محمود دولت‌آبادی

محمود دولت‌آبادی نمایشنامه‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس، نویسندهٔ داستان و رمان و خالق حجیم‌ترین رمان فارسی، کلیدر است.

محمود دولت‌آبادی

زمینهٔ کاری نویسندگی داستان و رمان
زادروز ۱۰مرداد۱۳۱۹
دولت‌آباد
پدر و مادر عبدالرسول و فاطمه[۱]
محل زندگی تهران
پیشه نویسندهٔ داستان، رمان، نمایشنامه و فیلم‌نامه‌
سبک نوشتاری واقع‌گرایی
کتاب‌ها ‌‌کلیدر، جای خالی سلوچ، روزگار سپری‌شدهٔ مردم سال‌خورده، زوال کلنل و...
نمایشنامه‌ها «تنگنا»، «ققنوس» و...
فیلم‌نامه‌ها «سربداران» و «هیولا» و «اتوبوس»
همسر(ها) مهرآذر ماهر
فرزندان سیاوش، فرهاد و سارا[۲]
مدرک تحصیلی پایان ابتدایی[۳]
عبدالرسول و فاطمه، پدر و مادر محمود[۴]
سال‌های تجربه تئاتر و بازیگریخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
دراتاق کار
سردیس رومیزی در مقام تجلیل
* * * * *

کودکی و نوجوانی را در وضعیت دشواری پشت سر می‌گذارد؛ به‌گفتهٔ خودش «انباشته از تجربهٔ‌ غربت و اندوه و گرانسنگی زندگانی در سفرهایی به‌دنبال کار و در آرزوی رهانیده‌شدن از ذلت و تحقیر و رنج‌هایی که بیش از ظرفیت من بودند. اگر نویسنده نمی‌شدم می‌بایست از آن دوران با تلخی یاد کنم.»[۵] در دولت‌آباد سبزوار و در خانواده‌ای پرجمعیت متولد شد. کودکی و نوجوانی را در دولت‌آباد، سبزوار و مشهد می‌گذراند؛ هم درس می‌خواند و هم کار می‌کند. از جوانی و پس از رفتن به تهران، ضمن انجام کارهایی سخت جهت گذران زندگی، با فعالیت‌های هنری مختلفی آشنا شده و تجربیات مختلفی را از سر می‌گذراند؛‌ بازیگری در سینما و تئاتر، فیلم‌نامه‌نویسی، نمایشنامه‌نویسی و کارگردانی تئاتر و هم‌زمان نوشتن داستان. اما به‌مرور همهٔ فعالیت‌های دیگر را کنار گذاشته و صرفاً به نویسندگی می‌پردازد. در نویسندگی از نوشتن داستان کوتاه آغاز کرده و با نوشتن داستان‌های بلند راه رمان نوشتن را در پیش می‌گیرد. راهی که به‌خلق رمان «کلیدر»،‌ حجیم‌ترین رمان فارسی، می‌انجامد.[۶] رمانی که نامزد دریافت جایزهٔ نوبل ادبیات شده[۷] و خود دولت‌آبادی دربارهٔ آن بارها گفته: «دیگر گمان نمی‌کنم که نیرو و قدرت و دل و دماغم اجازه دهد که کاری کامل‌تر از کلیدر بکنم. از جهت کمی و کیفی کامل‌ترین کاری است که من تصور کرده‌ام که بتوانم انجام دهم.»[۸] آثار دولت‌آبادی بارها تجدید چاپ شده و به زبان‌های مختلف دنیا ترجمه شده است.[۹]


از میان یادها

کنسرت سوئیت کلیدر

مدیر انتشارات فرهنگ معاصر، ناشر کلیدر، تصمیم می‌گیرد چاپ جدید کتاب را با ویژگی خاصی منتشر کند: خواندن بخش‌هایی از رمان توسط دولت‌آبادی و تلفیق آن با صدای موسیقی‌ که در زیرمتن می‌آید. «محمدرضا درویشی»، بنا به شناختی که از موسیقی نواحی مختلف ایران داشته، برای ساخت موسیقی انتخاب می‌شود. پس از آماده‌شدن موسیقی، که بدون اطلاع دولت‌آبادی و ناشر از جزئيات آن، در کشور اوکراین ساخته و ضبط می‌شود، دولت‌آبادی به‌همراه ناشر و درویشی آن را می‌شنود و انتقادهایی به آن وارد می‌کند مثل اینکه در آن هیچ نشانی از سازها و موسیقی ایرانی یافت نمی‌شود و دیگر اینکه مستقل از متن ساخته شده است.

دولت‌آبادی دربارهٔ‌این اثر و تجربهٔ‌ این همکاری می‌گوید: «کار خوبی نبود و به دل من نچسبید متن و موسیقی با هم سنخیتی نداشتند. موسیقی کار برخلاف خود کلیدر نه مخاطب عام را جذب می‌کرد و نه مخاطب خاص را راضی. این کار اگر به‌درستی انجام می‌گرفت فتح بابی می‌شد برای شروع یک ژانر موفق که در دنیا خیلی پیشتر شروع شده است.»

بعدها درویشی بدون کسب اجازه و جلب موافقت ناشر و نویسنده این اثر را به‌اجرا می‌برد که دولت‌آبادی به‌نشانهٔ اعتراض از رفتن به کنسرت اجتناب می‌کند.[۱۰]

سال‌های زندان[۱۱]

دو دقیقه به‌اندازهٔ دو سال

به‌همراه «مهین اسکویی» کارگردان نمایش «در اعماق»‌ در راه بازگشت از جنوب کشور، برای اجرای نمایش به جنوب کشور رفته بوده‌اند، از رادیوی اتوبوس می‌شنود که به دستور شاه حزب رستاخیز برپا شده و همهٔ مردم ایران می‌توانند زیر چتر حزب باشند کسانی هم که مخالف‌اند می‌توانند از کشور بروند. به اسکویی می‌گوید: «در این جریان عدهٔ زیادی دستگیر خواهند شد و احتمالاً‌ من را هم دستگیر خواهند کرد.»

در دفتر «کانون پرورش کودکان و نوجوانان» مشغول به‌کار بوده که دو نفر برای دستگیری او می‌آیند. می‌گوید به من گفتند «دو دقیقه‌ای با شما کار داریم» دو دقیقه‌ای که دو سال طول می‌کشد.

طی دوران بازجویی و بازداشت و زندان هرچه از علت بازداشت خودش می‌پرسد دلیلی برای او نمی‌آورند و تنها به این بسنده می‌کنند که «ما برای دستگیری هرکس می‌رویم چند جلد از کتاب‌های تو را در کتاب‌خانه‌اش می‌بینیم.»

همهٔ آن‌ها

در زندان با افراد مختلفی حشر‌ونشر و برخورد داشته است. از علی شریعتی که تنها یک بار از سوراخ در بستهٔ سلولشان او را دیده، «مسعود رجوی» که هم‌اتاقی‌اش بوده و وقتی هر هفته او را برای شلاق‌زدن می‌بردند و می‌آوردند این دولت‌آبادی بوده که زخم‌هایش را می‌بسته،‌ «مهدی کروبی» که قرآن خواندن او را گوش می‌داده و اصلاح می‌کرده است، «آيت‌الله طالقانی» که همه با او درد دل کرده و مشکلات خود را مطرح می‌کرده‌اند و دولت‌آبادی او را به‌مانند پدری برای زندانیان می‌دانست، «آیت‌الله منتظری»‌ که هرگاه تحت فشار قرار می‌گرفته به‌همراه دیگران پیش او می‌رفته‌اند و او هم داستان‌های دینی و قرآنی را برایشان می‌گفته، «آیت‌الله هاشمی رفسنجانی» که دولت‌آبادی با او موانست زیادی داشته و به‌لحاظ شخصیتی نیز شباهت‌های زیادی بین خودش و هاشمی می‌دیده است. قرابت و نزدیکی این دو پس از هم‌بازی شدن در بازی پینگ‌پونگ بیشتر نیز می‌شود.

«آیت‌آلله مهدوی کنی»، سعید سلطان‌پور، «محسن یلفانی»، «ناصر رحمان‌نژاد»، «عسگر اولادی»،‌ «اسدالله بادامچیان»، «اسدالله لاجوردی» و...از دیگر شخصیت‌هایی بوده‌اند که دولت‌آبادی در بازداشتگاه کمیته و زندان‌های قصر و اوین با آن‌ها برخورد داشته است.

ماحصل زندان

یکی از امکاناتی که در زندان برایش فراهم شده این بوده که می‌توانسته در خلوت داستان‌ها را در ذهنش بپروراند. می‌گوید: جای خالی سلوچ را یک بار تماماً‌ در ذهنم نوشتم. خودش دربارهٔ‌ چیزهایی که بر اثر زندان رفتن به‌دست آورده و از دست داده می‌گوید: در اوج خلاقیت داستانی بودم که دستگیرم کردند، اگر زندان نرفته بودم قطعاً‌ قسمت اعظم کلیدر را نوشته بودم. کتاب «پایینی‌ها» که در اثر بازداشتم ناپدید شد و زمان مفید کار‌کردن بزرگ‌ترین از دست داده‌هایم هستند؛ اما آنچه به‌دست آوردم این بود که مقدمات تحول تاریخ را در زندان حس کرده و نشانه‌هایش را دیدم در آنجا انسان را که موضوع و دغدغهٔ‌ همیشگی‌ام بوده بهتر شناختم و دیگر اینکه به‌طور قطع دریافتم که به‌هیچ‌وجه اهل حرفهٔ‌ سیاست نیستم.

سفر

یکی از آرزوهایش از دوران جوانی این بوده که به همهٔ ایران، تاجیکستان و افغانستان سفر کند. اگرچه این آرزو محقق نشده اما او به بخش‌هایی از ایران سفر کرده و جاهایی که تأثیر مشخص و مستقیمی بر او گذاشته درباره‌شان نوشته است؛ دیدار بلوچ را پس از سفر به سیستان و بلوچستان و مقاله‌ای دربارهٔ دراویش را بعد از سفر به سنندج.[۱۲]

در جمع قهرمانان

دولت‌آبادی که همواره نقش مهمی برای مردم،‌ به‌عنوان مخاطب، ‌قائل است گاه به میان آن‌ها می‌رود تا دربارهٔ آثار خود پرس‌‌‌وجو کند. او یکی از این دیدارها را این‌گونه وصف می‌کند: « در خانهٔ برادر زن خان‌محمد، یکی از قهرمان‌های کلیدر، نشسته بودم در سوزن‌ده. یک پیله‌وری هم آنجا نشسته بود، من با همراهم،‌یکی دیگر از قهرمان‌های کلیدر، دربارهٔ‌ «گل‌محمد» صحبت می‌کردیم که آن مرد پیله‌ور گفت:‌ راستی یک کتابی همین پریروزها آورده بودند توی دکان من می‌خواندند که توش دربارهٔ‌ گل‌محمدها نوشته بود. پرسیدم چه‌جور کتابی بود؟ گفت: اسمش کلیدر بود. پرسیدم چه‌کسی این کتاب را نوشته؟ گفت: می‌گفتند یکی از بچه‌های همین ده دولت‌آباد. گفتم چه‌جوری؟‌ گفت: می‌گفتند این رفته پای صحبت بابای گل‌محمد نشسته و هرچی که او گفته این نوشته. گفتم خب چطور بود کتاب؟‌ گفت:‌ خیلی شیرین بود.»[۱۳]

قالی‌ها را فرستادم رفت

در هنگام دستگیری مشکلات و نگرانی‌های عدیده‌ای داشته؛ همسرش که تازه جراحی کرده بود،‌ فرزند دو سال و نیمه‌اش،‌ بیماری پدر و مادرش و مشکلات ناشی از مرگ دومین برادرش،‌ اما خودش اذعان دارد که نگرانی عمده‌اش احتمال گم‌شدن و ربوده‌شدن دست‌نوشته‌هایش، به‌خصوص آنچه از کلیدر نوشته بوده، بوده است. می‌گوید: «در تمام مدت فکر می‌کردم اگر بیرون بروم و با جای خالی کلیدر روبه‌رو شوم سروکارم به تیمارستان کشیده خواهد شد. تا اینکه در ماه ششم هفتم پدرم برای ملاقاتم که آمد از آن سوی میله‌ها گفت:‌ «قالی‌ها را فرستادم رفت» و من آسوده‌ترین لحظهٔ‌ عمرم را آنجا در پشت میله‌ها حس و تجربه کردم.»[۱۴]

مَرگان یعنی کشندهٔ شکار

از دوران کودکی از مادرش و گه‌گاه از پدرش می‌شنیده که زنی بوده به‌نام مرگان. پدرش معتقد بود مرگان یعنی کشندهٔ شکار. این نام خاص در ذهن کودکانهٔ او اثری خاص گذاشته بود. مرگان در صحبت‌های دیگران جامع‌ترین مثال بود: زنی که قهرمانانه زندگی را اداره کرده و از پس تحمل تمام دشواری‌ها به‌بهای رنج و فرسودگی زندگی را به‌سامان رسانیده بود. مرگان ذهن دولت‌آبادی را تسخیر کرده و چه‌بسا بخشی از منش او شده بود در مواجهه با مشکلات. سرانجام تخیلش دربارهٔ او برانگیخته می‌شود: جای خالی سلوچ؛ مرگان شخصیت اصلی و قهرمان این رمان است.[۱۵]

آخر این سینما چه دارد؟[۱۶]

خاک اقتباسی از آوسنهٔ بابا سبحان

در شرایطی که نیاز شدید مالی داشته، آوسنهٔ‌ بابا سبحان را جهت ساخت فیلم سینمایی به‌مبلغ ده‌هزار تومان می‌فروشد. «مسعود کیمیایی» فیلم «خاک»‌ را با اقتباس از آن می‌سازد،‌ دولت‌آبادی که معتقد بود کیمیایی به داستان وفادار نمانده نارضایتی خود را طی نوشته‌ای ابراز می‌دارد.

