احمد محمود
احمد اعطا ملقب به احمد محمود نویسندهٔ دو رمان پرمخاطب همسایهها و مدار صفر درجه، پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی و برندهٔ جوایز ادبی بهشمار میرود که به اقتضای زمینه و زمانهٔ زندگانیاش، پا به مضمون سیاست نیز گذاشته بود.
احمد محمود | ||||
---|---|---|---|---|
نام اصلی | احمد عطا | |||
زمینهٔ کاری | نویسندگی | |||
زادروز | ۴دی۱۳۱۰ اهواز | |||
مرگ | ۱۲مهر۱۳۸۱ تهران | |||
ملیت | ایرانی | |||
علت مرگ | بیماری ریوی | |||
جایگاه خاکسپاری | امامزاده طاهرِ کرج | |||
پیشه | داستاننویسی (مجموعه داستان و رماننویسی) | |||
سبک نوشتاری | رئالیسم اجتماعی | |||
کتابها | همسایهها، زمین سوخته، دیدار و... | |||
همسر(ها) | طاهره ناجی [۱] | |||
فرزندان | سیامک، سعیده، بابک، سارک | |||
|
احمد محمود بیشک پیشاهنگ نحلهٔ داستاننویسی جنوب ایران و یکی از قصّهنویسانی است که «قصّهٔ جنوب» را ماندگار کرده است. احمد محمود که نام اصلی او احمد اعطا است متولد و بزرگ شدهٔ اهواز است. او از پدر و مادری دزفولی که پس از جنگ دوم جهانی به اهواز که امکانات کاری بیشتری داشت کوچیده بودند، به دنیا آمد. در اهواز درس خواند و از دبیرستان شاپور سابق (مصطفی خمینی فعلی) دیپلم گرفت. در همایشهای حزبی اواخر دهه ۱۳۲۰ شرکت کرد، دستگیر شد و به زندان دژبان لشکر ۱۰ زرهی اهواز افتاد. پس از زندان و تبعید و شکنجه اواخر دهه ۳۰ از تبعید برگشت، داستان بلند و جذاب «داستان یک شهر» محصول این تبعید رنجبار اما پرتجربه است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ادبیات احمد محمود از لحاظ درون مایه و فضا و محتوا بازتاب همهٔ جنوبهای جهان است.[۵] نویسندهای که به متن زندگی پرداخته و رنجهای اجتماعی را ترسیم کرده است. وی استاد مسلّم در خلق فضا و زبان است و در آثارش نفت، اعتصاب، مبارزه، شط، کشتی، لنج، گرما و شرجی، نخل، خانههای گارگری ، بیست فوتیها، بلوکهای کارمندی ...قصّههای آشنایند. 'نویسندهای که باید پیامبر ادبیات جنوب لقب گیرد!!!' داستانهایش بیشتر از دل واقعیّت و ساختار اجتماعی جهیدهاند. احمد محمود مهرهٔ تاثیرگذار برای همنسلان خود و نسلهای بعد است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
این نویسندهٔ سترگ، جزو معدود نویسندگانی است که خود را از هر سو درگیر رمان کرد. شخصیّتپردازی، فضاسازی، دیالوگنویسی، خلق ماجراها و تعلیقهای متعدد همه و همه نشان از نویسندهای دارد که اصولاً با انبوهی از اطلاعات تاریخی معاصر و به ویژه شناخت انسان معاصر روبهروست. برای همین مخاطب با کارنامهٔ پرباری از حیث رماننویسی مواجه میشود. آثار او به زبانهای روسی، انگلیسی، فرانسوی و ارمنی ترجمه و چاپ شده است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
داستانک
داستانکهای انتشار
همیشه درگیر مجوز بودهام
محمود در مورد انتشار داستانهایش گفته: «تا کنون همهٔ آثارم تقریباً به چاپ چندم رسیدهاند. اما همیشه برای کسب جواز انتشار آثارم با دستگاه سانسور دولتی درگیری داشتهام. این درگیری موجب شده که سالها هیچ اثری از من چاپ نشود.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
یک کرگدن باش
احمد محمود جایی از یادداشتهای روزانهاش در روز شانزده آذر ۶۴ مینویسد: «واقعاً که نویسنده تو مملکت ما باید پوستش از پوست کرگدن کلفتتر باشد تا بتواند به نوشتن ادامه بدهد.» این بعد از شرحی است که درباره گیر کردن رمان همسایهها به قول خودش در ادارهٔ سانسور شاهنشاهی و وزارت ارشاد جمهوری اسلامی نوشته است. این یادداشتها بخشی از کتابی است که با عنوان «دیدار با احمد محمود» با همت فرزندانش؛ سارک، بابک و سیامک محمود (اعطا) در انتشارات معین منتشر شده است. به شهادت یادداشتهای روزانه احمد محمود در این کتاب، او خودش یک کرگدن بود که اگر نبود، با روزگار سختی که پس از زندان و تبعید، مشکلات مالی پس از بازخرید، جنگ هشت ساله و جلوگیری از انتشار کتابهایش تجربه کرده بود، نوشتن آن تعداد کتاب ممکن نمیشد.[۶]
خودم نوشتم!
محمود داستان بلند «آدم زنده» را مینویسد و نام خودش را به عنوان مترجم ذکر میکند. احمد محمود در مقدمه این کتاب، در مورد نویسنده که او را «ممدوح ابن عاطل ابونزال» معرفی میکند، چنین توضیح میدهد: «نویسنده این کتاب فرد ناشناسی است که در مورد او اطلاعات کمی وجود دارد. جز اینکه در قاهره به دنیا آمده و در دهه نود هم از دنیا رفته است.»
محمود با این کار خود، به طرز دردآوری سانسور کتاب در ایران را به تمسخر گرفته است.
«خودم نوشتم... کتاب را به یک اسم عربی معرفی کردیم. انگار که حوادثش در بغداد میگذرد و ربطی به ما ندارد. راحت و آسوده چاپ شد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
از احمد اعطا تا احمد محمود
نام شناسنامهای محمود «احمد اعطا» است. محمود وقتی داستان کوتاه «صب میشه» را به هیات تحریریه مجلهٔ امید ایران برای چاپ ارائه داد، از ترس اینکه مبادا دوستانش او را مسخره کنند و بگویند حالا محمود اعطا هم خودش را در جرگهٔ نویسندگان جا زده است، از هیات تحریریه خواست تا این داستان را به نام مستعار «احمد احمد» منتشر کنند و مجله هم همین کار را کرد. هفتهٔ بعد، احمد اعطا داستان دیگری را به مجله داد، گروه هیات تحریریه به او گفتند دوستی دارند به نام «احمد موسوی» که نوشتههایش را زیرِ نام مستعار «احمد احمد» مینویسد و بهتر است نام دیگری انتخاب کند. او هم میگوید پس بنویسید: «احمد محمود» و چنین میشود که نام احمد محمود ماندگار می شود و همهٔ آثار احمد اعطا در پنجاه سال گذشته زیر نام احمد محمود به چاپ میرسد.[۷]
نویسندهٔ خجالتی
محمود پس از پایان دورهٔ تبعید و بازگشت به اهواز تصمیم گرفت داستانهایش را که قبلاً در مجلات نقش جهان و ایران به چاپ رسیده بود، به صورت مجموعهای به نام «مول» به چاپ برساند. این در حالی بود که به تازگی از تبعید برگشته بود و از نظر مالی در مضیقه بود. با یکی از دوستانش به نام «احمد آقایی» این موضوع را در میان میگذارد. آقایی پیشنهاد میدهد محمود پول قرض بگیرد و کتاب را چاپ کند. محمود میگوید: «اگر کتابها فروش نرفت چگونه قرضم را پس بدهم؟» آقایی به او دلگرمی میدهد که کتابها فروش خواهند رفت. محمود پولی تهیه میکنند و با هم به تهران میروند. وقتی به چاپخانه میرسند محمود داخل نمیرود و آقایی داستانها را میبرد و به مسئول چاپخانه به نام «زندهدل» نشان میدهد. زندهدل میپرسد، خود نویسنده کجاست؟ وقتی آقایی میگوید نویسندهاش خجالت میکشد و بیرون ایستاده، میخواهد نویسندهٔ متواضع داستانها را ببیند. هزار نسخه چاپ میشود. نهصد نسخه را به اهواز میبرند و به فروش میرسد و محمود قرضش را میدهد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جایزهٔ دو کلیلو کتابم را بده!
محمود از چاپ کتاب «دریا هنوز آرام است» میگوید؛
سال ۴۰ یا ۴۱ که در جیرفت کرمان کار میکردم روزی یک بستهٔ پستی دستم رسید. ۳۰ نسخه از کتاب بود. خوشحال شدم و متعجب از تیراژ ۳۰۰۰ تایی در حالی که کتاب پر از غلط تایپی بود و تیراژ معمول بهترین کتابها هم روی ۱۰۰۰ تا بود. بعد شنیدم که آقای کاشیچی کتاب را کیلویی میفروشد و در ازای هر کیلو کتاب یک نسخه «دریا هنوز آرام است» را مهر جایزه میزند و به خریدار یک کیلویی جایزه میدهد. بهای هر کتاب ۴۰ ریال بود. من هم سری به چاپخانه زدم و دو کیلو (احتمالا) کتاب «دریا هنوز آرام است» خریدم. دو کیلو را تحویل گرفتم و گفتم: «جایزهاش چه شد؟» گفت: «اِ! تو که دو کیلو از همین را خریدی!» و گفتم به هر حال جایزهاش را هم میخوام. دو تا جایزه «دریا هنوز آرام است» را گذاشت روی دو کیلو «دریا هنوز آرام است» و تحویل داد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
حقالتالیف!
محمود در یادداشتهایش نوشته که «کتاب پسرک بومی و غریبهها را انتشارات بابک چاپ کرد -هر دو در سال ۵۰- حقالتالیف هم داد؛ سیصد تومان و تعدادی شلوار کار. یکی هفده تومن حساب کرد که از تولیدی همسایهاش گرفت و داد بردم خانه بچهها بپوشند. خودم هم پوشیدم. تو خانه خوب بود.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
داستان مدادها و نوشتن
محمود در در جوانی با خودنویس مینوشت ولی بعدها مداد را جایگزین کرد. شب به شب ١٦ مداد را میتراشید و فردایش دیگر مدادی نمیتراشید، همین که مدادی تمام میشد، مدادی دیگر جایگزین میکرد. هنگام نوشتن نمیخواست هیچ چیزی تمرکزش را به هم بریزد یا مزاحمش شود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اولین کتاب
اولین بار محمود با کتابی از صادق هدایت به نام «فردا» با کتابخوانی آشنا میشود، حول و حوش سال ۱۳۳۰. او از خواندن این داستان لذت میبرد و به گفتهٔ خودش شادی این کتاب یکی از انگیزههای او برای داستاننویسی بوده.[۸]
داستانک عشق
احمد عاشق همسرش بود
«اگر چنین همسری نداشتم، احمد محمود نمیشدم.»
محمود قبل از اینکه کتابی را به چاپ بسپارد، اول آن را برای خانوادهاش میخواند و به آنها میگفت بیرحم باشند و نظرشان را خیلی محکم بدهند. ولی دوست نداشت بعضی مطالب کتاب همسرش را آزار بدهد. به همین دلیل وقتی داشت همسایهها را مینوشت، اجازه نمیداد همسرش آن را بخواند.
احمد محمود هم نویسندهای چیرهدست بود و هم به خانه و خانواده پایبند. «بابک اعطا» می گوید: «پدر واقعا مرد خانواده هم بود. مثل بعضیها نبود که فکر میکنند چون به طرف روشنفکری رفتهاند، به خانواده خود بیتوجه باشند، او هرگز چنین نبود و اتفاقاً مردی سنتی بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
عاشقانهٔ یواشکی
احمد دهقان، شیفتهٔ نویسندهٔ همنام خودش است. در مصاحبهای از این شیفتگی میگوید؛
گفته بود فلانی بیاید ببینمش، اما من فقط رمان را برایش فرستادم. بد عهدی با خودم کرده بودم! یک بار در نمایشگاه کتاب، دو ساعت دورادور نشستم و او را تماشا کردم. بعد هم در مراسم «انتخاب بیست اثر داستانی پس از انقلاب» او را دیدم. دو، سه ردیف پشت سر او نشستم تا خوب بتوانم ببینمش. الان که فکرش را می کنم، میبینم چه لحظات خوش و سرمست کنندهای بود. عاشقانهٔ یواشکی![۹]
از عشق کم نوشتهام
محمود میگوید از عشق و زن کم نوشتهام.
از عشق کم نوشتهام. در همسایهها کمی به آن پرداختهام و متاسفانه همان باعث شده است که اجازه چاپ مجدد نگیرد. خودم را در عشق سانسور نکردهام جاهایی که حس کردهام نیاز است از آن گفتهام. شاید فکر میکردهام همین قدر لازم است. شاید حقش بود بیشتر میپرداختم.
از زن کم نوشتهام. و این شاید به عنوان نقص کار من چشمگیر باشد، و شاید به دلیل مردسالاریِ جامعهٔ ما باشد. شاید چون در جامعه مردها بیشتر مسلطاند و بیشتر فعالند. یا شاید قشر یا اقشاری را که مطرح میکنم چنین خصلت و خصوصیاتی دارند.
از مرگ همان قدر نوشتهام که لازم بوده. با مرگ راحت برخورد میکنم. مرثیهخوانی نمیکنم. بستگی دارد به وضع روحی، سنتی و فرهنگی کسانی که کسی را از دست دادهاند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
محمود عاشق سینما و نمایش بود
سال ۱۳۳۸ در روزنامه آگهی شد که نمایشنامهٔ «مولیر» در تالار «پارس» لالهزار تهران به روی صحنه میرود. بیپولی نمیتوانست مانع از رسیدن محمود به تماشای نمایشنامه شود. او همراه دوستش با قطار راهی تهران شد. در حالی که باید پول قطار و مسافرخانه و بلیط و شام را باید با صد تومان میداد. متصدی سالن که میفهمد آنها از اهواز برای دیدن نمایش آمدهاند در ردیف دوم جایشان میدهد. شب را در مسافرخانهٔ امیرکبیر اقامت میکنند و خوشحال برمیگردند اهواز.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سیگار بکش!
