سیمین دانشور
سیمین دانشور | |
---|---|
زمینهٔ کاری | نویسندگی |
زادروز | ۸اردیبهشت۱۳۰۰ شیراز |
پدر و مادر | پدر: محمدعلی دانشور مادر: قمرالسلطنه حکمت |
مرگ | ۱۸اسفند۱۳۹۰ تهران |
محل زندگی | شیراز، تهران کوچهٔ سماوات، بنبست ارض |
علت مرگ | کهولت سن و بیماری آنفلوآنزا |
پیشه | استاد دانشگاه |
کتابها | سَووشون، آتش خاموش، به کی سلام کنم؟،... |
همسر(ها) | جلال آلاحمد |
فرزندان | نداشت |
مدرک تحصیلی | دکتری ادبیات فارسی |
دانشگاه | روزانه تهران، استنفورد آمریکا |
استاد | بدیعالزمان فروزانفر، ملکالشعرا بهار، صادق هدایت و... |
اثرپذیرفته از | جلال آلاحمد، صادق هدایت، نیما یوشیج و... |
سیمین دانشور از نخستین زنان داستاننویس، منتقد ادبی، مترجم و استاد دانشگاه بود.
اهالی ادبیات سیمین دانشور را مربوط به دورهٔ چهارم ادبیات معاصر، که سالهای چهل تا پنجاه را شامل میشود، میدانند. در این دوره بود که قلمروهای گوناگون ادبی کشف شد، دستاوردهای فنی ادبی به کار گرفته شد، رماننویسی و نقد ادبی پیشرفت کرد، شعر نو روی کار آمد و ادبیات کودکان گسترش یافت. رسالهٔ غربزدگی آلاحمد نیز در اوایل همین دهه بود که به جامعهٔ ادبی تقدیم شد که هدفش هشدار دربارهٔ پیامدهای غربزدگی و تمایل به شناخت ریشهها و پایههای بومی و مردمی بود. داستاننوسانی همچون غلامحسین ساعدی، جمال میرصادقی، جلال آلاحمد، محمود دولتآبادی، احمد محمود، نادر ابراهیمی، ابراهیم گلستان، بهرام صادقی، ناصر ایرانی،هوشنگ گلشیری، مهشید امیرشاهی و... و نمایشنامهنویسانی همچون علی نصیریان، بهرام بیضایی، بهمن فرسی، اکبر رادی، اسماعیل خلج و... همدورهٔ سیمین بودند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سیمین دانشور را از این جهت که نخستین زن داستاننویس است همسان با فروغ فرخزاد در شعر میدانند.
سیمین دانشور در شهر شیراز چشم به این جهان باز کرد. پدرش محمدعلی دانشور و مادرش قمرالسلطنه حکمت نام داشت. پیشهٔ پدر پزشکی و مادر مدیر هنرستان دخترانه بود.محمدعلی دانشور برای تحصیل در علم طب به فرانسه و آلمان سفر کرده بود.او دوستدارِ ادبیات، مردی بافرهنگ، پزشکی مردمی و بسیار مهربان بود. وی اسب داشت و با اسب برای معالجهٔ بیماران میرفت. سیمینبانو در رمان سووشون پدرش را با نام دکتر عبدالله خان یاد میکند. او را احیاءالسلطنه میگفتند[۱] و از اعضای ثابت گروه حافظیون بود. اعضای این گروه شبهای جمعه در حافظیه گردِ هم میآمدند تا یاد و نامِ حافظِ بزرگ را زنده نگهدارند. قمرالسلطنه حکمت زنی هنرمند و خوشذوق و از خانوادههای اشرافی شیراز بود.شعر میسرود و نقاشی را خوب میدانست، خانهاش میعادگاه نقاشان زمانه بودخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد و هنر را در روح و جان فرزندانش پرورش میداد.
سیمینبانو الفبای نوشتن را در مدرسهٔ انگلیسیهای مقیمِ شیراز به نامِ مهرآیین آموخت و دیپلم خود را با معدل ۱۹/۲۵ و کسب رتبهٔ شاگرد اول سراسر کشور دریافت کرد. وی تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ ادبیات فارسی در دانشکدهٔ ادبیاتِ دانشگاه تهران ادامه داد.
او اولین مجموعه داستان کوتاه خود را با نام آتش خاموش به چاپ رساند. مهربانو سیمین نخستین زن ایرانی است که مجموعه داستان منتشر کرده است.
او در اتوبوس با مردی آشنا شد و با هم ازدواج کردند و آن مرد جلال آلاحمد است.
دانشور در سال ۱۳۲۸ مدرک دکترای ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران گرفت. سه سال بعد یک بورس تحصیلی از مؤسسهٔ فولبرایت دریافت کرد و به دانشگاه استنفورد آمریکا راه یافت و به مدت یک سال در رشتهٔ زیباییشناسی تحصیلِ دانش کرد.
زمانی که به ایران بازگشت؛ به تدریس در هنرستان هنرهای زیبا پرداخت. او به سال ۱۳۳۸ در دانشگاه تهران از اساتید رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر شد.
مشکلات حاد تنفسی گریبان سیمین را گرفت و منجر به بستری او در بیمارستان پارس شد. همان موقع شایعهای بین عوام منتشر شد که او درگذشته است، ولی به زودی تکذیب شد. پس از بیست و سه روز او از بیمارستان مرخص شد. سیمینبانو بعد از تحمل یک دوره بیماری آنفلوآنزا در روز ۱۸اسفند۱۳۹۰ در سن ۹۰سالگی در تهران در خانهاش جان به جانآفرین تسلیم کرد.
[[سَووشون(به فتح سین[۲]) که اثر ماندگار سیمین دانشور است، پرخوانندهترین رمان ایران است که حدود بیست بار تجدید چاپ شده و هفتصد هزار نسخه از آن به فروش رفته است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
داستانک
شوقِ نوشتن
سیمین در مدرسهٔ انگلیسیها اخلاقِ انجیل میخواند. دو بار انجیل مقدس را مرور کرده بود. پدرش کتابخانهٔ بزرگی داشت. کتابهای انگلیسی را از خارجه و روزنامهها را از تهران و مصر برایش میفرستادند. دخترک با آن صورت سبزهاش، دختر باهوشی بود و درسها را در همان مدرسه یاد میگرفت، در خانه هم کتابخانهٔ پدر را زیر و رو میکرد. پدربزرگ سیمین که اعتمادالدوله حکمت نام داشت، کتابخانهٔ مجهزی را نگهداری میکرد که هفت صندوق داشت و سیصد یا چهارصد کتاب کمیاب در آن صندوقها بود که بعدها به دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران اهدا شد. آن روزها مادربزرگ برایش شمس قهقهه، بوسهٔ عذرا و کنت مونت کریستو را میخواند. سیمین هم از صمیم قلبش آرزو میکرد که روزی قصهنویس شود. پدر از او میپرسید: «حالا که قصد داری نویسنده شوی، میخواهی از قشر خودت دفاع کنی یا قشر محروم؟» سیمین که بیماران محروم پدرش را میدید؛ حتی پول برای دوا و درمان خود ندارند، تفاوتها را درک میکرد. حس میکرد یک جای کار اشکال دارد و بزرگتر که شد، به فرهنگ استعمار پی برد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
معلم سر خانه
آن زمان که سیمین در مدرسهٔ مهرآیین دوران ابتدایی را میگذراند؛ پدر برایش یک معلم سرخانهٔ فارسی گرفته بود. آقای فالی معلم بسیار خوبی بود. به سیمین گفته بود که باید داستان رستم و سهراب شاهنامه را از بَر کند و بعد از آن نیز نویتِ شیخ صنعان عطار است. سیمین بیشترِ غزلیات حافظ را نیز از حفظ بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اشتیاقِ مطالعه
سیمین وقت آزادش را صرفِ مطالعهٔ قصه، رمان یا هر کتاب دیگری میکرد. مدیر کتابفروشی شیراز که از بیماران پدرش بود،هر کتاب تازهچاپی را برای دکتر میآورد. وقتی که سیمین کلاس نهم بود؛ در یکی از شبهای امتحان تا ساعت دو نیمهشب بیدار مانده بود تا کتاب ورتر گوته با ترجمهٔ نصرالله فلسفی را بخواند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
از دست دادن پدر
سال ۱۳۲۰ بود. سیمین در تهران برای امتحانات پایانترم درس میخواند، غافل از این که پدرش در شیراز از دنیا رفت. خانواده این موضوع را از سیمین پنهان کردند تا به درسش لطمهای وارد نشود، ولی سیمین این خبر را در روزنامه خواند و بسیار ناراحت شد. او پدر مهربانش راکه پشت و پناهش بود از دست داد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خواستن، توانستن است
