ملکالشعرا بهار
محمدتقی بهار ملقب به ملکالشعرا و متخلص به بهار، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار و سیاستمدار بود. اشعار بهار آینهٔ روشنی از تحولات اجتماعی و سیاسی ایران در یکی از برهههای بسیار مهم تاریخی کشور است.
محمدتقی بهار | |
---|---|
زمینهٔ کاری | شعر، سیاست، پژوهشهای علمی و ادبی |
زادروز | ۱آذر۱۲۶۵خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهمشهد |
پدر و مادر | محمدکاظم صبوری |
مرگ | ۱اردیبهشت۱۳۳۰ تهران |
محل زندگی | مشهد، تهران |
علت مرگ | بیماری سل |
جایگاه خاکسپاری | باغ آرامگاه ظهیرالدوله |
در زمان حکومت | مظفرالدین محمدعلیشاه، احمدشاه، رضاشاه پهلوی |
رویدادهای مهم | انقلاب مشروطه، سقوط سلسله قاجار و آغاز دوران حکومت پهلوی |
لقب | ملکالشعراء |
بنیانگذار | علم سبکشناسی و روزنامههای نوبهار و تازهبهار |
کتابها | «سبکشناسی»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه، «تاریخ احزاب سیاسی با انقراض قاجاریه»
|
دیوان سرودهها | دیوان اشعار ملکالشعرای بهار |
تخلص | بهار |
همسر(ها) | سودابه صفدری |
فرزندان | هوشنگ، ماهملک، ملکدخت، پروانه، مهرداد و چهرزاد |
شاگرد | ذبیحالله صفا و سعید نفیسی |
استاد | ادیب نیشابوری |
اثرپذیرفته از | فردوسی[۱] |
جملهٔ اهل ادب، محمدتقی بهار را سیاستمداری آزادیخواه، شاعری نوپرداز و استاد مسلم نظم و نثر ادب پارسی میدانند که در دورهٔ معاصره ایران بس اثرگذار است. بهگفته شفیعی کدکنی بهار یکی از شعلههای پرفروغ قصیدهسرایی در تمام تاریخ ادبی ماست.[۳] او با ریختن مضامین نو و تازه در قالبهای سنتی شعر، توانست تحولی اساسی در عرصه ادب ایرانی بهوجود آورد؛ زینروست که او را «احیاگر قالب قصیده» میدانند. دیوان شعر بهار آینهٔ تمامقد زندگی و مبارزات سیاسی و اندیشههای تحولآفرین اوست و تبلوری از آشوبهای رفته بر ایران در مقطعی از تاریخ این کشور است.
آخرین قصیدهسرای معاصر بزرگ زبان فارسی در یک شب سیزدهم بهدنیا آمد. پدربزرگش این روز را نحس میدانست و میگفت: «بچهای که در این روز متولد شود، تربیتپذیر نیست.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه این پیشگویی همه را به آینده و سعادت کودک بدبین کرد. کمکم که بهار رشد کرد، پدرش معتقد بود که پسرش چیزی را زیادی دارد؛ ولی مادرش بهعکس معتقد بود که بهار چیزی را کم دارد.[۴]
بهار زادهٔ خراسان است. پدرش «محمدکاظم صبوری» از خاندان شعردوست و «ملکالشعرای» عصر خویش بود و بهفرمان «مظفرالدینشاه» لقب پدر بر پسر نهادند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ملکالشعرا که ایرج افشار او را «پادشاه شعر معاصر ایران»[۵] نامید با انتشار روزنامه «نوبهار» بر سر زبانها افتاد.
دوران زندگانی بهار مقارن است با یکی از دورههای استثناییِ تاریخ ایران. از روزگار مظفرالدینشاه قاجار تا عصر محمدرضا پهلوی؛ سالهای نخستین مشروطه، درگیریهای مشروطهطلبان با حکومتهای استبدادزده، برقراری حکومت مشروطه تا تدوین قانون و تشکیل مجلس شورای ملی. از حدود بیستسالگی به صف آزادیخواهان و مشروطهطلبان پیوست و برای آزادی و اعتلای وطن و برپایی مشروطه دمی از پا ننشیند. گاه زندانی میشد و گاهی تبعید. البته سالهای زندان از پربهرهترین سالهای زندگی ادبی او بود.[۶]
بهار که روزگاری با شعر و روزگاری با فعالیتهای سیاسیاش بهدنبال ساختن ایرانی آزاد و آرام بود و از سرآمدان خدمتگزار به فرهنگ و ادب ایران است، مؤسس «انجمن دانشکده» و مدیر مجلهٔ «دانشکده» در سال۱۳۳۶ بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مَلک شاعری تمام و پژوهشگری بنام است. بهگفته اسلامی ندوشن، «بهار شاعر مقتضیات»[۷] است؛ چراکه حوادثی که در عصر او بر ایران گذشته و تلاطمهای روحی جامعه همگی بر آثارش تأثیر گذاشته است. پس از پیروزی انقلاب مشروطه، بارها از سوی مردم تهران و بجنورد به نمایندگی مجلس انتخاب میشود و در دورهای نیز به کسوتِ وزیری فرهنگ درمیآید. در تمام دوران فعالیتهای سیاسیاش، از ادب و فرهنگ ایرانی غافل نمیشود.
بهار که در کنار روزنامهنگاری و سیاست، در عرصه پژوهشگری نیز پیشرو بود. از همان آغاز فعالیت دانشگاه تهران، در سمت استاد دانشکدهٔ ادبیات «سبکشناسی» و چند درس دیگر تدریس میکرد.
نبوغ بهار در دیوانش به مرحلهای رسیده که اندیشه و مضامین انسانِ عصر جدید را در ساخت و صورتهای سنتی میریزد و خالق سبکِ تازهای در شعر میشود. او شاعری متعهد و مردمی است که همسو با روزگار خود پیش میرود. هم ریشه در گذشته دارد و هم رو به آینده. ازاینروست که در جایی از دیوانش دربارهٔ آثار خود، چنین میسراید:
نثر من آوازه به کشور فکند | نظم من آیین کهن برفکند | |
درس نوینی به وطن دادهام | درس نو، اینست که من دادهامخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه |
آخرین قصیده بهار "جغد جنگ" نام دارد که از «شاهکارهای ادبیات فارسی»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه و در شمار آثار بشردوستانهٔ ادبی ایران است.
فغان از جغد جنگ و مُرغوای او | که تا ابد بریده باد نای او | |
بریده باد نای او و تا ابد | گسسته و شکسته پَرّ و پای او[۸] |
مَلک، تألیفهای متعددی دارد که دیوان اشعار بالغ بر سیهزار بیت، «سبکشناسی» یا «تاریخ تطور نثر فارسی» در سه جلد، «تاریخ مختصر احزاب سیاسی»، تصحیح «تاریخ بلعمی»، تصحیح «جوامعالحکایات» عوفی، تصحیح و تحشیهٔ «مجملالتواریخ و القصص» نمونهای از آنهاست. آثار بهار بارها تجدیدچاپ شده است. بنابر دادههای پایگاه خانهٔ کتاب، «سبکشناسی» او در سال۱۳۹۱ بهچاپ دوازدهم، «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» در سال۱۳۹۲ بهچاپ نهم و تصحیح «تاریخ بلعمی» در همین سال بهچاپ پنجم رسیده است.
اردیبهشت۱۳۹۶ نیز جشنوارهای با عنوان جایزه ملکالشعرا بهار ویژهٔ انجمنهای ادبی زیر نظر بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان آغازبهکار کرد که تا پایان سال۱۳۹۸ موفق شد طی سه دوره اشعار رسیده به دبیرخانه را داوری کند.[۹]
از میان یادها
فرمانروای خانه و قلبِ منی
نامههای عاشقانهٔ بهار به دختری بهنام «سودابه» از نوادگان محمدعلی میرزا دولتشاه قاجاری که هنوز او را ندیده؛ اما از بلندی پایگاه خانوادگی او خبر دارد، سرشار از محبت و لطف است. او در نامهای برای سودابه چنین مینویسد:
- «دوست ابدی من قربانت شوم بااینکه شما را ندیدهام، از بخت خودم اطمینان دارم که گنجینهٔ عزیز و ثابتی برای قلب و روح خویش انتخاب نمودهام؛ ولی نمیدانم احساسات شما از چه قرار است.»
او در ادامه خودش را چنین برای معشوقه ندیدهاش معرفی میکند: «یک جوان ثابتالعقیدهٔ خوشقلب، فعال و ساعی، پرحرارت و باغیرت، در دوستی محکم و در دشمنی بااهمیت... من فطرهً با عصمت و عفت و تعصب خانوادگی بار آمده و این حس شریف را تا عمر دارم از خود دور نخواهم کرد... زودتر با یک حس شریف و حرارت پاک و عقیدهٔ ثابت و مستحکمی، خودتان را برای ادارهکردن روح و قلب و خانهٔ من حاضر کنید. شما صاحب دارایی و ثروت من و فرمانروای خانه و قلب من خواهید بود. باید با نیتی خالص و صمیمتی قلبی و بیآلایش از عهدهٔ این مسئولیت و صاحبخانگی و دلداری و دلنوازی حقیقی برآید... من ربالنوع عشق و دوستی و صمیمیت و وفا داریم. آیا تو هم با من در این عقیده، همراه و همآواز خواهی بود؟ آخ چه خوب بود که ما زودتر هم را میدیدیم... من حالا جز خیال تو و فکر تو مشغولیت دیگری ندارم...»[۱۰]
دماوندیه
« | شبی که قصیدهٔ «دماوندیه» چاپ شد، ادیب نیشابوری پیش از رفتن به حجره، خود قصیده را خواند و وقتی محمدپروین گنابادی وارد شد، ادیب با نهایت خوشحالی گفت: «آقا این قصیده را بخوانید. بهراستی اعجاز است، مَلک بهراستی استاد شاعران ایران است... ملک بیگمان و گفتوگو استاد سخنوران معاصر است.» سپس گنابادی شروع به خواندن قصیده کرد. یکباره ادیب برآشفت و گفت:
|
» |
مسابقه شاعری
بهار یکی از روزهای بسیار غمانگیز زندگیاش را روزی میداند که یکی از مجلههای ادبی یک قطعه از شعر او را در بین شاعران به مسابقه میگذارد. عدهٔ زیادی از شاعران جوان و پیر از تهران و شهرستانها در آن شرکت میکنند. بهار نیز برای تفریح و با نام مستعار در این مسابقه شرکت میکند؛ اما در کمال ناباوری در آن پنچم میشود![۱۲]
قلبی مهربان داشت
بهار که روح لطیف و طبعی سرشار داشت، خطاب به معشوقه خود مینویسد: «من در تمام عمرم، هیچ حیوانی را حتی مورچه (سوای حیوانات موزی و مضر) بهدست خود نکشته و نیازردهام. فقط یک روز بچهٔ بچه بودم و با تنفگ به درخت خالی کردم. گنجشکی زبانبسته افتاده، سر او را بریدم و هنوز پشتم میلرزد که چرا و چطور چنان حرکت وحشیانه از من بروز نمود.»[۱۳]
دزدی که به خانه بهار آمد
دزدی به منزل بهار میرود و پس از دزدی فرار میکند. پس از دستگیری، بهار از او میپرسد: «آقا چرا به منزل من برای دزدی آمدی؟» دزد جوان گفت: «آقا در باغ باز بود من آمدم و بعد هم از همان در بیرون رفتم. اثاثیهای را هم که دزدیدهام برمیگردانم.» بهار دست در جیب میکند و مقداری پول به او میدهد و میگوید: «این را بگیر و خواهش میکنم دیگر به منزل من نیا.»[۱۴]
ترور بهار
بهار بهدلیل آزادگی و مبارزات سیاسیاش زندگی پرتلاطمی داشت. پس از سقوط خاندان قاجار و بهقدرترسیدن «رضاشاه» عمال حکومتی قصد کردند او را ترور کنند؛ زیرا او مخالف انقراض قاجار و روی کارآمدن رضاشاه و حکومت استبدادزدهٔ دیگری بود. اما در جریان علمیات ترور عمال حکومتی بهاشتباه نماینده دیگری به نام «واعظ قزوینی» را که شباهت ظاهری به بهار داشت، ترور کردند. بهار از این ترور جان سالم بهدربرد و ناچار مدتی در خانه بهسر برد تا اوضاع آرام شود.[۱۵]
زندانیشدن بهار
بهار بهدنبال آزادیخواهی و فعالیتهای ضدحکومتی در دوران حکومت رضا پهلوی دو بار به اتهاماتی ناروا زندانی میشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد او از همین دوران زندان استفاده میکند و مثنوی «کارنامهٔ زندان»، غزل معروف «من نگوییم که مرا از قفس آزاد کنید»، قطعه معروف «شباهنگ» و چند قصیده دیگر میسراید.
بهار در تبعید
بهار پس از سرنگونی «محمدعلیشاه» به فعالیتهای سیاسی خود ادامه میدهد به این امید که با رویکارآمدن «احمدشاه» کارها دیگرگون میشود و پرچم آزادی و عدالت در کشور بهاهتزاز درمیآید؛ اما پس از گذشت مدتی امید اصلاح او از شاه جدید هم قطع میشود. عمال حکومتی در این دوره او را بههمراه تنی چند، به تهران تبعید میکنند که بهار دربارهٔ آن میگوید: «هرچه آزادیخواهان بافته بودند، پنبه شد.»[۱۶]
مهاجرت اجباری به قم
در نیمه عمر مجلس سوم هم که روسها قصد اشغال تهران را داشتند آزادیخواهان مجبور به مهاجرت میشوند. بهار جزو آنها بود؛ اما در اثر حادثهای در قم دستش میشکند و به تهران بازمیگردد. پس از چندی حکومت وقت بهاشاره روسها وی را با دست شکسته اول به خراسان و بعد به بجنورد تبعید میکنند.[۱۷] البته بهار در دورهٔ رضاشاه نیز بااینکه رسماً از سیاست کناره گرفته بود، چهارده ماه از عمرش را در اصفهان تبعید بود.
