ابوالفضل زرویی نصرآباد
ابوالفضل زرویی نصرآباد، طنزپرداز، پژوهشگر و شاعر معاصر است.
ابوالفضل زرویی نصرآباد | ||||
---|---|---|---|---|
عبید زاکانی طنز معاصر | ||||
زادروز | ۱۵اردیبهشت۱۳۴۸ | |||
مرگ | ۱۰آذر۱۳۹۷ | |||
ملیت | ایرانی | |||
علت مرگ | بیماری قلبی | |||
لقب | ملانصرالدین، چغندر میرزا، آمیز ممتقی، میرزا یحیی، عبدلی و... | |||
پیشه | طنزپرداز، پژوهشگر و شاعر | |||
مدرک تحصیلی | کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی | |||
استاد | کیومرث صابری | |||
|
این شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز، متولد ۱۵اردیبهشت۱۳۴۸، دارای مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی است. او از سال ۱۳۶۸ فعالیت مطبوعاتی و فرهنگی خود را با نشریات آغاز کرد[۱] و با اسمهای مستعار ملانصرالدین، چغندر میرزا، آمیز ممتقی، میرزا یحیی، عبدلی و... در نشریاتی مانند نشریات موسسه گل آقا، همشهری، جام جم، ایرانیان، انتخاب، زن، مهر، کیهان ورزشی، بانو، جستجو، عروس، تماشاگران و... طنز نوشته است. بسیاری از نویسندگان و طنزپردازان همچون کیومرث صابری فومنی (گل آقا)، علی موسوی گرمارودی و ... از او بهعنوان یکی از بهترین نویسندگان در حوزه طنز یاد کردهاند.[۲]
از کتابهای این طنزپرداز و پژوهشگر هم به این عنوانها میتوان اشاره کرد: «تذکرة المقامات»، «افسانههای امروزی»، « بامعرفتها» (کتاب گویای طنز)، «رفوزهها» (مجموعه شعر طنز)، «حدیث قند» (مجموعه مقالات طنزپژوهی)، «غلاغه به خونهش نرسید» (مجموعه افسانههای طنزآمیز)، «ماه به روایت آه»، «خاطرات سر پروفسور حسنعلیخان مستوفی»، «یک بغل کاکتوس: صد شعر طنز»، «اصل مطلب: مجموعه شعر طنز»، «اندر حکایت شیرین بیمه» و «این مرد مشکوک».[۳]
زرویی نصرآباد علاوه بر کتاب و نویسندگی، فعالیتهای اجرایی نیز در حوزه طنز انجام داده است که از میان آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: معاون سردبیر و عضو هیئت تحریریه هفته نامهٔ گل آقا از بدو انتشار(۱۳۶۹)، سردبیر ماهنامهٔ گل آقا از بدو انتشار به مدت یک سال(۷۱–۱۳۷۰) ، دبیر اجرایی سالنامه گل آقا(۷۶–۱۳۷۳)، دبیر سرویس طنز روزنامهٔ همشهری از بدو انتشار به مدت یک سال(۷۲–۱۳۷۱)، پایهگذار و مدیر دفتر طنز حوزه هنری (۱۳۷۸ تا۱۳۸۳)، همکاری با سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران (از سال ۱۳۸۰)، تدریس در دانشگاه آزاد اسلامی (از سال ۱۳۸۵)
این طنزپرداز برندهٔ لوح افتخار و سرو بلورین نخستین جشنواره شعر فجر بهعنوان برترین شاعر طنزسرای پس از انقلاب اسلامی (این سرو بلورین در مراسم سالگرد درگذشت کیومرث صابری فومنی (گل آقا) به نشان قدردانی تقدیم مزار این بزرگمرد شد)، دریافت لوح تقدیر و سرو بلورین از سومین جشنواره شعر فجر (سیامین سالگرد پیروزی انقلاب) در رشته شعر طنز را در کارنامه خود دارد.[۴] «ابوالفضل زرویی نصرآباد» پایهگذار دفتر طنز حوزه هنری کشور و بنیانگذار نخستین شب شعر طنز در ایران با عنوان «در حلقه رندان» و صاحب آثار متعدد در حوزه ادبیات و طنز بود که ۱۰آذر۱۳۹۷ در سن ۴۹ سالگی به دلیل عارضه قلبی در احمد آباد مستوفی تهران دعوت حق را لبیک گفت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.[۵][۶]
آیینهای از ابوالفضل زرویی نصرآباد
جایگاه ادبی
در تابستان ۱۳۷۱ کیومرث صابری فومنی (گل آقا) در پاسخ به سؤال مصاحبهکننده روزنامه ابرار که میپرسید: «چشم امیدتان در طنز نویسی امروز به کیست؟» میگوید: «…قلمی که عبید و دهخدا در دست داشتند، الان بیصاحب نیست. طنز دارد جان میگیرد. یکی از مشهورترین طنزنویسان امروز ما ـ ملانصرالدین ـ (ابوالفضل زرویی نصرآباد) فقط ۲۳ سال دارد! چراغها دارند روشن میشوند. شهر چراغانی خواهد شد…» و علی موسوی گرمارودی نیز در طلیعه تابستان ۱۳۸۹ ابوالفضل زرویی را عبید زاکانی طنز معاصر نامید.[۴]
ترک تهران
یکی از علل رفتنم از تهران فقر بود. به این رسیدم که تهران دیگر جای ماندن نیست. از این جهت که نه کار ثابتی برای انجامدادن داشتم و چون زندگی من استیجاری بود، فکر میکردم دارم برای چیزی هزینه میکنم که هیچ لزومی ندارد. از طرفی پدرم تنها و بیمار بودند که البته دو سال قبل به رحمت خدا رفتند و من احساس میکردم باید بیشتر به فکر ایشان باشم. در آن شرایط با توجه به اینکه ایشان تنها زندگی میکردند، تصمیم گرفتم به «احمدآباد مستوفی» بروم و با ایشان زندگی و در واقع به ایشان خدمت کنم. با رفتنم از تهران به نوعی از فضای فرهنگی قهر کردم؛ قهری که کماکان نیز ادامه دارد؛ چون احساس کردم معتبرترین آدمها در اطراف ما حتی وقتی میمیرند، سختترین کاری که از دوستان ما در رسانهها برمیآید پاک کردن اسم آنها از لیست شماره تلفنشان است.[۷]
علت رفتن از حوزه هنری
علت رفتنم از حوزه هنری، خیلی پیچیده بود. یک قسمت از آن برمیگشت به این که احساس میکردم ناروایی و اذیت و آزاری که همه هنرمندان در حوزه میکشند، یک قسمت از آن متوجه من هم بود. یعنی من احساس میکردم که علیرغم تمام تلاشی که میکنم، حتی از عهده پرداخت هزینههای اولیه زندگی برنمیآیم.[۷]
قطع ارتباط با رسانهها
من کلا با رسانهها قطع ارتباط کردم؛ یعنی در این سه چهار سال اخیر روزنامه و مجله نمیخوانم. دیگر علاقهای ندارم؛ چون اینها جز فاز عصبی چیز دیگری برای من ندارد. تلویزیون هم همینطور؛ نه ایرانی نه خارجی.[۷]
نامهای برای تشکر از تمام کسانی که در ایام بیماری پیگیر وضعیتش بودهاند
«بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین
به ما آموختهاند که به وقت مصیبت و بیماری، نه فقط شکیبا و صابر، که پذیرا و شاکر باشیم. کمترین فایده و خاصیت این بیماریها، سنجش میزان تحمل و شکیب فرد بیمار و آزمون کم و کیف محبت و غمخواری دوستان و بستگان است.
موجب شرمساری و روسیاهی است ولی با شناختی که از ضعف جسمانی خود دارم، سالهاست که ملتمسانه از خدا میخواهم این بندهٔ ضعیف و بیادعایش را از آزمایشات اینچنینی معاف بدارد و زبانم لال، در صورت ناچاری و ضرورت و اقتضای تقدی، لااقل از فرشتگان ثبتکنندهٔ ماوقع، بخواهد که روی صبر و شکیبایی این بندهٔ ضعیف، نه فقط زیاد، بلکه «بکل» و «به هیچ روی» حسابی باز نکنند.
حکایت میزان محبت و لطف دوستان و خویشان اما حکایتی دیگر است. طی این سالها که مصایب و بیماریها گاه چنان پیاپی و پیوسته بر سرم آوار میشود که حتی خود در برابرشان احساس بیحسی و کرختی میکنم، چنان به دعای خیر مادر و پدر و نفس خیر و دعاهای مستجاب دوستان و دلسوزانم پشتگرم و باورمندم که در پذیرش وقایع «خیر» پیشرو، سر سوزنی تردید نمیکنم حتی اگر آن واقعهٔ خیر، واپسین واقعه باشد. ... کاش این امکان را میداشتم که با ذکر نام یکایک شما نازنینان، بر دست تمامیتان بوسه بزنم و بگویم که چه اندازه دوستتان میدارم و خود را وامدار محبتتان میدانم.
در این مجال و با این حس و حال، تنها به این نوشتار پریشان اکتفا میکنم و برای شما از خدای بزرگ، سلامت، آرامش، امنیت و شادمانی میطلبم.
۳۰اردیبهشت۱۳۹۲ ابوالفضل زرویی نصرآباد»[۸]
خیابان ابوالفضل زرویی نصرآباد
خیابانی که ابوالفضل زرویی در احمدآباد مستوفی در آن زندگی میکرد یا خیابان دیگری به نام او نامگذاری خواهد شد.[۶]
زندگی و یادگار
مرگ
روایت اسماعیل امینی از رفتن بیبازگشت ابوالفضل زرویی نصرآباد
«ما از دوستان آقای زرویی بودیم... ایشان در احمدآباد مستوفی در خانه پدریشان که به ارث رسیده بود، زندگی میکردند، آن خانه باغچه کوچکی هم داشت که هر چند وقت یکبار ما در آن جمع میشدیم و با دوستان به ایشان سر میزدیم، دور هم مینشستیم، حرف میزدیم و شعر میخواندیم.
یکی از دوستانمان، آقای عباس حسیننژاد که ارتباط صمیمیتری با ایشان داشت، مرتب تماس میگرفت. یکبار به من پیام داد و پرسید که از آقای زرویی خبری دارم، گفتم «نه، یکی، دو روزه که خبری ندارم». گفت: «منم تلفن میزنم جواب نمیده». به همراه برادرش، محمد زرویی به احمدآباد رفتند و متوجه شدند که... .
معمولا علتی که تلفن جواب نمیداد این بود که به بچهها گفته بود «چون ناراحتی قلبی دارم، دکتر گفته گوشیت رو خاموش کن». برای همین فقط چند ساعتی تلفنش را روشن میکرد. چون زنگزدن گوشی خودش اضطراب ایجاد میکند و از خواب میپراند و این عادی بود که تلفش را یکی، دو روز جواب ندهد، ساعتهای خاصی تلفنش را روشن میکرد و پیامی میداد که «بچهها حالتون چطوره؟» اگر برای خودش نتوانست خیلی کاری کند و خیلی با جفاکاری و ناجوانمردانه با او رفتار شد ولی خودش را فدای چیزی کرد که بسیار به آن علاقه داشت و آن فرهنگ ایران بود.[۳]
مراسم ترحیم
مجلس ختم این نویسنده، شاعر و طنزپرداز و پژوهشگر روز چهارشنبه، ۱۴آذر ۹۷ در مسجد نور برگزار شد که در بخشی از آن امیرحسین مدرس قصیده «عباسیه» ابوالفضل زرویی نصرآباد را آوازخوانی کرد.
