عباس زریاب خویی
عباس زریاب خویی | |
---|---|
"'روان را چو دانش به شایستگی"'[۱] | |
زمینهٔ کاری | تاریخنگاری، تصحیح متون، نسخهشناسی، ترجمه، پژوهش ادبی[۲] |
زادروز | ۲۲تیر۱۲۹۸[۳] خوی[۴] |
مرگ | ۱۴بهمن۱۳۷۳ |
جایگاه خاکسپاری | قطعهٔ نامآوران بهشت زهرای تهران[۵] |
پیشه | نویسنده، مصحح، مترجم، محقق، مدرس و مدیر کتابخانهٔ سنا[۴] |
سالهای نویسندگی | دههٔ۳۰ تا آخرین روزهای حیات |
کتابها | سیرت رسولالله، آینهٔ جام و... (تألیف) تاریخ فلسفه، لذات فلسفه، تاریخ ساسانیان و... (ترجمه) |
نوشتارها | «بزمآورد»[۶] |
مدرک تحصیلی | دکتری تاریخ |
دانشگاه | دانشگاه یوهان گوتنبرگ ماینتز آلمان[۷] |
عباس زریاب خویی نویسنده و پژوهشگر، مترجم و مصحّح و نیز منتقد در حوزهٔ علومانسانی است.
زریاب خویی در زمینههای گوناگون علومانسانی همچون ادبیات فارسی، تاریخ، فلسفه و کلام، تألیف و ترجمههای عالمانهای از خود برجای گذاشته است. از کودکی سخت شیفتهٔ خواندن کتاب و مجله بود. در نوجوانی عربی را تاحد شرح جامی بر کافیه و المغنی ابنهشام آموخت. علوم حوزوی را در حوزهٔ علمیهٔ قم درس گرفت و در آنجا از محضر استادانی چون سیدمحمد یزدی، شیخصادق فراحی و سیدروحالله موسوی خمینی بهرهها برد. پس از گرفتن لیسانس در دانشگاه تهران به آلمان رفت و رسالهٔ دکتری خود را با موضوع «تاریخ تیموریان» زیرنظر شل و رویمر در دانشگاه ماینتز ارائه داد. بعد از دو سال همکاری در کتابخانهٔ مجلس سنا مشغول تدریس در دانشگاه تهران شد و در کنار تاریخ، دروس ادبیات فارسی، ادبیات عرب، فلسفه و زبانشناسی را نیز تدریس کرد. همان دوران با مصاحب در تألیف دائرهالمعارف فارسی همکار شد. زریاب که پس از انقلاب۱۳۵۷ ناگزیر از مشاغل دولتی فاصله گرفته بود به تحقیق پرداخت و با «دائرةالمعارف تشیّع»، «بنیاد دائرةالمعارف اسلامی» و «مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی» همکاری کرد و برای هریک مقالههای عالمانهای در حوزههای مختلف علومانسانی نوشت.[۱]
از میان یادها
نخستین و آخرین صفر
یکی از همکلاسیهای زریاب میگفت:
- «در ایامی که در خوی تحصیل میکردم و زریاب هنوز خردسال بود، روزی در نوشتن انشا تنبلی کرده بود به حساب اینکه نوبت به او نخواهد رسید. اتفاقاً معلم نفر اول، زریاب را انتخاب کرد و گفت: انشایت را بخوان. زریاب بلند شد و صفحهای کاغذ به دست گرفت و شروع کرد به خواندن. انشایی سلیس و روان در اهمیت علم بر ثروت. معلم بسیار خوشش آمد. نمرهٔ هجده برای او گذاشت و خواست دیگری را صدا بزند. بچهها میدانستند که زریاب انشا ننوشته. یکی از بچهها به معلم گفت: آقا ایشان از روی کاغذ سفید میخواند. معلم تعجب کرد و وقتی کاغذ سفید را دید فوراً صفر برای زریاب گذاشت و سپس رو به آن شاگرد که چغلی کرده بود، گفت: تو هم یک صفر داری. بعد رو به زریاب گفت: پسرجان، آدمی که اینهمه بداند و از تنبلی یک کلمهٔ آن را روی کاغذ نیاورد، البته باید به او صفر داد. فرزند، گمان میکنم این اولین و آخرین صفر باشد که در درس خواهی گرفت. معلم راست میگفت.»[۸]
همهٔ کتابها را خواندم و تمام شد
رسول پورنکی، یار دبستانی زریاب، ماجرای اولین روز رفتن زریاب به مدرسه را چنین روایت میکند:
- «روز اول که مدرسه در شهر خوی افتتاح شد، ما دو یار و دوست صمیمی از مسجد به دبستان رفتیم. در آن سالها کتاب سال اول دبستان فرائدالادب بود. روز اول همه در حیاط مدرسه جمع شده و محو تماشای نیمکتها که نخستین بار بود میدیدیم، بودیم که عباس با دست خالی وارد مدرسه شد. از او پرسیدم: مگر پدرت برایت کتاب نخریده است؟ جواب داد: «چرا.» گفتیم: «چرا نیاوردی؟ مگر نمیبینی که همهٔ شاگردها کتاب زیر بغل گرفتهاند؟» جواب داد: «در عرض چند روز همهٔ کتابها را خواندم و تمام شد.» بچهها خندیدند؛ ولی عباس گفت: «اگر باور نمیکنید، کتابتان را باز کنید و از هر شعری بیت اول را بخوانید تا من بگویم از کدام شاعر است.» کتابها را باز کردیم و هریک از شاگردان بیت اول یکی از اشعار را خواند و عباس بلافاصله جواب داد که از کدام شاعر است. کلیهٔ جوابها بیکموکاست درست بود و همه تعجب کردند.»[۹]
فهم موسیقی فرنگی
