احمد شاملو
احمد شاملو | |
---|---|
ترجیح میدهم که شعر شیپور باشد نه لالایی. | |
زمینهٔ کاری | سرایش، ترجمه، فرهنگنگاری، روزنامهنگاری، فیلمنامهنویسی و... |
زادروز | ۲۱آذر۱۳۰۴(۱۱دسامبر۱۹۲۵) تهران[۲] |
پدر و مادر | حیدر شاملو و کوکب عراقیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
مرگ | ۲مرداد۱۳۷۹[۱] (۲۳ژوئیهٔ۲۰۰۰) منزل شخصیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
محل زندگی | فردیس کرج در شهرک دهکدهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی داردپلاک ۵۵۵ |
علت مرگ | دیابت شدید و ضعف در سیستم خونرسانی به مغز |
جایگاه خاکسپاری | امامزاده طاهرِ کرجخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
رویدادهای مهم | آغاز سلسلهٔ پهلوی، جنگ جهانی دوم، انقلاب اسلامی ایران و... |
لقب | پدر شعر سپید |
بنیانگذار | شعر سپید |
پیشه | شاعر، مترجم، فرهنگنگار، روزنامهنگار و پژوهشگر |
سالهای نویسندگی | از دههٔ۲۰شمسی تا پایان عمر |
سبک نوشتاری | شعر مدرن |
کتابها | هوای تازه، آیدا در آینه، همچون کوچهای بیانتها، مجموعهٔ کتاب کوچه و... |
نوشتارها | هنر مرتاضانه، طرحهای نگران، موسیقی سنتی حرفهای سیاه و... |
فیلمنامهها | اول هیکل(۱۳۳۹) و دختر کوهستان(۱۳۴۲)[۳]و... |
دیوان سرودهها | مجموعهآثار احمد شاملو؛ دفتر یکم: شعرها ۱۳۲۳تا۱۳۷۸[۴] |
تخلص | الف.صبح (پیش از کودتای۱۳۳۲) و الف.بامداد (تا پایان عمر) |
همسر(ها) | اشرفالملوک اسلامیه (۱۳۲۶تا۲۴تیر۱۳۴۱)[۵] طوسی حائری (۱۳۳۶تا۱۳۳۹)خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد و آیدا سرکیسیان (۱۳۴۳ تا پایان عمر)
|
فرزندان | سیاوش، سامان، سیروس و ساقی |
مدرک تحصیلی | چهارم دبیرستان[۶] |
شاگرد | نیما یوشیج |
دلیل سرشناسی | شعر مدرن و نقدهای اجتماعی |
اثرگذاشته بر | شعر مدرن پس از خود (از شعر نو تا غزل مدرن) |
اثرپذیرفته از | نیما یوشیج (از۱۳۲۶تا۱۳۳۰) و مرتضی کیوان و فریدون رهنما[۷] |
وبگاه رسمی | http://www.shamlou.org |
امضا |
احمد شاملو شاعر، مترجم، روزنامهنگار، نویسنده، پژوهشگر ادبی و اجتماعی و نیز فعال فرهنگی است. شاملو را بنیانگذار شعر سپید و ملقببه «پدر شعر سپید» میشناسند.
احمد شاملو در عمر ۷۵سالهٔ خود وقایع مهمی را در تاریخ ایران دید: از آغاز سلسلهٔ پهلوی گرفته تا انقلاب ۱۳۵۷ش و وقوع جنگ هشتسالهٔ ایران و عراق.
شاملو را میتوان در زمینهٔ روزنامهنگاری فعالترین شاعر معاصر دانست؛ روزنامهنگاری مستمر شاملو چنان حجمی از زندگی آفرینشی او را در بر گرفته است که سزاست پس از شاعری مهمترین مشغلۀ ذهنی او بهشمار آید.[۸]
فعالیتهای روزنامهنگاری شاملو بر فضای فرهنگی جامعه و رونق جریانهای ادبی بسیار اثر گذاشته است. بخش اصلیِ این فعالیتها را شاملو در نیمهٔ اول زندگی انجام داده است. مثلاً مقالهنویسی را از نوجوانی آغاز کرد و در ۲۱سالگی (۱۳۲۵ش) سردبیر هفتهنامهٔ ادیب شد. این آغازِ راهی بود که سه دهه بیوقفه ادامه یافت.[۹]
شغل نظامیِ پدرش، دوران کودکی بیثباتی را برای شاملو رقم زد. ابتدای جوانی، بهعلت شرکت در فعالیتهای سیاسی دستگیر و راهی زندان متفقین شد. به این سبب، تحصیلاتش را در کلاس چهارم دبیرستان رها کرد و دیگر هرگز ادامهٔ تحصیل نداد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شاملو در شمار روشنفکران مخالف انقلاب ۱۳۵۷ش بود. این مخالفت بهوضوح در مصاحبه با روزنامۀ آیندگان روشن است. این مصاحبه را روزنامهٔ آیندگان با شاملو در ۲۹اسفند۱۳۵۷ درست پس از بازگشتش به ایران انجام داد.[۱۰]
آیدا سرکیسیان، همسر سوم احمد شاملو، از افراد بسیار تأثیرگذار در زندگی اوست. این تأثیرگذاری تا پایان عمر ادامه یافت. ردپای عشق و علاقهٔ وافر شاملو به آیدا در بسیاری از نوشتهها و اشعار شاملو هویداست.
اشعار چاپشدهٔ شاملو بیشاز ۱۸ جلد است. وی آثار بسیار دیگری در چند زمینه آفرید: داستان کوتاه، فیلمنامه، تحقیق در فرهنگ عامه، تصحیح متون کهن فارسی، ترجمهٔ شعر و رمان و نمایشنامه، کتابهایی برای کودکان، روزنامهنگاری و چند زمینۀ دیگر. دراینبین، کتاب کوچه، اثر بزرگ و تحقیقی شاملو در چندین جلد است. این اثر، لغتها، اصطلاحها، باورها، قصهها، متلها، امثالوحکم، آدابورسوم، فرهنگ و فولکلور مردم کوچه و بازار تهران را دربرمیگیرد.
کیفیت روش فکریِ شاملو به ذهن نوجو و نوگرای او وابسته است. در این روش، شاملو در سرایش شعر سپید، یعنی شعر بیوزن، با کمک آهنگ و موسیقیِ درون شعر، شعر سپید را از نثر جدا میکند. نقش شاملو در غنای شعر نو، بنیانگذاری شعر سپید، جایگزینی واژهها و معنابخشی عمیق کلام در شعر نو ایران انکارناپذیر است. شاملو پرچمدار نوگرایی در سبک نیمایی بود و خود نیز همچون نیما یوشیج، بدعتگذار و صاحب سبک. شاملو معتقد بود که رعایت وزن در شعر ممکن است در شعور، فکر، احساس، درک و الهام شاعر تأثیر منفی بگذارد و او را از مسیر خلاقیت شعر بازدارد.[۱۱]
از میان یادها
ننویس! شعر بگو
شاملو از نُه یا دهسالگی مینوشت؛ اما کسی نمیپذیرفتش. میگفتند بهجای این مزخرفات دَرست را بخوان! باوجوداین، در دورهٔ دبیرستان انشاهایش را سرصف میخواندند. بهگفتۀ خود شاملو این کار تشویق احمقانهای بوده است تا خیال کند نویسندۀ نابغهای است. حسینقلی مستعان شاملو را از این خیال میرهاند.
در سال۱۳۱۹ در تهران هر روز مسیر دفتر هفتهنامهٔ «راهنمایی زندگی» را که حسینقلی مستعان سردبیر آن بود، پیاده میپیمود؛ یعنی از دروازۀ شمیران تا چهارراه حسنآباد. بااینحال، مستعان یک سطر از نوشتههای شاملو را چاپ نکرد. [۱۴] نقل است که وقتی مستعان شعرهای شاملو را دید به او گفت: «شما برو شعر بگو، ننویس!»
شاملو در گفتوگویی از مستعان قدردانی کرد که نگذاشت این تصور خطرناک در او پدید آید که خیال کند نویسندهای نابغه است!خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
عقدهٔ سرکوفتهٔ موسیقی
در دورهای از زندگی کولیوار، گذار خانوادۀ شاملو به مشهد افتاد. سال چهارم ابتدایی را شاملو در دبستان ابنیمین گذراند. خانوادهای متمول و ارمنی همسایۀ آنها بود. این خانواده دو دختر داشت. هر دو دختر، مشق پیانو میکردند. آهنگهایی مینواختند که چون نقش سنگ در ذهن ناآمادهٔ شاملو میمانْد. بعدها شاملو فهمید اتودهای شوپِن بوده است.
خرابهای پشت خانۀ خانوادۀ شاملو قرار دارد. این خرابه انبار سوخت نانوایی روبهروی خانۀ شاملوست. شاملو از خرابهٔ پشت خانهشان راهی به پشتبام خانهٔ همسایه مییابد تا تمرینهای این دو دختر را بهتر بشنود. بعد از آن، مدتها دزدکی به پشتبام همسایه میخزید. دراز میکشید. ساعتها به موسیقی آنها گوش میداد. یک بار همان جا خوابش میبرد. دنیا را بهدنبالش میگردند. بعد از بیدارشدن کُتکی میخورد که بهگفتهٔ خودش همچون رنج شهادت اصیل بود و موسیقی را در جان او ارزشمندتر ساخت.[۱۵]خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
پدربزرگِ کتابخوان
پدربزرگِ مادری شاملو، میرزاشریفخان عراقی، مردی باسواد و کتابخوان بود و روسی را دقیق میدانست. مردی بهتمام معنا روشنفکر و آراسته، با تربیت اشرافی. کتابهایش به رگ جانش بسته بود. چند صندوق کتاب داشت و مجلات و مطبوعات روز را هم آبونه (مشترک) بود. در میان مجلات پدربزرگ، نشریهٔ کوچکی بود به اسم «افسانه». شاملو در آن قصهای خواند به نام «مطرب» از هانری بوردو، بهترجمهٔ پرویز ناتل خانلری. آن موقع شاملو ۱۲ساله بود و خانلری ۲۴ساله. شاملو درباب آن قصه میگوید:
- «این قصهٔ کوتاه رمانتیک سهچهارصفحهای که فقط بهدلیل کوتاهیاش برای خواندن انتخاب شده بود، آتش مطالعه را در من روشن کرد و جانشین اندوه مأیوسانهٔ موسیقی شد.»[۱۶]
کارگرِ کاربلد! خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
« | خود شاملو ماجرای فضولیِ کارگر خانهشان و فلکخوردنش از ناظم مدرسه را شیرین روایت میکند:
«کارگری تو خانه داشتیم به اسم غضنفر که خواندن و نوشتن بلد بود و بهدلایلی نمیخواست سر به تن من باشد! نوشتههای مرا زیر سنگ هم که قایم میکردم، پیدا میکرد و میآورد و میداد دست ناظمِ دبستانمان و میگفت: بهجای درسخواندن این یاوهها را مینویسد. مادرش استدعا دارد تنبیهش بفرمایید! که البته روح مادرم هم خبر نداشت. مقام نظاممت هم، ازخداخواسته، ترکۀ انارش را از پاشیر آبانبار میآورد، مرا میخواباند تا میخوردم میزد. خدابیامرز عاشق فلککردن بچهها بود.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ |
» |
سالهای سکوت و دربهدری!
سالهای کودکی و نوجوانی را شاملو در مهاجرت از شهری به شهر دیگر سپری میکند. این بیثباتی، فرصتهای بسیاری از او میگیرد؛ چنانکه خود نوشته است که دوران کودکی و نوجوانی من در خانۀ افسری ارتشی گذشت. افسری که بهدلیل کلهشقیهایش همیشه مأموریتهای پرت و دور از مرکز را به او میدادند. خاش و چابهار و سرحد افغانستان و امثال اینها. دو ماه آنجا، سه ماه فلان جهنمدره. ما هم چون بچههای آن خانواده بودیم، دربهدر بودیم، جوری که من هرگز دوستی واقعی نتوانستم برای خودم داشته باشم؛ یعنی آن موقع که شخصیت آدم درحال شکلگیری است، نه بدهبستانی، نه تربیت مشخصی، فقط خفقان و سکوت. همین. آنهم در جاهایی که اگر فریاد هم میزدی فقط برای خودت فریاد زده بودی.[۱۷]
آمدهام به شاگردی
روز اول ۱۳۲۵ش بود. روی بساط روزنامهفروشی، چشمم افتاد به عکس نیما یوشیج در روزنامهٔ پولاد که رسام ارژنگی کشیده بود و تکهای از شعر «ناقوس» او را هم چاپ کرده بود. یکقلم (تماماً) مسحور شدم: پس شعر این است! نشانیاش را یافتم. رفتم درِ خانهاش. مردی با همان قیافه که رسام ارژنگی کشیده بود، آمد دم در. به او گفتم: استاد، اسم من احمد است. فامیلم شاملو. دوستتان دارم و آمدهام به شاگردیتان. از آن روز، بیآنکه فکر کنم وقتش را تلف میکنم، تقریباً هر روز پیش نیما بودم.[۱۸]
تا پای جوخهٔ اعدام
شاملو سال۱۳۲۴ش، یعنی سالی که از زندان متفقین آزاد شد، با خانواده به رضاییه رفت. پدرش افسری بود که بهدلیل خودرأیبودن همیشه از این طرف ایران به آن طرف مرز تبعید میشد و حالا کلانتر مرزی در رضاییه بود. در ساختمان دولتی نشسته بودند که دموکراتها به سراغشان آمدند. شاملو و پدرش را گرفتند و بردند. مدتی آنها را کَتبسته در انتظاری کُشنده داخل پناهگاه نگه داشتند. شبهنگام آنها را بردند جلوی دیوار، روبهروی جوخهٔ اعدام. چشمشان را بستند. فداییان مسلح به خط شدند. پدر طوری ایستاد که سپر بلای فرزند شود. شاملو خودش را کنار کشید. تن به مردن داده بود. انتظار، کُشنده و طولانی بود. فرماندهٔ پناهگاه یکآن در تصمیم خود تردید کرد و مصلحت دید که با فرماندهاش مشورت کند. فرماندهٔ او پدر شاملو را خوب میشناخت. پادرمیانی کرد و پدر و پسر نجات یافتند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دیدار با شهبانو!
سال۱۳۴۷ دو نفر نزد شاملو آمدند و گفتند به نویسندهها و شاعران، خانه میدهند به این شرط که در برنامهٔ دیدار شاعران و نویسندگان با شهبانو فرح پهلوی شرکت کنند. شاملو این موضوع را با دوستش ع.پاشایی مطرح کرد و پاسخ شنید: «آقا این پوست خربزه است. تو صاحب خانه که نمیشوی هیچ، بدنامی هم دارد...» اما آن دو نفر آنقدر آمدند و رفتند که شاملوی کمروی آن زمان، نتوانست نه بگوید و رفت.[۱۹]
آبگوشتش شاهکار بود!
« | آیدا از شاملوی دیگری هم میگوید؛ شاملویی که بهوقتش خیلیهم بادقت آشپزی میکرده و آبگوشتش شاهکار بوده است:
|
» |
طرفدارِ تیم بارسلونا!
آیدا میگوید:
- «فوتبالِ خوب را دوست داشت و انیمیشن را هم. عاشق انیمیشنهای خوب بود که آن زمان از تلویزیون میدیدیم. آمیزهای از ظرافت و سرعت و تجلی ناممکنها در ذروۀ امکان (اوج هر چیز) [...] از اول طرفدار بارسلونا بودیم؛ چون بازیکنهایش خیلی پرجوش و پرشور بودند! فوتبالش دیدنی بود، برزیل و آرژانتین هم. «پله» را دوست داشتیم و مارادونا را با شیطنتهایش!»خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
رفاهِ نسبی با قلم و اندیشه!
