مظاهر مصفا: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ذرّه (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
ذرّه (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۹ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۸: خط ۲۸:
|فیلم‌نامه‌ها =  
|فیلم‌نامه‌ها =  
|دیوان اشعار =
|دیوان اشعار =
|تخلص =  
|تخلص = مصفا
|فیلم ساخته براساس اثر  =  
|فیلم ساخته براساس اثر  =  
|همسر = امیربانو کریمی
|همسر = امیربانو کریمی
خط ۵۳: خط ۵۳:
'''مظاهر مصفا''' از بزرگترین قصیده سرای معاصر، نویسنده، مصحح و استاد ادبیات فارسی بود.
'''مظاهر مصفا''' از بزرگترین قصیده سرای معاصر، نویسنده، مصحح و استاد ادبیات فارسی بود.
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
استاد مظاهر مصفا، ادیب، شاعر متخلص به «'''یادگار'''» و بعداً «'''طوفان'''» و «'''زروان'''» و در آخر «'''مصفا'''» بود ولی کمتر از تخلص استفاده می‌کرد<ref name="در ذکر جمیل">{{یادکرد وب|نشانی =https://www.ettelaat.com/mobile/?p=141090&device=phone/ ‏|عنوان = در ذکر جمیل استاد مصفا|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱ اسفند ۱۳۷۸}}</ref>.  
یکی از بزرگان شعر و ادب فارسی و از افتخارات دانشگاه تهران و از قصیده‌سرایان شاخص ایران به شمار می‌رفت و در کشورهای فارسی‌زبان نیز شهرت بسزایی داشت. متخلص به «'''یادگار'''» و بعداً «'''طوفان'''» و «'''زروان'''» و در آخر «'''مصفا'''» بود ولی کمتر از تخلص استفاده می‌کرد<ref name="در ذکر جمیل">{{یادکرد وب|نشانی =https://www.ettelaat.com/mobile/?p=141090&device=phone/ ‏|عنوان = در ذکر جمیل استاد مصفا|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱ اسفند ۱۳۷۸}}</ref>. {{سخ}}
شیفتگی مظاهر مصفا به شعر فارسی بی‌مانند بود. او دیوان چند شاعر را تصحیح کرد. تسلط بی‌مانندگی بر واژگان شعر داشت. جایگاه تاریخی شعر او را می‌توان در ردیف مهدی حمیدی شیرازی، ملک‌الشعرا بهار و پرویز ناتل خانلری جای داد. رواج شعر نیمایی مانع از آن شد که شعرهای این شاعران مورد توجه قرار گیرد. <ref name="مراسم یادبود مظاهر مصفا برگزار شد">{{یادکرد وب|نشانی =https://www.isna.ir/news/98081307926/ ‏|عنوان = مراسم یادبود مظاهر مصفا برگزار شد|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۳ آبان ۱۳۹۸}}</ref>.
شیفتگی مظاهر مصفا به شعر فارسی بی‌مانند بود. او دیوان چند شاعر را تصحیح کرد. تسلط بی‌مانندی بر واژگان شعر داشت. جایگاه تاریخی شعر او را می‌توان در ردیف [[مهدی حمیدی شیرازی]]، [[ملک‌الشعرا بهار]] و [[پرویز ناتل خانلری]] جای داد. رواج شعر نیمایی مانع از آن شد که شعرهای این شاعران مورد توجه قرار گیرد. <ref name="ایسنا">{{یادکرد وب|نشانی =https://www.isna.ir/news/98081307926/ ‏|عنوان = مراسم یادبود مظاهر مصفا برگزار شد|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۳ آبان ۱۳۹۸}}</ref>. {{سخ}}
یکی از بزرگان شعر و ادب فارسی و از افتخارات دانشگاه تهران و از قصیده‌سرایان شاخص ایران به شمار می‌رفت و در کشورهای فارسی‌زبان نیز شهرت بسزایی داشت. اشعارش از جهت نوع در قالب‌های کهن و از حیث معنی، پخته و شیواست. چندین مجموعه و دفتر شعر از او به طبع رسیده مثل '''توفان خشم'''، '''سی‌سخن'''، '''ده‌فریاد'''، '''سپید‌نامه'''، '''سی‌پاره'''، '''قند پارسی'''، '''پاسداران سخن'''، '''نسیم'''، '''نسخه اقدم''' و جز اینها اشعار پراکنده‌ای نیز در خلال سال‌های اخیر گفت که جملگی نگرانی او را از وضع جامعه و دانشگاه‌ها می‌نمایاند و نتیجهٔ احساس او از نابخردی کسانی که با بی‌دانشی و بی‌تجربگی و با زور و سلطه‌گری به دور از روش‌های مدنی و انسانی، به سرمایه‌های نیروی انسانی فرهیخته و پخته، آسیب زدند و جامعه از خدمات آنان محروم شده است<ref name="در ذکر جمیل"/>.
اشعارش از جهت نوع در قالب‌های کهن و از حیث معنی، پخته و شیواست. چندین مجموعه و دفتر شعر از او به طبع رسیده مانند: '''توفان خشم'''، '''سی‌سخن'''، '''ده‌فریاد'''، '''سپید‌نامه'''، '''سی‌پاره'''، '''قند پارسی'''، '''پاسداران سخن'''، '''نسیم''' و '''نسخه اقدم'''؛ جز اینها اشعار پراکنده‌ای نیز در خلال سال‌های اخیر گفت که جملگی نگرانی او را از وضع جامعه و دانشگاه‌ها می‌نمایاند و نتیجهٔ احساس او از نابخردی کسانی که با بی‌دانشی و بی‌تجربگی و با زور و سلطه‌گری به دور از روش‌های مدنی و انسانی، به سرمایه‌های نیروی انسانی فرهیخته و پخته، آسیب زدند و جامعه از خدمات آنان محروم شده است<ref name="در ذکر جمیل"/>. {{سخ}}
او به شدت معتقد بود که دین نباید ابزار قدرت و بقای سیادت‌ سیاسی و طبقاتی زمامداران و مورد سوء‌استفاده در سطوح مختلف مدیریتی و ارکان زندگی اجتماعی و محیط‌زیست شود. با این همه، هیچ‌گاه به سبک و بیان تشریفاتی و تصویربردار در محیط اشتغال و در مصاحبه‌ها و همایش‌ها و نشست‌ها که گاه شرکت می‌کرد رویرد نداشت بلکه از ژست‌های همایشی و رسانه‌ای و بعضی از گویندگان سیما که تند و جهت‌دار سخن می‌گفتند ابراز بیزاری می‌کرد و نقش آنها را به صورت واقع بینانه، ارزیابی می‌نمود<ref name="در ذکر جمیل"/>.
او به شدت معتقد بود که دین نباید ابزار قدرت و بقای سیادت‌ سیاسی و طبقاتی زمامداران و مورد سوء‌استفاده در سطوح مختلف مدیریتی و ارکان زندگی اجتماعی و محیط‌زیست شود. با این همه، هیچ‌گاه به سبک و بیان تشریفاتی و تصویربردار در محیط اشتغال و در مصاحبه‌ها و همایش‌ها و نشست‌ها که گاه شرکت می‌کرد روی‌کرد نداشت بلکه از ژست‌های همایشی و رسانه‌ای و بعضی از گویندگان سیما که تند و جهت‌دار سخن می‌گفتند ابراز بیزاری می‌کرد و نقش آنها را به صورت واقع بینانه، ارزیابی می‌نمود<ref name="در ذکر جمیل"/>.
[[پرونده:مصفا در نوجوانی.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''<center>مصفا در نوجوانی</center>''']]
[[پرونده:Mosafa teenager.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''<center>مصفا در نوجوانی</center>''']]
[[پرونده:Mosaffa.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''<center>    </center>''']]
[[پرونده:مظاهر_مصفا_به_همراه_خانواده.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''<center>مظاهر مصفا به همراه خانواده</center>''']]
[[پرونده:مصفا در جوانی.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''<center>    </center>''']]
[[پرونده:خانواده مظاهر مصفا.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''<center>    </center>''']]
 
[[پرونده:تولد مصفا.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''<center>    </center>''']]
==داستانک==
[[پرونده:مصفا به همراه همسر و پسرش.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''<center>    </center>''']]
==از میان یادها==
===شناسنامه===
===شناسنامه===
مظاهر مصفا در دوساله گی آبله گرفت و از دنیا رفت. دو سال بعد مادرش پسر دیگری به دنیا آورد. نام او را هم مظاهر گذاشتند و شناسنامه مظاهر اول را که هنوز باطل نکرده بودند، برای او نگاه داشتند<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.magiran.com/article/3524558‏|عنوان = دوگانگی‌های مظاهر مصفا|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۹ اسفند ۱۳۹۵}}</ref>.  
{{گفتاورد تزیینی|مظاهر مصفا در دوساله‌گی آبله گرفت و از دنیا رفت. دو سال بعد مادرش پسر دیگری به دنیا آورد. نام او را هم مظاهر گذاشتند و شناسنامه مظاهر اول را که هنوز باطل نکرده بودند، برای او نگاه داشتند<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.magiran.com/article/3524558‏|عنوان = دوگانگی‌های مظاهر مصفا|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۹ اسفند ۱۳۹۵}}</ref>. }}
===پدر===
===پدر===
می توانم با قاطعیت به این سوال شما پاسخ مثبت دهم زیرا بر این باورم که تربیت پدر، تا حد زیادی در شکل‌گیری شخصیت و راه و رسم من در زندگی موثر بوده است. پدرم صوفی صالح علیشاهی بود و بسیار اهل عرفان و سلوک بود؛ او تقریبا حافظ کل قرآن بود و از سویی مثنوی را هم فراوان می‌خواند. بنابراین طبیعی است که من هم به‌عنوان فرزند این خانواده، تا حدی به فرهنگ و ادبیات از همان زمان گرایش داشته باشم<ref name="روزنامهٔ شرق">{{یادکرد وب|نشانی =https://www.isna.ir/news/98081307926/ ‏|عنوان = مصاحبهٔ روزنامهٔ شرق با استاد مظاهر مصفا/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۳۱ مرداد ۱۳۹۲}}</ref>.
{{گفتاورد تزیینی|بر این باورم که تربیت پدر، تا حد زیادی در شکل‌گیری شخصیت و راه و رسم من در زندگی موثر بوده است. پدرم صوفی صالح علیشاهی بود و بسیار اهل عرفان و سلوک بود؛ او تقریبا حافظ کل قرآن بود و از سویی مثنوی را هم فراوان می‌خواند. بنابراین طبیعی است که من هم به‌عنوان فرزند این خانواده، تا حدی به فرهنگ و ادبیات از همان زمان گرایش داشته باشم<ref name="روزنامهٔ شرق">{{یادکرد وب|نشانی =https://www.isna.ir/news/98081307926/ ‏|عنوان = مصاحبهٔ روزنامهٔ شرق با استاد مظاهر مصفا/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۳۱ مرداد ۱۳۹۲}}</ref>.}}
====استقبال====
{{گفتاورد تزیینی|در صف دانش آموزانی که در ایستگاه قطار برای تمرین استقبال از رضاشاه باید با حرکت چپ به راست سرشان مسیر حرکت واگن قطار فرضی را دنبال می‌کردند آن قدر سرش را از راست به چپ چرخاند تا پدرش شکایت کرد؛ اسماعیل خان مصفا هرچند در ظاهر به او چشم غره می‌رفت ولی از ته دل از شهامت و یک دندگی پسرش کیف می‌کرد<ref name="تا دار باید تاختن">{{یادکرد وب|نشانی = http://sharghdaily.com/fa/main/page/1243/11/%d8%a7%d8%af%d8%a8%db%8c%d8%a7%d8%aa‏|عنوان = تا دار باید تاختن|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۹ اسفند ۱۳۹۵}}</ref>.}}
===نقاشی و خط===
===نقاشی و خط===
من از دوران کودکی‌ام به نقاشی و خط علاقه داشتم و در حد آن سن‌وسال، هم نقاشی‌ام خوب بود و هم خطم، تا حدی که از کلاس ششم ابتدایی، نقاشی معلم‌هایم را هم حتی می‌کشیدم! به هر حال به مقطع انتخاب رشته که رسیدم، بین ادبیات و نقاشی، نهایتا ادبیات را انتخاب کردم و به‌جای تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا، به دانشسرای عالی رفتم زیرا به هر حال علاقه‌ام به ادبیات بیشتر از نقاشی بود، از کودکی در فضای ادبیات و شعر رشد کرده بودم و طبیعی بود که به آن گرایش بیشتری داشته باشم<ref name="روزنامهٔ شرق"/>.
{{گفتاورد تزیینی|من از دوران کودکی‌ام به نقاشی و خط علاقه داشتم و در حد آن سن‌وسال، هم نقاشی‌ام خوب بود و هم خطم، تا حدی که از کلاس ششم ابتدایی، نقاشی معلم‌هایم را هم حتی می‌کشیدم! به هر حال به مقطع انتخاب رشته که رسیدم، بین ادبیات و نقاشی، نهایتا ادبیات را انتخاب کردم و به‌جای تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا، به دانشسرای عالی رفتم زیرا علاقه‌ام به ادبیات بیشتر از نقاشی بود، از کودکی در فضای ادبیات و شعر رشد کرده بودم و طبیعی بود که به آن گرایش بیشتری داشته باشم<ref name="روزنامهٔ شرق"/>.}}
====جشن ۲۵۰۰ساله====
{{گفتاورد تزیینی|یادم است زمانی که جشن‌های ۲۵۰۰ ساله برگزار می‌شد بعضی از اساتید سرشناس دانشگاه را برده بودند پیش شاه، خیلی‌ها بودند که شاه از آن‌ها می‌پرسید شما برای این جشن‌ها چه‌کار کرده‌اید. اول که همه دستش را ماچ کردند ایشان شق و رق ایستاده و دستش را ماچ نکرد، بعد هرکدامشان می‌گفتند که مثلاً ما این کار را کرده‌ایم آن کار را کرده‌ایم، او گفت من هیچ کاری نکردم<ref name=" فرهنگ امروز">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.cgie.org.ir/fa/news/220271‏|عنوان = گفت‌وگو با دکتر امیربانو کریمی درباره جایگاه مظاهر مصفا در شعر و ادب فارسی|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ =۱۱ آبان ۱۳۹۸}}</ref>.  }}
====کنگرۀ جهانی خواجوی کرمانی====
{{گفتاورد تزیینی|امیربانو نقل می‌کرد: در دانشگاه کرمان به مناسبت کنگرۀ جهانی خواجوی کرمانی یک گردهمایی بود که من نرفتم؛ دکتر مصفا رفته بود و یک قصیده خوانده بود. مثل اینکه چراغ را خاموش کرده بودند، مجلس را تعطیل کرده بودند بعد ریخته بودند که ایشان را بگیرند. یکی از آقایان اهل عمامه ایشان را زیر عبایش کرده بود و بعد به‌صورت فراری و پناهنده آمد تهران<ref name=" فرهنگ امروز"/>.}}
===مصدقی بودن===
===مصدقی بودن===
من از دبیرستان مصدقی بودم و این مرام من در ظاهر خلاف مرامی بود که فروزانفر داشت؛ یک‌بار که سر کلاس بودیم، او از من خواست که شعری بخوانم من هم بی‌درنگ شعری را که در وصف مصدق گفته بودم برای او خواندم. او هم به‌شدت با من برخورد کرد و من را از کلاس بیرون کرد<ref name="روزنامهٔ شرق"/>.
{{گفتاورد تزیینی|من از دبیرستان مصدقی بودم و این مرام من در ظاهر خلاف مرامی بود که فروزانفر داشت؛ یک‌بار که سر کلاس بودیم، او از من خواست که شعری بخوانم من هم بی‌درنگ شعری را که در وصف مصدق گفته بودم برای او خواندم، او هم به‌شدت با من برخورد کرد و من را از کلاس بیرون کرد<ref name="روزنامهٔ شرق"/>.}}
===سبکشناسی بهار===
===نه‌سال وقفه تا مدرک دکتری===
یادم می‌آید روزی من به فروزانفر خرده گرفتم که شما که دائم از سبک‌شناسی «بهار» ایراد می‌گیرید، خودتان سرفصلی را تهیه کنید و کتاب او را درس ندهید که این گفته من هم به‌شدت به او برخورد! فروزانفر در تمام 9سالی که از من امتحان نمی‌گرفت، به من می‌گفت دکترا دون شأن توست! به هرحال سال‌ها می‌آمدند و می‌رفتند بی‌آنکه من دکترا بگیرم تا اینکه بالاخره یک روزی به وساطت معدل شیرازی، فروزانفر از خیر من گذشت و اجازه داد که من مدرکم را بگیرم. البته چند بیتی هم که من برای استاد فروزانفر گفتم چندان در این تصمیمش بی‌تاثیر نبود:
{{گفتاورد تزیینی|یادم می‌آید روزی من به [[فروزانفر]] خرده گرفتم که شما که دائم از سبک‌شناسی [[بهار]] ایراد می‌گیرید، خودتان سرفصلی را تهیه کنید و کتاب او را درس ندهید که این گفته من هم به‌شدت به او برخورد! [[فروزانفر]] در تمام نه‌سالی که از من امتحان نمی‌گرفت، به من می‌گفت دکترا دون شأن توست! به هرحال سال‌ها می‌آمدند و می‌رفتند بی‌آنکه من دکترا بگیرم بعد از نه‌سال بالاخره یک روزی به وساطت [[معدل شیرازی]]، [[فروزانفر]] از خیر من گذشت و اجازه داد که من مدرکم را بگیرم. البته چند بیتی هم که من برای استاد [[فروزانفر]] گفتم چندان در این تصمیمش بی‌تاثیر نبود:}}
آن خامه که بنوشت هجای تو شکستم/ و آن دست که بد کرد به جای تو شکستم/ آن شیشه که در آن می‌مغروری من بود/ بردم به سر خویش و به پای تو شکستم...<ref name="روزنامهٔ شرق"/>
:<font color=purple>آن خامه که بنوشت هجای تو شکستم</font>
::<font color=purple>و آن دست که بد کرد به جای تو شکستم</font>
:<font color=purple>آن شیشه که در آن می‌مغروری من بود</font>
::<font color=purple>بردم به سر خویش و به پای تو شکستم</font><ref name="روزنامهٔ شرق"/>  
===حمیدی و عطار===
===حمیدی و عطار===
حمیدی همیشه در آن روزگار که همه ضد او بودند از او می خواست شعر برایش بخواند. یک روز که مینوی بود دوبیتی از عطار خواندم بی آنکه به یاد عطارکوبی او در آن روزگار باشد. {{سخ}}
{{گفتاورد تزیینی| [[حمیدی]] همیشه در آن روزگار که همه ضد او بودند از من می خواست شعر برایش بخوانم. یک روز که [[مینوی]] بود دوبیتی از عطار خواندم بی آنکه به یاد عطارکوبی او در آن روزگار باشد.}} {{سخ}}  
یکی پرسید از آن شوریده ایام/ که تو چه دوست داری گفت دشنام{{سخ}}
:<font color=darkgreen>یکی پرسید از آن شوریده ایام</font>
که مردم هرچه دیگر می‌دهندم/ به جز دشنام، منّت می‌نهندم{{سخ}}
::<font color=darkgreen>که تو چه دوست داری گفت دشنام</font>
حمیدی مبهوت ماند و سرخوش مثل تشته‌یی که در بیایان بی‌آب چشم به چشمه‌یی روشن کند. با این دو بیت عشق‌بازی می‌کرد. دوبیتی را بازخوانی کرد. گفت از کیست؟ گفتم از عطار گفت:‌به دهن عطار زیادست. لحظه‌ای بعد گفت: درباره عطار باید تجدید نظر کنم<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= دی و بهمن ۱۳۸۳|عنوان= منطق‌الطیر سلیمانی|پیوند= |ژورنال= کتاب کلیات ماه ادبیات و فلسفه|دوره= |شماره= |صفحات= ۴۶-۴۷ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
:<font color=darkgreen>که مردم هرچه دیگر می‌دهندم</font>
::<font color=darkgreen>به جز دشنام، منّت می‌نهندم</font>
[[حمیدی]] مبهوت ماند و سرخوش مثل تشته‌یی که در بیایان بی‌آب چشم به چشمه‌یی روشن کند. با این دو بیت عشق‌بازی می‌کرد. دوبیتی را بازخوانی کرد. گفت از کیست؟ گفتم از عطار؛ گفت: ‌به دهن عطار زیادست. لحظه‌ای بعد گفت: درباره عطار باید تجدید نظر کنم<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= دی و بهمن ۱۳۸۳|عنوان= منطق‌الطیر سلیمانی|پیوند= |ژورنال= کتاب کلیات ماه ادبیات و فلسفه|دوره= |شماره= |صفحات= ۴۶-۴۷ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
====وزیر====
{{گفتاورد تزیینی|در دهه پنجاه سمیناری در دانشسرای عالی برگزار شده بود که وزیری هم در آن شرکت داشت. من هم جزو مدعوان بودم و چون خیلی ساده و برخلاف رسم معمول بی کت و کراوات رفته بودم افسری که دم در ایستاده بود مانعم شد و پرسید جنابعالی؟ گفتم استاد ادبیات‌ام و جزو مدعوین. نگاهی به سرتاپای من انداخت و عذرخواهانه گفت ببخشید آخر به قیافه شما نمی‌آید که استاد باشید! در همان حال وزیر از راه رسید و همه خود را جمع وجور کردند. سرم را بردم بیخ گوش افسر و به سوی وزیر اشاره کردم و گفتم، ببخشید جناب سروان به این گاو می‌آید که وزیر من و شما باشد! افسر با لحنی جدی و با صدای بلند گفت، خیر قربان! بعد به نشانه احترام پایی برایم کوبید و قرص و محکم گفت، بفرمایید قربان!<ref name="تا دار باید تاختن"/>}}
====ازدواج====
{{گفتاورد تزیینی|من و مصفا با هم وارد دانشگاه شدیم. من از تهران و او از قم دو سال همشاگردی بودیم. من سال سوم جای یکی از دوستان رفتم و امتحان دادم. مصفا خیلی خوش‌قیافه بود و بین خانم‌ها خواهان زیادی داشت. شاید هم گوشهٔ چشمی به من داشت. یک از این خانم‌ها رفته بود و گفته بود من جای کس دیگری امتحان داده‌ام و من از دانشگاه اخراج شدم. این باعث شد که من از او عقب بیفتم. مظاهر مصفا به خاطر قصیده‌ای که علیه فروزانفر سروده بود، به قم رفت و ازدواج کرد، من هم در تهران ازدواج کردم. بعد از چند سالی او جدا شده بود و من هم جدا شده بودم. بعد از ۱۵ سال آقای مصفا سراغ من آمد و با هم ازدواج کردیم<ref name="ایسنا"/>.}}
====دست‌بوسی====
{{گفتاورد تزیینی|امیراسماعیل می‌گوید: من متوجه شدم با دو آدم روبه‌رو هستم؛ یکی پدرم و دیگری توفان سخت و سهمگین و مهیب که دومی بر اولی غلبه داشت. او مجنونی آشفته بود. نیمه‌های شب راه می‌رفت و بر دیوار شعر می‌نوشت. او حال غریبی داشت. ایامی که از دانشگاه تهران اخراجش کرده بودند، شاعرترین شاعر روزگارش بود و صبح تا شب و شب تا صبح شعر می‌گفت. من دیدم که شعر در وجود او می‌جوشید. او مرد غریب و دیوانه‌ای بود. زمانی که او را می‌دیدم، دلم نمی‌خواست کسی را ببینم و در واقع حسرت دیدار کسی را نداشتم. او هرگز دست کسی را نبوسید و شیفته کسی نبود تنها کسانی را که دست‌شان را بوسید [[امیری فیروزکوهی]] و [[غلامحسین صدیقی]] بودند<ref name="ایسنا"/>. }}


==زندگی و تراث==
==زندگی و یادگار==
===سال‌شمار زندگی===
===صفا در قاب زمان===
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===
مظاهر مصفا، فرزند اسماعیل مصفا، در سال ۱۳۱۱ در قم در خانواده‌ای بافرهنگ از اهالی تفرش به دنیا آمد. در زمانی که تنها ۴۰ روز از تولدش می‌گذشت، خانواده‌اش به قم نقل‌مکان کردند. {{سخ}}
مظاهر مصفا، فرزند اسماعیل مصفا، در سال ۱۳۱۱ در قم در خانواده‌ای بافرهنگ از اهالی تفرش به دنیا آمد. در زمانی که تنها ۴۰ روز از تولدش می‌گذشت، خانواده‌اش به قم نقل‌مکان کردند. خاندان او همه از قبیله هنرمندان بودند؛ وی فرزند اسماعیل مصفا و برادرزاده نکیسای تفرشی خواننده مشهور دوره قاجار و نوه حاج ملارجبعلی تفرشی تعزیه‌خوان مشهور در دربار ناصری و تکیه دولت و موذن مخصوص محمدعلی شاه قاجار است. برادر بزرگ‌تر وی ابوالفضل مصفا، استاد و محقق ادبیات فارسی بود. خواهر او از استادان زبان و ادبیات فارسی و مادر فواد حجازی، آهنگساز نام آشناست. {{سخ}}
خاندان او همه از قبیلهٔ هنرمندان بودند؛ وی برادرزادهٔ نکیسای تفرشی خوانندهٔ مشهور دورهٔ قاجار و نوهٔ حاج ملارجبعلی تفرشی تعزیه‌خوان مشهور و مؤذن مخصوص محمدعلی شاه قاجار در دربار ناصری که در شمار خوانندگان مذهبی صد سال اخیر است. هم‌ اکنون در تهران تکیه‌ای به نام تکیه ملا رجب‌علی به نام اوست. {{سخ}}
پدرش درویش علی شاهی شغل دولتی داشت و حافظ قرآن بود. بنابر گفته دکتر، پدرش در تفسیر استاد بود و نزد مدرسان مشهور تلمذ نموده بود. معاشرت عمده او با اهل علم بود. او در سال ۱۳۴۷ بدرود حیات گفت. وی در ادارهٔ «سجل احوال» (سازمان ثبت احوال) کار می‌کرد. {{سخ}}
پدرش درویش علی شاهی شغل دولتی داشت و حافظ قرآن و در تفسیر استاد بود. او نزد مدرسان مشهور تلمذ نموده بود. معاشرت عمدهٔ او با اهل علم بود. در سال ۱۳۴۷ بدرود حیات گفت. وی در ادارهٔ «سجل احوال» (سازمان ثبت احوال) کار می‌کرد. {{سخ}}
پدرش، عبدالحسین مصفا، شاعر و حافظ قرآن بوده و همیشه به آن‌ها توصیه‌هایی داشته است، كه از یكی از آن‌ها این‌گونه یاد می‌كند: می‌گفت فرزند من نیستید، اگر شاه در گوش‌تان زد، پسش نزنید. این نصیحت پدر باعث شد تا ما هیچ‌گاه زیرباربرو نباشیم.{{سخ}}
مصفا دوران تحصیلات اولیهٔ خود را در مدرسهٔ حکیم نظامی قم سپری کرد و سپس دوران متوسطه را در دارالفنون گذراند و به دانشسرای عالی رفت و به تحصیل در رشتهٔ ادبیات مشغول شد؛ و تحصیلات خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی تا اخذ درجهٔ دکتری از دانشگاه تهران ادامه داد و با تأییدیهٔ [[بدیع‌الزمان فروزانفر]] به پایان‌نامهٔ وی با عنوان «تحول قصیده در ایران»، موفق شد مدرک دکتری خود را اخذ کند. {{سخ}}
وی نوهٔ مؤذن تفرشی می‌باشد که در شمار خوانندگان مذهبی صد سال اخیر است و هم‌ اکنون در تهران تکیه‌ای به نام تکیه ملا رجب‌علی به نام اوست.
برادر بزرگ‌تر وی [[ابوالفضل مصفا]] مؤلف فرهنگ اصطلاحات نجوم و خواهر وی خانم مصفا (مادر فؤاد حجازی، آهنگساز) از استادان زبان و ادبیات فارسی هستند. او در جوانی با دکتر [[امیربانو کریمی]] (استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران)، دختر [[امیری فیروزکوهی]] (شاعر معروف معاصر)، ازدواج کرد.
وی تحصیلات ابتدایی و قسمتی از متوسطه را در قم و ششم ادبی را در دارالفنون و دوره لیسانس و دکتری را در دانشگاه تهران گذرانده‌اند و مدت دوره دکتری ایشان حدود ۹ سال زمان برد. {{سخ}}
پسر بزرگ مصفا به نام یاقوت علی مصفا نام دارد که مهندس عمران و در حال حاضر با کارهای هنری از جمله فیلم‌نامه نویسی و کارگردانی سرگرم هستند. پسر دیگرشان دکترای فیزیک از دانشگاه شریف و دختر بزرگ ادبیات فرانسه خوانده و عروس دکتر سید جعفر شهیدی است و ساکن کانادا می‌باشد. دختر دیگرشان عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد در رشته زبان و ادبیات فارسی هستند. {{سخ}}
مصفا دوران تحصیلات اولیهٔ خود را در مدرسهٔ حکیم نظامی قم سپری کرد و سپس دوران متوسطه را در دارالفنون گذراند و به دانشسرای عالی رفت و به تحصیل در رشتهٔ ادبیات مشغول شد؛ و تحصیلات خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی تا اخذ درجهٔ دکتری از دانشگاه تهران ادامه داد و با تأییدیهٔ بدیع‌الزمان فروزانفر به پایان‌نامهٔ وی با عنوان «تحول قصیده در ایران»، موفق شد مدرک دکتری خود را اخذ کند. هم‌زمان با ادامهٔ تحصیل، به استخدام آموزش و پرورش درآمد و مدتی هم رئیس ادارهٔ فرهنگ قم بود و چندی هم ریاست مدرسهٔ عالی قضایی قم را به عهده داشت.{{سخ}}
[[پرونده:فوت مصفا.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''<center>    </center>''']]
همسر مصفا دکتر کریمی است که دختر آقای امیری فیروزکوهی شاعر معروف می‌باشند. ایشان استاد دانشگاه تهران بودند که در سال ۱۳۸۰ بازنشسته شدند. وی دیوان فیاض را تصحیح و گرآوری نموده و نیز دوره‌هایی از جوامع الحکایات عوفی و مجموعه شعر پریشان را در دو جلد به چاپ رساند و نیز دیوان قاضی میر سعید قمی را چاپ کرد. {{سخ}}
هشتم آبان‌ماه ۹۸ در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت.{{سخ}}
برادر بزرگ‌تر وی ابوالفضل مصفا (مصفی)، و خواهر وی خانم مصفا (مادر فؤاد حجازی، آهنگساز) از استادان زبان و ادبیات فارسی هستند. او در جوانی با دکتر امیربانو کریمی (استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران)، دختر امیری فیروزکوهی (شاعر معروف معاصر)، ازدواج کرد و از وی صاحب فرزندانی شد که از آن جمله‌اند: علی مصفا (بازیگر سینما و تلویزیون و همسر لیلا حاتمی)، کیمیا مصفا، گلزار مصفا، امیراسماعیل مصفا دارای مدرک دکتری فیزیک و استادیار فیزیک دانشگاه صنعتی شریف (متخصص در زمینهٔ تئوری ریسمان).{{سخ}}
پسر بزرگ مصفا به نام یاقوت علی مصفا نام دارد که مهندس عمران و در حال حاضر با کارهای هنری از جمله فیلم‌نامه نویسی و کارگردانی سرگرم هستند.
پسر دیگرشان دکترای فیزیک از دانشگاه شریف و دختر بزرگ ادبیات فرانسه خوانده و عروس دکتر سید جعفر شهیدی است و ساکن کانادا می‌باشد. دختر دیگرشان عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد در رشته زبان و ادبیات فارسی هستند. {{سخ}}
برادر بزرگ استاد دکتر ابوالفضل مصفا مؤلف فرهنگ اصطلاحات نجومی است.  
مصفا خواهرزاده فؤاد حجازی آهنگساز مشهور هستند که خود استاد معتقد بودند که میراث موسیقی این خاندان هنرممند در او متبلور و شکوفا شده است. او هشتم آبان‌ماه ۹۸ در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت.{{سخ}}