گوزن‌ها، سرقت کیمیایی

پس از آزادی از زندان متوجه می‌شود که دیگر ساختهٔ‌ مسعود کیمیایی، «گوزن‌ها»، نیز بدون اجازهٔ‌ او از نمایشنامه‌اش، «تنگنا»، ساخته شده آن هم بدون هیچ اشاره‌ای به نمایش‌نامه و نویسنده‌اش خودش می‌گوید: «از زندان که درآمدم فیلم را دیدم. موضوع، فضا، پرسوناژها همه از نمایش‌نامهٔ‌ تنگنا برداشته شده بود. من که در زندان بودم، پدرم روی تخت بیمارستان افتاده بود و خانواده‌ام هم در شرایط مناسبی به‌سر نمی‌برد. کیمیایی نمی‌توانست در آن شرایط حالی از خانوادهٔ‌ من بپرسد؟‌ سراغی از پدرم بگیرد؟ آخر این سینما چه دارد؟ اصولاً‌ در آن شغل معنایی به‌عنوان مرام وحود دارد؟»

سربداران بی‌ دولت‌آبادی

سال۱۳۵۶ به‌درخواست محمدحسین پرتوی طرح سریالی را برای تلویزیون می‌نویسد با عنوان «سربداران». پس از مدتی مشخص می‌شود که تلویزیون با نوشتن سربداران توسط دولت‌آبادی مخالف است. یک سال پس از انقلاب ۵۷ مجدداً‌ پرتوی خبر می‌آورد که تلویزیون قرار است سربداران را به‌کارگردانی «محمدعلی نجفی» بسازد اما باز هم با نام دولت‌آبادی مخالفت می‌شود. می‌گوید: «من به کار خود بازگشتم و سربداران به راه خود رفت و نتیجه آن که دست‌نوشتهٔ‌ من در کتاب جمعه چاپ شد و نویسنده‌ای که پیش از انقلاب هم با تلویزیون ملی کار می‌کرد شد نویسندهٔ‌ سربداران.»

اتوبوس در جشنوارهٔ فجر

داریوش فرهنگ به‌توصیهٔ‌ بهرام بیضایی از دولت‌آبادی می‌خواهد فیلم‌نامه‌ای بر اساس طرحی واقعی که در گذشته رخ داده بنویسد و او اتوبوس را می‌نویسد. پس از مدتی مشخص می‌شود که تلویزیون مجدداً با نام دولت‌آبادی مخالفت می‌کند. دولت‌آبادی در این باره می‌گوید: «بااین خبر گمان می‌کردم این فیلم‌نامه هم می‌رود کنار گاواره‌بان و سربداران اما چندماه بعد مطلع شدم فیلمی با همین نام در جشنوارهٔ‌ فیلم فجر به نمایش درآمده است که فیلم‌نامه‌نویس آن فرد دیگری است. به آن فیلم چند سیمرغ هم دادند اما من تا ۷۲ساعت دچار سردردی عصبی بودم.»

شکایت بی‌نتیجه

علی ژکان هم فیلم مادیان را بی‌هیچ اشاره‌ای به اقتباس آن می‌سازد. فیلم‌نامه اقتباسی از نیمهٔ‌ دوم جای خالی سلوچ بود. در پی شکایت دولت‌آبادی به وزارت ارشاد ژکان به کردهٔ ‌خویش اعتراف کرده و اجازه می‌خواهد که جبران کرده و غرامت بپردازد هرچند به گفتهٔ‌ دولت‌آبادی «از آن تاریخ سال‌ها گذشته و دیگر هیچ خبری نشد.»

حمید سمندریان هم از روی طرح فیلم‌نامهٔ‌ دولت‌آبادی، هیولای من، که به‌درخواست خود سمندریان نوشته شده بود، فیلمی می‌سازد با عنوان همهٔ‌ آرزوی زمین که در تیتراژ آن هیچ اشاره‌ای به نام فیلم‌ نامه‌نویس اثر نمی‌کند.

زندگی و یادگار

سوانح عمر

  • ۱۳۱۹تا۱۳۳۳: تولد به‌تاریخ ۱۰مرداد در روستای دولت‌آباد سبزوار.[۱۷]
  • ۱۳۲۵تا۱۳۳۳گذراندن آموزش‌های ابتدایی در دولت‌آباد و دوران راهنمایی در سبزوار تا سال۱۳۳۳. تحصیل را رها کرده و برای کار به مشهد می‌رود.[۱۸] شکل‌گیری علاقه‌اش به شنیدن و خواندن داستان و حکایت از شش هفت سالگی.[۱۹] ورود به سینما برای اولین بار در هشت نه سالگی.[۲۰]
  • ۱۳۳۳: به‌دلیل کار در کارخانهٔ پنبه پاک‌کنی به بیماری استخوان پا مبتلا شده و برای درمان به مشهد می‌رود.[۲۱]
  • ۱۳۳۷: رفتن به مشهد جهت کار. در مشهد با دیدن صحنهٔ تئاتر مجذوب هنر نمایش می‌شود.[۲۲]
  • ۱۳۳۹: عزیمت به تهران، شرکت در کلاس‌های تئاتر موسسهٔ آناهیتا و شروع به‌کار در تئاتر پاریس لاله‌زار.[۲۳]
  • ۱۳۴۰تا۱۳۵۳: اتمام دورهٔ هنرپیشگی موسسهٔ آناهیتا به‌عنوان شاگرد اول. اگرچه در کلاس‌های متفرقه شرکت می‌کند؛ اما به‌علت مشغلهٔ‌کاری موفق به اخذ دیپلم نمی‌شود.[۲۴] کارهای متنوعی چون حروف‌چینی چاپخانه، سلمانی، کنترلچی سینما، کار در کشتارگاه، بازی در نمایش‌های مختلف و نوشتن داستان را می‌آزماید و با نویسندگان و شعرایی چون غلام‌حسین ساعدی و احمد شاملو آشنا می‌شود.[۲۵] پیوستن به «گروه هنر ملّی» به‌دعوت «عباس جوانمرد». بازی در نمایش‌های مختلف نوشتهٔ «داستایوسکی»، «آرتور میلر»، بهرام بیضایی، «علی حاتمی»، اکبر رادی، «غلام‌حسین ساعدی» و... و همکاری با کارگردانانی چون «عباس جوانمرد»، «ناصر رحمانی‌نژاد»، «بهرام بیضایی»، «محسن یلفانی» و «سعید سلطان‌پور». کارگردانی نمایش «راشومون». جدایی از «گروه هنر ملّی» و تشکیل «انجمن تئاتر ایران» به‌همراهی «ناصر رحمانی‌نژاد»، «محسن یلفانی» و «سعید سلطان‌پور». بازی در نمایش‌های «نگاهی از پل» و «حادثه در ویشی» نوشتهٔ «آرتور میلر» و «چهره‌های سیمون ماشار» نوشتهٔ «برشت». در این سال‌ها به‌طور هم‌زمان به تئاتر و داستان‌نویسی می‌پردازد. بازی در فیلم «گاو» به‌کارگردانی داریوش مهرجویی. در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به‌عنوان پژوهشگر مشغول به‌کار می‌شود.[۲۶]
  • ۱۳۴۱: شروع کار منظم داستان‌نویسی با انتشار «ته شب».[۲۷]
  • ۱۳۴۲: انتشار «ادبار».[۲۸]
  • ۱۳۴۵: انتشار «لایه‌های بیابانی». مرگ برادرش نورالله.[۲۹]
  • ۱۳۴۷: جرقه‌های نخستین و شروع نوشتن کلیدر.[۳۰]
  • ۱۳۴۸: انتشار «سفر». [۳۱]
  • ۱۳۴۹: ازدواج با «آذر ماهر»[۳۲] انتشار تنگنا، نمایشنامه. انتشار «آوسنهٔ باباسبحان»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۵۰: انتشار «گاواره‌بان».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۵۱: انتشار «هجرت سلیمان». بازی در نمایش «حادثه در ویشی» نوشتهٔ «آرتور میلر» به‌کارگردانی «ناصر رحمانی‌نژاد»[۳۳]
  • ۱۳۵۲: انتشار « باشبیرو»، «مرد»، « عقیل عقیل»، « دیدار بلوچ» و «موقعیت کلی هنر و ادبیات کنونی».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۵۳: انتشار «عقیل عقیل»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد در‌حالی‌که در نمایش «در اعماق»، نوشتهٔ‌ «ماکسیم گورکی»، به‌کارگردانی «مهین اسکویی» مشغول بازی است توسط عوامل «ساواک» دستگیر می‌شود.[۳۴]
  • ۱۳۵۵: آزادی از زندان.[۳۵]
  • ۱۳۵۶: انتشار دو اثر «از خم چمبر» و «دیدار بلوچ»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۵۷: انتشار جلد اول و دوم رمان «کلیدر». تدریس ادبیات معاصر در دانشکدهٔ دراماتیک به‌مدت چند ترم.[۳۶]
  • ۱۳۵۸: انتشار جای خالی سلوچ.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد نوشتن بخشی از طرح سریال تلویزیونی «سربداران». به‌عنوان دبیر اول سندیکای هنرمندان و کارکنان تئاتر انتخاب می‌شود.[۳۷]
  • ۱۳۵۹:‌انتشار جلد سوم و چهارم رمان «کلیدر».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

‍* ۱۳۶۰: مرگ پدر.[۳۸]

  • ۱۳۶۱: انتشار «ققنوس»، نمایشنامه. انتشار جلد پنجم و ششم رمان «کلیدر»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۶۲: اتمام نگارش رمان «کلیدر». تدریس در مدرسهٔ تلویزیون.[۳۹]
  • ۱۳۶۳: انتشار جلد هفتم، هشتم، نهم و دهم رمان «کلیدر».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۶۵: نوشتن نمایشنامه‌های رادیویی «گل آتشین»، اقتباس از اثری از نویسندهٔ روسی «گارشین»، و «خانهٔ آخر»، اقتباس از «اتاق شمارهٔ شش» «آنتوان چخوف».مرگ مادر.[۴۰]
  • ۱۳۶۷: انتشار «آهوی بخت من گزل». انتشار «هیولا»، طرح فیلم‌نامه.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۶۸: انتشار کارنامهٔ سپنج؛ مجموعهٔ داستان‌های کوتاه و بلند به‌علاوهٔ جای خالی سلوچ. انتشار «ما نیز مردمی هستیم»، مصاحبهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد سفر به اروپا به‌همراه هوشنگ گلشیری و به‌دعوت مراکز فرهنگی و دانشگاهی کشورهای هلند، فرانسه، آلمان و سوئد و سخنرانی در دانشگاه‌های آمستردام، سوربن، اوپسالا و...[۴۱]
  • ۱۳۶۹: سفر به کشورهای آلمان، به‌همراه مهدی اخوان ثالث، محمدرضا شفیعی کدکنی و هوشنگ گلشیری، انگلیس، سوئد و دانمارک و شرکت در نشست‌های مختلف وایراد سخنرانی و گفت‌و‌گو دربارهٔ ادبیات معاصر ایران و داستان‌خوانی. انتخاب «آهوی من گزل» به‌عنوان یکی از صد اثر برگزیدهٔ کودکان و نوجوانان در زمینهٔ داستان، نمایشنامه، فیلم، طرح و نقاشی از طرف موسسهٔ بین‌المللی کودکان و نوجوانان(IBBY)[۴۲]
  • ۱۳۷۰: انتشار روزگار سپری‌شدهٔ مردم سالخورده، جلد اولخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد سفر به آمریکا و کانادا به‌دعوت دانشگاه‌های این کشورها. ایراد سخنرانی با عنوان «مثلث نحس» به‌مناسبت جنگ خلیج فارس و اعتراض به تجاوز و جنگ و خواندن مقالهٔ «رنج ما فریضهٔ ما» و داستان‌خوانی در دانشگاه‌های آمریکا و کانادا. عدم‌پذیرش بورس و تدریس در دانشگاه «میشیگان». شرکت در سمپوزیوم «ادبیات در گذار به هزارهٔ سوم» در کشور آلمان و ایراد سخنرانی.[۴۳]
  • ۱۳۷۱: انتشار «رد، گفت‌وگزار سپنج»، مجموعهٔ‌ مقاله و سخنرانی.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۷۲: انتشار «روزگار سپری‌شدهٔ مردم سالخورده»، جلد دوم. انتشار «اتوبوس»، فیلم‌نامه.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۷۵: شرکت در سمینار جهانی «امواج سه دریا» در کشور یونان. در این سمینار که توسط «یونسکو» و کانون نویسندگان سوئد و یونان برگزار شده بود ۴۰۰نفر از نویسندگان، شاعران، مترجمان و روزنامه‌نگاران از چهل کشور جهان گردهم آمده بودند.[۴۴]
  • ۱۳۷۷: سفر به آلمان به‌دعوت خانهٔ هنرمندان آلمان و اقامت در کاخ «ویپرزدورف» واقع در جنوب برلین. کلیدرخوانی در شهرهای مختلف آلمان و اتریش. دریافت لوح زرین «بیست اثر برگزیده از بیست سال داستان‌نویسی ایران» از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.[۴۵]
  • ۱۳۸۰: انتشار «روزگار سپری شدهٔ مردم سال‌خورده»، جلد سوم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۸۱: برگزیده‌شدن کتاب روزگار سپری شدهٔ مردم سالخورده به‌عنوان اثر برگزیدهٔ جایزهٔ ادبی یلدا.[۴۶]
  • ۱۳۸۲: انتشار سلوک. انتشار نمایشنامه‌های «خانهٔ آخر». انتشار «یک زندگی کوچک»، نما داستان.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۸۳: انتشار «روز و شب یوسف» و «آن مادیان سرخ‌یال». انتشار «قطرهٔ محال‌اندیش، گفت‌وگزار سپنج»، مجموعه مقاله‌ها، نقدها، گفت‌وشنودها، سخن‌رانی‌ها. انتشار «گل آتشین»: نمایشنامه. انتشار گلدسته‌ها و سایه‌ها.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۸۴: انتشار «ادبار و آینه». انتشار «بیابانی و هجرت».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۸۸: انتشار «نون نوشتن»: یادداشت‌ها، طرح‌ها.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۹۴: انتشار «بنی‌آدم». انتشار «تا سر زلف عروسان سخن».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۹۶: انتشار این گفت و سخن‌ها: مجموعه مصاحبه‌ها. انتشار سخن در سنگ: مجموعه گفتارها.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۹۷: انتشار «بیرون در». انتشار طریق بسمل‌شدن. انتشار عبور از خود، از سرگذشت: مجموعه مقاله.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

