مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث | |
---|---|
ولیکن عزت آزادگی را نگهبانیم، آزادیم، آزاد[۱] | |
زمینهٔ کاری | سرایش، نویسندگی و نظریهپردازی ادبی |
زادروز | ۱۰اسفند۱۳۰۷ توسِ خراسان |
پدر و مادر | مریم و علی |
مرگ | ۴شهریور۱۳۶۹ بیمارستان مهر، تهران |
محل زندگی | توس، تهران، آبادان و ورامین |
جایگاه خاکسپاری | توس، آرامگاه فردوسی |
در زمان حکومت | دو دورهٔ پهلوی و انقلاب۱۳۵۷ |
رویدادهای مهم | کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ |
پیشه | شاعر، نقدنویس، گویندگی رادیو و مجری |
کتابها | زمستان، ارغنون، «آخر شاهنامه» و... |
نوشتارها | «گر تو شاه دخترانی»، «من خدای شاعرانم»، «حیوانهایی که شعر میگفتند» و... |
تخلص | م.امید |
همسر(ها) | ایران(خدیجه) اخوان ثالث |
فرزندان | لاله، لولی، توس، تنسگل، زردشت و مزدکعلی |
مدرک تحصیلی | آهنگری |
دانشگاه | هنرستان فنی مشهد |
دلیل سرشناسی | شعر «زمستان» و تثبیت سبک نیمایی |
اثرگذاشته بر | محمدرضا شفیعی کدکنی و... |
اثرپذیرفته از | نیما یوشیج |
وبگاه رسمی | http://akhavansaales.ir |
مهدی اخوان ثالث معروف به اخوان حماسیسرای معاصر در قالبهای قصیده، غزل، قطعه، رباعی، مثنوی و... با موضوعهای اجتماعی است.
اخوان ثالث، سرایندهٔ قطعهٔ مشهور «زمستان»، از پیشکسوتان شعر امروز است و او را شاعر «حماسههای شکست» مینامند. شعر اخوان ریشه در ادبیات گذشته ایران دارد که هم از نظر زبان و هم از نظر مضمون، قوی و پربار مینماید. او در شعرش کلمات زبان محاوره را بهراحتی در کنار کلمات ادبی فاخر مینشاند و از این حیث زبان غنی و خاص خود را دارد که در میان شاعران معاصر کاملاً مشخص و متمایز است.[۲] با آغاز نهضت شعر فارسی معاصر در نوسرایی که درحقیقت نیما یوشیج رسالت آن را برعهده داشت اخوان در فهرست شاعرانی قرار گرفت که توانست هنر نیما را بیواسطه، عمیقاً درک کرده و درعینحال اصالت و ابتکار خود را نیز حفظ کند. موفقیت اخوان در بیان دقیقترین احساسهای درونی و آرمانهای اجتماعی که از روح آزادمنش وی مایه میگیرد و آوردن استعارهها و تمثیلهای اصیل ایرانی در شعر،آنهم به استوارترین لفظ و بهترین صورت، موجب شد که اخوان در شمار شعرای برجستهٔ معاصر و از پیروان شعر زمان خویش خوانده شود.[۳]
از میان یادها
تعارفهای کشکی
« | بهنقل از عماد خراسانی:
|
» |
مودونم اما نمیگووَم
« | نصرت رحمانی از دیدارش با اخوان میگوید:
|
» |
زندان
« | بهنقل از اخوان:
|
» |
فسیلهای عینکی
« | بهنقل از مرتضی کاخی:
|
» |
شاید که ابله بود
« | یدالله قرایی از ابراهیم گلستان نقل میکند:
قرایی درادامه توضیح میدهد:
|
» |
شاعر دهه ندارد
« | بهنقل از پرویز اتابکی:
|
» |
بیداد رفت لالهٔ بربادرفته را
« | بهنقل از یدالله قرایی:
|
» |
از قبای پیر، مدد
« | بهنقل از نویسندهٔ وبلاگ کارورز:
|
» |
خون پاش و نغمه ریز
روزی مرتضی کاخی برای اخوان نواری از دوتار نوازی غلامحسین سمندری، همراهبا خوانندگیِ ابراهیم شریفزاده آورده بود. روزهای آغازین بهار۱۳۶۳ بود و باران میبارید. نوار را توی ضبطصوت گذاشت و دکمهٔ «پلی» را فشار داد:
غلامحسین سمندری دوتار میزد و ابراهیم شریفزاده میخواند. نوار کاست که به آخر رسید، پهنای صورت اخوان خیس بود. بیاختیار قلم و کاغذش را برداشت و سیاهه کرد:
- قربان زخمههای تو، خون پاش و نغمه ریز!
- «سبز پری» است اینکه زنی یا «شتر خجو»؟
- تو با دو سیم محشر کبری بهپا کنی
- ششتار خویش من شکنم یا نه؟ هان بگو...
پایان شعر هم در بخشی از یادداشتش که دربارهٔ علت سرودن این قطعه بود، نوشت:
- «برای استاد بزرگ حسین سمندری خوافی و حضرت آقای شریفزاده همراه سازش که هنوز هیچکدامشان را ندیدهام؛ اما ساز و آوازشان را شنیدم.»[۱۲]
پیغمبر بر خویشتن مبعوثشده
« | بهنقل از منصور اوجی:
|
» |
در وطن خویش غریب
« | پرویز پرستویی خاطرهای را از عباس کیارستمی نقل می کند:
|
» |
بر سلطه یا با سلطه
« | بهنقل از سیدعلی خامنهای:
|
» |
زندگی و یادگار
نگاهی یکخطی به زندگی لولیوش
- ۱۳۰۷: تولد در توس، مشهد.
- ۱۳۲۶: دیپلمهٔ هنرستان فنی مشهد.
- ۱۳۲۷: سفر به تهران برای قرعهکشی خدمت وظیفه، گرفتن دو سال معافی، استخدام ادارهٔ آموزش روستایی تهران، آغاز معلمی در کریمآباد ورامین.
- ۱۳۲۸تا۱۳۳۰: ادامه معلمی در پلشت ورامین.
- ۱۳۲۹: سکونت در تهران. ازدواج با دخترعمویش ایران (خدیجه) اخوان ثالث.
- ۱۳۳۰: نشر «دفتر شعر ارغنون». شروعبهکار در تهران، معلمی در لویزان و سلطنتآباد.
- ۱۳۳۱: شروع زندگی مشترک با همسرش ایران.
- ۱۳۳۲: اردیبهشت: مدال طلای مسابقهٔ شعر فستیوال جوانان دموکرات به او تعلق گرفت و قراربود به فستیوال جهانی بخارست رود؛ اما نرفت. در اواخر سال، شروع خدمت سربازی. ۱۵ روز بعد، با پرداخت ۵۰۰ تومان معاف شد.
- ۱۳۳۳: زندان بهعلت فعالیت سیاسی. تولد لاله، اولین فرزندش.
- ۱۳۳۴: انتظار خدمت (وابسته به وزارت کار).
- ۱۳۳۴تا۱۳۳۵: کار ادبی با نشریات جهان، ایران ما، آژنگ و بامشاد. ادیتور ادبی در «گلستان فیلم».
- ۱۳۳۵: نشر دفتر شعر زمستان.
- ۱۳۳۶: تولد دخترش، لولی، ادیتور ادبی رادیو ایران.
- ۱۳۳۸: تولد پسرش توس (فرزند سوم)، نشر دفتر شعر «آخر شاهنامه».
- ۱۳۴۲: تولد دخترش تنسگُل، فرزند چهارم.
- ۱۳۴۴: نشر «دفتر شعر از این اوستا»، زندان بهمدت شش ماه. تولد فرزند پنجمش زردشت.
- ۱۳۴۵: چاپ اول «منظومهٔ شکار».
- ۱۳۴۸: نشر دفتر شعر «عاشقانهها و کبود»، نشر دفتر شعر «در حیاط کوچک پاییز در زندان»، نشر کتاب بهترین امید. عزیمت به خوزستان.
- ۱۳۴۹تا۱۳۵۳: کار ادبی در تلوزیون آبادان.
- ۱۳۵۰: چاپ اول مجموعهٔ مقالات، تولد ششمین فرزند مزدکعلی.
- ۱۳۵۳: غرقشدن دخترش لاله در رودخانهٔ کرج. مراجعت و اقامت در تهران. شروعبهکار در تلوزیون ملی ایران.
- ۱۳۵۴: نشر «مرد جنزده»؛ نشر «آوردهاند که فردوسی».
- ۱۳۵۵: نشر «درخت پیر و جنگل».
- ۱۳۵۶تا۱۳۵۷: تدریس ادبیات دورهٔ سامانی و ادبیات معاصر در دانشگاه تهران، ملی و تربیت مدرس.
- ۱۳۵۷: نشر دفتر شعر «دوزخ اما سرد»، نشر «بدعتها و بدایع نیما یوشیج».
- ۱۳۵۸: کار در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق).
- ۱۳۶۱: نشر «عطا و لقای نیما».
- ۱۳۶۸: نشر دفتر شعر «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم».
- ۱۳۶۹: سفر به اروپا بهدعوت «خانهٔ فرهنگ آلمان»، مراجعت در ۲۹تیرماه و بدرود زندگی در ساعت دهوسی دقیقهٔ شب یکشنبه ۴شهریور در بیمارستان مهر. در ۱۲شهریور، انتقال پیکر وی به توس خراسان و دفن در جوار آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی.