احمد محمود رو به دوربین میگوید: «این سیگار داره منو میکشه. ولی باز میکشم.» بعد ته سیگارش را خاموش میکند و میخندد. میگوید: «دکترها میگویند سیگار نکش. فقط یکی از دکترها گفته روزی ده تا سیگار برای تو لازم است. بکش.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مجله مثل حلوا
محمود میگوید: «دورهٔ ما با الان بسیار متفاوت بود. تنها یک مجله به دست ما میرسید به اسم سخن و ما آن را مثل حلوا میخوردیم. استادی نبود که کارمان را نشانش بدهیم، بخواند و نقد کند. دو سه نفری دور هم مینشستیم و میخواندیم و انتقاد میکردیم بیآنکه نقدمان پایه و اساسی داشته باشد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
حس مادری
محمود میگوید: «من همیشه نسبت به زنان و مردانی که در سن پیری مشکل دارند و زندگیشان راحت نیست، واقعا دل میسوزانم. من مرد هستم و نمیتوانم ادعا کنم که حس مادری دارم، اما احساسات یک مادر را حس کردهام. این پیرزنها چه در «دیدار» چه در «ننهامرو» چه در «عصای پیری» کسانی هستند که یک عمر بار سنگین را به دوش کشیدهاند و حالا دیگر باید بگذارندش زمین و نفسی به راحت بکشند. لازم نیست مادر باشم تا این را حس کنم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
گشتم، نبود، نگرد، نیست!
بهزاد فراهانی میگوید، برخی شخصیتهای زن در داستانهای مختلف هستند که آدم دوست دارد آنها را ببیند و یکی از آنها یکی از شخصیتهای زن در اثر محمود بود. یک بار به محمود گفتم دلم میخواهد این شخصیت را ببینم و کجا میتوانم پیدا کنم و محمود خندید و گفت: «خود من هم دنبالش میگردم.» و آن شخصیت هم خورشید کلاه بود در داستان یک شهر.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مرا مارکسیست خواند
محمود میگوید: «رمان درخت انجیر معابد را کسی آستین بالا نزد ببیند چه هست. همین طور مدار صفر درجه را جز یک نفر بچه مسلمان که من با او سازگاری ندارم. او مرا مارکسیست و کمونیست و ضدمذهب و ضدرهبری خواند و همین آدم مرا از جایزه محروم کرد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جایزهٔ ویژهٔ جشنوارهٔ «بیست سال ادبیات داستانی در ایران»
نگاه بهتزدهٔ محمود
قرار بود جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران جشنوارهٔ «بیست سال ادبیات داستانی در ایران» سال ۱۳۷۶ به کتاب احمد محمود اختصاص یابد، اما رمان «مدار صفر درجه» ضدجنگ خوانده شد و این جایزه اهدا نشد. وزیر وقت ارشاد گفت: «من هیچگاه نگاه بهتزده و غمآلود احمد محمود را از یاد نمیبرم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جایزه را ندادند!
احمد محمود از جایزهٔ «بیست سال ادبیات داستانی» میگوید؛
جایزه را ندادند! چه بکنم؟! بروم با آنها دعوا بکنم؟!
اول عنوان کردند که برندهٔ جایزهٔ ممتاز رمان «مدار صفر درجه» است. تا لحظهٔ آخر هم تصمیم همین بود. حتی به مراسم دعوتم کردند. بیست جایزه از نفر اول تا بیستم و یک جایزهٔ ممتاز که اختاص داشت به من. اسامی را از پایین خواندند تا رسید به من. حالا باید جایزهٔ ممتاز را اعلام میکردند و میدادند. لوحش هم روی میز بود. اما اعلام کردند خانمها آقایان بفرمایید برای پذیرایی! همه رفتند بیرون. لوح را هم برداشتند بردند!خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جای احمد محمود خالی بود.
احمد دهقان که کتاب «سفر به گرای ۲۷۰ درجه»اش، جایزه بیست سال داستان نویسی برای ادبیات پایداری را برنده شد، اما در صدر لیست کتابهای این حوزه «زمین سوخته» را معرفی می کند و میگوید: «گفته بودند احمد محمود جزو برندگان است و وقتی اسامی را اعلام کردند، اسمش نبود. همه شوکه شده بودند. وقتی دوستان خبرنگار نظرم را درباره انتخابها پرسیدند، گفتم جای احمد محمود خالی بود.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
رضا سرشار و جایزهٔ محمود
رضا سرشار در متنی با عنوان حکایت من و حذف نام آقای احمد محمود از فهرست نویسندگان برتر ادبیات داستانی کشور در سال۷۸ این طور نوشته: «واقعیت این است که فقیر تا امروز هرگز افتخار این را نداشتهام که چه برای خودم و چه برای دیگران نامهای خطاب به مقام معظم رهبری بنویسم. البته از اینکه نقدم باعث وقوع چنین اتفاق مثبت مهمی شده است بسیار خوشحالم و خدا را شکر می کنم و از هر مسئولی که بر اساس نقد مذکور دستور حذف اثر مذکور را از فهرست مورد اشاره داده است صمیمانه سپاسگزارم.»[۱۰]
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
آخرین بازخوانی کتاب زندگی در واپسین روزها
محمود دولتآبادی در واپسین روزهای زندگی احمد با یک شاخه گل آفتابگردان در بیمارستان به عیادتش میرود. احمد موقع خداحافظی از او میخواهد جلو برود و بارها و بارها پیشانی دولتآبادی را میبوسد و داستان زندگیاش را مرور میکند و یک جا میگوید: «... و در مقطعی تو را پیدا کردم.»
دولتآبادی میگوید: «من در عمق چشمهایش درخشش و قدرت یافتم. قطعا میدانست دارد تمام میکند و گویی این کتاب زندگی خودش را در کمالِ فشردگی و دقت و نظم در طول چند دقیقه بازخوانی کرد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
عقربههایی که ایستادند
بابک اعطا در مصاحبهای به ساعت رومیزی اتاق کار پدرش اشاره میکند و میگوید: «من این ساعت را روی ساعت فوت ایشان ۱۰:۲۰ نگه داشتم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
همسایههای پربرکت
رمان همسایههای محمود که نخستین بار در سال ۱۳۵۳ منتشر شد، آنچنان اقبالی یافت که به گفتهٔ بابک اعطا، پسر احمد محمود، در گفت و گو با روزنامه شرق، این نویسنده که تا آن زمان مجبور بود برای تامین معاش چند کار را به طور همزمان انجام دهد، با درآمد این رمان توانست به آرزوی دیرینهٔ خود برسد؛ در خانه بنشیند و فقط بنویسد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
پاتوق غروب اهواز
پاتوق محمود دکهٔ کتابفروشی «رجبعلی بوستان» نبش خیابان پهلوی سابق (امام خمینی) اهواز بود. حسن ناجی، احمد آقایی، محمد ایوبی و سید محمود سجادی اغلب غروبها کنار این دکه دور هم جمع میشدند. این دورهمیها به پیشنهاد محمود جدیتر شد و تبدیل به جلسات ادبی و گاه سیاسی شد. هر کس نوشتههای خودش را میخواند. کریم پرتو، حبیبالله ریختهگر و عبدالرضا قناد نیز در این جلسات حضور داشتند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نوجوانی و حسرت سفر
احمد نوجوان تعطیلات تابستانی را به کار کردن میگذراند تا کمکی برای معاش خانوادهٔ دوازده نفره باشد. آرزوی سفر تابستانه و خلاصی از گرمای نفسبر اهواز دست نداد تا تابستان ۱۳۲۰ که احمد با پدر راهی مشهد شد. زیارت و سیاحتی بود برای کودک سفرنرفته. اما پا نرسیده به حرم خبر میرسد که؛ «ارتش انگلیس خوزستان را تصرف کرده و اهواز با خاک یکسان شده.» پدر و پسر شتابان و فلاکتبار از سفر باز میگردند و در مقابل چشمان حیرتزدهٔ خود اهواز را سر جای خودش میبینند که پاسبانهای هندی جای پاسبانهای خودی را گرفتهاند. حسرت سفر بر دل احمد جوان میماند و باز هم کار تابستانه و کسب تجربه تا نویسندگی.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
داستانکهای مشهور ممیزی
رمان همسایهها بعد از چاپ اول توقیف شد، ۲۰ سال طول کشید. بعد از ۲۰ سال دوباره چاپ شد و دوباره توقیف شد. دلیل این ممنوعیت را دفعه اول، بار سیاسی کتاب و دفعه دوم مبتذل بودن آن عنوان کردند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن
احمد محمود در یکی از بیمارستانهای تهران بستری شد و پس از هشت روز زندگی کردن در حالت اغما (از بامدادان روز پنجم)، زندگی ابدی خود را از صبح روز دوازدهم مهر ماه سال ۱۳۸۱ آغاز کرد. پیکرش در گورستان امامزاده طاهر کرج و در کنار بزرگانى چون گلشیرى و شاملو به خاک سپرده شد.
مراسم تشییع جنازهٔ پیکر احمد محمود از مقابل تالار وحدت آغاز شد و عدهٔ زیادی از نويسندگان، هنرمندان، فيلمسازان، دانشجويان، فرهنگيان، دانشگاهيان و اهل ادب و هنر ايران از جمله؛ فریبرز رييسدانا، ليلی گلستان، اميرحسن چهلتن، منوچهر آتشی، جعفر دهقانینسب، انور خامهای، محمود دولتآبادی، عطاءالله مهاجرانی، ابراهيم يونسی، منصور اوجی، فيروز زنوزی جلالی، محمد بهارلو، اسدالله امرايی، سيدعلی صالحی، محمود معتقدی، پوران فرخزاد، غلامحسين سالمی، سيامک اطلسی، علیاصغر رمضانپور و مجيد صيادی در مراسم خاكسپاری حضور داشتند.
در اين مراسم ليلی گلستان، اميرحسن چهلتن، عطاالله مهاجرانی، ابراهیم یونسی و محمود دولتآبادی هر کدام کوتاه از محمود و آثارش گفتند. دولتآبادی گفت: «حرف خاصی ندارم؛ جز اينكه در عمرم، هيچ انسان محتضری را نديده بودم كه همچون احمد محمود با دليری به سمت نيستن خود برود و این جملات را از قول محمود نقل کرد؛ من خودم بودم و رسيدن به اين خودم بودن، كار سادهای نيست. بله، اين امر، بسيار دشوار است و او توانست اين دشواری را به انجام نيك برساند. بايد بگويم كه بسياری از جانهای نجيب برخوردار از تاثيرات احمد محمود به زندگی و به كار ادامه خواهند داد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهمرگ از نظر محمود
از محمود پرسیدند نظرتان درباره مرگ چیست و ایشان گفت: «نظری ندارم چون مرگ را نمیشناسم. تا زمانی که زندگی میکنم، مرگ نیست وقتی مرگ رسید، دیگر زندگی نیست. بنابراین درباره مرگ فکر نمیکنم.» و ادامه میدهد: «به هر حال مرگ میرسد و کاری هم نمیتوان کرد و همان طور که شاملو میگوید، زندگی بیشرمانه کوتاه است.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زندگی و تراث
پدرش بنا بود. مردی خوب و زحمتکش و معیل و پاکنهاد و دارای فکری روشن و منطبق با زمان.
احمد فرزند بزرگ بود. محمود، ابوالقاسم، محمد (که شهادتش در اوایل جنگ بهانهٔ نوشتن زمین سوخته شد)، ماشاالله و محسن برادران احمد هستند.
در دبیرستان شاپور سابق(مصطفی خمینی) دیپلم عملی گرفت. دبیرستانی که دو سال پس از تولد او توسط شرکت نفت ایران و انگلیس در اهواز ساخته شد و به وزارت معارف (فرهنگ و سپس آموزش و پرورش) تحویل شد.
