محمدعلی جمالزاده: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۵۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
| نام | |نام = محمدعلی جمالزاده | ||
| تصویر | |تصویر = Mohammad Ali Dschamalzade in Berlin (1).jpg | ||
| توضیح تصویر | |توضیح تصویر = | ||
| نام اصلی | |نام اصلی = سیدمحمدعلی جمالزاده اصفهانی | ||
| زمینه فعالیت | |زمینه فعالیت = داستاننویسی، روزنامهنگاری، تحقق و ترجمه | ||
| ملیت | |ملیت = | ||
| تاریخ تولد | |تاریخ تولد = دی۱۲۷۰شمسی<ref name=''کتاب چاپی''>{{پک|عابدینی|۱۳۷۶|ک=شهروندِ شهرهای داستانی|ص=۱۱}}</ref><ref name=''مقاله چاپی''>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=افشار|عنوان= محمدعلی جمالزاده را بشناسیم|ژورنال= نامه فرهنگستان|تاریخ= ۱۳۷۶|دوره= ۳|شماره= ۳|صفحات= ۱۱}}</ref> | ||
| محل تولد | |محل تولد = اصفهان | ||
| والدین | |والدین = سیدجمالالدین و مریم بانو | ||
| تاریخ مرگ | |تاریخ مرگ = ۱۷آبان۱۳۷۶<ref name=''مقاله چاپی''/> | ||
| محل مرگ | |محل مرگ = ژنو، سوئیس | ||
| علت مرگ | |علت مرگ = کهولت سن | ||
| محل زندگی | |محل زندگی = اصفهان، تهران، برلین و ژنو | ||
|مختصات محل زندگی | |مختصات محل زندگی = | ||
|مدفن | |مدفن = ژنو، سوئیس | ||
|در زمان حکومت | |در زمان حکومت = محمدعلیشاه قاجار، رضاشا، محمدرضاشاه و انقلاب۱۳۵۷ | ||
|اتفاقات مهم | |اتفاقات مهم = مشروطیت | ||
|نام دیگر | |نام دیگر = | ||
|لقب | |لقب = شاهرخ<ref name=''چاپی''>{{پک|عابدینی|۱۳۷۶|ک= شهروندِ شهرهای داستانی|ص= ۱۶}}</ref> | ||
|بنیانگذار | |بنیانگذار = داستان کوتاه مدرن و [[کمیته ملیون]] | ||
|پیشه | |پیشه = نویسندگی | ||
| سالهای نویسندگی | |سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری | |سبک نوشتاری = [[واقعگرایی]] | ||
|کتابها | |کتابها = ''[[یکی بود و یکی نبود]]''، ''راهآبنامه''، ''قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار'' و... | ||
|مقالهها | |مقالهها = «وقتی ملتی اسیر میشود»، «بالشویسم در ایران»، «واقعگرایی در سعدی» و... | ||
|نمایشنامهها | |نمایشنامهها = | ||
|فیلمنامهها | |فیلمنامهها = | ||
|دیوان اشعار | |دیوان اشعار = | ||
|تخلص | |تخلص = | ||
|فیلم | |فیلم ساخته براساس اثر= | ||
|همسر | |همسر = ژوزفین و اِگی | ||
|شریک زندگی | |شریک زندگی = | ||
|فرزندان | |فرزندان = ندارد | ||
|تحصیلات | |تحصیلات = دیپلم حقوق از دانشگاه دیژون<ref>{{پک|افشار|۱۳۶۴|ک= محمدعلی جمالزاده|ص=۱۳}}</ref> | ||
|دانشگاه | |دانشگاه = دانشگاه لوزان سوئیس{{سخ}}دیژون فرانسه | ||
|حوزه | |حوزه = | ||
|شاگرد | |شاگرد = | ||
|استاد | |استاد = | ||
|علت شهرت | |علت شهرت = پدر داستاننویسی نو و مجموعهداستان کوتاه «یکی بود و یکی نبود» | ||
|تأثیرگذاشته بر | |تأثیرگذاشته بر = [[صادق هدایت]]، [[بزرگ علوی]] و... | ||
|تأثیرپذیرفته از | |تأثیرپذیرفته از = [[محمد قزوینی]] و سید[[حسن تقیزاده]] | ||
|وبگاه | |وبگاه = | ||
|imdb_id | |imdb_id = | ||
|soure_id | |soure_id = | ||
|جوایز | |جوایز = | ||
|گفتاورد | |گفتاورد = | ||
|امضا | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''سیدمحمدعلی جمالزاده اصفهانی''' | '''سیدمحمدعلی جمالزاده اصفهانی''' معروف به '''محمدعلی جمالزاده''' داستاننویس، روزنامهنگار، مترجم، منتقد ادبی، پژوهشگر و فعال سیاسی در دوران مشروطیت بود. | ||
<center>* * * * *</center> | |||
نویسندگان با اتفاقی جمعی، محمدعلی جمالزاده را پدر داستاننویسی نو و آغازگر سبک [[واقعگرایی]] در ادبیات معاصر میدانند. جمالزاده ادبیات را به میان مردم آورد و زندگی و دغدغهٔ آنان را موضوع نوشتههایش کرد. قصهها، اصطلاحات عامیانه و مَثلهای زبانزد مردم بنمایه داستانهای جمالزاده را تشکیل میدهد. زبانش، زبان مردم است و کوشیده با لحنی طنزآمیز و طعنی حزنانگیز خُلقیات ناپسند ایرانیان را در روزگار خود آشکار سازد. او با بهرهبردن از شیوهٔ محاوره و استفاده از اصطلاحات و تعابیر، سبک ادبی جدیدی را خلق کرد که بر کارِ نویسندگان پس از خود مؤثر افتاد. | |||
سیدمحمدعلی جمالزاده در خانوادهای مذهبیسیاسی از اهالی اصفهان بهدنیا آمد. مادرش، مریمخانم دختر یکی از بزرگان و اعیان اصفهان بود که در آموزش او سعیِ تمام کرد. اما پدر، سیدّجمالالدین واعظاصفهانی معروف به صدرالمحققین از خطیبان مشهور مشروطهخواه دوران قاجار بود. در کسوت روحانی به مبارزه با ظلم و استبداد روزگار خود برخاست و از آزادیخواهانی بود که با کلام و قلمِ خویش به جنگ با دشمنان آزادی و عدالت شتافت و عاقبت در این راه کشته شد. | |||
=== | سید[[حسن تقیزاده]]، سیدّجمال را از «مؤسسان آزادی سیاسی» ایران میداند. علاوهبر فعالیتهای سیاسی، اهل وعظ و خطابه است، کلامش دلنشین و عامهپسند است. از عمده صفات سیدّجمال، سخنگوییاش بهزبان عوام و استفاده از تعبیرات و مَثلهای عامیانه است؛ چنان در دل و جان مردم اثر میگذارد که هوادارانش مواعظ و سخنانش را در نشریه ''الجمال'' بهچاپ میرسانند.<ref name=''مقدمهٔ تقیزاده''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|ص=۱۴ تا۱۵}}</ref> | ||
=== | [[پرونده:پدر جمالزاده.png|بندانگشتی|چپ|سیدجمالالدین اصفهانی پدر محمدعلی جمالزاده]] | ||
محمدعلی روزگار کودکی را در اصفهان گذراند و در مکتبخانههای اصفهان، تحصیلات مقدماتی را. چون از دهسالگی فراتر رفت، پدر را در سفرهایش به شهرهای مختلف برای وعظ، همراهی کرد. بهدلیل جور و ستم مسعودمیرزا (ظلّالسطان) حاکم اصفهان، مجبور شد در سال۱۲۸۲ش همراه خانواده به تهران مهاجرت کند. پس از چندسالی، پدر او را برای ادامه تحصیل به بیروت فرستاد.<ref name=''اصفهان''>{{یادکرد|نویسنده=افشار|مقاله=محمدعلی جمالزاده|ترجمه=|ژورنال=نامه فرهنگستان|تاریخ=۱۳۷۶|دوره=۳|شماره=۳|صفحه۱۰}}</ref> در مدرسهای که به دست کشیشهای لازاری اداره میشود درس خواند و در همین ایام نخستین بارقههای قریحهٔ ادبی او در نوشتههایی نمایان شد که برای نشریه دیواری این مدرسه دست بهقلم برد. | |||
جمالزاده در لبنان بود هنگامی که محمدعلیشاه قاجار (سلطنت ۱۳۲۴تا۱۳۲۷ق یا ۱۹۰۶تا۱۹۰۹م) مجلس را بهتوپ بست و آزادیخواهان را سرکوب کرد. سیدجمال سعی کرد خود را به عتبات برساند؛ اما توسط عمال دولتی بروجرد به قتل رسید.اندوه ناشی از شکست مشروطیت، کشتهشدن پدر و ترس از محیط خفقانآور ایران چنان ضربهای به روح محمدعلی واردآورد که برای همیشه ایران را ترک کرد و جز در چند سفر کوتاه، حاضر نشد دیگر به وطنی بیاید که هم از آن گریزان است و هم شیفته و دلبستهٔ فرهنگ و ادبیات آن. | |||
=== | او به قصد ادامه تحصیل، عازم فرانسه شد. دیپلم خود را در رشتهٔ حقوق از دانشگاه دیژون گرفت و با آغاز جنگ جهانی اول، برای همکاری با «[[کمیته ملیون]]» در سال۱۲۹۴ش به آلمان رفت. «ملیون» کمیتهای بود که بههمت سید[[حسن تقیزاده]] برای مبارزه علیه دولتهای روس و انگلیس در برلین شکل گرفت. در همین دوران نوشتن برای مجلهٔ ''کاوه'' را آغاز کرد. وی پیش از انتشار داستانهایش، برای ''کاوه'' و چند نشریه دیگر مطلب مینوشت. اما کار نویسندگی حرفهای او با ''کاوه'' آغاز شد. بهعقیده [[ایرج افشار]] «دانشگاه واقعی او دورهٔ همکاریش با مجله ''کاوه'' در برلین بود» که در آن دوره با راه و روش تحقیق بهسبک اروپایی آشنا شد و مقدمات پژوهشگری و مقالهنویسی را در همین ایام فراگرفت.<ref name=''مجلهٔ کاوه''>{{یادکرد|نویسنده=افشار|مقاله=محمدعلی جمالزاده|ترجمه=|ژورنال=نامه فرهنگستان|تاریخ=۱۳۷۶|دوره=۳|شماره=۳|صفحه۱۳}}</ref> | ||
محمدعلی جمالزاده دو بار ازدواج کرد؛ اما صاحب فرزندی شد. جمالزاده در ۱۶آبان۱۳۷۶ در یکی از خانههای سالمندان شهر ژنو راهی دیار ابدی شد. او طی شش دهه، هفت رمان و هشت مجموعه شامل ششصتوشش داستان کوتاه بهیادگار گذاشت. ''گنج شایگان'' نخستین اثرش است که بهسال۱۹۱۷م در برلین منتشر و موجب نامآوری او شد. حضورش در جمع برلینیها و آموختن از آنها امکان چاپ نخستین آثار داستانی را نیز فراهم کرد. جمالزاده طی زندگی در برلین، روزنامهنگاری فعال است و پس از تعطیلی مجلهٔ ''کاوه''، مقالاتی برای نامهٔ فرهنگستان نوشت. نشریهٔ فنیادبیِ علموهنر نیز با مدیریت او تا هفت شماره منتشر شد. | |||
=== | جمالزاده طی سالهای دوری از وطن چند باری کوتاه به ایران سفر کرد؛ بااینحال تنها ۱۳ سال از عمر دراز خود را در ایران گذراند و نودوچند سالی را بیرون از کشور بهسر برد؛ اما سراسر این مدت دلش برای ایران میتپید و با ایران زندگی میکرد. پیوسته کتاب فارسی میخواند. به دوستان ایرانیاش نامه مینوشت و همه نوشتهها و آثارش دربارهٔ ایران و بهزبان فارسی است.<ref name=''سالهای دوری''>{{یادکرد|نویسنده=افشار|مقاله=محمدعلی جمالزاده|ترجمه=|ژورنال=نامه فرهنگستان|تاریخ=۱۳۷۶|دوره=۳|شماره=۳|صفحه۱۲}}</ref> کتاب ''نامههای ژنو'' که حاوی نامههای جمالزاده به افشار مدعای چنین سخنی است. | ||
جمالزاده نویسنده پرکاری بود. علاوهبر داستاننویسی، آفریدههای ارزشمندی نیز در حوزهٔ تاریخ ایران، ادبیات، مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران دارد. وی با داستان کوتاه «فارسی شکر است» قدم به دنیای داستاننویسی میگذارد. نخستین مجموعهداستان کوتاه او ''[[یکی بود و یکی نبود]]'' در سال۱۳۰۰ش در برلین بهچاپ رسید؛ کتابی که بهاعتقاد بسیاری، راه نوشتنِ داستانکوتاه بهسبک جدید را باز کرد. زبان داستانهای جمالزاده ساده و آکنده از اصطلاحات عامیانه و مَثلهاست. طنزی تلخ دارد که با آن معایب و خصلتهای ناپسند ایرانیان را برشمرده و آن را عمدهترین مانع در مسیر پیشرفت آنان میداند. «فارسی شکر است»، «دارالمجانین»، «سر و ته یک کرباس» و «تلخ و شیرین» از مشهورترین آثار او در حوزهٔ ادبیات داستانی است. | |||
«تاریخ روابط روس با ایران»، «پندنامه سعدی یا گلستان نیکبختی»، «قصهٔ قصهها»، «بانگ نای»، «فرهنگ لغات عوامانه»، «طریقه نویسندگی و داستانسرایی»، «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» و «اندک آشنایی با حافظ» از آثار دیگر او در زمینهٔ سیاست و ادبیات بهشمار میرود. | |||
=== | ==از میان یادها== | ||
====فارسی شکر است==== | |||
دل به دریا میزند. با ترس و لرز داستان را در محضر بزرگانی چون [[محمد قزوینی]] و سید[[حسن تقیزاده]] میخواند. منتظر پرخاش است؛ اما همه ساکتاند و بهدقت گوش میدهند. چشمهایش بهسمت قزوینی میچرخد. برق را در چشمهایش میبیند؛ ولی نمیداند برق غضب است یا برق قبول. هنوز داستان بهپایان نرسیده که از سوی حضار بهویژه شخص قزوینی تمجید و تشویق میشود. غرق در تعجب و حیرت است. از اینجاست که مُهر نویسندگیاش خورده میشود. بدینترتیب اولین قصهٔ جمالزاده با نام ''فارسی شکر است'' بهچاپ میرسد. «تشویق بزرگوارانهٔ سرورهای محترم بهجایی رسید که در همان شب و همان ساعت مهر قطعی و دائمی نویسندگی بر دامن سرنوشت من زده شد و در سایه عنایت آمیخته به دلالت و هدایت آنها نویسنده از آب درآمدم و از آن تاریخ بهبعد... این دو انیس و مؤنس روسفید و روسیاه یعنی قرطاس و قلم دست از سرم برنداشتهاند و اطمینان دارم که تا به لب گور همراه و همرکابم خواهند بود.»<ref name=''تمجید قزوینی''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|ص= ۲۳۲و۲۳۳}}</ref> | |||
=== | ====اولین قطعهٔ ادبی من==== | ||
اوایل مشروطیت در تهران، هر محلهای برای خود انجمن درست میکرد و در آن خطابهها خوانده میشد. محمدعلی که دهسالگی را پشت سر گذاشته بود برای اولین بار خطابهای نوشت و آن را در جمعی خواند. این خطابه، بهگفته خودش، نخستین قطعه ادبیاش است: «معنی زیادی نداشت؛ ولی عبارتها را سوار هم کرده بودم.» آن را که به پدر نشان میدهد، میخندد و میپرسد «اینها را چطور بههم انداختهای؟!»<ref name=''نوشته جمالزاده۲۶''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|ص=۲۶}}</ref> | |||
=== | ====ابرهای آسمان==== | ||
جمالزاده در خاطراتش تعریف میکند وقتی همراه پدرش سوار بر کالسکه جایی میرفتند برایاینکه حوصلهشان سر نروود پدر با آنها بازیِ خیالی میکرد. میگفت هرکس بهنوبت دربارهٔ ابرهای آسمان بگوید که آن ابر به چه میماند. با این بازی بود که «قوهٔ تصور من به این شکل پرورش یافت.» پدر اهمیت توجه به جزئیات و نحوهٔ توصیف طبیعت را به فرزندش میآموزد. | |||
=== | ====اوریژینال==== | ||
معلم انشاء جمالزاده در مدرسهٔ آنطورا در بیروت، کلمه «اوریژینال» را درباره او بهکار میبرد. در ابتدا معنی کلمه را درست نمیفهمید. به کتاب لغت لاروس مراجعه کرد و معنای آن را نزدیک به جنون و سادگی یافت. اوقاتش تلخ شد تااینکه بعدها فهمید معلم برای تعریف و تمجید از او این واژه را بهکار برده است نه برای تقبیح.<ref name=''خاطره''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|ص=۳۰}}</ref> | |||
=== | ====قانون==== | ||
شبها پدر در مسجد سیدعزیزالله حاضر میشد و بر روی منبر از مردم میپرسید میدانید قبل از همهچیز، چه لازم دارید؟ هرکس چیزی میگفت. بعد سیدّجمال میگفت: «شما قانون لازم دارید» و یکمرتبه از چندهزار نفر فریاد قانون برمیخاست. بعد از آنها میخواست آن را تهجی کنند و همه باهم میگفتند: «قاف الف قا نون واو پیش نون قانون قانون»<ref name=''شرححال جمالزاده''/> | |||
=== | ====وصف گز اصفهان==== | ||
تولد یکی از همشاگردیهایش بود. با طنزی ملیحانه و دلنشین برایش نوشت که باید دوستانت را آباد کنی: «من شکلات که سیاه است و لباس سوگواری دربردارد نمیخواهیم. پسته که هرچند میگویند خندان است؛ ولی پوستکلفت و دندانشکن است نمیخواهم... چیزی میخواهم که ظاهرش پاک و نورانی است و باطنش سفید و فروزان است و با همهٔ جوانی گرد حجب و حیا بر صورتش نشسته است و جامه سپید عفت و عصمت بر تن دارد و... اگر نفهمیدهای میگویم تا بفهمی مقصودم گز اصفهان است.»<ref name=''خاطره''/> | |||
=== | ====میخواهم وُلتر باشم==== | ||
موضوع تکلیف انشا این بود: دلتان میخواهد مثل کِی بشوید؟ بسیاری از همکلاسیهایش گفتند میخواهیم مثل «ونسان دوپل» کشیش فرانسوی باشیم. محمدعلی گفت: «من دلم میخواهد مثل وَلتر باشم.» با شنیدن این سخن، او را بهشدت توبیخ و سرزنش و حتی تهدیدش کردند که از مدرسه اخراجش میکنند. ولتر نزد کشیشها و پیروان کاتولیک، سخت منفور و مبغوض است. اما محمدعلی میخواست شبیه ولتر باشد؛ چون یکی از روزنامههای پاریس، مقالهای دربارهٔ پدرش سیدجمال نوشته و عکس او را چاپ کرده بود و او را «ولتر ایران» خوانده بود.<ref name= ''مدرسه آنطورا''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک= خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|ص=۳۲}}</ref> | |||
=== | ====سالهای نداری==== | ||
در سالهای تحصیلش در شهر لوزانِ سوئیس، پولی نداشت و روزهایش بهسختی میگذشت. از زور گرسنگی خوابش نمیبرد. شبی پیراهنش بهقدری چرک شده بود که جرئت بیرون رفتن از خانه را نداشت. صاحبخانه هم گفته بود حداقل خوراکت را جای دیگری بخور. یکی از دوستانش میرسد. جمالزاده میگوید کاغذی به مادرش در تهران نوشته و پول تمبر ندارد. با خود امیدوار است وجه مختصری به او بدهد تا بهجای تمبر، با آن قطعه نانی بخرد. ازقضا، آن دوست با خودش تمبر دارد و بهاندازه نیاز تمبر به او میدهد و جمالزاده خجالت میکشد که به او واقعیت را بگوید.<ref name=''روزهای سخت''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|ص=۳۳}}</ref> | |||
=== | ====عزرائیل را فریب دادم==== | ||
جمالزاده در پاییز ۱۹۷۵م در حدود هشتادسالگی در بیمارستان ژنو بستری میشود. پزشکان کیسته صفرای او را بیرون میآورند و دو ماه تمام در آنجا میماند. بعدها دکترش میگفت هشتاددرصد احتمال میدادیم که دیگر زنده نخواهد ماند. این حرف به گوشش که رسید گفت با فوتوفنهای اصفهانیگری عزرائیل را فریب دادم و باز زنده ماندم.<ref name=''عزرائیل''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|ص=۳۸۹}}</ref> | |||
=== | ====آذربایجان مالِ ایران است==== | ||
در همان سالهای پس از پایان جنگ جهانی اول بود که زمزمههایی از برخی از مقامات ترک شنیده میشد. آذربایجان را ترک میشمردند و از الحاق آن به ترکیه سخن میگفتند. مجلهٔ ''کاوه'' از پرفسور یوزف مارکوارت مستشرق وایرانشناس شهیر آلمانی، خواست مقالهای بنویسد مبنیبراینکه تاریخ و اسناد نشان میدهد آذربایجان همیشه متعلق به ایران بوده است. او مقالهای بلند بالا دراینباره مینویسد و بهزحمت به دست جمالزاده و [[حسن تقیزاده]] میرسد؛ اما افسوس که دست خط مارکوارت آنقدر ناخوا بود که تنها خواهرش میتوانست آن را بخواند که دست کاوه نیز به او نرسید. بعدها قسمت مختصری از نوشتهٔ مارکوارت به دست [[حسین کاظمزاده]] معروف به ''ایرانشهر'' با خون دل بهفارسی ترجمه و باقی آن مقاله به سرنوشت نامعلومی مبتلا میشود.<ref name=''آذربایجان''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|ص=۲۲۷تا۲۲۸}}</ref> | |||
=== | ====کتاب «خلقیات» و خائنخواندن جمالزاده==== | ||
انتشار کتاب خلقیات ما ایرانیان جمالزاده که در آن بهشدت از خصلتها و ویژگیهای اخلاقی ایرانیان نقد کرده بود سروصدایی داخل ایران بهپا کرد تاجاییکه وزیر فرهنگ و هنر وقت گفت: «جمالزاده خائن است. باید به ایران بیاید تا محاکمه و اعدام شود.»<ref name=''محاکمه''>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۲|ک=جمالزاده و جمالزادهشناسی|ص=۱۴}}</ref> | |||
=== | ==زندگی و یادگار== | ||
===سوانح عمر=== | |||
* '''۱۲۷۰''' زادهٔ دیماه در اصفهان | |||
* '''۱۲۸۲''' مهاجرت به تهران | |||
* '''۱۲۸۷''' سفر به بیروت برای ادامه تحصیل | |||
* '''۱۲۸۹''' سفر به پاریس | |||
* '''۱۲۸۹تا۱۲۹۰''' آغاز تحصیل در دانشگاه لوزان سوئیس | |||
* '''۱۲۹۱تا۱۲۹۳''' ادامه تحصیل در دانشگاه دیژون فرانسه و ازدواج اول | |||
* '''۱۲۹ تا۱۳۰۱''' بنیانگذاریِ [[کمیته ملیون]] ایرانی در آلمان و راهاندازیِ مجلهٔ کاوه | |||
* '''۱۳۰۲تا۱۳۱۰''' سرپرستی محصلان ایرانی در برلین | |||
* '''۱۳۱۰تا۱۳۴۰''' عضویت در دفتر بینالمللی کار و ازدواج دوم | |||
* '''۱۷آبان۱۳۷۶''' درگذشت در ژنو | |||
===در مسیر زندگی=== | |||
سیدمحمدعلی جمالزاده بهسال۱۳۰۹ جمادیالآخر (ژانویه۱۸۹۲) مصادف با۱۲۷۰خورشیدی در اصفهان زاده شد. گرچه خود او در نامهای به [[ایرج افشار]] در ماه می۱۹۵۰ مینویسد: | |||
«سال تولدم را خواستهاید دوستان آن را از اسرارمگو میدانند؛ ولی حقیقت این است که بر خودم مجهول است. ولی یقین دارم که تاریخ وفاتم روشنتر از تاریخ تولدم خواهد بود و شاید نتیجهٔ آشنایی من با قلم و قرطاس همین باشد.»<ref name=''مقاله چاپی''/> جمالزاده همچنین در شرححالی بهقلم خودش مینویسد: «سنم را درست نمیدانم. در حدود نیم قرن پیش در اصفهان بهدنیا آمدهام.»<ref name=''بهقلم جمالزاده۲۱''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|ص=۲۱}}</ref> البته ایرج افشار در مقالهٔ خودش اضافه میکند که جمالزاده بعدها براساس شواهد و تاریخهای که از اطلاعات خانوادگی بهدست آورده بود سال۱۳۰۹قمری را تاریخ تولدش پذیرفته بود.<ref name=''مقاله چاپی''/> | |||
مادر محمدعلی، مریمخانم دختر یکی از بزرگان اصفهان بود و پدرش سیدجمالالدین از سادات جبلعامل لبنان؛ واعظی شناختهشده در اصفهان معروف به صدرالمحققین. پدر از خطیبان برجسته مشروطهخواه بود که غالباً برای وعظ بهشهرهای مختلف سفر میکرد. جمالزاده دوران کودکیاش را در اصفهان سپری کرد و چون دهسالگی را پشتسر گذاشت همراه پدر به سفر میرفت. سید[[حسن تقیزاده]] شهرت سیدجمالالدین را تلاش گسترده او در راه تحقق آزادی و عدالت میداند: او «مبارز قهرمان برضد استبداد و جور دولتیان و متنفذین ظالم در کسوت روحانی و دشمن بیامان جابرین بود.»<ref name=''مقدمه تقیزاده''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|ص=۱۴}}</ref> نیز یکی از شایستهترین صفات سیدجمالالدین سخنگوییاش بهزبان عوام بود.ازاینجهت واعظی بینظیر بود و کلامش بر دل مردم نفوذ بسیار داشت. مردم مجذوب کلام او میشدند که سرشار از تعبیرات و مثلهای عامیانه بود تاجاییکه دوستداران تعلیماتش خطبهها و موعظههایش را در روزنامهای به نام "الجمال" منتشر میکردند.<ref name=''شرححال جمالزاده''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|ص=۲۵}}</ref> سرگذشت سیدجمال بهتفصیل در مقدمهٔ کتاب ''شهید راه آزادی سیدجمال واعظ اصفهانی'' بهقلم [[محمدابراهیم باستانی پاریزی]] و [[سیدعلی آلداود]] آمده است. | |||
