آشناییزدایی
آشناییزدایی آشناییزدایی یعنی غریبه کردن مفاهیم آشنا و عادی شده تا بتوان به آنها تازگی دوباره بخشید و از آنها درک لذت بیشتری کرد. [۱] آشناییزدایی در پی آن است که در خواننده و شنونده تأثیر بگذارد و او را به اوج لذت برساند، پس برای این منظور، دنیای آشنا و معمولی زبان را در هم میریزد، بدین صورت که کلمات در معنای مألوف و عادی خود به کار نمیروند.[۲]
آنچه مشخصهٔ زبان ادبی است و آن را از سایر گونههای سخن متمایز میکند، این است که زبان ادبی، زبان معمول در ادبیات را به روشهای گوناگون تغییر شکل میدهد، زبان معمول در ادبیات با شگردهای خاص شاعر و نویسنده، تقویت، فشرده، تحریف، موجز، گزیده یا حتی واژگونه میشود. در نتیجه، زبان در ادبیات به گونهای زیبا و غریب میشود و به تبع آن دنیای آشنای ما در ادبیات یکباره ناآشنا میشود. در گفتار روزمره، دریافتهای ما از واقعیت و واکنش به آن، تکراری و ملالآور و به عبارتی اتوماتیک و عادی میشود، اما ادبیات با زبان آشنازدای خود ما را به دریافتی مهیج و جدید و جاندار از زندگی سوق میدهد، ذهن ما هر چه از دوران کودکی دورتر میشود، بهتدریج آن چنان به مشاهدهٔ پدیدههای خارقالعاده دنیای پیرامون خود خو میگیرد که دیگر آنها را نمیبیند. اهمیت مسأله آشنازدایی نیز از همینجا شروع میشود که ذهن را از «عادت زدگی» دور میکند.[۲]
نقل قولی مشهور از شفیعی کدکنی دربارهٔ آشناییزدایی
اهالی شهرهای ساحل دریا، دیگر، صدای امواج را نمیشنوند زیرا به آن معتاد شدهاند، اما کسی که برای اولین بار واردِ چنین شهرهایی میشود تا مدتها این صدای امواج را میشنود زیرا هنوز برای او امری معتاد نشده است.
از نظر صورتگرایان (فُرمالیستها)، کارِ هنرمند آشناییزدایی است و زدودنِ غبار عادت از چشمِ ما.
ظرفیت و نمونههای آشناییزدایی در همهٔ هنرها بینهایت است.[۳]
مفهوم آشناییزدایی
این مفهوم را نخستین بار شکلوسکی که از بنیانگذاران برجسته مکتب شکلگرایی است به کاربرد و واژه روسی Ostranneja (به معنای غریبه کردن) را برای آن به کار گرفت. به اعتقاد او هنر برای این به وجود آمده است که درکی را که از زندگی داریم و براثر تجارب یکنواخت روزانه عادی شده است، بار دیگر بر ما آشکار کند. ازاینرو، ازنظر او وظیفه هنر پیچیده کردن موضوعهاست که درنتیجه آن رسیدن به درک هنری کندتر انجام میگیرد، اما لذتی که از این درک حاصل میشود عمیقتر است. شکل گرایان میکوشند تا شگردها و تمهیدهایی را که از طریق آنها آثار ادبی این تأثیر را به وجود میآورند، کشف و معرفی کنند.[۱]
نظریههای مرتبط با آشناییزدایی
شکلوفسکی و دیگر فرمالیستها کارکرد ادبیات را آشناییزدایی میدانستند. در حقیقت وظیفهٔ هنر و ادبیات، کشف دوبارهٔ موجودیتِ اجسام، اشیاء و پدیدههاست. در زبان هنجار و عادی، دریافت ما از واقعیت، بیروح و «خودکار» میشود و وظیفهٔ ادبیات این است که ما را قادر سازد تا به کمک عناصر ادبی، در برابر واقعیتها و اشیاء و پدیدههای طبیعت، دریافتی متفاوت داشته باشیم؛ بنابراین، واکنشهای معمول، عادی و ایستای ما در برابر این واقعیتها و پدیدههای طبیعت، جانی دوباره مییابند.[۴]
به نظر شکلوسکی آشنایی زدایی در ادبیات در سه سطح عمل میکند: در سطح زبان، در سطح مفهوم و در سطح اشکال ادبی.