در همایشهای حزبی اواخر دههٔ ۱۳۲۰ شرکت کرد، دستگیر شد و به زندان دژبان لشکر ۱۰ زرهی اهواز افتاد. بعد از شش ماه حبس به دانشکدهٔ افسری میرود و همزمان به فعالیتهای سیاسی خود ادامه میدهد و بار دیگر در پادگان دو زرهی به زندان میافتد. در آنجا از نزدیک رفت و آمدها، شکنجهها، مقاومتها، محاکمات و تیرباران گروه نخست افسران انقلابی، مهندس کیوان، دکتر حسین فاطمی وزندانیان دیگری را میبیند. پس از محاکمه همراه سه تن از دوستانش به زندان پادگان شیراز، جهرم و لار منتقل میشود و سرانجام به بندر لنگه تبعید میشود و به مدت دو سال در کسوت سرباز صفر در محل پادگان این شهر زندگی میکند. اواخر دههٔ ۳۰ از تبعید گناوه برگشت. محمود تمام تجربهها و مشاهدات خود را از این دوره را در رمان داستان یک شهر به صورت زنده به تصویر میکشد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سوانح عمر
زندگی و نوشتن
۱۳۱۰ تولد در اهواز، فرزند اول پدر و مادری دزفولیالاصل
۱۳۲۳ اخذ مدرک ششم ابتدایی از دبستان خیام اهواز، ترک تحصیل، اولین تجربهٔ استخدامی
۱۳۲۵ اتمام دورهٔ کارورزی آموزشگاه فنی، استعفا، ادامهٔ تحصیل در دورهٔ متوسطه
۱۳۲۷ ازدواج با عمهزاده (طاهره خانم ناجی)
۱۳۲۹-۳۰ پایان دورهٔ متوسطهٔ شبانه در دبیرستان شاپور اهواز
۱۳۲۸ آغاز فعالیت در سازمان جوانان حزب توده ایران تا سال ۱۳۳۶ و بعد از آن جدایی کامل از حزب
۱۳۲۹ مشارکت در مبارزات دوران ملی شدن صنعت نفت، دستگیری و زندان
۱۳۳۰ سربازی و راه یافتن به دانشکده افسری ارتش اهواز و خدمت سربازی
۱۳۳۲ بازداشت و شش ماه زندان و ابتلا به بیماری ریوی
۱۳۳۳ زندان و تبعید به دلیل فعالیتهای سیاسی در اهواز، تهران، شیراز و بندر لنگه به مدت بیش از پنج سال، چاپ اولین داستان کوتاه «صب میشه» در مجلهٔ ایران
۱۳۳۵ چاپ داستان در مجلهٔ نقش جهان
۱۳۳۸ اتمام دوران تبعید و بازگشت به اهواز، چاپ مجموعه داستان «مول»
۱۳۳۹ چاپ مجموعه داستان «دریا هنوز آرام است»
۱۳۴۱ چاپ مجموعه داستان «بیهودگی»
۱۳۴۵ هجرت به تهران
۱۳۴۷ چاپ مجموعه داستان «زائری زیر باران»
۱۳۵۰ چاپ مجموعه داستان پسرک بومی و مجموعه داستان «غریبهها»
۱۳۵۳ چاپ رمان همسایهها
۱۳۶۰ چاپ رمان «داستان یک شهر»
۱۳۶۱ چاپ رمان «زمین سوخته»
۱۳۶۹ چاپ کتاب «دیدار» شامل یک داستان بلند و دو داستان کوتاه
۱۳۷۰ چاپ مجموعه داستان «قصّه آشنا»
۱۳۷۱ چاپ گزیدهٔ ۲۳ داستان کوتاه در مجموعهٔ «از مسافر تا تب خال»
۱۳۷۲ چاپ رمان «مدار صفر درجه»
۱۳۷۴ چاپ گفت و گوی لیلی گلستان با احمد محمود با عنوان «حکایت حال»، چاپ دو فیلم نامه
۱۳۷۶ چاپ ترجمهٔ رمان «آدم زندهدل» از «ممدوح بن عاطل ابونزال» با نام «آدم زنده»
۱۳۷۹ چاپ رمان «درخت انجیر معابد»
۱۳۸۱ درگذشت در بیمارستان مهراد تهران و خاکسپاری در امامزاده طاهر کرج
زندگی و کار
۱۳۲۵ اشتغال به اولین شغل به عنوان کارآموز در آموزشگاه فنی آبادان (A.T.S)
۱۳۳۶-۳۹ گذراندن دورههای کارشناسی امور اجتماعی و شرکتهای تعاونی و روستایی در ورامین، سرپرستی حوزهٔ عمرانی خرمآباد لرستان به مدت سه سال
۱۳۴۰-۴۲ کارشناس امور اجتماعی در شرکت «ایتال کنسولت» جیرفت
۱۳۴۳-۴۵ کارشناس آمار رئیس دفتر استانداری خوزستان
۱۳۵۱-۵۳ معاون اداره رفاه سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی
۱۳۵۳-۵۷ قائممقام مدیرعامل مؤسسه تولید و پخش پوشاک دفتر مرکزی تهران (این مؤسسه دارای شش کارخانه تولیدی لباس جین برای کارگران شرکت نفت، راه آهن، ذوب آهن در شهرهای زاهدان، سنندج، ایلام، گنبد و تهران و ... بود.
۱۳۵۷ درخواست بازخرید و نوشتنِ تمام وقت
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
احمد اولین فرزند خانوادهٔ پرجمعیت خوزستانی بود، شش پسر و چهار دختر. پدر و مادرش دزفولی بودند. به امید ساختن زندگی بهتر به اهواز مهاجرت کردند، به شهر نفت و فولاد. پس احمد در اهواز به دنیا آمد. خانوادهٔ مادری از فیلمسازان سنتی دزفول بودند. پدرش معمار سنتی بود و گاهی پیمانکاری شرکت نفت را به عهده میگرفت. پدر باید به تنهایی شکم دوازده نفر را سیر میکرد چون مادر خانواده خانهدار بود. محمود میگوید: « پدر و مادر نجیب و زحمتکشی داشتم اما از عهدهٔ تحصیل من برنمیآمدند. توانش را نداشتند که به آن همه بچه برسند.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خانوادهٔ مادری احمد نوجوانی و جوانی خودش را این طور توصیف میکند: «نوجوانیِ من، بیقراری بود و تمکینناپذیری و شر و شور داشتن. عین خروس جنگی. زمانی هم که سخت کار میکردم، شبها گاهی تا سحر مطالعه میکردم و مینوشتم. جوانیام همه چیز دارد و هیچ ندارد. پر از ماجرا و پر از هیچ! هیچ کاری را (جز نوشتن) به طور مرتب ادامه ندادهام.»
کار کردن را از دوران نوجوانی آغاز کرد. بعد از اتمام دوران زندان و تبعید بیکار بود. به مشاغل متعددی روی آورد که هر کدام را بنا به دلایلی کنار گذاشت. شغلهایی که محمود در جوانی تجربه کرد به گفتهٔ خودش از بیست بیشتر است: کارگری، آجرتراشی،انبارداری، پیمانکار ساختمانی، پارچهفروشی، کارمندی دستگاه تبلیغاتی، مقالهنویسی، سردبیری روزنامهٔ محلی، گاراژداری ماشینآلات کشاورزی، کارمندی شهرداری، کار در سازمان زنان ایران، نویسندگی برنامهٔ رادیویی، کارمندی شرکت فروش هواپیماهای یک موتوره شخصی(سنسا)، تا کار در اداره رفاه و خدمات اجتماعی و قائم مقام مدیر عامل موسسهٔ تولید و پخش پوشاک در سال ۱۳۵۷. در سال ۴۲ به تهران مهاجرت کرد و در سال ۴۳ در یک کار دولتی مشغول به کار شد. ولی بعد از انقلاب به خواست خودش بازخرید و خانهنشینی شد تا تمام وقت به نوشتن بپردازد. شهرتش را در نویسندگی از سال ۴۸ و با داستان «زائری زیر باران» به دست آورد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مادام و موسیو پیر و خسته و تنها!
حجم کارهایش راضیاش نمیکنند. بچهها که رفتهاند پی زندگیشان، مسیو و مادام تنها ماندهاند. میگوید: «هیچ! عمری شصت و چند ساله و این حجم ناچیز کار، اسباب شرمندگیست، اما راه گریزی هم ندارم. همهٔ عمر روزی ده ودازده ساعت کار کردهام تا پاسخگوی نیازهای زندگانی باشم. با همین حرفها خودم را گول میزنم و تسکین میدهم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شخصیت و اندیشه
« | تا کی این خاک زرخیز مانندش را بزاید. | » |
محمود واقعیات را خود انتخاب میکرد، نمیگذاشت انتخاب شود. واقعگرا بود. رئالیستی عمیق و پرداختشده داشت و تصویربردار سطحی اتفاقات روزانهٔ زندگی نبود. او غوغای پرخروش خود را که قابل تشبیه به جریان رود کارون است، با ظاهری خاموش ابراز میکرد. این شخصیتی است که مینو فرشچی از محمود به تصویر میکشد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بهزاد فراهانی او را کسی میداند که میهناش را عاشقانه دوست داشت و در راستای غرور و حرمت ملتش گام برمیداشت. فروتنی محمود نشأت گرفته از روح و شخصیت جنوبی او بود و از تابش سرخ خورشید که به رگ و خون شرقی تابیده میشود. او صاحب زندگی زیبایی بود که شایستهٔ زندگی یک هنرمند بود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
محمود به نقش فرهنگی پدر در خانواده این طور نگاه میکرد: «پدر خانواده باید یاد بگیرد وقتی وارد خانه میشود، حداقل یک روزنامه زیر بغلش باشد.» با این راه به بچهاش یاد میدهد که دستکم روزنامه بخوانند چون بچه، خواندن را از پدر یاد میگیرد. وقتی با روزنامه به خانه میروی، یعنی به خواندن ارج میگذاری.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
علایق احمد محمود
بابک اعطا از علایق پدرش میگوید؛
احمد محمود در کنار علاقهاش به نوشتن و خواندن، سرگرمیهای دیگری هم داشت؛ از جمله فوتبال. از فوتبال خوشش میآمد. طرفدار تیم خاصی نبود و فقط طرفدار تیم ملی بود. در سررسیدش تاریخ بازیهای ایران را مینوشت که در آن ساعتها با کسی قرار نگذارد.
او به جز فوتبال سینما را هم دوست داشت. سینما را بسیار خوب میشناخت و میتوانست سینماگر خوبی شود. در جوانی فعالیتش را به نوعی با سینما آغاز کرد ولی مسیر برایش باز نبود و پشتوانهٔ مالی هم نداشت. فیلمهای خوب را میدید ولی پیگیر کارهای یک فیلمساز خاص نبود. نقاشی را هم بسیار دوست داشت و خیلی خوب نقاشی میکرد البته برای خودش. زبان انگلیسی و ایتالیایی را خیلی خوب میدانست و کلا ذهنی هنری داشت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زمینهٔ فعالیت
احمد محمود را به عنوان پدر داستاننویسی اجتماعی میشناسند. محمود تا مدتها عضو فعال کانون نويسندگان ايران بود و سپس به انشعاب شورای نويسندگان و هنرمندان ايران پيوست. او که به خاطر زبان و لحن صميمانهٔ آثارش، مخاطبی عام داشت، علاوه بر داستاننویسی تلاشهايی نيز در جهت نوشتن فيلمنامه کرد. اولين و آخرين فيلم نامه ساخته شدهاش آب ( ۱۳۵۳ - حبيب کاوش) نام داشت. او اين فيلمنامه را بر اساس داستاني از خودش، نوشته بود. دو فيلمنامهٔ ديگر او؛ «پسران والا» و «ميدان خاکي» در سال ۱۳۷۴ به چاپ رسيد.[۱۱]
یادمان و بزرگداشتها
جایزهٔ احمد محمود
این جایزه در سال ۱۳۹۶ توسط «محمد کامرانی»، «محمد حسن شهسواری» و «مهدی یزدانیخرم» بنا نهاده شد.
نشان احمد محمود در دومین دوره جایزه ادبی احمد محمود که با حضور نویسندگان، منتقدان و مخاطبان ادبیات، با شکوهتر از دورهٔ اول برگزار شد، در ابتدای جلسه مهدی یزدانی خرم افزودن «نشان افتخار محمود» به این برنامه را اعلام کرد. این نشان هر سال به انتخاب هیات موسس به کسی تعلق خواهد گرفت که گام بزرگ و مهمی بر شناساندن احمد محمود و آثارش برداشته است. در این جلسه داوران هر دو بخش، لیلی گلستان، محمود دولت آبادی و خانواده احمد محمود اشاره کرد. این نشان برای اولین بار به لیلی گلستان به خاطر چاپ کتاب «حکایت حال» تعلق گرفت که شامل مصاحبههایی با احمد محمود است.
تندیس احمد محمود جایزه دومین دوره جایزه احمد محمود شامل تندیسی ساخته رضا قرباغی و یک میلیون تومان پول نقد بود که تندیس دومین جایزه ادبی احمد محمود به کتاب «زخم شیر» نوشته صمد طاهری انتشارات نیماژ تعلق گرفت.[۱۲]
بزرگداشت احمد محمود در اهواز
مراسم بزرگداشتی در هفتادمین سالروز احمد محمود در خوزستان برگزار شد. در این مراسم وزیر وقت «عطاالله مهاجرانی» در باب شخصیت و آثار محمود سخنرانی کرده بود. محمود در این مراسم خرسند بود و گفته بود: «مردم خوزستان هیچ کدام کم نگذاشتند.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
داریوش مهرجویی
رمانهایی که از او خواندیم جزو اندک رمان هایی بود که خوشم آمد. آنها از نظر ساختار، شخصیتپردازی، روند قصّه، تکنیکهای به کار برده شده و حتی نثر روانش مورد توجه مردم قرار گرفتند.[۱۳]
سپانلو
سپانلو او را یکی از بنیانگذاران مکتب خوزستان در تاریخ ادبیات داستانی میداند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
میرعابدینی
حسن میرعابدینی با تعابیر خودش از محمود در کتاب پنج جلدی «صدسال داستاننویسی در ایران» که یکی از ماندگارترین کتاب های نقد حرفه ای در عرصه ادبیات داستانی ایران است، یاد میکند. [۱۴]
عبدالعلی دستغیب
احمد محمود در تاریخ ادبیات داستانی ایران تکرار ناشدنی است. احمدمحمود، نویسندهای محجوب و مهربان و در عین حال گوشهگیر و شریف بود. هیچگاه به یاد ندارم که از کسی سعایت کند. در جایزه بنیاد گلشیری که حضار برای او کف میزدند با نهایت تواضع جایزه را پس داد تا بنیان مالی بنیاد بیشتر شود. اوج تواضع او را با عمق جان درک کردهام و برای احترام به او و داستانهایش کلاه از سر برمیدارم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارداحمد محمودی که من میشناسم بسیار متکی به خود، مستغنی، دردمند و اصیل است. او که به بهای رنجهای عمیق و کوششهای پیگیر به این مرتبه رسیده و در حوزهٔ قصّهنویسی معاصر ایران، آوازهای بلند دارد، اکنون نیز همان مرد رنجدیدهٔ غمگین است که کاری به کار دیگران ندارد. در خلوت خویش کار میکند و میکوشد آثارش را به مرتبهٔ بلندتری برساند. گرچه بیشتر ناقدان ادبی ما دربارهٔ کار محمود خاموش ماندهاند، با این همه، آثار او راه خود را در میان جامعه باز کرده و به زبان و دل و گوش مردم رسیده است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
رضا امیرخانی
با اندیشهٔ پشت هیچ کدام از کارهای سترگ محمود همسو نیستم، اما ستایشش میکنم، به خاطر نگاه جامعش، به خاطر نگاه آزادش. او به ادبیات خیانت نکرد و همواره آواز خواند؛ نه جیغ زد و نه زنجموره کرد. محمود ویژگی عجیب دیگری نیز دارد.شخصیتهای برجستهٔ رمانهای ایرانی عمدتاً در کنجی تاریک پنهان بودهاند تا نویسندهای آنها را بیابد؛ گلمحمد، زری و یوسف... اما محمود شخصیتهایش را ازمیان ما پیدا میکرد.نوذر را میگویم. زندهترین و دم دستترین شخصیت ایرانی. کسی که هر روز میبینیمش. نوذر میان ما میزید و محمود او را دوباره به ما نشان داد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کاوه گوهرین
محمود به باور من یکی از آن آزادگان مرد بود، کسی که بعد از زمین سوخته همیشه هم بدین سبب و هم به خاطر توانایی بالایش در داستاننویسی –در دل و بر زبان و قلم-او را ستودهام و عمیقاً برایش احترام قائلم.
