مرتضی کیوان: تفاوت میان نسخهها
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۷۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
| نام = مرتضی کیوان | |نام = مرتضی کیوان | ||
| تصویر = | |تصویر = Download_(2).jpg | ||
|نام اصلی = | |||
| نام اصلی = | |زمینه فعالیت = شعر، نویسندگی، نقد ادبی و روزنامهنگاری | ||
| زمینه فعالیت = شعر، نویسندگی، نقد ادبی و روزنامهنگاری | |ملیت = ایرانی | ||
| ملیت = | |تاریخ تولد = فرودین۱۳۰۰ | ||
| تاریخ تولد = فرودین۱۳۰۰ | |محل تولد = اصفهان | ||
| محل تولد = اصفهان | |والدین = | ||
| والدین = | |تاریخ مرگ = ۲۷مهر۱۳۳۳ | ||
| تاریخ مرگ = ۲۷مهر۱۳۳۳ | |محل مرگ = تهران | ||
| محل مرگ = | |علت مرگ = اعدام در دادگاه نظامی | ||
| علت مرگ = | |محل زندگی = | ||
| محل زندگی = | |مختصات محل زندگی = | ||
| مختصات محل زندگی = | |مدفن = | ||
| مدفن = | |مذهب = اسلام شیعه | ||
|مذهب | |در زمان حکومت = محمدرضاشاه پهلوی | ||
|در زمان حکومت | |اتفاقات مهم = | ||
|اتفاقات مهم | |نام دیگر = | ||
| نام دیگر | |بنیانگذار = اتحادیه نویسندگان مطبوعات ایران | ||
|پیشه = | |||
|بنیانگذار | |سالهای نویسندگی = ۱۳۲۰تا۱۳۳۳ | ||
| پیشه = | |سبک نوشتاری = | ||
| سالهای نویسندگی = | |کتابها = | ||
|سبک نوشتاری | |مقالهها = | ||
|کتابها | |نمایشنامهها = | ||
|مقالهها | |فیلمنامهها = | ||
|نمایشنامهها | |دیوان اشعار = | ||
|فیلمنامهها | |تخلص = | ||
|دیوان اشعار | |فیلم ساخته بر اساس اثر = | ||
|تخلص | |همسر = پوراندخت سلطانی | ||
|فیلم ساخته بر اساس اثر | |شریک زندگی = | ||
| همسر = | |فرزندان = | ||
| شریک زندگی = | |تحصیلات = | ||
| فرزندان = | |دانشگاه = | ||
|تحصیلات | |حوزه = | ||
|دانشگاه | |شاگرد = | ||
|حوزه | |استاد = | ||
|شاگرد | |علت شهرت = | ||
|استاد | |تأثیرگذاشته بر = ادبیان همعصر خود | ||
|علت شهرت | |تأثیرپذیرفته از = | ||
| تأثیرگذاشته بر = | |وبگاه = | ||
| تأثیرپذیرفته از = | |گفتاورد = | ||
| وبگاه = | |امضا = | ||
|گفتاورد | |||
|امضا | |||
}} | }} | ||
'''مرتضی کیوان''' شاعر، | [[پرونده:نهم.jpg|200px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''کیوان، ماند به دوران'''</center>]] | ||
'''مرتضی کیوان''' شاعر، منتقد، روزنامهنگار و فعال سیاسی بود که پس از کودتای ۲۸مرداد و درحالیکه مسئولیت نگهداری سه تن از افسران حزب توده را برعهده داشت، در خانه خود بازداشت و به اعدام محکوم شد. او نخ تسبیح بسیاری از حلقههای روشنفکری و جلسات ادبی نظیر «انجمن شعر شمع سوخته» بود. | |||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
مرتضی کیوان در | مرتضی کیوان در خانوادهای فقیر چشم گشود. ابتدای نوجوانی و زمانی که کلاس نهم بود، پدرش مُرد و فقر، بیشتر بر خانوادهاش سایه افکند. با مرگ پدر مسئولیتهای زندگی زودتر از آنچه تصور داشت، گریبانش را گرفت و سرپرست خانواده شد.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۵۸}}</ref> همزمان با درس خواندن کار میکرد. کیوان در دبیرستان مروی دیپلم گرفت. سپس به خدمت دولت درآمد و در وزارت راه مشغول بهکار شد. در آنجا، زیرنظر آموزشگاه فنی دورهای تخصصی آموزش دید و برای انجام وظیفه در سال۱۳۲۳ به شهر همدان اعزام شد.{{سخ}} | ||
کیوان در تمام دوران زندگی بسیار میخواند و مینوشت. یادداشتهای شخصیاش که معمولاً نقد و تجزیه و تحلیل کتاب بود، کمکم به نقد ادبی تبدیل شد و بهتدریج از بایگانی شخصی پا به مطبوعات و مجلات گذاشت و حاصل آنها صدها نقد کتاب، نقد ادبی، یاددشت سیاسی، شعر، داستان کوتاه و طرح مسائل اجتماعی شد.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۹۵}}</ref> | |||
او | کیوان را فردی اجتماعی با دوستان فراوان میشناختند. دوستانی که از او بهگونهای دیگر یاد میکردند. او نویسندهها و روشنفکران بسیاری را به یکدیگر متصل کرد. [[محمدجعفر محجوب]] در کتاب خود با اشاره مبسوط به این موضوع اشاره میکند که چگونه او توانست حلقههایی از روشنفکران و شعرای زمانه خود را تشکیل دهد و بر آثار و اندیشههای آنان اثر گذارد. محجوب به ارتباط [[احمد شاملو]] و [[فریدون رهنما]] در شناخت ادبیات فرانسه اشاره میکند. از دیگر تأثیرات کیوان ارتباط بین نویسندگان و ناشران و جراید بود.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۶۷}}</ref>{{سخ}} | ||
از مرتضی کیوان جز تعدادی نامه که به دوستان خود نوشت و مقالاتی که روزنامههای وقت چاپ کردند، اثری باقی نمانده است.<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۰|ک= بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان|ص=۱۳}}</ref> | |||
دستنوشتههای او در یورش مأموران به خانهاش بهغارت رفت و عمدهٔ کارهایش بازگردانده نشد. هرچند همسر مرتضی، پوری سلطانی تلاشهای بسیاری برای بازپسگرفتن تعدادی از نامه کرد؛ اما انبوه دستنوشتههای وی از بین رفت.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۱۲تا۱۳}}</ref> | |||
==دلگفتهها== | |||
===انشای کلاس=== | |||
هر دو همکلاس بودند. [[محمدجعفر محجوب|محجوب]] میگفت انشای مرتضی خیلی خوب بود و مال من خیلی بد... «حافظ چه میگوید» محمود هومن را میدهد به محجوب، بعداً نظر او را میخواهد. محجوب نظر میدهد، مرتضی میگوید همینها را که گفتی بنویس، هرچه محجوب حاشیه میرود؛ او بیشتر اصرار میکند. مقاله، نوشته و در مجله جهاننو چاپ میشود: اولین مقاله محجوب! میگفت مرتضی قلم به دست من داد وگرنه انشای من خیلی بد بود و اگر اصرار او نبود شاید هرگز چیزی نمینوشتم.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۲۰}}</ref> | |||
== | |||
=== | |||
هر دو همکلاس بودند. محجوب میگفت | |||
===مهرورزیهای بیادعا=== | ===مهرورزیهای بیادعا=== | ||
یکی از روزها در دقایقی که منتظر آمدن مرتضی بودم، | یکی از روزها در دقایقی که منتظر آمدن مرتضی بودم، نامهای را که همان روز از مادرم رسیده بود میخواندم و از اینکه مادر از نامه ننوشتن من گله کرده بود چنان متأثر شده بودم که گویا اشکی بر صورتم نشسته بود. در همین لحظه مرتضی سررسید و پس از فهمیدن ماجرا علت ننوشتن مرا پرسید و من بهانه کردم که فرصت نمیکنم برای خرید تمبر و پاکت به پستخانه بروم. نمیدانم با چه تردستی مرتضی نشانی مادر مرا از پشت پاکت برداشت و در دیدار بعد ده پاکت تمبر شده با نشانی مادرم به دست من داد و گفت دیگر بهانهای برای نامه ننوشتن نخواهی داشت.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۲۱۰}}</ref> | ||
[[پرونده:Kivan & pari.jpg|200px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''کیوان و پریاش در{{سخ}}نخستین روزهای زندگی مشترک'''</center>]] | |||
===زایش عشق=== | ===زایش عشق=== | ||
دانشکده میرفتم و یادم است | دانشکده میرفتم و یادم است دربارهٔ ویس و رامین تحقیقی میکردم و آن شبِ آشنایی در این باره با مرتضی صحبت کرده بودم. صبح روز بعد او به دانشکدهٔ ادبیات آمد و در این خصوص مطلبی از [[صادق هدایت]] برایم آورد و دوستی ما از همانجا سرگرفت... پس از نیم ساعت گفتوگو بهنظرم آمد سالها باهم دوست و آشنا بودهایم.<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۰|ک= بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان|ص=۶۸}}</ref> | ||
===خانه مخفی عروس=== | ===خانه مخفی عروس=== | ||
عروسی کردیم، خانه ما مخفی بود و من بهناچار میبایست جای دیگری را به خانوادهام نشانی میدادم. پسر دایی مرتضی ما را پذیرا شد. من ۱۵ روز اول زندگیم را بهظاهر در آنجا گذارندم تا دیدوبازدیدها فروکش کرد. سرانجام از سهراه زندان به خیابان خانقاه رفتم و در کاشانه خودم ماوا گزیدم. خانه نسبتاً قدیمی و متوسطی بود با چهار یا پنج اتاق. یکی دست مادر و خواهر کیوان بود. یکی دست ما و بقیهٔ دوستانمان که مخفی بودند.<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۰|ک= بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان|ص=۷۴}}</ref> | |||
[[پرونده:پنجم.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''پوری و مرتضی و تنها{{سخ}}۶۹ روز زندگی زیر یک سقف'''</center>]] | |||
===کارتها=== | ===کارتها=== | ||
تا مرتضی بیاید من اتاق خودمان را از روزنامه و اسناد و مدارک پاک کردم و همه را بردم و ریختم | تا مرتضی بیاید من اتاق خودمان را از روزنامه و اسناد و مدارک پاک کردم و همه را بردم و ریختم پستوخانه و در را قفل کردم. مرتضی رسید. گفت کارتهای حزبیمان؟ خواستم از او بگیرم نگذاشت. گفت میدهم به مادرم قایمش کند. در همین گیرودار در زدند. من رفتم در را باز کنم. هنوز لای در را باز نکرده، عدهای با لباس نظامی و غیرنظامی ریختند تو و گفتند باید خانه را بگردند. سه ساعت یا بیشتر در خانه ما بودند. بالاخره کارتها به دستشان افتاد، در آن پستو شکسته شد و بسیاری چیزها بر آنها مسلم شد. رفتارشان وحشیانهتر شد. کلمات رکیکی که از دهانشان خارج میشد ناگفتنی است. یکی فریاد میکشید من همان سیاحتگرم که در روزنامههایتان به من فحش میدادید، دیگری میگفت مرا نمیشناسید؟ من سرگرد زیبایی معروفم که پاهای وارطان را با دست خودم قطع کردم.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۲۴۷}}</ref> | ||
===گنجشک کیوانیُه=== | ===گنجشک کیوانیُه=== | ||
همیشه | همیشه خودنویس خوب با جوهر سبز و مقداری یادداشت توی جیب بغلش داشت. این یادداشتها را از لای کتابها و مجلهها و حتی روزنامهها برمیداشت، از هر نکته خواندنی یا عجیب یا مضحکی که به چشمش میخورد. ما همدیگر را معمولاً توی کافهها میدیدیم و کیوان همین که مینشست یادداشتهایش را از جیبش درمیآورد و روی میز میریخت. اسم این یادداشتها گنجشکهای کیوانیه بود و همهٔ ما برای دیدن آخرین گنجشکها بیتاب بودیم.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۲۶۵}}</ref> | ||
[[پرونده:چهاردهم.jpg|200px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''هرگز روحیهٔ آرام و{{سخ}}مشی فرهنگیاش گم نشد'''</center>]] | |||
[[پرونده:دوازدهم.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''با اطمینان و آرامش قلبی'''</center>]] | |||
===آخرین یادگاری=== | ===آخرین یادگاری=== | ||
در آن ایام من زندانی بودم و مرا | در آن ایام من زندانی بودم و مرا همراه با پنج نفر از رفقایم برای محاکمه مجدد از آبادان به بازداشتگاه لشکر۲ زرهی تهران آورده بودند. حبسهای سنگین داشتیم، بااینحال هفتهٔ اول ما در سلولهای انفرادی بازداشتگاه زرهی انداختند. من و یکی از آن جمع شش نفری در یک سلول افتادیم و طبعاً با کنجکاوی شروع کردیم به وارسی در و دیوار سلول. روی دیوار چند خط و اسم بود، من از میان آنها خطی آشنا را شناختم: مرتضی کیوان ۲۶مهر۱۳۳۳. کیوان را در سحرگاه ۲۷مهرماه۱۳۳۳ در میدان تیر همان لشکر۲ زرهی اعدام کردند؛ بنابراین کیوان بهاحتمال قوی تا شب آخر در همان سلول بوده و این آخرین پیام او بود، البته نه به شخص من، به هرکسی که گذارش به آن سلول میافتاد و این پیام از قضا به من هم رسید.<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۰|ک= بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان|ص=۵۵}}</ref> | ||
= | |||
=== | ==زندگی و تراث== | ||
در | ===سوانح عمر=== | ||
* '''۱۳۰۰''' تولد در اصفهان، فروردین | |||
* '''۱۳۱۵''' تصدیق کلاس ششم ابتدایی | |||
* '''۱۳۱۶''' فوت پدر و قبول سرپرستی خانواده | |||
* '''۱۳۲۰''' آغاز ارتباط با روزنامهها از طریق همکاری با مجله گلهای رنگارنگ و انتشار مستمر نقدادبی و یادداشت سیاسی و اجتماعی در جراید تا پایان عمر | |||
* '''۱۳۲۳''' استخدام در وزارت راه و اعزام به شهر تهران | |||
* '''۱۳۲۴''' عضویت در گروه پیکار | |||
* '''۱۳۲۵''' مهاجرت به تهران، مدیرداخلی مجله بانو، سردبیری مجله جهان نو، شرکت فعال در انجمنهای ادبی و گروههای فرهنگیروشنفکری | |||
