مهدی اخوان ثالث: تفاوت میان نسخهها
آقای مستقیم (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
|نام = مهدی اخوان ثالث | |نام = مهدی اخوان ثالث | ||
|تصویر = | |تصویر = Akhavansales3.jpg | ||
|توضیح تصویر = '''ولیکن عزت آزادگی را{{سخ}}نگهبانیم، آزادیم، آزاد'''<ref>{{ | |توضیح تصویر = '''ولیکن عزت آزادگی را{{سخ}}نگهبانیم، آزادیم، آزاد'''<ref>{{پک|اخوان ثالث|ک= زمستان|ص= ۸۳}}</ref> | ||
|نام اصلی = | |نام اصلی = | ||
|زمینه فعالیت = سرایش، نویسندگی و نظریهپردازی ادبی | |زمینه فعالیت = سرایش، نویسندگی و نظریهپردازی ادبی | ||
|تاریخ تولد = | |تاریخ تولد = ۱۰اسفند۱۳۰۷ | ||
|محل تولد = | |محل تولد = توسِ خراسان | ||
|والدین = | |والدین = مریم و علی | ||
|تاریخ مرگ = | |تاریخ مرگ = ۴شهریور۱۳۶۹ | ||
|محل مرگ = | |محل مرگ = بیمارستان مهر، تهران | ||
|علت مرگ = | |علت مرگ = | ||
|محل زندگی = | |محل زندگی = توس، تهران، آبادان و ورامین | ||
|مختصات محل زندگی = | |مختصات محل زندگی = | ||
|مدفن = | |مدفن = توس، آرامگاه فردوسی | ||
|مذهب = | |مذهب = | ||
|در زمان حکومت = پهلوی و | |در زمان حکومت = دو دورهٔ پهلوی و انقلاب۱۳۵۷ | ||
|اتفاقات مهم = کودتای | |اتفاقات مهم = کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ | ||
|نام دیگر = | |نام دیگر = | ||
|لقب = | |لقب = | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
|پیشه = | |پیشه = شاعر، نقدنویس، گویندگی رادیو و مجری | ||
|سالهای نویسندگی = | |سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = [[زمستان]]، [[ارغنون]]، | |کتابها = [[زمستان]]، [[ارغنون]]، «آخر شاهنامه» و... | ||
|مقالهها = | |مقالهها = «گر تو شاه دخترانی»، «من خدای شاعرانم»، «حیوانهایی که شعر میگفتند» و... | ||
|نمایشنامهها = | |نمایشنامهها = | ||
|فیلمنامهها = | |فیلمنامهها = | ||
|دیوان اشعار = | |دیوان اشعار = | ||
|تخلص = م. امید | |تخلص = م.امید | ||
|فیلم ساخته بر اساس اثر = | |فیلم ساخته بر اساس اثر = | ||
|همسر = | |همسر = ایران(خدیجه) اخوان ثالث | ||
|شریک زندگی = | |شریک زندگی = | ||
|فرزندان = | |فرزندان = لاله، لولی، توس، تنسگل، زردشت و مزدکعلی | ||
|تحصیلات = | |تحصیلات = آهنگری | ||
|دانشگاه = | |دانشگاه = هنرستان فنی مشهد | ||
|حوزه = | |حوزه = | ||
|شاگرد = | |شاگرد = | ||
|استاد = | |استاد = | ||
|علت شهرت = | |علت شهرت = شعر «زمستان» و تثبیت سبک [[نیمایی]] | ||
|تأثیرگذاشته بر = | |تأثیرگذاشته بر = [[محمدرضا شفیعی کدکنی]] و... | ||
|تأثیرپذیرفته از = [[نیما یوشیج]] | |تأثیرپذیرفته از = [[نیما یوشیج]] | ||
|وبگاه = | |وبگاه = http://akhavansaales.ir | ||
|imdb_id = | |imdb_id = | ||
|soure_id = | |soure_id = | ||
|جوایز حافظ = | |جوایز حافظ = | ||
|جوایز = | |جوایز = | ||
خط ۶۹: | خط ۴۹: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''مهدی اخوان ثالث''' معروف به '''اخوان''' حماسیسرای معاصر در قالبهای قصیده، غزل، قطعه، رباعی، مثنوی و... با موضوعهای اجتماعی است. | |||
<center>* * * * *</center> | |||
اخوان ثالث، سرایندهٔ قطعهٔ مشهور «[[زمستان]]»، از پیشکسوتان شعر امروز است و او را شاعر «حماسههای شکست» مینامند. شعر اخوان ریشه در ادبیات گذشته ایران دارد که هم از نظر زبان و هم از نظر مضمون، قوی و پربار مینماید. او در شعرش کلمات زبان محاوره را بهراحتی در کنار کلمات ادبی فاخر مینشاند و از این حیث زبان غنی و خاص خود را دارد که در میان شاعران معاصر کاملاً مشخص و متمایز است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://rtlx9999.blogfa.com/post/4|عنوان= سبک شعری اخوان}}</ref> با آغاز نهضت شعر فارسی معاصر در نوسرایی که درحقیقت [[نیما یوشیج]] رسالت آن را برعهده داشت اخوان در فهرست شاعرانی قرار گرفت که توانست هنر نیما را بیواسطه، عمیقاً درک کرده و درعینحال اصالت و ابتکار خود را نیز حفظ کند. موفقیت اخوان در بیان دقیقترین احساسهای درونی و آرمانهای اجتماعی که از روح آزادمنش وی مایه میگیرد و آوردن استعارهها و تمثیلهای اصیل ایرانی در شعر،آنهم به استوارترین لفظ و بهترین صورت، موجب شد که اخوان در شمار شعرای برجستهٔ معاصر و از پیروان شعر زمان خویش خوانده شود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%d9%85%d9%87%d8%af%db%8c+%d8%a7%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86+%d8%ab%d8%a7%d9%84%d8%ab&SSOReturnPage=Check&Rand=0|عنوان= درنگی چند با مهدی اخوان ثالث}}</ref> | |||
[[پرونده:0117.jpg|210px|چپ]] | |||
==از میان یادها== | |||
===تعارفهای کشکی=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|بهنقل از [[عماد خراسانی]]: | |||
:اوایل مسافرت به تهران یک شب در خیابان منوچهری من و اخوان سرشبی قدم میزدیم که از دور، جاودانیاد هنرمند بزرگ صبا از دور پیدا شد... خودمان را به صبا رسانیدیم و اخوان را معرفی کردم و بعد با ایما و اشاره پرسیدیم که توی جیبهای کارتونک گرفتهمان جمعاً و معاً چه مقدار پول داریم، البته مقدار قابلتوجهی نبود؛ ولی میشد رستورانی رفت، از صبا خواهش کردیم که سرافرازمان کند، با خوشرویی قبول کرد به رستورانی رفتیم. صبا هی فرمان میداد. آقای گارسن باز م کباب بیارید، لطفاً بازهم سودا، بازهم فلان... . کمکم رنگوروی اخوان و لابد من تغییراتی پیدا میکرد و از سرخی به زردی میزد... از زیر میز دست اخوان را پیدا کردم و انگشتر خود را توی مشتش گذاشتم و اخوان هم ساعتش را ضمیمهٔ انگشتر کرد و پیش صاحب رستوران گرو گذاشت که بعداً برویم و از گرو دربیاوریم. بعد از ساعتی صبا نیز که مثل اخوان بهبهانهٔ دستشویی رفته بود، رفت... صبا رفت و حساب میز را پرداخت. بعداً که خواستیم برویم صبا گفت که اگر اینجا حساب دارید، امشب را من حساب کردهام. شروع کردیم بهتعارف که استاد ما از شما دعوت کرده بودیم، کملطفی فرمودید و از این حرفها که چشممان به چشم هم افتاد و هر دو از این تعارفهای کشکی خود خجالت کشیدیدم.<ref>{{پک|مجموعهٔ نویسندگان|۱۳۷۰|ک= ناگه غروب کدامین ستاره...|ص= ۵۲۱و۵۲۲}}</ref>}} | |||
===مودونم اما نمیگووَم=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|[[نصرت رحمانی]] از دیدارش با اخوان میگوید: | |||
:درحقیقت اولین بار بود که او را میدیدم. نگاهش کردم و دستم را به سویش دراز کردم و گفتم: خیلی خوشحالم. با شعر و نامتان دیری است آشنایم. دستم را در دستهایش فشرد، نگاهش لبریز از مهربانی شد و گفت: ولی من شما را دیده بودم؛ اما این غرور شهرستانی من نگذاشت تا بیایم جلو و خودی نشان بدهم. «کوچ» را هم خواندهام گرچه قبل از اینکه کتاب بشود بیشتر شعرهایش را در [[مجلهٔ فردوسی]] دیده بودم، شعرها وقتی یکجا جمع میشوند حال دیگری پیدا میکنند، مخصوصاً با آن مقدمهٔ بیرودربایستی [[نیما]]. گفتم: رویهم رفته چطور بود؟ گفت: بههمینزودی نایاب شد. همین برایتان در این روزگار کافی نیست؟ گفتم: اما من عقیدهٔ شخصی شما را میخواستم. به گویش غلیظ مشهدی گفت: مودونم؛ اما نمیگووَم!<ref>{{پک|مجموعهٔ نویسندگان|۱۳۷۰|ک= ناگه غروب کدامین ستاره...|ص= ۵۲۶}}</ref>}} | |||
[[پرونده:Akhavan...varamin.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در پلشت ورامین، قبل از سال۱۳۳۰'''</center>]] | |||
===زندان=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|بهنقل از اخوان: | |||
:چند بار به زندان افتادم، بار اول بهخاطر پناهندهای بود که به خانهٔ ما رویآورده بود؛ یعنی من و دوستم [[رضا مرزبان]] با یکدیگر در یک خانه مینشستیم و پناهندهای را به ما سپردند تا او را مخفی کنیم. این شخص آمد، حالا دوران بعد از کودتای ۲۸مرداد است. اواخر زمستان بود. مدتی او را نگه داشتیم و این مرد بیآرام شد و یکیدوبار به کوچه رفت و گیر افتاد. دنبال او آمدند و ریختند به خانه و ما را هم بردند و پس از چند روز آزاد کردند. یکبار هم زمانی بود که [[ارغنون]] را منتشر کرده بودم و اینبار خودم طرف اتهام بودم. اتفاقاً آن زمانها شعری هم در یکی از روزنامههای مخفی منتشر شده بود، خطاب به شاه با دشنام و حملهٔ شدید... این شعر را به من نسبت میدادند که تو گفتی... حالآنکه من نگفته بودم؛ ولی میدانستم چهکسی گفته... مرا چندبار به محاکمه کشیدند و این دفعه زندانم طول کشید... یکسالی زندانی بودم.<ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۶|ک= لولیوش مغموم|ص=۳۷}}</ref>}} | |||
===فسیلهای عینکی=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|بهنقل از [[مرتضی کاخی]]: | |||
:اخوان ثالث ارتباط خاصی با [[نیما]] دارد که با دیگران بسیار متفاوت است. اولاً نیما از لحاظ شخصی رفتار غیرقابل توجیه و بدی با اخوان داشته، بعد از کودتای ۲۸مرداد نیما جملات بدی را بهزبان آورد، آنهم درست زمانی که دستگاه وقت به نیما اتهام تودهایبودن و چپگرایی زده بود. او گفته بود: «من اصلاً چپ نیستم و این آدمهای وقتگیر مثل اخوان و [[شاملو]] که دور من جمع میشوند عضو حزب تودهٔ ایران هستند.» خب این حرف نیما بیشتر از همه به اخوان ثالث لطمه زد. در کتاب «بامداد در آینه» هم از زبان شاملو آمده است: «وقتی در زندان لشگر۲ زرهی با اخوان بودیم اصلاً مرا شکنجه نکردند؛ اما اخوان را بسیار کتک زدند و او شکنجههای سختی را تحمل کرد.» حالا چرا برای اخوان بیشتر گران تمام شد یکی از دلایلش آن بود که شاملوی عزیز، پدرش بههرحال سرهنگ بود و کمی مراعات احمد را میکردند. علیرغم تمام این زشتیها که نیما با این دو شاعر که از مهمترین پیروانش بودند خصوصاً با اخوان ثالث انجام داد باید بگویم مهمترین جریانی که باعث تثبیت حرکت نیما و شخص او در ادبیات ایران شد شاملو و اخوان بودهاند... اخوان در غائلهٔ ضدیت منتقدان علیه نیما حق بزرگی بر گردن نیما دارد، منتقدان نیما بر این اعتقاد بودند که نیما اصلاً وزن و قافیه را نمیشناسد و بهقول معروف اهلیت این قضایا را ندارد. اخوان آمد و یک وزن خاص را در شعر نو ترویج داد و بعد کتاب «بدعتها و بدایع نیما» را نوشت. او کار نیما را برای شاعران مخالف نیما و استادان بهقول شاملو «فسیلهای عینکی» دانشکدهٔ ادبیات جاانداخت، طوریکه آنها را سر جایشان نشاند، قبل از این حرکت اخوان، کسی این کار را نکرده بود؛ چرا که حتی کسانی مثل شاملو و همگنانش احاطهای را که اخوان بر شعر کلاسیک و عروض فارسی داشت، ابداً نداشتند.<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= گفتوگو با مرتضی کاخی|ژورنال= نگاه|شماره= ۲۱|صفحات= }}</ref>}} | |||
===شاید که ابله بود=== | ===شاید که ابله بود=== | ||
یدالله قرایی از [[ابراهیم گلستان]] نقل میکند: | {{گفتاورد تزیینی|یدالله قرایی از [[ابراهیم گلستان]] نقل میکند: | ||
:در میدان زندان پیش در منتظر ماندم چندین نفر منتظر بودند هرکس برای زندانیش. کسی جلو آمد و پرسید که آیا در انتظار میم.امیدم؟ گفتم: بله. گفت آیا شما آقای گلستاناید؟ گفتم: بله. به خاک افتاد. زانویم را بغل گرفت و میبوسید و میگفت اخوان مرادِ اوست، استادِ اوست. من ربطی میان این مریدی با زانوی خودم نمیدیدم. در صبح سرد زمستان برابر زندان برای من از حسنهای من میگفت. انگار خود خبر نداشتم از بعضی، هرچند از بعضی بهکلی بیخبر بودم. من پیش از آن هرگز او را ندیده بودم و بعد از آن هرگز او را ندیدم. یادم درست نیست در جواب چه گفتم. پیداست ترغیبش نمیکردم و شکر ادای خندهآورش را نمیکردم و هنوز هم دلیل چنین کارش را نمیدانم. شاید که ابله بود، گویا هنوز هم هست.<ref name="golestanAblah">{{پک|قرایی|۱۳۷۰|ک= چهلوچند سال با امید|ص= ۲۱۵}}</ref>{{سخ}} | |||
قرایی | قرایی درادامه توضیح میدهد: | ||
:این خاطره این ارزش را دارد که بگویم آنکس شادروان مهدی عنایتی از عاشقان اخوان بود و گمان میکرده آقای گلستان نجاتدهندهٔ اخوان از زنداناند. آن شادروان کمی در آخرهای عمر بهعلت فقر ناگزیری حالش بههمخورده بود و خیالات واهی در او راه مییافت. او اخوان را خوب میشناخت، معلمی دربهدر و سوخته بود و اخوان در هیچ نشستی نبود که از او یاد نکند.<ref name="golestanAblah"/>}} | |||
[[پرونده:Akhavan...mazar saadi.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''با [[محمد حقوقی]]، [[سیروس طاهباز]] و دیگر دوستان، بر مزار سعدی'''</center>]] | |||
===شاعر دهه ندارد=== | ===شاعر دهه ندارد=== | ||
بهنقل از پرویز اتابکی: | {{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Akhavan bar mazar...hafez.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|راست|<center>'''بر مزار حافظ، اردیبهشت۱۳۴۴'''</center>]] بهنقل از پرویز اتابکی: | ||
:پیرانهسر دیگر بار بههم رسیدیم. من از سفرهای دوردست چندینساله بازگشتم و اخوان را پس از دیری جدایی ظاهری در مجلس بادبود مرحوم خدیوجم دیدم. گویی دیروز یا ساعتی پیش از هم جدا شده بودیم. همان الفت دیرینه برقرار بود همچنان یکدل و یکرنگ، طبعاً هر دو از پیری و بیماریها نالیدیم. اخوان سخت ضعیف شده بود، بیماری قند داشت؛ اما چشمانش همچنان فروزان و پرفروغ و زبانش پرطنز و مهر و عطوفتش سرشار و گرم و فراگیر بود. در این نوبت بیشتر یکدیگر را میدیدیم که وقت تنگ بود و آفتاب عمرمان بر لب بام. روزی مجلسی داشتیم، سخن از شاعران دوران بود. اخوان میگفت: این چیست که در مجلات ادبی مینویسند فلانی شاعر دههٔ فلان است، شاعر که دهه ندارد. کسی یا شاعر است یا نیست، اگر که شاعر است که همیشه شاعر است؛ ولو اینکه چهار تا شعر خوب ماندگار گفته باشد.<ref>{{پک|کاخی|۱۳۸۵|ک= باغ بیبرگی|ص= ۸۷}}</ref>}} | |||
=== | |||
بهنقل از یدالله قرایی: | [[پرونده:Akhavan...louli.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''با دخترش، لولی'''</center>]] | ||
[[پرونده:Akhavan...kudakanash.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' با فرزندانش، لولی، توس و زردشت'''</center>]] | |||
===بیداد رفت لالهٔ بربادرفته را=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|بهنقل از یدالله قرایی: | |||
:تلفن منزلم زنگ زد. گفتند: «اخوان است.» گوشی را گرفتم شنگ؛ بهقول خودش مثل پلنگ! اخوان آرام گفت: «ای عزیزجان، نمیدانی چه شده... .» رفتم به آدرسی که داده بود. دیدم بوی عزا از درودیوار و سیاهپوشان دم در میآید. اخوان چشمش به من افتاد. گفت: «برویم تو.» در بین راه برایم نقل کرد که لاله (دختر اخوان) مرده و چگونه مرده است. گفت به ایران (همسر اخوان) تلفن زدهام بیاید و ساعت هشت بعدازظهر به فرودگاه میرسد. برویم او را بیاوریم؛ ولی او خبر ندارد. از فرودگاه تا منزل آهسته برو و کمکم به او بفهمان که اگر ناگهان بشنود، ممکن است سکته کند. مأموریت دشواری بود. ایرانخانم را در فرودگاه سوار کردیم و راه افتادیم. من گفتم: «نگران نباشید.» گفت: «نگران چه؟» گفتم: «هیچ! آخر لاله گرفتار حادثهای کوچک شده و در بیمارستان است.» گفت: «چه حادثهای؟ حالش خیلی بد است؟» گفتم: «نه...» گفت: «حالا چرا به بیمارستان نمیروید و بیجهت میگردید؟» کمکم بهطرف منزل راه افتادیم. خود اخوان خونسرد حقیقت را پذیرفته بود؛ ولی نگران همسرش بود... ایرانخانم را به درون فرستادیم. شیون بهپا شد... اخوان را از محل عزا خارج کردم. شب با تعدادی از دوستانش در منزل من جمع شدیم. اخوان را میدیدم که این حادثه را درست و بهوش و بهنجار پذیرفته بود.<ref>{{پک|قرایی|۱۳۷۰|ک= چهلوچند سال با امید|ص= ۸۱و۸۲}}</ref>}} | |||
[[پرونده:N00205828-r-b-016.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''فرانسه، بر مزار [[غلامحسین ساعدی]]'''</center>]] | |||
[[پرونده:Bar mazar hedayat.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بر مزار [[صادق هدایت]]'''</center>]] | |||
===از قبای پیر، مدد=== | ===از قبای پیر، مدد=== | ||
بهنقل از نویسندهٔ وبلاگ کارورز: | {{گفتاورد تزیینی|بهنقل از نویسندهٔ وبلاگ کارورز: | ||
:اخوان به مراسم یادبود [[غلامحسین ساعدی]] آمده بود. با قبایی بر دوش. همه بهاحترام او یا دور صحن نشسته بودند یا پشت سر او. انگار نماز جماعتی بود که پیشنمازش با سر پایینانداخته داشت دعا میخواند. وجود معنویش هرگز از یادم نمیرود. اخوان، حتی اگر «پیر» و «مراد» هم نمیخواست باشد، هیبت پیران را داشت.{{سخ}}کسانی که در آن لحظه در کنار کفشکَنی مسجد بودند و همزمان با اخوان از صحن بیرون آمدند، یکی دو تا از دوستانم، بهیاد دارند که بعضی از کسانی که از کنار اخوان رد میشدند، دستی به پشت عبایش میکشیدند و بر صورتشان میمالیدند. انگار پیری، مؤبدی، یا یکی از کبریاست. تازه فراموش نکنید که مراسم ختم نویسندهای لائیک بود و آن جمعی که آنجا آمده بودند، چندان مسجدبرو نبودند و اهل عرفان و مکتبی هم نبودند. عدهای از نویسندگان و مترجمان بودند که بهاحترام غلامحسین ساعدی جمع شده بودند. بااینحال، دستبهعباکشیدنی را که در آنجا دیدم فقط هنگامی دیده بودم که در قم، مردمی که پشتسر [آیتالله] مرعشی نجفی نماز میخواندند، بعد از نماز، به عبای او دست میکشیدند و دستشان را بر چهره میمالیدند. اما اخوان نه پیشنماز بود و نه مؤبد. بهنظرم اندیشهٔ اخوان تلفیقی از اندیشههای فردوسی و خیام و [[هدایت]] و باورهای شخصی خود او بود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://karvand.persianblog.ir/aN3Bj5YoK4Cgn43LkyX4-%D8%B3%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB|عنوان= سه خاطره از بیستمین سالمرگ اخوان}}</ref>}} | |||
کسانی که در آن لحظه در کنار کفشکَنی مسجد بودند و همزمان با اخوان از صحن بیرون آمدند، | |||
[[پرونده:Khoonpaash.jpeg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''خون پاش و نغمه ریز، نام شعری از اخوان که عنوان آلبومی از ابراهیم شریفزاده و حسین سمندری شد.'''</center>]] | |||
===خون پاش و نغمه ریز=== | ===خون پاش و نغمه ریز=== | ||
روزی [[مرتضی کاخی]] برای اخوان نواری از دوتار نوازی غلامحسین سمندری، | روزی [[مرتضی کاخی]] برای اخوان نواری از دوتار نوازی غلامحسین سمندری، همراهبا خوانندگیِ ابراهیم شریفزاده آورده بود. روزهای آغازین بهار۱۳۶۳ بود و باران میبارید. نوار را توی ضبطصوت گذاشت و دکمهٔ «پلی» را فشار داد: | ||
پایان شعر هم در بخشی از یادداشتش که دربارهٔ علت سرودن این قطعه بود، نوشت «برای استاد بزرگ حسین سمندری خوافی و | <center>''غمش در نهان خانه دل نشیند'' ***** ''بنازی که لیلی به محمل نشیند...''</center> | ||
غلامحسین سمندری دوتار میزد و ابراهیم شریفزاده میخواند. نوار کاست که به آخر رسید، پهنای صورت اخوان خیس بود. بیاختیار قلم و کاغذش را برداشت و سیاهه کرد: | |||
:''قربان زخمههای تو، خون پاش و نغمه ریز!'' | |||
:''«سبز پری» است اینکه زنی یا «شتر خجو»؟'' | |||
:''تو با دو سیم محشر کبری بهپا کنی'' | |||
:''ششتار خویش من شکنم یا نه؟ هان بگو...''{{سخ}} | |||
پایان شعر هم در بخشی از یادداشتش که دربارهٔ علت سرودن این قطعه بود، نوشت: | |||
:''«برای استاد بزرگ حسین سمندری خوافی و حضرت آقای شریفزاده همراه سازش که هنوز هیچکدامشان را ندیدهام؛ اما ساز و آوازشان را شنیدم.»''<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.ilna.news/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-6/574301-%D8%B2%D8%AE%D9%85%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB-%D8%B1%D8%A7-%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%B5%D9%88%D8%AA|عنوان= زخمههایی که اخوان ثالث را گریه انداخت}}</ref> | |||
===پیغمبر بر خویشتن مبعوثشده=== | ===پیغمبر بر خویشتن مبعوثشده=== | ||
بهنقل از [[منصور اوجی]]: | {{گفتاورد تزیینی|بهنقل از [[منصور اوجی]]: | ||
:سال۶۲ بود، اخوان به شیراز آمد. در چند جلسهای که با او بودم، صدرنشین بود و مجلسآرا. در شب اول چند غزل خواندم تأیید کرد و گفت اگر کسی مردش باشد هنوز هم میشود غزل گفت. بعد گفت اوجی یادت هست میخواستی اسم کتاب اولت را «رسالت» بگذاری؟ گفتم ها! گفت پس بگذار تعریفی برایت بکنم. و بعد رو بههمه کرد و گفت در زندان که بودم بهعلت سبلتین و گیس بلندم یکی از زندانیان خیال میکرد در خط عرفان و درویشبازی هستم، مرتب به سراغم میآمد و عاقبت روزی پرسید به چه فرقهای وابستهام؟ گفتم بههیچ فرقهای و او رفت؛ ولی دست از سرم برنمیداشت و بهطرق مختلف پیجوی مسئله میشد. بالاخره روزی طاقتم طاق شد، به او گفتم پدرجان دست از سرم بردار، اگر نمیدانی بدان من پیغمبرم. طرف چشمهایش باز شد و من اضافه کردم بله، پیغمبری که بر خودش نازلشده و جز خودش امتی ندارد و بدین ترتیب طرف را دک کردم. من بهدنبال حرف اخوان گفتم که این حکم بعضی از شاعران امروزی را دارد که آیه صادر میکنند، منتها برای خودشان، چراکه جز خودشان پیروی ندارند و اسمی را بردم که او تأیید کرد... .<ref>{{پک|کاخی|۱۳۸۵|ک= باغ بیبرگی|ص= ۱۲۰}}</ref>}} | |||
===در وطن خویش غریب=== | ===در وطن خویش غریب=== | ||
پرویز پرستویی خاطرهای را از عباس کیارستمی نقل می کند: | {{گفتاورد تزیینی|پرویز پرستویی خاطرهای را از عباس کیارستمی نقل می کند: | ||
:در فرودگاه مهرآباد، اخوان ثالث شبیه هر مسافر تازهکار و بیتجربه گویا اشکالاتی در باب اسباب و اثاثیهٔ سفر داشت. قصد سفر به لندن داشت... به مسئول گمرک گفتم: این آقا، مهدی اخوان ثالث است. مواظبش باش. خیلی عزیز است. مسئول گمرک از من پرسید: کی؟ همین آدم؟ گفتم بله. همین آدم. به او نگاهی کرد؛ ولی انگار او را بهجا نیاورد. به دادش رسیدم و گفتم او شاعر است. اما بازهم افاقه نکرد. از پهلوی او که رد شدم به او سلام کردم. با خضوع و تواضع روستایی جواب سلام مرا داد. ظاهراً انتظار نداشت که کسی در چنین صحرای محشری او را بشناسد. توی هواپیما یکبار دیگر از کنارم رد شد. به مسافری که پهلویم نشسته بود گفتم این آقا مهدی اخوان ثالث است. پرسید کیه؟ گفتم شاعر است. سری تکان داد و تظاهر کرد که او را میشناسد؛ ولی نشناخته بود. چون پرسید در تلویزیون کار می کند؟ بهنظرم آمد اگر بخواهی جزو مشاهیر باشی باید صورتی آشنا داشته باشی نه نامی آشنا.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.yjc.ir/fa/news/5683928/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%84%D9%86%D8%AF%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%BE%D8%B3%D8%AA|عنوان= خاطرهٔ کیارستمی از اخوان در فرودگاه لندن}}</ref>}} | |||
===بر سلطه یا با سلطه=== | ===بر سلطه یا با سلطه=== | ||
بهنقل از | {{گفتاورد تزیینی|بهنقل از سید[[علی خامنهای]]: | ||
:در اوایل انقلاب، یکوقت سراغ یکی از همین معاریف را که با بنده آشنایی داشت و حالا از دنیا رفته است، گرفتم. من در همان اوایل، این فکر را داشتم که با بعضی از رفقا یا آشناهای قدیمی، حداقل تماس تلفنی برقرار کنم و سراغی از آنها بگیرم. ... در همان گرفتاریها گاهی از فرصتی استفاده میکردم و با تلفن، از این افراد احوالی میپرسیدم؛ به تصور اینکه شاید برای انقلاب، کاری شده باشد. باری؛ به آن آشنای معروف تلفن زدم که «آقا چطوری؟ رفیق، کجایی؟ انقلاب شده. خبر داری، نداری؟ نظام شاه رفته و اوضاع عوض شده.» و از این حرفها. ناگهان با لحن خیلی بدی شروع کرد به حرفزدن و گفت: «بنای ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم نه با سلطه!» گفتم: «اولاً بنای بسیار غلطی است! مگر سلطه همیشه بد است که شما میخواهید «بر سلطه» باشید؟ نه؛ اگر سلطه خوب است، بیایید نوکر سلطه بشوید و «با سلطه» باشید. ثانیاً شما میخواهید «بر سلطه» باشید؟ خیلی خوب؛ سلطهٔ آمریکا دارد پدر ما را درمیآورد. (سال۱۳۵۸ بود.) میبینید سلطهٔ آمریکا که بالاتر از همه است، چه کار میکند!؟ بر این سلطه باش و هر چه دلت میخواهد، بگو!» اِنواون کرد؛ گوشی را گذاشتم و تا آخر هم سراغ او نرفتیم. البته او بعدها یعنی این سالهای اخیر، آمد که دیگر اجل محتوم مهلتش نداد و به آن دنیا رفت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?id=12893&nt=2&year=1373&tid=4468|عنوان= دشمن: ما میخواهیم علیه سلطه باشیم!}}</ref>}} | |||
[[پرونده:Akhavan...kudaki.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مهدی خردسال'''</center>]] | |||
[[پرونده:Akhavan.peda&madar.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مادرش مریم و پدرش علی'''</center>]] | |||
[[پرونده:Akhavan da kenar pedar.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در معیت پدرش، علی'''</center>]] | |||
==زندگی و یادگار== | |||
===نگاهی یکخطی به زندگی لولیوش=== | |||
* '''۱۳۰۷''': تولد در توس، مشهد. | |||
* '''۱۳۲۶''': دیپلمهٔ هنرستان فنی مشهد. | |||
* '''۱۳۲۷''': سفر به تهران برای قرعهکشی خدمت وظیفه، گرفتن دو سال معافی، استخدام ادارهٔ آموزش روستایی تهران، آغاز معلمی در کریمآباد ورامین. | |||
* '''۱۳۲۸تا۱۳۳۰''': ادامه معلمی در پلشت ورامین. | |||
* '''۱۳۲۹''': سکونت در تهران. ازدواج با دخترعمویش ایران (خدیجه) اخوان ثالث. | |||
* '''۱۳۳۰''': نشر «[[ارغنون|دفتر شعر ارغنون]]». شروعبهکار در تهران، معلمی در لویزان و سلطنتآباد. | |||
* '''۱۳۳۱''': شروع زندگی مشترک با همسرش ایران. | |||
* '''۱۳۳۲''': اردیبهشت: مدال طلای مسابقهٔ شعر فستیوال جوانان دموکرات به او تعلق گرفت و قراربود به فستیوال جهانی بخارست رود؛ اما نرفت. در اواخر سال، شروع خدمت سربازی. ۱۵ روز بعد، با پرداخت ۵۰۰ تومان معاف شد. | |||
* '''۱۳۳۳''': زندان بهعلت فعالیت سیاسی. تولد لاله، اولین فرزندش. | |||
* '''۱۳۳۴''': انتظار خدمت (وابسته به وزارت کار). | |||