« | ایرج افشار از سفر مشترک با زریاب در کنگرهٔ باستانشناسیِ مونیخ، خاطرهای تعریف میکند با اشاره به سخنی که زریاب درنهایت تواضع گفته:
|
» |
محضر درس [آیتالله]خمینی
تفسیر زریاب از کلاس درس [آیتالله] خمینی:
- او درس را بهجای آنکه از آغاز کتاب شروع کند از طبیعیات شروع میکرد و استدلالش برای این کار، روشِ معلم اول یا ارسطو بود که الاهیات را پس از طبیعیات قرار داده بود. روش تدریسش خلاف دیگر استادان بود؛ یعنی هرگز مطالب را با جملات و عبارات کتاب تطبیق نمیکرد، بلکه پس از خواندن یکیدو جمله از متن کتاب، شروع میکرد به تقریر درس از خارج با بیانی که پر از شور و هیجان بود و این هیجان گاهی چنان شور و قوت میگرفت که صدایش را بلند میکرد و جلسهٔ درس به جلسهٔ خطابه و اندرز بدل میشد. میخواست ضمن تشریح مطالب فلسفی، به مسائل اخلاقی و اجتماعیدینی بپردازد و این دو مقصود را چنان استادانه باهم میآمیخت که انسان نمیتوانست موضوع درس را از بحث دینیاخلاقی جدا بداند. این روش تأثیر شدیدی در مغز و روح متعلمان بهجای میگذاشت و شخص هنگام خروج از جلسهٔ درس، حالتی روحیعرفانی و سرشار از اندیشهٔ عمیق دینی در خود احساس میکرد که شاید تا یکیدو ساعت دوام داشت.[۴]
دزدی از صندوق پدر
عباس زریاب تقلایش برای خواندن کتاب را چنین تعریف میکند:
- از همان زمان که خواندن و نوشتن را یاد گرفتم شوق غریبی برای خواندن دامنگیرم شد و این شوق بهحدی زیاد بود که به مرز بیماری و جنون رسیده بود. من هرچه پول به دستم میافتاد بابت کتاب میدادم و علاوهبر آن از صندوق پدر بدون اجازهٔ او پول برمیداشتم و کتاب میخریدم. این کار مزاحمتها، شکنجهها و سرزنشهای زیادی برایم ایجاد میکرد. در شهر کوچک ما چنین کاری بیسابقه بود. ممکن بود کودکانی از جیب و کیسهٔ بابای خود پول بردارند؛ اما آن پول را صرف خرید شیرینی، بستنی و گاهی اوقات قمار میکردند. هرگز ندیده بودند که کسی پول پدرش را بردارد و کتاب بخرد![۴]
بدانست یکیک زبانِ همه
« | باستانی پاریزی از اِشراف زریاب بر زبانهای مختلف میگوید:
من ضمن حسرت، کمی حسد بردم که گنگ بودم. چهارپنج تا از استادان روسی سررسیدند. من خوشحال شدم و بلند گفتم: زریاب، دیگر زنگ تو کر شد. من مطمئنم که زبان روسی نمیدانی؛ اما هنوز آنها دست نداده بودند که زریاب با صدای بلند بهزبان ترکی شروع کرد به گفتن «خوش گلدی صفا گتیردی» (خوش آمدی، صفا آوردی). آخر آنها اهل آذربایجان شوروی بودند. ترکها وقتی صحبت ترکی شنیدند، با تعصب کمتر به ما پیوستند. درواقع او ششمَرده کار انجام میداد.[۱۱] |
» |
با من چهها که نکردند!
زریاب خویی دردلی دارد از پیشتازبودنش:
- «کتابهای ترکیِ آذریِ چاپ باکو در خوی بهفراوانی دیده میشد و این کتابها نگاه مرا به دنیای دیگری جلب میکرد. ادارهٔ نشریات برادران اوروجاف در باکو صدها کتاب جغرافیا، تاریخ، داستان و ترجمههای ادبیات روس منتشر کرده بود. من به این کتابها دلبستگیِ سختی پیدا کردم و دید و نظر من با دید همکلاسانم بهکلی فرق کرد. من خود را نهتنها در میان خانواده و مدرسه بلکه میان مردم شهر نیز غریب حس کردم. همه به من به نظر بیمار روانی و کودک شیدا نگاه میکردند. پدر و مادرم از سعادت من مأیوس شده بودند. بچههای همسال من کتابهایم که همیشه بغل و جیبهای من از آن پر بود، میگرفتند و پاره میکردند و به جوی آب میانداختند. هیچکس مرا تشویق نمیکرد، حتی معلمان نیز مرا مسخره میکردند. من در مسائل تاریخی، ادبی و اجتماعی اطلاعاتی بیشتر از آموزگاران پیدا کرده بودم و سر کلاس بهاصطلاح مچشان را میگرفتم و این بر کینه و بغض ایشان میافزود.»[۴]
جانبداری از دانشگاه در دوران انقلاب فرهنگی
باستانی پاریزی داستان جلسهٔ دیدار زریاب با روحالله موسوی خمینی را چنین روایت میکند:
- "«آیتالله از در وارد شدند و ما بهاحترام ایشان بلند شدیم و بعد هم نشستیم. چون روحالله خمینی کسی را در آنجا نمیشناخت، گفتوگو بین ایشان و زریاب بود و یادم است که روحالله به زریاب گفت: «میرزاعباس خویی!» زریاب استادها را معرفی کرد و گفت: «شما استاد ما بودهاید و ما برای دستبوس خدمت شما آمدهایم.»"
- امام گفت: «آقامیرزاعباس! خود شما استاد هستید، اگر آقایان مطلبی دارند بگویند.»
