ملک‌الشعرا بهار

از ویکی‌ادبیات
نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۱۱ توسط طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها) (طراوت بارانی صفحهٔ محمدتقی بهار را به ملک‌الشعرا بهار منتقل کرد)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمدتقی بهار

زمینهٔ کاری شعر، سیاست، پژوهش‌های علمی و ادبی
زادروز ۱۹آذر ۱۲۶۵ خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مشهد
پدر و مادر محمدکاظم صبوری
مرگ ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰
تهران
محل زندگی مشهد، تهران
علت مرگ بیماری سل
جایگاه خاکسپاری باغ آرامگاه ظهیرالدوله
در زمان حکومت مظفرالدین محمدعلی‌شاه، احمدشاه، رضاشاه پهلوی
رویدادهای مهم انقلاب مشروطه، سقوط سلسله قاجار و آغاز دوران حکومت پهلوی
لقب ملک‌الشعراء
بنیانگذار علم سبک‌شناسی و روزنامه‌های نوبهار و تازه‌بهار
کتاب‌ها «سبک‌شناسی»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه، «تاریخ احزاب سیاسی با انقراض قاجاریه»
دیوان سروده‌ها دیوان اشعار
تخلص بهار
همسر(ها) سودابه صفدری
فرزندان هوشنگ، ما‌ه‌ملک، ملک‌دخت، پروانه، مهرداد و چهرزاد
شاگرد ذبیح‌الله صفا، سعید نفیسی
استاد ادیب نیشابوری
اثرپذیرفته از فردوسیخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


بهار در جوار هم‌کلاسیان دارالفنونخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بهار در جمع دوستانخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
از چپ بهار، علی‌اکبر دهخدا، ... و سعید نفیسی خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بهار در دوران وزارت فرهنگ در کنار فارغ‌التحصیلان دانشسرای عالی بابل[۱]
بهار در کنار بدیع‌الزمان فروزان‌فر و دانشجویانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
مَلِک در منزل شخصی‌اش
بهار در موزه ایران باستانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
بهار در کنار پروفسور پورداودخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
نشانِ جایزهٔ ملک‌الشعرا بهار ویژه انجمن‌های ادبی ایرانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

محمد‌تقی بهار ملقب به ملک‌الشعرا و متخلص به بهار، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامه‌نگار، تاریخ‌نگار، سیاست‌مدار و استادِ برجستهٔ معاصر است. اشعار او آیینهٔ روشنی از تحولات اجتماعی و سیاسی ایران در یکی از مهمترین برهه‌های تاریخی کشور است.

* * * * *

جملهٔ اهل ادب، محمدتقی بهار را سیاستمداری آزادی‌خواه، شاعری نوپرداز و استاد مسلم نظم و نثر ادب پارسی می‌دانند که در دوره معاصره ایران کم‌نظیر است. به گفته شفیعی کدکنی بهار یکی از پرفروغ‌ترین شعله‌های قصیده‌سرایی در طول تاریخ ادبی ما است.[۲] او با ریختن مضامین نو و تازه در قالب‌های سنتی شعر، توانست تحولی اساسی در عرصه ادب ایرانی به‌وجود بیاورد؛ زین‌رو او را «احیاگر قالب قصیده» می‌دانند. دیوان شعر او آیینه‌ تما‌م‌قد زندگی و مبارزات سیاسی و اندیشه‌های تحول‌آفرین بهار است که تبلوری است از یکی مهمترین برهه‌های تاریخی ایران.

آخرین قصیده‌سرای معاصر بزرگ زبان فارسی در یک شب سیزدهم به‌دنیا آمد. پدربزرگش این روز را نحس می‌دانست و می‌گفت: «بچه‌ای که در این روز متولد می‌شود، تربیت‌پذیر نیستخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهاین پیشگویی همه را نسبت به آینده و سعادت کودک بدبین کرد. کم‌کم که او بزرگ‌تر می‌شد، پدرش معتقد می‌شد که پسرش چیزی را زیادی دارد ولی مادرش برعکس معتقد بود او چیزی را کم دارد.[۳]

او زادهٔ خراسان است. پدرش «محمدکاظم صبوری» از خاندان شعردوست و «ملک‌الشعرای» عصر خویش بود. چون صبوری مرد، به فرمان «مظفرالدین شاه» لقب پدر بر پسر نهادند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

ملک‌الشعرا که ایرج افشار او را «پادشاه شعر معاصر ایران»[۴] می‌نامد، با انتشار روزنامه «نوبهار» بر سر زبان‌ها می‌افتد.

دوران زندگانی بهار مقارن است با یکی از استثنائی‌ترین دوره‌های تاریخ ایران؛ از روزگار مظفرالدین شاه قاجار تا عصر محمدرضا پهلوی؛ سال‌های نخستین مشروطیت، درگیری‌های مشروطه‌طلبان با حکومت‌های استبدادزده، برقراری حکومت مشروطه، قانون و تشکیل مجلس شورای ملی. از همان حدود بیست سالگی به صف آزادی‌خواهان و مشروطه‌طلبان می‌پیوندند و برای آزادی و اعتلای وطن و برپایی مشروطه دمی از پا نمی‌نشیند. گاه زندانی می‌شود و گاهی تبعید. البته «این دوره‌های زندان از پر بهره‌ترین سال‌های زندگی ادبی او بوده است».[۵] لحظه‌ای با شعر و لحظه‌‌ای دیگر با فعالیت‌های سیاسی‌اش به‌دنبال ساختن ایرانی آزاد و آرام است.

یکی از ارزنده‌ترین خدمات ادبی او تأسیس «انجمن دانشکده» و انتشار مجلهٔ «دانشکده» در سال ۱۳۳۶ است که ناشر آثار اعضای انجمن بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد مَلک شاعری تمام و پژوهشگری به‌نام است. به گفته اسلامی ندوشن، «بهار شاعر مقتضیات» [۶]است؛ چرا که حوادثی که در عصر او بر ایران گذشته و تلاطم‌های روحی جامعه همگی بر آثارش تأثیر گذاشته‌اند. پس از پیروزی انقلاب مشروطه، بارها از سوی مردم تهران و بجنورد به نمایندگی مجلس انتخاب می‌شود و در دوره‌ای نیز به کسوتِ وزیری فرهنگ درمی‌آید. در تمام دوران فعالیت‌های سیاسی‌اش، از ادب و فرهنگ ایرانی غافل نمی‌شود. دیوان شعر او آیینهٔ تمام‌نمای مهمترین تحولات اجتماعی و سیاسی ایرانِ معاصر است.

بهار که در کنار روزنامه‌نگاری و سیاست در عرصه پژوهش‌گری نیز پیشرو بوده است وقتی دانشگاه تهران تأسیس می‌شود، به مقام استادی دانشکدهٔ ادبیات می‌رسد و به تدریس «سبک‌شناسی» و چند درس دیگر را در دانشگاه می‌پردازد.

نبوغ بهار را می‌توان در دیوان شعرش دید. او اندیشه‌ و مضامین انسانِ عصر جدید را در ساخت و صورت‌های سنتی می‌ریزد و خالق سبکِ تازه‌ای در شعر می‌شود. او شاعری متعهد و مردمی است که همسو با روزگار خود پیش می‌رود. هم ریشه در گذشته دارد و هم رو به آینده. از این‌روست که در جایی از دیوانش درباره آثارش این‌چنین می‌سراید:

نثر من آوازه به‌ کشور فکندنظم من آئین کهن برفکند
درس نوینی به وطن داده‌امدرس نو، اینست که من داده‌امخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

آخرین قصیده بهار "جغد جنگ" نام دارد که از «شاهکارهای ادبیات فارسی»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه و یکی از بشردوستانه ترین آثار ادبی ایران به‌شمار می‌رود.

فغان از جغد جنگ و مُرغوای اوکه تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابدگسسته و شکسته پَرّ و پای او[۷]

مَلک، تألیفات متعددی دارد که «دیوان اشعار» بالغ بر سی‌هزار بیت، «سبک‌شناسی» یا «تاریخ تطور نثر فارسی» در سه جلد، «تاریخ مختصر احزاب سیاسی»، تصحیح «تاریخ بلعمی»، تصحیح «جوامع‌الحکایات» عوفی، تصحیح و تحشیهٔ «مجمل‌التواریخ و القصص» از جمله آن‌هاست. آثار بهار بارها تجدیدچاپ شده است. بنابر داده‌های وب‌سایت خانه کتاب «سبک‌شناسی» او به‌سال ۱۳۹۱ به چاپ دوازدهم، «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» در سال ۱۳۹۲ به‌ چاپ نهم و تصحیح «تاریخ بلعمی» در همین سال به چاپ پنجم رسیده است.

در این میان، جشنواره‌‌ای تحت عنوان جشنوارهٔ انجمن‌های ادبی با نام «جایزهٔ ملک‌الشعرا بهار» از اردیبهشت‌ ۱۳۹۶ فعالیت خود را آغاز کرده است. این جایزه تاکنون سه مرتبه به‌همت بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان مستقر در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در اردیبهشت‌ماه برگزار شده است.[۸]

فرمانروای خانه و قلبِ منی

نامه‌های عاشقانهٔ بهار به دختری به‌نام «سودابه» از نوادگان محمدعلی میرزا دولتشاه قاجاری که هنوز او را ندیده اما از بلندی پایگاه خانوادگی او خبر دارد، سرشار از محبت و لطف است. او در نامه‌ای برای سودابه چنین می‌نویسد:

«دوست ابدی من قربانت شوم. با این‌که شما را ندیده‌ام، از بخت خودم اطمینان دارم که گنجینهٔ عزیز و ثابتی برای قلب و روح خویش انتخاب نموده‌‌ام ولی نمی‌دانم احساسات شما از چه قرار است».

او در ادامه خودش را چنین برای معشوقه ندیدهٔ خویش معرفی می‌کند: «یک جوان ثابت‌العقیدهٔ خوش‌قلب، فعال و ساعی، پرحرارت و باغیرت، در دوستی محکم و در دشمنی بااهمیت... من فطرهً با عصمت و عفت و تعصب خانوادگی بار آمده و این حس شریف را تا عمر دارم، از خود دور نخواهم کرد... زودتر با یک حس شریف و حرارت پاک و عقیدهٔ ثابت و مستحکمی، خودتان را برای اداره کردن روح و قلب و خانهٔ‌ من حاضر کنید. شما صاحب دارائی و ثروت من و فرمانروای خانه و قلب من خواهید بود. باید با نیتی خالص و صمیمتی قلبی و بی‌آلایش از عهدهٔ این مسئولیت و صاحب‌خانگی و دلداری و دلنوازی حقیقی برآئید... من رب‌النوع عشق و دوستی و صمیمیت و وفاداریم. آیا تو هم با من در این عقیده، همراه و هم‌آواز خواهی بود؟ آخ چه خوب بود که ما زودتر هم را می‌دیدیم... من حالا جز خیال تو و فکر تو مشغولیت دیگری ندارم...»[۹]

قصیدهٔ دماوندیه

مسابقه شاعری

بهار یکی از غم‌انگیزترین روزهای زندگی‌اش را روزی می‌داند که یکی از مجله‌های ادبی یک قطعه از شعر او را در بین شاعران به مسابقه می‌‌گذارد. عدهٔ زیادی از شاعران جوان و پیر از تهران و شهرستان‌ها در آن شرکت می‌کنند. بهار نیز برای تفریح و با نام مستعار در این مسابقه شرکت می‌کند. اما در کمال ناباوری در آن پنچم می‌شود![۱۱]

قلبی مهربان داشت

بهار که روح لطیف و طبعی سرشار داشت، خطاب به معشوقه خود می‌نویسد: «من در تمام عمرم، هیچ حیوانی را حتی مورچه (سوای حیوانات موزی و مضر) به‌دست خود نکشته و نیازرده‌ام. فقط یک روز بچه بچه بودم و با تنفگ به درخت خالی کردم. گنجشکی زبان‌بسته افتاده، سر او را بریدم و هنوز پشتم می‌لرزد که چرا و چطور چنان حرکت وحشیانه‌ از من بروز نمود.» [۱۲]

دزدی که به خانه بهار آمد

دزدی به منزل بهار می‌رود و پس از دزدی فرار می‌کند. پس از دستگیری، بهار از او می‌‌پرسد: آقا چرا به منزل من برای دزدی آمدی؟ دزد جوان گفت: آقا در باغ باز بود، من آمدم و بعد هم از همان در بیرون رفتم. اثاثیه‌ای را هم که دزدیده‌ام برمی‌گردانم. بهار دست در جیب می‌کند و مقداری پول به او می‌دهد و می‌گوید:این را بگیر و خواهش می‌کنم دیگر به منزل من نیا. [۱۳]

ترور بهار

بهار به دلیل آزادگی و مبارزات سیاسی‌اش زندگی پرتلاطمی داشت. پس از سقوط خاندان قاجار و به قدرت رسیدن «رضاشاه»،‌ عمال حکومتی قصد کردند او را ترور کنند. زیرا او مخالف انقراض قاجار و روی کار آمدن رضاشاه و حکومت استبدادزدهٔ دیگری بود. اما در جریان علمیات ترور عمال حکومتی به اشتباه نماینده دیگری به نام «واعظ قزوینی» را که شباهت ظاهری به بهار داشت، ترور کردند. بهار از این ترور جان سالم به در برد و ناچار مدتی در خانه به سر برد تا اوضاع آرام شود.[۱۴]

زندانی شدن بهار

بهار به دنبال آزادی‌خواهی و فعالیت‌های ضد حکومتی در دوران حکومت رضا پهلوی دو بار به اتهاماتی ناروا زندانی می‌شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه او از همین دوران زندان استفاده می‌کند و مثنوی «کارنامهٔ زندان»، غزل معروف «من نگوییم که مرا از قفس آزاد کنید»، قطعه معروف «شباهنگ» و چند قصیده دیگر را می‌سراید.

بهار در تبعید

بهار پس از سرنگونی «محمدعلی شاه» به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه می‌دهد؛ به این امید که با روی کار آمدن «احمدشاه» کارها دیگرگون می‌شود و پرچم آزادی و عدالت در کشور به اهتزاز درمی‌آید. اما پس از گذشت مدتی امید اصلاح او از شاه جدید هم قطع می‌شود. عمال حکومتی در این دوره او را به همراه تنی چند، به تهران تبعید می‌کنند که بهار درباره آن می‌گوید: «هر چه آزادی‌خواهان بافته بودند، پنبه شد». [۱۵]

در نیمه عمر مجلس سوم هم که روس‌ها قصد اشغال تهران را داشتند، آزادی‌خواهان مجبور به مهاجرت می‌شوند. بهار جزو آنها‌ بود اما در اثر حادثه‌ای در قم دستش می‌شکند و به تهران بازمی‌گردد. پس از چندی حکومت وقت به اشاره روس‌ها وی را با دست شکسته اول به خراسان و بعد به بجنورد تبعید می‌کنند.[۱۶] البته بهار در دوره رضاشاه نیز با اینکه رسما از سیاست کناره گرفته بود، چهارده ماه از عمرش را در تبعید در اصفهان سپری می‌کند.