* '''۱۳۳۴تا۱۳۳۵''': کار ادبی با نشریات جهان، ایران ما، آژنگ و بامشاد. ادیتور ادبی در «گلستان فیلم». | |||
* '''۱۳۳۵''': نشر [[زمستان|دفتر شعر زمستان]]. | |||
* '''۱۳۳۶''': تولد دخترش، لولی، ادیتور ادبی رادیو ایران. | |||
* '''۱۳۳۸''': تولد پسرش توس (فرزند سوم)، نشر دفتر شعر «آخر شاهنامه». | |||
* '''۱۳۴۲''': تولد دخترش تنسگُل، فرزند چهارم. | |||
* '''۱۳۴۴''': نشر «دفتر شعر از این اوستا»، زندان بهمدت شش ماه. تولد فرزند پنجمش زردشت. | |||
* '''۱۳۴۵''': چاپ اول «منظومهٔ شکار». | |||
* '''۱۳۴۸''': نشر دفتر شعر «عاشقانهها و کبود»، نشر دفتر شعر «در حیاط کوچک پاییز در زندان»، نشر کتاب [[بهترین امید]]. عزیمت به خوزستان. | |||
* '''۱۳۴۹تا۱۳۵۳''': کار ادبی در تلوزیون آبادان. | |||
* '''۱۳۵۰''': چاپ اول مجموعهٔ مقالات، تولد ششمین فرزند مزدکعلی. | |||
* '''۱۳۵۳''': غرقشدن دخترش لاله در رودخانهٔ کرج. مراجعت و اقامت در تهران. شروعبهکار در تلوزیون ملی ایران. | |||
* '''۱۳۵۴''': نشر «مرد جنزده»؛ نشر «آوردهاند که فردوسی». | |||
* '''۱۳۵۵''': نشر «درخت پیر و جنگل». | |||
* '''۱۳۵۶تا۱۳۵۷''': تدریس ادبیات دورهٔ سامانی و ادبیات معاصر در دانشگاه تهران، ملی و تربیت مدرس. | |||
* '''۱۳۵۷''': نشر دفتر شعر «دوزخ اما سرد»، نشر «بدعتها و بدایع [[نیما یوشیج]]». | |||
* '''۱۳۵۸''': کار در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق). | |||
* '''۱۳۶۱''': نشر «عطا و لقای نیما». | |||
* '''۱۳۶۸''': نشر دفتر شعر «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم». | |||
* '''۱۳۶۹''': سفر به اروپا بهدعوت «خانهٔ فرهنگ آلمان»، مراجعت در ۲۹تیرماه و بدرود زندگی در ساعت دهوسی دقیقهٔ شب یکشنبه ۴شهریور در بیمارستان مهر. در ۱۲شهریور، انتقال پیکر وی به توس خراسان و دفن در جوار آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی. | |||
=== | ===بر گذر ایام=== | ||
{{جعبه گفتاورد |'''... من اصلاً سرگذشت و شرححال ندارم. حتی همین اسم و شناسنامه هم زیادی است. من نه خانوادهٔ چنین و چنانی و نه | {{جعبه گفتاورد|'''... من اصلاً سرگذشت و شرححال ندارم. حتی همین اسم و شناسنامه هم زیادی است. من نه خانوادهٔ چنین و چنانی و نه حسبونسب فلانوبهمان دارم، نه ماجراهای عجیبوغریب بر من گذشته، نه سفرنامه به دیارهای دور و نزدیکدست دارم، نه تحصیلات منظم و غیرمنظم در دانشگاههای خارج و داخل داشتهام، نه اقدامات و فعالیتهای درخشان و پرتاب و تب داشتهام و نه هیچ هیچ هیچ. بهجای تمام این حرفها و ستونهای خالی بگذار در دائرةالمعارف زمان ما بنویسند: هیچ پسر هیچ که هیچجا نرفت و هیچ کاری هم نکرد و هرچه هم بر سرش کوبیدند هیچ نگفت، هیچ درسی نخواند، هیچ دوستی نگرفت و خلاصه هیچستان محض. حالا خوب شد؟''' ''(مهدی اخوان ثالث در نامهای به [[سیروس طاهباز]])''<ref>{{پک|طاهباز|۱۳۷۰|ک= دفترهای زمانه|ص= ۲۴۲و۲۴۳}}</ref>}} | ||
[[پرونده:0120.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''کارنامهٔ کلاس چهارم'''</center>]] | |||
[[پرونده:0123.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''اخوان، نشسته، از راست نفر دوم'''</center>]] | |||
اخوان | [[پرونده:0121.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''برگ معافیت از خدمت'''</center>]] | ||
[[پرونده:N00205828-r-b-021.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در آبادان'''</center>]] | |||
[[پرونده:0128.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''با مزدکعلی، آخرین پسرش'''</center>]] | |||
[[پرونده:0135.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''آخرین عکس، یک هفته پیش از وفات'''</center>]] | |||
[[پرونده:Mehdi-akhavan-sales.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مزار شاعر'''</center>]] | |||
[[پرونده:Khanehakhavan.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''خانهٔ اخوان'''</center>]] | |||
{{ | مهدی اخوان ثالث، معروف به «امید»، زادهٔ ۱۰اسفند۱۳۰۷، در توس از شهرستانهای استان خراسان است.<ref>{{پک|طاهباز|۱۳۷۰|ک= دفترهای زمانه|ص= ۲۴۳}}</ref> ازآنجایی که تولد او مصادف با ولادت حضرت مهدی(ع) بود، خانواده نام مهدی را برای او برگزید. پدر اخوان از عطاران معروف گذشته بود که در مشهد به «حاج علیآقای عطار» مشهور شده بود. خانوادهٔ او اصلاً اهل «فهرج» در استان یزد بودند که به خراسان کوچیده و در همانجا پرورش یافته بودند.<ref name="sangestanhejdah">{{پک|احمدپور|۱۳۸۸|ک= شهریار شهر سنگستان|ص= ۱۸}}</ref> پدر اخوان مثل بسیاری از ایرانیان در آن دوره نام «اخوان» را برای خانواده برگزید و چون این نام بسیاری جلب توجه میکرد با افزودن «ثالث»، نامِخانوادگیِ خود را متمایز ساخت.<ref>{{پک|احمدپور|۱۳۸۸|ک= شهریار شهر سنگستان|ص= ۱۴۰}}</ref> مادر مهدی، «مریم» نامداشت که اخوان دربارهٔ ایشان چنین میگوید: | ||
{{نقلقول|از ذوقیات من هرچه دارم از مادرم است.<ref name="sangestanhejdah"/>}} | |||
اخوان پیش از آنکه به شعر و شاعری بگرود، موسیقی را بسیار میپسندید و بهشکل خستگیناپذیری در یادگیری آن کوشش میکرد. او دور از چشم پدر برای خود تاری دستوپا میکند و پیش استادی مشق و تمرین میکند و در نوازندگی به آنجا میرسد که میتواند ترانههای آن روزها را تاحدیکه بتوان شنید، از آب درمیآورد. همچنین او با بعضی از دستگاههای موسیقی ردیفی آشنا میشود و بهقول خود به آنجا نزدیک میشود که امروز و فردا کارش از کنج پستو و اتاق و خانه به سالن و تالارهای بیرون از خانه کشیدهشود. تااینکه پدر که بهشدت موسیقی را برای آیندهٔ فرزندش خطرناک میدیده است او را از این کار برحذر میدارد و بسیار او را نصیحت میکند تااینکه اخوان نوجوان نیز دست از کار موسیقی میکشد؛ هرچند که تأثیرات آن همیشه در زندگی و شعر او باقی میماند. پس از آن اخوان بهتشویق پدر و با حمایت کامل او به شعر روی میآورد.<ref>{{پک|پژوم|۱۳۸۱|ک= نامی و نامهای از مهدی اخوان ثالث|ص= ۱۱و۱۲}}</ref>{{سخ}} | |||
اخوان تخصیلات متوسطهٔ خود را در رشتهٔ آهنگری در هنرستان مشهد در سال۱۳۲۶ بهپایان رساند و در همین سال برای دورهٔ ششم ادبی، در دبیرستان «شاهرضا» نامنویسی کرد. همچنین در همین سال اخوان برای اولین بار به «انجمن ادبی خراسان» رفت و توسط افرادی چون [[فرخ خراسانی]] و [[علیاکبر گلشن]] تشویق شد. این اتفاق شوق اخوان را در مسیر ادبیاش دوچندان کرد.<ref name="sangestanhejdah"/> ''' بهگفتهٔ خود اخوان، تخلص «امید» را نیز برای اولینبار توسط عبدالحسین نصرت در «انجمن ادبی خراسان» در نامیدن او بهکار میرود و اخوان این نام را میپسندد و تا پایان عمر از آن بهره میگیرد.<ref>{{پک|کاخی|۱۳۸۵|ک= باغ بیبرگی|ص= ۳۹۸}}</ref>'''{{سخ}} | |||
اخوان در سنین نوجوانی عاشق دختری به نام «توران» میشود که این عشق باعث سرودن غزلیات بسیاری میشود. اکثر این اشعار در دفتر شعر «[[ارغنون]]» بهچاپ میرسد. اخوان ثالث تا سال۱۳۲۶ در شهر مشهد ساکن بود. او در این بازه، بهعضویت سازمان جوانان حزب توده درآمد. پس از این دوره، یعنی در سالهای ۲۶و۲۷، او به تهران رفت و مشغول به آموزگاری در روستاهای «خاتونآباد»، «کریمآباد بهنام سوخته»، «پلشت ورامین» و «حوضآباد کاشان» شد و در سال۱۳۳۰ بهمدیریت مدرسهٔ «رستمآباد» رسید.<ref>{{پک|احمدپور|۱۳۸۸|ک= شهریار شهر سنگستان|ص= ۲۰و۲۱}}</ref>{{سخ}} | |||
اخوان ثالث، در سال۱۳۲۹، با دخترعمویش، ایران (خدیجه) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو دختر و چهار پسر بود: لاله، دختر بزرگتر که سال۱۳۳۳ بهدنیا آمد و ۱۳۵۳، در رودخانهٔ سد کرج غرق شد. لولی، متولد ۱۳۳۶، توس، اولین فرزند پسر، متولد ۱۳۳۸، تنسگل، متولد ۱۳۴۲ که پنج روز پس از تولد فوت کرد و اخوان دلیل آن را نداشتن پانصد تومان پول و آوردن مامای خصوصی میداند. زردشت، متولد ۱۳۴۴ و مزدکعلی، متولد ۱۳۵۰.<ref name= ""pagetwentyone"/>{{سخ}} | |||
اخوان در سال۱۳۳۰، مجموعهٔ شعر اغنون را با سرمایهٔ شخصیاش بهچاپ رسانید که شامل شعرهای سالهای ۱۳۲۵تا۱۳۳۰ بود. یعنی سالهایی که او هنوز با جریان شعر نو آشنایی نداشت و گام در راه [[نیما یوشیج]] ننهاده بود.<ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۶|ک= لولیوش مغموم|ص=۲۵}}</ref> باری، طولی نکشید که اخوان با نیما و شعرش آشنا شد و آن را درک کرد.<ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۶|ک= لولیوش مغموم|ص= ۲۷}}</ref>{{سخ}} | |||
با تبعید رضاشاه به خارج از کشور و بهسلطنترسیدن محمدرضا پهلوی، استبداد رضاخانی از فضای سیاسی کشور برچیدهشد و روشنفکران و آزادیخواهان و میهنپرستان فرصتی برای بیان نظرات خود یافتند. اخوان بهنقل از یدالله قرایی در آن سالها تا فاصلهٔ کودتا ۲۸مرداد۱۳۳۲، چنین بود: | |||
{{نقلقول|اخوان یکپارچه شور و احساسات بود، آتش بود، ماجراهای سیاسیای که بر مملکت میگذشت او را چنان امیدوار و پرجَروجوش کرده بود که گنجشکهای بهاری در هجوم بر یک درخت توت.<ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۶|ک= لولیوش مغموم|ص= ۳۳تا۳۷}}</ref>}} | |||
پس از وقوع کودتا این آرزوهای آزادیخواهان و نیز اخوان ثالث، از بین رفت. روز وقوع این حادثه، اخوان در مشهد بود. چند روز بعد به تهران آمد که پس از چندی بهعلت مخفیکردن یکی از اعضای حزب توده زندانی شد. اخوان پس از چندی از زندان آزاد شد و مجدداً به شغل معلمی، در آموزشوپرورش مشغول شد؛ اما بهعلت سوابق سیاسی به حومهٔ کاشان تبعید و ناگزیر به ترک خدمت شد. از آن پس تا قبل از همکاری با رادیو و تلوزیون، با روزنامهها و مجلات همکاری میکرد و برای آنان با اسم مستعار مطلب و مقاله مینوشت. اخوان تجارب این سالها را که به شکست و یأس و نومیدی انجامیده بود، در خود فروبرد و در سالهای بعد در اشعارش نمایان کرد.<ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۶|ک= لولیوش مغموم|ص= ۳۵تا۴۲}}</ref>{{سخ}} | |||
مهدی اخوان ثالث، سال۱۳۳۲ در جشنوارهای که [[نیما یوشیج]] داور بود با او آشنا شد. پس از آن به مطالعهٔ شیوهٔ او پرداخت و در مقالهٔ «نوعی وزن در شعر امروز ایران» به دفاع از نیما پرداخت. بعد از این مقاله، اخوان مقالات متعدد دیگری در دفاع از نیما و شعر [[نیمایی]] نوشت. او با مقالات تحلیلی خود نقش مهمی در فروریختن آخرین سنگرهای مرتجعان ادبی و واپسگرایان در برابر شعر نوین ایران برعهده داشت.<ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۶|ک= لولیوش مغموم|ص= ۴۵تا۴۷}}</ref>{{سخ}} | |||
پس از آن اخوان با [[ابراهیم گلستان]] آشنا شد و از طریق او در مؤسسهٔ ایرانفیلم در زمینهٔ سینما و فیلمسازی مشغول بهکار شد. پس از تعطیلی کارگاه فیلم گلستان، اخوان بهدعوت ایرج گرگین، فعالیتهای رادیویی خود را از پی گرفت و حدود چهار سال، برای برای برنامههای رادیو متن نوشت.<ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۶|ک= لولیوش مغموم|ص= ۷۸و۷۹}}</ref>{{سخ}} | |||
در سال۱۳۴۸ اخوان به پیشنهاد یکی از دوستانش در تلوزیون ملی ایران شروع بهکار میکند و برای خدمت در تلوزیون خوزستان، راهی آبادان میشود. اقامت او در آبادان پنج سال طول میکشد تااینکه در سال۱۳۵۳، دخترش لاله و پسرعمهاش که نامزد او نیز بود و برای نجات او به آب میزند، در رودخانهٔ جلود سد کرج غرق میشود و اخوان مجبور میشود به تهران برگردد. او همکاری خود را در تهران با تلوزیون ملی، برای چند سالی ادامه داد. او علاوهبر همکاری با تلوزیون ملی ایران، از سال۱۳۵۶ در دانشگاههای تهران و تربیت مدرس، ادبیات دورهٔ سامانی و ادبیات معاصر را تدریس میکرد. این امر تا انقلاب ادامه داشت.<ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۶|ک= لولیوش مغموم|ص=۱۷۹تا۱۸۱}}</ref>{{سخ}} | |||
پس از انقلاب، حقوق اخوان قطع شد و کار نشر مجموعهٔ شعرهایش به تأخیر افتاد. همچنین پس از مدتی حال جسمی اخوان رو به وخامت گذاشت و پزشکان ابتدا کیسهٔ صفرایش را برداشتند و سپس ابتلای او را به بیماری دیابت تشخیص دادند.<ref>{{پک|قرایی|۱۳۷۰|ک= چهلوچند سال با امید|ص= ۹۱و۹۳}}</ref> در سال۱۳۵۸، اخوان در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی مشغولبهکار شد. او در اوخر عمرش سفری به اروپا داشت و از چند کشور اروپایی دیدار کرد.<ref name= "سیواپانج">{{پک|احمدپور|۱۳۸۸|ک= شهریار شهر سنگستان|ص= ۳۵}}</ref>{{سخ}} | |||
سرانجام، مهدی اخوان ثالث پس از ۶۲ سال زندگی پرفرازونشیب، در ساعت ۱۰و۳۰ دقیقهٔ شب یکشنبه چهارمشهریور۱۳۶۹ در بیمارستان مهر تهران، چشم از جهان فانی فروبست و در دوازدهمشهریور پیکرش را از سردخانهٔ بهشتزهرا به توس منتقل کردند و او را جوار حکیم ابوالقاسم فردوسی به مادرش زمین سپردند.<ref name="vasiyat">{{پک|احمدپور|۱۳۸۸|ک= شهریار شهر سنگستان|ص= ۳۶}}</ref> | |||
[[پرونده:Akhavan...dostan.jpg |220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در کنار [[مرتضی کاخی]]، محمدرضا شجریان و پرویز مشکاتیان'''</center>]] | |||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
مهدی اخوان ثالث، شاعری است که هیچگاه نخواسته و نتوانسته دست از امید و تلاش | مهدی اخوان ثالث، شاعری است که هیچگاه نخواسته و نتوانسته دست از امید و تلاش بشوید و ناامیدی و یأسی که در جایجای آثارش رخ مینماید. درحقیقت، خود، عامل دیگری دارد که همانا ناخشنودی و نارضایتی او از وضعیت خود و مردم و وطنش میباشد. او همیشه به نقطهای و روزنهای هرچند بسیار دور امیدوار است و این امید او بهاشکال مختلفی چون خشم، خروش، نفرت و نفرین یا طنز و لودگی یا دعوت به تلاش و امیدواری یا مرثیهخوانی و حتی افسردگیها و ناامیدیها جلوه میکند.<ref>{{پک|احمدپور|۱۳۸۸|ک= شهریار شهر سنگستان|ص= ۲۶}}</ref> مهدی اخوان ثالث طی زندگیاش، علیرغم تنگدستی و فقر شدیدش، هرگز از کسی تقاضایی نکرد و و دائماً با سختیها و مشکلاتی که مانع بسیاری از کارهای او میشدند، دستوپنجه نرم میکرد، بهطوریکه بارها و بارها بهعلت مستأجربودن مجبور به خانهبهدوشی شد.<ref>{{پک|احمدپور|۱۳۸۸|ک= شهریار شهر سنگستان|ص= ۲۲}}</ref> | ||
مهدی اخوان ثالث | اخوان همیشه درحال مطالعه بود. طوریکه در کتابخانهٔ او چندین هزار جلد کتاب وجودداشت.<ref>{{پک|قرایی|۱۳۷۰|ک= چهلوچند سال با امید|ص= ۱۲۹}}</ref>او بسیار از غلطخوانی شعرش بیزار بود و همیشه به دوستانش توصیه میکرد که پیشتر باید شعر را در خلوت بخوانند تا در جمع شعرش درست خواندهشود.<ref>{{پک|قرایی|۱۳۷۰|ک= چهلوچند سال با امید|ص= ۱۳۳}}</ref> بهباور یدالله قرایی، شرم و نجابت از بروبالای شعر اخوان میبارد. بهجز چند شعر در [[ارغنون]] که شاید خود هم از آن راضی نبود، در بقیهٔ اشعارش، نجابت و پاکی و صمیمیت موج میزند. اگر در شعری مانند «قصهٔ درد زادن» پروای لحن سخن را نکرده است و صراحت نثری دارد یا شعری مانند «خطبهٔ اردیبهشت»، برای این است که متعلق به آثار دوران خامی اوست. از آن پس افتادگی و شرم از شعرش میتراود و خود را زمزمهکننده و روستاییای از دیار توس میداند. خامی و رعونت مال دوران ناآگاهی اوست و بهتدریج که پخته میشود قامتش را شکستهتر میبینیم. نجابتش در احترام به آزادی بشریت بیشتر جلوه میکند و پیرو آن است که امرونهی که چه بخور! و چه بکن! وظیفهٔ یک مربی دامداری است که میخواهد بپرورد و بهره بکشد و بکُشد. اخوان هزل نمیگفت و کسی را هجو نمیکرد.<ref>{{پک|قرایی|۱۳۷۰|ک= چهلوچند سال با امید|ص= ۱۳۹و۱۴۰}}</ref> | ||
===زمینهٔ فعالیت=== | ===زمینهٔ فعالیت=== | ||
====شاعری==== | ====شاعری==== | ||
اخوان ثالث، سرودن شعر را | اخوان ثالث، سرودن شعر را بهسبک کلاسیک خراسانی آغاز کرد. او نخستین شعرهایش را در نشریات محلی خراسان چاپ کرد. انتشار نخستین اشعار اخوان جوان، در میان شاعران، ادیبان و ادبدوستان خراسان برای او شهرت و محبوبیت فراوانی بههمراه آورد.<ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۶|ک= لولیوش مغموم|ص= ۲۱}}</ref> نخستین مجموعهٔ شعر او «[[ارغنون]]»، دارای اشعاری بهسبک خراسانی و در قالبهای قصیده، غزل، قطعه، رباعی، مثنوی و ترکیببند، نشانگر قدرت و مهارت شاعر در این نوع شعر است. اخوان پس از اشعار ارغنونی، تحتتأثیر [[نیما]] قرار گرفت، به شعر [[آزاد]] [[نیمایی]] روی آورد و شش دفتر شعرِ «[[زمستان]]»، «آخر شاهنامه»، «از این اوستا»، «در حیاط کوچک پاییز در زندان»، «زندگی میگوید: اما باید زیست» و «دوزخ اما سرد» را منتشر کرد که بیشتر قالب نیمایی دارد و بنابر باور منتقدان، مهمترین آثار شعر معاصر را تشکیل میدهند؛ اما آخرین مجموعه شعر اخوان، با نام «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» که تنها یک سال پیش از درگذشت وی بهچاپ رسید، «ارغنونی» دیگر بهسبک خراسانی است و تمامی اشعار آن در قالبهای کهن مانند غزل، قصیده، قطعه، مثنوی، رباعی، دوبیتی، تکبیتی و خسروانی سروده شدهاند. میتوان گفت که شعر نیمایی اخوان ثالث، میان دو هلال «ارغنون» و «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم»، قرار دارد.<ref name= "sorat">{{یادکرد ژورنال|عنوان= صورت در شعر مهدی اخوان ثالث|ژورنال= نامهٔ پارسی|شماره= ۲۳|صفحات= }}</ref>{{سخ}} | ||
اخوان بر وزن عروضی و وزن نیمایی تسلط کمنظیری داشت، | اخوان بر وزن عروضی و وزن نیمایی تسلط کمنظیری داشت، گرچه در اشعار او نوعی تمایل به وزنهای ساده مانند فاعلاتن، مفاعیلن، یا مستفعلن دیده میشود. اخوان را میتوان بهترین شارح و قویترین مدافع شعر بهویژه اوزان نیمایی دانست.<ref name= "sorat"/> | ||
====نثرنویسی==== | ====نثرنویسی==== | ||
نثر اخوان ثالث، بهسبب درخشش شعرش کمتر موردتوجه قرار | نثر اخوان ثالث، بهسبب درخشش شعرش کمتر موردتوجه قرار گرفته است. وی در نثر نیز چون شعر میان کهن و نو پیوند برقرار ساخته بود. در نثر او رگههایی از نثر بیهقی، سعدی و قائممقام فراهانی، آمیخته به ویژگیهایی از نثر [[هدایت]] و [[دهخدا]] در [[چرندوپرند]] و همراهبا مایههایی از طرز بیان نقالان دیده میشود. واژههای نثر کهن در کنار کلمات و اصطلاحات عامیانه قرار میگیرد و حاصل این تناقض همچون طنزی گسترده در نثر او جاری میشود. افزونبر این، حالتآفرینیهای توأم با نقالی، بهویژه در مؤخرهٔ «از این اوستا» بر جاذبهٔ نثر او میافزاید. آنچه در سراسر آثار منثور اخوان بهوضوح پیداست، زبان پرطنزش است. این طنز که از ویژگیهای روحی و اخلاقی او بود حتی در مواقعی که دربارهٔ مطلبی بهجد سخن میگفت، نیز آشکارا ظاهر میشد. نمونه این جد آمیخته بهطنز در نقدی که بر اشعار [[سهراب سپهری]] نوشت، دیدهمیشود.<ref name= "tebyan">{{یادکرد وب|نشانی= https://article.tebyan.net/87830/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%88-%D9%86%D8%AB%D8%B1-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86|عنوان= دربارهٔ شعر و نثر اخوان}}</ref> | ||
=== | ===اخوان از نگاه دیگران === | ||
====[[ایرج افشار]]==== | ====[[ایرج افشار]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:ایرج افشار.jpg|80px | {{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:ایرج افشار.jpg|80px|راست]] از همان روز اولی که اخوان تهراننشین شد، با او آشنا شدم و از شعرخواندن او به لهجهٔ باملاحت خراسانیوارش لذت بردم و در خیالم میگذشت که عطار و سنایی و سیف باخزری هم بههمین لحن و شیوه شعر میخواندهاند. دیدارمان بیشتر در کتابفروشی نیل و ابنسینا و مخصوصاً چایخانهها و خانهٔ دوستان ادبی و فرهنگی و دوسهباری در دفتر [[مجلهٔ یغما]] بود. حرمان اغلب به مطالبی میکشید که بهقول خودش «قدمایی» بود. اگرچه شاعر استخواندار نوپردازان و از فحول این طبقهٔ بنام بود، همیشه در جستوجو و کنجکاوی آن بود که از «مفیدهای کهنه» بر افق وسیع نگرش خود در زمینهٔ شعر و ادب کهن پرتوی تازه ببخشد. این بود که برخلاف بسیاری از نوپردازان گریزان از متون کهن، با رغبت و میل و حوصله و تساهل از شنیدن آگاهیهایی از نسخههای خطی و نوشتههای رنگورورفتهٔ پیشینیان که خواستار کمی داشت، لذت میبرد. تن نمیزد و خسته نمیشد.<ref>{{پک|کاخی|۱۳۸۵|ک= باغ بیبرگی|ص= ۸۷}}</ref>}} | ||
[[پرونده:2159197 809.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''با [[ابراهیم گلستان]]'''</center>]] | |||
====[[ابراهیم گلستان]]==== | ====[[ابراهیم گلستان]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Golestan0097.jpg|80px | {{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Golestan0097.jpg|80px|راست]] ... او را بردم و میدیدم راه به بیغوله میرود. جایی که روشنی نبود و راه نبود و سکوت بود و خانهها، اگر خانهای بودند در شب، زواردررفته حس میشد. بهچشم نمیدیدی که او با آنجا که بیشتر بیابان بود آشنایی داشت، راهنماییم میکرد. اگر میشد این را راهنمایی گفت، در ظلمات میرفتیم. ساکت بود، شاید اندیشههای مرا میخواند و خاموش مانده بود و من کشیدهبودن اعصاب را در سکوت درک میکردم و هیچ نمیخواستم که سخت بگذراند. تااینکه گفت نگه دارم. یککم نشسته ماند، بعد هم گفت: «عزیزجان اینیم!» اینی که گفت پیشم نفی درخشندگیها بود؛ تسلیم تلخ که پیوسته نابجاست. پیاده شد، دیدم که در سیاهیهاست.<ref>{{پک|قرایی|۱۳۷۰|ک= چهلوچند سال با امید|ص= ۲۱۴}}</ref>}} | ||
[[پرونده:0131.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بههمراه [[محمدرضا شفیعی کدکنی]]'''</center>]] | |||
====[[محمدرضا شفیعی کدکنی]]==== | ====[[محمدرضا شفیعی کدکنی]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Kadkani.jpeg|80px | {{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Kadkani.jpeg|80px|راست]] دو خصوصیت برجسته، شعر «اخوان ثالث» را از دیگر شاعران معاصر جدا میکند: نخست زبان غنی و پرطنین او و دیگر جنبهٔ اجتماعی شعرش که تصویرهایی از زندگی و تاریخ معاصر دارد. شاعران دیگری هستند که شعرشان از نظرگاههای دیگر ارزش فراوان دارند، اما از این دو نقطهٔ دید بیهیچ گمان شعر اخوان برجستهترین نمونه است. توفیق اخوان در ایجاد یک زبان مشخص و شیوهٔ بیان فصیج و مستقل، نه یاوهگویی و هرزهدرایی تکروانه، از مهمترین خصایص هنر او بهشمار میرود. باید او را پیشوای سبک خراسانی جدید در شعر معاصر فارسی نامید.<ref>{{پک|مجموعهٔ نویسندگان|۱۳۷۰|ک= ناگه غروب کدامین ستاره...|ص= ۳۰۹}}</ref>{{سخ}} | ||
در این عرصهٔ پهناور که از | در این عرصهٔ پهناور که از هر سوی کوششی و کششی به جانبی، دانسته یا نادانسته، هست، و هرکسی با اندک آگاهی یا بیهیچآگاهی، از رمزهای زبان، با افزودن حرف اضافهای بر صفتی، دعوی آوردن شیوهای خاص دارد و میگوید: مرا شیوهای خاص و تازه است و داشت/ همان شیوهٔ باستانی عنصری، در این چو هنری آشفته، از این دعویهای کودکانه که بگذریم، پس از [[نیما]]، م.امید را با اسلوبترین شاعر زبان فارسی خواهیم یافت؛ زیرا تنها اوست که با پذیرفتن اصولی در زمینهٔ موسیقی شعر و قالب آن و عناصر پیوند معنوی در شعر (چه آنها که خود بهوجودآورده و چه آنها که از میراث گذشتگان بوده و او دگرباره در شعر امروز احیا کرده)اسلوبی بهوجود آورده است که از همهٔ اسلوبهای شعر امروز بهنیروتر و پرتأثیرتر است.<ref>{{پک|مجموعهٔ نویسندگان|۱۳۷۰|ک= ناگه غروب کدامین ستاره...|ص= ۶۵}}</ref>}} | ||
[[پرونده:n00205828-r-b-018.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''از راست:{{سخ}} [[محمود دولتآبادی]]، [[محمدرضا شفیعی کدکنی|شفیعی کدکنی]]، گلرخسار صفیآوا، [[بزرگ علوی]]، [[هوشنگ گلشیری]] و مهدی اخوان ثالث'''</center>]] | |||
====[[هوشنگ گلشیری]]==== | ====[[هوشنگ گلشیری]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Gholshiri.jpg|80px | {{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Gholshiri.jpg|80px|راست]] مهدی اخوان ثالث، م.امید، بیشک رندی است از تبار خیام، با زبانی بیشوکم میانهٔ شعر [[نیما]] و شعر کلاسیک فارسی. تعلق خاطر او را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافیهبندی، ترجیع و تکرار میتوان دید و هم در تبعیت در همان صنایع لفظی قدما مانند مراعاتنظیر و جناس و غیره. مهمتر اینکه شکل بیشترِ اشعار او متکی بر نقل یک قصه است و گاه حتی از ساخت قصه در قصه مألوف ادب شرق سود میبرد... آبشخور بینش او از همان سرچشمهای است که نیما از سال۱۳۱۶ یا ۱۳۱۷ بهبعد دست یافت که اصطلاحاً «مترقی» خوانده میشد و اصول آن را اخوان گاه بهصراحتی بیشتر از نیما اعلام داشته است.<ref>{{پک|مجموعهٔ نویسندگان|۱۳۷۰||ک= ناگه غروب کدامین ستاره...|ص= ۱۸۱و۱۸۲}}</ref>}} | ||
====[[اسماعیل خویی]]==== | ====[[اسماعیل خویی]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Artworks-000230413973-3run05-t500x500.jpg|80px | {{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Artworks-000230413973-3run05-t500x500.jpg|80px|راست]] م.امید شاعر «اینجا» و «اکنون» است. سروکار شعر او با همین وجب از خاک خدا در همین روزگار است. و اصالت او نیز چون یک شاعر اجتماعی، در همین محدودبودن زمینهٔ مکانی، زمانی شعر اوست. امید باآنکه «مرثیهخوان» است، هرگز مثلاً برای لومومبا یا چه، سوگنامهای نسروده است و من این را بزرگترین دلیل اصالت و صمیمیت او میدانم؛ زیرا برآنم که شاعر این سرزمین پیش از آنکه شاعر جهان، یا حتی جهان سوم باشد، شاعر این سرزمین است.<ref>{{پک|طاهباز|۱۳۷۰|ک= دفترهای زمانه|ص= ۲۰۷}}</ref>}} | ||