در گذر زندگی

۱۰مرداد ۱۳۱۹، دولت‌آباد، روستایی با جمعیتی حدوداً‌ ۱۴۰ خانوار در شش‌هفت کیلومتری جنوب سبزوار در خراسان، این زادروز و زادگاه محمود دولت‌آبادی است. مادرش سومین همسر پدر بود و فرزندان دو گروه بودند: از دو مادر و یک پدر. «محمود» نخستین پسر «فاطمه» و چهارمین فرزند خانواده بود. پدرش، مردی دم‌خور با اشعار سعدی، فردوسی و حافظ، به‌ کار کشاورزی مشغول بود،‌ پدربزرگش که در دههٔ محرم «شمرخوان» تعزیه بوده است مهاجری غریب بوده که کسی نمی‌دانست از کجا به دولت‌آباد آمده است. مادربزرگش «سیّده» از حوالی یزد و کرمان به دولت‌آباد کوچ کرده بود. کودکی و نوجوانی «محمود» در خانواده و روستایی فقرزده و آوارگی در شهرها و تن‌سپردن به کارهای سخت و کم‌درآمد و استثمارآلود گذشته است. مدرسهٔ‌ ابتدایی را در دولت‌آباد و راهنمایی را در سبزوار سپری می‌کند. باآنکه شاگرد درس‌خوانی است و کلاس چهارم و پنجم ابتدایی را باهم و در یک کلاس می‌خواند امّا رغبت چندانی به حساب و هندسه نشان نمی‌دهد. تحصیل را در دورهٔ راهنمایی ترک کرده و برای کار به مشهد و سپس به تهران می‌رود.از کودکی علاقهٔ زیادی به شنیدن و خواندن داستان و حکایت و دیدن نمایش، داستان‌های شمایل‌گردان‌ها، درویش‌های دوره‌گرد، ملّای ده و مطرب‌ها، نقل اشعار و امثال زنان روستا در شب‌نشینی‌ها و صحبت‌های پیرمردها و نقل آوسنه‌ها (افسانه‌ها) در قهوه‌خانه و تعزیه، از خود نشان می‌دهد.[۴۷] [۴۸] بعدها جهت اخذ دیپلم در کلاس‌های متفرقه در تهران شرکت می‌کند امّا به‌دلیل مشغلهٔ کاری، نوشتن، کار‌کردن و تئاتر، انصراف می‌دهد. خودش می‌گوید: «زندگی هنری من در آغاز با تئاتر شروع شد، با دیدن تعزیه در روستا در کودکی و بازی در نقش‌هایی در تعزیه در دوران نوجوانی. بعدها با دیدن تئاتری در مشهد عاشق صحنهٔ تئاتر و بازیگری شدم»[۴۹]

پس از رفتن به‌تهران فعالیت هنری را به‌طور جدی‌تری دنبال می‌کند. از طریق سینما با ادبیات به‌صورت جدی‌تر آشنا می‌شود، با دیدن فیلمی که بر اساس یکی از داستان‌های «چخوف» ساخته شده درمی‌یابد که ادبیات صرفاً‌ داستان‌های خیالی و شگفت‌انگیز قهرمانان نیست و از دیرباز نویسنده‌هایی بوده‌اند که بر مبنای واقعیت می‌نوشته‌اند. مطالعهٔ آثار هدایت او را به‌یقین می‌رساند که می‌تواند نویسنده شود.[۵۰] نوشته‌های اولیه را چون فکر می‌کند خوب نیستند می‌سوزاند. داستان «ته شب» که آغاز کار منظم داستان‌نویسی او سال۱۳۴۱ بوده و در نشریهٔ‌آناهیتا به‌چاپ رسیده است، را هم صرفاً‌ برای این نگه می‌دارد که اگر در آینده دچار عجب و غرور شد به آن نگاه کند. قبل از رفتن به‌تهران به کارهایی چون گوسفندداری، کفاشی،‌ شاگرد دوچرخه‌سازی، کار در کارخانهٔ پنبه، کارگر فصلی و پس از آن کار در چاپخانه، آرایشگری، رکلاموتوری(اعلام‌کنندهٔ برنامه) تئاتر پاریس در لاله‌زار، کنترل‌چی سینما و... می‌پردازد. در این دوران گاه مجبور می‌شود در حاشیهٔ خیابان‌های تهران و گاه بر بام کشتارگاه بخوابد. با شرکت در کلاس‌های تئاتر مؤسسهٔ آناهیتا و اتمام دوره به‌عنوان شاگرد اول وارد عرصهٔ تئاتر می‌شود. «شب‌های سفید» نوشتهٔ «داستایفسکی» اولین تجربهٔ بازیگری او است.[۵۱]

با پیوستن به گروه تئاتر ملی به‌سرپرستی «عباس جوانمرد» کار تئاتر را به‌صورت حرفه‌ای پیمی‌گیرد و کارگردانی را نیز تجربه می‌کند. پس از آن به‌همراه سعید سلطان‌پور، محسن یلفانی و «ناصر رحمانی‌نژاد» «انجمن تئاتر ایران» را تشکیل می‌دهند. بازی در فیلم «گاو» ساختهٔ داریوش مهرجویی اولین تجربهٔ بازیگری او در سینما است.[۵۲] او که در این سال‌ها با کسانی چون احمد شاملو، جلال‌آل‌‌احمد،‌ سهراب سپهری، غلام‌حسین ساعدی و... آشنا می‌شود[۵۳] از تئاتر فاصله گرفته، در «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» مشغول به‌کار شده، به‌صورت حرفه‌ای‌تری به امر نوشتن پرداخته و ازدواج می‌کند. سال۱۳۵۳ در نمایش «در اعماق» نوشتهٔ «ماکسیم گورکی» و کارگردانی «مهین اسکویی» مشغول بازی می‌شود او که در نظر دارد پس از این کار تئاتر را رها کرده و یکسره به‌نوشتن بپردازد یک شب مانده به پایان اجرا توسط عوامل «ساواک» دستگیر می‌شود.[۵۴] دولت‌آبادی که هم‌زمان با فعالیت‌های تئاتری به کار نوشتن نیز می‌پرداخته[۵۵]، ادبار، هجرت سلیمان، آوسنهٔ باباسبحان، باشبیرو و... حاصل این دوره است[۵۶] سال۱۳۵۳ و به‌علت ترس از دستگیری به‌نوشتن خود شتاب داده و داستان‌های «عقیل عقیل»، «از خم چمبر»، و «روز و شب یوسف» را طی مدتی کمتر از سه ماه می‌نویسد. برادرش حسین دست‌نوشته‌های کلیدر که تا آن موقع حدود چهار جلد آن نوشته شده بود، و نوشته‌های دیگر را از دسترس هجوم عوامل «ساواک» در می‌برد. دو سال بعد، از زندان آزاد می‌شود. پس از آزادی از زندان که خودش آن را این‌گونه توضیح می‌دهد: «ببخشید آقا... دو دقیقه با شما کار داریم فقط دو دقیقه! دو سال بعد کار آقایان تمام می‌شود و تو برمی‌گردی. اثاث و وسایل خانه‌ات را برده‌اند، همسرت رفته خانهٔ پدرش دو سال تمام خانه‌ات را تبدیل کرده‌اند به محل امن و حالا سقف و دیوارهایش هم فرو ریخته»، خانه‌اش را عوض کرده و مشغول بازنویسی «کلیدر» و نوشتن جای خالی سلوچ می‌شود.[۵۷] سال۱۳۶۲ نوشتن «کلیدر» را به‌اتمام می‌رساند.

پس از انقلاب۵۷ به‌مدت چند سال در دانشکدهٔ دراماتیک، دانشکدهٔ صداوسیما و دانشگاه آزاد تدریس کرد و دبیر اول «سندیکای هنرمندان و کارکنان تئاتر» نیز انتخاب شد. از سال۱۳۶۸ به‌بعد و با دعوت مراکز فرهنگی، به کشورهای مختلف اروپایی، آمریکا و کانادا سفر کرد و ضمن شرکت در جلسات و نشست‌های مختلف به ایراد سخنرانی و داستان‌خوانی پرداخت.[۵۸]

اندیشه‌های ادبی

نقش ادبیات در جامعه

دولت‌آبادی دربارهٔ نقش ادبیات معتقد است از طریق ادبیات است که مردم یک سرزمین می‌توانند با جزئيات بافت زندگی اجتماعی عاطفی خود آشنا شوند و ادبیات است که می‌تواند با دقت و حوصله به ساده‌ترین تا پیچیده‌ترین مسائل انسانی و اجتماعی بپردازد و دریافت‌های خود را با خواننده قسمت کند. همچنین ادبیات است که می‌تواند پیش‌زمینهٔ حرکت و پیشرفت اجتماعی را با سمت‌گیریهای نسبتاً درست فراهم کند کاری که در جامعهٔ معاصر ما از مشروطیت تا امروز، هرگز در یک روند تکاملی و پیوسته انجام نپذیرفته است.[۵۹]

وی بر این اساس مهم‌ترین وظیفهٔ‌ نویسنده و هنرمند را بازسازی تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران می‌داند. امری که قدرت‌های استکباری با استعمارگری‌هایشان مانع آن شده‌اند. می‌گوید: «گاهی وقت‌ها آرزو می‌کنم کاش هزار سال عمر می‌کردم و می‌توانستم برگردم و تمام این هزار سال را اقلاً‌ مطالعه بکنم و بازسازی بکنم در ادبیات و برای هر دوره‌ای اثری بنویسم تا با کنار هم قرار گرفتنشان باریکه‌راهی شود که مردم ردی از خودشان را بتوانند در آن ببیند.» دولت‌آبادی دراین‌باره و دربارهٔ تفاوت نویسنده و مورخ معتقد است مورخین حتی واقع‌گراترینشان به کلیات می‌پردازند یعنی به جریان اصلی حرکت مردم در دورانی خاص در حالی‌که نویسنده با حفظ جریان اصلی حرکت در یک دوران، به خود مردم می‌پردازد یعنی بازتاب مردم را در خود مردم و در تک‌تک تیپ‌های آنان تعقیب می‌کند.[۶۰]

ملزومات نوشتن

دولت‌آبادی نقش «الهام» و «استمرار»، هر دو را در امر نوشتن لازم می‌داند. از نظر او الهام چیزی نیست جز کشف نخستین روزنه در درون نویسنده به‌واسطهٔ خود او. این تعریف از الهام که جز با تفکر آمیخته به تخیل،‌ جز با پرسه‌زدن‌ها و جست‌وجوهای ذهنی میسر نمی‌شود و در گرو قدرت تخیل اندیشه و تمرکز نویسنده است با استنباطی از آن که هنرمند را در حالتی انفعالی قرار می‌دهد مغایرت دارد. وی دربارهٔ استمرار در نوشتن می‌گوید این اقبالی است که به‌خصوص در ایران نصیب کمتر نویسنده‌ای شده است و خود او با توجه به شرایط واقعی زندگی،‌ موانع و همهٔ مشکلات کوشیده و توانسته است با حفظ استمرار ذهنی، که او آن را همان نوشتن درذهنش می‌داند، استمرار در کار را زنده نگه دارد. وی همچنین دربارهٔ بازنویسی نوشته‌هایش می‌گوید که قرارداد از پیش‌ تعیین‌شده‌ای برای این کار ندارد و در مواردی ممکن است داستانی را بارها اصلاح کند و در مواردی هم تغییراتی جزئی قانعش کند.[۶۱]

جایگاه نقد ادبی

دولت‌آبادی دربارهٔ نقد ادبی در ایران می‌گوید نقد ادبی بخشی از کلاس فکری هر جامعه است و در جامعهٔ ما که در آن جای متفکران و تفکر شکل‌یافته خالی است و جریان‌های فکری فلسفی خود تابعی از اعمال‌نظرهایی بیرون از نسج و بافت اجتماعی است نقد ادبی نمی‌توانسته چیزی جز آنچه تاکنون بوده است باشد. در جامعه‌ای که غالباً دچار هرج‌ومرج و یا مغلوب اختناق بوده تفکر اجتماعی هم یا دستخوش آشوب و یا دچار خفگی بوده است و نقد ادبی هم در این وضعیت جای خود را به انواع بروزات فرومایگی‌های اسف‌بار داده است که حتی خود نویسندگان وهنرمندان نیز باوری به آن ندارند.[۶۲]

پنج داستان مهم[۶۳]

دولت‌آبادی پنج داستان مهم در محدودهٔ زبان فارسی، نگارش و ترجمه را که اتفاقاً به‌سبک خودش نیز نزدیک نیستند چنین نام می‌برد:

  • بوف کور خلق صادق هدایت
  • «در بیشه» اثر «ریونوسوکه آکوتاگاوا»
  • «بیگانه» اثر «آلبر کامو»
  • «پیرمرد و دریا» اثر «ارنست همینگوی»
  • «گزارش یک مرگ» یا «وقایع‌نگاری یک جنایت» نوشتهٔ «گابریل گارسیا مارکز»
 
رونمایی‌شده در۱۷مرداد۱۳۹۳خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

یادمان و بزرگ‌داشت‌ها

  • تمبر یادبود محمود دولت‌آبادی هم‌زمان با هفتادوچهارمین سالگرد تولد این نویسنده با عنوان «آقای رمان ایران» در زادگاهش سبزوار رونمایی شد.

