شمس لنگرودی
محمدتقی شمس لنگَرودی شاعر، پژوهشگر، نویسنده، ویراستار، تاریخنگار، بازیگر و خواننده است.
محمدتقی شمس لنگَرودی | ||||
---|---|---|---|---|
"'شاعری شبیه شعرش"'[۱] | ||||
زمینهٔ کاری | سرایش، نویسندگی، پژوهش، بازیگری، تاریخنگاری، تدریس | |||
زادروز | ۲۶آبان۱۳۲۹[۲] ثبت در شناسنامه ۱۱فروردین۱۳۳۰ لنگَرود، محلۀ آسیدعبداللّه[۲] | |||
پدر و مادر | آیتاللّه جعفر شمس گیلانی[۳] بتول فخرایی | |||
رویدادهای مهم | یک سال زندانی در اوین، سال ۶۱[۴] | |||
لقب | شمس لنگَرودی | |||
پیشه | شاعر و نویسنده و مدرس | |||
سالهای نویسندگی | ۱۳۵۰ تاکنون | |||
سبک نوشتاری | ایماژیسم و پستمدرنیسم | |||
کتابها | "خاکستر و بانو"، "قصیدۀ لبخند چاکچاک"، "شب نقاب عمومی است"، "تاریخ تحلیلی شعر نو"، "رژه بر خاک پوک" و... | |||
تخلص | شمس لنگَرودی | |||
همسر(ها) | فرزانه داوری[۴] | |||
فرزندان | الیانا[۴] | |||
مدرک تحصیلی | کارشناسی رشتهٔ اقتصاد[۴] | |||
دانشگاه | مدرسهٔ عالی بازرگانی رشت[۴] | |||
دلیل سرشناسی | کوتاهنویسی و طنز | |||
اثرپذیرفته از | احمد شاملو، نادر نادرپور، فروغ فرخزاد امهسزر، فدریکا گارسیا لورکا[۲][۴] | |||
امضا | ||||
|
شمس لنگَرودی از کودکی به شعر و شاعری علاقهمند بود. در جوانی با پیروی از فریدون تولَّلی و نادرپور و سیاوش کسرایی با شعر نو آشنا شد. در ۲۱سالگی با نخستین دفتر شعرش بهنام "رفتار تشنگی" به عرصۀ شاعری پا گذاشت. در ۱۳۴۹ش وی را در مدرسهٔ عالی بازرگانی رشت پذیرفتند. در همین اوقات با شعر احمد شاملو آشنا شد. مدتی بهشیوهٔ شاملو شعر سرود. در سال ۱۳۵۰ با شعرهای بودلر و در ۱۳۵۳ با شعر لورکا آشنا شد و دریچهای تازه برای ارتباط با ادبیات جهان یافت. شمس در سال ۱۳۵۲ در مدرسههای رشت تدریس کرد. سپس به تهران آمد و در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بهکار مشغول شد. در سال ۱۳۵۸ هم با فرزانه داوری ازدواج کرد.[۵]
لنگَرودی مثل شاعران پیشین خود با شعر کهن شروع کرد. سپس به شعر نیمایی و سپید رسید. شعر شمس راه میانبُرِ وزن عروضی و موسیقی شعر فروغ فرخزاد و شعر شاملو است.[۵] شمس شاعری بهشکل مخروطی سروته است. در جوانی از حالوهوای پیری سروده است و در سنین پختگی، از جوانی و شیفتگی و عشق میگوید. هرچه شمس پختهتر میشود، از شور زندگی بیشتر میسراید و شعرهایش معصومانهتر و تغزلیتر میشود.[۶] یکی از شاخصهها و شگردهای اشعار شمس رجعتدادن زبان به خاستگاه اسطوره و باستانگرایی است. این زبان گاهی در لحن حماسی و تهاجمی و مقتدرانۀ شاعر ظهور میکند و گاهی با کلمهها و ترکیبهای تصویری و زمانی در نحوۀ بیانش پدیدار میشود.[۵]
شمس از انقلاب ۱۳۵۷ به اینسو، هرچه پیشتر آمد، غنای تصویری بیشتری به شعرش داد. زبانش را از حالت خطابی و مفهومگرایی بهسمت زبانی تصویری کشاند. واژهها را تا حد بسیاری از موقعیت شعر نمادین و سمبلیک فاصله داد. در این مرحله، شمس به لحن سورئالیستی رسید. سپس این فضا را تا حدودی تغییر داد و بهسمت گرایشهای پستمدرنیستی رفت.[۷]
شخصیت فرهنگی شمس چندبعدی است. در دهۀ پنجاه و شصت، انگیزهها و دغدغههای شخصی، وی را به وادی پژوهش کشاند. کتاب چهارجلدی تاریخ تحلیلی شعر نو را با صرف ۱۲ سال وقت، دربارۀ شعر و شاعران معاصر زبان فارسی نوشت.[۸] همچنین با بهرهبردن از منابع موجود دربارۀ نیما یوشیج، زندگینامهای نوشت با عنوان "ازجانگذشته بهمقصود میرسد".[۹]
شمس به دنیای رمان هم سرک کشیده است و تاکنون دو رمان را بهدست دوستداران این قالب ادبی سپرده است. همچنین علاقهاش به بازیگری، او را در دهۀ پنجاه، نخست بهسمت عرصۀ تئاتر کشاند و سپس در دهۀ هشتاد وارد سینما و بازی در چند فیلم کرد.[۱۰] بهجز همۀ این هنرها، چندگاهی است که شمس به پهنۀ خوانندگی گام نهاده است و با همکاری آهنگسازان، چند شعر و ترانۀ خود را خوانده است.[۱۱][۱۲]
از میان یادها
کودکیِ پستمدرن
آیتاللّه شیخجعفر شمس گیلانی شاعر بوده است.[۱۳] شمس دربارۀ ایشان و دنیای شاعری میگوید که پدرم شعر مینوشت. من هم میخواستم بهتقلید از او شعر بگم. میدیدم که مردم چقدر برایشان اهمیت قائلاند. کلاس سوم یا چهارم دبستان بودم که یکی از دوستانم به تهران آمد. آن زمان هرکسی نمیتونست تهران بیاد. نخستین شعرم را بهصورت نامه برای این دوست نوشتم و به تهران فرستادم. شعر خندهدار و مزخرفی بود از مجموعهاتفاقاتی که در نبودش در لنگَرود افتاده بود. چون خیلی فارسی بلد نبودم، فارسی و گیلکی را یکخط درمیان نوشتم. آن زمان نمیدانستم شعرم ملمّعه. خیلی اتفاقی، نخستین شعرم ملمّع بود و ظاهراً الان پستمدرنها این کار کودکیِ من را میکنند.[۱۴]
چرا شعر نگم؟!
معلمی داشتیم که به تاریخ خیلی علاقه داشت. آن زمان هم تمام درسها را یک معلم میگفت. تا به درس تاریخ میرسیدیم، هیجانزده میشد. طوری از نادرشاه روایت میکرد که انگار خودش آنجا بوده و صحنه را دیده. تو کلاس ما دو تا برادر بودند. یکیشان شعر میگفت. این استاد ما هم تا میدید آن بچه شعر میخوانَد، با همان آهنگی که تاریخ را روایت میکرد، میگفت: «بهبه! عجب شعر زیبایی!» من با خودم گفتم: «بابا! اینکه پدرش پاسبانه، شعر میگه. من چرا شعر نگم؟! تازه پدرم هم شاعره.»
یک روز نشستم و با کلی فکرکردن یک شعر گفتم. رفتیم تو کلاس نشستیم. گفتم: «آقا، اجازه؟! من هم شعر گفتهم. میخوام بخوانم.» هنوز سطر اول شعرم را نخوانده بودم، باز با همان لحن خاص خودش گفت: «برو بشین سر جات! هرکه از راه میرسه، شعر میگه برا من.» من جا خوردم. با خودم گفتم: «خُب، من که هنوز شعرم را نخواندهم.» بعد، آن بچه که شعر میگفت، نگاهی به من انداخت. معنیش این بود که دیدی هرکسی نمیتونه شعر بگه و شاعر بشه. این نخستین اتفاق شاعرانۀ زندگیمه که بهخوبی یادم میآد. وقتی رفتم سر جام رو نیمکت نشستم، به خودم قول دادم آنقدر شعر بگم که روزی شاعر بشم و با کتاب شعرم دیدنش برم و بگم: «دیدی بالاخره شاعر شدم؟!»[۱۴]
انتقامِ ناتمام
سالها بعد، وقتی شعرهام مطرح شد، رفتم لنگَرود تا آن همکلاسیِ دوران دبستان را پیدا کنم. پرسیدم و فهمیدم آهنفروشی باز کرده. با کتاب شعرم رفتم سمت آهنفروشیش. از بیرون نگاه کردم. دیدم خیلی پیر شده و با مشتری مشغول مشاجرهست، احتمالاً هم سر آهن بود. با خودم گفتم که این دوست قدیمی، تو این گیرودار، قضیه را یادش نمیآد. برگشتم. الان پشیمانم که نرفتم و ندیدمش. نهایتش این بود که میرفتم. تجدیدخاطره میشد و شوخی میکردیم.[۱۴]
حافظ و سعدی بهدردم نمیخورد
کلاس هفتم بودم که عاشق شدم. سخت عاشق شدم. هر روز خودمو تروتمیز میکردم و میرفتم سمت خانهٔ آن دختر. هیچوقت نفهمید. از آن عشقهای نوجوانی بود. تو کتابهای شعر پدرم دنبال اسمش گشتم. حافظ را باز کردم و اسم معشوقهمو تو دیوانش جستوجو کردم. هیچ شعری ندیدم. پیش خودم گفتم: «حافظ که میگند این بود؟! این چه شعریه آخه؟! چرا اسم کسی که دوستش دارم توش نیست؟» شعرهای سعدی هم گشتم. چیزی ندیدم. گشتم و گشتم تا دیدم بهطرز عجیبی فیضِ کاشانی اسم معشوقهمو تو شعرش آورده. گفتم: «آهان! الان شاعر محبوبمو پیدا کردم. این شاعرِ خوبیه!»[۱۴]
فریدون مگه میتونه اسم شاعر باشه؟
نخستینباری که بهصورت جدی و خارج از عوالم کودکانه به شعر فکر کردم، پانزدهساله بودم و تو حیاط مدرسه مشغول گذراندن مراحل ثبتنام سال جدید. روزنامهدیواریِ مدرسهمان توجهمو جلب کرد. آن نوشته موزون و مُقَفّا بود. حس شاعرانه هم داشت. اسمش «کارون» بود. تعجب کردم که کارون، مگر میتونه تو شعر بیاد و حتی اسم اون باشه؟ پس مِی و خرقه و پیر و ابرویِ یار و بقیه کجاند؟ اسم شاعر هم فریدون بود. تعجبم بیشتر شد. تا آن موقع شاعری ازایندست نامها بهگوشم نخورده بود. مضمون شعر هم برام جالب بود. دربارهٔ چیزهایی بود که میتونستم ببینم و بشنوم. خوشم آمد. دوسه بار خواندم تا متوجه شدم شعره. این نخستین جرقهٔ علاقهٔ شدید من به شعر بود. شعر «کارون» از فریدون تولَّلی بود.[۱۴]
خودکشی بهسبک هدایت با نادرپور
یک روز دایی آمد خانهٔ ما و به من گفت که به پدرت بگو یک کتاب جدید شعر بهاسم "انگور" چاپ شده. توصیه میکنم بخواندش. من به پدرم گفتم. ایشان هم خریدن کتاب را بهعهدۀ خودم گذاشت تا تجربه بهدست بیارم. "شعر انگور" از نادر نادرپور بود. با این کتاب شعر، بهطور جدی شیفتۀ شعر شدم. شبوروز نادرپور میخواندم. بیوقفه میخواندم. مادرم نگران شده بود مبادا مثل صادق هدایت خودکشی کنم. از آن بهبعد شروع کردم بهشیوۀ نادرپور شعرگفتن.[۱۴]
مجلهای که شعر مرا چاپ کُندَم آرزوست!
هرچه شعر میگفتم، جایی چاپش نمیکردند. یک روز یکی از دوستام که مثل من شعرهای بدی مینوشت، گفت: «چه نشستهای که مجلهای تو تهران، هر شعری براش بنویسی چاپ میکنه؟!» من هم خوشحال شدم. شعری سرودم و دادم به پدرم که با خط خودش، زیبا بنویسه و بفرستیم برای این نشریه. وقتی شعرو فرستادیم، دیدیم بله! شعرم چاپ شد در بهمن۱۳۴۶ در مجلهٔ "امید ایران". اسم شعرم «حلقۀ امید» بود. یک چهارپارهای مثل شعرِ نادرپور. آن زمان پنج یا شش شماره بیشتر به لنگَرود نمیآمد. من همهشو خریدم و زدم زیر بغل و تو شهر چرخیدم. از این اتفاق یه درس بزرگ گرفتم. نصیحت پدرم هم بود. با لحنی صمیمی گفت: «پسرم! سعی کن کاری کنی که شعر تو را با خودش ببره، نه تو آن را.»[۱۴]
خوشبختی بهروش شمس
دوستی به من گفت تو عکسهای قدیمی چهرهای غمگین و ناراحت دارم؛ اما این سالها شاد و بشاش بهنظر میرسم. از من علت این جریان را پرسید. گفتم: «چون ۸۳درصدِ آرزوهام برآورده شده.» با تعجب پرسید: «چطور به این اندازه از آرزوهات رسیدی؟!» گفتم: «۸۳درصد از سطح آرزوهام کم کردم.»[۱۴]
رد جایزهٔ شعر فجر[۱۵]
دفتر شعرِ "آوازهای فرشته بیبال" را جشنوارۀ شعر فجرِ سال ۱۳۹۳ش نامزد کرد که با نامهای از پذیرفتن آن کنارهگیری کردم.
« | با سلام و احترام و با خوشحالی از اینکه شعرم قبول سلایق متفاوت واقع شده و با اظهار تشکر از حسنِظن داوران محترم. تقاضا دارم نامم را از شایستگان دریافت جایزهٔ شعر حذف کنند. با سپاس. شمس لنگَرودی. | » |
خاطرۀ دیدار با احمد شاملو
یک بار، دوستی که مشکلات و گرفتاریهایی داشت، از من خواست برویم شاملو را ببینیم. به شاملو زنگ زدم. بعدازظهری قراری گذاشتیم. پیش شاملو که رسیدیم، تو حال خودش بود و خیلی دلودماغ حرفزدن نداشت. گفتم: «این دوست ما سالها گرفتار بود و مشکلاتی داشت. از وقتی آزادتر شده، خیلی مشتاق بوده تو را ببیند.» شاملو پرسید: «کجا بودی؟» دوستم گفت: «زندان بودم.» شاملو سر ذوق آمد و بحث و گفتوگو پیش آمد. بعد از اتمام این مسائل، من گفتم: «این دوستم میگوید همیشه در شادیها و گرفتاریهایشان شعرهای شما را میخواندهاند. برای همین هم دوست داشته شما را ببیند.» شاملو گفت: «این حرفها را رها کنید. من اگر بتوانم پانزده سال بعد از مرگم، بهاندازۀ کلیم کاشانی حرمت داشته باشم، کلاهم را بههوا میاندازم. شاملو ماندگارتر از کلیم خواهد بود؛ ولی واقعبین بود. نمیخواست به خیلیها رو نشان بدهد.[۱۶]
زندگی و یادگار
شمس لنگَرودی در دست سالها[۱۷][۱۸][۱۹]
- "'۱۳۲۹"': تولد، ۲۶آبان در محلۀ آسیدعبداللّه لنگَرود
- "'۱۳۳۶"': ورود به دبستان کورش، نام قدیم مدرسه: «سبزهمیدان»
- "'۱۳۴۲"': ورود به دبیرستان امیرکبیر
- "'۱۳۴۳"': ورود به دبیرستان ملی محمدیه؛ خواندن شعری از فریدون تولَّلی در روزنامهدیواری مدرسه و آشنایی با شعر نو
- "'۱۳۴۵"': مطالعۀ گزینهشعری از نادر نادرپور و علاقه به شعر او و گرایش به شعر نو از نوع «نوقدمایی»
- "'۱۳۴۶"': نامنویسی در دبیرستان خیام برای تحصیل در رشتۀ ریاضی؛ در بهمنماه، چاپ نخستین شعر در هفتهنامۀ "امید ایران"، چهارپارهای بهتقلید از نادرپور
- "'۱۳۴۷"': چاپ اشعاری در مجلات "زن روز"، "تهرانمصور"، "جوانان"، "فردوسی"؛ علاقه به شعر فروغ و سیاوش کسرایی
- "'۱۳۴۸"': دریافت دیپلم ریاضی در خرداد
- "'۱۳۴۹"': ورود به مدرسۀ عالی بازرگانی رشت در مهرماه؛ آشنایی با شعر احمد شاملو و سرودن بهشیوۀ او؛ شروع جدی و پیگیرانۀ شعر
- "'۱۳۵۱"': آغاز آشنایی با شعر و نگاه و زندگی کولیوار بودلر و زیستن بهشیوۀ او
- "'۱۳۵۲"': تدریس ادبیات فارسی در مدارس رشت
- "'۱۳۵۳"': آشنایی بیشتر با شعر لورکا و گرایش به شعر او؛ دریافت مدرک کارشناسی اقتصاد از مدرسۀ عالی بازرگانی رشت در بهمنماه
- "'۱۳۵۴"' : تدریس ادبیات فارسی در دبیرستان دخترانۀ خوارزمی در تهران طی چند ماه
- "'۱۳۵۵"': بازگشت به رشت برای کار در ادارهکل کشاورزی رشت با سِمت کارشناس اقتصاد کشاورزی؛ انتشار نخستین مجموعهشعر: "رفتار تشنگی"
- "'۱۳۵۶"': بازگشت به تهران برای کار در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- "'۱۳۵۸"': ازدواج با فرزانه داوری؛ اخراج از کانون پرورش فکری
- "'۱۳۵۹"': دبیری اقتصاد و ادبیات فارسی در چند دبیرستان تهران
- "'۱۳۶۰"': انتشار "جُنگ بیداران" بههمراه امیرحسین چهلتن و دیگر دوستان؛ نمایشنامۀ «قانون» در "جُنگ بیداران"
- "'۱۳۶۱"': دستگیری بهاتهام همکاری با گروهی سیاسی و زندانیشدن در اوین، شهریورماه
- "'۱۳۶۳"': آغازبهکار در انجمن آثار ملی؛ آغاز همکاری مجدد با مطبوعات ادبی
- "'۱۳۶۴"': چاپ دومین مجموعهشعر با نام "در مهتابی دنیا"، چشمه[۲۰]
- "'۱۳۶۵"': چاپ شعر بلند «خاکستر و بانو» بههمراه چند شعر دیگر
- "'۱۳۶۶"': چاپ کتاب "گردباد شور جنون" که تحقیقی است دربارۀ سبک هندی و احوال و اشعار کلیم کاشانی
- "'۱۳۶۷"': تولد الیانا در ۲۶تیر؛ مجموعهشعر "جشن ناپیدا"
- "'۱۳۶۹"': شعر بلند «قصیدۀ لبخند چاکچاک» بههمراه دو مجموعۀ دیگر با نامهای "چتر سوراخ" و "اشعاری برای تو که هرگز نخواهی شنید"[۲۱][۲۲]
- "'۱۳۷۰"': جلد اول "تاریخ تحلیلی شعر نو" و رمان "رژه بر خاک پوک" و کتاب "از نیما تا بعد"[۲۳]
- "'۱۳۷۱"': سفر به آلمان بهدعوت نمایشگاهکتاب آلمان؛ شعرخوانی و پرسشوپاسخ در انجمنفرهنگی برگر شولۀ هانوفر در یکشنبه ۱۶فروردین (۵آوریل۱۹۹۲)؛ شعرخوانی و پرسشوپاسخ در دانشگاه بوخومِ آلمان در دوشنبه ۷اردیبهشت (۲۷آوریل)؛ سفر به بریتانیا بهدعوت دانشگاه ادینبورگ و سخنرانی دربارۀ ادبیات نوین فارسی در دپارتمان مطالعات خاورمیانه، دیوبهمن (ژانویۀ۱۹۹۳)
- "'۱۳۷۲"': چاپ کتاب "مکتب بازگشت" که تحقیقی است دربارۀ تاریخ و شعر دورههای افشاریه و زندیه و قاجاریه
- "'۱۳۷۴ تا ۱۳۷۶"': زندگی در هلند بههمراه خانواده و سفر به سوئد، آلمان، بلژیک، فرانسه، نروژ و سوئیس؛ سخنرانی در کنگرۀ بزرگداشت نیما در دانشگاه اسلوِ نروژ؛ سخنرانی در سالن شهرداری یوتوبوری سوئد؛ سخنرانی در انجمن نگاه در شهر ایسنِ آلمان، در طولِ سال ۱۹۹۷م
- "'۱۳۷۵"': سفر به آمریکا، پنجشنبه ۲فروردین (۲۱مارس۱۹۹۶)، بهدعوت دانشگاه آستینِ تگزاس و کانون فرهنگی ایرانیان در اورلاندو؛ سخنرانی در انجمن قلم آمریکا در نیویورک؛ اجرای برنامۀ هشتروزهٔ سخنرانی و پرسشوپاسخ:
- شنبه ۱اردیبهشت (۲۰آوریل) کانون فرهنگی ایرانیان در دانشگاه فلوریدای مرکزی (University of Central Florida) شهر اورلاندو
- جمعه ۷اردیبهشت (۲۶آوریل) دانشگاه آستینِ تگزاس دربارۀ وضعیت شعر معاصر در ایران
- شنبه ۸اردیبهشت (۲۷آوریل) انجمن متخصصان ایرانی آمریکا در تگزاس
- یکشنبه ۹اردیبهشت (۲۸آوریل) کانون دموکراتیک ایرانیان در دالاسِ تگزاس
- شنبه ۱۵اردیبهشت (۴مه) انجمن دوستداران فرهنگوهنر ایران در هانترکالج و نیز دفتر ماهنامۀ "مانتلی ریویو" در نیویورک با موضوع شعر سیاسی ایران، در حضور پل سوییزی و مگداف
- شنبه ۲۲اردیبهشت (۱۱مه) انجمن دوستداران فرهنگوهنر ایرانِ شیکاگو
- دوشنبه ۳۱اردیبهشت (۲۰مه) گروه ادبی دفترهای شنبه در کتابفروشی میدنایتاسپیشیالِ سانتامونیکا در لوسآنجلس
- دوشنبه ۱۱تیر (۱ژوئیه) کانون سخن در سانتامونیکای لوسآنجلس
- "'۱۳۷۷"': "تاریخ تحلیلی شعر نو (۱۲۸۴ تا ۱۳۵۷ش)" در چهار جلد
- "'۱۳۷۸"': یکشنبه ۳۰آبان (۲۱نوامبر۱۹۹۹) سخنرانی دربارۀ وضعیت شعر فارسی از انقلاب تا امروز در Middle East Studies Association North of America یا میسا (MESA) در آمریکا؛ دیدار با شیموس هینی و چیسلاو میلوش در آمریکا، Clair Mount West. Covina؛ بازگشت به ایران بههمراه خانواده؛ کتابقصۀ "شبی که مریم گم شد" در نشر پیک دبیران، با نقاشی سارا ایروانی؛ تدریس غیررسمی در چند دانشگاه؛ مدخلنویسی برای فرهنگنامهها
