تقی پورنامداریان
تقی پورنامداریان | |
---|---|
زمینهٔ کاری | پژوهش ادبی و نقد و تفسیر شعر |
زادروز | ۱۳۲۰ همدان |
پدر و مادر | تهران |
ملیت | ایرانی |
پیشه | پژوهشگر و استاد دانشگاه |
کتابها | «سفر در مه: تأملی در شعر احمد شاملو»، «خانهام ابری است: شعر نیما از سنت تا تجدد»، «رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی»، «دیدار با سیمرغ (تحلیل اندیشه و و هنر عطار)»، «درس فارسی برای دانشجویان خارجی»، «داستان پیامبران در کلیات شمس»، «در سایۀ آفتاب (ساختارشکنی رد شعر مولوی)»، «گمشدۀ لب دریا (صورت و معنی در شعر)»، «تصحیح منطقالطیر»، «فرهنگ تاریخی زبان فارسی»، «عقل سرخ (دربارۀ سهروردی)». |
مدرک تحصیلی | کارشناسی ادبیات فارسی (دانشگاه تهران)، کارشناسی ارشد ادبیات فارسی (پژوهشکده فرهنگ)، دکتری ادبیات فارسی (دانشگاه تهران). |
دانشگاه | دانشگاه تهران، پژوهشکده فرهنگ |
تقی پورنامداریان، شاعر، پژوهشگر و استاد ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. پژوهشهای وی بیشتر در حوزهٔ نقد و تفسیر شعر هستند.[۱]
تقی پورنامداریان تحصیلات خود را از کلاس سوم ابتدایی شروع نموده و در رشته ریاضی در زادگاهش دیپلم گرفت و به معلمی پرداخت. یکی از معلمان دبستان روستای الفوت (در حوالی همدان) وی را به ادامه تحصيل در دانشگاه ترغیب کرد. پورنامداریان پس از موفقیت در امتحانات دانشگاه در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران از روستای الفوت به ازندریان منتقل شد. وی پس از انتقال به تهران تحصیلات خود را در دوره کارشناسی ارشد در پژوهشکده فرهنگ ایران ادامه داد. او اولین دانشجوی پژوهشکده بود که به تشویق محسن ابوالقاسمی در آزمون ورودی دکتری دانشگاه تهران شرکت کرد و در سال ۱۳۵۸ با دفاع از پایاننامه دکتری خود تحت عنوان «رمز و داستانهای رمزی» به راهنمایی محمدرضا شفیعی کدکنی فارغالتحصیل شد.[۲]
پورنامداریان هماکنون استاد ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. پژوهشهای وی بیشتر در حوزۀ نقد و تفسیر شعر هستند.[۳] او را میتوان پيرو مكتب كلاسيسيسم دانست؛ زیرا بيشتر به بررسی شعر كلاسيک فارسی پرداخته است. كتاب «رمز و داستانهای رمزی» در ادب فارسی تقی پورنامداران، در دوره چهارم كتاب سال جمهوری اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان كتاب سال برگزيده شد. دكتر تقی پورنامداران، بيش از ۲۲ مقاله در زمينه رشته تخصصی خود و بيش از ۲ طرح تحقيقاتی را در كارنامه كاری خود دارد.[۴]
آیینهای از تقی پورنامداریان
خانواده شاعر
پدرم قناد بود و شعر هم میگفت اما آنقدر سرگرم شعر و شاعری بود كه قنادی را در حاشيه آن انجام میداد.[۴]
تحصیل و اشتغال
در زمان معلمی خود در ازندريان، هر هفته يكی دو روز جهت تحصيل به تهران میآمدم . بدينگونه فعاليت معلمیام در حين تحصيل نيز ادامه داشت. تحصيلات دانشگاهی خود را مديون اصرار دوستان و همكاران خود در روستای ازندريان میدانم. پس از يک سال خدمت در ازندريان به روستای قروه در جزين همدان منتقل شدم. از اين روستا نيز مدت دو سال به تهران رفتوآمد داشتم تا اينكه به تهران منتقل شده و سال چهارم دانشگاه را در تهران مقيم شدم. در تهران، شش سال ديگر به معلمی در دبستان و دبيرستان پرداختم و در اين مدت نيز موفق به اخذ درجه فوق ليسانس از پژوهشكده فرهنگ ايران شدم. بعد از سال اول دانشجويی در پژوهشكده، علاوه بر درسخواندن , تدريس هم داشتم و بهطور غيررسمی به دانشجويان در نوشتن رساله نيز كمک میكردم. هر چند اشتغال بيش از پيش در دوره فوق ليسانس و اشتغال بسيار در دوره دكتری باعث شد كه همسرم ابراز ناراحتی نمايد، اما با دفاع از پاياننامه دكتری از وضعيت با ثباتی برخوردار گشتم.[۴]
شاگردی اساتید گرانقدر
دوره دكتری زبان و ادبيات فارسی را در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران با درک فيض از محضر اساتيدی چون مرحوم محمد پروين گنابادی، مرحوم دكتر احمدعلی رجايی و دكتر پرويز ناتل خانلری، دكتر سيد جعفر شهيدی، دكتر سيدحسن سادات ناصری و خصوصا ارشادات و راهنمايی استاد دكتر محمدرضا شفیعی کدکنی در سال ۱۳۵۸ طی كرده و به اخذ درجه دكتری در اين رشته نايل آمدم.[۴]
کار و ازدواج
سال اول كه در پژوهشكده فرهنگ ايران، دوره فوق ليسانس را میگذراندم در مدرسه هدف نيز به آموزش خط اشتغال داشتم. در اين مدرسه با يكی از معلمان آشنا شده و با او ازدواج نمودم.[۴]
تدریس و معلمی
در حال حاضر استاد زبان و ادبيات فارسی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی هستم. در سالهای قبل و پس از گرفتن ديپلم، در روستاهای ملاير (جيجان، مانيزان, كسب, ازندريان, الفوت ) به شغل معلمی میپرداختم. در آن دوران، چند ماه در جيجان و دو سال نيز در الفوت، تنها معلم دهكده بودم. در در دوران تحصيلات دانشگاهی به فعاليتهایی همچون معلمی، اشتغال در پژوهشكده فرهنگ ايران، كمک به دانشجويان در درس و رساله و تدريس در دبستان و دبيرستان میپرداختم تا اينكه از آموزش و پرورش به فرهنگستان ادب و هنر انتقال يافته و بهعنوان مامور در بنياد فرهنگ ايران مشغول گشتم. در سالهای بعداز انقلاب كه بنيادها و فرهنگستان در موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگی ادغام شده و بعد هم به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تغيير داد، من و همكارانم تاليف فرهنگ تاريخی زبان فارسی را از سال ۱۳۶۳آغاز نمودیم. در خلال اين سالها كه سه سال آن در كره جنوبی به تدريس گذشت، در اكثر دانشگاههای تهران از جمله دانشگاه تهران، تربيت معلم، شهيد بهشتی و تربيت مدرس به تدريس پرداخته و به تالیف كتب و مقالات متعدد مشغول بودهام.[۴]
در شعر ادعایی ندارم
من شاعر نیستم البته شاید بعدها شاعر شوم. پدرم سواد نداشت. پدرش در بچگی فوت شده و نتوانسته بود به مدرسه برود اما پیش خودش خواندن را یاد گرفته بود. نوشتن را جور عجیبی که تنها به درد خودش میخورد میدانست مثلا «است» را «عصط» مینوشت و تنها فایدۀ این موضوع این بود که وقتی شعر میگوید، با این کلمات اشعارش را حفظ کند. پدرم به شعر علاقه داشت و معلوم نبود که در حاشیۀ شعر زندگی میکند یا در حاشیۀ زندگی شعر میگوید! بهنظرم در حاشیۀ شعر زندگی میکرد و به همین جهت ما را بدبخت کرد (میخندد) چنان شعر او رامشغول کرده بود که از دخلوخرج ما که دست عموی من بود، بیخبر ماند. علاقهمندبودن او به شعر باعث شد من نیز به شعر علاقه داشته باشم. در سالهای اخیرا تعدادی از اینها چاپ شدهاست و باید شخصی مثل آقای دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در موردش نظر بدهند. من ادعای شاعری ندارم.[۳]
