سیمین دانشور: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۶۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
|نام = سیمین دانشور | |نام = سیمین دانشور | ||
|تصویر = | |تصویر = Simin Daneshvar Cc0be0e4.jpg | ||
|توضیح تصویر = | |توضیح تصویر = لذت یعنی همین که در متن کاری باشی که آن را دوست داری. | ||
|نام اصلی = | |نام اصلی = | ||
|زمینه فعالیت = | |زمینه فعالیت = نویسندگی، پژوهش، ترجمه و تدریس | ||
|ملیت = | |ملیت = | ||
|تاریخ تولد = ۸اردیبهشت۱۳۰۰ | |تاریخ تولد = ۸اردیبهشت۱۳۰۰ | ||
|محل تولد = | |محل تولد = شیراز | ||
|والدین = | |والدین = محمدعلی دانشور و قمرالسلطنه حکمت | ||
|تاریخ مرگ = ۱۸اسفند۱۳۹۰ | |تاریخ مرگ = ۱۸اسفند۱۳۹۰<ref name=''دانشنامه''>{{یادکرد وب|نشانی= http://rch.ac.ir/article/Details?id=9056|عنوان= دانشور سیمین}}</ref> | ||
|محل مرگ = | |محل مرگ = تهران | ||
|علت مرگ = | |علت مرگ = بیماری آنفولانزا و کهولت سن | ||
|محل زندگی = | |محل زندگی = شیراز، تهران و کالیفرنیا | ||
|مختصات محل زندگی = | |مختصات محل زندگی = تهران، تجریش، خیابان دزاشیب، کوچهٔ رهبری، بنبست ارض | ||
| | |مدفن = بهشتزهرا، قطعه هنرمندان (۸۸)، ردیف۱۵۰، شماره۳۱ | ||
|تقارن زندگی با نظامهای سیاسی = | |تقارن زندگی با نظامهای سیاسی= جنگ جهانی دوم | ||
|اتفاقات مهم = | |اتفاقات مهم = | ||
| | |نام دیگر = شیرازیِ بینام و شاخهنبات | ||
|لقب = | |لقب = | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
|پیشه = | |پیشه = رماننویس، مترجم، مدرس و پژوهشگر | ||
|سالهای نویسندگی | |سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = | |کتابها = [[سووشون|سَووشون]]، «آتش خاموش»، «به کی سلام کنم؟» و... | ||
|مقالهها = | |مقالهها = | ||
|نمایشنامهها = | |نمایشنامهها = | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
|دیوان اشعار = | |دیوان اشعار = | ||
|تخلص = | |تخلص = | ||
|فیلم | |فیلم ساخته براساس اثر = | ||
|همسر = [[جلال آلاحمد]] | |همسر = [[جلال آلاحمد]] | ||
|شریک زندگی = | |شریک زندگی = | ||
|فرزندان = | |فرزندان = | ||
|تحصیلات = | |تحصیلات = دکترای ادبیات فارسی | ||
|دانشگاه = | |دانشگاه = روزانه تهران و استنفورد آمریکا | ||
|حوزه = | |حوزه = | ||
|شاگرد = | |شاگرد = | ||
|استاد = | |استاد = [[بدیعالزمان فروزانفر]]، [[محمدتقی بهار]]، [[صادق هدایت]] و... | ||
|علت شهرت = | |علت شهرت = | ||
|تأثیرگذاشته بر = | |تأثیرگذاشته بر = | ||
|تأثیرپذیرفته از = | |تأثیرپذیرفته از = جلال آلاحمد، صادق هدایت، [[نیما یوشیج]] و... | ||
|وبگاه = | |وبگاه = | ||
|imdb_id = | |imdb_id = | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
|جوایز = | |جوایز = | ||
|گفتاورد = | |گفتاورد = | ||
|امضا = | |امضا = Daneshvar.emza.png | ||
}} | }} | ||
[[پرونده:Simin daneshvar32.png|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''دخترک ۴سالهٔ سبزهرو'''</center>]] | |||
[[پرونده:Simin daneshvar10.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''انشانویس خوب کلاس هشتم'''</center>]] | |||
[[پرونده:Danshvar...dostan.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''با [[جلال آلاحمد|جلال]]، [[خانلری]] و دیگر دوستان{{سخ}}دماوند، ۱۳۳۱'''</center>]] | |||
[[پرونده:Simin daneshvar16.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''سیمین و جلالِ زندگیاش'''</center>]] | |||
[[پرونده:Daneshvar.simin.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''سیمین در میانسالی'''</center>]] | |||
[[پرونده:Simin daneshvar9.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''سیمین در بستر بیماری'''</center>]] | |||
[[پرونده:Simin daneshvar25.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مراسم تشییع سیمین'''</center>]] | |||
[[پرونده:Simin daneshvar30.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مزار سیمین'''</center>]] | |||
'''سیمین دانشور''' نخستین زن داستاننویس و نیز منتقد، مترجم، مدرس و همسر [[جلال آلاحمد]] بود. | |||
<center>* * * * *</center> | |||
سیمین دانشور را رماننویس دورهٔ چهارم ادبیات معاصر، بین سالهای ۱۳۴۰تا۱۳۵۰ میشناسند. در این دوره بود که قلمروهای گوناگون ادبی کشف و دستاوردهای فنی در ادبیات بهکار گرفته شد، رماننویسی و نقد ادبی پیشرفت کرد، شعر نو روی کار آمد و ادبیات کودکان گسترش یافت. رسالهٔ ''غربزدگی'' آلاحمد نیز در اوایل همین دهه به جامعهٔ ادبی عرضه شد.{{سخ}} | |||
[[غلامحسین ساعدی]]، [[بهرام صادقی]]، [[هوشنگ گلشیری]]، [[احمد محمود]]، [[جمال میرصادقی]]، [[ابراهیم گلستان]]، جلال آلاحمد، [[محمود دولتآبادی]]، [[نادر ابراهیمی]]، [[ناصر ایرانی]] و [[مهشید امیرشاهی]] از داستاننویسان و علی نصیریان، بهرام بیضایی، بهمن فرسی، اکبر رادی و اسماعیل خلج از نمایشنامهنویسان همدورهٔ سیمین بودند.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۷۰}}</ref>{{سخ}} | |||
برخی دانشگاهیان سیمین دانشور را شهرزاد پسامدرن مینامند و دلیل این وجه تسمیه را در آن میدانند که هنر داستانگویی شهرزاد در داستانهای «هزارویک شب» بهکارگیریِ عنصر [[کشش|تعلیق]] در قصههایش بود. تعلیق یا کشش مهارتی است که نویسنده با آن مخاطب را به خواندن داستان علاقهمند میکند و پرسش «سرانجام داستان چه خواهد بود؟» را همواره در ذهن او نگه میدارد. دانشور نیز همچون شهرزاد، البته شهرزادی پسامدرن، پرسشهایی دربارهٔ ماهیت جهان هستی و پرسشهای زیباشناسانه دربارهٔ تفاوت داستان و واقعیت را در ذهن مخاطب میساخت. در دنیای رمانهای دانشور نهتنها رویدادها و عاقبت شخصیتها بلکه میل به کشف جنبهٔ ناپیدای واقعیتها خواننده را به ادامهٔ ماجرا علاقهمند میکند. از این نظر دانشور، شهرزاد زمانهٔ ماست و در داستانهایش اضطرابها و ابهامهای دوران ما را به قلم میکشد.<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= سیمین دانشور؛ شهرزادی پسامدرن|ژورنال= متنپژوهی ادبی|شماره= ۱۵}}</ref>{{سخ}} | |||
او نخستین زنِ گامنهاده در داستاننویسیِ کوتاه است که اولین مجموعهٔ خود با نام ''آتش خاموش'' را در سال۱۳۲۷خورشیدی بهچاپ رساند.<ref name=''دانشنامه''/>{{سخ}} | |||
دانشور در سال۱۳۲۸ مدرک دکتری ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران گرفت. سه سال بعد بورس تحصیلی از مؤسسهٔ فولبرایت دریافت کرد و به دانشگاه «استنفورد» آمریکا راه یافت و در رشتهٔ زیباییشناسی درس خواند.<ref name=''دانشنامه''/> پس از بازگشت به ایران تدریس در هنرستان «هنرهای زیبا» را آغاز کرد و سال۱۳۳۸ در دانشگاه تهران به تدریس در دو رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر پرداخت.<ref name=''دانشنامه''/>{{سخ}} سیمین دانشور بعد از تحمل بیست سال بیماری آنفولانزا سرانجام غروب ۱۸اسفند۱۳۹۰ در خانهاش به مرگ باخت و به جلال پیوست.<ref name=''دانشنامه''/>{{سخ}}[[سووشون|سَووشون]]<ref>{{پک|گلشیری|۱۳۷۶|ک= جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور|ص= ۷۷}}</ref> اثر ماندگار سیمین دانشور، پرفروشترین و پرخوانندهترین رمانِ<ref name=''دانشنامه''/> وی به زبانهای مختلف دنیا ترجمه و تا سال۱۳۹۷، ۲۴ نوبت چاپ شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahreketabonline.com/products/49/28875/%D8%B3%D9%88%D9%88%D8%B4%D9%88%D9%86|عنوان= سووشون؛ رمان پرفروش}}</ref> | |||
==از میان یادها== | |||
===پاسخ پرسش پدر را زندگی کرد=== | |||
سیمین در مدرسهٔ انگلیسیها اخلاقِ انجیل میخواند. دو بار انجیل مقدس را مرور کرد. پدرش کتابخانهٔ بزرگی داشت. کتابهای انگلیسی را از خارج و روزنامهها را از تهران و مصر برایش میفرستادند. سیمین باهوش بود و درسها را در مدرسه یاد میگرفت. در خانه هم کتابخانهٔ پدر را زیرورو میکرد. پدربزرگ سیمین، اعتمادالدوله حکمت، کتابخانهٔ مجهزی را نگهداری میکرد که هفت صندوق داشت و سیصد تا چهارصد کتاب کمیاب در آن صندوقها نگهدای میکرد که بعدها به [[دانشکده ادبیات دانشگاه تهران]] هدیه دادند. آن روزها مادربزرگ برایش ''شمس قهقهه''، ''بوسهٔ عذرا'' و ''کنت مونت کریستو'' را میخواند. سیمین هم از صمیم قلبش آرزو میکرد که روزی قصهنویس شود. پدر از او میپرسید: «حالا که قصد داری نویسنده شوی، میخواهی از قشر خودت دفاع کنی یا قشر محروم؟» سیمین بیماران محروم پدر را میدید که حتی پول برای دواودرمان نداشتند. تفاوتها را درک میکرد و بزرگتر که شد استعمار را لمس کرد.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۳۲}}</ref> | |||
'''سیمین دانشور | ===معلم سرخانه=== | ||
آن زمان که سیمین در مدرسهٔ «مهرآیین» دوران ابتدایی را میگذراند پدر برایش معلم سرخانهٔ فارسی گرفته بود. آقای فالی که معلم توانایی بود به سیمین گفت باید داستان رستم و سهراب «شاهنامه» را از بَر کند و بعد نیز نوبتِ ''شیخ صنعان'' عطار است. در آن دوران سیمین بیشترِ غزلیات حافظ را نیز حفظ کرد.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۳۳}}</ref> | |||
< | ===انشایی که چاپ شد=== | ||
کلاس هشتم دبیرستان محمدجواد تربتی معلم انشا موضوعی داد که سیمین را بهوجد آورد. آقای معلم از انشای سیمین خوشش آمد و آن را با نام «زمستان بیشباهت به زندگی ما نیست» در روزنامهٔ محلی شیراز بهچاپ رساند.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۵۷}}</ref> | |||
===اشتیاقِ مطالعه=== | |||
وقتهای آزادِ سیمین بیشتر صرفِ مطالعهٔ قصه، رمان یا هر کتاب دیگر میشد. مدیر کتابفروشی شیراز که از بیماران پدر بود هر کتاب تازهچاپی را برای دکتر میآورد. وقتی سیمین کلاس نهم را میگذراند یکی از شبهای امتحان تا ساعت دو شب بیدار ماند تا کتاب «ورتر» گوته با ترجمهٔ نصرالله فلسفی را بخواند.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۳۴}}</ref> | |||
===ازدستدادن پدر=== | |||
سال۱۳۲۰ سیمین در تهران برای امتحانات پایانترم درس میخواند که پدرش در شیراز از دنیا رفت و خانواده این موضوع را از سیمین پنهان کردند تا به درسش لطمهای وارد نشود. سیمین خبر درگذشت پدری را در روزنامه خواند که همیشه پشتوپناهش بود.<ref name=''مصائب''>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۴۰}}</ref> | |||
===اولین داستان<ref name=''گردشگری''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.kojaro.com/2016/10/6/122451/simin-daneshvar/|عنوان= مادر داستاننویسی ایران}}</ref>=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|سیمین ۲۲ساله بود که اولین داستانش با نام ''آتش خاموش'' را نوشت. وقتی داستان را به [[صادق هدایت]] نشان داد تا نظرش را بگوید، صادق فقط چنین گفت: | |||
:''اگر من به تو بگویم چطور بنویس و چه کار کن، دیگر خودت نخواهی بود؛ بنابراین بگذار دشنامها و سیلیها را بخوری تا راه بیفتی.''}} | |||
== | ===آتش خاموش صدای همه را درآورد!=== | ||
=== | سیمین ۲۷ساله بود که [[مرتضی کیوان]] مشوقِ او شد تا اولین مجموعهداستان خود را چاپ کند. کیوان رئیس دفتر وزارت راه بود. سیمین بهتشویق او داستانهای پراکندهاش را که در روزنامهها و مجلات دیگر منتشر کرده بود در مجموعهای گرد آورد. او خوب میدانست که ''آتش خاموش'' بهپایِ داستانهای [[جلال]] و [[صادق چوبک]] نمیرسد و شاهکار نخواهد شد. به خودش امید داشت و میگفت: «بگذار اولی باشم.» همانطورکه میخواست، شد. چون خالق این اثر زن بود در مطبوعات و محافل ادبی و روشنفکری بازخورد خوبی داشت و بالاخره در روزی در اخبار صبحگاهی رادیو چنین متنی خوانند: ''«کتابی از نویسندهٔ جوانی درآمده. او اولین زنی است که قصهٔ کوتاه نوشته است.»'' انتقادهای شدیدی به این مجموعه وارد شد که البته سیمین از انتقادها پند گرفت و امید خود را حفظ کرد.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۳۰}}</ref> | ||
=== | [[پرونده:Simin daneshvar22.jpeg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''دیدارِ اول'''</center>]] | ||
===عشقِ اتوبوسی=== | |||
سیمین همراهِ خانواده در نوروز۱۳۲۷ به اصفهان و خانهٔ خواهرش هما سفر کرد. برای بازگشت بلیط پیدا نمیشد. گویی خدا خواست و شش نفر بلیطهایشان را پس داده بودند و آن شش بلیط از آنِ خانوادهٔ سیمین شد. در اتوبوس، پسر جوانی صندلی کناریاش را به سیمین تعارف کرد و آنها کنارهم نشستند. او کسی نبود جز [[جلال آلاحمد]] که سیمین را بهسبب مقالهها و مجموعهداستان ''آتش خاموش'' میشناخت. سیمین و جلال تا تهران دربارهٔ ادبیات و نویسندگی صحبت کردند. آن روزها مادر سیمین، ناخوش و در بیمارستان بستری بود. صبح روز بعد ویکتوریا خواهر سیمین که از پرستاریِ شبانهٔ مادر در بیمارستان به خانه برگشت مقابل در جلال را دید و بو بُرد که خبرهایی است. آنها در روز نهم آشناییشان عقد کردند. در جشن عروسی آن دو رماننویسانی چون [[صادق هدایت]]، [[صادق چوبک]]، [[انور خامهای]] و... حضور داشتند.<ref name=''جامجم''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= یک لیوان آب زمزم سرکشید و تمام|ژورنال= جامجم|شماره= ۵۳۴۰}}</ref> | |||
===غرق در معنا یا مسحورِ عشق=== | |||
روزی که سیمین از رسالهٔ دکتریِ خود دفاع کرد [[علیاکبر کسمایی]] هم حضور داشت و دید که [[جلال]] با چهرهای شاداب و خندان در صف نخست، سرتاپا گوشوچشم به تماشای سیمین نشسته است. کسمایی متعجب بود که جلال غرق در مفهوم رساله است یا مسحورِ سخنوری بانو! بعد از ازدواج این دو بود که پی به احوالِ آن روزِ جلال برد.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۳۷}}</ref> | |||
=== | ===استادیِ رسالهٔ دکتری دونیم شد=== | ||
سیمین رسالهٔ دکتریاش با نام «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» را بهکمک [[فاطمه سیاح]] مینوشت. هفتهای دو بار به خانهٔ استاد میرفت و مقالهاش را بهکمک او تصحیح میکرد. رساله در نیمههای راه بود که سیاح درگذشت و سیمین و همهٔ دیگر دانشجویان را در حسرت گذاشت. استادی که منتقدی پیشرو بود، معیارهای نقد ادبی را بهصورت کامل میشناخت و دلسوز دانشجویان بود. سیمین ادامهٔ رسالهاش را زیرِنظر [[بدیعالزمان فروزانفر]]، بزرگترین مولویشناس ایران گذراند.<ref name=''سترون''>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۴۱}}</ref> | |||
=== | ===نویسندهای که آشپزی نمیکند=== | ||
چند روزی از ازدواج [[جلال]] و سیمین میگذشت که جلال پرسید: «غذا چه داریم؟» سیمین جواب داد: «نیمرو.» فردا دوباره جلال پرسید: «امروز چه میپزی؟» سیمین گفت: «تخممرغ آبپز.» از آن پس غذا را از بیرون سفارش میدادند. چند وقتی بههمین منوال گذشت و پولشان ته کشید. یک شب به خانهٔ ویکتوریا رفتند و به او گفتند: «ما پول نداریم غذا بخوریم.» ویکتوریا به آنها پول قرض داد تا برای خودشان کارگر بگیرند که برایشان غذا بپزد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://seemorgh.com/culture/literature/story/156560-156560/|عنوان= روزگار «سیمین دانشور» از کودکی تا مرگ، بهروایت خواهرش}}</ref> | |||
===سترونبودن [[جلال]]=== | |||
سیمین بعد از ازدواج با جلال متوجه شد که بچهدار نمیشوند. مادرش حدود سیهزار تومان به آنها داد تا برای درمان به اروپا بروند. آن دو در اروپا متوجه شدند که جلال بچهدار نمیشود. دست از درمان برداشتند و با همان پول زمان را به تفریح و گردش گذراندند. بچهدارنشدن برای سیمین دردناک بود؛ ولی زندگیاش را با جلال حفظ کرد. زمانی که هما ریاحی خواهر سیمین خودکشی کرد سیمین سرپرستی لیلی دختر خواهرش را برعهده گرفت.<ref name=''سترون''/> | |||
===ترجمهٔ یکشبه=== | |||
سیمین و [[جلال]] نوشتههای همدیگر را میخواندند بر هم انتقاد میکردند و نظر اصلاحی میدادند. البته دربارهٔ ترجمهها اینطور نبود. سیمین متون انگلیسی را و جلال متون فرانسه را برمیگرداند و چون ترجمهْ تخصص است دست در ترجمههای یکدیگر نمیبردند. توان ترجمهٔ سیمین بهاندازهای بود که نمایشنامهٔ «سرباز شکلاتی» جرج برناردشاو را در یک شب بهاتمام رساند.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۴۴}}</ref> | |||
=== | ===قهرِمان فقط یک بار و فقط یک هفته بود=== | ||
سیمین کل بیست سالْ زندگی با [[جلال]] را توأم با آرامش و همراهی و همدلی وصف میکند. در تمام پیچوخم این جادهٔ مشترک، فقط یک قهر را به یاد دارد: «فقط یک بار باهم قهر کردیم که یک هفته طول کشید و آنهم در فرنگ بود. هیلدا برای جلال دلربایی میکرد و... .»<ref name= ''آرامش''>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک=سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۴۳}}</ref> | |||
=== | ===قصهنویسیهای کوچهپسکوچهای=== | ||
سیمین و [[جلال]] به یکدیگر قول داده بودند وقتی برای قدمزدن میروند قصهٔ آدمهایی را که میبینند و بهنظرشان جالب میآید بنویسند. در این قصهنویسیهای کوچهپسکوچهای سیمین همیشه بُعد عاطفی و اجتماعی را بیان میکرد و جلال به بُعد سیاسی میپرداخت.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۴۷}}</ref> | |||
=== | ===تقدیم به دوست=== | ||
وقتی [[جلال]] در اسالمِ رشت بود درد قفسهٔ سینه آزارش میداد. هرچه قرص مسکن میخورد آرام نمیگرفت. عاقبت این درد کاری شد و جلال را از سیمین گرفت. سیمین در غم ازدستدادن جلال تقدیمیهٔ رمان [[سووشون|سَووشون]] را چنین نوشته است:<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۴۲}}</ref> | |||
:'''بهیاد دوست''' | |||
:'''که جلال زندگیام بود و در سوگش''' | |||
:'''بهسَووشون نشستهام.''' | |||
=== | ===لیلی تسلای نبودِ [[جلال]] شد<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/10665/%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86-%DB%8C%D8%A7-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86-%D8%B3%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%DA%98%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%B1%D9%84%DA%A9|عنوان= سیمین دانشور، برون یا درون سایهٔ جلال}}</ref>=== | ||
سیمین با رفتن همدم و همراهش کاملاً تنها شد. او تا لحظهٔ آخر حلقهٔ عشق را از دستش درنیاورد. بااینکه تماموقت تدریس میکرد و زمانش را با کارهای مختلف پر کرده بود دختر خواهرش، لیلی ریاحی را نزد خود آورد و ادامهٔ زندگی را با او گذراند. لیلی شادابی و جوانی را به خانهٔ سیمین هدیه کرد. سیمین دربارهٔ عشقش به لیلی میگوید: «اگر هم خودم بچه داشتم، بهاندازهٔ لیلی دوستش نداشتم.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۴۶}}</ref>» | |||
=== | ====مادر نویسندگان ایران==== | ||
سیمین حوالی دههٔ پنجاه حامی نویسندگان و شاعران بود. [[جواد مجابی]] او را مادر نویسندگان ایران خطاب میکند و بر این باور است دانشور همیشه حامی و جویای احوال نویسندگان و شاعران ایرانی همنسل خویش و جوانترها بود. وقتی مشکلی پیش میآمد چه در زمینهٔ کتاب و چه زندان، برای کمک پیشدستی میکرد و چون مادری دلسوز، نگران بچههایش بود.<ref name= ''مادرانگی''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aparat.com/v/D6zTb/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF_%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87_%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86_%D9%88_%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84|عنوان= مستند خانهٔ سیمین و جلال}}</ref> | |||
=== | ===دختر دانشور را همهجا راه میدهند=== | ||
{{گفتاورد تزیینی|سیمین در نوجوانی تعدادی از آثار [[صادق هدایت]] را خوانده بود و طرز نوشتن او را دوست داشت. پسرعموی صادق، کریم هدایت روزی به خانهشان تلفن کرد و گفت: | |||
:''«صادق به شیراز آمده و من شیراز را خوب نمیشناسم که او را بگردانم. تو قبول میکنی که راهنمای او باشی؟»''{{سخ}} | |||
سیمین با کمال میل قبول کرد. صادق تا او را دید و گفت: | |||
:''«در این قهوهخانهها و جاهایی که من میخواهم بروم اصلاً تو را راه میدهند؟»''{{سخ}} | |||
سیمین هم پاسخ داد: «دختر دانشور را همهجا راه میدهند.» و باهم به قهوهخانه رفتند.<ref name= ''گردشگری''/>}} | |||
=== | ===بیست سالهای سیمین=== | ||
سیمین در زندگیاش چند دورهٔ بیستساله داشت. سایهٔ پدر بیست سال بالای سرش بود و او در آغاز جوانی پدرش را از دست داد.<ref name=''مصائب''/> حدود بیست سال شانهبهشانهٔ [[جلال]] زندگی کرد.<ref name= ''آرامش''/> بهمدت بیست سال دانشیارِ دانشگاه تهران بود.<ref name= ''سالشمار''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= سالشمار سیمین دانشور|ژورنال= بخارا|شماره= ۷۵}}</ref> از سال۱۳۶۹ بیماری به سراغش آمده بود، بههمیندلیل دعوت [[فرهنگستان زبان و ادب فارسی]] را برای عضویت پیوسته نپذیرفت و این بیماری تا نودسالگی یعنی بیست سال در تنش جا خوش کرده بود. روایت رمان [[سووشون]] نیز در بحبوحهٔ پیشامدهای نیمهٔ اول دههٔ بیست در جنوب ایران میگذرد.<ref name=''دانشنامه''/> | |||
=== | ===شنلِ [[صادق هدایت|هدایت]]=== | ||
وقتی [[هوشنگ گلشیری]] [[شازده احتجاب]] را نزد سیمین دانشور برد تا بخواند، سیمین به او گفت: «خیلی از هدایت استفاده کردهای.» گلشیری تأیید کرد و گفت: «ما همه از زیر شنلِ هدایت بیرون آمدهایم.»<ref name=''گردشگری''/> | |||
=== | ====آزادی [[غلامحسین ساعدی]]==== | ||
سال۱۳۵۳ که ساعدی برای نوشتن تکنگاری به اطراف سمنان رفت و تصمیم گرفت دربارهٔ شهرکهای نوبنیاد، تحقیق کند ساواک دستگیرش کرد و ساعدی به زندان قلعه افتاد. پس از آن، یک سال در زندان اوین شکنجه دید و درنهایت با تلاشهای سیمین دانشور آزاد شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://anthropology.ir/dossier/629.html|عنوان= غلامحسین ساعدی}}</ref> | |||
=== | ====گرانیگاه همدلی==== | ||
[[علی دهباشی]] سیمین را گرانیگاه آدمهایی میداند که با امیدواری نزدش میآمدند و او هم مادرانه و همدلانه آنها را یاور بود و این ویژگی از استعدادهای سیمین بود.<ref name= ''مادرانگی''/> | |||
=== | ===[[صادق هدایت|هدایت]] فلنگ را بست=== | ||
روزی هدایت به خانهٔ سیمین و [[جلال]] سر میزند که البته خانه نبودند. یادداشتی میگذارد با این مضمون: <font color=gray>'''«آمدیم، نبودید و ما هم فلنگ را بستیم و رفتیم.»'''</font> سیمین بعد از خواندن آن یادداشت شستش خبردار میشود که هدایت قصد خودکشی دارد.<ref name=''تولد''>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/1908/%D8%AC%D8%B4%D9%86-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%DA%AF%D9%85-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84|عنوان= جشن تولد سیمین دانشور}}</ref> | |||
=== | ====خاطرهٔ لیلی از مادری سیمین==== | ||
لیلی ریاحی، خواهرزادهٔ سیمین، در «نامهای به مادر بازیافتهام سیمین دانشور»، در وصف مادریِ خاله سیمینش چنین برایش نوشت: | |||
:تلفن در راهرو زنگ زد و من صدایت را بهراحتی میشنیدم که با خشونت گفتی: «جناب سرهنگ من دیروز بهزبان فارسی به شما گفتم تا دانشجوی من آزاد نشود نخواهم آمد. گفتم که استاد راهنمایش بودم. تمام مسئولیتها را بهعهده میگیرم. این رساله ربطی به شاه ندارد و اگر به [[جلال آلاحمد]] بهعنوان مردی مبارز تقدیم شده، چنین عملی مستوجب زندان نیست.» بعد از چند لحظه سکوت: «چند بار بگویم به پای خودم نمیآیم؛ مگر بفرستید جلبم کنند.» آن دانشجو آزاد شد و نزد تو آمد و جای شلاقها را بر کف پاها و ساعدش نشانمان داد.<ref name= ''مادرانگی''/> | |||
=== | ====نقش مادرانهٔ سیمین==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|محمدحسین دانایی، خواهرزادهٔ [[جلال آلاحمد]] و توصیفش از نقش مادرانهٔ سیمین: | |||
:''انصافاً سیمینخانم با روی بازش و صورت مهربانش و قلب خیلی رئوفش یک اثر بسیار عاطفیِ آرامبخشِ مثبت روی همه میگذاشت. بهرغم اینکه جلسات خیلی جدی بود و بحثهای فلسفی، اقتصادی و سیاسی شدیداً بین جناحهای فکری مختلف درمیگرفت؛ اما همیشه سیمینخانم با مهارت عجیبی نقش مادرانه را ایفا و همه را آرام میکرد و نمیگذاشت برخوردها خیلی خشن و تلخ شود.''<ref name= ''مادرانگی''/>}} | |||
=== | ===نگاهش به مذهب=== | ||
نوع و عمق نگاه سیمین مصداق جملهٔ آندره ژید در ''مائدههای زمینی'' بود: «زیبایی در نگاه توست، نه در چیزی که به آن مینگری.» دانشور دربارهٔ مذهب تشیع چنین میگوید: | |||