جمالزاده دربارهٔ پدرش مینویسد: «در انقلابهای اول مشروطیت، پدرم از پیشقدمان بود و شاید بتوان گفت اولْ آدمی است که علناً در بالای منبر از آزادی و عدالت و این قبیل مسائل سخن رانده است.»<ref name=''شرححال جمالزاده''/> | |||
محمدعلی سه بردار و یک خواهر داشت. پسر ارشد خانواده بود و خواهرش انیسه نام داشت. نام آخرین برادرش هم رضا بود. خانه پدریاش در تهران در محلهٔ سیدناصرالدین که اکنون بهصورت خیابان درآمده و به نام خیابان خیام میشناسند واقع شده بود. | |||
محمدعلی تحصیلات مقدماتی خود را در مکتبخانههای اصفهان آغاز کرد؛ اما بهدلیل فعالیتهای سیاسی پدر و ظلم و جور حاکم وقت اصفهان (ظلالسطان) دیگر ماندن در اصفهان میسر نیست و در سال۱۲۸۲شمسی همراه خانواده راه تهران را در پیش گرفت. تحصیلات مقدماتی را در مدارس ثروت و ادب و [[دارالفنون]] تمام کرد تااینکه پدر او را در دهدوازهسالگی بهسال۱۲۸۷ش برای ادامه تحصیل به بیروت فرستاد. جمالزاده از این دوران چنین یاد میکند: «در آنجا بود که اولین بار با قلم و نوشتن سروکار پیدا کردم. با یک نفر از همشاگردان... روزنامهای به فرانسه با دست مینوشتیم... در آنجا من یکیدو بار بهزبان فرانسه شعرهایی هم داشتم که یک قطعه درباب «برف» بود.»<ref name=''خاطره''/> | |||
او در بیروت با [[ابراهیم پورداود]] و [[مهدی ملکزاده]] (فرزند ملکالمتکلمین) چندسالی همدوره بود. در همین دوران است که اوضاع سیاسی ایران دگرگون میشود. با بهتوپبستن مجلس، آزادیخواهان سرکوب و هریک بهسرنوشتی دچار میشوند. سیدجمال مخفیانه خود را به همدان میرساند تا به عتبات برود؛ اما گرفتار عمّال دولتی بروجرد میشود و بنا بهدستور حاکم وقت (امیرافخم) به قتل میرسد. | |||
جمالزاده در ۱۲۸۹ش برابرِ ۱۹۱۰م از راه مصر خود را به فرانسه میرسانید تا در آنجا تحصیلاتش را ادامه دهد. مدرکش را در رشتهٔ حقوق از دانشگاه دیژون این کشور دریافت میکند. | |||
[[پرونده:کاوه.jpg|بندانگشتی|چپ|برلین، جنگ جهانی اول {{سخ}} جمالزاده (روزنامه کاوه بهدست)، حسن تقیزاده نشسته و رضاخان تربیت در سمت چپ)]] | |||
در بحبوحهٔ جنگ جهانی اول، جمالزاده از طرف [[کمیته ملیون]] برای مأموریت به بغداد و کرمانشاه اعزام میشود تا به تبلیغات و تأسیس روزنامهای بهزبان فارسی در بغداد بپردازد و ایلنشینان کرمانشاه را سامان دهد. این سفر پرخطر و دشوار شانزده ماه طول میکشد. در بازگشت به برلین، از او برای همکاریِ قلمی با مجلهٔ ''کاوه'' و اداره امور آن دعوت میشود و تا تعطیلی آن، با تقیزاده کار میکند. او در این دوران با مستشرقان ناموری چون ژ.مارکوارت، و.کایگر، اینگن میتوح و اسکارمان آشنا میشود و با اطلاعیافتن از کتابهای نوشتهشده در غرب دربارهٔ مشرق، راهوروش اروپاییِ تحقیق و پژوهش را فرامیگیرد.<ref name=''مأموریت''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات محمدعلی جمالاده|ص=۳۵}}</ref><ref name=''سرگذشت جمالزاده''>{{یادکرد|نویسنده=افشار|مقاله=محمدعلی جمالزاده|ترجمه=|ژورنال=نامه فرهنگستان|تاریخ=۱۳۷۶|دوره=۳|شماره=۳|صفحه= ۱۱و۱۳}}</ref><ref name=''چاپی''/> | |||
جمالزاده نویسندهٔ همیشگیِ ''کاوه'' بود. از روز نخست تا پایان آن در همهٔ شمارهها مطلب نوشت؛ چه سیاسی و چه تحقیقی و چه فرهنگی. گاهی هم با نام مستعار «شاهرخ» چیز مینوشت. ''وقتی ملتی اسیر میشود'' نخستین مقالهٔ او در «کاوه» است.<ref name=''نخستین نوشته''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات محمدعلی جمالاده|ص=۳۸}}</ref> ''تاریخ روابط ایران و روس'' که در سال۱۳۷۲ش بهصورت کتاب منتشر شد و ''بالشویسم در ایرانِ قدیم، مزدک'' از دیگر مقالات منتشرشدهٔ وی در «کاوه» است. | |||
«کاوه» که بهسرپرستی محمد عاصمی در مونیخ منتشر میشد زمینهساز آشنایی جمالزاده با بزرگانی چون [[محمد قزوینی]]، [[حسن تقیزاده]] و میرزافضلعلی آقاتبریزی و همنشینی با محققان دیگری همچون [[حسین کاظمزاده]] (ایرانشهر)، [[ابراهیم پورداود]]، [[محمود غنیزاده]] و [[سعداللهخان درویش]] شد. | |||
با تعطیلی مجلهٔ ''کاوه'' در سال۱۲۹۹ش جمالزاده به خدمت سفارت ایران در برلین درآمد و حدود هشت سال در آنجا مشغول بود. در همین ایام سرپرستی محصلان ایرانی در خارج از کشور را نیز برعهده گرفت. وی سال۱۳۱۰ به ژنو رفت و تا زمان بازنشستگی بهسال۱۳۳۵ش در سمت کارمند دفتر بینالمللی کار وابسته به جامعهٔ ملل به فعالیت خود ادامه داد.<ref name=''سرگذشت جمالزاده''/> | |||
''کاوه'' که تعطیل شد مقالاتی برای مطبوعات ایران مانند ''کوشش''، ''شفقسرخ'' و مجله ''مهر'' نوشت. او در سیوششسالگی دیگر از حرفهٔ روزنامهنگاری دست کشید؛ اما تا سالهای پایانی عمرش برای مطبوعات فارسیزبان مقاله نوشت.<ref name=''اثر چاپشده''>{{پک|عابدینی|۱۳۷۶|ک=شهروندِ شهرهای داستانی|ص=۱۷}}</ref> | |||
جمالزاده از دستهْ روشنفکران برآمده از عصر مشروطیت بود که با دلزدگی از انقلاب سیاسی (شکست مشروطیت)، به انقلاب فرهنگی و آموزشی روی آورد و باتوجهبه موقعیت و نیازهای جامعه، به نقد وضع سیاسیاجتماعی جامعه با لحنی تند و تیز پرداخت و کوشید با تأکید بر اهمیت قانون و لزوم پیادهشدن آن در نوشتههایش، قدمی بهسمت تحقق آزادی و تجدد در کشورش بردارد.<ref name=''انتشاریافته''/> | |||
= | جمالزاده در زندگی دو تجربه مهم داشت:<ref name=''انتشاریافته''/> | ||
* دوران کودکیاش در اصفهان و آموزشهای پدر و تأثیرپذیری از وی در دوران مشروطیت | |||
* حضور در برلین و حشرونشر با نویسندگان ایرانی و اروپایی و آموختن راه و روش تحقیق بهسبک جدید.{{سخ}} | |||
از دیگر سو، سراسر زندگی صدوپنجساله جپمالزاده در دو دوره، بررسی میشود:<ref name=''انتشاریافته''>{{پک|عابدینی|۱۳۷۶|ک=شهروندِ شهرهای داستانی|ص=۲۰}}</ref> | |||
* زندگی پرهیاهوی در برلین که به سیاست و روزنامهنگاری و نوشتن مقالات ادبی و اقتصادی گذشت | |||
* دورهٔ آرام زندگی در ژنو که به انجام کارهای تحقیقی و نوشتن و تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ژنو صرف شد. | |||
از آثاری که جمالزاده در آن دوران کودکی خود را در اصفهان روایت میکند کتاب ''سروته یک کرباس'' است که در سال۱۳۳۵ منتشر شد. کانون حوادث آن اصفهان است؛ ازاینرو به ''اصفهاننامه'' نیز معروف است. | |||
بیش از یک قرن زندگی کرد؛ اما بیش از نود سال را در اروپا گذراند. با انتشار «[[یکی بود و یکی نبود]]» در سال۱۳۰۰ش، داستاننویسی جدید را بنیان گذاشت و سالهای سال رمان و داستان کوتاه نوشت. او تنها داستان نمینوشت؛ بلکه در حوزه نقد ادبی، لغات و اصطلاحات عامیانه، در حوزهٔ ادبیات و فرهنگ و مسائل اجتماعی، سیاسی و تاریخی نیز قلم زد. تنها مجموع نامههایی که به دوستان و سرشناسان همدوره خود در ایران نوشته، در صورت چاپ بالغبر هزاران صفحه میشود. | |||
جمالزاده از ۱۳۱۰تا۱۳۲۱ش چیزی بهچاپ نرساند و در جریانهای فرهنگی ایران طی این سالها حضور نداشت. صرفاً «عضو وابستهٔ فرهنگستان ایران» انتخاب شده بود؛ اما پس از شهریور۱۳۲۰ش با در اغلب مجلههای مختلف ادبی در تأسیسشده در ایران، مقاله و داستان نوشت: ''سخن''، ''یغما''، ''راهنمای کتاب''، ''وحید''، ''ارمغان''، ''هنرومردم''.<ref name=''جمالزاده''>{{یادکرد|نویسنده=افشار|مقاله=محمدعلی جمالزاده|ترجمه=|ژورنال=نامه فرهنگستان|تاریخ=۱۳۷۶|دوره=۳|شماره=۳|صفحه۱۵}}</ref> رمان بعدی جمالزاده پس از سالها سکوت، ''دارالمجانین'' است که حدود بیست سال بعد از ''یکی بود و یکی نبود''، منتشر شد. | |||
== | ====محفل ادبی ایرانیان در برلین==== | ||
= | با آغاز جنگ جهانی اول، هیئتی از دغدغهمندان و ایراندوستان به زعامت سید[[حسن تقیزاده]] در برلین علیه دولتهای روس و انگلیس به فعالیت سیاسی پرداختند. اغلب اعضای این هیئت، علاوهبر اقدامات سیاسی بنابر میل شخصی و سابقهٔ تحصیل و تتبع علمی، به مباحث علمی و ادبی و تاریخی نیز علاقمند بودند. اواخر جنگ که آبها از آسیاب افتاد و کمک آلمان به این هیئت پایان یافت، عدهای از افراد مقیم آلمان منحصراً به کار تحصیل و تحقق پرداختند و بهصورت دستهجمعی هم در زمینههای فرهنگی فعالیتهایی انجامدادند. پس از آن، رویکرد مجله ''کاوه'' تغییر یافت و از یک مجله سیاسی که ناشر افکار سیاسی بود به مجلهای ادبی و تاریخی تبدیل شد.{{سخ}} | ||
[[کمیته ملیون]]، محفلی ادبی نیز داشت که اعضای آن به بحث و مناظره مطالب علمی و ادبی میپرداختند. [[حسن تقیزاده]]، [[کاظمزاده ایرانشهر]]، میرزا فضلعی تبریزی، [[محمد قزوینی]]، [[محمدعلی تربیت]] و [[محمدعلی جمالزاده]] هسته اصلی این محفل را تشکیل میدادند. این شش نفر هر هفته یک بار چهارشنبهشبها در اداره روزنامه ''کاوه'' یا در منزل شخصی یکی از این شش تن جمع میشدند و پس از صرف چای، به مباحثه و مذاکره و سپس سؤال و جواب میپرداختند. رفتهرفته تعداد اعضای این محفل افزون شد؛ ولی مباحث کمافیالسابق ادبی و تاریخی و علمی بود. | |||
====دوستی نزدیک جمالزاده با [[صادق هدایت]]==== | |||
هدایت، جمالزاده را بزرگ خود میدانست، درحالیکه جمالزاده او را «هدایت» و «تو» خطاب میکرد، هدایت جمالزاده را «آقای جمالزاده» و «شما» خطاب میخواند. جمالزاده دو بار هدایت را برای یافتن شغلی به این و آن معرفی کرد. او در سال۱۳۱۴ از هدایت دعوت کرد که برای مدتی به سوئیس برود و مهمان او باشد. هدایت دعوتش را پذیرفت؛ اما نتوانست برود. بیش از سی نسخه از مجموع پنجاه نسخه چاپ اول [[بوف کور]] هدایت را که برایش فرستاده بود در اروپا توزیع کرد. پیوسته نگران حال و روزش بود. در هفتهها و ماههای افسردگی هدایت، تا میتوانست دلداریاش میداد و تا آخرین لحظات زندگی او، هوایش را داشت.<ref name=''هدایت''>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۲|ک=جمالزاده و جمالزادهشناسی|ص= ۲۷و۲۸}}</ref> | |||
=== | [[پرونده:جمالزاده و دوستان.jpg|بندانگشتی|چپ|از راست ایرج افشار، محمدعلی جمالزاده، باستانی پاریزی و عباس زریاب]] | ||
====عکسهای جمالزاده==== | |||
عکسهای بسیاری از جمالزاده در نشریهها و کتابها بهجا مانده است. خود او مجموعهای از عکسهایش را گردآوری کرده و برای هریک توضیحی نوشت تا در وقتی مناسب بهچاپ برساند. درنهایت جمالزاده عکسهایش را در اختیار [[علیاکبر سیاسی]] که در سفری به ژنو رفته بود، قرار داد تا برای چاپ به دست [[ایرج افشار]] برساند. بخشی از این عکسها در انتهای کتاب ''خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده'' منتشر شده است. [[مجبتی مینوی]]، [[محمدعلی همایون کاتوزیان]]، ایرج افشار، [[باستانی پاریزی]]، [[عباس زریاب خویی]] و [[علی دهباشی]] از کسانی هستند که با وی عکس گرفتهاند. | |||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
سید[[حسن تقیزاده]] دربارهٔ شخصیت جمالزاده میگوید: «یکی از خصائص عمدهٔ فطرت جمالزاده آزادفکری و آزادیطلبی روح او و انزجار طبیعی نفس و طبع او است از تعصبات و افکار قشری و ظلم و جور و این صفت در نهاد او فوقالعاده متمکن و با خون او سرشته است؛ بهطوری که آثار آن همیشه نمایان است.»<ref name=''خاطرات جمالزاده''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات محمدعلی جمالاده|ص=۲۰}}</ref> | |||
او از یک سو به تجدد اروپا میل دارد و با سنتهای متحجرانه به مبارزه برمیخیزد و از سوی دیگر خواهان بازگشت به همان سنتهای پیشین و بومی است: «روشنفکران تجددخواه را هجو میکند و به ستایش از مردم عامی میپردازد که حافظ همان سنتها و تعصبهایند.»<ref name=''تجدد وسنت''>{{پک|عابدینی|۱۳۷۶|ک=شهروندِ شهرهای داستانی|ص=۱۲۴}}</ref> | |||
===جمالزادهزدایی=== | |||
جمالزاده به دلیل ترک وطن، دوری از محنتها و مشکلات و ژنونشینیاش آماج حملات جمعی از روشنفکران و نویسندگان داخل ایران قرار میگیرد. جلال آلاحمد در نامهای تند و تیز به جمالزاده در پاسخ به نقدی که او بر کتاب ''مدیر مدرسه'' در «راهنمای کتاب» منتشر کرده بود، اینچنین نوشت: «باعث تأسف است که تاکنون فرصت زیارت سرکار دست نداده است و البته میدانید که تقصیر این قصور از این فقیر نبوده است؛ چرا که من از وقتی چشم به این دنیا گشودهام سرکار اگر بدتان نیاید بهخرج جیب همان معلمانی که در [کتاب] مدیر مدرسه دیدید، در کنار دریاچهٔ لمان آب خنک میل میفرمودهاید»<ref>{{پک|دهباشی|۱۳۹۰|ک= نامههای جلال آلاحمد|ص=۵۳}}</ref> جلال در بخش دیگر نامهاش مینویسد: «آخر به شما چه که مدیر مدرسه چیست و مال کیست و چگونه است؟ شما کار خودتان را بکنید.»<ref>{{پک|دهباشی|۱۳۹۰|ک= نامههای جلال آلاحمد|ص=۵۷}}</ref> | |||
جمالزاده که عادت نداشت نامه کسی را بیپاسخ بگذارد در جواب نامه تند آلاحمد مینویسد: «میبینم خیلی غضبناک هستید و وقتی نامه شما را خواندم این جوانان انگلیسی امروز در نظرم مجسم شدند که در عالم هنر و ادب به آنها اسم غضبناک angry young men دادهاند و درحقیقت جوهر تمدن و انقلابهای معنوی هستند و یقین دارم وقتی این مطالب را برای من نوشتید صورتتان گل انداخته بوده است و در چشمانتان شرارهٔ غضب و عصبانیت شعلهور بوده است و از همین راه دور از تماشای آن لذت میبردم.»<ref>{{پک|دهباشی|۱۳۹۰|ک= نامههای جلال آلاحمد|ص=۲۶۵}}</ref> | |||
====چرا جمالزاده دیگر به ایران بازنگشت؟==== | |||
قتل سیدجمالالدین اصفهانی، پدرِ مشروطهخواه جمالزاده که بهترین خاطرات دوران کودکیاش در کنار او سپری شده است کاریترین ضربه در زندگی او بهشمار میرود. کشته شدن پدر چنان تأثیری بر روح و افکار او بر جای میگذارد که ردپای آن را میتوان در آثار و نوشتههایش دید و اینکه جمالزاده چگونه در لابهلای داستانهایش با خیالپردازی از دوران کودکی و خاطراتش، سعی میکند آنها را زنده نگهدارد. | |||
جامعه استبداد زده ای که آرمانها و آرزوهای مشروطهخواهان را برای تحقق آزادی و عدالت در کشور نابود کرد، از دیگر عمدهترین دلایل ماندن جمالزاده در اروپاست. عقبماندگی کشور و ظلم و ستم حکام زمان چنان تصویری از ایران آن روزگار در ذهن و روح جمالزاده ترسیم کرد که رفتن به غربت را به ماندن در وطن ترجیح داد. این زخمها چنان در ناخودگاه او تأثیر گذاشته بود که هرگز شفا نیافت. او از ایران و زندگی در آن میترسید از این رو عزم جزم کرد که دیگر به زادگاهش بازنگردد. همین امر او را آماج حملات نویسندگان داخل ایران قرار داد و بسیاری او را به راحتطلبی و زندگی پر از عیشونوش در اروپا متهم کردند. | |||
====نامه زینالعابدین مؤتمن به جمالزاده==== | |||
[[زینالعابدین مؤتمن]] در نامهای به جمالزاده مینویسد که در آثار شما یک نوع تهمزه تلخ و گزشی وجود دارد؛ نه از آن جنس که مثلاً در آثار شعرا و نویسندگانی چون سعدی بهچشم میخورد؛ بلکه نوعی منفیبافی زیانبخش. بهخصوص هرجا که پای تاریخ ایران درمیان بیاید. گویا در کتاب ''سروته یک کرباس'' شماست که مجملی از تاریخ ایران از آغاز تا انجام نقل شده. فکر میکنید مطالعه آن صفحات در لوحساده یک جوان نوآموز که میخواهد از تاریخ کشورش وقفوی بههم رساند، چه اثری خواهد بخشید... .<ref name=''زینالعابدین مؤتمن''>{{پک|میرانصاری|۱۳۸۱|ک=اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران|ص=۳۷۵}}</ref> | |||
با وجود همه نقدهایی که به جمالزاده بهسبب دوری از مام وطن وارد میکنند؛ اما نگاهی به آثار و نوشتههایش بهخوبی بیانگر آن است که او همواره برای پویایی و رشد زبان و فرهنگ و ادبیات ایرانزمین مینوشت. مدام با دوستان و اهل قلم در داخل ایران در ارتباط بود. اگرچه همه آثارش خارج از ایران نوشته شدهاند؛ اما روح ایرانی در نوشتههایش بیشتر از آثار برخی از نویسندگانی است که در ایران زیسته و چیز نوشتهاند. دوران کودکی و خاطراتش با پدر محبوبش در اکثر نوشتههای او موج میزند و سعی میکند آن دوران شیرین را که حدود ۱۳ سال بیش نبود در دنیای داستانهایش بازسای کند: «جمالزاده در میهندوستی تعصبی نداشت، حتی دوری از ایران سبب شد تا از نظر عاطفی و زیباشناختی با آن فاصله بگیرد تا بتواند اوضاع وطن را با ابزارها و اندازههای عینی و عقلانی در مقایسه با فرهنگ و جامعه فرنگی، بسنجد و به نقد بگذارد.»<ref name=''تجدد وسنت''/> | |||
===زمینهٔ فعالیت=== | ===زمینهٔ فعالیت=== | ||
====روزنامهنگاری==== | |||
در دورهٔ زندگیاش در برلین روزنامهنگار فعالی بود. نوشتن را بهطور جدی از مجلهٔ ''کاوه'' شروع کرد. برای نشریهها و مطبوعات مختلف در داخل و خارج از ایران مقاله مینوشت؛ از مقالات سیاسی و اقتصادی گرفته تا اجتماعی و فرهنگی و ادبی. | |||
====پژوهشگری==== | |||
او نویسندگی را با پژوهش آغاز کرد و پیش از اینکه در داستاننویسی آوازه بلندی بیابد، در حوزه مباحث تاریخی و اجتماعی و سیاسی قلم زده است. ''گنج شایگان'' او پنج سال پیش از مجموعه داستانی ''[[یکی بود و یکی نبود]]''، منتشر شد.<ref name=''آثار جمالزاده''>{{یادکرد|نویسنده=افشار|مقاله=محمدعلی جمالزاده|ترجمه=|ژورنال=نامه فرهنگستان|تاریخ=۱۳۷۶|دوره=۳|شماره=۳|صفحه۱۴}}</ref> | |||
====داستاننویسی==== | |||
داستاننویسی مهمترین عرصه نویسندگی جمالزاده است. روح ایران و ایرانی در مجموعه داستانهای کوتاه و بلندش موج میزند.دغدغهاش جامعه ایران بود. خُلقیات و خصوصیات رفتاری مردم را یکی از عوامل مهم پیشرفت کشور میدانست و میکوشید با انتقاد از آن، مردم را بهسمت اصلاح اخلاقی سوق دهد. ازاینرو بود که برای انتقاد از خصائل ناپسند هموطنانش و فساد ناشی از استبداد زمان، تصویرهای کاریکاتورگونه و اغراقآمیز از زندگی آنها ارائه میداد و میکوشید مردم را به واقعیتهای اخلاقی خود آگاه کند. | |||
=====رماننویسی===== | |||
سرگذشت عمو حسینعلی (۱۳۲۱)، قلتشن دیوان (۱۳۲۵)، راهآبنامه (۱۳۲۶)، صحرای محشر (۱۳۲۶)و سروته یک کرباس (۱۳۳۵)از رمانهای جمالزاده است. | |||
=====داستان کوتاه===== | |||
''فارسی شکر است'' نخستین اثر داستانی جمالزاده است که در مجله '''کاوه''' چاپ شد و مقبول طبع عموم واقع شد: «از همان روز من قدم به میدان قصهسرایی نهادم.»<ref name=''فارسی شکراست''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات محمدعلی جمالاده|ص=۳۹}}</ref> نیز در مقدمهای این داستان جمالزاده مینویسد: در مقدمه آن آمده است: «مرا از نوشتن این حکایات بههیچوجه دعوی ادبی نبوده ونیست و گر پسند طبع ارباب ذوق و بصیرت گردد این بنده را دولتی است بهکلی غیرمنتظر و افتخاری غیر مترقب.»<ref name='میدان قصهسرایی''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات محمدعلی جمالاده|ص=۲۳۰}}</ref> | |||
====نقد ادبی==== | |||
=====جمالزاده و دموکراسی ادبی===== | |||
دیباچه مجموعهداستانی [[یکی بود و یکی نبود]]، تعیینکننده نقش جمالزاده در نقد ادبی ایران است. آن را «بیانیه ادبی» مینامند که جمالزاده در آن درباره لزوم توجه به انواع سبکهای ادبی بهویژه «رمان» و «انشای رمانی یا حکایتی» سخن میگوید. او در دیباچه میگوید که ادبیات چه نقش و تأثیری میتواند در رشد و پویایی فرهنگ افراد جامعه بگذارد. بر استفاده از زبان محاوره و تعابیر عامیانه تاکید میکند و از این طریق با وارد کردن ادبیات و داستان به میان مردم، آن را وسیلهای برای اصلاح بیماریهای اخلاقی میداند. فواید رمان را توضیح میدهد: «رمان بهترین آینهایست برای نمایاندن احوالات اخلاقی و سجایای مخصوصه ملل و اقوام»<ref name='دیباچه''>{{پک|جمالزاده|۱۳۷۶|ک= یکی بود و یکی نبود|ص=۷}}</ref> | |||
====ترجمه==== | |||
او طی سالهای ۱۳۰۰تا۱۳۵۷ آثاری از بِرناردَن دوسَن پییر، شیلر، مولیر، ایبسِن، گوبینو و شمار دیگری را بهفارسی برگرداند. | |||
[[پرونده:نامه های ژنو.jpg|thumb|بندانگشتی|چپ|جمالزاده نامههای فراوانی برای اهل اقلم و کتاب در داخل ایران نوشته است]] | |||
====نامهنگاری==== | |||
نوشتن نامه برای اهل قلم و کتاب در ایران یکی از دلچسبترین کارهای جمالزاده بود. او که بخش اعظم عمرش را خارج از ایران سپری کرد، نمیتوانست و نمیخواست از هموطنانش دور بماند. با نوشتن نامه به دوستان ایرانیاش چون [[ایرج افشار]]، [[محمود دولتآبادی]]، [[جلال آلاحمد]]، [[بزرگ علوی]] و جمعی دیگر میکوشید در جریان امور کشور و اوضاع زندگی مردم قرار بگیرد. در واقع در سالهای دوری از وطن، او با همین نامهنگاریها پیوند پایدارش را با فرهنگ، تاریخ، زبان و ادبیات فارسی حفظ کرد. هرکس به او نامهای مینوشت بهتفصیل پاسخش را دریافت میکرد. افشار در اینباره مینویسد: «به من که از سال۱۳۲۹ با ایشان مکاتبه کردهام درست سیصدوشصتوچهار نامه، اغلب مفصل (چندین صفحه) نوشته است. اگر چاپ شود، به هزار صفحه بالغ میشود و میتواند نمونهای باشد از نامههای بسیار دیگری که به دیگران نوشته است.»<ref name=''جمالزاده''/> | |||
