مولوی‌پژوهی در قرن اخیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲۳: خط ۲۲۳:
* بعضی لغات و تعبیرات نویافته در مثنوی، [[توفیق سبحانی]]، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، شماره پیاپی۱۴۱-۱۴۵، سال ۷۶ و بهار۷۷.
* بعضی لغات و تعبیرات نویافته در مثنوی، [[توفیق سبحانی]]، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، شماره پیاپی۱۴۱-۱۴۵، سال ۷۶ و بهار۷۷.
* شمس و مولانا باختن، [[عبدالکریم سروش]]، سرچشمه همه برون‌ها، مولوی چگونه مولوی شد، ایران، ۳مهر۱۳۷۵.
* شمس و مولانا باختن، [[عبدالکریم سروش]]، سرچشمه همه برون‌ها، مولوی چگونه مولوی شد، ایران، ۳مهر۱۳۷۵.
====معرفی تعدادی از آثار====
=====[[پله پله تا ملاقات خدا]]=====
این کتاب از معروف ترین آثار [[عبدالحسین زرین‌کوب]] در زمینه‌ی مولانا پژوهی به حساب می آید. این کتاب، همانگونه که نویسنده در مقدمه ذکر کرده، به زبانی ساده و بدون ارجاع دادن های متعدد در متن، برای علاقمندان عام مولانا و نه فقط قشر دانشگاهی نگاشته شده است و سعی بر آن بوده که زندگی نامه‌ی این عارف و شاعر بزرگ را با زبانی بسیار زیبا و ادبی و تا حد ممکن نزدیک به واقعیّات تاریخی توصیف نماید.
در فصل اول کتاب به نام بهاءولد و خداوندگار نویسنده درباره ی بهاءولد پدر مولانا و محیطی که مولانای کودک در آن تربیت یافت می گوید و به تشریح مکاشفاتی که از دوران کودکی وی نقل شده می پردازد. در ادامه نویسنده اوضاع بد سیاسی ایران در زمان خوارزمشاه و حال و روز فقیهان و واعظان راستین به ویژه بهاءولد در آن دوران را باز میگوید که چگونه خطابه های انتقادی وی از سلطان و حکومت او را وادار به ترک وطن کرد.
فصل دوم کتاب به نام هجرت یا فرار به نقل مکان بهاءولد و خانواده اش از بلخ به قونیه اختصاص دارد، حس و حال آنها در مورد این هجرت را توصیف کرده خط سیرشان از بلخ به نیشابور و از آنجا تا بغداد را دنبال می کند. در ادامه به آغاز وعظ و تدریس  مولانا در جوانی و ازدواج وی در لارنده می پردازد. تاریخ پر ستم خوارزمشاهیان از علاءالدین تکش تا سلطان جلال‌الدین مقارن با دوران کودکی تا جوانی مولانا بود و از لحاظ آشنایی با شرایط سیاسی و حکومتی عصر مولانا دارای اهمیت بسیاری است. از این رو نویسنده این دوران و مسائل مربوط به آن را در ادامه ی فصل بسط می دهد.
لالای پیر در قونیه عنوان سومین فصل از کتاب پیش رو است. سید برهان، لالای مولانا در کودکی و شاگرد بهاءولد، از زمان عزیمت بهاءولد به قونیه از آنها جدا مانده بود. نویسنده در این فصل به بازگشت سید برهان نزد مولانا می پردازد و تاثیر او بر مولانا را به تفصیل شرح می دهد. در ادامه زرین کوب سفر هفت ساله‌ی مولانا به دمشق،  قیصریه، حلب و ... به منظور تحصیل علم قال و ریاضت نفس که به توصیه ی سید برهان انجام گرفت را ذکر می کند و در پایان فصل به مجالس وعظ و درس مولانا پس از بازگشت وی به قونیه و استقبال مردم از اینگونه مجالس می پردازد.
به یقین نقطه ی عطف زندگی مولانا ملاقات با شمس بود. زرین کوب در فصلی با نام  طلوع شمس از آشنایی آن دو با هم و تحول زندگی مولانا سخن می گوید. شیخ اشراق پس از زیارت شمس از خانه، زندگی و مدرسه می بُرد، در خانه‌ی صلاح الدین زرکوب مقام گرفته و در مصاحبت شمس ایام می‌گذراند. زرین‌کوب از این مصاحبت‌ها گفته و با کلامی زیبا و وزین عشق مولانا به شمس را توصیف میکند. تکریم مولانا از شمس و تبعیت بی چون و چرای او حسد مریدان مولانا را برانگیخت و او را وادار به ترک بی اطلاع مولانا و قونیه کرد. زرین کوب در ادامه به شرح این مطالب می‌پردازد.
شمس بار دوم به قونیه باز می گردد. فصل پنجم این کتاب با نام غیبت بی بازگشت به اتفاقات پس از این بازگشت، مبتلا شدن شمس به عشق دختر خوانده ی مولانا، ازدواج با او، مرگ آن دختر و عزیمت همیشگی شمس از قونیه اختصاص دارد. در ادامه از زندگی نامه ی شمس می گوید که چرا ملقب به شمس پرنده بوده و چه مراحلی را در سلوک خود طی نموده است. سپس به مولانا باز می گردد که پس از عظیمت ناگهانی شمس تنها پناه خود را در رقص سماع یافته، تمام شهر را از اینگونه مجالس به وجد آورده بود.
در فصل رقص در بازار نویسنده از مجالس سماع مولانا و مخالفت هایی که این مجالس در نزد فقیهان و اهل کتاب شهر ایجاد کرده بود می گوید. سپس با اشاره به ماجرای سماع مولانا در بازار زرکوبان از این صحبت می کند که چگونه صلاح الدین برای او تجسمی از شمس شد. زرین کوب در دنباله ی فصل از صلاح الدین، زندگی گذشته ی او و حالات روحانی اش سخن به میان می آورد و نیز از حسد مریدان و عدم تمکین آنها از صلاح الدین که تکراری بود از رفتار آنها نسبت به شمس. نویسنده متن را با فوت صلاح الدین و جانشینی حسام الدین چلبی درنزد مولانا ادامه می دهد.
فصل هفتم کتاب با نام حسام الدین و قصه ی مثنوی با توصیف اوضاع سیاسی قونیه و درگیری های آن با قوم مغول آغاز می شود. فصل در ادامه همانگونه که از نام آن پیداست به حسام الدین و سابقه ی ارادت و ارتباط او با مولانا روی آورده، از محبوبیت او در نزد مریدان مولانا می گوید و فصل در پایان با اشاره به تألیف دفترهای مثنوی به همّت حسام‌الدین خاتمه می یابد.
در فصل بعدی به نام عبور به ماوراء شعر نویسنده به ذوق شاعری مولانا قبل وبعد از ملاقات با شمس می پردازد و از تأثیر شاعرانی چون عطّار و سنایی در او می گوید.سپس به شعر مولانا می رسد و انواع قالب‌های آن را از نظر می‌گذراند. در نهایت از روند چهارده ساله‌ی سرایش مثنوی معنوی توسط مولانا صحبت می‌کند. تعدادی از مضامین مثنوی برگرفته از قصّه‌های عامیانه، قرآنی و ... است که مولانا با افزودن مفاهیم عرفانی و شیوه‌ای جدید آنها را در قالبی نو در آورده است. متن در صفحات پایانی به توضیح موارد ذکر شده روی می آورد.
فصل نهم کتاب، از مقامات تبتل تا فنا، سراسر در وصف اخلاق، حالات و سلوک روحانی مولانا از تبتل تا فناست. نویسنده در این فصل از تبتل در نگاه مولانا می گوید که به مفهوم بی توجهی به هرآنچه است که روح را از معبود فاصله اندازد و این تبتل است که سرانجام به فنا می‌انجامد. عصر مولانا عصر اوج تصوّف و وجود آیین های مختلف بود که البته مولانا به هیچکدام دلبستگی نداشت. نویسنده در ادامه ی فصل به این مطالب پرداخته از او که خانقاه، برایش دنیا و شیخ، خدا بود صحبت می کند و این عقیده ی او را دلیل سازشش با طرفداران ادیان مختلف می داند.
نویسنده عنوان سال های پایان را برای آخرین فصل کتاب خود برگزیده است و در آن بیست و پنج سال پایانی زندگی مولانا بعد از غیبت شمس را به رشته ی کلام در می آورد. از روحیه ی تسامح طلب و صلح جوی مولانا با مردمان تمام مذاهب، مشاغل، خلافکاران و حتی جذامیان می گوید که او را در نزد همگان محبوب  کرده بود، هرچند اهل فقه و مدرسه همچنان با او دشمنی می کردند. زرینکوب خاموشی ابدی خداوندگار و روزهای پایانی حیات وی را با کلامی غمناک و زیبا وصف می کند. کتاب پله پله تا ملاقات خدا در نهایت با شرح مراسم خاک سپاری مولانا و چندی از اتفاقات پس از مرگ وی به پایان می رسد.<ref name="پله">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.parsine.com/fa/news/58675|عنوان=معرفی چهار کتاب در زمینهٔ عرفان مولانا}}</ref>


===مولوی‌پژوهی و مولوی‌پژوهان در كشورهای انگليسی‌زبان===
===مولوی‌پژوهی و مولوی‌پژوهان در كشورهای انگليسی‌زبان===

نسخهٔ ‏۱۱ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۰۱

مولوی‌پژوهی در قرن اخیر

شخصیت و آثار مولانا جلال‌الدین محمد مولوی بلخی، همواره مورد علاقه جامعه ایرانی بوده و در قرن اخیر هم این وضعیت ادامه داشته است. بخصوص که با توجه جهان غرب به اشعار مولانا و کشف معانی بلند آنها توسط هنرمندان غربی، باعث توجه مضاعفی به این شاعر بلندآوازه هم شده است. در یک قران اخیر، تعداد زیادی از هنرمندان بر اساس آثار یا زندگی مولانا، دست به آفرینش هنری زده‌اند و پژوهشگران ادبیات هم به بررسی در آثار و افکار این شاعر بزرگ، از منظرهای گوناگون پرداخته‌اند. در یک نگاه کلی تحقيقات موجود در باب مولوی را كه در قالب كتاب، مقاله، پايان‌نامه يا طرح پژوهشی انجام گرفته است، می‌توان به چند دسته تقسيم كرد:


YesY احوال و زندگانی مولوی
YesY بررسی و تحليل ديدگاه‌های مولوی
YesY بازنويسی آثار مولوی به زبان امروزي
YesY شرح ابیات مثنوی یا غزلیات دیوان شمس
YesY تصحيح آثار مولوی



کارنامهٔ مولوی‌پژوهی

بر اساس یک آمارگیری، در كارنامه مولوي‌پژوهي داخل كشور در قرن حاضر و تا پایان سال ۱۳۸۳، ۱۱۴ عنوان كتاب ، در ۲۱۰ جلد و ۹۸۲۱۰ صفحه در پنج محور بالا آماده شده‌اند. از اين ۱۱۴ عنوان كتاب، ۸۶ مورد ( شامل ۱۳۹ جلد و ۶۳۷۳۲ صفحه) تأليفی و ۱۶ مورد (شامل ۳۴ جلد و ۱۷۰۳۹ صفحه) تصحيح و ۱۲ اثر ترجمه (شامل ۳۷ جلد و ۱۷۴۳۹ صفحه) بوده است.