====[[فروغ | |||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Foroogh farokhzad.png|80px | ====[[فروغ فرخزاد]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Foroogh farokhzad.png|80px|راست]] م.امید، اخوان بههرحال در ردیف [[نیما]] و [[شاملو]]ست. یکی از آن آدمهایی است که اگر هم دیگر شعر نگوید، بهحد کافی گفته. شعر اخوان بهشکل صمیمانهای هم مال این دوره است و هم مال خود اخوان. زبانی که اخوان در شعرش بهوجودآورده برای من همیشه حالت زبان سعدی را دارد. مشکل است که آدم کلمات خیلی رگوریشهدار زبان فارسی را بیاورد پهلوی کلمات زبان روزانه و متداول بگذارد و هیچکس نفهمد. یعنی این کار را آنقدر ماهر و صمیمانه انجام بدهد که آدم بیآنکه متوجه بشود بگذرد. مثل شعر سعدی و کاری که او با کلمات عربی میکرد. اما این ظاهر شعر اوست. اصل کار حرفی است که با این کلمات زده میشود. حرفهای اخوان حرفهای کوچکی نیستند. از غزلها و قصیدههایش که بگذریم، آنقدر به ما نزدیک است که انگار دارد در خودمان حرف میزند. بهنظر من او کامل است؛ یعنی شعرش هم فرم دارد و هم زبان جاافتاده و شکلگرفته، هم محتوای قابل تعمق و هم فضای فکری و دید. فقط بهنظرم بعضی وقتها او خودش هم فریفتهٔ مهارتها و تردستیهایش در بازی با کلمات میشود. البته این جزو خصوصیات شعر اوست. بههرحال او در جایی نشسته است که دیگران باید سعی کنند به آن برسند.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= بهار، فرخزاد و حقوقی|عنوان= و نگاهی دیگر: بررسی آرا و نقدهای گوناگون دربارهٔ شعر اخوان ثالث|ص= ۲۵}}</ref>}} | |||
====[[منوچهر آتشی]]==== | ====[[منوچهر آتشی]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Atashi manoucher.nima.jpg|80px | {{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Atashi manoucher.nima.jpg|80px|راست]] شعر اخوان، در قطعات درخشان [[زمستان]]، حضوری سازنده و سرنوشتساز در این دوران داشت و از رکود مکتب [[نیمایی]] پیشگیری میکرد. یعنی شعر اخوان توانست ظرفیتهای تازهتر مکتب نیمایی را پیش روی شاعران جوانتر بگذارد و به دوران کلیشهها پایان دهد. شعر اخوان البته حاوی جمالشناسی پیشرفتهتری از [[نیما]] نبود، سهل است، در قفای آن قرار داشت، با این همه به شاعران جوانتر کمک کرد تا عرصههای تازهتری از زیبایی در طبیعت و قلمروهای عاطفه جستجو کنند و شعر سترگ دههٔ چهل با چهرههای نمایانش را بهوجود آورند. اخوان نیز سه دهه به حضور بزرگ و استادانهٔ خود ادامه داد. اوج آثار اخوان را «زمستان»، «آخر شاهنامه» و «از این اوستا» تشکیل میدهد؛ سه کتابی که برای جاودانیکردن نام او کافی هستند، دیگر اینکه ما همه وامدار او هستیم و سپاس خود را از او و اندیشه و روان فرخندهاش با صدای بلند اعلام میداریم.<ref>{{پک|کاخی|۱۳۸۵|ک= باغ بیبرگی|ص= ۷۴}}</ref>}} | ||
====[[محمد مختاری]]==== | ====[[محمد مختاری]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Artworks-000313461525-5ke90w-t500x500.jpg|60px | {{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Artworks-000313461525-5ke90w-t500x500.jpg|60px|راست]] در فضای اندیشهٔ اخوان دو منحنی «نفی» و «اثبات» است که مجموعاً حوزهٔ جهانشناسی و مختصات نگرش او را به انسان و هستی ترسیم میکند. اگر «نفی»، برآمدی در دل تنهایی و شکست و تباهی و پوچی کلی حیات است این سمت «اثبات»، نشان میدهد که دربرابر «نفی کل» چه چیزی اثباتشدنی است. چه چیزی در دل مرگ و تیرگی و آلودگی و فساد و قضاوقدر و بیپناهی جمعی، بازهم شاعر را به زندگی، در آن گونه که میاندیشد و میخواهد وامیدارد. از این جهت «اثبات» را میتوان در سه نمود اصلی بازیافت: ۱. لحظه ۲. عشق ۳. من{{سخ}} | ||
از نگاه اخوان اگر آدمی بتواند این سه را در دل شکست و تباهی جمعی و کلی دریابد و صیانت کند، به هستی خویش مفهومی بخشیده است. و جالب توجه است که این هر سه، بهمنزلهٔ درک و اثبات «فرد» است دربرابر «جمع» و درک و اثبات «جزء» است دربرابر «کل». اخوان در آن نفی گفته است که جهان عبث است و ما جز پری درمعرض باد نیستیم که هر بار ما را بهگونهای میگرداند و با سر به زمینمان میکوبد؛ اما در «اثبات» از اینجا آغاز کرده است که «پس آیا باید بر باد رفت؟» و راه خویش را برای همین زندگی و زمان و انسان برگزیده است. و در همین گزینش است که میان خیام و [[هدایت]]، به راه خیام میرود.<ref>{{پک|کاخی|۱۳۸۵|ک= باغ بیبرگی|ص= ۳۵۶}}</ref>}} | |||
===زندگی و شعر در نظر اخوان=== | |||
از نگاه اخوان اگر آدمی بتواند این سه را در دل شکست و تباهی جمعی و کلی دریابد و صیانت کند، | |||
=== | |||
====اخوان و گرایش به شعر==== | ====اخوان و گرایش به شعر==== | ||
بهگفتهٔ خود او: | {{گفتاورد تزیینی|بهگفتهٔ خود او: | ||
:آنچه مرا در ابتدا به شعر کشاند، یک مقدار ناتوانی بود... آدم نمیتواند حرف خویش را از زبان دیگران بگوید؛ مثل لالها و گنگها و یک کلام از این و یک کلام از آن... افتادم به خط شعر و این دنیای معنوی را برای خودم کشف کردم... وقتی یککمی پیش خودم زبان باز کردم، کمکم سرمشقهایی برایم پیدا شد. این سرمشقها طبعاً عبارت بود از مقداری شعر که در کتابها یا مطبوعات وقت و انجمنهای ادبی خراسان میخواندم. یکوقت دیدم بهکلی دارم برای خودم غزل میگویم... حرفهایم برای خودم زمینه پیدا کرد و بعد کمکم فکرم متوجه بعضی مسائل اجتماعی شد؛ یعنی هدف از مسائل فردی کشیده شد به موضوعات دیگر.<ref>{{پک|احمدپور|۱۳۸۸|ک= شهریار شهر سنگستان|ص= ۲۰}}</ref>}} | |||
====ارائهٔ زبانی نو==== | ====ارائهٔ زبانی نو==== | ||
اخوان بهصراحت از گستردگی دامنهٔ فعالیتش میگوید: | |||
:''من اگر هیچکار دیگر نکنم، به شعر سلیم و زنده و پیشروی امروز، یک زبان سالم فارسی بومی و اسلوب بیان ایرانی، آزاد از قیود و دارای عناصر دقت و قوت با امکانات وسیع گذشته و حال پیشنهاد کردهام، با تکوتوکی نمونهها در همان زبان و با همان بیان و با یک شیوهٔ توجه به مسائل اجتماعی و انسانی.''<ref name= "sorat"/> | |||
====اخوان و فقر==== | ====اخوان و فقر==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|اگر دنبال ساززدن | {{گفتاورد تزیینی|اگر دنبال ساززدن رفته بودم، الآن شده بودم فلانی، اگر دنبال هر بدبختی دیگری رفته بودم وضعم از حالا بهتر بود. هرکس هم که از راه میرسد تَخم میفرماید که شاعر باید این جوری باشد و شاعر مردم باید بگوید که «الفقرُ فخری» و نباید که بسازد و نباید تسلیم شود و از این شرّوورها و همهچیزشان روبهراه است. خانهشان، ماشینشان، ماهی دههزار تومان حقوقشان، آنوقت اینجا و آنجا قلم میزنند و تَخم میفرمایند که اخوان ناامید است، تلخ است، بدبین است، کدامشان میدانند من چه میکشم؟<ref>{{پک|احمدپور|۱۳۸۸|ک= شهریار شهر سنگستان|ص= ۲۲و۲۳}}</ref>}} | ||
====قالب [[نیمایی]]==== | |||
==== | {{گفتاورد تزیینی|آمدن قالب نیمایی نفی قوالب گذشته نیست. خود [[نیما]] بعضی تفننها در قوالب گذشته داشت؛ ولی من آن زمان چون هنوز زنده بود، خیلی باملایمت حرف زدم که پیرمرد ناراحت نشود. اما حرفم را زدم. متأسفانه شعر نیما در شیوههای قدمایی، خیلی نازل بود. خیلی مبتدیانه بود؛ اما در همین شیوهها نیز دوسه تکهٔ جاافتاده دارد. مثل «میرداماد»... بههرحال مشکلاتی داشت. در همین ماخاولا «در کنار رودخانه میپلکد سنگپشت پیر» این «میپلکد» منسجم نیست. من در «بدعتها و بدایع» هشت تا (بعدها با اعتراضی که شد نه تا) از زمینهها و گذشتههایی را که میتوانست مدنظر نیما باشد آوردهام و در آخر هم یکی از شعرهای خوب نیما را گذاشتهام «در مسیر خامش جنگل» و گفتم که آنها گذشته بودهاند و اینهم کار نیما. آنجا گفتم که قوالب شعر گوناگون داشتهایم از غزل و قصیده و رباعی بگیر تا مستزاد و چهوچهها. تا برسیم به قالب نیمایی که قالبی است در کنار آنها. اما کار دیگری هم باید میکردم که نکردم. از بحث فرمها یکی مصرعسرایی، یکی بیتسرایی، یکی سهلتی... که بعد از آن دوبیتی، رباعی، غزل و قصیده و... میآید. کار نیمایی یک قالب بر دیگر قالبها افزوده است؛ چون تکمصرعسرایی و «سهلتی» یعنی خسروانی را که خودم احیا کردهام، نیاورده بودم اگر عمری باقی بود در مقالهای مینویسم. وزن و قالب نیمایی در کنار قالبهای دیگر. که کار کوچکی هم نیست. کار بسیار عظیمی است، یعنی عیوب گذشته را ندارد و تازگی و ندرت و بدعت دارد.<ref name="honaronline">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.khabaronline.ir/news/189540/%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB-22-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%B2%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان= حرفهایی که مهدی اخوان ثالث ۲۲ سال پیش زد}}</ref>}} | ||
{{گفتاورد تزیینی|[[ | |||
اما | |||
=== | ====وصیتنامه اخوان==== | ||
{{گفتاورد تزیینی| من که مردم، اگر شد، مرا پیش پای فردوسی به خاک بسپارید، چهبهتر و اگر نشد، بیرون از هر بهشتی، در جایی دوردست که کسی جز خدا نشناسد و تنها با عورتپوشی، در گودالی بهطول قامتم، پیش چشم پدرم خورشید، به مادرم زمین بسپارید. اگر خورشید پشت ابرها باشد و ابرها ببارند، امری و مسئلهای نیست، دو درخت از هر نوع که بخواهید بهفاصلهٔ دو متر بر سر گورم بکارید تا از لاشهٔ من تغذیه کنند و بر آن درختها مرغ «شب گمکرده آشیانهای» بیاساید! یا میوهای داشته باشد و گرسنهای را بهراحت برساند. یا گلی و سایهای بر رهگذر خستهای هدیه کند یا دستکم هیمهای بر سرماماندهای ببخشد. و مِنْهُ أَصلي و الیه وَصلي.<ref name="vasiyat"/>}} | |||
=== | ===تفسیر اخوان از آثارش=== | ||
====[[زمستان|دفتر شعر زمستان]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|حقیقت امر این است که ما کارهای نیستیم. بهراستی در جهان شعر و هنر، خاصه در اقالیم فارسی زبان، با اینهمه سران، گردنکشیدن کسانی به پایه و مایهٔ من بیش از آنچه نادرست باشد، مضحک است. و اینجا پرسشی پیش میآید که پس چه میگویی؟ از هرچه بگذریم بالاخره من هم یک تماشاچیِ این زندگیام. یک تماشاگر، دستکم حق این را دارد که از نمایشی که میبیند، بدش یا خوشش بیاید. او حق دارد بپسندد یا نپسندد، نقنق کند یا شادمانه از شعف فریاد کند. و این داوری از اوست. از همین رهگذری است که «زمستان» فراهم آمده است. و این است زمستان. زمستان، داوری این حال و روز من دربارهٔ زندگی و زمانهای که در آنم... و اما «من» در این حالوهوا که مراست، نه امیدی را که برایم رسالت تاریخیاش را از دست داده، برخود به دروغ تحمیل کردهام و نه یأسی را که از رنجش فارغ بودهام... این است رنج و یأسنامهٔ امید، مرد ملامتی لولیوشی که همیشه یکتاپیراهن بود و هردو دستش زنجیر محبت روستاییانهاش. اوراق این کتاب، دستهای او نیستند که برای فشردن دست کسی آخته باشد؛ بلکه میوهٔ برگریزان درختی هستند که گویا میخواهد دیگر خود باغبان خود باشد... میل دارم این را هم دربارهٔ آنچه ''زمستان'' است که لاجرم جز سردی نباید باشد بگویم: :''«اگر به تاریخهایی که در زیر قطعات این کتاب است توجه شود، کموبیش این نکته هم آشکار میشود که من کوشیدهام از راه میانبری از خراسان به مازندران بروم. از خراسان دیروز به مازندران امروز. اما همچنانکه نخواستم یک زائر بیخیال دخیلبند روستایی بمانم، همچنان نیز نمیخواهم در ابهام و تیرگی و آبکندها و فراز و فرودهای جنگلی تاریک و نُهتو گم شوم. من میخواهم چنین باشید و میکوشم که بتوانم اعصاب و رگهای سالم و درست زبانی پاکیزه و متداول را که اغلب تاروپود زنده و استخوانبندی استوارش از روزگاران گذشته است به خون و احساس و تپش امروز پیوند بزنم.»''<ref>{{پک|اخوان ثالث|ک= زمستان|ص= ۹تا۱۴}}</ref>}} | |||
=== | ====دوزخ، اما سرد==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|وقتی کتاب چاپ شد و برای نوشتن فهرست و نگاه آخربار آن را از نظر گذراندم به این نکته متوجه شدم که در این کتاب من به صبحها بیشتر از پیشترها نگاه کردهام، توصیف صبح در این دفتر من بیش از دیگر دفترهاست. اگر مثلاً در «آخر شاهنامه» یک «طلوع» داشتهام در این کتاب گیرم با نامها و برداشت و درآمدهای دیگر چندین و چند صبح و سحرستایی دارم، در شیوههای گوناگون از کهن، نو و چهوچهها. بعد از خودم پرسیدم چرا و دلیلش را هم دانستم. چون اکنون سالهای سال است که من شبها بیدارم و روزها میخوابم، کار و زندگی من چنین نظم و نظامی یافته است ابتدا بهدلایل اقتصادی و احساسی و اقتضای کار سرودن و نوشتن که سکوت و خلوت میطلبد و منجمله اینکه من کار منظم اداری، پس از هفدههجده سال آموزگاری و دبیری، سالهاست که ندارم که ناچار باشم صبحها سرکارم حاضر باشم و دیگر اینکه روزها نمیخواستم آزادی و سروصدا و شور و شیطنت بچههای خود را سلب کنم و از ایشان بخواهم ساکت و آرام باشند که من مثلاً دارم شعر میگویم و چیز مینویسم... یکی از نتایج این حال و حکایت این شد که من در این مدت بیش از همهٔ گذشتهٔ عمرم سکوت شبها و اختران را شنیدهام و دیدم و نیز بیش از همهٔ عمر گذشتهام سحرها، صبحها و طلوعها را نگریستهام و در همهٔ فصلهای سال،... و این بود، این است دلیل بیشتر صبح و سحرستایی من در این دفتر و اما دیگر قضایا و مطالب را خودتان میخوانید و میدانید و تاکنون شما مردم با من عادلانه رفتار کردهاید.<ref> | |||
{{پک|اخوان ثالث|ک= دوزخ، اما سرد (ص: مقدمه)}}</ref>}} | |||
=== | ====زندگی میگوید اما: باید زیست، باید زیست...!==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|یعنی میخواهم بگویم همچنان که شعر «[[منثور]]» داریم، یعنی نوشتههایی که عنصر و مادهٔ اصلی آنها «خیال و تصویر و تخیل» در صورتها و گونههای گوناگون است و بهقول قدما «مخیل» است؛ اما در قالب و شکل شعری و موزون نیست، همچنین میتوانیم بهجای خود و برای مقاصد و اغراض خود «نثر منظوم» هم داشته باشیم و من در این منظومهٔ مفصل دست بهچنین آزمایشی زدهام و چند حکایت را در اوزان [[نیمایی]] به نظم کشیدهام. درواقع این یادداشتها و گزارشهایی است که موزون و منظوم شده است. در بسیاری از جهات عنصر اصلی شعر بهقولی «صور خیال» در این منظومه عنصر اصلی نیست و شیوهٔ بیان شعری هم که بیشتر کنایی و غیرمستقیم و تصویری است در این آزمایش جای خود را در کل و جز، بهراحت صراحت داده است و بیانی مستقیم و صریح دارد که محتوی را از قلمرو شعر دور میدارد.}} | |||
=== | ====درخت پیر و جنگل==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|این قصه را اگرچه من برای بچهها و درواقع برای نوجوانان نوشتهام و روی خطاب و سخنم با کسانی است که سالهای ابتدایی و اوایل دبیرستان (راهنمایی) را میگذرانند؛ ولی چند کلمهای هم با بزرگترها میخواهم گپ بزنم و بگویم که در این نقل و نگارش، من بیشتر، اگر نگویم فقط، از لحاظ شمایل و صورت کار است که خواستهام با حال و منوال «قصه برای بچهها» کار کنم. یعنی این صورت و شکل را برای بیان معنی و مقصود خود بهتر و مناسبتر دانستهام. وگرنه من داعیهٔ داستاننویسی برای بزرگترها و قصهگویی برای بچهها را نداشتهام و ندارم، که فن و فضای من این قلمروها نیست و مخصوصاً از حیث زبان و عبارتپردازی و الفاظ، که بیهیچ پروا و تردیدی باید خود متأسفانه بهصراحت اعتراف کنم که در کار زبان «بزرگتران» هم من پارهای وقتها درمیمانم و نمیتوانم یا شاید هم نمیپسندم حد و اندازهٔ معمول محاوره و متداول «روزمره» را نگهدارم.<ref>{{پک|اخوان ثالث|ک= درخت پیر و جنگل و مرد جنزده|ص= ۵و۶}}</ref>{{سخ}} | |||
و اما من این قصه را اگرچه یک بار طی و طومار هفدههجده هفته، با گهگاهی گسست و گسلهای تعطیل و فواصل یا احیاناً بهقول بعضی از حضرات، «کنسل» در هفدههجده قصهٔ دهپانزده دقیقهای، در برنامهٔ کودکان تلویزیون ملی ایران، خودم روایت و اجرا کردهام؛ ولی همان فواصل و کنسلها و مخصوصاً هفتگیبودن برنامه امکان آزمایش دقیق و دلخواه و ثمربخش را به من نداد. با اینهمه برایم تجربهای بود که از جهات دیگر سودمند بود و مخصوصاً از لحاظ برخوردارشدن از عواطف عجیب مؤثر و تکاندهنده و محبتهای بیشائبه و شوقانگیز بچهها که برایم بهراستی بهترین بهرهها و برترین پاداشها بود.<ref>{{پک|اخوان ثالث|ک= درخت پیر و جنگل و مرد جنزده|ص= ۸}}</ref>{{سخ}} | |||
من معتقدم که با قصههایی اینچنین قدیمی میتوان و باید سررشتههای گشایش و رهایی به دست کودکان سپرد و نتونوای ذوق و زیبایی، سادگی و سلامت نقش باید کرد، در نگینهای نازنین دلهاشان، میتوان و باید به قصه و شعر و نقاشیهای قدیمی، اما نهعقیم و یائسه و یا تا سرحد عقیمی و یائسگی «مدرن» خیال آفریننده و فعال نوجوانان و کودکان را تا مرز اندیشهٔ سالم و زاینده رهنمونی و همراهی کرد.<ref>{{پک|اخوان ثالث|ک= درخت پیر و جنگل و مرد جنزده|ص= ۹}}</ref>}} | |||
===نحوهٔ | ===دوستان از نگاه اخوان=== | ||
====دربارهٔ [[نیما یوشیج]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Nima-asli231.jpg|80px|راست]] نیما به این اعتبار که شعرش در قلمرو شعر ناب و بری از آمیختگی و آلودگی است و سرشار از عصمت و صفای روستایی، به «باباطاهر» میماند؛ مخصوصاً حساسیت و سوز سخنش و به این اعتبار که در کنه اعراض تصاویر و تماثیل و واقعیات عینی، جوهر شعرش متکی به قائمهٔ فکری و عمق دردهای بشری است و جهانبینی دارد، به «خیام» میماند. البته بیقاطعیت و صراحت خیام که از لطایف هنر اوست، بلکه با ابهامی غالباً معتدل. و این ابهام زاییده همان بیان تمثیلی و تویهدار و عینی اوست.<ref name= "bedaatha">{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= اخوان ثالث|عنوان= فصولی پراکنده دربارهٔ این که نیما مردی بود مردستان}}</ref>{{سخ}} | |||
اما از حیث استقلال سبک در گزینش الفاظ و شیوهٔ جملهبندی و برشها و فصلها و عطفها و نحوهٔ آوردن صفت و قید و خلاصه آنچه مربوط به جنبهٔ لفظی کارهای اوست، بیشبیه است. فقط از لحاظ تشخص و شباهتناپذیری و ممتاز و بارزبودن سبک، اگر بخواهیم بنابه جهاتی در بزرگان و استادان گذشته برای او مانندی بیابیم، من گاهی «ناصرخسرو» را(با ستایش میگویم) و غالباً «خاقانی» را(بی ستایش) بهخاطر میآورم. شعر نیما از حیث لفظ اغلب هیچ پخوپهلوی ملایمی ندارد. درشتناک، مضرس و خشن است و گاهی نسبت به بعضی گذشتههای زمان خود، بدوی مینماید.<ref name= "bedaatha"/>{{سخ}} | |||
تمام هم و غم و جهد و جهاد نیما و نتیجهٔ راه و رسم و هنجارهای او در جهت آسانی و تسهیل کار شعر و شاعران است. او می خواهد تا ممکن است قیدها را کم کند و سراینده را به آزادی هرچه بیشتر برساند. البته از این دقیقه بههیچوجه غافل نیست که دشواری هم با خود و در خود، نوعی زیبایی دارد و در بعضی موارد دشواری زاینده و موجب زیبایی است؛ اما این را نیز میداند که آزادی زیباتر و سودمندتر است؛ با اینهمه او برای آزادی و دشواری یا قید نیز حدود میشناسد و ازاینروست که همهٔ قیود را یکباره ترک و رها نمیکند و بعضی دشواریهای زیباییزا را به جان میپذیرد، منجمله نوعی وزن و قافیه را. من یقین دارم که او در آزمایشهای نخستین خود، این را نیز آزموده است که وزن را یکباره فروگذارد؛ اما بیشک این آزمایش او را خرسند و راضی نکرده است نتیجهٔ آزمایش را نپسندیده است. از این جهت میگوید شعر بیوزن را نمیپسندم و وزن را برای شعر بهمنزلهٔ جامه برای تن میداند...او میگوید قافیه و وزن حتماً لازم است؛ زیرا شاعر باید به تمام وسایل زیبایی دست بیندازد. اما هرچه را مخل معنی و مزاحم هنجار و حال شعر میبیند، با بیپروایی قیدش را میزند.<ref name= "bedaatha"/>}} | |||
=== | [[پرونده:Bashamloo.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''همراهبا [[احمد شاملو]]'''</center>]] | ||
====دربارهٔ [[احمد شاملو]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Ahmad shamlou-218x300.jpg|80px|راست]] در میان جوانانی که امروز در مملکت ما با کار شعر سرگرماند، کمتر کسی را میتوان سراغ گرفت که بهاندازهٔ این مرد جوان با بیپروایی و بیهراس از حرف این و آن دل به دریا زده و در جهات مختلف آزمایش کرده باشد. این خصوصیت اگرچه به تنوع و رنگینی آثارش میافزاید البته و گاهگاه شاعر از خوض و غواصی خود نتیجهٔ خوب میگیرد و گوهر برمیآورد؛ ولی همین سیاحت بیپروا مانع آن شده که وی در یک جهت خاص یا در یک زمینه بهکمال برسد و بنیاد استواری بگذارد یا بهاصطلاح دنیایی خاص خود بیافریند که هرکس در آن گام میگذارد، با تمام احساسش دریابد که اینجا با دنیاهای دیگر که آفریدگاران دیگر بهوجود آوردهاند، این تفاوتها را دارد؛ مثلاً شهرهایش، مردمانش، زبان مردمش، رودها و کوههایش، شبها و روزهایش، فصولش و همهچیزش دنیای دیگری است. از این جهت من معتقدم که احمد شاملو در کارهای شعریش هنوز پرش و جهش خود را آغاز نکرده و آنچه از او دیدهام، همه نشانهٔ دورخیز اوست یا جهشهای موقت و کوتاه. اما باید به این نکته توجه داشت که هنوز بر نخستین پلههای جوانی برآمده و آنچه نوید میبخشد این است که وی کوشا و پیگیر است و راه دیگری در زندگی پیشنگرفته جز هنرش.<ref> | |||
{{پک|اخوان ثالث|ک= مقالات|ص= ۷و۸}}</ref>}} | |||
=== | [[پرونده:0133.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در کنار [[ه.ا.سایه|سایه]]'''</center>]] | ||
====دربارهٔ «زمین»، دیوان شعری از [[هوشنگ ابتهاج]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:HushangEbtehaj.jpg|80px|راست]] آنچه در این کتاب است گلچینی از «سراب»، «سیاهمشق» و «شبگیر»، یعنی دیوانهای سابق سایه و چند قطعهٔ دیگر که پس از انتشار آخرین دیوانش سروده شده است؛ اما از شبگیر، چنانکه افتد و دانی، بیش از دو سه قطعه انتخاب نشده است. محتویات حسی و اندیشگی این کتاب مثل موجی است که از دوردست یک لذت «نایافته» سرچشمه میگیرد و در سراب یک «امید» کلی و مبهم و «همینطوری» میریزد، امیدی که مثلاً میتوانست یکی از موضوعات انشای یکی از کلاسهای چندم یکی از مدرسههای قشنگ یکی از شهرهای تمیز یکی از کشور روایالیستی با ترادیسیونهای ناسیونالیستی چندهزارساله باشد؛ امیدی مطلق به این شکل: | |||
:''مخوان ای جغد شب، لالایی شوم | |||
:''که پشت پرده بیدار است خورشید{{سخ}} | |||
کدام پرده؟ کدام خورشید؟ چگونه بیدارییی؟ پرسشهایی است بیپاسخ و بهطورکلی همین دلداری مادربزرگانه هم خود لالایی بیش نیست. نمیگویم لالایی شومی، اما حس میکنم که چندان خجسته هم نیست و روی همرفته از یک زندگی آسوده و آرام و گلبفت و نگارین در زیر یک چتر پولادین ناپیدا که نمیگذارد هیچ آواری بر سر صاحبش فرود آید، حکایت میکند.<ref>{{پک|کاخی|۱۳۸۵|ک= باغ بیبرگی|ص= ۷۰۹}}</ref>}} | |||
=== | [[پرونده:0132.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''از راست: [[محمدرضا شفیعی کدکنی]]، [[محمود دولتآبادی]]، [[بزرگ علوی]] و مهدی اخوان ثالث'''</center>]] | ||
====دربارهٔ [[فروغ فرخزاد]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Foroogh farokhzad.png|80px|راست]] حقیقتش این است که من هیچ عقیدهٔ خاصی دربارهٔ فروغ فرخزاد ندارم. او زنی معترض به ستمی که بر زنان میرفت، بود. او میخواست به ظلمی که به نیمی از افراد جامعه میرفت اعتراض کند. این را در کتابهایش میتوانیم ببینیم؛ از «اسیر» گرفته تا «دیوار» و زندگی و طرز فکری خیامیاش را در «عصیان». بعد هم که خواست اسلوب و کار تازهای را ارائه دهد، بسیار لطیف و پرشوروحال شعر میگفت و از زنان جالب و خوب روزگار ما بود. البته هرکس در جوانیاش اینسو و آنسو چمیدنهایی دارد و تلوتلوخوردنهایی که فروغ هم داشت. من نمیخواهم از او بهعنوان یک زن مقدس سخنی بگویم. او شاعر خوبی بود. بهخصوص شعرهای آخرش بسیار لطیف و پرشوروحال بود، شعرش ناب و نجیب بود.<ref>{{پک|کاخی|۱۳۸۵|ک= باغ بیبرگی|ص= ۷۱۹}}</ref>}} | |||
=== | ====دربارهٔ [[سهراب سپهری]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Sohrabsepehri.jpg|80px|راست]] شعرهای سهراب سپهری را وقتی که همسنوسال بودیم من در جوانی در بعضی مطبوعات و در چند کتابش از تجربههای نخستینش در شعر نو (در شعر قدمایی هم مقدمهای در جوانی با یک قصیده بر کتاب «مشفق کاشانی» و یککتابچهٔ شعر قدیمی هم گویا از خودش قبلاً در کاشان چاپ کرده که من ندیدهام هیچکدام را. فقط شنیدهام و داوری نمیتوانم بکنم)، قبلاً دیده بودم، بهنظرم تجربههای موفقی در شعر نو نبود و سهراب هنوز داشت میآزمود. اخیراً [[هشت کتاب]] او نیز یکجا درآمد. از همان کتابهای نخستین و کتابهای اخیرش که دیدم این اواخر خوشبختانه بهسادگی و صفا و صلح برگشته؛ ولی باز هم میخواهد «چیزی دیگر» باشد؛ اما بهشدت زیر تأثیر [[فروغ فرخزاد]] است، همانطور نرم و زیرکانه و میخواهد لطیف و غیرعادی هم بوده باشد... . یعنی دو کتاب و چند کار اخیرش از دو کتاب و چند کار اخیر فروغ سخت متأثر است. «بوی هجرت میآید» در ندای آغاز بهخوبی یادآور «پرنده رفتنی است» که فروغ گفته و این یک مثال است و اشارت؛ اگر حالش را داشته باشی، دهها مثال و بشارت میتوانی پیدا کنی. اصلاً در این کارهای اخیر سهراب (نگوییم زنانه و خانمی بگوییم) نازکانهبودن و لطافت و ظرافت که هنجار بعضی از انواع و اغراض شعر است، چه و گاه طرز نگاه، حضور فروغ را بهوضوح میتوان احساس کرد. من از تقلید حرف نمیزنم، بلکه از تقریباً نزدیکی روح و بیان شعر سخن میگویم.<ref>{{پک|کاخی|۱۳۸۵|ک= باغ بیبرگی|ص= ۷۲۳و۷۲۴}}</ref>}} | |||
=== | [[پرونده:5238362.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در کنار شهرام ناظری، محمد موسوی، پرویز مشکاتیان و دیگر دوستان'''</center>]] | ||
