"'سیدمجتبی آقابزرگ علوی"' مشهور به "'بزرگ علوی"' نویسنده‌ای واقع‌گرا، سیاست‌مداری چپ‌گرا، مترجم، پژوهشگر و پایه‌گذار "'ادبیات زندان"'[۷] و ادبیات مهاجرت[۸] بود که آثارش را به‌‌آلمانی و انگلیسی ترجمه کرده‌اند.

بزرگ علوی

نام اصلی سیدمجتبی آقابزرگ علوی
زمینهٔ کاری داستان‌نویسی، نقدپردازی، ترجمه و خاطره‌نگاری
زادروز ۱٣بهمن۱۲۸۲[۲]
تهران
پدر و مادر حاج‌سیدابوالحسن و خدیجه قمرالسادات
مرگ ۲۸بهمن۱۳۷۵[۱]
برلینِ آلمان
محل زندگی تهران و برلین
علت مرگ سکتهٔ قلبی
جایگاه خاکسپاری گورستان تمپل‌هوف در برلین[۳]
در زمان حکومت پهلوی دوم و انقلاب۱۳۷۵
رویدادهای مهم کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲
نام(های)
دیگر
فریدون ناخدا
لقب آقابزرگ
پیشه رمان‌نویس، مترجم، منتقد و مدرس
سبک نوشتاری واقع‌گرایی
کتاب‌ها چشم‌هایش، چمدان، گیله‌مرد، پنجاه‌وسه نفر و...
همسر(ها) گیتا و فاطمه طباطبایی
شریک(های)
زندگی
گرترود کلاپوتیکه
فرزندان مانی
مدرک تحصیلی دیپلم
دلیل سرشناسی داستان‌نویسی
اثرپذیرفته از آرتو شیلر، داستایوفسکی، رومن رولان و تسوایک
امضا
"'خانهٔ پدری بزرگ علوی"'
"'ابوالحسن علوی سال١٩١٨ در برلین
کتاب گنجینهٔ اسناد تاریخ ایران دربارهٔ «رجال مشروطیت» از نوشته‌های اوست.[۴]"'
"'علویِ کودک و پدربزرگش
در جمعی از بازاریان"'
"'از راست: تقی و مصطفی و بزرگ علوی
برلین، ١٣٠٢"'
"'در ایام جوانی"'
"'گیتا، شاینه سان، بزرگ علوی
تهران، ١٣١۴"'
"'در ماه‌های نخست مهاجرت به برلین شرقی"'
"'هم‌جوار با هدایت"'
"'با هدایت در جمع دوستان"'
"'یان ریپکا، مجتبی مینوی، غلام‌حسین مین‌باشیان، بزرگ علوی، آندره سوریوگین و صادق هدایت در منزل مینوی، ١٧بهمن١٣١٢"'
"'در کنار مجتبی مینوی و
عبدالحسین زرین‌کوب"'
"'همراه‌با مجتبی مینوی"'
"'با سحر و غلام‌حسین ساعدی"'
"'به‌اتفاق گرترود و علی دهباشی"'
"'هم‌نشین با صادق چوبک[۵] "'
"'بازگشت به وطن پس از ٢۶ سال
فرودگاه تهران، ١٣۵٨"'
"'علوی و باقر مؤمنی
فرودگاه تهران، ١٣۵٨"'
"'به‌همراه انجوی شیرازی و علی دهباشی"'
"'در کنار باقر مؤمنی در برلین"'
"'در میان خواهرانش"'
"'با شفیعی کدکنی"'
"'به‌اتفاق محمدجعفر پوینده در انجمن فرهنگی ایران‌اتریش"'
"'آرامگاه بزرگ علوی"'
"'تصویری که بزرگ علوی تکذیبش کرد[۵]"'
"'احضار علوی برای تعیین وضع حزبی[۵]"'
"'دو خط متفاوت از علوی[۵]"'
"'گفت‌وگوی با روزنامهٔ رستاخیز
قبل از انقلاب[۵]"'
"'گفت‌وگوی با روزنامهٔ آیندگان
پس از انقلاب[۵]"'
"'اخراج علوی از حزب توده[۵]"'
"'طرحی متفاوت از محمد صدیق"'
"'اثر عباس صفاری"'
"'اثر کیخسرو بهروزی"'
"'اثر اردشیر معتمد"'
"'اثری از احمد سخاورز"'
"'نامهٔ جمال‌زاده به بزرگ علوی"'
"'وساطت تقی‌زاده برای بازگشت او"'
"'نامهٔ علوی به باقر مؤمنی
از نامه‌هایی که مؤمنی در کتاب «در خلوت دوست» گردآوری کرد.[۶]"'
* * * * *

بزرگ علوی در عمری نزدیک به یک‌ قرن، زندگیِ پرماجرایی داشت و حوادث سهمگینی را از سر گذراند. علوی در نوجوانی همراه‌با پدر و برادرش به‌آلمان مهاجرت کرد و شخصیت ادبی‌اش، تحت‌تأثیر ادبیات رمانتیک آلمان و نویسندگان اروپایی به‌تدریج شکل گرفت. در ۲۵سالگی به ایران برگشت و زندگی‌اش در دو زمینهٔ «سیاسی» و «ادبی» برجسته و پررنگ شد. به‌گفتهٔ خودش صادق هدایت او را به دنیای ادبیات کشانید و "تقی ارانی" به دنیای سیاست.[۹]

بزرگ علوی در کنار محمدعلی جمال‌زاده، صادق هدایت و صادق چوبک یکی از چهار پایه‌گذار شیوهٔ داستان‌نویسی نوین در ایران است که بیش از همهٔ آنان، آثار اجتماعی خلق کرد.[۹]

زمانی‌ که علوی نوشتن داستان را آغاز کرد اکثریت مردم ایران تحت‌سلطهٔ دیکتاتوری دوران پهلوی اول به‌سر می‌بردند و از آرمانِ ملت‌پرستی و میهن‌دوستی که سال‌ها قبل، مشروطه‌خواهانِ متجدد و مُهَذِب پدید آورده بودند، تقریباً اثری باقی نمانده بود.[۱۰]

علوی در نخستین مجموعه‌داستانش "«چمدان»" به‌لحاظ نگاه روان‌کاوی به سرگشتگیِ شخصیت‌های این اثر، نخستین کسی است که «فرویدیسم» را در ایران مطرح و از آن دفاع کرد.[۱۱] کوشش علوی پس از انتشار «چمدان» به‌دست‌دادن تصویری روشن از فضای اجتماعیِ ایران در دهه‌های بیست تا سی شمسی و به‌طور مشخص، توصیف رفتار و روحیهٔ سیاسی و اجتماعی گروه کوچک ولی مؤثر روشن‌فکران و مبارزان سیاسی بود.[۱۲]

بزرگ علوی داستان‌سرای زندگیِ روشن‌فکران و مبارزان سیاسی است؛ همانان که به گذشته و به نسل خودِ او تعلق دارند. تصویر او از روشن‌فکران و مبارزان سیاسی در داستان‌هایش، چهرهٔ دردناک و تعارض‌آمیز خود اوست.[۱۳] مشهورترین رمان علوی "«چشم‌هایش»" که به چندین زبان ترجمه شده و یکی از ده رمان ماندگار ایران است، از همین دردها سخن می‌گوید.[۱۴]

علوی، سال‌های جوانی خود را وقف مبارزه با ستم کرد؛ ستمِ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی. همین ماجراجویی‌ها او را به تحمل هفت‌ سال زندان واداشت؛ ازاین‌رو بخشی از شهرتش برمی‌گردد به حبس و محصولِ ادبی آن دوران یعنی کتاب معروفِ "«پنجاه‌وسه نفر»" و دیگر اثرش "«ورق‌پاره‌های زندان»".[۱۵]

سفر علوی به آلمان پس از کودتای ٢٨مرداد۱۳۳۲، او را وارد مرحلهٔ جدیدی از زندگی کرد. بیشتر در فضای تحقیقاتی قرار گرفت و به ترجمه و تألیف آثار غیرداستانی پرداخت. تألیف کتاب "«فرهنگ فارسی‌آلمانی»" با کمک "هاینریش یونکر"، ایران‌شناس آلمانی، حاصل این دوره است.[۹] علوی طی یک دهه، بین سال‌های ۱۳۲۰تا۱۳۳۰، نویسندهٔ پرکار مجله‌های ادبی معتبر بود؛ اما دههٔ بعد، ممنوع‌القلم شد و از منظر ادبی تاحدزیادی به فراموشی سپرده شد. هرچند پس از انقلاب۱۳۵۷ که آثارش مجدداً اجازه انتشار یافت، بار دیگر در کانون توجه جای گرفت.[۱۶]

از میان یادها

شاعر نشدم

«در یازده‌سالگی شعر می‌گفتم. عمویم "پرتو علوی" اشعار حافظ را برایمان معنی و تفسیر می‌کرد. در دوران ابتدایی که با غلام‌علی فریور هم‌کلاس بودیم شعرهایمان را نزد مدیرمسئول روزنامهٔ «نسیم شمال» بردیم تا چاپ شود. شعر فریور را پذیرفتند؛ اما شعر مرا قبول نکردند. این نخستین شکست من در نوشتن بود.»[۱۷]

غوطه‌ور در دنیای خواندن بودم

«هر ساعتی از درس و مدرسه فارغ می‌شدم کتاب می‌خریدم یا امانت می‌گرفتم و می‌خواندم. پیش می‌آمد شب‌ها تا صبح بیدار می‌ماندم و می‌خواندم. از پوشکین و شکسپیر و داستایوفسکی گرفته تا تولستوی، زولا، تسوایک، هوپتمان، چخوف و ده‌ها اثر دیگر. همهٔ آنچه در سال‌های ۱۹۲۰تا۱۹۳۰میلادی اسم‌ورسم داشت، بلعیدم. یک‌ بار در سفر از برلن به ورسلاو که مشغول مطالعه بودم، یادم رفت در ایستگاه شهر مدرسه‌ام پیاده شوم و اجباراً چند ساعت راه را پیاده پیمودم.»[۱۸]

دوستی با صادق هدایت

«روزی در خانهٔ فریور کتاب «پروین، دختر ساسان» را دیدم. آن‌ را خواندم و متوجه‌ شدم با کتاب‌های آن دوران هم‌سطح نیست. پرسیدم: «نویسندهٔ کتاب کیست؟» فریور پاسخ داد: «جوان خوب و خوش‌مزه‌ای است. باید با او آشنا شوی.» بعد از مدتی با فریور، به کتابخانهٔ معرفت در خیابان ناصریه، رفتیم. هدایت هم آنجا بود. فریور گفت: «این همان آقاست.» و از اینجا دوستی من با هدایت آغاز شد. در آن زمان هدایت داستان «زنده‌به‌گور» را تازه چاپ کرده بود و اهل‌ قلم به او بی‌اعتنا بودند؛ اما من شیفتهٔ او شدم. تنها نوشته‌های او نبود شخصیت او هم الهام‌بخش بود.»[۱۹]

در محفل تقی ارانی

«ارانی با برادرم، مرتضی دوست بود. دورادور می‌شناختمش و چند بار او را در آلمان دیده بودم؛ اما در ایران و پس از اینکه مرتضی به شوروی فرار کرد پایم به خانه ارانی و محفلش باز شد. من بعدازظهرها به منزلش می‌رفتم و با او کتاب "کاپتیال مارکس" می‌خواندم. ما باهم بحث می‌کردیم و می‌کوشیدیم به نکته‌هایی از مارکسیسم پی‌ببریم. ارانی آدم منضبط و مرتبی بود. نیم‌ ساعت استراحت می‌کردیم و او چای درست می‌کرد و پس از صرف چای دوباره بحث می‌کردیم. دوسه‌ ساعت از روز وقت ما صرف خواندن کاپیتال مارکس و کتاب‌هایی از این‌دست می‌شد.»[۲۰]

