ملکالشعرا بهار: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
[[پرونده:Bahar. drakht.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بهار در جمع دوستان'''<ref name=''تصاویر بهار''>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iichs.ir/Picture-5859/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AA%D9%82%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1/?id=5859|عنوان=«محمدتقی بهار» در آیینه تصویر}}</ref></center>]] | [[پرونده:Bahar. drakht.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بهار در جمع دوستان'''<ref name=''تصاویر بهار''>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iichs.ir/Picture-5859/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AA%D9%82%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1/?id=5859|عنوان=«محمدتقی بهار» در آیینه تصویر}}</ref></center>]] | ||
[[پرونده:Bahar. daliran.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بهار، [[علیاکبر دهخدا]] و [[سعید نفیسی]] '''<ref name=''تصاویر بهار''>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iichs.ir/Picture-5859/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AA%D9%82%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1/?id=5859|عنوان=«محمدتقی بهار» در آیینه تصویر}}</ref></center>]] | [[پرونده:Bahar. daliran.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''از چپ بهار، [[علیاکبر دهخدا]]، ... و [[سعید نفیسی]] '''<ref name=''تصاویر بهار''>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iichs.ir/Picture-5859/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AA%D9%82%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1/?id=5859|عنوان=«محمدتقی بهار» در آیینه تصویر}}</ref></center>]] | ||
[[پرونده:بهار در وزارت فرهنگ.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بهار در دوران وزارت فرهنگ در کنار فارغالتحصیلان دانشسرای عالی بابل''']] | [[پرونده:بهار در وزارت فرهنگ.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بهار در دوران وزارت فرهنگ در کنار فارغالتحصیلان دانشسرای عالی بابل''']] | ||
خط ۵۳۶: | خط ۵۳۶: | ||
-یادگار زریران یا شاهنامه گشتاسپ، ص ۵۵ تا ۷۹. | -یادگار زریران یا شاهنامه گشتاسپ، ص ۵۵ تا ۷۹. | ||
[[پرونده:تاریخ احزاب سیاسی.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تاریخ احزاب سیاسی ایران''']] | |||
-سرود کرکوی، ص ۸۰. | -سرود کرکوی، ص ۸۰. | ||
خط ۵۴۲: | خط ۵۴۲: | ||
-ماه فروردین روز خورداد، ص ۹۱ تا ۹۵. | -ماه فروردین روز خورداد، ص ۹۱ تا ۹۵. | ||
-داستان ریدک خوشآرزو (خسرو کواتان و ریدک)ص ۹۶ تا ۱۰۴. | -داستان ریدک خوشآرزو (خسرو کواتان و ریدک)ص ۹۶ تا ۱۰۴. | ||
نسخهٔ ۳ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۸
محمدتقی بهار ملقب به ملکالشعرا و متخلص به بهار، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار، سیاستمدار و استادِ برجستهٔ معاصر است. اشعار او آیینهٔ روشنی از تحولات اجتماعی و سیاسی ایران در یکی از مهمترین برهههای تاریخی کشور است.
جملهٔ اهل ادب، محمدتقی بهار را سیاستمداری آزادیخواه، شاعری نوپرداز و استاد مسلم نظم و نثر ادب پارسی میدانند که در دوره معاصره ایران کمنظیر است. به گفته شفیعی کدکنی بهار یکی از پرفروغترین شعلههای قصیدهسرایی در طول تاریخ ادبی ما است.[۱] او با ریختن مضامین نو و تازه در قالبهای سنتی شعر، توانست تحولی اساسی در عرصه ادب ایرانی بهوجود بیاورد؛ زینرو او را «احیاگر قالب قصیده» میدانند. دیوان شعر او بهراستی آیینه تمامقد زندگی و مبارزات سیاسی و اندیشههای تحولآفرین بهار است که تبلوری است از یکی مهمترین برهههای تاریخی ایران.
آخرین قصیدهسرای معاصر بزرگ زبان فارسی در یک شب سیزدهم بهدنیا آمد. پدربزرگش این روز را نحس میدانست و میگفت: «بچهای که در این روز متولد میشود، تربیتپذیر نیست.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهاین پیشگویی همه را نسبت به آینده و سعادت کودک بدبین کرد. کمکم که او بزرگتر میشد، پدرش معتقد میشد که پسرش چیزی را زیادی دارد ولی مادرش برعکس معتقد بود او چیزی را کم دارد.[۲]
دوران زندگانی بهار مقارن است با یکی از استثنائیترین دورههای تاریخ ایران؛ از روزگار مظفرالدین شاه قاجار تا عصر محمدرضا پهلوی؛ سالهای نخستین مشروطیت، درگیریهای مشروطهطلبان با حکومتهای استبدادزده، برقراری حکومت مشروطه، قانون و تشکیل مجلس شورای ملی. از همان حدود بیست سالگی به صف آزادیخواهان و مشروطهطلبان میپیوندند و برای آزادی و اعتلای وطن و برپایی مشروطه دمی از پا نمینشیند. لحظهای با شعر و لحظهای دیگر با فعالیتهای سیاسیاش بهدنبال ساختن ایرانی آزاد و آرام است.
فعالیتهای سیاسی و ادبی بهار قرین یکدیگر است. پس از پیروزی انقلاب مشروطه، بارها از سوی مردم به نمایندگی مجلس انتخاب میشود و در دورهای نیز به کسوتِ وزیری فرهنگ درمیآید. در تمام دوران فعالیتهای سیاسیاش، از ادب و فرهنگ ایرانی غافل نمیشود. دیوان شعر او آیینهٔ تمامنمای مهمترین تحولات اجتماعی و سیاسی ایرانِ معاصر است.
نبوغ بهار را میتوان در دیوان شعرش دید. او اندیشه و مضامین انسانِ عصر جدید را در ساخت و صورتهای سنتی میریزد و خالق سبکِ تازهای در شعر میشود. او شاعری متعهد و مردمی است که همسو با روزگار خود پیش میرود. هم ریشه در گذشته دارد و هم رو به آینده.
آخرین قصیده بهار "جغد جنگ" نام دارد که یکی از بشردوستانه ترین آثار ادبی ایران بهشمار میرود.
فغان از جغد جنگ و مُرغوای او | که تا ابد بریده باد نای او | |
بریده باد نای او و تا ابد | گسسته و شکسته پَرّ و پای او |
فرمانروای خانه و قلب منی
بهار در سن سیوسهسالگی تصمیم به ازدواج میگیرد. او در نامهای عاشقانه برای دختری بهنام سودابه از نوادگان محمدعلی میرزا دولتشاه قاجاری که هنوز او را ندیده اما از بلندی پایگاه خانوادگی او خبر دارد، چنین مینویسد:
- «دوست ابدی من قربانت شوم. با اینکه شما را ندیدهام، از بخت خودم اطمینان دارم که گنجینهٔ عزیز و ثابتی برای قلب و روح خویش انتخاب نمودهام ولی نمیدانم احساسات شما از چه قرار است».
او در ادامه خودش را چنین برای معشوق ندیدهٔ خویش معرفی میکند:
- «یک جوان ثابتالعقیدهٔ خوشقلب، فعال و ساعی، پرحرارت و با غیرت، در دوستی محکم و در دشمنی با اهمیت... من فطرهً با عصمت و عفت و تعصب خانوادگی بار آده و این حس شریف را تا عمر دارم، از خود دور نخواهم کرد... زودتر با یک حس شریف و حرارت پاک و عقیدهٔ ثابت و مستحکمی، خودتان را برای اداره کردن روح و قلب و خانهٔ من حاضر کنید. شما صاحب دارائی و ثروت من و فرمانروای خانه و قلب من خواهید بود. باید با نیتی خالص و صمیمتی قلبی و بیآلایش از عهدهٔ این مسئولیت و صاحبخانگی و دلداری و دلنوازی حقیقی برآئید... من ربالنوع عشق و دوستی و صمیمیت و وفاداریم. آیا تو هم با من در این عقیده، همراه و همآواز خواهی بود؟ آخ چه خوب بود که ما زودتر هم را میدیدیم... من حالا جز خیال تو و فکر تو مشغولیت دیگری ندارم...»[۳]
قصیدهٔ دماوندیه
« | شبی که قصیدهٔ دماوندیه چاپ شده بود، ادیب نیشابوری پیش از رفتن به حجره، خود قصیده را خوانده بود و وقتی محمدپروین گنابادی وارد شد، ادیب با نهایت خوشحالی گفت: «آقا این قصیده را بخوانید، به راستی اعجاز است، ملک بهراستی استاد شاعران ایران است... ملک بیگمان و گفتوگو استاد سخنوران معاصر است.»
سپس گنابادی شروع به خواندن قصیده کرد. یکباره ادیب برآشفت و گفت:
|
» |
مسابقه شاعری
بهار یکی از غمانگیزترین روزهای زندگیاش را روزی میداند که یکی از مجلههای ادبی یک قطعه از شعر او را در بین شاعران به مسابقه میگذارد. عدهٔ زیادی از شاعران جوان و پیر از تهران و شهرستانها در آن شرکت میکنند. بهار نیز برای تفریح و با نام مستعار در این مسابقه شرکت میکند. بهار در کمال ناباوری در آن پنچم میشود![۵]
قلبی مهربان داشت
بهار که روح لطیف و طبعی سرشار داشت، خطاب به معشوقه خود مینویسد: «من در تمام عمرم، هیچ حیوانی را حتی مورچه (سوای حیوانات موزی و مضر) بهدست خود نکشته و نیازردهام. فقط یک روز بچه بچه بودم و با تنفگ به درخت خالی کردم. گنجشکی زبانبسته افتاده، سر او را بریدم و هنوز پشتم میلرزد که چرا و چطور چنان حرکت وحشیانه از من بروز نمود.» [۶]
دزدی که به خانه بهار آمد
دزدی به منزل بهار میرود و پس از دزدی فرار میکند. پس از دستگیری جوان دزد، بهار از او میپرسد: آقا چرا به منزل من برای دزدی آمدی؟ دزد جوان گفت: آقا در باغ باز بود، من آمدم و بعد هم از همان در بیرون رفتم. اثاثیهای را هم که دزدیدهام برمیگردانم. بهار دست در جیب میکند و مقداری پول به او میدهد و میگوید:این را بگیر و خواهش میکنم دیگر به منزل من نیا. [۷]
ترور بهار
بهار به دلیل آزادگی و مبارزات سیاسیاش زندگی پر تلاطمی داشت. پس از سقوط خاندان قاجار و به قدرت رسیدن «رضاشاه»، عمال حکومتی قصد کردند او را ترور کنند. زیرا او مخالف انقراض قاجار، روی کار آمدن رضاشاه و حکومت استبدادزدهٔ دیگری بود. اما در جریان علمیات ترور عمال حکومتی به اشتباه نماینده دیگری به نام «واعظ قزوینی» را شباهت ظاهری به بهار داشت ترور کردند. بهار از این ترور جان سالم به در برد و ناچار مدتی در خانه به سر برد تا اوضاع آرام شود.
زندانی شدن بهار
بهار به دنبال آزادیخواهی و فعالیتهای ضد حکومتی در دوران حکومت رضا پهلوی دو بار به اتهاماتی ناروا زندانی میشود. او از همین دوران زندان استفاده میکند و مثنوی «کارنامهٔ زندان»، غزل معروف «من نگوییم که مرا از قفس آزاد کنید»، قطعه معروف «شباهنگ» و چند قصیده دیگر را میسراید.
بهار در تبعید
بهار پس از سرنگونی «محمدعلی شاه» به فعالیتهای سیاسی خود ادامه میدهد؛ به این امید که با روی کار آمدن «احمدشاه» کارها دیگرگون میشود و پرچم آزادی و عدالت در کشور به اهتزاز در میآید. اما پس از گذشت مدتی امید اصلاح او از شاه جدید هم قطع میشود. عمال حکومتی در این دوره او را به همراه تنی چند، به تهران تبعید میکنند که بهار درباره آن میگوید: «هر چه آزادیخواهان بافته بودند، پنبه شد». [۸]
در نیمه عمر مجلس سوم که روسها قصد اشغال تهران را داشتند، آزادیخواهان مجبور به مهاجرت شدند. بهار جزو آنها بود اما در قم دستش شکست و به تهران بازگشت. پس از چندی حکومت وقت به اشاره روسها وی را با دست شکسته اول به خراسان و بعد به بجنورد تبعید کرد.[۹] البته بهار در دوره رضاشاه نیز با اینکه رسما از سیاست کناره گرفته بود، چهارده ماه از عمرش را در تبعید در اصفهان گذراند.