محمد قائدشرفی، از دوستان شاملو دربارهٔ جنبهٔ مادی زندگی او مینویسد:
- «احتمالاً در تاریخ ادبیات ایران، در قرن بیستم، شاملو نخستین فردی بود که با درآمد حاصل از فروش نوشتههایش و البته با کمک آیدا و بدون آبباریک بازنشستگی، توانست به سطحی از زندگیِ بهاصطلاح مرتب دست یابد.»[۲۰]
مرگِ سپیدهدم
«پگاه بود که بازمیگشتیم از دهکده و به همراهانم گفتم بار دیگر سپیدهدم را دیدم از انتهای شب. او را دیده بودم، زیبا و پاکیزه و پوشیده در لباس تمیز با دکمههای بستهشدهٔ آن کت چهارخانه. به پشت خوابیده و رو به آسمان، با فرشتهای کنارش، آیدا. بله… تا ما برسیم، آیدا همسرش، تن او را شستوشو داده بود. لباس تازه تنش کرده بود و موهای سرش را شانه زده بود و در سکوت خود انگار میگفت خب، این هم احمد!» این توصیفی از مرگ بامداد بود از زبان محمود دولتآبادی[۲۱]
زندگی و یادگار
شاملو در برگ تاریخ بهروایت آیداخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- ۱۳۰۴: تولد در ۲۱آذر، تهران، خانهٔ شماره ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه
- ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۶: گذراندن دبستان در شهرهای خاش و زاهدان و مشهد
- ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۰: گذراندن دبیرستان در بیرجند و مشهد و تهران؛ بازگشت از سال سوم دبیرستان ایرانشهرِ تهران به سال اول دبیرستان صنعتی با شوقِ یادگیری دستورِ زبان آلمانی
- ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۳: انتقال پدر به گرگان و ترکمنصحرا؛ ادامۀ تحصیل در سال سوم دبیرستان در گرگان؛ فعالیت سیاسی در مناطق شمالِ کشور؛ دستگیری در تهران و انتقال به زندان شوروی در رشت
- ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۵: آزادی از زندان؛ مهاجرت به رضائیه؛ تحصیل در سال چهارم دبیرستان؛ دستگیری شاملو و پدرش توسط چریکها و رفتن تا پای جوخهٔ اعدام؛ آزادی از زندان؛ بازگشت به تهران و ترکِ تحصیل
- ۱۳۲۶: ازدواج با اشرفالملوک اسلامیه در تهران و چهار فرزند حاصل این ازدواج تا سال۱۳۳۴ (سیاوش، سیروس، سامان و ساقی)؛ چاپ اولین مجموعهشعر با نام آهنگهای فراموششده بههمت ابراهیم دیلمقانیان؛ آشنایی با مرتضی کیوان
- ۱۳۲۷: انتشار ۵ شماره از هفتهنامهٔ سخن نو؛ چاپ داستانکوتاه عنکبوت
- ۱۳۲۹: نوشتن مقدمهای بر منظومۀ افسانه نیما یوشیج؛ آشنایی با فریدون رهنما؛ نوشتن داستانکوتاه زنِ پشتِ درِ مفرغی؛ انتشار ۹ شماره از هفتهنامهٔ روزنه
- ۱۳۳۰: سردبیر چپ (در مقابل سردبیر راست) مجلهٔ خواندنیها؛ سرودن شعر بلند ۲۳ و مجموعهاشعار قطعنامه
- ۱۳۳۱: مشاور فرهنگی سفارت مجارستان، نزدیک به دو سال؛ سردبیر هفتهنامهٔ آتشبار بهمدیریت انجوی
- ۱۳۳۲: چاپ مجموعهاشعار آهنها و احساس؛ ترجمهٔ طلا در لجن و رمان مردی که قلبش از سنگ بود؛ فرار از دست نظامیان فرمانداری حین یورش به منزلش؛ دستگیری در چاپخانهٔ روزنامهٔ اطلاعات پس از بارها فرار
- ۱۳۳۳: اسارت در زندان موقت شهربانی و زندان قصر با عنوان زندان سیاسی (۱۳ یا ۱۴ ماه)؛ نوشتن کتاب دستور زبان فارسی و تعدادی شعر در زندان؛ ازبینرفتن شماری از نوشتههای امانی نزد مرتضی کیوان حین دستگیری کیوان
- ۱۳۳۴: آزادی از زندان؛ سپردن چهار دفتر شعر مانند مرگِ شاماهی، نخستین تجربهٔ شعر روایی شاملو بهزبان محاوره، به «نقی نقاشیان» برای چاپ و مفقودشدن همیشگی آنها؛ نوشتن نمایشنامهٔ مردگان برای انتقام بازمیگردند؛ انتشار داستان زن پشت در مفرغی؛ ترجمۀ رمانهای «لئون مورنِ کشیش» و «زنگار» و «برزخ»
- ۱۳۳۵: سردبیری مجلهٔ بامشاد بهصاحبامتیازیِ اسماعیل پوروالی؛ ترک همسر [نه جدایی] و خانه و فرزندان
- ۱۳۳۶: چاپ مجموعهشعر هوای تازه؛ نوشتن کتابهای افسانههای هفت گنبد، حافظ شیراز و ترانهها؛ ازدواج دوم، با طوسی حائری مازندرانی؛ سردبیری مجلهٔ آشنا؛ مرگ پدر؛ زندانیشدن در زندان موقت شهربانی و سپس زندان قصر بهعلت نپرداختن نفقه به همسر اول؛ انتشار هفتهنامۀ آشنا
- ۱۳۳۷: ترجمهٔ رمان پابرهنهها؛ سردبیری دورهٔ یازدهم ماهنامهٔ اطلاعات
- ۱۳۳۸: ترجمهٔ خروسزری پیرهنپری برای کودکان؛ تهیهٔ فیلم مستند سیستانوبلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت؛ آغاز همکاری با سینماگران؛ نوشتن فیلمنامه و متنگفتار
- ۱۳۳۹: انتشار مجموعهشعر باغ آینه؛ سردبیری ۲ شمارهٔ ماهنامهٔ اطلاعات؛ تأسیس و سرپرستی ادارهٔ سمعیبصری وزارت کشاورزی با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری؛ جدایی از همسر دوم، ترک خانه و جاگذاشتن همۀ یادداشتهای کتاب کوچه
- ۱۳۴۰: سردبیریِ ۲۴ شمارۀ اول مجلۀ کتاب هفته؛ بازنویسی حماسۀ گیلگمش بهنثر معیار و چاپ آن در کتاب هفته
- ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲: آشنایی با آیدا سرکیسیان (۱۴فروردین)؛ جدایی رسمی از همسر اول (۲۴تیر)؛ همکاری با کتاب هفته؛ ترجمهٔ دو نمایشنامۀ درخت سیزدهم و سیزیف و مرگ، دومی با فریدون ایلبیگی؛ آشنایی با غلامحسین ساعدی در کتاب هفته
- ۱۳۴۳: ازدواج با آیدا سرکیسیان در فروردین و اقامت در دِه شیرگاهِ مازندران؛ انتشار مجموعهاشعار آیدا در آینه و لحظهها و همیشه؛ انتشار گاهنامهٔ اندیشه و هنر ویژۀ ا.بامداد بهمدیریت ناصر وثوقی
- ۱۳۴۴: انتشار مجموعهشعر آیدا: درخت و خنجر و خاطره؛ ترجمهٔ کتاب ۸۱۴۹۰؛ تحقیق و گردآوری کتاب کوچه (برای بار سوم)؛ نوشتن فیلمنامهٔ داغ ننگ و کارگردانیِ آن
- ۱۳۴۵: انتشار مجموعهشعر ققنوس در باران؛ سرپرستیِ هفتهنامهٔ ادبیهنری بارو همراهبا یدالله رؤیایی و تعطیلیِ آن بعد از ۳ شماره با اتمامِحجت وزیر اطلاعاتِ وقت؛ حضور در شبِشعر بهدعوت انجمن ایران و آمریکا؛ تهیهٔ برنامهٔ کودک برای تلویزیون به نام قصههای مادربزرگ
- ۱۳۴۶: سردبیری سرویس ادبیفرهنگی هفتهنامۀ خوشه؛ ترجمهٔ کتاب قصههای بابام؛ عضویت در کانون نویسندگان ایران؛ شرکت در شبِشعر بهدعوت دانشجویان کرمانشاه؛ سخنرانی در دانشگاه شیراز؛ چاپ مقالۀ «گاندی سرمشق بزرگ» در شمارهٔ۲۲ از سال دوازدهم هفتهنامهٔ خوشه
- ۱۳۴۷: تحقیق در غزلیات حافظ و تاریخ دورهٔ حافظ؛ ترجمهٔ نمایشنامهٔ عروسی خون؛ ترجمهٔ غزل غزلهای سلیمان؛ حضور در شبشعر بهدعوت انجمن فرهنگی ایران و آلمان گوته؛ برگزاریِ «شبهای شعر خوشه» بهمدت یک هفته؛ انتشار یادنامهٔ هفتهٔ شعر و هنر خوشه
- ۱۳۴۸: ترجمهٔ قصهٔ منظوم چی شد که دوستم داشتن برای کودکان؛ تعطیلیِ مجلهٔ خوشه با اخطار رسمی ساواک؛ چاپ برگزیدهٔ شعرهای احمد شاملو از سوی سازمان نشر کتاب؛ انتشار مجموعهاشعار مرثیههای خاک؛ استخدام در تلویزیون ملی و ساخت مستندهای فولکوریک رقص دیلمانی و رقص قاسمآبادی
- ۱۳۴۹: انتشار مجموعهشعر شکفتن در مه؛ ترجمهٔ تعدادی قصه برای کودکان مثل ملکه سایهها؛ ساخت فیلم مستند گیلهمردی با نگارش گفتارمتن و اجرای آن
- ۱۳۵۰: ترجمهٔ مجدد و کاملتر از پابرهنهها؛ دعوت به فرهنگستان زبان ایران برای تحقیق و تدوینِ کتاب کوچه بهمدت سه سال؛ نگارش ناتمام نمایشنامهٔ آنتیگون؛ درگذشت مادر در ۱۴اسفند
- ۱۳۵۱: ضبط صفحه و نوار کاستِ اشعار حافظ، مولوی، نیما، خیام و شاملو در کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان با نام «صدای شاعر»؛ اجرای برنامههای رادیویی برای کودکانوجوانان؛ نگارش فیلمنامهٔ کوتاه حلوا برای زندهها؛ ترجمهٔ تعدادی داستانکوتاه مانند دماغ، دستبهدست، لبخند تلخ، زهرخند، افسانههای کوچک چینی؛ حضور در شبشعر انجمن فرهنگی گوته (۲۶مهر) و شبشعر انجمن ایران و آمریکا (۱آبان)؛ تدریس «مطالعهٔ آزمایشگاهی زبان فارسی» در دانشگاه صنعتی آریامهر طی سه نیمسال تحصیلی؛ همکاری با روزنامههای کیهان فرهنگی و آیندگان؛ سفر به پاریس برای معالجۀ آرتروز شدید گردن و جراحی مهرههای گردن
- ۱۳۵۲: چاپ مجموعهٔ ابراهیم در آتش و درها و دیوار بزرگ چین؛ شرکت در شبشعر مدرسهٔ عالی علوم اقتصادی و اجتماعی بابلسر؛ نگارش فیلمنامهٔ تخت ابونصر برای تلویزیون؛ ترجمهٔ رمان مرگ کسبوکار من است؛ ترجمهٔ نمایشنامهٔ مفتخورها
- ۱۳۵۳: ترجمهٔ مجموعهداستان سربازی از یک دوران سپریشده؛ انتشار گزیدۀ اشعار عاشقانۀ از هوا و آینهها؛ چاپ مقالۀ «باورهای توده»
- ۱۳۵۴: سفر به ایتالیا برای شرکت در کنگرهٔ نظامیِ گنجوی بهدعوت دانشگاه رم، همراهبا یدالله رؤیایی؛ انتشار حافظ شیراز با مقدمهای انتقادی؛ دعوت دانشگاه بوعلی برای سرپرستی پژوهشکدهٔ فولکلور آن دانشگاه در تهران
- ۱۳۵۵: گفتارنویسی برای چند فیلم مستند بهدعوت وزارت فرهنگوهنر؛ سفر به آمریکا بهدعوت مشترک انجمن قلم (Pen Club) و دانشگاه پرینستون برای سخنرانی و شعرخوانی؛ آشنایی با یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و وزنیشینسکی از شاعران و نویسندگان آسیای میانه و شمال آفریقا؛ سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاههای MIT بوستون، UCLA برکلی؛ رد پیشنهاد دانشگاه کلمبیای نیویورک برای کمک به تدوین کتاب کوچه؛ میهمان فستیوال جهانی شعر در سانفرانسیسکو و آستینِ تگزاس؛ شرکت در شبشعر بهدعوت دانشجویان ایرانی فیلادلفیا و نیویورک؛ بازگشت به ایران بعد از سه ماه؛ بردن کتابخانۀ شاملو با حدود ۲هزار جلد کتاب توسط محمد زهرایی
- ۱۳۵۶: انتشار مجموعهشعر دشنه در دیس؛ نپذیرفتن دعوت دانشگاه ناپل برای تدریس «ادبیات و شعر معاصر فارسی»؛ شرکت در شبشعر انستیتو گوته؛ استعفا از سرپرستی پژوهشکدهٔ دانشگاه بوعلی؛ پایان نگارش زندگینامهمانندی به نام میراث و بردن و برنگرداندن تنها نسخهٔ دستنوشتهٔ آن توسط علیرضا میبدی؛ ترک ایران برای اعتراض به سیاستهای رژیم؛ اقامت در ایالات متحده آمریکا بهمدت یک سال؛ سخنرانی در دانشگاههای آمریکا؛ انتشار برگزیدهٔ اشعار
- ۱۳۵۷: دعوت به سردبیری هفتهنامهٔ ایرانشهر در لندن؛ ترک ایالات متحدهٔ آمریکا؛ سفر به انگلستان و انتشار ۱۲ شمارهٔ ایرانشهر؛ چاپ مقالۀ «میکروب سانسور»؛ استعفا از هفتهنامه بهعلت اختلاف با مدیر آن؛ نوشتن قصهٔ «دخترای ننهدریا» و «بارون» و «دروازۀ بخت» برای کودکان؛ چاپ مجموعهمقالات از مهتابی به کوچه؛ بازگشت به ایران (اسفندماه)؛ انتشار دفتر اول (آ) کتاب کوچه؛ عضویت در هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران؛ نشر مقاله در مجلهها و روزنامهها
- ۱۳۵۸ تا ۱۳۵۹: سردبیریِ مجلهٔ هفتگی کتاب جمعه و تعطیلی اجباری بعد از ۳۶ شماره؛ نشر مقاله در مجلهها و روزنامهها؛ شرکت در شبشعر بهدعوت انجمن ایران و فرانسه؛ انتشار مجموعهشعر ترانههای کوچک غربت؛ سخنرانی در باشگاه ارامنهٔ تهران؛ ترجمهٔ مسافر کوچولو در کتاب جمعه؛ ترجمهٔ بگذار سخن بگویم! با همکاری ع.پاشایی؛ حضور در شبشعر انستیتو گوته؛ انتشار دفتر دوم(آ) کتاب کوچه؛ انتشار صوت کاشفان فروتن شوکران با صدای شاعر؛ انتشار صوت و کتاب ترانهٔ شرقی و اشعار دیگر، ترجمهای از شعرهایی فدریکو گارسیا لورکا؛ عضویت در دورهٔ دوم هیئت پنجنفرهٔ دبیران کانون نویسندگان ایران
- ۱۳۶۰: انتشار کتاب صوتی خروسزری پیرهنپری و یل و اژدها برای کودکان؛ انتشار دفتر سوم (آ) کتاب کوچه با همکاری آیدا؛ عضویت در دورهٔ سوم هیئت پنجنفرۀ دبیران کانون نویسندگان؛
- ۱۳۶۱: ترجمهٔ هایکو، شعر ژاپنی با همکاریِ ع.پاشایی؛ ترجمهٔ نمایشنامهٔ نصف شب است دیگر، دکتر شوایتزر!؛ انتشار دفتر اول(الف) کتاب کوچه
- ۱۳۶۲: انتشار دفتر دوم (الف) کتاب کوچه؛ ترجمه و اجرای مجموعهشعر سیاه همچون اعماقِ آفریقای خودم سرودهٔ لنگستون هیوز؛ ترجمهٔ آزاد و اجرای مجموعهشعر سکوت سرشار از ناگفتههاست سرودهٔ مارگوت بیکل؛ انتشار برگزیدهٔ اشعار؛ انتشار دفتر سوم (الف) کتاب کوچه؛ توقف انتشار کتابها؛ نامزد جایزۀ نوبل ادبیات در ۱۹۸۳م
- ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۵: ترجمهٔ رمان قدرت و افتخار با عنوان عیسا دیگر، یهودا دیگر! بهصورت بازنویسی با مؤخرهٔ مفصل؛ ساخت سردیس شاملو با برنز توسط محمد مددی؛ انتشار گفتوشنودی با احمد شاملو بهکوشش ناصر حریری؛ نوشتن فیلمنامهٔ میراث
- ۱۳۶۶: آغاز ترجمهٔ آزادِ دُنِ آرام اثر میخاییل شولوخوف؛ انتشار ژاپنیِ کتاب ابراهیم در آتش بهترجمهٔ شوکو یاناگا در مجلهٔ ILCAA توکیو؛ ترجمهٔ آزاد و اجرای مجموعهشعر چیدن سپیدهدم سرودهٔ مارگوت بیکل
- ۱۳۶۷: سفر به آلمان و ایراد سخنرانی باعنوان من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن! در دومین کنگرهٔ بینالمللی ادبیات، اینترلیت ۲ با نام جهانِ سوم: جهانِ ما در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور؛ حضور در شبشعر در کُللوکیومِ ادبیِ برلین؛ اجرای شبشعر و سخنرانی در اتریش بهدعوت دانشگاه اقتصاد وین و یورو آفریک اینستیتو؛ بازگشت به آلمان و اجرای شبشعر در شهر دانشگاهی گیسن؛ سفر به سوئد بهدعوت انجمن قلم (Pen Club) و دانشگاه یوتهبوری و دیدار با هیئت رئیسه انجمن قلم؛ اجرای شبشعر در خانهٔ مردم استکهلم؛ انتشار جلد اول مجموعهاشعار چاپ در آلمان؛ بازگشت به ایران
- ۱۳۶۸: انتشار جلد دوم مجموعهاشعار چاپ آلمان؛ اقامت در شهرک دهکدۀ خانه در کرج