از حاضران در مراسم ترحیم ابوالفضل زرویی میتوان به این افراد اشاره کرد: حجتالاسلام محمدرضا زائری، سعید اوحدی(رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران)، امیر عبدالحسینی(معاون سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران)، محسن حاجیلو، سعید طلایی، رضا احسانپور، صابر قدیمی، احمد عربانی، امین مویدی، سیدعلی میرفتاح، هادی حیدری، داریوش کاردان، روحالله احمدی ، امیرحسین مدرس، یدالله گودرزی، محسن مومنی شریف (رئیس حوزه هنری)، موسی بیدج، جواد نوری، سیدامیر موسوی، ناصر فیض، احمد کتابدار، حامد عسگری، شهرام شکیبا، مجتبی حسینی (معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، رضا رفیع، جلال رفیع، صدیق تعریف، عباس سجادی، جلال سمیعی، علیرضا قزوه، محمد سلمانی، کوروش زارعی، علیاکبر قاضیزاده، جواد محقق، مهدی قزلی، مرتضی خوشعمل، ساجده جبارپور، حامد مهربانی، سلمان طاهری، امیر داوودی، حجةالاسلام زم، عماالدین قرشی، افشین داورپناه، آذریار مجتبوی نائینی، حاجعلی انسانی، فاضل نظری، سید مهدی شجاعی، مهدی فرجیاللهی، حسین انتظامی، خلیل جوادی، محمد صمدی، مرتضی کاردار، نجمالدین شریعتی، کیارش زندی، داوود امیریان، فرهاد حسنزاده، اسماعیل امینی، رسالت بوذری، مهران مهرنیا، محمود حبیبی کسبی، حامد محقق، امید مهدینژاد، عباس حسیننژاد، امیر اسماعیلی و رضا ساکی.[۹]
پیامهای تسلیت
بهرام قاسمی، رئیس مرکز دیپلماسی عمومی وزارت امور خارجه
«مرحوم زرویی نصرآباد علاوه بر تجربههای موفق در عرصه نویسندگی و پژوهش در حوزه طنز و فرهنگ ایرانی، به طنزنویسی در مطبوعات بهویژه مجله وزین گلآقا اهتمام داشت. زرویی نصرآباد، چشم امید گلآقا بود که با تسلط بر متون کهن پارسی و آثار مکتوب نظم و نثر قدیم، سبکی نوین در شعر و نثر طنز پایهریزی کرد. یادش گرامی».[۱۰]
خانه شاعران ایران در پی درگذشت ابوالفضل زرویینصرآباد پیام تسلیت منتشر کرد
«وقت ایستادن آن قلب مهربان نبود»
در روزگارِ این همه تنهایی، کوچ هر عزیزی غربتی مضاعف و دردی چندچندان است. چگونه میشود خبر را شنید و غافلگیر نشد؟ چگونه میشود سفر را نفرین نکرد و بر رسم روزگار زار نگریست؟
با مرگ، این سنت محتوم و این هجرت همگانی سر ستیزمان نیست اما آن قلب مهربان وقت ایستادنش نبود... آن حنجره، آن باغ صدا، هنوز گلهای تر و تازه فراوان داشت، هنوز شکفتنیها و گفتنیها، هنوز... اما دریغ از حرفهای ناتمام و خداحافظیهای ناگهان... دریغ از دریغاگویی بر آن قامت رشید و جوان، دریغ که مرگ، مهربانتر از ماست و در دوستی سنگتمام میگذارد.
ابوالفضل زرویی در ۴۹سالگی عطای زندگی را به لقایش بخشید. آزادوار و سربلند، در خلوت و غربت زیست و عزت و شرافت را سرمایه جاودانی خویش کرد.
نثر روان و دلنشین و شعر زلال و شیرین ابوالفضل زرویی، از ذوق سرشار و انس و الفت بسیار و پیوند جدی و عمیق او با شعر و ادبیات دیروز و امروز حکایت دارد. ذوقی که نکتهیابیهای سنایی، شوریدگیهای عطار و مولوی، رندانگیهای سعدی و حافظ را مو به مو شناخته و کلام خویش را با تکیه بر ستونهای محکم متونی چون گلستان و اسرارالتوحید و... استوار ساخته بود.
آثار طنزآمیز او، همه شیوایی و بلاغت و رندی و ملاحت و سادگی و سلامت سنت طنز فارسی، از عبید تا علیاکبر دهخدا و محمدعلی جمالزاده و ابوالقاسم حالت و کیومرث صابری و عمران صلاحی را فرایاد میآورد.
اما سلوک جوانمردانه و زیست آزادمنشانه او که به انتخاب خویش، وارستگی پیشه کرد و دامن از وسوسههای شهرت و موقعیت برچید و از دچارشدن به روزمرگیها و سرودن شعر اداری کناره جست، به او جلالی افزونتر بخشید.
ابوالفضل زرویی در دنیای غبطهبرانگیزش، در حریم زبان با کلمات دلخوش بود و با استغنا و سربلندی، عمری کوتاه را برگزید که قامت رشید و آزادهاش، سایه حمایت مسوولان فرهنگی و ادارات دولتی را برنمیتابید.
خوشا او که جان در گرو مهر انبیا و اولیا و پاکان و نیکان داشت و خود ستایشگر باخلوص ایشان بود و همین زادراه او را بس.
فقدان ابوالفضل زرویی را به خویش و به دوستان او و صاحبان اندیشه تسلیت میگوییم. یقین که یاد آن رفیق بامعرفت، فراموش نخواهد شد.[۱۱]
پیام تسلیت رئیس حوزه هنری
«انا لله و انا الیه راجعون
استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد، دوست و همکار ما و عزیز طنز ایران، جامه بقا به تن پوشید و به دیار جاودانان پیوست و با کوچ ناگهانی خود دوستان و ارادتمندانش و همه کسانی که آن انسان والا را میشناختند اندوهگین و سوگوار کرد.
طنز و فرهیختگی و ادب از او شخصیتی منحصربهفرد ساخته بود که فقدانش ضایعهای اندوهبار و جبرانناپذیر برای جامعه ادبیات و هنر کشور است.
تلاشهای ارجمند زرویی در گسترش طنز نجیب و مسئول از مجله گلآقا تا ایجاد دفتر طنز حوزه هنری فصلی است درخشان در تاریخ ادبیات معاصر.
او متعهد به تمامی ویژگیهای طنز اخلاقمدار بود و با احاطه به تاریخ و ظرایف و طرائف زبان فارسی از پاسداران بیبدیل این زبان کهن و توانا در روزگار ما محسوب میشد.
حوزه هنری درگذشت این انسان فرزانه و نجیب و هنرمند خلاق را به محضر خانواده محترم و داغدارش و اهالی هنر و ادبیات بهویژه جامعه طنزپردازان متعهد و مسئول تسلیت میگوید و برای آن عزیز سفرکرده که بخشی از آثار ماندگارش در بیان و ستایش فضایل اهل بیت رسول مکرم اسلام(ص) و مصایب حضرت سیدالشهدا(ع) بود، برخورداری از خوان کرم ایشان و غفران و رضوان الهی مسألت دارد.»[۱۲]
پیام تسلیت سعید اوحدی رییس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران برای درگذشت ابوالفضل زرویی نصرآباد
«انا لله و انا الیه راجعون
اکنون چند ساعتی میشود که در مقابل نام ابوالفضل زرویی نصرآباد، این شاعر و طنزپرداز شاخص، عنوان «زندهیاد» نقش بسته است و این عنوان، تشریفاتی و از سر مجامله نیست، بلکه به حقیقتی مسلم اشاره دارد؛ چرا که او با خلق آن همه آثار ماندگار، در یاد دوستداران شعر و ادب فارسی زنده میماند. زرویی نصرآباد تنها از سرزمینی موقت، به ساحتی ایمنتر، آرامتر و رنگینتر سفر کرده و کلماتش در قالب شعر در میان ما به یادگار خواهد ماند.
سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران ضمن تسلیت این ضایعه بزرگ، امیدوار است خانواده بزرگ ادیبان این سرزمین در هجران استادان و پیشکسوتان لایق، با استعانت از خدای متعال تقدیر زندگی را با حضور شاعران شایسته قدر بدانند. امید است زندهیاد زرویی نصرآباد از چشمه شفاعت علمدار کربلا سیراب شود، همانطور که در شعری که به محضر حضرت ابوالفضل(ع) تقدیم کرد، سروده بود:
به پایبوس تو آیم به سر، به گوشه چشم/ جواز طواف و زیارت دهد مرا گر دست.[۱۱]
سازمان سینمایی حوزه هنری در پیامی برای تسلیت درگذشت ابوالفضل زرویی نصرآباد عنوان کرده است:
ضایعه درگذشت این پژوهشگر و طنزپرداز صاحبنام را به اصحاب فرهنگ بهویژه اهالی قلم و ادبیات و نیز به خانواده محترم زرویی نصرآباد تسلیت گفته و از درگاه پروردگار متعال برای آن مرحوم مغفرت و برای بازماندگان صبر مسئلت میکنیم.[۱۱]
پیام سید مهدی شجاعی به مناسبت درگذشت ابوالفضل زرویی نصرآباد
«بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضیٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبدیلا. لِیَجزِیَ اللَّهُ الصّادِقینَ بِصِدقِهِم وَیُعَذِّبَ المُنافِقینَ إِن شاءَ أَو یَتوبَ عَلَیهِم ۚ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفورًا رَحیما.
خبر درگذشت برادرم ابوالفضل زرویی نصرآباد، خبری دهشتناک و تکاندهنده بود.
مردم ایران، بهخصوص اصحاب فرهنگ و ادب و هنر و بالاخص اهالی خطه طنز شخصیتی شریف، وارسته، فاضل، آزاده، مهربان، جوانمرد، اهل درد و ادیب و هنرمند را از دست دادند که داغ فقدانش تا ابد بر دلها خواهد ماند.
وسعت جای خالیاش چنان بیکرانه و نامحدود است که هیچچیز و هیچکس، آن را پر نمیکند.
ابوالفضل زرویی نه تنها شخصیتی بیبدیل در ادبیات طنز معاصر بود که در تاریخ طنز ایران مثل و نظیر نداشت.
اگرچه مرگ حق است و سرنوشت محتوم و مختوم همه ما، اما داغ سنگینتری که سفر ناگهانی این بزرگمرد عرصه ادب، بر دل ما گذاشت، مرگ مظلومانه و غریبانهاش بود.
رحلت غریبانه ابوالفضل زرویی نشان داد که عرصه فرهنگ و ادب و هنر در کشور ما بیصاحبترین است و هیچ قوه تمیز و تشخیصی که لعل و گوهر را از خزف بازشناسد و قدر بداند در هیچ سطحی از مدیران و مسئولان وجود ندارد.
رحلت غریبانه ابوالفضل زرویی نشان داد که در کشور ما هیچ مقام مسئولی دلش برای فرهنگ و ادب نمیتپد و سیاستگذاران و مدیران کلان در عرصه فرهنگ و هنر، از کمترین دغدغهای برای اهالی این خطه برخوردار نیستند.
در رحلت مظلومانه این شخصیت بیبدیل عرصه ادب، همه مدیران و مسئولان عالی و دانی مسئولاند و باید در هر دو جهان پاسخگوی بیتوجهی و سهلانگاری و بیرحمی خود باشند.
در این واقعه مؤلمه و مصیبت جانسوز هیچکدام حق ندارند ابراز تاثر و تاسف کنند و پیام تسلیت بدهند و برای خود کسب آبرو کنند. کسانی که از وضعیت و شرایط این عزیز خبر داشتند و هیچکدام هیچ قدمی برنداشتند. همان بهتر که ما را با غم خود رها کنند و به کار و بار خود بپردازند.
این مصیبت طاقتسوز را به یکایک عزیزان ادیب و طنزپرداز تسلیت عرض میکنم و برایشان از خداوند صبر و سلامتی میطلبم. بخصوص عزیزانی که ابوالفضل را از نزدیک میشناختند و با او رفاقت داشتند. عزیزانی که نمیدانند در کدام مصیبت بگریند؛ مصیبت از دست دادن رفیقی شفیق و بامعرفت، مصیبت فقدان ادیب و طنزپردازی بیبدیل یا مصیبت بیپناهی اصحاب فرهنگ و هنر.
خداوند متعال، ابوالفضل زرویی را با موالیانش بخصوص حضرت ابوفاضل قمربنیهاشم محشور فرماید و غریق رحمت و غفران بیانتهایش گرداند.[۱۳]
بنیاد شعر و ادبیات داستانی با صدور پیامی، درگذشت ابوالفضل زرویی نصرآباد، شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز را تسلیت گفت
«طنز آیینه تمامنمای جامعه است و در میان اهلقلم آنانی که طنز را برمیگزینند کسانی هستند که میخواهند آیینهدار شادیها و اندوههای جمعی باشند. طنزنویسان و طنزسرایان با این انتخاب گویی خود را موظف میکنند که شریک شادیها و غمهای تک تک افراد جامعه باشند و چنین است که بیش و پیش از دیگران تاب زیستن را از دست میدهند.