نظرگاه‌ها به دولت‌آبادی

سیمین بهبهانی

تردید نمی‌کنم که محمود دولت‌آبادی نویسنده‌ای تواناست، نویسنده‌ای است که سیلان اندیشه‌اش قلمش را به‌ستوه می‌آورد و تکاپوی قلمش مچ دستش را. قلمرو کار او روستاست و شخصیت‌های او بیشتر روستایی‌اند. در این قلمروی محدود و معین، وسعت خیال او موجب حیرت است. در آثاری که از این نویسنده‌ٔ پرکار پیش‌رو داریم صدها شخصیت می‌بینیم که تقریباً همهٔ آن‌ها مردم عادی هستند. سعی او بر این است که زندگی طاقت‌فرسای محروم‌ترین طبقات جامعهٔ ایرانی یعنی همین روستاییان را تشریح کند. در رسیدن به این مقصود تاکنون موفق‌تر از او کسی را سراغ ندارم.[۶۴]

بهاءالدین خرمشاهی

دربارهٔ کلیدر به درخواست دوستی، مقاله‌ای نوشتم که اسم و رسمش و ظاهر و باطنش «کلیدر و نیالودنش به رمان نو» بود. به‌گمانم جناب دولت‌آبادی آن نقد و نظر را نخوانده رد کرده است. هنوز نمی‌دانم چه خلف و خلافی در آن مقاله بود. روشن تر از خورشید است که سبک نگارش کلیدر قدیمی است. چنانکه سبک همهٔ آثار داستانی صادق هدایت و آثار محمدعلی جمال‌زاده هم قدیمی است. منظورم از قدیمی این است که سر‌راست و رئالیست و قصه‌گویانه و بدون بازی‌های رمان نو است. رمان نو جادو و جاذبهٔ قصه را ندارد.[۶۵]

رضا براهنی

کتابی متفرعنانه‌تر از ما نیز مردمی هستیم در بحث ادبی نمی‌توان پیدا کرد. این کتاب را فقط می‌توان با کتاب «مأموریت برای وطنم» شاه مقایسه کرد. در این کتاب یک طرف ملت و ارادهٔ ملی قرار دارد و در طرف دیگر کسی که مظهر ملت و ارادهٔ ملی، یعنی دولت‌آبادی است. دولت‌آبادی در این کتاب با قاطعیت راجع به حقانیت خود و عظمت آثار خود حرف می‌زند و انتقاد از خود را انتقاد از ملت ایران دانسته و منتقدانش را به جنون و بیماری روشن‌فکری داشتن متهم می‌کند.[۶۶]

دولت‌آبادی و رویارویی با خود

نویسندهٔ مردم

دولت‌آبادی دربارهٔ اطلاق نویسندهٔ‌ مردمی به خودش می‌گوید: «من هیچ‌گاه خودم و مردم را دوگانه و به‌صورت دو موضوع نگاه نکرده‌ام؛ یعنی هیچ‌وقت فکر نکرده‌ام که من کسی باشم که از مردم مایه‌های کارم را می‌گیرم که یعنی من یک جا باشم و مردم یک جای دیگر. من وجودی می‌اندیشم به این معنا که وجود من متعلق است به این آب و خاک و این مردم. من و دیگر مردم همه یک وجودیم. در وجود من این مردم زندگی می‌کنند. این‌طور نیست که بگویم حالا می‌نشینم و برای مردم می‌نویسم نه این مردم هستند در من و این زندگی هست در من که شروع به‌نوشتن می‌کند.»[۶۷]

دولت‌آبادی دربارهٔ‌ علت اینکه در کارهایش بیشتر مردم روستا حضور دارند و بخش‌های دیگر جامعه غایبند می‌گوید: «این یک فقدان کمّی در آثار من است چون دیگر مردمان نیز در من هستند ولی هنوز از زبان من به بیان نرسیده‌اند.» وی با بیان این نکته که سال‌هاست دارد در شهر زندگی می‌کند و با افراد مختلفی و در مکان‌ها و موقعیت‌های متفاوتی زیسته و بنابراین تجربیات زیادی اندوخته است معتقد است زندگی هنوز به او مهلت نداده که آنان را به‌نمایش بگذارد.

دولت‌آبادی اگرچه خود معتقد است که در او طبقهٔ خاصی هست که وجود مشخص‌تر و جبراً فریاد رساتری دارد اما می‌گوید برخلاف کسانی که برای طبقهٔ‌ خاصی می‌نویسند او این‌چنین نیست، وکسانی که چنین می‌کنند را این‌گونه می‌پندارد که رأس و قاعدهٔ هرم نوشتن را جابه‌جا می‌کنند.[۶۸] او معتقد است خوانندگان رمان‌های او هم منحصر به طبقه یا گروه خاصی نیست و در تمام طبقات اجتماعی و گروه‌های سنی مخاطبان آثار او وجود دارند.[۶۹]

نقش زبان

دولت‌آبادی دربارهٔ نقش زبان در داستان‌ها و رمان‌هایش می‌گوید زبان را با توجه به بافت و فضا و همچنین بافت تاریخی و جغرافیایی کارهایش به‌کار می‌برد زبان در جای خالی سلوچ مثل پلی است که زبان بقیهٔ آثار را به کلیدر وصل می‌کند. زبان گاه به‌مناسبت وزن و حرکت در کردار و کنش صحنه و رویداد بیان مناسب خودش را که گاهی به زبان شعر نیز نزدیک می‌شود پیدا می‌کند. به‌کارگیری این نوع زبان کاملاً بی‌اختیار و تابع حرکت صحنه و داستان است. این زبان بیشتر حاصل وجد است، تقریباً نزدیک به «شطحیات» در زبان عرفانی.[۷۰] می‌گوید: زبان و شیوهٔ کاربرد آن در اثر ادبی چیزی مجرد و انتزاعی نیست؛ بلکه هر اثر هنری زبان مخصوص خود را می‌طلبد. در این روزگار و با پیچیدگی‌های کنونی مسائل آن، باید زبان دیگری که بتواند بیان چکیده و پیچیدهٔ زندگی‌های انبوه و انباشته را در خود جای دهد به‌کار بست.[۷۱]

در جست‌وجوی تشنگی

دولت‌آبادی دربارهٔ عدم مهاجرتش و ماندن و نوشتن در ایران می‌گوید: «در تمام لحظات پر‌اضطراب این عبارت مدام در ذهنم رژه رفته است: چرا من باید از سرزمینم بروم؟ وقتی به همهٔ رفتگان و روندگان فکر کرده‌ام به این می‌اندیشم که من در کدام دسته می‌توانم جای بگیرم؟‌ دسته‌ای جان خود را برداشته‌اند و رفته‌اند، دسته‌ای پول‌های یغمایی خود را برداشته و رفته‌اند دسته‌ای تخصص و دانش خود را و دسته‌ای بی‌تابی و کم‌طاقتی خود را که من خود را جز هیچ‌کدام از این‌ها نمی‌بینم. عده‌ای هم روح خود را برداشته و رفته‌اند و من ممکن بود در آن دسته بگنجم؛ اما چون تأمل کردم دیدم که در آن جمع هم نمی‌توانم جای بگیرم که من در جست‌وجوی تشنگی هستم نه در پی رفع تشنگی و روح من اگر نفس و صدایی داشته باشد شنوندگانش هم در اینجا هستند.» می‌گوید زندگی‌اش ثقیل‌تر از آن است که بتواند زود و آسان جابه‌جایش کند. «واقعاً آدمی رنج‌هایش را بار دوپاره استخوان کج‌و‌مج شده‌اش از خاک برکند کجا ببرد؟»[۷۲]

الگوهایی متفاوت

دولت‌آبادی دربارهٔ نقش الگو در نوشتنش می‌گوید فقط در دوره‌های اولیهٔ نویسندگی الگوهایی داشته است. می‌گوید الگوهایش کمتر رمان‌نویس بوده و هستند؛ کسانی نظیر حافظ،‌ داوینچی، بایزید بسطامی، فردوسی، ون‌گوک و معمار ارگ بم.[۷۳]

تأثیرپذیری از ادبیات جهان

وی تأثیرپذیری‌اش از ادبیات جهان را به سه دوره تقسیم می‌کند: دورهٔ نخست که عمدتاً تحت‌تأثیر بالزاک، ماکسیم گورکی و جان اشتاین بک بوده است. دورهٔ دوم که تأثیر آن را در زندگی‌اش همیشگی می‌داند متأثر از داستایوسکی، شکسپیر و نیچه بوده و دورهٔ سوم که بیش از تأثیر، امید و همدلی در او ایجاد کرده را مرحلهٔ آشنایی‌اش با ادبیات آمریکای لاتین و جنوبی می‌داند.[۷۴]

همیشه در حال آموختن

دولت‌آبادی معتقد است آموختن از دیگران الزام نویسندگی است او خودش را واجد این ویژگی دانسته و جایی گفته است: «حتی از بقال سر کوچه‌مان هم چیز یاد می‌گیرم.» می‌گوید: از شاملو خستگی‌ناپذیری در کار و روش کاربرد کلام و زبان را می‌آموزم و از طریق او به هزار سال نثر پارسی راه پیدا می‌کنم که او عصاره‌اش را به‌دست آورده است. از فروغ فرخ‌زاد نزدیک‌شدن به موضوع و زندگی و چگونگی بیان ناب آن را از احمد محمود این نکتهٔ ساده و مهم را که قهرمان‌های مقیّد به‌نوعی رئالیسم نزدیک به ناتورالیسم، فراخور موقعیت و خصوصیت خودشان رفتار کنند، از کندی سووشون نیاز به تحرک درونی در اثر، دقت و وسواس را از گلشیری، از گلستان حدود امکانات خویشاوندی کلمات و همچنین خطر رهیافت تصنع در لفظ و کلام، از ساعدی توانایی او برای ساختن داستان از هر موضوع ساده و تمثیلی و عدم توانایی‌اش در راهیابی به درون مضمون، از مقایسهٔ جلال‌آل‌احمد و سیمین دانشور تفاوت دیدگاه این دو در برخورد با مخاطب و...را می‌آموزم.[۷۵]

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

دهخدا،‌ هدایت و نیما

شاخص‌های نمونه و برجسته‌ای از ادبیات فرهنگ ملی ما هستند و با معیار آن‌ها می‌توان دیگران را سنجید که می‌توانند در شمار فرهنگ‌سازان یک ملت قرار بگیرند یا نه.[۷۶]

محمدعلی جمال‌زاده

بیشتر از حیث باب‌کردن داستان‌نویسی امروزه مورد احترام است و به‌حق هم چنین است،‌ فارسی شکر است جمال‌زاده که ادامهٔ طنز علی‌اکبر دهخدا است،‌ با مایه‌هایی از حکایت‌نویسی قدیم فارسی و تلفیق آن با قصه‌نویسی غربی، سرآغاز بسیار متینی در داستان‌نویسی معاصر ما شمرده می‌شود.[۷۷]

صادق هدایت

هدایت مجموعه‌ای است که در نشانه‌ها یعنی در خطوط اجتماعی هنری که برای ما میراث گذاشته، کامل است. او به موضوع‌های مختلف، به ویژگی‌های مختلف،‌ به تیپ‌های مختلف پرداخته است که بسیار متنوعند. هرکدام از ما نویسندگان یک جریانی هستیم که از هدایت منشعب شده‌ایم. همهٔ ما از «تاریک‌خانهٔ» هدایت بیرون آمده‌ایم. هدایت به‌نظر من رودخانه نبود بلکه یک آب‌گیر بود در سرچشمهٔ ادبیات نوین ایران که رود و نهرهای گوناگون از آن جاری شده‌اند.[۷۸]

جلال آل‌احمد

عقاید آل‌احمد هم سیصد سال از تفکرات روشنفکران مشروطه عقب‌تر بود و هم او تنها روشنفکری بود که هشیارانه تحولات و حوادث سال‌های ۵۶و۵۷ را پیش‌بینی کرده بود. او که نویسنده‌ای کمتر هنرمند و بیشتر مصلح اجتماعی است به‌دنبال سرچشمه‌های همهٔ شکست‌های مشروطه و بعد از آن می‌گردد اما نه با شک حقیقت‌جو که با یقین آیینی.[۷۹]

سهراب سپهری

شاملو جایی گفته بود: «زورم می‌آید آن عرفان نابه‌هنگام را باورکنم، سر آدم‌های بی‌گناه را لب جوی می‌برند و من دو قدم پایین‌تر بایستم و توصیه کنم «آب را گل نکنید.»