زمین سوختهٔ او اثری واقعیتگرایانه و همدلانه با دفاع مقدس ما –هر چند با نظرگاه یک فرد غیرمذهبی- بود. در مدار صفر درجه او متاسفانه چرخشی عمیق و مجدد به سوی گرایشهای مارکسیستی خود کرده و با دوری از اصول مسلم واقعیتگرایی، واقعهٔ عظیم انقلاب اسلامی را به شکلی کاملاً تحریفآمیز به تصویر کشیده است. درخت انجیر معابد رمانی است که در آن در قالب نقد خرافات مذهبی، بخش عظیمی از جامعهٔ مذهبی ما زیر سوال برده شده، اما روشنفکران مذهبی از جامعهٔ مذهبی، حتی در کسوت روحانی، مورد تایید قرار گرفتهاند. همسایههای او به لحاظ تصاویر غیراخلاقیِ مطرح شده در آن، قابل توصیه به مردم و به ویژه نسل جوان نیست.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مهدی قزلی
احمد محمود صاحب و دارنده افتخاری به نام «اولین روایتگر» از جنگ تحمیلی به عنوان رویدادی مهم و قابل اعتنا در تاریخ ایران زمین است. قزلی بسیاری از روشنفکران و عافیتطلبان آن روزگار را که همواره در پی رد واقعیتهای دفاع مقدس بودند این طور مورد خطاب قرار میدهد: «گویا تهاجم به وطن و خانهٔ آدم، کافی نیست برای نوشتن و باید حتما پای معاملهای در باشد. وقتی احمد محمود کتاب زمین سوخته را مینوشت، نویسندگان دیگری هم بودند که میتوانستند راوی جنگِ ما باشند، ولی این افتخار نصیب محمود شد که در آن بحبوحه جنگ و تردیدی که به قلب و قلم برخی نویسندگان و روشنفکران در دفاع از ایران افتاده بود، با جسارت، زمانمند و مکانمند، این اولین رمان جنگ را نوشته است. مدیرعامل بنیاد خاطر نشان میکند: «زمین و زمان این سرزمین نسوخت و ایران سربلند ماند به برکت خون شهدا و البته امثال احمد محمود در این سربلندی سهیماند با سطور مسطورشان. ما در بنیاد شعر و ادبیات داستانی پایِ هر نویسنده و شاعر باشرفی که در اندیشه حفظِ هویت ملی است میایستیم و چنان که آنان با به جان خریدن تهمتها و برچسبها از نوشتن باز نایستادند و راوی ایران شدهاند، ما هم سپاسگزار و قدردان غیرت و شرفشان خواهیم بود. راوی زمین سوخته، زندهیاد احمد محمود یکی از آنهاست.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ابراهیم زاهدی مطلق
حالا دیگر زمین من است سوخته و خاکستر شده که نویسندهای باید برای خداپرستیاش پیش منِ روزنامه نگار قسم بخورد که: «آقای زاهدی! والله ما هم مسلمانیم... والله ما هم خدا را قبول داریم.... والله ما هم کشورمان را دوست داریم. والله...»
ای نویسنده محترم! اشهد انک تو مرد باشرفی بودی؛ خصوصا در زمانهای که شرف، گوهر نایابی شده است که به جای دستها و قلبهای فرزندان آدم، فقط از زبانهایشان شُرّه می کند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شهریار عباسی
شهریار عباسی با ارجاعات بینامتنی مرتبط با آثار زنده یاد احمد محمود حرفش را آغاز میکند: «با سرفه میخندد و به سیگار پک میزند و میگوید: هر کس سهمی از عمر دارد و اگر از دست برآید باید چنان زیست که تلخ نباشد یا تلخی برای دیگران فراهم نیاید.» «تگ گرما شکسته است. روزهای اول پاییز است. چهرهی شهر عوض شده است. احمد پس میکشد و تکیه میدهد به این دیوار ابدی و سکوت میکند. دلش نمیخواهد باور کند چه شده است. هرچه ما وراجی میکنیم، احمد سکوت میکند. جان از دست و پایش بریده است، ولی انگار زیر لب میگوید: کاش...» [۱۵]
یوسف عزیزی بنیطُرُف
احمد محمود در عرصهٔ رماننویسی ایران شخصیتی خودساخته است. وی در این عرصه خوش درخشید و تا سالیان سال نامش در عرصهٔ داستانی زبان فارسی پایدار خواهد ماند. اما به گمان من احمد محمود بافت اجتماعی شهر اهواز را در آثار ادبی خود به خوبی نشان نداده است. ما در آثارش قهرمان عرب نمیبینیم و اگر هم باشند آدمهای فرعیاند. البته استثناهایی هم وجود درند که به قاعده و لایههای پایین جامعه نظر داشت، اما میتوانست فضای دید خود را وسیعتر بگیرد و عمیقتر نگاه کند و تودههای عرب را هم ببیند و به نسبت وجود فیزیکی و اجتماعی و تاریخیشان در اهواز و خوزستان آنان را در آثار خود به تصویر بکشد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
محمود دولتآبادی
حسن خلق و درستی شخصیت محمود به عنوان اخلاق کلاسیک جامعه که در روزگار جدید بسیار نایاب و روز به روز نایابتر میشود. افراد همانی نیستند که هستند. اما احمد محمود همانی بود که به واقع بود. هرگز ندیدم در امری ریا کند و در کاری که میخواهد انجام دهد چهرههای گوناگون به نمایش بگذارد. شخصیت احمد محمود را هم به جرات میتوانم بگویم بینظیر بود. او حتی در اموری که به نظر میآمد خوشایند نباشد و مردم معمولا پنهان میکنند مقیّد این امور نبود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
محمد ایوبی
هر کس به جای محمود بود با این فشارهای سیاسی نوشتن را رها میکرد.داستانهای جذاب همیشه یک منتقد دارند که به واسطهٔ آن نویسنده دیده میشود. هیچ وقت آثار محمود نقد نشد و اگر شد نقدی مغرضانه بود و هر کس دیگری بود از نویسندگی زده میشد. محمود انسان والایی بود. حسادت نداشت و خرده حسابهاا که بعضی از هنرمندان با نویسندگان داشتند نداشت.میگفت اگر کسی خوب کار کند جا برای فعالیت همه هست. خیلیها علاوه بر این که از مکتب نویسندگی او خیلی چیزها یاد گرفتند از مکتب انسانیت او بیشتر یاد گرفتند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مصطفی مستور
داستانهای محمود از جنس هنر معطوف به هنر نیست. جهان داستانهای محمود آکنده از مفاهیم سیاسی، اجتماعی انسانی است. که او را کنار چوبک، آلاحمد، هدایت و دولتآبادی مینشاند. با این همه، فرم و صورت در کارهای او همواره شانه به شانه با نگاه انسانمدار او جلو آمده است. داستانهای محمود اکنون گنجینهای از واژهها تصویرها و فضاهایی است که باید به گونهای مدرسهای مورد تأمل و دقت قرار گیرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
محمدرضا بایرامی
کمتر نویسندهای است که بتواند شخصیتهایی به عالم ادبیات معرفی کند که به راحتی از یاد نرون اما محمود این قدر را دارد. او یکی از بزرگنرین نویسندگان طول تاریخ ادبیات ماست. قوت تصاویر، قدرت توصیف، روانی نثر، صفحهچینیها و برشهای استادانه و به خصوص برآمدن از پس صحنههای شلوغ و حتی بسیار شلوغ، از امتیازهای آثار اوست. او به طور ذاتی نویسنده بود. اهل حرافی و حکم صادر کردن و دادِ سخن دادن در تئوریهای ادبی و غیره نبود. من یک بار در خانهاش به دیدنش رفتم. محمود به گرمی ما را پذیرفت. در خانهٔ کلنگی و و بسیار کوچکش. در اتاق کوچک محل کارش که تخت و بخاری گازی نصف آن را اشغال کرده بود، به زحمت جایی برای نشستن پیدا کردیم.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
فرج سرکوهی
احمد محمود از انگشت شمار نویسندگان ایرانی است که رمان چند صدائی خلق کرده است. آدمهای داستانهای محمود نه از یک لایه کم شمار نازک جامعه که از بستر گسترده و متنوع زندگی برخاسته اند، با ذهنیت متمایز خود میاندیشند و عمل میکنند، از روان شناسی فردی متمایز برخورداراند و با لحن و زبان خود سخن میگویند.
بهترین داستانهای محمود نه از یک منظر و نگاه، که از منظرهای گوناگون روایت می شوند و در روایتهای او هیچ چیز و هیچ کس در مرکز داستان نیست.
آثار محمود از منظر دیالوگ نویسی نیز از نمونههای درخشان در ادبیات معاصر فارسی است. در دیالوگهای هر آدم داستانهای محمود می توان روان شناسی فردی، ذهنیت، شخصیت، فرهنگ و پایه اجتماعی او را بازشناخت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
احمد دهقان
احمد محمود در عرصهٔ داستاننویسی، یک معلم و مرشد بیادعا بود. او در داستان نویسی خیلی بدی دید. وقتی که باید او را می دیدند، به عمد نادیدهاش گرفتند. منی که نویسنده هستم، میفهمم نادیده گرفتن آدم، وقتی که باید دیده شود، چقدر زجرآور است. او تنها بود. تنهای تنها و بیادعا. «زمین سوخته» با این که اولین رمانی است که درباره جنگ هشت ساله نوشته شده، اگر نگوییم بهترین، یکی از بهترینهاست. حداقل برای من که درباره جنگ خیلی خواندهام و کمی هم بوی گند باروت خورده زیر دماغم، میتوانم بگویم توصیفهای او از خیلیها برای این که این رمان را بیارزش جلوه دهند، گفتند یک گزارش واقعی و مستند است و نفهمیدند که آن قدر احمد محمود این رمان را خوب و تاثیرگذار نوشته که آنها گمان می کنند واقعی است. او در همان زمان آموزگار خیلی از داستاننویسان بود، بی آن که ادعایی داشته باشد و بی آن که کلاس درسی داشته باشد. کتابهایش، خلق و خو و رفتار و صداقت بی پایان و گفتههایش آموزنده بود. اینهاست که آدمی را وادار میکند به احترامش کلاه از سر بردارد و صمیمانه دوستش بدارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
« | محمود در نوشتهٔ کوتاهی بهسال ۱۳۷۳ چنین شروع به معرفی خود میکند:
چهارم دیماه ۱۳۱۰ در اهواز بهدنیا آمدهام. حالا شصت و سه ساله هستم، عمری دراز و دستی کوتاه. در جوانی گرفتار امر سیاست شدم و بعد زندان و زندان و تبعید. سال ۱۳۳۶ که رها شدم وضعیت دگرگون شده بود. با همهٔ اشتیاقی که داشتم نشد و نتوانستم، به تحصیل ادامه دهم. پس نیمهدرسخوانده باقی ماندم. بیقراری و ناسازگاری وجوه مشخص روزگار جوانی من بود، همین بود که در هیچ کاری نتوانستم پایدار باشم. اگر بنا باشد مشاغلی را که داشتهام تعداد کنم از بیست میگذرد.[۱۶] |
» |
من کماکان نویسندهای معنقد به عدالت اجتماعی هستم و پایبند به مؤلفههای اجتماعی.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
هر نویسندهای تا دوران پیری از روزگار کودکی، نوجوانی و جوانیاش تغذیه میکند. یعنی این تاثیر آنقدر نیرومند است که همیشه به هنگام نوشتن آدم زیر نفوذش است.اول این که من این دوران را در خوزستان گذراندهام، دوم این این که به نظر من جنوب و به خصوص خوزستان سرزمین حوادث بزرگ است. مسئلهٔ نفت، مهاجرت و مهاجرپذیری، رودخانههای پرآب، نخلستانهای بزرگ.... سوم این که جنوب را خوب میشناسم. مردمش را خوب میشناسم. به هر حال جنوب برای من وزن بیشتری دارد و فکر میکنم مسئلهٔ اقلیمی بودن حوادث و آدمها معنیاش این نیست که دربند اقلیم بماند و همان جا خفه شود، میشود از اقلیم مملکتی شد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
تفسیر خود از آثارش
در تریلوژی همسایهها، داستان یک شهر، بازگشت ( از مجموعه داستان دیدار)، اگر از همسایهها حرکت کنیم و برسیم به مدار صفر درجه میبینیم که همسایهها را بیشتر با نوعی غریزه و کمتر شناخت نوشتهام، در حالی که مدار صفر درجه را بیشتر با شناخت داستان و کمتر غریزی نوشتهام.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نگاه محمود به دیگران
غلامحسین ساعدی
محمود از ساعدی به عنوان نمایشنامهنویس یاد میکند که زود از دست رفت و تاسف همه را برانگیخت. کارهای ساعدی را میپسندید و معتقد بود به راحتی با آنها میتوان ارتباط برقرار کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
محمود دولتآبادی
دولتآبادی نویسندهای زحمتکش است. نوشتن برایش زندگی است. خواننده میتواند با کلیدر ارتباط برقرار کند و از این نظر موفق است. اما من جای خالی سلوچ را بیشتر میپسندم. سایهٔ سنگین این «سلوچ»ی که در آغاز داستان رفته، تا انتهای داستان همه جا هست و این یک کار هنرمندانه است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جلال آلاحمد
در پاسخ به این سوال لیلی گلستان که محتوای داستانهای آلاحمد را نمیپسندید یا سبک نوشتن او را میگوید:
حرف دربارهٔ ساختمان و شکل داستانهای آلاحمد است. داستانهایش شتابزده هستند که من خیلی نمیپسندم. غالب آنچه آل احمد به عنوان داستان نوشته، فرصتی برایش فراهم آورده تا انتقاد کند و مقاله قالب بهتری است برای این کار. حضور آل احمد در داستانهایش کاملاً مشخص است و در حقیقت شخصیتهای داستانی را به خدمت گرفته است تا افکار خودش را بیان کند که خوب است، به شرط آن که سهم سایر عناصر داستانی نیز ملحوظ شود. در داستانهایش آفرینش کم است، زبانی هم که در داستان به کار میگیرد به نظر من مناسب داستان نیست.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
صادق چوبک
کار چوبک، زنده، پرحرکت و رنگارنگ –نه رنگین- است. داستان در دست چوبک نرم است و در بیان خشن. چوبک در روایت داستان خونسرد و بیطرف است. اما در انتخاب موضوع هیچ نویسندهای را ندیدم که به اندازهٔ چوبک یکسویه نگاه کند و در حقیقت در انتخاب جانبگیر باشد. تنها زشتی، کثیفی و پلیدی ببیند. نمود یکسونگری در چوبک چنان است که انگار نهادی است. مثل کسانی نیست که فقر و فلاکت را بر کارشان سوار میکنند، ذاتی است. گفته میشود: «دیدن پلیدی از تفکر و فلسفهٔ چوبک مایه میگیرد.»
