پرویز ناتل خانلری
پرویز ناتل خانلری | ||||
---|---|---|---|---|
سرنوشتم از آغاز فقر و تنگدستی بود [۲] | ||||
زمینهٔ کاری | ترجمه، نقد ادبی، شعر، تصحیح انتقادی متون، دستور زبان فارسی | |||
زادروز | اسفند ۱۲۹۲ [۳] تهران | |||
پدر و مادر | میرزا ابوالحسنخان و سلیمه کاردار | |||
مرگ | اوّل شهریور ۱۳۶۹ [۱] تهران | |||
محل زندگی | تهران | |||
علت مرگ | پارکینسون | |||
جایگاه خاکسپاری | بهشتزهرا | |||
بنیانگذار | مجلهٔ سخن ،تأسیس کرسی تاریخ ادبیات فارسی ، بنیاد فرهنگ ایران، پژوهشکدهٔ فرهنگ ایران ،فرهنگستان ادب و هنر ایران | |||
پیشه | استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران مدیر انتشارات دانشگاه تهران | |||
سبک نوشتاری | مؤثرترین نویسنده نثر دبیری [۴] | |||
تخلص | پژوهنده پ.ن.خ ت. آ. | |||
همسر(ها) | زهرا خانلری (کیانوری) | |||
فرزندان | ترانه و آرمان | |||
مدرک تحصیلی | دکتری ادبیات فارسی | |||
دانشگاه | تهران | |||
امضا | ||||
|
پرویز ناتل خانلری شاعر، محقق، معلّم، مدیر و بزرگترین عامل تحوّل و توسعه و نشر فرهنگ ایران بود.
آنچه خانلری را بیش از عاملهای دیگر در میان ادیبان معاصر ممتاز کرد، تلاش او به ورود روش و نگرش علمی در پژوهش، آموزش زبانی – ادبی و معیارهای دقیق و سنجیدهٔ زیباییشناخت هنری در مطالعاتش بود. در نقد ادبی با ذوق ادبی کم نظیر، توجه خاص او به زبان فارسی، نثر معاصر فارسی، اصول درستنویسی، شیوا و زیبانویسی و تاکید ویژه بر اصالت و هویّت فرهنگ ایرانی و شناخت اصول و دلایل آنهاست.[۵].
خانلری نخستین دانشمند ایرانی است که سنجش خود را به پژوهش گذاشت تا دریابد که وزن شعر و عروض سنتی از روزگار نگارش ترجمان البلاغهٔ رادویانی تا فرصتی که بحورالالحان فرصت شیرازی قلمی شد چه تحولاتی یافته است و چه نکتههای برجستهای از آن به دست آمدنی بوده است[۶].
ورود او به قلمرو سیاست و پذیرفتن برخی سمتهای سیاسی، گرچه به اعتبار اجتماعیاش لطمه زد، و در دورهٔ خاصی رابطهٔ میان او و روشنفکران دگراندیش جامعهٔ ایرانی را به تیرگی کشاند، اما اعتبار علمی - تحقیقی و ارزش خدمات فرهنگی وی را تحتالشعاع خود قرار نداد[۵].
داستانک
مسمطهای منوچهری
« | در زمانی که پنج شش ساله بودم پدرم مرا مجبور کرده بود که مسمطهای منوچهری را حفظ کنم. یکی از رجال (مشیرالدوله) روز نورز به دیدن او رفتیم او دید که من مسمطهای منوچهری را از حفظ دارم خیلی خوشش آمد و عیدی خوبی به من داد. | » |
شعر وطن
« | در آن کودکی بر اثر شنیدن حرفهای بزرگان شعری ساخته بودم که البته الان یادم نیست ولی ردیف یا قافیهاش «وطن» بود[۴]. | » |
رشته ادبی
« | تشویق فروزانفر در امتحان شفاهی که از من گرفت به من جرأتی داد تا بگویم که خودمم هم شاعر هستم شعری برایش خواندم و او گفت بهتر است رشته ادبی را انتخاب کنم. من نیز رشتهٔ خانوادهٔ مادری را که وزارت بود تغییر دادم و به ادبیات و معلمی رو آوردم[۷]. | » |
قانون پرویزخان
« | گرچه خانوادهٔ دولتی بودیم امّا درآمدی نداشتیم. در دورهٔ قاجار آنهایی که کارمند دولت بودند وقتی فوت میکردند برای خانوادهاشان شهریه تعیین میکردند. پدرم که فوت کرد حقوقش قطع شد. با وجود اینکه کودکی بودم مدّتی این طرف و آن طرف رفتم امّا به ما میگفتند به شما حقوقی تعلق نمیگیرد. بالاخره بر اثر اصرار و التماس من قانونی دیگر به مجلس رفت که معروف به «قانون پرویزخان» شده بود با تصویب آن برای من و مادر و سه خواهرم حقوقی تعیین کردند[۴]. | » |
لیست ۳۵ نفره
« | شعری از فرد لهستانی با نام «سوسیالیسم چیست؟»[۸] را به زهرا داده بودم ترجمه کند که انتقاد طنزآمیزی از فجایع و سختگیریهایی که در آن کشور به نام سوسیالیسم اجرا میشد، بود که البته بیشباهت به وضع خودمان نبود. چند روز بعد «تدّین» افسر وزارت اطلاعات تلفن کرد و گفت نباید مطالب سیاسی را در مجله سخن درج کنید. همچنین شعری در رثای «دکتر مصدق» چاپ کردم که در آن دوران فوت کرده بود بعد از آن تصمیم گرفتند بدون بررسی اجازه چاپ به سخن ندهند. و لیست ۳۵ نفره از افرادی را دادند که ممنوعالقلم هستند و نباید از آنها چیزی چاپ شود[۹]. | » |
تهنیت
« | وقتی خبر معاونت وزارت او منتشر شد موجب بهت روشنفکران و کسانی شد که اوضاع سیاسی و اجتماعی را خلاف مصلحت واقعی ایران میدانستند. خانلری در مقالهای که در سخن به نام «به دوستان جوانم» نوشت: «تهنیتی که به من میگویید تهمتی بر من است، تهمت آنکه این شغل را از معلمی برتر شمرده و آن را برای خود شأن و مقامی دانستهام ...»[۴]. | » |
انتقاد
« | دوستی از ادبیان روزی نصیحتی به من کرد و گفت:از عاقب کار اندیشه کن گفتم چاره چیست گفت: اگر شعری سست و بیمعنی شنیدی در فکر آن نباش که شعر چگونه است بلکه شاعر را در نظر بیاور که صاحب مقام و نفوذ است حقیقتطلبی را کنار بگذار[۱۰]. | » |
دستمزد
« | دستمزد کمی برای خود و دیگران در بنیاد فرهنگ درنظر گرفته بودم، این امر دو علت داشت: میترسیدم دستمزدها زیاد باشد درهای توصیه و توقع دستگاههای مختلف باز شود و اشخاص مختلفی را که صلاحیت ندارند به من تحمیل کنند. چنان که دو سه نفر را «فرح» توصیه کرد ولی زمانی که متوجه شدند در این کار آش و پلویی وجود ندارد منصرف شدند[۱۱]. | » |
من خدمت کردم
« | یک هفته قبل از انتصابش به وزیری آموزش خبر را به طور خصوصی به من گفت: من از آلودگی سیاست و از ملامت روشنفکران گفتم. گفت: «گمان من این است که وزیری آموزش کاریست در ادامهٔ خدمت معلمیام؛ ببین کتابهای درسی بچههای مردم دچار چه بلبشویی است، زبان فارسی در مدرسهها چقدر خوار و بیمقدار شده، معلمها و به خصوص معلمان زبان فارسی ما، کیانند. از همهٔ اینها مهمتر چه فسادی همهجا را گرفته. اگر من جنّتمکانی کنم و در این مقام به آموزش و فرهنگ وطنم خدمت نکنم، پس چه کسی باید این کار را بکند؟». پس از پایان کار وزارت به دیدارش رفتم گفتم خوب شد تمام شد. گفت: «من از خدمت خود راضی هستم گرچه همهٔ طرحها را نگذاشتند عملی کنم امّا من خدمت کردم»[۱۲]. | » |
سناتور مازندران
« | در مورد سناتوریاش مینویسد: در آمریکا بودم یک روز فرمانی از طرف شاه آوردند که سناتور بشوم ناچار چون این را نمیشد قبول نکرد، پذیرفتم و برای بار دوم هم سناتور انتصابی مازندران شدم و تا انقلاب ادامه داشت، خلاصه اینکه با همهٔ تأکیدی که میکردم که من فرصت این کارها را ندارم باز برای من کار تراشیدند[۹] [۳]. | » |
تاجنامه
خانلری صدایم کرد و گفت بیا راهی پیدا کن که به بنیاد فشار آورند باید برای جشنها کاری کند. گفتم پیشنهاد میدادید که آرم جشنهای تاجگذاری را اوّل کتابها اضافه میکنید. خندید و گفت: «این را هم من پیشنهاد کردهام امّا گفتهاند کافی نیست». روز بعد به دفترش رفتم و گفتم کتابی از سمت ما با عنوان تاجنامه که مشتمل بر خطبههای پادشاهان ساسانی ایران در روز جلوس ایراد می کردند را مقارن با جشنها چاپ کنیم. هفته بعد استاد احضارم کرد و گفت: «شهبانو تقدیر و تشکر دوپهلوئی کرد، با دیدن آن گفت: باز این چیزی است، شعر فردوسی است و به خواندنش میارزد» [۱۳].
بازگشت به وطن
« | سال ۱۳۴۳ به لندن آمده بود تا دانشجویان را تشویق به بازگشت کند. من و چند دانشجوی دیگر با پرخاش به او گفتیم در ایران آزادی وجود ندارد و اگر بازگردیم زندانی میشویم. همینطور هم شد هنوز پایاننامهام به اتمام نرسیده بود که به دلیل اتمام بورس دولتی چهارساله مجبور به بازگشت شدم در فرودگاه توسط ساواک دستگیر شدم و بعد از آزادی هیچکجا من را برای کار نمیپذیرفتند به یاد خانلری افتادم پیش ایشان رفتم و کاری به من پیشنهاد داد. در آن روزها تازه گروه زبانشناسی و زبانهای باستانی افتتاح شده بود مشکل را با دکتر مقدم درمیان گذاشتم به عنوان دانشجوی دکتری قبولم کرد و به صورت حقالتدریسی مشغول به کار شدم. باز دوباره به خانلری رسیدم او استاد مشاور من شد. و این باعث افتخار هر دانشجویی در آن زمان بود [۱۴][۱۵]. | » |
مارکس و حافظ
« | روزی دونفری در باغچهاش صحبت از حافظ کردیم. آن زمان مقالهای در مجلهٔ نگین نوشته بودم و روی جامعهشناسی مارکس تکیه کرده بودم خانلری نوشته را پسندید و گفت میدانی مارکس از ارادتمندان حافظ بوده است. این علاقه را رفیقش انگلس در او ایجاد کرده بود. مطلب برایم تازگی داشت گرچه این فیلسوف مادیگرا در عمق لطیف و گاهی سخنش شاعرانه مینماید. معلوم شد خانلری در سفری که به مسکو داشته در آنجا به این نامه برخورد کرده بود. گفتم چرا به این نامه در جایی اشاره نکردهاید؟ «گفت چون علّت توجه آنها به حافظ برایم روشن نبود، و اگر بیان میکردم بیشتر جنبه عقیدتی پیدا میکرد تا پژوهشی». بعدها متوجه شدم رمز مطلوبیّت در تناقض گفتار حافظ است البته نه تناقض «ستَروَن» بلکه منظور تناقض «زایا»ست[۱۶]. | » |
بایگانی شود
« | یادم هست که سالهای آخر پیش از انقلاب که رفتار حاکمان وقت، دیگر جنونآمیز شده بود، دستور به ادارات دولتی رسیده بود که پرداخت حقوق را مشروط به دانستن و از برخواندن سرود شاهنشاهی کرده بودند، با وجود فشار و اختناق، همه آشکارا میخندیدم و منتظر رؤیت بخشنامه بودیم، میدانستیم به همهجا رفته ولی به ما ابلاغ نشده است از سر کنجکاوی و برای خنده، از مسئول اداری پرسیدم و او بخشنامه را نشانمان داد و دیدیم که دکتر خانلری زیر آن نوشته بود: «بایگانی شود»[۱۷]. | » |
حقوق دانشگاه
« | زمانی که دانشیار و استاد بودم حقوق دانشگاهیم به هزار و هشتصد تومان رسیده بود امّا حقوق معاونت هزار و پانصد تومان بود من نمیتوانستم از حقوق دانشگاهی استفاده کنم ناچار هر دو کار را انجام میدادم و در مقابل این کار شدید ۳۰۰ تومان از درآمدم کسر میشد[۹]. | » |
مشاور
« | وقتی پس از انقلاب دوستان او در خارج از کشور از او خواستند با توجه به مشکلات وی در ایران از کشور خارج شود و مشاوره شاه فردای ایران شود، پاسخ داد: «از ایران خارج نمیشوم»[۱۸]. | » |
زندگی و تراث
۱۲۹۲: متولد ۲۹اسفند در تهران، پدر و مادر هردو مازندرانی بودند. پدرش میرزا ابوالحسنخان فرزند خانلرخان اعتصامالممالک که سفرنامهٔ وی به طبع رسیده است و مادرش سلیمه کاردار
۱۳۰۰ تا ۱۳۰۹: تحصیل نزد پدر و به طور پراکنده در مدرسهٔ سن لوئی و مدرسهٔ آمریکائی؛ به پایان رساندن اوّل متوسطه،؛ ادامهٔ تحصیل در رشته ادبی به تشویق فروزانفر
۱۳۰۹: مرگ پدر؛ چاپ نخستین نوشته از وی در روزنامهٔ اقدام مرحوم خلیلی، دوستی با خالقی و سرودن شعر برای کنسرتهای وی، آغاز دوستی و ارتباط با نیما یوشیج
۱۳۱۰: آغاز تحصیل در دانشسرای عالی
۱۳۱۳: آشنایی با گروه ربعه و حضور در جمع آنها
۱۳۱۴: فارغالتحصیل لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه تهران
۱۳۱۵: رفتن به سربازی و پذیرفتن شغل دبیری ادبیات در رشت
۱۳۱۸: سرودن شعر عقاب
۱۳۲۰: ازدواج با همکلاسیش زهرا کیا در دورهٔ دکتری ادبیات فارسی و آغاز تدریس در دانشگاه که تا سال ۱۳۵۷ ادامه یافت
۱۳۲۲: گذراندن رسالهٔ دکتری ادبیات فارسی به راهنمایی ملک الشعراء بهار و نظارت بدیع الزمان فروزانفر و محمد تدیّن، موضوع پایاننامه: «تحقیق انتقادی در عروض فارسی»
۱۳۲۲: انتشار مجلهٔ سخن با همکاری دکتر ذبیحالله صفا (دورهٔ اوّل) و سپس مستقلاً و جمعاً بیست و شش دوره نشر شد
۱۳۲۵: عضویت در نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران؛ کفیل دبیرخانه دانشگاه تهران؛ رئیس ادارهٔ انتشارات و روابط فرهنگی دانشگاه تهران؛ خدمت در ادارهٔ تعلیمات عالیهٔ وزارت فرهنگ
۱۳۲۷ تا ۱۳۳۰: سفر به فرانسه جهت مطالعه در فونتیک و زبان شناسی، تحقیق در موسسهٔ «انستیتو دو فونتیک» وابسته به دانشگاه سوربن
۱۳۳۰: انتشار مجدد مجله سخن؛ تأسیس کرسی «تاریخ زبان فارسی» در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران
۱۳۳۲: استاد سخنران «فرهنگ و هنر ایران» در دانشگاه سن ژوزف بیروت
۱۳۳۴: معاون وزارت کشور
۱۳۳۶: سفر به آمریکا به دعوت وزارت فرهنگ آن کشور به مدت سه ماه
۱۳۳۶: سناتور انتصابی مازندران
۱۳۳۷: تأسیس انتشارات سخن که تا سال ۱۳۴۰ ادامه یافت و جمعاً حدود ۳۶ عنوان کتاب منتشرکرد
۱۳۴۱: تصدی وزارت فرهنگ (یک سال) در دولت اعلم؛ ایجاد سپاه دانش؛ تأسیس مجلهٔ سخن علمی (دانش و فن) که هشت دوره منتشر شد
۱۳۴۲: استعفا از مقام وزارت برای سهبار
۱۳۴۴: تأسیس «بنیاد فرهنگ ایران» و تصدی دبیر کلی و مدیر عاملی آن تا بهمن ۱۳۵۷ و انتشار نزدیک به ۳۵ کتاب در مجموعههای مختلف
۱۳۴۶: مدیر عامل سازمان پیکار با بیسوادی تا سال ۱۳۴۹
۱۳۵۰: دکترای افتخاری دانشگاه دولتی «لنین» از شوروی و گرفتن جایزهٔ ادبی کنگرهٔ فردوسی
۱۳۵۱: عضویت و ریاست «فرهنگستان ادب و هنر ایران»؛ تأسیس «پژوهشکدهٔ فرهنگ ایران»
۱۳۵۷: برکناری از همه مشاغل رسمی و آغاز دوران خانهنشینی
۱۳۵۸: توقیف و زندان (به مدت یکصد روز از ۲۰ فروردین) که با پادرمیانی مرتضی مطهری از زندان آزاد شد
۱۳۶۹: درگذشت در هفتاد و هفت سالگی اوّل شهریور
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
پدر جدش، میرزا احمد مازندرانی، کار دیوانی را، در اواخر عمر، رها کرد و در قم معتکف شد. جدش ابتدا عنوان خانلرخان و بعد لقب «اعتصام الممالک» گرفت. او تا آخر عمر مشاغلی در وزارت خارجه داشت و مدیر کل ادارهٔ انگلیس وزارت خارجه بود. مأموریتهایی هم از طرف ناصرالدین شاه به او میدادند، از جمله رسیدگی به اختلافات حکام و والی و غیره[۴]. پدر خانلری مرحوم میرزا ابوالحسنخان خانلری (۱۲۸۸-۱۳۴۹ ق) از اهالی بابل مازندران بود در اوایل جوانی پدرش را از دست داد ابتدا در وزارت عدلیه کار میکرد و سپس به وزارت امور خارجه منتقل شد. در سال ۱۳۱۶ قمری مأمور سفارت ایران در روسیه گشت، نزدیک به ده سال مأموریتهای سیاسی در خارج ایران داشت. در تفلیس و سن پطرزبورگ نایب سفارت ایران بود. بعد از بازگشت از مأموریت، که مقارن دعوای مشروطیت بود، مدّتی مجبور شد در رشت بماند چون در اثر انقلاب راه تهران باز نبود. در همان سال ازدواج کرد[۹].