- "'۱۳۷۹"': چاپ مجموعهشعر "نتهایی برای بلبل چوبی"
- "'۱۳۸۰"': کتاب "ازجانگذشته بهمقصود میرسد" در آثار و احوال نیما یوشیج؛ «گزیدۀ اشعار» از مجموعۀ "گزیدۀ ادبیات معاصر"
- "'۱۳۸۱"': برندۀ جایزۀ بنیاد بیژن جلالی در عرصۀ تحقیق
- "'۱۳۸۲"': «ویژهنامۀ شاعری شمس لنگَرودی» در هفتهنامۀ "عصر پنجشنبه" تیرماه، ش:۶۱ و ۶۲؛ «ویژهنامۀ شمس لنگَرودی» در نشریۀ "چیستا"، اردیبهشت و خرداد
- "'۱۳۸۳"': چاپ مجموعهشعر "پنجاهوسه ترانۀ عاشقانه"، نشر آهنگ دیگر؛[۲۴] مجموعهشعر "باغبان جهنم"
- "'۱۳۸۴"': چاپ «ویژهنامۀ شاعری شمس لنگَرودی» در شمارۀ ۱۲۳ نشریۀ "هنگام"؛ آلبوم صدای شاعر، بخشی از کتاب "پنجاهوسه ترانۀ عاشقانه" با آهنگسازی محمد فرمانیان؛ برگزاری مراسم تجلیل از شمس لنگَرودی در زادگاهش
- "'۱۳۸۵"': گزینۀ اشعار "توفانی پنهانشده در نسیم؛ گزینۀ هشت دفتر شعر شمس لنگَرودی" با گزینش بهاءالدین مرشدی و شمس لنگَرودی؛[۲۵] کتاب "بازتاب زندگی ناتمام"، برشی از مصاحبههای منتشرشده در سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۳ بهکوشش مژگان معقولی؛ چاپ «ویژهنامۀ شمس لنگَرودی» در شمارۀ اول ماهنامۀ هنری "نشانی" در اردیبهشت؛ برگزاری نکوداشت در انجمن شاعران ایران، ۲۶بهمن؛ تجلیل در دانشکدۀ ادبیاتِ دانشگاهآزاد کرج
- "'۱۳۸۶"': سفر به آلمان، ایتالیا، آمریکا و شرکت در چند شعرخوانی و مصاحبۀ رادیویی و تلویزیونی؛ برگرداندن مجموعۀ "پنجاهوسه ترانۀ عاشقانه" به عربی با ترجمۀ عبداللهطاهر برزنجی و نیز به کردی با ترجمۀ مریوان حلبچهای؛ سفر به کردستان عراق برای شعرخوانی و سخنرانی؛ دریافت «نشان سپاس گوهران» از فصلنامۀ "شعر گوهران"؛ اتمام رمان "شکستخوردگان را چه کسی دوست دارد؟"؛ بخش دوم کاست "پنجاهوسه ترانۀ عاشقانه" با صدای شاعر؛ چاپ مجموعهشعر "ملاح خیابانها"؛ شرکت در مراسم بزرگداشت، ۹اردیبهشت، دانشگاهآزاد اسلامی کرج
- "'۱۳۸۷"': چاپ مجموعهاشعار، از نخستین مجموعه تا "ملاح خیابانها"؛ زندگینامۀ شمس لنگَرودی با عنوان "شمس لنگَرودی؛ تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران" زیرنظر محمدهاشم اکبریانی و با گفتوگوی کیوان باژن؛ گزیدۀ اشعار "چوپانی سایهها"[۲۶]
- "'۱۳۸۸"': انتشار اینترنتی "۲۲ مرثیه در تیرماه"؛[۲۷][۲۸] چاپ دو مجموعهشعر "لبخوانیهای قزلآلای من" و "میمیرم بهجرم آنکه هنوز زنده بودم"؛[۲۹] کتاب "رباعیِ محبوب من" درزمینۀ پژوهش و گزینش رباعی؛ چاپ گزیدهاشعار "هیچکس از فردایش با من نگفت"؛[۳۰] سرودن مجموعهاشعار "صبح آفتابیتان بهخیر گرگ برفی"؛ برگردان گزینهاشعار "از سوراخ در (من ثقبالباب)" بهترجمۀ عبداللهطاهر برزنجی در کشور عراق
- "'۱۳۸۹"': "رسمکردن دستهای تو"؛[۳۱] "روزی که برف سرخ ببارد"؛[۳۲] بازی در فیلم سینمایی "فلامینگو شمارۀ ۱۳"؛ سفر به فرانسه برای شرکت در شعرخوانیِ جشنوارۀ شاعران مدیترانه؛ شعر سِت در فرانسه
- "'۱۳۹۰"': برگردانِ ارمنی "ملاح خیابانها" بهترجمۀ ادوارد حقوردیان؛ آلبوم "باغبان جهنم" باصدای شمس در انتشارات ابتکار نو؛ مجموعهشعر "شب نقاب عمومی است" در نگاه؛[۳۳] "رومی و بومی: روایتی تازه از حکایت موش و گربه"[۳۴]
- "'۱۳۹۲"': مجموعهشعر "آوازهای فرشتۀ بیبال"[۳۵] و "تعادل روز بر انگشتم"؛[۳۶] چاپ کتاب "داستان چرخ"؛ بازی در فیلم "پنج تا پنج"؛ حضور در مستند "سخت مثل آب"؛[۳۷] کتاب "سخت مثل آب: گزیدۀ اشعار شمس لنگَرودی" نشر کتاب؛[۳۸] آلبوم "از من تنها تو ماندهای" با صدای شمس در انتشارات ابتکار نو؛ آلبوم "بهسرش زده باد"؛[۳۹] "حکایت دریاست زندگی: گزینۀ اشعار شمس لنگَرودی" در نیماژ؛[۴۰] "و عجیب که شمسم میخوانند؛ ۶۳ ترانۀ عاشقانه"[۴۱]
- "'۱۳۹۳"': "منظومۀ بازگشت و اشعار دیگر" در نشر چشمه؛[۴۲] سرباززدن از دریافت جایزۀ جشنوارۀ شعر فجر؛ بازی در فیلم "احتمال باران اسیدی"؛ بستریشدن در بیمارستان[۴۳]
- "'۱۳۹۴"': چاپ "آنها که به خانۀ من آمدند"
- "'۱۳۹۵"': انتشار "واژهها به دیدن من آمدند"؛[۴۴] "مجموعهاشعار شمس لنگَرودی" در نگاه؛[۴۵] بازی در فیلم "رفتن"
- "'۱۳۹۶"': چاپ "ازجانگذشته بهمقصود میرسد؛ زندگی، شعر و اندیشۀ نیما یوشیج؛ راهیافتن مجموعهاشعار "واژهها به دیدن من آمدند" به مرحلۀ دوم جایزۀ شعر احمد شاملو؛[۴۶] بازی در فیلم "دوباره زندگی"؛ نامزدیِ "جشنوارۀ ادبی آسیا" در کرۀ جنوبی؛[۴۷] شعرخوانی در کنسرت "ساکن روان"[۴۸]
- "'۱۳۹۷"': حضور در مراسم بزرگداشتش در پژوهشکدۀ گیلانشناسیِ دانشگاه گیلان، ۲۶آبان؛[۴۹] شعرخوانی در مراسم تجلیل شمس لنگَرودی در تالار شمس، سهشنبه ۴دی؛ سخنرانی در «شبِشعر کوچه» یادمانی برای فریدون مشیری پنجشنبه ۲۷دی؛[۵۰] "کتاب موسیقی؛ اشعاری در ستایش سازها"؛ ۲۴اردیبهشت، رونمایی از آلبوم صوتی "دایرۀ بیپایان"[۵۱]
- "'۱۳۹۸"': سخنرانی و شعرخوانی در جشن سیزدهمین سالگرد تأسیس کانون ادبی زمستان و مراسم بزرگداشت شمس لنگَرودی[۵۲]
- "'۱۳۹۹"': خوانندگی آهنگ "نوروز منی تو" با آهنگسازی پیمان خازن؛[۱۱] آهنگ "اَلون" با گویش لنگَرودی[۱۲]
شرح برگبرگ زندگی
شهرستان لنگَرود در ۲۶آبان۱۳۲۹ش زادگاه محمدتقی شمس لنگَرودی است. پدرش معروف به آیتاللّه لنگَرودی، امامجمعۀ شهر بود. شمس گفته است: «پدرم بههیچوجه آدم سنتی و خشکی نبود. همواره مطالعه میکرد. موسیقی گوش میداد و ترانه زمزمه میکرد. دستگاهها و گوشههای موسیقی ایرانی را میدانست؛ اما بهسبب لباسش پیِ آنها را نگرفت.» شمس افزوده است که مادرش نیز کتابهای تاریخ میخوانده است و داستانهای آنها را دنبال میکرده است. دغدغهٔ اصلی شمس لنگَرودی همواره شعر بوده است؛ بااینحال درزمینهٔ ادبیات و تاریخ نیز پژوهشهای ارزشمندی نوشته است. همچنین، شمس از اعضای کانون نویسندگان است.[۵۳]
نامبرگردانیِ جواهری گیلانی به شمس لنگَرودی
در گذشته نامخانوادگی خاندان لنگَرودی «جواهری گیلانی» بوده است. پدر محمدتقی شاعر بود. او از جوانی دو نامخانوادگی «شمس لنگَرودی» و «شمس گیلانی» را برگزید. با هر دو تخلص هم اشعارش را منتشر کرد. این تخلصها سبب شد تا این خاندان را با نام شمس لنگَرودی و شمس گیلانی بشناسند. همین شهرهشدن انگیزهای شد تا محمدتقی بعدها نامخانوادگیاش را از جواهری گیلانی به شمس لنگَرودی برگرداند. برادران و خواهرانش هم نامخانوادگیشان را به شمس گیلانی برگرداندند. اکنون نام واقعی شاعر معاصرمان، محمدتقی شمس لنگَرودی است.[۵۴]
یک تولد در دو تاریخ
در منابع پژوهشی، دو تاریختولد برای شمس لنگَرودی نوشتهاند. تاریختولد واقعی شمس ۲۶آبان۱۳۲۹ است؛ اما تاریخ ثبت آن در شناسنامهاش ۱۱فروردین۱۳۳۰ است. دوگانگی تاریختولد شمس لنگَرودی در کتابها و رسانهها بهاینعلت است.[۵۴]
رشتۀ تحصیلی و آغاز شاعری
شمس در سالهای نوجوانی، ادبیات را مبحثی خشک و نتراشیده میدید که پر از اسامی سخت و ناآشناست. در همان استان گیلان، دیپلم خود را در رشتهٔ ریاضی گرفت. برای ادامهٔ تحصیل نیز رشتهٔ اقتصاد را برگزید و در مدرسۀ عالی بازرگانی رشت درس خواند. در سال ۱۳۴۶ش نخستین شعرش را در "هفتهنامۀ امید" چاپ کرد. پس از قبولی در دانشگاه، میهمان خواهرش شد. خواهر شمس همراه خانوادهاش ساکن رشت بود. شمس در این شهر زندگی تازهای شروع کرد؛ در واقع این سالها برای شاعر جوان فرصت مناسبی بود تا بهطورجدی شعروشاعری را پی گیرد. "رفتار تشنگی" نخستین مجموعهشعر شمس است. آن را بهپیروی از احمد شاملو سرود و در سال ۱۳۵۵ منتشر کرد.[۵۳]
آغاز شهرت
"خاکستر و بانو" و "جشن ناپیدا" مجموعهاشعاری بود که شمس لنگَرودی را بیشازپیش به مخاطبانش شناساند. در سال ۱۳۶۰ش با همراهیِ رضا علامهزاده، نسیم خاکسار، بتول عزیزپور، فریدون فریاد و امیرحسن چهلتن "جُنگ بیداران" را منتشر کرد. انتشار نمایشنامۀ "قانون" در این نشریه، به دستگیری و حبسش بهاتهام فعالیت سیاسی انجامید. شمس سال ۱۳۶۱ را در اوین زندانی بود. یک سال بعد، با تلاش پدر و آیتاللّه منتظری آزاد شد و سرودن شعر و همکاری با مطبوعات را از سر گرفت. تجربهٔ زندان تأثیر عمیقی در افکار و جهانبینیاش گذاشت. دههٔ هفتاد را در سکوت بهسر برد. تقریباً هیچ اثری از خود منتشر نکرد تا اینکه در سال ۱۳۷۹ مجموعهشعر "نتهایی برای بلبل چوبی" را منتشر کرد.[۵۳]
شمس کمکار و پرکار
شمس پس از چاپ چهار مجموعهشعر در دهۀ شصت، نزدیک به ده سال هیچ مجموعهشعری چاپ نکرد تا اینکه در سال آخر این دهه، "نتهایی برای بلبل چوبی" را منتشر کرد. لنگَرودی دهۀ هفتاد را «دورۀ بازآفرینی» خود میداند. دورهای که بیشتر کوشید بخواند و بپژوهد و بیندیشد. بهباور خودش وقتی وارد دهۀ هشتاد شد، شمس دیگری شده بود.[۵۵] شمس کمکاری دههٔ هفتاد را با پرکاری دههٔ هشتاد جبران کرد. "پنجاهوسه ترانۀ عاشقانه"، "رسمکردن دستهای تو"، "شب نقاب عمومی است" و "۲۲ مرثیه در تیرماه"[۲۷] از آثار منتشرشدۀ او در دهۀ هشتاد است. افزون بر این، "میمیرم بهجرم آنکه زنده بودم"، "لبخوانی قزلآلای من"، "ملاح خیابانها" و "باغبان جهنم" نیز دیگر مجموعهشعرهای شمس است. لنگَرودی رمانی هم دارد بهنام "رژه بر خاک پوک". "تاریخ تحلیلی شعر نو" در ۴ جلد بهصورت دو مجلد، "رباعیِ محبوب من"، "روزی که برف سرخ ببارد"، "ازجانگذشته بهمقصود میرسد"، " مکتب بازگشت" و "گردباد شور جنون" نیز از آثار پژوهشی شمس است.[۵۳]
کودکنویسی
لنگَرودی درزمینهٔ ادبیات کودک نیز دو کتاب نوشته است: "شبی که مریم گم شد" که قصهای برای کودکان است و "رومی و بومی" که روایت تازهای است از حکایت موش و گربه.[۵۳]
بازیگری
شمس پنج تجربهٔ بازیگری در کارنامۀ خود دارد: ۱. "فلامینگو شمارۀ ۱۳" (۱۳۸۹ش) بهکارگردانی حمیدرضا علیقلیان؛ ۲. "پنج تا پنج" (۱۳۹۲) بهکارگردانی تارا اوتادی؛ ۳. "احتمال باران اسیدی" (۱۳۹۳) در گروه هنروتجربه بهکارگردانی بهتاش صناعیها؛ ۴. "رفتن" (۱۳۹۵) بهکارگردانی نوید محمودی؛ ۵. "دوباره زندگی" (۱۳۹۶) بهکارگردانی رضا فهیمی.
آرش سنجابی نیز مستند "سخت مثل آب" را در ۱۳۹۲ دربارۀ شمس ساخته است. سنجابی در این مستند، زندگی و آثار شمس را بررسی میکند.[۵۳]
جشنوارهگریزی
شمس در سال ۱۳۹۳ش نامزد دریافت جایزۀ جشنوارۀ شعر فجر بود؛ اما در نامهای کنارهگیری خود از این جشنواره را اعلام کرد.[۵۳]
نامزدی جشنوارۀ ادبی «صبح آسیا»
در سال ۱۳۹۶ش، در جشنوارۀ ادبی «صبح آسیا» در شهر گوانجوی کرۀ جنوبی، از شمس لنگَرودی در مقام یکی از شاعران برتر آسیا قدردانی کردند. شمس دربارۀ چگونگی این جایزه میگوید که گروهی از داوران ایشان را از میان شاعران آسیایی به این جشنواره دعوت کردند. شمس در جشنواره شرکت میکند و در پایان، جایزه به شاعری از مغولستان میرسد. در این جشنواره، شاعران و نویسندگانی از کرۀ جنوبی، ایران، مغولستان، ژاپن، چین، اندونزی و چند کشور دیگر حاضر بودند. هدف اصلی جشنواره نیز شناساندن شعر آسیا به جهان و تعامل میان شاعران آسیا و جهان بود.[۴۷]
نصب شعر شمس در متروی آلمان
شهرداری اشتوتگارت شعری از شمس لنگَرودی را با ترجمهای از سوسن باغستانی در مترو نصب کرده است. این شعر یکی از شش شعر لنگَرودی در کتاب "نتهایی برای بلبل چوبی" است. شمس این شعر را برای دخترش سروده است.[۵۶][۵۷][۵۸]
شخصیت و اندیشۀ شاعرانه
شمس لنگَرودی مانند تمام هممسلکان خود، یعنی مبارزان و روشنفکران و نویسندگان، با ایمان به معجزهای بزرگ به اینسوی تاریخ آمد و در انتظار رخدادن آن نشست. کمترین خواستۀ ایندست نویسندگان و روشنفکران از مدرنیته و دستاوردهای آن نظیر حقوق بشر و آزادی بیان و عدالت اجتماعی، جامعهای تماموکمال مدرن بود؛ اما انقلاب و جنگ این معجزه را بهتأخیر انداخت. اعتقاد شمس به معجزه کمرنگ شده است؛ اما او هنوز رؤیاهایش را در سر میپرورانَد:
- "'گفتیم: «این نبود"'
- "'در رؤیاهایمان این نبود"'
- "'ما انتظار شبی"'
- "'سرشار کومههای لطیف را میکشیدیم»"'[۵۹]
همهٔ آنچه شمس خواسته بود و در انتظارش بود، به رؤیایی دستنیافتنی بدل شد؛ البته این نخستینبار نبود. تجربههای تاریخی دیگر مانند شکست مصدق و شکست مشروطه هم مزیدِعلت شده بود. چنین تجربههایی جایی برای آرمانشهرخواهی باقی نمیگذاشت. مدتها بعد، جامعۀ جهانی شمس را در بر گرفت. او چند سالی در آمریکا بهسر برد، جایی که این روند جهانیشدن، بیش از هر کشور دیگری پویاست.
- "'جهان به تصادفی زاده شد"'
- "'به تصادفی خواهد مرد"'[۶۰]
- "'به تصادفی خواهد مرد"'[۶۰]
شمس دریافت که به این سادگیها نمیتوان جهان را درک کرد. فهمید که الگویی واحد نسل بشر را به سرانجامی مطلوب نمیرساند؛ بنابراین جهان در شعر شمس لنگَرودی، از نگرش مدرنیستی خود فاصله گرفت و دیدگاه پستمدرنیستی را نمایاند:
- دیر آمدی موسی!
- دورهٔ اعجازها گذشته
- دورهٔ اعجازها گذشته
شمس لنگَرودی به این دریافتِ پستمدرن دست یافت که تفکری ثابت و کرخت نمیتواند همه را به یک منزل برساند. اکنون شمس از جمع هممسلکان خود کمی فاصلۀ نظرگاهی گرفته است. دیگر پایبند تعصبهای خشک و یکسونگرانه نیست. دیگر روشنفکر عزلتگزیدهای نیست که تمام جهان را مقابل خود بداند و مدام بیانیه صادر کند. شمس را در تلویزیون و قاب سینما و صحنهٔ تئاتر میبینیم. در جلسههای شعر و نقد شرکت میکند. حضورش در میان دانشجویان توجهبرانگیز است. به موسیقی پاپ و حتی به نوعی موسیقی علاقه نشان میدهد که بیش از همهپسندبودن، کوچهبازاری است. آنچه شمس را بهپیش میراند، نه ایدئولوژی است نه آرمان. درحقیقت، شعر است که او را به حرکت وامیدارد.[۶۱]
معنای زندگی از چشمانداز شمس
آدمی بدون آرمان هیچ است. بحث در درست و غلطی آرمان نیست، در نجاتبخشی آرمان است. زندگی بهخودیِخود معنایی ندارد و بیمعناییِ زندگی نابودکننده است. بشر از همان اول به این راز پی برد و شروع به ساختن معنا برای زندگی کرد. اگرچه راه به جایی نبرد، به زندگی خودش معنایی خیالی بخشید و تحملپذیرش کرد. مشکل وقتی پیدا شد که آرمان به ایدئولوژی بدل شد. شما میتوانید ایدئولوژی نداشته باشید؛ اما با نداشتن آرمان باید خیلی توانا باشید که سقوط نکنید. از هر سه نوعِ این رویکردها هم شعر وجود دارد. در شعر ایران، شعرهای سیاوش کسرایی ایدئولوژیک، شعر احمد شاملو آرمانی و شعر نصرت رحمانی آرمانگریز است.[۶۲]
اندوهگریزی شمس
شمس لنگَرودی شخصیتی اندوهگریز است. شعرهای شمس اگرچه لبریز از اندوه و تنهایی است، هیچگاه در ستایش رنج واندوه نیست. وقتی میگوید: «جز روزگار من، همهچیز را سفید کرده برف»، تصویر شعر، روشنیبخش و اثرگذار است؛ در واقع، احساس تاریکی درون را با تصویر و واژهایی روشن مینمایاند. شمس واژهها را بهگونهای میچیند که در گریز از اندوه باشد.[۶۳]
باهمبینی هفت شاعر معاصر
نیما، شاملو، اخوان، سپهری، فروغ، آتشی، رحمانی با نام شعری مهرداد اوستا، همۀ این شاعرها را همپایه نمیبینیم. ازاینگذشته، بهنظرم شاید بهطور انفرادی، شاعری همسنگ شاملو و فروغ و سپهری نداشته باشیم؛ اما در حال حاضر، شعرهای بسیاری میبینم که کیفیتشان از شعرهای شاملو و فروغ و بقیه کمتر نیست؛ منتها این شعرها خیلی پراکندهاند و در این وضعیت بحرانیِ همهجانبهای که ما را احاطه کرده است، ناپیدا و گمشدهاند. مطمئن نیستم که شاعری همشأن شاملو نداشته باشیم. الان، در همۀ عرصهها، در حال گذر از بحرانیم. باید روزگاری بگذرد و بهقول اخوانِثالث طبل طوفان از نوا بیفتد تا سره از ناسره جدا شود. باید از بحرانهای کنونی بیرون بیاییم تا صدا به صدا برسد و معلوم شود کدامیک از شاعرانی که الان هستند، مثلاً با شاملو همقدوقوارهاند؟ اما شعرهای پراکندهای هست که بشود روی آنها انگشت گذاشت و گفت این شعرها بهتر از شعر شاملو یا دیگران است. فکر میکنم بتوان مجموعهای از شعرهای خوب این سالها گرد آورد که کیفیتش درخور توجه باشد.[۶۴]
چشمانداز غزلی شمس
غزل فارسی در دهۀ گذشته رشد چشمگیری کرده است؛ پس باید منتظر معرفی غزلسرایی برجسته باشیم. در دهۀ هفتاد خورشیدی، موجی اعتراضی ضدِ زیباییشناسی در شعر فارسی برخاست. این موج نتایج بسیاری داشت. مهمترین تأثیر آن در حوزۀ غزل فارسی رخ داد.