====ترجمه آثار ==== | |||
اگرچه برخی از آثار و نوشتههای جمالزاده به زبانهای مختلف ترجمه شده است؛ اما انبوه اصطلاحات و شیوه محاورهای نوشتههایش، ترجمه آنها را به زبانهای خارجی دشوار ساخته است. | |||
* ''گنج شایگان'' توسط «اپنهایمر» استاد اقتصاد دانشگاه برلین، بهآلمانی ترجمه شده است. | |||
گذشته از گنج شایگان، تنها برخی از داستانهای کوتاه مجموعهٔ ''[[یکی بود و یکی نبود]]'' و چند داستان دیگر وی به زبانهای خارجی برگردانده شده است که بهشرح زیر میباشد: | |||
* ترجمه انگلیسی ''درد دل ملا قربانعلی'' در آوریل۱۹۴۴ و چاپ در مجله ''آهنگِ دهلی''. | |||
* آرتور کریستنس (ایرانشناس دانمارکی) در کتاب ''ملاحظاتی درباره فرهنگ ایران'' (کپنهاگ، ۱۳۹۱) ترجمهای از ''رجل سیاسی'' را آورده است.(ص: ۱۷۹تا۱۸۴) | |||
* ترجمه آلمانی''رجل سیاسی'' بهآلمانی و چاپ در گلچینی از ''داستانهای کوتاه طنزآمیز نویسندگان''. | |||
* ترجمه آلمانی ''ویلانالدوله'' بهآلمانی توسط استاد دانشگاهی از اتریش بهنام کارل اشتولیس. این قطعه در اکتبر۱۹۵۱ از رادیو وین پخش شد. | |||
* ترجمه ''نمک گندیده'' بهآلمانی و چاپ در نشریات آلمانی. | |||
* ترجمه ''دوستی خالهخرسه'' بهزبان اردو بهقلم دکتر منیبر رحمان و چاپ در نخستین شمارهٔ ''فکر و نظر'' –نشریهٔ انجمن ادبیات الگیره در هند" در سال۱۹۴۵. | |||
* ترجمه ''دوستی خالهخرسه''بهزبان آلمانی توسط رودولف گلپکه در سال۱۹۶۱. | |||
* ترجمه ''خوراک غازِ'' بهزبان هندی توسط تیلاک و چاپ در مجله Kahani در مارس۱۹۵۵. | |||
* برگردان اندک تخلیصشدهای از چهار داستانِ ''یکی بود و یکی نبود'' به فرانسه بهقلم شاهین سرکیسیان و چاپ در ''ژورنال دو تهران'' در ۱۹۵۰. | |||
* ترجمه ''یکی بود و یکی نبود'' بهروسی توسط ب.ن. زاخودر و چاپ در سال۱۹۳۶ در مسکو. ا.بولوتنیکف مقدمه مشروحی درباره نویسنده و داستانهای مجموعه و ملاحظاتی کلی در زمینهٔ تجدید حیات ادبی نوین در ایران بر این اثر نوشته است. | |||
* ترجمه ''یکی بود و یکی نبود'' توسط حشمت مؤید و پال اسپراکمن (paul Sprachaman). | |||
===یادمان و بزرگداشتها=== | ===یادمان و بزرگداشتها=== | ||
شب «سیدمحمدعلی جمالزاده» در | شب «سیدمحمدعلی جمالزاده» در آبان۱۳۸۵ بههمت [[علی دهباشی]] سردبیر مجلهٔ [[بخارا]] در خانه هنرمندان برگزار شد. | ||
===از نگاه دیگران | |||
===از نگاه دیگران=== | |||
====[[محمد قزوینی]]==== | ====[[محمد قزوینی]]==== | ||
قزوینی کتاب | قزوینی کتاب ''روابط روس و ایران'' جمالزاده را نمونهای از «وسعت اطلاعات و قوه انتقادی و تدقیق او بهسبک اروپاییان» میداند و نیز معتقد است: «کتاب ''[[یکی بود و یکی نبود]]'' او نموداری از شیوه انشای شیرین سهل ساده خالی از عناصر خارجی اوست و اگرچه این سبک انشاء کار آسانی نیست و بهاصطلاح سهل ممتنع است ولی معذلک فقط این طرز و شیوه است که باید سرمشق چیزنویسی هر ایرانی جدیدی باشد که میل دارد بهزبان پدر مادری خودش چیز بنویسد و نمیخواهد که بهواسطه عجز از ادای مقصود خود بهزبان فارسی محتاج بهدریوزه نمودن کلمات و جمل و اسالیب تعبیر کلام از اروپائیها بشود؛ چنانکه شیوه ناخوش بعضی از نویسندگان دوره جدید است.»<ref>{{پک|قزوینی|۱۳۳۲|ک= بیستمقاله قزوینی|ص=۲۰}}</ref> | ||
====آرتور کریستنس==== | |||
کریستنس ایرانشناس دانمارکی، جمالزاده را میستاید و او را «بی تردید با استعدادترین نویسندهٔ معاصر ایران» میداند و او را با لودویگ هولبرگ بنیانگذار ادبیات دانمارک، مقایسه میکند.<ref name= ''پایهگذاران''>{{پک|کامشاد|۱۳۷۶|ک=پایهگذاران نثر جدید فارسی|ص=۱۵۵}}</ref> | |||
====کنستانتین چایکین==== | |||
چایکین برجستهترین خاورشناس روس، ''[[یکی بود و یکی نبود]]'' جمالزاده را سرآغاز مکتب و سبک رئالیستی در ایران دانسته است و بولوتنیکف در گفتوگویی بهنقل از چایکین میگوید: «مکتب و سبک [[واقعگرایی]] با '''یکی بود و یکی نبود''' به ایران راه یافت و این مکتب و سبک در حقیقت پایههای بکر و نویی برای هنر داستانسرایی در ادبیات ایران پدید آورد و از هنگام کاربرد اینهاست که می توان از پیدایش رمان، قصه و ماجرای عشقی در ادبیات هزارسالهٔ ایران سخن بهمیان آورد [کذا]. نام جمالزاده برای ''یکی بود و یکی نبود'' سرآمد ناموران ادبیات فارسی امروزی است، نهتنها برای پیشگامی تاریخیاش، بلکه همچنین برای درخشش و همیت و اعتبار کارهایش... خلاصه باید گفت که جمالزاده برای ما بیشک نویسندهای است همطراز بهترین رماننویسهای اروپا. از این گذشته کاری بزرگ را با موفقیت بهانجام رساند؛ یعنی روح و تکنیک نثر اروپایی، نیروی شخصیتآفرینی و گویاییِ غیرعادی آن را به قالب هزارسالهٔ زبان فارسی راه داد.»<ref name=''نثرنویسان جدید''>{{پک|کامشاد|۱۳۷۶|ک= پایهگذاران نثر جدید فارسی|ص=۱۵۶}}</ref> | |||
====فیلیپ ولتی==== | ====فیلیپ ولتی==== | ||
«فیلیپ | «فیلیپ ولتی» سفیر وقت سوئیس در ایران در مراسم '''شب جمالزاده''' او را در قلمرو ادبیات فارسی یک «اصلاحگر» و «انقلابی» خواند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://bukharamag.com/1385.11.1693.html|عنوان= شب سیدمحمدعلی جمالزاده}}</ref> | ||
====[[حسن کامشاد]]==== | |||
کامشاد ''نویسندهٔ [[یکی بود و یکی نبود]]'' را یکی از بزرگترین نویسندگان ایران میداند و معتقد است با وجود اقامت سالیان متمادی در خارج، باز یک نویسنده ناب ایرانی باقی ماند: «با وجوداین، هنری که وی در نخستین اثر خود بروز داد، دیگر هیچگاه در نوشتههای بعدیاش دیده نشد.»<ref name=''نظر کامشاد''>{{پک|کامشاد|۱۳۷۶|ک=پایهگذاران نثر جدید فارسی|ص=۱۶۵}}</ref> | |||
====ژیلبر لازار==== | |||
ژیلبر لازار استاد زبان فارسی در دانشگاه سوربن فرانسه، معتقد است که جمالزاده تقریباً سراسر عمر خود را در اروپا گذرانده اما آثارش بهگونهای است که گویی حتی مدتی کوتاه هم در آن دیار بهسر نبرده است. | |||
====[[حسن میرعابدینی]]==== | |||
بهاعتقاد میرعابدینی رمانهای جمالزاده امروزه از نظر سبک، اثرگذار نیستند؛ اما بخشهایی از آنها بهلحاظ زبانی قابلتوجند و تصویر نافذی از خلقیات و روحیات ایرانیان در زمانه خود را منعکس میکنند.<ref name= ''عقیده میرعابدینی''>{{پک|عابدینی|۱۳۷۶|ک=شهروندِ شهرهای داستانی|ص=۱۲۷}}</ref> | |||
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش=== | ===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش=== | ||
جمالزاده در مصاحبه خبرنگار رادیو تهران در سال۱۳۲۸ش، درباره آثارش میگوید، از ''[[یکی بود و یکی نبود]]'' بسی به خود میبالد، ازاینجهت که سرآغاز مکتب تازهای در نثرنویسی شد؛ بااینحال تأکید میکند: «این نوآوری از مدتی پیش در هوا بود و اعتقاد دارد اگر او شروع نکرده بود کسی دیگر میکرد.»<ref name=''مصاحبه بارادیو''>{{پک|کامشاد|۱۳۷۶|ک=پایهگذاران نثر جدید فارسی|ص=۱۵۷}}</ref> | |||
=== | او همچنین پس از شصت سال داستاننویسی در دیباچه کتاب ''قصه ما بهسر رسید'' داستانسرایی را کاری نهچندان مفید میداند و مینویسد: «گمان نمیکنم که با قصهگویی و داستانسرایی دردی را دوا کرده باشیم و امروز تازه معنی سخن بوسعید ابوالخیر را می فهمم... حکایتنویس مباش، چنان باش که از تو حکایت کنند.»<ref name= ''داستانسرایی''>{{پک|جمالزاده|۱۳۷۶|ک= قصهٔ ما بهسر رسید|ص=۲۰}}</ref> در جایی دیگر گویی در سبک پیشین خود در داستاننویسی و استفاده بیش از حد از امثال و اصطلاحات محاوره دچار شک شده، مینویسد: «خوب می دانم که در کار داستانسرایی مدام اشعار و ابیات آوردن کار پسندیدهای نیست؛ ولی میبینم که هموطنان جوانم دارند با آنهمه سخن منظوم پرمعنی و با مغزی که داریم بیگانه میشوند... در این هزار سال اخیر جز همین اشعار و ابیات و قدری هم معانی علمی و فنی و حکمتی... چیزی که ارزش واقعی داشته باشد، بهوجود نیاوردهایم.»<ref name=''قصه ما''>{{پک|جمالزاده|۱۳۷۶|ک=قصهٔ ما بهسر رسید|ص=۲۱}}</ref> | ||
===موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران=== | ===موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران=== | ||
====درباره سیدضیاءالدین طباطبایی==== | |||
جمالزاده با سیدضیاءالدین طباطبایی در برلین آشنا میشود. او مدتی نخستوزیر ایران در دورهٔ قاجار بود و پس از کودتای ۱۲۹۹ ق که به خلع احمدشاه قاجار منجر میشود به آلمان میرود. جمالزاده در مصاحبتها و معاشرتهایش با سیدضیاء او را مردی «فعال» میدانست که به امور دنیوی از جمله مسائل سیاسی بس اهتمام میورزید. جمالزداه او را دوستی صدیق و دستودلباز و صداقت منش میدانست و درباره او نوشته: «سید کتاب کم خوانده بود و کم مطالعه میکرد و گذشته از فارسی که زبان مادری او بود هیچ زبانی را بهقدر کافی نمیدانست.» بااینحال فصاحتی داشت که مستمع را تحت تأثیر قرار میداد. «خداوند او را آفریده بود که پیشدسته و سخنران و ناطق یک حزب سیاسی باشد و برای جمعیت و بهمنظور تبلیغات سخن براند.»<ref name= ''سیدضیاءالدین طباطبایی''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات محمدعلی جمالاده|ص=۲۳۷}}</ref> | |||
====درباره[[محمد قزوینی]]==== | |||
جمالزاده خود را مدیون قزوینی و دلگرمیهای او میداند. دربارهاش مینویسد: سرتابهپا شوق، کنجکاوی، شور و درعینحال کاملاً اهل استدلال، منطق، دقت، انصاف، طرفدار سبک و طرز شیوه کار کردن علمی فرهنگیها بود که «متود» نام دارد. «هر شب و هر ساعت به ما یاد میداد که چگونه باید حرف بزنیم و چطور باید چیز بنویسیم و اساساً با رفتار و گفتار خود راه فکر و عمل را به ما نشان میداد.» جمالزاده همچنین رواج طریقه تحقیق و تتبع بهسبک جدید در ایران را نتیجه مستقیم و ثمره نوشتهها و گفتهها و راهنماییهای قزوینی میداند. بهعقیدهٔ او بسیاری از آثاری که در زمینه زبان و ادب و تاریخ طی دهههای بیست و سی و پس از آن نوشته شد، متأثر از تعلیمات قزوینی بود.<ref name=''دلگرمی''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات محمدعلی جمالزاده|ص= ۲۱۴تا۲۱۵}}</ref> | |||
====درباره سید[[حسن تقیزاده]]==== | |||
تقیزاده از همان جوانی، بههمان اندازه که به تحصیل علم و معرفت پرداخت بههمان اندازه هم در راه آزادی و وطنخواهی و مبارزه با استبداد کوشید. برخی از هموطنان او را در حیاتش «ابوریحان بیرونی این زمان» خواندند. قبل از هر چیز وطنپرست و مشروطهخواه و انقلابی بود و در کنار همه کوششهایش در راه آزادی میهن، همواره در راه نشر و ترویج علم و ادب سعی بلیغ داشت. جای دارد «او را رجل سیاسی بارز و هم عالم اسلامی و مورخ و نویسنده بهنام و مرد فکر و اندیشه ژرف و عمل و اقدام پایدار و همچنین روزنامهنگار زبده و شاخصی بهشمار بیاوریم.»<ref name=''قزوینی''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات محمدعلی جمالاده|ص=۲۱۴تا۱۱۳ و ۱۱۵}}</ref> | |||
====درباره پدر==== | |||
حکایتهای شنیدنی بسیاری از او دارد. از همان کودکی محرم اسرار پدر و گوش شنوای صحبتهای او بود. جمالزاده میگوید پدرش در نهایت سادگی و حتی گاهی با فقر و تنگدستی زندگی میکرد. «سیدجمالالدین واعظ بهتماممعنی واعظ و خطیب و از پیشقدمان انقلاب و بیداری و آزادیخواهی هموطنانش بود و مردانه و صادقانه و بیریا کوشید و در آنچه مقصودش بود هم بهشهادت رسید.»<ref name=''پدر''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات محمدعلی جمالاده|ص=۱۱۴تا۱۱۶}}</ref> | |||
===همراهیهای سیاسی=== | ===همراهیهای سیاسی=== | ||
خط ۱۴۲: | خط ۲۸۱: | ||
===نامهای دستهجمعی=== | ===نامهای دستهجمعی=== | ||
===جملهای از ایشان=== | ===جملهای از ایشان=== | ||
=== | ===خلقیات=== | ||
«گشاده دستی» و «مهماننوازی» از خصوصیات جمالزاده بود. «از همه چیزش- از مالش، از وقتش، از کتاب و کاغذش- مایه میگذاشت. او یکی از آسودهترین و بیعقدهترین و در نتیجه متواضعترین کسانی است که من در عمرم دیدهام.» دوست و دشمن را یکی نمیگرفت اما بدِ کسی را هم نمیخواست. اگر کسی در حقش بدی میکرد، کینه او را به دل نمیگرفت.<ref name=''صفات او''>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۲|ک=جمالزاده و جمالزادهشناسی|ص=۲۶ و ۲۷}}</ref>از هر نظر آدم قانع و راضی بود. گشادهروی و گشادهدست بود. برای هرکه از او کار میخواست تا میتوانست کار میکرد. تقریبا از کسی بد نمیگفت مگر در مواردی که بهدلایل اخلاقی و اجتماعی مربوط میشد و در این صورت هم کلامش تند و تیز نبود. زندگی را دوست میداشت. ذرهای بخل و کینه در وجودش نبود.<ref name= ''مهماننوازی''>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۲|ک=جمالزاده و جمالزادهشناسی|ص=۷۰}}</ref> اینها صحبتهای همایون کاتوزیان درباره خصلتهای جمالزاده است. | |||
=== | ===منزلی که در آن زندگی میکرد=== | ||
خانه پدری جمالزاده در اصفهان، در محله بیدآباد و نزدیک به چهارسوی علیقلیآقا واقع شده بود. ایراندوستی و دلبستگی به فرهنگ و تاریخ این مرزوبوم در جایجای زندگی جمالزاده نمودار است. افشار درباره توصیف خانه او در ژنو مینویسد: خانهاش آراسته به قالی، قلمکار، قلمدان، ترمه، تافته، مسینه و برنجینههای کرمان، اصفهان و یزد بود.<ref name=''سالهای دوری''/> | |||
=== | ===گزارشی از سفرها بهزبان خودش=== | ||
====بیروت==== | |||
در دهدوازهسالگی برای ادامه تحصیل روانه لبنان میشود و مدتی در مدرسه آنطورا در بیروت درس میخواند. | |||
====مصر==== | |||
سفرش به مصر، آنگونه که در شرححال خودنوشتش میگوید سفری سیاحتی بود که از آنجا به فرانسه میرود. | |||
====فرانسه==== | |||
تحصیل در دانشگاه دیژون را آغاز میکند و در آن دیپلم رشته حقوق میگیرد. | |||
====بغداد==== | |||
در [[کمیته ملیون]] قرعه بهنام جمالزاده درمیآید تا برای تأسیس یک روزنامه بهزبان فارسی عازم بغداد و کرمانشاه شود. جمالزاده این مأموریت را پر بسیار سخت و پر مشکل توصیف میکند.<ref name=''رستاخیز''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات محمدعلی جمالاده|ص=۳۶}}</ref> | |||
=== | ====کرمانشاه==== | ||
پس از بغداد، عازم کرمانشاه و لرستان میشود. | |||
=== | ====استانبول==== | ||
در راه بغداد، به استانبولِ ترکیه رسید. در آنجا بهدست نظمیه به زندان افتاد. | |||
===برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است=== | ===برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است=== | ||
====روزنامهٔ رستاخیز==== | |||
در سفرش به بغداد از سوی [[کمیته ملیون]]، بههمراه [[ابراهیم پورداود]] و حاجاسماعیلآقای امیزخیزی روزنامهای به مدیریت پورداود منتشر شد. | |||
[[پرونده:ایرج افشار محمد باستانی.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''ایرج افشار'''، '''محمدعلی جمالزاده''' {{سخ}} '''محمدابراهیم باستانی پاریزی''']] | |||
===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ||
جمالزاده بیش از نود سال از عمر خود را در غربت بهسر برد، ازاینرو بهطور مستقیم با نشرهای داخل ایران همکاری نداشت. بههمت هیئت امنایی که بهانتخاب خود او و دانشگاه تهران از ([[ایرج افشار]]، [[علیاکبر سیاسی]] و [[محمدابراهیم باستانی پاریزی]]) تشکیل شد، شماری از آثارش در ایران منتشر شد. همچین انتشارات سخن، شهاب و سلسله انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار بارها کتابهای او را تجدید چاپ کردهاند. | |||
===بنیانگذاری=== | ===بنیانگذاری=== | ||
جمالزاده بنیانگذار نثر داستانی جدید فارسی است. | |||
===تأثیرپذیریها=== | ===تأثیرپذیریها=== | ||
====پدر==== | |||
جمالزاده به تأسی از پدر زبان محاوره و استفاده از اصطلاحات و تعابیر عامیانه و مَثلها را برای زبان نوشتههایش انتخاب میکند. او بهاندازهای شیفته و مجذوب پدرش بود که نوشتههای متعددی درباره او بهرشته تحریر درآورده است که برخی از مهمترین آنها در زیر میآید: | |||
* ''ترجمهٔ حال سیدجمالالدین واعظ''، یغما، ۷ (۱۳۳۳): ص۱۸تا۱۲۳؛ ۱۶۳تا۱۷۰؛ ۳۹۴تا۴۰۱. | |||
* سیدجمالالدین واعظ در ''مردان خودساخته'' (تهران ۱۳۳۵)، ص ۱۲۰تا۱۳۷. | |||
* ''انتشار اسناد سیاسی ایران در انگلستان'' (متن بیانات سیدجمالالدین اصفهانی)، وحید، ۱ (۱۳۴۲)، ش۲: ص۱۲تا۱۶. | |||
====[[محمد قزوینی]]==== | |||
جمالزاده نخستین بار داستان ''فارسی شکر است'' را در جمع بزرگانی چون قزوینی میخواند. کارش را خام و ناپخته میپندارد و بیمناک است که اثرش مطبوع طبع حاضران واقع نشود؛ اما در همان مجلس، قزوینی بهشدت از داستان او تعریف و تمجید میکند. جمالزاده خود را مدیون و مرهون او میداند و تشویقها و دلگرمیهایش را محرک واقعی ادامه کارهای ادبی خود توصیف میکند. | |||
====سید[[حسن تقیزاده]]==== | |||
تقیزاده دومین فردی است که جمالزاده خود را شاگرد او میداند و میگوید در امور علمی و ادبی راهنما و مُرشد او بود. | |||
===استادان و شاگردان=== | ===استادان و شاگردان=== | ||
===علت شهرت=== | ===علت شهرت=== | ||
شهرت و جایگاه جمالزاده در تاریخ ادبیات معاصر، بهسبب داستانهایی است او در سال۱۳۰۰تا۱۳۵۷ نوشته است که بهعقیده برخی همچون [[حسن میرعابدینی]] جمالزاده تغییر چشمگیری در ساختار روایی و زبان و مضامین آنها نداد. | |||
جمالزاده با ''[[یکی بود و یکی نبود]]'' مشهور شد. از دلایل شهرت این کتاب، زبان ساده و محاورهای آن است. نیز ژانر داستان کوتاه از طریق این کتاب وارد ادبیات فارسی شد. ورود سبک [[واقعگرایی|رئالیسم]] انتقادی به داستانسرایی ایرانی از طریق این کتاب، از دیگر امتیازات آن شمرده میشود. شعار سیاسی در این داستانها بهچشم نمیخورد و درس اخلاقی بهطورمستقیم داده نمیشود. | |||
===فیلم ساختهشده براساس=== | ===فیلم ساختهشده براساس=== | ||
خط ۱۷۶: | خط ۳۳۸: | ||
===اتفاقات بعد از انتشار آثار=== | ===اتفاقات بعد از انتشار آثار=== | ||
محمدعلی جمالزاده طبق موافقتنامهای که بهتاریخ ۲۳مهر۱۳۵۵ش با دانشگاه تهران بهامضا رسانید، تمام حقوق ناشی از چاپ آثار خود را به دانشگاه تهران واگذار کرد تا بخشی از آن به مصرف خرید کتابهای مفید برسد و در اختیار کتابخانهٔ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران قرار گیرد. بخش دیگر آن بهعنوان «بورس تحصیلی» یا «اعانه تحصیلی جمالزاده» به دانشجویان ایرانی علاقمند اما بیبضاعتی تعلق بگیرد که خواه در ایران یا در خارج از ایران، مشغول تحقیقات ادبی و تاریخی خواهند بود. بخش سوم آن نیز به یک مؤسسهٔ خیریه از قبیل یتیمخانه و یا خانهٔ مساکین سالخورده در اصفهان تخصیص یابد. جمالزاده همچنین کتابخانهٔ خود را به کتابخانهٔ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران بخشید و کلیهٔ سهام شرکت سیمان را که مالک آن بود برای کارهای خیر خود به دانشگاه تهران واگذار کرد.<ref name=''یادداشت هیئتامنا''>{{پک|افشار|دهباشی|۱۳۷۶|ک=خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|ص=۸}}</ref> | |||
برای انجام این امور، هیئت امنایی از [[ایرج افشار]] (بهانتخاب جمالزاده)، [[علیاکبر سیاسی]] (از جانب دانشگاه تهران) و [[محمدابراهیم باستانیپاریزی]] (از جانب این دو) تشکیل شد. این هیئت همچنین به چاپ کتابهای ''[[یکی بود و یکی نبود]]''، ''دارالمجانین''، ''صحرای محشر''، ''آسمان و ریسمان'' (توسط کانون معرفت)، ''کهنه و نو''، ''هفت کشور''، ''جنگ ترکمن''، ''قنبرعلی''، ''قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار'' (توسط انتشار جاویدان) اقدام کرد.<ref name=''یادداشت هیئتامنا''/> | |||
===نام جاهایی که به اسم این فرد است=== | ===نام جاهایی که به اسم این فرد است=== | ||
شهرداری تهران نیز در سال۱۳۴۲ نام خیابان جمشیدآباد را تغییر و نام جمالزاده بر آن نهاد. داروخانهای به نام جمالزاده نیز در همین خیابان موجود است. شهرداری اصفهان در سال۱۳۵۳ نیز خیابان محل سکونت خانواده جمالزاده را به نام وی نامگذاری کرد. | |||
===کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند=== | ===کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند=== | ||
محمد فرجی کاریکاتوری از جمالزاده را بهمناسبت سالروز درگذشت وی در پایگاه ''شیرین طنز'' کشیده است. | |||
===مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند=== | ===مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند=== | ||