:زیبایی مذهب شیعه، امام زمان و موعود آن است. حضرت مهدی و معنای ظهور او فوقالعاده است. امیدوارم ایشان ظهور کنند و دنیای ما را نجات دهند. من خیلی درانتظار امام زمان و ظهور ایشان هستم و تنها راهِحل را در این دنیای وانفسا ظهور ایشان میدانم.<ref name=''شمسالدینی''>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/10498/%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B4%D9%85%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86%DB%8C|عنوان= سیمین، شهرزادِ داستان فارسی، یادداشتی از محمد شمسالدینی}}</ref> | |||
=== | ===بوسیدنِ عبا=== | ||
دانشور در دیداری با [[روحالله موسوی خمینی]] آنقدر تحتِتأثیر محبت و لطف او قرار گرفت که عبای او را بوسید. خودش میگوید: «وقتی امام را دیدم، تحتتأثیر او قرار گرفتم. آنقدر که این پیرمرد باشکوه، آرام و لطیف بود نمیتوانستم در برابر اشتیاقی که پیدا کردم مقاومتی کنم. خم شدم و عبای ایشان را بوسیدم.»<ref name=''عصر''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= چرا سیمین دانشور عبای امام خمینی را بوسید؟|ژورنال= ماهنامهٔ عصر اندیشه}}</ref> | |||
=== | ===غروب سیمین=== | ||
سیمین در دوران کهولت دو پرستار داشت. خواهر کوچکش ویکتوریا و همسر او هر روز صبح برای سیمین خرید میکردند و در انجام کارها کمکحالش بودند. صبحی، سیمین حوصله نداشت از تختش بیرون بیاید. ویکتوریا کمی کنار تختش نشست و گفت: «من بهخاطر تو آمدهام اینجا. نمیخواهی بیدار شوی و کنارم بنشینی؟» سیمین بالبخند جواب داد: «ویکی سربهسرم نگذار. میخواهم بخوابم.» ویکتوریا رفت؛ دلش شور سیمین را میزد. سرِظهر به همسایهٔ سیمین تلفن زد تا احوالی از خواهرش بپرسد. همسایه گفته بود که حالش خوب است. نزدیک غروب پرستار به ویکتوریا تلفن کرد و گفت: «زود بیایید؛ سیمین حالش بد است.» وقتی ویکتوریا رسید همسایه به سیمین آب زمزم خورانده بود و او خیلی آرام و زیبا بهسوی پروردگارش رفته بود.<ref name=''جامجم''/> | |||
=== | [[پرونده:Daneshvar...siminbano.jpg|130px|راست]] | ||
==زندگی و یادگار== | |||
===زماننگار زندگی=== | |||
* '''۱۳۰۰''': زادروز در ۸اردیبهشت برابر با آوریل۱۹۲۱ در شیراز، سومین فرزند محمدعلی دانشور و قمرالسلطنه حکمت | |||
* '''۱۳۰۶ تا ۱۳۱۷''': تحصیل ابتدایی و متوسطه در مدرسهٔ انگلیسی «مهرآیین» شیراز | |||
* '''۱۳۱۶''': آغاز نویسندگی، چاپ نخستین نوشتهٔ او با عنوان ''زمستان بیشباهت به زندگی ما نیست'' در روزنامهای محلی | |||
* '''۱۳۱۷''': رتبهٔ شاگرد اول سراسر کشور در امتحانات نهایی؛ ورود به دانشگاه تهران و آغاز دانشجویی در دانشکدهٔ ادبیات | |||
* '''۱۳۲۰''': فوت پدر؛ شروع همکاری با رادیوتهران در سِمت معاون ادارهٔ تبلیغات خارجی | |||
* '''۱۳۲۱''': مقالهنویسی در رادیو | |||
* '''۱۳۲۲''': کنارهگیری از کار رادیو و شروع همکاری با روزنامهٔ ایران | |||
* '''۱۳۲۴''': نگارش و ترجمهٔ مقاله برای نشریات مختلف | |||
* '''۱۳۲۷''': انتشار چاپ اول کتاب «آتش خاموش»، اولین مجموعهٔ داستانی از زنی ایرانی؛ آشنایی با [[جلال آلاحمد]] | |||
* '''۱۳۲۸''': تدوین رسالهٔ دکتری با نام «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم هجری» با راهنمایی [[فاطمه سیاح]] و [[بدیعالزمان فروزانفر]]؛ دریافت مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران؛ ترجمهٔ کتاب ''سرباز شکلاتی'' اثرِ جرج برنارد شاو؛ چاپ مقالهها و داستانهای کوتاه در روزنامهٔ کیهان و مجلهٔ بانو و امید | |||
* '''۱۳۲۹''': ازدواج با جلال | |||
* '''۱۳۳۱''': سفر به آمریکا با استفاده از بورس تحصیلی «فولبرایت»؛ اقامت در آمریکا و تحصیلِ رشتهٔ زیباییشناسی در دانشگاه استنفورد؛ انتشار اولین داستانکوتاه در نشریات ادبی آمریکا؛ چاپ دو داستانکوتاه در مجلهٔ ادبی «اسپکتاتور» و کتاب «داستانهای کوتاه استنفورد»؛ ترجمهٔ ''باغ آلبالو'' و ''دشمنان'' نوشتهٔ آنتون چخوف | |||
* '''۱۳۳۲''': ترجمهٔ ''بئاتریس'' اثرِ شیلر و ''رمز موفق زیستن'' نوشتهٔ دیل کارنگی | |||
* '''۱۳۳۳''': بازگشت به ایران و تدریس در هنرستان هنرهای زیبای دختران و پسران؛ ترجمهٔ ''کمدی انسانی'' اثرِ ویلیام سارویان و ''داغ ننگ'' اثرِ ناتانیل هاثورن | |||
* '''۱۳۳۴''': مدیریت مجلهٔ «نقشونگار» | |||
* '''۱۳۳۶''': سفر به اروپا با همراهیِ جلال | |||
* '''۱۳۳۷''': ترجمهٔ ''همراه آفتاب'' با ویراستاری هارولد کورلند | |||
* '''۱۳۳۸''': دانشیار کلنل علینقی وزیری در رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر در دانشگاه تهران بهمدت بیست سال | |||
* '''۱۳۴۰''': چاپ اول «شهری چون بهشت» | |||
* '''۱۳۴۸''': درگذشت جلال؛ انتشار رمان «[[سووشون|سَووشون]]» | |||
* '''۱۳۴۹''': چاپ دوم و سوم «سووشون» در خرداد و دی؛ انتشار نقد [[پرتو نوریعلا]] بر رمان «سووشون» در نشریهٔ «فردوسی» | |||
* '''۱۳۵۱تا۱۳۵۳''': ترجمهٔ ''بنال وطن'' اثرِ آلن پیتون؛ انتشار «چهل طوطی» کار مشترک با جلال؛ چاپ چهارم، پنجم و ششم «سووشون» هرکدام با اختلاف یک سال | |||
* '''۱۳۵۴''': انتشار «چشم خفته» در جلد ششم مجلهٔ الفبا بهسردبیریِ [[غلامحسین ساعدی]] | |||
* '''۱۳۵۵''': چاپ هفتم «سووشون» | |||
* '''۱۳۵۶تا۱۳۵۷''': مصاحبه با [[مریم مافی]]؛ چاپ هشتم و نهم «سووشون» | |||
* '''۱۳۵۸''': درخواست بازنشستگی از دانشگاه تهران؛ گفتوگو با [[فرزانه میلانی]] و انتشار آن در سال۱۳۶۲ | |||
* '''۱۳۵۹''': انتشار مجموعهداستان «به کی سلام کنم؟»؛ انتشار «شاهکارهای فرش ایران» با همکاری خانم نای در دو جلد بهفارسی و انگلیسی؛ انتشار جزوهٔ «راهنمای صنایع ایران»؛ انتشار مجموعهشعر ''سهمی از سالها'' بهقلمِ پرتو نوریعلا و اهدای آن به سیمین دانشور | |||
* '''۱۳۶۰''': انتشار «غروب جلال» در زمستان؛ چاپ دهم «سووشون» | |||
* '''۱۳۶۲''': ترجمهٔ ''ماه عسل آفتابی'' داستانهای ملل مختلف؛ انتشار ''پای صحبت سیمین دانشور''، گفتوگوی فرزانه میلانی با سیمین دانشور در نشریهٔ الفبای غلامحسین ساعدی در پاریس؛ چاپ سوم «به کی سلام کنم؟»؛ انتشار متن انگلیسی کتاب «غروب جلال» با ترجمهٔ فرزانه میلانی | |||
* '''۱۳۶۳''': انتشار نوشتهٔ [[هوشنگ گلشیری]] بر کارهای سیمین دانشور با عنوان ''جدال نقش با نقاش'' در مجموعهٔ «نقد آگاه»؛ چاپ یازدهم «سووشون» | |||
* '''۱۳۶۵''': انتشار شمارهٔ پنجِ مجلهٔ نیمهٔ دیگر ویژهٔ سیمین دانشور با نظر فرزانه میلانی | |||
* '''۱۳۶۶''': چاپ گفتوگوی هوشنگ گلشیری با سیمین دانشور در دو شمارهٔ ماهنامهٔ مفید؛ انتشار ''هنر و ادبیات امروز: گفتوشنودی با سیمین دانشور'' بهکوشش ناصر حریری | |||
* '''۱۳۶۸''': انتشار مجموعهداستان «صورتخانه» بهانگلیسی با ترجمهٔ مریم مافی. چاپ دوازدهم «سووشون» | |||
* '''۱۳۷۱''': انتشار ''حجب و حجاب'' از فرزانه میلانی با اختصاص بخشی به سیمین دانشور؛ چاپ سیزدهم «سووشون» | |||
* '''۱۳۷۲''': انتشار رمان «جزیرهٔ سرگردانی» | |||
* '''۱۳۷۳''': گفتوگوی نشریهٔ گردون با سیمین دانشور در دو شماره۳۷و۳۸، فروردین۱۳۷۳؛ انتشار بخشی ویژه برای کتاب «جزیرهٔ سرگردانی» در نشریهٔ تکاپو | |||
* '''۱۳۷۴''': انتشار ویژهنامهٔ دفتر هنر، سال دوم، شمارهٔ چهارم دربارهٔ سیمین دانشور بهمدیریت و سردبیری بیژن اسدیپور در نیوجرسی آمریکا همراهبا مقالهها و عکسها | |||
* '''۱۳۷۵''': انتشار «شناخت و تحسین هنر» (مجموعهمقالات سیمین دانشور) | |||
* '''۱۳۷۶''': انتشار مجموعهداستان «از پرندههای مهاجر بپرس» | |||
* '''۱۳۷۸''': انتشار ''یاد جلال آلاحمد در گفتوگو با سیمین دانشور'' در یادنامهٔ جلال بهکوشش [[علی دهباشی]] | |||
* '''۱۳۸۰''': انتشار رمان «ساربان سرگردان»، جلد دوم تریلوژی «جزیرهٔ سرگردانی» | |||
* '''۱۳۸۸''': چاپ شانزدهم «سووشون»<ref name= ''سالشمار''/> | |||
* '''۱۳۹۰''': خاموشی چراغِ عمر در ۱۸اسفند | |||
=== | ===گریزی بر زندگی=== | ||
====کودکیها==== | |||
سیمین دانشور در شهر شیراز چشم به جهان باز کرد. پدرش محمدعلی دانشور و مادرش قمرالسلطنه حکمت نام داشت. پیشهٔ پدر پزشکی و مادر مدیر هنرستان دخترانه بود. محمدعلی دانشور برای تحصیل در علم طب به فرانسه و آلمان سفر کرده بود.او دوستدارِ ادبیات، مردی بافرهنگ و پزشکی مردمی بود. او را احیاءالسلطنه میگفتند. قمرالسلطنه حکمت زنی هنرمند و از خانوادههای اشرافی شیراز بود. شعر میسرود و نقاشی را خوب میدانست، خانهاش میعادگاه نقاشان زمانه بود و هنر را در روحوجان فرزندانش پرورش میداد.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۲۷}}</ref>{{سخ}} | |||
سیمین الفبای نوشتن را در مدرسهٔ انگلیسیهای مقیمِ شیراز به نامِ «مهرآیین» آموخت و دیپلم خود را با کسب رتبهٔ شاگرد اول سراسر کشور دریافت کرد. وی تحصیلات دانشگاهی را در رشتهٔ ادبیات فارسی در دانشکدهٔ ادبیاتِ دانشگاه تهران ادامه داد.<ref name=''دانشنامه''/> | |||
===داستانهای | ====جوانِ کوشا==== | ||
وقتی که سیمین بهتازگی مدرک کارشناسی خود را دریافت کرده بود؛ پدرش را از دست داد. با اینکه خانواده در رفاه بهسرمیبُرد؛ ولی سیمین که دختری تحصیلکرده و کوشا بود، به امرارِمعاش اقدام کرد. او معاونت ادارهٔ تبلیغات خارجی را بر عهده گرفت، مدت کوتاهی از نویسندگان رادیوتهران بود و برای روزنامهٔ ایران با نام مستعار «شیرازی بینام» و «شاخهنبات<ref name=''دانشنامه''/>» مقاله مینوشت.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۱۵۵}}</ref>{{سخ}} | |||
او پیش از ازدواج برای گذراندن دورهٔ فوقدکترا تصمیم داشت به آمریکا برود؛ اما [[جلال آلاحمد|جلال]] نپذیرفت؛ حرفش این بود که ابتدا عقد کنند، سپس سیمین به آمریکا برود و جلال خانهٔ مشترک را بسازد. سیمین هم قبول کرد. پدرِ جلال به این وصلت راضی نبود، روزی که آنها خطبهٔ عقد را جاری کردند؛ پدر حضور نداشت، از تهران به قم رفته بود و بهمدت ده سال به خانهٔ پسر و عروسش نیامد.{{سخ}} | |||
سال۱۳۳۱ که سیمین در دانشگاه استنفورد آمریکا تحصیل میکرد، داستاننویسی را نزد والاس استنگر<ref name=''دانشنامه''/> و نمایشنامهنویسی را زیر نظر فیل پریک آموخت و دو داستان کوتاه از او به انگلیسی در مجلهٔ ادبی ''پاسیفیک اسپکتاتور''<ref name=''دانشنامه''/> و کتاب ''داستانهای استنفورد'' بهچاپ رسید. در این مدت این تازهعروس و داماد ارتباط خود را با نامهنگاری حفظ کردند، این نامههای عاشقانه در کتابی چهارجلدی نگاشته شده است. او هنگام بازگشت از آمریکا واردِ خانهٔ تازه شد؛ خانهای که جلال هزینهاش را با کمکهای مالی مادرزن، فروش جهیزیهٔ سیمین و گروگذاشتن نقرهها و ترمههای او در بانک کارگشایی، فروش ارثیهٔ پدری سیمین و کمکهای پدر خودش بنا کرده بود. ۲۸مردادماه۱۳۳۲ بود که سیمین بازگشت؛ آن روز حکومت مردمی مصدق سقوط کرد، جلال نیز بهجرم فعالیتهای گذشتهاش بازداشت شد و دیری نپایید که با نفوذ خانوادهٔ سیمین آزاد شد. در ابتدای زندگی مشترک، آن دو چیزی نداشتند؛ کفِ خانهشان زیلو پهن کرده بودند، برق نداشتند و آبانبارشان را با زحمت پُرمیکردند. سیمین برای گذرانِ زندگی شروع به ترجمه نمود و درآمد خوبی کسب میکرد.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۳۹}}</ref>{{سخ}}زمانی که سیمین از آمریکا به ایران بازگشت، ''شهری چون بهشت'' را نوشت. او در آمریکا تکنیکهای داستانی و فضاسازی را آموخت و با شیوههای روایی مدرن در داستان آشنا شد، بههمینسبب پیشرفتِ قلم او در ''شهری چون بهشت'' بسیار محسوس است. | |||
====میانسالِ تنها==== | |||
سیمین در سال۱۳۴۸ که استادِ دو رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر دانشگاه تهران بود رمان پرفروش [[سووشون|سَووشون]] را منتشر کرد. در همان سال بود که [[جلال]]، چهره در نقاب خاک کشید و بانویش را تنها گذاشت.<ref name=''دانشنامه''/> سیمین بیست سالْ آرامش را با جلال تجربه کرده بود. آن دو همیشه دست همدیگر را میگرفتند و نهتنها مانعی برای پیشرفتِ هم نمیشدند؛ بلکه در راه ترقی شانهبهشانهٔ یکدیگر حرکت میکردند. سیمین و جلال همیشه هوای همدیگر را داشتند. وقتهایی که جلال از فشارهای فرهنگی و سیاسی بهتنگ میآمد و حوصلهٔ هیچکس را نداشت سیمین بهانه دستش نمیداد و آن وقتهایی که نمک غذا کموزیاد میشد یا اتوی شلوار جلال پسوپیش میشد او هوای سیمینش را داشت. آن دو همپایِ هم مسائل و مشکلات زندگی را پشتسر میگذاشتند.<ref name= ''آرامش''/> بعد از مرگ جلال، سیمین تنها شد و برای اینکه نبودِ جلال کمتر آزارش دهد خودش را با کار سرگرم کرد. دانشیارِ تماموقت دانشگاه شد. بیوقفه درس میداد. یاور زندانیهای سیاسی شد و با نفوذ خانواده کارهای آنها را پیش میبُرد. مصاحبه میکرد و از مطبوعات غافل نبود. بهسبب وضع مالی نامناسب، خدمتکار را مرخص کرد و کارهای خانه را خودش انجام میداد.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۴۶}}</ref> بااینهمه ده سال بعد بهدرخواست خود، با رتبهٔ دانشیاری از دانشگاه تهران بازنشسته شد.<ref name=''دانشنامه''/> | |||
== | ====پیرِ زندهدل==== | ||
مشکلات حاد تنفسی در تیرماه۱۳۸۶ گریبان سیمین را گرفت و منجر به بستری او در بیمارستان پارس شد. در همین سال، پیش از نوروز، قسمت سومِ رمان ''جزیرهٔ سرگردانی'' به نام ''کوه سرگردان'' را بهپایان رساند و تصمیم داشت به متون مذهبی و داستانهایی دربارهٔ حضرت علی(ع) بپردازد. در اردیبهشتماه۱۳۸۷ نیز بارِ دیگر بیماری به سراغش آمد و یک روز در بیمارستان بستری شد.<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= سیمین دانشور در بستر بیماری|ژورنال= روزنامهٔ دنیای اقتصاد|شماره= ۱۵۲۶}}</ref> | |||
=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
سیمین دانشور در روزهایی زاده شد که بعد از کودتای۱۲۹۹، سلسلهٔ پهلوی روی کار آمد. او در دامان آرمانهای انقلاب مشروطه رشد کرد. روزگاری که فضای مناسبی برای ورود زنان به جامعه پیش آمده و زندگی زن ایرانی متحول شده بود. سیمینِ جوان در دهه۱۳۲۰ شاهد اشغال کشورش توسط نیروهای متفقین، شکست نهضت ملی و استعفای رضاشاه و جانشینی محمدرضا پهلوی و فضای باز سیاسی بود. او در کلاسهای درس دانشگاه بیپروا سخن میگفت؛ ولی حرفی نمیزد و مطلبی نمینوشت که سبب اخراجش شود؛ اما تأثیر خود را میگذاشت. او گیسسفیدِ اهل ادب و سرگردان جستوجوی حقیقت بود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.youtube.com/watch?v=uPy5_O-44VQ|عنوان= سیمین، ساکن جزیرهٔ سرگردانی}}</ref> | |||
===زمینههای فعالیت و سمتها<ref name= ''فعالیتها''>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش}}</ref><ref name=''صدفی''>{{یادکرد ژورنال |عنوان =از داستان تا...؛ نشستی کوتاه با سیمین دانشور|ژورنال= کتاب صبح|شماره= ۷}}</ref><ref name=''دانشنامه''/>=== | |||
* رماننویس | |||
* منتقد ادبی | |||
* مترجم | |||
* نخستین رئیس [[کانون نویسندگان ایران]] پیش از پیروزی انقلاب اسلامی | |||
* مدیر مجلهٔ «نقشونگار» | |||
* دانشیارِ دانشگاه تهران | |||
* استاد دانشگاه در رشتهٔ باستانشناسی و زیباییشناسی | |||
* عضو هیئت نویسندگان مجلهٔ «علم و زندگی» | |||
* مدرس هنرستان «هنرهای زیبا» | |||
* نویسندگی برای رادیو و روزنامه | |||
* معاون ادارهٔ تبلیغات خارجی | |||
=== | [[پرونده:Simin daneshvar11.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ]] | ||
[[پرونده:Simin daneshvar12.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ]] | |||
===یادمان و بزرگداشتها=== | |||
همایش بررسی نقش و جایگاه سیمین دانشور در ادبیات معاصر بهمن۱۳۹۶ برگزار شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/96112313075/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1|عنوان= بررسی جایگاه سیمین دانشور در ادبیات معاصر}}</ref>{{سخ}} | |||
مراسم بزرگداشت سیمین دانشور با عنوان «با سیمین: ۱۳۰۰تا۱۳۹۰» از سوی [[بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان]] در خانهٔ هنرمندان برگزار شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.irna.ir/fa/News/81060512|عنوان= بزرگداشت سیمین دانشور برگزار میشود}}</ref>{{سخ}} | |||
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مراسم بزرگداشت سیمین دانشور را در تیر۱۳۹۷ برگزار کرده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/doc/tolidi/262332/%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D9%81%D8%A7%D8%AE%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C|عنوان= بزرگداشت سیمین دانشور در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی}}</ref>{{سخ}} | |||
موزهٔ ملی ایران با همراهی پژوهشگاه میراث فرهنگی، پژوهشکدهٔ باستانشناسی و کمیتهٔ ملی موزههای ایران (ایکوم) مراسم نکوداشتی برای سیمین دانشور بهپاس فعالیتهای او در عرصهٔ میراث فرهنگی در اردیبهشت۱۳۹۶ برگزار کرده است. سیمین دانشور پیش از سال۱۳۳۸ یک دورهٔ زیباییشناسی در دانشگاه استنفورد آمریکا گذرانده بود و پس از ورودش به ایران، جانشین کلنل علینقی وزیری و استاد گروه باستانشناسی دانشگاه تهران شد.<ref name=''باستانشناسی''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/96020904517/%D9%86%DA%A9%D9%88%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1|عنوان= نکوداشت باستانشناسی برای سیمین دانشور}}</ref> | |||
===شخصیت و | ===تأثیرپذیریها=== | ||
====دوران کودکی==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|سیمین دانشور بر این باور است که دوران کودکی تأثیر شگرفی روی آثارش داشته است و خاطرات دوران کودکی خاطراتی هستند که همیشه در ذهن انسان باقی میمانند. برای مثال در داستانِ نخستِ مجموعهداستان ''شهری چون بهشت'' ددهسیاه همان ددهسیاه خودشان بوده است. دکتر عبداللهخان نیز در [[سووشون|سَووشون]] تصویری از شخصیت پدر خودش است. البته برخی از نویسندگان در نوشتههایشان فقط از گذشتهٔ خودشان استفاده میکنند، دانشور میگوید: | |||
:''خدا کند من بتوانم برداشت و نظرم را از جهان پیرامونم در دوران پیری هم منعکس کنم.''<ref name=''هنر''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= گفتوشنودی با سیمین دانشور و پرویز ناتل خانلری|ژورنال= مجلهٔ هنر و ادبیات امروز|شماره= ۲}}</ref>}} | |||
=== | ====مطالعهها==== | ||
زبانِ سعدی در نثرِ بوستان و همینطور اشعار حافظ بر قلم سیمین تأثیر داشته است. او نثر بیهقی و ناصرخسرو را مطالعه کرده و مدت کوتاهی هم مانندِ زبان بریدهبریدهٔ ناصرخسرو نوشته است؛ ولی آن زبان را رها کرده و میگوید: «من به خودم برمیگردم و اصلاً کاری به بیهقی ندارم. میخواهم خودم باشم.» | |||
=== | ====کمال همنشینی==== | ||
[[نیما یوشیج]] که خانهاش در همسایگی خانهٔ [[جلال آلاحمد|جلال]] بود، تأثیرات بسیاری بر سیمین گذاشت. نیما بیشتر شعرهایش را در حضور سیمین میسرود. رفتوآمد نویسندگان و شاعرانی چون: [[رضا براهنی]]، [[غلامحسین ساعدی]]، [[احمد شاملو]]، شاهرودی، [[مهدی اخوانثالث]] و... به خانهٔ جلال و سیمین نیز در قلمِ وی اثر گذاشت. [[صادق هدایت]] از دیگر همسایگان نزدیک جلال بود. سیمین قلم او را شناخته و درک کرده بود. نشستوبرخاستهای داستانیِ آن دو باهم بسیار بود.<ref name=''گردشگری''/> | |||
===از | ===از دریچهٔ دیگران=== | ||
====[[جلال آلاحمد]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|وقتی از اجتماع بزرگ دستت کوتاه شد، کوچکش را در چاردیواری خانهای میسازی. از خانهٔ پدری به اجتماع حزب گریختن و از آن به خانهٔ شخصی و زنم سیمین دانشور است که میشناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهٔ زیباییشناسی و صاحب تألیفها و ترجمههای فراوان. در حقیقت نوعی یار و یاور این قلم، که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم درنیامده بود (و مگر درنیامده؟). از ۱۳۲۹ به اینور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد.<ref name=''مصائب''/>}} | |||
=== | ====[[حسین منزوی]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|کلاس سیمینخانم، حالوهوای خاص خودش را داشت. بیشتر مثل خانوادهٔ پرجمعیتی بود که بر محور مادر میچرخید. از آن رابطههای خشک شاگردومعلمی که از بقایای فرهنگ مکتبخانه بهشمار میرفت و خودش را تا کلاسهای دانشگاه مخصوصاً دانشکدهٔ ادبیات هم رسانده بود، نشانی در کلاس او نمیدیدی. تکیهکلامش «بچه جان!» بود که به همهٔ ما از ریزودرشت و پسرودختر خطاب میکرد. آنقدر از ته دل و آنچنان طبیعی که بیآنکه بهیاد بیفتد که او از خود بچهای ندارد، تو را به صرافت این مطلب میانداخت که: چه ظرفیت شگفت مادرانهای در اوست که میتواند همهٔ یتیمهای جهان را زیر بال بگیرد. راحت درس میداد و گریزهای ظریفی هم به مسائل اجتماعی میزد که در شرایط آن روزها خالی از گستاخی و شجاعت نبود.<ref name= ''دریچه''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= سیمین دانشور از نگاه دیگران|ژورنال= بخارا|شماره= ۷۵}}</ref>}} | |||
=== | ====والاس استنگر==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|وقتی میگویم حضور سیمین کلاس را یکسر دگرگون کرد، اصلاً تعارف نمیکنم... . از طریق نوشتههایش و اولین داستان کوتاهش همکلاسان آمریکاییش را مجبور به درک نقش عمیق و آگاه ادبیات کرد. نقضی که لازمهاش هم وجدان و هم قدرت کلام است. فکر میکنم به تمام آن گروه که اغلب در پی تکمیل فنون نویسندگی بودند، آموخت که زبان هم مثل بقیهٔ فنون فقط هدف نیست و وسیله است. بهعلاوه انسانیت میتواند در ورای سد جهالت و بیدانشی رابطه برقرار کند و نویسنده بهسانِ کاتب صحن مسجد، باید تا حد توان خود، نقب این رابطه باشد. با ظهور سیمین در کلاس، نویسندگی دیگر نه تمرینی در مهارتهای فنی بود و نه یک سودای بالقوه پرسود. نویسندگی تبدیل به پدیدهای شد آگاهانهتر و صادقانهتر، یک تعهد، یک وظیفه، عریضهای به خدا. تعهد سیمین مطلق بود و تزلزلناپذیر. در پایان توقف کوتاهش در استنفورد در مؤخرهای به ''نرگس''، دومین داستان کوتاهش به انگلیسی، خودش لُب کلام را نوشت و این بار برای بیان کلماتی که چون آتش از وجودش شعله میکشید نه احتیاج به مباحث جمعی در کلاس داشت نه به راهنمایی استادش. دانشور فقط متعلق به ایران نیست. متعلق به جهان است و اگر صدای او در ایران و جهان به گوشها نرسد ایران و جهان هر دو گوهر گرانبهایی را از دست دادهاند.<ref name= ''دریچه''/>}} | |||
====[[جمال میرصادقی]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|زبان دانشور زبانی است پخته و روان و شفاف، بیهیچ گونه ابهام و اداواطوار، زبانی که از متنهای ادبی گذشته بهرههای بسیار برده و همچون آنها اغلب بیان توضیحی و تشریحی دارد تا بیان روایتی و تصویری.<ref name= ''دریچه''/>}} | |||
=== | ====[[سیمین بهبهانی]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|سیمین دانشور برای من خواهر نازنینی بود که در سختترین شرایط به او پناه میبردم، بسیار مهربان بود و همیشه به درددلهای من گوش میداد. در شأن سیمین دانشور و جایگاه ادبی او باید بگویم مانند او کمتر نویسندهای داشتهایم؛ نویسندهای که در میان زنان بهترین قلم را داشت. او در سه سال آخر عمر بهشدت بیمار بود و دچار رکود جسمانی شده بود. سیمین دانشور فراموششدنی نیست.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.entekhab.ir/fa/news/54907/%D9%88%D8%A7%DA%A9%D9%86%D8%B4-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%87%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%81%D9%88%D8%AA-%D8%B3%D9%8A%D9%85%D9%8A%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1|عنوان= واکنش سیمین بهبهانی به فوت سیمین دانشور}}</ref>}} | |||
=== | ====[[علی دهباشی]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|دانشور از استثناهای تاریخ ادبیات معاصر ایران بود؛ استثنا از این جهت که نخستین زنی بود که در معنای متعارف امروز رمان نوشت، ''[[سووشون|سَووشون]]''. دانشور بیش از چهل سال در دانشگاه تهران تدریس کرد و طی این سالها توانست دانشجویانی را تربیت کند که امروزه از استادان برجستهٔ مراتب آموزش عالی کشور هستند. دانشور همواره و حتی تا همین اواخر که در بستر بیماری بود، پیگیر تازههای داستاننویسی بود و بارها شده بود که از من میپرسید: «تازگیها چه کتاب خوبی چاپ شده است؟» و با وجود کهولت سن بخشی از وقت خود را صرف مطالعهٔ آثار نویسندگان جوانتر میکرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://aftabnews.ir/fa/news/148763/%D8%AF%D9%87%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AB%D9%86%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%88%D8%AF|عنوان= دهباشی: سیمین دانشور از استثناهای تاریخ ادبیات معاصر ایران بود}}</ref>}} | |||