===شخصیت و اندیشه===
===شخصیت و اندیشه===
====منتظر خدمت====
استاد در سال‌های اول استخدامیش به سبب انتقادی که در باب املای فارسی داشته‌اند منتظر خدمت می‌شوند و بعد دوباره دعوت به خدمت می‌شوند. ایشان تنها استادی است که دوبار به مقام استادی نایل شده‌اند. یک‌بار از درجه استادی خلع و دو مرتبه درجه مدرسی، استادیاری، دانشیاری و استادی را طی کردند. بعد از انقلاب بازنشسته و دوباره دعوت به کار می‌شوند<ref name="لحن">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = برگ بیدوندی|نام = سهراب|تاریخ= زمستان ۱۳۸۶|عنوان= مظاهر مصفا، اندیشه‌ها، آثار و اشعار وی|پیوند= |ژورنال= فصلنامه علمی و ترویجی زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه آزاد اسلامی اراک)|دوره= ۳|شماره= ۱۲|صفحات= ۴۱-۶۶ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
====عرفان====
====عرفان====
تعلیم عرفان اسلامی از یک سو روی در تربیت خلق دارد و از جهت دیگر به پرورش فرد همت می‌گمارد. همه خشت‌ها که برای بنیان بنای استوار و درست جامعهٔ بشری و ایجاد رابطه و مناسبت عالی انسانی و کاستن دردها و هموار کردن درشتی‌هاست<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= ۱۳۴۳|عنوان= تعلیم و تربیت عرفانی|پیوند= |ژورنال= ماهنامهٔ‌ آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)|دوره= ۳۴|شماره= ۹|صفحات= ۲۵-۳۲ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
تعلیم عرفان اسلامی از یک سو روی در تربیت خلق دارد و از جهت دیگر به پرورش فرد همت می‌گمارد. همه خشت‌ها که برای بنیان بنای استوار و درست جامعهٔ بشری و ایجاد رابطه و مناسبت عالی انسانی و کاستن دردها و هموار کردن درشتی‌هاست<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= ۱۳۴۳|عنوان= تعلیم و تربیت عرفانی|پیوند= |ژورنال= ماهنامهٔ‌ آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)|دوره= ۳۴|شماره= ۹|صفحات= ۲۵-۳۲ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>. اگر در فلسفه بر روی همه گشاده نیست درهای عشق و عرفان به روی همه باز است. عرفان تسکین دهدهٔ همهٔ دردها و تسلی درد همه است. نابجانیست اگر فلسفه را رحمت خاص و عرفان را رحمت عام بنامیم. بر در مدرسهٔ عرفان ننوشته‌اند که هرکه هندسه نمی‌داند وارد نشود<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= ۱۳۴۳|عنوان= تعلیم و تربیت عرفانی|پیوند= |ژورنال= ماهنامهٔ‌ آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)|دوره= ۳۴|شماره= ۶|صفحات= ۸-۱۸|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>. 
کردم باهل فضل اگر من تشبّهی/ بودم عجب الاغی و خوردم عجب ..ــهی
تنبیه من بس است، میازارم ای زمان/ خود یافتم ز کار تو نیکو تنبّهی
گوشم ببر، مبخش دمم، گرازین سپس/ دیدی باهل فضلم ادلی تشابهی<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ=  شهریور ۱۳۴۲|عنوان= قطعه|پیوند= |ژورنال= یغما|دوره= |شماره= ۱۸۲|صفحات= ۲۶۵|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>
====شاهنامه====
شاهنامه را به عنوان یک متن عرفانی و معرفتی وجهه همت خویش قرار داد. ابتدا با اعجاب و تمسخر اهل ادب مواجه شد ولی اکنون همه بر این باورند که شاهنامه متنی است عرفانی و بنیاد عرفانی دارد. هدف فردوسی قصه‌پردازی نیست و شاهنامه مملو از مبانی عرفانی و معرفتی است<ref name="لحن"/>. {{سخ}}
====فارسی را پاس بداریم====
====فارسی را پاس بداریم====
کاری که صدا و سیما شروع کرده بود به نام «فارسی را پاس بداریم» و می‌گفت این‌ طور ننویسید و آن طور بنویسید، خود تصرفی نابجاست، گرچه برخی مواردش درست است<ref name="دایره المعارف">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= خرداد و تیر ۱۳۷۵|عنوان= زبان،‌ ادبیات و دایرة‌المعارف|پیوند= |ژورنال= کیهان فرهنگی|دوره= |شماره= ۱۲۷|صفحات= ۶۰ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
کاری که صدا و سیما شروع کرده بود به نام «فارسی را پاس بداریم» و می‌گفت این‌ طور ننویسید و آن طور بنویسید، خود تصرفی نابجاست، گرچه برخی مواردش درست بود<ref name="دایره المعارف">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= خرداد و تیر ۱۳۷۵|عنوان= زبان،‌ ادبیات و دایرة‌المعارف|پیوند= |ژورنال= کیهان فرهنگی|دوره= |شماره= ۱۲۷|صفحات= ۶۰ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
====صدا و سیما====
====صدا و سیما====
در تلویزیون و رادیو هم می‌بینید كه چه تخریبی نسبت به زبان فارسی دارد می‌شود. زبان فارسی را پر از تركیبات غیرایرانی كرده‌اند. ۶۰ تا ۷۰ درصد اصطلاحات را به فرنگی می‌گویند و این بلندگو تمام مملكت را تسخیر می‌كند. زبان فارسی تحت تأثیر برنامه‌های صدا و سیما دارد ویران می‌شود<ref name="برنامه دانشگاه">{{یادکرد وب|نشانی = https://aftabnews.ir/fa/news/71743/‏|عنوان = برنامه های درسی دانشگاه ها کارایی ندارد|ناشر = آفتاب نیوز|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۱ بهمن ۱۳۸۶}}</ref>.   
در تلویزیون و رادیو هم می‌بینید كه چه تخریبی نسبت به زبان فارسی دارد می‌شود. زبان فارسی را پر از تركیبات غیرایرانی كرده‌اند. ۶۰ تا ۷۰ درصد اصطلاحات را به فرنگی می‌گویند و این بلندگو تمام مملكت را تسخیر می‌كند. زبان فارسی تحت تأثیر برنامه‌های صدا و سیما دارد ویران می‌شود<ref name="برنامه دانشگاه">{{یادکرد وب|نشانی = https://aftabnews.ir/fa/news/71743/‏|عنوان = برنامه های درسی دانشگاه ها کارایی ندارد|ناشر = آفتاب نیوز|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۱ بهمن ۱۳۸۶}}</ref>.   
====یکسان‌نویسی====
====یکسان‌نویسی====
یکسان‌نویسی ممکن است از نظر کسانی که می‌خواهند دایرة‌المعارفی چاپ کنند خوشایند باشد، ولی هنر و ابتکار و تحقیق را ناتوان می‌کند. و تحقیقی خشک و کم حاصل را پدید می‌آورد. بیش از چهل سال او با شیوهٔ انفصالی «جدا نویس» موافق بود. شیوهٔ‌ املایی او با شیوهٔ نویسندگی تفاوت دارد. به نظر او بزرگانی در صد سال اخیر داشتیم که تحقیقات ارزنده‌ای نوشته و به یادگار گذاشته‌اند و نوشتهٔ‌شان سرمشق است. اینها هرگز تابع یک شیوه‌نامهٔ خاصی نبوده‌اند اگر چنین بود، همه باید مانند یکدیگر می‌نوشتند، در یک قالب، به یک شیوه و ... که هیچ شور و حرکتی در آن دیده نمی‌شود<ref name="دایره المعارف"/>.
یکسان‌نویسی ممکن است از نظر کسانی که می‌خواهند دایرة‌المعارفی چاپ کنند خوشایند باشد، ولی هنر و ابتکار و تحقیق را ناتوان می‌کند. و تحقیقی خشک و کم حاصل را پدید می‌آورد. بیش از چهل سال او با شیوهٔ انفصالی «جدا نویس» موافق بود. شیوهٔ‌ املایی او با شیوهٔ نویسندگی تفاوت دارد. به نظر او بزرگانی در صد سال اخیر داشتیم که تحقیقات ارزنده‌ای نوشته و به یادگار گذاشته‌اند و نوشتهٔ‌شان سرمشق است. اینها هرگز تابع یک شیوه‌نامهٔ خاصی نبوده‌اند اگر چنین بود، همه باید مانند یکدیگر می‌نوشتند، در یک قالب، به یک شیوه و ... که هیچ شور و حرکتی در آن دیده نمی‌شود<ref name="دایره المعارف"/>.
====تلفظ لغات====
اگر شیوهٔ‌ نوشتن کلمه‌ها را ازین که هست دشوارتر کنیم اما همه‌جا پی‌رو یک شیوه باشیم هنوز آموختن خط و باسواد شدن از امروز بسیار آسان‌تر خواهد شد مقصود از شیوهٔ‌ واحد به‌کار بردن شیوهٔ واحد در همه جاهای مشابه و یک‌سان است. مردم عرب‌ زبان برای این حرف‌ها تلفظ خاص دارند و ما همه ض و ظ و ذ را ز، ص و ث را س، ط و ت را ت تلفظ می‌کنیم و از کودک نوخاسته انتظار داریم که آنها را درست بنویسد‏<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= دی ۱۳۴۳|عنوان= دربارهٔ خط فارسی|پیوند= |ژورنال= ماهنامهٔ آموزش و پرورش|دوره= ۳۴|شماره= ۸|صفحات= ۱-۴|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
====نظام آموزشی====
====نظام آموزشی====
یکدست خواستن همه چیز گاهی مضر است. برای نمونه از نظام واحد آموزشی باید نام آورد که از غریبان و فرنگیان اقتباس کرده‌ایم. به عقیدهٔ‌ من دانشجو در طول چهار سالی که می‌خواهد درس بخواند و برای مثال در ادبیات فارسی لیسانی بگیرد، باید بیست هزار صفحه متن نظم و نثر بخواند، اما با نظام واحد آموزشی موفق نمی‌رود که حتی پانصد صفحه از این متون را فرا بگیرد. این راهی به ترکستان خواهد بود<ref name="دایره المعارف"/>. این بدبختی است كه عربی هم نمی‌دانند. اگر لازم است این واحدهای درسی باشند، پس درست و دقیق خوانده شوند<ref name="برنامه دانشگاه"/>.  
یکدست خواستن همه چیز گاهی مضر است. برای نمونه از نظام واحد آموزشی باید نام آورد که از غریبان و فرنگیان اقتباس کرده‌ایم. به عقیدهٔ‌ من دانشجو در طول چهار سالی که می‌خواهد درس بخواند و برای مثال در ادبیات فارسی لیسانی بگیرد، باید بیست هزار صفحه متن نظم و نثر بخواند، اما با نظام واحد آموزشی موفق نمی‌شود که حتی پانصد صفحه از این متون را فرا بگیرد. این راهی به ترکستان خواهد بود<ref name="دایره المعارف"/>. این بدبختی است كه عربی هم نمی‌دانند. اگر لازم است این واحدهای درسی باشند، پس درست و دقیق باید خوانده شوند<ref name="برنامه دانشگاه"/>.  
====زورخانه====
====زورخانه====
مصفا به پیروی از نظر گوستاو لوبون که می‏‌گوید: «وظیفه‏ٔ‏ مردم یک جامعه، یا یک قوم، حفظ کردن نهادهای فرهنگی گذشته و تعویض تدریجی آن‏هاست»، ما نیز باید زورخانه و ورزش‏های‏ زورخانه‌ا‏یی را، پیش از هرگونه تغییری در ارکان آن و جایگزین‌سازی و سازگارکردن این نهاد با الگوهای اجتماعی و فرهنگی‌ـورزشی جامعهٔ کنونی، به همان صورت سنّتی اصیل قدیمی‌‏اش‏ حفظ کنیم و تداوم بخشیم و آن را هم‏چون یک نمونهٔ تاریخی از مجموعهٔ بازی‏های ورزشی کهن ایران برای ارایه به نسل‏های‏ امروز و فردا و برای تحقیق و بررسی پژوهشگران تاریخ و فرهنگ‏ ایران نگه داریم<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= آذر ۱۳۸۳|عنوان= به یاد بدیع الزمان فروزانفر|پیوند= |ژورنال= حافظ|دوره= |شماره= ۹|صفحات= ۴۱ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
مصفا به پیروی از نظر گوستاو لوبون که می‏‌گوید: «وظیفه‏ٔ‏ مردم یک جامعه، یا یک قوم، حفظ کردن نهادهای فرهنگی گذشته و تعویض تدریجی آن‏هاست»، عقیده داشت ما نیز باید زورخانه و ورزش‏های‏ زورخانه‌ا‏یی را، پیش از هرگونه تغییری در ارکان آن و جایگزین‌سازی و سازگارکردن این نهاد با الگوهای اجتماعی و فرهنگی ‌ـ ورزشی جامعهٔ کنونی، به همان صورت سنّتی اصیل قدیمی‌‏اش‏ حفظ کنیم و تداوم بخشیم و آن را هم‏چون یک نمونهٔ تاریخی از مجموعهٔ بازی‏های ورزشی کهن ایران برای ارایه به نسل‏های‏ امروز و فردا و برای تحقیق و بررسی پژوهشگران تاریخ و فرهنگ‏ ایران نگه داریم<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= آذر ۱۳۸۳|عنوان= به یاد بدیع الزمان فروزانفر|پیوند= |ژورنال= حافظ|دوره= |شماره= ۹|صفحات= ۴۱ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
====اقتصاد====
====اقتصاد====
مصفا سپس به مقوله‌ی تأثیرگذاری اقتصاد بر ادبیات رسید و در این‌باره گفت: مسلم است كه اقتصاد بر ادبیات تأثیر گذشته است. كسی كه نان ندارد بخورد، فرصت ندارد به این مسائل هم فكر كند و هزاران دانشجوی بااستعداد ممكن است موفق نشوند به تحصیل‌شان ادامه دهند. اگر معیشت و اقتصاد خوب نباشد، اثرش بر همه‌چیز و از جمله فرهنگ معلوم می‌شود و صدمه می‌زند<ref name="برنامه دانشگاه"/>.
مصفا دربارهٔ تأثیرگذاری اقتصاد بر ادبیات گفت: مسلم است كه اقتصاد بر ادبیات تأثیر گذشته است. كسی كه نان ندارد بخورد، فرصت ندارد به این مسائل هم فكر كند و هزاران دانشجوی بااستعداد ممكن است موفق نشوند به تحصیل‌شان ادامه دهند. اگر معیشت و اقتصاد خوب نباشد، اثرش بر همه‌چیز و از جمله فرهنگ معلوم می‌شود و صدمه می‌زند<ref name="برنامه دانشگاه"/>.
====دادگاه مصدق====
====دادگاه مصدق====
<span style="color:darkcyan">رفتم به دادگاه مصدّق‏ دیدم جلال و جاهِ مصدّق</span> {{سخ}}
تقارن دوران دانشگاه با التهاب روزهای ملی شدن صنعت نفت، آشوب خفته درون او را بار دیگر بیدار کرد. در این کشاکش سقوط مصدق او را حسابی به هم ریخت و شعری در این باب سرود:
<span style="color:darkcyan">کشتیِّ دل شکست چو برخاست‏ توفانِ اشک و آهِ مصدّق‏‏</span> {{سخ}}
{{شعر|سبک= color:darkblue}}{{ب|رفتم به دادگاه مصدّق‏ دیدم جلال و جاهِ مصدّق|کشتیِّ دل شکست چو برخاست‏ توفانِ اشک و آهِ مصدّق}}
<span style="color:darkcyan">بر پاکی عقیدت و نیّت‏ دو چشمِ تر گواهِ مصدّق‏‏</span> {{سخ}}
{{ب|بر پاکی عقیدت و نیّت‏ دو چشمِ تر گواهِ مصدّق‏‏|برقِ نجات مردم مشرق‏ می‏جَست از نگاهِ مصدّق‏}}
<span style="color:darkcyan">برقِ نجات مردم مشرق‏ می‏جَست از نگاهِ مصدّق‏</span> {{سخ}}
{{ب|کوهی ز عزم و رای نهان بود در پیکرِ چو کاهِ مصدّق|پنهان به هاله‏ی غم و اندوه‏ دیدم جمالِ ماهِ مصدّق‏}}
<span style="color:darkcyan">کوهی ز عزم و رای نهان بود در پیکرِ چو کاهِ مصدّق‏</span> {{سخ}}
{{ب|دنیایی از امید نهان داشت‏ لبخندِ گاه‏گاهِ مصدّق‏|آن ابلهان که رحم نکردند تا بر گل و گیاهِ مصدّق}}
<span style="color:darkcyan">پنهان به هاله‏ی غم و اندوه‏ دیدم جمالِ ماهِ مصدّق‏</span> {{سخ}}
{{ب|آن روسپی‏‌زنان که ربودند از کفش تا کلاهِ مصدّق|دیدم من ای شگفت که بودند اعضای دادگاهِ مصدّق}}
<span style="color:darkcyan">دنیایی از امید نهان داشت‏ لبخندِ گاه‏گاهِ مصدّق‏</span> {{سخ}}
{{ب|تر دامنی زبون که زمانی‏ می‌‏بود روسیاهِ مصدّق‏|دیدم ستاده پیشِ وی افسوس‏ سروِ قدِ دوتاهِ مصدّق}}
<span style="color:darkcyan">آن ابلهان که رحم نکردند تا بر گل و گیاهِ مصدّق</span> {{سخ}}
{{ب|فریادِ دل بخاست که ‏ای و ای‏ آخر چه بُد گناهِ مصدّق‏| گفتم به جانِ سفله ترحّم‏ این بود اشتباهِ مصدّق}}
<span style="color:darkcyan">آن روسپی‏‌زنان که ربودند از کفش تا کلاهِ مصدّق</span> {{سخ}}
{{ب|هر راه کاین دَدان بنمایند چاه است و راه، راهِ مصدّق‏‏|فردا ز سوی شرق برآید فریادِ دادخواهِ مصدّق}}
<span style="color:darkcyan">دیدم من ای شگفت که بودند اعضای دادگاهِ مصدّق‏</span> {{سخ}}
{{ب|ای دل غمین مباش که باشد دست خدا پناهِ مصدّق|ایرانیان غریو برآرند یا مرگ یا که راهِ مصدّق‏<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= اردیبهشت ۱۳۸۴|عنوان= دادگاه مصدق|پیوند= |ژورنال= حافظ|دوره= |شماره= ۱۴|صفحات= ۸۶ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref> {{سخ}}}}{{پایان شعر}}
<span style="color:darkcyan">تر دامنی زبون که زمانی‏ می‌‏بود روسیاهِ مصدّق‏</span> {{سخ}}
<span style="color:darkcyan">دیدم ستاده پیشِ وی افسوس‏ سروِ قدِ دوتاهِ مصدّق‏‏</span> {{سخ}}
<span style="color:darkcyan">فریادِ دل بخاست که ‏ای و ای‏ آخر چه بُد گناهِ مصدّق‏</span> {{سخ}}
<span style="color:darkcyan">گفتم به جانِ سفله ترحّم‏ این بود اشتباهِ مصدّق</span> {{سخ}}
<span style="color:darkcyan">هر راه کاین دَدان بنمایند چاه است و راه، راهِ مصدّق‏</span> {{سخ}}
<span style="color:darkcyan">فردا ز سوی شرق برآید فریادِ دادخواهِ مصدّق‏</span> {{سخ}}
<span style="color:darkcyan">ای دل غمین مباش که باشد دست خدا پناهِ مصدّق‏</span> {{سخ}}
<span style="color:darkcyan">ایرانیان غریو برآرند یا مرگ یا که راهِ مصدّق‏</span><ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= اردیبهشت ۱۳۸۴|عنوان= دادگاه مصدق|پیوند= |ژورنال= حافظ|دوره= |شماره= ۱۴|صفحات= ۸۶ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref> {{سخ}}
====خرج سمینار====
====خرج سمینار====
چهارصدهزار نسخه‌ی خطی فارسی در شبه ‌قاره وجود دارد. بسیاری از كسانی كه رفته‌اند، می‌گویند برگ‌های‌شان پوسیده و یک گوشه ریخته شده‌اند. این نسخ خطی به تاریخ این ملت و سابقه‌ٔ كهن تعلق دارند كه به تدریج دارند از بین می‌روند. این‌همه مسافرت و خرج و مخارج و سمینار به چه درد می‌خورد؟! آیا اتفاق افتاده كه در یک سال تعدادی را سوار اتوبوس كنند، و نه حتی با هواپیما، بروند و روی این نسخه‌ها كار كنند، عكس بگیرند، بیاورند و منتشر كنند. نسخه‌هایی كه دارند از بین می‌روند، سابقه‌ٔ میراث فرهنگی ۱۰ قرن ما هستند كه زیر دست و پای روزگار در حال اوراق ‌شدن‌اند. زمانی دكتر پرویز ناتل خانلری وزیر فرهنگ بود. در طول خدمتش، ۲۴۰ متن مهم زبان فارسی را از نظم و نثر با مقدمه، فهرست و توضیحات انتشار داد و كسانی را كه شایستگی داشتند، برای كار دعوت می‌كرد<ref name="برنامه دانشگاه"/>.
چهارصدهزار نسخه‌ٔ خطی فارسی در شبه ‌قاره وجود دارد. بسیاری از كسانی كه رفته‌اند، می‌گویند برگ‌های‌شان پوسیده و یک گوشه ریخته شده‌اند. این نسخ خطی به تاریخ این ملت و سابقه‌ٔ كهن تعلق دارند كه به تدریج دارند از بین می‌روند. این‌همه مسافرت و خرج و مخارج و سمینار به چه درد می‌خورد؟! آیا اتفاق افتاده كه در یک سال تعدادی را سوار اتوبوس كنند، و نه حتی با هواپیما، بروند و روی این نسخه‌ها كار كنند، عكس بگیرند، بیاورند و منتشر كنند. نسخه‌هایی كه دارند از بین می‌روند، سابقه‌ٔ میراث فرهنگی ۱۰ قرن ما هستند كه زیر دست و پای روزگار در حال اوراق ‌شدن‌اند. زمانی که دكتر [[پرویز ناتل خانلری]] وزیر فرهنگ بود. در طول خدمتش، ۲۴۰ متن مهم زبان فارسی را از نظم و نثر با مقدمه، فهرست و توضیحات انتشار داد و كسانی را كه شایستگی داشتند، برای كار دعوت می‌كرد<ref name="برنامه دانشگاه"/>.
====مدرسهٔ ملتی====
====مدرسهٔ ملتی====
{{جعبه گفتاورد |نقل‌قول=<span style="color:purple">'''در عرف حکومت‌ها، مؤسسهٔ ملتی مؤسسه‌یی است که اختصاص به ملتی داشته باشد و اداره و گردانیدن چرخهای آن را دولت مختار آن ملت عهده‌دار شود با این حساب دانشگاه تهران ملتی است و نه دولتی و آن دانشگاه که به ملتی شهرت یافته خصوصی است نه ملتی. تحصیل باید برای همه یکسان باشد اگر برقرای این برابری در خانواده‌ها ممکن نیست در مدرسه‌ها امکان‌پذیر است. چرا باید مدرسه‌های ملتی چهار دیواری خراب کردن آینده عمر مشتی از فرزندانمان باشد. چرا باید مدارسی باشد که در شمار بهترین و زبده‌ترین مدرسه‌ها باشند که جز عدهٔ معدودی در آن راه ندارند و آنها توانگران درجهٔ اول کشورند. آتش همه بدبختی و دوگانگی و سرگردانی هزاران هزا جوان این سرزمین زبانه می‌کشد برای خدا و برای مصلحت مملکت این آتش را خاموش کنید.'''<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= خرداد ۱۳۴۴|عنوان= مدرسه ملتی|پیوند= |ژورنال= ماهنامهٔ آموزش و پرورش|دوره= ۳۵|شماره= ۳|صفحات= ۹-۱۲|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>|تراز=وسط|عرض=۹۰%|رنگ پس‌زمینه=#d5fdf4}}
در عرف حکومت‌ها، مؤسسهٔ ملتی مؤسسه‌یی است که اختصاص به ملتی داشته باشد و اداره و گردانیدن چرخهای آن را دولت مختار آن ملت عهده‌دار شود با این حساب دانشگاه تهران ملتی است و نه دولتی و آن دانشگاه که به ملتی شهرت یافته خصوصی است نه ملتی. تحصیل باید برای همه یکسان باشد اگر برقرای این برابری در خانواده‌ها ممکن نیست در مدرسه‌ها امکان‌پذیر است. چرا باید مدرسه‌های ملتی چهار دیواری خراب کردن آینده عمر مشتی از فرزندانمان باشد. چرا باید مدارسی باشد که در شمار بهترین و زبده‌ترین مدرسه‌ها باشند که جز عدهٔ معدودی در آن راه ندارند و آنها توانگران درجهٔ اول کشورند. آتش همه بدبختی و دوگانگی و سرگردانی هزاران هزا جوان این سرزمین زبانه می‌کشد برای خدا و برای مصلحت مملکت این آتش را خاموش کنید<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= خرداد ۱۳۴۴|عنوان= مدرسه ملتی|پیوند= |ژورنال= ماهنامهٔ آموزش و پرورش|دوره= ۳۵|شماره= ۳|صفحات= ۹-۱۲|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
====رمان====
====رمان====
زمانی رمان زیاد می‌خواند، اما دیگر فرصتی برای این‌ كار نداشت. آخرین رمانی را هم كه خواند، شبیه به «سیرالعباد» سنایی و زندگی بودا توصیف کرد كه فرصت دو بار خواندنش را داشت<ref name="برنامه دانشگاه"/>.
زمانی رمان زیاد می‌خواند، امّا دیگر فرصتی برای این‌ كار نداشت. آخرین رمانی را هم كه خواند، شبیه به «سیرالعباد» سنایی و «زندگی بودا» توصیف کرد كه فرصت دو بار خواندنش را داشت<ref name="برنامه دانشگاه"/>.
====شعر هندی====
عناد با طریقهٔ‌ شعر هندی عناد با ارتباط انسانی و فرهنگ مسلمانی مردم سرزمین‌های ایران بزرگ و ساکنان شبه‌قاره است. در پشت پردهٔ رنگین و ننگین مخالفت با این دوره از شعر فارسی از دستان پرمکر و دستان تامرفق به خون آلودهٔ استعمارگران ملت‌های مشرق‌زمین خون پیوند و پیوستگی و پیمان و هم‌بستگی پیوستگان دیرینهٔ نژاد و تاریخ و هم‌بستگان دین و آیین بر روی زمین فرو می‌چکد. دریغ نمی‌داری آن روزگاران را که زبان فارسی خون پیوند و روح ارتباط همهٔ مردم شبه قاره بود چندان که حتّی هر انگلیسی که به عزم تسخیر و تصرف هند و بسط قدرت و گستردن دام فریب کشتی بر آب می‌افکند خود را از دانست زبان فارسی ناگریز می‌دید و نمی‌بینی امروز را که هر فارسی‌زبان که انگلیسی نداند در آن سرزمین شعر و ادب و در آن خاستگاه فرهنگ و زبان فارسی غریب می‌نماید<ref name="صائب">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر|تاریخ= بهار و تابستان ۱۳۵۶|عنوان= صائب در صائب در سه بخش|پیوند= |ژورنال= دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران|دوره= ۲۳|شماره= ۱ و ۲|صفحات= ۲۰۲-۲۲۱|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
====خوار شمردن ستایش‌گری====
اگر شاهنامهٔ فردوسی عزیز است ظفرنامه‌های عنصری و فرخی که در باب محمود ساخته است هم عزیز است؛ مدیح طغرل تکین که ظالمی یا عادلی او بر من و تو از پشت دیواره‌های قطور و بلند زمان چنان که باید روشن نیست از جهت ستایش کسی که مرگز توجه مردم و حکومت و قدرت زمان در دوره‌یی از تاریخ به شمار می‌رفته است هم قابل توجه و نگهداری است و هم حلقه‌یی است از زنجیر فکر و فرهنگ و تاریخ و کم و کیف معیشت و ساخت جامعه و رابطهٔ انسانی مردم. گنجینه‌یی است از لغت و سندی است از تعبیر و ترکیب و اصطلاح و تصویر و تشبیه و آیتی است از فصاحت و قدرت بیان. به بهانهٔ خوارشمردن ستایش‌گری نمی‌توان و نمی‌باید این همه شعر فصیح و استوار فارسی را نادیده گرفت<ref name="صائب"/>.
====آرایشگاه====
این قطعهٔ طیبت آمیز را در آرایشگاه «شکفته» روبروی مجلس شوری گفتند.
:<span style="color:darkred">''ای شکفته چو گرسنه آهو</span><noinclude>     
::<span style="color:darkred">''بر سر من چریده‌ای این بار</span><noinclude>
:<span style="color:darkred">''از سر بنده با سر مقراض   
::<span style="color:darkred">''هرچه مو بود چیده‌ای این بار</span><noinclude>
:<span style="color:darkred">''دست و تیغت به حاشیت می‌رفت 
::<span style="color:darkred">''در میانه پریده‌ای این بار</span><noinclude>
:<span style="color:darkred">''از من نیمه مو به جادویی   
::<span style="color:darkred">''کچلی آفریده‌ای این بار</span><noinclude>
:<span style="color:darkred">''در حقیقت به روی خال و خطم 
::<span style="color:darkred">''خط بطان کشیده‌ای این بار</span><noinclude>
:<span style="color:darkred">''جای اصلاح و جای آرایش     
::<span style="color:darkred">''بر سر بنده ... این بار</span><noinclude> <ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر|تاریخ= بهمن ۱۳۴۹|عنوان= آرایشگاه|پیوند= |ژورنال= یغما|دوره= ۲۳|شماره= ۲۶۹|صفحات= ۶۶۶|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>
====سعدی====
آشناییم با سعدی از دوران دبستان بود. انس و الفتم با سعدی موجب شد کارهایی در این زمینه انجام دهم و حضورم در شیراز نیز انگیزهٔ مجددی شد که نسبت به سعدی بشتر انس و الفت بگیرد. به نظرم، حافظ در تمام غزل‌ها و ابیاتش به دنبال سعدی است و تأثیراتی که از سعدی دارد، بسیار است. اگر سعدی نمی‌بود، حافظ شناخته نمی‌شد <ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر|تاریخ= ، خرداد ۱۳۹۰|عنوان= گزارش نشست‌ها علمی به مناسبت بزرگداشت سعدی شیرازی|پیوند= |ژورنال= کتاب ماه ادبیات|دوره= |شماره= ۱۶۴|صفحات= ۱۰۴-۱۰۷|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
====شاعران مورد علاقه====
از معاصران به [[ملک‌الشعرا بهار]] و [[مهدی حمیدی شیرازی]] علاقه‌مند بود و در یک روزگار طولانی، [[حمیدی]] را بزر‌گ‌ترین شاعر می‌دانسته است. به قول خودش، از دوپهلوها یعنی نوپردازها هم، [[مهدی اخوان ثالث]] و [[فریدون مشیری]] را دوست داشت و می‌گفت: «شاید صنعت‌گری [[مشیری]] كم‌تر از [[اخوان]] باشد، اما به شعر [[مشیری]] علاقه‌ و شیفتگی خاصی دارم»<ref name="برنامه دانشگاه"/>.  


