مظاهر مصفا

از ویکی‌ادبیات
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۶ توسط ذرّه (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مظاهر مصفا

مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ[۱]
نام اصلی مظاهر مصفا
زمینهٔ کاری شاعر و مصحح متون کهن
زادروز ۱فرودین ۱۳۱۱
تفرش
پدر و مادر پدرش اسماعیل مصفا
مرگ ۸آبان ۱۳۹۸
تهران
جایگاه خاکسپاری روستای بنسا در تفرش
پیشه شاعر، مصحح متون کهن، استاد دانشگاه
سبک نوشتاری شعر کلاسیک
کتاب‌ها توفان خشم، شب‌های شیراز، سی‌پاره، سپید نامه و...
تخلص مصفا
همسر(ها) امیربانو کریمی
فرزندان علی مصفا، کیمیا مصفا، گلزار مصفا، امیراسماعیل مصفا
مدرک تحصیلی دکترای زبان و ادبیات فارسی
دانشگاه دانشگاه تهران
شاگرد بدیع‌الزمان فروزانفر
دلیل سرشناسی شعر و مصحح متون کهن ایرانی
اثرپذیرفته از محمدتقی بهار، بدیع‌الزمان فروزانفر

مظاهر مصفا از بزرگترین قصیده سرای معاصر، نویسنده، مصحح و استاد ادبیات فارسی بود.

* * * * *

یکی از بزرگان شعر و ادب فارسی و از افتخارات دانشگاه تهران و از قصیده‌سرایان شاخص ایران به شمار می‌رفت و در کشورهای فارسی‌زبان نیز شهرت بسزایی داشت. متخلص به «یادگار» و بعداً «طوفان» و «زروان» و در آخر «مصفا» بود ولی کمتر از تخلص استفاده می‌کرد[۲].
شیفتگی مظاهر مصفا به شعر فارسی بی‌مانند بود. او دیوان چند شاعر را تصحیح کرد. تسلط بی‌مانندی بر واژگان شعر داشت. جایگاه تاریخی شعر او را می‌توان در ردیف مهدی حمیدی شیرازی، ملک‌الشعرا بهار و پرویز ناتل خانلری جای داد. رواج شعر نیمایی مانع از آن شد که شعرهای این شاعران مورد توجه قرار گیرد. [۳].
اشعارش از جهت نوع در قالب‌های کهن و از حیث معنی، پخته و شیواست. چندین مجموعه و دفتر شعر از او به طبع رسیده مانند: توفان خشم، سی‌سخن، ده‌فریاد، سپید‌نامه، سی‌پاره، قند پارسی، پاسداران سخن، نسیم و نسخه اقدم؛ جز اینها اشعار پراکنده‌ای نیز در خلال سال‌های اخیر گفت که جملگی نگرانی او را از وضع جامعه و دانشگاه‌ها می‌نمایاند و نتیجهٔ احساس او از نابخردی کسانی که با بی‌دانشی و بی‌تجربگی و با زور و سلطه‌گری به دور از روش‌های مدنی و انسانی، به سرمایه‌های نیروی انسانی فرهیخته و پخته، آسیب زدند و جامعه از خدمات آنان محروم شده است[۲].
او به شدت معتقد بود که دین نباید ابزار قدرت و بقای سیادت‌ سیاسی و طبقاتی زمامداران و مورد سوء‌استفاده در سطوح مختلف مدیریتی و ارکان زندگی اجتماعی و محیط‌زیست شود. با این همه، هیچ‌گاه به سبک و بیان تشریفاتی و تصویربردار در محیط اشتغال و در مصاحبه‌ها و همایش‌ها و نشست‌ها که گاه شرکت می‌کرد روی‌کرد نداشت بلکه از ژست‌های همایشی و رسانه‌ای و بعضی از گویندگان سیما که تند و جهت‌دار سخن می‌گفتند ابراز بیزاری می‌کرد و نقش آنها را به صورت واقع بینانه، ارزیابی می‌نمود[۲].

مصفا در نوجوانی
مظاهر مصفا به همراه خانواده

از میان یادها

شناسنامه

پدر

استقبال

نقاشی و خط

جشن ۲۵۰۰ساله

کنگرۀ جهانی خواجوی کرمانی

مصدقی بودن

نه‌سال وقفه تا مدرک دکتری

آن خامه که بنوشت هجای تو شکستم
و آن دست که بد کرد به جای تو شکستم
آن شیشه که در آن می‌مغروری من بود
بردم به سر خویش و به پای تو شکستم[۵]

حمیدی و عطار


یکی پرسید از آن شوریده ایام
که تو چه دوست داری گفت دشنام
که مردم هرچه دیگر می‌دهندم
به جز دشنام، منّت می‌نهندم

حمیدی مبهوت ماند و سرخوش مثل تشته‌یی که در بیایان بی‌آب چشم به چشمه‌یی روشن کند. با این دو بیت عشق‌بازی می‌کرد. دوبیتی را بازخوانی کرد. گفت از کیست؟ گفتم از عطار؛ گفت: ‌به دهن عطار زیادست. لحظه‌ای بعد گفت: درباره عطار باید تجدید نظر کنم[۸].

وزیر

ازدواج

دست‌بوسی

زندگی و یادگار

صفا در قاب زمان

مظاهر مصفا، فرزند اسماعیل مصفا، در سال ۱۳۱۱ در قم در خانواده‌ای بافرهنگ از اهالی تفرش به دنیا آمد. در زمانی که تنها ۴۰ روز از تولدش می‌گذشت، خانواده‌اش به قم نقل‌مکان کردند.
خاندان او همه از قبیلهٔ هنرمندان بودند؛ وی برادرزادهٔ نکیسای تفرشی خوانندهٔ مشهور دورهٔ قاجار و نوهٔ حاج ملارجبعلی تفرشی تعزیه‌خوان مشهور و مؤذن مخصوص محمدعلی شاه قاجار در دربار ناصری که در شمار خوانندگان مذهبی صد سال اخیر است. هم‌ اکنون در تهران تکیه‌ای به نام تکیه ملا رجب‌علی به نام اوست.
پدرش درویش علی شاهی شغل دولتی داشت و حافظ قرآن و در تفسیر استاد بود. او نزد مدرسان مشهور تلمذ نموده بود. معاشرت عمدهٔ او با اهل علم بود. در سال ۱۳۴۷ بدرود حیات گفت. وی در ادارهٔ «سجل احوال» (سازمان ثبت احوال) کار می‌کرد.
مصفا دوران تحصیلات اولیهٔ خود را در مدرسهٔ حکیم نظامی قم سپری کرد و سپس دوران متوسطه را در دارالفنون گذراند و به دانشسرای عالی رفت و به تحصیل در رشتهٔ ادبیات مشغول شد؛ و تحصیلات خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی تا اخذ درجهٔ دکتری از دانشگاه تهران ادامه داد و با تأییدیهٔ بدیع‌الزمان فروزانفر به پایان‌نامهٔ وی با عنوان «تحول قصیده در ایران»، موفق شد مدرک دکتری خود را اخذ کند.
برادر بزرگ‌تر وی ابوالفضل مصفا مؤلف فرهنگ اصطلاحات نجوم و خواهر وی خانم مصفا (مادر فؤاد حجازی، آهنگساز) از استادان زبان و ادبیات فارسی هستند. او در جوانی با دکتر امیربانو کریمی (استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران)، دختر امیری فیروزکوهی (شاعر معروف معاصر)، ازدواج کرد. پسر بزرگ مصفا به نام یاقوت علی مصفا نام دارد که مهندس عمران و در حال حاضر با کارهای هنری از جمله فیلم‌نامه نویسی و کارگردانی سرگرم هستند. پسر دیگرشان دکترای فیزیک از دانشگاه شریف و دختر بزرگ ادبیات فرانسه خوانده و عروس دکتر سید جعفر شهیدی است و ساکن کانادا می‌باشد. دختر دیگرشان عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد در رشته زبان و ادبیات فارسی هستند.

هشتم آبان‌ماه ۹۸ در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت.

شخصیت و اندیشه

منتظر خدمت

استاد در سال‌های اول استخدامیش به سبب انتقادی که در باب املای فارسی داشته‌اند منتظر خدمت می‌شوند و بعد دوباره دعوت به خدمت می‌شوند. ایشان تنها استادی است که دوبار به مقام استادی نایل شده‌اند. یک‌بار از درجه استادی خلع و دو مرتبه درجه مدرسی، استادیاری، دانشیاری و استادی را طی کردند. بعد از انقلاب بازنشسته و دوباره دعوت به کار می‌شوند[۹].

عرفان

تعلیم عرفان اسلامی از یک سو روی در تربیت خلق دارد و از جهت دیگر به پرورش فرد همت می‌گمارد. همه خشت‌ها که برای بنیان بنای استوار و درست جامعهٔ بشری و ایجاد رابطه و مناسبت عالی انسانی و کاستن دردها و هموار کردن درشتی‌هاست[۱۰]. اگر در فلسفه بر روی همه گشاده نیست درهای عشق و عرفان به روی همه باز است. عرفان تسکین دهدهٔ همهٔ دردها و تسلی درد همه است. نابجانیست اگر فلسفه را رحمت خاص و عرفان را رحمت عام بنامیم. بر در مدرسهٔ عرفان ننوشته‌اند که هرکه هندسه نمی‌داند وارد نشود[۱۱]. کردم باهل فضل اگر من تشبّهی/ بودم عجب الاغی و خوردم عجب ..ــهی تنبیه من بس است، میازارم ای زمان/ خود یافتم ز کار تو نیکو تنبّهی گوشم ببر، مبخش دمم، گرازین سپس/ دیدی باهل فضلم ادلی تشابهی[۱۲]

شاهنامه

شاهنامه را به عنوان یک متن عرفانی و معرفتی وجهه همت خویش قرار داد. ابتدا با اعجاب و تمسخر اهل ادب مواجه شد ولی اکنون همه بر این باورند که شاهنامه متنی است عرفانی و بنیاد عرفانی دارد. هدف فردوسی قصه‌پردازی نیست و شاهنامه مملو از مبانی عرفانی و معرفتی است[۹].