در سطح زبان، آشناییزدایی زبان را دشوار می سازد و عاملانه آن را به صورت یک مانع درمیآورد؛ در این مورد مثلاَ میتوان از انباشت صداهای دشوار و نیز کاربرد وزن در شعر نام برد.
در سطح مفهوم، آشناییزدایی با قلب مفاهیم و ایدههای پذیرفته شده و با نمایش دادن آنها از چشماندازی متفاوت، آنها را به چالش میکشد. مثلاَ لو تولستوی در داستان شلنگ انداز غیرمنطقی بودن جهان بشری را از دید یک اسب نشان میدهد.
در سطح اَشکال ادبی، آشناییزدایی از قراردادهای ادب از طریق شکستن معیارهای مسلط هنر و ارائهٔ معیارهای نو و نیز از طریق ارتقاء ژانرهای ادبی فرعی همچون مضحکه و داستان پلیسی به سطح هنرهای زیبا صورت میگیرد. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نظریهٔ آشناییزدایی را با اندکی تفاوت، در آرا و عقاید بعضی از منتقدان وابسته به مکتب رمانتیسم میبینیم:
ساموئل تیلر کالریج شاهر و منتقد انگلیسی اولین قریحهٔ ادبی را این دانسته است که موضوعهای آشنا را به نحوی ارائه میدهد که احساسی تازه را به خواننده منتقل میکند. او در اظهار نظرش درمورد شعر ویلیام ودرزورث نوشت که «پردهٔ آشنایی، چشم ما را بر شگفتیهای دنیا میبندد و شعر وردزورث این پرده را پس میزند. شلی نیز معتقد بود که شعر با کنار زدن پردهٔ آشنایی از روی جهان، موضوعهای آشنا را چنان جلوه میدهد که باید با جلوهایب تازه شناسانده شود، در حالیکه منتقدان مکتب شکلگرایی، بیش از همه «بر تمهیدات هنری» که باعث شناسایی تازه میشوند، تأکید میورزند و در نقد خود درصدد شناختن و شناساندن آنها هستند. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
برحسب نظریههای شکل گرایان روس (شکلگرایی)ادبیّت، مجموع خصوصیتها و خصلتهای زبانی و شکلی است که در متنهای ادبی وجود دارد و آنها را از متنهای غیرادبی متمایز میکند. ازنظر شکلگرایان کار منتقد کشف قوانین ادبیّت یعنی آن خصلت عمده است که در آثار ادبی وجود دارد، نه پرداختن به زمینههای اجتماعی و تاریخی اثر یا زندگینامهٔ پدیدآورندهٔ آن. از این رو، منتقد شکلگرا بهجای آنکه برای یافتن اساس ادبیّت، در جستوجوی کیفیتهای مجردی از قبیل تخیّل باشد، کوشش خود را صرف تعریف و مشخص کردن تمهیدهایی (devices) میکند که در متنهای ادبی باعث پیشنما سازی یا برجستهسازی یعنی مشخص شدن زبان شده است، از قبیل وزن و قافیه و سجع یا به کار گرفتن کلماتی که به نحوی مثلاً از طریق تکرار صداها در آنها تشخص یافتهاند. ادبیّت دقیقاً با آشناییزدایی که به مفهوم انحراف از زبان عادی است، همراه است. این هر دو مفهوم، نظریه مهم شکل گرایان را که «عوامل مشخصکنندهٔ اثر ادبی در شکل آن وجود دارند» مورد تأکید قرار میدهند. [۱]
تعریف آشناییزدایی از دیدگاه بزرگان
محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب رستاخیز کلمات دربارهٔ آشناییزدایی چنین گفته است: «آشناییزدایی، در نظر صورتگرایان روس، هر نوع نوآوری در قلمرو ساخت و صورتهاست و هر پدیدهٔ کهنهای را در صورتی نو درآوردن، یعنی «هنر سازه» Artistic Device را از نو زنده کردن و فعال کردن؛ مثلاً یک تشبیه را که به علت تکرار، دستمالیشده و نمیتواند فعال باشد، از طریقی فعال کردن... آشناییزدایی حدومرزی ندارد. هر نوع نوآوری در هنر، آشناییزدایی است زیرا در عالم هنر هیچ حرف تازهای وجود ندارد و درعینحال اگر چیزی واقعاً هنر باشد، حتماً تاز است و غریب و ناآشنا...» همچنین دشواری و سادگی متن، همانکه به معنا از آن بهعنوان «سهل و ممتنع» نام میبرند، نیز میتواند نوعی آشناییزدایی باشد و ازنظر زیباییشناسی موردتوجه باشد.[۳]
آشنایی زدایی و رسانگی
وظیفهٔ اصلی زبان، رسانگی است،[۲] یعنی میخواهد مفهومی را به خواننده یا شنونده القا کند، با در نظر گرفتن این اصل، آیا شاعر میتواند به بهانهٔ آشناییزدایی، از وظیفهٔ اصلی زبان (رسانگی) غافل بماند؟ به عبارت دیگر آیا هرگونه آشناییزدایی، شعر محسوب میشود؟ شفیعی کدکنی ضمن تأکید بر اهمیت این تمایز زبانی و نقش این توسعهای زبانی در افزایش قلمرو مالکیت زبان هشدار میدهد که گر چه این توسعهای زبانی میتواند تا بینهایت گسترش یابد اما در نهایت اهل زبان در حدی آن را نخواهند پذیرفت از این رو وی برای آشناییزدایی شاعر و توسعهای زبانی وی دو شرط را ضروری میداند:
- یکی «اصل جمال شناسیک»: به این معنی که وقتی کلمهای را از خانوادهٔ خود جدا کردیم و در کنار خانوادهٔ دیگری قرار دادیم، خواننده یا شنوندهٔ اهل زبان در این جدایی و در این ازدواج جدید، نوعی زیبایی احساس کند.
- دوم «اصل رسانگی» و «ایصال»: به این معنی که وقتی کلمهای را از خانوادهٔ خود جدا کردیم و به ترکیب با خانوادهای دیگر واداشتیم، خواننده علاوه بر احساس جمالشناسیک در حدود منطق شعر احساس گوینده را تا حدی بتواند دریابد. [۵]
کوهن نیز با اشاره به نقش آشناییزدایی در ساحت شعر و اینکه شعر بر هم زدن قانون زبان است، تأکید میکند که «این آشناییزدایی کارکرد شعری ندارد، مگر این که در برابر قانونی که آن را از نامعقول متفاوت میکند سر تسلیم فرود بیاورد. فرایند اول (آشنایی زدایی از زبان معیار) همانند فرایند دوم (شعری واقع شدن آشنایی زدایی بشرط تسلیم در برابر قانونی که آن را از نامعقول متفاوت نشان دهد) خطا و اشتباه است ولی با این تفاوت که خطای نخستین قابل تصحیح است، در حالی که دومی چنین نیست» [۲]
آشناییزدایی در زبان عربی