زندگی و یادگار
دیدگاه و اندیشه
زیباییشناسی شعر
ویلیام وردزورث و فردریش بیان داشتند تنها ضرورت حفظ حس شاعر نسبت به خواننده، ضرورت انتقال و حفظ زیباییشناسی است. حرفهایی که در بسیاری کتابها بیان شده، در شعر هم گفته شده و چیز تازهای برای گفتن نبوده است. شعر همان فرمی است که زیباییشناسی ایجاد میکند و زیبایی مربوط به صورت است نه به معنی و هماهنگی؛ اینها میتواند زیبایی را بیان دارد و در دیگران اثر بگذارد.[۳]
ادبیات مصرفی
غالباً بیشتر به فکر این هستند که چه کاری انجام دهند که ادبیات منبع درآمدی و منبع پولزایی باشد. رئیس ما قبلا میگفت که شما باید با ادبیات پول دربیاورید. یعنی کاری انجام دهید که هنر مصرفی شود درحالیکه ادبیات مصرفی نیست و با ذهن و روح مردم سروکار دارد. مهمترین وظیفهاش انتقال و تقویت حس زیباییشناسی است. اگر این خصلت را نداشته باشد، فایدهای ندارد. نصیحت را در اخلاق ناصری هم میتوان یافت. چه چیزی هست که میتواند در ادبیات مفید باشد؟ آن زیبایی است و اینکه شاعر و نویسنده بتواند این زیبایی را ایجاد کند و ناقل ادبی باید این را یاد بگیرد که چگونه اثری را خلق یا تفسیر نماید تا مردم از این آثار خلق شده، لذت ببرند. نمونههای این ظرایف ادبی بسیار زیاد است. اما ما تنها به دنبال معنی هستیم.[۳]
معنیزایی یا معنیداری؟
امروزه شعر به دنبال معنیزایی میرود نه معنیداری. این فرمی که شاعر تولید میکند، در نتیجۀ تأمل است. مخاطب باید معنیزا باشد نه معنیدار. این فرمی است که شاعر تولید میکند. چه معانی را میشود با شعر گفت که با نثر نمیتوان بیان کرد؟ اگر غرض انتقال معنی باشد با زبان معیار نثر ساده و روشن بهراحتی میتوان این سخن را منتقل کرد اما شعر باید حسی را ایجاد کند که نثر قادر به انتقال آن نیست و امروز این نکتۀ مهمی است که در دانشکدههای ما در موردش صحبت نمیشود. گرچه رسیدن به معنی، گام اول است اما خود هدف نیست. به همین جهت است که فکر میکنم برنامههایی که در سیستم تدریس دانشگاه تغییر کرده است هیچیک با مطالب مذکور سروکار ندارند و بیشتر در جهت این است که بتوانند از راه ادبیات درآمدزایی کنند. وقتی ادبیات تبدیل به دکان شود باید فاتحۀ این رشته را خواند.[۳]
ادبیات در دانشگاهها
امیدواریم با کوشش جناب دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی که در نظر دارند، برنامۀ دکتری را تغییر دهند به نتایج خوبی برسیم. بسیاری از آثار نثر فارسی و شعر فارسی را در دورۀ استادی بسیاری از شاگردان ما نمیدانند. عینالقضات همدانی را دانشجویان ما بهخوبی نمیشناسند و یا «سوانح العشاق» احمد غزالی که زیباترین شعر منثور است در دانشگاه تدریس نمیشود. برنامهریزی درست اینهاست که باید بدان توجه شود.[۳]
انواع و اهداف شعر
شعر غنایی و حماسی و تعلیمی داریم. صحبتهای من بیشتر شاید مربوط به شعر غنایی است. شعر ما در واقع دو هدف دارد یا میخواهد با انتقال به دیگران عاطفه را برانگیزد مثل حماسه که میخواهد حس سلحشوری و میهنپرستی را برانگیخته کند یا ادبیات تعلیمی مثل بوستان سعدی است که قصد تعلیم دارد. اما شعر غنایی بیان احساسات و عواطف شخصی است. یعنی میخواهد احساسات خود را بیان دارد و دیگران بهعنوان یک انسان میتوانند شعری را بخوانند و تحت تأثیر قرار گیرند اما هدف برای سرودن شعر «خودِ» شاعر است. مخاطب شعر غنایی «منِ» شاعر است. اما مخاطب شعر غیرغنایی دیگران هستند. بنابراین در شعر غنایی که مخاطبش خود شاعر است، زیباییها اوج میگیرد.[۳]
مخاطبان شعر
انتقال فرهنگ از راههای دیگر هم امکانپذیر است. در قدیم بهخاطر نبودن رسانههای جمعی و سواد، امکان تکثیر اثر نبود و شعر هنر شنیداری بهشمار میرفت و شاعر وقتی شعری میسرود، از سطح سواد و تعداد مخاطبان خود آگاهی داشت و ممکن بود این حماسه و بخش تعلیمی هم باشد و قصد داشت مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد. امروزه با وجود رسانههای جمعی، امکان تکثیر اثر و همینطور بالا رفتن سطح سواد مخاطبان، شعر تبدیل به هنر دیداری شده است. زمانی که شاعر شعری مینویسد از اینکه مخاطبانش چه گروهی خواهند بود، اطلاعی ندارد. ممکن است یک مخاطب فرضی داشته باشد اما بسیاری از خوانندهها، مخاطبان غیرفرضی هستند و به همین جهت است که این نوع خواندن، شکل دیگری از خواندن را ایجاب میکند.[۳]
در خدمت فرهنگ و زیبایی
بسیاری از غزلیات مولوی و حافظ و شاعران معاصر «معنیزا» هستند. آن چیزی که تفسیر و تأویل میشود فعلیت یافتن مندرجات ذهن مخاطب بر شعر است و این ذهنیت چه ذهنیتی است؟ شعر در واقع بر اساس این ذهنیت ایجاد معنی میکند نه اینکه یک معنایی را بگوید و همه یکجور بفهمند. بنابراین در قدیم شعر میتوانسته در خدمت فرهنگ هم باشد اما امروزه حس میکنم شعر بیشتر در خدمت زیباییشناسی است. در خدمت برانگیختن عواطف است نه انتقال معنی. انتقال معنی توسط تمام آثار دیگر امکانپذیر است. زیبایی هم در آثار دیگری چون موسیقی معنایی ندارد اما زیبایی را منتقل میکند. بهنظرم حرف رولان بارت خیلی هم بعید نیست که مگر نقاشی و موسیقی از راه انتقال معنی لذت ایجاد میکند. اگر شعر هم هنر است باید از ترکیب کلماتش و شیوۀ این ترکیب لذت ببریم و از این لذت است که میتوانیم معانی متفاوتی از آن کسب کنیم.[۳]
فضای رازآلود اشعار
همین که شما در مقابل یک در بسته و بر آستانۀ یک راز برخی اشعار قرار میگیرید، باعث میشود انسان تأمل کند و یکی از خصوصیات در شعر این است که تأمل را به مخاطب میآموزد. تنبلی فکر از بین میرود. در جامعۀ ما مشکل تنبلی فکر وجود دارد. فکر نمیکنیم و نیازی هم به تفکر در خود احساس نمیکنیم. معضلی که گریبان دانشگاه ما را گرفته است! اگر برخی از این آثار را برای مخاطبان بهعنوان یک در بسته و راز مطرح کنیم و زمینهای که کشفش کنند، حداقل به آنها آموزش داده میشود که تأمل و سوال کنند. عجیب است که هیچکس سوالی نمیکند![۳]
هدف والای شعر