بدون تردید یکی از مهمترین آیینهداران روزگار ما در طنز "ابولفضل زرویی نصرآباد" بود. شاعر و نویسندهای توانا که از روزهای نوجوانی در مهمترین نشریات طنز درخشید و بعدها با کتابهایی تاثیرگذار و درخشان جایگاه خود را در ساحت طنز محکم کرد. درگذشت او در ۴۹سالگی و درحالیکه هنوز میتوانست بماند و بنویسد و به جوانترها بیاموزد برای طنز روزگار ما فقدانی بزرگ است. بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان درگذشت ایشان را به خانواده محترم ، جامعه ادبی کشور بهویژه علاقهمندان این شاعر و انسان دوستداشتنی تسلیت میگوید.»[۱۴]
دیدگاه و اندیشه
دریچههای نشاط را بر مردم نبندیم
متاسفانه در کلیت جشنوارههای فرهنگی کشور برخی از برنامهها با اینکه هیچ مشکلی ندارند اما امکان عملیشدنشان نیست. در انتخابات ریاستجمهوریِ امسال نام کسانی که ممنوع بود برده شد و نشان داد که بردن نامشان هیچ مشکلی ندارد. اما دو ماه بعد، نام بردن از این افراد ممنوع است. وقتی میخواهیم کار طنز انجام دهیم از افراد مهم و تاثیرگذار نمیتوان استفاده کرد. جالب این که هیچکسی هم برای این محدودیتها دلیلی ندارد. رهبر انقلاب که بالاترین مقام کشور است، شاعری مانند مهدی اخوان ثالث را تایید میکند، اما وقتی در جاهای رسمی میخواهیم از آثار اخوان استفاده کنیم با مخالفتهایی روبهرو میشویم.[۱۵]
نثر بچهباحالها
نثری به نام «نثر بچهباحال»ها از ۲۰ سال پیش در نشریات نوجوان شکل گرفت و بهسرعت فراگیر شد. این نثر خودمانی است، کلمات و جملات آن شکسته میشود، جدی نیست و بهطورکلی باحال است. این نثر در جای خود، نثر خیلی خوبی است اما همهجا مناسب نیست؛ درحالیکه همه نشریات حتی «دانستیها» از این نثر استفاده میکنند. گاهی اوقات به یک مطلب در مجلات علمی شک میکنم که آیا واقعا اطلاعات علمی میدهد یا اینکه شوخی میکند. گزارشهای علمی نباید با نثر شوخ و شنگ نوشته شود؛ زبان نشریات علمی، جدی است. اینکه نشریات از نثر باحال استفاده کنند، خوب است اما از زمانی این قضیه بد شد که در شبکه اجتماعی هر کسی با حدالاقل سواد شروع به نوشتن میکند و مردم آن را لایک میکنند و شخص تعداد بالای لایکها را دلیلی بر خوب نوشتن خود میداند و اگر در جشنوارهای جایزه نبرد معترض میشود. نثر بچه باحال به زبان طنز تبدیل شده است؛ البته دست و پا شکسته این نثر. همین مسئله موجب شده تا برای فهمیدن یک جمله، مخاطب چندین بار آن را بخواند. استفاده از این زبان باعث شده تا ذهن مخاطب و ذهن طنزپرداز اشتباه کند.[۱۶]
هر چیز خندهداری طنز نیست
در کشور ما تعریفها قاطی میشود؛ بهطور مثال هر چیزی که باحال باشد پس خندهدار است و هرچیزی که خندهدار باشد، طنز است؛ در حالی که این برداشت صحیح نیست. شوخطبعی میتواند در شکلهای مختلف باشد؛ هزلآمیز، فکاهی، هجوآمیز و طنزآمیز، که هیچیک از آنها بد نیست. اگر تلویزیون برنامه غیرجدی بسازد میگویند برنامه طنز ساخته است. «یه مرده میخوره به نرده برمیگرده...» فکاهی است و به حیوانات، اقوام مختلف، مسائل سیاسی و رابطه زن و مرد کاری ندارد و صرفا برای خنده است. کسی که فکاهی خوب مینویسند از کسی که طنز بد مینویسد موفقتر و شایسته تمجید است. با دزد کاری ندارم؛ با دزدی کار دارم. برای من مهم نیست که چه کسی و در چه دولتی اختلاس کرده بلکه با نفس اختلاس مشکل دارم. مسئله اختلاس را طنزپرداز بهگونهای مطرح کند که در عین این که این کار را مذمت کند، خوشایند مردم هم باشد و آنها را غمزده نکند. طنزپرداز مسائل و مشکلات را با زبانی دیگر مطرح میکند.[۱۶]
طنزهای تلوزیونی
تا زمانی که تلویزیون میدیدم طنزهای خوبی داشت. منظورم من این نیست که همه کارهایی که میسازند خیلی خوب است اما با توجه به سختگیری و امکاناتی که تلویزیون دارد خوب است. کسانی که نسبت به طنزهای تلویزیونی منتقدند زمانی که خود وارد تلویزیون میشوند بهقدری از سر و ته طرحشان زده میشود که در نهایت همان کاری میشود که در تلویزیون وجود دارد و به آن نقد هست. مدیریت تلویزیون برای بخشهای مختلف؛ خانواده، ورزش، اجتماعی و... معاونت دارد. اما طنز که بیشترین استقبال را از طرف مردم دارد، هنوز برایش در صدا و سیما معاونتی در نظر نگرفتهاند. همچنین تلویزیون سیاست منسجمی درباره برنامهها ندارد؛ طرح شما در شبکهای اجرا میشود اما امکان اجرای همان طرح در شبکه دیگر وجود ندارد.[۱۷]
خط قرمز
من شخصا معتقدم خطوط قرمزی وجود ندارد. آدم باید بلد باشد از میان چیزهایی که به آن خط قرمز میگویند عبور کند و قائل به وجود اینها نباشیم. من میگویم با همه چیز میشود شوخی کرد. هر چیزی را میشود نقد کرد. آدم باید ادبیاتش را بداند و بهگونهای رفتار نکند که وقتی هنوز دهنش را باز نکرده، بگویند، این میخواهد توهین کند.[۷]
حیات و ممات اهل قلم
از میان اربابان فرهنگ و سیاستگذاران فرهنگی کسی برایش مهم نیست حیات و ممات اهل قلم. احساس من این بود که شاید اینطور بهتر است. هیچ مدیر فرهنگی را ندیدم که این برایش سؤال باشد. حس میکنم این جفایی است که دارد به تمام بچههای فرهنگی میشود و برای کسی اهمیت ندارد حضور عناصر فرهنگی.[۷]
نویسنده بیقانون
نویسندهای که دچار بیقانونی است نه بدقانونی، همیشه مشکل دارد؛ یعنی ما در کشورمان به جای این که بدقانونی داشته باشیم، در جاهایی بیقانونی داریم؛ یعنی در یک جاهایی خلأهایی قانونی وجود دارد. خلأهای قانونی که شما را در یک فشار خاص قرار میدهد؛ یعنی نمیدانید این کاری که انجام میدهید چه بازخوردی برای شما خواهد داشت. این بیقانونی آزاردهنده است.[۷]
شعر آئینی
حوزه شعر آیینی حوزهای نبود که من احساس کنم به قصد عرضه میشود در آن کار کرد. کاری بوده که خودم دوست داشتم و خب میشود با چند نفر از دوستان نشست و آنها را خواند. در کل میتوان گفت که این شیوه ختم است بر دیگران.[۷]
قاعده طنز خیلی سخت است
برای رسیدن به ایمان کامل باید از یک مرحله طنز گذشت. قاعده طنز خیلی سخت است چه در فارسی و یا در هر جای دنیا. قاعده ادبیات شوخ طبعی این است که چه بپذیریم و چه نپذیریم بعضی از مباحث شاید در جمع قابل طرح نیست؛ مباحثی چون روابط بین زن و مرد و یا یک سری عناوینی که خوشایند طبع اخلاقی برخی از مردم نیست از این بخش است. گو اینکه باید بپذیریم که برخی از این موارد درجمع خلوت خیلی هم مورد استقبال قرار میگیرد. انسان وقتی به ایمان کامل برسد خودش را در جایگاهی میبیند که از آن زاویه خدا دارد بندگان خود را میبیند. اگر از آن زاویه شما مردم را ببینید ساز و کار دنیا خیلی برای شما خندهدار جلوه میکند. کارهای ابلهانه انسانها را خداوند میبیند و به همین دلیل خداوند میگوید انسان جهول است و با خودش دشمنی میکند. سورن کییرکگور میگوید انسانی که به ایمان کامل رسیده خدایی دنیا را میبیند و کینه به دل نمیگیرد. مثلا طمعها و بده بستانهای انسانها، یا دشمنی با یکدیگر، اینها از نگاه بیرونی واقعا خندهدار است چرا که نادانی و جهل انسان را نشان میدهد. یک فرض دیگر بین معرفت و دانش است که این تفاوت باید روشن شود زیرا انسان دانش را فرا میگیرد ولی معرفت حاصل شناخت است که نمیشود مانند دانش آموخت و معرفت را باید از درک کامل و شناخت عمیق به دست آورد. در مورد طنز نیز همین موضوع مهم است.[۱۸]
باید ظرفیت طنزپذیری را در جامعه بالا ببریم
باید ظرفیت طنزپذیری را در جامعه بالا ببریم. اینکه نسبت به کلیه امور اجتماعی تقدسگرایی میکنیم شیوه درستی نیست. کنکاشی در گذشته تاریخ ادبیات نشان میدهد که بسیاری از شاعران و طنزپردازان بهراحتی آثار خودشان را تولید و عرضه میکردند. متاسفانه باید گفت ظرفیت طنزپذیری در جامعه پایین آمده است. حتی یک هنرمند جرات نمیکند با یک شهر، محله یا یک گویش شوخی کند درحالیکه ابزار تولید آثار طنز همین چیزهاست.[۱۹]
تشخیص هجو و طنز
تشخیص هجو و طنز برای عدهای هنوز مشخص نیست و به دنبال این هم نیستند که این تمایز را بدانند. عدهای از برنامهسازان تصور میکنند همین که مردم با دیدن برنامهای بخندند یعنی برنامه طنز خوبی ساخته شده درحالیکه اصلا اینطور نیست. برنامهسازانی که حتی توانمند هم هستند در تعریف مفاهیم مشکل دارند، ممکن است از سر اتفاق برنامههای خوبی هم تولید شود اما دانش طنز در این زمینه بسیار کم وجود دارد و باید بیش از اینها به جنبههای علمی این موضوع توجه شود. قرار نیست بین هجو و طنز ارزشگذاری شود، منظور من از اینکه تفاوت این دو را بشناسیم این نیست که ارزشگذاری کنیم طنز بهتر است یا هجو و لطیفه. من بارها گفتهام حاضرم حاصل کل زندگیام را اعم از نوشته جدی و غیرجدی، بدهم و یکی از لطیفههایی را گفته باشم که در طول روز چند نفر میخواهند همان لطیفه تکراری را برای شما بخوانند. کدام کار من بوده که در جایی چاپ شود و مردم با این رغبت و اشتیاق دست به دست کنند؟ کسی که کار خوبی در زمینه هجو انجام میدهد نباید گمان کند کاری که انجام میدهد بیارزش است. طنزی که به دل مردم نمینشیند و با آن ارتباط برقرار نمیکند چه فایدهای میتواند داشته باشد؟ طنزهای بیمایهای داریم که هیچ رنگ و بو و خاصیتی ندارند و در عوض، هجوهایی هستند که به دل مینشینند.[۲۰]
ادبیات مذهبی
اینکه در ادبیات مذهبی تا کجا میتوان پیش رفت و از خیال بهره برد، به شعور نویسنده برمیگردد. متأسفانه ما از دو طرف بام افتادیم؛ از یکسو ما یک ادبیات مداحی داریم که مبتنی بر هیجان است و از سمت دیگر بعضیها از ادبیات دینی توقع دارند به تاریخ توجه زیادی داشته باشد و هیچ روایتی در نوشتن ادبیات دینی نادیده گرفته نشود که این مرز بسیار باریکی است. ادبیات مذهبی جزو شاخههای موردعلاقهام بود. همیشه یک قسمت از مطالعات من خواندن متون مذهبی و تاریخ اسلام بوده که برایم جذاب بوده است. همچنین از یک طرف احساس میکردم در یکسری از شاخهها متأسفانه به علت ورود پیدا نکردن آدمهایی که کار را تخصصی ببینند، یک مقدار این نوع ادبیات آسیب دیده است و بیذوقیهایی در ظاهر و محتوای آثار مذهبی وجود دارد و یک عده دورهمی این نوع ادبیات را قبضه کردهاند و همان کتابها هنوز با همان غلطها چاپ میشوند. گاهی اوقات آدم نیاز دارد تا یک ادای دین کند، البته نه اینکه ادعای بزرگی کنم، چون نمیتوانم از پسش برآیم. من از اول کار هم فکر میکردم تلاش کنم تا این اثر نسبت به دیگر آثار بهتر نوشته شود، البته متأسفانه چون در این زمینه کار کمی نوشته شده است، قلم شکسته من مورد توجه قرار گرفت. حس خودم است که در این شاخه ادبی علیرغم نظر کسانی که از بیرون ایستادهاند و فکر میکنند بیشترین سرمایهگذاری در این بخش میشود، اما باید گفت ادبیات آیینی یکی از مظلومترین شاخههای نشر کشور است.[۲۱]
مردم امروزه از طنز خسته شدهاند