سیمین که ۲۷ سال داشت؛ مرتضی کیوان مشوقِ او شد تا اولین مجموعه داستان خود را چاپ کند. آقای کیوان رییس دفتر وزارت راه بود. سیمین به تشویق او داستانهای پراکندهاش را که در روزنامهها و مجلات دیگر منتشر کرده بود، در یک مجموعه گردآوری کرد. او خوب میدانست که آتش خاموش به پایِ داستانهای جلال و صادق چوبک نمیرسد و شاهکار نخواهد شد. او به خودش امید داشت و میگفت: «بگذار اولی باشم.» همانطور که او میخواست، شد و مَثَل خواستن توانستن است رابه منسهٔ ظهور کشاند. چون خالق این اثر زن بود؛ در مطبوعات و محافل ادبی و روشنفکری بازخورد خوبی داشت. صبحی که گویندهٔ ماهر رادیو در آن روزها بود؛ در رادیو اعلام کرد: «کتابی از نویسندهٔ جوانی در آمده که او اولین زنی است که قصهٔ کوتاه نوشته است. این مجموعه مورد انتقادهای شدید قرار گرفت، ولی سیمین از این انتقادها پند گرفت و امید خود را حفظ کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
از دست دادن استاد
سیمین رسالهٔ دکترای خود را که عنوانش علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم بود، با کمک دکتر فاطمه سیاح مینوشت. سیمین هفتهای دو بار به خانهٔ او میرفت و مقالهاش را به کمک او تصحیح میکرد. رساله برای کامل شدن در نیمههای راه بود که فاطمه سیاح درگذشت. سیمین و همهٔ دانشجویان استاد بزرگی را از دست داده بودند، استادی که دلسوز دانشجویان بود، معیارهای نقد ادبی را به صورت کامل میشناخت و منتقدی پیشرو بود. سیمین به ناچار ادامهٔ رسالهاش را زیر نظر دکتر بدیعالزمان فروزانفر، بزرگترین مولویشناس ایران،گذراند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سترون بودن جلال
سیمین بعد از ازدواج با جلال متوجه شد که بچهدار نمیشوند. مادر سیمین وقتی مسئله را فهمید، در آن زمان حدود سی هزار تومان به آنها داد تا به اروپا بروند و مشکل خود را درمان کنند. آن دو به اروپا رفتند و متوجه شدند که جلال بچهدار نمیشود، دست از درمان برداشتند و با همان پول در اروپا به تفریح و گردش گذراندند. بچهدار نشدن برای سیمین دردناک بود، ولی زندگیاش را با جلال حفظ کرد. زمانی که هما ریاحی خواهر سیمین خودکشی کرد، سیمین سرپرستی لیلی ریاحی را که دختر خواهرش بود، به عهده گرفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بیست سال آرامش
در این زندگی بیست سالهای که سیمین و جلال با هم داشتند، همیشه دست یکدیگر را گرفتند و نهتنها مانعی برای پیشرفتِ هم نشدند؛ بلکه در راه ترقی شانه به شانهٔ یکدیگر قدم برمیداشتند. در این بیست سال عشق، آنها تنها یک بار با هم قهر کردند که یک هفته طول کشید و آن هم در فرنگ بود به خاطر دختری به نام هیلدا که برای جلال دلربایی کرده بود. سیمین و جلال همیشه هوای همدیگر را داشتند، وقتهایی که جلال از فشارهای فرهنگی و سیاسی به تنگ میآمد و حوصلهٔ هیچکس را نداشت، سیمین بهانه دستش نمیداد و مراقب رفتار خودش بود. وقتهایی هم که نمک غذا کم و زیاد میشد یا اتوی شلوار جلال پس و پیش میشد، ایرادی نمیگرفت، هوای سیمینش را داشت و او را درک میکرد. آن دو همپای هم مسائل و مشکلات زندگی را پشت سر میگذاشتند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ترجمهٔ یکشبه
سیمین و جلال نوشتههای همدیگر را میخواندند، برای هم انتقاد میکردند و نظر اصلاحی میدادند. البته در رابطه با ترجمهها اینطور نبود؛ سیمین متون انگلیسی را و جلال متون فرانسه را برمیگرداند و چون ترجمه تخصصی است، به این خاطر دست در ترجمههای یکدیگر نمیبردند. توان ترجمهٔ سیمین به اندازهای بود که نمایشنامهٔ سرباز شکلاتی جرج برنارد شاو را در یک شب به اتمام رساند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
قصهنویسیهای کوچهپسکوچهای
جلال و سیمین به یکدیگر قول داده بودند وقتی برای قدم زدن میرفتند؛ آدمهایی را که میبینند و به نظرشان جالب میآید، قصههایشان را بنویسند. در این قصهنویسیهای کوچهپسکوچهای سیمین همیشه بعد عاطفی و اجتماعی را بیان میکرد و جلال به بعد سیاسی میپرداخت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تقدیم به دوست
جلال وقتی که در اسالم رشت بود، دردی در پشت قفسهٔ سینهاش او را آزار میداد. او قرص مسکن میخورد ولی دردش آرام نمیگرفت. عاقبت این درد کاری شد و جلال را از سیمین گرفت. سیمین در غم از دست دادن جلال در تقدیمیهٔ رمان سَووشون چنین نوشته است: تقدیم به دوست که جلال زندگیام بود و در سوگش به سووشون نشستهام.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تنهایی سیمین
بعد از مرگ جلال، سیمین دیگر تنها شد، همدم و همراهش را از دست داده بود، پس از آن بیست سال عشق، مرگ جلال ضربهٔ سختی به او زد و خلأ بزرگی برایش ایجاد شد. سیمین برای اینکه نبودِ جلال کمتر آزارش دهد، خودش را با کار سرگرم کرد؛ به صورت تماموقت دانشیارِ دانشگاه شد، بیوقفه تدریس میکرد. یاور زندانیهای سیاسی میشد و با نفوذ خانواده کارهای آنها را پیش میبرد. مصاحبه انجام میداد و آنها را چاپ میکرد. به خاطر وضع مالی نامناسب، خدمتکار خانه را مرخص کرد و کارهای خانه را خودش انجام میداد. دختر خواهرش، لیلی ریاحی را نزد خویش آورد و ادامهٔ زندگی را با او گذراند. لیلی شادابی و جوانی را به خانهٔ سیمین آورد. سیمین دربارهٔ عشقش به لیلی میگوید: اگر هم خودم بچه داشتم، به اندازهٔ لیلی دوستش نداشتم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گشتوگذار در شیراز
سیمین در نوجوانی تعدادی از آثار صادق هدایت را خوانده بود و طرز نوشتن او را دوست داشت. پسرعموی صادق که اسمش کریم هدایت بود، روزی به خانهشان تلفن کرد و گفت: صادق به شیراز آمده و من شیراز را خوب نمیشناسم که او را بگردانم، تو قبول میکنی که راهنمای او باشی. سیمین با کمال میل قبول کرد. صادق او را دید و گفت: در این قهوهخانهها و جاهایی که من میخواهم بروم، اصلاً تو را راه میدهند؟ سیمین هم در جوابش گفت: دختر دانشور را همهجا راه میدهند. آنها با هم به قهوهخانه رفتند.
شنلِ هدایت
وقتی هوشنگ گلشیری شازده احتجابش را نزد سیمین دانشور برد تا بخواند، سیمین به او گفت: خیلی از هدایت استفاده کردهای. گلشیری تأیید کرد و گفت: ما همه از زیر شنلِ هدایت بیرون آمدهایم.
زندگی و تراث
سالشمار زندگی
۱۳۰۰ شمسی = ۱۹۲۱ میلادی: تولد در اردیبهشتماه، برابر با آوریل۱۹۲۱، در شیراز. سومین فرزند دکتر محمدعلی دانشور و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان و هنرمند)
۱۳۰۶ش = ۱۹۲۷م: شروع تحصیل دورهٔ ابتدایی در مدرسهٔ انگلیسی مهرآیین در شهر شیراز.
۱۳۱۲ش = ۱۹۳۳م: ادامهٔ تحصیل برای دورهٔ متوسطه در همان مدرسهٔ مهرآیین.
۱۳۱۶ش = ۱۹۳۷م: آغاز کار نویسندگی. نخستین مقالهٔ او با عنوان زمستان بیشباهت به زندگی ما نیست در روزنامهای محلی به چاپ رسید.