دیوانش اجازه انتشار نیافت
بهار در زمان رضا پهلوی دویست و هشت صفحه از دیوان خود را به طبع رسانید اما اجازه انتشار نیافت و از بین رفت. او درباره تجدیدطبع آن گفته است: قرب سیهزار از قصیده و غزل و قطعه و دوبیتی و مثنویات نیز دارم که پس از آن رنج و مشقت و ضبط و توقیف و اهانت و تخفیف دیگر دست و دلم به کر نرفت که طبع آن را تجدید کنم. [۱۰] زین رو دیوان بهار چند سال پس از مرگش در دو جلد توسط بازماندگانش به چاپ رسید.
دوستی عمیق بهار و قوامالسطنه
بهار، قوامالسلطنه را با لفظ "آقا" خطاب میکرد. دوستی عمیقی بین آنها جریان داشت. به گفته پروانه بهار، علاقه و احترام زیادی بین این دو مرد وجود داشت و همین رابطه روحی و دوستی پایدار باعث شد که بهار پست وزارت فرهنگ را در کابینه قوام قبول کند. اگرچه بعدها از این کار پشیمان شد. او تنها هفت ماه وزیر ماند و بعد استعفا داد یا مجبورش کردند استعفا دهد. همین مسئله باعث رنجش او از دوست دیرین شد. بهار این مسئله را در قطعه کوتاهی شرح داده است. [۱۱]
در گمنامی مینوشت
اوضاع استبدادزده کشور موجب شده بود که بهار بسیاری از مقالات خود را به نام مستعار "گمنام"، "یکی از رجال علم و ادب"، "م-ب"، "به قلم یکی از رجال"، "به قلم یکی از مطلعین"، "مدیر سیاسی" و "م.بهار" به چاپ برساند.
قصهٔ پر غصهٔ خانه بهار
پس از مرگ بهار، اوضاع خانواده او هم بدتر میشود. بهار حقوق بازنشستگی ندارد و همسرش مجبور میشود کتابخانه او را بفروشد. کتابهای خطی را مجلس میخرد و سایر کتابها را یک کتابفروش. مخارج سنگین باغ و خانه سودابه را پس از ماهها تحمل، از پای درآورد. مدتی مجبور میشود وسایل باارزش و بسیاری از ظروف و اشیای خانه را به فروش بگذارد. کمک ناچیزی هم از دولت میرسد اما کافی نیست. تا اینکه سودابه مجبور میشود اندرونی خانه که شامل حیاط و اتاقهای اطراف آن میشد را از باغ و بیرونی جدا کند و بفروشد تا با آن قروض خود را پرداخت کنند. پش از گذشت چند سال، همسر بهار بهاجبار و بهسبب بداحوالی اوضاع مالی، باغ و خانه و کتاهای باقیمانده را نیز میفروشد و دیگر اثری از میراث گرانبهای بهار باقی نمیماند. دولت میتوانست آن باغ و خانه و کتابهای بهار را خریداری کند؛ باغش پارک میشد، خانه، موزه و کتابخانهاش، کتابخانهٔعمومی. اما افسوس که حکومت پهلوی به سبب دشمنی با بهار این گنجینه گرانبهای علم و ادب ایرانی را نابود کرد. [۱۲]
نمیخواهم شاعر شوی
پدر بهار تمایل نداشت که فرزندش پی شعر و شاعری برود و بهخاطر اوضاع استبدادزده مملکت همواره محمدتقی را از آن نهی میکرد: «من نمیخواهم تو شاعر شده جای مرا احراز کنی. زیرا میدانم که وضع مملکت ایران تغییر کرده و مواجب به کسی نخواهند داد. و شعرا را مسخره خواهند کرد و تو ازین شعرائی که به گدائی گذران میکنند برتر خواهی شد. برو عقب کاسبی که در آن روزگار محتاج به دوست نشوی».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
فحشهای پدر
بهار در «زندگینامه خودنوشت» خود از اخلاق تند پدر میگوید که در اثر کشیدن تریاک و به هنگام اوقات تلخی به فرزندش فحش میداد. سرزنشهای پدر محمدتقی را «ضعیفالبنیه» و «ضعیفالنفس» کرده بود. «در کوچه و بازار اگر کسی مرا تخویف و تخفیف میکرد یا کتک میزد جرأت نداشتم که منهم معارضهبهمثل کرده او را بزنم و گو که زور من از او بیشتر بود. من گمان میکردم که اصلا زور و جرأت در من موجود نیست، ولی حالا که میبینم هم زور داشتهام و هم جرأت میدانم که آن بیزوری و کمجرأتی از اثر توسریها، کتکها و فحشهایی بوده است که به نام تربیت من، دوستان و مربیان من به من وارد میآوردند!» خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
عقربِ عهد پرویز
در سن پنجسالگی همراه پدر و مادر و خواهر و برادرش به کربلا میرود. شبی در بیستون توقف میکنند. باد چراغ را خاموش میکند. محمدتقی حس میکند چیزی از روی پای او و بعد دست مادر و سینه برادر کوچکش رد شد و رفت. چراغ که روشن شد عقرب بزرگی را دید که «از عقارب عهد پرویز» است. مادر فریاد میزند و عقرب با سنگ کشته میشود. او در همان دم، چنین میسراید:
به بیستون چو رسیدم یک عقربی دیدم | اگر غلط نکنم از لیفند فرهاد است |
پدر فراوان میخندند و پس از آن هرجا مینشیند برای خندان حضار شعر محمدتقی را با آبوتاب میخواند و افتخار میکرد که ماشاءالله پسرش دارای چنین طبعی است. [۱۳]
نفیسی: دیگر از این مرد جدا نشدم
سعید نفیسی از دوران دبیرستانش میگوید که چطور اشعار بهار را به یاد میسپرد. پس از هشت نه سال که دوره تحصیلش تمام میشود و از سفر اروپا برمیگردد، مانند بسیاری آرزوی دیدار بهار را در دل دارد که یکی از مشاهیر درجه اول آن دوران است و یکی از پرشورترین روزنامههای تهران یعنی نوبهار را مینویسد. پس از مدتی فرصت دیدار دست میدهد «در همین روزها بود که در مجلس میخواستند اعتبارنامه وی را رد کنند و برای این کار مخالفانش جزوهای از گفتار وی ترتیب داده و مطالبی از مقالاتش اقتباس کرده بودند که به زعم آنان بوی فکر میداد. باور کنید که خواندن این جزوه او را در نظر به مراتب بزرگتر از آن کرد که اشعارش کرده بود. از آنجا که میدانستم مرد بزرگی است در این گیرودار وارد شدم و از آن روز دیگر از این مرد بزرگ جدا نشدم».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کبوترهای بهار
پنجره اتاق بهار روی به باغ خانه باز میشد. در ته باغ لانه کبوتران محبوب بهار قرار داشت. دلبستگی خاصی به آنها داشت. عصرها آزادی کبوتران و پروازشان را در آسمان به تماشا مینشست. از آزادی و آرامش آنها لذت میبرد. پس از زندانی و تبعید شدن بهار به اصفهان، روزگار بر خانواده سخت میشود و سودابه همسرش مجبور میشود بسیاری از چیزها از جمله کبوترها را بفروشد و همراه بچهها به اصفهان برود. بهار پس از شنیدن خبر فروش کبوترها، خاموش میشود و غباری از افسردگی بر چهرهاش مینشیند. پس از رهایی از تبعید با صد شوق با خانواده به تهران بازمیگردد. در یک صبح زود که در باغ قدم میزند ناخوادگاه بهسوی لانه کبوترهای بهفروشرفته میرود، در کمال ناباوری صدای آن را میشنود که میغرند و میخوانند. شادی سراسر وجود بهار را دربرمیگیرد. از مشهدیاصغر باغبان پیر ماجرا را میپرسد. میگوید: وقتی خانم اینها را فروخت و پیش شما به اصفهان آمد، کبوترها خود بعد از چند روزی، کمکم برگشتند به لانهشان و دیگر نرفتند و کسی هم سراغشان نیامد. چشمان بهار پر از اشک شد و شادی در وجودش تهنشین شد. [۱۴]
بهار پدر همهٔ ایرانیها بود
بهار پس از دو هفته بیهوشی و تلاش دکترها برای بازگرداندن او به زندگی، بر اثر بیماری سل، رهسپار دنیای دیگر میشود. پروانه از ناباوریاش در غم از دست دادن پدر میگوید: «آن همه علم، هوش، استعداد و قدرت رفت». در کنار قبر پدر نشسته و با خود زمزمه میکند که دیگر پدر را نخواهد دید. سالهای آخر عمر چقدر به او نزدیک شده بود. او بهترین دوست پروانه شده بود. در این حال و هواست که یکی از دوستانش در گوش او میگوید: «خُب پدر همه میمیرند، تو باید به فکر بچهات باشی». در جواب میگوید: «او تنها پدر من نبود. پدر همهٔ ایرانیها بود و بلکه پدر همه فارسیزبانان دنیا بود».[۱۵]
زندگی و تراث
روز و روزگار بهار
۱۲۶۳: ش ۱۶ عقرب - (آبان) / ربيعالاول ۱۳۰۴ ه. ق / ۱۸۸۶ م در شهر مشهد در محله سرشور، به دنیا آمد.
۱۲۷۲: در ده سالگی سرودن شعر را آغاز کرد.
۱۲۷۹: در مشهد تحصیلات خود را در محضر ادیب نیشابوری (میرزا عبدالجواد) دنبال کرد.
۱۲۸۲: پدرش (ملکالشعراء صبوری) وفات یافت.
۱۲۸۳:در ۱۹ سالگی به مقام ملکالشعرایی رسید.
۱۲۸۴: مستزاد معروف خود را سرود با مطلع زیر: «با شَه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست****کار ایران با خداست»؛ در بیست سالگی وارد امور سیاسی شد و به صف مشروطهخواهان خراسان پیوست؛ اشعار سیاسی او در روزنامه نیمهمخفی خراسان، بدون امضاء یا با امضاء (م . ب) بهچاپ رسید که مورد توجه بسیاری قرار گرفت.
۱۲۸۵: اشعار سیاسی او در روزنامه طوس (به مدیریت میرزا هاشمخان قزوینی) منتشر شد و او را به شهرت رسانید.
۱۲۸۶: مثنوی "اندرز به شاه" را خطاب به محمدعلی شاه سرود، بدین مطلع: «پادشها چشم خرد باز کن****فکر سرانجام، ز آغاز کن»
۱۲۸۸: برای اولین بار در راه تشکیل «حزب دموکرات» در مشهد با حیدرخان عمو اوغلی ملاقات کرد؛ پنجشنبه بیست و یکم میزان (مهر) نخستین شماره روزنامه نوبهار را که ارگان «حزب دموکرات» مشهد بود در شهر مشهد منتشر کرد؛ به عضویت کمیته ایالتی حزب دموکرات خراسان درآمد؛ با نطقی که در اولین جلسه «حزب دموکرات»، در مسجد گوهرشاد ایراد کرد، شهر مشهد را تکان داد و «کینیاز دابیژا» (جنرال کنسول دولت تزاری) را به وحشت انداخت؛ انداخت.
۱۲۸۹: قصیده معروف «سوی لندن گذر ای پیک نسیم سحری» را خطاب به وزیر خارجه انگلستان (سر ادوارد گری) سرود.
