سید مهدی شجاعی
سید مهدی شجاعی، داستاننویس و روزنامهنگار ایرانی است.[۱]
سید مهدی شجاعی | |
---|---|
![]() | |
زمینهٔ کاری | داستان کوتاه، رمان، فیلمنامه، نثر ادبی، داستان کودکان و نوجوانان، ادبیات نمایشی و نیز ترجمه در برخی از این حوزهها |
زادروز | ۱۳۳۹خورشیدی تهران |
رویدادهای مهم | انقلاب اسلامی ایران، دفاع مقدس |
بنیانگذار | ماهنامهٔ نیستان، انتشارات نیستان، کلاسهای مجازی آکادمی داستاننویسی. |
پیشه | ناشر |
سالهای نویسندگی | ۱۳۴۹ تاکنون |
سبک نوشتاری | رئالیسم دینی |
کتابها | کشتی پهلوگرفته، سقای آب و ادب، غیر قابل چاپ، دموکراسی یا دموقراضه |
فرزندان | علی، ریحانه، رضوانه |
مدرک تحصیلی | کارشناسی نمایشنامهنویسی و ادبیات دراماتیک |
دانشگاه | دانشکده هنرهای دراماتیک |
دلیل سرشناسی | داستانها و نثرهای ادبیدینی، ترجمه ادعیه و مناجاتها به زبان ادبی و شاعرانه. |
اثرپذیرفته از | عموی روحانی، دکتر علی شریعتی، پرویز خرسند |
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
دلسوزی من برای آنهایی است که چهار نعل در مسیر باطل میتازند و از گمان حقیقت خوشحالاند. آنها که دچار مصیبت خسر الدنیا و الآخرةاند و اعتماد به نفسشان گوش فلک را کر میکند.
خیلیها بهخاطر داشتن خیلی چیزها غبطه برانگیزند، ولی من غبطه تصوری را میخورم که از ایدهآل یا خویشتن مطلوبم دارم.[۲]
سیدمهدی شجاعی در شهریورماه سال ۱۳۳۹ در تهران بهدنیا آمد و ۱۷ سال بعد با دیپلم ریاضی، وارد دانشکدهٔ هنرهای دراماتیک برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ تئاتر میشود. او در بدو ورود به دانشکده، گرایش کارگردانی تئاتر را برمیگزیند و حدود سه سال نیز با همین گرایش پیش میرود و عموم واحدهای کارگردانی را پشت سر میگذارد. در این زمان که ۲۰ سال سن دارد، از میان مسیرهای مختلف پیش رو، نویسندگی را بهعنوان عشق، حرفه و زندگی برمیگزیند و تصمیم میگیرد که همهٔ فعالیتهایش را با این انتخاب همسو گرداند. تغییر رشته از کارگردانی به نمایشنامهنویسی و ادبیات دراماتیک و اعلام انصراف از ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ علوم سیاسی بهرغم گذراندن عموم واحدهای مهم و اساسی، تمرکز بیشتر در داستاننویسی و حضور قلمی در مطبوعات و.... همگی اقداماتی هستند که بر سرعت او در این مسیر میافزایند. اصلیترین دغدغهٔ سید مهدی شجاعی، طی سه دههٔ گذشته و نیز محور اصلی تمام فعالیتهای اجرایی او در این سالها، هنر و ادبیات متعهد، اعتلای فرهنگ و هنر دینی و تقویت و سامانبخشی هنرمندان این عرصه است. این حرکت با صفحهٔ فرهنگی روزنامهٔ جمهوری اسلامی و صفحهٔ صحیفه آغاز میشود. حضور او در اولین تشکل هنرمندان پس از انقلاب در قالب حوزهٔ اندیشه و هنر اسلامی، که بعدا به نام حوزهٔ هنری شناخته میشود، حاکی از همان دغدغهٔ همیشگی و بنیادین اوست. او معاونت هنری حوزهٔ هنری را براساس همین دغدغهها میپذیرد و بخشی از اهداف و آمال خود را در زمان تصدی مدیریت انتشارات برگ محقق میسازد. شجاعی در سال ۱۳۷۴ مجلهٔ فرهنگی و هنری نیستان را بنیان میگذارد و خبرگان و صاحبنظران این عرصه را به همکاری فرامیخواند و با حضور و مساعدت هنرمندان متعهد و اندیشمند، الگوی یک مجلهٔ سالم و مستقل فرهنگی را ارائه میکند. در همین ایام، انجمن قلم ایران شکل میگیرد و دبیرخانهٔ آن فعالیتش را در دفتر نیستان آغاز میکند و پس از آن به تأسیس انتشارات نیستان مبادرت میورزد تا بلکه در بستر نشر به برخی از اهداف و برنامههای خود دست پیدا کند. انتشارات کتاب نیستان در سالهای ۱۳۷۷ تا ۱۳۹۳ بیش از ۱۶۰۰ عنوان کتاب منتشر کرده که بیش از ۵۰ جایزهٔ داخلی و خارجی را به خود اختصاص دادهاند.[۳]
سید مهدی شجاعی از نویسندگان معاصر است که روایتهای تاریخی و مذهبی را با آرایههای ادبی درمیآمیزد. او پایهگذار سبک و روش نوینی در نثر امروز است؛ نثری شاعرانه که با بهکارگیری آن، شیوهای از نثر و داستان شاعرانه در حوزهٔ ادبیات مذهبی خلق شده است.[۴]
سید مهدی شجاعی، نویسندهای است که شهرت و تیراژ برخی از آثارش در ادبیات امروز کمنظیر است. مناجاتهای او ـ اعم از ترجمهها و نوشتههایش ـ از شیوه و نثرِ شاعرانهٔ خود و نیز فضای عرفانی جاری در مناجاتهای مذهبی قوام میگیرد. شجاعی در حوزههای نثر ادبی، داستان کوتاه، رمان، فیلمنامه، داستان کودکان و نوجوانان، ادبیات نمایشی و نیز ترجمه در بعضی از این حوزهها، آثار بسیاری را به رشتهٔ تحریر درآورده است.[۵]
نثر سید مهدی شجاعی، نثری عاطفی، تغزلی و همراه با مونولوگ (تکگفتاری درونی) است. در آثار او بیشتر به حماسههایی از صدر اسلام، هشت سال دفاع مقدس، وقایع روز عاشورا و داستانهای مربوط به کربلا برمیخوریم. بخشی از داستانهای کوتاه او نیز از مضامین اجتماعی برخوردارند.[۶] او هم نویسنده است و هم جریانساز. با نگارش آثارش سبکی جدید در ادبیات به ویژه ادبیات دینی باز کرد و از سوی دیگر، با راهاندازی انتشارات کتاب نیستان و جمع کردن یک حلقه از نویسندگان، توانست در ادبیات امروز جریانساز باشد. شجاعی به همان اندازه که در نثر دینی و داستاننویسی با تم دینی و آئینی شهره است، در داستانهای اجتماعی نیز شناخته شده است. هرچند با بردن نام او، در ابتدا کتابهای او در حوزه ادبیات دینی به ذهن اکثر مردم میآید و غالباً او را با آثاری چون «کشتی پهلو گرفته» یا «سقای آب و ادب» میشناسند، اما او در سالهای گذشته با نگارش آثار متعددی همواره نقد خود به مسائل و مصائب فرهنگی کشور را بیان کرده است؛ موضوعی که سبب شده تا شجاعی از یک نویسنده صرفاً دینی، به منتقدی اجتماعی و نیز نویسندهای مردمی تبدیل شود.[۷]

♦ ♦ ♦ ♦ ♦
احساستان نسبت به حروف الفبا؟ هر کدامشان را یکجور دوست دارم مثل بچههای خودم.
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
پیشنویس؟

آخیش...!
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
پاورقیهای دنبالهدار؟
سوءاستفاده از حس کنجکاوی خلایق.
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
داستانهای پلیسی؟ درست از کار درآوردنش، کار دشواری است.[۲]

عمدتا میرسم به سؤال: که چی؟!
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
دانای کل؟
فقط خداست. بقیه اداست یا ادعاست.
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
اول شخص غایب؟


ناشناس نمیماند. زود آشنا میشویم و انس میگیریم.
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
کلاس آموزشِ مهارتهای نویسندگی؟ اگر استعداد نباشد، سعی باطل است.
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
و اگر باشد؟


♦ ♦ ♦ ♦ ♦
روزها فکرتان اینست و همه شب سخنتان؟ کمبود وقت، دیر رسیدن، عقب ماندن، فاصله زیاد تا مقصد، کارهای زمین مانده...
مضمون مشترک اغلب خوابهایتان؟ مضمون مشترک اغلب خوابهایم نگرانی نرسیدن است و اضطراب نارس ماندن.[۲]

به طور کامل نه. ولی بوده اشارتی در خواب که بانی یا دستمایه نوشتن داستان شده باشد.
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
آیا ما انسانها داستانهای خداییم هرکداممان؟ جهان، گل کرده یکتایی اوست/ ندارد شخص تنها جز خیالات
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
به کسی دِین دارین بابت موفقیتهاتان؟ بعللله الی ماشاا... از خدا و خانوادهاش ـ آلا... ـ بگیر تا خانواده و فرزندان و برادر و خواهر و دوستان جانی و رفیقان آسمانی و همه کسانی که دوستشان داشتهام و دوستم داشتهاند.[۲]


امامزاده صالح در تهران.
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
چگونه مرگ نه تمام شدن که تولد دوباره میشود؟ معنای مرگ در اساس و برای همگان تمام شدن نیست. مرگ در ذات خود یک شروع است؛ شروع یک مرحله تازه، شروع اصل داستان.
نسبت زندگی و مرگ؟ نسبت حیات جنینی است با همین زندگانی. با این تفاوت که در حیات جنینی، ما صاحب اراده و اختیار نیستیم و نمیتوانیم نقشی در حیات دنیویمان داشته باشیم. نمیتوانیم تعیین کنیم که در کجا به دنیا بیاییم، در چه خانوادهای در چه طبقهای! با چه فرهنگی! نمیتوانیم نقشی در تعیین سرنوشت خودمان داشته باشیم، ولی برای تعیین سرنوشتمان در حیات اخروی، همه چیز دست خود ماست بعون ا... .[۲]








آیینهای از سید مهدی شجاعی
- «دوست دارم یک لحظه اون بلندگو رو بگیرم و در حضور همین جمع، با همهٔ وجود به آقا التماس کنم که: "آقا نیا!" یا لااقل کمی دیرتر بیا تا ما چشمامونو از اینهمه آلودگی پاک کنیم، تا ما ادب حرفزدن با شما رو یاد بگیریم، تا ما قبل از هرچیز، خودمون بفهمیم که از چه کسی، چهآمدنی را طلب میکنیم.»
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
'' زندگیتان چه شمیمی دارد؟ روحتان بیشتر بوی چه عطری میدهد؟ بوی سبزآبی با غلبه رنگ آبی.
'' از خودتان که یک قدم بیرون بیایید (به کجا میرسید به کی به چی)؟به شهر محبوب چون نزدیکترین مقصد است.[۲]
داغ فرزند
وقتی از او پرسیدند: «هیچ گلهای نداری از رفتن رضوانه؟!» گفت: «ابداً. رضوانه را به جایی بردند كه صدها بار بهتر از من نگهداری و پذیرایی میكنند. من هزاران هزار لطف در این مصیبت دیدم. گاهی فكر میكنم كه اگر من میرفتم و رضوانه میماند، خیلی بدتر بود. دوری او را من راحتتر تحمل میكنم، تا مثلا او میخواست دوری مرا تحمل كند. در ثانی، حدیثی از معصوم است كه: "بچههای شیعیان ما تربیتشان برعهدهٔ حضرت فاطمه (س) است." واقعاً من رضوانه را هرچقدر هم كه میخواستم خوب تربیت كنم، قابل قیاس با تربیت فعلیاش در دامن خانم فاطمه زهرا (س) نبود. كدام لطف از این بالاتر. از اینها گذشته، ما باید داغهایمان را با مصیبتهای اهلبیت علیهمالسلام مقایسه كنیم. خودِ همین، آدم را التیام میدهد. مضاف بر این، هروقت دوستانمان مشرّف به حرم امام رضا (ع) میشدند میگفتند: "ما رضوانه را آنجا میدیدیم!" خودِ من هم یكی دوباری كه رفتم، به شكل عجیبی حضور او را احساس میكردم. آیا اینها جای شكر ندارد؟»[۵]
- «و نه او که مردم هم نفهمیدند که کتاب بدون امام، کتاب نیست، کاغذ و نوشتهای است بیروح و جان و نفهمیدند که قبلهٔ بدون امام قبله نیست و کعبهٔ بدون امام سنگ و خاک است و قرآن بدون امام، خانهٔ بیصاحبخانه است.»
تخریب جزیرهٔ کوچک نویسنده
«در کیش، کنار کار نوشتن که محصول خلوت، آرامش و هوای پاک و انرژی خاص آن منطقه است، دریا، شنا و پیادهروی و دوچرخهسواری، توانست نقش مؤثری در بازیافت بخشی از سلامت ازدسترفته ایفا کند. مهمتر و مؤثرتر از همهٔ اینها پرداختن به کار گل و گیاه بود. با دو سه نفر از دوستانم تصمیم گرفتیم قطعهزمین کوچکی را که در نزدیکی محل سکونتمان تبدیل به زبالهدانی شده بود، احیا کنیم. ابتدا زبالهها را از زمین خارج و آنجا را تمیز و مرتب کردیم. سپس خاک سخت آن را برداشتیم و خاک شیرین جایگزینش کردیم. با هدف ایجاد یک بوستان الگو و نمونه، انواع نهال و گلهای خاص و کمیاب را از شهر و کشورهای مختلف تهیه و به جزیره منتقل کردیم؛ کاری که اگرچه پرزحمت اما شیرین و دلپذیر و آرامشبخش بود. دو سه سالی را صرف بهثمررسیدن این بوستان کردیم. بهرغم آزمون و خطاهای گوناگون، روند کار بسیار خوب و رضایتبخش بود و طرح و برنامههای پیشبینیشده در شُرف تحقّق بود. اما ناگهان یک روز صبح که در جزیره نبودیم، از طرف سازمان عمران کیش و با دستور مدیران میانی و مسئولان توسعه و نگهداری فضای سبز یک تیم تخریب به آنجا یورش برده و با انهدام آنچه تلاش دو الی سه ساله ما بود، زمین را مجددا به شکل زبالهدانی درآوردند و تاکنون هیچ دلیل و توجیهی برای این یورش شبانه ارائه نکردهاند. بعد از آن اگرچه از سوی مدیرعامل محترم سازمان عمران کیش اقداماتی در جهت بازسازی و جبران و ترمیم صورت گرفت، ولی هیچگاه دلیل روشنی برای این تخریب ارائه نشد. اما تخریب روحیه و از بینبردن انگیزه، برای دوستان و اهالی محل محقق شد. تداعی این حقیقت که کیش، تافتهٔ جدابافته از کل کشور نیست، بلکه ماکت کوچکی از کل کشور است با همهٔ مختصات آن، از قبیل انواع سوءاستفادهها و سوءمدیریتهای تخریبها و منفعتطلبها و فداکردن منافع ملی پیش پای منافع فردی و جناحی و لهشدن مردم زیر بار فشار اقتصادی و فقدان مرجع و ملجأیی برای تظلم و دادخواهی و... و نهایتا رسیدن به این نقطه که عملیات تخریب روان و انهدام روح و جان در همهٔ نقاط یکسان است.»[۸]
حکایت نوشتن کتاب پدر، عشق، پسر
میگفت سالهاست آرزو داشتم کتابی دربارهٔ امام حسین (ع) بنویسم تا از این طریق به ایشان عرض ادبی کرده باشم و قطرهای از این دریا را به مخاطبان انتقال بدهم. اما نزدیکشدن به ایشان تنها به ذوبشدن ما میانجامید. این بود که گفتم بهتر است ابتدا از آیینهها و آنانی که جلوهای از او دارند شروع کنم. شاید اولین آیینه حضرت علیاکبر (ع) بود. او بهدلیل انطباق وجوهٔ عدیده با پدر و جدّ خود، انتخاب خوبی بود. مابقی چیزها کرامات خودشان بود که مرا به نوشتن کتاب پدر، عشق، پسر هدایت کرد.[۹]
- «ای خدای قنوتهای تبدار! تو چه نزدیکی آن زمان که دستها بهسوی تو بالا میآید. پای ما را از زمین بکن.»