====دربارهٔ شهرام ناظری و آلبوم در گلستانه==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:9eom-yo.jpg|80px|راست]] به اینجا رسیده بودم که شهرام ناظری، خوانندهٔ خوشآواز و لطیفطبع و ردیفآمخت مشهور تلفن کرد و دعوتی، که چون مشغول نوشتن بودم، عذر خواستم؛ اما یادم آمد که شهرام ناظری یک نوار هم از شعرهای (البته نو) [[سهراب سپهری]] خوانده و پُروپخش کرده بود...{{سخ}} شهرام ناظری خود میداند که من چه ارادتی به او دارم. او از خوبترین و پرخواستارترین خوانندگان خوشآواز ماست و شهرام در نوار سهراب سپهری، الحق نهایت کوشش خود را کرده بود؛ ولی شعر نو برای آواز ایدل، امان ببم، چهچه، تحریر، شور، ماهور، ابوعطا و غیره خوب جور و کوک نمیشود. تنها چیزی که از آن نوار بهخاطرم مانده که در آن شهرام توانسته بود داد دلی از چهچه بگیرد این مصرع نو سهراب سپهری که های امان ای دل، ببم «در گلستانه چه بوی علفی میآید» که یادآور «مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید» بود.<ref>{{پک|کاخی|۱۳۸۵|ک= باغ بیبرگی|ص= ۷۲۴}}</ref>}} | |||
=== | [[پرونده:BytTcVpCIAAYQOF.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''رزمندگان ایران بهپیش'''</center>]] | ||
===اخوان ثالث و سیاست=== | |||
مهدی اخوان ثالث که مدتی در شهر مشهد عضو باشگاه جوانان حزب توده بود و با مفاهیمی مانند اختلاف و تضاد طبقاتی، عدالت اجتماعی، فقر و... آشنا شده بود و بههمراه سایر هممسلکیهایش بهدنبال ایجاد دگرگونی در سطح جامعه بودند، در سال۱۳۲۷ راهی تهران میشود و در آموزشوپرورش به دبیری مشغول شد. در زمان حضور در تهران است که با اوجگیری مبارزات ملی و حزب چپ در سال۱۳۲۸، مهدی جوان وارد نبردهای اجتماعی میشود و در نتیجه به زندان میافتد و به کاشان تبعید میشود. اشعار این دورهٔ او که جنبهٔ [[واقعگرایی|رئالیسم]] حزبی دارد، بیشتر در روزنامهها و مجلههای حزب چپ بهچاپ رسیده است. اخوان در ۱۳۴۵ در اثر منازعهای خصوصی، به زندان قصر فرستاده میشود و ۹ ماه در زندان میماند. بهباور مجتبی عطارزاده، این ماجرا هرچه بوده از لحاظ کار شعر بر اخوان تأثیر فراوان داشته است؛ زیرا دفترهای «پاییز در زندان» و «زندگی میگوید» یادگار این ایام است.<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= اخوان؛ نماد امید در نمود یأس سیاسی|صفحات= ۱۴۹و۱۵۰}}</ref>{{سخ}} | |||
ارزش و اهمیت شعر اخوان در عرصهٔ سیاسیاجتماعی زمانی نمود مییابد که او [[زمستان|دفتر شعر زمستان]] را منتشر میکند. اگرچه ارزش و اهمیت زمستان را نباید صرفاً بهلحاظ کارکرد نوپردازانهٔ این مجموعه دانست، بلکه بیگمان بیشترین ارزش زمستان را باید از منظر تولد این مجموعه در دورهای دانست که از لحاظ تاریخی یکی از مهمترین دوران سیاسی ایران بهشمار میرود. دورانی که بسیاری از روزنامهها توقیف میشوند و بسیاری از شاعران و نویسندگان که گرایش سیاسی به یک حزب خاص داشتند به زندان افکنده میشوند. مهمتر از همهٔ این نکات باید از تأثیر ساختار سیاسی ایران بر شعر اخوان و علیالخصوص شعر زمستان او یاد کرد. زمستان بهنوعی محصول زمانهای است که شاعران برای ترسیم خفقان و رعب و وحشت مردم از سرنوشت سیاسی خود، روی به استعاره، کنایه و تمثیل آورده بودند و بهتعبیری دیگر ارزش کار شاعرانی چون اخوان نه صرفاً بهلحاظ جایگاه ادبیشان، بلکه بهلحاظ زیست خود و آثارشان در دورهای از تاریخ بوده که پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ در فضای سیاسی و ادبی ایران حاکم میشود.<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= بازتاب تحولات سیاسی جامعه در شعر حماسی اخوان ثالث|صفحات= ۵۸و۵۹}}</ref> اخوان پس از آزادی از زندان از امور سیاسی دوری جست و در روزنامهٔ «ایران ما» به فعالیت پرداخت.<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= اخوان؛ نماد امید در نمود یأس سیاسی|صفحات= ۱۵۰}}</ref> | |||
* بهباور [[سیمین بهبهانی]]: | |||
{{گفتاورد تزیینی|اخوان شاعری سیاسی است بیآنکه به سیاست چندان گرایشی یا از آن چندان اطلاعی داشته باشد یا صریحاً به آن تظاهر کند؛ زیرا که شعر جای این گونه تظاهرات نیست. شعر او مدام از وقایع و حوادث سیاسی که در کشور میگذرد بارور میشود. شور و هیجان مردم و دستهها و احزاب قبل از کودتای ۲۸مرداد، حالت انتظار و بهتزدگی بعد از آن، تصور اینکه دستهای بیگانه در کارها دخیلاند: | |||
:''پوشیده میخندید باهم پیر فرزینان'' | |||
:''من سیل اشک و خون بینم'' | |||
:''در خندهٔ اینان''{{سخ}} | |||
انعکاس یأس عمیق و شکستهدلی جوانان در سالهای پس از کودتای ۲۸مرداد، انعکاس نارضاییهای مردم در طول سالیان، دوبار زندانیشدنش که مردم دوستداشتند به دومینبار هم جهت سیاسی بدهند و نقزدن همیشگیش و «چهوچهها» (این لفظ مفر و پناهگاهی بود برای اخوان بههنگامی که دیگر نمیخواست یا نمیتوانست چیزی بگوید.) همه و همهٔ اینها موجب میشود که مردم حضور او را همراهبا سرنوشت و رویدادهای کشورشان حس کنند.<ref>{{پک|مجموعهٔ نویسندگان|۱۳۷۰|ک= ناگه غروب کدامین ستاره...|ص= ۲۰۰و۲۰۱}}</ref>}} | |||
=== | [[پرونده:Akhavan-kadkani (2).jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''برای [[محمدرضا شفیعی کدکنی]]، همشهری، همروستایی عطار بزرگ'''</center>]] | ||
[[پرونده:Photo 2017-01-25 18-41-24-768x548.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''زردشت اخوان ثالث، در کنار [[محمدرضا شفیعی کدکنی]]'''</center>]] | |||
===یادمان و بزرگداشتها=== | |||
====شب مهدی اخوان ثالث==== | |||
عصر سهشنبه، پنجمبهمن۱۳۹۵، شب ۲۷۹ [[مجله بخارا]] با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و نشر زمستان به مهدی اخوان ثالث اختصاص یافت. این جلسه با حضور [[محمدرضا شفیعی کدکنی]]، [[محمود دولتآبادی]]، [[بهرام پروینگنابادی]]، [[مرتضی امیری اسفندقه]]، زردشت اخوان ثالث و [[علی دهباشی]] برای سخنران و با حضور محمد استعلامی بهمناسبت رونمایی از کتاب [[مجموعۀ کامل اشعار اخوان ثالث]] که توسط نشر زمستان منتشر شده بود برگزار شد. همچنین نمایشگاه آثار خوشنویسی علی پسندیده از اشعار مهدی اخوان ثالث، بخشی دیگر از این شب بود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://bukharamag.com/1395.11.16322.html|عنوان= دیوان اشعار اخوان ثالث رونمایی شد}}</ref> | |||
=== | ===گزارشی از سفر اخوان به اروپا=== | ||
مهدی اخوا ثالث، در اواخر عمر، بهدعوت «خانهٔ فرهنگ آلمان» به اروپا رفت و از انگلیس، دانمارک، سوئد، نروژ و فرانسه دیدن کرد.<ref name= "سیواپانج"/>بهنقل از یدالله قرایی: | |||
{{گفتاورد تزیینی|دی یا بهمن۱۳۶۸ بود که بر حسب دعوتی که از او شده بود، تصمیم به سفر خود را گفت. من از آنجا که مشتاق بودم او سفر کند؛ چون هم برای اولین بار دنیای دیگری را میدید و هم با دردهای مختلفی که داشت در آنجا شرایط درمان بیشتری فراهم بود، گفتم تو اهل سفر نیستی. گفت هستم و خواهیدید. گفت دویست مارک برای سفرم لازم دارم و ایران قرار است که نمیدانم، گفت یک گوشواره یا دستبند خود را بفروشد و هزینهٔ سفر را فراهم کند. دیدم مردانه عزم سفر دارد و دوازدهمفروردین۱۳۶۹ راه افتاد. میگفت دست بالا یکماه خواهدماند. حدود چهارماه سفرش بهدرازا کشید تا برگشت و چشم همه را روشن کرد. حالش در برگشت خوب بود و از سفرش بهاجمال سخن گفت.<ref>{{پک|قرایی|۱۳۷۰|ک= چهلوچند سال با امید|ص= ۱۱۳و۱۱۴}}</ref>}} | |||
=== | [[پرونده:Khanehhonarmandanakhavan.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مراسم بزرگداشت اخوان در خانهٔ هنرمندان'''</center>]] | ||
====بزرگداشت در خانهٔ هنرمندان==== | |||
مراسم بزرگداشت مهدی اخوان ثالث با سخنرانی [[محمد بقایی]] (ماکان)، [[اصغر دادبه]]، [[قدمعلی سرامی]]، اردشیر خورشیدیان، [[بهرام پروینگنابادی]]، [[بهادر باقری]] و زردشت و مزدک اخوان ثالث روز جمعه، پانزدهم شهریور۱۳۹۸ در خانهٔ هنرمندان ایران توسط انجمن فرهنگی افراز و انتشارات زمستان برگزار شد. این مراسم با اخوانخوانی فرنگیس طوسی، نسرین ارمکان، زینب دریسمحافی، چیستا سلامتی و فرزانه زمانی همراه شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/98061105827/%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB|عنوان= بزرگداشت مهدی اخوان ثالث}}</ref> | |||
==آثار و کتابشناسی== | |||
===کارنامهٔ پرمایه=== | |||
==آثار و | |||
====شعر==== | ====شعر==== | ||
{| class="wikitable" | {| class="wikitable" | ||
|- | |- | ||
|- | |- | ||
! | !align=center valign=center rowspan=1 colspan=2|نام اثر | ||
!محل نشر | !محل نشر | ||
!انتشارات | !انتشارات | ||
!سال انتشار | !سال انتشار | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;"|۱ | ||
|ارغنون | |[[ارغنون]] | ||
| تهران | |تهران | ||
| تهران | |تهران | ||
|۱۳۳۰ | |<center>۱۳۳۰</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۲ | ||
| زمستان | |[[زمستان]] | ||
| تهران | |تهران | ||
| زمان | |زمان | ||
|۱۳۳۵ | |<center>۱۳۳۵</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۳ | ||
| آخر شاهنامه | |آخر شاهنامه | ||
| تهران | |تهران | ||
|زمان | |زمان | ||
|۱۳۳۸ | |<center>۱۳۳۸</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۴ | ||
| از این اوستا | |از این اوستا | ||
| تهران | |تهران | ||
| مروارید | |مروارید | ||
|۱۳۴۵ | |<center>۱۳۴۵</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۵ | ||
| منظومهٔ شکار | |منظومهٔ شکار | ||
| تهران | |تهران | ||
| مروارید | |مروارید | ||
|۱۳۴۵ | |<center>۱۳۴۵</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۶ | ||
| پاییز در زندان | |پاییز در زندان | ||
| تهران | |تهران | ||
| مروارید | |مروارید | ||
|۱۳۴۸ | |<center>۱۳۴۸</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background: | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۷ | ||
|عاشقانهها و کبود | |عاشقانهها و کبود | ||
| تهران | |تهران | ||
| جوانه | |جوانه | ||
| ۱۳۴۸ | |<center>۱۳۴۸</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۸ | ||
| بهترین امید | |بهترین امید | ||
| تهران | |تهران | ||
|روزن | |روزن | ||
|۱۳۴۸ | |<center>۱۳۴۸</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۹ | ||
| برگزیدهٔ شعرهای مهدی اخوان ثالث | |برگزیدهٔ شعرهای مهدی اخوان ثالث | ||
| تهران | |تهران | ||
|بامداد | |بامداد | ||
|۱۳۴۹ | |<center>۱۳۴۹</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۱۰ | ||
| در حیاط کوچک پاییز، در زندان | |در حیاط کوچک پاییز، در زندان | ||
| تهران | |تهران | ||
|توس | |توس | ||
|۱۳۵۵ | |<center>۱۳۵۵</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۱۱ | ||
|زندگی میگوید: باید زیست، باید زیست، باید زیست!... | |زندگی میگوید: باید زیست، باید زیست، باید زیست!... | ||
| تهران | |تهران | ||
|توکا | |توکا | ||
|۱۳۵۷ | |<center>۱۳۵۷</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۱۲ | ||
| دوزخ، اما سرد | |دوزخ، اما سرد | ||
| تهران | |تهران | ||
|توکا | |توکا | ||
|۱۳۵۷ | |<center>۱۳۵۷</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۱۳ | ||
| ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم | |ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم | ||
| تهران | |تهران | ||
|مروارید | |مروارید | ||
|۱۳۶۸ | |<center>۱۳۶۸</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۱۴ | ||
| قاصدک (گزیدهٔ اشعار) | |قاصدک (گزیدهٔ اشعار) | ||
| تهران | |تهران | ||
|ابتکار | |ابتکار | ||
|۱۳۶۸ | |<center>۱۳۶۸</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۱۵ | ||
| گزینهٔ اشعار مهدی اخوان ثالث | |گزینهٔ اشعار مهدی اخوان ثالث | ||
| تهران | |تهران | ||
|مروارید | |مروارید | ||
|۱۳۶۹ | |<center>۱۳۶۹</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۱۶ | ||
|سه کتاب: در حیاط کوچک پاییز، در زندان، زندگی میگوید: اما باز باید زیست .... دوزخ، اما سرد | |سه کتاب: در حیاط کوچک پاییز، در زندان، زندگی میگوید: اما باز باید زیست .... دوزخ، اما سرد | ||
| تهران | |تهران | ||
|زمستان | |زمستان | ||
|۱۳۷۴ | |<center>۱۳۷۴</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۱۷ | ||
|سر کوه بلند( | |سر کوه بلند (بهانتخاب [[مرتضی کاخی]]) | ||
| تهران | |تهران | ||
|زمستان | |زمستان | ||
|۱۳۷۷ | |<center>۱۳۷۷</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۱۸ | ||
| | |آنگاه پس از تندر: منتخب هشت دفتر شعر [[ارغنون]]، [[زمستان]]، آخر شاهنامه و... | ||
| تهران | |تهران | ||
|سخن | |سخن | ||
|۱۳۷۸ | |<center>۱۳۷۸</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۱۹ | ||
| منظومهٔ بلند سواحلی و خوزیات | |منظومهٔ بلند سواحلی و خوزیات | ||
|تهران | |تهران | ||
|زمستان | |زمستان | ||
|۱۳۸۱ | |<center>۱۳۸۱</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۲۰ | ||
| لحظهٔ دیدار نزدیک است(ترجمهٔ اشعار | |لحظهٔ دیدار نزدیک است (ترجمهٔ اشعار بهانگلیسی) | ||
|تهران | |تهران | ||
|کمال اندیشه | |کمال اندیشه | ||
|۱۳۸۸ | |<center>۱۳۸۸</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۲۱ | ||
|چاووشی( | |چاووشی (صدا و شعر اخوان، موسیقی مجید درخشانی) | ||
| تهران | |تهران | ||
|زمستان | |زمستان | ||
|۱۳۹۰ | |<center>۱۳۹۰</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۲۲ | ||
| سال دیگر، ای دوست، ای همسایه... | |سال دیگر، ای دوست، ای همسایه... | ||
|تهران | |تهران | ||
|زمستان | |زمستان | ||
|۱۳۹۳ | |<center>۱۳۹۳</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" rowspan=1| | |style="background:white; width:1px;" rowspan=1|۲۳ | ||
| باغ بیبرگی(ترجمهٔ اشعار | |باغ بیبرگی (ترجمهٔ اشعار بهاسپانیایی) | ||
| اصفهان | |اصفهان | ||
|حروفچین | |حروفچین | ||
|۱۳۹۵ | |<center>۱۳۹۵</center> | ||
|- | |- | ||
|} | |} | ||
====نقد ادبی، | ====نقد ادبی، مقالهها و نامهها==== | ||
{| class="wikitable" | {| class="wikitable" | ||
|- | |- | ||
|- | |- | ||
! | !align=center valign=center rowspan=1 colspan=2|نام اثر | ||
!محل نشر | !محل نشر | ||
!انتشارات | !انتشارات | ||
!سال انتشار | !سال انتشار | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۱ | ||
|مقالات | |مقالات | ||
| تهران | |تهران | ||
| توس | |توس | ||
|۱۳۵۰ | |<center>۱۳۵۰</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۲ | ||
|بدعتها و بدایع نیما یوشیج | |بدعتها و بدایع [[نیما یوشیج]] | ||
| تهران | |تهران | ||
| توکا | |توکا | ||
|۱۳۵۷ | |<center>۱۳۵۷</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۳ | ||
|عطا و لقای نیما یوشیج | |عطا و لقای [[نیما یوشیج]] | ||
| تهران | |تهران | ||
| دماوند | |دماوند | ||
|۱۳۶۱ | |<center>۱۳۶۱</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۴ | ||
|دربارهٔ هنر و ادبیات: گفتوشنودی با مهدی اخوان ثالث، علی موسوی گرمارودی | |دربارهٔ هنر و ادبیات: گفتوشنودی با مهدی اخوان ثالث، [[علی موسوی گرمارودی]] | ||
| بابل | |بابل | ||
| | |کتابسرای بابل | ||
|۱۳۶۸ | |<center>۱۳۶۸</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۵ | ||
|حریم سایههای سبز | |حریم سایههای سبز | ||
| تهران | |تهران | ||
| زمستان | |زمستان | ||
|۱۳۸۴ | |<center>۱۳۸۴</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۶ | ||
|با یادهای عزیز گذشته: | |با یادهای عزیز گذشته: ده نامه از مهدی اخوان ثالث به [[محمد قهرمان]] | ||
| تهران | |تهران | ||
| زمستان | |زمستان | ||
|۱۳۸۴ | |<center>۱۳۸۴</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۷ | ||
| ادبیات ایران | |ادبیات ایران | ||
| تهران | |تهران | ||
| طرح آینده | |طرح آینده | ||
|۱۳۸۸ | |<center>۱۳۸۸</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۸ | ||
| | |[[نقیضه]] و نقیضهسازان | ||
| تهران | |تهران | ||
| زمستان | |زمستان | ||
|۱۳۹۰ | |<center>۱۳۹۰</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۹ | ||
|دمزنی چند در هوای تازه: مجموعه منتخب شعرهای الف. بامداد | |دمزنی چند در هوای تازه: مجموعه منتخب شعرهای الف. بامداد | ||
| تهران | |تهران | ||
| زمستان | |زمستان | ||
|۱۳۹۰ | |<center>۱۳۹۰</center> | ||
|- | |- | ||
|} | |} | ||
خط ۵۱۰: | خط ۵۲۸: | ||
{| class="wikitable" | {| class="wikitable" | ||
|- | |- | ||
|- | |- | ||
! | !align=center valign=center rowspan=1 colspan=2|نام اثر | ||
!محل نشر | !محل نشر | ||
!انتشارات | !انتشارات | ||
!سال انتشار | !سال انتشار | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۱ | ||
|مرد | |مرد جنزده (مجموعهٔ چهار داستان) | ||
| تهران | |تهران | ||
| توس | |توس | ||
|۱۳۵۴ | |<center>۱۳۵۴</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۲ | ||
|درخت پیر و جنگل | |درخت پیر و جنگل | ||
| تهران | |تهران | ||
| توس | |توس | ||
|۱۳۵۵ | |<center>۱۳۵۵</center> | ||
|- | |- | ||
|} | |} | ||
خط ۵۳۳: | خط ۵۵۰: | ||
{| class="wikitable" | {| class="wikitable" | ||
|- | |- | ||
|- | |- | ||
! | !align=center valign=center rowspan=1 colspan=2|نام اثر | ||
!محل نشر | !محل نشر | ||
!انتشارات | !انتشارات | ||
!سال انتشار | !سال انتشار | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۱ | ||
|گفتوشنودی با مهدی اخوان | |گفتوشنودی با مهدی اخوان ثالث، بهکوشش ناصر حریری | ||
| بابل | |بابل | ||
| | |کتابسرای بابل | ||
|۱۳۶۸ | |<center>۱۳۶۸</center> | ||
|- | |- | ||
|style="background:white; width:1px;" | | |style="background:white; width:1px;" |۲ | ||
| گفتوگوی محمد محمدعلی با مهدی اخوان ثالث | |گفتوگوی محمد محمدعلی با مهدی اخوان ثالث | ||
| تهران | |تهران | ||
| قطره | |قطره | ||
|۱۳۷۲ | |<center>۱۳۷۲</center> | ||
|- | |- | ||
|} | |} | ||
[[پرونده:Akhavan-kadkani.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''میز کار مهدی اخوان ثالث'''</center>]] | |||
===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | |||
====سه دورهٔ شاعر==== | |||
* دورهٔ نخست دورهٔ اشعار «[[ارغنون]]»وار اوست که جامعهٔ سختگیر و متعصب ادبی خراسان را به تحسین و تمجید وامیدارد. در این دوره اخوان زیر تأثیر شاعران «[[مکتب خراسانی]]» است و توانایی خود را در سرودن شعر بهشیوههای کهن میآزماید. غزلهای نخستین اخوان، متأثر از شعر [[شهریار]] و سرشار از شور و احساس است.<ref name= "tebyan"/> برای نمونه غزلی به نام «حجت بالغ» با مطلع «برده دل از کف من آن خط و خالی که تور است»، یا قصیدهای که به نام «عصیان» با مطلع «برخیزم و طرح دیگر اندازم» که بهترتیب در هجده و بیستویکسالگی اخوان سروده شدهاند، کافی بود که همهٔ سنتگرایان ادبی خراسان را به آیندهٔ این شاعر جوان امیدوار کنند.<ref name= "nasernavadvaseh">{{یادکرد ژورنال|عنوان= معانی در شعر مهدی اخوان ثالث|ژورنال= نامهٔ پارسی|شماره= ۲۴|صفحات= ۹۳}}</ref> با اینهمه، چون ابتدا توفیق چندانی در غزلسرایی نیافت، به قصیدهپردازی رویآورد. نظر منتقدان دربارهٔ این قصاید متفاوت است. برخی برآنند که این قصاید در عین تقلید از گذشتگان، نشان از استقلال و قدرت خلاقیت وی دارد و برخی دیگر ابیات این قصاید را دارای «مضامینی معمولی و سطحی» و فاقد «استواری و سنگینی قصاید خوب فارسی» دانستهاند. همچنین اخوان در این دوره چنانکه خود نیز میگوید: با مکتب [[نیمایی]] مخالف بود؛ اما اندکاندک شناخت او نسبت بهشیوهٔ نیمایی بیشتر شد و آن مخالفتها به طرفداری و پیروی از این روش انجامید.<ref name= "tebyan"/> | |||
* دورهٔ دوم از ۱۳۳۱ بهبعد است که اخوان با شعر نیما آشنا میشود و مهمترین و بهترین آثار شعر نیمایی را بهوجود میآورد.<ref name= "nasernavadvaseh"/> این دوره با طبع آزماییهایی در قالب چارپاره آغاز میشود و تا کتابهای «دوزخ اما سرد» و «زندگی میگوید...» ادامه مییابد. اخوان پس از شناخت شیوهٔ نیمایی، ابتدا به شکستن اوزان عروضی و طرح مضامین و موضوعات نو پرداخت و سپس با حفظ صلابت و استواری زبان شعر قدیم خراسانی و درآمیختن آن با تحولاتی که مکتب نیمایی پدید آورده بود، شعر جدید فارسی را متحول ساخت و سبکی خاص خویش ایجاد کرد. اوج این دوره را در دفتر شعر «[[زمستان]]» میبینیم؛<ref name= "tebyan"/> همچنین حاصل این دوره، شش دفتر شعر اوست.<ref name= "nasernavadvaseh"/> | |||
* دورهٔ سوم کار اخوان، دورهٔ گرایش بیشتر او به قالبهای سنتی شعر فارسی است و آخرین دفتر شعری او را به نام «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» تشکیل میدهد.<ref name= "nasernavadvaseh"/> دراین دفتر شعر ناهماهنگیهای آشکاری دیدهمیشود. شاعر گاه بهزبان ساده و روان [[ایرج میرزا]] نزدیک میشود و گاه به شیوهٔ پرصلابت شاعران خراسان روی میآورد. استعمال واژههای مهجور و اسامی خاص در این اشعار آن قدر فراوان است که شاعر ذیل بسیاری از صفحات را به توضیح آنها اختصاص داده است.<ref name= "tebyan"/> | |||
* معانی و مفاهیم شعری در دورهٔ نخست و سوم چندان اهمیتی ندارد و شاعر بیشتر با استفاده از قدرت زبان، همان مطالب کهن را در قالبهای قدیم ریخته است؛ اما شعر دورهٔ دوم هم از محتوی و هم صورت اهمیت بسیار دارند.<ref name= "nasernavadvaseh"/> | |||
====زبان اخوان: بهرهگیری از سبک خراسانی==== | |||
مهمترین و چشمگیرترین موضوع در عرصهٔ شعر اخوان، مسئلهٔ زبان است. در این مورد هیچیک از منتقدان و سخنشناسان تردید ندارند که اخوان از لحاظ قدرت زبان بزرگترین شاعر [[نیمایی]] است؛ حتی ناقدان شعر نو که از تصرفات زبانی و نارساییهای صرفی و نحوی [[نیما]] ایرادهای سختی میگیرند، بر این باورند که از نظر زبان فارسی چیرهدستترین شاعر امروز اخوان است. هدف او زبانی است که با مقتضیات روز و و نیازهای روزگار سازگار باشد. زبان او پاک و پالوده است. او با ایجاد سکونها و حرکتها و قطع و وصلهای کلامی، تا حدی طنین خاص زبان حماسی را به شعر خود میدهد. میتوان دید که از نظر دستگاه زبان اخوان از «سبک خراسانی» در نظم و نثر بهره گرفته است. ویژگیهای سبک خراسانی در زبان شعر اخوان بسیار چشمگیرند. در اشعاری که او در سبک و قالب کلاسیک سروده و تعداد آنها کمتر از شعرهای نوی نیمایی نیست، او بهشدت تحتتأثیر خدایان سخن خراسان قرار گرفته است. او در قصیده به سنایی، ناصرخسرو، منوچهری، انوری، خاقانی و مسعود سعد سلمان نظر دارد و در غزل از سعدی و حافظ بهره جسته است؛ اما میبینیم در اشعار نوی نیمایی نیز زبان او چندان تغییری نکرده است و او با همان قدرت و توانایی از «زبان خراسنیک» استفاده و به خراسانیبودن خود افتخار میکرده است.<ref name= "sorat"/> | |||
====زبان اخوان: کهنگرایی==== | |||
پیوند شعر اخوان با زبان و ادب کهنسال فارسی و استفاده از واژهها و ترکیبات و عبارات آن زبان که بهصورت متنوع و پراکنده در شعر او مشهود است، یکی از تمهیدات شاعرانهٔ اوست که به زبانش شکل و نمایی حماسی و باصلابت بخشیده است. این تمهید که یکی از شیوههای آشناییزدایی با عناصر گذشته زبان و معروف به باستانگرایی یا کهنگرایی است از ویژگیهای مهم شعر اخوان است. اخوان بهلحاظ آشنایی با آثار گذشتگان و استفاده از عناصری که میتواند علاوهبر برجستهسازی، موجب اصالت و ریشهدارشدن شعر شود، رونق دیگری به شعر خود بخشیده است. خواننده، هنگام خواندن شعر انتظار دارد که تغییر شکل و اختلاف زبان شعر را با زبان مورد استفاده روزانهٔ خود مشاهده کند. اخوان با استفادهٔ بجا و شایسته از واژگان و دیگر عناصر زبان کهن در شعر، بهطریق هنرمندانهای این انتظار را برآورده کرده است. آشنایی او با زبان شاعرانهٔ گذشته و دامنهٔ وسیع گنجینهٔ واژگان کهن در ذهن او باعث شده از یکسو برای القای هر مفهومی واژهٔ خاص آن را در اختیار داشته باشد و از سوی دیگر واژهها در شعرش رسالت مفاهیم را بهخوبی ادا کنند.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= صهبا|عنوان= کهنگرایی واژگانی در شعر اخوان|صفحات=}}</ref> | |||
====نگاه اخوان: نشاندادنیترین فضای شعر معاصر==== | |||
بهغیر از آن گروه شعرهای اخوان که در مرز میان «عینیت» و «ذهنیت» شکلگرفته، مثل شعر «سبز»، فضایی که شعر او محیط به آن است، فضایی است انحصاری که از ابتدا تا امروز حفظ شده است و آن را میتوان نشاندادنیترین فضای شعر معاصر دانست. زیرا اخوان در این شعرهایش، صاحب نگاهی است که نه حرکت به عمق که حرکتی چندجانبه در سطح دارد. او از ابتدا نگاهش را به گردش در پیرامون خود و آنچه در سطح چشمانداز میگذرد، عادت داده و کمتر نگاه عمودی داشته است. چنین است که شیوهٔ نگاه او و لاجرم آن شعرهایی که حاصل این نگاه خاص اوست، از زمرهٔ نزدیکترین شعرها به هنرهای نمایشی و بهویژه سینما است.<ref>{{پک|حقوقی|ک= شعر زمان ما۲|ص= ۹۹}}</ref> | |||
====توصیفگری==== | |||
{{نقلقول|بهباور یدالله قرایی: | |||
:اخوان برخلاف شعرای کلاسیک و حتی بسیاری معاصران نوپرداز، حالات روحی خود را با کلمات کلی توصیف نمیکند، نمیگوید خوشحالم، شادم، خشمگینم. بلکه او با توصیف آن حالات مانند یک نقاش جلوههای شادی و خوشحالی و خشمگینی را به پرده میکشد تا خواننده در مزمزهٔ آن حالت سهیم شود، خود او دربارهٔ [[نیما]]، در «بدعتها و بدایع نیما» به آن اشاره کرده است؛ اما چیزی که در او بدیع است، آن است که حالت روحی گنگی را که حس میکند و برای آن کلمه ندارد. با آفریدن و درهم ریختن کلماتی خاص در کام خواننده میریزد تا خواننده آن را بچشد.<ref>{{پک|قرایی|۱۳۷۰|ک= چهلوچند سال با امید|ص= ۱۷۶}}</ref>}} | |||