۱۲۹۰: به دستور وثوقالدوله وزیر خارجه وقت روزنامه نوبهار پس از یکسال نشر در مشهد توقیف شد؛ قصيدهٔ «بوی خون ای باد از طوس سوى يثرب بَر» را در واقعه بمباران مسجد گوهرشاد و گنبد مطهر حضرت امام رضا (ع) - که از طرف روسهای تزاری به توپ بسته شد - سرود؛ دوشنبه ۴ قوس - (آذر ماه) روزنامه تازهبهار را در مشهد منتشر کرد که بیش از ۹ شماره انتشار نیافت و به دستور «کینیاز دابیژا» به دنبال نوبهار توقیف شد؛ به همراه نه نفر از دوستانش که اعضای کمیته «حزب دموکرات ایران» بودندٰ بنا به دستور «کینیاز دابيژا» از مشهد به تهران تبعید شد و در میان راه دزدان اموال او را به غارت بردند؛ ماجرای سفر خود را به نظم در آورد و استاد خود صید علیخان درگزی را ستود؛ هنگام تبعید، بین راه سبزوار - شاهرود، با حیدرخان عمو اوغلی و رفیقش ابوالفتحزاده ملاقات کرد و چون خود نتوانست به مشهد بازگردد، نامهای به شیخ جواد تهرانی نوشت که به هر وسیله باشد، تذكرهٔ عبور برای حیدرخان و دوستش تهیه کرده آنان را از مرز بگذراند. در این سفر حیدرخان پس از یک ماه توقف در مشهد، عازم لندن شد.
۱۲۹۲: در (دیماه) دوره دوم نوبهار را در شهر مشهد منتشر کرد؛ از طرف مردم کلات، سرخس و درگز به نمایندگی دوره سوم مجلس شورای ملی انتخاب شد.
۱۲۹۳: در (آذرماه) دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد.
۱۲۹۴: در( مردادماه) بخشی از تاریخ سیاسی افغانستان را نوشت و در روزنامه نوبهار سال چهارم را از شماره ۶۱ بهبعد منتشر کرد؛ در کابینه محمدولیخان سپهدار اعظم، به بجنورد تبعید شد و شش ماه در حالت تبعید به سر برد.
۱۲۹۴: در(آبانماه) روزنامه نوبهار او توقیف شد؛ مسأله مهاجرت پیش آمد و به قم مهاجرت کرد؛ به علت واژگون شدن درشکه، دست او در راه قم شکست و ادیبالممالک فراهانی قصیدهای را خطاب به بهار سرود با این مطلع: شکست دستی کز خامه بس نگار آورد****نگارها ز سر کلک زرنگار آورد»؛ «انجمن دانشکده» را در تهران بنیان گذاشت.
۱۲۹۶: سال ششم نوبهار را در تهران منتشر کرد؛ در (مرداد) سال ششم نوبهار او توقیف شد؛ در (مرداد) روزنامه زبان آزاد را سه روز پس از توقیف نوبهار منتشر کرد که ۳۵ شماره از آن منتشر شد؛ پنجشنبه ۹ عقرب روزنامه نوبهار که روز ۸ عقرب به دستور احمدشاه از توقيف خارج شده بود، مجددا منتشر شد؛ مطابق ۱۳۳۶ ه. ق/ ۱۹۱۷ م. مادر بهار (۱۴ سال پس از درگذشت پدرش ملکالشعراء صبوری) درگذشت؛ تاریخچه سه سالونیم جنگ (۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ م) یا بخشی از «تاریخ قاجاریه» را نوشت و در روزنامه نوبهار، سال ششم به چاپ رسانید.
۱۲۹۷: در (اردیبهشت) نخستین شماره «مجله دانشکده» را در تهران منتشر کرد که یک سال دوام یافت؛ قصيده معروف «بث الشكوى»، را به مناسبت توقیف روزنامه نوبهار سرود؛ با این مطلع: «تا بر زبر ری است جولانم»؛ رمان «نیرنگ سیاه» یا «کنیزان سفید» را نوشت و آن را در روزنامه ایران که در آن زمان مدیریتش با برادرش (محمد ملکزاده) بود، منتشر کرد.
۱۲۹۸: در (اسفندماه) نخستین شماره روزنامه نیمهرسمی ایران به مدیریت او انتشار یافت که مدت دو سال (تا سوم اسفند ۱۲۹۹) دوام بافت.
۱۲۹۹: در کابینه سید ضیاءالدین طباطبایی، در کودتا مدت سهماه در شمیران تحتنظر بود؛ «قصيده هيجان روح» را سرود با این مطلع «ای خامه دو تا شو و به خط مگذر»
۱۳۰۰: تا اوایل سال ۱۳۰۵ شمسی مدتی با جمعی دیگر از فضلای ایران در محضر درس «هرتسفلد» دانشمند آلمانی برای فراگرفتن زبان پهلوی حاضر شد؛ در مجلس چهارم از طرف مردم بجنورد به نمایندگی انتخاب گردید.
۱۳۰۱: قصيده معروف «دماوندیه» و «سکوت شب» را سرود؛ در (مهر ماه) روزنامه نوبهار هفتگی را در تهران منتشر کرد؛ تاریخچه «اکثریت در مجلس چهارم» را نوشت که قسمتی از آن را در روزنامه نوبهار هفتگی چاپ و به علتی از چاپ بقیه خودداری کرد.
۱۳۰۲: از طرف مردم (کاشمر) به نمایندگی مجلس پنجم انتخاب گردید؛ قسمتی از سرگذشت خود را به نظم درآورد، که مطلع آن این است: «یاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود»؛ مثنوی «جمهورینامه» را سرود. این مثنوی، اولینبار در روزنامه قرن بیستم به نام میزاده عشقی به چاپ رسید.
۱۳۰۳: هنگامی که بهار در مجلس نطق تندی ایراد کرد و قصد داشت از مجلس خارج شود، «واعظ قزوینی» مدیر روزنامه رعد قزوین که شباهتی به بهار داشت در جلو مجلس به جای او مورد اصابت گلوله قرار گرفت، و از پا در آمد. بهار در این باره قصیده «یک شب شوم» را به این مطلع سرود: ««شب چو دیوان به حصار قلکی راه زدند».
۱۳۰۵: در مجلس ششم به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد؛ چهار خطابه خود را خطاب به «رضاشاه پهلوی» سرود.
۱۳۰۶: قصيده معروف «فتح دهلی» را سرود.
۱۳۰۷: در دارالمعلمین به تدریس اشتغال ورزید؛ به علتی از کار سیاست کناره گرفت.
۱۳۰۸: یک سال به زندان مجرد افتاد. در این مدت چند قصیده و مسمط ساخت که در جلد اول ديوان او (چاپ اول) از صفحه ۴۸۵ تا ۵۰۰ مندرج است. درباره زندانی شدنش در غزلی اینچنین میگوید: «من نیم مسعود بو احمد ولی زندان من****کمتر از زندان نای و قلعه مندیش نیست».
۱۳۰۹: مثنوی مستزاد خود را خطاب به «صادق سرمد» سرود، که در آن، شیوه و سبک شعرای گذشته و معاصر خود را معلوم کرد.
۱۳۱۱: دیوان اشعار خوذ را به طبع رسانید، که پس از چاپ ۲۰۸ صفحه، از ادامه چاپ آن جلوگیری شد.
۱۳۱۱: روز ۲۹ اسفند بار دیگر به زندان افتاد که مدت پنج ماه به طول انجامید و شعر زیبای «شباهنگ» را به مطلع زیر «بر شو ای رایت روز از در شرق» و قصیده «هفت شین» را این مطلع سرود: «شد وقت آن که مرغ سحر نغمه سر کند****گل با نسیم صبح سر از خاک برکند».
۱۳۱۲: از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد؛ اندرزهای «آذر باد ما را اسفندان» را از پهلوی به پارسی برگردانید و به نظم کشید؛ قصيده معروف: «امشو در بهشت خدا وایه پندری» را به لهجه مشهدی سرود. متأسفانه تمام این قصیده در دیوان او به چاپ نرسیده، ولی همهٔ آن در مجله یغما چاپ شده است؛ سرودن «کارنامه زندان» را شروع کرد؛ «شاهنامه گشتاب با یادگار زریران» را از پهلوی به فارسی برگردانید؛ «شرح احوال فردوسی» را بر مبنای شاهنامه به رشته تحریر در آورد؛ قرارداد تصحیح «تاریخ بلعمی» را با وزارت فرهنگ امضاء کرد که این کتاب در سال ۱۳۴۵ شمسی، به همت روانشاد «محمد پروین گنابادی» از طبع خارج شد.
۱۳۱۳: «کارنامه زندان» را که در سال ۱۳۱۲ در زندان شروع کرده بود، در اصفهان به پایان رسانید؛ برای برگزاری جشن «هزاره فردوسی»، با وساطت مرحوم محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) و علیاصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت، از اصفهان به تهران فراخوانده شد؛ قصيده «آمال شاعر» را پس از بازگشت از اصفهان سرود؛ شعر «درینک واتر» شاعر انگلیسی را که در جشن «هزاره فردوسی» سروده بود به شعر فارسی درآورد؛ قصیدههای «آفرین» و «كل الصيد في جوف الفرا» را در «هزاره فردوسی» سرود؛ بار دیگر در دانشسرای عالی به تدریس ادبیات مشغول شد؛ «رساله زندگی مانی» را تألیف کرد.
۱۳۱۵: فروردین ماه مطابق ذیحجه ۱۳۵۴ ه. ق/ مارس ۱۹۳۶ م، سفری کوتاه به عزم گردش به طرف مازندران و گیلان رفت که رهآورد سفرش قصیده زیبای «سپیدرود» بود به این مطلع:«هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟****بر مرغزار ديلم و طرف سپیدرود»
۱۳۱۶: دوره دکترای ادبیات فارسی در دانشگاه تهران افتتاح شد و بهار عهدهدار تدريس بعضی از دروس آن گردید.
۱۳۱۸: کتاب «مجملالتواريخ و القصص» با تصحیح وی از طبع خارج شد؛ قصيدهٔ «دیروز و امروز» را سرود.
۱۳۲۱: ۳ اسفندماه روزنامه نوبهار را بار دیگر در تهران منتشر کرد که پس از انتشار ۱۰۲ شماره تعطیل شد؛ مقالهٔ معروف «از آن طرف راه نیست» را در چند شماره نوبهار یومیه به چاپ رسانید؛ جلد اول و دوم «سبکشناسی» یا «تاريخ تطور نثر فارسی» را منتشر کرد.
۱۳۲۲: شرح زندگانی «سید حسن مدرس» را نوشت و در روزنامه نوبهار منتشر کرد؛ انجمن روابط فرهنگی ایران و اتحاد جماهیر شوروی در تهران تشکیل شد و بهار از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶ مدتی ریاست کمیسیون ادبی آن انجمن را به عهده داشت؛ رسالهای با عنوان «در آرزوی مساوات» را نوشت که در چند شماره نوبهار به طبع رسید.
۱۳۲۳: جلد اول «تاریخ احزاب سیاسی با انقراض قاجاریه» را که در سال ۱۳۲۱ - ۱۳۲۲ تألیف کرده بود، چاپ و منتشر کرد.
۱۳۲۴: هنگام زمامداری احمد قوام (قوامالسلطنه) عهدهدار وزارت فرهنگ شد؛ ۵- ۱۳۶۴ ه. ق برابر با ۶ - ۱۹۴۵ ، با هیأتی برای شرکت در برگزاری جشن ۲۵سالگی تشکیل حکومت آذربایجان شوروی رهسپار باکو شد؛ قصيده معروف «هدیه باکوه» را سرود که رهآورد سفر اوست به آذربایجان شوروی؛ سفر کوتاهی از تهران به مشهد داشت؛ بخشی از کتاب «جوامعالحکایات و لوامعالروايات» عوفی به تصحيح وی، از طرف وزارت فرهنگ انتشار یافت؛ «شرح زندگی لنین» را نوشت، که در مجله پیام نو، سال دوم، شماره سوم، بهمنماه ۱۳۲۴ به طبع رسیده است؛ ریاست نخستین کنگره نویسندگان ایران را که از طرف انجمن روابط فرهنگی ایران با اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شده بود، به عهده گرفت.
۱۳۲۵: با احمد قوامالسطنه همکاری کرد و حزب «دموکرات ایران» را تأسیس کرد؛ از مقام وزارت فرهنگ احمد قوام کناره گرفت؛
۱۳۲۶: جلد سوم «سبک شناسی» یا «تاریخ تطور نثر فارسی» را به چاپ رسانید؛ در دوره پانزدهم قانونگذاری مجلس به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد؛ برای معالجه سل، از تهران رهسپار سوییس شد.