یکی از کارهایی که شعر و ادبیات هنری میتواند انجام دهد برانگیختن ذهن و تفکر و تأمل است. شعر میتواند کاری بزرگتر از انتقال فرهنگ انجام دهد. اگر در قدیم انتقال فرهنگ یکی از وظایف شعر بود، امروزه انتقال حس زیباییشناسی و برداشت و لذتبردن از هنر که باعث تزکیۀ نفس میشود و رسیدن به معنای خفته در پس ذهن و کشف آن معانی و زیباییهاست، هدف والای شعر است. در این راه، مخاطب به جهانبینی خاصی میرسد و دیدن جهان بهنوعی دیگر از راه شعر منتقل میشود و از طریق شعر است که میتواند عادتهای تکراری را ترک دهد.[۳]
درجات زیباییشناختی شعر
نظریۀ دریافت میگوید که شعر همان چیزی است که خواننده بگوید شعر است و شعر زیبا آن چیزی است که خواننده بگوید که زیباست، اما خوانندهها در ذهنیت دچار اشتراک نیستند و با هم اختلاف دارند؛ بنابراین در مورد اینکه من، چه شعری را زیبا بدانم، حقیقت این است که شعر میتواند درجات مختلفی داشته باشد. اما در مورد اینکه حرف مخاطبان در درجۀ زیبایی شعر و قضاوت بر زیبایی آن چقدر مؤثر است باید توجه داشته باشیم که مخاطب کسی است که از نقطۀ الف به ب رفته است و از ب به ث رسیده است. ولی وقتی مخاطبی از نقطۀ الف به ب نرسیده است و میگوید شعر زیباست برای خود میگوید، چون جایگاه نقطۀ ب را تجربه نکرده است؛ بنابراین اگر قرار است به حرف مخاطبی اعتماد کنیم، آن کسی که مراحل بیشتری را گذرانده است، نظر قابل قبولی دارد.[۳]
لذت شعری
عدهای میتوانند از شعر سعدی بسیار لذت ببرند و شعر سعدی مبتنی بر زیباییشناسی عام است اما شمس تبریزی و غزلیات مولوی مبتنی بر زیباییشناسی عام نیستند. این بدین معنی نیست که یکی بر دیگری برتری دارد؛ بلکه هر کدام از اینها در جایگاه خاص خودشان هستند. به تعداد افراد با ذهنیتهای مختلف شعرهای خوب وجود دارد و هر گروهی میتوانند از آن شعری که لذت میبرند، استفاده کنند اما فردی که از این مرحله گذشته میتواند استفادههای خاصی هم داشته باشد. بنابراین لزومی ندارد که بگوییم شعر فریدون مشیری و سعدی خوب نیست و شعر مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو اشعار قوی و خوبی هستند؛ بلکه هر یک در جایگاه خود برای گروهی خوب هستند. شعر زیبا در طول زمان باقی میماند.[۳]
نظریهزدگی
وقتی که نظریهای را میخوانیم و بر اساس یک نظریه، متنی را تفسیر و تأویل میکنیم باید حاصل و نتیجۀ آن، این باشد که یا یک معرفتی به من منتقل شود یا حس زیباییشناسی من را نسبت به متن حساس کند. خواندن یک نظریه و بعد حفظ آن و اینکه نتوانیم آن را درست بیان کنیم و استفاده کنیم چه فایدهای دارد؟ بسیاری از این نظریات جدید را باید بخوانیم و بفهمیم چون دیدگاه دریچههای دید ما را نسبت به جهان متعددتر میکند، اما این به این معنی نیست که این نظریهها را بخوانید و حفظ کنید و بعد در ادبیات پیاده کنید و حرفی برای گفتن نداشته باشید. تنها یک مشت حرفهای عجیبوغریبی که خود هم نمیفهمند، میزنند و حتی نمیتوانند برای بیان این نظریهها مثالی بزنند. امروزه نظریهزده شدهایم مثل غربزدهشدن! همه در مقالاتشان چند اسم مینویسند و هیچ هم نمیگویند. با نظریه خواندن مخالف نیستم چرا که با خوانش آن ذهنم بازتر میشود اما اگر نکتۀ مجهولی را آشکار نکند، به چه دردی میخورد؟[۳]
کیفیت و کمیت مقالات ادبی
هیئت تحریریه مجلههای علمی پژوهشی، خود هیچ نمیدانند. هنگامی که چند اسم میان مقاله میبینند، شگفتزده میشوند و گمان میکنند محتوایی دارد که آنها نمیدانستند و این مطالب را چاپ میکنند، اما مقالههای خوب چاپ نمیشود. این یکی از گرفتاریهای ماست. چون کمیت بیشتر از کیفیت است. حتی تأکید بر این دارند که مطالب میان رشتهای به کار ببرید و چیزی را تأیید میکنند که نمیدانند چیست و باعث میشود در سال به جای یک مقاله، پنجاه مقاله چاپ شود و هیچ مقالۀ آموزندهای در بین مقالات یافت نمیشود.[۳]
بازار مقالهنویسی و مدرکگرایی
به نظر من، تصحیح متون بخشی از فرهنگ و شناسنامۀ ملت ماست و باید هرطور شده اینها را پیدا کنیم و تصحیح و چاپ نماییم. منتهی عدهای هستند که صلاحیت ندارند و این کار را انجام میدهند. بهنوعی تلفکردن مال و وقت و بودجۀ مملکت است. خیلی چیزها کم است و اینقدر این کمبودها زیاد است که حد ندارد. نهادی صاحب صلاحیت جهت بررسی این متون جهت تأیید و چاپ، نداریم. هر شخصی هر چه خواست مینویسد. هر هفته در پژوهشگاه، دهها کارگاه حافظخوانی و اقتصاد و فلسفه و … داریم و هیچکدام از اینها را کسی شرکت نمیکند و اگر قصد گرفتن امتیاز داشته باشند در این کارگاهها حاضر میشوند. در بخش مقالات هم که مشکلاتمان اساسی است. از شاگردی در مقطع فوق لیسانس که از روستا آمده بود، پرسیدم که چگونه زندگی را میگذرانی؟ گفت که برای اساتید مقاله مینویسم که امتیاز کسب کنند! در مقالاتی که بر اساس پایاننامهها منتشر میشود باید اسم داور و مشاور ذکر شود. مقاله را شاگرد مینویسد اما امتیاز را اساتید میگیرند و بسیاری از این راه استادیار دانشگاه شدهاند![۳]
زبان شاعری نیما
حقیقتش شعرهای نیما را خوب خواندم اولا دیوان قطور نیما پانزده شعر شاخص دارد. و آنها همان اشعاری هستند که نیما خواسته شعر بشود و باقی چیزی نیست. چهار غزل دارد که واقعا در ادبیات فارسی شخصی بدین بدی غزل نگفته است! بنابراین شاعری به آن معنا نیست و چیزی هم که او میخواست بدان برسد همان بیستتای آخر بود و برخی مثل خانهام ابری است از نظر زیبایی هنری بینظیر است. اما در مورد زبانش. زبان نیما ایراد دارد. حقیقتش این است که من فکر میکنم نیما با ادبیات کهن فارسی آشنا نبود و چون در شمال هم بود تغییر زبانی این مکان باعث میشد که بعضی عناصر زبانی و ساختارهای نحوی را به کار ببرد که این ساختارهای نحوی واقعا درست نبود اما کمکم این مشکلات کمرنگتر شد و بسیاری از این ناملایمات زبانی را که در آثار اولیهاش بود از بین برد و آن بیست شعر آخر زبانی شسته و رفتهتر دارد. اما میتوانیم بگوییم ضعف نیما بوده است.[۳]
طبیعت شعر و طبیعت نثر
یک مسألهای را هم نیما مطرح کرده است که ما باید طبیعت شعر را به طبیعت نثر نزدیک کنیم. در طبیعت نثر فکر نمیکنیم که باید کلمات زیبا به کار ببریم. تنها میخواهیم مطلب را بگوییم! خب، این برداشت هم باعث میشود که خیلی روی زبان کار نکند. اما شعرهای آخر نیما شعرهای بهتری است البته نه به این معنا که اشکالات زبانی ندارد. بخشی از این ایرادها بهخاطر موزونبودن این اشعار است. وقتی شما یک بیت بگویید و کلمهای پیدا نکنید که در آن وزن بگنجد، آن حالت عاطفی و روحی که میخواهید از بین میرود و اگر نخواهید از بین برود، خب، حداقل یکی سری کلماتی میآید و ساختارهای نحوی حاصل میشود که مناسب با زبان فارسی نیست. اشکال وجود دارد اما این اشکالات آنقدر نیست که باعث تخفیف شعر او شود.[۳]