=== | ====[[انور خامهای]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|یکی از خصلتهای برجستهٔ خانم دانشور که تمام آشنایان، مصاحبهگران و کسانی را که با او رفتوآمد دارند به شگفتی و اعجاب و تحسین وامیدارد گسترهٔ بیحدومرز دامنهٔ اطلاعات و معلومات و دانستههای اوست؛ اما هر اندازه وسعت اطلاعات و گستره و حجم کارنامهٔ ادبی اجتماعی سیمین دانشور اعجابانگیز و تحسینآفرین باشد، فروتنی و خودکوچکانگاری او از آن شگفتانگیزتر است. او با اینهمه معلوماتی که دارد بهقدری متواضع است و بهقدری به دیگران، حتی به کوچکترین شاگردانش، احترام میگذارد و برای آنها شخصیت قائل است که بیننده را ماتومبهوت میسازد.<ref name=''دریچه''/>}} | |||
=== | ====سیدمحمد بهشتی، رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|قصهنویسهای بسیاری داریم که تاریخ هنر ایران را نمیشناسند و افراد زیادی در حوزهٔ تاریخ هنر و باستانشناسی داریم که قصهنویسی نمیدانند، بنابراین هرکدام از این حوزهها میتوانند مستغنی از دیگری باشند.{{سخ}} | |||
ادبیات و قصهای ارزشمند و ماندگار میشود که مانند پنجرهای در پس خود گوهری ارزشمند را آشکار کند و از رازی پرده بردارد و آن حقیقت در کارهای سیمین دانشور، همان فرهنگ ایرانی بود که باعث شد او در عالم ادبیات معاصر، قصهنویسی و حوزهٔ مطالعات تاریخ هنر و مطالعات باستانشناسی استثنا باشد.{{سخ}} | |||
اگر باستانشناسِ ما با ادبیات، شعر، قصهنویسی و زبان فارسی آشنایی کافی داشته باشد بهطورحتم محصول کارش متفاوت خواهد بود و در فکر و نگارش او نیز تأثیر میگذارد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/96021005411/%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D9%85%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DA%A9-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AB-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C|عنوان= سیمین دانشور فصل مشترک میان ادبیات و میراث فرهنگی}}</ref>}} | |||
=== | ====[[غلامرضا امامی]]==== | ||
== | سیمین قبل از هرچیز یک بانو و یک مادر و بعد یک همسر بود. <span style="color:DarkBlue{{{1|}}};background:lime{{{2|}}}">او اولین بود در همهچیز.</span><noinclude> از نخستین گروه دختران دیپلمه در کشور بود و اولین زنی بود که قصهٔ فارسی را نوشت. او اولین زنی بود که دکترای زبان ادبیات فارسی گرفت و اولین زنی بود که رمان فارسی نوشت و نخستین رئیس [[کانون نویسندگان]] بود. او در هرچیز اول بود و در ذهن من یک بانوی هنرمند است که خالق قصههای ماندگار شد.<ref name=''تولد''/> | ||
====صدیق تعریف==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|خانم دانشور سر کلاسهای زیباییشناسی و تعریف هنر، حرف از موسیقی میزد و دلهای جوان و امیدوار ما را در تبوتاب میانداخت. او هم با عالیترین نوع موسیقی ایرانی آشنا بود و هم به بهترین صفحات انواع موسیقی شرقی و غربی گوش میداد؛ از ''ادیت پیاف'' فرانسوی تا ''راوی شانکار'' هندی، از فرهنگ شریف تا کلنل وزیری و حتی یکی دو تن از خوانندگان موسیقی پاپ سنگین که در آن روزگار هنوز خیلی هم بیبندوبار نشده بودند و میشد صدایشان را شنید. بالاخره خانم دانشور شیرازی است و بهقول خودشان بههرحال شیرازیها اهل حالند و با طبیعت و موسیقی و جوشش با مردم و معاشرت و شادیهای زندگی، مأنوسند. یک بار در گفتوگویی با زندهیاد [[هوشنگ گلشیری]] شنیدم که از این «نژندگرایی» یا به قولِ معروف «دپرسیون بازیِ» نویسندگان معاصر ایرانی شاکی بود و میگفت: «چرا اینها اینقدر سیاهی و ناامیدی تبلیغ میکنند و چرا میخواهند خواننده را از غم و اندوه خفه کنند؟ دلم میخواهد وقتی که همه در قعر ناامیدی هستند، من امیدوار باشم. وظیفهٔ نویسنده این نیست که خواننده را از غم خفه کند.» بهنظرم این درس بهترین درسی بود که بانوی بزرگ داستاننویسی ایران، نهفقط با چرخش قلم بلکه با هر قدم خود در زندگی به ما که دانشجویان مستقیم و غیرمستقیم او بودیم، آموخت.<ref name= ''دریچه''/>}} | |||
=== | ====امین بنانی==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|در محیط استنفورد ویلج بود که برای اولین بار سیمین دانشور را دیدم. تا آنجا که میدانم اولین دختر ایرانی بود که به استنفورد آمده بود. برای ما پسرهای ایرانی که شش هفت سال از ایران دور بودیم، یکمرتبه بو و رنگ تازهای از وطن در فضا پیچید. همان شنیدن زبان فارسی از دهان سیمین برای ما که فقط این زبان را از الگوی خودمان و آنهم با تلفظ بیرنگ تهرانی میشنیدیم، لذت مطبوعی داشت. سیمین هم که گویا به این عکسالعمل ما حساس بود، لهجهٔ شیرازی خود را لفتش میداد و به فردیت خود میافزود. سال۱۹۵۱ درست بحبوحهٔ جنبش مصدق و هیجان ملی ما بود و خوب به یادم میآید که در بحثهای مدام ما هرچه احساسات بیشتر بهجوش میآمد لهجهٔ شیرازی سیمین غلیظتر میشد. او برای شرکت در یک کلاس مخصوص داستاننویسی که زیرِنظر والاس استنگر نویسندهٔ معروف آمریکایی اداره میشد، به استنفورد آمده بود. هرچند همین اعتبار که از میان صدها داوطلبِ باهنر که از کشورهای گوناگون برای شرکت در این سمینار سرودست میشکستند، یک زن ایرانی در گروه ده پانزده نفری انتخاب شده بود، میتوانست مایهٔ غرور و بهخودبالیدن باشد؛ اما سیمین اهل این حرفها نبود. از همان اول آشنایی و تا سالهای سال بعد که در هر سفر به ایران حتماً به دیدن او میرفتم، این رویه هیچوقت فرق نکرد و سیمین بهندرت دربارهٔ خود و کار خودش سخن میگوید.<ref name= ''دریچه''/>}} | |||
=== | ====لیلی ریاحی==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|وقتی حرف میزنی، با صدای آرام و طنین خوشصدای نوازشدهندهات و تهلهجهٔ شیرازیت انگار شعر میگویی. آواز میخوانی، لالایی میگویی، بیاینکه آدم را بهخواب کنی، برعکس آدم را هشیار میکنی. تو طیف داری. و این طیف اطرافیانت و از همه بیشتر مرا دربرمیگیرد و احساس آرامش میکنم و از همه مهمتر همانطور که حرف میزنی مینویسی، آنقدر خودمانی، آنقدر ساده و سرراست و علت این که پرخوانندهترین نویسندهٔ ایران هستی همین است.<ref name= ''دریچه''/>}} | |||
=== | ===سیمین خودش را میگوید=== | ||
<font color=violet>'''امیدوار بودنش:'''</font> | |||
{{گفتاورد تزیینی|بیشتر زندگی تفریحی من در قصرالدشت (مسجد وردی)، باباکوهی، چاه مرتاض علی، تخت ضرابی، چهلتنان و هفتتنان گذشت. بنابراین، هنری نکردهام که وجد و سرور در ذات من است و خوشبین هستم. وقتی همه ناامیدند، من امیدوارم و کمتر تن به اندوه میسپارم. هنری نکردهام که آنقدر به طبیعت عشق میورزم و راز شعری را که در طبیعت جاری است، به جانودل کشف میکنم؛ اما حالا که پیر شدهام، کمکم دارم غصه را میآزمایم (خدا به پیریام رحم کند). این را هم بگویم که از روزگار سیلیهای سخت خوردهام؛ اما پذیرفتهام که زندگی همین است. اینطور نبوده که زندگی از بغل گوشم رد شده باشد. زندگی از روبهرو با من برخورد کرده و بارها و بارها به من سیلیهای سخت زده است؛ اما سعی کردهام هروقت افتادم، خودم بلند شوم و از نو شروع کنم. بارها پاکباخته شدهام؛ اما از صفر شروع کردهام، البته این نصیحت جلال به من بوده است.<ref name= ''هنر''/>}} | |||
=== | {{سخ}}<font color=orange>'''انگیزهٔ ازدواجش با [[جلال آلاحمد|جلال]]:'''</font> | ||
{{گفتاورد تزیینی|عشق به جلال بهکنار، از نظر طرز تفکر نیز جلال همانی بود که من در جستوجویش بودم. اولین جاذبهٔ جلال این بود که با ازدواج با او از طبقهٔ خودم جدا شدم. من فقر را در مطب پدرم میدیدم و جهالت پیرامونم را لمس میکردم. تفاوتی را که میان من و خدمتکار خانه وجود داشت، متوجه میشدم و از خودم میپرسیدم: «چرا او باید همهٔ کارهای مرا بکند تا من درس بخوانم؟» من میدانستم تا وقتی که وابسته به طبقهٔ خودم هستم، طبعاً از منافع همین طبقه دفاع خواهم کرد. | |||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|عشق از این بسیار کردهست و کند|خرفه با زنار کردهست و کند}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
البته این یک امر کاملاً طبیعی است که افرادی از یک خانوادهٔ مرفه، خواستگارهایی از همین طبقه برای خودشان دارند، اما من میخواستم چیز دیگری را بیاموزم. آلاحمد از خانهٔ پدریاش بیرون آمده بود، از مال دنیا هیچ چیزی نداشت و ما ناچار بودیم خودمان کار کنیم و نان خود را در بیاوریم. من میخواستم همین را بیازمایم، به همین دلیل زن جلال شدم؛ چراکه میخواستم خودم برای خودم یک زندگی دلخواه بسازم، نه اینکه وارد یک زندگی ازپیشساختهشده شوم و ملال و بیهودگی و رفاه بورژوازی را بیازمایم. باید مزهٔ فقر را میچشیدم تا با فقرا همدردی کنم. کلاً از زندگی ساده و مختصر خوشم میآمد و میآید. بعد برای اینکه لوازم اولیهٔ زندگی را تهیه کنم؛ مثل یخچال و آب لولهکشی و برق و فرشی زیر پایمان، دست به ترجمه زدم.<ref name= ''هنر''/>}} | |||
=== | {{سخ}}<span style="color:green">'''اهل سیاست نبودنش:'''</span><noinclude> | ||
{{گفتاورد تزیینی|من همیشه سیمین دانشور باقی ماندم. هیچوقت سیمین آلاحمد نشدم. اصلاً هم با طرز تفکر [[جلال آلاحمد|جلال]] موافق نیستم و نبودم. من با نوسان موافق نیستم و هرگز سیاسی نبودم. هدف سیاست رسیدن به قدرت است و آدمهای خاص و جاهطلبی میخواهد. من آدمی هستم بهکُلّی غیرسیاسی.{{سخ}} | |||
دانشور در جایی دیگر هم میگوید دوست دارد دنیا را با دیدی همهجانبه ببیند و به همین دلیل عضو هیچ حزب و گروهی نشده است. چون نمیخواست افکارش را محدود به گروهی خاص کند و فقط از عینک آنها به جهان پیرامون بنگرد.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۴۸}}</ref>}} | |||
{{سخ}}<span style="color:darkcyan">'''دلیل مترجم شدنش:'''</span><noinclude> | |||
{{گفتاورد تزیینی|بسیاری از نویسندگانی که همسنوسال من هستند و نیز خود من، همه در اصل قربانی ترجمه شدیم، چون کارمان خریدار نداشت... . همه رو به ترجمهٔ آثار غرب آوردیم و بهجای اینکه نویسنده باشیم، مترجم شدیم.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۵۶}}</ref>}} | |||
{{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:purple">'''نظر سیمین دربارهٔ آثارش''': | |||
بهخاطر علاقهام به فقرا در ایران هرگز کمبود مطلب نداشتهام. طبقهٔ محروم، مردمی عامی، انسانهای واقعی همهجا هستند.{{سخ}} | |||
من هم ثروت را تجربه کردهام، هم فقر را. میدانم اولی به چه سهولتی میتواند آدم را فاسد کند و دومی چه وحشتزاست. میدانم چه آسان فقر سرچشمهٔ نبوغ را خشک میکند.<ref name= ''جامعه''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= تحلیل جامعهشناختی آثار سیمین دانشور|ژورنال= جامعهپژوهی فرهنگی|شماره= ۴ (پیاپی ۲۲)}}</ref> | |||
{{سخ}}گویی همهٔ تاریخ یک ۲۹مردادی دارد که از پس یک کودتای ۲۸مردادی، سر رسیده است و یوسفیوسف، آرزوهای عاشقانهٔ زنان این دیار را لگدمال کرده و زنان این سرزمین را در حسرت یک زندگی عاشقانهٔ سادهٔ طولانی گذاشته است.<ref name= ''شمسالدینی''/></span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۲%|رنگ پسزمینه=#d5fdf4}} | |||
=== | ===اظهارنظر سیمین دربارهٔ دیگران=== | ||
====[[صادق هدایت]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|صادق هیچگاه عروسی نمیرفت. اصلاً اعتقاد به این مراسم نداشت؛ ولی عروسی من و [[جلال]] را آمد. هدایت تا درک و تجربهٔ شخصی نداشت نمینوشت. به هند رفت و برگشت تا [[بوف کور]] را بنویسد. هدایت هیچگاه خیالی کار نکرد. او بزرگترین نویسندهٔ ایرانی است. من از هدایت خیلی استفاده کردم و تا وقتی ایران بود هرچه مینوشتم، میدادم تا بخواند. او اولین کسی بود که به اهمیت ادبیات عامیانه واقف شد و بوف کور را نوشت که فوقالعاده بود. او با سایهاش حرف میزد و من این کتاب را بارها و بارها بلعیدم.<ref name= ''گردشگری''/>}} | |||
===سیمین و سیاست=== | |||
دانشور عضو هیچ حزبی نبود. او پیشنهادهای فراوانی برای عضویت در گروهها داشت؛ ولی قبول نمیکرد. حزب توده به او چراغِ سبز نشان میداد؛ اما دانشور توجهی نمیکرد. خلیل ملکی اصرار میکرد که وارد نیروی سوم بشود؛ ولی نپذیرفت. وقتی که [[جلال آلاحمد|جلال]] عضو حزب زحمتکشان علم شده بود، سیمین برایش نامه نوشته بود که پیوستن به حزب زحمتکشان درست نیست. آن زمان که جامعهٔ سوسیالیستها در ایران شکل گرفت، خلیل ملکی به دانشور پیشنهاد عضویت داد، ولی او این پیشنهاد را رد کرد، فقط یک یا دو مقاله بهزبان انگلیسی برای سوسیالیستها نوشت که در خارج منتشر شد و ترجمهٔ یکی از آنها در مجلهٔ فردوسی چاپ شد. سیمین بهدلیل اینکه همسر جلال بود و بهسبب فعالیتهای فرهنگی و سیاسیاش چندین بار از جانب ساواک احضار شد؛ ارتشبُد نصیری، رئیس وقت ساواک به دکتر نگهبان، رئیس وقت دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران نامهای نوشت که: «سیمین دانشور صلاحیت تدریس در دانشگاه تهران را ندارد، ایشان را بهتدریج کنار بگذارید.» ولی دکتر نگهبان که انسان آگاه و باوجدانی بود، فتوکپی نامه را به دانشور نشان داد و هیچ تلاشی برای کنارگذاشتن دانشور نکرد. دکتر نگهبان از جمله کسانی بود که نخستین رأی مثبت برای ریاست دانشور در گروه باستانشناسی و تاریخ هنر را ارائه داد. این سرپیچی از رئیس ساواک میتوانست عواقب بسیار بدی را برای دکتر نگهبان داشته باشد؛ ولی او مردی راستین و جوانمرد بود.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۴۸و۴۹}}</ref> | |||
=== | ===نامهای به جلالِ عزیزش=== | ||
{{گفتاورد تزیینی|سهشنبه ۱۱شهریور۱۳۳۱ (۲سپتامبر۱۹۵۲) ایتالیا | |||
{{سخ}}جلال عزیزم، قربانت گردم. رفتم و از سختجانیهای خود سخت شرمندهام. بی تو یکدَمزیستن شرط وفاداری نبود. وقتی از تو جدا شدم همانطور که پیشبینی میکردم، مثل جفت مرغان مهاجر چندان اندوهی فراگرفتم که از گریه نتوانستم خودداری کنم. در طیّاره با وجودِ متلکهای اینوآن که آمریکارفتن گریه ندارد و غیره، باز تا مدتی، یعنی تا وقتی از مرز ایران دور شدیم، گریه میکردم و هرچه میکوشیدم خود را آرام بکنم نمیتوانستم. اکنون که این کاغذ را مینویسم کمی آرام شدهام و رضا بهداده دادهام. باری، خودکرده را تدبیر نیست. فقط جلال عزیز، اگر تو بودی، دیگر هیچ غصهای نداشتم و باور کن که با وجودِ تمام این تشریفات انگار یک خاری در گلویم نشسته است. زن مهماندار که اشکهای مرا دید پرسید: «از معشوقت جدا شدهای؟» بقیه را از رم برایت خواهم نوشت و اگر زنده ماندیم و به لندن رسیدیم کاغذ را از لندن برایت پست خواهم کرد. اکنون الوداع.}} | |||
[[پرونده:Simin daneshvar15.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''متن وصیتنامه'''</center>]] | |||
===وصیتنامه=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|<center>به نام خدا</center> | |||
۷مرداد۱۳۸۵{{سخ}}اینجانب سیمین دانشور فرزند دکتر محمدعلی، [به]شماره شناسنامه ۴۶۶۲۵، صادره از شیراز، متولد ۱۳۰۰ در شیراز، فرزندخوانده و خواهرزادهام، خانم لیلا ریاحی فرزند احمد، دارای شناسنامه شماره۷۶۸ صادره از اصفهان حوزه یک متولد سال۱۳۲۷ را وصی خود قرار میدهم که پس از مرگم ترتیب قرارداد کتابها و ترجمههایم و ترجمههای خارجازکشورم را بهعهده بگیرد و درعوض ثلث از کل اموالم را دریافت دارد.{{سخ}} | |||
الف. کتابها و یا ترجمههایی که کردهام و ناشرانم بهقرار زیر است:{{سخ}} | |||
خانم ریاحی میتواند بهاتکای این وصیتنامه قرارداد با ناشرانم را لغو یا تمدید نماید و وجوه حاصله از فروش کتابها را دریافت دارد. | |||
# نوشتهها یا تألیفات: شهری چون بهشت، [[سووشون]]، به کی سلام کنم؟، جزیره سرگردانی، ساربان سرگردان (جلد دوم جزیره سرگردانی) | |||
# ترجمه: کمدی انسانی، داغ ننگ، بنال وطن | |||
# تألیف: شناخت و تحسین هنر{{سخ}} | |||
نُه کتاب فوق از انتشارات خوارزمی (مدیر عامل علیرضا حیدری) میباشد. | |||
# دشمنان ترجمه از چخوف نشر نگاه (مدیر عامل رئیس دانا) | |||
# از پرندههای مهاجر بپرس (نشر قطره، مدیر عامل فیاضی)، باغ آلبالو (ترجمه از چخوف) ایضاً نشر قطره | |||
# همراه آفتاب (نشر امیرکبیر که اینک در اختیار انتشارات دولتی است) | |||
# آتش خاموش، راز موفق زیستن، بئاتریس، ماه عسل آفتابی{{سخ}} | |||
کتابهای فوق قرارداد تازهای پس از چاپ اول بسته نشده است.{{سخ}} | |||
۱. پول نقد در بانک صادرات ایران، تجریش{{سخ}} | |||
۲. دومیلیون تومان سپرده ثابت در بانک ملی ایران شعبه تجریش توأم با دفترچه ثبت حاصل از سپرده (مدارک در فایل خاکستری در کتابخانه موجود است){{سخ}} | |||
لیلی خانم وصی من طبق این وصیتنامه و اختیاردار چاپ آثارم میتواند با وارث دیگر ثلث اثاث خانه و لباسهایم را مالک شود.{{سخ}} | |||
سیمین دانشور<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/91022514902/%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%88%D8%B5%D9%8A%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%8A-%D8%B3%D9%8A%D9%85%D9%8A%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1|عنوان= متن وصیتنامهٔ سیمین دانشور}}</ref>}} | |||
=== | ===لقبی شیرین که استاد بر وی نهاد=== | ||
[[بدیعالزمان فروزانفر]] که یکی از اساتید سیمین بود، بهسبب پوست آفتابخوردهٔ سیمین، او را ''دوشیزه مشکین شیرازی'' صدا میزد.<ref>{{پک|حدّادی|۱۳۹۳|ک= زندگی و زمانهٔ پروین اعتصامی|ص= ۱۶۷}}</ref> | |||
=== | ===ظاهرِ سیمین=== | ||
او بانوی نجیبی بود.<ref name= ''سرو''>{{پک|اربابی|۱۳۷۸|ک= چهار سرو افسانه|ص=}}</ref> ظاهری آراسته داشت و در عینِ آراستگی، متین و موقر بود و از مُدهای زنانه پیروی نمیکرد.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۴۴}}</ref> | |||
=== | ===تکیهکلامِ سیمین=== | ||
تکیهکلامش در کلاس درس دانشگاه «بچه جان» بود.<ref name= ''دریچه''/> | |||
=== | ===منشِ سیمین=== | ||
[[حسین منزوی]] سیمین را چنین توصیف میکند: | |||
{{گفتاورد تزیینی|خانم دانشور را من، اولین بار در سال۱۳۴۵ دیدم. از آن دیدار، چهرهٔ سیاه مهربان او، قامتِ کشیدهٔ او با قوسی اندک بر پشت چون کسانی که وقت راهرفتن کمی قوز میکنند و لبخندوبیلبخند او که بیشتر از دهانش در چشمهایش جلوه داشت و لباس بسیار سادهٔ او همراه با سهلانگاری شلختهواری در انتخاب پوشاک، بهیادم مانده است و یک همراه تکیدهتر از خودش که هرچه اینیکی بشاش بود، آن یکی عبوس و عصبی و اخمو نشان میداد. اولینبار او را در زیر سقف دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران دیدم. سرسرای طبقهٔ اول با شویش [[جلال آلاحمد]] که آنوقتها کشمکشی طولانیشده با دانشکدهٔ ادبیات هم داشت. گویا در مسئلهٔ دکترشدنش و بر سر مقالهٔ دکترایش یا چیزی از این دست و میشد حدس زد که بهدانشکدهٔادبیاتآمدن جلال بیشتر از آنکه برای دیدن همسرش باشد، نوعی اعلام حضور زندهتر و جوری گردگیری با رئیسهای مدرسهٔ زنش بود که آبشان با جلال به یک جوی نمیرفت. مرد، با لنگر راه میرفت. نگاهی در روبهرو، سیگاری لای انگشتها و کلاهی بر سر و زن آرام قدم برمیداشت با همان لبخند که گفتم. کیفی حمایل ساعد و مُشتی کاغذ در دست. با تمام تشخصی که در آن محیط بهعنوان استاد داشت، میخواست نشان دهد که در سایهٔ مردش، گام میزند... نوعی پذیرش حمایت از مرد. شاید هم نمایشی خوشایند و مادروار به دلجویی از مردش که او را شایستهتر از بسیاری میدانست که در آنجا، کرسی و نیمکرسی داشتند.<ref name= ''دریچه''/>}}{{سخ}} | |||
سیمین دانشور زنی فروتن و متواضع بود و حسادت در ذاتش نبود، به همین خاطر نویسندگان بهراحتی داستانهای داغِ تازهازتنوردرآمدهشان را برای او میخواندند و او هم منتقد منصفی برای نوشتههایشان بود، آنها را راهنمایی و تشویق میکرد. بهقول خودشان وقتی بهسراغ او میروند، شارژ میشوند.<ref name= ''سرو''/>{{سخ}} | |||
سیمین اندرونی و بیرونی نداشت. اهل دروغ نبود و آنچنان که مینوشت، زندگی میکرد. هوشمند و دانشمند بود. او زیبا زیست و جهان را زیبا دید. زیبایی جهان را برای همه میخواست. همیشه زیبا سخن میگفت و شادی آرمان او بود.<ref name= ''تولد''/> | |||
[[پرونده:Simin daneshvar20.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''کلبهٔ فقرا'''</center>]] | |||
===خانهای آجری با ورودیِ سبزرنگ=== | |||
در تجریش خیابان دزاشیب از پیچ کوچهٔ رهبری که عبور میکنی، یک خانهٔ آجری دونَبشی جلوی چشمهایت نمایان میشود که دری چوبی و سبزرنگ دارد. مقابل در سبز که میایستی روی زنگ خانه نوشته شده است: سیمین دانشور. این خانه بین بنبست ارض و سما، یعنی بین زمین و آسمان ساخته شده و [[جلال آلاحمد|جلال]] اسم این خانه را گذاشته بود کلبهٔ فقرا<ref name= ''تولد''/>.{{سخ}} | |||
بهقول لیلی ریاحی وقتی کسی وارد این خانه با دیوارهای قرمزش میشود دیگر دلش نمیخواهد بیرون برود، جلال با دستهای خودش آجر روی آجر گذاشت و این خانه را ساخت. بر سر درختهای خانه همیشه خرمالوهایی ماندهاند برای گنجشکها و بر ایوان خانهاش همیشه یک پاکت ارزن سهم کبوترهاست.{{سخ}} | |||
[[جواد مجابی]] بر این باور است که جلال دو وجه متفاوت داشت، هم با گروههای سیاسی نشستوبرخاست داشت و هم با نویسندگان همدوره جلسههایی برگزار میکردند، به همین دلیل این خانه مرکز تبادل نظر سیاسیها و فرهنگیها بود. از دستهٔ سیاسیها همچون خلیل ملکی و از دستهٔ نویسندگان همچون [[نیما]]، [[شاملو]]، [[رضا براهنی]]، [[صمد بهرنگی]] و... به این خانه رفتوآمد داشتند و این خانه مرکز اصلی تشکیل [[کانون نویسندگان ایران]] بود.{{سخ}} | |||
[[علی دهباشی]] میگوید: بعد از مرگ جلال نیز خانهٔ سیمین که استاد، نویسنده و بیوهٔ آلاحمد بود، مرکز رفتوآمد بزرگان ماند و حفظ شد.{{سخ}} | |||
عبدالله انوار اظهار میکند سیمین بهاندازهٔ جلال در جریان سیاست بود؛ ولی تندوتیزی جلال را نداشت. نویسندگان و شاگردان به خانهاش میآمدند و به کمک او مقالههایشان را مینوشتند.<ref name= ''مادرانگی''/> | |||
===سفرها=== | |||
سیمین با استفاده از بورس فولبرایت رهسپارِ آمریکا شد و بهمدت یک سال در دانشگاه استنفورد در زمینهٔ داستاننویسی و زیباییشناسی تحصیل کرد. در این سفر که از شهریور۱۳۳۱ (سپتامبر۱۹۵۲) آغاز شد و تا تیر۱۳۳۲ (ژوئن۱۹۵۳) بهطول انجامید؛ سیمین و [[جلال آلاحمد|جلال]] این زوج جوان از دریچهٔ نامههای عاشقانه احوال یکدیگر را جویا میشدند. این نامهها در کتابی با عنوان ''نامههای سیمین دانشور و [[جلال آلاحمد]]'' در سه جلد جمعآوری شدهاند.{{سخ}} | |||
جلد اول شامل نامههای سیمین به جلال در سفر آمریکای سیمین سال۱۳۳۱تا۱۳۳۲ است. جلد دوم حاوی نامههای جلال به سیمین در سفر آمریکای سیمین است. جلد سوم شامل نامههای دانشور و آلاحمد به یکدیگر در چند سفر مختلف در سالهای نیمهٔ اول دههٔ۴۰ است. توصیفهای دقیق، ذکر جزئیات و بیان واقعیتها و ماجراها نامهها را به یک سند تبدیل کرده است. همچنین جزئینگری در بازگویی زندگی خصوصی نویسنده مثل غذاپختن، چای خوردن، خصوصیات صاحبخانه، نظافت شخصی و همینطور نظرات آلاحمد دربارهٔ حوادث سیاسی و اجتماعی آن روزگار همراه با برداشتهای خودش ارزش نامهها را دوچندان کرده است.{{سخ}} | |||
در سال۱۳۳۶ دانشور بههمراه [[جلال آلاحمد|آلاحمد]] به اروپا سفر کردند و دانشور در دانشگاه آمریکایی بیروت سخنرانی کرد. پس از آن به ایتالیا و فرانسه رفتند و با نقاشی جدید و سینمای فرانسه آشنا شدند.<ref name= ''دانشنامه''/>.{{سخ}} | |||
در سال۱۳۴۲ دانشور با دعوت دانشگاه هاروارد مسافر آمریکا شد و در سمینار تابستانی این دانشگاه شرکت کرد.<ref name= ''دانشنامه''/> | |||
===استادان و شاگردان=== | ===استادان و شاگردان=== | ||
====اساتید==== | |||
[[بدیعالزمان فروزانفر]]، [[محمدتقی بهار]]، [[فاطمه سیاح]]، بهمنیار، نصرالله فلسفی، محمدحسین تونی (فاضل تونی)<ref name=''دانشنامه''/>، [[پرویز ناتل خانلری]] و [[صادق هدایت]]. | |||
=== | ====دانشجویانِ سیمین دانشور در رشتهٔ باستانشناسی و زیباییشناسی==== | ||
یوسف مجیدزاده، محمدصادق ملکشهمیرزادی، حمیده چوبک، آرمان شیشهگر، احسان یغمایی، میرعابدین کابلی.<ref name= ''باستانشناسی''/> | |||
{{سخ}}زهره نامدار که از دانشجویان دانشور در سال۱۳۴۴ درس تاریخ هنر را در دانشگاه تهران با وی گذرانده است؛ میگوید: | |||