- صحبتهای زریاب شروع شد و طولانی هم شد. خاطرم است که در آن نزدیکیها کسی بود که میگفت: «مطلب زیاد شد» و اشاره میکرد که زریاب خویی کوتاه بیاید. او گفت: «اگر مطلب من زیاد است اجازه بدهید کوتاهش کنم.» روحالله گفت: «نه! هرچه دارید بگویید و هرچه نوشتهاید بخوانید.» زریاب در نطق خودش اشاره کرد که خواجهنصیرالدین طوسی با اینکه ناچار بود با خوانین مغول و پادشاهان ارتباط داشته باشد، مسئلهٔ علم را پیگیری میکرد و دانش، ساختن زیج، ادارهٔ رصدخانه، نوشتن کتاب و رسالههای فلسفی را فراموش نکرد؛ بنابراین دانشگاه هم اگر یکوقت با اهل حکومت خوشوبشی کرده، قابل بخشش است. تأکید زریاب روی مسئلهٔ خواجهنصیر مقداری زیاد بود. [آیتالله] خمینی در صحبتهای خودش که به همه مسائل اشاره کرد، به این مسئله همه جواب داد: «شما به خواجهنصیر اشاره کردید و اینکه در متن حکومت بوده است؛ ولی خواجهنصیر مغولان را آدم کرد و مسلمان؛ ولی شماها که نتوانستید این کار را بکنید.» این جواب را خمینی به زریاب داد و درعینحال دلگرمی داد که دانشگاه باید باشد و کار خودش را بکند و جلسه تمام شد.[۱۲]
زندگی و یادگار
بر مدار عقربههای زمان
- ۱۲۹۸: تولد در خوی از شهرهای آذربایجان غربی، ۲۲تیر مصادف با ۱۵ذیقعدهٔ۱۳۳۷[۴]
- ۱۳۰۳: رفتن به مکتبخانه و آموزش قرآن از پنج تا هفت سالگی
- ۱۳۱۴: ترک تحصیل پس از بهاتمامرساندن دورهٔ اول دبیرستان بهدلیل نبودن دورهٔ دوم دبیرستان در خوی
- ۱۳۱۶: سفر به قم و آموختن علوم حوزوی
- ۱۳۲۲: بازگشت به خوی و تدریس در دبیرستان
- ۱۳۲۴: رفتن به تهران و دو سال زندگی[۱۳]
- ۱۳۲۶: استخدامشدن در کتابخانهٔ مجلس شورای ملی و تحصیل در دانشکدهٔ معقول و منقول دانشگاه تهران[۱۴]
- ۱۳۲۸: پذیرفتن مدیریت کتابخانهٔ مجلس سنا بهپیشنهاد "سیدحسن تقیزاده"
- ۱۳۳۴: استفاده از بورس تحصیلی هون بوپ آلمان و اعزام به این کشور جهت تحصیل
- ۱۳۳۵: ترجمهٔ «تاریخ فلسفه» اثر ویل دورانت
- ۱۳۳۹: بازگشت به ایران و ادامهٔ کار در کتابخانهٔ مجلس سنا
- ۱۳۴۱: سفر به آمریکا و تدریس فارسی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا
- ۱۳۴۳: بازگشت به ایران و ادامهٔ کار در کتابخانهٔ مجلس سنا
- ۱۳۴۴: ترجمهٔ «لذات فلسفه» اثر ویل دورانت
- ۱۳۴۵: استخدام رسمی در دانشگاه تهران و تدریس و پژوهش در این دانشگاه بهمدت ۱۲ سال
- ۱۳۵۰: نظارت بر انتشار اطلس تاریخی ایران بهاتفاق احمد مستوفی و سیدحسین نصر
- ۱۳۵۴: چاپ «تاریخ ساسانیان»
- ۱۳۵۴: انتشار «نامههای ادوارد براون به سیدحسن تقیزاده»
- ۱۳۵۴: ترجمهٔ «تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان» اثر تئودور نولدکه
- ۱۳۵۷: پایان کار در دانشگاه تهران و آغاز فعالیت در سازمانهای علمی
- ۱۳۶۸: انتشار «آینهٔ جام» (شرح مشکلات دیوان حافظ)
- ۱۳۷۰: انتشار بخش اول «سیرهٔ رسولالله»
- ۱۳۷۰: تصحیح «الصیدنه فیالطب ابوریحان بیرونی»
- ۱۳۷۳: چاپ ۲جلدی «تهذیب و تلخیص روضهالصفای محمدبن خداوندشاه بلخی»
- ۱۳۷۳: وفات و خاکسپاری در بهشت زهرای تهران
- ۱۳۷۴: ترجمهٔ «دریای جان» اثر هلموت ریتر[۱۳]
شرح مختصری از زندگی
عباس زریاب خویی ۲۲تیر۱۲۹۰ در خانوادهای از اهالی خوی که تنها فرد باسوادش، دایی بود، چشم گشود. سالهای کودکی زریاب سالهای پرآشوبی در تاریخ ایران، بهویژه در زادگاه اوست. دورهای که سربازان روس کاروانسراها و بازار را آتش زده بودند و آندرانیک ارمنی با ششهزار سپاهی به خوی حمله کرد، عباس زریاب به مدرسه میرفت و علاوهبر آن در حلقههای علمی که در مسجد شفیعیهٔ خوی تشکیل میشد شرکت میکرد.[۴] زریاب در سال۱۳۱۶ به اندرز یکی از طلاب خویی به نام شیخصادق فراحی وارد حوزهٔ علمیهٔ قم شد. پس از مرگ پدر در سال۱۳۲۲ به خوی بازگشت و تکفل مادر، برادران و خواهرانش را بهعهده گرفت. زریاب در ۱۳۲۸ بهپیشنهاد حسن تقیزاده ریاست کتابخانهٔ ملی سنا را پذیرفت و در سال۱۳۳۴ با سفارش تقیزاده بورس مطالعاتی اوقاف هومبولدت آلمان غربی را گرفت و حدود پنج سال در ماینس و فرانکفورت و مونیخ به تحصیل و مطالعه پرداخت. سپس به ایران بازگشت و در سال۱۳۳۹ بار دیگر در کتابخانهٔ سنا مشغولبهکار شد. سال۱۳۴۱ برای تدریس فارسی در دانشگاه برکلی (کالیفرنیا) به آمریکا رفت و تا ۱۳۴۳ در آن دانشگاه درس داد. زریاب از سال۱۳۴۵ پارهوقت و از ۱۳۴۸ تماموقت در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. وی پس از انقلاب۱۳۵۷ کار در دانشگاه تهران را ناگزیر ترک کرد و مدتی دور از مشاغل دولتی به تحقیق پرداخت. وی در ۱۴بهمن۱۳۷۴ بدرود حیات گفت و در قطعهٔ نامآوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد.[۱]