دیوانش اجازه انتشار نیافت

بهار در زمان رضا پهلوی دویست و هشت صفحه از دیوان خود را به طبع رسانید اما به‌سبب دشمنی حکومت با او نتوانست آن را منتشر کند. خود درباره تجدیدطبع آن گفته است:‌ «قریب سی‌هزار از قصیده و غزل و قطعه و دوبیتی و مثنویات نیز دارم که پس از آن رنج و مشقت و ضبط و توقیف و اهانت و تخفیف دیگر دست و دلم به کار نرفت که طبع آن را تجدید کنم». [۱۷] زین رو دیوان بهار چند سال پس از مرگش در دو جلد توسط بازماندگانش به چاپ رسید.

دوستی عمیق بهار و قوام‌السطنه

بهار، قوام‌السلطنه را با لفظ "آقا" خطاب می‌کرد. دوستی عمیقی بین آنها جریان داشت. به‌گفته «پروانه بهار»، علاقه و احترام زیادی بین این دو مرد وجود داشت و همین رابطه روحی و دوستی پایدار، باعث شد که بهار پست وزارت فرهنگ را در کابینه قوام قبول کند. اگرچه بعدها از این کار پشیمان شد. او تنها هفت ماه وزیر ماند و بعد استعفا داد یا مجبورش کردند استعفا دهد. همین مسئله باعث رنجش او از دوست دیرین شد. بهار این مسئله را در قطعه کوتاهی شرح داده است. [۱۸]

در گمنامی می‌نوشت

اوضاع استبدادزده کشور موجب شده بود که بهار بسیاری از مقالات خود را به نام مستعار "گمنام"، "یکی از رجال علم و ادب"، "م-ب"، "به‌قلم یکی از رجال"، "به قلم یکی از مطلعین"، "مدیر سیاسی" و "م.بهار" به چاپ برساند.

قصه‌ٔ پر غصهٔ خانه بهار

پس از مرگ بهار، اوضاع خانواده او هم بدتر می‌شود. بهار حقوق بازنشستگی ندارد و همسرش مجبور می‌شود کتابخانه او را بفروشد. کتاب‌های خطی را مجلس می‌خرد و سایر کتاب‌ها را یک کتاب‌فروش. مخارج سنگین باغ و خانه، سودابه را پس از ماه‌ها تحمل، از پای درآورد. مدتی مجبور می‌شود وسایل باارزش و بسیاری از ظروف و اشیای خانه را به فروش بگذارد. کمک ناچیزی هم از دولت می‌رسد اما کافی نیست. تااینکه سودابه مجبور می‌شود اندرونی خانه که شامل حیاط و اتاق‌های اطراف آن می‌شد را از باغ و بیرونی جدا کند و بفروشد تا با آن قروض خود را پرداخت کنند. پس از گذشت چند سال، همسر بهار به‌اجبار و به‌سبب بداحوالی اوضاع مالی، باغ و خانه و کتا‌های باقی‌مانده را نیز می‌فروشد و دیگر اثری از میراث گران‌بهای بهار باقی‌ نمی‌ماند. پروانه در خاطراتش می‌گوید: دولت می‌توانست آن باغ و خانه و کتاب‌های بهار را خریداری کند؛ باغش پارک می‌شد، خانه هم موزه و کتابخانه‌اش، کتابخانهٔ‌عمومی. اما افسوس که حکومت پهلوی به‌سبب دشمنی با بهار این گنجینه گران‌بهای علم و ادب ایرانی را نابود کرد. [۱۹]

بهار در کنار پدرش

نمی‌خواهم شاعر شوی

پدر بهار تمایل نداشت که فرزندش پی شعر و شاعری برود و به‌خاطر اوضاع استبدادزده مملکت همواره محمدتقی را از آن نهی می‌کرد: «من نمی‌خواهم تو شاعر شده جای مرا احراز کنی. زیرا می‌دانم که وضع مملکت ایران تغییر کرده و مواجب به کسی نخواهند داد. و شعرا را مسخره خواهند کرد و تو ازین شعرائی که به گدائی گذران می‌کنند برتر خواهی شد. برو عقب کاسبی که در آن روزگار محتاج به دوست نشوی».خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

فحش‌های پدر

بهار در «زندگی‌‌نامهٔ خودنوشت» خود از اخلاق تند پدر و اوقات‌تخلی‌هایش می‌گوید: «در کوچه و بازار اگر کسی مرا تخویف و تخفیف می‌کرد یا کتک می‌زد جرأت نداشتم که منهم معارضه‌به‌مثل کرده او را بزنم و گو که زور من از او بیشتر بود. من گمان می‌کردم که اصلا زور و جرأت در من موجود نیست، ولی حالا که می‌بینم هم زور داشته‌ام و هم جرأت می‌دانم که آن بی‌زوری و کم‌جرأتی از اثر توسری‌ها، کتک‌ها و فحش‌هایی بوده است که به نام‌ تربیت من، دوستان و مربیان من به من وارد می‌آوردند!» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

عقربِ عهد پرویز

در سن پنج‌سالگی همراه پدر و مادر و خواهر و برادرش به کربلا می‌رود. شبی در بیستون توقف می‌کنند. باد چراغ را خاموش می‌کند. محمدتقی حس می‌کند چیزی از روی پای او و بعد دست مادر و سینه برادر کوچکش رد شد و رفت. چراغ که روشن شد عقرب بزرگی را دید که «از عقاربِ عهد پرویز» است. مادر فریاد می‌زند و عقرب با سنگ کشته می‌شود. او در همان‌دم، چنین می‌سراید:

به بیستون چو رسیدم یک عقربی دیدماگر غلط نکنم از لیفند فرهاد است

پدر فراوان می‌خندند و پس از آن هرجا می‌نشیند برای خندان حضار شعر محمدتقی را با آب‌وتاب می‌خواند و افتخار می‌کند که ماشاءالله پسرش دارای چنین طبعی است. [۲۰]

کبوتران در مِلک و مُلکِ ملکخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نفیسی: دیگر از این مرد جدا نشدم

سعید نفیسی از دوران دبیرستانش می‌گوید که چطور اشعار بهار را به یاد می‌سپرد. پس از هشت‌نه سال که دوره تحصیلش تمام می‌شود و از سفر اروپا برمی‌گردد، مانند بسیاری آرزوی دیدار بهار را در دل دارد که یکی از مشاهیر درجه‌اول آن دوران است و یکی از پرشورترین روزنامه‌های تهران یعنی نوبهار را منتشر می‌کند. پس از مدتی فرصت دیدار دست می‌دهد «در همین روزها بود که در مجلس می‌خواستند اعتبارنامه وی را رد کنند و برای این‌کار مخالفانش جزوه‌ای از گفتار وی ترتیب داده و مطالبی از مقالاتش اقتباس کرده بودند که به‌زعم آنان بوی کفر می‌داد. باور کنید که خواندن این جزوه او را در نظر من به مراتب بزرگ‌تر از آن کرد که اشعارش کرده بود. از آن‌جا که می‌دانستم مرد بزرگی است در این گیرودار وارد شدم و از آن روز دیگر از این مرد بزرگ جدا نشدم».خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

کبوترهای بهار

پنجره اتاق بهار روی به باغ خانه باز می‌شد. در ته‌باغ لانهٔ کبوتران محبوب بهار قرار داشت. دلبستگی خاصی به آن‌ها داشت. عصرها آزادی کبوتران و پروازشان را در آسمان به تماشا می‌نشست. از آزادی و آرامش آن‌ها لذت می‌برد. پس از زندانی و تبعید شدن بهار به اصفهان، روزگار بر خانواده سخت می‌شود و سودابه همسرش مجبور می‌شود بسیاری از چیزها از جمله کبوترها را بفروشد و همراه بچه‌ها به اصفهان برود. بهار پس از شنیدن خبر فروش کبوترها، خاموش می‌شود و غباری از افسردگی بر چهره‌اش می‌نشیند. پس از رهایی از تبعید، با صد شوق با خانواده به تهران بازمی‌گردد. در یک صبح زود که در باغ قدم می‌زند ناخوادگاه به‌سوی لانه کبوترهای به‌فروش‌رفته می‌رود، در کمال ناباوری صدای آن‌ها را می‌شنود که می‌غرند و می‌خوانند. شادی سراسر وجودش را می‌گیرد. از «مشهدی‌اصغر» باغبان پیر ماجرا را می‌پرسد. می‌گوید: وقتی خانم اینها را فروخت و پیش شما به اصفهان آمد، کبوترها خود بعد از چند روزی، کم‌کم برگشتند به لانه‌شان و دیگر نرفتند و کسی هم سراغ‌شان نیامد. چشمان بهار پر از اشک می‌شود و شادی در وجودش ته‌نشین. [۲۱]

مراسم تشییع پیکر ملک‌الشعراء بهارخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بهار پدر همهٔ ایرانی‌ها بود

بهار پس از دو هفته بیهوشی و تلاش دکترها برای بازگرداندن او به زندگی، بر اثر بیماری سل، رهسپار دنیای دیگر می‌شود. پروانه از ناباوری‌اش در غم از دست دادن پدر می‌گوید: «آن همه علم، هوش، استعداد و قدرت رفت». در کنار قبر پدر نشسته و با خود زمزمه می‌کند که دیگر پدر را نخواهد دید، سال‌های آخر عمر چقدر به او نزدیک شده بود. او بهترین دوست پروانه شده بود. در این حال‌وهواست که یکی از دوستانش در گوش او می‌گوید:‌ «خُب پدر همه می‌میرند، تو باید به فکر بچه‌ات باشی». در جواب می‌گوید: «او تنها پدر من نبود. پدر همهٔ ایرانی‌ها بود و بلکه پدر همه فارسی‌زبانان دنیا بود». [۲۲]

زندگی و تراث

روزگاری که بهار داشت

روز و روزگار بهار

۱۲۶۳: ش ۱۶ عقرب - (آبان) / ربيع‌الاول ۱۳۰۴ ه. ق / ۱۸۸۶ م در شهر مشهد در محله سرشور، به دنیا آمد.

۱۲۷۲: در ده سالگی سرودن شعر را آغاز کرد.

۱۲۷۹: در مشهد تحصیلات خود را در محضر «ادیب نیشابوری» (میرزا عبدالجواد) دنبال کرد.

۱۲۸۲: پدرش (ملک‌الشعراء صبوری) وفات یافت.

۱۲۸۳:در ۱۹ سالگی به مقام «ملک‌الشعرایی» رسید.

۱۲۸۴: مستزاد معروف خود را سرود با مطلع زیر: «با شَه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست****کار ایران با خداست»؛ در بیست سالگی وارد امور سیاسی شد و به صف مشروطه‌خواهان خراسان پیوست؛ اشعار سیاسی او در روزنامه نیمه‌مخفی خراسان، بدون امضاء یا با امضاء (م . ب) به‌چاپ رسید که مورد توجه بسیاری قرار گرفت.

۱۲۸۵: اشعار سیاسی او در روزنامه طوس (به مدیریت میرزا هاشم‌خان قزوینی) منتشر شد و او را به شهرت رسانید.

۱۲۸۶: مثنوی "اندرز به شاه" را خطاب به محمدعلی شاه سرود، بدین مطلع: «پادشها چشم خرد باز کن****فکر سرانجام، ز آغاز کن»

۱۲۸۸: برای اولین بار در راه تشکیل «حزب دموکرات» در مشهد با حیدرخان عمو اوغلی ملاقات کرد؛‌ پنجشنبه بیست و یکم میزان (مهر) نخستین شماره روزنامه نوبهار را که ارگان «حزب دموکرات» مشهد بود در شهر مشهد منتشر کرد؛ به عضویت کمیته ایالتی حزب دموکرات خراسان درآمد؛ با نطقی که در اولین جلسه «حزب دموکرات»، در مسجد گوهرشاد ایراد کرد، شهر مشهد را تکان داد و «کینیاز دابیژا» (جنرال کنسول دولت تزاری) را به وحشت انداخت؛ انداخت.

۱۲۸۹: قصیده معروف «سوی لندن گذر ای پیک نسیم سحری» را خطاب به وزیر خارجه انگلستان (سر ادوارد گری) سرود.

۱۲۹۰: به دستور و‌ثوق‌الدوله وزیر خارجه وقت روزنامه نوبهار پس از یکسال نشر در مشهد توقیف شد؛ قصيدهٔ «بوی خون ای باد از طوس سوى يثرب بَر» را در واقعه بمباران مسجد گوهرشاد و گنبد مطهر حضرت امام رضا (ع) - که از طرف روس‌های تزاری به توپ بسته شد - سرود؛ دوشنبه ۴ قوس - (آذر ماه) روزنامه تازه‌بهار را در مشهد منتشر کرد که بیش از ۹ شماره انتشار نیافت و به دستور «کینیاز دابیژا» به دنبال نوبهار توقیف شد؛‌ به همراه نه نفر از دوستانش که اعضای کمیته «حزب دموکرات ایران» بودندٰ بنا به دستور «کینیاز دابيژا» از مشهد به تهران تبعید شد و در میان راه دزدان اموال او را به غارت بردند؛ ماجرای سفر خود را به نظم درآورد و استاد خود «صید علی‌خان درگزی» را ستود؛ هنگام تبعید، بین راه سبزوار - شاهرود، با «حیدرخان عمو اوغلی» و رفیقش «ابوالفتح‌زاده» ملاقات کرد و چون خود نتوانست به مشهد بازگردد، نامه‌ای به «شیخ جواد تهرانی» نوشت که به‌هر وسیله باشد، تذكرهٔ عبور برای حیدرخان و دوستش تهیه کرده آنان را از مرز بگذراند. در این سفر حیدرخان پس از یک ماه توقف در مشهد، عازم لندن شد.

۱۲۹۲: در (دی‌ماه) دوره دوم نوبهار را در شهر مشهد منتشر کرد؛ از طرف مردم کلات، سرخس و درگز به نمایندگی دوره سوم مجلس شورای ملی انتخاب شد.

۱۲۹۳: در (آذرماه) دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد.

۱۲۹۴: در( مردادماه) بخشی از تاریخ سیاسی افغانستان را نوشت و روزنامه نوبهار سال چهارم را از شماره ۶۱ به‌بعد منتشر کرد؛ در کابینه «محمدولی‌خان سپهدار اعظم»، به بجنورد تبعید شد و شش ماه در حالت تبعید به سر برد.