* '''۱۳۲۶''' تأسیس اتحادیه نویسندگان مطبوعات ایران؛ رئیس دفترخانه ادارهکل دفتر وزارتی، معاون اداره دفتر وزارت راه | |||
* '''۱۳۲۷''' عضویت در حزب توده | |||
* '''۱۳۳۰''' عضو تحریریه مجله کبوتر صلح، تأسیس انجمن ادبی شمع سوخته | |||
* '''۱۳۳۳''' ازدواج، بازداشت و اعدام در سحرگاه ۲۷ ماه مهر ساعتِ ۳:۳۰ | |||
=== | ===شرحی بر زندگی=== | ||
در | مرتضی کیوان در فروردین۱۳۰۰ در اصفهان متولد شد. از تاریخ دقیق تولد او اطلاعاتی در دست نیست؛ اما از نام یکی از امضاهای او مشخص است که در فروردین ماه متولد شده و بهاری است. پدر او یک مغازه سقط فروشی داشت و با دریافت اجاره آن زندگی میکرد. پدربزرگش ملاعباسعلی کیوان از شیوخ معروف صوفیه دراویش گنابادی اصفهان بود. مجالس وعظ او بهکثرت جمعیت مشهور بود و کتابهایی در مباحث تصوف نگاشته بود. اما بعدها حاشیههایی نوشت و از دراویش جدا شد. چراغ اندیشه را پدربزرگ در ذهن و ضمیر کیوان روشن کرد. تأثیر اندیشههای پدربزرگ و روحیه انتقادی که داشت بعدها در شعر و افکارش نمودار شد، بهگونهای که همسر و دوستان از تأثیر روحی و فکری پدربزرگ و خاطراتی که در نزد آنها بازگو کرده است، روایت کردند.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۵۸}}</ref>{{سخ}} | ||
آغاز فعالیت سیاسی کیوان با عضویت در حزب پیکار بود.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۲۷}}</ref> و سپس مبارزه خود را از طریق روزنامهنگاری و با مقالاتی که مینوشت پی گرفت. او پس از ترور شاه در دانشگاه تهران در ۱۵بهمن۱۳۲۷ که حزب غیرقانونی شده بود، به حزب توده پیوست و به زندگی پنهانی روی آورد. {{سخ}} | |||
عضویت در پیکار در سال۱۳۲۳ اولین بازداشت و زندان را بهمدت ۲۰ روز برای او بههمراه آورد. او در ضمن مبارزاتش بارها دستگیر شد؛ ولی هر بار چند ماهی بیشتر طول نکشید. برای دومین بار و سومین بار در بیجار و در قم زندانی شد. و بعدها یک بار دیگر نیز به خارک تبعید و زندانی میشود. او پس از آزادی در نامهای به [[سیاوش کسرایی]] مینویسد: «این توقیف و تبعید و زندان مرا از خودم بیرون آورد. روزهایی رسید که دیدم خندهها و یاوهگوییهای ما لعاب چرکین بیهودگیهاست ... دور هم جمع شدهایم، خنده زدهایم و ندانستهایم که نقد وجود را به عبث با سمباده خنده تراشیده و دور ریختهایم»<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۶۳}}</ref>{{سخ}} | |||
او در مرداد۱۳۲۵ درخواست انتقال به وزارت راه داد و به تهران آمد. در کنار طی کردن پلههای روزنامهنگاری و دغدغههای سیاسی و اجتماعی که داشت، در اداره رییس دفترخانه اداره کل دفتر وزارتی و معاون اداره دفتر وزارت راه شد.{{سخ}} | |||
در شهریور۱۳۲۵ یعنی دو ماه بعد از انتقال به تهران، در خارج از ساعات اداری، اولین تجربه فعالیت مطبوعاتی را در مجله بانو به مدیرمسئولی و صاحب امتیازی نیره سعیدی بهعنوان مدیرداخلی آغاز کرد. او فراتر از یک مدیر و بهسرعت در نقش سردبیری ظاهر شد.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۲۹}}</ref> سپس به مجله جهان نو رفت. تجربهای که در سال۱۳۳۰ با تأسیس مجلهٔ «کبوتر صلح» بهاوج رسید. کیوان دیگر نویسنده قوی دست بود و با مقالاتی که نوشت در میان نویسندگان شهره شد.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۱۲۰}}</ref> | |||
=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
کیوان فعالیت سیاسی را از سال۱۳۲۱ شروع کرد. یادداشتها و قطعاتی از او در دست است از سالهای ۲۲ و ۲۳ با نامهای «خیام و سنگلج»، «خاموشی ایران» و «تبعید» نوشته شده است که همه رنگ سیاسی دارد. گرایشهای فکری کیوان در همهٔ این یادداشتها یکی است؛ یعنی رهائی و اعتلای بشر. بدینترتیب زندگی کیوان رنگ دیگری داشت. او خویش را بازیافته بود. بشر دوستی، دفاع از حقوق زحمتکشان، انسانیت، احترام به دیگران، تفکر، خواندن، درستاندیشیدن، صلح، دوستداشتن و وفا، عشق به خانواده و خلق را تبلیغ میکرد و کیوان خود تجلی همهٔ اینها بود. | |||
* از دیدگاه [[محمدعلی اسلامی نُدوشن|اسلامی نُدوشن]]:<ref name= "میراث">{{یادکرد وب|نشانی= | |||
http://goharanmagazine.com/2017/01/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AB-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%A8-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86/|عنوان= میراث مکتوب کیوان}}</ref>{{سخ}} | |||
در بین خاطراتی که دوستان نزديک کيوان دربارهٔ او نوشتهاند خاطرات اسلامی ندوشن ويژگیِ خاصی دارد: | |||
:''کیوان فردی بود «با طبع ملایم و رمانتیکگونه» كه استعداد بیشتری برای طرفداری از نهضتهای صلحجویانه از نوع گاندی داشت.''{{سخ}} | |||
بااینحال تعجب میکند که چرا کيوان به شاخه تندروی حزب توده گرایش پیدا کرد و در آن راه افتاد. ندوشن میگوید: | |||
:''توجیهی برای اين کار کيوان نتوانستم پيدا کنم؛ جزاينکه فضای افراطی ایران، در تفکر و سیاست، گاهی طبایع حساس را به طرف افراط و راهحل نهایی و قهرآمیز میراند.'' | |||
کیوان دوستان همدل و همزبانی یافته بود که به او رنگ میدادند. مهر و صداقت و احساس مسئولیت در دوستی و ارتباط با دیگران از صفات بارز مرتضی بود و همین رابطه را در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود حفظ کرده بود. در قطعهٔ بلندی به نام «برای کتابهایم» که به ندوشن تقدیم کرده است، مینویسد: «هیچ یک از رفیقان و دوستان و آشنایان من، حتی مادرم نمی دانست که من همیشه در رنجی دائمی بسر بردهام...؛ اما همیشه خندیدهام. زندگی را اگر یاوه یا درهوا یافتهام نجیبانه و صادقانه متأثر شدهام و زهر ملال و اندوه در جانم دویده است... عدالت و حقیقت را اگر از دسترس خود و بشر دور دیدهام به دامن هنر آویختهام و آن را بهترین سرگرمی و جاویدان ترین لذات انسانی شناختهام... در همه حال و در همه کار، در هر احساس و در هر عاطفه نسبت به آرمانم «صمیمیت» داشتهام و همیشه درپی بهروزی خود و دیگران بودهام.»<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۰|ک= بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان|ص=۱۰۰}}</ref> | |||
=== | ===زمینهٔ فعالیت=== | ||
====نقد کتاب==== | |||
در سالهای ۱۳۲۳تا۱۳۲۶ و در زمانی که کیوان تازه پا در جوانی گذاشته بود نقدهای فراوانی به کتابها و مقالههای ادبی مشهور با نام مستعار نوشت که نویسندگان بزرگ آن روز چون جمالزاده به وی جوابیه نوشتند. از او در مجلات گوناگون، نقد کتابها و مقالههای بیشماری نظیر فاجعه، دیوان غبار، ولگردان از ماکسیم گورکی، علوم برای توده بهقلم فروتن، خدایان تشنهاند از آناتول فرانس، دخمهنشینان از میخائیل سادوده آنو، سایه از علی دشتی، دیدوبازدید از [[جلال آلاحمد]]، کمونیسم و رستاخیز از رژه گارودی، آرا و عقاید از گوستاو لوبن، انسان وحشی از امیل زولا... با اسامی مستعار چاپ شده بود که دردسترس نیست. | |||
=== | ====ویراستاری==== | ||
او ویراستاری و ویرایش کتابهای دوستان ادبی خود را برعهده میگرفت که از او بهعنوان اولین ویراستار ایران نیز نام بردهاند. همسرش در خاطرات خود ذکر میکند که کتاب «وداع با اسلحه» ارنست همینگوی به ترجمه [[نجف دریابندری]] و مروارید جان اشتاینبک ترجمه [[محمدجعفر محجوب]] را ویراستاری کرده است. | |||
=== | ====روزنامهنگاری==== | ||
مرتضی کیوان روزنامهنگاری را دوست داشت و در سالهای ۱۳۲۰تا۱۳۲۲ قطعات ادبی و اشعارش را در نشریه گلهای رنگارنگ چاپ میکرد. او علاوهبر سردبیری مجله بانو و مجله جهاننو به سایر مجلهها و روزنامهها در زمینههای مختلف هنری، ادبی، اجتماعی و فلسفی مقاله میداد و نقد کتاب مینوشت. او با بیشتر مجلات و روزنامههای آن روز مثل کبوتر صلح، مصلحت، پیک صلح، سخن، گلهای رنگارنگ و روزنامههایی چون بهسوی آینده، شهباز، نبرد، ایران ما، هفتهنامه سوگند و بسیار نشریات دیگر همکاری داشت. | |||
=== | ===امضاها و نامهای مستعار=== | ||
کیوان با این امضاها مقاله و نقد نوشته است: مرتضی کیوان، م. کیوان، م. ک. م. فروردین، م. گراش، آبنوسی، دلپاک، سایه، بیزار، پگاه، سامان، مهتاب، آویده<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۳۰}}</ref> | |||
=== | ===آنچه کیوان بنیان نهاد=== | ||
====اتحادیه نویسندگان مطبوعات ایران==== | |||
شاید کمتر کسی نام کیوان را در تأسیس اتحادیه نویسندگان مطبوعات ایران شنیده باشد، نهادی مستقل در جهت سازماندهی صنف نویسندگان و روزنامه نگاران کشور. امری که بعدها در کانون نویسندگان ایران در سال۱۳۴۷ و سندیکای نویسندگان و خبرنگاران ایران در سال۱۳۴۱ بهتحقق رسید. در شمارهٔ ۲۰اسفند۱۳۲۶ در روزنامه ستاره میخوانیم این افراد از طرف اعضا مؤسس اتحادیه نویسندگان مطبوعات ایران به سمت عضویت هیئت مدیره اتحادیه نامبرده انتخاب شدهاند: علی کسمایی مدیرعامل، علی زرینقلم معاون، مسعود برزین منشی، مرتضی کیوان منشی، جهانگیر افخمی خزانهدار، فرهنگ ریمن بازرس و محمدعلی شیرازی مشاور حقوقی<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۴۰}}</ref> | |||
=== | [[پرونده:Shamlu&yushij.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''کیوان در جمع یارانِ شمع سوخته'''</center>]] | ||
====انجمن ادبی شمع سوخته==== | |||
انجمنی ادبی بود که در اوایل دهه۱۳۳۰ با حضور پیشتازان شعر نو ایران نظیر [[محمدجعفر محجوب]]، [[هوشنگ ابتهاج]]، [[سیاوش کسرایی]]، [[نیما یوشیج]]، [[احمد شاملو]] و [[مهدی اخوان ثالث]] تشکیل شد. جلسات این انجمن بیشتر بهصورت هیئتی و خودجوش برگزار میشد و عمده نقش آن تبادل و بحث و نقد اشعار، داستان کوتاه و مقالات اعضا بود. این انجمن یکی از دهها محفل دوستانهای بود که پیرامون مرتضی کیوان جمع میشدند. این جلسات چنانچه در خاطرات [[ایرج افشار]] ذکر شده بیشتر در کافهها و به فراخور احوال اعضا در منزل هریک برگزار میشد. اهمیت این قبیل انجمنها و حلقهها در ارتباط و تعامل بین هنرمندان و روشنفکران عصر در حل مسائل اجتماعی و سیاسی روز بود که خارج از فضای حزبی و با ابزارهای فرهنگی دنبال میشد.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۱۷۰}}</ref> | |||
=== | [[پرونده:Keivan.Vasiyat.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''آخرین نامهٔ کیوان'''</center>]] | ||
[[پرونده:یازدهم.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تنها غیرنظامی که تیرباران شد'''</center>]] | |||
===واپسین نامه=== | |||
به دنبال زندگی و سرنوشت و سرانجام خود میروم. همهٔ شما برای من عزیز و مهربان بودید و چقدر به من محبت کردهاید؛ اما من نتوانستم، نتوانستم، جبران کنم. اکنون که پاک و شریف میمیرم، دلم خندان است که برای شما پسر، دوست و شوهر و برادر نجیبی بودم، همین کافی است. دوستانم زندگی ما را ادامه میدهند و رنگین میسازند... همه را دوست دارم زیرا زندگی پاک و نجیبانه و شرافتمندانه را میپرستیدهام. زن عزیزم یادت باشد که عمو تیغتیغی تو، راه را تا به آخر طی کرد.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۱۴۴}}</ref> | |||
=== | [[پرونده:هشتم.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''وسعت مطالعهٔ کیوان{{سخ}}زبانزد دوستان عام و خاص'''</center>]] | ||
===کیوان در زلال نگاهها=== | |||
====[[محمدجعفر محجوب]]، در مقام دوست==== | |||
او را کشتند و سالها گذشت هنوز دل من و وجدان ناآگاه، ضمیر نابهخود من، هنوز این مرگ را نپذیرفته است. هر چند گاه یک بار خواب میبینم که مرتضی کیوان زنده است یا مثلاً ضعیف است باید پرستاری بشود، باید مواظبت کنند تا حالش خوب بشود. هیچ وقت من در درونم نتوانستم این را باور کنم و این را تحمل کنم.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۱۹}}</ref> | |||