۱۳۲۷: هنگامی که در سوییس مشغول معالجه بود، مکاتبهای با «ادیبالسلطنه سميعی» دارد که معروف است.
۱۳۲۸: اردیبهشتماه، از سفر استعلاجی خود از سوییس به ایران بازگشت؛ قصیده «یک صفحه از تاریخ» را سرود بدین مطلع:جرم خورشید چو از حوت به برج بره شد»
۱۳۲۹: «جمعیت ایرانی هواداران صلح» را در تهران تشکیل داد؛ دولت پاکستان رسما از وی دعوت کرد تا سفری به پاکستان کند، به علت بیماری نتوانست به این سفر برود؛ یکم اردیبهشت، سفارت پاکستان، مجلس یادبودی برای «محمد اقبال لاهوری» تشکیل داد و بهار عهدهدار ریاست آن مجلس بود و سخنرانی گرمی درباره اقبال ایراد کرد؛ یکم اسفند، پیامی به دانشجویان فرستاد؛ قراردادی بست که «سبکشناسی شعر فارسی» را نیز بنویسد و وزارت فرهنگ اقدام به چاپ آن نماید. بخشی از آن کتاب را نوشت و متأسفانه بیماری نگذاشت که به ادامه کار بپردازد. نیز مرگ مجال نداد که کار شروع کرده را به پایان برد. آن قسمت نوشته شده که خود به وزارت فرهنگ تحویل داده بود، در سال ۱۳۴۲ شمسی به کوشش آقای «علیقلی محمودی بختیاری» به نام «سبکشناسی» يا «تطور شعر فارسی»، بخش یکم، دفتر چهارم، در ۱۱۲ صفحه از طرف مؤسسه مطبوعاتی علمی منتشر شد؛ در تابستان، آخرین اثر خود قصيدهٔ «جغد جنگ» را سرود و برای همیشه دفتر اشعار خود را در هم پیچید. اين قصیده اولینبار در روز یکشنبه ۱۳ اسفند ماه (۲۵ ج ۱، ۱۳۷۰ ه. ق و سوم مارس ۱۹۵۲ م) در روزنامه مصلحت به چاپ رسید؛ سه شنبه ۲۹ اسفند، پیامی به جوانان ایران فرستاد.
۱۳۳۰ روز اول اردیبهشت، مطابق با ماه رجب ۱۳۷۰ ه. ق./ ۲۱ آوریل ۱۹۵۱ م، ساعت ۸ صبح، در خانه خود در خیابان ملکالشعراء بهار، خیابان تختجمشید بدرود زندگی گفت؛ دوم اردیبهشت ماه، مطابق با ۱۶ ماه رجب ۱۳۷۰ ه. ق/ ۲۲ آوریل ۱۹۵۱ م، بعدازظهر جنازه او را از مسجد سپهسالار تا چهارراه مخبرالدوله، بر سر دست بردند و ساعت ۴ بعدازظهر همان روز او را در شمیران در باغ آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپردند.
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
بهار ۱۳ ربیعالاول ۱۳۰۴ هجری قمری، مصادف با جمعه ۱۹ آذر ۱۲۶۵ هجری شمسی در شهر مشهد زاده شد و تا روز اول اردیبهشت ۱۳۳۰ شمسی زندگی پر تلاطم و پرفرازونشیبی را تجربه کرد. خود میگوید: «پدرم، تاریخ ولادت مرا در روز ۱۳ ربیعالاول سنه ۱۳۰۴ هجری معین کرده است.» خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
میرزا محمدکاظم پدر ادیب بهار متخلص است به صبوری؛ شاعر و انسانی روشنفکر. به اهل خانه سخت نمیگرفت و سعی میکرد برخلاف رسم زمانه، با آنها دمخور شود: «پدرم غالب اوقات که بهخانه میآمد مینشست و با ما صحبتهای علمی و ادبی و تاریخی میداشت و دارای این عقیده نبود که با زن و بچه نباید صحبت کرد. با ما صحبت می کرد و همان صحبتهای او بر مدارج معلومات مادرم و من میافزود». خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
پدر، نخستین معلم بهار
بهار به لطف پدر از همان بدو کودکی با ادبیات عربی و فارسی آشنا شد.میرزا محمدکاظم صبوری با تحصیل ادبیات و زبانهای عربی و فرانسه و فقه و حکمت، یکی از فضلای مشهور خراسان بود. در سرودن قصیده به قدری استاد و توانمند بود که از سوی «ناصرالدین شاه قاجار» فرمان ملکالشعرائی آستان قدس را دریافت میکند.
میرزا محمدکاظم برای اهل خانه از نوادر و حکایتهای عرب و شعرهای فارسی و عربی میگفت. وقتی ترجمه آثار «الکساندر دوما» ادیب معروف فرانسوی به فارسی ترجمه شد، آن را تهیه کرد و هر شب آن را با صدای بلند میخواند: «وقتی هم خسته میشد به مادرم میداد و او هم قدری میخوند. بعد از شام خوردن باز هم میخواندند و میخوابیدند».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد مادر بهار از یک خانواده بازرگان اهل گرجستان بود که در بحبوحه جنگهای میان روس و ایران به دست «عباس میرزا نائبالسلطنه» به اسارات درآمد و مسلمان شد.
بهار و مکتبخانه
محمدتقی را از سن پنجسالگی به مکتبخانه فرستادند. او در زندگی خودنوشتش به طور کامل شرح این دوران را بیان کرده است. هنوز دهسال بیشتر نداشت که معلم پیر مکتبخانه را با آن شلاق سیمی دردآورش هجو میکرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
طبعِ شکوفای بهار
بهار از هفت سالگی شعر گفت. روزی در حیاط خانه بازی بود و زیر لب شاهنامه را زمزمه میکرد ناگهان بیتی به این صورت درآمد:
تهمتن بپوشید ببر بیان | بیامد به میدان چو شیر ژیان |
کمی تعجب کرد اما گویی که دنیا را به او داده باشند، خوشحال شد و رفت آن را در حاشیهٔ کتاب شاهنامه نوشت. فردای آن روز پدرش شعر را خواند و ده تا پول سیاه به او جایزه داد. شعرهای بعدی و جوایز آن، محمدتقی را به شاعری علاقمند کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دریافت عنوان ملکالشعرایی
از همان هفتسالگی به شعر و شاعری روی آورد. بهتدریج در شاعری چنان توانا و نیرومند شد که حسادت شدید دیگران را برانگیخت تا جاییکه اشعار او را سرودهٔ پدرش میدانستند. اما بهار بارها بدیههسرایی کرد و امتحان شاعری خود را پس داد. در نهایت با سربلندی از آزمونهای دشوار شاعری بیرون آمد و همگان را واداشت به طبع فوقالعاده او در شاعری و نبوغ کمنظیرش اعتراف کنند.
بهار پس از مرگ پدر به دستور «مظفرالدین شاه قاجار» عنوان «ملکالشعرایی آستان قدس رضوی» را از آنِ خود کرد.
همسر بهار؛ بانویی مدیر و مدبر
سودابه صفدری پس از ازدواج با بهار، نام اول خود را به بهار تغییر میدهد. فرزندان او را در خانه "بهار جون" صدا میزدند. زنی مدیر و مقتدر بود که اداره همه امور خانه و زندگی بهار و فرزندان را به عهده داشت. پروانه میگوید: حالا که به گذشته فکر میکنم بیشتر به فداکاری و سکوت و مقاومت مادرم پی میبرم. پدرم نه از قیمت خاکه زغال و هیزم و برنج و روغن خبر داشت و نه از بالا رفتن قیمتها. او حقوقش را در آخر ماه یک جا در اختیار مادرم میگذاشت و او بود که با آن درآمد، که زیاد هم نبود باید زندگی را میچرخاند. [۱۶]
فرزندان بهار
مَلک، شش فرزند دارد: هوشنگ، ماهملک، ملکدخت، پروانه، مهرداد و چهرزاد. آنها زیر سایهٔ پدر و مادری باسواد و آزادیخواه بالیدند. پروانه رابطه نزدیکی با پدرش به ویژه در سالهای واپسین زندگی بهار داشت. همین نزدیکی به پدر او را آزاده و جستوگو و عاشق ایران بار آورده بود. هوشنگ در آمریکا تحصیل کرد. او بنیانگذار شعبه دانشگاه نیویورک در ایالت نیویورک بود. مهرداد ایرانشناسی برجسته بود.
منشور اخلاقی بهار برای پروانه
پروانه، بودن در کنار پدر آنهم در سالهای پایانی عمر در سوئیس را یکی از خوشبختیهایش در زندگی میداند و «راه درست فکر کردن» و «آزادی» را بهترین و مهمترین ثروت خانوادهاش نوصیف میکند. میگوید:افکار و فلسفهٔ پدر در مقابل مشکلات و ناراحتیها، بزرگترین مدرسه برای اوست. «در تمام قدمهای زندگی به دیوان پدرم رجوع کرده و میکنم». [۱۷] وقتی ناگواریها او را از پای درمیآورد این شعر پدر را زمزمه میکرد:
زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو | نیست هنگام تأمل بیدرنگ آماده شوخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه |
پدر همواره توصیه میکرد قدر زمان و فرصتها را بداند.
فرصت نده از دست چو وقتی به کف افتد | کاین مادر اقبال همه ساله نزایدخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه |
در سوئیس به هنگام پرستاری از پدر در بیمارستان از پدر میشنود: «هیچگاه در هیچ موقعیتی مگذار که دیگران با وسوسههای دروغ روح تو را آزرده کنند و هیچچیز در دنیا ارزش آن را ندارد که انسان روحش را بفروشد». [۱۸]
نخلی که قد افراشت به پستی نگراید | شاخی که خم آورد دیگر راست نیایدخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه |
در زندگی به پروانه آموخت: به هر کاری دست میزنی با حقیقت برابر باشد ولو اینکه با شکست روبهرو شوی. هیچوقت دروغ نگو و لو به دشمنانت:
سخن بزرگ شود، چون درست باشد و راست | کس ار بزرگ شد از گفتهٔ بزرگ، رواست[۱۹] |
یا جای دیگر میگوید:
مکن گوش هرگز به مرد دروغ | که در گفتههایش نبینی فروغ[۲۰] |
بیماری بهار
بهار به سبب بیماری سینه و سل مجبور میشود برای معالجه در سال ۱۳۲۶ به سوئیس برود. برای مدتی حال او تا اندازی بهبود مییابد اما پس از اطمینان از عدم درمان بیماریاش در اردیبهشت ۱۳۲۸ به ایران بازمیگردد. آخرین فعالیت اجتماعی او، عهدهداری ریاست جمعیت هوادارن صلح بود.
دلبستگی بهار به ایران و فرهنگ و رسوم مردم ایرانیان
بهار شیفته و دلبستهٔ فرهنگ ایران، مردم و آداب و رسوم سرزمین خود بود. این را میتوان از لابهلای صدها مقالاتش که در پیرامون شناخت ادب و فرهنگ ایران نگاشته، دریافت؛ از مقالاتی چون شرح احوال فردوسی، نوروز و مهرگان، تذهیب و نقاشی در ایران و... او از بازیهای خراسان با شور و شوق یاد میکند، همچنان که از اشعار محلی کردی و سایر جلوههای زندگی مردم ایران. در یکی از سخنرانیهایش میگوید:«توده حقیقی این ملت ما و شما نیستیم، بلکه توده حقیقی ما برزگران و دهقانان و مردم شهرستانها هستند...» [۲۱] علاقهٔ او به زبان و ادبیات پهلوی و مطالعه و فعالیت در این زمینه، تبلور دیگری است از شیفتگی فراوانش به ادب و فرهنگ این مرزوبوم.
بهار بیآنکه دمی از آموختن خسته شود، زبان پهلوی را نزد «هرتسفلد آلمانی» آموخت و پس از آنها متونی را از پهلوی به فارسی برگرداند. این همت نستوه، نشانگر علاقهٔ او به شناسایی و شناساندن ادب و فرهنگ و تاریخ ایرانزمین است.