حال و روز شعر معاصر
وضع شعر معاصر افتضاح است. با این اشعاری که امروزه پیدا شده هر چه دوست دارند، میگویند. در جایی تدریس میکردم، گفتند که خانمی در مورد شعرهای دهۀ هفتاد نظراتی دادهاند. گفتم که خودش برای دیدار من بیاید. جلسهای داشتیم و هر چه از او میپرسیدم و حتی دلیل جملهای که به کار برده بود را نمیدانست. میگفت پنجاه سال بعد اشعار ما را میفهمند. میگفتم جملهای که از نظر دستوری به کار بردی غلط است و میگفت که شاعر باید بر دستور حاکم باشد نه دستور حاکم بر شاعر! اگر اینگونه باشد پس چه کسی شاعر نیست. دادائیستها همین کارها را میکردند و کلمات روزنامه را میبریدند و کنار هم میگذاشتند و میگفتند ما شاعریم.[۳]
شعر بیمصداق
اگر قرار باشد هر شخص هر کلامی را بدون هیچ منطق دستوری ترکیب کند و بگوید این شعر است پس همه شاعرند! شما هیچوقت گزارۀ بیمعنی نمیتوانید بسازید. بسیاری از این شعرها گزارههای بیمصداق هستند. “گنجشک درختی را بر پشت نهاد و به آسمان رفت!” خب این مصداق ندارد. این بیمصداقی گاهی ممکن است در نظریهای پیدا شود و بتوانید در کل شعر بر این بیمصداقی، مصداق پیدا کنید.[۳]
شاملو و شعر بیوزن
شعر شاملو را قبول دارم. امروزه همه شعر سپید میگویند، منتهی سپید سپید میگویند! فکر میکنم گاهی نمیشود موضوعی را با شعر موزون گفت و اگر بگویید ارزشش کم میشود. شاید این برای ضعف شاعری باشد اما گاهی برخی اشعار را که میخوانم، گمان میکنم که اگر موزون میگفت، چه اتفاقی میافتاد و فکر میکنم آن هم شکلی است که شکل خودش را دارد.[۳]
جایگاه وزن در شعر
ما عادت کردیم موسیقی ایرانی بشنویم و وقتی موسیقی ایرانی میشنویم، لذت میبریم. اگر شما یک مدت زیادی با وجود اینکه به موسیقی ایرانی علاقهمند هستید، آهنگ غربی گوش کنید بعد از یک مدتی بهخاطر عادت گوشدادن از آن هم لذت میبرید. سمفونی نهم بتهوون را به ایرانی بدهند، اولبار از تنظیم و سازبندی و ملودی آن لذت نخواهند برد اما اگر این شنیدن تکرار شود آن را خواهند پذیرفت. پس لازم نیست که یک شعر خوب و مورد علاقۀ مخاطب ایرانی حتما شعری با وزن عروضی باشد.[۳]
دارالتجارهها به جای دارالعلمها
متاسفانه در این روزگار، فرصتطلبی، منفعتاندیشی و دلبستگی به هیاهوهای تبلیغاتی سبب شده است که سرقت ادبی و شعبدهبازی در کتابسازی، هرجومرج ادبی و فرهنگی بیسابقهای را به وجود بیاورد که اگر به سامان آوردنش محتمل باشد، چشماندازش چندان دور است که بهکلی ناامیدکننده است. جای بسیار تاسف است که بدون هیچ احساس شرمی بعضی از استادان و دانشجویان بیآنکه اندیشهٔ حرمت ادب و شأن خود را داشته باشند از نوشتههای دیگران، خواه کتاب و مقاله باشد و خواه جزوه و رساله بیهیچ اشارهای، به اصل، به صورتی گسترده، پنهان و آشکار، سوءاستفاده میکنند و دریغا که کار چنان بیخ پیدا کرده است که نوشتن رساله و مقاله را در شمار خدمات دانشجویی هم تبلیغ میکنند. دارالعلمها چنان دارالتجارههایی شدهاند که گاهی استاد برای کسب امتیاز مقاله و رساله دانشجوی را به اسم خود چاپ میکند و تا شست کسی خبردار شود امتیاز لازم را برای ترفیع و ارتقاء ربوده است.[۵]
حقیقتجویی یا سودجویی؟
به دشواری در این بلبشو میتوان دریافت چه مقدار از کتاب یا رسالهای از آنِ نویسنده است و چه مقدار از آن دیگران. وقتی معیار همه چیز پول شد و کتاب و رساله هم مالالتجارهای که فقط به سود مادیاش باید اندیشید، آنوقت انتظار نباید داشت که کسب آسان مال، جای حقیقتجویی دشوار و اندیشهورزی جانکاه را نگیرد.[۵]
جریان غیرعلمی دانشگاهی
بنده نیز جزئی از این جریان نامبارکم اما آنچه میگویم پشتوانهٔ تجربی حداقل سیساله دارد. بعضی از ما استادان حتی تا روز دفاع رساله وقت پیدا نمیکنیم رسالهای را حتی تورق کنیم، راهنمایی و مطالعه که جای خود دارد. حتی راستش میخواهید بعضی از ما تا روز دفاع هم از استاد راهنما بودن خود هم بیخبریم![۵]
روزگار وانفسای ادبی
در این غوغای بیسروبن، چه عجب اگر آدمی هزار صفحه رساله بنویسد و بهسختی بتوان چند جمله معنیدار از انبوهِ و الذاریات آن استخراج کرد! یک بار کپی رسالهای را که دفاع شده بود، بیاسمورسم نویسندهاش برایم فرستادند تا ارزیابی کنم. با ارفاق و کمال تواضع بیشتر از نمره پنج دلم راضی نشد به آن رساله بدهم، نه آنکه دانش حقیر از دانش نویسنده بیشتر بود، بلکه برای آنکه نویسنده خود چیزی ننوشته بود که بنده آن را ارزیابی کنم. بعد مدتی وجدانم ناراحت بود که در این روزگار وانفسای ادبی تو را چه به اینکه دنبال حق و انصاف باشی!؟ یک ماهی گذشت اتفاقا دیداری دست داد با استاد محمدرضا شفیعی کدکنی. حرف از دانشگاه و دانشجو و رسالههای دکتری افتاد. گفت: چند روز پیش رسالهای را برای ارزیابی فرستاده بودند، به آن نمرهٔ سه دادم، متعجبم چطور میشود هفتصد، هشتصد صفحه رساله نوشت و هیچی نگفت![۵]
ارزیابی رسالههای دانشجویی
منظورم البته نیست که در دانشگاههای کشور رسالههای خوب و قابل تامل نوشته نمیشود. بنده رسالههای متعددی را میتوانم نام ببرم که باارزش و قابل تامل و حاوی نگاهی نو و تحقیقی به قاعده بودهاند، اما متاسفانه این پایاننامهها نیز در جلسههای دفاع به سبب ملاحظات دوستانه و تعارفات معمول و بیمعنی، همان امتیازی را کسب میکنند که رسالههای بیارزش و سخیف. از همین جاست که ارزیابی رسالهها در خارج از جلسههای دفاع و ملاحظات و مناسبات بیربط و علمستیز توسط افراد باصلاحیت و به دور از تعارفات رایج، کاری بسیار گرانقدر و شایسته، و عین عدل و انصاف و دفاع از حق است.[۵]
تاثیرناپذیری از نظریهها
هیچگاه در نوشتههایم تحت تأثیر یک نظریه مطلبی را نمینویسم. اول سعی دارم که آن نظریه را جذب کنم و بفهمم و بعد خود فکرم را پیاده میکنم و آثاری را که خواندم تنها بهعنوان شاهد برای صحت سخنانم میآورم.[۳]
سمتهای علمی و اجرایی در دانشگاهها و مراکز علمی کشور
استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی[۶]
سمتهای علمی و اجرایی در مجلات و ژورنالهای معتبر ایران
- هیات تحریریه مجله مطالعات انتقادی ادبیات