مرتضی کیوان اهل قلم بود. اهل نگارش هم بود و بهخصوص حق عظم به گردن نسل هم سال من دارد. کسانی که قلم در دست دارند تقریباً همه تربیتشدهٔ کیوان بودند، نه از این نظر که او حق استادی به گردنشان داشت، خیر، ولی این بچه استعداد خاصی داشت در اینکه هرکسی را در راه و روشی که دارد و در استعدادی که نشان میدهد تشویق کند و او را به رفتن راه وادارد.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۳۰۸}}</ref> | |||
=== | ====[[احمد شاملو|شاملو]] از مرتضی سخن میگویم==== | ||
وارطان سالاخاتیان و مرتضی کیوان در شمار قهرمانان اشعار شاملو. از عموهایت سخن میگویم، نگاه کن<ref> | |||
{{یادکرد وب|نشانی= https://parand.se/?p=9722|عنوان= سال اشک پوری، سال خون مرتضی}}</ref>، عشق عمومی، آن روزها چهار قطعه شعری است از اشعار شاملو که به کیوان اختصاص دارد. او در پینوشت شعر از عموهایت سخن میگویم نوشت این شعر خطاب به پسرم که در آن هنگام هشتساله بود، در اعدام مبارزان سازمان نظامی عموماً و مرتضی کیوان خصوصاً نوشته شد. او در توصیف مرتضی کیوان میگوید: | |||
:''«من از او بسیار چیزها آموختم. مرتضی نزدیکترین دوست من بود، برای من واقعاً انسانی نمونه بود، انسانی فوقالعاده. من هیچ وقت نتوانستم دردش را فراموش کنم، هیچ وقت... قتل نابهنگامش هرگز برای من کهنه نشد و حتی اکنون که این سطور را مینویسم... پس از ۳۵ سال هنوز غمش چنان در دلم تازه است که انگار خبرش را دمی پیش شنیدهام.»<ref>{{پک|شاملو|۱۳۶۷|ک= مجموعه اشعار|ص=۶۰۶}}</ref>{{سخ}} | |||
و شاملو در چنین غمی بود که «بهخاطر تو، بهخاطر هر چیز کوچک هر چیز پاک به خاک افتادند، به یادآر، عموهایت را میگویم، از مرتضی سخن میگویم» را سرود.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۳۲۶}}</ref> | |||
=== | ====مصطفی فرزانه، صورتبند خاطره==== | ||
فرزانه نویسندهای که برمبنا شناخت مستقیم و رابطهٔ دوستانه و بیواسطه، توصیفی از شخصیت و منش کیوان ارائه داده است. او این نوشتار را بههمراه برخی نامههای کیوان در کتابی به نام بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان منتشر کرده است. او در مقدمهٔ این کتاب میگوید: «چه باعث شده من آنها را حفظ کنم؟ چهل سال آزگار آنها را بغل گرفتهام، از این خانه به آن خانه، از این شهر به آن شهر بردهام... در طی این سالها بارها جابهجایشان میکردم، نگاهشان میکردم بدونآنکه محتوایشان به یادم مانده باشد، آنها را دوباره نمیخواندم. انگار که این کاغذها برایم فقط عزیز بودند، یک جور یادگاریهای متبرک بودند.»<ref>{{پک|فرزانه|۱۳۷۰|ک= بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان|ص=۱۰}}</ref> | |||
=== | ====[[شاهرخ مسکوب]]: کیوان رفیق بود، رفیق==== | ||
دوستداشتن، پیله خود را شکافتن، به دیگری دستیافتن و او را در دل پذیرفتن، مثل پرواز در پرنده، در ذات زیستن او بود. این دوستی را پاسداشتن و پروردن، چگونه دوستداشتن و دوستیکردن، این هنری بود که او خوب میشناخت. او در کُنه ضمیر دوستانش چنان نقش بسته که انگار گَرد فراموشی هرگز بر وی نمینشیند.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۲۰}}</ref> | |||
=== | ====[[محمدعلی اسلامی نُدوشن]]: حلقهای ادبی داشتیم==== | ||
در همین سالهای دانشکده حقوق، بین سالهای ۲۵تا۲۸، یک حلقه ادبی شده بودیم که نقطهٔ اتصال آن مرتضی کیوان عضو وزارت راه بود. کیوان همه را بههم پیوند میداد. حلقهای چندنفری تشکیل دادیم. من بودم و کیوان و [[محمدجعفر محجوب|محجوب]] و ناصر نظمی و نعمتالله ناظری. کیوان گاهی شعر میگفت که چیزی درخور توجهای نبود. در نثر، بیشتر نقد کتاب مینوشت؛ ولی چون ذاتاً مرد خلیقی بود و برای تشویق دیگران کار میکرد، نقدهایش زننده نبود و بیشتر جنبه تأییدی داشت.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۳۷۹}}</ref> | |||
=== | [[پرونده:ششم.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''[[ه.ا.سایه|سایه]] در کنار کیوان'''</center>]] | ||
====[[ایرج افشار]]: در نوشتن مکتوب دوستانه پرتوان بود==== | |||
در جمع دوستان آن روز نادرهای بود کم مانند، از این حیث که بسیار میخواند. مخصوصاً هم آنچه به ترجمه میرسید و از این رهگذر با ادبیات غربی و بهطوراخص ادبیات روسی و نوشتههای هنری و اجتماعی مکتبهای چپ آشنایی مییافت و هم آنچه از ادبیات و متون فارسی در دسترس او قرار میگرفت. او در این وادی تشنه ناآرام و سیریناپذیر بود. کیوان نثر را تند و روان و بیعیب و سریع مینوشت. در نوشتن مکتوب دوستانه پرتوان بود.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۳۵۳}}</ref> | |||
=== | ====[[نجف دریابندری]]: کیهان شعر نیمدار میسرود==== | ||
خود کیوان در شعر و داستان طبعآزمایی کرده بود؛<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۵۹}}</ref> ولی از هر دو دست کشیده بود. اولین شعرهایش در اواسط دهه۲۰ چاپ میکرد. خودش به این شعرها میگفت نیمدار، چون نه کهنه بود نه نو. یک بار که بهعنوان خبرنگار روزنامه بهسوی آینده به آبادان آمده بود پاکتی بزرگ پر از این داستانها بهعنوان سوغات برای من آورده بود که من خواندم و به او برگرداندم. تقریباً همهٔ داستانها زمینهٔ عشقی و رمانتیک داشتند. نامهٔ مفصلی به کیوان نوشتم که پر بود از ایراد و اعتراض به این داستانها، ولی کیوان همهاش را با نام مستعار ن.بندر چاپ کرد.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۳۴۲}}</ref> | |||
=== | [[پرونده:سیزدهم.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''شعری که سایه بر دوریِ پوری نوشت'''</center>]] | ||
====[[هوشنگابتهاج]]، درس وفا==== | |||
سایه روایت میکند که این شعر را در سال۱۳۵۲ ساختم. مسگرآباد. گورستان بود. گور مرتضی کیوان هم آنجا بود. آنجا را کوبیدن. برایاینکه قبرها را از بین ببرند درخت کاشتن. بعد درختها را زدن ساختمان درست کردن. درختهای سرو و کاج بلند داشت. ساختمان درست کردن که هیچ اثری از قبرها از جمله قبر کیوان باقی نماند. برای این قضیه این شعر را در خانهٔ پوری ساختم و روی بشقاب نوشتم.<ref>{{پک|عظیمی و طیه|۱۳۹۱|ک= پیر پرنیاناندیش|ص=}}</ref> سایه قطعات دیگری نیز در سوگ دوست خود سروده است که میتوان به «درس وفا»، «صدای پای دوست»، «خون بها» و «کیوان ستاره بود» اشاره کرد.<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۱۲۷}}</ref> | |||
=== | ===مرثیهسرودهها=== | ||
====[[نیما یوشیج]]، میگریَم==== | |||
[[سیاوش کسرایی]] نقل میکند، پس از اعدام افسران دستهٔ اول در سال۱۳۳۳ که در میان آن اعدامیها کیوان نیز بود، من در خانه نیما بودم. وقتی خبر به ما رسید بهشدت گریستیم و همان شب بود که نیما این رباعی را سرود: «بیچاره ندانست که چون میگریَم، گریید و نه آگاه که خون میگریَم، چون شب بگذشت و مستی آرام گرفت، دانست که من با چه جنون میگریَم»<ref>{{پک|مسکوب|۱۳۷۹|ک= کتاب مرتضی کیوان|ص=۱۵۹}}</ref> | |||
=== | [[پرونده:هفتم.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''[[سیاوش کسرایی|سیاوش]] در کنار یار گرمابهوگلستانش'''</center>]] | ||
====[[سیاوش کسرایی]]، یادگار==== | |||
کسرایی در مهر۱۳۳۴ شعر یادگار را به یاد کیوان سرود. «ای عطر ریخته، ای عطر گریخته، دل عطردان خالی و پر انتظار توست، غم یادگار توست». او اشعار «گهواره شب» و «پاییز درو»<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://parand.se/?p=5933|عنوان= پاییز درو}}</ref> را نیز برای کیوان سروده است.<ref>{{پک|کسرایی|۱۳۸۲|ک= در هوای مرغ آمین: نقدها، گفتوگوها و داستانها|ص= }}</ref> | |||
=== | ====[[احسان طبری]]: وان شعر آخرین که سرودی شهادت است==== | ||
طبری در مجموعه از میان ریگها و الماسها اثری به یاد مرتضی کیوان دارد. این شعر در کنار اشعاری دیگر با موسیقی محمدرضا لطفی خوانده شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://khosousi.com/miyane-righa-almasha-tabari-lotfi/|عنوان= به شاعر شهیدمرتضی کیوان}}</ref> | |||
=== | ====هستن از [[مهدی اخوان ثالث]]<ref>{{پک|اخوان ثالث|۱۳۶۷|ک= از این اوستا، مجموعه شعر|ص= }}</ref> ==== | ||
اخوان در رثای آنانکه جان به پاکی دادند، غمگین نیست و شعر هستن او به یاد و نام مرتضی کیوان در غم کسانی است که ماندند و یاد جوانمردان را از خاطر زدودند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://parand.se/?p=19516|عنوان= هستن اخوان برای کیوان}}</ref> | |||
=== | ====عشق عمومی سرودهٔ [[احمد شاملو]]==== | ||
شاملو این شعر را با مطلع «اشک رازی ست، لبخند رازی ست، عشق رازی ست، اشک آن شب لبخند عشقام بود، قصه نیستم که بگوئی، نغمه نیستم که بخوانی، صدا نیستم که بشنوی، یا چیزی چنان که ببینی، یا چیزی چنان که بدانی، من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن» بطور اختصاصی برای مرتضی کیوان و بهطور عمومیتر به یاد اعدام گروه اول سازمان نظامی حزب توده در سال۱۳۳۴ سرود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://parand.se/?p=9814#more-9814|عنوان= عشق عمومی}}</ref> | |||
=== | ====[[هوشنگ ابتهاج]]: کیوان ستاره بود!==== | ||
سایه عصر روزی که کیوان اعدام شد، «کیوان ستاره بود» را نوشت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://parand.se/?p=3791|عنوان= کیوان ستاره بود}}</ref> | |||
=== | ==آثار و کتابشناختی== | ||
===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | |||
{{بلی}} میراثش محدود است:{{سخ}} | |||
میراث مکتوبی که از مرتضی کيوان بهجا مانده آن اندازه نيست که امروز بشود آنها را فهرست کرد. اوايل شعر میگفت و آنطور که گفتهاند در برخی از حلقههای ادبی همدان هم شرکت میکرد و بابت ذوق شاعرانهاش تشویق میشد. اما بعداً که با شاعران و ادیبان خلاقتر و نوآورتری سروکار پيدا کرد بهتدريج آن جنبه شاعرانگی او کمرنگتر شد. بهگفتهٔ [[نجف دريابندری]] وقتی کیوان با [[هوشنگ ابتهاج]] و [[احمد شاملو]] در پاتوقشان جمع میشدند ابتهاج و شاملو شعر میخواندند و کیوان گوش میکرد و بیشتر ترجيح میداد تنقید کند. بهاينترتیب آنچه در چند سالِ پایانی زندگی کيوان پررنگتر شد علاقه او به نقد ديگران بود.<ref name= "میراث"/>{{سخ}} | |||
{{بلی}} گرایش به ادبیات اروپا:{{سخ}} | |||
او مایل بود بیشتر آثار ادبی اروپا را نقد کند. نقدهایی هم که از او باقیمانده اين نکته را نشان میدهند. بااینحال به آثار فارسی بیرغبت نبود؛ اما علاقهاش به آثار غربی سبب شده بود مذاق او در زمینه ادبیات قدری تغییر کند و در برخی آثارِ ضعیف داستانی فارسی، عصبیاش کند. نمونهای از این نوع برخوردها را میشود از واکنش او به [[محمدعلی جمالزاده]] ديد.<ref name= "میراث"/>{{سخ}} | |||
{{بلی}} تشویق اساس نقدش بود:{{سخ}} | |||
آنچه در نقدهای کیوان بیش از همه جالب بهنظر میرسد تکیهبر نکتههای مثبت آثار است. دلیلش شايد واضح باشد. روحيهٔ او داير بر تشویق بود. برای همين غالباً از آثار ادبی مختلف خوشش میآمد. خصوصاً اگر آن آثار ادبی مربوط به دوستان و یارانش میشدند.<ref name= "میراث"/>{{سخ}} | |||
{{بلی}} مجلهٔ «جهان نو» بهتاریخ ۱۳۲۳ و ردپای نقدهای کیوان:{{سخ}} | |||
درک و دریافتِ نگاه انتقادی کیوان بهشکلی ویژه و تحقیقی میسر نیست؛ چراکه آثارش از دست رفته است. در حوزهٔ نقد، فقط یادداشتهای پراکندهای یافت میشود که بهدلیل علاقهاش به ادبیات چپ بیشتر دربارهٔ آثار ادبی شوروی و نوشتههای اروپای سوسیالیستی است. این نمونهها را یا در نشریاتی که خودش سردبیرشان بود منتشر کرده که اکنون از آنها چیزی باقی نمانده است یا دوستان روزنامهنگارش منتشر کردهاند. بیشترین یادداشت موجود در مجلهٔ «جهان نو. ۱۳۲۳» دیده میشود که مجلهای بود ادبیاجتماعی بهصاحبامتیازی «حسین حجازی» مترجم و روزنامهنگار آن زمان. «جهان نو» سال۱۳۳۳ از انتشار بازماند و بار دیگر از سال۱۳۴۵ انتشارش را از سرگرفت. در این مجله نقدهای بلند کیوان بر «اشتفان تسوایک» و «آناتول فرانس» باقی مانده است. کیوان به «صحرای محشر» محمدعلی جمالزاده نیز نقدی نوشت که دلزدگی و ناامیدیاش به داستان ایرانی در آن بهچشم میخورد. او در این نقد به جمالزاده خورده میگیرد که در قیدوبند درستنویسی نیست. محجوب میگوید: | |||
