هوشنگ گلشیری
هوشنگ گلشیری | ||||
---|---|---|---|---|
دیوار و سقف خانهٔ من همینهاست که مینویسم. | ||||
زمینهٔ کاری | نویسندگی، تدریس و روزنامهنگاری | |||
زادروز | ۲۵اسفند۱۳۱۶ اصفهان | |||
مرگ | ۱۶خرداد۱۳۷۹ بیمارستان مهرگانِ تهران | |||
محل زندگی | تهران شهرک اکباتان | |||
علت مرگ | منژنیت | |||
جایگاه خاکسپاری | گورستان امامزادهطاهر | |||
نام(های) دیگر |
عباس ایرانی | |||
پیشه | رماننویس، کارمند دفتر اسناد رسمی و معلم | |||
سبک نوشتاری | کلاسیک قاجاری، متون مقدس و متون کهن خاصه تاریخ بیهقی | |||
کتابها | شازده احتجاب، «پنجگنج»، «نیمهٔ تاریک ماه» و... | |||
همسر(ها) | فرزانه طاهری | |||
فرزندان | غزل و باربد | |||
مدرک تحصیلی | لیسانس ادبیات فارسی | |||
دانشگاه | دانشگاه اصفهان | |||
|
هوشنگ گلشیری رماننویس، معلم، روزنامهگار و عضو فعال کانون نویسندگان ایران بود. گرچه شروع فعالیت ادبی او را با شعر میشناسند شعر را رها کرد و بقیهٔ عمر را بهطور حرفهای به نوشتن داستان و نقد پرداخت. شازده احتجاب برجستهترین اثر گلشیری است.
اهمیت به خود داستان همیشه بر وجههای دیگر زندگی هوشنگ گلشیری غلبه کرد، آنقدر که ترجیح داد او را نوولیست بخوانند تا نویسنده. گلشیری داستاننویسی پرکار بود که طی چهار دهه فعالیت ادبیِ خود، تلاش کرد مسائلی که نویسندهٔ ایرانی در آغاز راه مدرنشدن و در جامعهای سیاستزده با آن درگیر است تبیین و حل کند. داستانهای گلشیری بارِ سنگین معیارهای دقیقی را که خود، مطرح کرده بود بهدوش میکشند: از تعهد به اصل داستان تا نوآوریهایی که شکل ادبیات داستانیِ یک زبان را منحصربهخود کند تا ضرورتداشتن حرفی برای گفتن و حساسیتهای زبانی.
تأثیر هوشنگ گلشیری هم از طریق نوشتههایش هم از طریق شاگردانش به نسلهای بعدی هنوز هم منتقل میشود. آدابی چون داستانخوانی برای مخاطب با صدای بلند، بازنویسی مکرر، نقد کارگاهی و... به کمک گلشیری بسیار جدیتر وارد محافل ادبی شد.[۱]
پس از آشنایی با شیوههای مدرن داستاننویسی و انتشار چند داستان نظیر «دخمهای برای سمور آبی»، «مثل همیشه» و «مردی با کراوات سرخ» توجه جامعهٔ ادبی به گلشیری، بیشتر جلب شد و خلق رمانِ «شازده احتجاب» شهرتی بسزا به او بخشید. بعد از «شازده احتجاب» کارهای بسیاری منتشر کرد؛ اما همیشه این رمان خوشاقبالترین و مطرحترین اثر او باقیماند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گلشیری تلاش کرد تا مفهوم تعهد را از تنگناهای حزبی نجات دهد و طلیعهدار مفاهیمی چون انسانگرایی و فردیت باشد. هرچند در بسیاری از نوشتههایش توجه به تکنیک و فرم، وجه غالب مینماید؛ این تکنیکگرایی، به تکنیکزدگی نیانجامیده است. وی پیوسته در تلاش بود روشهایِ تازهٔ داستاننویسی را از دل ادبیات کلاسیک فارسی، قرآن، تاریخ بیهقی و... بیابد و همواره در برابر گرتهبرداری و تقلید صرف از شیوههای روایی ادبیات غرب، مقاومت میکرد.
سخت میشود نظر کاملاً مساعدی از گلشیری دربارهٔ آثار معاصرانش پیدا کرد. بسیاری را مقلد میدانست و پرکاریِ بعضی را بدونِضرورت. از طرفی داستانهای بلندی مانند بوف کور، آنقدر برایش مهم بود که شازده احتجاب را راهی برای مشخصکردن تکلیف خود با این داستانهای بلند میدید.[۲]
گلشیری همچنین مدتی در دانشکدهٔ هنرهای زیبا تدریس کرد؛ اما تعلیق شد و داستاننویسی را بیشتر در خانهها و کارگاههای شخصی آموزش داد. او در کنار شاگردانش در جلسات داستانخوانی، فضایی خلق کرد که در آنجا اهمیت به خودِ اثر فراتر از دوستی، حزب و روابط کاری بود. دو دههٔ پایانی زندگی گلشیری از سویی پرثمرترین دورهٔ کاری و حضور فرهنگی او بود و از سوی دیگر سالهای خفقان شدید و اضطراب مدام بر زندگیِ شخصی و حرفهای او نیز همچون بسیاری دیگر از نویسندگان تأثیر گذاشت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
از میان یادها
داستاننویس میشود ساخت، شاعر اما نه!
ضیاء موحد میگوید برای هر شاعری پوشهای داشت و شعرهایشان را نگهداری میکرد. من گمان میکنم بعضی از شاعران خودشان چنین پوشهای برای شعرهایشان نداشتند! روزی به او گفتم تو مرعوب شعر هستی. گفت:
- میدانی، از هر آدمِ متوسطی میتوان داستاننویس متوسط یا خوبی ساخت؛ اما [از هر آدم متوسطی، حتی] شاعر متوسطی هم نمیتوان ساخت.[۳]
نقشهٔ جاسوسی
نویسندهای لهستانی را دیدم در آمریکا که نقشهٔ معادن لهستان را خریده بود و به من نشان داد. گفت این نقشه را در اینجا به دو دلار میشود خرید و من در لهستان اگر این را داشته باشم، زندانیام میکنند. یعنی که همهٔ آمریکاییها، توریستها، جاسوسها و... که میآمدند، میتوانستند یک نقشهٔ دودلاری بگذارند توی جیبشان و بیایند؛ ولی خود لهستانیها که حتی ممکن است نگهبان این معادن و محلهای استراتژیک باشد، نمیتوانستند آن را داشته باشد.[۴]
سیاهکردنِ عکس
پشت جلد باغ بیبرگی، عکسی است از اخوان، شفیعی کدکنی، محمود دولتآبادی و بزرگ علوی. کنار اخوان، یک سایه میبینید و آن من بودم. سیاهش کردند، من حرفی نزدم. اصلاً به حرمت اخوان حرفی نزدم. من میتوانم اصل این عکس را چاپ کنم. کی کرده این کار را؟ گردآورنده کرده؟...خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دوستان تحت تعقیب
شبی بهاتفاق نجفی، حقوقی و مختاریان در کافه تیکران جلفا بودیم و بسیار خوش گذشته بود. نمیدانم چرا هنگام خداحافظی این توهم برایم پیش آمد که اگر من اول از این دوستان جدا شوم، حتماً آنها پشتسرم غیبت خواهند کرد. منهم برایاینکه نگذارم دستکم آن شب این اتفاق بیفتد یکیک دوستان را بهخانهشان رساندم و بعد به خانهٔ خودمان رفتم. خلاصه، آن شب خیلی پیچیدهای به منزل رفتم.[۵]
آنسوی دیگر کتابخانه
بازجوهای گلشیری، بادقت کارهای او را میخواندند و همیشه در دلِ نوشتههایش بهدنبال بهانهای برای محکومکردنش بودند. از نظر یکی از آنان گلشیری ضدمذهب بود و در نوشتههایش رگههایی از عناد و دشمنی با مذهب دیده میشد. یک بار به خانهٔ گلشیری میروند. برخلاف انتظارشان از دیدن کتابخانه گلشیری متعجب میشوند؛ چندین قفسه کاملاً پر بود از کتابهای قرآنی و تفاسیر مختلف قرآن.
علیاشرف درویشیان از رأیآوردنش میگوید
روز انتخاب مجمع عمومی بود و اتحادیه ناشران سالن بزرگی به ما دادند که در آنجا انتخابات را برگزار کنیم. آن روز حدود ۲۴۰ نفر از اعضا برای شرکت در انتخابات آمده بودند. من هم در فهرست کاندیدا بودم. رفتم و خودم را معرفی کردم و برنامههایم را گفتم. وقتی داشتم برمی گشتم که روی صندلیام بنشینم، از کنار صندلی گلشیری گذشتم که همان جلو نشسته بود. گلشیری همان جا دست مرا گرفت و بوسید و همین باعث شد رأی بیاورم.[۶]
کابوس قاتلها
گلشیری بهدلیل قتل نویسندگان و روشنفکران تحت فشار و اضطراب بود. در اولین روزی که به آلمان آمد به عباس معروفی گفت:
- توی این مدت سه بار قاتلم رو دیدم.
آخرین داستانش را به دستم داد و گفت:
- بخون و خودت رو از پنجره پرت کن.
در پاسخ به ممیز، از جلال نقل میکند
بَررس گفت که یازده تفسیر در این باره نوشته شده است و من خواهش کردم بعضی از آنها را برایم بخواند. متوجه شدم که تفسیرها گاهی ربطی به داستان ندارند.
- پرسید: «چرا این قبر را اینچنین توصیف کردهای؟»
- گفتم: «قبر خاکی را طوری وصف کردهام که انگار تختجمشید را وصف میکنم.»
- گفت: «توی قبر کیست؟»
- گفتم: «خودم خوابیدهام.»
- چرا اینهمه تفسیرهای متفاوت؟ فکر میکنم نوعی سوءتفاهم در کار باشد. عدهای گمان میکنند ادبیات فقط و فقط سیاست است. میروند دنبال تفسیرهای عجیبوغریب. بهنظر من «ادبیات باحکومت» یا «ادبیات بیحکومت»، ادبیات نیست؛ مثل همهٔ آن مدایح عنصری یا بهتر همهٔ مدایح فردوسی و آن هجونامهٔ آخر کار. اما بقیهٔ شاهنامه کاری است سترگ. پس حکومتها با حمایت از این نوع مدحوقدحها پولشان را دور میریزند و برعکس هم آدمهای سیاسی که ادبیات را پوشش میکنند بهشهادت این سالها کاری جدی عرضه نخواهند کرد. من این حرف آلاحمد را قبول دارم که میگفت: تنت را بفروش؛ اما قلمت را هرگز.[۷]
ضیا موحد از شب اکران «شازده احتجاب» میگوید
فیلم «شازده احتجاب» را که نشان میدادند کارگردان، بهمن فرمانآرا، برابر پردهٔ سینما آمد و گفت امشب هوشنگ گلشیری، نویسندهٔ شازده احتجاب هم در سینما حضور دارد. تماشاگران برخاستند، بهجانب گلشیری برگشتند و فریاد تحسین و شادیشان فضا را بهلرزه درآورد. درست در همین لحظه گلشیری بهجانب من که پشت سر او ایستاده بودم، نگاهی کرد چنان شرمآگین و چنان درمانده که هرگز آن را فراموش نمیکنم. گویی دنبال پناهگاهی میگشت... .[۸]
تأسیس کارنامه
بهنقل از ضیا موحد: میگفتم حیف نیست از گرفتارشدن در مسائل روزمرهٔ سیاسی آنهم با این قابلیت و دانش هنری. میگفت:
- نمیگذارند؛ اما بناست مجلهای را سردبیری کنم. میخواهم ادبیِ صرف باشد.
کارنامه منتشر شد. به قولش وفا کرده بود. خواسته بود مسئولیت شعرِ مجله را بهعهده بگیرم که قتلهای زنجیرهای بهصورتی عریانتر و وحشتناکتر ادامه یافت. راست میگفت: نمیگذاشتند!خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
باربد گلشیری و سنگ قبرِ پدر
اگر گلبرگهای پرپرشده را کنار بزنید و کنار سنگ رو به مزار محمدجعفر پوینده و محمد مختاری بایستید میتوانید سنگنبشت او را بخوانید که از خانهروشنان اوست:
- ... به خاکش اگر بسپارند یا به امانت اگر در لایهٔ زیرینِ خاکش، خاک کنند. همسایهٔ ظلمت است کاتب. بوی کاغذ نانوشته را میدهد یا مدادی که نتراشیده باشندش. در تابوت ناگفتههاست که هست.
بعد از «هست» دیگر سنگ شکسته و ناتمام مانده است. سنگ را از قصد، شکسته ساختم تا هم ناتمامی او را برساند و هم تاریخ گوری را که برنتابیدند. این سنگ که میبینید تاریخ همان «چیز بودن» است. دو هفتهای حتی نمیگذرد که نگذاشتند در سالگرد قتلهای زنجیرهای لحظهای بالای سنگ پدرم بایستم و توبیخ کردند که اگر آن قبر پدرم است چرا روی گورهای پوینده و مختاری هم گل میگذارم؟ یادم نیامد. باید میگفتم:چون همسایهٔ ظلمت است کاتب.[۹]
عباس میلانی و نامههای ناشناس
« | چندین سال پیش روزی در دانشکده پاکتی از ایران به دستم رسید. نشانی ناشناس داشت و چند صفحهٔ نامرتب، از متنی بهظاهر ساده و بیسروته. ظرف چند روز بعد، چند پاکت مشابه دیگر هم دریافت کردم. وقتی محتوای آنان را کنارهم گذاشتم، دیدم رمانی کوتاه به نام «شاه سیاهپوشان» است؛ اثری بهراستی بدیع. داستان «گنبد سیاه» از هفت پیکر نظامی را در بافتی شگرف بهکار برده بود و تصویری تکاندهنده از اوضاع زندانهای هر دو رژیمِ پهلوی و جمهوری را نمایش میداد.[۱۰] | » |
نوشتنم، گاهی برحسب وظیفه است!
مواقعی واقعاً وظیفه است. برای مثال دوستی به من گفت بالاخره تو این شازده احتجاب را چرا نوشتی؟ مجلهای آنجا بود که روی جلدش عکس شاه بود. عکس را نشان دادم و گفتم بهخاطر ظلمی که در این داستان به «فخرالنساء» میشود. درحقیقت نتیجهٔ ساختار درونی جامعه ماست. ساختاری که کسی در رأس هرم باشد و بقیه زیر سیطره او. در این نظام، آدمها مسخ میشوند. به آنان گفته میشود این گونه بیاندیش. یعنی کاری که با فخری میشد.[۱۱]
زندگی و یادگار
گلشیری در پیچوتاب تاریخ[۱۲]
- ۱۳۱۶: تولد در اصفهان، ۲۵اسفند.
- ۱۳۲۰یا۱۳۲۱: سفر به آبادان بههمراه مادر، برادر و خواهر برای یافتن پدر.
- ۱۳۳۳: بازنشستگی پدر و بازگشت به اصفهان.
- ۱۳۳۴: کار در بازار و کارگاه رنگرزی طی تابستان.
- ۱۳۳۶: گرفتن دیپلم ریاضی؛ کار در دفتر اسناد رسمی طی یک سال.
- ۱۳۳۷: استخدام در آموزشوپرورش، آموزگار دبستان تودشک و دبیر دبیرستان قهپایه تا ۲۵آبان۱۳۳۸.
- ۱۳۳۸: گرفتن دیپلم ادبی و شرکت در کنکور شبانهٔ دانشکدهٔ ادبیات اصفهان؛ آموزگار دبستانهای لنجان سفلی تا ۲۸بهمن۱۳۴۰.
- ۱۳۳۹: شرکت در انجمنهای ادبی اصفهان همچون صائب و آشنایی با شاعران و نویسندگان کهنگرا و نوگرا؛ تشکیل انجمن مستقل صائب بر سر مزار وی تا اواخر۱۳۴۱؛ انتشار شعرهای نو و فولکلوریک در مجلات فردوسی و پیام نوین و چاپ اعتقادات مردم اصفهان و بازیها با نام مستعار؛ چاپ شعر «شهر کولیا» در لهجۀ لارگانی اصفهانی و داستان کوتاهِ «چنار» در پیام نوین.
- ۱۳۴۰: چاپ مقالهٔ «بازیهای محلی اصفهان(۱)و(۲)» با نام مستعار سیاوش آگاه در پیام نوین؛ دستگیری بهاتهام عضویت در حزب توده در بهمنماه؛ اسارت در زندان ساواک اصفهان و قزل قلعهٔ تهران تا شهریور۱۳۴۱.
- ۱۳۴۱: گرفتن لیسانس ادبیات فارسی در شهریورماه؛ آموزگار دبستان و دبیرستان مهرگان در نزدیکی منارجنبان اصفهان تا ۳مهر۱۳۴۵؛ تشکیل جلسات ادبی در خانهها و همکاری در انتشار جُنگ اصفهان.
- ۱۳۴۲: انتشار شعر بلند «مردی در راه» در کیهانهفته به سردبیری م.ا.بهآذین؛ چاپ دو مقالۀ «ترانههای اصفهانی» و «یک ترانۀ چوپانی لنجانی» در پیام نوین.