فارسی را پاس بداریم

کاری که صدا و سیما شروع کرده بود به نام «فارسی را پاس بداریم» و می‌گفت این‌ طور ننویسید و آن طور بنویسید، خود تصرفی نابجاست، گرچه برخی مواردش درست بود[۱۳].

صدا و سیما

در تلویزیون و رادیو هم می‌بینید كه چه تخریبی نسبت به زبان فارسی دارد می‌شود. زبان فارسی را پر از تركیبات غیرایرانی كرده‌اند. ۶۰ تا ۷۰ درصد اصطلاحات را به فرنگی می‌گویند و این بلندگو تمام مملكت را تسخیر می‌كند. زبان فارسی تحت تأثیر برنامه‌های صدا و سیما دارد ویران می‌شود[۱۴].

یکسان‌نویسی

یکسان‌نویسی ممکن است از نظر کسانی که می‌خواهند دایرة‌المعارفی چاپ کنند خوشایند باشد، ولی هنر و ابتکار و تحقیق را ناتوان می‌کند. و تحقیقی خشک و کم حاصل را پدید می‌آورد. بیش از چهل سال او با شیوهٔ انفصالی «جدا نویس» موافق بود. شیوهٔ‌ املایی او با شیوهٔ نویسندگی تفاوت دارد. به نظر او بزرگانی در صد سال اخیر داشتیم که تحقیقات ارزنده‌ای نوشته و به یادگار گذاشته‌اند و نوشتهٔ‌شان سرمشق است. اینها هرگز تابع یک شیوه‌نامهٔ خاصی نبوده‌اند اگر چنین بود، همه باید مانند یکدیگر می‌نوشتند، در یک قالب، به یک شیوه و ... که هیچ شور و حرکتی در آن دیده نمی‌شود[۱۳].

تلفظ لغات

اگر شیوهٔ‌ نوشتن کلمه‌ها را ازین که هست دشوارتر کنیم اما همه‌جا پی‌رو یک شیوه باشیم هنوز آموختن خط و باسواد شدن از امروز بسیار آسان‌تر خواهد شد مقصود از شیوهٔ‌ واحد به‌کار بردن شیوهٔ واحد در همه جاهای مشابه و یک‌سان است. مردم عرب‌ زبان برای این حرف‌ها تلفظ خاص دارند و ما همه ض و ظ و ذ را ز، ص و ث را س، ط و ت را ت تلفظ می‌کنیم و از کودک نوخاسته انتظار داریم که آنها را درست بنویسد‏[۱۵].

نظام آموزشی

یکدست خواستن همه چیز گاهی مضر است. برای نمونه از نظام واحد آموزشی باید نام آورد که از غریبان و فرنگیان اقتباس کرده‌ایم. به عقیدهٔ‌ من دانشجو در طول چهار سالی که می‌خواهد درس بخواند و برای مثال در ادبیات فارسی لیسانی بگیرد، باید بیست هزار صفحه متن نظم و نثر بخواند، اما با نظام واحد آموزشی موفق نمی‌شود که حتی پانصد صفحه از این متون را فرا بگیرد. این راهی به ترکستان خواهد بود[۱۳]. این بدبختی است كه عربی هم نمی‌دانند. اگر لازم است این واحدهای درسی باشند، پس درست و دقیق باید خوانده شوند[۱۴].

زورخانه

مصفا به پیروی از نظر گوستاو لوبون که می‏‌گوید: «وظیفه‏ٔ‏ مردم یک جامعه، یا یک قوم، حفظ کردن نهادهای فرهنگی گذشته و تعویض تدریجی آن‏هاست»، عقیده داشت ما نیز باید زورخانه و ورزش‏های‏ زورخانه‌ا‏یی را، پیش از هرگونه تغییری در ارکان آن و جایگزین‌سازی و سازگارکردن این نهاد با الگوهای اجتماعی و فرهنگی ‌ـ ورزشی جامعهٔ کنونی، به همان صورت سنّتی اصیل قدیمی‌‏اش‏ حفظ کنیم و تداوم بخشیم و آن را هم‏چون یک نمونهٔ تاریخی از مجموعهٔ بازی‏های ورزشی کهن ایران برای ارایه به نسل‏های‏ امروز و فردا و برای تحقیق و بررسی پژوهشگران تاریخ و فرهنگ‏ ایران نگه داریم[۱۶].

اقتصاد

مصفا دربارهٔ تأثیرگذاری اقتصاد بر ادبیات گفت: مسلم است كه اقتصاد بر ادبیات تأثیر گذشته است. كسی كه نان ندارد بخورد، فرصت ندارد به این مسائل هم فكر كند و هزاران دانشجوی بااستعداد ممكن است موفق نشوند به تحصیل‌شان ادامه دهند. اگر معیشت و اقتصاد خوب نباشد، اثرش بر همه‌چیز و از جمله فرهنگ معلوم می‌شود و صدمه می‌زند[۱۴].

دادگاه مصدق

تقارن دوران دانشگاه با التهاب روزهای ملی شدن صنعت نفت، آشوب خفته درون او را بار دیگر بیدار کرد. در این کشاکش سقوط مصدق او را حسابی به هم ریخت و شعری در این باب سرود:

رفتم به دادگاه مصدّق‏ دیدم جلال و جاهِ مصدّقکشتیِّ دل شکست چو برخاست‏ توفانِ اشک و آهِ مصدّق
بر پاکی عقیدت و نیّت‏ دو چشمِ تر گواهِ مصدّق‏‏برقِ نجات مردم مشرق‏ می‏جَست از نگاهِ مصدّق‏
کوهی ز عزم و رای نهان بود در پیکرِ چو کاهِ مصدّقپنهان به هاله‏ی غم و اندوه‏ دیدم جمالِ ماهِ مصدّق‏
دنیایی از امید نهان داشت‏ لبخندِ گاه‏گاهِ مصدّق‏آن ابلهان که رحم نکردند تا بر گل و گیاهِ مصدّق
آن روسپی‏‌زنان که ربودند از کفش تا کلاهِ مصدّقدیدم من ای شگفت که بودند اعضای دادگاهِ مصدّق
تر دامنی زبون که زمانی‏ می‌‏بود روسیاهِ مصدّق‏دیدم ستاده پیشِ وی افسوس‏ سروِ قدِ دوتاهِ مصدّق
فریادِ دل بخاست که ‏ای و ای‏ آخر چه بُد گناهِ مصدّق‏ گفتم به جانِ سفله ترحّم‏ این بود اشتباهِ مصدّق
هر راه کاین دَدان بنمایند چاه است و راه، راهِ مصدّق‏‏فردا ز سوی شرق برآید فریادِ دادخواهِ مصدّق
ای دل غمین مباش که باشد دست خدا پناهِ مصدّقایرانیان غریو برآرند یا مرگ یا که راهِ مصدّق‏[۱۷]

خرج سمینار

چهارصدهزار نسخه‌ٔ خطی فارسی در شبه ‌قاره وجود دارد. بسیاری از كسانی كه رفته‌اند، می‌گویند برگ‌های‌شان پوسیده و یک گوشه ریخته شده‌اند. این نسخ خطی به تاریخ این ملت و سابقه‌ٔ كهن تعلق دارند كه به تدریج دارند از بین می‌روند. این‌همه مسافرت و خرج و مخارج و سمینار به چه درد می‌خورد؟! آیا اتفاق افتاده كه در یک سال تعدادی را سوار اتوبوس كنند، و نه حتی با هواپیما، بروند و روی این نسخه‌ها كار كنند، عكس بگیرند، بیاورند و منتشر كنند. نسخه‌هایی كه دارند از بین می‌روند، سابقه‌ٔ میراث فرهنگی ۱۰ قرن ما هستند كه زیر دست و پای روزگار در حال اوراق ‌شدن‌اند. زمانی که دكتر پرویز ناتل خانلری وزیر فرهنگ بود. در طول خدمتش، ۲۴۰ متن مهم زبان فارسی را از نظم و نثر با مقدمه، فهرست و توضیحات انتشار داد و كسانی را كه شایستگی داشتند، برای كار دعوت می‌كرد[۱۴].

مدرسهٔ ملتی

در عرف حکومت‌ها، مؤسسهٔ ملتی مؤسسه‌یی است که اختصاص به ملتی داشته باشد و اداره و گردانیدن چرخهای آن را دولت مختار آن ملت عهده‌دار شود با این حساب دانشگاه تهران ملتی است و نه دولتی و آن دانشگاه که به ملتی شهرت یافته خصوصی است نه ملتی. تحصیل باید برای همه یکسان باشد اگر برقرای این برابری در خانواده‌ها ممکن نیست در مدرسه‌ها امکان‌پذیر است. چرا باید مدرسه‌های ملتی چهار دیواری خراب کردن آینده عمر مشتی از فرزندانمان باشد. چرا باید مدارسی باشد که در شمار بهترین و زبده‌ترین مدرسه‌ها باشند که جز عدهٔ معدودی در آن راه ندارند و آنها توانگران درجهٔ اول کشورند. آتش همه بدبختی و دوگانگی و سرگردانی هزاران هزا جوان این سرزمین زبانه می‌کشد برای خدا و برای مصلحت مملکت این آتش را خاموش کنید[۱۸].

رمان

زمانی رمان زیاد می‌خواند، امّا دیگر فرصتی برای این‌ كار نداشت. آخرین رمانی را هم كه خواند، شبیه به «سیرالعباد» سنایی و «زندگی بودا» توصیف کرد كه فرصت دو بار خواندنش را داشت[۱۴].

شعر هندی

عناد با طریقهٔ‌ شعر هندی عناد با ارتباط انسانی و فرهنگ مسلمانی مردم سرزمین‌های ایران بزرگ و ساکنان شبه‌قاره است. در پشت پردهٔ رنگین و ننگین مخالفت با این دوره از شعر فارسی از دستان پرمکر و دستان تامرفق به خون آلودهٔ استعمارگران ملت‌های مشرق‌زمین خون پیوند و پیوستگی و پیمان و هم‌بستگی پیوستگان دیرینهٔ نژاد و تاریخ و هم‌بستگان دین و آیین بر روی زمین فرو می‌چکد. دریغ نمی‌داری آن روزگاران را که زبان فارسی خون پیوند و روح ارتباط همهٔ مردم شبه قاره بود چندان که حتّی هر انگلیسی که به عزم تسخیر و تصرف هند و بسط قدرت و گستردن دام فریب کشتی بر آب می‌افکند خود را از دانست زبان فارسی ناگریز می‌دید و نمی‌بینی امروز را که هر فارسی‌زبان که انگلیسی نداند در آن سرزمین شعر و ادب و در آن خاستگاه فرهنگ و زبان فارسی غریب می‌نماید[۱۹].