من در عین درک عامیت سخن شاملو این حق را برای خود محفوظ می‌دارم که لحظاتی را خالی از شور و شر این زندگی پر از سرهای بریده، دست‌کم تا نفسی تازه کنم با شعر سپهری به‌سر آورم. و چه بد می‌شد اگر ما سپهری نمی‌داشتیم چون شعر سپهری همان‌قدر که به دور از بازتاب خشونت است، همان‌قدر قابلیت انتقال این معنا را دارد که انسان حق دارد آرزومند جهانی باشد که در آن حتی آب جوی را به‌رعایت تشنگی کبوتری، نباید گل‌آلود کرد چه رسد به اینکه لب جوی آب دم به ساعت سر بی‌گناهی را ببرند.[۸۰]

هوشنگ گلشیری

ارزش آثار گلشیری در دقت نگارش، پاکیزه‌نویسی و گاه منجزنویسی او است به‌طوری‌که خواننده می‌تواند همان دقت فنی منبت‌کاری را جا‌به‌جا در نثر او ببیند. جوان‌ها باید از او دقت و وسواس در نوشتن را بیاموزند. او در کار نوشتن یک تکنسین ورزیده و ماهر است هرچند صداقت و خلاقیت در کارهایش کم‌رنگ است.[۸۱]

همراهی‌های سیاسی

انتخابات ریاست جمهوری۱۳۷۶

در این انتخابات، دولت‌آبادی از کاندیداتوری سید محمد خاتمی و جریان دوم خرداد حمایت کرد.[۸۲]

انتخابات ریاست جمهوری۱۳۸۴

پس از اینکه انتخابات به دور دوم کشیده شد، دولت‌آبادی از علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی حمایت کرد.[۸۳]

انتخابات ریاست جمهوری۱۳۸۸

چند ماه پیش از انتخابات، دولت‌آبادی در مقاله‌ای پیش‌بینی کرده بود که انتخابات۸۸ با معضل روبه‌رو می‌شود. به‌همین‌دلیل بعد از انتخابات مردم را به وحدت دعوت کرد. در جریان این انتخابات، دولت‌آبادی از کاندیداتوری میرحسین موسوی حمایت کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

محمد‌جواد ظریف و قاسم سلیمانی

دولت‌آبادی طی اظهارنظری جنجال‌برانگیز عنوان کرد: «اتفاقاً من هم قاسم سلیمانی و امثال او را می‌پسندم در جای خود و هم ظریف و امثال او را.او و امثال او باید سر جای خودشان بایستند و نگذارند مردم‌کُشان وارد کشور ایران شوند و این دیگران هم سر جای خودشان و از طُرُق دیگر بگویند و بکوشند که این مردم کُشان را باید جمع کرد![۸۴]

برای سردار سلیمانی

پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی محمود دولت‌آبادی یادداشتی منتشر کرد در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم: باری… ایران بار دیگر یکی از فرزندان شایسته خود را با دریغ تمام، از دست داد. شخصیتی که سدی سترگ در برابر خون آشامان داعش برآورد و مرزهای کشور ما را از نکبت حضور آنان ایمن داشت. من نیز در اندوه عمیق ازدست دادن آن انسانی که شخصاً دورادور دوست می داشتمش، سوگوارم.[۸۵]

نامه‌های سرگشاده

سخنرانی‌در دیگر کشورها[۸۶]

  • سمپوزیوم آمستردام ۱۳۶۸(۱۹۸۹م) با موضوع انسان سوم
  • کنفرانس سییرا، دانشگاه میشیگان آمریکا ۱۳۷۰(۱۹۹۱م) با موضوع مثلث نحس
  • دانشگاه‌های سیاتل و برکلی آمریکا ۱۳۷۰(۱۹۹۱م)با موضوع رنج ما، فریضهٔ ما
  • دانشگاه کوئینز کانادا ۱۳۷۰(۱۹۹۱م)
  • سمپوزیوم «ادبیات در گذار به هزاره‌ٔ سوم» در مونیخ ۱۳۷۱(۱۹۹۲م)
  • شرکت در جشن «صدای ادبیات ایران» در آمریکا ۱۳۷۸(۱۹۹۹م)

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

دولت‌آبادی می‌گوید: «من در زندگی ادبی‌ام هیچ استادی نداشته‌ام.استاد‌های من، مترجم‌هایی بوده‌اند که آثار بزرگان ادبیات را ترجمه کرده‌اند و کاشفان ادبیات قدیم ایران، و نویسندگان و شاعران معاصر خودمان.»[۸۷]

اتفاقات بعد از انتشار آثار

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

تمبر یادبود محمود دولت‌آبادی

از تمبر یادبود محمود دولت‌آبادی هم‌زمان با هفتاد و چهارمین سالگرد تولد او با عنوان «آقای رمان ایران» در زادگاهش سبزوار، رونمایی شد.[۸۸]

 
مجموعهٔ کامل کتاب کلیدر

آثار و کتاب‌شناسی

فهرست آثار

داستان و رمانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

  1. هجرت سلیمان، تهران، ۱۳۵۱
  2. لایه‌های بیابانی، تهران: روز، ۱۳۴۵، گلشائی، ۱۳۵۲
  3. مرد، تهران: پویا، ۱۳۵۲
  4. سفر، تهران: لوح، ۱۳۴۸، نگاه، ۱۳۸۳
  5. آوسنهٔ بابا سبحان، تهران: صدای معاصر، ۱۳۴۹
  6. گاواره‌بان، تهران: بی‌جا: ستاره، ۱۳۵۰، نگاه، ۱۳۸۳
  7. عقیل عقیل، تهران: مرز‌وبوم، ۱۳۵۳، شبگیر، ۱۳۵۶، نگاه، ۱۳۸۳
  8. از خم چنبر، تهران: پیوند ۱۳۵۶
  9. کلیدر، جلد اول و دوم، تهران: تیرنگ: ۱۳۵۷
  10. آهوی بخت من گزل، تهران: چشمه، ۱۳۶۷
  11. کلیدر: ده جلد در پنج مجلد، تهران: پارسی، فرهنگ معاصر،‌ ۱۳۶۸( جلد اول و دوم این رمان ۱۳۵۷، جلد سوم و چهارم ۱۳۵۹، جلد پنجم و ششم ۱۳۶۱ و جلد هفتم، هشتم، نهم و دهم ۱۳۶۳)
  12. کارنامهٔ سپنج: مجموعه آثار(داستان‌های کوتاه و بلند به‌علاوهٔ جای خالی سلوچ)، تهران: بزرگمهر، ۱۳۶۸، چشمه، فرهنگ معاصر، ۱۳۷۸
  13. یک زندگی کوچک: نماداستان، تهران، قطره، ۱۳۸۲
  14. سلوک، تهران: چشمه: فرهنگ معاصر، ۱۳۸۲
  15. آن‌ م‍ادی‍ان‌ س‍رخ‌ ی‍ال‌، ت‍ه‍ران‌: ن‍گ‍اه‌، ۱۳۸۳
  16. ادبار و آینه، تهران: آگاه، ۱۳۸۴
  17. باشبیرو، تهران: صدای معاصر، ۱۳۵۲
  18. بنی‌آدم، تهران: چشمه، ۱۳۹۴
  19. بیابانی و هجرت، تهران: نگاه: ۱۳۸۴
  20. بیرون در، تهران: نگاه، ۱۳۹۷
  21. جای خالی سلوچ، تهران: آگاه، ۱۳۵۸، چشمه، ۱۳۷۴
  22. روزگار سپری شدهٔ مردم سال‌خورده ( در سه جلد: اقلیم باد، برزخ خس، پایان جغد) تهران: پارسی، ۱۳۷۰، چشمه، ۱۳۷۳، ۱۳۷۷. استکهلم: آرش، ۱۳۷۰
  23. روز و شب یوسف، تهران: نگاه، ۱۳۸۳
  24. گلدسته‌ها و سایه‌ها، تهران:‌ نگاه، ۱۳۸۴
  25. طریق بسمل‌شدن، تهران: چشمه، ۱۳۹۷

سفرنامهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

  • دیدار بلوچ، تهران: شبگیر، ۱۳۵۶، نگاه، ۱۳۸۳

نمایشنامه و فیلم‌نامهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

  1. تنگنا، تهران: رز، ۱۳۴۹، قطره، ۱۳۸۲.
  2. ققنوس: نمایشنامه، تهران: نشر نو، ۱۳۶۱.
  3. هیولا، طرح یک فیلم‌نامه، دنیای سخن شماره۲۰ شهریور ۶۷.
  4. اتوبوس، تهران، چشمه، پارسی، ۱۳۷۲.
  5. خ‍ان‍هٔ‌ آخ‍ر: ب‍راس‍اس‌ ات‍اق‌ ش‍م‍ارهٔ‌ ۶ اث‍ر آن‍ت‍وان‌ چ‍خ‍وف، ت‍ه‍ران‌: ق‍طره‌، ۱۳۸۲.
  6. گل آتشین: نمایشنامه، تهران، قطره،‌ ۱۳۸۳

ترجمهٔ آثار او[۸۹]

  1. آهوی بخت من گزل، به‌زبان کردی. ترجمهٔ سایمه خاکپور سنندج: شمیم سنندج‏‫، ۱۳۹۶‬‏‫
  2. آهوی بخت من گزل، به‌زبان کردی (ئاسکا به‌ختی من گوزه‌ل) ترجمهٔ سید فاخر علوی. ارومیه: دارالاخلاص‏‫، ۱۳۹۸‬‬‬‬‬‬‬
  3. آوس‍ن‍ه‌ٔ ب‍اب‍ا س‍ب‍ح‍ان‌، به‌زبان بلوچی (بابا سبحانءکسه) ترجمهٔ محمد امیری، تهران: ربیدان، ۱۳۹۷
  4. دیدار بلوچ، به‌زبان بلوچی (نیادی‌گون بلوچ‌ء)ترجمهٔ عبدالماجد سپاهیان، تهران: ربیدان‏‫، ۱۳۹۷‬
  5. سفر به‌زبان عربی (روایه) ترجمهٔ سلیم‌عبدالامیر حمدان. قاهره: المجلس‌الاعلی للثقافه‏‫، ۱۳۸۴(۲۰۰۵م)
  6. طریق بسمل‌شدن به‌زبان انگلیسی(Thirst) ترجمهٔ Martin E. Weir،بروکلین،۱۳۹۳(۲۰۱۴م)
  7. کلیدر به‌زبان آلمانی، ترجمهٔ زیگفرید لطفی
  8. جای خالی سلوچ به‌زبان آلمانی، ترجمهٔ‌ زیگفرید لطفی، به‌زبان انگلیسی، ترجمهٔ کامران رستگار، به‌زبان ایتالیایی، ترجمهٔ آنا ونسن، به‌زبان‌های سوئدی، فرانسوی و هلندی
  9. آوسنهٔ بابا سبحان، به‌زبان آلمانی، ترجمهٔ‌ بهمن نیرومند و به‌زبان سوئیسی، انتشارات اونیونز فرلا
  10. سفر، به‌زبان آلمانی، ترجمهٔ بهمن نیرومند
  11. گاواره‌بان،‌ به‌زبان آلمانی،‌ترجمهٔ تورج رهنما
  12. هجرت سلیمان به چینی
  13. آهوی بخت من گزل به‌ سوئدی
  14. باشبیرو به ایتالیایی
  15. مجموعه داستان کوتاه به روسی

دیگر آثارخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

  1. موقعیت کلی هنر و ادبیات کنونی، تهران: شباهنگ، ۱۳۵۲
  2. ناگزیری و گزینش هنرمند، تهران: شباهنگ، ۱۳۵۷
  3. ما نیز مردمی هستیم: گفت‌وگو با محمود دولت‌آبادی، تهران: پارسی، ۱۳۶۸، چشمه، ۱۳۷۳
  4. ان‍س‍ان‌ پ‍ی‍رام‍ون‍ی‌ و ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان‌، دوس‍ت‍داران‌ ب‍ش‍ری‍ت‌: پ‍ای‍ان‌ ک‍اب‍وس‌: رم‍ان‌ چ‍ی‍س‍ت‌؟ سوئد، استکهلم: ع‍ص‍ر ج‍دی‍د‏‫،۱۳۶۹(۱۹۹۱م)‬‬
  5. نون نوشتن: یادداشت‌ها، طرح‌ها، تهران: چشمه، ۱۳۸۸
  6. این گفت و سخن‌ها، مجموعه گفت‌وگو‌ها با محمود دولت‌آبادی، تهران: چشمه، ۱۳۹۶
  7. تا سر زلف عروسان سخن، گردآوری متون کهن، تهران: چشمه، ۱۳۹۴
  8. رد، گ‍ف‍ت‌‌وگ‍زار س‍پ‍ن‍ج‌: م‍ق‍ال‍ه‌ه‍ا، ن‍ق‍ده‍ا، گ‍ف‍ت‌ و ش‍ن‍وده‍ا، س‍خ‍ن‍ران‍ی‌ه‍ا، ت‍ه‍ران‌: چ‍ش‍م‍ه‌: پ‍ارس‍ی‌‏‫، ۱۳۷۱‬‬‬
  9. سخن در سنگ، مجموعه گفتارها، تهران: سلوک، ۱۳۹۶
  10. عبور از خود، از سرگذشت: مجموعه مقاله، تهران: چشمه، ۱۳۹۷
  11. قطرهٔ محال‌اندیش: گفت و گزار سپنج: مجموعه مقالات و سخنرانی‌ها، نقدها، گفت و شنودها. ت‍ه‍ران‌‏‫: چ‍ش‍م‍ه‌‬‏‫: فرهنگ معاصر‬‏‫، ۱۳۸۳ (عیناً متن کتاب رد، گفت‌وگزار سپنج، با تغییر عنوان)‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
  12. گ‍ف‍ت‌‌وگ‍و ب‍ا اح‍م‍د ش‍ام‍ل‍و، م‍ح‍م‍ود دول‍ت‌آب‍ادی‌، م‍ه‍دی‌ اخ‍وان‌ ث‍ال‍ث‌، گفت‌و‌گو‌کننده: م‍ح‍م‍د م‍ح‍م‍دع‍ل‍ی‌. ت‍ه‍ران‌: ق‍طره‌‏‫، ۱۳۷۲.‬‬‬‬‬
  13. میم و آن دیگران، تهران: چشمه، ۱۳۹۰

سبک و لحن و ویژگی آثار

دولت‌آبادی راوی دورهٔ گذار

محمود دولت‌آبادی با رویکرد تازه به مسائل روستایی، تصویری هنرمندانه از روستانشینان ایرانی در یک مرحلهٔ گذار پدید می‌آورد. ارزش‌های ادبی و اجتماعی آثار دولت‌آبادی سهم قابل‌توجهی در تکامل رمان ایرانی ایفا می‌کند. او بیش از آن‌که به ایجاد اتمسفر داستان اهمیت دهد شرح ماجرا و روان‌شناسی شخصیت‌ها را مهم می‌شمارد. توجه به رابطهٔ فرد و نیروهای اجتماعی و موقعیت‌هایی که در شکل‌بخشیدن به شخصیت فرد و تغییر مسیر زندگی او تأثیر دارند جنبهٔ رئالیستی و تاریخی آثارش را تقویت می‌کند. وی از لحاظ شخصیت‌پردازی پیرو رئالیست‌های قرن نوزدهم اروپا است؛ دانای کلی است که از درون و برون آدم‌های داستان آگاهی کامل دارد و هنگام ورود آن‌ها به داستان شرح دقیقی از ظاهر جسمی و تاریخچهٔ شخصی‌شان به‌دست می‌دهد و آنچه در پی می‌‌آورد در جهت تکمیل این تصویر معین و مشخص اولیه است،‌ تا سرانجام در طی حوادث قهرمان داستان به‌طور کامل عرضه شود. نویسنده پس از توصیف وضع ظاهری آدم‌ها درون آن‌ها را مورد توجه قرار می‌دهد. او جلوه‌های طبیعت را نیز برای توصیف دنیای درونی قهرمانانش به‌کار می‌گیرد.

