محمدابراهیم باستانی پاریزی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۸: | خط ۸: | ||
|تاریخ تولد = ۳دیماه۱۳۰۴<ref name=''مصاحبه بااستاد''>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۶۶}}</ref> | |تاریخ تولد = ۳دیماه۱۳۰۴<ref name=''مصاحبه بااستاد''>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۶۶}}</ref> | ||
|محل تولد = روستای پاریز در کرمان | |محل تولد = روستای پاریز در کرمان | ||
|والدین = | |والدین = حاج آخوند پاریزی | ||
|تاریخ مرگ = ۵فروردین۱۳۹۳<ref name=''نگارستان''/> | |تاریخ مرگ = ۵فروردین۱۳۹۳<ref name=''نگارستان''/> | ||
|محل مرگ = تهران | |محل مرگ = تهران | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
|مدفن = بهشتزهرا | |مدفن = بهشتزهرا | ||
|در زمان حکومت = | |در زمان حکومت = | ||
|اتفاقات مهم = | |اتفاقات مهم = | ||
|نام دیگر = | |نام دیگر = | ||
|لقب = | |لقب = | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
|پیشه = تاریخنگار، شاعر، مترجم و مصصح | |پیشه = تاریخنگار، شاعر، مترجم و مصصح | ||
| سالهای نویسندگی | |سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = [[از پاریز تا پاریس]]، [[از سیر تا پیاز]]، [[اژدهای هفتسر]]، [[آسیای هفتسنگ]] و... | |کتابها = [[از پاریز تا پاریس]]، [[از سیر تا پیاز]]، [[اژدهای هفتسر]]، [[آسیای هفتسنگ]] و... | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
|نمایشنامهها = | |نمایشنامهها = | ||
|فیلمنامهها = | |فیلمنامهها = | ||
|دیوان اشعار = [[ | |دیوان اشعار = [[یادبود من]] | ||
|تخلص = | |تخلص = | ||
|فیلم ساخته براساس اثر = | |فیلم ساخته براساس اثر = | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
|شاگرد = | |شاگرد = | ||
|استاد = | |استاد = | ||
|علت شهرت = | |علت شهرت = ارائهٔ سبکی جدید در تاریخنگاری | ||
|تأثیرگذاشته بر = | |تأثیرگذاشته بر = | ||
|تأثیرپذیرفته از = | |تأثیرپذیرفته از = | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
|جوایز = | |جوایز = | ||
|گفتاورد = | |گفتاورد = | ||
|امضا = | |امضا = Bastani.Emza.png | ||
}} | }} | ||
[[پرونده:Bastani.parizi.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در کنار همکلاسیهای دبیرستان{{سخ}}ایستاده از چپ، نفر اول''']] | |||
[[پرونده:Parizi.jpg| | [[پرونده:Parizi.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''باستانی پاریزی در جوانی در چهارسوق اصفهان در کنار دانشپژوه، محیط طباطبایی، [[ایرج افشار]]، [[حبیب یغمایی]] و بسیاری دیگر''']] | ||
[[پرونده:Pedare ostad.jpg| | [[پرونده:Pedare ostad.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نفر وسط: حاجآخوند باستانی پاریزی مدیر مدرسه پاریز با آموزگارانش''']] | ||
[[پرونده:Bastani.jpg| | [[پرونده:Bastani.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''با [[محمدعلی جمالزاده]] و [[منوچهر ستوده]] در ژنو''']] | ||
[[پرونده:Dar koh.jpg| | [[پرونده:Dar koh.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''از راست [[عباس زریاب خویی]]، باستانی پاریزی و بزرگمهر ریاحی در کوههای شهرستانک''']] | ||
[[پرونده:Galery.jpg| | [[پرونده:Galery.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''از راست: [[منوچهر ستوده]]، [[ادیب برومند]]، [[ایرج افشار]] و [[داریوش شایگان]] در گالری فرش حسینجانی''']] | ||
[[پرونده:His Friends.jpg| | [[پرونده:His Friends.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در کنار [[ایرج افشار]] و [[محمدعلی جمالزاده]]''']] | ||
[[پرونده:In Lehman.jpg| | [[پرونده:In Lehman.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''همراهبا [[منوچهر ستوده]] کنار دریاچه لِمان''']] | ||
'''محمدابراهیم باستانی پاریزی''' تاریخدان، پژوهشگر، شاعر، مترجم، روزنامهنگار، موسیقیپژوه و استاد برجستهٔ دانشگاه تهران است. او تاریخ را با شعر و عناصر داستانی، نکات طنزآمیز و ضربالمثل درهم آمیخت و شیوهٔ بدیعی را در تاریخنگاری پیانداخت که آثارش را خواندنی کرده است. | |||
'''محمدابراهیم باستانی پاریزی''' تاریخدان، پژوهشگر، شاعر، مترجم، روزنامهنگار، موسیقیپژوه و استاد برجستهٔ دانشگاه تهران است. او تاریخ را با شعر و عناصر داستانی، نکات طنزآمیز و ضربالمثل درهم آمیخت و | |||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
بهاعتقادِ تاریخپژوهان و محققان، پاریزی سبک تازهای را در تاریخنویسی بنیان نهاد. او را مورخی ادیب میدانند که با استفادهٔ فراوان از عناصر داستانی، شعر، حکایت، اصطلاحات و باورهای عامیانهٔ کرمان و پاریز، به آثارش رنگوبوی محلی بخشیده است. | |||
باستانی اهل پاریز بود؛ روستایی در سیرجانِ کرمان. زیر سایهٔ پدری اهل علم و شاعر رشد کرد. چیزی که در خانهٔ «حاجآخوند» فراوان بود، دیوان شاعران بود و کتابهای تاریخ. کودکِ دلبند حاجآخوند تحتتأثیر محیط خانه و پدر به تاریخ و ادبیات علاقمند شده و این علاقه و دلبستگی او را به تحصیل در رشته تاریخ کشاند. در کنار تاریخپژوهی، قریحهٔ سرشارش را با مطالعهٔ دیوان شاعران بارور کرد تا جایی که اکنون منتقدان و اهل ادب او را یکی از شاعران توانای معاصر میدانند.<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۹۶|ک= یاد و یادبود|ص=۷۳}}</ref> | |||
از همان دوران نوجوانی با مجلههای [[آینده]]، [[مهر]] و [[شرق]] آشنا شد. خواندن «بینوایان» اثر ویکتور هوگو در خانهٔ پدری نیز او را با دنیای بزرگتری آشنا کرد. شوق به خواندن مجلهها و کتابها، او را به عالم نویسندگی کشاند. اولین نوشتهاش با عنوان '''«تقصیر با مردان است، نه زنها»''' در سال۱۳۲۱ در مجلهٔ «بیداری کرمان» منتشر شد. نخستین کتابش هم «پیغمبر دزدان» نام داشت که در سال۱۳۲۴ بهچاپ رسید، زمانی که هنوز دانشآموز دانشسرای مقدماتی کرمان بود.<ref>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پردیس|ص= ۱۸و۱۹}}</ref> | |||
برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ «تاریخ» در سال۱۳۲۶ به تهران آمد. در این ایام، اشعار و مقالاتش گاه با نام «باستانی پاریزی» و گاه بدون نام در مجلههایی چون [[یغما]]، راهنمای کتاب، کیهان و اطلاعات چاپ شد. | |||
پاریزی از دریچهٔ دیگری به تاریخ نگریست؛ از دریچهٔ ادبیات، شعر و داستان. میخواست وقایع سرد تاریخی را با چاشنی حکایت، شعر، نکات طنزآمیز، کنایه و... بیاراید تا مردم به خواندن تاریخ علاقهمند شوند. نثر کتابهایش روان، خودمانی و طنزآگین است. شیرینی کلام و نزدیکیاش بهزبان عامه، آثارش را خواندنی و جذاب کرده است. میگوید: '''«تاریخ چون قهوه تلخ است که باید با شیر و شکر آمیخته شود و در پَس حلق عموم ریخته شود.»'''<ref>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پردیس|ص=۲۳}}</ref> | |||
باستانی مدتی بعد از پذیرفتهشدن در دورهٔ دکتری دانشگاه تهران، از سال۱۳۳۸ مدیریت مجلهٔ داخلی «دانشکدهٔ ادبیات» را بهعهده گرفت و همکاریاش با دانشگاه آغاز شد. او بیش از ۶۰ سال در دانشگاه تهران هم درس خواند و هم درس داد. پس از اخذ مدرک دکتری و شروع تدریس در دانشکده ادبیات، تا سال۱۳۸۸ استادِ تماموقت این دانشکده بود. | |||
سبک باستانی در تاریخنگاری البته موافقان و مخالفانی دارد. موافقان معتقدند که او با بهرهگیری از ادبیات و طنز و شعر و ضربالمثل بهزبان توده نزدیک شده و مردم را با تاریخ آشنا کرده است. مخالفان اما، تاریخنگاری او را «غیرعلمی» و «عوامانه» میدانند.<ref>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پردیس|ص=۴۱۵}}</ref> | |||
از او بیش از ۶۰ کتاب و صدها مقاله دربارهٔ جنبههای مختلف تاریخ ایران بهویژه «تاریخ جغرافیای کرمان» بهجا مانده است. آثار «هفتگانهٔ» او که همگی نام هفت دارد: «خاتون هفتقلعه»، «آسیای هفتسنگ»، «نای هفتبند»، «اژدهای هفتسر»، «زیر این هفت آسمان» و «سنگ هفتقلم» البته کتاب هشتمی هم به آن اضافه شد که بهپیشنهاد [[ایرج افشار]] «هشتالهفت» نام گرفت.<ref>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پردیس|ص=۲۱}}</ref> | |||
آخرین کتاب باستانی بهنام «کوهها باهماند» نیز بعد از مرگ او منتشر شد. بیشتر آثار او بارها تجدیدچاپ شده است. «پیغمبر دزدان» در سال۱۳۹۵ به چاپ بیستودوم، «یعقوب لیث» در سال۱۳۹۳ به چاپ دهم و «تلاش آزادی» در سال۱۳۹۱ به چاپ نهم رسید. | |||
پاریزی قریحه و ذوق سرشاری نیز داشت. سرودههای او مانند تاریخش، با چاشنی طنز و شوخطبعی همراه است. اولین مجموعهشعریاش با نام '''«یادبود من»''' با مقدمهٔ [[سعید نفیسی]] در سال۱۳۲۶ چاپ شد. پس از ۱۲ سال در ۱۳۴۰، کتاب «یاد و یادبود» او منتشر شد. | |||
==از میان یادها== | |||
===پسر پیمغبر دزدان آمد!=== | ===پسر پیمغبر دزدان آمد!=== | ||
در | در دوران تحصیل با بزرگانی که از سیرجان، رفسنجان یا کرمان به پاریز میآمدند، ارتباط داشت. آنها رونوشتهایی از نامههای پیغمبر دزدان بههمراه داشتند. محمدابراهیم آنها را میگرفت و رونویسی میکرد و پس میداد تااینکه یک روز آنها را تبدیل به یک جزوه کرد. وقتی در دانشسرای کرمان مشغول تحصیل بود نامهها را بهصورت مجموعهای مرتب کرد و راهی بازار «وکیل کرمان» شد. به یک کتابفروشی بهنام «گلبهار» رسید. به مدیرش سلام کرد و گفت جزوهای برای چاپ دارد. مدیر کتابفروشی از این جوان کمسنوسال استقبال کرد و گفت: انشاالله چاپ میشود. خود میگوید: | ||
:«هرگز فراموش نمیکنم نگاه مدیر را که چگونه کنجکاوانه در چهرهٔ این محصل که میخواست خود را جزء مؤلفان قالب بزند، دوخته شده بود.»{{سخ}} | :«هرگز فراموش نمیکنم نگاه مدیر را که چگونه کنجکاوانه در چهرهٔ این محصل که میخواست خود را جزء مؤلفان قالب بزند، دوخته شده بود.»{{سخ}} | ||
چاپ کتاب آغاز | چاپ کتاب آغاز شد. برای تصحیح نمونهها هر روز به چاپخانه میرفت. این رفتوآمدها بهقدری زیاد شد که گویی دیگر همراه و دوست کارگران آنجا شده بود. یک روز که وارد محوطهٔ چاپخانه شد و شنید کارگری به کارگر دیگر گفت، نگاه کن دوباره «پسرِ پیغمبر دزدان آمد!»<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۵۴|ک=پیمغبر دزدان|ص=۱۹}}</ref> | ||
=== | ===کتابهایش هَووی همسرش بودند=== | ||
باستانی از لطف و حمایت همسرش در تألیف کتابهایش میگوید: «من در بیش از ۴۰سالی که با همسرم زندگی کردهام، با خیال راحت زندگی کردم. حداقلش این بود که من میرفتم و به کرمان و یزد فکر میکردم و وقتی برمیگشتم، شام و ناهارم در منزل آماده بود تا بتوانم «خاتون هفتقلعه» یا کتاب «از گذار تاریخ» را بنویسم. کتابهایی که در واقع هَووی همسرم حساب میشدند.» «حبیبه حائری» همسر باستانی بهشوخی به او میگفت: | |||
:«باستانی! اگر بنا باشد شبی بمیری، باید شب یلدا بمیری، چون این شب طولانی است و شاید بتوانی جواب این حرفهایی را که در | :«باستانی! اگر بنا باشد شبی بمیری، باید شب یلدا بمیری، چون این شب طولانی است و شاید بتوانی جواب این حرفهایی را که در مدتِ عمرت گفتهای، پس بدهی.»<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۴۱۳}}</ref> | ||
===مردود | ===مردود شد=== | ||
محمدابراهیم در | محمدابراهیم در دورهٔ لیسانس در دانشکدهٔ ادبیات بهعلت غیبت زیادی از یک درس محروم شد. در آن زمان اگر دانشجویی مردود میشد، او را از کوی «امیرآباد» بیرون میکردند و اتاقش را میگرفتند و به دانشجویی دیگر میدادند. محمدابراهیم بیدلیل مردود شده بود و عامل آن، تنها غیبت زیادی بود نه تنبلی و کمکاری. بههمین جهت نامهای برای [[سعید نفیسی]] استادش مینویسد تا مانع اخراج او از کوی شود. اینگونه نوشت: | ||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:green}}{{ب| | {{شعر|نستعلیق|سبک=color:green}}{{ب|'''اوستادا! شرمم آید زین همه خواهشگری'''|'''که میدانم دل استاد سنگ خاره نیست'''}} | ||
{{ب| | {{ب|'''بیجهت یا باجهت مردود گشتم'''|'''لیک گویند از امیرآباد هم بیرون روم...'''}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
استاد نفیسی موضوع را با مدیر کوی دانشگاه مطرح | استاد نفیسی موضوع را با مدیر کوی دانشگاه مطرح کرد و درنهایت استثنائاً موافقت شد که: چون این دانشجو، دانشجوی بدی نیست و وضع خوبی هم ندارد و شهرستانی است، یک سال دیگر هم در کوی بماند.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک= باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص= ۷۵۸و۷۵۹}}</ref> | ||
===نامهای از زندان=== | ===نامهای از زندان=== | ||
«موسی اسفندیاری» در گوشهٔ زندان به کتابهای باستانی | «موسی اسفندیاری» در گوشهٔ زندان به کتابهای باستانی دل بست. خود را با آن مشغول میکرد تا شاید از این رهگذر رنج زندان تحملپذیر شود. در نامهای به باستانی مینویسد: «استاد گرامی جناب آقای باستانی پاریزی، ادیبِ محبوب! با نهایتِ احترام.... من یک زندانی محروم هستم که مدت پنج سال در گوشهٔ زندان زندهبهگور شدم. در زندان تنها سرگرمی من کتاب است، آنهم اگر کتابی بهقلم شیرین شما باشد. من تمامِ نوشتههای شما را دوست دارم و اغلب آنها را با دقت و اشتیاق خواندهام... چند روزِ قبل، با زحمت زیاد آخرین کتاب شما را بهنام '''«از پاریز تا پاریس'''» بهدست آوردم. با زحمتِ زیاد، درست است: چون من یک فرد زندانی بدون ملاقات هستم. استاد! باور کنید کفشهایم را فروختم و ۳۱۰ ریال درست کردم و کتاب '''«از پاریز تا پاریس»''' را خریدم و خودم و دوستان زندانیام کتاب شما را خواندیم.»<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۷۶|ک=خودمشتومالی|ص=۲۲۹}}</ref><ref name=''زندانی''>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۵۴|ک=پیغمبر دزدان|ص=۱۰}}</ref> | ||
جای دیگر «حمیدی شیرازی» میگوید: | جای دیگر «حمیدی شیرازی» میگوید: | ||
:''«چون چشم من درست کار نمیکرد یک جوان زندانی | :''«چون چشم من درست کار نمیکرد یک جوان زندانی مقالهٔ '''شاهنامه آخرش خوش است''' را از «نای هفتبند» از اول تا آخر برای من در زندان خواند.»''{{سخ}} | ||
باستانی خود میگوید: | باستانی خود میگوید: | ||
:''«اگر | :''«اگر جایزهٔ نوبل را هم به من میدادند آنقدر اهمیت نداشت که بدانم در یک گوشهٔ تنهایی و نومیدی، کتاب من خواب به چشمان کسی آورده بوده است که چشم امید از همه قطع کرده بود.»<ref name=''زندانی''/>'' | ||
===باستانی؟ پاکستانی؟ پاریزی؟=== | ===باستانی؟ پاکستانی؟ پاریزی؟=== | ||
روزی | روزی کتابِ '''«مشاعره»''' چاپ یکی از نشریاتِ مسکو به دستش میرسد. باستانی خود را جزء شعرای پاکستانی و بهدنبال نام «اقبال لاهوری» میبیند و تعجب میکند؛ اما از اینکه میبیند نامش در این کتاب چاپ شده، خوشحال میشود.اشعارش با عنوان «آلبوم» از ماورای تپههای کوهستانِ پاریز و دشت کرمان عبور کرده و به شوروی رسیده و بالاخره جای خود را در یک «جُنگ شعر» باز کرده بود. برخی از رسانهها مثل «کیهان»، «رادیو ایران» و مجلهٔ «[[راهنمای کتاب» به این موضوع انتقاد کردند. اما باستانی که کلامش همواره آکنده از طنز است، میگوید: «مهیا شدم که بله، باید توپها را متوجه مسکو و لنینگراد و تاجیکستان کرد و آمادهٔ حمله شد... زیرا این تجاوز دیگر قابل تحمل نبود!» اما واقعا اگر دویست سال بعد کسی بخواهد تاریخ ادبیات را مطالعه کند و دربارهٔ آن بنویسد باید دنبال اسمورسم باستانی پاریزی در کجا بگردد؟! از کجا بداند که او اهل پاریز و کرمان است، نه پاکستان!<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۹۶|ک= یاد و یادبود|ص= ۱۸۱}}</ref> | ||
=== | ===کورش کبیر را هدیه داد=== | ||
باستانی | سال۱۳۲۹ بود که «مسعود برزین» کارمند سفارت هند، نزد باستانی رفت و از او خواست کتابی درباره کورش کبیر ترجمه کند. قرار بود «ابوکلام آزاد» شاعر و مفسر هندی در شهریور۱۳۳۰ مهمان «محمد مصدق» و «آیتالله كاشانی» در تهران باشد. آزاد تفسیری بر قرآن داشت و فصلِ مربوطبه ذوالقرنین را از زبان اردو به عربی ترجمه كرده بود و این فصل در مجلهای به چاپ رسیده بود. برزین به باستانی گفت: اگر حالش را دارید آن را ترجمه كنید تا به ابوكلام هدیه دهیم. باستانی که دستی در ترجمهٔ متون عربی داشت، کتاب را ترجمه کرد و با آمدن آزاد به ایران، به او هدیه داده داد.<ref name=''کوروش کبیر''>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.isna.ir/news/8903-04079/%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%8A%D8%B4-%D9%83%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D9%87%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%B4%D9%8A-%D9%88-%D8%B0%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%B1%D9%86%D9%8A%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D8%B2%D9%8A-%D8%A7%D9%8A%D9%86-%D9%83%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85|عنوان= همایش کوروش هخامنشی}}</ref> | ||
===اهل بزرگداشت نبود=== | ===اهل بزرگداشت نبود=== | ||
هر وقت میخواستند برای باستانی بزرگداشتی بگیرند، | هر وقت میخواستند برای باستانی بزرگداشتی بگیرند، اجازه نمیداد و بهطنز میگفت: «من میخواهم چند صباحی زنده بمانم، بگذارید سرم را بر زمین بگذارم آن وقت برایم بزرگداشت بگیرید.»<ref name=''طنز استاد''>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پردیس|ص=۲۶}}</ref> | ||
===رَود لادا ولی با هرچه بادا=== | ===رَود لادا ولی با هرچه بادا=== | ||
باستانی ارتباط | باستانی ارتباط نزدیکی با [[فریدون مشیری]] داشت. مشیری هم همسایهٔ دیواربهدیوار [[محمدامین ریاحی]] بود. وقتی پاریزی به خانهٔ ریاحی میرفت، مشیری هم میآمد و باهم صحبت میکردند و او از شعرهایش میخواند. یکشب باستانی طبق معمول به خانهٔ ریاحی میرود؛ اما هنگام برگشت تا سوار ماشینش که «لادا»ی روسی بود، میشود؛ میبیند روشن نمیشود. مجبور میشود ماشین را جلوی درِ خانهٔ ریاحی پارک کند و برود. به ریاحی خبر میدهد که ماشینش خراب است و فردا میآید تا فکری به حالش کند. چون ماشین بهطور مشترک جلوی خانهٔ ریاحی و مشیری پارک شده بود، ریاحی این موضوع را به مشیری میگوید تا او هم در جریان باشد. فریدون با شنیدن این داستان، شعر قشنگی دربارهٔ ماشین باستانی میسراید. نوشته است: برای لادای باستانی پاریزی: | ||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:green}}{{ب|'''نباشد اعتباری چون به لادا '''|'''تو، با لادا مَیا در این بِلادا'''}} | |||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:green}}{{ب| | {{ب|'''سفر در نیمهشب تا شهرک غرب'''|'''رَود لادا ولی با هرچه بادا'''}} | ||
{{ب| | {{ب|'''اگر لادا وفادار است از چیست'''|''' که آن را یاد اربابش نَدادا؟'''}} | ||
{{ب| | {{ب|'''نخواندی گر مرا در جمع یاران'''|'''مخوان! دوری کن از ما بیسوادا!'''}} | ||
{{ب| | {{ب|'''ولی از بهر تعمیر قُراضهت'''|'''به دردت میخوردم روز مَبادا'''''<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک= باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص= ۷۱۲و۷۱۳}}</ref>}} | ||
{{ب| | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
=== | ===مقالاتش بوی نفت میدهد=== | ||
مادر محمدابراهیم بچه دوست داشت اما تا سالها صاحب بچه نمیشد. انواع داروها را استفاده کرده بوده، اما تاثیری نداشت. یک نفر به مادرش گفته بود: «اگر تو کمی نفت بخوری، برایت خوب است.» مادرِ جوان هم که در آرزوی داشتن بچه بود، میپذیرد و مقداری نفت میخورد. بعد از آن، باردار میشود و تصور میکند این اتفاق، در نتیجهٔ همین خوردن نفت بوده است. نخستین فرزندش که محمدابراهیم باشد بهدنیا میآید. پاریزی دراینباره میگوید: '''«اینکه میبینید مقالاتِ من بوی نفت میدهد، به این علت است!»''' مادرش بعدها صاحب هشت بچه میشود که البته اغلب در کودکی از دنیا میروند.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک= باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص= ۱۰۴و۱۰۵}}</ref> | |||
=== | ===دو چیز را به دو نفر نباید داد=== | ||
از باستانی پاریزی سؤال کردند متولد چه سالی است؟ گفت: همسنِ [[ایرج افشار]]م و دربارهٔ همین سنوسال داستانی تعریف میکند. «سادات ناصری» استاد و محققِ پژوهشگر ادبیات فارسی برای شرکت در سمیناری به افغانستان میرود. در آنجا متأسفانه در سر میز شام سکته میکند و از دنیا میرود. پیکر او را به تهران میآورند. در این گیرودار شخصی از باستانی میپرسد: «سادات ناصری» چند سال داشت؟ میگوید: او همسنوسال ایرج افشار بود! آن شخص میگوید: من میخواستم بدانم «سادات ناصری» متولد چه سالی بود. با این جواب شما، مشکل دو تا شد. حالا ایرج افشار متولد چه سالی است؟ پاریزی در جواب با طنزی شیرین میگوید: | |||
{{گفتاورد تزیینی|حقیقت این است که دو چیز را به دو نفر نباید داد: یکی انسان شمارهٔ تلفنش را نباید به خبرنگار روزنامهها بدهد. دیگر اینکه تاریخ تولدش را نباید به عزرائیل خبر بدهد. آدم عاقل این دو کار را نمیکند. بعد میگوید: شما حالا چه کار داری که «سادات ناصری» متولد ۱۳۰۴ بوده است و همسن منِ باستانی پاریزی و ایرج افشار؟ عزرائیل فعلاً مشغول آدمهای قبل از ۱۲۹۹ باشد تا ببینیم چه میشود!<ref name=''مصاحبه بااستاد''/>}} | |||
=== | ===نظامیه بغداد میسازد=== | ||
از | «میرزا هادیخان حایری» مدیر کل وزارت فرهنگ وقت بود. روزی به کرمان رفت و برای بازرسی به پاریز هم سری زد. با حاجآخوند پدر باستانی رابطهٔ خوبی داشت. بیش از یک هفته در پاریز ماند و در جوار حاجآخوند شعرهای مولانا را با هم میخواندند. موقع رفتن گفت: «باید مدرسهای در پاریز بسازی که در خور عصر پهلوی باشد.» حاجآخوند جوابی تأملبرانگیز داد که حایری را هم خوشش آمد: «آقای هادیخان حایری! اعتبارِ ساخت مدرسهٔ جدیدی را به من بدهید من در اینجا یک '''نظامیهٔ بغداد''' برای شما میسازم!»<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۷۹}}</ref> | ||
[[پرونده:Dargozasht.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''وداع با پیکر استاد در دانشکده ادبیاتِ دانشگاه تهران''']] | |||
[[پرونده:Dargozasht1.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در سوگِ باستانی''']] | |||
===وداع با باستانی === | |||
باستانی پس از نود سال زندگی پرثمرِ علمی بهعلت بیماری کبدی صبح سهشنبه ۵فروردین۱۳۹۳ چشم فروبست. او را طبق وصیتنامهاش در قطعهٔ۲۵۰ بهشتزهرا در کنار همسرش بهخاک سپردند.<ref name=''نگارستان''/> | |||
در مراسم تشییع پیکر پاریزی از دانشکدهٔ ادبیات، «اسحاق جهانگیری» معاون اول رئیسجمهوری، «فرجی دانا» وزیر علوم، [[محمدرضا شفیعیکدکنی]] و بسیاری از چهرههای فرهنگیوهنری دیگر حضور داشتند. | |||
پس از درگذشت باستانی، شخصیتهای سیاسی کشور از جمله حسن روحانی رئیسجمهوری، علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و محمد خاتمی رئیسجمهوری پیشین کشورمان در پیامهای جداگانه درگذشت وی را تسلیت گفتند.{{سخ}} | |||
[[پرونده:Khomeyni.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''سیدحسن خمینی در منزل باستانی''']] | |||
در بخشی از پیام روحانی آمده است: «این استاد فرزانه بیشتر عمر گرانمایه خود را با نگاه ستایشآمیز به تاریخ و تمدن ایرانی صرف تبیین ارزشهای انسانی فرهنگ کشورمان کرد و دهها اثر ارزشمند از خود بهیادگار گذاشت که همچنان پربار و روشنگر خواهد بود.»<ref name=''پیام تسلیت''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/01/06/322173/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%AC%D9%86%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان= پیام تسلیت رئیس جمهوری بهمناسبت درگذشت باستانی پاریزی}}</ref>{{سخ}} | |||
سیدحسن خمینی نیز از دیگر شخصیتهایی بود که با حضور در منزل استاد باستانی پاریزی با خانوادهٔ او ابراز همدردی کرد.<ref name=''در خانهٔاستاد''>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.entekhab.ir/fa/news/153928/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%84-%D9%85%D8%B1%D8%AD%D9%88%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان= تسلیت سیدحسن خمینی به خانوادهٔ باستانی}}</ref> | |||
[[پرونده:Khomeyni.jpg| | |||
در بخشی از پیام | |||