خوار شمردن ستایش‌گری

اگر شاهنامهٔ فردوسی عزیز است ظفرنامه‌های عنصری و فرخی که در باب محمود ساخته است هم عزیز است؛ مدیح طغرل تکین که ظالمی یا عادلی او بر من و تو از پشت دیواره‌های قطور و بلند زمان چنان که باید روشن نیست از جهت ستایش کسی که مرگز توجه مردم و حکومت و قدرت زمان در دوره‌یی از تاریخ به شمار می‌رفته است هم قابل توجه و نگهداری است و هم حلقه‌یی است از زنجیر فکر و فرهنگ و تاریخ و کم و کیف معیشت و ساخت جامعه و رابطهٔ انسانی مردم. گنجینه‌یی است از لغت و سندی است از تعبیر و ترکیب و اصطلاح و تصویر و تشبیه و آیتی است از فصاحت و قدرت بیان. به بهانهٔ خوارشمردن ستایش‌گری نمی‌توان و نمی‌باید این همه شعر فصیح و استوار فارسی را نادیده گرفت[۱۹].

آرایشگاه

این قطعهٔ طیبت آمیز را در آرایشگاه «شکفته» روبروی مجلس شوری گفتند.

ای شکفته چو گرسنه آهو
بر سر من چریده‌ای این بار
از سر بنده با سر مقراض
هرچه مو بود چیده‌ای این بار
دست و تیغت به حاشیت می‌رفت
در میانه پریده‌ای این بار
از من نیمه مو به جادویی
کچلی آفریده‌ای این بار
در حقیقت به روی خال و خطم
خط بطان کشیده‌ای این بار
جای اصلاح و جای آرایش
بر سر بنده ... این بار [۲۰]

سعدی

آشناییم با سعدی از دوران دبستان بود. انس و الفتم با سعدی موجب شد کارهایی در این زمینه انجام دهم و حضورم در شیراز نیز انگیزهٔ مجددی شد که نسبت به سعدی بشتر انس و الفت بگیرد. به نظرم، حافظ در تمام غزل‌ها و ابیاتش به دنبال سعدی است و تأثیراتی که از سعدی دارد، بسیار است. اگر سعدی نمی‌بود، حافظ شناخته نمی‌شد [۲۱].

شاعران مورد علاقه

از معاصران به ملک‌الشعرا بهار و مهدی حمیدی شیرازی علاقه‌مند بود و در یک روزگار طولانی، حمیدی را بزر‌گ‌ترین شاعر می‌دانسته است. به قول خودش، از دوپهلوها یعنی نوپردازها هم، مهدی اخوان ثالث و فریدون مشیری را دوست داشت و می‌گفت: «شاید صنعت‌گری مشیری كم‌تر از اخوان باشد، اما به شعر مشیری علاقه‌ و شیفتگی خاصی دارم»[۱۴].

فعالیت‌های فرهنگی و اداری

  • استاد دانشگاه تهران به صورت تمام وقت
  • استاد دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات به صورت نیمه‌وقت
  • ریاست پردیس فارابی دانشگاه تهران (پردیس قم)
  • دانشیاری دانشگاه شیراز
  • ریاست دبیرخانهٔ مرکزی دانشگاه شیراز
  • ریاست انتشارات و مدیریت مجلهٔ آموزش و پرورش
  • دبیری دبیرستان‌های تهران
  • رئیس ادارهٔ فرهنگ قم
  • ریاست مدرسهٔ عالی قضایی قم

تدریس متون نظم در همهٔ دوره‌ها از قبیل متون غنایی، حماسی، عرفانی و .. را بر عهده داشت.

اهدای قلم فردوسی از سوی یوروپن توسط علی دهباشی

یادمان و بزرگداشت‌ها

صد و چهاردهمین شب از شبهای مجله بخارا به بزرگداشت دکتر مظاهر مصفا اختصاص داشت که غروب چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۱ با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، مرکز دایره‎المعارف بزرگ اسلامی و گنجینه پژوهشی ایرج افشار در محل ساختمان کانون زبان پارسی برگزار شد[۲۲].

از نگاه دیگران

محمد بقایی ماکان
در سال‌های پاياني عمرش به خصوص از سال ۸۴ كه به دستور رياست دانشگاه تهران از تدريس بركنار شد، غوغای درونش فزوني يافت و شعر پناهگاهش شد برای تلاطم درون. او كشتهٔ فرهنگ و ادب فارسي بود؛ شايد به همين سبب وصيت كرد تا در زادگاهش تفرش كه از ديرباز چهره‌های بزرگ فرهنگي از آن سر برآوردند به خاک سپرده شود، تا بدانند كه از قبيلهٔ آنان است[۲۳].
قاسم صافی
یکی از درخشان‌ترین نقاط زندگی استاد، این بود که نظری گیرا داشت، خوش صحبت و نیک محضر بود و حکایات متفرقهٔ وسیعی داشت. چند سال پیش در جلسهٔ رونمایی کتاب «روضة ‌الانوار» «خواجوی کرمانی» که در محل موسسهٔ پژوهش میراث مکتوب برگزار شد، خاطره بسیار خوشی از گفتار فصیح، پر مایه و شیرین و طنز‌آلود برای شنوندگان به جای گذاشت[۲۴].
مهدی محقق
با نگاهی گذرا به سال‌ها فعالیت ادبی زنده‌یاد مظاهر مصفا می‌توان به این نکته پی برد که مهم‌ترین ویژگی او همان ذوق شعری مثال زدنی‌اش است. قصاید او نه تنها برخاسته از مضامینی نیمه فلسفی هستند بلکه اغلب با وقایع اجتماعی هم درآمیخته‌اند. هنوز به یاد دارم که چطور قصیده‌ای بسیار شنیدنی در وصف درگذشت استاد دهخدا سرود و در روز خاکسپاری‌اش خواند یا قصیده‌ای که زمان جنگ عراق علیه کشورمان خطاب به امام رضا(ع) سرود که در بخشی از آن آمده بود: «نپسند که از صدمت صدام عراقی/ ویران شود ایران تو ای ضامن آهو»[۲۵].
فتح‌الله مجتبایی
نه تنها شاعر بود که زندگی شاعرانه هم داشت، مردی بود بسیار آزاده و از سویی هیچگاه در قید و بند محدودیت‌های آداب و رسوم نمی‌ماند. حتّی زمانی که به ریاست فرهنگ قم انتخاب شد هم از عقاید خود دست برنداشت و در نهایت مدت چندانی به این سمت باقی نماند. با اینکه از جایگاه ادبی خود مطلع بود امّا هیچگاه دچار غرور نشد، در دوستی پایدار و به معنای واقعی ادیبی آزاد بود[۲۵].
محمدجعفر یاحقی
جامع‌الاطراف بود. شعر او را می‌توان بعد از امیری فیروزکوهی و ملک الشعرای بهار ادامه دهندهٔ راه شاعران ادبیات کلاسیک کشورمان دانست. نکتهٔ دیگری که نباید از آن غفلت کرد این است که در دوران معاصر کم نیستند شاعران و استادان دانشگاهی که حتّی دارای اسم و رسم شده‌اند منتهی چیزی که او را از دیگران جدا می‌کرد آزادگی و بی‌نیازی‌اش بود[۲۵].
شفیعی کدکنی
نثری بسیار شیوا و دل‌انگیزی داشت؛ شاید کم نوشته باشد ولی مجموعهٔ آنچه او نوشته است حتّی در حوزهٔ نثر هم از نمونه‌های برجستهٔ نثر فاخر زبان فارسی در عصر ماست[۲۶].
امیر بانو کریمی
مظاهر مصفا مظلوم بود حتّی در شعر هم به او ظلم شد. او شاعری مقتدر بود. علت علاقه‌ام به او شاعری‌اش بود. به قصیده سرایی شهرت داشت امّا بعدها چهار پاره نیز سرود. به هرحال اهل شعر اصیل فارسی قدر مصفا را می دانند[۶].
مریم حسینی
تنهایی، صبر،‌ سکوت، تواضع، قناعت و آزادگی از ویژگی‌های بارز او بود. سال‌ها فردوسی، سنایی، سعدی و مولوی تدریس کرد و همراه با آن تلاش کرد تا معارف و مفاهیم حقیقت را پیشهٔ خود سازد و عارفانه زندگی کند. شیفتگی‌اش به شعر فارسی بی مانند بود کلیات سعدی و دیوان او، سنایی و چند شاعر دیگر را تصحیح کرده و همراهی با این بزرگان سخن، کلام او را پخته و سخته کرد. سلطهٔ مصفا بر شعر و واژگان بی‌مانند بود، همراهی این سلطه با سوز و شور شاعرانه و تجربه سال‌ها تدریس و تحقیق، اشعاری ناب از او در تاریخ ادب معاصر ایران بر جای گذاشته است[۲۷].
مریم مشرف
دلبسته ادبیات کهن فارسی بود. مصفا با جریان شعر نو همراه نشد امّا بعدها نظرش تغییر کرد و در سوگ مهدی اخوان ثالث شعری بدین سبک نوشت. وی قواعد املای فارسی را نمی‌پسندید و رعایت نمی‌کرد، از مخالفان نظام دانشگاهی بود و سی‌سال با آن جنگید[۲۸].
میرجلال‌الدین کزازی
مصفا سروی بلند، دلپسند و ورجاوند در سروستان سخن پارسی بود، مرغی سربلند و سرفراز که در مغاک خاک نمی‌گنجید و اکنون او شاد است و آزاد و ماییم که سوگواران دل افگاریم و اندوهگینان ناامید. استادانی که من وامدارشان هستم، همه نام‌دارند، یکایک را ارج می‌نهم اما بی‌هیچ پرده و پروا، این استاد جاودان یاد، دست کم مرا استادی دیگر سان بود[۲۸].
احمد تمیم‌داری
مصفا از تدریس ادبیات گلایه داشت و می‌گفت تئوری‌های ادبی که حالا مد شده‌اند، بی‌حاصل است، باید به گونه‌ای به تئوری‌ها بپردازیم که تولید ادبی کم نشود، روش تدریس و تحقیق باید تغییر کند و در راستای تولید باشد[۲۸].
عبدالرحیم جعفری
زمانی که کتاب های شاعران را چاپ می کردم، تصمیم گرفتم که تذکرهٔ «مجمع‎الفصحا» «رضاقلی خان هدایت» را با ویرایش و فهرست اعلام تصحیح و منتشر کنم، کتابی که به پاورقی‌های زیادی نیاز داشت، برای این کار مظاهر را انتخاب کردم؛ او بسیار وسواس به خرج می داد و بادقت بود. دو، سه سالی طول کشید که جلد اولش منتشر شد[۲۹].
محمد دهقانی
درس و امتحان را اصلا جدی نمی‌گرفت. جدی ترین سخنانش را نه با گزاره‌های خبری، بلکه با پرسش بیان می‌کرد و تحمل چنین کاری برای فرهنگی که پرسیدن و به پرسش گرفتن دیگران را عین کفر می‌داند اصلاآسان نیست. شاید به همین دلیل بود که وجودش در ساختار اداری به آسانی تحمل نمی‌شد و به قول خودش در طول پنجاه‌ودو سال معلمی سه بار بازنشسته و سه بار دعوت به کار و یک بار از استادی به استادیاری تقلیل درجه یافت[۶].
میلاد عطیمی
او بهترین شعرها را می‌سرود امّا آن‌قدر متواضع بود که نمی‌خواست آن‌ها را چاپ کند. ما هنوز مجموعه کاملی از مصفا نداریم. از خانلری پرسیدند آیا شعر ملک‌الشعرا باقی خواهد ماند، او گفت شعر بهار برای نسلی که با ادبیات فارسی پیوند ندارد و ادبیات را از روزنامه می‌گیرد ماندگار نخواهد بود، امّا برای کسانی که زبان فارسی می‌دانند و با زمینهٔ‌ فرهنگ و سیاست شعر ملک‌الشعرا آگاهند باقی خواهند ماند. زمانی که غبارهای غلط فروبنشیند شعر مصفا نیز دیده خواهد شد و هرچه بگذرد چهرهٔ شاعری‌اش برجسته‌تر و ارزشمندتر خواهد شد[۳].
مهدی ماحوزی
در خلال دوران طولانی تحصیل که فاصلهٔ سنی زیادی هم نداشتیم؛ درس‌های بزرگی به بنده داد و خاطرات فراوانی برای ما به جای گذاشت. از وقتی که من در دبیرستان مروی دوره سیکل دوم دبیرستان را می‌گذراندم، تا پایان دوره دکتری، ایشان یکی از بزرگترین استادهایی بود که هرگز دانشجو را فراموش نمی‌کرد و هیچ پرسشی را بدون پاسخ نمی‌گذاشت. همواره دانشجویان را به مطالعه بیشتر و پژوهش‌های ارزنده‌تر هدایت می‌کرد[۳۰].


نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

وقتی صحبت از آدم‌های علمی می‌شود همه فکر می‌کنند این افراد با دنیای عادی فرق می‌کنند در حالی که من در دوران دبیرستان کشتی می‌گرفتم و همیشه در زمین‌های فوتبال بودم حتّی چند وقت قبل در وسایل خواهرم کاغذی را پیدا کردم که در آن از من به دلیل درست کردن روزنامه دیواری و فعالیتهای دانش آموزی تقدیر شده بود مثل همه بچه های دیگر![۳۱]

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

صلاح الصلاوی
او مردی متحیر و سرگردان در علم ذوق و شعر بود. او نقاد، نقاش، شاعر، عارف، زبان‌دان بود. به قول صائمه اینهال (همسر او) غیر از واقعیت نیست او در هیچ رشته تحصیلی مقیم نشد. از بی‌قرای او همین بس نتوانست در ترکیه، مصر، ایران و سوریه مقیم شود یک جا قرار نداشت[۳۲].
نجاتی لگال
بیست سال در آلمان و سال‌های متمادی در ترکیه سرپرستی کرسی زبان و ادبیات فارسی را عهده‌دار بود. او یکی از عوامل مؤثر ترویج و اشاعهٔ ادبیات و معارف فارسی بود و صرف نظر از جنبهٔ علمی و پیوندی که با ادبیات و فرهنگ ایرانی دارد. به زبان‌های عربی، فارسی، آلمانی و انگلیسی آشنایی داشت[۳۳].
مهدی حمیدی
شعر او در نهایت فصاحت و کمال بود و سخن‌سنجی و داوری او در شعر درست و راست. نمی‌توان پوشیده داشت که حمیدی بر بهار برتر است. حمیدی در قصیده‌سرایی بارها اوجی برتر و فراتر از بهار داشته و معراج او در همین یک زمینهٔ شعر از او بیشتر است. موضوع تازه و هنرنمایی و قدرت بیان و توصیف که در گونه‌های تازهٔ شعر حمیدی است و آن صلابت و استواری و تمامی و بستگی و انتظام و پیوستگی که در کار قطعه‌های حمیدی است و آن رنگارنگی و تنوّع که در دوبیتی‌های خوش‌اسلوب و تازه و بدیع او راه دارد به بهار روی ننموده است و دست‌طبع او از آن کوتاه بوده است[۳۴].
عبدالعظیم قریب
صادق‌ترین نصیحت‌گر فرزندان خود بود و چون دهان از درس و بحث می‌بست زبان به اندرز و اعتبار می‌گشود. ورقه‌ها و رساله‌های شاگردان خود را به دقت و با حوصله و علاقه می‌خواند و نکته‌های لازم را گوش‌زد می‌کرد. با شغل و حرفهٔ خود صمیمی بود و آن را دستاویز معیشت نمی‌داشت[۳۵].
اخوان ثالث
اخوان شعر سنتی را خوب می‌گفت. اگر به طرف شعر نو هم می‌آید، شعر نو را هم به علت این‌كه در شعر سنتی تسلط دارد، خوب می‌سازد. «زمستان» اخوان عالی است[۱۴].
فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد در میان نوسرایان، یك ستاره است، شاید به‌دلیل زندگی غیرمعمولش و بی‌مهری زمانه نسبت به او. یادم می‌آید روزی در كتابخانه آمد و از من سراغ تفسیر قرآن را ‌گرفت. فروغ مشخصات استثنایی داشت، هم زندگی‌اش و هم شعرش. در تاریخ شعر فارسی آدم ماندگاری است[۱۴].
حبیب یغمایی
رفت از دست و اوفتاد از پای/ با همه سرکشی و والایی
سوخت لب تشنهٔ مروت وجود/ نخل با آن بلند بالایی
از نوا اوفتاد و شد خاموش/ مرد با آن درشت آوایی[۳۶]
پرتو کرمانشاهی
به سواركار چابک و دلاوری مي‌ماند كه مركب او گرچه قوی يال و گردران، پيوسته رام قدرت و هنرمندی اوست. سخن پرتو چراغ اين اميد را در دل سخن‌شناسان و غيرتمندان زبان زنده مي‌دارد كه زبان فارسي و كلام دری در مقابل سيل بنيان‌كن ولنگاری‌های زمانه همچنان پايدار و استوار بر جای ماندنی است[۳۷].

جلسهٔ دفاع قیصر امین‌پور

قیصر امین‌پور
نور چشم من بود. او شاعری جوان‌مرد، گویندهٔ اهل درد، مرد غم‌های سنگین، جوان‌مرد روزگارِ غم و شادی، ستایشگرحریّت و آزادی او را چنان که بود من نشناختم[۳۸].
سیدمحمد دبیر سیاقی
رنجی که قریب به ۵۰ سال برای پاسداری زبان شیرین پارسی و فرهنگ دیرین ایران برخورد هموار کرد. او از جانشینان و استواران هزارمی در زبان و ادب و فرهنگ سرزمین من علامهٔ دهخداست. از دستاوردهای دانش و بینش و کوشش و آفرینش ذهن و ذوق او در فرهنگ‌نامه‌های فرهنگ‌نویسان و دیوان شاعران بهرهٔ بسیار جسته‌ام[۳۹].
شفیعی کدکنی
مراد اهل دل روزگار یافتمش/ به خلق و خوی چو خرّم بهار یافتمش
حمیدصفت و آزادمرد و مردم‌دوست/ کریم‌طبع و کرامت‌شعار یافتمش[۴۰].

رویکرد سیاسی

به جهت مبارزاتی که در عرصهٔ اندیشه و فرهنگ، چه در جریان ملی شدن صنعت نفت و چه در جریانات دیگر داشته‌اند، شعرش هم متأثر از این فضا است. پیوسته اشعاری در قالب دوبیتی، به نام «آرزوی محال» در خصوص آزادی دارند[۹]:

سینه‌ام کاشکی چو غوک دمی
پر شدی از هوای آزادی
ای دریغا که رفت عمری و من
سوختم از برای آزادی

نامهٔ سرگشاده به میراث‌داران زبان و فرهنگ ایران دانشگاهیان، استادان، دانشجویان، کارگزاران دانشگاه

چند هزار پایان‌نامه جلد و صحّافی شده زرکوب و سیم‌نشان در زیرزمین‌های دانشگاه بر سر هم فرو ریخته است و هر سال این تعداد افزونی می‌گیرد. در هندوستان و پاکستان و در هر گوشهٔ شبه قاره و حتّی در بعضی کشورها مانند چین و ماچین چند صرهزار نسخهٔ خطی فارسی در کنار هم چیده شده یا در پاره‌یی از کتاب‌خانه‌های دورافتاده همچون برگ چغندر بر سر هم انباشته گردیده است و این جمله میراث فرهنگی چندصد سالهٔ نیاکان ماست. کارگزاران دانشگاه‌ها اگر میسر است که هست تصویر آن را به سرزمینمان منتقل کنند. تا حداقل هزار دانشجوی پایان‌نامه نویس را به سرپرستی آخرین بازماندگان نسل نسخه‌شناس و متخصص حداکثر برای یک سال به سرزمین نسخه‌های فارسی بفرستند[۴۱].