مادر خانلری سلیمه کاردار مازندرانی بود از اهالی نورآباد و خانوادهٔ وی در حکومت قاجار مشاغل دیوانی داشتند. مادر خانلری دختر خالهٔ نیما بود و در آبان ۱۳۴۹ درگذشت. اخوان ثالث یک سه رباعی در رثای مادر خانلری و ستایش خانلری دارد[۹]
[۱۹].
خانلری در اسفند ۱۲۹۲ شمسی (۱۹۱۳) در تهران متولّد شد. دوران کودکی را در تهران گذرانید[۹]. چهار فرزند بودند که پرویز تنها پسر خانواده و سه دختر به نامهای جمیله، پروین و اختر بودند. سال ۱۳۰۹ شمسی هفده ساله بود که پدرش به نوعی بیماری صرع جانش را از دست داد[۴].
ناتل نام قدیم شهری است در مازندران که یاقوت حموی از آبادی و رونق آن سخن گفته است میان بابل و بابلسر قرار دارد. استاد نام خانلری را به مناسبت لقب جدش میرزا احمد مازندرانی معروف به خانلرخان نویسندهٔ سفرنامهٔ میرزا خانلرخان گرفت و به پیشنهاد نیما نام ناتل را بر نام خانوادگی خود افزود[۲۰] [۲].
پدرش که با تعلیم و تربیت اروپایی آشنایی داشت و خودش سه چهار زبان میدانست دلش میخواست تمام آنها با به او یاد بدهد. به همین دلیل پسرش را به مدرسه نفرستاد و خود به کمک معلمان سرخانه تعلیم فرزند را شروع کرد. بعد از فوت پدر، مادرش او را به مدرسه سن لوئی فرستاد. در سال ۱۳۰۰ در واقع تحصیلات مدرسهای وی شروع شد[۹]. درسهای سهسالهٔ اول دبیرستان را به طور متفرقه ادامه داد و به توصیه فروزانفر در سال ۱۳۰۹ وارد رشته ادبی دارالفنون شد. سال اول اولین مقالهٔ خود را به پایمردی عبدالرحمن فرامرزی در روزنامه اقدام به چاپ رسانید [۲۱]. علی اکبر سیاسی و استاد احمد بهمنیار نیز در تربیت او نقشی مهم داشتند[۲۲]. سال دوم به طور کامل فرانسه را آموخت و در سال چهارم ادبی کتاب دختر سروان، اثر پوشکین را ترجمه کرد و مرحوم رمضانی مدیر «مؤسسه کلالهٔ خاور» آن را چاپ کرد [۲۳]. در کلاس پنجم با روح اللّٰه خالقی آشنا شد و شعرهای «نغمهٔ فروردین در کوهسار»، «نوبهار» و «والس پرده».
سال ۱۳۱۱ وارد دانشسرای عالی شد و دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۱۴ موفق به اخذ دانشنامهٔ لیسانس زبان و ادبیات فارسی شد. دانشکدهٔ ادبیات را پیش از این که بیست سالش تمام شود، تمام کرد و میخواست به خدمت نظام برود امّا به علت کم سنی نمیبردند. دست به دامان این و آن شد که با پارتی به سربازی برود. در هرحال در دورهٔ رضاشاه به سربازی رفت[۴]. پس از گذراندن خدمت وظیفه در سال ۱۳۱۵ به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و دبیر دبیرستانها رشت با حقوق دو ریال و درآمد ماهی بیست تومان شد[۲۲]. مدّتی بعد به تهران بازگشت و سردبیری روزنامهٔ نیمهفارسی و نیمهارمنی نرخِسک که معادل فارسی آن گفتار نو بود را بر عهده گرفت[۱۳] [۲۳].
در سال ۱۳۱۵ اولین کتاب تألیفی خود را با نام روانشناسی و تطبیق آن با اصول پرورش را منتشر ساخت. در سال ۱۳۲۰ به خدمت دانشگاه تهران درآمد. در سال ۱۳۲۲ در سن سی سالگی مدرک دکتری خود را با عنوان «چگونگی تحول اوزان غزل و تحقیق انتقادی در عروض و قافیه» به راهنمایی فروزانفر و داوری بهار و تدیّن دفاع کرد. بهار به شوخی گفته بود از روی اجبار صفحه به صفحه پایاننامه او را دیده و با او بحث و جدل داشت[۱۸]. پس از دکتر محمد معین دومین دکتر زبان و ادبیات فارسی بود که از رسالهای خوددفاع میکرد. پس از آن دانشیار دانشگاه تهران شد. علاوه بر تدریس در دانشگاه، ریاست اداره انتشارات و روابط عمومی را برعهده داشت[۲۲].
سال ۱۳۲۰ با همکلاسی خود زهرا کیا نوهٔ شیخ فضلاللّٰه نوری و دختر میرزا هادی محضردار، که به شغل دبیری و مدیریت دبیرستان نوربخش تهران، اشتغال داشت ازدواج کرد. دو شعر «آهنگ سفر» و «نامهای به تهران» را خانلری تقدیم به او کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند به نام ترانه متولد ۱۳۲۵ و آرمان بود متولد ۱۳۳۰ بود که در سال ۱۳۳۸ به بیماری سرطان گرفتار شد و درگذشت. خانلری پس از مرگ او نوشت «دیگر من آن نیستم که بودم»[۳].
بعد از فوت خانلری در سال ۱۳۶۹۷، زهرا ۶ ماه و ۶ روز بعد به همسرش پیوست[۲۲].
شخصیت و اندیشه
شورای فرهنگی
در مقاله «اصول تعلیم و دستور تحصیل» نقص بزرگ تشکیلات فرهنگی کشور را در این میداند که وزیر فرهنگ میخواهد نظر خود را به کرسی بنشاند گرچه مجمعی به نام «شورای عالی فرهنگ» وجود دارد ولی خود را فرمانبر وزیر فرهنگ میداند و هرچه که وزیر خواستار باشد تصویب میکند. او راهحل را در تشکیل «شورای فرهنگی» میداند که اعضاء آن از معلمین مجرب باشند تا بتوانند مشکلات تعلیم را مرتفع بگردانند[۱۰].
زبان فارسی
در مقالاتی همچون «آموختن زبان بیگانه به خردسالان» [۱۰]، «اگفتار یا کردار» [۱۰]، «تازیانهٔ عبرت» [۱۰]، «فرهنگ مشترک» [۱۰] یادآوری میکند که درگذشته نیز مانند اکنون زبان محلی و لهجههای متفاوتی وجود داشته است و لازمهٔ فرهنگ مشترک از بین بردن آنها نیست و یکی از جلوههای «فرنگیبازی» است که زبان را از خردسالی به کودکان آموزش میدهیم باید آموخت مشکل از زبان و شعر نیست که باعث عقبماندگی ما شده است این همّت ماست که پستی گرفته است تا جایی که هرچیز ایرانی را عامیانه قلمداد کردیم و مایهٔ خجلت. گرچه اروپاییان نیز سهمی بزرگ در به وجود آوردن این رسم دربین ما کردند[۲۴].
گروه ربعه در مقابل گروه سبعه
در حقیقت این نام گذاری نوع دهنکجی به گروه سبعه بود. محل اجتماعشان به جز منازل ادباء، مجلهٔ مهر در خیابان لالهزار بود؛ در حقیقت مجلهٔ مهر ارگان آنها محصوب میشد. سبعه متشکل از یلان و گردنکشان ادب کهن فارسی از جمله «بهار»، «یاسمی»، «اقبال»، «سعید نفیسی»، «فروزانفر» و «همایی» و «فسلفی» بودند. در اطراف هر گروه دستهای هوادار بودند که حتّی گاه در ردیف اعضای اصلی قرار میگرفتند. گروه ربعه نیز متشکل از «هدایت»، «علوی»، «فرزاد»، «مینوی» بود[۲۵]. احساس تحسینی که نسبت به گروه ربعه داشت او را در گروه سبعه قرار نداد و زیاد به طرف آنها مایل نشد، هرچند که از آنها هم به کلّی جدا نشد[۲۶] [۲۷].
زمینهٔ فعالیت
انتشارات سخن
مجلهٔ سخن در ابتدا از سوی جامعه لیسانسههای دانشسرای عالی در خرداد ۱۳۲۲ منتشر شد. صفا صاحب امتیاز آن بود و خانلری سردبیر. بهایش دوازده ریال بود. از شماره دوم نام خانلری به عنوان مدیر بر روی مجله به چاپ رسید زیرا به سن سیسالگی رسیده بود و خودش توانست امتیاز آن را بگیرد[۴].
اعتبار و شهرت سخن به دو علت بود: روی آوردن به نشر شعر و داستان و نمایشنامههای نو اروپایی و ملل دیگر جهان که تا قبل از آن مرسوم نبود البته در مجلههای «بهار»، «شرق»، «مهر»، «آرمان» ادبیات رمانتیک و کلاسیک اروپا به چاپ میرسید. مناسبت دیگر چاپ کردن نوشتهها و سرودههای گروهی نویسندهٔ تازهنفس بود که پیش از آن آثارشان چندان در نشریات دیده نمیشد[۴].
پس از سه دوره انتشار به علت مسافرت تحقیقاتی به کشور فرانسه، متوقف شد؛ و از اول آذر ۱۳۳۱ مجدداً منتشر شد و انتشار آن بهطور ماهانه تا سال ۱۳۵۷ بیوقفه ادامه یافت. رهآورد این فعالیت ۲۶ دوره سخن در سی هزار و صد صفحه بود که در تاریخ فرهنگ ایران به صورت یک دائرةالمعارف باقی ماند[۲۸].
شرکت سهامی انتشارات سخن
در سال ۱۳۳۷ شرکت سهامی انتشارات سخن را تأسیس کرد که هیأت مؤسس آن علاوه بر خود خانلری، زهرا کیا، پروین دولت آبادی و اسماعیل صارمی بود. فروشگاه انتشارات سخن به همّت همایون صنعتی در خیابان نادری در ساختمانی که متعلق به پدر ایشان بود تأسیس شد به مدیریت فردوس وزیری[۲۹]. ۳۶ کتاب را در ۳۶ ماه حیات خود منتشر کرد. از اواسط سال ۱۳۴۰ به علت مضایقههای مالی در خطر افتاد و سرانجام در ۱۳۴۱ منحل شد.
انجمن دوستان: دوستداران سخن
دوستداران سخن ماهی یکبار در باشگاه دانشگاه تهران جلسات ادبی و شعرخوانی برگزار میکردند و سخنرانیهای ادبی و تحقیقی، نمایشگاهها و نمایشها، نقالیها و .. انجام میشد. خانلری این جلسات را به این انگیزه درست کرد تا هر ماه خواستاران و تازهیابان بتوانند در آن انجمن گردآیند و از سخنرانیهای ادبی و فرهنگی افراد برجسته و شایسته در آن شرکت میکردند سودمندی یابند[۶]. هوشنگ گلشیری در مورد این جلسات مینویسد: بعدها شنیدم که در جلسات ماهانهٔ مجلهٔ سخن خواندن داستان و مقاله هم رسم بوده، گاهی هم بحثی درمیگرفته که احتمالاً نوعی انتخاب مطلب برای مجلهٔ سخن بود.
بنیاد فرهنگ ایران
نحوه تأسیس
تصمیم گرفته بودم که پس از استعفا از مقام وزارت در اسفند ۱۳۴۲ [۹] مطلقاً در کارهای سیاسی و اجتماعی شرکت نکنم و باقی عمر به کارهای ادبی و علمی بپردازم، ازینرو چندبار به طور غیرمستقیم این مطلب را به گوش شاه رسانده بودم، چندی بعد از استعفای کابینهٔ اعلم یک روز اشرف ما را به ناهار دعوت کرد در آنجا امیر اسدالله اعلم، دکتر باهری و مهدی پیراسته حضور داشتند. طرحی ریخته بودم و میخواستم آن را اجرا کنم برای همین دوباره از قبول مسئولیت سرباز زدم. اواخر تابستان ۱۳۴۳ از طرف دربار به من مراجعه شد که نسخهای از طرح که عنوان «بنیاد فرهنگ ایران» داشت برای مطالعه شهربانو بفرستم، چون مطالبهٔ آن مکرر شد ناچار نسخهٔ آن را فرستادم. ایزدی از کارمندان دربار آمد و گفت شهربانو علاقه دارد که «ریاست افتخاری» و اشرف هم «نیابت ریاست» آن را برعهده بگیرند. سال ۱۳۴۴ فرمان صادر شد. من به دبیرکلی منصوب شدم و تا بهمن ۱۳۵۷ مدیر عامل بودم[۱۱] [۳۰]
اعضا
اعضای هیأت مؤسس بنیاد پنج نفر بودند: «باهری»، «ذبیحالله صفا»، «محمود صناعی»، «یحیی مهدوی» و «خانلری»؛ ۲۰ نفر هم هیأت امناء بنیاد را تشکیل میدادند که از آنها میتوان به «ایرج افشار»، «عباس زریاب خویی»، «منوچهر بزرگمهر»، «محسن فروغی»، «علی صادق» [۹]، دو سه رئیس بانک، رئیس سازمان برنامه، مدیر عامل شرکت نفت (اقبال و اعلم ) و چند تاجر بودند تا به بنیاد کمک مالی کنند[۱۱].