- ۱۳۶۹: سفر به آمریکا بهدعوت دانشگاه UC برکلی، مهمان سیرا ۹۰ (مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران) و سخنرانی با دو عنوان نگرانیهای من و مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ طی دو شبشعر؛ حضور در شبشعر دانشگاه UCLA لوسآنجلس، در رویسهال و دانشگاههای شیکاگو، آناربر میشیگان، کلمبیا، واشنگتن، راتگرز، هاروارد، دالاس و آستین؛ جراحی اول روی مهرههای گردن در بیمارستان یونیورسیتیِ بوستون؛ حضور در سه شبشعر بوستون و UC برکلی بهنفع زلزلهزدگان ایران؛ نگارش سفرنامۀ طنز روزنامهٔ سفر میمنتاثر ایالات متفرقۀ امریغ در اوکلند کالیفرنیا؛ جراحی دوم روی مهرههای گردن در بوستون؛ شرکت در شبشعر مدرسهٔ ارامنهٔ بوستون؛ مدرس میهمان دانشگاه برکلی UCLA برای تدریس «زبان و شعر و ادبیات معاصر فارسی» به دانشجویان ایرانی طی یک ترم؛ دریافت جایزهٔ «آزادی بیان و گفتوگو (Free Expression)» از سوی سازمان حقوق بشر نیویورک
- ۱۳۷۰: اجرای شبشعر در UC برکلی بهنفع آوارگان کُرد عراقی (۱۴اردیبهشت)؛ شبشهر و قصهخوانی در USC لسآنجلس (۲۱اردبهشت) و دانشگاه وین اتریش (۱۰خرداد) هر دو بههمراه محمود دولتآبادی و بهدعوت انجمن فرهنگی کُردها؛ اختصاص شمارهٔ اول مجلهٔ زمانه به شاملو در سنهوزهِ کالیفرنیا؛ بازگشت به ایران؛ ترجمهٔ شعرهایی از لنگستون هیوز و اوکتاویو پاز با همکاریِ حسن فیاد
- ۱۳۷۱: انتشار دفتر یکم مجموعهآثار احمد شاملو با زیرعنوان مدایح بیصله و جلد اول قصههای کتاب کوچه هر دو در سوئد؛ انتشار منتخبی از ۴۲ شعر شاملو بهزبان ارمنی با نام من دردِ مشترکم با ترجمۀ نُروان در کانون فیلم ارمنستان؛ چاپ کتاب گفتوشنودی با احمد شاملو، «دیدگاههای تازه» بهکوشش ناصر حریری؛ تدوین دوبارۀ حرف آ کتاب کوچه برپایهٔ روش جدید (۷ تا ۲۰تیر)
- ۱۳۷۲: چاپ کتاب گفتوگو با احمد شاملو بهکوشش محمد محمدعلی؛ انتشار مجموعهٔ همچون کوچهای بیانتها ترجمهٔ ۲۰۰ شعر جهان؛ ترجمهٔ مجدد دو اثر غزل غزلهای سلیمان و گیلگمش؛ انتشار گزینهٔ اشعار با انتخاب آیدا؛ چاپ دفتر چهارم (الف) کتاب کوچه؛ انتشار کتاب یک هفته با شاملو بهکوشش مهدی اخوان لنگرودی
- ۱۳۷۳: انتشار منتخبی از ۱۹ شعر شاملو بهزبان سوئدی و فارسی با نام عشق عمومی Allom FattandeC. Karlik در استکهلم سوئد به ترجمهٔ آذر محلوجیان؛ انتشار منتخبی از ۱۹ شعر شاملو بهزبان فرانسه و فارسی با نام سرودهای عشق و امید Hymnes d amour et d cspoir در فرانسه، ترجمهٔ پرویز خضرایی؛ سفر به سوئد بهدعوت ایرانیان مقیم سوئد برای اجرای شبشعر؛ لغو شبشعر در کنسرتوسه بهعلت بیماری؛ اجرای شبشعر در یوتهبوری، یک ماه بعد از آن؛ برگزاریِ دو شبشعر در اوسه جیمنازیومِ استکهلم؛ مصاحبه با تلویزیون استکهلم؛ بازگشت به ایران؛ انتشار صوت شعرهایی از حافظ، مولوی و نیما
- ۱۳۷۴: پایان ترجمهٔ دنآرام (۱۷مهر) و شروع بازخوانی و ویراستاری آن؛ برگزاری بزرگداشت احمد شاملو در دانشگاه تورنتو کانادا (۲۱ و ۲۲اکتبر۱۹۹۵) بهمدیریت انجمن نویسندگان ایرانی کانادا؛ انتشار منتخبی از ۶ شعر بهزبان اسپانیایی با نام Aurora (بامداد) در مادرید، بهترجمهٔ کلاراخانِس Clara Janes شاعر اسپانیایی؛ چاپ گفتوگوی مسلم منصوری با شاملو در ش۱۵۸ ماهنامۀ سینما (۲۰اردیبهشت)
- ۱۳۷۵: جراحی عروق گردن (۱۹فروردین)؛ انتشار صوت پریا و دخترای ننهدریا؛ جراحی عروق پای راست (۱اسفند)؛ پایان بازنگری ترجمۀ دن آرام (۲۰مهر)
- ۱۳۷۶: تکرار جراحی عروق پا، (۱فروردین)؛ انتشار در آستانه؛ قطع پای راست از زانو (۲۶اردیبهشت) در بیمارستان ایرانمهر؛ انتشار شمارۀ۸ از سال چهارم مجلهٔ دفتر هنر در آمریکا ویژهٔ احمد شاملو (مهرماه) و شمارۀ۹ ویژهٔ تقی مدرسی و احمد شاملو (اسفندماه)؛ انتشار دفتر پنجم (الف) کتاب کوچه؛ انتشار منتخب اشعار با نام در جدال با خاموشی (اسفند)
- ۱۳۷۷: بازنگری ترجمۀ گیلگمش؛ انتشار بُنبستها و ببرهای عاشق و منتخب اشعار؛ چاپ منتخبی از ۲۸ شعر شاملو به سوئدی، Baran Forlag Stockjolm, Dikter om Natten (شعرهای شبانه) بهکوشش اورس جان کارلسون (Orers، Janne Carlsson) و سعید مقدم؛ انتشار دفتر اول، دوم و سوم (ب) کتاب کوچه؛ انتشار کتاب شناختنامۀ شاملو بههمت جواد مجابی
- ۱۳۷۸: انتشار دفتر اول و دوم (پ) کتاب کوچه؛ انتشار دوجلدی مجموعهآثار احمد شاملو دفتر یکم: شعر ۱۳۲۳ تا ۱۳۷۶ با افتادگی و اشتباه بسیار در حروفچینی؛ انتشار منتخب ۵۱ شعر تا سال۱۳۶۹ش با عنوان مدایح بیصله (چاپ اول در ایران)؛ دریافت جایزهٔ (Stig Dagerman) استیگ داگرمن (۱۵خرداد)
- ۱۳۷۹: انتشار دفتر اول (ت) کتاب کوچه؛ انتشار حدیث بیقراری ماهان مجلدی دیگر از دفتر یکمِ مجموعهآثار (۱۸خرداد)؛ پایان ترجمۀ سه نمایشنامه از فدریکو گارسیا لورکا با عناوین «خانه برناردا آلبا»، «عروسی خون» (با بازبینی مجدد) و «یرما»؛ درگذشت در ساعت ۹ شب یکشنبه ۲مرداد در خانۀ دهکده کرج؛ تششیع پیکر صبح پنجشنبه ۶مرداد از بیمارستان ایرانمهر بهسوی گورستان امامزادهطاهر کرج
نسبِ کابلیاوکراینی
نسب شاملو از یک سو به کابل میرسد و از سوی دیگر به اوکراین. میرزاشریفخان عراقی، پدربزرگِ مادری احمد، اهل قفقاز بود.[۲۲] و کارهای دیپلماتیک انجام میداد. همچنین، مدتی مدیر ایرانی شیلات بود. زبان روسی را بهدرستی میدانست. روشن است که گرایشهای چپ داشته است. با زنی اهل اوکراین ازدواج میکند که دستاورد این ازدواج، مادر شاملوست.[۲۳] پدربزرگِ پدریِ شاملو، میرزامحمدحسنخان شاملو، دبیرالملک، وزیر مالیه و مُهردار مخصوص حاکم هرات و اهل کابل بوده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارددوران جوانی درپی جریانی سیاسی از افغانستان متواری میشود و با همسرش بیبی شجاعت اهل هرات، به ایران مهاجرت میکند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه مادرش کوکب عراقی زادهٔ استرآباد بود و پدرش حیدر، اهل بروجرد.
کودکی و نوجوانی؛ پریشانی و انتظار
۲۱آذر۱۳۰۴ در خانهٔ شمارۀ ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه تهران بهدنیا آمد. بهعلت مأموریتهای پشتِسرهم پدر شاملو به شهرهای ایران، در شناسنامۀ شاملو، بهاشتباه هم محل تولدش را رشت و هم تاریخش را ۴آذر ثبت کردهاند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد احمدِ کودک بهمناسبت شغل نظامی پدر، هرازچندی در شهری بود. شاملو در کودکی، مدت کوتاهی را تا پیش از دبستان در شهرهای رشت، سمیرم، اصفهان، آباده و شیراز زندگی کرده بود. دورهٔ دبستان را در خاش و زاهدان و مشهد سپری کرد و دبیرستان را در بیرجند و مشهد و تهران. گرچه تحصیلاتش را در سال چهارم دبیرستان رها میکند، در کارنامهٔ خود تدریس مطالعۀ آزمایشگاهی زبان فارسی در دانشگاه صنعتی بهمدت سه ترم را نیز دارد.[۲۴]
شاملو بعدها در نوشتههایش، از پیامدهای بیثباتیهای دوران کودکی و نوجوانیاش گله میکند. از این دروان با تعابیری چون «دربهدری» یاد میکند. شاملو در توصیف آن ایام میگوید: کودکی من پر از پریشانی و انتظار بود. همهٔ بزرگها آرزو دارند که باز به بچگی رجعت کنند. من اما وقتی به دوران کودکی و جوانی خود فکر میکنم، نتیجهای که بهدست میآورم همیشه یکی است: حاضر به بازگشت نیستم.[۲۵]
جوانی؛ سیاست و شاعری
هر شخصیتی را میتوانست محیط خانوادگی از من بسازد جز شاعر! شعر در من التیامیافتن زخم موسیقی است.
سال۱۳۲۰ش جوانکی بودم در حدود پانزدهسالونیمه. جوانکی که در سکوت خفقانآمیز دورۀ رضاخان میزیست. در محیطی که با ساختار ذهنی من بیگانه بود. موقعی که رضاخان را بردند، بچهای بودم زیر ۱۶ سال، بدون هیچ درک و شعوری! فقط یک نکته توی ذهن من فرو رفته بود که روس و انگلیس مانع پروازکردن این ملت بدبختاند. وقتی آلمان با این دو کشور در حال جنگ است، ما تبلیغات این دو کشور را میشنویم. بچهٔ ۱۵ یا ۱۶ساله که هیچ نوع سابقهٔ تفکر سیاسیاجتماعی ندارد چه حادثهای برایش اتفاق میافتد؟ اگر نیاز به بالیدن و شوریدن و گردنکشیدن در ذاتش باشد، میگوید طرفدار آلمانم؛ چون دارد دشمن مرا میکوبد.
من با این ذهنیت و با این سادگی وارد جریان ضدمتفقین شدم که کارم به زندان کشید. توی زندان بسیار نکتهها آموختم و بسیار آدمها دیدم. در سال۱۳۲۲ یا ۱۳۲۳ دیدم این آدمها که نام و آوازهشان مثل صدای طبل در کلّه میپیچد، چقدر حقیرند. آدمهایی بیمعنی و بیشخصیت و خالی و پوچ. بعد از ۲۸مرداد، بهطور رسمی وارد حزب توده شدم؛ ولی این ورود به حزب توده دو ماه نپایید؛ برای اینکه بلافاصله دستگیر شدم و بلافاصله در زندان به این واقعیت برخوردم که حزب چه آشغالدانی عجیبوغریبی است. اینگونه شد که از آن حزب بیرون آمدم. من سعی کردم از جریانها درس بگیرم.[۲۶]
سرانجام پیوندهایی مکرر
شاملو در سال۱۳۲۶ش در بیستودوسالگی با اشرفالملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار فرزند او سیاوش، سامان، سیروس و ساقی از این ازدواجاند. این پیوند به جدایی میانجامد. شاملو پس از یک دهه در سال۱۳۳۶ با طوسی حائری ازدواج میکند. دومین ازدواج شاملو همچون نخستین ازدواج، مدت زیادی دوام نمیآورد. شاملو چهار سال بعد، همسر دوم را نیز ترک میکند؛ اما سومین و آخرین پیوند زناشویی شاملو با آیدا سرکیسیان است بهسال۱۳۴۳ که شاملو تا پایان عمر، عاشقانه با او زیست.[۲۷] [۲۸] [۲۹]
آیدا؛ رفیق راه شاملو
نام شاملو در هرکجا که میآید، نامی از آیدا نیز است. خانم آیدا، با نام کامل ریتا آتانث سرکیسیان، همسر سوم شاملو، تا آخر عمر شاعر، با او زیست و همراه و رفیق راهش بود. شاملو در دو کتاب آیدا در آینه و آیدا درخت و خنجر و خاطره، عشق و احترام عمیق خود را به همسر وفادارش ابراز میدارد.
بررسی زندگی و کارهای شاملو نشان میدهد که آشناییاش با آیدا، تأثیر شگرفی بر زندگی او گذارده است. شاملو مجموعۀ کتاب کوچه، یکی از معروفترین آثارش را با همت و همراهی و پشتکار آیدا سرکیسیان تدوین و تنظیم و گردآوری کرد. این مجموعه در حدود صد جلد فرهنگ مکتوب و دربرگیرندۀ اصطلاحها، باورها، مثلها و حکمتها، قصهها و فرهنگ مردم (فولکلور) تهران است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
کتاب «مثل خون در رگهای من، نامههای احمد شاملو به آیدا» دربرگیرندۀ بیست نامۀ شاملو به همسرش آیدا سرکیسیان است. این نامهها را شاملو در فاصلۀ سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خطاب به آیدا نوشته است. این کتاب را نشر چشمه در بهار۱۳۹۴ روانهٔ بازار کتاب کرد.
از میان نامههای احمد به آیدا[۳۰]
- آیدای خودم، آیدای احمد.
- شریک سرنوشت و رفیق راه من!
- به خانهٔ عشقت خوش آمدی! قدمت روی چشمهای من!
- از خدا دور افتاده بودم، خدا را با خودت به خانهٔ من آوردی.
- سرد و تاریک بودم، نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی.
- زندگی، ترکم کرده بود، زندگی آوردی.
- صفای قدمت! ناز قدمت! عشق و پاکی را به خانه من آوردی.
- از شوق اشک میریزم. هنوز نمیتوانم باور کنم. نمیتوانم بنویسم. نمیتوانم فکر کنم. همینقدر، مست و برقزده، گیج و خوشبخت،
- با خودم میگویم: برکت عشق تو با من باد!
- و این، دعای همهٔ عمر من است، هر بامداد که با تو از خواب بیدار میشوم و هر شامگاه که در کنار تو به خواب روم.
- برکت عشق تو با من باد!
- ۲۳شهریور۱۳۴۳
سالهای پایانی
سالهای آخر عمر شاملو به پرکاری قبل نبود. از سویی بیتمایل به خروج از کشور بود و خود دراینباره میگوید: «راستش بار غربت سنگینتر از توان و تحمل من است [...] چراغم در این خانه میسوزد. آبم در این کوزه، ایاز میخورد و نانم در این سفره است.»[۳۱] از سوی دیگر اجازهٔ هیچگونه فعالیت ادبی و هنری را به شاملو ندادند؛ بنابراین اکثر آثار او نظیر کتاب کوچه را سالها توقیف کردند. بیماری آزارش میداد. دیابتش شدت گرفته بود. همچنین، پس از آنکه در ۲۶اردیبهشت۱۳۷۶ در بیمارستان ایرانمهر پای راستش را از زانو قطع کردند، روزها و شبهای دردناکی را پشت سر گذاشت. البته در تمام این سالها کار ترجمه و بهخصوص تدوین کتاب کوچه را ادامه داد و گهگاه شعر یا مقالهای را در یکی از مجلات ادبی منتشر میکرد. در دههٔ هفتاد با شرکت در شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی برای اصلاح شیوهٔ نگارش خط فارسی فعالیت کرد؛ بنابراین تمام آثار جدید یا تجدیدچاپشدهاش را با این شیوه منتشر کرد. پس از توقفی طولانی در انتشار کتابهای شعرش، دفتر شعر ترانههای کوچک غربت در ۱۳۵۹ش، مدایح بیصله در ۱۳۷۱ (در استکهلم)، در آستانه در ۱۳۷۶ و آخرین مجموعهشعر شاملو، حدیث بیقراری ماهان در ۱۳۷۹ منتشر شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سفر بیبازگشت
در غروب یکشنبه، ۲مرداد۱۳۷۹، احمد شاملو پس از مدتها تحمل بیماری قند، در بیمارستان ایرانمهر تهران چشم از جهان فروبست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد وداع با شاملو در روز پنجشنبه، ۶مرداد۱۳۷۹ برگزار شد. زنان و مردان سالخورده، میانسالان، انبوه جوانان و همچنین هزاران نفر دیگر، پیکر بامداد را با پرتاب گل سرخ و سردادن سرود ای ایران و خواندن شعرهای شاملو همراهی کردند.[۳۲] در نهایت در امامزاده طاهر کرج در نزدیکی مزار هوشنگ گلشیری، داریوش فروهر، پروانه فروهر، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده بهخاک سپردند. کانون نویسندگان ایران، انجمنهای قلم آمریکا، سوئد، آلمان و چندین انجمن داخلی و برخی محافل سیاسی پیامهای تسلیتی بهمناسبت درگذشت شاملو به این مراسم فرستادند.