- ۱۳۴۴: انتشار دفتر اول جُنگ اصفهان با همکاریِ محمد حقوقی، جلیل دوستخواه، اورنگ خضرایی، مجید نفیسی، احمد گلشیری، محمد کلباسی و دیگران؛ چاپ شعر «تخت سمنبر»، داستان کوتاه «دهلیز» و مقالهٔ «نقدی بر ماه در مرداب از خانلری» با نام مستعار قدرتالله نیزاری؛ چاپ دو شعر «برگها» و «مرغ کوکو» در آبان و آذر؛ انتشار دفتر دوم جُنگ اصفهان با آثاری از منوچهر آتشی، یدالله رؤیایی، هراند قوکاسیان، بهرام صادقی، صفدر تقیزاده، ابراهیم گلستان، مصطفی رحیمی، ابوالحسن نجفی و نیما یوشیج در کنار آثار یاران قدیمی جنگ؛ چاپ شعر «پروانه را رها کن» در دفتر دوم جُنگ اصفهان در زمستان؛ انتشار شعر «برکه» در پیام نوین.
- ۱۳۴۵: چاپ شعر «برگها(۷)» در پیام نوین؛ انتشار شعر «لاله» و مقالهٔ «شعر آفریقای سیاه» با همکاریِ احمد گلشیری در دفتر سوم جُنگ اصفهان طی تابستان؛ چاپ دو شعر «نفرین خاک» و «انسان صخرهای» و مقالهٔ «شعر روز و شعر همیشه(۱)» در پیام نوین طی تابستان، پاییز و دیماه؛ دبیر دبیرستان نمونهٔ اصفهان از ۳مهر۱۳۴۵ تا ۲۶شهریور۱۳۵۲.
- ۱۳۴۶: انتشار دفتر چهارم جُنگ اصفهان در بهار بهپیوست روزنامهٔ اصفهان با همکاری: عبدالحسین آلرسول، اخوان، م.ع.سپانلو، محمدرضا شیروانی، شاپور قریب، م.آزاد، تقی مدرسی، ضیاء موحد، احمد میرعلایی و م.طاهرنوکنده؛ داستان کوتاه «شب شک» و شعر «بیتو تمام پنجرهها بسته است» در سوگ فروغ فرخزاد در دفتر چهارم جنگ اصفهان؛ چاپ مقالهٔ «شعر روز و شعر همیشه(۲): هماهنگی و تشکل» در پیام نوین؛ انتشار دفتر پنجم جُنگ اصفهان بهپیوست روزنامهٔ اصفهان در تابستان و پیوستن همکاران جدید: رضا فرخفال و امیرحسین افراسیابی؛ چاپ داستان کوتاه «مثل همیشه»، دو شعر «شهر» و «شبها» و مقالۀ «سیسال رماننویسی: بررسیِ بوف کور از هدایت، ملکوت از صادقی و سنگ صبور از چوبک» در دفتر پنجم جُنگ اصفهان؛ چاپ شعر «بخوان، بخوان» در دورهٔ نهم پیام نوین در آبانماه؛ انتشار شعر «بهیاد آور که زندگی باد است» در شماره۴۹ مجلهٔ خوشه؛ امضای بیانیۀ اهل قلم در مخالفت با برگزاری «کنگرۀ جهانی نویسندگان و شعرا و مترجمان» از جانب حکومت وقت در اواخر بهمنماه که منجر به تشکیل هستهٔ اولیهٔ کانون نویسندگان ایران شد.
- ۱۳۴۷: برگزاریِ اولین جلسۀ هیئت مؤسس کانون نویسندگان و تصویب اساسنامۀ آن در پنجم فروردین؛ انتشار بیانیۀ «دربارۀ یک ضرورت» معرف اعلام موجودیت کانون نویسندگان در اردیبهشتماه؛ چاپ داستان کوتاه «دخمهای برای سمور آبی» در دفتر ششم جُنگ اصفهان؛ چاپ داستان کوتاه «پرنده فقط یک پرنده بود» در دفتر یک نشریهٔ لوح؛ انتشار داستان کوتاه «مردی با کراوات سرخ» و شعر «با تو» در دفتر هفتم جُنگ اصفهان طی زمستان؛ انتشار مجموعهداستان «مثل همیشه».
- ۱۳۴۸: انتشار رمان شازده احتجاب؛ مصاحبه با مجلهٔ آیندگان بهاتفاق قاسم هاشمینژاد با موضوع «خلاقیت، سهم اصلی در نویسندگی» در ۲۳بهمن؛ گفتوگوی رادیویی دربارۀ مثل همیشه و شازده احتجاب با دانشجویان دانشگاه پهلوی شیراز، چاپشده در «ویژهنامۀ هوشنگ گلشیری» زیرنظر انتشارات شورای رادیو و تلویزیون دانشجویان دانشگاه پهلوی در آبان۱۳۴۹.
- ۱۳۴۹: چاپ داستان کوتاه «معصوم اول» و «معصوم دوم» در دفتر هشتم جُنگ اصفهان طی تابستان.
- ۱۳۵۰: انتشار رمان «کریستین و کید» و مقالهٔ «من زندگی نکردهام، میخواهم دیگری باشم»، برداشتی از ویرانههای مدور بورخس در شماره۷ مجلهٔ فرهنگ و زندگی.
- ۱۳۵۱: انتشار شمارهٔ نهم جُنگ اصفهان، ویژهٔ داستان با داستانهایی از او و شهرنوش پارسیپور، تقی مدرسی، غلامحسین ساعدی، بهرام صادقی و اسماعیل فصیح؛ چاپ داستان کوتاه «هر دو رویِ یک سکه» در دفتر نهم جنگ اصفهان؛ داستان کوتاه «گرگ» در شمارهٔ دهم رودکی طی مرداد؛ انتشار مقالۀ «محمد حجاز» در پیک نوجوان.
- ۱۳۵۲: چاپ داستان کوتاه «نمازخانۀ کوچک من» در شماره۱۷ رودکی؛ انتشار داستان کوتاه در دو جلد اول و دوم الفبا با عناوین «عروسک چینیِ من» و «معصوم چهارم»؛ مشارکت در نوشتن فیلمنامهٔ شازده احتجاب با بهمن فرمانآرا؛ آغاز تدریس در دبیرستان ابنسینای اصفهان؛ دستگیری و محکومشدن به شش ماه زندان در پنجم اسفندماه از سوی کمیتهٔ مشترک، زندان مجرد و زندان عمومی اصفهان. تغییر حکم در دادگاه تجدیدنظر شماره۱۰ اصفهان به پنج ماه حبس جنحهای تا ۲۱تیرماه۵۳، پنج سال محرومیت از حقوق اجتماعی و حکم تعلیق از آموزشوپرورش که در سال۱۳۵۷ لغو شد.
- ۱۳۵۳: آغاز اقامت در تهران؛ نگارش مقاله برای پیک جوانان با عناوین «همراهبا ابراهیمبیگ»، «جمالزاده و داستاننویسی جدید»، «صادق هدایت و تحلیل داشآکل»، «تحلیل سه قطره خون» که آخری اجازهٔ چاپ نیافت؛ برگزیدهشدن فیلم شازده احتجاب در فستیوال جهانی فیلم تهران.
- ۱۳۵۴: استخدام حقالتدریسی و بعد آزمایشی در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران؛ چاپ داستان کوتاه «بختک» در شماره۵۲ رودکی؛ انتشار مجموعهداستان «نمازخانۀ کوچک من» که در همین سال بهچاپ دوم رسید؛ نوشتن دو اثر که چاپ نشد: نمایشنامۀ «سلامان و ابسال» که در انجمن ایران و امریکا اجرا شد و فیلمنامۀ «سایههای بلند باد» همراهبا بهمن فرمانآرا براساس داستان «معصوم اول».
- ۱۳۵۵: انتشار داستان کوتاه «به خدا من فاحشه نیستم»، بدونِ نام، در شمارهٔ شهریورماه مجلهٔ رودکی.
- ۱۳۵۶: شرکت فعال در برگزاری دهشب شعر کانون نویسندگان با همکاری انجمن فرهنگی ایران و آلمان در انستیتوی گوته و ایراد سخنرانی با موضوع «علل جوانمرگی در نثر معاصر ایران» طی ۱۸تا۲۸مهر؛ انتشار جلد اول رمان «برۀ گمشدۀ راعی» با عنوان «تدفین زندگان».
- ۱۳۵۷: سفر به امریکا برای شرکت در برنامهٔ بینالملی نوشتن (International Writing Program) در آیواسیتی؛ سخنرانیهای متعدد و حضور در راهپیماییهای دانشجویان علیه شاه در امریکا؛ سفر به انگلستان؛ همکاری با مجلۀ ایرانشهر به سردبیری احمد شاملو در لندن همراهبا غلامحسین ساعدی؛ نگارش مقالۀ «نگاهی دیگر به نثر معاصر ایران» در شماره۱۱ مجلهٔ ایرانشهر انگلستان در دیماه؛ بازگشت به ایران و اقامت در اصفهان در بهمنماه؛ پایان حکم تعلیق و آغاز تدریس در آموزشگاه هنرستان فنی اصفهان در اسفندماه.
- ۱۳۵۸: تأسیس «دفتر مطالعات فرهنگی» در اصفهان با جمعی از دوستان در تابستان؛ آغازبهکار در دبیرستان ابنسینا در مهرماه؛ ازدواج با فرزانه طاهری، مترجم، در ۱۷آبان؛ مصاحبه با مجلهٔایران که در دو شماره۴و۵ با عنوان «گفتوگو با گلشیری(۱)و(۲)» چاپ شد؛ موافقت ادارهٔکل آموزشوپرورش استان اصفهان برای انتقال به دانشگاه تهران در بهمنماه؛ آغاز دورۀ جدید تدریس در دانشکدۀ هنرهای زیبا در اسفندماه؛ انتشار داستان بلند «معصوم پنجم» یا «حدیث مرده بر دارکردن آن سوار که خواهد آمد» که طی چهار سالِ ۱۳۵۴تا۱۳۵۸ نوشته شده بود.
- ۱۳۵۹: راهاندازیِ جلسات ادبی با سمت مسئول فرهنگی کانون نویسندگان؛ لغو حکم آزمایشی تدریس در دانشکدۀ هنرهای زیبا درپی تعطیلی دانشگاهها.
- ۱۳۶۰: تولد غزل، اولین فرزند در ۱۰فروردین؛ چاپ داستان کوتاه «فتحنامۀ مغان» در شماره۱ کارگاه قصه.
- ۱۳۶۱: عضویت در شورای سردبیری نقد آگاه، طی چهار دفتر؛ نگارش مقالۀ «حاشیهای بر رمانهای معاصر(۱)، حاشیهای بر کلیدر» در دفتر اول نقد آگاه و مقالۀ «حاشیهای بر رمانهای معاصر(۲)، رمان و تعهد سیاسی» در دفتر دوم نقد آگاه؛ تولد باربد، فرزند پسر در ۱۷شهریور؛ «گفتوگو پیرامون داستان و داستاننویسی، وظیفۀ داستاننویس...» با م.ع.سپانلو و مهرداد رهسپار در جلد چهارم چراغ؛ سفر به سوسنگرد در بهمنماه.
- ۱۳۶۲: از سرگیری نشستهای ادبی کانون که بعدها به جلسات پنجشنبهها معروف شد و تا ۱۳۶۷ ادامه یافت. حاصل جلسات پنجشنبهها سه مجموعۀ هشت داستان، کنیزو و ده داستان دیگر و پاگرد سوم بود که از این میان فقط هشت داستان اجازۀ نشر یافت؛ قطعیشدن حکم انفصال دائم از خدمات دولتی صادره از هیئت بازسازی ستاد انقلاب فرهنگی در ۲۵اردیبهشت که از ۱۸مرداد اجرا شد؛ مرگ پدر در ۲۲مهر؛ مجموعهداستان «جبهخانه»؛ انتشار مقالهٔ «نقدی بر رمان دادگاه مونزا» در دفتر دوم نقد آگاه.
- ۱۳۶۳: نگارش «وجیزهای در کارنامۀ این دفتر» مقدمه بر مجموعۀ هشت داستان، دربارۀ نشستهای پنجشنبهها؛ انتشار داستان بلند «حدیث ماهیگیر و دیو» برای نوجوانان؛ انتشار مقالۀ «حاشیهای بر رمانهای معاصر(۳): بررسی آثار سیمین دانشور، جدال نقش با نقاش» در دفتر سوم نقد آگاه.
- ۱۳۶۴: نگارش مقالۀ «داشآکل و برزخ کیمیایی» مجموعهمقالات در معرفی و نقد آثار مسعود کیمیایی؛ چاپ متن «یک بگومگوی دوستانه»، گفتوگو با جمشید ارجمند، محمدعلی سپانلو، زاون قوکاسیان و مجموعهمقالات در نقد و معرفی آثار مسعود کیمیایی.
- ۱۳۶۵: پذیرش مسئولیت صفحات ادبی ماهنامۀ مفید که تا ده شماره ادامه یافت؛ نگارش مقالۀ «همخوانی با همآوازان، افسانۀ نیما، مانیفیست شعر نو(۱)» در شمارهٔ اول مفید؛ نگارش مقالۀ «بازخوانی یک شعر: خانهام ابری است» در شمارهٔ هشتم دنیای سخن.
- ۱۳۶۶: انتشار مقالۀ «بازخوانی یک شعر: ریرا...ریرا...ریرا...» و «داستاننویسی: درس اول» در شمارهٔ نهم دنیای سخن؛ چاپ دو مصاحبهٔ با نامهای «رمزی، سیاسی، فلسفی» و «ادبیات یعنی آرمانیکردن واقعیت» در گفتوگو با سیمین دانشور(۱)و(۲)، نگارش سه مجموعه مقالات: «همخوانی با همآوازان، افسانۀ نیما، مانیفست شعر نو(۲)»، «همخوانی با همآوازان، غم نان حتی اگر گذارد: در نقد شعر شاملو»، «رندی از تبار خیام، شرحی بر شعر مرد و مرکب اخوان»، «جادوی یک شعر، شرحی بر شعر همه شب نیما»، «زنجیرههای اوزان در شعر نو(۱)و(۲)»، «در هیچیک نگنجیدم: یادداشتی بر چند شعر از رضا چایچی»، «خطبۀ سخن، خمسۀ ابن محمود قصهخوان: بخشی از یک رمان ناتمام»، در شمارههای دوم، سوم، پنجم، هفتم، هشتم، نهم، دهم مفید؛ چاپ متن «هوالحی، یادی از بهرام صادقی» در کتاب آینه.
- ۱۳۶۷: انتشار «مجلس دوم؛ پارهای از رمان منتشرنشدۀ جننامه» در شماره۱۷ دنیای سخن، نوشتهشده در مهر۶۴؛ انتشار مقالۀ «ادبیات و خرافه» در شماره۲۳ دنیای سخن، نوشتهشده در فروردین۶۶؛ پاسخ به اقتراح «تلقی شما از معاصربودن چیست؟» در شماره۲۵ دنیای سخن.
- ۱۳۶۸: نگارش «در باب این دفتر: مقدمهای بر مجموعهداستان نویسندگان معاصر ایتالیا»، نوشتهشده در سال۶۵؛ سفر به هلند در آبانماه بهدعوت سازمان آیدا برای شرکت در برنامۀ تبادل فرهنگی ایران و هلند و سخنرانی و داستانخوانی در چند شهر اروپا؛ بازگشت به ایران در آذرماه؛ انتشار «پیشگویی در ادب معاصر ایران» خلاصۀ سخنرانی در شماره۲۹ دنیای سخن، نوشتهشده در آبان، انتشار مجموعهداستان «پنجگنج» در سوئد؛ چاپ داستان کوتاه «نقشبندان» در شماره۴۱ آدینه.
- ۱۳۶۹: مصاحبه با ماشاالله آجودانی برای شماره۶ فصل کتاب در انگلستان با عنوان «گفتوگو با هوشنگ گلشیری»؛ شرکت در جلسات خانۀ فرهنگهای جهان در برلین، سخنرانی و داستانخوانی در اغلب شهرهای آلمان، سوئد، دانمارک و سخنرانی در دانشکدۀ مطالعات ایرانی در دانشگاه سوربن جدید شهر پاریس؛ بازگشت به ایران در ۱۶خرداد؛ انتشار متن پاسخ به نظرخواهی دربارۀ «پدیدۀ ماهواره» در شماره۴۸ آدینه؛ نگارش مقاله «تلقی غلط از ادبیات و تاریخ» برای شماره۳۳ دنیای سخن؛ چاپ متن «اتحادیۀ صنفی نویسندگان نیازی اساسی است: میزگرد با رضا براهنی، محمود دولتآبادی، سیمین بهبهانی و جواد مجابی» در شماره۴۹ آدینه؛ شروع جلسات تالار کسری، کلاس و کارگاه داستاننویسی، جلسات ماهانۀ عمومی؛ نگارش متن «تأثیر ادبیات کلاسیک در ادبیات معاصر: سخنرانی در آکسفورد» در شمارهٔ سوم فانوس (انگلستان)؛ چاپ متن «نوشتن صبر ایوب میخواهد: مصاحبه با آدینه» در شماره۵۰و۵۱؛ تدوین فیلمنامۀ «دوازده رخ» نوشتهشده در بهمن۱۳۶۷؛ انتشار «نگاهی به حیات خود»، زندگینامۀ خودنوشته، در شمارۀ هشتم نشریهٔ چشمانداز پاریس در دیماه؛ چاپ داستان کوتاه «شرحی بر قصیدۀ جملیه» در شماره۳۷ دنیای سخن؛ چاپ داستان کوتاه «خوابگرد»، مجموعۀ خوابگرد و داستانهای دیگر در مشهد؛ انتشار مقالۀ «نقل نقال» به یاد مهدی اخوان ثالث، متن کامل و مقالهٔ «چه کسی شاعر را کشته است؟» در شماره۱۴و۱۵ اندیشۀ آزاد سوئد.