- هیات تحریریه فصلنامه جستارهای نوین ادبی
- هیات تحریریه دوفصلنامه زبان و ادبیات فارسی
- هیات تحریریه دوفصلنامه کهن نامه ادب پارسی[۶]
تقی پورنامداریان و آثارش از نگاه دیگران
دکتر سیدمصطفی موسوی، سردبیر مجلۀ بخارا از آشنایی با پورنامداریان و روش پژوهش ایشان میگوید:
سابقهای دارم در خدمت استاد و بهواقع منشی ایشان هستم و در خدمتشان میآموزم. اولین باری که استاد را در کلاس درس زیارت کردم، سال ۱۳۶۷ بود و توفیق چندانی نداشتیم چون به کرۀ جنوبی، برای آموزش زبان فارسی تشریف بردند، ولی در همان چند جلسه هم برای ما کاملا تفاوت و امتیاز استاد، نسبت به دیگر اساتید روشن بود. معروفترین اثر استاد، «رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی» است که فکر میکنم در روش ایشان در مطالعات و در تألیفات، بسیار تعیینکننده است. دنبال رمزها میگردند و سعی میکنند عادی نبینند. سادهترین بیت و عبارتی که برای ایشان میخوانید، تعبیرهای بسیار پیچیدهای از درون آن نقل میکنند و این را در آثارشان دیدهایم.[۳]
هوش سرشار و نظم فوقالعاده
از زندگی ایشان و استادی و تدریسشان علاوه بر هوش و ذوق سرشار و حافظۀ فوقالعادهای که دارند چیزی که شاید بیشتر از اینها به نظر میآید، نظم فوقالعادۀ استاد است. کلاسی را که شروع میکنند، دقیقا طبق برنامهای که طرح کردند و طرح درسی که به دانشجویان میدهند، عینا در طول ترم و تا پایان ترم رعایت میشود. برنامهای که برای کلاسهای درسشان دارند تا جایی که من دیدم و از دانشجویانی که در همین اواخر همکلاسشان بودند، پرسیدم، فوقالعاده قابل استفاده است. به این معنی که میدانند جلسۀ بعد چه بحثی خواهد شد. مطالب مورد نظر را میخوانند و آمادگی کسب کرده و بعد در کلاس حضور پیدا میکنند و این امتیاز بزرگی است.[۳]
پورنامداریان و تصحیح متون
در این سالهایی که با استاد در تصحیح و شرح مخزنالاسرار کار میکردم، خیلی چیزها یاد گرفتم. تجربههای جالبی برای من بوده است. اولا تا جایی که من برخورد کردم پس از طرح مطالب به نتیجۀ تحلیل و طرح مسائل میپردازند و نظر خود را بیان میدارند. تغییر این نظر بسیار دشوار است و با هم بحث میکنیم، ولی به محض دریافت نظر جدید و درستتری، تغییر عقیده میدهند. بارها پیش آمده که بیتی را خواندهایم و توضیح دادند و من را مجاب کردند، اما بعد گفتند که میتوانیم این را با دید متفاوت از نظرات مطرح شده و نتایج قبل بخوانیم و ببینیم. بعد از منطقالطیر که در سال اخیر چاپ شد، از تصحیح استاد، اثری ندیده بودیم اما در طول مدتی که مخزنالاسرار را کار میکردیم ،متوجه این شدم که ایشان در تصحیح مهارت دارند و روش تصحیحی را بهخوبی میدانند و در این زمینه نیز بسیار از ایشان آموختم و امیدوارم کار منتشر شود و دوستان هم ببینند.[۳]
صبور
یکی از ویژگیهای استاد، صبوری است و هیچ عجلهای ندارند! کار مخزنالاسرار دو هزار بیتی، دوازده سال به طول انجامید. البته این پروژه انجام و تمام شده و در انتظار کارهای نشرش هستیم یا بهعنوان نمونه عقل سرخی که جناب دکتر نوشتهاند، در سال ۱۳۶۴ در دستان ایشان دیدم اما سه سال پیش به چاپ رسید.[۳]
مأخوذ به حیا با غریبهها، صریح با دوستان
دکتر پورنامداریان بسیار مأخوذ به حیا هستند. البته در مورد دوستان خیر! به دوستان جواب منفی میدهند و «نه» میگویند. اما در مورد افراد غریبه پاسخشان مثبت است. بارها شده به ایشان اصرار میکنیم که کلاسی و سخنرانی بگذارند اما بهراحتی میگویند: نه! اما در خارج از جمع آشنایان میبینیم که سخنرانی و یا پانصد کیلومتر آن طرفتر کلاسی دارند و خب، مایۀ گلایۀ ما هم هست! انتظار داریم که به دوستان هم بیشتر توجه کنند.[۳]
دکتر مریم مشرّف درمورد منش پورنامداریان معتقد است:
استاد پورنامداریان حقیقتا استادی برآمده از مردم هستند. هیچ نوع خصلت اشرافزدگی و جدایی از مردم، نه در آثارشان و نه در رفتارشان نیست و طبیعی است در سالهایی که در دهات و روستاها با کمترین امکانات که خود در مقدمههای کتابشان اشاره کردهاند و در آنجا به تدریس مشغول بودند و کمک خرجی برای خانواده میفرستادند، با یک چنین سختی و مشقاتی کنار مردم به ادبیات فارسی خدمت کردند تا جایی که با دکتر محسن ابوالقاسمی و آقای پرویز ناتل خانلری پژوهشگاه را تأسیس کردند درحالیکه خود دانشجو بودند، استادی هم میکردند. درهر زمانی که در دفتر کار ایشان حاضر بودم، دیدم افراد بسیاری زیادی میآیند و صف میبندند و سوالهایی میپرسند که خود من کلافه میشوم و ایشان با صبر و حوصله و بدون هیچ چشمداشتی و خارج از شرح وظایف خود، جواب سوالها را میدهند.[۳]
نظر مریم حسینی درباره کتاب خانهام ابری است
این اثر قویترین اثر موجود در زمینهٔ نیماپژوهی است. پورنامداریان در این اثر از نظریههای منتقدان غربی و شرقی به خوبی بهره گرفته است تا به وجه صحیحی از نقد شعر نیما دست یابد. همچنین این اثر جزو نخستین آثاری است که به نقد ساختاری و فرمالیستی از جنبه کابردی آن پرداخته است. او در این اثر از جهات صورت و معنا که شامل صور خیال، زبان و موسیقی میشود شعر نیما را بررسی کرده است. از سوی دیگر نه تنها برجستگیهای شعر نیما را مطرح کرده بلکه به کاستیهای زبانی شعر نیما و خطاهای او در تمرینهای شاعریاش نیز اشاره داشته است.[۷]
نظر فاطمه راکعی درباره کتاب خانهام ابری است
از این اثر میتوان بهعنوان یکی از کتابهای موفق و جامع در زمینه بررسی نماد و نمادگرایی در شعر نیما یاد کرد. پورنامداریان در این کتاب بهطور علمی و ضابطهمند به تحلیل شعر نیما پرداخته است. البته در بررسی آثار نیما کتابهای بسیار منتشر شده و در تمامی کتابهای معرفی و نقد آثار شاعران معاصر پس از مشروطه یادی از نیما نیز شده است.[۷]
دیگران از نگاه تقی پورنامداریان
خاطره تقی پورنامداریان از کلاسهای دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