پس از مرگ شاملو مراسم سالگرد و یادبودش بارها با حضور نیروهای امنیتی همراه بود. گاهی این مراسم به تندی گرایید یا بهعلتهای امنیتی برگزار نشد. سنگ مزار شاملو بهدست افراد ناشناسی چندین بار تخریب شد. در فروردین۱۳۸۵ کانون نویسندگان ایران برخلاف اینکه این حرکات را اعمال بدکردارانهٔ شبپرستان کوردل نامید؛ ولی ضمن اعتراض شدید، حتی درخور محکومکردن هم ندانست. کانون نویسندگان ایران به خانوادۀ احمد شاملو توصیه کرد که هیچ اقدامی برای بازسازی سنگ گور نکنند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خانهٔ سبز شاملو
خانهٔ شاملو در دهکده است. محلهای در نزدیکی فردیس کرج. تفاوت این محله با محلههای اطرافش، از لحاظ زیبایی و سرسبزی چشمگیر است. شاملو و آیدا از سال۱۳۶٨ش در این خانه زندگی کردهاند. شمارهٔ ۵۵۵ خانه زیر سبزی پیچکها پنهان شده است. خانهای با در سفید آهنی و باغچهای بزرگ. سردیس فلزی بزرگی در ایوان، کنار پنجره است. سردیس «بامداد».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
حالا خانۀ شاملو را بیشتر با نام موزۀ احمد شاملو میشناسند. اسناد و آثار و اشیای بهجامانده از او، در ویترینهایی در گوشههایی از خانه گذاشتهاند. خانهٔ شاملو در فهرست آثار ملی ایران بهثبت رسیده است و با عنوان «بنیاد الف. بامداد» فعالیت میکند.[۳۳]
شاملو و دوستیهای ماندگار
ع.پاشایی
عینالله عسگری پاشایی معروف به ع.پاشایی، رفیق دورادور شاملو، دربارهٔ آشناییاش با شاملو میگوید:
- آشنایی من با شعر شاملو به اوایل سال۱۳۳۷ش میرسد. خوانندهٔ شعر بودم و از روی نوشتههای صادق هدایت، نیماخوان شده بودم. آن زمان «مانلی و افسانه» نیما چاپ شده بود. بعد مقدمهٔ شاملو را بر کتاب نیما دیدم و تا سال۱۳۳۷ش که هوای تازه را انتشارات نیل منتشر کرد، شاملوخوان شدم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد سال۱۳۴۸ هم باهم رفیق شدیم. آن موقع در خوشه مینوشتم و خوشه هم تعطیل شده بود. شاملو به مازندران آمده بود و نامههایی که قبلاً به او مینوشتم، باعث شد بهدنبالم بیاید و مرا پیدا کند.[۳۴]
شاملو عاشق مازندران بود و از میان همۀ شهرهای مازندران ساری را خیلی دوست داشت. بیش از هر هنرمند معاصر و مشهور دیگری در ایران به ساری سفر کرده است؛ چون دوستان زیادی در آنجا داشت. صمیمیترین دوست او در ساری ع.پاشایی بود. ارتباط شاملو و پاشایی بسیار نزدیک بود. بامداد هرگاه به مازندران میآمد یکراست به «دارابکلا» و کلبۀ پاشایی میرفت. حتی برخی از مهمترین مهمانانش نظیر «کلارا خانس» شاعر برجستهٔ اسپانیایی را نیز به ساری آورد که حاصل سفر «خانس» به مرکز استان مازندران همان شعر مشهور «خانهٔ مازندران» است که جوایزی را نیز برای او بهارمغان آورد.[۳۵]
طبق وصیت احمد شاملو، پاشایی سرپرستی آثار او را بههمراهی آیدا سرکیسیان برعهده دارد.[۳۶]
کتاب «تهران، خیابان آشیخهادی» نامههای احمد شاملو است به ع.پاشایی. پاشایی در مقدمهٔ این کتاب میگوید: «این نامههای احمد شاملوست به من که گوشههایی از زندگی او را روشن میکند. کمابیش همهٔ نامهها به زندگی روزمرهٔ شاملو و دغدغههای او میپردازد و وجه ادبی ندرد.» [۳۷][۳۸] «نام همه شعرهای تو» نیز کتابی است که در آن پاشایی دربارۀ زندگی و آثار شاملو نوشته است.
شبانۀ شاملو برای غلامحسین ساعدی
دوستی عمیق شاملو و ساعدی را میتوان از شبانۀ اهداییِ احمد شاملو به گوهر مُراد، غلامحسین ساعدی فهمید. شاعر سپیدسرا شبانۀ «کوچهها باریکن» را به زبان محاوره سروده است؛ البته بهجز این شبانه، شاملو در مجموعۀ ابراهیم در آتش، شعر مشهور خود به نام محاق و از مجموعۀ ققنوس در باران، شعر پاییز را هم به ساعدی، دوست نمایشنامهنویس خود هدیه کرده است.[۳۹] شعر محاق اینگونه آغاز میشود: «به نوکردن ماه، بر بام شدم، با عقیق و سبزه و آینه.»[۴۰]
اسفندیار منفردزاده شبانۀ «کوچهها باریکن» را برای ترانهکردن برگزید. منفردزاده برای این شبانه موسیقی نوشت و فرهاد مهراد خواندش. نتیجه این شد که شبانۀ یادشده، از میان ورقهای چاپی کتاب بیرون آمد و بر زبان مردم کوچه و خیابان زمزمه شد؛ حتی در جایی از تاریخ مبارزهای مردمی ایران جلوه کرد و ماندگار شد:[۴۱]
- کوچهها باریکن
- دُکّونا بستهس،
- خونهها تاریکن
- تاقا شیکستهس،
- از صدا افتاده
- تار و کمونچه
- مُرده میبرن
- کوچه به کوچه.»[۴۲]
شخصیت و اندیشه
مردی که خلاصهٔ خود بود
احمد شاملو، بهگفتهٔ خودش نزدیک به صدوهفتاد جلد کتاب چاپشده و چاپنشده دارد. از این دید، جایگاه شاملو در تاریخ ادبیات ایران یگانه است: شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، مترجم و محققی که یکتنه به کارگاهی فعال در حیطهٔ کتابت تبدیل شد؛ اما تعداد و حجم کتابهای شاملو بهتنهایی بیانگر شخصیت ادبیاش نیست. حضور جسمانی، پرکاری، سماجت، خُلقِ گاه مهربان و گاه تند و نیروی روحیاش را نباید در ایجاد این کارگاه یکنفره دستکم گرفت.
آنچه موفقیت شاملو را بهکمال میرساند، تداوم روحیهٔ سرکش سیسالگی در هفتادسالگی بود. قلندری که بهضرورت سن کنار بکشد و کوتاه بیاید کار مهمی نکرده است؛ کسی که بتواند همانند شهروندان ارشد، از نوع متعارف، رفتار و زندگی کند؛ اما نافرمان و گردنکلفت باقی بماند و پَر نریزد نوبر است. حتی صدای پرطنین او و انبوه موهای مجعدی که تا آخر عمر بر فرقش ماند در خدمت تحکیم تصویرش در مقام نویسندهای سرکش عمل میکرد که کوتاهبیا نبود. روحیهٔ سرشار از نیرو و لحن پرمطایبهاش مکمل شخصیتی بود که به زبانی جدید میسرود و زبان نو میساخت. در معاشرت با شاملو میتوانستی ادیب و شاعر را کنار بگذاری و همصحبت کسی شوی که آماده بود تا صبح از هر دری حرف بزند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آزاد و آزادیخواه
عشق و آزادی و انسانگرایی، از ویژگیهای آشکار سرودههای شاملوست. مراودات اجتماعی گسترده و تجربیات جمعی، شخصیت او را پایهگذاری کرد. شاملو آرمان هنر را جز تعالییافتن تبار انسان نمیدانست. آزادگی و آزادیخواهی، ایدئولوژی عمدهٔ آثار اوست.[۴۳] اندیشه و تفکر حاکم بر اشعار شاملو درخور توجه است. شعر شاملو سرگذشت مهر و کین، یأس و امید، عشق و نفرت، غم و شادی، درد و دریغ و نیز حمله و گریز است؛ اما محور تمام این عواطف، اجتماع است و مردمش. همهٔ این عوامل باعث شده است که وجه اومانیستی و انسانگرایانهٔ شعر ا. بامداد تشخص یابد. شاملو در قلب معرکهٔ زندگی حضور دائم دارد و بههمینعلت نبض شعرهای او با نبض اجتماع میزند. همچنین، شعر او صدای ضربههای زندگی اجتماعی و درگیری وسیع با رویدادهاست.[۴۴]
شاملوی سردبیر و روزنامهنگار
از فعالیتهای حرفهایِ بسیار مهم زندگی شاملو روزنامهنگاری است. عدهای میگویند احمد شاملو متخصص رونقدادن به نشریههای کممخاطب و بهتعطیلیکشاندن نشریههای موفق بوده است. او با مهارتهای ویژهاش نشریات کممخاطب را رونق میداد. همچنین، بهعلت قلم یگانهاش باعث میشد مقامات دولتی و حکومتی نشریهاش را تعلیق کنند. «احمد شاملو در سال۱۳۳۲ش پس از کودتای ۲۸مرداد بهخاطر انتشار مجلۀ آتشبار که مجلۀ ضدسلطنتی بود به زندان میافتد.»[۴۵] در سال۱۳۳۹ مدتی سردبیری هفتهنامهٔ فردوسی را بهعهده میگیرد. مجله را بهشکل و اندازهای غیر از شکل و اندازۀ معمول مجلهٔ فردوسی درمیآورد و روزنامهوار بهدست خوانندگان میرساند.
شاملو در سال۱۳۴۰ با همکاری محسن هشترودی، ۲۵ شماره از هفتهنامهٔ کتاب هفته را منتشر کرد. «کتاب هفته یکجور ماجراجویی جسورانه بود.»[۴۶] در سال۱۳۴۶ سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفتهنامهٔ خوشه را بهعهده گرفت. همکاری شاملو با نشریهٔ خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه را ساواک تعطیل کرد، ادامه دارد. هفتهنامهٔ کتاب هفته و خوشه از تأثیرگذارترین هفتهنامههای ادبی دهۀ ۴۰ بودند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد «بهراستی که خوشه را همان نود شمارهای که شاملو طی دو سال منتشر کرد باید نماد کاملی از ابتکارات و خلاقیتهای پرثمر شاملو در قلمرو مطبوعات دانست.»[۴۷]
همراهیهای سیاسی
زندانیشدن بهعلت علاقه به فاشیسم و حزب توده
احمد شاملو را در بیستسالگی بهعلت هواداری از فاشیسم و آلمان نازی و در سیسالگی بهعلت هواداری از کمونیسم و حزب توده زندانی کردند. ماجرای نخستین بازداشت او به روزهایی برمیگشت که ایران در اشغال متفقین بود. شاملو به دشمن متفقین یعنی آلمان نازی گرایش یافت؛ بنابراین بهعلت «فعالیتهای ضدِ حضور متفقین در شمال ایران» دستگیرش کردند و به زندان ارتش سرخ در رشت اشغالی فرستادند. شاملو در گفتوگویی اشاره کرده است که گرایشش به آلمان نازی از سر ناآگاهی بوده است و نه چیزی بیشتر از این.
در نیمهٔ دوم دهه بیست، شاملوی جوان پس از آشنایی با نیما یوشیج و بعدتر فریدون رهنما و بیش از این دو مرتضی کیوان به چپ گروید، آنهم از نوع تودهای و استالینیاش که سکهٔ رایج آن روزگار بود. دفتر شعری که در سال۱۳۳۰ش منتشر کرد، چونان بیانیهای سیاسی بود و اسم آن را هم قطعنامه گذاشت؛ اما قرابت شاملو با چپهای تودهای هم طولانی نبود. چند وقت بعد از اینکه دولت محمد مصدق با کودتا سرنگون شد، شاملو بازداشت شد. در زندان وقتی دید برخی اعضای حزب توده با مقاومت تا پای جان ایستادند، درحالیکه کمیتهٔ مرکزی توده فرار و مهاجرت را ترجیح داده بود، سیاست برایش همچون بازی کثیفی جلوه کرد؛ بنابراین از حزب تودهٔ ایران برید.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
روشنفکران و حکومت پهلوی
سلطنت پهلوی از دههٔ چهل بهبعد درپی سازش با روشنفکران بود. ابتدا امیراسدالله علم با جذب روشنفکران در مناصب دولتی سازش کرد، سپس امیرعباس هویدا پیِ این نوع از سازشکاری را گرفت؛ چراکه هویدا در محیطهای روشنفکری بیروت و پاریس بالیده بود؛ بنابراین به مراودهها بیشتر اهمیت میداد و حلقهٔ مراودههای او در مقام نخستوزیر گستردهتر بود.
بهگواه اسنادی که درپی میآید، احمد شاملو نیز از روشنفکران توجهبرانگیز هویدا بود. بهطوریکه سفر درمانی شاملو به فرانسه در سال۱۳۵۲ش به توصیه نخستوزیر صورت گرفته بود. در این سفر شاملو درخواست پرداخت هزینههای بیمارستان را از سفارت ایران در پاریس میکند. این درخواست با موافقت هویدا و سفارش به سفیر برای احوالپرسی از شاملو بهنمایندگی از او همراه شد؛ اما این سنت را چپها به وادادگی و وابستگی نخبگان تعبیر میکردند. در گفتمان چپ، نخبگان و روشنفکران به دو گروهِ با حکومت یا بر حکومت تقسیم میشدند. بر این مبنا شاعری که وام میگرفت، شعرش آرام میگرفت.[۴۸]
بعد از حزب توده
با جدایی از حزب توده، شاملو با تصویرهای شاعرانهاش ستایشگر راهی شد که عمدهٔ چریکهای جوان در دههٔ چهل و پنجاه انتخاب کردند. در این دوره شاملو حماسیترین اشعار سیاسیاش را برای جانباختگان جنبش چریکی ایران سرود. ابراهیم در آتش و «میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد» را به کسانی تقدیم کرد که با انتخاب مرگ در برابر زندگی، به قهرمانان سیاسی یک نسل تبدیل شدند.
بعد از پیروزی انقلاب، احمد شاملو که چند دهه در ستایش سیاستستیزی و مبارزه سروده بود هنوز جای خود را نیافته بود. او زودتر از بسیاری از روشنفکران همعصرش پیبرد که مبارزۀ ضدامپریالیستی و شعارهای انقلابی، همهٔ آن خواستههایی نبوده است که باید دنبال میکردهاند. این بود که زودتر از بسیاری، از محدودشدن آزادی گفت و سرود. یک دهه بعد از انقلاب در مصاحبهای با تلویزیون سوئد، شاید اعتراف بزرگی کرد: «امیدِ آن جرّاحی خونبار بزرگ نهایی (انقلاب اکتبر۱۹۱۷) هم که اسمش را گذاشته بودیم انقلاب رهاییبخش جهانی و صدسالی دلخوشکُنکِ اکثریت ناامیدان بود، در آخرین لحظهها مثل حباب صابون ترکید. هرچند که اصولاً امید شریرانهای بود و راهی هم به دِهی نمیبرد و درنهایت امر خشونتی را جانشین خشونتی دیگر میکرد. من تخصصی البته در این مسائل ندارم؛ اما فکر میکنم هیچ بیماری را با امیدواری قلابی نمیشود علاج کرد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
یادمان و بزرگداشتها
- کنگرهٔ بزرگداشت احمد شاملو در دانشگاه تورنتو کانادا، روزهای ۲۱ و ۲۲اکتبر۱۹۹۵ بهسرپرستی انجمن نویسندگان ایرانی کانادا
از نگاه دیگران
مهدی اخوان ثالث
«... انصافاً راجع به شعر امروز ما بعد از نیما، اگر حرفی و کاری باشد یقیناً باید اول دربارهٔ احمد شاملو باشد؛ چون او امروز بهترین و قویترین شاعر بالفعل و بالقوهای است که من میشناسم، بیآنکه منکر دیگران باشم یا مثلاً فروغ فرخزاد و که و کهها را فراموش کنم.»[۴۹]
فروغ فرخزاد
فروغ در کنار حقشناسی، معتقد است که شاملو نتوانسته است ارتباط خودش را با دنیا و زندگی روشن کند و این موضوع در شعرهایش نمایان است. از دیدگاه فروغ، شاملو برای بودن و گفتن بهانه میخواهد و چون بهانهها گوناگوناند ناچار با چندین دورۀ فکری در کارهای او روبهروایم که ارتباطی با هم ندارند؛ در نتیجه کاملکننده همدیگر نیستند.
فروغ میگوید: «شاملو بههرحال در کنار نیما و در ردیف اول قرار دارد. او از لحاظ سلیقههای شعری و احساسات من، نزدیکترین شاعر است؛ البته در بعضی موارد با سلیقههای شعری او موافق نیستم. مثلاً درمورد وزن [...] شاملو گاهی اوقات در شعرهایش خیلی مختلف است. او در خودش مغشوش است و ناباور. حتی وقتی با کمال اطمینان صحبت میکند. او پناه میبرد به مسائل مختلف. نمیگذارد مسائل مختلف خودشان بیایند و از درونش بگذرند و او هرچه را که میخواهد از آن میان جدا کند. انگار خودش بهتنهایی کافی نیست. بعضی از شعرهای او ریشه ندارند. آدم را به شاعر مربوط نمیکنند. برای خودشان مجردند و چه عیبی دارد. [...] شاید او به جایی رسیده که من هنوز نرسیدهام و بههمیندلیل نمیفهمم؛ اما بهنظر من شاملو را باید در قسمت اعظم هوای تازه و باغ آینه جستوجو کرد.»[۵۰]
سیمین دانشور
سیمین دانشور که گویا شاملو را از نوزدهسالگی میشناخته در رثای شاملو چنین گفته است: «روشنترین بامداد عالم، احمد شاملو هم رفت و اینهمه چراغ رابطه که خاموش شد. در سوگ او چه بگویم که یک رگم هشیار نیست؛ اما تسلی آیدا همین بس که نگهدارندۀ نیکوی امانت مردم ایران بود؛ وگرنه این قدح مالامال از دُر و گوهر زودتر شکسته بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جلال آلاحمد
جلالآلاحمد شاملو را به نام «کرگدن» خوانده است. مراد جلال از این واژه، آن جنس از ستیزهگویی و ازپاننشستنی است که همیشه در شاملو بوده است.