===فعالیت‌های فرهنگی و اداری===
===فعالیت‌های فرهنگی و اداری===
استاد دانشگاه تهران به صورت تمام وقت {{سخ}}
* استاد دانشگاه تهران به صورت تمام وقت {{سخ}}
استاد دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات به صورت نیمه‌وقت {{سخ}}
* استاد دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات به صورت نیمه‌وقت {{سخ}}
ریاست پردیس فارابی دانشگاه تهران (پردیس قم) {{سخ}}
* ریاست پردیس فارابی دانشگاه تهران (پردیس قم) {{سخ}}
دانشیاری دانشگاه شیراز {{سخ}}
* دانشیاری دانشگاه شیراز {{سخ}}
ریاست دبیرخانهٔ مرکزی دانشگاه شیراز {{سخ}}  
* ریاست دبیرخانهٔ مرکزی دانشگاه شیراز {{سخ}}  
ریاست انتشارات و مدیریت مجلهٔ آموزش و پرورش {{سخ}}
* ریاست انتشارات و مدیریت مجلهٔ آموزش و پرورش {{سخ}}
دبیری دبیرستان‌های تهران {{سخ}}
* دبیری دبیرستان‌های تهران {{سخ}}
تدریس متون نظم در همه دوره‌ها از قبیل متون غنایی، حماسی، عرفانی و .. را بر عهده داشت. شاهنامه را به عنوان یک متن عرفانی و معرفتی وجهه همت خویش قرار داد. ابتدا با اعجاب و تمسخر اهل ادب مواجه شد ولی اکنون همه بر این باورند که شاهنامه متنی است عرفانی و بنیاد عرفانی دارد. هدف فردوسی قصه‌پردازی نیست و شاهنامه مملو از مبانی عرفانی و معرفتی است. {{سخ}}
* رئیس ادارهٔ فرهنگ قم {{سخ}}
استاد در سال‌های اول استخدامیش به سبب انتقادی که در باب املای فارسی داشته‌اند منتظر خدمت می‌شوند و بعد دوباره دعوت به خدمت می‌شوند. ایشان تنها استادی است که دوبار به مقام استادی نایل شده‌اند. یک‌بار از درجه استادی خلع و دو مرتبه درجه مدرسی، استادیاری، دانشیاری و استادی را طی کردند. بعد از انقلاب بازنشسته و دوباره دعوت به کار می‌شوند.
* ریاست مدرسهٔ عالی قضایی قم{{سخ}}
 
تدریس متون نظم در همهٔ دوره‌ها از قبیل متون غنایی، حماسی، عرفانی و .. را بر عهده داشت.  
[[پرونده:اهدای قلم فردوسی از سوی یوروپن توسط علی دهباش.png|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''<center>اهدای قلم فردوسی از سوی یوروپن توسط علی دهباشی</center>''']]
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
صد و چهاردهمین شب از شبهای مجله بخارا به بزرگداشت دکتر مظاهر مصفا اختصاص داشت که غروب چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۱ با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، مرکز دایره‎المعارف بزرگ اسلامی و گنجینه پژوهشی ایرج افشار در محل ساختمان کانون زبان پارسی برگزار شد<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://bukharamag.com/1391.12.3349.html‏|عنوان = شب « مظاهر مصفا» برگزار شد/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۶ اسفند ۱۳۹۱}}</ref>.
صد و چهاردهمین شب از شبهای مجله بخارا به بزرگداشت دکتر مظاهر مصفا اختصاص داشت که غروب چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۱ با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، بنیاد موقوفات دکتر [[محمود افشار]]، مرکز دایره‎المعارف بزرگ اسلامی و گنجینه پژوهشی [[ایرج افشار]] در محل ساختمان کانون زبان پارسی برگزار شد<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://bukharamag.com/1391.12.3349.html‏|عنوان = شب « مظاهر مصفا» برگزار شد/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۶ اسفند ۱۳۹۱}}</ref>.


===از نگاه دیگران===
===از نگاه دیگران===
'''[[محمد بقایی ماکان]] {{سخ}}
در سال‌های پاياني عمرش به خصوص از سال ۸۴ كه به دستور رياست دانشگاه تهران از تدريس بركنار شد، غوغای درونش فزوني يافت و شعر پناهگاهش شد برای تلاطم درون. او كشتهٔ فرهنگ و ادب فارسي بود؛ شايد به همين سبب وصيت كرد تا در زادگاهش تفرش كه از ديرباز چهره‌های بزرگ فرهنگي از آن سر برآوردند به خاک سپرده شود، تا بدانند كه از قبيلهٔ آنان است<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.etemadnewspaper.ir/fa/Main/Detail/136120‏|عنوان = مظاهر مصفا و خاطره يک مصرع|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۴ آبان ۱۳۹۸}}</ref>.{{سخ}}
'''[[قاسم صافی]]{{سخ}}
یکی از درخشان‌ترین نقاط زندگی استاد، این بود که نظری گیرا داشت، خوش صحبت و نیک محضر بود و حکایات متفرقهٔ وسیعی داشت. چند سال پیش در جلسهٔ رونمایی کتاب «''روضة ‌الانوار''» «خواجوی کرمانی» که در محل موسسهٔ پژوهش میراث مکتوب برگزار شد، خاطره بسیار خوشی از گفتار فصیح، پر مایه و شیرین و طنز‌آلود برای شنوندگان به جای گذاشت<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.cgie.org.ir/fa/news/220264‏|عنوان = در ذکر جمیل استاد مظاهر مصفا / دکتر قاسم صافی|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۱ آبان ۱۳۹۸}}</ref>.{{سخ}}
'''[[مهدی محقق]]{{سخ}}
با نگاهی گذرا به سال‌ها فعالیت ادبی زنده‌یاد مظاهر مصفا می‌توان به این نکته پی برد که مهم‌ترین ویژگی او همان ذوق شعری مثال زدنی‌اش است. قصاید او نه تنها برخاسته از مضامینی نیمه فلسفی هستند بلکه اغلب با وقایع اجتماعی هم درآمیخته‌اند. هنوز به یاد دارم که چطور قصیده‌ای بسیار شنیدنی در وصف درگذشت استاد [[دهخدا]] سرود و در روز خاکسپاری‌اش خواند یا قصیده‌ای که زمان جنگ عراق علیه کشورمان خطاب به امام رضا(ع) سرود که در بخشی از آن آمده بود: «نپسند که از صدمت صدام عراقی/ ویران شود ایران تو ای ضامن آهو»<ref name="کلاسیک">{{یادکرد وب|نشانی = http://www.irannewspaper.ir/newspaper/item/525687/-%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D9%86%D8%AA-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9|عنوان = اهالی ادبیات و یاران قدیمی مظاهر مصفا از جایگاه ادبی این مصحح، شاعر و استاد دانشگاه می‌گویند‌/ ادامه دهنده راستین سنت شعر کلاسیک|ناشر = روزنامه ایران|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۱ آبان ۱۳۹۸}}</ref>.{{سخ}}
'''[[فتح‌الله مجتبایی]]{{سخ}}
نه تنها شاعر بود که زندگی شاعرانه هم داشت، مردی بود بسیار آزاده و از سویی هیچگاه در قید و بند محدودیت‌های آداب و رسوم نمی‌ماند. حتّی زمانی که به ریاست فرهنگ قم انتخاب شد هم از عقاید خود دست برنداشت و در نهایت مدت چندانی به این سمت باقی نماند. با اینکه از جایگاه ادبی خود مطلع بود امّا هیچگاه دچار غرور نشد، در دوستی پایدار و به معنای واقعی ادیبی آزاد بود<ref name="کلاسیک"/>.{{سخ}}
'''[[محمدجعفر یاحقی]]{{سخ}}
جامع‌الاطراف بود. شعر او را می‌توان بعد از [[امیری فیروزکوهی]] و [[ملک الشعرای بهار]] ادامه دهندهٔ راه شاعران ادبیات کلاسیک کشورمان دانست. نکتهٔ دیگری که نباید از آن غفلت کرد این است که در دوران معاصر کم نیستند شاعران و استادان دانشگاهی که حتّی دارای اسم و رسم شده‌اند منتهی چیزی که او را از دیگران جدا می‌کرد آزادگی و بی‌نیازی‌اش بود<ref name="کلاسیک"/>.{{سخ}}
'''[[شفیعی کدکنی]]{{سخ}}
نثری بسیار شیوا و دل‌انگیزی داشت؛ شاید کم نوشته باشد ولی مجموعهٔ آنچه او نوشته است حتّی در حوزهٔ نثر هم از نمونه‌های برجستهٔ نثر فاخر زبان فارسی در عصر ماست<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://fararu.com/fa/news/417125/%D8%A8%D8%BA%D8%B6-%D8%B4%D9%81%DB%8C%D8%B9%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D8%AF%DA%A9%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D9%88%DA%AF-%D9%85%D8%B8%D8%A7%D9%87%D8%B1-%D9%85%D8%B5%D9%81%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D8%AF|عنوان= بغض شفیعی کدکنی در سوگ مظاهر مصفا ترکید|ناشر =  خبرگزاری فرارو|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۵ آبان ۱۳۹۸}}</ref>.{{سخ}}
'''[[امیر بانو کریمی]]{{سخ}}
مظاهر مصفا مظلوم بود حتّی در شعر هم به او ظلم شد. او شاعری مقتدر بود. علت علاقه‌ام به او شاعری‌اش بود. به قصیده سرایی شهرت داشت امّا بعدها چهار پاره نیز سرود. به هرحال اهل شعر اصیل فارسی قدر مصفا را می دانند<ref name="تا دار باید تاختن"/>.{{سخ}}
'''[[مریم حسینی]]{{سخ}}
تنهایی، صبر،‌ سکوت، تواضع، قناعت و آزادگی از ویژگی‌های بارز او بود. سال‌ها فردوسی، سنایی، سعدی و مولوی تدریس کرد و همراه با آن تلاش کرد تا معارف و مفاهیم حقیقت را پیشهٔ خود سازد و عارفانه زندگی کند. شیفتگی‌اش به شعر فارسی بی مانند بود کلیات سعدی و دیوان او، سنایی و چند شاعر دیگر را تصحیح کرده و همراهی با این بزرگان سخن، کلام او را پخته و سخته کرد. سلطهٔ مصفا بر شعر و واژگان بی‌مانند بود، همراهی این سلطه با سوز و شور شاعرانه و تجربه سال‌ها تدریس و تحقیق، اشعاری ناب از او در تاریخ ادب معاصر ایران بر جای گذاشته است<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/report/282868/%D9%85%D8%B5%D9%81%D8%A7-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF|عنوان=مصفا تمام زندگی کرد و تمام مرد|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۴ آبان ۱۳۹۸}}</ref>.{{سخ}}
'''[[مریم مشرف]]{{سخ}}
دلبسته ادبیات کهن فارسی بود. مصفا با جریان شعر نو همراه نشد امّا بعدها نظرش تغییر کرد و در سوگ [[مهدی اخوان ثالث]] شعری بدین سبک نوشت. وی قواعد املای فارسی را نمی‌پسندید و رعایت نمی‌کرد، از مخالفان نظام دانشگاهی بود و سی‌سال با آن جنگید<ref name="قدر مصفا">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.cgie.org.ir/fa/news/220440|عنوان= قدر مصفا در زمان حیاتش شناخته نشد|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۳ آذر ۱۳۹۸}}</ref>.{{سخ}}
'''[[میرجلال‌الدین کزازی]]{{سخ}}
مصفا سروی بلند، دلپسند و ورجاوند در سروستان سخن پارسی بود، مرغی سربلند و سرفراز که در مغاک خاک نمی‌گنجید و اکنون او شاد است و آزاد و ماییم که سوگواران دل افگاریم و اندوهگینان ناامید. استادانی که من وامدارشان هستم، همه نام‌دارند، یکایک را ارج می‌نهم اما بی‌هیچ پرده و پروا، این استاد جاودان یاد، دست کم مرا استادی دیگر سان بود<ref name="قدر مصفا"/>.{{سخ}}
'''[[احمد تمیم‌داری]]{{سخ}}
مصفا از تدریس ادبیات گلایه داشت و می‌گفت تئوری‌های ادبی که حالا مد شده‌اند، بی‌حاصل است، باید به گونه‌ای به تئوری‌ها بپردازیم که تولید ادبی کم نشود، روش تدریس و تحقیق باید تغییر کند و در راستای تولید باشد<ref name="قدر مصفا"/>.{{سخ}}
'''عبدالرحیم جعفری{{سخ}}
زمانی که کتاب های شاعران را چاپ می کردم، تصمیم گرفتم که تذکرهٔ «''مجمع‎الفصحا''» «رضاقلی خان هدایت» را با ویرایش و فهرست اعلام تصحیح و منتشر کنم، کتابی که به پاورقی‌های زیادی نیاز داشت، برای این کار مظاهر را انتخاب کردم؛ او بسیار وسواس به خرج می داد و بادقت بود. دو، سه سالی طول کشید که جلد اولش منتشر شد<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://sharghdaily.com/fa/main/page/189/7/%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%da%af%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86|عنوان= مظاهر مصفا افتخاری برای ایران و «امیرکبیر»|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۳۱ مرداد ۱۳۹۲}}</ref>.{{سخ}}
'''[[محمد دهقانی]]{{سخ}}
درس و امتحان را اصلا جدی نمی‌گرفت. جدی ترین سخنانش را نه با گزاره‌های خبری، بلکه با پرسش بیان می‌کرد و تحمل چنین کاری برای فرهنگی که پرسیدن و به پرسش گرفتن دیگران را عین کفر می‌داند اصلاآسان نیست. شاید به همین دلیل بود که وجودش در ساختار اداری به آسانی تحمل نمی‌شد و به قول خودش در طول پنجاه‌ودو سال معلمی سه بار بازنشسته و سه بار دعوت به کار و یک بار از استادی به استادیاری تقلیل درجه یافت<ref name="تا دار باید تاختن"/>.{{سخ}}
'''[[میلاد عطیمی]]{{سخ}}
او بهترین شعرها را می‌سرود امّا آن‌قدر متواضع بود که نمی‌خواست آن‌ها را چاپ کند. ما هنوز مجموعه کاملی از مصفا نداریم. از [[خانلری]] پرسیدند آیا شعر [[ملک‌الشعرا]] باقی خواهد ماند، او گفت شعر [[بهار]] برای نسلی که با ادبیات فارسی پیوند ندارد و ادبیات را از روزنامه می‌گیرد ماندگار نخواهد بود، امّا برای کسانی که زبان فارسی می‌دانند و با زمینهٔ‌ فرهنگ و سیاست شعر [[ملک‌الشعرا]] آگاهند باقی خواهند ماند. زمانی که غبارهای غلط فروبنشیند شعر مصفا نیز دیده خواهد شد و هرچه بگذرد چهرهٔ شاعری‌اش برجسته‌تر و ارزشمندتر خواهد شد<ref name="ایسنا"/>.{{سخ}}
'''[[مهدی ماحوزی]]{{سخ}}
در خلال دوران طولانی تحصیل که فاصلهٔ سنی زیادی هم نداشتیم؛ درس‌های بزرگی به بنده داد و خاطرات فراوانی برای ما به جای گذاشت. از وقتی که من در دبیرستان مروی دوره سیکل دوم دبیرستان را می‌گذراندم، تا پایان دوره دکتری، ایشان یکی از بزرگترین استادهایی بود که هرگز دانشجو را فراموش نمی‌کرد و هیچ پرسشی را بدون پاسخ نمی‌گذاشت. همواره دانشجویان را به مطالعه بیشتر و پژوهش‌های ارزنده‌تر هدایت می‌کرد<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/report/282658/%d8%a8%d8%a7%d8%b1-%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%af%d8%a7%d8%af%d9%86-%d9%85%d8%b8%d8%a7%d9%87%d8%b1-%d9%85%d8%b5%d9%81%d8%a7-%d8%af%d9%88%d8%b4-%d9%87%d8%b4%d8%aa%d9%85-%d8%a2%d8%a8%d8%a7%d9%86|عنوان= بار گران از دست دادن مظاهر مصفا بر دوش هشتم آبان|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۹ آبان ۱۳۹۸}}</ref>.


====محمد بقایی ماکان====
به آرامي در حد گفت‌وگوي دو نفره صحبت مي‌كرد، ولي پيدا بود كه در درونش آشوبي به‌پاست. او در سال‌هاي پاياني عمرش به خصوص از سال ۸۴ كه به دستور رياست دانشگاه تهران از تدريس بركنار شد، غوغای درونش فزوني يافت و شعر پناهگاهش شد برای تلاطم درون. او كشتهٔ فرهنگ و ادب فارسي بود؛ شايد به همين سبب وصيت كرد تا در زادگاهش تفرش كه از ديرباز چهره‌های بزرگ فرهنگي از آن سر برآوردند به خاک سپرده شود، تا بدانند كه از قبيلهٔ آنان است<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.etemadnewspaper.ir/fa/Main/Detail/136120‏|عنوان = مظاهر مصفا و خاطره يک مصرع|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۴ آبان ۱۳۹۸}}</ref>.
====قاسم صافی====
یکی از درخشان‌ترین نقاط زندگی استاد، این بود که نظری گیرا داشت، خوش صحبت و نیک محضر بود و حکایات متفرقهٔ وسیعی داشت. چند سال پیش در جلسه رونمایی کتاب ''روضه‌الانوار'' خواجوی کرمانی که در محل موسسهٔ پژوهش میراث مکتوب برگزار شد، خاطره بسیار خوشی از گفتار فصیح، پر مایه و شیرین و طنز‌آلود برای شنوندگان به جای گذاشت<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.cgie.org.ir/fa/news/220264‏|عنوان = در ذکر جمیل استاد مظاهر مصفا / دکتر قاسم صافی|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۱ آبان ۱۳۹۸}}</ref>.
====مریم حسینی====
تنهایی، صبر،‌ سکوت، تواضع، قناعت و آزادگی از ویژگی‌های بارز «مظاهر مصفا» است. او سال‌ها فردوسی، سنایی، سعدی و مولوی تدریس کرد و همراه با آن تلاش کرد تا معارف و مفاهیم حقیقت را پیشهٔ خود سازد و عارفانه زندگی کند. شیفتگی‌اش به شعر فارسی بی مانند بود کلیات سعدی و دیوان او، سنایی و چند شاعر دیگر را تصحیح کرده و همراهی با این بزرگان سخن، کلام او را پخته و سخته کرده است. سلطه مصفا بر شعر و واژگان بی‌مانند بود، همراهی این سلطه با سوز و شور شاعرانه و تجربه سال‌ها تدریس و تحقیق، اشعاری ناب از او در تاریخ ادب معاصر ایران بر جای گذاشته است. از لحاظ جایگاه تاریخی، شعر او را می‌توان هم‌ردیف سخن‌سرایانی چون بهار، مهدی حمیدی شیرازی و خانلری دانست. هرچند که رواج شعر نیمایی در دورهٔ شاعرانگی او، مانع شد که شعر این شاعران مورد توجه قرار گیرد<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/report/282868/%D9%85%D8%B5%D9%81%D8%A7-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF|عنوان=مصفا تمام زندگی کرد و تمام مرد|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۴ آبان ۱۳۹۸}}</ref>.
====مریم مشرف====
دلبسته ادبیات کهن فارسی بود. مصفا با جریان شعر نو همراه نشد اما بعدها نظرش تغییر کرد و در سوگ مهدی اخوان ثالث شعری بدین سبک نوشت. وی قواعد املای فارسی را نمی‌پسندید و رعایت نمی‌کرد، از مخالفان نظام دانشگاهی بود و سی‌سال با آن جنگید<ref name="قدر مصفا">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.cgie.org.ir/fa/news/220440|عنوان= قدر مصفا در زمان حیاتش شناخته نشد|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۳ آذر ۱۳۹۸}}</ref>.
====میرجلال‌الدین کزازی====
مصفا سروی بلند، دلپسند و ورجاوند در سروستان سخن پارسی بود، مرغی سربلند و سرفراز که در مغاک خاک نمی‌گنجید و اکنون او شاد است و آزاد و ماییم که سوگواران دل افگاریم و اندوهگینان ناامید. استادانی که من وامدارشان هستم، همه نام‌دارند، یکایک را ارج می‌نهم اما بی‌هیچ پرده و پروا، این استاد جاودان یاد، دست کم مرا استادی دیگر سان بود<ref name="قدر مصفا"/>.
====احمد تمیم‌داری====
تمیم‌داری خاطره از تدریس مصفا را بازگو کرد و ادامه داد: مصفا از تدریس ادبیات گلایه داشت و می‌گفت تئوری‌های ادبی که حالا مد شده‌اند، بی‌حاصل است، باید به گونه ای به تئوری‌ها بپردازیم که تولید ادبی کم نشود، روش تدریس و تحقیق باید تغییر کند و در راستای تولید باشد<ref name="قدر مصفا"/>.
====عباس کی‌منش====
استاد ادبیات فارسی، نیز مظاهر مصفا را یکی از بزرگترین پژوهشگران عرفان اسلامی دانست و با برشمردن آثار مصفا به تشریح مفهوم مرگ در پژوهش‌های وی پرداخت<ref name="قدر مصفا"/>.


===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===
وقتی صحبت از آدم‌های علمی می‌شود همه فکر می‌کنند این افراد با دنیای عادی فرق می‌کنند در حالی که من در دوران دبیرستان کشتی می‌گرفتم و همیشه در زمین‌های فوتبال بودم حتّی چند وقت قبل در وسایل خواهرم کاغذی را پیدا کردم که در آن از من به دلیل درست کردن روزنامه دیواری و فعالیتهای دانش آموزی تقدیر شده بود مثل همه بچه های دیگر!<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/872034/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D9%85%D8%B8%D8%A7%D9%87%D8%B1-%D9%85%D8%B5%D9%81%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%B1-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85-%D9%BE%DB%8C%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AF|عنوان= دکتر مظاهر مصفا در گفتگو با مهر: جوانان را فراموش کنیم پیر می‌شوند/ هزینه سنگین حمایت از "بهار"!|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸}}</ref>
===تفسیر خود از آثارش===
===تفسیر خود از آثارش===


===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
از معاصران به ملك‌الشعرا بهار و مهدی حمیدی علاقه‌مند بود و در یک روزگار طولانی، حمیدی را بزر‌گ‌ترین شاعر می‌دانسته است. به قول خودش، از دوپهلوها یعنی نوپردازها هم، مهدی اخوان ثالث و فریدون مشیری را دوست داشت و می‌گفت: «شاید صنعت‌گری مشیری كم‌تر از اخوان باشد، اما به شعر مشیری علاقه‌ و شیفتگی خاصی دارم»<ref name="برنامه دانشگاه"/>.
'''[[صلاح الصلاوی]]{{سخ}}
====صلاح الصلاوی====
او مردی متحیر و سرگردان در علم ذوق و شعر بود. او نقاد، نقاش، شاعر، عارف، زبان‌دان بود. به قول صائمه اینهال (همسر او) غیر از واقعیت نیست او در هیچ رشته تحصیلی مقیم نشد. از بی‌قرای او همین بس نتوانست در ترکیه، مصر، ایران و سوریه مقیم شود یک جا قرار نداشت<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر،‌ غلامرضا اعوانی، محمود بروجردی، محمدجواد گوهری، صائمه اینال، غلامحسین رضانژاد، سید جعفر شهیدی |تاریخ= آبان ۱۳۷۳|عنوان= یادباد‌ آنکه سر کوی توام منزل بود|پیوند= |ژورنال=  کیهان فرهنگی|دوره= |شماره= ۱۱۵|صفحات= ۵-۱۱|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.{{سخ}}
او مردی متحیر و سرگردان در علم ذوق و شعر بود. او نقاد، نقاش، شاعر، عارف، زبان‌دان بود. به قول صائمه اینهال (همسر او) غیر از واقعیت نیست او در هیچ رشته تحصیلی مقیم نشد. از بی‌قرای او همین بس نتوانست در ترکیه، مصر، ایران و سوریه مقیم شود یک جا قرار نداشت. بیشتر بیتی که با صوت خوش می‌خواند: دلا دیدی که در درماندگی‌ها/ نبودت ملجایی جز آل‌طاها<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر،‌ غلامرضا اعوانی، محمود بروجردی، محمدجواد گوهری، صائمه اینال، غلامحسین رضانژاد، سید جعفر شهیدی |تاریخ= آبان ۱۳۷۳|عنوان= یادباد‌ آنکه سر کوی توام منزل بود|پیوند= |ژورنال=  کیهان فرهنگی|دوره= |شماره= ۱۱۵|صفحات= ۵-۱۱|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
'''[[نجاتی لگال]] {{سخ}}
====نجاتی لگال====
بیست سال در آلمان و سال‌های متمادی در ترکیه سرپرستی کرسی زبان و ادبیات فارسی را عهده‌دار بود. او یکی از عوامل مؤثر ترویج و اشاعهٔ ادبیات و معارف فارسی بود و صرف نظر از جنبهٔ علمی و پیوندی که با ادبیات و فرهنگ ایرانی دارد. به زبان‌های عربی، فارسی، آلمانی و انگلیسی آشنایی داشت<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= اردیبهشت ۱۳۴۹|عنوان= یادبود|پیوند= |ژورنال= ارمغان|دوره= ۳۹|شماره= ۲|صفحات= ۹۶-۹۷|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.{{سخ}}
نجاتی لگال بیست سال در آلمان و سال‌های متمادی در ترکیه سرپرستی کرسی زبان و ادبیات فارسی را عهده‌دار بود. او یکی از عوامل مؤثر ترویج و اشاعهٔ ادبیات و معارف فارسی بود و صرف نظر از جنبهٔ علمی و پیوندی که با ادبیات و فرهنگ ایرانی دارد. به زبان‌های عربی، فارسی، آلمانی و انگلیسی آشنایی دارد<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= اردیبهشت ۱۳۴۹|عنوان= یادبود|پیوند= |ژورنال= ارمغان|دوره= ۳۹|شماره= ۲|صفحات= ۹۶-۹۷|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
'''[[مهدی حمیدی]]{{سخ}}
====حمیدی====
شعر او در نهایت فصاحت و کمال بود و سخن‌سنجی و داوری او در شعر درست و راست. نمی‌توان پوشیده داشت که [[حمیدی]] بر [[بهار]] برتر است. [[حمیدی]] در قصیده‌سرایی بارها اوجی برتر و فراتر از [[بهار]] داشته و معراج او در همین یک زمینهٔ شعر از او بیشتر است. موضوع تازه و هنرنمایی و قدرت بیان و توصیف که در گونه‌های تازهٔ شعر [[حمیدی]] است و آن صلابت و استواری و تمامی و بستگی و انتظام و پیوستگی که در کار قطعه‌های [[حمیدی است]] و آن رنگارنگی و تنوّع که در دوبیتی‌های خوش‌اسلوب و تازه و بدیع او راه دارد به [[بهار]] روی ننموده است و دست‌طبع او از آن کوتاه بوده است<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= مهر و آبان ۱۳۹۶|عنوان= باردیگر|پیوند= |ژورنال= بخارا|دوره= |شماره= ۱۲۰|صفحات= ۲۰۶-۲۱۲|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.{{سخ}}
شعر حمیدی در نهایت فصاحت و کمال است و سخن‌سنجی و داوری او در شعر درست و راست. نمی‌توان پوشیده داشت که حمیدی بر بهار برتر است. حمیدی در قصیده‌سرایی بارها اوجی برتر و فراتر از بهار داشته و معراج او در همین یک زمینهٔ شعر از او بیشتر است. موضوع تازه و هنرنمایی و قدرت بیان و توصیف که در گونه‌های تازهٔ شعر حمیدی است و آن صلابت و استواری و تمامی و بستگی و انتظام و پیوستگی که در کار قطعه‌های حمیدی است و آن رنگارنگی و تنوّع که در دوبیتی‌های خوش‌اسلوب و تازه و بدیع او راه دارد به بهار روی ننموده است و دست‌طبع او از آن کوتاه بوده است<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= مهر و آبان ۱۳۹۶|عنوان= باردیگر|پیوند= |ژورنال= بخارا|دوره= |شماره= ۱۲۰|صفحات= ۲۰۶-۲۱۲|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.
'''[[عبدالعظیم قریب]]{{سخ}}
====عبدالعظیم قریب====
صادق‌ترین نصیحت‌گر فرزندان خود بود و چون دهان از درس و بحث می‌بست زبان به اندرز و اعتبار می‌گشود. ورقه‌ها و رساله‌های شاگردان خود را به دقت و با حوصله و علاقه می‌خواند و نکته‌های لازم را گوش‌زد می‌کرد. با شغل و حرفهٔ خود صمیمی بود و آن را دستاویز معیشت نمی‌داشت<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= فروردین ۱۳۴۴|عنوان= مرگ قریب|پیوند= |ژورنال=  آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)|دوره= ۳۵|شماره= ۱|صفحات= ۱-۲|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>. {{سخ}}
صادق‌ترین نصیحت‌گر فرزندان خود بود و چون دهان از درس و بحث می‌بست زبان به اندرز و اعتبار می‌گشود. ورقه‌ها و رساله‌های شاگردان خود را به دقت و با حوصله و علاقه می‌خواند و نکته‌های لازم را گوش‌زد می‌کرد. با شغل و حرفهٔ خود صمیمی بود و آن را دستاویز معیشت نمی‌داشت<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= فروردین ۱۳۴۴|عنوان= مرگ قریب|پیوند= |ژورنال=  آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)|دوره= ۳۵|شماره= ۱|صفحات= ۱-۲|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.  
'''[[اخوان ثالث]]{{سخ}}
====اخوان ثالث====
اخوان شعر سنتی را خوب می‌گفت. اگر به طرف شعر نو هم می‌آید، شعر نو را هم به علت این‌كه در شعر سنتی تسلط دارد، خوب می‌سازد. «زمستان» اخوان عالی است<ref name="برنامه دانشگاه"/>.{{سخ}}
اخوان شعر سنتی را خوب می‌گفت. اگر به طرف شعر نو هم می‌آید، شعر نو را هم به علت این‌كه در شعر سنتی تسلط دارد، خوب می‌سازد. «زمستان» اخوان عالی است<ref name="برنامه دانشگاه"/>.
'''[[فروغ فرخزاد]]{{سخ}}
====فروغ فرخزاد====
فروغ فرخزاد در میان نوسرایان، یك ستاره است، شاید به‌دلیل زندگی غیرمعمولش و بی‌مهری زمانه نسبت به او. یادم می‌آید روزی در كتابخانه آمد و از من سراغ تفسیر قرآن را ‌گرفت. فروغ مشخصات استثنایی داشت، هم زندگی‌اش و هم شعرش. در تاریخ شعر فارسی آدم ماندگاری است<ref name="برنامه دانشگاه"/>.{{سخ}}
فروغ فرخزاد در میان نوسرایان، یك ستاره است، شاید به‌دلیل زندگی غیرمعمولش و بی‌مهری زمانه نسبت به او. یادم می‌آید روزی در كتابخانه آمد و از من سراغ تفسیر قرآن را ‌گرفت. فروغ مشخصات استثنایی داشت، هم زندگی‌اش و هم شعرش. در تاریخ شعر فارسی آدم ماندگاری است<ref name="برنامه دانشگاه"/>.
'''[[حبیب یغمایی]]{{سخ}}
رفت از دست و اوفتاد از پای/ با همه سرکشی و والایی {{سخ}}
سوخت لب تشنهٔ مروت وجود/ نخل با آن بلند بالایی  {{سخ}}
از نوا اوفتاد و شد خاموش/ مرد با آن درشت آوایی<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر شفیعی،‌صهبا، شایگان و دیگران|تاریخ= ۱۳۷۰|عنوان= اشعاری در رثای یغمائی|پیوند= |ژورنال= یادنامه یغما|دوره= |شماره= ۱۱۷|صفحات=  ۷۳۷-۷۵۸|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>{{سخ}}
'''[[پرتو کرمانشاهی]]{{سخ}}
به سواركار چابک و دلاوری مي‌ماند كه مركب او گرچه قوی يال و گردران، پيوسته رام قدرت و هنرمندی اوست. سخن پرتو چراغ اين اميد را در دل سخن‌شناسان و غيرتمندان زبان زنده مي‌دارد كه زبان فارسي و كلام دری در مقابل سيل بنيان‌كن ولنگاری‌های زمانه همچنان پايدار و استوار بر جای ماندنی است<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2013%5C08%5C08-20%5C01-57-07.htm&storytitle=%DF%E6%8D%E5%9D%20%C8%C7%DB%ED%9D%E5%C7|عنوان= كوچه‌ باغی‌ها|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۳۰ مرداد ۱۳۹۲}}</ref>.{{سخ}}
[[پرونده:قصیر امین‌پور و استاد مصفا.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|'''<center>جلسهٔ دفاع قیصر امین‌پور</center>''']]
'''[[قیصر امین‌پور]]{{سخ}}
نور چشم من بود. او  شاعری جوان‌مرد، گویندهٔ اهل درد، مرد غم‌های سنگین، جوان‌مرد روزگارِ غم و شادی، ستایشگرحریّت و آزادی او را چنان که بود من نشناختم<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.mashreghnews.ir/news/1005884/%D9%85%D8%B8%D8%A7%D9%87%D8%B1-%D9%85%D8%B5%D9%81%D8%A7-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D9%88%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%DA%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA|عنوان= مظاهر مصفا شاعروپژوهشگر ادب فارسی درگذشت |ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۹ آبان ۱۳۹۸}}</ref>.
{{سخ}}
'''[[سیدمحمد دبیر سیاقی]]{{سخ}}
رنجی که قریب به ۵۰ سال برای پاسداری زبان شیرین پارسی و فرهنگ دیرین ایران برخورد هموار کرد. او از جانشینان و استواران هزارمی در زبان و ادب و فرهنگ سرزمین من علامهٔ دهخداست. از دستاوردهای دانش و بینش و کوشش و آفرینش ذهن و ذوق او در فرهنگ‌نامه‌های فرهنگ‌نویسان و دیوان شاعران بهرهٔ بسیار جسته‌ام<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر|تاریخ= فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۶|عنوان= کوثر سراب|پیوند= |ژورنال= بخارا|دوره= |شماره= ۱۱۷|صفحات= ۲۱۴-۲۱۵|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.{{سخ}}
'''[[شفیعی کدکنی]]{{سخ}}
مراد اهل دل روزگار یافتمش/ به خلق و خوی چو خرّم بهار یافتمش {{سخ}}
حمیدصفت و آزادمرد و مردم‌دوست/ کریم‌طبع و کرامت‌شعار یافتمش<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر|تاریخ= شهریور ۱۳۹۱|عنوان= یار غار|پیوند= |ژورنال= بخارا|دوره= |شماره=  ۸۷-۸۸|صفحات= ۱۵-۱۶|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.