فرودسی از نظرگاه بهار
اهل تقلید نیست
بهار اهل تقلید نیست و تا جایی که میتواند از تتبع و تقلید پرهیز میکند.
«محشر خر» از سرودههای زیبای بهار در انتقاد به گروهی است که بازیچه یکعده از سیاسیون در دوره چهارم مجلس شورای ملی (حدود ۱۳۰۱ و ۱۳۰۲ ش) شده و تحتتأثر سردستهٔ خود برای مخالفاین «مردهباد» و برای موافقان نعرههای «زندهباد» نثار میکردند.
- محشر خر گشت طهران، محشر خر «زندهباد»
- خرخری ز امروز تا فردای محشر «زندهباد»
- روح نامعقول این خرْ مردهملت، کز قضا
- هست هر روزی ز روز پیش خرتر، «زندهباد»
- اندرین کشور که تا سرزندگان یکسر خرند
- گر خری تیزی دهد گویند یکسر «زندهباد»
- اسب تازی گر بمیرد از تأسف، گو بمیر
- اندر آن میدان که گویند ابلهان خر «زندهباد»
- راهآهن گر بخواهی مردهات بیرون کشند
- در چراگاه وطن، گو اسب و استر «زندهباد»
- در محیطی کامتیازی نیست بین فضل و جهل
- آن مکرر «مردهباد» و این مکرر «زندهباد»
- گر کسی گوید که حیدر قلعهٔ خیبر گرفت
- جای حیدر جملگی گویند، خیبر «زندهباد»
- ور کسی از خولی و شمر و سنان مدحی کند
- جملگی گویند با اصوات منکر، «زندهباد»
- آنکه گوید «مردهباد» امروز در حق کسی
- رشوتی گر داد گوید روز دیگر «زندهباد»
- از پی تغسیل و دفن مردمان زندهدل
- مردهشو در این محیط مردهپرور «زندهباد»
- در گلستانی که بلبل بشنود توبیخ زاغ
- راح و ریحان «مردهباد» و خار و خنجر «زندهباد»
- مردم دانای سالم، مرده و اندر عوض
- دولتِ زشتِ ضعیفِ زردپیکر «زندهباد» [۲۳]
- محشر خر گشت طهران، محشر خر «زندهباد»
روح انتقادی دارد
روح انتقادی یکی از خصیصههای شخصی بهار است که در نوشتههایش موج میزند. این روحیه را در شاعری، روزنامهنگاری، سیاست و استادی او میتوان دید. نقد او بر ترجمان البلاغه تصحیح «احمد آتش» یا نقد یکی از نوشتههای عباس اقبال از این نمونههاست. [۲۴]
سیاستمداریِ بهار
بهار از چهاردهسالگی به اتفاق پدر در مجامع آزادیخواهان حاضر میشود و از این راه دل به آزادی و مشروطیت میبندد. پس از درگذشت پدر، در بیست سالگی به جرگه مشروطهخواهان میپیوندند.
در مشهد، انجمنی بهنام «سعادت» تاسیس میشود که بهار به آن راه مییابد؛ مقارن با «استبداد صغیر»، کودتای «محمدعلی شاه» و «گلولهباران مجلس». پس از آن با هممسلکان خود روزنامه «خراسان» را با نام مستعار «رئیس الطلاب» راهاندازی میکند. نخستین اشعار وطنی بهار در این روزنامه منتشر میشود.
بهار و نمایندگی مجلس
بهار چندین بار به نمایندگی مردم خراسان و تهران و بجنورد در مجلس شورای ملی انتخاب میشود. در دوره سوم به نماینگی از مردم «درهگز» و «سرخس» در مجلس سوم حضور مییابد و در دوره چهارم به نمایندگی از مردم بجنورد. در همین دوره است که با «سیدحسن مدرس» در مجلس همسو و همراه میشود. بهار به سبب اقبال و اعتبارش در بین عامه مردم بهواسطه بسیاری از اشعار وطنیاش که هماهنگ با نیازهای مردم بود، در دوره پنجم و ششم مجلس نیز از شهر تهران در مجلس حضور مییابد.
او در زمان پهلوی دوم و در دورهٔ پانزدهم مجلس شورا نیر از تهران انتخاب میشود. اما بیماری مانع از حضور فعال او در مجلس میشود.
بهار، ناشر چند روزنامه آزادیخواه
بهار در همان بحبوحه انقلاب مشروطیت در سال ۱۳۲۸ ق و پس از برکناری «محمدعلی شاه» به عضویت «حزب دموکرات ایران» درمیآید و روزنامه «نوبهار» را دایر میکند که ناشر افکار و سیاستهای این حزب است و علیه فعالیتهای روس در ایران مینویسد. «نوبهار» با فشار روسها متوقف میشود و به جای آن «تازهبهار» را تأسیس میکند. آن هم بعد از مدتی متوقف میشود. البته روزنامهٔ «نوبهار» پس از سقوط حکومت رضاشاه و باز شدن فضای سیاسی برای مدتی منتشر میشود.
بهار در کسوتِ وزیری فرهنگ
در زمان نخست وزیر احمد قوام (قوامالسلطنه) در سال ۱۳۲۴ش بهسبب دوستی عمیقی بهار با قوام، پذیرفت که وزیر فرهنگ (آموزش و پروزش فعلی) شود. خود مینویسد: «آخر وزیر شدم و ای کاش که آقای قوام مرا به وزارت دعوت نمیکرد و آن چند ماه شوم را که بیهیچ گناه و جرمی در دوزخم افکنده بودند، نمیدیدم».[۲۵] دوران وزات او چند ماهی نپایید و به دنبال وقایع آذربایجان استفعا داد.
اشعار سیاسی بهار
یکی از وجوه غالب در اشعار بهار است. دو عنصر «وطنپرستی» و «آزادی» نمود فراوانی در دیوانش دارد. بهار مسمطی با عنوان «ایران مال شماست» را در سال ۱۲۹۰ به هنگامی که دولت روس تزاری به ایران اولتیماتوم داد و انقلاب شروع شد، در مشهد سرود و در روزنامه نوبهار منتشر کرد.
های ای ایرانیان! ایران اندر بلاست | مملکت داریوش دستخوش نیکولاست | |
مرکز مُلک کیان در دهن اژدهاست | غیرت اسلام کو؟ جنبش ملی کجاست؟ | |
برادران رشید! اینهمه سستی چراست | ایران مال شماست، ایران مال شماست[۲۶] |
مظفرالدین شاه پس از اعطای مشروطیت، در دل ملّیون و مشروطهخواهان ایران جای گرفت و شعرای مشروطهخواه از جمله بهار او را مدح کردند.
ایا نسیم صبا ای بَرید کارآگاه | ز طوس جانب ری این زمان بپیما راه | |
ببر پیامی از چاکران درگه قدس | به آستان مَلِک شهریار کارآگاه | |
بِهین شّهنشه والاتبار ملکستان | خدایگان سلاطین مظفرالدین شاه | |
شَه مبارک فال و مَه همایونفر | خدیو چرخ برین خسرو ستاره سپاه | |
ز دست معدلتش پای ظلم شد در بند | زپای تختگهش دست جور شد کوتاه[۲۷] |
بهار در یادداشتی مینویسد: این قصیده در سن هیجدهسالگی بلافاصله پس از فوت مرحوم صبوری ملکالشعرا پدرم گفته شد و به تهران ارسال گشت و مرحوم مظفرالدین شاه یکصد تومان صله و فرمان ملکالشعرائی آستان قدس رضوی را برایم فرستاد.
***«عدل مظفر»***
کشور ایران ز عدل شاه مظفر | رونقی از نو گرفت و زینتی از سر | |
عدل مَلک مُلک را فزود و بیاراست | روزافزون باد عدل شاه مظفر | |
پادشه دادگر مظفر دین شاه | خسرو روشندل عدالتگستر[۲۸] |
بهار این قصیده را به هنگام تهیه مقدمات انتخابات اولین دوره مجلس شورا سرود.
سرودهٔ***«کار ایران با خداست»***
با شَه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست
کار ایران با خداست
مذهب شاهنشه ایران ز مذهبها جداست
کار ایران با خداست
شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست
مملکت رفته ز دست
هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا بپاست
کار ایران با خداست
هر دم از دریای استبداد آید بر فراز
موجهای جانگداز
زین تلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست
کار ایران با خداست[۲۹]
در اواخر سلطنت مستبدهٔ محمدعلیشاه قاجار در سال ۱۲۸۶ ش، نظر به کینهجوئیهای او با مشروطهخواهان، بهار قصیدهٔ مستزادِ با عنوان «کار ایران با خداست» را در مشهد سرود و در روزنامهٔ «نوبهار» منتشر کرد.
خانهنشینی بهار
با آغاز حکومت رضاشاه، عرصه برای فعالیتهای سیاسی امثالِ بهار تنگ میشود. با تنگدستی و مشکلات مالی که داشت لحظهای دست از تلاش برای اعتلای وطن برنداشت و خود را به دل دریای تحقیق و پژوهش سپرد. خود مینویسد: «من پس از ختم مجلس ششم به میل و رغبت از مداخله در سیاست کناره گرفتم. باری مجلس تمام شد و حسبالامر شاه قرار شد که من و آقای «تقیِزاده» به خدمات فرهنگی مشغول باشیم. من تدریس «تاریخ ادبیات ایران قبل از اسلام» تا امروز عهدهدار شدم و یک سال هم در «دارالمعلمین عالی» (تربیت معلم کنونی) درس دادم و در ضمن به تصحیح تاریخ سیستان، تاریخ طبری، مجملالتواریخ و جوامعالحکایت و تألیف کتب درسی دیگر مانند سبکشناسی در تاریخ تطور نثر دری پرداختم و در دانشگاه به تدریس همین علم که از ابتکار شخص من بود، اشتغال یافتم». [۳۰]
نامهنگاری بهار
نامههایی که بهار نوشته، بازتاب مرام فکری و عقاید سیاسی، اجتماعی، علمی و ادبی بهار در طول زندگی پر فرازونشیب او در یکی از پرتلاطمترین دورههای سیاسی و اجتماعی معاصر ایران است. نامههای ملکالشعراء بهار بهکوشش علی میرانصاری، در سال ۱۳۷۹ توسط انتشارات سازمان اسناد ملی ایران بهطبع رسیده است.
بخش مهمی از این نامهها، نوشتههای بهار به سودابه معشوقهاش است که هنوز به وصال او نرسیده و حتی او را ندیده اما سخت شیفته اوست که این دلدادگی را میتوان در جایجای این نامهها دید. در نامهای مینویسد:
« | عزیزم سودابهٔ شیرینم؛ مسقطیهای مرحمتی چقدر لذیذ بود و چه اندازه لطیف. همیشه شیرینکام باشید... انشاءالله بهزودی در خانهٔ خودمان خواهیم بود و از دیدار یکدیگر بهرههای کافی خواهیم برد. هیچوقت هم از یکدیگر قهر نخواهیم کرد. قربانت خودم. از دور دستت را میبوسم.[۳۱] | » |
در جایی دیگر مینویسد:
- قربانت برم، عزیز جانم. اگر بدانید چقدر خجل و شرمسارم که چند روز است از کثرت گرفتاری، موفق نشدهام شرح حالی به حضورت عرض نمایم. تا ته دل و قلبم میسوزد و تا عمر دارم از عهدهٔ خجلت و شرمساری برنخواهم آمد... عزیز نوشتهاید ضعیف شدهاید. خدا نکند شما ضعیف بشوید زیرا شما باید مرا هم از ضعف و خستگی خلاص فرموده، مواظبت فرمائید. چرا خودتان را ضعیف میکنید. اگر تقصیر مزاج است فورا معالجه کرده و یا تقویت کنید.اگر از غصه و خیالات است. شما چه غصه و خیالاتی دارید که ضعیف بشوید. از طرف من که بحمدالله نباید گلهمند شوید و دلنگرانی داشته باشید. از طرف فامیل خودتان هم چه دلتنگی میتواند باعث ضعف و کسالت شما بشود و مخصوصا استدعا دارم هیچوقت غصه نخورید...[۳۲]
یا مینویسد:
- «سودابهٔ جانم؛ نمیدانم چه بنویسم. یک شعری در آخر مراسله نوشته و دوباره آن را سیاه کردم. از بس با هم کم صحبت کردهایم. اخلاق هم را نمیدانیم. این است که با کمال تأسف از دور صورت ماهت را میبوسم و دست نازنینت را فشار میدهم...» [۳۳]
فرزندان بهار، رضاشاه و شخصیتهای سیاسی و ادبی چون محمدعلی فروغی، محمدعلی جمالزاده، علیاصغر حکمت، مجتبی مینوی و امیرجلیل مژدهی از جمله افرادی هستند که بهار به آنان نامه نوشته است.