۱۲۹۴: در(آبان‌ماه) روزنامه نوبهار او توقیف شد؛ مسأله مهاجرت پیش آمد و به قم مهاجرت کرد؛ به علت واژگون شدن درشکه، دست او در راه قم شکست و «ادیب‌الممالک فراهانی» قصیده‌ای را خطاب به بهار سرود با این مطلع: شکست دستی کز خامه بس نگار آورد****نگارها ز سر کلک زرنگار آورد»؛ «انجمن دانشکده» را در تهران بنیان گذاشت.

۱۲۹۶:‌ سال ششم نوبهار را در تهران منتشر کرد؛ در (مرداد) سال ششم نوبهار او توقیف شد؛ در (مرداد) روزنامه زبان آزاد را سه روز پس از توقیف نوبهار منتشر کرد که ۳۵ شماره از آن منتشر شد؛ پنجشنبه ۹ عقرب روزنامه نوبهار که روز ۸ عقرب به دستور احمدشاه از توقيف خارج شده بود، مجددا منتشر شد؛ مطابق ۱۳۳۶ ه. ق/ ۱۹۱۷ م. مادر بهار (۱۴ سال پس از درگذشت پدرش ملک‌الشعراء صبوری) درگذشت؛ تاریخچه سه سال‌ونیم جنگ (۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ م) یا بخشی از «تاریخ قاجاریه» را نوشت و در روزنامه نوبهار، سال ششم به چاپ رسانید.

۱۲۹۷: در (اردیبهشت) نخستین شماره «مجله دانشکده» را در تهران منتشر کرد که یک سال دوام یافت؛ قصيده معروف «بث الشكوى»، را به مناسبت توقیف روزنامه نوبهار سرود؛ با این مطلع: «تا بر زبر ری است جولانم»؛ رمان «نیرنگ سیاه» یا «کنیزان سفید» را نوشت و آن را در روزنامه ایران که در آن زمان مدیریتش با برادرش (محمد ملک‌زاده) بود، منتشر کرد.

۱۲۹۸: در (اسفندماه) نخستین شماره روزنامه نیمه‌رسمی ایران به مدیریت او انتشار یافت که مدت دو سال (تا سوم اسفند ۱۲۹۹) دوام بافت.

۱۲۹۹: در کابینه سید ضیاءالدین طباطبایی، در کودتا مدت سه‌ماه در شمیران تحت‌نظر بود؛‌ «قصيده هيجان روح» را سرود با این مطلع «ای خامه دو تا شو و به خط مگذر»

۱۳۰۰: تا اوایل سال ۱۳۰۵ شمسی مدتی با جمعی دیگر از فضلای ایران در محضر درس «هرتسفلد» دانشمند آلمانی برای فراگرفتن زبان پهلوی حاضر شد؛ در مجلس چهارم از طرف مردم بجنورد به نمایندگی انتخاب گردید.

۱۳۰۱: قصيده معروف «دماوندیه» و «سکوت شب» را سرود؛ در (مهر ماه) روزنامه نوبهار هفتگی را در تهران منتشر کرد؛ تاریخچه «اکثریت در مجلس چهارم» را نوشت که قسمتی از آن را در روزنامه نوبهار هفتگی چاپ و به علتی از چاپ بقیه خودداری کرد.

۱۳۰۲: از طرف مردم (کاشمر) به نمایندگی مجلس پنجم انتخاب گردید؛ قسمتی از سرگذشت خود را به نظم درآورد، که مطلع آن این است: «یاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود»؛ مثنوی «جمهوری‌نامه» را سرود. این مثنوی، اولین‌بار در روزنامه قرن بیستم به نام میزاده عشقی به چاپ رسید.

۱۳۰۳: هنگامی که بهار در مجلس نطق تندی ایراد کرد و قصد داشت از مجلس خارج شود، «واعظ قزوینی» مدیر روزنامه رعد قزوین که شباهتی به بهار داشت در جلو مجلس به جای او مورد اصابت گلوله قرار گرفت، و از پا در آمد. بهار در این باره قصیده «یک شب شوم» را به این مطلع سرود: ««شب چو دیوان به حصار قلکی راه زدند».

۱۳۰۵: در مجلس ششم به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد؛ چهار خطابه خود را خطاب به «رضاشاه پهلوی» سرود.

۱۳۰۶: قصيده معروف «فتح دهلی» را سرود.

۱۳۰۷: در دارالمعلمین به تدریس اشتغال ورزید؛ به علتی از کار سیاست کناره گرفت.

۱۳۰۸: یک سال به زندان مجرد افتاد. در این مدت چند قصیده و مسمط ساخت که در جلد اول ديوان او (چاپ اول) از صفحه ۴۸۵ تا ۵۰۰ مندرج است. درباره زندانی شدنش در غزلی این‌چنین می‌گوید: «من نیم مسعود بو احمد ولی زندان من****کمتر از زندان نای و قلعه مندیش نیست».

۱۳۰۹: مثنوی مستزاد خود را خطاب به «صادق سرمد» سرود، که در آن، شیوه و سبک شعرای گذشته و معاصر خود را معلوم کرد.

۱۳۱۱: دیوان اشعار خوذ را به طبع رسانید، که پس از چاپ ۲۰۸ صفحه، از ادامه چاپ آن جلوگیری شد.

۱۳۱۱: روز ۲۹ اسفند بار دیگر به زندان افتاد که مدت پنج ماه به طول انجامید و شعر زیبای «شباهنگ» را به مطلع زیر «بر شو ای رایت روز از در شرق» و قصیده «هفت شین» را این مطلع سرود: «شد وقت آن که مرغ سحر نغمه سر کند****گل با نسیم صبح سر از خاک برکند».

۱۳۱۲: از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد؛ اندرزهای «آذر باد ما را اسفندان» را از پهلوی به پارسی برگردانید و به نظم کشید؛ قصيده معروف: «امشو در بهشت خدا وایه پندری» را به لهجه مشهدی سرود. متأسفانه تمام این قصیده در دیوان او به چاپ نرسیده، ولی همهٔ آن در مجله یغما چاپ شده است؛‌ سرودن «کارنامه زندان» را شروع کرد؛‌ «شاهنامه گشتاب با یادگار زریران» را از پهلوی به فارسی برگردانید؛ «شرح احوال فردوسی» را بر مبنای شاهنامه به رشته تحریر در آورد؛ قرارداد تصحیح «تاریخ بلعمی» را با وزارت فرهنگ امضاء کرد که این کتاب در سال ۱۳۴۵ شمسی، به همت روانشاد «محمد پروین گنابادی» از طبع خارج شد.

۱۳۱۳: «کارنامه زندان» را که در سال ۱۳۱۲ در زندان شروع کرده بود، در اصفهان به پایان رسانید؛ برای برگزاری جشن «هزاره فردوسی»، با وساطت مرحوم محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) و علی‌اصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت، از اصفهان به تهران فراخوانده شد؛ قصيده «آمال شاعر» را پس از بازگشت از اصفهان سرود؛ شعر «درینک واتر» شاعر انگلیسی را که در جشن «هزاره فردوسی» سروده بود به شعر فارسی درآورد؛ قصیده‌های «آفرین» و «كل الصيد في جوف الفرا» را در «هزاره فردوسی» سرود؛ بار دیگر در دانشسرای عالی به تدریس ادبیات مشغول شد؛ «رساله زندگی مانی» را تألیف کرد.

۱۳۱۵: فروردین ماه مطابق ذیحجه ۱۳۵۴ ه. ق/ مارس ۱۹۳۶ م، سفری کوتاه به عزم گردش به طرف مازندران و گیلان رفت که ره‌آورد سفرش قصیده زیبای «سپیدرود» بود به این مطلع:«هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟****بر مرغزار ديلم و طرف سپیدرود»

۱۳۱۶: دوره دکترای ادبیات فارسی در دانشگاه تهران افتتاح شد و بهار عهده‌دار تدريس بعضی از دروس آن گردید.

۱۳۱۸: کتاب «مجمل‌التواريخ و القصص» با تصحیح وی از طبع خارج شد؛ قصيدهٔ «دیروز و امروز» را سرود.

۱۳۲۱: ۳ اسفندماه روزنامه نوبهار را بار دیگر در تهران منتشر کرد که پس از انتشار ۱۰۲ شماره تعطیل شد؛ مقالهٔ معروف «از آن طرف راه نیست» را در چند شماره نوبهار یومیه به چاپ رسانید؛ جلد اول و دوم «سبک‌شناسی» یا «تاريخ تطور نثر فارسی» را منتشر کرد.

۱۳۲۲: شرح زندگانی «سید حسن مدرس» را نوشت و در روزنامه نوبهار منتشر کرد؛ انجمن روابط فرهنگی ایران و اتحاد جماهیر شوروی در تهران تشکیل شد و بهار از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶ مدتی ریاست کمیسیون ادبی آن انجمن را به عهده داشت؛ رساله‌ای با عنوان «در آرزوی مساوات» را نوشت که در چند شماره نوبهار به طبع رسید.

۱۳۲۳: جلد اول «تاریخ احزاب سیاسی با انقراض قاجاریه» را که در سال ۱۳۲۱ - ۱۳۲۲ تألیف کرده بود، چاپ و منتشر کرد.

۱۳۲۴: هنگام زمامداری احمد قوام (قوام‌السلطنه) عهده‌دار وزارت فرهنگ شد؛ ۵- ۱۳۶۴ ه. ق برابر با ۶ - ۱۹۴۵ ، با هیأتی برای شرکت در برگزاری جشن ۲۵‌سالگی تشکیل حکومت آذربایجان شوروی رهسپار باکو شد؛ قصيده معروف «هدیه باکوه» را سرود که ره‌آورد سفر اوست به آذربایجان شوروی؛ سفر کوتاهی از تهران به مشهد داشت؛‌ بخشی از کتاب «جوامع‌الحکایات و لوامع‌الروايات» عوفی به تصحيح وی، از طرف وزارت فرهنگ انتشار یافت؛‌ «شرح زندگی لنین» را نوشت، که در مجله پیام نو، سال دوم، شماره سوم،‌ بهمن‌ماه ۱۳۲۴ به طبع رسیده است؛ ریاست نخستین کنگره نویسندگان ایران را که از طرف انجمن روابط فرهنگی ایران با اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شده بود، به عهده گرفت.

۱۳۲۵: با احمد قوام‌السطنه همکاری کرد و حزب «دموکرات ایران» را تأسیس کرد؛ از مقام وزارت فرهنگ احمد قوام کناره گرفت؛

۱۳۲۶: جلد سوم «سبک شناسی» یا «تاریخ تطور نثر فارسی» را به چاپ رسانید؛ در دوره پانزدهم قانونگذاری مجلس به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد؛ برای معالجه سل، از تهران رهسپار سوییس شد.

۱۳۲۷: هنگامی که در سوییس مشغول معالجه بود، مکاتبه‌ای با «ادیب‌السلطنه سميعی» دارد که معروف است.

۱۳۲۸: اردیبهشت‌ماه، از سفر استعلاجی خود از سوییس به ایران بازگشت؛ قصیده «یک صفحه از تاریخ» را سرود بدین مطلع:جرم خورشید چو از حوت به برج بره شد»

۱۳۲۹: «جمعیت ایرانی هواداران صلح» را در تهران تشکیل داد؛ دولت پاکستان رسما از وی دعوت کرد تا سفری به پاکستان کند، به علت بیماری نتوانست به این سفر برود؛ یکم اردیبهشت، سفارت پاکستان، مجلس یادبودی برای «محمد اقبال لاهوری» تشکیل داد و بهار عهده‌دار ریاست آن مجلس بود و سخنرانی گرمی درباره اقبال ایراد کرد؛ یکم اسفند، پیامی به دانشجویان فرستاد؛ قراردادی بست که «سبک‌شناسی شعر فارسی» را نیز بنویسد و وزارت فرهنگ اقدام به چاپ آن نماید. بخشی از آن کتاب را نوشت و متأسفانه بیماری نگذاشت که به ادامه کار بپردازد. نیز مرگ مجال نداد که کار شروع کرده را به پایان برد. آن قسمت نوشته شده که خود به وزارت فرهنگ تحویل داده بود، در سال ۱۳۴۲ شمسی به کوشش آقای «علیقلی محمودی بختیاری» به نام «سبک‌شناسی» يا «تطور شعر فارسی»، بخش یکم، دفتر چهارم، در ۱۱۲ صفحه از طرف مؤسسه مطبوعاتی علمی منتشر شد؛ در تابستان، آخرین اثر خود قصيدهٔ «جغد جنگ» را سرود و برای همیشه دفتر اشعار خود را در هم پیچید. اين قصیده اولین‌بار در روز یکشنبه ۱۳ اسفند ماه (۲۵ ج ۱، ۱۳۷۰ ه. ق و سوم مارس ۱۹۵۲ م) در روزنامه مصلحت به چاپ رسید؛ سه شنبه ۲۹ اسفند، پیامی به جوانان ایران فرستاد.

۱۳۳۰ روز اول اردیبهشت، مطابق با ماه رجب ۱۳۷۰ ه. ق./ ۲۱ آوریل ۱۹۵۱ م، ساعت ۸ صبح، در خانه خود در خیابان ملک‌الشعراء بهار، خیابان تخت‌جمشید بدرود زندگی گفت؛ دوم اردیبهشت ماه، مطابق با ۱۶ ماه رجب ۱۳۷۰ ه. ق/ ۲۲ آوریل ۱۹۵۱ م، بعدازظهر جنازه او را از مسجد سپهسالار تا چهارراه مخبرالدوله، بر سر دست بردند و ساعت ۴ بعدازظهر همان روز او را در شمیران در باغ آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپردند.