چوبک با دخالت و استبداد کامل محدودهای از پلشتی را انتخاب میکند، زیباییزداییاش میکند و بعد کنار میکشد و با خونسردی روایت میکند و خواننده را به دام میاندازد تا بون یک دم تنفس پاک، زجر بکشد. اما چوبک در محتوا هر چه هست داستان را خوب مینویسد. بعد از سی سال هنوز تاثیر «چرا دریا طوفانی شد» را یادم میآید و تاثیرش را حس میکنم.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
رضا براهنی
براهنی بامطالعه و باسواد است و پرکار، اما گاهی به شدت دیکتارتور است و با حبّ و بغض، که همین به کارش لطمه میزند. گاهی شمشیر را از رو میبندد و گاهی هم با محبت اظهار لطف میکند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
احمد محمود و میلان کوندرا
محمود در پاسخ به این سؤال که از آثار ميلان كوندرا به دلیل ضد كمونيست بودن کوندرا است که خوشش نميآيد، صریحاً اعلام کرده که: «اصلاً من كمونيست نيستم كه او ضد كمونيست باشد و مـن از او بـدم بيايـد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
این که به من بگویند این جوری بنویس یا آن جوری بنویس اصلا زیر بار نمیروم. وقتی از فلان نطریه استفاده میکنم که در من درونی شده باشد. اگر نشود استفاده نمیکنم حالا کوندرا باشد یا هر کس دیگر. او برای خودش تئوریهایی دارد. من هم برای خودم تئوریهایی دارم. من خودم را کمتر یا بالاتر از او نمیدانم. او دارای یک شخصیت است و من هم دارای یک شخصیت هستم. از کارش خوشم نمیآید و وقتم را صرف آثارش نمیکنم.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
همراهیهای سیاسی
محمود در جوانی وابسته به سازمان جوانان حزب توده بود، به گفتهٔ خودش در آن زمان اين تنها حزبـی بـود كه به سمت طبقات محروم حركت میكرد. اما از سال ۱۳۳۶ ارتباطاتش را با حزب قطع کرد. محمود ظاهراً قائل به جدا کردن سیاست از «واقعیت داستانی» نیست. محمود بنا به تعبیر همینگوی، «سیاست» را به عنوان راه فرار انتخاب نکرده است؛ زیرا او هم «موضوع» را میشناسد و هم «نوشتن» را میداند. احمد محمود اگرچه هرگز نتوانسته بود خود را از سیاست دور نگه دارد، اما توجه مطلق او به صناعت داستان و رمان و ساخت آنها کاملاً مشهود است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
محمود در سال ۷۲ در جواب نامه کسی که برایش نوشته بود اگر مدار صفر درجه به سیاست روز آلوده نشده بود بهتر بود، مینویسد: «من با این باور خیلی موافق نیستم. آدمها و حوادث، از ابزار کار نویسنده هستند. من چطور میتوانم آدمهای امروز سرزمینام را، جدا از سیاست تعریف کنم و مدعی باشم که حق مطلب را ادا کردهام؟» او نامهاش را با این جمله تمام میکند که «اصلا خود جدا کردن سیاست از ادبیات اگر که صادقانه هم باشد، نوعی سیاست است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نامههای دستهجمعی
احمد محمود عضو کانون نویسندگان و از امضاکنندهگان بیانیهٔ ۱۳۴ با عنوان «ما نویسندهایم» بود. در سال ۱۳۷۳ تعداد صد و سی و چهار نویسنده از اعضای کانون نویسندگان ایران طی یک نامهٔ سرگشاده خواستار آزادی اندیشه، بیان و نشر آثار خود شده و به سانسور اعتراض کردند و از حضور صنفی خود به عنوان کانون نویسندگان ایران خبر دادند.
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
هر نسلی باید تجربه خودش را بکنه و سرش هم به سنگ خودش بخوره.
داستان سیاست نیست، در خدمت پرولتاریا هم نیست. داستان باید مثل شعبده باز باشد! حرف نباید بزنه، نشان باید بده – عمل در حرکت – همین!
داستان، گزارش درد آدم ها نیست!(مدار صفر درجه)
این روزها مرگ، همه جا سایه انداختهاست. من حتی به نامهرسان اداره هم نمیگم نامههای اداری را ببره. میترسم تا از اداره میزنه بیرون، کشته بشه و تمام عمر پشیمون باشم … از زن و بچهش خجالت بکشم!(زمین سوخته)
جنگ زده مثل مهمون سه روز اول محترمه. بعد مثل مرده یواش یواش بو میگیره و میشه سربار جامعه.(زمین سوخته)
آدم عین علف هرزه است و خیلی زود به همه چیز عادت میکند.(زائری زیر باران)
خیلی از چیزهای بیاهمیت برای زندگی ضروری است. اصلاً مجموعه ای از چیزهای به ظاهر بیاهمیت، زندگی را تشکیل میدهد. زندگی یعنی همین!(زائری زیر باران)
حالا میتوانستم بفهمم که خشنترین قیافهها، جدیترین کارها و نابود کنندهترین دردها فقط میتواند یک شوخی باشد، یک شوخی گذرا.(زائری زیر باران)
آدم اگه بخواد حرف نزنه، اگه بخواد از هر کس و ناکسی حرف بشنفه، به یکی چیزی نگه که قابل نداره، به یکی چیزی نگه که کار دست آدم می ده، اون یکی مزلفه و دهن به دهن شدن باهاش عاره، اون یکی لباس دولت تنشه، که باید سرمون رو رو یه خشت بذاریم و بمیریم.(از سمافر تا تبخال)
شش سال کافی است که زندگی آدم این همه تغییر کند؟ عجب آدم کودنی هستی … یک لحظه هم کافی است فقط یک ثانیه …(سه کتاب)
وقتی که حرفها تو مغز آدم جوش می زنن و تو دل آدم آتیش میندازن، همه گرم و گیران ولی همچین که از دهن بیرون ریخته شدن و گرمای خون ازشون گرفته شد و رفتن تو قالب کلمات، همه سرد و یخ زده می شن.(غریبهها و پسرک بومی)
یهو خراب می شی مثل یک ساختمون، مثل یه عمارت که رو لجن بنا شده باشه. صدای خراب شدن خودتو می شنفی … چطور بگم؟ … می شنفی که یه چیزی تو دلت خراب شد. رو هم ریخت. رو هم! اون وقت دیگه تو هیچی نداری … نه دستی که نوازشت کنه … نه اعتماد و نه … می دونی مرد … اون وقت از خودت بیشتر از هر کسی بدت می یاد … دلت می خواد که دنیا رو سرت خراب بشه…(غریبهها و پسرک بومی)[۱۷]
نحوهٔ پوشش
تأکیدها
نویسنده باید آدم های داستانش را بشناسد، نه فقط آن چه را که انجام می دهند، نه فقط آن چه را که بالفعل است بلکه آن چه را که در توانایی آن هاست هم باید بداند حتی اگر در داستان او از قوه به فعل درنیاید.چند صدائی
داستان به گمان من نه کشف است و نه شهود و نه تکنیک مطلق. داستان وقتی پرداخت میشود، اجزای متفاوت واقعیتهایی است که از جاهای مختلف جمعآوری و با هم تلفیق میشوند و میشوند یک داستان. اینها اجزای عینی و حسیِ واقعی موجود در زندگی هستند که مطابق ذوق و حس و شناخت و شعور نویسنده از خود و پیرامون و دور و نزدیکش فراهم میآیند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
فقر نه حرمتی دارد و نه فضیلتی. اگر به فقر میپردازیم باید در جهت شکافته شدن فقر باشد. باید دید چه کسانی موجب این فقر هستند.
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
خلقیات
خلقیات و توصیههایی برای نوشتن
- نظم
مثل یک کارمند منظم هستم. هر روز سر ساعت هفت مشغول نوشتن میشوم تا ساعت یک ظهر.
کارهایم را قبل از چاپ میدهم سه نفر بخوانند. دخترم (سارک) و پسرم (تا زمانی که کنارم بودند.) و اغلب «ابراهیم یونسی».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- زبان
زبان، امروز فقط رسالت انتقال مفاهیم را ندارد. زبان باید بتواند فضا بسازد. باید هویت اشخاص داستان را تبیین کند. باید خلق مکان بکند. در حالی که هنوز در وظیفهٔ ابتدایی زبان که نقل مفاهیم است لنگ میزنیم.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- کشف
میتوانیم نام اجزای متشکلهای که داستان را میسازند بگذاریم «کشف» نه «خلق مجدد». پس برای این مکاشفه باید برویم سراغ اجزای عینی موجود و سراغ خصلتها و خصوصیات آدمهای موجود و بنا بر نیاز داستانمان این اجزا را انتخابب و ترکیبشان کنیم و این به گمان من کشف است نه شهود و نه تکنیک مطلق.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- با ذهن و رنگ مینویسم
روزی کسی بورخس را دید و از او پرسید شما بورخس نویسنده هستید؟ و او گفت: «گاهی بورخس نویسنده هستم.» در این حرف جدا از لحن طنزآمیز، بهرهای از واقعیت است. نویسنده وقتی نمینویسد، خطی فکر میکند استدلالی فکر میکند، که حتی من خیال میکنم این تفکر و تعقل و استدلال رنگ خاکستری دارد.نویسنده وقتی مینویسد، مبتنی بر این شعورِ آگاه، در هالهای از ناآگاهی است و با ذهنی رنگین کار میکند. من در لحظهای که مینویسم، آن استدلال خشک و خاکشتری رنگ اصلاً برایم وجود ندارد. یک ترکیب ذهنی، حجمی و رنگین است که از دل این حجم و ذهن و رنگ «خلق» صورت میگیرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- حواسم فقط به نوشتن است و بس!
محمود موقع نوشتن نه به فکر سلیقه و خوشایند مخاطب بود و نه منتقد. نه این که برای آنها حرمتی قائل نباشد، بلکه موقع نوشتن تمام حواس و فکرش پی نوشتن بوده و آنها حضور نداشتهاند.
- حرکت
به اینجا رسیدهام که داستان، تعریف حرکت، تغریف اشیا و یا حوادث نیست. داستان تعریف است در حرکت. رمان موجودی است زنده. در رمان، نبض باید در لحظهلحظهٔ اشیای طبیعی و غیرطبیعی، در انسان و در کلام بزند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- شخصیت
اگر شخصیتهای اصلی ناشناخته باشند کار دست نویسنده میدهند و بالاخره یک جایی متوقف میشوندو با هیچ تمهیدی حرکت نمیکنند. شخصیتهایم خودسانسوری نمیکنم. اما در مورد آزادیِ شخصیتها گرفتاریهای متفاوتی هست. گاهی اوقات این آزادی آدمها را جامعه برنمیتابد، نه حرکتشان را نه حرف و نه عملشان را. گاه این آزادی را حاکمیتها نمیپذیرند. به شما اصلاً اجازه نمیدهند که شخصیتی واقعیت خودش را عریان کند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- ایدئولوژی
نویسنده باید ایدئولوژی داشته باشد. نویسنده باید جهان خودش و داستانش را بشناسد. نویسنده باید جهانبینی داشته باشد اما نباید در یک چهارچوب و قالب خاصی فکر کند. وقتی نویسنده در یک چهارچوب گنجید، تبدیل میشود به یک آلت فعل و وسیلهٔ تبلیغاتی. هر انسانی هم اثر میگذارد هم اثر میپذیرد. مجمومه افکار نویسنده میتواند کمابیش با مجموعه افکار خاصی از سیاست هماهنگی داشته باشد. اما نه به این معنا که او در یک چهارچوب محدود ومحبوس شود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- از غریزه تا تفکر
در همسایهها بیشتر کارم غریزی بوده است و سادگی نمود بیشتری دارد، اما در مدار صفر درجه تفکر و شناخت هم هست. در مدار صفر درجه عمق بیشتری دارد، سه جریان تنیده در هم با هم حرکت میکنند و به تفکری یگانه میرسند؛ نازایی بلقیس، ماهی سرخ و بیبی سلطنت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
محمود بعد از منتقل شدن به تهران چند سال در امیریه و بعد هم منیریه اجارهنشینی کرد. بالاخره با وام بانکی خانهای در نارمک خرید و از اوایل دهه ٥٠ در آن ساکن شدند و هنوز هم همین خانه، خانه احمد محمود است.