سال آخر دانشگاه، به تهران آمدم. سال ۱۳۵۱ پژوهشکدۀ فرهنگ ایران را آقای دکتر پرویز ناتل خانلری افتتاح کردند. از جمله اساتید ما دکتر شفیعی کدکنی بودند. در واقع دانششان جمع بین ضدین بود. از یک طرف به ما عرفان و تصوف به زبان عربی تدریس میکردند و از طرفی شعر شاملو و اخوان و فروغ و من فکر میکنم از میان اساتید بیشترین تأثیری که گرفتم از استاد شفیعی بود. کلاسهای استاد شفیعی کدکنی در دورۀ فوق لیسانس بسیار مطبوع بود. به همین جهت کارهایم در مورد نقد شعر و مسائل عرفانی تأثیر ایشان است. نقدهایی که در بارۀ شاملو نوشتم، کتاب تأملی در مورد شعر احمد شاملو که بعدها «سفر در مه» نام گرفت، یادگار تکلیفی است که آقای دکتر شفیعی به من دادند. زمانی که شاگرد ایشان بودم خیلیها شاملو و نیما را شاعر نمیدانستند ولی از خوبی دهات این بود که فرصت زیادی داشتم که اشعار این شاعران معاصر را مطالعه کنم. در این کلاسها بود که با مقدمات نقد ادبی و بلاغت آشنا شدم و خود ادامه دادم. به یاد دارم در زمانی که در دهات معلم بودم شعر شاملو و اخوان و نیما و فروغ را میخواندم و وقتی میخواندم لذت میبردم اما نمیفهمیدم این شعرها چه میگویند و چرا لذتبخش هستند. در زمان دانشجویی به دنبال شخصی بودم که معانی آن را درک کنم. خیلیها شعر شاملو را از حفظ بودند و بسیاری دربارهاش کتاب و مقالهای نوشته بودند اما نمیتوانستند به سوالات من پاسخ بگویند. در این زمان حضور در کلاسهای دکتر شفیعی کمک بسیاری به من کرد که خیلی چیزها را بفهمم. افتخار من شاگردی ایشان است و تحقیقات من از نظرات ایشان بوده است.[۳]
یادداشت تقی پورنامداریان در پی درگذشت محمدرضا شجریان، استاد آواز ایران
استاد شجریان اَلِفقدّ هزاره اخیر در موسیقی ایران است؛ بههر الْفی، اَلِفقدّی برآید. گاهی افرادی یگانه در قلمرو علم و هنر و اندیشه یک ملّت در طول تاریخ ظهور میکنند که در قلمرو فرهنگ آن ملّت نه نظیر دارند و نه تصوّرِ تکرارِ آنها ممکن است. استاد شجریان در قلمرو آواز سنّتی یکی از این اسطورههای هزارهها بود. شجریان گذشته از این هنر متعالیِ بینظیر، آزادهای بینهایت ایرانپرست و مردمدوست بود تا آنجا که نشان داد بهخاطر ایران و مردم ایران میتواند از همه دلبستگیهای حقیر مادّی و دنیوی چشم بپوشد. او با هنر و منشِ انسانی خود نه تنها در قلب تمام فارسیزبانان جهان جایی جاودان برای خود تدارک دید، بلکه با نگاه باریکبین خود پیوندی میان شعر کلاسیک و معاصر و نمایندگان برجسته آنها ایجاد کرد که سبب تجدید حیات گذشتگان و شناخت بیشتر معاصران و ارجمندی شعر آنان در میان مردم گشت.[۸]
جوایز
كتاب «رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی» تقی پورنامداران، در دوره چهارم كتاب سال جمهوری اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بهعنوان كتاب سال برگزيده شد.
آثار و کتابشناسی
کتابها
- «سفر در مه: تأملی در شعر احمد شاملو»، تهران: انتشارات آبان، ۱۳۵۷ (چاپ سوم، انتشارات نگاه)
- «خانهام ابری است: شعر نیما از سنت تا تجدد»، تهران: انتشارات سروش، چاپ دوم ۱۳۸۳
- «رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی»، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول ۱۳۶۴، چاپ ششم ۱۳۸۶، (کتاب سال)
- «دیدار با سیمرغ (تحلیل اندیشه و هنر عطار)»، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول ۱۳۷۴. چاپ چهارم ۱۳۸۶.
- «درس فارسی برای دانشجویان خارجی»، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول ۱۳۷۳. چاپ هفتم ۱۳۸۷
- «داستان پیامبران در کلیات شمس»، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم ۱۳۸۶
- «در سایه آفتاب (ساختارشکنی در شعر مولوی)»، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم ۱۳۸۴
- «گمشده لب دریا (صورت و معنی در شعر حافظ)»، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم ۱۳۸۴
- «رهروان بیبرگ (مجموعه شعر)»، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۱
- «تصحیح منطقالطیر» (با همکاری محمود عابدی)، تهران: انتشارات سمت
- «فرهنگ تاریخی زبان فارسی» (تألیف گروهی)
- «عقل سرخ» (درباره سهروردی)
- «ساکن چو آب و روان چون ریگ»، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۹۶
- «رهروان بیبرگ»، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۸۳
سخنرانیها
- سخنرانی در بزرگداشت دکتر محسن ابوالقاسمی، در شب ابوالقاسمی، موقوفات افشار
- سخنرانی دربارۀ نقش داستانهای منظوم مثنوی در پرورش فکری کودکان سخنرانی، میزگرد در گروه فبک (فلسفۀ کودک) ۲۶/۲/۹۵
- سخنرانی دربارۀ شعر در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به مناسبت روز شهریار، ۲۷ شهریور
- سخنرانی به مناسبت روز پژوهش: تحت عنوان پژوهش و ادبیات فارسی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۲۱ آذر
- ارائه سخنرانی در سمینار لغتنامهنویسی در لغتنامه دهخدا
- سخنرانی علمی بینالمللی : ۱- عطار و عقاید گنوسی همایش بینالمللی عطار نیشابوری در دانشگاه اصفهان با همکاری دانشگاه توکیو فروردین ماه ۱۳۹۴
- تحلیل گفتمانی غزلی از حافظ (در سمینار بینالمللی حافظ، چاپ شده در مجموع مقالهها) در ویژهنامه همایش بینالمللی حافظ، آذرماه سال ۹۴
- نکتههایی چند پیرامون نقد. سخنرانی در همایش ملی نقد ادبی ایران ( در نامه نقد چاپ شده است)
- مقاله شمس و مولوی. در کنفرانس بینالمللی شمسالحق تبریزی، یکشنبه ۴ مهر در خوی، همراه با رونمایی کتاب داستان پیامبران در کلیات شمس
تعدادی از مقالات
- جایگاه قدسی شعر مولوی (کهننامه ادب فارسی، سال هشتم، شماره دوم، تابستان ۹۶، ص ۹۱-۱۰۸)
- بررسی انتقادی تصحیح دیوان رشیدالدین وطواط (آینه میراث، دوره جدید، سال چهارم، شماره اول، بهار و تابستان ۱۳۹۵)
- مشکلات فرهنگنویسی با نگاهی به فرهنگ جامع و فرهنگ شاهنامه (مجله ادبیات سال دوم شماره ۵ سال ۶ شماره ۱ و ۲ سال ۱۳۹۵
- انسان در مثنوی مولوی، به مناسبت روز مولوی، پژوهشگاه علوم انسانی
- مقالۀ فریدون مشیری، شاعر مردم، در تاریخ ۲۷ آذر در دانشگاه خرّمدره
- مقالۀ مولوی، انسان، بیان. چاپ شده در ارج نامۀ دکتر تکمیل همایون
- کلیات شمس، غزلهای مولوی، در جلد پنجم دانشنامه زبان و ادب
- ادبیت و گزارههای ادبی ، مجله نقد ادبی شماره ۲۷ سال ۱۳۹۳
- حافظ و خلاف عادت در صورت و معنی غزل (دانشگاه خوارزمی)، ۱۳۹۲
- فرهنگ، زبان، معیار و ادبیات فارسی، نامگانه دکتر احمدعلی رجایی سال ۹۱، تجدید چاپ در بخارا ،شماره ۸۶
- نگاهی دیگر به جناس با خانم ناهید تهرانی، مجله فنون ادبی، بهار و تابستان۱۳۹۰
- اقتضای حال، زبان رمزی و تاویل شعر عرفانی، گوهر گویا، سال پنجم، شماره سوم پیاپی۱۹، پاییز ۹۰
- بازتاب رئالیسم جادویی در داستانهای غلامحسین ساعدی با مریم سیدان، مجله تربیت معلم، بهار ۱۳۸۸ (در ۸۹ به جاپ رسیده است).