سیدحسن خمینی نیز از دیگر شخصیتهایی بود که با حضور در منزل استاد باستانی پاریزی با | |||
===آتشپاره=== | ===آتشپاره=== | ||
پاریزی که دستی در شعر و شاعری داشت، در ایام جوانی غزلها و قطعههای دلنشینی سرود که نکاتطنزآمیز و نمکین در آن فراوان است. در باب سرودن قطعهای مینویسد: | |||
:آن روزها که در مجلهٔ [[خواندنیها]] بودم، دخترکی با عصبانیت به بایگانی [[خواندنیها]] آمد تا یک شمارهٔ [[آتش]] بگیرد. بدینمناسبت، چنین سرودم:{{سخ}} | :آن روزها که در مجلهٔ [[خواندنیها]] بودم، دخترکی با عصبانیت به بایگانی [[خواندنیها]] آمد تا یک شمارهٔ [[آتش]] بگیرد. بدینمناسبت، چنین سرودم:{{سخ}} | ||
:<font blak=orange>'''تو آتشپاره اندر | :<font blak=orange>'''تو آتشپاره اندر «خواندنیها»'''</font> | ||
::<font blak=orange>'''زدی آتش که یک «آتش» بگیری'''</font> | ::<font blak=orange>'''زدی آتش که یک «آتش» بگیری'''</font> | ||
:::<font blak=orange>'''ز | :::<font blak=orange>'''ز آتشگیریات آتش گرفتم'''</font> | ||
::::<font blak=orange>'''الهی دخترک آتش بگیری'''</font><ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۴۰|ک=یاد و یادبود|ص= ۶۳}}</ref> | ::::<font blak=orange>'''الهی دخترک آتش بگیری'''</font><ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۴۰|ک=یاد و یادبود|ص= ۶۳}}</ref> | ||
[[پرونده:Javani , peri.jpg|150px|راست]] | |||
==زندگی و یادگار== | |||
===از آغاز تا انجام=== | |||
* '''۱۳۰۴''': تولد در پاریز، سوم دی | |||
* '''۱۳۰۹''': گذراندن دورهٔ ابتدایی در مدرسهٔ پاریز | |||
* '''۱۳۱۸و۱۳۱۹''': ترک تحصیل و انتشار روزنامهای بهنام «باستان» و مجلهای بهنام «ندای پاریز» | |||
* '''۱۳۲۱''': چاپ نخستین مقاله باعنوان «تقصیر با مردان است نه زنها» در روزنامهٔ «بیداری کرمان» | |||
* '''۱۳۲۴''': انتشار نخستن کتابش تحتعنوان «آثار پیغمبر دزدان» در کرمان | |||
* '''۱۳۲۵''': شاگرد دومِ دانشسرای مقدماتی کرمان شد. | |||
* '''۱۳۲۶''': عزیمت به تهران و قبولی در رشتهٔ تاریخِ | |||
* '''۱۳۲۷''': چاپ نخستین مجموعهشعر باعنوان «یادبودِ من» | |||
* '''۱۳۳۰''': اتمام تحصیلات دانشگاهی، بازگشت به کرمان و ازدواج با «حبیبه حائری»؛ ترجمهٔ کتاب «کوروش کبیر: ذوالقرنین» | |||
* '''۱۳۳۳''': عهدهداری مدیریت دبستان و مدیریت نشریهٔ «نامه هفتواد» در کرمان | |||
* '''۱۳۳۷''': پذیرفته شدن در مقطع دکتری رشتهٔ تاریخ دانشگاه تهران | |||
* '''۱۳۳۸''': عهدهداری مدیریت مجلهٔ داخلی دانشکدهٔ ادبیات | |||
* '''۱۳۴۲''': انتشار کتاب «خاتون هفتقلعه» | |||
* '''۱۳۴۹''': عزیمت به پاریس برای استفاده از فرصت مطالعاتی و شرکت در کنگرهٔ باستانشناسی کنستانتزا در رومانی | |||
* '''۱۳۵۰''': انتشار کتاب «شاهنامه آخرش خوش است» | |||
* '''۱۳۵۱''': انتشار کتاب «از پاریز تا پاریس» که شامل دیدهها و شنیدههای او در چند سفر خارجی و داخلی است. | |||
* '''۱۳۶۳''': انتشار کتاب «هشتالهفت» | |||
* '''۱۳۸۸''': بازنشستگی از دانشگاه تهران با رتبهٔ استادی تمام | |||
* '''۱۳۹۳''': ۵فروردین، چشم از جهان فروبست. | |||
===دور پرتکاپوی زندگی باستانی=== | ===دور پرتکاپوی زندگی باستانی=== | ||
۳دی۱۳۰۴ش (۱۹۲۵م) در پاریزِ کرمان بهدنیا آمد. کودکیاش در روستا و محیطِ ساده و بیآلایش آن سپری شد.<ref name=''مصاحبه بااستاد''/> «حاج آخوند پاریزی» پدرش که فردی بافضل و باسواد بود، بر سر منبرها تاریخ میگفت و با فرهنگ و ادبیات فارسی هم آشنا بود. بهزبان عربی مسلّط بود و صرفونحو را خوب میدانست. شعر هم میسرود و در آن از حوادث و اوضاع اجتماعی زمانهٔ خود میگفت. او در جنوب ایران شخصیت شناختهشدهای بود تاحدی که باستانی میگوید: «تمام اشخاص و رجالی که در سیرجانِ آن زمان بودند، از اهل معرفت و کتاب تا معلمها و دبیرها و دیگران، اغلب تابستانها به پاریز میآمدند، فقط برایاینکه پدرم را ببیند و با او صحبت کنند، تاریخ بشنوند و شعر بخوانند.»<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۷۸}}</ref> محمدابراهیم در سایهٔ چنین پدری بالید. از او شعرهای زیادی آموخت و تاریخ فراگرفت تااینکه دلبستهٔ این، هر دو شد. | |||
محمدابراهیم عربی را | محمدابراهیم عربی را هم از پدر آموخت و از این رهگذر چند کتاب عربی به فارسی هم ترجمه کرد؛ از جملهٔ آن کتاب «ذوالقرنین» یا «کوروش کبیر» بود که مورد توجه شخصی [[علامه طباطبایی]] قرار گرفت.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۸۲}}</ref> | ||
====ابتدایی را در | ====ابتدایی را در مدرسهٔ پاریز گذراند==== | ||
تحصیلات ابتدایی را در | تحصیلات ابتدایی را در مدرسهٔ پاریز گذراند که پدرش حاجآخوند مدیر آن بود. دبستانِ روستا در خانهای بود که از «شیخ محمدحسن زیدآبادی» معروفبه «نبیالسارقین» برجای مانده بود.<ref name=''دوران کودکی''>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پردیس|ص=۱۸}}</ref> این شخصیت کسی بود که باستانی نخستین کتابش بهنام «پیغمبر دزدان» را دربارهٔ او نوشت. تا کلاس پنجم را در پاریز سپری کرد؛ اما چون پاریز کلاس ششم نداشت در دوازدهسالگی برای ادامهٔ تحصیلات دبیرستانی به سیرجان و بعد در سال۱۳۲۲ به دانشسرای مقدماتی کرمان رفت. | ||
====شوق باستانی به خواندن و نوشتن==== | ====شوق باستانی به خواندن و نوشتن==== | ||
محمدابراهیم از همان دوران کودکی با | محمدابراهیم از همان دوران کودکی با مجلههای [[مهر]] و [[آینده]] و «حبلالمتین» که برای پدرش میآوردند، آشنا شد. علاوهبرآن، از طریق قرائتخانهای که در پاریز وجود داشت، مجلههایی چون [[کاوه]]، «گلستان»، «بهارستان»، «استخر شیراز» و «عالم نسوان» را شناخت. همینها شوق نوشتن را در او شعلهور کرد. پدرش هم او را بهسبب علاقهاش به علمآموزی و فراگیری دانش "ولیعهد" خطاب کرد.<ref name=''دوران کودکی''/> | ||
==== | ====مجلات «باستان» و «ندای پاریز» و «نامهٔ هفتواد»==== | ||
علاقهاش به نویسندگی او را بهسمت نوشتن در مجلهها کشاند. در سالهای۱۳۱۸و۱۳۱۹ و با امکاناتِ ناچپز پاریز، مجلهای بهنام «باستان» و بعدتر «ندای پاریز» را منتشر کرد. «ندای پاریز» تنها سه مشتری داشت که مهمترینش آموزگار دوران کودکی محمدابراهیم بود.<ref name=''دوران کودکی''/> | |||
در سال۱۳۲۵ در دانشسرای مقدماتی کرمان شاگرد دوم شد و در سال۱۳۲۶ با قبولی در رشتهٔ تاریخ دانشگاه عازم تهران شد تا تحصیلاتش را ادامه دهد. | |||
پس از | پس از فارغالتحصیلی در سال۱۳۳۰ از دانشسرای عالی (دانشگاه تربیت معلم فعلی)، برای معلمی به کرمان برگشت و در همین ایام که با «حبییه سائری» ازدواج کرد. سال۱۳۳۳ هم مدیر دبستانی در کرمان شد و هم مدیریت نشریهٔ «نامهٔ هفتواد» را بهعهده گرفت. | ||
====موسیقیپژوهی باسانی==== | |||
محمدابراهیم، پدری موسیقیدان داشت که موسیقی و مقامهای آن را خوب میشناخت. او هم در کنار پدر با دستگاههای موسیقی آشنا شد و بهسبب علاقهای که به آن داشت در دوران تحصیلش در دبیرستان، ویولونی خرید و مدتی با آن تمرین کرد؛ اگرچه پی آن را نگرفت و بعدها نواختن ویولون را رها کرد اما فعالیتش در حوزهٔ موسیقیپژوهی را همچنان ادامه داد.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص= ۱۱۱}}</ref> | |||
====دورهٔ دکتری در دانشگاه تهران==== | |||
باستانی در سال۱۳۳۷ در دورهٔ دکتری دانشگاه تهران پذیرفته و دوباره راهی پایتخت شد. در این ایام، همکاری حرفهایاش با مجلههایی چون [[یغما]]، «راهنمای کتاب»، «وحید»، «گوهر» و ... شروع شد و مقالاتش در این مجلهها بهچاپ رسید. در ادارهٔ باستانشناسی نیز مشغول بهکار شد و در آنجا مجلهٔ «باستانشناسی» را منتشر کرد. یک سال بعد، مدیر داخلی مجلهٔ «دانشکدهٔ ادبیات» دانشگاه شد و بسیاری از نوشتههایش هم در این مجله بهطبع رسید.<ref name=''شیفته پاریز''/> | |||
[[ | پس از گذراندن رسالهٔ دکتری باعنوان «تاریخ ایرانِ قدیم از نظر ابناثیر» زیر نظر [[سعید نفیسی]]، تدریس در گروه تاریخِ دانشگاه تهران را آغاز کرد. همزمان در دانشکدهٔ هنرهای دراماتیک هم تاریخ اجتماعی درس داد. پس از بازگشت از سفر علمیاش به پاریس، به فعالیتهای علمیاش ادامه داد و بهدرجهٔ دانشیاری رسید. او در زمان ریاست پروفسور «فضلالله رضا» بر دانشگاه تهران، درجهٔ استادی دریافت کرد و تا سال۱۳۸۸ که بازنشسته شد، استاد تماموقتِ «دانشکدهٔ ادبیات» دانشگاه تهران بود.{{سخ}} | ||
باستانی در سال۱۳۴۹ برای بهرهگیری از یک فرصت مطالعاتی عازم پاریس شد. در این سفر بهخواست معلم دوران دبستانش آقای «هدایتزاده»، سری هم به مزار «ویکتورهوگو» زد و از سوی معلمش فاتحهای برایش خواند.<ref>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پردیس|ص=۲۲}}</ref> | |||
[[پرونده:His daughter.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''پاریزی در کنار حمیده دخترش در کانادا''']] | |||
[[پرونده:Shaere tarekh.jpg| | [[پرونده:His Grandson.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''پدربزرگ در کنار نوهاش اندیشه دانایی''']] | ||
[[پرونده:Shaere tarekh.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' کتاب «شاعرِ تاریخ»''']] | |||
====خانوادهٔ باستانی==== | |||
پسری بهنام حمید و دختری بهنام حمیده ثمرهٔ ازدواجش با حبیبه حائری است. پس از درگذشت همسرش، تابستانها را نزد دخترش در تورنتو و زمستانها را نزد پسرش در تهران سپری میکرد. فرزندان باستانی پس از درگذشت او مجموعهمقالات استادان و بزرگان دربارهٔ پاریزی را گردآوری کردند. این کتاب را حمید و حمیده باستانی با عنوان «شاعرِ تاریخ» تدوین و در سال۱۳۹۴از سوی نشر «علم» راهی بازا کردند. | |||
====طبع شعری سرشار باستانی پاریزی==== | ====طبع شعری سرشار باستانی پاریزی==== | ||
باستانی طبعی لطیف و موزون داشت. بهگفتهٔ خودش، پدر نقش مهمی در علاقمندی او به شعر ایفا کرد. «پدرم اصولاً نامههایی را که به اشخاص مینوشت بهصورت شعر مینوشت.»<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۸۲}}</ref> باستانی اولین شعرش را در دهسالگی در طلب باران سرود، آنهم در سالهای خشکسالی پاریز. آن زمان که میدید دخترکان را به گورستانها میفرستند تا بر سر قبرها آب بریزند و دعا بخوانند. چنین سروده است: | |||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:purple}}{{ب|'''بیا ای برف و بارانِ خداوند'''|'''که تا خلق جهان باشند خرسند'''}} | {{شعر|نستعلیق|سبک=color:purple}}{{ب|'''بیا ای برف و بارانِ خداوند'''|'''که تا خلق جهان باشند خرسند'''}} | ||
{{ب|'''بیا تا کشتورزان شاد باشند'''|'''ز هر بند غمی آزاد باشند'''}} | {{ب|'''بیا تا کشتورزان شاد باشند'''|'''ز هر بند غمی آزاد باشند'''}} | ||
{{ب|'''بیا تا گل بروید از چمنها'''|'''همه پُر گل شود دشت و دمنها'''}} | {{ب|'''بیا تا گل بروید از چمنها'''|'''همه پُر گل شود دشت و دمنها'''}} | ||
{{ب|'''بیا تا باستانی شاد باشد'''|'''نه اینکه صورتش پُر باد باشد'''<ref name=''شعر پاریزی''>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پردیس|ص=۱۹}}</ref>}}{{پایان شعر}} | {{ب|'''بیا تا باستانی شاد باشد'''|'''نه اینکه صورتش پُر باد باشد'''<ref name=''شعر پاریزی''>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پردیس|ص=۱۹}}</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
باستانی در بهار۱۳۲۴ شعری دربارهٔ «باد صبا» سرود. این قطعه را بعدها غلامحسین بنان در مرگ «ابوالحسنخان صبا» خواند. | |||
{{نستعلیق|<center>'''یاد آن شب'''</center>}} | |||
<center>'''یاد آن شب'''</center> | {{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|'''یادِ آن شب كه صبا بر سر ما گل میریخت'''|'''بر سر ما ز دَر و بام و هوا گل میریخت'''}} | ||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|'''یادِ آن شب كه صبا بر سر ما گل میریخت'''|'''بر سر ما ز دَر و بام و هوا گل میریخت'''}} | {{ب|'''سر بدامان منات بود و ز شاخ بادام'''|'''بر رخِ چون گلات، آرام صبا گل میریخت'''}} | ||
{{ب|'''سر بدامان منات بود و ز شاخ بادام'''|'''بر رخِ چون گلات، آرام صبا گل میریخت'''}} | |||
{{ب|'''خاطرت هست كه آنشب همه شب تا دم صبح'''|'''گل جدا، شاخه جدا، باد جدا، گل میریخت؟'''}} | {{ب|'''خاطرت هست كه آنشب همه شب تا دم صبح'''|'''گل جدا، شاخه جدا، باد جدا، گل میریخت؟'''}} | ||
{{ب|'''نسترن خم شده لعلِ تو میبویید'''|'''خضر، گویی به لب آب بقا گل میریخت'''}} | {{ب|'''نسترن خم شده لعلِ تو میبویید'''|'''خضر، گویی به لب آب بقا گل میریخت'''}} | ||
{{ب|'''زلف تو غَرقه به گل بود و هر آنگاه كه من'''|'''میزدم دست بدان زلف دو تا گل میریخت'''}} | {{ب|'''زلف تو غَرقه به گل بود و هر آنگاه كه من'''|'''میزدم دست بدان زلف دو تا گل میریخت'''}} | ||
{{ب|'''تو فرو دوخته دیده به مه و باد صبا'''|'''چون عروس چمنات بر سر و پا گل میریخت'''}} | {{ب|'''تو فرو دوخته دیده به مه و باد صبا'''|'''چون عروس چمنات بر سر و پا گل میریخت'''}} | ||
{{ب|'''گیتی آنشب اگر از شادی ما شاد نبود'''|'''راستی تا سحر از شاخ چرا گل میریخت!'''}} | {{ب|'''گیتی آنشب اگر از شادی ما شاد نبود'''|'''راستی تا سحر از شاخ چرا گل میریخت!'''}} | ||
{{ب|'''شادی عشرت ما باغ گلافشان شده بود'''|'''كه بپای من و تو از همه جا گل میریخت'''<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۴۰|ک=یاد و یادبود|ص=۱۶}}</ref>}} | {{ب|'''شادی عشرت ما باغ گلافشان شده بود'''|'''كه بپای من و تو از همه جا گل میریخت'''<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۴۰|ک=یاد و یادبود|ص=۱۶}}</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
[[پرونده:In home.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''باستانی و دلمشغولیهایش''']] | |||
[[پرونده:In his books.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''حاصل یکعمر نوشتن''']] | |||
پاریزی رباعیهای خواندنی هم دارد که آکنده از طنز و شوخطبعی است:{{سخ}} | |||
[[پرونده:In home.jpg| | |||
[[پرونده:In his books.jpg| | |||
'''اولتیماتوم''' | '''اولتیماتوم''' | ||
:<font color=orange>'''یا گذارم شِکوه در شورای اَمنِ | :<font color=orange>'''یا گذارم شِکوه در شورای اَمنِ چشمِ تو'''</font> | ||
::<font color=orange>'''یا دلی کز ما ربودی با «تجاوز»، پس بده'''</font> | ::<font color=orange>'''یا دلی کز ما ربودی با «تجاوز»، پس بده'''</font> | ||
:::<font color=orange>'''آتش | :::<font color=orange>'''آتش جُور تو بگذشت از مَدارِ اعتدال'''</font> | ||
::::<font color=orange>'''نازنینا رحم کن | ::::<font color=orange>'''نازنینا رحم کن فرمانِ «آتشبس» بده!'''</font><ref name=''دیوان شعری''>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۴۰|ک= یاد و یادبود|ص=۴۱}}</ref> | ||
'''پاشنه بلند''' | '''پاشنه بلند''' | ||
:<font color=orange>'''بر پاشنهٔ بلندِ | :<font color=orange>'''بر پاشنهٔ بلندِ کفشِ تو، بُتا'''</font> | ||
::<font color=orange>'''خواهم که | ::<font color=orange>'''خواهم که بِناگهان شِکستی برسد'''</font> | ||
:::<font color=orange>'''تا در | :::<font color=orange>'''تا در اثرِ بلندپروازیِ وهم'''</font> | ||
::::<font color=orange>'''باشد که | ::::<font color=orange>'''باشد که بدامانِ تو دستی برسد!'''</font><ref name=''اشعار ناب''>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۴۰|ک=یاد و یادبود|ص=۱۳۹}}</ref> | ||
'''اَرمنِ از مَن''' | '''اَرمنِ از مَن''' | ||
:<font color=orange>'''گفتم ز کدام | :<font color=orange>'''گفتم ز کدام فُرقهای؟ گفت:'''</font> | ||
::<font color=orange>'''با لهجهٔ دلربایش: اَرمَن'''</font> | ::<font color=orange>'''با لهجهٔ دلربایش: اَرمَن'''</font> | ||
:::<font color=orange>'''گفتم که: بیا و رویش امشب'''</font> | :::<font color=orange>'''گفتم که: بیا و رویش امشب'''</font> | ||
خط ۲۷۵: | خط ۲۳۹: | ||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
==== | ====شیفتهٔ پاریز است==== | ||
باستانی، عاشق زادگاهش | باستانی، عاشق زادگاهش بود. در نظر او کرمان و پاریز «مرکز ثقلِ تمام اتفاقات عالم» بود. هیچ کتابی ننوشته و هیچ سخنرانیای نکرده مگر آنکه نامی از پاریز در آن برده شده باشد. | ||
{{گفتاورد تزیینی|در کتاب «هواخوری باغ» مینویسد: | |||
:''من سوگند یاد کردهام که نباشد سمیناری یا محفلی که من در آن شرکت کنم و در آنجا بهتقریبی یا بهتحقیقی یاد کرمان بهمیان نیاید.<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۸۵|ک=هواخوری باغ|ص=۲۶}}</ref> سرزمینی که آدمی جوانی خود را در آن گذرانده، مانند خود ایامِ جوانی زیباست.''}} | |||
همین عشق و علاقه باعث شد که او چهارده اثر مستقل درباره تاریخ کرمان بنویسد.<ref name=''شیفته پاریز''>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پردیس|ص=۲۲}}</ref> | |||
====جای پای خدا را در تاریخ میبینم==== | ====جای پای خدا را در تاریخ میبینم==== | ||
معتقد بود که '''«جای پای خداوند»''' در تاریخ وجود دارد: «بااینکه خداوند مجسم نیست و من هم جزو مجسمه نیستم و چیزی که مجسم نیست، نمیتواند جای پا داشته باشد، بااینحال، من جای پای خداوند را در حوادث تاریخی میبینم.»<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۳۷۸}}</ref> پاریزی همیشه بهدنبال یافتن علتها بود. عقیده داشت که گاهی، برخی از علتها از حد عادی خارجاند. نیز برخی از حوادث تاریخی بهگونهای است که یا ما آنها را درک نمیکنیم یا از مسائل علمی بیرون میرود. | |||
او معتقد است که رابطه ما با خداوند «یکطرفه» است | او معتقد است که رابطه ما با خداوند «یکطرفه» است: «خداوند حسابی با ما ندارد و ما هم که به او ارادت داریم. او هیچوقت ما را تنها نگذاشته است و گرفتارمان نکرده است.»<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۳۷۹}}</ref> | ||
====کارِ مورخ، ترمیم است==== | ====کارِ مورخ، ترمیم است==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|مورخ را یک ترمیمگر میدانست و معتقد بود: | |||
:''کارِ مورخ، ترمیم و پرکردن جای بریدگیها و التیام و جبرِ جراحاتِ تاریخ است. در گوشهوکنار تاریخ جاهای تاریک زیاد است. این جاها را باید روشن ساخت. افرادی که خوب یا بد، در بازیهای پیدایش این وقایع دست داشتهاند، نمیشود از نقش آنها در تایخ چشم پوشید. من رازِ بقا و حفظ یک جامعه را در گیرودارِ حملات گرگها جستوجو میکنم. مقصود من حمایتِ آتیلا و چنگیز و آقامحمدخان نیست. اگر یک قانون کلی، ناچار جوامع را بهطرف شمشیر اینها بکشاند، تقصیر من چیست؟''<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۷۶|ک=خودمشتومالی|ص=۱۱۶}}</ref>}} | |||
====یک پیشنهاد==== | ====یک پیشنهاد==== | ||
باستانی یک توصیه و پیشنهاد | باستانی یک توصیه و پیشنهاد داشت. میگفت بههنگام تحصیلش آرزو داشت که یک دوره «ایران باستان» داشته باشد. اما کجا ممکن بود؟ یکصدوهشتاد تومان قیمت یک دوره ایران باستان (در آن زمان)، مخارج سهماههٔ او در حجرهٔ مدرسهٔ شیخ عبدالحسین (مسجد تُرکها) بود. پیشنهادی کرد: | ||
:''تمام کتابهایی که به دردِ کار دانشگاه و جوانان میخورد در ایران باید یک چاپ جیبی داشته باشد که محصلین بتوانند بخرند و بخوانند.'' | |||
====پاسخ به خردهگیران==== | ====پاسخ به خردهگیران==== | ||
عدهای به روش و سبک نویسندگیِ باستانی خرده میگیرند و میگویند که او از داستانها و افسانهها بهوفور در آثارش استفاده کرده است. پاریزی در کتاب «خودمشتومالی» خود ضمناینکه حق را به آنها داده، مینویسد: {{جعبه گفتاورد|نقلقول=<center><span style="color:purple">'''هیچ افسانهای نیست که بخشی از حقیقت را دربرنداشته باشد. این افسانهها واکنشی تدافعی از سوی آدمی در برابر هرگونه ناتوانی است و اغلب نمایشِ احساسات و عواطف متضادِ ضعف و عجز و تیرهروزیِ بشر است. این افسانهها گاهی کمبودِ تاریخ را از جهت دخالت مردم در سرنوشتشان جبران میکند. جوامع محروم و اقوام مغلوب را همین افسانهها گاهگاه، دستگیری روحی و عاطفی میکنند.<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۷۶|ک= خودمشتومالی|ص=۱۱۴}}</ref></span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۵%|رنگ پسزمینه=#d5fdf4}} | |||
===فعالیتهای علمی و فرهنگی باستانی=== | ===فعالیتهای علمی و فرهنگی باستانی=== | ||
* عضویت در | * عضویت در هیئت تحریریهٔ تاریخِ آسیای مرکزی در یونسکو | ||
* عضویت افتخاری فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران | * عضویت افتخاری در فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران | ||
[[پرونده:Ayene dare tarekh.png|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''آینهدار دوران؛ باستانی پاریزی''']] | |||
[[پرونده:Ayene dare tarekh.png| | |||
===یادمان و بزرگداشتها=== | ===یادمان و بزرگداشتها=== | ||
====آینهدار دوران==== | ====آینهدار دوران==== | ||
* برگزاری | * برگزاری نکوداشت پاریزی در ۳دی۱۳۹۷ همزمان با سالروز تولد وی در «باغموزهٔ نگارستان». در این مراسم از نشان جایزهٔ «آینهدار دوران» رونمایی شد.<ref name=''نگارستان''>{{یادکرد وب|نشانی= http://negarestan.ut.ac.ir/blog/2256/%D8%A8%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AF/|عنوان= برگزاری مراسم نکوداشت پاریزی}}</ref> | ||
* برگزاری بزرگداشت پاریزی در ۷مهر۱۳۹۳ در محل انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. مهدی | * برگزاری بزرگداشت پاریزی در ۷مهر۱۳۹۳ در محل انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. [[مهدی محقق]]، سید حسن شهرستانی،احسان اشراقی و محمدتقی امامی از سخنرانان این مراسم درباره مقام علمی و شخصیت پاریزی بودند.<ref name=''بزرگداشت''>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/naghli/207743/%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D9%81%D8%A7%D8%AE%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C|عنوان= به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی}}</ref> | ||
* برگزاری نکوداشت نودودومین زادروز | * برگزاری نکوداشت نودودومین زادروز باستانی پاریزی در ۹دی۱۳۹۵ در فرهنگسرای نیاوران. پروفسور سیدحسن امین، دعایی، محمد سلمانی و سامان احتشامی در این مراسم دربارهٔ او سخنرانی کردند.<ref name=''مقام استاد''>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.mehrnews.com/news/3864437/%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%B3%D8%A8%DA%A9-%D8%AE%D8%A7%D8%B5-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA|عنوان= نکوداشت باستانی پاریزی در فرهنگسرای نیاوران}}</ref> | ||
* افتتاح نمایشگاه تصاویرِ نوشتههای باستانی پاریزی باعنوان «آینهدار دوران» در شهر سرچشمه رفسنجان در ۱۱دی۱۳۹۵. در این نمایشگاه، ۴۴ اثر از ۲۴ هنرمندِ تصویرساز در نگارخانهٔ مس شهر سرچشمه رفسنجان بهنمایش گذاشته شد. این هنرمندان | * افتتاح نمایشگاه تصاویرِ نوشتههای باستانی پاریزی باعنوان «آینهدار دوران» در شهر سرچشمه رفسنجان در ۱۱دی۱۳۹۵. در این نمایشگاه، ۴۴ اثر از ۲۴ هنرمندِ تصویرساز در نگارخانهٔ مس شهر سرچشمه رفسنجان بهنمایش گذاشته شد. این هنرمندان دانشآموختهٔ ممتاز کارشناسیارشد رشته تصویرسازی بوده که در گروهی به نام «آمیدا» فعالیت میکردند.<ref name=''نمایشگاه''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/kerman-45781/%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%B1%DA%86%D8%B4%D9%85%D9%87-%D8%B1%D9%81%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AA%D8%A7%D8%AD-%D8%B4%D8%AF|عنوان= افتتاح نمایشگاه آینهدار دوران در سرچشمه رفسنجان}}</ref> | ||
===پاریزی در قاب نگاه دیگران=== | ===پاریزی در قاب نگاه دیگران=== | ||
====رودی متّی: پاریزی نقالی بهشیوهٔ سنتی ایران بود==== | ====رودی متّی: پاریزی نقالی بهشیوهٔ سنتی ایران بود==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|ایرانشناس آمریکایی و استاد دانشگاه «دلور» دربارهٔ باستانی میگوید: | |||