دیوانش اجازه انتشار نیافت
بهار در زمان رضا پهلوی دویستوهشت صفحه از دیوان خود را بهطبع رسانید؛ اما بهسبب دشمنی حکومت با او نتوانست آن را منتشر کند. خود دربارهٔ تجدیدطبع آن گفته است: «قریب سیهزار از قصیده و غزل و قطعه و دوبیتی و مثنویات نیز دارم که پس از آن رنج و مشقت و ضبط و توقیف و اهانت و تخفیف دیگر دستودلم بهکار نرفت که طبع آن را تجدید کنم.»[۱۸] دیوان بهار چند سال پس از مرگش در دو جلد توسط بازماندگانش بهچاپ رسید.
دوستی عمیق بهار و قوامالسطنه
بهار، قوامالسلطنه را با لفظ «آقا» خطاب میکرد. بین آن دو دوستی عمیقی برقرار بود. بهگفته «پروانه بهار»، علاقه و احترام زیادی بین این دو مرد بود و همین رابطهٔ روحی و دوستی پایدار، باعث شد که بهار پست وزارت فرهنگ را در کابینه قوام قبول کند. گرچه بعدها از این کار پشیمان شد. او تنها هفت ماه وزیر ماند و بعد استعفا داد یا مجبورش کردند. همین مسئله باعث رنجش او از دوست دیرین شد. بهار این مسئله را در قطعهٔ کوتاهی شرح داده است.[۱۹]
در گمنامی مینوشت
اوضاع استبدادزده کشور موجب شده بود که بهار بسیاری از مقالات خود را به نام مستعار «گمنام»، «یکی از رجال علم و ادب»، «م.ب»، «بهقلم یکی از رجال»، «بهقلم یکی از مطلعین»، «مدیر سیاسی» و «م.بهار» بهچاپ برساند.
قصهٔ پرغصهٔ خانه بهار
پس از مرگ بهار، اوضاع خانواده او هم بدتر میشود. بهار حقوق بازنشستگی ندارد و همسرش مجبور میشود کتابخانه او را بفروشد. کتابهای خطی را مجلس میخرد و سایر کتابها را یک کتابفروش. مخارج سنگین باغ و خانه، سودابه را پس از ماهها تحمل، از پای درآورد. مدتی مجبور میشود وسایل باارزش و بسیاری از ظروف و اشیای خانه را بهفروش بگذارد. کمک ناچیزی هم از دولت میرسد که مطمئناً کافی نیست. تااینکه سودابه مجبور میشود اندرونی خانه که شامل حیاط و اتاقهای اطراف آن میشد از باغ و بیرونی جدا کند و بفروشد تا با آن قروض خود را بپردازد. پس از گذشت چند سال، همسر بهار بهاجبار و بهسبب بداحوالی اوضاع مالی، باغ و خانه و کتابهای باقیمانده را نیز میفروشد و دیگر اثری از میراث گرانبهای بهار باقی نمیماند. پروانه در خاطراتش میگوید: «دولت میتوانست آن باغ و خانه و کتابهای بهار را خریداری کند؛ باغش پارک میشد، خانه هم موزه و کتابخانهاش، کتابخانهٔعمومی. اما افسوس که حکومت پهلوی بهسبب دشمنی با بهار این گنجینه گرانبهای علم و ادب ایرانی را نابود کرد.»[۲۰]
نمیخواهم شاعر شوی
پدر بهار تمایل نداشت که فرزندش پی شعر و شاعری برود و بهدلیل اوضاع استبدادزده مملکت همواره محمدتقی را از آن نهی میکرد: «من نمیخواهم تو شاعر شده جای مرا احراز کنی؛ زیرا میدانم که وضع مملکت ایران تغییر کرده و مواجب به کسی نخواهند داد و شعرا را مسخره خواهند کرد و تو ازین شعرایی که به گدایی گذران میکنند برتر خواهی شد. برو عقب کاسبی که در آن روزگار محتاج به دوست نشوی.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
فحشهای پدر
بهار در «زندگینامهٔ خودنوشت» خود از اخلاق تند پدر و اوقاتتخلیهایش میگوید: «در کوچه و بازار اگر کسی مرا تخویف و تخفیف میکرد یا کتک میزد جرئت نداشتم که منهم معارضهبهمثل کرده او را بزنم و گو که زور من از او بیشتر بود. من گمان میکردم که اصلاً زور و جرئت در من موجود نیست؛ ولی حالا که میبینم هم زور داشتهام و هم جرئت میدانم که آن بیزوری و کمجرئتی از اثر توسریها، کتکها و فحشهایی بوده است که به نام تربیت من، دوستان و مربیان من، به من وارد میآوردند!»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
عقربِ عهد پرویز
در پنجسالگی همراه پدر و مادر و خواهر و برادرش به کربلا میرود. شبی در بیستون توقف میکنند. باد چراغ را خاموش میکند. محمدتقی حس میکند چیزی از روی پای او و بعد دست مادر و سینه برادر کوچکش رد شد و رفت. چراغ که روشن شد عقرب بزرگی را دید که «از عقاربِ عهد پرویز» است. مادر فریاد میزند و عقرب با سنگ کشته میشود. او در هماندم، چنین میسراید:
به بیستون چو رسیدم یک عقربی دیدم | اگر غلط نکنم از لیفند فرهاد است |
پدر فراوان میخندند و پس از آن هرجا مینشیند برای خندان حضار شعر محمدتقی را با آبوتاب میخواند و افتخار میکند که ماشاءالله پسرش دارای چنین طبعی است.[۲۱]
نفیسی: دیگر از این مرد جدا نشدم
سعید نفیسی از دوران دبیرستانش میگوید که چطور اشعار بهار را بهیاد میسپرد. پس از هشتنه سال که دوره تحصیلش تمام میشود و از سفر اروپا برمیگردد، مانند بسیاری آرزوی دیدار بهار را در دل دارد که یکی از مشاهیر درجهاول آن دوران است و یکی از پرشورترین روزنامههای تهران یعنی نوبهار را منتشر میکند. پس از مدتی فرصت دیدار دست میدهد: «در همین روزها بود که در مجلس میخواستند اعتبارنامه وی را رد کنند و برای این کار مخالفانش جزوهای از گفتار وی ترتیب داده و مطالبی از مقالاتش اقتباس کرده بودند که بهزعم آنان بوی کفر میداد. باور کنید که خواندن این جزوه او را درنظر من بهمراتب بزرگتر از آن کرد که اشعارش کرده بود. ازآنجاکه میدانستم مرد بزرگی است در این گیرودار وارد شدم و از آن روز دیگر از این مرد بزرگ جدا نشدم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کبوترهای بهار
پنجره اتاق بهار روی به باغ خانه باز میشد. در تهباغ لانهٔ کبوتران محبوب بهار قرار داشت. دلبستگی خاصی به آنها داشت. عصرها آزادی کبوتران و پروازشان را در آسمان به تماشا مینشست. از آزادی و آرامش آنها لذت میبرد. پس از زندانی و تبعیدشدن بهار به اصفهان، روزگار بر خانواده سخت میشود و سودابه همسرش مجبور میشود بسیاری از داشتنیها حتی کبوترها را بفروشد و همراه بچهها به اصفهان برود. بهار پس از شنیدن خبر فروش کبوترها، خاموش میشود و غباری از افسردگی بر چهرهاش مینشیند. پس از رهایی از تبعید، با صد شوق همراهِ خانواده به تهران بازمیگردد. در صبحی زود که در باغ قدم میزند ناخوآدگاه بهسوی لانه کبوترهای بهفروشرفته میرود، در کمال ناباوری صدای آنها را میشنود که میغرند و میخوانند. شادی سراسر وجودش را میگیرد. از «مشهدیاصغر» باغبان پیر ماجرا را میپرسد. میگوید: «وقتی خانم اینها را فروخت و پیش شما به اصفهان آمد، کبوترها خود بعد از چند روزی، کمکم برگشتند به لانهشان و دیگر نرفتند و کسی هم سراغشان نیامد.» چشمان بهار پر از اشک میشود و شادی در وجودش تهنشین.[۲۲]
بهار پدر همهٔ ایرانیها بود
بهار پس از دو هفته بیهوشی و تلاش دکترها برای بازگرداندن او به زندگی، بر اثر بیماری سل، رهسپار دنیای دیگر میشود. پروانه از ناباوریاش در غم ازدستدادن پدر میگوید: «آنهمه علم، هوش، استعداد و قدرت رفت.» در کنار قبر پدر نشسته و با خود زمزمه میکند که دیگر پدر را نخواهد دید، سالهای آخر عمر چقدر به او نزدیک شده بود. او بهترین دوست پروانه شده بود. در این حالوهواست که یکی از دوستانش در گوش او میگوید: «خُب پدر همه میمیرند، تو باید به فکر بچهات باشی.» در جواب میگوید: «او تنها پدر من نبود. پدر همهٔ ایرانیها بود و بلکه پدر همه فارسیزبانان دنیا.»[۲۳]
زندگی و یادگار
روز و روزگار بهار
- ۱۲۶۵: تولد بهتاریخ ۱۶عقرب(آبان)، ۱۲ربیعالاول۱۳۰۴ برابر با ۹دسامبر۱۸۸۶ در شهر مشهد، محله سرشور.
- ۱۲۷۲: سرودن اولین شعر در ۱۰سالگی.
- ۱۲۷۹: ادامهٔ تحصیل در مشهد تحصیلات خود را در محضر «ادیب نیشابوری» (میرزا عبدالجواد).
- ۱۲۸۲: فوت پدرش ملکالشعراء صبوری
- ۱۲۸۳: کسب مقام «ملکالشعرا» در ۱۹سالگی.
- ۱۲۸۴: سرودن مستزاد معروفش با مطلع: «با شَه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست****کار ایران با خداست»؛ ورود به امور سیاسی در بیستسالگی و پیوستن به صف مشروطهخواهان خراسان؛ چاپ اشعار سیاسیاش در روزنامه نیمهمخفی خراسان، بدون امضاء یا با امضاء (م.ب) و جلب توجه بسیاری از مردم.
- ۱۲۸۵: انتشار اشعار سیاسیاش در روزنامه طوس بهمدیریت میرزا هاشمخان قزوینی و کسب شهرت.
- ۱۲۸۶: سرودن مثنوی «اندرز به شاه» خطاب به محمدعلیشاه با این مطلع: «پادشها چشم خرد باز کن****فکر سرانجام، ز آغاز کن»
- ۱۲۸۸: ملاقات با حیدرخان عمو اوغلی برای اولین بار در مشهد بهمنظور تشکیل «حزب دموکرات»؛ چاپ و انتشار نخستین شماره روزنامه نوبهار متعلقبه «حزب دموکرات» مشهد در روز پنجشنبه بیستویکم میزان(مهر)؛ عضویت کمیته ایالتی حزب دموکرات خراسان؛ تکان دادن شهر مشهد با ایراد نطقی در اولین جلسه «حزب دموکرات» و بهوحشتانداختن «کینیاز دابیژا» جنرال کنسول دولت تزاری.
- ۱۲۸۹: سرودن قصیده معروف «سوی لندن گذر ای پیک نسیم سحری» خطاب به وزیر خارجه انگلستان، سر ادوارد گری.
- ۱۲۹۰: توقیف روزنامهٔ «نوبهار» پس از یک سال فعالیت، بهدستور وثوقالدوله وزیر خارجه وقت؛ سرودن قصیدهٔ «بوی خون ای باد از طوس سوی یثرب بَر» در واقعهٔ بهتوپبستن مسجد گوهرشاد و گنبد مطهر حضرت امام رضا(ع) از سوی روسهای تزاری؛ انتشار روزنامهٔ «تازهبهار» روز دوشنبه ۴قوس(آذر)در مشهد؛ توقیف روزنامه پس از ۹ شماره بهدستور «کینیاز دابیژا»؛ تبعید از مشهد به تهران همراهبا ۹ نفر از اعضای کمیته «حزب دموکرات ایران» بهدستور «کینیاز دابیژا» و بهغارترفتن اموالش در میان راه بهدست دزدان؛ ملاقات با «حیدرخان عمواوغلی» و رفیقش «ابوالفتحزاده» هنگام تبعید، بین راه سبزوارشاهرود؛ نوشتن نامه به «شیخجواد تهرانی» برای درخواست تهیهٔ تذکرهٔ عبورِ حیدرخان و دوستش از مرز؛ رفتن حیدرخان به لندن پس از یک ماه توقف در مشهد؛ بهنظم درآوردن ماجرای سفر خود و ستودن استادش «صید علیخان درگزی».
- ۱۲۹۲: انتشار دورهٔ دوم «نوبهار» در مشهد طی دیماه؛ انتخابشدن از سوی مردم کلات، سرخس و درگز به نمایندگی دورهٔ سوم مجلس شورای ملی.
- ۱۲۹۳: انتشار دورهٔ سوم «نوبهار» در تهران طی آذرماه.
- ۱۲۹۴: نوشتن بخشی از تاریخ سیاسی افغانستان در مردادماه؛ انتشار روزنامه نوبهار در سال چهارم از شماره ۶۱ بهبعد؛ تبعید به بجنورد در کابینه «محمدولیخان سپهدار اعظم» و سپریکردن شش ماه در تبعید.