مکان
ابتدا در دفتر مجله سخن بود بعد به سازمان خدمات اجتماعی منتقل شد[۹]. از اوایل سال ۴۴ که عمارت جدید سازمان خدمات اجتماعی واقع در خیابان قوام السلطنه و محاذی موزهٔ ایران باستان به اتمام رسید چهار اطاق را در طبقهٔ چهارم از طرف اشرف به بنیاد واگذار شد[۱۱] [۳۰].
بودجه
بودجه رسمی نداشت یک سال سازمان برنامه و بودجه تصمیم گرفت ۵۰۰ هزار تومان پرداخت کند که منتفی شد و خانلری مجبور شد ۲۰۰ هزار تومن از بانک قرض بگیرد تا حقوق کارمندان را پرداخت کند[۹]. اواخر اسفند بود که از طرف شهربانو مبلغ ۲۵ هزار تومان اعانه به بنیاد رسید [۳۰]. سال ۴۴ در هیأت امنا موضوع بودجه مطرح شد و دکتر «اقبال» به عهده گرفت که سالی یک میلیون تومان به دفتر شهربانو بپردازد تا به عنوان اعانه به بنیاد فرهنگ تحویل داده شود. مبلغ قابلی نبود با صرفه جویی بسیار، کمی کارها راه افتاد[۱۱].
تأسیس شعبهها[۱۳] [۹] [۱۱] [۳۰]
ده شعبهٔ تحقیقاتی در بنیاد ایجاد کرد که عبارتند از:
شعبهٔ قواعد زبان فارسی و تحول و تکامل تاریخی آن
شعبهٔ مطالعه در زبانهای باستانی ایران
شعبهٔ تألیف فرهنگهای علمی و فنی
شعبهٔ تحقیقات تاریخی
شعبهٔ مطالعه در فرهنگ عوام
شعبهٔ تنقیح و چاپ آثار علمی روزگاران سلف
شعبهٔ استخراج اصطلاحات فارسی از متون فلسفی، نجومی،طبی، صنعتی، ریاضی و ...
چاپ
کار بنیاد بر دو اصل بود:
۱. توجه به چاپ کتابهایی که نشر آنها برای معرفی معارف دیرین با امروزین قوم ایرانی به جهانیان فوقالعاده مؤثر بود.
۲. مراجع و منابعی که باید در دسترس محققان و پژوهندگان در تاریخ و فرهنگ و زبانهای ایرانی باشد ولی به علت هزینه سنگین هیچ ناشری عادی جاضر به چاپ آنها نیست [۱۳].
به پیشنهاد دکتر مینوی قرار شد چاپ عکسی از نسخههای خطی کهنسال را در اولویت قرار دهند و به جهت تیمن و تبرک نخستین نسخه تفسیر قرآن از مؤلفی ناشناس بود که فیلمش را از دانشگاه لاهور پاکستان آورده بودند و کتابتش مربوط به قرن پنجم و لبریز از لغات و ترکیبات نادر و نکات دستوری و خصوصیات رسمالخطی بود [۱۳] [۹].
چاپ عکسی نسخههای منحصر به فرد چه در تصرف شخصی فرد یا در کتابخانههای بزرگ جهان بود و برای محققان دسترسی به آن موجود نبود. از جمله دو کتاب پهلوی که در تصرف زردتشتیان هند بود و سالها دانشمندان در آرزوی دست یافتن به آنها بودند[۳۰].
یکی از کارهای مهم بنیاد فرهنگ تألیف فرهنگ لغات زبان پهلوی بود. ابتدا کار به این صورت بود که برای هر متن مجود فرهنگ لغتی تدوین شد و سپس از مجموع آنها یک فرهنگ کامل طبع شد تا کنون شش جلد از آن منتشر شده است. انعکاس این اقدام چنان بود که پردومناش، یکی از بزرگترین و سالخوردهترین متخصصان زبان پهلوی در ده سالهٔ اخیر در مجلهٔ مطالعات ایرانی ضمن معرفی بنیاد نوشت که دانشمندان ایرانی در مطالعات پهلوی به مقامی که مدّتی در انتظارشان بود دست یافتند[۹] [۳۰].
فرهنگ تاریخی زبان فارسی که کار تألیف آن از نخستین سالهای تأسیس بنیاد فرهنگ آغاز گشت و تا اواخر ۱۳۵۷ ادامه داشت. جلد اول آن سال ۱۳۵۶ چاپ شد و جلد دومش آماده انتشار بود که متوقف شد. در این فرهنگ تلفظ کلمهها با اعراب مشخص شد، هویت دستوری کلمات روشن گردید، ریشهٔ کلمات با ذکر منابع ثبت شد، اول معانی هر واژه به ترتیب زمان استعمال آورده شد، سپس معانی فرعی و مجازی با هم به ترتیب استعمال ضبط شد. آنگاه استعارات و کنایات مربوط به کلمه در جمله و در عبارت و سرانجام ترکیبات فعلی و اسمی، برابر هر معنی در هر مورد قدیمترین عبارتی که در متون آمده است به عنوان شاهد و مثال قید شده امّا هرگاه مثال واحد برای روشن شدن معنی و طرز استعمال کافی نبوده بیش از یک مثال و شاهد ذکر شده است [۹] [۲۲].
در کمتر از ۱۳ سال توانست نزدیک به ۳۵۰ جلد کتاب مهم و معتبر که ناشران به دلیل عدم صرفه اقتصادی آنها را چاپ نمیکردند منتشر ساخت[۹] [۲۲].
دقتی که در چاپ آثار میفت به حدی بود که یکی از ایرانشناسان معروف آمریکا نوشت: «دقت و نفاست کار بنیاد در این زمینه باید موجب خجالت ناشران مغرب زمین باشد»[۹].
کتابخانه
از کارهای دیگر بنیاد فرهنگ ایران احداث کتابخانهای با ۳۰ هزار جلد کتاب نادر به زبانهای مختلف دربارهٔ تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران و چاپ و نشر بیش از ۵۰ کتاب در هند و پاکستان و مصر و افغانستان در زمینهٔ ادب فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران بود [۱۳] [۹].
برنامههای تشویقی
- دایر کردن دوبار کلاسهای بازآموزی زبان فارسی در دهلی نو و کشمیر با حضور بیش از ۱۱۳ نفر [۱۳] [۹] [۲۲]
- سال ۱۳۵۷ دعوت از ۳۰۰ نفر از دانشجویان ممتاز رشتههای فارسی ممالک همسایه و کشورهای آفریقایی برای تکمیل معلومات[۱۳] [۹]
- اهدای کتاب و جوایز به استادان زبان فارسی برای ایجاد تشویق در رشتههای زبان فارسی در دانشگاهی معتبر آسیایی و آفریقایی [۹] [۳۰]
بعد از انقلاب
پس از انقلاب این بنیاد با چندین مؤسسه و بنیاد دیگر ادغام شد و به نام مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی که هم اکنون با نام پژوهشگاه علوم انسانی شناخته می شود فعالیت خود را ادامه داد[۲۲].
شاهکارهای ادبی
یکی از خدمات مهم دکتر خانلری در شناساندن ادب فارسی به جوانان، انتشار مجموعهٔ شاهکارهای ادبیات فارسی بود که با همکاری دکتر ذبیحاللّٰه صفا انجام شد. این کار در ۱۳۳۲ آغاز شد. در این مجموعه از هر نویسندهٔ فارسیزبان که آشنایی با آثارش لازم و سودمند شمرده شود، نمونهای آورده شد و از هر کتاب معروف و مهمّی که در این هزارسالهٔ تاریخ ادبیات فارسی نوشته است، فصلی آورده شد، هر جزوه، مستقل است تا هرکس بخواهد به موردی کفایت کند. در هر جزوه به اختصار شرححالی از نویسنده است[۹] [۲۲].
تأسیس پژوهشکده
با توجه به این که فوقلیسانس دانشگاه جز مدرک دادن هیچ فایدهای نداشت، «پژوهشکده» را تأسیس کرد. در بنیاد به دنبال تربیت محقق بود. بعدها مجبور شد رسمیتی به این کار بده این بود که شعبهٔ فوقلیسانس و دکترای پژوهشکده را دایر کرد. سه دوره فوقلیسانس بیرون داد امّا فرصتی نشد که دکترا بد. دانشجویان پژوهشکده موظف بودند علاوه بر گذراندن دروس در طی روز به بناید فرهنگ بروند و زیر نظر استادان و محققان به تمرین پژوهشگری بپردازند [۱۳] [۹] [۲۲].
انتشارات دانشگاه تهران
به دعوت دکتر علیاکبر سیاسی در سال ۱۳۲۲ (رئیس دانشگاه تهران) به ریاست ادارهٔ انتشارات و روابط دانشگاهی دانشگاه تهران منصوب شد. در دوران وی نخستین اساسنامهٔ انجمن تألیف و ترجمه شد. طرح مربوط به پذیرش دانشجویان خارجی برای تحصیل عالی در رشتههای ادبی و زبان فارسی نخستینبار توسط وی اجرا شد. تنظیم مجموعهٔ اصطلاحات علمی مصطلح و مستعمل در کتابهای دانشگاهی به منظور آنکه امکانی برای مقایسه و آگاهی مترجمان در دست باشد. نخستین نشریهٔ علمی و تخصصی دانشگاه به نام کنجکاویهای علمی و ادبی در دوران وی به چاپ رسید. از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۰ بر این اداره ریاست کرد و حدود یکصد کتاب زیر نظر وی به چاپ رسید.
فرهنگستان ادب و هنر
به پیشنهاد وی تأسیس شد و خود او شش سال بدون اینکه حقوقی دریافت کند به عنوان رئیس، کارهای آن را انجام داد. در فرهنگستان به تأسیس «انجمن تاریخ» و «انجمن موسیقی» که از شعب آن بود اقدام کرد. عباس زریاب را رئیس انجمن تاریخ و مهدی برکشلی را به ریاست انجمن موسیقی گماشت. از جمله کارهایی که به وسیلهٔ کارمندان فرهنگستان انجان گرفت، امر مقابلهٔ نسخههای خطی دیوان حافظ بود.
خانلری و کتابهای درسی
چاپ و نشر هماهنگ کتاب درسی در سال ۱۳۴۳ در زمانی که وزیر فرهنگ بود به تصویب هیأت دولت رسید معاون اول وزارت فرهنگ که یکی از مؤلفان کتاب درسی بود استعفا داد. او ابتدا شرکتی از ناشران تشکیل داد و چون آنها منافع خود را در خطر میدیدند در کار توزیع و چاپ کارشکنی کردند این طرح در مهر و آبان ۱۳۴۲ با شکست مواجه شد روزنامهها و مردم از خانلری انتقاد کردند. در شهریور ۱۳۴۳ و قبل از آغاز سال تحصیلی موفق شد کتاب را با قیمتی هفتاد درصد ارزانتر در سراسرکشور توزیع کند. این کار وی با ااعتراض سفیر آمریکا همراه شد که این شیوه کشورهای توتالیتر (کمونیستی) است. شاه از وزیر فرهنگ توضیح خواست خانلری به همراه محمدامین ریاحی که مسئولیت این کار را برعهده داشت طرح را به طور کامل توضیح دادند شاه گفت از کار شما راضی هستم و خودم جواب سفیر آمریکا را خواهم داد.
ایجاد سپاه دانش
در سال ۱۳۴۱ زمانی که به وزارت فرهنگ کابینهٔ علم رسید عقیدهاش این بود که مسألهٔ حداقل تعلیم و تربیت برای تمام افراد کشور یک نوع دفاع ملی است. همه مخالف این طرح بودند از جمله ساواک، آمریکاییها چون خیال میکردند اگر مردم باسواد بشوند کمونیست میشوند فشار میآوردند که طرح اجرا نشود. در مراسمی که شاه ترتیب دیده بود به دفاع از طرحش برخواست و شاه طرح را پسندید. بعدها طرح را ابتکار شاه خواند تا اگر سمت وی را تغییر دادند طرح به قوّت خود باقی بماند.
خانلری در طول وزارت خود سه بار استعفا داد چون از کارشکنیهای ساواک به تنگ آمده بود. نزدیک به سه بار ساواک گزارشی از وی تهیه کرده بود. در نهایت اسفند ۱۳۲۴۲ با استعفای وی موافقت شد[۹].
همزمان با تشکل سپاه دانش که سپاهیان مبارزه با جهل و نادانی نامیده میشدند مجلهای با همین عنوان نیز به طبع رسید و انتشار یافت که در این مجله نتایج فعالیت سربازان دانش به صورت اخبار فرهنگی و عمرانی به چاپ میرسید[۳۱].
پیکار با بیسوادی
یکی از فعالیتهای خانلری از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۹ دبیر کلی پیکار با بیسوادی بود. طرح سپاه دانش وی بسیار مورد قبول واقع شده بود بنابراین فردی به نام شجاعالدین شفا مؤسسه پیکار با بیسوادی را تأسیس کرد برای رو دست زدن به او. امّا نتوانست هیچ کاری را در مدت یک سال و نیم دوسالی که دایر بود انجام دهد. مکرر به خانلری میگفتند که مسئولیت آن را قبول کند و او رد میکرد. در جلسهای اشرف از او خواهش کرد که این کار را بپذیرد. ولی خانلری همانجا گفت که یا این کار نمیشود و یا اگر ببینند دارد میشود آن را بهم میزنند همین اتفاق هم افتاد. کم کم بودجهاش را کم کردند. به عرض شاه رساند شاه گفت ادامه دهید امّا اشرف آن را به توصیهٔ مشاوران خودش بهم زد و حتی یونسکو هم برای برهم زدندش نقشه ریخته بود بلاخره استعفا داد و قبول شد.
موسیقی
با روحالله خالقی از کلاس پنجم همکلاس شد البته خالقی از خانلری بزرگتر بود و از مدرسه موسیقی فارغالتحصیل شده بود؛ برای شغل دولتی باید مدرک دارالفنون را میگرفت آنجا بود که خانلری با او آشنا شدم و چند ترانههایی برای او سرود.
«نغمهٔ فروردین»
ابر نوروزی برآمد بر روی کهسار | باد فروردین وزید از هر سو یه گلزار | |
روی بوستان ز گلها پر از نگار است | دور عشق و روز دیدار یار است |
بر گوهر بیر | باد عطر آمیز | |
کرده بستان چون | درگه پرویز | |
شد چمن رنگین | از گل و نسرین | |
هان بده ساقی | بادهٔ نوشین |
آهنگ دیگر به نام «نوبهار» سال ۱۳۱۱
هان درآمد بار دیگر نوبهار | زین سپس ما و کنار جویبار | |
شد به کام دل دگر ره روزگار | ساقیا برخیز و جام می بیار |
آشنای با خالقی سبب بیداری ذوق خانلری شد مدتی ویلون نواخت ولی چون نمیخواست به طور جدّی به موسیقی بپردازد به تدریج آن را ترک کرد<[۳۲].
نمایشنامهنویسی
آقای خلیل دیلمقانی از نوشتن نمایشنامهای به نام «هشتمین سفر سندباد» و چند نمایشنامه دیگر یاد میکند. این نمایشنامه را کسی به نام خود چاپ کرد نکته بامزه آن در این است که چون نمایشنامه را سرسری نوشته بود اسم یک پرسناژ را دو کس آورده بود، یکیش رجب و دیگری وهب، امّا کسی که آن را بعدها چاپ کرد آنها را جدا کرد و دو نفر به حساب آوچند تا چیزهای یکپردهای نوشت امّا چون قلمانداز بود کنار گذاشت شاید گم شود و خلاص شود. [۹].