نامه بهار خطاب به دخترش ملکدخت
- «مَلی عزیزم، قربانت میروم. کاغذ پر از شِکوه و شکایت در لف پاکت بهار جان زیارت شد. عزیزم من به تمام کاغذهای شما، جواب نوشتهام و یک کاغذ شما را بیجواب نماندهام و حق گله ندارید. حالا اگر خودتان کاهلی کرده، کاغذ ننوشتهاید، گناه من چیست؟... عزیزم من بین بچههایم ابدا فرقی قائل نیستم و اگر فرقی میگذاشتم، البته تو را در روی چشم راستم میگذاشتم. اما بدان که همه شماها نور چشمان منید. به خدا قسم همه را از جان و دل دوست دارم...» [۳۴]
زمینهٔ فعالیت
سیاست، سرودن شعر، روزنامهنگاری، پژوهشگری، ترانهسرایی و نامهنگاری از عمده فعالیتهای بهار در طول زندگیش است.
یادمان و بزرگداشتها
- برگزاری شب «ملکالشعراء بهار» بهمناسبت یکصدوبیستمین سالگرد تولد او از سوی مجله بخارا در آبان ۱۳۸۵. در این مراسم اعضای خانواده بهار نیز حضور داشتند.
- برگزاری مراسم نکوداشت بهار در یونسکو در سال ۲۰۰۱.
- برگزاری كنفرانس بزرگداشت بهار در بهار ۱۳۹۴ در پاريس.
- برگزاری اولین همايش ملی و مراسم نكوداشت ملكالشعراء بهار در اول ارديبهشت ۱۳۹۵ در کاشان.
- برگزاری همایش ملی ملک الشعرا بهار در مشهد در آبان ۱۳۹۶.
اشعار و تصنیفهای مردمی و ماندگار بهار
برخی از اشعار بهار در میان مردم از شهرت فراوانی برخوردار است. قصایدی چون «دماوندیه»، «ای وطن من» با مطلع «ای خطه ایران مِهین ای وطنِ من»، «رنج و گنج» با مطلع «برو کار کن مگو چیست کار****که سرمایهٔ جوانیست کار» از ایندست هستند.
تصنیفهای او نیز درخشندگی و ماندگاری فراوانی در میان عموم مردم یافته است؛ از آن جملهست: تصنیف «مرغ سحر»، «به اصفهان رو»، «ز من نگارم»، «ای چرخ»، «عروس گل»و ... .
تصنیفهای زنده و مردمی بهار با مضمونهای ملی، سیاسی، اجتماعی عاشقانه بارها توسط خوانندگان مطرح کشور از جمله «محمدرضا شجریان»، «ایرج بسطامی»، «علیرضا قربانی»، «شهرام ناظری» و بسیاری دیگر خوانده شده است.
***مرغ سحر***
مرغ سحر ناله سرکن
- داغ مرا تازهتر کن
- زآه شرربار این قفس را
- داغ مرا تازهتر کن
برشکن و زیر و زبر کن
- بلبل پربسته زکنج قفس درآ
- نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا
- بلبل پربسته زکنج قفس درآ
وز نفسی عرصه این خاک توده را
- پرشرر کن
- ظلم ظالم، جور صیاد
- پرشرر کن
آشیانم داده بر باد
- ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!
- شام تاریک ما را سحرکن...
***ز من نگارم خبر ندارد***
ز من نگارم خبر ندارد
به حال زارم نظر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من خبر ندارد
کجا رود دل که دلبرش نیست
کجا پرد مرغ که پر ندارد
امان از این عشق فغان از این عشق
که غیر خون جگر ندارد...
***شمع رخ تو بال و پر من***
رحمی که بسوخت عشق تو مرا
چندان که نماند خاکستر من
ای مرغ سحر این نامه ببر
نزد صنم گل پیکر من
لیلای منی مجنون توام
من بندهٔ تو تو سرور من
دل شد ز غمت چون قطرهٔ خون
وز دیده چکید در ساغر من...
در نگاه دیگران
دهخدا
به حقکه بعد از عنصری، چون بهار در شعر فارسی نیامد و نخواهد آمد.[۳۵]
این نظر دهخدا درباره بهار است.
سعید نفیسی: مرگ بهار، زیان بزرگی برای شعر فارسی بود
« | نفیسی همانطور که مرگ صادق هدایت را برای «نثر فارسی» ناگوار میداند، مرگ بهار را برای «شعر فارسی» زیان بزرگی میداند و میگوید: این مرد بزرگ بود و بزرگ زیست و بزرگ از جهان رفت و پس از مرگ نیز بزرگ خواهد ماند[۳۶]. | » |
ذبیحالله صفا: رکن تکامل صوری و معنوی نظم و نثر بود
صفا، بهار را «بزرگترین گویندهٔ پارسی در چند قرن اخیر از تاریخ ادبی ایران» میداند و میگوید: «او مسلما یکی از ارکان تکامل و تحول صوری و معنوی نظم و نثر در دوران معاصر است... به خلقِ ترکیبات جدید و یا وارد کردن بسیاری از لغات متروک لهجههای کهن و احیای آنها در آثار خود توفیق یافت و این راهها به غنی کردن زبان پارسی یاری فراوان کرد.» [۳۷]
جلالالدین همایی: مَلک استاد مسلم نظم و نثر است
همایی، مَلک را استاد مسلم نظم و نثر فارسی توصیف میکند که در دوره اخیر کمتر نظیر داشته و در عصر خود به شاعری، خاصه در قصیدهسرایی به سبک اساتید پیشین، یگانه و بیمانند بود. [۳۸]
محمدرضا شفیعی کدکنی: از پرفروغترین شعلههای قصیدهسرایی است
کدکنی معتقد است: بهار یک استثناء است و معیار سنجش او بافت تاریخی یک نسل و یک قرن نیست؛ باید او را در زنجیرهٔ تاریخ هزار و دویست سالهٔ شعر فارسی و با بزرگانی از نوع منوچهری، فرخی، مسعود سعد، خاقانی و ناصرخسرو مقایسه کرد... بهار یکی از پرفروغترین شعلههای قصیدهسرایی در طول تاریخ ادبی ما است و بیهیچ گمان، از قرن ششم بدین سوی، چکامهسرایی در عظمت او نداشتهایم.[۳۹]
یحیی آرینپور
آرینپور معتقد است: «اشعار بهار در این دوره (مشروطیت) بسیار پرشور و گروم و صمیمی است و استادی و هنرمندی گوینده، سخن او را در ترازی بالاتر از آثار همهٔ شعرای عهد انقلاب مشروطه قرار میدهد. امتیاز بزرگ بهار در آن است که با وجود پیوستگی به مکتب شعری قدما توانسته است شغر خود را با خواستههای ملت هماهنگ سازد و ندای خود را در مسائل روز و حوادثی که هموطنان وی را دچار اصظراب و هیجان ساخته بود، بلند کند.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پوشش بهار
سعید نفیسی اولین برخودش با بهار را اینگونه توصیف میکند: قامت بلند کشیده وی زیر دستار سفید کوچکی که در آن زمان «مولوی» میگفتند و فنیهٔ سفیدی که در میان آن بود برازندگی خاصی داشت. پالتو بلندی زیر عبا میپوسید و پیراهن بییقهای دربرداشت. ریش سیاه از ته زدهٔ او در محاذات گونه چند موی سفید داشت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
خانه بهار
خانه بهار، باغ بزرگی بود در بیرون دروازهدولت که شامل یک حیاط اندرونی میشد با ساختمان مسکونی در دورتادور آن و باغی بزرگ و پر از گل و گیاه. آن باغ را در سال ۱۳۰۱ از خانواده صادق هدایت خریداری کرده بود. ساختمان نیمهتمام آن را تکمیل و آن را به خانه بزرگی برای خانوادهاش تبدیل کرد. در آن روزگار، خانه بهار دور از شهر و آبادی بود.[۴۰] بخشهایی از میراث بهار اکنون نیز در خیابان طالقانی، خیابان ملکالشعراء بهار در بنبست گوهر متروک افتاده است.
سخنرانیهای بهار
- «آخرین پیام استاد بهار»، مصلحت، سال۱، شماره ۲۸ (۱۳۲۹): ص ۱ تا ۳.
- «آخرین پیام استاد بهار»، مصلحت: (۱۳۲۹).
- «خطابهٔ بهار در نخستین کنگرهٔ تحقیقات ایران»، نخستین کنگره، تهران، (۱۳۲۵): ص ۵ تا ۹.
- «سخنرانی بهار در انجمن روابط فرهنگی ایران و هند در بارهٔ ایران و هند از پیش از اسلام تا حال»، نامهٔ فرهنگستان، (۱۳۲۲): ۳/ ۵۱ تا ۶۴.
- «سخنرانی بهار در حزب دموکرات ایران»، دموکرات ایران، (۱۳۲۵): ۶۴/ ۴۰۱.
- «سخنرانی بهار در حزب دموکرات ایران»، دموکرات ایران، (۱۳۲۵): ۶۲/ ۱ و ۳.
- «سخنرانی بهار در میتینگ حزب دموکرات ایران»، دموکرات ایران، (۱۳۲۵): ۶۲/ ۱ و ۳.
- «نطق بهار در انجمن فرهنگی ایران و هند»، نامهٔ فرهنگستان، ۳ (۱۳۲۴): 1/50-50؛ 2/38-40.
- «نطق بهار دربارهٔ میرزادهٔ عشقی» ارمغان، (۱۳۳۱): 17/1-2.
- «نطق بهار در مجلس » مصلحت، (۱۳۲۹): ۶/۱.
- «نطق بهار در مجلس»، پرچم آسیای وسطی، (۱۳۰۱): ۱/ ۷۲.
بنیانگذاری
بنیان نهادن علم «سبکشناسی» در ایران.
تأسیس «انجمن ادبی دانشکده» و انتشار مجلهای به همین نام.
بهار در سال ۱۳۳۶ ق، «انجمن ادبی دانشکده» را تأسیسی کرد. همزمان با آن، مجلهای ادبی و اجتماعی به همین نام منتشر کرد. شیوه ادبی مجله در پیشرفت نثری که از زمان انقلاب مشروطه شده بود، سهم بسزایی داشت و مردم کشور را با ادبیات اروپایی آشنا کرد.
انجمن ادبی دانشکده و مجلهٔ آن
"تجدید ادبیات ایران"، مرام انجمن ادبی بهار است. او در این مرامنامه از لزوم اصلاح و دگرگونی در معنی و روح و نیز قالب ادبیات و دیگر جلوه های حیات بر حسب مقتضیات عصرخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه سخن میگوید. او در نخستین کنگره نویسندگان ایران در سال ۱۳۲۵ بیان داشت:
” | «ما در سر دو راهی تاریخ خود قرار داریم: راهی به سوی کهنگی و توقف، و راهی به طرف تازگی و حرکت... هر متفکر و نویسنده که هوادار توقف و محافظت وضع حالیه باشد، با دلیل منطقی باید اذعان کند که رو به عقب میرود، و هر کس در زندگی روبهعقب رفت به سوی مرگ شتافت، خاصه ادیب و گوینده که باید هماره به مسافات بعیده پیشاپیش قوم حرکت کند تا قوم را که فطرهً دیرباور و مایل به توقف است قدری پیشتر بکشد.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
“ |
بزرگ علوی نیز تشکیل این انجمن را از «بزرگترین گامها در راه تجدد ادبی ایران و درهم گسستن قیود کهنه» میداند. [۴۱] عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، رشید یاسمی و رضا هنری... از جمله اعضای فعال انجمن ادبی دانشکده بودند.
