علی موسوی گرمارودی
سیدعلی موسوی گرمارودی | |
---|---|
در دیدار شاعران و اهالی فرهنگوادب با آیتالله سیدعلی خامنهای - خرداد۱۳۹۶ | |
نام اصلی | سیدعلی موسوی گرمارودی |
زمینهٔ کاری | شعر، ادبیات و ترجمهٔ قرآن و متون مذهبی |
زادروز | ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ ه.ش ۲۲ ربیعالاول ۱۳۶۰ ه.ق ۲۰ آوریل ۱۹۴۱ م قم |
پدر و مادر | سیدمحمدعلی گرمارودی خانمآغا |
ملیت | ایرانی |
محل زندگی | قم، مشهد و تهران پایتخت، شهرهای مذهبی |
در زمان حکومت | پهلوی دوم، جمهوری اسلامی ایران |
رویدادهای مهم | کودتای 28 مرداد 1320، سقوط پهلوی دوم در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و استقرار جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۲ بهمن ۱۳۵۷. |
بنیانگذار | بنیانگذار «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» به همراه طاهره صفارزاده [۱] [۲][۳]. از بنیانگذاران «شعر انقلاب» [۴] |
پیشه | استاد دانشگاه، نویسنده |
سالهای نویسندگی | از اوایل دههٔ ۱۳۴۰ |
سبک نوشتاری | شعر نو (شعر سپید، شعر نیمایی) و شعر کلاسیک (قصیده) [۳] |
کتابها | عبور، چمن لاله، خط خون،در سایهسار نخل ولایت، ترجمهٔ قرآن کریم، غوطه در مهتاب و ... [۱] [۲] |
نوشتارها | قلمانداز، معمای حافظ، شیون مهتاب در آب و ... |
مدرک تحصیلی | دکتری زبان و ادبیات فارسی |
دانشگاه | دانشگاه تهران، دانشکدهٔ زبان و ادبیات فارسی |
حوزه | حوزهٔ علمیهٔ دینی مشهد |
استاد | ادیب نیشابوری، شیخمجتبی قزوینی، دکتر شهیدی، آیتالله مطهری و ... |
دلیل سرشناسی | دو شعر سپید خط خون و در سایهسار نخل ولایت و ... |
اثرگذاشته بر | بر شعر انقلاب و شعر آیینی، به ویژه بر اشعار سپید |
اثرپذیرفته از | مذهب تشیع، آرا و اندیشههای امام خمینی (ره) و آیتالله مطهری |
سیدعلی موسوی گرمارودی از پدری الموتی و مادر تنکابنی (در سال ۱۳۲۰ خورشیدی) در قم دیده به جهان گشود. [۵][۶]
وی از مشهورترین شاعران نوگرا و سنتگرای دههٔ ۵۰ است که به دلیل وجوه آیینی آثارش توانست پس از انقلاب اسلامی به یکی از بنیانگذاران شعر انقلاب بدل شود. [۴]
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی پس از ورود به دانشگاه تهران، با مبارزان انقلابی، از جمله شهیدان رجایی و باهنر، همچنین جلال آلاحمد و شهید مطهری آشنا شد. او در سال ۱۳۵۲ توسط ساواک دستگیر و به 3 سال حبس محکوم شد؛ اما عملا حدود ۴ سال در زندان به سر برد.
وی با پیروزی انقلاب اسلامی، همراه طاهره صفارزاده، کانون فرهنگی نهضت اسلامی را تأسیس کرد و به سمت دبیری آن منصوب شد. مدتی رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان بود. انتشار مجلهٔ ادبی گلچرخ را نیز بر عهده داشت.
در سایهسار نخل ولایت و خط خون، از معروفترین دفترهای شعر موسوی گرمارودی است که اولی در بهار ۱۳۵۷ و دومی در سال ۱۳۶۳ منتشر شد. شعر سپید بلند خط خون، مشهورترین شعر عاشورایی در قالبهای نوین است که نگرش نوین، انقلابی و تاریخی شاعر به واقعهٔ عاشورا و نیز بدایع هنری آن باعث شهرت آن گردید. [۳]
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی منتخب ششمینهمایش چهرههای ماندگار در سال ۱۳۸۵ است. [۱]
داستانکها
دلم پُرِ اشک
عاشورا که میشد، مثل همه میرفت به مجالس سوگواری؛ ولی در جمع گریهاش نمیآمد، هرگز خالی نمیشد. همیشه پُرِ اندوه برمیگشت.
تا این که یک شب، شبی از شبهای عاشورا، در مجلسی که سوگواریشان از شب گذشته و به بامداد رسیده بود، ماند. ۵ دقیقهٔ بامداد بود که آرام، فرورفته در خود، به خانه برگشت... در حالی که سنگینی وجودش را نیز با خود به خانه آورده بود. تنم خشک بود عین کویر؛ اما انگار هوای درونش آرامآرام به سمت شبی ابری و طوفانی پیش میرفت. دلش پرِ اشک بود، پُرِ باران. در را که باز کرد، ترکید؛ مثل بغض هزارساله، مثل «ابری که پارهپاره میشود تا که ببارد». آن شب، آن در، ناپیدا نیز باز شده بود. آن شب، مثل باران که قطرههایش را میبارد، او نیز کلماتش را میبارید؛ مثل ابرها که میروند و میبارند؛ قدم میزد و میسرود: «درختان را دوست میدارم که به احترام تو قیام کردهاند...».
شجرهنامه
یادش آمد که پدر میگفت: «با آیتالله مرعشی نجفی دربارهٔ شجرهنامهٔ خانوادگی صحبت میکردم.» میگفت: «ما از سادات طبرستان هستیم، از روستایی به نام میخساز در کجور. اجداد ما در زمان قاجاریه، برای فرار از سربازی به روستای اوانک در الموت پناه آوردند. این روستا در یک منطقهٔ صعبالعبور قرار دارد؛ درست در قلب کوههای البرز. بعد از اوانک هم آمدند به گرمارود؛ روستایی در دل یک درّه.
جدّ پدری من که سیدعلینقی نام داشت، از گرمارود زن میگیرد و همانجا مقیم میشود. پدرم، محمدعلی موسوی هم همانجا به دنیا میآید؛ حدود ۱۲ سالگی میفرستندش به مدرسهٔ علمیه در مزردشت تنکابن؛ جایی که روحانیت مرکزیت روحانیت داشت.» [۱] [۲]
تحصیلات عالی
با اینکه سال ۱۳۴۵ در امتحان ورودی دانشگاه در رشتهٔ ادبیات نمرهٔ ممتازی کسب کرده بود، به دانشگاه ادبیات نرفت؛ چون که دانشكدهٔ حقوق تنها دانشكدهٔ نصفِ روز بود و این برای دانشجویان غیرِمتموّل فرصت خوبی بود برای کسب معاش. این بود که کارشناسی علوم قضایی گرفت. بعد با دفاع از پایاننامهای با موضوع جوشش و کوشش در شعر با راهنمایی سیدضیاءالدین سجادی، کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را گرفت و با اخذ دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. موضوع رسالهٔ دکتریش، زندگی و شعر ادیبالممالک فراهانی بود که با راهنمایی سیدجعفر شهیدی به انجام رسید. این اثر بعدها به صورت کتاب انتشار پیدا کرد. [۷]
تو کجایی تا شوم من چاکرت
یکبار از سر کنجکاوی تصمیم گرفت با چوپانی که در گرمارود بود، یک روزی را همراه شود. حرکت کردند. وقت نهار، سفره را گشودند که غذا بخورند، ناگهان چوپان زد زیر آواز؛ حالا نخوان و کی بخوان! آقا چه صدایی! چه آوازی! این وسط، نی را هم برداشته بود و آن را با صدایش چنان همراه و هماهنگ کرده بود که آیههای داوودی در آن دَم عینی و متجلّی شده بود...
ﺗﺎ ﻗﺒل از شنیدن این صدا، مفهومِ تسبیح و همراهیِ کوهها و دشتها و هماهنگیِ ﭘﺮنده و سنگ و درخت با صدای داوود، اینگونه عجیب در باورش ننشسته بود. ناگهان دریافت که همه، کوه و بیابان و چشمه ﻣﺤﻮ صدای او شدهاند؛ محوِ محوِ محو...
عجیب این بود که در ان حال ملکوتی، چوپان حتی غلط هم میخواند؛ اما طنین صدایش آنقدر زیبا بود که همه را محو خودش کرده بود... بعدها فکر کرد اگر این چوپان میخواست موسیقی را یاد بگیرد، میتوانست از بسیاری از استادان پیشی بگیرد. اما آن بخش که خدا به او داده، ﺑخش درونی است؛ بخشی که در شعر هم به آن جوشش و ناخودآگاه میگویند. [۷]
گرمارودی در جلسهای مخفی!
یکبار به یک جلسهٔ مخفی دعوت شد. مجبور بود از راه پشت بام به آن جا برود. شهید رجایی گفته بود گرمارودی هم بیاید برای شعرخواندن. مجلس فاتحهٔ یکی از شهدا بود. شهید یک فرزند دوساله داشت. گرمارودی پیش از آن که دهان باز کند برای شعرخواندن، چشم باز کرد به روبهرو؛ حدود ۸۰ نفری دستچین شده بودند. وقتی رسید به ابیاتی که بیپردهٔ ابهام به شاه تشر میزد (رسد روزِ خونِ تو را ریختن...)، از روی کاغذ سر راست کرد تا عکسالعمل حُضار را ببیند، دید عدهای از جمعیت غایبند! [۸]
مردان نمونهٔ قدیمی
نام پدرش شیخجعفر روحانی بود؛ پدرِ والدهٔ موسوی گرمارودی که میشود پدربزرگش. ساکن شیروانمحلهٔ تنکابن بود. یک روحانی خوشپوش، خوشروی و خوشگفتار که سراسر تنکابن او را برای وعظ دعوت میکردند. آن روزها ماشین کم بود؛ ولی شیخجعفر اسب رهوار و زیبایی داشت که با آن به همهجا میرفت. فقط ۵۴ سالش بود که با یک تب از پای درآمد. زمانی که مُرد، گرمارودی دوساله بود. وقتی هم که پدر گرمارودی به خواستگاری دخترش رفت، موافقت کرد. چون که خودش روحانی بود و پدر گرمارودی هم طلبهٔ فاضل و نجفرفتهای بود. [۹]
زندگی و تراث
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، ﺷﺎﻋﺮ، ﻣﻨﺘﻘﺪ، ﻣﺘﺮﺟﻢ و ﻧﻮﻳﺴندهٔ شهیر معاصر، یکشنبه، ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ هجری شمسی (۲۲ ربیعالاول ۱۳۶۰ ه ق، برابر با ۲۰ آوریل ۱۹۴۱ م) در محلهٔ چهارمردان قم به دنیا آمد. نام پدرش سیدمحمدعلی، زادهٔ گرمارودِ الموت قزوین و نام مادرش خانمآغا، زادهٔ شیروانمحلهٔ تنکابن است. او نخستینفرزند خانواده است.