مَلک در کنار خانواده

بهار و روزگارش

بهار ۱۳ ربیع‌الاول ۱۳۰۴ هجری قمری، مصادف با جمعه ۱۹ آذر ۱۲۶۵ هجری شمسی در شهر مشهد زاده شد و تا روز اول اردیبهشت ۱۳۳۰ شمسی زندگی پر تلاطم و پرفرازونشیبی را تجربه کرد. خود می‌گوید: «پدرم، تاریخ ولادت مرا در روز ۱۳ ربیع‌الاول سنه ۱۳۰۴ هجری معین کرده است.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

میرزا محمدکاظم پدر ادیب بهار متخلص است به صبوری؛ شاعر و انسانی روشن‌فکر. به اهل خانه سخت نمی‌گرفت و سعی می‌کرد برخلاف رسم زمانه، با آن‌ها دم‌خور شود: «پدرم غالب‌اوقات که به‌خانه می‌آمد می‌نشست و با ما صحبت‌های علمی و ادبی و تاریخی می‌داشت و دارای این عقیده نبود که با زن و بچه نباید صحبت کرد. با ما صحبت می کرد و همان صحبت‌های او بر مدارج معلومات مادرم و من می‌افزود». خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پدر، نخستین معلم بهار

بهار به لطف پدر از همان بدو کودکی با ادبیات عربی و فارسی آشنا شد. میرزا محمدکاظم صبوری با تحصیل ادبیات و زبان‌های عربی و فرانسه و فقه و حکمت، یکی از فضلای مشهور خراسان بود. در سرودن قصیده به‌قدری استاد و توانمند بود که از سوی «ناصرالدین شاه قاجار» فرمان ملک‌الشعرائی آستان قدس را دریافت می‌کند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه میرزا محمدکاظم برای اهل خانه از نوادر و حکایت‌های عرب و شعرهای فارسی و عربی ‌می‌گفت. وقتی ترجمه آثار «الکساندر دوما» ادیب معروف فرانسوی به فارسی ترجمه شد، آن را تهیه کرد و هر شب آن را با صدای بلند می‌خواند: «وقتی هم خسته می‌شد به مادرم می‌داد و او هم قدری می‌خواند. بعد از شام خوردن باز هم می‌خواندند و می‌خوابیدند».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

مادر بهار نیز از یک خانواده بازرگان اهل گرجستان بود که در بحبوحهٔ جنگ‌های میان روس و ایران به‌دست «عباس میرزا نائب‌السلطنه» به اسارات درآمد و مسلمان شد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بهار و مکتب‌خانه

محمدتقی را از سن پنج‌سالگی به مکتب‌خانه فرستادند. او در زندگی خودنوشتش به‌طور کامل شرح این دوران را بیان کرده است. هنوز ده‌سال بیشتر نداشت که معلم پیر مکتب‌خانه را با آن شلاق سیمی دردآورش هجو می‌کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

طبعِ شکوفای بهار

بهار از هفت سالگی شعر گفت. روزی درِ حیاط خانه بازی بود و زیر لب شاهنامه را زمزمه می‌کرد ناگهان بیتی به‌این صورت درآمد:

تهمتن بپوشید ببر بیانبیامد به میدان چو شیر ژیان

کمی تعجب کرد، اما گویی که دنیا را به او داده باشند، خوشحال شد و رفت آن را در حاشیهٔ‌ کتاب شاهنامه نوشت. فردای آن روز پدرش شعر را خواند و ده تا پول سیاه به او جایزه داد. شعرهای بعدی و تشویق‌های پس از آن، محمدتقی را به شاعری علاقمند کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

دریافت عنوان ملک‌الشعرایی

او بدیه‌سرایی قابل بود. به‌تدریج در شاعری چنان توانا و نیرومند شد که حسادت شدید دیگران را برانگیخت تا جایی‌که اشعار او را سروده‌ٔ پدرش می‌دانستند. اما بهار بارها بدیهه‌سرایی کرد و امتحان شاعری خود را پس داد. در نهایت با سربلندی از آزمون‌های دشوار شاعری بیرون آمد و همگان را واداشت طبع فوق‌العاده او در شاعری و نبوغ کم‌نظیرش را ستایش کنند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بهار پس از مرگ پدر به دستور «مظفرالدین شاه قاجار» عنوان «ملک‌الشعرایی آستان قدس رضوی» را از آنِ خود کرد.

سودابه در کنار بهارش در بیمارستان

همسر بهار؛ بانویی مدیر و مدبر

سودابه صفدری پس از ازدواج با بهار، نام اول خود را به بهار تغییر می‌دهد. فرزندان او را در خانه "بهار جون" صدا می‌زدند. زنی مدیر و مقتدر بود که اداره همه امور خانه و زندگی بهار و فرزندان را به‌عهده داشت. پروانه می‌گوید: حالا که به گذشته فکر می‌کنم بیشتر به فداکاری و سکوت و مقاومت مادرم پی می‌برم. پدرم نه از قیمت خاکهٔ زغال و هیزم و برنج و روغن خبر داشت و نه از بالا رفتن قیمت‌ها. او حقوقش را در آخر ماه یک‌جا در اختیار مادرم می‌گذاشت و او بود که با آن درآمد، که زیاد هم نبود باید زندگی را می‌چرخاند. [۲۳]

بهار و فرزندانش

فرزندان بهار

مَلک، شش فرزند دارد: هوشنگ، ماه‌ملک، ملک‌دخت، پروانه، مهرداد و چهرزاد. آنها زیر سایهٔ پدر و مادری باسواد و آزادی‌خواه بالیدند. پروانه رابطهٔ نزدیک‌‌تری با پدرش به ویژه در سال‌های واپسین زندگی بهار داشت. همین نزدیکی به پدر او را آزاده و جست‌وگو و عاشق ایران بار آورده بود. هوشنگ در آمریکا تحصیل کرد. او بنیان‌گذار شعبه دانشگاه نیویورک در ایالت نیویورک بود. مهرداد هم ایران‌شناسی برجسته بود.

منشور اخلاقی بهار برای پروانه

پروانه در کنار پدر در سوئیس

پروانه، بودن در کنار پدر آن‌هم در سال‌های پایانی عمر در سوئیس را یکی از خوشبختی‌هایش در زندگی‌ می‌داند و «راه درست فکر کردن» و «آزادی» را بهترین و مهم‌ترین ثروت خانواده‌اش توصیف می‌کند. می‌گوید: افکار و فلسفهٔ پدر در مقابل مشکلات و ناراحتی‌ها، بزرگ‌ترین مدرسه برای اوست؛ «در تمام قدم‌های زندگی به دیوان پدرم رجوع کرده و می‌کنم». [۲۴] وقتی ناگواری‌ها او را از پای درمی‌آورد این شعر پدر را زمزمه می‌کرد:

زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شونیست هنگام تأمل بی‌درنگ آماده شوخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پدر همواره توصیه می‌کرد قدر زمان و فرصت‌ها را بداند.

فرصت نده از دست چو وقتی به کف افتد کاین مادر اقبال همه ساله نزایدخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

در سوئیس به هنگام پرستاری از پدر در بیمارستان از پدر می‌شنود: «هیچ‌گاه در هیچ موقعیتی مگذار که دیگران با وسوسه‌های دروغ روح تو را آزرده کنند و هیچ‌چیز در دنیا ارزش آن را ندارد که انسان روحش را بفروشد». [۲۵]

نخلی که قد افراشت به پَستی نگراید شاخی که خم آورد دیگر راست نیایدخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

در زندگی به پروانه آموخت: به هر کاری دست می‌زنی با حقیقت برابر باشد ولو اینکه با شکست روبه‌رو شوی. هیچ‌‌وقت دروغ نگو و لو به دشمنانت:

سخن بزرگ شود، چون درست باشد و راستکس ار بزرگ شد از گفتهٔ بزرگ، رواست[۲۶]

یا جای دیگر می‌گوید:

مکن گوش هرگز به مرد دروغکه در گفته‌هایش نبینی فروغ[۲۷]

بیماری بهار

بهار به سبب بیماری سینه و سل مجبور می‌شود برای معالجه در سال ۱۳۲۶ به سوئیس برود. برای مدتی حال او تااندازی بهبود می‌یابد اما پس از اطمینان از عدم درمان بیماری‌اش در اردیبهشت ۱۳۲۸ به ایران بازمی‌گردد. آخرین فعالیت اجتماعی او، عهده‌داری ریاست جمعیت هوادارن صلح بود. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

شخصیت و اندیشه بهار

دلبستگی بهار به ایران و فرهنگ ایرانیان

بهار شیفته و دلبستهٔ فرهنگ ایران، مردم و آداب و رسوم سرزمین خود بود. این را می‌توان از لابه‌لای صدها مقالاتش که در پیرامون شناخت ادب و فرهنگ ایران نگاشته، دریافت؛ از مقالاتی چون شرح احوال فردوسی، نوروز و مهرگان، تذهیب و نقاشی در ایران و... او از بازی‌های خراسان با شور و شوق یاد می‌کند، همچنان که از اشعار محلی کردی و سایر جلوه‌های زندگی مردم ایران. در یکی از سخنرانی‌هایش می‌گوید:«توده حقیقی این ملت ما و شما نیستیم، بلکه توده حقیقی ما برزگران و دهقانان و مردم شهرستانها هستند...» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه علاقهٔ او به زبان و ادبیات پهلوی و مطالعه و فعالیت در این زمینه، تبلور دیگری است از شیفتگی فراوانش به ادب و فرهنگ این مرزوبوم. ایران و ایرانی‌ به‌معنای وسیع کلمه الهام‌بخش است.

بهار بی‌آنکه دمی از آموختن خسته شود، زبان پهلوی را نزد «هرتسفلد آلمانی» آموخت و پس از آنها متونی را از پهلوی به فارسی برگرداند. این همت نستوه، نشانگر علاقه‌ٔ‌ او به شناسایی و شناساندن ادب و فرهنگ و تاریخ ایران‌زمین است.

شیفته فردوسی است

بهار شیفته فردوسی بود؛‌از آن رو که زنده‌کننده فرهنگ و زبان ایرانیان است. نوشته‌های متعدد و اشعار فراوانش درباره فردوسی گواه این سخن است. بارها به ستایش از شاهنامه و فردوسی پرداخته و از مضامینش در اشعارش سود برده است. در فهرست آثار بهار، هفت مقاله مستقل و یک خطابه در حوزهٔ شاهنامه‌شناسی وجود دارد. او در تصحیح خود از شاهنامه، حاصل تأملاتش را بر حاشیهٔ آن می‌نوشت.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بهار آشنایی گسترده‌ای با ادب کهن دارد به همین جهت شیفته شیوه‌های کهن است و در اشعارش از آن‌ها با احترام یاد می‌کند. بهار فردوسی را سخنوری پرمایه می‌داند و درباره او سروده در سخن «نعوذبالله پیغمر است، اگر نه خداست».[۲۸] او فردوسی را بزرگترین نماینده «شعر اخلاقی» می‌داند. نیز عقیده دارد در اشعار وصفی، فردوسی به‌قدری جلو رفته است که نمی‌توان مدعی شد که بهتر از او می‌توان یافت.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

اهل تقلید نیست

بهار اهل تقلید نیست و تا جایی که می‌تواند از تتبع و تقلید پرهیز می‌کند. بهار فکری دارد زنده و دورپرواز و هوشی تیز در برابر اندیشه‌های رایج عصری و به‌آسانی تسلیم هرآنچه به او عرضه می‌کنند، نمی‌شود، بلکه از خود رأی و نظری دارد. این روحیهٔ ابتکار و خلاقت را در همه‌جا در روزنامه‌نگاری، سیاست، شاعری و معلم حفظ کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

«از تقلید بیش از لزوم می‌گریزیم... به هیچ قاعده و در تحت هیچ حکم و در برابر هیچ‌چیزی جز تشخیص فکر خود خاضع نبوده و نخواهم بود». [۲۹]

«محشر خر» از سروده‌های زیبای بهار در انتقاد به گروهی است که بازیچه یک‌عده از سیاسیون در دوره چهارم مجلس شورای ملی (حدود ۱۳۰۱ و ۱۳۰۲ ش) شده و تحت‌تأثر سردستهٔ خود برای مخالفاین «مرده‌باد» و برای موافقان‌ نعره‌های «زنده‌باد» نثار می‌کردند.

محشر خر گشت طهران، محشر خر «زنده‌باد»
خرخری ز امروز تا فردای محشر «زنده‌باد»
روح نامعقول این خرْ مرده‌ملت، کز قضا
هست هر روزی ز روز پیش خرتر، «زنده‌باد»
اندرین کشور که تا سرزندگان یکسر خرند
گر خری تیزی دهد گویند یکسر «زنده‌باد»
مَلک در جوانیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
اسب تازی گر بمیرد از تأسف، گو بمیر
اندر آن میدان که گویند ابلهان خر «زنده‌باد»
راه‌آهن گر بخواهی مرده‌ات بیرون کشند
در چراگاه وطن، گو اسب و استر «زنده‌باد»
در محیطی کامتیازی نیست بین فضل و جهل
آن مکرر «مرده‌باد» و این مکرر «زنده‌باد»
گر کسی گوید که حیدر قلعهٔ خیبر گرفت
جای حیدر جملگی گویند، خیبر «زنده‌باد»
ور کسی از خولی و شمر و سنان مدحی کند
جملگی گویند با اصوات منکر، «زنده‌باد»
آنکه گوید «مرده‌باد» امروز در حق کسی
رشوتی گر داد گوید روز دیگر «زنده‌باد»
از پی تغسیل و دفن مردمان زنده‌دل
مرده‌شو در این محیط مرده‌پرور «زنده‌باد»
در گلستانی که بلبل بشنود توبیخ زاغ
راح و ریحان «مرده‌باد» و خار و خنجر «زنده‌باد»
مردم دانای سالم، مرده و اندر عوض
دولتِ زشتِ ضعیفِ زردپیکر «زنده‌باد» [۳۰]
* * * * *
روح انتقادی دارد

روحیهٔ انتقادی یکی از خصیصه‌های شخصی بهار است که در نوشته‌هایش موج می‌زند. این روحیه را در شاعری، روزنامه‌نگاری، سیاست و استادی او می‌توان دید. نقد او بر ترجمان البلاغه تصحیح «احمد آتش» یا نقد یکی از نوشته‌های عباس اقبال از این نمونه‌هاست. [۳۱]

سیاستمداری‌ِ بهار

بهار از چهارده‌سالگی به اتفاق پدر در مجامع آزادی‌خواهان حاضر می‌شود و از این راه دل به آزادی و مشروطیت می‌بندد. پس از درگذشت پدر، در بیست سالگی به جرگه مشروطه‌خواهان می‌پیوندند.