هیچ توجه و علاقهای به نامبردن از انواع غزلیات رایج مانند غزل پستمدرن، غزل نیمایی، غزل نو و دیگر انواع آن ندارم؛ ولی باید به این موضوع توجه کنیم که روزگاری، سخنگفتن از برخی مفاهیم، در غزل پذیرفتنی نبود؛ اما امروز این قالب سنتی و کهن شعر فارسی را برای جدیدترین و مدرنترینِ پدیدهها بهکار میگیرند. تا سه سال پیش با غزل مخالف بودم. امروز غزلهایی را میخوانم و میشنوم که با کنارگذاشتن بسیاری از مفاهیم، بهشایستگی رشد کرده است؛ در واقع در دهۀ گذشته، شعر فارسی رشد چشمگیری کرده است و غزل نیز از این حرکت روبهجلو برکنار نبوده است.
طنز و نبود قطعیت یکی از ویژگیهای رشد غزل در سالهای گذشته است. این ویژگی را در غزلهای امروز بهصورت دیالکتیکی بیان میکنند؛ ولی باید به این نکته توجه کنیم که این حرکت زمانی نتیجهبخش خواهد بود که برجستهترین شاعر خود در این راه را به جامعه بشناساند و مردم هم این شاعر بزرگ را بشناسند.[۶۵]
چرایی رواج غزل
قصیده و رباعی و غزل از قالبهای پیشازمدرنیسم است. مال قبل از نیما یوشیج است. قاعدتاً باید ۳۰۰ سال قبل، در دورۀ صفویه تمام میشد؛ اما نظام جانسختِ اربابورعیتی که در اینجور جوامع ناشی از استبداد آسیایی است، سبب میشود که این قالبها هنوز حضور داشته باشد. موسیقی سنتی ما و مینیاتور هم همینطور است؛ اما همۀ اینها هنوز هستند؛ چون آن نظام سنتی اربابورعیتی و آن نظام زیباییشناسی مقیدکننده، هنوز در روح و دل و جان ماست. ما مدرن نشدهایم؛ در واقع ما با ارزشهای گذشته راحتتریم.[۶۶]
واپسگرایی در موسیقی و حافظخوانی
"'مصاحبهگر"': علت توجه موسیقیدانان و آوازخوانان ایران به شعر عصر مغول چیست؟ چرا احمد شاملو میگوید موسیقی ما کُند و راکد است؟
"'پاسخ"': گرایشداشتن ما دلیل قدرتمندی آنها نیست؛ بلکه نشانۀ ماندگی ماست. حرف من همین است. حافظ هنوز بزرگترین شاعر ایران است! چرا او قدرتمندترین شاعر ایران است؟! برایِاینکه ما در هفتصد سال پیش زندگی میکنیم. نمیخواهم بگویم حافظ یا مولوی یا موسیقی سنتی بد است. اینها بسیار محترماند؛ منتها حرمتشان بهخاطر آن است که ما مثل هفتصد سال پیش میاندیشیم. ما در خلوت خودمان کمانچه میشنویم. این سخن من در رد کمانچه نیست. در رد ماست. اشارۀ من به واپسگرایی است.[۶۶] ما چه در زندگی عمومی، چه در زندگی خصوصی به بیماری نوستالژی دچاریم. این بهسبب درجازدن ماست. شما همین رادیو خودمان را که روشن کنید، پشتسرِهم دارند غزلهای حافظ میخوانند. حافظ بد نیست؛ اما چرا اینهمه غزلهای او را میخوانند؟ برایِاینکه تلقی ما از زندگی امروزمان مثل تلقی مردم دورۀ مغول است. مشکل ما این است.[۶۷]
موسیقیِ شعر
شاید تا پنج سال پیش معتقد بودم شعر باید موسیقی داشته باشد؛ اما الان، در شعر، به یک نوع ایجاز معتقدم که شعر را از نثربودن یا همان پراکندگی دور میکند. اگر این نوع ایجاز وجود داشته باشد، خودبهخود نوعی موسیقی هم در شعر بهوجود میآید. من آن موسیقی را که در شعر شاملو هست، تعقیب نمیکنم. معتقدم در شعر بهطور طبیعی ایجاز وجود دارد. همین ایجاز و فشردگی، نوعی فشردگی کلامی میسازد که به موسیقی نزدیک است.[۶۸]
ذوق عامه در موسیقی شعر
هر حرکت پیشگامانهای سیلی میزند به ذوق عامه. عامه چیزی را زمین میگذارد یا برمیدارد که مطمئن باشد از آن، بنابراین، بهخودیِخود، هر کار پیشگامانهای سیلی به ذوق عامه است؛ البته فکر نکنید سیلی باعث میشود آنها بیدار شوند و پشتسر ما راه بیفتند. سیلی بهدرد عامه نمیخورد. حرکتهای پیشگامانه سیلی میزنند تا اهل هنر بهخودشان بیایند. میزنند که طیف هنرمندان خودشان بیایند و راه جدید را ببینند. فقط هم ملت ایران نیست که موسیقیِ شعر را دوست دارد. همهجا همینطور است. شاید فردا وضع طوری پیش برود که دوباره همه از وزن خوششان بیاید. از موسیقی شعر خوششان بیاید. بههیچوجه نمیشود پیشبینی کرد.[۶۹]
شعر سپید
شعر سپید شاملو همان شعر نیمایی است که شاملو وزن عروضی آن را برداشته است. این شعر بعدش گسترش یافت. شعر جلالی منثور است؛ موج نو هم منثور است و دیگر به آن معنا سپید نیست؛ یعنی نیمایی نیست؛ چون نظام زیباییشناختی نیما را در آن نمیبینیم. هیچکدام هم مانیفست ندارند. موج نو را بهطور کاملاً متفاوتی مطرح کردند؛ اما آنهم مانیفست مشخصی ندارد. مانیفست را نیما داده بود و بعد هم آقای رؤیایی در شعر حجم.[۶۹]
بررسی شعر معاصر
شعر ایران از اواخر دهۀ چهل رو به بحران رفت و از اواسط دهۀ پنجاه مخاطب وسیع خود را از دست داد. در آن زمان، ما با دو نوع شعر روبهرو بودیم: یک، «شعر شعاری» و بهاصطلاح سیاسی که مقالات موزون سیاسی بود؛ دو، «شعر مدعی فرمگرایی» که به مخاطب عام شعر اعتنایی نمیکرد.
الان هم دو جریان شعری در فضای ادبیات ایران وجود دارد: یک، «شعر پیچیده» که شعر محافل ادبی است؛ دو، «شعر سهلوممتنع» که شعر مخاطب عام است. در هر دو نوع شعر هم شعر سیاسی را میبینیم. در این دو جریان، البته آسیبهایی نیز وجود دارد. در شعر پیچیده این خطر هست که شعر به هذیان تبدیل شود و در شعر ساده این خطر است که به حرفهای معمولی و پیشپاافتاده نزدیک شود.[۶۲]
سخن جنجالبرانگیز شمس
شمس لنگَرودی دربارۀ یداللّه رؤیایی و رضا براهنی و علی باباچاهی چنین گفته است:
« | شعرهای آقای رؤیایی و براهنی شعر نیست. هذیان است. آخر اینها چهچیزی میخواهند بگویند که بنده و خیلیهای دیگر نمیفهمیم و فقط خودشان و شاگردانشان میفهمند. تازه شاگردانشان هم نمیفهمند. فقط ادای فهمیدن را درمیآورند! احمدرضا احمدی یک بار حرف خیلی قشنگی زد. گفت: «بسیاری از این مدعیانِ پستمدرن بنداندازیِ فلانی بودند. تابلویشان را عوض کردند و گذاشتند الیزابت!» حرف احمدرضا احمدی دقیقاً درست است. زیرساخت بعضی از آنها پیشامدرن است؛ اما در پوسته از پستمدرن دم میزنند؛ درحالیکه لازمهاش این نیست که پوستهات را نو کنی. باید از درون نو شوی. یک جا گیر نمیآورید که فروغ فرخزاد بگوید که «من مدرنم»؛ اما تفکرش تفکری مدرن است. نیازی به هیاهو و گفتن نیست. خود اثر باید نشان دهد. آقای باباچاهی مثل آدمی است که کراوات بزند و با کت و پیژامه به خیابان بیاید! عناصر شعرش باهم نمیخواند؛ یعنی ذهنیتش با فرمی که ارائه میکند، همخوان نیست. با رمل و اسطرلاب شاید بفهمیم منظور چیست! هرطور دوست دارند بگویند. به من ربطی ندارد؛ اما اینکه مرا متهم کنند که شعرت چون ساده است، سادهلوحانه است، از کجفهمی خودشان است. عدهای آب را گلآلود میکنند که بگویند آب عمیق است. من با این روند مخالفم.[۷۰] | » |
شاعران و نویسندگان واکنشهای گوناگونی به این سخن شمس نشان دادند. علی باباچاهی در واکنش به سخن شمس پاسخ داد:
- «ای کاش قبل از قضاوت و صدور حکم بر خزعبلات شعری براهنی و رؤیایی و باباچاهی، بهعنوان کسی که در شعر این چند دهه، درست یا غلط، صاحبِ کرسی است، فرصت پیدا کرده بودید و بهقول خودتان این خزعبلات را از سرِ تفرعن هم که شده، تورقی میکردی و نگاهی میانداختی که نینداختی.»[۷۱]
فیض شریفی گفت:
- «شمس تند رفت؛ البته مخالفانش هم تند رفتند. شاگردهای آنها پیدرپی علیه شمس مینوشتند. او هم این دفعه سریع و تندوتیز حرف زد.»
بهزاد خواجات، دیگر شاعر معاصر گفت:
- «کسی که براهنی و رؤیایی را شاعر نداند، باید بازگردد و شعر نو را از اول، از اکابر بخواند.»
منصور خورشیدی نیز چنین نوشت:
- «همین گرایش به شعر ساده، شمس لنگَرودی را به سادهاندیشی و خروجازشعر برده است. شما پل والری را بدخوانی کردی و فکر کردی فهمیدی. شعر حجم را که هرگز نمیفهمی! شاعران حجم استقلال زبانی دارند. زبان تجربهای است پُر از دانایی و آگاهی که بهراحتی میتواند اینها را به ذهنوزبانِ گیرندۀ متن انتقال دهد. این است اقتدار زبان که هرگز به آن نرسیدی!»[۷۲][۷۳]
کتابهای محبوب شمس
"صد سال تنهایی" نوشتۀ گابریل گارسیا مارکز با دو ترجمه: کیومرث پارسای و بهمن فرزانه؛
"وقایعنگاری یک جنایت ازپیش اعلامشده" از گابریل گارسیا مارکز با ترجمۀ ایرج زهری؛
"سلاخخانۀ شمارۀ پنج" اثر کورت ونهگوت با ترجمۀ علیاصغر بهرامی؛
"مرگ آرتیمو کروز" نوشتۀ کارلوس فوئنتس، ترجمۀ مهدی سحابی؛
"جنایت و مکافات" از فئودور داستایوفسکی با ترجمۀ مهری آهی؛
"آخرین انار دنیا" نوشتۀ بختیار علی و ترجمۀ آرش سنجابی؛
"خشم و هیاهو" نوشتۀ ویلیام فاکنر و ترجمۀ صالح حسینی؛
"بیگانه" نوشتۀ آلبر کامو با ترجمۀ جلالالدین اعلم؛
"پدرو پارامو" اثر خوان رولفو، ترجمۀ احمد گلشیری؛
"جای خالی سلوچ" نوشتۀ محمود دولتآبادی.[۷۴]
زمینههای شکلگیری شعر سیاسی از چشمانداز شمس
سردرگمی مشروطهخواهان
انقلاب مشروطه تاریخ ایران را از مسیر طبیعی خود خارج کرد. تا پیش از آن، در طول تاریخ هزارانسالۀ خود، صاحب هویتی شده بودیم. این هویت اگرچه فلجشده و بهزبانی ساده «توسریخور» بود، نام «هویت ایرانی» را با خود یدک میکشید. همین هویت ایرانی را در کتاب "رستمالتواریخ" و "تجاربالسلف" و کتابهای تاریخی دیگر و نیز در کتاب "شاهدبازی در ایران" میبینیم.
انقلاب مشروطه ساختار فرهنگی ایران و روند طبیعی زندگی ایرانیان را دگرگون کرد. غرب به «جامعۀ موزون» معروف است؛ زیرا غربیها در مسیری طبیعی، از وضعیت اربابورعیتی به مدرنیسم رسیدهاند. تاریخ غرب روند طبیعیِ «گذار» را تجربه کرده است. مثالی ساده برای روند طبیعیِ گذار، مراحل بهجوشآمدن و بخارشدن آب است. آب نخست به ۱۰۰ درجه میرسد. سپس بهجوش میآید و سرانجام بخار میشود؛ اما در ایران، پیش از آنکه آب به ۱۰۰ درجه برسد، آن را به نقطۀ جوش رساندند.
نزدیک به سال ۱۱۵۰ش، شماری از تاجران و سیاستمداران ایرانی راهی غرب شدند. در آنجا گونهای دیگر از زندگی اجتماعی را دیدند و از آن تأثیر پذیرفتند. آنها میگفتند که ساختار اجتماعی ایران نیز باید همچون غرب دگرگون شود؛ بهبیانی میخواستند ایران را برای زایش این وضعیت تازه سزارین کنند. برای عملیکردن این اندیشه و دستیابی به این خواسته نیز در سال ۱۲۲۸ روزنامهای بهنام "اختر" منتشر کردند؛ اما مردم آنقدر با اندیشههای "اختر" بیگانه بودند که نویسندگان و هوادارانِ آن را «اختریمذهب» نامیدند.
در ادامه، کنشوواکنشهای زیادی دستبهدست هم داد. سرانجام نیز روشنفکران با هدف تبدیلکردن نظام پیشین به نظامی مدرن، انقلاب مشروطه را بهثمر رساندند؛ اما چون از پیشینهای درخورِ این دگرگونی بیبهره بودند، نمیدانستند پس از آن، چه هدفی را باید پی بگیرند و چه ساختاری را باید جایگزین قاجار کنند.[۷۵]
مانعی بهنام رضاخان
در اوضاع آشفتۀ پایان دورۀ قاجار، سروکلۀ فردی بهنام رضاخان پیدا شد. او همۀ روشنفکران را سر جای خود نشاند؛ زیرا توافقی در میان رضاخان و آنها نبود. روشنفکران آغازکنندۀ انقلاب مشروطه بودند؛ اما رضاخان نظام دیگری آغاز کرد. او میخواست بهشیوۀ خودش، یعنی هرمی و تکنفره و نیز بدون تکیهکردن به مجلس، ایران را از وضعیت اربابورعیتی بهسوی مدرنیته رهنمون شود؛ ازاینرو همۀ روشنفکران درگیری تازهای با نظام رضاشاهی آغاز کردند. نیما پرچمدار پابرجای این رویارویی بود. او چندصباحی نیز در گروهی چریکی بود. آنها میخواستند به تهران حمله کنند. نیما شعر نو خود را در چنین زمینۀ سیاسی پرآشوبی پروراند.
نیما پس از کشتهشدن صوراسرافیل و تقی رفعت و نیز ازبینرفتن «حلقۀ مکتب تبریز» فهمید که اگر قرار است به کارش ادامه دهد، میبایست با رمز و کنایه شعر بنویسد؛ ازاینرو شعر نو در ایران، از همان آغاز شعری نمادین و کنایی شد. هرچند حکومت رضاشاه بهگونهای رفتار کرد که نیما چندین سال از سرودن شعر نو پرهیخت، تاریخ مشروطه بازمینمایاند که شعر نو در این سرزمین، کار خود را با سرشتی سرتاپا سیاسی آغاز کرد.[۷۵]
موضعگیریها
شعر ساده
شعر باید مانند شعرهای سعدی سهلوممتنع باشد و مثل موسیقی با مخاطب ارتباط قلبی برقرار کند. شعر میتواند مثل شعر فروغدر عین سادگی، کارهای روزمره را به مسائلی ازلی و ابدی تبدیل کند.[۷۶]
جهانینشدن ادبیات فارسی
ایران ۱۰۰ سال نیست که وارد مدرنیته شده است. ۱۰۰ سال نیست کتشلوار میپوشیم. نمیتوانیم انتظار داشته باشیم با آنهایی مقایسه شویم که ۴۰۰ سال است مظهر مدرنیتهاند. بااینحال، ما صادق هدایت را داریم که وقتی وارد فرانسه میشود، میگویند بزرگترین نویسندۀ سورئالیست وارد فرانسه شده است یا صادق چوبک که قطعاً جهانی است. داستانهای بیژن نجدی جهانی است. منتها جهانیشدن با یک کتاب دو کتاب نیست. باید جریان فرهنگی باشد، بهویژه در ایران که کتاب همواره مترادف با مرگ بوده است.[۷۷]
زمینهٔ فعالیت
سرودن شعر، پژوهش در ادبیات کهن و ادبیات معاصر، داستاننویسی و رماننویسی، قصهنویسی، ویراستاری، آلبومهای شعرخوانی، بازیگری در سینما و تئاتر، خوانندگی.
شمس در آینۀ دیگران
هرمز علیپور
کارنامۀ شمس بیگمان ارزنده و پرتلألوست. تابنده است. بهچشم من سلوکی است که رخ داده است. طیِ راهوروشی است که به پشتگرمی و پشتوانهای راستین و جسارتی پخته، انسان را از دربرگیرندگی حرارتهای بهتندیگذرنده نگاه میدارد؛ پس درود بر شمس.[۷۸]
بیژن نجدی
پروانه محسنی آزاد، همسر نجدی میگوید که شبی نجدی داستان "سپرده به زمین را" برای شمس لنگَرودی خواند. شمس از کتاب خوشش آمد و پرسید: «چرا تاکنون اینها را بهصورت کتاب منتشر نکردهای؟» در واقع شمس لنگَرودی معرف چاپ کتابهای بیژن نجدی بود.[۷۹] نخستینبار شمس نجدی را به انتشارات مرکز برای چاب کتاب "یوزپلنگانی که با من دویدهاند" معرفی میکند.
علیرضا رئیسدانایی
معنا و سادگی شعرهای شمس لنگَرودی مرا بهسوی خودش کشاند و به انتشار آثارش علاقهمند شدم. سرشت شمس شاعرانه است. در افکار و گفتار و روش زندگی و منشش نیز شاعرانگی هویداست. فخرفروشی انسانهای بهشهرترسیده را ندارد. پس از رسیدن به قلههای ادبی خود را گم نکرده است. طنزگویی و طنزپردازی نیز از دیگر هنرهای شمس لنگَرودی است. افتخار میکنم ناشر آثارشم.[۸۰]
رشید کاکاوند
یکی از مبانی زیباییشناسیِ شمس بر اصل غافلگیری مبتنی است. او این مبانی را با تخیل و زبان میسازد. شمس با شعر فارسی خو گرفته است. تخیل او نیز بهویژه در شعرهای کوتاه و عبارتهای پایانی، سرخوشی پیشبینینشدهای به مخاطب میدهد و او را میخکوب میکند. نهتنها نوبودن زبانِ شمس که نگاه خودویژۀ او به موضوعات، مخاطب را شگفتزده میکند. شمس موضوعها و پدیدههای آشنا را بهیاد مخاطب میآورد؛ اما یکباره آشناییزدایی میکند: «باران که در لطافت طبعش خلاف نیست، ویران کرده لانۀ مورچگان را.» او نخست بهگونهای از شعر سعدی یاد میکند که آشنایی ایجاد شود. بعد، آشناییزدایی میکند.[۸۱]
احمد پوری
«آهنگ روبهرشد و پویای شعر شمس، نترسیدن از هنگامههای شعر معاصر، تناسب دلپسند در شکل و زبان شعر، حضور در روند تحول شعر جهان و مطالعۀ ژرف گنجینۀ ادبیات کهن کشور سبب شده است شعر او همواره تازه باشد. "رفتار تشنگی" نخستین کتاب شمس است. ردپای نفَسِ بزرگان شعر در آن آشکار است. در "مهتابی دنیا" شعر شمس پوست میترکاند. تأثیر شاعران شناختهشدۀ دهۀ پیش از انقلاب کمتر میشود. شمس در این دفتر پیِ زبان و تصاویر ویژۀ خود را میگیرد. در "خاکستر و بانو" جسارتش بیشتر میشود و زبان خود را مییابد. "قصیدۀ لبخند چاکچاک" قصیدۀ بلوغ شمس است و صدرنشین شعر اوست.