جلال ستاری
ستاری شاملو را شاعر بزرگی میداند که زبانی فاخر و غنی و پرآیه و بهرهیاب از فرهنگی کهن دارد. از نظر او شعرهای شاملو بازتاب انساندوستی او و عشق سرشارش به زیبایی و آزادی و طبیعتِ پر رمز و راز است. سخنش پژواکی درازآهنگ در ذهن و ضمیر برمیانگیزد و طنینی خاطرهانگیز دارد، چنان که گویی ازلیت و ابدیت در شعرش بههم میآمیزند. این ویژگی والا به سرودههایش عمقی اساطیری میبخشد.[۵۱]
محمود دولتآبادی
«هنوز هم هرگاه به شاملو میاندیشم او را چنان چون کوه میبینم. کوهی که آن را نمیتوانم بشکافم و لایهلایههای درون آن را واشناسم. شعرهایش را میخوانم، سخنهایش را بهیاد میآورم و حالات چهرهاش را در لحظات متفاوت به یاد میآورم؛ اما بههیچوجه نمیتوانم بگویم که او را، احمد شاملو را شناختهام. کوه را با جنگلها و رودها و چشمههایش میشناسیم و با پلهپلههای بلندیهایش، همچنین باید بشناسیم شاملو را در بر و بارهایی که از تن و جان خود برآورده است؛ یعنی در آثارش، از طریق انبوه آثارش بهراستی یک تن انسانی چه مایه و تا چند میتواند کارآیی داشته باشد و همچنان کار و کار و کار بکند؟... شاملو صدای تپندۀ جامعه و زمانۀ خود بود و میتوان بهروشنی دید که هر سه فصل کتاب روزگار را بیان کرده است؛ اما شاملو فقط یک شاعر خوب نبود. او بهمعنای امروزی کلمه یک «روشنفکر» هم بود و نیز یک پژوهشگر و در جاهایی یک منتقد تیزبین. هم از این زاویه بود که مینگریست به جامعه و به ادبیات و به تاریخ و... میگفت که: «در ایران ما روشنفکر نداریم.»
شاملو همیشه یک انسان مدرن و اینزمانی بود. توصیه میکرد موسیقی بشنوم و آثار کلاسیک را. او موسیقی را میشناخت و عاشقانه میشنود. باله را دوست میداشت و تاریخ علم را میستود و تکامل انسان غرور او را برمیانگیخت. او از آنچه کهنه و کهنسال بود، بیزاریاش را پنهان نمیداشت.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مسعود فراستی
شاملو هم شاعری بزرگ بود، هم محققی جدی و خستگیناپذیر، هم مترجمی توانا و سمت و سودار و دقیقتر، قلندری در عرصهٔ فرهنگ و هنر ملی و «متعهد» و بیشتر شاملو را بهخاطر فردیتش که بس نادر بود و هست، احترام میگذارم و بهخاطر جمعیتش. فردیت و جمعیتی پُرشروشور در راستای هم: با حساسیت انسانی عمیق. دفاعش از انسانیت و ایمانش به انسان چنان بود که هر ویرانی را نشانی از غیاب او میدانست و حضور انسان را آبادانی و حضورش چنین بود.[۵۲]
سیاوش کسرایی
در تفاوتهای شاملو نسبت به دیگر شاعران: «در لحن و شعر شاملو لحظهلحظههای افتوخیزهای انسان زمانۀ ما وجود دارد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اسماعیل خویی
برای من بیشتر شعرهای بیوزن شاملو همانقدر تکاندهنده و شگفت آور و احترامانگیزند که شعرهای خوب هر شاعر بزرگ دیگری.[۵۳]
احمدرضا احمدی
«شاملو یکی از آن شاعران بزرگ بعد از نیما بود. فروغ، سهراب، نادرپور، اخوان و... . شاملوی شاعر، جنبههای مختلفی داشت. در تاریخ روزنامهنگاری ایران نام او خواهد ماند.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
منوچهر آتشی
«درباره شاملو چه میتوان گفت که اندکی از شأن فرهنگی او را برساند. شاملو بهمعنی کلمه، خود یک فرهنگ بود. از شعرش که خود الگویی ابدی بود، از آموزگاریاش در شعر که صدها شاعر را چه در زمان سردبیریاش در خوشه و چه در برکت کتابهایش پرورش داد، از کتاب کوچهاش که عظیمترین حجم فرهنگ مردمی را شامل میشود، از وجود و نام بزرگش که همیشه و در همه جا باعث افتخار زبان و شعر فارسی و مردم ایران بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جواد مجابی
صفحهآرایی مجله که دستکار سردبیر است، مقالات، عکسها، طرحها و خبرها را به راحتترین و زیباترین شکل پیش چشم میآورد. این شیوهای است که شاملو از آغاز تا امروز با هرچه بهچاپ رسانده در تکامل آن کوشیده است. سلیقهاش در انتخاب حروف، نسبت پر و خالی صفحات، انتخاب و اندازه عکسها و طرحها، تناسب مطالب هر صفحه با هر بخش و هر شماره و حسن ترکیب آنها نشاندهندهٔ ذوق گرافیکی سردبیر است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
صدرالدین الهی
این درست است که شاملو در بسیاری از مطبوعات قلم زده و بنیانگذار بعضی از مجلات مثل کتاب هفته بوده است؛ اما او در این بخش از کارش کاملاً غیرحرفهای عمل کرده است. غیرحرفهای به این معنا که هیچکدام از نشریاتی که او سردبیری کرده بر اساس اصول کار روزنامهنگاری درست نشدهاند. او هرگز برای مجلاتش هیئت تحریریهای در نظر نمیگرفت که معلوم باشد هرکسی چه مسئولیتی دارد و آخر برج در قبال انجام این کار مشخص فلان قدر حقوق دریافت میکند. شیوهٔ کار شاملو بهاینترتیب بود که با هرکسی رفیق بود از او مطلب، شعر یا قصهای میگرفت و زیر عنوان مجلهای بهچاپ میرساند. مطمئناً شاملو در این تعداد نشریهای که درست کرده نوآوریهایی داشته است؛ اما سردبیری فقط یک عنوان نیست. این کار مشخصه و مشخصاتی دارد که شاملو فاقد آن بود. او تصمیم میگرفت آثاری را در نشریهای گردآوری و منتشر کند یا افرادی به او پیشنهاد میکردند که بیا و این نشریه را دربیاور و او بهتنهایی کار را انجام میداد و بعد از ۶ ماه هم تعطیل میشد. هیچکدام از نشریاتی که شاملو کار کرد عمر زیادی نداشتند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
احمد کریمی حکاک
من ترجمهٔ «دنآرام» را اصلاً دوست ندارم و معتقدم شاملو فقط سر لجبازی با بهآذین این کار را انجام داد. اما فراتر از این مورد درمجموع، ترجمهٔ داستانها و رمانهای شاملو چیزی بر کارنامهٔ او نیفزود. گویی شاملو با این ترجمهها تنها درون ناآرام خود را آرام میکرد. چنانکه او داستاننویس خوبی هم نبود؛ داستاننویس بدی بود، خیلی بد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ع.پاشایی
«بهنظرم شاملو تنها آدمی است که زبان فارسی بلد بود. زبان فارسی را چه در سطح کلمه، کاربرد و جمله درک میکرد. درک زبان با دانش زبان متفاوت است. فهم شما را به درک عملی یک چیز میرساند. شما باید در یک دانشی غرق شوید. شاملو اینگونه بود. شاملو آدم خودآموختهای بود و خواندن میدانست. ما از دوران ابتدایی تا دانشگاه نسبت به استانداردهای آموزشی دنیا با خواندن مواجه نشدهایم و دایره واژگان دانشجویان ما گسترده نیست. در این میان اگر کسی میداند، خودآموزی کرده است...»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دیگران از نگاهِ او
حافظِ شیراز
«حافظ زبانی داشت درحد اعجاز و تعهدی جوشان... حافظ در مرتبه اول با فریبکاریهای اهل ریا در جدال بود و راز ماندگاریاش در اینهاست: تعهد عمیق انسانی، اجتماعی و شاعرانگیِ جان پاک و فخامت زبانش. یعنی چیزهایی که در اوج خود و بهصورت یک کاسه، در اسلافش وجود داشت نه در معاصرانش و نه تا قرنها بعد در اخلافش.»[۵۴]
حافظ شیراز بهروایت احمد شاملو عنوانِ تصحیح دیوان حافظ و روایتی است که شاملو از شعرهای خواجه حافظ شیرازی کرده است. شاملو در این کتاب که نخستین بار در سال۱۳۵۴ش منتشر شد روایت خاص خود را از شخصیت و شعر حافظ نشان میدهد. در مقدمۀ کتاب، روش تصحیح و اصول کار خود را بیان میکند. او به مشکلات و تحریفهای موجود در دیوان حافظ اشاره میکند و در اینکه حافظ فردی عارفمسلک بوده دقیق شده است. شاملو حافظ را مبارز و مصلحی اجتماعی میداند که فرهنگ ریا و زهد را نقد میکند. شاملو در مقدمه مینویسد:
- «بهراستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگو که در تاریکترین ادوار سلطهٔ ریاکاران زهد فروش، در ناهار بازار زاهدنمایان و در عصری که حتی جلّادان آدمیخوار مغروری چون امیرمبارزالدینمحمد و پسرش شاهشجاع نیز بنیان حکومت آنچنانی خویش را بر حدزدن و خُمشکستن و نهیازمنکر و غزوات مذهبی نهادهاند، یکتنه وعدهٔ رستاخیز را انکار میکند. خدا را عاشق و شیطان را عقل میخواند و شلنگانداز و دستافشان میگذرد.»[۵۵]
تصحیح دیوان حافظ توسط شاملو، انتقاد حافظپژوهانی چون بهاءالدین خرمشاهی و برخی دیگر را بهدنبال داشت. بااینحال حافظ شیراز بهروایت احمد شاملو همچنان منتشر میشود و یکی از پرفروشترین روایتهای حافظ است؛ ولی مقدمهٔ آن پس از انقلاب در ایران اجازهٔ نشر نیافت و از آن پس بدون مقدمه منتشر شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نیما یوشیج
«نیما از شاعران غرب اول با آلفرد دوموسه و امیل ورهان آشنا شد و اشعار موریس مترلینگ را هم خوانده بود و با هولدرین هم آشنایی داشت. شعر عرب را هم میشناخت. [...] خطکشیدن بر عروض قدیم عملاً درس بزرگی بود که من از کارهای خود نیما گرفتم؛ ولی او حاضر به تجدیدنظر نبود که هیچ، آن را مستقیماً دهنکجی به خود تلقی کرد و با انتشار قطعنامه هم بهکلی از من کنار کشید و هر بار که خدمتش رفتم با سردی بیشتری مرا پذیرفت و هرگز حاضر نشد توضیحات مرا بپذیرد.»[۵۶]
جلال آلاحمد
شاملو فقط در رویکردهای سیاسی آن دوران خود را همراه و هممسیر آلاحمد میداند و از نظر احساس و منطق و اندیشه جایگاه چندانی برای آلاحمد قائل نبود. چنانکه در مصاحبهای میگوید: مناسبات ما مناسباتی در حد ائتلاف سیاسی بود. مناسباتی که هم من و هم جلال با آقای بهآذین هم داشتیم؛ درحالیکه همه میدانند ما سه نفر بههیچترتیبی آبمان به یک جوی نمیرفت. من که در میدان جدال به شجاعتهای آلاحمد اتکا میکردم در احساس و منطقم برای اندیشههای او ارجی قائل نبودم. اندیشههای نادرست او آن وزن و اعتبار را نداشت که من مبلغش بشوم. راهمان یکسره از هم جدا بود. ما فقط در موضوع مبارزه با رژیم همدوش بودیم و بیشک با سرنگونی رژیم، رودرروی هم میایستادیم.»[۵۷][۵۸]
فریدون رهنما
«برای پیشرفت در کارم نیاز به مطالعه و خودآموزی داشتم و احدالناسی نبود که این را به من گوشزد کند. خیال میکردم همان از کیسهخوردن کافی است. حتی آشنایی و حضور در محضر نیما هم آنقدر که مجالست با فریدون رهنما کارساز افتاد خیری برای من نداشت. ناسپاسی نمیکنم. من از نیما بسیار چیزها آموختم و توانستم یکی از شاگردان خوبش بشوم و درسهایش را بیاموزم؛ اما من تا در کنار نیما بودم فقط تقلید او میکردم و تنها با شناختن فریدون بود که همهچیز از بیخوبن تغییر کرد. پیش از هر چیز چنان افقی بهروی من گشوده شد که توانستم جای واقعی خودم را انتخاب کنم و خودم را در موقعیت بشناسم و دیگر اینکه دانستم ما بهنحو غمانگیزی از تاریخ عقبیم و دیگر آنکه دانستم ما به چه وضع فلاکتباری از تجربههای دنیا بیخبر ماندهایم و برای رسیدن به سطح جهانی چه مجاهدهای باید بکنیم.»[۵۹]
سهراب سپهری
از نگاه شاملو سهراب در شعرهایش بیشتر به جنبه «زیبایی» اکتفا کرده و این کافی نیست. شاملو معتقد است هر شاعر آرمانگرا درنهایت امر یک آنارشیست تاموتمام است؛ اما اشکال سپهری در این است که ذاتاً آنارشیست نیست و درنتیجه دارویی که تجویز میکند مسکن است نه معالج.
او اختلاف خود با سپهری را در موضوع کاربرد شعر میداند و دراینباره میگوید: «من ترجیح میدهم شعر شیپور باشد نه لالایی. یعنی بیدارکننده باشد نه خوابآور.»[۶۰]
شاملو فرم کارهای سپهری را در ردیف فروغ قرار میدهد و معتقد است آن سنگینی و تقید به وزنی که در کار اخوان ثالث است و کارش را از شعر دور میکند و به حیطه قدرت ادبی میکشد، در کار این دو نیست. او البته در کنار تمام این اختلاف مشربها، تأکید میکند که انسانی شریفتر از سهراب را کمتر میشناخته و از صمیم قلب به خلوص این انسان بیغلوغش حرمت میگذاشته است.[۶۱]
فروغ فرخزاد
حرفزدن درباره او برایم آسان نیست. شعر فروغ تکلیف مرا بهصراحت روشن نکرده. گاهی چنان تأثیری مینماید که حیرتزدهام میکند و گاهی چنان کلیبافی بهنظرم میآید که حس میکنم یکی دستم انداخته یا حتی کلاه گَلوگشادی سرم گذاشته. شاید این حس، معلول بیگانگی ما مردها از عوالم شاعرانه زنان باشد. اگر شعر نوعی توطئهگری است، شاید بشود گفت زنان، شاعران چیرهدستتریاند. این است که گاهی فکر کردهام برای نقد شعر فروغ معیارهای دیگری هم نیاز است. فروغ آنقدر زن است که من هرگز نتوانستهام شعرش را به صدای بلند بخوانم. وقتی این کار را میکنم بهنظرم میآید لباس زنانه تنم کردهام. فروغ شاعر بزرگی است. شاعری که توطئههایش شکستت میدهد یا قضاوت را برایت سخت مشکل میکند. شعر فروغ از ریای بزرگ و شیطانی سوءاستفاده از عَرَضها بهدور است.[۶۲][۶۳]
پرویز شاپور
شاملو شعر «افق روشن» را در تیر۱۳۳۴ سرود. کامیار شاپور متولد ۱۳۳۱ است؛ یعنی در زمان سرایش این شعر سه ساله بوده. فروغ فرخزاد و پرویز شاپور در آبان۱۳۳۴ از هم جدا شدند. تطابق این تاریخها شأن نزول این قطعه و تقدیم آن به کامیار را هویدا میکند. شاملو به پرویز شاپور ارادت بسیار و با او رفاقت داشت. جز هدیهٔ این شعر به فرزندش، خود هوای تازه را هم با تقدیمنامهای ستایشآمیز به او تقدیم کرد. اندکی بعد، فروغ به اروپا میرود و از سال۱۳۳۷ با ابراهیم گلستان آشنا میشود. شاملو دقیقاً در همین تاریخ شعر «سرود» را میسراید. این شعر دلجویی و دلداری تمامعیار از پرویز شاپور است. تقارن و تطابق همهٔ این تاریخها و تقدیمنامههای اشعار شاملو میتواند ما را به این نتیجه نزدیک کند که شاملو در ماجرای اختلاف و جدایی شاپور و فرخزاد، احتمالاً برعکس جوّ غالبی میاندیشیده است که شاپور را مقصر و فروغ را زنی تحت ظلم نشان میدهد. در این جّو غالب که عقربهاش بهنفع فروغ میچرخید، شاپور ساکت و خاموش بود و کلمهای در دفاع از خود نگفت و ننوشت؛ اما گویا شاملو اینجا هم نمیتوانست در مقابل آنچه احتمالاً حق میپنداشت سکوت کند.[۶۴]
نظرهای فرد دربارهٔ خودش و آثارش
آهنگهای فراموششده خطایی بزرگ بود!