 
===رویکرد سیاسی===
 
به جهت مبارزاتی که در عرصهٔ اندیشه و فرهنگ، چه در جریان ملی شدن صنعت نفت و چه در جریانات دیگر داشته‌اند، شعرش هم متأثر از این فضا است. پیوسته اشعاری در قالب دوبیتی، به نام «آرزوی محال» در خصوص آزادی دارند<ref name="لحن"/>:
===همراهی‌های سیاسی===
===مخالفت‌های سیاسی===
به جهت مبارزاتی که در عرصه اندیشه و فرهنگ، چه در جریان ملی شدن صنعت نفت و چه در جریانات دیگر داشته‌اند، به ناچار شعرش هم متأثر از این قضاا است. پیوسته در شعری در قالب دوبیتی، به نام آرزوی مجال اشعار زیبایی در خصوص «آزادی» دارند<ref name="لحن">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = برگ بیدوندی|نام = سهراب|تاریخ= زمستان ۱۳۸۶|عنوان= مظاهر مصفا، اندیشه‌ها، آثار و اشعار وی|پیوند= |ژورنال= فصلنامه علمی و ترویجی زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه آزاد اسلامی اراک)|دوره= ۳|شماره= ۱۲|صفحات= ۴۱-۶۶ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>:
:<span style="color:darkcyan"> ''سینه‌ام کاشکی چو غوک دمی</span><noinclude>
:<span style="color:darkcyan"> ''سینه‌ام کاشکی چو غوک دمی</span><noinclude>
:<span style="color:darkcyan"> ''پر شدی از هوای آزادی</span><noinclude>
:<span style="color:darkcyan"> ''پر شدی از هوای آزادی</span><noinclude>
خط ۱۹۵: خط ۲۶۱:
:<span style="color:darkcyan"> ''سوختم از برای آزادی</span><noinclude>
:<span style="color:darkcyan"> ''سوختم از برای آزادی</span><noinclude>


===نامه سرگشاده به میراث‌داران زبان و فرهنگ ایران دانشگاهیان، استادان، دانشجویان، کارگزاران دانشگاه===
===نامهٔ سرگشاده به میراث‌داران زبان و فرهنگ ایران دانشگاهیان، استادان، دانشجویان، کارگزاران دانشگاه===
چند هزار پایان‌نامه جلد و صحّافی شده زرکوب و سیم‌نشان در زیرزمین‌های دانشگاه بر سر هم فرو ریخته است و هر سال این تعداد افزونی می‌گیرد. در هندوستان و پاکستان و در هر گوشهٔ شبه قاره و حتّی در بعضی کشورها مانند چین و ماچین چند صرهزار نسخهٔ خطی فارسی در کنار هم چیده شده یا در پاره‌یی از کتاب‌خانه‌های دورافتاده همچون برگ چغندر بر سر هم انباشته گردیده است و این جمله میراث فرهنگی چندضد سالهٔ نیاکان ماست. کارگزاران دانشگاه‌ها اگر میسر است که هست تصویر آن را به سرزمینمان منتقل کنند. تا حداقل هزار دانشجوی پایان‌نامه نویس را به سرپرستی آخرین بازماندگان نسل نسخه‌شناس و متخصص حداکثر برای یک سال به سرزمین نسخه‌های فارسی بفرستند<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= مهر ۱۳۸۳|عنوان= نامه سرگشاده به میراث‌داران زبان و فرهنگ ایران دانشگاهیان، استادان، دانشجویان، کارگزاران دانشگاه|پیوند= |ژورنال= بخارا|دوره= |شماره= ۳۸|صفحات= ۲۶۰-۲۶۱ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.  
چند هزار پایان‌نامه جلد و صحّافی شده زرکوب و سیم‌نشان در زیرزمین‌های دانشگاه بر سر هم فرو ریخته است و هر سال این تعداد افزونی می‌گیرد. در هندوستان و پاکستان و در هر گوشهٔ شبه قاره و حتّی در بعضی کشورها مانند چین و ماچین چند صرهزار نسخهٔ خطی فارسی در کنار هم چیده شده یا در پاره‌یی از کتاب‌خانه‌های دورافتاده همچون برگ چغندر بر سر هم انباشته گردیده است و این جمله میراث فرهنگی چندصد سالهٔ نیاکان ماست. کارگزاران دانشگاه‌ها اگر میسر است که هست تصویر آن را به سرزمینمان منتقل کنند. تا حداقل هزار دانشجوی پایان‌نامه نویس را به سرپرستی آخرین بازماندگان نسل نسخه‌شناس و متخصص حداکثر برای یک سال به سرزمین نسخه‌های فارسی بفرستند<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= مهر ۱۳۸۳|عنوان= نامه سرگشاده به میراث‌داران زبان و فرهنگ ایران دانشگاهیان، استادان، دانشجویان، کارگزاران دانشگاه|پیوند= |ژورنال= بخارا|دوره= |شماره= ۳۸|صفحات= ۲۶۰-۲۶۱ |doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>.  


===نام‌های دسته‌جمعی===
===بیانیه‌ها===
===جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش===
===جمله‌ای از ایشان===
===جمله‌ای از ایشان===
===بحران شعر===
===بحران شعر===
درباره‌ی بحران شعر و مخاطب نداشتنش اثرش گفت: شعر اجتماعی - سیاسی مخاطب می‌خواهد. ولی شعری از نوع غزل‌سرایی حافظ، مخاب خودش را دارد<ref name="برنامه دانشگاه"/>.  
دربارهٔ بحران شعر و مخاطب نداشتنش اثرش گفت: شعر اجتماعی - سیاسی مخاطب می‌خواهد. ولی شعری از نوع غزل‌سرایی حافظ، مخاب خودش را دارد<ref name="برنامه دانشگاه"/>.  
===شعر معاصر فارسی ===
===شعر معاصر فارسی ===
شعر فارسی تا زمان مشروطه سیر سنتی و طبیعی خود را داشت. از مشروطه به بعد، تنوع و تحولی در شعر فارسی به‌وجود آمد و شعر سیاسی شد. در دوره‌ٔ صفویه هم كم‌ و بیش گاهی شعر سیاسی بود. البته ماهیت شعر سیاسی است و فرخی‌ سیستانی هم كه محمود را ستایش می‌كند، به‌نوعی به سیاست وارد می‌شود. پس صاحبان قدرت به شعر ربط دارند؛ ولی به این معنی كه ما بعد از مشروطه داریم، سیاسی نبوده است. از سویی، ادبیات فارسی به‌واسطه‌ٔ توسعهٔ ارتباطات از ادبیات روس و نیز از ترجمه‌ها تأثیر پذیرفت. نیما و یكی از همكاران روسش تحت این تأثیر، بساط شعر نو را راه انداختند. او شعر سنتی هم دارد؛ اما در مجموع، چیزی از این شعرهایش درنمی‌آید كه بتوان به او گفت شاعر. قطعه‌هایی ساخته كه غالبا ضعیف‌اند. شعرهایش به گونه‌ای نیستند كه بشود او را با بهار یا ایرج میرزا، كه سعدی روزگار خودش است، مقایسه كرد<ref name="برنامه دانشگاه"/>.  
شعر فارسی تا زمان مشروطه سیر سنتی و طبیعی خود را داشت. از مشروطه به بعد، تنوع و تحولی در شعر فارسی به‌وجود آمد و شعر سیاسی شد. در دوره‌ٔ صفویه هم كم‌ و بیش گاهی شعر سیاسی بود. البته ماهیت شعر سیاسی است و فرخی‌ سیستانی هم كه محمود را ستایش می‌كند، به‌نوعی به سیاست وارد می‌شود. پس صاحبان قدرت به شعر ربط دارند؛ ولی به این معنی كه ما بعد از مشروطه داریم، سیاسی نبوده است. از سویی، ادبیات فارسی به‌واسطه‌ٔ توسعهٔ ارتباطات از ادبیات روس و نیز از ترجمه‌ها تأثیر پذیرفت. [[نیما]] و یكی از همكاران روسش تحت این تأثیر، بساط شعر نو را راه انداختند. او شعر سنتی هم دارد؛ امّا در مجموع، چیزی از این شعرهایش درنمی‌آید كه بتوان به او گفت شاعر. قطعه‌هایی ساخته كه غالبا ضعیف‌اند. شعرهایش به گونه‌ای نیستند كه بشود او را با [[بهار]] یا [[ایرج میرزا]]، كه سعدی روزگار خودش است، مقایسه كرد<ref name="برنامه دانشگاه"/>.  


===نحوهٔ پوشش===
===تکیه‌کلام‌ها===
===خلقیات===
===خلقیات===
===منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)===
همۀ عمر آدم ظلم‌ستیزی بود -از همان بچگی و رفتارش با رضاشاه تا بعدها هم زیر بار حرف زور نمی‌رفت، کیفرش را هم همیشه دید. آخرش هم این بود که بر اثر نشستن روی صندلی و حرکت نکردن و مدام تلویزیون نگاه کردن افسرده شد و حواسش هم پرت شد، بعد هم از پای افتاد<ref name=" فرهنگ امروز"/>.
===گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)===


===برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است===
===برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است===
استاد در قصیده‌ای که به سفیر وقت هندوستان (دکتر راچند) به سال ۱۳۳۴ نوشتند، ضمن بیان مشترکات فرهنگی بین دو ملت ایران و هندوستان و بعد از بیان بیداد و ستم اسکندر و چنگیز، ایران و هندوستان را دو شاخ از یک ریشه می‌داند و به فرهنگ و زبان مشترک دو قوم اشاره می‌کند و فرهنگ غرب را نشأت گرفته از فرهنگ مشرق زمین می‌داند و بر فراموش کردن گذشته و شوکت زمان باستان دریغ می‌خورد و مویه می‌کند<ref name="لحن"/>.
در قصیده‌ای که به سفیر وقت هندوستان (دکتر راچند) به سال ۱۳۳۴ نوشتند، ضمن بیان مشترکات فرهنگی بین دو ملت ایران و هندوستان و بعد از بیان بیداد و ستم اسکندر و چنگیز، ایران و هندوستان را دو شاخ از یک ریشه می‌داند و به فرهنگ و زبان مشترک دو قوم اشاره می‌کند و فرهنگ غرب را نشأت گرفته از فرهنگ مشرق زمین می‌داند و بر فراموش کردن گذشته و شوکت زمان باستان دریغ می‌خورد و مویه می‌کند<ref name="لحن"/>.
:<span style="color:#A2006D">''دو شاخیم ما هر دوان از یکی بن</span><noinclude>
:<span style="color:#A2006D">''دو شاخیم ما هر دوان از یکی بن</span><noinclude>
:<span style="color:#A2006D">''نیاکانش کرده همی باغبانی</span><noinclude>
:<span style="color:#A2006D">''نیاکانش کرده همی باغبانی</span><noinclude>
خط ۲۳۲: خط ۲۹۱:
:<span style="color:#A2006D">''دریغا و دردا که ایرانیان را</span><noinclude>
:<span style="color:#A2006D">''دریغا و دردا که ایرانیان را</span><noinclude>
:<span style="color:#A2006D">''فراموش شد شوکت باستانی</span><noinclude>{{سخ}}
:<span style="color:#A2006D">''فراموش شد شوکت باستانی</span><noinclude>{{سخ}}
===ناشرانی که با او کار کرده‌اند===
===بنیان‌گذاری===
===تأثیرپذیری‌ها===
===استادان و شاگردان===
===علت شهرت===
===فیلم ساخته شده براساس===
===حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود===
===اتفاقات بعد از انتشار آثار===
===نام جاهایی که به اسم این فرد است===
===کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند===
===مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند===
===ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره===
===برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد===


==آثار و کتاب‌شناسی==
==آثار و کتاب‌شناسی==
۳۳ جلد اثر از مجموعه شعر، تصحیح و تألیف<ref name="لحن"/>     
۳۳ جلد اثر از مجموعهٔ شعر، تصحیح و تألیف<ref name="لحن"/>     


'''تألیفات'''  
'''تألیفات'''  
# کتابی در نقد ادبی و ترجمه حال شاعران قصیده‌سرا به نام «'''پاسداران سخن'''»
* کتابی در نقد ادبی و ترجمه حال شاعران قصیده‌سرا به نام «'''پاسداران سخن'''» {{سخ}}
[استاد در این کتاب پیشنهادهایی در نقد ادبی و سبک‌شناسی ارایه نموده‌اند. این کتاب سال ۱۳۳۴ به رشته تحریر درآمده و قدیمی‌ترین تألیف وی می‌باشد، و در این اثر بعد از فهرست‌بندی مطالب، نشانه‌های اختصاری را آورده‌ و تفصیلی از سلیقه‌های خاص خود را در نگارش تحت عنوان «یادآوری» در دو قسمت «خط و انشاء» آورده است. در قسمت خط، استاد نسبت به املای کلماتی که شکل ملفوظ و مکتوب آنها متفاوت می‌باشد، به سختی اعتراض می‌کنند، کلماتی مانند خواجه، خواب، خواهر، خویش، مرتضی، رحمن و ... که متأسفانه کم هم نیستند.  
[در این کتاب پیشنهادهایی در نقد ادبی و سبک‌شناسی ارایه نموده‌اند. این کتاب سال ۱۳۳۴ به رشته تحریر درآمده و قدیمی‌ترین تألیف وی می‌باشد، در این اثر بعد از فهرست‌بندی مطالب، نشانه‌های اختصاری را آورده‌ و تفصیلی از سلیقه‌های خاص خود را در نگارش تحت عنوان «یادآوری» در دو قسمت «خط و انشاء» آورده است. در قسمت خط، استاد نسبت به املای کلماتی که شکل ملفوظ و مکتوب آنها متفاوت می‌باشد، به سختی اعتراض می‌کنند، کلماتی مانند خواجه، خواب، خواهر، خویش، مرتضی، رحمن و ... که متأسفانه کم هم نیستند.  
خصوصاً در مورد نوشتن حرکت «و» که قاعده درستی جاری نیست، گاه به صورت «واو» نوشته می‌شود و برخی آن را حرف حساب می‌کنند و گاهی بالای حرف پیش‌دار به صورت حرکت می‌نویسند: در «خوردن» حرف «خ» مضموم است و به صورت «واو» نوشته می‌شود ولی در «بردن» و «کشتن» که از حیث حرکت با «خوردن» هچ تفاوتی ندارد «واو» ظاهر نیست و گاهی علامت «و» بالای آن می‌گذارند. چرا حرف «ی» و گاهی «آ» تلفظ می‌شود. چرا «لیلی» می‌نویسیم و «لیلی» بخوانیم چه خواهد شد. آیا اگر این بازی‌های کودکانه که در شیوه نوشتن وجود دارد، از میان برود، آموختن خط برای نوآموزان صدها بار آسان‌تر نخواهد شد.  
خصوصاً در مورد نوشتن حرکت «و» که قاعدهٔ درستی جاری نیست، گاه به صورت «واو» نوشته می‌شود و برخی آن را حرف حساب می‌کنند و گاهی بالای حرف پیش‌دار به صورت حرکت می‌نویسند: در «خوردن» حرف «خ» مضموم است و به صورت «واو» نوشته می‌شود ولی در «بردن» و «کشتن» که از حیث حرکت با «خوردن» هچ تفاوتی ندارد «واو» ظاهر نیست و گاهی علامت «و» بالای آن می‌گذارند. چرا حرف «ی» و گاهی «آ» تلفظ می‌شود. چرا «لیلی» می‌نویسیم و «لیلی» بخوانیم چه خواهد شد. آیا اگر این بازی‌های کودکانه که در شیوهٔ نوشتن وجود دارد، از میان برود، آموختن خط برای نوآموزان صدها بار آسان‌تر نخواهد شد.]
در مورد نثر می‌نویسد: «نثر زیبا، نرم، شیرین و رسای فارسی مدت‌هاست که آفت یافته است».  
[[پرونده:راهی از بن بست.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ| ]]
# جزوه‌ای به نام «'''راهی از بن‌بست'''» در شیوه املای فارسی که در چند زمینه پیشنهادهایی تازه در آن ارایه شده است که در سال‌های اخیر فرهنگستان زبان فارسی و آموزش و پرورش برخی از آن شیوه‌ها را اقتباس کرده است.  
[[پرونده:قند پارسی.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ| ]]
# مجموعه کتاب درسی از نشم فارسی در دو جلد به نام «'''قند پارسی'''»  
* جزوه‌ای به نام «'''راهی از بن‌بست'''» {{سخ}}
[در شیوهٔ املای فارسی که در چند زمینه پیشنهادهایی تازه در آن ارایه شده است که در سال‌های اخیر فرهنگستان زبان فارسی و آموزش و پرورش برخی از آن شیوه‌ها را اقتباس کرده است.]
* مجموعه کتاب درسی از نظم فارسی در دو جلد به نام «'''قند پارسی'''» {{سخ}}
[مجموعه ایست از شعر قدیم و جدید فارسی از بوستان و گلستان و حافظ و شاهنامه تا ابوالقاسم حالت و مشفق کاشانی.] {{سخ}}
'''تصحیحات'''  
'''تصحیحات'''  
[[پرونده:Jeld_majma.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center></center>]]  
[[پرونده:Jeld_majma.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center></center>]]  
# «'''دیوان نظیری نیشابوری'''» در این کتاب‌ به ترتیب فهرست مطلع غزل‌ها، قصاید، آغاز قطعه‌ها، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند و فهرست رباعیات به ترتیب حرف آخر آورده شده است. پس از اشعار به ترتیب، شرح‌حال چند تذکره‌نویس مشهور هم آمده است.
* «'''دیوان نظیری نیشابوری'''»  
# «'''دیوان نزاری قهستانی'''» در دو جلد از روی ۱۰ نسخه خطی
[در این کتاب‌ به ترتیب فهرست مطلع غزل‌ها، قصاید، آغاز قطعه‌ها، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند و فهرست رباعیات به ترتیب حرف آخر آورده شده است. پس از اشعار به ترتیب، شرح‌حال چند تذکره‌نویس مشهور هم آمده است.]
# «'''دیوان حکیم سنایی غزنوی'''» ایشان در مقدمه شرح حال سنایی و حوادث خاص دوران زندگی او از جمله قصیده «لای‌خوار و پسر قصاب» که سبب تغییر حال سنایی شدند و نیز برخی از دیدگاه‌های سنایی در مورد عشق مجازی، زنان، پسران زیبارو، رفتار سنایی با معضوقان و ... را ذکر کرده است.  
* «'''دیوان نزاری قهستانی'''» {{سخ}}
# «'''دیوان لامه در میانی'''» در مقدمه به فراخی در مورد بخش‌های مختلف دیوان سخن گفته از جمله: توحید و نعمت غزل‌ها، قصیده‌ها، قطعه‌ها، ترکیب‌بندها، رباعیات و پیوست رباعی‌ها و پیوست دیوان و فهرست‌نامه.
[در دو جلد از روی ۱۰ نسخه خطی.]
# «'''دیوان ۶ جلدی مجمع الفصحای هدایت»''' با حواشی، فهرست و مقدمه.
* «'''دیوان حکیم سنایی غزنوی'''» {{سخ}}
# «'''کلیات سعدی'''»
[ایشان در مقدمه شرح حال سنایی و حوادث خاص دوران زندگی او از جمله قصیده «لای‌خوار و پسر قصاب» که سبب تغییر حال سنایی شدند و نیز برخی از دیدگاه‌های سنایی در مورد عشق مجازی، زنان، پسران زیبارو، رفتار سنایی با معضوقان و ... را ذکر کرده است.]{{سخ}}
# «'''قریب به ۴۰ باب از جوامع الحکایات عوفی'''» مهم‌ترین ویژگی این تصحیح، کار بی‌نظیر و پرارزش دکتر مصفا در جمع‌آوری و فهرست‌کردن مثل‌های رایج عربی، حکمت، آیات قرآن کریم با ترجمه، احادیث شریف نبوی، اشعار و عبارات عربی بر اساس حروف الفبا، سخنان پندآمیز و برخی سخنان دیگر فارسی، فهرست اشعار فارسی بر اساس حرف آهر و فهرست ترکیبات و اصطلاحات می‌باشد که در پایان هر جلد به همراه تعلیقات و صواب‌نامه آمده است. یکی دیگر از ارزش‌های برجسته در فهرست ترکیبات و اصطلاحات می‌باشد که همه لغات مشکل متن به همراه اصلاحات و ترکیبات دیگر معنی شده است و بدین لحاظ علاوه بر زدودن سختی و صعوبت متن کتاب، لغت‌نامه‌ای هرچند کوچک در پایان هر جلد وجود دارد که بیش از دیگران به کار هرکس که با متون کهن ادبی سروکار دارد، می‌آید.
* «'''دیوان لامه در میانی'''» {{سخ}}
# «'''دیوان امیدی تهرانی'''» از روی ۴ نسخه خطی
[در مقدمه به فراخی در مورد بخش‌های مختلف دیوان سخن گفته از جمله: توحید و نعمت غزل‌ها، قصیده‌ها، قطعه‌ها، ترکیب‌بندها، رباعیات و پیوست رباعی‌ها و پیوست دیوان و فهرست‌نامه.]
# «'''مقالات و سخنرانی‌ها'''» مجموعه سخنرانی‌های ایشان در رادیو ایران، در باب عرفان اسلامی با نام «با اوست حدیث من» پخش می‌شود.
* «'''دیوان ۶ جلدی مجمع الفصحای هدایت»''' {{سخ}}
# «'''سخنرانی‌های استاد در پاکستان و افغانستان، و در شهرستان‌ها'''»، در زمینه شعر فارسی سخنرانی‌های متعددی از او در کنگره‌های جهانی مثل کنگره سعدی و صائب به ثبت رسیده است.  
[با حواشی، فهرست و مقدمه.]
* «'''کلیات سعدی'''»
* «'''قریب به ۴۰ باب از جوامع الحکایات عوفی'''»{{سخ}}
[مهم‌ترین ویژگی این تصحیح، کار بی‌نظیر و پرارزش دکتر مصفا در جمع‌آوری و فهرست‌کردن مثل‌های رایج عربی، حکمت، آیات قرآن کریم با ترجمه، احادیث شریف نبوی، اشعار و عبارات عربی بر اساس حروف الفبا، سخنان پندآمیز و برخی سخنان دیگر فارسی، فهرست اشعار فارسی بر اساس حرف آهر و فهرست ترکیبات و اصطلاحات می‌باشد که در پایان هر جلد به همراه تعلیقات و صواب‌نامه آمده است. یکی دیگر از ارزش‌های برجسته در فهرست ترکیبات و اصطلاحات می‌باشد که همه لغات مشکل متن به همراه اصلاحات و ترکیبات دیگر معنی شده است و بدین لحاظ علاوه بر زدودن سختی و صعوبت متن کتاب، لغت‌نامه‌ای هرچند کوچک در پایان هر جلد وجود دارد که بیش از دیگران به کار هرکس که با متون کهن ادبی سروکار دارد، می‌آید.]
* «'''دیوان امیدی تهرانی'''» {{سخ}}
[از روی ۴ نسخه خطی.]
* «'''مقالات و سخنرانی‌ها'''» {{سخ}}
[مجموعه سخنرانی‌های ایشان در رادیو ایران، در باب عرفان اسلامی با نام «با اوست حدیث من» پخش می‌شود.]
* «'''سخنرانی‌های استاد در پاکستان و افغانستان، و در شهرستان‌ها'''» {{سخ}}
[در زمینه شعر فارسی سخنرانی‌های متعددی از او در کنگره‌های جهانی مثل کنگره سعدی و صائب به ثبت رسیده است.]
[[پرونده:در شهر خالی از مرد.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center></center>]]  
[[پرونده:در شهر خالی از مرد.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center></center>]]  
[[پرونده:نسخهٔ اقدم.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center></center>]]  
[[پرونده:نسخهٔ اقدم.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center></center>]]  
خط ۲۸۰: خط ۳۳۶:
# سپیدنامه
# سپیدنامه
# مجموعه جمعهٔ سرخ
# مجموعه جمعهٔ سرخ
# گزینهٔ اشعار
# نسخه اقدم (مجموعه چهارپاره‌ها) و نسیم
# نسخه اقدم (مجموعه چهارپاره‌ها) و نسیم