مرتضی ممیز چهرهای از سیدمحمدعلی جمالزاده طراحی کرده است. | |||
تندیس محمدعلی جمالزاده در سال۱۳۹۶ در تقاطع خیابان جمالزاده و بلوار کشاورز توسط شهرداری تهران نصیب شد. این تندیس از جنس برنز بوده و اثر علی وزیری است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://shahrnevesht.tehran.ir/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1/%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D9%87-%D8%AC%D8%B2%D8%A6%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%A8%D8%B1/ArticleId/23760/1396-4-17|عنوان= تندیس جمالزاده}}</ref> | |||
===ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره=== | ===ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره=== | ||
===برگههایی از مصاحبههای فرد=== | ===برگههایی از مصاحبههای فرد=== | ||
انتشار مصاحبهای درازدامن از جمالِزاده در دهه هفتاد شمسی در روزنامه «همشهری» که بعدها بهصورت کتابی مستقل منتشر شد با نام: ''لحظهای و سخنی''، تهران، ۱۳۷۳.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.hamshahrionline.ir/news/248858/%D9%84%D8%AD%D8%B8%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%88-%D8%B3%D8%AE%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%AB%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C|عنوان= لحظهای و سخنی}}</ref> | |||
==آثار و کتابشناسی== | ==آثار و کتابشناسی== | ||
===کارنامه جمالزاده=== | |||
===کارنامه | |||
====کتاب==== | ====کتاب==== | ||
=====داستان===== | =====داستان===== | ||
* یکی بود و یکی نبود (۱۳۴۰ق) | * [[یکی بود و یکی نبود]] (۱۳۴۰ق) | ||
* دارالمجانین (۱۳۲۱) | * دارالمجانین (۱۳۲۱) | ||
* عمو حسینعلی (۱۳۲۱) | * عمو حسینعلی (۱۳۲۱) | ||
خط ۲۰۱: | خط ۳۶۶: | ||
* راه آبنامه (۱۳۲۶) | * راه آبنامه (۱۳۲۶) | ||
* معصومهٔ شیرازی (۱۳۳۳) | * معصومهٔ شیرازی (۱۳۳۳) | ||
* | * سروته یک کرباس یا اصفهاننامه (۱۳۳۴) | ||
* | * مجموعهٔ تلخ و شیرین (۱۳۳۴) | ||
* شاهکار (دو جلدی؛ ۱۳۳۷) | * شاهکار (دو جلدی؛ ۱۳۳۷) | ||
* | * مجموعهٔ کهنه و بپنو (۱۳۳۸) | ||
* | * غیر از خدا هیچکس نبود (۱۳۴۰) | ||
* | * آسمان و ریسمان (۱۳۴۳) | ||
* | * قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار (۱۳۵۳) | ||
* قصهٔ ما | * قصهٔ ما بهسر رسید (۱۳۵۷) | ||
=====تاریخ و ادبیات===== | =====تاریخ و ادبیات===== | ||
* گنج شایگان ( ۱۳۳۵ق؛ چاپ برلین) | * گنج شایگان (۱۳۳۵ق؛ چاپ برلین) | ||
* تاریخ روابط روس با ایران (۱۳۷۲؛ چاپ برلین و بعد چاپ تهران) | * تاریخ روابط روس با ایران (۱۳۷۲؛ چاپ برلین و بعد چاپ تهران) | ||
* پندنامه سعدی یا گلستان نیکبختی (۱۳۱۳؛ چاپ تهران) | * پندنامه سعدی یا گلستان نیکبختی (۱۳۱۳؛ چاپ تهران) | ||
خط ۲۱۹: | خط ۳۸۴: | ||
* طریقهٔ نویسندگی و داستانسرایی (چاپ شیراز) | * طریقهٔ نویسندگی و داستانسرایی (چاپ شیراز) | ||
* سرگذشت حاجیبابای اصفهانی (۱۳۴۸) | * سرگذشت حاجیبابای اصفهانی (۱۳۴۸) | ||
*اندک آشنایی با حافظ (۱۳۶۶) | * اندک آشنایی با حافظ (۱۳۶۶) | ||
=====اجتماعی و سیاسی===== | =====اجتماعی و سیاسی===== | ||
خط ۲۲۹: | خط ۳۹۴: | ||
====ترجمه==== | ====ترجمه==== | ||
جمالزاده با زبانهای فرانسه، آلمانی آشنایی کامل داشت و توانست تعداد زیادی کتاب و مقاله به فارسی ترجمه کند که شماری از آنها در زیر میآید: | |||
* قهوهخانهٔ سورات یا جنگ هفتاد و دو ملت (از برناردن دوسن پیر؛ ۱۳۴۰) | * قهوهخانهٔ سورات یا جنگ هفتاد و دو ملت (از برناردن دوسن پیر؛ ۱۳۴۰) | ||
* ویلهلم تل (۱۳۳۴؛ از شیللر) | * ویلهلم تل (۱۳۳۴؛ از شیللر) | ||
خط ۲۴۰: | خط ۴۰۶: | ||
* قنبرعلی جوانمرد شیراز (از آرتور کنت دوگوبینو؛ ۱۳۵۲) | * قنبرعلی جوانمرد شیراز (از آرتور کنت دوگوبینو؛ ۱۳۵۲) | ||
* سیروسیاحت در ترکستان و ایران (از هانری موزر که در مجلهٔ نگین چاپ شده است؛ ۱۳۵۷) | * سیروسیاحت در ترکستان و ایران (از هانری موزر که در مجلهٔ نگین چاپ شده است؛ ۱۳۵۷) | ||
* جنگ ترکمن (از آرتور کنت دوگوبینو؛ ۱۳۵۷. ابتدا در | * جنگ ترکمن (از آرتور کنت دوگوبینو؛ ۱۳۵۷. ابتدا در سال۱۳۴۹تا۱۳۵۰ در مجلهٔ نگین چاپ شده است.) | ||
====مقالات==== | ====مقالات==== | ||
خط ۲۶۱: | خط ۴۲۷: | ||
=====ادبی===== | =====ادبی===== | ||
* مولوی و مثنوی | * مولوی و مثنوی | ||
* سیر و سیاحتی در مثنوی | * سیر و سیاحتی در مثنوی | ||
خط ۲۶۹: | خط ۴۳۴: | ||
* یغمای جندقی | * یغمای جندقی | ||
* فلکی شروانی | * فلکی شروانی | ||
* واقعگرایی در سعدی | * [[واقعگرایی]] در سعدی | ||
* چهل مجلس علاءالدوله سمنانی | * چهل مجلس علاءالدوله سمنانی | ||
* رواج بازار شعر و شاعری | * رواج بازار شعر و شاعری | ||
خط ۲۷۶: | خط ۴۴۱: | ||
* تاریخ وفات سعدی | * تاریخ وفات سعدی | ||
*اشکالات تاریخی در گلستان | *اشکالات تاریخی در گلستان | ||
بهعقیده افشار هیچیک از این مقالات، حامل «نکتهٔ تازهای» نیست و چنین بهنظر میرسد که همه آنها بهمنظور عرضهکردن مطالبی است که حین خواندن کتابها بهذهن جمالزاده خطور میکرد. البته افشار دو مقالهٔ اخیر «تاریخ وفات سعدی» و «اشکالات تاریخی در گلستان» را «خواندنی» و «ماندنی» توصیف میکند. <ref name='' | بهعقیده افشار هیچیک از این مقالات، حامل «نکتهٔ تازهای» نیست و چنین بهنظر میرسد که همه آنها بهمنظور عرضهکردن مطالبی است که حین خواندن کتابها بهذهن جمالزاده خطور میکرد. البته افشار دو مقالهٔ اخیر «تاریخ وفات سعدی» و «اشکالات تاریخی در گلستان» را «خواندنی» و «ماندنی» توصیف میکند.<ref name= ''افشار''>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= افشار|نام= ایرج|عنوان= محمدعلی جمالزاده|ژورنال= یادآور|دوره= ۳|شماره= ۳}}</ref> علاقمندی جمالزاده به ثبت و ضبط اسناد و نامههای تاریخی، سبب شد او از ایندست مدارک را در کتاب «هزار بیشه» بهچاپ برساند. | ||
=====نوشتههایش درخصوص زبان===== | =====نوشتههایش درخصوص زبان===== | ||
* چگونه باید نوشت | * چگونه باید نوشت | ||
* زبان عامیانه | * زبان عامیانه | ||
* بلای | * بلای انشا و املای عوامانه | ||
* ققنوس | * ققنوس | ||
* دری و کبک دری | * دری و کبک دری | ||
خط ۳۰۱: | خط ۴۶۶: | ||
====نوشتههای خاطراتی==== | ====نوشتههای خاطراتی==== | ||
قسمتی از | قسمتی از آنها به سرگذشت دوستان و همروزگارانش اختصاص دارد. | ||
* دربارهٔ ابراهیم پورداود | * دربارهٔ [[ابراهیم پورداود]] | ||
* | * سید[[حسن تقیزاده]] | ||
* حاجمیرزا یحیی دولتآبادی | * حاجمیرزا یحیی دولتآبادی | ||
* محمد قزوینی | * [[محمد قزوینی]] | ||
* خاندان علوی | * خاندان علوی | ||
* | * [[محمود افشار]] | ||
* حسن جابری انصاری اصفهانی | * حسن جابری انصاری اصفهانی | ||
* عارف قزوینی | * عارف قزوینی | ||
* سیداشرفالدین نسیم شمال | * سیداشرفالدین نسیم شمال | ||
* محمد معین | * [[محمد معین]] | ||
* امیرمهدی بدیع | * امیرمهدی بدیع | ||
* مجتبی مینوی | * [[مجتبی مینوی]] | ||
* | * [[غلامحسین یوسفی]] | ||
* صادق هدایت | * [[صادق هدایت]] | ||
قسمت دیگر نوشتههای خاطراتی او به سرگذشت پدر و خودش مربوط میشود که عمدتاً در مجلههای راهنمای | قسمت دیگر نوشتههای خاطراتی او به سرگذشت پدر و خودش مربوط میشود که عمدتاً در مجلههای [[راهنمای کتاب]]، [[یغما]]، [[وحید]] و [[آینده]] بهچاپ رسیده است. | ||
===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | |||
سبک جمالزاده در داستاننویسی مبتنی بر توصیف است. شخصیتهای داستانیاش را بر اساس معیارهای اخلاقی میسازد تا پندی باشد برای خوانندگان. بهلحاظ فن نویسندگی، جمالزاده میکوشد قصهها و حکایتهای شرقی را بهشیوه غربی بیان کند و پس از زمینهچینی طولانی، ماجرای اصلی داستان را مطرح میکند. لحن او در بیشتر داستانهایش تند و تلخ است؛ با بیانی طنزگونه و در عین حال انتقادآمیز، شرایط جامعه، صفات و خصلتهای مردم را نقد میکند تا خواننده را با زوایای پنهان طبایع انسانها در جامعه آشنا کند و در عینحال زمینه را برای فکر کردن درباره این صفات و دوری جستن از آنها در مخاطب فراهم کند. درهمینراستا یکی از شخصیتهایی که در بیشتر این داستانها حضور قوی دارد، تیپِ ریاکار است. | |||
بهاعتقاد بسیاری، شخصیتهای داستانهای او تکراری است و دلیل اینکه نمیتواند شخصیت جدیدی متناسب با شرایط و همپای تحولات جامعه خلق کند، دوری او از وطن است. بهاعتقاد [[حسن میرعابدینی]] «در قصههایش از تکنیک داستاننویسی جدید و شخصیتپردازی چیرهدستانه نشانی نیست. سبک وی با زمان و محیط ماجراهای داستانی و سنت قصهگوی شرقی هماهنگ است»<ref name=''سبک جمالزاده''>{{پک|عابدینی|۱۳۷۶|ک=شهروندِ شهرهای داستانی|ص=۹۰}}</ref> | |||
نثر داستانهایش روان و سهل و ساده است و زبان روزنامهای و آکنده از تعابیر عامیانه و محاوره در داستانهایش بهوفور دیده میشود. [[صادق هدایت]] و [[بزرگ علوی]] نیز تحتتأثیر همین شیوه در داستاننویسی قرار گرفتند.<ref name=''بزرگ علوی''>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۲|ک=جمالزاده و جمالزادهشناسی|ص=۷۵}}</ref> | |||
با گذشت زمان مضامین داستانهای جمالزاده تغییری نمیکند و در داستانهای بعدی همان درونمایههایی را استفاده میکند که در نخستین داستانهایش به آن پرداخته بود. مرتضی کیوان، مشکل جمالزاده را در فاصلهگرفتن جهان داستانی او با واقعیتهای روز میداند و میگوید جمالزاده ایران معاصر و مسائل آن را همچنان از دید پدر خود، سیدجمالالدین اصفهانی میبیند.<ref name=''مرتضی کیوان''>{{پک|عابدینی|۱۳۷۶|ک=شهروندِ شهرهای داستانی|ص=۴۲}}</ref> | |||
در داستانهای جمالزاده با دو تیپ تحصیلکرده ایرانی در فرهنگ روبه رو هستیم: یکی جوانانی که به فرنگ رفته و به وطن بازمیگردند تا خدمت کنند؛ اما درستکاریشان وبال گردنشان میشود. نمونه این مدل شخصیت را میتوان در قهرمان راهآبنامه یا چهرههای داستانی آتش زیر خاکستر مشاهده کرد. دیگری تحصیلکردگان فرنگی مآبی هستند که چیزی نیاموختهاندو تنها ادی فرنگیها را درمیآورند. نمونه آن جعفرخان از فرنگ آمده است یا پسر نعیمالتجار در دارالمجانین که نویسنده این تیپ شخصیتها را هجو میکند.<ref name=''تیپ تحصیلکرده''>{{پک|عابدینی|۱۳۷۶|ک=شهروندِ شهرهای داستانی|ص=۴۴}}</ref> | |||
===جوایز و افتخارات=== | ===جوایز و افتخارات=== | ||
* نامزد دریافت جایزه ادبی نوبل<ref name=''جوایز''>{{پک|میرانصاری|۱۳۸۱|ک=اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران|ص=۸۰و۸۱}}</ref> | |||
* دریافت درجه دکتری افتخاری دانشکده ادبیات و علومانسانی دانشگاه تهران<ref name=''جوایز''/> | |||
=== | ===بررسی چند اثر=== | ||
==== | ====[[یکی بود و یکی نبود]]==== | ||
شامل یک دیباچه و شش داستان است. در هریک از داستانها با زبانی طنزآلود و آکنده از امثال و تعابیر عامیانه، بهشرح عقبماندگی جامعه میپردازد. مسئله زبان فارسی، فساد مقامات سیاسی، ناآگاهی مردم و شکست آرمانهای مشروطهخواهی از جمله مضامین این داستانها بهشمار میرود. | |||
=== | فارسی شکر است. رجل سیاسی، ویلانالدوله، درد و دل ملا قربانعلی و دوستی خاله خرسه و بیله دیگ بیله چغدر داستانهای این مجموعه هستند. | ||
[[محمد قزوینی]] درباره یکی بود و یکی نبود مینویسد: «در شیرینی و سلاست انشا و روانی عبارت و فصاحت لفظ و بلاغت معنی و انتخاب مواضیع نمکین و در عین اینکه زبان رایج محافل بلکه کوچههای تهران است از کلمات عامیانه و بازاری و مبتذل پاک بودن نمونه کاملالعیار زبان فارسی حالیه است و اظهر صفات بارزه آن شیرینی و حلاوت است که هیچ لفظی دیگر پیدا نمیکنم برای تعبیر از این حسی که انسان از این نوع انشاء میکند.»<ref name=''ااظهارنظر''>{{پک|میرانصاری|۱۳۸۱|ک=اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران|ص=۸۵}}</ref> | |||
====دارالمجانین==== | |||
نخستین رمان جمالزاده دارالمجانین است که در سال۱۳۲۱ توسط بنگاه ''پروین'' منتشر شد. این داستان که در یازده باب روایت میشود الهامگرفته از زندگی [[صادق هدایت]] و اثرش ''[[بوف کور]]'' است. | |||
داستان تیمارستانی است که افراد با خصلتها و عادتها و خصوصیات فردی خود، در آن نگهداری میشوند. جمالزاده با انتقاد از جامعه و شرایط و احوال آن نشان میدهد که افراد حساس ترجیح میدهند بهجای آزادی در جامعه، در تیمارستان بهسر ببرند. یکی از شخصیتهای داستان هدایتعلی خان، نام دارد که خود را «بوف کور» میخواند. جمالزاده با استفاده از برخی تکههای ''بوف کور'' هدایت، بهنیکی از او در این اثر یاد کرده است. | |||
====[[قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار]]==== | |||
این مجموعه که در ۱۳۵۳ش منتشر شده است، شامل دوازه داستان است. عروسی داریم و عروسی، نوروز و عیدی خاله خداداد، دلی دارد زییا، صالح و طالح، سقطفروش و پیر قوم، پینهدوز، پاشنهکش از جمله داستانهای این مجموعه است. | |||
جمالزاده در دیباچه این اثر مینویسد: «شاید این داستانها لطف و مزه داستانهای دستاول قدیمم را نداشته باشد... [سپری شدن جوانی و گذشت روزگاز] در طرز فکر و سبک نگارشم (که روزبهروز بهسادگی بیشتری میگرایید) تغیراتی بهوجود آورد. خواستم از طعن و طنز که مایهٔ اساسی کارم بود و همواره دلپسند پیر و جوان (و مخصوصا جوانان) است و با طبع و ذوقم سازش بسیار داشت و دارد قدری بکاهم و بر جنبه آنچه با مغز و قلب سروکار دارد اندکی بیفزایم.»<ref>{{پک|جمالزاده|۱۳۹۰|ک= قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار|ص=۱۷}}</ref> | |||
====قصه ما بهسر رسید==== | |||
این مجموعه در آستانهٔ نودسالگی جمالزاده در ۱۳۵۷ش منتشر شد. داستانهای این کتاب چندبخشی است. شیران رو بهمزاج، خاک حاصلخیز، ماجرای وحشتناک کلمه که، قصه صیغه و عقدی و بارگاه شاهانه از قصههای این مجموعه است که در دل خود چند داستان دیگر دارد. | |||
====آسمان و ریسمان==== | |||
آسمان و ریسمان منتشره در سال۱۳۴۲ش، حاوی ۱۵ داستان، و پنج متن ترجمهشده از آثار فردریش دورنمات، موریس لُبلان، اُسکار وایلد، رابیندرانات تاگور و بالزاک است. | |||
غمخواران ملت، مرغ همسایه، فال و تماشا و شورآباد از جمله قصههای این مجموعه است. | |||
====غیر از خدا هیچکس نبود==== | |||
این مجموعه در سال۱۳۴۰ منتشر شد که دارای هفت داستان کوتاه در دویستوهفت صفحه است. نخستین و بلندترین داستان آن، قیصر و ایلچی، کالیگولا (۱۳۳۹) هفتاد صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. آخوند داریم و آخوند، داستان دوآتشه، میرزا خطاط و امنیت شکم از جمله داستانهای این مجموعه است. | |||
در بیشتر قصههای این مجموعه، جمالزاده صفاتی چون جهل و تملق و ریاکاری را بهاستهزا گرفته و نشان میدهد که چگونه ویژگیهای محیط بر تغییر ماهیت اشخاص تأثیر میگذارد. | |||
=== | ====دوستی خالهخرسه==== | ||
این داستان به جنگ جهانی اول مربوط می شود. روایت حزنانگیز یک شاگرد قهوهچی خوشقلب است که جانِ قزاق روسی مجروحی که در جاده کرمانشاه میان برف افتاده است، نجات میدهد؛ اما قزاق روس پس از بهبودی، سعی میکند با گرفتن جان قهوهچی، مختصر پولش را بدوزد. کامشاد این قصه را از حیث تحرک و کیفیت اندوهبارش در ردیف «پارهای از بهترین داستانهای کوتاه ادبیات اروپایی» قرار میدهد.<ref name=''بررسی اثر''>{{پک|کامشاد|۱۳۷۶|ک=پایهگذاران نثر جدید فارسی|ص=۱۴۳}}</ref> | |||
====[[درد دل ملا قربانعلی]]==== | |||
این داستان، روایتگر عاشقی یک ملا به دختر بزار همسایهاش است. دختر میمیرد و خانوادهاش که از این عشق بیخبرند از ملا میخواند شب را کنار پیکر دختر بماند و برایش قرآن بخواند. شیفتگی ملا به دختر کار دستش میدهد؛ حین بوسیدن لبهای دختر مرده است که رسوا میشود و کارش به زندان میکشد. | |||
====[[بیه دیگ بیله چغندر]]==== | |||
داستانی که با لحن طنزآمیز نیشداری استبداد و شیوه زندگی حکام و امرای دوره قاجار را نقد میکند. دست تقدیر دلاک حمامی را از اروپا به ایران میآورد و مشاور وزیر میکند. بهاعتقاد کامشاد «خاطرات دلاک از زندگی در ایران خواننده را به یاد پارهای از بانمکترین قطعههای ''حاجی بابا'' نوشته موریه میاندازد.»<ref name=''پایهگذاران''/> این داستان خشم بزرگان دولتی و مذهبی را در اوایل دههٔ بیست برانگیخت. | |||
====[[قلتشن دیوان]]==== | |||
بهباور بورکی، «''قلتشن دیوان'' بارورترین رمان جمالزاده است... طنز، شوخطبعی، انتقاد اجتماعی و محبت در حق زیردستان و بینوایان در تمام کتاب بهچشم میخورد و ناخرسندی از عاقبت نیکِ مرد ستمکار صرفاً لحن اندوهناک رمان را شدت میبخشند. تصویر تهران و ساکنان آن در بیست سال قرن زنده و گیراست.»<ref name=''بورکی''>{{پک|کامشاد|۱۳۷۶|ک=پایهگذاران نثر جدید فارسی|ص=۱۴۵}}</ref> | |||
====راهآبنامه==== | |||
بهعقیده کامشاد ''راهآبنامه'' بهلحاظ شوخطبعی، برتری سبک و زبان و نقد اجتماعی یک سروگردن از سایر رمانهای جمالزاده برتر است. «''راهآبنامه''برخلاف الگوی معمول داستانهای جمالزاده، موجز، منسجم و خالی از اطناب است.»<ref name=''نقد''>{{پک|کامشاد|۱۳۷۶|ک=پایهگذاران نثر جدید فارسی|ص=۱۴۸}}</ref> | |||
===تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها=== | ===تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها=== | ||
==منبعشناسی== | |||
===کتابها دربارهٔ جمالزاده=== | |||
نویسندگان، ادبا و محققان از دهه بیست تاکنون توجه عمیق و گستردهای به آثار ادبی جمالزاده داشتهاند. طی این سالها مقالات، کتابها و پایاننامههای بسیاری دربارهٔ زندگی و بررسی آثار او به رشته تحریر درآمده است که برخی از آنها در زیر میآید. | |||
* اولین نقدها بر آثار داستانی جمالزاده در مطبوعات طی سالهای ۱۳۲۵تا۱۳۲۶ آغاز شد. [[مرتضی کیوان]] در ''جهان نو'' و پرویز خانلری در ''سخن'' یادداشتهایی بر رمانهای او نوشتند. | |||
* [[پرویز ناتل خانلری]] در مقالهٔ «نثر فارسی در دوره اخیر» که در نخستین کنگره نویسندگان مطرح کرد، اولین منتقدی بود که جایگاه خاصی برای داستان کوتاه ایرانی قائل شد. آن را بهصورت نوع ادبی مستقل بررسی کرد و جمالزاده را پیشتاز این عرصه خواند.<ref name=''درباره او''>{{پک|عابدینی|۱۳۷۶|ک=شهروندِ شهرهای داستانی|ص=۱۲۹}}</ref> | |||
* نخستین سرگذشت از جمالزاده که حاوی فهرست تألیفاتش نیز هست، بهقلم [[ایرج افشار]] و بهدرخواست [[سعید نفیسی]]در پایان کتاب ''شاهکارهای نثر فارسی معاصر'' (تألیف نفیسی) در سال۱۳۲۹ بهچاپ سپرده شد. در این کتاب داستانهایی نیز از او درج شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://ketabnak.com/book/55943/%D8%B4%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%AB%D8%B1-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-2|عنوان= شاهکار نثر فارسی معاصر}}</ref> | |||
* فریدون کار در کتاب ''پنج شعله جاوید'' نمونههای ممتازی از آثار جمالزاده را درج کرده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.karaketab.com/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86/%D9%BE%D9%86%D8%AC-%D8%B4%D8%B9%D9%84%D9%87-%D8%AC%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%AF.html|عنوان= پنج شعله جاوید}}</ref> | |||
* [[عبدالعلی دستغیب]]، کتاب نقد آثار سیدمحمدعلی جمالزاده را در سال۱۳۳۹ نوشت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahreketabonline.com/products/27/102019/%D9%86%D9%82%D8%AF_%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84_%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87|عنوان= نقد آثار سیدمحمدعلی جمالزاده}}</ref> | |||
* [[محمدعلی همایون کاتوزیان]] در مقالهای تحت عنوان «درباره جمالزاده و جمالزادهشناسی» به بررسی آثار او پرداخته است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://ensani.ir/fa/article/259206/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C|عنوان= دربارهٔ جمالزاده و جمالزادهشناسی}}</ref> | |||