اولین کتابی که از شاملو منتشر شد، آهنگهای فراموششده بود. این کتاب در سال۱۳۲۶ چاپ شد. شاملو به تأکید بسیار میخواست این کتاب فراموش شود. خودِ شاملو در سال۱۳۶۰ یعنی ۳۴ سال پس از نشر این کتاب توضیح داده است: «شعر تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن و شعر سرود مردی که خودش را کشته بود حاصل مستقیم پشیمانی و رنج روحی من بود از اشتباه کودکانهٔ چاپ مشتی اشعار سست و قطعات رمانتیک و بیارزش که تصور میکردم بار شرمساریاش تا آخر بر دوشم سنگینی خواهد کرد. این شرمساری که در بسیاری از اشعار مجموعهٔ بعدی یعنی آهنها و احساس و در قطعاتی از هوای تازه موضوع اصلی شعر قرار گرفته، پیش از آنکه زادهٔ بیارزشی فرم قطعات آن کتاب باشد، زادهٔ تغییرات فکری و مسلکی من بود. دیر اما ناگهان بیدار شده بودم. تعهد را تا مغز استخوانهایم حس میکردم. آهنگهای فراموششده میبایست صمیمانه، همچون خطایی بزرگ، اعتراف و محکوم شود.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شعرِ سپید شاملو
اصطلاح شعر سپید را گویا نخستین بار احمد شاملو در ایران بهکار میگیرد. این واژه معادل Blank verse فرانسوی است. آغاز حضور این نوع شعر را در ادبیات فارسی باید حدود دههٔ سی دانست. در اواسط دههٔ سی تقریباً همهٔ پیشروان شعر نو، شعر منثور را پذیرفته بودند و مجلات در سطح وسیعی محل طبعآزمایی شاعران مختلف برای سرودن شعر سپید شده بود.[۶۵]
در مسیر شعر نو نیمایی، در سال۱۳۲۶ نخستین مجموعهٔ شعر احمد شاملو به نام آهنگهایفراموششده بهچاپ رسید. این مجموعه، از شعرهای کاملاً سنتی تا شعرهای نیمایی را در خود گنجانده بود. علاوهبر شعر سنتی و نیمایی نوشتههای بدون وزن و قافیه در این مجموعه وجود داشت که بعدها به شعر سپید یا شعر منثور شهرت یافت. انتشار آهنگهای فراموششده در دنیای شعری شاملو اهمیت چندانی نداشت و همانگونه که خود گفت زود بهدست فراموشی سپرده شد؛ اما به آن دلیل که دربردارندۀ نخستین نمونههای شعر سپید است، بااهمیت است. شعر سپید بعدها توجه شاعران جوان را جلب کرد؛ بنابراین کتابهای مستقلی را در این زمینه منتشر کردند. بدینترتیب شعر سپید سابقهٔ طولانی پیدا کرد؛ اما برخلاف این سابقهٔ طولانی جز در پارهای از کارهای شاملو، در بین مردم چندانجایگاهی نیافت.[۶۶]
تقی پورنامداریان دلیل رویآوردن شاملو را به شعر سپید چنین بیان میکند: «دید شاملو به شعر با دید عدهای شاعران نوپرداز و تقریباً تمام شاعران کلاسیک، غیر از دوسه استثنا، متفاوت است. شاملو به شعر ناب معتقد است. به شعری که نتیجۀ کشفوشهودی ناگهانی است و بدون دخالت شاعر تحتتأثیر انگیزههای مختلف در ذهن وی شکل میگیرد.»[۶۷]
شاملو خود در معرفی شعر سپید میگوید: «من به شعر دست یافتهام و دوستتر میدارم که غبار وزن و قافیه شفافیت آن را کدر نکند. کوزه البته میتواند بسیار گرانبها باشد؛ اما تشنگی مرا آب است که فرومینشاند.»[۶۸]بنابراین وزن را باعث انحراف ذهن شاعر و انحراف جریان خودبهخود شعر، یعنی زایش طبیعی آن میدانم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شاملو بههر دلیلی که شعر منثور را انتخاب کرده باشد، در آن موفق شده است. بهویژه که این قالب بهسبب آسانی ظاهری طرفداران زیادی داشته است و دارد؛ اما جز تعداد انگشتشماری از انواع قوی آن، بقیه درخورتوجه نیست.
نمونهای از شعر سپید شاملو[۶۹]:
- نمیخواستم نام «چنگیز» را بدانم
- نمیخواستم نام «نادر» را بدانم
- نام شاهان را
- محمد خواجه و تیمور لنگ،
- نام خفتدهندگان را نمیخواستم و
- خفتچشندگان را
- میخواستم نام تو را بدانم
- و تنها نامی را که میخواستم
- ندانستم
- و تنها نامی را که میخواستم
بنیانگذاری
- بنیانگذار شعر سپید یا شعر منثور یا شعر شاملویی
- از مؤسسان و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب [۷۰]
تأثیرپذیریها
مرتضی کیوان
مرتضی کیوان شاعر و روزنامهنگار عضو حزب توده بود که در دههٔ بیست حلقهٔ وصل جوانانی بود که بعدها به غولهای ادبی ایران تبدیل شدند. آیدا سرکیسیان میگوید: «نگاه کیوان در فکر شاملو عمیقاً اثر گذاشته و پایههای فکری او را ساخته است.» در واقع انگار که شاملو تا روز آخر از پنجرهٔ نگاه کیوان، کیوانی که تودهای بود و تودهای هم مرد، به انسان و جهان و ایران و منافع ایران نگریست. شاملو شعر «نگاه کن» را در سال۱۳۳۴ سرود و به کیوان تقدیم کرد. همچنین در شعر «از عموهایت» و «عشق عمومی» نیز به کیوان اشاره کرده است. شاملو در پانویسی بر شعر «از عموهایت» نوشته: «مرتضی نزدیکترین دوست من بود. انسانی والا با خلقیاتی کمنظیر و هوشمندیِ شگفتانگیز. قتل نابهنگامش هرگز برایم کهنه نشد.» شاملو تا روز آخر فردی تودهای بود. گیرم در اشعار و مصاحبههایش هزار فحش به آنها داده باشد. تا آخر عمر شریفش مَنشش منش تودهای بود. روشش روش تودهایوار بود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شاملو دربارۀ آشنایی و تأثیر مرتضی کیوان میگوید: با مرتضی برحَسَب تصادف آشنا شدم. یعنی در جمعی از دوستانی که برای هم شعر و قصه میخواندیم. از روز اول انگار صد سال بود که همدیگر را میشناختیم. از او بسیار نکتهها آموختم.[۷۱]
مرتضی کیوان از نخستین کسانی است که شاملو را کشف میکند. در نقدی تیز و پیشبینانه، آیندۀ درخشان شاملو را در شعرهای بیوزن و منثور شاملو میبیند. شاملو نخستین شعرهایش را بهتشویق مرتضی چاپ میکند.[۷۲]
قهرمانهای سیاسی شاملو
در ادامه بهصورت مختصر برخی افرادی را معرفی میکنیم که بر شاملو اثرگذار بودهاند و بههمین دلیل شاملو سرودههایش را به ایشان تقدیم کرده است :خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- احمد زنگنه (سروده در سال۱۳۲۴ش: «پرچمدار»[۷۳]): سرتیپ احمد زنگنه بههنگام حملهٔ نیروهای فرقهٔ دموکرات آذربایجان به این شهر در سال۱۳۲۴ فرماندهٔ تیپ ارتش مستقر در ارومیه بود. شاملو بهعلت ارتشیبودن پدرش، در این شهر بود؛ از همین رو این شعر را بهپاس مقاومت زنگنه در برابر فرقۀ دموکرات، به او تقدیم کرد؛ اما چند سال بعد که به حزب توده گروید، از کتاب آهنگهای فراموششده بیزار شد؛ بنابراین این کتاب از مجموعهٔ آثارش حذف کرد.
- تقی ارانی (سروده در سال۱۳۲۹: «قصیده برای انسان ماه بهمن»[۷۴]): دومین شعر از دفتر شعر قطعنامه را به تقی ارانی، رهبر گروه موسوم به ۵۳ نفر تقدیم کرد. ارانی در دوران رضاشاه در زندان درگذشت. وقتی شاگردان ارانی حزب توده را تأسیس کردند، تقی ارانی را پدر معنوی حزب معرفی کردند.
- عزتالله سیامک (سرودهٔ سال۱۳۳۱: «ساعت اعدام»[۷۵]): از بنیانگذاران سازمان افسران حزب تودهٔ ایران و عضو دبیران این سازمان بود. یک سال پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ بازداشت شد و در همان سال تیرباران شد. شاملو توضیح داده است که این شعر را در اعدام سرهنگ سیامک و ۹ عضو دیگر سازمان نظامی سروده و شعر نخستین بار با عنوان «لحظه» چاپ شده است.
- وارطان سالاخیان (سرودهٔ سال۱۳۳۳: مرگ نازلی[۷۶]): از اعضای ارمنیتبار حزب توده بود که پس از کودتای ۲۸مرداد در مبارزات مخفی علیه شاه شرکت کرد؛ اما دستگیر شد و زیر شکنجه جان داد. بهگفتهٔ شاملو در این شعر نام وارطان را برای عبور از سد سانسور به نازلی تغییر داده است.
- محمد حنیفنژاد (سرودهٔ سال۱۳۵۱: شبانه[۷۷]): بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران که در سال۱۳۵۱ اعدام شد. حنیفنژاد از معدود مبارزان سیاسیمذهبی است که شاملو برایش شعری سروده است.
- احمد زیبرم (سرودهٔ سال۱۳۵۲: «میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد»[۷۸]): از اعضای چریکهای فدایی خلق که سال۱۳۵۱ در جریان یک درگیری خیابانی کشته شد. گزارش روزنامهٔ کیهان مینویسد: «زیبرم هنگام درگیری مسلحانه با ساواک وارد یک خانهٔ مسکونی شده و ابتدا زن و فرزند حاضر در خانه را برای درامانماندن از درگیری به زیرزمین میفرستد.» احتمالاً شاملو تحتتأثیر همین روایت یکی از شعرهای دفتر ابراهیم در آتش را به زیبرم تقدیم کرده است.
- خسرو روزبه (سرودهٔ سال۱۳۵۴: «خطابهٔ تدفین»[۷۹]): قهرمان اسطورهای حزب توده بود. سه بار دستگیر شد و هر سه بار فرار کرد؛ اما سرانجام سال۱۳۳۶ بازداشت و اعدام شد. در دهۀ سی خسرو روزبه را خیلیها چگوارای ایران میدانستند. بعدها که نقش روزبه در قتل مدیر روزنامۀ «مرد امروز»، «محمدمسعود دهاتی (قمی)» و چند عضو عادی حزب توده مشخص شد، شاملو برافروخت و گفت من برای قاتلان شعر نمیگویم؛ بنابراین، شعر خطابۀ تدفین را پس گرفت.[۸۰]
برای شاملو
مستند «پرواز در دایرهٔ حضور»
فیلم مستند «پرواز در دایرهٔ حضور» به تهیهکنندگی و کارگردانی مختار شکریپور است. این مستندپرترۀ بلند دربارۀ زندگی و شخصیت احمد شاملوست که در آن آیدا از همسرش، احمد شاملو سخن میگوید. همچنین چهرههای فرهنگی و هنریایی چون محمود دولتآبادی، سیمین بهبهانی، مسعود کیمیایی، جواد مجابی، علیاشرف درویشیان، ایران درودی، محمدرضا اصلانی، علی رفیعی، شمس لنگرودی، حافظ موسوی و محمد یعقوبی هم دربارهٔ جنبههای گوناگون زندگی و شخصیت شاملو سخن گفتهاند. این فیلم با ورود به محیط زندگی شاملو و روایت آیدا از زندگی با او آغاز میشود. همچنین یکی از بخشهای این فیلم، اجرای «شهرام ناظری» از شعر «طرح» شاملوست. بهگفتهٔ کارگردان این فیلم، «پرواز در دایرهٔ حضور» اولین فیلم درباره شاملوست که با مجوز رسمی از سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در شبکهٔ نمایش خانگی کشور توزیع شده است.[۸۱]
مستند قدیس
حسین لامعی روزنامهنگار و مستندساز با نگاهی متفاوت به زندگی شاملو، «قدیس» را کارگردانی کرده است. این مستند به جنبههای گوناگون زندگی شاملو از سخنرانیها و شاعری گرفته تا فعالیتهای سیاسی و فیلمنامهنویسی و ازدواجهایش پرداخته است. حسین لامعی در مستند «قدیس» نظرهای نیما یوشیج، نجف دریابندری، رضا براهنی، فروغ فرخزاد، احسان نراقی، محمدرضا شفیعی کدکنی، یوسفعلی میرشکاک و محمدرضا شجریان را دربارهٔ شاملو مرور کرده است.[۸۲]
مستند احمد شاملو؛ بزرگشاعرِ آزادی
مستندی است بهتهیهکنندگیِ «بهمن مقصودلو» و کارگردانیِ «مسلم منصوری». مستند احمد شاملو؛ بزرگ شاعرِ آزادی را مسلم منصوری بر مدارِ زندگیِ و اندیشههای احمد شاملو ساخته است. این فیلم در بین سالهای ۱۹۹۸تا۱۹۹۹ تولید و در سال۱۹۹۹ برنده جایزهٔ «استیگ داگرمن» شد.[۸۳]
به نام شاملو
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
- سردیس برنزی شاملو اثر محمد مددی بهسال۱۳۶۵
- نمایشگاه پرترههای شاملو اثر بهزاد شیشهگران در گالری برگ در سال۱۳۷۹ (۴۵ پرتره طی دههٔ هفتاد)[۸۶]
- نمایشگاه نقاشی «ادای دین به شاملو»؛ نقاشیها، خطنوشتهها و تصویرسازیهای «مرجان صداقتی» از شاملو و شعرهایش، برگزارشده در سال۱۳۸۸[۸۷]
- و...
آثار و کتابشناسی
«آثار من، خود اتوبیوگرافی کاملی است. من به این حقیقت معتقدم که شعر، برداشتهایی از زندگی نیست؛ بلکه یکسره خودِ زندگی است.»[۸۸]
کارنامه و فهرست آثار
دفتر اشعارخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه[۸۹]
- ۱۳۷۸: مجموعۀ آثار احمد شاملو، دفتر یکم: شعر ۱۳۲۳تا۱۳۷۶ در دو جلد، با افتادگی و اشتباههای بسیار در حروفچینی، زیرنظر یعقوبشاهی
- ۱۳۷۹: مجموعهآثار احمد شاملو؛ دفتر یکم: شعرها، این مجموعه دربرگیرندۀ قریب به نیم قرن از اشعار شاملوست. تا پیش از اینکه این مجموعه چاپ شود، دفترهای شعرهای شاملو بهصورت جداگانه و با نام خاص خود منتشر شدهاند:
- ۱۳۳۰: ۲۳ (چاپ مستقل بدون نام ناشر)؛ چاپ مجموعهشعر قطعنامه با امضای الف. صبح بههمت چوبین، ۴ شعر از ۱۳۲۹تا۱۳۳۰
- ۱۳۳۲: آهنها واحساسها، بههمت مشفق همدانی، پلیس این مجموعه را در چاپخانه سوزاند. تنها نسخهٔ موجود، نزد سیروس طاهباز ماند.
- ۱۳۳۶: هوای تازه با امضای الف.بامداد، منتخب ۶۹ شعر از ۱۳۲۶تا۱۳۳۵
- ۱۳۳۹: باغ آینه، منتخب ۴۴ شعر از ۱۳۳۶تا۱۳۳۸
- ۱۳۴۳: لحظهها و همیشه، منتخب ۱۶ شعر از ۱۳۳۹تا۱۳۴۰ و آیدا در آیینه، منتخب ۱۳ شعر از ۱۳۴۱تا۱۳۴۳
- ۱۳۴۴: آیدا درخت و خنجر و خاطره، منتخب ۱۰ شعر از ۱۳۴۳تا۱۳۴۴
- ۱۳۴۵: ققنوس در باران، منتخب ۱۲ شعر از ۱۳۴۴تا۱۳۴۵
- ۱۳۴۸: مرثیههای خاک، منتخب ۱۰ شعر از ۱۳۴۵تا۱۳۴۸
- ۱۳۴۹: شکفتن در مه، منتخب ۸ شعر از ۱۳۴۸تا۱۳۴۹
- ۱۳۵۲: ابراهیم در آتش، منتخب ۲۱ شعر از ۱۳۴۹تا۱۳۵۲
- ۱۳۵۶: دشنه در دیس، منتخب ۱۸ شعر از ۱۳۵۲تا۱۳۵۶
- ۱۳۷۱: مدایح بیصله، منتخب ۵۱ شعر تا۱۳۶۹، در سوئد، انتشارات آرش
- ۱۳۷۶: در آستانه، منتخب ۲۷ شعر از ۱۳۶۴تا۱۳۷۶
- ۱۳۷۹: حدیث بیقراری ماهان، منتخب ۲۰ شعر از ۱۳۵۱تا۱۳۷۸
گزیدهاشعارخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- برگزیدۀ اشعار، نشر روزن، ۱۳۴۷
- برگزیدۀ اشعار با حرف و سخنهایی در شعر و شاعری، سازمان نشر کتاب بامداد، ۱۳۴۸
- از هوا و آیینهها، ۱۳۴۶
- کاشفان فروتن شوکران۲، ۱۳۵۹
- گزینۀ اشعار، انتشارات مروارید، ۱۳۷۲
- در جدال با خاموشی، منتخب ۱۴ دفتر شعر، ۱۳۷۶
- بنبستها و ببرهای عاشق، گزیننده: ع.پاشایی، ۱۳۷۷
ترجمۀ شعرخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- غزل غزلهای سلیمان، فروردین۱۳۴۷
- همچون کوچۀ بیانتها، تیر۱۳۵۲
- ترانههای شرقی و اشعار دیگر، همراهبا نوار صوتی صدای شاملو و موسیقی آتاهوآلپا یوپانکویی، ۱۳۵۹
- ترانههای میهن تلخماتهاوزن، ۱۳۶۰
- هایکو، ترجمه بهسال۱۳۵۲ با همکاری ع.پاشایی، ۱۳۶۱
- سیاه همچون اعماق افریقای خودم، همراهبا نوار صوتی صدای شاملو و موسیقی کیت جارت، ۱۳۶۲
- سکوت سرشار از ناگفتههاست، همراهبا نوار صوتی صدای شاملو و موسیقی بابک بیات، ۱۳۶۲
- چیدن سپیدهدم، همراه با نوار صوتی صدای شاملو و موسیقی بابک بیات، ۱۳۶۶
مجلاتخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- هفتهنامهٔ ادیب، سردبیر: احمد شاملو، از ۱۹بهمن۱۳۲۵
- هفتهنامهٔ ادبیهنری سخننو: زیرنظر عبدالرضا ناظر و احمد شاملو (۵ شماره)، دی و بهمن۱۳۲۷
- نشریهٔ ساعت ۴ بعدازظهرِ هنر نو، سردبیر: احمد شاملو (۳ شماره)، آذر و دی۱۳۲۸
- هفتهنامهٔ روزنه (۹ شماره)، از ۱۸بهمن۱۳۲۹
- هفتهنامهٔ ادبی هدیه: زیرنظر شاملو و فرهنگ فرهی، از اسفند۱۳۲۹
- ماهنامهٔ علمی (۲ شماره)، اواخر۱۳۲۹ تا اوایل۱۳۳۰
- مجلهٔ خواندنیها: سردبیر چپ در مقابل سردبیر راست آن مجله، ۱۳۳۰
- روزنامهٔ آتشبار، سردبیر: احمد شاملو، ۱۳۳۲
- هفتهنامهٔ بامشاد: سردبیر: اسماعیل پوروالی، زیرنظر هیئت تحریریه، ۱۳۳۵
- هفتهنامهٔ آشنا: زیرنظر احمد شاملو (۱۷ شماره)، از ۲۸بهمن۱۳۳۶ تا ۲تیر۱۳۳۷
- اطلاعات ماهانه: (۹ شمارهٔ آخر)، خرداد۱۳۳۷
- ماهنامهٔ اطلاعات دانش و هنر ادبیات ۱۳۳۸
- همکاری در کتاب سال کیهان، ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱
- کتاب هفته: زیرنظر محسن هشترودی و احمد شاملو و شورای نویسندگان (۳۶ شماره)، از مهر۱۳۴۰؛
- هفتهنامهٔ بارو، زیرنظر شاملو و یدالله رؤیایی (۳ شماره)، ۱۸آذر تا ۲دی۱۳۴۵
- هفتهنامهٔ خوشه (۹۰ شماره)، تا سال۱۳۴۸
- هفتهنامهٔ ایرانشهر (لندن)، سردبیر: احمد شاملو (۱۲ شماره)، بهمن۱۳۵۷
- هفتهنامهٔ کتاب جمعه، سردبیر: احمد شاملو با همکاری شورای نویسندگان (۳۶ شماره)، ۱۳۵۸
ترجمههای منثورخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- نایب اول اثر رنه بارژاول، ۱۳۳۰
- طلا در لجن نوشتهٔ ژیگموند موریتس و رمان پسران مردی که قلبش از سنگ بود نوشتهٔ موریوکایی، ۱۳۳۲ که بههمراه تعدادی داستانکوتاه و همهٔ یادداشتهای فیشهای کتاب کوچه در یورش نظامیانِ فرمانداری به خانهٔ شاملو ضبط شد.