جمله‌ای از ایشان

بحران شعر

دربارهٔ بحران شعر و مخاطب نداشتنش اثرش گفت: شعر اجتماعی - سیاسی مخاطب می‌خواهد. ولی شعری از نوع غزل‌سرایی حافظ، مخاب خودش را دارد[۱۴].

شعر معاصر فارسی

شعر فارسی تا زمان مشروطه سیر سنتی و طبیعی خود را داشت. از مشروطه به بعد، تنوع و تحولی در شعر فارسی به‌وجود آمد و شعر سیاسی شد. در دوره‌ٔ صفویه هم كم‌ و بیش گاهی شعر سیاسی بود. البته ماهیت شعر سیاسی است و فرخی‌ سیستانی هم كه محمود را ستایش می‌كند، به‌نوعی به سیاست وارد می‌شود. پس صاحبان قدرت به شعر ربط دارند؛ ولی به این معنی كه ما بعد از مشروطه داریم، سیاسی نبوده است. از سویی، ادبیات فارسی به‌واسطه‌ٔ توسعهٔ ارتباطات از ادبیات روس و نیز از ترجمه‌ها تأثیر پذیرفت. نیما و یكی از همكاران روسش تحت این تأثیر، بساط شعر نو را راه انداختند. او شعر سنتی هم دارد؛ امّا در مجموع، چیزی از این شعرهایش درنمی‌آید كه بتوان به او گفت شاعر. قطعه‌هایی ساخته كه غالبا ضعیف‌اند. شعرهایش به گونه‌ای نیستند كه بشود او را با بهار یا ایرج میرزا، كه سعدی روزگار خودش است، مقایسه كرد[۱۴].

خلقیات

همۀ عمر آدم ظلم‌ستیزی بود -از همان بچگی و رفتارش با رضاشاه تا بعدها هم زیر بار حرف زور نمی‌رفت، کیفرش را هم همیشه دید. آخرش هم این بود که بر اثر نشستن روی صندلی و حرکت نکردن و مدام تلویزیون نگاه کردن افسرده شد و حواسش هم پرت شد، بعد هم از پای افتاد[۷].

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

در قصیده‌ای که به سفیر وقت هندوستان (دکتر راچند) به سال ۱۳۳۴ نوشتند، ضمن بیان مشترکات فرهنگی بین دو ملت ایران و هندوستان و بعد از بیان بیداد و ستم اسکندر و چنگیز، ایران و هندوستان را دو شاخ از یک ریشه می‌داند و به فرهنگ و زبان مشترک دو قوم اشاره می‌کند و فرهنگ غرب را نشأت گرفته از فرهنگ مشرق زمین می‌داند و بر فراموش کردن گذشته و شوکت زمان باستان دریغ می‌خورد و مویه می‌کند[۹].

دو شاخیم ما هر دوان از یکی بن
نیاکانش کرده همی باغبانی
از این روی یکسان بود در بر من
همه خلق پنجانی و سیستانی
چه شوخان کشمیری و لاهوری
چه ترکان شیرازی و اسپهانی
چه شیران دشمن‌برانداز دهلی
چه شیرافکن آذرآبادگانی
از ایران و از هند فرهنگ مغرب
بیانی چو تاریخ مشرق بخوانی
کنون غریبان نمک‌ناشناس
زبونی پسندند بر خاورانی
دریغ است از آریایی‌نژادان
که غربی به شرقی کند حکمرانی
دریغا و دردا که ایرانیان را
فراموش شد شوکت باستانی

آثار و کتاب‌شناسی

۳۳ جلد اثر از مجموعهٔ شعر، تصحیح و تألیف[۹]

تألیفات

  • کتابی در نقد ادبی و ترجمه حال شاعران قصیده‌سرا به نام «پاسداران سخن»

[در این کتاب پیشنهادهایی در نقد ادبی و سبک‌شناسی ارایه نموده‌اند. این کتاب سال ۱۳۳۴ به رشته تحریر درآمده و قدیمی‌ترین تألیف وی می‌باشد، در این اثر بعد از فهرست‌بندی مطالب، نشانه‌های اختصاری را آورده‌ و تفصیلی از سلیقه‌های خاص خود را در نگارش تحت عنوان «یادآوری» در دو قسمت «خط و انشاء» آورده است. در قسمت خط، استاد نسبت به املای کلماتی که شکل ملفوظ و مکتوب آنها متفاوت می‌باشد، به سختی اعتراض می‌کنند، کلماتی مانند خواجه، خواب، خواهر، خویش، مرتضی، رحمن و ... که متأسفانه کم هم نیستند. خصوصاً در مورد نوشتن حرکت «و» که قاعدهٔ درستی جاری نیست، گاه به صورت «واو» نوشته می‌شود و برخی آن را حرف حساب می‌کنند و گاهی بالای حرف پیش‌دار به صورت حرکت می‌نویسند: در «خوردن» حرف «خ» مضموم است و به صورت «واو» نوشته می‌شود ولی در «بردن» و «کشتن» که از حیث حرکت با «خوردن» هچ تفاوتی ندارد «واو» ظاهر نیست و گاهی علامت «و» بالای آن می‌گذارند. چرا حرف «ی» و گاهی «آ» تلفظ می‌شود. چرا «لیلی» می‌نویسیم و «لیلی» بخوانیم چه خواهد شد. آیا اگر این بازی‌های کودکانه که در شیوهٔ نوشتن وجود دارد، از میان برود، آموختن خط برای نوآموزان صدها بار آسان‌تر نخواهد شد.]

  • جزوه‌ای به نام «راهی از بن‌بست»

[در شیوهٔ املای فارسی که در چند زمینه پیشنهادهایی تازه در آن ارایه شده است که در سال‌های اخیر فرهنگستان زبان فارسی و آموزش و پرورش برخی از آن شیوه‌ها را اقتباس کرده است.]

  • مجموعه کتاب درسی از نظم فارسی در دو جلد به نام «قند پارسی»

[مجموعه ایست از شعر قدیم و جدید فارسی از بوستان و گلستان و حافظ و شاهنامه تا ابوالقاسم حالت و مشفق کاشانی.]
تصحیحات

  • «دیوان نظیری نیشابوری»

[در این کتاب‌ به ترتیب فهرست مطلع غزل‌ها، قصاید، آغاز قطعه‌ها، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند و فهرست رباعیات به ترتیب حرف آخر آورده شده است. پس از اشعار به ترتیب، شرح‌حال چند تذکره‌نویس مشهور هم آمده است.]

  • «دیوان نزاری قهستانی»

[در دو جلد از روی ۱۰ نسخه خطی.]

  • «دیوان حکیم سنایی غزنوی»

[ایشان در مقدمه شرح حال سنایی و حوادث خاص دوران زندگی او از جمله قصیده «لای‌خوار و پسر قصاب» که سبب تغییر حال سنایی شدند و نیز برخی از دیدگاه‌های سنایی در مورد عشق مجازی، زنان، پسران زیبارو، رفتار سنایی با معضوقان و ... را ذکر کرده است.]

  • «دیوان لامه در میانی»

[در مقدمه به فراخی در مورد بخش‌های مختلف دیوان سخن گفته از جمله: توحید و نعمت غزل‌ها، قصیده‌ها، قطعه‌ها، ترکیب‌بندها، رباعیات و پیوست رباعی‌ها و پیوست دیوان و فهرست‌نامه.]

  • «دیوان ۶ جلدی مجمع الفصحای هدایت»

[با حواشی، فهرست و مقدمه.]

  • «کلیات سعدی»
  • «قریب به ۴۰ باب از جوامع الحکایات عوفی»

[مهم‌ترین ویژگی این تصحیح، کار بی‌نظیر و پرارزش دکتر مصفا در جمع‌آوری و فهرست‌کردن مثل‌های رایج عربی، حکمت، آیات قرآن کریم با ترجمه، احادیث شریف نبوی، اشعار و عبارات عربی بر اساس حروف الفبا، سخنان پندآمیز و برخی سخنان دیگر فارسی، فهرست اشعار فارسی بر اساس حرف آهر و فهرست ترکیبات و اصطلاحات می‌باشد که در پایان هر جلد به همراه تعلیقات و صواب‌نامه آمده است. یکی دیگر از ارزش‌های برجسته در فهرست ترکیبات و اصطلاحات می‌باشد که همه لغات مشکل متن به همراه اصلاحات و ترکیبات دیگر معنی شده است و بدین لحاظ علاوه بر زدودن سختی و صعوبت متن کتاب، لغت‌نامه‌ای هرچند کوچک در پایان هر جلد وجود دارد که بیش از دیگران به کار هرکس که با متون کهن ادبی سروکار دارد، می‌آید.]

  • «دیوان امیدی تهرانی»

[از روی ۴ نسخه خطی.]

  • «مقالات و سخنرانی‌ها»

[مجموعه سخنرانی‌های ایشان در رادیو ایران، در باب عرفان اسلامی با نام «با اوست حدیث من» پخش می‌شود.]

  • «سخنرانی‌های استاد در پاکستان و افغانستان، و در شهرستان‌ها»

[در زمینه شعر فارسی سخنرانی‌های متعددی از او در کنگره‌های جهانی مثل کنگره سعدی و صائب به ثبت رسیده است.]