- ۱۲۹۴: توقیف روزنامهٔ «نوبهار» در آبانماه؛ مهاجرت به قم؛ شکستن دستش در مسیر قم بهعلت واژگونشدن درشکه؛ سرودن قصیدهای خطاب به بهار از سوی «ادیبالممالک فراهانی» با این مطلع: شکست دستی کز خامه بس نگار آورد****نگارها ز سر کلک زرنگار آورد»؛ بنیاننهادن «انجمن دانشکده» در تهران بنیان.
- ۱۲۹۶: انتشار سال ششم «نوبهار» در تهران؛ توقیف آن در مرداد؛ انتشار روزنامه «زبان آزاد» سه روز پس از توقیف «نوبهار»؛ توقیف آن پس از ۳۵ شماره؛ انتشار مجدد روزنامه در روز پنجشنبه ۹عقرب یک روز پس از منع توقیف بهدستور احمدشاه؛ درگذشت مادر بهار ۱۴ سال پس از درگذشت پدرش (۱۳۳۶ه.ق، ۱۹۱۷م)؛ نگارش تاریخچه سه سالونیم جنگ (۱۹۱۴تا۱۹۱۸م)، بخشی از «تاریخ قاجاریه» و چاپ آن در سال ششم روزنامه نوبهار.
- ۱۲۹۷: انتشار نخستین شماره «مجله دانشکده» در تهران طی اردیبهشت و دوام آن بهمدت یک سال؛ سرودن قصیده معروف «بث الشکوی» بهمناسبت توقیف روزنامه «نوبهار» با این مطلع: «تا بر زبر ری است جولانم»؛ نگارش رمان «نیرنگ سیاه» یا «کنیزان سفید» و چاپ آن در روزنامه «ایران» بهمدیریت برادرش محمد ملکزاده.
- ۱۲۹۸: انتشار نخستین شمارهٔ روزنامه نیمهرسمی «ایران» بهمدیریت او در اسفندماه و دوامش بهمدت دو سال، تا سوماسفند۱۲۹۹.
- ۱۲۹۹: تحتنظربودن از سوی کابینه سیدضیاءالدین طباطبایی، طی دوران کودتا بهمدت سه ماه در شمیران؛ سرودن قصیدهٔ «هیجان روح» با این مطلع: «ای خامه دو تا شو و به خط مگذر»
- ۱۳۰۰: حضور در محضر درس «هرتسفلد» دانشمند آلمانی برای فراگرفتن زبان پهلوی تا اوایل سال۱۳۰۵شمسی با جمعی از فضلای ایران؛ نمایندهٔ مردم بجنورد در مجلس چهارم.
- ۱۳۰۱: سرودن قصیده معروف «دماوندیه» و «سکوت شب»؛ انتشار روزنامه «نوبهار هفتگی» در تهران طی مهر ماه؛ نگارش تاریخچه «اکثریت در مجلس چهارم» و چاپ قسمتی از آن را در روزنامه «نوبهار هفتگی».
- ۱۳۰۲: نمایندهٔ مردم کاشمر در مجلس پنجم؛ بهنظم درآوردن قسمتی از سرگذشت خود با این مطلع: «یاد باد آن عهد کم بندی بهپای اندر نبود»؛ سرایش مثنوی «جمهورینامه»؛ چاپ این مثنوی در روزنامه قرن بیستم به نام میزاده عشقی برای نخستین بار.
- ۱۳۰۳: ازپادرآمدن «واعظ قزوینی» مدیر روزنامه «رعد قزوین» بهدلیل شباهتی به بهار با اصابت گلوله بعد از ایراد نقط تند بهار در مجلس و قصد وی برای خروج از صحن مجلس؛ سرودن قصیدهٔ «یک شب شوم» با این مطلع: ««شب چو دیوان به حصار قلکی راه زدند»
- ۱۳۰۵ برگزیدنشدن به نمایندگی مردم تهران در مجلس ششم؛ سرودن «چهار خطابه» خطاب به «رضاشاه پهلوی».
- ۱۳۰۶: سرودن قصیدهٔ «فتح دهلی».
- ۱۳۰۷: تدریس در دارالمعلمین و کنارهگیریِ از کار سیاست بهدلایلی.
- ۱۳۰۸: اسارت در زندان مجرد بهمدت یک سال؛ سرودن چند قصیده و مسمط طی دوران اسارت؛ درج این اشعار در جلد اول دیوانش (چاپ اول) صفحههای ۴۸۵تا۵۰۰؛ غزلی دربارهٔ زندانیشدنش: «من نیم مسعود بواحمدولی زندان من **** کمتر از زندان نای و قلعه مندیش نیست»
- ۱۳۰۹: سرودن مثنوی مستزاد خطاب به «صادق سرمد» و تعیین شیوه و سبک شعرای گذشته و معاصر در آن.
- ۱۳۱۰: چاپ دیوان اشعار؛ جلوگیری از ادامهٔ انتشار آن پس از چاپ ۲۰۸ صفحه.
- ۱۳۱۱: اسارت در زندان روز ۲۹اسفند بهمدت پنج ماه؛ سرودن «شباهنگ» با مطلع: «بر شو ای رایت روز از در شرق» و سرایش قصیدهٔ «هفت شین» با این مطلع: «شد وقت آن که مرغ سحر نغمه سر کند **** گل با نسیم صبح سر از خاک برکند»
- ۱۳۱۲: آزادی از زندان و تبعید به اصفهان؛ ترجمهٔ اندرزهای «آذر باد ما را اسفندان» از پهلوی به فارسی و بهنظم کشیدن آن؛ سرودن قصیدهای به «لهجه مشهدی» با این مطلع: «امشو در بهشت خدا وایه پندری» چاپ کامل قصید در مجله یغما (تمام قصیده در دیوان درج نشده است.)؛ آغاز سرایش «کارنامهٔ زندان»؛ برگرداندن «شاهنامه گشتاب با یادگار زریران» از پهلوی به فارسی؛ نگارش «شرح احوال فردوسی» برمبنای شاهنامه؛ امضای قرارداد تصحیح «تاریخ بلعمی» با وزارت فرهنگ؛ چاپ این کتاب بههمت محمد پروین گنابادی در سال۱۳۴۵شمسی.
- ۱۳۱۳: اتمام سرایش «کارنامهٔ زندان» در اصفهان؛ فراخواندهشدن از اصفهان به تهران برای برگزاری جشن «هزاره فردوسی» با وساطت مرحوم محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) و علیاصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت؛ سرودن قصیدهٔ «آمال شاعر» پس از بازگشت از اصفهان؛ بهفارسی درآوردن شعر «درینک واتر» شاعر انگلیسی در جشن «هزاره فردوسی»؛ سرودن قصیدههای «آفرین» و «کل الصید في جوف الفرا» در «هزاره فردوسی»؛ اشتغال به تدریس ادبیات در دانشسرای عالی ادبیات؛ تألیف «رساله زندگی مانی».
- ۱۳۱۵: سفری کوتاه به مازندارن و گیلان برای گردش در فروردین ماه مطابق ذیحجه۱۳۵۴ و مارس۱۹۳۶؛ سرودن قصیدهٔ «سپیدرود» رهآورد سفرش با این مطلع: «هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟ **** بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود»
- ۱۳۱۶: تدریس ادبیات به اولین گروه دانشجویان دکترای ادبیات فارسی در دانشگاه تهران.
- ۱۳۱۸: چاپ تصحیح کتاب «مجملالتواریخ و القصص»؛ سرودن قصیدهٔ «دیروز و امروز».
- ۱۳۲۱: انتشار روزنامهٔ «نوبهار»، ۳اسفندماه در تهران و تعطیلشدن آن پس از ۱۰۲ شماره؛ چاپ مقالهٔ معروف «از آن طرف راه نیست» در چند شمارهٔ روزنامهٔ «نوبهار»؛ انتشار جلد اول و دوم «سبکشناسی» یا «تاریخ تطور نثر فارسی».
- ۱۳۲۲: تدوین شرح زندگانی «سیدحسن مدرس» و انتشار آن در روزنامه «نوبهار»؛ ریاست کمیسیون ادبیِ انجمن روابط فرهنگی ایران و اتحاد جماهیر شوروی در تهران برای مدتی طی ۱۳۲۲تا۱۳۲۶؛ نوشتن رسالهای با عنوان «در آرزوی مساوات» و چاپ آن در چند شمارهٔ «نوبهار».
- ۱۳۲۳: چاپ و انتشار جلد اول «تاریخ احزاب سیاسی با انقراض قاجاریه» تألیفی خودش طی سالهای۱۳۲۱تا۱۳۲۲.
- ۱۳۲۴: عهدهدار وزارت فرهنگ هنگام زمامداری احمد قوام (قوامالسلطنه)؛ سفر به باکو با هیئتی برای شرکت در جشن ۲۵سالگی تشکیل حکومت آذربایجان شوروی (پنجمین ماه ۱۳۶۴ه.ق برابر با ششمین ماه از ۱۹۴۵م)؛ سرودن قصیدهٔ «هدیه باکوه» ؛ سفری کوتاه از تهران به مشهد؛ انتشار بخشی از کتاب «جوامعالحکایات و لوامعالروایات» عوفی بهتصحیح وی، از طرف وزارت فرهنگ؛ نگارش «شرح زندگی لنین» و چاپ آن در شمارهٔ سوم از سال دوم مجله «پیام نو»، بهمن۱۳۲۴؛ ریاست نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران از طرف انجمن روابط فرهنگی ایران با اتحاد جماهیر شوروی.
- ۱۳۲۵: همکاری با احمد قوامالسطنه و تأسیس حزب «دموکرات ایران»؛ کنارهگیری از مقام وزارت فرهنگ احمد قوام.
- ۱۳۲۶: چاپ جلد سوم «سبکشناسی» یا «تاریخ تطور نثر فارسی»؛ نماینده مردم تهران در دورهٔ پانزدهم قانونگذاری مجلس؛ رهسپار سوئیس برای معالجه سل.
- ۱۳۲۷: مکاتبه با «ادیبالسلطنه سمیعی» حین اقامت در سوئیس.
- ۱۳۲۸: بازگشت به ایران در اردیبهشت؛ سرودن قصیده «یک صفحه از تاریخ» با این مطلع: جرم خورشید چو از حوت به برج بره شد»
- ۱۳۲۹: تشکیل «جمعیت ایرانی هواداران صلح» در تهران؛ دعوت رسمیِ دولت پاکستان از وی برای سفر به آن کشور و نرفتن به این سفر بهعلت بیماری؛ ریاست مجلس یادبود «محمد اقبال لاهوری» در پاکستان روز یکماردیبهشت یکماردیبهشت و ایراد سخنرانی درباره اقبال؛ ارسال پیامی به دانشجویان در یکماسفند؛ انعقاد قرارداد برای نگارش «سبکشناسی شعر فارسی» با وزارت فرهنگ؛ نگارش بخشی از آن کتاب و ادامهنیافتن آن بهدلیل بیماری و سپس مرگ. انتشار بخش تدوین و تحویلشده به وزارت فرهنگ در سال۱۳۴۲شمسی بهکوشش آقای «علیقلی محمودی بختیاری» با نام «سبکشناسی» یا «تطور شعر فارسی»، بخش یکم، دفتر چهارم، در ۱۱۲ صفحه و بهچاپ مؤسسه مطبوعاتی علمی؛ سرودن آخرین اثرش قصیدهٔ «جغد جنگ» و بستن دفتر اشعارش برای همیشه؛ چاپ این قصیده در روزنامه «مصلحت» برای اولین بار در روز یکشنبه ۱۳اسفند (۲۵جمادیالأول۱۳۷۰ه.ق و سوممارس۱۹۵۲م)؛ ارسال پیامی به جوانان در روز سهشنبه ۲۹اسفندماه.
- ۱۳۳۰: بدرود حیات در روز اولاردیبهشت، مطابق با ۱۵رجب۱۳۷۰ برابربا ۲۱آوریل۱۹۵۱، ساعت ۸ صبح، در خانه خود در خیابان ملکالشعراء بهار، خیابان تختجمشید؛ تششیع پیکرش در بعدازظهر روز دوماردیبهشت، مطابق با ۱۶رجب۱۳۷۰، ۲۲آوریل۱۹۵۱، از مسجد سپهسالار تا چهارراه مخبرالدوله و بهخاکسپردن پیکر در ساعت ۴بعدازظهر همان روز در باغ آرامگاه ظهیرالدوله شمیران.