* کتاب ''سرگذشت و کار جمالزاده'' بهقلم مهرداد مهرین در سال۱۳۴۲ منتشر شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.lib.ir/book/66995450/%D8%B3%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D9%88-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87/|عنوان= سرگذشت و آثار جمالزاده}}</ref> او همچنین در کتاب جمالزاده و افکار او (۱۳۴۲) ترجمه مقالات تحسینبرانگیز ایرانشناسان اروپایی دربارهٔ آثار جمالزاده را گردآوری کرده است. | |||
* مقالات سید[[حسن تقیزاده]] دربارهٔ آثار و زندگی او در مجموعهٔ دهجلدی مقالات تقیزداه (۱۳۴۹) بهاهتمام ایرج افشار نقل شده است. | |||
از دیگر کتابهای منتشر شده درباره جمالزاده میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد: | |||
* ''از صبا تا نیما'' (۱۳۵۰) اثر [[یحیی آرینپور]] | |||
* ''بررسی ادبیات امروز'' (۱۳۵۰) [[محمد استعلامی]] | |||
* ''دیداری با اهل قلم'' (۱۳۵۵تا۱۳۵۸) [[غلامحسین یوسفی]] | |||
* ''نویسندگان پیشروِ ایران'' (۱۳۶۲) [[محمدعلی سپانلو]] | |||
* صدسال داستاننویسیِ ایران (جلد اول، ۱۳۶۶) [[حسن میرعابدینی]] | |||
*انتشار مقالات [[حسن کامشاد]] و منصور حشمتمؤید و جلال متینی درباره آثار جمالزاده در مجله ایراننامه آمریکا | |||
* چاپ ''گزیده آثار محمدعلی جمالزاده'' (۱۳۷۳) از محمد بهارلو | |||
* انتشار کتاب ''درباره برلنیها: اندیشمندان ایرانی در برلین'' (۱۳۷۹) از جمشید بهنام | |||
* جلد چهارم ''اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران'' (۱۳۸۱) از مهرداد میرانصاری به جمالزاده اختصاص دارد. | |||
* ''پایهگذاران نثر جدید فارسی'' (۱۳۸۴) از [[حسن کامشاد]] | |||
یکی از تازهترین تألیفات درباهٔ جمالزاده، کتاب ''جمالزاده: خاطره، برداشت، اسناد'' (۱۳۹۴) بهقلم ناصرالدین پروین است که در آن بدون ستایش و نکوهش بیجا به نقد اخلاقیات و باورهای نویسنده پرداخته است. | |||
<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahreketabonline.com/products/27/120020/%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84_%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87_%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87_%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA_%D8%A7%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%AF|عنوان= جمالزاده: خاطره، برداشت، اسناد}}</ref> | |||
==نوا، نما، نگاه== | ==نوا، نما، نگاه== | ||
خط ۳۴۱: | خط ۵۷۵: | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} | ||
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =نفیسی| نام =سعید | پیوند نویسنده =سعید نفیسی | عنوان =شاهکارهای نثر فارسی معاصر۲ | # {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =نفیسی| نام =سعید | پیوند نویسنده =سعید نفیسی |عنوان =شاهکارهای نثر فارسی معاصر۲ |سال = ۱۳۳۶| ناشر = کانون معرفت |مکان = | شابک =}} | ||
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =میرعابدینی| نام =حسن | پیوند نویسنده =حسن میرعابدینی | عنوان =شهروندِ شهرهای داستانی | # {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =میرعابدینی| نام =حسن | پیوند نویسنده =حسن میرعابدینی|عنوان =شهروندِ شهرهای داستانی|سال = ۱۳۹۶| ناشر = چشمه| شابک =}} | ||
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =افشار، دهباشی| نام =ایرج، علی | پیوند نویسنده =علی دهباشی | عنوان =خاطرات | # {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =افشار، دهباشی| نام =ایرج، علی | پیوند نویسنده=علی دهباشی|عنوان =خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده|سال = ۱۳۷۸| ناشر = شهاب ثاقب، سخن |مکان = | شابک =}} | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= افشار|نام= ایرج|عنوان= محمدعلی جمالزاده|سال= ۱۳۷۶|ناشر= نامه فرهنگستان|مکان= تهران|شابک =}} | |||
# {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =قزوینی| نام =محمد | پیوند نویسنده =محمد قزوینی | عنوان =بیستمقاله قزوینی | # {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =قزوینی| نام=محمد | پیوند نویسنده=محمد قزوینی|عنوان=بیستمقاله قزوینی|جلد=۱| سال= ۱۳۳۲|ناشر= کتابفروشی ابنسینا و کتابفروشی ادب |مکان = |شابک =}} | ||
#{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =دهباشی| نام=علی | پیوند نویسنده=علی دهباشی |عنوان=نامههای جلال آلاحمد|سال= ۱۳۶۴|ناشر= انتشارات پیک |مکان = تهران| شابک=}} | |||
#{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =میرانصاری|نام =علی |عنوان =اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران|جلد = ۴|سال= ۱۳۸۱| ناشر= سازمان اسناد ملی ایران |مکان= تهران| شابک=}} | |||
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =جمالزاده|نام =محمدعلی|عنوان =قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار|سال= ۱۳۸۹|ناشر= مهارت |مکان = تهران| شابک=}} | |||
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =جمالزاده| نام= محمدعلی|عنوان= قصه ما بهسر رسید|سال = ۱۳۷۹|ناشر= مهارت |مکان= تهران| شابک =}} | |||
#{{یادکرد کتاب |نام خانوادگی =همایون کاتوزیان| نام =محمدعلی | پیوند نویسنده =محمدعلی همایون کاتوزیان| عنوان =جمالزاده و جمالزادهشناسی|سال = ۱۳۸۲| ناشر = شهاب ثاقب|مکان = تهران| شابک=}} | |||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
* {{یادکرد وب|نشانی = http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/bibliographicSimpleSearchProcess.do?simpleSearch.value=%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C+%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87&bibliographicLimitQueryBuilder.biblioDocType=&simpleSearch.indexFieldId=&nliHolding=&command=I&simpleSearch.tokenized=true&classType=0&pageStatus=0&bibliographicLimitQueryBuilder.useDateRange=null&bibliographicLimitQueryBuilder.year=&documentType=&attributes.locale=fa|عنوان= سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران | * {{یادکرد وب|نشانی= http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/bibliographicSimpleSearchProcess.do?simpleSearch.value=%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C+%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87&bibliographicLimitQueryBuilder.biblioDocType=&simpleSearch.indexFieldId=&nliHolding=&command=I&simpleSearch.tokenized=true&classType=0&pageStatus=0&bibliographicLimitQueryBuilder.useDateRange=null&bibliographicLimitQueryBuilder.year=&documentType=&attributes.locale=fa|عنوان= سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران|تاریخ بازبینی= ۲۸بهمن۱۳۹۷}} | ||
* {{یادکرد وب|نشانی = http://www.ketab.ir/BookList.aspx|عنوان=خانه کتاب|ناشر=|تاریخ انتشار= }} | * {{یادکرد وب|نشانی= http://www.ketab.ir/BookList.aspx|عنوان= فهرست آثار|ناشر= خانه کتاب|تاریخ بازبینی= ۲۸بهمن۱۳۹۷}} | ||
* {{یادکرد وب|نشانی= https://ketabnak.com/book/55943/%D8%B4%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%AB%D8%B1-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-2|عنوان= شاهکار نثر فارسی معاصر|ناشر= کتابناک|تاریخ بازدید= ۴اسفند۱۳۹۷}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی= https://shahreketabonline.com/products/27/120020/%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84_%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87_%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87_%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA_%D8%A7%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%AF|عنوان= جمالزاده: خاطره، برداشت، اسناد|ناشر= شهر کتاب| تاریخ بازدید= ۴اسفند۱۳۹۷}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.karaketab.com/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86/%D9%BE%D9%86%D8%AC-%D8%B4%D8%B9%D9%84%D9%87-%D8%AC%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%AF.html|عنوان= پنج شعله جاوید|ناشر= کاراکتاب|تاریخ بازدید= ۴اسفند۱۳۹۷}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی= https://shahreketabonline.com/products/27/102019/%D9%86%D9%82%D8%AF_%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84_%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87|عنوان= نقد آثار سیدمحمدعلی جمالزاده|ناشر= شهرکتاب|تاریخ بازدید= ۴اسفند۱۳۹۷}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/fa/article/259206/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C|عنوان= درباره جمالزاده و جمالزادهشناسی|ناشر= پرتال جامع علومانسانی|تاریخ بازدید= ۴اسفند۱۳۹۷}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.lib.ir/book/66995450/%D8%B3%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D9%88-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87/|عنوان= سرگذشت و آثار جمالزاده|ناشر= پایگاه اطلاعرسانی کتابخانههای ایران|تاریخ بازدید= ۴اسفند۱۳۹۷}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی= http://bukharamag.com/1385.11.1693.html|عنوان= شب سیدمحمدعلی جمالزاده|ناشر = بخارا|تاریخ انتشار = ۲۱آبان۱۳۸۵|تاریخ بازدید= ۱اسفند۱۳۹۷}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی =http://shahrnevesht.tehran.ir/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1/%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D9%87-%D8%AC%D8%B2%D8%A6%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%A8%D8%B1/ArticleId/23760/1396-4-17|عنوان= تندیس جمالزاده|ناشر= شهرنوشت تهران|تاریخ انتشار= ۱۷تیر۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۱۲اسفند۱۳۹۷}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.hamshahrionline.ir/news/248858/%D9%84%D8%AD%D8%B8%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%88-%D8%B3%D8%AE%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%AB%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C|عنوان= لحظهای و سخنی|ناشر= همشهری|تاریخ انتشار= ۱۹بهمن۱۳۹۲|تاریخ بازدید= ۴اسفند۱۳۹۷}} | |||
[[رده:درگذشتگان ۱۳۷۶]] | |||
[[رده:درگذشتگان | [[رده:زادگان ۱۲۷۰]] | ||
[[رده:زادگان | [[رده:رماننویسان مرد]] | ||
[[رده:رماننویسان]] | |||
[[رده:مترجمان]] | [[رده:مترجمان]] | ||
[[رده: | [[رده:داستانکوتاهنویسان]] | ||
[[رده:روزنامهنگاران]] | [[رده:روزنامهنگاران]] | ||
[[رده: | [[رده:اهالی اصفهان]] | ||
[[رده:انقلاب مشروطه در برلین]] | [[رده:انقلاب مشروطه در برلین]] | ||
[[رده:اعضای کمیته ملیون]] | [[رده:اعضای کمیته ملیون]] | ||
[[رده:بنیانگذاران ادبی]] | [[رده:بنیانگذاران ادبی]] | ||
[[رده:مشروطهخواهان]] | [[رده:مشروطهخواهان]] |
نسخهٔ کنونی تا ۸ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۲۶
محمدعلی جمالزاده | |
---|---|
نام اصلی | سیدمحمدعلی جمالزاده اصفهانی |
زمینهٔ کاری | داستاننویسی، روزنامهنگاری، تحقق و ترجمه |
زادروز | دی۱۲۷۰شمسیخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهاصفهان |
پدر و مادر | سیدجمالالدین و مریم بانو |
مرگ | ۱۷آبان۱۳۷۶خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهژنو، سوئیس |
محل زندگی | اصفهان، تهران، برلین و ژنو |
علت مرگ | کهولت سن |
جایگاه خاکسپاری | ژنو، سوئیس |
در زمان حکومت | محمدعلیشاه قاجار، رضاشا، محمدرضاشاه و انقلاب۱۳۵۷ |
رویدادهای مهم | مشروطیت |
لقب | شاهرخ[۱] |
بنیانگذار | داستان کوتاه مدرن و کمیته ملیون |
پیشه | نویسندگی |
سبک نوشتاری | واقعگرایی |
کتابها | یکی بود و یکی نبود، راهآبنامه، قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار و... |
نوشتارها | «وقتی ملتی اسیر میشود»، «بالشویسم در ایران»، «واقعگرایی در سعدی» و... |
همسر(ها) | ژوزفین و اِگی |
فرزندان | ندارد |
مدرک تحصیلی | دیپلم حقوق از دانشگاه دیژون[۲] |
دانشگاه | دانشگاه لوزان سوئیس دیژون فرانسه |
دلیل سرشناسی | پدر داستاننویسی نو و مجموعهداستان کوتاه «یکی بود و یکی نبود» |
اثرگذاشته بر | صادق هدایت، بزرگ علوی و... |
اثرپذیرفته از | محمد قزوینی و سیدحسن تقیزاده |
سیدمحمدعلی جمالزاده اصفهانی معروف به محمدعلی جمالزاده داستاننویس، روزنامهنگار، مترجم، منتقد ادبی، پژوهشگر و فعال سیاسی در دوران مشروطیت بود.
نویسندگان با اتفاقی جمعی، محمدعلی جمالزاده را پدر داستاننویسی نو و آغازگر سبک واقعگرایی در ادبیات معاصر میدانند. جمالزاده ادبیات را به میان مردم آورد و زندگی و دغدغهٔ آنان را موضوع نوشتههایش کرد. قصهها، اصطلاحات عامیانه و مَثلهای زبانزد مردم بنمایه داستانهای جمالزاده را تشکیل میدهد. زبانش، زبان مردم است و کوشیده با لحنی طنزآمیز و طعنی حزنانگیز خُلقیات ناپسند ایرانیان را در روزگار خود آشکار سازد. او با بهرهبردن از شیوهٔ محاوره و استفاده از اصطلاحات و تعابیر، سبک ادبی جدیدی را خلق کرد که بر کارِ نویسندگان پس از خود مؤثر افتاد.
سیدمحمدعلی جمالزاده در خانوادهای مذهبیسیاسی از اهالی اصفهان بهدنیا آمد. مادرش، مریمخانم دختر یکی از بزرگان و اعیان اصفهان بود که در آموزش او سعیِ تمام کرد. اما پدر، سیدّجمالالدین واعظاصفهانی معروف به صدرالمحققین از خطیبان مشهور مشروطهخواه دوران قاجار بود. در کسوت روحانی به مبارزه با ظلم و استبداد روزگار خود برخاست و از آزادیخواهانی بود که با کلام و قلمِ خویش به جنگ با دشمنان آزادی و عدالت شتافت و عاقبت در این راه کشته شد.
سیدحسن تقیزاده، سیدّجمال را از «مؤسسان آزادی سیاسی» ایران میداند. علاوهبر فعالیتهای سیاسی، اهل وعظ و خطابه است، کلامش دلنشین و عامهپسند است. از عمده صفات سیدّجمال، سخنگوییاش بهزبان عوام و استفاده از تعبیرات و مَثلهای عامیانه است؛ چنان در دل و جان مردم اثر میگذارد که هوادارانش مواعظ و سخنانش را در نشریه الجمال بهچاپ میرسانند.[۳]
محمدعلی روزگار کودکی را در اصفهان گذراند و در مکتبخانههای اصفهان، تحصیلات مقدماتی را. چون از دهسالگی فراتر رفت، پدر را در سفرهایش به شهرهای مختلف برای وعظ، همراهی کرد. بهدلیل جور و ستم مسعودمیرزا (ظلّالسطان) حاکم اصفهان، مجبور شد در سال۱۲۸۲ش همراه خانواده به تهران مهاجرت کند. پس از چندسالی، پدر او را برای ادامه تحصیل به بیروت فرستاد.[۴] در مدرسهای که به دست کشیشهای لازاری اداره میشود درس خواند و در همین ایام نخستین بارقههای قریحهٔ ادبی او در نوشتههایی نمایان شد که برای نشریه دیواری این مدرسه دست بهقلم برد.
جمالزاده در لبنان بود هنگامی که محمدعلیشاه قاجار (سلطنت ۱۳۲۴تا۱۳۲۷ق یا ۱۹۰۶تا۱۹۰۹م) مجلس را بهتوپ بست و آزادیخواهان را سرکوب کرد. سیدجمال سعی کرد خود را به عتبات برساند؛ اما توسط عمال دولتی بروجرد به قتل رسید.اندوه ناشی از شکست مشروطیت، کشتهشدن پدر و ترس از محیط خفقانآور ایران چنان ضربهای به روح محمدعلی واردآورد که برای همیشه ایران را ترک کرد و جز در چند سفر کوتاه، حاضر نشد دیگر به وطنی بیاید که هم از آن گریزان است و هم شیفته و دلبستهٔ فرهنگ و ادبیات آن.
او به قصد ادامه تحصیل، عازم فرانسه شد. دیپلم خود را در رشتهٔ حقوق از دانشگاه دیژون گرفت و با آغاز جنگ جهانی اول، برای همکاری با «کمیته ملیون» در سال۱۲۹۴ش به آلمان رفت. «ملیون» کمیتهای بود که بههمت سیدحسن تقیزاده برای مبارزه علیه دولتهای روس و انگلیس در برلین شکل گرفت. در همین دوران نوشتن برای مجلهٔ کاوه را آغاز کرد. وی پیش از انتشار داستانهایش، برای کاوه و چند نشریه دیگر مطلب مینوشت. اما کار نویسندگی حرفهای او با کاوه آغاز شد. بهعقیده ایرج افشار «دانشگاه واقعی او دورهٔ همکاریش با مجله کاوه در برلین بود» که در آن دوره با راه و روش تحقیق بهسبک اروپایی آشنا شد و مقدمات پژوهشگری و مقالهنویسی را در همین ایام فراگرفت.[۵]
محمدعلی جمالزاده دو بار ازدواج کرد؛ اما صاحب فرزندی شد. جمالزاده در ۱۶آبان۱۳۷۶ در یکی از خانههای سالمندان شهر ژنو راهی دیار ابدی شد. او طی شش دهه، هفت رمان و هشت مجموعه شامل ششصتوشش داستان کوتاه بهیادگار گذاشت. گنج شایگان نخستین اثرش است که بهسال۱۹۱۷م در برلین منتشر و موجب نامآوری او شد. حضورش در جمع برلینیها و آموختن از آنها امکان چاپ نخستین آثار داستانی را نیز فراهم کرد. جمالزاده طی زندگی در برلین، روزنامهنگاری فعال است و پس از تعطیلی مجلهٔ کاوه، مقالاتی برای نامهٔ فرهنگستان نوشت. نشریهٔ فنیادبیِ علموهنر نیز با مدیریت او تا هفت شماره منتشر شد.
جمالزاده طی سالهای دوری از وطن چند باری کوتاه به ایران سفر کرد؛ بااینحال تنها ۱۳ سال از عمر دراز خود را در ایران گذراند و نودوچند سالی را بیرون از کشور بهسر برد؛ اما سراسر این مدت دلش برای ایران میتپید و با ایران زندگی میکرد. پیوسته کتاب فارسی میخواند. به دوستان ایرانیاش نامه مینوشت و همه نوشتهها و آثارش دربارهٔ ایران و بهزبان فارسی است.[۶] کتاب نامههای ژنو که حاوی نامههای جمالزاده به افشار مدعای چنین سخنی است.
جمالزاده نویسنده پرکاری بود. علاوهبر داستاننویسی، آفریدههای ارزشمندی نیز در حوزهٔ تاریخ ایران، ادبیات، مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران دارد. وی با داستان کوتاه «فارسی شکر است» قدم به دنیای داستاننویسی میگذارد. نخستین مجموعهداستان کوتاه او یکی بود و یکی نبود در سال۱۳۰۰ش در برلین بهچاپ رسید؛ کتابی که بهاعتقاد بسیاری، راه نوشتنِ داستانکوتاه بهسبک جدید را باز کرد. زبان داستانهای جمالزاده ساده و آکنده از اصطلاحات عامیانه و مَثلهاست. طنزی تلخ دارد که با آن معایب و خصلتهای ناپسند ایرانیان را برشمرده و آن را عمدهترین مانع در مسیر پیشرفت آنان میداند. «فارسی شکر است»، «دارالمجانین»، «سر و ته یک کرباس» و «تلخ و شیرین» از مشهورترین آثار او در حوزهٔ ادبیات داستانی است. «تاریخ روابط روس با ایران»، «پندنامه سعدی یا گلستان نیکبختی»، «قصهٔ قصهها»، «بانگ نای»، «فرهنگ لغات عوامانه»، «طریقه نویسندگی و داستانسرایی»، «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» و «اندک آشنایی با حافظ» از آثار دیگر او در زمینهٔ سیاست و ادبیات بهشمار میرود.
از میان یادها
فارسی شکر است
دل به دریا میزند. با ترس و لرز داستان را در محضر بزرگانی چون محمد قزوینی و سیدحسن تقیزاده میخواند. منتظر پرخاش است؛ اما همه ساکتاند و بهدقت گوش میدهند. چشمهایش بهسمت قزوینی میچرخد. برق را در چشمهایش میبیند؛ ولی نمیداند برق غضب است یا برق قبول. هنوز داستان بهپایان نرسیده که از سوی حضار بهویژه شخص قزوینی تمجید و تشویق میشود. غرق در تعجب و حیرت است. از اینجاست که مُهر نویسندگیاش خورده میشود. بدینترتیب اولین قصهٔ جمالزاده با نام فارسی شکر است بهچاپ میرسد. «تشویق بزرگوارانهٔ سرورهای محترم بهجایی رسید که در همان شب و همان ساعت مهر قطعی و دائمی نویسندگی بر دامن سرنوشت من زده شد و در سایه عنایت آمیخته به دلالت و هدایت آنها نویسنده از آب درآمدم و از آن تاریخ بهبعد... این دو انیس و مؤنس روسفید و روسیاه یعنی قرطاس و قلم دست از سرم برنداشتهاند و اطمینان دارم که تا به لب گور همراه و همرکابم خواهند بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اولین قطعهٔ ادبی من
اوایل مشروطیت در تهران، هر محلهای برای خود انجمن درست میکرد و در آن خطابهها خوانده میشد. محمدعلی که دهسالگی را پشت سر گذاشته بود برای اولین بار خطابهای نوشت و آن را در جمعی خواند. این خطابه، بهگفته خودش، نخستین قطعه ادبیاش است: «معنی زیادی نداشت؛ ولی عبارتها را سوار هم کرده بودم.» آن را که به پدر نشان میدهد، میخندد و میپرسد «اینها را چطور بههم انداختهای؟!»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ابرهای آسمان
جمالزاده در خاطراتش تعریف میکند وقتی همراه پدرش سوار بر کالسکه جایی میرفتند برایاینکه حوصلهشان سر نروود پدر با آنها بازیِ خیالی میکرد. میگفت هرکس بهنوبت دربارهٔ ابرهای آسمان بگوید که آن ابر به چه میماند. با این بازی بود که «قوهٔ تصور من به این شکل پرورش یافت.» پدر اهمیت توجه به جزئیات و نحوهٔ توصیف طبیعت را به فرزندش میآموزد.