:''براساس نامههایی که از او دارم و نمیدانم چه شدند، نظر کیوان دربارهٔ درستنویسی، نهتنها شیوه نگارش که درستاندیشی بود.''<ref name= "همدلی"/> | |||
=== | [[پرونده:Keyvan.hamdeli.p8.png|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مدلی و میراثی که به آتش کشیده شد!'''<ref name= "همدلی"/></center>]] | ||
[[پرونده:۰۱.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''قوشچی از عاشقی شصتساله قلم میزند'''</center>]] | |||
===کارنامهٔ سوختهٔ کیوان از زبان همدلی=== | |||
* سطری از یادداشتهای کیوان: | |||
:<font color=darkmagenta>''«میخواستم لجنزار کثیفی که نام آن را اجتماع نهادهایم را دگرگون سازم. راه پایان این ناهنجاری، تغییر سیاست است و اعتلای فرهنگ»</font><ref name= "همدلی">{{یادکرد وب|نشانی= http://hamdelidaily.ir/archive/1396/06/29/8.pdf|عنوان= آثار مرتضی کیوان چه شد؟}}</ref><ref name= "تارنمای روزنامه">{{یادکرد وب|نشانی= http://hamdelidaily.ir/?newsid=37522|عنوان= همدلی از آثار کیوان مینویسد!}}</ref><ref name= "نامه و یادداشت">{{یادکرد وب|نشانی= http://hameddarab.com/annotation-morteza-keyvan/|عنوان= آثار مرتضی کیوان بهقلم داراب}}</ref>'' {{سخ}} | |||
در همدلی بهقلم داراب آمده، این سطر یادداشت، نوشتهٔ شخصیتی ادبی، فرهنگی و سیاسی است که بهگفتهٔ [[نجفدریابندری]] سالهای پایانی عمرش قبل از تیربارانشدن، با نوشتن نامههای متعدد به برجستهترین چهرههای فرهنگی، ادبی و هنری به نقد آثار آنان گذراند. نامههای نیمباقیماندهای که «دفاع از حقوق زحمتکشان»، «صلح»، «دوستداشتن» و «درست اندیشیدن» کلیدواژههای اساسی آن است؛ و تا آن زمان که دریافتکنندهگانش مجبور به آتشزدن، پارهکردن یا سربهنیستکردن نامهها بهدلیل بازداشت کیوان نشده بودند، همین مکتوبهها تأثیرات فراوانی داشته و راهبردی بود.{{سخ}}[[محمدجعفر محجوب]]، مصحح بزرگ و ایرانپژوه تحسینشده میگوید: | |||
:<font color=darkblue>''مرتضی کیوان با این نامهها در تربیت یک نسل کوشید و همهٔ آنها که همدوره او بودند و قلم بر دست داشتند از کیوان و نظرات انتقادیاش سود جستند.''</font><ref name= "همدلی"/> | |||
* سطری از یادداشتی دیگر: | |||
:<font color=darkmagenta>''«جوانی هستم احساساتی که زیبایی را در هرچه باشد، در طبیعت، نقاشی، زن و موسیقی به یکاندازه دوست دارم؛ ولی شعر خوب را به همه آنها ترجیح میدهم.»</font><ref name= "همدلی"/>{{سخ}} | |||
داراب در همدلی نوشته، مرتضی کیوانِ پنهانشده در میان آن کلیدواژههای اساسی، کیوان دیگری است. این نکته با یادداشتهایی که از او به جامانده با سطر بالا منطبق است. گویا ذهن کیوان به فرهنگوهنر بیشتر گرایش دارد تا سیاست. دایره دوستانی که دور او گرد آمدند نیز گواه این مدعاست. افرادی که بیش و پیش از آنکه سیاسی باشند چهرههای ادبی و فرهنگیاند. افرادی که همگی شاید به جبر وضعیت اجتماعی گاهی، نظر یا عملی سیاسی داشتند یا آثاری را نوشته یا ترجمه کردند که میتواند در پیشبرد اعتلای اجتماع یاریگر باشد.<ref name= "همدلی"/> | |||
* [[علی دشتی|دشتی]]، [[احمد شاملو|شاملو]] و [[هوشنگ ابتهاج|سایه]] در یادداشتهای کیوان{{سخ}} | |||
در یادداشتهایی کوتاه، نظر کیوان دربارهٔ برخی نویسندگان نامدار همدورهاش را نیز دیده میشود: | |||
:علی دشتی نه با داستان «سایه» که با «فتنه» توانسته داستاننویسیاش را بهرخ بکشد. | |||
:به شاملو توصیه میکنم که احتیاط کند رمانتیسم شعرش را نبلعد. | |||
:ابتهاج «باز تیزپرواز سخنسرایی» است.<ref name= "همدلی"/> | |||
* نامههای کیوان هم نیست شد!{{سخ}} | |||
همدلی چنین مینگارد که در زندگی مرتضی کیوان یکی از جنبههای خاص و بسیار تأملبرانگیز حجم انبوه نامهنگاریهای اوست. همهٔ نزدیکان به او از نامههای فراوان و بیشمار کیوان به خودشان یاد کردهاند؛ اما شگفتی بزرگ این است که این حجم انبوه نامهها چه شدند؟ چرا از هیچکدام اثری نیست؟ [[نجف دریابندری]] میگوید: | |||
:''نامههای فراوان کیوان در زمان دستگیریام در آبادان از بین رفت.''<ref name= "همدلی"/>{{سخ}} | |||
[[ایرج افشار]] که خود بارها گفته بود که میتواند با نامههای کیوان کتاب بنویسد، چند سال قبل از مرگ چنین یاد کرد: | |||
:''نامهها را پاره کردم تا مأموران نتوانند از روی آنها افراد دیگری را دستگیر کنند.''<ref name= "همدلی"/>{{سخ}} | |||
* نامههای کیوان به دوستانی که ایران نبودند چه شد؟! | |||
از نامههای کیوان به [[محمدعلی اسلامی نُدوشن]] که از نزدیکترین دوستانش بود نیز خبری نیست. ندوشن، بهرغم اظهارنظرهای مختلف دربارهٔ جنبههای روحی و احساسی و شخصیتی کیوان هرگز به این پرسش پاسخ نداد که مکتوبههای این رفیق دیرینش را کجا نگهداری کرده یا چه سرنوشتی برایشان پیش آمده است. برخی از دوستان کیوان همچون اسلامی ندوشن و سیروس ذکاء در کودتای ۲۸مرداد، ایران نبودند و عملاً دسترسی نیروهای امنیتی به آنها میسر نبود؛ آنها با نامههای کیوان چه کردند؟<ref name= "همدلی"/> | |||
نامههای کیوان بهاستناد سخن دوستانش که چهرههای شاخص فرهنگوادب ایراناند، نامههایی شخصی نبود؛ بلکه مکتوبههایی انتقادی دربارهٔ وضعیت ادبیات و راهکارهای موجود بود و ارزش ادبی ویژهای داشت.<ref name= "همدلی"/> | |||
* تبلور آثار کیوان در کتابهای دیگران{{سخ}} | |||
سرانجام داراب چنین جمعبندی میکند که صرفاً «بنبست» نوشتهٔ مصطفی فرزانه که سال۱۳۸۴ با نشر «تاریخ ایران» بهچاپ رسید، گویای نامههای کیوان است. فرزانه با ظرافت خاصی در این اثر که میتوان آن را واپسین نامههای بازماندهٔ کیوان دانست، نامههای عمومرتضی به خودش را از گزند فراموشی دور داشته است.<ref name= "همدلی"/> | |||
[[پرونده:دوم.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''فرزانه و بنبست که از چند نامه از کیوان نوشته شد'''</center>]] | |||
[[پرونده:سوم.jpg|200px|jpg|بندانگشتی|چپ|<center>'''مسکوب، کتاب را بهگونهای نگاشته که گویی کتاب مرتضی کیوان است''']] | |||
=== | ==دربارهٔ کیوان چنین نگاشتهاند== | ||
====شصت سال عاشقی، زندگی و زمانه پوری سلطانی و مرتضی کیوان اثر فرشاد قوشچی<ref>{{پک|قرشچی|۱۳۹۵|ک= شصت سال عاشقی|ص= }}</ref>==== | |||
پوری سلطانی همسر مرتضی کیوان بود. این کتاب داستان مرتضی کیوان بهروایت همسر است. داستانی که مملو است از شکست و خیزش و عشق. در این کتاب کیوان از نگاه دیگری خوانده شده و مسائل حول حوادث و روابط یک زن و شوهر است. در اینجا کیوان بیشتر همسری عاشق و وفادار است که عشق به همسر و میهن در او یگانه است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://rooydadfarhangi.ir/farhang-archive/item/587-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%C2%AB%D8%B4%D8%B5%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%DB%8C%D8%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%88-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C-%D9%BE%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%C2%BB-%D9%81%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C%20%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%20%C2%AB%D8%B4%D8%B5%D8%AA%20%D8%B3%D8%A7%D9%84%20%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%DB%8C%D8%8C%20%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%20%D9%88%20%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%20%D9%BE%D9%88%D8%B1%DB%8C%20%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D9%88%20%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C%20%DA%A9%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%C2%BB|عنوان= فایل صوتی شصت سال عاشقی}}</ref> | |||
=== | ====بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان بهکوشش مصطفی فرزانه==== | ||
تنها منبع خصوصی و دست اول ماندگار در این کتاب است. کیوان در نامههایی که به فرزانه مینوشت و به فرانسه میفرستاد آشکارا از احساسات و اندیشههای خود میگوید.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://ketabnak.com/book/62660/%D8%A8%D9%86-%D8%A8%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%D9%86%E2%80%8C%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%8C%20%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C%20%DA%A9%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86|عنوان= بنبست، نامههای کیوان}}</ref> | |||
== | ====کتاب مرتضی کیوان اثر [[شاهرخ مسکوب]]==== | ||
مسکوب در این اثر، تلاش کرده مطالب را جوری جمعآوری کند که گویی این اثر را مرتضی کیوان شخصاً نوشته است. اتفاقاً تا حدودی هم موفق بود؛ اما این پژوهشگر، مترجم و نویسنده نیز که میگفت «فرهنگ ایران وطن من است»، بهدلیل ازبینرفتن آثار کیوان بخش وسیعی از کتاب را با نوشتههایی از نزدیکان او تدوین میکند. چهرههایی چون [[ایرج افشار]]، احمد جزایری و همهٔ آنها که در سوگ کیوان سالها قبل شعری سروده بودند.<ref name= "همدلی"/>{{سخ}} | |||
۱۵ سال پیش نشر نادر این کتاب را منتشر کرد. در همان روزهای انتشار دو بار تجدیدچاپ شد و بعد از آن دیگر نشد. سال۱۳۹۷ مجوز چاپ جدید کتاب صادر شد و انتشارات جاوید آن را چاپ کرد. کتاب با مقدمه مسکوب و پوری سلطانی آغاز و با یادنامه منثور و منظوم دوستان ادیب کیوان ادامه مییابد و به نامهها و مقالات او ختم میشود. شاید بتوان این اثر را در مقایسه با آثار دیگر، یادنامهای ادبی و متناسب با سوژه درنظر گرفت. بررسی اندیشههای کیوان، بیشتر از دو اثر دیگر مدنظر نویسنده بوده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://ketabnak.com/book/50219/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d9%85%d8%b1%d8%aa%d8%b6%db%8c-%da%a9%db%8c%d9%88%d8%a7%d9%86%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%20%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C%20%DA%A9%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86|عنوان= کتاب مرتضی کیوان بهقلم مسکوب}}</ref> | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
خط ۲۲۰: | خط ۲۵۳: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= مسکوب|نام= شاهرخ|عنوان= کتاب مرتضی کیوان|سال= ۱۳۷۹|ناشر= فرهنگ جاوید|مکان= تهران|شابک = }} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= شاملو|نام= احمد|عنوان= مجموعه اشعار|سال= ۱۳۶۷|ناشر= کانون انتشاراتی و فرهنگی بامداد|مکان= تهران|شابک = }} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= فرزانه|نام= مصطفی|عنوان= بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان|سال= ۱۳۷۰|ناشر= نشر سرشار|مکان= پاریس|شابک =}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= کسرایی|نام= سیاوش|عنوان= در هوای مرغ آمین: نقدها، گفتوگوها و داستانها|سال= ۱۳۸۲|ناشر= نادر|مکان = تهران|شابک= }} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =اخوان ثالث|نام= اخوان|عنوان= از این اوستا، مجموعه شعر|سال= ۱۳۶۷|ناشر = نشر مروارید|مکان= تهران| شابک= }} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= عظیمی|نام= میلاد|نام خانوادگی۲= طیه|نام۲= عاطفه|عنوان= پیر پرنیاناندیش، گفتوگو با سایه|سال= ۱۳۹۱|ناشر= سخن|مکان= تهران|شابک = }} | |||