===جوایز و افتخارات=== | ===جوایز و افتخارات=== | ||
اخوان در | اخوان در سال۱۳۳۰، اولین کتابش را به نام [[ارغنون]] بهچاپ میرساند و آن را به کوشندگان راه صلح که خود او نیز یکی از آنها بود، تقدیم میکند. اخوان با این کتاب، مدای طلای «فستیوال جوانان دموکرات» را بهدست آورد.<ref name= ""pagetwentyone">{{پک|احمدپور|۱۳۸۸|ک= شهریار شهر سنگستان|ص= ۲۱}}</ref> | ||
===بررسی چند اثر=== | ===بررسی چند اثر=== | ||
====شعر | ====شعر «[[زمستان]]»==== | ||
«زمستان» نام یکی از اشعار بسیار رمزآلود اخوان است که میتوان آن را | «زمستان» نام یکی از اشعار بسیار رمزآلود اخوان است که میتوان آن را مانیفست یا آیینهٔ تمامنما از هنر شاعری و اندیشههای «امید» بهشمار آورد. این شعر که تاریخ سرودن آن دی۱۳۳۴ است بنابر باور بسیاری نمودار برخورد شاعر است با فضای کشور پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ و آنچه او را میآزرده است، محیط تنگ و بسته و خاموش، نبودن آزادی بیان و قلم، نابودی آرمانها، تجربههای تلخ، پراکندگی یاران و همفکران، بیوفاییها و پیمانشکنی و سرانجام کوشش هرکسی برای گلیم خویش از موج بهدربردن و دیگران را به دست حوادث سپردن.<ref>{{پک|احمدپور|۱۳۸۸|ک= شهریار شهر سنگستان|ص= ۶۰}}</ref>{{سخ}} | ||
این شعر که در | این شعر که در سال۱۳۳۵ منتشر شد، نشاندهندهٔ تغییرات عظیم فکری شاعر، از سال۱۳۳۰، یعنی تاریخ چاپ «[[ارغنون]]» است. این تغییرات محصول دو رویداد مهم، یعنی تجربهٔ شکست پس از کودتای ۱۳۳۲ و آشنایی با [[نیما یوشیج]] است.<ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۶|ک= لولیوش مغموم|ص= ۵۱و۵۲}}</ref> لایهٔ بیرونی این شعر، تصویر و توصیفی است دقیق و عینی از زمستانی سرد و سوزان، حکایت لولیوش مغموم، میخوارهای بیرنگ و ریا که از آن سرمای ناجوانمردانه به میخانهٔ هر شبه پناه آورده است. بهباور [[حافظ موسوی]]، اگر این ویژگی نبود، زمستان مثل بسیاری از نمونههای دیگر به شعری نمادگرا و تکبعدی با تاریخ مصرفی نهچندان طولانی تبدیل میشد. این شعر در لایههای درونی خود، دقیقاً تصویری فشرده از آن جامعهٔ سرکوبشده است.<ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۶|ک= لولیوش مغموم|ص= ۵۸}}</ref> | ||
:'''هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان، | |||
'''هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان، | :'''نفسها ابر، دلها خسته و غمگین، | ||
'''نفسها ابر، دلها خسته و غمگین، | :'''درختان اسکلتهای بلورآجین، | ||
'''درختان اسکلتهای بلورآجین، | :'''زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه | ||
'''زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه | :'''غبارآلوده مهر و ماه | ||
'''غبارآلوده مهر و ماه | :'''زمستان است.<ref>{{پک|حقوقی|ک= شعر زمان ما۲|ص= ۹۹}}</ref> | ||
'''زمستان است.<ref>{{ | |||
====«مرداب»: درک قافیه پردازی اخوان==== | ====«مرداب»: درک قافیه پردازی اخوان==== | ||
مرداب در | مرداب در سال۱۳۳۵ نوشتهشده است. شعری که براساس آن میتوان میزان تربیت ذهنی اخوان را در پایان دهسالهٔ آغاز شاعریاش دید و به چگونگی تجاذب کلمات در ذهن او اندیشید. تجاذب هم از نظر «تناسب» بهاصطلاح بدیع در شعر کهن و هم بهاعتبار ذهن نوجویانهٔ او در دایرهٔ تشکل صوری «مرداب»، و درنهایت پیدایی چهرهٔ شاعر و تبلور اندیشهٔ او در آیینهٔ شعر.<ref>{{پک|حقوقی|ک= شعر زمان ما۲|ص= ۳۷۹}}</ref>{{سخ}} | ||
قافیه در شعر اخوان چه از نظر موسیقی کلام و چه از لحاظ تقسیم بندها و خاصه قافیههای دوبهدو در فواصل مختلف، وظیفهای بسیار مهم را متعد است. در بند اول شعر، قافیهٔ «چاک» و «آتشناک» با سه مصراع فاصله، در بند دوم قافیههای «خواب» و «مرداب» و «مردابی» و «گردابی» و در بند سوم «دشنام» و «پیغام»، همه با یک سطر فاصله و نیز «عمر اوبار» و «غار» و «ماهیخوار» و «منقار» به همچنین. اما قافیه در مصراعهای سوم، چهارم و پنجم و هم دو قافیهٔ «بنیاد» و «صیاد» و «شورانگیز» و «آتشخیز» نیز پشتسرهم میآیند. و در بند آخر که آخرین دو سطر شعر با قافیه «شاید» و «برباید» پایان میپذیرد.<ref>{{ | قافیه در شعر اخوان چه از نظر موسیقی کلام و چه از لحاظ تقسیم بندها و خاصه قافیههای دوبهدو در فواصل مختلف، وظیفهای بسیار مهم را متعد است. در بند اول شعر، قافیهٔ «چاک» و «آتشناک» با سه مصراع فاصله، در بند دوم قافیههای «خواب» و «مرداب» و «مردابی» و «گردابی» و در بند سوم «دشنام» و «پیغام»، همه با یک سطر فاصله و نیز «عمر اوبار» و «غار» و «ماهیخوار» و «منقار» به همچنین. اما قافیه در مصراعهای سوم، چهارم و پنجم و هم دو قافیهٔ «بنیاد» و «صیاد» و «شورانگیز» و «آتشخیز» نیز پشتسرهم میآیند. و در بند آخر که آخرین دو سطر شعر با قافیه «شاید» و «برباید» پایان میپذیرد.<ref>{{پک|حقوقی|ک= شعر زمان ما۲|ص= ۳۷۹و۳۸۰}}</ref>{{سخ}} | ||
بهباور [[محمد حقوقی]]، کاربرد درست این قوافی را وقتی درست درک میکنیم که شعر مرداب را با صدای بلند بخوانیم. وی معتقد است که ممکن است همهٔ این قافیهها ناخودآگاه | بهباور [[محمد حقوقی]]، کاربرد درست این قوافی را وقتی درست درک میکنیم که شعر مرداب را با صدای بلند بخوانیم. وی معتقد است که ممکن است همهٔ این قافیهها ناخودآگاه بهکاررفته باشد؛ زیرا کلمات از نظر بار و موسیقی و معنی، بر مدار ذهن شاعری که چنین حد از تربیت ذهن و آشنایی و اخت با کلام و کلمات رسیده باشد، هنگامی که به حرکت آغاز میکنند، با نیروی متجاذب همدیگر میچرخند تا آنگاه که در جای خود بنشینند. انگار که شاعر در حین سرایش شعر به چگونگی کار خود از نظر انتخاب و استخدام کلمات سخت آگاه بوده است.<ref>{{پک|حقوقی|ک= شعر زمان ما۲|ص= ۳۸۰}}</ref> | ||
:''این نه آن آبست کآتش را کند خاموش'' | |||
این نه آن آبست کآتش را کند خاموش | :''با تو گویم، لولیِ لول گریبان چاک!'' | ||
با تو گویم، | :''آبیاری میکنم اندوه زار خاطر خود را'' | ||
:''زآن زلال تلخ شورانگیز'' | |||
زآن زلال تلخ | :''تاکزاد پاک آتشناک'' | ||
:''در سکوتش غرق'' | |||
:''چون زنی عریان میان بستر تسلیم، اما مرده یا در خواب'' | |||
در سکوتش | :''بیگشاد و بستلبخندی و اخمی، تن رها کردهست'' | ||
چون زنی عریان میان بستر تسلیم، اما مرده یا در | :''پهنهور مرداب'' | ||
بیگشاد و بستلبخندی و اخمی، تن رها کردهست | ::**** | ||
پهنهور مرداب | :''بی تپش، و آرام'' | ||
:''مرده یا در خواب مردابیست'' | |||
بی تپش، و | :''و آنچه در وی هیچ نتوان دید'' | ||
مرده یا در خواب مردابیست | :''قلهٔ پستان موجی، ناف گردابیست'' | ||
و آنچه در وی هیچ نتوان | :''من نشستهم بر سریر ساحل این رود بیرفتار'' | ||
قلهٔ پستان موجی، ناف گردابیست | :''وز لبم جاری خروشان شطی از دشنام.'' | ||
من نشستهم بر سریر ساحل این رود | :''زی خدای و جمله پیغامآورانش، هر که وز هرجای'' | ||
وز لبم جاری خروشان شطی از دشنام. | :''بسته گوناگون پل پیغام. | ||
زی خدای و جمله | |||
بسته گوناگون پل پیغام. | |||
====سرودهٔ «نادر یا اسکندر»==== | ====سرودهٔ «نادر یا اسکندر»==== | ||
شعر «نادر یا اسکندر»، اولین سرودهٔ کتاب «آخر شاهنامه» است. هم نام کتاب و هم نام سروده بهگونهای نمادین و معنادار انتخاب شده و بهطور بارزی با بینش شاعر و دیدگاههای او نسبت بهپیامد کودتای | شعر «نادر یا اسکندر»، اولین سرودهٔ کتاب «آخر شاهنامه» است. هم نام کتاب و هم نام سروده بهگونهای نمادین و معنادار انتخاب شده و بهطور بارزی با بینش شاعر و دیدگاههای او نسبت بهپیامد کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲، در ارتباط است؛ چراکه بهگفتهٔ [[نجف دریابندری]]، کودتای ۲۸مرداد و برای نسل اخوان، بیش از یک شکست، سرآغاز یک دورهٔ طولانی وهن و خفت اخلاقی بود که بسیاری از افراد نسل اخوان درمعرض آن قرار گرفتند.<ref name="naderyaeskandar">{{یادکرد ژورنال|عنوان= تحلیل و بررسی سرودهٔ «نادر یا اسکندر» اخوان ثالث|سال= |صفحات=}}</ref>{{سخ}} | ||
بهباور محمد ناصر، اخوان روزهای زندانیبودن و شکست سیاسی و اهانت را | بهباور محمد ناصر، اخوان روزهای زندانیبودن و شکست سیاسی و اهانت را هرگز فراموش نمیکند. در سراسر مجموعهٔ آخر شاهنامه یأس و نومیدی و سرگشتگی را میبینیم که درواقع معرفینامهٔ نسل نگران و مضطرب است. همین یأس و نومیدی اجتماعی، ویژگی بارز دفتر شعر «آخر شاهنامه» است که در شعر «نادر یا اسکندر» به اوج خود میرسد<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= معانی در شعر مهدی اخوان ثالث|ژورنال= نامهٔ پارسی|شماره= ۲۴|ص=۹۷}}</ref> و شاعر آرزو میکند: | ||
- نادری پیدا نخواهدشد امید! | :''- نادری پیدا نخواهدشد امید!'' | ||
کاشکی اسکندری پیدا شود | :''کاشکی اسکندری پیدا شود''{{سخ}} | ||
در نام این سروده، دو شخصیت تاریخی، یکی ایرانی که آشفتگیهای پس از دوران صفویه و حملهٔ افغانها را آرام کرد و دیگری شخصیتی که در | در نام این سروده، دو شخصیت تاریخی، یکی ایرانی که آشفتگیهای پس از دوران صفویه و حملهٔ افغانها را آرام کرد و دیگری شخصیتی که در دیدگاه ایرانیان باستان گجستک یا ملعون خواندهشده است. یعنی تقابل یک منجی با یک ویرانگر.<ref name="naderyaeskandar"/>{{سخ}} | ||
این شعر در قالب چارپاره | این شعر در قالب چارپاره سرودهشده است و از بیست رباعی نو بههمپیوسته تشکیل شده است که تنها مصراعهای دوم آنها دارای قافیه است. هفت رباعی بههمپیوستهٔ اول، گزارش تأثیر وضعیت کودتا بر جامعهٔ ایران، هفت رباعی بعد گزارش زندانیشدن شاعر، راوی یا قهرمان سروده، ملاقات مادر شاعر با او مکالمه و ردوبدلشدن اشارات بین آنها و شش رباعی آخر در حکم نتیجهگیری موضوع است.<ref name="naderyaeskandar"/> | ||
=== | ==منبعشناسی== | ||
===کتابها=== | |||
# «امید نومید شعر معاصر: بررسی زندگی، اندیشه و اشعار مهدی اخوان ثالث (م. امید)» نوشتهٔ علی شهابی با نشر آوازهٔ دانش ملایر، ۱۳۹۷ | |||
# «اخوان، صائب و سبک هندی: درنگی بر داوریهای اخوان درباب سبک هندی و صائب تبریزی» نوشتهٔ محمدعلی شیخالاسلامی با پرنیان خیال، ۱۳۹۴ | |||
# «اخوان و [[شاملو]] در تقابل با مسائل اجتماع» اثر مجید ابتدایی با نشر سخنگستر(مشهد)، ۱۳۹۴ | |||
# «آشنایی با مهدی اخوان ثالث» نوشتهٔ سیدهزهرا میرحسینی مطلق با نشر تیرگان، ۱۳۹۳ | |||
# «آفاق و اسرار شب: دربارهٔ زندگی و آثار مهدی اخوان ثالث» نوشتهٔ مهدی مظفری ساوجی، با نگاه، ۱۳۹۳ | |||
# «امید ناامیدیها» اثر محمدعلی حسینیان با انتشارات اساتید ایران، ۱۳۹۱ | |||
# «آوا و لقا: رهیافتی به شعر اخوان ثالث» نوشتهٔ مهوش قویمی با شهر کتاب و هرمس، ۱۳۸۳ | |||
# «از زلال آب و آیینه: تأملی در شعر مهدی اخوان ثالث(م. امید)» نوشتهٔ جواد میزبان، جواد با نشر پایه (مشهد)، ۱۳۸۲ | |||
# «اخوان: شاعری که شعرش بود» بهقلم [[منوچهر آتشی]] با نشر آمیتیس، ۱۳۸۲ | |||
# «آواز چگور: زندگی و شعر مهدی اخوان ثالث» اثر محمدرضا محمدی آملی با نشر ثالث، ۱۳۸۰ | |||
# «امیدی دیگر» اثر ضیاءالدین ترابی با نشر دنیای نو، ۱۳۸۰ | |||
=== | ===مقاله=== | ||
# «آنچه اصل است خود زندگی است» بهقلم [[محمود مشرفآزاد تهرانی]]، آدینه، شماره۱۰۴، مهر۱۳۷۴ | |||
# «از خراسان تا یوش معاصر»، محمدتقی رادشهیدی، ادبیات معاصر، سال اول، شماره۹و۱۰، دیوبهمن۱۳۷۵ | |||
# «اما نمرده، نخواهد مرد امید ما...»، عباس عارف، دنیای سخن، سال سیزدهم، شماره۷۵، مردادوشهریور۱۳۷۶ | |||
# «بهیاد اخوان و نه بهبهانهٔ هفتادمین سال» بهقلم محمود مشرفآزاد تهرانی، نشاط، ۶اسفند۱۳۷۷ | |||
# «آواز چگور»، محسن صادقی، بخارا، سال اول، شماره۴، بهمنواسفند۱۳۷۷ | |||
# «اخوان قلهای در شعر پارسی»، بهقلم [[شمس لنگرودی]]، آزما، شماره۵، آبان۱۳۷۸ | |||
# «اخوان، ستایشگر فردوسی»، یحیی کارگرد، کیهان فرهنگی، شماره۱۶۶، مرداد۱۳۷۹ | |||
# «آزادی بیکرانه»، م.احمدیفر، ایران، ۱۹مرداد۱۳۸۱ | |||
# «اخوان، شاعری سیاسی، باامیدی پنهان»، مصطفی رحیمی، اطلاعات سیاسیاقتصادی، سال: ۱۷، شماره۳و۴، آذرودی۱۳۸۱ | |||
# «اعتراض در زمستانی دیگر»، داریوش معمار، ابرار، ۲۰بهمن۱۳۸۲ | |||
# «ای فلانی شاید زندگی همین باشد»، حسن فیضی، اعتماد، ۲مرداد۱۳۸۲ | |||
# «اخوان در برزخ شعر گذشته و امروز» بهقلم [[تقی پورنامداریان]]، اطلاعات، ۱۷شهریور۱۳۸۳ | |||
# «اخوان ثالث، شاعر حماسههای شکستخورده»، فرزانه ابراهیمزاده، آفتاب یزد، ۵شهریور۱۳۸۳ | |||
# «اخوان، شاعر [[زمستان]]»، حسن امین، ماهنامهٔ حافظ، شمارهٔ ۲۴، بهمن ۱۳۸۴ | |||
# «اخوان ثالث: حماسهسرای روزگار؟ یا داستانسرای کلاسیک؟»، عزتالله فولادوند، ماهنامهٔ حافظ، شماره۲۴، بهمن۱۳۸۴ | |||
# «اخوان ثالث، شاعر حماسه و شکست»، لیلی ابوالحسنی، آفتاب یزد، ۱۰شهریور۱۳۸۴ | |||
# «آب بود و آب ماند»، نیلوفر دهنی، اعتماد، ۳شهریور۱۳۸۴ | |||
# «اخوانیات اخوان»، اسماعیل تاجبخش، ماهنامهٔ حافظ، شماره۲۲، دی۱۳۸۴ | |||
# «امید در وطن خویش غریب»، فرزانه ابراهیمزاده، آفتاب یزد، ۱۰آذر۱۳۸۴ | |||
# «آیا هیچ داند باد؟: نقدی زیباییشناسانه بر شعر مرثیهٔ اخوان ثالث»، محمدحسن داودیان، تاک توس، شماره۴۳، مهر۱۳۸۷ | |||
# «اخوان، شاعر واژهساز»، رضا خلج، رشد آموزش زبان و ادبیات فارسی، شمارهٔ ۸۹، بهار۱۳۸۸ | |||
# ««همانسازی» و کارکرد زیباشناختی آن در شعر اخوان»، محمد عمرانپور، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شماره۱۳، تابستان۱۳۸۸ | |||
# «ایران در آیینهٔ شعر مهدی اخوان ثالث»، محمدرضا فروتن، کیهان فرهنگی، شماره۲۸۰و۲۸۱، بهمنواسفند۱۳۸۸ | |||
# «ایران و هویت ملی در اندیشهٔ مهدی اخوان ثالث»، یوسف علیعباسآباد، مطالعات ملی، شماره۴۱، ۱۳۸۹ | |||
# «باستانگرایی در شعر اخوان»، طغرل طهماسبی، کتاب ماه ادبیات، شماره۳۹، تیر۱۳۸۹ | |||
==پانویس== | |||
{{پانویس|۲}} | |||
== | ==منابع== | ||
=== | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اخوان ثالث|نام= مهدی|عنوان= زمستان|ناشر= مروارید|شهر= تهران|سال= ۱۳۴۸|شابک= ۹۷۸۹۶۴۶۲۰۰۲۶۵}} | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= احمدپور|نام= علی|عنوان= شهریار شهر سنگستان|ناشر= کلهر|شهر= تهران|سال= ۱۳۸۸|شابک= ۹۷۸۹۶۴۵۸۳۵۷۰۳}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= موسوی|نام= حافظ|عنوان= لولیوش مغموم: زندگی، شعر و اندیشه مهدی اخوان ثالث (م.امید)|ناشر= نگاه|شهر= تهران|سال= ۱۳۹۶|شابک= ۹۷۸۶۰۰۳۷۶۲۳۲۹}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= حقوقی |نام= محمد|عنوان= شعر زمان ما ۲|ناشر= نگاه|شهر= تهران|سال=۱۳۷۰|شابک= ۹۷۸۹۶۴۶۷۳۶۹۲۴}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= کاخی|نام= مرتضی|عنوان= باغ بیبرگی|ناشر= زمستان|شهر= تهران|سال= ۱۳۸۵|شابک= ۹۷۸-۹۶۴-۶۲۰۰-۱۵-۹}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= پژوم|نام= جعفر|عنوان= نامی و نامهای از مهدی اخوان ثالث|ناشر= سایه|شهر= تهران|سال=۱۳۸۱|شابک= ۹۶۴۵۹۱۸۳۸۳}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اخوان ثالث|نام= مهدی|عنوان= دوزخ، اما سرد|ناشر= توکا|شهر= تهران|سال= ۱۳۵۷}} | |||
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= طاهباز|نام= سیروس|عنوان= دفترهای زمانه: بدرودی با مهدی اخوان ثالث و دیدار و شناخت م.امید|ناشر= گردآورنده|شهر= تهران|سال= ۱۳۷۰}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= قرایی|نام= یدالله|عنوان= چهلوچند سال با امید|ناشر= بزرگمهر|شهر= تهران|سال =۱۳۷۰}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اخوان ثالث|نام= مهدی|عنوان= مقالات |ناشر= توس|شهر= تهران|سال= ۱۳۴۹}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اخوان ثالث|نام= مهدی|عنوان= درخت پیر و جنگل و مرد جنزده|ناشر= بزرگمهر|شهر= تهران|سال= ۱۳۶۸}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= مجموعهٔ نویسندگان|نام =|عنوان= ناگه غروب کدامین ستاره...(یادنامهٔ مهدی اخوان ثالث)|ناشر= بزرگمهر|شهر= تهران|سال= ۱۳۷۰}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= مهرداد|نام= بهار|نام خانوادگی۲= فرخزاد|نام۲= فروغ|نام خانوادگی۳= حقوقی|نام۳= محمد|تاریخ= مهر۱۳۸۳|عنوان= و نگاهی دیگر: بررسی آرا و نقدهای گوناگون دربارهٔ شعر اخوان ثالث|ژورنال= آزما|شماره= ۳۲|تاریخ بازبینی= ۳۰مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= ناصر|نام= محمد|تاریخ= مهر ۱۳۸۳|عنوان= معانی در شعر مهدی اخوان ثالث|ژورنال= نامهٔ پارسی|شماره= ۲۴|تاریخ بازبینی= ۴آبان۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= ناصر|نام= محمد|تاریخ= زمستان۱۳۸۰|عنوان= صورت در شعر مهدی اخوان ثالث|ژورنال= نامهٔ پارسی|شماره= ۲۳|تاریخ بازبینی= ۷آبان۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= پارسا|نام= احمد|تاریخ= بهار۱۳۸۸|عنوان= تحلیل و بررسی سرودهٔ «نادر یا اسکندر» اخوان ثالث|ژورنال= شعرپژوهی|شماره= ۱|تاریخ بازبینی= ۴آبان۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= اخوان ثالث|نام= مهدی|تاریخ= ۱۳۳۶|عنوان= فصولی پراکنده دربارهٔ این که نیما مردی بود مردستان|ژورنال= اندیشهوهنر|شماره= ۹|تاریخ بازبینی= ۴آبان۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= عطارزاده|نام= مجتبی|تاریخ= ۱۷خرداد۱۳۹۷|عنوان= اخوان؛ نماد امید در نمود یأس سیاسی|ژورنال= زیباییشناسی ادبی|شماره= ۹|تاریخ بازبینی= ۶آبان۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= عطارزاده|نام= مجتبی|تاریخ= ۹دی۱۳۹۶|عنوان= بازتاب تحولات سیاسی جامعه در شعر حماسی اخوان ثالث|ژورنال= فصلنامهٔ مطالعات فرهنگی هنری خراسان|شماره= ۴۸|تاریخ بازبینی= ۶آبان۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= کاخی|نام= مرتضی|تاریخ= ۲شهریور۱۳۹۱|عنوان= گفتوگو با مرتضی کاخی|ژورنال= هفتهنامهٔ نگاه پنجشنبه|شماره= ۲۱|تاریخ بازبینی= ۱۱آبان۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= صهبا|نام= فروغ|تاریخ= پاییزوزمستان۱۳۸۴|عنوان= کهنگرایی واژگانی در شعر اخوان|ژورنال= پژوهش زبان و ادبیات فارسی|شماره= ۵|تاریخ بازبینی= ۱۰آبان۱۳۹۸}} | |||
==پیوند به بیرون== | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://karvand.persianblog.ir/aN3Bj5YoK4Cgn43LkyX4-%D8%B3%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB|عنوان= سه خاطره(از بیستمین سالمرگ مهدی اخوان ثالث)|ناشر= وبلاگ کاروند| تاریخ انتشار= ۶شهریور۱۳۸۹|تاریخ بازدید= ۲۸مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.yjc.ir/fa/news/5683928/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%84%D9%86%D8%AF%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%BE%D8%B3%D8%AA|عنوان= خاطرهٔ کیارستمی از مهدی اخوان ثالث در فرودگاه لندن|ناشر= خبرنگاران جوان|تاریخ انتشار= ۱۹تیر۱۳۹۵|تاریخ بازدید= ۲۸مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.ilna.news/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-6/574301-%D8%B2%D8%AE%D9%85%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB-%D8%B1%D8%A7-%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%B5%D9%88%D8%AA|عنوان= زخمههایی که اخوان ثالث را گریه انداخت|ناشر= ایلنا|تاریخ انتشار=۴دی۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۲۸مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://bukharamag.com/1395.11.16322.html|عنوان= کلیات دیوان اشعار مهدی اخوان ثالث با حضور محمدرضا شفیعی کدکنی و محمود دولتآبادی رونمایی شد|ناشر= بخارا|تاریخ انتشار= ۶بهمن۱۳۹۵|تاریخ بازدید= ۲۹مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/98061105827/%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB|عنوان= مراسمی برای بزرگداشت مهدی اخوان ثالث|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۱۱شهریور۱۳۹۸|تاریخ بازدید= ۲۹مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://rtlx9999.blogfa.com/post/4|عنوان= سبک شعری اخوان|ناشر= وبلاگ مهدی اخوان ثالث| تاریخ انتشار= ۱۸مرداد۱۳۹۱|تاریخ بازدید= ۴آبان۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی =https://article.tebyan.net/87830/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%88-%D9%86%D8%AB%D8%B1-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86|عنوان= درباره شعر و نثر اخوان|ناشر= تبیان|تاریخ انتشار= ۲۲اسفند۱۳۸۷|تاریخ بازدید= ۴آبان۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?id=12893&nt=2&year=1373&tid=4468|عنوان= دشمن انقلاب میگوید: ما میخواهیم علیه سلطه باشیم!|ناشر= دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای|تاریخ انتشار= ۲۲تیر۱۳۷۳|تاریخ بازدید= ۴آبان۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.khabaronline.ir/news/189540/%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB-22-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%B2%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE|عنوان= حرفهایی که مهدی اخوان ثالث ۲۲ سال پیش زد، بازخوانی تاریخ|ناشر= هنرآنلاین|تاریخ انتشار= ۲۴آذر۱۳۹۰|تاریخ بازدید= ۱۱آبان۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%d9%85%d9%87%d8%af%db%8c+%d8%a7%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86+%d8%ab%d8%a7%d9%84%d8%ab&SSOReturnPage=Check&Rand=0|عنوان= درنگی چند با مهدی اخوان ثالث|ناشر= رشد|تاریخ بازدید= ۱۴آبان۱۳۹۸}} | |||
[[رده:زادگان ۱۳۰۷]] | |||
[[رده:اهالی خراسان]] | |||
[[رده:شاعران و نویسندگان مرد]] | |||
[[رده:غزلسُرایان نوین مرد]] | |||
[[رده:مقالهنویسان]] | |||
[[رده:منتقدان مرد]] | |||
[[رده:فعالان در رادیو و تلویزیون]] | |||
[[رده:دریافتکنندگان جوایز ادبی]] | |||
[[رده:درگذشتگان ۱۳۶۹]] | |||
[[رده:دفنشدگان در آرامگاه فردوسی]] | |||
نسخهٔ کنونی تا ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۱۶
مهدی اخوان ثالث | |
---|---|
ولیکن عزت آزادگی را نگهبانیم، آزادیم، آزاد[۱] | |
زمینهٔ کاری | سرایش، نویسندگی و نظریهپردازی ادبی |
زادروز | ۱۰اسفند۱۳۰۷ توسِ خراسان |
پدر و مادر | مریم و علی |
مرگ | ۴شهریور۱۳۶۹ بیمارستان مهر، تهران |
محل زندگی | توس، تهران، آبادان و ورامین |
جایگاه خاکسپاری | توس، آرامگاه فردوسی |
در زمان حکومت | دو دورهٔ پهلوی و انقلاب۱۳۵۷ |
رویدادهای مهم | کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ |
پیشه | شاعر، نقدنویس، گویندگی رادیو و مجری |
کتابها | زمستان، ارغنون، «آخر شاهنامه» و... |
نوشتارها | «گر تو شاه دخترانی»، «من خدای شاعرانم»، «حیوانهایی که شعر میگفتند» و... |
تخلص | م.امید |
همسر(ها) | ایران(خدیجه) اخوان ثالث |
فرزندان | لاله، لولی، توس، تنسگل، زردشت و مزدکعلی |
مدرک تحصیلی | آهنگری |
دانشگاه | هنرستان فنی مشهد |
دلیل سرشناسی | شعر «زمستان» و تثبیت سبک نیمایی |
اثرگذاشته بر | محمدرضا شفیعی کدکنی و... |
اثرپذیرفته از | نیما یوشیج |
وبگاه رسمی | http://akhavansaales.ir |
مهدی اخوان ثالث معروف به اخوان حماسیسرای معاصر در قالبهای قصیده، غزل، قطعه، رباعی، مثنوی و... با موضوعهای اجتماعی است.
اخوان ثالث، سرایندهٔ قطعهٔ مشهور «زمستان»، از پیشکسوتان شعر امروز است و او را شاعر «حماسههای شکست» مینامند. شعر اخوان ریشه در ادبیات گذشته ایران دارد که هم از نظر زبان و هم از نظر مضمون، قوی و پربار مینماید. او در شعرش کلمات زبان محاوره را بهراحتی در کنار کلمات ادبی فاخر مینشاند و از این حیث زبان غنی و خاص خود را دارد که در میان شاعران معاصر کاملاً مشخص و متمایز است.[۲] با آغاز نهضت شعر فارسی معاصر در نوسرایی که درحقیقت نیما یوشیج رسالت آن را برعهده داشت اخوان در فهرست شاعرانی قرار گرفت که توانست هنر نیما را بیواسطه، عمیقاً درک کرده و درعینحال اصالت و ابتکار خود را نیز حفظ کند. موفقیت اخوان در بیان دقیقترین احساسهای درونی و آرمانهای اجتماعی که از روح آزادمنش وی مایه میگیرد و آوردن استعارهها و تمثیلهای اصیل ایرانی در شعر،آنهم به استوارترین لفظ و بهترین صورت، موجب شد که اخوان در شمار شعرای برجستهٔ معاصر و از پیروان شعر زمان خویش خوانده شود.[۳]
از میان یادها
تعارفهای کشکی
« | بهنقل از عماد خراسانی:
|
» |
مودونم اما نمیگووَم
« | نصرت رحمانی از دیدارش با اخوان میگوید:
|
» |
زندان
« | بهنقل از اخوان:
|
» |
فسیلهای عینکی
« | بهنقل از مرتضی کاخی:
|
» |
شاید که ابله بود
« | یدالله قرایی از ابراهیم گلستان نقل میکند:
قرایی درادامه توضیح میدهد:
|
» |
شاعر دهه ندارد
« | بهنقل از پرویز اتابکی:
|
» |
بیداد رفت لالهٔ بربادرفته را
« | بهنقل از یدالله قرایی:
|
» |
از قبای پیر، مدد
« | بهنقل از نویسندهٔ وبلاگ کارورز:
|
» |
خون پاش و نغمه ریز
روزی مرتضی کاخی برای اخوان نواری از دوتار نوازی غلامحسین سمندری، همراهبا خوانندگیِ ابراهیم شریفزاده آورده بود. روزهای آغازین بهار۱۳۶۳ بود و باران میبارید. نوار را توی ضبطصوت گذاشت و دکمهٔ «پلی» را فشار داد:
غلامحسین سمندری دوتار میزد و ابراهیم شریفزاده میخواند. نوار کاست که به آخر رسید، پهنای صورت اخوان خیس بود. بیاختیار قلم و کاغذش را برداشت و سیاهه کرد:
- قربان زخمههای تو، خون پاش و نغمه ریز!
- «سبز پری» است اینکه زنی یا «شتر خجو»؟
- تو با دو سیم محشر کبری بهپا کنی
- ششتار خویش من شکنم یا نه؟ هان بگو...