شخصیت و اندیشه
عبدالله اصفهانی در "آینهٔ پژوهش" مقالهای درباب معرفی زریاب مینویسد که بخشی از آن به اخلاق و تفکر خویی اشاره دارد:
- عباس زریاب، صفا و صمیمیت ویژهای داشت و سادهزیستی، قناعت، کرم و مروتش زبانزد همه بود. آرام، شمرده، سنجیده و باحلاوت سخن میگفت. اگر نظرش را برنمیتابیدند، بر آن اصرار نمیکرد. گرچه زریاب در علوم متعدد و ادبیات و عرفان آگاهیهای گسترده و نظری صائب داشت و روح تحقیق و انتقاد را از سنین جوانی در خود شکوفا ساخته بود، نسبت به معلومات خود کمتر مینگاشت و بسیاردانیْ کمنویس بود. با جهانی از معلومات و احاطه به پنج زبان، یکدهم آنچه بر آن مسلط بود بر روی کاغذ نمیآورد. زریاب اجازه نمیداد لحظهای از عمرش عبث تلف شود. اوقات زندگی را برای فراگرفتن، آموزشدادن، تحقیق و نگارش شکار کرده بود. با همت خستگیناپذیر لحظهای از آموختن نیاسود و از یاددادن به دیگران دریغ نورزید. در بذل دانش گشادهدست و در اخلاق گشادهرو بود.[۱۵]
زمینهٔ فعالیت
ترجمه
تعبیرها و اصطلاحهای پیچیده و مشکل فلسفی در ترجمههای زریاب صورتی مأنوس و مقبول یافته بود. وی آثار فلسفی همانند «لذات فلسفه» و «تاریخ فلسفه» را چنان زیبا و دلپسند ترجمه کرده است که مثل اصل اثر، هواداران جدی بسیار یافت و در مدت اندک چندین بار بهچاپ رسید. زریاب ترجمهٔ کتب تاریخی و ادبی را نیز با دقت نظر خاصی انجام میداد و غالباً سلیقه و قریحهٔ عالمانهٔ خود را هم بهصورت تعلیقها و توضیحها بر متن میافزود و به آنچه ترجمه میکرد لطف و طراوت ویژه میبخشید.[۱۶]
تصحیح متون
اثر شاخص عباس زریاب در تصحیح، «الصیدنه ابوریحان بیرونی» است که توفیق در آن وی را در طراز محققان بزرگ عصر قرار داد. در این اثر از یک سو واژهها و اصطلاحهای یونانی، سریانی، عربی، فارسی و خوارزمی بسیاری است و از سوی دیگر بیرونی آنها را تنظیم و بازنگری نکرده بود؛ لذا آشفتگی شدیدی به متن راه یافته بود و تصحیح آن، کاری بس دشوار. زریاب کتاب را با توضیحات و لغتنامه و فهرست بهنحوی عرضه کرد که شاید حتی متخصص داروشناسی هم نمیتوانست آن اثر را بهتر از این نقد و تصحیح کند.[۱۷]
تاریخنگاری
تاریخ تخصص اصلی زریاب بود. وی رسالهٔ دکتری خود را با عنوان «گزارش دربارهٔ جانشینان تیمور، برگرفته از تاریخ کبیر جعفری، تالیف ابن محمدالحسینی» زیر نظر شِل و رویمر در دانشگاه ماینس به رشتهٔ تحریر درآورد.[۱] تاریخ در نظر او از منظر خود تاریخ، اهمیت داشت. میکوشید در کار تاریخنگاری درحد نقد و بررسی روایات باقی بماند و به تحلیل و تفسیر اصل رویدادها نپردازد. زریاب کتاب کوچکش در سیرهٔ رسول خدا را نیز بدون تفسیر، بدون تحلیل و بدون نشاندادن احساسات و گرایشهای شخصی نوشته بود.[۱۸]
شاهنامهپژوهی
ارتباط زریاب با فردوسی و شاهنامه، علاوهبر پژوهشهای شاهنامهشناختی ایشان به حضور علمی و اجرایی وی در بنیاد شاهنامه زیر نظر استاد مجتبی مینوی بازمیگردد. منتخب نظر سختگزین و وسواس مینوی بودن، شاهد راستینی بر گستردگی معلومات ایشان در ادب پارسی به ویژه شاهنامهپژوهی است، خصوصا کار تصحیح متن شاهنامه که که نیازمند آگاهیهایی خاص است. دکتر باستانی پاریزی نوشتهاند: «همه اذعان دارند که حرف دکتر زریاب خویی در باب مشکلات شاهنامه در حکم برهان قاطع بوده است.»[۱۹]
یادمان و بزرگداشتها
شب عباس زریاب خویی
شب عباس زریاب خویی، صدوپنجاهوچهارمین شب از شبهای مجلهٔ بخارا است که عصر چهارشنبه ۱۴اسفند۱۳۹۲ با همکاری بنیاد فرهنگی هنری ملت، دائرةالمعارف اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینهٔ پژوهشی ایرج افشار در محل کانون زبان فارسی برگزار شد. شب عباس زریاب با حضور بزرگانی چون محمدعلی موحد، محمدرضا شفیعی کدکنی، ژاله آموزگار، داریوش شایگان و سید مصطفی محقق داماد برگزار شد. کاظم موسوی بجنوردیِ، محمدعلی موحد، کامران فانی، میلاد عظیمیِ، صادق سجادی و حسین زریاب خویی نیز سخنرانان این برنامه بودند.[۲۰]
همایش بزرگداشت استاد دکتر عباس زریاب خویی