پدر موسوی گرمارودی حجتالاسلام سیدمحمد موسوی گرمارودی از دانشمندان اهل روستای گرمارود الموت، مدرس عالی علوم اسلامی بود. جوان بود که به قم و بعد به نجف رفت و دوباره به قم بازگشت. سال ۱۳۱۸ به تنکابن رفت و در آنجا با دختر حاجشیخجعفر روحانی که از وعاظ مشهور منطقه بود ازدواج کرد و دوباره برای ادامهٔ تحصیل و تدریس، به قم مراجعت کرد. وی ۱۲ بهمن ۱۳۷۵، در مشهد و در سن ۸۳ سالگی درگذشت.
موسوی گرمارودی از ۵ تا ۸ سالگی، در قم نزد پدر، قرآن، نصابالصبیان ابونصر فراهی، گلستان و بوستان سعدی، طاقدیس شیخ نراقی و گزیدههایی از خمسهٔ نظامی را فراگرفت. [۱] [۲] او چون با پشتوانهای قوی به دبستان رفته بود، دو، سه کلاس یکی کرد و از دبستان ملی باقريهٔ قم پا به دبيرستان دين و دانش گذاشت که شهيد دکتر بهشتی مدیریت آن را بر عهده داشت. ۱۷ ساله بود که همراه پدر به مشهد رفت و از محضر بزرگانی چون شیخمجتبی قزوینی، حججالاسلام فردوسیپور و واعظ طبسی بهرهها گرفت و از مدرسان بزرگی چون ادیب نیشابوری و مرحوم نهنگ درسها آموخت و پس از ۴ سال بار دیگر به قم بازگشت.
در قم، در واقعهٔ مدرسهٔ فیضیه دستگیر شد که به ﻛﻮشش آیتالله رﺑﺎنی شیرازی آزاد ﺷﺪ. با هجرت پدر به شهر ری -پس از ۱۵ ﺧرداد ۱۳۴۲- سیدعلی نیز در دبستان ﻋﻠﻮی و سپس دبیرستان ﻋﻠﻮی تدریس را آغاز کرد. در سال ۱۳۴۵ در رشتهٔ حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و در همین سالها با شخصیتهایی چون شهید بهشتی، شهید باهنر و شهید رجایی آشنا شد. در سال ۱۳۴۸ در مسابقهٔ ﺷﻌﺮ ﺑﻌﺜﺖ مجلهٔ یغما ﺷﺮﻛﺖ ﻛرد و شعر خاستگاه نور وی بهترین اثر شناخته شد و جایزه گرفت؛ جایزهای که سبب شهرت او شد. جلال آلاحمد، سیمین دانشور، دکتر علی شریعتی و به ویژه شهید مطهری کسانی بودند که گرمارودی از مجالست با ایشان توانست به فضاهای تازهتری از اندیشههای تشیع و گسترهٔ ادبیات دست پیدا کند. وی شرح منظومه را بهطور خصوصی در محضر شهید مطهری گذراند.
گرمارودی در همان ﺳﺎل ۱۳۵۶ که از زندان آزاد شد، ﺑﺎ شهید دکتر باهنر در دﻓﺘﺮ ﻧﺸر و فرهنگ اسلامی شروع به همکاری کرد. در فاصلهٔ سالهای ۱۳۵۸ ﺗﺎ ۱۳۶۰ ﺳﺮپرﺳﺖ ﺍﻧﺘشارات انقلاب اسلامی (ﻓﺮﺍنکلین ﺳﺎﺑﻖ) شد. همزمان با آن، سمت ﻣشاور فرهنگی رییسجمهور وقت را نیز پذیرفت. در سالهای ۱۳۶۰ ﺗﺎ ۱۳۷۸ ﻣشاور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد و از سال ۱۳۷۸ رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان. [۷]
ماجرای فرانکلین
انقلاب که پیروز شد، با حکم آقای مهندس مهدی بازرگان، رییس فرانکلین سابق شدم. همان انتشارات «علمی فرهنگی» امروز. آن موقع نامش «سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی» بود. همان موقع به ذهنم رسید از اخوان ثالث به عنوان سرویراستار دعوت کنم تا در آن جا مشغول کار شود. همهٔ ما از وضعیت اخوان باخبر بودیم؛ میدانستیم هیچ ممر درآمدی ندارد. وظیفهٔ خودم میدانستم شخص بزرگی مثل اخوان را از درگیری با معیشت در حد امکان نجات بدهم. آن موقع من ۴ هزار تومان حقوق میگرفتم و برای ایشان ماهی ۷ هزار تومان در نظر گرفتم و به او گفتم: «هر جور که راحت هستید به انتشارات تشریف بیاورید. کار شما اینجا ویراستاری است و هر جور که متنها را به دست ما برسانید، برای ما مغتنم است، اما دوست داریم گاهی نیز شما را در اینجا ببینیم.»
یک روز اخوان با حالتی برآشفته به دفتر من آمد و با همان لهجهٔ شیرین مشهدیاش گفت: «همین شعر را بخوان!» گویا در آن زمان در انجمن اسلامی حرفهایی دربارهٔ اخوان زده شد که روح من از آنها خبر نداشت:
«هان ای علی موسوی گرمارودی
آلوده به منت مکن این لقمهٔ نان را...»
قطعه استادانهٔ او را که ۲۳ بیت بود، خواندم و گفتم: «آقای اخوان واقعاً من سزاوار چنین شعر و نگاهی هستم؟! من خودم خدمت شما آمدم و دعوتتان کردم... در ضمن، تقاضای دیگرتان را دو روز پیش با زحمت به نتیجه رساندم و فقط فرصت نکردم به شما بگویم...»
وقتی آن را شنید، همان لحظه کاملاً پشیمان شد. شعرش را برداشت و چشمانش اشکآلود شد. گفت: «این شعر تمام نیست.» اخوان به تمام معنا شاعر بود و شاعرانه زندگی میکرد. یک ساعت نگذشته بود که با افزودن ۱۲ بیت جدید به ابیات قبلی برگشت.
من به این ماجرا شاعرانه نگاه کردم. آقای اخوان شعر را خطاب به من و من خطاب به دلم آغاز کردم:
«ای سوخته حال ای دلک غمزدهٔ من
بشناس کمی بیشتر احوال جهان را...»
هر دو شعر، هم در کتاب تو را ای کهنبوموبر دوست دارم، نوشتهٔ اخوان و هم در کتاب سفر به فطرتِ گلسنگ من آمده است. [۱۰]
اینک این شعر با نام شکوی الغریب فی الوطن، از معروفترین مجاوبههای من است؛ اخوانیهٔ من با مرحوم اخوان ثالث:
«هان ای علیِ موسوی گرمارودی | آلوده به منّت مکن این لقمهٔ نان را | |
ای مردِ نه شرقی و نه غربی، زِ حقایق | بشنو زِ من این نکته و تصدیق کن آن را | |
حالت بِه از این است چه در شرق و چه در غرب | اهلِ ادب و فضل و خداوندِ بیان را | |
طاغوت روا داشت به من لقمهِ غنانی | هرچند به خون دلم آغشتی خوان را | |
اسلام گر این هم نه روا دارد، ای وای | پس من چه کنم عائلهٔ خُرد و کلان را | |
در جمع، بَری آبِ مرا بهرِ دو تا نان | کو کار نیاورده بَرَد مُزدِ مَجان را | |
من کارَک خود کردهام و میکنم از پیش | آثار گواهست و شناسی تو خود آن را | |
سی سال نبردِ من و طاغوت عیان است | حاجت به بیان نیست – مثل گفت - عیان را | |
زندان و گرفتاری و بدبختی و تبعید | خود بود نبردِ من و آن اهرمنان را | |
پیری و نداری است کنون حاصلِ عمرم | تا عبرتغ من پند شود نسلِ جوان را | |
گر زان که تو جایِ من و من جایِ تو بودم | کردار، نه این بود منِ کار نَدان را | |
لَجّاره اگر عیب تو میکرد به تَفضیح | صد مشت حوالت زِ مَنَش بود، دهان را | |
من، اینهمه از چشمِ تو بینم نه دگر کس | باور نکنم جرأتِ بهمان و فلان را | |
گر میل و اشارت نبُود از تو به تشجیع | کی ناسِرهمردم سِپُرَد راهِ عَوان را | |
این سگ به من انداختن و بسته چنین سنگ | شعبانِ نجابت، نپسندد رمضان را | |
گفتی که نوانخانه و اطعام نداری | ای دست مریزاد بگو خیلِ نَوان را | |
من شِکوه به جَدِ تو علی میبرم امشب | او مردِ کریم و سرهای بود جهان را | |
نی نی که شکایت زِ تو هم نزدِ تو آرم | اهلیت و انصافِ تو قاضیست، میان را | |
ترکانه متاز ای سرهمردی که سواری | اکنون که به دستِ تو سپردند عنان را | |
گیریم که لجاره ندانند، تو دانی | قدرِ من و فضل و ادب و شعرِ روان را | |
گر در همه بنگاهِ تو یک ثانی دارد | از جمع بِران، ثالثِ مهدیاخوان را | |
ور زان که ندارد بدل و نیکشناسی | این شنعت و شر از چه پندی و هَوان را | |
آن حال نَماند، ای بَبَم این نیز نماند | احوال بگردد به زمین دورِ زمان را | |
اینجا به دلم کرد خُطور این که روا نیست | شِکوای من، آن یارِ گرانمایهروان را | |
گر گفتهٔ من بر تو گِران آید و شاید | زان روحِ سبک بِستُرم این گُرم گران را | |
این نفثهٔ مصدور من از ظلم بدان بود | نیکی تو، نبایست مخاطب شوی آن را | |
ای مردِ یقین، گر که گمانم به تو بد بود | خواهم زغ یقین پوزشِ ناخوبگمان را | |
شِکوی من از ناسِره ابنایِ زمان است | باری، چه گناهی سره اَنهاء مکان را؟ | |
گر من گله دارم زِ دماوند و زِ الوند | نَبوَد به مَثَل جور، سهند و سبلان را | |
گر زان که ری و جِی به من از جهل ستم کرد | جُرم از چه نویسند عراق و همدان را؟ | |
گر زان که بدیها زِ اَرسبار و اَرس بود | کُفران نَسِزَد نیکی کارون و کران را | |
بیداد معاویه کند، بد عمرو بِنِ العاص | آن گاه شکایت زِ علی، شِکوهکُنان را | |
من نک دهم انصاف، تو تقصیر نکردی | از مهر و مروّت، حدِ مقدور و توان را | |
بیمنّت و بیمزد زِ کارم گِرهی کور | بگشودی و با شکر گواهم دل و جان را | |
بگذر که جهان جای گذشت است و گذرگاه | و «آسان گُذران کارِ جهانِ گُذران را» | |
باری تو بمانی و نکونامِ تو ماناد | چندان که جهان حفظ کند، نام و نشان را. |
گرمارودی نام قطعهٔ خود را تِلکَ شَقشَقةٌ هَدَرَت گذارده است، یعنی این آهی بود که بر آمد. وامی است از حضرت علی (ع) که آن حضرت این جمله را در پایان خطبهٔ معروف شقشقیه فرمودند.