بهار و روزگارش
بهار شب ۱۳ربیعالاول۱۳۰۴ مصادف با جمعه ۱۹آذر۱۲۶۵ در شهر مشهد زاده شد و تا روز اول اردیبهشت۱۳۳۰شمسی زندگی پرتلاطم و پرفرازونشیبی را تجربه کرد. خود میگوید: «پدرم، تاریخ ولادت مرا در روز ۱۳ربیعالاول۱۳۰۴هجری معین کرده است.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
میرزا محمدکاظم پدر ادیب بهار متخلص است به صبوری؛ شاعر و انسانی روشنفکر. به اهل خانه سخت نمیگرفت و سعی میکرد برخلاف رسم زمانه، با آنها دمخور شود: «پدرم غالباوقات که بهخانه میآمد مینشست و با ما صحبتهای علمی و ادبی و تاریخی میداشت و دارای این عقیده نبود که با زن و بچه نباید صحبت کرد. با ما صحبت می کرد و همان صحبتهای او بر مدارج معلومات مادرم و من میافزود.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
پدر، نخستین معلم بهار
بهار به لطف پدر از همان بدو کودکی با ادبیات عربی و فارسی آشنا شد. میرزا محمدکاظم صبوری با تحصیل ادبیات و زبانهای عربی و فرانسه و فقه و حکمت، یکی از فضلای مشهور خراسان بود. در سرودن قصیده بهقدری استاد و توانمند بود که از سوی «ناصرالدین شاه قاجار» فرمان ملکالشعرایی آستان قدس را دریافت میکند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
میرزا محمدکاظم برای اهل خانه از نوادر و حکایتهای عرب و شعرهای فارسی و عربی میگفت. وقتی ترجمه آثار «الکساندر دوما» ادیب معروف فرانسوی به فارسی ترجمه شد، آن را تهیه کرد و هر شب آن را با صدای بلند میخواند: «وقتی هم خسته میشد به مادرم میداد و او هم قدری میخواند. بعد از شام خوردن باز هم میخواندند و میخوابیدند.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مادر بهار نیز از یک خانواده بازرگان اهل گرجستان بود که در بحبوحهٔ جنگهای میان روس و ایران بهدست «عباس میرزا نائبالسلطنه» به اسارات درآمد و مسلمان شد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بهار و مکتبخانه
محمدتقی را از سن پنجسالگی به مکتبخانه فرستادند. او در زندگی خودنوشتش بهطور کامل شرح این دوران را بیان کرده است. هنوز ده سال بیشتر نداشت که معلم پیر مکتبخانه را با آن شلاق سیمی دردآورش هجو میکرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
طبعِ شکوفای بهار
بهار از هفت سالگی شعر گفت. روزی درِ حیاط خانه بازی بود و زیر لب شاهنامه را زمزمه میکرد ناگهان بیتی بهاین صورت درآمد:
تهمتن بپوشید ببر بیان | بیامد به میدان چو شیر ژیان |
کمی تعجب کرد، اما گویی که دنیا را به او داده باشند، خوشحال شد و رفت آن را در حاشیهٔ کتاب شاهنامه نوشت. فردای آن روز پدرش شعر را خواند و ده تا پول سیاه به او جایزه داد. شعرهای بعدی و تشویقهای پس از آن، محمدتقی را به شاعری علاقمند کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دریافت عنوان ملکالشعرایی
او بدیهسرایی قابل بود. بهتدریج در شاعری چنان توانا و نیرومند شد که حسادت شدید دیگران را برانگیخت تا جاییکه اشعار او را سرودهٔ پدرش میدانستند. اما بهار بارها بدیههسرایی کرد و امتحان شاعری خود را پس داد. در نهایت با سربلندی از آزمونهای دشوار شاعری بیرون آمد و همگان را واداشت طبع فوقالعاده او در شاعری و نبوغ کمنظیرش را ستایش کنند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بهار پس از مرگ پدر به دستور «مظفرالدین شاه قاجار» عنوان «ملکالشعرایی آستان قدس رضوی» را از آنِ خود کرد.
همسر بهار؛ بانویی مدیر و مدبر
سودابه صفدری پس از ازدواج با بهار، نام اول خود را به بهار تغییر میدهد. فرزندان او را در خانه "بهار جون" صدا میزدند. زنی مدیر و مقتدر بود که اداره همه امور خانه و زندگی بهار و فرزندان را بهعهده داشت. پروانه میگوید: حالا که به گذشته فکر میکنم بیشتر به فداکاری و سکوت و مقاومت مادرم پی میبرم. پدرم نه از قیمت خاکهٔ زغال و هیزم و برنج و روغن خبر داشت و نه از بالا رفتن قیمتها. او حقوقش را در آخر ماه یکجا در اختیار مادرم میگذاشت و او بود که با آن درآمد، که زیاد هم نبود باید زندگی را میچرخاند.[۲۴]
فرزندان بهار
مَلک، شش فرزند دارد: هوشنگ، ماهملک، ملکدخت، پروانه، مهرداد و چهرزاد. آنها زیر سایهٔ پدر و مادری باسواد و آزادیخواه بالیدند. پروانه رابطهٔ نزدیکتری با پدرش بهویژه در سالهای واپسین زندگی بهار داشت. همین نزدیکی به پدر او را آزاده و جستوگو و عاشق ایران بار آورده بود. هوشنگ در آمریکا تحصیل کرد. او بنیانگذار شعبه دانشگاه نیویورک در ایالت نیویورک بود. مهرداد هم ایرانشناسی برجسته بود.
منشور اخلاقی بهار برای پروانه
پروانه، بودن در کنار پدر آنهم در سالهای پایانی عمر در سوئیس را یکی از خوشبختیهایش در زندگی میداند و «راه درست فکر کردن» و «آزادی» را بهترین و مهمترین ثروت خانوادهاش توصیف میکند. میگوید: «افکار و فلسفهٔ پدر در مقابل مشکلات و ناراحتیها، بزرگترین مدرسه برای اوست. در تمام قدمهای زندگی به دیوان پدرم رجوع کرده و میکنم.»[۲۵] وقتی ناگواریها او را از پای درمیآورد این شعر پدر را زمزمه میکرد:
زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو | نیست هنگام تأمل بیدرنگ آماده شوخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه |
پدر همواره توصیه میکرد قدر زمان و فرصتها را بداند.
فرصت نده از دست چو وقتی به کف افتد | کاین مادر اقبال همه ساله نزایدخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه |
در سوئیس هنگام پرستاری از پدر در بیمارستان از پدر میشنود: «هیچگاه در هیچ موقعیتی مگذار که دیگران با وسوسههای دروغ روح تو را آزرده کنند و هیچچیز در دنیا ارزش آن را ندارد که انسان روحش را بفروشد.»[۲۶]
نخلی که قد افراشت به پَستی نگراید | شاخی که خم آورد دیگر راست نیایدخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه |
در زندگی به پروانه آموخت: به هر کاری دست میزنی با حقیقت برابر باشد ولو اینکه با شکست روبهرو شوی. هیچوقت دروغ نگو و لو به دشمنانت:
سخن بزرگ شود، چون درست باشد و راست | کس ار بزرگ شد از گفتهٔ بزرگ، رواست[۲۷] |
یا جای دیگر میگوید:
مکن گوش هرگز به مرد دروغ | که در گفتههایش نبینی فروغ[۲۸] |
بیماری بهار
بهار بهسبب بیماری سینه و سل مجبور میشود برای معالجه در سال۱۳۲۶ به سوئیس برود. برای مدتی حال او تااندازی بهبود مییابد اما پس از اطمینان از عدم درمان بیماریاش در اردیبهشت۱۳۲۸ به ایران بازمیگردد. آخرین فعالیت اجتماعی او، عهدهداری ریاست جمعیت هوادارن صلح بود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شخصیت و اندیشه بهار
دلبستگی بهار به ایران و فرهنگ ایرانیان
بهار شیفته و دلبستهٔ فرهنگ ایران، مردم و آداب و رسوم سرزمین خود بود. این را میتوان از لابهلای صدها مقالاتش که در پیرامون شناخت ادب و فرهنگ ایران نگاشته، دریافت؛ از مقالاتی چون شرح احوال فردوسی، نوروز و مهرگان، تذهیب و نقاشی در ایران و... او از بازیهای خراسان با شور و شوق یاد میکند، همچنان که از اشعار محلی کردی و سایر جلوههای زندگی مردم ایران. در یکی از سخنرانیهایش میگوید: «توده حقیقی این ملت ما و شما نیستیم، بلکه توده حقیقی ما برزگران و دهقانان و مردم شهرستانها هستند...»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه علاقهٔ او به زبان و ادبیات پهلوی و مطالعه و فعالیت در این زمینه، تبلور دیگری است از شیفتگی فراوانش به ادب و فرهنگ این مرزوبوم. ایران و ایرانی بهمعنای وسیع کلمه الهامبخش است.
بهار بیآنکه دمی از آموختن خسته شود، زبان پهلوی را نزد «هرتسفلد آلمانی» آموخت و پس از آنها متونی را از پهلوی به فارسی برگرداند. این همت نستوه، نشانگر علاقهٔ او به شناسایی و شناساندن ادب و فرهنگ و تاریخ ایرانزمین است.
شیفته فردوسی است
بهار شیفته فردوسی بود؛ از آن رو که زندهکننده فرهنگ و زبان ایرانیان است. نوشتههای متعدد و اشعار فراوانش درباره فردوسی گواه این سخن است. بارها به ستایش از شاهنامه و فردوسی پرداخته و از مضامینش در اشعارش سود برده است. در فهرست آثار بهار، هفت مقاله مستقل و یک خطابه در حوزهٔ شاهنامهشناسی وجود دارد. او در تصحیح خود از شاهنامه، حاصل تأملاتش را بر حاشیهٔ آن مینوشت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بهار آشنایی گستردهای با ادب کهن دارد بههمینجهت شیفته شیوههای کهن است و در اشعارش از آنها با احترام یاد میکند. بهار فردوسی را سخنوری پرمایه میداند و دربارهٔ او سروده در سخن «نعوذبالله پیغمر است، اگر نه خداست».[۲۹] او فردوسی را بزرگترین نماینده «شعر اخلاقی» میداند. نیز عقیده دارد در اشعار وصفی، فردوسی بهقدری جلو رفته است که نمیتوان مدعی شد که بهتر از او میتوان یافت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اهل تقلید نیست
بهار اهل تقلید نیست و تا جایی که میتواند از تتبع و تقلید پرهیز میکند. بهار فکری دارد زنده و دورپرواز و هوشی تیز در برابر اندیشههای رایج عصری و بهآسانی تسلیم آنچه به او عرضه میکنند، نمیشود، بلکه از خود رأی و نظری دارد. این روحیهٔ ابتکار و خلاقت را در همهجا در روزنامهنگاری، سیاست، شاعری و معلم حفظ کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
«محشر خر» از سرودههای زیبای بهار در انتقاد به گروهی است که بازیچه یکعده از سیاسیون در دوره چهارم مجلس شورای ملی (حدود ۱۳۰۱و۱۳۰۲ش) شده و تحتتأثر سردستهٔ خود برای مخالفان «مردهباد» و برای موافقان نعرههای «زندهباد» نثار میکردند.
- محشر خر گشت طهران، محشر خر «زندهباد»
- خرخری ز امروز تا فردای محشر «زندهباد»
- روح نامعقول این خرْ مردهملت، کز قضا
- هست هر روزی ز روز پیش خرتر، «زندهباد»
- اندرین کشور که تا سرزندگان یکسر خرند
- گر خری تیزی دهد گویند یکسر «زندهباد»
- اسب تازی گر بمیرد از تأسف، گو بمیر
- اندر آن میدان که گویند ابلهان خر «زندهباد»
- راهآهن گر بخواهی مردهات بیرون کشند
- در چراگاه وطن، گو اسب و استر «زندهباد»
- در محیطی کامتیازی نیست بین فضل و جهل
- آن مکرر «مردهباد» و این مکرر «زندهباد»
- گر کسی گوید که حیدر قلعهٔ خیبر گرفت
- جای حیدر جملگی گویند، خیبر «زندهباد»
- ور کسی از خولی و شمر و سنان مدحی کند
- جملگی گویند با اصوات منکر، «زندهباد»
- آنکه گوید «مردهباد» امروز در حق کسی
- رشوتی گر داد گوید روز دیگر «زندهباد»
- از پی تغسیل و دفن مردمان زندهدل
- مردهشو در این محیط مردهپرور «زندهباد»
- در گلستانی که بلبل بشنود توبیخ زاغ
- راح و ریحان «مردهباد» و خار و خنجر «زندهباد»
- مردم دانای سالم، مرده و اندر عوض
- دولتِ زشتِ ضعیفِ زردپیکر «زندهباد»[۳۱]
روح انتقادی دارد
روحیهٔ انتقادی یکی از خصیصههای شخصی بهار است که در نوشتههایش موج میزند. این روحیه را در شاعری، روزنامهنگاری، سیاست و استادی او میتوان دید. نقد او بر ترجمان البلاغه تصحیح «احمد آتش» یا نقد یکی از نوشتههای عباس اقبال از این نمونههاست.[۳۲]
سیاستمداریِ بهار
بهار از چهاردهسالگی بهاتفاق پدر در مجامع آزادیخواهان حاضر میشود و از این راه دل به آزادی و مشروطیت میبندد. پس از درگذشت پدر، در بیستسالگی به جرگه مشروطهخواهان میپیوندند.