ٰاین همایش در ۱۲ مهرماه ۱۳۸۲ به همت ادارهٔ کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، انجمن آثار و مفاخر استان آذربایجان غربی، فرمانداری، شهرداری و شورای شهر خوی در زادگاه آن زندهیاد برگزار شد. دکتر فتحالله مجتبایی، دکتر جلیل تجلیل، سید محمود انوار، احمد سمیعی، علیمحمد موذنی، سجاد آیدنلو و... از جمله سخنرانان این همایش بودند.[۲۱]
زریاب در نگاه دیگران
عبدالحسین زرینکوب
عباس زریاب خویی جزء معدود دانشیان برجستهٔ عصر ما بود که قدر وقت را به واقع شناختند و دور از چشم قاطعان طریق، از عمری که بهرهشان بود تمتع حاصل کردند و به اهل عصر هم فواید آن را رساندن. وقتی به عنوان یک تازهوارد سرزده به عرصهٔ تحقیق قدم نهاد، درخشندگی و تابش ذوق و دانش او حریفانش را غرق اعجاب و تحسین کرد. او با آشنایی با زبانهای فرانسه انگلیسی و آلمانی از جوانان دانشمند و مبرز عصر به شمار میآمد.[۲۲]
احمد مهدوی دامغانی
دامغانی، زریاب را مردی منحصر در نوع خود میداند و دربارهٔ وی مینویسد: «او حتی در فقه و اصول، کلام و فلسفهٔ اسلامی به برکت تلمذ نزد استادان نامدار حوزهٔ علمیهٔ قم به مرتبهٔ والایی رسیده بود. پس از عزیمت به فرنگ و تسلط بر فلسفهٔ غرب در فن تاریخ و تمدن بشری، به اجتهادی نایل آمده بود».[۲۳]
محمدامین ریاحی
ریاحی جامعیت زریاب در علوم مختلف را منحصربهفرد میداند و او را مسلط بر علوم ادب قدیم و جدید، فلسفه، تاریخ، چند زبان خارجی و دارای ذوق لطیف و قدرت استنباط معرفی میکند. ریاحی معتقد است که خداوند دو موهبت فطری هوش سرشار و حافظهٔ فوقالعاده به او داده است.[۲۴]
ایرج افشار
ایرج افشار در خصوص توانمندیهای متعدد زریاب خویی میگوید: دانشمند بود، در فلسفه و کلام اسلامی صاحبنظر بود، ادیب و شعرشناس و سخنسنج بود، حافظ کممثال اشعار خوب و ماندگار بود، تاریخدان و نکتهیاب بود، جستوجوگری همیشگی و پژوهندهای منطقی بود، جامعالاطراف بود، لغوی بود و به مفردات طبی علاقهمندی داشت. خوشسخنی و لطیفهپردازی و مناسبگوییهایش او را محفلآرای جمع ما کرده بود. کتابشناس درجهٔ اول و دلباختهٔ نسخههای خطی بود.[۲۵]
سیدحسن تقیزاده
«در وحلهٔ نخست یک انسان بود و بعد یک ادیب. انسان بود چون نجابت، اصالت و خیر و برکت داشت. نشاط میپراکند. صمیمی و فروتن بود و کسی را نمیشناختیم که اندکرنجشی از او داشته باشد. آرام، باگذشت، بلندهمت و مومن بود. دروغ نمیگفت، لاف نمیزد و پایبند راستی و درستی بود. پرنشاط، شوخطبع و شیرینکلام بود. بسیار هوشمند بود و به هر مناسبتی که پیش میآمد، ذهنش جرقه میزد و شعری یا خاطرهای به آن مناسبت نقل میکرد.[۲۶]
خلقیات
«زریاب از دانشمندان کمالطلب بود. هرگاه نکتهای میشنید و از وجود کتابی باخبر میشد که ممکن بود از آن بهرهای در مطالعات خود ببرد از پای نمینشست که بدان مطلب دست بیابد و آن کتاب را ملاحظه کند.[۲۵]زریاب در دوستی ثابتقدم بود و از مصاحبت دوستان همدرس و یاران خود، از جمله حسن صالحی، مهدی آقاسی، مهدی ریاضی، فتحعلی بنیریاح، علیقلی جوانشیر، رسول پورنکی، محمدامین ریاحی و علیاصغر سعیدی لذت بسیار میبرد. در سفر یاری موافق و همراه بود. من که شاید بیست سفر دراز بیش با او بودهام، گزاف نیست، اگر بگویم که ذرهای و موردی ناهمواری و ناملایمی از او دیده نمیشد. هیچگاه رو ترش نمیکرد. متحمل، ژرفنگر و باوقار، و چون در زندگی نابهسامانی زیاد دیده بود، رنجشناس بود و دردآشنا.»[۲۷]از جمله بزرگانی که سالها با زریاب دوست و همکار بوده، فتحالله مجتبایی است که به تفصیل از خصوصیات اخلاقی عباس زریاب سخن گفته است: «در طول این مدت دراز بیش از چهل سال، هرگز از او گفتاری یا کرداری نادرست و نابهجا یا رنجش آور و گلایهآمیز ندیدم و نشنیدم. زریاب نمونهٔ کامل حسن سلوک و حسن اخلاق بود. هرگز ندیدم و نشنیدم که از کسی به بدی یاد کند، بخل، حسد و ضعف در وجود او نبود. در هرکس حسن یا فضیلتی میدید، بیدریغ و با اخلاص آن را میستود. در مجالس دوستانه همه مجذوب نکتهسنجیهای او بودند. او به کمک حافظهٔ قوی و پرمایهٔ خود حکایت و لطیفه نقل میکرد و از دیده و شنیدههای خود سخن میگفت، اما هرگز گفته و لطیفههای او از نوعی نبود که به غیبت و عیبجویی آمیخته باشد. فروتن، مهربان، وفادار و حقشناس بود. صفا، صمیمیت، قناعت و وارستگی، گذشت و ایثار از خصوصیات ذاتی او بود»[۲۸] احمد تفضلی دربارهٔ افتادگی و شوخطبعی وی میگوید: «مردی با اندامی موزون و خوشسیما و خوشخوی که در اتاق گروه تاریخ مینشست «آفتابی در میان سایهای». هر کس از او سوالی میکرد جواب میداد. در پاسخهایش هیچگونه فضلفروشی و تفاخر دیده نمیشد. یک بار دیدن او کافی بود که هرکس شیفتهاش شود. گفتههایش همیشه چاشنی لطیفهای بهجا و نشنیده داشت.»