- مقاله انسجام و پیوستگی در غزلی از حافظ با خانم طاهره ایشانی، مجله تربیت معلم بهمن ۱۳۹۰، بهار و تابستان ۱۳۸۹
- تفسیر غزلی از مولوی، مجله مطالعات عرفانی دانشگاه کاشان، شماره 11، بهار و تابستان ۸۹
- تداعی وفنون بدیعی، با ناهید تهرانی، مجله فنون ادبی (سال اول شماره اول ۱۳۸۸)
- عالم مثال افلاطون، ناخودآگاه جمعی یونگ و عالم دل مولوی، پژوهش نامه شماره ۹، پاییز ۱۳۸۸
- پژوهشی ناب، نگاه نو، ش ۸۲، تابستان ۱۳۸۸
- تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران، اعتماد ملی، شهریور ۱۳۸۷
- ...
نگاهی به برخی آثار
کتاب رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی
اين كتاب شامل ۱۶ بخش است كه ۱۰ بخش ابتدای آن در حكم مقدمهای است كه خواننده را با زمينهها و سوابق رمز و جلوههای متعدد و متنوع آن در ادب فارسي و فرهنگ ايرانی–اسلامی آشنا میسازد. در اين مقدّمه، پس از بحث درباره معنی لغوی و اصطلاحی رمز علت رمزی شمردن اين داستانها و سپس رابطه رمز با صور خيال بررسی گرديدهاست و موارد اشتراک و اختلاف آنها شرح شده و آنگاه نوع برخورد انسان با متعلق معرفت و تأثير آن در كيفيت بيان مورد مداقه قرار گرفته است. در ۶ بخش بعدی، كتاب مستقيماً با داستانهای رمزی ارتباط میيابد و جدايی داستان رمزی از تمثيل و شباهت آن با رؤيا بيان میگردد. در بخشهای ۱۴ و ۱۵ به شرح رمزهايی كه در داستانهای عرفانی-فلسفی ابن سينا و سهروردی آمده، پرداخته و در بخش ۱۶ به مفهوم كلي «رسالة الطّير»ها اختصاص يافته است. ضمناً خلاصهای از داستانهای مورد بحث در پايان به كتاب منضم شده است.[۴]
این نویسنده و پژوهشگر روند شکلگیری کتابش را اینگونه شرح میدهد:
کتاب رمز و داستانهای رمزی یک کنجکاوی بود که من نوشتم. استادی داشتیم که وقتی آثار سهروردی را میخواند و ما میپرسیدیم معنای این کلمات چیست؟! پاسخ میگفتند که رمز است و توضیح بیشتری نمیدادند. برای من این رمزها در بستهای بود. به همین جهت رسالۀ دکتری خود را با این موضوع مطرح کردم. در آن زمان منابعی برای مطالعاتم نداشتم. یادم هست که از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ که آقای دکتر پرویز ناتل خانلری راهنمای من بودند هیچ ننوشته بودم، نزد ایشان رفتم و گفتم که این مقدمۀ هفتاد هشتاد صفحهای برای پایاننامهٔ من است. خیلی استقبال کردند ولی بعد از دستگیری ایشان، از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی که از آمریکا آمده بودند، خواهش کردم که قبول کنند. وقتی این هشتاد صفحه را نزد ایشان بردم، گفتند که همین نوشتهها را برای دفاع آمده کن و از سرشان هم زیاد است! اما من گوش نکردم و بالاخره کاملش کرده و دفاع کردم. چند روز بعد از جلسۀ دفاع، استاد را دیدم. گفتند که کتاب را به شرکت انتشارات علمی دادم و آن کتاب بدون اینکه به من گفته باشند، چاپ شد. نکتۀ مفیدی که همیشه به آن توجه داشتم این بود که فکر میکردم وقتی چیزی را مینویسم این مطلب منتشر شده یا باید معرفتی را به دیگران منتقل کند یا حس زیبایشناسی آنها را نسبت به متن تقویت نماید.[۳]
کتاب در سایه آفتاب
نويسنده اين كتاب را حاصل بخشي از اندوختههای ذهنی خود -كه سبب حصول يک شهود است- و ظرايف غريب زبان قرآنی میداند. نويسنده معتقد است در قرآن همه سخن میگويند در عين آنكه متكلم حقيقی همان خداست و در طول سورهها توالی و تناوب متكلم دستوری و به اقتضای آن مخاطبها بدون ذكر قرينه، زبان خاصی را به وجود میآورند، كه به اين ترتيب میتوان عادت ستيزیهای گوناگونی را تصور كرد كه در زبان قرآن رخ داده است و ساختار آن را در قياس با زبان ما درهم شكسته است. دكتر پور نامداريان در فصل اول كتاب به بررسی پاسخ اين سوال میپردازد كه چه عواملي سبب میشود شاعرانی مثل سنايی، عطار، مولوی و حافظ در غزلهای عارفانه خود ركن ركين معنیداری يا تکمعنايی را در شعر كلاسيک بشكنند و از ميان چهار عامل موثر در توليد شعر يعنی اوضاع سياسی و اجتماعی، شخصيت فردی شاعر، ميراث ادبی و مخاطب شعر، تحول كدام عامل سبب شكستهشدن سد سنت میگردد و تجدد در اركان سهگانه شعر كلاسيک (زبان ادبی، صورت و قالب از پيش معين و معنیداری) را به دنبال خود میآورد . همچنين در اين فصل به علت متزلزل بودن ركن معنیداری به وسيله بعضی شاعران میپردازد. نويسنده در بخشی از كتاب با عنوان صور و اسباب ابهام در غزلهای مولوی، کوشيده است تا شباهتهای ساختاری ميان غزلهای مولوی با ساختار قرآن را كه نتيجه اشتراک بافت، يعنی بافت وحی است، نشان دهد. بخش دوم كتاب نيز همين ساختشكنیها را در مثنوی پی میگيرد. ضمن آنكه به مناسبت، به شيوه داستانپرداری مولوی و تاثير اين بافت در زبان مثنوی اشاره و برای اثبات مطلب و تفاوت مثنوی با كتابهای تعليمی مشابه چون حديقه سنايی و مثنویهای عطار مقايسه لازم به عمل میآورد.[۴]
خانهام ابری است
«خانهام ابری است»، شعر نیما از سنت تا تجدد را مورد بررسی قرار میدهد. در این کتاب به موارد گوناگونی پیرامون زندگی پدر شعر نوی فارسی پرداخته میشود و علاوه به نگاهی اجمالی به زندگی و شعر او، قالب و صور شعر، زبان و زمینههای عاطفی و معنایی دیگر نیز در این کتاب تجزیه و تحلیل می شود. آنچه دکتر "تقی پورنامداریان" دربارهٔ مسالهٔ زبان در شعر نیما یوشیج بر آن تاکید نموده، این است که زبان اشعار وی از یک دوگانگی بهخصوصی برخوردار است و این مساله آن را مبهم و عجیب جلوه میدهد. این رویکرد زبانی ناهموار و مبهم، بیشتر در آثار وی در حوزهٔ شعر نو به چشم میخورد و کمتر در مورد قالبهای سنتی و نیمهسنتی صدق میکند. نویسنده همچنین تصرفات زبانی نیما را نیز بررسی میکند که یکی از ویژگیهای برجستهٔ سبکی در زبان شعر آزاد نیمایی بود. مواردی نظیر حذف "ی"، ایجاد فاصله میان موصوف و صفت و حتی پیشی گرفتن صفت بر موصوف، عبارتهای فعلی، فعلهای مرکب و چند مورد دیگر، از جمله تصرفات زبانی نیماست که در کتاب "خانه ام ابری است" به آنها اشاره شده است. دکتر "تقی پورنامداریان" همچنین علتها و اسباب هنجارگریزیهای زبانی در شعر نیما، مسالهٔ معنا در شعر کهن و شعر آزاد، تاویل و زبان سمبلیک و نمادین و پیوند عینیت و ذهنیت در شعر نیما را بررسی کرده و تفسیر و تاویل از برخی اشعار برگزیدهٔ وی را در این کتاب گنجانده است.[۹]