۱۳۱۷ش = ۱۹۳۸م: در امتحانات نهایی دورهٔ متوسطه، شاگرد اول سراسر کشور میشود. ورود به دانشگاه تهران و شروع تحصیل در دانشکدهٔ ادبیات.
۱۳۲۰ش = ۱۹۴۱م: فوت دکتر محمدعلی دانشور، شروع همکاری با رادیو تهران به عنوان معاون ادارهٔ تبلیغات خارجی.
۱۳۲۱ش = ۱۹۴۲م: کار مقالهنویسی در رادیو
۱۳۲۲ش = ۱۹۴۳م: کنارهگیری از کار رادیو و شروع کار با روزنامهٔ ایران.
۱۳۲۴ش = ۱۹۴۵م: نوشتن و ترجمهٔ مقالات برای نشریات مختلف.
۱۳۲۷ش = ۱۹۴۸م: انتشار چاپ اول کتاب آتش خاموش؛ حاوی شانزده داستان کوتاه. (اولین مجموعهٔ داستانی یک زن ایرانی). آشنایی با جلال آلاحمد.
۱۳۲۸ش = ۱۹۴۹م: دریافت مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران. رسالهٔ دکترای او «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم هجری» نام داشت که آن را با راهنمایی دکتر فاطمه سیاح و سپس دکتر بدیعالزمان فروزانفر ارائه داد. ترجمه و انتشار کتاب سرباز شکلاتی اثرِ جرج برنارد شاو. چاپ مقالات و داستانهای کوتاه در روزنامهٔ کیهان، مجلهٔ بانو و امید.
۱۳۲۹ش = ۱۹۵۰م: ازدواج با جلال آلاحمد
۱۳۳۱ش = ۱۹۵۲م: سفر به آمریکا با استفاده از بورس تحصیلی «فولبرایت». اقامت در آمریکا برای دو سال و مطالعه در رشتهٔ زیباییشناسی در دانشگاه استنفورد. چاپ دو داستان کوتاه در مجلهٔ ادبی اسپکتاتور و کتاب داستانهای کوتاه استنفورد؛ (اولین داستان کوتاه از یک نویسندهٔ زن ایرانی در نشریات ادبی آمریکا). ترجمه و انتشار کتابهای باغ آلبالو و دشمنان به قلمِ آنتون چخوف.
۱۳۳۲ش = ۱۹۵۳م: ترجمه و انتشار کتاب بئاتریس اثرِ شیلر. ترجمه و انتشار کتاب رمز موفق زیستن اثرِ دیل کارنگی.
۱۳۳۳ش = ۱۹۵۴م: بازگشت به ایران و شروع تدریس در هنرستان زیبای دختران و پسران. ترجمه و انتشار کتاب کمدی انسانی اثرِ ویلیام سارویان. ترجمه و انتشار کتاب داغ ننگ اثرِ ناتانیل هاثورن.
۱۳۳۴ش = ۱۹۵۵م: مدیریت مجلهٔ نقش و نگار.
۱۳۳۶ش = ۱۹۵۷م: سفر به اروپا به همراه جلال آلاحمد.
۱۳۳۷ش = ۱۹۵۸م: ترجمه و انتشار کتاب همراه آفتاب با ویراستاری هارولد کورلند.
۱۳۳۸ش = ۱۹۵۹م: شروع کار به عنوان دانشیار کلنل علینقی وزیری در رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر در دانشگاه تهران، کار او در این سِمَت به مدت بیست سال ادامه یافت.
۱۳۴۰ش = ۱۹۶۱م: انتشار چاپ اول کتاب شهری چون بهشت؛ حاوی ده داستان کوتاه.
۱۳۴۸ش = ۱۹۶۹م: درگذشت همسرش جلال آلاحمد. انتشار چاپ اول کتاب سووشون.
۱۳۴۹ش = ۱۹۷۰م: کتاب سووشون در خردادماه و دیماه به چاپ دوم و سوم میرسد. انتشار نقد پرتو نوریعلا بر این کتاب در نشریهٔ فردوسی.
۱۳۵۱ش = ۱۹۷۲م: ترجمه و انتشار بنال وطن اثرِ آلن پیتون. انتشار کتاب چهل طوطی کار مشترک با جلال آلاحمد. انتشار چاپ چهارم کتاب سووشون.
۱۳۵۲ش = ۱۹۷۳م: انتشار چاپ پنجم کتاب سووشون.
۱۳۵۳ش = ۱۹۷۴م: انتشار چاپ ششم کتاب سووشون.
۱۳۵۴ش = ۱۹۷۵م: انتشار «چشم خفته» در جلد ششم مجلهٔ الفبای غلامحسین ساعدی.
۱۳۵۵ش = ۱۹۷۶م: انتشار چاپ هفتم کتاب سووشون.
۱۳۵۶ش = ۱۹۷۷م: مصاحبه با مریم مافی. انتشار چاپ هشتم کتاب سووشون.
۱۳۵۷ش = ۱۹۷۸م: انتشار چاپ نهم کتاب سووشون.
۱۳۵۸ش = ۱۹۷۹م: دانشیار بازنشستهٔ دانشگاه تهران. گفتوگو با فرزانه میلانی که بعدها (۱۳۶۲) چاپ شد.
۱۳۵۹ش = ۱۹۸۰م: انتشار چاپ اول کتاب به کی سلام کنم؟ حاوی ده داستان کوتاه. انتشار کتاب شاهکارهای فرش ایران با همکاری خانم دکتر نای، در دو جلد، به فارسی و انگلیسی. انتشار جزوهٔ راهنمای صنایع ایران. انتشار کتاب شعر سهمی از سالها به قلمِ پرتو نوریعلا که به سیمین دانشور هدیه شده است.
۱۳۶۰ش = ۱۹۸۱م: انتشار کتاب غروب جلال در زمستانِ این سال. انتشار چاپ دهم کتاب سووشون.
۱۳۶۲ش = ۱۹۸۳م: ترجمه و انتشار کتاب ماه عسل آفتابی؛ داستانهای ملل مختلف. انتشار «پای صحبت سیمین دانشور»؛ گفتوگوی فرزانه میلانی با سیمین دانشور که در نشریهٔ الفبای غلامحسین ساعدی در پاریس منتشر شد. انتشار چاپ سوم به کی سلام کنم؟. انتشار متن انگلیسی کتاب غروب جلال با ترجمهٔ فرزانه میلانی.
۱۳۶۳ش = ۱۹۸۴م: انتشار نوشتهٔ هوشنگ گلشیری بر کارهای سیمین دانشور با عنوان جدال نقش با نقاش در مجموعهٔ نقد آگاه (تهران). انتشار چاپ یازدهم کتاب سووشون.
۱۳۶۵ش = ۱۹۸۶م: انتشار شمارهٔ ویژهٔ سیمین دانشور؛ مجلهٔ نیمهٔ دیگر (شمارهٔ۵). این شمارهٔ نیمهٔ دیگر با نظر فرزانه میلانی منتشر گردید.
۱۳۶۶ش = ۱۹۸۷م: گفتوگوی هوشنگ گلشیری با سیمین دانشور که در دو شمارهٔ ماهنامهٔ مفید به چاپ رسید. انتشار کتاب هنر و ادبیات امروز: گفتوشنودی با سیمین دانشور به کوشش ناصر حریری.
۱۳۶۸ش = ۱۹۸۹م: انتشار صورتخانه؛ حاوی شش داستان کوتاه از او به زبان انگلیسی به ترجمهٔ مریم مافی. انتشار چاپ دوازدهم کتاب سووشون.
۱۳۷۱ش = ۱۹۹۲م: انتشار کتاب حجب و حجاب از فرزانه میلانی که بخشی از آن به سیمین دانشور اختصاص یافته است. انتشار چاپ سیزدهم کتاب سووشون.
۱۳۷۲ش = ۱۹۹۳م: انتشار چاپ اول کتاب جزیرهٔ سرگردانی، انتشارات خوارزمی تهران.
۱۳۷۳ش = ۱۹۹۴م: گفتوگوی نشریهٔ گردون (چاپ تهران) با سیمین دانشور، شمارههای ۳۷ و ۳۸ فروردین۱۳۷۳. انتشار بخشی ویژه برای کتاب جزیرهٔ سرگردانی در نشریهٔ تکاپو (چاپ تهران).
۱۳۷۴ش = ۱۹۹۵م: انتشار ویژهنامهٔ دفتر هنر (سال دوم، شمارهٔ چهارم، مهرماه) دربارهٔ سیمین دانشور به مدیریت و سردبیری بیژن اسدیپور در نیوجرسی آمریکا، به همراه مقالات و عکسهای منتشرشده.