پایان شعر هم در بخشی از یادداشتش که دربارهٔ علت سرودن این قطعه بود، نوشت:
- «برای استاد بزرگ حسین سمندری خوافی و حضرت آقای شریفزاده همراه سازش که هنوز هیچکدامشان را ندیدهام؛ اما ساز و آوازشان را شنیدم.»[۱۲]
پیغمبر بر خویشتن مبعوثشده
« | بهنقل از منصور اوجی:
|
» |
در وطن خویش غریب
« | پرویز پرستویی خاطرهای را از عباس کیارستمی نقل می کند:
|
» |
بر سلطه یا با سلطه
« | بهنقل از سیدعلی خامنهای:
|
» |
زندگی و یادگار
نگاهی یکخطی به زندگی لولیوش
- ۱۳۰۷: تولد در توس، مشهد.
- ۱۳۲۶: دیپلمهٔ هنرستان فنی مشهد.
- ۱۳۲۷: سفر به تهران برای قرعهکشی خدمت وظیفه، گرفتن دو سال معافی، استخدام ادارهٔ آموزش روستایی تهران، آغاز معلمی در کریمآباد ورامین.
- ۱۳۲۸تا۱۳۳۰: ادامه معلمی در پلشت ورامین.
- ۱۳۲۹: سکونت در تهران. ازدواج با دخترعمویش ایران (خدیجه) اخوان ثالث.
- ۱۳۳۰: نشر «دفتر شعر ارغنون». شروعبهکار در تهران، معلمی در لویزان و سلطنتآباد.
- ۱۳۳۱: شروع زندگی مشترک با همسرش ایران.
- ۱۳۳۲: اردیبهشت: مدال طلای مسابقهٔ شعر فستیوال جوانان دموکرات به او تعلق گرفت و قراربود به فستیوال جهانی بخارست رود؛ اما نرفت. در اواخر سال، شروع خدمت سربازی. ۱۵ روز بعد، با پرداخت ۵۰۰ تومان معاف شد.
- ۱۳۳۳: زندان بهعلت فعالیت سیاسی. تولد لاله، اولین فرزندش.
- ۱۳۳۴: انتظار خدمت (وابسته به وزارت کار).
- ۱۳۳۴تا۱۳۳۵: کار ادبی با نشریات جهان، ایران ما، آژنگ و بامشاد. ادیتور ادبی در «گلستان فیلم».
- ۱۳۳۵: نشر دفتر شعر زمستان.
- ۱۳۳۶: تولد دخترش، لولی، ادیتور ادبی رادیو ایران.
- ۱۳۳۸: تولد پسرش توس (فرزند سوم)، نشر دفتر شعر «آخر شاهنامه».
- ۱۳۴۲: تولد دخترش تنسگُل، فرزند چهارم.
- ۱۳۴۴: نشر «دفتر شعر از این اوستا»، زندان بهمدت شش ماه. تولد فرزند پنجمش زردشت.
- ۱۳۴۵: چاپ اول «منظومهٔ شکار».
- ۱۳۴۸: نشر دفتر شعر «عاشقانهها و کبود»، نشر دفتر شعر «در حیاط کوچک پاییز در زندان»، نشر کتاب بهترین امید. عزیمت به خوزستان.
- ۱۳۴۹تا۱۳۵۳: کار ادبی در تلوزیون آبادان.
- ۱۳۵۰: چاپ اول مجموعهٔ مقالات، تولد ششمین فرزند مزدکعلی.
- ۱۳۵۳: غرقشدن دخترش لاله در رودخانهٔ کرج. مراجعت و اقامت در تهران. شروعبهکار در تلوزیون ملی ایران.
- ۱۳۵۴: نشر «مرد جنزده»؛ نشر «آوردهاند که فردوسی».
- ۱۳۵۵: نشر «درخت پیر و جنگل».
- ۱۳۵۶تا۱۳۵۷: تدریس ادبیات دورهٔ سامانی و ادبیات معاصر در دانشگاه تهران، ملی و تربیت مدرس.
- ۱۳۵۷: نشر دفتر شعر «دوزخ اما سرد»، نشر «بدعتها و بدایع نیما یوشیج».
- ۱۳۵۸: کار در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق).
- ۱۳۶۱: نشر «عطا و لقای نیما».
- ۱۳۶۸: نشر دفتر شعر «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم».
- ۱۳۶۹: سفر به اروپا بهدعوت «خانهٔ فرهنگ آلمان»، مراجعت در ۲۹تیرماه و بدرود زندگی در ساعت دهوسی دقیقهٔ شب یکشنبه ۴شهریور در بیمارستان مهر. در ۱۲شهریور، انتقال پیکر وی به توس خراسان و دفن در جوار آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی.
بر گذر ایام
... من اصلاً سرگذشت و شرححال ندارم. حتی همین اسم و شناسنامه هم زیادی است. من نه خانوادهٔ چنین و چنانی و نه حسبونسب فلانوبهمان دارم، نه ماجراهای عجیبوغریب بر من گذشته، نه سفرنامه به دیارهای دور و نزدیکدست دارم، نه تحصیلات منظم و غیرمنظم در دانشگاههای خارج و داخل داشتهام، نه اقدامات و فعالیتهای درخشان و پرتاب و تب داشتهام و نه هیچ هیچ هیچ. بهجای تمام این حرفها و ستونهای خالی بگذار در دائرةالمعارف زمان ما بنویسند: هیچ پسر هیچ که هیچجا نرفت و هیچ کاری هم نکرد و هرچه هم بر سرش کوبیدند هیچ نگفت، هیچ درسی نخواند، هیچ دوستی نگرفت و خلاصه هیچستان محض. حالا خوب شد؟ (مهدی اخوان ثالث در نامهای به سیروس طاهباز)[۱۶]
مهدی اخوان ثالث، معروف به «امید»، زادهٔ ۱۰اسفند۱۳۰۷، در توس از شهرستانهای استان خراسان است.[۱۷] ازآنجایی که تولد او مصادف با ولادت حضرت مهدی(ع) بود، خانواده نام مهدی را برای او برگزید. پدر اخوان از عطاران معروف گذشته بود که در مشهد به «حاج علیآقای عطار» مشهور شده بود. خانوادهٔ او اصلاً اهل «فهرج» در استان یزد بودند که به خراسان کوچیده و در همانجا پرورش یافته بودند.[۱۸] پدر اخوان مثل بسیاری از ایرانیان در آن دوره نام «اخوان» را برای خانواده برگزید و چون این نام بسیاری جلب توجه میکرد با افزودن «ثالث»، نامِخانوادگیِ خود را متمایز ساخت.[۱۹] مادر مهدی، «مریم» نامداشت که اخوان دربارهٔ ایشان چنین میگوید:
از ذوقیات من هرچه دارم از مادرم است.[۱۸]
اخوان پیش از آنکه به شعر و شاعری بگرود، موسیقی را بسیار میپسندید و بهشکل خستگیناپذیری در یادگیری آن کوشش میکرد. او دور از چشم پدر برای خود تاری دستوپا میکند و پیش استادی مشق و تمرین میکند و در نوازندگی به آنجا میرسد که میتواند ترانههای آن روزها را تاحدیکه بتوان شنید، از آب درمیآورد. همچنین او با بعضی از دستگاههای موسیقی ردیفی آشنا میشود و بهقول خود به آنجا نزدیک میشود که امروز و فردا کارش از کنج پستو و اتاق و خانه به سالن و تالارهای بیرون از خانه کشیدهشود. تااینکه پدر که بهشدت موسیقی را برای آیندهٔ فرزندش خطرناک میدیده است او را از این کار برحذر میدارد و بسیار او را نصیحت میکند تااینکه اخوان نوجوان نیز دست از کار موسیقی میکشد؛ هرچند که تأثیرات آن همیشه در زندگی و شعر او باقی میماند. پس از آن اخوان بهتشویق پدر و با حمایت کامل او به شعر روی میآورد.[۲۰]
اخوان تخصیلات متوسطهٔ خود را در رشتهٔ آهنگری در هنرستان مشهد در سال۱۳۲۶ بهپایان رساند و در همین سال برای دورهٔ ششم ادبی، در دبیرستان «شاهرضا» نامنویسی کرد. همچنین در همین سال اخوان برای اولین بار به «انجمن ادبی خراسان» رفت و توسط افرادی چون فرخ خراسانی و علیاکبر گلشن تشویق شد. این اتفاق شوق اخوان را در مسیر ادبیاش دوچندان کرد.[۱۸] بهگفتهٔ خود اخوان، تخلص «امید» را نیز برای اولینبار توسط عبدالحسین نصرت در «انجمن ادبی خراسان» در نامیدن او بهکار میرود و اخوان این نام را میپسندد و تا پایان عمر از آن بهره میگیرد.[۲۱]
اخوان در سنین نوجوانی عاشق دختری به نام «توران» میشود که این عشق باعث سرودن غزلیات بسیاری میشود. اکثر این اشعار در دفتر شعر «ارغنون» بهچاپ میرسد. اخوان ثالث تا سال۱۳۲۶ در شهر مشهد ساکن بود. او در این بازه، بهعضویت سازمان جوانان حزب توده درآمد. پس از این دوره، یعنی در سالهای ۲۶و۲۷، او به تهران رفت و مشغول به آموزگاری در روستاهای «خاتونآباد»، «کریمآباد بهنام سوخته»، «پلشت ورامین» و «حوضآباد کاشان» شد و در سال۱۳۳۰ بهمدیریت مدرسهٔ «رستمآباد» رسید.[۲۲]
اخوان ثالث، در سال۱۳۲۹، با دخترعمویش، ایران (خدیجه) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو دختر و چهار پسر بود: لاله، دختر بزرگتر که سال۱۳۳۳ بهدنیا آمد و ۱۳۵۳، در رودخانهٔ سد کرج غرق شد. لولی، متولد ۱۳۳۶، توس، اولین فرزند پسر، متولد ۱۳۳۸، تنسگل، متولد ۱۳۴۲ که پنج روز پس از تولد فوت کرد و اخوان دلیل آن را نداشتن پانصد تومان پول و آوردن مامای خصوصی میداند. زردشت، متولد ۱۳۴۴ و مزدکعلی، متولد ۱۳۵۰.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اخوان در سال۱۳۳۰، مجموعهٔ شعر اغنون را با سرمایهٔ شخصیاش بهچاپ رسانید که شامل شعرهای سالهای ۱۳۲۵تا۱۳۳۰ بود. یعنی سالهایی که او هنوز با جریان شعر نو آشنایی نداشت و گام در راه نیما یوشیج ننهاده بود.[۲۳] باری، طولی نکشید که اخوان با نیما و شعرش آشنا شد و آن را درک کرد.[۲۴]
با تبعید رضاشاه به خارج از کشور و بهسلطنترسیدن محمدرضا پهلوی، استبداد رضاخانی از فضای سیاسی کشور برچیدهشد و روشنفکران و آزادیخواهان و میهنپرستان فرصتی برای بیان نظرات خود یافتند. اخوان بهنقل از یدالله قرایی در آن سالها تا فاصلهٔ کودتا ۲۸مرداد۱۳۳۲، چنین بود:
اخوان یکپارچه شور و احساسات بود، آتش بود، ماجراهای سیاسیای که بر مملکت میگذشت او را چنان امیدوار و پرجَروجوش کرده بود که گنجشکهای بهاری در هجوم بر یک درخت توت.[۲۵]
پس از وقوع کودتا این آرزوهای آزادیخواهان و نیز اخوان ثالث، از بین رفت. روز وقوع این حادثه، اخوان در مشهد بود. چند روز بعد به تهران آمد که پس از چندی بهعلت مخفیکردن یکی از اعضای حزب توده زندانی شد. اخوان پس از چندی از زندان آزاد شد و مجدداً به شغل معلمی، در آموزشوپرورش مشغول شد؛ اما بهعلت سوابق سیاسی به حومهٔ کاشان تبعید و ناگزیر به ترک خدمت شد. از آن پس تا قبل از همکاری با رادیو و تلوزیون، با روزنامهها و مجلات همکاری میکرد و برای آنان با اسم مستعار مطلب و مقاله مینوشت. اخوان تجارب این سالها را که به شکست و یأس و نومیدی انجامیده بود، در خود فروبرد و در سالهای بعد در اشعارش نمایان کرد.[۲۶]
مهدی اخوان ثالث، سال۱۳۳۲ در جشنوارهای که نیما یوشیج داور بود با او آشنا شد. پس از آن به مطالعهٔ شیوهٔ او پرداخت و در مقالهٔ «نوعی وزن در شعر امروز ایران» به دفاع از نیما پرداخت. بعد از این مقاله، اخوان مقالات متعدد دیگری در دفاع از نیما و شعر نیمایی نوشت. او با مقالات تحلیلی خود نقش مهمی در فروریختن آخرین سنگرهای مرتجعان ادبی و واپسگرایان در برابر شعر نوین ایران برعهده داشت.[۲۷]
پس از آن اخوان با ابراهیم گلستان آشنا شد و از طریق او در مؤسسهٔ ایرانفیلم در زمینهٔ سینما و فیلمسازی مشغول بهکار شد. پس از تعطیلی کارگاه فیلم گلستان، اخوان بهدعوت ایرج گرگین، فعالیتهای رادیویی خود را از پی گرفت و حدود چهار سال، برای برای برنامههای رادیو متن نوشت.[۲۸]
در سال۱۳۴۸ اخوان به پیشنهاد یکی از دوستانش در تلوزیون ملی ایران شروع بهکار میکند و برای خدمت در تلوزیون خوزستان، راهی آبادان میشود. اقامت او در آبادان پنج سال طول میکشد تااینکه در سال۱۳۵۳، دخترش لاله و پسرعمهاش که نامزد او نیز بود و برای نجات او به آب میزند، در رودخانهٔ جلود سد کرج غرق میشود و اخوان مجبور میشود به تهران برگردد. او همکاری خود را در تهران با تلوزیون ملی، برای چند سالی ادامه داد. او علاوهبر همکاری با تلوزیون ملی ایران، از سال۱۳۵۶ در دانشگاههای تهران و تربیت مدرس، ادبیات دورهٔ سامانی و ادبیات معاصر را تدریس میکرد. این امر تا انقلاب ادامه داشت.[۲۹]
پس از انقلاب، حقوق اخوان قطع شد و کار نشر مجموعهٔ شعرهایش به تأخیر افتاد. همچنین پس از مدتی حال جسمی اخوان رو به وخامت گذاشت و پزشکان ابتدا کیسهٔ صفرایش را برداشتند و سپس ابتلای او را به بیماری دیابت تشخیص دادند.[۳۰] در سال۱۳۵۸، اخوان در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی مشغولبهکار شد. او در اوخر عمرش سفری به اروپا داشت و از چند کشور اروپایی دیدار کرد.[۳۱]
سرانجام، مهدی اخوان ثالث پس از ۶۲ سال زندگی پرفرازونشیب، در ساعت ۱۰و۳۰ دقیقهٔ شب یکشنبه چهارمشهریور۱۳۶۹ در بیمارستان مهر تهران، چشم از جهان فانی فروبست و در دوازدهمشهریور پیکرش را از سردخانهٔ بهشتزهرا به توس منتقل کردند و او را جوار حکیم ابوالقاسم فردوسی به مادرش زمین سپردند.[۳۲]
شخصیت و اندیشه
مهدی اخوان ثالث، شاعری است که هیچگاه نخواسته و نتوانسته دست از امید و تلاش بشوید و ناامیدی و یأسی که در جایجای آثارش رخ مینماید. درحقیقت، خود، عامل دیگری دارد که همانا ناخشنودی و نارضایتی او از وضعیت خود و مردم و وطنش میباشد. او همیشه به نقطهای و روزنهای هرچند بسیار دور امیدوار است و این امید او بهاشکال مختلفی چون خشم، خروش، نفرت و نفرین یا طنز و لودگی یا دعوت به تلاش و امیدواری یا مرثیهخوانی و حتی افسردگیها و ناامیدیها جلوه میکند.[۳۳] مهدی اخوان ثالث طی زندگیاش، علیرغم تنگدستی و فقر شدیدش، هرگز از کسی تقاضایی نکرد و و دائماً با سختیها و مشکلاتی که مانع بسیاری از کارهای او میشدند، دستوپنجه نرم میکرد، بهطوریکه بارها و بارها بهعلت مستأجربودن مجبور به خانهبهدوشی شد.[۳۴] اخوان همیشه درحال مطالعه بود. طوریکه در کتابخانهٔ او چندین هزار جلد کتاب وجودداشت.[۳۵]او بسیار از غلطخوانی شعرش بیزار بود و همیشه به دوستانش توصیه میکرد که پیشتر باید شعر را در خلوت بخوانند تا در جمع شعرش درست خواندهشود.[۳۶] بهباور یدالله قرایی، شرم و نجابت از بروبالای شعر اخوان میبارد. بهجز چند شعر در ارغنون که شاید خود هم از آن راضی نبود، در بقیهٔ اشعارش، نجابت و پاکی و صمیمیت موج میزند. اگر در شعری مانند «قصهٔ درد زادن» پروای لحن سخن را نکرده است و صراحت نثری دارد یا شعری مانند «خطبهٔ اردیبهشت»، برای این است که متعلق به آثار دوران خامی اوست. از آن پس افتادگی و شرم از شعرش میتراود و خود را زمزمهکننده و روستاییای از دیار توس میداند. خامی و رعونت مال دوران ناآگاهی اوست و بهتدریج که پخته میشود قامتش را شکستهتر میبینیم. نجابتش در احترام به آزادی بشریت بیشتر جلوه میکند و پیرو آن است که امرونهی که چه بخور! و چه بکن! وظیفهٔ یک مربی دامداری است که میخواهد بپرورد و بهره بکشد و بکُشد. اخوان هزل نمیگفت و کسی را هجو نمیکرد.[۳۷]
زمینهٔ فعالیت
شاعری
اخوان ثالث، سرودن شعر را بهسبک کلاسیک خراسانی آغاز کرد. او نخستین شعرهایش را در نشریات محلی خراسان چاپ کرد. انتشار نخستین اشعار اخوان جوان، در میان شاعران، ادیبان و ادبدوستان خراسان برای او شهرت و محبوبیت فراوانی بههمراه آورد.[۳۸] نخستین مجموعهٔ شعر او «ارغنون»، دارای اشعاری بهسبک خراسانی و در قالبهای قصیده، غزل، قطعه، رباعی، مثنوی و ترکیببند، نشانگر قدرت و مهارت شاعر در این نوع شعر است. اخوان پس از اشعار ارغنونی، تحتتأثیر نیما قرار گرفت، به شعر آزاد نیمایی روی آورد و شش دفتر شعرِ «زمستان»، «آخر شاهنامه»، «از این اوستا»، «در حیاط کوچک پاییز در زندان»، «زندگی میگوید: اما باید زیست» و «دوزخ اما سرد» را منتشر کرد که بیشتر قالب نیمایی دارد و بنابر باور منتقدان، مهمترین آثار شعر معاصر را تشکیل میدهند؛ اما آخرین مجموعه شعر اخوان، با نام «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» که تنها یک سال پیش از درگذشت وی بهچاپ رسید، «ارغنونی» دیگر بهسبک خراسانی است و تمامی اشعار آن در قالبهای کهن مانند غزل، قصیده، قطعه، مثنوی، رباعی، دوبیتی، تکبیتی و خسروانی سروده شدهاند. میتوان گفت که شعر نیمایی اخوان ثالث، میان دو هلال «ارغنون» و «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم»، قرار دارد.[۳۹]
اخوان بر وزن عروضی و وزن نیمایی تسلط کمنظیری داشت، گرچه در اشعار او نوعی تمایل به وزنهای ساده مانند فاعلاتن، مفاعیلن، یا مستفعلن دیده میشود. اخوان را میتوان بهترین شارح و قویترین مدافع شعر بهویژه اوزان نیمایی دانست.[۳۹]
نثرنویسی
نثر اخوان ثالث، بهسبب درخشش شعرش کمتر موردتوجه قرار گرفته است. وی در نثر نیز چون شعر میان کهن و نو پیوند برقرار ساخته بود. در نثر او رگههایی از نثر بیهقی، سعدی و قائممقام فراهانی، آمیخته به ویژگیهایی از نثر هدایت و دهخدا در چرندوپرند و همراهبا مایههایی از طرز بیان نقالان دیده میشود. واژههای نثر کهن در کنار کلمات و اصطلاحات عامیانه قرار میگیرد و حاصل این تناقض همچون طنزی گسترده در نثر او جاری میشود. افزونبر این، حالتآفرینیهای توأم با نقالی، بهویژه در مؤخرهٔ «از این اوستا» بر جاذبهٔ نثر او میافزاید. آنچه در سراسر آثار منثور اخوان بهوضوح پیداست، زبان پرطنزش است. این طنز که از ویژگیهای روحی و اخلاقی او بود حتی در مواقعی که دربارهٔ مطلبی بهجد سخن میگفت، نیز آشکارا ظاهر میشد. نمونه این جد آمیخته بهطنز در نقدی که بر اشعار سهراب سپهری نوشت، دیدهمیشود.[۴۰]
اخوان از نگاه دیگران
ایرج افشار
« | از همان روز اولی که اخوان تهراننشین شد، با او آشنا شدم و از شعرخواندن او به لهجهٔ باملاحت خراسانیوارش لذت بردم و در خیالم میگذشت که عطار و سنایی و سیف باخزری هم بههمین لحن و شیوه شعر میخواندهاند. دیدارمان بیشتر در کتابفروشی نیل و ابنسینا و مخصوصاً چایخانهها و خانهٔ دوستان ادبی و فرهنگی و دوسهباری در دفتر مجلهٔ یغما بود. حرمان اغلب به مطالبی میکشید که بهقول خودش «قدمایی» بود. اگرچه شاعر استخواندار نوپردازان و از فحول این طبقهٔ بنام بود، همیشه در جستوجو و کنجکاوی آن بود که از «مفیدهای کهنه» بر افق وسیع نگرش خود در زمینهٔ شعر و ادب کهن پرتوی تازه ببخشد. این بود که برخلاف بسیاری از نوپردازان گریزان از متون کهن، با رغبت و میل و حوصله و تساهل از شنیدن آگاهیهایی از نسخههای خطی و نوشتههای رنگورورفتهٔ پیشینیان که خواستار کمی داشت، لذت میبرد. تن نمیزد و خسته نمیشد.[۴۱] | » |
ابراهیم گلستان
« | ... او را بردم و میدیدم راه به بیغوله میرود. جایی که روشنی نبود و راه نبود و سکوت بود و خانهها، اگر خانهای بودند در شب، زواردررفته حس میشد. بهچشم نمیدیدی که او با آنجا که بیشتر بیابان بود آشنایی داشت، راهنماییم میکرد. اگر میشد این را راهنمایی گفت، در ظلمات میرفتیم. ساکت بود، شاید اندیشههای مرا میخواند و خاموش مانده بود و من کشیدهبودن اعصاب را در سکوت درک میکردم و هیچ نمیخواستم که سخت بگذراند. تااینکه گفت نگه دارم. یککم نشسته ماند، بعد هم گفت: «عزیزجان اینیم!» اینی که گفت پیشم نفی درخشندگیها بود؛ تسلیم تلخ که پیوسته نابجاست. پیاده شد، دیدم که در سیاهیهاست.[۴۲] | » |
محمدرضا شفیعی کدکنی
« | دو خصوصیت برجسته، شعر «اخوان ثالث» را از دیگر شاعران معاصر جدا میکند: نخست زبان غنی و پرطنین او و دیگر جنبهٔ اجتماعی شعرش که تصویرهایی از زندگی و تاریخ معاصر دارد. شاعران دیگری هستند که شعرشان از نظرگاههای دیگر ارزش فراوان دارند، اما از این دو نقطهٔ دید بیهیچ گمان شعر اخوان برجستهترین نمونه است. توفیق اخوان در ایجاد یک زبان مشخص و شیوهٔ بیان فصیج و مستقل، نه یاوهگویی و هرزهدرایی تکروانه، از مهمترین خصایص هنر او بهشمار میرود. باید او را پیشوای سبک خراسانی جدید در شعر معاصر فارسی نامید.[۴۳] در این عرصهٔ پهناور که از هر سوی کوششی و کششی به جانبی، دانسته یا نادانسته، هست، و هرکسی با اندک آگاهی یا بیهیچآگاهی، از رمزهای زبان، با افزودن حرف اضافهای بر صفتی، دعوی آوردن شیوهای خاص دارد و میگوید: مرا شیوهای خاص و تازه است و داشت/ همان شیوهٔ باستانی عنصری، در این چو هنری آشفته، از این دعویهای کودکانه که بگذریم، پس از نیما، م.امید را با اسلوبترین شاعر زبان فارسی خواهیم یافت؛ زیرا تنها اوست که با پذیرفتن اصولی در زمینهٔ موسیقی شعر و قالب آن و عناصر پیوند معنوی در شعر (چه آنها که خود بهوجودآورده و چه آنها که از میراث گذشتگان بوده و او دگرباره در شعر امروز احیا کرده)اسلوبی بهوجود آورده است که از همهٔ اسلوبهای شعر امروز بهنیروتر و پرتأثیرتر است.[۴۴] |
» |
هوشنگ گلشیری
« | مهدی اخوان ثالث، م.امید، بیشک رندی است از تبار خیام، با زبانی بیشوکم میانهٔ شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. تعلق خاطر او را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافیهبندی، ترجیع و تکرار میتوان دید و هم در تبعیت در همان صنایع لفظی قدما مانند مراعاتنظیر و جناس و غیره. مهمتر اینکه شکل بیشترِ اشعار او متکی بر نقل یک قصه است و گاه حتی از ساخت قصه در قصه مألوف ادب شرق سود میبرد... آبشخور بینش او از همان سرچشمهای است که نیما از سال۱۳۱۶ یا ۱۳۱۷ بهبعد دست یافت که اصطلاحاً «مترقی» خوانده میشد و اصول آن را اخوان گاه بهصراحتی بیشتر از نیما اعلام داشته است.[۴۵] | » |
اسماعیل خویی
« | م.امید شاعر «اینجا» و «اکنون» است. سروکار شعر او با همین وجب از خاک خدا در همین روزگار است. و اصالت او نیز چون یک شاعر اجتماعی، در همین محدودبودن زمینهٔ مکانی، زمانی شعر اوست. امید باآنکه «مرثیهخوان» است، هرگز مثلاً برای لومومبا یا چه، سوگنامهای نسروده است و من این را بزرگترین دلیل اصالت و صمیمیت او میدانم؛ زیرا برآنم که شاعر این سرزمین پیش از آنکه شاعر جهان، یا حتی جهان سوم باشد، شاعر این سرزمین است.[۴۶] | » |
فروغ فرخزاد
« | م.امید، اخوان بههرحال در ردیف نیما و شاملوست. یکی از آن آدمهایی است که اگر هم دیگر شعر نگوید، بهحد کافی گفته. شعر اخوان بهشکل صمیمانهای هم مال این دوره است و هم مال خود اخوان. زبانی که اخوان در شعرش بهوجودآورده برای من همیشه حالت زبان سعدی را دارد. مشکل است که آدم کلمات خیلی رگوریشهدار زبان فارسی را بیاورد پهلوی کلمات زبان روزانه و متداول بگذارد و هیچکس نفهمد. یعنی این کار را آنقدر ماهر و صمیمانه انجام بدهد که آدم بیآنکه متوجه بشود بگذرد. مثل شعر سعدی و کاری که او با کلمات عربی میکرد. اما این ظاهر شعر اوست. اصل کار حرفی است که با این کلمات زده میشود. حرفهای اخوان حرفهای کوچکی نیستند. از غزلها و قصیدههایش که بگذریم، آنقدر به ما نزدیک است که انگار دارد در خودمان حرف میزند. بهنظر من او کامل است؛ یعنی شعرش هم فرم دارد و هم زبان جاافتاده و شکلگرفته، هم محتوای قابل تعمق و هم فضای فکری و دید. فقط بهنظرم بعضی وقتها او خودش هم فریفتهٔ مهارتها و تردستیهایش در بازی با کلمات میشود. البته این جزو خصوصیات شعر اوست. بههرحال او در جایی نشسته است که دیگران باید سعی کنند به آن برسند.[۴۷] | » |
منوچهر آتشی
« | شعر اخوان، در قطعات درخشان زمستان، حضوری سازنده و سرنوشتساز در این دوران داشت و از رکود مکتب نیمایی پیشگیری میکرد. یعنی شعر اخوان توانست ظرفیتهای تازهتر مکتب نیمایی را پیش روی شاعران جوانتر بگذارد و به دوران کلیشهها پایان دهد. شعر اخوان البته حاوی جمالشناسی پیشرفتهتری از نیما نبود، سهل است، در قفای آن قرار داشت، با این همه به شاعران جوانتر کمک کرد تا عرصههای تازهتری از زیبایی در طبیعت و قلمروهای عاطفه جستجو کنند و شعر سترگ دههٔ چهل با چهرههای نمایانش را بهوجود آورند. اخوان نیز سه دهه به حضور بزرگ و استادانهٔ خود ادامه داد. اوج آثار اخوان را «زمستان»، «آخر شاهنامه» و «از این اوستا» تشکیل میدهد؛ سه کتابی که برای جاودانیکردن نام او کافی هستند، دیگر اینکه ما همه وامدار او هستیم و سپاس خود را از او و اندیشه و روان فرخندهاش با صدای بلند اعلام میداریم.[۴۸] | » |
محمد مختاری
« | در فضای اندیشهٔ اخوان دو منحنی «نفی» و «اثبات» است که مجموعاً حوزهٔ جهانشناسی و مختصات نگرش او را به انسان و هستی ترسیم میکند. اگر «نفی»، برآمدی در دل تنهایی و شکست و تباهی و پوچی کلی حیات است این سمت «اثبات»، نشان میدهد که دربرابر «نفی کل» چه چیزی اثباتشدنی است. چه چیزی در دل مرگ و تیرگی و آلودگی و فساد و قضاوقدر و بیپناهی جمعی، بازهم شاعر را به زندگی، در آن گونه که میاندیشد و میخواهد وامیدارد. از این جهت «اثبات» را میتوان در سه نمود اصلی بازیافت: ۱. لحظه ۲. عشق ۳. من از نگاه اخوان اگر آدمی بتواند این سه را در دل شکست و تباهی جمعی و کلی دریابد و صیانت کند، به هستی خویش مفهومی بخشیده است. و جالب توجه است که این هر سه، بهمنزلهٔ درک و اثبات «فرد» است دربرابر «جمع» و درک و اثبات «جزء» است دربرابر «کل». اخوان در آن نفی گفته است که جهان عبث است و ما جز پری درمعرض باد نیستیم که هر بار ما را بهگونهای میگرداند و با سر به زمینمان میکوبد؛ اما در «اثبات» از اینجا آغاز کرده است که «پس آیا باید بر باد رفت؟» و راه خویش را برای همین زندگی و زمان و انسان برگزیده است. و در همین گزینش است که میان خیام و هدایت، به راه خیام میرود.[۴۹] |
» |
زندگی و شعر در نظر اخوان
اخوان و گرایش به شعر
« | بهگفتهٔ خود او:
|
» |
ارائهٔ زبانی نو
اخوان بهصراحت از گستردگی دامنهٔ فعالیتش میگوید:
- من اگر هیچکار دیگر نکنم، به شعر سلیم و زنده و پیشروی امروز، یک زبان سالم فارسی بومی و اسلوب بیان ایرانی، آزاد از قیود و دارای عناصر دقت و قوت با امکانات وسیع گذشته و حال پیشنهاد کردهام، با تکوتوکی نمونهها در همان زبان و با همان بیان و با یک شیوهٔ توجه به مسائل اجتماعی و انسانی.[۳۹]
اخوان و فقر
« | اگر دنبال ساززدن رفته بودم، الآن شده بودم فلانی، اگر دنبال هر بدبختی دیگری رفته بودم وضعم از حالا بهتر بود. هرکس هم که از راه میرسد تَخم میفرماید که شاعر باید این جوری باشد و شاعر مردم باید بگوید که «الفقرُ فخری» و نباید که بسازد و نباید تسلیم شود و از این شرّوورها و همهچیزشان روبهراه است. خانهشان، ماشینشان، ماهی دههزار تومان حقوقشان، آنوقت اینجا و آنجا قلم میزنند و تَخم میفرمایند که اخوان ناامید است، تلخ است، بدبین است، کدامشان میدانند من چه میکشم؟[۵۱] | » |
قالب نیمایی
« | آمدن قالب نیمایی نفی قوالب گذشته نیست. خود نیما بعضی تفننها در قوالب گذشته داشت؛ ولی من آن زمان چون هنوز زنده بود، خیلی باملایمت حرف زدم که پیرمرد ناراحت نشود. اما حرفم را زدم. متأسفانه شعر نیما در شیوههای قدمایی، خیلی نازل بود. خیلی مبتدیانه بود؛ اما در همین شیوهها نیز دوسه تکهٔ جاافتاده دارد. مثل «میرداماد»... بههرحال مشکلاتی داشت. در همین ماخاولا «در کنار رودخانه میپلکد سنگپشت پیر» این «میپلکد» منسجم نیست. من در «بدعتها و بدایع» هشت تا (بعدها با اعتراضی که شد نه تا) از زمینهها و گذشتههایی را که میتوانست مدنظر نیما باشد آوردهام و در آخر هم یکی از شعرهای خوب نیما را گذاشتهام «در مسیر خامش جنگل» و گفتم که آنها گذشته بودهاند و اینهم کار نیما. آنجا گفتم که قوالب شعر گوناگون داشتهایم از غزل و قصیده و رباعی بگیر تا مستزاد و چهوچهها. تا برسیم به قالب نیمایی که قالبی است در کنار آنها. اما کار دیگری هم باید میکردم که نکردم. از بحث فرمها یکی مصرعسرایی، یکی بیتسرایی، یکی سهلتی... که بعد از آن دوبیتی، رباعی، غزل و قصیده و... میآید. کار نیمایی یک قالب بر دیگر قالبها افزوده است؛ چون تکمصرعسرایی و «سهلتی» یعنی خسروانی را که خودم احیا کردهام، نیاورده بودم اگر عمری باقی بود در مقالهای مینویسم. وزن و قالب نیمایی در کنار قالبهای دیگر. که کار کوچکی هم نیست. کار بسیار عظیمی است، یعنی عیوب گذشته را ندارد و تازگی و ندرت و بدعت دارد.[۵۲] | » |
وصیتنامه اخوان
« | من که مردم، اگر شد، مرا پیش پای فردوسی به خاک بسپارید، چهبهتر و اگر نشد، بیرون از هر بهشتی، در جایی دوردست که کسی جز خدا نشناسد و تنها با عورتپوشی، در گودالی بهطول قامتم، پیش چشم پدرم خورشید، به مادرم زمین بسپارید. اگر خورشید پشت ابرها باشد و ابرها ببارند، امری و مسئلهای نیست، دو درخت از هر نوع که بخواهید بهفاصلهٔ دو متر بر سر گورم بکارید تا از لاشهٔ من تغذیه کنند و بر آن درختها مرغ «شب گمکرده آشیانهای» بیاساید! یا میوهای داشته باشد و گرسنهای را بهراحت برساند. یا گلی و سایهای بر رهگذر خستهای هدیه کند یا دستکم هیمهای بر سرماماندهای ببخشد. و مِنْهُ أَصلي و الیه وَصلي.[۳۲] | » |
تفسیر اخوان از آثارش
دفتر شعر زمستان
« | حقیقت امر این است که ما کارهای نیستیم. بهراستی در جهان شعر و هنر، خاصه در اقالیم فارسی زبان، با اینهمه سران، گردنکشیدن کسانی به پایه و مایهٔ من بیش از آنچه نادرست باشد، مضحک است. و اینجا پرسشی پیش میآید که پس چه میگویی؟ از هرچه بگذریم بالاخره من هم یک تماشاچیِ این زندگیام. یک تماشاگر، دستکم حق این را دارد که از نمایشی که میبیند، بدش یا خوشش بیاید. او حق دارد بپسندد یا نپسندد، نقنق کند یا شادمانه از شعف فریاد کند. و این داوری از اوست. از همین رهگذری است که «زمستان» فراهم آمده است. و این است زمستان. زمستان، داوری این حال و روز من دربارهٔ زندگی و زمانهای که در آنم... و اما «من» در این حالوهوا که مراست، نه امیدی را که برایم رسالت تاریخیاش را از دست داده، برخود به دروغ تحمیل کردهام و نه یأسی را که از رنجش فارغ بودهام... این است رنج و یأسنامهٔ امید، مرد ملامتی لولیوشی که همیشه یکتاپیراهن بود و هردو دستش زنجیر محبت روستاییانهاش. اوراق این کتاب، دستهای او نیستند که برای فشردن دست کسی آخته باشد؛ بلکه میوهٔ برگریزان درختی هستند که گویا میخواهد دیگر خود باغبان خود باشد... میل دارم این را هم دربارهٔ آنچه زمستان است که لاجرم جز سردی نباید باشد بگویم: :«اگر به تاریخهایی که در زیر قطعات این کتاب است توجه شود، کموبیش این نکته هم آشکار میشود که من کوشیدهام از راه میانبری از خراسان به مازندران بروم. از خراسان دیروز به مازندران امروز. اما همچنانکه نخواستم یک زائر بیخیال دخیلبند روستایی بمانم، همچنان نیز نمیخواهم در ابهام و تیرگی و آبکندها و فراز و فرودهای جنگلی تاریک و نُهتو گم شوم. من میخواهم چنین باشید و میکوشم که بتوانم اعصاب و رگهای سالم و درست زبانی پاکیزه و متداول را که اغلب تاروپود زنده و استخوانبندی استوارش از روزگاران گذشته است به خون و احساس و تپش امروز پیوند بزنم.»[۵۳] | » |
دوزخ، اما سرد
« | وقتی کتاب چاپ شد و برای نوشتن فهرست و نگاه آخربار آن را از نظر گذراندم به این نکته متوجه شدم که در این کتاب من به صبحها بیشتر از پیشترها نگاه کردهام، توصیف صبح در این دفتر من بیش از دیگر دفترهاست. اگر مثلاً در «آخر شاهنامه» یک «طلوع» داشتهام در این کتاب گیرم با نامها و برداشت و درآمدهای دیگر چندین و چند صبح و سحرستایی دارم، در شیوههای گوناگون از کهن، نو و چهوچهها. بعد از خودم پرسیدم چرا و دلیلش را هم دانستم. چون اکنون سالهای سال است که من شبها بیدارم و روزها میخوابم، کار و زندگی من چنین نظم و نظامی یافته است ابتدا بهدلایل اقتصادی و احساسی و اقتضای کار سرودن و نوشتن که سکوت و خلوت میطلبد و منجمله اینکه من کار منظم اداری، پس از هفدههجده سال آموزگاری و دبیری، سالهاست که ندارم که ناچار باشم صبحها سرکارم حاضر باشم و دیگر اینکه روزها نمیخواستم آزادی و سروصدا و شور و شیطنت بچههای خود را سلب کنم و از ایشان بخواهم ساکت و آرام باشند که من مثلاً دارم شعر میگویم و چیز مینویسم... یکی از نتایج این حال و حکایت این شد که من در این مدت بیش از همهٔ گذشتهٔ عمرم سکوت شبها و اختران را شنیدهام و دیدم و نیز بیش از همهٔ عمر گذشتهام سحرها، صبحها و طلوعها را نگریستهام و در همهٔ فصلهای سال،... و این بود، این است دلیل بیشتر صبح و سحرستایی من در این دفتر و اما دیگر قضایا و مطالب را خودتان میخوانید و میدانید و تاکنون شما مردم با من عادلانه رفتار کردهاید.[۵۴] | » |
زندگی میگوید اما: باید زیست، باید زیست...!