سروده‌ها

  1. چهل چکامه
  2. سی پاره
  3. سی سخن
  4. ده فریاد
  5. شب‌های شیراز
  6. سپیدنامه
  7. مجموعه جمعهٔ سرخ
  8. گزینهٔ اشعار
  9. نسخه اقدم (مجموعه چهارپاره‌ها) و نسیم

سبک و لحن و ویژگی آثار

در قصیده، غزل، مثنوی و دوبیتی طبع آزمایی کرد. در این قالب‌ها اشعار زیادی را به شیوهٔ سنتی سرود. سبک شعری وی سبک خراسانی است. خود او نیز صراحتاً به این امر اشاره دارد: ‌«خانهٔ من در رثای شاعر شیرازیان یاوری از شیوهٔ شعر خراسانی گرفت»[۹]. سپس باید از مکتب آذربایجان و سبک عراقی یاد کرد. توجه و دلبستگی به نظامی و سعدی داشته و البته از سنایی، خیام، عطار، خاقانی، مولانا تاثیراتی پذیرفت. امّا اسلوب نظامی و سعدی چشمگیرتر است؛ از جمله در «نسخهٔ اقدم». از معاصران بهار و حمیدی بیشتر بر او تاثیر گذاشتند و دست آخر باید از رنگ شعر رمانتیک امروز یاد کرد؛ بدین سان در شعر مصفا سنت‌های شعری بزرگ دیروز و امروز به هم می‌رسند. خراسانی و عراقی و آذربایجانی با نسیمی از رمانتیسم عصر ما[۴۲].
مضمون قصاید او شکوه، شکایت و ستایش خرد می‌باشد و موضوع عمدهٔ غزل‌هایش عشق و وصف معشوق است، البته گاهی در قالب غزل به بیان و شرح دردهای خویش از روزگار می‌پردازد[۹].
نمونه‌ای از یک غزل
سرودهٔ‌ آذر ۱۳۴۲ [۴۳]

ای که بناز می‌کشی اهل نیاز ناز توخیز و بکش مرا که من پر شدم از نیاز تو
می‌کشی و نمی‌کشی آن که همیشه می‌برد‏حسرت تیغ جور تو منت تیز ناز تو
یک‌دم اگر بچشم من پای نهی بعمرهافخر کنم که این منم عاشق سرفراز تو
رفته‌یی و نمی‌رود از دل و دیده یک‌نفس‏‏دیدهٔ دلفریب تو قامت دلنواز تو
باخته پاک جان و سر بخت مگر مدد کند‏‏تا برسد بدست خون عاشق پاکباز تو
ای که غمم نمی‌خوری خورد غمت مراوزد‏‏برق فنابه‌هستیم شوق جگر گداز تو
نام تو را زبان دل گفته بگوش نامه‌ام‏‏ورنه تو واقفی که من دم نزنم ز راز تو
وقت تو خوش که نیست خوش وقت مگر بیاد تو ‏‏چارهٔ من نمی‌کند جز غم چاره‌ساز تو

لحن او در مثنوی بیشتر حماسی است و موضوع دوبیتی‌هایش توصیف طبیعت، مضامین وطنی، سیاسی و مذهب می‌باشد. در برخی از اشعار وی تلخ‌کامی و دل‌آزردگی کاملاً محسوس می‌باشد. گاهی نیز از ضرب‌المثل‌ استفاده نموده و در برخی جاها با توجه به عقیدهٔ قدما در باب امور مختلف اشاره دارد[۹].
در توصیف، دست توانا دارد و یکی از گویاترین جلوه‌های شعری او توصیفات زبایش می‌باشد، به طور مثال در توصیف شب و تاریکی آن می‌گوید[۹]:

شب سیاه درآمد چو زنگیان از راه
کشید بر سر دیوار و بر نقاب سیاه

در قصیده «خونین جامعه» حس انسان‌دوست و وطن‌پرستی خویش را این‌گونه بیان می‌کند:

آتش عشق تو و عشق وطن دارم به جان
در دو آتش می‌گدازد جان بی‌همتای من

صنایع لفظی و معنوی در اشعار دکتر مصفا در نهایت زیبایی و اوج هنرمندی به کار رفته که این نشانگر ذوق سرشار و توانایی کم‌نظیر ایشان است. البته ناگفته نماند که توانایی ایشان در بحث تئوری شعر تأثیر بسزایی در خلق آثارشان داشته است. در بین صنایع بدیعی، استاد به چند آرایه از جمله: ایهام، ایهام تناسب، تضاد، جناس و ... علاقه وافری نشان داده‌اند و این صنایع از بسامد در اشعار ایشان برخوردار بوده است و به دلیل آشنایی با موسیقی و نیز بدین جهت که موسیقی یکی از هنرهای خانوادگی ایشان بوده، به طرز بسیار زیبایی با اصلاحات موسیقی در اشعار خود بازی کرده است[۹].

شعر مصفا[۴۴]

شعر مصفا سه مرحله را پشت سر گذاشته است:
مرحله تقلید: در این مرحله شعر او را مدح، رثا و فخر تشکیل می‌دهد. بیشتر رایحه تقلید از نظامی و سعدی به مشام می‌رسد.
مرحله میان تقلید و نوآوری: همانند دیگر افراد نه تنها سراینده آلام خود بلکه آلام دیگران را نیز می‌سرایند. نیروی تخیل صفا همانند خیال شاعر نیرومند است: نابغه و یکتا.
مرحله نوآوری: تارهای کهن که با آنها نغمه‌های نو می‌نوازد اشعار دینی اجتماعی و سیاسی او هستند و تارهای نوینی که نغمه‌های نو می‌نوازد، مقالات سیاسی و اجتماعی و دیگر تحقیقات است که به رشته تحریر درآمده است خود گویای این امر است.
شعر اخوان رابط گذشته و امروز ‌است. او شکل‌های مختلف شعر نو را کلام بی‌اصل و نسب نام گذاشته بود و مذموم می‌شمرد، در این شعر می‌توان تغییر اندیشه ا را حس کرد.

سرد است روزگار من و روزگار سردسرد است دست و دل دل و دستم به کار سرد
چون مهرگان هوای بهاری گزنده استسرد است روزگار خزان و بهار سرد
از یار و از دیار نجویم خبر که بودپیغام یار سرد و نسیم دیار سرد
از دست جور دوست دلم دم به دم شکستخسته مباد دست و دل دوست، کم شکست
روز و شبم شد از ستم روز و شب سیاهروزم سیاه شد ز غم و شب ز تب سیاه
تا مهر تابناک وجودت غروب کردگردید آسمان زبان و ادب سیاه
شاهین اعتدال نو و کهنه دیدمتروی کلام بی حسب و بی نسب سیاه
* * * * *
تلخ است روزگار من و روزگار تلخدور سپهر و گردش لیل و نهار تلخ
در چشم من صباح سیاه است چون مساصبح وصال همچو شب انتظار تلخ
در گوش من حدیث بهار و خزان یکیستبیم خزان سیاه و امید بهار تلخ
گردید قاه قاه بت صبح رو مراچون های های گریه ی شبهای تار تلخ
مرغان کنند زمزمه بر شاخ گل حزینکبکان زنند قهقهه در کوهسار تلخ
افتاد چون به قامت سرو سهی شکستآید به گوش زمزمه ی جویبار تلخ
سر می زند به سنگ ز بیداد روزگارمی گرید از ستم همه شب آبشار تلخ

هیچ

این شعر از حیث مضمون تازه و بی‌بدیل است و اگر با هر دوره‌ای و هر شاعری در طول هزار سال شعر فارسی مقایسه شود، شعر می‌درخشد. مصفا در سرودن شعر هم آغازگر است و هم کمال‌بخش و شعر با دربرگرفتن صدها اشاره و تلمیح حدیث و روایت و اسطوره، حماسه و تاریخ که به طریق حل و درج و تضمین و ایهام و کنایه و تصریح، تلخیصی از سابقه هزار ساله شعر فارسی را در خود جای داده است[۴۴]،
در این قضیده تمام نظام معارف اسلامی و حکمت مشاء و اشراق و در عین حال اشاره‌ای به بدبینی ابوالعلای معری و تلمیحی به هیچ‌انگاری خیام و اندیشه‌های او دارد و از طرفی تسلیم صوفیه را برای وصول به مدارج کمال یادآور می‌شود[۴۴]. قصیده «هیچِ» او گواه تمام اندیشه اوست؛ بی‌هیچ تفسیری و توضیحی[۴۵].

مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ جان از نتاج هرگز تن از تبار هیچ
از شهر بی‌کرانه هرگز رسیده‌امتا رخت خویش باز کنم در دیار هیچ
ز کوره راه هرگز و هیچم مسافریدر دست خون هرگز و در پای خار هیچ
در دل امید سرد و به سر آرزوی خام‏‏در دیده اشک شاید و بر دوش بار هیچ
در کام حرف بود و به لب قصّه مگربر جبهه نقش کاش و به چهره نگار هیچ
دنبال آب زندگی از چشمه‌سار مرگجویای نخل مردمی از جویبار هیچ
دست از کنار شسته، نشسته میان موجپا بر سر جهان زده سر در کنار هیچ
اصلی گسسته مانده تهی از امید وصل‏‏فرعی شکسته گشته پر از برگ و بار هیچ
خون ریخته ز دیده، شب و روز و ماه و سالدر پای شغل هرگز و در راه کار هیچ
دیوانهٔ خردور و فرزانهٔ جهولعقل آفرین دشت جنون هوشیار هیچ
با عزّ اقتدار و به پا بند ذلّ و ضعف‏‏با حکم اختیار و به دست اختیار هیچ
هم خود کتاب عبرت و هم اعتبارجوی‏‏از دفتر زمانه‌ بی اعتبار هیچ
چندی عبث نهاده قدم در ره خیالیکچند خیره کوفته سر بر جدار هیچ
عمری فشانده اشک هنر زیر پای خلق‏‏یعنی که کرده گوهر خود را نثار هیچ
قاف آرزوی باطلم از دشت پرغراب‏‏سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچ
سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچنابافته نسیجی‌ام از پود و تار هیچ
گم کرده راه پیکی‌ام از شهر بی‌نشان‏‏پیغام پر زپوچ رسانم به یار هیچ
خاموش قصه گویم و گویای اخرسم‏‏بی‌پای بادپویم در رهگذار هیچ
گویایی سکوتم و بیتابی درنگتمکین بیقراری‌ام و بیقرار هیچ
صرّاف سرنوشتم و سنجم بهای خاکنقّاد بادسنجم و گیرم عیار هیچ
بیع و شرای خونم و بیّاع داغ و درد‏‏بازارگان مرگم و گوهرشمار هیچ
جنس همه زیانم و سودای هیچ سود‏‏سوداگر خیالم و سرمایه‌دار هیچ
سیم سپید سوخته‌ام در شرار پوچ‏‏زرّ امید باخته‌ام در قمار هیچ
گنجینهٔ دریغم و ویرانهٔ فسوس‏‏اندوهگین بیهده افسوس خوار هیچ
آیای بی‌جوابم امّای بی‌دلیلگفتار پوچ گونه و پنداروار هیچ
ناپایدار کوهم و برجای مانده سیل‏‏گردون نورد گردم و گردون سپار هیچ
گردنده روزگارم و چرخندهٔ آسمان‏‏لیل و نهار سازم و لیل ونهار هیچ
پرگار سرنگونم و عمری به پای سر‏‏بر گرد خویش دور زده در مدار هیچ
زلت نشین خانهٔ بی‌آسمانه‌ام‏‏محنت گزین بی در و پیکر حصار هیچ
سرمست هوشیاری و هشیار مستی‌امبر لب شراب هرگز و در سر خمار هیچ
اندیشهٔ محالم و سودای باطلم‏‏معنی‌تراز صورت و صورت نگار هیچ
در وادی فریبم و لب تشنهٔ سراب‏‏در خانهٔ دروغم و چشم انتظار هیچ
آزادهٔ اسیرم و گریان خنده رویگریان ز چشم خنده بر این روزگار هیچ
بدنامی حیاتم و بر صفحهٔ زمانبا خون خود نگاشته‌ام یادگار هیچ
صلح آزمای جنگم و پیکارجوی صلح‏‏بی‌هم نبرد هرگز و چابک سوار هیچ
تیر هلاک یافته‌ام از شغاد کید‏‏خطّ امان گرفته از اسفندیار هیچ
بر دوش خویش کشتهٔ خود را کشیده‌ام‏‏تا ظلم گاه معدلت از کارزار هیچ
محکوم بی‌گناهم و معصوم بی‌پناه‏‏مظلوم بی‌تظلّم و مصلوب‌دار هیچ
دردم ازین که تافته‌ام از امید سرد‏‏داغم ازین که سوخته‌ام در شرار هیچ
کس خواستار هرگز، هرگز شنیده‌اید؟‏آیا هیچ دیده‌اید کسی دوستار هیچ؟
آن هیچ کس که هرگز نشنیده‌ای منم‏‏هم دوستار هرگز و هم خواستار هیچ