===سبک و لحن و ویژگی آثار===
===سبک و لحن و ویژگی آثار===
در قصیده، غزل، مثنوی و دوبیتی طبع آزمایی کرد. در این قالب‌ها اشعار زیادی را به شیوهٔ سنتی سرود. سبک شعری وی سبک خراسانی است. خود او نیز صراحتاً به این امر اشاره دارد: ‌«خانهٔ من در رثای شاعر شیرازیان یاوری از شیوهٔ شعر خراسانی گرفت». {{سخ}}
در قصیده، غزل، مثنوی و دوبیتی طبع آزمایی کرد. در این قالب‌ها اشعار زیادی را به شیوهٔ سنتی سرود. سبک شعری وی '''سبک خراسانی''' است. خود او نیز صراحتاً به این امر اشاره دارد: ‌«خانهٔ من در رثای شاعر شیرازیان یاوری از شیوهٔ شعر خراسانی گرفت»<ref name="لحن"/>. سپس باید از '''مکتب آذربایجان''' و '''سبک عراقی''' یاد کرد. توجه و دلبستگی به نظامی و سعدی داشته و البته از سنایی، خیام، عطار، خاقانی، مولانا تاثیراتی پذیرفت. امّا اسلوب نظامی و سعدی چشمگیرتر است؛ از جمله در «نسخهٔ اقدم». از معاصران بهار و حمیدی بیشتر بر او تاثیر گذاشتند و دست آخر باید از رنگ '''شعر رمانتیک''' امروز یاد کرد؛ بدین سان در شعر مصفا سنت‌های شعری بزرگ دیروز و امروز به هم می‌رسند. خراسانی و عراقی و آذربایجانی با نسیمی از رمانتیسم عصر ما<ref name="نسخه اقدم">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = توکلی|نام = حمیدرضا|تاریخ= پاییز و زمستان ۱۳۹۸|عنوان= از شعر تا روایت با استاد مظاهر مصفا، نگاهی به دفتر نسخهٔ اقدم|پیوند= |ژورنال= مجلهٔ علمی مطالعات زبانی و بلاغی|دوره= ۱۰|شماره= ۲۰|صفحات= ۱۱۹-۱۴۸|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>. {{سخ}}
مضمون قصاید او شکوه، شکایت و ستایش خرد می‌باشد و موضوع عمدهٔ غزل‌هایش عشق و وصف معشوق است، البته گاهی در قالب غزل به بیان و شرح دردهای خویش از روزگار می‌پردازد.  
مضمون قصاید او شکوه، شکایت و ستایش خرد می‌باشد و موضوع عمدهٔ غزل‌هایش عشق و وصف معشوق است، البته گاهی در قالب غزل به بیان و شرح دردهای خویش از روزگار می‌پردازد<ref name="لحن"/>. {{سخ}}
لحن او در مثنوی بیشتر حماسی است و موضوع دوبیتی‌هایش توصیف طبیعت، مضامین وطنی، سیاسی و مذهب می‌باشد. در برخی از اشعار وی تلخ‌کامی و دل‌آزردگی کاملاً محسوس می‌باشد. گاهی نیز از ضرب‌المثل‌ استفاده نموده و در برخی جاها با توجه به عقیدهٔ قدما در باب امور مختلف اشاره دارد.{{سخ}}
'''نمونه‌ای از یک غزل''' {{سخ}}
در توصیف، دست توانا دارد و یکی از گویاترین جلوه‌های شعری او توصیفات زبایش می‌باشد، در توصیف شب و تاریکی آن می‌گوید: {{سخ}}
سرودهٔ‌ آذر ۱۳۴۲ <ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = مصفا|نام = مظاهر |تاریخ= آذر ۱۳۴۲|عنوان= غزل|پیوند= |ژورنال= یغما|دوره= |شماره= ۱۸۵|صفحات= ۳۹۲|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>
<font color=green>شب سیاه درآمد چو زنگیان از راه</font> {{سخ}}  
{{شعر|سبک= color:brown}}{{ب|ای که بناز می‌کشی اهل نیاز ناز تو|خیز و بکش مرا که من پر شدم از نیاز تو}}
<font color=green>کشید بر سر دیوار و بر نقاب سیاه</font> {{سخ}}
{{ب|می‌کشی و نمی‌کشی آن که همیشه می‌برد‏|حسرت تیغ جور تو منت تیز ناز تو}}
در شعر «کعبه در خون» به ظلم و جنایات صدام و اعراب (آل سعود) اشاره می‌کند:{{سخ}}
{{ب|یک‌دم اگر بچشم من پای نهی بعمرها|فخر کنم که این منم عاشق سرفراز تو}}
<font color=green>سوخت برگ و بر هزاران نخل</font> {{سخ}}
{{ب|رفته‌یی و نمی‌رود از دل و دیده یک‌نفس‏‏|دیدهٔ دلفریب تو قامت دلنواز تو}}
<font color=green>آتش کینه‌توزی صدام</font> {{سخ}}
{{ب|باخته پاک جان و سر بخت مگر مدد کند‏‏|تا برسد بدست خون عاشق پاکباز تو}}
{{ب|ای که غمم نمی‌خوری خورد غمت مراوزد‏‏|برق فنابه‌هستیم شوق جگر گداز تو}}
{{ب|نام تو را زبان دل گفته بگوش نامه‌ام‏‏|ورنه تو واقفی که من دم نزنم ز راز تو}}
{{ب|وقت تو خوش که نیست خوش وقت مگر بیاد تو ‏‏|چارهٔ من نمی‌کند جز غم چاره‌ساز تو}}‏{{پایان شعر}}
لحن او در مثنوی بیشتر حماسی است و موضوع دوبیتی‌هایش توصیف طبیعت، مضامین وطنی، سیاسی و مذهب می‌باشد. در برخی از اشعار وی تلخ‌کامی و دل‌آزردگی کاملاً محسوس می‌باشد. گاهی نیز از ضرب‌المثل‌ استفاده نموده و در برخی جاها با توجه به عقیدهٔ قدما در باب امور مختلف اشاره دارد<ref name="لحن"/>.{{سخ}}
در توصیف، دست توانا دارد و یکی از گویاترین جلوه‌های شعری او توصیفات زبایش می‌باشد، به طور مثال در توصیف شب و تاریکی آن می‌گوید<ref name="لحن"/>: {{سخ}}
:<font color=green>شب سیاه درآمد چو زنگیان از راه</font> {{سخ}}  
::<font color=green>کشید بر سر دیوار و بر نقاب سیاه</font> {{سخ}}
در قصیده «خونین جامعه» حس انسان‌دوست و وطن‌پرستی خویش را این‌گونه بیان می‌کند: {{سخ}}
در قصیده «خونین جامعه» حس انسان‌دوست و وطن‌پرستی خویش را این‌گونه بیان می‌کند: {{سخ}}
<font color=green>آتش عشق تو و عشق وطن دارم به جان</font> {{سخ}}
:<font color=green>آتش عشق تو و عشق وطن دارم به جان</font> {{سخ}}
<font color=green>در دو آتش می‌گدازد جان بی‌همتای من</font> {{سخ}}
::<font color=green>در دو آتش می‌گدازد جان بی‌همتای من</font> {{سخ}}
صنایع لفظی و معنوی در اشعار دکتر مصفا در نهایت زیبایی و اوج هنرمندی به کار رفته که این نشانگر ذوق سرشار و توانایی کم‌نظیر ایشان است. البته ناگفته نماند که توانایی ایشان در بحث تئوری شعر تأثیر بسزایی در خلق آثارشان داشته است. در بین صنایع بدیعی، استاد به چند آرایه از جمله: ایهام، ایهام تناسب، تضاد، جناس و ... علاقه وافری نشان داده‌اند و این صنایع از بسامد در اشعار ایشان برخوردار بوده است و به دلیل آشنایی با موسیقی و نیز بدین جهت که موسیقی یکی از هنرهای خانوادگی ایشان بوده، به طرز بسیار زیبایی با اصلاحات موسیقی در اشعار خود بازی کرده است<ref name="لحن"/>.  
صنایع لفظی و معنوی در اشعار دکتر مصفا در نهایت زیبایی و اوج هنرمندی به کار رفته که این نشانگر ذوق سرشار و توانایی کم‌نظیر ایشان است. البته ناگفته نماند که توانایی ایشان در بحث '''تئوری شعر''' تأثیر بسزایی در خلق آثارشان داشته است. در بین صنایع بدیعی، استاد به چند آرایه از جمله: ایهام، ایهام تناسب، تضاد، جناس و ... علاقه وافری نشان داده‌اند و این صنایع از بسامد در اشعار ایشان برخوردار بوده است و به دلیل آشنایی با موسیقی و نیز بدین جهت که موسیقی یکی از هنرهای خانوادگی ایشان بوده، به طرز بسیار زیبایی با اصلاحات موسیقی در اشعار خود بازی کرده است<ref name="لحن"/>.  


====شعر مصفا<ref>{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = خالدیان|نام = محمدعلی |تاریخ= خرداد ۱۳۸۴|عنوان= کتاب کلیات ماه ادبیات و فلسفه|پیوند= |ژورنال= کیهان فرهنگی|دوره= |شماره= ۱۲۷|صفحات= ۷۴-۷۹|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>====
====شعر مصفا<ref name="دمی با صفا">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی = خالدیان|نام = محمدعلی |تاریخ= خرداد ۱۳۸۴|عنوان= دمی با صفا با مصفا|پیوند= |ژورنال= ، کتاب کلیات ماه ادبیات و فلسفه|دوره= |شماره= ۱۲۷|صفحات= ۷۴-۷۹|doi= |تاریخ بازبینی= }}</ref>====
شعر مصفا سه مرحله را پشت سر گذاشته است:{{سخ}}
شعر مصفا سه مرحله را پشت سر گذاشته است:{{سخ}}
مرحله تقلید: در این مرحله شعر او را مدح، رثا و فخر تشکیل می‌دهد. بیشتر رایحه تقلید از نظامی و سعدی به مشام می‌رسد.{{سخ}}
مرحله تقلید: در این مرحله شعر او را مدح، رثا و فخر تشکیل می‌دهد. بیشتر رایحه تقلید از نظامی و سعدی به مشام می‌رسد.{{سخ}}
مرحله میان تقلید و نوآوری: مصفا راه کسانی که نه تنها سراینده آلام خود بلکه آلام دیگران را نیز می‌سرایند. نیروی تخیل صفا همانند خیال شاعر نیرومند است. نابغه و یکتا.{{سخ}}
مرحله میان تقلید و نوآوری: همانند دیگر افراد نه تنها سراینده آلام خود بلکه آلام دیگران را نیز می‌سرایند. نیروی تخیل صفا همانند خیال شاعر نیرومند است: نابغه و یکتا.{{سخ}}
مرحله نوآوری: تارهای کهن که با آنها نغمه‌های نو می‌نوازد اشعار دینی اجتماعی و سیاسی او هستند و تارهای نوینی که نغمه‌های نو می‌نوازد، مقالات سیاسی و احتماعی و دیگر تحقیقات است که به رشته تحریر درآمده است. شعر «'''هیچ'''» تمام نظام معارف اسلامی و حکمت مشاء و اشراق و در عین حال اشاره‌ای به بدبینی ابوالعلای معری و تلمیحی به هیچ‌انگاری خیام و اندیشه‌های او دارد و از طرفی تسلیم صوفیه را برای وصول به مدارج کمال یادآور می‌شود.{{سخ}}
مرحله نوآوری: تارهای کهن که با آنها نغمه‌های نو می‌نوازد اشعار دینی اجتماعی و سیاسی او هستند و تارهای نوینی که نغمه‌های نو می‌نوازد، مقالات سیاسی و اجتماعی و دیگر تحقیقات است که به رشته تحریر درآمده است خود گویای این امر است. {{سخ}}
 
شعر اخوان رابط گذشته و امروز ‌است. او شکل‌های مختلف شعر نو را کلام بی‌اصل و نسب نام گذاشته بود و مذموم می‌شمرد، در این شعر می‌توان تغییر اندیشه ا را حس کرد.
====هیچ====
{{شعر|سبک= color:blue}}{{ب|سرد است روزگار من و روزگار سرد|سرد است دست و دل دل و دستم به کار سرد}}
::::::::::::::::::<font color=purple>مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ</font>
{{ب|چون مهرگان هوای بهاری گزنده است|سرد است روزگار خزان و بهار سرد}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>جان از نتاج هرگز تن از تبار هیچ</font> 
{{ب|از یار و از دیار نجویم خبر که بود|پیغام یار سرد و نسیم دیار سرد}}
::::::::::::::::::<font color=purple>از شهر بی‌کرانه هرگز رسیده‌ام</font>
{{ب|از دست جور دوست دلم دم به دم شکست|خسته مباد دست و دل دوست، کم شکست}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>تا رخت خویش باز کنم در دیار هیچ</font>
{{ب|روز و شبم شد از ستم روز و شب سیاه|روزم سیاه شد ز غم و شب ز تب سیاه}}
::::::::::::::::::<font color=purple>ز کوره راه هرگز و هیچم مسافری</font>
{{ب|تا مهر تابناک وجودت غروب کرد|گردید آسمان زبان و ادب سیاه}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>در دست خون هرگز و در پای خار هیچ</font>
{{ب|شاهین اعتدال نو و کهنه دیدمت|روی کلام بی حسب و بی نسب سیاه}}‏{{پایان شعر}}
::::::::::::::::::<font color=purple>در دل امید سرد و به سر آرزوی خام</font> 
:::::::::::::::::::::::<font color=purple>در دیده اشک شاید و بر دوش بار هیچ</font>
::::::::::::::::::<font color=purple>در کام حرف بود و به لب قصّه مگر</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>بر جبهه نقش کاش و به چهره نگار هیچ</font>
::::::::::::::::::<font color=purple>دنبال آب زندگی از چشمه‌سار مرگ</font> 
::::::::::::::::::::::<font color=purple>جویای نخل مردمی از جویبار هیچ</font>
::::::::::::::::::<font color=purple>دست از کنار شسته، نشسته میان موج</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>پا بر سر جهان زده سر در کنار هیچ</font>
::::::::::::::::::<font color=purple>اصلی گسسته مانده تهی از امید وصل</font> 
::::::::::::::::::::::<font color=purple>فرعی شکسته گشته پر از برگ و بار هیچ</font>
::::::::::::::::::<font color=purple>خون ریخته ز دیده، شب و روز و ماه و سال</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>در پای شغل هرگز و در راه کار هیچ</font>
::::::::::::::::::<font color=purple>دیوانهٔ خردور و فرزانهٔ جهول</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>عقل آفرین دشت جنون هوشیار هیچ</font>
<center>* * * * *</center>
::::::::::::::::::<font color=purple>با عزّ اقتدار و به پا بند ذلّ و ضعف</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>با حکم اختیار و به دست اختیار هیچ</font> 
::::::::::::::::::<font color=purple>هم خود کتاب عبرت و هم اعتبارجوی</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>از دفتر زمانه‌ بی اعتبار هیچ</font> 
::::::::::::::::::<font color=purple>چندی عبث نهاده قدم در ره خیال</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>یکچند خیره کوفته سر بر جدار هیچ</font> 
::::::::::::::::::<font color=purple>عمری فشانده اشک هنر زیر پای خلق</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>یعنی که کرده گوهر خود را نثار هیچ</font> 
::::::::::::::::::<font color=purple>قاف آرزوی باطلم از دشت پرغراب</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچ</font> 
::::::::::::::::::<font color=purple>سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچ</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>نابافته نسیجی‌ام از پود و تار هیچ</font> 
::::::::::::::::::<font color=purple>گم کرده راه پیکی‌ام از شهر بی‌نشان</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>پیغام پر زپوچ رسانم به یار هیچ</font> 
::::::::::::::::::<font color=purple>خاموش قصه گویم و گویای اخرسم</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>بی‌پای بادپویم در رهگذار هیچ</font> 
::::::::::::::::::<font color=purple>گویایی سکوتم و بیتابی درنگ</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>تمکین بیقراری‌ام و بیقرار هیچ</font> 
::::::::::::::::::<font color=purple>صرّاف سرنوشتم و سنجم بهای خاک</font>
::::::::::::::::::::::<font color=purple>نقّاد بادسنجم و گیرم عیار هیچ</font> 
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
{{شعر|سبک= color:blue}}{{ب|تلخ است روزگار من و روزگار تلخ|دور سپهر و گردش لیل و نهار تلخ}}
{{ب|در چشم من صباح سیاه است چون مسا|صبح وصال همچو شب انتظار تلخ}}
{{ب|در گوش من حدیث بهار و خزان یکیست|بیم خزان سیاه و امید بهار تلخ}}
{{ب|گردید قاه قاه بت صبح رو مرا|چون های های گریه ی شبهای تار تلخ}}
{{ب|مرغان کنند زمزمه بر شاخ گل حزین|کبکان زنند قهقهه در کوهسار تلخ}}
{{ب|افتاد چون به قامت سرو سهی شکست|آید به گوش زمزمه ی جویبار تلخ}}
{{ب|سر می زند به سنگ ز بیداد روزگار|می گرید از ستم همه شب آبشار تلخ}} ‏{{پایان شعر}}


::::::::::::::::::<font color=purple>بیع و شرای خونم و بیّاع داغ و درد</font>
====هیچ====
::::::::::::::::::::::<font color=purple>بازارگان مرگم و گوهرشمار هیچ</font>
این شعر از حیث مضمون تازه و بی‌بدیل است و اگر با هر دوره‌ای و هر شاعری در طول هزار سال شعر فارسی مقایسه شود، شعر می‌درخشد. مصفا در سرودن شعر هم آغازگر است و هم کمال‌بخش و شعر با دربرگرفتن صدها اشاره و تلمیح  حدیث و روایت و اسطوره، حماسه و تاریخ که به طریق حل و درج و تضمین و ایهام و کنایه و تصریح، تلخیصی از سابقه هزار ساله شعر فارسی را در خود جای داده است<ref name="دمی با صفا"/>، {{سخ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>جنس همه زیانم و سودای هیچ سود</font>
در این قضیده تمام نظام معارف اسلامی و حکمت مشاء و اشراق و در عین حال اشاره‌ای به بدبینی ابوالعلای معری و تلمیحی به هیچ‌انگاری خیام و اندیشه‌های او دارد و از طرفی تسلیم صوفیه را برای وصول به مدارج کمال یادآور می‌شود<ref name="دمی با صفا"/>. قصیده «هیچِ» او گواه تمام اندیشه اوست؛ بی‌هیچ تفسیری و توضیحی<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://cgie.org.ir/fa/news/220268‏|عنوان = تنها بود با صد هزار مردم|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۱ آبان ۱۳۹۸}}</ref>. {{سخ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>سوداگر خیالم و سرمایه‌دار هیچ</font>
{{شعر|سبک= color:purple}}{{ب|مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ |جان از نتاج هرگز تن از تبار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>سیم سپید سوخته‌ام در شرار پوچ</font>
{{ب|از شهر بی‌کرانه هرگز رسیده‌ام|تا رخت خویش باز کنم در دیار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>زرّ امید باخته‌ام در قمار هیچ</font>
{{ب|ز کوره راه هرگز و هیچم مسافری|در دست خون هرگز و در پای خار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>گنجینهٔ دریغم و ویرانهٔ فسوس</font>
{{ب|در دل امید سرد و به سر آرزوی خام‏‏|در دیده اشک شاید و بر دوش بار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>اندوهگین بیهده افسوس خوار هیچ</font>
{{ب|در کام حرف بود و به لب قصّه مگر|بر جبهه نقش کاش و به چهره نگار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>آیای بی‌جوابم امّای بی‌دلیل</font>
{{ب|دنبال آب زندگی از چشمه‌سار مرگ|جویای نخل مردمی از جویبار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>گفتار پوچ گونه و پنداروار هیچ</font>
{{ب|دست از کنار شسته، نشسته میان موج|پا بر سر جهان زده سر در کنار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>ناپایدار کوهم و برجای مانده سیل</font>
{{ب|اصلی گسسته مانده تهی از امید وصل‏‏|فرعی شکسته گشته پر از برگ و بار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>گردون نورد گردم و گردون سپار هیچ</font>
{{ب|خون ریخته ز دیده، شب و روز و ماه و سال|در پای شغل هرگز و در راه کار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>گردنده روزگارم و چرخندهٔ آسمان</font>
{{ب|دیوانهٔ خردور و فرزانهٔ جهول|عقل آفرین دشت جنون هوشیار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>لیل و نهار سازم و لیل ونهار هیچ</font>
{{ب|با عزّ اقتدار و به پا بند ذلّ و ضعف‏‏|با حکم اختیار و به دست اختیار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>پرگار سرنگونم و عمری به پای سر</font>
{{ب|هم خود کتاب عبرت و هم اعتبارجوی‏‏|از دفتر زمانه‌ بی اعتبار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>بر گرد خویش دور زده در مدار هیچ</font>
{{ب|چندی عبث نهاده قدم در ره خیال|یکچند خیره کوفته سر بر جدار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>زلت نشین خانهٔ بی‌آسمانه‌ام</font>
{{ب|عمری فشانده اشک هنر زیر پای خلق‏‏|یعنی که کرده گوهر خود را نثار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>محنت گزین بی در و پیکر حصار هیچ</font>
{{ب|قاف آرزوی باطلم از دشت پرغراب‏‏|سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>سرمست هوشیاری و هشیار مستی‌ام</font>
{{ب|سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچ|نابافته نسیجی‌ام از پود و تار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>بر لب شراب هرگز و در سر خمار هیچ</font> 
{{ب|گم کرده راه پیکی‌ام از شهر بی‌نشان‏‏|پیغام پر زپوچ رسانم به یار هیچ}}
<center>* * * * *</center>
{{ب|خاموش قصه گویم و گویای اخرسم‏‏|بی‌پای بادپویم در رهگذار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>اندیشهٔ محالم و سودای باطلم</font>
{{ب|گویایی سکوتم و بیتابی درنگ|تمکین بیقراری‌ام و بیقرار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>معنی‌تراز صورت و صورت نگار هیچ</font>
{{ب|صرّاف سرنوشتم و سنجم بهای خاک|نقّاد بادسنجم و گیرم عیار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>در وادی فریبم و لب تشنهٔ سراب</font>
{{ب|بیع و شرای خونم و بیّاع داغ و درد‏‏|بازارگان مرگم و گوهرشمار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>در خانهٔ دروغم و چشم انتظار هیچ</font>
{{ب|جنس همه زیانم و سودای هیچ سود‏‏|سوداگر خیالم و سرمایه‌دار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>آزادهٔ اسیرم و گریان خنده روی</font>
{{ب|سیم سپید سوخته‌ام در شرار پوچ‏‏|زرّ امید باخته‌ام در قمار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>گریان ز چشم خنده بر این روزگار هیچ</font>
{{ب|گنجینهٔ دریغم و ویرانهٔ فسوس‏‏|اندوهگین بیهده افسوس خوار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>بدنامی حیاتم و بر صفحهٔ زمان</font>
{{ب|آیای بی‌جوابم امّای بی‌دلیل|گفتار پوچ گونه و پنداروار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>با خون خود نگاشته‌ام یادگار هیچ</font>
{{ب|ناپایدار کوهم و برجای مانده سیل‏‏|گردون نورد گردم و گردون سپار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>صلح آزمای جنگم و پیکارجوی صلح</font>
{{ب|گردنده روزگارم و چرخندهٔ آسمان‏‏|لیل و نهار سازم و لیل ونهار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>بی‌هم نبرد هرگز و چابک سوار هیچ</font>
{{ب|پرگار سرنگونم و عمری به پای سر‏‏|بر گرد خویش دور زده در مدار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>تیر هلاک یافته‌ام از شغاد کید</font>
{{ب|زلت نشین خانهٔ بی‌آسمانه‌ام‏‏|محنت گزین بی در و پیکر حصار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>خطّ امان گرفته از اسفندیار هیچ</font>
{{ب|سرمست هوشیاری و هشیار مستی‌ام|بر لب شراب هرگز و در سر خمار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>بر دوش خویش کشتهٔ خود را کشیده‌ام</font>
{{ب|اندیشهٔ محالم و سودای باطلم‏‏|معنی‌تراز صورت و صورت نگار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>تا ظلم گاه معدلت از کارزار هیچ</font>
{{ب|در وادی فریبم و لب تشنهٔ سراب‏‏|در خانهٔ دروغم و چشم انتظار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>محکوم بی‌گناهم و معصوم بی‌پناه</font>
{{ب|آزادهٔ اسیرم و گریان خنده روی|گریان ز چشم خنده بر این روزگار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>مظلوم بی‌تظلّم و مصلوب‌دار هیچ</font>
{{ب|بدنامی حیاتم و بر صفحهٔ زمان|با خون خود نگاشته‌ام یادگار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>دردم ازین که تافته‌ام از امید سرد</font>
{{ب|صلح آزمای جنگم و پیکارجوی صلح‏‏|بی‌هم نبرد هرگز و چابک سوار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>داغم ازین که سوخته‌ام در شرار هیچ</font>  
{{ب|تیر هلاک یافته‌ام از شغاد کید‏‏|خطّ امان گرفته از اسفندیار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>کس خواستار هرگز، هرگز شنیده‌اید؟</font>
{{ب|بر دوش خویش کشتهٔ خود را کشیده‌ام‏‏|تا ظلم گاه معدلت از کارزار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>یا هیچ دیده‌اید کسی دوستار هیچ؟</font>
{{ب|محکوم بی‌گناهم و معصوم بی‌پناه‏‏|مظلوم بی‌تظلّم و مصلوب‌دار هیچ}}
::::::::::::::::::<font color=purple>آن هیچ کس که هرگز نشنیده‌ای منم</font>
{{ب|دردم ازین که تافته‌ام از امید سرد‏‏|داغم ازین که سوخته‌ام در شرار هیچ}}
::::::::::::::::::::::<font color=purple>هم دوستار هرگز و هم خواستار هیچ</font>
{{ب|کس خواستار هرگز، هرگز شنیده‌اید؟‏|آیا هیچ دیده‌اید کسی دوستار هیچ؟}}
<center>* * * * *</center>
{{ب|آن هیچ کس که هرگز نشنیده‌ای منم‏‏|هم دوستار هرگز و هم خواستار هیچ}}{{پایان شعر}}
او بی‌شک از قصیده‌سرایان بزرگ و پس از ملک‌الشعرا بهار نامدارترین قصیده‌پرداز معاصر ایران است. نگاه او وسیع و اشعار خیام‌واره‌اش، قامت سوال‌گونه در برابر هستی داشت. قصیده «هیچِ» او گواه تمام اندیشه اوست؛ بی‌هیچ تفسیری و توضیحی. این قصیده از مرز‌های ایران هم گذشت و صلاح الصاوی شاعر و سخن‌سنج مصری، در کتاب العدمیه فی شعر آن را ترجمه، نقد و بررسی کرده است. {{سخ}}
هیچ ردیفی دشوار دارد و خلق مضمون به تناسب با آن در ادبیات قصیده کار آسانی نیست. امّا چیره‌گی اندیشهٔ هیچ‌انگاری بر ذهن شاعر این کلمه را به صورت ردیف در پایان مطلع نشانده و چکامه به همین ترتیب ادامه یافته است. نه آنکه سراینده در صدد برآمده باشد که در قصیده این کلمه را به صورت ردیف اختیار کند تا مضمون‌آفرینی و قدرت تعبیر خود را نشان دهد. گرایش ذهن او به هرگز از همین گذرست. در حقیقت نوعی از اندیشه‌های خیامی جلوه‌گرست. حیرت و سرگشتگی در برابر اسرار حیات، راه به جایی نبردن و خود را همه‌جا با هرگز و هیچ روبه‌رو دیدن و با خیالات واهی در جستجوی بیهوده بسر بردن، شعرش مشتمل بر نکته‌های باریک، نه جواب دادن به ردیف. سخن از اختیارست و فاقد اختیار بودن. رو‌به‌رو بودن انسان با پرسشهای بی‌جواب در زندگی و احوال متناقض او، سرگردانی وی و نیز سرگرم بودن آدمی با خیالات بی‌بنیان خویش. مهارت شاعر در تعبیرهای گوناگون از این مفهوم واحد درخور توجه است. وی فکر اصلی را در ذهن داشته و به صورت‌های رنگارنگ فرا نموده است. و این مقصود را به مدد تخیل تصویر آفرین به خصوص با حسن ذوق و چیره‌دستی در کاربرد واژه‌ها و ترکیبات پرتوان از عهده برآمده است. تناسب‌های لفظی (بازی با کلمات) در شعر او اندک و تحت الشعاع آفرینش ترکیبات نوپدیدی است که بر اثر همین طراوت و جوانی توانایی آن را دارند که با چابکی بار معنی را بکشد. نظری به ابیات قصیده و ترکیبات مطبوع و پرمعنا که مفاهیم و صور ذهنی را به آسانی دربند تعبیر کشیده همهٔ این عوامل او را در شمار چکامه‌سرایان توانای شعر سنّتی قرار داده است. این قصیده از مرز‌های ایران هم گذشت و صلاح الصاوی شاعر و سخن‌سنج مصری، در کتاب العدمیه فی شعر آن را ترجمه، نقد و بررسی کرده است<ref>{{پک|یوسفی|۱۳۸۸|ک= چشمهٔ روشن|ص= ۷۷۰-۷۷۲}}</ref>.{{سخ}}
هیچ ردیفی دشوارست و خلق مضمون به تناسب با آن در ادبیات قصیده کار آسانی نیست. اما چیره‌گی اندیشهٔ هیچ‌انگاری بر ذهن شاعر این کلمه را به صورت ردیف در پایان مطلع نشانده و چکامه به همین ترتیب ادامه یافته است. نه آنکه سراینده در صدد برآمده باشد که در قصیده این کلمه را به صورت ردیف اختیار کند تا مضمون‌آفرینی و قدرت تعبیر خود را نشان دهد. گرایش ذهن او به هرگز از همین گذرست. {{سخ}}
در این قصیده در حقیقت نوعی از اندیشه‌های خیامی جلوه‌گرست. حیرت و سرگشتگی در برابر اسرار حیات، راه به جایی نبردن و خود را همه‌جا با هرگز و هیچ روبه‌رو دیدن و با خیالات واهی در جستجوی بیهوده بسر بردن، این احساس هیچ‌انگاری در سراسر شعر منعکس است. در این شعر هیچ‌انگاری و رنج و یاس با طرز تلقی و برداشت مذکور حالتی حکمت‌آمیز به آن بخشیده است و شعرش مشتمل بر نکته‌های باریک، نه جواب دادن به ردیف. سخن از اختیارست و فاقد اختیار بودن. رو‌به‌رو بودن انسان با پرسشهای بی‌جواب در زندگی و احوال متناقض او، سرگردانی وی و نیز سرگرم بودن آدمی با خیالات بی‌بنیان خویش. مهارت شاعر در تعبیرهای گوناگون از این مفهوم واحد درخور توجه است. و ی فکر اصلی را در ذهن داشته و به صورت‌های رنگارنگ فرا نموده است. و این مقصود را به مدد تخیل تصویر آفرین به خصوص با حسن ذوق و چیره‌دستی در کاربرد واژه‌ها و ترکیبات پرتوان از عهده برآمده است. تناسب‌های لفظی (بازی با کلمات) در شعر او اندک و تحت الشعاع آفرینش ترکیبات نوپدیدی است که بر اثر همین طراوت و جوانی توانایی آن را دارند که با چابکی بار معنی را بکشد. نظری به ابیات قصیده و ترکیبات مطبوع و پرمعنا که مفاهیم و صور ذهنی را به آسانی دربند تعبیر کشیده همهٔ این عوامل او را در شمار چکامه‌سرایان توانای شعر سنّتی قرار داده است<ref>{{پک|یوسفی|۱۳۸۸|ک= چشمهٔ روشن|ص= ۷۷۰-۷۷۲}}</ref>.