در مشهد، انجمنی به‌نام «سعادت» تاسیس می‌شود که بهار به آن راه می‌یابد؛ مقارن با «استبداد صغیر»، کودتای «محمدعلی شاه» و «گلوله‌باران مجلس». پس از آن با هم‌مسلکان خود روزنامه «خراسان» را با نام مستعار «رئیس الطلاب» راه‌اندازی می‌کند. نخستین اشعار وطنی بهار در این روزنامه منتشر می‌‌شود.[۳۲]

بهار و نمایندگی مجلس

بهار چندین بار به‌نمایندگی از مردم خراسان و تهران و بجنورد به مجلس شورای ملی راه می‌یابد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد در دوره سوم به‌نماینگی از مردم «دره‌گز» و «سرخس» در مجلس سوم حضور می‌یابد و در دوره چهارم به‌نمایندگی از مردم بجنورد. در دوره پنجم مجلس با «سیدحسن مدرس» همسو و همراه می‌شود؛ «در مجلس پنجم من، مدرس، آشتیانی و بهبهانی در اقلیت بودیم. این اقلیت و مخالفت تا پایان دورهٔ پنجم طول کشید» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه بهار به سبب اقبال و اعتبارش در بین عامهٔ مردم به‌واسطه بسیاری از اشعار وطنی‌اش که هماهنگ با نیاز‌های مردم بود، در دوره پنجم و ششم مجلس نیز از شهر تهران در مجلس حضور می‌یابد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

او در زمان پهلوی دوم و در دورهٔ پانزدهم مجلس شورا نیر از تهران انتخاب می‌شود. اما بیماری مانع از حضور فعال او در مجلس می‌شود. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بهار در کسوت وزیری فرهنگ
بهار،‌ ناشر چند روزنامه آزادی‌خواه

بهار در همان بحبوحه انقلاب مشروطیت در سال ۱۳۲۸ق و پس از برکناری «محمدعلی شاه» به عضویت «حزب دموکرات ایران» درمی‌آید و روزنامه «نوبهار» را دایر می‌کند که ناشر افکار و سیاست‌های این حزب است و علیه فعالیت‌های روس در ایران می‌نویسد. «نوبهار» با فشار روس‌ها متوقف می‌شود و به جای آن «تازه‌بهار» را تأسیس می‌کند. آن‌هم بعد از مدتی متوقف می‌شود. البته روزنامهٔ «نوبهار» پس از سقوط حکومت رضاشاه و باز شدن فضای سیاسی برای مدتی منتشر می‌شود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

بهار در کسوتِ وزیری فرهنگ

در زمان نخست‌وزیر احمد قوام (قوام‌السلطنه) در سال ۱۳۲۴ش به‌سبب دوستی عمیقی بهار با قوام، پذیرفت که وزیر فرهنگ (آموزش و پروزش فعلی) شود. خود می‌نویسد: «آخر وزیر شدم و ای‌کاش که آقای قوام مرا به وزارت دعوت نمی‌کرد و آن چند‌ماه شُوم را که بی‌هیچ گناه و جرمی در دوزخم افکنده بودند، نمی‌دیدم».[۳۳] دوران وزات او چند ماهی نپایید و به‌دنبال وقایع آذربایجان استفعا داد.

اشعار سیاسی بهار

سیاست یکی از وجوه غالب در اشعار بهار است. دو عنصر «وطن‌پرستی» و «آزادی» نمود فراوانی در دیوانش دارد. بهار در کوران حساس‌ترین تحولات سیاسی کشور قرار دارد و با سلاح شعر به مبارزه با هرآنچه وطن را به‌سوی نابودی سوق می‌دهد،‌ برمی‌خیزد.

او مسمط باعنوان «ایران مال شماست» را در سال ۱۲۹۰ بههنگامی که دولت روس تزاری به ایران اولتیماتوم داد و انقلاب شروع شد، در مشهد سرود و در روزنامه «نوبهار» منتشر کرد.

هان ای ایرانیان! ایران اندر بلاست مملکت داریوش دستخوش نیکولاست
مرکز مُلک کیان در دهن اژدهاستغیرت اسلام کو؟ جنبش ملی کجاست؟
برادران رشید! این‌همه سستی چراستایران مال شماست، ایران مال شماست[۳۴]
♦♦♦♦♦♦

مظفرالدین‌ شاه پس از اعطای مشروطیت،‌ در دل ملّیون و مشروطه‌خواهان ایران جای گرفت و شعرای مشروطه‌خواه از جمله بهار او را مدح کردند.

ایا نسیم صبا ای بَرید کارآگاهز طوس جانب ری این زمان بپیما راه
ببر پیامی از چاکران درگه قدسبه آستان مَلِک شهریار کارآگاه
بِهین شّهنشه والاتبار ملک‌ستانخدایگان سلاطین مظفرالدین شاه
شَه مبارک فال و مَه همایون‌فرخدیو چرخ برین خسرو ستاره سپاه
ز دست معدلتش پای ظلم شد در بندزپای تختگهش دست جور شد کوتاه[۳۵]

بهار در یادداشتی می‌نویسد: این قصیده در سن هیجده‌سالگی بلافاصله پس از فوت مرحوم صبوری ملک‌الشعرا پدرم گفته شد و به تهران ارسال گشت و مرحوم مظفرالدین شاه یکصدتومان صله و فرمان ملک‌الشعرائی آستان قدس رضوی را برایم فرستاد.

♦♦♦♦♦♦


'***«عدل مظفر»***'
کشور ایران ز عدل شاه مظفررونقی از نو گرفت و زینتی از سر
عدل مَلک مُلک را فزود و بیاراستروزافزون باد عدل شاه مظفر
پادشه دادگر مظفر دین شاهخسرو روشن‌دل عدالت‌گستر[۳۶]

بهار این قصیده را به‌هنگام تهیه مقدمات انتخابات اولین دوره مجلس شورا سرود.

***«کار ایران با خداست»***

با شَه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست
کار ایران با خداست
مذهب شاهنشه ایران ز مذهب‌ها جداست
کار ایران با خداست
شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست
مملکت رفته ز دست
هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا بپاست
کار ایران با خداست
هر دم از دریای استبداد آید بر فراز
موج‌های جانگداز
زین تلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست
کار ایران با خداست[۳۷]

در اواخر سلطنت مستبدهٔ محمدعلی‌شاه قاجار در سال ۱۲۸۶ش، نظر به کینه‌جوئی‌های او با مشروطه‌خواهان، بهار قصیدهٔ مستزادِ باعنوان «کار ایران با خداست» را در مشهد سرود و در روزنامهٔ «نوبهار» منتشر کرد.

دیوان اشعارش

دیوان بهار بیش از سی‌هزار بیت دارد. از معروف‌ترین آثار شعری بهار می‌توان قصاید و قطعات زیر را نام برد: کیهان اعظم، راز طبیعت، دماوندیه، گیلان، لزنیه، فتح دهلی، آمال شاعر، جمال طبیعت، جهنمیه، پیام ایران، تصنیف شیراز، یکی هست و دو تا نیست، گرسنگی، راست‌گوی، شاد زی، تنازع بقا، ضلال مبین، لاله خونین، چشمه و سنگ، افکار پریشان.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

اشعار و تصنیف‌های مردمی و ماندگار بهار

برخی از اشعار بهار در میان مردم از شهرت فراوانی برخوردار است. قصایدی چون «دماوندیه»، «ای وطن من» با مطلع «ای خطه ایران مِهین ای وطنِ من»، «رنج و گنج» با مطلع «برو کار کن مگو چیست کار****که سرمایهٔ‌ جوانی‌ست کار» از این‌دست هستند.

تصنیف‌های او نیز درخشندگی و ماندگاری فراوانی در میان عموم مردم یافته است؛ از آن جمله‌ست: تصنیف «مرغ سحر»، «به اصفهان رو»، «ز من نگارم»، «ای چرخ»، «عروس گل»و ... .

تصنیف‌های زنده و مردمی بهار با مضمون‌های ملی، سیاسی، اجتماعی عاشقانه بارها توسط خوانندگان مطرح کشور از جمله «محمدرضا شجریان»، «ایرج بسطامی»، «علیرضا قربانی»، «شهرام ناظری» و بسیاری دیگر خوانده شده است.

***مرغ سحر***

مرغ سحر ناله سرکن

داغ مرا تازه‌تر کن
زآه شرربار این قفس را

برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پربسته زکنج قفس درآ
نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا

وز نفسی عرصه این خاک توده را

پرشرر کن
ظلم ظالم‌، جور صیاد

آشیانم داده بر باد

ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!
شام تاریک ما را سحرکن...
بهار در منزلش در خیابان ملک‌الشعرا

***ز من نگارم خبر ندارد***

ز من نگارم خبر ندارد
به حال زارم نظر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من خبر ندارد
کجا رود دل که دلبرش نیست
کجا پرد مرغ که پر ندارد
امان از این عشق فغان از این عشق
که غیر خون جگر ندارد...


***شمع رخ تو بال و پر من***

رحمی که بسوخت عشق تو مرا
چندان که نماند خاکستر من
ای مرغ سحر این نامه ببر
نزد صنم گل پیکر من
لیلای منی مجنون توام
من بندهٔ تو تو سرور من
دل شد ز غمت چون قطرهٔ خون
وز دیده چکید در ساغر من...

خانه‌نشینی بهار

باآغاز حکومت رضاشاه، عرصه برای فعالیت‌های سیاسی امثالِ بهار تنگ می‌شود. با تنگدستی و مشکلات مالی که دارد لحظه‌ای دست از تلاش برای اعتلای وطن برنمی‌دارد و این‌بار خود را به دل دریای تحقیق و پژوهش می‌سپرد. خود می‌نویسد: «من پس از ختم مجلس ششم به میل و رغبت از مداخله در سیاست کناره‌ گرفتم. باری مجلس تمام شد و حسب‌الامر شاه قرار شد که من و آقای «تقی‌ِزاده» به خدمات فرهنگی مشغول باشیم. من تدریس «تاریخ ادبیات ایران قبل از اسلام تا امروز» را عهده‌دار شدم و یک سال هم در «دارالمعلمین عالی» (تربیت معلم کنونی) درس دادم و در ضمن به‌تصحیح تاریخ سیستان، تاریخ طبری، مجمل‌التواریخ و جوامع‌الحکایت و تألیف کتب درسی دیگر مانند سبک‌شناسی در تاریخ تطور نثر دری پرداختم و در دانشگاه به‌تدریس همین علم که از ابتکار شخص من بود، اشتغال یافتم». [۳۸] بهار اما از خستگی این ایام می‌گوید: «افراط در کارهای فرهنگی و تألیف چندین جلد کتاب ادبی و تدریس این کتب مرا از پای درآورد.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نامه‌نگاری بهار

نامه‌هایی که بهار نوشته، بازتاب مرام فکری و عقاید سیاسی، اجتماعی، علمی و ادبی بهار در طول زندگی پر فرازونشیب او در یکی از پرتلاطم‌ترین دوره‌های سیاسی و اجتماعی معاصر ایران است. نامه‌های ملک‌الشعراء بهار به‌کوشش علی میرانصاری، در سال ۱۳۷۹ توسط انتشارات سازمان اسناد ملی ایران به‌طبع رسیده است.

بخش مهمی از این نامه‌ها، نوشته‌های بهار به سودابه معشوقه‌اش است که هنوز به وصال او نرسیده و حتی او را ندیده اما سخت شیفته اوست که این دلدادگی را می‌توان در جای‌جای این نامه‌ها دید.

در نامه‌ای می‌نویسد:

در جایی دیگر می‌نویسد:‌

قربانت برم، عزیز جانم. اگر بدانید چقدر خجل و شرمسارم که چند روز است از کثرت گرفتاری، موفق نشده‌ام شرح‌حالی به حضورت عرض نمایم. تا ته‌دل و قلبم می‌سوزد و تا عمر دارم از عهدهٔ خجلت و شرمساری برنخواهم آمد... عزیز نوشته‌اید ضعیف شده‌اید. خدا نکند شما ضعیف بشوید زیرا شما باید مرا هم از ضعف و خستگی خلاص فرموده، مواظبت فرمائید. چرا خودتان را ضعیف می‌کنید. اگر تقصیر مزاج است فورا معالجه کرده و یا تقویت کنید. اگر از غصه و خیالات است. شما چه غصه و خیالاتی دارید که ضعیف بشوید. از طرف من که بحمدالله نباید گله‌مند شوید و دل‌نگرانی داشته باشید. از طرف فامیل خودتان هم چه دلتنگی می‌تواند باعث ضعف و کسالت شما بشود و مخصوصا استدعا دارم هیچ‌وقت غصه نخورید...[۴۰]

یا می‌نویسد:

«سودابهٔ جانم؛ نمی‌دانم چه بنویسم. یک شعری در آخر مراسله نوشته و دوباره آن را سیاه کردم. از بس‌ با هم کم صحبت کرده‌ایم. اخلاق هم را نمی‌دانیم. این است که با کمال‌تأسف از دور صورت ماهت را می‌بوسم و دست نازنینت را فشار می‌دهم...» [۴۱]
ماه‌ملک در کنار پدرخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

فرزندان بهار، رضاشاه و شخصیت‌های سیاسی و ادبی چون محمدعلی فروغی، محمدعلی جمال‌زاده، علی‌اصغر حکمت، مجتبی مینوی و امیرجلیل مژدهی از جمله افرادی هستند که بهار به آنان نامه نوشته است.

نامه بهار خطاب به دخترش ملک‌دخت

«مَلی عزیزم، قربانت می‌روم. کاغذ پر از شِکوه و شکایت در لف پاکت بهار جان زیارت شد. عزیزم من به تمام کاغذهای شما، جواب نوشته‌ام و یک کاغذ شما را بی‌جواب نمانده‌ام و حق گله ندارید. حالا اگر خودتان کاهلی کرده، کاغذ ننوشته‌اید، گناه من چیست؟... عزیزم من بین بچه‌هایم ابدا فرقی قائل نیستم و اگر فرقی می‌گذاشتم، البته تو را در روی چشم راستم می‌گذاشتم. اما بدان که همه شماها‌ نور چشمان منید. به خدا قسم همه را از جان و دل دوست دارم...» [۴۲]

زمینهٔ فعالیت

سیاست، شعر، روزنامه‌نگاری، پژوهشگری، ترانه‌سرایی و نامه‌نگاری از عمده فعالیت‌های بهار در طول زندگیش است.

یادمان و بزرگداشت‌ها

    • برگزاری شب «ملک‌الشعراء بهار» به‌مناسبت یکصدوبیستمین سالگرد تولد او از سوی مجله بخارا در آبان ۱۳۸۵. در این مراسم اعضای خانواده بهار نیز حضور داشتند.
    • برگزاری مراسم نکوداشت بهار در یونسکو در سال ۲۰۰۱.
بهار و مجموعه‌اش در نگارستانخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
    • برگزاری كنفرانس بزرگداشت بهار در بهار ۱۳۹۴ در پاريس.
    • برگزاری اولین همايش ملی و مراسم نكوداشت ملك‌الشعراء بهار در اول ارديبهشت ۱۳۹۵ در کاشان.
    • برگزاری همایش ملی ملک الشعرا بهار در مشهد در آبان ۱۳۹۶.