« | یعنی میخواهم بگویم همچنان که شعر «منثور» داریم، یعنی نوشتههایی که عنصر و مادهٔ اصلی آنها «خیال و تصویر و تخیل» در صورتها و گونههای گوناگون است و بهقول قدما «مخیل» است؛ اما در قالب و شکل شعری و موزون نیست، همچنین میتوانیم بهجای خود و برای مقاصد و اغراض خود «نثر منظوم» هم داشته باشیم و من در این منظومهٔ مفصل دست بهچنین آزمایشی زدهام و چند حکایت را در اوزان نیمایی به نظم کشیدهام. درواقع این یادداشتها و گزارشهایی است که موزون و منظوم شده است. در بسیاری از جهات عنصر اصلی شعر بهقولی «صور خیال» در این منظومه عنصر اصلی نیست و شیوهٔ بیان شعری هم که بیشتر کنایی و غیرمستقیم و تصویری است در این آزمایش جای خود را در کل و جز، بهراحت صراحت داده است و بیانی مستقیم و صریح دارد که محتوی را از قلمرو شعر دور میدارد. | » |
درخت پیر و جنگل
« | این قصه را اگرچه من برای بچهها و درواقع برای نوجوانان نوشتهام و روی خطاب و سخنم با کسانی است که سالهای ابتدایی و اوایل دبیرستان (راهنمایی) را میگذرانند؛ ولی چند کلمهای هم با بزرگترها میخواهم گپ بزنم و بگویم که در این نقل و نگارش، من بیشتر، اگر نگویم فقط، از لحاظ شمایل و صورت کار است که خواستهام با حال و منوال «قصه برای بچهها» کار کنم. یعنی این صورت و شکل را برای بیان معنی و مقصود خود بهتر و مناسبتر دانستهام. وگرنه من داعیهٔ داستاننویسی برای بزرگترها و قصهگویی برای بچهها را نداشتهام و ندارم، که فن و فضای من این قلمروها نیست و مخصوصاً از حیث زبان و عبارتپردازی و الفاظ، که بیهیچ پروا و تردیدی باید خود متأسفانه بهصراحت اعتراف کنم که در کار زبان «بزرگتران» هم من پارهای وقتها درمیمانم و نمیتوانم یا شاید هم نمیپسندم حد و اندازهٔ معمول محاوره و متداول «روزمره» را نگهدارم.[۵۵] و اما من این قصه را اگرچه یک بار طی و طومار هفدههجده هفته، با گهگاهی گسست و گسلهای تعطیل و فواصل یا احیاناً بهقول بعضی از حضرات، «کنسل» در هفدههجده قصهٔ دهپانزده دقیقهای، در برنامهٔ کودکان تلویزیون ملی ایران، خودم روایت و اجرا کردهام؛ ولی همان فواصل و کنسلها و مخصوصاً هفتگیبودن برنامه امکان آزمایش دقیق و دلخواه و ثمربخش را به من نداد. با اینهمه برایم تجربهای بود که از جهات دیگر سودمند بود و مخصوصاً از لحاظ برخوردارشدن از عواطف عجیب مؤثر و تکاندهنده و محبتهای بیشائبه و شوقانگیز بچهها که برایم بهراستی بهترین بهرهها و برترین پاداشها بود.[۵۶] |
» |
دوستان از نگاه اخوان
دربارهٔ نیما یوشیج
« | نیما به این اعتبار که شعرش در قلمرو شعر ناب و بری از آمیختگی و آلودگی است و سرشار از عصمت و صفای روستایی، به «باباطاهر» میماند؛ مخصوصاً حساسیت و سوز سخنش و به این اعتبار که در کنه اعراض تصاویر و تماثیل و واقعیات عینی، جوهر شعرش متکی به قائمهٔ فکری و عمق دردهای بشری است و جهانبینی دارد، به «خیام» میماند. البته بیقاطعیت و صراحت خیام که از لطایف هنر اوست، بلکه با ابهامی غالباً معتدل. و این ابهام زاییده همان بیان تمثیلی و تویهدار و عینی اوست.[۵۸] اما از حیث استقلال سبک در گزینش الفاظ و شیوهٔ جملهبندی و برشها و فصلها و عطفها و نحوهٔ آوردن صفت و قید و خلاصه آنچه مربوط به جنبهٔ لفظی کارهای اوست، بیشبیه است. فقط از لحاظ تشخص و شباهتناپذیری و ممتاز و بارزبودن سبک، اگر بخواهیم بنابه جهاتی در بزرگان و استادان گذشته برای او مانندی بیابیم، من گاهی «ناصرخسرو» را(با ستایش میگویم) و غالباً «خاقانی» را(بی ستایش) بهخاطر میآورم. شعر نیما از حیث لفظ اغلب هیچ پخوپهلوی ملایمی ندارد. درشتناک، مضرس و خشن است و گاهی نسبت به بعضی گذشتههای زمان خود، بدوی مینماید.[۵۸] |
» |
دربارهٔ احمد شاملو
« | در میان جوانانی که امروز در مملکت ما با کار شعر سرگرماند، کمتر کسی را میتوان سراغ گرفت که بهاندازهٔ این مرد جوان با بیپروایی و بیهراس از حرف این و آن دل به دریا زده و در جهات مختلف آزمایش کرده باشد. این خصوصیت اگرچه به تنوع و رنگینی آثارش میافزاید البته و گاهگاه شاعر از خوض و غواصی خود نتیجهٔ خوب میگیرد و گوهر برمیآورد؛ ولی همین سیاحت بیپروا مانع آن شده که وی در یک جهت خاص یا در یک زمینه بهکمال برسد و بنیاد استواری بگذارد یا بهاصطلاح دنیایی خاص خود بیافریند که هرکس در آن گام میگذارد، با تمام احساسش دریابد که اینجا با دنیاهای دیگر که آفریدگاران دیگر بهوجود آوردهاند، این تفاوتها را دارد؛ مثلاً شهرهایش، مردمانش، زبان مردمش، رودها و کوههایش، شبها و روزهایش، فصولش و همهچیزش دنیای دیگری است. از این جهت من معتقدم که احمد شاملو در کارهای شعریش هنوز پرش و جهش خود را آغاز نکرده و آنچه از او دیدهام، همه نشانهٔ دورخیز اوست یا جهشهای موقت و کوتاه. اما باید به این نکته توجه داشت که هنوز بر نخستین پلههای جوانی برآمده و آنچه نوید میبخشد این است که وی کوشا و پیگیر است و راه دیگری در زندگی پیشنگرفته جز هنرش.[۵۹] | » |
دربارهٔ «زمین»، دیوان شعری از هوشنگ ابتهاج
« | آنچه در این کتاب است گلچینی از «سراب»، «سیاهمشق» و «شبگیر»، یعنی دیوانهای سابق سایه و چند قطعهٔ دیگر که پس از انتشار آخرین دیوانش سروده شده است؛ اما از شبگیر، چنانکه افتد و دانی، بیش از دو سه قطعه انتخاب نشده است. محتویات حسی و اندیشگی این کتاب مثل موجی است که از دوردست یک لذت «نایافته» سرچشمه میگیرد و در سراب یک «امید» کلی و مبهم و «همینطوری» میریزد، امیدی که مثلاً میتوانست یکی از موضوعات انشای یکی از کلاسهای چندم یکی از مدرسههای قشنگ یکی از شهرهای تمیز یکی از کشور روایالیستی با ترادیسیونهای ناسیونالیستی چندهزارساله باشد؛ امیدی مطلق به این شکل:
کدام پرده؟ کدام خورشید؟ چگونه بیدارییی؟ پرسشهایی است بیپاسخ و بهطورکلی همین دلداری مادربزرگانه هم خود لالایی بیش نیست. نمیگویم لالایی شومی، اما حس میکنم که چندان خجسته هم نیست و روی همرفته از یک زندگی آسوده و آرام و گلبفت و نگارین در زیر یک چتر پولادین ناپیدا که نمیگذارد هیچ آواری بر سر صاحبش فرود آید، حکایت میکند.[۶۰] |
» |
دربارهٔ فروغ فرخزاد
« | حقیقتش این است که من هیچ عقیدهٔ خاصی دربارهٔ فروغ فرخزاد ندارم. او زنی معترض به ستمی که بر زنان میرفت، بود. او میخواست به ظلمی که به نیمی از افراد جامعه میرفت اعتراض کند. این را در کتابهایش میتوانیم ببینیم؛ از «اسیر» گرفته تا «دیوار» و زندگی و طرز فکری خیامیاش را در «عصیان». بعد هم که خواست اسلوب و کار تازهای را ارائه دهد، بسیار لطیف و پرشوروحال شعر میگفت و از زنان جالب و خوب روزگار ما بود. البته هرکس در جوانیاش اینسو و آنسو چمیدنهایی دارد و تلوتلوخوردنهایی که فروغ هم داشت. من نمیخواهم از او بهعنوان یک زن مقدس سخنی بگویم. او شاعر خوبی بود. بهخصوص شعرهای آخرش بسیار لطیف و پرشوروحال بود، شعرش ناب و نجیب بود.[۶۱] | » |
دربارهٔ سهراب سپهری
« | شعرهای سهراب سپهری را وقتی که همسنوسال بودیم من در جوانی در بعضی مطبوعات و در چند کتابش از تجربههای نخستینش در شعر نو (در شعر قدمایی هم مقدمهای در جوانی با یک قصیده بر کتاب «مشفق کاشانی» و یککتابچهٔ شعر قدیمی هم گویا از خودش قبلاً در کاشان چاپ کرده که من ندیدهام هیچکدام را. فقط شنیدهام و داوری نمیتوانم بکنم)، قبلاً دیده بودم، بهنظرم تجربههای موفقی در شعر نو نبود و سهراب هنوز داشت میآزمود. اخیراً هشت کتاب او نیز یکجا درآمد. از همان کتابهای نخستین و کتابهای اخیرش که دیدم این اواخر خوشبختانه بهسادگی و صفا و صلح برگشته؛ ولی باز هم میخواهد «چیزی دیگر» باشد؛ اما بهشدت زیر تأثیر فروغ فرخزاد است، همانطور نرم و زیرکانه و میخواهد لطیف و غیرعادی هم بوده باشد... . یعنی دو کتاب و چند کار اخیرش از دو کتاب و چند کار اخیر فروغ سخت متأثر است. «بوی هجرت میآید» در ندای آغاز بهخوبی یادآور «پرنده رفتنی است» که فروغ گفته و این یک مثال است و اشارت؛ اگر حالش را داشته باشی، دهها مثال و بشارت میتوانی پیدا کنی. اصلاً در این کارهای اخیر سهراب (نگوییم زنانه و خانمی بگوییم) نازکانهبودن و لطافت و ظرافت که هنجار بعضی از انواع و اغراض شعر است، چه و گاه طرز نگاه، حضور فروغ را بهوضوح میتوان احساس کرد. من از تقلید حرف نمیزنم، بلکه از تقریباً نزدیکی روح و بیان شعر سخن میگویم.[۶۲] | » |
دربارهٔ شهرام ناظری و آلبوم در گلستانه
« | به اینجا رسیده بودم که شهرام ناظری، خوانندهٔ خوشآواز و لطیفطبع و ردیفآمخت مشهور تلفن کرد و دعوتی، که چون مشغول نوشتن بودم، عذر خواستم؛ اما یادم آمد که شهرام ناظری یک نوار هم از شعرهای (البته نو) سهراب سپهری خوانده و پُروپخش کرده بود... شهرام ناظری خود میداند که من چه ارادتی به او دارم. او از خوبترین و پرخواستارترین خوانندگان خوشآواز ماست و شهرام در نوار سهراب سپهری، الحق نهایت کوشش خود را کرده بود؛ ولی شعر نو برای آواز ایدل، امان ببم، چهچه، تحریر، شور، ماهور، ابوعطا و غیره خوب جور و کوک نمیشود. تنها چیزی که از آن نوار بهخاطرم مانده که در آن شهرام توانسته بود داد دلی از چهچه بگیرد این مصرع نو سهراب سپهری که های امان ای دل، ببم «در گلستانه چه بوی علفی میآید» که یادآور «مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید» بود.[۶۳] |
» |
اخوان ثالث و سیاست
مهدی اخوان ثالث که مدتی در شهر مشهد عضو باشگاه جوانان حزب توده بود و با مفاهیمی مانند اختلاف و تضاد طبقاتی، عدالت اجتماعی، فقر و... آشنا شده بود و بههمراه سایر هممسلکیهایش بهدنبال ایجاد دگرگونی در سطح جامعه بودند، در سال۱۳۲۷ راهی تهران میشود و در آموزشوپرورش به دبیری مشغول شد. در زمان حضور در تهران است که با اوجگیری مبارزات ملی و حزب چپ در سال۱۳۲۸، مهدی جوان وارد نبردهای اجتماعی میشود و در نتیجه به زندان میافتد و به کاشان تبعید میشود. اشعار این دورهٔ او که جنبهٔ رئالیسم حزبی دارد، بیشتر در روزنامهها و مجلههای حزب چپ بهچاپ رسیده است. اخوان در ۱۳۴۵ در اثر منازعهای خصوصی، به زندان قصر فرستاده میشود و ۹ ماه در زندان میماند. بهباور مجتبی عطارزاده، این ماجرا هرچه بوده از لحاظ کار شعر بر اخوان تأثیر فراوان داشته است؛ زیرا دفترهای «پاییز در زندان» و «زندگی میگوید» یادگار این ایام است.[۶۴]
ارزش و اهمیت شعر اخوان در عرصهٔ سیاسیاجتماعی زمانی نمود مییابد که او دفتر شعر زمستان را منتشر میکند. اگرچه ارزش و اهمیت زمستان را نباید صرفاً بهلحاظ کارکرد نوپردازانهٔ این مجموعه دانست، بلکه بیگمان بیشترین ارزش زمستان را باید از منظر تولد این مجموعه در دورهای دانست که از لحاظ تاریخی یکی از مهمترین دوران سیاسی ایران بهشمار میرود. دورانی که بسیاری از روزنامهها توقیف میشوند و بسیاری از شاعران و نویسندگان که گرایش سیاسی به یک حزب خاص داشتند به زندان افکنده میشوند. مهمتر از همهٔ این نکات باید از تأثیر ساختار سیاسی ایران بر شعر اخوان و علیالخصوص شعر زمستان او یاد کرد. زمستان بهنوعی محصول زمانهای است که شاعران برای ترسیم خفقان و رعب و وحشت مردم از سرنوشت سیاسی خود، روی به استعاره، کنایه و تمثیل آورده بودند و بهتعبیری دیگر ارزش کار شاعرانی چون اخوان نه صرفاً بهلحاظ جایگاه ادبیشان، بلکه بهلحاظ زیست خود و آثارشان در دورهای از تاریخ بوده که پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ در فضای سیاسی و ادبی ایران حاکم میشود.[۶۵] اخوان پس از آزادی از زندان از امور سیاسی دوری جست و در روزنامهٔ «ایران ما» به فعالیت پرداخت.[۶۶]
- بهباور سیمین بهبهانی:
« | اخوان شاعری سیاسی است بیآنکه به سیاست چندان گرایشی یا از آن چندان اطلاعی داشته باشد یا صریحاً به آن تظاهر کند؛ زیرا که شعر جای این گونه تظاهرات نیست. شعر او مدام از وقایع و حوادث سیاسی که در کشور میگذرد بارور میشود. شور و هیجان مردم و دستهها و احزاب قبل از کودتای ۲۸مرداد، حالت انتظار و بهتزدگی بعد از آن، تصور اینکه دستهای بیگانه در کارها دخیلاند:
انعکاس یأس عمیق و شکستهدلی جوانان در سالهای پس از کودتای ۲۸مرداد، انعکاس نارضاییهای مردم در طول سالیان، دوبار زندانیشدنش که مردم دوستداشتند به دومینبار هم جهت سیاسی بدهند و نقزدن همیشگیش و «چهوچهها» (این لفظ مفر و پناهگاهی بود برای اخوان بههنگامی که دیگر نمیخواست یا نمیتوانست چیزی بگوید.) همه و همهٔ اینها موجب میشود که مردم حضور او را همراهبا سرنوشت و رویدادهای کشورشان حس کنند.[۶۷] |
» |
یادمان و بزرگداشتها
شب مهدی اخوان ثالث
عصر سهشنبه، پنجمبهمن۱۳۹۵، شب ۲۷۹ مجله بخارا با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و نشر زمستان به مهدی اخوان ثالث اختصاص یافت. این جلسه با حضور محمدرضا شفیعی کدکنی، محمود دولتآبادی، بهرام پروینگنابادی، مرتضی امیری اسفندقه، زردشت اخوان ثالث و علی دهباشی برای سخنران و با حضور محمد استعلامی بهمناسبت رونمایی از کتاب مجموعۀ کامل اشعار اخوان ثالث که توسط نشر زمستان منتشر شده بود برگزار شد. همچنین نمایشگاه آثار خوشنویسی علی پسندیده از اشعار مهدی اخوان ثالث، بخشی دیگر از این شب بود.[۶۸]
گزارشی از سفر اخوان به اروپا
مهدی اخوا ثالث، در اواخر عمر، بهدعوت «خانهٔ فرهنگ آلمان» به اروپا رفت و از انگلیس، دانمارک، سوئد، نروژ و فرانسه دیدن کرد.[۳۱]بهنقل از یدالله قرایی:
« | دی یا بهمن۱۳۶۸ بود که بر حسب دعوتی که از او شده بود، تصمیم به سفر خود را گفت. من از آنجا که مشتاق بودم او سفر کند؛ چون هم برای اولین بار دنیای دیگری را میدید و هم با دردهای مختلفی که داشت در آنجا شرایط درمان بیشتری فراهم بود، گفتم تو اهل سفر نیستی. گفت هستم و خواهیدید. گفت دویست مارک برای سفرم لازم دارم و ایران قرار است که نمیدانم، گفت یک گوشواره یا دستبند خود را بفروشد و هزینهٔ سفر را فراهم کند. دیدم مردانه عزم سفر دارد و دوازدهمفروردین۱۳۶۹ راه افتاد. میگفت دست بالا یکماه خواهدماند. حدود چهارماه سفرش بهدرازا کشید تا برگشت و چشم همه را روشن کرد. حالش در برگشت خوب بود و از سفرش بهاجمال سخن گفت.[۶۹] | » |
بزرگداشت در خانهٔ هنرمندان
مراسم بزرگداشت مهدی اخوان ثالث با سخنرانی محمد بقایی (ماکان)، اصغر دادبه، قدمعلی سرامی، اردشیر خورشیدیان، بهرام پروینگنابادی، بهادر باقری و زردشت و مزدک اخوان ثالث روز جمعه، پانزدهم شهریور۱۳۹۸ در خانهٔ هنرمندان ایران توسط انجمن فرهنگی افراز و انتشارات زمستان برگزار شد. این مراسم با اخوانخوانی فرنگیس طوسی، نسرین ارمکان، زینب دریسمحافی، چیستا سلامتی و فرزانه زمانی همراه شد.[۷۰]
آثار و کتابشناسی
کارنامهٔ پرمایه
شعر
نام اثر | محل نشر | انتشارات | سال انتشار | |
---|---|---|---|---|
۱ | ارغنون | تهران | تهران | |
۲ | زمستان | تهران | زمان | |
۳ | آخر شاهنامه | تهران | زمان | |
۴ | از این اوستا | تهران | مروارید | |
۵ | منظومهٔ شکار | تهران | مروارید | |
۶ | پاییز در زندان | تهران | مروارید | |
۷ | عاشقانهها و کبود | تهران | جوانه | |
۸ | بهترین امید | تهران | روزن | |
۹ | برگزیدهٔ شعرهای مهدی اخوان ثالث | تهران | بامداد | |
۱۰ | در حیاط کوچک پاییز، در زندان | تهران | توس | |
۱۱ | زندگی میگوید: باید زیست، باید زیست، باید زیست!... | تهران | توکا | |
۱۲ | دوزخ، اما سرد | تهران | توکا | |
۱۳ | ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم | تهران | مروارید | |
۱۴ | قاصدک (گزیدهٔ اشعار) | تهران | ابتکار | |
۱۵ | گزینهٔ اشعار مهدی اخوان ثالث | تهران | مروارید | |
۱۶ | سه کتاب: در حیاط کوچک پاییز، در زندان، زندگی میگوید: اما باز باید زیست .... دوزخ، اما سرد | تهران | زمستان | |
۱۷ | سر کوه بلند (بهانتخاب مرتضی کاخی) | تهران | زمستان | |
۱۸ | آنگاه پس از تندر: منتخب هشت دفتر شعر ارغنون، زمستان، آخر شاهنامه و... | تهران | سخن | |
۱۹ | منظومهٔ بلند سواحلی و خوزیات | تهران | زمستان | |
۲۰ | لحظهٔ دیدار نزدیک است (ترجمهٔ اشعار بهانگلیسی) | تهران | کمال اندیشه | |
۲۱ | چاووشی (صدا و شعر اخوان، موسیقی مجید درخشانی) | تهران | زمستان | |
۲۲ | سال دیگر، ای دوست، ای همسایه... | تهران | زمستان | |
۲۳ | باغ بیبرگی (ترجمهٔ اشعار بهاسپانیایی) | اصفهان | حروفچین |
نقد ادبی، مقالهها و نامهها
نام اثر | محل نشر | انتشارات | سال انتشار | |
---|---|---|---|---|
۱ | مقالات | تهران | توس | |
۲ | بدعتها و بدایع نیما یوشیج | تهران | توکا | |
۳ | عطا و لقای نیما یوشیج | تهران | دماوند | |
۴ | دربارهٔ هنر و ادبیات: گفتوشنودی با مهدی اخوان ثالث، علی موسوی گرمارودی | بابل | کتابسرای بابل | |
۵ | حریم سایههای سبز | تهران | زمستان | |
۶ | با یادهای عزیز گذشته: ده نامه از مهدی اخوان ثالث به محمد قهرمان | تهران | زمستان | |
۷ | ادبیات ایران | تهران | طرح آینده | |
۸ | نقیضه و نقیضهسازان | تهران | زمستان | |
۹ | دمزنی چند در هوای تازه: مجموعه منتخب شعرهای الف. بامداد | تهران | زمستان |
قصه و داستان
نام اثر | محل نشر | انتشارات | سال انتشار | |
---|---|---|---|---|
۱ | مرد جنزده (مجموعهٔ چهار داستان) | تهران | توس | |
۲ | درخت پیر و جنگل | تهران | توس |
گفتوگو
نام اثر | محل نشر | انتشارات | سال انتشار | |
---|---|---|---|---|
۱ | گفتوشنودی با مهدی اخوان ثالث، بهکوشش ناصر حریری | بابل | کتابسرای بابل | |
۲ | گفتوگوی محمد محمدعلی با مهدی اخوان ثالث | تهران | قطره |
سبک و لحن و ویژگی آثار
سه دورهٔ شاعر
- دورهٔ نخست دورهٔ اشعار «ارغنون»وار اوست که جامعهٔ سختگیر و متعصب ادبی خراسان را به تحسین و تمجید وامیدارد. در این دوره اخوان زیر تأثیر شاعران «مکتب خراسانی» است و توانایی خود را در سرودن شعر بهشیوههای کهن میآزماید. غزلهای نخستین اخوان، متأثر از شعر شهریار و سرشار از شور و احساس است.[۴۰] برای نمونه غزلی به نام «حجت بالغ» با مطلع «برده دل از کف من آن خط و خالی که تور است»، یا قصیدهای که به نام «عصیان» با مطلع «برخیزم و طرح دیگر اندازم» که بهترتیب در هجده و بیستویکسالگی اخوان سروده شدهاند، کافی بود که همهٔ سنتگرایان ادبی خراسان را به آیندهٔ این شاعر جوان امیدوار کنند.[۷۱] با اینهمه، چون ابتدا توفیق چندانی در غزلسرایی نیافت، به قصیدهپردازی رویآورد. نظر منتقدان دربارهٔ این قصاید متفاوت است. برخی برآنند که این قصاید در عین تقلید از گذشتگان، نشان از استقلال و قدرت خلاقیت وی دارد و برخی دیگر ابیات این قصاید را دارای «مضامینی معمولی و سطحی» و فاقد «استواری و سنگینی قصاید خوب فارسی» دانستهاند. همچنین اخوان در این دوره چنانکه خود نیز میگوید: با مکتب نیمایی مخالف بود؛ اما اندکاندک شناخت او نسبت بهشیوهٔ نیمایی بیشتر شد و آن مخالفتها به طرفداری و پیروی از این روش انجامید.[۴۰]
- دورهٔ دوم از ۱۳۳۱ بهبعد است که اخوان با شعر نیما آشنا میشود و مهمترین و بهترین آثار شعر نیمایی را بهوجود میآورد.[۷۱] این دوره با طبع آزماییهایی در قالب چارپاره آغاز میشود و تا کتابهای «دوزخ اما سرد» و «زندگی میگوید...» ادامه مییابد. اخوان پس از شناخت شیوهٔ نیمایی، ابتدا به شکستن اوزان عروضی و طرح مضامین و موضوعات نو پرداخت و سپس با حفظ صلابت و استواری زبان شعر قدیم خراسانی و درآمیختن آن با تحولاتی که مکتب نیمایی پدید آورده بود، شعر جدید فارسی را متحول ساخت و سبکی خاص خویش ایجاد کرد. اوج این دوره را در دفتر شعر «زمستان» میبینیم؛[۴۰] همچنین حاصل این دوره، شش دفتر شعر اوست.[۷۱]
- دورهٔ سوم کار اخوان، دورهٔ گرایش بیشتر او به قالبهای سنتی شعر فارسی است و آخرین دفتر شعری او را به نام «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» تشکیل میدهد.[۷۱] دراین دفتر شعر ناهماهنگیهای آشکاری دیدهمیشود. شاعر گاه بهزبان ساده و روان ایرج میرزا نزدیک میشود و گاه به شیوهٔ پرصلابت شاعران خراسان روی میآورد. استعمال واژههای مهجور و اسامی خاص در این اشعار آن قدر فراوان است که شاعر ذیل بسیاری از صفحات را به توضیح آنها اختصاص داده است.[۴۰]
- معانی و مفاهیم شعری در دورهٔ نخست و سوم چندان اهمیتی ندارد و شاعر بیشتر با استفاده از قدرت زبان، همان مطالب کهن را در قالبهای قدیم ریخته است؛ اما شعر دورهٔ دوم هم از محتوی و هم صورت اهمیت بسیار دارند.[۷۱]
زبان اخوان: بهرهگیری از سبک خراسانی
مهمترین و چشمگیرترین موضوع در عرصهٔ شعر اخوان، مسئلهٔ زبان است. در این مورد هیچیک از منتقدان و سخنشناسان تردید ندارند که اخوان از لحاظ قدرت زبان بزرگترین شاعر نیمایی است؛ حتی ناقدان شعر نو که از تصرفات زبانی و نارساییهای صرفی و نحوی نیما ایرادهای سختی میگیرند، بر این باورند که از نظر زبان فارسی چیرهدستترین شاعر امروز اخوان است. هدف او زبانی است که با مقتضیات روز و و نیازهای روزگار سازگار باشد. زبان او پاک و پالوده است. او با ایجاد سکونها و حرکتها و قطع و وصلهای کلامی، تا حدی طنین خاص زبان حماسی را به شعر خود میدهد. میتوان دید که از نظر دستگاه زبان اخوان از «سبک خراسانی» در نظم و نثر بهره گرفته است. ویژگیهای سبک خراسانی در زبان شعر اخوان بسیار چشمگیرند. در اشعاری که او در سبک و قالب کلاسیک سروده و تعداد آنها کمتر از شعرهای نوی نیمایی نیست، او بهشدت تحتتأثیر خدایان سخن خراسان قرار گرفته است. او در قصیده به سنایی، ناصرخسرو، منوچهری، انوری، خاقانی و مسعود سعد سلمان نظر دارد و در غزل از سعدی و حافظ بهره جسته است؛ اما میبینیم در اشعار نوی نیمایی نیز زبان او چندان تغییری نکرده است و او با همان قدرت و توانایی از «زبان خراسنیک» استفاده و به خراسانیبودن خود افتخار میکرده است.[۳۹]
زبان اخوان: کهنگرایی