====نسخهٔ اقدم====
نسخهٔ‌ اقدم رویداد مهمی در مواجهه با میراث شعری مصفاست؛ زیرا این مجموعه منظومه‌های (دوبیتی پیوسته یا چهارپاره) او را دربرمی‌گیرد که ناشناخته بودند. در بسیاری نمونه‌ها به طرح روایی یا فضای داستانی نزدیک می‌شویم یا گرایشی به سرگذشت‌گویی یا بیان و تاثر احساسات نمایان می‌شود و گاه خود را بخشی از توصیف یک داستان یا پاره‌ای از گفت‌وگو یا تک‌گویی یا خطاب برگرفتهاز یک روایت انگاشت<ref name="نسخه اقدم"/>.
بیش از دوهزار بیت منظومه در اوزان پرکاربرد عروض سنتی وجود دارد که شاعر همچنان پایبند به سنت‌های ادبی دیرینه و پیروی از هنجارهای کهن دارد. این دفتر از ۲۴ شعر فراهم آمده است. از این میان ۱۰ شعر کوتاه تر است و از ۴ تا ۱۴ بند دارد (۸ تا ۲۸ بیت). برخی سرودها بسی بلندترند و بلندتر از همه که نامش را هم به کتاب بخشیده، نسخهٔ اقدم است با ۲۷۸ بند (۵۵۶ بیت)<ref name="نسخه اقدم"/>.
رنگ ایرانی تلمیحات و اشارات مصفا تشخص دارد. او حتّی در قصیده‌ای که برای سرور آزادگان می‌سراید، قصهٔ کربلا را با فرهنگ کهن ایران در هم می‌آمیزد<ref name="نسخه اقدم"/>. {{سخ}}
<font color=green>'''پیر مغان به دیرمغان بهر می کشان'''</font>/ <font color=green>'''با ذکر یا حسین به صد نوحه و نواست'''</font> {{سخ}}
<font color=green>'''خون حسین آتش جاوید موبدست'''</font>/ <font color=green>'''موبد درین مصیبت خون مرثیت‌سراست'''</font> {{سخ}}
<font color=green>'''دارد ز یادگار زریران ترنمی'''</font>/ <font color=green>'''زاری کنان به یاد شهیدان کربلاست'''</font> {{سخ}}
<font color=green>'''کی‌خسرو سیاوش کاووس کیقباد'''</font>/ <font color=green>'''داغ از سرود سوگ سیاوش در این عزاست'''</font> {{سخ}}
جایی در منظومهٔ «پیر سنگی» از صبح جمعه و حمام عمومی یاد می‌کند و باز گزارشی ملموس از آن به دست می‌دهد. شاعر در این سرگذشت‌گویی مستندوار رفتار می‌کند. نکته دیگر در این روایات خاطره‌آمیز، رهایی شاعر از پرهیز و پروایی که معمولاً در سرگذشت‌گویی‌های شخصی دیده می‌شود. «منظومهٔ دانش‌سرا» از مؤثرترین بخش‌های این دفتر است<ref name="نسخه اقدم"/>. {{سخ}}
«'''سماع و وداع'''» شعری است در یاد خسرو گلسرخی<ref name="تا دار باید تاختن"/>. در این شعر به گفت‌وگویی می‌رسیم که واپسین صحنهٔ قصه‌ای ناگفته است؛ «بی‌دیدهٔ روشن‌دل» و «حکایت» دو حکایت کوتاهند که به نظم آمده‌اند، با شیوه‌ای که یادآور اسلوب و سخن سعدی در بوستان و نظامی در مخزن‌ الاسرار است و از نظر مضمون و فضا حکایت‌پردازی عرفانیِ سنایی و عطار به خاطر می‌آید<ref name="نسخه اقدم"/>. {{سخ}}
غریب‌ترین سرود این دفتر «'''نسخهٔ اقدم'''» است. این شعر از دو پاره پیوند یافته است. در ۳۸بند نخستین شاعر «با خویش ... گفت‌وگویی» می‌آغازد. تغزلی دراز دامن همه در وصف غم. این قطعه را شاید بتوان در کنار قصیدهٔ «'''هیچ'''» اوج بلاغت شاعر در بیان مرکزی‌ترین اندیشه‌ها و احساسش دانست. آنچه این مجموعه را ممتاز می‌کند جنبهٔ روایی است چنان‌که در میانهٔ وصف، گفتار و رفتار موجی با موج دگر، کرانه با حباب و آتش با خاک، روایت می‌شود. پارهٔ دوم به بخش اصلی و مقصود قصیده می‌ماند، سراپا به اسلوب خطاب است <ref name="نسخه اقدم"/>.


===کارنامه و فهرست آثار===
===جوایز و افتخارات===
===منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)===
===بررسی چند اثر===
===ناشرانی که با او کار کرده‌اند===
===تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها===
===تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها===
==منبع‌شناسی==
==منبع‌شناسی==
===منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایان‌نامه)===
===منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایان‌نامه)===
==نوا، نما، نگاه==
==نوا، نما، نگاه==
===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)===
===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)===
خط ۴۱۵: خط ۴۵۳:


== منابع ==
== منابع ==
 
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = یوسفی |نام = غلام‌حسین|عنوان = چشمه روشن|ناشر = انتشارات علمی،‌ چاپ دوازدهم |شهر = تهران|سال = ۱۳۸۸|شابک=۹۷۸-۹۶۴-۵۵۲۴-۳۹-۳}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = مصفا |نام = مظاهر|عنوان = گزینهٔ اشعار|ناشر = مروارید|شهر = تهران|سال = ۱۳۸۸|شابک=۹۷۸-۹۶۴-۱۹۱۰-۱۱-۴}}
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =_______ (۱۳۹۵)  |نام = |عنوان = نسخهٔ اقدم|ناشر = فرهنگ نشر نو|شهر = تهران|سال = |شابک= ۶۰۰-۸۵-۴۷-۱۷-۹}}
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
# {{یادکرد وب|نشانی =https://www.ettelaat.com/mobile/?p=141090&device=phone/ ‏|عنوان = در ذکر جمیل استاد مصفا|ناشر = |تاریخ بازدید =روزنامه اطلاعات|تاریخ = ۱ اسفند ۱۳۷۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی = https://aftabnews.ir/fa/news/71743/‏|عنوان = برنامه های درسی دانشگاه ها کارایی ندارد|ناشر = آفتاب نیوز|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۱ بهمن ۱۳۸۶}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/872034/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D9%85%D8%B8%D8%A7%D9%87%D8%B1-%D9%85%D8%B5%D9%81%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%B1-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85-%D9%BE%DB%8C%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AF|عنوان= دکتر مظاهر مصفا در گفتگو با مهر: جوانان را فراموش کنیم پیر می‌شوند/ هزینه سنگین حمایت از "بهار"!|ناشر = خبرگزاری مهر|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2013%5C08%5C08-20%5C01-57-07.htm&storytitle=%DF%E6%8D%E5%9D%20%C8%C7%DB%ED%9D%E5%C7|عنوان= كوچه‌ باغی‌ها|ناشر = روزنامه اطلاعات|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۳۰ مرداد ۱۳۹۲}}
# {{یادکرد وب|نشانی =https://www.isna.ir/news/98081307926/ ‏|عنوان = مصاحبهٔ روزنامهٔ شرق با استاد مظاهر مصفا/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده|ناشر = روزنامه شرق|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۳۱ مرداد ۱۳۹۲}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sharghdaily.com/fa/main/page/189/7/%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%da%af%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86|عنوان= مظاهر مصفا افتخاری برای ایران و «امیرکبیر»|ناشر = روزنامه شرق|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۳۱ مرداد ۱۳۹۲}}
# {{یادکرد وب|نشانی = http://sharghdaily.com/fa/main/page/1243/11/%d8%a7%d8%af%d8%a8%db%8c%d8%a7%d8%aa‏|عنوان = تا دار باید تاختن|ناشر = روزنامه شرق|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۹ اسفند ۱۳۹۵}}
# {{یادکرد وب|نشانی = https://www.magiran.com/article/3524558‏|عنوان = دوگانگی‌های مظاهر مصفا|ناشر = روزنامه شرق|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۹ اسفند ۱۳۹۵}}
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/report/282658/%d8%a8%d8%a7%d8%b1-%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%af%d8%a7%d8%af%d9%86-%d9%85%d8%b8%d8%a7%d9%87%d8%b1-%d9%85%d8%b5%d9%81%d8%a7-%d8%af%d9%88%d8%b4-%d9%87%d8%b4%d8%aa%d9%85-%d8%a2%d8%a8%d8%a7%d9%86|عنوان= بار گران از دست دادن مظاهر مصفا بر دوش هشتم آبان|ناشر = خبرگزاری کتاب ایران|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۹ آبان ۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.mashreghnews.ir/news/1005884/%D9%85%D8%B8%D8%A7%D9%87%D8%B1-%D9%85%D8%B5%D9%81%D8%A7-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D9%88%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%DA%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA|عنوان= مظاهر مصفا شاعروپژوهشگر ادب فارسی درگذشت |ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۹ آبان ۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی = https://www.cgie.org.ir/fa/news/220264‏|عنوان = در ذکر جمیل استاد مظاهر مصفا / دکتر قاسم صافی|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۱ آبان ۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.cgie.org.ir/fa/news/220271‏|عنوان =گفت‌وگو با دکتر امیربانو کریمی درباره جایگاه مظاهر مصفا در شعر و ادب فارسی|ناشر = فرهنگ امروز|تاریخ بازدید =|تاریخ =۱۱ آبان ۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی = http://www.irannewspaper.ir/newspaper/item/525687/-%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D9%86%D8%AA-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9|عنوان = اهالی ادبیات و یاران قدیمی مظاهر مصفا از جایگاه ادبی این مصحح، شاعر و استاد دانشگاه می‌گویند‌/ ادامه دهنده راستین سنت شعر کلاسیک|ناشر = روزنامه ایران|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۱ آبان ۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/98081307926‏|عنوان = مراسم یادبود مظاهر مصفا برگزار شد|ناشر = خبرگزااری ایسنا|تاریخ بازدید =|تاریخ =۱۳ آبان ۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی = http://www.etemadnewspaper.ir/fa/Main/Detail/136120‏|عنوان = مظاهر مصفا و خاطره يک مصرع|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۴ آبان ۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/report/282868/%D9%85%D8%B5%D9%81%D8%A7-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF|عنوان=مصفا تمام زندگی کرد و تمام مرد|ناشر = خبرگزاری مشرق|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۴ آبان ۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://fararu.com/fa/news/417125/%D8%A8%D8%BA%D8%B6-%D8%B4%D9%81%DB%8C%D8%B9%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D8%AF%DA%A9%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D9%88%DA%AF-%D9%85%D8%B8%D8%A7%D9%87%D8%B1-%D9%85%D8%B5%D9%81%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D8%AF|عنوان= بغض شفیعی کدکنی در سوگ مظاهر مصفا ترکید|ناشر =  خبرگزاری فرارو|تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۵ آبان ۱۳۹۸}}
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.cgie.org.ir/fa/news/220440|عنوان= قدر مصفا در زمان حیاتش شناخته نشد|ناشر = |تاریخ بازدید =|تاریخ = ۱۳ آذر ۱۳۹۸}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۶

مظاهر مصفا

مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ[۱]
نام اصلی مظاهر مصفا
زمینهٔ کاری شاعر و مصحح متون کهن
زادروز ۱فرودین ۱۳۱۱
تفرش
پدر و مادر پدرش اسماعیل مصفا
مرگ ۸آبان ۱۳۹۸
تهران
جایگاه خاکسپاری روستای بنسا در تفرش
پیشه شاعر، مصحح متون کهن، استاد دانشگاه
سبک نوشتاری شعر کلاسیک
کتاب‌ها توفان خشم، شب‌های شیراز، سی‌پاره، سپید نامه و...
تخلص مصفا
همسر(ها) امیربانو کریمی
فرزندان علی مصفا، کیمیا مصفا، گلزار مصفا، امیراسماعیل مصفا
مدرک تحصیلی دکترای زبان و ادبیات فارسی
دانشگاه دانشگاه تهران
شاگرد بدیع‌الزمان فروزانفر
دلیل سرشناسی شعر و مصحح متون کهن ایرانی
اثرپذیرفته از محمدتقی بهار، بدیع‌الزمان فروزانفر

مظاهر مصفا از بزرگترین قصیده سرای معاصر، نویسنده، مصحح و استاد ادبیات فارسی بود.

* * * * *

یکی از بزرگان شعر و ادب فارسی و از افتخارات دانشگاه تهران و از قصیده‌سرایان شاخص ایران به شمار می‌رفت و در کشورهای فارسی‌زبان نیز شهرت بسزایی داشت. متخلص به «یادگار» و بعداً «طوفان» و «زروان» و در آخر «مصفا» بود ولی کمتر از تخلص استفاده می‌کرد[۲].
شیفتگی مظاهر مصفا به شعر فارسی بی‌مانند بود. او دیوان چند شاعر را تصحیح کرد. تسلط بی‌مانندی بر واژگان شعر داشت. جایگاه تاریخی شعر او را می‌توان در ردیف مهدی حمیدی شیرازی، ملک‌الشعرا بهار و پرویز ناتل خانلری جای داد. رواج شعر نیمایی مانع از آن شد که شعرهای این شاعران مورد توجه قرار گیرد. [۳].
اشعارش از جهت نوع در قالب‌های کهن و از حیث معنی، پخته و شیواست. چندین مجموعه و دفتر شعر از او به طبع رسیده مانند: توفان خشم، سی‌سخن، ده‌فریاد، سپید‌نامه، سی‌پاره، قند پارسی، پاسداران سخن، نسیم و نسخه اقدم؛ جز اینها اشعار پراکنده‌ای نیز در خلال سال‌های اخیر گفت که جملگی نگرانی او را از وضع جامعه و دانشگاه‌ها می‌نمایاند و نتیجهٔ احساس او از نابخردی کسانی که با بی‌دانشی و بی‌تجربگی و با زور و سلطه‌گری به دور از روش‌های مدنی و انسانی، به سرمایه‌های نیروی انسانی فرهیخته و پخته، آسیب زدند و جامعه از خدمات آنان محروم شده است[۲].
او به شدت معتقد بود که دین نباید ابزار قدرت و بقای سیادت‌ سیاسی و طبقاتی زمامداران و مورد سوء‌استفاده در سطوح مختلف مدیریتی و ارکان زندگی اجتماعی و محیط‌زیست شود. با این همه، هیچ‌گاه به سبک و بیان تشریفاتی و تصویربردار در محیط اشتغال و در مصاحبه‌ها و همایش‌ها و نشست‌ها که گاه شرکت می‌کرد روی‌کرد نداشت بلکه از ژست‌های همایشی و رسانه‌ای و بعضی از گویندگان سیما که تند و جهت‌دار سخن می‌گفتند ابراز بیزاری می‌کرد و نقش آنها را به صورت واقع بینانه، ارزیابی می‌نمود[۲].

مصفا در نوجوانی
مظاهر مصفا به همراه خانواده

از میان یادها

شناسنامه

پدر

استقبال

نقاشی و خط

جشن ۲۵۰۰ساله

کنگرۀ جهانی خواجوی کرمانی

مصدقی بودن

نه‌سال وقفه تا مدرک دکتری

آن خامه که بنوشت هجای تو شکستم
و آن دست که بد کرد به جای تو شکستم
آن شیشه که در آن می‌مغروری من بود
بردم به سر خویش و به پای تو شکستم[۵]

حمیدی و عطار


یکی پرسید از آن شوریده ایام
که تو چه دوست داری گفت دشنام
که مردم هرچه دیگر می‌دهندم
به جز دشنام، منّت می‌نهندم

حمیدی مبهوت ماند و سرخوش مثل تشته‌یی که در بیایان بی‌آب چشم به چشمه‌یی روشن کند. با این دو بیت عشق‌بازی می‌کرد. دوبیتی را بازخوانی کرد. گفت از کیست؟ گفتم از عطار؛ گفت: ‌به دهن عطار زیادست. لحظه‌ای بعد گفت: درباره عطار باید تجدید نظر کنم[۸].

وزیر

ازدواج

دست‌بوسی

زندگی و یادگار

صفا در قاب زمان

مظاهر مصفا، فرزند اسماعیل مصفا، در سال ۱۳۱۱ در قم در خانواده‌ای بافرهنگ از اهالی تفرش به دنیا آمد. در زمانی که تنها ۴۰ روز از تولدش می‌گذشت، خانواده‌اش به قم نقل‌مکان کردند.
خاندان او همه از قبیلهٔ هنرمندان بودند؛ وی برادرزادهٔ نکیسای تفرشی خوانندهٔ مشهور دورهٔ قاجار و نوهٔ حاج ملارجبعلی تفرشی تعزیه‌خوان مشهور و مؤذن مخصوص محمدعلی شاه قاجار در دربار ناصری که در شمار خوانندگان مذهبی صد سال اخیر است. هم‌ اکنون در تهران تکیه‌ای به نام تکیه ملا رجب‌علی به نام اوست.
پدرش درویش علی شاهی شغل دولتی داشت و حافظ قرآن و در تفسیر استاد بود. او نزد مدرسان مشهور تلمذ نموده بود. معاشرت عمدهٔ او با اهل علم بود. در سال ۱۳۴۷ بدرود حیات گفت. وی در ادارهٔ «سجل احوال» (سازمان ثبت احوال) کار می‌کرد.
مصفا دوران تحصیلات اولیهٔ خود را در مدرسهٔ حکیم نظامی قم سپری کرد و سپس دوران متوسطه را در دارالفنون گذراند و به دانشسرای عالی رفت و به تحصیل در رشتهٔ ادبیات مشغول شد؛ و تحصیلات خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی تا اخذ درجهٔ دکتری از دانشگاه تهران ادامه داد و با تأییدیهٔ بدیع‌الزمان فروزانفر به پایان‌نامهٔ وی با عنوان «تحول قصیده در ایران»، موفق شد مدرک دکتری خود را اخذ کند.
برادر بزرگ‌تر وی ابوالفضل مصفا مؤلف فرهنگ اصطلاحات نجوم و خواهر وی خانم مصفا (مادر فؤاد حجازی، آهنگساز) از استادان زبان و ادبیات فارسی هستند. او در جوانی با دکتر امیربانو کریمی (استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران)، دختر امیری فیروزکوهی (شاعر معروف معاصر)، ازدواج کرد. پسر بزرگ مصفا به نام یاقوت علی مصفا نام دارد که مهندس عمران و در حال حاضر با کارهای هنری از جمله فیلم‌نامه نویسی و کارگردانی سرگرم هستند. پسر دیگرشان دکترای فیزیک از دانشگاه شریف و دختر بزرگ ادبیات فرانسه خوانده و عروس دکتر سید جعفر شهیدی است و ساکن کانادا می‌باشد. دختر دیگرشان عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد در رشته زبان و ادبیات فارسی هستند.

هشتم آبان‌ماه ۹۸ در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت.

شخصیت و اندیشه

منتظر خدمت

استاد در سال‌های اول استخدامیش به سبب انتقادی که در باب املای فارسی داشته‌اند منتظر خدمت می‌شوند و بعد دوباره دعوت به خدمت می‌شوند. ایشان تنها استادی است که دوبار به مقام استادی نایل شده‌اند. یک‌بار از درجه استادی خلع و دو مرتبه درجه مدرسی، استادیاری، دانشیاری و استادی را طی کردند. بعد از انقلاب بازنشسته و دوباره دعوت به کار می‌شوند[۹].

عرفان

تعلیم عرفان اسلامی از یک سو روی در تربیت خلق دارد و از جهت دیگر به پرورش فرد همت می‌گمارد. همه خشت‌ها که برای بنیان بنای استوار و درست جامعهٔ بشری و ایجاد رابطه و مناسبت عالی انسانی و کاستن دردها و هموار کردن درشتی‌هاست[۱۰]. اگر در فلسفه بر روی همه گشاده نیست درهای عشق و عرفان به روی همه باز است. عرفان تسکین دهدهٔ همهٔ دردها و تسلی درد همه است. نابجانیست اگر فلسفه را رحمت خاص و عرفان را رحمت عام بنامیم. بر در مدرسهٔ عرفان ننوشته‌اند که هرکه هندسه نمی‌داند وارد نشود[۱۱]. کردم باهل فضل اگر من تشبّهی/ بودم عجب الاغی و خوردم عجب ..ــهی تنبیه من بس است، میازارم ای زمان/ خود یافتم ز کار تو نیکو تنبّهی گوشم ببر، مبخش دمم، گرازین سپس/ دیدی باهل فضلم ادلی تشابهی[۱۲]

شاهنامه

شاهنامه را به عنوان یک متن عرفانی و معرفتی وجهه همت خویش قرار داد. ابتدا با اعجاب و تمسخر اهل ادب مواجه شد ولی اکنون همه بر این باورند که شاهنامه متنی است عرفانی و بنیاد عرفانی دارد. هدف فردوسی قصه‌پردازی نیست و شاهنامه مملو از مبانی عرفانی و معرفتی است[۹].

فارسی را پاس بداریم

کاری که صدا و سیما شروع کرده بود به نام «فارسی را پاس بداریم» و می‌گفت این‌ طور ننویسید و آن طور بنویسید، خود تصرفی نابجاست، گرچه برخی مواردش درست بود[۱۳].

صدا و سیما

در تلویزیون و رادیو هم می‌بینید كه چه تخریبی نسبت به زبان فارسی دارد می‌شود. زبان فارسی را پر از تركیبات غیرایرانی كرده‌اند. ۶۰ تا ۷۰ درصد اصطلاحات را به فرنگی می‌گویند و این بلندگو تمام مملكت را تسخیر می‌كند. زبان فارسی تحت تأثیر برنامه‌های صدا و سیما دارد ویران می‌شود[۱۴].

یکسان‌نویسی

یکسان‌نویسی ممکن است از نظر کسانی که می‌خواهند دایرة‌المعارفی چاپ کنند خوشایند باشد، ولی هنر و ابتکار و تحقیق را ناتوان می‌کند. و تحقیقی خشک و کم حاصل را پدید می‌آورد. بیش از چهل سال او با شیوهٔ انفصالی «جدا نویس» موافق بود. شیوهٔ‌ املایی او با شیوهٔ نویسندگی تفاوت دارد. به نظر او بزرگانی در صد سال اخیر داشتیم که تحقیقات ارزنده‌ای نوشته و به یادگار گذاشته‌اند و نوشتهٔ‌شان سرمشق است. اینها هرگز تابع یک شیوه‌نامهٔ خاصی نبوده‌اند اگر چنین بود، همه باید مانند یکدیگر می‌نوشتند، در یک قالب، به یک شیوه و ... که هیچ شور و حرکتی در آن دیده نمی‌شود[۱۳].

تلفظ لغات

اگر شیوهٔ‌ نوشتن کلمه‌ها را ازین که هست دشوارتر کنیم اما همه‌جا پی‌رو یک شیوه باشیم هنوز آموختن خط و باسواد شدن از امروز بسیار آسان‌تر خواهد شد مقصود از شیوهٔ‌ واحد به‌کار بردن شیوهٔ واحد در همه جاهای مشابه و یک‌سان است. مردم عرب‌ زبان برای این حرف‌ها تلفظ خاص دارند و ما همه ض و ظ و ذ را ز، ص و ث را س، ط و ت را ت تلفظ می‌کنیم و از کودک نوخاسته انتظار داریم که آنها را درست بنویسد‏[۱۵].

نظام آموزشی

یکدست خواستن همه چیز گاهی مضر است. برای نمونه از نظام واحد آموزشی باید نام آورد که از غریبان و فرنگیان اقتباس کرده‌ایم. به عقیدهٔ‌ من دانشجو در طول چهار سالی که می‌خواهد درس بخواند و برای مثال در ادبیات فارسی لیسانی بگیرد، باید بیست هزار صفحه متن نظم و نثر بخواند، اما با نظام واحد آموزشی موفق نمی‌شود که حتی پانصد صفحه از این متون را فرا بگیرد. این راهی به ترکستان خواهد بود[۱۳]. این بدبختی است كه عربی هم نمی‌دانند. اگر لازم است این واحدهای درسی باشند، پس درست و دقیق باید خوانده شوند[۱۴].

زورخانه

مصفا به پیروی از نظر گوستاو لوبون که می‏‌گوید: «وظیفه‏ٔ‏ مردم یک جامعه، یا یک قوم، حفظ کردن نهادهای فرهنگی گذشته و تعویض تدریجی آن‏هاست»، عقیده داشت ما نیز باید زورخانه و ورزش‏های‏ زورخانه‌ا‏یی را، پیش از هرگونه تغییری در ارکان آن و جایگزین‌سازی و سازگارکردن این نهاد با الگوهای اجتماعی و فرهنگی ‌ـ ورزشی جامعهٔ کنونی، به همان صورت سنّتی اصیل قدیمی‌‏اش‏ حفظ کنیم و تداوم بخشیم و آن را هم‏چون یک نمونهٔ تاریخی از مجموعهٔ بازی‏های ورزشی کهن ایران برای ارایه به نسل‏های‏ امروز و فردا و برای تحقیق و بررسی پژوهشگران تاریخ و فرهنگ‏ ایران نگه داریم[۱۶].

اقتصاد

مصفا دربارهٔ تأثیرگذاری اقتصاد بر ادبیات گفت: مسلم است كه اقتصاد بر ادبیات تأثیر گذشته است. كسی كه نان ندارد بخورد، فرصت ندارد به این مسائل هم فكر كند و هزاران دانشجوی بااستعداد ممكن است موفق نشوند به تحصیل‌شان ادامه دهند. اگر معیشت و اقتصاد خوب نباشد، اثرش بر همه‌چیز و از جمله فرهنگ معلوم می‌شود و صدمه می‌زند[۱۴].

دادگاه مصدق

تقارن دوران دانشگاه با التهاب روزهای ملی شدن صنعت نفت، آشوب خفته درون او را بار دیگر بیدار کرد. در این کشاکش سقوط مصدق او را حسابی به هم ریخت و شعری در این باب سرود:

رفتم به دادگاه مصدّق‏ دیدم جلال و جاهِ مصدّقکشتیِّ دل شکست چو برخاست‏ توفانِ اشک و آهِ مصدّق
بر پاکی عقیدت و نیّت‏ دو چشمِ تر گواهِ مصدّق‏‏برقِ نجات مردم مشرق‏ می‏جَست از نگاهِ مصدّق‏
کوهی ز عزم و رای نهان بود در پیکرِ چو کاهِ مصدّقپنهان به هاله‏ی غم و اندوه‏ دیدم جمالِ ماهِ مصدّق‏
دنیایی از امید نهان داشت‏ لبخندِ گاه‏گاهِ مصدّق‏آن ابلهان که رحم نکردند تا بر گل و گیاهِ مصدّق
آن روسپی‏‌زنان که ربودند از کفش تا کلاهِ مصدّقدیدم من ای شگفت که بودند اعضای دادگاهِ مصدّق
تر دامنی زبون که زمانی‏ می‌‏بود روسیاهِ مصدّق‏دیدم ستاده پیشِ وی افسوس‏ سروِ قدِ دوتاهِ مصدّق
فریادِ دل بخاست که ‏ای و ای‏ آخر چه بُد گناهِ مصدّق‏ گفتم به جانِ سفله ترحّم‏ این بود اشتباهِ مصدّق
هر راه کاین دَدان بنمایند چاه است و راه، راهِ مصدّق‏‏فردا ز سوی شرق برآید فریادِ دادخواهِ مصدّق
ای دل غمین مباش که باشد دست خدا پناهِ مصدّقایرانیان غریو برآرند یا مرگ یا که راهِ مصدّق‏[۱۷]

خرج سمینار

چهارصدهزار نسخه‌ٔ خطی فارسی در شبه ‌قاره وجود دارد. بسیاری از كسانی كه رفته‌اند، می‌گویند برگ‌های‌شان پوسیده و یک گوشه ریخته شده‌اند. این نسخ خطی به تاریخ این ملت و سابقه‌ٔ كهن تعلق دارند كه به تدریج دارند از بین می‌روند. این‌همه مسافرت و خرج و مخارج و سمینار به چه درد می‌خورد؟! آیا اتفاق افتاده كه در یک سال تعدادی را سوار اتوبوس كنند، و نه حتی با هواپیما، بروند و روی این نسخه‌ها كار كنند، عكس بگیرند، بیاورند و منتشر كنند. نسخه‌هایی كه دارند از بین می‌روند، سابقه‌ٔ میراث فرهنگی ۱۰ قرن ما هستند كه زیر دست و پای روزگار در حال اوراق ‌شدن‌اند. زمانی که دكتر پرویز ناتل خانلری وزیر فرهنگ بود. در طول خدمتش، ۲۴۰ متن مهم زبان فارسی را از نظم و نثر با مقدمه، فهرست و توضیحات انتشار داد و كسانی را كه شایستگی داشتند، برای كار دعوت می‌كرد[۱۴].

مدرسهٔ ملتی

در عرف حکومت‌ها، مؤسسهٔ ملتی مؤسسه‌یی است که اختصاص به ملتی داشته باشد و اداره و گردانیدن چرخهای آن را دولت مختار آن ملت عهده‌دار شود با این حساب دانشگاه تهران ملتی است و نه دولتی و آن دانشگاه که به ملتی شهرت یافته خصوصی است نه ملتی. تحصیل باید برای همه یکسان باشد اگر برقرای این برابری در خانواده‌ها ممکن نیست در مدرسه‌ها امکان‌پذیر است. چرا باید مدرسه‌های ملتی چهار دیواری خراب کردن آینده عمر مشتی از فرزندانمان باشد. چرا باید مدارسی باشد که در شمار بهترین و زبده‌ترین مدرسه‌ها باشند که جز عدهٔ معدودی در آن راه ندارند و آنها توانگران درجهٔ اول کشورند. آتش همه بدبختی و دوگانگی و سرگردانی هزاران هزا جوان این سرزمین زبانه می‌کشد برای خدا و برای مصلحت مملکت این آتش را خاموش کنید[۱۸].