در مشهد، انجمنی بهنام «سعادت» تاسیس میشود که بهار به آن راه مییابد؛ مقارن با «استبداد صغیر»، کودتای «محمدعلی شاه» و «گلولهباران مجلس». پس از آن با هممسلکان خود روزنامه «خراسان» را با نام مستعار «رئیس الطلاب» راهاندازی میکند. نخستین اشعار وطنی بهار در این روزنامه منتشر میشود.[۳۳]
بهار و نمایندگی مجلس
بهار چندین بار بهنمایندگی از مردم خراسان و تهران و بجنورد به مجلس شورای ملی راه مییابد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد در دوره سوم بهنماینگی از مردم «درهگز» و «سرخس» در مجلس سوم حضور مییابد و در دوره چهارم بهنمایندگی از مردم بجنورد. در دوره پنجم مجلس با «سیدحسن مدرس» همسو و همراه میشود؛ «در مجلس پنجم من، مدرس، آشتیانی و بهبهانی در اقلیت بودیم. این اقلیت و مخالفت تا پایان دورهٔ پنجم طول کشید.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه بهار بهسبب اقبال و اعتبارش در بین عامهٔ مردم بهواسطه بسیاری از اشعار وطنیاش که هماهنگ با نیازهای مردم بود در دوره پنجم و ششم مجلس نیز از شهر تهران در مجلس حضور مییابد.[۳۴]
او در زمان پهلوی دوم و در دورهٔ پانزدهم مجلس شورا نیر از تهران انتخاب میشود. اما بیماری مانع از حضور فعال او در مجلس میشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بهار، ناشر چند روزنامه آزادیخواه
بهار در همان بحبوحه انقلاب مشروطیت در سال۱۳۲۸ق و پس از برکناری «محمدعلی شاه» بهعضویت «حزب دموکرات ایران» درمیآید و روزنامه «نوبهار» را دایر میکند که ناشر افکار و سیاستهای این حزب است و علیه فعالیتهای روس در ایران مینویسد. «نوبهار» با فشار روسها متوقف میشود و بهجای آن «تازهبهار» را تأسیس میکند. آنهم بعد از مدتی متوقف میشود. البته روزنامهٔ «نوبهار» پس از سقوط حکومت رضاشاه و بازشدن فضای سیاسی برای مدتی منتشر میشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
در کسوتِ وزیری فرهنگ
در زمان نخستوزیر احمد قوام (قوامالسلطنه) در سال۱۳۲۴ش بهسبب دوستی عمیقی بهار با قوام، پذیرفت که وزیر فرهنگ (آموزشوپروزش فعلی) شود. خود مینویسد: «آخر وزیر شدم و ایکاش که آقای قوام مرا به وزارت دعوت نمیکرد و آن چندماه شُوم را که بیهیچ گناه و جرمی در دوزخم افکنده بودند، نمیدیدم.»[۳۵] دوران وزات او چند ماهی نپایید و بهدنبال وقایع آذربایجان استفعا داد.
اشعار سیاسی بهار
سیاست یکی از وجوه غالب در اشعار بهار است. دو عنصر «وطنپرستی» و «آزادی» نمود فراوانی در دیوانش دارد. بهار در کوران حساسترین تحولات سیاسی کشور قرار دارد و با سلاح شعر به مبارزه با آنچه وطن را بهسوی نابودی سوق میدهد، برمیخیزد.
او مسمط باعنوان «ایران مال شماست» را در سال۱۲۹۰ هنگامی که دولت روس تزاری به ایران اولتیماتوم داد و انقلاب شروع شد، در مشهد سرود و در روزنامه «نوبهار» منتشر کرد.
هان ای ایرانیان! ایران اندر بلاست | مملکت داریوش دستخوش نیکولاست | |
مرکز مُلک کیان در دهن اژدهاست | غیرت اسلام کو؟ جنبش ملی کجاست؟ | |
برادران رشید! اینهمه سستی چراست | ایران مال شماست، ایران مال شماست[۳۶] |
مظفرالدین شاه پس از اعطای مشروطیت، در دل ملّیون و مشروطهخواهان ایران جای گرفت و شعرای مشروطهخواه از جمله بهار او را مدح کردند.
ایا نسیم صبا ای بَرید کارآگاه | ز طوس جانب ری این زمان بپیما راه | |
ببر پیامی از چاکران درگه قدس | به آستان مَلِک شهریار کارآگاه | |
بِهین شّهنشه والاتبار ملکستان | خدایگان سلاطین مظفرالدین شاه | |
شَه مبارک فال و مَه همایونفر | خدیو چرخ برین خسرو ستاره سپاه | |
ز دست معدلتش پای ظلم شد در بند | زپای تختگهش دست جور شد کوتاه[۳۷] |
بهار در یادداشتی مینویسد: «این قصیده در سن هیجدهسالگی بلافاصله پس از فوت مرحوم صبوری ملکالشعرا پدرم گفته شد و به تهران ارسال گشت و مرحوم مظفرالدین شاه یکصدتومان صله و فرمان ملکالشعرایی آستان قدس رضوی را برایم فرستاد.»
«عدل مظفر»*** | ||
کشور ایران ز عدل شاه مظفر | رونقی از نو گرفت و زینتی از سر | |
عدل مَلک مُلک را فزود و بیاراست | روزافزون باد عدل شاه مظفر | |
پادشه دادگر مظفر دین شاه | خسرو روشندل عدالتگستر[۳۸] |
بهار این قصیده را بههنگام تهیه مقدمات انتخابات اولین دوره مجلس شورا سرود.
***«کار ایران با خداست»***
- با شَه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست
- کار ایران با خداست
- مذهب شاهنشه ایران ز مذهبها جداست
- کار ایران با خداست
- شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست
- مملکت رفته ز دست
- هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا بپاست
- کار ایران با خداست
- هر دم از دریای استبداد آید بر فراز
- موجهای جانگداز
- زین تلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست
- کار ایران با خداست[۳۹]
در اواخر سلطنت مستبدهٔ محمدعلیشاه قاجار در سال۱۲۸۶ش، نظر به کینهجوییهای او با مشروطهخواهان، بهار قصیدهٔ مستزادِ باعنوان «کار ایران با خداست» را در مشهد سرود و در روزنامهٔ «نوبهار» منتشر کرد.
دیوان اشعارش
دیوان بهار بیش از سیهزار بیت دارد. از معروفترین آثار شعری بهار میتوان قصاید و قطعات زیر را نام برد: کیهان اعظم، راز طبیعت، دماوندیه، گیلان، لزنیه، فتح دهلی، آمال شاعر، جمال طبیعت، جهنمیه، پیام ایران، تصنیف شیراز، یکی هست و دو تا نیست، گرسنگی، راستگوی، شاد زی، تنازع بقا، ضلال مبین، لاله خونین، چشمه و سنگ، افکار پریشان.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اشعار و تصنیفهای مردمی و ماندگار بهار
برخی از اشعار بهار در میان مردم از شهرت فراوانی برخوردار است. قصایدی چون «دماوندیه»، «ای وطن من» با مطلع «ای خطه ایران مِهین ای وطنِ من»، «رنج و گنج» با مطلع «برو کار کن مگو چیست کار **** که سرمایهٔ جوانیست کار» از ایندست هستند.
تصنیفهای او نیز درخشندگی و ماندگاری فراوانی در میان عموم مردم یافته است؛ از آن جملهست: تصنیف «مرغ سحر»، «به اصفهان رو»، «ز من نگارم»، «ای چرخ»، «عروس گل»و... .
تصنیفهای زنده و مردمی بهار با مضمونهای ملی، سیاسی، اجتماعی عاشقانه بارها توسط خوانندگان مطرح کشور مانند «محمدرضا شجریان»، «ایرج بسطامی»، «علیرضا قربانی»، «شهرام ناظری» و بسیاری دیگر خوانده شده است.{{سخ}
***مرغ سحر***
- مرغ سحر ناله سرکن
- داغ مرا تازهتر کن
- زآه شرربار این قفس را
- داغ مرا تازهتر کن
- برشکن و زیر و زبر کن
- بلبل پربسته زکنج قفس درآ
- نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا
- بلبل پربسته زکنج قفس درآ
- وز نفسی عرصه این خاک توده را
- پرشرر کن
- ظلم ظالم، جور صیاد
- پرشرر کن
- آشیانم داده بر باد
- ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!
- شام تاریک ما را سحرکن...
***ز من نگارم خبر ندارد***
- ز من نگارم خبر ندارد
- به حال زارم نظر ندارد
- خبر ندارم من از دل خود
- دل من از من خبر ندارد
- کجا رود دل که دلبرش نیست
- کجا پرد مرغ که پر ندارد
- امان از این عشق فغان از این عشق
- که غیر خون جگر ندارد...
***شمع رخ تو بال و پر من***
- رحمی که بسوخت عشق تو مرا
- چندان که نماند خاکستر من
- ای مرغ سحر این نامه ببر
- نزد صنم گل پیکر من
- لیلای منی مجنون توام
- من بندهٔ تو تو سرور من
- دل شد ز غمت چون قطرهٔ خون
- وز دیده چکید در ساغر من...
خانهنشینی بهار
باآغاز حکومت رضاشاه، عرصه برای فعالیتهای سیاسی امثالِ بهار تنگ میشود. با تنگدستی و مشکلات مالی که دارد لحظهای دست از تلاش برای اعتلای وطن برنمیدارد و اینبار خود را به دل دریای تحقیق و پژوهش میسپرد. خود مینویسد: «من پس از ختم مجلس ششم به میل و رغبت از مداخله در سیاست کناره گرفتم. باری مجلس تمام شد و حسبالامر شاه قرار شد که من و آقای «تقیِزاده» به خدمات فرهنگی مشغول باشیم. من تدریس «تاریخ ادبیات ایران قبل از اسلام تا امروز» را عهدهدار شدم و یک سال هم در «دارالمعلمین عالی» (تربیت معلم کنونی) درس دادم و در ضمن بهتصحیح تاریخ سیستان، تاریخ طبری، مجملالتواریخ و جوامعالحکایت و تألیف کتب درسی دیگر مانند سبکشناسی در تاریخ تطور نثر دری پرداختم و در دانشگاه بهتدریس همین علم که از ابتکار شخص من بود، اشتغال یافتم.»[۴۰] بهار اما از خستگی این ایام میگوید: «افراط در کارهای فرهنگی و تألیف چندین جلد کتاب ادبی و تدریس این کتب مرا از پای درآورد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نامهنگاری بهار
نامههایی که بهار نوشته، بازتاب مرام فکری و عقاید سیاسی، اجتماعی، علمی و ادبی بهار طی زندگی پرفرازونشیب او در یکی از دورههای بسیار پرتطلاطم سیاسی و اجتماعی معاصر ایران است. نامههای ملکالشعراء بهار بهکوشش علی میرانصاری، در سال۱۳۷۹ توسط انتشارات سازمان اسناد ملی ایران بهطبع رسیده است.
بخش مهمی از این نامهها، نوشتههای بهار به سودابه معشوقهاش است که هنوز به وصال او نرسیده و حتی او را ندیده اما سخت شیفته اوست که این دلدادگی را میتوان در جایجای این نامهها دید.
« | در نامهای مینویسد:
|
» |
در جایی دیگر مینویسد:
- قربانت برم، عزیزجانم. اگر بدانید چقدر خجل و شرمسارم که چند روز است از کثرت گرفتاری، موفق نشدهام شرححالی به حضورت عرض نمایم. تا تهدل و قلبم میسوزد و تا عمر دارم از عهدهٔ خجلت و شرمساری برنخواهم آمد... عزیز نوشتهاید ضعیف شدهاید. خدا نکند شما ضعیف بشوید زیرا شما باید مرا هم از ضعف و خستگی خلاص فرموده، مواظبت فرمایید. چرا خودتان را ضعیف میکنید. اگر تقصیر مزاج است فورا معالجه کرده و یا تقویت کنید. اگر از غصه و خیالات است. شما چه غصه و خیالاتی دارید که ضعیف بشوید. از طرف من که بحمدالله نباید گلهمند شوید و دلنگرانی داشته باشید. از طرف فامیل خودتان هم چه دلتنگی میتواند باعث ضعف و کسالت شما بشود و مخصوصا استدعا دارم هیچوقت غصه نخورید...[۴۲]
و در جایی دیگر چنین نوشته است:
- «سودابهٔ جانم؛ نمیدانم چه بنویسم. یک شعری در آخر مراسله نوشته و دوباره آن را سیاه کردم. از بس با هم کم صحبت کردهایم. اخلاق هم را نمیدانیم. این است که با کمالتأسف از دور صورت ماهت را میبوسم و دست نازنینت را فشار میدهم...»[۴۳]
فرزندان بهار، رضاشاه و شخصیتهای سیاسی و ادبی چون محمدعلی فروغی، محمدعلی جمالزاده، علیاصغر حکمت، مجتبی مینوی و امیرجلیل مژدهی از جمله افرادی هستند که بهار به آنان نامه نوشته است.
- نامه بهار خطاب به دخترش ملکدخت
- «مَلی عزیزم، قربانت میروم. کاغذ پر از شِکوه و شکایت در لف پاکت بهار جان زیارت شد. عزیزم من به تمام کاغذهای شما جواب نوشتهام و یک کاغذ شما را بیجواب نماندهام و حق گله ندارید. حالا اگر خودتان کاهلی کرده، کاغذ ننوشتهاید، گناه من چیست؟... عزیزم من بین بچههایم ابدا فرقی قائل نیستم و اگر فرقی میگذاشتم، البته تو را در روی چشم راستم میگذاشتم. اما بدان که همه شماها نور چشمان منید. به خدا قسم همه را از جان و دل دوست دارم...»[۴۴]
زمینهٔ فعالیت
سیاست، شعر، روزنامهنگاری، پژوهشگری، ترانهسرایی و نامهنگاری از عمده فعالیتهای بهار در طول زندگیش است.
یادمان و بزرگداشتها
- شب «ملکالشعراء بهار» بهمناسبت یکصدوبیستمین سالگرد تولد او از سوی مجله بخارا در آبان۱۳۸۵. در این مراسم اعضای خانواده بهار نیز حضور داشتند.
- نکوداشت بهار در یونسکو در سال۲۰۰۱.
- کنفرانس بزرگداشت بهار در بهار۱۳۹۴ در پاریس.
- اولین همایش ملی و مراسم نکوداشت ملکالشعراء بهار در اولاردیبهشت۱۳۹۵ در کاشان.
- همایش ملی ملک الشعرا بهار در مشهد در آبان۱۳۹۶.