محصول كوششهاي دانشگاهي و غير دانشگاهی در غرب از اواخر قرن نوزدهم تاكنون نيز تأليف و نشر تعداد نسبتاً زيادي كتاب و مقاله است كه بخش اندكي از آنها براي تبيين انديشه‌های مولوي و تحليل آثار او و بخش عمده‌ای در زمينۀ ترجمۀ آثار مولوي بويژه مثنوی و بازگردانی آنها به زبانهای مختلف بوده است.

در شرق دور و كشورهايي چون ژاپن نيز كوششهايي براي ترجمة آثار مولوی و ارایه تحقيقات دانشگاهی صورت گرفته است كه نسبت به كشورهاي اروپايي و آمريكايي كمرنگ است.
در جهان عرب نيز نخستين ترجمة كامل مثنوي در سال ۱۸۷۲ ميلادي و مهمترين ترجمه‌هاي ديوان غزليات شمس در سالهای ۲۰۰۰، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۵ ميلادي انتشار يافته است. تحقيقات در زمينۀ مولوی‌پژوهی در جهان عرب بيشتر در باب معرفی او و شرح احوال و زندگانی او بوده است و محققان مصری و سوری بيشترين نقش را در تحقيقات مربوط به مولوی بر عهده داشته‌اند. اقبال به مولانا و رواج انديشه‌ها و آثارش در بين اقشار مختلف جامعه در جهان عرب به اندازۀ كشورهای انگليسی‌زبان نبوده است.

شاید یکی از مهمترین کمبودها در حوزه مولاناپژوه، نداشتن بانکی جامع از اطلاعات همۀ تحقيقات حوزۀ مولوی‌پژوهي است. برای نمونه بدرستی مشخص نيست كه چه تعداد طرح پژوهشی دراين باب انجام شده يا در حال انجام است. گذشته از آن مهمترين آسيب در تحقيقات مذكور از ديدگاه علمی آن است كه در آنها به دو موضوع «تبيين سنت و مشرب عرفانی مولوی» و « شيوۀ ترويج انديشه‌های مولوی در جامعه» توجهی نشده است. آشكار است كه با توجه به اقتضائات روز جامعه و ضرورت دستيابی به دانشگاههای نسل چهارم، دو محور مذكور را مي‌توان مهمترين موضوعات مولوي پژوهي دانست كه متأسفانه در انبوه تحقيقات معاصر مغفول مانده‌اند.[۱]

تصحیح‌های مثنوی

لزوم چاپ نسخه مصححی از مثنوی از قدیم مطرح بود. مصحح چاپ علاءالدوله مدعی است که چاپ او «مبتنی بر نسخه‌ای بسیار کهن از مثنوی است»، اما آن «نسخه بسیار کهن» را معرفی نمی‌کند. چاپ خوانساری که مرحوم جلال‌الدین همایی آن را بر چاپ علاءالدوله ترجیح می‌دهد، براساس نسخه‌ای که «خاتم فلاسفه»، میرزا ابوالحسن جلوه تصحیح کرده بود. آن نسخه را که به قول ناشر «در صحبت و اعتبار، ترجیحش بر نسخ دیگر، رجحان فرقان مبین بر اساطیر الاولین می‌نمود» یک بار دیگر با نسخه‌هایی که باز به قول ناشر «بعضی از آن قریب به عهد مولوی قدس سره تنمیق یافته بود» مطابقت داده بودند. این ناشر نیز مشخصات نسخه‌های قریب به عهد مولوی خود را معلوم نمی‌کند و بیش از این نمی‌گوید که کار تصحیح بر عهده انجمنی بوده «از وجوه فضلاء عالی‌مقدار و رؤوس ادبا فضیلت‌شعار که زمانی دراز و روزگاری دیرباز کل اجزا مستنسخه را جز فجزءً با کمال مداقه مقابله و تصحیح می‌نمودند». از این قرار شیوه کار این انجمن و نیز روشی که در انتخاب میان ضبط‌های متفاوت نسخه‌ها به کار می‌برده‌اند، روشن نیست.

مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر می‌گوید در سال ۱۳۲۱ مثنوی چاپ علاء‌الدوله را با مثنوی خطی مصحح «عبداللطیف عباسی»، که در دو نوبت مثنوی را از روی ۸۰ نسخه تصحیح کرده است، مقابله کرده و آخرالامر به این نتیجه رسیده بود که «بهترین چاپ همان طبع لیدن است». نسخه طبع لیدن همان نسخه‌ای است که به اهتمام نیکلسون تصحیح شده است. این تصحیح را شرق‌شناس انگلیسی، رینولد نیکلسون انجام داده و سال ۱۹۲۵ میلادی در لیدن منتشر شد که انتشارات امیرکبیر سال ۱۳۳۶ نیز آن را در ایران منتشر کرد.[۲]

مولوی‌پژوهی در ایران

تعدادی از کتاب‌ها

لباب غزلیات شمس از دیوان کبیر کلام مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، نگارش دیباچه و انتخاب غزل‌ها از منوچهر آدمیت، به خط مجید فدائی‌منش، با همکاری محمد شهریاری (مهر)، تهران: آتلیهٔ هنر، ۱۳۶۹، بیست‌و‌پنج، ۱۴۹ص.

قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب، تصاویر متن از مرتضی ممیز، طرح روی جلد از مهرنوش معصومیان، تهران: شکوفه (امیرکبیر)، ۱۳۶۳-۱۳۴۳.

قصهٔ موش خودنما و شتر باصفا (براساس داستانی از مثنوی معنوی مولوی)، تصویرگر حمیدرضا رحمانی، تهران: همگام با کودکان و نوجوانان، ۱۳۷۳.

باغ سبز عشق: گزیدهٔ مثنوی همراه با تأمل در زندگی و اندیشه جلال‌الدین مولوی، تهران: یزدان، ۱۳۷۷، ۹۵۲ص.

چهار سخنگوی وجدان ایران (فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ)، تهران: قطره، ۱۳۸۱.

بر دریاکنار مثنوی، تهران: جامی، ۱۳۶۹، ۱۳۹ص.

گزیدهٔ‌ فیه ما فیه: مقالات مولانا، تلخیص، مقدمه و شرح حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۶، ۳۲۶ص.

مکتب شمس، تهران: نشر علم، هفتادو پنج، ۵۰۴ص.

جذبات الهیه: منتخبات کلیات شمس‌الدین تبریزی، با مقدمه و حواشی مفیده و تصحیح غزلیات، نگارش و گردآورنده اسدالله ایزدگشسب متخلص به شمس؛ با مقدمهٔ باستانی پاریزی؛ به اهتمام عبدالباقی ایزد گشسب. تهران: حقیقت، ۱۳۷۷، هفتادوهشت، ۴۷۴ص.

در سایهٔ افتاب، شعر فارسی و شعرشکنی در شعر مولوی، تهران: سخن، ۱۳۸۰.

داستان پیامبران در کلیات شمس؛ شرح و تفسیر عرفانی داستان‌ها در غزل‌های مولوی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۴، ۴۹۳ص.

در سایه آفتاب، شعر فارسی و شعرشکنی در شعر مولوی، تهران: سخن، ۱۳۸۰.

رهایش تشنگان: (گشتی در دیوان مولانا جلالالدین محمد) تهران: کویر، ۱۳۸۱.

تأویل طبیعت (فرهنگ نمادها و نشانه‌ها در اندیشه مولانا)، تهران، سروش (انتشارات صدا و سیما)، ۱۳۸۲و۱۳۸۳.

عارف جان سوخته: شرح حال مولانا، تهران: نیلوفر، ۱۳۸۶.

بانگ نای: داستان‌های مثنوی مولوی، با مقدمه بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران: انجمن کتاب، ۱۳۳۷.

قرآن و مثنوی فرهنگواره (تاثیر آیات قرآن در ادبیات مثنوی)، تهران: قطره، ۱۳۸۳.

داستان‌‌های کوتاه از مثنوی‌های جلال‌الدین محمد مولوی با معنی واژه‌ها و شرح بیت‌های دشوار و امثال و حکم و برخی از نکته‌‌‌‌‌ های دستوری و ادبی، تهران: گلستان کتاب، ۱۳۷۰.

تحفه‌های آن جهانی (سیری در آثار زندگی مولانا جلال‌الدین رومی)، تهران: سخن، ۱۳۸۲.

خاله خودپسند، نقاشی جواد ناطق‌پور، تهران: یاسر (شامل دو داستان معرکه‌گیر و خاله خودپسند).

جبر و اختیار در مثنوی، تهران: اساطیر، ۱۳۷۷.

بحر در کوزه: نقد و تفسیر قصه‌ها و تمثیلات مثنوی، تهران: علمی، ۱۳۶۶.

پله پله تا ملاقات خدا: درباره زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلال‌الدین محمد رومی، تهران: علمی، ۱۳۷۰.

سرّ نی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، تهران: علمی، ۱۳۶۴.

نردبان شکسته: شرح توصیفی و تحلیلی دفتر دوم مثنوی، تهران: سخن، ۱۳۸۲.

شرح جامع مثنوی معنوی، تهران: اطلاعات، ۱۳۷۸.

نامه: در تفاسیر مثنوی معنوی، تهران: اطلاعات، ۱۳۶۸.

میناگر عشق: شرح موضوعی مثنوی معنوی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، تهران: نشر نی، ۱۳۸۱.

ترجمه و شرح مثنوی شریف، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۷۱.

مثنوی معنوی جلال‌الدین محمد رومی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۷۳.

مجالس سبعه: هفت خطابه مولانا جلال‌الدین رومی، با تصحیح و توضیحات توفیق سبحانی. تهران: کیهان، ۱۳۶۵.

شرح مثنوی مولوی، خط علی‌اصغر تفرشی، تهران: مطبعه میر محمدباقر طهرانی، ۱۲۸۵ق.

تمثیل در شعر مولانا و گفت‌و‌گویی پیرامون هنر، تهران: برگ، ۱۳۶۷.

گزیده غزلیات شمس، با مقدمه و شرح لغات و ترکیبات و فهارس به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: کتاب‌های جیبی؛ فرانکلین، ۱۳۵۲.

گزیده غزلیات مولوی،‌ تهران: چاپ و نشر بنیاد، ۱۳۶۹.

شرح مثنوی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳.

گنج سخن؛ شاعران بزرگ پارسی‌گوی و منتخب آثار آنان، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۳۹و۱۳۴۰.

غزلیات شورانگیز شمس تبریزی، به انتخاب فریدون‌کار، با مقدمه لطفعلی صورتگر، تهران: فروغی، ۱۳۶۹.

حکایت مرد و دریا ، نوشته و نقاشی از مرتضی اسماعیلی سهی، تهران: کانون پرورش فکری، ۱۳۶۳.

خلاصه مثنوی، نگارش بدیع‌الزمان فروزانفر. تهران: دانشگاه سپاهیان اقلاب ایرانریال، ۱۳۵۵.

خلاصه مثنوی رومی برای مدارس، تهران: ۱۳۲۱.

فیه ما فیه، از گفتار مولانا جلال‌الدین محمدبن‌محمد، با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران: ۱۳۳۰.

فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی جلال‌الدین محمد‌بن‌حسین بلخی، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۳۷-۱۳۵۴.

رساله فریدون‌بن‌احمد سپهسالار، در احوال مولانا جلال‌الدین مولوی، با تصحیح و مقدمه سعید نفیسی، تهران: اقبال، ۱۳۲۵.

زندگی‌نامه مولانا جلال‌الدین محمد مولوی، به ضمیمه منتخب از کتاب مناقب‌العارفین و مرآت‌الکاشفین، تألیف فریدون سپهسالار، با مقدمه سعید نفیسی، تهران: اقبال، ۱۳۶۳.