# {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی= قوشچی|نام= فرشاد|عنوان= شصت سال عاشقی، زندگی و زمانه پوری سلطانی و مرتضی کیوان|سال = ۱۳۹۵|ناشر= نشر روزنه|مکان= پاریس|شابک = }} | |||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://parand.se/?p=3791|عنوان= کیوان ستاره بود، شعر و صدای سایه|ناشر= پرند، راوی حکایت باقی|تاریخ انتشار= ۱۲اسفند۱۳۸۶|تاریخ بازدید= ۷مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://parand.se/?p=9814#more-9814|عنوان= عشق عمومی، شعر و صدای شاملو|ناشر= پرند، راوی حکایت باقی|تاریخ انتشار= ۲۸مهر۱۳۹۲|تاریخ بازدید= ۷مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://parand.se/?p=19516|عنوان= هستن، شعر و صدای اخوانثالث|ناشر= پرند، راوی حکایت باقی|تاریخ انتشار= ۲۱مهر۱۳۹۲|تاریخ بازدید = ۷مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://khosousi.com/miyane-righa-almasha-tabari-lotfi|عنوان= به شاعر شهید مرتضی کیوان، شعر و صدای احسان طبری|ناشر = خصوصی، مرجعِ موسیقی سنتی و اصیل ایرانی|تاریخ انتشار= ۱۶اردیبهشت۱۳۹۶|تاریخ بازدید = ۷مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://parand.se/?p=5933|عنوان= پاییز درو، شعر و صدای کسرایی|ناشر= پرند، راوی حکایت باقی|تاریخ انتشار= ۲۷مهر۱۳۷۴|تاریخ بازدید= ۷مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://parand.se/?p=9722|عنوان= سال اشک پوری، سال خون مرتضی|ناشر= پرند، راوی حکایت باقی|تاریخ انتشار= ۲۳مهر۱۳۹۲|تاریخ بازدید= ۷مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= | |||
http://goharanmagazine.com/2017/01/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AB-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%A8-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86/|عنوان= میراث مکتوب کیوان|ناشر= گوهران|تاریخ انتشار= ۱۰بهمن۱۳۹۵|تاریخ بازدید= ۲۷مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://hamdelidaily.ir/archive/1396/06/29/8.pdf|عنوان= آثار مرتضی کیوان چه شد؟|ناشر= روزنامهٔ همدلی| تاریخ انتشار= ۲۹شهریور۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۲۷مهر۱۳۹۸}} | |||
#{{یادکرد وب|نشانی= http://hamdelidaily.ir/?newsid=37522|عنوان= همدلی از آثار کیوان مینویسد!|ناشر= روزنامهٔ همدلی| تاریخ انتشار= ۲۹شهریور۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۲۷مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://hameddarab.com/annotation-morteza-keyvan/|عنوان= آثار مرتضی کیوان بهقلم داراب|ناشر= وبگاه حامد داراب|تاریخ بازدید= ۲۷مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://rooydadfarhangi.ir/farhang-archive/item/587-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%C2%AB%D8%B4%D8%B5%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%DB%8C%D8%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%88-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C-%D9%BE%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%C2%BB-%D9%81%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C|عنوان= معرفی کتاب «شصت سال عاشقی، زندگی و زمانه پوری سلطانی و مرتضی کیوان»|ناشر= پایگاه خبری رویداد فرهنگی|تاریخ انتشار= ۳مرداد۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۷مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://ketabnak.com/book/62660/%D8%A8%D9%86-%D8%A8%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86|عنوان= بنبست، نامههای مرتضی کیوان نوشته مصطفی فرزانه|ناشر= کتابناک|تاریخ بازدید= ۷مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://ketabnak.com/book/50219/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86|عنوان= کتاب مرتضی کیوان نوشته شاهرخ مسکوب|ناشر= کتابناک|تاریخ بازدید = ۷مهر۱۳۹۸}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۱۹
مرتضی کیوان شاعر، منتقد، روزنامهنگار و فعال سیاسی بود که پس از کودتای ۲۸مرداد و درحالیکه مسئولیت نگهداری سه تن از افسران حزب توده را برعهده داشت، در خانه خود بازداشت و به اعدام محکوم شد. او نخ تسبیح بسیاری از حلقههای روشنفکری و جلسات ادبی نظیر «انجمن شعر شمع سوخته» بود.
مرتضی کیوان در خانوادهای فقیر چشم گشود. ابتدای نوجوانی و زمانی که کلاس نهم بود، پدرش مُرد و فقر، بیشتر بر خانوادهاش سایه افکند. با مرگ پدر مسئولیتهای زندگی زودتر از آنچه تصور داشت، گریبانش را گرفت و سرپرست خانواده شد.[۱] همزمان با درس خواندن کار میکرد. کیوان در دبیرستان مروی دیپلم گرفت. سپس به خدمت دولت درآمد و در وزارت راه مشغول بهکار شد. در آنجا، زیرنظر آموزشگاه فنی دورهای تخصصی آموزش دید و برای انجام وظیفه در سال۱۳۲۳ به شهر همدان اعزام شد.
کیوان در تمام دوران زندگی بسیار میخواند و مینوشت. یادداشتهای شخصیاش که معمولاً نقد و تجزیه و تحلیل کتاب بود، کمکم به نقد ادبی تبدیل شد و بهتدریج از بایگانی شخصی پا به مطبوعات و مجلات گذاشت و حاصل آنها صدها نقد کتاب، نقد ادبی، یاددشت سیاسی، شعر، داستان کوتاه و طرح مسائل اجتماعی شد.[۲]
کیوان را فردی اجتماعی با دوستان فراوان میشناختند. دوستانی که از او بهگونهای دیگر یاد میکردند. او نویسندهها و روشنفکران بسیاری را به یکدیگر متصل کرد. محمدجعفر محجوب در کتاب خود با اشاره مبسوط به این موضوع اشاره میکند که چگونه او توانست حلقههایی از روشنفکران و شعرای زمانه خود را تشکیل دهد و بر آثار و اندیشههای آنان اثر گذارد. محجوب به ارتباط احمد شاملو و فریدون رهنما در شناخت ادبیات فرانسه اشاره میکند. از دیگر تأثیرات کیوان ارتباط بین نویسندگان و ناشران و جراید بود.[۳]
از مرتضی کیوان جز تعدادی نامه که به دوستان خود نوشت و مقالاتی که روزنامههای وقت چاپ کردند، اثری باقی نمانده است.[۴]
دستنوشتههای او در یورش مأموران به خانهاش بهغارت رفت و عمدهٔ کارهایش بازگردانده نشد. هرچند همسر مرتضی، پوری سلطانی تلاشهای بسیاری برای بازپسگرفتن تعدادی از نامه کرد؛ اما انبوه دستنوشتههای وی از بین رفت.[۵]
دلگفتهها
انشای کلاس
هر دو همکلاس بودند. محجوب میگفت انشای مرتضی خیلی خوب بود و مال من خیلی بد... «حافظ چه میگوید» محمود هومن را میدهد به محجوب، بعداً نظر او را میخواهد. محجوب نظر میدهد، مرتضی میگوید همینها را که گفتی بنویس، هرچه محجوب حاشیه میرود؛ او بیشتر اصرار میکند. مقاله، نوشته و در مجله جهاننو چاپ میشود: اولین مقاله محجوب! میگفت مرتضی قلم به دست من داد وگرنه انشای من خیلی بد بود و اگر اصرار او نبود شاید هرگز چیزی نمینوشتم.[۶]
مهرورزیهای بیادعا
یکی از روزها در دقایقی که منتظر آمدن مرتضی بودم، نامهای را که همان روز از مادرم رسیده بود میخواندم و از اینکه مادر از نامه ننوشتن من گله کرده بود چنان متأثر شده بودم که گویا اشکی بر صورتم نشسته بود. در همین لحظه مرتضی سررسید و پس از فهمیدن ماجرا علت ننوشتن مرا پرسید و من بهانه کردم که فرصت نمیکنم برای خرید تمبر و پاکت به پستخانه بروم. نمیدانم با چه تردستی مرتضی نشانی مادر مرا از پشت پاکت برداشت و در دیدار بعد ده پاکت تمبر شده با نشانی مادرم به دست من داد و گفت دیگر بهانهای برای نامه ننوشتن نخواهی داشت.[۷]
زایش عشق
دانشکده میرفتم و یادم است دربارهٔ ویس و رامین تحقیقی میکردم و آن شبِ آشنایی در این باره با مرتضی صحبت کرده بودم. صبح روز بعد او به دانشکدهٔ ادبیات آمد و در این خصوص مطلبی از صادق هدایت برایم آورد و دوستی ما از همانجا سرگرفت... پس از نیم ساعت گفتوگو بهنظرم آمد سالها باهم دوست و آشنا بودهایم.[۸]
خانه مخفی عروس
عروسی کردیم، خانه ما مخفی بود و من بهناچار میبایست جای دیگری را به خانوادهام نشانی میدادم. پسر دایی مرتضی ما را پذیرا شد. من ۱۵ روز اول زندگیم را بهظاهر در آنجا گذارندم تا دیدوبازدیدها فروکش کرد. سرانجام از سهراه زندان به خیابان خانقاه رفتم و در کاشانه خودم ماوا گزیدم. خانه نسبتاً قدیمی و متوسطی بود با چهار یا پنج اتاق. یکی دست مادر و خواهر کیوان بود. یکی دست ما و بقیهٔ دوستانمان که مخفی بودند.[۹]
کارتها
تا مرتضی بیاید من اتاق خودمان را از روزنامه و اسناد و مدارک پاک کردم و همه را بردم و ریختم پستوخانه و در را قفل کردم. مرتضی رسید. گفت کارتهای حزبیمان؟ خواستم از او بگیرم نگذاشت. گفت میدهم به مادرم قایمش کند. در همین گیرودار در زدند. من رفتم در را باز کنم. هنوز لای در را باز نکرده، عدهای با لباس نظامی و غیرنظامی ریختند تو و گفتند باید خانه را بگردند. سه ساعت یا بیشتر در خانه ما بودند. بالاخره کارتها به دستشان افتاد، در آن پستو شکسته شد و بسیاری چیزها بر آنها مسلم شد. رفتارشان وحشیانهتر شد. کلمات رکیکی که از دهانشان خارج میشد ناگفتنی است. یکی فریاد میکشید من همان سیاحتگرم که در روزنامههایتان به من فحش میدادید، دیگری میگفت مرا نمیشناسید؟ من سرگرد زیبایی معروفم که پاهای وارطان را با دست خودم قطع کردم.[۱۰]
گنجشک کیوانیُه
همیشه خودنویس خوب با جوهر سبز و مقداری یادداشت توی جیب بغلش داشت. این یادداشتها را از لای کتابها و مجلهها و حتی روزنامهها برمیداشت، از هر نکته خواندنی یا عجیب یا مضحکی که به چشمش میخورد. ما همدیگر را معمولاً توی کافهها میدیدیم و کیوان همین که مینشست یادداشتهایش را از جیبش درمیآورد و روی میز میریخت. اسم این یادداشتها گنجشکهای کیوانیه بود و همهٔ ما برای دیدن آخرین گنجشکها بیتاب بودیم.[۱۱]
آخرین یادگاری
در آن ایام من زندانی بودم و مرا همراه با پنج نفر از رفقایم برای محاکمه مجدد از آبادان به بازداشتگاه لشکر۲ زرهی تهران آورده بودند. حبسهای سنگین داشتیم، بااینحال هفتهٔ اول ما در سلولهای انفرادی بازداشتگاه زرهی انداختند. من و یکی از آن جمع شش نفری در یک سلول افتادیم و طبعاً با کنجکاوی شروع کردیم به وارسی در و دیوار سلول. روی دیوار چند خط و اسم بود، من از میان آنها خطی آشنا را شناختم: مرتضی کیوان ۲۶مهر۱۳۳۳. کیوان را در سحرگاه ۲۷مهرماه۱۳۳۳ در میدان تیر همان لشکر۲ زرهی اعدام کردند؛ بنابراین کیوان بهاحتمال قوی تا شب آخر در همان سلول بوده و این آخرین پیام او بود، البته نه به شخص من، به هرکسی که گذارش به آن سلول میافتاد و این پیام از قضا به من هم رسید.[۱۲]
زندگی و تراث
سوانح عمر
- ۱۳۰۰ تولد در اصفهان، فروردین
- ۱۳۱۵ تصدیق کلاس ششم ابتدایی
- ۱۳۱۶ فوت پدر و قبول سرپرستی خانواده
- ۱۳۲۰ آغاز ارتباط با روزنامهها از طریق همکاری با مجله گلهای رنگارنگ و انتشار مستمر نقدادبی و یادداشت سیاسی و اجتماعی در جراید تا پایان عمر
- ۱۳۲۳ استخدام در وزارت راه و اعزام به شهر تهران
- ۱۳۲۴ عضویت در گروه پیکار
- ۱۳۲۵ مهاجرت به تهران، مدیرداخلی مجله بانو، سردبیری مجله جهان نو، شرکت فعال در انجمنهای ادبی و گروههای فرهنگیروشنفکری
- ۱۳۲۶ تأسیس اتحادیه نویسندگان مطبوعات ایران؛ رئیس دفترخانه ادارهکل دفتر وزارتی، معاون اداره دفتر وزارت راه
- ۱۳۲۷ عضویت در حزب توده
- ۱۳۳۰ عضو تحریریه مجله کبوتر صلح، تأسیس انجمن ادبی شمع سوخته
- ۱۳۳۳ ازدواج، بازداشت و اعدام در سحرگاه ۲۷ ماه مهر ساعتِ ۳:۳۰
شرحی بر زندگی
مرتضی کیوان در فروردین۱۳۰۰ در اصفهان متولد شد. از تاریخ دقیق تولد او اطلاعاتی در دست نیست؛ اما از نام یکی از امضاهای او مشخص است که در فروردین ماه متولد شده و بهاری است. پدر او یک مغازه سقط فروشی داشت و با دریافت اجاره آن زندگی میکرد. پدربزرگش ملاعباسعلی کیوان از شیوخ معروف صوفیه دراویش گنابادی اصفهان بود. مجالس وعظ او بهکثرت جمعیت مشهور بود و کتابهایی در مباحث تصوف نگاشته بود. اما بعدها حاشیههایی نوشت و از دراویش جدا شد. چراغ اندیشه را پدربزرگ در ذهن و ضمیر کیوان روشن کرد. تأثیر اندیشههای پدربزرگ و روحیه انتقادی که داشت بعدها در شعر و افکارش نمودار شد، بهگونهای که همسر و دوستان از تأثیر روحی و فکری پدربزرگ و خاطراتی که در نزد آنها بازگو کرده است، روایت کردند.[۱۳]
آغاز فعالیت سیاسی کیوان با عضویت در حزب پیکار بود.[۱۴] و سپس مبارزه خود را از طریق روزنامهنگاری و با مقالاتی که مینوشت پی گرفت. او پس از ترور شاه در دانشگاه تهران در ۱۵بهمن۱۳۲۷ که حزب غیرقانونی شده بود، به حزب توده پیوست و به زندگی پنهانی روی آورد.