باغ‌موزه نگارستان

در این باغ‌موزه بخشی به‌نام «مجموعه ملک‌الشعرای بهار» وجود دارد. این مجموعه در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ گشایش یافت. مجموعهٔ یادشده شامل سردیس برنزی بهار، عکس، اسناد دیجیتال و تعدادی از اسناد و دست‌نوشته‌ها و کتاب‌های بهار است که توسط خانم چهرزاد بهار (فرزند ملک‌الشعرا) به موزۀ تاریخ و مفاخر دانشگاه تهران اهدا شده است.[۴۳]

بهار در کنار رشید یاسمی، دکتر شفق و فلسفی

در نگاه دیگران

دهخدا

به حق‌که بعد از عنصری، چون بهار در شعر فارسی نیامد و نخواهد آمد.[۴۴]
این نظر دهخدا درباره بهار است.

سعید نفیسی: مرگ بهار، زیان بزرگی برای شعر فارسی بود

ذبیح‌الله صفا: رکن تکامل صوری و معنوی نظم و نثر بود

صفا، بهار را «بزرگترین گویندهٔ پارسی در چند قرن اخیر از تاریخ ادبی ایران» می‌داند و می‌گوید: «او مسلما یکی از ارکان تکامل و تحول صوری و معنوی نظم و نثر در دوران معاصر است... به خلقِ ترکیبات جدید و یا وارد کردن بسیاری از لغات متروک لهجه‌های کهن و احیای آن‌ها در آثار خود توفیق یافت و این راه‌ها به غنی کردن زبان پارسی یاری فراوان کرد.» [۴۶]

جلال‌الدین همایی: مَلک استاد مسلم نظم و نثر است

همایی، مَلک را استاد مسلم نظم و نثر فارسی توصیف می‌کند که در دوره اخیر کم‌تر نظیر داشته و در عصر خود به شاعری، خاصه در قصیده‌سرایی به سبک اساتید پیشین، یگانه و بی‌مانند بود. [۴۷]

محمدرضا شفیعی کدکنی: از پرفروغ‌ترین شعله‌های قصیده‌سرایی است

کدکنی معتقد است: بهار یک استثناء است و معیار سنجش او بافت تاریخی یک نسل و یک قرن نیست؛ باید او را در زنجیرهٔ تاریخ هزارودویست سالهٔ شعر فارسی و با بزرگانی از نوع منوچهری، فرخی، مسعود سعد، خاقانی و ناصرخسرو مقایسه کرد... بهار یکی از پرفروغ‌ترین شعله‌های قصیده‌سرایی در طول تاریخ ادبی ما است و بی‌هیچ گمان، از قرن ششم بدین سوی، چکامه‌سرایی در عظمت او نداشته‌ایم.[۴۸]

یحیی آرین‌پور

آرین‌پور معتقد است:‌ «اشعار بهار در این دوره (مشروطیت) بسیار پرشور و گروم و صمیمی است و استادی و هنرمندی گوینده، سخن او را در ترازی بالاتر از آثار همهٔ شعرای عهد انقلاب مشروطه قرار می‌دهد. امتیاز بزرگ بهار در آن است که با وجود پیوستگی به مکتب شعری قدما توانسته است شعر خود را با خواسته‌های ملت هماهنگ سازد و ندای خود را در مسائل روز و حوادثی که هموطنان وی را دچار اضطراب و هیجان ساخته بود، بلند کند.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

عبدالحسین زرین‌کوب

زرین‌کوب، بهار را «ستایش‌گر بزرگ آزادی» می‌خواند و معتقد است: از شاعران بزرگ ایران هیچ‌کس به‌خوبی او از آزادی سخن نگفته است...عشق به ایران و عشق به تاریخ ایران در سراسر دیوان بهار به‌چشم می‌خورد. این تاریخ گذشتهٔ‌ ایران در نظر او آیینهٔ حکمت و عبرت است.[۴۹]

ادوارد براون

«براون» خاورشناس انگلیسی در مجموعه‌ٔ‌ به نام شعر سیاسی ایران نو که در سال ۱۲۹۱ش منتشر کرد، نمونه‌هایی از اشعار اجتماعی بهار را با ترجمه و تفسیر انگلیسی آن به چاپ رسانده و در وصف آن اشعار نوشته: «این نمونه ادبیات جدیده به‌خوبی ثابت می‌کند که روح شعر و طبع سخن‌پروری در ایران معدوم نشده است. سهل است که به‌واسطه شوق این انقلاب اخیر، رونق تازه‌ای یافته و تأثیر بزرگی در آیندهٔ این ملت به‌ظهور خواهد آورد.»[۵۰]

پوشش بهار

سعید نفیسی اولین برخودش با بهار را اینگونه توصیف می‌کند: قامتِ بلند کشیده وی زیر دستار سفید کوچکی که در آن زمان «مولوی» می‌گفتند و فنیهٔ‌ سفیدی که در میان آن بود برازندگی خاصی داشت. پالتو بلندی زیر عبا می‌پوسید و پیراهن بی‌یقه‌ای دربرداشت. ریش سیاه از ته زدهٔ‌ او در محاذات گونه چند موی سفید داشت.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

خانه بهار

خانه بهار، باغ بزرگی بود در بیرون دروازه‌دولت که شامل یک حیاط اندرونی می‌شد با ساختمان مسکونی در دورتادور آن و باغی بزرگ و پر از گل و گیاه. آن باغ را در سال ۱۳۰۱ از خانواده «صادق هدایت» خریداری کرده بود. ساختمان نیمه‌تمام آن را تکمیل و آن را به خانه بزرگی برای خانواده‌اش تبدیل کرد. در آن روزگار، خانه بهار دور از شهر و آبادی بود.[۵۱] بخش‌هایی از میراث بهار اکنون نیز در خیابان طالقانی، خیابان ملک‌الشعراء بهار در بن‌بست گوهر متروک افتاده است.

خانهٔ مَلِک

سخنرانی‌های بهار

  • «آخرین پیام استاد بهار»، مصلحت، سال۱، شماره ۲۸ (۱۳۲۹): ص ۱ تا ۳.
  • «خطابهٔ بهار در نخستین کنگرهٔ تحقیقات ایران»، نخستین کنگره، تهران، (۱۳۲۵): ص ۵ تا ۹.
  • «سخنرانی بهار در انجمن روابط فرهنگی ایران و هند در بارهٔ ایران و هند از پیش از اسلام تا حال»، نامهٔ فرهنگستان، (۱۳۲۲): ۳/ ۵۱ تا ۶۴.
  • «سخنرانی بهار در حزب دموکرات ایران»، دموکرات ایران، (۱۳۲۵): ۶۴/ ۴۰۱؛ ۶۲/ ۱ و ۳؛ ۶۲/ ۱ و ۳.
  • «نطق بهار در انجمن فرهنگی ایران و هند»، نامهٔ فرهنگستان، ۳ (۱۳۲۴): ۵۰/۱- ۵۱؛ ۳۸/۲-۴۰.
  • «نطق بهار دربارهٔ میرزادهٔ عشقی» ارمغان، (۱۳۳۱): ۱/۱۷-۲.
  • «نطق بهار در مجلس » مصلحت، (۱۳۲۹): ۶/۱؛ پرچم آسیای وسطی، (۱۳۰۱): ۱/ ۷۲.

بنیان‌گذاری

YesY بنیان نهادن علم «سبک‌شناسی» در ایران. به‌گفته سیروس شمیسا، بهار نخستین کسی است که واژهٔ «سبک» را در شعر آورده است و شاعران پیش از او در این مورد از واژه‌هایی چون «طراز»، «طریق»، «شیوه» و امثال اینها استفاده می‌کردند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

YesY راه‌اندازی روزنامه‌های «نوبهار» و «تازه‌بهار».

YesYتأسیس «انجمن ادبی دانشکده» به‌همراه جمعی از دوستان و انتشار مجله‌ای به‌همین نام.

انجمن ادبی دانشکده و مجلهٔ آن

بهار در سال ۱۳۳۶ ق، «انجمن ادبی دانشکده» را تأسیسی کرد. همزمان با آن، مجله‌ای ادبی و اجتماعی به‌همین نام منتشر کرد. شیوه ادبی مجله در پیشرفت نثری که از زمان انقلاب مشروطه شده بود، سهم بسزایی داشت و مردم کشور را با ادبیات اروپایی آشنا کرد. حبیب یغمایی در این مجال می‌‌نویسد: بهار «چون پدری مهربان و دلسوز رسم‌وراه نویسندگی و شاعری را به جوانان مستعد نشان داد و عده‌ای را تربیت کرد. مجله دانشکده که به‌تحقیق بهترین مجله ادبی است که در ایران انتشار یافته‌ هر چند بیش از یکسال دوام نکرد، اما تأثیر آن بسیار بود».خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

"تجدید ادبیات ایران"، مرام انجمن ادبی بهار است. او در این مرامنامه از لزوم اصلاح و دگرگونی در معنی و روح و نیز قالب ادبیات و دیگر جلوه‌های حیات بر حسب مقتضیات عصرخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه سخن می‌گوید. او در نخستین کنگره نویسندگان ایران در سال ۱۳۲۵ بیان داشت:


«ما در سر دو راهی تاریخ خود قرار داریم: راهی به سوی کهنگی و توقف، و راهی به طرف تازگی و حرکت... هر متفکر و نویسنده که هوادار توقف و محافظت وضع حالیه باشد، با دلیل منطقی باید اذعان کند که رو به عقب می‌رود، و هر کس در زندگی روبه‌عقب رفت به سوی مرگ شتافت، خاصه ادیب و گوینده که باید هماره به مسافات بعیده پیشاپیش قوم حرکت کند تا قوم را که فطرهً دیرباور و مایل به توقف است قدری پیشتر بکشد.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بزرگ علوی نیز تشکیل این انجمن را از «بزرگترین گام‌ها در راه تجدد ادبی ایران و درهم گسستن قیود کهنه» می‌داند. [۵۲] عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، رشید یاسمی و رضا هنری... از جمله‌ اعضای فعال انجمن ادبی دانشکده بودند.

آرین‌پور می‌گوید: گذشته از مقالات و تحقیقات ادبی و اشعار متنوع، آن‌چه را خود بهار نوشته است از قبیل تأثیر محیط بر ادبیات، شعر خوب، تود و بید، شاعر گاوسوار و غیره از آثار ارجمند باید شمرد.» [۵۳]

استادان

«میرزا عبدالجواد»، «ادیب نیشابوری» و «صیدعلی خان درگزی» از جملهٔ آموزگان بهار بودند که وی در محضر ایشان تلمذ کرده است.

شاگردان

تندیس بهار

هر یک از شاگردان بهار چون ستاره‌ای فروزان در آسمان علم و فرهنگ و ادب ایران می‌درخشند. از جمله آنانند: ذبیح‌الله صفا، محمد معین، محمدجعفر محجوب، غلامحسین یوسفی، عباس زریاب‌خویی، عباس اقبال آشتیانی، عبدالحسین زرین‌کوب، جعفر شهیدی، مهرداد بهار. باید دوره خلق آثار این محققان نامی را، عهد نوزایی ادبیات ایران به‌شمار آورد.

نام جاهایی که به اسم این فرد است

خیابانی به‌نام ملک‌الشعرا بهار در خیابان طالقانی واقع است.

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

مراسم رونمایی از تندیس ملک‌الشعرا بهار در اردیبهشت ۱۳۹۴ در باغ‌موزه نگارستان برگزار شد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

آثار و منبع‌شناسی

بهار در آیینه شعر

بهار، شعر را از زندگی جدا نمی‌دانست و مبارزات اجتماعی و سیاسی را به زبان شعر می‌گفت. او معتقد بود که شاعر توانا کسی است که بتواند مضامین و رخدادهای عصر خود را در قالب شعر کهن بریزد. «او معتقد است که در شعر باید از همان زبان و قوالب کهن استفاده کرد اما فکر باید جدید باشد. استدلال بهار این است که زبان شعری قدما زبان توانمندی است و دریغ است که آن را رها کنیم».خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

شعر خوب چیست؟

بهترین مقالات بهار در زمینه ادبی، نوشته‌های اوست راجع به شعر فارسی. بهار توجه بیشتری به مضمون و محتوای شعر دارد و فقط به جنبه‌های لفظی و صوری آن نمی‌پردازد. از نظر او

«شعر خوب چیزی است که از احساسات، عواطف، انفعالات و از حالات روحیه صاحب خود، از فکر دقیق پر هیجان و لَمحه گرم تحریکشده یک مغز پرجوش‌و‌خون پر حرارتی حکایت کند. باید دانست اشخاصی که فقط از روی علم و ورزش و قدرت حافظه و تتعات زیاد در اشعار متقدمین و متأخرین طبع شعری یافته و شعر می‌گویند، شاعر نبوده و اشعار آن از روح آن‌ها حکایت نمی‌کند»[۵۴]

زین سبب است که می‌گوید:

«هر شعری که شما را تکان ندهد به آن گوش ندهید». نیز معتقد است :«شعر خوب یعنی احساسات موزونی که از دماغ پر هیجان و از روی اخلاق عالی‌تری برخاسته باشد. لغت، اصطلاحات، حُسن ترکیب، سجع و وزن و قافیه، صحت یا سقم قواعد و مقررات نظمیه، اینها هیچ‌کدام در خوبی و بدی شعر نمی‌توانند حاکم و قاضی واقع شوند. هرچند هیجان و اخلاق گوینده در موقع گفتن یک شعر، یا ساختن یک غزل، قوی‌تر و نجیب‌تر باشد آن شعر بهتر و خوب‌تر خواهد بود».
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقلشاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سُفت
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعرای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مُفت[۵۵]

ویژگی‌های شعر بهار

YesYمهم‌ترین خصیصه شعر بهار، بهره‌گیری از قالب‌ها و ساخت‌های شعری سنتی برای سرودن اشعاری با مضامین و اندیشه‌های عصر جدید است. آهنگ کلام پیشینیان در قصاید بهار طنین‌انداز است. عبدالحسین زرین‌کوب معتقد است که سایهٔ شاعران گذشته در همه‌جای دیوان او به‌چشم می‌خورد و نغمه‌های گمشدهٔ آن نغمه‌سازان کهن دیگرباره در دیوان وی احیا و تکرار می‌شود.[۵۶] بهار سبک خراسانی را به لحاظ شکل و قالب می‌پسندید اما می‌گفت: محتوای آن باید با روزگار هماهنگ باشد.