:''باستانی پاریزی نقّالی بهشیوهٔ سنتی ایران بود؛ یعنی شیوهای از داستانگویی که ریشه در این خاک دارد. بنابرین داستانها و افسانههای کهن را با سنتهای محلی وفق میداد. کودکی و نوجوانی او در محیطی گذشت که هنوز دور از دسترس تحولات دنیای مدرن بود. ازاینرو آگاهی او از زمین، زندگی روستایی، کشاورزان و باورها و عقاید آنان، آگاهی همدلانه و وابستگیاش به این مقولات عمیق بود... تاریخ برای او بهمنزلهٔ وجدان و هوشیاری مورد نیاز جامعه بود و مورخ را طبیبی میدانست در جستوجوی بیماریهای جوامع انسانی، کاملاً آگاه بود که درمانهای مورخ لزوماً مصون از خطا نیست.''<ref name=''رودی متّی''>{{یادکرد|نویسنده=متّی|مقاله=او فراموش نخواهد شد؛ به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی |ژورنال= مجله رشد آموزش تاریخ|تاریخ=۱۳۹۴|شماره= ۶۱|صفحات= ۸۰}}</ref>}} | |||
====[[عباس | ====[[عباس زریاب خویی]]: با لطایفالحیل خواننده را در دل تاریخ رها میکند==== | ||
زریاب خویی دربارهٔ قلم جذاب و متفاوت باستانی در تاریخنگاری میگوید: «اگر تاریخ برای عدهایی از افراد مملکت ما امری مَلالانگیز و بیفایده باشد، باستانی پاریزی توانسته است این زنگ مَلال را از چهرهٔ تاریخ بزداید. خوانندگان آثار او هر چند از تاریخ گریزان باشند، ناخودآگاه بهسوی تاریخ کشانده میشوند؛ و ناگهان متوجه میشوند که چگونه این نویسندهٔ بزرگ، با لطایفالحیل و زرنگیهای خاص خود، او را در میان معرکهٔ تاریخ رها کرده است و چهطور نامهای نامأنوس تاریخی و اسامی دور از ذهن جغرافیای تاریخ بیآنکه خود توانسته باشد، ناگهان در مغز او جای گرفته است.»<ref>{{یادکرد|نویسنده= زریاب خویی|مقاله= گذشته مقدمهٔ حال است|ژورنال= بخارا|تاریخ=۱۳۸۴|شماره= ۴۶|صفحه= ۸۵و۸۶}}</ref> | |||
====[[ایرج افشار]]: قلمش شبیه <font color=violet>'''''چسب «اهو»'''''</font> است==== | ====[[ایرج افشار]]: قلمش شبیه <font color=violet>'''''چسب «اهو»'''''</font> است==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|بهعقیدهٔ افشار: | |||
:قلم باستانی مورخ و تازهیاب، چیزی است شبیه به چسب «اُهو»، زیرا توانایی فوقالعاده دارد که صد مطلب را در یک مقاله خواندنی و دلچسب جا بدهد همچون «چل تکهدوزی». همین طرفهاندیشی است که خوانندگان کتابهایش در هر شهر و روستا و دهکوره به تحسین واداشته شدهاند و شاید من بیش از هر کس این مطلب را دریافتهام که دوستداران کتب او با چه ولعی نوشتههای او را به هر گوشهٔ وطن که بروید میخوانند و در مجلسهای شبانه نقل میکنند.<ref>{{پک|دهباشی|۱۳۹۳|ک= بخارا|ص=۴۳۷}}</ref>}} | |||
====احسان اشراقی: تاریخ را با شعر میآراید==== | ====احسان اشراقی: تاریخ را با شعر میآراید==== | ||
اشراقی | اشراقی مدرس گروه تاریخ دانشگاه تهران معتقد است: «باستانی در آراستن تاریخ با شعر و اسطوره و حماسه و جغرافیا و مضامین شیرینی که موردپسند است، مهارت دارد. غالب حواشی کتابهایش خواندنی است و اگر این حواشی را جدا کنند، خود کتابی جداگانه بهوجود خواهد آمد. پایبندی باستانی را به اصول تاریخنگاری از گریزی که در لابهلای آثارش زده است بهخوبی میتوان مشاهده کرد.»<ref>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پردیس|ص=۱۲۷}}</ref> | ||
====[[شیرین بیانی]]: استاد میان پاریز تا پاریس پل کشید==== | ====[[شیرین بیانی]]: استاد میان پاریز تا پاریس پل کشید==== | ||
{{گفتاورد تزیینی| | {{گفتاورد تزیینی|باستانی کسی بود که بر اثر استعداد خاص، پلی میان پاریس و پاریز، میان تاریخ و ادبیات، میان جدی و شوخی، میان کرمان و دنیای خارج؛ و میان واقعیت و افسانه برقرار کرد. نوشتههای فراوانی از او بر جای مانده و اغلب بر گردِ «هفت» میشود. و باب تازهای در امر تاریخنگاری میگشاید. با وی تاریخ وارد فضای باز میشود؛ از عناصر گوناگون کمک میگیرد و خواننده را با خود به سیروسیاحت وامیدارد.<ref name=''درباره استاد''>{{پک|زندیه|۱۳۹۳|ک=از پاریز تا پردیس|ص=۱۳۱}}</ref>}} | ||
====[[محمدامین ریاحی]]: غزلیاتش از دلنشینترین غزلیات روزگار معاصر است==== | ====[[محمدامین ریاحی]]: غزلیاتش از دلنشینترین غزلیات روزگار معاصر است==== | ||
ریاحی غزلیات باستانی را از لطیفترین و دلنشینترین غزلهای روزگار معاصر میداند و معتقد است که تمام آنها | ریاحی غزلیات باستانی را از لطیفترین و دلنشینترین غزلهای روزگار معاصر میداند و معتقد است که تمام آنها سوزوگداز و لطافت خاصی دارند. غزلهای «دستبرد شب»، «آن شب در باغ»، «فتانه میخواند»، «خمار بادهپیمای»، «نالههای نومیدی» و... از آندست غزلها هستند که معرف طبع لطیف و خداداد و بیان آتشین و شورانگیز اوست.<ref name=''منش استاد''>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۹۶|ک= یاد و یادبود|ص=۳۳و۳۴}}</ref> | ||
====احمدرضا خضری: باستانی، شاعر تاریخنگار اعصار است==== | ====احمدرضا خضری: باستانی، شاعر تاریخنگار اعصار است==== | ||
سیداحمدرضا خضری استاد گروه تاریخ که شاگرد و همکار باستانی پاریزی در دانشگاه تهران بوده، وی را مورخ، ادیب، سخنور، طنزپرداز، حکیم و متفکر توصیف میکند و میگوید: «نوآوری و نوآفرینی در فکر و اندیشه استاد پاریزی، بهویژه در عرصهٔ تاریخ، یکی از ویژگیهای بارز ایشان است. ایشان تاریخ را از وقایعنگاری صِفر به تاریخ اجتماعی تبدیل کرد و با لحن طنز، به کام مردم شیرین ساخت. او تاریخ را با شعر درآمیخت و بهحق لقب '''«شاعر تاریخنگار اعصار»''' و '''«صیّاد لحظهها»''' شایستهٔ وی است.»<ref name=''جایزه''/> | |||
====حجتالله جودکی: هنر باستانی، آشتی مردم با کتاب است==== | ====حجتالله جودکی: هنر باستانی، آشتی مردم با کتاب است==== | ||
جودکی پژوهشگر متون تاریخی و دینی درباره آثار باستانی میگوید: «در کویر مطالعاتی ایرانزمین در دوران معاصر که بسیاری بهدلایل مختلف با کتاب قهر کردهاند، هنر استاد باستانی عرصه را برای آشتی مجدد مردم با کتاب فراهم میکند، کافی است خواننده به یکی از این آثار دست یابد و ب بسمالله را بگوید، آنگاه باید تا تای | جودکی پژوهشگر متون تاریخی و دینی درباره آثار باستانی میگوید: «در کویر مطالعاتی ایرانزمین در دوران معاصر که بسیاری بهدلایل مختلف با کتاب قهر کردهاند، هنر استاد باستانی عرصه را برای آشتی مجدد مردم با کتاب فراهم میکند، کافی است خواننده به یکی از این آثار دست یابد و ب بسمالله را بگوید، آنگاه باید تا تای تمّت کتاب را همراهی کند و این را میتوان '''معجزهٔ استاد باستانی''' لقب داد.<ref>{{یادکرد|مقاله= نگاهی اجمالی به زندگی محمدابراهیم باستانی پاریزی؛ شعری به بلندای تاریخ |ژورنال= نامه اتاق بازرگانی|تاریخ=۱۳۹۲|دوره= ۸۵|شماره= ۷۹|صفحه= ۳۶}}</ref> | ||
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش=== | ===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش=== | ||
باستانی اشعار خود را «گناه ایام طفولیت»<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۴۰|ک= یاد و یادبود|ص=۹}}</ref> میداند و در جایی مینویسد: این شعرهای ما که دو روز پس از مرگ ما فراموش میشود برای سنگ قبر خودمان خوبند، ما مثل آن مگس بر بَولِ خر بادبان کشتی افراشتهایم و گمان میکنیم مردم کشتیبان و اهل فن و نوح زمان هستیم. دیگران هزاران کتاب و رساله و شعر گفتند و رفتند و حتی نامی از آنها نماند، این رَطبُ و یابِسها و لاطائلات، ما را چنان در خود فرو برده که گمان میکنیم فتح خیبر کردهایم.<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۴۰|ک= یاد و یادبود|ص=۱۸۲}}</ref> | باستانی اشعار خود را «گناه ایام طفولیت»<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۴۰|ک= یاد و یادبود|ص=۹}}</ref> میداند و در جایی مینویسد: این شعرهای ما که دو روز پس از مرگ ما فراموش میشود برای سنگ قبر خودمان خوبند، ما مثل آن مگس بر بَولِ خر بادبان کشتی افراشتهایم و گمان میکنیم مردم کشتیبان و اهل فن و نوح زمان هستیم. دیگران هزاران کتاب و رساله و شعر گفتند و رفتند و حتی نامی از آنها نماند، این رَطبُ و یابِسها و لاطائلات، ما را چنان در خود فرو برده که گمان میکنیم فتح خیبر کردهایم.<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۴۰|ک= یاد و یادبود|ص=۱۸۲}}</ref> | ||
[[پرونده:Khezr.jpg| | [[پرونده:Khezr.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''طنّازی باستانی برای خِضرِ نبی''']] | ||
====رگ طنزی در خود دارم==== | ====رگ طنزی در خود دارم==== | ||
از همان اول که دستبهقلم | از همان اول که دستبهقلم برد، «رگ طنزی» در خود دید. میگوید شاید این مسئله ارثیه «پیغمبر دزدان» باشد که در پاریز یادداشتهایش را جمع میکردم. نخستین شعرهایش لحن شوخی و طنز داشت که برخی از آنها در روزنامهٔ تفریحی «یویو» در تهران چاپ شد.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص= ۴۹۴}}</ref> | ||
[[پرونده:Bastani.haft.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''هشتمین کتاب از مجموعهٔ هفتها''']] | |||
===تفسیر خود از آثارش=== | ===تفسیر خود از آثارش=== | ||
باستانی که تاریخ را عین زندگی میدید و سالهای عمرش را صرف نوشتن کتابهای تاریخی کرد، در جایی مینویسد: «من خوب میدانم که کاری که در | باستانی که تاریخ را عین زندگی میدید و سالهای عمرش را صرف نوشتن کتابهای تاریخی کرد، در جایی مینویسد: «من خوب میدانم که کاری که در سیچهل سال نویسندگی کردهام ارزشی ندارد. خود واقف هستم که از همهٔ این بیستسی جلد کتاب و دویستسیصد مقاله، بوی خودخواهی و شهرتطلبی و جاهپرستی میآید. من خیلی خوب آگاهم که «حُسن شهرت» با «باطنِ امر» دو تاست، بیشتر خلق عالم دوشخصیتیاند.<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۷۶|ک=خودمشتومالی|ص=۴۰}}</ref> | ||
و در مقدمهٔ کتاب «هشتالهفت» مینویسد: «من مورخ نبودم، چیزهایی نوشتهام که نه ادبیات بود، نه باستانشناسی و نه جامعهشناسی. ولی بالاخره چیزی از همهٔ اینها بود. خوانندگان لطف کردند و در طبقهبندی خود، آنها را جزء تاریخ حساب کردند! مثل بعضی کتابدارها که در تقسیمبندی دیوئی، وقتی کتابی جایی نتوانست داشته باشد آن را در قفسهٔ تاریخ میگذارند!»<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۷۰|ک= هشتالهفت|ص=۱۵}}</ref> | |||
==== | ====نقد باستانی پاریزی بهقلم باستانی پاریسی==== | ||
نویسندگی را از پاریز آغاز کرد، پس از سالها تجربه و نوشتن دهها کتاب، در سفری به پاریس تصمیم به نقد خود گرفت و کتاب «خودمشتومالی» را نوشت. مؤلف در بخشی از این کتابِ خودانتقادی به تصحیح اشتباههای تاریخی، جغرافیایی، ادبی، زبانشناسی و باستانشناسی خود در آثارش پرداخته و در بخش دیگری از آن دربارهٔ «روش تحقیق تاریخ» سخن گفته است. در جایی از این کتاب مینویسد: «چه سهوها و اشتباههای عجیبوغریب داشتهام و گاهی چقدر تحقیقاتم بیپایه و بیاساس و خندهآور بوده است. از این نظر بد ندانستم بعضی از این کتابها را به بادِ انتقاد بگیرم! چه مطمئنم یک روز دیگران خواهند گفت و سخت دُرشت هم خواهند گفت: | |||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|'''خُرده بینانند در عالم بسی'''|'''آگهند از کار و بارِ هر کسی'''<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۷۶|ک=خودمشتومالی|ص=۳۸}}</ref>}} | {{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|'''خُرده بینانند در عالم بسی'''|'''آگهند از کار و بارِ هر کسی'''<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۷۶|ک=خودمشتومالی|ص=۳۸}}</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
====نان | ====نان مورخی میخوریم==== | ||
باستانی خود و اهالی تاریخ را <font color=darkviolet>'''«ریزهخوارِ خوانِ مورخان قبل از خود»'''</font/> میداند و مینویسد: ما چیزهایی از آنان میگیریم و دوبارهسازی میکنیم و | باستانی خود و اهالی تاریخ را <font color=darkviolet>'''«ریزهخوارِ خوانِ مورخان قبل از خود»'''</font/> میداند و مینویسد: ما چیزهایی از آنان میگیریم و دوبارهسازی میکنیم و در واقع در پرتو آثار آنان '''«نانِ مورخی»''' را میخوریم و آثاری چند پدید میآوریم و همین آثار، خوب یا بد، باز وسیلهٔ نانخوردن تنی چند در سالهای بعد از ما میشود.<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۷۶|ک= خودمشتومالی|ص=۱۹۴}}</ref> | ||
===پاریزی و نگاهش به بزرگان=== | ===پاریزی و نگاهش به بزرگان=== | ||
====قوامالسلطنه==== | ====قوامالسلطنه==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|باستانی دربارهٔ قوامالسلطنه مینویسد: | |||
:''اقدامات قوام همیشه و در همه جهتها مثبت بوده و در جهت حفظ هویت و حیثیت ایران بوده است. او در مسئلهٔ آذربایجان، کردستان و چند مورد دیگر از مشکلات دورهٔ پهلوی، از جمله مسئلهٔ نفت شمال و بلوچستان وارد شد و در هیچکدام هم، کار منفی و اشتباهی انجام نداد. کارهای او همیشه همراه با هوش و سیاست و کیاست بود.''<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک= باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص= ۶۷۶}}</ref> | |||
====[[عبدالحسین زرینکوب]]==== | ====[[عبدالحسین زرینکوب]]==== | ||
زرینکوب مرد بینظیری بود و کتابهای وی از منابع عمدهٔ اهل تحقیق در مورد تاریخ است. استاد [[بدیعالزمان فروزانفر]] در جمعکردن استادان نامدار در دانشکدهٔ الهیات بسیار موفق بود و یکی از استادهای خوب آن دانشکده، مرحوم زرینکوب است.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۵۶۵}}</ref> | |||
====محمدعلی مجتهدی==== | ====محمدعلی مجتهدی==== | ||
بهاعتقاد پاریزی، مجتهدی مدیر مدرسهٔ «البرز»، یکی از بزرگترین | بهاعتقاد پاریزی، مجتهدی مدیر مدرسهٔ «البرز»، یکی از بزرگترین خدمتگزاران فرهنگ ایران است که با کوشش وقفهناپذیر و بیامانش، پایهٰ تحصیلات دبیرستانی را در ایران محکم کرد. باستانی معتقد است که شهرت مدرسهٔ «البرز» به شهرت مدرسههای قدیم پاریس مثل «سنلوئی» میرسد. نیز مجتهدی در ایجاد دانشگاه شریف هم بسیار مؤثر بود. بیشک او حق زیادی به گردن فرهنگ ایران دارد.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۶۹۰و۶۹۱}}</ref> | ||
====[[هوشنگ ابتهاج]]==== | ====[[هوشنگ ابتهاج]]==== | ||
پاریزی، سایه را «شاعر بزرگ» و «استاد قویدست غزل» میداند و عقیده دارد که غزلهایش «قوی» و «لطیف» است. میگوید: ابتهاج غزل را از ابتدا خوب میگفته است. غزل او در | پاریزی، سایه را «شاعر بزرگ» و «استاد قویدست غزل» میداند و عقیده دارد که غزلهایش «قوی» و «لطیف» است. میگوید: ابتهاج غزل را از ابتدا خوب میگفته است. غزل او در حدّ استادان زبان ادب فارسی است و تأثیر حافظ بر شعرش مشهود است.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۴۲۱}}</ref> | ||
همان زمان | ===نامهٔ سرگشاده به محمد مصدّق=== | ||
پدر باستانی بازنشست شده بود؛ اما حقوق بازنشستگی نمیگرفت. البته او را زود بازنشست کرده بودند؛ بهدلیل فعالیتهای سیاسی. آنسالها وضع اقتصادی مردم خوب نبود و پولی از بابت فروش نفت به ایران نمیرسید؛ یعنی دولت درآمدی نداشت. بههمیندلیل حقوقهای حقوقبگیران و کارمندان و معلمان هم مرتب نمیرسید. آن زمان پدر در پاریز بود و محمدابراهیم در کرمان. باستانی تصمیم میگیرد به «محمد مصدق» تلگرافی بزند. | |||
{{گفتاورد تزیینی|جنابت آقای دکتر مصدّق، پدر پیر ملت ایران! پدر پیر ۷۰سالهام چند سال است که بازنشست شده است؛ ولی حقوق او را هنوز نپرداختهاند. این حقوق بازنشستگی ،اگر برای ادامهٔ زندگی اوست، که باید زودتر پرداخت شود، و اگر هم برای مخارج کفن و دفن اوست، که این قدرها محل احتیاج نیست! شما که مزهٔ ۷۰سالگی را چشیدهاید، خواهشمندم کاری بکنید که حقوق پدرم را پرداخت کنند.}} | |||
همان زمان «مهندس رضوی» وکیل کرمان که هم باستانی و هم پدرش را میشناخت نزد مصدّق بود. تعجب میکند و میگوید چطور ممکن است که حقوق این مرد محترم را پرداخت نکرده باشند؟ او نزدیک به ۳۰ سال خدمت کرده است. | |||
محمد مصدق همانجا میگوید که: «پس، بنویسد که حقوق او را پرداخت کنند.» | |||
همهٔ طلب پدر پرداخت میشود. محمدابراهیم شب عید همهٔ پولها را نزد پدر میبرد و به او میدهد. «تو گویی پیرمرد چشمهایش روشن شد و از دیدن آنهمه پول سرِ حال | همهٔ طلب پدر پرداخت میشود. محمدابراهیم شب عید همهٔ پولها را نزد پدر میبرد و به او میدهد. «تو گویی پیرمرد چشمهایش روشن شد و از دیدن آنهمه پول سرِ حال آمد.» رو میکند به پسرش و میپرسد: چه کار کردی؟ محمدابراهیم هم داستان تلگراف را تعریف میکند. پدر میخندد و میگوید: «بابا خیر از قلمت ببینی.» نیز میگوید: «تو هیچ وقت محتاج نمیشوی.»<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک= باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص= ۷۱۸تا۷۲۰}}</ref> | ||
===خطاب به علیاکبر ولایتی=== | ===خطاب به علیاکبر ولایتی=== | ||
باستانی همکار و دوست [[عبدالحسین زرینکوب]] بود. در دانشگاه تهران اغلب همدیگر را میدیدند. زرینکوب پیش از انقلاب مشکل قلبی پیدا میکند و چون آنروزها عمل قلب در ایران انجام | باستانی همکار و دوست [[عبدالحسین زرینکوب]] بود. در دانشگاه تهران اغلب همدیگر را میدیدند. زرینکوب پیش از انقلاب مشکل قلبی پیدا میکند و چون آنروزها عمل قلب در ایران انجام نمیشد راهی فرانسه میشود. برای همین اسبابواثاث خانه را میفروشد و تبدیل به پول میکند و در بانک میگذارد. بهدلیل ادامهٔ معاینات و معالجاتش، اقامتش در پاریس طولانی میشود. به باستانی که در آن روزها در پاریس بود، میگوید: | ||
:''«دکترها گفتهاند باید قلبم را جراحی کنم و هزینهاش ۱۰هزار دلار است. همهچیز را فروختهام؛ اما پولش در بانک ایران است و باید به پاریس منتقل شود. اما مشکل این بود که زمانهٔ «جنگ ایران و عراق» بود و دولت بههیچعنوان اجازهٔ خروج ارز از ایران را نمیداد.»''{{سخ}} | |||
باستانی میماند که چه بکند. بعد از بازگشت به تهران، روزی مقالهای از | باستانی میماند که چه بکند. بعد از بازگشت به تهران، روزی مقالهای از علیاکبر ولایتی دربارهٔ مشروطه در «روزنامهّ کیهان» میخواند که در آن نظری از زرینکوب هم راجعبه بخشی از تاریخ مشروطه نقل شده بود. دستبهکار میشود و نامهای به «علیاکبر ولایتی» وزیر امورخارجه وقت ایران مینویسد که البته مقداری هم تند است: | ||
{{گفتاورد تزیینی|«شما که این مطلب (در مقاله) را از زرینکوب نقل میکنید و از او با احترام و با عنوان «استاد» یاد میکنید، آیا میدانید که او الان چه وضعی دارد و در چه حالی است و در فرانسه چگونه زندگی میکند و نمیداند که چه باید بکند و قلبش نیاز به عمل جراحی فوری دارد؟ و...»}} | {{گفتاورد تزیینی|«شما که این مطلب (در مقاله) را از زرینکوب نقل میکنید و از او با احترام و با عنوان «استاد» یاد میکنید، آیا میدانید که او الان چه وضعی دارد و در چه حالی است و در فرانسه چگونه زندگی میکند و نمیداند که چه باید بکند و قلبش نیاز به عمل جراحی فوری دارد؟ و...»}} | ||
باستانی پس از نوشتن این نامه، احساس پشیمانی میکند که چرا نامهای به این تندی را به وزیر خارجه | باستانی پس از نوشتن این نامه، احساس پشیمانی میکند که چرا نامهای به این تندی را به وزیر خارجه که اصلاً نمیشناسدش، نوشته است؛ اما پس از چند روز، از مسئولان وزارت خارجه به خانه باستانی تلفن میکنند و میگویند وزیر خارجه به ما گفت: «من، هم مقالات دکتر باستانی پاریزی را میخوانم و به ایشان علاقمندم و هم به زرینکوب احترام دارم.» آنگاه دستور داد که هر کاری که از دست ما ساخته است، برای این مرد دانشمند انجام دهیم. باستانی حضوری به وزارتخانه میرود تا داستان مشکل زرینکوب را تعریف کند. پس از پیگیریها در نهایت قرار میشود که ۲هزار دلار به حسابی ریخته شود تا بهدست زرینکوب برسد. پس از ۱۵ روز پول در پاریس به دست زرینکوب میرسد.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک= باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص= ۵۶۰تا۵۶۴}}</ref> | ||
===جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش=== | ===جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش=== | ||
از عباراتی که بارها گفته است: متأسفانه، پادشاهان را از مملکتها میشود بیرون | از عباراتی که بارها گفته است: متأسفانه، پادشاهان را از مملکتها میشود بیرون کرد؛ ولی از تاریخ نمیشود بیرون کرد. بههرحال، خوب یا بد، در تاریخ حضور دارند و در حکمِ هاونِ سنگی خانهٔ تاریخ محسوب میشوند.<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۷۶|ک= خودمشتومالی|ص= ۳۱۵}}</ref> | ||
===جملهای از ایشان=== | ===جملهای از ایشان=== | ||
باستانی در کتاب «شاهنامه آخرش | باستانی در کتاب «شاهنامه آخرش خوش است»، مینویسد: <font color=#FF0090>'''خدایی هست و بزرگ هم هست و من همهجا دنبال جای پای خدای بزرگ در تاریخ هستم.'''</font> | ||
و باز مینویسد: | و باز مینویسد: همهٔ ما سنگتراشانی هستیم که سنگ خوبی هم اگر تراشیدیم، در اثر خودخواهی و عُجب باید سنگ مزار خودمان بشود!<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۹۶|ک= یاد و یادبود|ص=۱۸۳}}</ref> | ||
===نحوهٔ پوشش=== | ===نحوهٔ پوشش=== | ||
او همواره با هیئتی | او همواره با هیئتی بیتکلّف و آن کلاه و عصای جداییناپذیر در همه مجامع حضور مییافت.<ref name=''درباره استاد''/> | ||
===خلقیات=== | ===خلقیات=== | ||
او را به «بیپیرایگی» و «خاکیبودن» میشناسند | او را به «بیپیرایگی» و «خاکیبودن» میشناسند. «رودی متّی» ایرانشناس آمریکایی دربارهٔ او میگوید: | ||
:''او بهدلیل طبیعت نرم و ملایمی که داشت محبوب بود.''<ref name=''رودی متّی''/>{{سخ}} | |||
در برخوردهای رسمی و خصوصی مردم بسیار محجوب بود. آنقدر خجالتی و کمرو که گاهی مصاحبتش تحملناپذیر مینمود. درعوض لودگیها، رِندیها و شیطنتهایش در شعر بهوضوح تجلّی دارد.<ref name=''رندی باستانی''>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۹۶|ک= یاد و یادبود|ص=۷۳}}</ref> | |||
«وفا» و «صمیمیت» و «فضلیت» از صفاتی است که دربارهٔ باستانی میگویند. [[محمدامین ریاحی]] دربارهٔ او در یادداشتی مینویسد: باستانی قیافهای خونسرد و آرام و خاموش دارد که طوفانی از احساسات آتشین پشت آن نهفته است. این روح بهظاهر آرام و بردبار هرگز مغلوب محیط نمیشود؛ بلکه همواره محیط را تحت تأثیر خود قرار میدهد.<ref name=''منش استاد''/> | |||
«وفا» و «صمیمیت» و «فضلیت» از صفاتی است که | |||
===منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)=== | ===منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)=== | ||
باستانی زمانی که دانشجوی دانشگاه تهران بود، | باستانی زمانی که دانشجوی دانشگاه تهران بود، ساکن کوی دانشگاه واقع در امیرآباد شمالی بود. بهگواه خاطراتش از نخستین ساکنان کوی دانشگاه بوده است. بههمین مناسبت شعری دارد که نخستین بیتش چنین است: | ||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|'''فاش میگویم و از | {{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|'''فاش میگویم و از گفتهٔ خود دلشادم'''|'''ساکن سادهدل کوی امیرآبادم'''}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
او پس از ازدواج برای تحصیل و کار به تهران میآید. در همان سالها خانهای در خیابان گرگان رهن میکند.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۳۲۹}}</ref> | او پس از ازدواج برای تحصیل و کار به تهران میآید. در همان سالها خانهای در خیابان گرگان رهن میکند.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۳۲۹}}</ref> | ||
باستانی سالها | باستانی سالها بعد، ساکن خانهای در شهرک غرب میشود. خود در جایی میگوید: هر موقع ماشینم را از شهرک غرب ول میکنم، خودش یک راست میرود جلوی دانشگاه تهران میایستد!<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۳۲۸}}</ref> | ||
===سیروسیاحتهای باستانی=== | ===سیروسیاحتهای باستانی=== | ||
باستانی اهل سیروسفر بود و علاوهبر شهرهای ایران، به شماری از کشورهای اروپایی نیز سفر کرد و دیدهها و شنیدههایش را در کتابی به نام «از پاریز تا پاریس» گرد آورد. | باستانی اهل سیروسفر بود و علاوهبر شهرهای ایران، به شماری از کشورهای اروپایی نیز سفر کرد و دیدهها و شنیدههایش را در کتابی به نام «از پاریز تا پاریس» گرد آورد. | ||