باغموزه نگارستان
در این باغموزه بخشی بهنام «مجموعه ملکالشعرای بهار» وجود دارد. این مجموعه در تاریخ ۲۱اردیبهشت۱۳۹۴ گشایش یافت. مجموعهٔ یادشده شامل سردیس برنزی بهار، عکس، اسناد دیجیتال و تعدادی از اسناد و دستنوشتهها و کتابهای بهار است که توسط خانم چهرزاد بهار (فرزند ملکالشعرا) به موزۀ تاریخ و مفاخر دانشگاه تهران اهدا شده است.[۴۵]
در نگاه دیگران
علیاکبر دهخدا
بهحق که بعد از عنصری، چون بهار در شعر فارسی نیامد و نخواهد آمد.[۴۶]
سعید نفیسی: مرگ بهار، زیان بزرگی برای شعر فارسی بود
« | نفیسی همانطورکه مرگ صادق هدایت را برای «نثر فارسی» ناگوار میداند مرگ بهار را برای «شعر فارسی» زیان بزرگی میداند و میگوید: «این مرد بزرگ بود و بزرگ زیست و بزرگ از جهان رفت و پس از مرگ نیز بزرگ خواهد ماند.»[۴۷] | » |
ذبیحالله صفا: رکن تکامل صوری و معنوی نظم و نثر بود
صفا، بهار را «بزرگترین گویندهٔ پارسی در چند قرن اخیر از تاریخ ادبی ایران» میداند و میگوید: «او مسلماً یکی از ارکان تکامل و تحول صوری و معنوی نظم و نثر در دوران معاصر است... به خلقِ ترکیبات جدید یا واردکردن بسیاری از لغات متروک لهجههای کهن و احیای آنها در آثار خود توفیق یافت و این راهها به غنیکردن زبان پارسی یاری فراوان کرد.»[۴۸]
جلالالدین همایی: مَلک استاد مسلم نظم و نثر است
همایی، مَلک را استاد مسلم نظم و نثر فارسی توصیف میکند که در دورهٔ اخیر کمتر نظیر داشته و در عصر خود به شاعری، خاصه در قصیدهسرایی بهسبک اساتید پیشین، یگانه و بیمانند بود.[۴۹]
محمدرضا شفیعی کدکنی: از شعلههای پرفروغ قصیدهسرایی است
کدکنی معتقد است: بهار یک استثناء است و معیار سنجش او بافت تاریخی یک نسل و یک قرن نیست. باید او را در زنجیرهٔ تاریخ هزارودویست سالهٔ شعر فارسی و با بزرگانی از نوع منوچهری، فرخی، مسعود سعد، خاقانی و ناصرخسرو مقایسه کرد... بهار یکی از شعلههای پرفروغ قصیدهسرایی در طول تاریخ ادبی ماست و بیهیچ گمان، از قرن ششم بدین سوی، چکامهسرایی در عظمت او نداشتهایم.[۵۰]
یحیی آرینپور
آرینپور معتقد است: «اشعار بهار در این دوره (مشروطیت) بسیار پرشور و گرم و صمیمی است و استادی و هنرمندی گوینده، سخن او را در ترازی بالاتر از آثار همهٔ شعرای عهد انقلاب مشروطه قرار میدهد. امتیاز بزرگ بهار در آن است که با وجود پیوستگی به مکتب شعری قدما توانسته است شعر خود را با خواستههای ملت هماهنگ سازد و ندای خود را در مسائل روز و حوادثی که هموطنانش را دچار اضطراب و هیجان ساخته بود، بلند کند.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
عبدالحسین زرینکوب
زرینکوب، بهار را «ستایشگر بزرگ آزادی» میخواند و معتقد است: «از شاعران بزرگ ایران هیچکس بهخوبی او از آزادی سخن نگفته است... عشق به ایران و عشق به تاریخ ایران در سراسر دیوان بهار بهچشم میخورد. این تاریخ گذشتهٔ ایران در نظر او آینهٔ حکمت و عبرت است.»[۵۱]
ادوارد براون
«براون» خاورشناس انگلیسی در مجموعه ای با نام شعر سیاسی ایران نو که در سال۱۲۹۱ش منتشر کرد، نمونههایی از اشعار اجتماعی بهار را با ترجمه و تفسیر انگلیسی آن بهچاپ رسانده و در وصف آن اشعار نوشته: «این نمونه ادبیات جدید بهخوبی ثابت میکند که روح شعر و طبع سخنپروری در ایران معدوم نشده است. سهل است که بهواسطه شوق این انقلاب اخیر، رونق تازهای یافته و تأثیر بزرگی در آیندهٔ این ملت بهظهور خواهد آورد.»[۵۲]
پوشش بهار
سعید نفیسی اولین برخودش با بهار را این گونه توصیف میکند: قامتِ بلند کشیده وی زیر دستار سفید کوچکی که در آن زمان «مولوی» میگفتند و فنیهٔ سفیدی که در میان آن بود برازندگی خاصی داشت. پالتو بلندی زیر عبا میپوسید و پیراهن بییقهای دربرداشت. ریش سیاه از ته زدهٔ او در محاذات گونه چند موی سفید داشت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
خانه بهار
خانه بهار، باغ بزرگی بود در بیرون دروازهدولت که شامل یک حیاط اندرونی میشد با ساختمان مسکونی در دورتادور آن و باغی بزرگ و پر از گل و گیاه. آن باغ را در سال۱۳۰۱ از خانوادهٔ صادق هدایت خریداری کرده بود. ساختمان نیمهتمام آن را تکمیل و آن را به خانه بزرگی برای خانوادهاش تبدیل کرد. در آن روزگار، خانه بهار دور از شهر و آبادی بود.[۵۳] بخشهایی از میراث بهار اکنون نیز در خیابان طالقانی، خیابان ملکالشعراء بهار در بنبست گوهر متروک افتاده است.
سخنرانیهای بهار
- «آخرین پیام استاد بهار»، مصلحت، سال۱، شماره ۲۸، ۱۳۲۹، ص: ۱تا۳.
- «خطابهٔ بهار در نخستین کنگرهٔ تحقیقات ایران»، نخستین کنگره، تهران، ۱۳۲۵، ص: ۵تا۹.
- «سخنرانی بهار در انجمن روابط فرهنگی ایران و هند در بارهٔ ایران و هند از پیش از اسلام تا حال»، نامهٔ فرهنگستان، (۱۳۲۲): ۳/ ۵۱تا۶۴.
- «سخنرانی بهار در حزب دموکرات ایران»، دموکرات ایران، (۱۳۲۵): ۶۴/ ۴۰۱؛ ۶۲/ ۱ و ۳؛ ۶۲/ ۱ و ۳.
- «نطق بهار در انجمن فرهنگی ایران و هند»، نامهٔ فرهنگستان، ۳ (۱۳۲۴): ۵۰/۱- ۵۱؛ ۳۸/۲تا۴۰.
- «نطق بهار دربارهٔ میرزادهٔ عشقی» ارمغان، (۱۳۳۱): ۱/۱۷تا۲.
- «نطق بهار در مجلس » مصلحت، (۱۳۲۹): ۶/۱؛ پرچم آسیای وسطی، (۱۳۰۱): ۱/ ۷۲.
بنیانگذاری
بنیان نهادن علم «سبکشناسی» در ایران. بهگفته سیروس شمیسا، بهار نخستین کسی است که واژهٔ «سبک» را در شعر آورده است و شاعران پیش از او در این باره از واژههایی چون «طراز»، «طریق»، «شیوه» و امثال اینها استفاده میکردند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
راهاندازی روزنامههای «نوبهار» و «تازهبهار».
تأسیس «انجمن ادبی دانشکده» بههمراه جمعی از دوستان و انتشار مجلهای بههمین نام.
انجمن ادبی دانشکده و مجلهٔ آن
بهار در سال۱۳۳۶ق، «انجمن ادبی دانشکده» را تأسیس کرد. همزمان با آن، مجلهای ادبی و اجتماعی بههمین نام منتشر کرد. شیوهٔ ادبی مجله در پیشرفت نثری که از زمان انقلاب مشروطه شده بود، سهم بسزایی داشت و مردم کشور را با ادبیات اروپایی آشنا کرد. حبیب یغمایی در این مجال مینویسد: «[بهار] چون پدری مهربان و دلسوز رسموراه نویسندگی و شاعری را به جوانان مستعد نشان داد و عدهای را تربیت کرد. مجله دانشکده که بهتحقیق بهترین مجله ادبی است که در ایران انتشار یافته هرچند بیش از یک سال دوام نکرد؛ اما تأثیر آن بسیار بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
"تجدید ادبیات ایران"، مرام انجمن ادبی بهار است. او در این مرامنامه از لزوم اصلاح و دگرگونی در معنی و روح و نیز قالب ادبیات و دیگر جلوههای حیات بر حسب مقتضیات عصرخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه سخن میگوید. او در نخستین کنگره نویسندگان ایران در سال۱۳۲۵ بیان داشت:
” | «ما در سر دو راهی تاریخ خود قرار داریم: راهی بهسوی کهنگی و توقف و راهی به طرف تازگی و حرکت... هر متفکر و نویسنده که هوادار توقف و محافظت وضع حالیه باشد، با دلیل منطقی باید اذعان کند که رو به عقب میرود و هرکس در زندگی روبهعقب رفت بهسوی مرگ شتافت، خاصه ادیب و گوینده که باید هماره به مسافات بعیده پیشاپیش قوم حرکت کند تا قوم را که فطرهً دیرباور و مایل به توقف است قدری پیشتر بکشد.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
“ |
بزرگ علوی نیز تشکیل این انجمن را از «بزرگترین گامها در راه تجدد ادبی ایران و درهم گسستن قیود کهنه» میداند.[۵۴] عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، رشید یاسمی و رضا هنری... از اعضای فعال انجمن ادبی دانشکده بودند.
آرینپور میگوید: گذشته از مقالهها و تحقیقهای ادبی و اشعار متنوع، آنچه خود بهار نوشته است از قبیل تأثیر محیط بر ادبیات، شعر خوب، تود و بید، شاعر گاوسوار و غیره از آثار ارجمند باید شمرد.»[۵۵]
استادان
«میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری» و «صید علیخان درگزی» از آموزگان بهار بودند که وی در محضر ایشان شاگردی کرده است.
شاگردان
هریک از شاگردان بهار چون ستارهای فروزان در آسمان علم و فرهنگ و ادب ایران میدرخشند. از جمله آناناند: ذبیحالله صفا، محمد معین، محمدجعفر محجوب، غلامحسین یوسفی، عباس زریابخویی، عباس اقبال آشتیانی، عبدالحسین زرینکوب، جعفر شهیدی، مهرداد بهار. باید دوره خلق آثار این محققان نامی را، عهد نوزایی ادبیات ایران بهشمار آورد.
نام جاهایی که به اسم این فرد است
خیابانی بهنام ملکالشعرا بهار در خیابان طالقانی به یاد این شاعر ملی نامگذاری شده است.