عضویت در پیکار در سال۱۳۲۳ اولین بازداشت و زندان را بهمدت ۲۰ روز برای او بههمراه آورد. او در ضمن مبارزاتش بارها دستگیر شد؛ ولی هر بار چند ماهی بیشتر طول نکشید. برای دومین بار و سومین بار در بیجار و در قم زندانی شد. و بعدها یک بار دیگر نیز به خارک تبعید و زندانی میشود. او پس از آزادی در نامهای به سیاوش کسرایی مینویسد: «این توقیف و تبعید و زندان مرا از خودم بیرون آورد. روزهایی رسید که دیدم خندهها و یاوهگوییهای ما لعاب چرکین بیهودگیهاست ... دور هم جمع شدهایم، خنده زدهایم و ندانستهایم که نقد وجود را به عبث با سمباده خنده تراشیده و دور ریختهایم»[۱۵]
او در مرداد۱۳۲۵ درخواست انتقال به وزارت راه داد و به تهران آمد. در کنار طی کردن پلههای روزنامهنگاری و دغدغههای سیاسی و اجتماعی که داشت، در اداره رییس دفترخانه اداره کل دفتر وزارتی و معاون اداره دفتر وزارت راه شد.
در شهریور۱۳۲۵ یعنی دو ماه بعد از انتقال به تهران، در خارج از ساعات اداری، اولین تجربه فعالیت مطبوعاتی را در مجله بانو به مدیرمسئولی و صاحب امتیازی نیره سعیدی بهعنوان مدیرداخلی آغاز کرد. او فراتر از یک مدیر و بهسرعت در نقش سردبیری ظاهر شد.[۱۶] سپس به مجله جهان نو رفت. تجربهای که در سال۱۳۳۰ با تأسیس مجلهٔ «کبوتر صلح» بهاوج رسید. کیوان دیگر نویسنده قوی دست بود و با مقالاتی که نوشت در میان نویسندگان شهره شد.[۱۷]
شخصیت و اندیشه
کیوان فعالیت سیاسی را از سال۱۳۲۱ شروع کرد. یادداشتها و قطعاتی از او در دست است از سالهای ۲۲ و ۲۳ با نامهای «خیام و سنگلج»، «خاموشی ایران» و «تبعید» نوشته شده است که همه رنگ سیاسی دارد. گرایشهای فکری کیوان در همهٔ این یادداشتها یکی است؛ یعنی رهائی و اعتلای بشر. بدینترتیب زندگی کیوان رنگ دیگری داشت. او خویش را بازیافته بود. بشر دوستی، دفاع از حقوق زحمتکشان، انسانیت، احترام به دیگران، تفکر، خواندن، درستاندیشیدن، صلح، دوستداشتن و وفا، عشق به خانواده و خلق را تبلیغ میکرد و کیوان خود تجلی همهٔ اینها بود.
- از دیدگاه اسلامی نُدوشن:[۱۸]
در بین خاطراتی که دوستان نزديک کيوان دربارهٔ او نوشتهاند خاطرات اسلامی ندوشن ويژگیِ خاصی دارد:
- کیوان فردی بود «با طبع ملایم و رمانتیکگونه» كه استعداد بیشتری برای طرفداری از نهضتهای صلحجویانه از نوع گاندی داشت.
بااینحال تعجب میکند که چرا کيوان به شاخه تندروی حزب توده گرایش پیدا کرد و در آن راه افتاد. ندوشن میگوید:
- توجیهی برای اين کار کيوان نتوانستم پيدا کنم؛ جزاينکه فضای افراطی ایران، در تفکر و سیاست، گاهی طبایع حساس را به طرف افراط و راهحل نهایی و قهرآمیز میراند.
کیوان دوستان همدل و همزبانی یافته بود که به او رنگ میدادند. مهر و صداقت و احساس مسئولیت در دوستی و ارتباط با دیگران از صفات بارز مرتضی بود و همین رابطه را در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود حفظ کرده بود. در قطعهٔ بلندی به نام «برای کتابهایم» که به ندوشن تقدیم کرده است، مینویسد: «هیچ یک از رفیقان و دوستان و آشنایان من، حتی مادرم نمی دانست که من همیشه در رنجی دائمی بسر بردهام...؛ اما همیشه خندیدهام. زندگی را اگر یاوه یا درهوا یافتهام نجیبانه و صادقانه متأثر شدهام و زهر ملال و اندوه در جانم دویده است... عدالت و حقیقت را اگر از دسترس خود و بشر دور دیدهام به دامن هنر آویختهام و آن را بهترین سرگرمی و جاویدان ترین لذات انسانی شناختهام... در همه حال و در همه کار، در هر احساس و در هر عاطفه نسبت به آرمانم «صمیمیت» داشتهام و همیشه درپی بهروزی خود و دیگران بودهام.»[۱۹]
زمینهٔ فعالیت
نقد کتاب
در سالهای ۱۳۲۳تا۱۳۲۶ و در زمانی که کیوان تازه پا در جوانی گذاشته بود نقدهای فراوانی به کتابها و مقالههای ادبی مشهور با نام مستعار نوشت که نویسندگان بزرگ آن روز چون جمالزاده به وی جوابیه نوشتند. از او در مجلات گوناگون، نقد کتابها و مقالههای بیشماری نظیر فاجعه، دیوان غبار، ولگردان از ماکسیم گورکی، علوم برای توده بهقلم فروتن، خدایان تشنهاند از آناتول فرانس، دخمهنشینان از میخائیل سادوده آنو، سایه از علی دشتی، دیدوبازدید از جلال آلاحمد، کمونیسم و رستاخیز از رژه گارودی، آرا و عقاید از گوستاو لوبن، انسان وحشی از امیل زولا... با اسامی مستعار چاپ شده بود که دردسترس نیست.
ویراستاری
او ویراستاری و ویرایش کتابهای دوستان ادبی خود را برعهده میگرفت که از او بهعنوان اولین ویراستار ایران نیز نام بردهاند. همسرش در خاطرات خود ذکر میکند که کتاب «وداع با اسلحه» ارنست همینگوی به ترجمه نجف دریابندری و مروارید جان اشتاینبک ترجمه محمدجعفر محجوب را ویراستاری کرده است.
روزنامهنگاری
مرتضی کیوان روزنامهنگاری را دوست داشت و در سالهای ۱۳۲۰تا۱۳۲۲ قطعات ادبی و اشعارش را در نشریه گلهای رنگارنگ چاپ میکرد. او علاوهبر سردبیری مجله بانو و مجله جهاننو به سایر مجلهها و روزنامهها در زمینههای مختلف هنری، ادبی، اجتماعی و فلسفی مقاله میداد و نقد کتاب مینوشت. او با بیشتر مجلات و روزنامههای آن روز مثل کبوتر صلح، مصلحت، پیک صلح، سخن، گلهای رنگارنگ و روزنامههایی چون بهسوی آینده، شهباز، نبرد، ایران ما، هفتهنامه سوگند و بسیار نشریات دیگر همکاری داشت.