مولوی دیگر: بهاءالدین محمد بلخی فرزند عارف مولانا جلال‌الدین، شامل غزلیات، قصاید، قطعات...، با مقدمه نفیسی، تهران: سنائی، ۱۳۶۳.

چشمه خورشید، غزلیات پرغوغای مولانا شمس تبریزی، آراسته رضا معصومی، تصحیح خسرو بابائی، تهران: کتاب نمونه، ۱۳۶۸. این کتاب تحت عنوان «شمس‌ الحقایق» در سال ۱۲۸۴ق منتشر گردید.

دو رساله در فلسفه اسلامی: تجدد امثال و حرکت جوهری، جبر و اختیار از دیدگاه مولوی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۵.

تفسیر مثنوی مولوی، داستان قلعه ذات الصور یا دژ هوش‌ربا، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۴۹.

مولوی‌نامه، مولوی چه می‌گوید، عقاید و افکار مولانا جلال‌الدین محمد مولوی، تهران: شورای عالی فرهنگ و هنر، مرکز مطالعات و هماهنگی فرهنگی، ۱۳۵۴-۱۳۵۵.

تعدادی از مقاله‌ها

  • چین در مثنوی مولوی، مهدی آذریزدی، فصلنامه هستی، ۱۳۷۵.
  • نیستم این شهر فانی را زبون، شرحی بر چند بیت از مثنوی معنوی، مرتضی آوینی، سوره، ۵۹، ۱۳۷۱.
  • مولوی کیست؟، محمدعلی اسلامی ندوشن، اطلاعات، ۵آذر۱۳۷۷.
  • مولوی بلخی و امیر خسرو دهلوی، دو مرزگستر قلمرو زبان فارسی، ایرج افشار، آینده، ۱۳، فرودین و خرداد ۱۳۶۶.
  • مولوی رومی و علامه شیرازی و داستان صدر جهان بخارایی، مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی با مقدمه و تصحیح محمد دبیر سیاقی، تهران: خیام، ۱۳۵۰.
  • آدمی جلوه حق، ابوالقاسم انجوی شیرازی، کلک، ۱، خرداد ۶۹.
  • نگاهی به غزلیات مولانا، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، شماره پیاپی ۱۰۰، بهار ۱۳۷۲.
  • شخصیت‌های تاریخی در مثنوی معنوی، محمدابراهیم باستانی پاریزی، در کوچه هفت‌پیچ، مجموعه مقالات، تهران: نگاه، ۱۳۵۵.
  • در سایه آفتاب: شعر فارسی و ساخت‌شکنی در شعر مولوی، تقی پورنامداریان، نشریه ابرار، ۱۶بهمن۸۰.
  • نماد آب از منظر مولوی رومی، علی تاجدینی، فیلم ویدئو، شماره ۱۳و۱۸.
  • صورتگری در شعر مولوی، همایش بین‌المللی بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی، تهران، ۶و۷آبان۱۳۸۶.
  • مولانا و سماع درویشان در آمریکا، ابوالقاسم تفضلی، فروش ۲۵۰هزار نسخه از متن انگلیسی کلیات شمس تبریزی در آمریکا، دو دنیا، شماره ۵.
  • سیر و سیاحتی در مثنوی مولانا (امثال و حکم)، محمدعلی جمال‌زاده، یغما، آذر ۱۳۳۹، شماره پیاپی ۱۴۹.
  • یار غار مولانا بررسی رمزپردازی غار در غزل‌های مولانا جلال‌الدین، مریم حسینی، هشتصدمین سال تولد مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی، تهران ۶و۷ آبان ۱۳۸۶.
  • برگزیده‌های غزلیات شمس، بهاءالدین خرمشاهی، همایش بین‌المللی بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی، تهران، ۶و۷آبان۱۳۸۶.
  • سه تلقی سکوت نزد مولانا، سروش دباغ، همایش بین‌المللی بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی، تهران، ۶و۷آبان۱۳۸۶.
  • حالا دیگر پائولو کوئیلوی متظاهر به عرفان باید ما را به یاد مولوی بیندازد، علی‌اشرف درویشیان، گفت‌و‌گو با علی‌اشرف درویشیان، پروین، ۵و۶.
  • رباعیات اصیل مولانا، علی دشتی، راهنمای کتاب، ۱۴، ۱۳۵۰.
  • سیطرهٔ معنوی مولوی در جهان غرب، علی دهباشی، بخارا، شماره هفتم، مرداد و شهریور۱۳۷۸.
  • طلوع آفتاب مولانا در غرب، محمد دهقانی، کتاب ماه (ادبیات و فلسفه)، شماره ۱۹، اردیبهشت۱۳۷۱.
  • برخی از خصوصیات داستان‌های مثنوی، محمدمهدی رکنی یزدی، مجلهٔ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، ۱۰، ۱۳۵۳.
  • سینه خواهم شرحه شرحه از فراق، عبدالحسین زرین‌کوب، اطلاعات، ۶اردیبهشت۱۳۶۶.
  • آن‌که ارزد صید را، عشق است و بس، کریم زمانی، گفت‌و‌گویی با استاد کریم زمانی مولف شرح جامع، مثنوی به مناسبت روز جهانی مولانا، اطلاعات ۱۰مهر۱۳۷۹.
  • از یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد، کریم زمانی، همایش بین‌المللی بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی، تهران، ۶و۷آبان۱۳۸۶.
  • بعضی لغات و تعبیرات نویافته در مثنوی، توفیق سبحانی، نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، شماره پیاپی۱۴۱-۱۴۵، سال ۷۶ و بهار۷۷.
  • شمس و مولانا باختن، عبدالکریم سروش، سرچشمه همه برون‌ها، مولوی چگونه مولوی شد، ایران، ۳مهر۱۳۷۵.

معرفی تعدادی از آثار

پله پله تا ملاقات خدا

این کتاب از معروف ترین آثار عبدالحسین زرین‌کوب در زمینه‌ی مولانا پژوهی به حساب می آید. این کتاب، همانگونه که نویسنده در مقدمه ذکر کرده، به زبانی ساده و بدون ارجاع دادن های متعدد در متن، برای علاقمندان عام مولانا و نه فقط قشر دانشگاهی نگاشته شده است و سعی بر آن بوده که زندگی نامه‌ی این عارف و شاعر بزرگ را با زبانی بسیار زیبا و ادبی و تا حد ممکن نزدیک به واقعیّات تاریخی توصیف نماید.

در فصل اول کتاب به نام بهاءولد و خداوندگار نویسنده درباره ی بهاءولد پدر مولانا و محیطی که مولانای کودک در آن تربیت یافت می گوید و به تشریح مکاشفاتی که از دوران کودکی وی نقل شده می پردازد. در ادامه نویسنده اوضاع بد سیاسی ایران در زمان خوارزمشاه و حال و روز فقیهان و واعظان راستین به ویژه بهاءولد در آن دوران را باز میگوید که چگونه خطابه های انتقادی وی از سلطان و حکومت او را وادار به ترک وطن کرد.

فصل دوم کتاب به نام هجرت یا فرار به نقل مکان بهاءولد و خانواده اش از بلخ به قونیه اختصاص دارد، حس و حال آنها در مورد این هجرت را توصیف کرده خط سیرشان از بلخ به نیشابور و از آنجا تا بغداد را دنبال می کند. در ادامه به آغاز وعظ و تدریس مولانا در جوانی و ازدواج وی در لارنده می پردازد. تاریخ پر ستم خوارزمشاهیان از علاءالدین تکش تا سلطان جلال‌الدین مقارن با دوران کودکی تا جوانی مولانا بود و از لحاظ آشنایی با شرایط سیاسی و حکومتی عصر مولانا دارای اهمیت بسیاری است. از این رو نویسنده این دوران و مسائل مربوط به آن را در ادامه ی فصل بسط می دهد.

لالای پیر در قونیه عنوان سومین فصل از کتاب پیش رو است. سید برهان، لالای مولانا در کودکی و شاگرد بهاءولد، از زمان عزیمت بهاءولد به قونیه از آنها جدا مانده بود. نویسنده در این فصل به بازگشت سید برهان نزد مولانا می پردازد و تاثیر او بر مولانا را به تفصیل شرح می دهد. در ادامه زرین کوب سفر هفت ساله‌ی مولانا به دمشق، قیصریه، حلب و ... به منظور تحصیل علم قال و ریاضت نفس که به توصیه ی سید برهان انجام گرفت را ذکر می کند و در پایان فصل به مجالس وعظ و درس مولانا پس از بازگشت وی به قونیه و استقبال مردم از اینگونه مجالس می پردازد.

به یقین نقطه ی عطف زندگی مولانا ملاقات با شمس بود. زرین کوب در فصلی با نام طلوع شمس از آشنایی آن دو با هم و تحول زندگی مولانا سخن می گوید. شیخ اشراق پس از زیارت شمس از خانه، زندگی و مدرسه می بُرد، در خانه‌ی صلاح الدین زرکوب مقام گرفته و در مصاحبت شمس ایام می‌گذراند. زرین‌کوب از این مصاحبت‌ها گفته و با کلامی زیبا و وزین عشق مولانا به شمس را توصیف میکند. تکریم مولانا از شمس و تبعیت بی چون و چرای او حسد مریدان مولانا را برانگیخت و او را وادار به ترک بی اطلاع مولانا و قونیه کرد. زرین کوب در ادامه به شرح این مطالب می‌پردازد.

شمس بار دوم به قونیه باز می گردد. فصل پنجم این کتاب با نام غیبت بی بازگشت به اتفاقات پس از این بازگشت، مبتلا شدن شمس به عشق دختر خوانده ی مولانا، ازدواج با او، مرگ آن دختر و عزیمت همیشگی شمس از قونیه اختصاص دارد. در ادامه از زندگی نامه ی شمس می گوید که چرا ملقب به شمس پرنده بوده و چه مراحلی را در سلوک خود طی نموده است. سپس به مولانا باز می گردد که پس از عظیمت ناگهانی شمس تنها پناه خود را در رقص سماع یافته، تمام شهر را از اینگونه مجالس به وجد آورده بود.

در فصل رقص در بازار نویسنده از مجالس سماع مولانا و مخالفت هایی که این مجالس در نزد فقیهان و اهل کتاب شهر ایجاد کرده بود می گوید. سپس با اشاره به ماجرای سماع مولانا در بازار زرکوبان از این صحبت می کند که چگونه صلاح الدین برای او تجسمی از شمس شد. زرین کوب در دنباله ی فصل از صلاح الدین، زندگی گذشته ی او و حالات روحانی اش سخن به میان می آورد و نیز از حسد مریدان و عدم تمکین آنها از صلاح الدین که تکراری بود از رفتار آنها نسبت به شمس. نویسنده متن را با فوت صلاح الدین و جانشینی حسام الدین چلبی درنزد مولانا ادامه می دهد.

فصل هفتم کتاب با نام حسام الدین و قصه ی مثنوی با توصیف اوضاع سیاسی قونیه و درگیری های آن با قوم مغول آغاز می شود. فصل در ادامه همانگونه که از نام آن پیداست به حسام الدین و سابقه ی ارادت و ارتباط او با مولانا روی آورده، از محبوبیت او در نزد مریدان مولانا می گوید و فصل در پایان با اشاره به تألیف دفترهای مثنوی به همّت حسام‌الدین خاتمه می یابد.