- ۱۳۷۰: سردبیری یک شماره از فصلنامۀ ارغوان؛ انتشار متن «یادداشت» و مقالۀ «حاشیهای دیگر بر داستان ضحاک» در شمارۀ اول ارغوان؛ انتشار رمان «در ولایت هوا: تفننی در طنز» در سوئد، نوشتهشده در بهار۱۳۶۸؛ بخشی از رمان «در ولایت هوا، تفننی در طنز» در شماره۵۹ آدینه؛ چاپ «در احوال این نیمهٔ روشن»، زندگینامۀ خودنوشته، در شمارهٔ هفتم نشریهٔ مکث سوئد، ویژۀ شصتسالگی هوشنگ گلشیری.
- ۱۳۷۱: انتشار مقالۀ «نقل نقال» در شماره۶۸و۶۹ آدینه، نوشتهشده در شهریور۱۳۶۹؛ چاپ «هوشنگ گلشیری و چهارمین دیوار: شرحی بر عکسی از میشل دورلا در کتاب چهارمین دیوار بهزبانهای فارسی، انگلیسی و هلندی» در شماره۱۷ اندیشۀ آزاد سوئد؛ سفر به آلمان و آمریکا و سخنرانی در کنفرانس سیرا در هوستون تگزاس و نیز داستانخوانی و سخنرانی در دانشگاه هاروارد، دانشگاه راتگرز، دانشگاه کلمبیا، دانشگاه شیکاگو و برکلی، همچنین داستانخوانی در شهرهای سوئد و شهرهای آلمان، سخنرانی در بروکسل؛ انتشار متن «داستانهای معاصر و ما ایرانیان: خلاصهای از سخنرانی در کنفرانس سیرا از ۱۰تا۱۲آوریل۱۹۹۲» در شماره۷۱ آدینه؛ چاپ متن «فرهنگ و ادبیات فارسی در مهاجرت: گفتوگو با اردشیر بهتویی در شماره۱۷ نشریهٔ آرشِ فرانسه؛ بازگشت به ایران در تیرماه؛ انتشار رمان «آینههای دردار» همزمان در ایران و امریکا طی تابستان، نوشتهشده در شهریور۱۳۷۰؛ مصاحبه با سهراب مازندرانی از مجلهٔ رویا چاپشده با عنوان «گفتوگویی نامتعارف و مستقیم با هوشنگ گلشیری» در شمارۀ دوم مجله؛ انتشار داستان کوتاه «خانهروشنان» در شماره۱۱ زندهرود؛ «مرا پیر ممیران: گفتوگو با بهروژ ئاکرهیی» در شماره۵ مجلهٔ افسانه در سوئد.
- ۱۳۷۲: آغاز سردبیری فصلنامۀ زندهرود طی شمارههای ۴تا۹؛ چاپ مقاله در مجلهٔ گردون با عنوانِ «گردون، چوب دفاع از آزادی نشر و بیان را خورد» در شماره۲۷و۲۸، «به سراغ کدام شاعر یا نویسنده میرویم؟» در شماره۲۹و۳۰ و «حکایت نقطهچینکردن آثار ما» در شماره۳۱و۳۲؛ چاپ مقالۀ «آش شلهقلمکار هدایت» در شماره۸۴و۸۵ مجلهٔ آدینه؛ انتشار مقالۀ «حاشیهای بر رمان سَووشون: شکستن قالبهای نقش زن و جلوهها و جمال نقشباز در جدال با نقشگذار» در شماره۴و۵ زندهرود؛ چاپ داستان کوتاه «نقاش باغانی» در شماره۸۶و۸۷ آدینه؛ سفر به آلمان برای شرکت در بزرگداشت نودسالگی بزرگ علوی که برگزار نشد؛ سفر به هلند و بلژیک و داستانخوانی و سخنرانی در شهرهای مختلف؛ بازگشت به ایران؛ مصاحبه با چکامه بلژیک با عنوان «گفتوگو با هوشنگ گلشیری» و مقالۀ «تفکر کهن و نگرش نو در ادبیات» برای شماره۹و۱۰.
- ۱۳۷۳: چاپ داستان کوتاه «انفجار بزرگ» و مقالهٔ «کانون، مستقل و وفادار به اصل خود: پاسخ به نظرخواهی آدینه» در شماره۹۰و۹۱؛ تدریس نثر کهن و نثر معاصر در دورۀ تربیت ویراستار در مرکز نشر دانشگاهی از فروردین تا مهرماه؛ مصاحبه با جلال سرفراز از مجلهٔ آرش فرانسه با عنوان «گفتوگو با هوشنگ گلشیری» برای شماره۴۱و۴۲؛ امضای متن «ما نویسندهایم»، نامهٔ سرگشادهٔ ۱۳۴ نویسنده؛ انتشار دو مقالۀ در تکاپو با عناوین «روایت خطی، منابع شگردهای داستاننویسی در ادبیات کهن(۱) تفاسیر قرآن» در شماره۱۲ و «شکست روایت خطی، منابع شگردهای داستاننویسی در ادبیات کهن(۲) کتب تاریخی: تاریخ بیهقی» در شماره۱۳؛ داستان کوتاه «حریف شبهای تار» در شماره۹۸ آدینه.
- ۱۳۷۴: چاپ مقالهٔ «عفت قلم و آداب سانسور» در شماره۴۶و۴۷ گردون، مقالههای «تنها داستان، پاسخگوی نیازهای زمانۀ ماست: گفتوگو با ناصر کرمی» در شماره۱۴ معیار؛ «نزدیک فردا... رودرروی آینههای دردار: گفتوگو با علیاصغر شیرزادی و محمد تقوی» در شماره۸و۹ دوران؛ «انتخاب دشوار: پاسخ به نظرخواهی مجلۀ زنان» برای شماره۲۶؛ خواندن داستان کوتاه «گنجنامه» در مراسم چهلم احمد میرعلایی در کوی نویسندگان، تهران؛ نگارش مقالۀ «دوراهۀ من و من دیگر» در شماره۵۲ گردون؛ شرکت در همایش «صدمین سال تولد نیما» هتل بادله در ساری؛ انتشار مجموعهداستان «دست تاریک، دست روشن»؛ چاپ داستان کوتاه «گنجنامه» در شماره۱۰ دوران، ویژهنامهٔ احمد میرعلایی؛ انتشار مقالهٔ «در ستایش شعر سکوت: نظریهای در نقد شعر».
- ۱۳۷۵: انتشار مقالهٔ «عربده با مولودیخوانان یک پاورقی دیگر» و متن «آزادیِ قلم، زمینهساز شکوفایی فرهنگی است»، میزگردی با علیاشرف درویشیان، روشنک داریوش، محمدعلی سپانلو، فرج سرکوهی در شماره۱۰۸و۱۰۹ آدینه؛ چاپ مقالۀ «در باب متن مرجع ترجمۀ قرآن مجید»، «بازهم درباب متن مرجع ترجمۀ قرآن مجید(۱)و(۲): پاسخ به جوابیۀ بهاءالدین خرمشاهی» در شمارههای ۱۴۳۵و۱۴۴۳ روزنامۀ سلام؛ داستان کوتاه «زیر درخت لیل» در شماره۱۲ دوران؛ ترجمۀ فرانسۀ «فتحنامۀ مغان» و «شازده احتجاب» در پاریس؛ گفتوگو با بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه دربارۀ آثار بزرگ علوی برای شماره۶۰ نشریهٔ آرش پاریس.
- ۱۳۷۶: چاپ مقالهٔ «از هرچه رفته، علوی داستاننویس است» در شماره۱۱۶و۱۱۷ آدینه، نوشتهشده در پاییز و دی۱۳۷۲؛ سفر به آلمان بهدعوت بنیاد هاینریش بل؛ بهپایانرساندن رمان «جننامه» پس از سیزده سال و در دوران اقامت پنجماهه در خانۀ هاینریش بل؛ برندۀ جایزۀ هلمن همت؛ «پیام نوروزی به انجمن قلم سوئد» در شماره۱۹ اطلس سوئد؛ داستانخوانی و سخنرانی در شهرهای مختلف آلمان؛ شرکت در مراسم جشن شصتسالگی در فرانکفورت؛ انتشار مقالۀ «چند قطره خون بر این سفید مولع: بهیاد تقی مدرسی» در شماره۵۳و۵۴ و چاپ داستان کوتاه «بانویی و آنه و من» در شماره۵۵ گردون آلمان، نوشتهشده در فروردین و اردیبهشت، زمان اقامت در خانۀ هاینریش بل؛ سخنرانی و داستانخوانی در شهرهای هلند؛ارائۀ مقالۀ «یک پیشنهاد» در سمپوزیوم «رسالت نویسنده» در دانشگاه برن سوئیس؛ آغاز اقامت چهارماهه در مهمانسرای دانشگاه برمن؛ سخنرانی و داستانخوانی در هلند و فرانسه؛ شرکت در سیامین سالگرد بنیانگذاری کانون نویسندگان و بیستمین سالگرد دهشب شاعران و نویسندگان، کلن؛ چاپ متن سخنرانی «بازخوانی متن موضع کانون» در شماره۵۷ گردون؛ داستانخوانی در سوئد، شرکت در مراسم جشن شصتسالگی؛ چاپ «یک پیشنهاد: متن سخنرانی در سمپوزیوم دانشگاه برن» و مقالهٔ «واقعیت و خداگونگی انسان: گفتوگوی حسین نوشآذر» در شماره۴و۵ مجلهٔ سنگ سوئد؛ بازگشت به ایران؛ گفتوگو با مهدی استعدادیشاد با عنوان «هوشنگ گلشیری منتقد؟» برای شماره هشتم مجله دیدار آلمان؛ نگارش مقالهٔ «جدال نقش با نقاش: در آثار سیمین دانشور، از سَووشون تا آتش خاموش»؛ انتشار رمان «جننامه» در سوئد.
- ۱۳۷۷: چاپ مقالۀ «خطوط کلی ادبیات زنان» در شماره۴۸ مجلهٔ زنان؛ مقالۀ «میرعلایی و من دیگر او» در شماره۱۳۴ آدینه؛ سخنرانی در مراسم خاکسپاری محمد مختاری؛ «سرگذشت کانون نویسندگان ایران: گفتوگو با هفتهنامۀ آبان»؛ سردبیری ماهنامهٔ کارنامه و آغاز انتشار آن؛ چاپ «مقدمهای بر کارنامه۱» و مقالهٔ «تاریخ بیهقی، منابع شگردهای داستاننویسی در ادبیات کهن» در شماره اول کارنامه، نوشتهشده در فروردین۷۳؛ برگزیدهشدن در نشست عمومی کانون نویسندگان بهعنوان یکی از اعضای هیئت دبیران موقت؛ انتشار مقالۀ «بحثی در ساختار قصههای رمزی براساس قصهٔ رمزی حیبنیقظان» در شمارهٔ سوم کارنامه، نوشتهشده در خرداد۱۳۷۳؛ نگارش مقالۀ «داستان طلخند و گو» در شمارهٔ چهارم کارنامه.
- ۱۳۷۸: سفر به اهواز بهدعوت جمعیت توسعۀ فرهنگی و سیاسی خوزستان؛ دو جلسه سخنرانی و پرسشوپاسخ دربارۀ کانون نویسندگان و صادق هدایت، بهمناسبت صدمین سال تولد او، چاپشده در شماره۲۴و۲۵ پیام شمال در آذر۸۰؛ پرسشوپاسخ و داستانخوانی در نمایشگاه مطبوعات، تهران؛ ترجمۀ آلمانی «شازده احتجاب» و چند داستان دیگر با عنوان «مردی با کراوات سرخ» در مونیخ؛ سفر به آلمان برای تور داستانخوانی بهمناسبت انتشار «مردی با کراوات سرخ»؛ دریافت جایزهٔ صلح اریش ماریا رمارک، ازنابروک، آلمان؛ بازگشت به ایران؛ مقالۀ «سخنی دیگر با دردمندان این دیار»، «چرا داستان مینویسیم؟» متن سخنرانی بههنگام دریافت جایزهٔ صلح ارش در شماره ششم کارنامه؛ سفر به آلمان و شرکت در نمایشگاه کتاب فرانکفورت و سخنرانی و داستانخوانی در لندن؛ بازگشت به ایران؛ مجموعه مقالات «باغ در باغ»، در دو جلد؛ سفر به رامسر برای داستانخوانی و سخنرانی و پرسشوپاسخ.
- ۱۳۷۹: بستریشدن در بیمارستان جم در ۱۶فروردین بهمدت سه روز برای آزمایشهای پزشکی و تشخیص، درپی یک دورۀ طولانی احساس ضعف و بیماری؛ انتشار مقالۀ «چشماندازهای داستان معاصر ایران» در شمارهٔ دهم کارنامه؛ سیر بیماری: مشاهدۀ توده در رادیوگرافی ریه، نمونهبرداری و تشخیص آبسۀ ریوی، ایجاد مننژیت و آبسههای متعدد مغزی، احتمالأ بهدلیل پارهشدن آبسه حین نمونهبرداری، رفتن بهحالت نیمههشیاری و بستریشدن در بیمارستان مهر در ششماردیبهشت، وخامت حال، انتقال به بخش مراقبتهای ویژۀ بیمارستان مهر، انتقال به بخش، مراقبتهای ویژۀ بیمارستان ایرانمهر، بهبود نسبی پس از برداشتن یک آبسۀ مغزی، انتقال به بخش، تخلیۀ دو آبسۀ دیگر، ادامۀ وضعیت نیمههشیاری؛ تشنج در ساعات اولیۀ صبح، رفتن به اغمای عمیق و احتمالاً مرگ مغزی روز جمعه ۱۳خرداد؛ اعلام مرگ قطعی از سوی پزشکان در ۱۶خرداد؛ تشیع پیکر از مقابل بیمارستان ایرانمهر و خاکسپاری در گورستان امامزادهطاهر، مهرشهر کرج در ۱۸خرداد.
شش گوشهٔ زندگی گلشیری
کودکی و نوجوانی
هوشنگ گلشیری زادهٔ ۲۵اسفند۱۳۱۶ در اصفهان و در خانوادهای پرجمعیت بود. ششمین فرزند خانوادهای سنتی که بهدلیل سفرهای کاری پدر و جمعیت زیاد، خودش از اصطلاح «الخی بارآمدن» استفاده میکرد. هر اتاق از خانهای که در آن میزیست یک خانواده ساکن بود. باوجوداین از «کودکی» خود، با نام بهشت گمشده یاد میکند. دورانی که در آن تحقیر دیگران نیست و آدمها بر یکدیگر سلطه ندارند.[۱۵] اولین داستان منتشرشدهاش «چنار» هم براساس یکی از خاطرات کودکی اوست که در آن عدهای میتوانند با بالارفتن از درخت چنار پردهٔ سینما را ببینند.