نخستین چیزی که در نگاه اول رخ مینماید، سادگی اتاق است. اتاق مرد نویسنده هیچ تجملی ندارد. یک میز تحریر با چندین مداد. یک مدادتراش رو میزی که برای ما روزهای درس و مدرسه را تداعی میکند. کتابخانهای با کتابهای گوناگون و قفسهای با جوایز مختلف. از جایزه مهرگان ادب تا جایزه هوشنگ گلشیری و البته جایزههای دیگری که در این قفسه غایبند و تاریخ خود حکایت آنها را میداند. چیزهای دیگری هم هست. عکسهایی از آقای نویسنده و گواهینامه دوچرخهسواریاش و البته یک برگه جذاب دیگر هم هست؛ تبعیدنامه احمد محمود.
خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
خانهٔ پدری
محمود رمان همسایهها، «دیدار» و آثار شاخص قدیمیاش را در خانهٔ پدری (در خیابان شهید گشتاسب اهواز) نوشته است. در این خانه درختی به سن و به نام احمد کاشتهاند و هنوز هست. «گنجشکها تو شاخ و برگ انبوه درخت کُنار که وسط حیاط است سروصدا راه انداختهاند. عصر که میشود گنجشکها دسته دسته هجوم میآورند به درخت کنار و غروب که میشود، درخت کنار از گنجشک سیاهی میزند...» (زمین سوخته)خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
احمد محمود در پاسخ به دعوت ابراهیم گلستان که او را به انگلیس دعوت کرده مینویسد: «گرانی بی حد و حساب، لحظه به لحظه همه چیز، طوری درگیر گذران روزانهمان کرده است که خیال سفر چنان دور از ذهن میشود که انگار نه انگار چیزی به نام سفر هست. سفرهای دعوتی هم که معاذالله!»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جُنگ جنوب
پاتوقهای عصرانه و جلسات ادبی محمود منجر به انتشار نشریهٔ جنگ جنوب با مدیریت و سردبیری محمود به ضمیمهٔ نوای ملت شد که در آن زمان مورد استقبال وسیع جوانان اهواز و شهرهای دیگر به خصوص دزفول، آبادان و مسجد سلیمان قرار گرفت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
تأثیرپذیری
احمد محمود همواره از محمد امین البرزی و ابراهیم یونسی به عنوان افرادی نام برده که در زندگیاش تأثیرگذار بودهاند.
محمود معتقد است که هر دست به قلمی در ایران باید آثار هدایت را خوانده باشد. او در ابتدای نویسندگی از نویسندگان روس مثل تولستوی، داستایوسکی، گورکی و بالاخص چرنیشفسکی (چه باید کرد؟) متاثر بود. عظمت رمان جنگ و صلح را که بارها خوانده بود، ستایش میکرد. از آثار کلاسیک داخلی، تاریخ بیهقی و خسرو و شیرین نظامی را هم به قول خودش بارها خوانده و لذت برده بود. اما بیش از اینها از تاثیر عمیق دو داستان کوتاهِ «ولفگانگ بورشرت » بر روحیهٔ دوران جوانیاش که تا پایان عمر برایش به جا مانده، نام برده است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
او «بوف کور» از صادق هدایت، «چشمهایش» از بزرگ علوی، «شوهر آهو خانم» از علی محمد افغانی، «سنگ صبور» از صادق چوبک، سووشون از سیمین دانشور، «جای خالی سلوچ» از محمود دولت آبادی، «زمستان ۶۲» از اسماعیل فصیح، «تا فردا خدا نگهدار» از «براهیموک» را به عنوان کتابهای مورد علاقهاش نام برده است. محمود یک موقعی هم از خواندن کارهای «عزیز نسین» و «چرند و پرند» هم لذت میبرده.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
فیلم ساخته شده براساس
- یک نمایشنامهٔ رادیویی بر اساس رمان «مدار صفردرجه» ساخته شد. همچنین حسن فتحی از نام رمان «مدار صفردرجه» برای سریال خود استفاده کرد که هر در دو مورد اعتراض بابک محمود (اعطا) را به دنبال داشت.[۱۸]
- فیلمی که هیچ وقت ساخته نشد!
داریوش مهرجویی رمان همسایهها را یکی از کتابهای محبوب خود میداند. مهرجویی معتقد است تعداد رمانهای خوب ایرانی که امکان اقتباس از آنها وجود دارد، اندک است و یکی از بهترین آنها رمان همسایهها است. درست در آغاز انقلاب فیلمنامهای بر اساس این رمان با همکاری محمود نوشته میشود اما در گیرودار اوائل انقلاب کار معلق میماند. فیلمنامه گم میشود و هیچ وقت این فیلم ساخته نمیشود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
محمود در مستندِ مقصودلو
احمد محمود، نویسنده انسانگرا مستندی ساخته بهمن مقصودلو است که در سال ۱۳۸۱ یعنی سه ماه قبل از فوت احمد محمود ساخته شد. این فیلم بخشی از مجموعه ای از تک نگاریهای آقای مقصودلو درباره شاعران و نویسندگان معاصر ایران است که در دهه گذشته، ساخته شده است. در فیلم محمود گوشههایی از زندگی، خاطرات دوران کودکی، جوانی و بازداشتها و نیز دیدگاههایش را باز می گوید. بهمن مقصودلو، سازنده این فیلم، شانس این را داشته که سه ماه قبل از در گذشت احمد محمود با او باشد و زندگی احمد محمود را در واپسین ماههای زندگی اش به تصویر بکشد. حضور احمد محمود ویژگی منحصر به فردی به فیلم می دهد. فیلم تلاشی است برای ثبت تصویری از احمد محمود و زندگیاش به عنوان یک نویسنده. احمد محمود در این فیلم بخش هایی از رمان همسایه ها را بازخوانی می کند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اتفاقات بعد از انتشار آثار
رمان همسایهها در سال ۱۳۵۳ چاپ شد اما این رمان در سال ۱۳۴۳ با نام «عقده» نوشته شده بود. به گفتهٔ سیامک اعطا فرزند ارشد محمود این رمان در دههٔ سی و در ۶ جلد دفتر ۲۰۰ صفحهای کاهی نگاشته شد. اما اینها دقیق و مستند نیست. فرازی از نسخهٔ نخست این رمان به صورت داستانی مستقل با نام «ترس» در مجموعه داستان «زائری زیر باران» چاپ و منتشر شده است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مجلاتی با داستانهای محمود
محمود برخی آثار خود را قبل از چاپ در قالب کتاب، در مجلاتی منتشر کرده است از جمله:
مجلهٔ سخن به سردبیری پرویز ناتل خانلری که در سالهای ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ انتشار مییافت.
مجلهٔ امید ایران سردبیری محمد عاصمی از سال ۱۳۲۷ منتشر شد.
بخشهایی از رمان همسایهها نیز در مجلات پیام نوین، فردوسی و جنگ جنوب چاپ شده بود.
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
محمود در آﺛﺎر ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺧﻮد ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻫـﺪاﻳﺖ و ﭼﻮﺑـﻚ ﺑـﻮد،از زائری زیر باران ﺑه ﺘﺪرﻳﺞ ﺳﺒﻚ ﺧﺎص ﺧﻮد را ﻳﺎﻓﺖ ﺗـﺎ اﻳﻨﻜـﻪ در همسایهها آن را ﺗﺜﺒﻴﺖ ﻛﺮد. از آن زﻣﺎن ﻣﺤﻤﻮد ﻫﻤﻮاره ﺑﺴﻮی سبک ویژهٔ خود در نویسندگی در حرکت بوده و از این منظر آﺧﺮﻳﻦ آثارش بهترین آثار او را تشکیل میدهد.
در داﺳﺘﺎﻧهﺎی محمود ﺑﺎ ﻧﺜﺮی ﻣﻮاﺟﻪ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺑـﺎ ﺧـﻮد صبغهٔ لهجهٔ جنوب ایران را دارد. محمود ﻧﻮﻳﺴﻨﺪهای است ﻛﻪ ﻣﻔﺮدات، ﺗﺮﻛﻴﺒﺎت، اﺻﻄﻼﺣﺎت، ﻣﺜﻠ ﻬﺎ و ظرافتهای زبان فارسی را به خوبی میشناخته و از آن بهره میبرده. از شاخصترین مشخصههای سبک او میتوان موارد زیر را برشمرد:
- تعدّد افعال و کوتاهی جملات که به داستان پویایی و حرکت میدهد: «به جسد نگاه میکنم. کلشعبان است. لابد شب تو دکان خوابیده است. چشمان درشتش باز است. انگار دارد نگاهم میکند.»(همسایهها-ص۳۲۲)
پنجههایمان تو هم بود، بلند میشویم و راه میافتیم. میرسیم به میدان نو چراغهای بزرگ ساختمان باشگاه... رو چمن راه میرویم. احساس میکنم که سبک شدهام. میخواهم پر بکشم. پنجهٔ سیهچشم را فشار میدهم. به بتهٔ نخل میرسیم. برگهایش عین سرنیزههای تو درهم است. من از طرف چپ بته میروم. سیهچشم از طرف راست بته میرود.دستهایمان به بلالی بته نخل کشیده میشود.(همسایهها)
- گاه با جملات گسترده با پیروهای متعدد و تکرار موجهایم که از عوامل ایجاد موسیقی کلام است. «انگشت کوچک دست از بند دوم قطع شده است و سبابهاش مثل یک درد، مثل یک تهمت و مثل یک تیر سه شعبه به قلبم نشانه رفته است.»(زمین سوخته-ص۳۲۹)
- در آﺛﺎر ﻣﺤﻤﻮد ﺑﻪ ﻣﺘﻤمهایی ﺑﺎ ﺑﺴﺎﻣﺪ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺧﻮرد ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺪون ﺣﺮف اﺿﺎﻓﻪ ﺑﻜﺎر رﻓﺘﻪاﻧﺪ ﭼﻨﻴﻦ ﺣﺬفی ﻋﻼوه ﺑـﺮ اﻳﻨ ﻜـﻪ در ﺗـﺪاول ﮔﻔﺘﺎر و ﻣﺤﺎوره رخ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ از ﮔـﻮﻳﺶ ﻣـﺮدم ﺟﻨـﻮب اﺳـﺖ: «ﻧﻮذر دﺳﺖ ﻛﺮد ﺟﻴﺐِ ﺑﻐﻞ.»
- ﮔﺎه ﻣﺤﻤﻮد ﺿﻤﺎﻳﺮ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ را در ﻧﻘـﺶ ﻣﻔﻌـﻮل ﺑﻜـﺎر میﺒـﺮد ﻛـﻪ اﻳـﻦ اﻣـﺮ ﺑﻴـﺸﺘﺮ در ﮔﻔﺘـﺎر رایج اﺴﺖ ﺗﺎ در ﻧﻮﺷﺘﺎر.اﻳﻦ ﻛﺎر ﻣﻮﺟﺐ ﻛﻮﺗﺎهی ﻛـﻼم ﻳﻌﻨـی اﻳﺠـﺎد اﻳﺠﺎز در ﺳﺨﻦ میﺸﻮد: «اﻓﺴﺮ ﺟﻮاﻧی ﻣﺜﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻣﻴﺸﻤﺎردﻣﺎن و ﺗﺤﻮﻳﻠﻤﺎن ﻣﻴﮕﻴﺮد.»
- تنها واژهﻫﺎی ﻧﺎآﺷﻨﺎ به کار رﻓﺘـﻪ در داﺳـﺘﺎنهای ﻣﺤﻤـﻮد جنوبی نیستند، بلکه ﺟﻤﻼت ﺑﺎﻓﺖ ﻟﻬجهٔ ﺟﻨﻮب را دارﻧﺪ. مثلاً ﻛﺴﺮه ﻧﻘﺶ ﺣﺮف اﺿﺎﻓﻪ را اﻳﻔﺎ ﻣﻴﻜﻨﺪ: «ﺑﺮزو ﺳﻴﮕﺎر ﺗﻌﺎرفِ عمو نوروز کرد.»[۱۹]
زبان محمود
بهزاد فراهانی معتقد است، از ویژگیهای آثار محمود زبان اوست. به اعتقاد فراهانی ادبیات ایران بدهکار زبان و نوع بیان اوست که شاید هر دو دهه کسی مثل محمود قد علم کند و پرچم اقتدار ادبیات داستانی را به دوش بکشد.