یادمان و بزرگداشتها
عصر شنبه ۱۶ شهریور ماه ۱۳۹۲ با همکاری بنیاد فرهنگی هنری ملت، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینه پژوهشی ایرج افشار در کانون زبان فارسی یکصد و سی و یکمین شب از شبهای مجله بخارا به یاد دکتر خانلری برگزار شد. در این مجلس شفیعی کدکنی، نجف دریابندری، شهرام ناظری، حسن انوری، عبدالمجید ارفعی، عبدالرحیم جعفری، محسن باقرزاده، خجسته کیا، داریوش شایگان، پوران صلح کل، منوچهر پارسادوست و دانشجویان رشته ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران حضور داشتند[۳۳].
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
محمدعلی جمالزاده | احمد بهمنیار |
---|---|
پیشوای نوولنویسی فارسی است. وی اصول و قواعد این شیوه را نوشت و آن را به عنوان یکی از مکاتب ادب فارسی اعلام کرد. در بیان افکار و عقاید شخصی داستانی میکوشید عین عبارات و الفاظ را ثبت کند این طرز در ادبیات قدیم فارسی وجود نداشته است[۴]. |
نمونهٔ کامل معلم بود، مشاغل دیگر را با آن برابر نمیکرد. نمونهٔ شرافت و دانش و وظیفهشناسی بود. او با تفصیل و ذکر دلیل من را با شیوهٔ درست نوشتن آشنا کرد[۳۴]. |
فاطمه سیاح | بیقاب هیچعلیاکبر دهخدا |
---|---|
خانم بزرگی که در نقد ادبی شاید نظیر او را کمتر به خود ببینیم[۳۵]. | مرد بسیار بزرگی بود از حیث علم، امّا تحصیلات کلاسیک نداشت، خودش استنباط میکرد و گاهی استخراج میکرد بعضی مواقع درست درمیآمد و بعضی هم درست درنمیآمد، چون موازین علمی نداشت[۳۶]. |
مجتبی مینوی | نصراللّٰه فلسفی |
---|---|
مردی که در معارف ایرانی و اسلامی استاد مسلم است، با ادبیات و فرهنگ جهان امروز نیز آشنایی تام دارد. انشای او سلیس و فصیح است[۳۷]. | یکی از نویسندگانی است که بر گردن نثر فارسی امروز حق دارد و از سالهای پیش ترجمههای شیوای او نمونهٔ انشای شیرین و درست و روان بوده و سرمشق بسیاری از نویسندگان جوانتر قرار گرفته است[۳۸]. |
صادق هدایت | رسول پرویزی |
---|---|
در انشاء پیرو همان مکتبی است که جمالزاده خود را علمدار آن معرفی کرد. زبان فارسی را وسعت و غنا و تنوّعی بخشید. آثار او معدن اصطلاحات و کنایات و امثال و استعارات زنده و زیبایی است که از زبان اکثریت ملت گرفت. در ساختمان داستان دقت میکرد تا قالب مناسبی برای آن درنظر گیرد. سالهای آخر عمرش مردی دیگر بود، گناه این دگرگونی به گردن خیلی از کسان و چیزهاست[۴]. | تند و سرسری مینوشت امّا همین بیتکلّفی و حتّی بیمبالاتی لطفی خاص به نوشتهٔ او میداد. دو داستان با عنوان «شلوارهای وصلهدار» و «لولی سرمست» نمودار وضع اجتماعی و عقاید و آداب و طبقهای از مردم ایران در جنوب این سرزمین است که به خوبی نوشته است[۳۹]. |
بزرگ علوی | پروین اعتصامی |
---|---|
بسیاری از آثار او جنبهٔ رمانتیک دارد و شاید بهترین نوشتههای او آنهایی است که در آن احساسات و عواطف طبیعی و عادی بشری وصف شده است. او در آثارش واقعبینتر از دیگر نویسندگان همزمانش است. از نقطهنظر نقد تنها ایرادی که در کارهایش است بر کارهای حزبی و سیاسی او میتوان گرفت، این داستانها که تحت تأثیر زمانه نوشته شده است چهره خوبی از نویسنده لطیفاندیش را دربر ندارد. مانند داستان «نامهها» [۳۵]. | بزرگترین سخنوری از جنس زن در تاریخ ادبیات ایران است. در اسلوب بیان از همان سبک قدما پیروی کرد. هیچگونه تجدّد و تنوعی از لحاظ معنی و بیان نشان نمیدهد امّا در قطعاتی که موضوع آنها انتقاد وضع اجتماعی و اظهار محبّت به طبقات ستمکش است دارای شیوه خاصی است که منحصر به اوست[۳۷]. |
صادق چوبک |
---|
پاکیزگی سیاسی او را از جهت فکری مستقل نگه داشت[۴۰].اعتبار چوبک که کسی بدان توجه نکرده است در دو زمینه سخت درخشان و دیدنی است: آوردن نوعی فضای غیر شهری در داستانهایش، به کار بردن اصطلاحات محلی به طور طبیعی چه در محاوره و چه در توصیف به نحوی که خوانندهٔ آثار او خود را در فضای داستان احساس میکند و خیلی زود با آدمهایی که حتّی لهجه و واژگان محلی آنها برایش غریبه است انس میگیرد. دوم حرکت دائم ذهن سیال او میان درون و برون قهرمانان قصه است که او را در میان دیگران یگانه و مستقل میسازد. چوبک اولین نویسندهٔ ایرانی است که با قهرمانهایش به درون پرآشوب آنها سفر میکند و بعد مثل غواصی که به سرعت به سطح میآید رویهٔ بیرونی آنها را هم که شاید مثل سطح دریا صاف و بیحرکت مینماید، توصیف میکند. اسلوب انشای او شبیه جمالزاده و هدایت است[۲۵]. |
نیما یوشیج |
---|
قطعه «ای شب» گذشته از تازگی مضمون، متضمن تنوعی در قالب شعری بود. از بندهایی شامل دو بیت تشکیل شده است که هر بند از چهار مصراع که تنها مصراع دوم و چهارم قافیه داشت. این نخستین کوشش برای رهایی از قید قافیه بود. در قطعات «افسانه» و «خانوادهٔ سرباز» از وزنهای نادر و کم استعمال شعر عروضی استفاده کرد. یعنی وزنهایی که در اصطلاح زمانه نامطبوع بود. از سال ۱۳۱۹ قالب شعرش صورت دیگر پذیرفت، شعر فارسی تا آن زمان از قیود تساوی مصراعها بهره میبرد او آنها را درهم شکست. و به همین ترتیب قید قافیه یکسان یا مرتب بودن قافیه را برداشت. و اندک اندک به شعر آزاد امروز انجامید[۴۱]. |
گلچین گیلانی | ایرج میرزا |
---|---|
تفاوت دکتر مجدالدین میر فخرایی با نیما در این بود که در سراسر شعرش تناسب ارکان عروضی را مراعات کرد و به هیچ بهانه از آن منحرف نشد. قطعهٔ «باران» «باران» او رواج بسیار یافت[۴]. | ایرج کوشید پس از ادیب الممالک، زبان کهنه و منسوخ شعر را به زبان رایجتر و متداولتری تبدیل کند و چون طبعی روان داشت و معانی و مضامینی که استفاده میکرد درخور فهم عموم بود رواج بیشتری پیدا کرد[۴]. |
سهراب سپهری | مسعود فرزاد |
---|---|
اشعارش را کامل نمیبینم، البتّه داری معانی، مضامین و عبارات لطیف هست. ناقص ازین وجه است که چیزی نیست تا بتوان آن را به خاطر سپرد و نقل کرد[۴۲]. | بیشتر اشعارش در همان قالب غزل است. تکرار و تقلید و اقتباس کمتر دارد. عواطفی که بیشتر شاعر را تحت تأثیر قرار میدهد بیشتر غم تنهایی است[۴۳]. |
فریدون تولَّلَی | مهدی حمیدی شیرازی | فروغ فرخزاد |
---|---|---|
شیوهٔ او استفاده از اوصاف بدیع مخصوص و ممتاز است. او از منبع بیکران ترکیب الفاظ برای وسیعتر کردن میدان بیانی استفاده کرد[۴۱]. | ارزش مقام او در شاعری قابل انکار نیست[۴۴]. | مقداری از اشعار او واقعاً خوب هستند. او برای اولینبار در زبان فارسی احساسات عاشقانه زن را به میان آورد. پیش از این شاعران زن بودند امّا با خواندن دیوان آنها هیچ نمیتوانستید متوجه شوید آن را یک زن نوشته است[۴۲]. |
سیاوش کسرایی | نادر نادرپور |
---|---|
در منظومهٔ «آرش کمانگیر» بر خلاف بیشتر آثارش که از مرگ و نومیدی حکایت میکند، شور و شوق و تکاپوی زندگی و کوشش برای سرافرازی، محرّک اوست[۴۵]. | شاعر غزلسرا و بیان کنندهٔ عواطف و احساسات شخصی است. عشق او عشق عرفانی است و تمثیل و کنایه از آرزوهای دیگر نیست. آنچه این هنرمند را امتیاز میبخشد، تصویرهای ذهنی، یعنی استعارات و تشبیهاتی است که برای بیان معانی خود میجوید. این استعارات همه تازه و بدیع است و به بهترین وجه معنی مقصود او را جلوه میدهد[۴۶]. |
هوشنگ ابتهاج | م. سرشک |
---|---|
او صاحب قریحهای لطیف و مایهای کافی از ادبیات فارسی است. کاش شاعر دنبال نوسازی افراطی در قطعه «شبگیر» نمیرفت و مضمون با این زیبایی را در عبارتی متناسب با آن بیان میکرد[۴۷]. |
دو مجموعه «شبخوانی» و «زمزمهها» او میتوان پیدا کرد. پیوسته در وزن و شیوهٔ مثنوی جلالالدین محمد است با بیانی فصیح و دلپذیر[۴۸]. |
تفسیر خود از آثارش
شعر خانلری
در ابتدای کار تحت تأثیر جریان ادبی و ذوقی زمانه، به پیروی شیوهای که مقبول زمانه بود از سبک قدما منحرف نشد گرچه متضمن مطالبی تازه بود. قصیده
«فردوسی» و «ناگفتهها» از کوششهای آن دوره است. این شیوه شاعری او را خرسند نمیکرد زیرا بارها به تجربه دیده بود که این قصاید دردی را دوا نمیکرد. تنها کسی که در این زمان به او دسترسی داشت و از نظریات او استفاده میکرد نیما بود که با صدای بلند دم از انقلاب ادبی میزد.
دو جریان تأثیری بسیار در خانلری به وجود آورد: توجه به الفاظ و ساختمان شعر که نتیجهٔ مطالعات و استغراق در ادبیات قدیم بود و از جانب دیگر آشنایی با نمونههای اشعار مشهور جهان. کوشید راه تازهای پیش بگیرد که با آثار دیگران متفاوت باشد. چند روشی را در پیش گرفت؛ برای نمونه بیان حالات نفسانی در روبروئی با عوامل مختلف که در زندگی با آن برمیخوریم. همکارانش این نوع غزلها را غزل نو میخواندند، برای نمونه «نغمهٔ گمشده»، «دمی که گذشت»، «مهتاب پائیز». به مرور متوجه شد که قالب غزل قیودی را به شعر تحمیل میکند که ناگزیر به حکم ضروت وزن و قافیه، صرف نکتههایی میشود که منظور گوینده نبوده است. بنابراین کوشید که قالبی سادهتر و آسانتر اختیار کند. ساختمان چهارپاره یکی از آنها بود.
گاهی کوشید مانند قطعه «بت پرست» برای بیان کمال تأثر مصراع ها را کوتاه و بلند کند؛ گاهی به اقتضای معنی و مضمون ایجاب میکرد که قالب خاصّی به وجود بیاید مانند قطعه «ماه در مرداب»
وقتی به کار تحقیق پرداخت ذوق و همّت شاعریاش رفت، زیرا به نظرش تحقیق مهمتر و فورّیتر میآمد. درباهٔ شعر خود چیزی نمیتوانست بگوید جز اینکه شاعری را بسیار دوست داشت و آرزویش این بود که شعرش بهتر از این باشد[۴۹].
بهترین شعر از نگاه خودش سه ترانهای است که در تابستان ۱۳۲۳ در فرامه نیر ۱۳۲۳ به نامهای «یغمای شب»، «راز شب»، «ظهر» سرود. این قطعه را که از همه بیشتر میپسندید برای صدرالدین الهی که در سال ۱۳۴۶ با وی مصاحبه کرد، خواند[۲۵].
***«راز شب»***
بنگر! این کوه دیو بیماریست
تن ز رنجی نهان به درد و گداز
پشت بر آفتاب درمان بخش
پای در رودخانه کرده دراز
سبزپوشان دره از دم صبح
دامن باد را گرفته به دست
میکشیدند هریک از سویی
همچو نوباوگان سرخوش مست
وینک استادهاند بهتزده
به سوی پشته دیدهها نگران
خشمش آید ز بازی ایشان
جوی ره دور کرده از سر حزم
زان سو دره میرود آرام
جوی ره دور کرده از سر حزم
دیو بدخوی و این جوانان مست
او چرا خویش را کند بدنام
گه شتابان ز ره درآيد باد
گویی او را هوای دلدارست
دوستان را نشاط بازی نیست
هیس! آهسته! دیو بیمارست
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
مهرداد بهار
او واقعاً مثل یک پدر نازنین با همهٔ پژوهندگان رفتار میکرد و کسی بود که به من انسانیت و شیوهٔ مدیریت انسانی را آموخت. در محیط کار، چنان آرامشی وجود داشت که، به قول محمد قاضی، مثل خواب بچهها آرام بود، مطلقاً آرامش بود و زیبایی[۵۰].
سیمین بهبهانی
شخصیتی مرّکب از یک محقق خوب، یک استاد دانشمند، یک نویسندهٔ توانا، یک شاعر خوش قریحه و یک روزنامهنگار پایبند به اصول[۵۱].
وراکو بیچکوا
گروهی از نوگرایان ادبی، مجلّه سخن به سردبیری خانلری بنیان نهادند که آن را بزرگترین نماینده بخش از طبقه روشنفکران ایرانی به حساب میآیند که هدفش آشنایی جهان با فرهنگ ایرانی بود[۵۲].
زهرا خانلری (کیا)
شخصیت پرویز با کار مداوم در سراسر عمرش عجین بود و لحظهای از خدمت به فرهنگ کشورش غافل نمیماند. دربارهٔ نوشته دیگران پیوسته قضاوت بیطرفانه داشت گرچه آن اظهارنظر بر صاحب نوشته گران میآمد[۵۳].
ترانه خانلری
از ویژگیهای پدرم علاوه بر نوخواهی، اعتدال بود. در کارهای نوآورانه هیچوقت ریشه را قطع نمیکرد و نوعی اخلاق و حرمت را در کارهایش رعایت میکرد.
رضا سید حسینی
خانلری هیچگاه اهل محافل، جمعها و نشستها –از هر نوع- نبود، بیشتر در کتابخانهاش مینشست و کار تحقیقی انجام میداد. حتّی در محافل سیاسی هم شرکت نمیکرد. در هر حال این اخلاق و منش او نه به دلیل سمت وزارت و ریاست بود و نه به تکبّر و غرور او باز میگردد، خانلری مرد بزرگ تنهایی بود و شاید از این تنهایی لذّت میبرد[۵۴].