{{گفتاورد تزیینی|از او هنر زندگیکردن را آموختم.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/3300/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1|عنوان= روایتی تازه از مرگ سیمین دانشور}}</ref>}} | |||
=== | ===سخنرانی در خارج از کشور=== | ||
سیمین دانشور در سمینار فرهنگی دانشگاه کالیفرنیای آمریکا سخنرانی کرده است که سرفصلهایش از این قرار است: نظری کلی به هنر ایران بهویژه ادبیات، درخشش زنان در هنر معاصر ایران، اُفت و خیزهای هنر ایران در معماری و حجاری، روبهتکاملنهادن خط و سینما در دههٔ اخیر و مشکل موسیقی ایران.<ref name= ''صدفی''/> | |||
=== | ===شهرتِ سیمین=== | ||
میتوان گفت سیمین از بزرگان صاحبقلم ایران است. یکی از ویژگیهای شاهکارهای ادبی این است که از حیث ارزش تاریخی بر نسلهای آینده تأثیر بگذارد و ارزش ادبی بالایی نیز داشته باشد. آثار سیمین این ویژگی را دارند و جزو شاهکارهای ادبی محسوب میشوند. بسیاری از آثار دانشور در دستهٔ بهترین آثار داستانی قرار گرفتهاند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/10499/%D8%B3%D9%88%D9%85-%D8%B4%D8%AE%D8%B5-%D9%85%D9%81%D8%B1%D8%AF-%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1|عنوان= سوم شخص مفرد، مروری بر آثار داستانی سیمین دانشور}}</ref> | |||
=== | ===فیلمهای مستند دربارهٔ سیمین=== | ||
فیلمِ مستندِ ''سیمین، ساکن جزیرهٔ سرگردانی'' بهکارگردانی حسن صلحجو در اسفند۱۳۹۴ از شبکهٔ بیبیسی نمایش داده شده است.<ref name= ''عصر''/> | |||
===نام | ===جاهایی به نام سیمین=== | ||
شهرداری تهران خانهای را که سیمین و [[جلال آلاحمد|جلال]] در آن زندگی میکردهاند و در سال۱۳۸۳ توسط سازمان میراث فرهنگی بهعنوان اثر ملی به ثبت رسیده بود<ref name= ''مادرانگی''/> را خریده و آن را مرمت و بازسازی کرده و نامش را خانهموزهٔ جلال آلاحمد و سیمین دانشور گذاشته است. این خانهٔ دو طبقه قدمتی شصتساله دارد و زیربنای آن دویستوپنجاه مترمربع است. هدف شهرداری از بازسازی این خانهٔ قدیمی، مرمت و سرپا نگهداشتن این بنا، مطالعه و تحقیق در زندگی جلال آلاحمد و سیمین دانشور است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/95050107311/%D9%85%D8%B1%D9%85%D8%AA-%D9%88-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%84-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A2%D9%84-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%88-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%D8%AD%D9%81%D8%B8-%D9%87%D9%88%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%D9%86%D8%A7|عنوان= مرمت و بازسازی منزل جلال آلاحمد و سیمین دانشور با حفظ هویت بنا صورت میگیرد}}</ref> این خانهموزه همزمان با سالروز تولد سیمین دانشور در ۸اردیبهشت۱۳۹۷ افتتاح شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/97020804940/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%D9%88%D8%B2%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%88-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AA%D8%A7%D8%AD-%D8%B4%D8%AF|عنوان= خانه موزه سیمین و جلال افتتاح شد}}</ref> | |||
=== | [[پرونده:Simin daneshvar21.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مجسمهٔ مومی سیمین و [[جلال آلاحمد|جلال]] در برج میلاد تهران'''</center>]] | ||
[[پرونده:Simin daneshvar24.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مجسمهٔ مومی سیمین در ایوانِ خانهاش'''</center>]] | |||
==آثار و منبعشناسی== | |||
===کارنامه و فهرست آثار=== | |||
====مجموعهداستانها==== | |||
[[پرونده:Simin daneshvar26.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''آتش خاموش'''</center>]] | |||
* '''آتش خاموش'''، ۱۳۲۷ | |||
* '''شهری چون بهشت'''، ۱۳۴۰ | |||
* '''به کی سلام کنم؟'''، ۱۳۵۹ | |||
* '''از پرندههای مهاجر بپرس'''، ۱۳۷۶ | |||
=== | ====رمانها==== | ||
* '''[[سووشون]]''' | |||
[[پرونده:Simin daneshvar28.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''جزیرهٔ سرگردانی'''</center>]] | |||
* '''جزیره سرگردانی'''، ۱۳۷۲ | |||
* '''ساربان سرگردان'''، ۱۳۸۰ | |||
* '''کوه سرگردان''' | |||
=== | ====ترجمهها==== | ||
# '''سرباز شکلاتی''' بهقلمِ جرج برنارد شاو، ۱۳۲۸ | |||
# '''دشمنان''' نوشتهٔ آنتون چخوف، ۱۳۲۸ | |||
# '''بنال وطن'''، عنوان دیگر این ترجمه: '''مویه کن سرزمین محبوب'''، بهقلمِ آلن استوارت پیتون، ۱۳۵۱ | |||
# '''داغ ننگ''' نوشتهٔ ناتانیل هاثورن | |||
# '''باغ آلبالو''' بهقلمِ آنتون چخوف، ۱۳۸۱ | |||
# '''ماه عسل آفتابی''' نوشتهٔ ریونوسوکه آکوتاگاوا | |||
# '''کمدی انسانی یا پیک مرگ و زندگی''' بهقلمِ ویلیام سارویان، ۱۳۳۳ | |||
# '''اعتقادی خلاف عقاید همگان دربارهٔ کافکا'''، ۱۳۳۱ | |||
# '''تاریخ اجتماعی هنر'''، ۱۳۴۷ | |||
# '''بهترین داستانهای چخوف'''، ۱۳۳۰ | |||
# '''تیفوس تهران''' بهقلمِ آنتون چخوف | |||
# '''دشمنان تهران''' نوشتهٔ آنتون چخوف، ۱۳۵۱، ۱۳۴۱ و ۱۳۷۶ | |||
# '''داستانهایی از آلوتاگاوا'''، ۱۳۴۱ | |||
# '''بارهای آدمی'''، ۱۳۲۷ | |||
# '''چهل طوطی'''، سیمین دانشور بههمراه [[جلال آلاحمد]]، ۱۳۵۱، ۱۳۴۴ و ۱۳۷۳ | |||
# '''وجدان گم شده بود...'''، ۱۳۲۷ | |||
# '''رائو، راجه، آکاییا'''، ۱۳۴۱ | |||
# '''بئاتریس''' بهقلمِ آرتور شیلر، ۱۳۳۳ و ۱۳۵۴ | |||
# '''رمز موفق زیستن'''، عنوان دیگر این ترجمه: شرح حالهای پنجدقیقهای، نوشتهٔ دیل کارنگی، ۱۳۷۲ | |||
# '''تاریخ اجتماعی هنر''' بهقلمِ آرنولد هاوزر، ۱۳۴۷ | |||
====مقالات==== | |||
* '''شناخت و تحسین هنر'''، عنوان دیگر «مجموعه مقالات شناخت و تحسین هنر» | |||
* '''[[جلال آلاحمد|آلاحمد، جلال،]] در خدمت و خیانت روشنفکران''' ۱۳۷۵ | |||
* '''[[پروین اعتصامی|اعتصامی، پروین]]، دیوان پروین اعتصامی''' ۱۳۷۳ | |||
* '''شوهر من جلال''' | |||
{{سخ}}...<ref name= ''کتابشناسی''>{{یادکرد ژورنال|عنوان= کتابشناسی سیمین دانشور|ژورنال= بخارا|شماره= ۷۵}}</ref> | |||
== | ====آثار دیگر==== | ||
= | * '''غروب [[جلال آلاحمد|جلال]]''' ۱۳۶۰ | ||
*' | * '''شاهکارهای فرش ایران''' | ||
* '''راهنمای صنایع ایران''' | |||
* '''ذنبودیسم''' | |||
*'' | * '''صورتخانه''' | ||
===سبک، لحن و ویژگی آثار=== | |||
*'' | {{بلی}} دانشور به اصول رئالیسم در داستان اهمیت میداد و روایتهای انتزاعی پسندش نبود و بر واقعگرایی در داستان تأکید میکرد. او در آثار خود جایگاه زن ایرانی را که در تحول اجتماعی قرار گرفته بررسی میکرد. | ||
*'' | {{بلی}} سیمین در آثارش جلوههای تازهای از باورها و اعتقادات مذهبی عمدهٔ مردم، وضعیت کارگران و کشاورزان و رنجهای طبقات محروم را نشان میدهد. | ||
*'' | |||
===آثار | |||
{{بلی}} شخصیتهای زنی که در آثار سیمین دانشور حضور دارند؛ بهسبب عدم آگاهی و جهالت و عدم امکانات، توانایی ایستادگی در مقابل مردان و جامعهٔ مردسالار را ندارند. | |||
{{بلی}} قلم دانشور در سالهای آخر عمرش از تعهدگرایی و آرمانگرایی فاصله میگیرد و به درون کشیده میشود. او با نگاهی تاریخی به بازخوانی تحولات اجتماعی میپردازد. | |||
{{بلی}} دانشور بهسبب زندگی در طبقهٔ بالای اجتماعی، در رمانهایش طبقهٔ اشراف و بالای جامعه را بهتر توصیف کرده است. دربارهٔ زندگی پدر سیمین میدانیم که آنها خانوادهای روشنفکر و اهل تفکر بودند و کتابخانههای اختصاصی داشتند. | |||
{{بلی}} سیمین در نگارش رمانهایش از [[سووشون]] بهبعد میکوشد تا دربارهٔ زندگی خود، [[جلال آل احمد|جلال]] و ذهنیت او بنویسد. بهگونهای میتوان گفت سووشون، جزیرهٔ سرگردانی و سابان سرگردان اشاراتی به زندگینامهٔ نویسنده است.<ref name= ''جامعه''/> | |||
===جوایز و افتخارات=== | ===جوایز و افتخارات=== | ||
====افتخارات==== | |||
آنا وانزن، ایرانشناس و مؤلف و مترجم ایتالیایی، رمان [[سووشون]] را در عرض شش ماه به ایتالیایی برگردانده است. این رمان در نمایشگاه کتاب شهر میلان در ماه مارس رونمایی شده بود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/96122212265/%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D9%88%D8%B4%D9%88%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D9%84%D8%A7%D9%86|عنوان= رونمایی از ترجمهٔ سووشون در میلان}}</ref>{{سخ}} | |||
نخستین داستان سیمین دانشور که «اشکها» نام دارد و در مجموعهٔ «آتش خاموش» بهچاپ رسیده است در برنامهٔ «کتاب شب» رادیوتهران در مرداد۱۳۹۷ بازخوانی شده است. دانشور این داستان را در بیستویکسالگی نوشته است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/97051306833/%D8%A7%D8%B4%DA%A9%D9%87%D8%A7-%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%88|عنوان= «اشکها»ی سیمین دانشور در رادیو}}</ref> | |||
===نگاهی کوتاه به چند اثر سیمین=== | |||
====[[سووشون]]==== | |||
این رمان که چاپِ نخستش مربوط به سال۱۳۴۸ است، ساختار کاملی دارد و میتواند یک معیار قابلاعتماد برای سنجیدن رمانهای دیگر از لحاظ استحکامِ ساختار باشد.<ref name= ''جزیره''>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۵۴}}</ref> نام این رمان پیشینهای تاریخی دارد، بر طبق روایات ملی و افسانهای در ایران برای یادکرد قتل سیاووش که از شخصیتهای شاهنامه است مراسمی به نام سیاووشان یا سووشون برپا میشده است.<ref>{{پک|یاحقی|۱۳۸۰|ک= جویبار لحظهها (جریانهای ادبیات معاصر نظم و نثر)|ص= ۱۷۱}}</ref>{{سخ}} | |||
این کتاب روایتِ زندگی مشترک زری و یوسف است که در زمان جنگ جهانی دوم در شیراز زندگی میکردند و روزگار رقتبار تسلط انگلیسیها بر جنوب کشور را درک کردهاند. سووشون تاکنون به چندین زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده است. | |||
سووشون ترکیبی از واقعیت و تخیل است. نثر ساده، روان و دلنشینی دارد.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۱۳۶}}</ref> داستان در شهر شیراز حوالی سالهای۱۳۲۲ روایت میشود که انگلیسیها شهر را تحت سلطهٔ خود درآورده بودند و به همین علت قحطی و بیماری گریبان مردم را گرفته بود. روایتگر این داستان زری است که حوادث را با نگاه خود برای مخاطب بازگو میکند. تفکر اصلی که در رمان موج میزند پرداختن به انسان مبارز است، به همین دلیل قهرمان رمان یعنی یوسف در جایجای داستان در حال ستیز با انسانهای فرومایه است و در راه همین مبارزات جان خود را فدا میکند. زری همسر یوسف نیز که شخصیت اصلی رمان است، با شهادت شوهرش متحول میشود و دیگر آن زری محافظهکار نیست، بلکه جانشین یوسف میشود و راه او را ادامه میدهد.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص=}}</ref>{{سخ}} | |||
در زمان جنگ جهانی دوم مردم جنوب ایران با نیروهای متفقین و دستنشاندههای آنان درگیر بودند. در این بین یوسف بر خلاف خواستههای متفقین آذوقههای خود را به آنان نفروخت، بلکه آذوقهها را در اختیار اهالی شهر و کشاورزان قرار داد و از هشدارهای نیروهای اشغالگر و پیامدهای این تصمیم بیم نداشت. زری میکوشید تا همسرش یوسف را از این مخالفتها بازدارد تا جان خود و فرزندان و همسرش در امان بماند؛ ولی یوسف به هدفش ایمان داشت و بدون هیچ تزلزلی در راهی که انتخاب کرده بود، قدم برمیداشت. سرانجام یوسف جانش را فدا کرد و تحولی شگرف بر روحوجان زری پدیدار شد. همهٔ ترس او به شجاعت تبدیل شد و تصمیم گرفت راه یوسف را دنبال کند و شهر شیراز نیز یکتنه با او همراه شد. حاکم وقت اجازهٔ تشییع جنازهٔ یوسف را نداد. خانوادهٔ یوسف شبانه پیکر او را به خاک سپردند و مهر او برای همیشه در دل مردم باقی ماند.<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= تأثیرپذیری سیمین دانشور در نگارش داستان سووشون از داستان سیاوش در شاهنامه|شماره= ۴}}</ref> | |||
====آتش خاموش==== | |||
این مجموعه داستان که در سال۱۳۲۷ بهچاپ رسید، شامل شانزده داستان کوتاه است. نویسنده اظهار کرده هفت داستان پایانی این مجموعه را با اقتباس از ''او.هنری'' و یکی از آنها را با اقتباس از یک داستان انگلیسی بهرشتهٔتحریر درآورده است.<ref name= ''آتش''>{{پک|گلشیری|۱۳۷۶|ک= جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور|ص= ۱۶}}</ref> برخی از این داستانها در روزنامهٔ کیهان، مجلهٔ بانو و مجلهٔ امید چاپ شده بودند.<ref>{{پک|گلشیری|۱۳۷۶|ک= جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور|ص= ۱۵۵}}</ref>{{سخ}} | |||
عنوان داستانهای این مجموعه بر این قرار است: اشکها، مهر۱۳۲۱؛ آتش خاموش، آذر۱۳۲۳؛ یادداشتهای یک دوست آلمانی، تاریخ ندارد؛ کلید سُل، بهمن۱۳۲۳؛ سایه، خرداد۱۳۲۴؛ آن شب عروسی، دی۱۳۲۴؛ مردها عوض نمیشوند، بهمن۱۳۲۴؛ ناشناس،اسفند۱۳۲۴؛ عطر یاس،اسفند۱۳۲۴؛ عشق استاد دانشگاه، فروردین۱۳۲۵؛ شب عیدی، اردیبهشت۱۳۲۵؛ گذشته، خرداد۱۳۲۵؛ جامهٔ ارغوانی، مرداد۱۳۲۵؛ عشق پیری، تاریخ ندارد؛ یخفروش، تاریخ ندارد؛ کلاغ کور، بهمن۱۳۲۶.{{سخ}} | |||
هوشنگ گلشیری داستان «کلاغ کور» را بهترین داستانِ این مجموعه معرفی میکند.<ref>{{پک|گلشیری|۱۳۷۶|ک= جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور|ص= ۳۳}}</ref> | |||
این مجموعه داستان در مقایسه با آثار [[صادق هدایت]]، [[بزرگ علوی]] و [[صادق چوبک]]، مانند یک سیاهمشق است<ref name= ''آتش''/>، سیمین دانشور نیز رضایت چندانی از «آتش خاموش» ندارد و اجازهٔ چاپِ مجدد نداده است.<ref>{{پک|گلشیری|۱۳۷۶|ک= جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور|ص= ۱۵}}</ref> او در جایی میگوید: «من میتوانم ''آتش خاموش'' را بردارم و با کمی بازسازی آن را به اثری زیبا تبدیل کنم؛ اما این مجموعه جزو کارنامهٔ هنری من است و من آن را در آغاز جوانی نوشتم و نخستین اثر همیشه نمیتواند بهترین اثر باشد. من میخواستم اولین زن داستاننویس باشم و شدم.»<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۲۲۳}}</ref>{{سخ}} | |||
[[حسن میرعابدینی]] اظهار میکند: «اولین کتاب دانشور؛ یعنی ''آتش خاموش'' در سال۱۳۲۷ نوشته شد و نشانگر بیتجربگی او از زندگی و بیاطّلاعیاش از فنون داستاننویسی است. او در شانزده داستان این مجموعه با نثری کُلّیباف که قدرت توصیف حالتهای گوناگون آدمها در برخورد با حوادث مختلف را ندارند، به مفاهیمی ابدی و ازلی همچون عشق، مرگ و وجدان میپردازد. نویسنده که ضرورت جستوجوی مضمونهای جدید زندگی پرتحرک جامعه را احساس نمیکند، نیمی دیگر از داستانهایش را از لطیفههای داستانوارهٔ او.هنری اقتباس میکند و نیم دیگر را بهشیوهٔ نامههای عاشقانهٔ جواد فاضل مینویسد؛ اما آنچه در همهٔ آنها دیده میشود، احساسات زنانهای است که در داستاننویسی ایران تازگی دارد. در این داستانهای او دختران جوان، تحصیلکرده، فضلفروش و احساساتیاند که میتوانند همچون قهرمانان دشتی در باب عشقهای قالبی چندین صفحه از فلاسفه و ادبا نقلقول بیاورند و مثل باران اشکهای رمانتیک بریزند. دانشور از دید این دوشیزهٔ برخاسته از خانوادهای مرفه، عقبماندگیهای ایران را با پیشرفتهای غرب مقایسه میکند و در این دوره بهجز ''آتش خاموش'' مجموعهٔ دیگری را به چاپ نمیرساند و بیشترین فعالیت خود را صرف ترجمه میکند.»<ref name= ''صد سال''>{{پک|میرعابدینی|۱۳۸۸|ک= صد سال داستاننویسی ایران|ص=}}</ref> | |||
====شهری چون بهشت==== | |||
این مجموعه که چاپ نخست آن دیماه۱۳۴۰ و چاپ دوم آن در سال۱۳۵۲ بود ده داستان کوتاه دارد: شهری چون بهشت، عید ایرانیها، سرگذشت کوچه، بیبی شهربانو، زایمان، مدل، یک زن با مردها، در بازار وکیل، مردی که برنگشت، صورتخانه.<ref name=''شهری''>{{پک|گلشیری|۱۳۷۶|ک=جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور|ص= ۳۷}}</ref> | |||
نویسندگان و منتقدان بر این باورند که داستان «شهری چون بهشت» و در نظر برخی داستان «صورتخانه» از سایر داستانهای این مجموعه موفقتر بودهاند.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک=سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۲۳۷}}</ref> | |||
در نظر [[هوشنگ گلشیری]] پیشرفتِ مجموعهداستان «شهری چون بهشت» نسبت به مجموعهداستان «آتش خاموش» چشمگیر است و سیمین دانشور در نویسندگی به قدرتی نسبی رسیده است. او دیگر از او.هنری تقلید نمیکند و نگاهش بهسوی نویسندگانی چون: فاکنر، ارنست همینگوی و آنتون چخوف کشیده شده است؛ ولی با همهٔ این دگرگونی و پیشرفت در نوع نوشتن، ذهنیتِ اصلی دانشور همچنان بر جاست و آن چیزی نیست جز همان قالبهای نقش زن.<ref name= ''شهری''/> [[جمال میرصادقی]] میگوید: «در مجموعهٔ ''شهری چون بهشت'' تنوع و گوناگونی موضوعها و شخصیتهای داستانی قابلتوجه است؛ اما این تنوع و گوناگونی با پرورش و تکوین کافی آنها همراه نیست و نویسنده فقط به شرح ماجراهای گوناگون زندگی آنها اکتفا میکند و خواننده با آنها ارتباط عاطفی و احساسی برقرار نمیکند و آنها را تنها از دور میشناسد. از میان داستانهای مجموعهٔ ''شهری چون بهشت'' که عنوان کتاب نیز هست تا حدودی از این قاعده برکنار است و یکی از بهترین داستانهای این مجموعه بهشمار میرود. داستانی مؤثر و خواندنی است و ترکیب و ساخت آن از جنبههای فنی مناسب برخوردار است.»<ref>{{پک|میرصادقی|۱۳۷۰|ک= ادبیات داستانی...|ص= ۶۴۶}}</ref>{{سخ}} | |||
[[حسن میرعابدینی]] مینویسد: «مجموعهداستان ''شهری چون بهشت'' از چنان اهمیتی برخوردار نیست که بتوان نام او را در ردیف داستاننویسانی چون [[جلال آلاحمد]] و [[صادق هدایت]] قرار داد؛ با وجود این، پرداختن به دنیای ذهنی و عینی زنان، بانو دانشور را از نویسندگان همدورهاش متمایز میکند.»<ref name= ''صد سال''/> | |||
=== | ====به کی سلام کنم؟==== | ||
این مجموعهداستان که در سال۱۳۵۹ منتشر شد، حاویِ ده داستان کوتاه است. داستان ''به کی سلام کنم''، ''سوترا'' و ''کیدالخائنین'' از بهترینهای داستان کوتاهِ معاصر هستند.{{سخ}} | |||
داستانهای این مجموعه بر این قرار است: تیله شکسته، تصادف، به کی سلام کنم؟، چشم خفته، مار و مرد، انیس، درد همهجا هست، یک سر و یک بالین، کیدالخائنین، سوترا.<ref name= ''سلام''>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۵۳}}</ref> | |||
=== | ====از پرندههای مهاجر بپرس==== | ||
این مجموعه ده داستان کوتاه دارد و در سال۱۳۷۶ به چاپ رسید. در داستانهای این مجموعه گرایش و فضای سیاسی زمانه موج میزند.{{سخ}} | |||
داستانهای این مجموعه عبارتاند از: برهون، میز گرد، مرز و نقاب، روزگار اگری، از خاک به خاکستر، باغ سنگ، دو نوع لبخند، روبوت سخنگو از پرندههای مهاجر بپرس، متبرک باد خلیفه بودن انسان بر زمین، متبرک باد<ref name= ''سلام''/> | |||
=== | ====جزیرهٔ سرگردانی==== | ||
دانشور در سال۱۳۶۲ این رمان را نگاشته و در سال۱۳۷۲ بهچاپ رسانده است. این کتاب جلد اول از تریلوژی سیمین دانشور است. داستان در رابطه با وقایع قبل از انقلاب اسلامی است.<ref name= ''جزیره''/> | |||
بهگفتهٔ یکی از منتقدان این رمان چند لایه دارد، یک لایه مربوط به روابط انسانهاست، یک لایه فرازونشیبِ شخصیتها در موقعیت اجتماعی و تاریخی آنها را نشان میدهد و لایهٔ دیگر هم داستان را از دیدگاه جهانشناختی مینگرد.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۱۶۹}}</ref>{{سخ}} | |||
شخصیت اصلی رمان، هستی ذهنش درگیر تعیین سرنوشت آیندهٔ خویش است. او دو مورد برای ازدواج دارد که یکی از آنها مراد است و دیگری سلیم نام دارد. مراد از لحاظ طرز تفکر به هستی نزدیک است و سلیم از نظر عاطفی. هستی مراد را دوست دارد ولی مراد بهدلیل مشغلههای سیاسی تمایلی به ازدواج ندارد. در نتیجه هستی به سلیم نزدیک میشود و با او ازدواج میکند.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۱۶۸}}</ref> | |||
====ساربان سرگردان==== | |||
این رمان که در سال۱۳۸۰ چاپ شده است وقایع ایران را از زمان انقلاب تا وارد شدن ایران به جنگ بهنمایش میگذارد و جلد دوم از سهگانهٔ دانشور است.<ref>{{پک|پناهیفرد|۱۳۹۰|ک= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|ص= ۵۵}}</ref> | |||
====کوه سرگردان==== | |||
این رمان سومین جلد از سهگانهٔ سیمین دانشور است که نگارش آن در سال۱۳۸۶ به پایان رسید و نویسنده آن را به نشر خوارزمی برای چاپ سپرد. علیرضا حیدری، مدیر نشر خوارزمی اصلاحات لازم را روی کتاب انجام داد و آن را به دانشور بازگرداند. سیمین بر اثر بیماری به بیمارستان رفت و بعد از آن هم، قدرت شناخت و تشخیصش کم شده بود. مدتی بعد علیرضا حیدری نیز از دنیا رفت و کوشش اطرافیان برای پیداکردن رمان نتیجهای در بر نداشت. ویکتوریا، خواهر کوچک سیمین که در سالهای پایان عمر سیمین از او نگهداری میکرد، میگوید که دربارهٔ این رمان اطلاعی ندارد. لیلی ریاحی، خواهرزاده و دخترخواندهٔ سیمین، اظهار میکند زمانی که سیمین این کتاب را نوشته، آن را برای من خوانده است. این رمان پنجاهوهشت صفحه دارد و تکلیف شخصیتهای قبلی در آن مشخص شده است؛ ولی اکنون مفقود شده است. دفتر یادداشت و داستانهای چاپنشدهای از وی نیز گم شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/93020703973/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%DA%AF%D9%85-%D8%B4%D8%AF%D9%87|عنوان= رمان سیمین دانشور گُم شده؟}}</ref> | |||
===تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها=== | ===تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها=== | ||
رمان پرفروش [[سووشون]] تا سال۱۳۹۷ به چاپ بیستوچهارم رسیده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://shahreketabonline.com/products/49/28875/%D8%B3%D9%88%D9%88%D8%B4%D9%88%D9%86|عنوان= سووشون؛ رمان پرفروش}}</ref> | |||
==منابعی دربارهٔ آثار دانشور== | |||
# '''جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور: از آتش خاموش تا [[سووشون]]''' بهقلمِ [[هوشنگ گلشیری]]، ۱۳۷۷ | |||
# '''بررسی آثار سیمین دانشور''' نوشتهٔ هوشنگ گلشیری، ۱۳۶۳ | |||
# '''بگومگوی نافرجام''' (بهبهانهٔ چاپ کتاب: جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور تألیف هوشنگ گلشیری) بهقلمِ محمود معتقدی، ۱۳۷۷ | |||
# '''یادگار خشکسالیهای باغ''' نوشتهٔ تورج رهنما، ۱۳۷۶ | |||
# '''چهار سرو افسانه''' بهقلمِ عیسی اربابی، ۱۳۷۸ | |||
# '''سووشون، نوشتهٔ دانشور''' نوشتهٔ پال اسپراکمن، ۱۳۷۰ | |||
# '''نیمه دیگر: ویژهٔ سیمین دانشور''' بهقلمِ هاله اسفندیاری، ۱۳۶۸ | |||
# '''تصویر خالی بین دو پرانتز، نقد و بررسی کتاب «شهری چون بهشت»''' بهقلمِ میانه اکبری، ۱۳۷۹ | |||
# '''قطار خالی سیاست... نگاهی بر جایگاه سیاست در زمانههای سیمین دانشور به بهانهٔ هفتادونهمین سالروز تولد نویسنده'''، میترا الباقی، ۱۳۷۹ | |||
# '''سیمین دانشور، در یاد بعضی نفرات''' بهقلمِ [[سیمین بهبهانی]] | |||
# '''داستان کوتاه و بلند در این سرزمین''' نوشتهٔ محمود تهرانی، ۱۳۴۲ | |||
# '''کمدی انسانی اثر ویلیام سارویان، ترجمهٔ سیمین دانشور''' بهقلمِ زهرا خانلری، ۱۳۳۳ | |||
# '''«شهری چون بهشت»، سیمین دانشور''' نوشتهٔ جلیل دوستخواه | |||
# '''مگر قول نداده بودید، زود نروید!''' بهقلمِ لیلی ریاحی، ۱۳۷۸ | |||
# '''سیمین دانشور، تصویر''' نوشتهٔ مریم زندی، ۱۳۷۲ | |||
# '''سیمین دانشور در لوح و قلم''' بهقلمِ کیوان سپهر، ۱۳۷۰ | |||
# '''سطرهایی از کتاب سووشون'''، ۱۳۴۹ | |||
# '''دانشور، ۱۳۰۰ه.ش''' در دایرةالمعارف نو بهقلمِ عبدالحسین سعیدیان، ۱۳۷۸ | |||
# '''سیمین دانشور''' در اثرآفرینان، ۱۳۷۸ | |||
# '''ترجمهٔ داستانهای سیمین دانشور''' نوشتهٔ احمد فاضلی | |||
# '''صورتخانه دانشور''' بهقلمٔ احمد فاضلی، ۱۳۶۸ | |||
# '''دانشور سیمین''' در دانشنامهٔ زنان فرهنگساز ایران نوشتهٔ [[پوران فرخزاد]]، ۱۳۷۸ | |||
# '''بانو سیمین دانشور، نویسندهٔ پرارج و گرانمایه''' در کارنامهٔ زنان مشهور ایران بهقلمِ فخری قویمی، ۱۳۵۲ | |||
# '''سووشون: نوشتهٔ سیمین دانشور، ترجمه م.ر.قانونپرور''' بهقلمِ م.ر.قانونپرور، ۱۳۷۰ | |||
# '''سیمین دانشور و سووشون''' نوشتهٔ کمیساروف.د ترجمهٔ پرویز نصیری، ۱۳۵۴ | |||
# '''مرغ حق: زندگی و اندیشه [[جلال آلاحمد]]'''، مطالب مختلفی دربارهٔ سیمین دانشور آمده است. ۱۳۷۶ | |||
# '''صورتخانهٔ دانشور''' بهقلمِ فرزین یزذانفر، ۱۳۷۱ | |||
# '''جزیره سرگردانی (نوار)/ نوشته سیمین دانشور'''، گویندگان: پروین دارایی و فهیمه صفایی. ۱۳۷۵، کتاب مربوط به این نوار در سال۱۳۷۲ برای نابینایان منتشر شده است.<ref name= ''کتابشناسی''/> | |||
== | ==نوا و نما و نگاه<ref name=''پاریس''>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.daneshvar.ir/photo/|عنوان= یادنمایی از دوران دور}}</ref>== | ||