او معتقد است کمتر کسی به اندازهٔ محمود توانسته یک شخصیتپردازی مناسب، انطباق با شخصیت، بهرهگیری از واژگان و اصطلاحات جنوبی و ترکیببندی اقلیمی را هماهنگ با هم در آثار خود جمع کند. فراهانی میگوید: «محمود لایههای حکمت و فلسفه را در عمق شخصیتهایش جای داده و در آنها جاری است.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
آبگوشت اوین
محمود میگوید: «من ترجیح میدهم آبگوشت اوین را بخورم تا بهترین زندگی را در آمریکا یا اروپا داشته باشم. من این جایی هستم اگر بروم میمیرم. گفتهاند از هر نطر تامینم میکنند بروم انجا کار کنم. نه میتوانم در انجا کار ادبی بکنم و نه میتوانم زندگی کنم، حتی در امریکا.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سرزمین آدم مثل سینهٔ مادر است که به او شیر می دهد. نویسندهای که از سرزمین خودش دور می شود& مثل بچهای است که از سینهٔ مادرش دور افتاده باشد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کارنامه و فهرست آثار
مجموعه داستان
۱.مول ۱۳۳۹
۲.دریا هنوز آرام است ۱۳۴۰
۳.بیهودگی ۱۳۴۱
۴.زائری زیر باران ۱۳۴۸
۵.پسرک بومی و غریبهها ۱۳۵۰
۶.دیدار ۱۳۶۹
۷.قصّه آشنا ۱۳۷۰
۸.از مسافر تا تب خال ۱۳۷۱
رمان
۱.همسایه ها ۱۳۵۳
۲.داستان یک شهر ۱۳۶۰
۳.زمین سوخته ۱۳۶۰
۴.مدار صفر درجه ۱۳۷۲
۵.درخت انجیر معابد ۱۳۷۹
ترجمه
آدم زنده؛ رمانی از ممدوح بن عاطل ابونزال با نام ۱۳۷۶
فیلم نامه
۱.آب ۱۳۵۳
۲.پسران والا ۱۳۷۳
۳.ميدان خاکي ۱۳۷۴
جوایز و افتخارات
جايزهٔ هوشنگ گلشیری
رمان درخت انجیر معابد، برندهٔ جایزهٔ نخستين دورهٔ جايزهٔ هوشنگ گلشیری ۱۳۸۰ شد.
مطابق متن لوح تقدیر، هیئت داوران، این رمان را به دلیل پرداختن به گذشتهای كه نمیگذرد و هر بار به شكل و شمايلی- گاه مدرنيسمی پوشالی و گاه پرستش خرافه- تكرار ميشود، آفرينش جغرافيايی خيالی و مبتنی بر رئاليسمی زنده و جزئینگر و درخشان، زبان شتابان و رنگين و تصويری كه جهانی پريشان و معلق ميان گذشته و حال را رام خود كرده است؛ بهترين رمان سال۱۳۷۹ شناخت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جایزهٔ پکا هیئت داوران پکا در سال ۱۳۸۰ به منظور قدردانی از يک عمر تلاش خستگی ناپذير احمد محمود، در جهت اعتلای داستان نويسی معاصر جايزهای ويژه با عنوان جايزه « مجموعه آثار» را به وی تقديم کرد که او ضمن پذيرش جايزه و تنديس مهرگان ادب، وجه نقد آن را برای تشويق نويسندگان جوان به صندوق پکا بازگردانيد.
محمود در اواخر عمر خود به ناحق از گرفتن «جایزه ۲۰ سال ادبیات داستانی در ایران» برای رمان «مدار صفر درجه» محروم ماند.[۲۰]
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
۱.کتاب «حکایت حال» گفتگوی لیلی گلستان با احمد محمود است که در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات مهناز به چاپ رسید و انتشارات معین آن را تجدید چاپ کرده است.
۲.کتاب «احمد محمود» نوشتهٔ حبیب باوی ساجد توسط انتشارات افراز به چاپ رسید.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
۳.چاپ اول کتاب «دیدار با احمد محمود» به کوشش سارک محمود (اعطا)، بابک محمود (اعطا) و سیامک محمود (اعطا) را انتشارات معین در شمارگان ۲۲۰۰ نسخه منتشر کرده است.
۴.احمد محمود (مجموعه یاد ۶) نوشته حسین جاوید، انتشارات ایده خلاقیت
۵.داستانشناخت ایران (نقد و بررسی آثار احمد محمود) نوشته جواد اسحاقیان، انتشارات نگاه
۶.همسایه با بیگانهها (جستارهایی درباره آثار احمد محمود) نوشته محمد مفتاحی انتشارات روزگار
۷.بیداردلان در آینه (معرفی و نقد آثار احمد محمود) نوشته احمد آقایی انتشارات بهنگار
۸.نقد و بررسی آثار داستانی احمد محمود نوشته شیدا عیدی پور اسفند ۱۳۸۸ دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
۹.کتاب «باران بر زمین سوخته» از فیروز زنوزی جلالی که به تحلیل و نقد رمانهای احمد محمود پرداخته.
۱۰.آناهیتا اجاکیانس در مقالات متعددی به عنوان مروری بر آثار احمد محمود (زمستان ۱۳۸۳) که در شمارههای پشت سر هم به چاپ رسیده است، به بررسی و بیان خلاصهواری از آثار احمد محمود پرداخته است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
محمود روایتگر خطهٔ جنوب
شهادت بر زادگاه
خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهبیاغراق باید گفت آثار محمود شهادتی است بر زندگی و زادگاهش.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه او به ثبت دشواریهای اقلیمی خود همت گماشت: «سگها با تهیگاههای فرورفته که غالباً دستها یا پاهایشان زیر چرخهای قطار مانده و قطع شده است، زیر آفتاب پهن شدهاند و زمین را بو میکنند. کارگران اسکله و راه آهن با دیلمی به دست و پتکی به دوش، اینجا و آنجا پراکندهاند. کشتیها دور و نزدیک لنگر انداختهاند... جمعیتی غریب به پنجاه نفر لخت و پاپتی در انتظار قطار مسافربری جلوی باشگاه راه آهن رو پاشنه چندک زدهاند...»(داستان کوتاه بندر از مجموعهٔ زائری زیر باران)خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کارونِ احمد محمود
جنبهٔ نمادین و ساختاری کارون در رمان همسایهها حقیقتاً میتواند برای فرزندان اهواز امروز جذاب و البته به نوعی رؤیا و آرزویی دستنیافتنی و تلخ باشد؛ کارونی که نگارنده در دههٔ شصت و در دوران کودکی خود دیده است. نقش کارون در رمان همسایهها و دیگر آثار احمد محمود از جمله مدار صفر درجه، ریشهای فراتر از دلبستگی ادبی برای محمود دارد. آن چنان که آرزو داشت همهٔ پهنای کارون را با بلم طی کند. مدار صفر درجه اساساً با کارون آغاز میشود: «عرق رو تن لخت باران، رگه رگه شیار زد. سطح آرام کارون میدرخشید، مثل فلس نقرهگون ماهی کارونی.» (مدار صفر درجه\جلدیک\صفحه۱۱)، بنابراین شط کارون بر خلاف بسیاری از نویسندگانی که بعدها آن را دستمایه قرار دادهاند، تنها نقش توریستی نداشته بلکه برعکس، نقشی کاملاً همتراز با خط روایی همسایهها دارد. همسایهها سند زمانهٔ خودش است؛ کارون سیلابی و توفنده و گلآلود شده است...ممی را کوسه زد.(همسایهها\صفحه۲۱۴،۲۵۹) هر کس اندک شناختی از شط داشته باشد میداند که کوسه در عمق زیاد پیدا میشود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نخلهای بریده و چاههای نفت
نخلها بریده میشدند برای چاههای نفت؛ از این رو میبینیم که نویسندگان جنوب از هر روزنهای که روایت میکردند، نفت مشخصهٔ آن روایت و حوادث میشد: «بامداد یک روز گرم تابستان آمدند و با تبر افتادند به جان نخلهای بلندپایه...سایهٔ چینهها نشسته بودیم و لندوکهای لرزان را تو مشتمان فشرده بودیم و با حسرت نگاهشان کرده بودیم که نخلستان پشت خانهٔ ما از سایه تهی میشد و تنهها رو هم انبار میشد...انگار که پشت خانههای ما هرگز نخلستانی نبوده است.»(شهر کوچک ما مجموعه داستان «غریبهها»)
احمد محمود یکی از معدود نویسندگان معاصر است که با به کارگیری به جا و هنرمندانهٔ عناصر داستان، آثار خود را پدید آورده است. بیشتر آثار وی تحت تأثیر رخدادهای اجتماعی و جنگ و پیامدهای آن بوده است.
اثر زمین سوخته و مدار صفر درجه در حقیقت نگاه مستقیم احمد محمود به وقایع جنگ تحمیلی و رویدادهای انقلاب است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بررسی چند اثر
مدار صفر درجه
«مدار صفر درجه» چهارمین رمان احمد محمود است در سه جلد و ۱۷۸۲ صفحه. رمان، فضای سیاسی-اجتماعی هفت سال پیش از پیروزی انقلاب را روایت میکند.[۲۱] ۳۷ و با آنچه در رمان همسایهها و داستان یک شهر آمده بود، خویشاوندی دارد. نظام متکی به درآمد نفت و حمایت جهان فنسالار- نه منحصراً سرمایهداری غرب- ملتی را به بند کشیده و زندانی به وجود آورده که همهٔ مردم را در دایرهای مسدود اسیر ساخته. نویسنده بینش تاریخی دارد و از رویدادهایی سخن میگوید که مردم ما در آن دوره با آن سر و کار داشتهاند و در بستر آن به حرکت و جنبش و جوش درآمدهاند؛ نیز در همان زمان روانشناسی اشخاص را به بحث میگذارد.
رمان از زاویه دیدی واقعی و بومی آغاز میشود. یک نمیروز شرجی در رود کارون، دو کوسه با هم حرکت میکنند و بالههای گردهشان موازی هم همچون تیغی برنده آب کارون را میشکافد. بابان را که در گرما تن به آب سپرده شکار میکنند. این صحنهٔ آغازین، نخستین ضربه را به خوانده میزند و او را دنبال خط سیر داستان میکشاند.
داستان خانوادهای که پدر (نوذر) در تظاهرات خیابانی هنگامهٔ اوجگیری جنبش ملی کشته شده، پسر بزرگ (برزو) ناخلف است و در آغاز داستان نانآور خانه (بابو) خوراک کوسهها شده است. خانوادهای آسیبدیده از لایههای فرودست جامعه که مادر (خاور) باید زندگانی فرزندان را سرآوری کند. با مرگ بابان (بابو)، برادر کوچکتر (باران) که کلاس دوم دبیرستان است، تحصیل را رها میکند و در سلمانی «یارولی» شاگردی میکند. داستان با ورود باران به فعالیتهای سیاسی و زندانی شدنش ادامه مییابد. زمان داستان زمان متلاطمی است؛ سالهایی که به تدریج حرکت انقلابی مردم در آنها آغاز میشود و گسترش مییابد.[۲۲]
محمود با شخصیتپردازی استادانه و خلق صحنهها و کنشهای جذاب، تمامی عناصر را با هدف روایت داستانی که مخاطب را لحظه به لحظه با خود پیش میبرد، به کار گرفته است. عنصر جذاب در این رمان طنز است. محمود عناصر طنز را با هدف اعتراض به مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روزگار خود به کار برده است تا با خروج از هنجار عادی کلام و به یاری تناقضهای هنری، آرمانهای خود را در رسیدن جامعه به وضعیت مطلوب حقق بخشد. نوذر یکی از شخصیتهای طناز این داستان دربارهٔ خساست یارولی کنایهامیز میگوید: «مو ئی نامرد میشناسم، سر خاک باباش فاتحه مجانی نمیخونه!» یا نوذر در کلانتری میگوید: «اَ ترسشان خشتک آدمم میگردن!... خیال میکنه تو لیفهٔ تنبانم مسلسل دارم.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
احمد محمود در ملاقاتی با دوست قدیمیاش «هادی طحان» میگوید که قهرمانهای داستان مدار صفر درجهاش همه از دوستانش هستند و «براتعلی عکاس» همان «هادی طحان» صاحب عکاسی سایه است که در داستان شده «عکاسی آفتاب».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
احمد دهقان از «نوذر» به عنوان هدیه احمد محمود به ادبیات کشور نام میبرد!خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
زمین سوخته
رمان زمین سوخته در دههٔ شصت تا اواخر دههٔ هفتاد به عنوان پرفروشترین رمان حوزهٔ دفاع مقدس شمرده میشود. این رمان هر چند دارای داستان ساده و خطی و روایتی در بازهٔ زمانی سه ماهه از آغاز تجاوز لشکر بعث به منطقهٔ جنوب کشورمان است؛ اما با چنان ظرافتی به رشته تحریر درآمده که حتی بسیاری از منتقدان اینگونه ادبیات داستانی را نیز به تمجید و تشویق واداشته است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
محمود، در این رمان با همان سبک نویسندگان جنوب به شرح حوادث و خاطرات اوایل جنگ شهر اهواز میپردازد. فضایی که بر کل رمان حاکم است، فضایی توأم با ترس، دلهره و اضطراب است، فضایی که تمام شخصیّتهای آن در اضطراب به سر میبرند و هر لحظه امکان کشته شدن هست. مرگ همه جا کمین کرده است و خواننده این فضای حاکم بر رمان را به خوبی حس میکند.