در فصل بعدی به نام عبور به ماوراء شعر نویسنده به ذوق شاعری مولانا قبل وبعد از ملاقات با شمس می پردازد و از تأثیر شاعرانی چون عطّار و سنایی در او می گوید.سپس به شعر مولانا می رسد و انواع قالب‌های آن را از نظر می‌گذراند. در نهایت از روند چهارده ساله‌ی سرایش مثنوی معنوی توسط مولانا صحبت می‌کند. تعدادی از مضامین مثنوی برگرفته از قصّه‌های عامیانه، قرآنی و ... است که مولانا با افزودن مفاهیم عرفانی و شیوه‌ای جدید آنها را در قالبی نو در آورده است. متن در صفحات پایانی به توضیح موارد ذکر شده روی می آورد.

فصل نهم کتاب، از مقامات تبتل تا فنا، سراسر در وصف اخلاق، حالات و سلوک روحانی مولانا از تبتل تا فناست. نویسنده در این فصل از تبتل در نگاه مولانا می گوید که به مفهوم بی توجهی به هرآنچه است که روح را از معبود فاصله اندازد و این تبتل است که سرانجام به فنا می‌انجامد. عصر مولانا عصر اوج تصوّف و وجود آیین های مختلف بود که البته مولانا به هیچکدام دلبستگی نداشت. نویسنده در ادامه ی فصل به این مطالب پرداخته از او که خانقاه، برایش دنیا و شیخ، خدا بود صحبت می کند و این عقیده ی او را دلیل سازشش با طرفداران ادیان مختلف می داند.

نویسنده عنوان سال های پایان را برای آخرین فصل کتاب خود برگزیده است و در آن بیست و پنج سال پایانی زندگی مولانا بعد از غیبت شمس را به رشته ی کلام در می آورد. از روحیه ی تسامح طلب و صلح جوی مولانا با مردمان تمام مذاهب، مشاغل، خلافکاران و حتی جذامیان می گوید که او را در نزد همگان محبوب کرده بود، هرچند اهل فقه و مدرسه همچنان با او دشمنی می کردند. زرینکوب خاموشی ابدی خداوندگار و روزهای پایانی حیات وی را با کلامی غمناک و زیبا وصف می کند. کتاب پله پله تا ملاقات خدا در نهایت با شرح مراسم خاک سپاری مولانا و چندی از اتفاقات پس از مرگ وی به پایان می رسد.[۳]


مولوی‌پژوهی و مولوی‌پژوهان در كشورهای انگليسی‌زبان

فردوسی، سعدی، نظامی، مولوی و حافظ را شاعران خمسه فارسی به شمار مي‌آورند و هر يک از اين بزرگان از حيث نظم و نثر و قالـب سـخن، بـه ويـژه از جهـت محتـوای معارف اخلاقی و عرفانی تأثير فراواني بر ادبيات جهانی داشته‌اند. آثار «محمد جلال‌الدين بلخي» ديرتر از آثار ديگر شاعران فارسی‌زبـان ترجمه شد. دشواری متون ادبی آثار مولانا جلال‌الدين و به ويژه آميختگی مثنوی با زبان ساده و گاه مشكل، معارف گوناگون اسلامی و استفاده از داستان‌ها و فرهنگ عامه، آيات قرآنی و احاديث دينی و روش وعظ و خطابه، كلام و فلسفه اسلامی و شـرقی ... همـه و همه ترجمه و درک مثنوی را مشكل می‌ساخت و همـين دشـواری متـون ادبـی مولانـا جلال‌الدين موجب شد كه مانند خيام و حافظ، «فيتز جرالد» و «گوته‌»ای نيابد كه به ترجمه واقتباس و ترويج آن آثار پرداخته شود، تا اينكه سرانجام در قرن هجدهم وعمدتا در قرن نوزدهم و بيستم شخصيت‌های بزرگی همچون «وينفيلد»، «نيكلسون» و «آربری» به ترجمه و شرح آن آثار پرداختند. از قرن هجدهم توجه به ادبيات فارسی آغاز گرديد و به ترجمه و اقتبـاس از آثـار ادب فارسی پرداخته شد. رويكـرد بـه آثـار مولانـا هـم بسـيار مهـم تلقـی شـد. تعالی‌گرايان انگليسی و آمريكايی مكتب تعالی‌گرايی‌ را با مطالعه و تحقيق در آثار مولوی، به كمال رسانيدند. در اواخر قرن نوزدهم گزيده متـون شـرقي بـا همت «مانكار دانيل كانوی» انتشار يافت. پاره‌ای از داستان‌های مثنوی، آرمان‌های اخلاقی و رفتاری را در جامعه انگليسی و آمريكایی مطرح كـرده اسـت. «ويليـام، آر، آلگـر» نخستين گلچين آمريكایی ادبيات شرقی را منتشـر سـاخت. «ادوارد. جـی. بـراون» مقدمه منثور دفتر اول مثنوی را به انگليسي ترجمه نمود. «رينولد الين نيكلسـون» هم هشت جلد كتاب در شرح مثنوی تأليف نمود و پانزده سال از عمرش را بدين مهم اختصاص داد. «آرتور جی. آربری» يكـي ديگـر از متفکران بـزرگ در مطالعـات مولوی پژوهی به شمار مي‌آيد. «جيمز جی. كوان» مدرّس هنـر، پنجـاه شـعر برگزيـده نيكلسون را از ديوان شمس تبريزی، در ساختار شعر نو بازنويسی كرده است. «انـدرو هاروی» آثاری در بزرگداشت مولوی، بازآفرينی اشعار او، از جمله شعله سخنگو، نـور در نور و ديگر كتابهايی كه همه دربارهٔ مولاناست، منتشر كرده است.[۴]

پـاره‌هـايی از معـروفتـرين و اثـربخشترين تحقيقات، ترجمه‌ها و شرح‌ها و اقتباس‌های دانشمندان غربی از آثار مولانـا

در معرفي سير مولوی‌پژوهی در سرزمين‌های انگليسی‌زبان بايد نخست به «سر ويليام جونز» اشاره نماييم، او مثنوی را در رتبه هشتم فهرسـت آثـار خوانـدنی قرار می‌دهد و در يادداشتی كه پس از مطالعهٔ مثنوی در حاشيه آن نگاشته است، چنين می‌آورد:

«شايد كتابی به ارزشمندی مثنوی تا حال بـه دسـت انسـان سـروده نشـده باشـد. زيبايی‌ها و عيوب آن به يک اندازه شگرف است؛ كتـابی اسـت بـا نكـات نـاب اخلاقـی، اشعاری زيبا، سرشار از لطافت طبع و بذله‌گـويی و همچنـين لطيفـه‌هـای مـلال‌آور، بـا استهزا كردن مذاهب مرسوم و در عين حال حـس متعـالی پارسـايی. مثنـوی همچـون دشتی دست نخورده و پوشيده از گل‌های فراوان و در اقليمی مساعد است. نويسـنده‌ای غير از «چاسر» يا «شكسپير» سراغ ندارم كه با مولوی قابل قياس باشد.


«ادوارد بايلز كاول»، استاد سنسكريت دانشگاه كمبـريج، «ادوارد هنـری پالمر» از جمله شاگردان او، سرهنگ «ويلبر فـورس كـلارک»، سـرگرد «جـي . استيفنسـن» از

مديران و افسران بريتانيايي مستقر در هنـد، بـانو «گرتـرود بـل» و «ادوارد براون» از برجسته‌ترين محققان ادبيات فارسی بودند كه در اواخر قرن نوزده به تحقيـق و مطالعه مثنوی پرداختند.


«ساموئل رابينسون» به‌طور نسبی، دانش‌پژوهی آماتور در زمینهٔ شعر و ادبیات فارسی به‌شمار می‌آمد. وی در ابتدا صاحب يک كارخانه نسـاجی در منچسـتر بود، در سال ۱۸۶۰ بازنشسته شد و يک دهه بعد، به چاپ مجموعـه‌ای از برگـردان‌هـای اشعار شاعران برجسته فارسی اقدام نمود كه شايستهٔ تحسين دانشمندانی عـالم‌تـر از او بود. علاقه رابينسون به مضامينی از اين دست محدود به دوران بازنشستگی او نمي‌شـد، چه او در بيست‌و‌پنج سالگی نيز به قرائت مقاله‌ای برگرفته از تحقيقات زبـان‌شـناختی «سر ويليام جونز» در انجمن «چاسر» پرداخته بود . به طـور كلـی ميـزان تسـلط وی بـر زبـان پارسی مشخص نيست، زيرا ترجمه‌های او تا حد بسـياری، بـر آثـار دانشـمندان آلمـانی متكّی است با وجود اين، رابينسون در دو زمينه زيبـايی ترجمـه و صـحت اطلاعـات در زندگينامه‌نويسی شاعران، معيارهـای ارزشـمندی را رعايـت كـرده اسـت . نثـر سـاده و بی‌پيرايهٔ او به پيروی از كتاب مقدس، براي ترجمه‌های مشابه، يعني آنچـه «جاسـتين اچ. مکارتی» از اشعار حافظ و خيام، عرضه كرد؛ نمونه و معيار بوده است. هر چند كارهای رابينسون همواره عالمانـه نبـود، ذوق وی عـدم خبرگـي را جبـران می‌كرد. او بعدها، با مطالعهٔ متون منتشر شده دربارهٔ شعر و همچنين ترجمهٔ فرانسـوی به‌طور كامل در دانسته‌های خود تجديـد نظـر كـرد و اصـلاحاتی پديـد آورد. وی پس از فراهم نمودن گزيدهٔ خود از اشعار سعدی با رجوع به متن گراف، پيـروی از روش تحقيق او در تهيه اثر خود بهره برد هرچند كه كه با آثار «جنيتوس»، «گلادوین»، «دومولین»، «لی»، «راس»، «ایستویک» و همچنین مترجمــان آلمــانی و فرانسوی، به خوبی آشنا بود. او در پيوست مجلد آخر برگردان‌هايی از مثنـوی معنـوی، اثر جلال‌الدین رومی را ضميمه كرد. اين موضوع بيانگر رويكـرد نـوين اروپـا بـه عرفـان ايرانــی بــود؛ رويكــردی كــه آبشــخور آن را مــی‌تــوان كشــور آلمــان دانســت.


«دبليو.ای.كلوستون» در سال ۱۸۸۳ مجموعهٔ امل ترجمه‌های رابینسون را از ادبیات فارسی منتشر كرد و در آن به اين جريان جديد، توجه نمود او نقد خود بر ترجمه‌هـای اخیر «رد هاوس» از بخشی از مثنوی را به‌عنوان مقدمه‌‌ای در تصوف بر كتاب خود افزود.