پاکستان، ترکیه، قزاقستان، فرانسه، اتریش، ایتالیا، دانمارک، سوئد، سوئیس و انگلستان | پاکستان، ترکیه، قزاقستان، فرانسه، اتریش، ایتالیا، دانمارک، سوئد، سوئیس و انگلستان کشورهایی هستند که استاد سفری به آنها داشته و ضمن شرکت در سمینارها و مراسمهای فرهنگی و ادبی، از دانشگاهها و امکان تاریخی و هنری و ادبی آنها دیدن کرده است. | ||
===برنامههای ادبی | ===اجرای برنامههای ادبی در دیگر کشورها=== | ||
* حضور در ششمین | * حضور در ششمین کنگرهٔ جهانی «تاریخ هنر و باستانشناسی ایران» در آکسفورد، در شهریور سال۱۳۵۷.<ref name=''اکسفورد''>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۷۶|ک=از پاریز تا پاریس|ص=۵۰۶}}</ref> | ||
* شرکت در کنگرهٔ تاریخ تمدن آسیای مرکزی به دعوت از یونسکو. | * شرکت در کنگرهٔ تاریخ تمدن آسیای مرکزی به دعوت از یونسکو. | ||
[[پرونده:Karekator ostad.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''باستانی پاریزی در قاب نقاشی اثر علی نجمینژاد''']] | |||
[[پرونده:Tanz.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''شوخی با استاد باستانی'''<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۷۶|ک=خودمشتومالی|ص=۲۶۵}}</ref></center>]] | |||
[[پرونده:Naghashi.jpg |210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تصویر استاد اثر هنرمندِ روس'''</center>]] | |||
[[پرونده:Tandid.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تندیس استاد باستانی اثر شهریار رضایی'''</center>]] | |||
[[پرونده:Mojasame.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مجسمه هایپر رئال پاریزی'''</center>]] | |||
===استادان باستانی پاریزی=== | ===استادان باستانی پاریزی=== | ||
# وحیدالملک شیبانی، مدرس تاریخ اروپا | |||
# [[عباس اقبال آشتیانی]]، تدریس (تاریخ و جغرافیا) | |||
# محمدحسن گنجی، مدرس جغرافیا | |||
# [[ابراهیم پورداود]]، مدرس تاریخ ایران پیش از اسلام | |||
# [[سعید نفیسی]]، مدرس تاریخ اسلام | |||
# علیاصغر شمیم، مدرس تاریخ دورهٔ قاجار | |||
# خانبابا بیانی، مدرس تاریخ دوران مغول | |||
===شاگردان باستانی پاریزی=== | ===شاگردان باستانی پاریزی=== | ||
محسن جعفریمذهب، حسن حضرتی و ایرج تنهاتن ناصری از شاگردان باستانی پاریزی هستند که اکنون هرکدام از | محسن جعفریمذهب، حسن حضرتی و ایرج تنهاتن ناصری از شاگردان باستانی پاریزی هستند که اکنون هرکدام از در حوزهٔ تخصصیِ عرصهٔ تاریخ، جایگاه چشمگیری دارند. | ||
===فیلم | ===آینهدار دوران در آینهٔ دو فیلم=== | ||
* ساخت فیلمِ مستند '''«یک عمر در گهواره»'''. پژوهش و تصویربرداری این فیلم بهمدت پنج سال در شهرهای تهران، کرمان، سیرجان و پاریز بهطول انجامید. فیلم یادشده بهکارگردانی «سیدحمید میرحسینی» و تهیهکنندگی «علی درویشی» ساخته شد. این مستند ۴۰دقیقهای روایتگر زندگی پر فراز و نشیب باستانی پاریزی است.<ref name=''مستند''>{{یادکرد وب|نشانی https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/01/29/341768/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF|عنوان= مستند زندگی باستانی پاریزی تحتعنوان «یک عمر در گهواره»}}</ref> | * ساخت فیلمِ مستند '''«یک عمر در گهواره»'''. پژوهش و تصویربرداری این فیلم بهمدت پنج سال در شهرهای تهران، کرمان، سیرجان و پاریز بهطول انجامید. فیلم یادشده بهکارگردانی «سیدحمید میرحسینی» و تهیهکنندگی «علی درویشی» ساخته شد. این مستند ۴۰دقیقهای روایتگر زندگی پر فراز و نشیب باستانی پاریزی است.<ref name=''مستند''>{{یادکرد وب|نشانی https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/01/29/341768/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF|عنوان= مستند زندگی باستانی پاریزی تحتعنوان «یک عمر در گهواره»}}</ref> | ||
* تولید مستند «از پاریز تا پاریس». این فیلم ساختهٔ «سیدجواد میرهاشمی» است که در ۱۸اسفند۱۳۹۳ در تالار حکمت پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی بهنمایش درآمد. این مستند، نگاهی به زندگی و عمری فعالیت | * تولید مستند «از پاریز تا پاریس». این فیلم ساختهٔ «سیدجواد میرهاشمی» است که در ۱۸اسفند۱۳۹۳ در تالار حکمت پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی بهنمایش درآمد. این مستند، نگاهی به زندگی و عمری فعالیت باستانی پاریزی دارد.<ref name=''گهواره''>{{یادکرد وب|نشانی https://ana.ir/fa/news/57/7299/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2-%D8%AA%D8%A7-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%A2%DB%8C%D8%AF | ||
|عنوان= مستند «از پاریز تا پاریس»}}</ref> | |عنوان= مستند «از پاریز تا پاریس»}}</ref> | ||
===اتفاقهای بعد از انتشار آثار=== | ===اتفاقهای بعد از انتشار آثار=== | ||
«گل میریخت» یکی از غزلیات معروف باستانی است که آن را در مجموعهای از شعرهایش در سال۱۳۲۷ بهچاپ | «گل میریخت» یکی از غزلیات معروف باستانی است که آن را در مجموعهای از شعرهایش در سال۱۳۲۷ بهچاپ رساند. این شعر کمکم مورد توجه قرار گرفت و بر سر زبانها افتاد. یکروز صبح که وارد مدرسه شد دید که دخترها پشت سرش میآیند و میگویند: آقا! آقا! دیشب رادیو شعر شما را خواند. شما شنیدید؟ تعجب کرد که چه شده است؟ اما از قضا آنشب برق محلهٔ باستانی رفته بود و نتوانسته بود رادیو را بگیرد. فکر کرده بود کسی اتفاقی شعرش را خوانده است. اما بعد متوجه شد که در برنامهٔ «گلهای جاویدان» که «داود پیرنیا» تدارک دیده بود و هنرمندان بزرگ در آن شرکت میکردند، برای اوّلبار، «ابوالحسنخان صبا» ویولن زده و خانمی هم شعر «گل میریخت» را به مناسبت خاصی خوانده است.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک= باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص= ۶۰۵و۶۰۶}}</ref> | ||
===نامگذاریهای شهری و پاریزی=== | ===نامگذاریهای شهری و پاریزی=== | ||
خط ۴۴۲: | خط ۴۱۵: | ||
===کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند=== | ===کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند=== | ||
* اثری از «علی نجمینژاد» | * اثری از «علی نجمینژاد». | ||
* نقشی از هنرمندی روسی | * نقشی از هنرمندی روسی. باستانی به دعوت یونسکو و برای ارائهٔ یک سخنرانی در کنگرهٔ «تاریخ تمدن آسیای مرکزی» شرکت کرد. بعد از سخنرانی، هنرمندی از روس، ظرف چنددقیقه با قلمِ خودکار، شمایل باستانی را کشد، امضا کرد و به او هدیه داد.<ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۹۶|ک= یاد و یادبود|ص=۲۲۸}}</ref> | ||
===مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند=== | ===مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند=== | ||
* تندیس باستانی پاریزی توسط «شهریار رضایی» مجسمهساز کرمانی ساخته شد. این تندیس در فروردین۱۳۹۵ در پارک ریاضیات و جنب | * تندیس باستانی پاریزی توسط «شهریار رضایی» مجسمهساز کرمانی ساخته شد. این تندیس در فروردین۱۳۹۵ در پارک ریاضیات و جنب کتابخانهٔ ملی کرمان نصب شده است.<ref name=''تندیس''>{{یادکرد وب|نشانی =http://area1.kermancity.ir/index.php/48-uncategorised/551-2016-03-28-05-48-43|عنوان= تندیس باستانی پاریزی}}</ref> | ||
* | * مجسمهٔ هایپررئال باستانی پاریزی | ||
===برگههایی از مصاحبههای فرد=== | ===برگههایی از مصاحبههای فرد=== | ||
* «کریم فیضی» در کتاب | * «کریم فیضی» در کتاب «باستانی پاریزی و هزاران سال انسان» به مصاحبه و گفتوگوی مفصل با باستانی پرداخته است. این کتاب ۷۸۷ صفحه دارد که نخستین بار ۱۳۹۰ «اطلاعات» آن را منتشر کرد. در ۱۳۹۴ این کتاب برای سومین بار تجدیدچاپ شد. | ||
[[پرونده:Tarekhe kerman.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تاریخ کرمان از آثار باستانی پاریزی''']] | |||
[[پرونده:Aseyaye haft sangh.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''آسیای هفتسنگ''']] | |||
[[پرونده:Hasht halaft.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''هشتالهفت از آثار برجسته شاعر تاریخنگاری اعصار''']] | |||
==آثار و کتابشناسی== | ==آثار و کتابشناسی== | ||
==کارنامهٔ پراثر=== | ===کارنامهٔ پراثر=== | ||
====کارنامهٔ مربوط به کرمان==== | ====کارنامهٔ مربوط به کرمان==== | ||
* ۱۳۲۴: '' | * ۱۳۲۴: ''آثار پیغمبر دزدان'' نخستین کتاب باستانی پاریزی است که چاپ اول آن در کرمان منتشر میشود. چ.اول۱۳۲۴، چ.نهم۱۳۵۴، چ.هفدهم۱۳۸۲ و چ.بیستودوم۱۳۹۵، نشر علم؛ جمعِ تیراژ این چاپها: افزونبر ۷۰هزار نسخه. | ||
* ۱۳۳۳: '' | * ۱۳۳۳: ''نشریهٔ فرهنگ کرمان'' (چاپ کرمان) | ||
* ۱۳۳۵: ''راهنمای آثار تاریخی کرمان'' (چاپ کرمان) | * ۱۳۳۵: ''راهنمای آثار تاریخی کرمان'' (چاپ کرمان) | ||
* | * ۱۳۳۶و۱۳۳۷: ''[[دوره مجله هفتواد]]'' (چاپ کرمان) | ||
* ۱۳۴۰: ''تاریخ کرمان'' تصحیح و تحشیهٔ تاریخ وزیری، چ.چهارم۱۳۷۴؛ ''منابع و مآخذ تاریخ کرمان'' | |||
* ۱۳۴۰: ''تاریخ کرمان'' | * ۱۳۴۳: ''سلجوقیان و غز در کرمان'' چ.دوم۱۳۷۳ | ||
* ۱۳۴۳: ''سلجوقیان و غز در کرمان'' | * ۱۳۴۴: ''فرماندهان کرمان'' تصحیح و تحشیهٔ تاریخ شیخ یحیی، چ.سوم۱۳۷۱ | ||
* ۱۳۴۴: ''فرماندهان کرمان'' | * ۱۳۴۶: ''جغرافیای کرمان'' تصحیح و تحشیهٔ جغرافی وزیری، چ.پنجم۱۳۸۴ | ||
* ۱۳۵۳: ''گنجعلی خان'' چ.سوم۱۳۶۷ | |||
* ۱۳۴۶: ''جغرافیای کرمان'' | * ۱۳۵۵: ''وادی هفتواد''؛ ''تاریخ شاهی قراختائیان'' | ||
* ۱۳۵۳: ''گنجعلی خان'' | * ۱۳۶۹: ''تذکرهٔ صفویهٔ کرمان'' | ||
* ۱۳۸۴: ''صحیهةالارشاد'' (پایان صفویه) | |||
* ۱۳۵۵: ''وادی | |||
* ۱۳۶۹: '' | |||
* ۱۳۸۴: '' | |||
==== | [[پرونده:Korosh.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''کوروش کبیر ترجمهٔ استاد پاریزی''']] | ||
* ۱۳۴۲: ''خاتون هفت قلعه'' | ====مجموعهٔ هفتی (سبعه ثمانیه)==== | ||
* ۱۳۵۰: ''آسیای | * ۱۳۴۲: ''خاتون هفت قلعه'' چ.ششم۱۳۸۰ | ||
* ۱۳۵۰: ''آسیای هفت سنگ'' چ.هفتم۱۳۸۳ | |||
* ۱۳۵۳: ''نای | * ۱۳۵۳: ''نای هفت بند'' چ.ششم۱۳۸۱ | ||
* ۱۳۵۵: ''اژدهای | * ۱۳۵۵: ''اژدهای هفت سر'' چ.پنجم۱۳۸۴؛ ''کوچهٔ هفت پنچ'' چ.ششم۱۳۷۰ | ||
* ۱۳۵۸: ''زیر این هفت آسمان'' | * ۱۳۵۸: ''زیر این هفت آسمان'' چ.پنجم۱۳۶۸؛ ''سنگ هفت قلم'' چ.سوم۱۳۶۸ | ||
* ۱۳۶۳:''هشت الهفت'' | * ۱۳۶۳:''هشت الهفت'' چ.دوم۱۳۷۰ | ||
====سایر | ====سایر آثار==== | ||
* ۱۳۲۷: '' | * ۱۳۲۷: ''مجموعهشعر یادبود من'' | ||
* | * ۱۳۳۰: ''کوروش کبیر: ذوالقرنین''، ترجمه باستانی پاریزی، ۱۳۸۰، ۳۳۰۰شمارگان، چ.هفتم، نشر علم؛ ۱۳۸۸، ۳۳۰۰شمارگان، چ.سیزدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۲، ۳۳۰۰شمارگان، چ.پانزدهم، نشر علم. | ||
* ۱۳۴۱: ''مجموعهشعر یاد و یادبود'' چ.دوم۱۳۶۴؛ ''محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله'' چ.دوم، جیبی،۱۳۴۱ | |||
* ۱۳۴۱: '' | * ۱۳۴۱: ''اصول حکومت آتن''، ترجمه از ارسطو با مقدمهٔ غلامحسین صدیقی، چ.چهارم۱۳۸۳ | ||
* ۱۳۴۱: ''اصول حکومت آتن''، ترجمه از ارسطو | * ۱۳۴۴: ''یعقوب لیث'' چ.هشتم۱۳۸۲ این کتاب به عربی ترجمه و در قاهره بهسال۱۹۷۶ چاپ و منتشر شده است. | ||
* ۱۳۴۴: ''یعقوب لیث'' | * ۱۳۴۷: ''تلاش آزادی'' چ.هفتم۱۳۸۳، برندهٔ جایزهٔ مسکو) | ||
* ۱۳۴۷: ''تلاش آزادی'' | * ۱۳۴۸: ''شاه منصور'' چ.ششم۱۳۷۷؛ ''سیاست و اقتصاد عصر صفوی'' چ.پنجم۱۳۷۸ | ||
* ۱۳۴۸: ''شاه منصور'' | * ۱۳۴۹: ''اخبار ایران از ابناثیر'' ترجمهٔ الکامل، چ.دوم۱۳۶۴ | ||
* ۱۳۴۹: ''اخبار ایران از ابناثیر'' | * ۱۳۵۰: ''شاهنامه آخرش خوش است'' چ.ششم۱۳۸۳ | ||
* ۱۳۵۰: ''شاهنامه آخرش خوش است'' | * ۱۳۵۱: ''[[از پاریز تا پاریس]]'' چاپ نخست این کتاب توسط نشر «امیرکبیر» صورت گرفت. چ.هشتم۱۳۸۱، چ.سیزدهم۱۳۹۸، نشر علم؛ جمعِ تیراژ اینچاپها: افزونبر ۳۰هزار نسخه. | ||
* ۱۳۵۱: ''[[از پاریز تا پاریس]]'' چاپ نخست این کتاب توسط نشر «امیرکبیر» صورت | * ۱۳۵۶: ''حماسهٔ کویر'' چ.چهارم۱۳۸۲ | ||
* ۱۳۵۶: '' | * ۱۳۵۷: ''تن آدمی شریف است''؛ ''نون جو و دوغگو'' چ.پنجم۱۳۸۳ | ||
* ۱۳۵۷: ''تن آدمی شریف است''؛ ''نون جو و دوغگو'' | * ۱۳۶۳: ''جامعالمقدمات'' چ.دوم۱۳۶۷ | ||
* ۱۳۶۳: ''جامعالمقدمات'' | * ۱۳۶۴:''فرمانفرمای عالم'' چ.چهارم۱۳۷۷ | ||
* ۱۳۶۴:''فرمانفرمای عالم'' | * ۱۳۶۷: ''از سیر تا پیاز'' چ.سوم۱۳۷۹ | ||
* ۱۳۶۷: ''از سیر تا پیاز'' | * ۱۳۶۸: ''مار در بتکدهٔ کهنه'' چ.سوم۱۳۸۰ | ||
* ۱۳۶۸: ''مار در | * ۱۳۶۹: ''کلاه گوشه نوشینروان'' چ.سوم۱۳۸۰؛ ''حضورستان'' چ.دوم۱۳۷۰ | ||
* ۱۳۶۹: ''کلاه گوشه نوشینروان'' | * ۱۳۷۱: ''هزارستان'' چ.دوم۱۳۸۲؛ ماه و خورشید فلک چ.دوم۱۳۷۶؛ ''سایههای کنگره'' چ.دوم۱۳۷۶ | ||
* ۱۳۷۱: ''هزارستان'' | * ۱۳۷۳: ''بازیگران کاخ سبز'' چ.دوم،۱۳۸۴؛ ''پیر سبزپوشان'' چ.دوم۱۳۷۹؛ ''آفتابهٔ زرین فرشتگان'' چ.دوم۱۳۷۷ | ||
* ۱۳۷۳: ''بازیگران کاخ سبز'' | * ۱۳۷۵: ''نوح هزار طوفان'' چ.دوم۱۳۸۰ | ||
* ۱۳۷۵: ''نوح هزار طوفان'' | * ۱۳۷۷: ''در شهر نیسواران'' چ.دوم۱۳۷۸ | ||
* ۱۳۷۷: ''در شهر نیسواران'' | * ۱۳۷۸: ''شمعی در طوفان'' چ.دوم۱۳۸۳؛ ''[[خودمشتومالی]]''؛ ''محبوب سیاه و طوطی سبز'' | ||
* ۱۳۷۸: ''شمعی در طوفان'' | * ۱۳۷۹: ''درخت جواهر'' چ.دوم۱۳۸۳ | ||
* ۱۳۷۹: ''درخت جواهر'' | * ۱۳۸۱: ''گذار زن از گدار تاریخ'' چ.دوم۱۳۸۴؛ ''کاسهکوزهٔ تمدن''؛ ''پوست پلنگ'' | ||
* ۱۳۸۱: ''گذار زن از گدار تاریخ'' | * ۱۳۸۲: ''حصیرستان'' چ.دوم۱۳۸۴ | ||
* ۱۳۸۲: ''حصیرستان'' | |||
* ۱۳۸۴: ''بارگاه خانقاه''؛ ''هواخوری در باغ با گوهر شبچراغ'' | * ۱۳۸۴: ''بارگاه خانقاه''؛ ''هواخوری در باغ با گوهر شبچراغ'' | ||
===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | ===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | ||
===آثار تاریخی==== | ====آثار تاریخی==== | ||
{{بلی}} بهرهگیری از طنز | {{بلی}} بهرهگیری از طنز از ویژگیهای مهم آثار باستانی بهشمار میرود که نشانهٔ روحیه طنزگرایانهٔ اوست. او از انواع قالبهای طنزآمیز مانند تحکّم و ریشخند، کودننمایی، کنایهزدن، نیشخند، خاطرات طنزآمیز، تمثیل و... بهره گرفته است.{{سخ}} | ||
{{بلی}} نثر آثار باستانی روان و ساده و عامهفهم است.{{سخ}} | |||
{{بلی}} داستان، ضربالمثل، حکایت و شعر از جمله عناصری است که بهوفور در کتابهای او دیده میشود.{{سخ}} | |||
{{بلی}} پانویسهای طولانی و مفصل که گاه از خود متن اصلی مفصلتر میشود در اغلب آثار مؤلف بهچشم میخورد. | |||
بهعقیدهٔ محققان: «سبک نویسندگی و تاریخنویسی باستانی پاریزی بر خلاف نثر بیشتر مورخان معاصر و کتابهای آنها که نثری سنگین و سرد دارند روانتر و لذتبخش است. دو عامل عمده را در کنار دیگر عوامل باید در خلق این سبک و توفیق آن سهیم دانست. نخست ادیب بودن باستانی در کنار مورخ بودن وی است؛ زیرا شیوهٔ تاریخنویسی او همچون تاریخنویسی و روایتگری مورخان قدیم فارسی است و نوشتههایش پر از شعر، داستان، ضربالمثل و حکایت است؛ دومین عامل، پانویسهای کتابهای اوست. این پانویسها از شگردهای فنی باستانی و به زبان دیگر بخشی از سبک شخصی اوست.»<ref>{{یادکرد|نویسنده۱= شیخ|نویسنده۲= فولادی|مقاله= تحلیلی بر سبک نگارش باستانی پاریزی در پانویسهایش سبکشناسی نظام و نثر فارسی|ژورنال= بهار ادب|تاریخ=۱۳۹۶|شماره= ۳۶|صفحه= ۱۵۶و۱۵۷}}</ref>{{سخ}} | |||
رودی متّی نیز لحن «کنایهآمیز»، «فروتنانه»، «غیرجانبدارانه» و «انسانی» باستانی را از ویژگیهای رویکرد تاریخی او میداند.<ref name=''رودی متّی''/> | |||
بهعقیدهٔ | |||
رودی متّی نیز لحن «کنایهآمیز»، «فروتنانه»، | |||
====اشعار==== | ====اشعار==== | ||
{{بلی}} اشعارش روان و ساده است. | {{بلی}} اشعارش روان و ساده است.{{سخ}} | ||
{{بلی}} طنز از اصلیترین مؤلفههای شعر باستانی است. قطعات شعریاش نیز همانند نثر او آکنده از اصطلاحات و تعابیر طنزآمیز است.{{سخ}} | |||
{{بلی}} طنز از اصلیترین مؤلفههای شعر باستانی است. قطعات شعریاش نیز همانند نثر او آکنده از اصطلاحات و تعابیر طنزآمیز است. | {{بلی}}مضامین شعری او اجتماعی، سیاسی، فرهنگی است.{{سخ}} | ||
{{بلی}} از دیگر مختصات شعری او بهکارگیری فراوانِ اصطلاحات فرنگی است. بهعقیده «سعیدی سیرجانی» باستانی در این راه افراط کرده اما گاهی مضمون شعر او آنقدر لطیف و قوی است که خواننده متوجه کلمات شاخدار فرنگی نمیشود: | |||
{{بلی}}مضامین شعری او اجتماعی، سیاسی، فرهنگی است. | {{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}} | ||
{{ب|'''بُتی ز محبت فیزیک خواست تا گوید'''|'''دقیقه اَتم و رادیوگرافی را'''}} | |||
{{بلی}} از دیگر مختصات شعری او بهکارگیری فراوانِ اصطلاحات فرنگی است. بهعقیده «سعیدی سیرجانی» باستانی در این راه افراط کرده اما گاهی مضمون شعر او | {{ب|'''گشود تا دَهن تنگ، گفتمش کافی است '''|'''که من معاینه دیدم اَتم شکافی را'''<ref name=''غزلهای باستانی''/>}}{{پایان شعر}} | ||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|'''بُتی ز محبت فیزیک خواست تا گوید'''|'''دقیقه اَتم و رادیوگرافی را'''}} | |||
{{ب|'''گشود تا | |||
«سیرجانی» معتقد است که اشعار او گذشته از استواری و روانی، «نمک آمیخته به شیطنتی» و بهتعبیر دیگر «شیطنت نمکینی» دارد. ازین روست که دوبیتیها و قطعات کوتاه و لوند باستانی در ادبیات فارسی کمنظیر است.<ref name=''رندی باستانی''/> | «سیرجانی» معتقد است که اشعار او گذشته از استواری و روانی، «نمک آمیخته به شیطنتی» و بهتعبیر دیگر «شیطنت نمکینی» دارد. ازین روست که دوبیتیها و قطعات کوتاه و لوند باستانی در ادبیات فارسی کمنظیر است.<ref name=''رندی باستانی''/> | ||
===جوایز و افتخارات=== | ===جوایز و افتخارات=== | ||
* فراخوان تصویرگری از آثار مکتوب باستانی پاریزی | * فراخوان تصویرگری از آثار مکتوب باستانی پاریزی باعنوان '''«از پاریز تا پاریس»''' بهعنوان موضوع نخستین دورهٔ جایزه «آینهدار دوران» در مردادماه۱۳۹۸ منتشر شد. قرار است سه هنرمند برگزیده به پاریس اعزام شوند. بنا بهگفته «سید عباس دعایی» مدیر--- [[جایزه آینهدار دوران]] علاقمندان تا دوشنبه ٢٩مهر۱۳۹۸ فرصت داشتند با ارائه آثار خود در این رویداد ملی شرکت کنند.<ref name=''فراخوان''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.irna.ir/news/83435270/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%A8-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان= جایزهٔ از پاریز تا پاریس|}}</ref><ref name=''آثار مکتوب''>{{یادکرد وب|نشانی =http://aynehdaran.com/%d9%81%d8%b1%d8%a7%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86/|عنوان= آینهدار دوران}}</ref> | ||
* مراسم رونمایی از فراخوان '''«جایزه جهانی استاد باستانی پاریزی»'''، ۳دی۱۳۹۴ همزمان با سالروز تولد | * مراسم رونمایی از فراخوان '''«جایزه جهانی استاد باستانی پاریزی»'''، ۳دی۱۳۹۴ همزمان با سالروز تولد او در «دانشگاه آزاد واحد کرمان» برگزار شد.<ref name=''جایزه''>{{یادکرد وب|نشانی =https://ut.ac.ir/fa/news/2780/%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان= جایزهٔ جهانی استاد باستانی پاریزی}}</ref> | ||
* مراسم اعطای '''«جایزهٔ باستانی پاریزی»''' در دی۱۳۹۵ در «دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان» برگزار شد و ۱۵ اثر برگزیده در حوزههای تاریخی، مردمشناسی و ادب و فرهنگعامه موفق به کسب این جایزه شدند.<ref name=''استاد تاریخ''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.yjc.ir/fa/news/5908743/%D8%AA%D8%AC%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%A7%D8%B2-15-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان= جایزهٔ باستانی پاریزی}}</ref> | |||
* مراسم اعطای ''' | |||
===نگاهی به برخی پدیدههایش=== | ===نگاهی به برخی پدیدههایش=== | ||
====پیغمبر دزدان==== | ====پیغمبر دزدان==== | ||
[[پرونده:Peyghambar dozdan.jpg| | [[پرونده:Peyghambar dozdan.jpg|70px|راست]]این کتاب به عصر '''قاجار''' مربوط میشود. «پیغمبر دزدان» لقبی است که «شیخمحمدحسن سیرجانی» ملقب به قارانی، روحانی اهل رفسنجانِ کرمان برای خود برگزیده است. آثار و نامههای او که به اواخر عصر فتحعلیشاه تا اواخر عصر ناصرالدینشاه مربوط میشود در این کتاب جمعآوری شده است. | ||
نویسنده در ابتدای این کتاب که بارها تجدیدچاپ شده، شرح مفصلی از اوضاع سیاسی و اجتماعی کرمان میآورد. سپس به داستان زندگی پیمغبر دزدان یا نبیالسارقین میپردازد. | نویسنده در ابتدای این کتاب که بارها تجدیدچاپ شده، شرح مفصلی از اوضاع سیاسی و اجتماعی کرمان میآورد. سپس به داستان زندگی پیمغبر دزدان یا نبیالسارقین میپردازد. در نهایت نامهها و مکاتبههایی وی را خطاب به پیروانش بیان میکند. | ||
پیغمبر، از یکسو با حکام مستبد طرف | پیغمبر، از یکسو با حکام مستبد زمان طرف بود و از ظلم آنها انتقاد میکرد . از سوی دیگر میخواست عشایر و قبایل را به راه درست بیاورد. نیز از روحانینماها و از عالِمنماهای حامی ظلم و تعدی بهتنگ آمده و در لباس خودشان، آنها را به باد انتقاد گرفت و طریق آنها را خلاف حکم خداوندی و نظر پیامبر برشمرد.<ref name=''پیامبر دزدها''>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۵۴|ک=پیغمبر دزدان|ص= ۷و۸}}</ref> | ||
او در دورهای ناامن و آشوبزده میزیست، خود را پیغمبر دزدان گردنهگیر و مسلح معرفی کرد تا بتواند با زبان خودشان با آنها گفتوگو کند. نامههای او به پیروانش سلیس و روان آمیخته با طنز و شعر است. او برای مقابله با ناهنجاریهای زمانهاش این راه را انتخاب کرد و گاه حتی توانست اموال مالباختگان را از دزدان یا حکومتگران باز پسگیرد. | او در دورهای ناامن و آشوبزده میزیست، خود را پیغمبر دزدان گردنهگیر و مسلح معرفی کرد تا بتواند با زبان خودشان با آنها گفتوگو کند. نامههای او به پیروانش سلیس و روان آمیخته با طنز و شعر است. او برای مقابله با ناهنجاریهای زمانهاش این راه را انتخاب کرد و گاه حتی توانست اموال مالباختگان را از دزدان یا حکومتگران باز پسگیرد. | ||
باستانی خود در مقدمهٔ کتاب «آثار پیغمبر دزدان» نوشته که شیخ محمدحسن که در یکی از آشفتهترین ایام حکومت کرمان میزیست، پیامبر دزدها بود تا بتواند از طریق | باستانی خود در مقدمهٔ کتاب «آثار پیغمبر دزدان» نوشته که شیخ محمدحسن که در یکی از آشفتهترین ایام حکومت کرمان میزیست، پیامبر دزدها بود تا بتواند از طریق مکاتبهها، مناسبتها و مراودهها، تا حدی مردم را از خشونت افراد ظالمی مانند «فرهاد میرزا» که هفتصد دست را در چهار سال حکومت خود در فارس قطع کرد، نجات دهد.<ref name=''پیامبر دزدها''/> | ||
====از پاریز تا پاریس==== | ====از پاریز تا پاریس==== | ||
[[پرونده:Az pariz.jpg| | [[پرونده:Az pariz.jpg|70px|راست]]از پاریز تا پاریس شرح سفرهای گوناگون باستانی پاریزی به شرق و غرب این عالم خاکی است. او که بنا بهگفتهق خود روزگارش بیشتر در سفر طی شده، شرح هفت سفرنامه خود را در کتابی باعنوان از «پاریز تا پاریس» یا «هفتشهر هفتجوش هفترنگ» جمعآوری کرده است. نام اصلی کتاب نیز برگرفته از سفرنامهٔ اروپا است. عناوین این هفت سفرنامه بهاین ترتیب است: در کنار فرات (سفرنامهٔ عراق)، جشن هنر (سفرنامهٔ شیراز)، در خاک پاک (سفرنامهٔ پاکستان)، شهر تبریز است و کوی گلستان (سفرنامهٔ تبریز)، پردههایی از میان پرده (سفرنامهٔ رومانی)، هزارهٔ بیهقی (سفرنامهٔ مشهد) و از پاریز تا پاریس (سفرنامهٔ اروپا). | ||