=== | * نگارخانه خانوادگی سیمین دانشور: | ||
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4"> | |||
پرونده:Danshvar...agvam.jpg|محمد دانشور (پدربزرگ) و شایسته جوادی(مادربزرگ)، کرمانشاه، ۱۳۴۵ | |||
پرونده:Danshvar.kodaki.jpg|ویکتوریا و آریا دانشور، مادربزرگ و ساسان حسینپور، کرمانشاه، ۱۳۴۵ | |||
پرونده:Danshvar.nojavani.jpg|نوجوانی ویکتوریا در کرمانشاه، ۱۳۴۵ | |||
پرونده:Danshvar.grandmother.jpg|مادربزرگ سیمین و ساسان حسینپور، کرمانشاه، ۱۳۴۵ | |||
</gallery> | |||
* یادگارهای دوران جوانی: | |||
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4"> | |||
پرونده:Daneshvar.harvard.jpg|همراهبا دوستان در سمینار بینالمللی نویسندگان، دانشگاه هاروارد، ۱۳۴۱(۱۹۶۳م) | |||
پرونده:Daneshvar...aruosi.jpg|شب عروسی سیمین و دامادی [[جلال]]، شیراز، ۱۳۲۹ | |||
پرونده:Daneshvar&aroosi.jpg|یادگاری با ویکتوریا در شب عروسی، شیراز، ۱۳۲۹ | |||
پرونده:Daneshvar...javani.jpg|سیمین در سفر به آمریکا، ۱۳۴۱ | |||
</gallery> | |||
خط ۲۵۴: | خط ۵۷۰: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= پاینده|عنوان= سیمین دانشور؛ شهرزادی پسامدرن|ژورنال= متنپژوهی ادبی|شماره= ۱۵|سال= ۱۳۸۱}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= کائینی|عنوان= یک لیوان آب زمزم سر کشید و تمام|ژورنال= جامجم|شماره= ۵۳۴۰|سال= ۱۳۹۷}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= پناهیفرد|نام= سیمین|عنوان= سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش|سال= ۱۳۹۰|ناشر= سمیر|مکان= تهران|شابک =۹۷۸۹۶۴۲۲۰۰۸۷۰}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|عنوان= چرا سیمین دانشور عبای امام خمینی را بوسید؟|ژورنال= ماهنامهٔ عصر اندیشه}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= عبداللهی|عنوان= سالشمار سیمین دانشور|ژورنال= بخارا|شماره= ۷۵|سال= ۱۳۸۹}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|عنوان= سیمین دانشور در بستر بیماری|ژورنال= روزنامهٔ دنیای اقتصاد|شماره= ۱۵۲۶|سال= ۱۳۸۷}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|عنوان= گفتوشنودی با سیمین دانشور و پرویز ناتل خانلری|ژورنال= مجلهٔ هنر و ادبیات امروز|شماره= ۲|سال= ۱۳۶۶}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= گلشیری|نام= هوشنگ|عنوان= جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور|سال= ۱۳۷۶|ناشر= نیلوفر|مکان= تهران|شابک= ۹۶۴۴۴۸۰۳۵X}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اربابی|نام= عیسی|عنوان= چهار سرو افسانه|سال= ۱۳۷۸|ناشر= اوحدی|مکان= تهران}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= حبیبیآزاد|عنوان= کتابشناسی سیمین دانشور|ژورنال= بخارا|شماره= ۷۵| سال= ۱۳۸۹}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= میرعابدینی|نام= حسن|عنوان= صد سال داستاننویسی ایران|جلد= ۱و۲|سال= ۱۳۸۸|ناشر= چشمه|مکان= تهران|شابک =}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= میرصادقی|نام= جمال|عنوان= ادبیات داستانی: قصه، داستانکوتاه، رمان: با نگاهی به داستاننویسی معاصر ایران|سال= ۱۳۷۰|ناشر= مؤسسهٔ فرهنگی هنری ماهور|مکان= تهران}} | |||
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= یاحقی|نام= محمدجعفر|عنوان= جویبار لحظهها (جریانهای ادبیات معاصر نظم و نثر)|سال= ۱۳۸۰|ناشر= جامی|مکان= تهران}} | |||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= حدّادی|نام= نصرالله|عنوان= زندگی و زمانهٔ پروین اعتصامی|سال= ۱۳۹۳|ناشر= نامک|مکان= تهران|شابک = ۹۷۸-۶۰۰-۶۷۲۱-۲۸-۶}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱= قنبری|نام خانوادگی۲= داییزاده جلوهدار|عنوان= تحلیل جامعهشناختی آثار سیمین دانشور|ژورنال= جامعهپژوهی فرهنگی|مکان= تهران|دوره= ۷|شماره= ۴(پیاپی ۲۲)|سال= ۱۳۹۵}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= صدفی|عنوان= از داستان تا...؛ نشستی کوتاه با سیمین دانشور|ژورنال= کتاب صبح|مکان= تهران|شماره= ۷|سال= ۱۳۶۹}} | |||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱= عرفانی بیضایی|نام خانوادگی۲= جوادی|عنوان= تأثیرپذیری سیمین دانشور در نگارش داستان سووشون از داستان سیاوش در شاهنامه|ژورنال= مطالعات ادبیات، عرفان و فلسفه|دوره= ۳|شماره= ۴|سال= ۱۳۹۶}} | |||
==پیوند به بیرون== | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://rch.ac.ir/article/Details?id=9056|عنوان= شناخت سیمین دانشور|ناشر= دانشنامهٔ جهان اسلام|تاریخ بازدید= ۳۰تیر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahreketabonline.com/products/49/28875/%D8%B3%D9%88%D9%88%D8%B4%D9%88%D9%86|عنوان= سووشون؛ رمان پرفروش|ناشر= شهر کتاب|تاریخ بازدید= ۱۲تیر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1|عنوان= پروندهٔ پرترهٔ سیمین دانشور|ناشر= شهرستان ادب|تاریخ انتشار= ۸اردیبهشت۱۳۹۸|تاریخ بازدید= ۱۲تیر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.kojaro.com/2016/10/6/122451/simin-daneshvar/|عنوان= گردشگری ادبی: سیمین دانشور مادر داستاننویسی ایران|ناشر= کجارو|تاریخ انتشار= ۱۸مهر۱۳۹۵|تاریخ بازدید= ۳۰تیر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی=https://seemorgh.com/culture/literature/story/156560-156560/|عنوان= روزگار «سیمین دانشور» از کودکی تا مرگ، بهروایت خواهرش|ناشر= سیمرغ|تاریخ انتشار= ۱۶اسفند۱۳۹۱|تاریخ بازدید= ۳۰تیر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/91022514902/%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%88%D8%B5%D9%8A%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%8A-%D8%B3%D9%8A%D9%85%D9%8A%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1|عنوان= وصیتنامهٔ سیمین دانشور|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۲۵اردیبهشت۱۳۹۱|تاریخ بازدید= ۲۲فروردین۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/95050107311/%D9%85%D8%B1%D9%85%D8%AA-%D9%88-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%84-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A2%D9%84-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%88-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%D8%AD%D9%81%D8%B8-%D9%87%D9%88%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%D9%86%D8%A7|عنوان= مرمت و بازسازی منزل جلال آلاحمد و سیمین دانشور با حفظ هویت بنا صورت میگیرد|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۱۲مرداد۱۳۹۵|تاریخ بازدید= ۳اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/97020804940/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%D9%88%D8%B2%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%88-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AA%D8%A7%D8%AD-%D8%B4%D8%AF|عنوان= خانه موزه سیمین و جلال افتتاح شد|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۸اردیبهشت۱۳۹۷|تاریخ بازدید= ۳اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/96020904517/%D9%86%DA%A9%D9%88%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1|عنوان= نکوداشت باستانشناسی برای سیمین دانشور|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۹اردیبهشت۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۳اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.entekhab.ir/fa/news/54907/%D9%88%D8%A7%DA%A9%D9%86%D8%B4-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%87%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%81%D9%88%D8%AA-%D8%B3%D9%8A%D9%85%D9%8A%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1|عنوان= واکنش سیمین بهبهانی به فوت سیمین دانشور|ناشر= خبرگزاری انتخاب|تاریخ انتشار= ۲اسفند۱۳۹۰|تاریخ بازدید= ۳۰تیر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://aftabnews.ir/fa/news/148763/%D8%AF%D9%87%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AB%D9%86%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%88%D8%AF|عنوان= دهباشی: سیمین دانشور از استثناهای تاریخ ادبیات معاصر ایران بود|ناشر= آفتاب|تاریخ انتشار= ۱۹اسفند۱۳۹۰|تاریخ بازدید= ۳۰تیر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/96021005411/%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D9%85%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DA%A9-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AB-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C|عنوان= سیمین دانشور فصل مشترک میان ادبیات و میراث فرهنگی|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۱۰اردیبهشت۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۳اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.aparat.com/v/D6zTb/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF_%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87_%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86_%D9%88_%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84|عنوان= مستند خانهٔ سیمین و جلال|ناشر= آپارات|تاریخ بازدید= ۱۳اسفند۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://anthropology.ir/dossier/629.html|عنوان= غلامحسین ساعدی|ناشر= تارنمای انسانشناسی و فرهنگ|تاریخ انتشار= ۲۳آذر۱۳۹۴|تاریخ بازدید= ۱۳اسفند۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.youtube.com/watch?v=uPy5_O-44VQ|عنوان= سیمین، ساکن جزیرهٔ سرگردانی|ناشر= یوتیوب|تاریخ انتشار= ۳۰مارس۲۰۱۳|تاریخ بازدید= ۱۴اسفند۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/96112313075/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1|عنوان= بررسی جایگاه سیمین دانشور در ادبیات معاصر|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۲۳بهمن۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۳اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/96122212265/%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D9%88%D8%B4%D9%88%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D9%84%D8%A7%D9%86|عنوان= رونمایی از ترجمهٔ سووشون در میلان|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۲۲اسفند۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۳اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/97051306833/%D8%A7%D8%B4%DA%A9%D9%87%D8%A7-%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%88|عنوان= «اشکها»ی سیمین دانشور در رادیو|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۱۳مرداد۱۳۹۷|تاریخ بازدید= ۳اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.irna.ir/fa/News/81060512|عنوان= بزرگداشت سیمین دانشور برگزار میشود|ناشر= ایرنا|تاریخ انتشار= ۶اسفند۱۳۹۲|تاریخ بازدید= ۳اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/doc/tolidi/262332/%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D9%81%D8%A7%D8%AE%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C|عنوان= بزرگداشت سیمین دانشور در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی|ناشر= ایبنا|تاریخ انتشار= ۲۹خرداد۱۳۹۷|تاریخ بازدید= ۳اردیبهشت۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/93020703973/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1-%DA%AF%D9%85-%D8%B4%D8%AF%D9%87|عنوان= رمان سیمین دانشور گُم شده؟|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۷اردیبهشت۱۳۹۳|تاریخ بازدید= ۱۴تیر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.daneshvar.ir/photo/|عنوان= یادنمایی از دوران دور|ناشر= دانشورفامیلی|تاریخ بازدید= ۱۷اسفند۱۳۹۸}} | |||
[[رده:زادگان ۱۳۰۰]] | |||
[[رده:اهالی فارس]] | |||
[[رده:داستانکوتاهنویسان]] | |||
[[رده:رماننویسان زن]] | |||
[[رده:مترجمان زن]] | |||
[[رده:دانشآموختگان دانشگاه تهران]] | |||
[[رده:دانشآموختگان دانشگاههای آمریکا]] | |||
[[رده:دارندگان دکتری فارسی]] | |||
[[رده:استادان دانشگاه تهران]] | |||
[[رده:دریافتکنندگان جوایز ادبی]] | |||
[[رده:ادیبان مزدوج با ادیب]] | |||
[[رده:درگذشتگان ۱۳۹۰]] | |||
[[رده:دفنشدگان قطعه هنرمندان بهشتزهرا]] |
نسخهٔ کنونی تا ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۶
سیمین دانشور | |
---|---|
لذت یعنی همین که در متن کاری باشی که آن را دوست داری. | |
زمینهٔ کاری | نویسندگی، پژوهش، ترجمه و تدریس |
زادروز | ۸اردیبهشت۱۳۰۰ شیراز |
پدر و مادر | محمدعلی دانشور و قمرالسلطنه حکمت |
مرگ | ۱۸اسفند۱۳۹۰[۱] تهران |
محل زندگی | شیراز، تهران و کالیفرنیا تهران، تجریش، خیابان دزاشیب، کوچهٔ رهبری، بنبست ارض |
علت مرگ | بیماری آنفولانزا و کهولت سن |
جایگاه خاکسپاری | بهشتزهرا، قطعه هنرمندان (۸۸)، ردیف۱۵۰، شماره۳۱ |
نام(های) دیگر |
شیرازیِ بینام و شاخهنبات |
پیشه | رماننویس، مترجم، مدرس و پژوهشگر |
کتابها | سَووشون، «آتش خاموش»، «به کی سلام کنم؟» و... |
همسر(ها) | جلال آلاحمد |
مدرک تحصیلی | دکترای ادبیات فارسی |
دانشگاه | روزانه تهران و استنفورد آمریکا |
استاد | بدیعالزمان فروزانفر، محمدتقی بهار، صادق هدایت و... |
اثرپذیرفته از | جلال آلاحمد، صادق هدایت، نیما یوشیج و... |
امضا |
سیمین دانشور نخستین زن داستاننویس و نیز منتقد، مترجم، مدرس و همسر جلال آلاحمد بود.
سیمین دانشور را رماننویس دورهٔ چهارم ادبیات معاصر، بین سالهای ۱۳۴۰تا۱۳۵۰ میشناسند. در این دوره بود که قلمروهای گوناگون ادبی کشف و دستاوردهای فنی در ادبیات بهکار گرفته شد، رماننویسی و نقد ادبی پیشرفت کرد، شعر نو روی کار آمد و ادبیات کودکان گسترش یافت. رسالهٔ غربزدگی آلاحمد نیز در اوایل همین دهه به جامعهٔ ادبی عرضه شد.
غلامحسین ساعدی، بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری، احمد محمود، جمال میرصادقی، ابراهیم گلستان، جلال آلاحمد، محمود دولتآبادی، نادر ابراهیمی، ناصر ایرانی و مهشید امیرشاهی از داستاننویسان و علی نصیریان، بهرام بیضایی، بهمن فرسی، اکبر رادی و اسماعیل خلج از نمایشنامهنویسان همدورهٔ سیمین بودند.[۲]
برخی دانشگاهیان سیمین دانشور را شهرزاد پسامدرن مینامند و دلیل این وجه تسمیه را در آن میدانند که هنر داستانگویی شهرزاد در داستانهای «هزارویک شب» بهکارگیریِ عنصر تعلیق در قصههایش بود. تعلیق یا کشش مهارتی است که نویسنده با آن مخاطب را به خواندن داستان علاقهمند میکند و پرسش «سرانجام داستان چه خواهد بود؟» را همواره در ذهن او نگه میدارد. دانشور نیز همچون شهرزاد، البته شهرزادی پسامدرن، پرسشهایی دربارهٔ ماهیت جهان هستی و پرسشهای زیباشناسانه دربارهٔ تفاوت داستان و واقعیت را در ذهن مخاطب میساخت. در دنیای رمانهای دانشور نهتنها رویدادها و عاقبت شخصیتها بلکه میل به کشف جنبهٔ ناپیدای واقعیتها خواننده را به ادامهٔ ماجرا علاقهمند میکند. از این نظر دانشور، شهرزاد زمانهٔ ماست و در داستانهایش اضطرابها و ابهامهای دوران ما را به قلم میکشد.[۳]
او نخستین زنِ گامنهاده در داستاننویسیِ کوتاه است که اولین مجموعهٔ خود با نام آتش خاموش را در سال۱۳۲۷خورشیدی بهچاپ رساند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دانشور در سال۱۳۲۸ مدرک دکتری ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران گرفت. سه سال بعد بورس تحصیلی از مؤسسهٔ فولبرایت دریافت کرد و به دانشگاه «استنفورد» آمریکا راه یافت و در رشتهٔ زیباییشناسی درس خواند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد پس از بازگشت به ایران تدریس در هنرستان «هنرهای زیبا» را آغاز کرد و سال۱۳۳۸ در دانشگاه تهران به تدریس در دو رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر پرداخت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سیمین دانشور بعد از تحمل بیست سال بیماری آنفولانزا سرانجام غروب ۱۸اسفند۱۳۹۰ در خانهاش به مرگ باخت و به جلال پیوست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سَووشون[۴] اثر ماندگار سیمین دانشور، پرفروشترین و پرخوانندهترین رمانِخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد وی به زبانهای مختلف دنیا ترجمه و تا سال۱۳۹۷، ۲۴ نوبت چاپ شده است.[۵]
از میان یادها
پاسخ پرسش پدر را زندگی کرد
سیمین در مدرسهٔ انگلیسیها اخلاقِ انجیل میخواند. دو بار انجیل مقدس را مرور کرد. پدرش کتابخانهٔ بزرگی داشت. کتابهای انگلیسی را از خارج و روزنامهها را از تهران و مصر برایش میفرستادند. سیمین باهوش بود و درسها را در مدرسه یاد میگرفت. در خانه هم کتابخانهٔ پدر را زیرورو میکرد. پدربزرگ سیمین، اعتمادالدوله حکمت، کتابخانهٔ مجهزی را نگهداری میکرد که هفت صندوق داشت و سیصد تا چهارصد کتاب کمیاب در آن صندوقها نگهدای میکرد که بعدها به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران هدیه دادند. آن روزها مادربزرگ برایش شمس قهقهه، بوسهٔ عذرا و کنت مونت کریستو را میخواند. سیمین هم از صمیم قلبش آرزو میکرد که روزی قصهنویس شود. پدر از او میپرسید: «حالا که قصد داری نویسنده شوی، میخواهی از قشر خودت دفاع کنی یا قشر محروم؟» سیمین بیماران محروم پدر را میدید که حتی پول برای دواودرمان نداشتند. تفاوتها را درک میکرد و بزرگتر که شد استعمار را لمس کرد.[۶]
معلم سرخانه
آن زمان که سیمین در مدرسهٔ «مهرآیین» دوران ابتدایی را میگذراند پدر برایش معلم سرخانهٔ فارسی گرفته بود. آقای فالی که معلم توانایی بود به سیمین گفت باید داستان رستم و سهراب «شاهنامه» را از بَر کند و بعد نیز نوبتِ شیخ صنعان عطار است. در آن دوران سیمین بیشترِ غزلیات حافظ را نیز حفظ کرد.[۷]
انشایی که چاپ شد
کلاس هشتم دبیرستان محمدجواد تربتی معلم انشا موضوعی داد که سیمین را بهوجد آورد. آقای معلم از انشای سیمین خوشش آمد و آن را با نام «زمستان بیشباهت به زندگی ما نیست» در روزنامهٔ محلی شیراز بهچاپ رساند.[۸]
اشتیاقِ مطالعه
وقتهای آزادِ سیمین بیشتر صرفِ مطالعهٔ قصه، رمان یا هر کتاب دیگر میشد. مدیر کتابفروشی شیراز که از بیماران پدر بود هر کتاب تازهچاپی را برای دکتر میآورد. وقتی سیمین کلاس نهم را میگذراند یکی از شبهای امتحان تا ساعت دو شب بیدار ماند تا کتاب «ورتر» گوته با ترجمهٔ نصرالله فلسفی را بخواند.[۹]
ازدستدادن پدر
سال۱۳۲۰ سیمین در تهران برای امتحانات پایانترم درس میخواند که پدرش در شیراز از دنیا رفت و خانواده این موضوع را از سیمین پنهان کردند تا به درسش لطمهای وارد نشود. سیمین خبر درگذشت پدری را در روزنامه خواند که همیشه پشتوپناهش بود.[۱۰]
اولین داستان[۱۱]
« | سیمین ۲۲ساله بود که اولین داستانش با نام آتش خاموش را نوشت. وقتی داستان را به صادق هدایت نشان داد تا نظرش را بگوید، صادق فقط چنین گفت:
|
» |
آتش خاموش صدای همه را درآورد!
سیمین ۲۷ساله بود که مرتضی کیوان مشوقِ او شد تا اولین مجموعهداستان خود را چاپ کند. کیوان رئیس دفتر وزارت راه بود. سیمین بهتشویق او داستانهای پراکندهاش را که در روزنامهها و مجلات دیگر منتشر کرده بود در مجموعهای گرد آورد. او خوب میدانست که آتش خاموش بهپایِ داستانهای جلال و صادق چوبک نمیرسد و شاهکار نخواهد شد. به خودش امید داشت و میگفت: «بگذار اولی باشم.» همانطورکه میخواست، شد. چون خالق این اثر زن بود در مطبوعات و محافل ادبی و روشنفکری بازخورد خوبی داشت و بالاخره در روزی در اخبار صبحگاهی رادیو چنین متنی خوانند: «کتابی از نویسندهٔ جوانی درآمده. او اولین زنی است که قصهٔ کوتاه نوشته است.» انتقادهای شدیدی به این مجموعه وارد شد که البته سیمین از انتقادها پند گرفت و امید خود را حفظ کرد.[۱۲]
عشقِ اتوبوسی
سیمین همراهِ خانواده در نوروز۱۳۲۷ به اصفهان و خانهٔ خواهرش هما سفر کرد. برای بازگشت بلیط پیدا نمیشد. گویی خدا خواست و شش نفر بلیطهایشان را پس داده بودند و آن شش بلیط از آنِ خانوادهٔ سیمین شد. در اتوبوس، پسر جوانی صندلی کناریاش را به سیمین تعارف کرد و آنها کنارهم نشستند. او کسی نبود جز جلال آلاحمد که سیمین را بهسبب مقالهها و مجموعهداستان آتش خاموش میشناخت. سیمین و جلال تا تهران دربارهٔ ادبیات و نویسندگی صحبت کردند. آن روزها مادر سیمین، ناخوش و در بیمارستان بستری بود. صبح روز بعد ویکتوریا خواهر سیمین که از پرستاریِ شبانهٔ مادر در بیمارستان به خانه برگشت مقابل در جلال را دید و بو بُرد که خبرهایی است. آنها در روز نهم آشناییشان عقد کردند. در جشن عروسی آن دو رماننویسانی چون صادق هدایت، صادق چوبک، انور خامهای و... حضور داشتند.[۱۳]
غرق در معنا یا مسحورِ عشق
روزی که سیمین از رسالهٔ دکتریِ خود دفاع کرد علیاکبر کسمایی هم حضور داشت و دید که جلال با چهرهای شاداب و خندان در صف نخست، سرتاپا گوشوچشم به تماشای سیمین نشسته است. کسمایی متعجب بود که جلال غرق در مفهوم رساله است یا مسحورِ سخنوری بانو! بعد از ازدواج این دو بود که پی به احوالِ آن روزِ جلال برد.[۱۴]
استادیِ رسالهٔ دکتری دونیم شد
سیمین رسالهٔ دکتریاش با نام «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» را بهکمک فاطمه سیاح مینوشت. هفتهای دو بار به خانهٔ استاد میرفت و مقالهاش را بهکمک او تصحیح میکرد. رساله در نیمههای راه بود که سیاح درگذشت و سیمین و همهٔ دیگر دانشجویان را در حسرت گذاشت. استادی که منتقدی پیشرو بود، معیارهای نقد ادبی را بهصورت کامل میشناخت و دلسوز دانشجویان بود. سیمین ادامهٔ رسالهاش را زیرِنظر بدیعالزمان فروزانفر، بزرگترین مولویشناس ایران گذراند.[۱۵]
نویسندهای که آشپزی نمیکند
چند روزی از ازدواج جلال و سیمین میگذشت که جلال پرسید: «غذا چه داریم؟» سیمین جواب داد: «نیمرو.» فردا دوباره جلال پرسید: «امروز چه میپزی؟» سیمین گفت: «تخممرغ آبپز.» از آن پس غذا را از بیرون سفارش میدادند. چند وقتی بههمین منوال گذشت و پولشان ته کشید. یک شب به خانهٔ ویکتوریا رفتند و به او گفتند: «ما پول نداریم غذا بخوریم.» ویکتوریا به آنها پول قرض داد تا برای خودشان کارگر بگیرند که برایشان غذا بپزد.[۱۶]
سترونبودن جلال
سیمین بعد از ازدواج با جلال متوجه شد که بچهدار نمیشوند. مادرش حدود سیهزار تومان به آنها داد تا برای درمان به اروپا بروند. آن دو در اروپا متوجه شدند که جلال بچهدار نمیشود. دست از درمان برداشتند و با همان پول زمان را به تفریح و گردش گذراندند. بچهدارنشدن برای سیمین دردناک بود؛ ولی زندگیاش را با جلال حفظ کرد. زمانی که هما ریاحی خواهر سیمین خودکشی کرد سیمین سرپرستی لیلی دختر خواهرش را برعهده گرفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ترجمهٔ یکشبه
سیمین و جلال نوشتههای همدیگر را میخواندند بر هم انتقاد میکردند و نظر اصلاحی میدادند. البته دربارهٔ ترجمهها اینطور نبود. سیمین متون انگلیسی را و جلال متون فرانسه را برمیگرداند و چون ترجمهْ تخصص است دست در ترجمههای یکدیگر نمیبردند. توان ترجمهٔ سیمین بهاندازهای بود که نمایشنامهٔ «سرباز شکلاتی» جرج برناردشاو را در یک شب بهاتمام رساند.[۱۷]
قهرِمان فقط یک بار و فقط یک هفته بود
سیمین کل بیست سالْ زندگی با جلال را توأم با آرامش و همراهی و همدلی وصف میکند. در تمام پیچوخم این جادهٔ مشترک، فقط یک قهر را به یاد دارد: «فقط یک بار باهم قهر کردیم که یک هفته طول کشید و آنهم در فرنگ بود. هیلدا برای جلال دلربایی میکرد و... .»[۱۸]
قصهنویسیهای کوچهپسکوچهای
سیمین و جلال به یکدیگر قول داده بودند وقتی برای قدمزدن میروند قصهٔ آدمهایی را که میبینند و بهنظرشان جالب میآید بنویسند. در این قصهنویسیهای کوچهپسکوچهای سیمین همیشه بُعد عاطفی و اجتماعی را بیان میکرد و جلال به بُعد سیاسی میپرداخت.[۱۹]
تقدیم به دوست
وقتی جلال در اسالمِ رشت بود درد قفسهٔ سینه آزارش میداد. هرچه قرص مسکن میخورد آرام نمیگرفت. عاقبت این درد کاری شد و جلال را از سیمین گرفت. سیمین در غم ازدستدادن جلال تقدیمیهٔ رمان سَووشون را چنین نوشته است:[۲۰]
- بهیاد دوست
- که جلال زندگیام بود و در سوگش
- بهسَووشون نشستهام.