تِلکَ شَقشَقةٌ هَدَرَت...
ای سوخته حال ای دلکِ غمزدهٔ من | بشناس کمی بیشتر احوالِ جهان را | |
ز اول نه مگر گفتمت این نکتهٔ شیرین | تلخ است، مخور بادهٔ ابناء زمان را | |
تا مصرِ بلا چون روی ای یوسفِ تنها | همراه مبر، هیچیک از این اخوان را | |
نیکی مکن و نان به دلِ دجله میانداز | کت کس به بیابان نزند سنگ و سنان را | |
نیکی همه بر جایِ هنرمندان کردی | یک چند مکن خوبی، جز بیهنران را | |
آن بیهنرک را هنر این بس که همهعمر | هرگز بنیارزَد نه خرد و نه کلان را | |
از چوبهٔ گز، رایحهٔ عود نخیزد | لیکن بنگر تا چه از او خاست، کمان را | |
زیباست بهاران، به نظر ناربٌن اما | آزادگیِ سرو، خجل کرد خزان را | |
ای کاش نبودی دلِ من شیفتهٔ شعر | مردم همه از شیفتگی یافت زیان را | |
دیدی دِلَکا، بیهده از پای فتادی | چون تاختی از شوق در این را حصان را | |
ای قاصدکِ غصه، کنون باز فراخیز | وز من برسان ثالثِ مهدیاخوان را | |
کای بر مَنَت از خوان ادب منّتِ بسیار | اما زِ چه با خونِ دل آغشتی خوان را | |
آیا نه مَنَت خواستم آیی به کنارم | تا بر سرِ مردم نَهَم آن سروِ روان را | |
تریاقِ تو آیا نه همین دستِ تو آورد | کز پا فکند بر تو مر او زهرِ گران را | |
این بود مرا دستِ مریزاد که گفتی | «آلوده به منّت مکن این لقمهٔ نان را» | |
مردم همگی عایلهٔ خوانِ خدایند | کس از چه بَرَد منّتِ بهمان و فلان را | |
من خویش، تو را هیچ به جز نیکی، گفتم | بر من چه نَهی نام، چنین را و چنان را | |
تا میشنوی زمزمهٔ موسیِ عمران | چون میطلبی دمدمهٔ سامریان را؟ | |
چون دعوی دجال پذیرد به زمانه | آن کو شنود دعوتِ مهدیِ زمان را | |
لجّاره اگر عیب تو میکرد به تفضیح | «بالله زِ مَنِش بود دو صد مشت دهان را» | |
تو شکوه به جدم علی آوردی و بُردی | من شکوهٔ تو با که بَرَم تا برم آن را | |
اسلام مرا گفت که پاسِ تو بدارم | کز پیش تو آموختهام شعرِ روان را | |
مَزدشتِ تو آیا به تو فرمود که گویی | آن گفته که افسرده کند جان و جنان را | |
آن شاعرِ یَمگان نه مگر گفت و بجا گفت | «...گز گفتهٔ ناخوب نگهدار زبان را» | |
صد شکر که آن حال بسی دیر نپایید | و احوال بگردید و بدیدی تو نهان را | |
صد شکر که آن خوبترین یار دگربار | آمد به سرِ مهر و صفا داد میان را | |
دیدی چو مَنَت بوده از پیش هواخواه | یکسوی نهادی همه ناخوب گمان را | |
امید که «امید» به من سخره نگیرد | این پاسخ نادَرخورِ ناسَختهبیان را | |
بِه کز مَثَلی مردمی آرم سخنی نغز | تا شرح کنم نسبتِ خویش و اخوان را: | |
یارم همه دانی و منم هیچ مدانی | باری چه کند هیچ مدانی همهدان را.» |
شخصیت و اندیشه
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی از شاعران، پژوهشگران و مترجمان کشور و از جمله شاعران مطرح انقلاب اسلامی است که به عقیدهٔ بسیاری از صاحبنظران، از پیشگامان و معماران شعر انقلاب محسوب میشود. وی پیش از انقلاب شعر را به خدمت اندیشههای دینی و آرمانهای انقلاب درآورد و سعی کرد از ظرفیتهای نوین شعر در راستای اهداف انقلاب، با صبغهٔ اسلامی، بهره گیرد. [۳]
سيدعباس صالحی، وزیر ارشاد دولت دکتر روحانی دربارهٔ گرمارودی میگوید: «در آن دوران، زمانی که میخواستیم برای خود شجرهای تعریف کنیم تا زیر سایهٔ آن بهرهمند باشیم، محمدرضا حکیمی و موسوی گرمارودی به ما سیادت و امنیت میدادند. گرمارودی برای ما یک نوستالوژی بزرگ و خوب است؛ کسی که در گذر ایام کمرنگ و کوتاه نشد و با ما به معاصر رسید.
گرمارودی به نوعی ترکیب سنت آموزشی حوزه و دانشگاه است. همچنین سه خصوصیت که در هر انسانی به آسانی قابل جمع نیست، در او به اوج رسیده است و آن ویژگیها شامل خلاقیت، پرکاری و تنوع است.
او در آثارش به خوبی از بنمایههای فرهنگ اسلامی-ایرانی استفاده کرده است. گرمارودی وقتی سخن میگوید و یا مینویسد، ریشههای فرهنگ ایران و اسلامی در آثارش مشهود است.
همچنین او هم مدیر فرهنگی و هم فعال فرهنگی بوده است. در واقع، به واسطهٔ تجمع همهٔ این ویژگیها است که او برای همیشه همچون ستاره باقی خواهد ماند.» [۱۱]
دکتر موسوی ﮔﺮمارودی دیدگاه جالب، حتی از یک منظر، دیدگاه بحثبرانگیزی دربارهٔ تعهد شعر و تعهد شاعر دارد. او میگوید: «ﺑﺎﻳﺪ ببینیم که آیا تعهد و مسئولیت در شعر وجود دارد یا خیر و آیا تعهد صفت شعر است یا صفت شاعر. بنده بارها در مصاحبهها عرض کردهام که هرگونه مسئولیت و تعهد به شاعر برمیگردد، نه به شعر. شعر، ذاتاً هیچ رنگی نمیپذیرد ﺟﺰ ﺷﻌریت. اﻳن تعهدات، یعنی انقلابیبودن، ﻣﺜﻞ ﺣﻤﺎسیبودن، ذاتیِ شاعر است و بعد در شعر نشست میکند. ما فردوسی را به عنوان شاعر حماسی میشناسیم، نه به اعتبار اینکه شاهنامه حماسی است، بلکه به اعتبار اینکه قبل از شاهنامه، فردوسی حماسی است.»
گرمارودی در باب جوشش و کوشش در شعر نیز نظر صائبی دارد و کتاب مستقلی به این نام. او میگوید: «بیگمان در شعر واقعی، هم جوشش و هم کوشش، سهم خود را دارد. اگر جوشش بیشتر باشد، شاعری بیشتر و سخنوری کمتر خواهد بود؛ مثل باباطاهر، و به عکس اگر سهم کوشش بچربد، سخنوری بیشتر و شاعری کمتر خواهد شد؛ مثل ادیب پیشاوری و اگر این هر دو، برابر و در اوج باشد، شاعری کامل خواهیم داشت؛ چون حافظ و سعدی و خیام.» [۷][۱۲]
زمینهٔ فعالیت
مشاغل و سمتهای مورد تصدی
- سرپرست انتشارات انقلاب اسلامی (فرانکلین) از اسفند سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰.
- مشاور مطبوعاتی و فرهنگی رییسجمهور در دوران ریاستجمهوری وقت از فروردین تا آبان ۱۳۵۹.
- مدیرعامل شرکت افست.
- مدیریت تالار وحدت تهران.
- مشاور حقوقی ادارهٔ باستانشناسی.
- معاون فرهنگی و سخنگوی وزارت پست و تلگراف و تلفن.
- رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان در سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲.
فعالیتهای آموزشی
- تدریس در حوزهٔ علمیهٔ مدرسهٔ علیا و سفلای فردوس مشهد، طی سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۱.
- تدریس در دبستان و دبیرستان علوی، در سال ۱۳۴۲.
- تدریس در ادارهٔ آموزشوپرورش از سال ۱۳۴۸.
- نگارش برنامهٔ آیین نگارش کل کشور در ادارهٔ برنامهها در وزارت آموزشوپرورش.
- تدریس در دانشگاه دوشنبه و خجند در تاجیکستان طی سالهای ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲.
- برپایی ۳۳ کلاس آموزش خط فارسی در ۱۱ شهر تاجیکستان.