از تولد شاه تا سالگرد انقلاب اسلامی

گروه ربعه

«ما چهار نفر باهم دوست بودیم و سازش داشتیم؛ اما به یکدیگر انتقاد می‌کردیم. هدایت در نوشتن قدری بی‌احتیاط بود؛ یعنی گاهی جمله‌ها باهم جور درنمی‌آمد مینوی ملانقطی بود و می‌گفت: این جمله غلط است و باید اصلاح کنی؛ ولی برای هدایت موضوع مهم بود. فرزاد یک‌دنده بود و حاضر نبود به‌آسانی چیزی را تغییر بدهد.[۲۱] محفل ما در کافه «وکا» یا کافه «لاله‌زار» همواره گرم و شوق‌آور بود و اسم خودمان را گروه ربعه گذاشتیم؛ در تقابل با گروه سبعه که هفت نفر بودند شامل سعید نفیسی، رشید یاسمی و... برای خودشان بروبیایی داشتند. آن‌ها ادبیات‌شناس بودند (سبعه) ولی ما (ربعه) می‌خواستیم ادبیات را برای خودمان بسازیم. بعدها به گروه ما پرویز ناتل خانلری اضافه شد.[۲۲] هدایت مشوق همهٔ ما بود در تحقیق و تألیف. یکی را به ترجمه تشویق می‌کرد یکی را به نمایشنامه‌نویسی و صحنه‌پردازی و یکی را به داستان‌نویسی.»[۲۳]

عشقی نافرجام

«"گیتا" دختر دندان‌پزشکی آلمانی و یهودی‌تبار بود که با پدرش پس از حملهٔ هیتلر به ایران مهاجرت کرده بود. او دختر زیبایی بود و زبان فرانسه و آلمانی می‌دانست و کمی هم روسی یاد گرفته بود. من خیلی زود فریفتهٔ این دختر شدم و پس از چندی متوجه شدم او هم از من روی‌گردان نیست. هر دو اهل موسیقی بودیم و صفحات شومپن، چایکوفسکی و... گوش می‌دادیم. کتاب فرانسوی می‌خواندیم و من به او زبان فارسی یاد می‌دادم. خانواده‌‌ام به این وصلت بسیار تمایل داشتند و بالأخره ما نامزدی‌مان را اعلام کردیم و مدتی بعد ازدواج کردیم. آن‌موقع من در مدرسهٔ صنعتی درس می‌دادم. این دورانِ خوش زندگی ما حدود یک‌ سال طول کشید و پس از آن مرا بازداشت کردند و به زندان قصر بردند. به هفت ‌سال حبس محکوم شده بودم. گیتا در زندان به ملاقاتم آمد. شنیدم... یک‌ بار خواستند به او تعرض کنند و برایش پاپوش درست کرده بودند. این گرفتاری‌ها او را از ایران بیزار کرده بود و تصمیم گرفت از ایران بگریزد. در زندان به من هم فشار می‌آوردند. ما توافقی طلاق گرفتیم و دوران خوشبختی من پایان گرفت و اشک و غم و سیه‌روزی من آغاز شد. این زن شبحی بود که در زندگی من آمد و محو شد. آنچه از او در زندگی من باقی مانده است داستان «رقص مرگ» است که شاید ده‌هاهزار نفر یا شایدم بیشتر آن‌ را خوانده باشند.»[۲۴]

نویسندگی در زندان

نجمی علوی، خواهر بزرگ علوی که نویسنده و از پایه‌گذاران جنبش زنان ایران بود، می‌گوید: «نوشته‌های آقابزرگ در زندان، روی پارچهٔ ململ نوشته می‌شد و من آن را از زندان بیرون می‌آوردم! هر هفته به ملاقات او می‌رفتم و لباس‌های چرکش را در بقچه‌ای برای شستن به خانه می‌بردم. داخل بقچه و زیر آستر، پارچهٔ ململی به طول‌وعرض بقچه می‌دوختم و آقابزرگ با مداد جوهری نوشته‌هایش را روی ململ سفید می‌نوشت... .[۲۵]

زندگی و یادگار

بزرگ علوی در گذر سالیان[۲۶][۲۷]

  • "'١٢٨٢"' تولد در محلهٔ «چاله میدان» تهران در ۱۳بهمن
  • "'١٢٩٧"' تحصیل در مدارس دارالفنون، فرهنگ و اقدسیه
  • "'١٣٠١"' مهاجرت به آلمان با پدر و برادرانش مرتضی و مصطفی
  • "'١٣٠۶"' خودکشی پدر
  • "'١٣٠٧"' اتمام تحصیلات و بازگشت به ایران؛ اقامت در شیراز؛ تدریس زبان آلمانی در مدرسهٔ صنعتی شیراز؛ ترجمهٔ بخش‌هایی از «دوشیزه اورلئان»
  • "'١٣٠٨"' اقامت در گیلان؛ مترجمِ نقشه‌بردار آلمانی؛ نوشتن داستان «گیله‌مرد»؛ چاپ داستان «قلم خونین» در روزنامهٔ پرورش رشت؛ آشنایی با روشن‌فکران سوسیال‌دمکراتی چون «گریگور یقیکیان»؛ تدریس زبان آلمانی در مدرسهٔ صنعتی تهران؛ آشنایی با نیما یوشیج
  • "'١٣٠٩"' آشنایی با صادق هدایت؛ چاپ مقالهٔ «گوتهٔ ایران»؛ دوستی با تقی ارانی؛ شرکت در محافل اجتماعی‌سیاسی
  • "'١٣١٠"' شرکت در نشست‌های ادبی هدایت و دوستانش و تشکیل «گروه ربعه»؛ ترجمهٔ «شبی در پاییز» اثر گورگی؛ چاپ «باد سام» و «دیو!...دیو»؛ چاپ مقاله‌ای دربارهٔ معرفی نیچه؛ آشنایی با محمدعلی جمال‌زاده
  • "'١٣١١"' فرار برادرش مرتضی به شوروی؛ نگارش چند داستان از مجموعهٔ «چمدان»
  • "'١٣١٢"' تشکیل هیئت تحریریهٔ مجلهٔ دنیا؛ ترجمهٔ «گل‌های سفید» و چاپ آن با نام مستعار «فریدون ناخدا»
  • "'١٣١٣"' چاپ نخستین مجموعه‌داستانش «چمدان»
  • "'١٣١۴"' توقف چاپ مجلهٔ دنیا؛ آشنایی با «گیتا» دختر آلمانی‌تبار یهودیِ مهاجر به ایران
  • "'١٣١۵"' ازدواج با «گیتا»
  • "'١٣١۶"' همراهی‌با گروه «پنجاه‌وسه نفر» که تقی ارانی چهرهٔ اصلی آن بود؛ دستگیری در ۲۱اردیبهشت
  • "'١٣١٧"' محکومیت به هفت سال زندان؛ نوشتن «ورق‌پاره‌های زندان» حین اسارت، طی ۳ سال
  • "'١٣١٨"' مرگ مشکوک دوستش تقی ارانی در زندان؛ جدایی از همسرش «گیتا»
  • "'١٣٢٠"' آزادی از زندان پس از چهار سال و شش ماه؛ انتشار روزنامهٔ مردم؛ ازدواج با "فاطمه" دختر «محمدصادق طباطبایی»
  • "'١٣٢١"' چاپ داستان «پنجاه‌وسه نفر»؛ تولد تنها فرزندش «مانی»
  • "'١٣٢٣"' چاپ داستان «رسوایی» در مجلهٔ سخن؛ سردبیری مجلهٔ «پیام نو»
  • "'١٣٢۴"' عضویت در کمیتهٔ ایالتی حزب تودهٔ تهران؛ چاپ داستان‌های «دزاشوب» و «اجاره‌خانه»
  • "'١٣٢۵"' عضویت در نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران؛ چاپ داستان «یه‌ره‌نچکا»؛ نقدی بر رمان «زیر گنبد کبود» اثر حسن شهیدنورایی؛ ترجمهٔ نمایشنامهٔ «مستنطق»
  • "'١٣٢٧"' بازداشت در زندان به‌مدت چهار هفته به‌سبب جریان تیراندازی به شاه؛ چاپ مجموعه‌مقاله‌هایی دربارهٔ خیام؛ چاپ سفرنامهٔ «اوزبک‌ها»؛ انتشار داستان «آب»
  • "'١٣٣٠"' چاپ مجموعه‌داستان «نامه‌ها»؛ نوشتن نقد ادبی بر کتاب‌هایی چون «خوشه‌های خشم» شاهکار جان ارنست استاین‌بک جونیور، «اتاق شماره۶ و چند داستان دیگر» اثر آنتون پاولوویچ چخوف و...
  • "'١٣٣١"' چاپ رمان «چشم‌هایش»
  • "'١٣٣٢"' مسافرت به وین برای دریافت جایزهٔ صلح وین؛ کودتای ٢٨مرداد؛ مهاجرت به آلمان شرقی؛ فعالیت در حزب توده؛ مسافرت به مسکو برای شرکت در پلنوم چهارم
  • "'١٣٣٣"' استادیار دانشگاهِ همبولت در برلین شرقی؛ جدایی از همسر دوم
  • "'١٣٣۴"' انتشار داستان «ایران مبارز» به‌زبان آلمانی
  • "'١٣٣۵"' زندگی مشترک با زنی آلمانی به‌نام "گرترود کلاپوتیکه" در ژانویه
  • "'١٣٣۶"' چاپ داستان «گل و بلبل» به‌زبان آلمانی
  • "'١٣٣٨"' چاپ ترجمهٔ آلمانی «چشم‌هایش»
  • "'١٣٣٩"' ترجمهٔ پانزده داستان با عنوان «دیوار سفید» به‌آلمانی و چاپ آن
  • "'١٣۴٠"' همکاری با گرد هنینگر (Gerd Henninger) در ترجمهٔ آلمانی «بوف کور» و چاپ آن در برلین
  • "'١٣۴٢"' ممنوعیت چاپ آثار در ایران؛ ترجمهٔ آلمانی «حاجی‌آقا» با همکاری وساندرمن
  • "'١٣۴٣"' چاپ کتاب «تاریخ و تطور ادبیات نوین ایران» به‌زبان آلمانی در برلین؛ سرپرستِ ایران‌شناسی در انستیتو آسیایی دانشگاه همبولت
  • "'١٣۴۴"' چاپ «فرهنگ لغات فارسی به آلمانی» با همکاریِ یونکر
  • "'١٣۴۶"' چاپ کتاب درسی فارسی برای آلمانی‌زبانان؛ چاپ خاطرات خانلری دربارهٔ بزرگ علوی تحت‌عنوان «این نویسندهٔ صمیمی و احساساتی»
  • "'١٣۴٧"' ترجمهٔ رباعیات خیام به‌آلمانی با نام «افسوس که دورهٔ جوانی طی شد»
  • "'١٣۵٠"' چاپ مقالهٔ «سفر به لنینگراد»
  • "'١٣۵١"' چاپ داستان‌های «احسن‌القصص» و «تحت‌الحنکی» در مجلهٔ کاوهٔ مونیخ؛ چاپ یادداشت‌های علوی و مانفردلورنس دربارهٔ متون جدید کُردی
  • "'١٣۵٣"' چاپ ویژه‌نامه‌ای به‌مناسبت هفتادمین سالگرد تولد بزرگ علوی؛ چاپ داستان «دربه‌در» در مجلهٔ کاوه؛ تجلیل دانشگاه همبولت آلمان از بزرگ علوی؛ برپایی نمایشگاهی از آثارش
  • "'١٣۵۶"' ترجمهٔ «هفت پیکر نظامی» با عنوان «هفت شاهزاده‌خانم» به‌آلمانی در برلین شرقی
  • "'١٣۵٧"' صدور مجوز چاپ برای آثار با وقوع انقلاب اسلامی
  • "'١٣۵٨"' بازگشت به ایران پس از ۲۵ سال و اقامت به‌مدت یک‌ ماه؛ شرکت در جلسهٔ «کانون نویسندگان ایران»؛ مصاحبه با مطبوعات نظیر: ماهنامهٔ پویا شماره ٢و١، مجلهٔ جوان شماره٢٢، روزنامهٔ صدای معاصر شماره‌های ٧و۶، ویژه‌نامهٔ ادبیات و هنر
  • "'١٣۵٩"' بازگشت به ایران در ۱۳فروردین‌؛ سفر به مشهد، شیراز، اصفهان و شمال
  • "'١٣۶٠"' چاپ مقالهٔ «دیداری از وطنم پس از بیست‌وشش سال» در مجلهٔ آینده؛ تجدیدنظری اساسی به نگاه ادبی خویش و نوشتن به‌شیوهٔ نقد مألوف دانشگاهی دربارهٔ متون کلاسیک
  • "'١٣۶١"' چاپ مقالهٔ «فرزاد انسان رنجیده و ستیزگر»
  • "'١٣۶٢"' نگارش رمان «موریانه» و نداشتن امکان چاپ آن تا سال١٣٧٢
  • "'١٣۶۴"' تألیف «اندر ترجمهٔ بوستان و گلستان» به‌آلمانی؛ شرحی از سیر تاریخی «ترجمهٔ رباعیات خیام» به‌آلمانی؛ ترجمهٔ «ورق‌پاره‌های زندان» به‌انگلیسی
  • "'١٣۶۶"' چاپ مقالهٔ «تأثیر نوشته‌های فارسی در ادبیات انگلیسی»
  • "'١٣۶٧"' ترجمهٔ «چشم‌هایش» به‌انگلیسی توسط او.کین
  • "'١٣۶٨"' نقدی بر رمان «کلیدر»
  • "'١٣۶٩"' چاپ بخشی از زندگی‌نامهٔ خود با عنوان «گذشت‌نامه» در داستان‌های کوتاه ایران و جهان؛ چاپ مقالهٔ «خانلری فرهنگی و خانلری سیاسی»
  • "'١٣٧٠"' مصاحبه با آدینهٔ شمارهٔ۶٧
  • "'١٣٧١"' سفر به ایران و سیاحت به کرمان، رفسنجان، نایین، سرچشمه، اصفهان، یزد و...
  • "'١٣٧٢"' انتشار رمان «موریانه»
  • "'١٣٧۵"' چاپ نامه‌هایی از بزرگ علوی به علی دهباشی؛ چاپ مقالهٔ «ایرانی در یونان»؛ درگذشت بر اثر عارضهٔ قلبی در برلین آلمان به‌تاریخ ۲۸بهمن و خاک‌سپاری در گورستان آن شهر
  • "'١٣٧۶"' برگزاری یادمان بزرگ علوی در دانشگاه برلین از سوی خانهٔ فرهنگی نیما
  • "'١٣٧٧"' انتشار رمان «روایت»