۱۳۷۵ش = ۱۹۹۶م: شناخت و تحسین هنر/ مجموعهٔ مقالات سیمین دانشور. تهران انتشارات سیامکی، ۱۳۷۵، دو جلد در یک جلد (۸۲۸ صفحه) مصور.
۱۳۷۶ش = ۱۹۹۷م: انتشار مجموعه داستان از پرندههای مهاجر بپرس نشر کانون با همکاری نشر نو.
۱۳۷۸ش = ۱۹۹۹م: «یاد جلال آلاحمد در گفتوگو با سیمین دانشور» در یادنامهٔ جلال آلاحمد به کوشش علی دهباشی، تهران، شهاب ثاقب، بهدید.
۱۳۸۰ش = ۲۰۰۱م: انتشار چاپ اول رمان ساربان سرگردان که جلد دوم تریلوژی جزیرهٔ سرگردانی محسوب میشود.
۱۳۸۸ش = ۲۰۰۹م: انتشار چاپ شانزدهم رمان سووشون.[۳]
گریزی بر زندگی
وقتی که سیمین به تازگی مدرک کارشناسی خود را دریافت کرده بود؛ پدرش را از دست داد. با اینکه خانواده در رفاه به سر میبُرد، ولی سیمین که دختری تحصیلکرده و کوشا بود، به امرار معاش اقدام کرد. او معاونت اداره تبلیغات خارجی را بر عهده گرفت، مدت کوتاهی از نویسندگان رادیو تهران بود، برای روزنامهٔ ایران با نام مستعار «شیرازی بینام» مقاله مینوشت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
۲۲ساله بود که اولین داستان خود را به نام آتش خاموش نوشت. وقتی سیمین این داستان را به صادق هدایت نشان داد؛ او گفت: اگر من به تو بگویم چطور بنویس و چکار کن، دیگر خودت نخواهی بود، بنابراین بگذار دشنامها و سیلیها را بخوری تا راه بیفتی. دانشور این اثر را وقتی که ۲۷ سالش بود؛ به چاپ رساند و لقب نخستین زن داستاننویس ایرانی را به خود اختصاص داد.
در بهار سال ۱۳۲۷ که از شیراز به تهران بازمیگشت؛ در اتوبوس با پسر جوانی آشنا شد و دو سال بعد با هم ازدواج کردند، و آن پسر جوان جلال آلاحمد بود. روزی که سیمین از رسالهٔ دکترای خود دفاع کرده بود؛ علیاکبر کسمایی هم حضور داشت و دیده بود که جلال با چهرهای شاداب و خندان در صف نخست نشسته و سر تا پا گوش و چشم شده بود به تماشای سیمین. کسمایی تعجب کرده بود که جلال غرق در مفهوم رساله است یا محسور سخنوری بانو! بعد از ازدواج این دو بود که پی به احوالِ آن روزِ جلال برد.
سیمین دانشور به هنگام دریافت مدرک دکتری ادبیات فارسی، رسالهٔ زیباییشناسی علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم را با راهنماییهای فاطمه سیاح و بعد از مرگ او، زیر نظر بدیعالزمان فروزانفر قلم زد.
او پیش از ازدواج برای گذراندن دورهٔ فوق دکتری تصمیم داشت به آمریکا برود، ولی جلال نپذیرفت؛ حرفش این بود که ابتدا عقد کنند، سپس سیمین به آمریکا برود و جلال خانهٔ مشترک را بسازد. سیمین هم قبول کرد. پدرِ جلال با این وصلت ناراضی بود، روزی که آنها خطبهٔ عقد را جاری کردند؛ پدرِ جلال حضور نداشت و از تهران به قم رفته بود و به مدت ده سال به خانهٔ پسر و عروسش نیامد.
در سال ۱۳۳۱ زمانی که سیمین در دانشگاه استنفورد آمریکا تحصیل میکرد، داستاننویسی را نزد والاس استنگر و نمایشنامهنویسی را زیر نظر فیل پریک آموخت و دو داستان کوتاه از او به انگلیسی در مجلهٔ ادبی پاسیفیک اسپکتاتور و کتاب داستانهای استنفورد به چاپ رسید. در این مدت این تازهعروس و داماد ارتباط خود را با نامهنگاری حفظ کردند که این نامههای عاشقانه در کتابی چهار جلدی نگاشته شده است. او هنگام بازگشت از آمریکا واردِ خانهٔ تازه شد؛ خانهای که جلال هزینهاش را با کمکهای مالی مادرزن، فروش جهیزیهٔ سیمین و گرو گذاشتن نقرهها و ترمههای او در بانک کارگشایی، فروش ارثیهٔ پدری سیمین و کمکهای پدر خودش بنا کرده بود. روز بیست و هشتم مردادماه ۱۳۳۲ بود که سیمین بازگشت؛ آن روز حکومت مردمی مصدق سقوط کرد و جلال نیز به جرم فعالیتهای گذشتهاش بازداشت شد، و دیری نپایید که با نفوذ خانوادهٔ سیمین آزاد شد. در ابتدای زندگی مشترک، آن دو چیزی نداشتند؛ کفِ خانهشان زیلو پهن کرده بودند، برق نداشتند و آبانبارشان را با زحمت پر میکردند. سیمین برای گذرانِ زندگی شروع به ترجمه نمود و درآمد خوبی کسب میکرد. وقتی مادر سیمین دانست که آنها بچهدار نمیشوند؛ آنها را با هزینهٔ خودش برای درمان به اروپا فرستاد. پزشکانِ اروپایی تشخیص دادند که مشکل از جلال است و تا مدتها قابل درمان هم نیست. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
زمانی که سیمینبانو از آمریکا به ایران بازگشت، شهری چون بهشت را نوشت. او در آمریکا تکنیکهای داستانی و فضاسازی را آموخت و با شیوههای روایی مدرن در داستان آشنا شد، بههمینخاطر پیشرفتِ قلم او در شهری چون بهشت بسیار محسوس میباشد.
وقتی که در دانشگاه تهران استادِ رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر بود؛ در سال ۱۳۴۸ رمان پرفروش سووشون را منتشر نمود. در همان سال بود که جلال، مونس هیشگیاش، چهره در نقاب خاک کشید و بانویش را تنها گذاشت. سیمین دانشور ده سال بعد از دانشگاه تهران بازنشسته شد.
شخصیت و اندیشه
سیمین دانشور بر این باور است که دوران کودکی تأثیر شگرفی روی آثارش داشته است و خاطرات دوران کودکی خاطراتی هستند که همیشه در ذهن انسان باقی میمانند. برای مثال در داستان نخست مجموعه داستان شهری چون بهشت دده سیاه همان دده سیاه خودشان بوده است. دکتر عبداللهخان نیز در سَووشون را از تصویر شخضیت پدر خودش ساخته است. البته برخی از نویسندگان در نوشتههایشان فقط و فقط از گذشتهٔ خودشان استفاده میکنند، دانشور میگوید: خدا کند من بتوانم برداشت و نظرم را از جهان پیرامونم در دوران پیری هم منعکس کنم.[۴]
فعالیتها
نخستین رییس کانون نویسندگان ایران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
یادمان و بزرگداشتها
تأثیرگرفته از
زبانِ سعدی در نثرِ بوستان و همینطور اشعار حافظ بر قلم سیمین تأثیر داشته است. او نثر بیهقی و ناصرخسرو را مطالعه کرده و مدتزمانِ کوتاهی هم مانندِ زبان بریدهبریدهٔ ناصرخسرو نوشته است، ولی آن زبان را رها کرده و میگوید: من به خودم برمیگردم و اصلاً کاری به بیهقی ندارم. میخواهم خودم باشم.
نیما یوشیج که خانهاش در همسایگی خانهٔ جلال بود، تأثیرات بسیاری بر سیمین گذاشت. نیما بیشتر شعرهایش را در حضور سیمین میسرود.
فاطمه سیاح سیمین را با چخوف آشنا کرد.
رفتوآمد نویسندگان و شاعرانی چون: رضا براهنی، غلامحسین ساعدی، احمد شاملو، شاهرودی، مهدی اخوانثالث و... به خانهٔ جلال و سیمین.
صادق هدایت از دیگر همسایگان نزدیک جلال بود. سیمین قلم او را شناخته و درک کرده بود. آن دو با هم نشست و برخاستهای داستانیِ زیادی داشتند.