[۲۹]«زریاب به لحاظ اخلاقی بهراستی بردبار، متواضع، کمتوقع و خوشمحضر بود و این ویژگیهای والای اخلاقی بهعلاوهٔ هوش سرشار و کمنظیر و جامعیّت او در عین وسعت و عمق معلوماتش سبب میشد که دانشجویان و پژوهشگران برای یافتن پاسخهای خود به او مراجعه کنند و او بیهیچ منّتی اطلاعات ارزندهٔ خود را در اختیار آنان قرار میداد.»[۱]
تأثیرپذیری
گذشته از معلمانی که چندان هم با زریاب ارتباط خوبی نداشتهاند وی از مرحوم شیخ قاسم مهاجر ایروانی به نیکی یاد میکند و بر این باور است که در روح جوانیاش بسیار اثر گذاشته و با رفتار و گفتار خود زریاب را تحت تاثیر قرار میداده است.[۴] زریاب در خصوص اولین کتبی که وی را شیفتهٔ تاریخ و ادبیات نمود میگوید: کتابهایی که در روح من اثر زیاد گذاشت، یکی کتابهای درسی تاریخ و جغرافیای مرحوم عباس اقبال بود که برای دبیرستانها نوشته بود. دیگر کتاب احوال و آثار رودکی تألیف مرحوم سعید نفیسی بود. کتاب سخن و سخنوران بدیعالزمان فروزانفر نیز در همان ایام به دستم افتاد و مطالب زیادی از آن کتاب آموختم. از مجلاتی که در آن زمانها به دست من رسید و در روح و ذوق من اثر گذاشت مجلات کاوه، ایرانشهر، علم و هنر، ارمغان و نوبهار بود.[۴]
استادان
نخستین استاد زریاب در قم همان شیخ صادق فراحی بود که نزد او بخشی از شرح لمعه را خواند. سپس رسائل و قسمتی از مکاسب را در محضر آقا سیدمحمد یزدی معروف به محقق داماد خواند. استاد دیگر او در اصول آقا شیخ محمدعلی کرمانی بود. کفایه را نزد آقا سیداحمد خسروشاهی خواند. زریاب در فلسفه شاگرد روحالله موسوی خمینی بود و قسمتی از شرح منظومهٔ ملاهادی را نزد ایشان فراگرفت. در درس خارج فقه و اصول و حکمت از محضر سید صدرالدین صدر و سیدمحمدتقی خوانساری و سید حجت کوهکمری بهره گرفت.[۱] پس از اینکه سیدحسن تقیزاده زریاب را به عنوان رئیس کتابخانهٔ سنا برگزید، زریاب زیر نظر تیزبین و دقیق تقیزاده به کار پرداخت و شاگردسان بر اطلاعات کتابشناسی خود افزود. شرکت در کنگرهٔ بزرگ خاورشناسان در مونیخ، نخستین تجربه بود برای او که با مشاهیر ایرانشناسان از ملل دیگر، مانند ولادیمیر مینورسکی، هنینگ، یان ریپکا، زکی ولیدیطوغان و نظایر آنان نشست و خاست پیدا کند. در دورانی که در دانشگاه برکلی معاشر با والتر هنینگ، دستیارش شوارتز و ماخ بود فرصتی استثنایی یافت که از گنجینهٔ دانش هنینگ دقایق برجستهای دربارهٔ ایران پیش از اسلام فراگیرد. زریاب رسالهٔ دکتری خود را نیز دربارهٔ اوضاع سیاسی-اجتماعی روزگار تیمور به راهنمایی رویمر که از اساتید دانشگاه ماینتز بود گذرانید.[۲۵]
آثار و کتابشناسی
کارنامهٔ زرین زریاب
- اطلس تاریخی ایران، زیر نظر سیدحسین نصر، احمد مستوفی و عباس زریاب، تهران: ۱۳۵۰
- تاریخ ساسانیان، تهران: انتشارات دانشگاه آزاد، ۱۳۵۴
- آینهٔ جام (شرح مشکلات دیوان حافظ)، تهران: علمی، ۱۳۶۸؛ تجدید چاپ: ۱۳۹۵
- بزمآورد، شصت مقاله دربارهٔ تاریخ، فرهنگ و فلسفه، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۶۸
- سیرهٔ رسولالله (ص)، بخش اول: از آغاز هجرت، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۰
- کتاب الصیدنه فیالطب، ابوریحان بیرونی، تصحیح، تحشیه و مقدمهٔ عباس زریاب، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۰
- روضهالصفا، محمدبن خاوندشاه بلخی، تهذیب و تلخیص دکتر عباس زریاب، ۲ مجلد، تهران: علمی، ۱۳۷۳
- اطلس تاریخ ایران، حسین مونس، گروه مترجمان زیر نظر آذرتاش آذرنوش، بازخوانی و ویرایش عباس زریاب، تهران: سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، ۱۳۷۵
- ترجمهها:
- تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۳۵؛ تجدیدچاپ: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی: ۱۳۶۹، امیرکبیر، کتابهای جیبی: ۱۳۵۷. دانش: ۱۳۶۲
- لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۴۴. اندیشه: ۱۳۵۷، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی: ۱۳۶۹. کتاب گویا، مرکز امور توانبخشی نابینایان کشور رودکی: ۱۳۸۷
- تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، تئودور نولدکه، ترجمه، تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۵۸؛ تجدیدچاپ: کتاب گویا، مرکز امور توانبخشی نابینایان کشور رودکی: ۱۳۸۷
- دریای جان، هلموت ریتر، با همکاری مهر آفاق بایبوردی، تهران: اتشارات بینالمللی الهدی، ۱۳۷۴؛ تجدیدچاپ: ۱۳۸۸
- آثار چاپنشده:
- Zaryab, Abbas, Der Bericht uber Nachfolger Timurs aus dem Tarih-I Kabir des Gafari ibn Mohammad al-Husaini, Mainz, 1960
- ظهور تاریخ بنیادی، فریدریش ماینکه، ترجمه (این ترجمه در فهرست آثار زریاب آمده؛ ولی از آن اطلاعی در دست نیست)[۱][۳۰]
نثر دلنشین زریاب
زریاب ادیبی گرانمایه به شمار میرود که نثری خوش، روان و استوار دارد و با وجود سادگی، نغز و با حلاوت به نظر میرسد. کتابها، ترجمهها و مقالاتش علاوهبر ارزش علمی و فکری حاوی ارزش ادبی هم میباشد.[۱۵]در ذیل نمونهای از نثر احساسی و نمونهای از نثر پژوهشی این استاد فقید میآید.
نثری احساسی در سوگ م. امید
اخوان ثالث چون برجسته بود با خود در تضاد بود. یک تضاد او میان شعر و وجودش بود. دنیایی که او ترسیم و تصویر میکرد با وجود او در تضاد بود. او به گواهی بهترین اشعارش جهان را تیره و تار میدید. جهانی فرو رفته در تاریکی یک شب سرد زمستانی طولانی. در نظر او «زمستان» حاکم مطلق بر جهان است. همه جا لغزان و تاریک است. سرها همه در گریبان است و کسی جواب سلام تو را نخواهد داد. نفس که از درون سینه برمیآید ابری تاریک میشود و سد میشود در برابر دیدگانت تا جایی را نبینی. هوا ناجوانمرد است و ناجوانمردی بر همهجا حاکم است. حتی آن ارمنی مسیحی جوانمرد که انبارش از مایهٔ گرمی و نشاط پر است در بر روی تو نمیگشاید و نمیخواهد حساب گذشتهات را تصفیه کند. سرما به جای آنکه همه را به هم نزدیک کند، همه را از هم دور میکند.[۳۱]
نثری پژوهشی دربارهٔ محمدبن جریر طبری
طبری بهحق در میان همهٔ مورخان اسلام ممتاز است و سزاوار است که او را پدر تاریخنگاری در اسلام بخوانند، همچنان که هرودوت را پدر تاریخ خواندهاند. او در وسعت نظر و احاطهٔ به اخبار گذشتگان و بیطرفی در میان همهٔ نویسندگان عالم اسلام بینظیر است و هرچه پس از او تاریخ عمومی و جهانی در ایران و دیگر ممالک اسلامی نوشته شده است، اقتباس از اوست. او تاریخ را تاریخ یک قوم نمیداند، بلکه تاریخ را بهطور کلی تاریخ بشر و بالاتر از آن تاریخ آفرینش میداند و بههمین جهت در آغاز کتاب از مسئلهٔ زمان و ماهیت آن بحث میکند. روش او در تاریخنگاری روش خاصی است...[۳۲]
جوایز و افتخارات
بررسی چند اثر
تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان
ارجآورترین کار زریاب در زمینهٔ ترجمه و پرمشقتترین آنها بود. علاوهبر ترجمهٔ متن و تعلیقات آلمانی که کاری شگرف و دشوار به نظر میرسید، زریاب در متن ترجمهٔ آلمانی از اصل عربی طبری هم با دقت نظر و تامل نگریسته بود و تعدادی اشتباههای را که از سوءفهم یا کژخوانی نولدکه در نقل کتاب طبری در کتاب راه یافته بود، اصلاح یا خاطرنشان کرده بود.[۳۳]
روضهالصفا
آخرین کار عمدهای که در زمینهٔ تاریخ از زریاب انتشار یافت و در واقع آخرین کار او بود، تحریر جدیدی از متن روضهالصفای میرخواند بود که متاسفانه از تحقیقات عالمانهٔ او خالی بود. این کار را زریاب از سالها پیش آغاز کرده بود؛ اما وقتی مجال انتشار یافت که وی در گیرودار کارهای دیگر خسته و تا حدی بیحوصله شده بود.[۳۴]
سیرهٔ رسول الله (ص)
همانند سایر کارهای علمی او این کتاب هم یک اثر ممتاز تحقیقی، مبتنی بر نقد و بررسی مآخذ و معلومات موجود عصر بود. زریاب قبل از اقدام به تالیف آن سالها در کتابهای مغازی، انساب و سیره مطالعه کرده بود و در باب آثار مولفان اینگونه اثرها و اکثر مورخان معتبر قدیم مثل ابن اسحاق، طبری، بلاذری، یعقوبی، ابن اثیر و دیگران بررسیهای دقیقی داشت. این اثر تاریخ محض است. نویسنده خود را از متن کنار کشیده و به شیوهٔ یک محقق اروپایی به وقایع نگریسته است. بدون تفسیر، بدون تحلیل و تقریباً بدون نشاندادن احساسات و گرایشهای شخصی.[۳۵]
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
منبعشناسی
- پژوهشگران معاصر ایران، هوشنگ اتحاد، تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۷۸.