دولت‌آبادی نویسندهٔ پرکاری است؛ اما داستان‌های متعددش به‌دلیل شخصیت‌ها و حادثه‌های تکرار شونده‌شان نمودهای مختلف یک دل‌مشغولی اساسی‌اند،‌ گویی نویسنده بر مبنای نوعی خاطرهٔ پنهان به‌طور مداوم روی یک طرح معین داستان می‌نویسد. تمامی آثارش ساختاری یکسان دارند، رویدادها و طرز فصل‌بندی و شکل‌گیری رمان‌ها شباهت بسیار به هم دارند:‌ خلق بحران نقطهٔ شروع همهٔ داستانهای دولت‌آبادی است. در نخستین فصل رمان، ‌فاجعه‌ای رخ می‌دهد که داستان حول آن شکل می‌گیرد شخصیت‌های اصلی نیز معرفی می‌شوند تا در فصول بعد، برمبنای دوری و نزدیکی‌شان به فاجعه، تکامل درخور خویش را بیابند. در هر فصل رمان ضمن گسترده‌شدن موضوع،‌ یکی از شخصیت‌های اصلی به خواننده شناسانده می‌شود. بحران رویداد مرکزی است و و بقیهٔ ماجراهای رمان چون شعاع‌هایی از آن منشعب می‌شوند. ساخت داستان در ارتباط با این وضعیت بحرانی بنا می‌شود. آن‌گاه عملکرد شخصیت‌ها بر بستر بحران آغازین،‌ داستان را به‌پیش می‌برد. قهرمان که موقعیت امن خود را از دست داده،‌ تلاش می‌کند تا از این وضعیت بگریزد و یا در مقابل آن بایستد و آن را تغییر دهد. این تلاش‌ها عمده‌ترین قسمت رمان را می‌سازند. گاه به‌نظر می‌رسد قهرمان در تلاش خود موفق شده است،‌ اما این حالتی ناپایدار است و در پی آن بحران عظیم‌تری فرامی‌رسد. تکرار این درون‌مایه و فرم اساس سبک دولت‌آبای را تشکیل می‌دهد.

در تحلیل آثار دولت‌آبادی باید توجه داشت که او نویسنده‌ای است که در مقطع یک دوران تحول قرار دارد و ساخت بحرانی آثارش به‌صورت تیپیک، بحران حاکم بر روابط و مناسبات اجتماعی و عاطفی را انعکاس می‌دهد. دولت‌آبادی با پرداختی جامعه‌شناسانه به قهرمانان آثارش آنان را در متن کشاکش‌های اجتماعی بررسی می‌کند. بهترین آدم‌هایی که خلق کرده،‌ با داشتن فردیتی خاص، وضع مردم خرده‌پای شهر و روستا در موقعیت زمانی مکانی مشخصی را به‌نمایش می‌گذارند. چنین است که حاصل کارش درون‌مایهٔ یک زمان و شرایط خاص آن زمان را در بطن خود حمل کرده و برای آیندگان به ‌ارمغان آورده است. و مگر نه این‌که تاریخ واقعی هر ملت ادبیات آن است؟ دولت‌آبادی چهره‌پرداز قدرتمند زندگی و طبیعت روستا وقتی به شهر می‌رسد به گردابی ناتورالیستی درمی‌غلطد. قهرمان‌های داستان‌هایش تحمل شهر را ندارند و از کارگاه و کارخانه بیزارند. شهر در آثار او تجسمی از تباهی جامعهٔ بورژوایی است.[۹۰]

داستان‌‌کوتاه

ساخت بحرانی داستان‌های دولت‌آبادی نیز بحران اجتماعی زمانه‌اش را بازتاب می‌دهد. بحران در فرم به صورت داستان‌های کوتاهی که تا حد رمان کش آمده‌اند و یا رمان‌هایی که گسترش مطلوب خود را نیافته‌اند بازتاب می‌یابد. خود او در جایی گفته است:‌ «عیب عمدهٔ داستان‌نویسی من جزئی از واقعیت شکل‌بندی بافت آن است. من از داستان کوتاه شروع کرده‌ام و دارم رو به رمان می‌روم، رو به پهناورترین زمینهٔ ادبیات. نقص عمدهٔ این راهپیمایی ضروری این است که پاره‌ای از داستان‌هایم ضمن اینکه از داستان کوتاه دور شده‌اند، هنوز به رمان نرسیده‌اند.»

دولت‌آبادی حتی در داستان‌های کوتاهش می‌کوشد خواننده را با همهٔ ادوار زندگی یک آدم آشنا کند و با گستردن صحنهٔ ماجرا، در کنار مضمون اصلی مضمون‌های دیگری را نیز بپروراند. در نتیجه داستان‌های کوتاهش نیز به رمان‌هایی فشرده تبدیل می‌شوند درحالی‌که گاهاً رمان‌هایش نیز تا آن حد بسط نمی‌یابند که خواننده با انگیزهٔ رفتار و اعمال همهٔ آدم‌ها آشنا شود.[۹۱]

داستان‌های ته شب،‌ ادبار،‌ پای گلدستهٔ امامزاده شعیب، بند،‌ هجرت سلیمان،‌ سایه‌های خسته، بیابانی و مرد مهم‌ترین داستان‌های کوتاه اوست. در این داستان‌ها عمدتاً روایت برعهدهٔ راوی برون‌داستانی، راوی سوم شخص، است و زمان روایت پس از وقوع رخدادها و کنش‌ها بوده و راوی مرتباً به وقایعی که به زمان گذشته تعلق دارد رجوع می‌کند تا بدین‌ترتیب به سرچشمه و ریشهٔ‌ داستان دسترسی یابد. شخصیت‌ها به‌طورکلی افرادی منفرد و تنها هستند که در محیطی پرکشمکش و حال‌وهوایی مأیوس‌کننده زندگی می‌کنند، شخصیت‌هایی شبیه به شخصیت‌های داستان‌های هدایت. توصیف‌های واقع‌گرایانه در داستان‌های کوتاه دولت‌آبادی بازتاب دو پهنهٔ‌ متفاوتی است که وی به‌تناوب به‌شرح آن می‌پردازد: دنیای شهر و شهرنشینی و دنیای روستا. مکانی که ترک می‌شود همیشه محیط روستاست. این محیط در آثار بعدی مبدل به پهنه‌ای می‌شود که از هرگونه نیروی حیات عاری است.[۹۲]

داستان‌های بلند

داستان‌های سفر، آوسنهٔ بابا سبحان، گاواره‌بان، باشبیرو، از خم چمبر و عقیل عقیل از داستان‌های بلند دولت‌‌آبادی است. عقیل عقیل آخرین داستان بلندی است که وی پیش از نگارش نخستین رمانش،‌ جای خالی سلوچ، به‌چاپ می‌رساند. سفر دولت‌آبادی به «کاخک» به‌سال۱۳۴۸، در پی وقوع زلزله،‌ الهام‌بخش او در پرداختن به این داستان است. دولت‌آبادی در داستان‌های بلند نیز از شیوه‌ٔ‌ مرسوم برای نوشتن استفاده می‌کند؛ استفاده از راوی سوم شخص. راوی که عمدتاً‌ در زمان پس از رخدادها گذشته را روایت می‌کند گاه به گذشته‌ای بسیار دور رجعت می‌کند تا بدین‌سان گذشتهٔ شخصیت‌ها را به‌ تصویر بکشد. با این همه در برخی از داستان‌ها،‌ نشانه‌هایی از روایت به‌شیوه‌ای غیرمتعارف به‌چشم می‌خورد. در باشبیرو،‌ «حلّه» مبدل به راوی درون داستانی می‌شود که شبیرو را مخاطب قرار می‌دهد و برای او وقایعی را که در نبود شوهرش رخ داده را بازگو می‌کند. در آوسنهٔ بابا سبحان راوی تا اندازه‌ای موضع همه‌چیزدان خود را تعدیل کرده و صحنهٔ‌ کویر را از دید مسافری فرضی توصیف می‌کند. نحوهٔ روایت از خم چمبر نیز دارای ویژگی‌های خاص خود است؛ بدین معنی که گفتمان درونی برخی از شخصیت‌ها پیشگویی وقایعی است که در آینده رخ خواهد داد.[۹۳] این داستان‌ها نیز به‌مانند بیشتر داستان‌های دولت‌آبادی با یک بحران شروع می‌شوند. در هجرت سلیمان،‌ عامل بحران روابط فئودالی است و در آوسنهٔ‌ بابا سبحان پس‌ماندهٔ همین روابط،‌ بحران‌زاست. در گاواره‌بان و عقیل عقیل میلیتاریسم حاکم بر جامعه تشنج‌آفرین است و در سفر،‌ رشد اقتصاد دلالی و افزایش بیکاری در شهرها، زندگی آدم‌های داستان را تهدید می‌کند. نظم حاکم،‌ سیر سلب امنیت را تا آخرین پناهگاه ظاهراً ایمن آنان،‌ یعنی خانواده، دنبال می‌کند. فاجعهٔ اجتماعی جایی را که فرد در آن پناه گرفته فرو می‌ریزد و او در مواجهه با جهانی متخاصم احساس اضطراب کرده و برای مقابله با بی‌عدالتی و نومیدی راهی جز مهاجرت نمی‌شناسد.[۹۴]

رمان

جای خالی سلوچ

نخستین رمان دولت‌آبادی است. این اثر درواقع حکم حلقه‌ای است که نخستین بخش از زندگی حرفه‌ای نویسنده را به کلیدر پیوند می‌زند.[۹۵] این رمان حول بحرانی می‌چرخد که بر اثر تعارض مناسبات کهن و مناسبات جدید، جامعه را دچار کرده است و مهاجرت یکی از پیامدهای آن است. رمان با غیبت سلوچ، با جای خالی او آغاز می‌شود. پدر، نقطهٔ اتکا و اطمینان خانواده به ناگهان نیست شده است. تأثیر غیبت سلوچ بر «مرگان»،‌ همسر او، چنان عمیق توصیف می‌شود که وحشت آن به‌ناگهان مثل زهر در جان خواننده منتشر می‌شود.[۹۶] دولت‌آبادی به‌رغم علاقهٔ شدیدش به واقع‌گرایی از سمبولیسم نیز برای افزودن بر مفاهیم کنایی و ضمنی روایت استفاده می‌کند. غیبت سلوچ در حقیقت نمودی است از سنت‌ها و شرایط زیست در وضعیتی که عملاً در مواجهه با پدیده‌های جدید جهان معاصر به نیست‌شدگی دچار شده است. چهرهٔ نمادین پدر در اینجا بازنمایی گذشتهٔ روستایی است که قرار است تا چندی دیگر از صفحهٔ روزگار حذف شود.[۹۷]

رمان در روستایی کوچک و فقیر با سطح نازل تولید، از نظر اقتصادی عقب‌مانده و با شیوهٔ زیست زمین‌داری اتفاق می‌افتد. این روستای فقیر با ساختار اقتصادی خاص خود می‌تواند به‌مثابهٔ دنیای صغیر، نماینده و نماد دنیای بزرگ‌تری باشد. دولت‌آبادی با استفاده از روش جدلی در حوزهٔ ماتریالیسم تاریخی و با استفاده از نحوهٔ برخورد تاریخی پدیده‌های مادی سعی می‌کند هر «نهاد»ی را که می‌‌آفریند در مقابل «برابرنهاد» آن را نیز در نظر آورد و به سیلان جاری و مداوم پدیده‌ها میدان بازآفرینی دهد. در این فرآیند پویا که همانا حرکت تاریخ است هیچ‌چیز ثابت و لایتغیر نمی‌ماند:[۹۸] روابط شهر و روستا،‌ حضور صنعت در روستا، مهاجرت روستاییان،‌ خشک‌شدن قنات‌ها، به‌هم‌خوردن روابط اجتماعی در روستا، دگرگونی وضع کاشت و برداشت، شیوهٔ تولید، و...