در دریچهٔ چشمهای دیگران
جلال آلاحمد
وقتی از اجتماع بزرگ دستت کوتاه شد، کوچکش را در چاردیواری خانهای میسازی. از خانهٔ پدری به اجتماع حزب گریختن و از آن به خانهٔ شخصی و زنم سیمین دانشور است که میشناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهٔ زیباییشناسی و صاحب تألیفها و ترجمههای فراوان. در حقیقت نوعی یار و یاور این قلم، که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم درنیامده بود. (و مگر درنیامده؟) از ۱۳۲۹ به اینور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد.
حسین منزوی
خانم دانشور را، من، اولین بار در سال۱۳۴۵ دیدم. از آن دیدار، چهرهٔ سیاه مهربان او، قامت کشیدهٔ او با قوسی اندک بر پشت، چون کسانی که وقت راه رفتن کمی قوز میکنند و لبخند و بیلبخند او که بیشتر از دهانش در چشمهایش جلوه داشت، و لباس بسیار سادهٔ او، همراه با سهلانگاری شلختهواری در انتخاب پوشاک، به یادم مانده است و یک همراه تکیدهتر از خودش که هرچه این یکی بشاش بود، آن یکی عبوس و عصبی و اخمو نشان میداد. اولینبار او را در زیر سقف دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران دیدم. سرسرای طبقهٔ اول، با شویش جلال آلاحمد که آنوقتها، کشمکشی طولانیشده با دانشکدهٔ ادبیات هم داشت. گویا در مسألهٔ دکتر شدنش و بر سر مقالهٔ دکترایش، یا چیزی از این دست و میشد حدس زد که به دانشکدهٔ ادبیات آمدن جلال، بیشتر از آنکه برای دیدن همسرش باشد، نوعی اعلام حضور زندهتر و جوری گردگیری با رییسهای مدرسهٔ زنش بود که آبشان با جلال به یک جوی نمیرفت. مرد، با لنگر راه میرفت. نگاهی در روبهرو، سیگاری لای انگشتها و کلاهی بر سر و زن آرام قدم برمیداشت. با همان لبخند که گفتم. کیفی حمایل ساعد و مُشتی کاغذ در دست. با تمام تشخصی که در آن محیط به عنوان استاد داشت، میخواست نشان دهد که در سایهٔ مردش، گام میزند... نوعی پذیرش حمایت از مرد. شاید هم نمایشی خوشایند و مادروار، به دلجویی از مردش که او را شایستهتر از بسیاری میدانست که در آنجا، کرسی و نیمکرسی داشتند.
کلاس سیمین خانم، حال و هوای خاص خودش را داشت. بیشتر مثل خانوادهٔ پرجمعیتی بود که بر محور مادر میچرخید. از آن رابطههای خشک شاگرد و معلمی که از بقایای فرهنگ مکتبخانه به شمار میرفت و خودش را تا کلاسهای دانشگاه مخصوصاً دانشکدهٔ ادبیات هم رسانده بود، نشانی در کلاس او نمیدیدی. تکیه کلامش «بچه جان!» بود، که به همهٔ ما از ریز و درشت و پسر و دختر، خطاب میکرد. آنقدر از ته دل و آنچنان طبیعی که بیآنکه به یاد بیفتد که او از خود بچهای ندارد، تو را به صرافت این مطلب میانداخت که: چه ظرفیت شگفت مادرانهای در اوست که میتواند همهٔ یتیمهای جهان را زیر بال بگیرد. راحت درس میداد و گریزهای ظریفی هم به مسائل اجتماعی میزد که در شرایط آن روزها، خالی از گستاخی و شجاعت نبود.[۵]
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
امیدوار بودنش
سیمین دانشور دربارهٔ خود میگوید: «بیشتر زندگی تفریحی من در قصرالدشت (مسجد وردی)، باباکوهی، چاه مرتاض علی، تخت ضرابی، چهلتنان و هفتتنان گذشت. بنابراین، هنری نکردهام که وجد و سرور در ذات من است و خوشبین هستم. وقتی همه ناامیدند، من امیدوارم و کمتر تن به اندوه میسپارم. هنری نکردهام که آنقدر به طبیعت عشق میورزم و راز شعری را که در طبیعت جاری است، به جان و دل کشف میکنم، اما حالا که پیر شدهام، کمکم دارم غصه را میآزمایم (خدا به پیریام رحم کند). این را هم بگویم که از روزگار سیلیهای سخت خوردهام، اما پذیرفتهام که زندگی همین است. اینطور نبوده که زندگی از بغل گوشم رد شده باشد. زندگی از روبهرو با من برخورد کرده و بارها و بارها به من سیلیهای سخت زده است، اما سعی کردهام هر وقت افتادم، خودم بلند شوم و از نو شروع کنم. بارها پاکباخته شدهام، اما از صفر شروع کردهام، البته این نصیحت جلال به من بوده است».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
انگیزهٔ ازدواج با جلال
عشق به جلال به کنار، از نظر طرز تفکر نیز جلال همانی بود که من در جستوجویش بودم. اولین جاذبهٔ جلال این بود که با ازدواج با او از طبقهٔ خودم جدا شدم. من فقر را در مطب پدرم میدیدم و جهالت پیرامونم را لمس میکردم. تفاوتی را که میان من و خدمتکار خانه وجود داشت، متوجه میشدم و از خودم میپرسیدم: چرا او باید همهٔ کارهای مرا بکند تا من درس بخوانم؟ من میدانستم تا وقتی که وابسته به طبقهٔ خوم هستم، طبعاً از منافع همین طبقه دفاع خواهم کرد.
عشق از این بسیار کردهست و کند / خرفه با زنار کردهست و کند
البته این یک امر کاملاً طبیعی است که افرادی از یک خانوادهٔ مرفه، خواستگارهایی ازهمین طبقه برای خودشان دارند، اما من میخواستم چیز دیگری را بیاموزم. آلاحمد از خانهٔ پدریاش بیرون آمده بود، از مال دنیا هیچ چیزی نداشت و ما ناچار بودیم خودمان کار کنیم و نان خود را در بیاوریم. من میخواستم همین را بیازمایم، به همین دلیل زن جلال شدم؛ چرا که میخواستم خودم برای خودم یک زندگی دلخواه بسازم، نه این که وارد یک زندگی از پیش ساخته شده شوم و ملال و بیهودگی و رفاه بورژوازی را بیازمایم. باید مزهٔ فقر را میچشیدم تا با فقرا همدردی کنم. کلاً از زندگی ساده و مختصر خوشم میآمد و میآید. بعد برای این که لوازم اولیهٔ زندگی را تهیه کنم؛ مثل یخچال و آب لولهکشی و برق و فرشی زیر پایمان، دست به ترجمه زدم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اهل سیاست نبودنش
من همیشه سیمین دانشور باقی ماندم. هیچوقت سیمین آلاحمد نشدم. اصلاً هم با طرز تفکر جلال موافی نیستم و نبودم. من با نوسان موافق نیستم و هرگز سیاسی نبودم. هدف سیاست رسیدن به قدرت است و آدمهای خاص و جاهطلبی میخواهد. من آدمی هستم به کُلی غیر سیاسی.
در جایی دیگر هم میگوید دوست دارد دنیا را با دیدی همهجانبه ببیند و به همین دلیل عضو هیچ حزب و گروهی نشده است. چون نمیخواست افکارش را محدود به گروهی خاص کند و فقط از عینک آنها به جهان پیرامون بنگرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
صادق هدایت
صادق هیچگاه عروسی نمیرفت، اصلاً اعتقاد به این مراسم نداشت، ولی عروسی من و جلال را آمد. هدایت تا درک و تجربهٔ شخصی نداشت نمینوشت، به هند رفت و برگشت تا بوف کور را بنویسد. هدایت هیچگاه خیالی کار نکرد، او بزرگترین نویسندهٔ ایرانی است. من از هدایت خیلی استفاده کردم و تا وقتی ایران بود، هر چه مینوشتم، میدادم تا بخواند. او اولین کسی بود که به اهمیت ادبیات عامیانه واقف شد و بوف کور را نوشت که فوقالعاده بود، او با سایهاش حرف میزد و من این کتاب را بارها و بارها بلعیدم.