كوشش‌هایی در درک ادب پارسی در دوران ويكتوريايی در آثار كشيش «ادوارد بـايلز كاول»؛ به ثمر رسيده كار او همان گونه به جامعه ويكتوريايی ياری رساند كه فعاليت‌های جونز به مكتب رمانتيک. كاول به‌واقع يک دانشمند ايران‌پژوه نبود، اما توانست با فراهم‌آوردن آثار دانشمندان اروپايی كه در شكوفا‌شدن دانش نوپای زبانشناسی تطبيقی نقش داشتند، اساس پژوهش‌ها و مطالعات زبان فارسی را در انگلستان ارتقا بخشد. هر چند كاول به شاعران فارسی كمک كرد تا از بندهايی رهايی يابنـد كـه در دوران گذشته دست و پای آن‌ها را بسته بود، خود مرتكب تحميل جذابيت‌های اخلاقی خود بـر شاعران شد. وی يک مسيحی پرهيزگار و آزاد فكر بود و می‌خواست تا هم جانب مذهب خود را نگه دارد و هم جانب مذهب بيگانه را كـه در نظـر او محتـرم بـود. اگـر مطالعـهٔ ادبيات فارسی در قرن هجدهم به فرمان امپراتوری دنبال مي‌شد، شايد اكنون بـه هـدف والاتری دست می‌يافت كه آن عبارت بود از گسترش مرزهای معنـوی در ميـان رعايـای امپراتوری و به‌واقع در ميان همه مردم. با توجه به جلوه‌های چند‌بُعدی و چندمعنـايی اشعار صوفی، كاول می‌انديشيد كه به وسايلی اثرگذار دست يافته و شـايد بتوانـد از ايـن طريق ميان فلسفه‌های مذهبی شرق و غرب پيونـد پديـد آورد. ايجـاد ايـن نـوع اتحـاد معنوی و روحی در دوره خردگرايی «سر ويليام جونز» چندان ضـروری نمـی‌نمـود و جـونز خود همچون معاصرانش، چندان اشتياقی به مذهب نداشت. جـونز بـا تمكـين بـه نظـام مذهبی هنری تصوف نگاه می‌كرد، در‌ حالی‌ كه كـاول، بـرعكس، در تصـوف، آن مايـه از يگانگی روحانی را دنبال می‌كرد كه بتواند تمام مردم جهان را با يكديگر پيوند دهد: «به نظر می‌رسد كه تصوف بنا بر قانونی اجتناب‌ناپـذير از انديشـه آدمـی سرچشـمه می‌گيرد ... . عشق ذاتی در تصوف، كـه در دل جـای دارد، در هـر مـذهبی اشـتياق لازم را بـرای تحريک و جنبش اين مذهب پديد می‌آورد. اسرار الوسينی (جشـن مـذهبی سـاليانه در يونان)، آيين برهمايی هند، تصوف ايرانی و در زمان خـود مـا تصـوف جديـد آلمـانی، از ريشه‌های عميق يگانه برخاستند و تفاوت آنها تنها تحت شرايط گوناگون زمـان و مكـان پدید می‌آیند. در نظر ويكتوريایی‌ها، سودمندترين كتاب با موضـوع عرفـان و تصـوف «سـاعاتی بـا عرفا» نوشتهٔ «رابرت وگن» بود. اين كتاب نخستين بار در سال ۱۸۵۶ منتشر شد و تا سال ۱۸۶۵ به چاپ هفتم رسيد. كتابی جذاب بود كه در قالب گفت‌و‌گوهای سقراطی نوشته شده بود و به نظام‌های اصلی عرفانی در شرق و غرب می‌پرداخت. تفسير وگن از تصـوف ايرانی نتايج تجربيات دست اول نبود، اما به اين دليل شايستگی‌ای داشت كه به گونه‌ای نظام‌مند ميان آنچه اروپاييان اشتياق مبهم مذهبی محسوب مـی‌كردنـد و نهضـت‌هـای همسان و وضعيت‌های روانی كه برای غرب آشنا بود، رابطه ايجاد كرد. وگن بـه درسـتی در انديشه «رالف والدو امرسون»، نوعی همدلی با صوفيان ايرانی و درويشان ودايـی هنـدی يافته بود. او بيان پرشور صوفيانه را با كشف و شهود آلمانی برابر مـی‌پنداشـت، كشـف و شهودی كه ذهنيت و عينيت را يكی می‌ديد، آن چنان كه در اثر آن تمام تعينات ناپديد می‌شوند. بدون آنكه تمايلات خود را پنهان كند، می‌افزايد: «اگر اين اصل صوفيانه به واقع درست باشد، ناچار زبان و بيان آن هـم بايـد بهتـرين باشد، و آنچه در نزد عقل سليم، جنون كامل آتشين ايرانی به نظر می‌رسد، بر زبان سرد و خالی از منطق تصـوف جديـد آلمـانی تـرجيح دارد.

مهمترين پرسشی كه در اين دوران آلمانی‌ها و انگليسی‌ها به آن مـی‌پرداختنـد ايـن بود كه آيا می‌توان فلسفه يا شعر را جانشين مذهب رو به زوال نمود؟ آلمانی‌ها فلسفه را برتر می‌دانستند، اما انگليسی‌ها چندان مستعد آن نبودند تا به صوفيان آلمانی گوش فرا دهند؛ زيرا اغلب به موعظه می‌پرداختند، از اين روی ادبيات را ترجيح می‌دادند. كاول به هر صورت به وحدت وجود تمثيلی و نظام‌مند صوفيان تمايلي نداشت، و از سـوی ديگـر برای رها كردن مسيحيت نيز آماده نبود؛ چرا كه همچنان در يافتن مفـاهيم مسـيحيت در اشعار صوفيانه به توافق با خويشتن نرسيده بود، برای او لذت‌بخـش بـود كـه در آثـار جلال‌الدین رومي، عقيـده بـه آزادی اراده و انعطـافی در نـوعی از تضـادهای اخلاقـي را درمی‌يافت، تضادی كه «تنيسون» در اثر خود با عنوان «دو صدا» بـه تشـريح آن پرداختـه بود تقریبا با نگاهی مخالفت‌آميـز از فلسـفه بسـيار شـكوهمند مولـوی رومـي سـخن گفت هرچند با خصلت اجتناب از افراط‌گری‌های ویکتوریایی تصوف را بر پایهٔ آن نپذیرفت و نتیجهٔ کار این شد که در برخورد فلسفی به مصالحه پرداخت.

تعالی‌گرایان در آمریکا شامل دو نسل می‌شوند، رابط میان این دو نسل «مانکار دانیل کانوی» است. کسی که در عین حال آمریکاییان را با دوستداران انگلیسی ادبیات پارسی، در اواخر نوزدهم مرتبط ساخت. اثر وی به نام «گزیده مقدس» (شرقی) کتاب متون مقدس اخلاقی، به سال ۱۸۷۰ انتشار یافت، هر چند که ظاهرا تالیف آن از دههٔ پنجاه شروع شده بود. او از امرسون و آموس برونسون الکات، پا فراتر گذاشت و اصطلاح کتاب مقدس را نه تنها برای سعدی و حافظ که برای خیّامِ تازه کشف شده نیز به کار برد. در حقیقت جدای از سعدی، بیشترین تعداد نقل‌قول‌های فارسی مربوط به خیام بود. بـا وجود اين چه، هر چند چاپ اول كتاب فيتز جرالد در منابع آمده،حتی یک رباعی نيز از اين ترجمه در آن كتاب ذكر نشده است. برعكس، ترجمه‌های فرانسوی نيكولاس به نثر ادبی انگليسی برگردانده شده‌اند . اين ترجمه‌ها حـاوی تفاسـيری صـوفيانه بودنـد و ايـن كـار سازگاری جالبی بود كه كانوی برای خوانندگان متفاوتش، از اصلاح‌گرايان اخلاقـی تـا اخلاق‌ستيزان پايان قرن، صورت داده بود. كتاب كانوی سرشار از غلط‌هایی بود كه در اثری با اين حجم اجتناب‌ناپذير بود. نقل‌قول‌ها از جلال‌الدين رومي با سه عنوان: رومی، مولوی رومی و مثنوی آورده شده اسـت؛ اقتباس‌های امرسون هم رده ترجمه‌های سر ويليام جونز تلقي شده‌اند حتی در مـواردی كه تفاوت فاحشی با منابع فارسي داشته‌اند. اين كتاب بی‌توجه به عيب‌ها و نقص‌هـايش در ترويج حكمت متعاليه، سودمند بود، چرا كه آغازگر ادغام تدريجی آن در خاستگاهش يعنی يكتاپرستی مسيحی بود.


«جيمز راسل لوول» در عين حال هم مانند يک عالم به ادبيات شرقی علاقه داشت و هم مانند يک شاعر رمانتيک تمايل داشت تا برخـي از مضـامين ادبيـات شرقی را به جريان سروده‌های انگليسی و آمريكـايی وارد سـازد. وابسـتگی او بـه شـرق همچون بايرون در آثار او نمايان است. علاقهٔ بسيار وی به شرق در گفته‌هـای او پـس از بازديد از قسطنطنيه آشكار می‌شود: «ترک‌ها را دوست دارم...» . همچنین پس از بازدید از اسپانیا می‌گوید: «اهالی اسپانیا را دوست دارم... آن‌ها هنوز شرقی‌اند.»

اشتیاق بسیار وی نسبت به تمدن آسیا شگفت‌انگیز بود. او زمانی بیان کرد: «گرچه تنها از طریق ترجمه‌های اروپایی، ادبیات آسیا را مطالعه کرده‌ام اما حس می‌کنم که گویی در زمان‌های دور و فراموش‌شده در شرق زیسته‌ام» او با تمجید و ستایش از شاهنامهٔ فردوسی سخن می‌گفت و از عدم توجه به این‌گونه آثار تأسف می‌خورد. لوول بسیاری از اشعار خود را به شیوهٔ شرقی نگاشت. يوسف حكايتی جالب بـا انـدرزی تأثيرگـذار اسـت. ايـن داستان كه يادآور آثار سعدی و مولوی رومی است قصه غريبه‌ای را حكايت می‌كنـد كـه به خيمه يوسف وارد می‌شود و از مهمـان نـوازی بزرگوارانـهٔ وی برخـوردار مـی‌گـردد و سرانجام اين راز برملا می‌شود كه وی ابراهيم، قاتل پسر يوسف است ! شاعر بـه گونـه‌ای رقت‌انگيزی نتيجه‌گيری می‌كند، يوسف هدايایی را كه بر مرد بيگانه بخشيده بود چنـد برابر كرده، به او می‌گويد كه تنها انديشه سياهش او را در بيابان همراهـی خواهـد كـرد. سپس پسر كشته شده‌اش را می‌خواند و فرياد می‌زند: تو ای پسر نخستين من، انتقامت را به خوبی گرفتم، در آرامش بخواب... . داستان مشهور مولوی رومی درباره دوستی كـه بـه در مـی‌كوبـد و رانـده مـی‌شـود (هنگامی كه در پاسخ به اين پرسش كه كيستی؟ می‌گويـد «مـن هسـتم») در انديشـه لوول رنگ شگفتی به خود می‌گيرد . قصد رومی‌ نشان دادن تفکر صوفيانه وحدت وجـود بود، اينكه عامل و معمول، انسان و خدا، من و تو، يكي هستيم. لوول ايـن حكايـت را در رسالهٔ خود می‌آورد تا اين اصل را همان‌گونه كه «تئودور پاركر» اعـلام داشـته اسـت بـه اثبات برساند : نه تنها من هم مثل شما شايسته‌ام، بلكه شما نيز چونان من شايسته هستيد.

لوول حكايت را اين گونه بازگو می‌كند: حكايتي زيبا و عميق از شاعر پارسی جلال‌الدین مولوی به ما مـی‌گويـد «کسی درِ خانه محبوب خود را كوبيد . صدايی از درون پرسيد « كيست»؟ و او پاسخ داد كـه «مـن هستم» آن صدا در جواب گفت « در ِ اين خانـه بـر روی آن كـه مـن و تـو دارد گشـوده نيست»؛ در گشوده نمی‌شود، پس از آن عاشق سـر بـه بيابـان مـی‌گـذارد و در تنهـایی خويش به روزه و عبادت می‌پردازد و پـس از يـک سـال بـاز مـی‌گـردد و دوبـاره بـر در می‌كوبد؛ باز هم صدا مـی‌پرسـد كيسـتی؟و او مـی‌گويـد «تـويي»؛ و در، بـه روي او بـاز می‌گردد.