رمان

زمانی رمان زیاد می‌خواند، امّا دیگر فرصتی برای این‌ كار نداشت. آخرین رمانی را هم كه خواند، شبیه به «سیرالعباد» سنایی و «زندگی بودا» توصیف کرد كه فرصت دو بار خواندنش را داشت[۱۴].

شعر هندی

عناد با طریقهٔ‌ شعر هندی عناد با ارتباط انسانی و فرهنگ مسلمانی مردم سرزمین‌های ایران بزرگ و ساکنان شبه‌قاره است. در پشت پردهٔ رنگین و ننگین مخالفت با این دوره از شعر فارسی از دستان پرمکر و دستان تامرفق به خون آلودهٔ استعمارگران ملت‌های مشرق‌زمین خون پیوند و پیوستگی و پیمان و هم‌بستگی پیوستگان دیرینهٔ نژاد و تاریخ و هم‌بستگان دین و آیین بر روی زمین فرو می‌چکد. دریغ نمی‌داری آن روزگاران را که زبان فارسی خون پیوند و روح ارتباط همهٔ مردم شبه قاره بود چندان که حتّی هر انگلیسی که به عزم تسخیر و تصرف هند و بسط قدرت و گستردن دام فریب کشتی بر آب می‌افکند خود را از دانست زبان فارسی ناگریز می‌دید و نمی‌بینی امروز را که هر فارسی‌زبان که انگلیسی نداند در آن سرزمین شعر و ادب و در آن خاستگاه فرهنگ و زبان فارسی غریب می‌نماید[۱۹].

خوار شمردن ستایش‌گری

اگر شاهنامهٔ فردوسی عزیز است ظفرنامه‌های عنصری و فرخی که در باب محمود ساخته است هم عزیز است؛ مدیح طغرل تکین که ظالمی یا عادلی او بر من و تو از پشت دیواره‌های قطور و بلند زمان چنان که باید روشن نیست از جهت ستایش کسی که مرگز توجه مردم و حکومت و قدرت زمان در دوره‌یی از تاریخ به شمار می‌رفته است هم قابل توجه و نگهداری است و هم حلقه‌یی است از زنجیر فکر و فرهنگ و تاریخ و کم و کیف معیشت و ساخت جامعه و رابطهٔ انسانی مردم. گنجینه‌یی است از لغت و سندی است از تعبیر و ترکیب و اصطلاح و تصویر و تشبیه و آیتی است از فصاحت و قدرت بیان. به بهانهٔ خوارشمردن ستایش‌گری نمی‌توان و نمی‌باید این همه شعر فصیح و استوار فارسی را نادیده گرفت[۱۹].

آرایشگاه

این قطعهٔ طیبت آمیز را در آرایشگاه «شکفته» روبروی مجلس شوری گفتند.

ای شکفته چو گرسنه آهو
بر سر من چریده‌ای این بار
از سر بنده با سر مقراض
هرچه مو بود چیده‌ای این بار
دست و تیغت به حاشیت می‌رفت
در میانه پریده‌ای این بار
از من نیمه مو به جادویی
کچلی آفریده‌ای این بار
در حقیقت به روی خال و خطم
خط بطان کشیده‌ای این بار
جای اصلاح و جای آرایش
بر سر بنده ... این بار [۲۰]

سعدی

آشناییم با سعدی از دوران دبستان بود. انس و الفتم با سعدی موجب شد کارهایی در این زمینه انجام دهم و حضورم در شیراز نیز انگیزهٔ مجددی شد که نسبت به سعدی بشتر انس و الفت بگیرد. به نظرم، حافظ در تمام غزل‌ها و ابیاتش به دنبال سعدی است و تأثیراتی که از سعدی دارد، بسیار است. اگر سعدی نمی‌بود، حافظ شناخته نمی‌شد [۲۱].

شاعران مورد علاقه

از معاصران به ملک‌الشعرا بهار و مهدی حمیدی شیرازی علاقه‌مند بود و در یک روزگار طولانی، حمیدی را بزر‌گ‌ترین شاعر می‌دانسته است. به قول خودش، از دوپهلوها یعنی نوپردازها هم، مهدی اخوان ثالث و فریدون مشیری را دوست داشت و می‌گفت: «شاید صنعت‌گری مشیری كم‌تر از اخوان باشد، اما به شعر مشیری علاقه‌ و شیفتگی خاصی دارم»[۱۴].

فعالیت‌های فرهنگی و اداری

  • استاد دانشگاه تهران به صورت تمام وقت
  • استاد دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات به صورت نیمه‌وقت
  • ریاست پردیس فارابی دانشگاه تهران (پردیس قم)
  • دانشیاری دانشگاه شیراز
  • ریاست دبیرخانهٔ مرکزی دانشگاه شیراز
  • ریاست انتشارات و مدیریت مجلهٔ آموزش و پرورش
  • دبیری دبیرستان‌های تهران
  • رئیس ادارهٔ فرهنگ قم
  • ریاست مدرسهٔ عالی قضایی قم

تدریس متون نظم در همهٔ دوره‌ها از قبیل متون غنایی، حماسی، عرفانی و .. را بر عهده داشت.

اهدای قلم فردوسی از سوی یوروپن توسط علی دهباشی

یادمان و بزرگداشت‌ها

صد و چهاردهمین شب از شبهای مجله بخارا به بزرگداشت دکتر مظاهر مصفا اختصاص داشت که غروب چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۱ با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، مرکز دایره‎المعارف بزرگ اسلامی و گنجینه پژوهشی ایرج افشار در محل ساختمان کانون زبان پارسی برگزار شد[۲۲].

از نگاه دیگران

محمد بقایی ماکان
در سال‌های پاياني عمرش به خصوص از سال ۸۴ كه به دستور رياست دانشگاه تهران از تدريس بركنار شد، غوغای درونش فزوني يافت و شعر پناهگاهش شد برای تلاطم درون. او كشتهٔ فرهنگ و ادب فارسي بود؛ شايد به همين سبب وصيت كرد تا در زادگاهش تفرش كه از ديرباز چهره‌های بزرگ فرهنگي از آن سر برآوردند به خاک سپرده شود، تا بدانند كه از قبيلهٔ آنان است[۲۳].
قاسم صافی
یکی از درخشان‌ترین نقاط زندگی استاد، این بود که نظری گیرا داشت، خوش صحبت و نیک محضر بود و حکایات متفرقهٔ وسیعی داشت. چند سال پیش در جلسهٔ رونمایی کتاب «روضة ‌الانوار» «خواجوی کرمانی» که در محل موسسهٔ پژوهش میراث مکتوب برگزار شد، خاطره بسیار خوشی از گفتار فصیح، پر مایه و شیرین و طنز‌آلود برای شنوندگان به جای گذاشت[۲۴].
مهدی محقق
با نگاهی گذرا به سال‌ها فعالیت ادبی زنده‌یاد مظاهر مصفا می‌توان به این نکته پی برد که مهم‌ترین ویژگی او همان ذوق شعری مثال زدنی‌اش است. قصاید او نه تنها برخاسته از مضامینی نیمه فلسفی هستند بلکه اغلب با وقایع اجتماعی هم درآمیخته‌اند. هنوز به یاد دارم که چطور قصیده‌ای بسیار شنیدنی در وصف درگذشت استاد دهخدا سرود و در روز خاکسپاری‌اش خواند یا قصیده‌ای که زمان جنگ عراق علیه کشورمان خطاب به امام رضا(ع) سرود که در بخشی از آن آمده بود: «نپسند که از صدمت صدام عراقی/ ویران شود ایران تو ای ضامن آهو»[۲۵].
فتح‌الله مجتبایی
نه تنها شاعر بود که زندگی شاعرانه هم داشت، مردی بود بسیار آزاده و از سویی هیچگاه در قید و بند محدودیت‌های آداب و رسوم نمی‌ماند. حتّی زمانی که به ریاست فرهنگ قم انتخاب شد هم از عقاید خود دست برنداشت و در نهایت مدت چندانی به این سمت باقی نماند. با اینکه از جایگاه ادبی خود مطلع بود امّا هیچگاه دچار غرور نشد، در دوستی پایدار و به معنای واقعی ادیبی آزاد بود[۲۵].
محمدجعفر یاحقی
جامع‌الاطراف بود. شعر او را می‌توان بعد از امیری فیروزکوهی و ملک الشعرای بهار ادامه دهندهٔ راه شاعران ادبیات کلاسیک کشورمان دانست. نکتهٔ دیگری که نباید از آن غفلت کرد این است که در دوران معاصر کم نیستند شاعران و استادان دانشگاهی که حتّی دارای اسم و رسم شده‌اند منتهی چیزی که او را از دیگران جدا می‌کرد آزادگی و بی‌نیازی‌اش بود[۲۵].
شفیعی کدکنی
نثری بسیار شیوا و دل‌انگیزی داشت؛ شاید کم نوشته باشد ولی مجموعهٔ آنچه او نوشته است حتّی در حوزهٔ نثر هم از نمونه‌های برجستهٔ نثر فاخر زبان فارسی در عصر ماست[۲۶].
امیر بانو کریمی
مظاهر مصفا مظلوم بود حتّی در شعر هم به او ظلم شد. او شاعری مقتدر بود. علت علاقه‌ام به او شاعری‌اش بود. به قصیده سرایی شهرت داشت امّا بعدها چهار پاره نیز سرود. به هرحال اهل شعر اصیل فارسی قدر مصفا را می دانند[۶].
مریم حسینی
تنهایی، صبر،‌ سکوت، تواضع، قناعت و آزادگی از ویژگی‌های بارز او بود. سال‌ها فردوسی، سنایی، سعدی و مولوی تدریس کرد و همراه با آن تلاش کرد تا معارف و مفاهیم حقیقت را پیشهٔ خود سازد و عارفانه زندگی کند. شیفتگی‌اش به شعر فارسی بی مانند بود کلیات سعدی و دیوان او، سنایی و چند شاعر دیگر را تصحیح کرده و همراهی با این بزرگان سخن، کلام او را پخته و سخته کرد. سلطهٔ مصفا بر شعر و واژگان بی‌مانند بود، همراهی این سلطه با سوز و شور شاعرانه و تجربه سال‌ها تدریس و تحقیق، اشعاری ناب از او در تاریخ ادب معاصر ایران بر جای گذاشته است[۲۷].
مریم مشرف
دلبسته ادبیات کهن فارسی بود. مصفا با جریان شعر نو همراه نشد امّا بعدها نظرش تغییر کرد و در سوگ مهدی اخوان ثالث شعری بدین سبک نوشت. وی قواعد املای فارسی را نمی‌پسندید و رعایت نمی‌کرد، از مخالفان نظام دانشگاهی بود و سی‌سال با آن جنگید[۲۸].
میرجلال‌الدین کزازی
مصفا سروی بلند، دلپسند و ورجاوند در سروستان سخن پارسی بود، مرغی سربلند و سرفراز که در مغاک خاک نمی‌گنجید و اکنون او شاد است و آزاد و ماییم که سوگواران دل افگاریم و اندوهگینان ناامید. استادانی که من وامدارشان هستم، همه نام‌دارند، یکایک را ارج می‌نهم اما بی‌هیچ پرده و پروا، این استاد جاودان یاد، دست کم مرا استادی دیگر سان بود[۲۸].
احمد تمیم‌داری
مصفا از تدریس ادبیات گلایه داشت و می‌گفت تئوری‌های ادبی که حالا مد شده‌اند، بی‌حاصل است، باید به گونه‌ای به تئوری‌ها بپردازیم که تولید ادبی کم نشود، روش تدریس و تحقیق باید تغییر کند و در راستای تولید باشد[۲۸].
عبدالرحیم جعفری
زمانی که کتاب های شاعران را چاپ می کردم، تصمیم گرفتم که تذکرهٔ «مجمع‎الفصحا» «رضاقلی خان هدایت» را با ویرایش و فهرست اعلام تصحیح و منتشر کنم، کتابی که به پاورقی‌های زیادی نیاز داشت، برای این کار مظاهر را انتخاب کردم؛ او بسیار وسواس به خرج می داد و بادقت بود. دو، سه سالی طول کشید که جلد اولش منتشر شد[۲۹].
محمد دهقانی
درس و امتحان را اصلا جدی نمی‌گرفت. جدی ترین سخنانش را نه با گزاره‌های خبری، بلکه با پرسش بیان می‌کرد و تحمل چنین کاری برای فرهنگی که پرسیدن و به پرسش گرفتن دیگران را عین کفر می‌داند اصلاآسان نیست. شاید به همین دلیل بود که وجودش در ساختار اداری به آسانی تحمل نمی‌شد و به قول خودش در طول پنجاه‌ودو سال معلمی سه بار بازنشسته و سه بار دعوت به کار و یک بار از استادی به استادیاری تقلیل درجه یافت[۶].
میلاد عطیمی
او بهترین شعرها را می‌سرود امّا آن‌قدر متواضع بود که نمی‌خواست آن‌ها را چاپ کند. ما هنوز مجموعه کاملی از مصفا نداریم. از خانلری پرسیدند آیا شعر ملک‌الشعرا باقی خواهد ماند، او گفت شعر بهار برای نسلی که با ادبیات فارسی پیوند ندارد و ادبیات را از روزنامه می‌گیرد ماندگار نخواهد بود، امّا برای کسانی که زبان فارسی می‌دانند و با زمینهٔ‌ فرهنگ و سیاست شعر ملک‌الشعرا آگاهند باقی خواهند ماند. زمانی که غبارهای غلط فروبنشیند شعر مصفا نیز دیده خواهد شد و هرچه بگذرد چهرهٔ شاعری‌اش برجسته‌تر و ارزشمندتر خواهد شد[۳].
مهدی ماحوزی
در خلال دوران طولانی تحصیل که فاصلهٔ سنی زیادی هم نداشتیم؛ درس‌های بزرگی به بنده داد و خاطرات فراوانی برای ما به جای گذاشت. از وقتی که من در دبیرستان مروی دوره سیکل دوم دبیرستان را می‌گذراندم، تا پایان دوره دکتری، ایشان یکی از بزرگترین استادهایی بود که هرگز دانشجو را فراموش نمی‌کرد و هیچ پرسشی را بدون پاسخ نمی‌گذاشت. همواره دانشجویان را به مطالعه بیشتر و پژوهش‌های ارزنده‌تر هدایت می‌کرد[۳۰].


نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

وقتی صحبت از آدم‌های علمی می‌شود همه فکر می‌کنند این افراد با دنیای عادی فرق می‌کنند در حالی که من در دوران دبیرستان کشتی می‌گرفتم و همیشه در زمین‌های فوتبال بودم حتّی چند وقت قبل در وسایل خواهرم کاغذی را پیدا کردم که در آن از من به دلیل درست کردن روزنامه دیواری و فعالیتهای دانش آموزی تقدیر شده بود مثل همه بچه های دیگر![۳۱]

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

صلاح الصلاوی
او مردی متحیر و سرگردان در علم ذوق و شعر بود. او نقاد، نقاش، شاعر، عارف، زبان‌دان بود. به قول صائمه اینهال (همسر او) غیر از واقعیت نیست او در هیچ رشته تحصیلی مقیم نشد. از بی‌قرای او همین بس نتوانست در ترکیه، مصر، ایران و سوریه مقیم شود یک جا قرار نداشت[۳۲].
نجاتی لگال
بیست سال در آلمان و سال‌های متمادی در ترکیه سرپرستی کرسی زبان و ادبیات فارسی را عهده‌دار بود. او یکی از عوامل مؤثر ترویج و اشاعهٔ ادبیات و معارف فارسی بود و صرف نظر از جنبهٔ علمی و پیوندی که با ادبیات و فرهنگ ایرانی دارد. به زبان‌های عربی، فارسی، آلمانی و انگلیسی آشنایی داشت[۳۳].
مهدی حمیدی
شعر او در نهایت فصاحت و کمال بود و سخن‌سنجی و داوری او در شعر درست و راست. نمی‌توان پوشیده داشت که حمیدی بر بهار برتر است. حمیدی در قصیده‌سرایی بارها اوجی برتر و فراتر از بهار داشته و معراج او در همین یک زمینهٔ شعر از او بیشتر است. موضوع تازه و هنرنمایی و قدرت بیان و توصیف که در گونه‌های تازهٔ شعر حمیدی است و آن صلابت و استواری و تمامی و بستگی و انتظام و پیوستگی که در کار قطعه‌های حمیدی است و آن رنگارنگی و تنوّع که در دوبیتی‌های خوش‌اسلوب و تازه و بدیع او راه دارد به بهار روی ننموده است و دست‌طبع او از آن کوتاه بوده است[۳۴].
عبدالعظیم قریب
صادق‌ترین نصیحت‌گر فرزندان خود بود و چون دهان از درس و بحث می‌بست زبان به اندرز و اعتبار می‌گشود. ورقه‌ها و رساله‌های شاگردان خود را به دقت و با حوصله و علاقه می‌خواند و نکته‌های لازم را گوش‌زد می‌کرد. با شغل و حرفهٔ خود صمیمی بود و آن را دستاویز معیشت نمی‌داشت[۳۵].
اخوان ثالث
اخوان شعر سنتی را خوب می‌گفت. اگر به طرف شعر نو هم می‌آید، شعر نو را هم به علت این‌كه در شعر سنتی تسلط دارد، خوب می‌سازد. «زمستان» اخوان عالی است[۱۴].
فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد در میان نوسرایان، یك ستاره است، شاید به‌دلیل زندگی غیرمعمولش و بی‌مهری زمانه نسبت به او. یادم می‌آید روزی در كتابخانه آمد و از من سراغ تفسیر قرآن را ‌گرفت. فروغ مشخصات استثنایی داشت، هم زندگی‌اش و هم شعرش. در تاریخ شعر فارسی آدم ماندگاری است[۱۴].
حبیب یغمایی
رفت از دست و اوفتاد از پای/ با همه سرکشی و والایی
سوخت لب تشنهٔ مروت وجود/ نخل با آن بلند بالایی
از نوا اوفتاد و شد خاموش/ مرد با آن درشت آوایی[۳۶]
پرتو کرمانشاهی
به سواركار چابک و دلاوری مي‌ماند كه مركب او گرچه قوی يال و گردران، پيوسته رام قدرت و هنرمندی اوست. سخن پرتو چراغ اين اميد را در دل سخن‌شناسان و غيرتمندان زبان زنده مي‌دارد كه زبان فارسي و كلام دری در مقابل سيل بنيان‌كن ولنگاری‌های زمانه همچنان پايدار و استوار بر جای ماندنی است[۳۷].

جلسهٔ دفاع قیصر امین‌پور

قیصر امین‌پور
نور چشم من بود. او شاعری جوان‌مرد، گویندهٔ اهل درد، مرد غم‌های سنگین، جوان‌مرد روزگارِ غم و شادی، ستایشگرحریّت و آزادی او را چنان که بود من نشناختم[۳۸].
سیدمحمد دبیر سیاقی
رنجی که قریب به ۵۰ سال برای پاسداری زبان شیرین پارسی و فرهنگ دیرین ایران برخورد هموار کرد. او از جانشینان و استواران هزارمی در زبان و ادب و فرهنگ سرزمین من علامهٔ دهخداست. از دستاوردهای دانش و بینش و کوشش و آفرینش ذهن و ذوق او در فرهنگ‌نامه‌های فرهنگ‌نویسان و دیوان شاعران بهرهٔ بسیار جسته‌ام[۳۹].
شفیعی کدکنی
مراد اهل دل روزگار یافتمش/ به خلق و خوی چو خرّم بهار یافتمش
حمیدصفت و آزادمرد و مردم‌دوست/ کریم‌طبع و کرامت‌شعار یافتمش[۴۰].

رویکرد سیاسی

به جهت مبارزاتی که در عرصهٔ اندیشه و فرهنگ، چه در جریان ملی شدن صنعت نفت و چه در جریانات دیگر داشته‌اند، شعرش هم متأثر از این فضا است. پیوسته اشعاری در قالب دوبیتی، به نام «آرزوی محال» در خصوص آزادی دارند[۹]:

سینه‌ام کاشکی چو غوک دمی
پر شدی از هوای آزادی
ای دریغا که رفت عمری و من
سوختم از برای آزادی

نامهٔ سرگشاده به میراث‌داران زبان و فرهنگ ایران دانشگاهیان، استادان، دانشجویان، کارگزاران دانشگاه

چند هزار پایان‌نامه جلد و صحّافی شده زرکوب و سیم‌نشان در زیرزمین‌های دانشگاه بر سر هم فرو ریخته است و هر سال این تعداد افزونی می‌گیرد. در هندوستان و پاکستان و در هر گوشهٔ شبه قاره و حتّی در بعضی کشورها مانند چین و ماچین چند صرهزار نسخهٔ خطی فارسی در کنار هم چیده شده یا در پاره‌یی از کتاب‌خانه‌های دورافتاده همچون برگ چغندر بر سر هم انباشته گردیده است و این جمله میراث فرهنگی چندصد سالهٔ نیاکان ماست. کارگزاران دانشگاه‌ها اگر میسر است که هست تصویر آن را به سرزمینمان منتقل کنند. تا حداقل هزار دانشجوی پایان‌نامه نویس را به سرپرستی آخرین بازماندگان نسل نسخه‌شناس و متخصص حداکثر برای یک سال به سرزمین نسخه‌های فارسی بفرستند[۴۱].

جمله‌ای از ایشان

بحران شعر

دربارهٔ بحران شعر و مخاطب نداشتنش اثرش گفت: شعر اجتماعی - سیاسی مخاطب می‌خواهد. ولی شعری از نوع غزل‌سرایی حافظ، مخاب خودش را دارد[۱۴].

شعر معاصر فارسی

شعر فارسی تا زمان مشروطه سیر سنتی و طبیعی خود را داشت. از مشروطه به بعد، تنوع و تحولی در شعر فارسی به‌وجود آمد و شعر سیاسی شد. در دوره‌ٔ صفویه هم كم‌ و بیش گاهی شعر سیاسی بود. البته ماهیت شعر سیاسی است و فرخی‌ سیستانی هم كه محمود را ستایش می‌كند، به‌نوعی به سیاست وارد می‌شود. پس صاحبان قدرت به شعر ربط دارند؛ ولی به این معنی كه ما بعد از مشروطه داریم، سیاسی نبوده است. از سویی، ادبیات فارسی به‌واسطه‌ٔ توسعهٔ ارتباطات از ادبیات روس و نیز از ترجمه‌ها تأثیر پذیرفت. نیما و یكی از همكاران روسش تحت این تأثیر، بساط شعر نو را راه انداختند. او شعر سنتی هم دارد؛ امّا در مجموع، چیزی از این شعرهایش درنمی‌آید كه بتوان به او گفت شاعر. قطعه‌هایی ساخته كه غالبا ضعیف‌اند. شعرهایش به گونه‌ای نیستند كه بشود او را با بهار یا ایرج میرزا، كه سعدی روزگار خودش است، مقایسه كرد[۱۴].

خلقیات

همۀ عمر آدم ظلم‌ستیزی بود -از همان بچگی و رفتارش با رضاشاه تا بعدها هم زیر بار حرف زور نمی‌رفت، کیفرش را هم همیشه دید. آخرش هم این بود که بر اثر نشستن روی صندلی و حرکت نکردن و مدام تلویزیون نگاه کردن افسرده شد و حواسش هم پرت شد، بعد هم از پای افتاد[۷].

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

در قصیده‌ای که به سفیر وقت هندوستان (دکتر راچند) به سال ۱۳۳۴ نوشتند، ضمن بیان مشترکات فرهنگی بین دو ملت ایران و هندوستان و بعد از بیان بیداد و ستم اسکندر و چنگیز، ایران و هندوستان را دو شاخ از یک ریشه می‌داند و به فرهنگ و زبان مشترک دو قوم اشاره می‌کند و فرهنگ غرب را نشأت گرفته از فرهنگ مشرق زمین می‌داند و بر فراموش کردن گذشته و شوکت زمان باستان دریغ می‌خورد و مویه می‌کند[۹].

دو شاخیم ما هر دوان از یکی بن
نیاکانش کرده همی باغبانی
از این روی یکسان بود در بر من
همه خلق پنجانی و سیستانی
چه شوخان کشمیری و لاهوری
چه ترکان شیرازی و اسپهانی
چه شیران دشمن‌برانداز دهلی
چه شیرافکن آذرآبادگانی
از ایران و از هند فرهنگ مغرب
بیانی چو تاریخ مشرق بخوانی
کنون غریبان نمک‌ناشناس
زبونی پسندند بر خاورانی
دریغ است از آریایی‌نژادان
که غربی به شرقی کند حکمرانی
دریغا و دردا که ایرانیان را
فراموش شد شوکت باستانی

آثار و کتاب‌شناسی

۳۳ جلد اثر از مجموعهٔ شعر، تصحیح و تألیف[۹]

تألیفات

  • کتابی در نقد ادبی و ترجمه حال شاعران قصیده‌سرا به نام «پاسداران سخن»

[در این کتاب پیشنهادهایی در نقد ادبی و سبک‌شناسی ارایه نموده‌اند. این کتاب سال ۱۳۳۴ به رشته تحریر درآمده و قدیمی‌ترین تألیف وی می‌باشد، در این اثر بعد از فهرست‌بندی مطالب، نشانه‌های اختصاری را آورده‌ و تفصیلی از سلیقه‌های خاص خود را در نگارش تحت عنوان «یادآوری» در دو قسمت «خط و انشاء» آورده است. در قسمت خط، استاد نسبت به املای کلماتی که شکل ملفوظ و مکتوب آنها متفاوت می‌باشد، به سختی اعتراض می‌کنند، کلماتی مانند خواجه، خواب، خواهر، خویش، مرتضی، رحمن و ... که متأسفانه کم هم نیستند. خصوصاً در مورد نوشتن حرکت «و» که قاعدهٔ درستی جاری نیست، گاه به صورت «واو» نوشته می‌شود و برخی آن را حرف حساب می‌کنند و گاهی بالای حرف پیش‌دار به صورت حرکت می‌نویسند: در «خوردن» حرف «خ» مضموم است و به صورت «واو» نوشته می‌شود ولی در «بردن» و «کشتن» که از حیث حرکت با «خوردن» هچ تفاوتی ندارد «واو» ظاهر نیست و گاهی علامت «و» بالای آن می‌گذارند. چرا حرف «ی» و گاهی «آ» تلفظ می‌شود. چرا «لیلی» می‌نویسیم و «لیلی» بخوانیم چه خواهد شد. آیا اگر این بازی‌های کودکانه که در شیوهٔ نوشتن وجود دارد، از میان برود، آموختن خط برای نوآموزان صدها بار آسان‌تر نخواهد شد.]

  • جزوه‌ای به نام «راهی از بن‌بست»

[در شیوهٔ املای فارسی که در چند زمینه پیشنهادهایی تازه در آن ارایه شده است که در سال‌های اخیر فرهنگستان زبان فارسی و آموزش و پرورش برخی از آن شیوه‌ها را اقتباس کرده است.]

  • مجموعه کتاب درسی از نظم فارسی در دو جلد به نام «قند پارسی»

[مجموعه ایست از شعر قدیم و جدید فارسی از بوستان و گلستان و حافظ و شاهنامه تا ابوالقاسم حالت و مشفق کاشانی.]
تصحیحات

  • «دیوان نظیری نیشابوری»

[در این کتاب‌ به ترتیب فهرست مطلع غزل‌ها، قصاید، آغاز قطعه‌ها، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند و فهرست رباعیات به ترتیب حرف آخر آورده شده است. پس از اشعار به ترتیب، شرح‌حال چند تذکره‌نویس مشهور هم آمده است.]

  • «دیوان نزاری قهستانی»

[در دو جلد از روی ۱۰ نسخه خطی.]

  • «دیوان حکیم سنایی غزنوی»

[ایشان در مقدمه شرح حال سنایی و حوادث خاص دوران زندگی او از جمله قصیده «لای‌خوار و پسر قصاب» که سبب تغییر حال سنایی شدند و نیز برخی از دیدگاه‌های سنایی در مورد عشق مجازی، زنان، پسران زیبارو، رفتار سنایی با معضوقان و ... را ذکر کرده است.]

  • «دیوان لامه در میانی»

[در مقدمه به فراخی در مورد بخش‌های مختلف دیوان سخن گفته از جمله: توحید و نعمت غزل‌ها، قصیده‌ها، قطعه‌ها، ترکیب‌بندها، رباعیات و پیوست رباعی‌ها و پیوست دیوان و فهرست‌نامه.]

  • «دیوان ۶ جلدی مجمع الفصحای هدایت»

[با حواشی، فهرست و مقدمه.]

  • «کلیات سعدی»
  • «قریب به ۴۰ باب از جوامع الحکایات عوفی»

[مهم‌ترین ویژگی این تصحیح، کار بی‌نظیر و پرارزش دکتر مصفا در جمع‌آوری و فهرست‌کردن مثل‌های رایج عربی، حکمت، آیات قرآن کریم با ترجمه، احادیث شریف نبوی، اشعار و عبارات عربی بر اساس حروف الفبا، سخنان پندآمیز و برخی سخنان دیگر فارسی، فهرست اشعار فارسی بر اساس حرف آهر و فهرست ترکیبات و اصطلاحات می‌باشد که در پایان هر جلد به همراه تعلیقات و صواب‌نامه آمده است. یکی دیگر از ارزش‌های برجسته در فهرست ترکیبات و اصطلاحات می‌باشد که همه لغات مشکل متن به همراه اصلاحات و ترکیبات دیگر معنی شده است و بدین لحاظ علاوه بر زدودن سختی و صعوبت متن کتاب، لغت‌نامه‌ای هرچند کوچک در پایان هر جلد وجود دارد که بیش از دیگران به کار هرکس که با متون کهن ادبی سروکار دارد، می‌آید.]

  • «دیوان امیدی تهرانی»

[از روی ۴ نسخه خطی.]

  • «مقالات و سخنرانی‌ها»

[مجموعه سخنرانی‌های ایشان در رادیو ایران، در باب عرفان اسلامی با نام «با اوست حدیث من» پخش می‌شود.]

  • «سخنرانی‌های استاد در پاکستان و افغانستان، و در شهرستان‌ها»

[در زمینه شعر فارسی سخنرانی‌های متعددی از او در کنگره‌های جهانی مثل کنگره سعدی و صائب به ثبت رسیده است.]