سیمین و سیاست
دانشور عضو هیچ حزبی نبود، او پیشنهادهای فراوانی برای عضویت در گروهها داشت ولی قبول نمیکرد. حزب توده به او چراغِ سبز نشان میداد، ولی دانشور توجهی نمیکرد. خلیل ملکی اصرار میکرد که وارد نیروی سوم بشود، ولی نپذیرفت. وقتی که جلال عضو حزب زحمتکشان علم شده بود، سیمین برایش نامه نوشته بود که پیوستن به حزب زحمتکشان درست نیست. آن زمان که جامعهٔ سوسیالیستها در ایران شکل گرفت؛ خلیل ملکی به دانشور پیشنهاد عضویت داد، ولی او این پیشنهاد را رد کرد، فقط یک یا دو مقاله به زبان انگلیسی برای سوسیالیستها نوشت که در خارج منتشر شد و ترجمهٔ یکی از آنها در مجلهٔ فردوسی چاپ شد. سیمین به خاطر این که همسر جلال بود و به خاطر فعالیتهای فرهنگی و سیاسیاش چندین بار از جانب ساواک احضار شد.ارتشبُد نصیری، رییس وقت ساواک، به دکتر نگهبان، رییس وقت دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران نامهای نوشت که: «سیمین دانشور صلاحیت تدریس در دانشگاه تهران را ندارد، ایشان را به تدریج کنار بگذارید.» ولی دکتر نگهبان که انسان آگاه و باوجدانی بود، فتوکپی نامه را به دانشور نشان داد و هیچ تلاشی برای کنار گذاشتن دانشور نکرد. دکتر نگهبان از جمله کسانی بود که نخستین رأی مثبت برای ریاست دانشور در گروه باستانشناسی و تاریخ هنر را ارائه داد. این سرپیچی از رییس ساواک میتوانست عواقب بسیار بدی را برای دکتر نگهبان داشته باشد، ولی او مردی راستین و جوانمرد بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
وصیتنامه
۷مرداد۱۳۸۵
اینجانب سیمین دانشور فرزند دکتر محمدعلی- شماره شناسنامه ۴۶۶۲۵- صادره از شیراز متولد ۱۳۰۰ در شیراز- فرزندخوانده و خواهرزادهام، خانم لیلا ریاحی فرزند احمد- دارای شناسنامه شماره ۷۶۸ صادره از اصفهان حوزه یک متولد سال ۱۳۲۷ را وصی خود قرار میدهم که پس از مرگم ترتیب قرارداد کتابها و ترجمههایم و ترجمههای خارج از کشورم را به عهده بگیرد، و در عوض ثلث از کل اموالم را دریافت دارد.
الف- کتابها و یا ترجمههایی که کردهام و ناشرانم به قرار زیر است:
خانم ریاحی میتواند به اتکای این وصیتنامه قرارداد با ناشرانم را لغو یا تمدید نماید و وجوه حاصله از فروش کتابها را دریافت دارد.
- نوشتهها یا تألیفات: شهری چون بهشت- سووشون- به کی سلام کنم؟- جزیره سرگردانی- ساربان سرگردان (جلد دوم جزیره سرگردانی)
- ترجمه: کمدی انسانی- داغ ننگ- بنال وطن
- تألیف: شناخت و تحسین هنر
نُه کتاب فوق از انتشارات خوارزمی (مدیر عامل علیرضا حیدری) میباشد. - دشمنان ترجمه از چخوف نشر نگاه (مدیر عامل رییس دانا)
- از پرندههای مهاجر بپرس (نشر قطره، مدیر عامل فیاضی)، باغ آلبالو (ترجمه از چخوف) ایضاً نشر قطره
- همراه آفتاب (نشر امیرکبیر که اینک در اختیار انتشارات دولتی است)
- آتش خاموش- راز موفق زیستن- بئاتریس- ماه عسل آفتابی
کتابهای فوق قرارداد تازهای پس از چاپ اول بسته نشده است.
ب-۱.پول نقد در بانک صادرات ایران- تجریش
۲.دو میلیون تومان سپرده ثابت در بانک ملی ایران شعبه تجریش توأم با دفترچه ثبت حاصل از سپرده (مدارک در فایل خاکستری در کتابخانه موجود است)
لیلی خانم وصی من طبق این وصیتنامه و اختیاردار چاپ آثارم میتواند با وارث دیگر ثلث اثاث خانه و لباسهایم را مالک شود.
سیمین دانشور[۶]
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملههای ماندگار
من از پایان غمانگیز بدم میآید. ما به حدّ کافی غم داریم. رمان یا داستان باید شاد، محرک و شوقانگیز باشد و من از رمانهای سیاه و پر از قتل و مصیبت بدم میآید. رمان باید شکوه و زیبایی را به یاد مردم بیاورد.
لذّت یعنی همین که در متن کاری باشی که آن را دوست داری.
نحوهٔ پوشش
او بانوی نجیبی بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد ظاهری آراسته داشت و در عینِ آراستگی، متین و موقر بود و از مُدهای زنانه پیروی نمیکرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تکیهکلامها
تکیهکلامش در کلاس درس دانشگاه «بچه جان» بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خلقیات
سیمین دانشور زنی فروتن و متواضع بود و حسادت در ذاتش نبود، به همین خاطر نویسندگان به راحتی داستانهای داغ تازه از تنور در آمدهشان را برای او میخواندند و او هم منتقد منصفی برای برای نوشتههایشان بود؛ آنها را راهنمایی و تشویق میکرد. به قول خودشان، وقتی به سراغ او میروند، شارژ میشوند.[۷]
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
استادان و شاگردان
اساتید
بدیعالزمان فروزانفر، ملکالشعرا بهار، پرویز ناتل خانلری، فاطمه سیاح، بهمنیار، ملکی، صادق هدایت.
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
مجموعهداستانها
- آتش خاموش، (۱۳۲۷)
- شهری چون بهشت، (۱۳۴۰)
- به کی سلام کنم؟، (۱۳۵۹)
- از پرندههای مهاجر بپرس، (۱۳۷۶)
رمانها
- سووشون، (۱۳۴۸)
- جزیره سرگرداانی، (۱۳۷۲)
- ساربان سرگردان، (۱۳۸۰)
- کوه سرگردان
ترجمهها
- سرباز شکلاتی به قلم جرج برنارد شاو، (۱۳۲۸)
- دشمنان به قلم آنتون چخوف، (۱۳۲۸)
- بنال وطن، (عنوان دیگر این ترجمه: مویه کن سرزمین محبوب) به قلم آلن استوارت پیتون، (۱۳۵۱)