استاد در بخشی از سفرنامهٔ پاکستان خود اینچنین آورده است: در پاکستان نامهای خیابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابانهای بزرگ دو طرفه را '''شاهراه''' مینامند، همان که ما امروز '''اتوبان''' میگوییم!... نخستین چیزی که در سر بعضی کوچهها میبینید تابلوهای رانندگی است. در ایران ادارهی راهنماییورانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد مینویسد: '''عبور ممنوع''' و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ '''راهبند'''! فارسی سرهٔ | استاد در بخشی از سفرنامهٔ پاکستان خود اینچنین آورده است: در پاکستان نامهای خیابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابانهای بزرگ دو طرفه را '''شاهراه''' مینامند، همان که ما امروز '''اتوبان''' میگوییم!... نخستین چیزی که در سر بعضی کوچهها میبینید تابلوهای رانندگی است. در ایران ادارهی راهنماییورانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد مینویسد: '''عبور ممنوع''' و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ '''راهبند'''! فارسی سرهٔ سره و مختصر و مفید، حداکثر سرعت را در آنجا '''حداکثر رفتار''' تابلو زدهاند! و توقف ممنوع را '''پارکینگبند''' اعلام کردهاند...این مغازههایی را که ما '''قنادی''' میگوییم و معلوم نیست چگونه کلمهٔ قند صیغهٔ مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفتهاند؟ آری این دکانها را در آنجا '''شیرینکده''' نامند!<ref name=''سفرنامه''>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۶۷|ک=از پاریز تا پاریس|ص=۱۳۳}}</ref> | ||
مؤلف مینویسد: تاکسی که مرا به قونسلگری ایران در کراچی میبُرد کمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد، یکی از پشتسر به او فرمان میداد در چنین مواقعی ما میگوییم: '''عقب، عقب، عقب خوب!''' اما آن پاکستانی میگفت: '''واپس، واپس، بس!''' و این حرفها در خیابانی زده شد که به '''شاهراهایران''' موسوم است.<ref name=''سفرنامه''/> | |||
پاریزی در همین فصل درباره قبر [[صادق هدایت]] مینویسد: روزی بههمراه «اسماعیل کبیر» همسایهٔ مقیم خانهٔ ایران، به قبرستان یا بهقول زردشتیان به خاموشخانه «پرلاشز» رفتیم، دربان قبرستان عظیم فورا شناخت که اولاً ایرانی هستیم. ثانیاً دنبال قبر صادق هدایت میگردیم. این مساله برای مزاربان «پرلاشز» امری عادی شده است. نقشهای به دست ما داد که اگر به دست آدم کور هم میدادی یکسر میرفت و از میان هزاران قبر گوناگون، قبر هدایت را پیدا میکرد. قبر هدایت در محوطهای نسبه کوچک، در میان دیوارکی از شمشاد سبز، قرار دارد و بر سنگ قبر او تصویری از «بوف» (به مناسبت بوف کور، کتاب او) نقش شده و تنها این عبارت کوتاه را دارد: '''[[صادق هدایت]] از آسیبِ خزان و زمستان در امان و همیشه بهار است.'''<ref name=''صادق هدایت''>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۶۷|ک=از پاریز تا پاریس|ص= ۴۸۹ و۴۹۰}}</ref> | |||
===='''یاد و یادبود'''==== | ===='''یاد و یادبود'''==== | ||
[[پرونده:Yado yadbod.jpg| | [[پرونده:Yado yadbod.jpg|70px|راست]]این مجموعه که چهارمین چاپ آن توسط حمید و حمیده باستانی پاریزی و بههمت نشر علم در سال۱۳۹۶ راهی بازار شد شامل ۱۳۹ قطعه شعری است. این کتاب ۳۱۳صفحهای دربردارندهٔ یادداشتهای [[محمدعلی جمالزاده]]، [[محمدامین ریاحی]] و علیاکبر سعیدی سیرجانی دربارهٔ شعر پاریزی؛ قطعاتی که در جوانی سروده شده است. مسائل عاطفی، اجتماعی، سیاسی، تاریخی و رویدادهای دورهٔ دانشجویی از مضامین شعرهای پاریزی است.{{سخ}} | ||
'''سیاههٔ عمر: آلبوم'''؛ '''به فرزند خردسالم حمید'''، '''کشف جدید'''، '''رأی اعتماد'''، '''لالهزار'''، '''هدف از تعلیم و تربیت چیست؟'''، '''باج هنر'''، '''به وزیر راه'''، '''باستانی؟ پاکستانی؟ پاریزی؟''' و ... از جمله عناوین قطعات شعری او هستند.<ref name=''یادبود''>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۹۶|ک=یاد و یادبود|ص=۵تا۸}}</ref>{{سخ}} | |||
او اشعاری نیز درباب مرگ سیدحسین فاطمی، '''هزارهٔ ابنسینا'''، '''جنگ'''، '''ترمیم کابینه''' و... دارد. میگوید: | |||
:''«روزی که فاطمی مدیر باختر امروز بهضرب کارد مجروح شد، این دو بیت را گفتم.»''<ref name=''دکتر فاطمی''>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۹۶|ک= یاد و یادبود|ص=۲۵۱}}</ref> | |||
{{نستعلیق|<center>'''در سوگ دکتر فاطمی'''</center>}} | |||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:green}}{{ب|'''صبا بر گو به روشنگر این مُلک'''|'''ببین رفتار چرخ آدمیکُش'''}} | |||
{{ب|'''چه بندی دل در آن آب و زمینی'''|'''که بیمُخپرور است و فاطمیکُش'''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
<center>* * * * *</center> | |||
بهعقیده «علیاکبر سعیدی سیرجانی» روح تجدّد بهصراحت در اشعار باستانی جلوهگر است. غزلسرایی میکند؛ ولی غزلهایش همه رنگوحال و نشئه خاصی دارد. مضمون و ترکیب کلمات و تعبیرات همه از خود اوست. در دیوان باستانی غزلهای «تقلیدی»، «انجمنی» و «استقبالی» پیدا نمیشود؛ نه اهل استقبال کردن است و نه اهل بدرقه، غزلش احساس خاصّوخلّص روح خودش است.<ref name=''غزلهای باستانی''>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۹۶|ک= یاد و یادبود|ص=۷۵}}</ref> | |||
===ناشرانی مفتخر به همکاری=== | |||
باستانی برای انتشار کتابهایش با نشرهای بسیاری چون «نگاه»، «سازمان اسناد ملی»، «اطلاعات»، «میرماه»، «علم»، «چکامه»، «مرکز کرمانشناسی» و «بهنگار» همکاری داشت؛ اما طبق دادههای «[[کتابخانه ملی|سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران]]» نشر «علم» طی سالهای اخیر، مسئولیت تجدیدچاپهای کتابهای باستانی را بهعهده داشته است. | |||
''' | ===تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها=== | ||
# '''آثار پیغمبر دزدان''' سال۱۳۸۰، ۴۴۰۰ نسخه، چاپ شانزدهم، نشر علم؛ ۱۳۸۲، ۳۳۰۰ نسخه، چاپ هفدهم، نشر علم؛ ۱۳۸۶، ۳۳۰۰ نسخه، چاپ هجدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۵، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ بیستودوم، نشر علم. | |||
# '''آسیای هفت سنگ'''، ۱۳۷۱، ۳۰۰۰ نسخه، چاپ هفتم، کتاب درنا؛ ۱۳۹۳، ۱۶۵۰ نسخه، چاپ هشتم، نشر علم. | |||
# '''از پاریز تا پاریس پاریز'''، ۱۳۹۲، ۲۲۰۰ نسخه، چاپ دهم، نشر علم؛ ۱۳۹۶، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ دوازدهم، نشر علم. | |||
# '''از سیر تا پیاز'''، ۱۳۹۸، ۵۵۰ نسخه، چاپ هفتم، نشر علم. | |||
# '''کتاب اصول حکمت آتن'''، ترجمه پاریزی، ۱۳۹۳، ۱۱۰۰ شمارگان، چاپ پنجم، نشر علم. | |||
# '''یعقوب لیث'''، ۱۳۸۷، ۲۲۰۰ شمارگان، چاپ دوم، نشر علم؛ ۱۳۹۳، ۱۱۰۰ شمارگان، چاپ دهم، نشر علم. | |||
# '''کوچه هفت پنج''' (مجموعه مقالات)، ۱۳۶۷، ۲۵۵۰ نسخه، چاپ پنجم، مؤسسهٔ انتشارات نگاه؛ ۱۳۹۱، ۱۶۵۰، چاپ هفتم، مؤسسه انتشارات نگاه. | |||
# '''کوروش کبیر: ذوالقرنین'''، ترجمهٔ باستانی پاریزی، ۱۳۸۰، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ هفتم، نشر علم؛ ۱۳۸۸، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ سیزدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۲، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ پانزدهم، نشر علم. | |||
# '''هواخوری باغ با گوهر شبچراغ'''، ۱۳۹۴، ۵۵۰ نسخه، چاپ سوم، نشر علم. | |||
# '''نای هفتبند'''، ۱۳۶۹، ۴۳۰۰ نسخه، چاپ پنجم، مؤسسهٔ انتشارات عطایی؛ ۱۳۹۵، ۵۵۰ نسخه، چاپ هفتم، نشر علم. | |||
# '''گذار زن از گدار تاریخ'''، ۱۳۹۴، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ چهارم، نشر علم. | |||
==منبعشناسی== | |||
===کتابهای مرتبط با باستانی=== | |||
# '''«دبستان باستانی پاریزی»'''، احسان میرپاریزی، نشر ماهباران، چ.اول، ۱۳۹۷. | |||
# '''«زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی زندهیاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی»'''، بهویراستای امید قنبری،انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۲۵۶ص. چ.اول، ۱۳۹۴. | |||
# '''«شاعر تاریخ: یادگارنامه محمدابراهیم باستانی پاریزی»'''، بهاهتمامِ حمیده و حمید باستانی پاریزی، نشر علم، چ.اول، ۱۳۹۴. | |||
# '''«محمدابراهیم باستانی پاریزی»'''، علی جهانشاهیافشار، نشر یادگاران همایون، ۸۴ص، چ.اول، ۱۳۹۸. | |||
# '''«واکاوی طنز در آثار باستانی پاریزی»'''، خشایار احمدی، نشر بید، چ.اول، ۱۳۹۸. | |||
===مقالات=== | |||
# '''«بررسی برخی لغات و اصطلاحات محلی کرمان و پاریز در آثار محمدابراهیم باستانی پاریزی»'''، محمدرضا معصومی و محسن محجوبی؛ مجله:ادبیات و زبانهای محلی ایران زمین، بهار۱۳۹۸، س ۹، ش ۱، ص۱۰۹تا۱۴۷. | |||
# '''«طبقهبندی قصههای عامه در مجموعهٔ هفتِ باستانی پاریزی و تاریخ کرمانِ محمود همت»'''، فاطمه امینیزاده و زهره زرشناس، مجله مطالعات ایرانی، تابستان۱۳۹۷، س ۷، ش ۳۳. | |||
# '''«پارادایمشناسی تاریخنگاری باستانی پاریزی»'''، محمدعلی رنجبر، مجله: پژوهشهای علوم تاریخی، بهار و تابستان۱۳۹۵، ش۱۳، ص۳۷تا۵۶. | |||
# '''«هویت و انسان ایرانی در تاریخنگاری باستانی پاریزی»'''، رضا شاهملکی، مجله جندیشاپور، تابستان ۱۳۹۴، س ۱، ش ۲. | |||
# '''«طنز در آثار باستانی پاریزی»'''، حسین شول، مجله رودکی، اردیبهشت و خرداد۱۳۸۷، ش ۲۳، ص۲۶تا۳۷. | |||
# '''«نیمنگاهی به طنز در آثار استاد باستانی پاریزی»'''، مصطفی خلعتبری لیماکی، مجلهٔ فرهنگ مردم، زمستان۱۳۸۴، ش ۱۶،ص۱۵۵تا۱۵۷. | |||
# '''«نقد و نظر دربارهٔ تاریخنگاری محمدابراهیم باستانی پاریزی»'''، عبدالرسوال خیراندیش، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، دیوبهمن۱۳۸۲، ش ۷۵ و۷۶، ص۳۷تا۴۳. | |||
# '''«دکتر باستانی پاریزی و کتاب «کاسهکوزهٔ تمدن»'''، احمدرضا اکبری، مجلهٔ کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، دیوبهمن۱۳۸۲، ش ۷۵ و ۷۶، ص۴۴تا۴۵. | |||
=== | ===پایاننامهها=== | ||
# '''شاهنامه و متون حماسی در آثار باستانی پاریزی'''، احمد آین، ۱۳۹۶، کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علومانسانی، دانشگاه ولیعصر(عج) رفسنجان. | |||
# '''سبکشناسی آثار باستانی پاریزی''' (با تکیه بر مجموعهٔ هفتی) اعظم رنجبر زینلی، ۱۳۹۴، کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه ولیعصر(عج) رفسنجان. | |||
# '''اشارات ادبی در آثار باستانی پاریزی'''، سودابه صادقی بهنویه، ۱۳۹۳، کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علومانسانی، دانشگاه یزد. | |||
# '''بررسی نقش زبان طنز در آثار تاریخنگاری دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی'''، حسین شول، ۱۳۸۷، کارشناسی ارشد، دانشگاه یزد. | |||
==نوا، نما، نگاه== | ==نوا، نما، نگاه== | ||
===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)=== | ===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)=== | ||
==پانویس== | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} | ||
== منابع == | ==منابع== | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= از پاریز تا پاریس|سال= ۱۳۶۷|ناشر= چاپخانه آسمان|مکان= تهران|شابک= | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= از پاریز تا پاریس (چ:۵)|سال= ۱۳۶۷|ناشر= چاپخانه آسمان|مکان= تهران|شابک=}} | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= هشتالهفت|سال= ۱۳۷۰|ناشر= رخ|مکان= تهران| | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= هشتالهفت (چ:۳)|سال= ۱۳۷۰|ناشر= رخ|مکان= تهران|شابک=}} | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= خودمشت و مالی|سال= ۱۳۷۸|ناشر= نامک|مکان= تهران| شابک=۹۶۴-۹۰۵۰۳-۹-۶}} | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= خودمشت و مالی|سال= ۱۳۷۸|ناشر= نامک|مکان= تهران| شابک=۹۶۴-۹۰۵۰۳-۹-۶}} | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= هواخوری باغ|سال= ۱۳۸۵|ناشر= علم|مکان= تهران|شابک=۹۶۴-۴۰۵-۶۱۳-۲}} | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= هواخوری باغ|سال= ۱۳۸۵|ناشر= علم|مکان= تهران|شابک=۹۶۴-۴۰۵-۶۱۳-۲}} | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= حماسه کویر|سال= ۱۳۹۳|ناشر= علم|مکان= تهران|شابک=۹۷۸-۹۶۴-۴۰۵-۲۶۴-۴}} | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= حماسه کویر|سال= ۱۳۹۳|ناشر= علم|مکان= تهران|شابک=۹۷۸-۹۶۴-۴۰۵-۲۶۴-۴}} | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= پیغمبر دزدان|سال= ۱۳۵۴|ناشر= امیرکبیر|مکان= تهران|شابک= | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= پیغمبر دزدان(چ:۹)|سال= ۱۳۵۴|ناشر= امیرکبیر|مکان= تهران|شابک=}} | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= زندیه|نام= حسن|عنوان= از پاریز تا پردیس|سال= ۱۳۹۳|ناشر= دانشگاه تهران|مکان= تهران|شابک=}} | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= زندیه|نام= حسن|عنوان= از پاریز تا پردیس|سال= ۱۳۹۳|ناشر= دانشگاه تهران|مکان= تهران|شابک=}} | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= فیضی|نام= کریم|عنوان= باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|سال= ۱۳۹۰|ناشر= اطلاعات|مکان= تهران|شابک=۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۸۳۲-۱}} | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= فیضی|نام= کریم|عنوان= باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|سال= ۱۳۹۰|ناشر= اطلاعات|مکان= تهران|شابک=۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۸۳۲-۱}} | ||
# {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی =دهباشی|نام= علی|عنوان= یادنامهٔ باستانی پاریزی|سال= ۱۳۹۳|ناشر= بخارا|شابک =}} | # {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی =دهباشی|نام= علی|عنوان= یادنامهٔ باستانی پاریزی|سال= ۱۳۹۳|ناشر= بخارا|شابک=}} | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= یاد و یادبود|سال= ۱۳۴۰|ناشر= |مکان= تهران}} | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= یاد و یادبود|سال= ۱۳۴۰|ناشر= |مکان= تهران}} | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= یاد و یادبود|سال= ۱۳۹۶|ناشر= انتشارات علم|مکان= تهران|شابک=۹۷۸-۹۶۴-۲۲۴-۸۲۰-۹}} | # {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= باستانی پاریزی|نام= محمدابراهیم|عنوان= یاد و یادبود|سال= ۱۳۹۶|ناشر= انتشارات علم|مکان= تهران|شابک=۹۷۸-۹۶۴-۲۲۴-۸۲۰-۹}} | ||
# {{یادکرد|نویسنده= عباس | # {{یادکرد|نویسنده= عباس زریاب خویی|مقاله= گذشته مقدمهٔ حال است|ژورنال= بخارا|تاریخ=۱۳۸۴|شماره= ۴۶}} | ||
#{{یادکرد|نویسنده= رودی مته|مقاله= او فراموش نخواهد شد؛ به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی|ژورنال= مجله رشد آموزش تاریخ|تاریخ= ۱۳۹۴|شماره= ۶۱}} | #{{یادکرد|نویسنده= رودی مته|مقاله= او فراموش نخواهد شد؛ به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی|ژورنال= مجله رشد آموزش تاریخ|تاریخ= ۱۳۹۴|شماره= ۶۱}} | ||
# {{یادکرد|نویسنده۱=محمد شیخ|نویسنده۲=یعقوب فولادی|مقاله= تحلیلی بر سبک نگارش باستانی پاریزی در پانویسهایش | # {{یادکرد|نویسنده۱=محمد شیخ|نویسنده۲=یعقوب فولادی|مقاله= تحلیلی بر سبک نگارش باستانی پاریزی در پانویسهایش سبکشناسی نظام و نثر فارسی |ترجمه=|ژورنال= بهار ادب|تاریخ=۱۳۹۶|دوره=|شماره= ۳۶}} | ||
# {{یادکرد|نویسنده۱=|نویسنده۲=|مقاله= نگاهی اجمالی به زندگی محمدابراهیم باستانی پاریزی؛ شعری به بلندای تاریخ |ژورنال= نامه اتاق بازرگانی|تاریخ=۱۳۹۲|دوره= ۸۵|شماره= ۷۹}} | # {{یادکرد|نویسنده۱=|نویسنده۲=|مقاله= نگاهی اجمالی به زندگی محمدابراهیم باستانی پاریزی؛ شعری به بلندای تاریخ |ژورنال= نامه اتاق بازرگانی|تاریخ= ۱۳۹۲|دوره= ۸۵|شماره= ۷۹}} | ||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.ketab.ir/BookList.aspx?Type=&Code=&pageIndex=0&pageSize=10|عنوان= آثار باستانی پاریزی|ناشر= خانه کتاب|تاریخ بازدید= ۳۱شهریور۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.irna.ir/news/83435270/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%A8-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان= جایزهٔ از پاریز تا پاریس|ناشر= ایرنا|تاریخ انتشار= ۲۲مهر۱۳۹۸|تاریخ بازدید= ۱مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.yjc.ir/fa/news/5908743/%D8%AA%D8%AC%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%A7%D8%B2-15-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان= جایزهٔ باستانی پاریزی|ناشر= باشگاه خبرنگاران جوان|تاریخ انتشار= ۳دی۱۳۹۵|تاریخ بازدید= ۱مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.yjc.ir/fa/news/5908743/%D8%AA%D8%AC%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%A7%D8%B2-15-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان= رونمایی از جایزه جهانی باستانی پاریزی|ناشر= دانشگاه تهران|تاریخ انتشار= ۶دی۱۳۹۴|تاریخ بازدید= ۱مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://aynehdaran.com/|عنوان= آینهدار دوران|ناشر= آینهدار دوران|تاریخ بازدید= ۸مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.entekhab.ir/fa/news/153922/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D9%BE%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان= پیام تسلیت خاتمی بهمناسبت درگذشت باستانی پاریزی|ناشر= انتخاب|تاریخ انتشار= ۸فرودین۱۳۹۳|تاریخ بازدید= ۸مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/01/06/322173/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%AC%D9%86%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان= پیام تسلیت رئیس جمهوری بهمناسبت درگذشت باستانی پاریزی|ناشر= تسنیم|تاریخ انتشار= ۶فروردین۱۳۹۳|تاریخ بازدید= ۸مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی =https://ganj.irandoc.ac.ir/#/search?keywords=%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C&basicscope=1|عنوان= پایاننامههای مرتبط با آثار باستانی پاریزی|ناشر= گنج|تاریخ بازدید= ۹مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/bibliographicAdvancedSearchProcess.do;jsessionid=94B58A9DBD1E0E21ECC50B59A231E8FC|عنوان= آثار باستانی پاریزی|ناشر= کتابخانه ملی|تاریخ بازدید= ۹مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/01/29/341768/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF|عنوان= مستند زندگی استاد باستانی پاریزی|ناشر= تسنیم|تاریخ انتشار= ۲۹فروردین۱۳۹۳|تاریخ بازدید= ۱۰مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/8903-04079/%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%8A%D8%B4-%D9%83%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D9%87%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%B4%D9%8A-%D9%88-%D8%B0%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%B1%D9%86%D9%8A%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D8%B2%D9%8A-%D8%A7%D9%8A%D9%86-%D9%83%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85 | |||
|عنوان= همایش کوروش هخامنشی|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۶خرداد۱۳۸۹|تاریخ بازدید= ۱۴مهر۱۳۹۸}} | |عنوان= همایش کوروش هخامنشی|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۶خرداد۱۳۸۹|تاریخ بازدید= ۱۴مهر۱۳۹۸}} | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.entekhab.ir/fa/news/153928/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%84-%D9%85%D8%B1%D8%AD%D9%88%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان= سیدحسنخمینی در منزل باستانی پاریزی|ناشر= انتخاب|تاریخ انتشار= ۸فروردین۱۳۹۳|تاریخ بازدید= ۱۴مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://negarestan.ut.ac.ir/blog/2256/%D8%A8%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AF/|عنوان= برگزاری مراسم بزرگداشت پاریزی|ناشر= نگارستان|تاریخ انتشار= ۴دی۱۳۹۵|تاریخ بازدید= ۱۰مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/naghli/207743/%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D9%81%D8%A7%D8%AE%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C|عنوان= به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی|ناشر= اینا|تاریخ انتشار= ۱مهر۱۳۹۳|تاریخ بازدید= ۱۴مهر۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/3864437/%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%B3%D8%A8%DA%A9-%D8%AE%D8%A7%D8%B5-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA|عنوان= نکوداشت باستانی پاریزی در فرهنگسرای نیاوران|ناشر= خبرگزاری مهر|تاریخ انتشار= ۱۱دی۱۳۹۵|تاریخ بازدید= ۱۰مهر۱۳۹۸}} | |||
[[رده:ادیبان استاد دانشگاه]] | |||
[[رده:]] | |||
[[رده:اهالی کرمان]] | |||
[[رده:تاریخدانان]] | |||
[[رده:طنزپردازان]] | |||
[[رده:زادگان ۱۳۰۴]] | |||
[[رده:درگذشتگان ۱۳۹۳]] |
نسخهٔ کنونی تا ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۹
محمدابراهیم باستانی پاریزی | |
---|---|
صیاد لحظههای تاریخ[۱] | |
زمینهٔ کاری | تاریخ، شعر، ترجمه، تصحیح و تدریس |
زادروز | ۳دیماه۱۳۰۴خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهروستای پاریز در کرمان |
پدر و مادر | حاج آخوند پاریزی |
مرگ | ۵فروردین۱۳۹۳خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی داردتهران |
محل زندگی | پاریز، سیرجان، تهران و تورنتو |
علت مرگ | بیماری کبد |
جایگاه خاکسپاری | بهشتزهرا |
پیشه | تاریخنگار، شاعر، مترجم و مصصح |
کتابها | از پاریز تا پاریس، از سیر تا پیاز، اژدهای هفتسر، آسیای هفتسنگ و... |
دیوان سرودهها | یادبود من |
همسر(ها) | حبیبه حائری[۲] |
فرزندان | حمید و حمیده |
مدرک تحصیلی | دکتری رشته تاریخ |
دانشگاه | دانشگاه تهران |
دلیل سرشناسی | ارائهٔ سبکی جدید در تاریخنگاری |
امضا |
محمدابراهیم باستانی پاریزی تاریخدان، پژوهشگر، شاعر، مترجم، روزنامهنگار، موسیقیپژوه و استاد برجستهٔ دانشگاه تهران است. او تاریخ را با شعر و عناصر داستانی، نکات طنزآمیز و ضربالمثل درهم آمیخت و شیوهٔ بدیعی را در تاریخنگاری پیانداخت که آثارش را خواندنی کرده است.
بهاعتقادِ تاریخپژوهان و محققان، پاریزی سبک تازهای را در تاریخنویسی بنیان نهاد. او را مورخی ادیب میدانند که با استفادهٔ فراوان از عناصر داستانی، شعر، حکایت، اصطلاحات و باورهای عامیانهٔ کرمان و پاریز، به آثارش رنگوبوی محلی بخشیده است.
باستانی اهل پاریز بود؛ روستایی در سیرجانِ کرمان. زیر سایهٔ پدری اهل علم و شاعر رشد کرد. چیزی که در خانهٔ «حاجآخوند» فراوان بود، دیوان شاعران بود و کتابهای تاریخ. کودکِ دلبند حاجآخوند تحتتأثیر محیط خانه و پدر به تاریخ و ادبیات علاقمند شده و این علاقه و دلبستگی او را به تحصیل در رشته تاریخ کشاند. در کنار تاریخپژوهی، قریحهٔ سرشارش را با مطالعهٔ دیوان شاعران بارور کرد تا جایی که اکنون منتقدان و اهل ادب او را یکی از شاعران توانای معاصر میدانند.[۳]
از همان دوران نوجوانی با مجلههای آینده، مهر و شرق آشنا شد. خواندن «بینوایان» اثر ویکتور هوگو در خانهٔ پدری نیز او را با دنیای بزرگتری آشنا کرد. شوق به خواندن مجلهها و کتابها، او را به عالم نویسندگی کشاند. اولین نوشتهاش با عنوان «تقصیر با مردان است، نه زنها» در سال۱۳۲۱ در مجلهٔ «بیداری کرمان» منتشر شد. نخستین کتابش هم «پیغمبر دزدان» نام داشت که در سال۱۳۲۴ بهچاپ رسید، زمانی که هنوز دانشآموز دانشسرای مقدماتی کرمان بود.[۴]
برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ «تاریخ» در سال۱۳۲۶ به تهران آمد. در این ایام، اشعار و مقالاتش گاه با نام «باستانی پاریزی» و گاه بدون نام در مجلههایی چون یغما، راهنمای کتاب، کیهان و اطلاعات چاپ شد.
پاریزی از دریچهٔ دیگری به تاریخ نگریست؛ از دریچهٔ ادبیات، شعر و داستان. میخواست وقایع سرد تاریخی را با چاشنی حکایت، شعر، نکات طنزآمیز، کنایه و... بیاراید تا مردم به خواندن تاریخ علاقهمند شوند. نثر کتابهایش روان، خودمانی و طنزآگین است. شیرینی کلام و نزدیکیاش بهزبان عامه، آثارش را خواندنی و جذاب کرده است. میگوید: «تاریخ چون قهوه تلخ است که باید با شیر و شکر آمیخته شود و در پَس حلق عموم ریخته شود.»[۵]
باستانی مدتی بعد از پذیرفتهشدن در دورهٔ دکتری دانشگاه تهران، از سال۱۳۳۸ مدیریت مجلهٔ داخلی «دانشکدهٔ ادبیات» را بهعهده گرفت و همکاریاش با دانشگاه آغاز شد. او بیش از ۶۰ سال در دانشگاه تهران هم درس خواند و هم درس داد. پس از اخذ مدرک دکتری و شروع تدریس در دانشکده ادبیات، تا سال۱۳۸۸ استادِ تماموقت این دانشکده بود.