زندگی و زمانهٔ بزرگ علوی

کودکی و نوجوانی

آقابزرگ علوی، در خانواده‌ای بازرگان و مشروطه‌طلب که سیاست در آن موج می‌زد متولد شد. پدربزرگش، حاج‌سیدمحمد صراف، مشروطه‌خواه و نمایندهٔ صنف بازرگانان در دورهٔ اول مجلس شورای ملّی بود. پدرش، ابوالحسن، از فعالان جنبش مشروطه، برای تجارت به آلمان رفت و در آنجا به کمیتهٔ ملّیون پیوست.[۲۸] مادرش، خدیجه قمرالسادات نوهٔ آیت‌الله طباطبایی از رهبران مشروطه و از خانواده‌ای ثروتمند و مذهبی بود.[۲۹] بزرگ علوی دو برادر و سه خواهر داشت و کوچک‌ترین فرزند خانواده بود[۳۰] برادرش "مرتضی علوی" از فعالان سیاسی و خواهرش "نجمی علوی" از پایه‌گذاران جنبش زنان ایران بود.
علوی تحصیلات ابتدایی را در مکتب‌خانهٔ عمه گلین، در بازار کهنه‌چینانِ تهران و مدارس فرهنگ و اقدسیه و دارالفنون گذراند. در همان زمان با شرکت در تظاهراتی به مخالفت با قرارداد ١٩١٩ وثوق‌الدوله با دولت انگلیس، نخستین حرکت سیاسی خود را انجام داد که حادثهٔ بزرگ نوجوانی‌اش بود.[۳۱]

مهاجرت به آلمان

پدر علوی غالباً در اروپا به‌سر می‌برد و رابطهٔ سردی با همسرش داشت. مادر علوی، بی‌توجهی به امور مذهبی را بر‌نمی‌تافت و روزبه‌روز از همسرش دورتر می‌شد و بیش‌ازپیش در پیلهٔ مناسک مذهبی پناه می‌گرفت و سرانجام بر اثر بیماری و دردی که داشت دیگر توان سرپرستی فرزندانش را نداشت. از شوهرش خواست پسرانش را با خود به آلمان ببرد و پدر علوی در یکی از سفرهای پنهانی خود به ایران، پسرانش را برای ادامهٔ تحصیل به آلمان برد. پدرش چهار سال بعد خود را زیر قطار شهری برلین انداخت و خودکشی کرد که علوی شکست تجاری را علت خودکشی پدرش می‌دانست.[۳۲]
آقابزرگ دلش می‌خواست روزنامه‌نگار شود؛ اما به توصیهٔ پدر، در رشتهٔ علوم تربیتی و روان‌شناسی درس خواند تا معلم شود؛ ولی تحصیلات دانشگاه را به‌پایان نبرد و بدون مدرک لیسانس به ایران بازگشت. طی سال‌های تحصیل آثار نویسندگان اروپایی را خواند. یکی از مشوقان علویِ جوان، حسین کاظم‌زاده بود که در برلین کتابخانه‌ای داشت و مجله‌ای به‌فارسی منتشر می‌کرد. علوی از طریق او با جهان پوشکین، شکسپیر، مولیر، زولا، تولستوی، چخوف و داستایوفسکی آشنا شد.[۳۳]
زندگی علوی با مرگ‌هایی فاجعه‌بار مقارن گردید؛ خودکشی پدر، مرگ برادرش مرتضی که به شوروی پناهنده شده بود و در بحبوحهٔ تصفیه‌های خونین استالین محبوس شد و در زندان جان باخت، مرگ عمویش که در انفجار آزمایشگاه در آلمان کشته شد.[۳۴]
او برای تأمین مخارجش مدت کوتاهی مترجم سفارت ایران شد و چون کار در کنسولگریِ ایران در مونیخ را از دست داد و دیگر پولی نداشت ناگریز به وطن بازگشت.[۳۵]

جوانی و بازگشت به ایران

علوی پس از بازگشت به ایران به شیراز رفت و به‌عنوان آموزگار زبان آلمانی در مدرسه صنعتی تدریس کرد.[۳۴] سپس به تهران بازگشت و در مدرسهٔ صنعتی تهران مشغول شد. او با نیما یوشیج در این مدرسه همکار بود. در این دوران با هدایت آشنا شد و به "گروه ربعه" گروید و هم‌زمان در محفل‌های سیاسی با "ارانی" نشست‌وبرخاست داشت. سیاسی‌شدنش موجب شد همراه با ارانی و سایر اعضای گروهِ «پنجاه‌وسه نفر» دستگیر شود و به هفت سال زندان محکوم شود. پس از حدود پنج‌ سال که در زندان به‌سر برد آزاد شد برای دومین بار تجدید فراش کرد و با "فاطمه طباطبایی" نوهٔ محمدصادق طباطبایی پیوند زناشویی بست که پسری به‌نام "مانی" حاصل این ازدواج است.[۳۶] مانی دورهٔ دکترای فیزیک را در آلمان گذرانده است. در بهمن١٣٢٧ در پی سوءقصد[۳۷] به "محمدرضا پهلوی"، به‌مدت یک‌ماه بازداشت شد و با وساطت پدر همسرش، سید محمدصادق طباطبایی که از رؤسای مجلس شورای ملّی بود، آزاد شد. علوی در اوج خلاقیت ادبی بود که کودتای ٢٨مرداد سدّ راهش شد.[۳۸]

علوی تبعیدی در آلمان

او چندماهی پیش از کودتا برای شرکت در کنگرهٔ ادبی و دریافت مدال طلای «شورای جهانی صلح» به اروپای شرقی رفت؛ اما دیگر نتوانست به وطن بازگردد. ازدواج دومش به‌سبب این تبعید به شکست انجامید. او در برلین شرقی ماندگار شد و تا پایان عمر در این شهر زیست. در آنجا با زنی آلمانی به‌نام "گرترود" ازدواج کرد. سومین مرحلهٔ فعالیت ادبی علوی از این جا آغاز می‌شود. او کنج عزلت گزید و به کارهای فرهنگی پرداخت. در سال‌های مهاجرت برای اولین و آخرین‌ بار فقط در یک پلنوم حزب تودهٔ ایران در سال١٩۵٧ در مسکو شرکت کرد.
با معرفی "یان ریپکا"، ایران‌شناس مشهور، در دانشگاه همبولت کرسی استادی گرفت و به تدریس زبان پارسی و تاریخ فرهنگ ایران مشغول شد و خدمت مؤثری در شناساندن فرهنگ ایرانی و ادبیات زبان فارسی انجام داد.[۳۸] علوی رئیس بخش ایران‌شناسی دانشگاه همبولت شد. هم‌زمان با شروع تدریس علوی در همبولت، حزب، سرپرستی خانواده‌های افسران معدوم سازمان نظامی حزب توده که به آلمان شرقی پناهنده شده‌ بودند را به او واگذار کرد که این وظیفه پس از مدتی به شخص دیگری محول شد. همکاری علوی با سران کمیتهٔ مرکزی به‌مرور زمان کمرنگ شده و حتی به خصومت کشیده شد و در سال۱۳۴۶ از کمیتهٔ مرکزی استعفاء داد. او در سال۱۳۴۷ از ریأست بخش ایران‌شناسی دانشگاه، برکنار شد و دلیلش را خصومت‌های درون‌حزبی به سرکردگی "کیانوری" بیان کرد و گفت: «امروز نامه‌ای داشتم که از اول سپتامبر دیگر رئیس شعبهٔ ایران‌شناسی نیستم، خشک و خالی. چند کلمه تشکر هم نداشت.» در انتقادهای علوی به سران حزب توده محتوای سیاسی دیده نمی‌شود و بیشتر جنبه‌ٔ شخصی دارد. او در یکی از یادداشت‌هایش می‌نویسد: «دوسه سال زندگی ارزش ندارد که آدم تسلیم ایرج اسکندی دلقک و کیانوری دیوانهٔ ابله شود.» سرانجام در سال۱۳۵۶، علوی از حزب توده اخراج شد.[۵]

کهن‌سالیِ آقابزرگ

پس از انقلاب، او سه‌ بار به ایران آمد. سفر اولش در سال۱۳۵۸ یک‌ ماه به‌طول انجامید. یک سال بعد، دوباره به ایران آمد و در سفر سوم در سال۱۳۷۱، پنج هفته در ایران ماند تا کتاب «گذشت زمانه» را به‌چاپ برساند. باآنکه می‌گفت: «این سرزمین را دوست دارم. با تمام نکبت و بدبختی‌اش دوستش دارم.» نتوانست در ایران زندگی کند و دوباره به آلمان بازگشت[۳۹] و سرانجام بر اثر سکتهٔ قلبی در ۲۰و۲۳دقيقهٔ ۲۸بهمن۱۳۷۵ برابر با ۱۶فوریه۱۹۹۷[۴۰] در سن ۹۳سالگی، بر تخت بیمارستان «فریدریش هاین» برلین[۴۱] تمام کرد و با برجاگذاشتن آثاری خلاقانه در ادبیات داستانی مهاجرات و زندان، با چندین ترجمه و نقد، با دغدغه و سرگردانی‌اش بین ادبیات و سیاست، با فضاسازی بی‌نظیرش در هزارتوی داستان‌هایش و بالاخره با زندگی و قلم‌زدن، برای همیشه بدرود گفت.[۴۲] پیکرش را در «تمپل‌هوف»[۳] برلینِ آلمان که گورستانی برای مسلمان آن شهر است به‌خاک سپردند.

