محمدعلی جمالزاده: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵۳: | خط ۱۵۳: | ||
هدایت، جمالزاده را بزرگ خود میدانست، در حالی که جمالزاده او را «هدایت» و «تو» خطاب میکرد، هدایت جمالزاده را «آقای جمالزاده» و «شما» خطاب میخواند. جمالزاده دو بار هدایت را برای یافتن شغلی به این و آن معرفی کرد. او در سال ۱۳۱۴ از هدایت دعوت کرد که برای مدتی به سوئیس برود و مهمان او باشد. هدایت دعوتش را پذیرفت اما نتوانست برود. بیش از سی نسخه از مجموع پنجاه نسخه چاپ اول بوف کور هدایت را که برایش فرستاده بود، در اروپا توزیع کرد. پیوسته نگران حال و روزش بود. در هفتهها و ماههای افسردگی هدایت، تا میتوانست دلداریاش میداد و تا آخرین لحظات زندگی هدایت، هوایش را داشت. <ref name=''هدایت''>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۲|ک=جمالزاده و جمالزادهشناسی|ص=۲۷ و ۲۸}}</ref> | هدایت، جمالزاده را بزرگ خود میدانست، در حالی که جمالزاده او را «هدایت» و «تو» خطاب میکرد، هدایت جمالزاده را «آقای جمالزاده» و «شما» خطاب میخواند. جمالزاده دو بار هدایت را برای یافتن شغلی به این و آن معرفی کرد. او در سال ۱۳۱۴ از هدایت دعوت کرد که برای مدتی به سوئیس برود و مهمان او باشد. هدایت دعوتش را پذیرفت اما نتوانست برود. بیش از سی نسخه از مجموع پنجاه نسخه چاپ اول بوف کور هدایت را که برایش فرستاده بود، در اروپا توزیع کرد. پیوسته نگران حال و روزش بود. در هفتهها و ماههای افسردگی هدایت، تا میتوانست دلداریاش میداد و تا آخرین لحظات زندگی هدایت، هوایش را داشت. <ref name=''هدایت''>{{پک|کاتوزیان|۱۳۸۲|ک=جمالزاده و جمالزادهشناسی|ص=۲۷ و ۲۸}}</ref> | ||
[[پرونده:جمالزاده و دوستان.jpg|بندانگشتی|چپ|از راست افشار، جمالزاده، باستانی پاریزی و عباس زریاب]] | |||
====عکسهای جمالزاده==== | ====عکسهای جمالزاده==== | ||
عکسهای بسیاری از جمالزاده بهجا مانده که غالب آنها در انتهای کتاب ''خاطرات سید محمدعلی جمالزاده'' منتشر شده است. این عکس ها عمدتا توسط ایرج افشار یا دهباشی یا سایر دوستان جمالزاده وقتی به دیدنش به ژنو میرفتند، گرفته شده است. [[مجبتی مینوی]]، [[محمدعلی همایون کاتوزیان]]، [[ایرج افشار]]، [[علی دهباشی]] از جمله کسانی هستند که با وی عکس گرفتهاند. | عکسهای بسیاری از جمالزاده بهجا مانده که غالب آنها در انتهای کتاب ''خاطرات سید محمدعلی جمالزاده'' منتشر شده است. این عکس ها عمدتا توسط ایرج افشار یا دهباشی یا سایر دوستان جمالزاده وقتی به دیدنش به ژنو میرفتند، گرفته شده است. [[مجبتی مینوی]]، [[محمدعلی همایون کاتوزیان]]، [[ایرج افشار]]، [[باستانی پاریزی]]، [[عباس زریاب خویی]] و[[علی دهباشی]] از جمله کسانی هستند که با وی عکس گرفتهاند. | ||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== |
نسخهٔ ۱۲ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۱۲
محمدعلی جمالزاده | |
---|---|
نام اصلی | سیدمحمدعلی جمالزاده اصفهانی |
زمینهٔ کاری | داستاننویسی، روزنامهنگاری، تحقق، ترجمه |
زادروز | دی۱۲۷۰ شمسی خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهاصفهان |
پدر و مادر | سیدجمالالدین و مریم بانو |
مرگ | ۱۷آبان۱۳۷۶ خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهژنو، سوئیس |
محل زندگی | اصفهان، تهران، برلین و ژنو |
علت مرگ | کهولت سن |
جایگاه خاکسپاری | ژنو، سوئیس |
در زمان حکومت | محمدعلی شاه قاجار، رضاشا، محمدرضاشاه، دوران انقلاب اسلامی |
رویدادهای مهم | مشروطیت |
لقب | شاهرخ [۱] |
بنیانگذار | داستان کوتاه فارسی |
پیشه | نویسندگی |
سبک نوشتاری | واقعگرایی |
کتابها | یکی بود یکی نبود، راهآبنامه، قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار و... |
همسر(ها) | ژوزفین و اِگی |
فرزندان | ندارد |
مدرک تحصیلی | دیپلم حقوق از دانشگاه دیژون [۲] |
دانشگاه | دانشگاه لوزان سوئیس دیژون فرانسه |
دلیل سرشناسی | بنیانگذار داستان کوتاه به سبک جدید |
اثرگذاشته بر | صادق هدایت، بزرگ علوی و ... |
اثرپذیرفته از | محمد قزوینی و سید حسن تقیزاده |
سیدمحمدعلی جمالزاده اصفهانی معروف به محمدعلی جمالزاده نویسنده، داستاننویس، روزنامهنگار، مترجم، منتقد ادبی، پژوهشگر و محقق و فعال سیاسی در دوران مشروطیت بود.
جمهور ادبا و نویسندگان، جمالزاده را پدر داستاننویسی نو و آغازگر سبک واقعگرایی در ادبیات معاصر میدانند. او ادبیات را به میان مردم آورد و زندگی و دغدغه آنان را موضوع نوشتههایش کرد. قصهها، اصطلاحات عامیانه و مَثلهای زبانزد مردم بنمایه داستانهای جمالزاده را تشکیل میدهد. زبانش، زبان مردم است و کوشیده با لحنی طنزآمیز و طعنی حزنانگیز خُلقیات ناپسند ایرانیان را در روزگار خود آشکار سازد. او با بهره بردن از شیوه محاوره و استفاده از اصطلاحات سبک ادبی جدیدی را خلق کرد و بر کارِ نویسندگان پس از خود مؤثر افتاد.
سید محمدعلی جمالزاده در اصفهان بهدنیا آمد؛ در خانوادهای مذهبی – سیاسی. مادرش، مریمخانم دختر یکی از بزرگان و اعیان اصفهان بود که در آموزش او سعیِ تمام کرد. اما پدر، سیدّ جمالالدین واعظ اصفهانی معروف به صدرالمحققین از خطیبان مشهور مشروطهخواه دوران قاجار بود. در کسوت روحانی به مبارزه با ظلم و استبداد روزگار خود برخاست و از آزادیخواهانی بود که با کلام و قلمِ خویش به جنگ با دشمنان آزادی و عدالت شتافت و عاقبت در این راه کشته شد.
سید حسن تقیزاده، سیدّجمال را از «مؤسسین آزادی سیاسی» ایران میداند. علاوهبر فعالیتهای سیاسی، اهل وعظ و خطابه است، کلامش دلنشین و عامهپسند است. از عمده صفات سیدّجمال، سخنگوییاش به زبان عوام و استفاده از تعبیرات و مَثلهای عامیانه است؛ چنان در دل و جان مردم اثر میگذارد که هوادارانش مواعظ و سخنانش را در نشریه الجمال بهچاپ میرسانند. [۳]
محمدعلی روزگار کودکی را در اصفهان میگذراند. در مکتبخانههای اصفهان، تحصیلات مقدماتی خود را آغاز میکند. چون از دهسالگی فرتر میرود، پدر را در سفرهایش به شهرهای مختلف برای وعظ، همراهی میکند. بهدلیل جور و ستم مسعودمیرزا (ظلّالسطان) حاکم اصفهان، مجبور میشود به سال ۱۲۸۲ ش همراه خانواده به تهران مهاجرت کند. پس از چندسالی، پدر او را برای ادامه تحصیل به بیروت میفرستد.[۴] در مدرسهای که به دست کشیشهای لازاری اداره میشود درس میخواند و در همین ایام است که نخستین بارقههای قریحهٔ ادبی او در نوشتههایی نمایان میشود که برای نشریه دیواری این مدرسه مینویسد.
جمالزاده در لبنان است که محمدعلی شاه قاجار (سلطنت ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۷ ق/ ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۹ م) مجلس را بهتوپ میبندد و آزادیخواهان را سرکوب میکند. سیدجمال سعی میکند خود را به عتبات برساند اما توسط عمال دولتی بروجرد به قتل میرسد.اندوه ناشی از شکست مشروطیت، کشته شدن پدر و ترس از محیط خفقانآور ایران چنان ضربهای به روح محمدعلی وارد میکند که برای همیشه ایران را ترک میگوید و جز در چند سفر کوتاه، حاضر نمیشود دیگر به وطنی بیاید که هم از آن گریزان است و هم شیفته و دلبستهٔ فرهنگ و ادبیات آن.
او به قصد ادامه تحصیل، عازم فرانسه میشود. دیپلم خود را در رشته حقوق از دانشگاه دیژون دریافت میکند و با آغاز جنگ جهانی اول، برای همکاری با کمیتهٔ ملّیون بهسال ۱۲۹۴ ش به آلمان میرود؛ کمیتهای که بههمت حسن تقیزاده برای مبارزه علیه دولتهای روس و انگلیس در برلین شکل میگیرد. در همین دوران است که نوشتن برای مجله کاوه را آغاز میکند. پیش از انتشار داستانهایش، برای کاوه و چند نشریه دیگر مطلب مینویسد.
کار نویسندگی او با کاوه آغاز میشود. بهعقیده ایرج افشار «دانشگاه واقعی او دورهٔ همکاریش با مجله کاوه در برلین بود» که در آن دوره با راه و روش تحقیق بهسبک اروپایی آشنا میشود و مقدمات پژوهشگری و مقالهنویسی را در همین ایام فرامیگیرد. [۵]
دو بار ازدواج میکند اما صاحب فرزندی نمیشود. جمالزاده در ۱۶ آبان ۱۳۷۶ در یکی از خانههای سالمندان شهر ژنو راهی دیار ابدی میشود. او طی شش دهه، هفت رمان و هشت مجموعه شامل ششصت و شش داستان کوتاه بهیادگار گذاشت. گنج شایگان نخستین اثرش است که به سال ۱۹۱۷ م در برلین منتشر و موجب ناموری او میشود. حضور او در جمع برلینیها و آموختن از آنها، امکان چاپ نخستین آثار داستانی او را نیز فراهم میکند. او طی زندگی در برلین، روزنامهنگاری فعال است و پس از تعطیلی مجله کاوه، مقالاتی برای نامه فرهنگستان مینویسد. نشریه فنی و ادبیِ علموهنر نیز با مدیریت او، هفت شماره منتشر میشود.
او طی سالهای دوری از وطن چند سفر کوتاه به ایران داشت؛ با این حال تنها سیزده سال از عمر دراز خود را در ایران سپری کرد و نود و چند سال را بیرون از کشور بهسر برد؛ اما سراسر این مدت دلش برای ایران میتپید و با ایران زندگی میکرد. پیوسته کتاب فارسی میخواند. به دوستان ایرانیاش نامه مینوشت و همه نوشتهها و آثارش دربارهٔ ایران و به زبان فارسی است. [۶] کتاب نامههای ژنو که حاوی نامههای جمالزاده به افشار است، توسط انتشارات سخن منتشر شده است.