بر گذر ایام
... من اصلاً سرگذشت و شرححال ندارم. حتی همین اسم و شناسنامه هم زیادی است. من نه خانوادهٔ چنین و چنانی و نه حسبونسب فلانوبهمان دارم، نه ماجراهای عجیبوغریب بر من گذشته، نه سفرنامه به دیارهای دور و نزدیکدست دارم، نه تحصیلات منظم و غیرمنظم در دانشگاههای خارج و داخل داشتهام، نه اقدامات و فعالیتهای درخشان و پرتاب و تب داشتهام و نه هیچ هیچ هیچ. بهجای تمام این حرفها و ستونهای خالی بگذار در دائرةالمعارف زمان ما بنویسند: هیچ پسر هیچ که هیچجا نرفت و هیچ کاری هم نکرد و هرچه هم بر سرش کوبیدند هیچ نگفت، هیچ درسی نخواند، هیچ دوستی نگرفت و خلاصه هیچستان محض. حالا خوب شد؟ (مهدی اخوان ثالث در نامهای به سیروس طاهباز)[۱۶]
مهدی اخوان ثالث، معروف به «امید»، زادهٔ ۱۰اسفند۱۳۰۷، در توس از شهرستانهای استان خراسان است.[۱۷] ازآنجایی که تولد او مصادف با ولادت حضرت مهدی(ع) بود، خانواده نام مهدی را برای او برگزید. پدر اخوان از عطاران معروف گذشته بود که در مشهد به «حاج علیآقای عطار» مشهور شده بود. خانوادهٔ او اصلاً اهل «فهرج» در استان یزد بودند که به خراسان کوچیده و در همانجا پرورش یافته بودند.[۱۸] پدر اخوان مثل بسیاری از ایرانیان در آن دوره نام «اخوان» را برای خانواده برگزید و چون این نام بسیاری جلب توجه میکرد با افزودن «ثالث»، نامِخانوادگیِ خود را متمایز ساخت.[۱۹] مادر مهدی، «مریم» نامداشت که اخوان دربارهٔ ایشان چنین میگوید:
از ذوقیات من هرچه دارم از مادرم است.[۱۸]
اخوان پیش از آنکه به شعر و شاعری بگرود، موسیقی را بسیار میپسندید و بهشکل خستگیناپذیری در یادگیری آن کوشش میکرد. او دور از چشم پدر برای خود تاری دستوپا میکند و پیش استادی مشق و تمرین میکند و در نوازندگی به آنجا میرسد که میتواند ترانههای آن روزها را تاحدیکه بتوان شنید، از آب درمیآورد. همچنین او با بعضی از دستگاههای موسیقی ردیفی آشنا میشود و بهقول خود به آنجا نزدیک میشود که امروز و فردا کارش از کنج پستو و اتاق و خانه به سالن و تالارهای بیرون از خانه کشیدهشود. تااینکه پدر که بهشدت موسیقی را برای آیندهٔ فرزندش خطرناک میدیده است او را از این کار برحذر میدارد و بسیار او را نصیحت میکند تااینکه اخوان نوجوان نیز دست از کار موسیقی میکشد؛ هرچند که تأثیرات آن همیشه در زندگی و شعر او باقی میماند. پس از آن اخوان بهتشویق پدر و با حمایت کامل او به شعر روی میآورد.[۲۰]
اخوان تخصیلات متوسطهٔ خود را در رشتهٔ آهنگری در هنرستان مشهد در سال۱۳۲۶ بهپایان رساند و در همین سال برای دورهٔ ششم ادبی، در دبیرستان «شاهرضا» نامنویسی کرد. همچنین در همین سال اخوان برای اولین بار به «انجمن ادبی خراسان» رفت و توسط افرادی چون فرخ خراسانی و علیاکبر گلشن تشویق شد. این اتفاق شوق اخوان را در مسیر ادبیاش دوچندان کرد.[۱۸] بهگفتهٔ خود اخوان، تخلص «امید» را نیز برای اولینبار توسط عبدالحسین نصرت در «انجمن ادبی خراسان» در نامیدن او بهکار میرود و اخوان این نام را میپسندد و تا پایان عمر از آن بهره میگیرد.[۲۱]
اخوان در سنین نوجوانی عاشق دختری به نام «توران» میشود که این عشق باعث سرودن غزلیات بسیاری میشود. اکثر این اشعار در دفتر شعر «ارغنون» بهچاپ میرسد. اخوان ثالث تا سال۱۳۲۶ در شهر مشهد ساکن بود. او در این بازه، بهعضویت سازمان جوانان حزب توده درآمد. پس از این دوره، یعنی در سالهای ۲۶و۲۷، او به تهران رفت و مشغول به آموزگاری در روستاهای «خاتونآباد»، «کریمآباد بهنام سوخته»، «پلشت ورامین» و «حوضآباد کاشان» شد و در سال۱۳۳۰ بهمدیریت مدرسهٔ «رستمآباد» رسید.[۲۲]
اخوان ثالث، در سال۱۳۲۹، با دخترعمویش، ایران (خدیجه) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو دختر و چهار پسر بود: لاله، دختر بزرگتر که سال۱۳۳۳ بهدنیا آمد و ۱۳۵۳، در رودخانهٔ سد کرج غرق شد. لولی، متولد ۱۳۳۶، توس، اولین فرزند پسر، متولد ۱۳۳۸، تنسگل، متولد ۱۳۴۲ که پنج روز پس از تولد فوت کرد و اخوان دلیل آن را نداشتن پانصد تومان پول و آوردن مامای خصوصی میداند. زردشت، متولد ۱۳۴۴ و مزدکعلی، متولد ۱۳۵۰.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اخوان در سال۱۳۳۰، مجموعهٔ شعر اغنون را با سرمایهٔ شخصیاش بهچاپ رسانید که شامل شعرهای سالهای ۱۳۲۵تا۱۳۳۰ بود. یعنی سالهایی که او هنوز با جریان شعر نو آشنایی نداشت و گام در راه نیما یوشیج ننهاده بود.[۲۳] باری، طولی نکشید که اخوان با نیما و شعرش آشنا شد و آن را درک کرد.[۲۴]
با تبعید رضاشاه به خارج از کشور و بهسلطنترسیدن محمدرضا پهلوی، استبداد رضاخانی از فضای سیاسی کشور برچیدهشد و روشنفکران و آزادیخواهان و میهنپرستان فرصتی برای بیان نظرات خود یافتند. اخوان بهنقل از یدالله قرایی در آن سالها تا فاصلهٔ کودتا ۲۸مرداد۱۳۳۲، چنین بود:
اخوان یکپارچه شور و احساسات بود، آتش بود، ماجراهای سیاسیای که بر مملکت میگذشت او را چنان امیدوار و پرجَروجوش کرده بود که گنجشکهای بهاری در هجوم بر یک درخت توت.[۲۵]
پس از وقوع کودتا این آرزوهای آزادیخواهان و نیز اخوان ثالث، از بین رفت. روز وقوع این حادثه، اخوان در مشهد بود. چند روز بعد به تهران آمد که پس از چندی بهعلت مخفیکردن یکی از اعضای حزب توده زندانی شد. اخوان پس از چندی از زندان آزاد شد و مجدداً به شغل معلمی، در آموزشوپرورش مشغول شد؛ اما بهعلت سوابق سیاسی به حومهٔ کاشان تبعید و ناگزیر به ترک خدمت شد. از آن پس تا قبل از همکاری با رادیو و تلوزیون، با روزنامهها و مجلات همکاری میکرد و برای آنان با اسم مستعار مطلب و مقاله مینوشت. اخوان تجارب این سالها را که به شکست و یأس و نومیدی انجامیده بود، در خود فروبرد و در سالهای بعد در اشعارش نمایان کرد.[۲۶]
مهدی اخوان ثالث، سال۱۳۳۲ در جشنوارهای که نیما یوشیج داور بود با او آشنا شد. پس از آن به مطالعهٔ شیوهٔ او پرداخت و در مقالهٔ «نوعی وزن در شعر امروز ایران» به دفاع از نیما پرداخت. بعد از این مقاله، اخوان مقالات متعدد دیگری در دفاع از نیما و شعر نیمایی نوشت. او با مقالات تحلیلی خود نقش مهمی در فروریختن آخرین سنگرهای مرتجعان ادبی و واپسگرایان در برابر شعر نوین ایران برعهده داشت.[۲۷]
پس از آن اخوان با ابراهیم گلستان آشنا شد و از طریق او در مؤسسهٔ ایرانفیلم در زمینهٔ سینما و فیلمسازی مشغول بهکار شد. پس از تعطیلی کارگاه فیلم گلستان، اخوان بهدعوت ایرج گرگین، فعالیتهای رادیویی خود را از پی گرفت و حدود چهار سال، برای برای برنامههای رادیو متن نوشت.[۲۸]
در سال۱۳۴۸ اخوان به پیشنهاد یکی از دوستانش در تلوزیون ملی ایران شروع بهکار میکند و برای خدمت در تلوزیون خوزستان، راهی آبادان میشود. اقامت او در آبادان پنج سال طول میکشد تااینکه در سال۱۳۵۳، دخترش لاله و پسرعمهاش که نامزد او نیز بود و برای نجات او به آب میزند، در رودخانهٔ جلود سد کرج غرق میشود و اخوان مجبور میشود به تهران برگردد. او همکاری خود را در تهران با تلوزیون ملی، برای چند سالی ادامه داد. او علاوهبر همکاری با تلوزیون ملی ایران، از سال۱۳۵۶ در دانشگاههای تهران و تربیت مدرس، ادبیات دورهٔ سامانی و ادبیات معاصر را تدریس میکرد. این امر تا انقلاب ادامه داشت.[۲۹]
پس از انقلاب، حقوق اخوان قطع شد و کار نشر مجموعهٔ شعرهایش به تأخیر افتاد. همچنین پس از مدتی حال جسمی اخوان رو به وخامت گذاشت و پزشکان ابتدا کیسهٔ صفرایش را برداشتند و سپس ابتلای او را به بیماری دیابت تشخیص دادند.[۳۰] در سال۱۳۵۸، اخوان در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی مشغولبهکار شد. او در اوخر عمرش سفری به اروپا داشت و از چند کشور اروپایی دیدار کرد.[۳۱]
سرانجام، مهدی اخوان ثالث پس از ۶۲ سال زندگی پرفرازونشیب، در ساعت ۱۰و۳۰ دقیقهٔ شب یکشنبه چهارمشهریور۱۳۶۹ در بیمارستان مهر تهران، چشم از جهان فانی فروبست و در دوازدهمشهریور پیکرش را از سردخانهٔ بهشتزهرا به توس منتقل کردند و او را جوار حکیم ابوالقاسم فردوسی به مادرش زمین سپردند.[۳۲]
شخصیت و اندیشه
مهدی اخوان ثالث، شاعری است که هیچگاه نخواسته و نتوانسته دست از امید و تلاش بشوید و ناامیدی و یأسی که در جایجای آثارش رخ مینماید. درحقیقت، خود، عامل دیگری دارد که همانا ناخشنودی و نارضایتی او از وضعیت خود و مردم و وطنش میباشد. او همیشه به نقطهای و روزنهای هرچند بسیار دور امیدوار است و این امید او بهاشکال مختلفی چون خشم، خروش، نفرت و نفرین یا طنز و لودگی یا دعوت به تلاش و امیدواری یا مرثیهخوانی و حتی افسردگیها و ناامیدیها جلوه میکند.[۳۳] مهدی اخوان ثالث طی زندگیاش، علیرغم تنگدستی و فقر شدیدش، هرگز از کسی تقاضایی نکرد و و دائماً با سختیها و مشکلاتی که مانع بسیاری از کارهای او میشدند، دستوپنجه نرم میکرد، بهطوریکه بارها و بارها بهعلت مستأجربودن مجبور به خانهبهدوشی شد.[۳۴] اخوان همیشه درحال مطالعه بود. طوریکه در کتابخانهٔ او چندین هزار جلد کتاب وجودداشت.[۳۵]او بسیار از غلطخوانی شعرش بیزار بود و همیشه به دوستانش توصیه میکرد که پیشتر باید شعر را در خلوت بخوانند تا در جمع شعرش درست خواندهشود.[۳۶] بهباور یدالله قرایی، شرم و نجابت از بروبالای شعر اخوان میبارد. بهجز چند شعر در ارغنون که شاید خود هم از آن راضی نبود، در بقیهٔ اشعارش، نجابت و پاکی و صمیمیت موج میزند. اگر در شعری مانند «قصهٔ درد زادن» پروای لحن سخن را نکرده است و صراحت نثری دارد یا شعری مانند «خطبهٔ اردیبهشت»، برای این است که متعلق به آثار دوران خامی اوست. از آن پس افتادگی و شرم از شعرش میتراود و خود را زمزمهکننده و روستاییای از دیار توس میداند. خامی و رعونت مال دوران ناآگاهی اوست و بهتدریج که پخته میشود قامتش را شکستهتر میبینیم. نجابتش در احترام به آزادی بشریت بیشتر جلوه میکند و پیرو آن است که امرونهی که چه بخور! و چه بکن! وظیفهٔ یک مربی دامداری است که میخواهد بپرورد و بهره بکشد و بکُشد. اخوان هزل نمیگفت و کسی را هجو نمیکرد.[۳۷]
زمینهٔ فعالیت
شاعری
