یدالله رؤیایی
یدالله رویایی | |
---|---|
زمینهٔ کاری | سرایش، نویسندگی و نظریهپردازی ادبی |
زادروز | ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ دامغان، سمنان |
محل زندگی | دامغان، تهران، پاریس |
در زمان حکومت | پهلوی و جمهوری اسلامی |
رویدادهای مهم | کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، انقلاب اسلامی ۵۷ |
بنیانگذار | شعر حجم |
پیشه | شاعری، نقدنویسی، نویسندگی،نظریهپرداز ادبی |
سالهای نویسندگی | ۱۳۳۳ تا امروز |
کتابها | از دوستت دارم، دلتنگیها، هفتاد سنگ قبر و... |
تخلص | رویا |
همسر(ها) | مادلن |
فرزندان | سارا |
مدرک تحصیلی | دکترای حقوق بینالملل |
دانشگاه | دانشسرای شبانهروزی تربیت معلم، دانشگاه تهران |
دلیل سرشناسی | بیانیهٔ شعر حجم |
اثرگذاشته بر | منصور خورشیدی و هوشنگ بادیهنشین و ... |
اثرپذیرفته از | ادبیات مدرن اروپا |
یدالله رویایی متولد ۱۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۱۱ در دامغان، پایهگذار جریان «شعر حجم» در فضای ادبیات معاصر است. «بر جادههای تهی»، «شعرهای دریایی»، «دلتنگیها» و «من گذشته: امضا» از جمله آثار این شاعرند. «هلاک عقل بهوقت اندیشیدن»، «چهرهٔ پنهان حرف»، «از سکوی سرخ» و «عبارت از چیست؟» نیز در شمار آثار رویایی در حوزهٔ نقد و نظریهٔ شعرند.[۱]
داستانک
موراویای متحیر
« | صادق هدایت بختش در این است که کارش بهنثر است، و یا شاهکارش بوف کور که میتواند چهرهای جهانی از او بسازد بهنثر است. [نثر] چیزی را در ترجمه ازدستنمیدهد. قربانی تکنیکهای زبانی و کمپوزیسیون و تشکل ذهنی نمیشود و حتی گاه نثر یکاثر در دست مترجمی کاردیده و رمزآشنا، اعتبار بیشتری پیدا میکند تا در زبان اصلی... مثل پاساژهایی از همین بوف کور در ترجمهٔ فرانسه «روژه لسکو» که قویتر از متن فارسی آن درآمدهاند که هم او و هم کتاب را بهشهرت و بهچاپهای بعدی رساند. ترجمهٔ ایتالیایی بوف کور هم همینطور بود، قویتر از اصل آن. این را بعدها از خیلیها شنیدم، ولی در همان ماهی که ترجمهٔ این کتاب در ایتالیا درآمدهبود، یادم میآید که یکبار من و شاملو در رم، بهعصرانهای در خانهٔ «آلبرتو موراویا» دعوت بودیم و اولینبار خبر انتشار این ترجمه را طوری بهما میداد که بهحیرت و ناباوری میمانست.[۲] | » |
دیدار با هویدا
پس از افزایش فشار سانسور بر نویسندگان و شاعران، جمعی از اهالی ادبیات و از جمله یدالله رویایی بهدیدار نخست وزیر وقت، امیرعباس هویدا میروند و مخالفتشان را با این موضوع، با نخستوزیر درمیان میگذارند. شرح این روایت بهزبان رویایی:
« | ... ما رفتیم پیش هویدا، خب نادرپور، آلاحمد، براهنی، ساعدی، شاملو، من و دیگرانی هم بودند. هویدا در این ملاقات از ما استقبال کرد، او آدم روشنفکر و کتابخوانی بود و بیشتر ما را بهنام و چهره میشناخت و برعکس آنچه شایع شده، و شایع میکنند، جدال حرفی هم بین او آلاحمد پیش نیامد. اصلاً وزنهٔ این هیئت را فقط آلاحمد تشکیل نمیداد، دیگران نیز هرکسی حرفی میزد، برعکس این دیدار بهخوشی و بگووبخند و مطایبه برگزار شد، خیلی دوستانه و حتی هویدا ما را دعوت کرد که بهاتفاق صادق چوبک، که دوست و رفیق هویدا بود و با او حشرونشری داشت، بهخانهاش برویم. ما را بهنهاری دعوت کرد و گفت چون آشپز ندارد و تنها با مادرش زندگی میکند، استیک یا بیفتک خام بهما خواهدداد، و حتی یادم هست وقتی هنوز موقع خداحافظی ایستادهبودیم و گپ میزدیم رو به آلاحمد کرد و گفت :«نترس با یکدفعه گوشت خامخوردن آدم وحشی نمیشه.» و خندیدیم.[۳] | » |