اصطلاح آشناییزدایی هرچند زاییدهٔ دوران معاصر و محصول اندیشهٔ زبانشناسان روس است، اما جامعهٔ اسلامی و پژوهشگران مسلمان نه تنها با این مفهوم بیگانه نبودهاند، بلکه از آغاز دعوت اسلام، به بررسی این امر پرداختهاند و نوشتههایی در این باب بر جای گذاشتهاند، هر چند مطالعات آنان به حکم عامل زمان و عدم تفکیک و کلیتگرایی علوم، بازتاب مطالعات امروزی را نداشت. آنان از ابتدا به منظور فهم قرآن کریم و دریافتن اسباب اعجاز آن، به این مطلب ره یافتند که در بیان قرآن کریم غرابت و سحری وجود دارد که با بیان و تعبیر هنجار معمول آن زمان متفاوت است، و همین امر، مسألهٔ غریب بودن آن به معنای متفاوت بودن آن با نُرم زمان خود را مطرح کرد و کتابهایی با عنوان غریب القرآن را به رشتهٔ تحریر درآورد که هدف آنها نه تفسیر و ترجمهٔ واژههای مهم قرآن، بلکه اشاره به تعابیر و تشبیهات و استعارههایی (یا به زبان فرمالیسمها هنر سازههایی artistic device) بود که قرآن در آنها غریبه نمایی یا آشناییزدایی کرده بود. [۲]
آشناییزدایی در داستان و شعر
در داستاننویسی، نویسنده مادهٔ خام داستان را از طریق به کار بردن تمهیدهایی از قبیل برهم زدن ترتیب توالی زمانی و تغییر شکل دادن و آشناییزدایی کردن از عناصر داستان، به پیرنگی ادبی تبدیل میکند. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
آشناییزدایی، همچنین از طریق کاربرد خاص واژگان و ارائه دیدگاه شخصیتها، یعنی بهکارگیری زاویه دیدهای متنوع و تازه و انتخاب و تنظیم پیرنگ بددست میآید. داستاننویس با انتخاب لحظههایی از وقایع داستان و بهکارگیری آنها در پیرنگ، روایت را برجسته میکند. برای نمونه جلال آل احمد با انتخاب تکگویی نمایشی در داستان کوتاه شوهر امریکایی تأثیر بیشتری به داستان خود بخشیده، یا فضا و رنگ ابهامآمیز و پر راز و رمزِ «بوف کور» تمایزی چشمگیر داده است. [۱]
نظریه آشناییزدایی را با اندکی تفاوت در آرا و عقاید بعضی از منتقدان رمانتیسم نیز میبینیم. نخستین بار ساموئل تیلر کالریح شاعر رمانتیک انگلیسی در سال ۱۸۱۷ درباره شعر ویلیام وردزورت شاعر انگلیسی نوشت:
- «پرد آشنایی ما را از دیدن شگفتیهای دنیا بازمیدارد و شعر وردزورت این پرده را پس میزند.»
پی. بی. شلی شاعر انگلیسی نیز در مقاله معروفش به نام دفاع از شعر (۱۸۲۱) اظهار داشت که شعر موضوعهای آشنا را از طریق کنار زدن پرده آشنایی از روی دنیا، بهگونهای عرضه میکند که انگار آشنا نیستند؛ اما شاعران و منتقدان مکتب رمانتیسم بیشتر بر این نکته تأکید داشتند که شعر باید جلوههای تازهای از دنیا را به خوانندگان بنمایاند، درحالیکه منتقدان مکتب شکلگرایی به شگردهایی که شاعر یا نویسنده برای نشان دادن این دنیای تازه به کار میبرد توجه دارند و کوشش خود را وقف شناسایی و شناساندن این شگردها و تمهیدهای درونی اثر میکنند. نظریهٔ فاصلهگذاری یا بیگانه سازی که برتولت برشت نمایشنامهنویس معروف آلمانی بهکار برده است، با آشناییزدایی زمینهای مشترک دارد.[۱]
نمونهای از آشناییزدایی در داستان
نمونهای از داستان کوتاه حقیقت نایافتنی نوشتهٔ سالوادور دِ ماداریاگا ترجمهٔ ناصر پاکدامن .