اخوان ثالث، سرودن شعر را بهسبک کلاسیک خراسانی آغاز کرد. او نخستین شعرهایش را در نشریات محلی خراسان چاپ کرد. انتشار نخستین اشعار اخوان جوان، در میان شاعران، ادیبان و ادبدوستان خراسان برای او شهرت و محبوبیت فراوانی بههمراه آورد.[۳۸] نخستین مجموعهٔ شعر او «ارغنون»، دارای اشعاری بهسبک خراسانی و در قالبهای قصیده، غزل، قطعه، رباعی، مثنوی و ترکیببند، نشانگر قدرت و مهارت شاعر در این نوع شعر است. اخوان پس از اشعار ارغنونی، تحتتأثیر نیما قرار گرفت، به شعر آزاد نیمایی روی آورد و شش دفتر شعرِ «زمستان»، «آخر شاهنامه»، «از این اوستا»، «در حیاط کوچک پاییز در زندان»، «زندگی میگوید: اما باید زیست» و «دوزخ اما سرد» را منتشر کرد که بیشتر قالب نیمایی دارد و بنابر باور منتقدان، مهمترین آثار شعر معاصر را تشکیل میدهند؛ اما آخرین مجموعه شعر اخوان، با نام «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» که تنها یک سال پیش از درگذشت وی بهچاپ رسید، «ارغنونی» دیگر بهسبک خراسانی است و تمامی اشعار آن در قالبهای کهن مانند غزل، قصیده، قطعه، مثنوی، رباعی، دوبیتی، تکبیتی و خسروانی سروده شدهاند. میتوان گفت که شعر نیمایی اخوان ثالث، میان دو هلال «ارغنون» و «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم»، قرار دارد.[۳۹]
اخوان بر وزن عروضی و وزن نیمایی تسلط کمنظیری داشت، گرچه در اشعار او نوعی تمایل به وزنهای ساده مانند فاعلاتن، مفاعیلن، یا مستفعلن دیده میشود. اخوان را میتوان بهترین شارح و قویترین مدافع شعر بهویژه اوزان نیمایی دانست.[۳۹]
نثرنویسی
نثر اخوان ثالث، بهسبب درخشش شعرش کمتر موردتوجه قرار گرفته است. وی در نثر نیز چون شعر میان کهن و نو پیوند برقرار ساخته بود. در نثر او رگههایی از نثر بیهقی، سعدی و قائممقام فراهانی، آمیخته به ویژگیهایی از نثر هدایت و دهخدا در چرندوپرند و همراهبا مایههایی از طرز بیان نقالان دیده میشود. واژههای نثر کهن در کنار کلمات و اصطلاحات عامیانه قرار میگیرد و حاصل این تناقض همچون طنزی گسترده در نثر او جاری میشود. افزونبر این، حالتآفرینیهای توأم با نقالی، بهویژه در مؤخرهٔ «از این اوستا» بر جاذبهٔ نثر او میافزاید. آنچه در سراسر آثار منثور اخوان بهوضوح پیداست، زبان پرطنزش است. این طنز که از ویژگیهای روحی و اخلاقی او بود حتی در مواقعی که دربارهٔ مطلبی بهجد سخن میگفت، نیز آشکارا ظاهر میشد. نمونه این جد آمیخته بهطنز در نقدی که بر اشعار سهراب سپهری نوشت، دیدهمیشود.[۴۰]
اخوان از نگاه دیگران
ایرج افشار
« | از همان روز اولی که اخوان تهراننشین شد، با او آشنا شدم و از شعرخواندن او به لهجهٔ باملاحت خراسانیوارش لذت بردم و در خیالم میگذشت که عطار و سنایی و سیف باخزری هم بههمین لحن و شیوه شعر میخواندهاند. دیدارمان بیشتر در کتابفروشی نیل و ابنسینا و مخصوصاً چایخانهها و خانهٔ دوستان ادبی و فرهنگی و دوسهباری در دفتر مجلهٔ یغما بود. حرمان اغلب به مطالبی میکشید که بهقول خودش «قدمایی» بود. اگرچه شاعر استخواندار نوپردازان و از فحول این طبقهٔ بنام بود، همیشه در جستوجو و کنجکاوی آن بود که از «مفیدهای کهنه» بر افق وسیع نگرش خود در زمینهٔ شعر و ادب کهن پرتوی تازه ببخشد. این بود که برخلاف بسیاری از نوپردازان گریزان از متون کهن، با رغبت و میل و حوصله و تساهل از شنیدن آگاهیهایی از نسخههای خطی و نوشتههای رنگورورفتهٔ پیشینیان که خواستار کمی داشت، لذت میبرد. تن نمیزد و خسته نمیشد.[۴۱] | » |
ابراهیم گلستان
« | ... او را بردم و میدیدم راه به بیغوله میرود. جایی که روشنی نبود و راه نبود و سکوت بود و خانهها، اگر خانهای بودند در شب، زواردررفته حس میشد. بهچشم نمیدیدی که او با آنجا که بیشتر بیابان بود آشنایی داشت، راهنماییم میکرد. اگر میشد این را راهنمایی گفت، در ظلمات میرفتیم. ساکت بود، شاید اندیشههای مرا میخواند و خاموش مانده بود و من کشیدهبودن اعصاب را در سکوت درک میکردم و هیچ نمیخواستم که سخت بگذراند. تااینکه گفت نگه دارم. یککم نشسته ماند، بعد هم گفت: «عزیزجان اینیم!» اینی که گفت پیشم نفی درخشندگیها بود؛ تسلیم تلخ که پیوسته نابجاست. پیاده شد، دیدم که در سیاهیهاست.[۴۲] | » |
محمدرضا شفیعی کدکنی
« | دو خصوصیت برجسته، شعر «اخوان ثالث» را از دیگر شاعران معاصر جدا میکند: نخست زبان غنی و پرطنین او و دیگر جنبهٔ اجتماعی شعرش که تصویرهایی از زندگی و تاریخ معاصر دارد. شاعران دیگری هستند که شعرشان از نظرگاههای دیگر ارزش فراوان دارند، اما از این دو نقطهٔ دید بیهیچ گمان شعر اخوان برجستهترین نمونه است. توفیق اخوان در ایجاد یک زبان مشخص و شیوهٔ بیان فصیج و مستقل، نه یاوهگویی و هرزهدرایی تکروانه، از مهمترین خصایص هنر او بهشمار میرود. باید او را پیشوای سبک خراسانی جدید در شعر معاصر فارسی نامید.[۴۳] در این عرصهٔ پهناور که از هر سوی کوششی و کششی به جانبی، دانسته یا نادانسته، هست، و هرکسی با اندک آگاهی یا بیهیچآگاهی، از رمزهای زبان، با افزودن حرف اضافهای بر صفتی، دعوی آوردن شیوهای خاص دارد و میگوید: مرا شیوهای خاص و تازه است و داشت/ همان شیوهٔ باستانی عنصری، در این چو هنری آشفته، از این دعویهای کودکانه که بگذریم، پس از نیما، م.امید را با اسلوبترین شاعر زبان فارسی خواهیم یافت؛ زیرا تنها اوست که با پذیرفتن اصولی در زمینهٔ موسیقی شعر و قالب آن و عناصر پیوند معنوی در شعر (چه آنها که خود بهوجودآورده و چه آنها که از میراث گذشتگان بوده و او دگرباره در شعر امروز احیا کرده)اسلوبی بهوجود آورده است که از همهٔ اسلوبهای شعر امروز بهنیروتر و پرتأثیرتر است.[۴۴] |
» |
هوشنگ گلشیری
« | مهدی اخوان ثالث، م.امید، بیشک رندی است از تبار خیام، با زبانی بیشوکم میانهٔ شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. تعلق خاطر او را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافیهبندی، ترجیع و تکرار میتوان دید و هم در تبعیت در همان صنایع لفظی قدما مانند مراعاتنظیر و جناس و غیره. مهمتر اینکه شکل بیشترِ اشعار او متکی بر نقل یک قصه است و گاه حتی از ساخت قصه در قصه مألوف ادب شرق سود میبرد... آبشخور بینش او از همان سرچشمهای است که نیما از سال۱۳۱۶ یا ۱۳۱۷ بهبعد دست یافت که اصطلاحاً «مترقی» خوانده میشد و اصول آن را اخوان گاه بهصراحتی بیشتر از نیما اعلام داشته است.[۴۵] | » |
اسماعیل خویی
« | م.امید شاعر «اینجا» و «اکنون» است. سروکار شعر او با همین وجب از خاک خدا در همین روزگار است. و اصالت او نیز چون یک شاعر اجتماعی، در همین محدودبودن زمینهٔ مکانی، زمانی شعر اوست. امید باآنکه «مرثیهخوان» است، هرگز مثلاً برای لومومبا یا چه، سوگنامهای نسروده است و من این را بزرگترین دلیل اصالت و صمیمیت او میدانم؛ زیرا برآنم که شاعر این سرزمین پیش از آنکه شاعر جهان، یا حتی جهان سوم باشد، شاعر این سرزمین است.[۴۶] | » |
فروغ فرخزاد
« | م.امید، اخوان بههرحال در ردیف نیما و شاملوست. یکی از آن آدمهایی است که اگر هم دیگر شعر نگوید، بهحد کافی گفته. شعر اخوان بهشکل صمیمانهای هم مال این دوره است و هم مال خود اخوان. زبانی که اخوان در شعرش بهوجودآورده برای من همیشه حالت زبان سعدی را دارد. مشکل است که آدم کلمات خیلی رگوریشهدار زبان فارسی را بیاورد پهلوی کلمات زبان روزانه و متداول بگذارد و هیچکس نفهمد. یعنی این کار را آنقدر ماهر و صمیمانه انجام بدهد که آدم بیآنکه متوجه بشود بگذرد. مثل شعر سعدی و کاری که او با کلمات عربی میکرد. اما این ظاهر شعر اوست. اصل کار حرفی است که با این کلمات زده میشود. حرفهای اخوان حرفهای کوچکی نیستند. از غزلها و قصیدههایش که بگذریم، آنقدر به ما نزدیک است که انگار دارد در خودمان حرف میزند. بهنظر من او کامل است؛ یعنی شعرش هم فرم دارد و هم زبان جاافتاده و شکلگرفته، هم محتوای قابل تعمق و هم فضای فکری و دید. فقط بهنظرم بعضی وقتها او خودش هم فریفتهٔ مهارتها و تردستیهایش در بازی با کلمات میشود. البته این جزو خصوصیات شعر اوست. بههرحال او در جایی نشسته است که دیگران باید سعی کنند به آن برسند.[۴۷] | » |
منوچهر آتشی
« | شعر اخوان، در قطعات درخشان زمستان، حضوری سازنده و سرنوشتساز در این دوران داشت و از رکود مکتب نیمایی پیشگیری میکرد. یعنی شعر اخوان توانست ظرفیتهای تازهتر مکتب نیمایی را پیش روی شاعران جوانتر بگذارد و به دوران کلیشهها پایان دهد. شعر اخوان البته حاوی جمالشناسی پیشرفتهتری از نیما نبود، سهل است، در قفای آن قرار داشت، با این همه به شاعران جوانتر کمک کرد تا عرصههای تازهتری از زیبایی در طبیعت و قلمروهای عاطفه جستجو کنند و شعر سترگ دههٔ چهل با چهرههای نمایانش را بهوجود آورند. اخوان نیز سه دهه به حضور بزرگ و استادانهٔ خود ادامه داد. اوج آثار اخوان را «زمستان»، «آخر شاهنامه» و «از این اوستا» تشکیل میدهد؛ سه کتابی که برای جاودانیکردن نام او کافی هستند، دیگر اینکه ما همه وامدار او هستیم و سپاس خود را از او و اندیشه و روان فرخندهاش با صدای بلند اعلام میداریم.[۴۸] | » |
محمد مختاری
« | در فضای اندیشهٔ اخوان دو منحنی «نفی» و «اثبات» است که مجموعاً حوزهٔ جهانشناسی و مختصات نگرش او را به انسان و هستی ترسیم میکند. اگر «نفی»، برآمدی در دل تنهایی و شکست و تباهی و پوچی کلی حیات است این سمت «اثبات»، نشان میدهد که دربرابر «نفی کل» چه چیزی اثباتشدنی است. چه چیزی در دل مرگ و تیرگی و آلودگی و فساد و قضاوقدر و بیپناهی جمعی، بازهم شاعر را به زندگی، در آن گونه که میاندیشد و میخواهد وامیدارد. از این جهت «اثبات» را میتوان در سه نمود اصلی بازیافت: ۱. لحظه ۲. عشق ۳. من از نگاه اخوان اگر آدمی بتواند این سه را در دل شکست و تباهی جمعی و کلی دریابد و صیانت کند، به هستی خویش مفهومی بخشیده است. و جالب توجه است که این هر سه، بهمنزلهٔ درک و اثبات «فرد» است دربرابر «جمع» و درک و اثبات «جزء» است دربرابر «کل». اخوان در آن نفی گفته است که جهان عبث است و ما جز پری درمعرض باد نیستیم که هر بار ما را بهگونهای میگرداند و با سر به زمینمان میکوبد؛ اما در «اثبات» از اینجا آغاز کرده است که «پس آیا باید بر باد رفت؟» و راه خویش را برای همین زندگی و زمان و انسان برگزیده است. و در همین گزینش است که میان خیام و هدایت، به راه خیام میرود.[۴۹] |
» |
زندگی و شعر در نظر اخوان
اخوان و گرایش به شعر