- رمانهای لئون مورن کشیش اثری از بئاتریکس بک، زنگار نوشتهٔ هربر لوپوزیه، برزخ نوشتهٔ ژان روورزی، ۱۳۳۴
- پابرهنهها با همکاری عطا بقایی، اثری از زاهاریا استانکو و افسانههای هفتادودو ملت با همسر دوم شاملو طوسی حائری، ۱۳۳۷
- ۸۱۴۹۰ نوشتهٔ آلبر شمبون نویسندۀ فرانسوی، ۱۳۴۴
- قصههای بابام اثر ارسکین کالدوِل نویسندۀ آمریکایی، ۱۳۳۶
- ملکهٔ سایهها، براساس قصهای ارمنی برای کودکان، با تصویرگری ضیا جاوید، ۱۳۴۹
- دماغ، مجموعهٔ دو داستان و یک نمایشنامه اثری از ریونو سوکه آکوتاگاوا؛ لبخند تلخ و زهرخند، دو مجموعهداستان طنز؛ افسانههای کوچک چینی مجموعهداستان و دستبهدست اثر ویکتور آلبا، ۱۳۵۱
- مرگ کسبوکار من است نوشتهٔ روبرل مرل و سربازی از دوران سپریشده، مجموعهداستان، ۱۳۵۲
- شاهزادهکوچولو از آنتوان دوسنت اگزوپری در کتاب جمعه، ۱۳۵۸ که از سال۱۳۸۰ بهبعد با عنوان شازدهکوچولو انتشار یافت.
- بگذار سخن بگویم، ترجمهای مشترک با ع.پاشایی، نوشتهٔ دومیتیلا دو چونگارا و مونما ویئرز، ۱۳۵۹
- خروسزری پیرهنپری، براساس قصهٔ آلکسی تولستوی، بهتصویرسازیِ فرشید مثقالی و قصهٔ یل و اژدها، براساس قصهٔ آنگل کارالیچف، ۱۳۶۰
- عیسا دیگر، یهودا دیگر، بازنویسی رمان قدرت و افتخار اثر گراهام گرین، ۱۳۶۵
- دنآرام، نوشتهٔ میخائیل شولوخوف با نشر مازیار و گیلگمش، از نوشتههای بسیار کهن بشر، با تصویرسازی مرتضی ممیز، ۱۳۷۲
ترجمه نمایشنامهخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- عروسی خون بهقلم فدریکو گارسیا لورکا، ۱۳۳۵
- مفتخورها از گرگه چیکی، ۱۳۳۳
- درخت سیزدهم نوشتهٔ آندره ژید، ۱۳۴۱
- سیزیف و مرگ اثر روبر مِرل، ۱۳۴۲
- نصف شب است دیگر، دکترشوایتزر! اثری از ژیلبر سِسبرون، ۱۳۶۱
سبک و لحن و ویژگیِ آثار
نقدی بر ترجمههای منثور شاملو
شاملو داستانهای جذابی از نویسندگان مشهور چون جان اشتاینبک، سامرست موآم و... ترجمه میکرد؛ اما در انتخاب داستان برای ترجمه عموماً به سراغ نویسندگان گمنام میرفت و بیشتر به رامبودن اثر و اینکه بتواند زبان عامیانه را در ترجمهٔ آنها بهکار ببندد، توجه داشت تا ارزش ادبی آن. ترجمههای شاملو نشانهای بود از تمایل او برای فاصلهگرفتن از زبان عبوس رسمی و نزدیکشدن به زبان تودهٔ مردم در کوچه و بازار. او معتقد بود چرا نباید از دستاوردهای زبان پویای توده بهره جست. زبانی که حامل گنجی عظیم از تازهترین و خوشساختترین و پربارترین کلمات است. چرا نباید پای آن را به تالار سوتوکور زبان فرهیختگان باز کرد. از همینرو رویکردی را در ترجمه انتخاب کرد که البته با موجی از انتقادها روبهرو شد و بحثهای بسیاری را دربارهٔ حد وفاداری مترجم به متن اصلی برانگیخت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نقدی بر ترجمههای شعری شاملو
برخلاف ترجمههای منثور احمد شاملو ترجمههای شعری او کمتر منتقدی داشت. شاملو با روحیهٔ سنتشکناش کلیشهٔ شعر غیرقابل ترجمه است را شکست و طی سه دهه با ترجمهٔ سیصد شعر از چهل شاعر، کارنامهای پربار از خود بهجای گذاشت. واسطهٔ آشنایی شاملو با شعر خارجی فریدون رهنما بود و آشناییاش با رهنما بهگفتهٔ خودش دست یافتن به گنجی بیانتها بود. با چنین سرمایهای شاملو از دههٔ پنجاه دست به ترجمهٔ اشعاری از زبانهای انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی، پرتغالی، آلمانی، یونانی، روسی، مجاری، ترکی استانبولی، زاپنی و سامی عبری زد و ترجمهٔ کسان دیگری را نیز ویراسته و بازنویسی کرد. او معتقد بود شعر در ترجمه یکبار دیگر هم توسط مترجم بازسروده میشود. شاملو با کیمیاگریاش شاعران ناآشنا و گمنامی را در ایران بهشهرت رساند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نقدی بر فیلمنامههای شاملو
از میان فیلمنامههایی که احمد شاملو نوشت، دو فیلم از نظر درونمایه از همه شاخصتر بودند: «مردها و جادهها» و «فرار از حقیقت» هر دو بهکارگردانی ناصر ملکمطیعی. مردها و جادهها قصهای از طبقات فرودست جامعه داشت. فیلمنامهٔ شاملو گرم و مؤثر بود و برای تماشاگران آن سالها درکپذیر. همچنین در میان آثار مشابه، چه از حیث پردازش داستان و چه از لحاظ گفتارنویسی، اثری درخور اعتنا محسوب میشد. فرار از حقیقت که در تیتراژ آن شاملو سناریست معرفی شده بود، ملودرام دیگری بود که خلاف مردها و جادهها داستانش نه در طبقهٔ فرودست جامعه که در طبقهٔ متوسط مرفه گذشت. شاملو سعی کرده بود زندگی سرد طبقهٔ مرفه را به فیلم منتقل کند. نکتۀ جذاب آنکه، شاملو علاوهبر نوشتن فیلمنامه، در یکی از سکانسهای این فیلم بهعلت نیامدن بازیگر آن صحنه، بازی میکند.[۹۰]
جوایز و افتخاراتخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- ۱۳۵۱ جایزهٔ فروغ فرخزاد، چهارشنبه ۲اسفند در سالن اجتماعات روزنامۀ اطلاعات؛
- ۱۳۶۹ جایزهٔ Human Rights Watch «حمایت از آزادبی بیان» از سوی بنیاد Expression the fund for Free در نیویورک، ۱۵اسفند در اکلند کالیفرنیا؛
- ۱۳۷۸ جایزهٔ «استیگ داگرمن» سوئد، ۵ژوئن۱۹۹۹(۱۵خرداد۱۳۷۸)
جایزهای است به نام شاعر محبوب سوئد و اعطا میشود به اشخاص یا نهادهایی که برای آرمانهای داگرمن، (دفاع از آزادی بیان و بحث) تلاش کرده باشند. بیماری ناگهانی شاملو، مانع از حضور او و آیدا در مراسم شد و آذر محلوجیان، مترجم اشعار و آثار احمد شاملو بهزبان سوئدی، به نیابت از او جایزه را دریافت کرد؛[۹۱]
بررسی چند اثر
کتاب کوچه
دستاورد بسیار مهم احمد شاملو طی زندگیاش تألیف کتاب کوچه بوده است. شاملو کار آن را بهتنهایی آغاز کرده بود. بعدها با کمک همسرش، آیدا ادامه داد و بهپایان رساند. شاملو علاقهٔ فراوانی به فرهنگ عامه داشت. بههمین دلیل اصطلاحات عامیانه را ثبت کرد. مجموعهٔ کتاب کوچۀ او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامیانۀ مردم تهران است.[۹۲]
هوای تازه
هوای تازه مجموعهای از بهترین اشعار احمد شاملوست. از میان سرودههای شاملو، این دفتر بسیار بااهمیت است. نخستین دلیل آن، سبک متفاوت اشعار این دفتر است. همچنین هوای تازه آغازی است در شعر نو و بهویژه در شعر سپید. تفاوت عمدهٔ آثار شاملو در هوای تازه با نمونههای قبلی شعر نو در ساختار شعر بود. شاعر در شعر سپید، وزن عروضی را رعایت نمیکند؛ ولی آهنگ و موسیقی به شعرش میدهد. هوای تازه در سال۱۳۳۶ش منتشر شد. شاملو شعرهای این دفتر را از سال۱۳۲۶ تا سال۱۳۳۵ سروده است.[۹۳]هوای تازه بهمنزلۀ افقی روشن است که شاملو چشمانداز همۀ جهات شاعری خود را با آن ترسیم میکند. هوای تازه کاروانسرایی است که همۀ شاهراههای شعر شاملو از آن سرچشمه میگیرد.[۹۴]
ناشرانی که با او کار کردهاند
بیشترین آمار نشر آثار و کتابهای شاملو برعهدۀ انتشارات «نگاه»، «چشمه»، «مروارید» و «ابتکار» بوده است.
منبعشناسی
کتابهاخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- «شناختنامۀ احمد شاملو» نوشتۀ جواد مجابی، تهران: قطره، چاپ سوم ۱۳۸۱
- «شعر زمان ما» نوشتهٔ محمد حقوقی، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۶۸
- «امیرزادهٔ کاشیها: نقد شعر معاصر، احمد شاملو» نوشتهٔ پروین سلاجقه پروین، تهران: مروارید، ۱۳۸۴
- «لغت جاودانه؛ خوانش ده شعر شاملو» نوشتهٔ بهمن ارجمند، تهران: بهمن، ۱۳۷۹
- «انگشت و ماه؛ خوانش نُه شعر از احمد شاملو» نوشتهٔ ع.پاشایی، تهران: نشر یوشیج، ۱۳۸۰
- «بام بلند همچراغی؛ با آیدا دربارۀ احمد شاملو»، نوشتۀ سعید پورعظیمی، تهران، هرمس، چاپ اول ۱۳۹۶
- «نگاهی به شعر شاملو» نوشتهٔ محمود فلکی، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۸۰
- «تاریخ تلخ بهروایت احمد شاملو» نوشتۀ محمد قراگوزلو، تهران: انتشارات نگاه، چاپ دوم ۱۳۹۷
- «سرود بیقراری؛ درنگی در هستیشناسی شعر، اندیشه و بینش احمد شاملو» نوشتۀ علی شریعتکاشانی، تهران: انتشارات گلشن راز، چاپ اول ۱۳۸۸
- «نقد آثار احمد شاملو» بهقلم عبدالعی دستغیب، تهران: انتشارات چاپار، ۱۳۵۲
- «تأملی در شعر احمد شاملو» بهکوشش تقی پورنامداریان، تهران: آبان، ۱۳۵۷
- «آینۀ بامداد» نوشتۀ جواد مجابی، انتشارات بهنگار، چاپ اول ۱۳۹۱
- «انسان در شعر معاصر» بهقلم محمد مختاری، تهران: انتشارات توس، چاپ اول، ۱۳۷۲
- «از زخم قلب؛ گزینۀ شعرها و خوانش شعر» بهقلم ع.پاشایی، تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۳
- «از اندیشه تا شعر؛ مشکل شاملو در شعر» نوشتهٔ محمود نیکبخت، تهران: نشر هشتبهشت، ۱۳۷۴
- «چهار افسانه شاملو؛ نگاهی به چهار شعر عامیانهٔ احمد شاملو» نوشتهٔ محمدحسین نوریزاد، تهران: نشر دنیای نو، ۱۳۸۰
- «شاملو در تحلیلی انتقادی» بهقلم منوچهر آتشی، تهران: انتشارات آمیتیس، ۱۳۸۲
- «توالی فاجعه؛ زمینهٔ اجتماعی شعر احمد شاملو» نوشتهٔ رحمت بنیاسدی، شیراز: انتشارات راهگشا، ۱۳۸۳
- «مسیح مادر؛ نشان زن در زندگی و آثار شاملو» بهکوشش پوران فرخزاد، تهران: ایرانجام، ۱۳۸۳
- «سنگ بر دوش؛ تحلیلی بر آشناییزدایی در شعر شاملو» نوشتهٔ سعید پرهیزکاری، تهران: ۱۳۸۴
- «شاعر عشق و سپیدهدمان؛ نقد و تحلیل آثار احمد شاملو» بهقلم عبدالعی دستغیب، تهران: آمیتیس، ۱۳۸۵
- «ترانههای بیهنگام، نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو»» نوشتهٔ محمدرضا رهبریان، تهران: مروارید، چاپ اول ۱۳۸۶
- «بامدادی دیگر؛ نگاهی تازه به شعر احمد شاملو» نوشتهٔ ضیاءالدین ترابی، تهران : نشر افراز، ۱۳۸۷
- «آنیما در شعر شاملو» نوشتهٔ الهام جمزاده، تهران: همراز، ۱۳۸۷
- «ادیسۀ بامداد» گردآورنده: پرهام شهرجردی، تهران: کاروان، چاپ دوم ۱۳۸۷
- «احمد شاملو، عکس فوری» نوشتۀ مسعود خیام، تهران: نشر گوشه، چاپ اول ۱۳۹۳
- «فرهنگ شعر شاملو؛ واژهها، کنایهها، استعارهها، نمادها» نوشتۀ جلال عباسی، تهران: انتشارات نگاه، چاپ اول ۱۳۸۹
- «بامدادِ همیشه؛ یادنامهٔ احمد شاملو» بهکوششِ آیدا سرکیسیان، تهران: نگاه، ۱۳۸۱
- «من بامدادم سراجام؛ یادنامۀ احمد شاملو» به خواستاری سعید پورعظیمی، تهران: هرمس، چاپ اول ۱۳۹۶
مقالات
بخش وسیعی از تحقیقات نوشتهشده دربارهٔ چگونگی شعر ا.بامداد، در قالب مقاله تهیه و تدوین شده است. این مقالات در تمام پایگاهها و مراکزی که بهنحوی در انتشار مقالات علومانسانی فعالیت میکنند: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، پایگاه مجلات تخصصی نور، پایگاه اطلاعاتی نمامتن مقالات فارسی (نمایه)، فهرست مقالات ایرج افشار، پرتال جامع علوم انسانی و دیگر پایگاهها دردسترس است. از نمونههای بسیار مهمتر:
- «بررسی کاربردشناسانۀ نمادگرایی در شعر احمد شاملو» نوشتهٔ شهرام احمدی و پروانه دلاور در مجلهٔ شعرپژوهی، تابستان ۱۳۹۶، شماره۳۲ علمیپژوهشی/ISC (۲۴صفحه، ۲۵تا۴۸)
- «واکاوی برونمتنی و درونمتنی اشعار متعهد شاملو در دهههای بیستوسی» نوشتهٔ مصطفی ملکپایین و همکاران در مجلهٔ متنپژوهیادبی، پاییز ۱۳۹۵، شماره۶۹ علمیپژوهشی/ISC (۳۱ صفحه، ۶۷تا۹۷)
- «نگرشی تطبیقی به مؤلفههای عرفانی در اشعار احمد شاملو و یوسف الخال» بهقلم محمدرضا بیگی و همکاران در مجلهٔ عرفان اسلامی، پاییز۱۳۹۷، شماره۵۷، علمیپژوهشی/ISC (۱۸ صفحه، ۱۲۱تا۱۳۸)
- «بررسی کهنالگو در شعر احمد شاملو با نگاه کاربردشناختی» بهکوشش پروانه دلاور و همکاران در مجلهٔ ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، تابستان۱۳۹۴، شماره۳۹ علمیپژوهشی/ISC (۴۲ صفحه، ۸۱تا۱۲۲)
- «بررسی بازتاب ستیز اجتماعی در اشعار احمد شاملو با مفاهیم جامعهشناختی یورگن هابرماس» نوشتهٔ سیداحمد مرتضوی در مجلهٔ علوماجتماعی (دانشگاه علامه طباطبائی)، زمستان۱۳۹۶، شماره۷۹ علمیپژوهشی/ISC (۳۴ صفحه، ۲۳۵تا۲۶۸) [۹۵]
- «تناسخ و قداست در شعر سپهری و شاملو» نوشتهٔ حمیرا زمردی در مجلهٔ ادبیات و علومانسانی دانشگاه تهران، ۱۳۸۴، شمارهٔ۱۵۶، ص ۱۳۵تا۱۴۲خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نوا، نما، نگاه
بریدهٔ روزنامه و مجلات
خانهموزهٔ شاملو
پانویس
- ↑ شاملو، آثارشناسی توصیفی احمد شاملو(چ:۱)، ۵۲.