فعالیتهای ادبی و هنری
تأسیس کانون فرهنگی نهضت اسلامی
از موسسان کانون فرهنگی نهضت اسلامی و دبیر آن در سال 1357
راهاندازی، مدیریت و سردبیری ماهنامهٔ ادبی گلچرخ
اولیندوره، ۲۴ شماره از ماهنامهٔ گلچرخ، هر ۱۵ روز یکبار، به صورت ضمیمهٔ ادبی روزنامهٔ اطلاعات از تاریخ ۱۲ شهریور ۱۳۶۴ تا خرداد ۱۳۶۵. دورهٔ دوم فعالیت آن به صورت ماهنامه و به طور مستقل.
انتشار مجلهٔ ادبی در تاجیکستان
موسوی گرمارودی در طی سالهای ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲، زمانی که رایزن فرهنگی ایران در کشور تاجیکستان بود، اقدام به راهاندازی مجلهٔٔ ادبی رودکی در آن کشور کرد.
بازخوانی و خوانش ادبیات کهن
موسوی گرمارودی در بازخوانی و خوانش ادبیات کهن نیز فعالیت داشته و مجموعهای از دیوان حافظ با صدای او منتشر شده است؛ همچنین خانهٔ هنرمندان ایران روایت بوستان سعدی را با صدای موسوی گرمارودی در ۱۲ ساعت و ۱۸ دقیقه ضبط کرده است. [۱][۲]
یادمانها و بزرگداشتها
- مراسم نکوداشت علی موسوی گرمارودی در نهمين برنامهٔ ميهمان ماه انجمن شاعران ايران و دفتر شعر جوان در ۳۰ مرداد ۱۳۸۲ در محل خانهٔ شاعران برگزار شد. [۱۳]
- انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به پاس سالها فعالیت علمی و فرهنگی دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، طی برگزاری مراسم بزرگداشتی در اول شهریورماه ۱۳۹۰، ایشان را به عنوان یکی از مفاخر ایرانزمین معرفی کرد. [۱] [۲] [۱۴]
- در مراسم بزرگداشت سیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر معاصر، در آبانماه سال ۱۳۹۲، با حضور با حضور اهالی شعر و ادب در سرای اهل قلم از مقام علمی و ادبی وی تجلیل شد. [۱] [۱۵]
- تجلیل از علی موسوی گرمارودی به پاس سالها تلاش در عرصهٔ شعر انقلاب، روز شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ در پنجمین جشنوارهٔ شعر انقلاب مطرح شد. [۱۶]
- سازمان هنریرسانهای اوج، بیستوهشتمین شب شاعر خود را روز یکشنبه ۴ مهرماه ۱۳۹۵ به پاسداشت استاد سیدعلی موسوی گرمارودی اختصاص داد. [۱۷]
- آیین نکوداشت استاد سیدعلی موسوی گرمارودی در مراسمی با عنوان طلوع ماندگار، ۲۴ آذرماه ۱۳۹۵ ساعت ۱۵ از سوی مدیریت فرهنگیهنری منطقهٔ ۵ در محل فرهنگسرای فردوس برگزار شد. [۱۸]
- مراسم سوگوارهٔ ملی شعر عاشورایی تحت عنوان «عصر آفتاب» همراه با آیین نکوداشت علی موسوی گرمارودی عصر روز سهشنبه ۱۷ مهرماه ۱۳۹۷ در تالار ایوان شمس برگزار شد. [۱۹]
- مراسم پایانی دومینکنگرهٔ ملی دوسالانهٔ شعر آیینی واعظ قزوینی با تجلیل از علی موسوی گرمارودی در قزوین به کار خود پایان داد. این مراسم ۳۰ دیماه ۱۳۹۷ در سازمان تبلیغات اسلامی استان قزوین برگزار شد. [۲۰]
- مراسم بزرگداشت علی موسوی گرمارودی، مترجم قرآن و صحیفهٔ سجادیه از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کشور در نمایشگاه قرآن در سال ۱۳۹۰ برگزار شد.
از نگاه دیگران
فاضل نظری
فاضل نظری میگوید: «از موسوی گرمارودی به عنوان شاعر تمام قالبهای شعری یاد کرده است و عنصر عشق را از ویژگیهای شعر گرمارودی میداند.»
سهیل محمودی
سهیل محمودی دربارهٔ گرمارودی میگوید: «موسوی گرمارودی یکی از کهنترین قالبهای شعر فارسی یعنی قصیده را در عرصهای به نام شعر سپید تعریف کرده است. او از کسانی است که با تکیه بر گذشتهٔ شعر فارسی و با ارزشگذاری به گذشته، که نه تقلید است و نه فقط تقدیس آن، برای امروز بهره گرفته است. چیزی که متأسفانه امروز در ادبیات ژورنالیستزده ما وجود ندارد و کسانی مانند اخوان یا سهراب در این راه موفق بودهاند و بخشی از این سنت را به شکل پویا درآوردهاند.»
بهاءالدین خرمشاهی
بهاءالدین خرمشاهی دربارهٔ گرمارودی چنین میگوید: «من حدود چهل سال است در محضر استاد گرمارودی بودم و شعر ایشان را برگزیده کردم. اگر از ترجمهٔ قرآن بگویم، زمان زیادی لازم است که بگویم ایشان چه شاهکاری کردند و چه کارهایی انجام دادند و واقعاً چقدر جدی و شیوا و خوشخوان و در عینحال دقیق قرآن را ترجمه کردند.»
میراحمد میراحسان
میراحمد میراحسان در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵، در نشست تحلیل شعر و اندیشهٔ علی موسوی گرمارودی گفت: «موسوی گرمارودی از پیشگامان شعر مدرن مذهبی قبل از انقلاب اسلامی است. نمادهای بدیعی در اشعار گرمارودی دیده میشود. شعر مدرن ما در قبل از انقلاب به خاطر وجود حکومتی که مانع ورود افکار نو و جدید بود، تحت محاصره و سلطهٔ شعر حزبی روشنفکری قرار داشت؛ ولی با این حال افرادی مانند موسوی گرمارودی و صفارزاده توانستند خود را به عنوان یک شاعر مسلمان به همگان معرفی کنند.» [۱][۲]
محمدجواد محبت
محمدجواد محبت میگوید: «جناب گرمارودی چند جنبهٔ شاعری دارد. یک جنبهٔ شاعری ایشان، یک شاعر مبارز سیاسی در سالهای پیش از انقلاب، همراه با شعرهای سیاسی است. جنبهٔ دیگر شعری وی، شعرهای عاشقانه اوست؛ شعرهایی که صرفاً شعراند و مربوط به احساسات و عواطف شخصی و درک دنیاییِ شاعر از خود دنیا و موهبتهای آن. یک جنبهٔ دیگر شعرهای آقای گرمارودی هم شعرهای دینی-آیینی بودن اشعار گرمارودی جنبهٔ دیگر از شاعری اوست. ایشان در این دسته شاهکارهایی همچون خط خون دارند که اثری ماندگار در تاریخ شعر معاصر ماست. زبان ایشان در شعر نیز، زبان مخصوص خود ایشان است و ویژه است. شعر خط خون اکنون دیگر جزو کلاسیکهای ادبیات دینی ما شده؛ اینقدر که خوش جا افتاده.» [۴]
کنایههای ضیاء موحد در حضور موسوی گرمارودی دربارهٔ سخنانش در باب هدایت
ضیاء موحد در مراسم جشن تولد ۷۰ سالگیش که ۱۰ دیماه ۱۳۹۷ در مرکز فرهنگی شهر کتاب، با حضور جمعی از ادبا، شعرا و فضلا، از جمله موسوی گرمارودی برگزار شد، در گفتاری در کنایه به سخنان اخیر گرمارودی دربارهٔ هدایت گفت: «پدرم زمانی که بچه بودم، یک بار به من گفت: پسر جان آب وقتی حرکت میکند، برنمیگردد به پشت سرش نگاه کند ببیند چقدر آمده است، سرش را پایین میاندازد و جلو میرود. من راهباریکهای در هر کدام (شعر و منطق) برای خود پیدا کردم. حال اگر تا نیمهٔ راهش نرفتم، اما رفیق نیمهراه هم نبودم و عقبگرد نکردم. بعضیها به خاطر مد روز و از قافله عقبنماندن به راه میآیند. بعضی از آنها همان اول میفهمند و برمیگردند، بعضیها هم مقداری راه میآیند، برمیگردند و حتی توبه و استغفار میکنند و حتی به کسانی که آن راه را رفته و موفق شدهاند، جسارت و اهانت هم میکنند. گفتهاند: «هر کس که نداند و نخواهد که بداند/ باید کمکش کرد که در جهل بماند.»
حمایت زهیر توکلی از لعن موسوی گرمارودی بر صادق هدایت
زهیر توکلی شاعر از لعن موسوی گرمارودی بر صادق هدایت حمایت کرد و گفت: «کسانی که به گرمارودی حمله کردند، بهتر است مشخص کنند که خط قرمزشان کجاست. اگر ایشان از نویسندهای اعلام بیزاری کنند که در کتابش (توپمرواری) نه تنها به امام حسین(ع)، بلکه به مولا علی(ع) و حتی حضرت مریم مقدس(س) توهین کرده، چرا ما باید ناراحت بشویم؟» [۲۱]
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
شاعران و شخصیتها از منظر گرمارودی
موسوی گرمارودی از جمله شاعرانی است که با نگرشی به دور از اعتقادات فردی و از منظر هنری و ادبی به شاعران و شخصیتها مینگرد. [۱]
خیام
گرمارودی معتقد است: «چهرهٔ اصلی خیام مشوه شده است. برخی خیام را دو گونه دانستهاند؛ گفتهاند خیامی که گفته است: "من مِی خورم و هر که چو من اهل بُوَد/ مِی خوردن من به نزد وی سهل بُوَد، این همان خیام حقیقی است که لائیک هم هست...". البته من اینگونه رباعیها را از آنِ خیام نمیدانم؛ محققان ما هم همین اعتقاد را دارند.» [۷]
سعدی شیرازی
گرمارودی از نبوغ سعدی چنین یاد میکند: «بیگمان سعدی در برخی از لحظات، لحظههای هستی را طور دیگری میدید. تنها یک نابغه میتواند بوستان بیافریند. محال است در زبان فارسی اثری به حجم بوستان سعدی با این درجه از فصاحت بیان شود.»