هیچ ردیفی دشوار دارد و خلق مضمون به تناسب با آن در ادبیات قصیده کار آسانی نیست. امّا چیره‌گی اندیشهٔ هیچ‌انگاری بر ذهن شاعر این کلمه را به صورت ردیف در پایان مطلع نشانده و چکامه به همین ترتیب ادامه یافته است. نه آنکه سراینده در صدد برآمده باشد که در قصیده این کلمه را به صورت ردیف اختیار کند تا مضمون‌آفرینی و قدرت تعبیر خود را نشان دهد. گرایش ذهن او به هرگز از همین گذرست. در حقیقت نوعی از اندیشه‌های خیامی جلوه‌گرست. حیرت و سرگشتگی در برابر اسرار حیات، راه به جایی نبردن و خود را همه‌جا با هرگز و هیچ روبه‌رو دیدن و با خیالات واهی در جستجوی بیهوده بسر بردن، شعرش مشتمل بر نکته‌های باریک، نه جواب دادن به ردیف. سخن از اختیارست و فاقد اختیار بودن. رو‌به‌رو بودن انسان با پرسشهای بی‌جواب در زندگی و احوال متناقض او، سرگردانی وی و نیز سرگرم بودن آدمی با خیالات بی‌بنیان خویش. مهارت شاعر در تعبیرهای گوناگون از این مفهوم واحد درخور توجه است. وی فکر اصلی را در ذهن داشته و به صورت‌های رنگارنگ فرا نموده است. و این مقصود را به مدد تخیل تصویر آفرین به خصوص با حسن ذوق و چیره‌دستی در کاربرد واژه‌ها و ترکیبات پرتوان از عهده برآمده است. تناسب‌های لفظی (بازی با کلمات) در شعر او اندک و تحت الشعاع آفرینش ترکیبات نوپدیدی است که بر اثر همین طراوت و جوانی توانایی آن را دارند که با چابکی بار معنی را بکشد. نظری به ابیات قصیده و ترکیبات مطبوع و پرمعنا که مفاهیم و صور ذهنی را به آسانی دربند تعبیر کشیده همهٔ این عوامل او را در شمار چکامه‌سرایان توانای شعر سنّتی قرار داده است. این قصیده از مرز‌های ایران هم گذشت و صلاح الصاوی شاعر و سخن‌سنج مصری، در کتاب العدمیه فی شعر آن را ترجمه، نقد و بررسی کرده است[۴۶].

نسخهٔ اقدم

نسخهٔ‌ اقدم رویداد مهمی در مواجهه با میراث شعری مصفاست؛ زیرا این مجموعه منظومه‌های (دوبیتی پیوسته یا چهارپاره) او را دربرمی‌گیرد که ناشناخته بودند. در بسیاری نمونه‌ها به طرح روایی یا فضای داستانی نزدیک می‌شویم یا گرایشی به سرگذشت‌گویی یا بیان و تاثر احساسات نمایان می‌شود و گاه خود را بخشی از توصیف یک داستان یا پاره‌ای از گفت‌وگو یا تک‌گویی یا خطاب برگرفتهاز یک روایت انگاشت[۴۲]. بیش از دوهزار بیت منظومه در اوزان پرکاربرد عروض سنتی وجود دارد که شاعر همچنان پایبند به سنت‌های ادبی دیرینه و پیروی از هنجارهای کهن دارد. این دفتر از ۲۴ شعر فراهم آمده است. از این میان ۱۰ شعر کوتاه تر است و از ۴ تا ۱۴ بند دارد (۸ تا ۲۸ بیت). برخی سرودها بسی بلندترند و بلندتر از همه که نامش را هم به کتاب بخشیده، نسخهٔ اقدم است با ۲۷۸ بند (۵۵۶ بیت)[۴۲]. رنگ ایرانی تلمیحات و اشارات مصفا تشخص دارد. او حتّی در قصیده‌ای که برای سرور آزادگان می‌سراید، قصهٔ کربلا را با فرهنگ کهن ایران در هم می‌آمیزد[۴۲].
پیر مغان به دیرمغان بهر می کشان/ با ذکر یا حسین به صد نوحه و نواست
خون حسین آتش جاوید موبدست/ موبد درین مصیبت خون مرثیت‌سراست
دارد ز یادگار زریران ترنمی/ زاری کنان به یاد شهیدان کربلاست
کی‌خسرو سیاوش کاووس کیقباد/ داغ از سرود سوگ سیاوش در این عزاست
جایی در منظومهٔ «پیر سنگی» از صبح جمعه و حمام عمومی یاد می‌کند و باز گزارشی ملموس از آن به دست می‌دهد. شاعر در این سرگذشت‌گویی مستندوار رفتار می‌کند. نکته دیگر در این روایات خاطره‌آمیز، رهایی شاعر از پرهیز و پروایی که معمولاً در سرگذشت‌گویی‌های شخصی دیده می‌شود. «منظومهٔ دانش‌سرا» از مؤثرترین بخش‌های این دفتر است[۴۲].
«سماع و وداع» شعری است در یاد خسرو گلسرخی[۶]. در این شعر به گفت‌وگویی می‌رسیم که واپسین صحنهٔ قصه‌ای ناگفته است؛ «بی‌دیدهٔ روشن‌دل» و «حکایت» دو حکایت کوتاهند که به نظم آمده‌اند، با شیوه‌ای که یادآور اسلوب و سخن سعدی در بوستان و نظامی در مخزن‌ الاسرار است و از نظر مضمون و فضا حکایت‌پردازی عرفانیِ سنایی و عطار به خاطر می‌آید[۴۲].
غریب‌ترین سرود این دفتر «نسخهٔ اقدم» است. این شعر از دو پاره پیوند یافته است. در ۳۸بند نخستین شاعر «با خویش ... گفت‌وگویی» می‌آغازد. تغزلی دراز دامن همه در وصف غم. این قطعه را شاید بتوان در کنار قصیدهٔ «هیچ» اوج بلاغت شاعر در بیان مرکزی‌ترین اندیشه‌ها و احساسش دانست. آنچه این مجموعه را ممتاز می‌کند جنبهٔ روایی است چنان‌که در میانهٔ وصف، گفتار و رفتار موجی با موج دگر، کرانه با حباب و آتش با خاک، روایت می‌شود. پارهٔ دوم به بخش اصلی و مقصود قصیده می‌ماند، سراپا به اسلوب خطاب است [۴۲].

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

منبع‌شناسی

منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایان‌نامه)