آن يكــــي آمــــد در يـــاری بـزدگفـت يـارش كيسـتی ای معتـــمد
گفت من، گفتش بـرو هنگـام نيسـتبر چنين خـوانی مقـام خـام نيسـت
خـام را جـز آتـــش هجـــر و فـراقكـــی پـزد كـی وارهـــاند از نفـاق
رفـت آن مسـكين و سـالی در ســفردر فــراق دوســت ســوزيد از شــرر
پخته گشت آن سوخته پس بازگشـتبـاز گــرد خـــانه همبـــاز گشـت
حلقه زد بر در به صد ترس و ادبتـا بنجـــهد بـی‌ادب لفــظي ز لـب
بانگ زد يارش كه بـر در كيسـت آنگفت بـر در هـم تـويی ای دلسـتان
گفت اكنون چـون منـی ای مـن درآنيسـت گنجـایی دو مـن را در ســرا

در سال ۱۸۵۶ «ویلیام. آر. آلگر»، یکی از دوستان امرسون، نخستین گلچین آمریکایی ادبیات شرقی را منتشر ساخت که در سال ۱۸۶۵، دوباره به چاپ رسید و این مجموعهٔ ادبی پس از اثر والای امرسون، به بیشترین ارزش و اعتبار دست یافت. نشريه فصلنامه ملّي نيز در سال ۱۸۶۱حدود ۳۰ صفحه از بحث‌های كلی خود را بـه ادبيات فارسی و به ويژه به شخصیت‌هایی همچون فردوسی، جامی و مهمتر از همـه بـه تصوف جلال‌الدين رومی، اختصاص داده بود. ترجمه رباعيات خيام اثر فيتزجرالد موافقان و مخالفان بسياری داشـت، از جملـه رِو. ويليام هـِستای، دانشجوی اسكاتلندی مكتب ايده‌آليسم هگلی، گمان مـی‌كـرد كـه راه چاره را يافته است: ما اعتراف می‌كنيم كه از وصله پينه‌ای كه فيتز جرالد از اثر عمـر خيـام ترتيـب داده بود، متنفريم و بارها وسوسه شديم كه به مكتب متعصب، بيمار، خودفريـب و پرادبـار او اهانت كنيم. اما هنگامی كه ما دوباره بر چهره درخشـان و چشـمان شـاد جـلال‌الـدين، نگريستيم، نفرت ما به تأسف تبديل شد و تحقير ما جای خود را به شفقت داد. هـِستاي، اين عبـارات را بـر ردّ خیـام در كتـابی آورد كـه برخـي از اشـعار عرفـانی جلال‌الدين رومـی بـه صـورت جـرح و تعـديل شـده‌ای (از روی نسـخه آلمـانی) در آن گردآوری شده بود. اگرچه كليسای خشک مسيحی، خود در نبرد با رباعيـات موفـق نشـده بـود، اينـک فرصت ديگری را در عرفان اسلامی و در ميان آثار شاعر و صوفی بزرگ ايران -مولانا- به دست آورده بود.

تقريباً تمام دانشجويان مذهب و عرفان در انگلستان برای پذيرش اين ياری از جانـب مولانا مهیّا بودند. «ويليام رالف اينگ» رئیس دانشکده که فرد بدبینی نیز بود، در اواخر قرن نوزدهم، طی یک سخنرانی از بـی‌قاعـدگی و مهـار نشـدن عرفـان در تصوف ايرانی انتقاد كرد (كه اين البتّـه درک شخصـی خـود او از تصـوف ايـران بـود) او چنين بيان كرد كه با در نظر گرفتن خدا به عنـوان موجـودی همـواره حاضـر و نـاظر و افضل موجودات و انكار وجود شيطان، تصوف به نوعی جـاودانگی بـی‌منطـق و بدبينانـه می‌رسد، او نوعی تمايل به خود -خداپنداری- را به طور مشترک ميان شاعران صـوفی و «رالف والدو امرسون» ادراک كرده بود و اين همـان نكتـه‌ای بـود كـه پيش از وی رابرت وگن در هر دو (صوفیان و امرسون) تایید نموده، اما «اینگ» هر دو را ردّ کرد. او معتقد بود كه: تصوف يا عرفان اسلامی، چونان يک آسيایی واقعـی، آزادانـه از زبان اروتيک استفاده می‌كند و آشكارا می‌كوشد كـه بـه زيـاده روی در هـوس بـازی‌هـا چهـره‌ای مـذهبی و نمـادين بدهـد! جـدا از طرفـداری‌های نـژادی و فرهنگی، اظهار چنين ديدگاهی از عرفان ايران، پيروزی اندكی برای مخالفـان خیام بـه همراه داشت. در سال ۱۹۰۶ دانشمند ديگری بيان كرد كه در چنين فضای عرفانی كـه اكنون به وجود آمده، شايسته است هر انگليسی، اسـتاد عرفـان، جـلال‌الـدين رومـی را بشناسد. تأسف‌انگيز بود كه «كلود فيلد» می‌اندیشید که مولانا همچون خیّام، فیتز جرالدی نخواهد داشت. البتّه اين خود مشكلی بود. اين آرزوی فيتزجرالـد بـود كـه كـاول اشعار مولانا را ترجمه نمايد، اما كاول دربارهٔ ديگر شاعران فارسی بيشتر از مولانا بـه كـار پرداخـت. در سال ۱۸۹۸ با انتشار ترجمه چند غزل از ديوان مولانا بـه قلـم اسـتاد تـراز اول عربـی و فارسی «رينولد. اِلین. نیکلسون»، روزنهٔ امیدی پدیدار شد. او توانست همگان را متقاعد كند كه مولانا بزرگترين شاعر عارف همـه اعصـار اسـت و بـی‌ترديـد نسخهٔ ترجمه شده او نيز شاهدی قوی بر ادعـايش بـود، اما در اين ميدان وسيع او توانايي رقابت با رباعيات را نداشت. علاقـه نيكلسـون بـه آثـار مولانا بيش از يک علاقه علمی صرف بود و او بقیه زندگی خود را صرف انتشار، ترجمه و تفسير مثنوی مولانا نمود، كاری كه فيتزجرالد اميدوار بود كاول آن را انجـام دهـد. هـرچند او برای انجام تحقيقات و كار عملی دربارهٔ برخی آثار معروف خـود زمـان كـافی در اختيار داشت، نتوانست بر عموم خوانندگان تأثير چندانی بگذارد. در هر حال نيكلسون يـک مبارز نبود، او تنها به تمسخر خيام بسنده نمـود و چنين پرسيد كه «آنها می‌خواهند چه چيز دربارهٔ ايران بداننـد كـه تنهـا خیام آن را می‌داند؟ و مصرّانه اظهار نمود كه براي شناخت روح ايران ما بايـد بـا شـك‌گرايـي، لذّتجويي و مردم محبوب آن ـ كه گاه بيشتر با ما مهرباناند ـ خـداحافظي كنـيم و بــه قافلــه‌ عرفــان بپيونــديم كــه اشــتياق عميــق ايــن قــوم را بــه خــوبي نشــان می‌دهد. هنوز برتری با پيروان خيام بود و نيكلسون خود با انتشار نسخه جديدي از اشعار خيام در مراسم پنجاهمين سال انتشار رباعيات شركت جست.


«سِر ادوین آرنولد» از مردان خردمند اواخر عصر ویکتوریایی بود که می‌کوشید ، «تا نسلش پلی باشد میان شرق و غرب». او نيز ماننـد بسياری از انگيسی‌های عصر خود، در دهـه پنجـاه، مـدير يكـي از مـدارس هنـد بـود و می‌توان گفت علاقه او به شعر فارسی از همان زمان آغاز شد. هند از سويي مكاني كـاملاً مناسب برای گسترش وحـدت‌گرايـي كليسـايي بـود؛ زيـرا در آنجـا آيـين هنـدو، بـودا، مسيحيت و اسلام به عنوان مذاهب مختلف، فعال بودند. تجددطلبی كليسـايي آرنولـد، آزادی خواهی او در سياست (به رغم محافظه كاری‌اش در سياست خارجی) و تعريفی كه از امپراتوری بريتانيا داشت و آن را فعاليت مشترک مردم آسيا و حاكمان انگليسي مـی‌ديد كه هر دو از آن بهره می‌بردند، او را قادر می‌ساخت نگاهی مهربانانه -هرچند اربـاب‌منشانه- به ادبيات مذهبی شبه قاره داشته باشد. در همه اين آثار او به دنبال زمينه‌های اخلاقی مشترک بود و می‌كوشيد تا عقايد جزمـی را تقليـل دهـد. او از روح آزادانـديش تنيسون پيروی می‌كرد و عقايدش به عقايد تعالی‌گرايان آمريكايی بسيار شباهت داشت. به همان میزانی که اثر او به نام «آواز آوازهای هندی» بر آیین هندو موثر بود، آثار دیگرش از جمله «نور آسیایی بر بودایی‌گرایی«، نور جهان بر مسیحیت و مروارید‌‌ های ایمان نیز بر روی اسلام تاثیرگذار بودند. عنوان فرعی این اثر «تسبیح اسلامی؛ نود و نه نام زیبای الله» بود. هر يک از ۹۹ بخش كتاب، يک واحد شعری جدا بود و به يكی از صـفات خدا، مانند بخشندگی، رحمانیت، مشیت و مفاهيمی مشابه می‌پرداخت. بخش اعظم اين اثر برگرفته از ترجمه جورج سيل از قرآن بود، اما بخشی دیگر از آن نيز به ترجمه اشعار يا خردنامه‌های فارسی مربوط می‌شد، به عنـوان مثـال، شـماره ۱۵، حكايت معروف سعدی درباره ابراهيم و آتش‌پرست را می‌توان نام برد -كه فرانكلين به گونه‌ای ديگر آن را بيان كرده بود ـ شماره‌های ۲۷ و ۴۵ از مثنوی مولوی اقتباس شد و شماره ۶۲ نيز گزارشی بود از مرگ مولوی.


«ادوارد. جي. براون» مقدمهٔ منثور دفتر اول مثنوی را كـه مولانـا آن را «اصول اصول اصولالدين» خوانده به زبان انگليسی ترجمه نمود و حكايت وزير جهود را به زبان فاخر دوران ويكتوريايي به نظم درآورده است. نيكلسـون در پيشـگفتار ويراسـت مثنوی خود به اختصار می‌گويد بـراون ترجمـه و تـدوين مثنـوی و همكـاری را بـه وی پيشنهاد داد و اينكه وی را در درک اين «قرآن به زبان پهلوی» كمک خواهد كرد. در حقيقت نقطه عطف مطالعات مولوی‌شناسی را بايد «رينولد الين نيكلسون» دانست. او تنها برای شرح مثنوی هشت جلد كتاب تأليف كرد و پـانزده سـال از عمرش را صرف نمود، چندان كه در مسير همين كوشش بينـایی خـود را از دسـت داد.

نيكلسون در باب مثنوی چنين می‌گويد: «مثنوی گسترهٔ شگفت‌آور نبوغ شعری جلال‌الدين را خيلی كاملتر از ديوان شـمس تبريزی به معرض نمايش می‌گذارد. غزل‌های او به بالاترين نقطه‌ای می‌رسند كـه اشـعار ملهم از رازبينی و حال، توانِ نيلِ به آن را دارند و همين عوامل به تنهايي او را به عنوان چهرهٔ ممتاز و بلا منازع عرفان مطرح خواهنـد كـرد. غـزلهـای او در جهـانی بـه دور از حالات و تجربيات روزمره جريان دارد و فقط در حضـور آن وجـود «پيـدا» قابـل رويـت است؛ حال آنكه مثنوی در اصل به مسائل و تأملات مربوط به اخـلاق و آداب و فايـده و معنای زندگی می‌پردازد».