گمشده لب دریا
این کتاب اثری از تقی پورنامداریان است که در آن تاملی در معنی و صورت شعر حافظ صورت گرفته است. نویسنده در این کتاب ابتدا به معنی و زمینههایش در جهان شعری لسانالغیب میپردازد و شخصیت وی را در کنار مقام برزخی انسان بررسی میکند. در غزل حافظ شخصیتها و مفاهیمی نظیر صوفی، رند، پیر مغان، شرابنوشی و عیبپوشی وجود دارد که تقی پورنامداریان آنها را تشریح کرده و ثنویت هستی انسان، میثاق الست، بار امانت، گناه، عشق و غیره را که همه تظاهرات جهان مثالی در شعر حافظ شیرازی هستند، تجزیه و تحلیل مینماید. در کتاب «گمشده لب دریا»، به صورت و ظرایف هنری در شعر حافظ نیز پرداخته شده و علاوه بر اشاره به کلیات شیوهٔ تعبیر و بیان، به موسیقی، تناسب معنای واژگان، تناظرهای پوشیدهٔ خطی یا لفظی، تداعی مضمون و معنا و فضاسازی متناسب با عواطف، نیز اشاره شده است. "تقی پورنامداریان" با بررسی ساختار، پیوند معنایی و تاویل، مفاهیمی نظیر التفات و انسجام و پیوند باطنی ابیات و ساختار غزلهای حافظ را نیز مد نظر قرار داده و از مجرای خوانش شعر حافظ با مروری بر آنچه گذشت، قسمتی از کتاب "گمشده لب دریا" را به شعر کلاسیک و شعر حافظ در گفتگو با متن و تاویل اختصاص داده است. وی در پایان به تفسیر و تاویل نخستین غزل دیوان نیز پرداخته و یادداشتهایی را در کنار مآخذ، فهرست اعلام، نام کتابها و فهرست راهنمای مطالب مورد بحث، جهت استفادهٔ هر چه بهتر از کتاب "گمشده در دریا" که "تاملی در معنی و صورت شعر حافظ" میباشد، ارائه کرده است. این اثر توسط نشر سخن، در چیزی حدود پانصد صفحه، به انتشار رسیده است.[۱۰]
عقل سرخ
«عقل سرخ»، شرح و تأویل داستانهای رمزی سهروردی اثری است که دکتر تقی پورنامداریان، آن را به رشتهٔ تحریر درآورده است. بر همگان مبرهن است که رسالههای داستان مانند شهابالدین یحیی سهروردی ملقب به «شیخ اشراق» در زمرهٔ شاهکارهای منحصر به فرد ادبیات فارسی قرار میگیرند. آنچه از قلم این فیلسوف بزرگ ایرانی بر دل کاغذ مینشسته، علاوه بر اینکه از فلسفه و عرفان خیره کنندهای بهره داشته، چنان جنبهٔ زیبای ادبی از خود نشان میدهد که ذهن را به ستایش و تامل وا میدارد. آنچه در رسالههای شیخ اشراق بر عهدهٔ زبان گذاشته شده، به بیان و تصویر کشیدن تجاربی است که در زمرهٔ تجربیات حسی و همگانی قرار نمیگیرند و با این وصف نمیتوان بر اساس ساختار اولیهٔ زبان که وظیفهاش بیان تجربیات دنیوی است، به آنچه مولف میخواسته بگوید یا به عبارتی تجربیاتی ماورای این جهان و ماورای حس دست یافت. بر این اساس، شرح و تاویل از رسالههای این چنینی، به سطوحی از آشنایی و تسلط بر مضامین و مقولههای معارف نیازمند است که تنها عدهٔ معدودی از پس آن برمیآیند. دکتر "تقی پورنامداریان" یکی از این افراد است که پیش از این نیز برای نخستین بار، به جایگاه رسالههای رمزی سهروردی و ابن سینا با ارائهٔ مباحثی پیرامون آثار رمزی در ادبیات فارسی پرداخته بود.[۱۱]
داستان پیامبران در کلیات شمس
این کتاب داستانهای آدم، ابراهیم، ادریس، ایوب، جرجیس، خضر، الیاس، داوود، سلیمان، صالح، عیسی و لوط علیهم السلام) را روایت میکند. در طرح کلی این کتاب، داستان پیامبران بر حسب نام پیامبران، به ترتیب حروف الفبا آمده است.هر داستان شامل دو بخش مجزاست. بخش اول شامل نقل همه شواهد به تفکیک موضوع، و شرح و توضیح هر گروه از شواهد هم موضوع، با مراجعه به قرآن کریم و تفاسیر است. بخش دوم تفسیر داستان است. در این بخش ابیاتی که معنی آن با توضیح اشارههای داستانی روشن نمیشود و معنی مجازی و رمزی دارد، به ترتیبی که در بخش اول آمده است، مطرح میشود و با استفاده از دیگر آثار مولوی، بهخصوص مثنوی و نیز آثار عرفانی منظوم و منثور دیگر، اغلب متعلق به زمانهای بیش از مولوی، تفسیر میشود. در این تفسیرها سعی بر آن است که با استفاده از شواهد متعدد، هم در زمینه فکر و هم در زمینه تصویر، یکی از تفسیرهای ممکن، باب امکان تفسیرهای دیگر و ورود به باطن شعر بر او گشوده گردد.[۱۲]
دیدار با سیمرغ
این مجموعه از مقالاتی به این عناوین تشکیل شده است: به عنوان مقدمه، شهود زیبایی و عشق الهی، سیمرغ و جبرئیل، عطار و تجربه دیدار با خویش، عطار و رساله های عرفانی ابن سینا، سیری در یک غزل عطار، عقل و فلسفه از نظرگاه عطار، نگاهی به داستان پردازی عطار، ابوسعید ابوالخیر از نگاه عطار، تفسیری دیگر از داستان شیخ صنعان، تخیل هنری و نمودهای آن در آثار عطار. دکتر تقی پور نامداریان در یادداشت چاپ چهارم این اثر چنین گفته است: آنچه عطار در حوزه اندیشه و هنر پدید آورده است، تاثیر خود را در طول قرون در آثار بسیاری از شاعران و از جمله مولوی و حافظ تسری بخشیده است. دیوان قصاید و غزلیات عطار نیز سرشار از احوال روحی و اسرار به شهود دریافته ای است که در رباعیات و مثنوی های او مجالی برای ظهور نداشته است.[۱۳]
پانویس
- ↑ «تقی پورنامداریان نویسنده کتاب رهروان بی برگ».
- ↑ «تقی پورنامداریان».
- ↑ ۳٫۰۰ ۳٫۰۱ ۳٫۰۲ ۳٫۰۳ ۳٫۰۴ ۳٫۰۵ ۳٫۰۶ ۳٫۰۷ ۳٫۰۸ ۳٫۰۹ ۳٫۱۰ ۳٫۱۱ ۳٫۱۲ ۳٫۱۳ ۳٫۱۴ ۳٫۱۵ ۳٫۱۶ ۳٫۱۷ ۳٫۱۸ ۳٫۱۹ ۳٫۲۰ ۳٫۲۱ ۳٫۲۲ ۳٫۲۳ ۳٫۲۴ ۳٫۲۵ ۳٫۲۶ ۳٫۲۷ ۳٫۲۸ ۳٫۲۹ ۳٫۳۰ «گفتوگو با استاد تقی پورنامداریان».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ ۴٫۷ «زندگینامه دکتر تقی پورنامداریان».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ «جایزه دکتر تقی پورنامداریان درباره برگزیده جایزه دکتر فتحالله مجتبایی».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ «رزومه علمی آقای دکتر تقی پورنامداریان - صفحه اختصاصی».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ «کتاب تقی پورنامداریان؛ جامعترین اثر در حوزه نیماپژوهی».
- ↑ «نوشته تقی پورنامداریان برای محمدرضا شجریان».
- ↑ «کتاب خانه ام ابری است اثر تقی پورنامداریان».
- ↑ «کتاب گمشده لب دریا اثر تقی پورنامداریان».
- ↑ «کتاب عقل سرخ اثر تقی پورنامداریان».
- ↑ «کتاب داستان پیامبران در کلیات شمس اثر تقی پورنامداریان».
- ↑ «چاپ پنجم کتاب دیدار با سیمرغ».