محاکمهٔ رُزیتاخاتون
رزیتاخاتون اسم مطالبی بود طنزآلود که بهصورت مرتب بهمدت دو سال و نیم سیدمهدی شجاعی در مجلهٔ نیستان مینوشت. این نوشتهها رنگش سیاه بود و از دردِ فرهنگی میگفت؛ اما ناخواسته گوشهٔ قبای سیاست را هم لکهدار میکرد؛ تا اینکه رییس دادگستری وقتِ تهران به یکی از این مطالب که اسمش «ازدواج به شکل تعاونی» بود، گیر داد و آن را خلاف عفت عمومی تشخیص داد و از نویسنده و نیستان شکایت کرد و جفتشان دادگاهی شدند... دفاعیهٔ این دادگاه و دو مصاحبهٔ بعد از مراسم دادگاه نیز بعدها در کتابی که به نام رزیتاخاتون چاپ شده، آمده است. شجاعی اگرچه از اتهام تبرئه شد، اما بهعنوان اعتراض، خود مجلهٔ نیستان را تعطیل کرد.[۱۰]
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
در جهان یک داستان اگر حق انتخاب شخصیتها با خودتان بود، بینِ قصاب و فعالِ حقوق حیوانات کدام یک؟ قصاب حقوق حیوانات
شما که در عمل به جای شخصیت یک داستان ترسناک بنشینید؟ نمیپذیرم. این نقش با روحیهام سازگار نیست.[۲]
یکی از حکایتهای رزیتاخاتون
متن زیر از بخشی از رزیتاخاتون، باعنوان «چرا زن نمیتواند رییسجمهور شود؟!» انتخاب شده است:
«مسئله فقط این نیست که رییسجمهور باید زن باشد. اینکه نصف نمایندههای مجلس یا تمام آنان هم زن باشند، باز مسئله حل نمیشود. گیرم که تمام وزرای کابینه هم زن باشند یا رگههایی از زنانگی در آنان هویدا بشود، این هم به مسکّن موقت میماند؛ درمان محسوب نمیشود. هنوز آن جاهایی که باید خنک شود، نمیشود. فرض کنیم یک مرد هم در میان تمام قضات دادگاهها باقی نماند، همه از مردانگی عدول کنند یا جای خود را به زنها بسپارند. این خوب است؛ بخشی از موفقیت است. ولی همهٔ مطلب نیست. اشتباه میکنند؛ زنهایی که به همین چند قدم کوچک راضی میشوند و کار را تمامشده میپندارند...»[۱۰]
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
این نیستان از چه چیز این روزها شکایت میکند؟ از همهچیز. چون هیچچیز سر جای خودش نیست.
'' و این نیستان چه چیز را حکایت میکند؟ حرمان و حسرت آنچه باید باشد و... نیست.[۲]
زندگی و یادگار
مروری بر زندگی و فعالیتها
در سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد و هفده سال بعد با دیپلم ریاضی، برای ادامه تحصیل در رشته تئاتر وارد دانشکده هنرهای دراماتیک شد. او در بدو ورود به دانشکده، گرایش کارگردانی تئاتر را برگزید و حدود سه سال نیز با همین گرایش پیش رفت و عموم واحدهای کارگردانی را پشت سر گذارد. در این زمان که به سن بیست سالگی رسیدهبود، از میان مسیرهای مختلف پیش رو، نویسندگی را به عنوان حرفه برگزید. به همین جهت از رشته کارگردانی به نمایشنامهنویسی و ادبیات دراماتیک تغییر جهت داد و همچنین با اعلام انصراف از ادامه تحصیل همزمان در رشته علوم سیاسی، علیرغم گذراندن عموم واحدهای مهم و اساسی، تمرکز خود را بهطور ویژه در حوزه داستاننویسی قرار داد. حوالی سالهای ۵۸ و ۵۹ یعنی حدود ۲۰ سالگی، اولین آثار او چه در مطبوعات و چه در قالب کتاب منتشر شدند.
سید مهدی شجاعی حدود هشت سال مسئول صفحههای فرهنگی و هنری روزنامهٔ جمهوری اسلامی و سردبیر ماهنامهٔ صحیفه بود. او سالهای متمادی نیز مسؤلیت سردبیری مجله رشد جوان و هم زمان مدیریت انتشارات برگ را بر عهده داشت. او در انتشارات برگ به انتشار حدود ۳۰۰ کتاب از نویسندگان، هنرمندان و محققان کشور همت گماشت.
مسؤولیت داوری چند دوره از جشنواره فیلم فجر، جشنواره تئاتر فجر، جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان و جشنواره مطبوعات از فعالیتهای هنری و فرهنگی او طی سالهای ۶۵ تا ۷۵ به شمار میروند.
اگرچه رشته تحصیلیاش ادبیات نمایشی بوده و چند نمایشنامه هم به دست چاپ سپرده، اما بیشتر بر روی داستاننویسی متمرکز شده و مجموعههایی از داستانهای کوتاه و بلند مانند «سانتاماریا»، «غیرقابل چاپ» «سری که درد… میکند» را منتشر کردهاست. از دیگر آثار هنری سید مهدی شجاعی، قطعههای ادبی اوست که در قالب چند کتاب به بازار نشر روانه شدهاند.
فیلمنامههای «بدوک»، «دیروز بارانی» و «پدر» کارهای سینمایی مشترک او با مجید مجیدی هستند و فیلمنامه «چشم خفاش» و «قله دنیا ۲» کارهای سینمایی مشترک او با بهزاد بهزادپور. همچنین فیلمنامه «تیر چراغ برق» اثر مشترک سید مهدی شجاعی، مجید مجیدی و بهزاد بهزاد پور است.
از دیگر فیلمنامههای سید مهدی شجاعی، میتوان به «کمین»، «قله دنیا ۱» و «مسافر کربلا»، «آخرین آبادی» و «مردی از جنس نور» اشاره کرد. فیلمنامه سریال ۱۳ قسمتی شهید چمران با نام «مرد رؤیاها» و فیلمنامه سریال ۲۶ قسمتی حضرت یوسف (ع) با عنوان «یعقوبترین یوسف، یوسفترین زلیخا» از دیگر آثار بلند وی محسوب میشوند.
کتابهای «کشتی پهلو گرفته»، «پدر، عشق و پسر»، «آفتاب در حجاب»، «از دیار حبیب»، «شکوای سبز»، «خدا کند تو بیایی»، «سقای آب و ادب»، «دست دعا، چشم امید» و رمان «کمی دیرتر…» حاصل تجربههای او در زمینه ادبیات مذهبی هستند.
ادبیات کودک و نوجوان بخش دیگری از فعالیتهای ادبی جدی و مستمر سید مهدی شجاعی بهشمار میرود. او در این زمینه تاکنون به تألیف و ترجمه بیش از ۱۰۰ جلد کتاب مبادرت ورزیدهاست.
سرپرستی دایرةالمعارف امام حسین «موسوعة الامامالحسین» از دیگر فعالیتهای تحقیقی او به شمار میرود که هماکنون در بیست و چهار جلد، توسط انتشارات مدرسه منتشر شدهاست. مجموعه ۳ جلدی «دانستنیهای اسلامی برای نوجوانان» نیز در سال ۱۳۸۷ به سرپرستی سید مهدی شجاعی، توسط انتشارات کانون پرورش، چاپ و منتشر شد. شجاعی ضمن عضویت در هیئت مدیره کانون پرورش فکری، هماکنون مدیر مسوول انتشارات کتاب نیستان است.
وی در نظرسنجی پیامکی برنامه تلویزیونی کارنامه از شبکه چهار سیما در تاریخ پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۲ به عنوان موردپسندترین نویسنده ایران از سوی مخاطبان این برنامه شناخته شد.
او در سال ۱۳۷۶ اقدام به راهاندازی انتشارات کتاب نیستان کرد. انگیزه اصلی این حرکت معرفی و چاپ برگزیدگان ادبیات در حوزههای داستان، شعر و نمایشنامه بود. این پروژه در نهایت در سال ۱۳۸۰ با انتشار بیش از ۲۵۰ دفتر از هنرمندان معاصر خاتمه یافت. کتاب نیستان علاوه بر پروژه «گزیده ادبیات معاصر»، حدود ۴۰۰ عنوان در حوزههای ادبیات، ادبیات دینی، مذهب و کودک و نوجوان منتشر کردهاست.
سید مهدی شجاعی سردبیر و مدیر مسوول ماهنامهٔ نیستان بود. مطالب طنزی که تحت عنوان رزیتا خاتون و در اعتراض به فضای فرهنگی جامعه آن زمان، در مجله به چاپ رساند، منجر به شکایت علی رازینی دادستان وقت تهران گردید. ماهنامه نیستان در نهایت از اتهامات وارده تبرئه شد، اما سید مهدی شجاعی اعلام کرد تا زمانی که چنین شاکیانی در عرصه فرهنگی فعالیت میکنند، دیگر مجلهای منتشر نخواهد کرد. سید مهدی شجاعی هماکنون مدیرمسئول انتشارات کتاب نیستان است.[۱]
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
'' کاغذ سفید اگر اعتراض کند که اینها چیست روی من مینویسید؟ اعتراض نمیکند رفیقیم با هم.
چرا به قلم سوگند؟ قلم وسیله آفرینش است. طبیعی است اگر خالق به ابزار آفرینشش سوگند بخورد.[۲]
دیدگاه و اندیشه
فرهنگ کشور در اختیار نابلدان است
ادبیات جان پناه و پناهگاه جامعه است هیچ حکومتی در دنیا طالب ارتقا سطح فرهنگ و شعور مردم خودش نیست. زمانی که مردم به اطلاع دست پیدا می کنند اوقات آن حکومت تلخ میکنند و این مسئله با منافع حکومت ها در تضاد است اما کیفیت مواجهه با فرهنگ در حکومتهای مختلف است و آنها هستند که تعیین میکنند چگونه باید با این پدیده روبرو شوند تا اوقات آنها تلخ نشود. ادبیات و اهالی فرهنگ نیز از جمله افرادی هستند که معمولا اوقات حکومت ها را تلخ میکنند. یا باید انها را جلب کرد و مسیر پیش رویشان را باز گذاشت تا به خوشایند حکومت بنویسند یا اینکه باید به آنها بیاعتنایی کرد و در مضایقه گذاشتنشان برخی حکومتها فهمیدهاند که با تحویل گرفتن هنرمند میتوان او را مصادره کرد و برخی دیگر هم نفهمیدهاند و در این راه ناشیگری کردهاند. ما از این جملهایم و شاهدیم که امروز هیچ موضوعیت و اصالتی برای فرهنگ در کشور وجود ندارد. هیچ سیاستگذاری و برنامهریزی را در این زمینه شاهد نیستیم. آدمها و مدیریتها در جریان فرهنگی روز به روز در حال کوتولهتر شدن هستند و مسیر فرهنگ در اختیار آدمهای نابلد قرار گرفته است.[۱۱]
هیچ برنامهای برای فرهنگ نداریم
یکی از کارهایی که در این زمینه میشود انجام داد و اثرات این اتفاق را کم کرد تربیت نیرو و شاگردپروری توسط اساتید است. تربیت نیروی فرهنگی در کشور ما اساسا موضوعیت ندارد و سال به سال دریغ از سال گذشته شدهایم. هیچ دغدغهای برای ادبیات در کشورمان دیده نمیشود و حرکتی هم در آن شکل نمیگیرد. مقدم بر همه حرکتهای شکلنگرفته هم تربیت شاگرد است. مگر ما چند نویسنده درجه یک داریم که فرهنگساز باشند و بتوانند از عهده این کار برآیند و چقدر برای رفع مشکلات آنها برنامه نداشتهایم و چقدر در مواجهه با آنها بی برنامه بودهایم.[۱۱]
داستان کوتاه و رمان
نسبت داستان کوتاه و رمان مثل نسبت غزل و مثنوی است. مثنوی حس و حالت و جذابیت غزل را ندارد. خیلی از سوژهها و مسائل اجتماعی ما در قالب داستان کوتاه است که می تواند مطرح شود و به نقد کشیده شود. راه ایجاز در بیان داستان منطقیتر است. به همین خاطر ما در جلسات ماهانه داستانخوانی هم به سمت این اتفاق و حتی خلق داستانهای چند خطی حرکت کردهایم. البته میدانم کسی که دچار رمان شود خیلی سخت به داستان کوتاه باز میگردد. اما ما در تلاشیم که این قالب بار دیگر در کشور ما احیا شود.[۱۱]
هنر در کلیّت، دینی است
برای من مشکل است که هنر دینی را از هنر غیردینی تفکیک کنم. از آنجا که هنرمند از آسمان الهام میگیرد، هنر در کلیت، دینی است، چه من بفهمم و چه نفهمم، چه خودآگاهی داشته باشم و چه نداشته باشم. هر هنرمندی، حتی اگر تفکر دینی نداشته باشد، وقتی به خلق هنر دست میزند، در ارتباط با آسمان است، تمام آنچه از وجود انسانهای خالص تراوش میکند، بهعنوان هنر دینی تلقی میشود.[۱۲]
خواندن ادبیات کهن
نویسندهای که با ادبیات کهن محشور نباشد، نمیتواند در بیان داستان آیینی موفق باشد. هر نویسندهٔ صاحب سبکی در ایران و جهان قطعا اگر سبکساز بوده است، با ادبیات کهن خود محشور بوده است. جلال آلاحمد در جایی گفته که شانزدهبار تاریخ بیهقی را تدریس کرده و محمود دولتآبادی نیز نویسندهای است که میدانیم چقدر با ادبیات کهن محشور است و هر دو نویسنده، صاحبسبک هستند. وقتی این تسلط پدید آمد و فکر با آن آمیخت، عصارهای خلق میشود که تازه است و میشود از آن بهعنوان فکر تازه یاد کرد.