به‌عقیدهٔ برخی منتقدان در جای خالی سلوچ دولت‌آبادی موفق می‌شود ضمن به‌کارگیری زبان مناسب و استفاده از واژگانی که با بافت داستان و تاروپود زندگی روستایی تناسب دارد، تصویری «رمانی» از مضامینی که پیش از این به‌نحوی پراکنده و جسته‌گریخته در دیگر داستان‌های خود به‌کار گرفته بود ارائه دهد. [۹۹]

کلیدر

این رمان که در ده جلد نگاشته شده است به‌مثابهٔ گذر از یکی از مراحل اساسی تجربهٔ داستان‌نویسی دولت‌آبادی محسوب می‌شود چرا که با کلیدر است که دولت‌آبادی با استناد به الگوهای ادبیات عامیانه و سنت عرفانی مذهبی ایرانی، از مرزهای سنت رمان‌نویسی ایرانی پا فراتر می‌نهد. صرف‌نظر از این بازگشت به‌منظور استفاده از الگوهای کهن ادبیات فارسی کلیدر دیگر بار فارسی کلاسیک را احیا کرده و بدان حیاتی تازه می‌بخشد. حال آنکه این زبان می‌رفت تا در پهنهٔ ادبیات معاصر فارسی اندک‌اندک از حوزهٔ رمان‌نویسی کنار گذاشته شود.

کلیدر ریشه در واقعیت دارد. «گل‌محمد» قهرمان این رمان فردی یاغی بود که سال۱۳۲۲ به‌دست نظامیان کشته شد.[۱۰۰] دولت‌آبادی خود شکل‌گیری نطفهٔ کلیدر در ذهنش را محصول دوران کودکی خود می‌داند؛‌ چهار ساله بوده که خبر گرداندن جنازهٔ گل‌محمد، را که برای درس عبرت در سبزوار می‌گردانده‌اند، شنیده، خواندن چهاربیتی‌های مردم را در مراسم مختلف در وصف «گل‌محمد» و مادرش دیده و... این شخصیت و ایدهٔ نوشتن او تا سال‌ها در درون دولت‌آبادی رشد می‌کند. طی سال‌های ۱۳۴۵تا۱۳۴۶ که هم‌زمان می‌شود با دوران پس از مرگ برادر جوانش، نورالله، برای غلبه بر نابسامانی و بلاتکلیفی و برآوردن نیاز عمیقش به رهایی، دست به‌نوشتن داستان عاشقانهٔ «خون و خنجر و شیدا» می‌برد، این امر خود منجر به‌ تداعی «گل‌محمد»ها شده و از درون این داستان، «کلیدر» سربرآورده و پس از آن تمام وجود دولت‌آبادی را منحصر به خودش می‌کند.[۱۰۱]

کلیدر در نگاه منتقدان
=هوشنگ گلشیری=

گلشیری اگرچه معتقد است کار دولت‌آبادی در کلیدر به‌دلیل ساختن حادثه و آدم‌های متفاوت و ترسیم خوب گسترهٔ جغرافیایی رمان باارزش است و بخش‌هایی از کلیدر را دارای اوج درخشانی می‌‌داند اما نقدهایی جدی را به آن وارد می‌داند. از نظر او الگوگیری از زبان و ذهنیت نقالان و استفاده از آداب و اصول نقالی و نقل قصّه، رهانشدن از ته‌ماندهٔ‌ ذهنیت قرون وسطایی، بهره‌گیری از زبانی ضربی، فخیم، پرتکرار و سرشار از توصیف و تشبیه‌های اضافه، حرافی و زیاده‌گویی، کشتن زمان، سپردن سرنوشت‌ها به دست یک فعال مایشاء و چون‌وچرا کردن و طلب علت کردن را به‌کناری نهادن و شخصیت آدم‌ها را کلی و بی‌تغییر دانستن و میدان دادن به تصادفات و جبر را از عمده اشکالات وارده بر کلیدر می‌داند.[۱۰۲]

=سیمین دانشور=

دانشور طی گفت‌وگویی با هوشنگ گلشیری ضمن انتقاد از دیدگاه گلشیری دربارهٔ کلیدر به تعریف و تمجید از آن می‌پردازد. او در این گفت‌وگو دیدگاه گلشیری را به‌دلیل اینکه صرفاً با الگوهای شخصیتی خودش کلیدر را دیده و تفاوت نگرش خودش با دولت‌آبادی را به جهان و به داستان، به‌کلی نادیده گرفته است به‌کلی فاقد موضوعیت می‌داند. دانشور نگاه غیرسیاسی و غیرجانب‌دارانه و غیرحزبی را از ویژگی‌های بارز نویسندهٔ کلیدر می‌داند.[۱۰۳]

=پرتو نوری علاء=

به‌اعتقاد نوری علاء، کلیدر عظیم‌ترین اثر هنری در پهنهٔ ادبیات معاصر ایران و در عین‌حال حجیم‌ترین رمان ایرانی است که می‌توانست به این حجم نباشد.او اگرچه دولت‌آبادی را در پرداختن به ذهنیات و کارکردهای رفتاری شخصیت‌ها موفق می‌داند اما می‌گوید توصیف بیش‌ از حد ذهنیت‌ها از عینیت رمان می‌کاهد و حرکت اساسی آن را متوقف می‌کنداز نظر او مشخص‌ترین وجه و مثبت‌ترین ارزش کلیدر، پرداخت بی‌نظیر دولت‌آبادی به شخصیت زنان کتاب است. او کلیدر را به‌حق تنها اثر ادبی این سال‌ها و شاید سالیان طولانی‌تر، می‌داند که در آن زنان به‌عنوان موجودات بشری با همهٔ‌ گوناگونی و اختلافاتشان مطرح شده‌اند.[۱۰۴]

=رضا براهنی=

براهنی کلیدر را با عباراتی چون «پیش‌رمان»، «پیش‌‌رئالیستی» و «پیش‌مدرن»، «شبه ادبیات» و «شبه‌رمان» توصیف می‌کند. براهنی دولت‌آبادی را متهم می‌کند که با مطلق‌ فرض گرفتن «صحراگردی» و «سنت ایرانی قهرمانی» نقش «گل‌محمد» را نقش ملت ایران فرض کرده و بعد اراده کرده که به‌نمایندگی از ملت ایران، رمان ملی بیافریند. او همچنین دولت‌آبادی را بی‌اعتقاد به دیالکتیک و مبارزهٔ طبقاتی دانسته و نگرش او را نه‌تنها رمانتیسم مطلق بلکه ایده‌آلیسم مطلق می‌داند. براهنی با نقد زبان به‌کار گرفته شده در کلیدر می‌گوید حتی نوشتن راجع به گذشته هم باید به زبان رایج و روز باشد و حتی تلفیق زبان‌ها در یک اثر باید با در نظرگرفتن فضای زبان‌شناختی، زبان رایج و امروز صورت بگیرد.[۱۰۵]

جوایز و افتخاراتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

  1. برندهٔ «یان میخالسکی» برای رمان زوال کلنل ۲۰۱۳میلادی
  2. نامزد «بوکر» برای رمان «زوال کلنل» ۲۰۱۲میلادی
  3. نامزد نوبل ادبیات برای رمان کلیدر
  4. دریافت نشان «شوالیهٔ هنروادب» از دولت فرانسه، ۲۰۱۴میلادی
  5. برندهٔ «بیست سال ادبیات داستانی انقلاب اسلامی» ۱۳۷۷
  6. برندهٔ «جایزهٔ ادبی یلدا» برای یک عمر فعّالیت ادبی، ۱۳۸۱

شعر احمد شاملو دربارهٔ دولت‌آبادی

خویشتن را به بستر تقدیر سپردن
و با هر سنگ‌ریزه
راضی به نارضایی گفتن
زمزمه‌ٔ روح چه شیرین است

شعر بهرام بیضائی به‌مناسبت تولد هفتادسالگی محمود دولت‌آبادی

در زادروز آن‌كه دولتش آباد
لب بسته بود حقّ
حوالیِ بیهق
افسانه نمی‌خوانْد پِچ پِچه!
سایه‌ها پَرسه می‌زدند
در اطراف سبزوار
واژه‌ها گُم بودند
سَرْگشته پی معنایی
تا تو آمدی؛
هفتاد سالِ پیش، امروز

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)[۱۰۶]

  1. این چهار زن، نگاهی به سفر قهرمانی شخصيت در چهار رمان معاصر پارسی: سووشون، چشم‌هايش، جای خالی سلوچ و شوهرِ آهو خانم. سولماز مظفری، سامان مظفری. شیراز: ‏‫نادریان‬، ‏‫۱۳۹۳‬
  2. بازتاب فرهنگ عامیانه در رمان کلیدر. زهرا روشندل‌جلالی. تهران: تیرگان‏‫، ۱۳۹۵
  3. بازخوانی خشونت‌پذیری زنان ایرانی؛ با تحلیل انسان‌شناختی رمان کلیدر. حسن فرهنگی. تهران: تیسا‏‫، ۱۳۹۶
  4. بررسی جامعه‌شناسی رمان کلیدر. زینب علوی. تهران: آیندگان، ‏‫‏‏‏‏‏۱۳۹۳
  5. بررسی و تحلیل عناصر داستان در رمان جای خالی سلوچ. سیده نسرین موسوی‌اندبیل. اردبیل: انتشارات محقق اردبیلی، ‏‫۱۳۹۴
  6. ب‍ی‍س‍ت‌ س‍ال‌ ب‍ا ک‍ل‍ی‍در در ن‍ق‍د رم‍ان‌ ک‍ل‍ی‍در .ع‍ب‍اس‌ ش‍ی‍رم‍ح‍م‍دی‌. ت‍ه‍ران‌: ک‍وچ‍ک‌، ۱۳۸۰
  7. جلوه‌های حقوقی جای خالی سلوچ . جواد محمودی، بهناز آزادگان‌دهکردی. تهران : میزان‏‫، ۱۳۹۵
  8. جلوه‌های حقوقی کلیدر. جواد محمودی. تهران : میزان‏‫، ۱۳۹۰
  9. راز کلیدر: شخصیت و شخصیت‌پردازی در رمان کلیدر. زینب ولی‌زاده‌فلکدهی. مشهد: رویای سپید: سیمرغ خراسان‏‫، ۱۳۹۶
  10. راه و خاک و رود: تأملی در کلیدر. سیداسلام دعاگو. ارومیه: حسینی اصل، ‏‫۱۳۹۶
  11. ردپای گلدمن در کلیدر. زینب علوی. کرج: انتشارات فرآیین‏‫، ۱۳۹۴
  12. رف‍ت‍ار ح‍م‍اس‍ی‌ و ع‍ش‍ق‌ در ک‍ل‍ی‍در. ج‍واد اس‍ح‍اق‍ی‍ان‌. ت‍ه‍ران‌: پ‍ای‍ا، ۱۳۷۸
  13. زیبایی‌شناسی رمان جای خالی سلوچ. عزت‌الله محمودی، فاطمه پاباغی، زیبا اسماعیلی. همدان: سکر، ‏‫۱۳۹۴
  14. شخصیت زن در رمان‌های ایرانی مطالعه موردی : بوف کور، زنی که مردش را گم کرد، کلیدر و جای خالی سلوچ. مریم مختارزاده. تهران: جامعه‌شناسان‏‫، ۱۳۹۵
  15. صورتک‌ها در کلیدر . فرزانه یوسف‌قنبری، فرحناز حسینی‌پناه. دزفول: اهورا قلم‏‫، ۱۳۹۵
  16. طبیعت‌گرایی در آثار محمود دولت‌آبادی. اعظم فرح‌وشی. تهران: تعالی‏‫، ۱۳۹۵
  17. ک‍ل‍ی‍در: س‍رگ‍ذش‍ت‌ ن‍س‍ل‌ ت‍م‍ام‌ ش‍ده. م‍ح‍م‍د ب‍ه‍ارل‍و. ت‍ه‍ران‌: ن‍گ‍اه‌، ۱۳۶۸
  18. ک‍ل‍ی‍در: رم‍ان‌ ح‍م‍اس‍ه‌ و ع‍ش‍ق. ج‍واد اس‍ح‍اق‍ی‍ان‌. ت‍ه‍ران‌: گ‍ل‌آذی‍ن‌، ۱۳۸۳
  19. کلیدر: کلید زبان در قفل تاریخ. هلن اولیائی‌نیا. تهران: نگاه‏‫، ۱۳۹۷
  20. کلیدر در اسناد و واقعیات (خان کلمیشی) . کلیم‌الله توحدی (کانیمال). مشهد: کلیم‌الله توحدی‏‫، ۱۳۹۲
  21. مایه‌های بومی در برخی از آثار محمود دولت‌آبادی . الهام خدابخشی. خرم‌آباد: شاپور‌خواست‏‫، ‏‫۱۳۹۳
  22. محمود دولت‌آبادی از نگاهی دیگر. مهری افشار. تهران: چرخ، ‏‫۱۳۹۴
  23. مقایسه سیمای زن در چهار اثر امیرحسن چهل‌تن و محمود دولت‌آبادی. اشرف پناهی. تهران: مولفین طلایی‏‫، ‏‫۱۳۹۸
  24. مویه‌های کویر شرحی بر رمان کلیدر دولت‌آبادی. فرحناز حسین‌پناه. دزفول: اهورا‌قلم‏‫‏، ۱۳۸۵
  25. نقد رمان کلیدر از دیدگاه تاریخ‌گرایی نوین. محمد پیشان. تهران: راز نهان‏‫، ‏‫۱۳۹۵
  26. نقد مکتبی سه داستان‌نویس ایرانی: صادق هدایت، صادق چوبک، محمود دولت‌آبادی. مهدی شریفیان، کیومرث رحمانی؛ همدان: دانشگاه بوعلی سینا، ‭۱۳۹۶
  27. ن‍ق‍د و ت‍ف‍س‍ی‍ر آث‍ار م‍ح‍م‍ود دول‍ت‌آب‍ادی‌. م‍ح‍م‍درض‍ا ق‍رب‍ان‍ی‌. ت‍ه‍ران‌: آروی‍ن‌، ۱۳۷۳