سبک باستانی در تاریخنگاری البته موافقان و مخالفانی دارد. موافقان معتقدند که او با بهرهگیری از ادبیات و طنز و شعر و ضربالمثل بهزبان توده نزدیک شده و مردم را با تاریخ آشنا کرده است. مخالفان اما، تاریخنگاری او را «غیرعلمی» و «عوامانه» میدانند.[۶]
از او بیش از ۶۰ کتاب و صدها مقاله دربارهٔ جنبههای مختلف تاریخ ایران بهویژه «تاریخ جغرافیای کرمان» بهجا مانده است. آثار «هفتگانهٔ» او که همگی نام هفت دارد: «خاتون هفتقلعه»، «آسیای هفتسنگ»، «نای هفتبند»، «اژدهای هفتسر»، «زیر این هفت آسمان» و «سنگ هفتقلم» البته کتاب هشتمی هم به آن اضافه شد که بهپیشنهاد ایرج افشار «هشتالهفت» نام گرفت.[۷] آخرین کتاب باستانی بهنام «کوهها باهماند» نیز بعد از مرگ او منتشر شد. بیشتر آثار او بارها تجدیدچاپ شده است. «پیغمبر دزدان» در سال۱۳۹۵ به چاپ بیستودوم، «یعقوب لیث» در سال۱۳۹۳ به چاپ دهم و «تلاش آزادی» در سال۱۳۹۱ به چاپ نهم رسید.
پاریزی قریحه و ذوق سرشاری نیز داشت. سرودههای او مانند تاریخش، با چاشنی طنز و شوخطبعی همراه است. اولین مجموعهشعریاش با نام «یادبود من» با مقدمهٔ سعید نفیسی در سال۱۳۲۶ چاپ شد. پس از ۱۲ سال در ۱۳۴۰، کتاب «یاد و یادبود» او منتشر شد.
از میان یادها
پسر پیمغبر دزدان آمد!
در دوران تحصیل با بزرگانی که از سیرجان، رفسنجان یا کرمان به پاریز میآمدند، ارتباط داشت. آنها رونوشتهایی از نامههای پیغمبر دزدان بههمراه داشتند. محمدابراهیم آنها را میگرفت و رونویسی میکرد و پس میداد تااینکه یک روز آنها را تبدیل به یک جزوه کرد. وقتی در دانشسرای کرمان مشغول تحصیل بود نامهها را بهصورت مجموعهای مرتب کرد و راهی بازار «وکیل کرمان» شد. به یک کتابفروشی بهنام «گلبهار» رسید. به مدیرش سلام کرد و گفت جزوهای برای چاپ دارد. مدیر کتابفروشی از این جوان کمسنوسال استقبال کرد و گفت: انشاالله چاپ میشود. خود میگوید:
- «هرگز فراموش نمیکنم نگاه مدیر را که چگونه کنجکاوانه در چهرهٔ این محصل که میخواست خود را جزء مؤلفان قالب بزند، دوخته شده بود.»
چاپ کتاب آغاز شد. برای تصحیح نمونهها هر روز به چاپخانه میرفت. این رفتوآمدها بهقدری زیاد شد که گویی دیگر همراه و دوست کارگران آنجا شده بود. یک روز که وارد محوطهٔ چاپخانه شد و شنید کارگری به کارگر دیگر گفت، نگاه کن دوباره «پسرِ پیغمبر دزدان آمد!»[۸]
کتابهایش هَووی همسرش بودند
باستانی از لطف و حمایت همسرش در تألیف کتابهایش میگوید: «من در بیش از ۴۰سالی که با همسرم زندگی کردهام، با خیال راحت زندگی کردم. حداقلش این بود که من میرفتم و به کرمان و یزد فکر میکردم و وقتی برمیگشتم، شام و ناهارم در منزل آماده بود تا بتوانم «خاتون هفتقلعه» یا کتاب «از گذار تاریخ» را بنویسم. کتابهایی که در واقع هَووی همسرم حساب میشدند.» «حبیبه حائری» همسر باستانی بهشوخی به او میگفت:
- «باستانی! اگر بنا باشد شبی بمیری، باید شب یلدا بمیری، چون این شب طولانی است و شاید بتوانی جواب این حرفهایی را که در مدتِ عمرت گفتهای، پس بدهی.»[۹]
مردود شد
محمدابراهیم در دورهٔ لیسانس در دانشکدهٔ ادبیات بهعلت غیبت زیادی از یک درس محروم شد. در آن زمان اگر دانشجویی مردود میشد، او را از کوی «امیرآباد» بیرون میکردند و اتاقش را میگرفتند و به دانشجویی دیگر میدادند. محمدابراهیم بیدلیل مردود شده بود و عامل آن، تنها غیبت زیادی بود نه تنبلی و کمکاری. بههمین جهت نامهای برای سعید نفیسی استادش مینویسد تا مانع اخراج او از کوی شود. اینگونه نوشت:
اوستادا! شرمم آید زین همه خواهشگری | که میدانم دل استاد سنگ خاره نیست | |
بیجهت یا باجهت مردود گشتم | لیک گویند از امیرآباد هم بیرون روم... |
استاد نفیسی موضوع را با مدیر کوی دانشگاه مطرح کرد و درنهایت استثنائاً موافقت شد که: چون این دانشجو، دانشجوی بدی نیست و وضع خوبی هم ندارد و شهرستانی است، یک سال دیگر هم در کوی بماند.[۱۰]
نامهای از زندان
«موسی اسفندیاری» در گوشهٔ زندان به کتابهای باستانی دل بست. خود را با آن مشغول میکرد تا شاید از این رهگذر رنج زندان تحملپذیر شود. در نامهای به باستانی مینویسد: «استاد گرامی جناب آقای باستانی پاریزی، ادیبِ محبوب! با نهایتِ احترام.... من یک زندانی محروم هستم که مدت پنج سال در گوشهٔ زندان زندهبهگور شدم. در زندان تنها سرگرمی من کتاب است، آنهم اگر کتابی بهقلم شیرین شما باشد. من تمامِ نوشتههای شما را دوست دارم و اغلب آنها را با دقت و اشتیاق خواندهام... چند روزِ قبل، با زحمت زیاد آخرین کتاب شما را بهنام «از پاریز تا پاریس» بهدست آوردم. با زحمتِ زیاد، درست است: چون من یک فرد زندانی بدون ملاقات هستم. استاد! باور کنید کفشهایم را فروختم و ۳۱۰ ریال درست کردم و کتاب «از پاریز تا پاریس» را خریدم و خودم و دوستان زندانیام کتاب شما را خواندیم.»[۱۱][۱۲] جای دیگر «حمیدی شیرازی» میگوید:
- «چون چشم من درست کار نمیکرد یک جوان زندانی مقالهٔ شاهنامه آخرش خوش است را از «نای هفتبند» از اول تا آخر برای من در زندان خواند.»
باستانی خود میگوید:
- «اگر جایزهٔ نوبل را هم به من میدادند آنقدر اهمیت نداشت که بدانم در یک گوشهٔ تنهایی و نومیدی، کتاب من خواب به چشمان کسی آورده بوده است که چشم امید از همه قطع کرده بود.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
باستانی؟ پاکستانی؟ پاریزی؟
روزی کتابِ «مشاعره» چاپ یکی از نشریاتِ مسکو به دستش میرسد. باستانی خود را جزء شعرای پاکستانی و بهدنبال نام «اقبال لاهوری» میبیند و تعجب میکند؛ اما از اینکه میبیند نامش در این کتاب چاپ شده، خوشحال میشود.اشعارش با عنوان «آلبوم» از ماورای تپههای کوهستانِ پاریز و دشت کرمان عبور کرده و به شوروی رسیده و بالاخره جای خود را در یک «جُنگ شعر» باز کرده بود. برخی از رسانهها مثل «کیهان»، «رادیو ایران» و مجلهٔ «[[راهنمای کتاب» به این موضوع انتقاد کردند. اما باستانی که کلامش همواره آکنده از طنز است، میگوید: «مهیا شدم که بله، باید توپها را متوجه مسکو و لنینگراد و تاجیکستان کرد و آمادهٔ حمله شد... زیرا این تجاوز دیگر قابل تحمل نبود!» اما واقعا اگر دویست سال بعد کسی بخواهد تاریخ ادبیات را مطالعه کند و دربارهٔ آن بنویسد باید دنبال اسمورسم باستانی پاریزی در کجا بگردد؟! از کجا بداند که او اهل پاریز و کرمان است، نه پاکستان![۱۳]
کورش کبیر را هدیه داد
سال۱۳۲۹ بود که «مسعود برزین» کارمند سفارت هند، نزد باستانی رفت و از او خواست کتابی درباره کورش کبیر ترجمه کند. قرار بود «ابوکلام آزاد» شاعر و مفسر هندی در شهریور۱۳۳۰ مهمان «محمد مصدق» و «آیتالله كاشانی» در تهران باشد. آزاد تفسیری بر قرآن داشت و فصلِ مربوطبه ذوالقرنین را از زبان اردو به عربی ترجمه كرده بود و این فصل در مجلهای به چاپ رسیده بود. برزین به باستانی گفت: اگر حالش را دارید آن را ترجمه كنید تا به ابوكلام هدیه دهیم. باستانی که دستی در ترجمهٔ متون عربی داشت، کتاب را ترجمه کرد و با آمدن آزاد به ایران، به او هدیه داده داد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اهل بزرگداشت نبود
هر وقت میخواستند برای باستانی بزرگداشتی بگیرند، اجازه نمیداد و بهطنز میگفت: «من میخواهم چند صباحی زنده بمانم، بگذارید سرم را بر زمین بگذارم آن وقت برایم بزرگداشت بگیرید.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
رَود لادا ولی با هرچه بادا
باستانی ارتباط نزدیکی با فریدون مشیری داشت. مشیری هم همسایهٔ دیواربهدیوار محمدامین ریاحی بود. وقتی پاریزی به خانهٔ ریاحی میرفت، مشیری هم میآمد و باهم صحبت میکردند و او از شعرهایش میخواند. یکشب باستانی طبق معمول به خانهٔ ریاحی میرود؛ اما هنگام برگشت تا سوار ماشینش که «لادا»ی روسی بود، میشود؛ میبیند روشن نمیشود. مجبور میشود ماشین را جلوی درِ خانهٔ ریاحی پارک کند و برود. به ریاحی خبر میدهد که ماشینش خراب است و فردا میآید تا فکری به حالش کند. چون ماشین بهطور مشترک جلوی خانهٔ ریاحی و مشیری پارک شده بود، ریاحی این موضوع را به مشیری میگوید تا او هم در جریان باشد. فریدون با شنیدن این داستان، شعر قشنگی دربارهٔ ماشین باستانی میسراید. نوشته است: برای لادای باستانی پاریزی:
نباشد اعتباری چون به لادا | تو، با لادا مَیا در این بِلادا | |
سفر در نیمهشب تا شهرک غرب | رَود لادا ولی با هرچه بادا | |
اگر لادا وفادار است از چیست | که آن را یاد اربابش نَدادا؟ | |
نخواندی گر مرا در جمع یاران | مخوان! دوری کن از ما بیسوادا! | |
ولی از بهر تعمیر قُراضهت | به دردت میخوردم روز مَبادا[۱۴] |
مقالاتش بوی نفت میدهد
مادر محمدابراهیم بچه دوست داشت اما تا سالها صاحب بچه نمیشد. انواع داروها را استفاده کرده بوده، اما تاثیری نداشت. یک نفر به مادرش گفته بود: «اگر تو کمی نفت بخوری، برایت خوب است.» مادرِ جوان هم که در آرزوی داشتن بچه بود، میپذیرد و مقداری نفت میخورد. بعد از آن، باردار میشود و تصور میکند این اتفاق، در نتیجهٔ همین خوردن نفت بوده است. نخستین فرزندش که محمدابراهیم باشد بهدنیا میآید. پاریزی دراینباره میگوید: «اینکه میبینید مقالاتِ من بوی نفت میدهد، به این علت است!» مادرش بعدها صاحب هشت بچه میشود که البته اغلب در کودکی از دنیا میروند.[۱۵]
دو چیز را به دو نفر نباید داد
از باستانی پاریزی سؤال کردند متولد چه سالی است؟ گفت: همسنِ ایرج افشارم و دربارهٔ همین سنوسال داستانی تعریف میکند. «سادات ناصری» استاد و محققِ پژوهشگر ادبیات فارسی برای شرکت در سمیناری به افغانستان میرود. در آنجا متأسفانه در سر میز شام سکته میکند و از دنیا میرود. پیکر او را به تهران میآورند. در این گیرودار شخصی از باستانی میپرسد: «سادات ناصری» چند سال داشت؟ میگوید: او همسنوسال ایرج افشار بود! آن شخص میگوید: من میخواستم بدانم «سادات ناصری» متولد چه سالی بود. با این جواب شما، مشکل دو تا شد. حالا ایرج افشار متولد چه سالی است؟ پاریزی در جواب با طنزی شیرین میگوید:
« | حقیقت این است که دو چیز را به دو نفر نباید داد: یکی انسان شمارهٔ تلفنش را نباید به خبرنگار روزنامهها بدهد. دیگر اینکه تاریخ تولدش را نباید به عزرائیل خبر بدهد. آدم عاقل این دو کار را نمیکند. بعد میگوید: شما حالا چه کار داری که «سادات ناصری» متولد ۱۳۰۴ بوده است و همسن منِ باستانی پاریزی و ایرج افشار؟ عزرائیل فعلاً مشغول آدمهای قبل از ۱۲۹۹ باشد تا ببینیم چه میشود!خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
نظامیه بغداد میسازد
«میرزا هادیخان حایری» مدیر کل وزارت فرهنگ وقت بود. روزی به کرمان رفت و برای بازرسی به پاریز هم سری زد. با حاجآخوند پدر باستانی رابطهٔ خوبی داشت. بیش از یک هفته در پاریز ماند و در جوار حاجآخوند شعرهای مولانا را با هم میخواندند. موقع رفتن گفت: «باید مدرسهای در پاریز بسازی که در خور عصر پهلوی باشد.» حاجآخوند جوابی تأملبرانگیز داد که حایری را هم خوشش آمد: «آقای هادیخان حایری! اعتبارِ ساخت مدرسهٔ جدیدی را به من بدهید من در اینجا یک نظامیهٔ بغداد برای شما میسازم!»[۱۶]
وداع با باستانی
باستانی پس از نود سال زندگی پرثمرِ علمی بهعلت بیماری کبدی صبح سهشنبه ۵فروردین۱۳۹۳ چشم فروبست. او را طبق وصیتنامهاش در قطعهٔ۲۵۰ بهشتزهرا در کنار همسرش بهخاک سپردند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
در مراسم تشییع پیکر پاریزی از دانشکدهٔ ادبیات، «اسحاق جهانگیری» معاون اول رئیسجمهوری، «فرجی دانا» وزیر علوم، محمدرضا شفیعیکدکنی و بسیاری از چهرههای فرهنگیوهنری دیگر حضور داشتند.
پس از درگذشت باستانی، شخصیتهای سیاسی کشور از جمله حسن روحانی رئیسجمهوری، علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و محمد خاتمی رئیسجمهوری پیشین کشورمان در پیامهای جداگانه درگذشت وی را تسلیت گفتند.
در بخشی از پیام روحانی آمده است: «این استاد فرزانه بیشتر عمر گرانمایه خود را با نگاه ستایشآمیز به تاریخ و تمدن ایرانی صرف تبیین ارزشهای انسانی فرهنگ کشورمان کرد و دهها اثر ارزشمند از خود بهیادگار گذاشت که همچنان پربار و روشنگر خواهد بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سیدحسن خمینی نیز از دیگر شخصیتهایی بود که با حضور در منزل استاد باستانی پاریزی با خانوادهٔ او ابراز همدردی کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
آتشپاره
پاریزی که دستی در شعر و شاعری داشت، در ایام جوانی غزلها و قطعههای دلنشینی سرود که نکاتطنزآمیز و نمکین در آن فراوان است. در باب سرودن قطعهای مینویسد:
- آن روزها که در مجلهٔ خواندنیها بودم، دخترکی با عصبانیت به بایگانی خواندنیها آمد تا یک شمارهٔ آتش بگیرد. بدینمناسبت، چنین سرودم:
- تو آتشپاره اندر «خواندنیها»
- زدی آتش که یک «آتش» بگیری
- ز آتشگیریات آتش گرفتم
- الهی دخترک آتش بگیری[۱۷]
- ز آتشگیریات آتش گرفتم
- زدی آتش که یک «آتش» بگیری
زندگی و یادگار
از آغاز تا انجام
- ۱۳۰۴: تولد در پاریز، سوم دی
- ۱۳۰۹: گذراندن دورهٔ ابتدایی در مدرسهٔ پاریز
- ۱۳۱۸و۱۳۱۹: ترک تحصیل و انتشار روزنامهای بهنام «باستان» و مجلهای بهنام «ندای پاریز»
- ۱۳۲۱: چاپ نخستین مقاله باعنوان «تقصیر با مردان است نه زنها» در روزنامهٔ «بیداری کرمان»
- ۱۳۲۴: انتشار نخستن کتابش تحتعنوان «آثار پیغمبر دزدان» در کرمان
- ۱۳۲۵: شاگرد دومِ دانشسرای مقدماتی کرمان شد.
- ۱۳۲۶: عزیمت به تهران و قبولی در رشتهٔ تاریخِ
- ۱۳۲۷: چاپ نخستین مجموعهشعر باعنوان «یادبودِ من»
- ۱۳۳۰: اتمام تحصیلات دانشگاهی، بازگشت به کرمان و ازدواج با «حبیبه حائری»؛ ترجمهٔ کتاب «کوروش کبیر: ذوالقرنین»
- ۱۳۳۳: عهدهداری مدیریت دبستان و مدیریت نشریهٔ «نامه هفتواد» در کرمان
- ۱۳۳۷: پذیرفته شدن در مقطع دکتری رشتهٔ تاریخ دانشگاه تهران
- ۱۳۳۸: عهدهداری مدیریت مجلهٔ داخلی دانشکدهٔ ادبیات
- ۱۳۴۲: انتشار کتاب «خاتون هفتقلعه»
- ۱۳۴۹: عزیمت به پاریس برای استفاده از فرصت مطالعاتی و شرکت در کنگرهٔ باستانشناسی کنستانتزا در رومانی
- ۱۳۵۰: انتشار کتاب «شاهنامه آخرش خوش است»
- ۱۳۵۱: انتشار کتاب «از پاریز تا پاریس» که شامل دیدهها و شنیدههای او در چند سفر خارجی و داخلی است.
- ۱۳۶۳: انتشار کتاب «هشتالهفت»
- ۱۳۸۸: بازنشستگی از دانشگاه تهران با رتبهٔ استادی تمام
- ۱۳۹۳: ۵فروردین، چشم از جهان فروبست.
دور پرتکاپوی زندگی باستانی
۳دی۱۳۰۴ش (۱۹۲۵م) در پاریزِ کرمان بهدنیا آمد. کودکیاش در روستا و محیطِ ساده و بیآلایش آن سپری شد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه «حاج آخوند پاریزی» پدرش که فردی بافضل و باسواد بود، بر سر منبرها تاریخ میگفت و با فرهنگ و ادبیات فارسی هم آشنا بود. بهزبان عربی مسلّط بود و صرفونحو را خوب میدانست. شعر هم میسرود و در آن از حوادث و اوضاع اجتماعی زمانهٔ خود میگفت. او در جنوب ایران شخصیت شناختهشدهای بود تاحدی که باستانی میگوید: «تمام اشخاص و رجالی که در سیرجانِ آن زمان بودند، از اهل معرفت و کتاب تا معلمها و دبیرها و دیگران، اغلب تابستانها به پاریز میآمدند، فقط برایاینکه پدرم را ببیند و با او صحبت کنند، تاریخ بشنوند و شعر بخوانند.»[۱۸] محمدابراهیم در سایهٔ چنین پدری بالید. از او شعرهای زیادی آموخت و تاریخ فراگرفت تااینکه دلبستهٔ این، هر دو شد.
محمدابراهیم عربی را هم از پدر آموخت و از این رهگذر چند کتاب عربی به فارسی هم ترجمه کرد؛ از جملهٔ آن کتاب «ذوالقرنین» یا «کوروش کبیر» بود که مورد توجه شخصی علامه طباطبایی قرار گرفت.[۱۹]
ابتدایی را در مدرسهٔ پاریز گذراند
تحصیلات ابتدایی را در مدرسهٔ پاریز گذراند که پدرش حاجآخوند مدیر آن بود. دبستانِ روستا در خانهای بود که از «شیخ محمدحسن زیدآبادی» معروفبه «نبیالسارقین» برجای مانده بود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه این شخصیت کسی بود که باستانی نخستین کتابش بهنام «پیغمبر دزدان» را دربارهٔ او نوشت. تا کلاس پنجم را در پاریز سپری کرد؛ اما چون پاریز کلاس ششم نداشت در دوازدهسالگی برای ادامهٔ تحصیلات دبیرستانی به سیرجان و بعد در سال۱۳۲۲ به دانشسرای مقدماتی کرمان رفت.
شوق باستانی به خواندن و نوشتن
محمدابراهیم از همان دوران کودکی با مجلههای مهر و آینده و «حبلالمتین» که برای پدرش میآوردند، آشنا شد. علاوهبرآن، از طریق قرائتخانهای که در پاریز وجود داشت، مجلههایی چون کاوه، «گلستان»، «بهارستان»، «استخر شیراز» و «عالم نسوان» را شناخت. همینها شوق نوشتن را در او شعلهور کرد. پدرش هم او را بهسبب علاقهاش به علمآموزی و فراگیری دانش "ولیعهد" خطاب کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مجلات «باستان» و «ندای پاریز» و «نامهٔ هفتواد»
علاقهاش به نویسندگی او را بهسمت نوشتن در مجلهها کشاند. در سالهای۱۳۱۸و۱۳۱۹ و با امکاناتِ ناچپز پاریز، مجلهای بهنام «باستان» و بعدتر «ندای پاریز» را منتشر کرد. «ندای پاریز» تنها سه مشتری داشت که مهمترینش آموزگار دوران کودکی محمدابراهیم بود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
در سال۱۳۲۵ در دانشسرای مقدماتی کرمان شاگرد دوم شد و در سال۱۳۲۶ با قبولی در رشتهٔ تاریخ دانشگاه عازم تهران شد تا تحصیلاتش را ادامه دهد.
پس از فارغالتحصیلی در سال۱۳۳۰ از دانشسرای عالی (دانشگاه تربیت معلم فعلی)، برای معلمی به کرمان برگشت و در همین ایام که با «حبییه سائری» ازدواج کرد. سال۱۳۳۳ هم مدیر دبستانی در کرمان شد و هم مدیریت نشریهٔ «نامهٔ هفتواد» را بهعهده گرفت.
موسیقیپژوهی باسانی
محمدابراهیم، پدری موسیقیدان داشت که موسیقی و مقامهای آن را خوب میشناخت. او هم در کنار پدر با دستگاههای موسیقی آشنا شد و بهسبب علاقهای که به آن داشت در دوران تحصیلش در دبیرستان، ویولونی خرید و مدتی با آن تمرین کرد؛ اگرچه پی آن را نگرفت و بعدها نواختن ویولون را رها کرد اما فعالیتش در حوزهٔ موسیقیپژوهی را همچنان ادامه داد.[۲۰]
دورهٔ دکتری در دانشگاه تهران
باستانی در سال۱۳۳۷ در دورهٔ دکتری دانشگاه تهران پذیرفته و دوباره راهی پایتخت شد. در این ایام، همکاری حرفهایاش با مجلههایی چون یغما، «راهنمای کتاب»، «وحید»، «گوهر» و ... شروع شد و مقالاتش در این مجلهها بهچاپ رسید. در ادارهٔ باستانشناسی نیز مشغول بهکار شد و در آنجا مجلهٔ «باستانشناسی» را منتشر کرد. یک سال بعد، مدیر داخلی مجلهٔ «دانشکدهٔ ادبیات» دانشگاه شد و بسیاری از نوشتههایش هم در این مجله بهطبع رسید.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
پس از گذراندن رسالهٔ دکتری باعنوان «تاریخ ایرانِ قدیم از نظر ابناثیر» زیر نظر سعید نفیسی، تدریس در گروه تاریخِ دانشگاه تهران را آغاز کرد. همزمان در دانشکدهٔ هنرهای دراماتیک هم تاریخ اجتماعی درس داد. پس از بازگشت از سفر علمیاش به پاریس، به فعالیتهای علمیاش ادامه داد و بهدرجهٔ دانشیاری رسید. او در زمان ریاست پروفسور «فضلالله رضا» بر دانشگاه تهران، درجهٔ استادی دریافت کرد و تا سال۱۳۸۸ که بازنشسته شد، استاد تماموقتِ «دانشکدهٔ ادبیات» دانشگاه تهران بود.
باستانی در سال۱۳۴۹ برای بهرهگیری از یک فرصت مطالعاتی عازم پاریس شد. در این سفر بهخواست معلم دوران دبستانش آقای «هدایتزاده»، سری هم به مزار «ویکتورهوگو» زد و از سوی معلمش فاتحهای برایش خواند.[۲۱]
خانوادهٔ باستانی
پسری بهنام حمید و دختری بهنام حمیده ثمرهٔ ازدواجش با حبیبه حائری است. پس از درگذشت همسرش، تابستانها را نزد دخترش در تورنتو و زمستانها را نزد پسرش در تهران سپری میکرد. فرزندان باستانی پس از درگذشت او مجموعهمقالات استادان و بزرگان دربارهٔ پاریزی را گردآوری کردند. این کتاب را حمید و حمیده باستانی با عنوان «شاعرِ تاریخ» تدوین و در سال۱۳۹۴از سوی نشر «علم» راهی بازا کردند.
طبع شعری سرشار باستانی پاریزی
باستانی طبعی لطیف و موزون داشت. بهگفتهٔ خودش، پدر نقش مهمی در علاقمندی او به شعر ایفا کرد. «پدرم اصولاً نامههایی را که به اشخاص مینوشت بهصورت شعر مینوشت.»[۲۲] باستانی اولین شعرش را در دهسالگی در طلب باران سرود، آنهم در سالهای خشکسالی پاریز. آن زمان که میدید دخترکان را به گورستانها میفرستند تا بر سر قبرها آب بریزند و دعا بخوانند. چنین سروده است:
بیا ای برف و بارانِ خداوند | که تا خلق جهان باشند خرسند | |
بیا تا کشتورزان شاد باشند | ز هر بند غمی آزاد باشند | |
بیا تا گل بروید از چمنها | همه پُر گل شود دشت و دمنها | |
بیا تا باستانی شاد باشد | نه اینکه صورتش پُر باد باشدخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه |
باستانی در بهار۱۳۲۴ شعری دربارهٔ «باد صبا» سرود. این قطعه را بعدها غلامحسین بنان در مرگ «ابوالحسنخان صبا» خواند.
یادِ آن شب كه صبا بر سر ما گل میریخت | بر سر ما ز دَر و بام و هوا گل میریخت | |
سر بدامان منات بود و ز شاخ بادام | بر رخِ چون گلات، آرام صبا گل میریخت | |
خاطرت هست كه آنشب همه شب تا دم صبح | گل جدا، شاخه جدا، باد جدا، گل میریخت؟ | |
نسترن خم شده لعلِ تو میبویید | خضر، گویی به لب آب بقا گل میریخت | |
زلف تو غَرقه به گل بود و هر آنگاه كه من | میزدم دست بدان زلف دو تا گل میریخت | |
تو فرو دوخته دیده به مه و باد صبا | چون عروس چمنات بر سر و پا گل میریخت | |
گیتی آنشب اگر از شادی ما شاد نبود | راستی تا سحر از شاخ چرا گل میریخت! | |
شادی عشرت ما باغ گلافشان شده بود | كه بپای من و تو از همه جا گل میریخت[۲۳] |
پاریزی رباعیهای خواندنی هم دارد که آکنده از طنز و شوخطبعی است:
اولتیماتوم
- یا گذارم شِکوه در شورای اَمنِ چشمِ تو
- یا دلی کز ما ربودی با «تجاوز»، پس بده
- آتش جُور تو بگذشت از مَدارِ اعتدال
- نازنینا رحم کن فرمانِ «آتشبس» بده!خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- نازنینا رحم کن فرمانِ «آتشبس» بده!خطای یادکرد: برچسب
- آتش جُور تو بگذشت از مَدارِ اعتدال
- یا دلی کز ما ربودی با «تجاوز»، پس بده
پاشنه بلند
- بر پاشنهٔ بلندِ کفشِ تو، بُتا
- خواهم که بِناگهان شِکستی برسد
- تا در اثرِ بلندپروازیِ وهم
- باشد که بدامانِ تو دستی برسد!خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- باشد که بدامانِ تو دستی برسد!خطای یادکرد: برچسب
- تا در اثرِ بلندپروازیِ وهم
- خواهم که بِناگهان شِکستی برسد
اَرمنِ از مَن
- گفتم ز کدام فُرقهای؟ گفت:
- با لهجهٔ دلربایش: اَرمَن
- گفتم که: بیا و رویش امشب
- یک نقطه گذار و باش از مَن
- گفتم که: بیا و رویش امشب
- با لهجهٔ دلربایش: اَرمَن
شخصیت و اندیشه
شیفتهٔ پاریز است
باستانی، عاشق زادگاهش بود. در نظر او کرمان و پاریز «مرکز ثقلِ تمام اتفاقات عالم» بود. هیچ کتابی ننوشته و هیچ سخنرانیای نکرده مگر آنکه نامی از پاریز در آن برده شده باشد.