وی قصیده را به‌استحکام عنصری و رودکی می‌سراید و احیا‌‌کنندهٔ سبک محکم و خوش‌آهنگ «ترکستانی» در دوران کنونی است.[۵۷]

YesYبهار به سبب آشنایی کاملش با زبان و ادبیات پهلوی، از لغات و ترکیبات کهن که امروز در زبان فارسی مرسوم نیست، به وفور در شعرش استفاده کرده است که باعث شده از این طریق به متانت کلام و اسلوب خود بیفزاید و اشعار خود را امتیازی بخشد که در کم‌تری شاعری از قدیم و جدید می‌توان یافت. [۵۸]

YesYبنابه اوضاع حاکم بر عصر بهار و نهضت مشروطیت، او بر جنبه مردمی و اجتماعی بودن شعر تاکید فراوان داشت. معتقد بود که شعر باید از حقوق مردم خود دفاع کند. «شاعر ملی باید اخلاقش از سایر هموطنانش بهتر باشد تا بتواند آنان را هدایت نماید و اشعار خویش را در حفظه‌های دماغ و اشکاف کتابخانه‌های آنها باقی و جاودانه نگاه بدارد...کسی که هیجان و حس رقیق و عاطفهٔ تکان‌دهنده ندارد آن کس نمی‌تواند شاعر باشد» [۵۹] زین‌رو او شعر را در دفاع از حیثیت انسانی می‌پسندید و در راه اصلاح کردن محیط و پدید آوردن اجتماعی بهتر قلم می‌زد.

حسین خطیبی درباره شعر بهار می‌گوید:

کارنامه و فهرست آثار

نوشته‌های بهار از نظر کمیت بی‌شمار است و به لحاظ درون‌مایه حوزه‌های مختلفی را شامل می‌شود.

پاره‌ای از آثار او در زمان حیاتش چاپ شده و پاره‌ای دیگر، پس از درگذشت او توسط بازماندگان و علاقمندانش گردآوری شده است.

دیوان اشعار

کتاب

  • «چهارخطابه»، (شعر، مثنوی در مدح و اندرز به رضاشاه) تهران، (۱۳۰۵) ۲۰ صفحه.
  • «یادگار زریران»، تهران (۱۳۱۲).
  • «احوال فردوسی»، اصفهان،(۱۳۱۳).
  • «زندگانی مانی»، تهران (۱۳۱۳): ۵۰ صفحه.
  • «دستور پنج استاد»، [همراه با عبدالعظیم قریب، بدیع‌الزمان فروزانفر، غلامرضا رشید یاسمی، جلال‌الدین همائی، تهران (۱۳۲۹): جلد یکم ۱۵۰ صفحه؛ جلد دوم ۱۳۹ صفحه.
  • «شعر در ایران»، تهران (۱۳۳۳): ۸۴ صفحه.
  • « تاریخ تطور شعر فارسی» یا «سبک‌شناسی»، مشهد، (۱۳۳۴): ۱۲۸ صفحه.
  • «دیوان اشعار»، تهران (۱۳۳۵)، به‌کوشش محمد ملک‌زاده، انتشارات امیرکبیر، در دو جلد.
  • «سبک شناسی»، تهران (۱۳۳۷)، در سه جلد. یکم ۴۶۷، دو ۴۳۲، سه ۴۳۹ صفحه.
  • «فردوسی‌نامه»، مجموعهٔ مقالات به‌کوشش محمد گلبن، تهران، ۱۳۴۵، مرکز نشر سپهر.
  • «تاریخ مختصر احزاب سیاسی»، تهران، (۱۳۵۷): جلد یکم ۳۸۱ صفحه؛ جلد دوم ۴۱۷ صفحه.
  • «دیوان اشعار» به‌کوشش مهرداد بهار، تهران، انتشارات توس، (۱۳۶۵) در دو جلد.
  • «دیوان اشعار» به‌کوشش چهرزاد بهار، تهران (۱۳۸۰)، انتشارات توس در دو جلد.
  • «قبر امام رضا»( مفقود).
سبک‌شناسی در ۳ جلد

تصحیح

  • « تاریخ سیستان»، تهران، (۱۳۱۴): ۴۸۶ صفحه.
  • «رسالهٔ نفس، ترجمهٔ بابا افضل مرقی»، تهران (۱۳۱۶).
  • «مجمل‌التواریخ و القصص»، تهران، (۱۳۱۸): ۵۶۷صفحه.
  • «منتخب جوامع‌الحکایات و لوامع‌الروایات عوفی»، تهران (۱۳۲۴): ۳۲۲ صفحه.
  • «تاریخ بلعمی»، ابوعلی محمدبن محمد بلعمی، به‌کوشش محمد پروین گنابادی، تهران، (۱۳۴۱).
  • «شاهنامهٔ فردوسی»، به‌کوشش علی میرانصاری، تهران، (۱۳۸۰).
تاریخ مختصر احزاب سیاسی

ترجمه

  • «ترجمهٔ چند متن پهلوی»، به‌کوشش محمد گلبن، تهران (۱۳۴۷)، مرکز نشر سپهر. این کتاب شامل بخش‌های زیر است:
  • «قطف‌الزهور فی تاریخ‌الدهور»، به‌کوشش علی میرانصاری، نشر میراث مکتوب، تهران، (۱۳۵۸).

رمان

  • «نیرنگ سیاه یا کنیزان سفید»، روزنامهٔ ایران، (۱۲۹۷).

نمایش‌نامه

  • «تربیت نااهل»، نشریهٔ فرهنگ خراسان، س۲(۱۳۳۷).

مقالات

بهار مقالات فروانی در زمینه‌های مختلف ادبی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ... نگاشته که شماری از آن‌ها از نظر گذرانده می‌شود:

  • ۱۲۹۶: «ازادی عقیده» نوبهار.
  • ۱۲۹۷: «آخرین علاج»، ایران: سال دوم شمارهٔ ۲۸۸، ص۱.
  • ۱۲۹۶: «آمال ملی»، نوبهار؛ «استبداد یا روح قانون»، زبان آزاد.
  • ۱۲۹۸: «آقا سید محمدکاظم یزدی»، ایران؛ «ابناء انقلاب»، ایران؛‌ «احیای اداره ی ژاندارمری»، ایران.
  • ۱۲۹۹: «آذربایجان»، ایران.
  • ۱۳۰۱: «آدم‌کش» نوبهار؛ «آزادی عقیده»، آسیای وسطی؛‌ «اجتماعیون و اشتراکیون»، نوبهار.
  • ۱۳۱۲: «اباختر»، باختر.
  • ۱۳۱۳: «خط و زبان پهلوی در عصر فردوسی»، مهر؛‌ «ارمغان بهار»، مهر.
  • ۱۳۱۵:‌ «ادبیات هندی»، مهر.
  • ۱۳۲۰: «اخلاق را دریابید»، مهر ایران.
  • ۱۳۲۱: «از آن طرف راه نیست»، نوبهار.
  • ۱۳۲۲: «ادبیات ایران»، نوبهار؛
  • ۱۳۲۳: «آرمان ملی»، داریا.
  • ۱۳۳۲: «آسیا بیدار شو» نوبهار.
  • ۱۳۳۳: «آه روح من سنگین می شود»، نوبهار؛ «آه قلم من»، نوبهار؛ «آیا حقیقت در انسان عارضی است»، نوبهار؛
  • ۱۳۴۵: « خط و زبان پهلوی در عصر فردوسی»، فردوسی نامه، تهران.

مقدمه‌نگاری بهار

بهار علاوه بر آثار قلمی در زمینه‌های مختلف، بر بسیاری از آثار نویسندگان و شاعران و پژوهشگران قدیم و همزمان، مقدمه نوشته و با نگاه معلمی نقاط ضعف و قوت آن‌ها را برشمارده است که مهمترین از این قرار زیر است:

  • ۱۳۰۵: «تاریخ جمهوری ممالک متحده آمریکا»، نجفقلی حسام معزی، تهران.
  • ۱۳۱۲: «ترانه‌های محلی»، حسین کوهی کرمانی، تهران.
  • ۱۳۱۲: «کلمات غراء» حسین کوهی کرمانی، تهران.
  • ۱۳۱۳: «تاریخ سیستان»، تهران؛ «گلشن صبا»، حسین کوهی کرمانی، تهران.
  • ۱۳۱۴: «دیوان پروین اعتصامی»، تهران.
  • ۱۳۱۷: «مجمل‌التواریخ‌والقصص»، تهران.
  • ۱۳۲۴: «جوامع‌الحکایات»، تهران؛‌ «دیوان شهریار»، تهران؛‌ «۲۵ سال جمهوری شوروی آذربایجان»، تهران.
  • ۱۳۲۹: «ایرانی که من شناختم»، ب نیکیتین، ترجمه علی‌محمد فره‌وشی، تهران؛‌ «روسیه در آستانهٔ انقلاب»، نظام‌الدین شیبانی، تهران.

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

پس از درگذشت بهار، ده‌ها کتاب و مقاله پیرامون زندگی، فعالیت‌های سیاسی و ادبی و آثار قلمی بهار نوشته شده است که تعدادی از آنها از نظر گذرانده می‌شود:

کتاب‌

  • «منتخب شعر بهار و بررسی کوتاه از اشعار او»، به‌قلمِ گیتی فلاح رستگار، مشهد، باستان، ۱۳۵۱.
  • «شرح احوال و آثار ملک‌الشعرا محمدتقی بهار»، نوشتهٔ عبدالمجید عرفانی، تهران، کتابفروشی ابن‌سینا، ۱۳۵۵.
  • «زندگانی و آثار بهار»، نوشتهٔ احمد نیکوهمت، تهران، آباد، ۱۳۶۱.
  • «اسنادی از: مشاهیر ادب معاصر ایران (ملک الشعراء بهار)»، نوشتهٔ علی میرانصاری، ج ۲،‌ تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۷.
  • «بهار، محمدتقی ملک‌الشعرا»، به‌قلمِ محمدعلی سپانلو، تهران، طرح نو، ۱۳۸۲.
  • «ارج‌نامه ملک‌الشعراء بهار»، به‌کوششِ علی میرانصاری، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۵.
  • «برگزیده و شرح اشعار ملک‌الشعراء بهار»، گردآورنده: حجت‌الله اصیل، تهران، نشر فرزان روز، ۱۳۸۵.
  • «طنز در شعر ملک‌الشعراء بهار: درون‌مایه‌ها و شگردهای طنزآفرینی»، نوشتهٔ نرگس رضوانی‌مقدم، حبله‌رود، ۱۳۹۴.
  • «مقایسه آثار و افکار احمد شوقی و ملک‌الشعراء بهار»، به‌قلم محمدرضا گلچوبی، سرافراز، ۱۳۹۵.
  • « حکایت زندگی ملک‌الشعرای بهار»، نوشتهٔ علی رزاقی شانی، نشر واش، چاپ اول ۱۳۹۷ (ویژه کودکان و نوجوانان).
  • «بررسی و مقایسه مضامین اجتماعی دو شاعر ایرانی و عراقی "ملک‌الشعرای بهار و جمیل صدقی الزهاوی»، نوشتهٔ هدیه قاسمی‌فرد، فارسیران،‌ ۱۳۹۷.

مقالات

  • «پادشاه شعر، ملک‌الشعراء بهار»، ایرج افشار، جهان نو، ۱۳۲۸ س۴، ش۲۲.
  • «چند مقاله دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار»، سعید نفیسی، خواندنی‌ها، ۱۳۳۰، س ۱۱، ش ۷۲، ص ۸.
  • «استاد بهار شاعری ملی و هنرمندی واقعی بود»، غلام‌حسین یوسفی، نامهٔ فرهنگ، ۱۳۳۰، س ۱، ش ۲، ص ۷۸ تا ۸۱.
  • «سبک‌شناسی بهار»، حسین مسرور، یغما، ۱۳۳۲، س۵، ش۸، ص ۳۲۰ تا ۳۲۲.
  • «ملک الشعرا بهار»،‌ حبیب یغمایی، یغما، ۱۳۳۷، ش ۱۲۶، ص ۴۷۵ تا ۴۷۸.
  • «ملک‌الشعرا بهار»، عبدالعلی دستغیب، پیام نوین، ۱۳۴۰، س ۳، ش ۸، ص ۱ تا ۲۱.
  • «بهار با مشروطیت بهار شد»، غلامعلی آذرخشی، جشن‌نامه، ۱۳۵۷، ش ۶۶۵، ص ۲۲تا ۲۴.
  • «جوانی بهار»، محمدعلی سپانلو، نقد اگاه، ۱۳۶۳، ش بهار، ص ۵ تا ۳۰.
  • «هزل و طنز و شوخی در شعر بهار»، مؤید حشمت، ایران‌نامه، ۱۳۶۶، س۵، ش۴، ص ۵۹۶ تا ۶۲۴.
  • «برگزیده‌ها، بهار از نظر منتقدان»، جلال‌الدین همایی، ایران‌نامه، ۱۳۶۶، س ۵، ش۴، ص ۶۵۰ تا ۶۷۱.
  • «صدمین سال ولادت بهار»، جلال متینی، ایران‌نامه، ۱۳۶۶، س ۵، ش ۴، ص ۵۴۹ تا ۵۹۵.
  • «بهار و نقد ادبی»، محمد دهقان، فصلنامهٔ هنر، ۱۳۷۶، ش ۳۴، ص ۳۰ تا ۴۳.
  • «دیدگاه‌های مرحوم بهار در تصحیح متون»، علی میرانصاری،‌ ارج‌نامه ملک‌الشعرا بهار، ۱۳۸۵،‌ میراث مکتوب، ص ۱۵۵ تا ۱۶۳.
  • «بهار و تصحیح شاهنامه»، علی میرانصاری، ارج‌نامه ملک‌الشعرا بهار،‌ میراث مکتوب، ۱۳۸۵، ص ۲۸۱ تا ۲۹۵.
  • «تأثیر پذیری ملک الشعرا بهار از فردوسی»، هاشم صادقی محسن‌آباد و محمدجعفر یاحقی، مجلهٔ‌ شعرپژوهی، زمستان ۱۳۹۱، ش۱۴، ص ۶۵ تا ۸۶.
  • «بررسی تطبیقی سیمای زن در شعر جمیل صدقی‌زهاوی و ملک‌الشعرا بهار»، هدیه قاسمی‌‌فرد و فاطمه میرقادری، مجله مطالعات ادبیات تطبیقی، بهار ۱۳۹۰، ش ۱۷، ص ۶۵ تا ۸۸.

بررسی چند اثر

سبک‌شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی

سبک‌شناسی بهار که برجسته‌ترین اثر این شاعر پرمایه به‌شمار می‌رود در سه جلد نوشته شده است. بنای بهار تألیف کتابی درسی در دانشگاه برای تدریس سیر و تحول نثر فارسی با شاهد و مدرک بود. بهار در جلد اول کتاب شمّه‌ای از تاریخچه سبک‌شناسی در ایران را بیان می‌کند و طی آن چگونگی آشنایی خود را با سبک‌شناسی شرح می‌دهد.