نیمایوشیج
گرمارودی معتقد است: «عظمت نیمایوشیج به شاعربودن نیست، به ابداعگربودن و نجات شعر از دربار است. در واقع نیما جریان شعر را در راستای مردم و نیازهای آنها و مردمیکردن شعر قرار داد. عظمت نیما به ابداع و بتشکنی اوست.»
سهراب سپهری
گرمارودی دربارهٔ شعر و شخصیت سهراب گفته است: «سهراب سپهری از کسانی است که راه نیما را شناخته و آن را با شخصیت یگانهٔ خویش پیموده است. او خود را با رنگ و کلمه بیان و با هر دو نقاشی میکرد.
شعر سپهری دارای چند ویژگی است، یکی این که سپهری نخستین کس یا دست کم مهمترین شاعری است که زبان شعر نو را با زبان محاوره پیوند زد. البته اسماعیل شاهرودی و شاعران دیگری هم هستند که در این کار موفق بودهاند؛ اما سپهری موفقتر است.»
خسرو احتشامی
خسرو احتشامی غزلسرایی است که اولین دفتر شعرش را با عنوان «حماسه در حریر» با مقدمهٔ گرمارودی منتشر کرد. گرمارودی دربارهٔ احتشامی نوشته است: «نگاه خسرو، امروزین است. میخواهم بگویم او تقریباً در تمام غزلهایش، همین نگاه را حفظ کرده است.
زبان احتشامی، صراحت و صلابت زبان و چهرهٔ یک سوار ایلیاتی را در خود دارد که همنشین دایم صلابت و صراحت کوه و کمر هونهگان است؛ ولی این صلابت همراه است با ملایمت نگاه پونههای حریرپوش، کنار جویبارکهای نرمپویی که از دامنههای همان کوهها و در آغوش همان صلابت، راه خود را میپویند... پس شعر او، هم حماسه و هم حریر است.»
نوذر پرنگ
نوذر پرنگ از غزلسرایان معاصر است که غزلش حساسیت و دقت گرمارودی را سخت برانگیخته است. از این روست که میگوید: «پرنگ بیگمان یکی از برجستهترین شاعران غزل نو است و تأثیر او در نسلهای بعد از خودش، بر کسی پوشیده نیست. من در جلسهٔ نقد و بررسی شعر پرنگ که با حضور خود شاعر و منوچهر آتشی برگزار شد، به این موضوع اشاره کردم که اشیا هم ناطقاند و هم گویا، البته به زبان بیزبانی. یعنی اینطور نیست که پدیدارهای عالم با همه سخن بگویند؛ اما پدیدارها با شاعرانی همچون پرنگ بیگانه و نامحرم نیستند.» [۱][۲]
علی موسوی گرمارودی در مراسم يادبود نوذر پرنگ در مسجدالرضا نیز دربارهٔ وی چنین گفت: «درست است كه گفتهاند پديدهها و اشيا همه ناطق و گويا هستند، اما اين پديدهها با هر كس سخن نمیگويند. به قول مولانا، پديدههای جهان همه هوشيارند، ولی با نامحرمان خاموشند. البته اگر شاعری در تصرف شعر باشد، میتواند در پديدههای طبيعت تصرف كند. پس بايد بيدار بود تا بتوان شعر گفت. نوذر پرنگ نيز از جمله شاعرانی است كه در تصرف شعر است. شعر پرنگ را در هر شرايطی که بخوانيد، تپندگی رنگ آن را احساس خواهيد كرد.»
گرمارودی شعر نوذر را از شعر گذشتگان متمايز میداند و میگوید: «شعر نوذر با اينكه گلچرخی رنگين است، اما از نظر استفاده از برخی پيرايهها به شعر حافظ نزديك است و تركيبات حافظ در شعر او به تناوب به چشم میخورد. شايد مهمترين دليل نزدیکبودن زبان نوذر به زبان حافظ، استفاده پرنگ از واژگان اسطورهای است.»
پایانبخش سخن گرمارودی در مراسم یادبود پرنگ، این بود که: «شعر نوذر، رنگ و بويی دارد كه آن را از شاعران معاصر برجستهتر كرده است. نگاه نوذر پرنگ به گونهای معاصر است كه گاه برخی از شعرهایش را میتوان برگی از تاريخ معاصر دانست.» [۲۲]
طاهره صفارزاده
سیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر، محقق و پژوهشگری است که میگوید: «من با شخصیت انسانی و ادبی طاهره صفارزاده آشنا بودهام؛ صحبت کردن دربارهٔ او آسان نیست؛ باید فرصتی پیدا کنم و بر روی آثارش تحقیق و پژوهش انجام دهم. چرا که صفارزاده خود یک صاحبنظر بزرگ ادبی است. اصولی که وی در شعرهایشان ارایه کرده، برای نسلهای آینده راهگشا است. باید به شعر و نظریات او در باب ادبیات توجه بیشتری شود.»
گرمارودی دربارهٔ تفاوتهای سبک ادبی و شعری فروغ فرخزاد و [[طاهره صفارزاده] میگوید: «در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی چند نقد بر آثار طاهره صفارزاده در مجلهٔ نگین که از مجلات روشنفکری آن دوران بود، نوشتم و عنوان یکی از نقدهایم هم «فروغی برتر در ادبیات ایران» بود. ایهام این عنوان به این دلیل بود که معتقدم فروغ فرخزاد شاعر خوبی است؛ اما [طاهره صفارزاده|صفارزاده]] شاعری است که به لحاظ اخلاقی و آرمانهای اجتماعی والاتر و غیرقابلمقایسه است.
من صفارزاده را شاعری میدانم که حتی بر روشنفکران غیر اهل قبله نیز تأثیر گذاشته است. رد پای زبان وی و فنونی را که در شعر اصیل به کار برده، میتوان در آثار عدهای از شعرایی که اهل قبله هم نیستند پیدا کرد. حال باید گفت، دلیل کمتر دیدهشدن آثار طاهره صفارزاده در چیست! به نظر من، علت این امر را باید در فنیتر بودن شعر صفارزاده از فروغ جستجو کرد. شعری که فنیتر باشد، انضباط شعریاش بیشتر است و قاعدتاً دایرهٔ دوستدارانش نیز کمتر میشود. شعر «گنه کردم، گناهی پر ز لذت» را همه میفهمند، اما کودک قرن و سفر سلمان صفارزاده را شاید همه متوجه نشوند. [۲۳]
صادق هدایت
سیدعلی موسوی گرمارودی در مراسم رونمایی از کتاب «سه کاهن» مجید قیصری که شنبه ۲۷ آبانماه ۱۳۹۷ در بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد، گفت: «شرم میکردم از خودم اگر بر صادق هدایت لعنت نمیفرستادم. خداوند صادق هدایت را لعنت کند.»
او با بیان اینکه نویسندهٔ توپمرواری توهینهای زشتی به امام حسین (ع) کرده است، تصریح کرد: «وظیفهٔ هر قلمبهدستِ اهل قبله میدانم که حداقل به جوانان این کشور بفهماند که چه بیشرفهایی در این کشور قلم زدند که از امویان هم بدتر بودند؛ اسمشان هم صادق بود و هدایت مردم را بر عهده داشتند.»
بعد از این سخنان، واکنشهای هتاکانهای نسبت به اظهارات گرمارودی ابراز شد. گرمارودی هم در جواب گفت: «شک ندارم که حرفزدن دربارهٔ صادق هدایت هزینه دارد. من هم پای آن و اعتقادم ایستادهام و جواب این افراد را به خود امام حسین (ع) واگذار میکنم. کسانی که به اظهارات من واکنش نشان میدهند و به حرفهای هدایت در این اثر بیاعتنا هستند، بالاخره یا مسلمان هستند و یا نیستند. اگر مسلمانند و حرفهای هدایت دربارهٔ امام حسین (ع) را میتوانند تحمل کنند، من هم توهینهای آنها را برای اظهاراتم به جان میخرم. اگر هم مسلمان نیستند که اصلاً راه ما جداست و حرف دیگری نمیماند.
من با تاج سر بشریت معامله کردم. قسمت این را نداشتم که در دوران حیات امام (ع) زنده باشم و در کربلا در رکابش بجنگم، اما امروز با این روشنگری، در رکابش شمشیر میزنم. من حرف خودم را زدم و روی آن هم ایستادهام. توهین و هتاکی به من هم خللی در عقیدهام ایجاد نمیکند.» [۲۱]
کنایههای ضیاء موحد در حضور موسوی گرمارودی دربارهٔ سخنانش در باب هدایت
ضیاء موحد در مراسم جشن تولد ۷۰ سالگیش که ۱۰ دیماه ۱۳۹۷ در مرکز فرهنگی شهر کتاب، با حضور جمعی از ادبا، شعرا و فضلا، از جمله موسوی گرمارودی برگزار شد، در گفتاری در کنایه به سخنان اخیر گرمارودی دربارهٔ هدایت گفت: «پدرم زمانی که بچه بودم، یک بار به من گفت: پسر جان آب وقتی حرکت میکند، برنمیگردد به پشت سرش نگاه کند ببیند چقدر آمده است، سرش را پایین میاندازد و جلو میرود. من راهباریکهای در هر کدام (شعر و منطق) برای خود پیدا کردم. حال اگر تا نیمهٔ راهش نرفتم، اما رفیق نیمهراه هم نبودم و عقبگرد نکردم. بعضیها به خاطر مد روز و از قافله عقبنماندن به راه میآیند. بعضی از آنها همان اول میفهمند و برمیگردند، بعضیها هم مقداری راه میآیند، برمیگردند و حتا توبه و استغفار میکنند و حتی به کسانی که آن راه را رفته و موفق شدهاند، جسارت و اهانت هم میکنند. گفتهاند: «هر کس که نداند و نخواهد که بداند/ باید کمکش کرد که در جهل بماند.»