توقع از طنز اين بوده است كه وقتي طنزپردازها دوستانه مينويسند و كسی را مورد انتقاد قرار میدهند ، طرف مقابل به آن انتقادها تن دهد. اما وقتی اين اتفاق نمیافتد و افرادی كه مورد انتقاد قرار گرفتهاند، توجهی نشان نمیدهند؛ يا مسالهای كه قرار است افشا شود، افشا نمیشود و همچنان پشت پرده باقی میماند، مردم هم نسبت به طنز، نااميد و دلسرد میشوند. امروز ديگر كسی از اينكه در نوشتههای یک روزنامه، یک انتقاد تند سياسی يا مطلبی در رسوايی و افشای كسی بخواند، چندان خوشحال نمیشود و مانند سالهای قبل، اين حرفها تا مدتها بر سر زبانها نمیماند. دربارهٔ طنز هم به همين ترتيب است ؛ مردم از طنز توقع تغيير دارند. وقتی مردم بازخورد طنز را نمیبينند و انعكاس انتقال پيام طنزپرداز را در رفتار و حركات افراد طرف مقابل مشاهده نمیكنند، نسبت به طنز، كمتوجه میشوند. او با بيان اينكه مردم، امروزه بيشتر به سمت فكاهه گرايش دارند. امروزه حتا بيشتر برنامههای تلويزيونی هم به سمت فكاهه نيل میكند و هدف آنها فقط و فقط خنداندن مردم است. مردم، ترجيح میدهند اگر قرار است چيزی بخوانند، ببينند يا بشنوند، در آن، انتقاد نباشد؛ چراكه میدانند ديگر جوابی از آن نمیگيرند ؛ پس ترجيح میدهند فكاهی بخوانند.[۲۲]
رابطهٔ طنز و سیاست
طنز، انتقاد منصفانه به زبانی شيرين ، كنايی و نشاطآفرين است كه نسبت به فرادستان جامعه صورت میگيرد؛ چرا كه انسان در انتقاد از فرودستانش به شوخی بسنده میكند؛ يا با بيانی روشن انتقادش را مطرح میكند. طنز چون در مقام ابهام و ايهام است، طبعا با فرادستان اجتماع سر و كار دارد و اين فرادستان هم بيشتر طبقه سياسيون يک كشور هستند ـكسانی كه اهرمهای جانی، مالی و قدرتی در دست آنان است. طنز فقط در ايران اينقدر با سياست سر و كار ندارد. در تمام نقاط دنيا، طبيعی است كه طنز، بيشتر با قدرتمندان آن جامعه سر و كار داشته باشد و با يک بررسی میتوان به اين رسيد كه ريشه طنز در تمام دنيا ، درنهايت ، به سياست برمیگردد. اگر كسانی در خارج از كشوری بخواهند دربارهٔ سياستمداران آن كشور بنويسند، شايد به هجو هم متوسل بشوند، چرا كه هجو نگاهی برانداز دارد و مبنی بر از سر راه برداشتن طرف مقابل است. اما اگر قرار است در داخل كشور، برای اصلاح امور جامعه نگاه انتقادی منصفانهای صورت گيرد، طنز است كه به كار میآيد. اگر معتقد باشيم كه طنز قصد اصلاح دارد، هيچگاه بحث خريد و فروش آن پيش نمیآيد. اگر نگاه ما به طنزپرداز اين باشد كه میخواهد صميمانه اشتباهات را گوشزد كند و مشكلات را بازگو نمايد، ديگر هيچ حكومتی نياز به خريدن يک طنزپرداز ندارد. شايد زمانی، حكومتی مجبور باشد با دادن امكاناتی به افرادی كه او را هجو میكنند، نظر آنان را تغيير دهد كه دست از هجو كردنش بردارند؛ اما طنزپرداز، هيچ نيازی به خريده شدن ندارد.[۲۲]
طنز زاییدهٔ موقیعت فشار است
در هر جامعه اگر فشارهای زيادی باشد، طنز هم به وجود خواهد آمد. طنز زائيده موقعيت فشار است و اگر فشارها از جامعه برداشته شود و آزادی نسبی وجود داشته باشد، طنز خود به خود افول خواهد كرد. در جامعه امروز تعريف ثابتی از طنز وجود ندارد و هر كس تعريف خاصی برای خود دارد. علیرغم كم مطالعهكردن نويسندگان طنز و بیاطلاعی نسبت به طنز قديم و همچنين بیاطلاعی طنزپردازان از مسائل سياسی در فضای طنز مطبوعاتی يک نوع بیپروايی بیدليل نيز وجود دارد، يک جسارت بیمورد كه دليل مشخصی هم ندارد. در فضای كنونی هجوپردازی و حملات بیفرجام به مسائل مختلف وجود دارد؛ درحالیكه طنزپرداز برای خلق یک اثر بايد دليل محكمی داشته باشد. ماهيت اصلی طنز درستكردن امور است؛ نه خرابكردن شخصيت افراد بدون دليل.[۲۳]
ادبیات جدی و طنز
كسانی كه در ادبيات جدی موفق نيستند، در طنز هم موفق نيستند؛ زيرا پايه و ريشه كارشان تثبيت شده نيست. كسی كه در رشتهای از هنر بهطور تخصصی كار میكند، مانند پزشكی است كه در يک رشته خاص و عرصه خاصی از پزشكی فعاليت دارد و در زمينهای خاص توانايی بيشتری دارد؛ اما اين بدان معنا نيست كه پزشكی در رشتهای فوقتخصص دارد و سوادش از يك پزشک عمومی كمتر است. در كشور ما نويسنده يا شاعری كه توانايي استفاده از ابزار هنری را ندارد و در رشتهای خاص ناموفق است، به ادبيات كودک و نوجوان يا ادبيات طنز روی میآورد؛ درحالیكه ادبيات طنز، بايد ريشهها در آن تثبيت شده باشد. ادبيات طنز ادبيات پرمخاطبی است، اين ژانر بهنظرم وجه نازل ادبی ميان مردم نبوده؛ زيرا زبانی بوده كه عامه مرم با آن ارتباط برقرار میكردند. در گذشته آثار كسانی چون عبيد زاكانی و در دوران معاصر نوشتههای نسيم شمال و گلآقا آنقدر كه بين مردم رواج داشت آثار نويسندگان جدی ما آنقدر در موردشان بحث نمیشد و طرفدار چندانی نداشت. بهنظرم، بايد در ملاکهای ارزشيابی آثار طنز تجديدنظر صورت پذيرد.[۲۴]
طنز مورد پسند مردم
مردم ما به طنز رغبت زيادی دارند؛ اما گاهی از گونههای خاصي از طنز خسته میشوند كه نيازشان ديگر با آنگونه برآورده نمیشود. امروز مردم ما ديگر طنز سياسی را برآورنده نياز خود نمیبينند. به اين دليل، لطايف اجتماعی، خانوادگی و حتی جنسی رواج دارد و لطايف سياسی دگر ساخته نمیشود، آنچه هم هست هجويههايی سياسی است و ديگر طنز سياسی به معنای گذشتهاش جذابيت ندارد. اين موضوع كه چرا طنز در كشور ما ميان اهل قلم و مخاطبان ادبيات چندان جدی تصور نمیشود، به نوع فرهنگی كه در آن رشد كردهايم باز میگردد و در فرهنگ ما بشاشت، مجلسآرايی و شوخ و شنگ بودن نوعی جلافت تلقی میشود، طبيعی است كه هيچ هنرمندی دوست ندارد جلف شمرده شود. اين مساله باعث شده كه هنرمندان به خلق آثار طنز كمتر رغبت كنند و ترجيح دادهاند آن عصا قورتدادگی خود را حفظ كرده و گونهای ديگر از هنر را به جای طنز خلق كنند. مردم كسانی هستند كه وقتی استفاده از طنز پيش میآيد، رغبتشان بيشتر است؛ ولی وقتی بحث خلق پيش میآيد همه از خلق طنز ابا دارند.[۲۴]
کمکاری در آموزش طنز
هيچ نهاد متمركز و هيچ سازمان دلسوزی برای جذب و آموزش جوانهای طنزپرداز وجود ندارد. جوانان طنزپرداز در دورهای خيلی خوب و اميدبخش حركت كردند. در حال حاضر هم تعداد انگشتشماری هستند كه در بخشهای مختلف رسانهای نسبتا خوب كار میكنند؛ اما بايد جايی برایشان درنظر گرفت كه بتوانند با پيشكسوتان همصحبت شوند و تجربياتشان را به هم منتقل كنند؛ یک فضای آزاد، جدا از كلاسها و كارگاههای آموزشی. فكر میکنم هيچكدام از نهادها نتوانستهاند اين فضا را ايجاد كنند؛ البته در دفتر طنز حوزهٔ هنری سعی شد اين اتفاق بيافتد؛ اما الآن نمیدانم جوانان چقدر میتوانند راحت با پيشكسوتان ارتباط بگيرند.[۲۵]
ابوالفضل زرویی نصرآباد از نگاه دیگران
کیومرث صابری (گلآقا)
«قلمی که عبید و دهخدا در دست داشتند، الان بیصاحب نیست. طنز دارد جان میگیرد. یکی از مشهورترین طنزنویسان امروز ما ـملانصرالدینـ (ابوالفضل زرویی نصرآباد) فقط ۲۳ سال دارد! چراغها دارند روشن میشوند. شهر چراغانی خواهد شد».[۳]
رویا صدر
استحکام ساختاری آثار و عمق و تلخی نگاه زرویی، او را از دیگر طنزپردازان متمایز میکرد. تسلط زرویی بر ادب فارسی در شعر کلاسیک، نو و آثاری که بهصورت نثر مینوشت کاملا مشخص بود. در عین حال در آثار طنزش تلخی و عمق وجود داشت که او را از بسیاری طنزنویسان در گذشته و حال متمایز میکرد. ویژگی دیگرش در شعر طنز این بود که زبان روز را در آثاری که در دهه ۸۰ منتشر کرد و در کتاب «بامعرفتها» وارد کرد و با شیوه استادانهای زبان عامیانه امروز را در شعر کلاسیک به کار برد. این قالب هم بعدا توسط طنزنویسان جوانتر استفاده شد.
زرویی نصرآباد در شکلگیری بخشی از جریان طنز امروز نیز با تاسیس مجامع و محافل طنز و نیز تربیت نسلی از طنزنویسان حال حاضر نقش داشت. او موسس دفتر طنز حوزه هنری بود. همچنین بنیانگذار نخستین شب شعر طنز در ایران بود که در این بخش از فعالیتهایش نیروهای جوانتر را شناسایی و به طنز ما معرفی کرد که این افراد در حال حاضر در فضای طنز ایران نقش دارند. آقای زوریی مانند کسانی که بهصورتجدی وارد وادی طنز میشوند حساس بود. او یکی از تأثیرگذارترین افراد در طنز مطبوعاتی و همچنین یکی از جریانسازترین افراد در طنز امروز ما بود که امتزاج قدرت طنزآوری و استحکام ساختاری آثارش در طنز امروز جامعه ما نظیر نداشت و متأسفانه زودهنگام و قبل از آنکه به ۵۰ سالگی برسند، او را از دست دادیم.[۲۶]
اکبر اکسیر در رثای مرگ ابوافضل زرویی نصرآباد
«انصاف نیست مرثیهگوی شاعری باشیم که خود، نوشتههایش و قلمش برای خنداندن مردم بود»![۳] زرویی نصرآباد با تأسیس دفتر طنز حوزه هنری خدمات بسیاری به طنز کرد و طنزپردازان جوانی را به جامعه ادبی ما معرفی کرد، بهخاطر همین کارش میتوانیم برایش کف بلند بزنیم تا صدایش به بهشت برسد. آنچه از زرویی مدنظر من است، اخلاق، ادب، فروتنی و تواضع او بود که تمام گناهانش را میتوانست یکجا پاک کند.
زرویی شعر فکاهی میگفت و مشکلی از مشکلات جامعه را به سادهترین و روانترین شکل ممکن در آنجا مطرح میکرد؛ انگار نسیم شمال دیگری در ایران متولد شده است. اگر تمام شعرها و نوشتههای زرویی در یک کفه ترازو قرار بگیرد و ادب و فروتنیاش در کفه دیگر، ادب و فروتنیاش سنگینتر از تمام آثارش است. زمانی که از دور زرویی را تعقیب میکردم به این نتیجه رسیدم که او راه را برای جوانترها باز میکرد؛ اصلا حسودی و بخل در او نبود. زوریی دست همه را میگرفت و میخواست آنها را معرفی کند؛ مانند اخلاقی که قیصر امینپور داشت. خیلی زود بود که زوریی برود و ما خبر کوچ غریبانهاش را بشنویم. از همه همکاران و دوستان طنزنویسم میخواهم مراسم شادی را برایش برگزار کنند. او نه با مرثیه و نه با مرگ و نه با غم وغصه میانهای نداشت؛ با اینکه دلش پر از درد بود. زوریی به لحاظ معیشتی و اقتصادی هم در مضیقه بود، اما شنیده بودم آبروی فقر و قناعت را نبرد. امیدوارم مجلس شادی برایش برگزار شود و طنزپردازان هر کدام دو دقیقه استندآپ کمدی اجرا کنند تا باعث شادمانی روح حاضران باشد؛ رفتگان که رفتهاند. امیدوارم نامهای دیگری از میان شاگردانش، جای او را پر کنند و طنز عزیز ما هیچگاه بیکس و بییار نباشد.[۲۷]
اسماعیل امینی
من با آقای زرویی سالیان طولانی دوست بودم، از روزگار جوانی و دانشجویی با هم دوست بودیم تا این اواخر که بهخاطر بیماری قلبی و ... مقداری منزوی و خانهنشین شده بود. ایشان چند ویژگی داشت؛ یکی از مهمترینهایش این است که بهشدت عاشق مطالعه بود و این مطالعه، مطالعه تکلیفی که برای درس، دانشگاه و ... باشد نبود. بهشدت گونههای مختلف کتاب را دوست داشت و بهویژه به مطالعه کتابهای متون کهن، چه ادبی و چه تاریخی علاقه داشت. در کارش، چه در نوشتن نثر، چه شعر و چه کارهای تحقیقی خیلی گزیدهکار بود. یعنی حدود ۱۰برابر وقتش را برای مطالعه میگذاشت و یکدهم آن برای نوشتن بود.