نوا و نما و نگاه


پانویس

  1. دستغیب، نقد آثار محمود دولت‌آبادی، ۹تا۱۲.
  2. شیری، روایت روزگار، ۲۴و۲۵.
  3. شیری، روایت روزگار، ۸تا۱۵.
  4. «جشن‌نامه‌ٔ محمود دولت‌آبادی». مجله‌ٔ فرهنگی‌وهنری بخارا، ش. ۷۶ (۱۳۸۹). 
  5. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۱۸۹تا۱۹۱.
  6. شیری و ۱۳۹۶، روایت روزگار.
  7. دولت‌آبادی، این گفت‌وسخن‌ها...، ۲۰۳.
  8. ساعی ارسی، جامعه‌شناسی رمان: پژوهشی در جای خالی سلوچ، ۹۰.
  9. شیری، روایت روزگار، ۴۵و۴۶.
  10. دولت‌آبادی، این گفت‌وسخن‌ها...، ۹۹تا۱۱۱.
  11. دولت‌آبادی، این گفت‌وسخن‌ها...، ۹تا۴۲.
  12. دولت‌آبادی، این گفت‌وسخن‌ها...، ۸۷.
  13. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۴۱.
  14. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۱۳۴و۱۳۵.
  15. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۱۴۲و۱۴۳.
  16. دولت‌آبادی، این گفت‌وسخن‌ها...، ۲۰۷تا۲۱۰.
  17. چهلتن، محمود دولت‌آبادی، ۱۱.
  18. دستغیب، نقد آثار محمود دولت‌آبادی، ۹.
  19. شیری، روایت روزگار، ۱۲.
  20. چهلتن، محمود دولت‌آبادی، ۱۴.
  21. دستغیب، نقد آثار محمود دولت‌آبادی، ۱۰.
  22. شیری، روایت روزگار، ۱۶.
  23. دستغیب، نقد آثار محمود دولت‌آبادی، ۱۱.
  24. شیری، روایت روزگار، ۱۱.
  25. دستغیب، نقد آثار محمود دولت‌آبادی، ۱۲.
  26. شیری، روایت روزگار، ۲۲تا۲۵.
  27. چهلتن، محمود دولت‌آبادی، ۱۸.
  28. دستغیب، نقد آثار محمود دولت‌آبادی، ۱۲.
  29. دستغیب، نقد آثار محمود دولت‌آبادی، ۹و۱۱.
  30. شیری، روایت روزگار، ۳۲.
  31. «کتاب‌های محمود دولت‌آبادی». 
  32. شیری، روایت روزگار، ۲۵.
  33. دستغیب، نقد آثار محمود دولت‌آبادی، ۱۱.
  34. چهلتن، محمود دولت‌آبادی، ۱۷.
  35. شیری، روایت روزگار، ۳۰.
  36. شیری، روایت روزگار، ۳۴و۴۷.
  37. شیری، روایت روزگار، ۳۵.
  38. دولت‌آبادی، این گفت‌وسخن‌ها...، ۲۰۲.
  39. شیری، روایت روزگار، ۳۲و۳۵.
  40. دولت‌آبادی، این گفت‌وسخن‌ها...، ۲۰۲و۲۰۵.
  41. شیری، روایت روزگار، ۳۹.
  42. شیری، روایت روزگار، ۳۹و۴۰.
  43. شیری، روایت روزگار، ۴۰و۴۱.
  44. شیری، روایت روزگار، ۴۱.
  45. شیری، روایت روزگار، ۴۱تا۴۳.
  46. شیری، روایت روزگار، ۴۲.
  47. شیری، روایت روزگار، ۹تا۱۵.
  48. دستغیب، نقد آثار محمود دولت‌آبادی، ۹.
  49. شیری، روایت روزگار، ۱۱و۱۵.
  50. شهپرراد، رمان درخت هزارریشه، ۱۶و۱۷.
  51. چهلتن، محمود دولت‌آبادی، ۱۴تا۱۸.
  52. شیری، روایت روزگار، ۲۳تا۲۵.
  53. شهپرراد، رمان درخت هزارریشه، ۱۹.
  54. شیری، روایت روزگار، ۲۸.
  55. چهلتن، محمود دولت‌آبادی، ۱۸.
  56. شهپرراد، رمان درخت هزارریشه، ۱۸.
  57. شیری، روایت روزگار، ۲۸تا۳۲.
  58. شیری، روایت روزگار، ۳۴تا۴۱.
  59. محمدعلی، گفت‌وگو (با شاملو، دولت‌آبادی و اخوان ثالث)، ۹۱.
  60. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۲۲تا۲۵.
  61. محمدعلی، گفت‌وگو(با شاملو، دولت‌آبادی و اخوان ثالث)، ۱۲۴تا۱۲۶.
  62. محمدعلی، گفت‌وگو(با شاملو، دولت‌آبادی و اخوان ثالث)، ۱۴۴و۱۴۵.
  63. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۲۲۴و۲۲۵.
  64. «سیما نگاشت». بخارا، ش. ۷۶ (۱۳۸۹): ۲۷۹تا۳۰۵. 
  65. «آثار دولت‌آبادی اکنون نو کلاسیک است». بخارا، ش. ۷۶ (۱۳۸۹): ۳۰۶تا۳۱۰. 
  66. براهنی، رویای بیدار، ۳۷۶و۳۷۷.
  67. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۹و۱۰.
  68. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۱۱،۱۲،۱۹و۲۰.
  69. محمدعلی، گفت‌وگو(با شاملو، دولت‌آبادی و اخوان ثالث)، ۸۹.
  70. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۱۷۹تا۱۸۳.
  71. محمدعلی، گفت‌وگو(با شاملو، دولت‌آبادی و اخوان ثالث)، ۱۲۸و۱۲۹.
  72. محمدعلی، گفت‌وگو(با شاملو، دولت‌آبادی و اخوان ثالث)، ۸۵تا۸۷.
  73. محمدعلی، گفت‌وگو(با شاملو، دولت‌آبادی و اخوان ثالث)، ۱۵۲.
  74. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۲۴۵.
  75. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۲۲۸تا۲۳۰.
  76. محمدعلی، گفت‌وگو(با شاملو، دولت‌آبادی و اخوان ثالث)، ۱۰۶.
  77. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۳۱.
  78. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۳۲.
  79. محمدعلی، گفت‌وگو(با شاملو، دولت‌آبادی و اخوان ثالث)، ۱۳۱تا۱۳۳.
  80. محمدعلی، گفت‌وگو(با شاملو، دولت‌آبادی و اخوان ثالث)، ۱۴۰و۱۴۱.
  81. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۲۲۷.
  82. دولت‌آبادی، این گفت‌وسخن‌ها...، ۴۳.
  83. «سلوک یک نویسنده». 
  84. «روشن‌فکر نیستم و می‌گویم هم «ظریف» می‌خواهیم و هم «قاسم سلیمانی»». 
  85. «یادداشت محمود دولت‌آبادی در سوگ سردار سلیمانی». 
  86. شیری، روایت روزگار، ۲۵تا۴۲.
  87. دولت‌آبادی، این گفت‌وسخن‌ها...، ۱۹۶.
  88. «تمبر آقای رمان ایرات رونمایی شد». 
  89. شیری، روایت روزگار، ۴۵و۴۶.
  90. میرعابدینی، صد سال داستان‌نویسی ایران، جلد ۱و۲، ۵۵۰تا۵۵۶.
  91. میرعابدینی، صد سال داستان‌نویسی ایران، جلد ۱و۲، ۵۵۳.
  92. شهپرراد، رمان درخت هزارریشه، ۲۵تا۸۱.
  93. شهپرراد، رمان درخت هزارریشه، ۸۳تا۹۳.
  94. میرعابدینی، صد سال داستان‌نویسی ایران، جلد ۱و۲، ۵۵۳و۵۵۴.
  95. شهپرراد، رمان درخت هزارریشه، ۱۳۷.
  96. چهلتن، محمود دولت‌آبادی، ۸۱و۸۲.
  97. شیری، روایت روزگار، ۲۹۵و۲۹۶.
  98. ساعی ارسی، جامعه‌شناسی رمان: پژوهشی در جای خالی سلوچ، ۱۴۰تا۱۴۳.
  99. دستغیب، نقد آثار محمود دولت‌آبادی، ۱۱۸،۱۲۱و۱۲۲.
  100. شهپرراد، رمان درخت هزارریشه، ۱۶۷،۱۶۸و۲۲۱.
  101. چهلتن، ما نیز مردمی هستیم، ۲۶۷تا۲۷۱.
  102. گلشیری، باغ در باغ، ۳۱۹.
  103. دستغیب، نقد آثار محمود دولت‌آبادی، ۱۴۲و۱۴۳.
  104. نوری علاء، دو نقد، سفری به کلیدر، ۷،۲۳و۲۸.
  105. براهنی، رویای بیدار، ۳۳۲، ۳۴۶، ۳۸۴، ۳۵۸ و ۴۰۲.
  106. «منابعی که دربارهٔ‌دولت‌آبادی نوشته‌اند». 

منابع

  1. شیری، قهرمان (۱۳۹۶). روایت روزگار: نگاهی به کارنامهٔ محمود دولت‌آبادی. مشهد: بوتیمار. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۴۰۴-۳۹۷-۷.‫‬
  2. دستغیب، عبدالعلی (۱۳۷۸). نقد آثار محمود دولت‌آبادی. شیراز: ایما. شابک ۹۶۴-۶۵۹۲-۴۳-۰.‫‬
  3. شهپرراد، کتایون (۱۳۸۲). رمان درخت هزارریشه: بررسی آثار داستانی محمود دولت‌آبادی، از آغاز تا کلیدر. ترجمهٔ آذین حسین‌زاده. تهران: معین. شابک ۹۶۴-۷۶۰۳-۰۸-۸.‫‬
  4. میرعابدینی، حسن (۱۳۸۷). صد سال داستان‌نویسی ایران، جلد ۱و۲. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۱۹۴-۷۷-۹.‫‬
  5. دولت‌آبادی، محمود (۱۳۹۶). این گفت‌وسخن‌ها... تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۷۶۴-۸.‫‬
  6. ساعی ارسی، ایرج؛ صالحی، پرویز (۱۳۹۲). جامعه‌شناسی رمان: پژوهشی در جای خالی سلوچ اثر محمود دولت‌آبادی. تهران: بهمن برنا. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۸۰۲۳-۵۴-۱.‫‬
  7. محمدعلی، محمد (۱۳۷۲). گفت‌وگو(با شاملو، دولت‌آبادی و اخوان ثالث). تهران: قطره.‫‬
  8. چهلتن، امیرحسن (۱۳۹۶). محمود دولت‌آبادی. تهران: نگاه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۳۷۶-۲۴۵-۹.‫‬
  9. دولت‌آبادی، محمود (۱۳۸۳). قطرهٔ محال‌اندیش: گفت‌وگزار سپنج: مجموعه مقالات و سخنرانی‌ها، نقدها. تهران: چشمه. شابک ۹۶۴-۳۶۲-۱۵۷-X.‫‬
  10. چهل‌تن، امیرحسن؛ فریاد، فریدون (۱۳۸۰). ما نیز مردمی هستیم: گفت‌‌وگو با محمود دولت‌آبادی. تهران: چشمه. شابک ۹۶۴-۳۶۲-۰۲۶-۳.
  11. براهنی، رضا (۱۳۷۳). رویای بیدار، مجموعه مقاله پیرامون نگارش و خواندن متن ادبی. تهران: قطره.‫‬
  12. گلشیری، هوشنگ (۱۳۷۸). باغ در باغ، مجموعه مقالات. تهران: نیلوفر. شابک ۹۶۴-۴۴۸-۰۹۶-۱.‫‬
  13. نوری علاء، پرتو (۱۳۶۴). دو نقد، سفری به کلیدر نقش زن در فیلمهای کیمیایی. تهران: آگاه.‫‬
  14. دهباشی، علی. «جشن‌نامه‌ٔ محمود دولت‌آبادی». مجله‌ٔ فرهنگی‌وهنری بخارا، ش. ۷۶ (مردادوشهریور۱۳۸۹). 

پیوند به بیرون

  1. «با محمود دولت‌آبادی در ۷۷سالگی». ایسنا، ۱۰مرداد۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۱۸بهمن۱۳۹۷. 
  2. «سلوک یک نویسنده». https://www.bbc.com، بی‌بی‌سی فارسی، ۱۷فروردین۱۳۹۰. بازبینی‌شده در ۲۵دی۱۳۹۸. 
  3. «جشن تولد محمود دولت‌آبادی». ایبنا، ۹دی۱۳۹۸. 
  4. «یادداشت محمود دولت‌آبادی در سوگ سردار سلیمانی». تابناک، ۲۲دی۱۳۹۸. 
  5. «روشن‌فکر نیستم و می‌گویم هم «ظریف» می‌خواهیم و هم «قاسم سلیمانی»». تابناک، ۱۴دی۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ۲۳دی۱۳۹۸. 
  6. «تمبر آقای رمان ایران رونمایی شد». تابناک، ۱۸مرداد۱۳۹۳. بازبینی‌شده در ۲۳دی۱۳۹۸. 
  7. «تمبر «آقای رمان ایران رونمایی شد»». ایسنا، ۱۸مرداد۱۳۹۳. بازبینی‌شده در ۱۴اسفند۱۳۹۷. 
  8. «منابعی درباره دولت‌آبادی و آثارش». کتابخانه ملی. بازبینی‌شده در ۲۳دی۱۳۹۸. 
  9. «کتابهای محمود دولت‌آبادی». کتابخانه ملی. بازبینی‌شده در ۲۳دی۱۳۹۸.