او همچنين در مقدمه ترجمه و شرح مثنوی خود از دشواری‌هـای ترجمـه ايـن اثـر چنين می‌گويد: «حجم مثنوی مهم‌ترين يا بدترين مانعی نيست كه مترجم با آن روبروست. متـرجم بلافاصله خود را در مشكلی بنيادين گرفتار می‌بيند كه از آن گريزي نيست؛ اگر ترجمـه به اصل وفادار است، قاعدتاً بايد تا حدود زيادی نامفهوم باشـد؛ و اگـر متـرجم پيوسـته بكوشد متن را قابل فهم كند، ناچار می‌شود اغلب اصطلاحات معادل را به صورت آزاد و بلند كه اصولاً متعلق به محدوده شرح و تفسير اسـت بـه كـار بـرد، گرچـه ايـن شـيوه خواننده‌ای را كه سعی دارد متن را دريابد و معنا يا معناهای ممكـن در آن را يـادگيرد، راضی نمی‌تواند كرد. بنابراين، يک ترجمه كامل مثنوی، بنا به تعريف علمـی، ترجمـه‌ای است وفادار به اصل همراه با يک شرح و تفسير كامل...»

او آشنایی ناقص محققان غربی را با مثنوی، تعجب‌آور ندانسته و در مقدمه ترجمـه و شرح مثنوی خود، می‌گويد: «مثنوی به اعتبار معيارهای جديد، منظومه‌ای است بسيار طولانی و شمار ابيـات آن تقریبا برابر مجموع ابیات «ایلیاد و ادیسه» و دو برابر ابیات «کمدی الهی» است؛ و ضمناً قياس بر پايه ابيات، آن را كوتاه تر از آنچه هسـت مـی‌نمايانـد، هـر بيـت مثنوی دارای بیست‌و‌هجاست در حالیکه شش رکنی، که به‌ویژه در شعر حماسی هجائی يونانی و لاتينی به كار رفته است. از سيزده تـا هفـده هجـا دارد و «تـرزا ريما» نوعی شعر ايتاليایی سه مصرعی است، دارای ده يـا يـازده هجـا در هـر مصـرع دو هجای پايانی ضربی است و مصرع ميانی آن با مصرع اول و سوم سه مصرعی بعدی هـم قافيه می‌شود. در كمدی الهی دانته اين شكل شعری به كار رفته است.) ماننـد بنـدهای اسپنسری، تنها ده يا يازده هجا به خود می‌گيرد. بدين ترتيب مثنوي با ۲۵۷۰۰بيت در منظومـه‌ای از «ادمونـد اسپنسـر» شـاعر قـرن ۱واقع اثر مفصلتـری اسـت از ملكـه پريـان شانزدهم انگليسی با ۲۳۵۰۰ بيت، از سوی ديگر، از لحاظ طـولانی بـودن بـه راحتـی از بسياری از منظومه‌های فارسی پيشی گرفته است؛ و اينكه شاهنامه از آغاز تـا پايـان بـه زبان‌های انگليسی، فرانسه و ايتاليایی ترجمه شده، پاسخی است بـه ايـن پرسـش جـرج روزن كه: «چه كسي حاضر است بخش بزرگی از زندگی خـود را وقـف ترجمـه سـی يـا چهل هزار بيت شعر فارسی با ارزش‌های شاعرانه نابرابر بكند؟»

نيكلسون در مقدمه خود بر ترجمه و شرح مثنوی، مهـم‌تـرين ترجمـه‌هـای اروپـایی موجود از مثنوی را بدين سان بر می‌شمارد:

  1. مثنوی شيخ مولانا جلال‌الدين رومی، ترجمه از فارسی، جرج روزن (لايپزيک، ۱۸۴۹)
  2. مثنوی مولانا جلال‌الدين محمد الرومی، دفتر اول، همراه با گزارشی از زندگی و اعمال مؤلف و نياكان و نوادگان او از طريق عرضـه مثـال‌های گزيـده از اقـوال برجسته‌‌ای كه مورخ آن خاندان مولانا شمس الدين احمـد الافلاكـی گـردآورده است. ترجمه و سرايش به شعر جيمز دبليو. ردهاوس (لندن، ۱۸۸۱)
  3. مثنوی معنوی، ابيات روحانی مولانا جلال‌الدين محمد رومی، ترجمه و تلخـيص از ای. اچ. وينفيلد (لندن، ۱۸۸۷ ،چاپ دوم، ۱۸۹۸)
  4. مثنوی جلال‌الدين رومی، دفتر دوم، بخش ترجمه از فارسی بـه نثـر، همـراه بـا شرح و تفسير، از سی.ای. ويلسون (لندن، ۱۹۱۰)

نيكلسون علاوه بر كار روی مثنوی، منتخبی از اشعار ديوان شمس تبريزی به همـراه مقدمه و توضيحاتی مبسوط بر آن را به چاپ رساند، در سال ۱۹۲۴ برای نخسـتين بـار فيه ما فيه را به محافل علمی غرب معرفی كرد و بعدها مختصری از آن را ترجمه نموده، به چاپ رساند. وی پیش از اتمام کار تصحیح مثنوی کتابی با عنوان قصص عرفانی؛ گزیدهٔ قصه‌های مثنوی جلال‌الدین رومی (لنـدن؛ Hall& Chapman ،نيويـورك: Stokes Frederick، ۱۹۳۱) را منتشر نمود که شامل پنجاه‌و‌یک داستان برگزیده و مقدمه‌ای است که نیکلسون طی آن، پیرامون داستان‌پردازی در مثنوی مولوی توضیح می‌دهد.

«آرتور جی. آربری» یکی دیگر از متفکران بزرگ در مسیر مولوی‌شناسی به شمار می‌رود. آربری در محضر نیکلسون به نحصیل علم پرداخت و به پیشنهاد او بود که به ترجمه فیه ما فیه مولانا با عنوان گفتارهای روی هم گمارد. از کوشش‌های آربری یکی تألیف قصص مثنوی در دو جلد و دیگری ترجمهٔ گزیده‌ای از دیوان شمس است. در اواخر قرن نوزده و اوايل قرن بيستم، شاعران بسياری بودند كـه تحـت تـأثير فضـای ويكتوريایی با اشعار فارسی آشنايي داشتند و بازتاب اين آشنايي را می‌توان در آثارشان ديد. آرتور سايمونز (۱۸۶۵- ۱۹۴۵)،(جيمز.الروي. فلكر (۱۸۸۴-۱۹۱۵)، كالين گاربـت (؟ -۱۸۸۱)، رابـرت دانكـن (۱۹۱۹-۱۹۸۸)، دانيـل ليبـرت، رابـرت بـلای ( -۱۹۲۶) و كولمن باركس ( -۱۹۳۷) از جمله اين شاعران محسوب می‌شوند.

«جيمز الروی فلكر» هم به فارسی و هم به زبان ترجمه با شعر مولانا آشنايي داشـت. او نزد ايران‌پژوه معروف ادوارد براون به تحصيل علـم پرداخـت و بـا تأثيرپـذيری از مولانـا شعری با عنوان «دوستدار جلال‌الدين» سرود! فلكر توجه خاصی بـه شـكل و وزن شـعر فارسی داشت، به طوری كه حتی در برخي از ترجمه‌هـايش، انـواع شـعر فارسـی مثـل «غزل» (اشعار «ياسمن» «نوای جنگ اعراب صحرانشين» و ترجيع بند شعر «سعد آباد» را كه در سفر طلايي به سمرقند چاپ شد، بـه عاريـت می‌گيرد.»

«كالين كمپيل گاربت» در سال ۱۸۸۱ از پدر و مادری انگليسی در هند به دنيا آمـد او تحصيلات خود را در كمبريج به پايـان رسـاند و پـس از آن مـدتی بـه مشـاغل دولتـی پراخت. در سال ۱۹۵۶ او شماری از اشعار مولوی را ترجمـه كـرده در كتـابی بـا عنـوان «خورشيد تبريز » به چاپ رساند. اشعار ترجمه شده از سوی گاربت را می‌توان به شـكل تحـت الفظـی‌تری در ديـوان شمس ترجمه نيكلسون يافت و اثر گاربت در واقع تنها توضيحات مربوط به اين اشعار به زبان انگليسی است و در نهايت اينكه ايـن اثـر هرگـز نتوانسـت جـای خـود را در ميـان خوانندگان انگليسي زبان باز كند. و بنابراين، تأثير چندانی نيز به جای نگذاشت.

«رابرت ادوارد دانكن» شاعری صاحب قريحه و نوگرا بود كه اشعارش كمک شـايانی بـه ظهور شعر نو در آمريكا نمود. اينكه دانكن دقيقاً به چه صورتی با اشعار مولانا آشنا شـده است، چندان آشكار نيست. اما به هرحال تأثير اين آشنايی هم به شكل مسـتقيم (شـعر يازده صفحه‌ای چرخ يک آواز) و هم به شكل غيرمستقيم در روح آثار او قابل درک است.

«دانيل ليبرت» نخستين مجموعه ترجمه اشعار مولوی را در اندازه يک كتاب و به زبان امروزی به صورت شعر آزاد با عنوان «رومي: قطعه‌ها و خلسه‌ها» به رشته تحرير درآورد. او بيست و چهار شعر را ترجمه كرده و به جای عنوان به آن‌ها شـماره داده اسـت، او مأخـذ اشعار را ذكر نمی‌كند، اما غالب آن‌ها برگرفتـه از ديـوان شـمس هسـتند. «ترجمـه‌های منظوم ليبرت، با انسجام و جذاب هستند، هرچند او از حذف بيت يا رفع و رجوع كـردن استعارات ابایی ندارد»

«رابرت الوود بلای» را می‌توان يكی از بزرگترين شـاعران زنـده آمريكـا دانسـت. او در سال ۱۹۶۰با انتشار چند مجموعه شعر با مضامين سياسی و ضدجنگ شـهرت يافـت و در سال ۱۹۸۱كتابچه‌ای چهل و چهار صفحه‌ای از اشعار مولوی را كه به همراه «كـولمن باركس» با عنوان «شـب و خـواب» ترجمه كرده بود به همراه تصاويری از ريتا شوميكر به چـاپ رسـاند. دو سـال بعـد نيـز كتابچه‌ای شانزده صفحه‌ای از ترجمه اشعار مولوی را با نام «وقتـي انگـور مـی، می‌شـود» بـه چـاپ رساند. رابرت بلای اين اشعار را در مناسبت‌های گونـاگون در مجـامع عمـومی خوانـد و حتی به همين منظور در همايش مولوی‌پژوهان در واشنگتن دي. سـي. شـركت نمـود. بلای علاوه براين، آثار ديگری نيز تحت‌تأثير مولانـا يـا دربـارهٔ او پديـد آورده اسـت، انتشار چند مجموعه شعر به همراه كولمن باركس و نواری با عنوان اشعار رومی، كه با موسيقی همراهی می‌شود، از اين دسـت فعاليت‌های اوست.