آثار زرویی خیلی پرشمار است اما خیلی گزیدهکار بود. او از میان آثاری که نوشته هم مقدار کمی را منتشر کرده است؛ خیلی با وسواس کار میکرد. دیگر اینکه از آنچه میدانست که کم هم نبود -بسیار آدم هوشمند و باسوادی بود، با اینکه روزگاری که در «گلآقا» کار میکرد در سن جوانی بود، ۲۲، ۲۳ سال داشت- از اینکه دانستههایش را در اختیار دیگران هم قرار دهد، دریغی نداشت، یعنی بسیار فروتن بود و با کرامت و سخاوت رفتار میکرد. و مسئله دیگر اینکه در نگرانیها و برنامهریزیهایش افقهای خیلی دوری را میدید. این را برای آنکه دوست ماست یا اینکه حالا سالگردش است و بخواهم حرفهای عاطفی بزنم، نمیگویم؛ واقعا افقهای دوری را مد نظر داشت. اینطور نبود که بخواهد توجهها را نسبت به خودش جلب کند و برای خودش شهرتی درست کند و از این بازیها دربیاورد.
یکی از بهترین کارهایی که آقای زرویی کرد و در تاریخ ایران خواهد ماند، بنیانگذاری جلسات شعر طنز که به نام «حلقه رندان» مشهور شد و اساسا راهاندازی دفتر طنز بود که تحول بزرگی در طنز ایران ایجاد کرد. قبل از آن کار طنز خیلی پراکنده انجام میشد، حتی کسانی که در مطبوعات حرفهای کار طنز میکردند در کنار کارهای دیگرشان به این کار میپرداختند و خیلی معدود بودند کسانی که تمام وقتشان را برای نثر یا شعر طنز بگذارند ولی بعد از جلسات «حلقه رندان» هم تعداد زیادی از شاعران رویکرد اصلیشان را بر طنز گذاشتند و هم تعداد زیادی استعداد کشف شد و در آنجا تعلیم داده شدند. در شهرهای مختلف نیز جلسات مشابه راه افتاد، بهنحوی که حالا در تمام شهرهای بزرگ و کوچک کشورمان جلسات شعرخوانی مرتب طنز و جلسات آموزشی طنز داریم. و از همه مهمتر اینکه جهت شوخیها و انتقادات طنز از جهات تفریحی، سخیف و... (مثلا شوخیهای شخصی قومی، جنسیتی و این چیزهای نازل، مبتذل و حقیرانه) به سمت رویکردهای اجتماعی، اخلاقی و رویکردهای جدی و اندیشهای تغییر کرد. کسی که چه شعر و چه نثر طنز مینویسد به زبان و به زیبایی زبان و ادیبانهبودن نوشتهاش اهمیت میدهد، فکر میکنم این هم از میراث ارزشمند و همیشه ماندگار آقای زرویی است. اگر برای خودش نتوانست خیلی کاری کند و خیلی با جفاکاری و ناجوانمردانه با او رفتار شد ولی خودش را بهنظرم فدای چیزی کرد که بسیار به آن علاقه داشت و آن فرهنگ ایران بود.[۳]
صادق کرمیار
شخصیتی مثل ابوالفضل زرویی نباید در چنین شرایطی زندگی و در چنین شرایطی فوت میکرد. خاطرم هست که در سال ۸۸، آقای شجاعی را به واسطه کتاب «نامیرا» دیدم. آن روزها شرایط بسیار بحرانی بود. آقای شجاعی به من گفت که از بین اهالی قلم، چه کسی هست که مشکل داشته باشد؟ اسم چند نفر را آوردم که یکی از آنان ابوالفضل زرویی بود. وقتی این نام را بر زبان آوردم، انگار که چشمانش را برق گرفت؛ به من گفت که او را پیدا کن و بیاور تا جلسهای داشته باشیم. بلافاصله جلسهای برگزار شد و این دو نفر دیگر همدیگر را رها نکردند. ما ابوالفضل را با نگاه و شعرهای طنز او که چاپ شده یا نشده است، میشناسیم اما مطالعات او در زمینه تاریخ، مذهب، علوم انسانی و بهخصوص تاریخ اسلام و شخصیتهای دینی بهقدری عمیق است که کمتر پژوهشگری داشتیم که در این زمینه تا این اندازه مطالعه داشته باشد. امیدوارم کسان دیگری که باقی ماندهاند و مانند ابوالفضل در این جامعه میفهمند و زجر میکشند، مورد حمایت قرار بگیرند. البته انتظار نداریم که مسئولین قدرشان را بدانند. آنان اصلا در حد و اندازهای نیستند که بخواهند قدر آنان را بدانند. ما خودمان باید قدر خودمان را بدانیم.[۲۸]
شهرام شهیدی
بزرگترین ویژگی او این بود که تمام ادبیات کلاسیک، چه در زمینه طنز و چه غیرطنز، را نه تنها خوانده بود بلکه بر آن مسلط هم بود؛ چیزی که در نسل معاصر کمتر دیده میشود و گذشتگان خود را نمیخوانند. زوریی نصرآباد تسلط کاملی بر ادبیات داشت و از ادبیات وارد طنز شده بود. زرویی نصرآباد بسیار آدم صبوری بود، دانش زیادی داشت و معلم بود. ممکن است برخی داشتههای زیادی داشته باشند اما نتوانند بهخوبی آن را منتقل کنند. چیزی حدود ۷۰-۸۰ درصد نسل امروز طنز ایران از شاگردان زرویی نصرآباد هستند؛ او تمام این افراد را با کمک و راهنمایی وارد طنز کرده بود. کم پیش میآید کسی بتواند شاگرد خوب پرورش بدهد. او شرایط را برای ورود به عرصه طنز بدون هیچ چشمداشتی فراهم میکرد. او مرد بزرگوار و بیهمتایی بود؛ چیز دیگری نمیشود دربارهاش گفت. او ادعایی نداشت، در مجامع شرکت نمیکرد و مدتی هم دوری گزیده بود. در صحنه حضور نداشت و افتاده بود. این ویژگیها سخت در یک آدم جمع میشود. آقای زرویی نقش بسیاری در ورود نسل جدید طنزنویسان به این عرصه داشت. قدیمیها نسبت به نسل جدید گارد میگرفتند و آنها را بر نمیتافتند و آنها را نادیده میگرفتند، اما او به جوانان اجازه میداد وارد «گلآقا» شوند و از آنجا یاد بگیرند. بسیاری از طنزپردازان کار خود را از آنجا شروع کردند. روحش شاد باد که به جامعه طنز ایران خدمت زیادی کرد.[۲۹]
سید مهدی شجاعی
ابوالفضل زرویی نصرآباد یک نمونه عینی است که فضل و دانش او شمردنی نیست. البته این حرفها را به این دلیل نمیزنم که او مرده است. یادداشتهای من در زمان حیات ایشان موجود است و حس و نگاهم را نسبت به ایشان گفته بودم. بنابراین نمیخواهم بعد از درگذشتش از او تعریف کنم. رفتن او فاجعه بزرگی بود و غیرقابل جبران است و از مواردی است که آقایان باید پاسخگوی این رسیدگینکردن به ایشان باشند. بهنظرم با حداقل امکانات و شرایط میشد که این اتفاقات رخ ندهد. در مورد بحث علمی و مطالعاتی آقای زرویی حرف زیاد است و اگر بخواهم واردش شوم، شاید کشش این جلسه را نداشته باشد اما بدون اغراق کسی از اهل قلم را سراغ ندارم که تا این حد عمیق بوده و با پشتکار، مطالعه کند. بارها گفتهام که ایشان تازه شروع به محصولدادن کرده بود و با آنچه از ذخیرهها انباشت کرده بود، وقتش رسیده بود که آن را عرضه کند. یقینا اگر میماند، دهها جلد کتاب از جنس «ماه به روایت آه» در مورد بقیه اولیا میداشتیم. بهنظرم از وجود ایشان محروم شدیم و این مسالهای نیست که بتوان بیانش کرد و قابل جبران باشد. یکی از مشکلات ما در عالم نویسندگی این است که نویسندگان ما متاسفانه همت و پشتکار جدی برای کار تحقیقی ندارند و به همین دلیل کارها سطحی و یک جور با تاریخ مصرف از آب درمیآید. بخش عمده زحمت نویسندگی بهویژه در کارهای تاریخی، تحقیق و تتبع راجع به آن سوژه است. بهنحوی که نویسنده باید اینقدر با آن سوژه درگیر شود که نتواند آن را ننویسد. این یکی از خلاهای جدی ما در نویسندگی است. البته تلاش کردیم یک بانک اطلاعاتی معارف درست کنیم که پشتوانهای برای حرکت دوستان باشد اما مرحوم زرویی یکتنه همه این کارها را انجام میداد.[۲۸]
ابراهیم رها
هیچگاه با زرویی نصرآباد همکار نبودم اما طی سالهای طولانی با هم سلامعلیک داشتیم. او یکی از طنزنویسان تأثیرگذار سه دهه اخیر کشورمان بود؛ هم به لحاظ کارهایی که انجام داد و هم کسانی که به واسطه داشتن مسئولیت او طنزنویس شدند. در گعدههایی که تشکیل میداد و فعالیتهایی که زیر نظر او انجام میشد، پویا بود. آقای زرویی در عنفوان جوانی، حدود ۲۰-۲۱ سالگی، قلم پختهای داشت و اینطور نبود که بعد از ۴۰ سال به ثبات قلم و تأثیرگذاری برسد؛ فکر میکنم از اوایل دهه ۷۰ که با نشریه «گلآقا» همکاری داشت قلمش تأثیرگذار بود. زرویی پرطرفدار بود و در حوزه طنز به معنای واقعی کلمه فعالیتهای ارجمندی داشت. فعالیتهای زرویی در دو حوزه قابل بررسی است؛ فعالیتهای مطبوعاتی او که بسیار شیرین و تأثیرگذار بود و نشان از سواد او داشت. زرویی آدم بسیار باسواد و ملایی در حوزهای که کار میکرد، بود. آنچه را مینوشت بلد بود و اینطور نبود که با یک نگاه سطحی قلم زده باشد. در حوزه کتاب هم کارهای ماندگاری انجام داد که با اقبال روبهرو شد و هم جامعه فرهنگی کشور پذیرفت و دوست میداشت.