نویسندهٔ امروز خیلی زود میخواهد کارش خروجی داشته باشد که غلط است. ما در برابر حقیقت مسئولیم. باید برای نوشتن پژوهش کرد و به مخاطب نیز منابع پژوهش را گفت و میزان استناد متن را شرح داد. ما بیشتر از نثر در شعر صاحب گنجینهایم. من معتقدم برای داشتن نثر قوی باید شعر کهن را خوب بخوانیم.[۱۳]
امانتداری در بیان حقایق و وقایع دینی
در ادبیات دینی و آیینی موضوع استناد مسئلهٔ مهمی است. از یک سو، ادبیات باید با خلاقیت و خیال همراه باشد و از سوی دیگر، دنبال قواعد استنادی هستیم. یعنی در روایت معصومین (ع) باید چیزی جز آن روایت نکنیم. خارج از این، دست ما برای تخیل باز است. بخشی از ماجرا هم نه به تخیل که به تحقیق بازمیگردد. مثلا اینکه بدانیم یک فرهنگ در زمان خودش چگونه جلوه میکرده است. دشواری کاری آیینینوشتن در این دست موارد است. اما نکتهٔ دیگر این روزها بیقیدی است که برای ذکر مصیبت به آن دچار شدهایم. در گذشته میان روایت و نقل شخصی قید داشتیم. مثلا از عبارت «زبان حال» استفاده میشد که معلوم بود تلقی ماست از یک ماجرا، اما امروز این مسئله کمرنگ شده و جای خودش را به بیقیدی داده است. من در زمانی که دربارهٔ حضرت عباس (ع) تحقیق میکردیم گاه به مجموعهای چند جلدی میرسیدم که عصارهاش چند صفحه بود و باقیش همین مطالب بیسند و اعتبار.[۱۳]
مذهب و عرفان
مذهب و عرفان، مقولهای برای نوشتن نیست؛ بهانهای برای زیستن است و چراغی برای حرکتکردن و پیشرفتن و مقصد و مقصودی برای جهتیابی و تشخیص مسیر.[۱۴]
منشور چند بعدی شخصیت حضرت زهرا(س)
«منشور ملکوتی فاطمه (ع) را از ابعاد مختلف باید نگریست. معدود زنانی نامهای خود را بر گذرگاه تاریخ حک کردهاند، اما اینان زنانی بودهاند که یک شاخه از نهال وجودشان را به باروری و تجلی نشستهاند. نام آسیه را دستهای شهامتش حک کرده است و نام مریم را چشمهای قداستش و حتی نام خدیجه را قلب رأفتش. اما شخصیت فاطمه (ع)، منشوری چند بعدی است که با افق دیدهای مختلف شایستهٔ بذل توجه است.»[۱۵]
موسیقی، در سراشیبی سقوط
موسیقی در جامعه ما به صورت وحشتناک تنزل کرده است. ذائقهای که اشعار کهن را از زبان شجریان میشنید، یک ذائقه بود و ذائقهای که متناسب با موسیقی امروز است، چیز دیگری است. موسیقی امروز نه شعر دارد، نه هیچچیc و جوانها هم دارند از این موسیقی لذت میبرند. این موسیقی دارد زمزمه شبانه قشر جوان ما میشود. این موسیقی محصول یک فرهنگ و سیاستگذاری است که اگر بخواهیم چرایی پیدایش آن را مجزای از این مسائل بررسی کنیم، به هیچ چیز نمیرسیم. باید همهٔ مقدمات و حلقههای دیگر را نیز ببینیم؛ حلقههایی که خروجی آن چنین موسیقی و هدفگذاری و چنین جوان و تصمیمگیری میشود.[۷]
ریشهٔ معضلات فرهنگی
در بررسی معضلات فرهنگی امروز، نباید به مصادیق که باید به ریشه پرداخت. فرهنگ عمومی کشور، تغییر و تنزل ذائقه فرهنگی مردم حاصل سیاستگذاریهای غلط است که برای رسیدن به چرایی آن، باید تمام قطعات پازل مورد بررسی قرار گیرد.[۷]
فرهنگ عمومی رو به سوی قهقراست
بحث فرهنگ را یک مقدار گستردهتر در نظر بگیریم و از چهارچوب ادبیات یا سینما یعنی از این شاخهها جدا شویم و از زاویه دید بالاتری به این موضوع نگاه کنیم.؛ یعنی ابتدا فرهنگ عمومی را در نظر بگیریم و بعد به سراغ تعریف فرهنگ به طور خاص برویم. اتفاقی که در فرهنگ عمومی افتاده، فاجعه بسیار بزرگی است و متأسفانه کمتر به آن توجه میشود. فرض بفرمایید که اگر در سینما دو فیلم بیشتر یا کمتر ساخته یا جلویش گرفته شود و اصلاحیه بخورد، در بوق میکنند و مصاحبهها و گفتگوها در اینباره انجام میدهند؛ ولی به آن اتفاقی که در بستر فرهنگ عمومی میافتد و به شیبی که به سمت قهقرا پیش میرود، کسی توجه ندارد و این محصولش تغییر ذائقههاست.[۷]
تغییر ذائقه فرهنگی نتیجه سیاستگذاریهاست؛ نه دولت و رئیس جمهوری خاص
ذائقه جوان امروزی با ذائقه جوان ۱۰ سال پیش به شدت متفاوت شده است. این محصول سیاستگذاری فرهنگی در یک کشور است؛ نه ربطی به دولت دارد و نه به رئیس جمهور. بحث الان ما فراتر از جناحها و آدمهاست و من بهطورخالص دارم به مقوله فرهنگ میپردازم. متأسفانه بعضی وقتها از خالصترین حرفهای فرهنگی، تعبیر سیاسی میشود؛ چنانکه پیش از این نیز اتفاق افتاده است.
بچهگانهترین نگاه به فرهنگ، نگاه جناحی است. متأسفانه فرهنگ دغدغه آقایان ما نیست. درست است که نسبت اقتصاد و فرهنگ، یک مقولهای است، فرهنگ با خیلی چیزهای دیگر نیز نسبت دارد، اما فرهنگ به معنی خالص آن و فرهنگ عمومی کشور، محصول یک سری اتفاقات، سیاستگذاریها و بیتوجهیها به سیاستگذاریهاست.[۷]
جهتگیری فرهنگیمان به سمت ابتذال است؛ آقایان توجه ندارند
جهتگیری در فرهنگی که معنویت اصل است، با جهتگیری در جامعهای که در آن مادیات اساس قرار میگیرد، زمین تا آسمان با هم متفاوت است. متأسفانه در حال حاضر جهتگیری فرهنگیمان به سمت ابتذال و انحطاط کشیده شده است. متأسفانه آقایان به این مسئله توجه ندارند. بعد هم نتایج حوادث تلخ را میخواهیم به صورت مستقل بررسی کنیم. حواسمان نیست وقتی که نان حرام وارد زندگی شود، قساوت میآورد و آن قساوت منجر به این حوادث تلخ میشود. حواسمان نیست که جهتگیری فرهنگی در خانوادهای که فرهنگش بر مبنای عفت و نجابت است با فرهنگ خانوادهای که این نوع موضوعات در آن محوریت ندارد، متفاوت است.[۷]
راهکار معضلات فرهنگی
ابتدا باید به کل فرهنگ توجه کنیم و بعد به زیرشاخهها بپردازیم. در این صورت بهراحتی میتوانیم بفهمیم که چرا کتاب خوانده نمیشود، چرا سرانهٔ مطالعه پایین است و حتی چرا کتاب خوب نوشته نمیشود؟ همه اینها مثل حلقههای متصل به هم است و با هم ارتباط دارد. یک مثال دیگر؛ فرض کنید که شما در جامعهای زندگی میکنید که کتابی از یک نویسنده خوب در چاپ اول در تیراژ ۳۰۰ هزار یا ۴۰۰ هزار نسخه منتشر میشود. این بدان معناست که حقالتألیف این اثر، حقالتألیف سنگینی است که فرد میتواند با وجود آن برود و دو یا سه سال روی کار بعدیاش فکر کند و اثر جدید منتشر کند. محصول این سرانه مطالعه، یک نویسنده عمیق و تکنیکی است. اما وقتی در جامعهای حقالتألیف یک نویسنده با وجود وضعیت سرانه مطالعه نامناسب، هزینه دو ماه او را هم تأمین نمیکند، چگونه میتوان تصور داشت که کار ارجمندی از دل این وضعیت بیرون بیاید. اینها همه حلقههای متصل به هم است. یعنی پایین آمدن سرانه مطالعه با ضعیف بودن کار نویسنده و مطرح نبودن کتاب در جامعه همگی با هم در ارتباط است.[۷]
جامعه در سراشیبی سقوط
قبح بسیاری از مسائلی که تا ۱۵ سال پیش قبیح بود، ریخته است؛ این ریختن قبح یعنی فاجعه بزرگ. وقتی قبح این قصه بریزد و وقتی برای مردم تخلفات اخلاقی، تخلف محسوب نشود یا وجوه مثبت، فضائل اخلاقی تلقی نشود، یعنی جامعه دارد به سمت سراشیبی اخلاقی پیش میرود. زمانی در جامعه ما کار خوب خیلی ارزش داشت، اما الآن کاملاً به این فرد به عنوان یک فرد عقبافتاده نگاه میشود؛ فردی که منفعتش را نمیفهمد. وقتی منفعت چهارچوب و تراز و معیار شد، معلوم است که نگاه عمومی هم همین است. در این نگاه اگر منِ اهل قلم، منِ کارگردان و اهل به عنوان فردی از جامعه فرهنگ فاسد شده جامعه خودم، در جایگاهی قرار بگیرم و کاری انجام دهم، روح آن کار نیز از فرهنگی که بر من تأثیرگذاشته، متأثر خواهد شد.[۷]
آرمانهایمان را گم کردهایم
ما آرمانهای خودمان را گم کردیم و آن چیزی که الان بهجای آرمانهای ما نشسته؛ یعنی تنزل از آسمان به زمین. به عبارت دیگر؛ از اول قرار بود ما با انقلاب و اهدافی که تعریف میشد، یک هدف معنوی را جلو ببریم، اما کلاً این آرمانها را تعطیل کردیم و به روزمرگی پرداختیم؛ روزمرگی که اگر فقط روزمرگی بود هیچ اشکالی نداشت، میگفتیم ما هم مثل دیگر نقاط دنیا هستیم؛ ولی اتفاقاتی که میافتد با این وضع فرهنگ، نازلترین نوع عملکرد است که در جای دیگر دنیا نمیبینیم. عرض من این است که روزمرگی فقط نیست، بلکه جابجا شدن معیارها و منحصر کردن تمام هدف زندگی به رفاه به هر قیمتی است. این «به هر قمیتی» به این معناست که نگاه داشتن کفر به هر قیمتی یا گسترش قدرت به هر قیمتی یا … «به هر قیمتی» رمز ماجراست که هیچ حد و حدودی ندارد.[۷]
دغدغهٔ دین و خطکشیهای جناحی
عافیتطلبی نویسنده سودی ندارد. او باید میان مردم بنشیند و آفات را ببیند. مگر خود من بهخاطر آثارم به دادگاه نرفتهام؟ من دغدغهٔ دینی دارم، در حالی که مرا متهم به عملکرد غیردینی و ترویج فساد هم کردهاند. باید تنگنظریها را هم پذیرفت اما همچنان نوشت. اگر نگاه اعتقادی و حسینی(ع) باشد؛ وقتی منطبق با حق عمل نمیشود، باید خطر کنیم و تحمل آسیبها را داشته باشیم تا بتوانیم به میزانی از تعالی در آثار و اثرات آنها برسیم. در عین اینکه نویسنده باید برای خود معیارها و حقایقی را بهعنوان خطکش داشته باشد و مسایل را با اینها بسنجد. آدمها را با حقیقت بسنجیم و نه حقیقت را با آدمها. نفس جناح، یکجور رفاقتبازی سیستماتیک است و ادعای خدامحوری هم درونش نیست. خود من بیشترین لطمه را از نبودن در این دستهها خوردهام؛ چراکه قایل به این دستهبندیها نیستم. این گرایشات باعث میشود که من، آدمِ ضعیفِ دستهٔ خودم را به قوی دیگری ارجح بدانم. این از بنیان غلط است. نفسانیت، دنیامداری، تمامیتخواهی و ... نسبتی با دینداری ندارد و من نیز چنین آدمهایی را نمیپذیرم.[۱۶]
ممیزی کتاب
بهروز باشیم
از اشكالهای موجود در مجموعه مميزی كتاب، اين است كه مجموعه مميزی، فضا را فضای دهههای گذشته میبيند و به تغيير و تحولهای ارتباطاتی كمتوجه است. زمانی اگر كتابی مجوز نشر نمیگرفت، مردم آن را نميیديدند و نمیخواندند، اما در حال حاضر اينچنين نيست و اينترنت همه را بهراحتی به دست مردم میرساند و ما در معرض بروز و ظهور اين آثار هستيم.[۱۷]
تغییر جهتگیری
كاری دشوار و زمانبر است، ولي جهت نيروی مميزی، بايد به سمتی باشد كه اين وسعت بينش و ارتقای نگرش و قدرت تشخيص سره از ناسره در خود مردم افزايش بيابد و كار سيستم مميزی، درنهايت به برخورد با عوامفريبان و سوءاستفادهگران و كاسبمنشان در عرصهٔ فرهنگ و هنر منحصر بشود. در اين حوزه بايد جهتگيری عوض شود، اشكال ديگر در مميزی اين است كه ما همواره به افراط و تفريط دچار بودهايم و مميزی گاهي جنبهٔ مكانيكی پيدا كرده؛ نه مميزی محتوايی و عميق، و اين در فضای فرهنگ و ادب فینفسه مشكل دارد؛ مثل اينكه تصميم بگيريم واژههای خاصی را از آثار ادبی و هنری حذف كنيم. نكتههایی از اين دست، در اين اواخر باعث شده كه حجم زيادی كتاب پشت سد مميزی و در انتظار مجوز بماند و طولانیشدن اين فاصلهٔ زمانی، حركت انتشار را بهشدت كند كرده است. با اين اوضاع، برنامهريزی و پيشبينی ناشران برای رساندن كتابهايشان به نمايشگاه كتاب، اشكال و اختلال پيدا خواهد كرد. توقيف آثاری هم كه قبلا مجوز دريافت كردهاند، تاثير روانی منفي بر جامعه و مخاطب ميگذارد كه شايد خيلی بيشتر از تاثيرهای مخربی باشد كه خود آن اثر فینفسه ممكن است داشته باشد.[۱۷]