پدرش کارگر شرکت نفت بود. برای یکی از سفرهای کاری پدرش، همراه خانواده به آبادان میروند. گلشیری بعدها این سفر را در داستانهایش بسیار تأثیرگذار میداند. از کودکی کار میکرد تااینکه در سال۱۳۳۷ در آموزشوپرورش استخدام شد و شغل معلمی، پیشه ثابت زندگی او شد. قبل از این در کارخانه، بازار، دکان رنگرزی، خرازی و قنادی کار کرده بود. مدتی هم تجربه کارمندی در دفتر اسناد رسمی را داشت که فضای کارمندی در شهرستان تحت تأثیر این کار به اولین کتابش «مثل همیشه» سرایت کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
روایت کلی زندگی ادبی
پس از دیپلم، معلم شد، در دهی دورافتاده، سرراه اصفهان به یزد. گلشیری در سال۱۳۳۸ تحصیل در رشتۀ ادبیات فارسی را در دانشگاه اصفهان آغاز کرد. آشنایی با انجمن ادبی صائب در همین دوره نیز اتفاقی مهم در زندگی او بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد در همان آغاز دههٔ چهل، به اتهام عضویت در جزب توده روانهٔ زندان ساواک اصفهان و قزل قلعه تهران شد. گلشیری برای باری دیگر در سال۵۲ دادگاهی و محاکمه شد که با انقلاب اسلامی حکمش را لغو کردند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
رمان شازده احتجاب را در سال۴۸ و رمان «کریستین و کید» را در سال۵۰ منتشر کرد. در اواخر۵۲، برای بار دوم بهمدت شش ماه به زندان افتاد و برای پنج سال نیز از حقوق اجتماعی و تدریس محروم شد. ناچار در سال۵۳ به تهران آمد. در تهران با بعضی از یاران قدیمی جُنگ که ساکن تهران بودند و عدهای دیگر از اهل قلم، جلساتی هفتگی برگزار کرد. مجموعهداستان «نمازخانۀ کوچک من» بهسال۵۴ و جلد اول رمان «برۀ گمشدۀ راعی» بهسال۵۶ حاصل همین دوره بود. سال۵۴، نمایشنامهای از او به نام «سلامان و ابسال» بهروی صحنه آمد. این نمایشنامه هنوز منتشر نشده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
در سال۵۶، تدریس در گروه تئاتر دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران را بهصورت قراردادی آغاز کرد. در پاییز همین سال، گلشیری در دهشب شعری که کانون نویسندگان ایران با همکاری انجمن فرهنگی ایران و آلمان، انستیتو گوته، در باغ این انجمن برپا کرد، به ایراد سخنرانیِ متفاوتی با عنوان «جوانمرگی در نثر معاصر فارسی» پرداخت. در بهمن همین سال، برندهٔ جایزه فروغ فرخزاد شد.
در تابستان۵۷، برای شرکت در طرح بینالمللی نویسندگی به آیواسیتی آمریکا سفر کرد. طی چند ماه اقامت در خارج از کشور در شهرهای مختلف سخنرانی کرد و در زمستان همان سال، پس از بازگشت به ایران، به اصفهان رفت و تدریس در دبیرستان را از سر گرفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
در اواسط۱۳۶۲، گلشیری نشستهای هفتگی داستانخوانی را که به جلسات پنجشنبهها معروف شد، با شرکت نسل جوانتر داستاننویسان آغاز کرد. در این جلسات که تا اواخر۶۷ ادامه یافت، «جبهخانه»، «حدیث ماهیگیر» و «دیو» را انتشار داد. سپس داستان «پنجگنج» را بهسال۶۸ در سوئد چاپ کرد و فیلمنامۀ «دوازده رخ» را در سال۶۹، رمان «در ولایت هوا» طی سال۷۰ در سوئد، «آینههای دردار» در امریکا و ایران بهطور همزمان طی سال۷۱، مجموعهداستان «دست تاریک، دست روشن» در سال۷۴ و دو مقالۀ بلند دربارۀ شعر با عنوان «در ستایش شعر سکوت» نیز طی سال۷۴ منتشر کرد.
فروردین۷۶، با اقامت نهماهه در آلمان بهدعوت بنیاد هاینریش بل، برایش فرصتی فراهم شد تا رمان «جننامه» که تحریر آن را سیزده سال پیش آغاز کرده بود، بهپایان رساند. در همین دوره، برای داستانخوانی و سخنرانی به شهرهای مختلف اروپا رفت و جایزهٔ لیلیان هلمن، دشیل همت را دریافت کرد. طی زمستان۷۶، رمان «جننامه» در سوئد و «جدال نقش با نقاش» انتشار یافت.
گلشیری، دوازدهم تیرماه۷۸ جایزهٔ صلح اریش ماریا رمارک را به پاس آثار ادبی و تلاش در دفاع از آزادی قلم و بیان، طی مراسمی در شهر ازنابروک آلمان دریافت کرد. مهرماه همان سال، در نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت شرکت کرد. سپس برای سخنرانی و داستانخوانی به انگلستان رفت. مجموعۀ مقالات باغدرباغ را پاییز۷۸ بهچاپ رساند.
هوشنگ گلشیری بهدنبال یک دورهٔ طولانی بیماری که نخستین نشانههای آن از پاییز۷۸ بهچشم میخورد، در بیمارستان ایرانمهر تهران بستری شد و پس از گذراندن چندین روز تلخ و سخت که با بیهوشِ کامل نیز همراه بود، سرانجام ۱۶خرداد۱۳۷۹ زندگی را بدرود گفت و در خانهٔ ابدیش امامزادهطاهر مهرشهر کرج، آرام گرفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دوران روزنامهنگاری
همکاریِ گلشیری با مطبوعات از همان دوران دانشگاه آغاز شد. وی برخی آثارش را در نشریاتی مانند پیام نوین، کیهانهفته و فردوسی بهچاپ رساند. پس از راهاندازی جُنگ اصفهان نیز شاخصترین چهره و بهگفتهٔ منتقدی سخنگوی پرنفوذ این جریان بهشمار میرفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پس از انقلاب نیز گلشیری فعالیت روزنامهنگاری را ادامه داد. از اواخر۱۳۶۴، با همکاریِ مجلۀ آدینه از اولین شماره و پس از آن، دنیای سخن و پذیرش مسئولیت صفحات ادبی مفید برای ده شماره دور تازهای از کار مطبوعاتی خود را آغاز کرد. سردبیری ارغوان که فقط یک شماره منتشر شد خرداد۱۳۷۰ و سردبیری و همکاری با چند شمارۀ نخست فصلنامۀ زندهرود (۱۳۷۱تا۱۳۷۲) ادامۀ فعالیتهای مطبوعاتی او تا پیش از سردبیری کارنامه بود. سردبیری ماهنامهٔ ادبی کارنامه را در تابستان۱۳۷۷ برعهده گرفت و نخستین شمارهٔ آن را در دیماه همین سال منتشر کرد. این مجله درحقیقت پایگاهی بود برای نویسندگانی که در دههٔ پیشین امکان انتشار آثار خود را نداشتند. در این دوره، جلسات بررسی شعر و داستان نیز بههمت او در دفتر کارنامه برگزار میشد. یازدهمین شمارهٔ کارنامه بهسردبیری او پس از مرگش در خرداد۱۳۷۹ منتشر شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دوران کانون نویسندگان ایران
از همان ابتدای تأسیس کانون نویسندگان، در سال۱۳۴۷، با این نهاد همکاری کرد؛ اما عضویت رسمی او در کانون با سهیم بودن در برگزاری «ده شب شعر» در پاییز۱۳۵۶ آغاز میشود.[۱۸]
در دورهٔ دوم فعالیت کانون یعنی سالهای ۱۳۵۷تا۱۳۶۰ از رهبران این نهاد روشنفکری بود. پس از تعطیلشدن کانون به تلاشی پیگیر برای احیای آن پرداخت بهطوری تأمینکننده حقوق نویسندگان ایرانی باشد. نقش گلشیری در جریانسازی ادبی و فرهنگی، بهویژه تلاشهای او و تعدادی دیگر از اهل قلم برای احیای کانون نویسندگان ایران را میتوان از دیگر علتهای ناخشنودی مسئولان جمهوری اسلامی و فشارها و محدودیتهای تحمیل شده بر این نویسنده دانست.
تلاشها برای فعال کردن کانون نویسندگان در نیمهٔ دوم دههٔ شصت خورشیدی گسترش یافت و در ابتدای دههٔ هفتاد با تشکیل «جمع مشورتی» که گلشیری هم در آن عضو بود، وارد مرحلهٔ تازهای شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جمع مشورتی در سال۷۳ متنی را با عنوان «ما نویسندهایم» که به نامه۱۳۴ نویسنده هم معروف است در اعتراض به سانسور و حمایت از آزادی اندیشه، بیان و نشر تهیه و منتشر کرد که در داخل و خارج بازتاب وسیعی داشت. انتشار این نامه نخستین حرکت جمعی نویسندگان دگراندیش و غیرحکومتی پس از متلاشی کردن کانون و قتل شماری از اعضای آن در سالهای نخست پس از انقلاب محسوب میشود. ادامه فعالیت جمع مشورتی که تدوین منشور تازهای برای کانون نویسندگان را برعهده داشت با تهدیدها و احضارهای مکرر اعضای آن توسط ماموران اطلاعاتی همراه بود.
گلشیری در مراسم خاکسپاری مختاری در گورستان امامزادهطاهر طی سخنرانی کوتاهی گفت، قتل فجیع او درضمن پیامی به دیگر روشنفکران فعال است که اگر از فعالیت دست نکشند سرنوشت مشابهای در انتظار آنان خواهد بود.هوشنگ گلشیری این مراسم گفت:
- آنقدر عزا بر سر ما ریختنهاند که فرصت زاریکردن نداریم. پیام، دقیق، به ما رسیده است: «خفه میکنیم.» ما هم حاضریم! مگر قرار نیست برای جامعه مدنی، برای آزادی بیان قربانی بدهیم؟ حاضریم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آشنایی با فرزانه طاهری
اولین دیدار به شبهای شعر از سوی کانون نویسندگان ایران برمیگردد. در سال۱۳۵۶ شب ششم هوشنگ گلشیری «جوانمرگی در نثر معاصر فارسی» را میخواند. فرازنه طاهری نوزده سال دارد. انتخاب او و آنچه میخواند و احترامی که به مخاطب میگذارد یه یادش میماند. قبلتر فقط فیلم «شازده احتجاب» را دیده و چند داستان از گلشیری خوانده بود. روز بعد در جلسه پرسشوپاسخ با گلشیری بیشتر آشنا میشود. در محفلی دیگر آشنایی بیشتر میشود. بعد از انقلاب ازدواج میکنند. ثمرهٔ این ازدواج دو فرزند است به نامهای باربد و غزل.[۱۹]
دوران زندگی براساس حلقههای ادبی
میشود زندگی هوشنگ گلشیری را به انجمنها و حلقههایی تقسیمبندی کرد که بهنوعی یا باعث و بانیشان بوده است. او بهترین منتقدان خود را اعضای این حلقهها و جلسات میداند. بده بستانهایی را که در آنها میشود در شناخت بیشتر داستان و نقد ادبی تاثیرگذار میداند.
دورهٔ اول، انجمن ادبی صائب و دانشکدهٔ ادبیات اصفهان
در سال۱۳۳۸ با انجمن ادبی صائب آشنا میشود و گرایش خودش را برای مدرن بودن و فراتر رفتن از جریانهای مرتجع در همین جمع متوجه میشود. در این انجمن بین کهنهگرایان و نو باهم تقابل داشتند و در همین دوره بود که هوشنگ گلشیری خود را در این دعوا به علوم آنها مسلح کرد. در این انجمن بود که اولین بار بهرام صادقی، منوچهر بدیعی را دید. یکی از دستآوردهای بسیار مهم این انجمنها برای هوشنگ گلشیری دسترسی به کتابخانه آنهاست؛ زیرا در آن زمان بهقول خودش برای تهیه کتاب از پول ناهارش میزد.
در دل همین انجمن هم بود که با اعضای جزب توده آشنا میشود و ساز مخالفت او با آنها بعدها برایش دشمن تراشی میکند. بدترین میراث این جریان را نداشتن اخلاق و دوستی در مبارزه میداند. با وجود این در دههٔ چهل به اتهام عضویت در حزب توده نصف سال را در زندان میگذراند. بعد از زندان تعداد نوگرایان از کهنهگرایان پیشی گرفتند و مسند جلسه به دست آنها بود. در همین دوره است که با موحد و حقوقی هم آشنا میشود. در همین زمان، در دانشکده خود را مرهون استادانی چون هوفر، ادیب بروم، مهریار، صدر هاشمی و...که او را مجموعه فرهنگ کهن آشنا کردند.[۲۰]
دورهٔ دوم، جُنگ ادبی اصفهان
ساواک انجمن صائب را تاب نمیآورد؛ درنتیجه جلسات هم به خانهها راه پیدا میکند و بعدتر به جلسات جنگ ادبی اصفهان معروف میشوند. پایبندی بر قوانین یک جلسه ادبی بدون تعارف و دوستبازی از این دوره در شخصیت او ریشه میدواند. چشمانداز او از کار مشترک ادبی در تجربههایی در جنگ ادبی اصفهان روشنتر میشود. در جنگ هستهای ادبی تشکیل میشود که ورود و خروج بسیاری دارد. هستهای شامل افرادی مانند حقوقی و دوستخواه و برادرش. در این دوره با مجید نفیسی و اکبر سردوزامی و رضا فرخفال آشنا میشود. افراد دیگری بعدتر به جنگ اضافه میشود که برای هوشنگ گلشیری بسیار مهم است. از طریق نجفی با رمان نو فرانسه آشنا میشود. از دریچه احمد میرعلایی ادبیات آمریکای لاتین را میشناسد. حشر و نشر با محمدعلی سپانلو او را بیشتر با جلسات و فضای پایتخت آشنا میکند. در دوستیاش با ضیا موحد هر شعر او را اتفاقی در زندگیاش میداند. ضیا موحد، منوچهر آتشی، داریوش آشوری هم بعدتر به جنگ اضافه میشوند.
در این دوره هوشنگ گلشیری فرصت مییابد تا شازده احتجاب را قطعهقطعه برای اعضای حلقه میخواند. او «معصومها» و «کریستین و کید» را هم برای حلقه میخواند.[۲۱]
دوره سوم از ۵۳تا۵۶
جنگ اصفهان در سال۵۳ به تهران منتقل میشود. در تهران بین گلشیری و حقوقی کدورت پیش میآید و حقوقی دیگر جز اعضای جلسه این دوره نیست. گلشیری داستان به خدا من فاحشه نیستم را در این دوره برای جمع میخواند.[۲۲]
دورهٔ کانون از ۵۶تا۵۷
پس از شبهای شعر کانون جلساتی با حضور اعضای کانون شکل میگیرد. بهپیشنهاد هوشنگ گلشیری کار جلسه به بحث درباره آثار چاپ شده منحصر میشود. تنشهایی میان او و کسانی که دعیه رئالیسم سوسیالیست داشتند درمیگیرد. گلشیری مینویسد که در این دوره است که عیار خیلیها به دستش میآید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دورهٔ سوم جُنگ اصفهان از ۵۷تا۵۸
هوشنگ گلشیری به اصفهان برمیگردد. با کمک مالی چند تن از اعضای جنگ، تصمیم میگیرند دفتر مطالعاتی برای ادامه جلسات برپا کنند. اما این جلسات دیری نمیپاید. حضور احزاب مختلف برایاینکه این دفتر پوششی برای کارهایشان شود تنش بیشتری میآورد؛ اما چهرههای تازهای مثل علی خدایی در این جلسات به دوستان و شاگردان گلشیری میپیوندند.[۲۳]
دورهٔ کانون از ۵۹تا۶۱
گلشیری در کانون داستان فتحنامه مغان را میخواند. سپس قرار میشود جلساتی دیگر راه بیندازند. ناصر زراعتی تدارک و اداره آنها را برعهده میگیرد. گلشیری در جلسه اول ««معضوم پنجم» را از خودش میخواند تا نگویند دوباره میخواهد دیگران را سر طاس بنشاند و تیربارانی از نقدشان کند. خوبی این جلسات به نقل گلشیری باز بودن در به افراد خارج از کانون است.[۲۴]
دورهٔ پنجشنبهها از اواسط ۶۲تا۶۸
از اعضای جلسات کانون دعوت میشود در جسلاتی دیگری بهعنوان جلسات پنجشنبهها بیایند. گلشیری مینویسند بخش عمدهای از آثار این دهه در این جلسات به بحث گذاشته شده است. افراد مختلف از دوست و دشمن به جلسات رفت و آمد دارند و هدف ایجاد یک امکان مساوی از داشتهها برای شروع نوشتن بوده است؛ اما این جلسات نیز تحت فشار حواشی زیاد قرار میگیرد. خیلیها حرفهای درون جلسه را به بیرون میآورند و خیلیها به اعضا انگ نوچه شدن میچسبانند. برای رفع اتهام جلسهها به خارج از خانه گلشیری برده میشود. در کنار جلسات جلسههایی دیگر بهصورت عمومی برای نقد آثار دیگران صورت میگیرد. آثار افرادی مثل شهرنوش پارسیپور در این جلسات خوانده میشود. شهریار مندنیپور و منیرو روانیپور و بسیاری از افراد سرشناس در این جلسهها شرکت کردند. اما بعد از مدتی گلشیری از حواشی خسته میشود و جلساتی شخصیتر در خانهاش میگیرد که این جلسات را از مهمترین مخاطب کارهای آن سالهایش میداند.[۲۵]
« | هوشنگ گلشیری در پاراگرافی ثمرهٔ دورانی از زندگی خود را این گونه مینویسد:
|
» |
گلشیری چهاردهپانزده سال آخر با کامپیوتر کار میکرد. روزهایی میشد که خیلی کار میکرد. روزهایی هم نمیتوانست و عصبی میشد؛ ولی منظم برای خودش وقت داشت یا میخواند یا مینوشت. چند سال آخر معاشرت بیدلیل برایش معنی نداشت. مهمانی اگر بود باید جلسهای میبود که به میهمانی تبدیل میشد. حتی بسیاری از مهمانیها را به جلسه داستانخوانی تبدیل میکرد. آغاز مریضیاش بود که گفت:
- «این بار که خوب شوم، دیگر همهٔ این کارها، مجله و اینها را کنار میگذارم و فقط مینویسم.»