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

جستارهای وابسته

پانویس

  1. مصفا، گزینه اشعار دکتر مظاهر مصفا، ۶.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ‏ «در ذکر جمیل استاد مصفا». ۱ اسفند ۱۳۷۸. 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ‏ «مراسم یادبود مظاهر مصفا برگزار شد». ۱۳ آبان ۱۳۹۸. 
  4. «دوگانگی‌های مظاهر مصفا». ۹ اسفند ۱۳۹۵. 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ‏ «مصاحبهٔ روزنامهٔ شرق با استاد مظاهر مصفا/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده». ۳۱ مرداد ۱۳۹۲. 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ «تا دار باید تاختن». ۹ اسفند ۱۳۹۵. 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ «گفت‌وگو با دکتر امیربانو کریمی درباره جایگاه مظاهر مصفا در شعر و ادب فارسی». ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  8. مصفا، مظاهر. «منطق‌الطیر سلیمانی». کتاب کلیات ماه ادبیات و فلسفه، دی و بهمن ۱۳۸۳، ۴۶-۴۷. 
  9. ۹٫۰۰ ۹٫۰۱ ۹٫۰۲ ۹٫۰۳ ۹٫۰۴ ۹٫۰۵ ۹٫۰۶ ۹٫۰۷ ۹٫۰۸ ۹٫۰۹ برگ بیدوندی، سهراب. «مظاهر مصفا، اندیشه‌ها، آثار و اشعار وی». فصلنامه علمی و ترویجی زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه آزاد اسلامی اراک) ۳، ش. ۱۲ (زمستان ۱۳۸۶): ۴۱-۶۶. 
  10. مصفا، مظاهر. «تعلیم و تربیت عرفانی». ماهنامهٔ‌ آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) ۳۴، ش. ۹ (۱۳۴۳): ۲۵-۳۲. 
  11. مصفا، مظاهر. «تعلیم و تربیت عرفانی». ماهنامهٔ‌ آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) ۳۴، ش. ۶ (۱۳۴۳): ۸-۱۸. 
  12. مصفا، مظاهر. «قطعه». یغما، ش. ۱۸۲ (شهریور ۱۳۴۲): ۲۶۵. 
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ مصفا، مظاهر. «زبان،‌ ادبیات و دایرة‌المعارف». کیهان فرهنگی، ش. ۱۲۷ (خرداد و تیر ۱۳۷۵): ۶۰. 
  14. ۱۴٫۰۰ ۱۴٫۰۱ ۱۴٫۰۲ ۱۴٫۰۳ ۱۴٫۰۴ ۱۴٫۰۵ ۱۴٫۰۶ ۱۴٫۰۷ ۱۴٫۰۸ ۱۴٫۰۹ «برنامه های درسی دانشگاه ها کارایی ندارد». آفتاب نیوز، ۱۱ بهمن ۱۳۸۶. 
  15. مصفا، مظاهر. «دربارهٔ خط فارسی». ماهنامهٔ آموزش و پرورش ۳۴، ش. ۸ (دی ۱۳۴۳): ۱-۴. 
  16. مصفا، مظاهر. «به یاد بدیع الزمان فروزانفر». حافظ، ش. ۹ (آذر ۱۳۸۳): ۴۱. 
  17. مصفا، مظاهر. «دادگاه مصدق». حافظ، ش. ۱۴ (اردیبهشت ۱۳۸۴): ۸۶. 
  18. مصفا، مظاهر. «مدرسه ملتی». ماهنامهٔ آموزش و پرورش ۳۵، ش. ۳ (خرداد ۱۳۴۴): ۹-۱۲. 
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ مصفا، مظاهر. «صائب در صائب در سه بخش». دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران ۲۳، ش. ۱ و ۲ (بهار و تابستان ۱۳۵۶): ۲۰۲-۲۲۱. 
  20. مصفا، مظاهر. «آرایشگاه». یغما ۲۳، ش. ۲۶۹ (بهمن ۱۳۴۹): ۶۶۶. 
  21. مصفا، مظاهر. «گزارش نشست‌ها علمی به مناسبت بزرگداشت سعدی شیرازی». کتاب ماه ادبیات، ش. ۱۶۴ (، خرداد ۱۳۹۰): ۱۰۴-۱۰۷. 
  22. «شب « مظاهر مصفا» برگزار شد/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده». ۱۶ اسفند ۱۳۹۱. 
  23. «مظاهر مصفا و خاطره يک مصرع». ۱۴ آبان ۱۳۹۸. 
  24. «در ذکر جمیل استاد مظاهر مصفا / دکتر قاسم صافی». ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  25. ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ ۲۵٫۲ «اهالی ادبیات و یاران قدیمی مظاهر مصفا از جایگاه ادبی این مصحح، شاعر و استاد دانشگاه می‌گویند‌/ ادامه دهنده راستین سنت شعر کلاسیک». روزنامه ایران، ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  26. «بغض شفیعی کدکنی در سوگ مظاهر مصفا ترکید». خبرگزاری فرارو، ۱۵ آبان ۱۳۹۸. 
  27. «مصفا تمام زندگی کرد و تمام مرد». ۱۴ آبان ۱۳۹۸. 
  28. ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ ۲۸٫۲ «قدر مصفا در زمان حیاتش شناخته نشد». ۱۳ آذر ۱۳۹۸. 
  29. «مظاهر مصفا افتخاری برای ایران و «امیرکبیر»». ۳۱ مرداد ۱۳۹۲. 
  30. «بار گران از دست دادن مظاهر مصفا بر دوش هشتم آبان». ۹ آبان ۱۳۹۸. 
  31. «دکتر مظاهر مصفا در گفتگو با مهر: جوانان را فراموش کنیم پیر می‌شوند/ هزینه سنگین حمایت از "بهار"!». ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸. 
  32. مصفا، مظاهر،‌ غلامرضا اعوانی، محمود بروجردی، محمدجواد گوهری، صائمه اینال، غلامحسین رضانژاد، سید جعفر شهیدی. «یادباد‌ آنکه سر کوی توام منزل بود». کیهان فرهنگی، ش. ۱۱۵ (آبان ۱۳۷۳): ۵-۱۱. 
  33. مصفا، مظاهر. «یادبود». ارمغان ۳۹، ش. ۲ (اردیبهشت ۱۳۴۹): ۹۶-۹۷. 
  34. مصفا، مظاهر. «باردیگر». بخارا، ش. ۱۲۰ (مهر و آبان ۱۳۹۶): ۲۰۶-۲۱۲. 
  35. مصفا، مظاهر. «مرگ قریب». آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) ۳۵، ش. ۱ (فروردین ۱۳۴۴): ۱-۲. 
  36. مصفا، مظاهر شفیعی،‌صهبا، شایگان و دیگران. «اشعاری در رثای یغمائی». یادنامه یغما، ش. ۱۱۷ (۱۳۷۰): ۷۳۷-۷۵۸. 
  37. «كوچه‌ باغی‌ها». ۳۰ مرداد ۱۳۹۲. 
  38. «مظاهر مصفا شاعروپژوهشگر ادب فارسی درگذشت». ۹ آبان ۱۳۹۸. 
  39. مصفا، مظاهر. «کوثر سراب». بخارا، ش. ۱۱۷ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۶): ۲۱۴-۲۱۵. 
  40. مصفا، مظاهر. «یار غار». بخارا، ش. ۸۷-۸۸ (شهریور ۱۳۹۱): ۱۵-۱۶. 
  41. مصفا، مظاهر. «نامه سرگشاده به میراث‌داران زبان و فرهنگ ایران دانشگاهیان، استادان، دانشجویان، کارگزاران دانشگاه». بخارا، ش. ۳۸ (مهر ۱۳۸۳): ۲۶۰-۲۶۱. 
  42. ۴۲٫۰ ۴۲٫۱ ۴۲٫۲ ۴۲٫۳ ۴۲٫۴ ۴۲٫۵ ۴۲٫۶ توکلی، حمیدرضا. «از شعر تا روایت با استاد مظاهر مصفا، نگاهی به دفتر نسخهٔ اقدم». مجلهٔ علمی مطالعات زبانی و بلاغی ۱۰، ش. ۲۰ (پاییز و زمستان ۱۳۹۸): ۱۱۹-۱۴۸. 
  43. مصفا، مظاهر. «غزل». یغما، ش. ۱۸۵ (آذر ۱۳۴۲): ۳۹۲. 
  44. ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ ۴۴٫۲ خالدیان، محمدعلی. «دمی با صفا با مصفا». ، کتاب کلیات ماه ادبیات و فلسفه، ش. ۱۲۷ (خرداد ۱۳۸۴): ۷۴-۷۹. 
  45. «تنها بود با صد هزار مردم». ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  46. یوسفی، چشمهٔ روشن، ۷۷۰-۷۷۲.

منابع

  1. یوسفی، غلام‌حسین (۱۳۸۸). چشمه روشن. تهران: انتشارات علمی،‌ چاپ دوازدهم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۵۲۴-۳۹-۳.
  2. مصفا، مظاهر (۱۳۸۸). گزینهٔ اشعار. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۹۱۰-۱۱-۴.
  3. _______ (۱۳۹۵). نسخهٔ اقدم. تهران: فرهنگ نشر نو. شابک ۶۰۰-۸۵-۴۷-۱۷-۹.

پیوند به بیرون

  1. ‏ «در ذکر جمیل استاد مصفا». ۱ اسفند ۱۳۷۸. بازبینی‌شده در روزنامه اطلاعات. 
  2. «برنامه های درسی دانشگاه ها کارایی ندارد». آفتاب نیوز، ۱۱ بهمن ۱۳۸۶. 
  3. «دکتر مظاهر مصفا در گفتگو با مهر: جوانان را فراموش کنیم پیر می‌شوند/ هزینه سنگین حمایت از "بهار"!». خبرگزاری مهر، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸. 
  4. «كوچه‌ باغی‌ها». روزنامه اطلاعات، ۳۰ مرداد ۱۳۹۲. 
  5. ‏ «مصاحبهٔ روزنامهٔ شرق با استاد مظاهر مصفا/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده». روزنامه شرق، ۳۱ مرداد ۱۳۹۲. 
  6. «مظاهر مصفا افتخاری برای ایران و «امیرکبیر»». روزنامه شرق، ۳۱ مرداد ۱۳۹۲. 
  7. «تا دار باید تاختن». روزنامه شرق، ۹ اسفند ۱۳۹۵. 
  8. «دوگانگی‌های مظاهر مصفا». روزنامه شرق، ۹ اسفند ۱۳۹۵. 
  9. «بار گران از دست دادن مظاهر مصفا بر دوش هشتم آبان». خبرگزاری کتاب ایران، ۹ آبان ۱۳۹۸. 
  10. «مظاهر مصفا شاعروپژوهشگر ادب فارسی درگذشت». ۹ آبان ۱۳۹۸. 
  11. «در ذکر جمیل استاد مظاهر مصفا / دکتر قاسم صافی». ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  12. «گفت‌وگو با دکتر امیربانو کریمی درباره جایگاه مظاهر مصفا در شعر و ادب فارسی». فرهنگ امروز، ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  13. «اهالی ادبیات و یاران قدیمی مظاهر مصفا از جایگاه ادبی این مصحح، شاعر و استاد دانشگاه می‌گویند‌/ ادامه دهنده راستین سنت شعر کلاسیک». روزنامه ایران، ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  14. «مراسم یادبود مظاهر مصفا برگزار شد». خبرگزااری ایسنا، ۱۳ آبان ۱۳۹۸. 
  15. «مظاهر مصفا و خاطره يک مصرع». ۱۴ آبان ۱۳۹۸. 
  16. «مصفا تمام زندگی کرد و تمام مرد». خبرگزاری مشرق، ۱۴ آبان ۱۳۹۸. 
  17. «بغض شفیعی کدکنی در سوگ مظاهر مصفا ترکید». خبرگزاری فرارو، ۱۵ آبان ۱۳۹۸. 
  18. «قدر مصفا در زمان حیاتش شناخته نشد». ۱۳ آذر ۱۳۹۸.