«در ایران و جهان، موجهای شعری از پیِ هم میآید و سوار بر موجهای دیگر میشود. در این میان، نام شاعرانی بر سر زبانها میافتد. شعرِ موج شعرِ مُد است. هرکه دنبالهرو آن نباشد، او را کنار میگذارند؛ اما شمس با این تلاطمها کاری نداشت؛ یعنی نمیخواست کاری داشته باشد. او هوشمندانه همه را میشناخت؛ اما کار خود را میکرد. مستقل بود. دورماندن از این فرازوفرودها کار بزرگی بود که شمس از پس آن برآمد.»[۸۱]
سعید شیری
«شعر شمس شعری است ساده و در دسترس. در چنین شعری، نه فخامت و باستانگرایی شاملووار هست، نه موسیقی و وزنِ شعرهای اخوان و سپهری و فروغ بهگوش میخورد. نه آرمانگرایی بهمعنای رایج و بایدونباید و توصیه به چیزی و پرهیز از چیز دیگر در آن وجود دارد، نه تخیل کودکانه و مهارنشدۀ احمدرضا احمدی و زبانوبیان بهظاهر رها و در باطن سرسپردۀ متوهمان شعر پستمدرن بهچشم میآید؛ چراکه تقریباً به هیچیک از اینها باور ندارد.
«او پارهای از شیوهها و شگردها و ویژگیهای شعر نسل پیشین را برخاسته از پسزمینههایی میداند که امروز دیگر وجود ندارد. پارهای از دستاویزها و دلمشغولیهای بخشی از امروزیان را نیز بیاصالت و زاییدۀ سردرگمیِ ناشی از فروپاشی باورهای پیشین و جایگزیننشدن پسزمینههای تازه میداند و در این راه ساز خودش را میزند.
«شعر شمس طی نزدیک به سه دهه، تلاشی بوده است برای بازکردن باب مکالمهای تازه با جهان. یکجور کوشش مدام و بهدور از شتابزدگی، برای گشودن پنجرهای تازه به جنگل مولایی بهنام زندگی که در آن سوی پنجره، در کنشوواکنش همیشگیاش هنجار و دگردیسیهای خودش را دارد و برای هیچکار از هیچکس اجازه نمیگیرد.»[۸۲]
فیض شریفی
فیض شریفی، دوست شمس لنگَرودی، بهترین تصویر را از شمس مینمایاند. فیض در ۲۶آبان۱۳۹۶ بهمناسبت تولد شمس در شبکۀ تلگرامیاش مینویسد:
چندگاهی است که شمس کلافه است. میخواهد بگوید اهمیت نمیدهد؛ ولی میدهد. هنوز حقوق تقاعد ندارد. آبباریکی از تاریخ تحلیلی و شعر و پژوهش میآید. کمی بیشتر از سینما میآید. هر کاری میکند، میخش میشوند. میخواند. بازی میکند. شعر میگوید. هرازگاهی کتاب پژوهشی لاغری چاپ میکند. در محوطه قدم میزند، صبح و شب. خوب به اطراف نگاه میکند. همینجوری شعر شکار میکند؛ حتی گاهی به گربهای لنگ و فضول نگاه میکند و نظر میدهد.
با او که حرف میزنی، در عین کلافگی گوش میدهد. به اظهارنظرها اهمیت میدهد. گاهی لبخند میزند. گاهی جواب میدهد و گاهی میگوید: «نمیدانم.»
در خوابوخوراک هم با برنامه عمل میکند. تفکر و ذهن و حس گیرایش خیلی او را عذاب میدهد. دوای این واقعیتهای سمج، بادههای سرخوشانۀ شعر است و بازی و موسیقی. حافظ زیاد میخواند. روی مینِ واژهها راه میرود. طنز ملیحانهای بر لب دارد. گاهی از بیان لیچاری و هجوی بهزیبایی میخندد. من هم مثل احمدرضا احمدی (احمدیِ سفید) عاشق خندههای او هستم. آدمهای طناز خیلی هم عمیقاند و خوب موی از ماست میکشند؛ یعنی میروند بقالی یا سوپری، بهاندازۀ وزن آن تار مو ماست میگیرند.
شمس عاشق خیام و حافظ و نیماست. در دل شب تار، ناوک شهاب پرتاب میکند و میگوید: «ساعت یازده شب است. نمیخواهی بخوابی؟ تنها کسی که شب در خانۀ من میتواند بخوابد، فیض شریفی است.» و من تا صبح غلت میزنم. همان هنگام که پلکهای من سنگین میشود، بساط صبحانه را روی میز پهن کرده است. این نظم را حتی من تاب نمیآورم.
گاهی گربههای تفکر چنگ میزنند و خواب را میربایند. میبینم از کناره که او هم درگیر است؛ ولی از پس هرچیز برمیآید. خوب و سالم زیست میکند. بهموقع مصاحبه میکند و بهموقع نمیکند. خیلی شجاعانه و رودررو و بیرودربایستی حرفش را با عوامل قدرت میزند. گاهی چوبش را میخورد؛ ولی باز یادش میرود که نباید تند برود. شمس زیاد به فرنگستان سفر میکند و توقعات زیادی از حکومت و نشر و کتاب و سینما دارد. بِروز است و خودش را با رویدادها وفق میدهد.
او را دوست دارم؛ چون در دوستی هم ثابتقدم است. یکی از خوشاقبالیهایم این است که از من بدش نمیآید. من خوب میدانم کی سراغش بروم و کی نروم. برای او زندگانیِ سرشار از عسل آرزو میکنم که یاری موافق است و ارادتصادق.[۸۳]
دیگران در آینهٔ شمس
هدایت صدها قدم جلوتر از نیما
صادق هدایت را وقتی با نیما مقایسه میکنم، هر دو غولهای فرهنگ ایراناند. استثنائات فرهنگ ایراناند؛ اما واقعبینی صادق هدایت صدها قدم جلوتر از نیماست. نیما آدم برجستهای است. درک بسیار عمیقی از هستی و زندگی داشت؛ ولی بهخاطر تفکر مارکسیستی فکر میکرد انشاءاللّه همهچیز درست میشود. هدایت تحتتأثیر نیچه بود و میفهمید که مدرنیته هم راه به جایی نمیبرد.[۷۹]
نادرپور؛ بهترین شاعر رمانتیک
بهنظر من، نادرپور بهترین شاعر رمانتیک ایران است. بههرحال، ما شعری بهاسم شعر رمانتیک داریم. حالا ممکن است یکی موافق باشد یکی مخالف، اما چنین شعری هست. در ایران، فقط نادرپور نبود که شعرهای بودلر و وِرلن را خوانده بود. هزاران نفر خوانده بودند؛ اما فقط نادر بود که توانست آن شعرها را ایرانیزه کند. برداشت نکرد. تقلید هم نکرد؛ ولی تحتتأثیرشان بود. فقط او بود که چنین تأثیری گرفت و توانست نادرپور شود.[۶۴]
احمدرضا احمدی
احمدرضا احمدی یک اتفاق است در شعر معاصر ایران. شخصیتی است که عدهای مثل فروغ و سپهری از او بهجا بهره گرفتند. آنها از او دو نکته آموختند: یکی سوررئالبودن و دیگری، دورشدن از نمادگرایی. این دو ویژگی در شعر احمدرضا وجود داشت و با شعر او در ایران گسترش یافت. بعضیها مثل فروغ و سپهری توانستند بهرههای بسیاری بگیرند؛ اما خود احمدی خیلی بهرهای نبرد.[۶۸]
تخیل فرهیختۀ احمد شاملو
اهمیت شعر شاملو به درهمتنیدگی تخیل فرهیختهاش است با ادبیاتی فاخر، یعنی اگر این دو با همدیگر نبودند، شاملو شاملو نمیشد. وقتی شعر شاملو میخوانید، هم با تخیلی روبهرویید که معلوم است ساختار عمیق و دقیقی دارد و هم با زبانی سروکار دارید که نشانۀ تسلط این آدم بر ادبیات کهن، بهویژه نثر کهن است. در آن سالها اصلاً کسی نبود که اینچنین مسلط باشد، بهجز شاملو. شاعران دیگر ممکن بود یکی از این دو ویژگی را داشته باشند؛ ولی هر دو را باهم نداشتند.[۱۶]
سهراب سپهری برتر از احمد شاملو
تفاوت شاملو و سپهری در این است که شاملو مثل همۀ آدمهای دیگر، درونِ تاریخ ایستاده بود و حرف میزد. او تمام واقعیتهای تاریخی دورۀ خودش را میسرود؛ اما سپهری انگار بیرونِ تاریخ ایستاده بود و به مسائل نگاه میکرد. سپهری و شاملو ازلحاظِ ارزش هنری متفاوت نیستند؛ اما ازنظرِ فکری، من سپهری را برتر میدانم؛ زیرا توانایی بسیار میخواهد که کسی خودش را از تاریخ جدا کند و از بیرون به ماجراها بنگرد.[۱۶]
نیما یوشیج و فروغ فرخزاد مدرنتر از شاملو
شاملو شاعر مدرنی است؛ اما مدرن خطکشی مشخصی ندارد تا ما بگوییم از اینجا بهبعد مدرن است. مدرن طیف است. از جایی آرامآرام شروع میشود. رگههای خاکستری دارد تا میرسد به جایی که دیگر شفاف و روشن است. خیلیها معتقدند رمانتیستها جزو مدرنها نیستند؛ اما من معتقدم رمانتیستها پایههای نخستین مدرنیسم را گذاشتند. اگر شاعران مدرن نخستین نبودند، شاعران مدرن بعدی نمیآمدند. من همۀ اینها را مدرن میدانم. چرا؟ چون در شعر سنتی اصلاً بحثِ دیگری بود. میشود گفت که غلظت مدرنیسم در شاعری بیشتر و در شاعر دیگری کمتر است. ازنظرِ من غلظت مدرنیسم در شعر فروغ از همه بیشتر است؛ چراکه فردیت و جزئینگری در آن بیشتر است. کلینگری و کلگرایی یکی از مختصات سنت بوده است و در شعر شاملو این نکته بیشتر است. از این نظر، فروغ و نیما مدرنترند؛ اما این دلیل نمیشود که بگوییم شاملو مدرن نیست. شاملو مدرن است؛ منتها در عرصۀ مدرنیسم طیفی هست که بر اساس آن یکی مدرنتر و نابتر و امروزیتر است؛ یعنی فردیت و جزئینگریاش بیشتر است.[۱۶]
شمس و آیدای شاملو
هر شاعری را باید با زیباییشناسی شعر خودش بسنجیم. آیدا برای شاملو، بهانۀ شعرگفتن بود؛ در واقع بیان ایدئالیسمش بود. این نکته را فروغ فرخزاد پیشازهمه گفته بود. فروغ دربارۀ شعر عاشقانۀ شاملو گفته بود که شاملو بیش از آنکه عاشق شعرگفتن باشد، عاشق عشق است. این نکتۀ بسیار بااهمیتی است؛ یعنی بهگمان من تمام حرفهایی که دربارۀ شعر شاملو میگویند که عاشقانهاش اینطور است، آیدا آنطور است، فروغ در یک جمله گفت که شاملو بیش از آنکه عاشق معشوقش، آیدا باشد، عاشق خود عشق است. هرچه شاملو گفته است، دربارۀ عشق است نه دربارۀ معشوق.[۸۴]
شمس و مولوی
اگر قرار باشد شعرهای مولوی را مقداری ببیزیم، بهنظرم دوسوم شعرهایش ارزش خواندن ندارد؛ البته هیچ شاعری نیست که تمام آثارش ناب باشد. اهمیت هنرمندان بزرگ به آن آثاری نیست که ضعیف است؛ بلکه به آثاری است که دیگر هنرمندان نمیتوانند به آن دست یابند.[۸۴]
غلامرضا بروسان
غلامرضا بروسان به خود متوهم نبود. جایگاه خود را میدانست. متوهمبودن بیماری است و بروسان در شعر خود این بیماری را نداشت. شاید او جایگاهی رفیعتر را در ذهن خود متصور بود؛ اما فکر نمیکرد که هماکنون در همان جایگاه بسیار رفیع است. نوع تصویرسازیها در شعرهای وی نشاندهندۀ وقوفش به مکانیزم تصویرسازی بود. بروسان میدانست که تصویر فقط برای زیبایی شعر نیست و باید کارکردی کلی در مجموعۀ هر شعر داشته باشد.[۸۵]
تقدیم به بیژن نجدی
- شامگاه زمستانی
- شاخهها
- در باران
- نارنجهای فراموش
- خورشیدهای ظریف مهزده در تاریکی
- ترسیده و پنهان میدرخشند
- باد میوزد
- شاخههای شکسته بر ایوان میریزد
- لابهلای صنوبرها
- صورتت را میبینم
- که تمام میشود
بهیاد خسرو شکیبایی
- مرا به حال خودم بگذارید
- سنگها!
- خسرو مرده است
- و شما بیقرارید
- نامش روی کدامِ شما حک شود
- میخواهم
- در تاریکی سینما بنشینم
- و رؤیاهایم را ببینم
تفسیر خود از آثارش[۸۶]
« | هرچه نوشتم و هرچه شعر سرودم، برای دل خودم بود؛ به همین دلیل شعرهایم برای مردم اثرگذار و الهامبخش است.
لنگَرودی همچنین کتاب "تاریخ تحلیلی شعر نو" را پاسخی به نادانستههای خود میداند و میگوید که یکی از خوشبختیهای من در زندگی این است که هر کاری کردهام، برای خودم کردهام. |
» |
عرفاندوستی
من عارف نیستم؛ اما خیلی متأثر از عرفانم. اصلاً طرفدار صوفیگری نیستم؛ چون گوشهنشینی و خرافات دارد. تحتتأثیر عرفانم؛ چون بهمعنی شناخت است. من برای رسیدن به «شناخت» همانقدر از عرفان ایرانی تأثیر پذیرفتم که از بودیسم متأثر شدم. شاید حتی از بودیسم بیشتر تأثیر گرفتم؛ اما بودیست نیستم. فرق من با خیلیها این است که این مشربها برایم ایدئولوژیساز نیست. من از هر گلی عطری میگیرم. این است آنچه از عرفان و بودیسم برگرفتهام، نه مذلت و گوشهگیری و حرمان.[۸۷]
شاعرِ رنجور
شعر من در واقع فرزند درد نیست. نتیجۀ درد است. محصول بیفاصلۀ درد نیست؛ بلکه من زمانی شعر میگویم که مدتی از آن درد گذشته باشد. بله. شعر نتیجۀ رنج است؛ اما احمقانه است که آدم فکر کند اگر رنج بکشد، شاعر میشود.[۸۸]
سیاستنگری شمس
اردشیر رستمی در مصاحبهای در مجلۀ "خبر" از شمس میپرسد: «جناب شمس، شما هنوز هم سوسیالیستید؟»
شمس پاسخ میدهد: «من مدتهاست در واقع متحیرم. در نوجوانی فکر میکردم دنیا چرا این طور است. در جوانی فکر میکردم درستش خواهیم کرد. اصلاً به عقلم نمیرسید که مگر قبل از تو، میلیونها سال آدمها بیکار بودند و درستش نکردند. آیا منتظر بودند تو بیایی و درستش کنی؟!
نتیجه اینکه، دیگر امیدی به بهبود وضع بشر در چشماندازهای دور هم ندارم؛ بااینهمه تصور میکنم تنها راه بهترشدن زندگی روزمره، نوعی از سوسیالدموکراسی است؛ البته بههیچوجه منظورم کمونیسم و مارکسیسم نیست. احترامی که برای مارکس قائلم، همان اندازه هم برای نیچه قائلم. عرض من این نیست که از طریق آرای مارکسیسم به آن برسیم. من اصلاً نمیدانم از چه طریقی میشود به آن رسید. فقط آن مدینۀ فاضلهای که در ذهنم است، آن را میگویم، نه اینکه فقط با آرای مارکس و انگلس میشود به آن رسید.[۸۹]
مخالفت سیاسی شاعرانه
جدیترین اعتراض سیاسیِ شمس لنگَرودی پس از زندان سال ۱۳۶۱ش، دفتر شعر "۲۲ مرثیه در تیرماه" است که بعد از حوادث انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ سرود. شمس با انتشار اینترنتی این مجموعهشعر که نخستین شعر آن بهیاد نداآقاسلطان است، فضای جنبش اعتراضی ۱۳۸۸ را تصویر میکند. بهگفتۀ خودش در این شعرها قصد ندارد، سعادت و رستگاری را برای بشر بهارمغان آورد و شعرش فقط اعتراض شهروندی است که حق دارد اعتراض کند و کشته نشود.[۱۴][۲۷][۲۸] فرج سرکوهی دربارۀ "۲۲ مرثیه در تیرماه" میگوید که شمس لنگَرودی در این شعرها فضای ایران سرکوبشده، جنبش سبز، مقاومت مردمی، اندوه تلخیِ مرگ کشتهشدگان جنبش و شخصیت فردی برخی از آنان را درونی کرده است. شمس با بازآفرینی شاعرانه، واکنشهای روحی و تجربههای منفرد ذهنی و روانی شاعر و با گزارش شعری رویدادها، فضای جامعه و جنبش اخیر را در بافت و زبانی شاعرانه و در قالب تصویرهایی چندبعدی و فشرده به ساحت شعر برکشیده است.[۵۵]
تجربهٔ زندان اوین
شمس لنگَرودی در مصاحبهاش با جمشید برزگر در بیبیسی فارسی، بزرگترین دستاوردش را از زندانیشدن در اوین در سال ۱۳۶۱ش، اینگونه شرح میدهد:
« | من متوجه شدم داستان به این سادگیها نیست که من فکر میکردم، نه سیاست و نه زندگی. زندان درک من را از زندگی عوض کرد. | » |
دفتر شعر "قصیدۀ لبخند چاکچاک" این دوران سخت زندانیبودن شاعر را بازمیتاباند و بهقول خود شمس، نوعی نگریستن به زندگی از داخل زندان است.[۱۴]
نامۀ ضد تحریمی
۱۸آبان۱۳۹۷ و بعد از دور دوم تحریمهای آمریکا ضد ایران، شماری از هنرمندان، کنشگران، فعالان فرهنگی و روزنامهنگاران ایرانی و ازجمله شمس لنگَرودی، با امضای نامهای سرگشاده و راهاندازی کارزاری علیه تحریمهای یکجانبۀ آمریکا، از مردم جهان خواستند در برابر تحریمها با آنها همصدا شوند.[۹۰]
استبداد شرقی
نوع تولید آسیایی با تولید غربی متفاوت است. این تفاوت ریشۀ بیشتر گرفتاریهامان شده است. میگویند که در سرزمینهای خشک، بهمرور، حاکمانی بر سر کار آمدند. این حاکمان نظامهایی بهوجود آوردند مخروطی، بهطوریکه در بالای مخروط، حاکم قدرتمند و مقتدری باشد؛ مثلاً در سرزمین خشک ایران، در فلان نقطۀ دورافتاده، حاکمی باشد و چنان هژمونی و توانایی داشته باشد که در دورترین نقاط ایران هم حرفش نفوذ داشته باشد. این نظام استبدادیِ مخروطی، ناشی از تولید آسیایی است. تولید آسیایی هم ناشی از خشکی سرزمینهاست. این نظر از تئوری مارکس درآمده است. میگویند که در مقدمۀ ابنخلدون هم این بحث آمده است. من بیشتر، این نظریه را قبول دارم. حرف من این است که در اینجور کشورها، تاریخ بهکندی پیش میرود؛ یعنی اگر بهطور طبیعی پیش میرفت، ایران، بینالنهرین، مصر و بقیۀ اینها که گهوارۀ تمدن بودند، باید از همه پیش بودند نه اروپا. تاریخ شرق کُند و ناموزون است. تاریخ غرب موزون است و مرتب.[۹۱]
نگرش شمس به کشور آمریکا
در گفتوگویی با "کتابِ هفته"، شمس از تغییر نظرش دربارهٔ آمریکا بهنسبت ۳۰ سال پیش میگوید:
- «در دورۀ جوانی بدون آنکه آمریکا را بشناسیم، میگفتیم در آمریکا بیعدالتی است. الان میشناسم و میگویم که در آن بیعدالتی است؛ اما با این توضیح که بهنظر من، آمریکا بهشتی است که آن را بر بیعدالتی بنا کردهاند. این چیزی است که قبلاً نمیدانستم.
- «وقتی به آمریکا وارد میشوید، مثل این است که با آرامشی بهشتی مواجهید؛ اما بهمرور که در تاروپودش نفوذ میکنید، مناسبات و اعماق زندگی در آن را میبینید، میفهمید که بیشتر مردم در یک ناامنی ذهنی غوطهورند که در ظاهر اصلاً بهدید نمیآید. آنجا خوشبخت کسی است که مطیع باشد. بیشتر آدمها مطیعاند. آمریکا کشور سرکشی و اعتراض نیست. عاملش هم شرکتهای خصوصیاند. هرجا کار کنید، نگرانید که فردا شغلتان را از دست بدهید.»[۸۹]
علت شهرت
علت شهرت شمس سادهنویسی، تصویرپردازی (ایماژیسم)، طنز، نقیضهپردازی در شعر و همچنین انتشار کتاب چهارجلدی "تاریخ تحلیلی شعر نو" است که موجب شد وی را برای توضیح و بحث دربارهٔ این اثر به دانشگاههای آمریکا و اروپا دعوت کنند. گذشته از اینها، بازیگری در چند فیلم و بهتازگی، خوانندگیِ چند ترانه سبب شهرت شمس شده است.