پیوند شعر اخوان با زبان و ادب کهنسال فارسی و استفاده از واژهها و ترکیبات و عبارات آن زبان که بهصورت متنوع و پراکنده در شعر او مشهود است، یکی از تمهیدات شاعرانهٔ اوست که به زبانش شکل و نمایی حماسی و باصلابت بخشیده است. این تمهید که یکی از شیوههای آشناییزدایی با عناصر گذشته زبان و معروف به باستانگرایی یا کهنگرایی است از ویژگیهای مهم شعر اخوان است. اخوان بهلحاظ آشنایی با آثار گذشتگان و استفاده از عناصری که میتواند علاوهبر برجستهسازی، موجب اصالت و ریشهدارشدن شعر شود، رونق دیگری به شعر خود بخشیده است. خواننده، هنگام خواندن شعر انتظار دارد که تغییر شکل و اختلاف زبان شعر را با زبان مورد استفاده روزانهٔ خود مشاهده کند. اخوان با استفادهٔ بجا و شایسته از واژگان و دیگر عناصر زبان کهن در شعر، بهطریق هنرمندانهای این انتظار را برآورده کرده است. آشنایی او با زبان شاعرانهٔ گذشته و دامنهٔ وسیع گنجینهٔ واژگان کهن در ذهن او باعث شده از یکسو برای القای هر مفهومی واژهٔ خاص آن را در اختیار داشته باشد و از سوی دیگر واژهها در شعرش رسالت مفاهیم را بهخوبی ادا کنند.[۷۲]
نگاه اخوان: نشاندادنیترین فضای شعر معاصر
بهغیر از آن گروه شعرهای اخوان که در مرز میان «عینیت» و «ذهنیت» شکلگرفته، مثل شعر «سبز»، فضایی که شعر او محیط به آن است، فضایی است انحصاری که از ابتدا تا امروز حفظ شده است و آن را میتوان نشاندادنیترین فضای شعر معاصر دانست. زیرا اخوان در این شعرهایش، صاحب نگاهی است که نه حرکت به عمق که حرکتی چندجانبه در سطح دارد. او از ابتدا نگاهش را به گردش در پیرامون خود و آنچه در سطح چشمانداز میگذرد، عادت داده و کمتر نگاه عمودی داشته است. چنین است که شیوهٔ نگاه او و لاجرم آن شعرهایی که حاصل این نگاه خاص اوست، از زمرهٔ نزدیکترین شعرها به هنرهای نمایشی و بهویژه سینما است.[۷۳]
توصیفگری
بهباور یدالله قرایی:
- اخوان برخلاف شعرای کلاسیک و حتی بسیاری معاصران نوپرداز، حالات روحی خود را با کلمات کلی توصیف نمیکند، نمیگوید خوشحالم، شادم، خشمگینم. بلکه او با توصیف آن حالات مانند یک نقاش جلوههای شادی و خوشحالی و خشمگینی را به پرده میکشد تا خواننده در مزمزهٔ آن حالت سهیم شود، خود او دربارهٔ نیما، در «بدعتها و بدایع نیما» به آن اشاره کرده است؛ اما چیزی که در او بدیع است، آن است که حالت روحی گنگی را که حس میکند و برای آن کلمه ندارد. با آفریدن و درهم ریختن کلماتی خاص در کام خواننده میریزد تا خواننده آن را بچشد.[۷۴]
جوایز و افتخارات
اخوان در سال۱۳۳۰، اولین کتابش را به نام ارغنون بهچاپ میرساند و آن را به کوشندگان راه صلح که خود او نیز یکی از آنها بود، تقدیم میکند. اخوان با این کتاب، مدای طلای «فستیوال جوانان دموکرات» را بهدست آورد.[۷۵]
بررسی چند اثر
شعر «زمستان»
«زمستان» نام یکی از اشعار بسیار رمزآلود اخوان است که میتوان آن را مانیفست یا آیینهٔ تمامنما از هنر شاعری و اندیشههای «امید» بهشمار آورد. این شعر که تاریخ سرودن آن دی۱۳۳۴ است بنابر باور بسیاری نمودار برخورد شاعر است با فضای کشور پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ و آنچه او را میآزرده است، محیط تنگ و بسته و خاموش، نبودن آزادی بیان و قلم، نابودی آرمانها، تجربههای تلخ، پراکندگی یاران و همفکران، بیوفاییها و پیمانشکنی و سرانجام کوشش هرکسی برای گلیم خویش از موج بهدربردن و دیگران را به دست حوادث سپردن.[۷۶]
این شعر که در سال۱۳۳۵ منتشر شد، نشاندهندهٔ تغییرات عظیم فکری شاعر، از سال۱۳۳۰، یعنی تاریخ چاپ «ارغنون» است. این تغییرات محصول دو رویداد مهم، یعنی تجربهٔ شکست پس از کودتای ۱۳۳۲ و آشنایی با نیما یوشیج است.[۷۷] لایهٔ بیرونی این شعر، تصویر و توصیفی است دقیق و عینی از زمستانی سرد و سوزان، حکایت لولیوش مغموم، میخوارهای بیرنگ و ریا که از آن سرمای ناجوانمردانه به میخانهٔ هر شبه پناه آورده است. بهباور حافظ موسوی، اگر این ویژگی نبود، زمستان مثل بسیاری از نمونههای دیگر به شعری نمادگرا و تکبعدی با تاریخ مصرفی نهچندان طولانی تبدیل میشد. این شعر در لایههای درونی خود، دقیقاً تصویری فشرده از آن جامعهٔ سرکوبشده است.[۷۸]
- هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
- نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
- درختان اسکلتهای بلورآجین،
- زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
- غبارآلوده مهر و ماه
- زمستان است.[۷۹]
«مرداب»: درک قافیه پردازی اخوان
مرداب در سال۱۳۳۵ نوشتهشده است. شعری که براساس آن میتوان میزان تربیت ذهنی اخوان را در پایان دهسالهٔ آغاز شاعریاش دید و به چگونگی تجاذب کلمات در ذهن او اندیشید. تجاذب هم از نظر «تناسب» بهاصطلاح بدیع در شعر کهن و هم بهاعتبار ذهن نوجویانهٔ او در دایرهٔ تشکل صوری «مرداب»، و درنهایت پیدایی چهرهٔ شاعر و تبلور اندیشهٔ او در آیینهٔ شعر.[۸۰]
قافیه در شعر اخوان چه از نظر موسیقی کلام و چه از لحاظ تقسیم بندها و خاصه قافیههای دوبهدو در فواصل مختلف، وظیفهای بسیار مهم را متعد است. در بند اول شعر، قافیهٔ «چاک» و «آتشناک» با سه مصراع فاصله، در بند دوم قافیههای «خواب» و «مرداب» و «مردابی» و «گردابی» و در بند سوم «دشنام» و «پیغام»، همه با یک سطر فاصله و نیز «عمر اوبار» و «غار» و «ماهیخوار» و «منقار» به همچنین. اما قافیه در مصراعهای سوم، چهارم و پنجم و هم دو قافیهٔ «بنیاد» و «صیاد» و «شورانگیز» و «آتشخیز» نیز پشتسرهم میآیند. و در بند آخر که آخرین دو سطر شعر با قافیه «شاید» و «برباید» پایان میپذیرد.[۸۱]
بهباور محمد حقوقی، کاربرد درست این قوافی را وقتی درست درک میکنیم که شعر مرداب را با صدای بلند بخوانیم. وی معتقد است که ممکن است همهٔ این قافیهها ناخودآگاه بهکاررفته باشد؛ زیرا کلمات از نظر بار و موسیقی و معنی، بر مدار ذهن شاعری که چنین حد از تربیت ذهن و آشنایی و اخت با کلام و کلمات رسیده باشد، هنگامی که به حرکت آغاز میکنند، با نیروی متجاذب همدیگر میچرخند تا آنگاه که در جای خود بنشینند. انگار که شاعر در حین سرایش شعر به چگونگی کار خود از نظر انتخاب و استخدام کلمات سخت آگاه بوده است.[۸۲]
- این نه آن آبست کآتش را کند خاموش
- با تو گویم، لولیِ لول گریبان چاک!
- آبیاری میکنم اندوه زار خاطر خود را
- زآن زلال تلخ شورانگیز
- تاکزاد پاک آتشناک
- در سکوتش غرق
- چون زنی عریان میان بستر تسلیم، اما مرده یا در خواب
- بیگشاد و بستلبخندی و اخمی، تن رها کردهست
- پهنهور مرداب
- بی تپش، و آرام
- مرده یا در خواب مردابیست
- و آنچه در وی هیچ نتوان دید
- قلهٔ پستان موجی، ناف گردابیست
- من نشستهم بر سریر ساحل این رود بیرفتار
- وز لبم جاری خروشان شطی از دشنام.
- زی خدای و جمله پیغامآورانش، هر که وز هرجای
- بسته گوناگون پل پیغام.
سرودهٔ «نادر یا اسکندر»
شعر «نادر یا اسکندر»، اولین سرودهٔ کتاب «آخر شاهنامه» است. هم نام کتاب و هم نام سروده بهگونهای نمادین و معنادار انتخاب شده و بهطور بارزی با بینش شاعر و دیدگاههای او نسبت بهپیامد کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲، در ارتباط است؛ چراکه بهگفتهٔ نجف دریابندری، کودتای ۲۸مرداد و برای نسل اخوان، بیش از یک شکست، سرآغاز یک دورهٔ طولانی وهن و خفت اخلاقی بود که بسیاری از افراد نسل اخوان درمعرض آن قرار گرفتند.[۸۳]
بهباور محمد ناصر، اخوان روزهای زندانیبودن و شکست سیاسی و اهانت را هرگز فراموش نمیکند. در سراسر مجموعهٔ آخر شاهنامه یأس و نومیدی و سرگشتگی را میبینیم که درواقع معرفینامهٔ نسل نگران و مضطرب است. همین یأس و نومیدی اجتماعی، ویژگی بارز دفتر شعر «آخر شاهنامه» است که در شعر «نادر یا اسکندر» به اوج خود میرسد[۸۴] و شاعر آرزو میکند:
- - نادری پیدا نخواهدشد امید!
- کاشکی اسکندری پیدا شود
در نام این سروده، دو شخصیت تاریخی، یکی ایرانی که آشفتگیهای پس از دوران صفویه و حملهٔ افغانها را آرام کرد و دیگری شخصیتی که در دیدگاه ایرانیان باستان گجستک یا ملعون خواندهشده است. یعنی تقابل یک منجی با یک ویرانگر.[۸۳]
این شعر در قالب چارپاره سرودهشده است و از بیست رباعی نو بههمپیوسته تشکیل شده است که تنها مصراعهای دوم آنها دارای قافیه است. هفت رباعی بههمپیوستهٔ اول، گزارش تأثیر وضعیت کودتا بر جامعهٔ ایران، هفت رباعی بعد گزارش زندانیشدن شاعر، راوی یا قهرمان سروده، ملاقات مادر شاعر با او مکالمه و ردوبدلشدن اشارات بین آنها و شش رباعی آخر در حکم نتیجهگیری موضوع است.[۸۳]
منبعشناسی
کتابها
- «امید نومید شعر معاصر: بررسی زندگی، اندیشه و اشعار مهدی اخوان ثالث (م. امید)» نوشتهٔ علی شهابی با نشر آوازهٔ دانش ملایر، ۱۳۹۷
- «اخوان، صائب و سبک هندی: درنگی بر داوریهای اخوان درباب سبک هندی و صائب تبریزی» نوشتهٔ محمدعلی شیخالاسلامی با پرنیان خیال، ۱۳۹۴
- «اخوان و شاملو در تقابل با مسائل اجتماع» اثر مجید ابتدایی با نشر سخنگستر(مشهد)، ۱۳۹۴
- «آشنایی با مهدی اخوان ثالث» نوشتهٔ سیدهزهرا میرحسینی مطلق با نشر تیرگان، ۱۳۹۳
- «آفاق و اسرار شب: دربارهٔ زندگی و آثار مهدی اخوان ثالث» نوشتهٔ مهدی مظفری ساوجی، با نگاه، ۱۳۹۳
- «امید ناامیدیها» اثر محمدعلی حسینیان با انتشارات اساتید ایران، ۱۳۹۱
- «آوا و لقا: رهیافتی به شعر اخوان ثالث» نوشتهٔ مهوش قویمی با شهر کتاب و هرمس، ۱۳۸۳
- «از زلال آب و آیینه: تأملی در شعر مهدی اخوان ثالث(م. امید)» نوشتهٔ جواد میزبان، جواد با نشر پایه (مشهد)، ۱۳۸۲
- «اخوان: شاعری که شعرش بود» بهقلم منوچهر آتشی با نشر آمیتیس، ۱۳۸۲
- «آواز چگور: زندگی و شعر مهدی اخوان ثالث» اثر محمدرضا محمدی آملی با نشر ثالث، ۱۳۸۰
- «امیدی دیگر» اثر ضیاءالدین ترابی با نشر دنیای نو، ۱۳۸۰
مقاله
- «آنچه اصل است خود زندگی است» بهقلم محمود مشرفآزاد تهرانی، آدینه، شماره۱۰۴، مهر۱۳۷۴
- «از خراسان تا یوش معاصر»، محمدتقی رادشهیدی، ادبیات معاصر، سال اول، شماره۹و۱۰، دیوبهمن۱۳۷۵
- «اما نمرده، نخواهد مرد امید ما...»، عباس عارف، دنیای سخن، سال سیزدهم، شماره۷۵، مردادوشهریور۱۳۷۶
- «بهیاد اخوان و نه بهبهانهٔ هفتادمین سال» بهقلم محمود مشرفآزاد تهرانی، نشاط، ۶اسفند۱۳۷۷
- «آواز چگور»، محسن صادقی، بخارا، سال اول، شماره۴، بهمنواسفند۱۳۷۷
- «اخوان قلهای در شعر پارسی»، بهقلم شمس لنگرودی، آزما، شماره۵، آبان۱۳۷۸
- «اخوان، ستایشگر فردوسی»، یحیی کارگرد، کیهان فرهنگی، شماره۱۶۶، مرداد۱۳۷۹
- «آزادی بیکرانه»، م.احمدیفر، ایران، ۱۹مرداد۱۳۸۱
- «اخوان، شاعری سیاسی، باامیدی پنهان»، مصطفی رحیمی، اطلاعات سیاسیاقتصادی، سال: ۱۷، شماره۳و۴، آذرودی۱۳۸۱
- «اعتراض در زمستانی دیگر»، داریوش معمار، ابرار، ۲۰بهمن۱۳۸۲
- «ای فلانی شاید زندگی همین باشد»، حسن فیضی، اعتماد، ۲مرداد۱۳۸۲
- «اخوان در برزخ شعر گذشته و امروز» بهقلم تقی پورنامداریان، اطلاعات، ۱۷شهریور۱۳۸۳
- «اخوان ثالث، شاعر حماسههای شکستخورده»، فرزانه ابراهیمزاده، آفتاب یزد، ۵شهریور۱۳۸۳
- «اخوان، شاعر زمستان»، حسن امین، ماهنامهٔ حافظ، شمارهٔ ۲۴، بهمن ۱۳۸۴
- «اخوان ثالث: حماسهسرای روزگار؟ یا داستانسرای کلاسیک؟»، عزتالله فولادوند، ماهنامهٔ حافظ، شماره۲۴، بهمن۱۳۸۴
- «اخوان ثالث، شاعر حماسه و شکست»، لیلی ابوالحسنی، آفتاب یزد، ۱۰شهریور۱۳۸۴
- «آب بود و آب ماند»، نیلوفر دهنی، اعتماد، ۳شهریور۱۳۸۴
- «اخوانیات اخوان»، اسماعیل تاجبخش، ماهنامهٔ حافظ، شماره۲۲، دی۱۳۸۴
- «امید در وطن خویش غریب»، فرزانه ابراهیمزاده، آفتاب یزد، ۱۰آذر۱۳۸۴
- «آیا هیچ داند باد؟: نقدی زیباییشناسانه بر شعر مرثیهٔ اخوان ثالث»، محمدحسن داودیان، تاک توس، شماره۴۳، مهر۱۳۸۷
- «اخوان، شاعر واژهساز»، رضا خلج، رشد آموزش زبان و ادبیات فارسی، شمارهٔ ۸۹، بهار۱۳۸۸
- ««همانسازی» و کارکرد زیباشناختی آن در شعر اخوان»، محمد عمرانپور، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شماره۱۳، تابستان۱۳۸۸
- «ایران در آیینهٔ شعر مهدی اخوان ثالث»، محمدرضا فروتن، کیهان فرهنگی، شماره۲۸۰و۲۸۱، بهمنواسفند۱۳۸۸
- «ایران و هویت ملی در اندیشهٔ مهدی اخوان ثالث»، یوسف علیعباسآباد، مطالعات ملی، شماره۴۱، ۱۳۸۹
- «باستانگرایی در شعر اخوان»، طغرل طهماسبی، کتاب ماه ادبیات، شماره۳۹، تیر۱۳۸۹
پانویس
- ↑ اخوان ثالث، زمستان، ۸۳.
- ↑ «سبک شعری اخوان».
- ↑ «درنگی چند با مهدی اخوان ثالث».
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان، ناگه غروب کدامین ستاره...، ۵۲۱و۵۲۲.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان، ناگه غروب کدامین ستاره...، ۵۲۶.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۳۷.
- ↑ «گفتوگو با مرتضی کاخی». نگاه، ش. ۲۱.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۲۱۵.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۸۷.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۸۱و۸۲.
- ↑ «سه خاطره از بیستمین سالمرگ اخوان».
- ↑ «زخمههایی که اخوان ثالث را گریه انداخت».
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۱۲۰.
- ↑ «خاطرهٔ کیارستمی از اخوان در فرودگاه لندن».
- ↑ «دشمن: ما میخواهیم علیه سلطه باشیم!».
- ↑ طاهباز، دفترهای زمانه، ۲۴۲و۲۴۳.
- ↑ طاهباز، دفترهای زمانه، ۲۴۳.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۱۸.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۱۴۰.
- ↑ پژوم، نامی و نامهای از مهدی اخوان ثالث، ۱۱و۱۲.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۳۹۸.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۲۰و۲۱.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۲۵.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۲۷.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۳۳تا۳۷.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۳۵تا۴۲.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۴۵تا۴۷.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۷۸و۷۹.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۱۷۹تا۱۸۱.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۹۱و۹۳.
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۳۵.
- ↑ ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۳۶.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۲۶.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۲۲.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۱۲۹.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۱۳۳.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۱۳۹و۱۴۰.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۲۱.
- ↑ ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ ۳۹٫۲ ۳۹٫۳ «صورت در شعر مهدی اخوان ثالث». نامهٔ پارسی، ش. ۲۳.
- ↑ ۴۰٫۰ ۴۰٫۱ ۴۰٫۲ ۴۰٫۳ ۴۰٫۴ «دربارهٔ شعر و نثر اخوان».
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۸۷.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۲۱۴.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان، ناگه غروب کدامین ستاره...، ۳۰۹.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان، ناگه غروب کدامین ستاره...، ۶۵.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان، ناگه غروب کدامین ستاره...، ۱۸۱و۱۸۲.
- ↑ طاهباز، دفترهای زمانه، ۲۰۷.
- ↑ بهار، فرخزاد و حقوقی. و نگاهی دیگر: بررسی آرا و نقدهای گوناگون دربارهٔ شعر اخوان ثالث. ۲۵.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۷۴.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۳۵۶.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۲۰.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۲۲و۲۳.
- ↑ «حرفهایی که مهدی اخوان ثالث ۲۲ سال پیش زد».
- ↑ اخوان ثالث، زمستان، ۹تا۱۴.
- ↑ اخوان ثالث، دوزخ، اما سرد (ص: مقدمه).
- ↑ اخوان ثالث، درخت پیر و جنگل و مرد جنزده، ۵و۶.
- ↑ اخوان ثالث، درخت پیر و جنگل و مرد جنزده، ۸.
- ↑ اخوان ثالث، درخت پیر و جنگل و مرد جنزده، ۹.
- ↑ ۵۸٫۰ ۵۸٫۱ ۵۸٫۲ اخوان ثالث. فصولی پراکنده دربارهٔ این که نیما مردی بود مردستان.
- ↑ اخوان ثالث، مقالات، ۷و۸.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۷۰۹.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۷۱۹.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۷۲۳و۷۲۴.
- ↑ کاخی، باغ بیبرگی، ۷۲۴.
- ↑ اخوان؛ نماد امید در نمود یأس سیاسی. ۱۴۹و۱۵۰.
- ↑ بازتاب تحولات سیاسی جامعه در شعر حماسی اخوان ثالث. ۵۸و۵۹.
- ↑ اخوان؛ نماد امید در نمود یأس سیاسی. ۱۵۰.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان، ناگه غروب کدامین ستاره...، ۲۰۰و۲۰۱.
- ↑ «دیوان اشعار اخوان ثالث رونمایی شد».
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۱۱۳و۱۱۴.
- ↑ «بزرگداشت مهدی اخوان ثالث».
- ↑ صهبا. کهنگرایی واژگانی در شعر اخوان.
- ↑ حقوقی، شعر زمان ما۲، ۹۹.
- ↑ قرایی، چهلوچند سال با امید، ۱۷۶.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۲۱.
- ↑ احمدپور، شهریار شهر سنگستان، ۶۰.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۵۱و۵۲.
- ↑ موسوی، لولیوش مغموم، ۵۸.
- ↑ حقوقی، شعر زمان ما۲، ۹۹.
- ↑ حقوقی، شعر زمان ما۲، ۳۷۹.
- ↑ حقوقی، شعر زمان ما۲، ۳۷۹و۳۸۰.
- ↑ حقوقی، شعر زمان ما۲، ۳۸۰.
- ↑ ۸۳٫۰ ۸۳٫۱ ۸۳٫۲ تحلیل و بررسی سرودهٔ «نادر یا اسکندر» اخوان ثالث.
- ↑ «معانی در شعر مهدی اخوان ثالث». نامهٔ پارسی، ش. ۲۴، ۹۷.
منابع
- اخوان ثالث، مهدی (۱۳۴۸). زمستان. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۲۰۰۲۶۵.
- احمدپور، علی (۱۳۸۸). شهریار شهر سنگستان. تهران: کلهر. شابک ۹۷۸۹۶۴۵۸۳۵۷۰۳.
- موسوی، حافظ (۱۳۹۶). لولیوش مغموم: زندگی، شعر و اندیشه مهدی اخوان ثالث (م.امید). تهران: نگاه. شابک ۹۷۸۶۰۰۳۷۶۲۳۲۹.
- حقوقی، محمد (۱۳۷۰). شعر زمان ما ۲. تهران: نگاه. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۷۳۶۹۲۴.
- کاخی، مرتضی (۱۳۸۵). باغ بیبرگی. تهران: زمستان. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۲۰۰-۱۵-۹.
- پژوم، جعفر (۱۳۸۱). نامی و نامهای از مهدی اخوان ثالث. تهران: سایه. شابک ۹۶۴۵۹۱۸۳۸۳.
- اخوان ثالث، مهدی (۱۳۵۷). دوزخ، اما سرد. تهران: توکا.
- طاهباز، سیروس (۱۳۷۰). دفترهای زمانه: بدرودی با مهدی اخوان ثالث و دیدار و شناخت م.امید. تهران: گردآورنده.
- قرایی، یدالله (۱۳۷۰). چهلوچند سال با امید. تهران: بزرگمهر.
- اخوان ثالث، مهدی (۱۳۴۹). مقالات. تهران: توس.
- اخوان ثالث، مهدی (۱۳۶۸). درخت پیر و جنگل و مرد جنزده. تهران: بزرگمهر.
- مجموعهٔ نویسندگان (۱۳۷۰). ناگه غروب کدامین ستاره...(یادنامهٔ مهدی اخوان ثالث). تهران: بزرگمهر.
- مهرداد، بهار، فروغ فرخزاد و محمد حقوقی. «و نگاهی دیگر: بررسی آرا و نقدهای گوناگون دربارهٔ شعر اخوان ثالث». آزما، ش. ۳۲ (مهر۱۳۸۳).
- ناصر، محمد. «معانی در شعر مهدی اخوان ثالث». نامهٔ پارسی، ش. ۲۴ (مهر ۱۳۸۳).
- ناصر، محمد. «صورت در شعر مهدی اخوان ثالث». نامهٔ پارسی، ش. ۲۳ (زمستان۱۳۸۰).
- پارسا، احمد. «تحلیل و بررسی سرودهٔ «نادر یا اسکندر» اخوان ثالث». شعرپژوهی، ش. ۱ (بهار۱۳۸۸).
- اخوان ثالث، مهدی. «فصولی پراکنده دربارهٔ این که نیما مردی بود مردستان». اندیشهوهنر، ش. ۹ (۱۳۳۶).
- عطارزاده، مجتبی. «اخوان؛ نماد امید در نمود یأس سیاسی». زیباییشناسی ادبی، ش. ۹ (۱۷خرداد۱۳۹۷).
- عطارزاده، مجتبی. «بازتاب تحولات سیاسی جامعه در شعر حماسی اخوان ثالث». فصلنامهٔ مطالعات فرهنگی هنری خراسان، ش. ۴۸ (۹دی۱۳۹۶).
- کاخی، مرتضی. «گفتوگو با مرتضی کاخی». هفتهنامهٔ نگاه پنجشنبه، ش. ۲۱ (۲شهریور۱۳۹۱).
- صهبا، فروغ. «کهنگرایی واژگانی در شعر اخوان». پژوهش زبان و ادبیات فارسی، ش. ۵ (پاییزوزمستان۱۳۸۴).
پیوند به بیرون
- «سه خاطره(از بیستمین سالمرگ مهدی اخوان ثالث)». وبلاگ کاروند، ۶شهریور۱۳۸۹. بازبینیشده در ۲۸مهر۱۳۹۸.
- «خاطرهٔ کیارستمی از مهدی اخوان ثالث در فرودگاه لندن». خبرنگاران جوان، ۱۹تیر۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۸مهر۱۳۹۸.
- «زخمههایی که اخوان ثالث را گریه انداخت». ایلنا، ۴دی۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۸مهر۱۳۹۸.
- «کلیات دیوان اشعار مهدی اخوان ثالث با حضور محمدرضا شفیعی کدکنی و محمود دولتآبادی رونمایی شد». بخارا، ۶بهمن۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۹مهر۱۳۹۸.
- «مراسمی برای بزرگداشت مهدی اخوان ثالث». ایسنا، ۱۱شهریور۱۳۹۸. بازبینیشده در ۲۹مهر۱۳۹۸.
- «سبک شعری اخوان». وبلاگ مهدی اخوان ثالث، ۱۸مرداد۱۳۹۱. بازبینیشده در ۴آبان۱۳۹۸.
- «درباره شعر و نثر اخوان». تبیان، ۲۲اسفند۱۳۸۷. بازبینیشده در ۴آبان۱۳۹۸.
- «دشمن انقلاب میگوید: ما میخواهیم علیه سلطه باشیم!». دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای، ۲۲تیر۱۳۷۳. بازبینیشده در ۴آبان۱۳۹۸.
- «حرفهایی که مهدی اخوان ثالث ۲۲ سال پیش زد، بازخوانی تاریخ». هنرآنلاین، ۲۴آذر۱۳۹۰. بازبینیشده در ۱۱آبان۱۳۹۸.
- «درنگی چند با مهدی اخوان ثالث». رشد. بازبینیشده در ۱۴آبان۱۳۹۸.
- صفحههای دارای خطا در ارجاع
- مقالههایی که تجمیع ارجاع در آنها ممنوع است
- مقالات دارای جعبه اطلاعات
- صفحههای دارای پیوند خراب به پرونده
- زادگان ۱۳۰۷
- اهالی خراسان
- شاعران و نویسندگان مرد
- غزلسُرایان نوین مرد
- مقالهنویسان
- منتقدان مرد
- فعالان در رادیو و تلویزیون
- دریافتکنندگان جوایز ادبی
- درگذشتگان ۱۳۶۹
- دفنشدگان در آرامگاه فردوسی