جمالزاده نویسنده پرکاری است. علاوه بر داستاننویسی، آفریدههای ارزشمندی نیز در حوزه تاریخ ایران، ادبیات، مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران دارد. جمالزاده با داستان کوتاه «فارسی شکر است» قدم به دنیای داستاننویسی میگذارد. نخستین مجموعه داستانهای کوتاه او با عنوان یکی بود و یکی نبود در سال ۱۳۰۰ ش در برلین بهچاپ رسید؛ کتابی که بهاعتقاد بسیاری، راه نوشتن ِداستان کوتاه به سبک جدید را باز کرد. زبان داستانهای جمالزاده ساده و آکنده از اصطلاحات عامیانه و مَثلهاست. طنزی تلخ دارد که با آن معایب و خصلتهای ناپسند ایرانیان را برشمرده و آن را عمدهترین مانع در مسر پیشرفت آنان میداند. فارسی شکر است، دارالمجانین،سر و ته یه کرباسو تلخ و شیرین از جمله مشهورترین آثار او در حوزه ادبیات داستانی است. تاریخ روابط روس با ایران، پندنامه سعدی یا گلستان نیکبختی، قصه قصهها، بانگ نای، فرهنگ لغات عوامانه، طریقه نویسندگی و داستانسرایی، سرگذشت حاجیبابای اصفهانی و اندک آشنایی با حافظ از جمله آثار دیگر او در زمینه سیاست و ادبیات بهشمار میرود.
داستانک
فارسی شکر است
دل به دریا میزند. با ترس و لرز داستان را میخواند. در محضر اساتید و بزرگانی چون محمد قزوینی و سید حسن تقیزاده است. منتظر پرخاش است اما همه ساکت هستند و به دقت گوش میدهند. چشمهایش به سمت قزوینی میچرخد. برق را در چشمهایش میبیند اما نمیداند برق غضب است یا برق قبول. هنوز داستان به پایان نرسیده که از سوی حضار به ویژه شخص قزوینی مورد تمجید و تشویق قرار میگیرد. غرق در تعجب و حیرت است، از اینجاست که مُهر نویسندگیاش خورده میشود. بدینترتیب اولین قصه جمالزاده با عنوان فارسی شکر است بهچاپ میرسد. «تشویق بزرگوارانه سرورهای محترم بهجایی رسید که در همان شب و همان ساعت مهر قطعی و دائمی نویسندگی بر دامن سرنوشت من زده شد و در سایه عنایت آمیخته به دلالت و هدایت آنها نویسنده از آب درآمدم و از آن تاریخ بهبعد... این دو انیس و مؤنس روسفید و روسیاه یعنی قرطاس و قلم دست از سرم برنداشتهاند و اطمینان دارم که تا به لب گور همراه و همرکابم خواهند بود». خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اولین قطعهٔ ادبی من
اوایل مشروطیت در تهران، هر محلهای برای خود انجمن درست میکرد و در آن خطابهها خوانده میشد. محمدعلی که دهسالگی را پشت سر گذاشته بود، برای اولبار خطابهای نوشت و آن را در جمعی خواند. این خطابه، به گفته خودش، نخستین قطعه ادبیاش است «معنی زیادی نداشت ولی عبارتها را سوار هم کرده بودم». آن را که به پدر نشان میدهد، میخندد و میپرسد «اینها را چطور بههم انداختهای». خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ابرهای آسمان
جمالزاده در خاطراتش تعریف میکند وقتی همراه پدرش سوار بر کالسکه جایی میرفتند، برایاینکه حوصلهشان سر نروود، پدر با آنها بازیِ خیالی میکرد. میگفت هر کس بهنوبت دربارهٔ ابرهای آسمان بگوید که آن ابر به چه میماند. با این بازی بود که «قوهٔ تصور من به این شکل پرورش یافت». پدر اهمیت توجه به جزئیات و نحوه توصیف طبیعت را به فرزند میآموزد.
اوریژینال
معلم انشاء جمالزاده در مدرسه آنطورا در بیروت، کلمه «اوریژینال» را درباره او بهکار میبرد. در ابتدا معنی کلمه را درست نمیفهمید. به کتاب لغت لاروس مراجعه کرد و معنای آن را نزدیک به جنون و سادگی یافت. اوقاتش تلخ شد تا اینکه بعدها فهمید معلم برای تعریف و تمجید از او این واژه را بهکار برده نه برای تقبیح. [۷]
قانون
شبها پدر در مسجد سیدعزیزالله حاضر میشد و بر روی منبر از مردم میپرسید، میدانید قبل از همهچیز، چه لازم دارید؟ هر کس چیزی میگفت. بعد سیدّ جمال میگفت: «شما قانون لازم دارید» و یکمرتبه از حلقوم چندهزار نفر فریاد قانون برمیخاست. بعد از آنها میخواست آن را تهجی کنند و همه با هم میگفتند: «قاف الف قا نون واو پیش نون قانون قانون» خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گز اصفهان
تولد یکی از همشاگردیهایش بود. با طنزی ملیحانه و دلنشین برایش نوشت که باید دوستانت را آباد کنی: «من شکلات، که سیاه است و لباس سوگواری در بردارد نمیخواهیم. پسته که هرچند میگویند خندان است ولی پوستکلفت و دندانشکن است نمیخواهم...چیزی میخواهم که ظاهرش پاک و نورانی است و باطنش سفید و فروزان است و با همه جوانی گرد حجب و حیا بر صورتش نشسته است و جامه سپید عفت و عصمت بر تن دارد و... اگر نفهمیدهای میگویم تا بفهمی مقصودم گز اصفهان است». خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
میخواهم وُلتر باشم
موضوع تکلیف انشاء این بود: (دلتان میخواهد مثل کِی بشوید؟) بسیاری از همکلاسیهایش گفتند، میخواهیم مثل «ونسان دوپل» کشیش فرانسوی باشیم. محمدعلی گفت: «من دلم میخواهد مثل وَلتر باشم». با شنیدن این سخن، او را بهشدت توبیخ و سرزنش کردند و حتی تهدیدش کردند که از مدرسه اخراجش میکنند. ولتر نزد کشیشها و پیروان کاتولیک، سخت منفور و مبغوض است. از این جهت میخواست شبیه ولتر باشد که یکی از روزنامههای پاریس، مقالهای درباره پدرش سیدجمال نوشته و عکس او را چاپ کرده بود و او را «ولتر ایران» خوانده بود. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سالهای نداری
در سالهای تحصیلش در شهر لوزانِ سوئیس، پولی نداشت و روزهایش بهسختی میگذشت. از زور گرسنگی خوابش نمیبرد. شبی پیراهنش بهقدری چرک شده بود که جرأت بیرون رفتن از خانه را نداشت. صاحبخانه هم گفته بود دیگر خوراکت را حداقل جای دیگر بخور. یکی از دوستانش میرسد. جمالزاده میگوید کاغذی به مادرش در تهران نوشته و پول تمبر ندارد. با خود امیدوار است وجه مختصری به او بدهد تا به جای تمبر، با آن قطعه نانی بخرد. از قضا، با خودش تمبر دارد و بهاندازه نیاز تمبر به او میدهد و جمالزاده خجالت میکشد که به او واقعیت را بگوید. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
عزرائیل را فریب دادم
جمالزاده در پاییز ۱۹۷۵ م، در حدود هشتاد سالگی در بیمارستان ژنو بستری میشود. پزشکان کیسته صفرای او را بیرون میآورند و دو ماه تمام در آنجا میماند. بعدها دکترش میگفت هشتاد درصد احتمال میدادیم که دیگر زنده نخواهد ماند. این حرف به گوشش که رسید گفت با فوتوفنهای اصفهانیگری عزرائیل را فریب دادم و باز زنده ماندهام. [۸]
آذربایجان مالِ ایران است
در همان سالها، پس از پایان جنگ جهانی اول بود، زمزمههایی از برخی از مقامات ترک شنیده میشد که آذربایجان را ترک میشمردند و از الحاق آن به ترکیه سخن میگفتند. مجله کاوه از پرفسور یوزف مارکوارت (مستشرق وایرانشناس شهیر آلمانی) خواست مقالهای بنویسد مبنیبر اینکه تاریخ و اسناد نشان میدهد آذربایجان همیشه متعلق به ایران بوده است. او مقالهای بلند بالا در اینباره مینویسد و به زحمت به دست جمالزاده و تقیزاده میرسد اما افسوس که دست خط مارکوارت آنقدر ناخوا بود که تنها خواهرش میتوانست آن را بخواند که دست کاوه نیز به او نرسید. بعدها قسمت مختصری از نوشته مارکوارت به دست کاظمزاده با خون دل به فارسی ترجمه و باقی آن مقاله به سرنوشت نامعلومی مبتلا میشود. [۹]
خلقیات ما ایرانیان
انتشار کتاب خلقیات ما ایرانیان جمالزاده که در آن به شدت از خصلتها و ویژگیهای اخلاقی ایرانیان نقد کرده بود، سروصدایی داخل ایران به پا کرد تا جایی که وزیر فرهنگ و هنر وقت گفت: «جمالزاده خائن است. باید به ایران بیاید تا محاکمه و اعدام شود.» [۱۰]
زندگی و تراث
سوانح عمر
- ۱۲۷۰ زادروز در اصفهان
- ۱۲۸۲ مهاجرت به تهران
- ۱۲۸۷ سفر به بیروت برای ادامه تحصیل
- ۱۲۸۹ سفر به پاریس
- ۱۲۸۹ تا۱۲۹۰ آغاز تحصیل در دانشگاه لوزان سوئیس
- ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۳ ادامه تحصیل در دانشگاه دیژون فرانسه و ازدواج اول
- ۱۲۹۴ تا ۱۳۰۱ همکاری با کمیتهٔ ملیون ایرانی و مجلهٰ کاوه
- ۱۳۰۲ تا ۱۳۱۰ سرپرستی محصلین ایرانی در برلین
- ۱۳۱۰ تا ۱۳۴۰ عضویت در دفتر بینالمللی کار و ازدواج دوم
- ۱۷ آبان ۱۳۷۶ درگذشت در ژنو
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
سیدمحمدعلی جمالزاده بهسال ۱۳۰۹ جمادیالآخر - ژانویه ۱۸۹۲ - ۱۲۷۰ در اصفهان زاده شد. گرچه خود او در نامهای به ایرج افشار در ماه می ۱۹۵۰ مینویسد:
«سال تولدم را خواستهاید دوستان آن را از جملهٔ اسرارمگو میدانند ولی حقیقت این است که بر خودم مجهول است. ولی یقین دارم که تاریخ وفاتم روشنتر از تاریخ تولدم خواهد بود و شاید نتیجه آشنایی من با قلم و قرطاس همین باشد»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه جمالزاده همچنین درشرححالی بهقلم خودش مینویسد: «سنم را درست نمیدانم. در حدود نیم قرن پیش در اصفهان بهدنیا آمدهام» [۱۱]البته ایرج افشار در مقاله خودش اضافه میکند که جمالزاده بعدها براساس قراین و تواریخی که از اطلاعات خانوادگی بهدست آورده بود، سال ۱۳۰۹ قمری را بهعنوان تاریخ تولدش پذیرفته بود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مادر محمدعلی، مریم خانم دختر یکی از بزرگان اصفهان بود و پدرش سیدجمالالدین از سادات جبل عامل لبنان؛ واعظی شناختهشده در اصفهان معروف به صدرالمحققین. پدر از خطیبان برجسته مشروطهخواه بود که غالبا برای وعظ بهشهرهای مختلف سفر میکرد. جمالزاده دوران کودکیاش را در اصفهان سپری کرد و چون ده سالگی را پشتسر گذاشت همراه پدر بهسفر میرفت. حسن تقیزاده شهرت سیدجمالالدین را بهسبب تلاش گسترده او در راه تحقق آزادی، عدالت میداند: او «مبارز قهرمان بر ضد استبداد و جور دولتیان و متنفذین ظالم در کسوت روحانی و دشمن بیامان جابرین بود». خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه نیز یکی از شایستهترین صفات سیدجمالالدین سخنگوییاش بود بهزبان عوام.از این جهت واعظی بود بینظیر و کلامش بر دل مردم نفوذ بسیار داشت. مردم مجذوب کلام او میشدند که سرشار بود از تعبیرات و مثلهای عامیانه؛ تا جایی که دوستداران تعلیماتش خطابهها و مواعظ او را در روزنامهای به نام "الجمال" منتشر کردند.[۱۲] سرگذشت سیدجمال بهتفصیل در مقدمه کتاب شهید راه آزادی سیدجمال واعظ اصفهانی بهقلم محمدابراهیم باستانی پاریزی و سیدعلی آلداود آمده است.