حمایت زهیر توکلی از لعن موسوی گرمارودی بر صادق هدایت
زهیر توکلی شاعر نیز از لعن موسوی گرمارودی بر صادق هدایت حمایت کرد و گفت: «کسانی که به گرمارودی حمله کردند، بهتر است مشخص کنند که خط قرمزشان کجاست. اگر ایشان از نویسندهای اعلام بیزاری کنند که در کتابش (توپمرواری) نه تنها به امام حسین (ع)، بلکه به مولا علی (ع) و حتی حضرت مریم مقدس (س) توهین کرده، چرا ما باید ناراحت بشویم؟» [۲۱]
همراهیهای سیاسی
سیدعلی موسوی گرمارودی با بسیاری از شخصیتهای روزگار خود، آشنایی، دوستی و مراوده داشته است. از جملهٔ این افراد آیتالله دکتر بهشتی، آیتالله مطهری، آیتالله ربانی شیرازی، آیتالله صدوقی، دکتر محمدجواد باهنر، محمدعلی رجایی، دکتر مصطفی چمران، نیرزاده و همچنین افرادی چون دکتر شهیدی، دکتر سجادی، بهاءالدین خرمشاهی، جلال آلاحمد، سیمین دانشور، طاهره صفارزاده، دکتر علی شریعتی، مهدی اخوان ثالث و ... و نیز بسیاری از چهرههای ادبی و غیرادبی بعد از انقلاب. [۷]
مخالفتهای سیاسی
موسوی گرمارودی پیش از انقلاب شعر خود را به خدمت اندیشههای دینی و آرمانهای انقلاب درآورد و سعی کرد از ظرفیتهای نوین شعر در راستای اهداف انقلاب، با صبغهٔ اسلامی بهره گیرد. وی همچنین در عرصهٔ عمل نیز به مبارزان با رژیم ستمشاهی پیوست. موسوی گرمارودی پس از ورود به دانشگاه تهران، با مبارزان و چهرههای انقلابی و مذهبی آشنا شد و با راهنماییهای آنان، به انقلابیون پیوست. او در سال ۱۳۵۲ به واسطهٔ فعالیتهای انقلابی علیه رژیم پهلوی توسط ساواک دستگیر شد و حدود ۴ سال در زندان به سر برد. گرمارودی پس از رهایی، در سال ۱۳۵۷ شرح ماجرای دستگیری و زندانیشدن خود را طی مقالهای در روزنامهٔ «کیهان» تحت عنوان «از دوزخ بگو» منتشر کرد.
خُلقیات
حسین پاکدل، نویسنده و نمایشنامهنویس، خلقیات گرمارودی را اینگونه بیان میکند:
«چیزی که آقای موسوی گرمارودی دارد این است که بر اساس باورش میزید که در این روزگار متاع با ارزشی است. ایشان هنوز همان خلقیات دههٔ ۴۰ را دارد و با آنها زندگی میکند. وقتی امروز، بعد از چند سال، ایشان را دیدم، گفتم شرایطی که دارید، محصول «نه»هایی است که دارید؛ محصول «نه»هایی که گفتهاید و بسیاری از پستها و مقامها را قبول نکردهاید. یکی از نتایج این نهگفتنها، ترجمهٔ قرآنی است که انجام دادهاید. ترجمهٔ قرآن هم که میدانیم، شرایط خاصی دارد و فقط به دانستن زبان عربی نیست.» [۸]
گزارش جامعی از سفرها (نقشه به همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
گرمارودی در مدت اقامتش در تاجیکستان به جد جریان شعر معاصر آن کشور را دنبال کرد و در این باره مقالات تحقیقی متعدد نوشت. گرمارودی میگوید: «در روزگار عینی و همراهانش سودا، شاهین، حیرت، و بعدها پیرو سلیمانی و محمدجان رحیمی، هرگز شاعر بزرگی ظهور نکرده و اگر در ۱۰۰ سال اخیر، جدا از نیمایوشیج، ایران یک سهراب سپهری به جهانیان معرفی کرد (که شعرش در هرجا که ترجمه شد، با توفیق چشمگیر روبهرو بود) و اگر در پاکستان یک محمد اقبال پارسیگو ظهور کرد، در شعر تاجیک هنوز کسی ظهور نکرده است که از ۷ خوان نقد روزگار به سلامت بگذرد. هنوز هم سیدا و شوکت بخارایی، رفیعترین قلههای ادبی تاجیکها در چند قرن گذشتهاند. [۱۳]
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
به اهتمام موسوی گرمارودی تذکرهای از شعرای قرن بیستمِ تاجیکستان فراهم آمد با نام از صدر تا ساقه. دکتر خدایشریف، از نویسندگان و محققان تاجیکستان در سفری به تهران به گرمارودی یادآور شد که «برخی از آن نام، این برداشت را دارند که به تعریض میخواستهای بگویی شعر تاجیکستان که در قدیم در صدر بود، اکنون به ساقه فروافتاده است.» این بود که دکتر گرمارودی بیدرنگ آن نام را به از ساقه تا صدر تغییر داد. [۲۴] گرمارودی میگوید:
«تاجیکها در مدت ۵۰۰ سالی که با ما بُریدگی داشتند، یعنی از حدود سال ۹۱۶ ه.ق، در زمان شاهاسماعیل و قلعوقمع ازبکها تا زمان استقلالشان، تذکرههای متعددی داشتهاند که آخرینشان تذکرهٔ صدرالدین عینی بوده که در سال ۱۹۲۵ م در مسکو با خط فارسی چاپ شده است. یعنی تاجیکها از قرن بیستم هیچ تذکرهای نداشتهاند. بنده تذکرهٔ شعرای قرن بیستم تاجیکستان را در دو جلد، یک جلد زندهها و یک جلد درگذشتهها، آوردهام. حدود ۷۰۰ شاعرند که از هر کدامشان نمونهشعر نیز آوردهام و برای هر کدامشان یک مقدمهٔ نسبتاً مفصل ذکر کردهام.»
علاوه بر این، بیش از ۶۰ کلاس در ۱۱ شهر تاجیکستان دایر کردم. تاجیکها روی عنوانهایی که با خط فارسی میگذاشتیم حساس بودند، چون با خط سیریلیک مینوشتند. من به ایشان میگفتم این خط نیاکان شماست و کلاسها را «کلاسهای خط نیاکان» نام گذاشتیم.» [۷]
گرمارودی از اول تیرماه سال ۱۳۸۲ به عنوان رایزن فرهنگی، به مدت ۴ سال، در تاجیکستان بود. [۵]
تاجیکستان کشوری است که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به استقلال رسید. تاجیکستان با ایران، دارای تاریخ، فرهنگ و زبان مشترکی استِ اما سالها استیلای فرهنگ روسیه بر این کشور، این مشترکات را کمرنگ کرده است.
یزدان سلحشور، شاعر و روزنامهنگار در گفتگویی با گرمارودی میگوید: «حضور شاعر نامآوری چون موسوی گرمارودی در کشور تاجیکستان بانی خیر شد و مسیری که باید طی چند دهه پیموده میشد در چند سال به انجامِ نیک رسید.»
گرمارودی در گفتگو با یزدان سلحشور میگوید: «استراتژی ما باید آن باشد که به آنها کمک کنیم -چنان که در قوانینشان هم آمده- «خطشان برگردد به خط نیاکان»؛ من با همین عنوانِ «خطِ نیاکان» در ۱۱ شهر تاجیکستان، کلاس آموزش خط پارسی ایجاد کردم؛ بیش از ۵۰ کلاس که ۱۳ کلاسِ آن در دوشنبه دایر است. کار دیگر رایزنی فرهنگی، اتصال «کمیتهٔ اصطلاحات» آنجا با فرهنگستان زبان پارسی ما بود. این کمیته در پی جایگزینیِ کلمات پارسی به جای کلمات روسی است که در حوزههای تکنولوژیک و زندگیِ شهری کاربرد دارند. پیامد این دادوستد فرهنگی، عضویت دو تن از فرهیختگان تاجیک در فرهنگستان زبان پارسی بود؛ استاد محمدجان شکوری و عبدالقادر مینازف. هر ۱۵ روز یکبار هم یک جلسه برگزار میکردیم که هر جلسه نقد و بررسی اشعار یکی از شاعران تاجیک بود. این جلسات در نزدیکشدن ایشان به نوآوریهای شعر پارسی مؤثر بود. اتفاق دیگر، استفادهٔ فرهیختگان تاجیک از کتابخانهٔ غنی رایزنی بود. همهٔ این وقایع، همزمان بود با تدریس من در دو دانشگاه دوشنبه و خُجند.
در تلویزیون تاجیکستان هم برنامهای داشتم به نام «پیوند» که در آن، شعر شاعران ایرانی را با حضور فرهیختگان تاجیک بررسی میکردیم. یک برنامهٔ رادیویی هم بود که نامش بود «شعر چیست»؛ برنامهای که با استقبال بسیار خوبی روبهرو شد و در آن از شعر سخن گفته میشد. دیگر کارها، چاپ کتاب تاجیکها بود؛ از جمله کتاب «گرداب» عبدالملک بهاری، «تعلیم و تربیت و لزوم تغییر خط» از محمدجان شکوری و کتابی دربارهٔ شعر محمدعلی عجمی با نام «خطهٔ معطر شعر». از انتشار مجلهٔ «رودکی» هم استقبال خوبی شد. [۴]
بنیانگذاری
اگر معنای «بنیانگذاری» را عام و سادهتر کنیم، به معنای اصلیاش نزدیکتر خواهیم شد؛ اگرچه همگام با معنا و منظورِ مستعملِ آن، میتوان موسوی گرمارودی را بنیانگذارِ موارد ذیل دانست:
- بنیانگذار کانون فرهنگی نهضت اسلامی (همراه با طاهره صفارزاده و جمعی از بزرگان اهل دیانت، سیاست و ادبیات). [۲۵]
- بنیانگذار ماهنامهٔ گلچرخ [۲۶]
- بنیانگذار مجلهٔ رودکی در تاجیکستان. [۴]
- بنیانگذار کلاسهای «خط نیاکان» (بنیان ۱۱ کلاس آموزش خط پارسی در ۱۱ شهر تاجیکستان؛ در کشوری زبانشان فارسی، اما خطشان سیریلیک است.)[۴][۷]
- و از جمله بنیانگذاران شعر انقلاب؛ به ویژه در حوزهٔ شعر سپید یا آزاد. [۴]
استادان و شاگردان
- استاد دورهٔ ابتدایی: مُعینالشعرا (خاطرهای از او در بین داستانکها آمده است).