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
مراسم رونمایی از تندیس ملکالشعرا بهار در اردیبهشت۱۳۹۴ در باغموزه نگارستان برگزار شد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
آثار و کتابشناسی
کارنامهٔ بهاریِ بهار
کتاب
- «چهارخطابه» (شعر، مثنوی در مدح و اندرز به رضاشاه) تهران، ۲۰ صفحه، ۱۳۰۵
- «یادگار زریران» تهران، ۱۳۱۲
- «احوال فردوسی» اصفهان، ۱۳۱۳
- «زندگانی مانی» تهران، ۵۰ صفحه، ۱۳۱۳
- «دستور پنج استاد» [همراهبا عبدالعظیم قریب، بدیعالزمان فروزانفر، غلامرضا رشید یاسمی، جلالالدین همایی، تهران: جلد یکم ۱۵۰ صفحه؛ جلد دوم ۱۳۹ صفحه، ۱۳۲۹
- «شعر در ایران» تهران، ۸۴ صفحه، ۱۳۳۳
- «تاریخ تطور شعر فارسی» یا «سبکشناسی» مشهد، ۱۲۸ صفحه، ۱۳۳۴
- «دیوان اشعار» تهران، بهکوشش محمد ملکزاده، انتشارات امیرکبیر، در دو جلد، ۱۳۳۵
- «سبک شناسی» تهران، در سه جلد. یکم ۴۶۷، دو ۴۳۲، سه ۴۳۹ صفحه، ۱۳۳۷
- «فردوسینامه» مجموعهٔ مقالات بهکوشش محمد گلبن، تهران، مرکز نشر سپهر، ۱۳۴۵
- «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» تهران، جلد یکم ۳۸۱ صفحه؛ جلد دوم ۴۱۷ صفحه، ۱۳۵۷
- «دیوان اشعار» بهکوشش مهرداد بهار، تهران، انتشارات توس، در دو جلد، ۱۳۶۵
- «دیوان اشعار» بهکوشش چهرزاد بهار، تهران، انتشارات توس در دو جلد، ۱۳۸۰
- «قبر امام رضا»(مفقود)
تصحیح
- « تاریخ سیستان» تهران، ۴۸۶ صفحه، ۱۳۱۴
- «رسالهٔ نفس، ترجمهٔ بابا افضل مرقی» تهران، ۱۳۱۶
- «مجملالتواریخ و القصص» تهران، ۵۶۷ صفحه، ۱۳۱۸
- «منتخب جوامعالحکایات و لوامعالروایات عوفی» تهران، ۳۲۲ صفحه، ۱۳۲۴
- «تاریخ بلعمی» ابوعلی محمدبن محمد بلعمی، بهکوشش محمد پروین گنابادی، تهران، ۱۳۴۱
- «شاهنامهٔ فردوسی» بهکوشش علی میرانصاری، تهران، ۱۳۸۰
ترجمه
- «ترجمهٔ چند متن پهلوی» بهکوشش محمد گلبن، تهران، مرکز نشر سپهر، ۱۳۴۷
- «قطفالزهور فی تاریخالدهور» بهکوشش علی میرانصاری، نشر میراث مکتوب، تهران، ۱۳۵۸
رمان
- «نیرنگ سیاه یا کنیزان سفید» روزنامهٔ ایران، ۱۲۹۷
نمایشنامه
- «تربیت نااهل» نشریهٔ فرهنگ خراسان، س۲، ۱۳۳۷
مقالهها
- «ازادی عقیده» نوبهار؛ «آمال ملی» نوبهار؛ «استبداد یا روح قانون» زبان آزاد، ۱۲۹۶
- «آخرین علاج» ایران: سال دوم شمارهٔ ۲۸۸، ص۱، ۱۲۹۷
- «آقا سید محمدکاظم یزدی» ایران؛ «ابناء انقلاب» ایران؛ «احیای اداره ی ژاندارمری» ایران ۱۲۹۸
- «آذربایجان» ایران، ۱۲۹۹
- «آدمکش» نوبهار؛ «آزادی عقیده» آسیای وسطی؛ «اجتماعیون و اشتراکیون» نوبهار، ۱۳۰۱
- «اباختر» باختر، ۱۳۱۲
- «خط و زبان پهلوی در عصر فردوسی» مهر؛ «ارمغان بهار» مهر، ۱۳۱۳
- «ادبیات هندی» مهر، ۱۳۱۵
- «اخلاق را دریابید» مهر ایران، ۱۳۲۰
- «از آن طرف راه نیست» نوبهار، ۱۳۲۱
- «ادبیات ایران» نوبهار، ۱۳۲۲
- «آرمان ملی» داریا، ۱۳۲۳
- «آسیا بیدار شو» نوبهار، ۱۳۳۲
- «آه روح من سنگین می شود» نوبهار؛ «آه قلم من» نوبهار؛ «آیا حقیقت در انسان عارضی است» نوبهار، ۱۳۳۳
- « خط و زبان پهلوی در عصر فردوسی» فردوسی نامه، تهران، ۱۳۴۵
مقدمهنگاری بهار
- «تاریخ جمهوری ممالک متحده آمریکا»، نجفقلی حسام معزی، تهران، ۱۳۰۵
- «ترانههای محلی»، حسین کوهی کرمانی، تهران؛ «کلمات غراء» حسین کوهی کرمانی، تهران، ۱۳۱۲
- «تاریخ سیستان»، تهران؛ «گلشن صبا»، حسین کوهی کرمانی، تهران، ۱۳۱۳
- «دیوان پروین اعتصامی»، تهران، ۱۳۱۴
- «مجملالتواریخوالقصص»، تهران، ۱۳۱۷
- «جوامعالحکایات»، تهران؛ «دیوان شهریار»، تهران؛ «۲۵ سال جمهوری شوروی آذربایجان»، تهران، ۱۳۲۴
- «ایرانی که من شناختم»، ب نیکیتین، ترجمه علیمحمد فرهوشی، تهران؛ «روسیه در آستانهٔ انقلاب»، نظامالدین شیبانی، تهران، ۱۳۲۹
سبکولحن و ویژگیِ آثار بهار
بهار در آینهٔ شعر
بهار، شعر را از زندگی جدا نمیدانست و مبارزات اجتماعی و سیاسی را به شعر میگفت. او معتقد بود که شاعر توانا کسی است که بتواند مضامین و رخدادهای عصر خود را در قالب شعر کهن بریزد. او معتقد است: «در شعر باید از همان زبان و قوالب کهن استفاده کرد اما فکر باید جدید باشد. استدلال بهار این است که زبان شعری قدما زبان توانمندی است و دریغ است که آن را رها کنیم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شعر خوب چیست؟
بهترین مقالات بهار در زمینه ادبی، نوشتههای اوست راجع به شعر فارسی. بهار توجه بیشتری به مضمون و محتوای شعر دارد و فقط به جنبههای لفظی و صوری آن نمیپردازد. از نظر او
- «شعر خوب چیزی است که از احساسات، عواطف، انفعالات و از حالات روحیه صاحب خود، از فکر دقیق پر هیجان و لَمحه گرم تحریکشده یک مغز پرجوشوخون پر حرارتی حکایت کند. باید دانست اشخاصی که فقط از روی علم و ورزش و قدرت حافظه و تتعات زیاد در اشعار متقدمین و متأخرین طبع شعری یافته و شعر میگویند، شاعر نبوده و اشعار آن از روح آنها حکایت نمیکند»[۵۶]
زین سبب است که میگوید:
- «هر شعری که شما را تکان ندهد به آن گوش ندهید.» نیز معتقد است:«شعر خوب یعنی احساسات موزونی که از دماغ پر هیجان و از روی اخلاق عالیتری برخاسته باشد. لغت، اصطلاحات، حُسن ترکیب، سجع و وزن و قافیه، صحت یا سقم قواعد و مقررات نظمیه، اینها هیچکدام در خوبی و بدی شعر نمیتوانند حاکم و قاضی واقع شوند. هرچند هیجان و اخلاق گوینده در موقع گفتن یک شعر، یا ساختن یک غزل، قویتر و نجیبتر باشد آن شعر بهتر و خوبتر خواهد بود.»
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل | شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سُفت | |
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر | ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مُفت[۵۷] |
ویژگیهای شعر بهار
مهمترین خصیصه شعر بهار، بهرهگیری از قالبها و ساختهای شعری سنتی برای سرودن اشعاری با مضامین و اندیشههای عصر جدید است. آهنگ کلام پیشینیان در قصاید بهار طنینانداز است. عبدالحسین زرینکوب معتقد است که سایهٔ شاعران گذشته در همهجای دیوان او بهچشم میخورد و نغمههای گمشدهٔ آن نغمهسازان کهن دیگرباره در دیوان وی احیا و تکرار میشود.[۵۸] بهار سبک خراسانی را بهلحاظ شکل و قالب میپسندید؛ اما میگفت: «محتوای آن باید با روزگار هماهنگ باشد.»
وی قصیده را بهاستحکام عنصری و رودکی میسراید و احیاکنندهٔ سبک محکم و خوشآهنگ «ترکستانی» در دوران کنونی است.[۵۹]
بهار بهسبب آشنایی کاملش با زبان و ادبیات پهلوی، از لغات و ترکیبات کهن که امروز در زبان فارسی مرسوم نیست، بهوفور در شعرش استفاده کرده است که باعث شده از این طریق به متانت کلام و اسلوب خود بیفزاید و اشعار خود را امتیازی بخشد که در کمتری شاعری از قدیم و جدید میتوان یافت.[۶۰]
بنابه اوضاع حاکم بر عصر بهار و نهضت مشروطیت، او بر جنبه مردمی و اجتماعی بودن شعر تاکید فراوان داشت. معتقد بود که شعر باید از حقوق مردم خود دفاع کند. «شاعر ملی باید اخلاقش از سایر هموطنانش بهتر باشد تا بتواند آنان را هدایت نماید و اشعار خویش را در حفظههای دماغ و اشکاف کتابخانههای آنها باقی و جاودانه نگاه بدارد... کسی که هیجان و حس رقیق و عاطفهٔ تکاندهنده ندارد آنکس نمیتواند شاعر باشد.»[۶۱] زینرو او شعر را در دفاع از حیثیت انسانی میپسندید و در راه اصلاح کردن محیط و پدید آوردن اجتماعی بهتر قلم میزد.
« | حسین خطیبی درباره شعر بهار میگوید:
|
» |
بررسی چند اثر
«سبکشناسی» یا «تاریخ تطور نثر فارسی»
سبکشناسی بهار که برجستهترین اثر این شاعر پرمایه بهشمار میرود در سه جلد نوشته شده است. بنای بهار تألیف کتابی درسی در دانشگاه برای تدریس سیر و تحول نثر فارسی با شاهد و مدرک بود. بهار در جلد اول کتاب شمّهای از تاریخچه سبکشناسی در ایران را بیان میکند و طی آن چگونگی آشنایی خود را با سبکشناسی شرح میدهد.
بهار همچنین در مقدمهٔ کتابش سبک را چنین تعریف میکند: «سبک در اصطلاح ادبیات عبارتست از روش خاص ادراک و بیان افکار بهوسیلهٔ ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبیر...؛ بنابرین بهمعنای عام خود عبارت است از تحقیق ادبی یک نوع ادراک در جهان که خصایص اصلی محصول خویش (از منظوم یا منثور) را مشخص میسازد.»[۶۲] او سبکشناسی را یک علم مستقل و مجزا نمیداند و معتقد است که این علم مرکب از علوم و فنون مختلف از جمله حکمت، ادیان، فلسفه و عرفان، تاریخ عمومی و فنون ادبی است.[۶۳]
جلد اول این کتاب یک مقدمه و چهارده بخش دارد که شامل ده گفتار و چهار بخش دیگر است. مؤلف در مقدمه، سبکشناسی را تعریف میکند و به تاریخچه آن در ایران و لزوم پی گرفتن این علم اشاره میکند. «سبکشناسی بهمعنای حقیقی خود در ایران سابقهای نداشته است و نخستین آثار این فنِ بهغایت ضعیف در تذکرهها دیده میشود. تذکرهنویسان در ترجمهٔ احوال یک شاعر و ندرةً یک نویسنده ضمن بهکار بردن عبارت مشحون از صنایع لفظی و معنوی دربارهٔ وجههٔ امتیاز سبک وی به تسامح گذرانده و گفتار را بهتمجید اغراقآمیز خداوند ترجمه بهپایان میرسانند...»[۶۴] بررسی سیر تحول و تطور لغات و واژگان در طول زمانهای مختلف یکی از مباحث سبکشناسی است که با آموختن آن میتوان به اصل و ریشه بسیاری از لغات و درنتیجه تشخیص سبکهای مختلف در دورههای گوناگون پی برد.
در گفتار نخست، زبانهای ایرانی باستان از جمله پارسی، مادی، پهلوی، سُغدی، دری و لهجهها و موضوعات مربوط به آنها معرفی و شرح داده شده است. گفتار دوم به خط در ایران اختصاص دارد. معرفی خطوط ایران پیش از اسلام و پرداختن به کتیبهها از جمله موارد گنجاندهشده در این گفتار است. مؤلف در گفتار سوم به نثر فارسی پیش از اسلام و در گفتار چهارم به نثر فارسی بعد از اسلام میپردازد. از گفتار پنجم، مبحث اصلی که همان سیر تحول و تطور نثر فارسی در دورههای مختلف است، آغاز میشود.
مؤلف جلد دوم کتاب را به بررسی زبان و مختصات سبکِ آثار ادبی دورههای سامانی و غزنوی و سلجوقی اختصاص میدهد و نثر هر نوشته را باتوجه به تحولات رویداده بر روی واژگان و لغات موردنظر و بهطور کلی نثر آن دوره، بررسی میکند.
جلد سوم سبکشناسی به حمله مغول به ایران، تحولات ادبی بعد از آن، تأثیرات این حمله بر ادبیات و آثاری که در این ایام نوشته شده و سبک و سیاق آن اختصاص دارد. بخشهای پایانی این کتاب به قرن سیزدهم و رستاخیز ادبی میپردازد. انقراض صفویه، رستاخیز یا بازگشت ادبی و تحولات جدیدی که در اثر برخورد با غرب و آشنایی با علوم جدید در ادبیات ایجاد شد، از جمله موارد بررسیشده در این جلد است.
«دیوان اشعار»
دیوان بهار بیش از ۳۰هزار بیت دارد. او در انواع مختلف شعری طبعآزمانی کرده است. دیوانش ۲۸۴ قصیده، ۱۱۵ قطعه، حدود ۱۰۰ رباعی و دوبیتی، ۹۳ غزل، ۸۹ مثنوی، ۲۳ تصنیف، ۲۲ مسمط، ۱۱ ترجیعبند، ۱۰ ترکیببند، ۵ ماده تاریخ، ۴ مخمس و ۲ مطایبه دارد. باتوجهبه عنایتی که بهار به قصیده داشته و کمیت این نوع ادبی در دیوانش، او را باید «شاعر قصیده» مینامند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه قصایدش یا اخلاقی است یا اجتماعی، سیاسی، انتقادی، حماسی یا وصفی. کمتر پیرامون مدیحهسرایی گشته است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه پس از قصیده، میتوان قطعه، غزل و مثنوی را بهترتیب از انواع ادبی شاخص در دیوان او دانست. اما سایر اشعارش «بهپایه قصاید او از حیث بلندی سبک نمیرسد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه نخستین شعر دیوانش «رثای پدر» نام دارد که در سن هجدهسالگی و پس از مرگ پدرش سرده است. مسائل سیاسی، اجتماعی، مذهبی، وصف طبیعت، بحثهای شخصی، شکوائیهها و توصیف روزهای حبس و تبعید و ... از جمله مضامین قصاید او هستند. «نگاه شاعر به سیاست خارجی و سیاست داخلی ایران هر دو در دیوانش مشهود است.» قصایدی با عنوان «صفحهای از تاریخ»، «نفرین به انگلیس» و «هشدار به اروپا یا پیام به انگلستان» از جمله قصایدی است که بهار در نقد استعمار انگلیس سروده است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مسائل مذهبی از دیگر مضامین مهم در اشعار بهار پس از سیاست است. قصایدی چون بمباران آستانه حضرت رضا(ع)، تربت سیدالشهدا، صفت شب و منقبت امام علی(ع)، غدیر خم، مدح حضرت ختمی مرتبت و... نشانگر گرایشهای مذهبی شاعر است.
غزل از دیگر نوعهای ادبی است که بعد از قصیده و منثوی جایگاه ویژهای در دیوان بهار دارد. میتوان «همان سبک و سیاق غزلِ هفتم و هشتم یعنی همان رنگوبوی غزل سعدی و حافظ را در غزلیات بهار» دید.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ناشرانی که با او کار کردهاند
امیرکبیر، توس، نگاه، زوار، سپهر، وزارت فرهنگ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی از جمله نشرهایی است که آثار قلمی بهار را بارها تجدیدچاپ کردهاند.