جمالزاده درباره پدر مینویسد: «در انقلابهای اول مشروطیت، پدرم از پیشقدمان بود و شاید بتوان گفت اول آدمی بود که علنا در بالای منبر از آزادی و عدالت و این قبیل مسائل سخن رانده است». خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سه بردار و یک خواهر داشت. محمدعلی پسر ارشد خانواده بود و خواهرش انیسه نام داشت. نام آخرین برادرش هم رضا بود. خانه پدریاش در تهران در محله سید ناصرالدین که اکنون به صورت خیابان درآمده و به نام خیابان خیام خوانده میشود، واقع شده بود.
محمدعلی تحصیلات مقدماتی خود را در مکتبخانههای اصفهان آغاز میکند؛ اما بهدلیل فعالیتهای سیاسی پدر و ظلم و جور حاکم وقت اصفهان (ظلالسطان) دیگر ماندن در اصفهان میسر نیست و در سال ۱۲۸۲ شمسی همراه خانواده راه تهران در پیش میگیرد. در مدارس ثروت و ادب و دارالفنون درس میخواند تا اینکه پدر او را در ده دوازه سالگی در سال ۱۲۸۷ شمسی برای ادامه تحصیل بهبیروت میفرستد: «در آنجا بود که اولینبار با قلم و نوشتن سروکار پیدا کردم. با یک نفر از همشاگردان... روزنامهای به فرانسه با دست مینوشتیم... در آنجا من یکی دو بار به زبان فرانسه شعرهایی هم داشتم که یک قطعه در باب «برف» بود».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
او در بیروت با ابراهیم پورداود و مهدی ملکزاده (فرزند ملکالمتکلمین) چندسالی همدوره بود. در همین دوران است که اوضاع سیاسی ایران دگرگون میشود. با به توپ بستن مجلس، آزادیخواهان سرکوب و هر یک بهسرنوشتی دچار میشوند. سیدجمال مخفیانه خود را بههمدان میرساند تا به عتبات برود اما گرفتار عمّال دولتی بروجرد میشود و بنا بهدستور حاکم وقت(امیر افخم) بهقتل میرسد.
جمالزاده در ۱۲۸۹ ش/ ۱۹۱۰م از راه مصر خود را به فرانسه رسانید تا در آنجا تحصیلاتش را ادامه دهد. دیپلمش را در رشته حقوق در دانشگاه دیژون این کشور دریافت میکند.
در بحبوحه جنگ جهانی اول، جمالزاده از طرف کمیتهٔ ملیّون برای مأموریت به بغداد و کرمانشاه اعزام میشود؛ برای تبلیغات و تأسیس یک روزنامه به زبان فارسی در بغداد و سازمان دادن به ایلنشینان کرمانشاه. این سفر پر خطر و دشوار شانزده ماه طول میکشد. در بازگشت به برلین، به همکاریِ قلمی مجلهٔ کاوه و اداره امور آن دعوت میشود و تا تعطیلی آن، با تقیزاده کار میکند. او در این دوران با مستشرقان ناموری چون ژ. مارکوارت، و. کایگر، اینگن میتوح و اسکار مان آشنا میشود و با اطلاع یافتن از کتابهای نوشتهشده در غرب درباره مشرق، راهوروش اروپایی تحقیق و پژوهش را فرامیگیرد.[۱۳] خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
او نویسنده همیشگیِ کاوه بود؛ از روز نخست تا پایان آن در همه شمارهها مطلب نوشت؛ چه سیاسی و چه تحقیقی و فرهنگی. گاهی هم با نام مستعار «شاهرخ» چیز مینوشت. وقتی ملتی اسیر میشود نخستین مقاله او در کاوه است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه تاریخ روابط ایران و روس که در سال ۱۳۷۲ ش بهصورت کتاب منتشر شد و بالشویسم در ایرانِ قدیم- مزدک از دیگر مقالات منتشرشدهٔ او در کاوه میباشد.
کاوهکه بهسرپرستی محمد عاصمی در مونیخ منتشر میشد، زمینهساز آشنایی جمالزاده با بزرگانی چون محمد قزوینی، سید حسن تقیزاده و میرزا فضلعلی آقا تبریزی و همنشینی با محققان دیگر از جمله حسین کاظمزاده ایرانشهر، ابراهیم پورداود، محمود غنیزاده و سعداللهخان درویش شد.
با تعطیلی مجلهٔ کاوه، در سال ۱۲۹۹ ش به خدمت سفارت ایران در برلین درمیآید و حدود هشت سال مشغول این کار میشود. در همین ایام سرپرستی محصلین ایرانی در خارج از کشور را نیز بهعهده میگیرد. جمالزاده از سال ۱۳۱۰ به ژنو میرود و تا زمان بازنشستگی در سال ۱۳۳۵ ش بهعنوان کارمند دفتر بینالمللی کار وابسته به جامعه ملل به فعالیت خود ادامه میدهد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کاوه که تعطیل شد، مقالاتی برای مطبوعات ایران مانند کوشش، شفقسرخ و مجله مهر نوشت. او در سیوشش سالگی دیگر از حرفه روزنامهنگاری دست کشید اما تا سالهای پایانی عمرش برای مطبوعات فارسیزبان مقاله نوشت. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جمالزاده از آن دسته از روشنفکران برآمده از عصر مشروطیت بود که با دلزدگی از انقلاب سیاسی (شکست مشروطیت)، به انقلاب فرهنگی و آموزشی روی آورد و با توجه به نیازها و شرایط جامعه، به نقد وضع سیاسی و اجتماعی جامعه با لحنی تند و تیز پرداخت و کوشید با تاکید بر اهمیت قانون و لزوم پیاده شدن آن در نوشتههایش، قدمی به سمت تحقق آزادی و تجدد در کشورش بردارد.
جمالزاده در زندگی دو تجربه مهم داشت: نخست دوران کودکیاش در اصفهان و آموزشهای پدر و تأثیرپذیری از وی در دوران مشروطیت و دیگری حضور در برلین و حشرونشر با نویسندگان ایرانی و اروپایی و آموختن راه و روش تحقیق به سبک جدید. از دیگر سو، سراسر زندگی صدوپنجساله جمالزاده در دو دوره، قابل بررسی است: زندگی پر از هیاهوی او در برلین که به سیاست و روزنامهنگاری و نوشتن مقالات ادبی و اقتصادی گذشت و دیگری، دوره آرام زندگی در ژنو که به انجام کارهای تحقیقی و نوشتن و تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ژنو صرف شد. [۱۴]
بیش از یک قرن زندگی کرد اما بیش از نود سال را در اروپا گذراند. با انتشار یکی بود و یکی نبود در سال ۱۳۰۰ ش، داستاننویسی جدید را بنیان گذاشت و سالهای سال رمان و داستان کوتاه نوشت. او تنها داستان نمینوشت بلکه در حوزه نقد ادبی، لغات و اصطلاحات عامیانه، در حوزه ادبیات و فرهنگ و مسائل اجتماعی، سیاسی و تاریخی نیز قلم زد. تنها مجموع نامههایی که به دوستان و سرشناسان هم دوره خود در ایران مینوشت در صورت چاپ بالغ بر هزاران صفحه میشود.
جمالزاده از ۱۳۱۰ تا ۱۳۲۱ ش چیزی به چاپ نرساند و در جریانهای فرهنگی ایران طی این سالها حضور نداشت. تنها به عنوان «عضو وابستهٔ فرهنگستان ایران» انتخاب شده بود. اما پس از شهریور ۱۳۲۰ ش با تأسیس مجلههای مختلف ادبی در ایران، در غالب آنها مقاله و داستان نوشت؛ از جمله: سخن، یغما، راهنمای کتاب، وحید، ارمغان، هنرومردم. [۱۵] رمان بعدی جمالزاده پس از سالها سکوت، دارالمجانین است که حدود بیست سال بعد از یکی بود و یکی نبود، به چاپ رسید.
محفل ادبی ایرانیان در برلین
با آغاز جنگ جهانی اول، هیاتی از دغدغهمندان و ایراندوستان به زعامت سیدحسن تقیزاده در برلین علیه دولتهای روس و انگلیس به فعالیت سیاسی پرداختند. اغلب اعضای این هیأت، علاوه بر اقدامات سیاسی بنابر میل شخصی و سابقه تحصیل و تتبع علمی، به مباحث علمی و ادبی و تاریخی نیز علاقمند بودند. اواخر جنگ که آبها از آسیاب افتاد و کمک آلمان به این هیأت پایان یافت، عدهای از افراد مقیم آلمان منحصرا به کار تحصیل و تحقق پرداختند و به صورت دستهجمعی هم در زمینههای فرهنگی فعالیتهایی انجامدادند. پس از آن، رویکرد مجله کاوه تغییر یافت و از یک مجله سیاسی که ناشر افکار سیاسی بود به مجلهای ادبی و تاریخی تبدیل شد. کمیته ملیون، محفلی ادبی نیز داشت که اعضای آن به بحث و مناظره مطالب علمی و ادبی میپرداختند. حسن تقیزاده، کاظمزاده ایرانشهر، میرزا فضلعی تبریزی، محمد قزوینی، محمدعلی تربیت و محمدعلی جمالزاده هسته اصلی این محفل را تشکیل میدادند. این شش نفر هر هفته یک بار چهارشنبهشبها در اداره روزنامه کاوه یا در منزل شخصی یکی از این شش تن جمع میشدند و پس از صرف چای، به مباحثه و مذاکره و سپس سوال و جواب میپرداختند. رفتهرفته تعداد اعضای این محفل افزون شد ولی مباحث کمافیالسابق ادبی و تاریخی و علمی بود.
دوستی نزدیک جمالزاده با صادق هدایت
هدایت، جمالزاده را بزرگ خود میدانست، در حالی که جمالزاده او را «هدایت» و «تو» خطاب میکرد، هدایت جمالزاده را «آقای جمالزاده» و «شما» خطاب میخواند. جمالزاده دو بار هدایت را برای یافتن شغلی به این و آن معرفی کرد. او در سال ۱۳۱۴ از هدایت دعوت کرد که برای مدتی به سوئیس برود و مهمان او باشد. هدایت دعوتش را پذیرفت اما نتوانست برود. بیش از سی نسخه از مجموع پنجاه نسخه چاپ اول بوف کور هدایت را که برایش فرستاده بود، در اروپا توزیع کرد. پیوسته نگران حال و روزش بود. در هفتهها و ماههای افسردگی هدایت، تا میتوانست دلداریاش میداد و تا آخرین لحظات زندگی هدایت، هوایش را داشت. [۱۶]
عکسهای جمالزاده
عکسهای بسیاری از جمالزاده بهجا مانده که غالب آنها در انتهای کتاب خاطرات سید محمدعلی جمالزاده منتشر شده است. این عکس ها عمدتا توسط ایرج افشار یا دهباشی یا سایر دوستان جمالزاده وقتی به دیدنش به ژنو میرفتند، گرفته شده است. مجبتی مینوی، محمدعلی همایون کاتوزیان، ایرج افشار، باستانی پاریزی، عباس زریاب خویی وعلی دهباشی از جمله کسانی هستند که با وی عکس گرفتهاند.