آقای زرویی خیلی با تلاطم پیرامونی بالاخص در سالهای سیاسی کشور کاری نداشت؛ خیلی خود را به موج نمیسپرد و سعی میکرد کارهای ماندگار انجام دهد. در تمام سالهایی که تلاطم سیاسی فراوانی در کشور وجود داشت، طنز مطبوعاتی هم در فراز و فرود بود، اما او تلاش داشت سنگ زیر آب باشد نه سنگ روی آب که با تلاطم بالا و پایین برود. این یکی از شاخصههای مهم در بررسی آقای زرویی نصرآباد است. در تمام مدت سعی کرد سنگ زیر آب باشد و ماندگاری داشته باشد. ابوالفضل زرویی به ۵۰ سال هم نرسید و از دنیا رفت. تسبیح طنز کشور یکی از دانههای درشت خود را از دست داد. او خیلی تأثیرگذار بود؛ گو اینکه در سالهای اخیر خیلی فعال نبود و در مجامع مختلف شرکت نمیکرد. او خیلی حضور نداشت اما همیشه بسیار اثرگذار بود. اگر بخواهیم در این سالها پنج نفر را نام ببریم که در طنز ما تأثیرگذار و ماندنی بودند یکی از این پنج نفر بهجدّ ابوالفضل زرویی نصرآباد بود.[۳۰]
سعید بیابانکی
وقتی او را برای اولین بار در سفر به زابل دیدم به استاد گفتم عجیب است اگر روزی از من بپرسند کجا با استاد زرویی آشنا شدی؟ بگویم در جاده زاهدان و زابل![۳۱]
رئیس حوزه هنری
دو ویژگی زندهیاد زرویی نصرآباد را میان مردم محبوب کرده بود. اول آن که او شخصیتی صمیمی بود و هرکسی مجذوب او میشد. ادب از کلام و برخورد اجتماعی او میجوشید. دومین ویژگیاش استادی در کار بود. استاد زرویی بر ادبیات کهن و معارف دینی تسلط ویژه داشت. ملانصرالدین و «تذکرةالمقامات» را در ۲۲ سالگی مینوشت اما تبحرش به قدری بر متون کهن و ارزشهای زبان فارسی زیاد بود که از متنهایش برداشت میشد.[۳۱]
محمدرضا زائری
زرویی نصرآباد ادیبی جامعالاطراف بود. امروز بسیاری او را بهعنوان یک طنزپرداز میشناسند؛ درحالیکه تسلط او بر متون کهن و مسائل آیینی و مذهبی نشان میدهد که او نه تنها در طنز بلکه در گونههای مختلف ادبی مسلط بوده و بهراستی یک ادیب جامعالاطراف است. مرحوم زرویی نصرآباد بهدلیل ذوق سرشار و تسلط وافری که بر منابع کهن داشته است، یک انسان باسواد و اهل فن به حساب میآید. اینکه این انسان شریف در عرصه طنز بسیار موفق بوده و توانسته است بر مسیر و جریان طنز کشور اثرگذار باشد محل نزاع نیست اما بسیاری تنها او را در حوزه طنز میشناسند؛ درحالیکه اشعار مذهبی او برای اهل بیت(ع) بازگوکننده اعماق شخصیتی و روی دیگر انسانیت این انسان است. زمانی که من سردبیر روزنامه همشهری بودم، از مرحوم زرویی دعوت کردم تا شعرهای روزنامه را در یکی از صفحات بگنجاند. او در هر شماره بسته به اتفاقات روز شعری را در این بخش قرار میداد و بهاندازهای طنز او مورد توجه قرار گرفت که یکی از بخشهایی که بهشدت مورد استقبال مخاطبین بود همین شعرهای روزانه روزنامه همشهری بود. هرچه از زرویی بگوییم همچنان نتوانستهایم او را بهخوبی معرفی کنیم، در کنار طنز قوی، دغدغههای او در حوزه فرهنگ و ادب فارسی بسیار قابل تقدیر است. او جنبه دیگری داشت که در ادبیات آیینی و مذهبی بهخوبی هویدا است. مرحوم زرویی نصرآباد حال معنوی و حال خوشی داشت؛ بهطوریکه از او چهرهای متفاوت میبینیم؛ اینکه او با قدرت قلمی که داشت چگونه به فضائل قمربنیهاشم میپردازد و چگونه عرض ارادت میکند. زمانی که شما اشعار آیینی او را میخوانید درخواهید یافت که تا چه اندازه این مرحوم بهگونهای عمیق و متفاوت میاندیشد. کسانی که فقط تذکرةلمقامات او را خواندهاند بهسختی میتوانند درک کنند و زرویی را با این جنبه بشناسند. در آخرین سفری که به کربلا مشرف میشدم او را دیدم و گفتم پیغامی نداری و او پیغامی برای حضرت عباس(ع) داشت. من که پیک و واسطه رساندن این پیغام بودم میدانم که تا چه اندازه او خدمت خاندان اهل بیت(ع) ارادت داشت و چقدر قلبش شریف و حال معنویاش عمیق بود.[۳۲]
سهیل محمودی
ابوالفضل زرویی نصرآباد، از جمله افرادی بود که بزرگیشان در زمان حیات دیده میشد اما درعینحال به اندازه زحماتی که برای ادبیات کشیدند، از آنها سپاسگزاری نشد و این غفلت، یک غفلت تاریخی است.[۳۳]
علی موسوی گرمارودی
«بی هیچ تعارف، زرویی از خوشقریحهترین طنزنویسان ایران بود. تا زمانی که روانشاد، عمران صلاحی زنده بود، فضل تقدم و حتی تقدم فضل در طنز با او بود. خاک بر آن «شکرپاره» خوش باد که تلخترین پدیدههای ناهنجار اجتماعی و سیاسی را با شیرینترین گفتار به نقد میکشید و سپس جای خالی او را زرویی پر کرد. زرویی، چون شاخه نورس اما پربار در طنز، پیشِ رو و پیشرو بود. پروردن قریحه شعر و قریحه طنز به مطالعه و کوشش فراوان نیاز دارد. همانگونه که قریحه شعر را اگر نپرورانی، کمکم میخشکد، قریحه طنز را هم اگر نپرورانی، میخشکد. زرویی هم قریحه طنز قوی داشت و هم به پرورش آن توجه و اعتنا میکرد.
برجستهترین نشانه قریحه والای او در طنز، کتاب «تذکرةالمقامات» اوست که در سال ۱۳۷۶ منتشر کرد و یکی از استوارترین و ماندنیترین نقیضههایی است که در تاریخ طنز کشور به وجود آمده است. اکنون و در اینجا اضافه کنم که تذکرةالمقامات، گرتهبرداری طنزآمیز و استادانهای از ساختار نثر شاهکارهای قرن ششم از تاریخ بیهقی تا کلیله و دمنه است. زرویی در کتاب «اصل مطلب»، طنازی و شاعری را با هم جمع کرده است.
او هم شاعر است و هم شاعر خوبی است. همین که برای مثنوی بلند کتاب «اصل مطلب» خود، وزن خوشرکابی مثل بحر خفیف مخبون محذوف (فاعلاتٌ مفاعِلُن فَعَلُن) را انتخاب کرده، نشانه ذوق فطری اوست. در مثنوی «اصل مطلب»، زرویی حدود ۵۰ مطلب اصلی را در بحر خفیف خطاب به تنها فرزند خود، حسامالدین، سروده و هر مطلب را هر روز خوراک ستون طنز در یک شماره روزنامه همشهری کرده بود. زرویی در آن روزها بیستساله بوده و خیلی زود با استعداد و توان و همت خود، راه پیش رویش را گشود، بهطوریکه در همان سالها با «تذکرةالمقامات» چنان جایگاهی کسب میکند که مرحوم کیومرث صابری (گلآقا) در مصاحبهای او را ادامه عبید و دهخدا میخواند.[۳۳]
ساعد باقری
آفت شعر امروز این است که اغلب شاعران جوان به خواندن شعر یکدیگر، جُنگها یا منابع دست دوم قناعت میکنند درحالیکه زرویی از ابتدا به سرچشمه متون کهن متصل بود و غور و تفحص او در تحول و تطور زبان فارسی در نوشتههایش پدیدار بود که اصل بود و بدل نبود، درست مثل خودش که اصل بود و اصیل بود.[۳۳]
شهرام شکیبا
زرویی هیچ وابستگی سازمانی نداشت. بعد از آنکه او رفت آمدند و کردند آنچه نباید میکردند. اما برخلاف گفتهها، هرگز و هرگز تا آخرین روز، مهر از حوزه نبرید و به حوزه بیمهری نکرد. شاید خیلی چیزها بگویند، اما او تا آخرین لحظه در حوزه هنری کار میکرد و اتفاقاتی در شأن او شکل میگرفت. اتفاقی که برای جسم زرویی افتاد، شاید خودخواسته بود. خودش میخواست تیشه به ریشه قامتش بزند. قدیم این مجالس را مجلس تذکر میگفتند. اگر در سه سال گذشته هر کدام از ما حاضران درِ خانهاش را میزدیم، او سه سال تنها نبود و نیازی نبود که بالای سر خود این شعر را بزند؛ «مرا ز روز قیامت غمی که هست این است/ که روی مردم عالم دوباره باید دید». ببینید با او چه کردند. ابوالفضل اگر میخواست رساله بنویسد میتوانست رساله بسیار بنویسد، اما او طنز را انتخاب کرده بود. زرویی ادیب بود. همه کسانی که با او سروکار داشتند بر این موضوع صحه میگذارند که او درک عمیقی از ادبیات داشت.[۶]
فرزین پورمحبی
اعتراف میکنم بعد از شنیدن خبر مرگ ابوالفضل، اولین حسی که به من دست داد، این حسادت و حسرت بچهگانه بود! ما با هم همسن بودیم اما او، هم سبیلش از من کلفتتر بود (بعد از منوچهر احترامی سبیلکلفتترین طنزنویس بود) و هم قشر خاکستری مغزش! او پیپ داشت، پرستیژ داشت و من نداشتم و اصولا او خیلی چیزهای دیگر داشت که من نداشتم! پس من با نهایت تاثر و تاسف، به خودم تسلیت میگویم! او ناکام از دنیا نرفت، من به شکل ناکام در این دنیا ماندهام! ابوالفضل آنقدرها سلبریتی نبود که نیاز داشته باشد به شکل برونمرزی فرزند بهدنیا بیاورد. او در همین داخل مرز کارش راه میافتاد! البته به شکلی کاملا قانونی و شرعی ... نشان به آن نشانی که خیلی از طنزنویسان حال حاضر، حاصل زایمان و بعضا سزارین ایشان هستند! بهراستی که هیچ تولید ملی به شیرینی تولید مثل داخلی، آنهم با گرایش افراد خندهدار وطنی نیست. او آنچنان سلبریتی نبود که خبر مرگش را مردم با خوشحالی پخش کنند و عکس پروفایلشان را با عکس او عوض کنند ولی آنقدرها کاریزما داشت که در زمان حیاتش خیلیها را میخ خودش کند و با رفتنش، مو را به تن خیلیها سیخ کند.
او به معنی واقعی کلمه، عاشق بود و به افتخار «عاقبت به خیری» نایل شد که البته در این دوره زمانه که خودش هم در شعر معروف به لیلی و مجنونش اشاره کرده، اصلا عنوان کمی هم نیست.[۳۴]
غلامعلی حداد عادل در مراسم ترحیم
در کنار پیکر مردی ایستادهایم که در کمتر از یک عمر ۵۰ ساله خودش را بهعنوان یک چهره موثر و ماندگار در عرصه ادب فارسی تثبیت کرده است. مانند خورشیدی که در نیمروز غروب میکند، این مرد در نیمروز غروب و ما را ترک کرد. ابوالفضل زرویی از دوره نوجوانی شعر میگفت. میتوانم بگویم یک عمر مردم را خنداند و دل جامعه را شاد کرد و حالا جامعه به اندازه این خندهها اندهگین است و جا دارد که اندوهگین باشد. با نگاهی به کارنامه زندگی زرویی تصدیق میکنیم که او فقط کار ذهنی و فکری نمیکرد و شاعر منزوی از جامعه نبود. کارنامه عمر او حکایت از کار ادبی، فکری و ذهنی و درعینحال مدیریت و حضور در عرصههای مختلف و توجه به دیگران دارد. یعنی او شأن اجتماعی در کنار قدرت ذهنی داشته است، چه در دانشگاه، چه در گلآقا و چه در حوزه هنری.
زرویی توانسته در کنار کار اجتماعی و مدیریت در حوزه هنری به ادبیات خدمت کند. او در مجلات مختلف حضور داشت و معرف ادبیات بود. تصور بسیاری این است که کسی که شعر طنز میگوید از سر ناچاری به این سمت آمده و خود را به لودگی زده است. فارغ از اینکه این حرف درست باشد یا غلط، مصداقش زرویی نصرآباد نیست. کسی که با شعر آشنا باشد این موضوع را تصدیق میکند که زرویی با تاریخ کهن ادب فارسی آشنا بود و سیر تحول آن را مطالعه میکرد. همچنین از ادبیات معاصر هم غافل نبود. عبارتهای عربی که در «تذکرةالمقامات» به کار میبرد نشان از آشنایی او با ادبیات عرب دارد. اشعار جدی زرویی نیز قدرت شعری او را نشان میدهد. شاعری که داشتههای ادبی زیادی داشت و طنز را انتخاب کرده معلوم است که طنزپردازیاش از سر ناچاری نبوده است. او طنز را انتخاب کرده و مسئولیت خود را از طریق طنز میداند و از این طریق به مردم خدمت میکند. بسیاری که طنز نمینویسند نمیتوانند از عهده آن بربیایند. تک تک افراد جامعه به خنده نیاز دارند و طنز جزء لوازم اجتماعی ماست. جامعهای که از طنز محروم باشد نقص دارد. حرفهای بسیاری را که نمیتوان به صورت جدی زد طنزپردازان با زبان طنز میگویند. ابوالفضل زرویی طنز را انتخاب کرده و طنز او را غافلگیر نکرده است.