شخصیت و اندیشه علوی

باقر مؤمنی دربارهٔ اندیشه علوی می‌گوید: «علوی مارکسیست و ماتریالیست بود و نسبت به اعتقادش پایبند و حتی لجوج بود؛ ولی نه در زمینهٔ فکری و نه در زمینهٔ عملی اهل مبارزه و زدوخورد نبود و به این معنی او آدم محافظه‌کاری بود. او مردم‌دوست، ترقی‌خواه و فروتن بود؛ اما انقلابی به‌معنای اجتماعی آن نبود.[۴۳]» انور خامه‌ای معتقد است که علوی شخصیتی احساساتی و عاطفی داشت. علمی و دیالکتیکی می‌اندیشید و در مسائل هنری و اجتماعی و سیاسی از خود انعطاف نشان می‌داد.[۳۸]

زمینهٔ فعالیت

زمینهٔ فعالیت علوی به شش دسته تقسیم می‌شود:
 Yترجمه
 Y نقد ادبی
 Y خاطره‌نویسی
 Y تألیفی به‌زبان آلمانی
 Y نامه‌ها
 Y داستان کوتاه و رمان

ترجمه

علوی کار خود را با ترجمه شروع می‌کند. در سال١٣٠۶ که در شیراز به معلمی اشتغال دارد، پره‌هایی از نمایشنامهٔ «دوشیزه اورلئان» اثر شیلر را به فارسی بر می‌گرداند و در روزنامه‌ای محلی چاپ می‌کند و پس از کودتای١٣٣٢ و زندگی در تبعید، ترجمهٔ آثار داستانی ِ نویسندگان ایرانی را به‌قلم خود و همکاران و شاگردانش در دانشگاه هُمبولت سازمان می‌دهد. علوی به کمک شاگردانش، آثاری از ادبیات کلاسیک ایران را به‌زبان آلمانی ترجمه می‌کند یا در این باب مقاله‌هایی می‌نویسد. از کارهای مهم او در معرفی ادبیات کلاسیک ایران به آلمانی‌زبان‌ها و نگارش مدخل‌هایی از دانشنامهٔ کیندلر است که هنگام تجدیدچاپ این مدخل‌ها، ٢٩ شاعر و داستان‌نویس معاصر را به نویسندگان کلاسیک افزود.[۴۴]

نقد ادبی

نقد ادبی و پژوهش‌های علوی در سایه مانده است. در سال١٣١٢تا١٣١۴ او و تقی ارانی با نگارش مقاله‌هایی در مجلهٔ دنیا، پایه‌گذار نقد ادبی ِ مارکسیستی‌فرویدی در ایران شدند. «هنر و ماتریالیسم» نوشتهٔ "'فریدون ناخدا"' که نام مستعار علوی بود، از نخستین مقاله‌های منتشرشده به‌زبان فارسی با رویکرد مارکس‌گرا به هنر و ادبیات است. او در مقاله‌های دومین مرحله از کار انتقادی خود، هرچند جانبدار ادبیات طبقاتی است؛ اما به فرم توجه دارد و هنرمند را در آفرینش ادبی آزاد می‌شناسد. البته او با نوشتن این نوع مقاله‌ها در جایگاه فعال حزبی ظاهر می‌شود.[۴۵] پس از مهاجرت، در بررسی آثار و برای مجله‌های فرهنگی به‌ نقد دانشگاهیِ ایران‌شناختی محلق می‌شود.[۴۶] علوی نخستین مورخ ادبی است که علی‌اکبر دهخدا را به‌جهت نگارش "چرند پرند"، در نشریهٔ صوراسرافیل نویسندهٔ اولین داستان‌های کوتاه فارسی می‌شناساند و "رویای صادقهٔ" سیدجمال‌الدین واعظ و یارانش را اولین «داستان بلند ادبیات نوین» می‌شمارد.[۴۷]

خاطره‌نویسی

علوی به‌خلاف هدایت و مانند جمال‌زاده گرایش به خاطره‌نویسی داشت و شرح‌حال پرماجرای خود را در چند اثر گزارش کرد. او به‌سرعت از احوال دورهٔ کودکی و نوجوانی خود می‌گذرد و به تصویر اوضاع و حوادث سیاسی دوران بلوغش می‌پردازد که مسیر حیات معنوی ِ خویش را به‌شدت متأثر از آن‌ها می‌شناخته است و بخش عمدهٔ خاطرات او به تفسیرهای سیاسی از رویدادهای معاصر بدل شده است.[۴۸]

نامه‌ها

به‌طور کلی می‌توان این نامه‌ها را در ابتدا به دو بخش غیرفارسی و فارسی تقسیم کرد. بخش غیرفارسی اکثراً مربوط به امور دانشگاهی، نامه‌های تبریک به مناسبت‌های مختلف می‌باشد. بخش فارسی را هم می‌توان به دو قسمت نامه‌نگاری با هواداران و نامه‌نگاری با دوستان نزدیک مثل جمال‌زاده، چوبک و نوشین تقسیم کرد.[۵]


داستان کوتاه و رمان

علوی یکی از پایه‌گذران داستان‌نویسی معاصر است. وی از معدود نویسندگانی ایرانی به‌شمار می‌رود که آثارش به زبان‌های مهم غرب ترجمه شده و شهرت جهانی یافته است. او مبدع یا برجسته‌سازِ گرایش‌های ادبیات زندان و ادبیات مهاجرت در داستان‌نویسی زبان فارسی است.[۷]

خاک‌سپاری بزرگ علوی

در این تشریفات حدود صدنفری شرکت داشتند و تعدای از آن‌ها آلمانی بودند، ملقمه‌ای از مراسم مسیحی و اسلامی انجام شد به این معنی که نخست به‌شیوهٔ مسیحی وداع با علوی در تابوت و با صورت بیرون از کفن صورت گرفت و با همان تابوت او را به‌شیوهٔ مسیحی به گور سپردند و باز به‌همان سیاق مشایعت‌کنندگان مشتی خاک بر آن ریختند؛ اما درعین‌حال بر جنازهٔ نماز میّت هم خوانده شد![۴۹]

یادمان و بزرگداشت بزرگ علوی

در دانشگاه همبولت برلین از سوی خانهٔ فرهنگی نیما مراسم یادبودی برای بزرگ علوی برگزار شد.[۵۰]

اقتباس از پرفروش‌ترین رمانِ علوی

از رُمان معروف و پرطرفدار "'چشم‌هایش"' بزرگ علوی، اقتباسی موسیقایی شده است. این اقتباس که "چشم‌هایش" نام دارد در قالب قطعه‌ای برای سُلویِ سنتور ساخته شد و به‌صورت زنده در کنسرت تالار فارابیِ دانشگاه هنر تهران اجرا و ضبط شده است.[۵۱]

بزرگ‌علوی به‌روایت دوربین

  • در سال١٩٨٩ بزرگ علوی پذیرفت که شرح زندگی‌اش را در برابر دوربین در دو روز متوالی در خانهٔ خودش در برلین شرقی بیان کند.[۵۲]
  • بزرگ علوی دربارهٔ صادق هدایت و آثارش گفت‌وگوی مفصلی در فوریه١٩٩١ در گوتنبرگ سوئد انجام داد.[۵۳]

مصاحبه‌های بزرگ علوی[۵۴]

  • جلال سرافراز و جواد کاراندیش با بزرگ علوی مصاحبه کردند که در مجلهٔ "'آدینه"' در بهمن١٣٧٠ و شمارهٔ ۶٧ منتشر شد.
  • محمود دولت‌آبادی دربارهٔ صادق هدایت با بزرگ علوی مصاحبه‌ای انجام داده است که در مجلهٔ "'آرمان"' دی١٣۶٩ و در شمارهٔ٨و٩ چاپ شده است.
  • محمدرضا شفیعی کدکنی و مرتضی خاکی با بزرگ علوی گفت‌وگویی انجام دادند که در مجلهٔ "'دنیای سخن"' و تحت‌عنوان «بزرگ علوی: سیاست مرا به بی‌راهه کشاند» در فروردین١٣٧۶ و در شمارهٔ٧٣ چاپ شد.

آقابزرگ به‌روایت سیاه‌قلم

هنرمندانی نظیر محمد صدیق، بیژن اسدپور، محمد ناصری‌پور، اردشیر معتمدی، کیخسرو بهروزی، مسعود نیری، ایرج یمین‌اسفندیاری، احمد سخاورز و عباس صفاری از چهرهٔ بزرگ علوی نقاشی و کاریکاتور کشیده‌اند که در کتاب «خاطرات بزرگ علوی» این تصاویر ضمیمه شده است.[۵۵]

سیاحت‌گردی بزرگ علوی در ایران

«پس از سال١٣۵٩ که آخرین‌ بار به ایران بازگشتم همواره آرزو می‌کردم از وطنم دیدن کنم و بدانم در این سال‌ها چه دگرگونی‌هایی رخ داده است. در فروردین١٣٧١ دل به دریا زدم و با همسرم گرترود عازم ایران شدیم تا از کسان و همکاران و دوستانم در تهران و شهرهای دیگر دیدن کنم.» علوی به شهرهایی چون کرمان، یزد، اصفهان، شیراز، نایین، رفسنجان و... سفر کرد و در تهران با نویسندگانی از جمله، محمدرضا شفیعی کدکنی، محمود دولت‌آبادی، رضا براهنی، شهرنوش پارسی‌پور، عباس معروفی، امیرحسین چهل‌تن و... دیدار کرد. شرح این سفر به‌طور مفصل در کتاب «در خلوت دوست» آمده است.[۵۶]