شخصیت و اندیشه
حسن تقیزاده درباره شخصیت جمالزاده میگوید: «یکی از خصائص عمدهٔ فطرت جمالزاده آزادفکری و آزادیطلبی روح او و انزجار طبیعی نفس و طبع او است از تعصبات و افکار قشری و ظلم و جور و این صفت در نهاد او فوقالعاده متمکن و با خون او سرشته است؛ بهطوری که آثار آن همیشه نمایان است» خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
او از یک سو به تجدد اروپا میل دارد و با سنتهای متحجرانه به مبارزه برمیخیزد و از سوی دیگر خواهان بازگشت به همان سنتهای پیشین و بومی است: «روشنفکران تجددخواه را هجو میکند و به ستایش از مردم عامی میپردازد که حافظ همان سنتها و تعصبهایند». خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جمالزادهزدایی
جمالزاده به دلیل ترک وطن، دوری از محنتها و مشکلات و ژنونشینیاش آماج حملات جمعی از روشنفکران و نویسندگان داخل ایران قرار میگیرد. جلال آلاحمد در نامهای تند و تیز به جمالزاده در پاسخ به نقدی که او بر کتاب مدیر مدرسه در «راهنمای کتاب» منتشر کرده بود، اینچنین نوشت: «باعث تأسف است که تاکنون فرصت زیارت سرکار دست نداده است و البته میدانید که تقصیر این قصور از این فقیر نبوده است؛ چرا که من از وقتی چشم به این دنیا گشودهام سرکار -اگر بدتان نیاید- به خرج جیب همان معلمانی که در [کتاب] مدیر مدرسه دیدید، در کنار دریاچهٔ لمان آب خنک میل میفرمودهاید» [۱۷] جلال در بخش دیگر نامهاش مینویسد: «آخر به شما چه که مدیر مدرسه چیست و مال کیست و چگونه است؟ شما کار خودتان را بکنید» [۱۸] جمالزاده که عادت نداشت نامه کسی را بیپاسخ بگذارد در جواب نامه تند آلاحمد مینویسد: «میبینم خیلی غضبناک هستید و وقتی نامه شما را خواندم این جوانان انگلیسی امروز در نظرم مجسم شدند که در عالم هنر و ادب به آنها اسم غضبناک angry young men دادهاند و در حقیقت جوهر تمدن و انقلابهای معنوی هستند و یقین دارم وقتی این مطالب را برای من نوشتید صورتتان گل انداخته بوده است و در چشمانتان شرارهٔ غضب و عصبانیت شعلهور بوده است و از همین راه دور از تماشای آن لذت میبردم» [۱۹]
چرا جمالزاده دیگر به ایران بازنگشت؟
قتل سیدجمالالدین اصفهانی، پدرِ مشروطهخواه جمالزاده که بهترین خاطرات دوران کودکیاش در کنار او سپری شده است، کاریترین ضربه در زندگی او بهشمار میرود. کشته شدن پدر چنان تأثیری بر روح و افکار او بر جای میگذارد که ردپای آن را میتوان در آثار و نوشتههایش دید و اینکه جمالزاده چگونه در لابهلای داستانهایش با خیالپردازی از دوران کودکی و خاطراتش، سعی میکند آنها را زنده نگهدارد.
جامعه استبداد زده ای که آرمانها و آرزوهای مشروطهخواهان را برای تحقق آزادی و عدالت در کشور نابود کرد، از دیگر عمدهترین دلایل ماندن جمالزاده در اروپاست. عقبماندگی کشور و ظلم و ستم حکام زمان چنان تصویری از ایران آن روزگار در ذهن و روح جمالزاده ترسیم کرد که رفتن به غربت را به ماندن در وطن ترجیح داد. این زخمها چنان در ناخودگاه او تأثیر گذاشته بود که هرگز شفا نیافت. او از ایران و زندگی در آن میترسید از این رو عزم جزم کرد که دیگر به زادگاهش بازنگردد. همین امر او را آماج حملات نویسندگان داخل ایران قرار داد و بسیاری او را به راحتطلبی و زندگی پر از عیش و نوش در اروپا متهم کردند.
با وجود همه نقدهایی که به جمالزاده بهسبب دوری از مام وطن وارد میکنند، اما نگاهی به آثار و نوشتههایش به خوبی بیانگر آن است که او همواره برای پویایی و رشد زبان و فرهنگ و ادبیات ایرانزمین مینوشت. مدام با دوستان و اهل قلم در داخل ایران در ارتباط بود. اگرچه همه آثارش خارج از ایران نوشته شدهاند، اما روح ایرانی در نوشتههایش بیشتر از آثار برخی از نویسندگانی است که در ایران زیسته و چیز نوشتهاند. دوران کودکی و خاطراتش با پدر محبوبش در اکثر نوشتههای او موج میزند و سعی میکند آن دوران شیرین را که حدود سیزده سال بیش نبود، در دنیای داستانهایش بازسای کند: «جمالزاده در میهندوستی تعصبی نداشت، حتی دوری از ایران سبب شد تا از نظر عاطفی و زیباشناختی با آن فاصله بگیرد تا بتواند اوضاع وطن را با ابزارها و اندازههای عینی و عقلانی در مقایسه با فرهنگ و جامعه فرنگی، بسنجد و به نقد بگذارد» خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زمینهٔ فعالیت
عمده زمینههای فعالیت جمالزاده را با توجه به دوره و شرایطی که در آن بهسر میبرده، میتوان در مقوله روزنامهنگاری، پژوهشگری، ترجمه، داستاننویسی و نامهنگاری جای داد.
روزنامهنگاری
در دورهٔ زندگیاش در برلین روزنامهنگار فعالی بود. نوشتن را بهطور جدی از مجله کاوه شروع کرد. برای نشریهها و مطبوعات مختلف در داخل و خارج از ایران مقاله مینوشت؛ از مقالات سیاسی و اقتصادی گرفته تا اجتماعی و فرهنگی و ادبی.
پژوهشگری
او نویسندگی را با پژوهش آغاز کرد و پیش از اینکه در داستاننویسی آوازه بلندی بیابد، در حوزه مباحث تاریخی و اجتماعی و سیاسی قلم زده است. گنج شایگان او پنج سال پیش از مجموعه داستانی یکی بود و یکی نبود، منتشر شد. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
داستاننویسی
داستاننویسی مهمترین عرصه نویسندگی جمالزاده است. روح ایران و ایرانی در مجموعه داستانهای کوتاه و بلندش موج میزند.دغدغهاش جامعه ایران بود. خُلقیات و خصوصیات رفتاری مردم را یکی از مهمترین عوامل عدم پیشرفت کشور میدانست و میکوشید با انتقاد از آن، مردم را به سمت اصلاح اخلاقی سوق دهد. از همینرو بود که برای انتقاد از خصائل ناپسند هموطنانش و فساد ناشی از استبداد زمان، تصویرهای کاریکاتورگونه و اغراقآمیز از زندگی آنها ارائه میداد و میکوشید مردم را به واقعیتهای اخلاقی خود آگاه نماید.
رمانها
سرگذشت عمو حسینعلی (۱۳۲۱)، قلتشن دیوان (۱۳۲۵)، راهآبنامه (۱۳۲۶)، صحرای محشر (۱۳۲۶)و سروته یک کرباس (۱۳۳۵)از جمله رمانهای جمالزاده هستند.
داستان کوتاه
فارسی شکر است نخستین اثر داستانی جمالزاده است که در مجله کاوه چاپ شد و مقبول طبع عموم واقع گردید: «از همان روز من قدم به میدان قصهسرایی نهادم»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه نیز در مقدمهای این داستان جمالزاده مینویسد: در مقدمه آن آمده است: «مرا از نوشتن این حکایات بههیچوجه دعوی ادبی نبوده ونیست و گر پسند طبع ارباب ذوق و بصیرت گردد این بنده را دولتی است به کلی غیرمنتظر و افتخاری غیر مترقب». [۲۰]
نقد ادبی
جمالزاده و دموکراسی ادبی
دیباچه مجموعهداستانی یکی بود و یکی نبود، تعیینکننده نقش جمالزاده در نقد ادبی ایران است. آن را «بیانیه ادبی» مینامند که جمالزاده در آن درباره لزوم توجه به انواع سبکهای ادبی بهویژه «رمان» و «انشای رمانی یا حکایتی» سخن میگوید. او در دیباچه میگوید که ادبیات چه نقش و تأثیری میتواند در رشد و پویایی فرهنگ افراد جامعه بگذارد. بر استفاده از زبان محاوره و تعابیر عامیانه تاکید میکند و از این طریق با وارد کردن ادبیات و داستان به میان مردم، آن را وسیلهای برای اصلاح بیماریهای اخلاقی میداند. به «دموکراسی ادبی» معتقد است و از نویسندگان میخواهد چون نویسندگان اروپایی «.....»
ترجمه
او طی سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۷ آثاری از بِرناردَن دوسَن پییر، شیلر، مولیر، ایبسِن، گوبینو و شمار دیگری را به فارسی برگرداند.
نامهنگاری
نوشتن نامه برای اهل قلم و کتاب در ایران یکی از دلچسبترین کارهای جمالزاده بود. او که بخش اعظم عمرش را خارج از ایران سپری کرد، نمیتوانست و نمیخواست از هموطنانش دور بماند. با نوشتن نامه به دوستان ایرانیاش از جمله ایرج افشار، محمود دولتآبادی، جلال آلاحمد، بزرگ علوی و جمعی دیگر میکوشید در جریان امور کشور و اوضاع زندگی مردم قرار بگیرد. در واقع در سالهای دوری از وطن، او با همین نامهنگاریها پیوند پایدارش را با فرهنگ، تاریخ، زبان و ادبیات فارسی حفظ کرد. هر کس به او نامهای مینوشت بهتفصیل پاسخش را دریافت میکرد. افشار در اینباره مینویسد: «به من که از سال ۱۳۲۹ با ایشان مکاتبه کردهام درست سیصدوشصتوچهار نامه، اغلب مفصل (چندین صفحه) نوشته است. اگر چاپ شود، به هزار صفحه بالغ میشود و میتواند نمونهای باشد از نامههای بسیار دیگری که به دیگران نوشته است».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ترجمه آثار
اگرچه برخی از آثار و نوشتههای جمالزاده به زبانهای مختلف ترجمه شده است؛ اما انبوه اصطلاحات و شیوه محاورهای نوشتههایش، ترجمه آنها را به زبانهای خارجی دشوار ساخته است.
- گنج شایگان توسط «اپنهایمر» استاد اقتصاد دانشگاه برلین، به زبان آلمانی ترجمه شده است.
گذشته از گنج شایگان، تنها برخی از داستانهای کوتاه مجموعهٔ یکی بود و یکی نبود و چند داستان دیگر وی به زبانهای خارجی برگردانده شده است که بهشرح زیر میباشد:
- ترجمه انگلیسی درد دل ملا قربانعلی در آوریل ۱۹۴۴ و چاپ در مجله آهنگِ دهلی.
- آرتور کریستنس (ایرانشناس دانمارکی) در کتاب ملاحظاتی درباره فرهنگ ایران (کپنهاگ، ۱۳۹۱) ترجمهای از رجل سیاسی را آورده است.(صص ۱۷۹ تا ۱۸۴).
- ترجمه آلمانیرجل سیاسی به آلمانی و چاپ در گلچینی از داستانهای کوتاه طنزآمیز نویسندگان.