لیلی تسلای نبودِ جلال شد[۲۱]
سیمین با رفتن همدم و همراهش کاملاً تنها شد. او تا لحظهٔ آخر حلقهٔ عشق را از دستش درنیاورد. بااینکه تماموقت تدریس میکرد و زمانش را با کارهای مختلف پر کرده بود دختر خواهرش، لیلی ریاحی را نزد خود آورد و ادامهٔ زندگی را با او گذراند. لیلی شادابی و جوانی را به خانهٔ سیمین هدیه کرد. سیمین دربارهٔ عشقش به لیلی میگوید: «اگر هم خودم بچه داشتم، بهاندازهٔ لیلی دوستش نداشتم.[۲۲]»
مادر نویسندگان ایران
سیمین حوالی دههٔ پنجاه حامی نویسندگان و شاعران بود. جواد مجابی او را مادر نویسندگان ایران خطاب میکند و بر این باور است دانشور همیشه حامی و جویای احوال نویسندگان و شاعران ایرانی همنسل خویش و جوانترها بود. وقتی مشکلی پیش میآمد چه در زمینهٔ کتاب و چه زندان، برای کمک پیشدستی میکرد و چون مادری دلسوز، نگران بچههایش بود.[۲۳]
دختر دانشور را همهجا راه میدهند
« | سیمین در نوجوانی تعدادی از آثار صادق هدایت را خوانده بود و طرز نوشتن او را دوست داشت. پسرعموی صادق، کریم هدایت روزی به خانهشان تلفن کرد و گفت:
سیمین با کمال میل قبول کرد. صادق تا او را دید و گفت:
سیمین هم پاسخ داد: «دختر دانشور را همهجا راه میدهند.» و باهم به قهوهخانه رفتند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ |
» |
بیست سالهای سیمین
سیمین در زندگیاش چند دورهٔ بیستساله داشت. سایهٔ پدر بیست سال بالای سرش بود و او در آغاز جوانی پدرش را از دست داد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد حدود بیست سال شانهبهشانهٔ جلال زندگی کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد بهمدت بیست سال دانشیارِ دانشگاه تهران بود.[۲۴] از سال۱۳۶۹ بیماری به سراغش آمده بود، بههمیندلیل دعوت فرهنگستان زبان و ادب فارسی را برای عضویت پیوسته نپذیرفت و این بیماری تا نودسالگی یعنی بیست سال در تنش جا خوش کرده بود. روایت رمان سووشون نیز در بحبوحهٔ پیشامدهای نیمهٔ اول دههٔ بیست در جنوب ایران میگذرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شنلِ هدایت
وقتی هوشنگ گلشیری شازده احتجاب را نزد سیمین دانشور برد تا بخواند، سیمین به او گفت: «خیلی از هدایت استفاده کردهای.» گلشیری تأیید کرد و گفت: «ما همه از زیر شنلِ هدایت بیرون آمدهایم.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آزادی غلامحسین ساعدی
سال۱۳۵۳ که ساعدی برای نوشتن تکنگاری به اطراف سمنان رفت و تصمیم گرفت دربارهٔ شهرکهای نوبنیاد، تحقیق کند ساواک دستگیرش کرد و ساعدی به زندان قلعه افتاد. پس از آن، یک سال در زندان اوین شکنجه دید و درنهایت با تلاشهای سیمین دانشور آزاد شد.[۲۵]
گرانیگاه همدلی
علی دهباشی سیمین را گرانیگاه آدمهایی میداند که با امیدواری نزدش میآمدند و او هم مادرانه و همدلانه آنها را یاور بود و این ویژگی از استعدادهای سیمین بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
هدایت فلنگ را بست
روزی هدایت به خانهٔ سیمین و جلال سر میزند که البته خانه نبودند. یادداشتی میگذارد با این مضمون: «آمدیم، نبودید و ما هم فلنگ را بستیم و رفتیم.» سیمین بعد از خواندن آن یادداشت شستش خبردار میشود که هدایت قصد خودکشی دارد.[۲۶]
خاطرهٔ لیلی از مادری سیمین
لیلی ریاحی، خواهرزادهٔ سیمین، در «نامهای به مادر بازیافتهام سیمین دانشور»، در وصف مادریِ خاله سیمینش چنین برایش نوشت:
- تلفن در راهرو زنگ زد و من صدایت را بهراحتی میشنیدم که با خشونت گفتی: «جناب سرهنگ من دیروز بهزبان فارسی به شما گفتم تا دانشجوی من آزاد نشود نخواهم آمد. گفتم که استاد راهنمایش بودم. تمام مسئولیتها را بهعهده میگیرم. این رساله ربطی به شاه ندارد و اگر به جلال آلاحمد بهعنوان مردی مبارز تقدیم شده، چنین عملی مستوجب زندان نیست.» بعد از چند لحظه سکوت: «چند بار بگویم به پای خودم نمیآیم؛ مگر بفرستید جلبم کنند.» آن دانشجو آزاد شد و نزد تو آمد و جای شلاقها را بر کف پاها و ساعدش نشانمان داد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نقش مادرانهٔ سیمین
« | محمدحسین دانایی، خواهرزادهٔ جلال آلاحمد و توصیفش از نقش مادرانهٔ سیمین:
|
» |
نگاهش به مذهب
نوع و عمق نگاه سیمین مصداق جملهٔ آندره ژید در مائدههای زمینی بود: «زیبایی در نگاه توست، نه در چیزی که به آن مینگری.» دانشور دربارهٔ مذهب تشیع چنین میگوید:
- زیبایی مذهب شیعه، امام زمان و موعود آن است. حضرت مهدی و معنای ظهور او فوقالعاده است. امیدوارم ایشان ظهور کنند و دنیای ما را نجات دهند. من خیلی درانتظار امام زمان و ظهور ایشان هستم و تنها راهِحل را در این دنیای وانفسا ظهور ایشان میدانم.[۲۷]
بوسیدنِ عبا
دانشور در دیداری با روحالله موسوی خمینی آنقدر تحتِتأثیر محبت و لطف او قرار گرفت که عبای او را بوسید. خودش میگوید: «وقتی امام را دیدم، تحتتأثیر او قرار گرفتم. آنقدر که این پیرمرد باشکوه، آرام و لطیف بود نمیتوانستم در برابر اشتیاقی که پیدا کردم مقاومتی کنم. خم شدم و عبای ایشان را بوسیدم.»[۲۸]
غروب سیمین
سیمین در دوران کهولت دو پرستار داشت. خواهر کوچکش ویکتوریا و همسر او هر روز صبح برای سیمین خرید میکردند و در انجام کارها کمکحالش بودند. صبحی، سیمین حوصله نداشت از تختش بیرون بیاید. ویکتوریا کمی کنار تختش نشست و گفت: «من بهخاطر تو آمدهام اینجا. نمیخواهی بیدار شوی و کنارم بنشینی؟» سیمین بالبخند جواب داد: «ویکی سربهسرم نگذار. میخواهم بخوابم.» ویکتوریا رفت؛ دلش شور سیمین را میزد. سرِظهر به همسایهٔ سیمین تلفن زد تا احوالی از خواهرش بپرسد. همسایه گفته بود که حالش خوب است. نزدیک غروب پرستار به ویکتوریا تلفن کرد و گفت: «زود بیایید؛ سیمین حالش بد است.» وقتی ویکتوریا رسید همسایه به سیمین آب زمزم خورانده بود و او خیلی آرام و زیبا بهسوی پروردگارش رفته بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
زندگی و یادگار
زماننگار زندگی
- ۱۳۰۰: زادروز در ۸اردیبهشت برابر با آوریل۱۹۲۱ در شیراز، سومین فرزند محمدعلی دانشور و قمرالسلطنه حکمت
- ۱۳۰۶ تا ۱۳۱۷: تحصیل ابتدایی و متوسطه در مدرسهٔ انگلیسی «مهرآیین» شیراز
- ۱۳۱۶: آغاز نویسندگی، چاپ نخستین نوشتهٔ او با عنوان زمستان بیشباهت به زندگی ما نیست در روزنامهای محلی
- ۱۳۱۷: رتبهٔ شاگرد اول سراسر کشور در امتحانات نهایی؛ ورود به دانشگاه تهران و آغاز دانشجویی در دانشکدهٔ ادبیات
- ۱۳۲۰: فوت پدر؛ شروع همکاری با رادیوتهران در سِمت معاون ادارهٔ تبلیغات خارجی
- ۱۳۲۱: مقالهنویسی در رادیو
- ۱۳۲۲: کنارهگیری از کار رادیو و شروع همکاری با روزنامهٔ ایران
- ۱۳۲۴: نگارش و ترجمهٔ مقاله برای نشریات مختلف
- ۱۳۲۷: انتشار چاپ اول کتاب «آتش خاموش»، اولین مجموعهٔ داستانی از زنی ایرانی؛ آشنایی با جلال آلاحمد
- ۱۳۲۸: تدوین رسالهٔ دکتری با نام «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم هجری» با راهنمایی فاطمه سیاح و بدیعالزمان فروزانفر؛ دریافت مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران؛ ترجمهٔ کتاب سرباز شکلاتی اثرِ جرج برنارد شاو؛ چاپ مقالهها و داستانهای کوتاه در روزنامهٔ کیهان و مجلهٔ بانو و امید
- ۱۳۲۹: ازدواج با جلال
- ۱۳۳۱: سفر به آمریکا با استفاده از بورس تحصیلی «فولبرایت»؛ اقامت در آمریکا و تحصیلِ رشتهٔ زیباییشناسی در دانشگاه استنفورد؛ انتشار اولین داستانکوتاه در نشریات ادبی آمریکا؛ چاپ دو داستانکوتاه در مجلهٔ ادبی «اسپکتاتور» و کتاب «داستانهای کوتاه استنفورد»؛ ترجمهٔ باغ آلبالو و دشمنان نوشتهٔ آنتون چخوف
- ۱۳۳۲: ترجمهٔ بئاتریس اثرِ شیلر و رمز موفق زیستن نوشتهٔ دیل کارنگی
- ۱۳۳۳: بازگشت به ایران و تدریس در هنرستان هنرهای زیبای دختران و پسران؛ ترجمهٔ کمدی انسانی اثرِ ویلیام سارویان و داغ ننگ اثرِ ناتانیل هاثورن
- ۱۳۳۴: مدیریت مجلهٔ «نقشونگار»
- ۱۳۳۶: سفر به اروپا با همراهیِ جلال
- ۱۳۳۷: ترجمهٔ همراه آفتاب با ویراستاری هارولد کورلند
- ۱۳۳۸: دانشیار کلنل علینقی وزیری در رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر در دانشگاه تهران بهمدت بیست سال
- ۱۳۴۰: چاپ اول «شهری چون بهشت»
- ۱۳۴۸: درگذشت جلال؛ انتشار رمان «سَووشون»
- ۱۳۴۹: چاپ دوم و سوم «سووشون» در خرداد و دی؛ انتشار نقد پرتو نوریعلا بر رمان «سووشون» در نشریهٔ «فردوسی»
- ۱۳۵۱تا۱۳۵۳: ترجمهٔ بنال وطن اثرِ آلن پیتون؛ انتشار «چهل طوطی» کار مشترک با جلال؛ چاپ چهارم، پنجم و ششم «سووشون» هرکدام با اختلاف یک سال
- ۱۳۵۴: انتشار «چشم خفته» در جلد ششم مجلهٔ الفبا بهسردبیریِ غلامحسین ساعدی
- ۱۳۵۵: چاپ هفتم «سووشون»
- ۱۳۵۶تا۱۳۵۷: مصاحبه با مریم مافی؛ چاپ هشتم و نهم «سووشون»
- ۱۳۵۸: درخواست بازنشستگی از دانشگاه تهران؛ گفتوگو با فرزانه میلانی و انتشار آن در سال۱۳۶۲
- ۱۳۵۹: انتشار مجموعهداستان «به کی سلام کنم؟»؛ انتشار «شاهکارهای فرش ایران» با همکاری خانم نای در دو جلد بهفارسی و انگلیسی؛ انتشار جزوهٔ «راهنمای صنایع ایران»؛ انتشار مجموعهشعر سهمی از سالها بهقلمِ پرتو نوریعلا و اهدای آن به سیمین دانشور
- ۱۳۶۰: انتشار «غروب جلال» در زمستان؛ چاپ دهم «سووشون»
- ۱۳۶۲: ترجمهٔ ماه عسل آفتابی داستانهای ملل مختلف؛ انتشار پای صحبت سیمین دانشور، گفتوگوی فرزانه میلانی با سیمین دانشور در نشریهٔ الفبای غلامحسین ساعدی در پاریس؛ چاپ سوم «به کی سلام کنم؟»؛ انتشار متن انگلیسی کتاب «غروب جلال» با ترجمهٔ فرزانه میلانی
- ۱۳۶۳: انتشار نوشتهٔ هوشنگ گلشیری بر کارهای سیمین دانشور با عنوان جدال نقش با نقاش در مجموعهٔ «نقد آگاه»؛ چاپ یازدهم «سووشون»
- ۱۳۶۵: انتشار شمارهٔ پنجِ مجلهٔ نیمهٔ دیگر ویژهٔ سیمین دانشور با نظر فرزانه میلانی
- ۱۳۶۶: چاپ گفتوگوی هوشنگ گلشیری با سیمین دانشور در دو شمارهٔ ماهنامهٔ مفید؛ انتشار هنر و ادبیات امروز: گفتوشنودی با سیمین دانشور بهکوشش ناصر حریری
- ۱۳۶۸: انتشار مجموعهداستان «صورتخانه» بهانگلیسی با ترجمهٔ مریم مافی. چاپ دوازدهم «سووشون»
- ۱۳۷۱: انتشار حجب و حجاب از فرزانه میلانی با اختصاص بخشی به سیمین دانشور؛ چاپ سیزدهم «سووشون»
- ۱۳۷۲: انتشار رمان «جزیرهٔ سرگردانی»
- ۱۳۷۳: گفتوگوی نشریهٔ گردون با سیمین دانشور در دو شماره۳۷و۳۸، فروردین۱۳۷۳؛ انتشار بخشی ویژه برای کتاب «جزیرهٔ سرگردانی» در نشریهٔ تکاپو
- ۱۳۷۴: انتشار ویژهنامهٔ دفتر هنر، سال دوم، شمارهٔ چهارم دربارهٔ سیمین دانشور بهمدیریت و سردبیری بیژن اسدیپور در نیوجرسی آمریکا همراهبا مقالهها و عکسها
- ۱۳۷۵: انتشار «شناخت و تحسین هنر» (مجموعهمقالات سیمین دانشور)
- ۱۳۷۶: انتشار مجموعهداستان «از پرندههای مهاجر بپرس»
- ۱۳۷۸: انتشار یاد جلال آلاحمد در گفتوگو با سیمین دانشور در یادنامهٔ جلال بهکوشش علی دهباشی
- ۱۳۸۰: انتشار رمان «ساربان سرگردان»، جلد دوم تریلوژی «جزیرهٔ سرگردانی»
- ۱۳۸۸: چاپ شانزدهم «سووشون»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - ۱۳۹۰: خاموشی چراغِ عمر در ۱۸اسفند
گریزی بر زندگی
کودکیها
سیمین دانشور در شهر شیراز چشم به جهان باز کرد. پدرش محمدعلی دانشور و مادرش قمرالسلطنه حکمت نام داشت. پیشهٔ پدر پزشکی و مادر مدیر هنرستان دخترانه بود. محمدعلی دانشور برای تحصیل در علم طب به فرانسه و آلمان سفر کرده بود.او دوستدارِ ادبیات، مردی بافرهنگ و پزشکی مردمی بود. او را احیاءالسلطنه میگفتند. قمرالسلطنه حکمت زنی هنرمند و از خانوادههای اشرافی شیراز بود. شعر میسرود و نقاشی را خوب میدانست، خانهاش میعادگاه نقاشان زمانه بود و هنر را در روحوجان فرزندانش پرورش میداد.[۲۹]
سیمین الفبای نوشتن را در مدرسهٔ انگلیسیهای مقیمِ شیراز به نامِ «مهرآیین» آموخت و دیپلم خود را با کسب رتبهٔ شاگرد اول سراسر کشور دریافت کرد. وی تحصیلات دانشگاهی را در رشتهٔ ادبیات فارسی در دانشکدهٔ ادبیاتِ دانشگاه تهران ادامه داد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جوانِ کوشا
وقتی که سیمین بهتازگی مدرک کارشناسی خود را دریافت کرده بود؛ پدرش را از دست داد. با اینکه خانواده در رفاه بهسرمیبُرد؛ ولی سیمین که دختری تحصیلکرده و کوشا بود، به امرارِمعاش اقدام کرد. او معاونت ادارهٔ تبلیغات خارجی را بر عهده گرفت، مدت کوتاهی از نویسندگان رادیوتهران بود و برای روزنامهٔ ایران با نام مستعار «شیرازی بینام» و «شاخهنباتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد» مقاله مینوشت.[۳۰]
او پیش از ازدواج برای گذراندن دورهٔ فوقدکترا تصمیم داشت به آمریکا برود؛ اما جلال نپذیرفت؛ حرفش این بود که ابتدا عقد کنند، سپس سیمین به آمریکا برود و جلال خانهٔ مشترک را بسازد. سیمین هم قبول کرد. پدرِ جلال به این وصلت راضی نبود، روزی که آنها خطبهٔ عقد را جاری کردند؛ پدر حضور نداشت، از تهران به قم رفته بود و بهمدت ده سال به خانهٔ پسر و عروسش نیامد.
سال۱۳۳۱ که سیمین در دانشگاه استنفورد آمریکا تحصیل میکرد، داستاننویسی را نزد والاس استنگرخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد و نمایشنامهنویسی را زیر نظر فیل پریک آموخت و دو داستان کوتاه از او به انگلیسی در مجلهٔ ادبی پاسیفیک اسپکتاتورخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد و کتاب داستانهای استنفورد بهچاپ رسید. در این مدت این تازهعروس و داماد ارتباط خود را با نامهنگاری حفظ کردند، این نامههای عاشقانه در کتابی چهارجلدی نگاشته شده است. او هنگام بازگشت از آمریکا واردِ خانهٔ تازه شد؛ خانهای که جلال هزینهاش را با کمکهای مالی مادرزن، فروش جهیزیهٔ سیمین و گروگذاشتن نقرهها و ترمههای او در بانک کارگشایی، فروش ارثیهٔ پدری سیمین و کمکهای پدر خودش بنا کرده بود. ۲۸مردادماه۱۳۳۲ بود که سیمین بازگشت؛ آن روز حکومت مردمی مصدق سقوط کرد، جلال نیز بهجرم فعالیتهای گذشتهاش بازداشت شد و دیری نپایید که با نفوذ خانوادهٔ سیمین آزاد شد. در ابتدای زندگی مشترک، آن دو چیزی نداشتند؛ کفِ خانهشان زیلو پهن کرده بودند، برق نداشتند و آبانبارشان را با زحمت پُرمیکردند. سیمین برای گذرانِ زندگی شروع به ترجمه نمود و درآمد خوبی کسب میکرد.[۳۱]
زمانی که سیمین از آمریکا به ایران بازگشت، شهری چون بهشت را نوشت. او در آمریکا تکنیکهای داستانی و فضاسازی را آموخت و با شیوههای روایی مدرن در داستان آشنا شد، بههمینسبب پیشرفتِ قلم او در شهری چون بهشت بسیار محسوس است.
میانسالِ تنها
سیمین در سال۱۳۴۸ که استادِ دو رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر دانشگاه تهران بود رمان پرفروش سَووشون را منتشر کرد. در همان سال بود که جلال، چهره در نقاب خاک کشید و بانویش را تنها گذاشت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد سیمین بیست سالْ آرامش را با جلال تجربه کرده بود. آن دو همیشه دست همدیگر را میگرفتند و نهتنها مانعی برای پیشرفتِ هم نمیشدند؛ بلکه در راه ترقی شانهبهشانهٔ یکدیگر حرکت میکردند. سیمین و جلال همیشه هوای همدیگر را داشتند. وقتهایی که جلال از فشارهای فرهنگی و سیاسی بهتنگ میآمد و حوصلهٔ هیچکس را نداشت سیمین بهانه دستش نمیداد و آن وقتهایی که نمک غذا کموزیاد میشد یا اتوی شلوار جلال پسوپیش میشد او هوای سیمینش را داشت. آن دو همپایِ هم مسائل و مشکلات زندگی را پشتسر میگذاشتند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد بعد از مرگ جلال، سیمین تنها شد و برای اینکه نبودِ جلال کمتر آزارش دهد خودش را با کار سرگرم کرد. دانشیارِ تماموقت دانشگاه شد. بیوقفه درس میداد. یاور زندانیهای سیاسی شد و با نفوذ خانواده کارهای آنها را پیش میبُرد. مصاحبه میکرد و از مطبوعات غافل نبود. بهسبب وضع مالی نامناسب، خدمتکار را مرخص کرد و کارهای خانه را خودش انجام میداد.[۳۲] بااینهمه ده سال بعد بهدرخواست خود، با رتبهٔ دانشیاری از دانشگاه تهران بازنشسته شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پیرِ زندهدل
مشکلات حاد تنفسی در تیرماه۱۳۸۶ گریبان سیمین را گرفت و منجر به بستری او در بیمارستان پارس شد. در همین سال، پیش از نوروز، قسمت سومِ رمان جزیرهٔ سرگردانی به نام کوه سرگردان را بهپایان رساند و تصمیم داشت به متون مذهبی و داستانهایی دربارهٔ حضرت علی(ع) بپردازد. در اردیبهشتماه۱۳۸۷ نیز بارِ دیگر بیماری به سراغش آمد و یک روز در بیمارستان بستری شد.[۳۳]
شخصیت و اندیشه
سیمین دانشور در روزهایی زاده شد که بعد از کودتای۱۲۹۹، سلسلهٔ پهلوی روی کار آمد. او در دامان آرمانهای انقلاب مشروطه رشد کرد. روزگاری که فضای مناسبی برای ورود زنان به جامعه پیش آمده و زندگی زن ایرانی متحول شده بود. سیمینِ جوان در دهه۱۳۲۰ شاهد اشغال کشورش توسط نیروهای متفقین، شکست نهضت ملی و استعفای رضاشاه و جانشینی محمدرضا پهلوی و فضای باز سیاسی بود. او در کلاسهای درس دانشگاه بیپروا سخن میگفت؛ ولی حرفی نمیزد و مطلبی نمینوشت که سبب اخراجش شود؛ اما تأثیر خود را میگذاشت. او گیسسفیدِ اهل ادب و سرگردان جستوجوی حقیقت بود.[۳۴]
زمینههای فعالیت و سمتها[۳۵][۳۶]خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- رماننویس
- منتقد ادبی
- مترجم
- نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
- مدیر مجلهٔ «نقشونگار»
- دانشیارِ دانشگاه تهران
- استاد دانشگاه در رشتهٔ باستانشناسی و زیباییشناسی
- عضو هیئت نویسندگان مجلهٔ «علم و زندگی»
- مدرس هنرستان «هنرهای زیبا»
- نویسندگی برای رادیو و روزنامه
- معاون ادارهٔ تبلیغات خارجی
یادمان و بزرگداشتها
همایش بررسی نقش و جایگاه سیمین دانشور در ادبیات معاصر بهمن۱۳۹۶ برگزار شده است.[۳۷]
مراسم بزرگداشت سیمین دانشور با عنوان «با سیمین: ۱۳۰۰تا۱۳۹۰» از سوی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان در خانهٔ هنرمندان برگزار شده است.[۳۸]
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مراسم بزرگداشت سیمین دانشور را در تیر۱۳۹۷ برگزار کرده است.[۳۹]
موزهٔ ملی ایران با همراهی پژوهشگاه میراث فرهنگی، پژوهشکدهٔ باستانشناسی و کمیتهٔ ملی موزههای ایران (ایکوم) مراسم نکوداشتی برای سیمین دانشور بهپاس فعالیتهای او در عرصهٔ میراث فرهنگی در اردیبهشت۱۳۹۶ برگزار کرده است. سیمین دانشور پیش از سال۱۳۳۸ یک دورهٔ زیباییشناسی در دانشگاه استنفورد آمریکا گذرانده بود و پس از ورودش به ایران، جانشین کلنل علینقی وزیری و استاد گروه باستانشناسی دانشگاه تهران شد.[۴۰]
تأثیرپذیریها
دوران کودکی
« | سیمین دانشور بر این باور است که دوران کودکی تأثیر شگرفی روی آثارش داشته است و خاطرات دوران کودکی خاطراتی هستند که همیشه در ذهن انسان باقی میمانند. برای مثال در داستانِ نخستِ مجموعهداستان شهری چون بهشت ددهسیاه همان ددهسیاه خودشان بوده است. دکتر عبداللهخان نیز در سَووشون تصویری از شخصیت پدر خودش است. البته برخی از نویسندگان در نوشتههایشان فقط از گذشتهٔ خودشان استفاده میکنند، دانشور میگوید:
|
» |
مطالعهها
زبانِ سعدی در نثرِ بوستان و همینطور اشعار حافظ بر قلم سیمین تأثیر داشته است. او نثر بیهقی و ناصرخسرو را مطالعه کرده و مدت کوتاهی هم مانندِ زبان بریدهبریدهٔ ناصرخسرو نوشته است؛ ولی آن زبان را رها کرده و میگوید: «من به خودم برمیگردم و اصلاً کاری به بیهقی ندارم. میخواهم خودم باشم.»