بهار همچنین در مقدمهٔ کتابش سبک را چنین تعریف می‌کند: «سبک در اصطلاح ادبیات عبارتست از روش خاص ادراک و بیان افکار به‌وسیلهٔ ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبیر... بنابرین به معنای عام خود عبارتست از تحقیق ادبی یک نوع ادراک در جهان که خصایص اصلی محصول خویش (از منظوم یا منثور) را مشخص می‌سازد». [۶۰]. او سبک‌شناسی را یک علم مستقل و مجزا نمی‌داند و معتقد است که این علم مرکب از علوم و فنون مختلف از جمله حکمت، ادیان، فلسفه و عرفان، تاریخ عمومی و فنون ادبی است.[۶۱]

جلد اول این کتاب یک مقدمه و چهارده بخش دارد که شامل ده گفتار و چهار بخش دیگر است. مؤلف در مقدمه، سبک‌شناسی را تعریف می‌کند و به تاریخچه آن در ایران و لزوم پی گرفتن این علم اشاره می‌کند. «سبک‌شناسی به معنای حقیقی خود در ایران سابقه‌ای نداشته است و نخستین آثار این فنِ به‌غایت ضعیف در تذکر‌ه‌ها دیده‌ می‌شود. تذکر‌ه‌نویسان در ترجمهٔ احوال یک شاعر و ندرةً یک نویسنده ضمن به‌کار بردن عبارت مشحون از صنایع لفظی و معنوی دربارهٔ وجههٔ امتیاز سبک وی به تسامح گذرانده و گفتار را به‌تمجید اغراق‌آمیز خداوند ترجمه به‌پایان می‌رسانند...» [۶۲]بررسی سیر تحول و تطور لغات و واژگان در طول زمان‌های مختلف یکی از مباحث سبک‌شناسی است که با آموختن آن می‌توان به اصل و ریشه بسیاری از لغات و در نتیجه تشخیص سبک‌های مختلف در دوره‌های گوناگون پی‌ برد.

در گفتار نخست، زبان‌های ایرانی باستان از جمله پارسی، مادی، پهلوی، سُغدی، دری و لهجه‌ها و موضوعات مربوط به آن‌ها معرفی و شرح داده شده است. گفتار دوم به خط در ایران اختصاص دارد. معرفی خطوط ایران پیش از اسلام و پرداختن به کتیبه‌ها از جمله موارد گنجانده‌شده در این گفتار است. مؤلف در گفتار سوم به نثر فارسی پیش از اسلام و در گفتار چهارم به نثر فارسی بعد از اسلام می‌پردازد. از گفتار پنجم، مبحث اصلی که همان سیر تحول و تطور نثر فارسی در دوره‌های مختلف است، آغاز می‌شود.

مؤلف جلد دوم کتاب را به بررسی زبان و مختصات سبکِ آثار ادبی دوره‌های سامانی و غزنوی و سلجوقی اختصاص می‌دهد و نثر هر نوشته را باتوجه به تحولات روی‌داده بر روی واژگان و لغات موردنظر و به‌طور کلی نثر آن دوره، بررسی می‌کند.

جلد سوم سبک‌شناسی به حمله مغول به ایران، تحولات ادبی بعد از آن، تأثیرات این حمله بر ادبیات و آثاری که در این ایام نوشته شده و سبک و سیاق آن اختصاص دارد. بخش‌های پایانی این کتاب به قرن سیزدهم و رستاخیز ادبی می‌پردازد. انقراض صفویه، رستاخیز یا بازگشت ادبی و تحولات جدیدی که در اثر برخورد با غرب و آشنایی با علوم جدید در ادبیات ایجاد شد، از جمله موارد بررسی‌شده در این جلد است.

دیوان اشعار

دیوان بهار بیش از ۳۰ هزار بیت دارد. او در انواع مختلف شعری طبع‌آزمانی کرده است. دیوانش ۲۸۴ قصیده، ۱۱۵ قطعه، حدود ۱۰۰ رباعی و دوبیتی، ۹۳ غزل، ۸۹ مثنوی، ۲۳ تصنیف، ۲۲ مسمط، ۱۱ ترجیع‌بند، ۱۰ ترکیب‌بند، ۵ ماده تاریخ، ۴ مخمس و ۲ مطایبه دارد. با توجه به عنایتی که بهار به قصیده داشته و کمیت این نوع ادبی در دیوانش، او را باید «شاعر قصیده» می‌نامند. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه قصایدش یا اخلاقی است یا اجتماعی، سیاسی، انتقادی، حماسی و یا وصفی. کمتر پیرامون مدیحه‌سرایی گشته است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه پس از قصیده، می‌توان قطعه، غزل و مثنوی را به ترتیب از انواع ادبی شاخص در دیوان او دانست. اما سایر اشعارش «به‌پایه قصاید او از حیث بلندی سبک نمی‌رسد»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه.

نخستین شعر دیوانش «رثای پدر» نام دارد که در سن هجده‌سالگی و پس از مرگ پدرش سرده است.

مسائل سیاسی،‌ اجتماعی، مذهبی، وصف طبیعت، بحث‌های شخصی، شکوائیه‌ها و توصیف روزهای حبس و تبعید و ... از جمله مضامین قصاید او هستند. «نگاه شاعر به سیاست خارجی و سیاست داخلی ایران هر دو در دیوانش مشهود است». قصایدی با عنوان «صفحه‌ای از تاریخ»، «نفرین به انگلیس» و «هشدار به اروپا یا پیام به انگلستان» از جمله قصایدی است که بهار در نقد استعمار انگلیس سروده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

مسائل مذهبی از دیگر مضامین مهم در اشعار بهار پس از سیاست است. قصایدی چون بمباران آستانه حضرت رضا (ع)، تربت سیدالشهدا، صفت شب و منقبت امام علی (ع)، غدیر خم، مدح حضرت ختمی مرتبت و... نشانگر گرایش‌های مذهبی شاعر است.

غزل از دیگر نوع‌های ادبی است که بعد از قصیده و منثوی جایگاه ویژه‌ای در دیوان بهار دارد. می‌توان «همان سبک و سیاق غزلِ هفتم و هشتم یعنی همان رنگ‌وبوی غزل سعدی و حافظ را در غزلیات بهار» دید.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

امیرکبیر، توس، نگاه، زوار، سپهر، وزارت فرهنگ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی از جمله نشرهایی است که آثار قلمی بهار را بارها تجدیدچاپ کرده‌اند.

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

  • دوره سه جلدی «سبک‌شناسی» بهار به‌عنوان برجسته‌ترین اثر او در سال ۱۳۹۱ و با ۴۷۰ صفحه در ۱۰۰۰ نسخه توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ دوازدهم رسید.
  • «دیوان ملک‌الشعراء بهار» در سال ۱۳۹۶ و با ۱۱۹۸ صفحه در ۱۰۰۰ نسخه از سوی نشر نگاه به چاپ چهارم رسید.
  • جلد یکم «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران: انقراض قاجاریه» به‌همت نشر امیرکبیر در سال ۱۳۹۲ به چاپ نهم رسید؛ در ۵۱۲ صفحه با ۱۰۰۰ نسخه و جلد دوم آن در ۴۱۸ صفحه در همین سال به چاپ هفتم رسید.
  • تاریخ بلعمی به تصحح ملک‌الشعراء بهار، در سال ۱۳۹۲ توسط نشر زوار به چاپ پنجم رسید؛ در ۹۶۰ صفحه با ۵۵۰ نسخه.

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. «بهار در قاب روزگاران». 
  2. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۵.
  3. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۰.
  4. افشار، نادره‌کاران، ۶۵.
  5. حائری. ملک الشعرای آستان قدس رضوی در زندان رضا شاه پهلوی (بخش اول). . آشنا، ش. ۱۶ (۱۳۷۳). 
  6. محمدعلی اسلامی ندوشن. دهمین سال مرگ ملک‌الشعراء بهار. . یغما، ش. ۱۵۶ (۱۳۴۰). 
  7. بهار، دیوان اشعار، ۹.
  8. «جایزه ملک‌الشعرا بهار». بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان. 
  9. میرانصاری، نامه‌های ملک‌الشعراء بهار، ۴۲ تا۴۴.
  10. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۰۹.
  11. قاسمی، ۴۰ خاطره، ۶.
  12. میرانصاری، نامه‌های ملک‌الشعراء بهار، ۴۶.
  13. بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۴۳.
  14. گلبن، بهار و ادب پارسی، ۱۰.
  15. بهار، دیوان اشعار، ۷.
  16. بهار، دیوان اشعار، ۸.
  17. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۸.
  18. بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۲۸.
  19. بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۱۴۸ تا ۱۵۰.
  20. میرانصاری، ارج‌نامه‌ٔ ملک‌الشعراء بهار، ۲۸ و ۲۹.
  21. بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۳۶ و ۳۷.
  22. بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۱۴۶.
  23. بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۴۷.
  24. بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۲۵۴.
  25. بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۲۵۴.
  26. بهار، دیوان اشعار، ۳۴۲.
  27. بهار، دیوان اشعار، ۱۱۱۸.
  28. بهار، دیوان اشعار، ۲۷۴.
  29. گلبن، بهار و ادب پارسی، ۲۲.
  30. بهار، دیوان اشعار، ۲۶۹.
  31. گلبن، بهار و ادب پارسی، ۲۴.
  32. بهار، دیوان اشعار، ۶.
  33. بهار، دیوان اشعار، ۹.
  34. بهار، دیوان اشعار، ۲۰۸.
  35. بهار، دیوان اشعار، ۲۸.
  36. بهار، دیوان اشعار، ۴۸.
  37. بهار، دیوان اشعار، ۲۴ و۲۵.
  38. بهار، دیوان اشعار، ۷ و۸.
  39. میرانصاری، نامه‌های ملک‌الشعراء بهار، ۴۹.
  40. میرانصاری، نامه‌های ملک‌الشعراء بهار، ۵۶ و ۵۷.
  41. میرانصاری، نامه‌های ملک‌الشعراء بهار، ۵۵.
  42. میرانصاری، نامه‌های ملک‌الشعراء بهار، ۱۹۸.
  43. «مجموعه ملک‌الشعرا بهار». نگارستان. 
  44. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۷.
  45. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۲۰۴.
  46. صفا، گنج سخن، ۳۲۷ و ۳۲۸.
  47. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۴.
  48. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۴و۱۱۵.
  49. برگزیده‌ها: بهار از نظر منتقدان. . ایران‌نامه، ش. ۲۰ (۱۳۶۶). 
  50. آذرخشی. شعر معاصر ایران. . یغما، ش. ۴۸ (۱۳۴۸). 
  51. بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۱۵.
  52. «خزان بهار». پایگاه خبری بهار. 
  53. «در احوال استاد بهار». پایگاه خبری بهار. 
  54. گلبن، بهار و ادب پارسی، ۲۷.
  55. بهار، دیوان اشعار، ۲۱۳.
  56. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۰۹.
  57. افشار، نادره‌کاران، ۶۸.
  58. سبک اشعار بهار. . یغما، ش. ۱۰ (۱۳۳۰). 
  59. گلبن، بهار و ادب پارسی، ۳۰.
  60. بهار، سبک‌شناسی، ۴.
  61. بهار، سبک‌شناسی، ۶.
  62. بهار، سبک‌شناسی، ۷.

منابع

  1. ملک‌الشعراء بهار، محمدتقی (۱۳۸۷). دیوان اشعار. انتشارات نگاه. ص. ۱۲۱۹. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۵۱-۴۸۸-۴.
  2. ملک‌الشعرا بهار، محمدتقی (۱۳۴۹). سبک‌شناسی. اول. انتشارات امیرکبیر. ص. ۴۹۹.
  3. ملک‌الشعرا بهار، محمدتقی (۱۳۴۹). سبک‌شناسی. دوم. انتشارات امیرکبیر. ص. ۴۴۸.
  4. اتحاد، هوشنگ (۱۳۹۳). پژوهشگران معاصر ایران. ۲. فرهنگ معاصر. ص. ۶۴۴. شابک ۹۶۴-۵۵۴۵-۴۷-۱.
  5. قاسمی، سید فرید (۱۳۴۳). ۴۰ خاطره. روزنامهٔ همشهری. ص. ۳۲. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۹۲۴-۰۶-۶.
  6. میرانصاری، علی (۱۳۷۹). نامه‌های ملک‌الشعرای بهار. انتشارات سازمان اسناد ملی ایران. ص. ۲۵۶. شابک ۹۶۴-۶۱۸۹-۴۱-۵.
  7. افشار، ایرج (۱۳۸۲). نادره‌کاران. انتشارات قطره. ص. ۱۱۱۲. شابک ۹۶۴-۳۴۱-۲۷۴-۱.
  8. میرانصاری، علی (۱۳۸۵). ارج‌نامه ملک‌الشعرای بهار. مؤسسهٔ نشر میراث مکتوب. ص. ۵۷۲. شابک ۹۶۴-۸۷۰۰-۲۴-۹.
  9. بهار، پروانه (۱۳۸۲). مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار. شهاب ثاقب. ص. ۲۵۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۹۷۶-۳۳-۷.
  10. گلبن، محمد (۱۳۷۴). بهار و ادب پارسی. ۱. شرکت سهامی کتاب‌های جیبی. شابک ۹۶۴-۴۴۵--۳۹۶-۴.
  11. حبیب یغمایی. در احوال استاد. . یغما، ش. ۵۲ (۱۳۳۲). 
  12. محمدعلی اسلامی ندوشن. ملاحظات سبک‌شناسانهٔ بهار در دیوان. . یغما، ش. ۱۵۶ (۱۳۴۰). 
  13. حسین خطیبی. سبک اشعار بهار. . یغما، ش. ۴۵ (۱۳۳۰). 
  14. سیروس شمیسا. شعر معاصر ایران. . پیک نور، ش. ۷ (۱۳۸۳). 
  15. محسن ذوالفقاری. نقد اصالت سبک در شعر بهار. . زبان و ادبیات فارسی، ش. ۱ (۱۳۸۴). 
  16. برگزیده‌ها: بهار از نظر منتقدان. . ایران‌نامه، ش. ۲۰ (۱۳۶۶). 
  17. سید هادی حائری. ملک الشعرای آستان قدس رضوی در زندان رضا شاه پهلوی(بخش اول). . آشنا، ش. ۱۶ (۱۳۷۳). 
  18. غلامعلی رعدی آذرخشی. شعر معاصر ایران. . یغما، ش. ۴۸ (۱۳۴۸). 
  19. هاشم صادقی محسن‌آباد و محمدجعفر یاحقی. تأثیرپذیری ملک‌الشعرا بهار از فردوسی. . شعرپژوهی، ش. ۱۴ (۱۳۹۱). 

پیوند به بیرون