اوریژینال
معلم انشاء جمالزاده در مدرسهٔ آنطورا در بیروت، کلمه «اوریژینال» را درباره او بهکار میبرد. در ابتدا معنی کلمه را درست نمیفهمید. به کتاب لغت لاروس مراجعه کرد و معنای آن را نزدیک به جنون و سادگی یافت. اوقاتش تلخ شد تااینکه بعدها فهمید معلم برای تعریف و تمجید از او این واژه را بهکار برده است نه برای تقبیح.[۷]
قانون
شبها پدر در مسجد سیدعزیزالله حاضر میشد و بر روی منبر از مردم میپرسید میدانید قبل از همهچیز، چه لازم دارید؟ هرکس چیزی میگفت. بعد سیدّجمال میگفت: «شما قانون لازم دارید» و یکمرتبه از چندهزار نفر فریاد قانون برمیخاست. بعد از آنها میخواست آن را تهجی کنند و همه باهم میگفتند: «قاف الف قا نون واو پیش نون قانون قانون»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
وصف گز اصفهان
تولد یکی از همشاگردیهایش بود. با طنزی ملیحانه و دلنشین برایش نوشت که باید دوستانت را آباد کنی: «من شکلات که سیاه است و لباس سوگواری دربردارد نمیخواهیم. پسته که هرچند میگویند خندان است؛ ولی پوستکلفت و دندانشکن است نمیخواهم... چیزی میخواهم که ظاهرش پاک و نورانی است و باطنش سفید و فروزان است و با همهٔ جوانی گرد حجب و حیا بر صورتش نشسته است و جامه سپید عفت و عصمت بر تن دارد و... اگر نفهمیدهای میگویم تا بفهمی مقصودم گز اصفهان است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
میخواهم وُلتر باشم
موضوع تکلیف انشا این بود: دلتان میخواهد مثل کِی بشوید؟ بسیاری از همکلاسیهایش گفتند میخواهیم مثل «ونسان دوپل» کشیش فرانسوی باشیم. محمدعلی گفت: «من دلم میخواهد مثل وَلتر باشم.» با شنیدن این سخن، او را بهشدت توبیخ و سرزنش و حتی تهدیدش کردند که از مدرسه اخراجش میکنند. ولتر نزد کشیشها و پیروان کاتولیک، سخت منفور و مبغوض است. اما محمدعلی میخواست شبیه ولتر باشد؛ چون یکی از روزنامههای پاریس، مقالهای دربارهٔ پدرش سیدجمال نوشته و عکس او را چاپ کرده بود و او را «ولتر ایران» خوانده بود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سالهای نداری
در سالهای تحصیلش در شهر لوزانِ سوئیس، پولی نداشت و روزهایش بهسختی میگذشت. از زور گرسنگی خوابش نمیبرد. شبی پیراهنش بهقدری چرک شده بود که جرئت بیرون رفتن از خانه را نداشت. صاحبخانه هم گفته بود حداقل خوراکت را جای دیگری بخور. یکی از دوستانش میرسد. جمالزاده میگوید کاغذی به مادرش در تهران نوشته و پول تمبر ندارد. با خود امیدوار است وجه مختصری به او بدهد تا بهجای تمبر، با آن قطعه نانی بخرد. ازقضا، آن دوست با خودش تمبر دارد و بهاندازه نیاز تمبر به او میدهد و جمالزاده خجالت میکشد که به او واقعیت را بگوید.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
عزرائیل را فریب دادم
جمالزاده در پاییز ۱۹۷۵م در حدود هشتادسالگی در بیمارستان ژنو بستری میشود. پزشکان کیسته صفرای او را بیرون میآورند و دو ماه تمام در آنجا میماند. بعدها دکترش میگفت هشتاددرصد احتمال میدادیم که دیگر زنده نخواهد ماند. این حرف به گوشش که رسید گفت با فوتوفنهای اصفهانیگری عزرائیل را فریب دادم و باز زنده ماندم.[۸]
آذربایجان مالِ ایران است
در همان سالهای پس از پایان جنگ جهانی اول بود که زمزمههایی از برخی از مقامات ترک شنیده میشد. آذربایجان را ترک میشمردند و از الحاق آن به ترکیه سخن میگفتند. مجلهٔ کاوه از پرفسور یوزف مارکوارت مستشرق وایرانشناس شهیر آلمانی، خواست مقالهای بنویسد مبنیبراینکه تاریخ و اسناد نشان میدهد آذربایجان همیشه متعلق به ایران بوده است. او مقالهای بلند بالا دراینباره مینویسد و بهزحمت به دست جمالزاده و حسن تقیزاده میرسد؛ اما افسوس که دست خط مارکوارت آنقدر ناخوا بود که تنها خواهرش میتوانست آن را بخواند که دست کاوه نیز به او نرسید. بعدها قسمت مختصری از نوشتهٔ مارکوارت به دست حسین کاظمزاده معروف به ایرانشهر با خون دل بهفارسی ترجمه و باقی آن مقاله به سرنوشت نامعلومی مبتلا میشود.[۹]
کتاب «خلقیات» و خائنخواندن جمالزاده
انتشار کتاب خلقیات ما ایرانیان جمالزاده که در آن بهشدت از خصلتها و ویژگیهای اخلاقی ایرانیان نقد کرده بود سروصدایی داخل ایران بهپا کرد تاجاییکه وزیر فرهنگ و هنر وقت گفت: «جمالزاده خائن است. باید به ایران بیاید تا محاکمه و اعدام شود.»[۱۰]
زندگی و یادگار
سوانح عمر
- ۱۲۷۰ زادهٔ دیماه در اصفهان
- ۱۲۸۲ مهاجرت به تهران
- ۱۲۸۷ سفر به بیروت برای ادامه تحصیل
- ۱۲۸۹ سفر به پاریس
- ۱۲۸۹تا۱۲۹۰ آغاز تحصیل در دانشگاه لوزان سوئیس
- ۱۲۹۱تا۱۲۹۳ ادامه تحصیل در دانشگاه دیژون فرانسه و ازدواج اول
- ۱۲۹ تا۱۳۰۱ بنیانگذاریِ کمیته ملیون ایرانی در آلمان و راهاندازیِ مجلهٔ کاوه
- ۱۳۰۲تا۱۳۱۰ سرپرستی محصلان ایرانی در برلین
- ۱۳۱۰تا۱۳۴۰ عضویت در دفتر بینالمللی کار و ازدواج دوم
- ۱۷آبان۱۳۷۶ درگذشت در ژنو
در مسیر زندگی
سیدمحمدعلی جمالزاده بهسال۱۳۰۹ جمادیالآخر (ژانویه۱۸۹۲) مصادف با۱۲۷۰خورشیدی در اصفهان زاده شد. گرچه خود او در نامهای به ایرج افشار در ماه می۱۹۵۰ مینویسد:
«سال تولدم را خواستهاید دوستان آن را از اسرارمگو میدانند؛ ولی حقیقت این است که بر خودم مجهول است. ولی یقین دارم که تاریخ وفاتم روشنتر از تاریخ تولدم خواهد بود و شاید نتیجهٔ آشنایی من با قلم و قرطاس همین باشد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه جمالزاده همچنین در شرححالی بهقلم خودش مینویسد: «سنم را درست نمیدانم. در حدود نیم قرن پیش در اصفهان بهدنیا آمدهام.»[۱۱] البته ایرج افشار در مقالهٔ خودش اضافه میکند که جمالزاده بعدها براساس شواهد و تاریخهای که از اطلاعات خانوادگی بهدست آورده بود سال۱۳۰۹قمری را تاریخ تولدش پذیرفته بود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مادر محمدعلی، مریمخانم دختر یکی از بزرگان اصفهان بود و پدرش سیدجمالالدین از سادات جبلعامل لبنان؛ واعظی شناختهشده در اصفهان معروف به صدرالمحققین. پدر از خطیبان برجسته مشروطهخواه بود که غالباً برای وعظ بهشهرهای مختلف سفر میکرد. جمالزاده دوران کودکیاش را در اصفهان سپری کرد و چون دهسالگی را پشتسر گذاشت همراه پدر به سفر میرفت. سیدحسن تقیزاده شهرت سیدجمالالدین را تلاش گسترده او در راه تحقق آزادی و عدالت میداند: او «مبارز قهرمان برضد استبداد و جور دولتیان و متنفذین ظالم در کسوت روحانی و دشمن بیامان جابرین بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه نیز یکی از شایستهترین صفات سیدجمالالدین سخنگوییاش بهزبان عوام بود.ازاینجهت واعظی بینظیر بود و کلامش بر دل مردم نفوذ بسیار داشت. مردم مجذوب کلام او میشدند که سرشار از تعبیرات و مثلهای عامیانه بود تاجاییکه دوستداران تعلیماتش خطبهها و موعظههایش را در روزنامهای به نام "الجمال" منتشر میکردند.[۱۲] سرگذشت سیدجمال بهتفصیل در مقدمهٔ کتاب شهید راه آزادی سیدجمال واعظ اصفهانی بهقلم محمدابراهیم باستانی پاریزی و سیدعلی آلداود آمده است.
جمالزاده دربارهٔ پدرش مینویسد: «در انقلابهای اول مشروطیت، پدرم از پیشقدمان بود و شاید بتوان گفت اولْ آدمی است که علناً در بالای منبر از آزادی و عدالت و این قبیل مسائل سخن رانده است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
محمدعلی سه بردار و یک خواهر داشت. پسر ارشد خانواده بود و خواهرش انیسه نام داشت. نام آخرین برادرش هم رضا بود. خانه پدریاش در تهران در محلهٔ سیدناصرالدین که اکنون بهصورت خیابان درآمده و به نام خیابان خیام میشناسند واقع شده بود.
محمدعلی تحصیلات مقدماتی خود را در مکتبخانههای اصفهان آغاز کرد؛ اما بهدلیل فعالیتهای سیاسی پدر و ظلم و جور حاکم وقت اصفهان (ظلالسطان) دیگر ماندن در اصفهان میسر نیست و در سال۱۲۸۲شمسی همراه خانواده راه تهران را در پیش گرفت. تحصیلات مقدماتی را در مدارس ثروت و ادب و دارالفنون تمام کرد تااینکه پدر او را در دهدوازهسالگی بهسال۱۲۸۷ش برای ادامه تحصیل به بیروت فرستاد. جمالزاده از این دوران چنین یاد میکند: «در آنجا بود که اولین بار با قلم و نوشتن سروکار پیدا کردم. با یک نفر از همشاگردان... روزنامهای به فرانسه با دست مینوشتیم... در آنجا من یکیدو بار بهزبان فرانسه شعرهایی هم داشتم که یک قطعه درباب «برف» بود.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
او در بیروت با ابراهیم پورداود و مهدی ملکزاده (فرزند ملکالمتکلمین) چندسالی همدوره بود. در همین دوران است که اوضاع سیاسی ایران دگرگون میشود. با بهتوپبستن مجلس، آزادیخواهان سرکوب و هریک بهسرنوشتی دچار میشوند. سیدجمال مخفیانه خود را به همدان میرساند تا به عتبات برود؛ اما گرفتار عمّال دولتی بروجرد میشود و بنا بهدستور حاکم وقت (امیرافخم) به قتل میرسد.
جمالزاده در ۱۲۸۹ش برابرِ ۱۹۱۰م از راه مصر خود را به فرانسه میرسانید تا در آنجا تحصیلاتش را ادامه دهد. مدرکش را در رشتهٔ حقوق از دانشگاه دیژون این کشور دریافت میکند.
در بحبوحهٔ جنگ جهانی اول، جمالزاده از طرف کمیته ملیون برای مأموریت به بغداد و کرمانشاه اعزام میشود تا به تبلیغات و تأسیس روزنامهای بهزبان فارسی در بغداد بپردازد و ایلنشینان کرمانشاه را سامان دهد. این سفر پرخطر و دشوار شانزده ماه طول میکشد. در بازگشت به برلین، از او برای همکاریِ قلمی با مجلهٔ کاوه و اداره امور آن دعوت میشود و تا تعطیلی آن، با تقیزاده کار میکند. او در این دوران با مستشرقان ناموری چون ژ.مارکوارت، و.کایگر، اینگن میتوح و اسکارمان آشنا میشود و با اطلاعیافتن از کتابهای نوشتهشده در غرب دربارهٔ مشرق، راهوروش اروپاییِ تحقیق و پژوهش را فرامیگیرد.[۱۳]خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جمالزاده نویسندهٔ همیشگیِ کاوه بود. از روز نخست تا پایان آن در همهٔ شمارهها مطلب نوشت؛ چه سیاسی و چه تحقیقی و چه فرهنگی. گاهی هم با نام مستعار «شاهرخ» چیز مینوشت. وقتی ملتی اسیر میشود نخستین مقالهٔ او در «کاوه» است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه تاریخ روابط ایران و روس که در سال۱۳۷۲ش بهصورت کتاب منتشر شد و بالشویسم در ایرانِ قدیم، مزدک از دیگر مقالات منتشرشدهٔ وی در «کاوه» است.
«کاوه» که بهسرپرستی محمد عاصمی در مونیخ منتشر میشد زمینهساز آشنایی جمالزاده با بزرگانی چون محمد قزوینی، حسن تقیزاده و میرزافضلعلی آقاتبریزی و همنشینی با محققان دیگری همچون حسین کاظمزاده (ایرانشهر)، ابراهیم پورداود، محمود غنیزاده و سعداللهخان درویش شد.
با تعطیلی مجلهٔ کاوه در سال۱۲۹۹ش جمالزاده به خدمت سفارت ایران در برلین درآمد و حدود هشت سال در آنجا مشغول بود. در همین ایام سرپرستی محصلان ایرانی در خارج از کشور را نیز برعهده گرفت. وی سال۱۳۱۰ به ژنو رفت و تا زمان بازنشستگی بهسال۱۳۳۵ش در سمت کارمند دفتر بینالمللی کار وابسته به جامعهٔ ملل به فعالیت خود ادامه داد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کاوه که تعطیل شد مقالاتی برای مطبوعات ایران مانند کوشش، شفقسرخ و مجله مهر نوشت. او در سیوششسالگی دیگر از حرفهٔ روزنامهنگاری دست کشید؛ اما تا سالهای پایانی عمرش برای مطبوعات فارسیزبان مقاله نوشت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جمالزاده از دستهْ روشنفکران برآمده از عصر مشروطیت بود که با دلزدگی از انقلاب سیاسی (شکست مشروطیت)، به انقلاب فرهنگی و آموزشی روی آورد و باتوجهبه موقعیت و نیازهای جامعه، به نقد وضع سیاسیاجتماعی جامعه با لحنی تند و تیز پرداخت و کوشید با تأکید بر اهمیت قانون و لزوم پیادهشدن آن در نوشتههایش، قدمی بهسمت تحقق آزادی و تجدد در کشورش بردارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جمالزاده در زندگی دو تجربه مهم داشت:خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- دوران کودکیاش در اصفهان و آموزشهای پدر و تأثیرپذیری از وی در دوران مشروطیت
- حضور در برلین و حشرونشر با نویسندگان ایرانی و اروپایی و آموختن راه و روش تحقیق بهسبک جدید.
از دیگر سو، سراسر زندگی صدوپنجساله جپمالزاده در دو دوره، بررسی میشود:[۱۴]
- زندگی پرهیاهوی در برلین که به سیاست و روزنامهنگاری و نوشتن مقالات ادبی و اقتصادی گذشت
- دورهٔ آرام زندگی در ژنو که به انجام کارهای تحقیقی و نوشتن و تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ژنو صرف شد.
از آثاری که جمالزاده در آن دوران کودکی خود را در اصفهان روایت میکند کتاب سروته یک کرباس است که در سال۱۳۳۵ منتشر شد. کانون حوادث آن اصفهان است؛ ازاینرو به اصفهاننامه نیز معروف است.
بیش از یک قرن زندگی کرد؛ اما بیش از نود سال را در اروپا گذراند. با انتشار «یکی بود و یکی نبود» در سال۱۳۰۰ش، داستاننویسی جدید را بنیان گذاشت و سالهای سال رمان و داستان کوتاه نوشت. او تنها داستان نمینوشت؛ بلکه در حوزه نقد ادبی، لغات و اصطلاحات عامیانه، در حوزهٔ ادبیات و فرهنگ و مسائل اجتماعی، سیاسی و تاریخی نیز قلم زد. تنها مجموع نامههایی که به دوستان و سرشناسان همدوره خود در ایران نوشته، در صورت چاپ بالغبر هزاران صفحه میشود.
جمالزاده از ۱۳۱۰تا۱۳۲۱ش چیزی بهچاپ نرساند و در جریانهای فرهنگی ایران طی این سالها حضور نداشت. صرفاً «عضو وابستهٔ فرهنگستان ایران» انتخاب شده بود؛ اما پس از شهریور۱۳۲۰ش با در اغلب مجلههای مختلف ادبی در تأسیسشده در ایران، مقاله و داستان نوشت: سخن، یغما، راهنمای کتاب، وحید، ارمغان، هنرومردم.[۱۵] رمان بعدی جمالزاده پس از سالها سکوت، دارالمجانین است که حدود بیست سال بعد از یکی بود و یکی نبود، منتشر شد.
محفل ادبی ایرانیان در برلین
با آغاز جنگ جهانی اول، هیئتی از دغدغهمندان و ایراندوستان به زعامت سیدحسن تقیزاده در برلین علیه دولتهای روس و انگلیس به فعالیت سیاسی پرداختند. اغلب اعضای این هیئت، علاوهبر اقدامات سیاسی بنابر میل شخصی و سابقهٔ تحصیل و تتبع علمی، به مباحث علمی و ادبی و تاریخی نیز علاقمند بودند. اواخر جنگ که آبها از آسیاب افتاد و کمک آلمان به این هیئت پایان یافت، عدهای از افراد مقیم آلمان منحصراً به کار تحصیل و تحقق پرداختند و بهصورت دستهجمعی هم در زمینههای فرهنگی فعالیتهایی انجامدادند. پس از آن، رویکرد مجله کاوه تغییر یافت و از یک مجله سیاسی که ناشر افکار سیاسی بود به مجلهای ادبی و تاریخی تبدیل شد.
کمیته ملیون، محفلی ادبی نیز داشت که اعضای آن به بحث و مناظره مطالب علمی و ادبی میپرداختند. حسن تقیزاده، کاظمزاده ایرانشهر، میرزا فضلعی تبریزی، محمد قزوینی، محمدعلی تربیت و محمدعلی جمالزاده هسته اصلی این محفل را تشکیل میدادند. این شش نفر هر هفته یک بار چهارشنبهشبها در اداره روزنامه کاوه یا در منزل شخصی یکی از این شش تن جمع میشدند و پس از صرف چای، به مباحثه و مذاکره و سپس سؤال و جواب میپرداختند. رفتهرفته تعداد اعضای این محفل افزون شد؛ ولی مباحث کمافیالسابق ادبی و تاریخی و علمی بود.
دوستی نزدیک جمالزاده با صادق هدایت
هدایت، جمالزاده را بزرگ خود میدانست، درحالیکه جمالزاده او را «هدایت» و «تو» خطاب میکرد، هدایت جمالزاده را «آقای جمالزاده» و «شما» خطاب میخواند. جمالزاده دو بار هدایت را برای یافتن شغلی به این و آن معرفی کرد. او در سال۱۳۱۴ از هدایت دعوت کرد که برای مدتی به سوئیس برود و مهمان او باشد. هدایت دعوتش را پذیرفت؛ اما نتوانست برود. بیش از سی نسخه از مجموع پنجاه نسخه چاپ اول بوف کور هدایت را که برایش فرستاده بود در اروپا توزیع کرد. پیوسته نگران حال و روزش بود. در هفتهها و ماههای افسردگی هدایت، تا میتوانست دلداریاش میداد و تا آخرین لحظات زندگی او، هوایش را داشت.[۱۶]
عکسهای جمالزاده
عکسهای بسیاری از جمالزاده در نشریهها و کتابها بهجا مانده است. خود او مجموعهای از عکسهایش را گردآوری کرده و برای هریک توضیحی نوشت تا در وقتی مناسب بهچاپ برساند. درنهایت جمالزاده عکسهایش را در اختیار علیاکبر سیاسی که در سفری به ژنو رفته بود، قرار داد تا برای چاپ به دست ایرج افشار برساند. بخشی از این عکسها در انتهای کتاب خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده منتشر شده است. مجبتی مینوی، محمدعلی همایون کاتوزیان، ایرج افشار، باستانی پاریزی، عباس زریاب خویی و علی دهباشی از کسانی هستند که با وی عکس گرفتهاند.
شخصیت و اندیشه
سیدحسن تقیزاده دربارهٔ شخصیت جمالزاده میگوید: «یکی از خصائص عمدهٔ فطرت جمالزاده آزادفکری و آزادیطلبی روح او و انزجار طبیعی نفس و طبع او است از تعصبات و افکار قشری و ظلم و جور و این صفت در نهاد او فوقالعاده متمکن و با خون او سرشته است؛ بهطوری که آثار آن همیشه نمایان است.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
او از یک سو به تجدد اروپا میل دارد و با سنتهای متحجرانه به مبارزه برمیخیزد و از سوی دیگر خواهان بازگشت به همان سنتهای پیشین و بومی است: «روشنفکران تجددخواه را هجو میکند و به ستایش از مردم عامی میپردازد که حافظ همان سنتها و تعصبهایند.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جمالزادهزدایی
جمالزاده به دلیل ترک وطن، دوری از محنتها و مشکلات و ژنونشینیاش آماج حملات جمعی از روشنفکران و نویسندگان داخل ایران قرار میگیرد. جلال آلاحمد در نامهای تند و تیز به جمالزاده در پاسخ به نقدی که او بر کتاب مدیر مدرسه در «راهنمای کتاب» منتشر کرده بود، اینچنین نوشت: «باعث تأسف است که تاکنون فرصت زیارت سرکار دست نداده است و البته میدانید که تقصیر این قصور از این فقیر نبوده است؛ چرا که من از وقتی چشم به این دنیا گشودهام سرکار اگر بدتان نیاید بهخرج جیب همان معلمانی که در [کتاب] مدیر مدرسه دیدید، در کنار دریاچهٔ لمان آب خنک میل میفرمودهاید»[۱۷] جلال در بخش دیگر نامهاش مینویسد: «آخر به شما چه که مدیر مدرسه چیست و مال کیست و چگونه است؟ شما کار خودتان را بکنید.»[۱۸] جمالزاده که عادت نداشت نامه کسی را بیپاسخ بگذارد در جواب نامه تند آلاحمد مینویسد: «میبینم خیلی غضبناک هستید و وقتی نامه شما را خواندم این جوانان انگلیسی امروز در نظرم مجسم شدند که در عالم هنر و ادب به آنها اسم غضبناک angry young men دادهاند و درحقیقت جوهر تمدن و انقلابهای معنوی هستند و یقین دارم وقتی این مطالب را برای من نوشتید صورتتان گل انداخته بوده است و در چشمانتان شرارهٔ غضب و عصبانیت شعلهور بوده است و از همین راه دور از تماشای آن لذت میبردم.»[۱۹]
چرا جمالزاده دیگر به ایران بازنگشت؟
قتل سیدجمالالدین اصفهانی، پدرِ مشروطهخواه جمالزاده که بهترین خاطرات دوران کودکیاش در کنار او سپری شده است کاریترین ضربه در زندگی او بهشمار میرود. کشته شدن پدر چنان تأثیری بر روح و افکار او بر جای میگذارد که ردپای آن را میتوان در آثار و نوشتههایش دید و اینکه جمالزاده چگونه در لابهلای داستانهایش با خیالپردازی از دوران کودکی و خاطراتش، سعی میکند آنها را زنده نگهدارد.
جامعه استبداد زده ای که آرمانها و آرزوهای مشروطهخواهان را برای تحقق آزادی و عدالت در کشور نابود کرد، از دیگر عمدهترین دلایل ماندن جمالزاده در اروپاست. عقبماندگی کشور و ظلم و ستم حکام زمان چنان تصویری از ایران آن روزگار در ذهن و روح جمالزاده ترسیم کرد که رفتن به غربت را به ماندن در وطن ترجیح داد. این زخمها چنان در ناخودگاه او تأثیر گذاشته بود که هرگز شفا نیافت. او از ایران و زندگی در آن میترسید از این رو عزم جزم کرد که دیگر به زادگاهش بازنگردد. همین امر او را آماج حملات نویسندگان داخل ایران قرار داد و بسیاری او را به راحتطلبی و زندگی پر از عیشونوش در اروپا متهم کردند.
نامه زینالعابدین مؤتمن به جمالزاده
زینالعابدین مؤتمن در نامهای به جمالزاده مینویسد که در آثار شما یک نوع تهمزه تلخ و گزشی وجود دارد؛ نه از آن جنس که مثلاً در آثار شعرا و نویسندگانی چون سعدی بهچشم میخورد؛ بلکه نوعی منفیبافی زیانبخش. بهخصوص هرجا که پای تاریخ ایران درمیان بیاید. گویا در کتاب سروته یک کرباس شماست که مجملی از تاریخ ایران از آغاز تا انجام نقل شده. فکر میکنید مطالعه آن صفحات در لوحساده یک جوان نوآموز که میخواهد از تاریخ کشورش وقفوی بههم رساند، چه اثری خواهد بخشید... .[۲۰]
با وجود همه نقدهایی که به جمالزاده بهسبب دوری از مام وطن وارد میکنند؛ اما نگاهی به آثار و نوشتههایش بهخوبی بیانگر آن است که او همواره برای پویایی و رشد زبان و فرهنگ و ادبیات ایرانزمین مینوشت. مدام با دوستان و اهل قلم در داخل ایران در ارتباط بود. اگرچه همه آثارش خارج از ایران نوشته شدهاند؛ اما روح ایرانی در نوشتههایش بیشتر از آثار برخی از نویسندگانی است که در ایران زیسته و چیز نوشتهاند. دوران کودکی و خاطراتش با پدر محبوبش در اکثر نوشتههای او موج میزند و سعی میکند آن دوران شیرین را که حدود ۱۳ سال بیش نبود در دنیای داستانهایش بازسای کند: «جمالزاده در میهندوستی تعصبی نداشت، حتی دوری از ایران سبب شد تا از نظر عاطفی و زیباشناختی با آن فاصله بگیرد تا بتواند اوضاع وطن را با ابزارها و اندازههای عینی و عقلانی در مقایسه با فرهنگ و جامعه فرنگی، بسنجد و به نقد بگذارد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زمینهٔ فعالیت
روزنامهنگاری
در دورهٔ زندگیاش در برلین روزنامهنگار فعالی بود. نوشتن را بهطور جدی از مجلهٔ کاوه شروع کرد. برای نشریهها و مطبوعات مختلف در داخل و خارج از ایران مقاله مینوشت؛ از مقالات سیاسی و اقتصادی گرفته تا اجتماعی و فرهنگی و ادبی.
پژوهشگری
او نویسندگی را با پژوهش آغاز کرد و پیش از اینکه در داستاننویسی آوازه بلندی بیابد، در حوزه مباحث تاریخی و اجتماعی و سیاسی قلم زده است. گنج شایگان او پنج سال پیش از مجموعه داستانی یکی بود و یکی نبود، منتشر شد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
داستاننویسی
داستاننویسی مهمترین عرصه نویسندگی جمالزاده است. روح ایران و ایرانی در مجموعه داستانهای کوتاه و بلندش موج میزند.دغدغهاش جامعه ایران بود. خُلقیات و خصوصیات رفتاری مردم را یکی از عوامل مهم پیشرفت کشور میدانست و میکوشید با انتقاد از آن، مردم را بهسمت اصلاح اخلاقی سوق دهد. ازاینرو بود که برای انتقاد از خصائل ناپسند هموطنانش و فساد ناشی از استبداد زمان، تصویرهای کاریکاتورگونه و اغراقآمیز از زندگی آنها ارائه میداد و میکوشید مردم را به واقعیتهای اخلاقی خود آگاه کند.