« | در کتاب «هواخوری باغ» مینویسد:
|
» |
همین عشق و علاقه باعث شد که او چهارده اثر مستقل درباره تاریخ کرمان بنویسد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جای پای خدا را در تاریخ میبینم
معتقد بود که «جای پای خداوند» در تاریخ وجود دارد: «بااینکه خداوند مجسم نیست و من هم جزو مجسمه نیستم و چیزی که مجسم نیست، نمیتواند جای پا داشته باشد، بااینحال، من جای پای خداوند را در حوادث تاریخی میبینم.»[۲۵] پاریزی همیشه بهدنبال یافتن علتها بود. عقیده داشت که گاهی، برخی از علتها از حد عادی خارجاند. نیز برخی از حوادث تاریخی بهگونهای است که یا ما آنها را درک نمیکنیم یا از مسائل علمی بیرون میرود.
او معتقد است که رابطه ما با خداوند «یکطرفه» است: «خداوند حسابی با ما ندارد و ما هم که به او ارادت داریم. او هیچوقت ما را تنها نگذاشته است و گرفتارمان نکرده است.»[۲۶]
کارِ مورخ، ترمیم است
« | مورخ را یک ترمیمگر میدانست و معتقد بود:
|
» |
یک پیشنهاد
باستانی یک توصیه و پیشنهاد داشت. میگفت بههنگام تحصیلش آرزو داشت که یک دوره «ایران باستان» داشته باشد. اما کجا ممکن بود؟ یکصدوهشتاد تومان قیمت یک دوره ایران باستان (در آن زمان)، مخارج سهماههٔ او در حجرهٔ مدرسهٔ شیخ عبدالحسین (مسجد تُرکها) بود. پیشنهادی کرد:
- تمام کتابهایی که به دردِ کار دانشگاه و جوانان میخورد در ایران باید یک چاپ جیبی داشته باشد که محصلین بتوانند بخرند و بخوانند.
پاسخ به خردهگیران
عدهای به روش و سبک نویسندگیِ باستانی خرده میگیرند و میگویند که او از داستانها و افسانهها بهوفور در آثارش استفاده کرده است. پاریزی در کتاب «خودمشتومالی» خود ضمناینکه حق را به آنها داده، مینویسد:
فعالیتهای علمی و فرهنگی باستانی
- عضویت در هیئت تحریریهٔ تاریخِ آسیای مرکزی در یونسکو
- عضویت افتخاری در فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران
یادمان و بزرگداشتها
آینهدار دوران
- برگزاری نکوداشت پاریزی در ۳دی۱۳۹۷ همزمان با سالروز تولد وی در «باغموزهٔ نگارستان». در این مراسم از نشان جایزهٔ «آینهدار دوران» رونمایی شد.[۲۹]
- برگزاری بزرگداشت پاریزی در ۷مهر۱۳۹۳ در محل انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. مهدی محقق، سید حسن شهرستانی،احسان اشراقی و محمدتقی امامی از سخنرانان این مراسم درباره مقام علمی و شخصیت پاریزی بودند.[۳۰]
- برگزاری نکوداشت نودودومین زادروز باستانی پاریزی در ۹دی۱۳۹۵ در فرهنگسرای نیاوران. پروفسور سیدحسن امین، دعایی، محمد سلمانی و سامان احتشامی در این مراسم دربارهٔ او سخنرانی کردند.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - افتتاح نمایشگاه تصاویرِ نوشتههای باستانی پاریزی باعنوان «آینهدار دوران» در شهر سرچشمه رفسنجان در ۱۱دی۱۳۹۵. در این نمایشگاه، ۴۴ اثر از ۲۴ هنرمندِ تصویرساز در نگارخانهٔ مس شهر سرچشمه رفسنجان بهنمایش گذاشته شد. این هنرمندان دانشآموختهٔ ممتاز کارشناسیارشد رشته تصویرسازی بوده که در گروهی به نام «آمیدا» فعالیت میکردند.[۳۱]
پاریزی در قاب نگاه دیگران
رودی متّی: پاریزی نقالی بهشیوهٔ سنتی ایران بود
« | ایرانشناس آمریکایی و استاد دانشگاه «دلور» دربارهٔ باستانی میگوید:
|
» |
عباس زریاب خویی: با لطایفالحیل خواننده را در دل تاریخ رها میکند
زریاب خویی دربارهٔ قلم جذاب و متفاوت باستانی در تاریخنگاری میگوید: «اگر تاریخ برای عدهایی از افراد مملکت ما امری مَلالانگیز و بیفایده باشد، باستانی پاریزی توانسته است این زنگ مَلال را از چهرهٔ تاریخ بزداید. خوانندگان آثار او هر چند از تاریخ گریزان باشند، ناخودآگاه بهسوی تاریخ کشانده میشوند؛ و ناگهان متوجه میشوند که چگونه این نویسندهٔ بزرگ، با لطایفالحیل و زرنگیهای خاص خود، او را در میان معرکهٔ تاریخ رها کرده است و چهطور نامهای نامأنوس تاریخی و اسامی دور از ذهن جغرافیای تاریخ بیآنکه خود توانسته باشد، ناگهان در مغز او جای گرفته است.»[۳۲]
ایرج افشار: قلمش شبیه چسب «اهو» است
« | بهعقیدهٔ افشار:
|
» |
احسان اشراقی: تاریخ را با شعر میآراید
اشراقی مدرس گروه تاریخ دانشگاه تهران معتقد است: «باستانی در آراستن تاریخ با شعر و اسطوره و حماسه و جغرافیا و مضامین شیرینی که موردپسند است، مهارت دارد. غالب حواشی کتابهایش خواندنی است و اگر این حواشی را جدا کنند، خود کتابی جداگانه بهوجود خواهد آمد. پایبندی باستانی را به اصول تاریخنگاری از گریزی که در لابهلای آثارش زده است بهخوبی میتوان مشاهده کرد.»[۳۴]
شیرین بیانی: استاد میان پاریز تا پاریس پل کشید
« | باستانی کسی بود که بر اثر استعداد خاص، پلی میان پاریس و پاریز، میان تاریخ و ادبیات، میان جدی و شوخی، میان کرمان و دنیای خارج؛ و میان واقعیت و افسانه برقرار کرد. نوشتههای فراوانی از او بر جای مانده و اغلب بر گردِ «هفت» میشود. و باب تازهای در امر تاریخنگاری میگشاید. با وی تاریخ وارد فضای باز میشود؛ از عناصر گوناگون کمک میگیرد و خواننده را با خود به سیروسیاحت وامیدارد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
محمدامین ریاحی: غزلیاتش از دلنشینترین غزلیات روزگار معاصر است
ریاحی غزلیات باستانی را از لطیفترین و دلنشینترین غزلهای روزگار معاصر میداند و معتقد است که تمام آنها سوزوگداز و لطافت خاصی دارند. غزلهای «دستبرد شب»، «آن شب در باغ»، «فتانه میخواند»، «خمار بادهپیمای»، «نالههای نومیدی» و... از آندست غزلها هستند که معرف طبع لطیف و خداداد و بیان آتشین و شورانگیز اوست.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
احمدرضا خضری: باستانی، شاعر تاریخنگار اعصار است
سیداحمدرضا خضری استاد گروه تاریخ که شاگرد و همکار باستانی پاریزی در دانشگاه تهران بوده، وی را مورخ، ادیب، سخنور، طنزپرداز، حکیم و متفکر توصیف میکند و میگوید: «نوآوری و نوآفرینی در فکر و اندیشه استاد پاریزی، بهویژه در عرصهٔ تاریخ، یکی از ویژگیهای بارز ایشان است. ایشان تاریخ را از وقایعنگاری صِفر به تاریخ اجتماعی تبدیل کرد و با لحن طنز، به کام مردم شیرین ساخت. او تاریخ را با شعر درآمیخت و بهحق لقب «شاعر تاریخنگار اعصار» و «صیّاد لحظهها» شایستهٔ وی است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
حجتالله جودکی: هنر باستانی، آشتی مردم با کتاب است
جودکی پژوهشگر متون تاریخی و دینی درباره آثار باستانی میگوید: «در کویر مطالعاتی ایرانزمین در دوران معاصر که بسیاری بهدلایل مختلف با کتاب قهر کردهاند، هنر استاد باستانی عرصه را برای آشتی مجدد مردم با کتاب فراهم میکند، کافی است خواننده به یکی از این آثار دست یابد و ب بسمالله را بگوید، آنگاه باید تا تای تمّت کتاب را همراهی کند و این را میتوان معجزهٔ استاد باستانی لقب داد.[۳۵]
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
باستانی اشعار خود را «گناه ایام طفولیت»[۳۶] میداند و در جایی مینویسد: این شعرهای ما که دو روز پس از مرگ ما فراموش میشود برای سنگ قبر خودمان خوبند، ما مثل آن مگس بر بَولِ خر بادبان کشتی افراشتهایم و گمان میکنیم مردم کشتیبان و اهل فن و نوح زمان هستیم. دیگران هزاران کتاب و رساله و شعر گفتند و رفتند و حتی نامی از آنها نماند، این رَطبُ و یابِسها و لاطائلات، ما را چنان در خود فرو برده که گمان میکنیم فتح خیبر کردهایم.[۳۷]
رگ طنزی در خود دارم
از همان اول که دستبهقلم برد، «رگ طنزی» در خود دید. میگوید شاید این مسئله ارثیه «پیغمبر دزدان» باشد که در پاریز یادداشتهایش را جمع میکردم. نخستین شعرهایش لحن شوخی و طنز داشت که برخی از آنها در روزنامهٔ تفریحی «یویو» در تهران چاپ شد.[۳۸]
تفسیر خود از آثارش
باستانی که تاریخ را عین زندگی میدید و سالهای عمرش را صرف نوشتن کتابهای تاریخی کرد، در جایی مینویسد: «من خوب میدانم که کاری که در سیچهل سال نویسندگی کردهام ارزشی ندارد. خود واقف هستم که از همهٔ این بیستسی جلد کتاب و دویستسیصد مقاله، بوی خودخواهی و شهرتطلبی و جاهپرستی میآید. من خیلی خوب آگاهم که «حُسن شهرت» با «باطنِ امر» دو تاست، بیشتر خلق عالم دوشخصیتیاند.[۳۹] و در مقدمهٔ کتاب «هشتالهفت» مینویسد: «من مورخ نبودم، چیزهایی نوشتهام که نه ادبیات بود، نه باستانشناسی و نه جامعهشناسی. ولی بالاخره چیزی از همهٔ اینها بود. خوانندگان لطف کردند و در طبقهبندی خود، آنها را جزء تاریخ حساب کردند! مثل بعضی کتابدارها که در تقسیمبندی دیوئی، وقتی کتابی جایی نتوانست داشته باشد آن را در قفسهٔ تاریخ میگذارند!»[۴۰]
نقد باستانی پاریزی بهقلم باستانی پاریسی
نویسندگی را از پاریز آغاز کرد، پس از سالها تجربه و نوشتن دهها کتاب، در سفری به پاریس تصمیم به نقد خود گرفت و کتاب «خودمشتومالی» را نوشت. مؤلف در بخشی از این کتابِ خودانتقادی به تصحیح اشتباههای تاریخی، جغرافیایی، ادبی، زبانشناسی و باستانشناسی خود در آثارش پرداخته و در بخش دیگری از آن دربارهٔ «روش تحقیق تاریخ» سخن گفته است. در جایی از این کتاب مینویسد: «چه سهوها و اشتباههای عجیبوغریب داشتهام و گاهی چقدر تحقیقاتم بیپایه و بیاساس و خندهآور بوده است. از این نظر بد ندانستم بعضی از این کتابها را به بادِ انتقاد بگیرم! چه مطمئنم یک روز دیگران خواهند گفت و سخت دُرشت هم خواهند گفت:
خُرده بینانند در عالم بسی | آگهند از کار و بارِ هر کسی[۴۱] |
نان مورخی میخوریم
باستانی خود و اهالی تاریخ را «ریزهخوارِ خوانِ مورخان قبل از خود» میداند و مینویسد: ما چیزهایی از آنان میگیریم و دوبارهسازی میکنیم و در واقع در پرتو آثار آنان «نانِ مورخی» را میخوریم و آثاری چند پدید میآوریم و همین آثار، خوب یا بد، باز وسیلهٔ نانخوردن تنی چند در سالهای بعد از ما میشود.[۴۲]
پاریزی و نگاهش به بزرگان
قوامالسلطنه
{{گفتاورد تزیینی|باستانی دربارهٔ قوامالسلطنه مینویسد:
- اقدامات قوام همیشه و در همه جهتها مثبت بوده و در جهت حفظ هویت و حیثیت ایران بوده است. او در مسئلهٔ آذربایجان، کردستان و چند مورد دیگر از مشکلات دورهٔ پهلوی، از جمله مسئلهٔ نفت شمال و بلوچستان وارد شد و در هیچکدام هم، کار منفی و اشتباهی انجام نداد. کارهای او همیشه همراه با هوش و سیاست و کیاست بود.[۴۳]
عبدالحسین زرینکوب
زرینکوب مرد بینظیری بود و کتابهای وی از منابع عمدهٔ اهل تحقیق در مورد تاریخ است. استاد بدیعالزمان فروزانفر در جمعکردن استادان نامدار در دانشکدهٔ الهیات بسیار موفق بود و یکی از استادهای خوب آن دانشکده، مرحوم زرینکوب است.[۴۴]
محمدعلی مجتهدی
بهاعتقاد پاریزی، مجتهدی مدیر مدرسهٔ «البرز»، یکی از بزرگترین خدمتگزاران فرهنگ ایران است که با کوشش وقفهناپذیر و بیامانش، پایهٰ تحصیلات دبیرستانی را در ایران محکم کرد. باستانی معتقد است که شهرت مدرسهٔ «البرز» به شهرت مدرسههای قدیم پاریس مثل «سنلوئی» میرسد. نیز مجتهدی در ایجاد دانشگاه شریف هم بسیار مؤثر بود. بیشک او حق زیادی به گردن فرهنگ ایران دارد.[۴۵]
هوشنگ ابتهاج
پاریزی، سایه را «شاعر بزرگ» و «استاد قویدست غزل» میداند و عقیده دارد که غزلهایش «قوی» و «لطیف» است. میگوید: ابتهاج غزل را از ابتدا خوب میگفته است. غزل او در حدّ استادان زبان ادب فارسی است و تأثیر حافظ بر شعرش مشهود است.[۴۶]
نامهٔ سرگشاده به محمد مصدّق
پدر باستانی بازنشست شده بود؛ اما حقوق بازنشستگی نمیگرفت. البته او را زود بازنشست کرده بودند؛ بهدلیل فعالیتهای سیاسی. آنسالها وضع اقتصادی مردم خوب نبود و پولی از بابت فروش نفت به ایران نمیرسید؛ یعنی دولت درآمدی نداشت. بههمیندلیل حقوقهای حقوقبگیران و کارمندان و معلمان هم مرتب نمیرسید. آن زمان پدر در پاریز بود و محمدابراهیم در کرمان. باستانی تصمیم میگیرد به «محمد مصدق» تلگرافی بزند.
« | جنابت آقای دکتر مصدّق، پدر پیر ملت ایران! پدر پیر ۷۰سالهام چند سال است که بازنشست شده است؛ ولی حقوق او را هنوز نپرداختهاند. این حقوق بازنشستگی ،اگر برای ادامهٔ زندگی اوست، که باید زودتر پرداخت شود، و اگر هم برای مخارج کفن و دفن اوست، که این قدرها محل احتیاج نیست! شما که مزهٔ ۷۰سالگی را چشیدهاید، خواهشمندم کاری بکنید که حقوق پدرم را پرداخت کنند. | » |
همان زمان «مهندس رضوی» وکیل کرمان که هم باستانی و هم پدرش را میشناخت نزد مصدّق بود. تعجب میکند و میگوید چطور ممکن است که حقوق این مرد محترم را پرداخت نکرده باشند؟ او نزدیک به ۳۰ سال خدمت کرده است.
محمد مصدق همانجا میگوید که: «پس، بنویسد که حقوق او را پرداخت کنند.»
همهٔ طلب پدر پرداخت میشود. محمدابراهیم شب عید همهٔ پولها را نزد پدر میبرد و به او میدهد. «تو گویی پیرمرد چشمهایش روشن شد و از دیدن آنهمه پول سرِ حال آمد.» رو میکند به پسرش و میپرسد: چه کار کردی؟ محمدابراهیم هم داستان تلگراف را تعریف میکند. پدر میخندد و میگوید: «بابا خیر از قلمت ببینی.» نیز میگوید: «تو هیچ وقت محتاج نمیشوی.»[۴۷]
خطاب به علیاکبر ولایتی
باستانی همکار و دوست عبدالحسین زرینکوب بود. در دانشگاه تهران اغلب همدیگر را میدیدند. زرینکوب پیش از انقلاب مشکل قلبی پیدا میکند و چون آنروزها عمل قلب در ایران انجام نمیشد راهی فرانسه میشود. برای همین اسبابواثاث خانه را میفروشد و تبدیل به پول میکند و در بانک میگذارد. بهدلیل ادامهٔ معاینات و معالجاتش، اقامتش در پاریس طولانی میشود. به باستانی که در آن روزها در پاریس بود، میگوید:
- «دکترها گفتهاند باید قلبم را جراحی کنم و هزینهاش ۱۰هزار دلار است. همهچیز را فروختهام؛ اما پولش در بانک ایران است و باید به پاریس منتقل شود. اما مشکل این بود که زمانهٔ «جنگ ایران و عراق» بود و دولت بههیچعنوان اجازهٔ خروج ارز از ایران را نمیداد.»
باستانی میماند که چه بکند. بعد از بازگشت به تهران، روزی مقالهای از علیاکبر ولایتی دربارهٔ مشروطه در «روزنامهّ کیهان» میخواند که در آن نظری از زرینکوب هم راجعبه بخشی از تاریخ مشروطه نقل شده بود. دستبهکار میشود و نامهای به «علیاکبر ولایتی» وزیر امورخارجه وقت ایران مینویسد که البته مقداری هم تند است:
« | «شما که این مطلب (در مقاله) را از زرینکوب نقل میکنید و از او با احترام و با عنوان «استاد» یاد میکنید، آیا میدانید که او الان چه وضعی دارد و در چه حالی است و در فرانسه چگونه زندگی میکند و نمیداند که چه باید بکند و قلبش نیاز به عمل جراحی فوری دارد؟ و...» | » |
باستانی پس از نوشتن این نامه، احساس پشیمانی میکند که چرا نامهای به این تندی را به وزیر خارجه که اصلاً نمیشناسدش، نوشته است؛ اما پس از چند روز، از مسئولان وزارت خارجه به خانه باستانی تلفن میکنند و میگویند وزیر خارجه به ما گفت: «من، هم مقالات دکتر باستانی پاریزی را میخوانم و به ایشان علاقمندم و هم به زرینکوب احترام دارم.» آنگاه دستور داد که هر کاری که از دست ما ساخته است، برای این مرد دانشمند انجام دهیم. باستانی حضوری به وزارتخانه میرود تا داستان مشکل زرینکوب را تعریف کند. پس از پیگیریها در نهایت قرار میشود که ۲هزار دلار به حسابی ریخته شود تا بهدست زرینکوب برسد. پس از ۱۵ روز پول در پاریس به دست زرینکوب میرسد.[۴۸]
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
از عباراتی که بارها گفته است: متأسفانه، پادشاهان را از مملکتها میشود بیرون کرد؛ ولی از تاریخ نمیشود بیرون کرد. بههرحال، خوب یا بد، در تاریخ حضور دارند و در حکمِ هاونِ سنگی خانهٔ تاریخ محسوب میشوند.[۴۹]
جملهای از ایشان
باستانی در کتاب «شاهنامه آخرش خوش است»، مینویسد: خدایی هست و بزرگ هم هست و من همهجا دنبال جای پای خدای بزرگ در تاریخ هستم.
و باز مینویسد: همهٔ ما سنگتراشانی هستیم که سنگ خوبی هم اگر تراشیدیم، در اثر خودخواهی و عُجب باید سنگ مزار خودمان بشود![۵۰]
نحوهٔ پوشش
او همواره با هیئتی بیتکلّف و آن کلاه و عصای جداییناپذیر در همه مجامع حضور مییافت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
خلقیات
او را به «بیپیرایگی» و «خاکیبودن» میشناسند. «رودی متّی» ایرانشناس آمریکایی دربارهٔ او میگوید:
- او بهدلیل طبیعت نرم و ملایمی که داشت محبوب بود.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
در برخوردهای رسمی و خصوصی مردم بسیار محجوب بود. آنقدر خجالتی و کمرو که گاهی مصاحبتش تحملناپذیر مینمود. درعوض لودگیها، رِندیها و شیطنتهایش در شعر بهوضوح تجلّی دارد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
«وفا» و «صمیمیت» و «فضلیت» از صفاتی است که دربارهٔ باستانی میگویند. محمدامین ریاحی دربارهٔ او در یادداشتی مینویسد: باستانی قیافهای خونسرد و آرام و خاموش دارد که طوفانی از احساسات آتشین پشت آن نهفته است. این روح بهظاهر آرام و بردبار هرگز مغلوب محیط نمیشود؛ بلکه همواره محیط را تحت تأثیر خود قرار میدهد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
باستانی زمانی که دانشجوی دانشگاه تهران بود، ساکن کوی دانشگاه واقع در امیرآباد شمالی بود. بهگواه خاطراتش از نخستین ساکنان کوی دانشگاه بوده است. بههمین مناسبت شعری دارد که نخستین بیتش چنین است:
فاش میگویم و از گفتهٔ خود دلشادم | ساکن سادهدل کوی امیرآبادم |
او پس از ازدواج برای تحصیل و کار به تهران میآید. در همان سالها خانهای در خیابان گرگان رهن میکند.[۵۱]
باستانی سالها بعد، ساکن خانهای در شهرک غرب میشود. خود در جایی میگوید: هر موقع ماشینم را از شهرک غرب ول میکنم، خودش یک راست میرود جلوی دانشگاه تهران میایستد![۵۲]
سیروسیاحتهای باستانی
باستانی اهل سیروسفر بود و علاوهبر شهرهای ایران، به شماری از کشورهای اروپایی نیز سفر کرد و دیدهها و شنیدههایش را در کتابی به نام «از پاریز تا پاریس» گرد آورد.
پاکستان، ترکیه، قزاقستان، فرانسه، اتریش، ایتالیا، دانمارک، سوئد، سوئیس و انگلستان کشورهایی هستند که استاد سفری به آنها داشته و ضمن شرکت در سمینارها و مراسمهای فرهنگی و ادبی، از دانشگاهها و امکان تاریخی و هنری و ادبی آنها دیدن کرده است.
اجرای برنامههای ادبی در دیگر کشورها
- حضور در ششمین کنگرهٔ جهانی «تاریخ هنر و باستانشناسی ایران» در آکسفورد، در شهریور سال۱۳۵۷.[۵۳]
- شرکت در کنگرهٔ تاریخ تمدن آسیای مرکزی به دعوت از یونسکو.
استادان باستانی پاریزی
- وحیدالملک شیبانی، مدرس تاریخ اروپا
- عباس اقبال آشتیانی، تدریس (تاریخ و جغرافیا)
- محمدحسن گنجی، مدرس جغرافیا
- ابراهیم پورداود، مدرس تاریخ ایران پیش از اسلام
- سعید نفیسی، مدرس تاریخ اسلام
- علیاصغر شمیم، مدرس تاریخ دورهٔ قاجار
- خانبابا بیانی، مدرس تاریخ دوران مغول
شاگردان باستانی پاریزی
محسن جعفریمذهب، حسن حضرتی و ایرج تنهاتن ناصری از شاگردان باستانی پاریزی هستند که اکنون هرکدام از در حوزهٔ تخصصیِ عرصهٔ تاریخ، جایگاه چشمگیری دارند.
آینهدار دوران در آینهٔ دو فیلم
- ساخت فیلمِ مستند «یک عمر در گهواره». پژوهش و تصویربرداری این فیلم بهمدت پنج سال در شهرهای تهران، کرمان، سیرجان و پاریز بهطول انجامید. فیلم یادشده بهکارگردانی «سیدحمید میرحسینی» و تهیهکنندگی «علی درویشی» ساخته شد. این مستند ۴۰دقیقهای روایتگر زندگی پر فراز و نشیب باستانی پاریزی است.[۵۵]
- تولید مستند «از پاریز تا پاریس». این فیلم ساختهٔ «سیدجواد میرهاشمی» است که در ۱۸اسفند۱۳۹۳ در تالار حکمت پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی بهنمایش درآمد. این مستند، نگاهی به زندگی و عمری فعالیت باستانی پاریزی دارد.[۵۶]
اتفاقهای بعد از انتشار آثار
«گل میریخت» یکی از غزلیات معروف باستانی است که آن را در مجموعهای از شعرهایش در سال۱۳۲۷ بهچاپ رساند. این شعر کمکم مورد توجه قرار گرفت و بر سر زبانها افتاد. یکروز صبح که وارد مدرسه شد دید که دخترها پشت سرش میآیند و میگویند: آقا! آقا! دیشب رادیو شعر شما را خواند. شما شنیدید؟ تعجب کرد که چه شده است؟ اما از قضا آنشب برق محلهٔ باستانی رفته بود و نتوانسته بود رادیو را بگیرد. فکر کرده بود کسی اتفاقی شعرش را خوانده است. اما بعد متوجه شد که در برنامهٔ «گلهای جاویدان» که «داود پیرنیا» تدارک دیده بود و هنرمندان بزرگ در آن شرکت میکردند، برای اوّلبار، «ابوالحسنخان صبا» ویولن زده و خانمی هم شعر «گل میریخت» را به مناسبت خاصی خوانده است.[۵۷]
نامگذاریهای شهری و پاریزی
- خیابانی در شهر کرمان.
- کتابخانهای در منطقه هشت تهران افتتاحشده در فروردین۱۳۹۷[۵۸]
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
- اثری از «علی نجمینژاد».
- نقشی از هنرمندی روسی. باستانی به دعوت یونسکو و برای ارائهٔ یک سخنرانی در کنگرهٔ «تاریخ تمدن آسیای مرکزی» شرکت کرد. بعد از سخنرانی، هنرمندی از روس، ظرف چنددقیقه با قلمِ خودکار، شمایل باستانی را کشد، امضا کرد و به او هدیه داد.[۵۹]
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
- تندیس باستانی پاریزی توسط «شهریار رضایی» مجسمهساز کرمانی ساخته شد. این تندیس در فروردین۱۳۹۵ در پارک ریاضیات و جنب کتابخانهٔ ملی کرمان نصب شده است.[۶۰]
- مجسمهٔ هایپررئال باستانی پاریزی
برگههایی از مصاحبههای فرد
- «کریم فیضی» در کتاب «باستانی پاریزی و هزاران سال انسان» به مصاحبه و گفتوگوی مفصل با باستانی پرداخته است. این کتاب ۷۸۷ صفحه دارد که نخستین بار ۱۳۹۰ «اطلاعات» آن را منتشر کرد. در ۱۳۹۴ این کتاب برای سومین بار تجدیدچاپ شد.
آثار و کتابشناسی
کارنامهٔ پراثر
کارنامهٔ مربوط به کرمان
- ۱۳۲۴: آثار پیغمبر دزدان نخستین کتاب باستانی پاریزی است که چاپ اول آن در کرمان منتشر میشود. چ.اول۱۳۲۴، چ.نهم۱۳۵۴، چ.هفدهم۱۳۸۲ و چ.بیستودوم۱۳۹۵، نشر علم؛ جمعِ تیراژ این چاپها: افزونبر ۷۰هزار نسخه.
- ۱۳۳۳: نشریهٔ فرهنگ کرمان (چاپ کرمان)
- ۱۳۳۵: راهنمای آثار تاریخی کرمان (چاپ کرمان)
- ۱۳۳۶و۱۳۳۷: دوره مجله هفتواد (چاپ کرمان)
- ۱۳۴۰: تاریخ کرمان تصحیح و تحشیهٔ تاریخ وزیری، چ.چهارم۱۳۷۴؛ منابع و مآخذ تاریخ کرمان
- ۱۳۴۳: سلجوقیان و غز در کرمان چ.دوم۱۳۷۳
- ۱۳۴۴: فرماندهان کرمان تصحیح و تحشیهٔ تاریخ شیخ یحیی، چ.سوم۱۳۷۱
- ۱۳۴۶: جغرافیای کرمان تصحیح و تحشیهٔ جغرافی وزیری، چ.پنجم۱۳۸۴
- ۱۳۵۳: گنجعلی خان چ.سوم۱۳۶۷
- ۱۳۵۵: وادی هفتواد؛ تاریخ شاهی قراختائیان
- ۱۳۶۹: تذکرهٔ صفویهٔ کرمان
- ۱۳۸۴: صحیهةالارشاد (پایان صفویه)
مجموعهٔ هفتی (سبعه ثمانیه)
- ۱۳۴۲: خاتون هفت قلعه چ.ششم۱۳۸۰
- ۱۳۵۰: آسیای هفت سنگ چ.هفتم۱۳۸۳
- ۱۳۵۳: نای هفت بند چ.ششم۱۳۸۱
- ۱۳۵۵: اژدهای هفت سر چ.پنجم۱۳۸۴؛ کوچهٔ هفت پنچ چ.ششم۱۳۷۰
- ۱۳۵۸: زیر این هفت آسمان چ.پنجم۱۳۶۸؛ سنگ هفت قلم چ.سوم۱۳۶۸
- ۱۳۶۳:هشت الهفت چ.دوم۱۳۷۰
سایر آثار
- ۱۳۲۷: مجموعهشعر یادبود من
- ۱۳۳۰: کوروش کبیر: ذوالقرنین، ترجمه باستانی پاریزی، ۱۳۸۰، ۳۳۰۰شمارگان، چ.هفتم، نشر علم؛ ۱۳۸۸، ۳۳۰۰شمارگان، چ.سیزدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۲، ۳۳۰۰شمارگان، چ.پانزدهم، نشر علم.