- داغ ننگ به قلم ناتانیل هاثورن
- باغ آلبالو به قلم آنتون چخوف، (۱۳۸۱)
- ماه عسل آفتابی به قلم ریونوسوکه آکوتاگاوا
- کمدی انسانی یا پیک مرگ و زندگی به قلم ویلیام سارویان، (۱۳۳۳)
- اعتقادی خلاف عقاید همگان دربارهٔ کافکا، (۱۳۳۱)
- تاریخ اجتماعی هنر، (۱۳۴۷)
- بهترین داستانهای چخوف تهران: صفی علیشاه، (۱۳۳۰)
- تیفوس تهران به قلمِ آنتون چخوف
- دشمنان تهران به قلمِ آنتون چخوف (۱۳۵۱، ۱۳۴۱، ۱۳۷۶)
- داستانهایی از آلوتاگاوا، (۱۳۴۱)
- بارهای آدمی، (۱۳۲۷)
- چهل طوطی، سیمین دانشور به همراه جلال آلاحمد، (۱۳۵۱، ۱۳۴۴، ۱۳۷۳)
- وجدان گم شده بود...، (۱۳۲۷)
- رائو، راجه، آکاییا، (۱۳۴۱)
- بئاتریس به قلمِ آرتور شیلر، (۱۳۳۳، ۱۳۵۴)
- رمز موفق زیستن، (عنوان دیگر این ترجمه:شرح حالهای پنجدقیقهای) به قلمِ دیل کارنگی، (۱۳۷۲)
- تاریخ اجتماعی هنر به قلمِ آرنولد هاوزر، (۱۳۴۷)
مقالات
- شناخت و تحسین هنر، عنوان دیگر «مجموعه مقالات شناخت و تحسین هنر»
- آلاحمد، جلال، در خدمت و خیانت روشنفکران، (۱۳۷۵)
- اعتصامی، پروین، دیوان پروین اعتصامی، (۱۳۷۳)
- هنر و ادبیات: گفتوشنودی با پرویز ناتلخانلری، (۱۳۶۶)
- از جهان پهناور هنر، (۱۳۳۴)
- از داستان تا... گفتوگو با سیمین دانشور، (۱۳۶۹)
- ازدواج بعد از چهلسالگی، (۱۳۲۷)
- استاد حسین بهزاد و آثار او، (۱۳۳۴)
- استیک هگل، (۱۳۳۱)
- بحثی دربارهٔ مبادی استتیک، (۱۳۳۰ و ۱۳۳۱)
- به یاد دوست در باغ بیبرگی: یادنامهٔ مهدی اخوانثالث، (۱۳۷۰)
- بیوگرافی استاد حسین بهزاد و آثار او
- پیوند یوش و شیراز، (۱۳۷۶)
- بررسی کوتاهی است از چاپ چهارم کتاب (...تارهایی) مجموعه اشعار و منظومههای حمید مصدق
- تحول زیبایی در شعر کهن فارسی از واقعیت تا نمادگرایی عرفانی، (۱۳۶۶)
- چرا جزیرهٔ سرگردانی؟، (۱۳۷۲)
- حضور جلال در انقلاب مردم ایران، (۱۳۵۸)
- دربارهٔ تاریخ موسیقی، (۱۳۳۰)
- دربارهٔ رنگ محل، (۱۳۳۹)
- دربارهٔ سهراب سپهری، (۱۳۴۱)
- دربارهٔ شناخت هنر «نقد کتاب شناخت هنر نوشتهٔ هوشنگ ایرانی»
- درگذشت جلال آلاحمد، (۱۳۷۶)
- رابطهٔ زیباییشناسی با دیگر علوم، (۱۳۳۰)
- رهآورد سفر، (۱۳۳۶)
- سخن شهادت، (۱۳۵۸)
- سومین نمایشگاه دوسالانهٔ «بیانال» نقاشی، (۱۳۴۱)
- شما را به خدا بس کنید!، (۱۳۷۲)
- شوهر من جلال، روزنامهٔ اطلاعات، (۱۳۵۹)
- شوهر من جلال آلاحمد، اندیشه و هنر، (۱۳۴۲)
- شوهر من جلال، اندیشه و هنر، (۱۳۴۳)
- شوهر من جلال، مرغ حق، (۱۳۷۶)
- شوهر من جلال، یادنامهٔ جلال آلاحمد، (۱۳۷۸)
- شوهر من جلال، کاوه، (۱۳۴۸)
- شوهر من جلال، آرش، (۱۳۶۰)
- فاجعه، (۱۳۷۲)
- کنکاش در اندیشههای جلال آلاحمد، (۱۳۷۰)
- گندمی طلایی بر مرزهای جزیره... گفتوگو با سیمین دانشور، (۱۳۷۲)
- لباس زرتشتیان ایران، (۱۳۳۷)
- «مسائل هنر معاصر»، در ده شب: شبهای شاعران و نویسندگان، (۱۳۵۷)
- مسئولیت یک مترجم ادبی: گفتوگو با سیمین دانشور، (۱۳۳۶)
- رمزی سیاسی فلسفی: گفتوگو با سیمین دانشور، (۱۳۳۶)
- موسیقی تاج هنرهاست، (۱۳۳۰)
- نباید مأیوس بود رئیس! تازه اول عشق است: دیدار با سیمین دانشور...، (۱۳۵۸)
- نمیخواستم نویسندهٔ تکاَثره باشم: گفتوگو با سیمین دانشور، (۱۳۷۳)
- هنر تصویر کتب خطی در ایران، (۱۳۳۵)
- هنر و مذهب، (۱۳۳۸)
- یاد جلال آلاحمد در گفتوگو با سیمین دانشور، یادنامهٔ جلال آلاحمد، (۱۳۷۸)
- یاد جلال آلاحمد: گفتوگو با سیمین دانشور، کیهان فرهنگی، (۱۳۶۶)
- یاد نیما یوشیج، (۱۳۴۷)
- ...یاد و خاطره، مرغ حق، (۱۳۷۶)
- یادها و خاطرهها، نیمه دیگر: ویژهٔ سیمین بهبهانی
- سروده لیلی ریاحی؛ دیباچه سیمین دانشور، (۱۳۷۶)[۸]
آثار دیگر
سبک و لحن و ویژگی آثار
دانشور به اصول رئالیسم در داستان اهمیت میداد و روایتهای انتزاعی موردِ پسندش نبود و بر واقعگرایی در داستان تأکید میکرد.
او در آثار خود جایگاه زن ایرانی را که در تحول اجتماعی قرار گرفته بررسی مینمود.
تعهد، جایگزین میهن دوستی
کارنامه و فهرست آثار
آتش خاموش
این مجموعه داستان که در سال۱۳۲۷ به چاپ رسید، شامل شانزده داستان کوتاه است. نویسنده اظهار نموده است که هفت داستان پایانی این مجموعه را با اقتباس از او.هنری و یکی از آنها را با اقتباس از یک داستان انگلیسی به رشتهٔ تحریر درآورده است. برخی از این داستانها در روزنامهٔ کیهان، مجلهٔ بانو و مجلهٔ امید چاپ شده بودند.
عنوان داستانهای این مجموعه بر این قرار است:
- اشکها (مهر۱۳۲۱)
- آتش خاموش (آذر۱۳۲۳)
- یادداشتهای یک دوست آلمانی (تاریخ ندارد)
- کلید سُل (بهمن۱۳۲۳)
- سایه (خرداد۱۳۲۴)
- آن شب عروسی (دی۱۳۲۴)
- مردها عوض نمیشوند (بهمن۱۳۲۴)
- ناشناس (اسفند۱۳۲۴)
- عطر یاس (اسفند۱۳۲۴)
- عشق استاد دانشگاه (فروردین۱۳۲۵)
- شب عیدی (اردیبهشت۱۳۲۵)
- گذشته (خرداد۱۳۲۵)
- جامهٔ ارغوانی (مرداد۱۳۲۵)
- عشق پیری (تاریخ ندارد)
- یخفروش (تاریخ ندارد)
- کلاغ کور (بهمن۱۳۲۶)
هوشنگ گلشیری داستان کلاغ کور را بهترین داستانِ این مجموعه معرفی میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شهری چون بهشت
این مجموعه ده داستان کوتاه دارد که چاپ نخست آن مربوط به دیماه۱۳۴۰ و چاپ دوم آن در سال۱۳۵۲ است.