منکر ممیزی نیستم
نياز به مميزی را منكر نمیشوم، يعنی معتقدم كه همه نوع كتابی در هر شكل و شرايطی نبايد منتشر شود. اين نوع هم صحيح نیست و نگرانی و مشكل اين است كه ما هميشه به افراط و تفريط دچاريم. واقعا انتشار برخی از آثار، تخريب فرهنگی جامعه را باعث میشود. بهويژه معتقدم كه در بخش كودک و نوجوان، اين مميزی را بيشتر نياز داريم؛ چون سودجويانی به اين عرصه وارد میشوند و بازار را در دست میگيرند كه صلاحيت فرهنگی فعاليت برای كودكان و نوجوانان ندارند.[۱۷]
ممیزی سلیقهای شده است
ما علاوه بر اعمال دقتها به اصول و اعتدالی نيازمنديم كه هيچگاه نداشتهايم. هركس هرطور كه فكر میكند عمل میكند و تا زمانی كه اين قواعد و اصول، وضع و تبيين نشوند، طبيعی است كه ما به اين فراز و فرودها دچار خواهيم بود. نظرم اين نيست كه مشكل ما مشكل فرد مميز است، بلكه معتقدم اين سيستم قواعد مشخصی ندارد و به مشكل دچار است.[۱۷]
ممیزی در مقوله ادبیات
معتقدم میتوان در ادبیات هم قواعد مشخص وضع کرد؛ اگر یکسری قواعد كلی را به مجموعهٔ مميزی بدهيم كه مثلا اگر اثر داستانی يا شعری روح عناد با مبانی دينی و مفاهيم توحيد و اصول اخلاقی و انسانی داشته باشد، خب مشكل دارد. از سویی مميزها نيز كسانی باشند كه هم اين را بتوانند دريافت كنند و هم روح كلی آثار را بتوانند بفهمند كه در بسياری موارد، اينگونه نبوده است. اگر اينچنين باشد، تا حدی از اين وضع بلاتكليفی بهتر است. بحث ديگر بحث تكنیک است و بايد گفت كساني كه در جايگاه مميزی آثار قرار دارند، بايد علیرغم تسلط به تكنيک، سعهٔ صدر داشته باشند و اينطور نباشد كه سليقهٔ خاصي را در بررسی و انتخابشان اعمال كنند. پس كار مميز به هيچ وجه ورود به حيطهٔ تكنیکی اثر نيست كه با سليقهها و معيارهای خودش، اثر را مورد بررسی قرار دهد.[۱۷]
منتقدانِ فهیم و منصف وارد عرصهٔ نقد شوند
همكاران فهيم و منصف به عرصهٔ نقد وارد شوند؛ به اين معنا كه اگر اثر ارزشمندی مورد هجوم واقع شد، منتقدان بصير و منصف با تاييد كارشناسانه جو را معتدل كنند. متاسفانه در مجموعه سيستم فرهنگی ما اين عادت وجود ندارد كه از اثر مثبت حمايت شود. برخی از جلسههای نقد از همان اول میگويند اين كتاب كتکخورش ملس است و فقط تخريب میشود. اگر انصاف در كار باشد، بايد محاسن يک اثر را طرح و تحسين كنيم و اگر معايبی هم دارد، مطرح كنيم.[۱۷]
انگیزهٔ داوری جشنواره فیلم
شايد اصلیترين انگيزهام برای اينكه داوری جشنواره فيلم را قبول كردم، اين بود كه آثار یکسالهٔ سينمای ايران را در كنار هم ببينم. بههر حال يک نويسنده موظف است در جريان آنچه در اطرافش میگذرد، باشد. تلاش من اين بوده كه از روند و جريانهای ادبی و هنری بیخبر نباشم.[۱۷]
رمان غربی، ادبیات ایرانی!
این حرف از مبنا حرف بسيار غلطی است كه چون قالب رمان از آنطرف آمده، نويسندهٔ برجستهای نمیتوانيم داشته باشيم. اين حرف از بنيان درست نيست. اولا با رجوع به سابقهٔ ادبیمان میبينيم كه قدمت و ارزش آنها از بسياری آثار غربی كه بعدها پديد آمده، بالاتر است، از «سمک عيار» بگيريد تا سعدی. بهنظرم اگر با دقت كارشناسی به حكايتهای سعدی نگاه كنيم، میبينيم كه بيان سعدی در حكايتها دقيقا روش مينیماليستی است. ادبيات كهن ما پر است از حكايتهايی كه در كوچکترين ظرف ادبی، بزرگترين مفاهيم را ارايه كردهاند؛ مثلا «فرج بعد از شدت»، كار حيرتانگيزی است يا «جوامعالحكايات»؛ از اين آثار كم نداريم. در ادبيات مثل سينما نيست كه تكنيک را از غرب آورده باشيم. حالا اينكه اينها اين دستهبندی را كردهاند و به شكل فنی ارائه كردهاند، حرف درستی است؛ اما چون اين محصول از آنجا آمده، ملاكی باشد برای اينكه بگوييم ما به اينجا نمیتوانيم برسيم، اشتباه است.[۱۷]
چرا ادبیات ما جهانی نشده؟
وقتی مقايسه میكنيم بين آثار خودمان و آثاری كه جهانی شدهاند؛ میبينيم مشكل عمدهٔ ما اين است كه ادبياتمان به دليل مهجوريت زبان فارسي در معرض قضاوت نتوانسته قرار بگيرد. مثلا آثار كوئيليو كه خيلي خواننده دارد، بنيان محتوايياش از عرفان شرقی برگرفته است كه در حجم وسيع كلمهها حل شده است. با اين ذخيرههايي كه ما داريم، ارايهٔ چنين آثاری در توان نويسندگان ما هست، منتها مشكل محدوديت زمانی ما اجازه نداده كه اين آثار به عرصهٔ بينالمللی وارد شوند و با اطمينان میگويم آثاری داريم كه بهراحتی با ترجمهٔ خوب و دقيق میتوانند جهانی شوند و مورد استقبال قرار گيرند. در كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان اين تجربه را داشتيم. در طول ۱۰ الی ۱۵ سال گذشته آثار خوب زيادی بود كه ترجمه كرديم و در مقايسه، به اين نتيجه رسيديم كه آثار ما اگر در سطح بالاتری از خيلي از آثار موجود در بولونيا نباشند، پايينتر هم نيستند. البته از جهت كتابسازی و تصويرگری خيلي از آثار ارجحيت داشتند، اما بخش تصويرگری ما هم در اين چند سال رشد خوبی داشته است. استقبال خوبی از سوی كشورهای مختلف شده و برای كارهایی دارد قرارداد بسته میشود. در كشورهایی مثل چين، ژاپن و مصر، آثاری از ايران ترجمه و چاپ شدهاند. مهم اين است كه كتابها عرضه و ارتباط ها برقرار شوند.[۱۷]
افت ادبیات کشور در دهههای اخیر
جداي از گرايشهای اجتماعی در هر دوره و پارامترهای گرايش به مطالعه و پارامترهای سياسی، اجتماعی، در ذات ادبيات، نكتهای وجود دارد و آن اين است كه به اوج رسيدن یک سبک و سياق توسط عدهای از هنرمندان، توقف و فترت در آن مسير، و پس از مدتی گشايش مسيرهای ديگر را باعث میشود. اين فراز و فرودها در سبکهای ادبی شعر كهن ما كاملا قابل مداقه است. مثلا وقتی سبک عراقی توسط چند شاعر برجسته به نقطهٔ اوج میرسد، ادبيات، ريل عوض میكند و به مسيری تازه وارد میشود؛ ولي پر شدن ظرفيت در يک مقطع، مسالهای است كه در ذات ادبيات نهفته است، يعنی آن مقطعی كه چند نويسنده و شاعر میآيند و رشد میكنند و بعد دوباره دورهٔ تكوين شخصيت جديد ادبيات آغاز میشود.[۱۷]
شعر امروز مخاطب ندارد
بايد ديد تعريفمان از شعر امروز چيست. اگر مقصود شعر سپيد است يا طرح، يا اسمهای ديگر، اين را قبول دارم كه مخاطب ندارد؛ برای اينكه طی اين سالها با همهٔ تلاشی هم كه شده، با فرهنگ عمومی ما ارتباط برقرار نكرد. بههرحال چيزهایی جزو عناصر شناخته و كشفشده شعر بودهاند، مثل خيالانگيز، تصويرگرا، آهنگين، موزون، مقفا بودن و... كه واقعا براساس نيازهای فطری و فصل مشترک انسانها بهدست آمده، پس با ريتم و آهنگ ارتباط برقرار میكند، همانطور كه موسيقی به اين نتيجه رسيده است. حذف يا كنار گذاشتن برخی از اينها، حذف عناصر اصلی و بنيادی محسوب ميشود؛ چه جاذبهای بايد جايگزين كرد تا مخاطب را بتواند جذب كند؟ پس جاذبه خيلی بايد قوی باشد. شايد علت اصلی، برقرار نكردن ارتباط باشد. اما شعر امروز، الزاما شعر سپيد و به مفهوم نو آن نيست! شعرهایی كه الان دارند خلق میشوند، شعرهایی هستند كه ريتم دارند، اما زبانشان زبان معاصر است. فارغ از بحث مخاطب، اين شعرها كارهای ارزشمندی هستند، يعنی تكرار گذشتگان نيستند، اما بر آن دستاوردها مبتنی هستند. ولی چرا مخاطب، ارتباط برقرار نمیكند؟ دليلش بحث مطالعه نداشتن مخاطب روی شعر است. شعری كه در كتابها خاک میخورد، اگر در يک مجلس عمومی خوانده شود، همه میشنوند و با آن ارتباط برقرار میكنند.
البته مشكل اصلیتر، پايين بودن سرانه مطالعه در كشور و فقدان عادت به كتابخوانی است. در شرايطی كه از كتاب بهطور كلی استقبال نمیشود، طبعا شعر در مظلوميت بيشتری قرار خواهد گرفت؛ چون شكل عمومی ماجرا اين است كه مخاطبان ارتباطشان با داستان بيشتر است، تا شعر؛ چون شعر در سطح بالاتری است، همانطور كه نمايشنامه در سطح بالاتر از آن است. در جامعهٔ ما خواندن نمايشنامه كمتر رواج دارد. پس من به نقص ذاتی در شعر خودمان معتقد نيستم. مشكل از شاعران هم نيست. ارتباط نداشتن مردم با اين آثار بر ضعف آثار دلالت نمیكند، بلكه مشكل كلی است كه در مطالعه و كتابخوانی وجود دارد. ما به جهت توليد شعر و شاعر مشكل نداريم؛ مشكل اين است كه روز بهروز و يواش يواش سطح مخاطب دارد نازلتر میشود و حاضر است ساعتها اراجيف ببيند و بشنود، اما نيمساعت كتاب نخواند. اگر ما شاخصهای دقيقی داشته باشيم، به اين جمعبندی میرسيم كه بهدليل نبود تقاضای عمومی از آثار هنری، نمیشود گفت كه ما در بخش خلق اثر، ضعيف هستيم، بلكه كمرغبتی عمومی جامعه نسبت به مطالعه است كه مهجور ماندن آثار ادبی و هنری را باعث میشود.[۱۷]
انتشار کتابهای گزیدهٔ ادبیات معاصر در انتشارات نیستان
انگيزه برای انتشار سلسله كتابهای گزيده ادبيات معاصر در نيستان اين بود كه اين آثار ارجمند ادبی، چه در قالب شعر، چه داستان و چه نمايشنامه به دست مخاطب برسند. در همين مسير به استعدادهای ناشناختهای در گوشه و كنار شهرستانها برخورديم كه صرفا به دليل عرضه نشدن آثار و ارتباط نداشتن با مخاطب، مهجور مانده بودند.[۱۷]
یادمان و بزرگداشتها
مراسم بزرگداشت و مروری بر کارنامهٔ ادبی سید مهدی شجاعی، عصر روز سهشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰ با حضور مجید مجیدی، رضا امیرخانی، علی موسوی گرمارودی، سهیل محمودی، صابر امامی، حجتالاسلام زائری و جمع کثیری از علاقهمندان به این نویسندهٔ دینی و اهالی رسانه در موسسهٔ فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. اجرای این نشست برعهدهٔ علیاصغر محمدخانی بود.[۱۸]
شامگاه جمعه، دوم شهریورماه، آیین بزرگداشت جشن خانهٔ سینما، تحتتاثیر درگذشت عزتالله انتظامی و سیدضیاءالدین دری در ایوان شمس، با حضور برخی سینماگران برگزار شد. آخرین تقدیر این مراسم به سید مهدی شجاعی اختصاص داشت و پس از پخش کلیپی از این نویسنده که فعالیتهای سینمایی و تئاتری زیادی داشته است، مجید مجیدی، کمال تبریزی، علیرضا رضاداد و احمد مسجدجامعی برای گرامیداشت این آیین به جایگاه آمدند. مجید مجیدی نیز در سخنانی گفت: «باعث افتخارم است که در بزرگداشت کسی حضور داشته باشم که در تکوین فیلمسازی من نقش داشته است. او سهم بزرگی در ادبیات داستانی و شعر و نمایشی داشته و همیشه مثل خورشید درخشیده است.»