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
- دوره سه جلدی «سبکشناسی» بهار بهعنوان برجستهترین اثر او در سال۱۳۹۱ و با ۴۷۰ صفحه در ۱۰۰۰ نسخه توسط انتشارات امیرکبیر بهچاپ دوازدهم رسید.
- «دیوان ملکالشعراء بهار» در سال۱۳۹۶ و با ۱۱۹۸ صفحه در ۱۰۰۰ نسخه از سوی نشر نگاه بهچاپ چهارم رسید.
- جلد یکم «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران: انقراض قاجاریه» بههمت نشر امیرکبیر در سال۱۳۹۲ بهچاپ نهم رسید؛ در ۵۱۲ صفحه با ۱۰۰۰ نسخه و جلد دوم آن در ۴۱۸ صفحه در همین سال بهچاپ هفتم رسید.
- تاریخ بلعمی بهتصحح ملکالشعراء بهار، در سال۱۳۹۲ توسط نشر زوار بهچاپ پنجم رسید؛ در ۹۶۰ صفحه با ۵۵۰ نسخه.
منبعشناسی
کتاب
- «منتخب شعر بهار و بررسی کوتاه از اشعار او» بهقلمِ گیتی فلاح رستگار، مشهد، باستان، ۱۳۵۱.
- «شرح احوال و آثار ملکالشعرا محمدتقی بهار» نوشتهٔ عبدالمجید عرفانی، تهران، کتابفروشی ابنسینا، ۱۳۵۵.
- «زندگانی و آثار بهار» نوشتهٔ احمد نیکوهمت، تهران، آباد، ۱۳۶۱.
- «اسنادی از: مشاهیر ادب معاصر ایران (ملک الشعراء بهار)» نوشتهٔ علی میرانصاری، ج۲، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۷.
- «بهار، محمدتقی ملکالشعرا» بهقلمِ محمدعلی سپانلو، تهران، طرح نو، ۱۳۸۲.
- «برگزیده و شرح اشعار ملکالشعراء بهار» گردآورنده: حجتالله اصیل، تهران، نشر فرزان روز، ۱۳۸۵.
- «طنز در شعر ملکالشعراء بهار: درونمایهها و شگردهای طنزآفرینی» نوشتهٔ نرگس رضوانیمقدم، حبلهرود، ۱۳۹۴.
- «مقایسه آثار و افکار احمد شوقی و ملکالشعراء بهار» بهقلم محمدرضا گلچوبی، سرافراز، ۱۳۹۵.
- « حکایت زندگی ملکالشعرای بهار» نوشتهٔ علی رزاقی شانی، نشر واش، چاپ اول، ۱۳۹۷ (ویژه کودکان و نوجوانان).
- «بررسی و مقایسه مضامین اجتماعی دو شاعر ایرانی و عراقی ملکالشعرای بهار و جمیل صدقی الزهاوی» نوشتهٔ هدیه قاسمیفرد، فارسیران، ۱۳۹۷.
مقالهها
- «پادشاه شعر، ملکالشعراء بهار» ایرج افشار، جهان نو، ۱۳۲۸ س۴، ش۲۲.
- «چند مقاله دربارهٔ ملکالشعرا بهار» سعید نفیسی، خواندنیها، ۱۳۳۰، س ۱۱، ش ۷۲، ص: ۸.
- «استاد بهار شاعری ملی و هنرمندی واقعی بود» غلامحسین یوسفی، نامهٔ فرهنگ، ۱۳۳۰، س ۱، ش ۲، ص: ۷۸تا۸۱.
- «سبکشناسی بهار» حسین مسرور، یغما، ۱۳۳۲، س۵، ش۸، ص: ۳۲۰تا۳۲۲.
- «ملک الشعرا بهار» حبیب یغمایی، یغما، ۱۳۳۷، ش ۱۲۶، ص: ۴۷۵تا۴۷۸.
- «ملکالشعرا بهار» عبدالعلی دستغیب، پیام نوین، ۱۳۴۰، س ۳، ش ۸، ص: ۱تا۲۱.
- «بهار با مشروطیت بهار شد» غلامعلی رعدی آذرخشی، جشننامه، ۱۳۵۷، ش ۶۶۵، ص: ۲۲تا۲۴.
- «جوانی بهار» محمدعلی سپانلو، نقد آگاه، ۱۳۶۳، ش بهار، ص ۵ تا ۳۰.
- «هزل و طنز و شوخی در شعر بهار» مؤید حشمت، ایراننامه، ۱۳۶۶، س۵، ش۴، ص ۵۹۶ تا ۶۲۴.
- «برگزیدهها، بهار از نظر منتقدان» جلالالدین همایی، ایراننامه، ۱۳۶۶، س ۵، ش۴، ص ۶۵۰ تا ۶۷۱.
- «صدمین سال ولادت بهار» جلال متینی، ایراننامه، ۱۳۶۶، س ۵، ش ۴، ص ۵۴۹ تا ۵۹۵.
- «بهار و نقد ادبی» محمد دهقان، فصلنامهٔ هنر، ۱۳۷۶، ش ۳۴، ص ۳۰ تا ۴۳.
- «دیدگاههای مرحوم بهار در تصحیح متون» علی میرانصاری، ارجنامه ملکالشعرا بهار، ۱۳۸۵، میراث مکتوب، ص: ۱۵۵تا۱۶۳.
- «بهار و تصحیح شاهنامه» علی میرانصاری، ارجنامه ملکالشعرا بهار، میراث مکتوب، ۱۳۸۵، ص: ۲۸۱تا۲۹۵.
- «تأثیر پذیری ملک الشعرا بهار از فردوسی» هاشم صادقی محسنآباد و محمدجعفر یاحقی، مجلهٔ شعرپژوهی، زمستان ۱۳۹۱، ش۱۴، ص: ۶۵تا۸۶.
- «بررسی تطبیقی سیمای زن در شعر جمیل صدقیزهاوی و ملکالشعرا بهار» هدیه قاسمیفرد و فاطمه میرقادری، مجلهٔ مطالعات ادبیات تطبیقی، بهار ۱۳۹۰، ش ۱۷، ص: ۶۵تا۸۸.
پانویس
- ↑ صادقی محسنآباد و یاحقی. تأثیرپذیری ملکالشعرا بهار از فردوسی. . شعرپژوهی، ش. ۴۱ (۱۳۹۱): ۶۵تا۸۶.
- ↑ «بهار در قاب روزگار».
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۵.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۰.
- ↑ افشار، نادرهکاران، ۶۵.
- ↑ حائری. ملک الشعرای آستان قدس رضوی در زندان. . آشنا، ش. ۱۶ (۱۳۷۳): ۵۱.
- ↑ محمدعلی اسلامی ندوشن. دهمین سال مرگ ملکالشعراء بهار. . یغما، ش. ۱۵۶ (۱۳۴۰): ۱۴۵تا۱۵۲.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۹.
- ↑ «جایزه ملکالشعرا بهار».
- ↑ میرانصاری، نامههای ملکالشعراء بهار، ۴۲تا۴۴.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۰۹.
- ↑ قاسمی، ۴۰ خاطره، ۶.
- ↑ میرانصاری، نامههای ملکالشعراء بهار، ۴۶.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۴۳.
- ↑ گلبن، بهار و ادب پارسی، ۱۰.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۷.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۸.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۸.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۲۸.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۱۴۸تا۱۵۰.
- ↑ میرانصاری، ارجنامهٔ ملکالشعراء بهار، ۲۸و۲۹.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۳۶و۳۷.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۱۴۶.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۴۷.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۲۵۴.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۲۵۴.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۳۴۲.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۱۱۱۸.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۲۷۴.
- ↑ گلبن، بهار و ادب پارسی، ۲۲.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۲۶۹.
- ↑ گلبن، بهار و ادب پارسی، ۲۴.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۶.
- ↑ «بهار و سیاست».
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۹.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۲۰۸.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۲۸.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۴۸.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۲۴و۲۵.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۷ و۸.
- ↑ میرانصاری، نامههای ملکالشعراء بهار، ۴۹.
- ↑ میرانصاری، نامههای ملکالشعراء بهار، ۵۶و۵۷.
- ↑ میرانصاری، نامههای ملکالشعراء بهار، ۵۵.
- ↑ میرانصاری، نامههای ملکالشعراء بهار، ۱۹۸.
- ↑ «مجموعه ملکالشعرا بهار».
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۷.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۲۰۴.
- ↑ صفا، گنج سخن، ۳۲۷و۳۲۸.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۴.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۴و۱۱۵.
- ↑ برگزیدهها: بهار از نظر منتقدان. . ایراننامه، ش. ۲۰ (۱۳۶۶): ۶۵۰تا۶۷۱.
- ↑ آذرخشی. شعر معاصر ایران. . یغما، ش. ۴۸ (۱۳۴۸): ۶۷تا۷۶.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۱۵.
- ↑ «خزان بهار».
- ↑ «در احوال استاد بهار».
- ↑ گلبن، بهار و ادب پارسی، ۲۷.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۲۱۳.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۰۹.
- ↑ افشار، نادرهکاران، ۶۸.
- ↑ سبک اشعار بهار. . یغما، ش. ۱۰ (۱۳۳۰): ۴۶۰.
- ↑ گلبن، بهار و ادب پارسی، ۳۰.
- ↑ بهار، سبکشناسی، ۴.
- ↑ بهار، سبکشناسی، ۶.
- ↑ بهار، سبکشناسی، ۷.
منابع
- ملکالشعراء بهار، محمدتقی (۱۳۸۷). دیوان اشعار. نگاه. ص. ۱۲۱۹. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۵۱-۴۸۸-۴.
- ملکالشعرا بهار، محمدتقی (۱۳۴۹). سبکشناسی. اول. امیرکبیر. ص. ۴۹۹.
- اتحاد، هوشنگ (۱۳۹۳). پژوهشگران معاصر ایران. دوم. فرهنگ معاصر. ص. ۶۴۴. شابک ۹۶۴-۵۵۴۵-۴۷-۱.
- قاسمی، سیدفرید (۱۳۴۳). ۴۰ خاطره. روزنامهٔ همشهری. ص. ۳۲. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۹۲۴-۰۶-۶.
- میرانصاری، علی (۱۳۷۹). نامههای ملکالشعرای بهار. سازمان اسناد ملی ایران. ص. ۲۵۶. شابک ۹۶۴-۶۱۸۹-۴۱-۵.
- افشار، ایرج (۱۳۸۲). نادرهکاران. قطره. ص. ۱۱۱۲. شابک ۹۶۴-۳۴۱-۲۷۴-۱.
- میرانصاری، علی (۱۳۸۵). ارجنامه ملکالشعرای بهار. مؤسسهٔ نشر میراث مکتوب. ص. ۵۷۲. شابک ۹۶۴-۸۷۰۰-۲۴-۹.
- بهار، پروانه (۱۳۸۲). مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار. شهاب ثاقب. ص. ۲۵۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۹۷۶-۳۳-۷.
- گلبن، محمد (۱۳۷۴). بهار و ادب پارسی. اول. شرکت سهامی کتابهای جیبی. شابک ۹۶۴-۴۴۵--۳۹۶-۴.
- حبیب یغمایی. در احوال استاد. . یغما، ش. ۵۲ (۱۳۳۲): ۵۵تا۶۱.
- محمدعلی اسلامی ندوشن. ملاحظات سبکشناسانهٔ بهار در دیوان. . یغما، ۱۳۴۰شماره= ۱۵۶، ۱۴۵تا۱۵۲.
- حسین خطیبی. سبک اشعار بهار. . یغما، ش. ۴۵ (۱۳۳۰): ۴۹۶تا۵۰۰.
- سیروس شمیسا. شعر معاصر ایران. . پیک نور، ش. ۷ (۱۳۸۳): ۳تا۱۳.
- محسن ذوالفقاری. نقد اصالت سبک در شعر بهار. . زبان و ادبیات فارسی، ش. ۱ (۱۳۸۴): ۱تا۲۰.
- برگزیدهها: بهار از نظر منتقدان. . ایراننامه، ش. ۲۰ (۱۳۶۶): ۶۵۰تا۶۷۱.
- سید هادی حائری. ملک الشعرای آستان قدس رضوی در زندان رضا شاه پهلوی(بخش اول). . آشنا، ش. ۱۶ (۱۳۷۳): ۵۰تا۵۷.
- غلامعلی رعدی آذرخشی. شعر معاصر ایران. . یغما، ش. ۴۸ (۱۳۴۸): ۶۷تا۷۶.
- هاشم صادقی محسنآباد و محمدجعفر یاحقی. تأثیرپذیری ملکالشعرا بهار از فردوسی. . شعرپژوهی، ش. ۱۴ (۱۳۹۱): ۶۵تا۸۶.
پیوند به بیرون
- «ملکالشعراء بهار». پایگاه خبری بهار. بازبینیشده در ۲تیر۱۳۹۸.
- «دربارهٔ مَلِک». خانهٔ کتاب. بازبینیشده در ۳۱خرداد۱۳۹۸.
- «نگاشتهها دربارهٔ ملکالشعراء بهار». نورمگز. بازبینیشده در ۳۱خرداد۱۳۹۸.
- «جایزه ملکالشعرا بهار». بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، ۲۱فرودین۱۳۹۸. بازبینیشده در ۲۲تیر۱۳۹۸.
- «رونمایی از تندیس بهار». مهرنیوز، ۲۲اردیبهشت۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲۲تیر۱۳۹۸.
- «مجموعه ملکالشعرا بهار». نگارستان. بازبینیشده در ۲۲تیر۱۳۹۸.