و دیگر از بیمارستان بازنگشت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شخصیت و اندیشه
هوشنگ گلشیری برخلاف داستانهای نسبتاً پیچیدهاش، صریح و واضح دربارهٔ خودش حرف میزند و مینویسد. در مصاحبهها، مقدمهها، سخنرانیها بارها از خودش حرف زده و در مواجه با خود چندان مشکلی ندارد. در مقدمهٔ مجموعه داستانهای خود، نیمهٔ تاریک ماه، مشغلههای خودش را نام میبرد و توضیح میدهد:
مشغلهٔ واقعیت و خیال
او این مشغله را فراتر از تمهیدی داستانی میداند. این مرز بین واقعیت و خیال در زندگی رشتهای بوده که از کودکی همراهش بود. حتی وقتی با چپهای افراطی به مشکل برمیخورد یکی از دلایل این مشکل را در همین رشته مییابد؛ زیرا این شک بین واقعیت و خیال باعث میشود هر فرد متفکری بتواند با پیداکردن نظرگاهی شخصی درباره واقعیتهای جبری اجتماعی خود را از تحت تأثیر مطلق آنها بودن نجات دهد و همین اهمیت طبقه آگاه جامعه را بیشتر مشخص میکند. اعتقاد دارد عامل اصلی هر واقعه نه خود واقعه بلکه راوی و منظری است که بدان مینگریم. این شک برای گلشیری یکی از عوامل زبان تکهتکه او در داستانها میشود.[۲۶]
مشغلهٔ سیاست
سیاست برای گلشیری از همان سبک زندگی در شهرستان آغاز میشود. تراکم جمعیت در شهرستان شرایطی را فراهم میآورد که همه آدمها را عمیق بشناسد. او این رویه را در دادوستدهای ادبی و گشتوگذارهای فرهنگی پیاده میکند. بسیاری از موضعگیریهای او واکنشی بدبینانه بود به شناختش از احزابی که در دیکتاتوری و کج سلیقگی فرقی با حکومتهای خودکامه نداشتند. همین باعث میشود نوک تیز پیکان نقد او به فضا متوجه به بدنه جامعه روشنفکر هم باشد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مشغلهٔ گذشته و گذشتگان
برای هوشنگ گلشیری داستاننویس پرداختن به گذشته و گذشتگان همواره وظیفه است. یکی از وظایف داستاننویس امروز این است که بهسبک خود پاسخی برای چنین قدمتی حیوحاضر بدهد. انتخاب گلشیری در این مهم، یکی مدرنکردن این گذشته با ابزار داستاننویسی است و دیگری رهایی از پسماندهای گذشتگان در عرصهٔ تلقی امروز.[۲۷]
مشغلهٔ ابزار شناخت بودن ادبیات
او مینویسد شکل دادن داستان همان شکل دادن به خود و شکلدادن رابطهاش با دیگران است. علاوهبر این نوشتن داستان به او کمک میکند تا واقعاً بفهمد چه گذشته است یا بر یک ملت یا یک شخص چه رفته است. این کشف و شناختن حتی تا پیشبینی آینده هم پیش میرود.[۲۸]
مشغلهٔ زبان
هوشنگ گلشیری در ابتدا شعر نوشت؛ اما خود را شاعر شکستخورده نمیداند. مینویسد تجربه شاعری کمکی شایان به نثرنویسی او کرده از موسیقی درونی نثر گرفته تا آگاهی به فاصله نثر و شعر. همچنین او سعی کرد با خواندن آثار کهن به امکانات زبانی بیفزاید. شازده احتجاب شروعی در این پروژه است که بر آن بود تا زبان را به متن سفرنامهها و رزونامهها نزدیک کند. مینویسد باعنایتبه جملات بلند و تحدیدنظر در استفاده از موصول و ساختار جمله بعد از جلال میخواهد گامی دیگر به در معاصر کردن نثر فارسی برمیدارد.[۲۹]
مشغلهٔ ساختار داستان
با پیشفرض که داستان خود شکلدهندهٔ آنچه میگذرد باشد و نه بیان آنچه فکر کردیم گلشیری تلاش میکند دنبال ساختاری متناسب برای هر داستان بگردد. با چنین پیشفرضی زبان، خود عامل افشایی شخصیتها میشود و دیگر عناصر داستان هرکدام اهمیتی متفاوت با داستان کلاسیک پیدا میکنند. گلشیری مینویسد:
- اما گاهی این بازنگری در ساختار داستان منجر به بحران میشود که ناشی از تقلیدگری است. اگر عاملهای کلاسیک رنگ میبازند باید منجر به آزادی و خلاقیت بیشتر در نبود سرعتگیرها شود.[۳۰]
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
گلشیری در زاویهٔ دیدها
رضا براهنی
«در قصه بلند کارِ بدیع کرده است. گلشیری نوع ادبی را بههم ریخته است. هم از قصه کوتاهِ بلند و هم از نوعِ رمان، نوعزدایی کرده است که حاصل کار شازده احتجاب است و بهنوعی آینههای دردار که در حد وسط بین قصه کوتاهِ بلند و رمان از سویی دیگر، راقمِ نوعی ادبی بوده است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ضیا موحد
«در زندگی گلشیری مثلاینکه هیچچیز شخصی و خصوصی وجود نداشت. درِ خانهاش همیشه به روی ما باز بود و اگر کسی مدت کوتاهی با او رفتوآمد میکرد از همه چیز زندگی گذشته و حال او آگاهی مییافت. برای او آنچه مهم بود ادبیات بود. کسی که بیشترین آزار را به او رسانده بود همین که شعر، داستان یا مقالهای خواندنی مینوشت زنگ کدورت را به آنی از قلب او پاک میکرد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
عباس میلانی
« | جهان نزد گلشیری همیشه و همواره بهصورت یک قصه شکل میگرفت و معنی پیدا میکرد. اگر دکارت میگفت: «میاندیشم پس هستم» و اگر کامو معتقد بود: «طاغیم پس هستم» گلشیری هم ظاهراً میگفت: «قصهبازم پس هستم.» مرادش از قصهبازی هم دو روی سکه واحد شکلبخشیدن و شور و سودای معنیبخشیدن به قصه بود. | » |
منصور کوشان
«درواقع آنچه تعدادی از داستانهای گلشیری را کمی دور از ارتباط و شناخت ملموس نشان میدهد، بهرهبردن او از همان شگردهایی است که سالیان بسیاری است در دل شعر، کاشیکاری، آینهکاری و قالی ایرانی نشسته است و نه در شگردهایی عجیب و غریب. داستانهای او تکهتکه روایت میشوند بهمثابهٔ کاشیکاریهای عمارتها، گنبدها، منارهها، کتیبهها، ایوانها و باغهای ایرانی.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
فرج سرکوهی
«با هوشنگ گلشیری دههٔ چهل و پنجاه بود که تعریف خلق هنری و ادبی در ایران از تعهد به سیاست روز یا از کاهش به این یا آن مکتب و ایدئولوژی رها شد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گلشیری و آثارش در کلام خودش
هوشنگ گلشیری تلاش کرد مبانی نظری کارش را در مصاحبهها و سخنرانیهای خود توضیح دهد. او در توضیح خود بیشتر نظرات شخصی و تجربی خود را میگوید و از اینکه به نقلقولهای تئوریزده بپردازد اکراه دارد. او دربارهٔ تمام ابعاد کارش از زبان، تکنیکها، ریشه شخصیتها در واقعیت و... حرفهایی برای گفتن دارد. در زیر برخی توضیحات او دربارهٔ نوشتن و معنای داستاننویسی میآید:
- «ما نویسندگان گاهی در شناخت خودمان از همین ابزار سود میجوییم. زمانی، در سالهای دور، داستانی نوشتم و بعد به قصد کار بر موسیقی کلام آن را ضبط کردم. شبی که داشتم به صدای خودم گوش میدادم، از لحن صدا دریافتم که راوی داستان عاشق شده است. واقعههای داستانی گاهی برگرفته از اتفاقاتی بود که در زندگی من اتفاق میافتاد؛ اما من خود آگاهانه میخواستم فقط راوی آنها باشم. پس از این داستان، من شش داستان دیگر هم نوشتم، با مصالح زندگی روزمرهای که برای خودم یا در کنار من اتفاق میافتاد. حاصل کار هفت داستان پیوسته بود، چیزی میان یک رمان و هفت داستان کوتاه پیوسته. بعضی از منتقدان گفتهاند که این اثر ثبت وضعیت روشنفکران زمانه است در تقابل با فرهنگ غرب، چرا که زن، در آن داستان غربی بود و راوی، آدمی برآمده از سنت. سرانجام و با سفر زن، راوی مینشیند تا وقایع رفته را بنویسد.»[۳۱]
«اگر ما با ابزار داستان بتوانیم دیگری را از درون ببینیم و یا بتوانیم به آنچه در درون خودمان میگذرد، شکل بدهیم؛ یا بتوان به این زندگی درگذر شکل داد، مفهومش کرد، آیا داستان میتواند از آینده، از آنچه حاصل جمع کردار و رفتار و گفتار معاصران ما در آیندهٔ دور یا حداقل نزدیک باشد خبر بدهد؟»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
«... حالا ما میآییم درخت را وصف میکنیم. اینکه ما نمیتوانیم درخت را در سه بعد درخت وصف بکنیم، خودش یک مسئله است. پس بهناچار ادبیات تغییر میدهد. اصلاً انعکاس واقعیت نیست ادبیات. ها؟... مسئلهٔ داستان این است که وقتی من میآیم سر یک جمله زحمت میکشم و هی جابهجا میکنم فعل و فاعل و مفعول را و هی دوباره پاکنویس میکنم، درحقیقت داستان دارد به من میگوید که اصلاً خود ذات داستان مسئلهاش این است که تغییر جهان اندک اندک است. کمکم.» خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
همچنین درمورد بعضی از آثار به خصوص خود نظرات مشخصی نیز پیدا میشود:
- «رمانی است حدود هفتصد صفحه به نام «جن نامه». شخصیت اصلی داستان «آدمی» هم تیپ خود من است. در جوانی تعدادی کتاب جنگیری به او بهارث رسیده. این جوان عاشق زنی است که خود را موظف به وفاداری به او نمیداند. مرد میخواهد با استفاده از این کتاب جنگیری، خورشید را برگرداند به آسمان چهارم و زمین را مسطح کند. درحقیقت، کتاب نسخه جادوگری مسطحکردن زمین است. من برای نوشتن این کتاب از بسیاری از نسخههای جادوگری استفاده کردم. مثلاً نسخه احضار روح را در آن آوردم. مشکل اساسی این آدم این است که این میراث را جدی گرفته که مثل خود ما که اینقدر به ادبیات کهن علاقه داریم، این آدم دلش نمیخواهد زمین کروی باشد. میگوید آن دنیایی که ما پیش از گالیله داشتیم، دنیای بهتر و جمع و جورتری بود که با زندگی انسان تطبیق میکرد. این دنیا دنیای خیلی بدی است. خوب، ممکن است معانی عجیب و غریبی رویش بگذارند، مثلاً مخالفت با آیینها و... در صورتی که اصلاً اینها نیست. این درحقیقت مصالح من است برای یک بازی، یک بازی خیلی زیبا.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
«در نقشبندان زنی تکهتکه میشود. خانوادهاش در سرتاسر جهان پراکنده میشوند. مردی میخواهد تا با کشیدن نقاشی از تکهتکهشدن او جلوگیری کند. نمیتواند، نمیشود. زن دیگری هم در داستان هست. زن آرمانی. زنی که مقابله با مرگ است. همان زنی که رها و آزاد تصویر میشود. اما زن دیگری نیست. همان زن اولی است در صورت آرمانی خود، بدون بار تعلق. آن زن اولی کشور ماست. نقاش میخواهد با کشیدن او را مجموع کند و نمیتواند؛ اما وقتی داستان نوشته میشود ما مجموع میشویم. دیگر حتی مرگ نمیتواند آن زن را نابود کند که میرود رو به باد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
هوشنگ گلشیری بهطورکلی درخصوص روند کلی آثارش هم مینویسد:
- «با «شب شک» که در مثل همیشه هست، به این نتیجه رسیدم که خیلی خوب، داستاننویسی در جهان به این صورتهاست، حالا من چکار کنم؟ پس نوع نوشتنی که متمایز باشد با گذشتگانِ خودم، در مثلاً ادبیات خودمان، برایم مطرح شد که آن را چگونه بنویسم؟ پس، مرحلهٔ بعد، اینکه آدم حرفهایی دارد احتمالاَ، ولی مهم این است که به چه شیوهای بیان کند. مرحلهٔ بعد برایم شازده احتجاب بود که من نه شازدهای دیده بودم، نه حشر و نشری با آنها داشتم و نه در خانههای اینجوری هم زندگی کرده بودم. من چیزی نوشتم که هیچ ربطی با من از نظر مادی نداشت و احتمالاً دنبال این موضوعها رفتم. خانههای قدیمی را دیدم. یادداشت کردم، کتاب خیلی خواندم. کاری است که جز در یک لحظات کوچکی که آدم وام میدهد به کار، من حضور ندارم؛ ولی در مرحلهٔ بعد در کریستین و کید، من نوشتم تا ببینم که چکارهام؟ و از طریق این نوشتهام فهمیدم که عاشقم و بعد خواستم وضعیت خودم را ضمن نوشتن کریستین و کید، در این ارتباطی که دور و بر بود، بفهمم. پس مینوشتم. دوستانِ من نوشتههای من را میخواندند و میشنیدند، برایاینکه بفهمند در زندگی بر من چه گذشته است. من مینوشتم تا ببینم که چهکار باید بکنم و من چهکارهام؟ درحقیقت اینکه، پس، نوشتن در این دوره برای من شناختِ خود بود... پس، نوشتن برای من وسیلهٔ شناختِ جهان بود.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بعد از «شازده احتجاب» گلشیری کارهای بسیاری دیگری منتشر کرد. علیه سایه بزرگ این کتاب ایستاد و موافق نبود بعد از آن کارها هم «شازده احتجاب» هنوز بهترین کار او بماند:
- «معصوم پنجم» بهنظر من در مرحلهٔ بالاتری از «شازده احتجاب» است. من آن را برای خواص نوشته بودم و کسانی که با ادب کهن فارسی آشنایند؛ اما آشنایان به ادب کهن مشغول تصحیح متون کهن بودند یا سر کلاسهایشان رایگیری میکردند که پسند همگان را به دست بیاورند و نه آموزش بدهند تا پسند را بالاتر ببرند، پس از آنجا سری بیرون نیامد که ذهنیتش را نداشتند. اما کسانی به آن توجه کردند که ذهنیتی جدید داشتند. من به جنگ ادب کهن فارسی رفته بودم، در زبان و سبک. یک پیشنهاد جدید بود که ریشهٔ آن در «قصه یوسف» و در داستان «منصور حلاج» هست. در «خمسه ابن محمود قصهخوان» این تجربه را دنبال کردهام.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دیگران در زاویهٔ دید او
نیما یوشیج
آنکه اجتماعیبودن را میخواهد بهدنبال اسم خود یدک بکشد، ناچار در برابر فضای گستردهتری که از مصلح شعری و غیرشعری سرشار است، قرار دارد و باید مسئولیت عظیمتری را بهدوش بکشد؛ ازاینرو توفیق در این زمینه اگر ناممکن نباشد دشوارتر مینماید و شاعری میتواند از این گسترهٔ عظیم مصالح شعریاش را بهنحو احسن برگزیند که این مسئولیت را بیشتر حس کند.