انتخابات در کلاس دانشکدهٔ ادبیات
بهنقل از محمدرضا شفیعی کدکنی:
« | قضیه بهاین صورت بود که در کلاس صدوبیستنفری، بیآنکه بحثی از شعر معاصر باشد و بیآنکه نامی از کسی بهمیان آمدهباشد، از جمع دانشجویان خواستهشد که نام شاعران مورد علاقهٔ خودشان را روی کاغذی بنویسند. وقتی کاغذها جمع شد، معلوم شد در میان صدوبیست دانشجوی یککلاس دانشکدهٔ ادبیات، بعضی از بزگمدعیان شعر معاصر بیش از یک یا دو طرفدار ندارند، بعضی از همان یکیدوتا هم محروماند. نتیجه از این قرار بود: نیما یوشیج ۹۲ رأی، فروغ فرخزاد ۸۷ رأی، احمد شاملو ۸۶ رأی، اخوان ثالث ۸۶ رأی و... متوجه این نکته هستم که در این رأیگیری یدالله رویایی ۲ عدد رأی دارد و «کارو» ۴ عدد رأی. اما همین رأی دهندگان ۲۳ رأی به سهراب سپهری و ۶۴ رأی به سیاوش کسرایی، یعنی اگر جنبهٔ اجتماعی-سیاسی، و بگو شعار دادن، مورد نظرشان بوده، ضمناً بین شعر اجتماعی «کارو-کسرایی» و غیراجتماعی و غیرشعاری «رویایی-سپهری» تا آنجا حواسشان جمع بودهاست که بهنوع سالم و درست هرکدام توجه کنند و نوع قلابی هرکدام را هم کنار بگذارند، ۲ رأی رویایی (با سیسال فعالیت ادبی شبانهروزی و متجاوز از دویست مصاحبهٔ مطبوعاتی رادیو-تلوزیونی، داخلی و خارجی و کوششهای بینالمللی و صدور مانیفستهای آوانگارد) و ۳۳ رأی سپهری (با نزوای عجیبش که هیچکس نشانی از او ندارد و در تمام عمرش کسی نه یکبار او را دیده و صدای او را در شب شعری یا تلوزیون و رادیویی شنیده) دلیل قاطعی است که بر اینکه هر نوع شعری ، اگر در راه خود، اصیل باشد، خوانندگان خود را خواهدیافت.... آنها که هیچ رأی ندارند حق دارند بگویند اصلاً هیچکس از اینان شعرشناس نبودهاست. اما بههرحال همین شعرنشناسان ۸۷ رأی به فروغ فرخزاد دادهاند و ۲ رأی به یدالله رویایی.[۴] | » |
زندگی و تراث
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
یدالله رویایی در سن بیستویکسالگی، یعنی در سال ۱۳۳۲، از دامغان به تهران مهاجرت میکند.[۵] یدالله رویایی در سال ۱۳۵۴ از ایزان بهاروپا مهاجرت کرد.[۶]
شخصیت و اندیشه
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران
اسماعیل امینی
اسماعیل امینی که دبیر علمی دهمین جشنوارهٔ شعر فجر بود، در این جشنواره بیان داشت که شاعرانی که در هیچکدام از محافل دولتی حضور پیدا نمیکنند و محافل خارجی شعرخوانی را میپذیرند، شعرهای خوبی ندارند و بههمین دلیل از این بازیها درمیآورند؛ وگرنه شاعران خوب ما از این بازی ها ندارند. او به یدالله رویایی و حواشی احتمال حضورش در دورههای مختلف جشنوارهٔ شعر فجر اشاره کرد و گفت من کتابها و اشعار یدالله رویایی را خواندهام و میگویم شعر یدالله رویایی شعر نیست. امروزه یدالله رویایی بهآن دلیل در مرکز توجه قرارگرفته که ناسزا میگوید و با همه چیز مخالفت میکند. [۷]