- ترجمه آلمانی ویلانالدوله به آلمانی توسط استاد دانشگاهی از اتریش بهنام کارل اشتولیس. این قطعه در اکتبر ۱۹۵۱ از رادیو وین پخش شد.
- ترجمه نمک گندیده به آلمانی و چاپ در نشریات آلمانی.
- ترجمه دوستی خالهخرسه بهزبان اردو بهقلم دکتر منیبر رحمان و چاپ در نخستین شمارهٔ فکر و نظر –نشریهٔ انجمن ادبیات الگیره در هند" در سال ۱۹۴۵.
- ترجمه دوستی خالهخرسهبهزبان آلمانی توسط رودولف گلپکه در سال ۱۹۶۱.
- ترجمه خوراک غازِ بهزبان هندی توسط تیلاک و چاپ در مجله Kahani در مارس ۱۹۵۵.
- برگردان اندک تخلیصشدهای از چهار داستانِ یکی بود و یکی نبود به فرانسه بهقلم شاهین سرکیسیان و چاپ در ژورنال دو تهران در ۱۹۵۰.
- ترجمه یکی بود و یکی نبود به روسی توسط ب.ن. زاخودر و چاپ در سال ۱۹۳۶ در مسکو. ا.بولوتنیکف مقدمه مشروحی درباره نویسنده و داستانهای مجموعه و ملاحظاتی کلی در زمینهٔ تجدید حیات ادبی نوین در ایران بر این اثر نوشته است.
- ترجمه یکی بود و یکی نبود توسط حشمت مؤید و پال اسپراکمن (paul Sprachaman).
یادمان و بزرگداشتها
شب «سیدمحمدعلی جمالزاده» در آبان ۱۳۸۵ بههمت علی دهباشی سردبیر مجله بخارا در خانه هنرمندان برگزار شد.
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
محمد قزوینی
قزوینی کتاب روابط روس و ایران جمالزاده را نمونهای از «وسعت اطلاعات و قوه انتقادی و تدقیق او بهسبک اروپاییان» میداند و نیز معتقد است: «کتاب یکی بود و یکی نبود او نموداری از شیوه انشای شیرین سهل ساده خالی از عناصر خارجی اوست و اگرچه این سبک انشاء کار آسانی نیست و بهاصطلاح سهل ممتنع است ولی معذلک فقط این طرز و شیوه است که باید سرمشق چیزنویسی هر ایرانی جدیدی باشد که میل دارد بهزبان پدر مادری خودش چیز بنویسد و نمیخواهد که بهواسطه عجز از ادای مقصود خود بهزبان فارسی محتاج بهدریوزه نمودن کلمات و جمل و اسالیب تعبیر کلام از اروپائیها بشود؛ چنانکه شیوه ناخوش بعضی از نویسندگان دوره جدید است.»[۲۱]
آرتور کریستنس
کریستنس ایرانشناس دانمارکی، جمالزاده را میستاید و او را «بی تردید با استعدادترین نویسندهٔ معاصر ایران» میداند و او را با لودویگ هولبرگ بنیانگذار ادبیات دانمارک، مقایسه میکند.[۲۲]
کنستانتین چایکین
چایکین برجستهترین خاورشناس روس، یکی بود و یکی نبود جمالزاده را سرآغاز مکتب و سبک رئالیستی در ایران دانسته است و بولوتنیکف در گفتوگویی به نقل از چایکین میگوید: «مکتب و سبک واقعگرایی با یکی بود و یکی نبود به ایران راه یافت و این مکتب و سبک در حقیقت پایههای بکر و نویی برای هنر داستانسرایی در ادبیات ایران پدید آورد و از هنگام کاربرد اینهاست که می توان از پیدایش رمان، قصه و ماجرای عشقی در ادبیات هزارسالهٔ ایران سخنن به میان آورد [کذا].. نام جمالزاده به خاطر یکی بود و یکی نبود سرآمد ناموران ادبیات فارسی امروزی است - نهتنها برای پیشگامی تاریخیاش، بلکه همچنین برای درخشش و همیت و اعتبار کارهایش... خلاصه باید گفت که جمالزاده برای ما بیشک نویسندهای است همطراز بهترین رماننویسهای اروپا. از این گذشته کاری بزرگ را با موفقیت بهانجام رساند، یعنی روح و تکنیک نثر اروپایی، نیروی شخصیتآفرینی و گویاییِ غیرعادی آن را به قالب هزارسالهٔ زبان فارسی راه داد».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
فیلیپ ولتی
«فیلیپ ولتى» سفیر وقت سوئیس در ایران در مراسم شب جمالزاده او را در قلمرو ادبیات فارسى یک «اصلاحگر» و «انقلابى» خواند. [۲۳]
حسن کامشاد
کامشاد نویسندهٔ یکی بود و یکی نبود را یکی از بزرگترین نویسندگان ایران میداند و معتقد است با وجود اقامت سالیان متمادی در خارج، باز یک نویسنده ناب ایرانی باقی ماند: «با وجوداین، هنری که وی در نخستین اثر خود بروز داد، دیگر هیچگاه در نوشتههای بعدیاش دیده نشد». خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ژیلبر لازار
ژیلبر لازار استاد زبان فارسی در دانشگاه سوربن فرانسه، معتقد است که جمالزاده تقریبا سراسر عمر خود را در اروپا گذرانده اما آثارش بهگونهای است که گویی حتی مدتی کوتاه هم در آن دیار به سر نبرده است.
حسن میرعابدینی
به اعتقاد میرعابدینی رمانهای جمالزاده امروزه از نظر سبک، اثرگذار نیستند، اما بخشهایی از آنها به لحاظ زبانی قابلتوجند و تصویر نافذی از خلقیات و روحیات ایرانیان در زمانه خود را منعکس میکنند. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
جمالزاده در مصاحبه خبرنگار رادیو تهران در سال ۱۳۲۸ش، درباره آثارش میگوید، از یکی بود و یکی نبود بسی به خود میبالد، از اینجهت که سرآغاز مکتب تازهای در نثرنویسی شد؛ با این حال تأکید میکند که «این نوآوری از مدتی پیش در هوا بود و اعتقاد دارد اگر او شروع نکرده بود کسی دیگر میکرد».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
او همچنین پس از شصت سال داستاننویسی در دیباچه کتاب قصه ما بهسر رسید داستانسرایی را کاری نهچندان مفید میداند و مینویسد: «گمان نمیکنم که با قصهگویی و داستانسرایی دردی را دوا کرده باشیم و امروز تازه معنی سخن بوسعید ابوالخیر را می فهمم... حکایتنویس مباش، چنان باش که از تو حکایت کنند». [۲۴] در جایی دیگر گویی در سبک پیشین خود در داستاننویسی و استفاده بیش از حد از امثال و اصطلاحات محاوره دچار شک شده، مینویسد: «خوب می دانم که در کار داستانسرایی مدام اشعار و ابیات آوردن کار پسندیدهای نیست ولی میبینم که هموطنان جوانم دارند با آن همه سخن منظوم پرمعنی و با مغزی که داریم بیگانه میشوند... در این هزار سال اخیر جز همین اشعار و ابیات و قدری هم معانی علمی و فنی و حکمتی... چیزی که ارزش واقعی داشته باشد به وجود نیاوردهایم».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
درباره سید ضیاءالدین طباطبایی
جمالزاده با سیدضیاءالدین طباطبایی در برلین آشنا میشود. او مدتی نخستوزیر ایران در دوره قاجار بود و پس از کودتای ۱۲۹۹ ق که به خلع احمدشاه قاجار منجر میشود، به آلمان میرود. جمالزاده در مصاحبتها و معاشرتهایش با سیدضیاء او را مردی «فعال» میدانست که به امور دنیوی از جمله مسائل سیاسی بس اهتمام میورزید. جمالزداه او را دوستی صدیق و دستودلباز و صداقت منش میدانست و درباره او نوشته: «سید کتاب کم خوانده بود و کم مطالعه میکرد و گذشته از فارسی که زبان مادری او بود هیچ زبانی را بهقدر کافی نمیدانست.» با این حال فصاحتی داشت که مستمع را تحت تأثیر قرار میداد. «خداوند او را آفریده بود که پیشدسته و سخنران و ناطق یک حزب سیاسی باشد و برای جمعیت و بهمنظور تبلیغات سخن براند.» خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دربارهمحمد قزوینی
جمالزاده خود را مدیون قزوینی و دلگرمیهای او میداند. دربارهاش مینویسد: سرتا به پا شوق، کنجکاوی، شور و در عینحال کاملا اهل استدلال، منطق، دقت، انصاف، طرفدار سبک و طرز شیوه کار کردن علمی فرهنگیها بود که «متود» نام دارد. «هر شب و هر ساعت به ما یاد میداد که چگونه باید حرف بزنیم و چطور باید چیز بنویسیم و اساسا با رفتار و گفتار خود راه فکر و عمل را به ما نشان میداد». جمالزاده همچنین رواج طریقه تحقیق و تتبع به سبک جدید در ایران را نتیجه مستقیم و ثمره نوشتهها و گفتهها و راهنماییهای قزوینی میداند. به عقیدهٔ او، بسیاری از آثاری که در زمینه زبان و ادب و تاریخ طی دهههای بیست و سی و پس از آن نوشته شد، متأثر از تعلیمات قزوینی بود. [۲۵]
درباره تقیزاده
تقیزاده از همان جوانی، به همان اندازه که به تحصیل علم و معرفت پرداخت به همان اندازه هم در راه آزادی و وطنخواهی و مبارزه با استبداد کوشید. برخی از هموطنان او را در حیاتش «ابوریحان بیرونی این زمان» خواندند. قبل از هر چیز وطنپرست و مشروطهخواه و انقلابی بود و در کنار همه کوششهایش در راه آزادی میهن، همواره در راه نشر و ترویج علم و ادب سعی بلیغ داشت. جای دارد «او را رجل سیاسی بارز و هم عالم اسلامی و مورخ و نویسنده بهنام و مرد فکر و اندیشه ژرف و عمل و اقدام پایدار و همچنین روزنامهنگار زبده و شاخصی بهشمار بیاوریم». [۲۶]
درباره پدر
حکایتهای شنیدنی بسیاری از او دارد. از همان کودکی محرم اسرار پدر و گوش شنوای صحبتهای او بود. جمالزاده میگوید پدرش در نهایت سادگی و حتی گاهی با فقر و تنگدستی زندگی میکرد. «سید جمالالدین واعظ به تمام معنی واعظ و خطیب و از پیشقدمان انقلاب و بیداری و آزادیخواهی هموطنانش بود و مردانه و صادقانه و بیریا کوشید و در آنچه مقصودش بود هم به شهادت رسید» [۲۷]
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
جملهای از ایشان
خلقیات
«گشاده دستی» و «مهماننوازی» از خصوصیات جمالزاده بود. «از همه چیزش- از مالش، از وقتش، از کتاب و کاغذش- مایه میگذاشت. او یکی از آسودهترین و بیعقدهترین و در نتیجه متواضعترین کسانی است که من در عمرم دیدهام». دوست و دشمن را یکی نمیگرفت اما بدِ کسی را هم نمیخواست. اگر کسی در حقش بدی میکرد، کینه او را به دل نمیگرفت. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهاز هر نظر آدم قانع و راضی بود. گشادهروی و گشادهدست بود. برای هر که از او کار میخواست تا میتوانست کار میکرد. تقریبا از کسی بد نمیگفت مگر در مواردی که به دلایل اخلاقی و اجتماعی مربوط میشد و در این صورت هم کلامش تند و تیز نبود. زندگی را دوست میداشت. ذرهای بخل و کینه در وجودش نبود.[۲۸] اینها صحبتهای همایون کاتوزیان درباره خصلتهای جمالزاده است.
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
خانه پدری جمالزاده در اصفهان، در محله بیدآباد و نزدیک به چهارسوی علیقلی آقا واقع شده بود.