- استادان دورهٔ دبیرستان در شهر قم: دکتر شهید بهشتی، علیاصغر فقیهی، دکتر حسن اشراقی، دکتر رضوانی، دکتر شهید مفتح، دکتر بزرگنیا؛ دکتر مظاهر مصفا و دکتر شیمی.
- استادان دورهٔ تحصیل حوزوی در مشهد: حاجشیخ مجتبی قزوینی، شیخمحمدتقی ادیب نیشابوری مشهور به ادیب ثانی، مرحوم نهنگ و آیتالله شهید مرتضی مطهری. [۵][۲۷]
- استادان دورهٔ دانشگاه: دکتر سیدضیاءالدین سجادی و دکتر سیدجعفر شهیدی [۱][۲][۷]
علت شهرت
خاستگاه نور
مجلهٔ ادبی یغما در سال ۱۳۴۸، به مناسبت آغاز پانزدهمین قرن بعثت در حسینیهٔ ارشاد مسابقهٔ شعری برگزار کرد که در آن اولین منظومهٔ علی موسوی گرمارودی با نام خاستگاه نور، بهترین اثر در زمینهٔ شعر نو شناخته شد و این آغاز شهرت گرمارودی به عنوان شاعری توانا بود. [۱][۲]
خط خون
خط خون که ذیل آن آمده: «تهران-عاشورای ۱۴۰۰ هجری قمری»، مشهورترین شعر عاشورایی در قالبهای نوین است که نگرش نوین، انقلابی و تاریخی شاعر به واقعهٔ عاشورا و بدایع هنری آن، باعث شهرت آن گردید. [۳]
چهرهٔ ماندگار بخش شعر
انتخاب علی موسوی گرمارودی به عنوان یکی از چهرههای ماندگار در بخش شعر، به شهرت او اعتبار بیشتری بخشید.
گرمارودی در مراسم چهرهٔ ماندگار بخش شعر ضمن قرائت بخشی از شعر پیامبر اعظم (ص)، گفت: «من افتخار میکنم که با شعر علوی بزرگ شدهام و امروز به عنوان یک شاعر آیینی از من یاد میشود. در سالی که به نام پیامبر بزرگ اسلام نامگذاری شده است، باید در راستای اهداف نبوی و توسعهٔ مفاهیم اسلامی گام برداریم و اندیشههای نبوی را در همهٔ جامعه اسلامی خود جاری کنیم.» [۱۳]
فیلم ساختهشده بر اساس
از ساقه تا صدر مستند زندگی استاد موسوی گرمارودی، ۲۲ شهریورماه ۱۳۹۴ با حضور امیر مهریزدان کارگردان و هنرمندان و شاعران در موسسه فرهنگی اوج انقلاب اکران شد.
اسماعیل امینی، شاعر: این مستند را کاری دقیق و به واقعیت نزدیک ارزیابی کرد و آن را برای نسل جدید انقلاب ارزشمند و امثال گرمارودی را سازندگان تاریخ دانست.
رضا اسماعیلی شاعر نیز: ریتم و فضای این مستند را دلنشین، تاثیر گذار و بی تکلف و تصنع ارزیابی کرد و نادیده شدن حشر و نشر گرمارودی با بزرگان ادبیات در این مستند را از کاستیهای آن دانست.
بهروز قزلباش شاعر نیز اهمیت زندگی استاد را بر زیست شیعی و حیات شیعه استوار دانست.
در ادامه نشست موسوی گرمارودی گفت: زمان کیارستمی نخستین مستند در رابطه با زندگی من ساخته شد، موضوع آن چیز دیگری بود و ایشان فیلم مشق شب را ساختند و بعد از پایان بندی آن برای استفاده از شعر من اجازه گرفتند و من گفتم که شعری که سروده می شود دیگر متعلق به شاعر نیست. بعد از آن گروهی از چهره های ماندگار یک مستندی ساختند که خانم رستاخی کارگردان آن بود. یعقوبی نیز مستندی برای تلویزیون قزوین ساخت کهمن در آنجا در طبیعت شعرهایم را خواندم. [۲۸]
همچنین مستند «از ساقه تا صدر» به کارگردانی امیر مهریزدان و تهیهکنندگی سیدجمال عودسیمین روز دوشنبه، ۲۷ اردیبهشتماه سال ۱۳۹۵، ساعت ۲۳ روی آنتن شبکهٔ اول سیما رفت. مستند «از ساقه تا صدر» زندگی پُرفراز و نشیب گرمارودی را از بدو تولد تا امروز به تصویر کشیده است. [۲۹]
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
گرمارودی در قالبها و موضوعات متعدد صاحب اثر است و بسیاری از صاحبنظران، وی را هم نوپرداز و هم کهنسرا مینامند. هرچند درخشش اصلی گرمارودی در شعر سپید است، اما به عقیدۀ بعضی از منتقدان در قصیده نیز دستی تمام دارد.
او از معدود شاعران نوپرداز همدورهٔ خود است که در سالهای پیش از انقلاب با گرایشهای دینی به میدان آمد و آنگونه که در یکی از شعرهای خود گفته است: «من شعر شیعیام»، رویکردهای انقلابی شیعی را در شعر وارد کرد و از این ارزشها پاسداری نمود. پیشگامی در نوعی از شعر نوآیینی در شعرهای نیمایی و سپید گرمارودی جلوهگر است. [۳]
علی موسوی گرمارودی از پیشتازان شعر مذهبی شناخته میشود. از ویژگیهای شعری او تخیل گسترده و به دام آوردن اندیشهای نو در قالب کهن قصیده است:
مگر چه گفت به گوش درخت، باد خزان
که روی زرد نمود و تکیده شد لرزان
ببر به باغ سبویی شراب شعر و از آن
تف درون به کنار خزان کمی بنشان...
گرمارودی از آن دست شاعرانی است که ضمن توجه به مسیر گذشته، در شعر معاصر راهی تازه میجویَد.
او در چندین دوره در عرصهٔ شعر و ادبیات کشور حضور مؤثر داشته است. شعر پناه، اثر موسوی گرمارودی در سال ۱۳۴۸ منتشر شد؛ شعری که در گام نخست در مسیر جریان تازهای از شعر معاصر بود که عدهای آن را به شعر شهودی تعبیر کردهاند. در این شعر، گرمارودی با دیدنِ کودکی گمشده و پریشان که مادر خود را میطلبد، خویش را در قالب همان کودک گمشده میبیند که در جستوجوی «مادر مهربان همهٔ عالم» است:
«اینک منم آن طفلِ دورماندهٔ گمشده/آن خردسال کودکِ سرگشته/ای مادرِ عزیزِ همهٔ عالم! ...» [۱۳]
دکتر بهاءالدین خرمشاهی نیز مینویسد:
«شعر در سایهسار نخل ولایت که در منقبت و مرثیهٔ حضرت علی (ع) است و همین شعر خط خون دو اوجِ بیمانند و قلهٔ رفیع شعر دینی عصر ماست؛ یعنی شعری با درونمایهٔ مذهبی که در شعر نو سابقهای به این درخشانی و درخششی به این نمایانی ندارد و این دو شعر کمنظیر که هم قوت قریحه و هم صلابت ایمانی و غیرت دینی شاعر را نشان میدهد، نیز مانند شعرهای بلند دیگر او، به صریحترین وجه، مؤید این است که هنر یعنی نگاه دیگرگون و متفاوت.» [۴]
کارنامه و فهرست آثار
کتابشناسی
شعر
از علی موسوی گرمارودی تا کنون ۶ مجموعهٔ مستقل شعر درآمده و ۸ گزینهاشعار.
۶ مجموعهشعر اصلی عبارتند از:
- عبور. تهران: انتشارات توس، چاپ اول، اردیبهشتماه ۱۳۴۹.
- در سایهسار نخل ولایت. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۷.
- سرود رگبار. تهران: انتشارات رواق، چاپ دوم، ۱۳۵۷.
- در فصل مردن سرخ. تهران: نشر راه امام، ۱۳۵۸.
- خطّ خون. تهران: انتشارات زوّار، ۱۳۶۳.
- چمن لاله. تهران: انتشارات زوّار، ۱۳۶۳.
۸ گزینهاشعار عبارتند از:
- تا ناکجا (گزینهٔ ۶۰ شعر به گزینش و ترجمهٔ ریکاردو ریپولی و جان روبرتو اسکارچیا به ایتالیایی). انتشارات انجمن فرهنگی ایتالیا، ۱۳۶۳.
- دستچین. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۸.
- ما کجا، آن خوب، آن زیبا کجا (مجموعهشعر برای امام علی علیهمالسلام). تهران: نشر معارف، دیماه ۱۳۷۲.
- باران اخم (گزینهٔ شعر جنگ). تهران: انتشارات حوزهٔ هنری، ۱۳۷۳.
- گزیدهٔ ادبیات معاصر (مجموعهشعر علی موسوی گرمارودی). تهران: انتشارات نیستان، ۱۳۷۸.
- گزینهٔ گرمارودی (گزینش و پیشگفتار بهاءالدین خرمشاهی). تهران: انتشارات مروارید، چاپ دوم، ۱۳۸۰.
- برخیز واژهای پیدا کن (گزینش و برگردان به خط سیریلیک از نظام قاسم). دوشنبهٔ تاجیکستان: زمستان ۱۳۸۰.
- باغ معنا (سرسخن و برگردان به خط سیریلیک با انتخاب و پیشگفتار دکتر صفر عبدالله). دوشنبهٔ تاجیکستان، تابستان ۱۳۸۱.
به قول گرمارودی: «اگر خویشتنداری میکردم و در گزینهاشعارها، به تقاضای گزیننده اشعار تازه نمیگنجاندم، میتوانستم دست کم دو مجموعهٔ مستقل دیگر از آنها چاپ کنم.» بنابراین، این اشعار به علاوهٔ اشعار دفترهای مستقل (کل اشعار گرمارودی تا امروز)، پس از آخرین تصحیح، بر مبنای موضوع و قالب شعری، در ۷ دفتر تنظیم شدند که منبع و مأخذ اصلی اشعار وی محسوب میشوند. این دفترها عبارتند از:
- گوشوارهٔ عرش (مجموعهٔ کامل شعرهای آیینی). انتشارات سورهٔ مهر، چاپ اول، ۱۳۸۸.