« | بهگفتهٔ خود او:
|
» |
ارائهٔ زبانی نو
اخوان بهصراحت از گستردگی دامنهٔ فعالیتش میگوید:
- من اگر هیچکار دیگر نکنم، به شعر سلیم و زنده و پیشروی امروز، یک زبان سالم فارسی بومی و اسلوب بیان ایرانی، آزاد از قیود و دارای عناصر دقت و قوت با امکانات وسیع گذشته و حال پیشنهاد کردهام، با تکوتوکی نمونهها در همان زبان و با همان بیان و با یک شیوهٔ توجه به مسائل اجتماعی و انسانی.[۳۹]
اخوان و فقر
« | اگر دنبال ساززدن رفته بودم، الآن شده بودم فلانی، اگر دنبال هر بدبختی دیگری رفته بودم وضعم از حالا بهتر بود. هرکس هم که از راه میرسد تَخم میفرماید که شاعر باید این جوری باشد و شاعر مردم باید بگوید که «الفقرُ فخری» و نباید که بسازد و نباید تسلیم شود و از این شرّوورها و همهچیزشان روبهراه است. خانهشان، ماشینشان، ماهی دههزار تومان حقوقشان، آنوقت اینجا و آنجا قلم میزنند و تَخم میفرمایند که اخوان ناامید است، تلخ است، بدبین است، کدامشان میدانند من چه میکشم؟[۵۱] | » |
قالب نیمایی
« | آمدن قالب نیمایی نفی قوالب گذشته نیست. خود نیما بعضی تفننها در قوالب گذشته داشت؛ ولی من آن زمان چون هنوز زنده بود، خیلی باملایمت حرف زدم که پیرمرد ناراحت نشود. اما حرفم را زدم. متأسفانه شعر نیما در شیوههای قدمایی، خیلی نازل بود. خیلی مبتدیانه بود؛ اما در همین شیوهها نیز دوسه تکهٔ جاافتاده دارد. مثل «میرداماد»... بههرحال مشکلاتی داشت. در همین ماخاولا «در کنار رودخانه میپلکد سنگپشت پیر» این «میپلکد» منسجم نیست. من در «بدعتها و بدایع» هشت تا (بعدها با اعتراضی که شد نه تا) از زمینهها و گذشتههایی را که میتوانست مدنظر نیما باشد آوردهام و در آخر هم یکی از شعرهای خوب نیما را گذاشتهام «در مسیر خامش جنگل» و گفتم که آنها گذشته بودهاند و اینهم کار نیما. آنجا گفتم که قوالب شعر گوناگون داشتهایم از غزل و قصیده و رباعی بگیر تا مستزاد و چهوچهها. تا برسیم به قالب نیمایی که قالبی است در کنار آنها. اما کار دیگری هم باید میکردم که نکردم. از بحث فرمها یکی مصرعسرایی، یکی بیتسرایی، یکی سهلتی... که بعد از آن دوبیتی، رباعی، غزل و قصیده و... میآید. کار نیمایی یک قالب بر دیگر قالبها افزوده است؛ چون تکمصرعسرایی و «سهلتی» یعنی خسروانی را که خودم احیا کردهام، نیاورده بودم اگر عمری باقی بود در مقالهای مینویسم. وزن و قالب نیمایی در کنار قالبهای دیگر. که کار کوچکی هم نیست. کار بسیار عظیمی است، یعنی عیوب گذشته را ندارد و تازگی و ندرت و بدعت دارد.[۵۲] | » |
وصیتنامه اخوان
« | من که مردم، اگر شد، مرا پیش پای فردوسی به خاک بسپارید، چهبهتر و اگر نشد، بیرون از هر بهشتی، در جایی دوردست که کسی جز خدا نشناسد و تنها با عورتپوشی، در گودالی بهطول قامتم، پیش چشم پدرم خورشید، به مادرم زمین بسپارید. اگر خورشید پشت ابرها باشد و ابرها ببارند، امری و مسئلهای نیست، دو درخت از هر نوع که بخواهید بهفاصلهٔ دو متر بر سر گورم بکارید تا از لاشهٔ من تغذیه کنند و بر آن درختها مرغ «شب گمکرده آشیانهای» بیاساید! یا میوهای داشته باشد و گرسنهای را بهراحت برساند. یا گلی و سایهای بر رهگذر خستهای هدیه کند یا دستکم هیمهای بر سرماماندهای ببخشد. و مِنْهُ أَصلي و الیه وَصلي.[۳۲] | » |
تفسیر اخوان از آثارش
دفتر شعر زمستان
« | حقیقت امر این است که ما کارهای نیستیم. بهراستی در جهان شعر و هنر، خاصه در اقالیم فارسی زبان، با اینهمه سران، گردنکشیدن کسانی به پایه و مایهٔ من بیش از آنچه نادرست باشد، مضحک است. و اینجا پرسشی پیش میآید که پس چه میگویی؟ از هرچه بگذریم بالاخره من هم یک تماشاچیِ این زندگیام. یک تماشاگر، دستکم حق این را دارد که از نمایشی که میبیند، بدش یا خوشش بیاید. او حق دارد بپسندد یا نپسندد، نقنق کند یا شادمانه از شعف فریاد کند. و این داوری از اوست. از همین رهگذری است که «زمستان» فراهم آمده است. و این است زمستان. زمستان، داوری این حال و روز من دربارهٔ زندگی و زمانهای که در آنم... و اما «من» در این حالوهوا که مراست، نه امیدی را که برایم رسالت تاریخیاش را از دست داده، برخود به دروغ تحمیل کردهام و نه یأسی را که از رنجش فارغ بودهام... این است رنج و یأسنامهٔ امید، مرد ملامتی لولیوشی که همیشه یکتاپیراهن بود و هردو دستش زنجیر محبت روستاییانهاش. اوراق این کتاب، دستهای او نیستند که برای فشردن دست کسی آخته باشد؛ بلکه میوهٔ برگریزان درختی هستند که گویا میخواهد دیگر خود باغبان خود باشد... میل دارم این را هم دربارهٔ آنچه زمستان است که لاجرم جز سردی نباید باشد بگویم: :«اگر به تاریخهایی که در زیر قطعات این کتاب است توجه شود، کموبیش این نکته هم آشکار میشود که من کوشیدهام از راه میانبری از خراسان به مازندران بروم. از خراسان دیروز به مازندران امروز. اما همچنانکه نخواستم یک زائر بیخیال دخیلبند روستایی بمانم، همچنان نیز نمیخواهم در ابهام و تیرگی و آبکندها و فراز و فرودهای جنگلی تاریک و نُهتو گم شوم. من میخواهم چنین باشید و میکوشم که بتوانم اعصاب و رگهای سالم و درست زبانی پاکیزه و متداول را که اغلب تاروپود زنده و استخوانبندی استوارش از روزگاران گذشته است به خون و احساس و تپش امروز پیوند بزنم.»[۵۳] | » |
دوزخ، اما سرد
« | وقتی کتاب چاپ شد و برای نوشتن فهرست و نگاه آخربار آن را از نظر گذراندم به این نکته متوجه شدم که در این کتاب من به صبحها بیشتر از پیشترها نگاه کردهام، توصیف صبح در این دفتر من بیش از دیگر دفترهاست. اگر مثلاً در «آخر شاهنامه» یک «طلوع» داشتهام در این کتاب گیرم با نامها و برداشت و درآمدهای دیگر چندین و چند صبح و سحرستایی دارم، در شیوههای گوناگون از کهن، نو و چهوچهها. بعد از خودم پرسیدم چرا و دلیلش را هم دانستم. چون اکنون سالهای سال است که من شبها بیدارم و روزها میخوابم، کار و زندگی من چنین نظم و نظامی یافته است ابتدا بهدلایل اقتصادی و احساسی و اقتضای کار سرودن و نوشتن که سکوت و خلوت میطلبد و منجمله اینکه من کار منظم اداری، پس از هفدههجده سال آموزگاری و دبیری، سالهاست که ندارم که ناچار باشم صبحها سرکارم حاضر باشم و دیگر اینکه روزها نمیخواستم آزادی و سروصدا و شور و شیطنت بچههای خود را سلب کنم و از ایشان بخواهم ساکت و آرام باشند که من مثلاً دارم شعر میگویم و چیز مینویسم... یکی از نتایج این حال و حکایت این شد که من در این مدت بیش از همهٔ گذشتهٔ عمرم سکوت شبها و اختران را شنیدهام و دیدم و نیز بیش از همهٔ عمر گذشتهام سحرها، صبحها و طلوعها را نگریستهام و در همهٔ فصلهای سال،... و این بود، این است دلیل بیشتر صبح و سحرستایی من در این دفتر و اما دیگر قضایا و مطالب را خودتان میخوانید و میدانید و تاکنون شما مردم با من عادلانه رفتار کردهاید.[۵۴] | » |
زندگی میگوید اما: باید زیست، باید زیست...!
« | یعنی میخواهم بگویم همچنان که شعر «منثور» داریم، یعنی نوشتههایی که عنصر و مادهٔ اصلی آنها «خیال و تصویر و تخیل» در صورتها و گونههای گوناگون است و بهقول قدما «مخیل» است؛ اما در قالب و شکل شعری و موزون نیست، همچنین میتوانیم بهجای خود و برای مقاصد و اغراض خود «نثر منظوم» هم داشته باشیم و من در این منظومهٔ مفصل دست بهچنین آزمایشی زدهام و چند حکایت را در اوزان نیمایی به نظم کشیدهام. درواقع این یادداشتها و گزارشهایی است که موزون و منظوم شده است. در بسیاری از جهات عنصر اصلی شعر بهقولی «صور خیال» در این منظومه عنصر اصلی نیست و شیوهٔ بیان شعری هم که بیشتر کنایی و غیرمستقیم و تصویری است در این آزمایش جای خود را در کل و جز، بهراحت صراحت داده است و بیانی مستقیم و صریح دارد که محتوی را از قلمرو شعر دور میدارد. | » |
درخت پیر و جنگل
« | این قصه را اگرچه من برای بچهها و درواقع برای نوجوانان نوشتهام و روی خطاب و سخنم با کسانی است که سالهای ابتدایی و اوایل دبیرستان (راهنمایی) را میگذرانند؛ ولی چند کلمهای هم با بزرگترها میخواهم گپ بزنم و بگویم که در این نقل و نگارش، من بیشتر، اگر نگویم فقط، از لحاظ شمایل و صورت کار است که خواستهام با حال و منوال «قصه برای بچهها» کار کنم. یعنی این صورت و شکل را برای بیان معنی و مقصود خود بهتر و مناسبتر دانستهام. وگرنه من داعیهٔ داستاننویسی برای بزرگترها و قصهگویی برای بچهها را نداشتهام و ندارم، که فن و فضای من این قلمروها نیست و مخصوصاً از حیث زبان و عبارتپردازی و الفاظ، که بیهیچ پروا و تردیدی باید خود متأسفانه بهصراحت اعتراف کنم که در کار زبان «بزرگتران» هم من پارهای وقتها درمیمانم و نمیتوانم یا شاید هم نمیپسندم حد و اندازهٔ معمول محاوره و متداول «روزمره» را نگهدارم.[۵۵] و اما من این قصه را اگرچه یک بار طی و طومار هفدههجده هفته، با گهگاهی گسست و گسلهای تعطیل و فواصل یا احیاناً بهقول بعضی از حضرات، «کنسل» در هفدههجده قصهٔ دهپانزده دقیقهای، در برنامهٔ کودکان تلویزیون ملی ایران، خودم روایت و اجرا کردهام؛ ولی همان فواصل و کنسلها و مخصوصاً هفتگیبودن برنامه امکان آزمایش دقیق و دلخواه و ثمربخش را به من نداد. با اینهمه برایم تجربهای بود که از جهات دیگر سودمند بود و مخصوصاً از لحاظ برخوردارشدن از عواطف عجیب مؤثر و تکاندهنده و محبتهای بیشائبه و شوقانگیز بچهها که برایم بهراستی بهترین بهرهها و برترین پاداشها بود.[۵۶] |
» |
دوستان از نگاه اخوان
دربارهٔ نیما یوشیج
« | نیما به این اعتبار که شعرش در قلمرو شعر ناب و بری از آمیختگی و آلودگی است و سرشار از عصمت و صفای روستایی، به «باباطاهر» میماند؛ مخصوصاً حساسیت و سوز سخنش و به این اعتبار که در کنه اعراض تصاویر و تماثیل و واقعیات عینی، جوهر شعرش متکی به قائمهٔ فکری و عمق دردهای بشری است و جهانبینی دارد، به «خیام» میماند. البته بیقاطعیت و صراحت خیام که از لطایف هنر اوست، بلکه با ابهامی غالباً معتدل. و این ابهام زاییده همان بیان تمثیلی و تویهدار و عینی اوست.[۵۸] اما از حیث استقلال سبک در گزینش الفاظ و شیوهٔ جملهبندی و برشها و فصلها و عطفها و نحوهٔ آوردن صفت و قید و خلاصه آنچه مربوط به جنبهٔ لفظی کارهای اوست، بیشبیه است. فقط از لحاظ تشخص و شباهتناپذیری و ممتاز و بارزبودن سبک، اگر بخواهیم بنابه جهاتی در بزرگان و استادان گذشته برای او مانندی بیابیم، من گاهی «ناصرخسرو» را(با ستایش میگویم) و غالباً «خاقانی» را(بی ستایش) بهخاطر میآورم. شعر نیما از حیث لفظ اغلب هیچ پخوپهلوی ملایمی ندارد. درشتناک، مضرس و خشن است و گاهی نسبت به بعضی گذشتههای زمان خود، بدوی مینماید.[۵۸] |