کمال تبریزی نیز نوشتاری را از سوی سیدمحمد خاتمی برای سید مهدی شجاعی قرائت کرد. سیدمهدی شجاعی پس از دریافت تندیس، گفت: «جامعه آمالباخته را نمیشود بلند کرد.» آنگاه از آقای نصیریان تا آقای زنجانپور و آقای مجیدی که دلیل آمدنش به سینما شدند و نیز دیگر عزیزان و همچنین آقای خاتمی تشکر کرد.[۱۹]
بنیانگذاری
سید مهدی شجاعی در جلسهٔ کوتاه با داستان گفت: «کلاسهای مجازی آکادمی داستاننویسی از یک ماه آینده آغاز خواهد شد.»[۲۰] انتشارات کتاب نیستان در اصل فرزند مجلهٔ نیستان است که در سالهای ۷۲ تا ۷۵ منتشر میشد. پس از این که سیدمهدی شجاعی مجلهٔ نیستان را به اعتراض به شکایت رازینی تعطیل کرد، در سال ۱۳۷۵ اقدام به تأسیس انتشارات نمود. انگیزهٔ اصلی این حرکت معرفی و چاپ برگزیدگان ادبیات در حوزههای داستان، شعر و نمایشنامه بود. که این پروژه در نهایت در سال ۱۳۸۰ با انتشار بیش از ۲۵۰ دفتر از هنرمندان معاصر خاتمه یافت. کتاب نیستان علاوه بر پروژهٔ گزیدهٔ ادبیات معاصر، حدود ۵۰۰ عنوان در حوزههای ادبیات، ادبیات دینی، مذهب و کودک و نوجوان منتشر کرده است.[۲۱]
تاثیرپذیریها
فضای زندگی خانوادگی من، بهویژه عموی من که واعظ بسیار باسوادی بود و از شاگردان علامهٔ امینی، در زندگی و کار من تاثیر بسیاری داشت. در میان آثار مکتوب نیز کارهای مرحوم شریعتی و پرویز خرسند به من کمک بسیاری کرد.[۱۳]
فیلمها و نگارههای او
فیلمنامههای بدوک و پدر، فعالیتهای سینمایی مشترک وی با مجید مجیدی و فیلمنامههای چشم خفاش و قلعه دبا از جمله کارهای سینمایی مشترک شجاعی با بهزاد بهزادپور بهشمار میآیند. از دیگر فیلمنامههای سیدمهدی شجاعی، میتوان به کمین و آخرین آبادی اشاره کرد که توسط کانون پرورش فکری کودکان ساخته شدهاند. سید مهدی شجاعی فیلمنامهٔ سریال حضرت یوسف (ع) را در ۲۶ قسمت نوشته و نگارش فیلمنامهٔ سریالی شهید چمران را به پایان برده است. وی همچنین فیلمنامهٔ سینمایی مسافر کربلا را به سفارش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نوشته است.[۲۲]
فیلمهای دربارهٔ او
دوم شهریورماه، آیین بزرگداشت جشن خانه سینما، تحتتاثیر درگذشت عزتالله انتظامی و سیدضیاءالدین دری در ایوان شمس... آخرین تقدیر این مراسم به سید مهدی شجاعی اختصاص داشت و پس از پخش کلیپی از این نویسنده که فعالیتهای سینمایی و تئاتری زیادی داشته است.
سید مهدی شجاعی از نگاه دیگران
فیروزان، مدیرعامل مرکز فرهنگی شهر کتاب:
حقیقتجویی و اسلام شجاعی را میشناسم. شجاعی در برخورد با زیبایی و عشق، امر متعال را یافته و در بیان آن استادانه موفق است. این دومین مفهوم وجودی اوست که من میشناسم. بررسی کارنامهٔ او از باب شناخت این مفاهیم مهم است.[۱۲]
مجید مجیدی
شجاعی در اعتقادات و اخلاق، پایداری و ثبوت دارد. او در دفاع از اعتقادات مذهبیاش، هیچ ابایی ندارد که حتی به سنتیترین شکل ممکن عمل کند. او به هیچ روی اسیر جریانهای روشنفکرمابانه نشده است. ماحصل فعالیت او در مجموعهها، تولد فرهنگی کسانی بود که فعالیت قابل توجهی دارند و باعث شکوفایی استعدادهای شهرستانی و گمنام در حوزهٔ نمایش، ادبیات داستانی و شعر میشود. امروز در ساحت هنر نبودند کسانی که بتوانند استعدادیابی کنند، به خوبی قابل مشاهده است. شجاعی از خود میگذرد و وقتش را با دیگران تقسیم میکند، او برای آنها فرصت و امکان مهیا میکند. اگر همت شجاعی نبود، شاید بسیاری از کارهای من به سرانجام نمیرسد و شاید امروز در جایگاه و موقعیتی دیگر بودم. این در مورد افراد دیگری هم صدق میکند. دیگر وجه شخصیت او که در اشاره به آن تاکید دارم، در سی سالی که شجاعی را میشناسم، هیچ تغییری در این حوزه، نداشته است. ارتباط تنگاتنگ شجاعی با عامهٔ مردم از جمله دلایل موفقیت اوست.[۱۲]
محمدرضا سنگری
آنچه در لحظهٔ اول برای من جذاب بود و گرهخوردگی مرا با شخصیت شجاعی بیشتر میکرد، دلدادگی و شوریدگی ایشان نسبت به اهلبیت (ع) بود. هم از آن خاندان پاک با تکریم و تجلیل یاد میکرد و هم محور اصلی آثارش را اهلبیت (ع) قرار داده بود. این نویسنده بسیار متواضع است و وقتی در کانون حضور پیدا میکرد، بچهها با وی احساس نزدیکی و خودمانی داشتند.[۲۳]
رضا امیرخانی
رضا امیرخانی با اشاره به آثاری که در آنها زندگی معصومان و انبیا، دستمایهٔ کار نویسنده قرار گرفتهاند، دربارهٔ آثار سیدمهدی شجاعی گفت: «در برجستهترین آثار آقای شجاعی و آن چیزی که بهنظر من ذخیرهٔ زندگی وی است، زندگی معصومان دستمایهٔ کار یک هنرمند قرار میگیرد. این آثار از موفق ترین آثار هستند و جالب این است که رقبای فراوانی هم دارد، اما چه اتفاقی میافتد که این آثار در نگاه مخاطب برتر قرار میگیرد و جایگاه بالاتری مییابد.[۱۸] تفاوت کار شجاعی با دیگران در این است که او داستانی را با استفاده از درام به معنای غربی آن ننوشته است، این هنر اوست. کسانی که از او تقلید میکنند، بدل این فن را نیاموختهاند. شجاعی نسبت خود با معصوم را میداند. به اعتقاد من این اتفاق بهصورت ناخودآگاه افتاده است.[۱۲]
راضیه تجار
یک اثر اگر مطلوب واقع میشود، آنی دارد و این آن را باور قلبیِ نویسنده به اثر میبخشد. بنابراین، اگر نویسنده به موضوعی باور نداشته باشد و آن را برای خودش درونی نکرده باشد، از نوک قلمش چیزی نمیچکد که بر دل مخاطب بنشیند. اما دربارهٔ کتاب کشتی پهلوگرفته که با قلمی احساسی و زیبا نوشته شده، نویسنده توانسته احساسات خود را انتقال دهد و در آن شخصیت محوری مورد باور و اقبال است و بر صدر روح و جان مخاطب نشسته است. اینها با هم مماس شده و توانسته پتانسیل بالایی را به این کار ببخشد.[۲۴]
محمدرضا سرشار
«من بهطور کلی سیدمهدی شجاعی را داستاننویس نمیدانم. او نویسندهای است که داستانهای مذهبیاش - به تعبیر کسی- روضههای دینی است. یعنی شما اگر بخواهید از نظر ساختار این آثار را نقد فنی کنید، تاب نقد نمیآورند. بهنظر من قسمتهای بزرگی از آثار داستانیاش بیشتر انشاءهای خوبی هستند که از قضا دختردبیرستانیها و در کل نوجوانان اهل ادبیات یا آنانی که داستان را در معنی فنی آن نمیشناسند، آن را دوست دارند. منتها شجاعی ذائقهٔ قشرِ جوانِ مذهبیِ کمتر آشنا با ادبیاتِ اصیلِ داستانی را میشناسد.» نکتهٔ قابل تامل اینکه محمدرضا سرشار (رضا رهگذر)، میهمان همیشگی مجلهٔ فرهنگ عمومی است و در شمارهٔ جدید نیز، در 16 صفحه و با 4 عکس متنوع در این مجله به بررسی ادبیات داستانیِ بعد از انقلاب اشاره کرده و به حدود هزار نویسندهٔ پس از انقلاب اشاره کرده و نام چند تن از آنان را نوشته که اسم فرزند خود را نیز در این لیست قرار داده![۲۵]
نظرات او دربارهٔ خودش و آثارش
این قضاوت را باید دیگران انجام بدهند. من افتخار میكنم كه خودم را هنوز در حال آموختن میبینم و صراحتاً معتقدم خیلی از آرزوهایم در عرصهٔ ادبیات هنوز محقق نشده است. بسیاری چیزها در سینهام هست كه دوست دارم روزی روی سپیدی كاغذها بیاید.
من گنگ خواب دیده و قومی تمام كر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
بهترین اثرتان؟
كشتی پهلوگرفته.[۵]
هنوز باورم بر این است که ما هنوز زبانی را پیدا نکردهایم که بشود برای مخاطب امروز مفاهیم دینی را گفت. من خیلی اوقات قلم را در بیان این حقایق عاجز دیدهام. کار ما تا الان پیالهبرداشتن از اقیانوس بوده است و دلخوش به آن بودهایم. من خیلی تلاش میکنم که شکلها و گونههای مختلفی برای روایت در ادبیات آیینی پیدا کنم، اما کار دشوار است. مثل آدم غارنشینی هستم که برای گفتن خیلی از مفاهیم عاجزم و زبانی برایش پیدا نمیکنم.[۱۳]
نظر او دربارهٔ دیگران
هـ.الف. سایه
يكي از برجستهترين شاعران معاصر خودمان را آقاي ابتهاج ميدانم كه در ادبيات شخصيتي بينظير است و به تعبيري، سعدي زمان ماست. او خيلي خوب ابعاد و اضلاع شعر فارسي و موسيقي را ميشناسد و آثاري كه از او مانده، آثاري ماندني است.[۱۷]
رضا امیرخانی
انتخاب من از نسل دوم یا شاید هم نسل سوم انقلاب است. تواناترین داستاننویس از میان آنانی كه من میشناسم آقای رضا امیرخانی است. ایشان یكی از شاهكارهای ادبی ماست. واقعا چقدر خوب است وقتی كه یك كار هنری خوب درمیآید همه از آن تجلیل كنند. با كمال تأسف در كشور ما عمدتاً با كارهای خوب با حسادت برخورد میشود. مجموعهای كه ما از این برادر، در گزیده ادبیات داستانی زدیم، كار با ارزشی بود. معتقدم ایشان با این سن كمی كه دارد در آینده به یكی از چهرههای برجسته در عرصهٔ ادبیات بدل خواهد شد؛ چه در داستان كوتاه و چه در داستان بلند. آخرینكار ایشان، من او را كه خواندهاید؟ خیلی شاخص است، یا از به كه در نیستان چاپ شد، قالب داستانی قشنگی داشت.[۵]
سیدمرتضی آوینی
من هنوز نتوانستهام حس خودم را راجع به او تبیین نمایم. بین من و مرتضی یك رابطهٔ عاطفی و برادرانه حاكم بود كه جای خود دارد. در عرصهٔ فرهنگی تا به امروز كسی نتوانسته خلاء حضور او را پر كند. در مورد شهید آوینی همین را بگویم كه آثارش نشان میدهد چه كسانی میتوانند دوست، و چه كسانی میتوانند دشمن او باشند.[۵]
گابریل گارسیا مارکز
برجستهتریننویسنده خارجی از دیدگاه من ماركز است. این را از آن لحاظ میگویم كه ماركز پنجرهای را در وادی ادبیات گشود كه با ادبیات عرفانی ما قرابت داشت. آنچه كه از آثار او بهعنوان رئالیسم جادویی یاد میكنند، برایم خیلی خیلی دوستداشتنی است. او در باز كردن فضاهای آرمانی در ادبیات بیرقیب است. متاسفانه ماركز بعد از صدسال تنهایی دیگر چشمههای جدیدی در كارش پدید نیامد و سیر حركتش در یك خط افقی متوقف ماند. نویسندگان ما میتوانند گامهای بعدی ماركز را كه خودش نرفت طی كنند.[۵]
جبران خلیل جبران
در آثار نویسندههایی مثل جبران یا پائولوكوئیلو میتوان رگههای خفیفی از ادبیات عرفانی خود ما را جستوجو كرد.[۵]
جلال آلاحمد
عمدهترین خصوصیت جلال، آزادگیاش بود. حرف زور نمیپذیرفت. قلم او متكی به ادبیات كهن ما بود و ریشه داشت. شما نوشتهٔ جلال را راحت میتوانی بفهمی مال كیست، ولو اسم جلال هم پایش نباشد. او برای خود صاحبسبك بود. سبكی با جملات كوتاه، بریده بریده و پر از ویرگول. به هر حال قلم جلال را نباید فراموش كرد. او سفرنامهٔ ناصرخسرو میخواند، آن را از صافی ذوق و استعداد خودش عبور میداد و آن گاه یك اثر مثل خسی در میقات را خلق می كرد. خوشبختانه سیر تحولات فكری جلال نیز رو به روشنایی داشت و سرانجام پس از یك عمر جستوجو به حقیقت رسید. البته این وصول به حق خیلی برای شخصیت روشنفكری جلال گران تمام شد. بریدن جلال از جامعهٔ پرادعای روشنفكری كمر آنان را شكست و آنان بهجای نقد عملكرد خود، جلال را به باد تهمت گرفتند.[۵]
احمد محمود
اولین رمانی كه از او خواندم همسایهها بود. برای او احترام قائلم و حتی معتقدم تاثیرش بر ادبیات معاصر غیرقابل انكار بوده است؛ اما آثارش شخصاً برای من جذابیت چندانی نداشت و نتوانستم تا آخر با آنها ارتباط برقرار كنم.[۵]
بلقیس سلیمانی
اگرچه ایشان کمی دیر، کار نویسندگی را آغاز کرده است، اما از جمله متفکرترین و هدفمندترین نویسندگان صاحباندیشهٔ ما است. موضوعی که ایشان مبنی بر رجعت به ادبیات یونان باستان مطرح کردند، یکی از موضوعات بسیار مهم، عمیق و جدی است و کاملاً نسبت به حرف ایشان معتقد هستم. باور ندارم که یک نویسنده بخواهد وارد عرصهٔ داستان، رمان و نمایشنامه شود، اما سوفوکل را نخوانده باشد یا با شکسپیر بیگانه باشد. این موضوع بهمانند کسی است که بخواهد نثر فارسی بنویسد، اما سعدی را نخوانده باشد.[۲۶]
مصطفی چمران
میپرسید چرا شهید چمران را دستمایهٔ خلق یک اثر ادبی بهنام مرد رؤیاها قرار دادهام، میگویم: آنچه توجه مرا معطوف به شخصیت مرحوم چمران کرد، مختصات ویژهای از این دست بود: ایمان استوار، همت بلند، تلاش خستگیناپذیر، خودسازی کمنظیر، جمع صفات و خصوصیات متفاوت و بعضا بهظاهر متضاد، تلفیق عرفان و مبارزه، جمع بین روح عاشقانه و روحیهٔ سلحشوری و... شاید پررنگتر از همهٔ اینها، قانعنبودن به کار خوب و عمل صالح و تلاش برای یافتن و شناختن بهترینگزینه و انتخاب درستترینکار ممکن و تحمل همهٔ شداید، سختیها و هزینهها در این مسیر بود.[۲۷]
داوود غفارزادگان