رماننویسی
سرگذشت عمو حسینعلی (۱۳۲۱)، قلتشن دیوان (۱۳۲۵)، راهآبنامه (۱۳۲۶)، صحرای محشر (۱۳۲۶)و سروته یک کرباس (۱۳۳۵)از رمانهای جمالزاده است.
داستان کوتاه
فارسی شکر است نخستین اثر داستانی جمالزاده است که در مجله کاوه چاپ شد و مقبول طبع عموم واقع شد: «از همان روز من قدم به میدان قصهسرایی نهادم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه نیز در مقدمهای این داستان جمالزاده مینویسد: در مقدمه آن آمده است: «مرا از نوشتن این حکایات بههیچوجه دعوی ادبی نبوده ونیست و گر پسند طبع ارباب ذوق و بصیرت گردد این بنده را دولتی است بهکلی غیرمنتظر و افتخاری غیر مترقب.»[۲۱]
نقد ادبی
جمالزاده و دموکراسی ادبی
دیباچه مجموعهداستانی یکی بود و یکی نبود، تعیینکننده نقش جمالزاده در نقد ادبی ایران است. آن را «بیانیه ادبی» مینامند که جمالزاده در آن درباره لزوم توجه به انواع سبکهای ادبی بهویژه «رمان» و «انشای رمانی یا حکایتی» سخن میگوید. او در دیباچه میگوید که ادبیات چه نقش و تأثیری میتواند در رشد و پویایی فرهنگ افراد جامعه بگذارد. بر استفاده از زبان محاوره و تعابیر عامیانه تاکید میکند و از این طریق با وارد کردن ادبیات و داستان به میان مردم، آن را وسیلهای برای اصلاح بیماریهای اخلاقی میداند. فواید رمان را توضیح میدهد: «رمان بهترین آینهایست برای نمایاندن احوالات اخلاقی و سجایای مخصوصه ملل و اقوام»[۲۲]
ترجمه
او طی سالهای ۱۳۰۰تا۱۳۵۷ آثاری از بِرناردَن دوسَن پییر، شیلر، مولیر، ایبسِن، گوبینو و شمار دیگری را بهفارسی برگرداند.
نامهنگاری
نوشتن نامه برای اهل قلم و کتاب در ایران یکی از دلچسبترین کارهای جمالزاده بود. او که بخش اعظم عمرش را خارج از ایران سپری کرد، نمیتوانست و نمیخواست از هموطنانش دور بماند. با نوشتن نامه به دوستان ایرانیاش چون ایرج افشار، محمود دولتآبادی، جلال آلاحمد، بزرگ علوی و جمعی دیگر میکوشید در جریان امور کشور و اوضاع زندگی مردم قرار بگیرد. در واقع در سالهای دوری از وطن، او با همین نامهنگاریها پیوند پایدارش را با فرهنگ، تاریخ، زبان و ادبیات فارسی حفظ کرد. هرکس به او نامهای مینوشت بهتفصیل پاسخش را دریافت میکرد. افشار در اینباره مینویسد: «به من که از سال۱۳۲۹ با ایشان مکاتبه کردهام درست سیصدوشصتوچهار نامه، اغلب مفصل (چندین صفحه) نوشته است. اگر چاپ شود، به هزار صفحه بالغ میشود و میتواند نمونهای باشد از نامههای بسیار دیگری که به دیگران نوشته است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ترجمه آثار
اگرچه برخی از آثار و نوشتههای جمالزاده به زبانهای مختلف ترجمه شده است؛ اما انبوه اصطلاحات و شیوه محاورهای نوشتههایش، ترجمه آنها را به زبانهای خارجی دشوار ساخته است.
- گنج شایگان توسط «اپنهایمر» استاد اقتصاد دانشگاه برلین، بهآلمانی ترجمه شده است.
گذشته از گنج شایگان، تنها برخی از داستانهای کوتاه مجموعهٔ یکی بود و یکی نبود و چند داستان دیگر وی به زبانهای خارجی برگردانده شده است که بهشرح زیر میباشد:
- ترجمه انگلیسی درد دل ملا قربانعلی در آوریل۱۹۴۴ و چاپ در مجله آهنگِ دهلی.
- آرتور کریستنس (ایرانشناس دانمارکی) در کتاب ملاحظاتی درباره فرهنگ ایران (کپنهاگ، ۱۳۹۱) ترجمهای از رجل سیاسی را آورده است.(ص: ۱۷۹تا۱۸۴)
- ترجمه آلمانیرجل سیاسی بهآلمانی و چاپ در گلچینی از داستانهای کوتاه طنزآمیز نویسندگان.
- ترجمه آلمانی ویلانالدوله بهآلمانی توسط استاد دانشگاهی از اتریش بهنام کارل اشتولیس. این قطعه در اکتبر۱۹۵۱ از رادیو وین پخش شد.
- ترجمه نمک گندیده بهآلمانی و چاپ در نشریات آلمانی.
- ترجمه دوستی خالهخرسه بهزبان اردو بهقلم دکتر منیبر رحمان و چاپ در نخستین شمارهٔ فکر و نظر –نشریهٔ انجمن ادبیات الگیره در هند" در سال۱۹۴۵.
- ترجمه دوستی خالهخرسهبهزبان آلمانی توسط رودولف گلپکه در سال۱۹۶۱.
- ترجمه خوراک غازِ بهزبان هندی توسط تیلاک و چاپ در مجله Kahani در مارس۱۹۵۵.
- برگردان اندک تخلیصشدهای از چهار داستانِ یکی بود و یکی نبود به فرانسه بهقلم شاهین سرکیسیان و چاپ در ژورنال دو تهران در ۱۹۵۰.
- ترجمه یکی بود و یکی نبود بهروسی توسط ب.ن. زاخودر و چاپ در سال۱۹۳۶ در مسکو. ا.بولوتنیکف مقدمه مشروحی درباره نویسنده و داستانهای مجموعه و ملاحظاتی کلی در زمینهٔ تجدید حیات ادبی نوین در ایران بر این اثر نوشته است.
- ترجمه یکی بود و یکی نبود توسط حشمت مؤید و پال اسپراکمن (paul Sprachaman).
یادمان و بزرگداشتها
شب «سیدمحمدعلی جمالزاده» در آبان۱۳۸۵ بههمت علی دهباشی سردبیر مجلهٔ بخارا در خانه هنرمندان برگزار شد.
از نگاه دیگران
محمد قزوینی
قزوینی کتاب روابط روس و ایران جمالزاده را نمونهای از «وسعت اطلاعات و قوه انتقادی و تدقیق او بهسبک اروپاییان» میداند و نیز معتقد است: «کتاب یکی بود و یکی نبود او نموداری از شیوه انشای شیرین سهل ساده خالی از عناصر خارجی اوست و اگرچه این سبک انشاء کار آسانی نیست و بهاصطلاح سهل ممتنع است ولی معذلک فقط این طرز و شیوه است که باید سرمشق چیزنویسی هر ایرانی جدیدی باشد که میل دارد بهزبان پدر مادری خودش چیز بنویسد و نمیخواهد که بهواسطه عجز از ادای مقصود خود بهزبان فارسی محتاج بهدریوزه نمودن کلمات و جمل و اسالیب تعبیر کلام از اروپائیها بشود؛ چنانکه شیوه ناخوش بعضی از نویسندگان دوره جدید است.»[۲۳]
آرتور کریستنس
کریستنس ایرانشناس دانمارکی، جمالزاده را میستاید و او را «بی تردید با استعدادترین نویسندهٔ معاصر ایران» میداند و او را با لودویگ هولبرگ بنیانگذار ادبیات دانمارک، مقایسه میکند.[۲۴]
کنستانتین چایکین
چایکین برجستهترین خاورشناس روس، یکی بود و یکی نبود جمالزاده را سرآغاز مکتب و سبک رئالیستی در ایران دانسته است و بولوتنیکف در گفتوگویی بهنقل از چایکین میگوید: «مکتب و سبک واقعگرایی با یکی بود و یکی نبود به ایران راه یافت و این مکتب و سبک در حقیقت پایههای بکر و نویی برای هنر داستانسرایی در ادبیات ایران پدید آورد و از هنگام کاربرد اینهاست که می توان از پیدایش رمان، قصه و ماجرای عشقی در ادبیات هزارسالهٔ ایران سخن بهمیان آورد [کذا]. نام جمالزاده برای یکی بود و یکی نبود سرآمد ناموران ادبیات فارسی امروزی است، نهتنها برای پیشگامی تاریخیاش، بلکه همچنین برای درخشش و همیت و اعتبار کارهایش... خلاصه باید گفت که جمالزاده برای ما بیشک نویسندهای است همطراز بهترین رماننویسهای اروپا. از این گذشته کاری بزرگ را با موفقیت بهانجام رساند؛ یعنی روح و تکنیک نثر اروپایی، نیروی شخصیتآفرینی و گویاییِ غیرعادی آن را به قالب هزارسالهٔ زبان فارسی راه داد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
فیلیپ ولتی
«فیلیپ ولتی» سفیر وقت سوئیس در ایران در مراسم شب جمالزاده او را در قلمرو ادبیات فارسی یک «اصلاحگر» و «انقلابی» خواند.[۲۵]
حسن کامشاد
کامشاد نویسندهٔ یکی بود و یکی نبود را یکی از بزرگترین نویسندگان ایران میداند و معتقد است با وجود اقامت سالیان متمادی در خارج، باز یک نویسنده ناب ایرانی باقی ماند: «با وجوداین، هنری که وی در نخستین اثر خود بروز داد، دیگر هیچگاه در نوشتههای بعدیاش دیده نشد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ژیلبر لازار
ژیلبر لازار استاد زبان فارسی در دانشگاه سوربن فرانسه، معتقد است که جمالزاده تقریباً سراسر عمر خود را در اروپا گذرانده اما آثارش بهگونهای است که گویی حتی مدتی کوتاه هم در آن دیار بهسر نبرده است.
حسن میرعابدینی
بهاعتقاد میرعابدینی رمانهای جمالزاده امروزه از نظر سبک، اثرگذار نیستند؛ اما بخشهایی از آنها بهلحاظ زبانی قابلتوجند و تصویر نافذی از خلقیات و روحیات ایرانیان در زمانه خود را منعکس میکنند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
جمالزاده در مصاحبه خبرنگار رادیو تهران در سال۱۳۲۸ش، درباره آثارش میگوید، از یکی بود و یکی نبود بسی به خود میبالد، ازاینجهت که سرآغاز مکتب تازهای در نثرنویسی شد؛ بااینحال تأکید میکند: «این نوآوری از مدتی پیش در هوا بود و اعتقاد دارد اگر او شروع نکرده بود کسی دیگر میکرد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
او همچنین پس از شصت سال داستاننویسی در دیباچه کتاب قصه ما بهسر رسید داستانسرایی را کاری نهچندان مفید میداند و مینویسد: «گمان نمیکنم که با قصهگویی و داستانسرایی دردی را دوا کرده باشیم و امروز تازه معنی سخن بوسعید ابوالخیر را می فهمم... حکایتنویس مباش، چنان باش که از تو حکایت کنند.»[۲۶] در جایی دیگر گویی در سبک پیشین خود در داستاننویسی و استفاده بیش از حد از امثال و اصطلاحات محاوره دچار شک شده، مینویسد: «خوب می دانم که در کار داستانسرایی مدام اشعار و ابیات آوردن کار پسندیدهای نیست؛ ولی میبینم که هموطنان جوانم دارند با آنهمه سخن منظوم پرمعنی و با مغزی که داریم بیگانه میشوند... در این هزار سال اخیر جز همین اشعار و ابیات و قدری هم معانی علمی و فنی و حکمتی... چیزی که ارزش واقعی داشته باشد، بهوجود نیاوردهایم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
درباره سیدضیاءالدین طباطبایی
جمالزاده با سیدضیاءالدین طباطبایی در برلین آشنا میشود. او مدتی نخستوزیر ایران در دورهٔ قاجار بود و پس از کودتای ۱۲۹۹ ق که به خلع احمدشاه قاجار منجر میشود به آلمان میرود. جمالزاده در مصاحبتها و معاشرتهایش با سیدضیاء او را مردی «فعال» میدانست که به امور دنیوی از جمله مسائل سیاسی بس اهتمام میورزید. جمالزداه او را دوستی صدیق و دستودلباز و صداقت منش میدانست و درباره او نوشته: «سید کتاب کم خوانده بود و کم مطالعه میکرد و گذشته از فارسی که زبان مادری او بود هیچ زبانی را بهقدر کافی نمیدانست.» بااینحال فصاحتی داشت که مستمع را تحت تأثیر قرار میداد. «خداوند او را آفریده بود که پیشدسته و سخنران و ناطق یک حزب سیاسی باشد و برای جمعیت و بهمنظور تبلیغات سخن براند.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دربارهمحمد قزوینی
جمالزاده خود را مدیون قزوینی و دلگرمیهای او میداند. دربارهاش مینویسد: سرتابهپا شوق، کنجکاوی، شور و درعینحال کاملاً اهل استدلال، منطق، دقت، انصاف، طرفدار سبک و طرز شیوه کار کردن علمی فرهنگیها بود که «متود» نام دارد. «هر شب و هر ساعت به ما یاد میداد که چگونه باید حرف بزنیم و چطور باید چیز بنویسیم و اساساً با رفتار و گفتار خود راه فکر و عمل را به ما نشان میداد.» جمالزاده همچنین رواج طریقه تحقیق و تتبع بهسبک جدید در ایران را نتیجه مستقیم و ثمره نوشتهها و گفتهها و راهنماییهای قزوینی میداند. بهعقیدهٔ او بسیاری از آثاری که در زمینه زبان و ادب و تاریخ طی دهههای بیست و سی و پس از آن نوشته شد، متأثر از تعلیمات قزوینی بود.[۲۷]
درباره سیدحسن تقیزاده
تقیزاده از همان جوانی، بههمان اندازه که به تحصیل علم و معرفت پرداخت بههمان اندازه هم در راه آزادی و وطنخواهی و مبارزه با استبداد کوشید. برخی از هموطنان او را در حیاتش «ابوریحان بیرونی این زمان» خواندند. قبل از هر چیز وطنپرست و مشروطهخواه و انقلابی بود و در کنار همه کوششهایش در راه آزادی میهن، همواره در راه نشر و ترویج علم و ادب سعی بلیغ داشت. جای دارد «او را رجل سیاسی بارز و هم عالم اسلامی و مورخ و نویسنده بهنام و مرد فکر و اندیشه ژرف و عمل و اقدام پایدار و همچنین روزنامهنگار زبده و شاخصی بهشمار بیاوریم.»[۲۸]
درباره پدر
حکایتهای شنیدنی بسیاری از او دارد. از همان کودکی محرم اسرار پدر و گوش شنوای صحبتهای او بود. جمالزاده میگوید پدرش در نهایت سادگی و حتی گاهی با فقر و تنگدستی زندگی میکرد. «سیدجمالالدین واعظ بهتماممعنی واعظ و خطیب و از پیشقدمان انقلاب و بیداری و آزادیخواهی هموطنانش بود و مردانه و صادقانه و بیریا کوشید و در آنچه مقصودش بود هم بهشهادت رسید.»[۲۹]
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
جملهای از ایشان
خلقیات
«گشاده دستی» و «مهماننوازی» از خصوصیات جمالزاده بود. «از همه چیزش- از مالش، از وقتش، از کتاب و کاغذش- مایه میگذاشت. او یکی از آسودهترین و بیعقدهترین و در نتیجه متواضعترین کسانی است که من در عمرم دیدهام.» دوست و دشمن را یکی نمیگرفت اما بدِ کسی را هم نمیخواست. اگر کسی در حقش بدی میکرد، کینه او را به دل نمیگرفت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهاز هر نظر آدم قانع و راضی بود. گشادهروی و گشادهدست بود. برای هرکه از او کار میخواست تا میتوانست کار میکرد. تقریبا از کسی بد نمیگفت مگر در مواردی که بهدلایل اخلاقی و اجتماعی مربوط میشد و در این صورت هم کلامش تند و تیز نبود. زندگی را دوست میداشت. ذرهای بخل و کینه در وجودش نبود.[۳۰] اینها صحبتهای همایون کاتوزیان درباره خصلتهای جمالزاده است.
منزلی که در آن زندگی میکرد
خانه پدری جمالزاده در اصفهان، در محله بیدآباد و نزدیک به چهارسوی علیقلیآقا واقع شده بود. ایراندوستی و دلبستگی به فرهنگ و تاریخ این مرزوبوم در جایجای زندگی جمالزاده نمودار است. افشار درباره توصیف خانه او در ژنو مینویسد: خانهاش آراسته به قالی، قلمکار، قلمدان، ترمه، تافته، مسینه و برنجینههای کرمان، اصفهان و یزد بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گزارشی از سفرها بهزبان خودش
بیروت
در دهدوازهسالگی برای ادامه تحصیل روانه لبنان میشود و مدتی در مدرسه آنطورا در بیروت درس میخواند.
مصر
سفرش به مصر، آنگونه که در شرححال خودنوشتش میگوید سفری سیاحتی بود که از آنجا به فرانسه میرود.
فرانسه
تحصیل در دانشگاه دیژون را آغاز میکند و در آن دیپلم رشته حقوق میگیرد.
بغداد
در کمیته ملیون قرعه بهنام جمالزاده درمیآید تا برای تأسیس یک روزنامه بهزبان فارسی عازم بغداد و کرمانشاه شود. جمالزاده این مأموریت را پر بسیار سخت و پر مشکل توصیف میکند.[۳۱]
کرمانشاه
پس از بغداد، عازم کرمانشاه و لرستان میشود.
استانبول
در راه بغداد، به استانبولِ ترکیه رسید. در آنجا بهدست نظمیه به زندان افتاد.
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
روزنامهٔ رستاخیز
در سفرش به بغداد از سوی کمیته ملیون، بههمراه ابراهیم پورداود و حاجاسماعیلآقای امیزخیزی روزنامهای به مدیریت پورداود منتشر شد.
ناشرانی که با او کار کردهاند
جمالزاده بیش از نود سال از عمر خود را در غربت بهسر برد، ازاینرو بهطور مستقیم با نشرهای داخل ایران همکاری نداشت. بههمت هیئت امنایی که بهانتخاب خود او و دانشگاه تهران از (ایرج افشار، علیاکبر سیاسی و محمدابراهیم باستانی پاریزی) تشکیل شد، شماری از آثارش در ایران منتشر شد. همچین انتشارات سخن، شهاب و سلسله انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار بارها کتابهای او را تجدید چاپ کردهاند.
بنیانگذاری
جمالزاده بنیانگذار نثر داستانی جدید فارسی است.
تأثیرپذیریها
پدر
جمالزاده به تأسی از پدر زبان محاوره و استفاده از اصطلاحات و تعابیر عامیانه و مَثلها را برای زبان نوشتههایش انتخاب میکند. او بهاندازهای شیفته و مجذوب پدرش بود که نوشتههای متعددی درباره او بهرشته تحریر درآورده است که برخی از مهمترین آنها در زیر میآید:
- ترجمهٔ حال سیدجمالالدین واعظ، یغما، ۷ (۱۳۳۳): ص۱۸تا۱۲۳؛ ۱۶۳تا۱۷۰؛ ۳۹۴تا۴۰۱.
- سیدجمالالدین واعظ در مردان خودساخته (تهران ۱۳۳۵)، ص ۱۲۰تا۱۳۷.
- انتشار اسناد سیاسی ایران در انگلستان (متن بیانات سیدجمالالدین اصفهانی)، وحید، ۱ (۱۳۴۲)، ش۲: ص۱۲تا۱۶.
محمد قزوینی
جمالزاده نخستین بار داستان فارسی شکر است را در جمع بزرگانی چون قزوینی میخواند. کارش را خام و ناپخته میپندارد و بیمناک است که اثرش مطبوع طبع حاضران واقع نشود؛ اما در همان مجلس، قزوینی بهشدت از داستان او تعریف و تمجید میکند. جمالزاده خود را مدیون و مرهون او میداند و تشویقها و دلگرمیهایش را محرک واقعی ادامه کارهای ادبی خود توصیف میکند.
سیدحسن تقیزاده
تقیزاده دومین فردی است که جمالزاده خود را شاگرد او میداند و میگوید در امور علمی و ادبی راهنما و مُرشد او بود.
استادان و شاگردان
علت شهرت
شهرت و جایگاه جمالزاده در تاریخ ادبیات معاصر، بهسبب داستانهایی است او در سال۱۳۰۰تا۱۳۵۷ نوشته است که بهعقیده برخی همچون حسن میرعابدینی جمالزاده تغییر چشمگیری در ساختار روایی و زبان و مضامین آنها نداد. جمالزاده با یکی بود و یکی نبود مشهور شد. از دلایل شهرت این کتاب، زبان ساده و محاورهای آن است. نیز ژانر داستان کوتاه از طریق این کتاب وارد ادبیات فارسی شد. ورود سبک رئالیسم انتقادی به داستانسرایی ایرانی از طریق این کتاب، از دیگر امتیازات آن شمرده میشود. شعار سیاسی در این داستانها بهچشم نمیخورد و درس اخلاقی بهطورمستقیم داده نمیشود.
فیلم ساختهشده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
محمدعلی جمالزاده طبق موافقتنامهای که بهتاریخ ۲۳مهر۱۳۵۵ش با دانشگاه تهران بهامضا رسانید، تمام حقوق ناشی از چاپ آثار خود را به دانشگاه تهران واگذار کرد تا بخشی از آن به مصرف خرید کتابهای مفید برسد و در اختیار کتابخانهٔ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران قرار گیرد. بخش دیگر آن بهعنوان «بورس تحصیلی» یا «اعانه تحصیلی جمالزاده» به دانشجویان ایرانی علاقمند اما بیبضاعتی تعلق بگیرد که خواه در ایران یا در خارج از ایران، مشغول تحقیقات ادبی و تاریخی خواهند بود. بخش سوم آن نیز به یک مؤسسهٔ خیریه از قبیل یتیمخانه و یا خانهٔ مساکین سالخورده در اصفهان تخصیص یابد. جمالزاده همچنین کتابخانهٔ خود را به کتابخانهٔ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران بخشید و کلیهٔ سهام شرکت سیمان را که مالک آن بود برای کارهای خیر خود به دانشگاه تهران واگذار کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
برای انجام این امور، هیئت امنایی از ایرج افشار (بهانتخاب جمالزاده)، علیاکبر سیاسی (از جانب دانشگاه تهران) و محمدابراهیم باستانیپاریزی (از جانب این دو) تشکیل شد. این هیئت همچنین به چاپ کتابهای یکی بود و یکی نبود، دارالمجانین، صحرای محشر، آسمان و ریسمان (توسط کانون معرفت)، کهنه و نو، هفت کشور، جنگ ترکمن، قنبرعلی، قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار (توسط انتشار جاویدان) اقدام کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نام جاهایی که به اسم این فرد است
شهرداری تهران نیز در سال۱۳۴۲ نام خیابان جمشیدآباد را تغییر و نام جمالزاده بر آن نهاد. داروخانهای به نام جمالزاده نیز در همین خیابان موجود است. شهرداری اصفهان در سال۱۳۵۳ نیز خیابان محل سکونت خانواده جمالزاده را به نام وی نامگذاری کرد.
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
محمد فرجی کاریکاتوری از جمالزاده را بهمناسبت سالروز درگذشت وی در پایگاه شیرین طنز کشیده است.
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
مرتضی ممیز چهرهای از سیدمحمدعلی جمالزاده طراحی کرده است. تندیس محمدعلی جمالزاده در سال۱۳۹۶ در تقاطع خیابان جمالزاده و بلوار کشاورز توسط شهرداری تهران نصیب شد. این تندیس از جنس برنز بوده و اثر علی وزیری است.[۳۲]
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
انتشار مصاحبهای درازدامن از جمالِزاده در دهه هفتاد شمسی در روزنامه «همشهری» که بعدها بهصورت کتابی مستقل منتشر شد با نام: لحظهای و سخنی، تهران، ۱۳۷۳.[۳۳]
آثار و کتابشناسی
کارنامه جمالزاده
کتاب
داستان
- یکی بود و یکی نبود (۱۳۴۰ق)
- دارالمجانین (۱۳۲۱)
- عمو حسینعلی (۱۳۲۱)
- صحرای محشر (۱۳۲۳)
- قلتشندیوان (۱۳۲۵)
- راه آبنامه (۱۳۲۶)
- معصومهٔ شیرازی (۱۳۳۳)
- سروته یک کرباس یا اصفهاننامه (۱۳۳۴)
- مجموعهٔ تلخ و شیرین (۱۳۳۴)
- شاهکار (دو جلدی؛ ۱۳۳۷)
- مجموعهٔ کهنه و بپنو (۱۳۳۸)
- غیر از خدا هیچکس نبود (۱۳۴۰)
- آسمان و ریسمان (۱۳۴۳)
- قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار (۱۳۵۳)
- قصهٔ ما بهسر رسید (۱۳۵۷)
تاریخ و ادبیات
- گنج شایگان (۱۳۳۵ق؛ چاپ برلین)
- تاریخ روابط روس با ایران (۱۳۷۲؛ چاپ برلین و بعد چاپ تهران)
- پندنامه سعدی یا گلستان نیکبختی (۱۳۱۳؛ چاپ تهران)
- قصهٔ قصهها (۱۳۲۱؛ از روی قصص العلمای تنکابنی)
- بانگ نای (۱۳۳۷؛ داستانهای مثنوی مولانا)
- فرهنگ لغات عوامانه (۱۳۴۱)
- طریقهٔ نویسندگی و داستانسرایی (چاپ شیراز)
- سرگذشت حاجیبابای اصفهانی (۱۳۴۸)
- اندک آشنایی با حافظ (۱۳۶۶)
اجتماعی و سیاسی
- آزادی و حیثیت انسانی (۱۳۳۸)
- خاک و آدم (۱۳۴۰)
- زمین، ارباب و دهقان (۱۳۴۱)
- خلقیات ما ایرانیان (۱۳۴۵)
- تصویر زن در فرهنگ ایرانی (۱۳۵۷)
ترجمه
جمالزاده با زبانهای فرانسه، آلمانی آشنایی کامل داشت و توانست تعداد زیادی کتاب و مقاله به فارسی ترجمه کند که شماری از آنها در زیر میآید:
- قهوهخانهٔ سورات یا جنگ هفتاد و دو ملت (از برناردن دوسن پیر؛ ۱۳۴۰)
- ویلهلم تل (۱۳۳۴؛ از شیللر)
- داستان یشر (از هندریک وانلون؛ ۱۳۳۵)
- دون کارلوس (از مولیر؛ ۱۳۳۵)
- خسیس (۱۳۳۶)
- داستانهای برگزیده از چند نویسندهٔ خارجی (۱۳۳۶)
- دشمن ملت (از ایبسن؛ ۱۳۴۰)
- داستانهای هفت کشور (مجموعهای از داستانهای ترجمه شده؛ ۱۳۴۰)
- بلای ترکسن در ایران قاجاریه (از بلوک ویل که در مجلهٔ نگین چاپ شده است؛ ۱۳۴۹)
- قنبرعلی جوانمرد شیراز (از آرتور کنت دوگوبینو؛ ۱۳۵۲)
- سیروسیاحت در ترکستان و ایران (از هانری موزر که در مجلهٔ نگین چاپ شده است؛ ۱۳۵۷)
- جنگ ترکمن (از آرتور کنت دوگوبینو؛ ۱۳۵۷. ابتدا در سال۱۳۴۹تا۱۳۵۰ در مجلهٔ نگین چاپ شده است.)