بهنظرم خصوصیتی که فراتر از توانایی ابوالفضل زرویی دیده میشود اعتقاد دینی اوست. اگر فقط قصیدهای که برای حضرت ابوالفضل(ع) سروده است از او باقی میماند میتوانستیم به توانایی او در شعر و ارادت او به اهل بیت(ع) پی ببریم. او مسلمانی تمامعیار بود که ذهن نقاد و ذوقی سرشار از طنز داشت. ما با چنین شاعری وداع میکنیم. این مراسم مرا یاد مراسم کیومرث صابری فومنی یا گلآقا میاندازد. باید از او نیز یاد کنیم. باید بگوییم کیومرث صابری عزیز، گلآقای عزیز امروز یار، دوست و همقلمت به تو میپیوندد و ما در فقدان تو و فقدان ابوالفضل زرویی داغدار خواهیم بود و با شناختی که از قلم زرویی دارم میتوانم بگویم به این زودیها جای او پر نخواهد شد.[۶]
ناصر فیض
ابوالفضل را خاص و عام میشناختند. او محبوب، عزیز و ارجمند بود. همه مردم به او احترام میگذاشتند و به او علاقهمند بودند. این پذیرش دلیلی نداشت جز اینکه او به حق و درستی پاسدار زبان فارسی بود. اگر نیکو سخن میگفت حرمت سخن نیکو را میدانست. او ادبیات و اخلاق را با هم میدید و برای خوشآمد این و آن حرف نمیزد. او نمونه بارز انسان شریف و خردمند بود. زمانی که در حوزه هنری بود در طول همکاریمان چیزی جز مهربانی و انتقال داشتههایش از او ندیدیم. او آدم کریمی بود. زرویی اصیل و اصیلزاده بود. بهخاطر نگرانی از بیراهه رفتن طنز، دفتر طنز حوزه هنری را ایجاد کرد تا جریان منسجم و هدفمندی را پایهگذاری کند.[۶]
دیگران از نگاه ابوالفضل زرویی نصرآباد
کیومرث صابری
«گلآقا» شاخهای از طنز را بهوجود آورد كه با طنز پيش از آن و بعد از آن تفاوت داشت. در سالهای بعد از پيروزی انقلاب، بهخاطر شروع جنگ و مسائلی از اين دست، طبعاً هم خود طنزپردازان بيشتر سعی میكردند به مسائل غيرسياسی بپردازند و هم مردم دغدغههای معيشتی بيشتری داشتند و كسی جرات نزديکشدن به طنز سياسی را نداشت. البته در آن زمان تعدادی از نشريات كه به طنز سياسی پرداخته بودند به دلايل مختلف توقيف شده بودند و بروز و ظهور قلمی به اسم گلآقا در ۲۴دیماه۶۳ بين مردم شادمانی زيادی ايجاد كرد. زيرا شاهد نوعی از نگارش طنز بودند كه تا حالا تجربه نكرده بودند. صابری فومنی در اين دوره طنزهای بسيار محكم سياسی را با رويكردی عامهفهم و پرگوشه كنايه كه طبعاً با روحيه هر ايرانی موافق بود، منتشر كرد. از ويژگیهای ديگر طنز گلآقا پايبندی شديد به اخلاقيات بود او هيچگاه روی حريم اخلاقی پای نمیگذاشت و در كلام و نوشتارش اين نكته را بهشدت رعايت میكرد. از شاخصههای ديگر كاری وی معلمبودن است كه اين روحيه معلمی را در اداره نشريه هم داشت. امروز من آنچه از طنز میدانم از آموزههای اوست و بسياری از كسان ديگر كه معروف شدند، كسانی بودند كه در مكتب گلآقا پرورش يافتند.[۳۵]
منوچهر احترامی
منوچهر احترامی بنيانگذار يک سبک تازه است و تأثير طنز او در برگ برگ طنز معاصر ماندنی است. استاد احترامی، آن مرد مهربان، با آن وجود ساده و آن طنز دلنشين، با خندهها و شيطنت كودكانهاش، در طنز فارسي، نامي بزرگ و نادرهای جاودانه است. بیشک نبود مرد زبانآوری چون او، داغی هميشگی است، تسلیپذير نيست. او در نقيضهسازی و انواع نظم و نثر، در عرصهٔ پژوهش و تحقيق و در طنز كودكان، بنيانگذار يک روش منحصربهفرد و يک سبک تازه بود. در برگ برگ طنز معاصر، تأثير ديدگاه و نوشتار آن بزرگ، بیشبهه ماندنی است. يادش به خير باد...»[۳۶] احاطهٔ احترامی بر ادب كهن پارسی جای تأمل دارد و خودم را سفارش میكنم كه شبيه او باشم و بيشتر بخوانم. او خواهرزادهٔ شيخ ابوالحسن شعرانی -مصحح كتاب «روضةالشهدا»ی واعظ كاشفی- بود، كه از بزرگترين عالمان تشيع بود؛ اما هيچگاه سعی نكرد از شخصيت خانوادگی خودش خرج كند. كيومرث صابری (گلآقا) طنز منوچهر احترامی را طنزی احترامبرانگيز میدانست و رنگ و بوی طنز او رنگ و بوی ديگری است؛ چقدر لايهلايه، شيرين و قابل تأمل است و متفاوت با ديگران. سير تاريخی فرهنگ ايرانی در آثارش منعكس شده است. همچنين در طنز به موضوعات نگاه برهمنانهای داشت و اصلا دغدغهٔ مشكلات جدی جامعهٔ بشری را نداشت و مثل برهمنهای هندی به مسائل بسيار كوچک و پيش پاافتادهای میپرداخت كه در دلشان مهمترين موضوعات نهفته بود.[۳۷]
بزرگداشتها
محفل «در حلقه رندان» در آخرین شب پاییز ۱۳۹۹ و با گرامیداشت دومین سالگرد درگذشت ابوالفضل زرویی نصرآباد برگزار شد. شاعران طنزپرداز کشور در صدوشصتوپنجمین محفل «در حلقه رندان» شب شعری را برای مردم ایران تدارک دیدهاند. این شب شعر طنز که در آن دومین سالگرد درگذشت ابوالفضل زرویی نصرآباد گرامی داشته شد، به صورت زنده از طریق سایت آپارات، اینستاگرام سپهر سوره هنر و اپلیکیشن حوزه هنری نمایش داده شد. در این محفل که سیام آذرماه پخش شد، امید مهدینژاد، مصطفی مشایخی، رضا احسانپور، نیلوفر ناظری، سیداکبر میرجعفری، عبدالله مقدمی، فرهاد موحدی، روحالله سرطاوی، فرید فردوسی و نسیم نژادجعفری به شعرخوانی و اجرای برنامه پرداختند. مهدی فرجاللهی هم موسیقی طنزی از شعرهای مرحوم ابوالفضل زرویی نصرآباد را اجرا میکند. اجرای این برنامه را روحالله احمدی و اکبر کتابدار برعهده داشتند.[۳۸]
مراسم گردهمایی به یاد این شاعر، نویسنده و طنزپرداز فقید ساعت ۱۴ روز یکشنبه (دهم آذرماه ۹۸) در قطعه هنرمندان بهشت زهرا برگزار شد.[۳۹]
همزمان با سالگرد درگذشت ادیب و طنزپرداز برجسته معاصر ایران زندهیاد «ابوالفضل زرویی نصرآباد» شب شعر طنز «یاد استاد» با حضور طنزپردازان بزرگ کشور در یزد برگزار شد. این محفل چهارشنبه ششم آذرماه از در تالار دکتر جلیلشاهی دانشگاه یزد برگزار شد و ورود برای عموم آزاد بود. در این محفل «ناصر فیض» مدیر دفتر طنز حوزه هنری کشور، «اسماعیل امینی»، «امید مهدینژاد»، «صابر قدیمی»، «مهدی فرجاللهی»، «خلیل جوادی»، «نادر ختایی»، «عباس حسیننژاد» و تعدادی از شاعران و طنزپردازان استان یزد آثار نثر و نظم خود را با موضوع «اخوانیهای برای ابوالفضل زرویی نصرآباد» ارائه میکنند. این شب شعر از برنامههای همایش ملی نکوداشت زندهیاد استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد بود که با حضور چهرههای سرشناس طنز و ادبیات کشور، پژوهشگران، نویسندگان، شاعران، هنرمندان، دانشجویان و اهالی فرهنگ و ادب از ششم تا هشتم آذرماه در دانشگاه یزد برگزار شد. این همایش به همت دانشگاه یزد، دفتر طنز حوزه هنری کشور، حوزه هنری استان یزد و همکاری دستگاهها و نهادهای علمی، فرهنگی و اجرایی استان برگزار شد.[۵]
دوازدهمین نشست کوتاه با داستان به میزبانی سید مهدی شجاعی با حضور صادق کرمیار و با یادی از ابوالفضل زرویی نصرآباد در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.[۲۸]
آیین نکوداشت ابوالفضل زرویی نصرآباد شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز فقید با رونمایی از مجموعه سرودهها در توصیف این شخصیت فرهنگی بهمنماه در دانشگاه تهران برگزار شد. معاونت فرهنگی سازمان جهاد دانشگاهی تهران با همکاری حوزه هنری مجموعه شعرهای برگزیده اهالی ادب و عموم مردم در سراسر کشور را که در توصیف زندهیاد ابوالفضل زرویی نصرآباد سروده شدهاند، گردآوری کرده که همزمان با برگزاری آیین نکوداشت این هنرمند فقید در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران رونمایی شد.[۴۰]
آثار و کتابشناسی
- «تذکرةالمقامات»
- «افسانههای امروزی»
- «بامعرفتها» (کتاب گویای طنز)
- «رفوزهها» (مجموعه شعر طنز)
- «حدیث قند» (مجموعه مقالات طنزپژوهی)
- «غلاغه به خونهش نرسید» (مجموعه افسانههای طنزآمیز)
- «ماه به روایت آه»
- «خاطرات سر پروفسور حسنعلیخان مستوفی»
- «یک بغل کاکتوس: صد شعر طنز»
- «اصل مطلب: مجموعه شعر طنز»
- «اندر حکایت شیرین بیمه»
- «این مرد مشکوک»
- «داشت عباسقلیخان پسری»
- «خرپژوهی»
قصیدهای حماسی از ابوالفضل زرویینصرآباد
شراره میکشدم آتش از قلم در دست | بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟ | |
قلم که عود نبود، آخر این چه خاصیتی است | که با نوشتن نامت شود معطر دست؟ | |
حدیث حُسن تو را نور میبرد بر دوش | شکوه نام تو را حور میبرد بر دست | |
چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود | وگرنه بود شما را به آب کوثر دست | |
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند: | به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟ | |
برای آنکه بیفتد به کار یار، گره | طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست | |
چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست | شد اسب، کشتی و آن دشت، بَحر و لنگر دست | |
بریده باد دو دستی که با امید امان | به روز واقعه بردارد از برادر دست | |
فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر | چنین معاملهای داده است کمتر دست | |
صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست | نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست | |
چو شیر، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد | به حمل طعمه نیاید به کار، دیگر دست | |
گرفت تا که به دندان، ابوالفضایل مشک | به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست | |
هوای ماندن و بردن به خیمه، آبِ زلال | اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟ | |
مگر نیامدنِ دست از خجالت بود | که تر نشد لب اطفال خیل و شد تر، دست | |
به خون چو جعفر طیار بال و پر میزد | شنیده بود: شود بال، روز محشر، دست | |
حکایت تو به امالبنین که خواهد گفت | وزین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟ | |
به همدلی، همه کس دست میدهد اول | فدای همت مردی که داد آخر دست | |
در آن سموم خزان آنقدر عجیب نبود | که از وجود گلی چون تو گشت پرپر دست | |
به پایبوس تو آیم به سر، به گوشه چشم | جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست | |
نه احتمال صبوری دهد پیاپی پای | نه افتخار زیارت دهد مکرر دست | |
به حکم شاه دل ای خواجه، خشت جان بگذار | ز پیک یار چه سر باز میزنی هر دست؟ | |
به دوست هر چه دهد، اهل دل نگیرد باز | حریف عشق چنین میدهد به دلبر دست[۴۱] |
معرفی تعدادی از آثار
خرپژوهی
کمی بیش از یکسال از درگذشت ابوالفضل زرویی نصرآباد، کتاب «خرپژوهی» این نویسنده که درباره حضور خر در ادبیات منظوم و مکتوب در دنیاست، منتشر شده است. این کتاب در ۲۷۲ صفحه در انتشارات کتاب نیستان در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. در معرفی ناشر از این کتاب آمده است: این اثر بخشی از یک پژوهش بزرگ از سوی این نویسنده و طنزپرداز فقید درباره حضور خر در ادبیات منظوم و مکتوب در دنیا بوده، که در نهایت تنها بخش ایران آن باقی مانده و منتشر شده است.
کتاب در نسخه فعلی خود با کوشش نسیم عربامیری و با مقدمهای از سید مهدی شجاعی منتشر شده است. شجاعی در مقدمه خود که آن نیز با بیانی طنزآمیز همراه است به بازگویی خاطره دیدار خود با مرحوم زرویی پرداخته است که طی آن زرویی به انجام این پژوهش و دغدغههای خود برای انجام آن اشاره میکند و شجاعی نیز درجا حمایت از تولید و انتشار این اثر را اعلام میکند.
بر اساس آنچه در این مقدمه درج شده است این پژوهش طی چند سال و در چند هزار صفحه به موضوع حضور «خر» در ادبیات، باورها، افسانهها، قصهها و مثلها در تمامی مناطق جهان پرداخته است و مرحوم زرویی این کتاب را در چند مجلد در دست تألیف داشته که «خرپژوهی» تنها بخش کوچکی از آن اثر بزرگ است. «خرپژوهی» در نسخه فعلی خود در دو بخش شامل «حکایات و لطایف نظم» و «حکایات و لطایف نثر» تدوین شده است.
زبان شیوای او در توضیح و تفسیر متن و نیز سادهنویسیهای او که خصیصه ذاتی یک طناز و نویسنده دارای مخاطب عام است در این کتاب به عمد کنار گذاشته شده است و زرویی به دور از تاویل و تفسیر متون، تنها حاصل یافتههای خود را به مخاطبان عرضه کرده است.[۴۲]
غلاغه به خونهش نرسید
این کتاب از سوی مؤسسه نوین کتاب گویا در قالب کتاب سخنگو با روایت نیما رئیسی -بازیگر سینما و تلویزیون- بههمراه موسیقی شاد مهدی زارع منتشر شده است. این اثر که شامل ۵۵ حکایت طنزآمیز است، با ادبیاتی به ظاهر کهن اما با ماجراهایی مدرن با موضوعات روز اجتماعی پیش میرود و برای اهل طنز، حال و هوای «گلآقا» را تداعی میکند.