آرینپور میگوید: بهار چون «پدری مهربان و معلمی دلسوز راه و رسم نویسندگی را به جوانان مستعد نشان داد و عدهای را تربیت کرد. مجلهٔ «دانشکده» که به تحقیق بهترین مجلهٔ ادبی است که در ایران انتشار یافته، هرچند بیش از یک سال دوام نکرد اما تأثیر آن بسیار بود. گذشته از مقالات و تحقیقات ادبی و اشعار متنوع، آنچه را خود بهار نوشته است از قبیل تأثیر محیط بر ادبیات، شعر خوب، تود و بید، شاعر گاوسوار و غیره از آثار ارجمند باید شمرد.» [۴۲]
استادان
میرزا عبدالجواد ادیب نیشابور و صیدعلی خان درگزی از جملهٔ آموزگان بهار بودند که وی در محضر ایشان تلمذ کرده است.
شاگردان
هر یک از شاگردان بهار چون ستارهای فروزان در آسمان علم و فرهنگ و ادب ایران میدرخشند. از جمله آنانند: ذبیحالله صفا، محمد معین، محمدجعفر محجوب، غلامحسین یوسفی، عباس زریابخویی، عباس اقبال آشتیانی، عبدالحسین زرینکوب، جعفر شهیدی، مهرداد بهار. باید دوره خلق آثار این محققان نامی را، عهد نوزایی ادبیات ایران بهشمار آورد.
نام جاهایی که به اسم این فرد است
خیابانی بهنام ملکالشعراء بهار در خیابان طالقانی واقع است.
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
بهار در آیینه شعر
بهار، شعر را از زندگی جدا نمیدانست و مبارزات اجتماعی و سیاسی را به زبان شعر میگفت. او معتقد بود که شاعر توانا کسی است که بتواند مضامین و رخدادهای عصر خود را در قالب شعر کهن بریزد.
شعر خوب چیست؟
بهترین مقالات بهار در زمینه ادبی، نوشتههای اوست راجع به شعر فارسی. بهار توجه بیشتری به مضمون و محتوای شعر دارد و فقط به جنبههای لفظی و صوری آن نمیپردازد. از نظر او
- «شعر خوب چیزی است که از احساسات، عواطف، انفعالات و از حالات روحیه صاحب خود، از فکر دقیق پر هیجان و لَمحه گرم تحریکشده یک مغز پرجوشوخون پر حرارتی حکایت کند. باید دانست اشخاصی که فقط از روی علم و ورزش و قدرت حافظه و تتعات زیاد در اشعار متقدمین و متأخرین طبع شعری یافته و شعر میگویند، شاعر نبوده و اشعار آن از روح آنها حکایت نمیکند»[۴۳]
زین سبب است که میگوید:
- «هر شعری که شما را تکان ندهد به آن گوش ندهید». نیز معتقد است :«شعر خوب یعنی احساسات موزونی که از دماغ پر هیجان و از روی اخلاق عالیتری برخاسته باشد. لغت، اصطلاحات، حُسن ترکیب، سجع و وزن و قافیه، صحت یا سقم قواعد و مقررات نظمیه، اینها هیچکدام در خوبی و بدی شعر نمیتوانند حاکم و قاضی واقع شوند. هرچند هیجان و اخلاق گوینده در موقع گفتن یک شعر، یا ساختن یک غزل، قویتر و نجیبتر باشد آن شعر بهتر و خوبتر خواهد بود».
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل | شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سُفت | |
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر | ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مُفت |
ویژگیهای شعر بهار
مهمترین خصیصه شعر بهار، بهرهگیری از قالبها و ساختهای شعری سنتی برای سرودن اشعاری با مضامین و اندیشههای عصر جدید است. آهنگ کلام پیشینیان در قصاید بهار طنینانداز است. عبدالحسین زرینکوب معتقد است که سایهٔ شاعران گذشته در همه جای دیوان او به چشم میخورد و نغمههای گمشدهٔ آن نغمهسازان کهن دیگرباره در دیوان وی احیا و تکرار میشود.[۴۴] بهار سبک خراسانی را به لحاظ شکل و قالب میپسندید اما میگفت: محتوای آن باید با روزگار هماهنگ باشد.
بهار به سبب آشنایی کاملش با زبان و ادبیات پهلوی، از لغات و ترکیبات کهن که امروز در زبان فارسی مرسوم نیست، به وفور در شعرش استفاده کرده است که باعث شده از این طریق به متانت کلام و اسلوب خود بیفزاید و اشعار خود را امتیازی بخشد که در کمتری شاعری از قدیم و جدید میتوان یافت. [۴۵]
بنابه اوضاع حاکم بر عصر بهار و نهضت مشروطیت، او بر جنبه مردمی و اجتماعی بودن شعر تاکید فراوان داشت. معتقد بود که شعر باید از حقوق مردم خود دفاع کند. «شاعر ملی باید اخلاقش از سایر هموطنانش بهتر باشد تا بتواند آنان را هدایت نماید و اشعار خویش را در حفظههای دماغ و اشکاف کتابخانههای آنها باقی و جاودانه نگاه بدارد...کسی که هیجان و حس رقیق و عاطفهٔ تکاندهنده ندارد آن کس نمیتواند شاعر باشد» [۴۶] زینرو او شعر را در دفاع از حیثیت انسانی میپسندید و در راه اصلاح کردن محیط و پدید آوردن اجتماعی بهتر قلم میزد.
کارنامه و فهرست آثار
نوشتههای بهار از نظر کمیت بیشمار است و به لحاظ درونمایه حوزههای مختلفی را شامل میشود.
پارهای از آثار او در زمان حیاتش چاپ شده و پارهای دیگر، پس از درگذشت او توسط باز ماندگان و علاقمندانش گردآوری شده و به چاپ رسیده است.
کتاب
- «احوال فردوسی»، اصفهان،(۱۳۱۳).
- « تاریخ تطور شعر فارسی» یا «سبکشناسی»، مشهد، (۱۳۳۴): ۱۲۸ صفحه.
- «تاریخ مختصر احزاب سیاسی»، تهران، (۱۳۵۷): جلد یکم ۳۸۱ صفحه؛ جلد دوم ۴۱۷ صفحه.
- «چهارخطابه»، (شعر، مثنوی در مدح و اندرز به رضاشاه) تهران، (۱۳۰۵) ۲۰ صفحه.
- «دستور پنج استاد»، [همراه با عبدالعظیم قریب، بدیعالزمان فروزانفر، غلامرضا رشید یاسمی، جلالالدین همائی، تهران (۱۳۲۹): جلد یکم ۱۵۰ صفحه؛ جلد دوم ۱۳۹ صفحه.
- «دیوان اشعار»، تهران (۱۳۳۵)، بهکوشش محمد ملکزاده، انتشارات امیرکبیر، در دو جلد.
- «دیوان اشعار» بهکوشش مهرداد بهار، تهران، انتشارات توس، (۱۳۶۵) در دو جلد.
- «دیوان اشعار» بهکوشش چهرزاد بهار، تهران (۱۳۸۰)، انتشارات توس در دو جلد.
- «زندگانی مانی»، تهران (۱۳۱۳): ۵۰ صفحه.
- «سبک شناسی»، تهران (۱۳۳۷)، در سه جلد. یکم ۴۶۷، دو ۴۳۲، سه ۴۳۹ صفحه.
- «شعر در ایران»، تهران (۱۳۳۳): ۸۴ صفحه.
- «قبر امام رضا»( مفقود).
- «فردوسینامه»، مجموعهٔ مقالات بهکوشش محمد گلبن، تهران، ۱۳۴۵، مرکز نشر سپهر.
- «یادگار زریران»، تهران (۱۳۱۲).
تصحیح
- «تاریخ بلعمی»، ابوعلی محمدبن محمد بلعمی، بهکوشش محمد پروین گنابادی، تهران، (۱۳۴۱).
- « تاریخ سیستان»، تهران، (۱۳۱۴): ۴۸۶ صفحه.
- «رسالهٔ نفس، ترجمهٔ بابا افضل مرقی»، تهران (۱۳۱۶).
- «شاهنامهٔ فردوسی»، بهکوشش علی میرانصاری، تهران، (۱۳۸۰).
- «مجملالتواریخ و القصص»، تهران، (۱۳۱۸): ۵۶۷صفحه.
- «منتخب جوامعالحکایات و لوامعالروایات عوفی»، تهران (۱۳۲۴): ۳۲۲ صفحه.
ترجمه
- «ترجمهٔ چند متن پهلوی»، بهکوشش محمد گلبن، تهران ۱۳۴۷، مرکز نشر سپهر. این کتاب شامل بخشهای زیر است:
-شعر پهلوی (منظومهٔ درخت آسوریک) ص ۱ تا ۹.
-گزارش شترنگ و نهادن وینردشیر، ص ۱۰ تا ۱۷.
-ارمغان بهار (اندرزهای آذرپاد مهرسپندان)، ص ۱۸ تا ۵۳.
-داروی خرسندی، ص ۵۴.
-یادگار زریران یا شاهنامه گشتاسپ، ص ۵۵ تا ۷۹.
-سرود کرکوی، ص ۸۰.
-یک قصیدهٔ پهلوی،( درآمدن شه بهرام ورجاوند)، ص ۸۱ تا ۹۰.
-ماه فروردین روز خورداد، ص ۹۱ تا ۹۵. -داستان ریدک خوشآرزو (خسرو کواتان و ریدک)ص ۹۶ تا ۱۰۴.
-چیدک اندرز فریود کیشان، ص ۱۰۵ تا ۱۰۶
-اندرز خسرو کواتان (قبادان)، ص ۱۰۷ تا ۱۰۹.
-افسون گزندگان و قطعات پهلوی، ص ۱۱۰ تا ۱۱۲.
-اندرز بهزاد فرخ فیروز، ص ۱۱۳ تا ۱۱۴.
- «قطفالزهور فی تاریخالدهور»، بهکوشش علی میرانصاری، نشر میراث مکتوب، تهران، ۱۳۵۸.
رمان
- «نیرنگ سیاه یا کنیزان سفید»، روزنامهٔ ایران، (۱۲۹۷).
نمایشنامه
- «تربیت نااهل»، نشریهٔ فرهنگ خراسان، س۲(۱۳۳۷).
مقالات
بهار مقالات فروانی در زمینههای مختلف ادبی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ... نگاشته که شماری از آنها از نظر گذرانده میشود:
- «آخرین علاج»، ایران (۱۲۹۷): سال دوم شمارهٔ ۲۸۸، ص۱.