وقایع این داستان از دید سگی شهری برای سگی دهاتی روایت میشود.
- «اگر فقط بلدی بلرزی پس وقتی سروکلۀ گرگ از اینطرفها پیدا شود چه میکنیم؟»
- پاردو با شنیدن کلمۀ «گرگ» از جایش بلند شد. گوشهایش مثل برگهای کاکتوس سیخ شده بود. غرغرکنان گفت:
- «دورو! معنی پارس دهنت را بفهم و بعد واق بزن. اگر سروکلۀ گرگ پیدا شود میبینی که زود میآیم به معرکه! اما این چوب تقتقیهایی که آدمها دارند، نه واقعاً من که نمیتوانم تحملشان کنم.»
- دورو که دماغش لای پاهایش بود جواب داد:
- «پیداست چوب تقتقی! ما تو دهات اسمشان را «نی قاتل» گذاشتیم. حتماً نمیدانی که توشان خالیست. بهت بگویم که هر وقت دیدی آدمی یکی از آنها را بهطرف پوزهات گرفته، بدان که دیگر به درد هیچی نمیخوری مگر به درد لاشخورها.» خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- «پیداست چوب تقتقی! ما تو دهات اسمشان را «نی قاتل» گذاشتیم. حتماً نمیدانی که توشان خالیست. بهت بگویم که هر وقت دیدی آدمی یکی از آنها را بهطرف پوزهات گرفته، بدان که دیگر به درد هیچی نمیخوری مگر به درد لاشخورها.» خطای یادکرد: برچسب
نمونهای از آشناییزدایی در آثار بیژن نجدی
از نویسندههایی که در نوشتن داستانهایش، به خصوص به آشناییزدایی نظر داشته است، بیژن نجدی است. در مجموعه داستان یوزپلنگانی که با من دویدهاند آشناییزدایی را در سطح زبانی و روایت در بیشتر داستانهایش به کار گرفته است. نمونههایی از داستان کوتاه سپرده به زمین خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- جمعه، پشت پنجره بود. با همان شباهت باورنکردنیاش به تمام جمعههای زمستان. یکی از سیمهای برق زیر سیاهی پرندهها، شکم کرده بود و بخاری هیزمی با صدای گنجشک میسوخت.
- طاهر کنار سفره نشست و رادیو را روشن کرد(...با یازده درجه زیر صفر، سردترین نقطه کشور)، استکان چای را برداشت. ملیحه صورتش را به طرف پنجره برگرداند و گفت:
- «گوش کن، انگار بیرون خبری شده»
- «گوش کن، انگار بیرون خبری شده»
- اتاق آنها، بالکنی رو به تنها خیابان سنگفرش دهکده داشت که صدای قطار هفتهای دو بار از آن بالا میآمد، از پنجره میگذشت و روی تکه شکستهای از گچبریهای سقف تمام میشد. روزهایی که طاهر دل و دماغ نداشت که روزنامههای قدیمی را بخواند و بوی کاغذ کهنه حالش را بههم می زد و ملیحه دست و دلش نمیرفت که از لای دندانهای مصنوعی آواز فراموش شدهای از "قمر" را بخواند، آنها به بالکن میرفتند تا به صدای قطاری که هرگز دیده نمیشد گوش کنند.
- «با تو هستم طاهر، ببین چه خبره؟ »
- «با تو هستم طاهر، ببین چه خبره؟ »
- طاهر استکان را روی سفره گذاشت و با دهان پر از نان و پنیر خیس به بالکن رفت. عده ای به طرف ته خیابان می دویدند.
- ملیحه گفت: چی شده؟
- ملیحه گفت: چی شده؟
- این طرف و آن طرف شصت سالگیش بود. لاغر. لب هایش خمیدگی گریه را داشت. دیگر نمی توانست آخرین بند انداختن صورتش را به یاد آورد.
- طاهر گفت : نمی دانم.