پرویز شهریاری
بیاندازه مهربان بود و با وجود عظمت درک و دانش خود، فروتن بود، به جوانان اعتماد میکرد، به آنها میدان میداد. همین خصلتهای انسانی او بود که توانست گروه بزرگی از جوانان تازهکار دیروز را به هنرمندان و دانشمندان امروز تبدیل کند[۱۵].
میهندخت صدیقیان
احساساتش را اصلاً بیان نمیکرد، هرگز در مورد افراد بد نمیگفت. کم حرف بود و هرگز به کسی نمیگفت چرا کم کار میکند یا دیر میآید و زود میرود، ولی عکسالعملی در سردی و مهر داشت که خشنودی یا ناخشنودیش را برملا میکرد، بیآنکه حرمت کسی را خدشهدار کرده باشد.
محمد فضایلی
من خود شاهد بودهام که او با ارباب قدرت روز، چنانکه عادت زمانه بود چرب زبانی نمیکرد و تملّق نمیگفت، به عکس قدرتمندان بودند که از صدر تا ساقه به او خوشامد میگفتند و او را میستودند[۵۵].
محمد قاضی
مترجم ورزیده، خوب و باذوق بود او توانست متن نوشتهٔ فرنگی را خوب درک کند و به زبان شیرین فارسی ترجمه کرد[۱۵].
بزرگ علوی
در شعر بیشتر مفتون راینر ماریا ریلکه بود. ریلکه میکوشید در آثارش در عمق خود غور کند و بیپایگی و شکنندگی زندگی خود را در گوشهگیری عارفانه، بیان کند و با ایمان به این که ذات خدا همهجا متجلی است، شعرهای لطیف و باحالت و آکنده از افکار و تصورات تازه بسراید[۶].
فتحاللّٰه مجتبایی
به مال و منال دنیا چندان دلبسته نبود و تا آنجا که من میدانم، پس از نزدیک به شصت سال کار و کوشش و تصدّی برخی مقامات، از او جز مقدار کتاب و خانهای که ظاهراً حاصل تلاشها و قلمزدنهای اوست چیزی برجای نمانده است.
محمدجعفر محجوب
نثرش جزو نثرهای پسندیده و پاکیزهٔ معاصر فارسی است. از نظر شأن و از نظر پیشبرد فرهنگ ایران در درون کشور، شاید سیصد سالی باشد که کسی به این درجه نرسیده است، نمیگویم از او عالمتر نبوده و نیست، شاید بوده، ولی خدمتی که ایشان کرد، هیچکس نکرد[۵۶].
فریدون مشیری
خانلری پاک، صمیمی، ایراندوست، ایرانپرست و آزدایخواه به میدان آمده بود، از نوع کسانی نبود که برای به دستآوردن مشاغل مهم هزارکار میکردند به همین خاطر وقتی به وزارت آموزش و پرورش رفت، راست و مطمئن خطاب به همکارانش گفت: «آقایان، من یک معلم هستم و به شغل معلمی افتخار میکنم، این کار را که قبول کردم مانع از کار من در دانشگاه نخواهد شد، اگر همدلی شما باشد میتوانیم این کار را پیش ببریم و هرلحظه بدانم کاری انجام نمیشود به دانشگاه بازمیگردم[۱۵].
محمد سرور مولایی
وقتی منابع هنگفت نفت در سال ۱۳۵۳ در دولت سرازیر شد متمّم بودجهای برای مؤسسه درنظر بگیرد،آن را قبول نکرد گمان کرده بودند که مبلغ کم است دو سه برابر آن را پیشنهاد دادند او گفت ما نیازی نداریم و با برافروختگی که در چهرهاش نمایان بود به من گفت من دوست دارم که همکارانم در این مؤسسه باشند و حقوق زیاد موجب سفارش برای استخدام میشود و نمیخواهم این اتفاق بیفتد[۵۷].
نادر نادرپور
سخن به اغراق نمیگویم، از دورانی که از مرگ سعدی تا روزگار حیات ما را شامل می شود، رقیب و حریفی نداشت[۵۸].
صادق هدایت
صادق به فریدون هویدا گفت خوب است به خانلری بگویی به تو خصوصی ادبیات فارسی درس بدهد. معتقد بود که خانلری بهترین فارسینویس و فارسیشناس است که داریم[۱۵].
محمد جعفر یاحقّی
خانلری معلمی به تمام معنا بود او دانشجویانش را به خوبی میشناخت و آنهایی که جوهری داشتند راهنماییشان میکرد و راه را برایشان هموار میکرد[۵۹].
مشاغل سیاسی
اکثر مشاغل او ناشی از سابقهٔ دوستی او با علم بود.
دو بار سناتوری انتصابی مازندران
معاونت وزیر فرهنگ
مخالفتهای سیاسی
نامهای به پسرش آرمان
فراز و نشیب خانلری را میتوان از روی مقالهای با عنوان «درد روزگار» [۱۰] که در سال ۱۳۳۷ نوشت بررسی کرد. یادآور شد که شدیدترین دردها برای آزادگان و اهل اندیشه این است که از حق فکر کردن محروم باشند. در سالهای جنگ در دورانی که پس از سقوط رضاشاه، روشنفکران امید داشند که خورشید آزادی و عدالت طلوع خواهد کرد خانلری نیز چون همهجا با ناامیدی مواجه میشود در «آهنگ سفر» [۴۹] به مؤثرترین وجه آن را بیان میدارد. امّا در نامهای با عنوان «شوق به وطن» [۱۰] که به فرزند از دست رفتهاش مینویسد پیداست و اقرار میکند که دوران ما عصر ننگ و فساد است و هنوز نشانهای پیدا نیست که از اینکه آینده جز این باشد [۶] [۹] [۳].
دامهای سیاسی
زینالعابدین رهنما یک «انجمن قلم» راه انداخته بود. که شعبهای از اتحادیهٔ بینالمللی به این نام بود. با تحقیقاتی که کرد متوجه شد که این مؤسسه جنبهٔ سیاسی دارد و از قبول مسئولیت در آن خود داری کرد. بعدی از چندی که متوجه شدند در آن تنور نانی نمیشود رهنما را مجبور به استعفا کردند و سید حسین نصر را بر آن گماردند چون نصر نمیتوانست از عهدهٔ آن برآید دوباره به فکر خانلری افتادند و هویدا تماس گرفت به هویدا گفت: «انجمن دکان ورشکستهای است و جز چند کور و کچل در آنجا جمع نمیشوند و نمیتوان دیگر بار به آن رونقی داد». در حقیقت او از دامی که برایش پهن کرده بودند جست [۶۰] [۶].
پهلبد به خانلری گفت ۷۰۰ کتاب چاپ شده منتظر انتشار است و مدیریت آن را تصمیم گرفتند که به فرهنگستان بدهند که صلاحیت دارد ضمناً گفت طرح را ساواک ابتکار کرده است. خانلری متوجه شد که به این تدبیر میخواهند مسؤولیت سانسورها کتابها را بر عهدهٔ او بگذارند تا از یک طرف هر کتابی را که او اجازه دهد، ساواک دستاویز کند و اطلاعیهای بسازد و از طرف دیگر اگر اجازهٔ انتشار کتابی طول بکشد همه از چشم او خواهند دید و او را سانسورچی لقب خواهند داد. بعد از چند روز نامهای به پهلبد نوشت که اگر تصور میکندد این کار باید توسط فرهنگستان انجام شود چون نمیتواند شغل دیگری را بپذیرد با این نامه از ریاست و عضویت فرهنگستان ادب و هنر استعفا میدهد. چند روز بعد پهلبد تماس گرفت و گفت باید از روز اول میگفتید که این طرح را انجام نمیدهید. امّا حالا دیگر گذشته و طرح آن موقوف شده است [۶۰] [۶] [۹].
استعفا
بارها از سوی ساواک چه در زمان وزارت و چه قبل از آن در فشار بود چنان که در زمان وزارت سه بار استعفا داد امّا پذیرفته نشد. در این باره مینویسد: «به قدری از کارشکنی و دشمنیهای ساواک به تنگ آمده بودم که دیگر نمیتوانستم کار کنم، روزی نبود که اطلاعیهای از ساواک نرسد و تهمتهایی نسبت به من در آن نباشد»[۲۳].
زندان
بعد از انقلاب وقتی در زندان بود در یکی از روزنامههای اسلامی فهرستی از اسامی رجال دورهٔ طاغوت چاپ کرده بودند زیر عنوان «غارتگران اموال ملی» اسم او هم در میان آنها بود. دو سه صفحهای با عنوان «تنگدستی» نوشت تا خود و دیگران بدانند که چقدر از اموال ملی را غارت کردهاست. پس از خروج از زندان حقوق بازنشستگی را قطع کردند و حسابهای بانک را بستند و حق معامله را سلب کردند و از پسانداز حقوق دورهٔ سناتوری مبلغ یک میلیون و سیصد هزار تومان مطالبه کردند و چون دیدند که چیزی ندارد پانصد هزار تومان گرفتند و بقیه را بخشیدند و مفاصا حساب دادند که دادستانی انقلاب محدودیتها را رفع کند. نامه مفاصا را به دادستانی داد به امید اینکه بقیهٔ پساندازش را آزاد کنند تا چندی آب و نان بخورد امّا معلوم شد که دادستان اسلام گوشش به این چیزها بدهکار نیست و حکم شورای انقلاب را هم نمیخواند[۲].
مشاغل عمدهٔ فرهنگی
- همکاری با مؤسسه انتشاراتی فرانکلین در فاصلهٔ سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۱
- دبیر کلّی و مدیریت عامل بنیاد فرهنگ ایران که خود مؤسس آن بود از سال ۱۳۴۴ تا بهمن ۱۳۵۷
- مدیر عامل سازمان پیکار با بیسوادی از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۹
- ریاست پژوهشکدهٔ فرهنگ ایران که خود مؤسس آن نیز بود از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷
- ریاست فرهنگستان ادب و هنر ایران که خود مؤسس آن بود از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
تحقیقات ادبی
تحقیقات ادبی خانلری را میتوان در چند گروه طبقهبندی کرد:
تحقیق در عروض فارسی
عنوان پایاننامه دکتری «تحقیق انتقادی در عروض و قافیه و چگونگی تحول اوزان غزل» که در سال ۱۳۲۷ به چاپ رساند. در سال ۱۳۳۷ کتاب «وزن شعر فارسی» را هم منتشر کرد که تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است. خانلری دنبالهٔ مطالعه را رها نکرد در آزمایشگاه انستیتوی فونتیک پاریس به تجربه و آزمایش پرداخت و حاصل این شد که بسیاری از نکات را تعدیل و تکمیل کرد. دو باب اول کتاب وزن شعر فارسی در آغاز چنان غریب مینمود که ادبیان از خواند و شنیدن آن پرهیز میکردند. و در نظر ابیشان نوعی ارتداد به شمار میآمد. کم کم در مباحث ادبی جای خود را باز کرد و جزء مسائل درسی قرار گرفت. خانلری رسالهای هم به زبان فرانسه در این موضوع نوشت که استادان رأی وی را به عنوان رساله دکتری زدند.
قبل از خانلری، علی نقی وزیری دو مقاله تحت عنوان «اصطلاحات ادبی» یکی دربارهٔ عروض و دیگری دربارهٔ قافیه نوشت و نحستینبار،قواعد علمی برای عروض فارسی وضع کرد و عروض سنّتی را به زیر سؤال برد. هرچند رساله خانلری بعد از وی نوشته شد ولی نظریّات او تکرار نظریات وزیری نبود.
مقالات متعددی هم دربارهٔ وزن شعر فارسی نوشت که در مجله سخن و کتب دیگر وی درج شده همچون «در وزن شعر فارسی چه کارهای تازهای میتوان کرد»، «وزن و قافیه»، «وزن شعر فارسی»، «انواع وزن» و «وزن نو»[۹].
پژوهش در زبانشناسی و زبان فارسی و دستور زبان فارسی
با تصحیح متن و ترجمه و تعلیق کتاب «خارج الحروف» یا «اسباب حدوث الحروف» ابنسینا آغاز شد. کتابی در بارهٔ «زبان فارسی» که مجموعهای از مقالات وی است که از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۴۰ نوشته است را به چاپ رسانید. چاپ دوم کتاب را با افزودن شش مقاله به علاوه «روش تدریس قواعد فارسی» که در محفلی ایراد کرده بود را در سال ۱۳۴۳ منتشر کرد. در سال ۱۳۴۶ باز کتاب را مجدداً به چاپ رسانید که مقالاتی را دوباره بر آن افزود با این تفاوت که قسمت دوم آن را حذف کرد و بخش اول کتاب پیشین را که شامل مباحث کلی و عام بود منتشر ساخت.
«تاریخ زبان فارسی» را در پنج جلد را نوشت که تا کنون چندینبار به چاپ رسیده است. جلد اول هفت بار و مجلدات دیگر هریک سهبار و دوبار به طبع رسید و چون ترتیب و توزیع مطالب که در پنج جلد انتشار یافته بود به سبب آنکه کار تألیف و تشر به تدریج انجام میگرفت بر طبق طرح اصلی نبود اکنون در سه مجلد گنجانده شده است. بدین ترتیب مطالبی دربارهٔ مرحلهٔ نخستین یعنی دورهٔ رشد و تکوین فارسی دَری در این سه جلد به پایان میرسد.
کتاب «دستور زبان» خانلری در سال ۱۳۴۳ چاپ شد و بارها به عنوان یک کتاب درسی دوره متوسطه به چاپ رسید. این کتاب برخلاف کتاب میرزا حبیب اصفهانی با عنوان دستور سخن که در استانبول منتشر شده بود و مبنای کتب میرزا عبدالعظیم قریب و پنج استاد دیگر بود که همواره مبنای تألیف آن بود که از اجزای جمله و تعریف یکایک انواع کلمه آغاز کنند تا سرانجام به واحد گفتار برسند، در ضمن بحث با این روش که غالباً از صرف و نحو عربی گرفته شده بود و در بعضی از کتاب های ابتدایی دستور زبان فرانسه نیز وجود داشت که همیشه از مفردات بحث میشد و مطلقاً ارتباط مطالب در نظر نبود. خانلری روش تازهای در پیش گرفت بدین معنی که در آن کوچکترین واحد از گفتار که منظور گوینده را برمیآورد، «جمله» خوانده میشود و مبنای بحث قرار میگیرد. سپس این واحد گفتار به دو قسمت اصلی تقسیم میشود که هریک شامل اجزای کوچکتری است پس از آن به شناخت یک یک اجزای هر قسمت میرسد و مباحث دقیقتر پس از آن میآید. تا نکتههای دستوری نسبت به یکدیگر ترتیب و توالی علمی و منطقی داشته باشند.
اصل این کتاب که برای نوجوانان کلاسهای نخستین دبیرستان تألیف شده بود بعداً مورد تجدید نظر خانلری قرار گرفت و به صورت کتاب دستور زبان فارسی در ۳۶۸ صفحه و شش بخش منتشر شد که بخش سوم و چهارم و پنجم و ششم آن کاملاُ تازه بود[۹].
نقاشی
نقاشی را دوست میداشت مخصوصاً سبک امپرسیونیم را. در هر سفری که میرفت اول به تماشای آثار اصیل نقاشان دنیا در موزهها میرفت و اصل نقاشی را با کارت پستالها مقایسه میکرد تفاوت بسیار میدید. این علاقه سبب شد که بعداً تاریخ نقاشی دنیا را در مجلهٔ سخن نوشت[۳].
شطرنج
به شطرنج علاقه داشت اما چون وقتش را میگرفت آن را رها کرد[۳].
موسیقی
در جوانی شروع به نواختن ویلون کرد ولی بعد رهایش کرد. علاقه هم به موسیقی ایرانی و هم خارجی داشت. نمونههایی از کارهای بتهون و موتزارت و چایکفسکی را داشت[۳].