بزرگ علوی از نگاه دیگران

محمدعلی سپانلو


باقر مؤمنی

جمال میرصادقی

حسن میرعابدینی


حسین پاینده

شاهرخ مسکوب

علی‌اشرف درویشیان

غلام‌حسین ساعدی

بزرگ علوی از خویش و آثارش می‌گوید

اهل قلم از نگاه بزرگ علوی

پرویز ناتل خانلری

صادق هدایت

صادق چوبک

جلال آل‌احمد

ملک‌الشعرا بهار

علوی و سیاست

بزرگ علوی با "تقی ارانی" در آلمان آشنا شده بود. ارانی، دوستِ مرتضی برادرِ انقلابیِ علوی بود. بزرگ علوی با ارانی در مجلهٔ دنیا که گرایش‌های مارکسیستی داشت، همکاری می‌کرد و عضو فعال گروه معروف به «پنجاه‌وسه نفر» بود. در سال١٣١۶ بزرگ علوی به‌همراه ارانی و سایر اعضای گروه دستگیر و زندانی شد. او تقریباً تا دو دهه پس از آزادشدنش از زندان کماوبیش، شخصیت دورهٔ جوانی خود را حفظ کرد.[۸] علوی را مبارزِ اجتماعیِ چپ می‌شناسند. گرچه نوشته و اثری وجود ندارد که استعداد او را در مقامِ اندیشه‌وری سیاسی‌اجتماعی نشان بدهد. کتاب «پنجاه‌وسه نفر» به‌عنوان اثری سیاسی، فقط شرح مقداری از خاطرات زندان و ماجراهای یاران دربندش است و نویسنده تمایلی به شکافتن دیدگاه‌های سیاسی و تحلیلِ کیفیتِ مرام زندانیانِ سیاسی نداشته است.[۷۵]

علوی؛ تبعیدیِ ذهنی

او به‌عنوان نویسنده «همواره اسیر محدودیت‌های سیاسی» بوده است. شخصیت علوی تا حد زیادی، نمایندهٔ تناقض دردناک شخصیت ماکان، قهرمان محبوب و تراژیک رمان چشم‌هایش است و دو طیف ادبیات و سیاست نیز در نزد علوی، رودرروی هم قرار می‌گیرند. طی بیش از چهل‌وپنج سالی که علوی در مهاجرت به‌سر برد، تا زمان مرگش، هم‌چنان رابطهٔ شورانگیز و ذهنی خود را با ایران حفظ کرده و اگرچه سال‌ها بود که از صحنهٔ سیاست کنار رفته بود نسبت به اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ایران کنجکاو بود و کماکان شیفته و شیدای «تاریخ ملّی» کشورش باقی ماند. در ایامی که آثارش با سانسور دولتی مواجه بود و نام‌بردن از او در مطبوعات ایران قدغن بود، هیچ‌گاه حاضر نشد که گذرنامهٔ غیرایرانی داشته باشد. در حقیقت او "تبعیدی جسمانی" بود و "تبعید ذهنی" نبود و داستانِ ایرانی برای ایرانیان می‌نوشت.[۷۶]

ناهمراهی با حزب توده

در زمان اقامت علوی در برلین شرقی، به‌مرور روابط او با حزب توده تیره شد. او در یکی از یادداشت‌هایش در سال۱۳۵۳ می‌نویسد: «دیروز مراد از لندن آمده بود. دو روز در برلین شرقی بوده. خدا می‌داند چه‌کاری داشت. ظاهراً یکی از حضرات را دیده‌ بود. ایراداتی که به من داشتند این است: در مجلهٔ «کاوه» می‌نویسد، با سفارت آمدوشد دارد، در برلین غربی سخنرانی کرده، وضع خود را با حزب تعیین نمی‌کند. اگر از این کارها دست بردارم، حاضرند اجازه دهند که باز من به خارج مسافرت کنم. مختصر اینکه تا تسلیم نشوم دست از سر من بر نمی‌دارند. به مراد گفتم: هرکاری می‌خواهند بکنند، من تسلیم عرق‌خورها، قالی‌فروشان و قماربازان نمی‌شوم. در مجلهٔ کاوه نوشته بودم و بازهم خواهم نوشت، کلمه‌ای خلاف عقیدهٔ خود، خلاف مصالح عمومی ننوشته‌ام. من همیشه تذکره داشته‌ام و همیشه با سفارت تماس داشته‌ام... وضع من با حضرات روشن است...تره هم برایشان خُرد نمی‌کنم... می‌دانم که در پیکاری نابرابر گیر کرده‌ام. چه باید کرد؟ شکست بهتر از تسلیم است.[۵]

آثار و کتاب‌شناسی

 
"'و از همه‌چیز و همه‌کس پیش از همه خبر داشت.[۷۷]"'
 
"'داستانی قهرمان‌محور[۷۸]"'
"'
 
"'نخستین اثر مستقل ادبی علوی که برخی از داستان‌هایش از هدایت تأثیر پذیرفته است.[۷۹]"'
 
"'رمانی که تا پیش از انقلاب ممنوع‌الچاپ بود و داشتن آن جرم محسوب می‌شد."'
 
""'دیوار سفید"؛ داستانی که علوی به‌زبان آلمانی نوشت.[۸۰]"'
 
""'مجموعه‌داستانی «ورق‌پاره‌های زندان»"؛ پنج داستانی که به‌زبان انگلیسی ترجمه شد.[۸۱]"'

کارنامه و فهرست آثار[۸۲]

  1. "'دیو!...دیو"'، در مجموعهٔ «انیران» همراه‌با دو داستان یکی از هدایت و دیگری از شین پرتو (١٣١٠)
  2. "'باد سام"' (١٣١٠)
  3. مجموعه‌داستانی "'چمدان"'، شامل داستان‌های "'عروس هزارداماد"'، "'چمدان"'، "'قربانی"'، "'تاریخچهٔ اتاق من"'، "'سرباز سربی"' و "'شیک‌پوشی"' (١٣١٣)
  4. مجموعه‌داستان "'ورق‌پاره‌های زندان"'، شامل داستان‌های "'پادنگ"'، "'انتظار"'، "'ستارهٔ دنباله‌دار"'، "'انتظار"'، "'رقص مرگ"'، "'عفو عمومی"' این مجموعه داستان به‌انگلیسی توسط «دنه رفعت» و تحت‌نام The Prison Papers در دانشگاه سیراکوس آمریکا چاپ شد.
  5. "'پنجاه‌وسه نفر"' (١٣٢٣) علوی در این ٢٩ فصل می‌کوشد تا نشان دهد که چگونه با زندانیان رفتار می‌شد و چگونه آنان را زجر می‌دادند چگونه آنان را می‌گرفتند و نابود می‌کردند.[۸۳]
  6. "'دزاشوب"' و "'اجاره‌خانه"' (١٣٢۴)
  7. مجموعه‌داستانی "'نامه‌ها"' شامل "'گیله‌مرد"'، "'نامه‌ها"'، "'خائن"'، "'اجاره‌خانه"'، "'دزآشوب"'، "'یه‌ره‌نیچکا"'، "'یک زن خوشبخت"'، "'رسوایی"'، "'پنج دقیقه پس از دوازده"' (١٣٢٧)
  8. رمان "'چشم‌هایش"' (١٣٣١)
  9. رمان "'سالاری‌ها"'، انتشارات امیرکیبر (١٣۵٧)
  10. "'یکه و تنها"'، انتشارات امیرکیبر (١٣۵٧)
  11. "'میرزا"' شامل پنج داستان "'میرزا"'، "'تحت‌النکی"'، "'احسن‌ القصص"'، "'دربه‌در"'، "'آب"' (١٣۵٧)
  12. "'موریانه"'، انتشارات توس (١٣۵٨)
  13. "'روایت"'
  14. "'اوزبک‌ها"' با شکل‌گیری یادداشت‌های سفر به تاشکند[۸۴]
  15. "'گذشت زمانه"' حاصل آخرین سال‌های عمر علوی[۸۵]
  16. "'خاطرات بزرگ علوی"' این کتاب حاصل گفت‌وگوی "حمید احمدی" با بزرگ علوی در ٢٩ دیدار[۸۶]
  17. نمایشنامهٔ "'دوشیزه اورلئان"' اثر شیلر (ترجمه به‌فارسی)
  18. نمایشنامهٔ "'کسب‌وکار خانم وارن"' اثر برناد شاو (ترجمه به‌فارسی)
  19. "'گل‌های سفید"' اثر اشتفان تسوایک (ترجمه به‌فارسی)
  20. صفحاتی از "'حماسهٔ ملّی ایرانیان"' اثر نُلِدکه (ترجمه به‌فارسی)
  21. "'نخستین عشق من"' اثر گورگی (ترجمه به‌فارسی)
  22. "'باغ آلبالو"' اثر چخوف (ترجمه به‌فارسی)
  23. "'گل‌های آبی"' اثر واندا واسیلوکایا (ترجمه به‌فارسی)
  24. "'دوازده ماه"' اثر ساموئل مارشاک (ترجمه به‌فارسی)
  25. نمایشنامهٔ "'مستنطق"' اثر جی.بی. پریستلی
  26. "'افسانهٔ آفرینش"' و مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه هدایت، حاجی‌آقا، "'علویه‌خانم"' و رمان بوف کور، (ترجمه به‌آلمانی)
  27. مجموعه‌داستانی "'دو شوهر"' شامل ٢٢ داستان از ۱۷ داستان‌نویس ایرانی همچون هدایت، نوشین، چوبک، رسول پرویزی، مهشید امیرشاهی، امین فقیری، فریدون تنکابنی، غلام‌حسین ساعدی، بهرام صادقی، جمال میرصادقی و محمود دولت‌آبادی... (ترجمه به‌آلمانی)
  28. "'افسوس که نامهٔ جوانی طی شد"' ترجمهٔ رباعیات خیام به‌قلم مارتین رمانه، با دو مقاله از ریپکا و علوی
  29. "'هفت پیکر نظامی گنجوی"' با عنوان هفت‌ شاهزاده‌‌خانم (ترجمه به‌آلمانی)
  30. "'ایران مبارز"' دربارهٔ ملی‌شدن صنعت نفت و محمد مصدق (به‌آلمانی)
  31. "'نفت خونین"' دربارهٔ نقش صنعت نفت در ساختار اقتصادی ایران (به‌آلمانی)
  32. "'ایران کشور گل و بلبل"' دربارهٔ زندگی و فرهنگ مردم ایران و دگرگونی‌های آن پس از انقلاب مشروطه (به‌آلمانی)
  33. "'کتاب درسی فارسی"' برای آلمانی‌زبان‌ها با کمک مانفرد لورنس
  34. "'تاریخ تحول ادبیات جدید ایران"' (به‌آلمانی)
  35. داستان "'دیوار سفید"' (به‌آلمانی)