آقای داوود غفارزادگان که مسیر فعالیت هایش را افتان و خیزان طی کرده است، پای ادبیات ایستاده و مشکلات زیادی را تحمل کرده بدون هیچ حمایتی به درجه ای رسیده که صاحب سبک و توان تربیت نیرو و فضای ادبیات کشور باشد.[۱۱]
پرویز خرسند
پرویز خرسند حق جدّی بر گردن ادبیات آیینیِ ما دارد.[۱۳]
در دفاع از كتاب «من قاتل پسرتان هستم» احمد دهقان
اين كتاب وقتي منتشر شد، احساس كردم كه خيلي مظلوم واقع شده است. از نقدهاي بيرحمانهاي كه در جاهاي مختلف نسبت به آن صورت ميگرفت، از منظر انساني يا اعتقادي ديدم كه كار مستحق اين همه توهين و فشار نيست. شنيدم كه نويسندهي كتاب هم بهخاطر مسائلي كه برايش پيش آوردند، براي مدتي به بيمارستان راهي شده است. احساس كردم كه تكليف دارم به سهم خودم از نويسندهي اثر دفاع كنم و توجه مخاطب را به وجوه مثبت داستانها جلب كنم. مضاف بر اينكه حرف كلي من در آن نوشته اين بود كه ما در كشور بهشدت مشكل نقد داريم، يعني كمبود نقد سالم، صحيح، داهيانه و منصفانه. اين خيلي مشكل جدي است. نكتهاي كه دوست داشتم به آن توجه شود، اين است كه جهتگيري عموم داستانهاي كوتاه اين مجموعه اصولا حمايت از ارزشهاي جنگ است؛ نه كوبيدن آنها. بيان مظلوميتي كه نسبت به بچههاي جبهه و جنگ در اين كتاب است، متاسفانه مورد توجه قرار نگرفت كه بيان اين مظلوميت، نوعي حمايت از اين بچههاست؛ نه كوبيدنشان.[۱۷]
مریم راهی
ایشان کارهای مختلفی را نوشته است اما میخواهم به همه توصیه کنم که رمان «فردا مسافرم» خانم راهی را حتما بخوانند. این رمان، بسیار شیرین، جذاب و تاثیرگذار است. به نظرم تاثیر این رمان به روی هر خوانندهای این قدر زیاد است که پس از خواندن آن، فریاد «یا لیتنا کنا معک» را برای امام حسین علیهالسلام سر خواهد داد. بعد از این کتاب، دیگر اثر ایشان به نام «یوما» را نیز بسیار دوست داشتم که راجع به شخصیت محوری حضرت خدیجه سلامالله علیها نوشته شده بود. پشتکار، اعتقادات قوی و قلم خوب ایشان از او یک نویسنده تمام عیار ساخته است.[۲۸]
اعجاز شهادت حاج قاسم
«آن باران بیحساب و پربرکت و غیرمنتظره خداوند بر سر این مملکت، فرصتی بینظیر و تکرار نشدنی» نگرهای که سیدمهدی شجاعی درباره واقعه حاج قاسم دارد «با این خون مقدس که ریخته شد میشد مملکت را دوباره ساخت، میشد در کالبد این مردم خسته روح تازه دمید با این خون میشد همه بغضها و کینهها را شست و احساس مسؤولیت و همدلی و مروت و دلسوزی و اعتماد را بنیان نهاد.»[۲]
بزرگترین درس حاج قاسم
مهمترین و اصلیترین وجه ماموریتهای حاج قاسم، محرمانه بودنشان بوده و هست. به همین دلیل اگر از خیل میلیون جمعیتی که برای اظهار ارادت به او آمدند بخواهید که هر کدام سه دقیقه درباره او و آنچه انجام داده صحبت کنند بعید میدانم که جز تعداد معدود، حرفی برای گفتن داشته باشند. حداکثر ممکن است دو سه جملهای درباره دفع شر و داعش و داعشیها شنیده باشند و بگویند. شخصیتی که عمده زمان عمرش را در استتار بود. شخصیتی که هیچ گاه خودش را معرفی نکرده بود و قدمی در جهت تبلیغ خودش و جلب محبوبیت برای خودش برنداشته بود. راز همه این قضایا باور و عمل به یکی از فرمولها یا سنتهای الهی بود. حضرت زهرا سلام ا... علیها میفرماید: هر کس رابطهاش را با خدا درست کند، خدا رابطه متقابل او و خلایق را درست میکند. اگر کسی شهرت و محبوبیت هم میخواهد باید خدا را انگیزه و محور همه کارهایش قرار دهد. برای خدا کار کند. آن وقت خدا خودش برای او کار میکند. به گمان من این بزرگترین درسی است که از زندگی و شهادت حاج قاسم میتوانیم بگیریم.[۲]
نظر او دربارهٔ مسایل و موضوعات
واکنش سیدمهدی شجاعی به پیامبر(ص) مجید مجیدی
فیلم پیامبر، کاری سترگ، تأثیرگذار و ماندگار است، لطفا بساز- بفروشی ارزیابی نکنید! ممکن است در مورد برخی از عناصر فیلم، از فیلمنامه تا نور و حرکت و صدا، نقد و نظرهایی داشته باشم، ولی بیانصافی است اگر با عمدهکردن آنها، ارزشها و امتیازات عمده و شاخص اثر را زیر سؤال ببرم.[۲۹]
شعر سپید
باید دید تعریفمان از شعر امروز چیست. اگر مقصود شعر سپید است یا طرح، یا اسمهای دیگر، این را قبول دارم كه مخاطب ندارد؛ برای اینكه طی این سالها با همهٔ تلاشی هم كه شده، با فرهنگ عمومی ما ارتباط برقرار نكرد. به هر حال چیزهایی جزو عناصر شناخته و كشفشده شعر بودهاند، مثل خیالانگیزی، تصویرگرایی، آهنگین و موزون و مقفابودن و... كه واقعاً براساس نیازهای فطری و فصل مشترك انسانها بهدست آمده، پس با ریتم و آهنگ ارتباط برقرار میكند، همانطور كه موسیقی به این نتیجه رسیده است. حذف یا كنار گذاشتن برخی از اینها، حذف عناصر اصلی و بنیادی محسوب میشود؛ چه جاذبهای باید جایگزین كرد تا مخاطب را بتواند جذب كند؟[۳۰]
سابقهٔ فعالیتهای فرهنگی
مدیریت صفحه فرهنگی هنری روزنامه جمهوری اسلامی (صحیفه)
مدیریت انتشارات برگ و انتشار بیش از صدها عنوان کتاب از هنرمندان جوان کشور
تأسیس مجمع هنرمندان مسلمان ایرا
تأسیس مجله فرهنگی هنری نیستان (۱۳۷۴)
عضو هیئت مدیره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
معاون تولید کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
معاون امور بینالملل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
عضویت در شورای سیاستگزاری حوزه هنری
عضویت در هیئت امنای بنیاد سینمایی فارابی
عضویت در هیئت نظارت بر انتشار کتاب کودک و نوجوان
عضویت در شورای سیاستگزاری تئاتر کشور
عضویت در شوراهای سینمایی وزارت ارشاد اسلامی
عضویت در هیئت داوران جشنواره بینالمللی فیلم قاهره
چندین دوره عضویت در هیئت داوران جشنواره فیلم فجر
چندین دوره عضویت در هیئت داوران جشنواره فیلم کودک اصفهان
چندین دوره عضویت در هیئت داوران جشنواره تئاتر فجر
چند دوره عضویت در هیئت داوران جشنواره تئاتر ماه
بنیانگذاری و عضویت در هیئت مدیرهٔ انتشارات نیستان[۱]
جوایز و افتخارات
- دیپلم افتخار به کتاب راهی که میماند
- دیپلم افتخار به کتاب در راه مانده
- دیپلم افتخار به کتاب از دیار حبیب
- دیپلم افتخار به کتاب پدر، عشق و پسر
- کسب رتبه اول در زمینه داستان و قطعه ادبی در دومین دوره مسابقات فرهنگی دفاع مقدس
- کسب رتبه اول و لوح سپاس در جشنواره برترین های فرهنگ مهدویت برای مقاله غیبت یا غفلت
- تجلیل در اولین همایش عاشورا و انتظار به خاطر خلق آثار ارزنده در مکتب عاشورا و فرهنگ انتظار
- لوح سپاس به خاطر تألیف کتاب خورشید نیمه شب در ششمین جشنواره کتابهای آموزشی رشد
- برگزیده بیست سال داستان نویسی پس از انقلاب
- یادبود بهترینهای ادبیات داستانی به خاطر کتاب امروز بشریت….
- لوح جایزه ویژه همایش به خاطر رمانهای آفتاب در حجاب؛ پدر، عشق و پسر؛ از دیار حبیب سال ۱۳۸۰
- لوح سپاس و تندیس همایش به خاطر دو قصه: کسی که آمدنی است و ضریح چشمهای تو در نخستین همایش ادبی و هنری عاشورا مرکز مطالعات و تحقیقات ادبیات و هنر دینی سال ۱۳۸۰
- لوح تقدیر بخش ادبیات داستانی به خاطر مجموعه آثار اسفند ۸۵ نمایشگاه بزرگ فرهنگ عاشورا و بنیاد شهید و امور جانبازان
- تجلیل در نخستین یادواره ی سراسری طلوع سرخ به خاطر هنر آیینی پیرامون ساحت ملکوتی اهل بیت بویژه هنر عاشورایی
- کتاب والعادیات حائز رتبه اوّل در سومین جشنواره انتخاب کتاب سال قصه های قرآنی، پیامبران، ائمه و صحابه
- کتاب از دیار حبیب حائز رتبه سوّم در همین جشنواره
- تجلیل در رشته ادبیات داستانی سال ۱۳۸۶
- نخستین دوره جایزه فرهنگی _هنری غدیر سال ۱۳۸۶
- لوح تقدیر در حوزه متون ادبی سال ۱۳۸۷
- انتخاب به عنوان چهره ماندگار ادبیات ایران سال ۱۳۸۷[۳۱]
آثار و کتابشناسی
در زمینه تألیف بزرگسالان
- «بر محمل بال ملائک»
- «ضریح چشمهای تو»
- «دست دعا، چشم امید»
- «دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز»
- «متقین»
- «امروز، بشریت…»
- «خدا کند تو بیایی»
- «کشتی پهلو گرفته»
- «بوی سبز پونهها»
- «بدوک»
- «خار و دل»
- «از دیار حبیب»
- «حرفهایی که کهنه نمیشوند»
- «تنها راه رستگاری»
- «شکوای سبز ۱»
- «پدر، عشق، پسر»
- «عشق به افق خورشید»
- «صمیمانه با جوانان وطنم»
- «مناجات»
- «آفتاب در حجاب»
- «گزیده ادبیات معاصر» (مجموعه داستان)
- «رزیتاخاتون»
- «مردان و رجزهایشان»
- «شکوای سبز»(۲)
- «سانتاماریا» (مجموعه داستان)
- «غدیر، کمی آنسوتر»
- «کجایی ای فرزند احمد»
- «آسمانیترین مهربانی»
- «غیرقابل چاپ»
- «آیینهزار»
- «طوفان دیگری در راه است» (رمان)
- «آیین زندگی»
- «سری که درد… میکند» (مجموعه داستان)
- «مردی از جنس نور»
- «دموکراسی یا دموقراضه» (رمان)
- «سقای آب و ادب»
- «کمی دیرتر»[۱]
ترجمه
- «مناجات شعبانیه» (ترجمه)
- «دعای ندبه» (ترجمه)
- «دعای عرفه» (ترجمه)
- «دعای افتتاح» (ترجمه)
- «زیارت امام رضا (ع)» (ترجمه)
- «زیارت عاشورا» (ترجمه)
- «دعای کمیل» (ترجمه)[۱]
فیلمنامه
- «چشم خفاش» (فیلمنامه)
- «تیر چراغ برق» (فیلمنامه)
- «قله دنیا ۱» (فیلمنامه)
- «بدوک» (فیلمنامه)
- «کمین» (فیلمنامه)
- «دیروز بارانی» (فیلمنامه)
- «مسافر کربلا» (فیلمنامه)
- «قله دنیا ۲» (فیلمنامه)
- «مرد رؤیاها» (فیلمنامه)
- «یعقوبترین یوسف، یوسفترین زلیخا» (فیلمنامه ۲۶ قسمتی)[۱]
نمایشنامه
- «سانتا ماریا ۲» (مجموعه نمایشنامه)
- «کرشمه خسروانی، یا مخالف بیداد یه طرز همایون» (نمایشنامه)
- «گزیده ادبیات معاصر» (مجموعه نمایشنامه)[۱]
کتابهای نوشته شده برای کودکان
- ایمان و گندم
- برای همه برای همیشه
- جای پای خون
- اندوه برادر
- والعادیات
- در راه مانده
- قصه دو گنج
- کاری باید کرد
- حکایت آن سر
- وقتی او بیاید
- کشتی نوح
- وای تشنگی…
- سلام بر وحی
- فصل خوب پیوستن
- خورشید نیمهشب
- یک اسب و دو سوار
- خیانت یهودا
- با تو سخن گفتن
- همسفر آفتاب
- پشت پنجره
- اولین زمستان جوجهها
- قصه پلنگ سفید
- راهی که میماند
- مشورت با حیوانات
- قصه میمون کوچولو[۱]
کتابهای ترجمه شده برای کودکان
- برای اینکه ماهیها نمیرند
- پرنده و شکارچی
- در قصر ملکخاتون
- فرار… فرار
- خانه خودمان
- قهر اسباببازیها
- مموش! کجا بودی؟
- سفر خرس کوچولو
- آرزوهای فیلی
- دیدنی نیست، مروارید
- آموزش هنرهای تجسمی ۱ و ۲
- دوست قهوهای
- ملخها در شهر (بازنویسی)
- دو پرنده کوچک
- گربه خودخواه
- ماهی رنگینکمان
- چهارپا
- خداوند شبان من است
- بزرگترین نام روی زمین
- خدا مرا میشناسد
- موش خوابآلود
- اسب شاخطلایی
- جغد کوچک ترسو
- دختر چینی
- ما گرگ هستیم
- ما خرس هستیم
- راهت را انتخاب کن
- اول تو، دوم من
- خواب بهار
- بهار کجاست؟
- پیشی و ببری
- موشی و جزایر اسرارآمیز
- هرگز به سنجاب اعتماد نکن
- روباه نقرهای، قو، جغد
- کاری برای مادر
- آدمبرفی مهربان
- درخت افرا
- ما دلفین هستیم
- پرواز پنگوئن
- بچه شیر تنها نمیماند
- درخت گیلاس
- هفت موش کور
- میمونی که ماه را میخواست[۱]
اتفاقات بعد از نشر کتابش
جلسهٔ نقد و بررسی دو کتاب «از نیستان و... دیگرستان» و «امروز بشریت...» اثر سیدمهدی شجاعی برگزار شد. در این برنامه که ساعت 17 سهشنبه 26 مرداد در فرهنگسرای گلستان برگزار شد، نویسندهٔ اثر و منتقدان، محمدرضا گودرزی و محمدمهدی رسولی و علاقهمندان حوزهٔ داستان حضور خواهند داشتند.[۳۲]
سلسلهنشستهای نقد و بررسی کتابخورها دوشنبه، ۲۶ شهریورماه از ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰ در فرهنگسرای اندیشه به این کتاب اختصاص داشت. این نشست با حضور نویسنده و رضوان خرمیان برگزار شد.[۳۳]
سیدمهدی شجاعی در مراسم رونمایی از کتاب جدیدش باعنوان آن است شیوهٔ حکومت، فاصلهگرفتن جوانان از دین و تبلیغ دین را انگیزهٔ اصلی خود از ترجمهٔ نامهٔ حضرت علی(ع) به مالک اشتر عنوان کرد.[۳۳]
سیدمهدی شجاعی در مراسمی از رونمایی یک مجموعهداستان در انتشارات نیستان: مدیران فرهنگی را کوتوله خواند و داد برخی را در آورد؛ از جمله مهدی قزلی و ابراهیم زاهدی مطلق؛ علیالخصوص زاهدی مطلق که با اشاره به برگزاری کلاسهای داستاننویسی، آن را کاری بسیار سخت دانسته و در عین حال به زبان بیزبانی گفته که: «نویسندگان محصول همین کلاسهای داستاننویسی هستند و در واقع بهنوعی نویسندگان را بهنفعِ مدیران فرهنگی مصادره کرده است.[۳۴]
«زیر گذر طنز» خلاصهای از کتاب غیرِ قابل چاپِ سیدمهدی شجاعی است که از طریق رادیوصبا روایت میشود.