آثار و کتابشناسی
کارنامهای پرمایه و متنوع[۱۹]
شعر و مجموعهشعر
- "رفتار تشنگی"، رشت، مؤلف، پخش از رَز[۹۲]
- "در مهتابی دنیا"، نشر چشمه[۲۰]
- "خاکستر و بانو"، نشر چشمه
- "جشن ناپیدا"، نشر چشمه: چ۱: ۱۳۷۶، شمارگان: ۵۰۰۰؛ نیماژ: چ۱: ۱۳۹۳، چ۲: ۱۳۹۵، شمارگان: ۲۲۰۰
- "قصیدۀ لبخند چاکچاک"، نشر مرکز[۲۱]
- "چتر سوراخ"[۲۱]
- "اشعاری برای تو که هرگز نخواهی شنید"[۲۱]
- "نتهایی برای بلبل چوبی"، نشر سالی
- "پنجاهوسه ترانۀ عاشقانه" (مجموعهشعر)، نشر آهنگ دیگر: چ۱: ۱۳۸۳، چ۷: ۱۳۹۱، شمارگان: افزون بر ۷۹۰۰؛ مؤسسۀ انتشارات نگاه: چ۱: ۱۳۹۴، چ۱۲: ۱۳۹۸، شمارگان: افزون بر ۳۵۰۰
- "باغبان جهنم" (مجموعهشعر) نشر آهنگ دیگر: چ۱: ۱۳۸۴، چ۵: ۱۳۹۱، شمارگان: افزون بر ۴۴۰۰
- "ملاح خیابانها"، نشر آهنگ دیگر
- "منظومۀ بازگشت و اشعار دیگر"، نشر چشمه[۴۲]
- "مجموعهاشعار شمس لنگَرودی"، نگاه: چ۱: ۱۳۸۷، چ۶: ۱۳۹۸، شمارگان: افزون بر ۱۳۱۰۰
- "۲۲ مرثیه در تیرماه"، اشعاری مرتبط با رویدادهای پس از انتخابات ۱۳۸۸ش[۲۷][۲۸]
- "لبخوانیهای قزلآلای من"، نشر آهنگ دیگر
- "رسمکردن دستهای تو"، نشر آهنگ دیگر[۳۱]
- "میمیرم بهجرم آنکه هنوز زنده بودم"، چشمه: چ۱: ۱۳۸۹، چ۵: ۱۳۹۷، شمارگان: ۸۵۰۰[۲۹]
- "شب نقاب عمومی است"، نگاه[۳۳]
- "آوازهای فرشتۀ بیبال"، نگاه[۳۵]
- "تعادل روز بر انگشتم"، انتشارات نگاه[۹۳]
- "حکایت دریاست زندگی" (گزینهٔ اشعار)، نیماژ، بهانتخاب مریم اسحاقی[۴۰]
- "و عجیب که شمسم میخوانند (۶۳ ترانۀ عاشقانه)"[۹۴]
- "کتاب موسیقی؛ اشعاری در ستایش سازها"، نگاه
- مجموعهشعر "واژهها به دیدن من آمدند"
گزیدهها
- "توفانی پنهانشده در نسیم؛ گزینۀ هشت دفتر شعر شمس لنگَرودی" با مقدمه و انتخاب بهاءالدین مرشدی، نشر چشمه: چ۱: ۱۳۸۵، چ۴: ۱۳۹۴، شمارگان: ۶۲۰۰. مجموعۀ حاضر گزیدهای است از هشت دفتر شعر شمس لنگَرودی که در فاصلۀ سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۸۳ش تحت این عناوین به چاپ رسیده است: "رفتار تشنگی"، "در مهتابی دنیا"، "خاکستر و بانو"، "جشن ناپیدا"، "قصیدۀ لبخند چاکچاک"، "نتهایی برای بلبل چوبی"، "پنجاهوسه ترانۀ عاشقانه" و "باغبان جهنم".[۲۵]
- "عاشقانههای شمس لنگَرودی" کتابی بهکوشش فیض شریفی است که نشر هیرمند در سال ۱۳۹۲ چاپ کرده است. فیض در این مجموعه، شعرهای عاشقانۀ شمس لنگَرودی را بهانتخاب خودش گرد آورده است. این گزیدهها ۱۱۵ شعر عاشقانۀ شمس را در بر میگیرد که فیض از دفتر "رفتار تشنگی" تا آخرین دفتر شمس، یعنی "شب نقاب عمومی است" برگزیده است.[۹۵][۹۶]
- "هیچکس از فردایش با من سخن نگفت"، گزیدۀ شعرها با گزینش و مقدمهٔ آزاده کاظمی[۳۰]
- "مرا ببخش خیابان بلندم"، گزیدۀ شعرها بهانتخاب غلامرضا بروسان[۹۷]
- "چوپانی سایهها"، گزیدۀ شعرها بهانتخاب کریم رجبزاده، تکا (توسعۀ کتاب ایران): چ۱: ۱۳۸۷، چ۳: ۱۳۸۸، شمارگان: ۹۰۰۰[۲۶]
- "تا شادمانه مرا ببینند؛ گزیدۀ شعرهای شمس لنگَرودی" با گزینش علیرضا بهنام، نشر سرزمین اهورایی، چ۱، ۱۳۹۶[۹۸]
آلبومهای شعرخوانی[۹۹]
- "پنجاهوسه ترانۀ عاشقانۀ ۱ و ۲": این آلبوم را در دو نسخه ساختهاند. آهنگساز هر دو محمد فرمانیان است. درمجموع، ۱۷ شعر از لنگَرودی را همراه با صدای ایشان در بر میگیرد.[۱۰۰]
- "باغبان جهنم": مؤسسۀ فرهنگیهنری ابتکار نو، در سال ۱۳۹۰ش این آلبوم را منتشر کرده است. آهنگساز و تنظیمکنندۀ آلبوم "باغبان جهنم" امیرحسین سمیعی است. او دربارۀ این آلبوم میگوید: «موسیقیهای من، همگی، در خدمت شعرها قرار گرفتهاند و درست مثل یک قطعه موسیقی دراماتیک، بیوقفه، به کمک تصاویر ذهنی شاعر میروند. تمام قطعات برگرفته از آشوبی درونیاند. موسیقی "باغبان جهنم" را با نگاه به فرم خاصی نساختهام. در جایی، برای آنچه در ذهن داشتهام، از لید گیتار استفاده کردهام و در جایی دیگر، از دیوان و کمانچه و سهتار و حتی آواز ایرانی. در جایی هم یک قطعه برای پیانو نوشتهام.»[۱۰۱]
- "از من تنها تو ماندهای": آهنگساز این آلبوم حامد حبیبزاده است و انتشارات ابتکار نو، در بهار ۱۳۹۱، آن را روانۀ بازار شعر و موسیقی کرده است. آلبوم "از من تنها تو ماندهای" ۱۵ قطعه دارد و مجموعهای از شعرهای عاشقانۀ کتابهای مختلف شمس لنگَرودی است.[۱۰۲][۱۰۳]
- "دایرۀ بیپایان": این آلبوم ۱۲ قطعه دارد. آهنگسازش محمد فرمانیان است. مسعود عماد هم تهیهکنندۀ آن است. فرمانیان آهنگهای این آلبوم را بر اساس موسیقی کلاسیک آکوستیک نوشته است. مؤسسۀ نغمۀ هزاردستان این آلبوم را در سال ۱۳۹۷ منتشر کرده است. ملودیهای آلبوم هم باکلام است هم بیکلام. در تعدادی از آنها شمس لنگَرودی اشعارش را با صدای خودش میخواند. محمد فرمانیان در توضیح آلبوم "دایرۀ بی پایان" چنین میگوید: «این آلبوم دربرگیرندۀ دو بخش موسیقی است. بخش اول آن را بهصورت ارکسترال و بخش دومش را بهصورت دوئت یا تریو به علاقهمندان عرضه کردهایم. در آلبوم "دایرۀ بیپایان" تعدادی از نوازندگان صاحبنام موسیقی کشورمان در گروه اجرایی حاضرند و حضورشان فضای بسیار باکیفیتی را برای آلبوم رقم زده است. این آلبوم بهاعتقاد من، بهدلیل حضور استاد شمس لنگَرودی فضای متفاوتی دارد و بهطور طبیعی، مخاطبان خاص خود را خواهد داشت؛ البته ما در ساخت این آلبوم کوشیدهایم اثری عرضه کنیم که بیشتر مردم بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. قطعاً مخاطبان موسیقی ایران نسبت به ۱۰ سال گذشته تغییرات بسیار کردهاند و این خیلی خوشحالکننده است که گوش شنیداری آنها در مقایسه با سالهای گذشته روند مثبتی طی کرده است. ما هم کوشیدهایم بر مبنای گوش شنوندگان ایرانی، اثری عرضه کنیم که با آن حال خوشایندی پیدا کنند.»[۵۱][۱۰۴][۱۰۵]
- "بهسرش زده باد": آهنگساز این آلبوم مزدا شاهانی است. او دربارۀ این آلبوم میگوید: «اشعار این مجموعه نیز منتخبی از کتاب "پنجاهوسه ترانۀ عاشقانه" است. "بهسرش زده باد" نخستین آلبوم شعرخوانی استاد شمس لنگَرودی است. ضبط آن قبل از چاپ کتاب "پنجاهوسه ترانۀ عاشقانه" در پاییز ۱۳۸۲ش تمام شد و با پیگیری مسئولان شرکت آوای باربد، بعد از ۱۰ سال بهتازگی وارد بازار شده است. امیر بیات در تراکهای ۲ و ۵ پیانو زده است. سعید عزیزی نوازندۀ پیانو و کیبورد است. غزل کیانینژاد دستۀ همسرایان (کُرال) را رهبری میکند و داریوش فرزاد سینتیسایزر مینوازد.»[۱۰۶][۳۹]
رمانها
- "رژه بر خاک پوک"، نشر مرکز: چ۱: ۱۳۷۳، شمارگان: ۳۰۰۰؛ قصه: چ۲: ۱۳۸۱، شمارگان: ۶۵۰؛ نگاه: چ۱: ۱۳۹۶، شمارگان: ۱۰۰۰، جمع شمارگان: ۴۶۵۰
- "شکستخوردگان را چه کسی دوست دارد؟" چاپنشده[۱۰۷]
- "آنها که به خانۀ من آمدند"، نشر افق
داستان
تحقیق
- "تاریخ تحلیلی شعر نو" (۱۲۸۴ تا ۱۳۵۷ش) در ۴ جلد، مرکز: چ۱: ۱۳۷۷، چ۸: ۱۳۹۷: شمارگان: ۹۱۵۰
- "گردباد شور جنون؛ سبک هندی و احوال و اشعار کلیم کاشانی"
- "مکتب بازگشت؛ بررسی شعر دورههای افشاریه، زندیه و قاجاریه"، مرکز: ۱۳۷۵
- "ازجانگذشته بهمقصود میرسد"، که دربارۀ زندگی نیما یوشیج است. این کتاب را نخستین بار انتشارات فرهنگ ایلیای رشت در ۱۳۹۰ منتشر میکند[۱۱۰] و سپس انتشارات نگاه.[۱۱۱]
- "رباعیِ محبوب من"، مرکز: چ۱: ۱۳۸۸، چ۴: ۱۳۹۴، شمارگان: ۵۶۰۰
- "روزی که برف سرخ ببارد"، مرکز[۳۲]
ویراستار
- ویرایش "دانشنامۀ مزدسینا؛ واژهنامۀ توضیحی آیین زرتشت"، مرکز: چ۱: ۱۳۷۱، چ۶: ۱۳۹۴، شمارگان: ۹۷۰۰
قصهٔ کودکان
- "شبی که مریم گم شد"، تصویرگر: سارا ایروانی، پیک دبیران: ۱۳۷۸
کتابقصهای است برای گروه سنی «ج» و دربارۀ دختربچهای است بهنام مریم. این دختربچه راه خانهشان را گم میکند و با حیوانات و پدیدههای طبیعی روبهرو میشود. در پایان، مریمِ قصه تجربههای بهدردبخوری بهدست میآورد.[۱۱۲]
- "رومی و بومی؛ روایت تازه از حکایت موش و گربه"، تصویرگر: نیلوفر مهراد، نشر چشمه:۱۳۹۰[۳۴]
این کتاب مصوّر، روایت تازهای از حکایت موش و گربه است. شمس آن را برای کودکان گروه سنی «ج» نوشته است. راوی با زبانی ساده، داستان «گربه و موش» کتابِ "کلیله و دمنه" را بهصورت داستانی تخیلی و آموزنده در کتاب آورده است. در این داستان میخوانیم: «موش و گربهای بهنام رومی و بومی در باغی پرآبودرخت زندگی میکنند. روزی گربه در تور صیاد اسیر میشود. موش بااینکه گربه را دشمن خود میداند، سعی میکند به او کمک کند؛ پس بندهای تور را میجود و گربه را نجات میدهد. این ماجرا باعث میشود گربهها و موشها بهرهبری رومی و بومی قرار بگذارند باهم دوست باشند؛ چون هم موشها به کمک گربهها احتیاج دارند و هم گربهها به کمک موشها نیازمندند. بچهها با خواندن این داستان میآموزند که انسان باید به همه، حتی به دشمنانش کمک کند؛ زیرا ممکن است خودش روزی به کمک آنها نیازمند شود.[۱۱۳]
- "داستان چرخ"، نشر شهر قلم.
این کتابِ تصویردار، داستانی تخیلی برای گروه سنی «الف» و «ج» است. در این مجموعه، نویسندگان برجستۀ ادبیاتِ بزرگسالان برای کودکان قصه گفتهاند. این کار تجربهای تازه است که برای نویسنده و مخاطب لذتبخش است. در داستان میخوانیم: «خیاط مثل همیشه مشغول دوختودوز است که ناگهان سوزن میشکند. با شکستن سوزن، خیاط صدایی میشنود. انگار سوزن دارد حرف میزند... .»
بازیگری در سینما
شمس لنگَرودی در سال ۱۳۵۶ش در کلاسهای تئاتر شرکت کرده است. او در سال ۱۳۸۹ بهپیشنهاد رسول یونان در فیلم "فلامینگو شمارۀ ۱۳" در نقش شاعر و استادی پیر بازی میکند. شمس با این فیلم قدم به عرصۀ سینما میگذارد و در آن نیز خوش میدرخشد. او به موسیقی نیز علاقهمند است. زمانی گیتار مینواخته است؛ اما بهسبب شکستن دستش در تصادفی، آن را رها کرده است. در سالهای گذشته، لنگَرودی بیشتر به حوزۀ سینما پرداخته است و چنانچه خود اذعان میکند، چشمانداز سینما را وسیع و آن را به زندگی نزدیکتر میبیند.[۱۰]
- "فلامینگو شمارۀ ۱۳" (۱۳۸۹)
- "پنج تا پنج" (۱۳۹۲)
- "احتمال باران اسیدی" (۱۳۹۳)
- "رفتن" (۱۳۹۵)
- "دوباره زندگی" (۱۳۹۶)
چرا بازیگر شدم؟
شمس لنگَرودی در جلسۀ بررسی فیلم "احتمال باران اسیدی" گفت: «آمدنم به عرصۀ بازیگری اتفاقی نبود؛ چراکه در ۲۲سالگی فیلم کوتاهی بازی کردم. در سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۵۶ش عضو کانون فیلم ایران بودم. با احتیاط به عرصۀ سینما آمدهام تا وارد فضای دیگری شوم؛ در واقع فضای سینما با خلوتی که سالها در آن بودهام، بسیار متفاوت است. در سالهای گذشته خیلی خسته شدهام؛ اما بازی در فیلم "احتمال باران اسیدی" بار خستگی را از دوشم برداشت. آمدهام تا حضورم در عرصۀ سینما تداوم داشته باشد. امیدوارم آنچه در شعر بهدنبال آنم، در سینما هم ارائه دهم.»[۱۱۴]
نامزدی بهترین بازیگر نقش اول
شمس لنگرودی در سیوسومین جشنوارۀ فیلم فجر برای بازی در فیلم «احتمال باران اسیدی» به کارگردانی بهتاش صناعیها نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد شد. در این جشنواره، نام وی در کنار نامزدهایی چون سعید آقاخانی، فرهاد اصلانی، حامد بهداد، سیامک صفری، رضا عطاران و علی مصفا قرار گرفت. در پایان جایزۀ بهترین نقش اول به سعید آقاخانی رسید.[۱۱۵]
کتابهای در دست انتشار
شمس لنگَرودی همچنان به نوشتن زندگینامهاش مشغول است. نام این کتاب، "آنچه من از زندگی فهمیدم" است. خودش دربارۀ این زندگینامه میگوید که در این كتاب، تحولات فكریام را بر اساس اتفاقهایی كه برایم افتاده است، بررسی میكنم. این كتاب نتیجۀ آن چیزی است كه من از زندگی فهمیدهام. میشود گفت كتاب بهشكل دهها داستان یا داستانوارۀ كوتاهِ بههمپیوسته است كه تحول یك شخصیت را مینمایاند؛ مثلاً بخش اول «قبیلۀ كاسها» نام دارد و بخش دوم «دامن بلقیس» است كه در دوسالگی به دامنش افتادم و نجات یافتم.[۱۱۶]
کتاب "از دیگران شنیدن و از خود گفتن" مجموعهمقالاتی است که شمس در حال جمعوجورکردن آن است؛ اما هنوز خبری از این کتاب نیست.[۱۱۷]
کتابی سانسورشده
رمان "شکستخوردگان را چه کسی دوست دارد" دومین رمان شمس است. او دربارۀ سانسور این کتاب میگوید: «این رمان از تابستان ۱۳۸۶ش در ادارۀ کتاب وزارت ارشاد در انتظار کسب مجوز نشر بوده است؛ اما پس از چهار بار بررسی، بدون هیچ اصلاحیهای، درنهایت اعلام کردند که این اثر نمیتواند چاپ و منتشر شود؛ البته بعید میدانم آنجا کسی صلاحیت بررسی آثار ما را داشته باشد.»[۱۱۸]
سبک و لحن و ویژگی آثار
در شعر شمس میتوان دو مرحله تشخیص داد. نگاه او به پدیدههایی مانند مرگ، در این دو مرحله از یکدیگر متمایز است:
- دفترهای "رفتار تشنگی" (۱۳۵۵ش) و "در مهتابی دنیا" (۱۳۶۴) در نخستین مرحلهٔ است. زبان شعر او در این دفترها اعتراضی است و خون و فقر و مرگ و جنایت در آن پررنگ است.[۱۱۹]
- از "خاکستر و بانو" (۱۳۶۵) بهبعد، مرحلهٔ دوم شعر شمس شکل میگیرد. در این مرحله، با فروکشکردن التهابات سیاسیاجتماعی، شاعر بیشتر در خود فرومیرود. به عشق پناه میآورد. همچنین، به ذهنگرایی و سورئالیسم میگراید؛ درعینِحال شعرش ازنظرِ برجستگی توصیف عناصر طبیعی، صبغهای ایماژیستی مییابد.[۱۱۹]
در این دوره، آتش شعر شعارگرا و مبارزهجویانه و آرمانخواهانۀ شمس فرومینشیند. او در شعرهای پستمدرنیستیاش تصویرهایی نو میآفریند. ازلحاظِ اندیشگانی از جزمگرایی فاصله میگیرد. میکوشد از دریچهای نو به پدیدههای جهان بنگرد. درنهایت، با فاصلهگرفتن از موقعیت، مضمون شعرش هم انسانیتر میشود؛[۱۲۰] ازاینرو میبینیم که شعرهای شمس در دوران پختگی شعری او، از صنعت برگذشته است. بیشتر به محتوا تکیه میکند و در شمار اشعار انسانی است. راز ترجمهپذیری شعرهای شمس نیز همین وجه انسانی است.[۱۲۱] عنصر طنز هم غالباً در همین دوره در شعر شمس پدیدار میشود. او میکوشد به پدیدههای جهان و موضوعهای انسانی و مقولههای فلسفی از منظری نو بنگرد و پدیدههای ناخوشایند و غمانگیزی چون مرگ را از نگاه خود بازتعریف کند.
مرگ و نیستی فاجعهای است که همواره در کانون توجه شمس است. او اساساً شاعری مرگآگاه است. در شعرهای سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۹ خورشیدی، در جایجای نخستین دفترهای شعرش، به مرگ و نیستی اشاره میکند. در نگاه شمس، مرگ حادثهای است که بیش از تولد رخ میدهد. او برای بیان احساسات خود دربارهٔ مرگ از طیفی از استعارهها کمک میگیرد؛ بنابراین در شعرهای این دورۀ او، مدام، سخن از عنکبوت و بره و گله و چوپان و کودک و مرگِ ستاره است. شمس شاعری مرگاندیش و نگران است. بیم از مرگ در اشعارش موج میزند و بسامد پیشامدهای مرگباری چون سیل و زمینلرزه در شعرهایش زیاد است.