سبک و لحن و ویژگی آثار

علوی را در ردیف‌های نخست فهرست داستان‌نویسان ایران می‌شمرند که در توجه به «دیدگاه» و اینکه چه‌ کسی از چه‌ زاویه‌ای واقعیت را می‌بیند و ماجرا را روایت می‌کند، رویکردی مدرن دارد. انتخاب دیدگاهِ مناسب، نمودار آشنایی او با فنون داستان‌نویسی است. ساختار اغلب داستان‌های علوی براساس حیرت‌زدگی و جست‌وجو برای کشف راز، شکل گرفته است.[۸۷]
علوی با گنجاندن نشانه‌ای از متن، لایه‌ای زیرسطح بیرونیِ آن تعبیه می‌کند و خواستار تلاش خواننده برای درک دقیق‌تر متن می‌شود: چمدان در داستان چمدان، مجسمهٔ سربی در داستانِ سرباز سربی، عروسک‌چرخان در داستان عروسِ هزارداماد نمونه‌ای از این نشانه‌ها هستند. اشیا در داستان‌های او نقش صرفاً تزیینی ندارند؛ بلکه با درآمدن به خدمت داستان، کارکرد روایی می‌یابند و در ایجاد رابطه میان شخصیت‌ها و دریافت خواننده از داستان سهیم می‌شوند.[۸۸]
علوی برخی از داستان‌هایش را در ارتباط بینامتنی با آثار دیگر پدید می‌آورد. او برای "تاریخچهٔ اتاق من" که از نخستین نمونه‌های بینامتنیت در داستان‌نویسی ایران به‌شمار می‌رود، داستانی از آرتور شنیتسلر را برای «چارچوب ارجاع» بر‌می‌گزیند. آنگاه با برقراری رابطه‌ای با قصهٔ شنیتسلر، معنای متن خود را به‌جای آنکه بیان کند «نشان» می‌دهد و از این راه، به خواننده برای درک متن کمک می‌کند.[۸۹]
در دههٔ بیست تاسی بخش‌هایی از ادبیات معاصر تحت‌تأثیر رئالیسم‌سوسیالیستی روسی قرار گرفت. در این دوره، علوی نویسنده‌ای بود که درعین وابستگی به حزبی چپ‌گرا شخصیت‌های داستانی خود به‌ویژه زنان را از خانواده‌های مرفه بر‌می‌گزید و ضمن وصف آنان، تصویرهایی گران‌بار از شیفتگی به خانه‌ها و مهمانی‌های اشرافی ارائه می‌داد؛ خانه‌هایی که در آن‌ها از مسائل هنری و اجتماعی گفت‌وگو می‌شد و از پسِ پرده‌های کلفتِ اتاقِ نیمه‌تاریک‌شان، آهنگ سمفونی به‌گوش می‌رسید.[۸۷]
تجربه‌های خانوادگی و اجتماعی، آشنایی با ادبیات اروپا، روزنامه‌نگاری ادبی و سیاسی، تخیل خلاق، نویسنده‌ای انسان‌گرا به نام بزرگ علوی پدید آورده است. او در مقام نویسنده، چندان که خود می‌پنداشت ناکام نبود. در داستان‌های خود صداهای تازه‌ای از روشن‌فکران زندان‌دیده و فعالان‌سیاسی مهاجر گرفته تا روس‌ها و لهستانی‌های هجرت‌کرده به ایران را، به گوش مخاطبانش رساند و در بازنمایی روابط عاشقانه و شوریده‌حالی‌های رمانتیک، ظرافت نشان داد.[۹۰]
علوی پایه‌گذار "'ادبیات زندان"' و "'ادبیات مهاجرت"' است و در پاره‌ای از داستان‌هایش تصویرِ زندگی خشن و زخمت و ناشاد زندانیان و مهاجران مشهود است.[۹۱]
علوی اغلب چهره‌های داستانی خود را از میان روشن‌فکران حسّاس و گاه مبارزِ طبقهٔ متوسط شهری بر می‌گزیند. سرنوشت آنان که معمولاً گرفتار ماجراهای عاشقانهٔ ناکام یا بیماری‌هایی چون سل می‌شوند، جز جنون و مرگ نیست. آنچه از نخستین آثار علوی تا آخرین آن‌ها درخورِ توجه است ضدیتِ آشکار هرچند نومیدانهٔ قهرمانان داستان‌ها با سنت‌ها و رسم‌های کهنه و پذیرفته‌شده است. به‌رغم دغدغه‌های سیاسی نویسنده، داستان‌هایش عاطفی است و در آن زنان چهره‌ای فداکارتر و دوست‌داشتنی‌تر از مردان دارند. زن‌ها نقشی منفعل ندارند و پویا هستند، زبان می‌گشایند و امکان بازگویی هراس‌ها و آرزوهای خود را دارند و این خصلت به داستان‌ها بُعد روان‌شناختی می‌بخشد.[۹۲]

بررسی چند اثر

چشم‌هایش

در اردیبهشت١٣٣١، چاپ رنگینِ تهران رمانی را در ١٨٧ صفحهٔ قطع وزیری، به‌طبع رساند که سبب تثبیت جایگاه علوی به‌عنوان یکی از نوآوران رمان ایرانی شد. این رمان به‌زبان‌های آلمانی و انگلیسی و لهستانی بعدها ترجمه شد. قدرت نویسنده در به‌کارگیری شگرد ادبیِ «جست‌وجو برای کشف» و ایجاد تعلیق و کشش داستانی مناسب، چشم‌هایش را در جایگاه رمانی پرخواننده و یکی از «ده رمان بزرگ ایران» نشانده است. هیچ‌یک از رمان‌های بعدی علوی از نظر هنری و فکری در حد چشم‌هایش نیست.[۹۳] در آغاز رمان، تهران و خفقان حاکم بر آن توصیف می‌شود. در بخشی از آغاز رمان آمده است:
"'«شهر تهران خفقان گرفته‌بود، هیچ‌کس نفسش درنمی‌آمد، همه از هم می‌ترسیدند، خانواده‌ها از کسانشان می‌ترسیدند، بچه‌ها از معلمان‌شان، معلمان از فرّاش‌ها و فرّاش‌ها از سلمانی و دلّاک. همه از خودشان می‌ترسیدند، از سایه‌شان باک داشتند... سکوت مرگ‌آسایی در سرتاسر کشور حکم‌فرما بود. همه خود را راضی قلمداد می‌کردند. روزنامه‌ها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند. مردم تشنهٔ خبر بودند و پنهانی دروغ‌های شاخدار پخش می‌کردند. کی جرأت داشت علنی بگوید که فلان چیز بد است، مگر می‌شد که در کشور شاهنشاهی چیزی بد باشد.»"'
نقاش بزرگ، استاد ماکان، در ۷دی‌۱۳۱۷ درحالی‌که بیش از سه سال در کلات و در تبعید بوده است به‌صورت مشکوکی می‌میرد. رژیم برای سرپوش گذاشتن بر جنایت، نمایشگاهی از آثار او ترتیب می‌دهد؛ ولی به‌دلیل هجوم مردم به نمایشگاه، آن را تعطیل می‌کند. از ماکان آثار بسیاری برجای مانده است نظیر «چشم‌هایش». راز این تابلو تبدیل به معما شده است. ناظم به‌عنوان راوی داستان که مسئولیت مدرسهٔ نقاشی استاد ماکان را بعد از مرگ او به‌عهده دارد، درصدد کشف راز تابلوی چشم‌هایش بر می‌آید.[۹۴] از این راه تعلیق مناسبی پدید می‌آید و خواننده کنجکاو می‌شود که بداند «بعد چه خواهد شد؟»
در فصل اول، از دید ناظم، با شخصیت استاد ماکان آشنا می‌شویم. روشن‌فکری که در اروپا تحصیل کرده، علاقه‌ای به آداب و رسوم دست‌وپاگیر ندارد و به مبارزه به دیکتاتوری برخاسته است. برخی استاد ماکان را ترکیبی از کمال‌الملک و صادق هدایت و تقی ارانی بازشناخته‌اند.[۹۵] در فصل دوم، ناظم با فرنگیس، ملّاک‌زاده زیبا و جسور که درسال‌مرگ استاد به دیدن تابلوهای او آمده است، روبه‌رو می‌شود. علوی حول‌وحوش این «زن ناشناس» جو افسون‌کننده‌ای از رمز و راز می‌سازد.[۹۶] توصیف گشت‌وگذار فرنگیس و ماکان در کنار رود کرج، که از صحنه‌های رایج ادبیات عاشقانهٔ آن‌زمان است رمانتیک‌ترین صفحات چشم‌هایش را می‌سازد.[۹۷] چشم‌هایش نخستین رمان فارسی است که نقش اصلی و تعیین‌کننده در آن به یک زن واگذار شده است.[۹۸]
چشم‌هایش یک نسل خوانندهٔ فرویدنیچه‌ای پس‌انداخت که دخترهایش شلاق‌کِش بودند و پسرهایش بی‌اعتنا.[۹۹] انتشار این رمان واکنش‌های متفاوتی را برانگیخت.
آل‌احمد صفحاتی از این رمان را مشابه مقاله‌های حزبی می‌داند و خانلری می‌گوید: نخستین نمونهٔ چشم‌هایش که علوی برای من و هدایت و چوبک خوانده بود «رمانی لطیف و احساساتی» بود که بعداً از اساس دگرگون شد و به‌صورت کتابی حزبی درآمد؛ اما علوی گفتهٔ خانلری را رد کرده است و گفته نسخهٔ دست‌نویس را برای خانلری نخوانده و آن را تغییر نداده است. ولی شدیدترین حمله‌ها از ناحیهٔ رفقای سیاسی و منتقدان حزبی او صورت گرفت. همچون به‌آذین که همدلی نویسنده با شخصیت فرنگیس را مهم‌ترین مشکل رمان می‌داند و علوی را نکوهش می‌کند که چرا استادِ مبارز را به‌حد کافی مثبت تصویر نکرده است.[۱۰۰]
شهرنوش پارسی‌پور در ده‌سالگی این رمان را خوانده و از تأثیر درخور تأمل آن بر خود، سخن گفت که علوی برایش به‌صورت چهره‌ای اسطوره‌ای در آمده بود. به‌طوری‌که بعدها هنگامی‌که نخستین رمان خود «"سگ و زمستان بلند"» را می‌نوشت، چشم‌هایشِ بزرگ علوی مد نظرش بود و می‌کوشید ادبیاتی در این مایه به‌وجود آورد.[۷]

پادنگ[۱۰۱]

در این داستان راوی زندانیِ سیاسی است که به هفت‌سال زندان محکوم شده و دو سال از محکومیتش گذشته است. پادنگ حدیث‌نفس یا ترجمهٔ احوال راوی نیست، بلکه تصویر گرده‌وار یا شماتیک و گذران زندانی عادی، مردی روستایی به‌نام غلام‌حسین است که به‌ اتهام قتل پسرش یا پسرخوانده‌اش زندانی است. داستان ساختاری نقلی دارد و زبانی تشریحی و مباحثه‌ای. آغاز داستان از آزادشدن غلامحسین از زندان در روز قبل خبر می‌دهد و این افتتاحیه کنجکاوی خواننده را بر می‌انگیزد. نویسنده به معرفی غلام‌حسین می‌پردازد البته به استناد اظهارنظرهای زندانیان دیگر. خواننده از همان ابتدا با «مجهول» روبه‌رو می‌شود. راوی اظهارات پراکنده و گاهی ضدونقیض از آنان نقل می‌کند. درواقع علوی ازمنظر راوی، موضعی قاطع دربارهٔ آدم اصلی داستان و آدم‌های پیرامون نمی‌گیرد و خواننده را در موضعی انفعالی قرار نمی‌دهد. این‌ گونه‌ است که خواننده، "'داستان را مصرف نمی‌کند بلکه آن را بازتولید می‌کند."'