مجموعهداستانهای این کتاب، نگاهی است آمیخته با طنز به واقعیتهای بیرونی و اجتماعی؛ رویدادهایی که خوانندهٔ داستانها، ممکن است هر آن با هر یک از آنها در دنیای واقعی مواجه شود. زبان طنز نویسنده در این کتاب، تلخ و گزنده و در عین حال بیدارکننده و آگاهیبخش است. این مجموعه شامل ۹ داستان کوتاه است.[۳۵]
سبک و لحن و ویژگی آثار
محمدرضا سنگری میگوید: «نوع روابط و درنگها و دقتهایی که سیدمهدی شجاعی داشته و دارد از ویژگیهای اوست، بهویژه اینکه هنرهای زیبا خوانده و با مسئلهٔ سینما و تأتر کاملا آشنا بود و اگر کسی کتابهایش را بخواند، بازتاب این تخصص را در کارهایش میبیند. بهسبب اینکه با حوزهٔ هنرهای نمایشی آشنایی داشته و برخی از آثار وی در قالب فیلم کوتاه در رسانه مطرح شد، مشخص میکند که شجاعی به ابعاد نمایشی هنگام طرح متنهای خود توجه و دقت دارد. وقتی اثرش را میخوانیم، خیلی خوب برای ما فضای تجسمی میسازد و میتوانیم احساس کنیم در آن فضا هستیم. مینیاتورکاری صحنه و بیان اجزای موضوع آنهم با واژگانی نرم و ساختارهای نحوی مناسب که بهویژه در آثار اولیهٔ وی بهتر دیده میشود و با صمیمیتی که معمولا در بافتار و ساختار متن او دیده میشود، انس و الفت و گرهخوردگیاش با جان و ذهن مخاطب را خیلی سریع برقرار میکند. وقتی اثری را میخوانیم، اگر نتواند در چند لحظهٔ اول ما را جذب و زمینهٔ تمرکز ما را فراهم کند، آن را رها میکنیم. در کتاب، اگر آغاز متن جذابیت نداشته باشد، مخاطب با آن همراه نمیشود. سیدمهدی شجاعی با بهرهگیری از جریان سیال ذهن که در آثارش غلبه دارد، از همان اول سعی میکند بهگونهای مخاطب را میخکوب و در ادامه با فضاسازیها و تصویرسازیها و دامنزدن به فضای تخیلی مخاطب برای همزادپنداری با شخصیتها، خواننده را همراه میکند. بهرهگیری از شیوههای غافلگیری که بهکارگیری آن در جریان سیال ذهن خیلی دشوار است، در نوشتههای وی دیده میشود. در کتاب ضریح چشمهای تو این مورد بهخوبی دیده میشود سیدمهدی شجاعی نوعی مرثیهٔ مدرن به فضای محافل ما تزریق کرد و این یک اتفاق بزرگی است که باید بهنام او نوشته شود. ما باید سیدمهدی شجاعی را یک جریانساز در فضای نثر ادبی و داستانی جامعهٔ خودمان بدانیم.[۲۳]
محمود مهرآوران و طیبه عبدلی طی مطلبی باعنوان «نگاهی به داستانهای کوتاه سیدمهدی شجاعی» نوشتهاند:
«از زمانی که قالب ادبی داستان کوتاه در ایران رواج یافته، بسیاری از نویسندگان بـا دیدگاهها و سلایق متفاوت هنری از این قالب استفاده کردهاند و هم توانایی هنری خود را نشان دادهاند و هم پیام و هدفی را دنبال کردهاند. در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تعدادی از نویسندگان جوان از این قالب برای کمک بهترویج اهداف و آرمانهای نظام جدید و خواستههای مردمی در انقلاب استفاده کردهاند. سیدمهدی شجاعی، یکی از این نویسندگان است که محتوای قالب داستانهای کوتاهش اغلب چنین است.»
در این مقاله، ضمن نگاهی کلی بهشیوهٔ داستاننویسی شـجاعی، مهمتـرین ویژگی آن که توجه به موضوع و درونمایه است، مورد بررسی قرار میگیرد و مینویسد:
«ایـن نویسنده ضمن اینکه میکوشد ویژگیها و تکنیکهای داستاننویسی را رعایت کند، هدف اصلی خود را موضوع و درونمایه قرار داده و از قالب داستان کوتاه بهعنوان ابزاری برای ابلاغ پیام و هدف خود استفاده میکند. حوادث و موضوعات اجتماعی و فرهنگی سه دههٔ اخیر در ایران حوزهٔ کار شجاعی بـوده و هست.»[۳۶]
معرفی کوتاه ۱۵ کتاب شجاعی
خدا کند تو بیایی
خدا کند تو بیایی، مجموعهمقالات ادبی است. محور سخن در هرکدام از فصول از این قرار است: «بهنام نامی توحید»، «رکوع نرگسها»، «شکوای سبز»،» خطاب به پیامبر اکرم (ص)»، «علی فراتر از نیاز همهٔ قرنها» راجع به امیرالمومنین (ع). در فصل «فاطمه (س) راز آفرینش زن» و «اعتراض جاودانه»، خطاب به حضرت زهرا (س) و در «شب تغسیل ماه»، در مقام سوم شخص از ایشان سخن رفته است. عنوان دو فصل بعد «امام حسن (ع) حماسهٔ حلم» و «از غدیر تا عاشورا» است و فصل «ذکر مصیبت» از داغ حسین(ع) میگوید؛ «ولادت عشق» خطاب به حضرتش، «یا لیتنا کنا معک» هم با محوریت عاشورا و حضرت سیدالشهدا(ع) است. فصل بعدی «حج حسین(ع)»، «یک نگاه دگر» از زبان حضرت رقیه (س) و «میعاد روشنی» خطاب به حضرت زینب (س) است. فصل بعد «دیدار با زینب»، «حجت بر تمامی زنان» باز هم راجع به حضرت زینب (س) است و «صلای ولایت» و «زخم کهنه» خطاب به حضرت علی بن موسیالرضا (ع). فصل پایانی هم با نام «خدا کند تو بیایی» خطاب به امام زمان(عج) است.[۳۷]
شکوای سبز
شکوای سبز، دریافتی است از سه مناجات عرفه، ندبه و شعبانیه. زبان کتاب لحنی است میان دریافت و ترجمه. نه فقط ترجمه است و نه گستردگیِ دریافت را دارد. نویسنده کوشیده است با تشبیهات و استعارات متنوع و رنگارنگ، در انتقال معنای دعا به مخاطب زیباترین و سهلترین مسیر را بپیماید. نویسنده در زیر عبارت «متی نعادیک و نراوحک فنقر عینا» از دعای ندبه مینویسد: «کی میشود صبح ناشتای چشمهایمان را به نگاه تو بگشاییم؟ کی میشود شام تصویر تو را به قاب خوابهایمان ببریم؟ کی میشود شب و روزمان در فضای ظهور تو بگذرد؟»[۳۷]
پدر، عشق و پسر
پدر، عشق و پسر، اثری است که در آن فرازهایی از زندگی حضرت علیاکبر (ع) به تصویر کشیده میشود. وقایع از زاویهٔ اولشخص و از زبان اسب آن حضرت، به نام «عقاب»، روایت میشود. در واقع، عقاب در 10 مجلس، با زبانی عاطفی و دلنشین، صحنهای از زندگی حضرت علیاکبر (ع) را روایت میکند.[۳۷]
از دیار حبیب
از دیار حبیب، رمانی است کوتاه که گوشههایی از زندگی حبیب بن مظاهر، یار سالخوردهٔ حضرت سیدالشهدا (ع) را به تصویر میکشد. البته قسمت اعظم آن، به شهادت حبیب در کربلا اختصاص دارد و وصف عشق و شیدایی اوست به امام زمانش. داستان از زاویهٔ دید دانایکل روایت میشود و به 10 بخش تقسیم شده است.[۳۷]
دموکراسی یا دموقراضه
داستان در زمانهای دور و در کشوری نامعلوم میگذرد. راوی داستان، ظاهرا پژوهشگری تاریخی است که با کشف و سندخوانی خود، ماجرا را برای خواننده روایت میکند. مطابق این تحقیق، در سالیانی دور، پادشاهی که در آستانهٔ مرگ قرار دارد وصیت میکند هر ۲۵ فرزند او در مقاطع ۲ ساله بهترتیب پس از مرگ او بر تخت شاهی بنشینند، اما نه بهترتیب سن، بلکه به رای مردم. هر یک از فرزندان در دورهٔ سلطنت خود ظلمهای فراوانی به مردم میکنند و مردم هربار، رنجیده از یکی به دیگری پناه میبرند، اما صورت مسئله تغییر نمیکند. سرانجام تصمیم میگیرند بیمارترین، زشتترین و نادانترین آنان را انتخاب کنند تا دمی بیاسایند.[۳۷]
طوفان دیگری در راه است
طوفان دیگری در راه است، جدیدترینرمان بلند سیدمهدی شجاعی و از پرفروشترینآثار داستانی در نوع خود است. میتوان گفت محور اصلی داستان، تحول و بهعبارت بهتر، تولد دوباره است؛ زندگی مجددی که برای تکتک شخصیتهای کتاب اتفاق میافتد و داستانکهای نقلشده در لابهلای داستان اصلی، ماجرای همین تغییر و تحولها برای شخصیتهاست.[۳۷]
تنها راه رستگاری
خطبهٔ پیامبر اکرم (ص) در غدیر خم است به همراه ترجمه و مقدمهای کوتاه به قلم سیدمهدی شجاعی است. در مقدمهٔ این کتاب که در قطع نیموزیری چاپ شده است، میخوانیم:«به چه کمال و سعادتی میرسید انسان اگر به فرمان خدا و رسولش جان میسپرد و از شیطان بیصفت فریب نمیخورد و گندم را به ایمان مرجح نمیشمرد و از قامت در بهشت ولایت، محروم نمیگشت و بر خاکستر تباهی و ذلالت و مذلت نمینشست؟ پاسخ صریح و آشکار خداوند متعال به این سوال این است: اگر که مردم پس از ارتحال پیامبر، سر میسپردند به ولایت علی (ع)، من درهای جهنم را میبستم و الیالابد بسته نگه میداشتم.»[۳۷]
غیر قابل چاپ
داستانهای مجموعه غیر قابل چاپ، اثر سیدمهدی شجاعی، نگاهی است آمیخته با طنز به واقعیتهای بیرونی و اجتماعی؛ رویدادهایی که خوانندهٔ داستانها، ممکن است هرآن با هر یک از آنها در دنیای واقعی مواجه شود. زبان طنز نویسنده در این کتاب، تلخ و گزنده و در عین حال بیدارکننده و آگاهیبخش است. این مجموعه شامل ۹ داستان کوتاه است.[۳۷]
سانتاماریا
سانتاماریا (جلد اول)، مجموعهٔ 40 داستان کوتاه از سیدمهدی شجاعی است. داستانهای کتاب به دو بخش تقسیم شدهاند: دورهٔ ۶۷-۷۷ و دورهٔ 67-57 داستانهای هر دوره کاملا منطبق بر فضای حاکم بر اجتماع، دغدغهها، افقها، نگرانیها و روزهای آن سالهاست. در دورهٔ ۵۷ تا ۶۷ بیشتر با ادبیات دفاع مقدس مواجهیم، با رشادتها و مردانگیها و با ایثارها و ازخودگذشتگیها و... شهید و کمی جلوتر خانوادهٔ شهید. ارتباط معنوی و معنایی شهید و اطرافیانش و دغدغههای اجتماعی آن دوران بهعنوان زهدپذیری و زهدگریزی و... در دورهٔ ۶۷ تا ۷۷ با نگرانیهای جدید نویسنده روبهروییم. انتقاد به شیوهٔ مدیریت، سوءاستفادهها، سوءمدیریتها و... دغدغههای نویسنده دیگر شهادت و مردانگی نیست؛ شهادتگریزی و نامردی است.[۳۷]
کشتی پهلوگرفته
کشتی پهلوگرفته، پرفروشتریناثر سیدمهدی شجاعی و همچنین پرتیراژترین کتاب ادبیات داستانی ایران-طبق آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بیش از 800هزار- ضمن مروری بر نقاط عطف حیات حضرت فاطمه زهرا (س)، روایت مصائب زندگی ایشان از زبان اطرافیانشان و نیز شخص خودشان است. در واقع میتوان گفت این کتاب مرثیهای است منثور از زبان و دل صاحبان عزای فاطمی.[۳۷]
عنوان کتاب نیز کنایه به پهلوی شکسته آن حضرت دارد و در ابتدا هم برخی این کتاب را کشتی پهلوشکسته نام میبردند. درد پهلوی شکستهٔ حضرت زهرا (س) با کشتی پیوند خورده و ما میدانیم که وقتی سخن از کشتی باشد، منظور طوفان و گرداب و موج و رسیدن به ساحل امن است. کشتی پهلوگرفته، با ایهام هم به پهلوگرفتن کشتی از دل طوفانها در ساحل امن و هم به درد پهلوی شکستهٔ حضرت زهرا (س) اشاره دارد. در حقیقت عنوان، تلفیقی از پیام و سوگ است. بیشتر کتابهای ما تقریبا در 200 سال اخیر، وجه غم و اندوه و ماتم و مرثیه داشته و عمدتا نامهای غمانگیزی دارند. سیدمهدی شجاعی در عینحال که با واژهٔ «پهلو» به «اندوه» اشاره کرده، با کلمهٔ «کشتی» وجهٔ نجاتبخشی را هم مطرح کرده که بهویژه این کلمه را برای امام حسین (ع) میشناسیم: «ان الحسین مصباحالهدی و سفینهالنجاه.»[۲۳]