تمامی صحنههای رمان بیانگر اوضاع سیاسی و اجتماعی ماههای اول جنگ در شهرهای جنگزده است. هرج و مرج و فساد ناشی از بروز جنگ به خوبی نمایان است. نویسنده به کمک عنصر توصیف و به کار بردن جملات کوتاه و پتکوار این فضا را به خواننده منتقل مینماید.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
احمد محمود در خصوص نوشتن این رمان گفته: «وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریباً نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعاً دلم تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل میکنم. اما مردم چه آرامند. چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکرد. دلم میخواست لااقل مردم مناطق دیگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. همین فکر وادارم کرد که زمین سوخته را بنویسم.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
در بخشی از رمان میخوانیم: «همیشه ماها سنگ زیر آسیا هستیم. همهٔ دردها را ما باید تحمّل کنیم. زمان اون گور به گوری، فقر و گرسنگی مال ما بود. زندان، شکنجه و دربهدری مال بچههای ما بود. حالام توپ و خمسه خمسه مال ما است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
درخت انجیر معابد
رمان درخت انجیر معابد در ۱۰۳۸ صفحه و شش فصل نگاشته شده است. رمان دارای دو محور اصلی است؛ عصیان و خرافه. داستان زندگی یک درخت و یک خانواده است. زندگی پر فراز و نشیب و عصیان آمیز جوانی بی آینده و ناراضی از شرایط زندگی خود به نام «فرامرز» است که شهرکی را به خاک و خون می کشد. قدرت احمد محمود در ساختن و پروردن شخصیت «فرامرز آذرپاد» تحسین انگیز و قابل ستایش است و اوج استادی و مهارت داستان نویسی احمد محمود را در خلق این شخصیت بی نظیر و منحصر به فرد به خوبی می توان مشاهده کرد، شخصیتی که در کنار شخصیت هایی چون خالد، باران و نوروز از درخشان ترین شخصیت های ادبیات داستانی این مرز و بوم هستند و هر کدام در نوع خود بی بدیل و بی نظیرند. محور دیگر رمان درختی است معروف به درخت انجیر معابد، که به عنوان درختی معجزه گر و مقدس، نماد باورها و اعتقادات آیینی مردم زود باور می گردد. احمد محمود با قلم توانا و نثر شیوای خویش، در اوج هنرمندی نشان داده است که فرصت طلبان مکاری چون نسلانسل علمدارها، چگونه و با چه ترفندهایی از ذهن ساده و مستعد خرافه پرستی مردم فرودست سوء استفاده می کنند. یکی از اساسی ترین ایراد های وارد بر این رمان دراز بودن بیش از حد آن است که در بعضی از بخش ها، کش دار شدن بیش از حد ماجراهای فرعی آن را تا حدی کسل کننده و ملال آور ساخته است. در مجموع می توان رمان درخت انجیر معابد را به عنوان واپسین یادگار احمد محمود دانست.
...مواظب علمدار باش. مردم حرمتش دارن! ... درست که ی باغبان بیشتر نیست ولی متولی درخت انجیرم هست ـ پدر بر پدر! انجیر معابدم یک درخت بی ثمره ولی با حرف و حدیث و حکایاتی که از علمدار اول به ذهن و دل مردم نشسته و روز به روزم بیشتر و بیشتر میشه دیگه ی درخت مثل همه ی درختای دیگه نیست! حالا دیگه تبدیل شده به نشانه ای از قدرت و اعتقاد مردم! پس هم باید حرمت علمدار داشته باشی و هم حرمت خود درخت! ( درخت انجیر معابد ـ ص ۹۰)[۲۳]
داستان یک شهر
اثر طویل احمد محمود است که، در عین استقلال، به لحاظ پی گیری ماجراهای خالد، قهرمان همسایهها، میتواند ادامه این رمان نیز محسوب شود که به لحاظ جذابّیت و کثرت شخصیّتها و رویدادها بدان شباهت دارد و ازنظر پختگی سبک و کاربرد فنون ادبی مهارت نویسنده را عیانتر میسازد.[۲۴]
پسرک بومی
پسرک بومی یکی از داستانهای بلند مجموعه داستان «دیدار» است. محمود در این داستان به عشق پرداخته است، به قول خودش عشقی غیرمتعارف. عشق یک پسر فقیر به یک دختر انگلیسی.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
داستان، داستان شهروز پسری جنوبی است که همراه پدرش در جنبش ملی کردن صنعت نفت شرکت میکند. مبارزات این جوان مصادف میشود با دلدادگی او به بتی که دختر یکی از مهندسان خارجی شرکت نفت است. در یکی از شورشهای خیابانی که شهروز نیز در آن حضور دارد، مردم خشمگین و آکنده از احساسات ضد خارجی، اتومبیل خانواده ی بتی را در خیابان به آتش میکشند. شهروز که ناظر واقعه است برای نجات بتی خود را به شعلههای آتش میزند و همراه با او در لهیب آتش میسوزد. نویسنده در این داستان اثرگذار، بتی و شهروز را قربانیان سیاست و استعمار میداند و خارج از چهارچوبهای قومی و ملی مظلومیت هر دو را فریاد میکند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ناشرانی که با او کار کردهاند
- گوتنبرگ
- فرهنگ
- بابک
- امیرکبیر
- نشر نو
- نگاه
- معین
- مهنازخطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
همسایهها ۱۳۵۳ توسط امیرکبیر چاپ میشود. توقیف میشود. بعد از انقلاب توسط نشر معین تجدید چاپ و دوباره توقیف میشود. محمود از تعداد چاپهای بدون مجوز کتاب بیخبر است.
داستان یک شهر در سال ۱۳۶۰ توسط انتشارات امیرکبیر چاپ شد. دو سه ماه بعد توسط نشر نو تجدید چاپ شد و توقیف شد. در ۱۳۷۲ چاپ معین مجدداً مجوز چاپ گرفت و چاپ شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
زمین سوخته ۱۳۶۱ توسط نشر نو به تعداد ۱۱۰۰۰ نسخه چاپ شد. یک ماه بعد به چاپ دوم رسید با تیراژ ۲۲۰۰۰ هزار نسخه.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اولین چاپ مدار صفر درجه در سال ۱۳۷۲، چاپ دوم ۱۳۷۴ و تا ۱۳۷۶ به چاپ سوم و تا سال ۱۳۹۶ توسط انتشارات معین، «مدار صفر درجه» و «درخت انجیر معابد» به چاپ یازدهم، «از مسافر تا تبخال» به چاپ ششم و «غریبه ها و پسرک بومی» به چاپ هشتم رسیده است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نوا، نما، نگاه
بریده کتاب
پانویس
- ↑ «طاهره ناجی، همسر احمد محمود درگذشت.».
- ↑ «بهترین رمان فارسی سال۸۰».
- ↑ «دوره اول جایزه گلشیری».
- ↑ احمد محمود، مدار صفر درجه.
- ↑ «نقد و تحلیل رمان درخت انجیر معابد احمد محمود».
- ↑ «خوابگرد».
- ↑ ««زمین سوخته»، روایتی زیست شده در نخستین روزهای جنگ خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران».
- ↑ «احمد محمود نویسندهٔ انسانگرا».
- ↑ «احمد محمود تنها بود».
- ↑ «حکایت من وحذف نام آقای احمد محمود از فهرست نویسندگان برتر ادبیات داستانی کشور در سال۷۸».
- ↑ «احمد محمود».
- ↑ [http://www.iran-emrooz.net/index.php/news2/78118/ /دومین جایزه ادبی احمد محمود «جایزه احمد محمود»].
- ↑ «قلمرنج” احمد محمود” به نمایش درآمد».
- ↑ «همشهری».
- ↑ «دیدار با احمد محمود،نویسندهٔ باشرف».
- ↑ «معرفی از زبان عطا».
- ↑ «احمد محمود».
- ↑ . ریخ انتشار=۱۳بهمن۱۳۹۲. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۸.
- ↑ «بررسی ايدئولوژی احمد محمود بر مبنای رمان"زمين سوخته».
- ↑ «بهترین رمان فارسی سال۸۰».
- ↑ «شگردهای طنزپردازی در رمان مدار صفر درجه، احمد محمود».
- ↑ آقایی، بیداردان در آینه، ۲۴۷.
- ↑ «نقد رمان درخت انجیر معابد- نوشته احمد محمود».
- ↑ [file:///C:/Users/grc/Downloads/3731394H0148%20(2).pdf «بررسی شخصیّت و شخصیّتپردازی در رمان داستان یک شهر احمد محمود»].
منابع
- محمود، احمد (۱۳۷۶). مدار صفر درجه (۳جلدی). تهران: معین. ص. ۱۷۸۰. شابک ۹۶۴-۵۶۴۳-۱۵-۵.
پیوند به بیرون
- «طاهره ناجی، همسر احمد محمود درگذشت». ایلنا، ۴مهر۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۴اردیبهشت۱۳۹۸.
- سینا سعدی. «بهترین رمان فارسی سال۸۰». بیبیسی فارسی، ۲۱اکتبر۲۰۰۲.
- «دوره اول جایزه گلشیری». وبگاه بنیاد گلشیری، ۱۳۸۰.
- «احمد محمود از زبان احمد عطا». ایسنا، ۱۳دی۱۳۹۲.
- [file:///C:/Users/grc/Desktop/20101109142958-یاد%20احمد%20محمود.pdf «رودکی»]. بازبینیشده در ۱۴اردیبهشت ۱۳۹۸.
- . ۱۶دی ۱۳۹۷. [http://www.pishkhaan.net/news/127069/. بازبینیشده در ۱۴اردیبهشت۱۳۹۸.
- «خوانش». ۲۹تیر۱۳۸۸. بازبینیشده در ۱۴اردیبهشت ۱۳۹۸.
- ««زمین سوخته»، روایتی زیست شده در نخستین روزهای جنگ خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران». ایرنا، ۲مهر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «احمد محمود به روایت پسرش». فرهنگ امروز، ۴دی۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۹فروردین۱۳۹۸.
- . https://www.facebook.com/HistoryCultureArtIran/videos/1752092331725364/
احمد محمود نویسندهٔ انسانگرا.
- «احمد محمود از نگاه خود و دیگران نگاهی به زندگی و آثار احمد محمود به بهانه درگذشت او». بازبینیشده در ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «حکایت من وحذف نام آقای احمد محمود از فهرست نویسندگان برتر ادبیات داستانی کشور در سال۷۸». خبرگزاری ایسنا، ۲۷خردادماه ۸۹. بازبینیشده در ۵خرداد۱۳۹۸.
- «مغضوب شاه». ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۸.
- «یاد محمود». رودکی شماره ۲۰، ۱۳۸۶. بازبینیشده در ۱خرداد۱۳۹۸.
- الگو:احمد محمود
- «تشییع پیکر احمد محمود». پیک نت. بازبینیشده در ۳۰ اردیبهشت۱۳۹۸.
- «احمد محمود به روایت پسرش». فرهنگ امروز، ۴ دی ۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۹فروردین۱۳۹۸.
- «خوابگرد». ۲۴خرداد ۱۳۹۴.
- «فرهنگ امروز».
«احمد محمود». راسخون، مهر۱۳۸۹. بازبینیشده در ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸.
/دومین جایزه ادبی احمد محمود «جایزه احمد محمود»]. ایران امروز، ۱۶ دی ۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۹فروردین۱۳۹۸.
- «قلمرنج” احمد محمود” به نمایش درآمد». نیکصالحی، بهمن۱۳۸۶. بازبینیشده در ۲۰اردیبهشت۱۳۹۸.
- «همشهری». ۹مرداد ۱۳۹۷.
- «دیدار با احمد محمود،نویسندهٔ باشرف». خبرگزاری ایلنا، ۱۲مهر۱۳۹۲.
- «احمد محمود، خالق رمان چند صدائی فارسی». ۱۴مهر ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۸.
- «یاد احمد محمود». رودکی شماره ۲۰، ۱۳۸۶. بازبینیشده در ۱خرداد۱۳۹۸.
- «معرفی از زبان عطا».</ref>}}
«بررسی ايدئولوژی احمد محمود بر مبنای رمان"زمين سوخته-زينب دارائی». انجمن فارسی، ۲۸ می ۲۰۱۴. بازبینیشده در ۲۶اردیبهشت ۱۳۹۸.
- «فرهنگ امروز». ۴دی ۱۳۹۶.
- «انتقاد فرزند «احمد محمود» از رادیو و حسن فتحی». خبرگزاری ایسنا، ۱۳بهمن۱۳۹۲. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۸.
- «گلشیری».
- «بهترين رمان فارسی سال ۸۰».
- [file:///C:/Users/grc/Downloads/article_d32a1ad7-558b-4bb3-9f7b-49e253a13025.pdf «نقد جامعهشناسی رمان صفر درجه»]. ۱۳۹۲. بازبینیشده در ۶خرداد۱۳۹۸.
- «شگردهای طنزپردازی در رمان مدار صفر درجه، احمد محمود». فصلنامه تخصصی مطالعاتی داستانی، سال دوم،شماره سوم، بهار ۱۳۹۳، ص۲۰-۵، ۱۸ شهریور ۱۳۸۸. بازبینیشده در ۱ بهمن ۱۳۹۷.
- «بررسی عناصر داستان در «زمین سوخته» اثر احمد محمود». قند پارسی-سال اول شماره ۱ ۱۳۹۷-دکتر زیبا قالوندی، سیئد حمزه عابدی، علی عزیزی، زمستان ۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۶اردیبهشت۱۳۹۸.
- «نقد رمان درخت انجیر معابد- نوشته احمد محمود». ایسنا، ۱۰ خرداد ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۰ خرداد۱۳۹۸۷.
- [file:///C:/Users/grc/Downloads/3731394H0148%20(2).pdf «بررسی شخصیّت و شخصیّتپردازی در رمان داستان یک شهر احمد محمود»]. بازبینیشده در ۱۰خرداد ۱۳۹۸.
- «گذری بر داستانهای کوتاه احمد محمود، خاتون خندابی». تبیان، ۱۰مهر ۱۳۸۹.
- «گذری بر داستانهای کوتاه احمد محمود». مهرنیوز، ۴مرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۰اردیبهشت ۱۳۸۹.
- «احمد محمود تنها بود». سرپوش، ۱۴ فروردین ۱۳۹۶.
- «ادبیات اقلیمی در ادبیا ت احمد محمود». مجلهٔ ادبیات داستانی،شماره ۱۱۲،سمیه شکریزاده، آبان ۱۳۸۶. بازبینیشده در ۱۲خرداد۱۳۹۸.
- «نقد و تحلیل رمان درخت انجیر معابد احمد محمود». ۲۹تیر۱۳۸۸. بازبینیشده در ۱۴اردیبهشت ۱۳۹۸.
- آقایی، احمد (۱۳۸۲). بیداردلان در آینه معرفی و نقد آثار احمد محمود. به نگار. شابک ۹۶۴-۶۳۳۲-۴۳-۹.
- ٰ«احمد محمود». ویکی گفتآورد. بازبینیشده در ۲۲تیر۱۳۹۸.
- «کتابیسم». ۱۲مهر۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۴اردیبهشت ۱۳۹۸.