پنجاه‌وسه نفر[۱۰۲]

علوی در این کتاب به شرح ایام مصیبت‌بار سال۱۳۱۵ یعنی زمان دستگیری‌ و زندانی‌شدنش، می‌پردازد. یاران او و وضعیت روحی و روانی آنان هم در این کتاب توصیف شده‌ است. سال‌های زندان و رفتار زندان‌بانان و نیز فشارهای روحی ایام زندان به‌روشنی در این کتاب نشان داده شده‌ است و به‌همین‌دلیل پس از انتشار استقبال گسترده‌ای پیدا کرد.[۱۰۳] در این داستان «عنصر زمانی» وابستگی به زمانی معین، یعنی زمانِ عینی سال‌های مبارزه با مرگ و رنج و بدبختی و مصیبت، مشهود است. علوی در این داستان ماجرای توقیف و شکنجه و محاکمه و هول‌وهیجان ایامِ دراز حبس را با زبانی گزارشی و تبلیغی و گاه عبوس نوشته است. «پنجاه‌وسه نفر» در زمان انتشار خود، چون خبر و گزارشی داغ از وحشیگری و دژخویی زندان‌بانان رضاشاهی، غوغایی به‌پا کرد و در ساختن و بافتن افسانهٔ قهرمانان و رهبران سیاسی سخت مؤثر افتاد؛ اما سال‌هاست که دیگر کسی آن را نمی‌خواند و حتی نام آن را به‌زبان نمی‌آورد. خود علوی در اوایل سال١٣۵٨ در زمان مساعدی که پنجاه‌وسه نفر آزادانه در اختیار نسل جوان انقلابیان قرار گرفته بود، گفت: "'«من این روزها که گه‌گاهی کتاب را ورق می‌زنم تعجب می‌کنم که مردم چطور آن را می‌خوانند. من از آدم‌های این کتاب که بعدها به‌عنوان رجال مملکت معرفی شدند و افتضاح بارآوردند، تحلیل‌هایی کرده‌ام که حالا شرمنده می‌شوم.»"'

گیله‌مرد[۱۰۴]

داستان «گیله‌مرد» نمونهٔ مناسب از واقع‌گرایی اجتماعی علوی است. دهقانی‌یاغی، دستگیر شده و دو مأمور امنیه، وکیل‌باشی و بلوچ او را از راه جنگل طوفان‌زده، برای بازجویی به شهر می‌برند. نویسنده در حین حرکت سه مرد، نوعِ نگاه متفاوت چهره‌های داستانی را به زندگی می‌نمایاند، رابطهٔ آن‌ها را شکل می‌دهد و از طریق سخنان وکیل‌باشی و بازگشت‌های ذهنی گیله‌مرد، حال‌وهوای اجتماعی دورهٔ طغیان رعیت‌ها را نشان می‌دهد. وصف وقایعِ سفر عینی سه همسفرِ اجباری، با سفر ذهنی گیله‌مرد و بلوچ می‌آمیزد و هویت آن‌ها را شکل می‌دهد. داستان ضمن سخنان امنیه و تفکرات زندانی پرورش می‌یابد و به‌تدریج گره‌هایش باز می‌شود. پس از هجوم دهقانان به مأموران وصول سهم‌اربابی، همسر گیله‌مرد کشته‌شده و او همراه جمعی از دهقانان رانده‌شده از زمین به جنگل زده اما وقتی برای دیدن فرزندش به خانه آمده، دستگیر شده است. علوی با نورها و رنگ‌ها و صداهای جنگل، احساسات و عواطف شخصیت‌ها را نشان داده است و با شرح هیجان‌های درونی که همچون نیرویی آشفته در فوران‌اند، توصیف واقعی بیرونی را رنگ‌آمیزی می‌کند و از آشفتگی طبیعت بهره می‌برد تا راهی به آشوب ذهنی گیله‌مرد بگشاید:
"'«باران هنگامه کرده بود. باد چنگ می‌انداخت و می‌خواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجر می‌کشید می‌آمد. غرش باد آوازهای خاموشی را افسارگسیخته کرده بود. رشته‌های باران آسمان تیره را به زمین گل‌آلود می‌دوخت. نهر طغیان کرده بود وآب‌ها از هر طرف جاری بود.»"'
علوی با تأکید بر نوع رابطه‌ای که بین سه مرد شکل می‌گیرد تعلیق داستان را می‌سازد. امنیهٔ بلوچ در غیاب وکیل‌باشی با جلب اعتماد گیله‌مرد، آن دو را درگیر بازی یچیده‌ای می‌کند و با دسیسه‌ای که می‌چیند، آنان را درست در همان زمانی که فکر می‌کنند به پیروزی نزدیک‌اند از پای در می‌آورد. "اکبر رادی" در نقدی معتقد است که گیله‌مرد تمام عناصر مادی و معنوی داستانِ «اقلیمی» را دارد. زمان، مکان، آدم‌ها، موضوع، حتی برش‌های نازکی از گویش گیلکی و به‌رغم درونمایهٔ مسلکی، جهانی‌ترین داستان کوتاهی است که نسل اول داستان‌نویسان ما به‌فارسی نوشته‌اند.

علوی‌شناسی[۱۰۵]

علوی ۲۵ سال ممنوع‌القلم بود و کسی اجازه نداشت مطلبی دربارهٔ کار ادبیِ او بنویسد، اکثر خوانندگان با انگیزه‌ای سیاسی به سراغ داستان‌هایش می‌رفتند. خانلری اولین کسی بود که ضمن سخنرانی در نخستین کنگرهٔ نویسندگان در سال١٣٢۵، به‌شیوهٔ روایت علوی پرداخت و داستان‌هایش را نقد کرده است. پس از انتشار رمان چشم‌هایش پنج نقد درباره این اثر چاپ شد:
 Y به‌قلم‌ به‌آذین در فرهنگ نو
 Y به‌قلم‌ شروین در کبوتر صلح
 Y به‌قلم‌ حسین‌علی ملاح در جهان نو
 Y به‌قلم‌ گ. در علم و زندگی
 Y به‌قلم‌ خانلری در مجلهٔ سخن
در دهه سی آثار علوی به گلچین‌های ادبی راه پیدا می‌کند و مهدی حمیدی‌شیرازی در "جلدِ اول دریای گوهر" و فریدون کار در "پنج شعلهٔ جاوید" داستانی از علوی را نقل می‌کنند. ازآن‌پس هیچ منتخبی از داستان‌های معاصر فارسی، بدون اثری از علوی پدید نمی‌آید. پس از کودتای ٢٨مرداد۱۳۳۲، نشریات ایران نمی‌توانند اثری از علوی یا آرای منتقدان دربارهٔ کار ادبیِ او چاپ کنند.
در سال‌های ١٣٣٠تا١٣۴۴، محمدعلی جمال‌زاده با معرفی ِ چند کتاب آلمانی‌زبانِ علوی مثل "دیوار سفید" یا ترجمهٔ چشم‌هایش، در مجلهٔ راهنمای کتاب، در جهت شکستن یخبندانِ سخن‌گفتن از آثار علوی می‌کوشد. پس از گذشت چهارده سال از کودتا، علی‌اکبر کسمایی ضمن یادداشت‌هایی از نویسندگان معاصر برای مجلهٔ فردوسی از علوی می‌نویسد؛ اما مهم‌تر از آن سلسله مصاحبه‌های صدرالدین الهی با پرویز خانلری دربارهٔ هدایت و علوی و چوبک است که در مجلهٔ سپیدوسیاه (١٣۴۴تا١٣۴۶) به‌چاپ می‌رسد؛ ولی با اخطار ادارهٔ سانسور مواجه می‌شود و چاپ گفت‌وگوها در مجله متوقف می‌شود.
تا سقوط سلطنت، از بررسی آثار داستانی علوی در مطبوعات داخل کشور، جز اشاره‌ای در مقالهٔ «نگاهی کوتاه به داستان‌نویسی معاصر ایران» (سخن، ١٣۵٧) به‌قلم جمال میرصادقی خبری نیست.
در سال‌های پس از انقلاب، علوی با چاپ آثار پیشین و تازه دوباره به بازار ادب درآمد و مقاله‎‌ها و پایان‌نامه‌هایی درباره خودش و آثارش چاپ شد.

گزیدهٔ کتاب‌هایی دربارهٔ علوی[۱۰۶]

  1. "'داستان کوتاه ایران (٢٣داستان از ٢٣ نویسندهٔ معاصر)"'، محمد بهارلو، انتشارات طرح نو،چاپ اول، پاییز١٣٧١
  2. "'هفتاد سخن"'، پرویز ناتل خانلری، انتشارات توس، چاپ اول، زمستان١٣۶٩
  3. "'قصه‌نویسی"'، رضا براهنی، انتشارات نشر نو، چاپ سوم، سال١٣۶٢
  4. "'نویسندگان پیش‌رو ایران"'، محمدعلی سپانلو، انتشارات کتاب زمان، چاپ اول، سال١٣۶٢
  5. "'نقد آثار بزرگ علوی"'، عبدالعلی دستغیب، انتشارات فرزانه، چاپ اول، مهر١٣۵٨
  6. "'چو ماهی افتاده بر خاک"'، مجتبی کولی‌وند، نشر اندیشه(آلمان)
  7. "'نوشتن در غربت"'، مجتبی کولی‌وند، نشر اندیشه(آلمان)

برخی از مقاله‌ها[۱۰۷]

  1. "'بزرگ علوی از دیدگاه پرویز خانلری"'، پرویز خانلری، امید، آذر١٣۶۶، شمارهٔ ٢، صفحات ٢٠تا٢٨
  2. "'نقدی بر ورق‌پاره‌های زندان"'، ارژنگ اسعد، عاشقانه(آمریکا)، سال دهم، اردیبهشت١٣٧٣، شمارهٔ١٠٩، صفحات ٧٢تا٧۴
  3. "'یادی از بزرگ علوی"'، محمد برقعی، عاشقانه(آمریکا)، سال دهم، اردیبهشت١٣٧٣، شمارهٔ١٠٩، صفحات ٨٧تا٨٨
  4. "'پای صحبت علوی"'، فریدون تنکابنی، عاشقانه(آمریکا)، سال دهم، اردیبهشت١٣٧٣، شمارهٔ١٠٩
  5. "'بزرگ علوی؛ زندهٔ بیدار"'، غلام‌حسین ساعدی (گوهرمراد)، عاشقانه، سال دهم، اردیبهشت١٣٧٣، شمارهٔ١٠٩، صفحات ٨١تا٨۵
  6. "'بزرگ علوی"'، کاوه بهمن بوستان، سال دوازدهم، شمارهٔ١، صفحات ۴٧تا۴٨
  7. "'جامعه‌شناسی زبان و نسل اول نویسندگان ما"'، محمد بهارلو، نگاه نو، بهمن١٣٧۴، شمارهٔ٢٧، صفحات ٩٧تا١١١
  8. "'به پاس دوستی هفتادساله با دودمان علوی"'، محمدعلی جمال‌زاده، کلک، آبان و بهمن١٣٧۵، شمارهٔ٨٠تا٨٣، صفحات ٧۶١تا٧۶٧
  9. "'در سوگ یار هدایت و همکار ارانی"'، انور خامه‌ای، کلک، آبان و بهمن١٣٧۵، شمارهٔ٨٠تا٨٣
  10. "'چشم‌های او و پاهای ما"'، علی‌اشرف درویشیان، فرهنگ توسعه، سال ششم، فروردین١٣٧۶، شمارهٔ ٢۶،صفحات ١٣تا١۴
  11. "'هویت زنانه در آثار علوی با تکیه بر چشم‌هایش و «موریانه»"'، نسترن موسوی، آدینه، تیر۱۳۷۶، شمارهٔ١٣٧۶، صفحات ٣٧تا۴٠
  12. "'سه روح در یک بدن"'، نادر نادرپور، عاشقانه، سال دهم، اردیبهشت١٣٧۶، شمارهٔ١٠٩
  13. "'آقابزرگ آخرین بازماندهٔ گروه ربعه هم رفت"'، محمد بهارلو، دنیای سخن، سال یازدهم، شمارهٔ٧٢، صفحات ١٢تا١٣