از چشم رویا
دیگران
دربارهٔ محمود دولتآبادی
... این تحولات قصهنویسی ایران را، تا آنجا که دنبال کردهام، بیشتر در کمیت میبینم تا کیفی. یعنی این رمانهای بسیار با خوانندههای بسیارشان البته که حادثهٔ خوشی است ه در کشور ما و در میان مردم کتابخوان رایج شدهاست، ولی کیفیت را آثار انگشتشماری اداره میکند. از مشهوران این نسل، محمود دولتآبادی را کموبیش خواندهام، که در زمان عظیمش، «کلیدر»، بیشتر از آنکه بهشعر برسد، تغذیه از شعر میکند، یعنی زبان شعر معاصر را، و تکنیکهای زبانی شعر شاعران پیشرو را با کاربردهای شخصیاش، در رمانش پیاده میکند، و این البته غنیمتی بر غنای قصهٔ امروز است، و این اتفاق کم میافتد، ولی میافتد که ما را بهشعر بهعنوان یک هنر زیبا برساند و یا بهحاشیهٔ آن، مثل پاساژ درخشان انتقام شتر، در جای خالی سلوچ.[۸]
دربارهٔ احمد شاملو
او، شاملو، بیش از همه بهراز کلمه نزدیک شد. از میان هنرمندان کلام، هنرمندان آفرینش کلامی، شعر، شعر او، بیشتر بهجستجوی واژهها و سرگذشتشان بود، در جستجوی راز کلام ماند. کلام بهمعنای سخن. برخلاف نیما که شعرش تفکر بهشعر و جستجوی راز شعر است. آنکه راز کلمه را کشف میکند مرموز نیست. چون همیشه بهمصرف آزاد این کشف نمیرسد، یعنی بهمصرف کشف شکل، کشف زیبایی، کشف «زیبا». و زیبا همیشه رازهای خودش را دارد. تمام اقامت ما در «شیرگاه» و بعدها در درههای فیروزکوه، با او و آیدا که هنوز طلیعهٔ تازهای بود، بر سر این راز گذشت، بر سر اینکه زیبایی چیست و زیبا یعنی چه؟ در این گفتگوها شاملو همیشه بر سر این حرف بود، و تا آخر هم سر این حرف ماند که «یک قطعهٔ زیبا شعر زیبا اگر فقط زیبا باشد و حرفی برای گفتن نداشتهباشد، برای سبد خوب است.»[۹]
شاملو همهچیز را گفتن میدید، شعر را و نوشتن را، و نویسش را، همه گفتن میدید و در قلمرو کلام میدید؛ و در ابزار زبان شور او همه برای لغت بود. شور لغت و جنون لغت بود. که تسلی ناپذیر بود؛ یک عط بیتسکین که بهلغت سرایت میکرد، و لغت در متن بیتاب میشد و خواندن شعر او، کشف همین بیتابی میشد.[۱۰]
دربارهٔ سیروس آتابای و مرگ او
[او] دوست شاعر سالهای چهل و پنجاه من، دوست بیشتر شاعران بیانیهٔ شعر حجم، که خودش هم از شاعران معتبر زبان آلمانی و هم از امضاکنندگان و بنیانگزاران این جنبش بود. طنزی که همیشه در کلام او بود، برای من خیلی عزیز بود. چون شاهزادهٔ تنگدستی بود که با مناعت زندگی میکرد و در مناعت هم مرد. این را باید گفت که شعر آلمان با مرگ سیروس آتابای یکی از چهرههای خودش را ازدستداد و حتی برای جنبش شعر حجم نیز ضایعهای بود مرگش. [۱۱]
مسائل نظری ادبیات
عنوان چیست؟
در متن من چیزی از تن من هست: اصرار من و تکرار من. در تن من چیزی جز ادامهٔ پوستم نیست. ادامه را که از پوست میگیرم، بدن تمام میشود. ادامه، صورت خود را میخواهد. و صورت از توقف جایی در پوست، صریح میشود. نام من شاید صراحت از صورت میگیرد. همیشه در گذر از نام، منظری از پوست چهره میشود، و همانجا است که متن عنوان میگیرد، و در آنسوی عنوان پوست دلیل خودش را جامیگذارد، و سر خودش را شروع چهرهٔ خود میکند.[۱۲]