امضاها و نامهای مستعار
کیوان با این امضاها مقاله و نقد نوشته است: مرتضی کیوان، م. کیوان، م. ک. م. فروردین، م. گراش، آبنوسی، دلپاک، سایه، بیزار، پگاه، سامان، مهتاب، آویده[۲۰]
آنچه کیوان بنیان نهاد
اتحادیه نویسندگان مطبوعات ایران
شاید کمتر کسی نام کیوان را در تأسیس اتحادیه نویسندگان مطبوعات ایران شنیده باشد، نهادی مستقل در جهت سازماندهی صنف نویسندگان و روزنامه نگاران کشور. امری که بعدها در کانون نویسندگان ایران در سال۱۳۴۷ و سندیکای نویسندگان و خبرنگاران ایران در سال۱۳۴۱ بهتحقق رسید. در شمارهٔ ۲۰اسفند۱۳۲۶ در روزنامه ستاره میخوانیم این افراد از طرف اعضا مؤسس اتحادیه نویسندگان مطبوعات ایران به سمت عضویت هیئت مدیره اتحادیه نامبرده انتخاب شدهاند: علی کسمایی مدیرعامل، علی زرینقلم معاون، مسعود برزین منشی، مرتضی کیوان منشی، جهانگیر افخمی خزانهدار، فرهنگ ریمن بازرس و محمدعلی شیرازی مشاور حقوقی[۲۱]
انجمن ادبی شمع سوخته
انجمنی ادبی بود که در اوایل دهه۱۳۳۰ با حضور پیشتازان شعر نو ایران نظیر محمدجعفر محجوب، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، نیما یوشیج، احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث تشکیل شد. جلسات این انجمن بیشتر بهصورت هیئتی و خودجوش برگزار میشد و عمده نقش آن تبادل و بحث و نقد اشعار، داستان کوتاه و مقالات اعضا بود. این انجمن یکی از دهها محفل دوستانهای بود که پیرامون مرتضی کیوان جمع میشدند. این جلسات چنانچه در خاطرات ایرج افشار ذکر شده بیشتر در کافهها و به فراخور احوال اعضا در منزل هریک برگزار میشد. اهمیت این قبیل انجمنها و حلقهها در ارتباط و تعامل بین هنرمندان و روشنفکران عصر در حل مسائل اجتماعی و سیاسی روز بود که خارج از فضای حزبی و با ابزارهای فرهنگی دنبال میشد.[۲۲]
واپسین نامه
به دنبال زندگی و سرنوشت و سرانجام خود میروم. همهٔ شما برای من عزیز و مهربان بودید و چقدر به من محبت کردهاید؛ اما من نتوانستم، نتوانستم، جبران کنم. اکنون که پاک و شریف میمیرم، دلم خندان است که برای شما پسر، دوست و شوهر و برادر نجیبی بودم، همین کافی است. دوستانم زندگی ما را ادامه میدهند و رنگین میسازند... همه را دوست دارم زیرا زندگی پاک و نجیبانه و شرافتمندانه را میپرستیدهام. زن عزیزم یادت باشد که عمو تیغتیغی تو، راه را تا به آخر طی کرد.[۲۳]
کیوان در زلال نگاهها
محمدجعفر محجوب، در مقام دوست
او را کشتند و سالها گذشت هنوز دل من و وجدان ناآگاه، ضمیر نابهخود من، هنوز این مرگ را نپذیرفته است. هر چند گاه یک بار خواب میبینم که مرتضی کیوان زنده است یا مثلاً ضعیف است باید پرستاری بشود، باید مواظبت کنند تا حالش خوب بشود. هیچ وقت من در درونم نتوانستم این را باور کنم و این را تحمل کنم.[۲۴] مرتضی کیوان اهل قلم بود. اهل نگارش هم بود و بهخصوص حق عظم به گردن نسل هم سال من دارد. کسانی که قلم در دست دارند تقریباً همه تربیتشدهٔ کیوان بودند، نه از این نظر که او حق استادی به گردنشان داشت، خیر، ولی این بچه استعداد خاصی داشت در اینکه هرکسی را در راه و روشی که دارد و در استعدادی که نشان میدهد تشویق کند و او را به رفتن راه وادارد.[۲۵]
شاملو از مرتضی سخن میگویم
وارطان سالاخاتیان و مرتضی کیوان در شمار قهرمانان اشعار شاملو. از عموهایت سخن میگویم، نگاه کن[۲۶]، عشق عمومی، آن روزها چهار قطعه شعری است از اشعار شاملو که به کیوان اختصاص دارد. او در پینوشت شعر از عموهایت سخن میگویم نوشت این شعر خطاب به پسرم که در آن هنگام هشتساله بود، در اعدام مبارزان سازمان نظامی عموماً و مرتضی کیوان خصوصاً نوشته شد. او در توصیف مرتضی کیوان میگوید:
- «من از او بسیار چیزها آموختم. مرتضی نزدیکترین دوست من بود، برای من واقعاً انسانی نمونه بود، انسانی فوقالعاده. من هیچ وقت نتوانستم دردش را فراموش کنم، هیچ وقت... قتل نابهنگامش هرگز برای من کهنه نشد و حتی اکنون که این سطور را مینویسم... پس از ۳۵ سال هنوز غمش چنان در دلم تازه است که انگار خبرش را دمی پیش شنیدهام.»[۲۷]
و شاملو در چنین غمی بود که «بهخاطر تو، بهخاطر هر چیز کوچک هر چیز پاک به خاک افتادند، به یادآر، عموهایت را میگویم، از مرتضی سخن میگویم» را سرود.[۲۸]
مصطفی فرزانه، صورتبند خاطره
فرزانه نویسندهای که برمبنا شناخت مستقیم و رابطهٔ دوستانه و بیواسطه، توصیفی از شخصیت و منش کیوان ارائه داده است. او این نوشتار را بههمراه برخی نامههای کیوان در کتابی به نام بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان منتشر کرده است. او در مقدمهٔ این کتاب میگوید: «چه باعث شده من آنها را حفظ کنم؟ چهل سال آزگار آنها را بغل گرفتهام، از این خانه به آن خانه، از این شهر به آن شهر بردهام... در طی این سالها بارها جابهجایشان میکردم، نگاهشان میکردم بدونآنکه محتوایشان به یادم مانده باشد، آنها را دوباره نمیخواندم. انگار که این کاغذها برایم فقط عزیز بودند، یک جور یادگاریهای متبرک بودند.»[۲۹]
شاهرخ مسکوب: کیوان رفیق بود، رفیق
دوستداشتن، پیله خود را شکافتن، به دیگری دستیافتن و او را در دل پذیرفتن، مثل پرواز در پرنده، در ذات زیستن او بود. این دوستی را پاسداشتن و پروردن، چگونه دوستداشتن و دوستیکردن، این هنری بود که او خوب میشناخت. او در کُنه ضمیر دوستانش چنان نقش بسته که انگار گَرد فراموشی هرگز بر وی نمینشیند.[۳۰]
محمدعلی اسلامی نُدوشن: حلقهای ادبی داشتیم
در همین سالهای دانشکده حقوق، بین سالهای ۲۵تا۲۸، یک حلقه ادبی شده بودیم که نقطهٔ اتصال آن مرتضی کیوان عضو وزارت راه بود. کیوان همه را بههم پیوند میداد. حلقهای چندنفری تشکیل دادیم. من بودم و کیوان و محجوب و ناصر نظمی و نعمتالله ناظری. کیوان گاهی شعر میگفت که چیزی درخور توجهای نبود. در نثر، بیشتر نقد کتاب مینوشت؛ ولی چون ذاتاً مرد خلیقی بود و برای تشویق دیگران کار میکرد، نقدهایش زننده نبود و بیشتر جنبه تأییدی داشت.[۳۱]
ایرج افشار: در نوشتن مکتوب دوستانه پرتوان بود
در جمع دوستان آن روز نادرهای بود کم مانند، از این حیث که بسیار میخواند. مخصوصاً هم آنچه به ترجمه میرسید و از این رهگذر با ادبیات غربی و بهطوراخص ادبیات روسی و نوشتههای هنری و اجتماعی مکتبهای چپ آشنایی مییافت و هم آنچه از ادبیات و متون فارسی در دسترس او قرار میگرفت. او در این وادی تشنه ناآرام و سیریناپذیر بود. کیوان نثر را تند و روان و بیعیب و سریع مینوشت. در نوشتن مکتوب دوستانه پرتوان بود.[۳۲]
نجف دریابندری: کیهان شعر نیمدار میسرود
خود کیوان در شعر و داستان طبعآزمایی کرده بود؛[۳۳] ولی از هر دو دست کشیده بود. اولین شعرهایش در اواسط دهه۲۰ چاپ میکرد. خودش به این شعرها میگفت نیمدار، چون نه کهنه بود نه نو. یک بار که بهعنوان خبرنگار روزنامه بهسوی آینده به آبادان آمده بود پاکتی بزرگ پر از این داستانها بهعنوان سوغات برای من آورده بود که من خواندم و به او برگرداندم. تقریباً همهٔ داستانها زمینهٔ عشقی و رمانتیک داشتند. نامهٔ مفصلی به کیوان نوشتم که پر بود از ایراد و اعتراض به این داستانها، ولی کیوان همهاش را با نام مستعار ن.بندر چاپ کرد.[۳۴]
هوشنگابتهاج، درس وفا
سایه روایت میکند که این شعر را در سال۱۳۵۲ ساختم. مسگرآباد. گورستان بود. گور مرتضی کیوان هم آنجا بود. آنجا را کوبیدن. برایاینکه قبرها را از بین ببرند درخت کاشتن. بعد درختها را زدن ساختمان درست کردن. درختهای سرو و کاج بلند داشت. ساختمان درست کردن که هیچ اثری از قبرها از جمله قبر کیوان باقی نماند. برای این قضیه این شعر را در خانهٔ پوری ساختم و روی بشقاب نوشتم.[۳۵] سایه قطعات دیگری نیز در سوگ دوست خود سروده است که میتوان به «درس وفا»، «صدای پای دوست»، «خون بها» و «کیوان ستاره بود» اشاره کرد.[۳۶]
مرثیهسرودهها
نیما یوشیج، میگریَم
سیاوش کسرایی نقل میکند، پس از اعدام افسران دستهٔ اول در سال۱۳۳۳ که در میان آن اعدامیها کیوان نیز بود، من در خانه نیما بودم. وقتی خبر به ما رسید بهشدت گریستیم و همان شب بود که نیما این رباعی را سرود: «بیچاره ندانست که چون میگریَم، گریید و نه آگاه که خون میگریَم، چون شب بگذشت و مستی آرام گرفت، دانست که من با چه جنون میگریَم»[۳۷]
سیاوش کسرایی، یادگار
کسرایی در مهر۱۳۳۴ شعر یادگار را به یاد کیوان سرود. «ای عطر ریخته، ای عطر گریخته، دل عطردان خالی و پر انتظار توست، غم یادگار توست». او اشعار «گهواره شب» و «پاییز درو»[۳۸] را نیز برای کیوان سروده است.[۳۹]
احسان طبری: وان شعر آخرین که سرودی شهادت است
طبری در مجموعه از میان ریگها و الماسها اثری به یاد مرتضی کیوان دارد. این شعر در کنار اشعاری دیگر با موسیقی محمدرضا لطفی خوانده شد.[۴۰]
هستن از مهدی اخوان ثالث[۴۱]
اخوان در رثای آنانکه جان به پاکی دادند، غمگین نیست و شعر هستن او به یاد و نام مرتضی کیوان در غم کسانی است که ماندند و یاد جوانمردان را از خاطر زدودند.[۴۲]
عشق عمومی سرودهٔ احمد شاملو
شاملو این شعر را با مطلع «اشک رازی ست، لبخند رازی ست، عشق رازی ست، اشک آن شب لبخند عشقام بود، قصه نیستم که بگوئی، نغمه نیستم که بخوانی، صدا نیستم که بشنوی، یا چیزی چنان که ببینی، یا چیزی چنان که بدانی، من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن» بطور اختصاصی برای مرتضی کیوان و بهطور عمومیتر به یاد اعدام گروه اول سازمان نظامی حزب توده در سال۱۳۳۴ سرود.[۴۳]
هوشنگ ابتهاج: کیوان ستاره بود!
سایه عصر روزی که کیوان اعدام شد، «کیوان ستاره بود» را نوشت.[۴۴]
آثار و کتابشناختی
سبک و لحن و ویژگی آثار
میراثش محدود است:
میراث مکتوبی که از مرتضی کيوان بهجا مانده آن اندازه نيست که امروز بشود آنها را فهرست کرد. اوايل شعر میگفت و آنطور که گفتهاند در برخی از حلقههای ادبی همدان هم شرکت میکرد و بابت ذوق شاعرانهاش تشویق میشد. اما بعداً که با شاعران و ادیبان خلاقتر و نوآورتری سروکار پيدا کرد بهتدريج آن جنبه شاعرانگی او کمرنگتر شد. بهگفتهٔ نجف دريابندری وقتی کیوان با هوشنگ ابتهاج و احمد شاملو در پاتوقشان جمع میشدند ابتهاج و شاملو شعر میخواندند و کیوان گوش میکرد و بیشتر ترجيح میداد تنقید کند. بهاينترتیب آنچه در چند سالِ پایانی زندگی کيوان پررنگتر شد علاقه او به نقد ديگران بود.[۱۸]
گرایش به ادبیات اروپا:
او مایل بود بیشتر آثار ادبی اروپا را نقد کند. نقدهایی هم که از او باقیمانده اين نکته را نشان میدهند. بااینحال به آثار فارسی بیرغبت نبود؛ اما علاقهاش به آثار غربی سبب شده بود مذاق او در زمینه ادبیات قدری تغییر کند و در برخی آثارِ ضعیف داستانی فارسی، عصبیاش کند. نمونهای از این نوع برخوردها را میشود از واکنش او به محمدعلی جمالزاده ديد.[۱۸]
تشویق اساس نقدش بود:
آنچه در نقدهای کیوان بیش از همه جالب بهنظر میرسد تکیهبر نکتههای مثبت آثار است. دلیلش شايد واضح باشد. روحيهٔ او داير بر تشویق بود. برای همين غالباً از آثار ادبی مختلف خوشش میآمد. خصوصاً اگر آن آثار ادبی مربوط به دوستان و یارانش میشدند.[۱۸]
مجلهٔ «جهان نو» بهتاریخ ۱۳۲۳ و ردپای نقدهای کیوان:
درک و دریافتِ نگاه انتقادی کیوان بهشکلی ویژه و تحقیقی میسر نیست؛ چراکه آثارش از دست رفته است. در حوزهٔ نقد، فقط یادداشتهای پراکندهای یافت میشود که بهدلیل علاقهاش به ادبیات چپ بیشتر دربارهٔ آثار ادبی شوروی و نوشتههای اروپای سوسیالیستی است. این نمونهها را یا در نشریاتی که خودش سردبیرشان بود منتشر کرده که اکنون از آنها چیزی باقی نمانده است یا دوستان روزنامهنگارش منتشر کردهاند. بیشترین یادداشت موجود در مجلهٔ «جهان نو. ۱۳۲۳» دیده میشود که مجلهای بود ادبیاجتماعی بهصاحبامتیازی «حسین حجازی» مترجم و روزنامهنگار آن زمان. «جهان نو» سال۱۳۳۳ از انتشار بازماند و بار دیگر از سال۱۳۴۵ انتشارش را از سرگرفت. در این مجله نقدهای بلند کیوان بر «اشتفان تسوایک» و «آناتول فرانس» باقی مانده است. کیوان به «صحرای محشر» محمدعلی جمالزاده نیز نقدی نوشت که دلزدگی و ناامیدیاش به داستان ایرانی در آن بهچشم میخورد. او در این نقد به جمالزاده خورده میگیرد که در قیدوبند درستنویسی نیست. محجوب میگوید:
- براساس نامههایی که از او دارم و نمیدانم چه شدند، نظر کیوان دربارهٔ درستنویسی، نهتنها شیوه نگارش که درستاندیشی بود.[۴۵]
کارنامهٔ سوختهٔ کیوان از زبان همدلی
- سطری از یادداشتهای کیوان:
- «میخواستم لجنزار کثیفی که نام آن را اجتماع نهادهایم را دگرگون سازم. راه پایان این ناهنجاری، تغییر سیاست است و اعتلای فرهنگ»[۴۵][۴۶][۴۷]
در همدلی بهقلم داراب آمده، این سطر یادداشت، نوشتهٔ شخصیتی ادبی، فرهنگی و سیاسی است که بهگفتهٔ نجفدریابندری سالهای پایانی عمرش قبل از تیربارانشدن، با نوشتن نامههای متعدد به برجستهترین چهرههای فرهنگی، ادبی و هنری به نقد آثار آنان گذراند. نامههای نیمباقیماندهای که «دفاع از حقوق زحمتکشان»، «صلح»، «دوستداشتن» و «درست اندیشیدن» کلیدواژههای اساسی آن است؛ و تا آن زمان که دریافتکنندهگانش مجبور به آتشزدن، پارهکردن یا سربهنیستکردن نامهها بهدلیل بازداشت کیوان نشده بودند، همین مکتوبهها تأثیرات فراوانی داشته و راهبردی بود.