به این دلیل است که میبینیم نیما که در برابر فضای گستردهتری قرار دارد و مسئولیتش را حس کرده است و ذهنی تن پرور نداشته، توانسته است از عهدهٔ سرودن اشعاری در همان زمینهٔ اجتماعی برآید و همین خصیصه است که او را یک سرو گردن از دیگران پس از او متمایز میسازد.[۳۲]
جواد مجابی
مجابی روزنامهنویس مقتدری است که این برای نویسنده امروز پشتوانه کمی نیست، به او یاد میدهد که بهجای ادبیات گریز، ادبیات درگیر با دوره خودش را بنویسد. در بعضی داستانهای کوتاهش با نثر نزدیک به کهن کارهایی کرده است که گفتم کدام را میپسندم. من به او امید بسیار دارم. امید این که بداند رمان و داستان کوتاه مقوله دیگری است، کاری است که با صبوری و صبوری میتوان در آن کاری کرد، فقط هم نباید مثل کار روزنامه پاسخ روز و روزگار را داد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
محمدعلی سپانلو
سپانلو در اعتلای داستاننویسی ما نقش اساسی داشته است، نکتههای ظریف بسیار گفته است؛ ولی نقد نکتهٔ ظریف گفتن نیست. او دربارهٔ همه هم خوب مینویسد، همه را همسنگ میبیند. دربارهٔ «کبودان» همان مقدار مینویسد که دربارهٔ «کلیدر». از نظر سپانلو همه نویسندگان خوب هستند. این نوع نقدنویسی فاقد معیار است. بهجای آیین نقد، آیین دوستیابی در آن رعایت میشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
محمود دولتآبادی
دربارهٔ دولتآبادی هم قبلا گفتهام. جای خالی سلوچ را تأیید میکنم، البته با دویست صفحه حذف. بقیهٔ کارهایش بیارزش است؛ یعنی کار اساسی نیست. دربارهٔ کلیدر گفتم، امروز هم تثبیت شده، نقالی و زیادهگویی است. قرنهجدهمی است. کار بعدش هم شکست مطلق بود؛ یعنی «روزگار سپریشده مردمان سالخورده» بهنظر من «روزگار سپریشده» رماننویس بود. دولتآبادی بهجایاینکه برگردد و بهشیوههای من داستان بنویسد، باید «جای خالی سلوچ» را ادامه میداد. متأسفانه بیدلیل مرعوب من شد. خواست تکنیک تازهای بهکار ببرد درحالیکه اصلاً اینکاره نیست. «جای خالی سلوچ» دولتآبادی در شمار بهترین داستانهای ایرانی است. دولتآبادی یک داستاننویس ایرانی است و من هیچ مشکلی ندارم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شهرنوش پارسیپور
مسئله یافتن راهحلهای نوست و این اعتقاد که ما هم میتوانیم بهغیر از ادامهٔ دستاوردهای دیگران، داستاننویسی ایرانی داشته باشیم. البته کار میخواهد؛ اما شروع شده است.
آنچه گفتم یکی از راههاست. راههای دیگری هم هست. بهگمانم پارسیپور هم راهی نشان میدهد. او با زبان و لحن قصههای عامیانه ما داستان مینویسد. این یک کشف است. که باید تکامل خودش را پیدا کند، با دستاوردهای ادبیات جهانی پیوند بخورد. «توبا و معنای شب» گرچه برگردهٔ «صد سال تنهایی» سوار است؛ اما راهی را پیشنهاد میکند. «زنان بدون مردان» هم دستاورد بزرگی است در تکنیک و بافت. گرچه باز میگویم مثل دیگر کتابهای خانم پارسیپور این کتاب نیز آخرش خراب میشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
رضا براهنی
کار براهنی اصلاً برای من جدی نیست. کتاب اخیرش را من تا صفحه پنجاه خواندم و دیدم کلاً زیاد است. بعد دوستان به من گفتند بقیهاش را بخوان. حالا میگویم چشم؛ بقیهاش را هم میخوانم؛ ولی پنجاه صفحه اول زائد است. بیمعنی است. سادهترین معیار من برای خواندن داستان این است که اول ببینم نویسنده فارسی میداند یا نه. بعد نگاه میکنم ببینم چهقدر زیادی نوشته، کار اخیر آقای براهنی همین پنجاهصفحهای که خواندم از هر سه سطر دو سطرش اضافی است و واقعاً میتوانم ثابت کنم. من به خود براهنی هم گفتهام که چرا ۀل میزنی؟ چرا این قدر پرگویی میکنی و چرا اینقدر پُر مینویسی؟ چرا در هر مجله باید عکست باشد؟ شعرت باشد؟ چرا هر سال باید یک کار جدیدی در بیاوری؟ ممکن است بگویند بهدلیل زندگی و مالیات و این حرفها، ولی من میگویم برای امرار معاش، شغلهای دیگری هم وجود دارد که شرافتمندانهتر است. اینها بهنظر من دلیل نمیشود. من در ادبیات بیرحمم و با کسی تعارف تکهپاره نمیکنم. وقتی میگویم پنجاه صفحه این رمان زیادی است، واقعاً زیادی است. بعد داخل متن که میشوم میبینم دعوایی را که با من دارد، در داستان میخواهد تصفیه کند. اسم کاراکترش را میگذارد هوشنگ. چهرهاش را هم وصف میکند و بعد حرفهایی را هم به او نسبت میدهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
فراز و نشیببهای سیاسی
اگر بتوان هوشنگ گلشیری را نویسندهای متعهد دانست بهدلیل تعلق خاطر او در حزب یا مکتب سیاسی خاصی نیست. آزادیخواهی و استقلال او هم بیشتر ریشه در همان فردیتگرایی داشت که باعث میشد به چهرهای از انسان معتقد باشد فراتر از ایدئولوژیهای رایج. بنابراین تلاش میکرد بسیاری از حرفهای خود در بستری تاویلپذیر در داستانهایش بگوید و اصالت نویسندگی خود را با وابستهشدن به حکومت یا هر حزبی درخطر نیاندازد. این دفاع از اصالت نویسندگی در وضعیت سیاسی زمانهاش خودبهخود منجر به مقاومتی سیاسی میشد. همزمانی حیات ادبی او با جریانهای سوسیالیستی، انقلاب اسلامی و سرکوب نویسندگان در دههٔ شصت رویکرد او در برابر سانسور و سرکوب را فعالانهتر از یک مقاومت صرف کرد. این رویکرد آرامآرام به نوعی موضعگیری مشخص سیاسی تبدیل شد.
تکامل این موضع سیاسی بعد از فرازونشیبهای انقلاب اسلامی و سرکوب نویسندگان در دههٔ شصت رخ داد. با وجود گذر از این دوران روحیه فعال و پویا در این رویکرد سیاسی بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اصلاحات برای او خیلی مهم بود، اصول خود را داشت و میتوانست پراگماتیسم سیاسی خود را حفظ کند تاجاییکه به اصول لطمه وارد نشود. معتقد به مشارکت در امر سیاسی بود، نه در امر قدرت یا گرفتن قدرت. خیلی به جامعهٔ مدنی معتقد بود و مطلبی هم در این زمینه دارد که هنوز منتشر نشده است. در مطلبی که سال۷۶ برای انتخاب خاتمی نوشت و در فرانکفورتر آلگماینه چاپ شد گفته بود که اگر ساختارها را تغییر ندهد محکوم به شکست است و تقویت جامعهٔ مدنی فقط میتواند تداوم ببخشد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اولین مواجه او با فعالان سیاسی در انجمن ادبی صائب بود. این همنشینی به دستگیری او در سال۱۳۴۰ منجر شد. تجربه زندان او را عمیقتر از پیش با حزب توده آشنا کرد. بسیاری از داستانهای سیاسی او با جهتگیری سیاسی در آن دوران نوشته شدند. داستانهایی مثل «عکسی برای قاب عکس خالی من»، «هر دو روی یک سکه»، «یک داستان خوب اجتماعی» و بالاخره بعدها «جبهخانه».» اما بعدها خودش صریحا میگوید آبش با فعالان چپ و سوسیالیستها توی یک جوب نمیرود. همین اظهارنظرها باعث شد بسیاری با گلشیری و آثارش دشمنی کنند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
« | خود او دربارهٔ سیاسیبودن میگوید:
|
» |
جملهٔ دلخواهش در کتابهای خود
در «انفجار بزرگ»
- نبودی تو، رفته بودی نان بگیری یا نمیدانم سبزی. صبح، اولوقت، یکی تلفن کرد. گفت: «دو تا جوان قرار گذاشتهاند، سر پنج عصر وسط میدان ونک برقصند.»
- من اول زنگ زدم، به دو سه جا. همینطور شماره میگرفتم و همین را میگفتم. یکی هم به خودم زنگ زد و گفت. من هم غلتیدم و خودم را انداختم پایین و همینطور سینهخیز رفتم تا کنار پنجره و بالاخره بلند شدم. دلم گرفت والله. پشت اینهمه پنجره یکی نبود. مردهاند مگر این مردم؟ بعد هم که دست دراز کردم و به هر والزّاریاتی بود پنجره را باز کردم و روی این دو تا آرنجم خودم را کشیدم بالا که مثلن این نیمکت پایین ساختمان را ببینم، دیدم که خالی است. آن یکی هم که جلو ورودی سه هست، خالی بود. کجا هستند این جوانها که دو تاشان نمیآیند روی این نیمکت، زیر این پنجرهٔ ما، بنشینند. دخترک آن سر و پسر این سر و بعد هی یکی روی چوب نیمکت به ناخن خط بکشد و بپرسد: «خوب، چطوری؟»
در «خانهروشنان»
صندلیها میگویند از سنگینی یا سبکی میفهمند که هرکس چقدر تاریک است. گفتهاند وقتی آمد و نشست تلخ بود. تلخی را از صدای فنرها فهمیده بود. ما تلخ نمیشویم. تلخی آدم را ما از دستی که بر دسته صندلی میگذارد میفهمیم و با تلخیهای گذشته که هست که پاسخ میدهیم و تلخترش میکنیم. او چنان پُربود که تلخیهای کهنه را پس میزد، مثل ابر که میگویند پر است از آب، سرریز میشود. کبریت که کشید، دریچه شعله روشن شد.
در «جننامه»
میتوانست خودش خارهای درشت را با دندان از پای آدم بیرون بکشد، از بس زمین خار داشت یا خرده آهن یا شیشه. صاف شد و یک دست. خاک نرم سرخ. جان میداد برای بازی. اما حیف ما به کمک پوست پاهامان دندانهای مادرها یا شلوارهای پاره هرچه توی خاک بود بیرون کشیده بودیم؛ اما حالا داشتند توش ساختمان میکردند.
با پارگرافی دیگر از گلشیری
«اگر سربازان با تمرین تیراندازی میآموزند تا دیگری را آدمک ببینند یا خلبانها، خانههای دیگران را نقطهای بر روی مانیتور، داستان ما را عادت میدهد تا آن دیگری را آدمی ببینیم خاص که فقط یکبار اتفاق میافتد،گاه حتی میتواند، همچنان که در داستانهای سنت اگزوپری، با دیدن یک چراغ یک زندگی را ببیند، خانوادهای که سر شام نشستهاند، مادری که دارد به کودکش شیر میدهد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خلقیات
هوشنگ گلشیری به کاملکردن پازل سیمای نویسنده ایرانی با حساسیتها و جسارتهای خود کمک کرد. از یک طرف اندوه و اضطراب شخصیت او بهعنوان یک روشنفکر مثال خوبی برای شرایط نویسندگان ایرانی بود؛ زیرا این اندوه و اضطراب با خفقان و سانسور تنیده شده بود. از طرف دیگری اهمیت او به کلمه معنایی عینیتر و عملیتر داشت؛ زیرا حساسیت زبانی او فقط یک حساسیت تکنیکی نبود. برای او کلمهها تکههایی مهم از یک معماری عظیم بودند و به هیچ بهانهای خارج از اثرش آنها را تغییر نمیداد. همینها اخلاقیات او را هم شکل داده بودند. برای مثال نظرات رک و صریح او بر دوستیهایش سایه میانداخت. بیشتر همراهانش در نوشتههای خود از او تأثیر میگرفتند تااینکه از نام و جایگاه او اعتبار کسب کنند. حتی دوستیهایش جایی به ثمرهای در ادبیات میرسید. هم خود او سعی میکرد یاد بگیرد و هم دیگران را در بازنویسیهای مکرر اثرشان همراهی میکرد.
این قدرت تأثیرگذاری حتی در زندگی با همسرش بود. فرزانه طاهری مترجمی آثار مهمی در ادبیات غرب تأثیرپذیری از او را نه بهسبب جوانتر بودن از گلشیری بلکه بهدلیل روحیه مثبتاندیش او میداند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خستگیناپذیری و پرکاری او شاید از صفاتی است مشترک در نظرات همدورهایهایش درباره او است. باوجود آنکه سانسور باعث میشد از انتشار کارهایش دلگرمی نگیرد؛ اما بر کارکردن استمرار داشت. هیچیک از جایگاههایی که اشغال کرد صرفاً یک نمایش خالی نبود.
توقعش را از یک نویسنده را بر خودش هم اعمال میکرد. مثلاً برایش مهم نبود از داستاننویس دیگری بهتر بنویسد؛ اما حساس بود که از کارهای قبلیاش جلوتر برود. اصرار به پرکاری را صرفاً برای اعلام زندهبودن و نمایش خود وقتی پیشرفتی در کار نیست نوعی مرگ مضاعف میدانست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بهسختی میشود گلشیری را نویسندهای جاهطلب در شهرت خواند. حتی در سالهای میانهٔ فعالیت ادبی با واقعیت نویسندگی در ایران کنار میآید و درباره شهرت میگوید:
- «بسیارند کسانی که اگر کتابشان چاپ نشود دیگر زندگی برایشان تمام است. همان طور که در جوانی من چنین بود. اگر به شازده احتجاب اجازه چاپ نمیدادند، برای من ضربه بود؛ ولی حالا مهم نیست. اواسط داستان میفهمم که این برای چاپ در این موقعیت، مناسب نیست و میتوانم آن را نگه دارم یا اسم مستعار بگذارم.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اخلاق و روحیات گلشیری را سخت میشود از کار نویسندگی او جدا کرد. حتی خود او هم دوست دارد بیشتر با کارهایش قضاوت شود. اعتقاد دارد نویسنده با نوشتن خودش را هم تغییر میدهد. همه داستان کوتاههایش را بهترتیب انتشار را در کتاب نیمهٔ تاریک ماه منتشر کرده است و وقتی مخاطب بهترتیب کارهای او را میخواند روند شکلگیری شاکله روحیه او را در طی سالهای زندگیش میبیند. از جاه طلبی تکنیکی و فرمی در آغاز تا رسیدن به دورهای که میل به گفتن شکایتها در دل داستانها بر جاهطلبیها غلبه میکند. او نویسندهای است که حتی گاهی در داستانهایش رد پای کاراکترهایی که ابعاد دیگر زندگی مزاحم خلوت و فکر و کارشان میشود را پیدا میشود. نویسندهای که وقتی در بیمارستان برای آخرین بار بستری است به خودش و همسرش وعده میدهد وقتی بیرون بیاید بیشتر از قبل مینویسد. سابقه پرکاری هم باعث نمیشود حسرت وقت و آزادی بیشتری برای نوشتن دردلش نمانده باشد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
بااینکه جز از ویراستاری، نویسندگی و روزنامهنگاری منبع درآمد دیگری نداشته است و مدتی هم با درآمد همسرش زندگی کرد؛ اما در خانهای خریداریشده در شهرک اکباتان با دو فرزندش زندگی میکرد. علاوهبر این یک خانهٔ کوچک بهعنوان محل کارش گرفته بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
گلشیری سفرهای زیادی به خارج از ایران کرد؛ اما همیشه برگشت تا در ایران بنویسد. سال۶۸، در اولین سفر به خارج از کشور پس از انقلاب برای سخنرانی و داستانخوانی به هلند (با دعوت سازمان آیدا) و شهرهای مختلف انگستان و سوئد رفت. در سال۶۹ نیز برای شرکت در جلسات خانۀ فرهنگهای جهان در برلین به آلمان سفر کرد. در این سفر در شهرهای مختلف آلمان، سوئد، دانمارک و فرانسه سخنرانی و داستانخوانی کرد. در بهار۷۱ به آلمان، امریکا، سوئد، بلژیک و در بهمن۷۲ هم به آلمان، هلند، بلژیک سفر کرد.
در فروردین۷۶، اقامتی نهماهه در آلمان به دعوت بنیاد هاینریش بل فرصتی شد برای بهپایانرساندن رمان «جننامه» که تحریر آن را سیزده سال پیشتر آغاز کرده بود. در همین دوره، برای داستانخوانی و سخنرانی به شهرهای مختلف اروپا رفت و جایزۀ لیلیان هلمن، دشیل همت را نیز دریافت کرد. در زمستان۷۶، رمان «جننامه» (سوئد) و جدال نقش با نقاش انتشار یافت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بنیانگذاری
بنیاد و جایزه[۳۳]
بنیاد هوشنگ گلشیری چند روز پس از درگذشت وی تشکیل شد و فرزانه طاهری، مترجم و همسر گلشیری، علیاشرف درویشیان و محمود دولتآبادی، داستاننویسان مطرح معاصر بهاتفاق بهمن فرمانآرا، فیلمساز، هیئت مؤسس جایزهای شدند با نام جایزه هوشنگ گلشیری.
گلشیری در ماههای پایان عمر در فکر راهاندازی جایزه ادبی سالانه برای آثار برتر ادبیات داستانی بود و بنیاد برای تحقق این فکر تشکیل شد.
نخستین دورهٔ جایزه ادبی گلشیری در سال۸۰ برگزار شد. این جایزه و مراسم معرفی برندگان آن خیلی زود جایگاهی ارزنده در بین رویدادهای ادبی و فرهنگی مستقل ایران به خود اختصاص داد.