این است که عنوان آغاز است و در آغاز تظاهری از راز و راز متن همیشه از عنوان میآید. چراکه عنوان خود سویی نیامده دارد، که در بالا میماند و ناظر بر سویی میماند که متن را میبرد، که متن را پهنای پوست کند.[۱۲]
تمام متنهای بیعنوان جانب از خود میگیرند. متن بیعنوان، عنوان متن است و جانب نامی میرود که صورت خود را، در ریخت من بههم ریختهاست.[۱۲]
پوچی: مای بیحد و مای حد
شما پوچید. پوچی نیز، مثل هرچیز برای خودش حدی دارد. حدهایی دارد. حدها را شما نیستید که بر پوچیتان میگذارید. حدها را دیگران میگذارند که این هم نوعی پوچی است و خود حدی دارد، برای شما، و برای آنها که حد میگذارند. حدها، پوچیها را تزیین میکنند. چیزی را روی چیزی میگذارند که خودش را روی چیزی نمیگذارد. پوچی خودش را درون شما میگذارد و حد، خودش را جلوی شما، جلوی پوچیای که طبعاً با شماست... این حدهای مقابل خود را قسمتی از خودتان میبینید و قسمتی از خودتان میدانید. و همنین است که همه با حدهایشان آشتی میکنند و حدهایی که دیگران در جلوی رویشان گذاشتهاند از خودشان میدانند و کمکم خیال میکنند که خودشان گذاشتهاند. مثل فاصلههاشان نیست که با دیگران میگذرانند و خیال میکنند که از دیگران فاصله گرفتهاند، درحالیکه از خودشان فاصله گرفتهاند. فرق فاصله و حد در همین است، در حد خودتان را در خودتان پیدا میکنید، و در فاصله دیگران را در خودتان پیدا میکنید، چون شما دیگرانید، فاصله بین شما و آنها نیست و اگر هست برای آن است که در همان فاصله بههم برسید. درحالیکه حدها در فاصلههاشان بههم نمیرسند... حدها بههم نمیرسند، و میاندیشند در عبور شما از آنها، فاصلههاشان پُرگردد. و فاصلهٔ دو حد را شما طی میکنید، چه با جست، چه با گام. در جست بهطول میرسید. و در گام بهدایره و چرخ. در فاصلهٔ دو حد افقی بهمنع میرسید و در فاصلهٔ میان دو حد عمودی، بهبطلان. در منع پوچی است و بطلان، آنچه که در پوچی است. و بههرحال بهپوچی میرسید. پوچی در طول و پوچی در دایره، طی پوچی برای نیل بهپوچی. شما پوچید. و پوچی شما حد ندارد، برای اینکه تا دم حد میروید و برمیگردید، حد را همانجا رها میکنید. پس حد را ندارید، حد ندارید. پس برمیگردید عقب، جلو، عقب، جلو، عقب. بهپوچیهای «بکت» میماند. هدف که نیست، فقط جلو و عقب هست، نه راست و چپ، و ما نه راست را، و نه چپ را دانستیم. نه راست را و نه چپ را نه داشتیم و نه نداشتیم. مثل هدف، مثل شرف که میشود داشت و میشود نداشت، مثل هدف و مثل شرف، وقتی که هست، فقط جلو و عقب است. جلو که حذف عقب نیست، عبور نیست. حد هست، ولی ما نداریم. حدی که ما نداریم، بود، حد بود، نشانه بود.، نشانه کور شد، علامت عبور شد. عبور را شناختیم، حد هست، ولی ما حد نداریم، حدی که ما نداریم هست، مای بیحد، مای حد.[۱۳]
سیاست در زندگی رویایی
تاریخچهٔ فعالبت سیاسی رویایی
تجارب سیاسی
یدالله رویایی بسیار از حزب توده، حزبی که زمانی در آن فعالیت میکرد، سرخورده است و معتقد است که حزب توده بهاو و همنسلانش خیانت کردهاست.