گزارش جامعی از سفرها[۴] [۶۱]
اولین سفر به فرانسه ۱۳۲۷ بعد به انگلستان برای آشنایی بیشتر با مسائل زبانشناسی. قریب به دو سال در دانشگاه سوربن و انستیتو دوفونتیک پاریس ماند. چون رساله دکتریش بحث مفصلی دربارهٔوزن شعر بود و در حقیقت بعد از هزار سال از خلیل بن احمد کسی پیدا شده بود که به اصول موضوعهٔ او با دید انتقادی نگاه میکرد. به هر حال، چون در ایران کسی نبود که در این باب مرا راهنماییش کند به صرافت افتاد که به خارج برود که در این باب او را راهنمایی کند و با اصول علمی متداول آن روز آشنا شود و ببیند با متدهای علمی در این دنیای وسیع چه کاری انجام گرفته است.
در سال ۱۹۵۳ به دانشگاه سن ژورف بیروت دعوت شد تا سلسله سخرانیهایی دربارهٔ فرهنگ ایران انجام دهد.
دعوت دیگری از دانشگاههای آمریکا بود از طریق بورسهای به عنوان «لیدرشیپ» سال ۱۳۳۶ که سه ماه طول کشید. و در ۱۴ دانشگاه صحبت کرد. در این صحبتها به دو چیز علاقمند بود: یکی دنبال کردن مطالعاتش دربارهٔ زبانشناسی و بحث دیگر دربارهٔ اصول تعلیم و تربیت و برنامهها و متدهای تدریس در دانشگاههای مختلف در آنجا.
سفرهای متعدد به انگلیس و فرانسه ایتالیا و چهار دفعه به شوروی برای بحث دربارهٔ پیکار با بیسوادی.
یکبار به دعوت کنگرهٔ ششصدمین سال درگذشت حافظ به شهر دوشنبه در تاجیکستان رفت.
برای گرفتن درجه دکتری افتخاری به دانشگاه لنین و یک بار هم برای گرفتن جایزهٔ ادبی فردوسی.
مسکو و لنین گراد برای کسب اطلاعاتی دربارهٔ نسخههای خطی فارسی و عکس بعضی نسخههای دیوان حافظ.
به هندوستان، پاکستان و افغانستان مسافرتهای مکرر داشت.
برای تأسیس انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی به هندوستان رفت.
سفری به دعوت محمّد ظاهرشاه به افغانستان و دو هفته در آنجا ماند.
یکبار به مصر سفر کرد.
ناشرانی که با او کار کردهاند
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
شعر و شاعری نزد خانلری
اشعارش به شیوه کلاسیک نو سروده شده است او راهی میان شعر کهن و شعر نو فارسی را انتخاب کرد.
اصالت شعرش در ابتکار مضامین و نحوه انتخاب الفاط خوشآهنگ و متناسب بود نه رها ساختن وزن و قافیه.
در کتاب وزن شعر فارسی به ۱۱۶ کتاب فارسی و اروپایی مراجعه کرده است. نگارنده با تفصحات دقیق و ممتد و دشوار پانزده جنس وزن یعنی پانزده سلسله در اوزان شعر فارسی یافته است. هیچیک از اوزانی که در شعر فارسی به کار رفته و حتّی اوزان نامطبوع و نامنظمی که در کتب عروض هست و هرگز شاعر معروف خوشطبعی به آن اوزان شعر نساخته از این پانزده سلسله بیرون نیست. میان پانزده سلسله اوزان که شرح میدهد چهار دایره از موضوعات خیلی بن احمد، سه دایره از عروضدانان ایرانی است. او در کار پیچیده وزن شعر لااقل به مقداری آگاهی میرسد و این آگاهی را در جهت وضع قوانین کلی مورد استفاده قرار میدهد[۲۵].
خانلری و نیما و شعر نیمایی
در نوجوانی از نخستین جوانانی یود که نیما راشناخت و در پی او رفت. سپس راه خود را شناخت. خانلری معتقد بود که برای ایجاد تنوع و تازگی در شعر هیچ راهی جز این نیست که دایره معانی را وسعت بدهیم یعنی به سراغ حالات و عواطف شخصیتر و خصوصیتر برویم و برای آنها صور ذهنی تازه و مناسب جستجو کنیم. این حالات و معانی تازه را باید در زندگی جست و تا شاعر مایه آثار خود را از دواوین شعرای سلف اقتباس میکند ازو نباید توقع داشت که مطلب تازهای بگوید و اثری بدیع به وجود آورد.
شعر خوب شعری است که حاوی معنی تازه و زیبا باشد و این معنی در مناسبترین قالب بیان ریخته شود، اگر کسی شعری بیوزن بگوید و معنی مقصود را آنچنان که باید زیبا و دلکش و تمام جلوه دهد، به گمان من بر کاراو ایرادی نمیتوان کرد[۶۲].
چرایی مخالفت با شعر نمایی
کتابی به نام پلی میان شعر هجائی و عروض فارسی در قرن اول هجری که ترجمهای آهنگین از دو جزء قرآن مجید است و به اهتمام احمدعلی رجائی در بناید فرهنگ به چاپ رسید. دغدغه خانلری در این بود که وجود این کتاب نشان میداد که اوزان هجائی و دیگر اوزان دورههای باستانی در قرون اولیهٔ هجری وجود داشته است نگرانی او در این بود که این گنجینهٔ عظیم شعر فارسی را نسلهای بعد نتوانند بخوانند و مانند وزن هجائی به فراموشی سپرده شود. مشکل این است که مردم به وزن عروضی خو گرفتند و اوزان خود را فراموش کردند[۶۳].
نثر خانلری
خانلری با نثر شیوای دبیرانهاش مبنای نثر نویسی نوین را در نثر فارسی معاصر پی افکند. با نگاه به سه کتاب شعر و هنر، هنر و اجتماع و زبانشناسی و زبان به این حقیقت میتوان پی برد. به راحتی مفاهیم دشوار ادبی و اجتماعی و فرهنگی را در قالب کلمات آسان ریخته و آنها را برای عامه قابل فهم ساخته است. از اطناب سخت پرهیز دارد ولی بدین معنا نیست که در ایجاز کارش به ابهام بینجامد[۲۵].
خود او تأثیر شیوهٔ بهمنیار را در نثر خویش، بیش از دیگران میبیند. شیوهٔ نگارش او از طریق عنصر اول سیاق زبان روز [۱۸] و از سوی عنصر دوم به نوشتههای کهن پارسی [۶۴] و عنصر سوم زیبایی واژهها و اسلوب ترکیب آنها است. دو صفت دیرینگی و تعصب را در عبارات وی نمیتوان یافت [۶۵].
در گفتگویی که میان مینوی و خانلری رفت مینوی گفت: «ترجیح میدهم که تعداد بیشتری از مردم نوشته مرا بفهمند تا شمار معدودی از برگزیدگان آن را ببینند، پس از آن خانلری میگفت: من میکوشم تا علاوه بر بیان مطلب معنی زیبا نوشتن را هم به مخاطبان بفهمانم»[۴].
او در دورهای که ویژگی تتبعات دانشگاهی محافظهکاری در امور اجتماعی و خصومت نسبت به گرایشهای تازهٔ ادبی بود، سنتشکنی کرد و پلی زد بین تحقیقات دانشگاهی و نقد ادبیِ خارج از دانشگاه تا دورافتادگیِ نقد دانشگاهی از محیط فرهنگی را به نوعی جبران کرد[۲۷].
نمونهای از نثر خانلری
مقالهٔ پاکباخته
« | ...گمان بردیم هرچیز که ما داشتیم و داریم، ناپسند است و موجب پسماندگی است و داشتهٔ دیگران، یک پاره حسن و کمال است. خواستیم همه جیز خود را نو کنیم،بعضی از متفکران ما که با تمون و فرهنگ کشورهای اروپا، اندکی آشنایی یافته بودند، در شور و شتابی که داشتند مجال تأمّل نیافتند تا راه را بشناسند و هموطنان خود را درست رهبری کنند. گفتند باید یکباره فرنگی شد و همه چیز را از فرنگیان آموخت، از میان این همه چیز، علم و صنعت که بنیاد همه ترقیات بود مدت و فرصت و همت میخواست ما شتابزده بودیم و همت ما پستی گرفته بود ناچار از کارهای سادهتر آغاز کردیم، نخست جامعه پدری را از تن بیرون کردیم اندکی گذشت و کاری پیش نرفت باز گرد خود نگریستیم یکی که خود را سخت خردمند میدید قلم برداشت و نوشت اگر ما هواپیما نساختیم سببی جز این ندارد که پدران ما خوب شعر سرودهاند باید دفتر و دیوان را بسوزانیم جشنی گرفت و آنها را سوزاند. هوشمندی دیگر برخواست و گفت دلیلش انبوهی از لغات بیگانه است که در زبان ماست تنور لغتسازی و لغت بازی چندی گرم شد اما کسی نان فرهنگ و دانش در آن نپخت. دیگری گفت جوانان ما زیاد در مدرسه درس تاریخ و زبان میخوانند و بدین دلیل از کار و کوشش باز میمانند باید علم و عمل توأمان باشد سخنی فریبنده بود برای کم کردن مواد درسی و اصلاح فرهنگ، خواستند میان علم و عمل موازنهای به وجود بیاورند مثلش شد مانند آن بوزینه که پنیر را خواست به عدالت در کفه ترازو دو نیم کند یکی سنگین شد و دیگری سبک آن قدر از این و آن خورد برای موازنه که چیزی از آن باقی نماند. تا جایی پیش رفتیم که هرچیزی ایرانی عامیانه قلمداد شد و مایهٔ خجالت. این گونه تقلید ابلهانه رسم رایج شد و خود اروپائیان نیز سخت ما را تشویق کردند زیرا با سیاست اقتصادی و بازرگانی ایشان مناسب بود. | » |
هنر آشنا و بیگانه
« | آیا ما می خواهیم فرزندانمان ایرانی بمانند یا نه؟ شاید کسانی بگویند نه چون دیگر ملتها خوشبختترند. ولی آیا آنچه موجب بدبختی ما شده است تاریخ ممتد ذوق و هنر نیاکان ماست تا با ترک آن خوشبخت شویم آیا اگر این نسبت پدر فرزندی را بردیم خوشبخت میشویم. عیب ما این است که فرزندانمان به جای حافظ و سعدی با پوشکین و شکسپیر آشنا نمی شوند بلکه نام و نشان و سرگذشت بازیگران و رقاصان را میآموزند و چون سرمایهای از هنر و ذوق ندارند میپندارند که این بازیگران از بزرگان جهانند. |
» |
چگونه میتوان ایرانی بود؟
« | این مقاله اقتباس از یک جملهٔ معروف کتاب نامههای ایرانی منتسکیو است که مانند مثلی معروف شده و اصل آن چنین است چگونه میتوان ایرانی بود.هرکس حوادث مربوط به ایران را بخواند همیشه یک کلمه از ذهنش خارج میشود و آن «دوام» است. بنیاد تمدنش بر «مروت و مدارا» است سراسر تاریخش نشان میدهد مدارا با دیگر ادیان. ایران نخستین ملت غیر عرب بود که اسلام آورد نخستین ملت شرقی بود که فلسفهٔ یونان را دریافت و از آن خود کرد و نخستین بار عارفان بزرگش با عرفای بوداپی و برهمنی همسری کردند. | » |
آواشناسی
آواشناسی را او در ایران آغاز کرد و عروض جدید را او در ایران پی افکند، اصطلاحات شیوایی در آواشناسی و دستور زبان و وزن شهر وضع نمود.
کارنامه و فهرست آثار
ترجمه
ترجمههای زیادی از او در سلسلهٔ انتشارات کلالهٔ خاور که به «افسانه» موسوم بود،چاپ شده بود. قبل از انتشار مجله سخن آخرین دیدار، اعتراف (موپاسان)، پدر (کوپه)، پدرکش(موپاسان)، دختر سلطان (پوشکین)، در یکی از شبهای بهار (موپاسان)، دستمال (مونته)، دو خانواده (مادام وی)، سفید و سیاه (والتر)، سنا خریب (کوپه)، شرم (کوپه)، طوفان (شکسپیر)، قصر خیالی (کوبون)، قلب هیالمار (دولیل)، کریستن (دولیل)، لیزیماک (مونتسکیو)، مست (موپاسان)، مطب (موردو)، معجزهٔ گرما و سرما (موردو)، مکافات (پوتیه)[۴].
چند نامه به شاعری جوان (از راینر ماریا ریکله)، ۱۳۲۰، کتابخانه طهوری
دختر سروان (از پوشکین)، ۱۳۱۰، انتشارات رمضانی
بابک و وضع زمانه (از ولتر)، ضمیمه دورهٔ چهارم مجلهٔسخن
شاهکارهای هنر ایران (از آرتور ایهام پوپ)، ۱۳۳۸، بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه
تریستان و ایزوت (از ژوزف بدیه)، چاپ اول: ۱۳۳۳، بنگاه ترجمه و نشر کتاب
شعر
ماه در مرداب، چاپ اول: ۱۳۴۳
تحقیقات ادبی و علمی
روانشناسی، (۱۳۱۷)،شرکت کانون کتاب
تحقیقات انتقادی در عروض فارسی، (۱۳۲۷)، انتشارات دانشگاه تهران
وزن شعر فارسی، (۱۳۳۷)، این کتاب به عربی نیز ترجمه شده است.
زبانشناسی و زبان فارسی، چاپ اول: ۱۳۴۰
مخارج الحروف ابنسینا، ترجمه و تصحیح متن، (۱۳۳۳)، انتشارات دانشگاه تهران
تاریخ زبان فارسی (۵ جلد)، (۱۳۴۸)، بنیاد فرهنگ ایران
دستور زبان فارسی، جاپ اول:۱۳۵۸، بنیاد فرهنگ ایران؛ ترجمه به عربی (۱۳۵۸)
چند نکته در تصحیح دیوان حافظ، (۱۳۳۸)، انتشارات سخن
هفتاد سخن، جلد اول (شعر و هنر)، (۱۳۶۷)، انتشارات توس
هفتاد سخن، جلد دوم، (فرهنگ و اجتماع)، (۱۳۶۷)، انتشارات توس
هفتاد سخن، جلد سوم، (در گوشه و کنار ادبیات فارسی)، (۱۳۶۹)، انتشارات توس
هفتاد سخن، جلد چهارم، (شیوههای نو در ادبیات جهان)، (۱۳۷۰)، انتشارات توس
تصحیح متون
غزلهای حافظ شیرازی (از روی قدیمیترین نسخه)، (۱۳۳۷)، انتشارات سخن
دیوان شمسالدین محمد حافظ، بر اساس دوازده نسخه، چاپ اول: (۱۳۵۹)
دیوان شمسالدین محمد حافظ (مقابله با چهارده نسخه در دو مجلد)، چاپ دوم با تجدید نظر، (۱۳۶۳)، انتشارات خوارزمی
ترانهها (گزیدهٔرباعیات)، چاپ اول: ۱۳۴۳
سمک عیار (۵ جلد)، چاپ اول: ۱۳۳۸
شهر سمک (ضمیمهٔ دورهٔ ۵ حلدی سمک عیار)، چاپ اول: ۱۳۵۸، انتشارات خوارزمی
کتابهای درسی
دستور زبان فارسی، برای دورهٔ اول و دوم دبیرستانها، سازمان کتابهای درسی ۱۳۴۳-۱۳۵۰
تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، سازمان کتابهای درسی ۱۳۳۸
تاریخ ایران دورهٔ اسلامی، سازمان کتابهای درسی ۱۳۳۹
مجموعههای زیر نظر
شاهکارهای ادبیات فارسی با همکاری دکتر صفا
مجموعه انتشارات سخن (۳۶ عنوان)
انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۲۶-۱۳۳۲
انتشارات بنیاد فرهنگ ایران در مجموعههای مختلف نزدیک به سیصد جلد
انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
- افشار، ایرج و هانس روبرت رویمر (۱۳۷۶). سخنواره: پنجاه وپنج گفتار پژوهشی به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری. تهران: توس.