اما تیرماه۱۳۹۳ یعنی ۱۳ سال پس از شروع فعالیت، طاهری درحالی جایزه را تعطیل کرد که توانسته بود همراهبا همراهان و دوستداران همسرش، ۱۳ دروه از این جایزهٔ سالانه را سالم و شفاف بهسرانجام رساند.[۳۴]
تأثیرپذیریهای حرفهای
تأثیرپذیری از ادبیات مدرن فارسی
هوشنگ گلشیری کار خود را در مکتب بهرام صادقی آغاز کرد؛ اما این تأثیری دیری نپایید و طنز درونی کاراکترهای بهرام صادقی جای خود را به اندوه و غم غربت کاراکترها داد. منظور از غم غربت نوعی کلنجار با خاطرات گذشته است. نوعی دلتنگی و کندوکاو وسواسگونه گذشته. همچنین گلشیری بیشتر از صادقی بافتهای اجتماعی و تاریخی به کارش میدهد. ما روح غالب بر مثل همیشه و بعضی از مجموعههای بعدی از نظر نوع نگاه درمجموع منطبق بر همان منظری است که در مجموعه داستانهای بهرام صادقی قابل مشاهده است: سوژهگزینی از موقعیتهای استثنایی و اعجابانگیز، تمسخر نمایشی کنشهای مسخشده مثل عشقهای پرسوزوتب رمانیتک، نامگذاریهای معنادار و کنایهآمیز آدمها؛ ابهامهای آغازین برای انگیزش جذّابیت و کنجکاوی.[۳۵]
اما صادق هدایت نویسندهای دیگری است که روی گلشیری تأثیر میگذارد. در «دخمهای برای سمور آبی»، در مثل همیشه، گویی نویسنده، به بازآفرینی دیگری از بوف کور دست زده است هم از لحاظ انتخاب زاویه دید و هم رابطهٔ زن و مرد در داستان و حضور گربه و کشتهشدن آن به دست راوی شباهتی با «سه قطره خون» پدید میآورد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گلشیری را میتوان همچنین تا حدی متأثر از جلال آلاحمد، صادق چوبک، بزرگ علوی، ابراهیم گلستان دانست. البته تأثیر او از آلاحمد بیشتر در منش و مراودهاش با فضاهای ادبی و سیاسی بهچشم میآید. خودش در این باره میگوید:
- «آلاحمد به من آموخته که: «خودت را بفروش، تنت را بفروش، امّا کلامت را نفروش.» من کلامم را نمیفروشم. این را خوب یاد گرفتهام. یاد گرفتهام که بر سر یک کلمه کشته شوم. برایاینکه برای یک داستان، شش ماه کار میکنم و کلمهکلمهاش جزء وجود من است.»
تأثیر او از بزرگ علوی در حوزهٔ ادبیات زندان و مهاجرت روشن میشود. «کریسیتن و کید» گلشیری هم شباهت زیادی با «سنگ صبور» چوبک دارد. همچنین خلق شخصیتهای منفعل و ابلوموفوار ابراهیم گلستان را نیز میتوان در شماری از روایتهای گلشیری مشاهده کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تأثیرپذیری از متون کهن فارسی[۳۶]
استفادهٔ هوشنگ گلشیری از متون کهن به نقلقولی از خود او برمیگردد:
- «نویسندگان معاصر بهجای تقلید از رئالیسم جادویی و رئالیسم سوسیالیستی بهتر است به سرچشمههای ادب خود چون شیوهٔ عطار و بیهقی و قرآن توجه کنند.»
البته گلشیری در اولین تلاشهای خود در تقلید از متون کهن، ناموفق بود؛ اما گذشت زمان و انس بیشتر وی با این متون، او را در این کار تواناتر میکند. لحن کلاسیک را در آثار گلشیری، میتوان تحت سه عنوان تقسیمبندی کرد:
- لحن کلاسیک قاجاری
- لحن متون مقدس
- لحن متون کهن خاصه تاریخ بیهقی
تأثیرپذیری از ادبیات مدرن غرب
بسیاری از ویژگیهایی که کارهای هوشنگ گلشیری را مدرن میکند آثار او را به نویسندگان غرب زدیک میکند. از تأثیرپذیری او از ادبیات غرب میتوان به تأثیرپذیری او از رمان نو فرانسه و سردمداران جریان سیال ذهن اشاره کرد. همچنین تأثیرپذیری از رئالیسم جادویی و ایجاد پیچشهای پر ابهام روایی و معنایی در کلام، مکالمه با مخاطب و تحلیل بخشهایی از کنشها از مشخصههای مشترک در داستانهای گلشیری و بورخس است. همچنین نویسندگانی چون کافکا، جویس، فاکنر، پروست و همینگوی نیز بر کارهای او تأثیر گذاشتهاند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد خود میگوید:
- «من آن دسته نویسندگانی هستم که آنچه زندگی میکنم را مینویسم.»
او برای نوشتن کارهایش حتی به سفر هم میرود. مثلاً خودش میگوید اصفهان راحتترین مکان برای نوشتن است یا برای نوشتن داستان بره گم شده راعی به قبرستان میرود.
فضای کارگاههای گلشیری
واضح است که گلشیری شاگردان زیادی داشت و افراد بسیاری را میتوان در نسل داستاننویسان بعد از او پیدا کرد که او را استاد خود میدانند. اما او هرگز خودش را مستقیما استاد کسی نمیدانست. در محفلها و کارگاههایش هرگز نمیگذاشت جریان جلسه یکتنه به دست او باشد یا سخنران اصلی او باشد. درواقع جلسات او حالت کلاس مدرسه نداشت. روحیه پرسشگری و جوان خود را حفظ میکرد؛ بنابراین روش او در تربیت نویسندگی دیگران بیشتر بهدلیل نفوذ دیدگاههایش در حلقههایی که باعث و بانیاش بود استمرار آنها بود. برای مثال بیشتر داستانهایی که او و شاگردانش مینوشتند، میخواندند، پس از نقد کارگاهی منتشر میکردند از جریان خطی طفره میرفتند. همگی از اطناب و توضیحات مستقیم و انتزاعی و شعاری اکراه داشتند. دستورالعملهایی روشن و حیاتی نیز رایج بود شبیه بازنویسیهای مکرر. توجهبهاینکه اساساً نوشته شدن این داستان ضرورت دارد یا نه.
« | حسین مرتضاییان آبکنار از شاگردان گلشیری دربارهٔ کارگاههای او این گونه میگوید:
|
» |
اقتباسهای از آثارش
فیلم سینمایی «شازده احتجاب»
شازده احتجاب فیلم سینمایی است بهکارگردانی بهمن فرمانآرا و با اقتباس از رمان «شازده احتجاب». هوشنگ گلشیری در نوشتن فیلمنامه فرمانآرا را همکاری کرد. این فیلم در بخش جانبی پانزده روز با کارگردانان جشنواره فیلم کن ۱۹۷۵ بهنمایش درآمد. در این فیلم جمشید مشایخی و فخری خوروش بازی میکنند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
فیلم سینمایی «سایههای بلند باد»
این فیلم سینمایی نیز بهکارگردانی بهمن فرمانآرا و با اقتباس از رمان معصوم اول در سال۱۳۵۷ ساخته شد که اکران آن همواره با توقیف همراه بود.
« | «سایههای بلند باد» شرح داستان عبدالله است با مترسک:
|
» |
کارنامهٔ پروپیمان
مجموعهداستان کوتاه
- «مثل همیشه» ۱۳۴۷
- «نمازخانه کوچک من» ۱۳۵۴
- «جُبّهخانه» ۱۳۶۲
- «پنجگنج» ۱۳۶۸
- «دست تاریک دست روشن» ۱۳۷۴
- «نیمهٔ تاریک ماه»: برگزیده آثار، کتاب اول، ۱۳۸۰
داستان بلند
- «شاه سیاهپوشان»
- «حدیث ماهیگیر و دیو» ۱۳۶۳
رمانها
- «شازدهٔ احتجاب» ۱۳۴۸
- «کریستین و کید» ۱۳۵۰
- «بره گمشده راعی» ۱۳۵۶
- «معصوم پنجم یا حدیث مرده بر دارکردن آن سوار که خواهد آمد» ۱۳۵۸
- «در ولایت هوا، تفننی در طنز» سوئد، ۱۳۷۰
- «آینههای دردار» ۱۳۷۰
- «جِننامه» نشر باران، سوئد، ۱۳۷۶
فیلمنامه
- «دوازده رخ» نیلوفر، ۱۳۶۷
آثار غیرداستانی
- «ویرایش گلستان سعدی نسخهٔ تصحیحشدهٔ محمدعلی فروغی» ۱۳۶۱
- «باغ در باغ مجموعهمقالات» ۱۳۷۸
- «در ستایش شعر سکوت»: دو مقالهٔ بلند دربارهٔ شعر، ۱۳۷۴
- «جدال نقش با نقاش»: بررسی آثار سیمین دانشور، از آتش خاموش تا سَووشون، ۱۳۷۶
چگونه مینوشت
گلشیری در زبان نوعی «سادیسم ادبی» را در کارش بهنمایش میگذارد. اگر ناباکوف بهواسطهٔ موقعیت شخصیتش را عتاب میدهد ابزار شکنجهٔ گلشیری زبان است. زبان گلشیری که زبانی بهدقت پرداختشده است و محصول آشنایی عمیق نویسنده با فارسینویسی، اغلب مثل شلاقی بر سر شخصیتها فرودمیآید و هدایتشان میکند به آنجا که نویسنده فرمان میدهد. زبانهای مختلفی در آثار گلشیری نیست. او یک زبان دارد که مثل بولدوزری از روی شخصیتها رد میشود و لهشان میکند. راویِ تعدادی از داستانهای بسیار مهم گلشیری، مثل «خانهروشنان» و «فتحنامه مغان» و «شرحی بر قصیده جملیه» ضمیر «ما» است که معمولاً در تمام طول داستان مبهم میماند، نوعی شبح جمعی که پرسه میزند و میبیند و دیدههاش را گزارش میدهد. راوی «ما» در داستاننویسی راویِ غریبی است از آن تجربهها که ادبیات جهان هم چندان به آن تن نداده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
در «دست روشن، ست تاریک» راوی همهٔ داستانها شخصیت است. گلشیری در ماجراجویی برای انتخاب راوی، زاویهٔ دید و ساختار داستان و در همهٔ کارهای دیگرش نیز مثالزدنی است.[۴۱]
گلشیری نویسندهای تکبعدی نبود. از تاریخ معاصر ایران تا زندگی مردم عادی تهران و شهرستان موضوع داستانهایش بود؛ اما آنچه در همهٔ داستانهایش مشترک بود برقراریِ نسبت با واقعیت است. او نوعی شک به واقعیت را مبنای چندصداییبودن کارهایش قرار میدهد. مبنایی که فرصتی بیشتر برای قصهپردازیهای فرعی باز میکند. «آینههای دردار» نکتههای بیشتری در این باب روشن میکند. در این رمان شخصیت اصلی خودش نویسنده است. نویسنده داستانی برای اطرافیانش میخواند و در برابر گلولهباران رابطهٔ نویسنده واقعیت میگوید. واقعیت سکوی پرتابی برای نویسنده است. درواقع بهزعم نویسندهٔ گلشیری که شباهتهایش با خود او انکارناپذیر است، نوشتن گاه امری است سراپا شخصی، تلاشی برای «شکلدادن به کابوس فردی» و «بهیادآوردن و حتی تثبیت خوابی که یادمان رفته است»؛ بنابراین فارغ از رابطهٔ ادبیات با واقعیت، ادبیات رسالت دیگری نیز بر دوش دارد و آن چیزی است که گلشیری «یادآوری» مینامدش.[۴۲] نویسندهٔ گلشیری در این رمان میگوید:
- «مگر نهاینکه تا چیزی را بهعینه نبینیم نمیتوانیم بر آن غلبه کنیم؟ خب، داستاننویس هم گاه ارواح خبیثهمان را احضار میکند، تجسد میبخشد و میگوید: «حالا دیگر خود دانید، این شما و این اجنهتان.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
براهنی دربارهٔ نحوهٔ بیان در آثار گلشیری مینویسد:
- استعدادی غریب که فقط در حضور استادان کلاسیک مینیاتور ایرانی یا نقاشی چینی یا کاشیکاریِ یک مسجد کهن دیده میشود. گاهی آنچه میخواهد بگوید انگار یادش رفته باشد؛ اما خود آن یادشرفتن هم بخشی از یک نقشهٔ مینیاتوریِ زبان است. گاهی آدم وسط قرائت اثر، احساس میکند نویسنده یادش رفته چه میخواسته بگوید تنها پس از قرائت چند صفحه دیگر است که میفهمد آن یادرفتن بخشی از خاطرهٔ بهیادداشتن بود؛ چراکه چفتوبستها از پشت سر میرسند و اثر را بهصورت نوعی زبانسازی برای آن قصه بهخصوص در کنار قصههای دیگر گلشیری، در برابر خواننده میگذارد.[۴۳]
نگاهی به چند اثر از گلشیری
شازده احتجاب: ۱۳۴۸
داستان در دورهای رخ میدهد که قدرت از خاندان قاجار به پهلوی منتقل گشته و اشرافیگری در ایران رو به نابودی است. خسرو یا همان شازده احتجاب آخرین بازمانده از یک خانوادهٔ اشرافی قجری از ادارهٔ امور عمارت موروثی دست کشیده، همهٔ خدم و حشم خود را مرخص کرده و دارایی بهارث برده را به پای قمار میریزد. مراد پیشکار سابق او هر از گاهی با آوردن خبر مرگ یکی از خویشان به دیدنش میآید؛ اما امشب، آمدن مراد بهمعنای مرگ کیست؟
بهگفتهٔ گلشیری طرح اولیهٔ این اثر، داستانی یکصفحهای دربارهٔ مردی به نام خسرو بود که شب تا صبح را سرفه میکند و خاطرات معمولی زندگی متعارفش را بهیاد میآورد تااینکه صبح میمیرد. گلشیری تصمیم گرفت تا بر عمق محتوای داستان بیفزاید؛ بنابراین شروع به خواندن دربارهٔ قاجار کرد و با دوبارهنویسیِ متن بهشیوهٔ سیال ذهن حول شخصیت خسرو، شازده احتجاب را طی یک سالونیم تلاش خلق کرد. این اثر باتوجهبه سال انتشارش یعنی ۱۳۴۸ ازلحاظ شیوهٔ روایی، پیچیدگی و غنای محتوا در ادبیات ایران بینظیر است.[۴۴]
دست تاریک، دست روشن: ۱۳۷۴
این مجموعه حاوی پنج داستان است که بیشتر با تعابیر شاعرانه نوشته شدهاند. داستانهایی که اشخاص و اشیا و بخشهای تاریک زندگی را نشان میدهند. نگاه نویسنده یا متمرکز بر شکل و سطح و زوایای هندسی اشیا است یا متوجه ابعاد تاریک دانستگی. رویدادهای این «داستانها»، اگر بتوان آنها را رویداد نامید، به مدد کلمه آشکار میشوند تا بار دیگر به خفا و تاریکی بروند.[۴۵]
گلشیری به پیروی از «ربگریه»، «کلود سیمون» و «ناتالی ساروت»، متن داستان و زبان آن را «ایستگاه نهایی» کار میداند و گمان میبرد که چون واقعیت در زبان بهظهور میرسد؛ پس منحصراً در زبان وجود دارد نه در جهان برون و داستاننویس «از واژهای به واژهٔ دیگر میپرد نه از واژهای به معنایی و نه از معنایی به معنایی دیگر.» او در هر قصه قطعههای وصفی را کنارهم میچیند، اینجا و آنجا استعاره و تشبیهی میآورد، بخشی از گفتوگویی را نقل میکند و سپس خود کنار میرود. اکنون برعهدهٔ خواننده است که این قطعههای پریشیده و خردهریزههای زبان استعاری را کنار هم و بهطور مرتب قرار دهد و در دانستگی خود منظم کند تا دریابد که مراد نویسنده چیست. در هیچیک از این قصهها کشف جدیدی از مناسبات اجتماعی یا عاطفی بهدست داده نشده است؛ قصهها چیز تازهای نمیگویند و بهرغم اسلوب جدیدی که در نوشتن آنها بهکار گرفته شده، بوی کهنگی و کپکزدگی میدهند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
معصوم پنجم: ۱۳۵۸
این رمان نیز از آثاری است که با سانسور مواجه شد. یک بار در سال۵۸ منتشرش کرد؛ اما دیگر امکان تجدید چاپ نیافت.
در این رمان گلشیری از شیوهٔ روایتگری در حوزهٔ نقل احادیث استفاده میکند و با گوشه چشمی که به داستانپردازی «بورخس» دارد، قالب داستان را چنان بهشیوههای مقالهنویسی و نقل وقایع در کتب تاریخ و حدیث قدیم که با کثرت و ناشناختگی راویها و گوناگونی و پرتناقضیِ گفتارها همراه است، نزدیک میکند که در پایان مخاطب درمیماند آنچه مطالعه میکند یک مقالهٔ واقعیست یا یک داستان واقعی.[۴۶]
تعداد چاپها و تجدیدچاپها
شازده احتجاب نخستین بار در سال۱۳۴۸ منتشر شد و تا سال۵۷ بهچاپ هفتم رسید. پس از شکلگرفتن جمهوری اسلامی ۱۱ سال طول کشید تا بالاخره مجوز نشر چاپ هشتم این کتاب صادر شد. نهمین چاپ این اثر بهار۷۰ آماده شد؛ اما حدود یک دهه، تا سال مرگ نویسنده اجازه پخش نداشت؛ رمان مشهور گلشیری پس از آن چند بار در خارج از کشور منتشر شد و انتشارات نیلوفر در سال۸۴ امکان یافت چاپ چهاردهم آن را به بازار عرضه کند. جلد چاپ هفتم شازده احتجاب که توسط نشر ققنوس بهانتشار رسید با تغییر در طرح جلد همراه بود. این اثر همچنین بعد ۱۳ سال سانسور، مجدداً در بهار۹۷ مجوز انتشار گرفت و بهچاپ پانزدهم رسید و نیلوفر در ۴۲۰۰ نسخه عرضه کرد.