آن جوان بیستویکسالهٔ کمونیست که از کویرهای دامغان فرار کردهبود و در تهران منتظر دستوری از بالا و بشارتی از بالا بود، و در بالا بشارتی نبود. من و نسل من که در قاعدهٔ تشکیلات بودیم، قربانی فریب شدیم، من داغ و مارک آن خیانت از آن زمان تا کنون از آن سر عمر هنوز با خودم بهاین سر عمر آوردهام. گفتند که کمیتهٔ مرکزی بهما خیانت کرد... شاعر خارج از این سازمانها و گروهها و کانونها افق بازتری برای خودش و حتا و برای مبارزه - اگر مبارزهای مطرح باشد - دارد، شاعر بهجای اینکه با مبارزهکردن در یکی از این سازمانهای بیشمار سیاسی خودش و سرنوشت خودش را شریک طبقهای از مزدم بکند و ، بهخاطر اینکه با طبقهٔ دیگری از مردم جدال بکند، یعنی بهجای مبارزهٔ طبقاتی و خصومت ابدی بورژوازی و پرولتاریا باید کشف ارزشهای فردی خودش، خودش را متعلق بهتمام مردم بکند، یعنی خودش را متعلق نکند بههیچکس و هیچچیز، تعلق اصولاً برای شاعر قفس تنگی است. در قاعدهٔ هرم بودن یعنی تعلق بهرأس هرم، و رأس هرم همیشهٔ قاعدهٔ هرم را قربانی میکند. در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بهما دروغ گفتند، سران حزب توده بهما دروغ گفتند، انقلاب سفید دروغ بود، دستاخیز دروغ بود... به قول کارو «غیر از مامان همه بهما دروغ میگفتند.»
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑
- یدالله رویایی: نمی دانم چرا خبر درگذشتم را منتشر کردهاند.
- ↑ گفتگو با یدالله رویایی (۳). ۱۷۲.
- ↑ رویایی، یدالله. عبارت از چیست؟. صص. ۲۵۴ و ۲۵۵.
- ↑ شفیعی کدکنی، محمدرضا. ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت. صص. ۱۲ تا ۱۵.
- ↑ رویایی، یدالله. عبارت از چیست؟. ص. ۲۶۹.
- ↑ رویایی، یدالله. عبارت از چیست؟. ص. ۱۹۴.
- ↑ دبیر شعر فجر: شعر رویایی، شعر نیست.
- ↑ گفتگو با یدالله رویایی (۳). ۱۷۸.
- ↑ رویایی، یدالله. عبارت از چیست؟. ص. ۲۹۳.
- ↑ رویایی، یدالله. عبارت از چیست؟. ص. ۲۹۴.
- ↑ رویایی، یدالله. عبارت از چیست؟. صص. ۳۰۶ تا ۳۰۸.
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ رویایی، یدالله. من گذشته امضا. ص. ۳۷.
- ↑ رویایی، یدالله. من گذشته امضا. صص. ۷۵ تا ۷۷.
منابع
- رویایی، یدالله (۱۳۸۶). من گذشته امضا. تهران: کاروان. شابک ۹۷۸۹۶۴۷۰۳۳۵۶۵.
- رویایی، یدالله (۱۳۸۶). عبارت از چیست؟. تهران: نگاه. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۸۶۶۰.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۶). ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت. تهران: توس. شابک ۹۶۴۳۷۲۰۰۳۹.
- «گفتگو با یدالله رویایی (۳)». نشریهٔ کلک، ش. ۴۱ (مرداد ۱۳۷۲): ۱۷۲ تا ۱۷۹.
- «دبیر شعر فجر: شعر رویایی، شعر نیست». روزنامهٔ جامجم، ش. ۴۴۵۲ (۲۲ دی ۱۳۹۴).
- «یدالله رویایی: نمی دانم چرا خبر درگذشتم را منتشر کردهاند». روزنامهٔ دنیای اقتصاد، ش. ۲۸۴۷ (۱۲ بهمن ۱۳۹۱).