» |
دربارهٔ احمد شاملو
« | در میان جوانانی که امروز در مملکت ما با کار شعر سرگرماند، کمتر کسی را میتوان سراغ گرفت که بهاندازهٔ این مرد جوان با بیپروایی و بیهراس از حرف این و آن دل به دریا زده و در جهات مختلف آزمایش کرده باشد. این خصوصیت اگرچه به تنوع و رنگینی آثارش میافزاید البته و گاهگاه شاعر از خوض و غواصی خود نتیجهٔ خوب میگیرد و گوهر برمیآورد؛ ولی همین سیاحت بیپروا مانع آن شده که وی در یک جهت خاص یا در یک زمینه بهکمال برسد و بنیاد استواری بگذارد یا بهاصطلاح دنیایی خاص خود بیافریند که هرکس در آن گام میگذارد، با تمام احساسش دریابد که اینجا با دنیاهای دیگر که آفریدگاران دیگر بهوجود آوردهاند، این تفاوتها را دارد؛ مثلاً شهرهایش، مردمانش، زبان مردمش، رودها و کوههایش، شبها و روزهایش، فصولش و همهچیزش دنیای دیگری است. از این جهت من معتقدم که احمد شاملو در کارهای شعریش هنوز پرش و جهش خود را آغاز نکرده و آنچه از او دیدهام، همه نشانهٔ دورخیز اوست یا جهشهای موقت و کوتاه. اما باید به این نکته توجه داشت که هنوز بر نخستین پلههای جوانی برآمده و آنچه نوید میبخشد این است که وی کوشا و پیگیر است و راه دیگری در زندگی پیشنگرفته جز هنرش.[۵۹] | » |
دربارهٔ «زمین»، دیوان شعری از هوشنگ ابتهاج
« | آنچه در این کتاب است گلچینی از «سراب»، «سیاهمشق» و «شبگیر»، یعنی دیوانهای سابق سایه و چند قطعهٔ دیگر که پس از انتشار آخرین دیوانش سروده شده است؛ اما از شبگیر، چنانکه افتد و دانی، بیش از دو سه قطعه انتخاب نشده است. محتویات حسی و اندیشگی این کتاب مثل موجی است که از دوردست یک لذت «نایافته» سرچشمه میگیرد و در سراب یک «امید» کلی و مبهم و «همینطوری» میریزد، امیدی که مثلاً میتوانست یکی از موضوعات انشای یکی از کلاسهای چندم یکی از مدرسههای قشنگ یکی از شهرهای تمیز یکی از کشور روایالیستی با ترادیسیونهای ناسیونالیستی چندهزارساله باشد؛ امیدی مطلق به این شکل:
کدام پرده؟ کدام خورشید؟ چگونه بیدارییی؟ پرسشهایی است بیپاسخ و بهطورکلی همین دلداری مادربزرگانه هم خود لالایی بیش نیست. نمیگویم لالایی شومی، اما حس میکنم که چندان خجسته هم نیست و روی همرفته از یک زندگی آسوده و آرام و گلبفت و نگارین در زیر یک چتر پولادین ناپیدا که نمیگذارد هیچ آواری بر سر صاحبش فرود آید، حکایت میکند.[۶۰] |
» |
دربارهٔ فروغ فرخزاد
« | حقیقتش این است که من هیچ عقیدهٔ خاصی دربارهٔ فروغ فرخزاد ندارم. او زنی معترض به ستمی که بر زنان میرفت، بود. او میخواست به ظلمی که به نیمی از افراد جامعه میرفت اعتراض کند. این را در کتابهایش میتوانیم ببینیم؛ از «اسیر» گرفته تا «دیوار» و زندگی و طرز فکری خیامیاش را در «عصیان». بعد هم که خواست اسلوب و کار تازهای را ارائه دهد، بسیار لطیف و پرشوروحال شعر میگفت و از زنان جالب و خوب روزگار ما بود. البته هرکس در جوانیاش اینسو و آنسو چمیدنهایی دارد و تلوتلوخوردنهایی که فروغ هم داشت. من نمیخواهم از او بهعنوان یک زن مقدس سخنی بگویم. او شاعر خوبی بود. بهخصوص شعرهای آخرش بسیار لطیف و پرشوروحال بود، شعرش ناب و نجیب بود.[۶۱] | » |
دربارهٔ سهراب سپهری
« | شعرهای سهراب سپهری را وقتی که همسنوسال بودیم من در جوانی در بعضی مطبوعات و در چند کتابش از تجربههای نخستینش در شعر نو (در شعر قدمایی هم مقدمهای در جوانی با یک قصیده بر کتاب «مشفق کاشانی» و یککتابچهٔ شعر قدیمی هم گویا از خودش قبلاً در کاشان چاپ کرده که من ندیدهام هیچکدام را. فقط شنیدهام و داوری نمیتوانم بکنم)، قبلاً دیده بودم، بهنظرم تجربههای موفقی در شعر نو نبود و سهراب هنوز داشت میآزمود. اخیراً هشت کتاب او نیز یکجا درآمد. از همان کتابهای نخستین و کتابهای اخیرش که دیدم این اواخر خوشبختانه بهسادگی و صفا و صلح برگشته؛ ولی باز هم میخواهد «چیزی دیگر» باشد؛ اما بهشدت زیر تأثیر فروغ فرخزاد است، همانطور نرم و زیرکانه و میخواهد لطیف و غیرعادی هم بوده باشد... . یعنی دو کتاب و چند کار اخیرش از دو کتاب و چند کار اخیر فروغ سخت متأثر است. «بوی هجرت میآید» در ندای آغاز بهخوبی یادآور «پرنده رفتنی است» که فروغ گفته و این یک مثال است و اشارت؛ اگر حالش را داشته باشی، دهها مثال و بشارت میتوانی پیدا کنی. اصلاً در این کارهای اخیر سهراب (نگوییم زنانه و خانمی بگوییم) نازکانهبودن و لطافت و ظرافت که هنجار بعضی از انواع و اغراض شعر است، چه و گاه طرز نگاه، حضور فروغ را بهوضوح میتوان احساس کرد. من از تقلید حرف نمیزنم، بلکه از تقریباً نزدیکی روح و بیان شعر سخن میگویم.[۶۲] | » |
دربارهٔ شهرام ناظری و آلبوم در گلستانه
« | به اینجا رسیده بودم که شهرام ناظری، خوانندهٔ خوشآواز و لطیفطبع و ردیفآمخت مشهور تلفن کرد و دعوتی، که چون مشغول نوشتن بودم، عذر خواستم؛ اما یادم آمد که شهرام ناظری یک نوار هم از شعرهای (البته نو) سهراب سپهری خوانده و پُروپخش کرده بود... شهرام ناظری خود میداند که من چه ارادتی به او دارم. او از خوبترین و پرخواستارترین خوانندگان خوشآواز ماست و شهرام در نوار سهراب سپهری، الحق نهایت کوشش خود را کرده بود؛ ولی شعر نو برای آواز ایدل، امان ببم، چهچه، تحریر، شور، ماهور، ابوعطا و غیره خوب جور و کوک نمیشود. تنها چیزی که از آن نوار بهخاطرم مانده که در آن شهرام توانسته بود داد دلی از چهچه بگیرد این مصرع نو سهراب سپهری که های امان ای دل، ببم «در گلستانه چه بوی علفی میآید» که یادآور «مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید» بود.[۶۳] |
» |
اخوان ثالث و سیاست
مهدی اخوان ثالث که مدتی در شهر مشهد عضو باشگاه جوانان حزب توده بود و با مفاهیمی مانند اختلاف و تضاد طبقاتی، عدالت اجتماعی، فقر و... آشنا شده بود و بههمراه سایر هممسلکیهایش بهدنبال ایجاد دگرگونی در سطح جامعه بودند، در سال۱۳۲۷ راهی تهران میشود و در آموزشوپرورش به دبیری مشغول شد. در زمان حضور در تهران است که با اوجگیری مبارزات ملی و حزب چپ در سال۱۳۲۸، مهدی جوان وارد نبردهای اجتماعی میشود و در نتیجه به زندان میافتد و به کاشان تبعید میشود. اشعار این دورهٔ او که جنبهٔ رئالیسم حزبی دارد، بیشتر در روزنامهها و مجلههای حزب چپ بهچاپ رسیده است. اخوان در ۱۳۴۵ در اثر منازعهای خصوصی، به زندان قصر فرستاده میشود و ۹ ماه در زندان میماند. بهباور مجتبی عطارزاده، این ماجرا هرچه بوده از لحاظ کار شعر بر اخوان تأثیر فراوان داشته است؛ زیرا دفترهای «پاییز در زندان» و «زندگی میگوید» یادگار این ایام است.[۶۴]
ارزش و اهمیت شعر اخوان در عرصهٔ سیاسیاجتماعی زمانی نمود مییابد که او دفتر شعر زمستان را منتشر میکند. اگرچه ارزش و اهمیت زمستان را نباید صرفاً بهلحاظ کارکرد نوپردازانهٔ این مجموعه دانست، بلکه بیگمان بیشترین ارزش زمستان را باید از منظر تولد این مجموعه در دورهای دانست که از لحاظ تاریخی یکی از مهمترین دوران سیاسی ایران بهشمار میرود. دورانی که بسیاری از روزنامهها توقیف میشوند و بسیاری از شاعران و نویسندگان که گرایش سیاسی به یک حزب خاص داشتند به زندان افکنده میشوند. مهمتر از همهٔ این نکات باید از تأثیر ساختار سیاسی ایران بر شعر اخوان و علیالخصوص شعر زمستان او یاد کرد. زمستان بهنوعی محصول زمانهای است که شاعران برای ترسیم خفقان و رعب و وحشت مردم از سرنوشت سیاسی خود، روی به استعاره، کنایه و تمثیل آورده بودند و بهتعبیری دیگر ارزش کار شاعرانی چون اخوان نه صرفاً بهلحاظ جایگاه ادبیشان، بلکه بهلحاظ زیست خود و آثارشان در دورهای از تاریخ بوده که پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ در فضای سیاسی و ادبی ایران حاکم میشود.[۶۵] اخوان پس از آزادی از زندان از امور سیاسی دوری جست و در روزنامهٔ «ایران ما» به فعالیت پرداخت.[۶۶]
- بهباور سیمین بهبهانی:
« | اخوان شاعری سیاسی است بیآنکه به سیاست چندان گرایشی یا از آن چندان اطلاعی داشته باشد یا صریحاً به آن تظاهر کند؛ زیرا که شعر جای این گونه تظاهرات نیست. شعر او مدام از وقایع و حوادث سیاسی که در کشور میگذرد بارور میشود. شور و هیجان مردم و دستهها و احزاب قبل از کودتای ۲۸مرداد، حالت انتظار و بهتزدگی بعد از آن، تصور اینکه دستهای بیگانه در کارها دخیلاند:
انعکاس یأس عمیق و شکستهدلی جوانان در سالهای پس از کودتای ۲۸مرداد، انعکاس نارضاییهای مردم در طول سالیان، دوبار زندانیشدنش که مردم دوستداشتند به دومینبار هم جهت سیاسی بدهند و نقزدن همیشگیش و «چهوچهها» (این لفظ مفر و پناهگاهی بود برای اخوان بههنگامی که دیگر نمیخواست یا نمیتوانست چیزی بگوید.) همه و همهٔ اینها موجب میشود که مردم حضور او را همراهبا سرنوشت و رویدادهای کشورشان حس کنند.[۶۷] |
» |
یادمان و بزرگداشتها
شب مهدی اخوان ثالث
عصر سهشنبه، پنجمبهمن۱۳۹۵، شب ۲۷۹ مجله بخارا با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و نشر زمستان به مهدی اخوان ثالث اختصاص یافت. این جلسه با حضور محمدرضا شفیعی کدکنی، محمود دولتآبادی، بهرام پروینگنابادی، مرتضی امیری اسفندقه، زردشت اخوان ثالث و علی دهباشی برای سخنران و با حضور محمد استعلامی بهمناسبت رونمایی از کتاب مجموعۀ کامل اشعار اخوان ثالث که توسط نشر زمستان منتشر شده بود برگزار شد. همچنین نمایشگاه آثار خوشنویسی علی پسندیده از اشعار مهدی اخوان ثالث، بخشی دیگر از این شب بود.[۶۸]
گزارشی از سفر اخوان به اروپا
مهدی اخوا ثالث، در اواخر عمر، بهدعوت «خانهٔ فرهنگ آلمان» به اروپا رفت و از انگلیس، دانمارک، سوئد، نروژ و فرانسه دیدن کرد.[۳۱]بهنقل از یدالله قرایی:
« | دی یا بهمن۱۳۶۸ بود که بر حسب دعوتی که از او شده بود، تصمیم به سفر خود را گفت. من از آنجا که مشتاق بودم او سفر کند؛ چون هم برای اولین بار دنیای دیگری را میدید و هم با دردهای مختلفی که داشت در آنجا شرایط درمان بیشتری فراهم بود، گفتم تو اهل سفر نیستی. گفت هستم و خواهیدید. گفت دویست مارک برای سفرم لازم دارم و ایران قرار است که نمیدانم، گفت یک گوشواره یا دستبند خود را بفروشد و هزینهٔ سفر را فراهم کند. دیدم مردانه عزم سفر دارد و دوازدهمفروردین۱۳۶۹ راه افتاد. میگفت دست بالا یکماه خواهدماند. حدود چهارماه سفرش بهدرازا کشید تا برگشت و چشم همه را روشن کرد. حالش در برگشت خوب بود و از سفرش بهاجمال سخن گفت.[۶۹] | » |
بزرگداشت در خانهٔ هنرمندان
مراسم بزرگداشت مهدی اخوان ثالث با سخنرانی محمد بقایی (ماکان)، اصغر دادبه، قدمعلی سرامی، اردشیر خورشیدیان، بهرام پروینگنابادی، بهادر باقری و زردشت و مزدک اخوان ثالث روز جمعه، پانزدهم شهریور۱۳۹۸ در خانهٔ هنرمندان ایران توسط انجمن فرهنگی افراز و انتشارات زمستان برگزار شد. این مراسم با اخوانخوانی فرنگیس طوسی، نسرین ارمکان، زینب دریسمحافی، چیستا سلامتی و فرزانه زمانی همراه شد.[۷۰]
آثار و کتابشناسی
کارنامهٔ پرمایه
شعر
نام اثر | محل نشر | انتشارات | سال انتشار | |
---|---|---|---|---|
۱ | ارغنون | تهران | تهران | |
۲ | زمستان | تهران | زمان | |
۳ | آخر شاهنامه | تهران | زمان | |
۴ | از این اوستا | تهران | مروارید | |
۵ | منظومهٔ شکار | تهران | مروارید | |
۶ | پاییز در زندان | تهران | مروارید | |
۷ | عاشقانهها و کبود | تهران | جوانه | |
۸ | بهترین امید | تهران | روزن | |
۹ | برگزیدهٔ شعرهای مهدی اخوان ثالث | تهران | بامداد | |
۱۰ | در حیاط کوچک پاییز، در زندان | تهران | توس | |
۱۱ | زندگی میگوید: باید زیست، باید زیست، باید زیست!... | تهران | توکا | |
۱۲ | دوزخ، اما سرد | تهران | توکا | |
۱۳ | ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم | تهران | مروارید | |
۱۴ | قاصدک (گزیدهٔ اشعار) | تهران | ابتکار | |
۱۵ | گزینهٔ اشعار مهدی اخوان ثالث | تهران | مروارید | |
۱۶ | سه کتاب: در حیاط کوچک پاییز، در زندان، زندگی میگوید: اما باز باید زیست .... دوزخ، اما سرد | تهران | زمستان | |
۱۷ | سر کوه بلند (بهانتخاب مرتضی کاخی) | تهران | زمستان | |
۱۸ | آنگاه پس از تندر: منتخب هشت دفتر شعر ارغنون، زمستان، آخر شاهنامه و... | تهران | سخن | |
۱۹ | منظومهٔ بلند سواحلی و خوزیات | تهران | زمستان | |
۲۰ | لحظهٔ دیدار نزدیک است (ترجمهٔ اشعار بهانگلیسی) | تهران | کمال اندیشه | |
۲۱ | چاووشی (صدا و شعر اخوان، موسیقی مجید درخشانی) | تهران | زمستان | |
۲۲ | سال دیگر، ای دوست، ای همسایه... | تهران | زمستان | |
۲۳ | باغ بیبرگی (ترجمهٔ اشعار بهاسپانیایی) | اصفهان | حروفچین |
نقد ادبی، مقالهها و نامهها
نام اثر | محل نشر | انتشارات | سال انتشار | |
---|---|---|---|---|
۱ | مقالات | تهران | توس | |
۲ | بدعتها و بدایع نیما یوشیج | تهران | توکا | |
۳ | عطا و لقای نیما یوشیج | تهران | دماوند | |
۴ | دربارهٔ هنر و ادبیات: گفتوشنودی با مهدی اخوان ثالث، علی موسوی گرمارودی | بابل | کتابسرای بابل | |
۵ | حریم سایههای سبز | تهران | زمستان | |
۶ | با یادهای عزیز گذشته: ده نامه از مهدی اخوان ثالث به محمد قهرمان | تهران | زمستان | |
۷ | ادبیات ایران | تهران | طرح آینده | |
۸ | نقیضه و نقیضهسازان | تهران | زمستان | |
۹ | دمزنی چند در هوای تازه: مجموعه منتخب شعرهای الف. بامداد | تهران | زمستان |
قصه و داستان
نام اثر | محل نشر | انتشارات | سال انتشار | |
---|---|---|---|---|
۱ | مرد جنزده (مجموعهٔ چهار داستان) | تهران | توس | |
۲ | درخت پیر و جنگل | تهران | توس |
گفتوگو
نام اثر | محل نشر | انتشارات | سال انتشار | |
---|---|---|---|---|
۱ | گفتوشنودی با مهدی اخوان ثالث، بهکوشش ناصر حریری | بابل | کتابسرای بابل | |
۲ | گفتوگوی محمد محمدعلی با مهدی اخوان ثالث | تهران | قطره |
سبک و لحن و ویژگی آثار
سه دورهٔ شاعر
- دورهٔ نخست دورهٔ اشعار «ارغنون»وار اوست که جامعهٔ سختگیر و متعصب ادبی خراسان را به تحسین و تمجید وامیدارد. در این دوره اخوان زیر تأثیر شاعران «مکتب خراسانی» است و توانایی خود را در سرودن شعر بهشیوههای کهن میآزماید. غزلهای نخستین اخوان، متأثر از شعر شهریار و سرشار از شور و احساس است.[۴۰] برای نمونه غزلی به نام «حجت بالغ» با مطلع «برده دل از کف من آن خط و خالی که تور است»، یا قصیدهای که به نام «عصیان» با مطلع «برخیزم و طرح دیگر اندازم» که بهترتیب در هجده و بیستویکسالگی اخوان سروده شدهاند، کافی بود که همهٔ سنتگرایان ادبی خراسان را به آیندهٔ این شاعر جوان امیدوار کنند.[۷۱] با اینهمه، چون ابتدا توفیق چندانی در غزلسرایی نیافت، به قصیدهپردازی رویآورد. نظر منتقدان دربارهٔ این قصاید متفاوت است. برخی برآنند که این قصاید در عین تقلید از گذشتگان، نشان از استقلال و قدرت خلاقیت وی دارد و برخی دیگر ابیات این قصاید را دارای «مضامینی معمولی و سطحی» و فاقد «استواری و سنگینی قصاید خوب فارسی» دانستهاند. همچنین اخوان در این دوره چنانکه خود نیز میگوید: با مکتب نیمایی مخالف بود؛ اما اندکاندک شناخت او نسبت بهشیوهٔ نیمایی بیشتر شد و آن مخالفتها به طرفداری و پیروی از این روش انجامید.[۴۰]
- دورهٔ دوم از ۱۳۳۱ بهبعد است که اخوان با شعر نیما آشنا میشود و مهمترین و بهترین آثار شعر نیمایی را بهوجود میآورد.[۷۱] این دوره با طبع آزماییهایی در قالب چارپاره آغاز میشود و تا کتابهای «دوزخ اما سرد» و «زندگی میگوید...» ادامه مییابد. اخوان پس از شناخت شیوهٔ نیمایی، ابتدا به شکستن اوزان عروضی و طرح مضامین و موضوعات نو پرداخت و سپس با حفظ صلابت و استواری زبان شعر قدیم خراسانی و درآمیختن آن با تحولاتی که مکتب نیمایی پدید آورده بود، شعر جدید فارسی را متحول ساخت و سبکی خاص خویش ایجاد کرد. اوج این دوره را در دفتر شعر «زمستان» میبینیم؛[۴۰] همچنین حاصل این دوره، شش دفتر شعر اوست.[۷۱]
- دورهٔ سوم کار اخوان، دورهٔ گرایش بیشتر او به قالبهای سنتی شعر فارسی است و آخرین دفتر شعری او را به نام «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» تشکیل میدهد.[۷۱] دراین دفتر شعر ناهماهنگیهای آشکاری دیدهمیشود. شاعر گاه بهزبان ساده و روان ایرج میرزا نزدیک میشود و گاه به شیوهٔ پرصلابت شاعران خراسان روی میآورد. استعمال واژههای مهجور و اسامی خاص در این اشعار آن قدر فراوان است که شاعر ذیل بسیاری از صفحات را به توضیح آنها اختصاص داده است.[۴۰]
- معانی و مفاهیم شعری در دورهٔ نخست و سوم چندان اهمیتی ندارد و شاعر بیشتر با استفاده از قدرت زبان، همان مطالب کهن را در قالبهای قدیم ریخته است؛ اما شعر دورهٔ دوم هم از محتوی و هم صورت اهمیت بسیار دارند.[۷۱]
زبان اخوان: بهرهگیری از سبک خراسانی
مهمترین و چشمگیرترین موضوع در عرصهٔ شعر اخوان، مسئلهٔ زبان است. در این مورد هیچیک از منتقدان و سخنشناسان تردید ندارند که اخوان از لحاظ قدرت زبان بزرگترین شاعر نیمایی است؛ حتی ناقدان شعر نو که از تصرفات زبانی و نارساییهای صرفی و نحوی نیما ایرادهای سختی میگیرند، بر این باورند که از نظر زبان فارسی چیرهدستترین شاعر امروز اخوان است. هدف او زبانی است که با مقتضیات روز و و نیازهای روزگار سازگار باشد. زبان او پاک و پالوده است. او با ایجاد سکونها و حرکتها و قطع و وصلهای کلامی، تا حدی طنین خاص زبان حماسی را به شعر خود میدهد. میتوان دید که از نظر دستگاه زبان اخوان از «سبک خراسانی» در نظم و نثر بهره گرفته است. ویژگیهای سبک خراسانی در زبان شعر اخوان بسیار چشمگیرند. در اشعاری که او در سبک و قالب کلاسیک سروده و تعداد آنها کمتر از شعرهای نوی نیمایی نیست، او بهشدت تحتتأثیر خدایان سخن خراسان قرار گرفته است. او در قصیده به سنایی، ناصرخسرو، منوچهری، انوری، خاقانی و مسعود سعد سلمان نظر دارد و در غزل از سعدی و حافظ بهره جسته است؛ اما میبینیم در اشعار نوی نیمایی نیز زبان او چندان تغییری نکرده است و او با همان قدرت و توانایی از «زبان خراسنیک» استفاده و به خراسانیبودن خود افتخار میکرده است.[۳۹]
زبان اخوان: کهنگرایی
پیوند شعر اخوان با زبان و ادب کهنسال فارسی و استفاده از واژهها و ترکیبات و عبارات آن زبان که بهصورت متنوع و پراکنده در شعر او مشهود است، یکی از تمهیدات شاعرانهٔ اوست که به زبانش شکل و نمایی حماسی و باصلابت بخشیده است. این تمهید که یکی از شیوههای آشناییزدایی با عناصر گذشته زبان و معروف به باستانگرایی یا کهنگرایی است از ویژگیهای مهم شعر اخوان است. اخوان بهلحاظ آشنایی با آثار گذشتگان و استفاده از عناصری که میتواند علاوهبر برجستهسازی، موجب اصالت و ریشهدارشدن شعر شود، رونق دیگری به شعر خود بخشیده است. خواننده، هنگام خواندن شعر انتظار دارد که تغییر شکل و اختلاف زبان شعر را با زبان مورد استفاده روزانهٔ خود مشاهده کند. اخوان با استفادهٔ بجا و شایسته از واژگان و دیگر عناصر زبان کهن در شعر، بهطریق هنرمندانهای این انتظار را برآورده کرده است. آشنایی او با زبان شاعرانهٔ گذشته و دامنهٔ وسیع گنجینهٔ واژگان کهن در ذهن او باعث شده از یکسو برای القای هر مفهومی واژهٔ خاص آن را در اختیار داشته باشد و از سوی دیگر واژهها در شعرش رسالت مفاهیم را بهخوبی ادا کنند.[۷۲]
نگاه اخوان: نشاندادنیترین فضای شعر معاصر
بهغیر از آن گروه شعرهای اخوان که در مرز میان «عینیت» و «ذهنیت» شکلگرفته، مثل شعر «سبز»، فضایی که شعر او محیط به آن است، فضایی است انحصاری که از ابتدا تا امروز حفظ شده است و آن را میتوان نشاندادنیترین فضای شعر معاصر دانست. زیرا اخوان در این شعرهایش، صاحب نگاهی است که نه حرکت به عمق که حرکتی چندجانبه در سطح دارد. او از ابتدا نگاهش را به گردش در پیرامون خود و آنچه در سطح چشمانداز میگذرد، عادت داده و کمتر نگاه عمودی داشته است. چنین است که شیوهٔ نگاه او و لاجرم آن شعرهایی که حاصل این نگاه خاص اوست، از زمرهٔ نزدیکترین شعرها به هنرهای نمایشی و بهویژه سینما است.[۷۳]
توصیفگری
بهباور یدالله قرایی:
- اخوان برخلاف شعرای کلاسیک و حتی بسیاری معاصران نوپرداز، حالات روحی خود را با کلمات کلی توصیف نمیکند، نمیگوید خوشحالم، شادم، خشمگینم. بلکه او با توصیف آن حالات مانند یک نقاش جلوههای شادی و خوشحالی و خشمگینی را به پرده میکشد تا خواننده در مزمزهٔ آن حالت سهیم شود، خود او دربارهٔ نیما، در «بدعتها و بدایع نیما» به آن اشاره کرده است؛ اما چیزی که در او بدیع است، آن است که حالت روحی گنگی را که حس میکند و برای آن کلمه ندارد. با آفریدن و درهم ریختن کلماتی خاص در کام خواننده میریزد تا خواننده آن را بچشد.[۷۴]
جوایز و افتخارات
اخوان در سال۱۳۳۰، اولین کتابش را به نام ارغنون بهچاپ میرساند و آن را به کوشندگان راه صلح که خود او نیز یکی از آنها بود، تقدیم میکند. اخوان با این کتاب، مدای طلای «فستیوال جوانان دموکرات» را بهدست آورد.[۷۵]
بررسی چند اثر
شعر «زمستان»
«زمستان» نام یکی از اشعار بسیار رمزآلود اخوان است که میتوان آن را مانیفست یا آیینهٔ تمامنما از هنر شاعری و اندیشههای «امید» بهشمار آورد. این شعر که تاریخ سرودن آن دی۱۳۳۴ است بنابر باور بسیاری نمودار برخورد شاعر است با فضای کشور پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ و آنچه او را میآزرده است، محیط تنگ و بسته و خاموش، نبودن آزادی بیان و قلم، نابودی آرمانها، تجربههای تلخ، پراکندگی یاران و همفکران، بیوفاییها و پیمانشکنی و سرانجام کوشش هرکسی برای گلیم خویش از موج بهدربردن و دیگران را به دست حوادث سپردن.[۷۶]
این شعر که در سال۱۳۳۵ منتشر شد، نشاندهندهٔ تغییرات عظیم فکری شاعر، از سال۱۳۳۰، یعنی تاریخ چاپ «ارغنون» است. این تغییرات محصول دو رویداد مهم، یعنی تجربهٔ شکست پس از کودتای ۱۳۳۲ و آشنایی با نیما یوشیج است.[۷۷] لایهٔ بیرونی این شعر، تصویر و توصیفی است دقیق و عینی از زمستانی سرد و سوزان، حکایت لولیوش مغموم، میخوارهای بیرنگ و ریا که از آن سرمای ناجوانمردانه به میخانهٔ هر شبه پناه آورده است. بهباور حافظ موسوی، اگر این ویژگی نبود، زمستان مثل بسیاری از نمونههای دیگر به شعری نمادگرا و تکبعدی با تاریخ مصرفی نهچندان طولانی تبدیل میشد. این شعر در لایههای درونی خود، دقیقاً تصویری فشرده از آن جامعهٔ سرکوبشده است.[۷۸]
- هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
- نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
- درختان اسکلتهای بلورآجین،
- زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
- غبارآلوده مهر و ماه
- زمستان است.[۷۹]
«مرداب»: درک قافیه پردازی اخوان
مرداب در سال۱۳۳۵ نوشتهشده است. شعری که براساس آن میتوان میزان تربیت ذهنی اخوان را در پایان دهسالهٔ آغاز شاعریاش دید و به چگونگی تجاذب کلمات در ذهن او اندیشید. تجاذب هم از نظر «تناسب» بهاصطلاح بدیع در شعر کهن و هم بهاعتبار ذهن نوجویانهٔ او در دایرهٔ تشکل صوری «مرداب»، و درنهایت پیدایی چهرهٔ شاعر و تبلور اندیشهٔ او در آیینهٔ شعر.[۸۰]
قافیه در شعر اخوان چه از نظر موسیقی کلام و چه از لحاظ تقسیم بندها و خاصه قافیههای دوبهدو در فواصل مختلف، وظیفهای بسیار مهم را متعد است. در بند اول شعر، قافیهٔ «چاک» و «آتشناک» با سه مصراع فاصله، در بند دوم قافیههای «خواب» و «مرداب» و «مردابی» و «گردابی» و در بند سوم «دشنام» و «پیغام»، همه با یک سطر فاصله و نیز «عمر اوبار» و «غار» و «ماهیخوار» و «منقار» به همچنین. اما قافیه در مصراعهای سوم، چهارم و پنجم و هم دو قافیهٔ «بنیاد» و «صیاد» و «شورانگیز» و «آتشخیز» نیز پشتسرهم میآیند. و در بند آخر که آخرین دو سطر شعر با قافیه «شاید» و «برباید» پایان میپذیرد.[۸۱]
بهباور محمد حقوقی، کاربرد درست این قوافی را وقتی درست درک میکنیم که شعر مرداب را با صدای بلند بخوانیم. وی معتقد است که ممکن است همهٔ این قافیهها ناخودآگاه بهکاررفته باشد؛ زیرا کلمات از نظر بار و موسیقی و معنی، بر مدار ذهن شاعری که چنین حد از تربیت ذهن و آشنایی و اخت با کلام و کلمات رسیده باشد، هنگامی که به حرکت آغاز میکنند، با نیروی متجاذب همدیگر میچرخند تا آنگاه که در جای خود بنشینند. انگار که شاعر در حین سرایش شعر به چگونگی کار خود از نظر انتخاب و استخدام کلمات سخت آگاه بوده است.[۸۲]
- این نه آن آبست کآتش را کند خاموش
- با تو گویم، لولیِ لول گریبان چاک!
- آبیاری میکنم اندوه زار خاطر خود را
- زآن زلال تلخ شورانگیز
- تاکزاد پاک آتشناک
- در سکوتش غرق
- چون زنی عریان میان بستر تسلیم، اما مرده یا در خواب
- بیگشاد و بستلبخندی و اخمی، تن رها کردهست
- پهنهور مرداب
- بی تپش، و آرام
- مرده یا در خواب مردابیست
- و آنچه در وی هیچ نتوان دید
- قلهٔ پستان موجی، ناف گردابیست
- من نشستهم بر سریر ساحل این رود بیرفتار
- وز لبم جاری خروشان شطی از دشنام.
- زی خدای و جمله پیغامآورانش، هر که وز هرجای
- بسته گوناگون پل پیغام.
سرودهٔ «نادر یا اسکندر»
شعر «نادر یا اسکندر»، اولین سرودهٔ کتاب «آخر شاهنامه» است. هم نام کتاب و هم نام سروده بهگونهای نمادین و معنادار انتخاب شده و بهطور بارزی با بینش شاعر و دیدگاههای او نسبت بهپیامد کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲، در ارتباط است؛ چراکه بهگفتهٔ نجف دریابندری، کودتای ۲۸مرداد و برای نسل اخوان، بیش از یک شکست، سرآغاز یک دورهٔ طولانی وهن و خفت اخلاقی بود که بسیاری از افراد نسل اخوان درمعرض آن قرار گرفتند.[۸۳]
بهباور محمد ناصر، اخوان روزهای زندانیبودن و شکست سیاسی و اهانت را هرگز فراموش نمیکند. در سراسر مجموعهٔ آخر شاهنامه یأس و نومیدی و سرگشتگی را میبینیم که درواقع معرفینامهٔ نسل نگران و مضطرب است. همین یأس و نومیدی اجتماعی، ویژگی بارز دفتر شعر «آخر شاهنامه» است که در شعر «نادر یا اسکندر» به اوج خود میرسد[۸۴] و شاعر آرزو میکند:
- - نادری پیدا نخواهدشد امید!
- کاشکی اسکندری پیدا شود
در نام این سروده، دو شخصیت تاریخی، یکی ایرانی که آشفتگیهای پس از دوران صفویه و حملهٔ افغانها را آرام کرد و دیگری شخصیتی که در دیدگاه ایرانیان باستان گجستک یا ملعون خواندهشده است. یعنی تقابل یک منجی با یک ویرانگر.[۸۳]
این شعر در قالب چارپاره سرودهشده است و از بیست رباعی نو بههمپیوسته تشکیل شده است که تنها مصراعهای دوم آنها دارای قافیه است. هفت رباعی بههمپیوستهٔ اول، گزارش تأثیر وضعیت کودتا بر جامعهٔ ایران، هفت رباعی بعد گزارش زندانیشدن شاعر، راوی یا قهرمان سروده، ملاقات مادر شاعر با او مکالمه و ردوبدلشدن اشارات بین آنها و شش رباعی آخر در حکم نتیجهگیری موضوع است.[۸۳]
منبعشناسی
کتابها
- «امید نومید شعر معاصر: بررسی زندگی، اندیشه و اشعار مهدی اخوان ثالث (م. امید)» نوشتهٔ علی شهابی با نشر آوازهٔ دانش ملایر، ۱۳۹۷
- «اخوان، صائب و سبک هندی: درنگی بر داوریهای اخوان درباب سبک هندی و صائب تبریزی» نوشتهٔ محمدعلی شیخالاسلامی با پرنیان خیال، ۱۳۹۴
- «اخوان و شاملو در تقابل با مسائل اجتماع» اثر مجید ابتدایی با نشر سخنگستر(مشهد)، ۱۳۹۴
- «آشنایی با مهدی اخوان ثالث» نوشتهٔ سیدهزهرا میرحسینی مطلق با نشر تیرگان، ۱۳۹۳
- «آفاق و اسرار شب: دربارهٔ زندگی و آثار مهدی اخوان ثالث» نوشتهٔ مهدی مظفری ساوجی، با نگاه، ۱۳۹۳
- «امید ناامیدیها» اثر محمدعلی حسینیان با انتشارات اساتید ایران، ۱۳۹۱
- «آوا و لقا: رهیافتی به شعر اخوان ثالث» نوشتهٔ مهوش قویمی با شهر کتاب و هرمس، ۱۳۸۳
- «از زلال آب و آیینه: تأملی در شعر مهدی اخوان ثالث(م. امید)» نوشتهٔ جواد میزبان، جواد با نشر پایه (مشهد)، ۱۳۸۲
- «اخوان: شاعری که شعرش بود» بهقلم منوچهر آتشی با نشر آمیتیس، ۱۳۸۲
- «آواز چگور: زندگی و شعر مهدی اخوان ثالث» اثر محمدرضا محمدی آملی با نشر ثالث، ۱۳۸۰
- «امیدی دیگر» اثر ضیاءالدین ترابی با نشر دنیای نو، ۱۳۸۰
مقاله
- «آنچه اصل است خود زندگی است» بهقلم محمود مشرفآزاد تهرانی، آدینه، شماره۱۰۴، مهر۱۳۷۴
- «از خراسان تا یوش معاصر»، محمدتقی رادشهیدی، ادبیات معاصر، سال اول، شماره۹و۱۰، دیوبهمن۱۳۷۵
- «اما نمرده، نخواهد مرد امید ما...»، عباس عارف، دنیای سخن، سال سیزدهم، شماره۷۵، مردادوشهریور۱۳۷۶
- «بهیاد اخوان و نه بهبهانهٔ هفتادمین سال» بهقلم محمود مشرفآزاد تهرانی، نشاط، ۶اسفند۱۳۷۷
- «آواز چگور»، محسن صادقی، بخارا، سال اول، شماره۴، بهمنواسفند۱۳۷۷
- «اخوان قلهای در شعر پارسی»، بهقلم شمس لنگرودی، آزما، شماره۵، آبان۱۳۷۸
- «اخوان، ستایشگر فردوسی»، یحیی کارگرد، کیهان فرهنگی، شماره۱۶۶، مرداد۱۳۷۹
- «آزادی بیکرانه»، م.احمدیفر، ایران، ۱۹مرداد۱۳۸۱
- «اخوان، شاعری سیاسی، باامیدی پنهان»، مصطفی رحیمی، اطلاعات سیاسیاقتصادی، سال: ۱۷، شماره۳و۴، آذرودی۱۳۸۱
- «اعتراض در زمستانی دیگر»، داریوش معمار، ابرار، ۲۰بهمن۱۳۸۲
- «ای فلانی شاید زندگی همین باشد»، حسن فیضی، اعتماد، ۲مرداد۱۳۸۲
- «اخوان در برزخ شعر گذشته و امروز» بهقلم تقی پورنامداریان، اطلاعات، ۱۷شهریور۱۳۸۳
- «اخوان ثالث، شاعر حماسههای شکستخورده»، فرزانه ابراهیمزاده، آفتاب یزد، ۵شهریور۱۳۸۳
- «اخوان، شاعر زمستان»، حسن امین، ماهنامهٔ حافظ، شمارهٔ ۲۴، بهمن ۱۳۸۴
- «اخوان ثالث: حماسهسرای روزگار؟ یا داستانسرای کلاسیک؟»، عزتالله فولادوند، ماهنامهٔ حافظ، شماره۲۴، بهمن۱۳۸۴
- «اخوان ثالث، شاعر حماسه و شکست»، لیلی ابوالحسنی، آفتاب یزد، ۱۰شهریور۱۳۸۴
- «آب بود و آب ماند»، نیلوفر دهنی، اعتماد، ۳شهریور۱۳۸۴
- «اخوانیات اخوان»، اسماعیل تاجبخش، ماهنامهٔ حافظ، شماره۲۲، دی۱۳۸۴
- «امید در وطن خویش غریب»، فرزانه ابراهیمزاده، آفتاب یزد، ۱۰آذر۱۳۸۴
- «آیا هیچ داند باد؟: نقدی زیباییشناسانه بر شعر مرثیهٔ اخوان ثالث»، محمدحسن داودیان، تاک توس، شماره۴۳، مهر۱۳۸۷
- «اخوان، شاعر واژهساز»، رضا خلج، رشد آموزش زبان و ادبیات فارسی، شمارهٔ ۸۹، بهار۱۳۸۸
- ««همانسازی» و کارکرد زیباشناختی آن در شعر اخوان»، محمد عمرانپور، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شماره۱۳، تابستان۱۳۸۸
- «ایران در آیینهٔ شعر مهدی اخوان ثالث»، محمدرضا فروتن، کیهان فرهنگی، شماره۲۸۰و۲۸۱، بهمنواسفند۱۳۸۸
- «ایران و هویت ملی در اندیشهٔ مهدی اخوان ثالث»، یوسف علیعباسآباد، مطالعات ملی، شماره۴۱، ۱۳۸۹
- «باستانگرایی در شعر اخوان»، طغرل طهماسبی، کتاب ماه ادبیات، شماره۳۹، تیر۱۳۸۹
پانویس
- ↑ اخوان ثالث، زمستان، ۸۳.