کمال همنشینی
نیما یوشیج که خانهاش در همسایگی خانهٔ جلال بود، تأثیرات بسیاری بر سیمین گذاشت. نیما بیشتر شعرهایش را در حضور سیمین میسرود. رفتوآمد نویسندگان و شاعرانی چون: رضا براهنی، غلامحسین ساعدی، احمد شاملو، شاهرودی، مهدی اخوانثالث و... به خانهٔ جلال و سیمین نیز در قلمِ وی اثر گذاشت. صادق هدایت از دیگر همسایگان نزدیک جلال بود. سیمین قلم او را شناخته و درک کرده بود. نشستوبرخاستهای داستانیِ آن دو باهم بسیار بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
از دریچهٔ دیگران
جلال آلاحمد
« | وقتی از اجتماع بزرگ دستت کوتاه شد، کوچکش را در چاردیواری خانهای میسازی. از خانهٔ پدری به اجتماع حزب گریختن و از آن به خانهٔ شخصی و زنم سیمین دانشور است که میشناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهٔ زیباییشناسی و صاحب تألیفها و ترجمههای فراوان. در حقیقت نوعی یار و یاور این قلم، که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم درنیامده بود (و مگر درنیامده؟). از ۱۳۲۹ به اینور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
حسین منزوی
« | کلاس سیمینخانم، حالوهوای خاص خودش را داشت. بیشتر مثل خانوادهٔ پرجمعیتی بود که بر محور مادر میچرخید. از آن رابطههای خشک شاگردومعلمی که از بقایای فرهنگ مکتبخانه بهشمار میرفت و خودش را تا کلاسهای دانشگاه مخصوصاً دانشکدهٔ ادبیات هم رسانده بود، نشانی در کلاس او نمیدیدی. تکیهکلامش «بچه جان!» بود که به همهٔ ما از ریزودرشت و پسرودختر خطاب میکرد. آنقدر از ته دل و آنچنان طبیعی که بیآنکه بهیاد بیفتد که او از خود بچهای ندارد، تو را به صرافت این مطلب میانداخت که: چه ظرفیت شگفت مادرانهای در اوست که میتواند همهٔ یتیمهای جهان را زیر بال بگیرد. راحت درس میداد و گریزهای ظریفی هم به مسائل اجتماعی میزد که در شرایط آن روزها خالی از گستاخی و شجاعت نبود.[۴۲] | » |
والاس استنگر
« | وقتی میگویم حضور سیمین کلاس را یکسر دگرگون کرد، اصلاً تعارف نمیکنم... . از طریق نوشتههایش و اولین داستان کوتاهش همکلاسان آمریکاییش را مجبور به درک نقش عمیق و آگاه ادبیات کرد. نقضی که لازمهاش هم وجدان و هم قدرت کلام است. فکر میکنم به تمام آن گروه که اغلب در پی تکمیل فنون نویسندگی بودند، آموخت که زبان هم مثل بقیهٔ فنون فقط هدف نیست و وسیله است. بهعلاوه انسانیت میتواند در ورای سد جهالت و بیدانشی رابطه برقرار کند و نویسنده بهسانِ کاتب صحن مسجد، باید تا حد توان خود، نقب این رابطه باشد. با ظهور سیمین در کلاس، نویسندگی دیگر نه تمرینی در مهارتهای فنی بود و نه یک سودای بالقوه پرسود. نویسندگی تبدیل به پدیدهای شد آگاهانهتر و صادقانهتر، یک تعهد، یک وظیفه، عریضهای به خدا. تعهد سیمین مطلق بود و تزلزلناپذیر. در پایان توقف کوتاهش در استنفورد در مؤخرهای به نرگس، دومین داستان کوتاهش به انگلیسی، خودش لُب کلام را نوشت و این بار برای بیان کلماتی که چون آتش از وجودش شعله میکشید نه احتیاج به مباحث جمعی در کلاس داشت نه به راهنمایی استادش. دانشور فقط متعلق به ایران نیست. متعلق به جهان است و اگر صدای او در ایران و جهان به گوشها نرسد ایران و جهان هر دو گوهر گرانبهایی را از دست دادهاند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
جمال میرصادقی
« | زبان دانشور زبانی است پخته و روان و شفاف، بیهیچ گونه ابهام و اداواطوار، زبانی که از متنهای ادبی گذشته بهرههای بسیار برده و همچون آنها اغلب بیان توضیحی و تشریحی دارد تا بیان روایتی و تصویری.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
سیمین بهبهانی
« | سیمین دانشور برای من خواهر نازنینی بود که در سختترین شرایط به او پناه میبردم، بسیار مهربان بود و همیشه به درددلهای من گوش میداد. در شأن سیمین دانشور و جایگاه ادبی او باید بگویم مانند او کمتر نویسندهای داشتهایم؛ نویسندهای که در میان زنان بهترین قلم را داشت. او در سه سال آخر عمر بهشدت بیمار بود و دچار رکود جسمانی شده بود. سیمین دانشور فراموششدنی نیست.[۴۳] | » |
علی دهباشی
« | دانشور از استثناهای تاریخ ادبیات معاصر ایران بود؛ استثنا از این جهت که نخستین زنی بود که در معنای متعارف امروز رمان نوشت، سَووشون. دانشور بیش از چهل سال در دانشگاه تهران تدریس کرد و طی این سالها توانست دانشجویانی را تربیت کند که امروزه از استادان برجستهٔ مراتب آموزش عالی کشور هستند. دانشور همواره و حتی تا همین اواخر که در بستر بیماری بود، پیگیر تازههای داستاننویسی بود و بارها شده بود که از من میپرسید: «تازگیها چه کتاب خوبی چاپ شده است؟» و با وجود کهولت سن بخشی از وقت خود را صرف مطالعهٔ آثار نویسندگان جوانتر میکرد.[۴۴] | » |
انور خامهای
« | یکی از خصلتهای برجستهٔ خانم دانشور که تمام آشنایان، مصاحبهگران و کسانی را که با او رفتوآمد دارند به شگفتی و اعجاب و تحسین وامیدارد گسترهٔ بیحدومرز دامنهٔ اطلاعات و معلومات و دانستههای اوست؛ اما هر اندازه وسعت اطلاعات و گستره و حجم کارنامهٔ ادبی اجتماعی سیمین دانشور اعجابانگیز و تحسینآفرین باشد، فروتنی و خودکوچکانگاری او از آن شگفتانگیزتر است. او با اینهمه معلوماتی که دارد بهقدری متواضع است و بهقدری به دیگران، حتی به کوچکترین شاگردانش، احترام میگذارد و برای آنها شخصیت قائل است که بیننده را ماتومبهوت میسازد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
سیدمحمد بهشتی، رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
« | قصهنویسهای بسیاری داریم که تاریخ هنر ایران را نمیشناسند و افراد زیادی در حوزهٔ تاریخ هنر و باستانشناسی داریم که قصهنویسی نمیدانند، بنابراین هرکدام از این حوزهها میتوانند مستغنی از دیگری باشند. ادبیات و قصهای ارزشمند و ماندگار میشود که مانند پنجرهای در پس خود گوهری ارزشمند را آشکار کند و از رازی پرده بردارد و آن حقیقت در کارهای سیمین دانشور، همان فرهنگ ایرانی بود که باعث شد او در عالم ادبیات معاصر، قصهنویسی و حوزهٔ مطالعات تاریخ هنر و مطالعات باستانشناسی استثنا باشد. |
» |
غلامرضا امامی
سیمین قبل از هرچیز یک بانو و یک مادر و بعد یک همسر بود. او اولین بود در همهچیز. از نخستین گروه دختران دیپلمه در کشور بود و اولین زنی بود که قصهٔ فارسی را نوشت. او اولین زنی بود که دکترای زبان ادبیات فارسی گرفت و اولین زنی بود که رمان فارسی نوشت و نخستین رئیس کانون نویسندگان بود. او در هرچیز اول بود و در ذهن من یک بانوی هنرمند است که خالق قصههای ماندگار شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
صدیق تعریف
« | خانم دانشور سر کلاسهای زیباییشناسی و تعریف هنر، حرف از موسیقی میزد و دلهای جوان و امیدوار ما را در تبوتاب میانداخت. او هم با عالیترین نوع موسیقی ایرانی آشنا بود و هم به بهترین صفحات انواع موسیقی شرقی و غربی گوش میداد؛ از ادیت پیاف فرانسوی تا راوی شانکار هندی، از فرهنگ شریف تا کلنل وزیری و حتی یکی دو تن از خوانندگان موسیقی پاپ سنگین که در آن روزگار هنوز خیلی هم بیبندوبار نشده بودند و میشد صدایشان را شنید. بالاخره خانم دانشور شیرازی است و بهقول خودشان بههرحال شیرازیها اهل حالند و با طبیعت و موسیقی و جوشش با مردم و معاشرت و شادیهای زندگی، مأنوسند. یک بار در گفتوگویی با زندهیاد هوشنگ گلشیری شنیدم که از این «نژندگرایی» یا به قولِ معروف «دپرسیون بازیِ» نویسندگان معاصر ایرانی شاکی بود و میگفت: «چرا اینها اینقدر سیاهی و ناامیدی تبلیغ میکنند و چرا میخواهند خواننده را از غم و اندوه خفه کنند؟ دلم میخواهد وقتی که همه در قعر ناامیدی هستند، من امیدوار باشم. وظیفهٔ نویسنده این نیست که خواننده را از غم خفه کند.» بهنظرم این درس بهترین درسی بود که بانوی بزرگ داستاننویسی ایران، نهفقط با چرخش قلم بلکه با هر قدم خود در زندگی به ما که دانشجویان مستقیم و غیرمستقیم او بودیم، آموخت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
امین بنانی
« | در محیط استنفورد ویلج بود که برای اولین بار سیمین دانشور را دیدم. تا آنجا که میدانم اولین دختر ایرانی بود که به استنفورد آمده بود. برای ما پسرهای ایرانی که شش هفت سال از ایران دور بودیم، یکمرتبه بو و رنگ تازهای از وطن در فضا پیچید. همان شنیدن زبان فارسی از دهان سیمین برای ما که فقط این زبان را از الگوی خودمان و آنهم با تلفظ بیرنگ تهرانی میشنیدیم، لذت مطبوعی داشت. سیمین هم که گویا به این عکسالعمل ما حساس بود، لهجهٔ شیرازی خود را لفتش میداد و به فردیت خود میافزود. سال۱۹۵۱ درست بحبوحهٔ جنبش مصدق و هیجان ملی ما بود و خوب به یادم میآید که در بحثهای مدام ما هرچه احساسات بیشتر بهجوش میآمد لهجهٔ شیرازی سیمین غلیظتر میشد. او برای شرکت در یک کلاس مخصوص داستاننویسی که زیرِنظر والاس استنگر نویسندهٔ معروف آمریکایی اداره میشد، به استنفورد آمده بود. هرچند همین اعتبار که از میان صدها داوطلبِ باهنر که از کشورهای گوناگون برای شرکت در این سمینار سرودست میشکستند، یک زن ایرانی در گروه ده پانزده نفری انتخاب شده بود، میتوانست مایهٔ غرور و بهخودبالیدن باشد؛ اما سیمین اهل این حرفها نبود. از همان اول آشنایی و تا سالهای سال بعد که در هر سفر به ایران حتماً به دیدن او میرفتم، این رویه هیچوقت فرق نکرد و سیمین بهندرت دربارهٔ خود و کار خودش سخن میگوید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
لیلی ریاحی
« | وقتی حرف میزنی، با صدای آرام و طنین خوشصدای نوازشدهندهات و تهلهجهٔ شیرازیت انگار شعر میگویی. آواز میخوانی، لالایی میگویی، بیاینکه آدم را بهخواب کنی، برعکس آدم را هشیار میکنی. تو طیف داری. و این طیف اطرافیانت و از همه بیشتر مرا دربرمیگیرد و احساس آرامش میکنم و از همه مهمتر همانطور که حرف میزنی مینویسی، آنقدر خودمانی، آنقدر ساده و سرراست و علت این که پرخوانندهترین نویسندهٔ ایران هستی همین است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
سیمین خودش را میگوید
امیدوار بودنش:
« | بیشتر زندگی تفریحی من در قصرالدشت (مسجد وردی)، باباکوهی، چاه مرتاض علی، تخت ضرابی، چهلتنان و هفتتنان گذشت. بنابراین، هنری نکردهام که وجد و سرور در ذات من است و خوشبین هستم. وقتی همه ناامیدند، من امیدوارم و کمتر تن به اندوه میسپارم. هنری نکردهام که آنقدر به طبیعت عشق میورزم و راز شعری را که در طبیعت جاری است، به جانودل کشف میکنم؛ اما حالا که پیر شدهام، کمکم دارم غصه را میآزمایم (خدا به پیریام رحم کند). این را هم بگویم که از روزگار سیلیهای سخت خوردهام؛ اما پذیرفتهام که زندگی همین است. اینطور نبوده که زندگی از بغل گوشم رد شده باشد. زندگی از روبهرو با من برخورد کرده و بارها و بارها به من سیلیهای سخت زده است؛ اما سعی کردهام هروقت افتادم، خودم بلند شوم و از نو شروع کنم. بارها پاکباخته شدهام؛ اما از صفر شروع کردهام، البته این نصیحت جلال به من بوده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
انگیزهٔ ازدواجش با جلال:
« | عشق به جلال بهکنار، از نظر طرز تفکر نیز جلال همانی بود که من در جستوجویش بودم. اولین جاذبهٔ جلال این بود که با ازدواج با او از طبقهٔ خودم جدا شدم. من فقر را در مطب پدرم میدیدم و جهالت پیرامونم را لمس میکردم. تفاوتی را که میان من و خدمتکار خانه وجود داشت، متوجه میشدم و از خودم میپرسیدم: «چرا او باید همهٔ کارهای مرا بکند تا من درس بخوانم؟» من میدانستم تا وقتی که وابسته به طبقهٔ خودم هستم، طبعاً از منافع همین طبقه دفاع خواهم کرد.
البته این یک امر کاملاً طبیعی است که افرادی از یک خانوادهٔ مرفه، خواستگارهایی از همین طبقه برای خودشان دارند، اما من میخواستم چیز دیگری را بیاموزم. آلاحمد از خانهٔ پدریاش بیرون آمده بود، از مال دنیا هیچ چیزی نداشت و ما ناچار بودیم خودمان کار کنیم و نان خود را در بیاوریم. من میخواستم همین را بیازمایم، به همین دلیل زن جلال شدم؛ چراکه میخواستم خودم برای خودم یک زندگی دلخواه بسازم، نه اینکه وارد یک زندگی ازپیشساختهشده شوم و ملال و بیهودگی و رفاه بورژوازی را بیازمایم. باید مزهٔ فقر را میچشیدم تا با فقرا همدردی کنم. کلاً از زندگی ساده و مختصر خوشم میآمد و میآید. بعد برای اینکه لوازم اولیهٔ زندگی را تهیه کنم؛ مثل یخچال و آب لولهکشی و برق و فرشی زیر پایمان، دست به ترجمه زدم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ |
» |
اهل سیاست نبودنش:
« | من همیشه سیمین دانشور باقی ماندم. هیچوقت سیمین آلاحمد نشدم. اصلاً هم با طرز تفکر جلال موافق نیستم و نبودم. من با نوسان موافق نیستم و هرگز سیاسی نبودم. هدف سیاست رسیدن به قدرت است و آدمهای خاص و جاهطلبی میخواهد. من آدمی هستم بهکُلّی غیرسیاسی. دانشور در جایی دیگر هم میگوید دوست دارد دنیا را با دیدی همهجانبه ببیند و به همین دلیل عضو هیچ حزب و گروهی نشده است. چون نمیخواست افکارش را محدود به گروهی خاص کند و فقط از عینک آنها به جهان پیرامون بنگرد.[۴۶] |
» |
دلیل مترجم شدنش:
« | بسیاری از نویسندگانی که همسنوسال من هستند و نیز خود من، همه در اصل قربانی ترجمه شدیم، چون کارمان خریدار نداشت... . همه رو به ترجمهٔ آثار غرب آوردیم و بهجای اینکه نویسنده باشیم، مترجم شدیم.[۴۷] | » |
بهخاطر علاقهام به فقرا در ایران هرگز کمبود مطلب نداشتهام. طبقهٔ محروم، مردمی عامی، انسانهای واقعی همهجا هستند.
من هم ثروت را تجربه کردهام، هم فقر را. میدانم اولی به چه سهولتی میتواند آدم را فاسد کند و دومی چه وحشتزاست. میدانم چه آسان فقر سرچشمهٔ نبوغ را خشک میکند.[۴۸]
گویی همهٔ تاریخ یک ۲۹مردادی دارد که از پس یک کودتای ۲۸مردادی، سر رسیده است و یوسفیوسف، آرزوهای عاشقانهٔ زنان این دیار را لگدمال کرده و زنان این سرزمین را در حسرت یک زندگی عاشقانهٔ سادهٔ طولانی گذاشته است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارداظهارنظر سیمین دربارهٔ دیگران
صادق هدایت
« | صادق هیچگاه عروسی نمیرفت. اصلاً اعتقاد به این مراسم نداشت؛ ولی عروسی من و جلال را آمد. هدایت تا درک و تجربهٔ شخصی نداشت نمینوشت. به هند رفت و برگشت تا بوف کور را بنویسد. هدایت هیچگاه خیالی کار نکرد. او بزرگترین نویسندهٔ ایرانی است. من از هدایت خیلی استفاده کردم و تا وقتی ایران بود هرچه مینوشتم، میدادم تا بخواند. او اولین کسی بود که به اهمیت ادبیات عامیانه واقف شد و بوف کور را نوشت که فوقالعاده بود. او با سایهاش حرف میزد و من این کتاب را بارها و بارها بلعیدم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
سیمین و سیاست
دانشور عضو هیچ حزبی نبود. او پیشنهادهای فراوانی برای عضویت در گروهها داشت؛ ولی قبول نمیکرد. حزب توده به او چراغِ سبز نشان میداد؛ اما دانشور توجهی نمیکرد. خلیل ملکی اصرار میکرد که وارد نیروی سوم بشود؛ ولی نپذیرفت. وقتی که جلال عضو حزب زحمتکشان علم شده بود، سیمین برایش نامه نوشته بود که پیوستن به حزب زحمتکشان درست نیست. آن زمان که جامعهٔ سوسیالیستها در ایران شکل گرفت، خلیل ملکی به دانشور پیشنهاد عضویت داد، ولی او این پیشنهاد را رد کرد، فقط یک یا دو مقاله بهزبان انگلیسی برای سوسیالیستها نوشت که در خارج منتشر شد و ترجمهٔ یکی از آنها در مجلهٔ فردوسی چاپ شد. سیمین بهدلیل اینکه همسر جلال بود و بهسبب فعالیتهای فرهنگی و سیاسیاش چندین بار از جانب ساواک احضار شد؛ ارتشبُد نصیری، رئیس وقت ساواک به دکتر نگهبان، رئیس وقت دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران نامهای نوشت که: «سیمین دانشور صلاحیت تدریس در دانشگاه تهران را ندارد، ایشان را بهتدریج کنار بگذارید.» ولی دکتر نگهبان که انسان آگاه و باوجدانی بود، فتوکپی نامه را به دانشور نشان داد و هیچ تلاشی برای کنارگذاشتن دانشور نکرد. دکتر نگهبان از جمله کسانی بود که نخستین رأی مثبت برای ریاست دانشور در گروه باستانشناسی و تاریخ هنر را ارائه داد. این سرپیچی از رئیس ساواک میتوانست عواقب بسیار بدی را برای دکتر نگهبان داشته باشد؛ ولی او مردی راستین و جوانمرد بود.[۴۹]
نامهای به جلالِ عزیزش
« | سهشنبه ۱۱شهریور۱۳۳۱ (۲سپتامبر۱۹۵۲) ایتالیا
|
» |
وصیتنامه
« | ۷مرداد۱۳۸۵
نُه کتاب فوق از انتشارات خوارزمی (مدیر عامل علیرضا حیدری) میباشد.
کتابهای فوق قرارداد تازهای پس از چاپ اول بسته نشده است. |
» |
لقبی شیرین که استاد بر وی نهاد
بدیعالزمان فروزانفر که یکی از اساتید سیمین بود، بهسبب پوست آفتابخوردهٔ سیمین، او را دوشیزه مشکین شیرازی صدا میزد.[۵۱]
ظاهرِ سیمین
او بانوی نجیبی بود.[۵۲] ظاهری آراسته داشت و در عینِ آراستگی، متین و موقر بود و از مُدهای زنانه پیروی نمیکرد.[۵۳]
تکیهکلامِ سیمین
تکیهکلامش در کلاس درس دانشگاه «بچه جان» بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
منشِ سیمین
حسین منزوی سیمین را چنین توصیف میکند:
« | خانم دانشور را من، اولین بار در سال۱۳۴۵ دیدم. از آن دیدار، چهرهٔ سیاه مهربان او، قامتِ کشیدهٔ او با قوسی اندک بر پشت چون کسانی که وقت راهرفتن کمی قوز میکنند و لبخندوبیلبخند او که بیشتر از دهانش در چشمهایش جلوه داشت و لباس بسیار سادهٔ او همراه با سهلانگاری شلختهواری در انتخاب پوشاک، بهیادم مانده است و یک همراه تکیدهتر از خودش که هرچه اینیکی بشاش بود، آن یکی عبوس و عصبی و اخمو نشان میداد. اولینبار او را در زیر سقف دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران دیدم. سرسرای طبقهٔ اول با شویش جلال آلاحمد که آنوقتها کشمکشی طولانیشده با دانشکدهٔ ادبیات هم داشت. گویا در مسئلهٔ دکترشدنش و بر سر مقالهٔ دکترایش یا چیزی از این دست و میشد حدس زد که بهدانشکدهٔادبیاتآمدن جلال بیشتر از آنکه برای دیدن همسرش باشد، نوعی اعلام حضور زندهتر و جوری گردگیری با رئیسهای مدرسهٔ زنش بود که آبشان با جلال به یک جوی نمیرفت. مرد، با لنگر راه میرفت. نگاهی در روبهرو، سیگاری لای انگشتها و کلاهی بر سر و زن آرام قدم برمیداشت با همان لبخند که گفتم. کیفی حمایل ساعد و مُشتی کاغذ در دست. با تمام تشخصی که در آن محیط بهعنوان استاد داشت، میخواست نشان دهد که در سایهٔ مردش، گام میزند... نوعی پذیرش حمایت از مرد. شاید هم نمایشی خوشایند و مادروار به دلجویی از مردش که او را شایستهتر از بسیاری میدانست که در آنجا، کرسی و نیمکرسی داشتند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
سیمین دانشور زنی فروتن و متواضع بود و حسادت در ذاتش نبود، به همین خاطر نویسندگان بهراحتی داستانهای داغِ تازهازتنوردرآمدهشان را برای او میخواندند و او هم منتقد منصفی برای نوشتههایشان بود، آنها را راهنمایی و تشویق میکرد. بهقول خودشان وقتی بهسراغ او میروند، شارژ میشوند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سیمین اندرونی و بیرونی نداشت. اهل دروغ نبود و آنچنان که مینوشت، زندگی میکرد. هوشمند و دانشمند بود. او زیبا زیست و جهان را زیبا دید. زیبایی جهان را برای همه میخواست. همیشه زیبا سخن میگفت و شادی آرمان او بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خانهای آجری با ورودیِ سبزرنگ
در تجریش خیابان دزاشیب از پیچ کوچهٔ رهبری که عبور میکنی، یک خانهٔ آجری دونَبشی جلوی چشمهایت نمایان میشود که دری چوبی و سبزرنگ دارد. مقابل در سبز که میایستی روی زنگ خانه نوشته شده است: سیمین دانشور. این خانه بین بنبست ارض و سما، یعنی بین زمین و آسمان ساخته شده و جلال اسم این خانه را گذاشته بود کلبهٔ فقراخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد.
بهقول لیلی ریاحی وقتی کسی وارد این خانه با دیوارهای قرمزش میشود دیگر دلش نمیخواهد بیرون برود، جلال با دستهای خودش آجر روی آجر گذاشت و این خانه را ساخت. بر سر درختهای خانه همیشه خرمالوهایی ماندهاند برای گنجشکها و بر ایوان خانهاش همیشه یک پاکت ارزن سهم کبوترهاست.
جواد مجابی بر این باور است که جلال دو وجه متفاوت داشت، هم با گروههای سیاسی نشستوبرخاست داشت و هم با نویسندگان همدوره جلسههایی برگزار میکردند، به همین دلیل این خانه مرکز تبادل نظر سیاسیها و فرهنگیها بود. از دستهٔ سیاسیها همچون خلیل ملکی و از دستهٔ نویسندگان همچون نیما، شاملو، رضا براهنی، صمد بهرنگی و... به این خانه رفتوآمد داشتند و این خانه مرکز اصلی تشکیل کانون نویسندگان ایران بود.
علی دهباشی میگوید: بعد از مرگ جلال نیز خانهٔ سیمین که استاد، نویسنده و بیوهٔ آلاحمد بود، مرکز رفتوآمد بزرگان ماند و حفظ شد.
عبدالله انوار اظهار میکند سیمین بهاندازهٔ جلال در جریان سیاست بود؛ ولی تندوتیزی جلال را نداشت. نویسندگان و شاگردان به خانهاش میآمدند و به کمک او مقالههایشان را مینوشتند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سفرها
سیمین با استفاده از بورس فولبرایت رهسپارِ آمریکا شد و بهمدت یک سال در دانشگاه استنفورد در زمینهٔ داستاننویسی و زیباییشناسی تحصیل کرد. در این سفر که از شهریور۱۳۳۱ (سپتامبر۱۹۵۲) آغاز شد و تا تیر۱۳۳۲ (ژوئن۱۹۵۳) بهطول انجامید؛ سیمین و جلال این زوج جوان از دریچهٔ نامههای عاشقانه احوال یکدیگر را جویا میشدند. این نامهها در کتابی با عنوان نامههای سیمین دانشور و جلال آلاحمد در سه جلد جمعآوری شدهاند.
جلد اول شامل نامههای سیمین به جلال در سفر آمریکای سیمین سال۱۳۳۱تا۱۳۳۲ است. جلد دوم حاوی نامههای جلال به سیمین در سفر آمریکای سیمین است. جلد سوم شامل نامههای دانشور و آلاحمد به یکدیگر در چند سفر مختلف در سالهای نیمهٔ اول دههٔ۴۰ است. توصیفهای دقیق، ذکر جزئیات و بیان واقعیتها و ماجراها نامهها را به یک سند تبدیل کرده است. همچنین جزئینگری در بازگویی زندگی خصوصی نویسنده مثل غذاپختن، چای خوردن، خصوصیات صاحبخانه، نظافت شخصی و همینطور نظرات آلاحمد دربارهٔ حوادث سیاسی و اجتماعی آن روزگار همراه با برداشتهای خودش ارزش نامهها را دوچندان کرده است.
در سال۱۳۳۶ دانشور بههمراه آلاحمد به اروپا سفر کردند و دانشور در دانشگاه آمریکایی بیروت سخنرانی کرد. پس از آن به ایتالیا و فرانسه رفتند و با نقاشی جدید و سینمای فرانسه آشنا شدند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد.
در سال۱۳۴۲ دانشور با دعوت دانشگاه هاروارد مسافر آمریکا شد و در سمینار تابستانی این دانشگاه شرکت کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
استادان و شاگردان
اساتید
بدیعالزمان فروزانفر، محمدتقی بهار، فاطمه سیاح، بهمنیار، نصرالله فلسفی، محمدحسین تونی (فاضل تونی)خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد، پرویز ناتل خانلری و صادق هدایت.
دانشجویانِ سیمین دانشور در رشتهٔ باستانشناسی و زیباییشناسی
یوسف مجیدزاده، محمدصادق ملکشهمیرزادی، حمیده چوبک، آرمان شیشهگر، احسان یغمایی، میرعابدین کابلی.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
زهره نامدار که از دانشجویان دانشور در سال۱۳۴۴ درس تاریخ هنر را در دانشگاه تهران با وی گذرانده است؛ میگوید:
« | از او هنر زندگیکردن را آموختم.[۵۴] | » |
سخنرانی در خارج از کشور
سیمین دانشور در سمینار فرهنگی دانشگاه کالیفرنیای آمریکا سخنرانی کرده است که سرفصلهایش از این قرار است: نظری کلی به هنر ایران بهویژه ادبیات، درخشش زنان در هنر معاصر ایران، اُفت و خیزهای هنر ایران در معماری و حجاری، روبهتکاملنهادن خط و سینما در دههٔ اخیر و مشکل موسیقی ایران.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شهرتِ سیمین
میتوان گفت سیمین از بزرگان صاحبقلم ایران است. یکی از ویژگیهای شاهکارهای ادبی این است که از حیث ارزش تاریخی بر نسلهای آینده تأثیر بگذارد و ارزش ادبی بالایی نیز داشته باشد. آثار سیمین این ویژگی را دارند و جزو شاهکارهای ادبی محسوب میشوند. بسیاری از آثار دانشور در دستهٔ بهترین آثار داستانی قرار گرفتهاند.[۵۵]
فیلمهای مستند دربارهٔ سیمین
فیلمِ مستندِ سیمین، ساکن جزیرهٔ سرگردانی بهکارگردانی حسن صلحجو در اسفند۱۳۹۴ از شبکهٔ بیبیسی نمایش داده شده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جاهایی به نام سیمین
شهرداری تهران خانهای را که سیمین و جلال در آن زندگی میکردهاند و در سال۱۳۸۳ توسط سازمان میراث فرهنگی بهعنوان اثر ملی به ثبت رسیده بودخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد را خریده و آن را مرمت و بازسازی کرده و نامش را خانهموزهٔ جلال آلاحمد و سیمین دانشور گذاشته است. این خانهٔ دو طبقه قدمتی شصتساله دارد و زیربنای آن دویستوپنجاه مترمربع است. هدف شهرداری از بازسازی این خانهٔ قدیمی، مرمت و سرپا نگهداشتن این بنا، مطالعه و تحقیق در زندگی جلال آلاحمد و سیمین دانشور است.[۵۶] این خانهموزه همزمان با سالروز تولد سیمین دانشور در ۸اردیبهشت۱۳۹۷ افتتاح شده است.[۵۷]
آثار و منبعشناسی
کارنامه و فهرست آثار
مجموعهداستانها
- آتش خاموش، ۱۳۲۷
- شهری چون بهشت، ۱۳۴۰
- به کی سلام کنم؟، ۱۳۵۹
- از پرندههای مهاجر بپرس، ۱۳۷۶
رمانها
- جزیره سرگردانی، ۱۳۷۲
- ساربان سرگردان، ۱۳۸۰
- کوه سرگردان
ترجمهها
- سرباز شکلاتی بهقلمِ جرج برنارد شاو، ۱۳۲۸
- دشمنان نوشتهٔ آنتون چخوف، ۱۳۲۸
- بنال وطن، عنوان دیگر این ترجمه: مویه کن سرزمین محبوب، بهقلمِ آلن استوارت پیتون، ۱۳۵۱
- داغ ننگ نوشتهٔ ناتانیل هاثورن
- باغ آلبالو بهقلمِ آنتون چخوف، ۱۳۸۱
- ماه عسل آفتابی نوشتهٔ ریونوسوکه آکوتاگاوا
- کمدی انسانی یا پیک مرگ و زندگی بهقلمِ ویلیام سارویان، ۱۳۳۳
- اعتقادی خلاف عقاید همگان دربارهٔ کافکا، ۱۳۳۱
- تاریخ اجتماعی هنر، ۱۳۴۷
- بهترین داستانهای چخوف، ۱۳۳۰
- تیفوس تهران بهقلمِ آنتون چخوف
- دشمنان تهران نوشتهٔ آنتون چخوف، ۱۳۵۱، ۱۳۴۱ و ۱۳۷۶
- داستانهایی از آلوتاگاوا، ۱۳۴۱
- بارهای آدمی، ۱۳۲۷
- چهل طوطی، سیمین دانشور بههمراه جلال آلاحمد، ۱۳۵۱، ۱۳۴۴ و ۱۳۷۳
- وجدان گم شده بود...، ۱۳۲۷
- رائو، راجه، آکاییا، ۱۳۴۱
- بئاتریس بهقلمِ آرتور شیلر، ۱۳۳۳ و ۱۳۵۴
- رمز موفق زیستن، عنوان دیگر این ترجمه: شرح حالهای پنجدقیقهای، نوشتهٔ دیل کارنگی، ۱۳۷۲
- تاریخ اجتماعی هنر بهقلمِ آرنولد هاوزر، ۱۳۴۷
مقالات
- شناخت و تحسین هنر، عنوان دیگر «مجموعه مقالات شناخت و تحسین هنر»
- آلاحمد، جلال، در خدمت و خیانت روشنفکران ۱۳۷۵
- اعتصامی، پروین، دیوان پروین اعتصامی ۱۳۷۳
- شوهر من جلال
...[۵۸]
آثار دیگر
- غروب جلال ۱۳۶۰
- شاهکارهای فرش ایران
- راهنمای صنایع ایران
- ذنبودیسم
- صورتخانه
سبک، لحن و ویژگی آثار
دانشور به اصول رئالیسم در داستان اهمیت میداد و روایتهای انتزاعی پسندش نبود و بر واقعگرایی در داستان تأکید میکرد. او در آثار خود جایگاه زن ایرانی را که در تحول اجتماعی قرار گرفته بررسی میکرد.
سیمین در آثارش جلوههای تازهای از باورها و اعتقادات مذهبی عمدهٔ مردم، وضعیت کارگران و کشاورزان و رنجهای طبقات محروم را نشان میدهد.
شخصیتهای زنی که در آثار سیمین دانشور حضور دارند؛ بهسبب عدم آگاهی و جهالت و عدم امکانات، توانایی ایستادگی در مقابل مردان و جامعهٔ مردسالار را ندارند.
قلم دانشور در سالهای آخر عمرش از تعهدگرایی و آرمانگرایی فاصله میگیرد و به درون کشیده میشود. او با نگاهی تاریخی به بازخوانی تحولات اجتماعی میپردازد.
دانشور بهسبب زندگی در طبقهٔ بالای اجتماعی، در رمانهایش طبقهٔ اشراف و بالای جامعه را بهتر توصیف کرده است. دربارهٔ زندگی پدر سیمین میدانیم که آنها خانوادهای روشنفکر و اهل تفکر بودند و کتابخانههای اختصاصی داشتند.