- ای روز
- میدانم میرسی
- نمیدانم که تو را خواهم دید
- باد میوزد
- میوه نمیداند
- زمینافتادن او امروز است
نگاه شمس به مرگ معمولاً سیاه است. او بیم از نابودی و دغدغهٔ نیستی را با برجستهسازی تعبیرهایی تاریک از جهان مردگان بازمیتاباند؛ مانند:
نیمنگاهی به دنیای شاعرانۀ شمس
شمس؛ زیر سایۀ شاملو
زبانِ بخش درخور توجهی از اشعار شمس لنگَرودی برگرفته از زبان شاملوست. برخی از ویژگیهای زبان شعر شاملو چنین است: آوردن صفتهای پیدرپی، تکرار کلام و کلمه، استفاده از واژگان مترادف، توضیح و تفصیل، همزمانی ایجاز و اطناب، توالی اضافات، جناس، موازنهسازی و نیز کاربرد قافیهها و حتی ردیفهای تکراری. شمس هم از دفتر شعر "رفتار تشنگی" تا "پنجاهوسه ترانۀ عاشقانه" کموبیش زیر سایۀ وزنهای مطنطن و آرکائیک شاملو بود.[۱۲۲]
باغبان جهنم
شمس در کتاب "باغبان جهنم" بیآلایش و ساده و خودمانی است. پیچیده و مرموز نیست. خودش را گلآلود نمیکند تا عمیق نمایاند. او شکارچی لحظهها و چندوچون آنهاست. ویژگیهای عقلی و شهودی در شعرهایش همآغوشاند. شمس برای همنفَسی با عرفان بودایی، مانند شاعران اروپایی دستبهدامان ریاضت نمیشود؛ زیرا عرفان ایرانی خویشیِ شگفتانگیزی با عرفان بودایی دارد.[۱۲۳]
پنجاهوسه ترانۀ عاشقانه
در این مجموعه، شمس جهان را با نگاهی عاشقانه بهتماشا مینشیند. نگاهش گرم و گیراست، بی هیچ رنگی، در عین رنگارنگی! با این نگاه، همهچیز زیر چتر عشق جمع میشود. شاعر عاشقی است که تجربهها، دریافتها، آگاهی و ناخوآدگاهی را بههم میپیوندد و محصولی بهنام شعر عاشقانه میسراید. در این کتاب، پرنده و ماه، آفتاب و اقیانوس، غزال و نهنگ، ستاره و رنگینکمان، چای و عسل و حتی اساطیر و باورهای نووکهنه با عشق سفر میکنند. همهچیز در خدمت عاشق قرار میگیرد. گاه رنگ میبازد و گاه رنگین میشود.[۱۲۴]
ملاح خیابانها
"ملاح خیابانها" مجموعهشعر جدیدی است از شاعر معاصر، شمس لنگَرودی. این مجموعه بیش از آنکه به موضوعهای اجتماعی بپردازد، بار عاشقانه و فلسفی دارد. زبان "ملاح خیابانها" تغزلی است. شعرهایش هم در فضایی تغزلی است؛ اما همۀ شعرهایش عاشقانه نیست. این دفتر ۵۴ شعر کوتاه و بلند دارد. شعرهایی که مهمترین ویژگیشان سادگی زبان آنهاست؛ در واقع شمس با زبان ساده و امروزیاش میکوشد از زبان ادبی فاصله بگیرد و به زبان زندۀ مردم نزدیکتر شود. اینکه میگویم میکوشد، بهخاطر این است که هنوز میتوان ریشههایی از زبان ادبی را در زبان شعرهای این دفتر دید. ادبیبودنِ زبان به یکپارچگی زبان شعر یا بهتر بگویم، زبان تازۀ شمس لنگَرودی لطمه میزند؛ برای مثال کاربرد فعل ادبی «نهادن» بهجای «گذاشتن» در این پاره از شعر:
- متولد میشویم
- که بمیریم
- و تو در فرصتی چنین بیهنگام
- اقیانوسی را در فنجانی جا نهادی[۱۲۵]
قصیدۀ لبخند چاکچاک
کتاب "قصیدۀ لبخند چاکچاک" دربرگیرندۀ سه دفتر شعر با نامهای «قصیدۀ لبخند چاکچاک» و «چتر سوراخ» و «اشعاری برای تو که هرگز نخواهی شنید» است. فضای حاکم بر این سه مجموعه یادآور دوران جنگ، زندان، تبعید و رعبووحشت دهۀ شصت است.[۲۱]
شعرِ بلندی است در وصف اوضاع تیرۀ جهان. شمس لنگَرودی در این شعر، جهان واقعی را از زمینههای سیاسی و اجتماعی و تاریخی جدا میکند. او حقیقتِ ناب شعر خود را در تقابل با انسان و طبیعت میبیند. شاعر در جهانبینی خود در این شعر بلند، رویکردی اندیشمندانه و فلسفی را دنبال نمیکند؛ بلکه شعر را حقیقتی محض معرفی میکند که در فرایند عاطفیسازی و تصویرپردازی به شعربودن رسیده است.[۱۲۶]
کتاب موسیقی؛ اشعاری در ستایش سازها
شمس لنگَرودی برای نوشتن شعرهای این مجموعه بیش از شش سال زمان صرف کرده است. دربارۀ علت طولانیشدن آن چنین میگوید: «دست روی هر سازی میگذاشتم، باید میرفتم و دربارۀ آن ساز تحقیق میکردم و تاریخچهاش را میخواندم؛ در واقع این کارها را انجام میدادم تا سازها را برای من درونسازی کند و بتوانم از زبان خودم با این سازها گفتوگو کنم.»[۱۲۷]
همچنین، دربارۀ این کتاب میگوید: «این کتاب دربرگیرندۀ ۳۹ شعر در ستایش سازهاست. سازهایی که صدایشان سراسر عمر با من بوده است. این شعرها را با توجه به تاریخ پرفرازونشیب و شکلهای زندهٔ سازها گفتم؛ در واقع این کتاب ادای دین من است به هرکدام از این سازها که اگر نبودند، زندگی دشوارتر از این میبود که هست.»
- موسیقی
- نظم کهنهٔ کهکشان است
- فرشتهای که تلاش میکند به لهجهٔ انسان سخنی بگوید
- شأنی از نور است
- که به آهی آب میشود
- و تو در سِیلی بیامان
- باقیماندهٔ زندگی را صید میکنی[۱۲۸]
زبان شمس لنگَرودی در "کتاب موسیقی؛ اشعاری در ستایش سازها"، نسبت به آثار پیشینش پختهتر است. از آن سادهانگاری و سادهنویسیِ خنثی فاصله گرفته است. او حالا میتواند با این زبان که نه زبان سادۀ گذشته است، نه زبان آهنگین شعر سپید، نه زبان فخیم شاملویی و نه زبان روانِ گفتار، برای شعرهای آیندۀ خود شخصیتی خاص خودش بیافریند؛ با وجود این، در این دفتر، شاعر در معنا همچنان گرفتارِ دادن اطلاعات به مخاطب است. برای خوانندۀ شعر چه اهمیتی دارد تعریف شمس از موسیقی چیست؟ او برای خواندن شعر کتاب را بهدست گرفته است. موضوع وقتی ملالآورتر میشود که شاعر از مقدمات تعریفی خود، نتیجهگیری میکند، آنهم در قامتی تتابعآلود: «آه که چقدر سخت و احمقانه و خندهدار است زندگی، اگر تو نبودی!» و پیداست چنین سطری تا چه اندازه از شاعرانگی بهدور است.[۱۲۹]
نمودهای طنز و اعتراض به مرگ در شعر شمس
اعتراض به قطعیت مرگ و تأکید بر انفعال و ابژهشدگی انسان در برابر آن یکی از انگارههای پررنگِ شعر شمس است. شمس این اعتراض را بهروشهای گوناگونی نشان میدهد و برای بیان این منظور، سازِکارهای متنوع طنز را بهخدمت میگیرد. گاهی در فعل مردن متوقف میشود و بر قطعیت و همهگیربودن مرگ، مصرانه تأکید میکند. تأکیدی که نشانۀ استواری موضوع در ذهن شاعر است. گاهی در هستی، اصالت را به مرگ میبخشد و زندگی را از دریچۀ مرگ تصویر میکند. گاهی خشونت مرگ را در برابر تصاویر رقتانگیز انسان برجسته میسازد. طنزِ تناقض، تضاد و وارونگی از مهمترین شگردهاییاند که شمس بهکار میبرد.[۱۳۰]
شمس در رمان
رژه بر خاک پوک از چشمانداز منتقدان
بهاءالدین مرشدی:[۱۳۱]
این رمان تصویری دقیق از جامعهای بهتزده و فرورفته در غبار سنت و گیرکرده در وضعیتی جدید را مینمایاند. قوّت این رمان در نکتههای زیر است:
تصویرهای دورازذهن
تصویرهای شاعرانه
واکنش نویسنده به وضعیت حاکم بر اجتماع
انتخاب نوع ژانر
ارتباطهای شخصی افراد در رمان
زیرساختهای فرهنگی و اقتصادی و زیستیِ اجتماع
رئالیسم حاکم بر اثر
شکستخوردگان را چه کسی دوست دارد؟
این کتاب دومین رمان شمس است. آن را پس از "رژه بر خاک پوک" نوشته است. شمس در سال ۱۳۷۶ش در هلند نوشتن این رمان را شروع کرد و در سال ۱۳۸۶ بهپایانش برد. خود لنگَرودی دربارۀ این رمان میگوید: «نزدیکِ ده سال آرامآرام روی این اثر کار کردم. داستان اینطور شروع میشود که سه روز پس از انتشار رمان "رژه بر خاک پوک" زنگ در خانهام به صدا درمیآید؛ در واقع فردی به منِ نویسنده مراجعه میکند و میگوید شخصیت داستانم است و از من میپرسد چرا بدون اینکه دربارۀ او چیزی بدانم، از زندگیاش نوشتهام؟ این آدمها یکییکی زیاد میشوند و تمام زندگی منِ نویسنده را اشغال و سپس مختل میکنند.»[۱۱۸]
آنها که به خانۀ من آمدند
این رمان رئال است؛ البته چون داستانش سحرآمیز و رازآلود است، بهنظر میرسد در جاهایی به رئالیسم جادویی شبیه میشود. جالبتوجه است که در بخشهایی از داستان، راوی از کملطفی به کتاب و کتابخوانی گله میکند. از عامۀ مردم میگوید که هنگام بارندگی به کتابفروشیها پناه میبرند؛ اما نه برای خرید کتاب، برای فرار از باران. همچنین، نکتۀ بسیار عمیقی مطرح کرده است. انسانها را به کوه یخ تشبیه کرده است که فقط نوکشان از آب بیرون است؛ اما بخش اصلی وجودشان زیر آب پنهان است.[۱۳۲]
ناشران کارکرده با شمس
نگاه، چشمه، افق، مرکز، سالی، آهنگ دیگر، پیک دبیران، ایلیا، نیماژ، شهر قلم، ابتکار نو و نغمۀ هزاردستان
نگاهی به آثار پژوهشی شمس لنگَرودی
بررسی تاریخ تحلیلی شعر نو
تاریخ جامعهشناختی دورهای هفتادوسهساله از شعر نوین ایران، موضوعی است که شمس در کتاب "تاریخ تحلیلی شعر نو" به آن میپردازد. دورۀ نخست از ۱۲۸۴ تا ۱۳۳۲ش، دورۀ دوم از ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۱، دورۀ سوم از ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۹ و دورۀ چهارم از ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ را در بر میگیرد. شمس لنگَرودی در بررسی این دورۀ هفتادوسهساله، به بیشتر کتابها و نشریههای دربردارندۀ شعر نو اشاره میکند. در بررسی وضع شعر نو در هر سال، سیاههای از کتابها و نشریههای منتشرشدۀ شعر نو آن سال را مینویسد. سپس، زیر عنوان «نقدونظر»، نام کتابهای مهم را همراه با نقدهای نوشتهشده دربارۀ آنها میآورد.[۸]
ویژگیهای تاریخ تحلیلی شعر نو
یکی از دغدغههای برجستۀ شمس این است: «مردم ما کتاب نمیخوانند.» بهنظر شمس، بهپیروی از همین دغدغه، باید برای کتابخوانشدن مردم پیشزمینههایی فراهم کرد. یکی از این پیشزمینهها جذاببودن کتاب، حتی در حوزههای تخصصی است. بهکارگرفتن نثری که اندکی از چاشنی ژورنالیستی بهرهمند باشد، خود خدمت بزرگی است به جامعهای که کتاب نمیخواند. جامعهای که اگر کتابی مانند "تاریخ تحلیلی شعر نو" را «تقریباً» نمیخواند، متون پژوهشی دانشگاهی را «اصلاً» نخواهد خواند. چنین متونی حتی او را پس خواهد زد.
امروزه بیشترِ پژوهشگران به "تاریخ تحلیلی شعر نو" استناد میکنند. مؤلفان نکتهسنج آن را پذیرفتهاند. محققان تیزبین به آن توجه میکنند. همین توجه، بهخودیخود، عیار این اثر را مینمایانَد. شمس پیش از انتشار این اثر، با نوشتن کتابهای پژوهشیِ "گردباد شور جنون" و "مکتب بازگشت" عیار خود را سنجیده بود و خود را بهشایستگی اثبات کرده بود. این کتاب نیز بر توانمندیهای محققانۀاو مهر تأیید زد. هرچند بهگفتۀ خودش، دیگر نمیپژوهد و میخواهد فقط بسراید، جنبۀ شعری شمس لنگَرودی خود حدیثی است مفصل که مقالی دیگر میخواهد.[۱۳۳]
"تاریخ تحلیلی شعر نو" بهشیوۀ تاریخادبیاتنویسی است. دیگر پژوهشگران نیز چنین کتابهایی نوشتهاند. شادروان استاد ذبیحالله صفا در این زمینه کاملترینِ کتابها را نوشته است؛ اما "تاریخ تحلیلی شعر نو" از چند جنبه، برتر از دیگر تاریخادبیاتهاست: نخست، روانی و دلنشینیِ بیان که آن را به رمان تاریخی پرجاذبهای مانند کرده است؛ دوم، نظم و روشمندی علمی و امروزی آن؛ سوم، حضور بیطرفانۀ پژوهندهای ارزشمند در لابهلای سطرها و نیز برگزیدن شیوۀ نقد علمی و منطقی و اصیل که آن را اثری سترگ و ماندگار کرده است.
ویژگی برجستۀ "تاریخ تحلیلی شعر نو" این است که شمس در آن، دربارۀ اثر یا واقعهای اطلاعاتی به خواننده میدهد. سپس، نظریههایی چندسویه دربارۀ آن اثر یا واقعه میآورد. خواننده را بهطور کامل از وقایع میآگاهاند. پس از آن، خودِ اثر هنری، یعنی شعر را میآورد. درنهایت هم تا جایی که ممکن است، بیغرضانه و بیطرفانه اثر را نقد میکند تا خواننده با قضاوتی تماموکمال استوار و مستند روبهرو شود. مطالعۀ این کتاب ما را از اوضاع سیاسیاجتماعی دوران مشروطیت بهاینسو و نیز شعر و روند تحولات آن در پیوند با تحولات سیاسیاجتماعی آن دوره میآگاهاند. افزون بر آن، تحلیل زیباییشناسانه و روانشناسانه و جامعهشناسانۀ مؤلف، مجموعهآگاهیهایی دربارۀ شعر نو در اختیار ما میگذارد؛ در واقع شیوۀ بیان و نثر دلنشین نویسنده باعث میشود خود را در دل همۀ وقایع و تحولات سیاسیاجتماعی و ادبیهنری یکصد سال گذشته احساس کنیم.[۸]
چند نکته دربارۀ تاریخ تحلیلی شعر نو
- "'کاستیها"':
- اثر گاهی روزنامهای است؛ یعنی دچار اطنابی ملالآور است؛ بهگونهای که نویسنده در برخی فصلهای جلدِ نخست فراموش میکند که تاریخ شعر نو مینویسد. گاهی آنقدر در مباحث تاریخی و سیاست و موضوعهای سیاسی غرق میشود که گویی تاریخی سیاسیاجتماعی مینویسد، نه کتابی ادبی دربارۀ شعر؛
- آوردن برخی اشعار غیرضروری حجم اثر را زیاد کرده است؛ درحالیکه نویسنده میتوانست با آوردن نمونههای دقیق و مهم، از حجم اثر، بهویژه در جلد نخست بکاهد و بیسبب آن را قطور و حجیم نکند؛
- نثر نویسنده روان و رساست؛ ولی گاهی نمیتوان از آن جانبداری کرد؛ زیرا آنچنان که باید، استوار نیست. این عیب را بیشتر در نخستینجلد میبینیم که حضور نویسنده در آن بیشتر است.[۱۳۴]
- "'کارآمدیها"':
- انتقاد از کاملآوردن شعرهای بلند در تاریخ تحلیلی شعر نو، در ظاهر مطرح است و بهگوشمان خورده است؛ اما نباید فراموش کنیم که دردستداشتن بخشهای عمده یا متن کامل شعرهایی که کمیاب یا دشواریاباند، خود بهگونهای، ازجمله برتریهای این مجموعه بهشمار میرود. روایتِ این شعرها اثر را حجیمتر کرده است؛ اما آنچنان ناشایست نیست. این ویژگی نهتنها کتاب را بهسوی جُنگ اشعار شدن نکشانده است؛ بلکه ازقضا نقش مؤثری ایفا کرده است تا کتاب ویژگیهایی کلی از شعر دورههای تاریخیِ بررسیده بهدست خوانندگان دهد؛
- روایت خطی و مبتنی بر تقسیمبندی ادواری و نیز برجستهکردن یا بهگفتۀ فرنگیها «هایلایتکردن» رخدادهای عمده، گاهی ممکن است باعث شود رویدادهای بهظاهر کوچک، ولی درحقیقت مهم نادیده بمانند؛ اما بههرحال این تصمیم و سلیقۀ نویسنده است. او در این گستره کوشیده است؛ اما پاداشی درخور تلاش خود ندیده است. مختار است گزارشی بنا بر پسند خویش بهدست خوانندگان دهد؛
- قرار نیست همیشه نخستیناثر، آخرین و متعالیترین اثر باشد؛ بلکه اگر همتی دیگر، اینچنین بلند بیابیم، موضوعهای بسیاری برای نوشتن کتابی همسنگ و همسان "تاریخ تحلیلی شعر نو" در قرن کنونی وجود دارد. نوشتن "تاریخ تحلیلی" بهگفتۀ نویسندهاش ده سال عمر برده است. اگر کسی بخواهد از کیسۀ عمر خود خرج این جستار کند، نباید فراموش کند که باید دستکم از ده سال عمرش مایه بگذارد؛
- اگر عیب کاربرد نوعی زبان و منطق ژورنالیستی در روایت متن پژوهشمدار را بحثپذیر بدانیم، باید بگوییم که چنین رویکردی بنا بر ذائقۀ نویسنده کاری بدیهی است؛ چراکه شمس فردی دانشگاهی نیست. قرار هم نبوده است کتابی بهشیوۀ دشوارفهم دانشگاهی برای خوانندگان خود بنویسد.[۱۳۵]
همپوشانی دو نظر دربارۀ تاریخ تحلیلی شعر نو
«کتاب "تاریخ تحلیلی شعر نو" یکی از محصولات جدید صنعت کتابسازی است. نویسندهاش آن را تاریخ جامعهشناختی شعر نو در ایران خوانده است. در طول ۳۰ سال، مقالههای بسیاری دربارهٔ کاستیهای شعر نو در مجلۀ سخن بهچاپ رسید. همچنین بزرگانی چون خانلری و نیز زرینکوب و یوسفی دربارۀ آن فراوان نوشتند؛ اما لنگَرودی به آنها ارجاعی نداده است؛ زیرا نظر و سلیقهشان با شعر نو و شاعران نوپرداز سازگار نبوده است؛ از سوی دیگر، نویسنده بارها نوشتههای بیمایه و جنجالی روزنامهنویسان را بهکار گرفته است.»[۱۳۶]
«حق این کتاب آنگونه که باید ادا نشده است. "تاریخ تحلیلی" اولین کتاب و شاید هنوز هم تنها کتاب دربارۀ تحلیل شعر نو است. در هرجای دنیا، نویسندۀ چنین کتابی میتواند کرسیِ معتبر دانشگاهی را در عالیترین پایه بگیرد. شمس میباید در سایهٔ حقتألیف و امتیازهای جانبی این کتاب بقیهٔ عمر را بیاساید؛ اما چنین نبوده و نشده است. چه باک؟! چون حتی اگر شمس هیچ کتاب دیگری ننوشته بود و دیگر هم ننویسد، فقط همین کتاب برای ماندگاری نام او در تاریخادبیات ایران بس است.»[۱۳۷]
ازجانگذشته بهمقصود میرسد
« | شمس لنگَرودی در سال ۱۳۹۰ش و در سالمرگ نیما در معرفی این کتاب گفت:
|
» |
گردباد شور جنون؛ سبک هندی و احوال و اشعار کلیم کاشانی
این کتاب تحقیقی است دربارۀ چگونگی شکلگیری تاریخی سبک هندی و بررسی احوال و اشعار کلیم کاشانی. بهنظر نویسنده، پیش از پیدایش شعر نو، شعرهای سبک هندی نزدیکترین شعر به زندگی روزمرۀ مردم بوده است. در این کتاب، نویسنده میکوشد بیشترِ دیدگاهها و اندیشههای نویسندگان، مخالفان و سرانجام، رسیدن به درکی تاریخی از پیدایش سبک هندی را بررسی کند.[۱۳۸]
مکتب بازگشت؛ بررسی شعر دورههای افشاریه، زندیه و قاجاریه
شعر دورۀ بازگشت را با نام «مکتب بازگشت» میشناسند. بهگفتۀ نیما یوشیج این مکتب محصول «عجز تاریخی» دورهای از فرهنگوهنر ایران است که از زوال صفویه تا برآمدن مشروطیت را در بر میگیرد. شمس در این کتاب از چگونگی شکلگیری شعر دورۀ بازگشت در سه دورۀ افشاریه و زندیه و قاجاریه میگوید.
این کتاب نه فصل دارد: ۱. مقدمات بازگشت؛ ۲. بازپیدایی شاعران وقوعی؛ ۳. ظهور کریمخان زند و انجمن وقوعیبازگشتی اول؛ ۴. شعر دورۀ بازگشت؛ ۵. انجمن اول بازگشت؛ ۶. انجمن دوم بازگشت؛ ۷. انجمن سوم بازگشت؛ ۸. تثبیت و رواج دورۀ بازگشت و آخرین شاعران بازگشتی عصر قاجار؛ ۹. شعر ضدبازگشتی: شعر عوام.[۱۳۹]
روزی که برف سرخ ببارد
شمس لنگَرودی در این کتاب، گلچینی از تکبیتهای ادبیات کهن را آورده است. بهگفتۀ خودش، عنوان کتاب را از این بیت صائب برگرفته است: «روزی که برف سرخ ببارد از آسمان؛ بخت سیاه اهل هنر سبز میشود». او میگوید قصدش این بوده است که توجه را بهسمت بیتهایی معطوف کند که در شعر فارسی بودهاند؛ اما خیلی دیده و پسندیده نشدهاند. شمس در این کتاب بیشتر بهسراغ شاعران سبک هندی و مکتب وقوع رفته است. او شاهبیتهای شاعران این سبک را گرد آورده است؛ شاعرانی همچون صائب تبریزی، کلیم کاشانی، طالب آملی، غنی کشمیری، ناصرعلی سرهندی، عرفی شیرازی، ظهوری تُرشیزی و بیدل دهلوی.
بهاعتقاد شمس، اشعار حافظ و مولانا و شاعرانی ازایندست را همه میخوانند. همه به شعر این شاعران توجه فراوان میکنند. او در این کتاب بهسراغ شاعران دیدهنشده و شعرهای خواندهنشدهشان رفته است؛ در واقع خواسته است مخاطبان کتابش این شعرها را بخوانند.[۱۴۰]
شمس میگوید: «از چهل سال پیش، بهخاطر علاقۀ پدرم به شعر سبک هندی، خیلی از شعرهای این سبک را میخواندم. از بعضی بیتها که خوشم میآمد، یادداشت برمیداشتم و بهشکل فیش در چند جعبه نگهداری میکردم. فرصت که میکردم، الفباییشان میکردم. بعدها، وقتی دیدم جذاب است، تصمیم گرفتم کتاب کنم.»[۱۴۱]
رباعیِ محبوب من
شمس در مقدمۀ این کتابِ ۲۰۰ تا ۲۵۰صفحهای، سیر کلی رباعی را از رودکی تا نیما یوشیج پی گرفته است. همچنین رباعیهای رباعیسرایان مشهور یعنی خیام و مولوی و نیز تفاوتهای آنها را بررسیده است. رباعیهای سبکهای مختلف را هم بهصورت فشرده ارزیابی کرده است. شمس دربارۀ نپرداختن به رباعیسرایان پس از نیما میگوید: «این موضوع به وقت زیاد و جستوجوی فراوان نیاز دارد؛ چراکه بعد از نیما هم رباعیات درخور توجه بسیاری داشتهایم.» لنگَرودی میگوید که حدود یک سال مشغول گردآوری این کتاب بوده است و رباعیهای این کتاب را با معیارهای زیباییشناختی خود انتخاب کرده است. رباعی تنها شعر ساختمند کلاسیک است که ابتدا نظری را مطرح میکند و در آخر، آن را به اثبات میرساند و شعر بسته میشود؛ البته این نوع رباعی، درمجموع، بسیار کم است.[۱۴۲]
منابع پردازنده به شمس
- "شمس لنگَرودی؛ تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران" از مجموعهکتابهای تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران است. این کتاب زندگینامهٔ شمس است. زیرنظر محمدهاشم اکبریانی گرد آمده است. مصاحبهکنندۀ آن کیوان باژن است و نشر ثالث در سال ۱۳۸۷ش چاپش کرده است.