ایراندوستی و دلبستگی به فرهنگ و تاریخ این مرزوبوم در جایجای زندگی جمالزاده نمودار است. افشار درباره توصیف خانه او در ژنو مینویسد: خانهاش آراسته به قالی، قلمکار، قلمدان، ترمه، تافته، مسینه و برنجینههای کرمان، اصفهان و یزد بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
طبق آنچه درباره زندگی جمالزاده توسط خودش و دیگران نوشته شده است، سفرهایش بهشرح زیر میآید:
بیروت
در ده دوازه سالگی برای ادامه تحصیل روانه لبنان میشود و مدتی در مدرسه آنطورا در بیروت درس میخواند.
مصر
سفرش به مصر، آنگونه که در شرححال خودنوشتش میگوید، سفری سیاحتی بود که از آنجا به فرانسه میرود.
فرانسه
تحصیل در دانشگاه دیژون را آغاز میکند و در آن دیپلم رشته حقوق میگیرد.
بغداد
در کمیته ملیون قرعه بهنام جمالزاده درمیآید تا برای تأسیس یک روزنامه به زبان فارسی عازم بغداد و کرمانشاه شود. جمالزاده این مأموریت را پر بسیار سخت و پر مشکل توصیف میکند. [۲۹]
کرمانشاه
پس از بغداد، عازم کرمانشاه و لرستان میشود.
استانبول
در راه بغداد، به استانبولِ ترکیه رسید. در آنجا بهدست نظمیه به زندان افتاد.
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
روزنامهٔ رستاخیز
در سفرش به بغداد از سوی کمیته ملیون، به همراه ابراهیم پورداود و حاج اسماعیلآقای امیزخیزی روزنامهای به مدیریت پورداود منتشر شد.
ناشرانی که با او کار کردهاند
جمالزاده بیش از نود سال از عمر خود را در غربت بهسر برد، ازاینرو بهطور مستقیم با نشرهای داخل ایران همکاری نداشت. بههمت هیأت امنایی که به انتخاب خود او و دانشگاه تهران از (ایرج افشار، علیاکبر سیاسی و دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی) تشکیل شد، شماری از آثارش در ایران منتشر شد. همچین انتشارات سخن، شهاب و سلسله انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار بارها کتابهای او را تجدید چاپ کردهاند.
بنیانگذاری
جمالزاده بنیانگذار نثر داستانی جدید فارسی است.
تأثیرپذیریها
پدر
جمالزاده به تأسی از پدر زبان محاوره و استفاده از اصطلاحات و تعابیر عامیانه و مَثلها را بهعنوان زبان نوشتههایش انتخاب میکند. او بهاندازی شیفته و مجذوب پدرش بود که نوشتههای متعددی درباره او بهرشته تحریر درآورده است که برخی از مهمترین آنها در زیر میآید:
- ترجمهٔ حال سید جمالالدین واعظ، یغما، ۷ (۱۳۳۳): ص۱۸ تا ۱۲۳؛ ۱۶۳ تا ۱۷۰؛ ۳۹۴ تا ۴۰۱.
- سید جمالالدین واعظ در مردان خودساخته (تهران ۱۳۳۵)، ص ۱۲۰ تا ۱۳۷.
- انتشار اسناد سیاسی ایران در انگلستان (متن بیانات سید جمالالدین اصفهانی)، وحید، ۱ (۱۳۴۲)، ش۲: ص۱۲ تا ۱۶.
محمد قزوینی
جمالزاده نخستین بار داستان فارسی شکر است را در جمع بزرگانی چون قزوینی میخواند. کارش را خام و ناپخته میپندارد و بیمناک است که اثرش مطبوع طبع حاضران واقع نشود؛ اما در همان مجلس، قزوینی بهشدت از داستان او تعریف و تمجید میکند. جمالزاده خود را مدیون و مرهون او میداند و تشویقها و دلگرمیهایش را محرک واقعی ادامه کارهای ادبی خود توصیف میکند.
حسن تقیزاده
تقیزاده دومین فردی است که جمالزاده خود را شاگرد او میداند و میگوید در امور علمی و ادبی راهنما و مُرشد او بود.
استادان و شاگردان
علت شهرت
شهرت و جایگاه جمالزاده در تاریخ ادبیات معاصر، به سبب داستانهایی است او در سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۷ نوشته است که به عقیده برخی از جمله حسن میرعابدینی جمالزاده تغییر چشمگیری در ساختار روایی و زبان و مضامین آنها نداد. جمالزاده با یکی بود و یکی نبود مشهور شد. از دلایل شهرت این کتاب، زبان ساده و محاورهای آن است. نیز ژانر داستان کوتاه از طریق این کتاب وارد ادبیات فارسی شد. ورود سبک رئالیسم انتقادی به داستانسرایی ایرانی از طریق این کتاب، از دیگر امتیازات آن شمرده میشود. شعار سیاسی در این داستانها بهچشم نمیخورد و درس اخلاقی به طور مستقیم داده نمیشود.
فیلم ساختهشده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
محمدعلی جمالزاده طبق موافقتنامهای که به تاریخ ۲۳ مهرماه ۱۳۵۵ ش، با دانشگاه تهران بهامضا رسانید، تمام حقوق ناشی از چاپ آثار خود را به دانشگاه تهران واگذار کرد تا بخشی از آن به مصرف خرید کتابهای مفید برسد و در اختیار کتابخانهٔ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران قرار گیرد. بخش دیگر آن بهعنوان «بورس تحصیلی» یا «اعانه تحصیلی جمالزاده» به دانشجویان ایرانی علاقمند اما بیبضاعتی تعلق بگیرد که خواه در ایران یا در خارج از ایران، مشغول تحقیقات ادبی و تاریخی خواهند بود. بخش سوم آن نیز به یک مؤسسهٔ خیریه از قبیل یتیمخانه و یا خانهٔ مساکین سالخورده در اصفهان تخصیص یابد.
جمالزاده همچنین کتابخانهٔ خود را به کتابخانهٔ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران بخشید و کلیهٔ سهام شرکت سیمان را که مالک آن بود برای کارهای خیر خود به دانشگاه تهران واگذار کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
برای انجام این امور، هیأت امنایی از ایرج افشار (به انتخاب جمالزاده)، دکتر علیاکبر سیاسی (از جانب دانشگاه تهران) و دکتر محمدابراهیم باستانیپاریزی (از جانب این دو) تشکیل شد. این هیأت همچنین به چاپ کتابهای یکی بود و یکی نبود، دارالمجانین، صحرای محشر، آسمان و ریسمان (توسط کانون معرفت)، کهنه و نو، هفت کشور، جنگ ترکمن، قنبرعلی، قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار (توسط انتشار جاویدان) اقدام کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نام جاهایی که به اسم این فرد است
شهرداری تهران نیز در سال ۱۳۴۲ نام خیابان جمشیدآباد را تغییر و نام جمالزاده بر آن نهاد. داروخانهای به نام جمالزاده نیز در همین خیابان موجود است.
شهرداری اصفهان در سال ۱۳۵۳ نیز خیابان محل سکونت خانواده جمالزاده را به نام وی نامگذاری کرد.
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
محمد فرجی کاریکاتوری از جمالزاده را بهمناسبت سالروز درگذشت وی در پایگاه شیرین طنز کشیده است.
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
استاد مرتضی ممیز چهرهای از سیدمحمدعلی جمالزاده طراحی کرده است. تنديس محمد علي جمالزاده در سال ۱۳۹۶ در تقاطع خيابان جمالزاده و بلوار كشاورز توسط شهرداری تهران نصیب شد. این تندیس از جنس برنز بوده و اثر علی وزیری است. [۳۰]
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
انتشار مصاحبهای درازدامن از جمالِزادهدر دهه هفتاد شمسی در روزنامه «همشهری» که بعدها بهصورت کتابی مستقل منتشر شد تحت عنوان: لحظهای و سخنی، تهران، ۱۳۷۳.[۳۱]
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
سبک جمالزاده در داستاننویسی مبتنی بر توصیف است. شخصیتهای داستانیاش را بر اساس معیارهای اخلاقی میسازد تا پندی باشد برای خوانندگان. به لحاظ فن نویسندگی، جمالزاده میکوشد قصهها و حکایتهای شرقی را به شیوه غربی بیان کند و پس از زمینهچینی طولانی، ماجرای اصلی داستان را مطرح میکند. لحن او در بیشتر داستانهایش تند و تلخ است؛ با بیانی طنزگونه و در عین حال انتقادآمیز، شرایط جامعه، صفات و خصلتهای مردم را نقد میکند تا خواننده را با زوایای پنهان طبایع انسانها در جامعه آشنا کند و در عینحال زمینه را برای فکر کردن درباره این صفات و دوری جستن از آنها در مخاطب فراهم کند. در همین راستا، یکی از شخصیتهایی که در بیشتر این داستانها حضور قوی دارد، تیپِ ریاکار است.
به اعتقاد بسیاری، شخصیتهای داستانهای او تکراری هستند و دلیل اینکه نمیتواند شخصیت جدیدی متناسب با شرایط و همپای تحولات جامعه خلق کند، دوری او از وطن است. به اعتقاد میرعابدینی «در قصههایش از تکنیک داستاننویسی جدید و شخصیتپردازی چیرهدستانه نشانی نیست. سبک وی با زمان و محیط ماجراهای داستانی و سنت قصهگوی شرقی هماهنگ است» خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نثر داستانهایش روان و سهل و ساده است و زبان روزنامهای و آکنده از تعابیر عامیانه و محاوره در داستانهایش بهوفور دیده میشود. صادق هدایت و بزرگ علوی نیز تحتتأثیر همین شیوه در داستاننویسی قرار گرفتند. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
با گذشت زمان مضامین داستانهای جمالزاده تغییری نمی کند و در داستانهای بعدی همان درونمایههایی را استفاده میکند که در نخستین داستانهایش به آن پرداخته بود. مرتضی کیوان، مشکل جمالزاده را در فاصله گرفتن جهان داستانی او با واقعیتهای روز میداند و میگوید جمالزاده ایران معاصر و مسائل آن را همچنان از دید پدر خود – سید جمالالدین اصفهانی- میبیند. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
در داستانهای جمالزاده با دو تیپ تحصیلکرده ایرانی در فرهنگ روبه رو هستیم: یکی جوانانی که به فرنگ رفته و به وطن باز میگردند تا خدمت کنند اما درستکاریشان وبال گردنشان میشود. نمونه این مدل شخصیت را میتوان در قهرمان راهآبنامه یا چهرههای داستانی آتش زیر خاکستر مشاهده کرد.
دیگری تحصیلکردگان فرنگی مآبی هستند که چیزی نیاموختهاندو تنها ادی فرنگیها را درمیآورند. نمونه آن جعفرخان از فرنگ آمده است یا پسر نعیمالتجار در دارالمجانین که نویسنده این تیپ شخصیتها را هجو میکند. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کارنامه و فهرست آثار
آثار جمالزاده را میتوان در شش دسته کلان کتاب، مقالات و ترجمهها طبقهبندی کرد.