سرنوشت دیگر آثار گلشیری نیز کمابیش همینگونه است یا اصلاً اجازه انتشار نگرفته یا جلوی تجدید چاپ آنها گرفته شده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
از گروه اول، میتوان به مجموعهداستان «پنجگنج»، داستان بلند «شاه سیاهپوشان» و رمان «جننامه» اشاره کرد که در خارج از کشور منتشر شد؛ دو کتاب آخر را نشر باران در سوئد چاپ کرد.
«مثل همیشه»، نخستین مجموعهداستان گلشیری (چاپ اول، ۱۳۴۷)، «کریستین و کید»، هفت داستان پیوسته و جلد اول رمان «بره گمشده راعی» از آثار گروه دوم است که پس از سال۵۷ امکان انتشار نیافت.
رمان کوتاه «معصوم پنجم یا حدیث مرده بر دارکردن آن سوار که خواهد آمد» نیز از آثاری است که یک بار در سال۵۸ منتشر شد و تجدید چاپ آن با مانع سانسور روبهرو شد.
مجموعهداستان «نمازخانه کوچک من» سرنوشتی مشابه داشت و پس از چاپ سوم در سال۶۴ اجازه انتشار نگرفت. یک دههٔ پیش از آن نسخههای چاپ دوم این کتاب از کتابفروشیها جمع شده بود.
«در ولایت هوا» کار دیگری است که نویسنده آن را تفننی در طنز خوانده و ۷۹ در سوئد منتشر شد. «آینههای دردار» تنها اثر داستانی گلشیری است که سال۷۱ همزمان در ایران و آمریکا انتشار یافت و تا پایان دههٔ هشتاد در ایران بهچاپ پنجم رسید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
منابعی دربارهٔ او و آثارش
- بررسی تطبیقی «خشم و هیاهو» و شازده احتجاب، صالح حسینی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۲
- همخوانی «کاتبان»، زندگی و آثار هوشنگ گلشیری، گردآوریِ حسین سناپور، نشر دیگر، ۱۳۸۰
- همراهبا «شازده احتجاب»، نشر دیگر، ۱۳۸۰
- گلشیری کاتب و «خانهروشنان»، صالح حسینی، پویا رفویی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۰
- نقشبندان قصهٔ ایرانی، رضا عامری، ترجمان اندیشه، ۱۳۸۲
- مکتب داستاننویسی اصفهان و نقش هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی در شکلگیری آن، فصل سوم از کتاب مکتبهای داستاننویسی در ایران، قهرمان شیری، نشر چشمه، ۱۳۸۷
- از رمان؛ جستارهایی پیرامون آثار هوشنگ گلشیری، مجتبی هوشیار محبوب، نشر روزگار، ۱۳۹۴
برای مطالعه بیشتر
- مقالهٔ ۹صفحهای منتشرشده در تارنمای آکادمیا نوشتهٔ قهرمان شیری با عنوان گلشیری و داستاننویسان دیگر، نگاهی عمیقتر میاندازد به سبک و ویژگیهای قلم گلشیری.[۴۷]
- مجلهٔ ادبی آنلاین «اَلفیا» بهتاریخ ۲۱خرداد۱۳۹۷ مطلبی منتشر کرده بهقلم معید داستان با عنوان پیام، دقیق به او رسیده بود؟:
- سلام آقای گلشیری عزیز
- اگر آنجایی که هستید، وقت و ساعت از معنا تهی نشده، وقتتان به خیر. بالای نامه که میخواستم بنویسم سلام آقای گلشیری، دوباره بغضم گرفت. وقتی شماره۱۲ ماهنامهٔ شریف کارنامه منتشر شد، زیر عنوان مجله همین عبارت سلام آقای گلشیری بود که نقش بسته بود. آن شماره در غیاب سردبیرش زیر نظر محمود دولتآبادی منتشر شده بود و در همان شماره بود که عمران صلاحی آن نامهٔ معروف را برایتان نوشته بود: «امیدوارم حال شما خوب باشد و راحت خوابیده باشید، ما تصور میکنیم شما در آنجا هم که هستید، آرام و قرار ندارید و نگران مایید. نگران اینکه به بیراهه نرویم و درست فکر کنیم و خوب بنویسیم...[۴۸]
- مقالهٔ سرگذشت جوایز ادبی از هوشنگ گلشیری تا احمد محمود، دیگر مطلب الفیا بهقلم کامران محمدی است که ۳۰خرداد۹۶ انتشار یافته است.[۴۹]
- «سفری کوتاه در هست آقای گلشیری» عنوان گزارشی است درپی گفتوگو با «فریدون مختاریان» که خبرگزاری ایمنا ۳۱خرداد۱۳۹۸ منتشر کرده است.[۵۰]
- تریبون زمان چنین تیتر زد: گلشیری و فرهنگ پنهانکاری ایرانی، مقالهای است از محمود فلکی درباب صراحت بیان گلشیری که بهمن۱۳۹۰ در شماره۸ نشریه «تجربه» چاپ شده است.[۵۱]
نوا، نما، نگاه
وقتی ابراهیم نبوی در گفتوگو با هوشنگ گلشیری مدافع سانسور اخلاقی میشود![۵۲]
-
صفحهٔ اول -
صفحهٔ دوم -
صفحهٔ سوم -
صفحهٔ چهارم -
کارنامههایی در مطبوعات -
در وصف داستاننویسیاش
در کنار دوستان
-
گلشیری، فارس باقری، تقوی، حسین سناپور و کورش اسدی حیاط کارنامه، زمستان۱۳۷۸
پانویس
- ↑ «زندگینامه هوشنگ گلشیری».
- ↑ «باید تکلیفم را با بوف کور روشن میکردم».
- ↑ «بهبهانهٔ یازدهمین سالمرگ هوشنگ گلشیری».
- ↑ «مرا پیر ممیران».
- ↑ فرمانآرا. «یادنامه گلشیری». شرق، ۱۶.
- ↑ «نگاهی گذرا به زندگی هوشنگ گلشیری».
- ↑ سرکوهی. « گپوگفت با هوشنگ گلشیری». آدینه، ۱۳۶۹.
- ↑ «یادی از دوست».
- ↑ «سنگ مزار هوشنگ گلشیری».
- ↑ «گلشیری بهروایت عباس میلانی».
- ↑ « گفتوگو با هوشنگ گلشیری». مجلهٔ دنا، ۱۳۷۹.
- ↑ «در تاریخش چه گذشت؟!».
- ↑ «در خانهای که هوشنگ بود، نوشتن تعطیلبردار نبود!».
- ↑ «باربد گلشیری گورنگار و مجسمهساز مریم اشرفی».
- ↑ «خاطرهٔ کودکی».
- ↑ «شرح شک؛ ذربینها روی گلشیری».
- ↑ «انگشت ششم آقای گلشیری».
- ↑ «داستانسرای روزگار خفقان و اضطراب».
- ↑ «ماجرای عاشقشدن هوشنگ گلشیری و فرزانه طاهری».
- ↑ گلشیری، نیمهٔ تاریک ماه، ۱۱تا۱۴.
- ↑ گلشیری، نیمهٔ تاریک ماه، ۱۵تا۲۲.
- ↑ گلشیری، نیمهٔ تاریک ماه، ۲۲.
- ↑ گلشیری، نیمهٔ تاریک ماه، ۲۳.
- ↑ گلشیری، نیمهٔ تاریک ماه، ۲۵.
- ↑ گلشیری، نیمهٔ تاریک ماه، ۲۶و۲۷.
- ↑ گلشیری، نیمهٔ تاریک ماه، ۲۹.
- ↑ گلشیری، نیمهٔ تاریک ماه، ۳۰.
- ↑ گلشیری، نیمهٔ تاریک ماه، ۳۱.
- ↑ گلشیری، نیمهٔ تاریک ماه، ۳۳.
- ↑ گلشیری، نیمهٔ تاریک ماه، ۳۴.
- ↑ «سخنرانی گلشیری در آلمان».
- ↑ گلشیری، باغ در باغ، ۱۲۲.
- ↑ «گاهی سر به دیوارها کوبیدهام...».
- ↑ «پاپسکشیدن از خط قرمزها».
- ↑ «تأثیرپذیری در سرزمین آفرینشگری و داستانهای هوشنگ گلشیری». دو فصلنامه تاریخ ادبیات، ۱۳۹۱.
- ↑ «بررسی تطبیقی نثر گلشیری».
- ↑ «شهرزاد قصهگو را فراموش مکن».
- ↑ «کاری مشترک از گلشیری و فرمانآرا».
- ↑ «براساس داستان معصوم اول، نوشته هوشنگ گلشیری».
- ↑ «خلاصه و نقد فیلم سایههای بلند باد».
- ↑ «دموکراسی رادیکال گلشیری».
- ↑ «ادبیات و شیاطین درون».
- ↑ «شیوه نگارش گلشیری».
- ↑ «روایتی سیال از یک خاندان».
- ↑ دستغیب. «نقد کتاب دست تاریک، دست روشن». نشریه چیستا، ۱۳۷۵.
- ↑ «پسامدرنیسم و مکتب داستاننویسی اصفهان». نشریه دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه اصفهان، ۱۳۸۴.
- ↑ «شیری و گلشیری و داستاننویسان دیگر».
- ↑ «یادداشتی برای استاد ادبی خودم».
- ↑ «از گلشیری تا محمود».
- ↑ «گلشیری جریان فکری است».
- ↑ «صراحت بیانِ گلشیری در فرهنگِ پنهانکار ایرانی».
- ↑ «با هیچ نوع سانسوری موافق نیستم!».
منابع
- گلشیری، هوشنگ (۱۳۸۰). نیمهٔ تاریک ماه. تهران: نیلوفر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۸۰-۲۶۱-۵.
- گلشیری، هوشنگ (۱۳۹۷). باغ در باغ. تهران: نیلوفر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۸۰-۲۶۱-۵.
- فرمانآرا، بهمن. « یادنامهٔ گلشیری». شرق (تهران)، ش. ۹۸۴ (۱۳۸۹): ۱۶.
- شجاعی، میترا. « گفتوگو با هوشنگ گلشیری». دنا (تهران)، ش. ۸ (۱۳۷۹).
- سرکوهی، فرج. « گپوگفت با هوشنگ گلشیری». آدینه (تهران)، ش. ۵۰و۵۳ (۱۳۶۹).
- دستغیب، عبدالعلی. «نقد کتاب دست تاریک، دست روشن». چیستا (تهران)، ش. ۱۳۰ (۱۳۷۵).
- شیری، قهرمان. «پسامدرنیسم و مکتب داستاننویسی اصفهان». نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان (تهران)، ش. ۴۲و۴۳ (۱۳۸۴).
- شیری، قهرمان. «تأثیرپذیری در سرزمین آفرینشگری و داستانهای هوشنگ گلشیری». دو فصلنامه تاریخ ادبیات (تهران)، ش. ۷۱ (۱۳۹۱).
پیوند به بیرون
- «باید تکلیفم را با بوف کور روشن میکردم». هنر آنلاین، ۱۶خرداد۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «زندگینامه هوشنگ گلشیری». بنیاد هوشنگ گلشیری. بازبینیشده در ۱خرداد۱۳۹۸.
- «بهبهانهٔ شانزدهم خرداد یازدهمین سال درگذشت هوشنگ گلشیری». وبلاگ مهدی جلیلخانی، ۱۳۹۰. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «مرا پیر ممیران: گفتوگوی بهروژ ئاکرهیی با هوشنگ گلشیری». بنیاد هوشنگ گلشیری، ۱۳۸۹. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «در تاریخش چه گذشت؟!». ویستا. بازبینیشده در ۸خرداد۱۳۹۸.
- «نگاهی گذرا به زندگی هوشنگ گلشیری». بیبیسی فارسی، ۴اردیبهشت۱۳۸۹. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «یادی از دوست». وبلاگ مهدی جلیلخانی، ۱۵اردیبهشت۱۳۸۵. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «سنگ گور هوشنگ گلشیری». بنیاد هوشنگ گلشیری، ۲۴آذر۹۵. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «اُمیدسازِ اعظم، شازده احتجاب؛ داستانِ بلندِ هوشنگِ گلشیری بعدِ سیزده سال، از نو از سدِ سانسور گذشت و منتشر شد». سازندگی، ۲۷آذر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۰خرداد۱۳۹۸.
- «کار مشترکی از گلشیری و فرمانآرا». سلام سینما. بازبینیشده در ۵فروردین۱۳۹۹.
- «براساس داستان معصوم اول، نوشته هوشنگ گلشیری». آلبالو. بازبینیشده در ۵فروردین۱۳۹۹.
- «خلاصه و نقد فیلم سایههای بلند باد». پزشک، ۳خرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۵فروردین۱۳۹۹.
- [collection[]=12113144&per_page=100 «انتشار ۷۳ پرونده از دستنوشتههای گلشیری»]. دانشگاه استنفورد کالیفرونیای آمریکا. بازبینیشده در ۵فروردین۱۳۹۹.
- «گلشیری به روایت عباس میلانی». وبلاگ عباس میلانی، ۱۴مهر۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «خاطره کودکی». تاریخ شفاهی، ۵آذر۱۳۹۰. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «شرح شک؛ ذربینها روی گلشیری». کارنامه، خرداد۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۷آبان۱۳۹۸.
- «انگشت ششم آقای گلشیری». اندیشهٔ پویا. بازبینیشده در ۱۷آبان۱۳۹۸.
- «داستانسرای روزگار خفقان و اضطراب». دویچهوله فارسی، ۱۴اردیبهشت۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «در خانهای که هوشنگ بود، نوشتن تعطیلبردار نبود!». بنیاد گلشیری، ۲۱خرداد۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۱خرداد۱۳۹۸.
- «ماجرای عاشقشدن هوشنگ گلشیری و فرزانه طاهری». ایلنا، ۲۶مهر۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «سخنرانی گلشیری در آلمان». بنیاد هوشنگ گلشیری، ۱۳۹۰. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «بررسی تطبیقی نثر گلشیری». نشریه الفما، ۱بهمن۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «شهرزاد قصهگو را فراموش مکن». بیسیسی فارسی، ۲۹فروردین۱۳۸۴. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «دموکراسی رادیکال گلشیری». مجله میدان، ۳۱شهریور۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «ادبیات و شیاطین درون». روزنامه شرق، ۱۹تیر۱۳۹۰. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «شیوه نگارش گلشیری». بیبیسی فارسی، ۴اردیبهشت۱۳۸۹. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «روایتی سیال از یک خاندان». وبلاگ نوار، ۱۵مهر۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲خرداد۱۳۹۸.
- «یادداشتی برای استاد ادبی خودم». الفیا، ۲۱خرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۶آبان۱۳۹۸.
- «گاهی سر به دیوارها کوبیدهام...». بنیاد هوشنگ گلشیری. بازبینیشده در ۱۳خرداد۱۳۹۹.
- «پاپسکشیدن از خط قرمزها». بنیاد گلشیری، ۱۷بهمن۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۳خرداد۱۳۹۹.
- «شیری و گلشیری و داستاننویسان دیگر». آکادمیا. بازبینیشده در ۱۶آبان۱۳۹۸.
- «از گلشیری تا محمود». الفیا، ۳۰آذر۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۶آبان۱۳۹۸.
- «گلشیری جریان فکری است». خبرگزاری ایمنا، ۳۱خراد۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۶آذر۱۳۹۸.
- «صراحت بیانِ گلشیری در فرهنگِ پنهانکار ایرانی». تریبون زمانه، ۲۸اسفند۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۶آبان۱۳۹۸.
- «با هیچ نوع سانسوری موافق نیستم!». مصائب آنا، ۲۹آبان۱۳۸۸. بازبینیشده در ۱۶آبان۱۳۹۸.
- صفحههای دارای خطا در ارجاع
- مقالههایی که تجمیع ارجاع در آنها ممنوع است
- مقالات دارای جعبه اطلاعات
- زادگان ۱۳۱۶
- رماننویسان مرد
- برندگان جایزه فروغ فرخزاد
- برندگان جوایز خارجی
- نویسندگان عضو کانون نویسندگان ایران
- نویسندگان عضو حزب توده
- نویسندگان زندانیشده
- ادیبان صاحبنام جایزه
- ادبیان بنیانگذار
- برندگان جایزه هوشنگ گلشیری
- درگذشتگان ۱۳۷۹
- دفنشدگان در امامزادهطاهر