- «آدمکش» نوبهار، (۱۳۰۱)
- «آذربایجان»، ایران،(۱۲۹۹)
- «آرمان ملی»، داریا( ۱۳۲۳)
- «آزادی عقیده»، آسیای وسطی (۱۳۰۱)
- «ازادی عقیده» نوبهار، (۱۲۹۶)
- «آسیا بیدار شو» نوبهار،(۱۳۳۲)
- «آقا سید محمدکاظم یزدی»،ایران،(۱۲۹۸)
- «آمال ملی» نوبهار،(۱۲۹۶)
- «آه روح من سنگین می شود»، نوبهار،(۱۳۳۳)
- «آه قلم من»، نوبهار،(۱۳۳۳)
- «آیا حقیقت در انسان عارضی است»، نوبهار، (۱۳۳۳)
- «ابناء انقلاب»، ایران،(۱۲۹۸)
- «اباختر» ،باختر، (۱۳۱۲)
- «اجتماعیون و اشتراکیون»، نوبهار، (۱۳۰۱)
- «احیای اداره ی ژاندارمری»، ایران، (۱۲۹۸)
- «اخلاق را دریابید»، مهر ایران، (۱۳۲۰)
- «ادبیات ایران»،نوبهار، (۱۳۲۲)
- «ادبیات هندی»، مهر، (۱۳۱۵)
- «ارمغان بهار»، مهر، (۱۳۱۳)
- «از آن طرف راه نیست»، نوبهار، (۱۳۲۱)
- «استبداد یا روح قانون»، زبان آزاد، (۱۲۹۶)
مقدمهنگاری بهار
بهار علاوه بر آثار قلمی در زمینههای مختلف، بر بسیاری از آثار نویسندگان و شاعران و پژوهشگران قدیم و همزمان، مقدمه نوشته و با نگاه معلمی نقاط ضعف و قوت آنها را برشمارده است که مهمترین این مقدمهها را میتوان از این قرار برشمرد:
- مقدمه بر «کلمات غراء» حسین کوهی کرمانی، تهران، ۱۳۱۲
- مقدمه بر «ایرانی که من شناختم»، ب نیکیتین، ترجمه علیمحمد فرهوشی، تهران ۱۳۲۹
- مقدمه بر «تاریخ جمهوری ممالک متحده آمریکا»، نجفقلی حسام معزی، تهران، ۱۳۰۵
- مقدمه بر «تاریخ سیستان»، تهران، ۱۳۱۳
- مقدمه بر «ترانههای محلی»، حسین کوهی کرمانی، تهران، ۱۳۱۰
- مقدمه بر «جوامعالحکایات»، تهران ، 1۱۳۲۴
- مقدمه بر «دیوان پروین اعتصامی»، تهران، ۱۳۱۴
- مقدمه بر «دیوان شهریار»، تهران، ۱۳۲۴
- مقدمه بر «روسیه در آستانهٔ انقلاب»، نظامالدین شیبانی، تهران، ۱۳۲۹
- مقدمه بر «۲۵ سال جمهوری شوروی آذربایجان»، تهران، ۱۳۲۴
- مقدمه بر «گلشن صبا»، حسین کوهی کرمانی، تهران، ۱۳۱۳
- مقدمه بر «مجملالتواریخوالقصص»، تهران، ۱۳۱۷
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
پس از درگذشت بهار، دهها کتاب و مقاله پیرامون زندگی، فعالیتهای سیاسی و ادبی و آثار قلمی بهار نوشته شده است که تعدادی از آنها از نظر گذرانده میشود:
کتاب
- «شرح احوال و آثار ملکالشعرا محمدتقی بهار»، نوشتهٔ عبدالمجید عرفانی، تهران، کتابفروشی ابنسینا، ۱۳۵۵.
- «بهار، محمدتقی ملکالشعرا»، بهقلمِ محمدعلی سپانلو، تهران، طرح نو، ۱۳۸۲.
- «ارجنامه ملکالشعراء بهار»، بهکوششِ علی میرانصاری، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۵.
- «اسنادی از: مشاهیر ادب معاصر ایران (ملک الشعراء بهار)»، نوشتهٔ علی میرانصاری، ج ۲، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۷.
- «زندگانی و آثار بهار»، نوشتهٔ احمد نیکوهمت، تهران، آباد، ۱۳۶۱.
- «منتخب شعر بهار و بررسی کوتاه از اشعار او»، بهقلمِ گیتی فلاح رستگار، مشهد، باستان، ۱۳۵۱.
- «برگزیده و شرح اشعار ملکالشعراء بهار»، گردآورنده: حجتالله اصیل، تهران، نشر فرزان روز، ۱۳۸۵.
- « حکایت زندگی ملکالشعرای بهار»، نوشتهٔ علی رزاقی شانی، نشر واش، چاپ اول ۱۳۹۷ (ویژه کودکان و نوجوانان).
- «بررسی و مقایسه مضامین اجتماعی دو شاعر ایرانی و عراقی "ملکالشعرای بهار و جمیل صدقی الزهاوی»، نوشتهٔ هدیه قاسمیفرد، فارسیران، ۱۳۹۷.
- «طنز در شعر ملکالشعراء بهار: درونمایهها و شگردهای طنزآفرینی»، نوشتهٔ نرگس رضوانیمقدم، حبلهرود، ۱۳۹۴.
- «مقایسه آقار و افکار احمد شوقی و ملکالشعراء بهار»، بهقلم محمدرضا گلچوبی، سرافراز، ۱۳۹۵.
مقالات
- «پادشاه شعر، ملکالشعراء بهار»، ایرج افشار، جهان نو، ۱۳۲۸ س۴، ش۲۲.
- «چند مقاله دربارهٔ ملکالشعرا بهار»، سعید نفیسی، خواندنیها، ۱۳۳۰، س ۱۱، ش ۷۲، ص ۸.
- «ملک الشعرا بهار»، حبیب یغمایی، یغما، ۱۳۳۷، ش ۱۲۶، ص ۴۷۵ تا ۴۷۸.
- «سبکشناسی بهار»، حسین مسرور، یغما، ۱۳۳۲، س۵، ش۸، ص ۳۲۰ تا ۳۲۲.
- «ملکالشعرا بهار»، عبدالعلی دستغیب، پیام نوین، ۱۳۴۰، س ۳، ش ۸، ص ۱ تا ۲۱.
- «استاد بهار شاعری ملی و هنرمندی واقعی بود»، غلامحسین یوسفی، نامهٔ فرهنگ، ۱۳۳۰، س ۱، ش ۲، ص ۷۸ تا ۸۱.
- «جوانی بهار»، محمدعلی سپانلو، نقد اگاه، ۱۳۶۳، ش بهار، ص ۵ تا ۳۰.
- «بهار با مشروطیت بهار شد»، غلامعلی آذرخشی، جشننامه، ۱۳۵۷، ش ۶۶۵، ص ۲۲تا ۲۴.
- «برگزیدهها، بهار از نظر منتقدان»، جلالالدین همایی، ایراننامه، ۱۳۶۶، س ۵، ش۴، ص ۶۵۰ تا ۶۷۱.
- «تأثیر پذیری ملک الشعرا بهار از فردوسی»، هاشم صادقی محسنآباد و محمدجعفر یاحقی، مجلهٔ شعرپژوهی، زمستان ۱۳۹۱، ش۱۴، ص ۶۵ تا ۸۶.
- «هزل و طنز و شوخی در شعر بهار»، مؤید حشمت، ایراننامه، ۱۳۶۶، س۵، ش۴، ص ۵۹۶ تا ۶۲۴.
- «بهار و نقد ادبی»، محمد دهقان، فصلنامهٔ هنر، ۱۳۷۶، ش ۳۴، ص ۳۰ تا ۴۳.
- «دیدگاههای مرحوم بهار در تصحیح متون»، علی میرانصاری، ارجنامه ملکالشعرا بهار، ۱۳۸۵، میراث مکتوب، ص ۱۵۵ تا ۱۶۳.
- «صدمین سال ولادت بهار»، جلال متینی، ایراننامه، ۱۳۶۶، س ۵، ش ۴، ص ۵۴۹ تا ۵۹۵.
- «بهار و تصحیح شاهنامه»، علی میرانصاری، ارجنامه ملکالشعرا بهار، میراث مکتوب، ۱۳۸۵، ص ۲۸۱ تا ۲۹۵.
- «بررسی تطبیقی سیمای زن در شعر جمیل صدقیزهاوی و ملکالشعرا بهار»، هدیه قاسمیفرد و فاطمه میرقادری، مجله مطالعات ادبیات تطبیقی، بهار ۱۳۹۰، ش ۱۷، ص ۶۵ تا ۸۸.
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
امیرکبیر، توس، نگاه، زوار، سپهر، وزارت فرهنگ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی از جمله نشرهایی است که آثار قلمی بهار را بارها تجدیدچاپ کردهاند.
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
- دوره سه جلدی «سبکشناسی» بهار بهعنوان برجستهترین اثر او در سال ۱۳۹۱ و با ۴۷۰ صفحه در ۱۰۰۰ نسخه توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ دوازدهم رسید.
- «دیوان ملکالشعراء بهار» در سال ۱۳۹۶ و با ۱۱۹۸ صفحه در ۱۰۰۰ نسخه از سوی نشر نگاه به چاپ چهارم رسید.
- جلد یکم «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران: انقراض قاجاریه» بههمت نشر امیرکبیر در سال ۱۳۹۲ به چاپ نهم رسید؛ در ۵۱۲ صفحه با ۱۰۰۰ نسخه و جلد دوم آن در ۴۱۸ صفحه در همین سال به چاپ هفتم رسید.
- تاریخ بلعمی به تصحح ملکالشعراء بهار، در سال ۱۳۹۲ توسط نشر زوار به چاپ پنجم رسید؛ در ۹۶۰ صفحه با ۵۵۰ نسخه.
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۵.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۰.
- ↑ میرانصاری، نامههای ملکالشعراء بهار، ۴۲ تا۴۴.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۰۹.
- ↑ قاسمی، ۴۰ خاطره، ۶.
- ↑ میرانصاری، نامههای ملکالشعراء بهار، ۴۶.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۴۳.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۷.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۸.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۸.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۲۸.
- ↑ {{پک|بهار|۱۳۸۲|ک= مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار|ص= ۱۴۸ تا ۱۵۰}
- ↑ میرانصاری، ارجنامهٔ ملکالشعراء بهار، ۲۸ و ۲۹.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۳۶ و ۳۷.
- ↑ {{پک|بهار|۱۳۸۲|ک= مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار|ص= ۱۴۶}
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۴۷.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۲۵۴.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۲۵۴.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۳۴۲.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۱۱۱۸.
- ↑ گلبن، بهار و ادب پارسی، ۲۲.
- ↑ گلبن، بهار و ادب پارسی، ۲۲.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۲۶۹.
- ↑ گلبن، بهار و ادب پارسی، ۲۴.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۹.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۲۰۸.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۲۸.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۴۸.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۲۴ و۲۵.
- ↑ بهار، دیوان اشعار، ۷ و۸.
- ↑ میرانصاری، نامههای ملکالشعراء بهار، ۴۹.
- ↑ میرانصاری، نامههای ملکالشعراء بهار، ۵۶ و ۵۷.
- ↑ میرانصاری، نامههای ملکالشعراء بهار، ۵۵.
- ↑ میرانصاری، نامههای ملکالشعراء بهار، ۱۹۸.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۷.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۲۰۴.
- ↑ صفا، گنج سخن، ۳۲۷ و ۳۲۸.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۴.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۱۴و۱۱۵.
- ↑ بهار، مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار، ۱۵.
- ↑ «خزان بهار». پایگاه خبری بهار.
- ↑ «در احوال استاد بهار». پایگاه خبری بهار.
- ↑ گلبن، بهار و ادب پارسی، ۲۷.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۰۹.
- ↑ سبک اشعار بهار. . یغما، ش. ۱۰ (۱۳۳۰).
- ↑ گلبن، بهار و ادب پارسی، ۳۰.
منابع
- ملکالشعراء بهار، محمدتقی (۱۳۸۷). دیوان اشعار. انتشارات نگاه. ص. ۱۲۱۹. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۵۱-۴۸۸-۴.
- اتحاد، هوشنگ (۱۳۹۳). پژوهشگران معاصر ایران. ۲. فرهنگ معاصر. ص. ۶۴۴. شابک ۹۶۴-۵۵۴۵-۴۷-۱.
- قاسمی، سید فرید (۱۳۴۳). ۴۰ خاطره. روزنامهٔ همشهری. ص. ۳۲. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۹۲۴-۰۶-۶.
- میرانصاری، علی (۱۳۷۹). نامههای ملکالشعرای بهار. انتشارات سازمان اسناد ملی ایران. ص. ۲۵۶. شابک ۹۶۴-۶۱۸۹-۴۱-۵.
- میرانصاری، علی (۱۳۸۵). ارجنامه ملکالشعرای بهار. مؤسسهٔ نشر میراث مکتوب. ص. ۵۷۲. شابک ۹۶۴-۸۷۰۰-۲۴-۹.
- بهار، پروانه (۱۳۸۲). مرغ سحر: خاطرات پروانه بهار. شهاب ثاقب. ص. ۲۵۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۹۷۶-۳۳-۷.
- گلبن، محمد (۱۳۷۴). بهار و ادب پارسی. ۱. شرکت سهامی کتابهای جیبی. شابک ۲۵۳۵-۱۰-۱-۱۳۷۴ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: length (کمک).
پیوند به بیرون
- «ملکالشعراء بهار». پایگاه خبری بهار. بازبینیشده در ۲ تیر ۱۳۹۸.
- «دربارهٔ مَلِک». خانهٔ کتاب. بازبینیشده در ۳۱ خرداد ۱۳۹۸.
- «نگاشتهها دربارهٔ ملکالشعراء بهار». نورمگز. بازبینیشده در ۳۱ خرداد ۱۳۹۸.