مقالات
جمالزاده مقالات پژوهشی متعددی در قلمرو ادبیات و تاریخ و تصوف دارد. بهعقیده افشار مقالاتی که در مجلهٔ کاوه بهچاپ سپرده شده است، «جدیتر»، «مبتکرانهتر» و «مفیدتر» است. تعداد مقالاتش از سیصد درمیگذرد. چهلپنجاه مقالهاش زمینهٔ تاریخی دارد و بههمین اندازه نیز به مباحث ادبی مربوط میشود.
درباره ایران پیش از اسلام
- اولین لشکرکشی اروپا به ایران
- نوروز جمشیدی
- نامهٔ تنسر
- بالشویسم در ایران، مزدک
- دخمهٔ انوشیروان کجاست؟
دوران ایرانِ اسلامی
- بیرقهای ایران در عصر صفویه
- شیر و خورشید در پرچم ایران و سکههای قدیمی
- شیر در ایران و در ماوراءالنهر
- جیغههای پادشاهان قاجاری
- حاجی میرزا آقاسی برای خود مردی بوده
- قدیمیترین روابط سیاسی ایران و آلمان
ادبی
- مولوی و مثنوی
- سیر و سیاحتی در مثنوی
- کلمات عربی در شاهنامه
- شعر مهستی
- از حافظت تا برشت
- یغمای جندقی
- فلکی شروانی
- واقعگرایی در سعدی
- چهل مجلس علاءالدوله سمنانی
- رواج بازار شعر و شاعری
- فاب در ادبیات فارسی
- شعرای کاسبکار
- تاریخ وفات سعدی
- اشکالات تاریخی در گلستان
بهعقیده افشار هیچیک از این مقالات، حامل «نکتهٔ تازهای» نیست و چنین بهنظر میرسد که همه آنها بهمنظور عرضهکردن مطالبی است که حین خواندن کتابها بهذهن جمالزاده خطور میکرد. البته افشار دو مقالهٔ اخیر «تاریخ وفات سعدی» و «اشکالات تاریخی در گلستان» را «خواندنی» و «ماندنی» توصیف میکند.[۳۴] علاقمندی جمالزاده به ثبت و ضبط اسناد و نامههای تاریخی، سبب شد او از ایندست مدارک را در کتاب «هزار بیشه» بهچاپ برساند.
نوشتههایش درخصوص زبان
- چگونه باید نوشت
- زبان عامیانه
- بلای انشا و املای عوامانه
- ققنوس
- دری و کبک دری
- زبان داستان
- شیوهٔ نقطهگذاری
مردمشناسی
- منزل با سلیقهٔایرانی
- حمامهای خزانهدار
- قصهٔ دویدم و دویدم
- مکتب
- آوازهای قدیمی ایران
- حاضرجوابیهای اصفهانی
نوشتههای تفننی
- هزار بیشه (جلد اول؛ ۱۳۲۶)
- کشکول جمالی (دو جلد؛ ۱۳۳۹)
- صندوقچهٔاسرار (دو جلد؛ ۱۳۴۲)
نوشتههای خاطراتی
قسمتی از آنها به سرگذشت دوستان و همروزگارانش اختصاص دارد.
- دربارهٔ ابراهیم پورداود
- سیدحسن تقیزاده
- حاجمیرزا یحیی دولتآبادی
- محمد قزوینی
- خاندان علوی
- محمود افشار
- حسن جابری انصاری اصفهانی
- عارف قزوینی
- سیداشرفالدین نسیم شمال
- محمد معین
- امیرمهدی بدیع
- مجتبی مینوی
- غلامحسین یوسفی
- صادق هدایت
قسمت دیگر نوشتههای خاطراتی او به سرگذشت پدر و خودش مربوط میشود که عمدتاً در مجلههای راهنمای کتاب، یغما، وحید و آینده بهچاپ رسیده است.
سبک و لحن و ویژگی آثار
سبک جمالزاده در داستاننویسی مبتنی بر توصیف است. شخصیتهای داستانیاش را بر اساس معیارهای اخلاقی میسازد تا پندی باشد برای خوانندگان. بهلحاظ فن نویسندگی، جمالزاده میکوشد قصهها و حکایتهای شرقی را بهشیوه غربی بیان کند و پس از زمینهچینی طولانی، ماجرای اصلی داستان را مطرح میکند. لحن او در بیشتر داستانهایش تند و تلخ است؛ با بیانی طنزگونه و در عین حال انتقادآمیز، شرایط جامعه، صفات و خصلتهای مردم را نقد میکند تا خواننده را با زوایای پنهان طبایع انسانها در جامعه آشنا کند و در عینحال زمینه را برای فکر کردن درباره این صفات و دوری جستن از آنها در مخاطب فراهم کند. درهمینراستا یکی از شخصیتهایی که در بیشتر این داستانها حضور قوی دارد، تیپِ ریاکار است.
بهاعتقاد بسیاری، شخصیتهای داستانهای او تکراری است و دلیل اینکه نمیتواند شخصیت جدیدی متناسب با شرایط و همپای تحولات جامعه خلق کند، دوری او از وطن است. بهاعتقاد حسن میرعابدینی «در قصههایش از تکنیک داستاننویسی جدید و شخصیتپردازی چیرهدستانه نشانی نیست. سبک وی با زمان و محیط ماجراهای داستانی و سنت قصهگوی شرقی هماهنگ است»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نثر داستانهایش روان و سهل و ساده است و زبان روزنامهای و آکنده از تعابیر عامیانه و محاوره در داستانهایش بهوفور دیده میشود. صادق هدایت و بزرگ علوی نیز تحتتأثیر همین شیوه در داستاننویسی قرار گرفتند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
با گذشت زمان مضامین داستانهای جمالزاده تغییری نمیکند و در داستانهای بعدی همان درونمایههایی را استفاده میکند که در نخستین داستانهایش به آن پرداخته بود. مرتضی کیوان، مشکل جمالزاده را در فاصلهگرفتن جهان داستانی او با واقعیتهای روز میداند و میگوید جمالزاده ایران معاصر و مسائل آن را همچنان از دید پدر خود، سیدجمالالدین اصفهانی میبیند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
در داستانهای جمالزاده با دو تیپ تحصیلکرده ایرانی در فرهنگ روبه رو هستیم: یکی جوانانی که به فرنگ رفته و به وطن بازمیگردند تا خدمت کنند؛ اما درستکاریشان وبال گردنشان میشود. نمونه این مدل شخصیت را میتوان در قهرمان راهآبنامه یا چهرههای داستانی آتش زیر خاکستر مشاهده کرد. دیگری تحصیلکردگان فرنگی مآبی هستند که چیزی نیاموختهاندو تنها ادی فرنگیها را درمیآورند. نمونه آن جعفرخان از فرنگ آمده است یا پسر نعیمالتجار در دارالمجانین که نویسنده این تیپ شخصیتها را هجو میکند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جوایز و افتخارات
- نامزد دریافت جایزه ادبی نوبل[۳۵]
- دریافت درجه دکتری افتخاری دانشکده ادبیات و علومانسانی دانشگاه تهرانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بررسی چند اثر
یکی بود و یکی نبود
شامل یک دیباچه و شش داستان است. در هریک از داستانها با زبانی طنزآلود و آکنده از امثال و تعابیر عامیانه، بهشرح عقبماندگی جامعه میپردازد. مسئله زبان فارسی، فساد مقامات سیاسی، ناآگاهی مردم و شکست آرمانهای مشروطهخواهی از جمله مضامین این داستانها بهشمار میرود.
فارسی شکر است. رجل سیاسی، ویلانالدوله، درد و دل ملا قربانعلی و دوستی خاله خرسه و بیله دیگ بیله چغدر داستانهای این مجموعه هستند.
محمد قزوینی درباره یکی بود و یکی نبود مینویسد: «در شیرینی و سلاست انشا و روانی عبارت و فصاحت لفظ و بلاغت معنی و انتخاب مواضیع نمکین و در عین اینکه زبان رایج محافل بلکه کوچههای تهران است از کلمات عامیانه و بازاری و مبتذل پاک بودن نمونه کاملالعیار زبان فارسی حالیه است و اظهر صفات بارزه آن شیرینی و حلاوت است که هیچ لفظی دیگر پیدا نمیکنم برای تعبیر از این حسی که انسان از این نوع انشاء میکند.»[۳۶]
دارالمجانین
نخستین رمان جمالزاده دارالمجانین است که در سال۱۳۲۱ توسط بنگاه پروین منتشر شد. این داستان که در یازده باب روایت میشود الهامگرفته از زندگی صادق هدایت و اثرش بوف کور است.
داستان تیمارستانی است که افراد با خصلتها و عادتها و خصوصیات فردی خود، در آن نگهداری میشوند. جمالزاده با انتقاد از جامعه و شرایط و احوال آن نشان میدهد که افراد حساس ترجیح میدهند بهجای آزادی در جامعه، در تیمارستان بهسر ببرند. یکی از شخصیتهای داستان هدایتعلی خان، نام دارد که خود را «بوف کور» میخواند. جمالزاده با استفاده از برخی تکههای بوف کور هدایت، بهنیکی از او در این اثر یاد کرده است.
قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار
این مجموعه که در ۱۳۵۳ش منتشر شده است، شامل دوازه داستان است. عروسی داریم و عروسی، نوروز و عیدی خاله خداداد، دلی دارد زییا، صالح و طالح، سقطفروش و پیر قوم، پینهدوز، پاشنهکش از جمله داستانهای این مجموعه است. جمالزاده در دیباچه این اثر مینویسد: «شاید این داستانها لطف و مزه داستانهای دستاول قدیمم را نداشته باشد... [سپری شدن جوانی و گذشت روزگاز] در طرز فکر و سبک نگارشم (که روزبهروز بهسادگی بیشتری میگرایید) تغیراتی بهوجود آورد. خواستم از طعن و طنز که مایهٔ اساسی کارم بود و همواره دلپسند پیر و جوان (و مخصوصا جوانان) است و با طبع و ذوقم سازش بسیار داشت و دارد قدری بکاهم و بر جنبه آنچه با مغز و قلب سروکار دارد اندکی بیفزایم.»[۳۷]
قصه ما بهسر رسید
این مجموعه در آستانهٔ نودسالگی جمالزاده در ۱۳۵۷ش منتشر شد. داستانهای این کتاب چندبخشی است. شیران رو بهمزاج، خاک حاصلخیز، ماجرای وحشتناک کلمه که، قصه صیغه و عقدی و بارگاه شاهانه از قصههای این مجموعه است که در دل خود چند داستان دیگر دارد.
آسمان و ریسمان
آسمان و ریسمان منتشره در سال۱۳۴۲ش، حاوی ۱۵ داستان، و پنج متن ترجمهشده از آثار فردریش دورنمات، موریس لُبلان، اُسکار وایلد، رابیندرانات تاگور و بالزاک است. غمخواران ملت، مرغ همسایه، فال و تماشا و شورآباد از جمله قصههای این مجموعه است.
غیر از خدا هیچکس نبود
این مجموعه در سال۱۳۴۰ منتشر شد که دارای هفت داستان کوتاه در دویستوهفت صفحه است. نخستین و بلندترین داستان آن، قیصر و ایلچی، کالیگولا (۱۳۳۹) هفتاد صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. آخوند داریم و آخوند، داستان دوآتشه، میرزا خطاط و امنیت شکم از جمله داستانهای این مجموعه است.
در بیشتر قصههای این مجموعه، جمالزاده صفاتی چون جهل و تملق و ریاکاری را بهاستهزا گرفته و نشان میدهد که چگونه ویژگیهای محیط بر تغییر ماهیت اشخاص تأثیر میگذارد.
دوستی خالهخرسه
این داستان به جنگ جهانی اول مربوط می شود. روایت حزنانگیز یک شاگرد قهوهچی خوشقلب است که جانِ قزاق روسی مجروحی که در جاده کرمانشاه میان برف افتاده است، نجات میدهد؛ اما قزاق روس پس از بهبودی، سعی میکند با گرفتن جان قهوهچی، مختصر پولش را بدوزد. کامشاد این قصه را از حیث تحرک و کیفیت اندوهبارش در ردیف «پارهای از بهترین داستانهای کوتاه ادبیات اروپایی» قرار میدهد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
درد دل ملا قربانعلی
این داستان، روایتگر عاشقی یک ملا به دختر بزار همسایهاش است. دختر میمیرد و خانوادهاش که از این عشق بیخبرند از ملا میخواند شب را کنار پیکر دختر بماند و برایش قرآن بخواند. شیفتگی ملا به دختر کار دستش میدهد؛ حین بوسیدن لبهای دختر مرده است که رسوا میشود و کارش به زندان میکشد.
بیه دیگ بیله چغندر
داستانی که با لحن طنزآمیز نیشداری استبداد و شیوه زندگی حکام و امرای دوره قاجار را نقد میکند. دست تقدیر دلاک حمامی را از اروپا به ایران میآورد و مشاور وزیر میکند. بهاعتقاد کامشاد «خاطرات دلاک از زندگی در ایران خواننده را به یاد پارهای از بانمکترین قطعههای حاجی بابا نوشته موریه میاندازد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد این داستان خشم بزرگان دولتی و مذهبی را در اوایل دههٔ بیست برانگیخت.
قلتشن دیوان
بهباور بورکی، «قلتشن دیوان بارورترین رمان جمالزاده است... طنز، شوخطبعی، انتقاد اجتماعی و محبت در حق زیردستان و بینوایان در تمام کتاب بهچشم میخورد و ناخرسندی از عاقبت نیکِ مرد ستمکار صرفاً لحن اندوهناک رمان را شدت میبخشند. تصویر تهران و ساکنان آن در بیست سال قرن زنده و گیراست.»[۳۸]
راهآبنامه
بهعقیده کامشاد راهآبنامه بهلحاظ شوخطبعی، برتری سبک و زبان و نقد اجتماعی یک سروگردن از سایر رمانهای جمالزاده برتر است. «راهآبنامهبرخلاف الگوی معمول داستانهای جمالزاده، موجز، منسجم و خالی از اطناب است.»[۳۹]
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
منبعشناسی
کتابها دربارهٔ جمالزاده
نویسندگان، ادبا و محققان از دهه بیست تاکنون توجه عمیق و گستردهای به آثار ادبی جمالزاده داشتهاند. طی این سالها مقالات، کتابها و پایاننامههای بسیاری دربارهٔ زندگی و بررسی آثار او به رشته تحریر درآمده است که برخی از آنها در زیر میآید.
- اولین نقدها بر آثار داستانی جمالزاده در مطبوعات طی سالهای ۱۳۲۵تا۱۳۲۶ آغاز شد. مرتضی کیوان در جهان نو و پرویز خانلری در سخن یادداشتهایی بر رمانهای او نوشتند.
- پرویز ناتل خانلری در مقالهٔ «نثر فارسی در دوره اخیر» که در نخستین کنگره نویسندگان مطرح کرد، اولین منتقدی بود که جایگاه خاصی برای داستان کوتاه ایرانی قائل شد. آن را بهصورت نوع ادبی مستقل بررسی کرد و جمالزاده را پیشتاز این عرصه خواند.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - نخستین سرگذشت از جمالزاده که حاوی فهرست تألیفاتش نیز هست، بهقلم ایرج افشار و بهدرخواست سعید نفیسیدر پایان کتاب شاهکارهای نثر فارسی معاصر (تألیف نفیسی) در سال۱۳۲۹ بهچاپ سپرده شد. در این کتاب داستانهایی نیز از او درج شده است.[۴۰]
- فریدون کار در کتاب پنج شعله جاوید نمونههای ممتازی از آثار جمالزاده را درج کرده است.[۴۱]
- عبدالعلی دستغیب، کتاب نقد آثار سیدمحمدعلی جمالزاده را در سال۱۳۳۹ نوشت.[۴۲]
- محمدعلی همایون کاتوزیان در مقالهای تحت عنوان «درباره جمالزاده و جمالزادهشناسی» به بررسی آثار او پرداخته است.[۴۳]
- کتاب سرگذشت و کار جمالزاده بهقلم مهرداد مهرین در سال۱۳۴۲ منتشر شد.[۴۴] او همچنین در کتاب جمالزاده و افکار او (۱۳۴۲) ترجمه مقالات تحسینبرانگیز ایرانشناسان اروپایی دربارهٔ آثار جمالزاده را گردآوری کرده است.
- مقالات سیدحسن تقیزاده دربارهٔ آثار و زندگی او در مجموعهٔ دهجلدی مقالات تقیزداه (۱۳۴۹) بهاهتمام ایرج افشار نقل شده است.
از دیگر کتابهای منتشر شده درباره جمالزاده میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد:
- از صبا تا نیما (۱۳۵۰) اثر یحیی آرینپور
- بررسی ادبیات امروز (۱۳۵۰) محمد استعلامی
- دیداری با اهل قلم (۱۳۵۵تا۱۳۵۸) غلامحسین یوسفی
- نویسندگان پیشروِ ایران (۱۳۶۲) محمدعلی سپانلو
- صدسال داستاننویسیِ ایران (جلد اول، ۱۳۶۶) حسن میرعابدینی
- انتشار مقالات حسن کامشاد و منصور حشمتمؤید و جلال متینی درباره آثار جمالزاده در مجله ایراننامه آمریکا
- چاپ گزیده آثار محمدعلی جمالزاده (۱۳۷۳) از محمد بهارلو
- انتشار کتاب درباره برلنیها: اندیشمندان ایرانی در برلین (۱۳۷۹) از جمشید بهنام
- جلد چهارم اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران (۱۳۸۱) از مهرداد میرانصاری به جمالزاده اختصاص دارد.
- پایهگذاران نثر جدید فارسی (۱۳۸۴) از حسن کامشاد
یکی از تازهترین تألیفات درباهٔ جمالزاده، کتاب جمالزاده: خاطره، برداشت، اسناد (۱۳۹۴) بهقلم ناصرالدین پروین است که در آن بدون ستایش و نکوهش بیجا به نقد اخلاقیات و باورهای نویسنده پرداخته است. [۴۵]
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ عابدینی، شهروندِ شهرهای داستانی، ۱۶.
- ↑ افشار، محمدعلی جمالزاده، ۱۳.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده، ۱۴ تا۱۵.
- ↑ افشار. محمدعلی جمالزاده. . نامه فرهنگستان ۳، ش. ۳ (۱۳۷۶).
- ↑ افشار. محمدعلی جمالزاده. . نامه فرهنگستان ۳، ش. ۳ (۱۳۷۶).
- ↑ افشار. محمدعلی جمالزاده. . نامه فرهنگستان ۳، ش. ۳ (۱۳۷۶).
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده، ۳۰.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده، ۳۸۹.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده، ۲۲۷تا۲۲۸.
- ↑ کاتوزیان، جمالزاده و جمالزادهشناسی، ۱۴.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده، ۲۱.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده، ۲۵.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات محمدعلی جمالاده، ۳۵.
- ↑ عابدینی، شهروندِ شهرهای داستانی، ۲۰.
- ↑ افشار. محمدعلی جمالزاده. . نامه فرهنگستان ۳، ش. ۳ (۱۳۷۶).
- ↑ کاتوزیان، جمالزاده و جمالزادهشناسی، ۲۷و۲۸.
- ↑ دهباشی، نامههای جلال آلاحمد، ۵۳.
- ↑ دهباشی، نامههای جلال آلاحمد، ۵۷.
- ↑ دهباشی، نامههای جلال آلاحمد، ۲۶۵.
- ↑ میرانصاری، اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران، ۳۷۵.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات محمدعلی جمالاده، ۲۳۰.
- ↑ جمالزاده، یکی بود و یکی نبود، ۷.
- ↑ قزوینی، بیستمقاله قزوینی، ۲۰.
- ↑ کامشاد، پایهگذاران نثر جدید فارسی، ۱۵۵.
- ↑ «شب سیدمحمدعلی جمالزاده».
- ↑ جمالزاده، قصهٔ ما بهسر رسید، ۲۰.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات محمدعلی جمالزاده، ۲۱۴تا۲۱۵.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات محمدعلی جمالاده، ۲۱۴تا۱۱۳ و ۱۱۵.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات محمدعلی جمالاده، ۱۱۴تا۱۱۶.
- ↑ کاتوزیان، جمالزاده و جمالزادهشناسی، ۷۰.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات محمدعلی جمالاده، ۳۶.
- ↑ «تندیس جمالزاده».
- ↑ «لحظهای و سخنی».
- ↑ افشار، ایرج. «محمدعلی جمالزاده». یادآور ۳ (۳).
- ↑ میرانصاری، اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران، ۸۰و۸۱.
- ↑ میرانصاری، اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران، ۸۵.
- ↑ جمالزاده، قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار، ۱۷.
- ↑ کامشاد، پایهگذاران نثر جدید فارسی، ۱۴۵.
- ↑ کامشاد، پایهگذاران نثر جدید فارسی، ۱۴۸.
- ↑ «شاهکار نثر فارسی معاصر».
- ↑ «پنج شعله جاوید».
- ↑ «نقد آثار سیدمحمدعلی جمالزاده».
- ↑ «دربارهٔ جمالزاده و جمالزادهشناسی».
- ↑ «سرگذشت و آثار جمالزاده».
- ↑ «جمالزاده: خاطره، برداشت، اسناد».
منابع
- نفیسی، سعید (۱۳۳۶). شاهکارهای نثر فارسی معاصر۲. کانون معرفت.
- میرعابدینی، حسن (۱۳۹۶). شهروندِ شهرهای داستانی. چشمه.
- افشار، دهباشی، ایرج، علی (۱۳۷۸). خاطرات سیدمحمدعلی جمالزاده. شهاب ثاقب، سخن.
- افشار، ایرج (۱۳۷۶). محمدعلی جمالزاده. تهران: نامه فرهنگستان.
- قزوینی، محمد (۱۳۳۲). بیستمقاله قزوینی. ۱. کتابفروشی ابنسینا و کتابفروشی ادب.
- دهباشی، علی (۱۳۶۴). نامههای جلال آلاحمد. تهران: انتشارات پیک.
- میرانصاری، علی (۱۳۸۱). اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران. ۴. تهران: سازمان اسناد ملی ایران.
- جمالزاده، محمدعلی (۱۳۸۹). قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار. تهران: مهارت.
- جمالزاده، محمدعلی (۱۳۷۹). قصه ما بهسر رسید. تهران: مهارت.
- همایون کاتوزیان، محمدعلی (۱۳۸۲). جمالزاده و جمالزادهشناسی. تهران: شهاب ثاقب.
پیوند به بیرون
- «سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران». بازبینیشده در ۲۸بهمن۱۳۹۷.
- «فهرست آثار». خانه کتاب. بازبینیشده در ۲۸بهمن۱۳۹۷.
- «شاهکار نثر فارسی معاصر». کتابناک. بازبینیشده در ۴اسفند۱۳۹۷.
- «جمالزاده: خاطره، برداشت، اسناد». شهر کتاب. بازبینیشده در ۴اسفند۱۳۹۷.
- «پنج شعله جاوید». کاراکتاب. بازبینیشده در ۴اسفند۱۳۹۷.
- «نقد آثار سیدمحمدعلی جمالزاده». شهرکتاب. بازبینیشده در ۴اسفند۱۳۹۷.
- «درباره جمالزاده و جمالزادهشناسی». پرتال جامع علومانسانی. بازبینیشده در ۴اسفند۱۳۹۷.
- «سرگذشت و آثار جمالزاده». پایگاه اطلاعرسانی کتابخانههای ایران. بازبینیشده در ۴اسفند۱۳۹۷.
- «شب سیدمحمدعلی جمالزاده». بخارا، ۲۱آبان۱۳۸۵. بازبینیشده در ۱اسفند۱۳۹۷.
- «تندیس جمالزاده». شهرنوشت تهران، ۱۷تیر۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۲اسفند۱۳۹۷.
- «لحظهای و سخنی». همشهری، ۱۹بهمن۱۳۹۲. بازبینیشده در ۴اسفند۱۳۹۷.