این کتابِ ۲۱۷صفحهای، سالشمار دوران کودکی و دوران تحصیل شمس در مدرسه و دانشگاه است. فعالیت او در کانون پرورش فکری کودکان را بررسی میکند. به زندانیشدنش در اوین میپردازد. از دوران شکفتگی او و شعرش میگوید و خاطرات دوران نگارش کتاب "ازجانگذشته بهمقصود میرسد" دربارۀ نیما را مرور میکند. محمدهاشم اکبریانی، دبیر مجموعۀ "تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران"، در مقدمۀ کتاب مینویسد: «هدف انتشار این مجموعه، گزارش زندگی خصوصی و اجتماعی و حرفهای شخصیتهاست تا منبعی برای تحقیقات جامعهشناسی و روانشناسی فراهم آید.» او ۲۵۰ پرسش مهم و بنیادی را برگزیده است و در اختیار گروه مصاحبهکننده گذاشته است. فصل اول این کتاب به دوران کودکی شمس لنگَرودی اختصاص دارد. فصل دوم، دوران تحصیل این شاعر را در بر میگیرد. در این فصل خاطرات نخستین روز مدرسه، آشنایی با شعر، ورود به دانشگاه و انتشار نخستین مجموعهشعر شمس آمده است.[۸۸] - "سخت مثل آب" فیلم مستندی است نوددقیقهای، دربارهٔ زندگی و شعر شمس لنگَرودی. کارگردانش آرش سنجابی است. سعید اردهالی هم تهیهکنندۀ آن است.[۳۷]
- "بازتاب زندگی ناتمام" دربرگیرندۀ گزیدهای از گفتوگوهای نشریهها و ماهنامههای مختلف، از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۳، با شمس لنگَرودی، شاعر معاصر ایران است. این مجموعه را مژگان معقولی گرد آورده است. در "بازتاب زندگی ناتمام" شمس دربارۀ این موضوعات سخن میگوید: علت گرایش مردم به شعر کهن، لزوم درونیشدن مسائل، شعر نوقدمایی؛ پلی میان شعر کهن و نو، تأثیر نقد در رشد شعر، معنای هنر، اثرپذیری شاعران از یکدیگر، شعر دهۀ شصت، ماندگاری شاعران معاصر: شاملو و سپهری، مشکل شعر معاصر، لزوم شناخت زمینههای تاریخیِ تحول شعر نو، تاریخ شعر نو در ایران و تغییرات شعر در جهان، چگونگی حضور طبیعت در شعر، تصویری از زندگی شمس، پیوند نیما با مارکسیسم، انگیزۀ نگارش "تاریخ تحلیلی شعر نو" و درنهایت خسرو گلسرخی و شعر حزبی.[۱۴۳]
- "غریقی خاموش در کولاک زمستان؛ مروری بر عاشقانههای محمد شمس لنگَرودی" دربارۀ شعر شمس است. در این کتاب، فیض شریفی نگرش شاعرانۀ لنگَرودی را بررسی میکند. در پایان کتاب هم دو بار با شمس مصاحبه کرده است. این کتاب را نشر ابتکار نو درآورده است.
- "در ستایش زندگی" ویژهنامۀ شمس لنگَرودی است. این کتاب را محسن آریاپاد گرد آورده است. نشر بلور در شهر رشت هم در سال ۱۳۹۷ آن را چاپ کرده است.[۱۴۴]
- "چیزی اینجا آغاز نمیشود" گزیدهای از آثار شاعران و عکاسان ایرانی است. نشر نیماژ این کتاب ۱۶۳صفحهای را بهصورت چیدمانِ شعر و عکس چاپ کرده است. در آن اشعاری از احمدرضا احمدی، شمس لنگَرودی، عباس صفاری و رسول یونان را در کنار عکسهایی میبینیم که مجید سعیدی، ابراهیم نوروزی، حسین فاطمی و صمد قربانزاده برداشتهاند. گفتنی است که مهدی اشرفی شعرها را گلچین کرده است. عکسها را هم نازنین طباطباییِیزدی بهگزین کرده است.[۱۴۵]
- پادکست "سرایه" بخشی از شعرهای شمس را با صدای خودِ او همرسانی کرده است. آلبومهای شعر شمس را در نشانی پادکست "سرایه" بشنوید.[۱۴۶]
- رضاتاجی، مرجان (۱۳۹۵). خورشید نیمهشب؛ تحلیل و شکلشناسی اشعار شمس لنگَرودی (چ:۱). تهران: تیرگان. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۳۲۴-۱۹۲-۳.
برای مطالعۀ بیشتر
- «تعداد نتایج برای "شمس لنگَرودی": ۲۸۸۳۱ مورد». علمنت. بازبینیشده در ۲۲خرداد۱۳۹۹.
- ««آنچه من از زندگی فهمیدم» شمس لنگَرودی از نگارش كتاب زندگیاش خبر داد». ایسنا، ۹آبان۱۳۸۹. بازبینیشده در ۲۸خرداد۱۳۹۹.
- «زندگینامۀ: محمد شمس لنگَرودی(۱۳۲۹-)». همشهریآنلاین، ۸آذر۱۳۸۸. بازبینیشده در ۴خرداد۱۳۹۹.
- «مسئله فقط شعر نیست، بیشتر این دوستان دشمن شمس لنگَرودیاند نه دوستان باباچاهی و براهنی، فیض شریفی در واکنش به مخالفان شمس لنگَرودی». هنرآنلاین، ۶بهمن۱۳۹۶. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۹.
- ««باغبان جهنم» با شعر و صدای شمس لنگَرودی آمد». دنیای اقتصاد، ۱۵فروردین۱۳۹۰. بازبینیشده در ۲۷خرداد۱۳۹۹.
- «صدای شمس لنگَرودی با "به سرش زده باد" منتشر شد». هنرآنلاین، ۲۰شهریور۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۸خرداد۱۳۹۹.
پانویس
- ↑ «شاعری شبیه شعرش».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ شریفی، شعر زمان ما(۱۵)؛ شمس لنگَرودی(چ:۱)، ۱۵.
- ↑ «پیکر آیتاللّه شمس گیلانی (لنگَرودی) بهخاک سپرده شد».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ شریفی، شعر زمان ما(۱۵)؛ شمس لنگَرودی(چ:۱)، ۱۶.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ «شمس لنگَرودی».
- ↑ لنگَرودی، حکایت دریاست زندگی؛ گزینۀ اشعار محمدتقی شمس لنگَرودی(چ:۱)، ۹.
- ↑ مسلمیان. «تأويليذیری شعر شمس، تصویرگری آن را مشکل میکند». بخارا، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن ۱۳۸۷): ۵۸.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ چوبندیان. «ادای دِین به شعر امروز؛ نگاهی به کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو». گوهران، ش. ۱۹و۲۰ (بهمنماه۱۳۸۷): ۸۷.
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ «نگاهی به زندگی نیما یوشیج؛ ازجانگذشته بهمقصود میرسد».
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ «لنگَرودی در سینما».
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ «انتشار آهنگ عیدانه شمس لنگَرودی + ویدیو».
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ««الون» با صدای شمس لنگَرودی منتشر شد».
- ↑ «شمس لنگَرودی، شکوه وارستگی».
- ↑ ۱۴٫۰۰ ۱۴٫۰۱ ۱۴٫۰۲ ۱۴٫۰۳ ۱۴٫۰۴ ۱۴٫۰۵ ۱۴٫۰۶ ۱۴٫۰۷ ۱۴٫۰۸ ۱۴٫۰۹ «گفتوگوی جمشید برزگر با شمس لنگَرودی».
- ↑ «کنارهگیری از پذیرفتن جایزۀ شعر فجر».
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ ۱۶٫۳ «درخشش ابدی یک شاعر انسانگرا و حماسهگرا, گفتوگو با محمد شمس لنگَرودی دربارۀ شعر احمد شاملو».
- ↑ بینام. «سالشمار زندگی و آثار شمس لنگَرودی». فصلنامۀ شعر گوهران، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن۱۳۸۷): ۵۲تا۵۵.
- ↑ شریفی، شعر زمان ما(۱۵)؛ شمس لنگَرودی(چ:۱)، ۱۳تا۲۰.
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ «سیاههٔ کتابهای یافتشده».
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ «در مهتابی دنیا».
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ ۲۱٫۳ ۲۱٫۴ «قصیدۀ لبخند چاکچاک».
- ↑ «شمس لنگَرودی ( شعر زمان ما ۱۵)».
- ↑ «از نیما تا بعد».
- ↑ «پنجاهوسه ترانۀ عاشقانه: مجموعهشعر».
- ↑ ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ «توفانی پنهانشده در نسیم (گزینۀ هشت دفتر شعر)».
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ «"چوپانی سایهها" گزیدهای از شعرهای شمس منتشر شد».
- ↑ ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ ۲۷٫۲ ۲۷٫۳ «۲۲ مرثیه در تیرماه منتشر شد».
- ↑ ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ ۲۸٫۲ «۲۲ مرثیه در تیرماه (برای ندا آقاسلطان) شعر و صدای شمس لنگَرودی».
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ «میمیرم به جرم آن که هنوز زنده بودم».
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ «هیچکس از فردایش با من نگفت: گزیدۀ هشت دفتر شعر شمس لنگَرودی».
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ «رسم کردن دستهای تو».
- ↑ ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ «روزی که برف سرخ ببارد».
- ↑ ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ «شب نقاب عمومی است».
- ↑ ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ «رومی و بومی: روایت تازه از حکایت موش و گربه».
- ↑ ۳۵٫۰ ۳۵٫۱ «آوازهای فرشتۀ بیبال (مجموعهشعر)».
- ↑ «تعادل روز بر انگشتم: مجموعهشعر».
- ↑ ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ «سخت مثل آب (مستندی دربارۀ زندگی و شعر شمس لنگَرودی)».
- ↑ «سخت مثل آب؛ گزیدۀ اشعار شمس لنگَرودی».
- ↑ ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ «صدای شمس لنگَرودی با "بهسرش زده باد" منتشر شد».
- ↑ ۴۰٫۰ ۴۰٫۱ «حکایت دریاست زندگی: گزینۀ اشعار شمس لنگَرودی».
- ↑ «و عجیب که شمسم میخوانند (۶۳ ترانۀ عاشقانه)».
- ↑ ۴۲٫۰ ۴۲٫۱ «منظومۀ بازگشت و اشعار دیگر».
- ↑ «شمس لنگَرودی بستری شد».
- ↑ «واژهها به دیدن من آمدند».
- ↑ «شمس لنگَرودی: مجموعهاشعار (جلد ۱)».
- ↑ «معرفی برگزیدۀ سومین دورۀ جایزۀ شعر «احمد شاملو»».
- ↑ ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ «موفقیت شمس لنگَرودی در جشنوارۀ ادبی آسیا».
- ↑ «اولین برنامۀ «موسیقی تجربه» با شعرخوانی شمس لنگَرودی در کنسرت «ساکن روان» برگزار شد.».
- ↑ «بزرگداشت شمس لنگَرودی در گیلان برگزار شد».
- ↑ «سخنرانی شمس لنگَرودی در شبشعر کوچه».
- ↑ ۵۱٫۰ ۵۱٫۱ «آلبوم «دایرۀ بیپایان» شمس لنگَرودی رونمایی شد».
- ↑ «آیین تجلیل و بزرگداشت شمس لنگَرودی».
- ↑ ۵۳٫۰ ۵۳٫۱ ۵۳٫۲ ۵۳٫۳ ۵۳٫۴ ۵۳٫۵ ۵۳٫۶ «زندگینامۀ شمس لنگَرودی».
- ↑ ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ باژن، شمس لنگَرودی؛ تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران(چ:۱)، ۲۳.
- ↑ ۵۵٫۰ ۵۵٫۱ «شمس لنگَرودی؛ شاعر عاشقانهها و مرثیهها».
- ↑ «نصب ترجمۀ شعری از شمس لنگَرودی در ایستگاههای متروی آلمان».
- ↑ «شمس لنگَرودی».
- ↑ «خستهام از این زبان مطنطن لیمویی».
- ↑ «قصیدهٔ لبخند چاکچاک». چشمه، ۱۳۶۹، ۶۲.
- ↑ «ملاح خیابانها». آهنگدیگر، ۱۳۸۶، ۲۱.
- ↑ «شاعری با پلکزدنهای پستمدرن». فصلنامۀ شعر گوهران، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن۱۳۸۷): ۱۳۹تا۱۴۲.
- ↑ ۶۲٫۰ ۶۲٫۱ «مخاطب، شعر همدلانه میخواهد؛ گفتوگویی با شمس لنگَرودی».
- ↑ لنگَرودی، حکایت دریاست زندگی؛ گزینۀ اشعار محمدتقی شمس لنگَرودی(چ:۱)، ۱۰و۱۱.
- ↑ ۶۴٫۰ ۶۴٫۱ شریفی، غریقی خاموش در کولاک زمستان؛ مروری بر عاشقانههای محمد شمس لنگَرودی(چ:۱)، ۷۱و۷۲.
- ↑ «نظر مجابی، موسوی و شمس لنگَرودی دربارۀ غزل امروز».
- ↑ ۶۶٫۰ ۶۶٫۱ شریفی، غریقی خاموش در کولاک زمستان؛ مروری بر عاشقانههای محمد شمس لنگَرودی(چ:۱)، ۸۵.
- ↑ شریفی، غریقی خاموش در کولاک زمستان؛ مروری بر عاشقانههای محمد شمس لنگَرودی(چ:۱)، ۸۶.
- ↑ ۶۸٫۰ ۶۸٫۱ شریفی، غریقی خاموش در کولاک زمستان؛ مروری بر عاشقانههای محمد شمس لنگَرودی(چ:۱)، ۸۷.
- ↑ ۶۹٫۰ ۶۹٫۱ شریفی، غریقی خاموش در کولاک زمستان؛ مروری بر عاشقانههای محمد شمس لنگَرودی(چ:۱)، ۸۷.
- ↑ «ادبیات».
- ↑ «خبر آخر».
- ↑ «بررسی گفتوگوی اخیر شمس لنگَرودی و واکنش مخالفان او».
- ↑ «فیض شریفی در واکنش به مخالفان شمس لنگَرودی».
- ↑ «کتابهای محبوب شمس لنگَرودی».
- ↑ ۷۵٫۰ ۷۵٫۱ «تولد در میان خون و آتش».
- ↑ «شعر باید سهلوممتنع باشد».
- ↑ «گفتوگو با شمس لنگَرودی؛ بنجامینباتن ادبیات ایران».
- ↑ علیپور. «شمس محض». فصلنامۀ شعر گوهران، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن۱۳۸۷): ۱۲۷.
- ↑ ۷۹٫۰ ۷۹٫۱ «در مراسم بزرگداشت بیژن نجدی عنوان شد: شاعری با حساسیت سپهری و نویسندهای با تکنیک گلشیری».
- ↑ «آنچه در بزرگداشت شمس لنگَرودی گفته شد».
- ↑ ۸۱٫۰ ۸۱٫۱ «مراسم بزرگداشت شمس لنگَرودی برگزار شد «در جهان پر از آشوب از تعهد انسانی غافل نمیماند»».
- ↑ شیری. «شمس آفتاب تازۀ زندگی». فصلنامۀ شعر گوهران، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن۱۳۸۷): ۲۱۴.
- ↑ «یک یادداشت سردستی بهمناسبت زادروز شمس لنگَرودی».
- ↑ ۸۴٫۰ ۸۴٫۱ «شمس لنگَرودی: تب شعر شاملو فروکش نکرده است».
- ↑ «شمس لنگَرودی: غلامرضا بروسان شاعر متوهمی نبود».
- ↑ «آنچه در بزرگداشت شمس لنگَرودی گفته شد».
- ↑ شریفی، غریقی خاموش در کولاک زمستان؛ مروری بر عاشقانههای محمد شمس لنگَرودی(چ:۱)، ۷۶.
- ↑ ۸۸٫۰ ۸۸٫۱ «گفتگو با شمس لنگَرودی».
- ↑ ۸۹٫۰ ۸۹٫۱ اردشیر رستمی. «این روزها حرفهای تلخ و بدبینانه میزنم؛ گفتوگویی متفاوت با شمس لنگَرودی دربارۀ همهچیز الا شعر». کتاب هفتۀ خبر، ش. ۷۷ (۱۸مهر۱۳۹۴): ۱۹.
- ↑ «کارزار شخصیتهای ایرانی علیه تحریمها: در برابر تحریم با ما همصدا شوید».
- ↑ شریفی، غریقی خاموش در کولاک زمستان؛ مروری بر عاشقانههای محمد شمس لنگَرودی(چ:۱)، ۸۴.
- ↑ لنگَرودی، تاریخ تحلیلی شعر نو(چ:۶)، ۴۱۵.
- ↑ خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ متنی برای ارجاعهای با نامدو تعادلی
وارد نشده است - ↑ خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ متنی برای ارجاعهای با نامشمس کده
وارد نشده است - ↑ «عاشقانههای شمس لنگَرودی و نقدی بر آثار او در نمایشگاه کتاب».
- ↑ «عاشقانههای شمس لنگَرودی».
- ↑ «انتشار برگزیدۀ اشعار شمس لنگَرودی».
- ↑ «تا شادمانه مرا ببینند؛ گزیدهشعرهای شمس لنگَرودی».
- ↑ «مجموعهآلبومهای شمس لنگَرودی».
- ↑ «۵۳ ترانۀ عاشقانۀ ۲».
- ↑ ««باغبان جهنم» با شعر و صدای شمس لنگَرودی آمد».
- ↑ «شمس لنگَرودی - از من تنها تو ماندهای».
- ↑ «شمس لنگَرودی - از من تنها تو مانده ای».
- ↑ «آلبوم دایرۀ بیپایان رونمایی شد».
- ↑ «آلبوم دایرۀ بیپایان اثر شمس لنگَرودی ، چیزی را که نمیدانم چیست!».
- ↑ «آلبوم «به سرش زده باد» و شعر و صدای شمس لنگَرودی».
- ↑ «رمانی که به دست مخاطبش نرسیده».
- ↑ «آنچه من از زندگی دانستم؛ جعبۀ مارگیری».
- ↑ لنگَرودی. «جعبۀ مارگیری (از کتاب خاطرات)». کتاب هفته خبر، ش. ۷۷ (۱۸مهر۱۳۹۴): ۳۴تا۳۶.
- ↑ «کتابهای تازۀ آقای شاعر در فصل بهار».
- ↑ «ازجانگذشته بهمقصود میرسد؛ زندگی، شعر و اندیشۀ نیما یوشیج».
- ↑ «شبی که مریم گم شد».
- ↑ «رومی و بومی: روایت تازه از حکایت موش و گربه».
- ↑ «شاعری که بازیگر شد / شمس لنگَرودی: آمدنم اتفاقی نبود».
- ↑ «شمس لنگرودی بهترین بازیگری نقش اول مرد».
- ↑ ««آنچه من از زندگی فهمیدم» شمس لنگَرودی از نگارش كتاب زندگیاش خبر داد».
- ↑ «کتابهای در دست انتشار».
- ↑ ۱۱۸٫۰ ۱۱۸٫۱ «اعتراض شمس لنگَرودی به غیرقابل چاپشدن رمانش».
- ↑ ۱۱۹٫۰ ۱۱۹٫۱ «شاعری با پلکزدنهای پستمدرن». فصلنامۀ شعر گوهران، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن۱۳۸۷): ۱۴۶.
- ↑ «شعر زمان ما (شمس لنگَرودی)». نگاه، ۱۳۹۲، ۶۵تا۷۹.
- ↑ «لنگَرود در او میزید». فصلنامۀ شعر گوهران، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن۱۳۸۷): ۱۷۶تا۱۸۰.
- ↑ «شمس لنگَرودی: شعر شمس لنگَرودی از آغاز تا امروز».
- ↑ «باران شبانه؛ نگاهی به مجموعۀ باغبان جهنم سرودۀ شمس لنگَرودی».
- ↑ «نقد و بررسی ۵۳ ترانۀ عاشقانۀ شمس لنگَرودی».
- ↑ «نقدی بر مجموعهشعر "ملاح خیابانها" سرودۀ شمس لنگَرودی؛ ضیاءالدین ترابی».
- ↑ «عدم وحدت تجارب در یک شعر بلند».
- ↑ «کتاب موسیقی در مدح سازهای الهی است؟».
- ↑ «کتاب موسیقی».
- ↑ «نقدی بر مجموعهشعر "کتاب موسیقی، اشعاری در ستایش سازها"» سرودۀ شمس لنگَرودی».
- ↑ صفایی. «طنز مرگ و نمودهای آن در شعر شمس لنگَرودی». دوفصلنامۀ زبان و ادبیات فارسی ۲۵، ش. ۸۳ (پاییز و زمستان۱۳۹۶): ۱۵۹و۱۶۰.
- ↑ بهاءالدین مرشدی. «تاریخ، دستمایهای برای رمان؛ نگاهی به رمان "رژه بر خاک پوک" نوشتۀ شمس لنگَرودی». کتاب هفتۀ خبر، ش. ۷۷ (۱۸مهر۱۳۹۴): ۴۸.
- ↑ «گزارش نقد رمان «آنها که به خانه من آمدند» در کارگاه «همنگر» ساری نویسنده «شمس لنگَرودی»؛ «ناهید گرامیان»/ اختصاصی چوک».
- ↑ نجاتی. واپسین شعلههای دخمۀ دخو؛ تحلیلی تاریخی بر تاریخ تحلیلی شعر نو. بهمنماه۱۳۸۷. ۸۳.