جستارهای وابسته

  1. بررسی ساختار زمانی در «چشم‌هایش»، نویسندگان: اسماعیل صادقی محمود و آقاخانی بیژنی، مطالعات داستانی سال اول، زمستان۱۳۹۱، شمارهٔ۲
  2. بررسی داستان «اجاره خانه» از «بزرگ علوی» براساس نظریه جامعه‌شناسی محتوا، نویسندگان: میثم زارع و جهانگیر صفری، مطالعات داستانی سال اول، تابستان۱۳۹۲، شمارهٔ۴
  3. بررسی سمبولیسم اجتماعی در داستان «گیله‌مرد»، نویسندگان: نویسنده: مصطفی گرجی و سولماز مظفری، مطالعات داستانی، سال دوم، زمستان۱۳۹۲، شمارهٔ۲ (پیاپی ۶)
  4. زوال پدرسالاری در داستان‌های بزرگ علوی، نویسندگان: میثم زارع و جهانگیر صفری، پژوهش‌های نقد ادبی و سبک‌شناسی، تابستان١٣٩٢، سال سوم، شمارهٔ١٢
  5. «گیله‌مرد» بزرگ علوی علیه ایدئولوژی یا ابزاری ایدئولوژیک؟ نویسندگان: مهدی جاویدشاد و بهی حدایق، نقد ادبی، سال یازدهم، پاییز۱۳۹۷، شمارهٔ۴۳
  6. طبقه‌بندی تشبیهات در دو مجموعه داستان «چمدان» و «ورق پاره‌های زندان» از بزرگ علوی، نویسنده: میثم زارع، علوم ادبی، سال هشتم، پاییزوزمستان۱۳۹۷، شمارهٔ۱۴
  7. ساختار زمان در رمان چشم‌هایش از منظر معنی‌شناسی شناختی، نویسندگان: فرهاد دعوت‌خواه و محمدامین صراحی و بهزاد برکت، نقد و نظریه ادبی، سال اول، بهاروتابستان۱۳۹۵، شماره۱
  8. انتروپی در طبیعت و جامعه در داستان «گیله‌مرد»، نویسنده: زهرا پارساپور، ادبیات پارسی معاصر، سال چهارم، زمستان۱۳۹۳، شمارهٔ۴ (پیاپی ۱۲)

نوا، نما، نگاه

پانویس

  1. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٨٣.
  2. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٧۵.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ احمدی، خاطرات بزرگ علوی.
  4. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٧۵.
  5. ۵٫۰۰ ۵٫۰۱ ۵٫۰۲ ۵٫۰۳ ۵٫۰۴ ۵٫۰۵ ۵٫۰۶ ۵٫۰۷ ۵٫۰۸ ۵٫۰۹ ۵٫۱۰ ۵٫۱۱ «یادداشت‌های بزرگ». 
  6. مؤمنی، در خلوت دوست، ١٨٣.
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١١.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١١.
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ دهباشی، یاد بزرگ علوی، ٩.
  10. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١٣.
  11. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٢٠.
  12. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١۴.
  13. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١٢.
  14. دهباشی، یاد بزرگ علوی، ١٠.
  15. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١۵.
  16. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٢۶.
  17. بهارلو، برگزیدهٔ آثار بزرگ علوی، ٩٢.
  18. بهارلو، برگزیدهٔ آثار بزرگ علوی، ٩۴.
  19. بهارلو، برگزیدهٔ آثار بزرگ علوی، ٩۶.
  20. بهارلو، برگزیدهٔ آثار بزرگ علوی، ١۵٢.
  21. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ١٧٣.
  22. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ١۶٨.
  23. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ١٧٣.
  24. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ١٩۴تا٢٠۴.
  25. احمدی، ما هم در این خانه حقی داریم، ٣٩تا۴٢.
  26. دهباشی، یاد بزرگ علوی، ١١تا٣٨.
  27. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٧۵تا٨٣.
  28. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١۵.
  29. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٧.
  30. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٧.
  31. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١۶.
  32. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١۶تا١٧.
  33. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٨.
  34. ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٨.
  35. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ١١۵.
  36. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٢١.
  37. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٢٣.
  38. ۳۸٫۰ ۳۸٫۱ ۳۸٫۲ میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٢۴.
  39. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٢۵.
  40. «آقابرزرگ علوی در قریب یک قرن». 
  41. «درگذشت مجتبی بزرگ علوی». 
  42. «غروب بزرگ علوی». 
  43. مؤمنی، در خلوت دوست، ٢٩١.
  44. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٢٩تا٣١.
  45. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٣١.
  46. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٣٩.
  47. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۴٠.
  48. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۴٢.
  49. مؤمنی، در خلوت دوست، ٢٩٧.
  50. دهباشی، یاد بزرگ علوی، ٣۶.
  51. «اقتباس موسیقایی چشم‌هایش». 
  52. «بزرگ علوی به روایت دوربین». 
  53. «بزرگ علوی و هدایت». 
  54. بهارلو، برگزیدهٔ آثار بزرگ علوی، ۵٢۶.
  55. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ۴۴٩تا۴۵۶.
  56. مؤمنی، در خلوت دوست، ١٨٩تا٢۵١.
  57. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٢.
  58. مؤمنی، در خلوت دوست، ٢٩٣.
  59. «بزرگ علوی و میرصادقی». ایبنا. 
  60. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠١.
  61. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٣.
  62. «بزرگ علوی و پاینده». 
  63. «علوی و پاینده». 
  64. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١١۶.
  65. بزرگ علوی، بزرگ‌مرد ادبیات ستیز و تعمق. ۴۶. 
  66. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٧۴.
  67. بزرگ علوی: ستایش زندگی. ۴٢. 
  68. بهارلو، برگزیدهٔ آثار بزرگ علوی، ١٠٠.
  69. بزرگ علوی: ستایش زندگی. ۴٠. 
  70. بهارلو، برگزیدهٔ آثار بزرگ علوی، ٩٨.
  71. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ٩٨.
  72. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ١٩٣.
  73. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۸۲.
  74. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۵۰.
  75. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١۶.
  76. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١٣.
  77. «سالاری‌ها». 
  78. «گیله‌مرد». 
  79. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١٨.
  80. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ٢٩٨.
  81. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ٢٩٩.
  82. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ۴٣٧تا۴۴١.
  83. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۴٣.
  84. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۴۵.
  85. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۴٧.
  86. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۵١.
  87. ۸۷٫۰ ۸۷٫۱ میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٩٩.
  88. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠٠.
  89. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠١.
  90. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٢٧.
  91. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١٢.
  92. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۵٩تا۶٠.
  93. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠٣.
  94. عسگری حسنکلو، جامعه‌شناسی رمان فارسی، ۱۵۹و۱۶۴.
  95. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١١٠.
  96. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠۴.
  97. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠۶.
  98. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠٩.
  99. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠۶.
  100. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠٧.
  101. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٢٧تا٢٩.
  102. بهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٢٢تا٢٣.
  103. عسگری حسنکلو، جامعه‌شناسی رمان فارسی، ۱۶۳و۱۶۴.
  104. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٨٢تا٨۵.
  105. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٢٨تا١٣١.
  106. بهارلو، برگزیدهٔ آثار بزرگ علوی، ۵٣٢.
  107. بهارلو، برگزیدهٔ آثار بزرگ علوی، ۵٢٨تا۵٣١.
  108. «بزرگ علوی در جمع نویسندگان در آلمان». 

منابع

  1. خاطرات بزرگ علوی. به کوشش حمید احمدی. تهران: دنیای کتاب. ۱۳۷۷. شابک ۹۶۴-۵۸۷۰-۷۱-۲-.
  2. دهباشی، علی (۱۳۹۶). یاد بزرگ علوی. تهران: ثالث. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۸۰-۰۹۲-۵.
  3. میرعابدینی، حسن (۱۳۹۶). پیشهٔ دربه‌دری زندگی و آثار بزرگ علوی. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۸۹۶-۶.
  4. بهارلو، محمد (۱۳۹١). بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال یا روشن‌اندیش. تهران: به‌نگار. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۳۳۲-۷۲-۰.
  5. احمدی، حمید (۱۳٧٧). خاطرات بزرگ علوی. تهران: دنیای کتاب. شابک ۹۶۴-۵۸۷۰-۷۱-۲.
  6. مؤمنی، باقر (۱۳٨٢). در خلوت دوست (نامه‌های بزرگ علوی به باقر مؤمنی). تهران: عطائی. شابک ۹۶۴-۳۱۳-۵۸۶-۱.
  7. بهارلو، محمد (۱۳٧٧). برگزیدهٔ آثار بزرگ علوی. تهران: علم.
  8. احمدی، حمید (۱۳٨٣). ما هم در این خانه حقی داریم(خاطرات نجمی علوی). تهران: اختران. شابک ۹۶۴-۷۵۱۴-۳۲-۸.
  9. «بزرگ علوی، ستایش زندگی». دنیای سخن، ش. ٧٣ (اسفند۱۳٧۵). 
  10. «بزرگ علوی، بزرگ‌مرد ادبیات‌ستیز و تعمق». دنیای سخن، ش. ٧٣ (اسفند۱۳٧۵). 
  11. اتحاد، هوشنگ (۱۳۹۳). پژوهشگران معاصر ایران. ۲و۱۱. تهران: فرهنگ معاصر.
  12. عسگری حسنکلو، عسگر (۱۳۹۴). جامعه‌شناسی رمان فارسی. تهران: نگاه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۳۷۶-۰۰۲-۸-.


پیوند به بیرون

  1. «بزرگ علوی و یادداشت‌هایش». بخارا وب، اسفند١٣۹۶. بازبینی‌شده در ١۵دی۱۳۹٨. 
  2. «اقتباس موسیقیایی از چشم‌هایش». آپارات، ١٣۹٧. بازبینی‌شده در ٢٣دی۱۳۹٨. 
  3. «اتوبیوگرافی بزرگ علوی». تماشا، فروردین١٣۹۶. بازبینی‌شده در ٢٣دی۱۳۹٨. 
  4. «بزرگ علوی از هدایت می‌گوید». دیدو، ١٣۹۶. بازبینی‌شده در ٢٣دی۱۳۹٨. 
  5. «پرهيز از انفعال ويژگی اصلی آثار بزرگ علوی است». خبرگزاری ایبنا، ۱۲بهمن۱۳۸۸. بازبینی‌شده در ٢٣دی۱۳۹٨. 
  6. «چشم‌هايش چرا نام اثر بزرگ علوی شد». باشگاه خبرنگار جوان، ۱۵شهريور۱۳۹۱. بازبینی‌شده در ٢٣دی۱۳۹٨. 
  7. «دریغ که بزرگ علوی به حزب توده گروید». تاریخ ایرانی، ۱۶شهریور۱۳۹۱. 
  8. «معرفی کتاب سالاری‌ها». انتشارات نگاه. بازبینی‌شده در ٢٣دی۱۳۹٨. 
  9. «معرفی کتاب گیله‌مرد». انتشارات نگاه. بازبینی‌شده در ٢٣دی۱۳۹٨. 
  10. «دیدار نویسندگان با بزرگ علوی در ایران». بنیاد هوشنگ گلشیری. بازبینی‌شده در ٢٣دی۱۳۹٨. 
  11. «آقابزرگ علوی در قریب یک قرن». پارسی‌گوی، ۲۱دی۱۳۹۰. بازبینی‌شده در ۱۳بهمن۱۳۹۸. 
  12. «درگذشت مجتبی بزرگ علوی». پارسینه، ۲۹مرداد۱۳۹۲. بازبینی‌شده در ۱۳بهمن۱۳۹۸. 
  13. «غروب بزرگ علوی». آفتاب، ۱۸اردیبهشت۱۳۹۲. بازبینی‌شده در ۱۳بهمن۱۳۹۸.