آن است شیوهٔ حکومت
این کتاب ترجمهٔ شجاعی از عهدنامه یا همان نامهٔ معروف حضرت امام علی (ع) به مالک اشتر است که در نهجالبلاغه نیز آمده است. شجاعی در این کتاب نظر به اهمیتی که برای این فراز از نهجالبلاغه بهعنوان منشور و آییننامهٔ حکومت اسلامی قایل بوده، آن را بهصورت مجزا در قالب کتابی آورده است. شیوهٔ ترجمهٔ این متن ارائهٔ همزمان متن با ترجمه است. شجاعی در صفحات این کتاب متن فارسی و بهدنبال آن و در کنارش، متن عربی این نامه را قرار داده است و سعی کرده با استفاده از سادهترین و شیواترین عبارات از عهدهٔ ترجمهٔ این اثر برآید. نکتهٔ قابلتوجه در این ترجمه آهنگینبودن آن و تلاش برای ارائهٔ متنی است که بیآنکه بهدنبال روایتی شاعرانه در ترجمه باشد، توانسته آهنگی حماسی به خود بگیرد و به شکلی خاص عبارات را در پی هم و در مسیر منظور ترجمه قرار دهد.[۳۷]
دست دعا، چشم امید
کتاب دست دعا، چشم امید، دریافتی است از مناجات خمسه عشره امام سجاد (ع)... مناجاتهایی که تعبیر نویسنده از آنها چنین است: مناجات خمس عشره که که از وجود قدسیِ حضرت سجاد (ع) تراوش کرده از لطافت و حلاوتی خاص و منحصربه فرد برخوردار است. امتیاز خاص و منحصربه فرد مناجات پانزدهگانه- خمس عشر - این است که هر انسانی با ویژگیهای روحی و روانی خودش و همهٔ انسانها در شرایط روحی و روانی مختلفشان، میتوانند مناجات مورد نیاز خود را در این مجموعه پیدا کنند.[۳۷]
آفتاب در حجاب
آفتاب در حجاب، روایتی است از زندگی حضرت زینب (س)؛ از کودکی تا عاشورا، تا اسارت و تا وفات. اثری که ماندگاریاش از حال پیداست. رمانی که به پشتوانهٔ تحقیقات دقیق و عالمانهٔ تاریخی و روایی، به همهٔ زوایای پنهان و آشکار زندگی و رفتار و درونیات حضرت زینب (س) پرداخته است. شجاعی زبان روایتش را در مخاطب انتخاب کرده؛ راوی دانایکلی است نامحدود که در تمام روایت حضرت زینب (س) را مخاطب قرار داده و روایتش را پیش میبرد.[۳۷]
سقّای آب و ادب
سقّای آب و ادب، رمان و روایتی است از زندگی حضرت عباس(ع) که بعد از سالها، اندکاندک جامهٔ خلق پوشیده و در ظرف کتاب تقدیم مخاطبان شده است. این رمان متفاوت است با آثاری از همین قلم؛ هم از حیث فرم و هم از حیث نوع نگاه و محتوا. اثر شامل ۱۰ فصل است.[۳۷]
جوشن حسینی
کتاب «جوشن حسینی»، از سوی انتشارات نیستان منتشر شد. شجاعی در این کتاب هزار سلام به امام حسین(ع) نوشته است، در ابتدا سلامها به نسب امام حسین(ع) هم اشاره دارند سپس صفات امام(ع) ذکر شده است. شجاعی در این کتاب در تلاش است تا با همان نثری که در شرح و ترجمههای خود از ادعیه به کار برده، در هزار سلام به تأسی از دعای جوشن کبیر، تعریف تازهای از شخصیت امام حسین(ع) به مخاطب ارائه دهد. «سلام بر حسین وارث آدم، خلیفه خداوند در زمین سلام بر حسین وارث نوح، برگزیده حضرت ربالعالمین سلام بر حسین وارث ابراهیم، دوست و خلیل پروردگار مهرآیین سلام بر حسین وارث موسی، همکلام با خداوند انیس الذاکرین سلام بر حسین وارث عیسی، روح خداوند خیر المحبوبین، سلام بر حسین وارث محمد مصطفی، خاتم النبین و سید و سالار مرسلین.» شجاعی در این کتاب به دنبال این بوده که به دور ازمرثیهسرایی از امام حسین(ع) بگوید؛ به همین دلیل صفاتی که امام(ع) داشتند در اثر تازه و خلاقانه شجاعی به خوبی نشان داده شده است.[۳۸]
منبعشناسی
مقالات، نقدها، نوشتهها و گفتوگوها
- بررسی ادبیات انقلاب اسلامی در گفتوگو با سیدمهدی شجاعی، منبع: کتاب ماه ادبیات، سال دوم، بهمن ۱۳۸۷،شمارهٔ ۲۲ .
- طوفان دیگری در راه است، نویسنده :سیدمهدی شجاعی، منبع :شاهد یاران ۱۳۸۷،شمارهٔ ۳۲ .
- از غدیر علوی تا عاشورای حسینی، نویسنده: سیدمهدی شجاعی، منبع: کوثر ۱۳۸۳،شمارهٔ ۱۵
- کار اجرایی با کار خلاقه منافات دارد، مصاحبهشونده: سیدمهدی شجاعی منبع: نقد سینما ۱۳۷۸شمارهٔ ۱۷
- درست مثل تفاوت کار نیما با...، نویسنده : سیدمهدی شجاعی، منبع: هنرهای تجسمی ۱۳۷۸،شمارهٔ ۷
- مصاحبه و گزارش: گفتوگو با سیدمهدی شجاعی. نویسنده، مصاحبهکننده: حسین حداد . مصاحبهشونده: سیدمهدی شجاعی، منبع : ادبیات داستانی، تابستان ۱۳۷۷،شمارهٔ ۴۷
- دختر بهشتی پیامبر (ص. (نویسنده :سیدمهدی شجاعی. منبع:موعود۱۳۷۶شمارهٔ ۴
- مباهله، نویسنده: سیدمهدی شجاعی منبع: بشارت ۱۳۷۶،شمارهٔ ۱
- تأتر: هویت واقعی (نقدی بر نمایشنامهٔ «رولت روسی»)، نویسنده : سیدمهدی شجاعی منبع : قاموس زمستان ۱۳۶۱،شمارهٔ ۱
- تحلیل گفتمان انتقادی داستان کوتاه «ناخلف»، نوشتهٔ سیّدمهدی شجاعی نویسندگان: سهیلا فرهنگی، سودابه بانگآور منبع : ویژهنامهٔ نامهٔ فرهنگستان (ادبیات انقلاب اسلامی)، دورهٔ اول، پاییز ۱۳۹۴، شمارهٔ ۲
- نگاهی به داستانهای کوتاه سیدمهدی شجاعی، نویسندگان: محمود مهرآوران طیبه عبدلی، منبع: علوم ادبی، سال سوم، بهار و تابستان ۱۳۹۰، شمارهٔ ۶[۳۹]
ناشرانی که با او کار کردهاند
نیستان، انجمن قلم ایران، تکا، برگ، همشهری، مدرسه، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
چاپ یازدهم طوفان دیگری در راه است را انتشارات نیستان منتشر کرده است.
چاپ چهل و چهارم کشتی پهلوگرفته را انتشارات نیستان روانه بازار نشر کرده است.
کتاب رزیتاخاتون برای دهمینبار توسط انتشارات نیستان تجدید چاپ شد.
کتاب کمی دیرتر اثری از با موضوع انتظار است که به چاپ هشتم رسیده است.
سیوپنجمین چاپ کتاب پدر،عشق و پسر توسط نشر نیستان راهی بازار نشر شد.[۴۰]
پانویس
- ↑ پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ ۱٫۷ ۱٫۸ «سید مهدی شجاعی».
- ↑ پرش به بالا به: ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ ۲٫۱۰ ۲٫۱۱ ۲٫۱۲ ۲٫۱۳ «سیدمهدی شجاعی: «حاج قاسم» باران رحمت بود».
- ↑ «هفت نویسنده شاخص سال ۹۷».
- ↑ «گفتگویی با سید مهدی شجاعی؛ ارادت قلم به بهترینهای عالم».
- ↑ پرش به بالا به: ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ ۵٫۶ ۵٫۷ ۵٫۸ «سید مهدی شجاعی».
- ↑ «زندگی نامه سید مهدی شجاعی».
- ↑ پرش به بالا به: ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ ۷٫۶ ۷٫۷ ۷٫۸ «سید مهدی شجاعی : آرمانها را گم کردیم/فرهنگ عمومی رو به قهقراست/ذائقه شجریانپسند ما به کجا رسیده؟ - هراز نیوز».
- ↑ «گفتگویی با سید مهدی شجاعی؛ ارادت قلم به بهترینهای عالم».
- ↑ ««پدر، عشق، پسر» چگونه نگارش شد».
- ↑ پرش به بالا به: ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ «کتاب طنز “رزیتا خاتون” به قلم سید مهدی شجاعی».
- ↑ پرش به بالا به: ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ «سیدمهدی شجاعی: در کشور ما فرهنگ برای کسی موضوعیت ندارد».
- ↑ پرش به بالا به: ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ «گزارش نشست نقد و بررسی کارنامه ادبی سید مهدی شجاعی».
- ↑ پرش به بالا به: ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ ۱۳٫۴ «بیقیدی دامان روایت از حقایق دینی و آئینی را گرفته است».
- ↑ «گفتوگو با سیدمهدی شجاعی در ۵۷ سالگیاش».
- ↑ «نمای نزدیک ;معرفی سید مهدی شجاعی و آثار».
- ↑ «سیدمهدی شجاعی:من دغدغه دینی دارم؛ هرچند مرا هم متهم به ترویج فساد کردهاند».
- ↑ پرش به بالا به: ۱۷٫۰۰ ۱۷٫۰۱ ۱۷٫۰۲ ۱۷٫۰۳ ۱۷٫۰۴ ۱۷٫۰۵ ۱۷٫۰۶ ۱۷٫۰۷ ۱۷٫۰۸ ۱۷٫۰۹ ۱۷٫۱۰ ۱۷٫۱۱ ۱۷٫۱۲ ۱۷٫۱۳ «سيدمهدي شجاعي در ايسنا؛ همواره افراط و تفريط، حجم زياد كتاب پشت سد مميزي، هوشنگ ابتهاج؛ سعدي زمان، چرا داور شدم، مخاطبي كه حاضر نيست كتاب بخواند و... - ایسنا».
- ↑ پرش به بالا به: ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ «گزارشی از جلسهی کارنامهی جناب سیدمهدی شجاعی: دچار اضمحلال فرهنگی شدهایم».
- ↑ «از اعترافات "نصیریان" تا طعنههای سیاسی سیدمهدی شجاعی».
- ↑ «راهاندازی آکادمی داستان نویسی سید مهدی شجاعی در فضای مجازی».
- ↑ «انتشارات نیستان».
- ↑ «زندگینامه: سید مهدی شجاعی (۱۳۳۹-)».
- ↑ پرش به بالا به: ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ ۲۳٫۲ ««سیدمهدی شجاعی» نوعی مرثیه مدرن به فضای محافل مذهبی تزریق کرد».
- ↑ ««کشتی پهلو گرفته» آنی دارد که بر صدر روح و جان مخاطب مینشیند».
- ↑ «سید مهدی شجاعی را داستاننویس نمیدانم».
- ↑ «سید مهدی شجاعی عنوان کرد: ارشاد نامه امام علی به مالک را ممیزی کرد/انصراف از چاپ رمان تازه».
- ↑ «روایت سید مهدی شجاعی از مرد رؤیاهایش».
- ↑ «توصیه سید مهدی شجاعی برای خواندن رمانهای «فردا مسافرم» و «یوما»».
- ↑ «فیلم پیامبر، کاری سترگ، تأثیرگذار و ماندگار است// لطفا بساز- بفروشی ارزیابی نکنید!».
- ↑ «شعر در مظلومیت بیشتری قرار دارد».
- ↑ «سید مهدی شجاعی – انتشارات نیستان».
- ↑ «نقد دو کتاب سیدمهدی شجاعی».
- ↑ پرش به بالا به: ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ «بررسی روایت سیدمهدی شجاعی از حضرت زینب (س)».
- ↑ «کدام «امیرخانی»ها و «شجاعی»ها از کلاس داستاننویسی بیرون آمدند؟».
- ↑ «معرفی کتابی از سیدمهدی شجاعی در «زیر گذر طنز»».
- ↑ «نگاهی به داستانهای کوتاه سید مهدی شجاعی».
- ↑ پرش به بالا به: ۳۷٫۰۰ ۳۷٫۰۱ ۳۷٫۰۲ ۳۷٫۰۳ ۳۷٫۰۴ ۳۷٫۰۵ ۳۷٫۰۶ ۳۷٫۰۷ ۳۷٫۰۸ ۳۷٫۰۹ ۳۷٫۱۰ ۳۷٫۱۱ ۳۷٫۱۲ ۳۷٫۱۳ «نگاهی کوتاه به ۱۴ کتاب سیدمهدی شجاعی».
- ↑ «هزار سلام سید مهدی شجاعی به امام حسین (ع) -گروه رسانه ای سپهر».
- ↑ «سید مهدی شجاعی پرتال جامع علوم انسانی».
- ↑ «مطالب مربوط به کلیدواژه سید مهدی شجاعی».