- ↑ «نقد کتاب: تاریخ تحلیلی شعر نو».
- ↑ نجاتی. واپسین شعلههای دخمۀ دخو؛ تحلیلی تاریخی بر تاریخ تحلیلی شعر نو. بهمنماه۱۳۸۷. ۸۲.
- ↑ «از ادعا تا واقعیت، نقد کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو». ایرانشناسی، ش. ۴۲.
- ↑ «شمس لنگَرودی در صفحهٔ وبلاگ شخصی».
- ↑ «گردباد شور جنون (سبک هندی و احوال و اشعار کلیم کاشانی)».
- ↑ ««شعر دورۀ بازگشت» بهقلم شمس لنگَرودی)».
- ↑ «کتاب روزی که برف سرخ ببارد».
- ↑ «گفتوگو دربارۀ کتاب روزی که برف سرخ ببارد».
- ↑ «شمس لنگَرودی «رباعیِ محبوب من» را به چاپ سپرد».
- ↑ «بازتاب زندگی ناتمام: گفتوگو (مرداد۱۳۷۰ تا اسفند۱۳۸۳)».
- ↑ «در ستایش زندگی (ویژهنامۀ شمس لنگَرودی)».
- ↑ «همراهی شعر و عکس در «چیزی اینجا آغاز نمیشود»».
- ↑ «پادکست شعر سرایه ۵۰ – شعر و صدای شمس لنگَرودی».
منابع
- باژن، کیوان (۱۳۸۷). شمس لنگَرودی؛ تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران(چ:۱). تهران: ثالث. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۳۲۵۴.
- بینام. «سالشمار زندگی و آثار شمس لنگَرودی». فصلنامۀ شعر گوهران، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن۱۳۸۷): ۵۲تا۵۵.
- پارسینژاد، ایرج. [پرتال جامع علومانسانی «از ادعا تا واقعیت، نقد کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو»]. ایرانشناسی، ش. ۴۲ (تابستان۱۳۷۸، سال۱۱).
- چوبندیان، محمدزمان. «ادای دِین به شعر امروز؛ نگاهی به کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو». گوهران، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن۱۳۸۷): ۸۵تا۸۹.
- حقشناس، علیمحمد. «لنگَرود در او میزید». فصلنامۀ شعر گوهران (تهران)، ش. ۱۹و۲۰ (۱۳۸۷): ۱۷۶تا۱۸۰.
- خالقی، ضیاءالدین. «در حوالی آوازهای فرشتهای که بال نداشت؛ تأملی کوتاه در مجموعهشعر فرشتۀ بیبال شمس لنگَرودی». کتاب هفتۀ خبر، ش. ۷۷ (۱۸مهر۱۳۹۴): ۴۲تا۴۴.
- رستمی، اردشیر. «این روزها حرفهای تلخ و بدبینانه میزنم؛ گفتوگویی متفاوت با شمس لنگَرودی دربارۀ همهچیز الا شعر». کتاب هفته خبر، ش. ۷۷ (۱۸مهر۱۳۹۴): ۱۸تا۳۱.
- شریفی، فیض (۱۳۹۲). شعر زمان ما (۱۵)؛ شمس لنگَرودی (چ:۱). تهران: نگاه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۵۱-۸۰۲-۸.
- شریفی، فیض (۱۳۹۲). غریقی خاموش در کولاک زمستان؛ مروری بر عاشقانههای محمد شمس لنگَرودی(چ:۱). تهران: ابتکار نو. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۵۷۹-۹۹-۶.
- شیری، سعید. «شمس آفتاب تازۀ زندگی». فصلنامۀ شعر گوهران، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن۱۳۸۷): ۲۱۲تا۲۱۵.
- صفایی، علی و علی علیزاده جوبنی. «طنز مرگ و نمودهایی از آن در شعر شمس لنگَرودی». دوفصلنامۀ زبان و ادبیات فارسی (تهران)، ش. ۸۳ (۱۵): ۱۴۵تا۱۶۹.
- عزیزی، پیام. «شاعری با پلکزدنهای پستمدرن». فصلنامۀ شعر گوهران (تهران)، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن۱۳۸۷): ۱۳۹تا۱۴۹.
- علیپور، هرمز. «شمس محض». فصلنامۀ شعر گوهران، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن۱۳۸۷): ۱۲۷و۱۲۸.
- لنگَرودی، محمدتقی (۱۳۹۲). حکایت دریاست زندگی؛ گزینۀ اشعار محمدتقی شمس لنگَرودی(چ:۱). تهران: نیماژ. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۸۰۱-۶۴-۳.
- لنگَرودی، شمس (۱۳۹۰). تاریخ تحلیلی شعر نو (چ:۶). ۴. تهران: مرکز. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۰۵-۳۶۲-۸.
- لنگَرودی، شمس. «جعبۀ مارگیری (از کتاب خاطرات)». کتاب هفتۀ خبر، ش. ۷۷ (۱۸مهر۱۳۹۴): ۳۴تا۳۶.
- لنگَرودی، شمس. «قصیدهٔ لبخند چاکچاک». چشمه (تهران)، ۱۳۶۹، ۶۲.
- لنگَرودی، شمس. «ملاح خیابانها». آهنگ دیگر (تهران)، ۱۳۸۶، ۲۱.
- لنگَرودی، شمس. «باغبان جهنم». آهنگ دیگر (تهران)، ۱۳۸۳، ۸۹.
- مرشدی، بهاءالدین. «تاریخ، دستمایهای برای رمان؛ نگاهی به رمان "رژه بر خاک پوک" نوشتۀ شمس لنگَرودی». کتاب هفتۀ خبر، ش. ۷۷ (۱۸مهر۱۳۹۴): ۴۶تا۴۸.
- مسلمیان، نصرتالله. «تأويليذیری شعر شمس، تصویرگری آن را مشکل میکند». بخارا، ش. ۱۹و۲۰ (بهمن۱۳۸۷): ۵۸تا۶۱.
- نجاتی، علیمحمد. «واپسین شعلههای دخمۀ دخو؛ تحلیلی تاریخی بر تاریخ تحلیلی شعر نو». گوهران، ش. ۱۹و۲۰ (بهمنماه۱۳۸۷): ۸۰تا۸۴.
پیوند به بیرون
- «یک یادداشت سردستی بهمناسبت زادروز شمس لنگَرودی». شبکۀ تلگرامی آثار فیض شریفی، ۲۶آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳خرداد۱۳۹۹.
- «آنچه من از زندگی دانستم؛ جعبۀ مارگیری». اعتماد، ۳اردیبهشت ۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲۸اردیبهشت۱۳۹۹.
- «گفتوگو جمشید برزگر با شمس لنگَرودی در بیبیسی فارسی». آپارات.
- «زندگینامه شمس لنگَرودی». کتابیسم.
- «شاعری شبیه شعرش». ایرنا.
- «کنارهگیری از پذیرفتن جایزۀ شعر فجر». دنیای اقتصاد.
- «آنچه در بزرگداشت شمس لنگَرودی گفته شد». ایسنا.
- «کارزار شخصیتهای ایرانی علیه تحریمها: در برابر تحریم با ما همصدا شوید». رادیو فردا.
- «رمانی که به دست مخاطبانش نرسید». ساربوک.
- «شمس لنگَرودی در صفحهٔ وبلاگ شخصی». وبلاگ شمس.
- «بررسی گفتوگوی اخیر شمس لنگَرودی و واکنش مخالفان او». مانیفستهای دوستداشتنی من، ۶بهمن ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۴خرداد۱۳۹۹.
- «ازجانگذشته بهمقصود میرسد: زندگی، شعر و اندیشه نیما یوشیج». خانۀ کتاب، بیتا. بازبینیشده در ۵خرداد۱۳۹۹.
- «از نیما تا بعد». خانۀ کتاب، بیتا. بازبینیشده در ۵خرداد۱۳۹۹.
- «بازتاب زندگی ناتمام: گفتوگو (مرداد۱۳۷۰ تا اسفند۱۳۸۳)». خانۀ کتاب، بیتا. بازبینیشده در ۵خرداد۱۳۹۹.
- «پنجاهوسه ترانه عاشقانه: مجموعه شعر». خانۀ کتاب، بیتا. بازبینیشده در ۵خرداد۱۳۹۹.
- «تعادل روز بر انگشتم: مجموعه شعر». خانۀ کتاب، بیتا. بازبینیشده در ۵خرداد۱۳۹۹.
- «توفانی پنهانشده در نسیم (گزینۀ هشت دفتر شعر)». خانۀ کتاب، بیتا. بازبینیشده در ۵خرداد۱۳۹۹.
- «چیزی اینجا آغاز نمیشود: گزیدهای از آثار شاعران و عکاسان برجستۀ ایرانی». خانۀ کتاب، بیتا. بازبینیشده در ۵خرداد۱۳۹۹.
- «سیاههٔ کتابهای یافتشده». خانۀ کتاب، بیتا. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۹.
- «همراهی شعر و عکس در «چیزی اینجا آغاز نمیشود»». عکاسی، ۱۴اردیبهشت۱۳۹۳. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۹.
- «پرتاب بومرنگ». عکاسی، بیتا. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۹.
- «کتاب روزی که برف سرخ ببارد». ایرانکتاب، بیتا. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۹.
- «گفتوگو دربارهٔ کتاب روزی که برف سرخ ببارد». ایسنا، ۲۵مرداد۱۳۹۰. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۹.
- «رومی و بومی: روایت تازه از حکایت موش و گربه». بانک اطلاعات کتاب ایران، بیتا. بازبینیشده در ۱۸فروردین۱۳۹۸.
- «گردباد شور جنون (سبک هندی و احوال و اشعار کلیم کاشانی)». نگاه، بیتا. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۹.
- «کتابهای تازۀ آقای شاعر در فصل بهار». اعتماد، ۲۲اسفند۱۳۹۶، شماره: ۴۰۴۹. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۹.
- «گردباد شور جنون (سبک هندی و احوال و اشعار کلیم کاشانی)». مؤسسۀ گسترش فرهنگ و مطالعات، بیتا. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۹.
- «نقد کتاب: تاریخ تحلیلی شعر نو، مؤلف: محمد شمس لنگَرودی». شورای بررسی متون و کتب اسلامی، بیتا. بازبینیشده در ۷خرداد۱۳۹۹.
- ««شعر دورۀ بازگشت» بهقلم شمس لنگَرودی». خبرگزاری کتاب ایران، ۲۳اردیبهشت۱۳۹۸. بازبینیشده در ۷خرداد۱۳۹۹.
- «نگاهی به زندگی نیما یوشیج؛ از جانگذشته بهمقصود میرسد». شرق (شمارۀ۱۴۳۳)، ۱۳دی۱۳۹۰. بازبینیشده در ۷خرداد۱۳۹۹.
- «شمس لنگَرودی «رباعی محبوب من» را به چاپ سپرد». شمس لنگَرودی، ۲۸آذر۱۳۸۷. بازبینیشده در ۷خرداد۱۳۹۹.
- «آیین تجلیل و بزرگداشت شمس لنگَرودی». آپارات، اردیبهشت۱۳۹۷. بازبینیشده در ۸خرداد۱۳۹۹.
- «آنچه در بزرگداشت شمس لنگَرودی گفته شد». ایسنا، ۲۷آبان۱۳۹۷. بازبینیشده در ۸خرداد۱۳۹۹.
- «مراسم بزرگداشت شمس لنگَرودی برگزار شد «در جهان پر از آشوب از تعهد انسانی غافل نمیماند»». ایسنا، ۹اردیبهشت۱۳۸۶. بازبینیشده در ۸خرداد۱۳۹۹.
- «باران شبانه؛ نگاهی به مجموعۀ باغبان جهنم سرودۀ شمس لنگَرودی». وبلاگ شمس، ۲۴اردیبهشت۱۳۸۶. بازبینیشده در ۸خرداد۱۳۹۹.
- «تولد در میان خون و آتش». وبلاگ شمس لنگَرودی، شنبه ۲۹اردیبهشت۱۳۸۶. بازبینیشده در ۸خرداد۱۳۹۹.
- «سخنرانی شمس لنگَرودی در شبشعر کوچه». آپارات، ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۹خرداد۱۳۹۹.
- «بزرگداشت شمس لنگَرودی در گیلان برگزار شد». آپارات، ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۹خرداد۱۳۹۹.
- «کتاب موسیقی». ۳۰بوک، ۱۳۰۷. بازبینیشده در ۹خرداد۱۳۹۹.
- «نقدی بر مجموعهشعر "کتاب موسیقی؛ اشعاری در ستایش سازها"» سرودهٔ شمس لنگَرودی». خبرگزاری کتاب ایران، ۵شهريور۱۳۹۸. بازبینیشده در ۹خرداد۱۳۹۹.
- «کتاب موسیقی در مدح سازهای الهی است؟». تلنگر، ۳دی۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۱خرداد۱۳۹۹.
- «نظر مجابی، موسوی و شمس لنگَرودی دربارۀ غزل امروز». ایسنا، سهشنبه ۲۵آذر۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۰خرداد۱۳۹۹.
- «درخشش ابدی یک شاعر انسانگرا و حماسهگرا, گفتوگو با محمد شمس لنگَرودی دربارۀ شعر احمد شاملو». گیلندا، بیتا. بازبینیشده در ۱۰خرداد۱۳۹۹.
- «تب شعر شاملو فروکش نکرده است». برترینها، ۱۷مهر۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۰خرداد۱۳۹۹.
- «گفتوگو با شمس لنگَرودی». خبرگزاری مهر، ۱۴اسفند۱۳۸۷. بازبینیشده در ۱۴خرداد۱۳۹۹.
- «میمیرم بهجرم آنکه هنوز زنده بودم». شبکۀ جامع کتاب گیسوم، بیتا. بازبینیشده در ۱۴خرداد۱۳۹۹.
- «شمس لنگَرودی: مجموعهاشعار (جلد ۱)». شبکۀ جامع کتاب گیسوم، بیتا. بازبینیشده در ۱۴خرداد۱۳۹۹.
- «واژهها به دیدن من آمدند». شبکۀ جامع کتاب گیسوم، بیتا. بازبینیشده در ۱۴خرداد۱۳۹۹.
- «گزارش نقد رمان «آنها که به خانه من آمدند» در کارگاه «همنگر» ساری نویسنده «شمس لنگَرودی» و «ناهید گرامیان»/ اختصاصی چوک». کانون فرهنگی چوک، ۸تیر۱۳۹۵. بازبینیشده در ۴خرداد۱۳۹۹.
- «معرفی برگزیدۀ سومین دورۀ جایزۀ شعر «احمد شاملو»». ۲۲آذر۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۴خرداد۱۳۹۹.
- «نقد و بررسی ۵۳ ترانۀ عاشقانۀ شمس لنگَرودی». وبلاگ شیپور، بیتا. بازبینیشده در ۱۵خرداد۱۳۹۹.
- «عدم وحدت تجارب در یک شعر بلند». امیرحسین بریمانی (مقاله، نقد و آثار)، ۹مهر۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۴خرداد۱۳۹۹.
- «شاعری که بازیگر شد؛ شمس لنگَرودی: آمدنم اتفاقی نبود». خبرگزاری جمهوری اسلامی، ۱۴بهمن۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۴خرداد۱۳۹۹.
- «آلبوم «دایرۀ بیپایان» شمس لنگَرودی رونمایی شد». ایسنا، ۲۵اردیبهشت۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۶خرداد۱۳۹۹.
- «مجموعهآلبومهای شمس لنگَرودی». ژینوموزیک، ۲۵بهمن۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۶خرداد۱۳۹۹.
- «پادکست شعر سرایه ۵۰ – شعر و صدای شمس لنگَرودی». پادکست سرایه، ۳بهمن۱۳۹۰. بازبینیشده در ۱۶خرداد۱۳۹۹.
- «۵۳ ترانۀ عاشقانۀ ۲». بیتا. بازبینیشده در ۱۶خرداد۱۳۹۹.
- «شمس لنگَرودی؛ از من تنها تو ماندهای». ۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۸خرداد۱۳۹۹.
- «از من تنها تو ماندهای». پایگاه تحلیلیخبری موسیقی ما، بیتا. بازبینیشده در ۱۸خرداد۱۳۹۹.
- «آلبوم دایرۀ بیپایان اثر شمس لنگَرودی ، چیزی را که نمیدانم چیست!». نتنوشت، ۲خرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۸خرداد۱۳۹۹.
- «آلبوم «بهسرش زده باد» و شعر و صدای شمس لنگَرودی». ایسنا، ۲۰شهریور۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۸خرداد۱۳۹۹.
- «نقدی بر مجموعهشعر "ملاح خیابانها" سرودۀ شمس لنگَرودی؛ ضیاءالدین ترابی». بینام، ۲۸تیر۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۸خرداد۱۳۹۹.
- «شمس لنگَرودی: شعر شمس لنگَرودی از آغاز تا امروز». کتابخانۀ تخصصی ادبیات، بیتا. بازبینیشده در ۱۸خرداد۱۳۹۹.
- «سخت مثل آب (مستندی دربارۀ زندگی و شعر شمس لنگَرودی)». بهانبوک، بیتا. بازبینیشده در ۲۲خرداد۱۳۹۹.
- «در ستایش زندگی (ویژهنامۀ شمس لنگَرودی)». شبکۀ جامع گیسوم، بیتا. بازبینیشده در ۲۲خرداد۱۳۹۹.
- «عاشقانههای شمس لنگَرودی و نقدی بر آثار او در نمایشگاه کتاب». ایسنا، ۲۸فروردین۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۲خرداد۱۳۹۹.
- «عاشقانههای شمس لنگَرودی». شبکۀ جامع کتاب گیسوم، بیتا. بازبینیشده در ۲۲خرداد۱۳۹۹.
- «در مراسم بزرگداشت بیژن نجدی عنوان شد: شاعری با حساسیت سپهری و نویسندهای با تکنیک گلشیری». ایسنا، ۲۰اسفند۱۳۸۶. بازبینیشده در ۲۲خرداد۱۳۹۹.
- «گفتوگو با شمس لنگَرودی؛ بنجامینباتن ادبیات ایران». برترینها، ۲۲فروردین۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۲خرداد۱۳۹۹.
- «بررسی رویکرد عاشقانه، هستیشناسانه با لایههایی از طنز در اشعار شمس لنگَرودی». علمنت، بیتا. بازبینیشده در ۲۲خرداد۱۳۹۹.
- «شمس لنگَرودی: غلامرضا بروسان شاعر متوهمی نبود». ایسنا، ۱۳آذر۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۲خرداد۱۳۹۹.
- «سخت مثل آب: گزیدۀ اشعار شمس لنگَرودی». شبکۀ جامع کتاب گیسوم، بیتا. بازبینیشده در ۲۲خرداد۱۳۹۹.
- «شمس لنگَرودی، شکوه وارستگی». پایگاه اطلاعرسانی حوزه، دیوبهمن۱۳۸۵. بازبینیشده در ۲۴خرداد۱۳۹۹.
- «پیکر آیتاللّه شمس گیلانی (لنگَرودی) بهخاک سپرده شد». ایسنا، ۴دی۱۳۸۴. بازبینیشده در ۲۴خرداد۱۳۹۹.
- «موفقیت شمس لنگَرودی در جشنوارۀ ادبی آسیا». ایسنا، ۲۹آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۴خرداد۱۳۹۹.
- «خبر آخر». ایران، ۲۷دی۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۴خرداد۱۳۹۹.
- «ادبیات». ایران، ۲۶دی۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۴خرداد۱۳۹۹.
- «نصب ترجمۀ شعری از شمس لنگَرودی در ایستگاههای متروی آلمان». شمس لنگَرودی، ۶بهمن۱۳۸۶. بازبینیشده در ۲۴خرداد۱۳۹۹.
- «شمس لنگَرودی». ۹ژانویۀ۲۰۰۸. بازبینیشده در ۲۴خرداد۱۳۹۹.
- «خستهام از این زبان مطنطن لیمویی». کوچ بلند، سپتامبر۲۰۰۸. بازبینیشده در ۲۴خرداد۱۳۹۹.
- «اعتراض شمس لنگَرودی به غیرقابل چاپشدن رمانش». اعتماد، ۶خرداد۱۳۸۸. بازبینیشده در ۲۸خرداد۱۳۹۹.
- «قصیدۀ لبخند چاکچاک». شمس لنگَرودی، ۴اردیبهشت۱۳۸۶. بازبینیشده در ۳۰خرداد۱۳۹۹.
- «کتابهای در دست انتشار». شمس لنگَرودی، ۴اردیبهشت۱۳۸۶. بازبینیشده در ۳۰خرداد۱۳۹۹.
- «انتشار آهنگ عیدانۀ شمس لنگَرودی + ویدیو». ایسنا، ۴فروردین۱۳۹۹. بازبینیشده در ۳۰خرداد۱۳۹۹.
- ««الون» با صدای شمس لنگَرودی منتشر شد». موسیقی فارس، ۲۱خرداد۱۳۹۹. بازبینیشده در ۳۰خرداد۱۳۹۹.
- «اولین برنامۀ «موسیقی تجربه» با شعرخوانی شمس لنگَرودی در کنسرت «ساکن روان» برگزار شد.». ایلنا، ۱۹اسفند۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳۰خرداد۱۳۹۹.
- «کتابهای محبوب شمس لنگَرودی». ایسنا، ۱۱آذر۱۳۹۲. بازبینیشده در ۳۰خرداد۱۳۹۹.
- «شمس لنگَرودی بستری شد». دنیای اقتصاد، ۳۱شهریور۱۳۹۳. بازبینیشده در ۳۰خرداد۱۳۹۹.
- «شعر باید سهلوممتنع باشد». ایسنا، ۳آذر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳۱خرداد۱۳۹۹.
- «۲۲ مرثیه در تیرماه منتشر شد». شمس لنگَرودی، ۱۷تیر۱۳۸۸. بازبینیشده در ۳۱خرداد۱۳۹۹.
- «انتشار برگزیدۀ اشعار شمس لنگَرودی». دنیای اقتصاد، ۵آذر۱۳۸۸. بازبینیشده در ۳۱خرداد۱۳۹۹.
- «مخاطب، شعر همدلانه میخواهد؛ گفتوگویی با شمس لنگَرودی». بیبیسی، ۲۲مهر۱۳۹۰. بازبینیشده در ۱تیر۱۳۹۹.
- «شمس لنگَرودی؛ شاعر عاشقانهها و مرثیهها». توانا، بیتا. بازبینیشده در ۱تیر۱۳۹۹.