محمدجعفر محجوب، مصحح بزرگ و ایرانپژوه تحسینشده میگوید:
- مرتضی کیوان با این نامهها در تربیت یک نسل کوشید و همهٔ آنها که همدوره او بودند و قلم بر دست داشتند از کیوان و نظرات انتقادیاش سود جستند.[۴۵]
- سطری از یادداشتی دیگر:
- «جوانی هستم احساساتی که زیبایی را در هرچه باشد، در طبیعت، نقاشی، زن و موسیقی به یکاندازه دوست دارم؛ ولی شعر خوب را به همه آنها ترجیح میدهم.»[۴۵]
داراب در همدلی نوشته، مرتضی کیوانِ پنهانشده در میان آن کلیدواژههای اساسی، کیوان دیگری است. این نکته با یادداشتهایی که از او به جامانده با سطر بالا منطبق است. گویا ذهن کیوان به فرهنگوهنر بیشتر گرایش دارد تا سیاست. دایره دوستانی که دور او گرد آمدند نیز گواه این مدعاست. افرادی که بیش و پیش از آنکه سیاسی باشند چهرههای ادبی و فرهنگیاند. افرادی که همگی شاید به جبر وضعیت اجتماعی گاهی، نظر یا عملی سیاسی داشتند یا آثاری را نوشته یا ترجمه کردند که میتواند در پیشبرد اعتلای اجتماع یاریگر باشد.[۴۵]
در یادداشتهایی کوتاه، نظر کیوان دربارهٔ برخی نویسندگان نامدار همدورهاش را نیز دیده میشود:
- علی دشتی نه با داستان «سایه» که با «فتنه» توانسته داستاننویسیاش را بهرخ بکشد.
- به شاملو توصیه میکنم که احتیاط کند رمانتیسم شعرش را نبلعد.
- ابتهاج «باز تیزپرواز سخنسرایی» است.[۴۵]
- نامههای کیوان هم نیست شد!
همدلی چنین مینگارد که در زندگی مرتضی کیوان یکی از جنبههای خاص و بسیار تأملبرانگیز حجم انبوه نامهنگاریهای اوست. همهٔ نزدیکان به او از نامههای فراوان و بیشمار کیوان به خودشان یاد کردهاند؛ اما شگفتی بزرگ این است که این حجم انبوه نامهها چه شدند؟ چرا از هیچکدام اثری نیست؟ نجف دریابندری میگوید:
- نامههای فراوان کیوان در زمان دستگیریام در آبادان از بین رفت.[۴۵]
ایرج افشار که خود بارها گفته بود که میتواند با نامههای کیوان کتاب بنویسد، چند سال قبل از مرگ چنین یاد کرد:
- نامهها را پاره کردم تا مأموران نتوانند از روی آنها افراد دیگری را دستگیر کنند.[۴۵]
- نامههای کیوان به دوستانی که ایران نبودند چه شد؟!
از نامههای کیوان به محمدعلی اسلامی نُدوشن که از نزدیکترین دوستانش بود نیز خبری نیست. ندوشن، بهرغم اظهارنظرهای مختلف دربارهٔ جنبههای روحی و احساسی و شخصیتی کیوان هرگز به این پرسش پاسخ نداد که مکتوبههای این رفیق دیرینش را کجا نگهداری کرده یا چه سرنوشتی برایشان پیش آمده است. برخی از دوستان کیوان همچون اسلامی ندوشن و سیروس ذکاء در کودتای ۲۸مرداد، ایران نبودند و عملاً دسترسی نیروهای امنیتی به آنها میسر نبود؛ آنها با نامههای کیوان چه کردند؟[۴۵] نامههای کیوان بهاستناد سخن دوستانش که چهرههای شاخص فرهنگوادب ایراناند، نامههایی شخصی نبود؛ بلکه مکتوبههایی انتقادی دربارهٔ وضعیت ادبیات و راهکارهای موجود بود و ارزش ادبی ویژهای داشت.[۴۵]
- تبلور آثار کیوان در کتابهای دیگران
سرانجام داراب چنین جمعبندی میکند که صرفاً «بنبست» نوشتهٔ مصطفی فرزانه که سال۱۳۸۴ با نشر «تاریخ ایران» بهچاپ رسید، گویای نامههای کیوان است. فرزانه با ظرافت خاصی در این اثر که میتوان آن را واپسین نامههای بازماندهٔ کیوان دانست، نامههای عمومرتضی به خودش را از گزند فراموشی دور داشته است.[۴۵]
دربارهٔ کیوان چنین نگاشتهاند
شصت سال عاشقی، زندگی و زمانه پوری سلطانی و مرتضی کیوان اثر فرشاد قوشچی[۴۸]
پوری سلطانی همسر مرتضی کیوان بود. این کتاب داستان مرتضی کیوان بهروایت همسر است. داستانی که مملو است از شکست و خیزش و عشق. در این کتاب کیوان از نگاه دیگری خوانده شده و مسائل حول حوادث و روابط یک زن و شوهر است. در اینجا کیوان بیشتر همسری عاشق و وفادار است که عشق به همسر و میهن در او یگانه است.[۴۹]
بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان بهکوشش مصطفی فرزانه
تنها منبع خصوصی و دست اول ماندگار در این کتاب است. کیوان در نامههایی که به فرزانه مینوشت و به فرانسه میفرستاد آشکارا از احساسات و اندیشههای خود میگوید.[۵۰]
کتاب مرتضی کیوان اثر شاهرخ مسکوب
مسکوب در این اثر، تلاش کرده مطالب را جوری جمعآوری کند که گویی این اثر را مرتضی کیوان شخصاً نوشته است. اتفاقاً تا حدودی هم موفق بود؛ اما این پژوهشگر، مترجم و نویسنده نیز که میگفت «فرهنگ ایران وطن من است»، بهدلیل ازبینرفتن آثار کیوان بخش وسیعی از کتاب را با نوشتههایی از نزدیکان او تدوین میکند. چهرههایی چون ایرج افشار، احمد جزایری و همهٔ آنها که در سوگ کیوان سالها قبل شعری سروده بودند.[۴۵]
۱۵ سال پیش نشر نادر این کتاب را منتشر کرد. در همان روزهای انتشار دو بار تجدیدچاپ شد و بعد از آن دیگر نشد. سال۱۳۹۷ مجوز چاپ جدید کتاب صادر شد و انتشارات جاوید آن را چاپ کرد. کتاب با مقدمه مسکوب و پوری سلطانی آغاز و با یادنامه منثور و منظوم دوستان ادیب کیوان ادامه مییابد و به نامهها و مقالات او ختم میشود. شاید بتوان این اثر را در مقایسه با آثار دیگر، یادنامهای ادبی و متناسب با سوژه درنظر گرفت. بررسی اندیشههای کیوان، بیشتر از دو اثر دیگر مدنظر نویسنده بوده است.[۵۱]
پانویس
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۵۸.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۹۵.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۶۷.
- ↑ فرزانه، بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان، ۱۳.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۱۲تا۱۳.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۲۰.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۲۱۰.
- ↑ فرزانه، بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان، ۶۸.
- ↑ فرزانه، بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان، ۷۴.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۲۴۷.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۲۶۵.
- ↑ فرزانه، بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان، ۵۵.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۵۸.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۲۷.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۶۳.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۲۹.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۱۲۰.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ «میراث مکتوب کیوان».
- ↑ فرزانه، بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان، ۱۰۰.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۳۰.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۴۰.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۱۷۰.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۱۴۴.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۱۹.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۳۰۸.
- ↑ «سال اشک پوری، سال خون مرتضی».
- ↑ شاملو، مجموعه اشعار، ۶۰۶.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۳۲۶.
- ↑ فرزانه، بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان، ۱۰.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۲۰.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۳۷۹.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۳۵۳.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۵۹.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۳۴۲.
- ↑ عظیمی و طیه، پیر پرنیاناندیش.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۱۲۷.
- ↑ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، ۱۵۹.
- ↑ «پاییز درو».
- ↑ کسرایی، در هوای مرغ آمین: نقدها، گفتوگوها و داستانها.
- ↑ «به شاعر شهیدمرتضی کیوان».
- ↑ اخوان ثالث، از این اوستا، مجموعه شعر.
- ↑ «هستن اخوان برای کیوان».
- ↑ «عشق عمومی».
- ↑ «کیوان ستاره بود».
- ↑ ۴۵٫۰۰ ۴۵٫۰۱ ۴۵٫۰۲ ۴۵٫۰۳ ۴۵٫۰۴ ۴۵٫۰۵ ۴۵٫۰۶ ۴۵٫۰۷ ۴۵٫۰۸ ۴۵٫۰۹ ۴۵٫۱۰ ۴۵٫۱۱ ۴۵٫۱۲ «آثار مرتضی کیوان چه شد؟».
- ↑ «همدلی از آثار کیوان مینویسد!».
- ↑ «آثار مرتضی کیوان بهقلم داراب».
- ↑ قرشچی، شصت سال عاشقی.
- ↑ «فایل صوتی شصت سال عاشقی».
- ↑ «بنبست، نامههای کیوان».
- ↑ «کتاب مرتضی کیوان بهقلم مسکوب».
منابع
- مسکوب، شاهرخ (۱۳۷۹). کتاب مرتضی کیوان. تهران: فرهنگ جاوید.
- شاملو، احمد (۱۳۶۷). مجموعه اشعار. تهران: کانون انتشاراتی و فرهنگی بامداد.
- فرزانه، مصطفی (۱۳۷۰). بنبست، برمبنای چند نامه از مرتضی کیوان. پاریس: نشر سرشار.
- کسرایی، سیاوش (۱۳۸۲). در هوای مرغ آمین: نقدها، گفتوگوها و داستانها. تهران: نادر.
- اخوان ثالث، اخوان (۱۳۶۷). از این اوستا، مجموعه شعر. تهران: نشر مروارید.
- عظیمی، میلاد؛ طیه، عاطفه (۱۳۹۱). پیر پرنیاناندیش، گفتوگو با سایه. تهران: سخن.
- قوشچی، فرشاد (۱۳۹۵). شصت سال عاشقی، زندگی و زمانه پوری سلطانی و مرتضی کیوان. پاریس: نشر روزنه.
پیوند به بیرون
- «کیوان ستاره بود، شعر و صدای سایه». پرند، راوی حکایت باقی، ۱۲اسفند۱۳۸۶. بازبینیشده در ۷مهر۱۳۹۸.
- «عشق عمومی، شعر و صدای شاملو». پرند، راوی حکایت باقی، ۲۸مهر۱۳۹۲. بازبینیشده در ۷مهر۱۳۹۸.
- «هستن، شعر و صدای اخوانثالث». پرند، راوی حکایت باقی، ۲۱مهر۱۳۹۲. بازبینیشده در ۷مهر۱۳۹۸.
- «به شاعر شهید مرتضی کیوان، شعر و صدای احسان طبری». خصوصی، مرجعِ موسیقی سنتی و اصیل ایرانی، ۱۶اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینیشده در ۷مهر۱۳۹۸.
- «پاییز درو، شعر و صدای کسرایی». پرند، راوی حکایت باقی، ۲۷مهر۱۳۷۴. بازبینیشده در ۷مهر۱۳۹۸.
- «سال اشک پوری، سال خون مرتضی». پرند، راوی حکایت باقی، ۲۳مهر۱۳۹۲. بازبینیشده در ۷مهر۱۳۹۸.
- «میراث مکتوب کیوان». گوهران، ۱۰بهمن۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۷مهر۱۳۹۸.
- «آثار مرتضی کیوان چه شد؟». روزنامهٔ همدلی، ۲۹شهریور۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۷مهر۱۳۹۸.
- «همدلی از آثار کیوان مینویسد!». روزنامهٔ همدلی، ۲۹شهریور۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۷مهر۱۳۹۸.
- «آثار مرتضی کیوان بهقلم داراب». وبگاه حامد داراب. بازبینیشده در ۲۷مهر۱۳۹۸.
- «معرفی کتاب «شصت سال عاشقی، زندگی و زمانه پوری سلطانی و مرتضی کیوان»». پایگاه خبری رویداد فرهنگی، ۳مرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ۷مهر۱۳۹۸.
- «بنبست، نامههای مرتضی کیوان نوشته مصطفی فرزانه». کتابناک. بازبینیشده در ۷مهر۱۳۹۸.
- «کتاب مرتضی کیوان نوشته شاهرخ مسکوب». کتابناک. بازبینیشده در ۷مهر۱۳۹۸.