- الهی، صدرالدین (۱۳۹۲). نقد بی غش: مجموعهٔ گفتگوهای دکتر پرویز ناتل خانلری با صدرالدین الهی درباره ی صادق هدایت، بزرگ علوی، ملک الشعرای بهار، نیما یوشیج و صادق چوبک. تهران: معین.
- رستگار فسایی، منصور (۱۳۷۹). احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری. تهران: طرح نو.
- عظیمی، میلاد (۱۳۸۸). در ترازوی نقد. عقاب: کارنامه، نقد و تحلیل اشعار پرویز ناتل خانلری. تهران: سخن.
بررسی چند اثر
عقاب
- مثنوی «عقاب» را در قالب حکایتی هشتاد و یک بیتی با وزن «فاعلاتن فَعَلاتن فَعَلُن» و در بحر «رمل مسدس مخبون محذوف» سرود[۶۶]. نخستین بار در صفحات ۱۰۹ تا ۱۱۲ شمارهٔ ۷۲ مجلهٔ مهر، در ۲۴ آبان ۱۳۲۱ شمسی (شمارهٔ ۲ سال هفتم) منتشر کرد. در بالای شعر دو عبارت دیده میشد: در سمت راست «به دوستم صادق هدایت» و در سمت چپ به نقل از خواص الحیوان محمد بن موسی دمیری آوردهاند: «گویند زاغ سیصد سال بزید و گاه سال عمرش ازین نیز گذرد... عقاب را سال عمر سی بیش نباشد»[۶۶]. به قولی او در سال ۱۳۱۸ ش. این شعر را سرود[۶۷] و در سال ۱۳۲۱ آن را برای هدایت خواند و چون ذوق او را در چاپ شعرش دید آن را به وی تقدیم کرد[۹]. سه سال بعد در مجله پیام نو (۱۳۲۴، ص ۴۱) بدون آن دو عبارت چاپ شد و در نهایت در کتاب ماه در مرداب آن را در سال ۱۳۴۳ با همان دو عبارت به چاپ رساند[۶۶].
- شعر «عقاب» حاوی صحنههای سؤالانگیز یا عبرتانگیزی است که در حقیقت، افقی بلند و آرمانی از ویژگیهای انسانی را پیش چشم ما میگشاید. برخورد عقاب و زاغ و منش و سرشت متفاوت و متضاد آنها، سراسر این مثنوی را فراگرفته و در خلال آن نکاتی باریک و اندیشیدنی مطرح است: «بودن یا نبودن؟ مسئله این است». که خواننده را به تأمل وا میدارد[۶۸]. در کنار مطرح کردن حکایتی شیرین از زبان حیوانات به اصل هدف خود که ممکن است بیان نمودن مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی، فلسفی و یا انتقادی باشد، دست مییازد[۶۹].
- با کاربرد قالب مثنوی استقلال قافیه را در هر بیت تضمین کرد. ضمناً در این منظومه تمامی قوافی درونی و اصلی هستند و از کاربرد قافیه کناری پرهیز کرده است. از لغات دیرینه و کهنی چون «خوان، آگنده و نیز لغات عربی» بهره برده است که کاربرد نداشت و برای خواننده ایجاد نوعی شگفتی میکرد و در زمینه نحو هم شاعر چون شیوهٔ پیشینیان فعل را مقدم آورده و جملات را کوتاه، یکی پس از دیگری قرار داده است. در مثنوی خلق تصاویر هنری چون استعاره، تشبیه، کاربرد فراوان جناس، واجآراییهای نو، مجاز، ایهام، کنایه و پارادوکس به اثر جنبهٔ ادبی بخشیده است. همچنین با بهرهگیری از قوافی و قالب متناسب با موضوع، جنبهٔ ادبی شعر را دو چندان نموده است. از دیگر ویژگیهای ادبی بارز شعر نمادگرایی است که در آن زاغ سمبل افراد محافظه کار و عقاب نمادی است از افراد روشنفکر[۷۰].
- احسان یارشاطر نوشت: «شعر عقاب از قطعات بینظیر شعر فارسی است». اما مخالفان سیاسی خانلری ارزش ادبی و فرهنگی آن را نادیده گرفتند و وی را صریحاً آماج تیرهای تهمت، عیبجویی و سرزنش قرار دادند و ادعا کردند که او با پذیرش منصب دولتی تسلیم زاغان شده است. از بارزترین مخالفتها شعر «آشتی = بازگشت عقاب» فخرالدین مزارعی شاعر بسیار حساس شیرازی است که با سرودن آن از وردود خانلری به عرصهٔ سیاست انتقاد کرد و عزیز دولت آبادی در منظومه ۸۰ بیتی و بهرام طوسی در مثنوی ۱۵۴ بیتی به نام «چرا برگشت»از خانلری با سرودههایشان دفاع کردند. از مردم عامی نیز شاعری به نام مرادی در سال ۱۳۳۶ پاسخی به شعر عقاب همراه با عقابی برای خانلری فرستاد[۷۱]. ولی هیچکدام از آنها در عرصهٔ معنی و لفظ نتوانستند به گرد شعر عقاب برسند[۶۶]. دقیقترین و بیطرفانهترین قضاوت را دکتر یوسفی بر این منظومه دارد. از آثار ارجمند ادبیات فارسی است. افقی بلند و آرمانی را پیش چشم ما میگشاید و کمال مطلوبی همّتانگیز را به همگان فرا مینماید که میل به آن مستلزم رهایی از لجّهٔ تاریک آلودگی و پستی و فرومایگی است و پرواز به آسمان بیکران و نورانی پاکی و شرف و آزادگی؛ چه آرمانی از این والاتر؟.
گشت غمناک دل و جان عقاب
چو ازو دور شد ایام شباب
دید کش دور به انجام رسید
آفتابش به لب بام رسید
باید از هستی دل بر گیرد
ره سوی کشور دیگر گیرد
خواست تا چارهٔ نا چار کند
دارویی جوید و در کار کند
صبحگاهی ز پی چارهٔ کار
گشت برباد سبک سیر سوار
گله کاهنگ چرا داشت به دشت
ناگه از وحشت پر و لوله گشت
وان شبان، بیمزده، دل نگران
شد پی برهٔ نوزاد دوان
کبک ، در دامن خاری آویخت
مار پیچید و به سوراخ گریخت
آهو استاد و نگه کرد و رمید
دشت را خط غباری بکشید
لیک صیاد سر دیگر داشت
صید را فارغ و آزاد گذاشت
چاره مرگ ، نه کاریست حقیر
زنده را دل نشود از جان سیر
صید هر روزه به چنگ آمد زود
مگر آن روز که صیاد نبود
آشیان داشت بر آن دامن دشت
زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
سنگها از کف طفلان خورده
جان ز صد گونه بلا در برده
سالها زیسته افزون ز شمار
شکم آکنده ز گند و مردار
بر سر شاخ ورا دید عقاب
ز آسمان سوی زمین شد به شتاب
گفت که : ‹‹ای دیده ز ما بس بیداد
با تو امروز مرا کار افتاد
مشکلی دارم اگر بگشایی
بکنم آن چه تو میفرمایی››
گفت : ‹‹ما بندهٔ در گاه توییم
تا که هستیم هوا خواه تو ییم
بنده آماده بود، فرمان چیست ؟
جان به راه تو سپارم، جان چیست ؟
دل، چو در خدمت تو شاد کنم
ننگم آید که ز جان یاد کنم››
بر سر شاخ ورا دید عقاب
این همه گفت ولی با دل خویش
گفت و گویی دگر آورد به پیش
کاین ستمکار قوی پنجه، کنون
از نیاز است چنین زار و زبون
لیک ناگه چو غضبناک شود
زو حساب من و جان پاک شود
دوستی را چو نباشد بنیاد
حزم را باید از دست نداد
در دل خویش چو این رای گزید
پر زد و دور ترک جای گزید
که :‹‹مرا عمر، حبابی است بر آب
راست است این که مرا تیز پر است
لیک پرواز زمان تیز تر است
من گذشتم به شتاب از در و دشت
به شتاب ایام از من بگذشت
گر چه از عمر، دل سیری نیست
مرگ میآید و تدبیری نیست
من و این شه پر و این شوکت و جاه
عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟
تو بدین قامت و بال ناساز
به چه فن یافته ای عمر دراز؟
پدرم نیز به تو دست نیافت
تا به منزلگه جاوید شتافت
لیک هنگام دم باز پسین
چون تو بر شاخ شدی جایگزین
از سر حسرت بامن فرمود
کاین همان زاغ پلید است که بود
عمر من نیز به یغما رفته است
یک گل از صد گل تو نشکفته است
چیست سرمایهٔ این عمر دراز؟
رازی این جاست، تو بگشا این راز››
زاغ گفت: ‹‹ار تو در این تدبیری
عهد کن تا سخنم بپذیری
عمرتان گر که پذیرد کم و کاست
دگری را چه گنه؟ کاین ز شماست
ز آسمان هیچ نیایید فرود
آخر از این همه پرواز چه سود؟
پدر من که پس از سیصد و اند
کان اندرز بد و دانش و پند
بارها گفت که بر چرخ اثیر
بادها راست فراوان تاثیر
بادها کز زبر خاک و زند
تن و جان را نرسانند گزند
هر چه از خاک، شوی بالاتر
باد را بیش گزندست و ضرر
تا بدانجا که بر اوج افلاک
آیت مرگ بود، پیک هلاک
ما از آن، سال بسی یافتهایم
کز بلندی، رخ برتافتهایم
زاغ را میل کند دل به نشیب
عمر بسیارش ار گشته نصیب
دیگر این خاصیت مردار است
عمر مردار خوران بسیار است
گند و مردار بهین درمان ست
چارهٔ رنج تو زان آسان ست
خیز و زین بیش، ره چرخ مپوی
طعمهٔ خویش بر افلاک مجوی
ناودان، جایگهی سخت نکوست
به از آن کنج حیاط و لب جوست
من که صد نکتهٔ نیکو دانم
راه هر برزن و هر کو دانم
خانه، اندر پس باغی دارم
وندر آن گوشه سراغی دارم
خوان گسترده الوانی هست
خوردنیهای فراوانی هست››
آن چه ز آن زاغ چنین داد سراغ
گندزاری بود اندر پس باغ
بوی بد، رفته از آن، تا ره دور
معدن پشه، مقام زنبور
نفرتش گشته بلای دل و جان
سوزش و کوری دو دیده از آن
آن دو همراه رسیدند از راه
زاغ بر سفرهٔ خود کرد نگاه
گفت: ‹‹خوانی که چنین الوان ست
لایق محضر این مهمان ست
میکنم شکر که درویش نیم
خجل از ما حضر خویش نیم››
گفت و بشنود و بخورد از آن گند
تا بیاموزد از او مهمان پند
عمر در اوج فلک بر ده به سر
دم زده در نفس باد سحر
ابر را دیده به زیر پر خویش
حیوان را همه فرمانبر خویش
بارها آمده شادان ز سفر
به رهش بسته فلک طاق ظفر
سینهٔ کبک و تذرو و تیهو
تازه و گرم شده طعمهٔ او
اینک افتاده بر این لاشه و گند
باید از زاغ بیاموزد پند
بوی گندش دل و جان تافته بود
حال بیماری دق یافته بود
دلش از نفرت و بیزاری، ریش
یج شد، بست دمی دیدهٔ خویش
یادش آمد که بر آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی و مهر
فر و آزادی و فتح و ظفرست
نفس خرم باد سحرست
دیده بگشود به هر سو نگریست
دید گردش اثری زینها نیست
آن چه بود از همه سو خواری بود
وحشت و نفرب و بیزاری بود
بال بر هم زد و بر جست از جا
گفت: که ‹‹ای یار ببخشای مرا
سالها باش و بدین عیش بناز
تو و مردار تو و عمر دراز
من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی
گر در اوج فلکم باید مرد
عمر در گند به سر نتوان برد››
شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت
سوی بالا شد و بالاتر شد
راست با مهر فلک، همسر شد
لحظهیی چند بر این لوح کبود
نقطهیی بود و سپس هیچ نبود
منظومهٔ ماه در مرداب
«ماه در مرداب» به اعتقاد خود او حاصل یک تحول در کار شعر اوست. از قصیده آغاز میشود و به شعرهای امروزی در قالب جدید میرسد. اگر با حوصله به ماه در مرداب نگاه کنیم میبینیم که مردی آرام و با تأنی قدم به قدم در شعر پیش آمده است. در تمام قصایدی که در کتاب او هست ما سایهٔ شعر خراسانی را احساس میکنیم. از اولین قصیده که به عنوان «فردوسی» سروده شده است. تأثیر سخن فرخی سیستانی که به حق شورانگیزترین قصیدهسرای آغاز شعر فارسی است با این حال در همه کارهای خانلری غیر قابل تردید است. در این اشعار استقلال اندیشه را به خوبی میتوان یافت. با اینکه قصیدهٔ «شیوهٔ ناز» در مایهٔ تغزل فرخی است باز به خوبی استقلال شاعر در بیان مقصود احساس میشود. از قصیده که میگذریم به آغاز تنوعی در شعر او میرسیم. تنوعی که گاه هنوز در قید قالب متقدمان است و گاه از دل شاعر برنخاسته است. تفریح او در انتخاب مضامین شکل کتاب را متنوع کرده است[۲۵].
تاریخ نقد ادبی
اگر روزی تاریخ نقد ادبی ایران در قرن بیستم نوشته شود، آثار خانلری فصل فاخر و بلندبالایی از آن را تشکیل خواهد داد. کارنامه وی را از دو منظر میتوان ارزیابی کرد: نمونههایی از نقد درخشان که در آثار خانلری میتوان یافت و با تأسیس ماهنامه سخن جریانی جدید و مستمر از نقد ادبی را ایجاد و ترویج کرد[۴].
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
سمک عیار (جلد 1) (۱۳۹۷)، تهران: آگاه، چاپ ۹.
سمک عیار (جلد ۲) (۱۳۹۷)، تهران: آگاه، چاپ ۷.
سمک عیار (جلد ۳)(۱۳۸۵)، تهران: آگاه، چاپ ۶.
سمک عیار (جلد ۴) (۱۳۹۷)، تهران: آگاه، چاپ ۵.
سمک عیار (جلد ۵) (۱۳۸۵)، تهران: آگاه، چاپ ۴.
دستور زبان فارسی (۱۳۹۶)، تهران: توس، چاپ ۲۶.
شهر سمک: تمدن و فرهنگ، آئین عیاری، لغات، امثال و حکم (۱۳۹۷)، تهران: آگاه، چاپ ۳.
وزن شعر فارسی (۱۳۹۶)، تهران: توس، چاپ ۸.
دستور تاریخی زبان فارسی (۱۳۹۶)، تهران: توس، چاپ ۱۰.
تاریخ زبان فارسی (۱۳۹۵)، تهران: آسیم، فرهنگ نشر نو، چاپ ۱۰.
تاریخ زبان فارسی - جلد ۱، ۲ و ۳ (۱۳۸۷)، تهران: فرهنگ نشر نو، چاپ ۸.
تاریخ زبان فارسی ۱، ۲ و ۳ (۱۳۷۴)، تهران: سیمرغ، چاپ ۵.
تاریخ زبان فارسی ۱، ۲ و ۳ (۱۳۶۸)، تهران: نو، چاپ ۳.
شاهکارهای هنر ایران (۱۳۹۵)، مترجم: خانلری، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ۶.
ماه در مرداب (۱۳۹۲)، تهران: معین، چاپ ۵.