- ملیحه گفت: نکنه باز هم یه جسد؟.....حتما باز یه جسد پیدا کردن.
- طاهر گفت : نمی دانم.
- حتا اگر ملیحه نمی گفت( باز هم یه جسد...) آنها صبحانه را با به خاطر آوردن یک روز چسبنده تابستان می خوردند و به خاطر انتخاب یک اسم با هم بگو مگو می کردند. روزی که آفتاب از مرز خراسان گذشته، روی گنبد قابوس کمی ایستاده و از آن جا به دهکده آمده بود تا صبحی شیری رنگ را روی طناب رخت ملیحه پهن کند...
- طاهر در رختخوابی پر از آفتاب یکشنبه با همان موسیقی هر روزهء صدای پای ملیحه از خواب بیدار شد. کم مانده بود که در چوبی با دست های ملیحه باز شود که شد. پیش از آنکه ملیحه نان را روی سفره پهن کند گفت: پاشو طاهر، پاشو.
- طاهر گفت: چی شده؟
- ملیحه گفت: توی نانوایی می گن یه جسد افتاده زیر پُل.
- طاهر گفت: یه چی؟
- ملیحه گفت: یه مرده...همه دارن میرن مرده تماشا، پاشو دیگه.
- طاهر گفت: چی شده؟
- آنها پیاده به طرف پل رفتند. عده ای روی پل ایستاده بودند و پایین را نگاه می کردند. سر و صدای مردم کمتر از تعداد آنها بود. باد توت پزان به طرف درخت توت می رفت. چند پسر جوان روی لبه پل نشسته بودند و پاهایشان به طرف صدای آب، آویزان بود. ژاندارم ها دور یک جیپ حلقه زده بودند. تا ملیحه و طاهر به پل برسند آنها جسد را توی جیپ گذاشتند و رفتند. [۶]
نمونهای از آشناییزدایی در شعر
سهراب سپهری فراوان از این شگرد استفاده کرده است. به عنوان مثال می توان به ترکیباتی مثل هندسهٔ دقیق اندوه یا سجود سبز محبت یا این قطعه اشاره کرد:
- خانههاشان پر داوودی بود
- چشممان را بستیم
- دستشان را نرساندیم به سر شاخهٔ هوش
- جیبشان را پر عادت کردیم[۷]
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ میرصادقی، واژهنامهٔ هنر داستاننویسی.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ رضایی هفتادر، غلامعباس. «آشنایی زدایی و نقش آن در خلق شعر». ادب عربی.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ شفیعی کدکنی، رستاخیز کلمات.
- ↑ علوی مقدم، نظریههای نقد ادبی معاصر (صورتگرایی و ساختارگرایی).
- ↑ شفیعی کدکنی، موسیقی شعر.
- ↑ نجدی، یوزپلنگانی که با من دویدهاند.
- ↑ «آشنایی زدایی چیست؟». سایت واژیک.
منابع
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۵). واژهنامهٔ هنر داستاننویسی. تهران: کتاب مهناز. شابک ۹۷۸۹۶۴۵۵۳۸۲۶۰.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۹۱). رستاخیز کلمات. تهران: سخن. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۶۲۶۳.
- ذوالقدر، میمنت (۱۳۸۶). واژهنامهٔ هنر شاعری. تهران: مهناز.
- نجدی، بیژن (۱۳۷۳). یوزپلنگانی که با من دویدهاند. تهران: مرکز.
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۱). راهنمای داستاننویسی. تهران: سخن.
- احمدی، بابک (۱۳۸۰). ساختار و تأویل متن. تهران: مرکز.
- علوی مقدم، مهیار (۱۳۷۷). نظریههای نقد ادبی معاصر (صورتگرایی و ساختارگرایی ). تهران: سمت.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۵). موسیقی شعر. تهران: آگه.
پیوند به بیرون
- «آشنایی زدایی چیست؟». واژیک.