داستانهای این مجموعه عبارت هستند از:
- شهری چون بهشت
- عید ایرانیها
- سرگذشت کوچه
- بیبی شهربانو
- زایمان
- مدل
- یک زن با مردها
- در بازار وکیل
- مردی که برنگشت
- صورتخانهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نویسندگان و منتقدان بر این باور هستند که داستان شهری چون بهشت و در نظر برخی داستان صورتخانه از سایر داستانهای این مجموعه موفقتر بودهاند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
- جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور: از آتش خاموش تا سووشون به قلمِ هوشنگ گلشیری، (۱۳۷۷)
- بررسی آثار سیمین دانشور به قلم هوشنگ گلشیری، (۱۳۶۳)
- بگومگوی نافرجام (به بهانه چاپ کتاب:جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور تألیف هوشنگ گلشیری) به قلم محمود معتقدی، (۱۳۷۷)
- یادگار خشکسالیهای باغ به قلم تورج رهنما، (۱۳۷۶)
- چهار سرو افسانه به قلم عیسی اربابی، (۱۳۷۸)
- سووشون، نوشتهٔ دانشور به قلم پال اسپراکمن، (۱۳۷۰)
- نیمه دیگر: ویژه سیمین دانشور به قلم هاله اسفندیاری، (۱۳۶۸)
- تصویر خالی بین دو پرانتز، نقد و بررسی کتاب شهری چون بهشت به قلم میانه اکبری، (۱۳۷۹)
- قطار خالی سیاست... نگاهی بر جایگاه سیاست در زمانههای سیمین دانشور به بهانهٔ هفتاد و نهمین سالروز تولد نویسنده میترا الباقی، (۱۳۷۹)
- سیمین دانشور، در یاد بعضی نفرات به قلم سیمین بهبهانی
- داستان کوتاه و بلند در این سرزمین به قلم محمود تهرانی، (۱۳۴۲)
- کمدی انسانی اثر ویلیام سارویان، ترجمه سیمین دانشور به قلم زهرا خانلری، (۱۳۳۳)
- شهری چون بهشت، سیمین دانشور به قلم جلیل دوستخواه
- مگر قول نداده بودید، زود نروید! به قلم لیلی ریاحی، (۱۳۷۸)
- سیمین دانشور، تصویر به قلم مریم زندی، (۱۳۷۲)
- سیمین دانشور در لوح و قلم به قلم کیوان سپهر، (۱۳۷۰)
- سطرهایی از کتاب سووشون (۱۳۴۹)
- دانشور، ۱۳۰۰ه.ش در دایرةالمعارف نو به قلم عبدالحسین سعیدیان، (۱۳۷۸)
- سیمین دانشور در اثرآفرینان، (۱۳۷۸)
- ترجمه داستانهای سیمین دانشور به قلم احمد فاضلی
- صورتخانه دانشور به قلم احمد فاضلی، (۱۳۶۸)
- دانشور سیمین در دانشنامه زنان فرهنگساز ایران به قلم پوران فرخزاد، (۱۳۷۸)
- بانو سیمین دانشور، نویسنده پرارج و گرانمایه در کارنامه زنان مشهور ایران به قلم فخری قویمی، (۱۳۵۲)
- سووشون: نوشته سیمین دانشور، ترجمه م.ر.قانونپرور به قلم م.ر.قانونپرور، (۱۳۷۰)
- سیمین دانشور و سووشون به قلم کمیساروف.د ترجمه پرویز نصیری، (۱۳۵۴)
- مرغ حق: زندگی و اندیشه جلال آلاحمد (مطالب مختلفی دربارهٔ سیمین دانشور آمده است). (۱۳۷۶)
- صورتخانه دانشور به قلم فرزین یزذانفر، (۱۳۷۱)
- جزیره سرگردانی (نوار)/ نوشته سیمین دانشور گویندگان: پروین دارایی و فهیمه صفایی. (۱۳۷۵)، کتاب مربوط به این نوار برای نابینایان در سال ۱۳۷۲ برای نابینایان منتشر شده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بررسی چند اثر
آتش خاموش
این مجموعه داستان در مقایسه با آثار صادق هدایت، بزرگ علوی و صادق چوبک، مانند یک سیاهمشق است، سیمین دانشور نیز رضایت چندانی از آتش خاموش ندارد و اجازهٔ چاپِ مجدد نداده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد او در جایی میگوید: من میتوانم آتش خاموش را بردارم و با کمی بازسازی آن را به اثری زیبا تبدیل کنم، اما این مجموعه جزء کارنامهٔ هنری من است و من آن را در اوان جوانی نوشتم و نخستین اثر همیشه نمیتواند بهترین اثر باشد. من میخواستم اولین زن داستاننویس باشم و شدم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
هوشنگ گلشیری داستان کلاغ کور را بهترین داستانِ این مجموعه معرفی میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد حسن میرعابدینی اظهار میکند: «اولین کتاب دانشور؛ یعنی آتش خاموش در سال۱۳۲۷ نوشته شد و نشانگر بیتجربگی او از زندگی و بیاطّلاعیاش از فنون داستاننویسی است. او در شانزده داستان این مجموعه با نثری کلیباف که قدرت توصیف حالتهای گوناگون آدمها در برخورد با حوادث مختلف را ندارند، به مفاهیمی ابدی و ازلی همچون عشق، مرگ و وجدان میپردازد. نویسنده که ضرورت جستوجوی مضمونهای جدید زندگی پرتحرک جامعه را احساس نمیکند، نیمی دیگر از داستانهایش را از لطیفههای داستانوارهٔ او.هنری اقتباس میکند و نیم دیگر را به شیوهٔ نامههای عاشقانهٔ جواد فاضل مینویسد. اما آنچه در همهٔ آنها دیده میشود، احساسات زنانهای است که در داستاننویسی ایران تازگی دارد. در این داستانهای او دختران جوان، تحصیلکرده، فضلفروش و احساساتیاند که میتوانند همچون قهرمانان دشتی در باب عشقهای قالبی چندین صفحه از فلاسفه و ادبا نقلقول بیاورند و مثل باران اشکهای رمانتیک بریزند. دانشور از دید این دوشیزهٔ برخاسته از خانوادهای مرفه، عقبماندگیهای ایران را با پیشرفتهای غرب مقایسه میکند و در این دوره به جز آتش خاموش مجموعهٔ دیگری را به چاپ نمیرساند و بیشترین فعالیت خود را صرف ترجمه میکند.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شهری چون بهشت
هوشنگ گلشیری بر این باور است که پیشرفتِ مجموعه داستان شهری چون بهشت نسبت به مجموعه داستان آتش خاموش چشمگیر است و سیمین دانشور در نویسندگی به قدرتی نسبی رسیده است. او دیگر از او.هنری تقلید نمیکند و نگاهش به سوی نویسندگانی چون: فاکنر، ارنست همینگوی و چخوف کشیده شده است، ولی با همهٔ این دگرگونی و پیشرفت در نوع نوشتن، ذهنیتِ اصلی دانشور همچنان بر جاست و آن چیزی نیست جز همان قالبهای نقش زن.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد جمال میرصادقی میگوید: «در مجموعهٔ شهری چون بهشت تنوع و گوناگونی موضوعها و شخصیتهای داستانی قابل توجه است، اما این تنوع و گوناگونی با پرورش و تکوین کافی آنها همراه نیست و نویسنده فقط به شرح ماجراهای گوناگون زندگی آنها اکتفا میکند و خواننده با آنها ارتباط عاطفی و احساسی برقرار نمیکند و آنها را تنها از دور میشناسد. از میان داستانهای مجموعهٔ شهری چون بهشت که عنوان کتاب نیز هست تا حدودی از این قاعده برکنار است و یکی از بهترین داستانهای این مجموعه به شمار میرود. داستانی مؤثر و خواندنی است و ترکیب و ساخت آن از جنبههای فنی مناسب برخوردار است.»[۹]
حسن میرعابدینی مینویسد: «مجموعه داستان شهری چون بهشت از چنان اهمیتی برخوردار نیست بتوان که نام او را در ردیف داستاننویسانی چون جلال آلاحمد و صادق هدایت قرار داد؛ با این همین پرداختن به دنیای ذهنی و عینی زنان، بانو دانشور را از نویسندگان همدورهاش متمایز میکند.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش.
- ↑ گلشیری، جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور.
- ↑ عبداللهی، مهناز. «سالشمار سیمین دانشور». بخارا، ش. ۷۵ (۱۳۸۹).
- ↑ «گفتوشنودی با سیمین دانشور و پرویز ناتل خانلری». مجلهٔ هنر و ادبیات امروز، ش. ۲.
- ↑ «سیمین دانشور از نگاه دیگران». بخارا، ش. ۷۵ (۱۳۸۹).
- ↑ «متن وصیتنامهٔ سیمین دانشور». خبرگزاری ایسنا، ۲۵اردیبهشت۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۲فروردین۱۳۹۸ (۱۱آوریل۲۰۱۹).
- ↑ اربابی، عیسی (۱۳۷۸). چهار سرو افسانه. تهران: انتشارات اوحدی. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - ↑ حبیبیآزاد، ناهید. «کتابشناسی سیمین دانشور». بخارا، ش. ۷۵ (۱۳۸۹).
- ↑ میرصادقی، ادبیات داستانی با نگاهی به داستاننویسی معاصرایران، ۶۴۶.
منابع
- پناهیفرد، سیمین (۱۳۹۰). سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش. تهران: انتشارات سمیر. شابک ۹۷۸۹۶۴۲۲۰۰۸۷۰. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - عبداللهی، مهناز. «سالشمار سیمین دانشور». بخارا، ش. ۷۵ (۱۳۸۹).
- «گفتوشنودی با سیمین دانشور و پرویز ناتل خانلری». مجلهٔ هنر و ادبیات امروز، ش. ۲ (۱۳۶۶).
- گلشیری، هوشنگ (۱۳۷۶). جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور. تهران: انتشارات نیلوفر. شابک ۹۶۴۴۴۸۰۳۵X. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - پناهیفرد، سیمین (۱۳۹۰). سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش. تهران: انتشارات سمیر. شابک ۹۷۸۹۶۴۲۲۰۰۸۷۰. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - اربابی، عیسی (۱۳۷۸). چهار سرو افسانه. تهران: انتشارات اوحدی. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - حبیبیآزاد، ناهید. «کتابشناسی سیمین دانشور». بخارا، ش. ۷۵ (۱۳۸۹).
- میرعابدینی، حسن (۱۳۸۸). صد سال داستاننویسی ایران. ۱ و ۲. چشمه. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - میرصادقی، جمال. ادبیات داستانی با نگاهی به داستاننویسی معاصر ایران. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک)
پیوند به بیرون
- «متن وصیتنامهٔ سیمین دانشور». خبرگزاری ایسنا، ۲۵اردیبهشت۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۲فروردین۱۳۹۸ (۱۱آوریل۲۰۱۹).