سیمین در نگارش رمانهایش از سووشون بهبعد میکوشد تا دربارهٔ زندگی خود، جلال و ذهنیت او بنویسد. بهگونهای میتوان گفت سووشون، جزیرهٔ سرگردانی و سابان سرگردان اشاراتی به زندگینامهٔ نویسنده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جوایز و افتخارات
افتخارات
آنا وانزن، ایرانشناس و مؤلف و مترجم ایتالیایی، رمان سووشون را در عرض شش ماه به ایتالیایی برگردانده است. این رمان در نمایشگاه کتاب شهر میلان در ماه مارس رونمایی شده بود.[۵۹]
نخستین داستان سیمین دانشور که «اشکها» نام دارد و در مجموعهٔ «آتش خاموش» بهچاپ رسیده است در برنامهٔ «کتاب شب» رادیوتهران در مرداد۱۳۹۷ بازخوانی شده است. دانشور این داستان را در بیستویکسالگی نوشته است.[۶۰]
نگاهی کوتاه به چند اثر سیمین
سووشون
این رمان که چاپِ نخستش مربوط به سال۱۳۴۸ است، ساختار کاملی دارد و میتواند یک معیار قابلاعتماد برای سنجیدن رمانهای دیگر از لحاظ استحکامِ ساختار باشد.[۶۱] نام این رمان پیشینهای تاریخی دارد، بر طبق روایات ملی و افسانهای در ایران برای یادکرد قتل سیاووش که از شخصیتهای شاهنامه است مراسمی به نام سیاووشان یا سووشون برپا میشده است.[۶۲]
این کتاب روایتِ زندگی مشترک زری و یوسف است که در زمان جنگ جهانی دوم در شیراز زندگی میکردند و روزگار رقتبار تسلط انگلیسیها بر جنوب کشور را درک کردهاند. سووشون تاکنون به چندین زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده است.
سووشون ترکیبی از واقعیت و تخیل است. نثر ساده، روان و دلنشینی دارد.[۶۳] داستان در شهر شیراز حوالی سالهای۱۳۲۲ روایت میشود که انگلیسیها شهر را تحت سلطهٔ خود درآورده بودند و به همین علت قحطی و بیماری گریبان مردم را گرفته بود. روایتگر این داستان زری است که حوادث را با نگاه خود برای مخاطب بازگو میکند. تفکر اصلی که در رمان موج میزند پرداختن به انسان مبارز است، به همین دلیل قهرمان رمان یعنی یوسف در جایجای داستان در حال ستیز با انسانهای فرومایه است و در راه همین مبارزات جان خود را فدا میکند. زری همسر یوسف نیز که شخصیت اصلی رمان است، با شهادت شوهرش متحول میشود و دیگر آن زری محافظهکار نیست، بلکه جانشین یوسف میشود و راه او را ادامه میدهد.[۶۴]
در زمان جنگ جهانی دوم مردم جنوب ایران با نیروهای متفقین و دستنشاندههای آنان درگیر بودند. در این بین یوسف بر خلاف خواستههای متفقین آذوقههای خود را به آنان نفروخت، بلکه آذوقهها را در اختیار اهالی شهر و کشاورزان قرار داد و از هشدارهای نیروهای اشغالگر و پیامدهای این تصمیم بیم نداشت. زری میکوشید تا همسرش یوسف را از این مخالفتها بازدارد تا جان خود و فرزندان و همسرش در امان بماند؛ ولی یوسف به هدفش ایمان داشت و بدون هیچ تزلزلی در راهی که انتخاب کرده بود، قدم برمیداشت. سرانجام یوسف جانش را فدا کرد و تحولی شگرف بر روحوجان زری پدیدار شد. همهٔ ترس او به شجاعت تبدیل شد و تصمیم گرفت راه یوسف را دنبال کند و شهر شیراز نیز یکتنه با او همراه شد. حاکم وقت اجازهٔ تشییع جنازهٔ یوسف را نداد. خانوادهٔ یوسف شبانه پیکر او را به خاک سپردند و مهر او برای همیشه در دل مردم باقی ماند.[۶۵]
آتش خاموش
این مجموعه داستان که در سال۱۳۲۷ بهچاپ رسید، شامل شانزده داستان کوتاه است. نویسنده اظهار کرده هفت داستان پایانی این مجموعه را با اقتباس از او.هنری و یکی از آنها را با اقتباس از یک داستان انگلیسی بهرشتهٔتحریر درآورده است.[۶۶] برخی از این داستانها در روزنامهٔ کیهان، مجلهٔ بانو و مجلهٔ امید چاپ شده بودند.[۶۷]
عنوان داستانهای این مجموعه بر این قرار است: اشکها، مهر۱۳۲۱؛ آتش خاموش، آذر۱۳۲۳؛ یادداشتهای یک دوست آلمانی، تاریخ ندارد؛ کلید سُل، بهمن۱۳۲۳؛ سایه، خرداد۱۳۲۴؛ آن شب عروسی، دی۱۳۲۴؛ مردها عوض نمیشوند، بهمن۱۳۲۴؛ ناشناس،اسفند۱۳۲۴؛ عطر یاس،اسفند۱۳۲۴؛ عشق استاد دانشگاه، فروردین۱۳۲۵؛ شب عیدی، اردیبهشت۱۳۲۵؛ گذشته، خرداد۱۳۲۵؛ جامهٔ ارغوانی، مرداد۱۳۲۵؛ عشق پیری، تاریخ ندارد؛ یخفروش، تاریخ ندارد؛ کلاغ کور، بهمن۱۳۲۶.
هوشنگ گلشیری داستان «کلاغ کور» را بهترین داستانِ این مجموعه معرفی میکند.[۶۸]
این مجموعه داستان در مقایسه با آثار صادق هدایت، بزرگ علوی و صادق چوبک، مانند یک سیاهمشق استخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد، سیمین دانشور نیز رضایت چندانی از «آتش خاموش» ندارد و اجازهٔ چاپِ مجدد نداده است.[۶۹] او در جایی میگوید: «من میتوانم آتش خاموش را بردارم و با کمی بازسازی آن را به اثری زیبا تبدیل کنم؛ اما این مجموعه جزو کارنامهٔ هنری من است و من آن را در آغاز جوانی نوشتم و نخستین اثر همیشه نمیتواند بهترین اثر باشد. من میخواستم اولین زن داستاننویس باشم و شدم.»[۷۰]
حسن میرعابدینی اظهار میکند: «اولین کتاب دانشور؛ یعنی آتش خاموش در سال۱۳۲۷ نوشته شد و نشانگر بیتجربگی او از زندگی و بیاطّلاعیاش از فنون داستاننویسی است. او در شانزده داستان این مجموعه با نثری کُلّیباف که قدرت توصیف حالتهای گوناگون آدمها در برخورد با حوادث مختلف را ندارند، به مفاهیمی ابدی و ازلی همچون عشق، مرگ و وجدان میپردازد. نویسنده که ضرورت جستوجوی مضمونهای جدید زندگی پرتحرک جامعه را احساس نمیکند، نیمی دیگر از داستانهایش را از لطیفههای داستانوارهٔ او.هنری اقتباس میکند و نیم دیگر را بهشیوهٔ نامههای عاشقانهٔ جواد فاضل مینویسد؛ اما آنچه در همهٔ آنها دیده میشود، احساسات زنانهای است که در داستاننویسی ایران تازگی دارد. در این داستانهای او دختران جوان، تحصیلکرده، فضلفروش و احساساتیاند که میتوانند همچون قهرمانان دشتی در باب عشقهای قالبی چندین صفحه از فلاسفه و ادبا نقلقول بیاورند و مثل باران اشکهای رمانتیک بریزند. دانشور از دید این دوشیزهٔ برخاسته از خانوادهای مرفه، عقبماندگیهای ایران را با پیشرفتهای غرب مقایسه میکند و در این دوره بهجز آتش خاموش مجموعهٔ دیگری را به چاپ نمیرساند و بیشترین فعالیت خود را صرف ترجمه میکند.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شهری چون بهشت
این مجموعه که چاپ نخست آن دیماه۱۳۴۰ و چاپ دوم آن در سال۱۳۵۲ بود ده داستان کوتاه دارد: شهری چون بهشت، عید ایرانیها، سرگذشت کوچه، بیبی شهربانو، زایمان، مدل، یک زن با مردها، در بازار وکیل، مردی که برنگشت، صورتخانه.[۷۱]
نویسندگان و منتقدان بر این باورند که داستان «شهری چون بهشت» و در نظر برخی داستان «صورتخانه» از سایر داستانهای این مجموعه موفقتر بودهاند.[۷۲]
در نظر هوشنگ گلشیری پیشرفتِ مجموعهداستان «شهری چون بهشت» نسبت به مجموعهداستان «آتش خاموش» چشمگیر است و سیمین دانشور در نویسندگی به قدرتی نسبی رسیده است. او دیگر از او.هنری تقلید نمیکند و نگاهش بهسوی نویسندگانی چون: فاکنر، ارنست همینگوی و آنتون چخوف کشیده شده است؛ ولی با همهٔ این دگرگونی و پیشرفت در نوع نوشتن، ذهنیتِ اصلی دانشور همچنان بر جاست و آن چیزی نیست جز همان قالبهای نقش زن.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد جمال میرصادقی میگوید: «در مجموعهٔ شهری چون بهشت تنوع و گوناگونی موضوعها و شخصیتهای داستانی قابلتوجه است؛ اما این تنوع و گوناگونی با پرورش و تکوین کافی آنها همراه نیست و نویسنده فقط به شرح ماجراهای گوناگون زندگی آنها اکتفا میکند و خواننده با آنها ارتباط عاطفی و احساسی برقرار نمیکند و آنها را تنها از دور میشناسد. از میان داستانهای مجموعهٔ شهری چون بهشت که عنوان کتاب نیز هست تا حدودی از این قاعده برکنار است و یکی از بهترین داستانهای این مجموعه بهشمار میرود. داستانی مؤثر و خواندنی است و ترکیب و ساخت آن از جنبههای فنی مناسب برخوردار است.»[۷۳]
حسن میرعابدینی مینویسد: «مجموعهداستان شهری چون بهشت از چنان اهمیتی برخوردار نیست که بتوان نام او را در ردیف داستاننویسانی چون جلال آلاحمد و صادق هدایت قرار داد؛ با وجود این، پرداختن به دنیای ذهنی و عینی زنان، بانو دانشور را از نویسندگان همدورهاش متمایز میکند.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
به کی سلام کنم؟
این مجموعهداستان که در سال۱۳۵۹ منتشر شد، حاویِ ده داستان کوتاه است. داستان به کی سلام کنم، سوترا و کیدالخائنین از بهترینهای داستان کوتاهِ معاصر هستند.
داستانهای این مجموعه بر این قرار است: تیله شکسته، تصادف، به کی سلام کنم؟، چشم خفته، مار و مرد، انیس، درد همهجا هست، یک سر و یک بالین، کیدالخائنین، سوترا.[۷۴]
از پرندههای مهاجر بپرس
این مجموعه ده داستان کوتاه دارد و در سال۱۳۷۶ به چاپ رسید. در داستانهای این مجموعه گرایش و فضای سیاسی زمانه موج میزند.
داستانهای این مجموعه عبارتاند از: برهون، میز گرد، مرز و نقاب، روزگار اگری، از خاک به خاکستر، باغ سنگ، دو نوع لبخند، روبوت سخنگو از پرندههای مهاجر بپرس، متبرک باد خلیفه بودن انسان بر زمین، متبرک بادخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جزیرهٔ سرگردانی
دانشور در سال۱۳۶۲ این رمان را نگاشته و در سال۱۳۷۲ بهچاپ رسانده است. این کتاب جلد اول از تریلوژی سیمین دانشور است. داستان در رابطه با وقایع قبل از انقلاب اسلامی است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بهگفتهٔ یکی از منتقدان این رمان چند لایه دارد، یک لایه مربوط به روابط انسانهاست، یک لایه فرازونشیبِ شخصیتها در موقعیت اجتماعی و تاریخی آنها را نشان میدهد و لایهٔ دیگر هم داستان را از دیدگاه جهانشناختی مینگرد.[۷۵]
شخصیت اصلی رمان، هستی ذهنش درگیر تعیین سرنوشت آیندهٔ خویش است. او دو مورد برای ازدواج دارد که یکی از آنها مراد است و دیگری سلیم نام دارد. مراد از لحاظ طرز تفکر به هستی نزدیک است و سلیم از نظر عاطفی. هستی مراد را دوست دارد ولی مراد بهدلیل مشغلههای سیاسی تمایلی به ازدواج ندارد. در نتیجه هستی به سلیم نزدیک میشود و با او ازدواج میکند.[۷۶]
ساربان سرگردان
این رمان که در سال۱۳۸۰ چاپ شده است وقایع ایران را از زمان انقلاب تا وارد شدن ایران به جنگ بهنمایش میگذارد و جلد دوم از سهگانهٔ دانشور است.[۷۷]
کوه سرگردان
این رمان سومین جلد از سهگانهٔ سیمین دانشور است که نگارش آن در سال۱۳۸۶ به پایان رسید و نویسنده آن را به نشر خوارزمی برای چاپ سپرد. علیرضا حیدری، مدیر نشر خوارزمی اصلاحات لازم را روی کتاب انجام داد و آن را به دانشور بازگرداند. سیمین بر اثر بیماری به بیمارستان رفت و بعد از آن هم، قدرت شناخت و تشخیصش کم شده بود. مدتی بعد علیرضا حیدری نیز از دنیا رفت و کوشش اطرافیان برای پیداکردن رمان نتیجهای در بر نداشت. ویکتوریا، خواهر کوچک سیمین که در سالهای پایان عمر سیمین از او نگهداری میکرد، میگوید که دربارهٔ این رمان اطلاعی ندارد. لیلی ریاحی، خواهرزاده و دخترخواندهٔ سیمین، اظهار میکند زمانی که سیمین این کتاب را نوشته، آن را برای من خوانده است. این رمان پنجاهوهشت صفحه دارد و تکلیف شخصیتهای قبلی در آن مشخص شده است؛ ولی اکنون مفقود شده است. دفتر یادداشت و داستانهای چاپنشدهای از وی نیز گم شده است.[۷۸]
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
رمان پرفروش سووشون تا سال۱۳۹۷ به چاپ بیستوچهارم رسیده است.[۷۹]
منابعی دربارهٔ آثار دانشور
- جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور: از آتش خاموش تا سووشون بهقلمِ هوشنگ گلشیری، ۱۳۷۷
- بررسی آثار سیمین دانشور نوشتهٔ هوشنگ گلشیری، ۱۳۶۳
- بگومگوی نافرجام (بهبهانهٔ چاپ کتاب: جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور تألیف هوشنگ گلشیری) بهقلمِ محمود معتقدی، ۱۳۷۷
- یادگار خشکسالیهای باغ نوشتهٔ تورج رهنما، ۱۳۷۶
- چهار سرو افسانه بهقلمِ عیسی اربابی، ۱۳۷۸
- سووشون، نوشتهٔ دانشور نوشتهٔ پال اسپراکمن، ۱۳۷۰
- نیمه دیگر: ویژهٔ سیمین دانشور بهقلمِ هاله اسفندیاری، ۱۳۶۸
- تصویر خالی بین دو پرانتز، نقد و بررسی کتاب «شهری چون بهشت» بهقلمِ میانه اکبری، ۱۳۷۹
- قطار خالی سیاست... نگاهی بر جایگاه سیاست در زمانههای سیمین دانشور به بهانهٔ هفتادونهمین سالروز تولد نویسنده، میترا الباقی، ۱۳۷۹
- سیمین دانشور، در یاد بعضی نفرات بهقلمِ سیمین بهبهانی
- داستان کوتاه و بلند در این سرزمین نوشتهٔ محمود تهرانی، ۱۳۴۲
- کمدی انسانی اثر ویلیام سارویان، ترجمهٔ سیمین دانشور بهقلمِ زهرا خانلری، ۱۳۳۳
- «شهری چون بهشت»، سیمین دانشور نوشتهٔ جلیل دوستخواه
- مگر قول نداده بودید، زود نروید! بهقلمِ لیلی ریاحی، ۱۳۷۸
- سیمین دانشور، تصویر نوشتهٔ مریم زندی، ۱۳۷۲
- سیمین دانشور در لوح و قلم بهقلمِ کیوان سپهر، ۱۳۷۰
- سطرهایی از کتاب سووشون، ۱۳۴۹
- دانشور، ۱۳۰۰ه.ش در دایرةالمعارف نو بهقلمِ عبدالحسین سعیدیان، ۱۳۷۸
- سیمین دانشور در اثرآفرینان، ۱۳۷۸
- ترجمهٔ داستانهای سیمین دانشور نوشتهٔ احمد فاضلی
- صورتخانه دانشور بهقلمٔ احمد فاضلی، ۱۳۶۸
- دانشور سیمین در دانشنامهٔ زنان فرهنگساز ایران نوشتهٔ پوران فرخزاد، ۱۳۷۸
- بانو سیمین دانشور، نویسندهٔ پرارج و گرانمایه در کارنامهٔ زنان مشهور ایران بهقلمِ فخری قویمی، ۱۳۵۲
- سووشون: نوشتهٔ سیمین دانشور، ترجمه م.ر.قانونپرور بهقلمِ م.ر.قانونپرور، ۱۳۷۰
- سیمین دانشور و سووشون نوشتهٔ کمیساروف.د ترجمهٔ پرویز نصیری، ۱۳۵۴
- مرغ حق: زندگی و اندیشه جلال آلاحمد، مطالب مختلفی دربارهٔ سیمین دانشور آمده است. ۱۳۷۶
- صورتخانهٔ دانشور بهقلمِ فرزین یزذانفر، ۱۳۷۱
- جزیره سرگردانی (نوار)/ نوشته سیمین دانشور، گویندگان: پروین دارایی و فهیمه صفایی. ۱۳۷۵، کتاب مربوط به این نوار در سال۱۳۷۲ برای نابینایان منتشر شده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نوا و نما و نگاه[۸۰]
- نگارخانه خانوادگی سیمین دانشور:
-
محمد دانشور (پدربزرگ) و شایسته جوادی(مادربزرگ)، کرمانشاه، ۱۳۴۵
-
ویکتوریا و آریا دانشور، مادربزرگ و ساسان حسینپور، کرمانشاه، ۱۳۴۵
-
نوجوانی ویکتوریا در کرمانشاه، ۱۳۴۵
-
مادربزرگ سیمین و ساسان حسینپور، کرمانشاه، ۱۳۴۵
- یادگارهای دوران جوانی:
-
همراهبا دوستان در سمینار بینالمللی نویسندگان، دانشگاه هاروارد، ۱۳۴۱(۱۹۶۳م)
-
شب عروسی سیمین و دامادی جلال، شیراز، ۱۳۲۹
-
یادگاری با ویکتوریا در شب عروسی، شیراز، ۱۳۲۹
-
سیمین در سفر به آمریکا، ۱۳۴۱
پانویس
- ↑ «دانشور سیمین».
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۷۰.
- ↑ «سیمین دانشور؛ شهرزادی پسامدرن». متنپژوهی ادبی، ش. ۱۵.
- ↑ گلشیری، جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور، ۷۷.
- ↑ «سووشون؛ رمان پرفروش».
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۳۲.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۳۳.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۵۷.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۳۴.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۴۰.
- ↑ «مادر داستاننویسی ایران».
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۳۰.
- ↑ «یک لیوان آب زمزم سرکشید و تمام». جامجم، ش. ۵۳۴۰.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۳۷.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۴۱.
- ↑ «روزگار «سیمین دانشور» از کودکی تا مرگ، بهروایت خواهرش».
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۴۴.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۴۳.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۴۷.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۴۲.
- ↑ «سیمین دانشور، برون یا درون سایهٔ جلال».
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۴۶.
- ↑ «مستند خانهٔ سیمین و جلال».
- ↑ «سالشمار سیمین دانشور». بخارا، ش. ۷۵.
- ↑ «غلامحسین ساعدی».
- ↑ «جشن تولد سیمین دانشور».
- ↑ «سیمین، شهرزادِ داستان فارسی، یادداشتی از محمد شمسالدینی».
- ↑ «چرا سیمین دانشور عبای امام خمینی را بوسید؟». ماهنامهٔ عصر اندیشه.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۲۷.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۱۵۵.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۳۹.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۴۶.
- ↑ «سیمین دانشور در بستر بیماری». روزنامهٔ دنیای اقتصاد، ش. ۱۵۲۶.
- ↑ «سیمین، ساکن جزیرهٔ سرگردانی».
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش.
- ↑ «از داستان تا...؛ نشستی کوتاه با سیمین دانشور». کتاب صبح، ش. ۷.
- ↑ «بررسی جایگاه سیمین دانشور در ادبیات معاصر».
- ↑ «بزرگداشت سیمین دانشور برگزار میشود».
- ↑ «بزرگداشت سیمین دانشور در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی».
- ↑ «نکوداشت باستانشناسی برای سیمین دانشور».
- ↑ «گفتوشنودی با سیمین دانشور و پرویز ناتل خانلری». مجلهٔ هنر و ادبیات امروز، ش. ۲.
- ↑ «سیمین دانشور از نگاه دیگران». بخارا، ش. ۷۵.
- ↑ «واکنش سیمین بهبهانی به فوت سیمین دانشور».
- ↑ «دهباشی: سیمین دانشور از استثناهای تاریخ ادبیات معاصر ایران بود».
- ↑ «سیمین دانشور فصل مشترک میان ادبیات و میراث فرهنگی».
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۴۸.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۵۶.
- ↑ «تحلیل جامعهشناختی آثار سیمین دانشور». جامعهپژوهی فرهنگی، ش. ۴ (پیاپی ۲۲).
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۴۸و۴۹.
- ↑ «متن وصیتنامهٔ سیمین دانشور».
- ↑ حدّادی، زندگی و زمانهٔ پروین اعتصامی، ۱۶۷.
- ↑ اربابی، چهار سرو افسانه.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۴۴.
- ↑ «روایتی تازه از مرگ سیمین دانشور».
- ↑ «سوم شخص مفرد، مروری بر آثار داستانی سیمین دانشور».
- ↑ «مرمت و بازسازی منزل جلال آلاحمد و سیمین دانشور با حفظ هویت بنا صورت میگیرد».
- ↑ «خانه موزه سیمین و جلال افتتاح شد».
- ↑ «کتابشناسی سیمین دانشور». بخارا، ش. ۷۵.
- ↑ «رونمایی از ترجمهٔ سووشون در میلان».
- ↑ ««اشکها»ی سیمین دانشور در رادیو».
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۵۴.
- ↑ یاحقی، جویبار لحظهها (جریانهای ادبیات معاصر نظم و نثر)، ۱۷۱.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۱۳۶.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش.
- ↑ تأثیرپذیری سیمین دانشور در نگارش داستان سووشون از داستان سیاوش در شاهنامه.
- ↑ گلشیری، جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور، ۱۶.
- ↑ گلشیری، جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور، ۱۵۵.
- ↑ گلشیری، جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور، ۳۳.
- ↑ گلشیری، جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور، ۱۵.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۲۲۳.
- ↑ گلشیری، جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور، ۳۷.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۲۳۷.
- ↑ میرصادقی، ادبیات داستانی...، ۶۴۶.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۵۳.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۱۶۹.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۱۶۸.
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش، ۵۵.
- ↑ «رمان سیمین دانشور گُم شده؟».
- ↑ «سووشون؛ رمان پرفروش».
- ↑ «یادنمایی از دوران دور».
منابع
- پاینده. «سیمین دانشور؛ شهرزادی پسامدرن». متنپژوهی ادبی، ش. ۱۵ (۱۳۸۱).
- کائینی. «یک لیوان آب زمزم سر کشید و تمام». جامجم، ش. ۵۳۴۰ (۱۳۹۷).
- پناهیفرد، سیمین (۱۳۹۰). سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش. تهران: سمیر. شابک ۹۷۸۹۶۴۲۲۰۰۸۷۰.
- «چرا سیمین دانشور عبای امام خمینی را بوسید؟». ماهنامهٔ عصر اندیشه.
- عبداللهی. «سالشمار سیمین دانشور». بخارا، ش. ۷۵ (۱۳۸۹).
- «سیمین دانشور در بستر بیماری». روزنامهٔ دنیای اقتصاد، ش. ۱۵۲۶ (۱۳۸۷).
- «گفتوشنودی با سیمین دانشور و پرویز ناتل خانلری». مجلهٔ هنر و ادبیات امروز، ش. ۲ (۱۳۶۶).
- گلشیری، هوشنگ (۱۳۷۶). جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور. تهران: نیلوفر. شابک ۹۶۴۴۴۸۰۳۵X.
- اربابی، عیسی (۱۳۷۸). چهار سرو افسانه. تهران: اوحدی.
- حبیبیآزاد. «کتابشناسی سیمین دانشور». بخارا، ش. ۷۵ (۱۳۸۹).
- میرعابدینی، حسن (۱۳۸۸). صد سال داستاننویسی ایران. ۱و۲. تهران: چشمه.
- میرصادقی، جمال (۱۳۷۰). ادبیات داستانی: قصه، داستانکوتاه، رمان: با نگاهی به داستاننویسی معاصر ایران. تهران: مؤسسهٔ فرهنگی هنری ماهور.
- یاحقی، محمدجعفر (۱۳۸۰). جویبار لحظهها (جریانهای ادبیات معاصر نظم و نثر). تهران: جامی.
- حدّادی، نصرالله (۱۳۹۳). زندگی و زمانهٔ پروین اعتصامی. تهران: نامک. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۷۲۱-۲۸-۶.
- قنبری و داییزاده جلوهدار. «تحلیل جامعهشناختی آثار سیمین دانشور». جامعهپژوهی فرهنگی (تهران) ۷، ش. ۴(پیاپی ۲۲) (۱۳۹۵).
- صدفی. «از داستان تا...؛ نشستی کوتاه با سیمین دانشور». کتاب صبح (تهران)، ش. ۷ (۱۳۶۹).
- عرفانی بیضایی و جوادی. «تأثیرپذیری سیمین دانشور در نگارش داستان سووشون از داستان سیاوش در شاهنامه». مطالعات ادبیات، عرفان و فلسفه ۳، ش. ۴ (۱۳۹۶).
پیوند به بیرون
- «شناخت سیمین دانشور». دانشنامهٔ جهان اسلام. بازبینیشده در ۳۰تیر۱۳۹۸.
- «سووشون؛ رمان پرفروش». شهر کتاب. بازبینیشده در ۱۲تیر۱۳۹۸.
- «پروندهٔ پرترهٔ سیمین دانشور». شهرستان ادب، ۸اردیبهشت۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۲تیر۱۳۹۸.
- «گردشگری ادبی: سیمین دانشور مادر داستاننویسی ایران». کجارو، ۱۸مهر۱۳۹۵. بازبینیشده در ۳۰تیر۱۳۹۸.
- «روزگار «سیمین دانشور» از کودکی تا مرگ، بهروایت خواهرش». سیمرغ، ۱۶اسفند۱۳۹۱. بازبینیشده در ۳۰تیر۱۳۹۸.
- «وصیتنامهٔ سیمین دانشور». ایسنا، ۲۵اردیبهشت۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۲فروردین۱۳۹۸.
- «مرمت و بازسازی منزل جلال آلاحمد و سیمین دانشور با حفظ هویت بنا صورت میگیرد». ایسنا، ۱۲مرداد۱۳۹۵. بازبینیشده در ۳اردیبهشت۱۳۹۸.
- «خانه موزه سیمین و جلال افتتاح شد». ایسنا، ۸اردیبهشت۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳اردیبهشت۱۳۹۸.
- «نکوداشت باستانشناسی برای سیمین دانشور». ایسنا، ۹اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳اردیبهشت۱۳۹۸.
- «واکنش سیمین بهبهانی به فوت سیمین دانشور». خبرگزاری انتخاب، ۲اسفند۱۳۹۰. بازبینیشده در ۳۰تیر۱۳۹۸.
- «دهباشی: سیمین دانشور از استثناهای تاریخ ادبیات معاصر ایران بود». آفتاب، ۱۹اسفند۱۳۹۰. بازبینیشده در ۳۰تیر۱۳۹۸.
- «سیمین دانشور فصل مشترک میان ادبیات و میراث فرهنگی». ایسنا، ۱۰اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳اردیبهشت۱۳۹۸.
- «مستند خانهٔ سیمین و جلال». آپارات. بازبینیشده در ۱۳اسفند۱۳۹۸.
- «غلامحسین ساعدی». تارنمای انسانشناسی و فرهنگ، ۲۳آذر۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۳اسفند۱۳۹۸.
- «سیمین، ساکن جزیرهٔ سرگردانی». یوتیوب، ۳۰مارس۲۰۱۳. بازبینیشده در ۱۴اسفند۱۳۹۸.
- «بررسی جایگاه سیمین دانشور در ادبیات معاصر». ایسنا، ۲۳بهمن۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳اردیبهشت۱۳۹۸.
- «رونمایی از ترجمهٔ سووشون در میلان». ایسنا، ۲۲اسفند۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳اردیبهشت۱۳۹۸.
- ««اشکها»ی سیمین دانشور در رادیو». ایسنا، ۱۳مرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳اردیبهشت۱۳۹۸.
- «بزرگداشت سیمین دانشور برگزار میشود». ایرنا، ۶اسفند۱۳۹۲. بازبینیشده در ۳اردیبهشت۱۳۹۸.
- «بزرگداشت سیمین دانشور در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی». ایبنا، ۲۹خرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳اردیبهشت۱۳۹۸.
- «رمان سیمین دانشور گُم شده؟». ایسنا، ۷اردیبهشت۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۴تیر۱۳۹۸.
- «یادنمایی از دوران دور». دانشورفامیلی. بازبینیشده در ۱۷اسفند۱۳۹۸.
- صفحههای دارای خطا در ارجاع
- مقالههایی که تجمیع ارجاع در آنها ممنوع است
- مقالات دارای جعبه اطلاعات
- زادگان ۱۳۰۰
- اهالی فارس
- داستانکوتاهنویسان
- رماننویسان زن
- مترجمان زن
- دانشآموختگان دانشگاه تهران
- دانشآموختگان دانشگاههای آمریکا
- دارندگان دکتری فارسی
- استادان دانشگاه تهران
- دریافتکنندگان جوایز ادبی
- ادیبان مزدوج با ادیب
- درگذشتگان ۱۳۹۰
- دفنشدگان قطعه هنرمندان بهشتزهرا