سروده‌ها

  1. چهل چکامه
  2. سی پاره
  3. سی سخن
  4. ده فریاد
  5. شب‌های شیراز
  6. سپیدنامه
  7. مجموعه جمعهٔ سرخ
  8. گزینهٔ اشعار
  9. نسخه اقدم (مجموعه چهارپاره‌ها) و نسیم

سبک و لحن و ویژگی آثار

در قصیده، غزل، مثنوی و دوبیتی طبع آزمایی کرد. در این قالب‌ها اشعار زیادی را به شیوهٔ سنتی سرود. سبک شعری وی سبک خراسانی است. خود او نیز صراحتاً به این امر اشاره دارد: ‌«خانهٔ من در رثای شاعر شیرازیان یاوری از شیوهٔ شعر خراسانی گرفت»[۹]. سپس باید از مکتب آذربایجان و سبک عراقی یاد کرد. توجه و دلبستگی به نظامی و سعدی داشته و البته از سنایی، خیام، عطار، خاقانی، مولانا تاثیراتی پذیرفت. امّا اسلوب نظامی و سعدی چشمگیرتر است؛ از جمله در «نسخهٔ اقدم». از معاصران بهار و حمیدی بیشتر بر او تاثیر گذاشتند و دست آخر باید از رنگ شعر رمانتیک امروز یاد کرد؛ بدین سان در شعر مصفا سنت‌های شعری بزرگ دیروز و امروز به هم می‌رسند. خراسانی و عراقی و آذربایجانی با نسیمی از رمانتیسم عصر ما[۴۲].
مضمون قصاید او شکوه، شکایت و ستایش خرد می‌باشد و موضوع عمدهٔ غزل‌هایش عشق و وصف معشوق است، البته گاهی در قالب غزل به بیان و شرح دردهای خویش از روزگار می‌پردازد[۹].
نمونه‌ای از یک غزل
سرودهٔ‌ آذر ۱۳۴۲ [۴۳]

ای که بناز می‌کشی اهل نیاز ناز توخیز و بکش مرا که من پر شدم از نیاز تو
می‌کشی و نمی‌کشی آن که همیشه می‌برد‏حسرت تیغ جور تو منت تیز ناز تو
یک‌دم اگر بچشم من پای نهی بعمرهافخر کنم که این منم عاشق سرفراز تو
رفته‌یی و نمی‌رود از دل و دیده یک‌نفس‏‏دیدهٔ دلفریب تو قامت دلنواز تو
باخته پاک جان و سر بخت مگر مدد کند‏‏تا برسد بدست خون عاشق پاکباز تو
ای که غمم نمی‌خوری خورد غمت مراوزد‏‏برق فنابه‌هستیم شوق جگر گداز تو
نام تو را زبان دل گفته بگوش نامه‌ام‏‏ورنه تو واقفی که من دم نزنم ز راز تو
وقت تو خوش که نیست خوش وقت مگر بیاد تو ‏‏چارهٔ من نمی‌کند جز غم چاره‌ساز تو

لحن او در مثنوی بیشتر حماسی است و موضوع دوبیتی‌هایش توصیف طبیعت، مضامین وطنی، سیاسی و مذهب می‌باشد. در برخی از اشعار وی تلخ‌کامی و دل‌آزردگی کاملاً محسوس می‌باشد. گاهی نیز از ضرب‌المثل‌ استفاده نموده و در برخی جاها با توجه به عقیدهٔ قدما در باب امور مختلف اشاره دارد[۹].
در توصیف، دست توانا دارد و یکی از گویاترین جلوه‌های شعری او توصیفات زبایش می‌باشد، به طور مثال در توصیف شب و تاریکی آن می‌گوید[۹]:

شب سیاه درآمد چو زنگیان از راه
کشید بر سر دیوار و بر نقاب سیاه

در قصیده «خونین جامعه» حس انسان‌دوست و وطن‌پرستی خویش را این‌گونه بیان می‌کند:

آتش عشق تو و عشق وطن دارم به جان
در دو آتش می‌گدازد جان بی‌همتای من

صنایع لفظی و معنوی در اشعار دکتر مصفا در نهایت زیبایی و اوج هنرمندی به کار رفته که این نشانگر ذوق سرشار و توانایی کم‌نظیر ایشان است. البته ناگفته نماند که توانایی ایشان در بحث تئوری شعر تأثیر بسزایی در خلق آثارشان داشته است. در بین صنایع بدیعی، استاد به چند آرایه از جمله: ایهام، ایهام تناسب، تضاد، جناس و ... علاقه وافری نشان داده‌اند و این صنایع از بسامد در اشعار ایشان برخوردار بوده است و به دلیل آشنایی با موسیقی و نیز بدین جهت که موسیقی یکی از هنرهای خانوادگی ایشان بوده، به طرز بسیار زیبایی با اصلاحات موسیقی در اشعار خود بازی کرده است[۹].

شعر مصفا[۴۴]

شعر مصفا سه مرحله را پشت سر گذاشته است:
مرحله تقلید: در این مرحله شعر او را مدح، رثا و فخر تشکیل می‌دهد. بیشتر رایحه تقلید از نظامی و سعدی به مشام می‌رسد.
مرحله میان تقلید و نوآوری: همانند دیگر افراد نه تنها سراینده آلام خود بلکه آلام دیگران را نیز می‌سرایند. نیروی تخیل صفا همانند خیال شاعر نیرومند است: نابغه و یکتا.
مرحله نوآوری: تارهای کهن که با آنها نغمه‌های نو می‌نوازد اشعار دینی اجتماعی و سیاسی او هستند و تارهای نوینی که نغمه‌های نو می‌نوازد، مقالات سیاسی و اجتماعی و دیگر تحقیقات است که به رشته تحریر درآمده است خود گویای این امر است.
شعر اخوان رابط گذشته و امروز ‌است. او شکل‌های مختلف شعر نو را کلام بی‌اصل و نسب نام گذاشته بود و مذموم می‌شمرد، در این شعر می‌توان تغییر اندیشه ا را حس کرد.

سرد است روزگار من و روزگار سردسرد است دست و دل دل و دستم به کار سرد
چون مهرگان هوای بهاری گزنده استسرد است روزگار خزان و بهار سرد
از یار و از دیار نجویم خبر که بودپیغام یار سرد و نسیم دیار سرد
از دست جور دوست دلم دم به دم شکستخسته مباد دست و دل دوست، کم شکست
روز و شبم شد از ستم روز و شب سیاهروزم سیاه شد ز غم و شب ز تب سیاه
تا مهر تابناک وجودت غروب کردگردید آسمان زبان و ادب سیاه
شاهین اعتدال نو و کهنه دیدمتروی کلام بی حسب و بی نسب سیاه
* * * * *
تلخ است روزگار من و روزگار تلخدور سپهر و گردش لیل و نهار تلخ
در چشم من صباح سیاه است چون مساصبح وصال همچو شب انتظار تلخ
در گوش من حدیث بهار و خزان یکیستبیم خزان سیاه و امید بهار تلخ
گردید قاه قاه بت صبح رو مراچون های های گریه ی شبهای تار تلخ
مرغان کنند زمزمه بر شاخ گل حزینکبکان زنند قهقهه در کوهسار تلخ
افتاد چون به قامت سرو سهی شکستآید به گوش زمزمه ی جویبار تلخ
سر می زند به سنگ ز بیداد روزگارمی گرید از ستم همه شب آبشار تلخ

هیچ

این شعر از حیث مضمون تازه و بی‌بدیل است و اگر با هر دوره‌ای و هر شاعری در طول هزار سال شعر فارسی مقایسه شود، شعر می‌درخشد. مصفا در سرودن شعر هم آغازگر است و هم کمال‌بخش و شعر با دربرگرفتن صدها اشاره و تلمیح حدیث و روایت و اسطوره، حماسه و تاریخ که به طریق حل و درج و تضمین و ایهام و کنایه و تصریح، تلخیصی از سابقه هزار ساله شعر فارسی را در خود جای داده است[۴۴]،
در این قضیده تمام نظام معارف اسلامی و حکمت مشاء و اشراق و در عین حال اشاره‌ای به بدبینی ابوالعلای معری و تلمیحی به هیچ‌انگاری خیام و اندیشه‌های او دارد و از طرفی تسلیم صوفیه را برای وصول به مدارج کمال یادآور می‌شود[۴۴]. قصیده «هیچِ» او گواه تمام اندیشه اوست؛ بی‌هیچ تفسیری و توضیحی[۴۵].

مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ جان از نتاج هرگز تن از تبار هیچ
از شهر بی‌کرانه هرگز رسیده‌امتا رخت خویش باز کنم در دیار هیچ
ز کوره راه هرگز و هیچم مسافریدر دست خون هرگز و در پای خار هیچ
در دل امید سرد و به سر آرزوی خام‏‏در دیده اشک شاید و بر دوش بار هیچ
در کام حرف بود و به لب قصّه مگربر جبهه نقش کاش و به چهره نگار هیچ
دنبال آب زندگی از چشمه‌سار مرگجویای نخل مردمی از جویبار هیچ
دست از کنار شسته، نشسته میان موجپا بر سر جهان زده سر در کنار هیچ
اصلی گسسته مانده تهی از امید وصل‏‏فرعی شکسته گشته پر از برگ و بار هیچ
خون ریخته ز دیده، شب و روز و ماه و سالدر پای شغل هرگز و در راه کار هیچ
دیوانهٔ خردور و فرزانهٔ جهولعقل آفرین دشت جنون هوشیار هیچ
با عزّ اقتدار و به پا بند ذلّ و ضعف‏‏با حکم اختیار و به دست اختیار هیچ
هم خود کتاب عبرت و هم اعتبارجوی‏‏از دفتر زمانه‌ بی اعتبار هیچ
چندی عبث نهاده قدم در ره خیالیکچند خیره کوفته سر بر جدار هیچ
عمری فشانده اشک هنر زیر پای خلق‏‏یعنی که کرده گوهر خود را نثار هیچ
قاف آرزوی باطلم از دشت پرغراب‏‏سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچ
سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچنابافته نسیجی‌ام از پود و تار هیچ
گم کرده راه پیکی‌ام از شهر بی‌نشان‏‏پیغام پر زپوچ رسانم به یار هیچ
خاموش قصه گویم و گویای اخرسم‏‏بی‌پای بادپویم در رهگذار هیچ
گویایی سکوتم و بیتابی درنگتمکین بیقراری‌ام و بیقرار هیچ
صرّاف سرنوشتم و سنجم بهای خاکنقّاد بادسنجم و گیرم عیار هیچ
بیع و شرای خونم و بیّاع داغ و درد‏‏بازارگان مرگم و گوهرشمار هیچ
جنس همه زیانم و سودای هیچ سود‏‏سوداگر خیالم و سرمایه‌دار هیچ
سیم سپید سوخته‌ام در شرار پوچ‏‏زرّ امید باخته‌ام در قمار هیچ
گنجینهٔ دریغم و ویرانهٔ فسوس‏‏اندوهگین بیهده افسوس خوار هیچ
آیای بی‌جوابم امّای بی‌دلیلگفتار پوچ گونه و پنداروار هیچ
ناپایدار کوهم و برجای مانده سیل‏‏گردون نورد گردم و گردون سپار هیچ
گردنده روزگارم و چرخندهٔ آسمان‏‏لیل و نهار سازم و لیل ونهار هیچ
پرگار سرنگونم و عمری به پای سر‏‏بر گرد خویش دور زده در مدار هیچ
زلت نشین خانهٔ بی‌آسمانه‌ام‏‏محنت گزین بی در و پیکر حصار هیچ
سرمست هوشیاری و هشیار مستی‌امبر لب شراب هرگز و در سر خمار هیچ
اندیشهٔ محالم و سودای باطلم‏‏معنی‌تراز صورت و صورت نگار هیچ
در وادی فریبم و لب تشنهٔ سراب‏‏در خانهٔ دروغم و چشم انتظار هیچ
آزادهٔ اسیرم و گریان خنده رویگریان ز چشم خنده بر این روزگار هیچ
بدنامی حیاتم و بر صفحهٔ زمانبا خون خود نگاشته‌ام یادگار هیچ
صلح آزمای جنگم و پیکارجوی صلح‏‏بی‌هم نبرد هرگز و چابک سوار هیچ
تیر هلاک یافته‌ام از شغاد کید‏‏خطّ امان گرفته از اسفندیار هیچ
بر دوش خویش کشتهٔ خود را کشیده‌ام‏‏تا ظلم گاه معدلت از کارزار هیچ
محکوم بی‌گناهم و معصوم بی‌پناه‏‏مظلوم بی‌تظلّم و مصلوب‌دار هیچ
دردم ازین که تافته‌ام از امید سرد‏‏داغم ازین که سوخته‌ام در شرار هیچ
کس خواستار هرگز، هرگز شنیده‌اید؟‏آیا هیچ دیده‌اید کسی دوستار هیچ؟
آن هیچ کس که هرگز نشنیده‌ای منم‏‏هم دوستار هرگز و هم خواستار هیچ

هیچ ردیفی دشوار دارد و خلق مضمون به تناسب با آن در ادبیات قصیده کار آسانی نیست. امّا چیره‌گی اندیشهٔ هیچ‌انگاری بر ذهن شاعر این کلمه را به صورت ردیف در پایان مطلع نشانده و چکامه به همین ترتیب ادامه یافته است. نه آنکه سراینده در صدد برآمده باشد که در قصیده این کلمه را به صورت ردیف اختیار کند تا مضمون‌آفرینی و قدرت تعبیر خود را نشان دهد. گرایش ذهن او به هرگز از همین گذرست. در حقیقت نوعی از اندیشه‌های خیامی جلوه‌گرست. حیرت و سرگشتگی در برابر اسرار حیات، راه به جایی نبردن و خود را همه‌جا با هرگز و هیچ روبه‌رو دیدن و با خیالات واهی در جستجوی بیهوده بسر بردن، شعرش مشتمل بر نکته‌های باریک، نه جواب دادن به ردیف. سخن از اختیارست و فاقد اختیار بودن. رو‌به‌رو بودن انسان با پرسشهای بی‌جواب در زندگی و احوال متناقض او، سرگردانی وی و نیز سرگرم بودن آدمی با خیالات بی‌بنیان خویش. مهارت شاعر در تعبیرهای گوناگون از این مفهوم واحد درخور توجه است. وی فکر اصلی را در ذهن داشته و به صورت‌های رنگارنگ فرا نموده است. و این مقصود را به مدد تخیل تصویر آفرین به خصوص با حسن ذوق و چیره‌دستی در کاربرد واژه‌ها و ترکیبات پرتوان از عهده برآمده است. تناسب‌های لفظی (بازی با کلمات) در شعر او اندک و تحت الشعاع آفرینش ترکیبات نوپدیدی است که بر اثر همین طراوت و جوانی توانایی آن را دارند که با چابکی بار معنی را بکشد. نظری به ابیات قصیده و ترکیبات مطبوع و پرمعنا که مفاهیم و صور ذهنی را به آسانی دربند تعبیر کشیده همهٔ این عوامل او را در شمار چکامه‌سرایان توانای شعر سنّتی قرار داده است. این قصیده از مرز‌های ایران هم گذشت و صلاح الصاوی شاعر و سخن‌سنج مصری، در کتاب العدمیه فی شعر آن را ترجمه، نقد و بررسی کرده است[۴۶].

نسخهٔ اقدم

نسخهٔ‌ اقدم رویداد مهمی در مواجهه با میراث شعری مصفاست؛ زیرا این مجموعه منظومه‌های (دوبیتی پیوسته یا چهارپاره) او را دربرمی‌گیرد که ناشناخته بودند. در بسیاری نمونه‌ها به طرح روایی یا فضای داستانی نزدیک می‌شویم یا گرایشی به سرگذشت‌گویی یا بیان و تاثر احساسات نمایان می‌شود و گاه خود را بخشی از توصیف یک داستان یا پاره‌ای از گفت‌وگو یا تک‌گویی یا خطاب برگرفتهاز یک روایت انگاشت[۴۲]. بیش از دوهزار بیت منظومه در اوزان پرکاربرد عروض سنتی وجود دارد که شاعر همچنان پایبند به سنت‌های ادبی دیرینه و پیروی از هنجارهای کهن دارد. این دفتر از ۲۴ شعر فراهم آمده است. از این میان ۱۰ شعر کوتاه تر است و از ۴ تا ۱۴ بند دارد (۸ تا ۲۸ بیت). برخی سرودها بسی بلندترند و بلندتر از همه که نامش را هم به کتاب بخشیده، نسخهٔ اقدم است با ۲۷۸ بند (۵۵۶ بیت)[۴۲]. رنگ ایرانی تلمیحات و اشارات مصفا تشخص دارد. او حتّی در قصیده‌ای که برای سرور آزادگان می‌سراید، قصهٔ کربلا را با فرهنگ کهن ایران در هم می‌آمیزد[۴۲].
پیر مغان به دیرمغان بهر می کشان/ با ذکر یا حسین به صد نوحه و نواست
خون حسین آتش جاوید موبدست/ موبد درین مصیبت خون مرثیت‌سراست
دارد ز یادگار زریران ترنمی/ زاری کنان به یاد شهیدان کربلاست
کی‌خسرو سیاوش کاووس کیقباد/ داغ از سرود سوگ سیاوش در این عزاست
جایی در منظومهٔ «پیر سنگی» از صبح جمعه و حمام عمومی یاد می‌کند و باز گزارشی ملموس از آن به دست می‌دهد. شاعر در این سرگذشت‌گویی مستندوار رفتار می‌کند. نکته دیگر در این روایات خاطره‌آمیز، رهایی شاعر از پرهیز و پروایی که معمولاً در سرگذشت‌گویی‌های شخصی دیده می‌شود. «منظومهٔ دانش‌سرا» از مؤثرترین بخش‌های این دفتر است[۴۲].
«سماع و وداع» شعری است در یاد خسرو گلسرخی[۶]. در این شعر به گفت‌وگویی می‌رسیم که واپسین صحنهٔ قصه‌ای ناگفته است؛ «بی‌دیدهٔ روشن‌دل» و «حکایت» دو حکایت کوتاهند که به نظم آمده‌اند، با شیوه‌ای که یادآور اسلوب و سخن سعدی در بوستان و نظامی در مخزن‌ الاسرار است و از نظر مضمون و فضا حکایت‌پردازی عرفانیِ سنایی و عطار به خاطر می‌آید[۴۲].
غریب‌ترین سرود این دفتر «نسخهٔ اقدم» است. این شعر از دو پاره پیوند یافته است. در ۳۸بند نخستین شاعر «با خویش ... گفت‌وگویی» می‌آغازد. تغزلی دراز دامن همه در وصف غم. این قطعه را شاید بتوان در کنار قصیدهٔ «هیچ» اوج بلاغت شاعر در بیان مرکزی‌ترین اندیشه‌ها و احساسش دانست. آنچه این مجموعه را ممتاز می‌کند جنبهٔ روایی است چنان‌که در میانهٔ وصف، گفتار و رفتار موجی با موج دگر، کرانه با حباب و آتش با خاک، روایت می‌شود. پارهٔ دوم به بخش اصلی و مقصود قصیده می‌ماند، سراپا به اسلوب خطاب است [۴۲].

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

منبع‌شناسی

منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایان‌نامه)

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

جستارهای وابسته

پانویس

  1. مصفا، گزینه اشعار دکتر مظاهر مصفا، ۶.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ‏ «در ذکر جمیل استاد مصفا». ۱ اسفند ۱۳۷۸. 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ‏ «مراسم یادبود مظاهر مصفا برگزار شد». ۱۳ آبان ۱۳۹۸. 
  4. «دوگانگی‌های مظاهر مصفا». ۹ اسفند ۱۳۹۵. 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ‏ «مصاحبهٔ روزنامهٔ شرق با استاد مظاهر مصفا/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده». ۳۱ مرداد ۱۳۹۲. 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ «تا دار باید تاختن». ۹ اسفند ۱۳۹۵. 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ «گفت‌وگو با دکتر امیربانو کریمی درباره جایگاه مظاهر مصفا در شعر و ادب فارسی». ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  8. مصفا، مظاهر. «منطق‌الطیر سلیمانی». کتاب کلیات ماه ادبیات و فلسفه، دی و بهمن ۱۳۸۳، ۴۶-۴۷. 
  9. ۹٫۰۰ ۹٫۰۱ ۹٫۰۲ ۹٫۰۳ ۹٫۰۴ ۹٫۰۵ ۹٫۰۶ ۹٫۰۷ ۹٫۰۸ ۹٫۰۹ برگ بیدوندی، سهراب. «مظاهر مصفا، اندیشه‌ها، آثار و اشعار وی». فصلنامه علمی و ترویجی زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه آزاد اسلامی اراک) ۳، ش. ۱۲ (زمستان ۱۳۸۶): ۴۱-۶۶. 
  10. مصفا، مظاهر. «تعلیم و تربیت عرفانی». ماهنامهٔ‌ آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) ۳۴، ش. ۹ (۱۳۴۳): ۲۵-۳۲. 
  11. مصفا، مظاهر. «تعلیم و تربیت عرفانی». ماهنامهٔ‌ آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) ۳۴، ش. ۶ (۱۳۴۳): ۸-۱۸. 
  12. مصفا، مظاهر. «قطعه». یغما، ش. ۱۸۲ (شهریور ۱۳۴۲): ۲۶۵. 
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ مصفا، مظاهر. «زبان،‌ ادبیات و دایرة‌المعارف». کیهان فرهنگی، ش. ۱۲۷ (خرداد و تیر ۱۳۷۵): ۶۰. 
  14. ۱۴٫۰۰ ۱۴٫۰۱ ۱۴٫۰۲ ۱۴٫۰۳ ۱۴٫۰۴ ۱۴٫۰۵ ۱۴٫۰۶ ۱۴٫۰۷ ۱۴٫۰۸ ۱۴٫۰۹ «برنامه های درسی دانشگاه ها کارایی ندارد». آفتاب نیوز، ۱۱ بهمن ۱۳۸۶. 
  15. مصفا، مظاهر. «دربارهٔ خط فارسی». ماهنامهٔ آموزش و پرورش ۳۴، ش. ۸ (دی ۱۳۴۳): ۱-۴. 
  16. مصفا، مظاهر. «به یاد بدیع الزمان فروزانفر». حافظ، ش. ۹ (آذر ۱۳۸۳): ۴۱. 
  17. مصفا، مظاهر. «دادگاه مصدق». حافظ، ش. ۱۴ (اردیبهشت ۱۳۸۴): ۸۶. 
  18. مصفا، مظاهر. «مدرسه ملتی». ماهنامهٔ آموزش و پرورش ۳۵، ش. ۳ (خرداد ۱۳۴۴): ۹-۱۲. 
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ مصفا، مظاهر. «صائب در صائب در سه بخش». دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران ۲۳، ش. ۱ و ۲ (بهار و تابستان ۱۳۵۶): ۲۰۲-۲۲۱. 
  20. مصفا، مظاهر. «آرایشگاه». یغما ۲۳، ش. ۲۶۹ (بهمن ۱۳۴۹): ۶۶۶. 
  21. مصفا، مظاهر. «گزارش نشست‌ها علمی به مناسبت بزرگداشت سعدی شیرازی». کتاب ماه ادبیات، ش. ۱۶۴ (، خرداد ۱۳۹۰): ۱۰۴-۱۰۷. 
  22. «شب « مظاهر مصفا» برگزار شد/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده». ۱۶ اسفند ۱۳۹۱. 
  23. «مظاهر مصفا و خاطره يک مصرع». ۱۴ آبان ۱۳۹۸. 
  24. «در ذکر جمیل استاد مظاهر مصفا / دکتر قاسم صافی». ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  25. ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ ۲۵٫۲ «اهالی ادبیات و یاران قدیمی مظاهر مصفا از جایگاه ادبی این مصحح، شاعر و استاد دانشگاه می‌گویند‌/ ادامه دهنده راستین سنت شعر کلاسیک». روزنامه ایران، ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  26. «بغض شفیعی کدکنی در سوگ مظاهر مصفا ترکید». خبرگزاری فرارو، ۱۵ آبان ۱۳۹۸. 
  27. «مصفا تمام زندگی کرد و تمام مرد». ۱۴ آبان ۱۳۹۸. 
  28. ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ ۲۸٫۲ «قدر مصفا در زمان حیاتش شناخته نشد». ۱۳ آذر ۱۳۹۸. 
  29. «مظاهر مصفا افتخاری برای ایران و «امیرکبیر»». ۳۱ مرداد ۱۳۹۲. 
  30. «بار گران از دست دادن مظاهر مصفا بر دوش هشتم آبان». ۹ آبان ۱۳۹۸. 
  31. «دکتر مظاهر مصفا در گفتگو با مهر: جوانان را فراموش کنیم پیر می‌شوند/ هزینه سنگین حمایت از "بهار"!». ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸. 
  32. مصفا، مظاهر،‌ غلامرضا اعوانی، محمود بروجردی، محمدجواد گوهری، صائمه اینال، غلامحسین رضانژاد، سید جعفر شهیدی. «یادباد‌ آنکه سر کوی توام منزل بود». کیهان فرهنگی، ش. ۱۱۵ (آبان ۱۳۷۳): ۵-۱۱. 
  33. مصفا، مظاهر. «یادبود». ارمغان ۳۹، ش. ۲ (اردیبهشت ۱۳۴۹): ۹۶-۹۷. 
  34. مصفا، مظاهر. «باردیگر». بخارا، ش. ۱۲۰ (مهر و آبان ۱۳۹۶): ۲۰۶-۲۱۲. 
  35. مصفا، مظاهر. «مرگ قریب». آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) ۳۵، ش. ۱ (فروردین ۱۳۴۴): ۱-۲. 
  36. مصفا، مظاهر شفیعی،‌صهبا، شایگان و دیگران. «اشعاری در رثای یغمائی». یادنامه یغما، ش. ۱۱۷ (۱۳۷۰): ۷۳۷-۷۵۸. 
  37. «كوچه‌ باغی‌ها». ۳۰ مرداد ۱۳۹۲. 
  38. «مظاهر مصفا شاعروپژوهشگر ادب فارسی درگذشت». ۹ آبان ۱۳۹۸. 
  39. مصفا، مظاهر. «کوثر سراب». بخارا، ش. ۱۱۷ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۶): ۲۱۴-۲۱۵. 
  40. مصفا، مظاهر. «یار غار». بخارا، ش. ۸۷-۸۸ (شهریور ۱۳۹۱): ۱۵-۱۶. 
  41. مصفا، مظاهر. «نامه سرگشاده به میراث‌داران زبان و فرهنگ ایران دانشگاهیان، استادان، دانشجویان، کارگزاران دانشگاه». بخارا، ش. ۳۸ (مهر ۱۳۸۳): ۲۶۰-۲۶۱. 
  42. ۴۲٫۰ ۴۲٫۱ ۴۲٫۲ ۴۲٫۳ ۴۲٫۴ ۴۲٫۵ ۴۲٫۶ توکلی، حمیدرضا. «از شعر تا روایت با استاد مظاهر مصفا، نگاهی به دفتر نسخهٔ اقدم». مجلهٔ علمی مطالعات زبانی و بلاغی ۱۰، ش. ۲۰ (پاییز و زمستان ۱۳۹۸): ۱۱۹-۱۴۸. 
  43. مصفا، مظاهر. «غزل». یغما، ش. ۱۸۵ (آذر ۱۳۴۲): ۳۹۲. 
  44. ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ ۴۴٫۲ خالدیان، محمدعلی. «دمی با صفا با مصفا». ، کتاب کلیات ماه ادبیات و فلسفه، ش. ۱۲۷ (خرداد ۱۳۸۴): ۷۴-۷۹. 
  45. «تنها بود با صد هزار مردم». ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  46. یوسفی، چشمهٔ روشن، ۷۷۰-۷۷۲.

منابع

  1. یوسفی، غلام‌حسین (۱۳۸۸). چشمه روشن. تهران: انتشارات علمی،‌ چاپ دوازدهم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۵۲۴-۳۹-۳.
  2. مصفا، مظاهر (۱۳۸۸). گزینهٔ اشعار. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۹۱۰-۱۱-۴.
  3. _______ (۱۳۹۵). نسخهٔ اقدم. تهران: فرهنگ نشر نو. شابک ۶۰۰-۸۵-۴۷-۱۷-۹.

پیوند به بیرون

  1. ‏ «در ذکر جمیل استاد مصفا». ۱ اسفند ۱۳۷۸. بازبینی‌شده در روزنامه اطلاعات. 
  2. «برنامه های درسی دانشگاه ها کارایی ندارد». آفتاب نیوز، ۱۱ بهمن ۱۳۸۶. 
  3. «دکتر مظاهر مصفا در گفتگو با مهر: جوانان را فراموش کنیم پیر می‌شوند/ هزینه سنگین حمایت از "بهار"!». خبرگزاری مهر، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸. 
  4. «كوچه‌ باغی‌ها». روزنامه اطلاعات، ۳۰ مرداد ۱۳۹۲. 
  5. ‏ «مصاحبهٔ روزنامهٔ شرق با استاد مظاهر مصفا/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده». روزنامه شرق، ۳۱ مرداد ۱۳۹۲. 
  6. «مظاهر مصفا افتخاری برای ایران و «امیرکبیر»». روزنامه شرق، ۳۱ مرداد ۱۳۹۲. 
  7. «تا دار باید تاختن». روزنامه شرق، ۹ اسفند ۱۳۹۵. 
  8. «دوگانگی‌های مظاهر مصفا». روزنامه شرق، ۹ اسفند ۱۳۹۵. 
  9. «بار گران از دست دادن مظاهر مصفا بر دوش هشتم آبان». خبرگزاری کتاب ایران، ۹ آبان ۱۳۹۸. 
  10. «مظاهر مصفا شاعروپژوهشگر ادب فارسی درگذشت». ۹ آبان ۱۳۹۸. 
  11. «در ذکر جمیل استاد مظاهر مصفا / دکتر قاسم صافی». ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  12. «گفت‌وگو با دکتر امیربانو کریمی درباره جایگاه مظاهر مصفا در شعر و ادب فارسی». فرهنگ امروز، ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  13. «اهالی ادبیات و یاران قدیمی مظاهر مصفا از جایگاه ادبی این مصحح، شاعر و استاد دانشگاه می‌گویند‌/ ادامه دهنده راستین سنت شعر کلاسیک». روزنامه ایران، ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  14. «مراسم یادبود مظاهر مصفا برگزار شد». خبرگزااری ایسنا، ۱۳ آبان ۱۳۹۸. 
  15. «مظاهر مصفا و خاطره يک مصرع». ۱۴ آبان ۱۳۹۸. 
  16. «مصفا تمام زندگی کرد و تمام مرد». خبرگزاری مشرق، ۱۴ آبان ۱۳۹۸. 
  17. «بغض شفیعی کدکنی در سوگ مظاهر مصفا ترکید». خبرگزاری فرارو، ۱۵ آبان ۱۳۹۸. 
  18. «قدر مصفا در زمان حیاتش شناخته نشد». ۱۳ آذر ۱۳۹۸.