- ↑ شاملو، آثارشناسی توصیفی احمد شاملو(چ:۱)، ۲۱.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها(چ:۲)، ۶۷.
- ↑ شاملو، مجموعهآثار؛ دفتر یکم: شعرها(چ:۳).
- ↑ شاملو، آثارشناسی توصیفی احمد شاملو(چ:۱)، ۲۷.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها(چ:۲)، ۲۷.
- ↑ «سوگداشت فریدون رهنما». روزگار وصل، ش. ۲۰ (اسفند۱۳۷۴ و فروردین۱۳۷۵): ۶۴و۶۵.
- ↑ مجابی، شناختنامۀ احمد شاملو(چ:۳)، ۱۶.
- ↑ «احمد شاملو؛ صدا و هوای تازه روزنامهنگاری».
- ↑ «بازخوانی گفتوگوی شاملو، یک ماه بعد از انقلاب۵۷ (برای سهمخواهی از انقلاب نیامدهام!)». آیندگان، ش. ۳۳۱۷، ۱۲.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، ۲۰و۲۱.
- ↑ پورعظیمی، بام بلند همچراغی؛ باآیدا دربارۀ احمد شاملو، ۶۵و۶۶.
- ↑ مجابی، شناختنامۀ احمد شاملو، ۷۸۳.
- ↑ حریری، دربارۀ هنر و ادبیات؛ گفتوگوی ناصر حریری با احمد شاملو(چ:۵)، ۲۱۶و۲۱۷.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر عاشقانهها و شبانهها(چ:۲)، ۴۱و۴۲.
- ↑ ع.پاشایی، نام همهٔ شعرهای تو(ج۲)، ۶۰۱.
- ↑ ع.پاشایی، نام همهٔ شعرهای تو(ج۲)، ۶۰۳.
- ↑ ع.پاشایی، نام همهٔ شعرهای تو(ج۲)، ۶۰۶.
- ↑ امید ایرانمهر. «کمرویی شاملو کار دستش میداد». اندیشهٔ پویا، ۱۳۹۷، ۸۱.
- ↑ قائد، آن سوی آستانه، ۳و۴.
- ↑ «شاملو از زبان محمود دولتآبادی».
- ↑ پورعظیمی، بام بلند همچراغی؛ با آیدا دربارۀ احمد شاملو، ۶۵.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، ۴۳.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها(چ:۲)، ۳۲.
- ↑ ع.پاشایی، نام همهٔ شعرهای تو(ج۲)، ۵۹۶.
- ↑ ع.پاشایی، نام همهٔ شعرهای تو(ج۲)، ۶۰۳تا۶۰۶.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر عاشقانهها و شبانهها(چ:۲)، ۲۶تا۲۹.
- ↑ شاملو، آثارشناسی توصیفی احمد شاملو(چ:۱)، ۲۳تا۲۸.
- ↑ «بیوگرافی کامل احمد شاملو».
- ↑ شاملو، مثل خون در رگهای من؛ نامههای احمد شاملو به آیدا(ج۱)، ۱۳۵.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، ۴۰۵.
- ↑ رونق، شاملوشناسی؛ تقریباً همهچیز دربارۀ احمد شاملو(چ:۱)، ۴۳.
- ↑ «خانهٔ احمد شاملو».
- ↑ «ع.پاشایی از دوستی با شاملو میگوید».
- ↑ «بامداد عاشق ساری بود».
- ↑ «سرنوشت وسایل احمد شاملو».
- ↑ ع.پاشایی، تهران، خیابان آشیخهادی؛ نامههای احمد شاملو به ع.پاشایی(چ:۱)، ۹.
- ↑ «نامههای ع.پاشایی به شاملو».
- ↑ رهبریان، ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو(چ:۱)، ۲۳۸.
- ↑ شاملو، مجموعهآثار؛ دفتر یک: شعرها(چ:۳)، ۷۴۲.
- ↑ «شبانههای شاملو».
- ↑ شاملو، مجموعهآثار؛ دفتر یک: شعرها(چ:۳)، ۴۴۶.
- ↑ «مروری بر اندیشهٔ احمد شاملو». فصلنامهٔ ادبیات فارسی.
- ↑ بالال و غلامحسینزاده. بررسی و تحلیل نقدهای مربوط به شعر احمد شاملو.
- ↑ رونق، شاملوشناسی؛ تقریباً همهچیز دربارۀ احمد شاملو(چ:۱)، ۲۲۵.
- ↑ رونق، شاملوشناسی؛ تقریباً همهچیز دربارۀ احمد شاملو(چ:۱)، ۲۲۹.
- ↑ رونق، شاملوشناسی؛ تقریباً همهچیز دربارۀ احمد شاملو(چ:۱)، ۲۲۷و۲۲۸.
- ↑ رضا مختاری اصفهانی. «روشنفکران و حکومت». اندیشهٔ پویا، ۱۳۹۷، ۷۹.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، ۶۱۷.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، ۴۵۲و۴۵۳.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، ۴۳۷.
- ↑ «تن زدن از فرو رفتن». روزنامه اعتماد، ش. ۲۴۵۱.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، ۱۷۹.
- ↑ حریری، دربارهٔ هنر و ادبیات؛ گفتوشنودی با احمد شاملو، ۱۴۸و۱۴۹.
- ↑ شاملو، حافظ شیراز بهروایت احمد شاملو(چ:۴)، بیستوهفت.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، ۳۹۱و۳۹۴.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، ۴۰۱و۴۰۴.
- ↑ محمدعلی، ۱۳۷۲ و تهران، سه گفت و شنود؛ گفتوگو با احمد شاملو.
- ↑ ع.پاشایی، نام همهٔ شعرهای تو(ج۲)، ۶۰۲و۶۰۳.
- ↑ دیانوش، لالایی با شیپور؛ گزینگویهها و ناگفتههای احمد شاملو(چ:۴)، ۱۷۸.
- ↑ حریری، درباره هنر و ادبیات؛ گفتوشنودی با احمد شاملو، ۱۷۳تا۱۷۶.
- ↑ حریری، درباره هنر و ادبیات؛ گفتوشنودی با احمد شاملو، ۱۶۷تا۱۷۰.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، ۳۸۸و۳۸۹.
- ↑ سایه اقتصادینیا. «هدیهای جاودانه از مردی جاودانه». اندیشهٔ پویا، ۱۳۹۷، ۹۵.
- ↑ «شعر سپید».
- ↑ «شعر سپید یا شعر منثور چیست؟».
- ↑ پورنامداریان، سفر در مه؛ تأملی در شعر احمد شاملو، ۴۲۱.
- ↑ پورنامداریان، سفر در مه؛ تأملی در شعر احمد شاملو، ۴۲۲.
- ↑ شاملو، مجموعهآثار(دفتر یکم)(چ:۲)، ۸۷۱.
- ↑ «بنیانگذار شعر سپید کیست؟».
- ↑ رهبریان، ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو(چ:۱)، ۴۲.
- ↑ رهبریان، ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو(چ:۱)، ۴۳.
- ↑ رهبریان، ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو(چ:۱)، ۳۳۹.
- ↑ رهبریان، ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو(چ:۱)، ۹۲.
- ↑ رهبریان، ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو(چ:۱)، ۶۰ و ۶۱.
- ↑ رهبریان، ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو(چ:۱)، ۵۰تا۵۲.
- ↑ رهبریان، ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو(چ:۱)، ۷۱و۷۲.
- ↑ رهبریان، ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو(چ:۱)، ۶۹.
- ↑ رهبریان، ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو(چ:۱)، ۸۷تا۸۹.
- ↑ رهبریان، ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو(چ:۱)، ۸۸.
- ↑ «نمایش مستندی دربارهٔ احمد شاملو».
- ↑ ««قدیس»، مستند پرتره زندگی احمد شاملو».
- ↑ «احمد شاملو؛ بزرگ شاعرِ آزادی».
- ↑ «معرفی ۱۲ مقصد ییلاقی زیبای استان مازندران».
- ↑ «شاملو، سپهری و سعدی در کوچههای بندرعباس».
- ↑ «پرترههای شاملو؛ یک ماهونیم پس از مرگش».
- ↑ «نمایشگاه نقاشی «ادای دین به شاملو»».
- ↑ شاملو، مجموعهآثار؛ دفتر یک: شعرها(چ:۳)، ۳.
- ↑ «کتابشناسی احمد شاملو».
- ↑ علی بزرگیان. «دوران اسارت شاعر». اندیشهٔ پویا، ۱۳۹۷، ۹۶و۹۷.
- ↑ صاحباختیاری، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، ۱۳۵.
- ↑ «از زندگینامه احمد شاملو بیشتر بدانید».
- ↑ «همه چیز دربارهٔ هوای تازهٔ شاملو».
- ↑ سلاجقه، امیرزادۀ کاشیها؛ نقد شعر معاصر (چ:۱)، ۳۸.
- ↑ «مقالات مرتبط با احمد شاملو».
منابع
- پورعظیمی، سعید (۱۳۹۶). بام بلند همچراغی؛ با آیدا دربارۀ احمد شاملو. تهران: هرمس. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۴۵۶-۰۱۰-۸.
- پورنامداریان، تقی (۱۳۸۱). سفر در مه؛ تأملی در شعر احمد شاملو. تهران: نگاه. شابک ۹۶۴-۳۵۱-۰۷۰-۰.
- حریری، ناصر (۱۳۷۲). درباره هنر و ادبیات؛ گفتوشنودی با احمد شاملو. بابل: آویشن.
- حریری، ناصر (۱۳۸۵). دربارۀ هنر و ادبیات؛ گفتوگوی ناصر حریری با احمد شاملو(چ:۵). تهران: نگاه. شابک ۹۶۴-۳۵۱-۳۳۱-۹.
- دیانوش، ایلیا (۱۳۹۰). لالایی با شیپور؛ گزینگویهها و ناگفتههای احمد شاملو(چ:۴). تهران: مروارید. شابک ۹۶۴-۸۸۳۸-۲۳-۲.
- رونق، محمدعلی (۱۳۸۸). شاملوشناسی؛ تقریباً همهچیز دربارۀ احمد شاملو(چ:۱). تهران: مازیار. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۶۷۶-۸۱-۸.
- رهبریان، محمدرضا (۱۳۸۶). ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی شاملو(چ:۱). تهران: مروارید. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۸۸۳۸-۵۹-۶.
- سلاجقه، پروین (۱۳۸۴). امیرزادۀ کاشیها؛ نقد شعر معاصر. تهران: مروارید. شابک ۹۶۴-۵۸۸۱-۵۰-۱.
- شاملو، احمد (۱۳۶۱). حافظ شیراز بهروایت احمد شاملو. تهران: مروارید.
- شاملو، احمد (۱۳۸۵). مجموعه آثار(دفتر یکم:شعرها). تهران: نگاه. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۳۹۸۶.
- شاملو، احمد (۱۳۹۴). مثل خون در رگهای من؛ نامههای احمد شاملو به آیدا. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۴۷۱-۵.
- شاملو، آیدا (۱۳۸۸). آثارشناسی توصیفی احمد شاملو(چ:۱). تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۶۲-۴۴۲-۲.
- صاحباختیاری، بهروز (۱۳۸۱). احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها. تهران: هیرمند. شابک ۹۶۴-۶۹۷۴-۴۰-۶.
- صاحباختیاری، بهروز (۱۳۸۷). احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها. تهران: هیرمند. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۹۷۴-۴۰-۱.
- ع.پاشایی (۱۳۸۲). نام همهٔ شعرهای تو؛ زندگی و شعر احمد شاملو(ج۲). تهران: ثالث. شابک ۹۶۴-۶۴۰۴-۶۱-۸.
- ع.پاشایی (۱۳۹۳). تهران، خیابان آشیخهادی؛ نامههای احمد شاملو به ع.پاشایی(چ:۱). تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۱۸۴-۴.
- قائد، محمد (۱۳۸۸). دفترچهٔ خاطرات و فراموشی و مقالات دیگر. تهران: طرح نو. شابک ۹۷۸۹۶۴۵۶۲۵۳۳۵.
- محمدعلی، محمد (۱۳۷۲). سه گفتوشنود؛ گفتوگو با احمد شاملو. تهران: قطره.
- عظیمی، علینژاد، ایرانمهر و دیگران، سیروس. ««شاملو علیه شاملو»، «شاعری غرقه در ژورنالیسم»، «کمرویی شاملو کار دستش میداد» و...». اندیشهٔ پویا، ش. ۵۵ (۱۳۹۷): ۷۵تا۹۷.
- بالال، فرزاد و غلامحسین غلامحسینزاده. «بررسی و تحلیل نقدهای مربوط به شعر احمد شاملو». فصلنامهٔ علمیپژوهشی زبان و ادب فارسی (سنندج) ششم، ش. ۱۸ (۱۳۹۳): ۲و۳.
- فراستی، مسعود. «تنزدن از فرورفتن». روزنامۀ اعتماد، ش. ۲۴۵۱ (۱۳۹۱).
- فلاحتخواه، فرهاد. «مروری بر اندیشهٔ احمد شاملو». فصلنامهٔ ادبیات فارسی، ش. ۵ (۱۳۸۵): ۵۸.
- «بازخوانی گفتوگوی شاملو، یک ماه بعد از انقلاب۵۷ (برای سهمخواهی از انقلاب نیامدهام!)». آیندگان، ش. ۳۳۱۷ (۲۹اسفند۱۳۵۷): ۱۲.
پیوند به بیرون
- «احمد شاملو؛ صدا و هوای تازه روزنامهنگاری». بهزاد کشمیریپور، ۲۱خرداد۱۳۸۸. بازبینیشده در ۲۷اردیبهشت۱۳۹۸.
- «گزارشی از خانهموزه احمد شاملو». هنرآنلاین، ۱۰تیر۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۶تیر۱۳۹۸.
- «شاملو از زبان محمود دولتآبادی». تریبون چپ. بازبینیشده در ۳۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «بیوگرافی کامل احمد شاملو». مجله اینترنتی چهره بلاگ، ۲۲تیر۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲۹فروردین۱۳۹۸.
- «ع.پاشایی از دوستی با شاملو میگوید». خبرگزاری کتاب ایران، ۴ شهریور۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «خانۀ احمد شاملو». کجارو.
- «بامداد عاشق ساری بود». پایگاه خبری استان مازندران، ۲مرداد۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «سرنوشت وسایل احمد شاملو». خبرگزاری دانشجویان ایران، ۱۲مهر۱۳۸۷. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «نامههای ع.پاشایی به شاملو». خبرگزاری مهر، ۱۸مهر۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «شبانههای شاملو». راوی حکایت باقی، ۲۲اسفند۱۳۸۹. بازبینیشده در ۳خرداد۱۳۹۸.
- «شعر سپید». پژوهشکده باقرالعلوم، ۲۴آبان ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۶تیر۱۳۹۸.
- «شعر سپید یا شعر منثور چیست؟». روزنامۀ اصفهان زیبا، ۲مرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۶تیر۱۳۹۸.
- «بنیانگذار شعر سپید کیست؟». واجآرا.
- «نمایش مستندی درباره احمد شاملو». خبرگزاری دانشجویان ایران «ایسنا»، ۱آبان۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲۹فروردین۱۳۹۸.
- ««قدیس»، مستند پرتره زندگی احمد شاملو». خبرگزاری تسنیم، ۱۸اردیبهشت۱۳۹۸. بازبینیشده در ۳خرداد۱۳۹۸.
- «احمد شاملو؛ بزرگ شاعرِ آزادی». آپارات، ۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۵اردیبهشت۱۳۹۸.
- «معرفی ۱۲ مقصد ییلاقی زیبای استان مازندران». تابناک مازندران، ۸مرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۹فروردین۱۳۹۸.
- «شاملو، سپهری و سعدی در کوچههای بندرعباس». خبر هرمزگان، ۱۱دی۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۹فروردین۱۳۹۸.
- «پرترههای شاملو؛ یک ماه و نیم پس از مرگش». روزنامه بهار، ۱۲آبان۱۳۹۴. بازبینیشده در ۳۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «نمایشگاه نقاشی «ادای دین به شاملو»». دنیای اقتصاد، ۲۹اردیبهشت۱۳۸۸. بازبینیشده در ۳۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «کتابشناسی احمد شاملو». پنجره، ۴مرداد۱۳۸۱. بازبینیشده در ۱۴تیر۱۳۹۸.
- «از زندگینامه احمد شاملو بیشتر بدانید». ویرگول، آذر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳خرداد۱۳۹۸.
- «مقالات مرتبط با احمد شاملو». پایگاه مجلات تخصصی نور.
- «همه چیز دربارهٔ هوای تازهٔ شاملو». پایگاه اینترنتی ستاره، ۲۸فروردین۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۶تیر۱۳۹۸.