- ↑ «سبک شعری اخوان».
- ↑ «درنگی چند با مهدی اخوان ثالث».
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان، ناگه غروب کدامین ستاره...، ۵۲۱و۵۲۲.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان، ناگه غروب کدامین ستاره...، ۵۲۶.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۳۷.
- ↑ «گفتوگو با مرتضی کاخی». نگاه، ش. ۲۱.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۲۱۵.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۸۷.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۸۱و۸۲.
- ↑ «سه خاطره از بیستمین سالمرگ اخوان».
- ↑ «زخمههایی که اخوان ثالث را گریه انداخت».
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۱۲۰.
- ↑ «خاطرهٔ کیارستمی از اخوان در فرودگاه لندن».
- ↑ «دشمن: ما میخواهیم علیه سلطه باشیم!».
- ↑ طاهباز، دفترهای زمانه، ۲۴۲و۲۴۳.
- ↑ طاهباز، دفترهای زمانه، ۲۴۳.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۱۸.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۱۴۰.
- ↑ پژوم، نامی و نامهای از مهدی اخوان ثالث، ۱۱و۱۲.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۳۹۸.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۲۰و۲۱.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۲۵.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۲۷.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۳۳تا۳۷.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۳۵تا۴۲.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۴۵تا۴۷.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۷۸و۷۹.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۱۷۹تا۱۸۱.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۹۱و۹۳.
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۳۵.
- ↑ ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۳۶.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۲۶.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۲۲.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۱۲۹.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۱۳۳.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۱۳۹و۱۴۰.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۲۱.
- ↑ ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ ۳۹٫۲ ۳۹٫۳ «صورت در شعر مهدی اخوان ثالث». نامهٔ پارسی، ش. ۲۳.
- ↑ ۴۰٫۰ ۴۰٫۱ ۴۰٫۲ ۴۰٫۳ ۴۰٫۴ «دربارهٔ شعر و نثر اخوان».
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۸۷.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۲۱۴.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان، ناگه غروب کدامین ستاره...، ۳۰۹.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان، ناگه غروب کدامین ستاره...، ۶۵.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان، ناگه غروب کدامین ستاره...، ۱۸۱و۱۸۲.
- ↑ طاهباز، دفترهای زمانه، ۲۰۷.
- ↑ بهار، فرخزاد و حقوقی. و نگاهی دیگر: بررسی آرا و نقدهای گوناگون دربارهٔ شعر اخوان ثالث. ۲۵.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۷۴.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۳۵۶.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۲۰.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۲۲و۲۳.
- ↑ «حرفهایی که مهدی اخوان ثالث ۲۲ سال پیش زد».
- ↑ اخوان ثالث، زمستان، ۹تا۱۴.
- ↑ اخوان ثالث، دوزخ، اما سرد (ص: مقدمه).
- ↑ اخوان ثالث، درخت پیر و جنگل و مرد جنزده، ۵و۶.
- ↑ اخوان ثالث، درخت پیر و جنگل و مرد جنزده، ۸.
- ↑ اخوان ثالث، درخت پیر و جنگل و مرد جنزده، ۹.
- ↑ ۵۸٫۰ ۵۸٫۱ ۵۸٫۲ اخوان ثالث. فصولی پراکنده دربارهٔ این که نیما مردی بود مردستان.
- ↑ اخوان ثالث، مقالات، ۷و۸.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۷۰۹.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۷۱۹.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۷۲۳و۷۲۴.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۷۲۴.
- ↑ اخوان؛ نماد امید در نمود یأس سیاسی. ۱۴۹و۱۵۰.
- ↑ بازتاب تحولات سیاسی جامعه در شعر حماسی اخوان ثالث. ۵۸و۵۹.
- ↑ اخوان؛ نماد امید در نمود یأس سیاسی. ۱۵۰.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان، ناگه غروب کدامین ستاره...، ۲۰۰و۲۰۱.
- ↑ «دیوان اشعار اخوان ثالث رونمایی شد».
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۱۱۳و۱۱۴.
- ↑ «بزرگداشت مهدی اخوان ثالث».
- ↑ صهبا. کهنگرایی واژگانی در شعر اخوان.
- ↑ حقوقی، شعر زمان ما۲، ۹۹.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۱۷۶.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۲۱.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۶۰.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۵۱و۵۲.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۵۸.
- ↑ حقوقی، شعر زمان ما۲، ۹۹.
- ↑ حقوقی، شعر زمان ما۲، ۳۷۹.
- ↑ حقوقی، شعر زمان ما۲، ۳۷۹و۳۸۰.
- ↑ حقوقی، شعر زمان ما۲، ۳۸۰.
- ↑ ۸۳٫۰ ۸۳٫۱ ۸۳٫۲ تحلیل و بررسی سرودهٔ «نادر یا اسکندر» اخوان ثالث.
- ↑ «معانی در شعر مهدی اخوان ثالث». نامهٔ پارسی، ش. ۲۴، ۹۷.
منابع
- اخوان ثالث، مهدی (۱۳۴۸). زمستان. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۲۰۰۲۶۵.
- احمدپور، علی (۱۳۸۸). شهریار شهر سنگستان. تهران: کلهر. شابک ۹۷۸۹۶۴۵۸۳۵۷۰۳.
- موسوی، حافظ (۱۳۹۶). لولیوش مغموم: زندگی، شعر و اندیشه مهدی اخوان ثالث (م.امید). تهران: نگاه. شابک ۹۷۸۶۰۰۳۷۶۲۳۲۹.
- حقوقی، محمد (۱۳۷۰). شعر زمان ما ۲. تهران: نگاه. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۷۳۶۹۲۴.
- کاخی، مرتضی (۱۳۸۵). باغ بیبرگی. تهران: زمستان. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۲۰۰-۱۵-۹.
- پژوم، جعفر (۱۳۸۱). نامی و نامهای از مهدی اخوان ثالث. تهران: سایه. شابک ۹۶۴۵۹۱۸۳۸۳.
- اخوان ثالث، مهدی (۱۳۵۷). دوزخ، اما سرد. تهران: توکا.
- طاهباز، سیروس (۱۳۷۰). دفترهای زمانه: بدرودی با مهدی اخوان ثالث و دیدار و شناخت م.امید. تهران: گردآورنده.
- قرایی، یدالله (۱۳۷۰). چهلوچند سال با امید. تهران: بزرگمهر.
- اخوان ثالث، مهدی (۱۳۴۹). مقالات. تهران: توس.
- اخوان ثالث، مهدی (۱۳۶۸). درخت پیر و جنگل و مرد جنزده. تهران: بزرگمهر.
- مجموعهٔ نویسندگان (۱۳۷۰). ناگه غروب کدامین ستاره...(یادنامهٔ مهدی اخوان ثالث). تهران: بزرگمهر.
- مهرداد، بهار، فروغ فرخزاد و محمد حقوقی. «و نگاهی دیگر: بررسی آرا و نقدهای گوناگون دربارهٔ شعر اخوان ثالث». آزما، ش. ۳۲ (مهر۱۳۸۳).
- ناصر، محمد. «معانی در شعر مهدی اخوان ثالث». نامهٔ پارسی، ش. ۲۴ (مهر ۱۳۸۳).
- ناصر، محمد. «صورت در شعر مهدی اخوان ثالث». نامهٔ پارسی، ش. ۲۳ (زمستان۱۳۸۰).
- پارسا، احمد. «تحلیل و بررسی سرودهٔ «نادر یا اسکندر» اخوان ثالث». شعرپژوهی، ش. ۱ (بهار۱۳۸۸).
- اخوان ثالث، مهدی. «فصولی پراکنده دربارهٔ این که نیما مردی بود مردستان». اندیشهوهنر، ش. ۹ (۱۳۳۶).
- عطارزاده، مجتبی. «اخوان؛ نماد امید در نمود یأس سیاسی». زیباییشناسی ادبی، ش. ۹ (۱۷خرداد۱۳۹۷).
- عطارزاده، مجتبی. «بازتاب تحولات سیاسی جامعه در شعر حماسی اخوان ثالث». فصلنامهٔ مطالعات فرهنگی هنری خراسان، ش. ۴۸ (۹دی۱۳۹۶).
- کاخی، مرتضی. «گفتوگو با مرتضی کاخی». هفتهنامهٔ نگاه پنجشنبه، ش. ۲۱ (۲شهریور۱۳۹۱).
- صهبا، فروغ. «کهنگرایی واژگانی در شعر اخوان». پژوهش زبان و ادبیات فارسی، ش. ۵ (پاییزوزمستان۱۳۸۴).
پیوند به بیرون
- «سه خاطره(از بیستمین سالمرگ مهدی اخوان ثالث)». وبلاگ کاروند، ۶شهریور۱۳۸۹. بازبینیشده در ۲۸مهر۱۳۹۸.
- «خاطرهٔ کیارستمی از مهدی اخوان ثالث در فرودگاه لندن». خبرنگاران جوان، ۱۹تیر۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۸مهر۱۳۹۸.
- «زخمههایی که اخوان ثالث را گریه انداخت». ایلنا، ۴دی۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۸مهر۱۳۹۸.
- «کلیات دیوان اشعار مهدی اخوان ثالث با حضور محمدرضا شفیعی کدکنی و محمود دولتآبادی رونمایی شد». بخارا، ۶بهمن۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۹مهر۱۳۹۸.
- «مراسمی برای بزرگداشت مهدی اخوان ثالث». ایسنا، ۱۱شهریور۱۳۹۸. بازبینیشده در ۲۹مهر۱۳۹۸.
- «سبک شعری اخوان». وبلاگ مهدی اخوان ثالث، ۱۸مرداد۱۳۹۱. بازبینیشده در ۴آبان۱۳۹۸.
- «درباره شعر و نثر اخوان». تبیان، ۲۲اسفند۱۳۸۷. بازبینیشده در ۴آبان۱۳۹۸.
- «دشمن انقلاب میگوید: ما میخواهیم علیه سلطه باشیم!». دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای، ۲۲تیر۱۳۷۳. بازبینیشده در ۴آبان۱۳۹۸.
- «حرفهایی که مهدی اخوان ثالث ۲۲ سال پیش زد، بازخوانی تاریخ». هنرآنلاین، ۲۴آذر۱۳۹۰. بازبینیشده در ۱۱آبان۱۳۹۸.
- «درنگی چند با مهدی اخوان ثالث». رشد. بازبینیشده در ۱۴آبان۱۳۹۸.
- صفحههای دارای خطا در ارجاع
- مقالههایی که تجمیع ارجاع در آنها ممنوع است
- مقالات دارای جعبه اطلاعات
- صفحههای دارای پیوند خراب به پرونده
- زادگان ۱۳۰۷
- اهالی خراسان
- شاعران و نویسندگان مرد
- غزلسُرایان نوین مرد
- مقالهنویسان
- منتقدان مرد
- فعالان در رادیو و تلویزیون
- دریافتکنندگان جوایز ادبی
- درگذشتگان ۱۳۶۹
- دفنشدگان در آرامگاه فردوسی