«كـولمن برايـان بـاركس» از طريـق بـلای بـا اشـعار مولـوی آشـنا شـد و نخسـتين ترجمه‌هايش از آثار او در كنار ترجمه‌‌های بلای به چاپ رسيد، اما بعـدها بـا تبـديل بـه یکی از بزرگترین مترجمان آثار نخستین ترجمه‌های مستقل او با عنوان «راز سرگشاده» در سال ۱۹۸۴ به چاپ رسید. بارکس به نظم کشیدن اشعار مولوی را از ترجمه‌های «جان ایبل موین» (با نام اصلی جواد معین) استاد ممتاز زبان‌شناسی دانشگاه نیویورک که فردی ایرانی‌الاصل است بهره می‌گیرد. به جز راز سرگشاده ، «باران نادیده: رباعیات رومی با ترجمهٔ موین»، این لحظه‌های جدایی، مشتمل بر چهل شعر برگزیده از دیوان شمس، از این آرزومندی که شامل اشعار و حکایات آموزندهٔ مثنوی به همراه مکتوباتی از جلال‌الدین رومی، خندهٔ لذت‌بخش، همچون این، لمس شانه‌های شیر، سبدبافی با یک دست، نغمهٔ پرنده و بسیاری از آثار دیگر حاصل فعالیت مشترک جان موین و بارکس است.

علاوه بر این‌ها، افراد دیگری نیز بودند که طبع خود را در ترجمهٔ اشعار مولانا آزمودند. «یاشا کسلر»( -۱۹۲۹) منتقد ادبی، استاد ممتاز زبان انگلیسی و ادبیات معاصر دانشگاه UCLA و نویسنده اهل نیویورک مجموعه‌ای از اشعار مولانا را به صورت موزون و مقفی ترجمه نموده است.

«جاناتان استار»‌، استاد دانشگاه هاروارد در رشتهٔ «مذاهب و معماری شرقی» نیز به تالیف اثری دربارهٔ مولانا با عنوان «باغی آن سوی بهشت: شعر عرفانی رومی» و اثر دیگری به نام مجموعه رومی، در آغوش یار که ترجمه پاره‌ای از اشعار اوست، پرداخته است.

«جيمز جی كوان» ( - ۱۹۴۲) مدرس هنر نيز در اثرش با عنوان شـرح جديـد بـر ديوان شمس تبريزی مولوی، پنجاه شعر برگزيده نيكلسون از ديوان شمس را گرفته و آنها را در ساختار، شعر نو بازنويسی كرده است. ايـن كتـاب در حقيقت متن تجديد نظر شده كتاب ديگری از كوان با عنوان «منتخب غزلهای ديـوان شمس تبريزی» است.

«رابرت فان دی وِيِد» ( -۱۹۴۲) كه بـه تـدوين سلسـله كتـاب‌های فلسـفه روح و جان می‌پردازد نیز یک مجلد از مجموعه کتاب‌هایش را که هر یک به معرفی یکی از فلاسفه و حکمای بزرگ چهان می‌پردازند، به مولانا اختصاص داده است. این کتاب «مختصری از رومی» نام دارد و با وجود خورده هایی که می‌توان بر آن گرفت، از لحاظ مقدمه‌ای که بر زندگی مولالنا نگاشته، نقدنامه تصوف و قرآن حاوی نکات نسبتا صحیح و قابل تأملی است.

«كريش خُسلا»، اقتصادان تحصيل كرده كمبريج، دارایی عاطفی خود را در حوزه مولوی‌شناسی سرمايه‌گذاری كرده و طی سی سال اخير اقامتش در هند به بررسی احوال و آثار وی پرداخته است. به نظر نمی‌رسد او فارسی را با مولوی‌پژوهی فـرا گرفته باشد، چون احتمالاً كتاب «رومی از زبان قصص صوفيان سخن می‌گويد» بر اساس ترجمه كامل مثنوی نيكلسون تأليف شده است. و البته نثر آثـار نيكلسون نثر آكادمیک است، ولی نثر خُسلا، نثر ساده و شـفاف و البتـه قـدری قـديمی است. از خسلا كتاب ديگری با عنوان تصوف از ديدگاه رومی نيز به چاپ رسـيده اسـت.

«دپياک چوپرا» كه با همكاری شخصی بـه نـام فريـدون كيـا بـه چـاپ اثـری بـه نـام «عاشقانه‌های مولوی» پرداخته است.

«اندرو هاروی» ( - ۱۹۵۲) نيز كه آثار متعددی پيرامون مكاتب عرفانی جهان تأليف نموده است، كتاب‌های «طريق احساس: بزرگداشت مولوی»، «بازآفرينی‌هایی از مولوی»، «شعله سـخنگو» ، «نور در نور: الهام‌هایی از مولوی»، «شكوه عشق: بـازآفرينی‌هایی از مولـوی» و «رايحه صـحرا: الهـام‌هایی از حكمـت صـوفيان» را دربارهٔ مولانا منتشر نموده كه برخی از آن‌ها درباره مولانـا و برخی ديگر ترجمه و يا به زعم خود هاروی بازآفرینی اشعار اوست.

«كبير هلمينسکی» ( -۱۹۴۷) شيخ مولويان آمريكا نيز مجموعـه‌ای از ترجمـه‌های اشعار مولانا را برگزيده و در كتاب «گلچين اشعار مولوی: مجموعه ترجمه‌های شعر مولانا جلال‌الدين رومی» گردآوری كرده است. او، خود نيز به ترجمه اشعار مولانا پرداخته و تاكنون چندين مجلد از ترجمه‌هايش را منتشر نموده است. «ويرانه‌های دل: منتخب غزل‌های جلال‌الدين رومـی»، «مولوی، طلـوع خورشـيد: دفتـر روزانـه ارشـاد معنـوی»، «گوهرهای يادآوری»، مجلد دوم دفتر روزانه ارشاد معنوی از جملـه آثار اوست.

«جان هيک» استاد فلسفه دين در كتاب «تفسير ديـن: پاسـخ‌های انسـان بـه وجـود متعالی» فصلی را با نقـل قـول از مولانـا آغاز ميكند: شمع‌ها بسيارند اما روشنایی یکی است.

استادان حوزه مطالعات تطبيقی اديان نظير «جفری پاريندر»، مولـوی را درمقولـه‌های تحقيقی خود گنجانيده‌اند.

«آلدوس هاكسلی» كه امروزه او را بيشتر با رمان «دنيای شـگفت‌انگيـز نو» می‌شناسند. از جمله چهره‌های سرشناس در حوزه اعتقادات دينی مشرق زمين خاصه آرای راماكريشنا بود. او در - فلسفه جاويدان- كه خلاصه‌ای از اقوال بيش از يكصد متفكـر دينـی سراسـر جهـان را گـردآورده است، پانزده بار از حكام مولانا نقل قول كرده است. هاكسلی با ترجمه وينفيلد از مثنوی با مولانا آشنا شده است.

«راهــب دومينيكــی»، «ســيپرين رايــس»، روحیات وحدت‌گرای مولوی را با روح کاتولیک مسیحیت در هم می‌آمیزد رایس در محضر نیکلسون به تحصیل علم پرداخت و بسیار او را می‌ستود. او که شور و علاقه نیکلسون به مولانا تا حدودی در وجودش رخنه کرده بود، علاقه‌مند شد مولوی را به مخاطبان کاتولیک معرفی کند و اظهار امیدواری کرد که تصوف ایرانی، علی‌الخصوص تصوف مولوی بتواند موجب «پیوند تفکر دینی غرب و شرق و تفاهم و مصاحبت کارن آرمسترانگ کاتولیک و سابقا راهبه در آثار خویش پیرامون مناسبات بین ادیان، شرح مختصری از زندگی مولوی را در کتاب پرفروش «تاریخ خدا» می آورد.

در مذهب پروتستان هم یک آمریکایی اهل ایالت لویزیانا به نام «روی کارول دلامورت» ( - ۱۹۱۷) از دانشگاه اموری به دریافت درجه کارشناسی در الیهات نایل شد و کشیش کلیسای مقدس منصوب گشت. وی پس از تکمیل تحصیلاتش در مقطع دکتری در رشته ادیان جهان از دانشگاه بیل در سال ۱۹۵۳ که با نوشتن رساله‌ای با عنوان « ویژگی‌های حالات عرفانی از زبان استعاری مثنوی جلال‌الدین رومی» فارغ‌التحصیل گردید، به تدریس فلسفه و دین در دانشگاه پین در آگوستا ایالت جورجیا پرداخت. رسالهٔ مذکور سی سال بعد تحت عنوان «جلال‌الدین رومی مرغ آوازه‌خوان آیین صوفی‌گری» به چاپ رسید. دلاموت قبل از آن، با نام استعاری گریگوری ویلسی دو رمان در انتشارات Doubleday به چاپ رسانده بود.

کشیش «ساموئل ترومبور» در هفدهم دسامبر سال ۱۹۹۵ به مناسبت سالگرد وفات مولانا، موعظه‌ای ایراد نمود با عنوان «در جست و جوی یار» که در اواسط آن غزلی از مولانا (با ترجمهٔ دانیل لیبرت) و سرودی بر اساس شعر مولانا خواند که موسیقی آن را کشیش لین اونگار تصنیف کرده بود.

«وانسا ردگريو»، هنرپيشه زن انگليسی، با روی آرودن به روحيـات بـين‌المللـی و بـين‌مذهبی روايت فيلم سی دقيقه‌ای كارگردان ترک، فهمی گر جكر با عنوان «مدارا: تقديم به مولانا جلال‌الدين رومی» را انجام داد.

«جوزف كمپل» در يادداشتی بر «قهرمان هزارچهـره» نشان می‌دهد كه با مولوی بيشتر از يک نام شناخت دارد و او را مدافع نظريه مدارا معرفی می‌كند.

«هلن لوک» روان پزشک طرفدار عقايد يونگ، واپسين مـاه‌هـای عمـر خويش بين اكتبر تا ژانويه ۱۹۹۴را به جست و جو در آثار و آرای مولانا گذراند. كتاب مولوی ايراني: تولد دوباره خلاقيت و عشق، ثمره همكاری عبدالرضا آراسته با اريش فروم است. فروم در مقدمه مولوی را به اكهـارت تشبيه می‌كند با اين تفاوت كه مولوی در بيان، جسارت بيشـتری دارد و كمتـر در قيـد سنتگرايي است. او تعاليم مولوی را مشوق عارف می‌داند و در فراتـر رفـتن از مرحله‌ يكی شدن با خدا و پيوند متعالی باعيات او مولوی را نه تنها طلايه‌دار افکار اومانیسم عهد رنسانس و نظرهای اراسموس و نیکولاس دکوزا در باب مدارای مذهبی می‌داند، بلکه او را در تعریف عشق به عنوان «اساسی‌ترین نیروی خلاقه» مقدم برفیچینو دانسته و او را می‌ستاید.[۵]



پانویس

  1. ««بررسی کارنامۀ مثنوی پژوهی در ایران»». پژوهشنامه فرهنگ و ادب، سال ۵ و ۶، ش. ۹ (زمستان ۱۳۸۸ و بهار و تابستان ۱۳۸۹): ۴۷۲-۴۹۰. 
  2. «ماجرای تصحیح جدید کتاب «مثنوی معنوی» از موحد چه بود؟». 
  3. «معرفی چهار کتاب در زمینهٔ عرفان مولانا». 
  4. «مولوی‌پژوهی و مولوی‌پژوهان در کشورهای انگلیسی‌زبان». دو فصلنامهٔ علمی‌پژوهشی «پژوهش زبان و ادبیات فارسی»، ش. دهم (بهار و تابستان ۱۳۸۷): ۱۹-۲۱. 
  5. «مولوی‌پژوهی و مولوی‌پژوهان در کشورهای انگلیسی‌زبان». دو فصلنامهٔ علمی‌پژوهشی «پژوهش زبان و ادبیات فارسی»، ش. دهم (بهار و تابستان ۱۳۸۷): ۳۹-۲۱.