کتاب
داستان
- یکی بود و یکی نبود (۱۳۴۰ق)
- دارالمجانین (۱۳۲۱)
- عمو حسینعلی (۱۳۲۱)
- صحرای محشر (۱۳۲۳)
- قلتشندیوان (۱۳۲۵)
- راه آبنامه (۱۳۲۶)
- معصومهٔ شیرازی (۱۳۳۳)
- سر و ته یک کرباس یا اصفهاننامه (۱۳۳۴)
- مجموعه تلخ و شیرین (۱۳۳۴)
- شاهکار (دو جلدی؛ ۱۳۳۷)
- مجموعه کهنه و بپنو (۱۳۳۸)
- مجموعه غیر از خدا هیچ کس نبود (۱۳۴۰)
- مجموعه آسمان و ریسمان (۱۳۴۳)
- مجموعه قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار (۱۳۵۳)
- قصهٔ ما به سر رسید (۱۳۵۷)
تاریخ و ادبیات
- گنج شایگان ( ۱۳۳۵ق؛ چاپ برلین)
- تاریخ روابط روس با ایران (۱۳۷۲؛ چاپ برلین و بعد چاپ تهران)
- پندنامه سعدی یا گلستان نیکبختی (۱۳۱۳؛ چاپ تهران)
- قصهٔ قصهها (۱۳۲۱؛ از روی قصص العلمای تنکابنی)
- بانگ نای (۱۳۳۷؛ داستانهای مثنوی مولانا)
- فرهنگ لغات عوامانه (۱۳۴۱)
- طریقهٔ نویسندگی و داستانسرایی (چاپ شیراز)
- سرگذشت حاجیبابای اصفهانی (۱۳۴۸)
- اندک آشنایی با حافظ (۱۳۶۶)
اجتماعی و سیاسی
- آزادی و حیثیت انسانی (۱۳۳۸)
- خاک و آدم (۱۳۴۰)
- زمین، ارباب و دهقان (۱۳۴۱)
- خلقیات ما ایرانیان (۱۳۴۵)
- تصویر زن در فرهنگ ایرانی (۱۳۵۷)
ترجمه
جمالزاده با زبانهای فرانسه، آلمانی آشنایی کامل داشت و توانست تعداد زیادی کتاب و مقاله به فارسی ترجمه کند که شماری از آنها در زیر میآید:
- قهوهخانهٔ سورات یا جنگ هفتاد و دو ملت (از برناردن دوسن پیر؛ ۱۳۴۰)
- ویلهلم تل (۱۳۳۴؛ از شیللر)
- داستان یشر (از هندریک وانلون؛ ۱۳۳۵)
- دون کارلوس (از مولیر؛ ۱۳۳۵)
- خسیس (۱۳۳۶)
- داستانهای برگزیده از چند نویسندهٔ خارجی (۱۳۳۶)
- دشمن ملت (از ایبسن؛ ۱۳۴۰)
- داستانهای هفت کشور (مجموعهای از داستانهای ترجمه شده؛ ۱۳۴۰)
- بلای ترکسن در ایران قاجاریه (از بلوک ویل که در مجلهٔ نگین چاپ شده است؛ ۱۳۴۹)
- قنبرعلی جوانمرد شیراز (از آرتور کنت دوگوبینو؛ ۱۳۵۲)
- سیروسیاحت در ترکستان و ایران (از هانری موزر که در مجلهٔ نگین چاپ شده است؛ ۱۳۵۷)
- جنگ ترکمن (از آرتور کنت دوگوبینو؛ ۱۳۵۷. ابتدا در سال ۱۳۴۹-۱۳۵۰ در مجلهٔ نگین چاپ شده است.)
مقالات
جمالزاده مقالات پژوهشی متعددی در قلمرو ادبیات و تاریخ و تصوف دارد. بهعقیده افشار مقالاتی که در مجلهٔ کاوه بهچاپ سپرده شده است، «جدیتر»، «مبتکرانهتر» و «مفیدتر» است. تعداد مقالاتش از سیصد درمیگذرد. چهلپنجاه مقالهاش زمینهٔ تاریخی دارد و بههمین اندازه نیز به مباحث ادبی مربوط میشود.
درباره ایران پیش از اسلام
- اولین لشکرکشی اروپا به ایران
- نوروز جمشیدی
- نامهٔ تنسر
- بالشویسم در ایران، مزدک
- دخمهٔ انوشیروان کجاست؟
دوران ایرانِ اسلامی
- بیرقهای ایران در عصر صفویه
- شیر و خورشید در پرچم ایران و سکههای قدیمی
- شیر در ایران و در ماوراءالنهر
- جیغههای پادشاهان قاجاری
- حاجی میرزا آقاسی برای خود مردی بوده
- قدیمیترین روابط سیاسی ایران و آلمان
ادبی
در قلمر مقالات ادبی، عمدهٔ مطالب او به مباحث شعری مربوط میشود؛ چراکه دلبستگی خاصی به شعر فارسی داشت.
- مولوی و مثنوی
- سیر و سیاحتی در مثنوی
- کلمات عربی در شاهنامه
- شعر مهستی
- از حافظت تا برشت
- یغمای جندقی
- فلکی شروانی
- واقعگرایی در سعدی
- چهل مجلس علاءالدوله سمنانی
- رواج بازار شعر و شاعری
- فاب در ادبیات فارسی
- شعرای کاسبکار
- تاریخ وفات سعدی
- اشکالات تاریخی در گلستان
بهعقیده افشار هیچیک از این مقالات، حامل «نکتهٔ تازهای» نیست و چنین بهنظر میرسد که همه آنها بهمنظور عرضهکردن مطالبی است که حین خواندن کتابها بهذهن جمالزاده خطور میکرد. البته افشار دو مقالهٔ اخیر «تاریخ وفات سعدی» و «اشکالات تاریخی در گلستان» را «خواندنی» و «ماندنی» توصیف میکند. [۳۲] علاقمندی جمالزاده به ثبت و ضبط اسناد و نامههای تاریخی، سبب شد او از ایندست مدارک را در کتاب «هزار بیشه» بهچاپ برساند.
نوشتههایش درخصوص زبان
- چگونه باید نوشت
- زبان عامیانه
- بلای انشاء و املای عوامانه
- ققنوس
- دری و کبک دری
- زبان داستان
- شیوهٔ نقطهگذاری
مردمشناسی
- منزل با سلیقهٔایرانی
- حمامهای خزانهدار
- قصهٔ دویدم و دویدم
- مکتب
- آوازهای قدیمی ایران
- حاضرجوابیهای اصفهانی
نوشتههای تفننی
- هزار بیشه (جلد اول؛ ۱۳۲۶)
- کشکول جمالی (دو جلد؛ ۱۳۳۹)
- صندوقچهٔاسرار (دو جلد؛ ۱۳۴۲)
نوشتههای خاطراتی
قسمتی از آنها به سرگذشت دوستان و همروزگارانش اختصاص دارد.
- دربارهٔ ابراهیم پورداود
- سیدحسن تقیزاده
- حاجمیرزا یحیی دولتآبادی
- محمد قزوینی
- خاندان علوی
- دکتر محمود افشار
- حسن جابری انصاری اصفهانی
- عارف قزوینی
- سیداشرفالدین نسیم شمال
- محمد معین
- امیرمهدی بدیع
- مجتبی مینوی
- دکتر غلامحسین یوسفی
- صادق هدایت
قسمت دیگر نوشتههای خاطراتی او به سرگذشت پدر و خودش مربوط میشود که عمدتاً در مجلههای راهنمای کتاب، یغما، وحید و آینده بهچاپ رسیده است.
جوایز و افتخارات
- نامزد دریافت جایزه ادبی نوبل [۳۳]
- دریافت درجه دکتری افتخاری دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
کتابها دربارهٔ جمالزاده
نویسندگان، ادبا و محققان از دهه بیست تاکنون توجه عمیق و گستردهای به آثار ادبی جمالزاده داشتهاند. طی این سالها مقالات، کتابها و پایاننامههای بسیاری درباره زندگی و بررسی آثار او به رشته تحریر درآمده است که برخی از آنها در زیر میآید.
- اولین نقدها بر آثار داستانی جمالزاده در مطبوعات طی سالهای ۱۳۲۵ -۱۳۲۶ آغاز شد. مرتضی کیوان در جهان نو و پرویز خانلری در سخن یادداشتهایی بر رمانهای او نوشتند.
- خانلری در مقالهای تحت عنوان «نثر فارسی در دوره اخیر» که در نخستین کنگره نویسندگان مطرح شد، اولین منتقدی بود که جایگاه خاصی برای داستان کوتاه ایرانی قائل شد. آن را به عنوان نوع ادبی مستقل بررسی کرد و جمالزاده را پیشتاز این عرصه خواند. خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - نخستین سرگذشت از جمالزاده که حاوی فهرست تألیفاتش نیز هست، بهقلم ایرج افشار و بهدرخواست سعید نفیسیدر پایان کتاب شاهکارهای نثر فارسی معاصر (تألیف نفیسی) در سال ۱۳۲۹ بهچاپ سپرده شد. در این کتاب داستانهایی نیز از او درج شده است. [۳۴]
- فریدون کار در کتاب پنج شعله جاوید نمونههای ممتازی از آثار جمالزاده را درج کرده است. [۳۵]
- عبدالعلی دستغیب، کتاب نقد آثار سید محمدعلی جمالزاده را در سال ۱۳۳۹ نوشت. [۳۶]
- محمدعلی همایون کاتوزیان در مقالهای تحت عنوان «درباره جمالزاده و جمالزادهشناسی» به بررسی آثار او پرداخته است. [۳۷]
- کتاب سرگذشت و کار جمالزاده بهقلم مهرداد مهرین در سال ۱۳۴۲ منتشر شد. [۳۸] او همچنین در کتاب جمالزاده و افکار او (۱۳۴۲) ترجمه مقالات تحسینبرانگیز ایرانشناسان اروپایی درباره آثار جمالزاده را گردآوری کرده است.
- مقالات سیدحسن تقیزاده درباره آثار و زندگی او در مجموعه دهجلدی مقالات تقیزداه (۱۳۴۹) به اهتمام ایرج افشار نقل شده است.
از دیگر کتابهای منتشر شده درباره جمالزاده میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- از صبا تا نیما (۱۳۵۰) اثر یحیی آرینپور
- بررسی ادبیات امروز (۱۳۵۰) محمد استعلامی
- دیداری با اهل قلم (۱۳۵۵تا ۱۳۵۸) غلامحسین یوسفی
- نویسندگان پیشروِ ایران (۱۳۶۲) محمدعلی سپانلو
- صدسال داستاننویسیِ ایران (جلد اول، ۱۳۶۶) حسن میرعابدینی
- انتشار مقالات حسن کامشاد و منصور حشمتمؤید و جلال متینی درباره آثار جمالزاده در مجله ایراننامه آمریکا
- چاپ گزیده آثار محمدعلی جمالزاده (۱۳۷۳) از محمد بهارلو
- انتشار کتاب درباره برلنیها: اندیشمندان ایرانی در برلین (۱۳۷۹) از جمشید بهنام
- جلد چهارم اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران (۱۳۸۱) از مهرداد میرانصاری به جمالزاده اختصاص دارد.
- پایهگذاران نثر جدید فارسی (۱۳۸۴) از حسن کامشاد
یکی از تازهترین تألیفات درباه جمالزاده، کتاب جمالزاده: خاطره، برداشت، اسناد (۱۳۹۴) بهقلم ناصرالدین پروین است که در آن بدون ستایش و نکوهش بیجا به نقد اخلاقیات و باورهای نویسنده پرداخته است. [۳۹]
پایاننامه و رسالههای دربارهٔ جمالزاده
بررسی چند اثر
یکی بود و یکی نبود
شامل یک دیباچه و شش داستان است. در هر یک از داستانها با زبانی طنز آلود و آکنده از امثال و تعابیر عامیانه، به شرح عقبماندگی جامعه میپردازد. مسئله زبان فارسی، فساد مقامات سیاسی، ناآگاهی مردم و شکست آرمانهای مشروطهخواهی از جمله مضامین این داستانها به شمار میرود.
فارسی شکر است، رجل سیاسی، ویلانالدوله، درد و دل ملا قربانعلی و دوستی خاله خرسه و بیله دیگ بیله چغدر داستانهای این مجموعه هستند.