یوسف و زلیخا، از تفسیر فارسی تربت جام (۱۳۹۲)، تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ ۱۲.
دختر سروان (۱۳۹۲)، مترجم خانلری، تهران: معین، چاپ ۵.
مخارج الحروف یا اسباب حدوث الحروف (۱۳۹۱)، مترجم خانلری، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ ۱.
چند نامه به شاعری جوان و یک داستان و چند شعر (۱۳۹۱)، تهران: معین، چاپ ۶.
عقاب (۱۳۹۰)، تهران: خانه ادبیات، چاپ ۲.
عقابها (و چند شعر از بهرام طوسی) (۱۳۸۲)، تهران: تابران، چاپ ۱.
زبانشناسی و زبان فارسی (۱۳۸۶)، تهران: توس، چاپ ۷.
ویژگیهای نحوی زبان فارسی در نثر قرن پنجم و ششم هجری (۱۳۸۴)، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ ۱.
هفتاد سخن: شعر و هنر (جلد ۱) (۱۳۷۷)، تهران: توس، چاپ ۲.
هفتاد سخن: شعر و هنر (جلد ۲) (۱۳۷۸)، تهران: توس، چاپ ۲.
هفتاد سخن: شعر و هنر (جلد ۴) (۱۳۷۰)، تهران: توس، چاپ ۱.
هفتاد سخن: شعر و هنر (۱۳۶۷)، تهران: توس، چاپ ۱.
دیوان حافظ، خواجه شمسالدین محمد: غزلیات (جلد ۱) (۱۳۷۵)، تهران: خوارزمی، چاپ ۳.
دیوان حافظ، خواجه شمسالدین محمد: ملحقات غزلیات، قصاید، مثنویات، قطعات و رباعیات (جلد ۲) (۱۳۷۵)، تهران: خوارزمی، چاپ ۲.
دیوان حافظ (دوره ۲ جلدی) (۱۳۷۵)، تهران: خوارزمی، چاپ ۱.
دیوان حافظ جلد ۱ و ۲ (۱۳۶۳)، تهران: خوارزمی، چاپ ۲.
تاریخ خط (۱۳۶۷)، تهران: نشر مرکز، چاپ ۱.
داستانهای دلانگیز ادبیات فارسی (۱۳۶۵)، تهران: توس، چاپ ۳.
مجله ماهنامه سخن جلد(۱۳۶۴)، تهران: علمی، چاپ ۲.
نوا، نما، نگاه
-
نامه خانلری به ایرج افشار، ۲۲ مرداد ۱۳۳۶ -
پروانه مجلهٔ سخن، ۲۴ خرداد ۱۳۲۴
پانویس
- ↑ مسکوب، ترانه. «سالشمار زندگی و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری». بخارا، ش. ۹۴ (مرداد-شهریور ۱۳۹۲): ۱۳۷-۱۴۷.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ «از دفتر خاطرات دکتر پرویز خانلری (تنگدستی)». مجلۀ ایرانشناسی، ش. ۹۴ (۱۳۷۲): ۳۰۶.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ جلالی، یدالله. «دیدارها و یادگاریها: خاطرات پرویز ناتل خانلری». آینده ۱۶، ش. ۵-۸ (شانزدهم مرداد تا آبان ۱۳۶۹): ۴۲۷-۴۵۰.
- ↑ ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ ۴٫۱۲ ۴٫۱۳ ۴٫۱۴ ۴٫۱۵ ۴٫۱۶ عظیمی، در ترازوی نقد.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ عبدالحسین آذرنگ، دانشنامه جهان اسلام، جلد ۱۴.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ افشار، روبرت رومیر، سخنواره.
- ↑ ، قافلهسالار سخن، ۴۴۵.
- ↑ ، قافلهسالار سخن، ۴۶۵.
- ↑ ۹٫۰۰ ۹٫۰۱ ۹٫۰۲ ۹٫۰۳ ۹٫۰۴ ۹٫۰۵ ۹٫۰۶ ۹٫۰۷ ۹٫۰۸ ۹٫۰۹ ۹٫۱۰ ۹٫۱۱ ۹٫۱۲ ۹٫۱۳ ۹٫۱۴ ۹٫۱۵ ۹٫۱۶ ۹٫۱۷ ۹٫۱۸ ۹٫۱۹ ۹٫۲۰ ۹٫۲۱ ۹٫۲۲ ۹٫۲۳ ۹٫۲۴ ۹٫۲۵ ۹٫۲۶ ۹٫۲۷ ۹٫۲۸ ۹٫۲۹ فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری.
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ ۱۰٫۵ ۱۰٫۶ ۱۰٫۷ ۱۰٫۸ ، فرهنگ و تاریخ.
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ ۱۱٫۴ ۱۱٫۵ «برگزیدهها (چند برگ از دفتر خاطرات دکتر خانلری)». ایرانشناسی، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۳۸۸-۳۹۱.
- ↑ پارسینژاد، ایرج. «استادم: دکتر خانلری». ایرانشناسی، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۳۹-۲۴۳.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ ۱۳٫۴ ۱۳٫۵ ۱۳٫۶ ۱۳٫۷ ۱۳٫۸ ، قافلهسالار سخن، ۳۰۱-۳۱۱.
- ↑ باطنی، محمدرضا. «خاطراتی از خانلری». بخارا ۱۵، ش. ۹۴ (مرداد – شهریور ۱۳۹۲): ۱۸۲-۱۸۴.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ ۱۵٫۴ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران.
- ↑ ، قافلهسالار سخن، ۳۲۴.
- ↑ صدیقیان، مهیندخت. دنیای سخن، ش. ۳۶-۳۷.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ایرانشناسی ۳، ش. ۲ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۷۴-۴۵۵.
- ↑ اخوان ثالث، تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم، جلد ۴۴۷.
- ↑ برقعی، سخنوران نامی معاصر ایران، ج۲، ۱۲۵۴، حاشیه ۱.
- ↑ ، قافله سالار سخن، ۴۴۳.
- ↑ ۲۲٫۰۰ ۲۲٫۰۱ ۲۲٫۰۲ ۲۲٫۰۳ ۲۲٫۰۴ ۲۲٫۰۵ ۲۲٫۰۶ ۲۲٫۰۷ ۲۲٫۰۸ ۲۲٫۰۹ ذوالفقاری، حسن. «یاد یاران: دکتر پرویز ناتل خانلری». رشد آموزش زبان و ادب فارسی، ش. ۷۱ (پائیز ۱۳۸۳): ۲۰-۲۷.
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ ۲۳٫۲ «سناتوری و وزارت». آینده، ش. ۵-۸ (۱۶): ۴۳۲-۴۴۰.
- ↑ «فرنگی بازی». سخن، ش. ۴ (دهم تیر ۱۳۸۸): ۳۴۳-۳۴۷.
- ↑ ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ ۲۵٫۲ ۲۵٫۳ ۲۵٫۴ ۲۵٫۵ الهی، نقد بیغش.
- ↑ فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۵۲.
- ↑ ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ «خانلری:«نثر فارسی در دوره اخیر»». ضمیمه نامه فرهنگستان، ش. ۳۷ (تابستان ۱۳۸۸): ۳۵-۵۲.
- ↑ عباسی، حبیبالله. مهرنامه، ش. ۱۰ (دوم، فروردین ۱۳۹۰): ۲۲۴.
- ↑ ، قافلهسالار سخن، ۳۶۶.
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ ۳۰٫۲ ۳۰٫۳ ۳۰٫۴ ۳۰٫۵ ۳۰٫۶ «بنیاد فرهنگ ایران». یغما، ش. ۲ (سال ۲۸، اردیبهشت ۱۳۵۴): ۶۵-۷۶.
- ↑ منصوری، طیبه. «سپاه دانش در اسناد مجلس». پیام بهارستان ۲، ش. ۶ (۲، زمستان ۱۳۸۸): ۴۵۷-۴۶۴.
- ↑ ملاح، حسینعلی. «خانلری و موسیقی». ایرانشناسی، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۵۶-۲۶۰.
- ↑ «بزرگداشت مصحح حافظ و مورخ تاریخ زبان فارسی، دکتر پرویز ناتل خانلری، برگزار شد.».
- ↑ «مرگ بهمنیار». سخن ۶ (۱۰): ۹۳۱.
- ↑ ۳۵٫۰ ۳۵٫۱ ، هفتاد سخن، جلد ۳، ۳۴۷.
- ↑ «با دکتر خانلری درباره حافظ، نیما، هدایت، آلاحمد، مینوی، دهخدا، فرزاد و مجله سخن». آدینه، ش. ۱۳ (خرداد ۱۳۶۶): ۲۷-۳۳.
- ↑ ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ ، هفتاد سخن، جلد ۲، ۲۴۰.
- ↑ «منتخب فرهنگ فلسفی». سخن، ش. ۳ (۹): ۲۹۹.
- ↑ «مرگ دوست». سخن، ش. ۲ (۲۶): ۱۲۴-۱۲۵.
- ↑ الهی، صدرالدین. «خاطرات ادبی ... دربارهٔ چوبک». ایرانشناسی، ش. ۱۸ (تابستان ۱۳۷۲): ۲۵۵-۲۶۷.
- ↑ ۴۱٫۰ ۴۱٫۱ ، هفتاد سخن، جلد۱، ۲۶۳-۲۶۵؛ ۲۰۶.
- ↑ ۴۲٫۰ ۴۲٫۱ حریری، هنر و ادبیات امروز، ۹۶-۹۸.
- ↑ «بزم درد». سخن، ش. ۱۱ (۴): ۹۰۸.
- ↑ «ده فرمان». سخن، ش. ۱۲ (۱۶): ۲۰۹.
- ↑ «آرش کمانگیر». سخن، ش. ۵ (۱۰): ۵۶۳-۶۶۴.
- ↑ «شعر انگور». سخن، ش. ۱۱-۱۲ (۸): ۱۱۴۷-۱۱۴۸.
- ↑ «شبگیر». سخن، ش. ۱۱ (۴): ۸-۹.
- ↑ «ادبیات فارسی در خراسان». سخن، ش. ۹ (۱۵): ۹۵۷.
- ↑ ۴۹٫۰ ۴۹٫۱ ، ماه در مرداب.
- ↑ «گفتگو با مهرداد بهار». کلک، ش. ۴۵، ۱۹۴-۱۹۵.
- ↑ بهبهانی، به یاد بعضی از نفرات، ۵۸۷.
- ↑ ریپکا، تاریخ ادبیات ریپکا، ۲: ۶۹۷.
- ↑ ، قافله سالار سخن، ۳۳۳-۳۳۵.
- ↑ «خانلری تنها بود». روزنامهٔ شرق، ش. ۵۶۰، ۱۷.
- ↑ ، قافله سالار سخن، ۳۶۹-۳۷۹.
- ↑ ا محجوب، خاکستر هستی، ۱۷-۱۸.
- ↑ ، قافله سالار سخن، ۴۰۵-۴۲۰.
- ↑ نادرپور، نادر. «مکتب سخن و نثر دبیری». ایرانشناسی ۳، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۴۷-۲۵۵.
- ↑ «ذهن نواندیش». روزنامهٔ شهروند، ش. ۶۱، ۱۳۱.
- ↑ ۶۰٫۰ ۶۰٫۱ ، قافله سالار سخن، ۴۷۲-۴۷۴.
- ↑ نادرپور، نادر. «مردی از بلندیها - به یاد دکتر پرویز خانلری». آینده ۱۶، ش. ۹-۱۲ (شانزدهم آذر تا اسفند ۱۳۶۹): ۶۴۵.
- ↑ شکیبا، شعر فارسی از آغاز تا امروز، ۳۵.
- ↑ ، قافله سالار سخن، ۴۴۵-۴۵۹.
- ↑ ، قافله سالار سخن، ۳۷۶.
- ↑ نادرپور، نادر. «مکتب سخن و نثر دبیری (پژوهشی کوتاه در شیوه نگارش دکتر پرویز ناتل خانلری)». ایرانشناسی، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۴۷-۲۵۵.
- ↑ ۶۶٫۰ ۶۶٫۱ ۶۶٫۲ ۶۶٫۳ هادی، روحالله. «ردپای عقاب: به یاد استاد مهربانیها دکتر قیصر امینپور». ادب فارسی ۱، ش. ۳، ۴ و ۵ (بهار و تابستان ۱۳۹۰): ۴۹-۷۸.
- ↑ یوسفی، چشمه روشن، ۶۷۸.
- ↑ آقاخانی، محمود، اسماعیل صادقی، مسعود فروزنده. «تحلیل ساختاری شعر عقاب و خانه سریویلی نیما یوشیج بر اساس نظریههای برمون و گریماس». فصلنامه تخصصی مطالعات داستانی، ش. ۱ (پاییز ۱۳۹۱): ۵-۱۹.
- ↑ خسرویان، محمدمهدی. «شه پر شاه هوا: تأملی درباره شعر «عقاب» ناتل خانلری». نامه انجمن، ش. ۳۳ و ۳۴ (بهار و تابستان ۱۳۸۸): ۱۸۷-۲۰۶.
- ↑ دلآسایی، محمود. «شعر عقاب و پاسخ شاعری از خورموج بوشهر». حافظ، ش. ۱۱ (بهمن ۱۳۸۳): ۴۱-۴۲.
- ↑ نیکخواه، نفیسه. «بررسی سبکشناسانه مثنوی «عقاب» خانلری از منظر ویژگیهای زبانی، ادبی و فکری». فصلنامهٔ علمی پژوهشی زبان و ادب فارسی، ش. ۲۶ و ۲۷ (بهار و تابستان ۱۳۹۵): ۳۱۱-۳۲۸.
منابع
- افشار، ایرج و هانس روبرت رویمر (۱۳۷۶). سخنواره: پنجاه وپنج گفتار پژوهشی به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری. تهران: توس.
- الهی، صدرالدین (۱۳۹۲). نقد بی غش: مجموعه ی گفتگوهای دکتر پرویز ناتل خانلری با صدرالدین الهی درباره ی صادق هدایت، بزرگ علوی، ملک الشعرای بهار، نیما یوشیج و صادق چوبک. تهران: معین.
- بهبهانی، سیمین (۱۳۷۸). به یاد بعضی نفرات. تهران: البرز.
- حریری، ناصر (۱۳۶۵). هنر و ادبیات امروز. بابل: کتابسرا.
- خانلری، پرویز (۱۳۴۵). فرهنگ و تاریخ. تهران: امیرکبیر.
- ــــــــــــــــــــ (۱۳۷۰). قافلهسالار سخن. تهران: البرز.
- ــــــــــــــــــــ (۱۳۷۳). زبانشناسی و زبان فارسی. تهران، چاپ ششم: توس.
- ــــــــــــــــــــ (۱۳۶۷). هفتاد سخن. تهران: توس.
- ــــــــــــــــــــ (۱۳۹۲). ماه در مرداب. تهران: معین. شابک ۹۶۴-۵۶۴-۳۳۴-۱.
- رستگار فسایی، منصور (۱۳۷۹). احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری. تهران: طرح نو. شابک ۹۶۴-۷۱۳۴-۲۰-۷.
- شکیبا، پروین (۱۳۷۰). شعر فارسی از آغاز تا امروز. تهران: هیرمند.
- عظیمی، میلاد (۱۳۸۸). در ترازوی نقد. عقاب: کارنامه، نقد و تحلیل اشعار پرویز ناتل خانلری. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۳۷۷-۴.
- ریپکا، یان و با همکاری اوتاکار کلیما ... [و دیگران ف ویراستار کال یان ]؛ مترجم عیسی شهابی (۱۳۵۴). تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. شابک ۹۶۴-۴۴۵-۳۲۳-۹.
- محجوب، محمدجعفر (۱۳۷۸). خاکستر هستی. تهران: مروارید.