- شط شیرین پر شوکت، منتخبی از آثار استاد عباس زریاب خویی، بهاهتمام میلاد عظیمی، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۸۷.
- زندگانی من، عباس زریاب خویی، تحقیقات اسلامی شمارهٔ۱و۲: ۱۳۷۴.
- تازهها و پارههای ایرانشناسی، ایرج افشار، کلک، شمارهٔ۷۱و۷۲، بهمنواسفند ۱۳۷۴.
نوا، نما، نگاه
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ «زریاب بارانکردار». اوحدی، ش. ۲و۳ (بهمنواسفند۱۳۹۵): ۳۴تا۵۳.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۴۱۷.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۲۹.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ ۴٫۷ ۴٫۸ زریاب خویی، عباس. «زندگانی من». تحقیقات اسلامی، ش. ۱و۲، ۱۹تا۵۵.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۸۵.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۴۱۷.
- ↑ احمد تفضلی، یکی قطره باران، جشننامهٔ استاد دکتر عباس زریاب خویی، ۱تا۸.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۴۶و۳۴۷.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۶۸و۳۶۹.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۶۰.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۳۱.
- ↑ «مواجهه زریاب با امام خمینی».
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ «مختصری از زندگینامهٔ زریاب خویی». پیام بهارستان، ش. ۱۹و۲۰، ۸تا۱۰.
- ↑ احمد تفضلی، یکی قطره باران، جشننامهٔ دکتر عباس زریاب خویی، ۱تا۸.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ «عباس زریاب خویی نیمقرن نسخهشناسی، تألیف و تحقیق». آینهٔ پژوهش، ش. ۹۶، ۲۴تا۳۵.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۴۰و۳۴۱.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۴۱.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۴۳.
- ↑ آیدنلو، سجاد. «زریاب خویی در قلمرو شاهنامهپژوهی». کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ش. ۶۲، ۴۶تا۵۷.
- ↑ «شب زریاب خویی».
- ↑ «همایش بزرگداشت زندهیاد استاد دکتر عباس زریاب خویی». بخارا، ش. ۳۱، ۲۵۷و۲۵۸.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۲۷.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۳۰.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۳۳.
- ↑ ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ ۲۵٫۲ افشار، ایرج. «تازهها و پارههای ایرانشناسی». کلک، ش. ۷۱و۷۲، ۲۳۳تا۲۶۰.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۶۲و۳۶۳.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۵۹.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۶۱.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۶۱.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۴۱۷.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۴۰۰.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۴۰۳.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۳۹.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۴۳.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۴۲و۳۴۳.
منابع
- خطیبی، ابوالفضل. «زریاب بارانکردار (نگاهی به زندگی و آثار استاد دکتر عباس زریاب خویی)». اوحدی، ش. ۲و۳ (بهمنواسفند۱۳۹۵): ۳۴تا۵۳.
- اتحاد، هوشنگ (۱۳۷۸). پژوهشگران معاصر ایران(ج.دهم). تهران: فرهنگ معاصر. شابک ۹۶۴-۸۶۳۷-۳۳-۴.
- زریاب خویی، عباس. «زندگانی من». تحقیقات اسلامی، ش. ۱و۲ (۱۳۷۴).
- تفضلی، احمد (۱۳۷۰). جشننامهٔ استاد دکتر عباس زریاب خویی. تهران.
- افراسیابی، هما. «مختصری از زندگینامهٔ دکتر عباس زریاب خویی، اولین مدیر کتابخانه». پیام بهارستان، ش. ۱۹و۲۰ (دیوبهمن۱۳۸۰): ۸تا۱۰.
- اصفهانی، عبدالله. «عباس زریاب خویی نیمقرن نسخهشناسی، تألیف و تحقیق». آینهٔ پژوهش، ش. ۹۶ (بهمنواسفند۱۳۸۴).
- آیدنلو، سجاد. «زریاب خویی در قلمرو شاهنامهپژوهی». کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ش. ۶۲ (آذر۱۳۸۱).
- «همایش بزرگداشت زندهیاد استاد دکتر عباس زریاب خویی». بخارا، ش. ۳۱ (آذر ۱۳۸۲).
- افشار، ایرج. «تازهها و پارههای ایرانشناسی». کلک، ش. ۷۱و۷۲ (بهمنواسفند۱۳۷۴).
پیوند به بیرون
- «مواجهه زریاب با امام خمینی». قطره. بازبینیشده در ۷شهریور۱۳۹۸.
- «شب زریاب خویی». بخارا. بازبینیشده در ۷مهر۱۳۹۸.