محمد قزوینی درباره یکی بود و یکی نبود مینویسد: «در شیرینی و سلاست انشاء و روانی عبارت و فصاحت لفظ و بلاغت معنی و انتخاب مواضیع نمکین و در عین اینکه زبان رایج محافل بلکه کوچههای تهران است از کلمات عامیانه و بازاری و مبتذل پاک بودن نمونه کاملالعیار زبان فارسی حالیه است و اظهر صفات بارزه آن شیرینی و حلاوت است که هیچ لفظی دیگر پیدا نمیکنم برای تعبیر از این حسی که انسان از این نوع انشاء میکند». [۴۰]
دارالمجانین
نخستین رمان جمالزاده دار المجانین است که در سال ۱۳۲۱ توسط بنگاه پروین منتشر شد.این داستان که در یازده باب روایت میشود، الهامگرفته از زندگی صادق هدایت و اثرش بوف کور است.
داستان تیمارستانی است که افراد با خصلتها و عادتها و خصوصیات فردی خود، در آن نگهداری میشوند. جمالزاده با انتقاد از جامعه و شرایط و احوال آن نشان میدهد که افراد حساس ترجیح میدهند به جای آزادی در جامعه، در تیمارستان بهسر ببرند. یکی از شخصیتهای داستان هدایتعلی خان، نام دارد که خود را «بوف کور» میخواند. جمالزاده با استفاده از برخی تکههای بوف کور هدایت، بهنیکی از او در این اثر یاد کرده است.
قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار
این مجموعه که در ۱۳۵۳ش منتشر شده است، شامل دوازه داستان است. عروسی داریم و عروسی، نوروز و عیدی خاله خداداد، دلی دارد زییا، صالح و طالح، سقطفروش و پیر قوم، پینهدوز، پاشنهکش از جمله داستانهای این مجموعه است. جمالزاده در دیباچه این اثر مینویسد: «شاید این داستانها لطف و مزه داستانهای دستاول قدیمم را نداشته باشد... [سپری شدن جوانی و گذشت روزگاز] در طرز فکر و سبک نگارشم (که روزبهروز بهسادگی بیشتری میگرائید) تغیراتی بهوجود آورد. خواستم از طعن و طنز که مایه اساسی کارم بود و همواره دلپسند پیر و جوان (و مخصوصا جوانان) است و با طبع و ذوقم سازش بسیار داشت و دارد قدری بکاهم و بر جنبه آنچه با مغز و قلب سروکار دارد اندکی بیفزایم» [۴۱]
قصه ما به سر رسید
این مجموعه در آستانه نودسالگی جمالزاده در ۱۳۵۷ش منتشر شد. داستانهای این کتاب چندبخشی است. شیران رو بهمزاج، خاک حاصلخیز، ماجرای وحشتناک کلمه که، قصه صیغه و عقدی و بارگاه شاهانه از جمله قصههای این مجموعه است که در دل خود چند داستان دیگر دارد.
آسمان و ریسمان
آسمان و ریسمان منتشره در سال ۱۳۴۲ش، حاوی ۱۵ داستان، و پنج متن ترجمه شده از آثار فردریش دورنمات، موریس لُبلان، اُسکار وایلد، رابیندرانات تاگور و بالزاک است. غمخواران ملت، مرغ همسایه، فال و تماشا و شورآباد از جمله قصههای این مجموعه است.
غیر از خدا هیچ کس نبود
این مجموعه در سال ۱۳۴۰ منتشر شد که دارای هفت داستان کوتاه در دویست و هفت صفحه است. نخستین و بلندترین داستان آن، قیصر و ایلچی- کالیگولا (۱۳۳۹) هفتاد صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. آخوند داریم و آخوند، داستان دو آتشه، میرزا خطاط و امنیت شکم از جمله داستانهای این مجموعه است.
در بیشتر قصههای این مجموعه، جمالزاده صفاتی چون جهل و تملق و ریاکاری را به استهزا گرفته و نشان میدهد که چگونه ویژگیهای محیط بر تغییر ماهیت اشخاص تأثیر میگذارد.
دوستی خالهخرسه
این داستان به جنگ جهانی اول مربوط می شود. روایت حزنانگیز یک شاگرد قهوهچی خوشقلب است که جانِ قزاق روسی مجروحی که در جاده کرمانشاه میان برف افتاده است، نجات میدهد. اما قزاق روس پس از بهبودی، سعی میکند با گرفتن جان قهوهچی، مختصر پولش را بدوزد. کامشاد این قصه را از حیث تحرک و کیفیت اندوهبارش در ردیف « پارهای از بهترین داستانهای کوتاه ادبیات اروپایی» قرار میدهد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
درد دل ملا قربانعلی
این داستان، روایتگر عاشقی یک ملا به دختر بزار همسایهاش است. دختر میمیرد و خانوادهاش که از این عشق بیخبرند از ملا میخواند شب را کنار پیکر دختر بماند و برایش قرآن بخواند. شیفتگی ملا به دختر کار دستش میدهد؛ حین بوسیدن لبهای دختر مرده است که رسوا میشود و کارش به زندان میکشد.
بیه دیگ بیله چغندر
داستانی که با لحن طنزآمیز نیشداری استبداد و شیوه زندگی حکام و امرای دوره قاجار را نقد میکند. دست تقدیر دلاک حمامی را از اروپا به ایران میآورد و مشاور وزیر میکند. بهاعتقاد کامشاد «خاطرات دلاک از زندگی در ایران خواننده را به یاد پارهای از بانمکترین قطعههای حاجی بابا نوشته موریه میاندازد.» خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد این داستان خشم بزرگان دولتی و مذهبی را در اوایل دههٔ بیست برانگیخت.
قلتشن دیوان
به عقیده بورکی، «قلتشن دیوان بارورترین رمان جمالزاده است... طنز، شوخطبعی، انتقاد اجتماعی و محبت در حق زیردستان و بینوایان در تمام کتاب به چشم میخورد و ناخرسندی از عاقبت نیکِ مرد ستمکار صرفا لحن اندوهناک رمان را شدت میبخشند. تصویر تهران و ساکنان آن در بیست سال قرن زنده و گیراست.»[۴۲]
صحرای محشر
راهآبنامه
به عقیده کامشاد راهآبنامه به لحاظ شوخطبعی، برتری سبک و زبان و نقد اجتماعی یک سروگردن از سایر رمانهای جمالزاده برتر است. «راهآبنامهبرخلاف الگوی معمول داستانهای جمالزاده، موجز، منسجم و خالی از اطناب است».[۴۳]
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ عابدینی، شهروندِ شهرهای داستانی، ۱۶.
- ↑ افشار، محمدعلی جمالزاده، ۱۳.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، ۱۴ تا۱۵.
- ↑ افشار. محمدعلی جمالزاده. . نامه فرهنگستان ۳، ش. ۳ (۱۳۷۶).
- ↑ افشار. محمدعلی جمالزاده. . نامه فرهنگستان ۳، ش. ۳ (۱۳۷۶).
- ↑ افشار. محمدعلی جمالزاده. . نامه فرهنگستان ۳، ش. ۳ (۱۳۷۶).
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، ۳۰.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، ۳۸۹.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، ۲۲۷ تا ۲۲۸.
- ↑ کاتوزیان، جمالزاده و جمالزادهشناسی، ۱۴.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، ۲۱.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، ۲۵.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات محمدعلی جمالاده، ۳۵.
- ↑ عابدینی، شهروندِ شهرهای داستانی، ۲۰.
- ↑ افشار. محمدعلی جمالزاده. . نامه فرهنگستان ۳، ش. ۳ (۱۳۷۶).
- ↑ کاتوزیان، جمالزاده و جمالزادهشناسی، ۲۷ و ۲۸.
- ↑ دهباشی، نامههای جلال آلاحمد، ۵۳.
- ↑ دهباشی، نامههای جلال آلاحمد، ۵۷.
- ↑ دهباشی، نامههای جلال آلاحمد، ۲۶۵.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات محمدعلی جمالاده، ۲۳۰.
- ↑ قزوینی، بیستمقاله قزوینی، ۲۰.
- ↑ کامشاد، پایهگذاران نثر جدید فارسی، ۱۵۵.
- ↑ «شب سید محمدعلی جمالزاده». بخارا، ۲۱ آبان ۱۳۸۵. بازبینیشده در ۱اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ جمالزاده، قصهٔ ما بهسر رسید، ۲۰.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات محمدعلی جمالاده، ۲۱۴ تا ۲۱۵.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات محمدعلی جمالاده، ۲۱۴ تا ۱۱۳ و ۱۱۵.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات محمدعلی جمالاده، ۲۱۴ تا ۱۱۶.
- ↑ کاتوزیان، جمالزاده و جمالزادهشناسی، ۷۰.
- ↑ افشار و دهباشی، خاطرات محمدعلی جمالاده، ۳۶.
- ↑ «تندیس جمالزاده». شهرنوشت تهران، ۱۷ تیر ۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۲ اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ «لحظهای و سخنی». همشهری، ۱۹ بهمن ۱۳۹۲. بازبینیشده در ۴ اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ افشار، ایرج. «محمدعلی جمالزاده». یادآور ۳، ش. ۳ (۱۳۷۶).
- ↑ میرانصاری، اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران، ۸۰ و ۸۱.
- ↑ «شاهکار نثر فارسی معاصر». کتابناک. بازبینیشده در ۴ اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ «پنج شعله جاوید». کاراکتاب. بازبینیشده در ۴ اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ «نقد آثار سید محمدعلی جمالزاده». شهرکتاب. بازبینیشده در ۴ اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ «درباره جمالزاده و جمالزادهشناسی». پرتال جامع علوم انسانی. بازبینیشده در ۴ اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ «سرگذشت و آثار جمالزاده». پایگاه اطلاعرسانی کتابخانههای ایران. بازبینیشده در ۴ اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ «جمالزاده: خاطره، برداشت، اسناد». شهر کتاب. بازبینیشده در ۴ اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ میرانصاری، اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران، ۸۵.
- ↑ جمالزاده، قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار، ۱۷.
- ↑ کامشاد، پایهگذاران نثر جدید فارسی، ۱۴۵.
- ↑ کامشاد، پایهگذاران نثر جدید فارسی، ۱۴۸.
منابع
- نفیسی، سعید (۱۳۳۶). شاهکارهای نثر فارسی معاصر۲. کانون معرفت.
- میرعابدینی، حسن (۱۳۹۶). شهروندِ شهرهای داستانی. چشمه.
- افشار، دهباشی، ایرج، علی (۱۳۷۸). خاطرات سید محمدعلی جمالزاده. شهاب ثاقب، سخن.
- افشار، ایرج، «محمدعلی جمالزاده»، نامه فرهنگستان، ۱۳۷۶.
- قزوینی، محمد (۱۳۳۲). بیستمقاله قزوینی. ۱. کتابفروشی ابنسینا و کتابفروشی ادب.
- دهباشی، علی (۱۳۶۴). نامههای جلال آلاحمد. تهران: انتشارات پیک.
- میرانصاری، علی (۱۳۸۱). اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران. ۴. تهران: سازمان اسناد ملی ایران.
- جمالزاده، محمدعلی (۱۳۸۹). قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار. تهران: مهارت.
- جمالزاده، محمدعلی (۱۳۷۹). قصه ما بهسر رسید. تهران: مهارت.
- همایون کاتوزیان، محمدعلی (۱۳۸۲). جمالزاده و جمالزادهشناسی. تهران: شهاب ثاقب.
پیوند به بیرون
- «سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران». بازبینیشده در ۲۸ بهمن ۱۳۹۷.
- «خانه کتاب». بازبینیشده در ۲۸ بهمن ۱۳۹۷.
بتاث