«غلاغه به خونهش نرسید» کتابی طنز است که مطالب آن در جراید مختلف منتشر شدهاند. این داستانها همگی از لحاظ ادبی و ساختاری شبیه یکدیگرند. همگی این داستانها با عباراتی مشابه آغاز میشوند و در فضایی مشابه به وقوع میپیوندند. در همه این داستانها یک ولایت «غربی» وجود دارد که تعبیری از مملکت خودمان است و یک ولایت با نام «جابلقا» که کنایه از بلاد فرنگ و دیار غرب است. زرویی در این داستانها کارش این است که به افسانهها و حکایتهای قدیمی که برایمان آشنا هستند شکل طنز میدهد و در کنار این دستکاری طنازانه حرفش را هم به کنایه تحویل مخاطب میدهد.[۴۳]
خاطرات حسنعلیخان مستوفی
قصه حسنعلیخان مستوفی همان قصه بهلول و نان جو و سرکه است. من یکسالی خانهنشین بودم و جز کتابخواندن کار دیگری نداشتم. در آن مدت فرصتی فراهم شد تا کارهای بسیاری در زمینه خاطرات بخوانم و در ذهنم این مساله پیش آمد که این خاطرات چقدر واقعی است و چقدر روحیه اغراق در نویسندگان آنها وجود داشته است. در کنار آن به این فکر کردم که اگر روزی قرار باشد خاطراتم را بنویسم چقدر تقوا خواهم داشت که از عزیزانی ذکر نام نکنم و یا اگر میکنم به واقعیت پایبند باشم. در همین حال و هوا بود که به این نتیجه رسیدم در بسیاری از کتابهای خاطرات چندان هم نمیشود به حافظه راوی اعتماد کرد. اینها همه برای من تلنگری بود تا به این نتیجه برسم که برای روایت رویدادهای تاریخ لازم نیست حتما درگیر روایتهای واقعی برای بیان آنها بود و همین، پایه تولد این متنها شد.
نام حسنعلی خان نام پدرم است و مستوفی نیز نام روستایی که پدرم در آن ساکن بود. برای اول بار در هفتهنامه مهر به سردبیری سیدعلی میرفتاح این متنها را منتشر کردم. خودم فکر میکردم بیشتر از سه چهار شماره دوام نیاورد و مردم زود به من خواهند گفت بیمزه و لوس، بهویژه اینکه حساسیتهای امروز در کار مطبوعاتی آن زمان نبود. مثلا ما حتی عکسهای ترکیبی را گاه نیمهرنگی و نیمهسیاه و سفید منتشر میکردیم و کسی هم معارض نبود و متوجه نمیشد که این دو با هم نسبتی ندارند. نکته جالب اینکه من هر چه بیشتر مصر بودم تا به مخاطب بگویم این شخصیت واقعی نیست، او بیشتر آن را جدی میگرفت!
زبان من در این روایات زبانی رسمی بود و شاید برای همین بود که مخاطبان نیز متن را جدی گرفتند. حتی در روزنامه همشهری با وجود انتقاد و اعتراض من در ذیل ستون عنوان میکردند مطالب این بخش طنزآمیز است اما در عمل کسی به آن توجهی نداشت. این اتفاق تا جایی بود که تا مدتها در ایمیل من نامهای از دانشجویی در دانشگاه کلمبیا ارسال میشد مبنی بر اینکه در حال تالیف کتابی است و دوست دارد درباره این شخصیت در کتابش متنی بنویسد و خواستار منابع بود. من امروز هم در این زمینه باید دوباره تکرار کنم این کتاب جز حسنعلی خانش در تمامی موارد راست گفته و فکتهای تاریخی صحیح داده و قابل استناد است. من در این کتاب تنها خواندههای خودم را خرج کردم، نه اینکه اطلاعاتم را به رخ بکشم یا فخرفروشی کنم. تنها از آن به شیوه درستی استفاده کردم تا با کمک اتفاقات واقعی، شخصیت را باورپذیرتر کنم. تفاوت کتاب خاطرات حسنعلیخان با سایر آثار در انتخاب موضوعات بود. زمانی که تذکرةالمقامات را مینوشتم، چندان به این موضوع که محدودکردن این تذکرهها به مقامات آن دوره، باعث تاریخ مصرفدار شدن اثر میشود، فکر نکرده بودم. جوان بودم و تصور میکردم بزرگانی که آن زمان مقام و منصبی دارند، یا همیشه در آن مقام میمانند و یا ممکن نیست که فراموش شوند. اما امروز اگر بخواهیم آن کتاب را چاپ مجدد کنیم باید چند برابر متن توضیح دهیم که این آدم چه کسی بود و چه اندیشهای داشت و چه اظهارنظری کرده بود. به همین دلیل تمام تلاش خود را به کار بردم که این اتفاق برای آثار بعدی نیافتد.[۴۴]
ماه به روایت آه
«ماه به روایت آه» نام رمانی است به قلم زرویی نصرآباد که اشک را میهمان هر چشمی میکند. منظور از ماه، قمر بنیهاشم حضرت ابوالفضل(ع) است و منظور از آه، مادرش حضرت امالبنین. من در زمان نگارش اثر مقداری به قضاوت مخاطب نسبت به کار توجه کردم. تمام اینها باعث میشود در هنگام نوشتن فشار مضاعفی ایجاد شود، اما چیزی که واضح است، وجود چیزی به نام وجدان اخلاقی و هنری در زمان نگارش است که باید به آن توجه داشت. اینکه این کتاب چقدر مبتنی بر واقعیت است، این اطمینان قلبی را دارم که تمام تلاشم بوده که چیزی را بر وقایع اضافه نکنم و شأن کسانی که نقلکننده است، محفوظ بماند و سعی کردهام چیزی را که مدخلیت تاریخی ندارد، منتسب نکنم. تنها در جاهایی دخل و تصرف شده که شاید اعمال ذوق باشد، مثلا به جای تاریخ قمری، از تاریخ شمسی در وقایع استفاده کردم، برای اینکه خواننده فارسیزبان ذهنیت بهتری داشته باشد. این یک کار ذوقی است و دروغ نیست و در جاهایی هم اگر چیزی را اضافه نکردم، فکر میکردم که روایت ضعیفی است و نباید نقل شود. متأسفانه درباره حضرت عباس(ع) و امام حسین(ع) و دیگر ائمه(ع) این مشکل وجود دارد که فقط به کیفیت و تاریخ شهادت پرداخته شده است، ولی درباره تولد، زندگی، کار، شغل و دیگر مسائل توجه نشده است و مطلبی وجود ندارد. برای همین خیلی از ادبیات دینی ما درباره زندگی ائمه(ع) و معصومین(ع) فقیر است و من در این اثر به دنبال روضهخوانی نبودم و نمیخواستم شرح خود واقعه را بدهم، هرچه در کتاب من هست، قبل و پس از واقعه کربلاست. برای همین احساس کردم اتفاقاتی که مرتبط با زندگی حضرت عباس(ع) است، اطلاعات کمی است و اگر هم وجود دارد، با بیسلیقگی و بیذوقی نشر پیدا کرده است. کتابهایی که در زمینه ادبیات دینی منتشر میشود، کتابهایی است که به قول آقای خرمشاهی، برای نخواندن است؛ نه خواندن، چرا که اشکالات و غلطهای زیادی در آنها وجود دارد و باز جالب است که در کتابهای دیگر که چاپ میشود، از همان کتابهای قبلی که اشتباه دارد، بهعنوان منبع استفاده میشود.[۲۱]
منبعشناسی
رمز طنز
کتاب «رمز طنز» حاصل سلسله درسگفتارهای زندهیاد ابوالفضل زرویی نصرآباد است که بهصورت مداوم در نخستین دوشنبه هر ماه با حضور طنزپردازان و علاقهمندان به طنز در فرهنگسرای نیاوران برگزار میشد.
در این مجموعه نشستها در هر جلسه ضمن ارائه درسگفتارهای ابوالفضل زرویی نصرآباد درباره طنز و رموز آن، اخلاقالاشراف عبید زاکانی شرح و تفسیر میشد. شعرخوانی و نقد شعر از دیگر برنامههای این جلسات بود که از دی سال ۱۳۹۴ در فرهنگسرای نیاوران آغاز و تا پایان حیات زندهیاد زرویی نصرآباد ادامه داشت.[۲]
پانویس
- ↑ «ابوالفضل زرویی در سالگرد تولد در دوران نقاهت - ایسنا».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ «رونمایی از درسگفتارهای زندهیاد ابوالفضل زرویی نصرآباد».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ «جفا دید ولی خود را فدا کرد - ایسنا».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ «ابوالفضل زرویی نصرآباد درگذشت - خبرگزاری مهر».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ «یاد و خاطره طنزپرداز برجسته کشور در شب شعر یزد - ایسنا».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ «پیکر ابوالفضل زرویی به خانه ابدی بدرقه شد - ایسنا».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ ۷٫۶ «چرا "ابوالفضل زرویی نصرآباد" از تهران رفت؟ - ایسنا».
- ↑ «نامهی تشکر ابوالفضل زرویی / قرارمان سکته نبود - ایسنا».
- ↑ «برپایی مراسم ترحیم ابوالفضل زرویی نصرآباد - ایسنا».
- ↑ «سخنگوی وزارت خارجه: زرویی نصرآباد، چشم امید گلآقا بود - ایسنا».
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ «۲ مراسم و ۳ پیام برای ابوالفضل زرویی - ایسنا».
- ↑ «تسلیت رئیس حوزه هنری برای درگذشت زرویی - ایسنا».
- ↑ «برای درگذشت زرویی پیام تسلیت ندهید! - ایسنا».
- ↑ «تسلیت برای درگذشت ابوالفضل زرویی نصرآباد - ایسنا».
- ↑ «دریچههای نشاط را بر مردم نبندیم - ایسنا».
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ «لایک زیاد دلیلی بر خوب نوشتن نیست - ایسنا».
- ↑ «آفت گردهماییها برای طنز - ایسنا».
- ↑ «قاعده طنز خیلی سخت است - ایسنا».
- ↑ «ظرفیت طنزپذیری پایین آمده است - ایسنا».
- ↑ «طنز صرفا خنداندن مردم نیست - ایسنا».
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ «عدهای دورهمی ادبیات مذهبی را قبضه کردهاند - ایسنا».
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ «ابوالفضل زرويي نصرآباد: توقعهاي مردم از آثار طنز برآورده نشده است - ایسنا».
- ↑ «ابوالفضل زرويي نصرآباد: طنز زاييده موقعيت فشار است - ایسنا».
- ↑ ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ «ابوالفضل زرويي نصرآباد: براي خلق اثر طنز، بايد پايه و مايهي ادبي داشت مردم ما بيشتر به استفاده از طنز رغبت دارند تا خلق آن - ایسنا».
- ↑ «ابوالفضل زرويي نصرآباد: طنز امروز دوران رخوت و كسالت را ميگذراند - ایسنا».
- ↑ «نقش بینظیر ابوالفضل زرویی در طنز ایران - ایسنا».
- ↑ «برای ابوالفضل زرویی مجلس شادی برپا کنید! - ایسنا».
- ↑ ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ ۲۸٫۲ «ابوالفضل زرویی چگونه رمان نوشت؟ - ایسنا».
- ↑ «طنز ایران یکی از بزرگانش را از دست داد - ایسنا».
- ↑ «ابوالفضل زرویی خود را به موج نمیسپرد - ایسنا».
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ «آغاز جشنواره «جوان سوره» با یادی از زرویی نصرآباد - ایسنا».
- ↑ «زرویی نصرآباد ادیبی جامعالاطراف بود - ایسنا».
- ↑ ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ ۳۳٫۲ «زرویی اصل بود و اصیل - ایسنا».
- ↑ ««او مثل پراید بود و... خاک بر سر فراق و جدایی!» - ایسنا».
- ↑ «ابوالفضل زرويي نصرآباد: پايبندي شديد به اخلاقيات، از ويژگيهاي طنز گلآقا بود آنچه از طنز ميدانم، از آموزههاي اين معلم است - ایسنا».
- ↑ «ابوالفضل زرويي: منوچهر احترامي بنيانگذار يك سبك تازه بود - ایسنا».
- ↑ «در بزرگداشت منوچهر احترامي عنوان شد: احترامي در عرصهي هنر، نخ تسبيح بود - ایسنا».
- ↑ ««در حلقه رندان» شب چله با یاد ابوالفضل زرویی».
- ↑ «مراسمی برای سالگرد درگذشت ابوالفضل زرویی - ایسنا».
- ↑ «گردآوری شعرهای سرودهشده برای زرویی نصرآباد - ایسنا».
- ↑ «شعر ابوالفضل زرویی برای حضرت ابوالفضل - ایسنا».
- ↑ «انتشار «خرپژوهی» زرویی پس از درگذشتش - ایسنا».
- ↑ «رونمایی کتاب سخنگوی «غلاغه به خونهش نرسید» - ایسنا».
- ↑ ««زرویی» عبید زاکانی زمانه ماست - ایسنا».