- ۱۳۴۱: مجموعهشعر یاد و یادبود چ.دوم۱۳۶۴؛ محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله چ.دوم، جیبی،۱۳۴۱
- ۱۳۴۱: اصول حکومت آتن، ترجمه از ارسطو با مقدمهٔ غلامحسین صدیقی، چ.چهارم۱۳۸۳
- ۱۳۴۴: یعقوب لیث چ.هشتم۱۳۸۲ این کتاب به عربی ترجمه و در قاهره بهسال۱۹۷۶ چاپ و منتشر شده است.
- ۱۳۴۷: تلاش آزادی چ.هفتم۱۳۸۳، برندهٔ جایزهٔ مسکو)
- ۱۳۴۸: شاه منصور چ.ششم۱۳۷۷؛ سیاست و اقتصاد عصر صفوی چ.پنجم۱۳۷۸
- ۱۳۴۹: اخبار ایران از ابناثیر ترجمهٔ الکامل، چ.دوم۱۳۶۴
- ۱۳۵۰: شاهنامه آخرش خوش است چ.ششم۱۳۸۳
- ۱۳۵۱: از پاریز تا پاریس چاپ نخست این کتاب توسط نشر «امیرکبیر» صورت گرفت. چ.هشتم۱۳۸۱، چ.سیزدهم۱۳۹۸، نشر علم؛ جمعِ تیراژ اینچاپها: افزونبر ۳۰هزار نسخه.
- ۱۳۵۶: حماسهٔ کویر چ.چهارم۱۳۸۲
- ۱۳۵۷: تن آدمی شریف است؛ نون جو و دوغگو چ.پنجم۱۳۸۳
- ۱۳۶۳: جامعالمقدمات چ.دوم۱۳۶۷
- ۱۳۶۴:فرمانفرمای عالم چ.چهارم۱۳۷۷
- ۱۳۶۷: از سیر تا پیاز چ.سوم۱۳۷۹
- ۱۳۶۸: مار در بتکدهٔ کهنه چ.سوم۱۳۸۰
- ۱۳۶۹: کلاه گوشه نوشینروان چ.سوم۱۳۸۰؛ حضورستان چ.دوم۱۳۷۰
- ۱۳۷۱: هزارستان چ.دوم۱۳۸۲؛ ماه و خورشید فلک چ.دوم۱۳۷۶؛ سایههای کنگره چ.دوم۱۳۷۶
- ۱۳۷۳: بازیگران کاخ سبز چ.دوم،۱۳۸۴؛ پیر سبزپوشان چ.دوم۱۳۷۹؛ آفتابهٔ زرین فرشتگان چ.دوم۱۳۷۷
- ۱۳۷۵: نوح هزار طوفان چ.دوم۱۳۸۰
- ۱۳۷۷: در شهر نیسواران چ.دوم۱۳۷۸
- ۱۳۷۸: شمعی در طوفان چ.دوم۱۳۸۳؛ خودمشتومالی؛ محبوب سیاه و طوطی سبز
- ۱۳۷۹: درخت جواهر چ.دوم۱۳۸۳
- ۱۳۸۱: گذار زن از گدار تاریخ چ.دوم۱۳۸۴؛ کاسهکوزهٔ تمدن؛ پوست پلنگ
- ۱۳۸۲: حصیرستان چ.دوم۱۳۸۴
- ۱۳۸۴: بارگاه خانقاه؛ هواخوری در باغ با گوهر شبچراغ
سبک و لحن و ویژگی آثار
آثار تاریخی
بهرهگیری از طنز از ویژگیهای مهم آثار باستانی بهشمار میرود که نشانهٔ روحیه طنزگرایانهٔ اوست. او از انواع قالبهای طنزآمیز مانند تحکّم و ریشخند، کودننمایی، کنایهزدن، نیشخند، خاطرات طنزآمیز، تمثیل و... بهره گرفته است.
نثر آثار باستانی روان و ساده و عامهفهم است.
داستان، ضربالمثل، حکایت و شعر از جمله عناصری است که بهوفور در کتابهای او دیده میشود.
پانویسهای طولانی و مفصل که گاه از خود متن اصلی مفصلتر میشود در اغلب آثار مؤلف بهچشم میخورد.
بهعقیدهٔ محققان: «سبک نویسندگی و تاریخنویسی باستانی پاریزی بر خلاف نثر بیشتر مورخان معاصر و کتابهای آنها که نثری سنگین و سرد دارند روانتر و لذتبخش است. دو عامل عمده را در کنار دیگر عوامل باید در خلق این سبک و توفیق آن سهیم دانست. نخست ادیب بودن باستانی در کنار مورخ بودن وی است؛ زیرا شیوهٔ تاریخنویسی او همچون تاریخنویسی و روایتگری مورخان قدیم فارسی است و نوشتههایش پر از شعر، داستان، ضربالمثل و حکایت است؛ دومین عامل، پانویسهای کتابهای اوست. این پانویسها از شگردهای فنی باستانی و به زبان دیگر بخشی از سبک شخصی اوست.»[۶۱]
رودی متّی نیز لحن «کنایهآمیز»، «فروتنانه»، «غیرجانبدارانه» و «انسانی» باستانی را از ویژگیهای رویکرد تاریخی او میداند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اشعار
اشعارش روان و ساده است.
طنز از اصلیترین مؤلفههای شعر باستانی است. قطعات شعریاش نیز همانند نثر او آکنده از اصطلاحات و تعابیر طنزآمیز است.
مضامین شعری او اجتماعی، سیاسی، فرهنگی است.
از دیگر مختصات شعری او بهکارگیری فراوانِ اصطلاحات فرنگی است. بهعقیده «سعیدی سیرجانی» باستانی در این راه افراط کرده اما گاهی مضمون شعر او آنقدر لطیف و قوی است که خواننده متوجه کلمات شاخدار فرنگی نمیشود:
بُتی ز محبت فیزیک خواست تا گوید | دقیقه اَتم و رادیوگرافی را | |
گشود تا دَهن تنگ، گفتمش کافی است | که من معاینه دیدم اَتم شکافی راخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد |
«سیرجانی» معتقد است که اشعار او گذشته از استواری و روانی، «نمک آمیخته به شیطنتی» و بهتعبیر دیگر «شیطنت نمکینی» دارد. ازین روست که دوبیتیها و قطعات کوتاه و لوند باستانی در ادبیات فارسی کمنظیر است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جوایز و افتخارات
- فراخوان تصویرگری از آثار مکتوب باستانی پاریزی باعنوان «از پاریز تا پاریس» بهعنوان موضوع نخستین دورهٔ جایزه «آینهدار دوران» در مردادماه۱۳۹۸ منتشر شد. قرار است سه هنرمند برگزیده به پاریس اعزام شوند. بنا بهگفته «سید عباس دعایی» مدیر--- جایزه آینهدار دوران علاقمندان تا دوشنبه ٢٩مهر۱۳۹۸ فرصت داشتند با ارائه آثار خود در این رویداد ملی شرکت کنند.[۶۲]خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - مراسم رونمایی از فراخوان «جایزه جهانی استاد باستانی پاریزی»، ۳دی۱۳۹۴ همزمان با سالروز تولد او در «دانشگاه آزاد واحد کرمان» برگزار شد.[۶۳]
- مراسم اعطای «جایزهٔ باستانی پاریزی» در دی۱۳۹۵ در «دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان» برگزار شد و ۱۵ اثر برگزیده در حوزههای تاریخی، مردمشناسی و ادب و فرهنگعامه موفق به کسب این جایزه شدند.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نگاهی به برخی پدیدههایش
پیغمبر دزدان
این کتاب به عصر قاجار مربوط میشود. «پیغمبر دزدان» لقبی است که «شیخمحمدحسن سیرجانی» ملقب به قارانی، روحانی اهل رفسنجانِ کرمان برای خود برگزیده است. آثار و نامههای او که به اواخر عصر فتحعلیشاه تا اواخر عصر ناصرالدینشاه مربوط میشود در این کتاب جمعآوری شده است.
نویسنده در ابتدای این کتاب که بارها تجدیدچاپ شده، شرح مفصلی از اوضاع سیاسی و اجتماعی کرمان میآورد. سپس به داستان زندگی پیمغبر دزدان یا نبیالسارقین میپردازد. در نهایت نامهها و مکاتبههایی وی را خطاب به پیروانش بیان میکند.
پیغمبر، از یکسو با حکام مستبد زمان طرف بود و از ظلم آنها انتقاد میکرد . از سوی دیگر میخواست عشایر و قبایل را به راه درست بیاورد. نیز از روحانینماها و از عالِمنماهای حامی ظلم و تعدی بهتنگ آمده و در لباس خودشان، آنها را به باد انتقاد گرفت و طریق آنها را خلاف حکم خداوندی و نظر پیامبر برشمرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
او در دورهای ناامن و آشوبزده میزیست، خود را پیغمبر دزدان گردنهگیر و مسلح معرفی کرد تا بتواند با زبان خودشان با آنها گفتوگو کند. نامههای او به پیروانش سلیس و روان آمیخته با طنز و شعر است. او برای مقابله با ناهنجاریهای زمانهاش این راه را انتخاب کرد و گاه حتی توانست اموال مالباختگان را از دزدان یا حکومتگران باز پسگیرد.
باستانی خود در مقدمهٔ کتاب «آثار پیغمبر دزدان» نوشته که شیخ محمدحسن که در یکی از آشفتهترین ایام حکومت کرمان میزیست، پیامبر دزدها بود تا بتواند از طریق مکاتبهها، مناسبتها و مراودهها، تا حدی مردم را از خشونت افراد ظالمی مانند «فرهاد میرزا» که هفتصد دست را در چهار سال حکومت خود در فارس قطع کرد، نجات دهد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
از پاریز تا پاریس
از پاریز تا پاریس شرح سفرهای گوناگون باستانی پاریزی به شرق و غرب این عالم خاکی است. او که بنا بهگفتهق خود روزگارش بیشتر در سفر طی شده، شرح هفت سفرنامه خود را در کتابی باعنوان از «پاریز تا پاریس» یا «هفتشهر هفتجوش هفترنگ» جمعآوری کرده است. نام اصلی کتاب نیز برگرفته از سفرنامهٔ اروپا است. عناوین این هفت سفرنامه بهاین ترتیب است: در کنار فرات (سفرنامهٔ عراق)، جشن هنر (سفرنامهٔ شیراز)، در خاک پاک (سفرنامهٔ پاکستان)، شهر تبریز است و کوی گلستان (سفرنامهٔ تبریز)، پردههایی از میان پرده (سفرنامهٔ رومانی)، هزارهٔ بیهقی (سفرنامهٔ مشهد) و از پاریز تا پاریس (سفرنامهٔ اروپا).
استاد در بخشی از سفرنامهٔ پاکستان خود اینچنین آورده است: در پاکستان نامهای خیابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابانهای بزرگ دو طرفه را شاهراه مینامند، همان که ما امروز اتوبان میگوییم!... نخستین چیزی که در سر بعضی کوچهها میبینید تابلوهای رانندگی است. در ایران ادارهی راهنماییورانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد مینویسد: عبور ممنوع و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ راهبند! فارسی سرهٔ سره و مختصر و مفید، حداکثر سرعت را در آنجا حداکثر رفتار تابلو زدهاند! و توقف ممنوع را پارکینگبند اعلام کردهاند...این مغازههایی را که ما قنادی میگوییم و معلوم نیست چگونه کلمهٔ قند صیغهٔ مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفتهاند؟ آری این دکانها را در آنجا شیرینکده نامند![۶۴]
مؤلف مینویسد: تاکسی که مرا به قونسلگری ایران در کراچی میبُرد کمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد، یکی از پشتسر به او فرمان میداد در چنین مواقعی ما میگوییم: عقب، عقب، عقب خوب! اما آن پاکستانی میگفت: واپس، واپس، بس! و این حرفها در خیابانی زده شد که به شاهراهایران موسوم است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پاریزی در همین فصل درباره قبر صادق هدایت مینویسد: روزی بههمراه «اسماعیل کبیر» همسایهٔ مقیم خانهٔ ایران، به قبرستان یا بهقول زردشتیان به خاموشخانه «پرلاشز» رفتیم، دربان قبرستان عظیم فورا شناخت که اولاً ایرانی هستیم. ثانیاً دنبال قبر صادق هدایت میگردیم. این مساله برای مزاربان «پرلاشز» امری عادی شده است. نقشهای به دست ما داد که اگر به دست آدم کور هم میدادی یکسر میرفت و از میان هزاران قبر گوناگون، قبر هدایت را پیدا میکرد. قبر هدایت در محوطهای نسبه کوچک، در میان دیوارکی از شمشاد سبز، قرار دارد و بر سنگ قبر او تصویری از «بوف» (به مناسبت بوف کور، کتاب او) نقش شده و تنها این عبارت کوتاه را دارد: صادق هدایت از آسیبِ خزان و زمستان در امان و همیشه بهار است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
یاد و یادبود
این مجموعه که چهارمین چاپ آن توسط حمید و حمیده باستانی پاریزی و بههمت نشر علم در سال۱۳۹۶ راهی بازار شد شامل ۱۳۹ قطعه شعری است. این کتاب ۳۱۳صفحهای دربردارندهٔ یادداشتهای محمدعلی جمالزاده، محمدامین ریاحی و علیاکبر سعیدی سیرجانی دربارهٔ شعر پاریزی؛ قطعاتی که در جوانی سروده شده است. مسائل عاطفی، اجتماعی، سیاسی، تاریخی و رویدادهای دورهٔ دانشجویی از مضامین شعرهای پاریزی است.
سیاههٔ عمر: آلبوم؛ به فرزند خردسالم حمید، کشف جدید، رأی اعتماد، لالهزار، هدف از تعلیم و تربیت چیست؟، باج هنر، به وزیر راه، باستانی؟ پاکستانی؟ پاریزی؟ و ... از جمله عناوین قطعات شعری او هستند.[۶۵]
او اشعاری نیز درباب مرگ سیدحسین فاطمی، هزارهٔ ابنسینا، جنگ، ترمیم کابینه و... دارد. میگوید:
- «روزی که فاطمی مدیر باختر امروز بهضرب کارد مجروح شد، این دو بیت را گفتم.»خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
صبا بر گو به روشنگر این مُلک | ببین رفتار چرخ آدمیکُش | |
چه بندی دل در آن آب و زمینی | که بیمُخپرور است و فاطمیکُش |
بهعقیده «علیاکبر سعیدی سیرجانی» روح تجدّد بهصراحت در اشعار باستانی جلوهگر است. غزلسرایی میکند؛ ولی غزلهایش همه رنگوحال و نشئه خاصی دارد. مضمون و ترکیب کلمات و تعبیرات همه از خود اوست. در دیوان باستانی غزلهای «تقلیدی»، «انجمنی» و «استقبالی» پیدا نمیشود؛ نه اهل استقبال کردن است و نه اهل بدرقه، غزلش احساس خاصّوخلّص روح خودش است.[۶۶]
ناشرانی مفتخر به همکاری
باستانی برای انتشار کتابهایش با نشرهای بسیاری چون «نگاه»، «سازمان اسناد ملی»، «اطلاعات»، «میرماه»، «علم»، «چکامه»، «مرکز کرمانشناسی» و «بهنگار» همکاری داشت؛ اما طبق دادههای «سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران» نشر «علم» طی سالهای اخیر، مسئولیت تجدیدچاپهای کتابهای باستانی را بهعهده داشته است.
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
- آثار پیغمبر دزدان سال۱۳۸۰، ۴۴۰۰ نسخه، چاپ شانزدهم، نشر علم؛ ۱۳۸۲، ۳۳۰۰ نسخه، چاپ هفدهم، نشر علم؛ ۱۳۸۶، ۳۳۰۰ نسخه، چاپ هجدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۵، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ بیستودوم، نشر علم.
- آسیای هفت سنگ، ۱۳۷۱، ۳۰۰۰ نسخه، چاپ هفتم، کتاب درنا؛ ۱۳۹۳، ۱۶۵۰ نسخه، چاپ هشتم، نشر علم.
- از پاریز تا پاریس پاریز، ۱۳۹۲، ۲۲۰۰ نسخه، چاپ دهم، نشر علم؛ ۱۳۹۶، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ دوازدهم، نشر علم.
- از سیر تا پیاز، ۱۳۹۸، ۵۵۰ نسخه، چاپ هفتم، نشر علم.
- کتاب اصول حکمت آتن، ترجمه پاریزی، ۱۳۹۳، ۱۱۰۰ شمارگان، چاپ پنجم، نشر علم.
- یعقوب لیث، ۱۳۸۷، ۲۲۰۰ شمارگان، چاپ دوم، نشر علم؛ ۱۳۹۳، ۱۱۰۰ شمارگان، چاپ دهم، نشر علم.
- کوچه هفت پنج (مجموعه مقالات)، ۱۳۶۷، ۲۵۵۰ نسخه، چاپ پنجم، مؤسسهٔ انتشارات نگاه؛ ۱۳۹۱، ۱۶۵۰، چاپ هفتم، مؤسسه انتشارات نگاه.
- کوروش کبیر: ذوالقرنین، ترجمهٔ باستانی پاریزی، ۱۳۸۰، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ هفتم، نشر علم؛ ۱۳۸۸، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ سیزدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۲، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ پانزدهم، نشر علم.
- هواخوری باغ با گوهر شبچراغ، ۱۳۹۴، ۵۵۰ نسخه، چاپ سوم، نشر علم.
- نای هفتبند، ۱۳۶۹، ۴۳۰۰ نسخه، چاپ پنجم، مؤسسهٔ انتشارات عطایی؛ ۱۳۹۵، ۵۵۰ نسخه، چاپ هفتم، نشر علم.
- گذار زن از گدار تاریخ، ۱۳۹۴، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ چهارم، نشر علم.
منبعشناسی
کتابهای مرتبط با باستانی
- «دبستان باستانی پاریزی»، احسان میرپاریزی، نشر ماهباران، چ.اول، ۱۳۹۷.
- «زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی زندهیاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی»، بهویراستای امید قنبری،انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۲۵۶ص. چ.اول، ۱۳۹۴.
- «شاعر تاریخ: یادگارنامه محمدابراهیم باستانی پاریزی»، بهاهتمامِ حمیده و حمید باستانی پاریزی، نشر علم، چ.اول، ۱۳۹۴.
- «محمدابراهیم باستانی پاریزی»، علی جهانشاهیافشار، نشر یادگاران همایون، ۸۴ص، چ.اول، ۱۳۹۸.
- «واکاوی طنز در آثار باستانی پاریزی»، خشایار احمدی، نشر بید، چ.اول، ۱۳۹۸.
مقالات
- «بررسی برخی لغات و اصطلاحات محلی کرمان و پاریز در آثار محمدابراهیم باستانی پاریزی»، محمدرضا معصومی و محسن محجوبی؛ مجله:ادبیات و زبانهای محلی ایران زمین، بهار۱۳۹۸، س ۹، ش ۱، ص۱۰۹تا۱۴۷.
- «طبقهبندی قصههای عامه در مجموعهٔ هفتِ باستانی پاریزی و تاریخ کرمانِ محمود همت»، فاطمه امینیزاده و زهره زرشناس، مجله مطالعات ایرانی، تابستان۱۳۹۷، س ۷، ش ۳۳.
- «پارادایمشناسی تاریخنگاری باستانی پاریزی»، محمدعلی رنجبر، مجله: پژوهشهای علوم تاریخی، بهار و تابستان۱۳۹۵، ش۱۳، ص۳۷تا۵۶.
- «هویت و انسان ایرانی در تاریخنگاری باستانی پاریزی»، رضا شاهملکی، مجله جندیشاپور، تابستان ۱۳۹۴، س ۱، ش ۲.
- «طنز در آثار باستانی پاریزی»، حسین شول، مجله رودکی، اردیبهشت و خرداد۱۳۸۷، ش ۲۳، ص۲۶تا۳۷.
- «نیمنگاهی به طنز در آثار استاد باستانی پاریزی»، مصطفی خلعتبری لیماکی، مجلهٔ فرهنگ مردم، زمستان۱۳۸۴، ش ۱۶،ص۱۵۵تا۱۵۷.
- «نقد و نظر دربارهٔ تاریخنگاری محمدابراهیم باستانی پاریزی»، عبدالرسوال خیراندیش، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، دیوبهمن۱۳۸۲، ش ۷۵ و۷۶، ص۳۷تا۴۳.
- «دکتر باستانی پاریزی و کتاب «کاسهکوزهٔ تمدن»، احمدرضا اکبری، مجلهٔ کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، دیوبهمن۱۳۸۲، ش ۷۵ و ۷۶، ص۴۴تا۴۵.
پایاننامهها
- شاهنامه و متون حماسی در آثار باستانی پاریزی، احمد آین، ۱۳۹۶، کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علومانسانی، دانشگاه ولیعصر(عج) رفسنجان.
- سبکشناسی آثار باستانی پاریزی (با تکیه بر مجموعهٔ هفتی) اعظم رنجبر زینلی، ۱۳۹۴، کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه ولیعصر(عج) رفسنجان.
- اشارات ادبی در آثار باستانی پاریزی، سودابه صادقی بهنویه، ۱۳۹۳، کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علومانسانی، دانشگاه یزد.
- بررسی نقش زبان طنز در آثار تاریخنگاری دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، حسین شول، ۱۳۸۷، کارشناسی ارشد، دانشگاه یزد.
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ یادگارنامه باستانی پاریزی: مردی از تبار تاریخ و فرهنگ. . بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴): ۱۵تا۱۷.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۱۳.
- ↑ باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۷۳.
- ↑ زندیه، از پاریز تا پردیس، ۱۸و۱۹.
- ↑ زندیه، از پاریز تا پردیس، ۲۳.
- ↑ زندیه، از پاریز تا پردیس، ۴۱۵.
- ↑ زندیه، از پاریز تا پردیس، ۲۱.
- ↑ باستانی پاریزی، پیمغبر دزدان، ۱۹.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۱۳.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۵۸و۷۵۹.
- ↑ باستانی پاریزی، خودمشتومالی، ۲۲۹.
- ↑ باستانی پاریزی، پیغمبر دزدان، ۱۰.
- ↑ باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۸۱.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۱۲و۷۱۳.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۱۰۴و۱۰۵.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۹.
- ↑ باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۶۳.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۸.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۸۲.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۱۱۱.
- ↑ زندیه، از پاریز تا پردیس، ۲۲.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۸۲.
- ↑ باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۶.
- ↑ باستانی پاریزی، هواخوری باغ، ۲۶.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۷۸.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۷۹.
- ↑ باستانی پاریزی، خودمشتومالی، ۱۱۶.
- ↑ باستانی پاریزی، خودمشتومالی، ۱۱۴.
- ↑ «برگزاری مراسم نکوداشت پاریزی».
- ↑ «به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی».
- ↑ «افتتاح نمایشگاه آینهدار دوران در سرچشمه رفسنجان».
- ↑ زریاب خویی. گذشته مقدمهٔ حال است. . بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴): ۸۵و۸۶.
- ↑ دهباشی، بخارا، ۴۳۷.
- ↑ زندیه، از پاریز تا پردیس، ۱۲۷.
- ↑ نگاهی اجمالی به زندگی محمدابراهیم باستانی پاریزی؛ شعری به بلندای تاریخ. . نامه اتاق بازرگانی ۸۵، ش. ۷۹ (۱۳۹۲): ۳۶.
- ↑ باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۹.
- ↑ باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۸۲.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۹۴.
- ↑ باستانی پاریزی، خودمشتومالی، ۴۰.
- ↑ باستانی پاریزی، هشتالهفت، ۱۵.
- ↑ باستانی پاریزی، خودمشتومالی، ۳۸.
- ↑ باستانی پاریزی، خودمشتومالی، ۱۹۴.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۷۶.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۵۶۵.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۹۰و۶۹۱.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۲۱.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۱۸تا۷۲۰.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۵۶۰تا۵۶۴.
- ↑ باستانی پاریزی، خودمشتومالی، ۳۱۵.
- ↑ باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۸۳.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۲۹.
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۲۸.
- ↑ باستانی پاریزی، از پاریز تا پاریس، ۵۰۶.
- ↑ باستانی پاریزی، خودمشتومالی، ۲۶۵.
- ↑ «مستند زندگی باستانی پاریزی تحتعنوان «یک عمر در گهواره»».
- ↑ «مستند «از پاریز تا پاریس»».
- ↑ فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۰۵و۶۰۶.
- ↑ «کتابخانه باستانی پاریزی».
- ↑ باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۲۲۸.
- ↑ «تندیس باستانی پاریزی».
- ↑ شیخ و فولادی. تحلیلی بر سبک نگارش باستانی پاریزی در پانویسهایش سبکشناسی نظام و نثر فارسی. . بهار ادب، ش. ۳۶ (۱۳۹۶): ۱۵۶و۱۵۷.
- ↑ «جایزهٔ از پاریز تا پاریس».
- ↑ «جایزهٔ جهانی استاد باستانی پاریزی».
- ↑ باستانی پاریزی، از پاریز تا پاریس، ۱۳۳.
- ↑ باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۵تا۸.
- ↑ باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۷۵.
منابع
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۶۷). از پاریز تا پاریس (چ:۵). تهران: چاپخانه آسمان.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۷۰). هشتالهفت (چ:۳). تهران: رخ.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۷۸). خودمشت و مالی. تهران: نامک. شابک ۹۶۴-۹۰۵۰۳-۹-۶.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۸۵). هواخوری باغ. تهران: علم. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۶۱۳-۲.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۹۳). حماسه کویر. تهران: علم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۰۵-۲۶۴-۴.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۵۴). پیغمبر دزدان(چ:۹). تهران: امیرکبیر.
- زندیه، حسن (۱۳۹۳). از پاریز تا پردیس. تهران: دانشگاه تهران.
- فیضی، کریم (۱۳۹۰). باستانی پاریزی و هزاران سال انسان. تهران: اطلاعات. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۸۳۲-۱.
- دهباشی، علی (۱۳۹۳). یادنامهٔ باستانی پاریزی. بخارا.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۴۰). یاد و یادبود. تهران.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۹۶). یاد و یادبود. تهران: انتشارات علم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۲۴-۸۲۰-۹.
- عباس زریاب خویی. گذشته مقدمهٔ حال است. . بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴).
- رودی مته. او فراموش نخواهد شد؛ به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی. . مجله رشد آموزش تاریخ، ش. ۶۱ (۱۳۹۴).
- محمد شیخ و یعقوب فولادی. تحلیلی بر سبک نگارش باستانی پاریزی در پانویسهایش سبکشناسی نظام و نثر فارسی. . بهار ادب، ش. ۳۶ (۱۳۹۶).
- نگاهی اجمالی به زندگی محمدابراهیم باستانی پاریزی؛ شعری به بلندای تاریخ. . نامه اتاق بازرگانی ۸۵، ش. ۷۹ (۱۳۹۲).
پیوند به بیرون
- «آثار باستانی پاریزی». خانه کتاب. بازبینیشده در ۳۱شهریور۱۳۹۸.
- «جایزهٔ از پاریز تا پاریس». ایرنا، ۲۲مهر۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱مهر۱۳۹۸.
- «جایزهٔ باستانی پاریزی». باشگاه خبرنگاران جوان، ۳دی۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱مهر۱۳۹۸.
- «رونمایی از جایزه جهانی باستانی پاریزی». دانشگاه تهران، ۶دی۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱مهر۱۳۹۸.
- «آینهدار دوران». آینهدار دوران. بازبینیشده در ۸مهر۱۳۹۸.
- «پیام تسلیت خاتمی بهمناسبت درگذشت باستانی پاریزی». انتخاب، ۸فرودین۱۳۹۳. بازبینیشده در ۸مهر۱۳۹۸.
- «پیام تسلیت رئیس جمهوری بهمناسبت درگذشت باستانی پاریزی». تسنیم، ۶فروردین۱۳۹۳. بازبینیشده در ۸مهر۱۳۹۸.
- «پایاننامههای مرتبط با آثار باستانی پاریزی». گنج. بازبینیشده در ۹مهر۱۳۹۸.
- «آثار باستانی پاریزی». کتابخانه ملی. بازبینیشده در ۹مهر۱۳۹۸.
- «مستند زندگی استاد باستانی پاریزی». تسنیم، ۲۹فروردین۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۰مهر۱۳۹۸.
- «همایش کوروش هخامنشی». ایسنا، ۶خرداد۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۴مهر۱۳۹۸.
- «سیدحسنخمینی در منزل باستانی پاریزی». انتخاب، ۸فروردین۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۴مهر۱۳۹۸.
- «برگزاری مراسم بزرگداشت پاریزی». نگارستان، ۴دی۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۰مهر۱۳۹۸.
- «به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی». اینا، ۱مهر۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۴مهر۱۳۹۸.
- «نکوداشت باستانی پاریزی در فرهنگسرای نیاوران». خبرگزاری مهر، ۱۱دی۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۰مهر۱۳۹۸.
[[رده:]]