- بر آشفتن گیسوی تاک (مجموعهغزل). تهران: انتشارات سورۀ مهر، چاپ دوم، ۱۳۸۹.
- پیوند زیتون بر شاخهٔ ترنج (بهگزیدهٔ شعر نیمایی و شعر سپید (یا آزاد)). تهران: انتشارات سورۀ مهر، چاپ اول، ۱۳۸۹.
- خواب ارغوانی(شعر دفاع مقدس). تهران: انتشارات سورۀ مهر، چاپ اول، ۱۳۸۹.
- سفر به فطرت گلسنگ (قطعهها و چکامهها). تهران: انتشارات سورۀ مهر، چاپ اول، ۱۳۸۹.
- تا محراب آن دو ابرو (مثنوی، ترکیب، رباعی). تهران: انتشارات سورۀ مهر، چاپ اول، ۱۳۸۹.
- آغاز روشنایی آیینه (ترکیببند عاشورایی در ۱۵ بند). تهران: انتشارات سورۀ مهر، ۱۳۹۰. [۳۰][۳۱]
کتابهای ادبی (نقد و بررسی؛ مقالات و ...)
- دگرخند (بررسی طنز، هزل و هجو در ادب فارسی). تهران: انتشارات توسعهٔ مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۰.
- صدای سبــز (مجموعهاشعار؛ زندگینامهٔ خودنوشت گرمارودی و ...). تهران: انتشارات قدیانی، چاپ اول، ۱۳۸۲.
- قلمانداز (مجموعهمقالات؛ سفرنامهها . نقد و بررسیهای منتشرشده در مطبوعات). تهران: انتشارات سروش، ۱۳۸۳.
- غوطه در مهتاب (بررسی و نقد شعر ۳۲ شاعر معاصر). تهران: انجمن قلم ایران، ۱۳۸۸.
- جوشش و کوشش در شعر. تهران: انتشارات هرمس، ۱۳۹۱. [۳۰][۳۱]
تألیفات (تحقیق و پژوهش ادبی)
- از ساقه تا صدر (تذکرهٔ شعرای قرن بیستم تاجیکستان، به اهتمام علی موسوی گرمارودی). تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۸۴.
- زندگی و شعر ادیبالممالک فراهانی. تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۸۴.
- اختر چرخ ادب (مقدمه و انتخاب اشعار پروین اعتصامی). تهران: همشهری، ۱۳۸۵.
- بهگزین علینامه (کهنترین منظومهٔ شیعهٔ فارسی؛ سرودهٔ ۴۸ هجری قمری). تهران: از سرایندهای با تخلص «ربیع»؛ با گزینش و شرح لغات. [۳۰][۳۱]
کتابهای داستانی و دینی
- در مسلخ عشق (مجموعهداستان). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۸.
- آموزش دین. تهران: انتشارات محمدی، ۱۳۵۹.
- داستان پیامبران (جلد اول: از آدم (ع) تا عیسی (ع)). تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۷۳.
- داستان پیامبران (جلد دوم: حضرت محمد (ص)). تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۷۳.
- بابا تاریخ (داستانی برای نوجوانهایی که پیر به دنیا آمدهاند). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۵.
- به کوتاهی آه به بلندای ماه (زندگی خاتون کبریا حضرت زهرا (س)). تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۹۲. [۳۰][۳۱]
ترجمهها
- ترجمهٔ قرآن کریم. تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۸۳.
- ترجمهٔ صحیفهٔ سجادیه. تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۸۳.
- ترجمهٔ نهجالبلاغه. تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۹۴. [۳۰][۳۱]
مقالات، نقدها و گفتگوهای گرمارودی
- دیرشکفتن شعر بیدل در ایران/آینهٔ میراث، بهار و تابستان ۱۳۸۸، شمارهٔ ۴۴.
- چهار چهره، چهار نظر/ نویسندگان: سیدرضا حسینی. سیدعلی موسوی گرمارودی. یوسفعلی میرشکاک. عباس مشفق کاشانی/مجلهٔ شعر، زمستان ۱۳۸۸، شمارهٔ ۶۸.
- سنجش: شعری ملتزم به بیداری (شعر روشن بهزاد کرمانشاهی)/گوهران، خرداد ۱۳۸۷، شمارهٔ ۱۷.
- سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)/کلام اسلامی، ۱۳۸۷، شمارهٔ ۶۸.
- طنز در قطعات انوری/فصلنامهنامهٔ انجمن، ۱۳۸۵، شمارهٔ ۲۳.
- سنجهٔ ترازو/بینات، ۱۳۸۵، شمارهٔ ۴۹ و ۵۰.
- شیون مهتاب در آب: نقد و بررسی شعر نوذر پرنگ/مصاحبهشوند: کامیار عابدی. سیدعلی موسوی گرمارودی. منوچهر آتشی/کتاب ماه ادبیات و فلسفه، خرداد ۱۳۸۴، شمارهٔ ۹۲.
- ترجمهای جدید از قرآن کریم/رشد آموزش قرآن، ۱۳۸۴، شمارهٔ ۹.
- ترجمهای تازه/پیام جاویدان، ۱۳۸۳، شمارهٔ ۴.
- اصطلاحات خوشنویسی شعر حافظ/حافظ، آبان ۱۳۸۳، شمارهٔ ۸.
- گفتگو: سیاست من این است که فرهنگی باشم/ادبیات داستانی، دی و بهمن ۱۳۸۲، شمارهٔ ۷۵ و ۷۶.
- گفتگو با دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی: تعهد و التزام صفت شعر نیست، صفت شاعر است/مصاحبهکننده: مصطفی محدثی خراسانی/پاییز ۱۳۸۲، شمارهٔ ۳۳.
- شعر صد سال اخیر تاجیکان/پاییز ۱۳۸۲، شمارهٔ ۳۳.
- من شاعر شیعیام/کیهان فرهنگی، آبان ۱۳۸۱، شمارهٔ ۱۹۳.
- ترجمهٔ بسیار قدیمی از قرآن کریم/بینات، ۱۳۸۰، شمارهٔ ۳۱.
- ادبیات: معمای حافظ/هنر تابستان، ۱۳۷۹، شمارهٔ ۴۴.
- قرآن میتواند اندکی شاعرانهتر ترجمه شود/گلستان قرآن، مرداد ۱۳۷۹، شمارهٔ ۱۸.
- قلمانداز/گلچرخ، اردیبهشت و خرداد ۱۳۷۸، شمارهٔ ۲۱.
- قلمانداز/گلچرخ، مهر ۱۳۷۷، شمارهٔ ۲۰.
- قلمانداز/گلچرخ، اردیبهشت ۱۳۷۷، شمارهٔ ۱۹.
- قلمانداز (چنین کردند نیکان بزرگ)/گلچرخ، اردیبهشت ۱۳۷۶، شمارهٔ ۱۶.
- قلمانداز/گلچرخ، آذر ۱۳۷۶، شمارهٔ ۱۷.
- قلمانداز (گزارش سفر تاجیکستان)/گلچرخ، اردیبهشت ۱۳۷۲، شمارهٔ ۶.
- قلمانداز/گلچرخ، فروردین ۱۳۷۱، شمارهٔ ۱. [۳۲]
جوایز و افتخارات
- کسب رتبهٔ اول در مسابقهٔ شعر مجلهٔ ادبی یغما، در سال ۱۳۴۸.
- انتخاب به عنوان چهرهٔ ماندگار بخش شعر از طرف بنیاد چهرههای ماندگار، در سال ۱۳۸۵.
- انتخاب او به عنوان یکی از مفاخر ایرانزمین از طرف انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، در سال ۱۳۹۰. [۱][۲]
منبعشناسی
کتاب
- دربارهٔ هنر و ادبیات امروز؛ گفت و شنودی با مهدی اخوان ثالث و علی موسوی گرمارودی، به کوشش ناصر حریری، کتابسرای بابل، ۱۳۶۸.
- در بوتهٔ نقد (نگاه منتقدان به شعر گرمارودی، خانهٔ کتاب.
- شعر نو از آغاز تا امروز (۱۳۰۱-۱۳۷۰)، انتخاب، درآمد و تفسیر از محمد حقوقی، انتشارات ثالث با همکاری نشر یوشیج، چاپ دوم ۱۳۷۷.
- صدای سبز (گزیدهاشعار، زندگی خودنوشت، نقد و بررسی، گفتگو و ...)، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲.
- تاریخ تحلیلی شعر نو، شمس لنگرودی، نشر مرکز.
- بزرگداشتنامهٔ سیدعلی موسوی گرمارودی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۹۰.
- ده شاعر انقلاب، محمد کاظم کاظمی، سورهٔ مهر، ۱۳۹۰. [۳۳]
پایاننامهها
- بررسی آب و عناصر آن در اشعار نیمایوشیج، سهراب سپهری و علی موسوی گرمارودی./نگارش: فرخنده دلیررویی. استاد راهنما: مهدی پرهام. استاد مشاور: جواد قربانی./کارشناسی ارشد: گرایش محض./دانشگاه آزاد اسلامی اسلامشهر؛ دانشکدهٔ علوم انسانی، گروه زبان و ادبیات فارسی، سال ۱۳۹۵.
- بررسی تطبیقی ارزشهای انسانی در شعر مظفرالنواب و علی موسوی گرمارودی./نگارش: وفاء محفوظی موسوی. استاد راهنما: حسین چراغیوش. استاد مشاور: علیاکبر مرادیان قبادی./کارشناسی ارشد: زبان و ادبیات عربی./دانشگاه لرستان؛ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی، گروه زبان و ادبیات عرب. دانشگاه پیام نور؛ واحد بجنورد. ۱۳۹۳.
- بررسی غزلهای روایی در اشعار قیصرامینپور و علی موسوی گرمارودی./نگارش: معصومه صابری. استاد راهنما: سیدعلی اکبر شریعتی فرد./کارشناسی ارشد: زبان و ادبیات فارسی./دانشگاه آزاد اسلامی؛ واحد سبزوار، ۱۳۹۳.
- بررسی محتوایی و معرفی آثار شعری دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی./نگارش: رضا رجبزاده. استاد راهنما: میرنعمتالله موسوی. استاد مشاور: معصومه عبدالهی./ کارشناسی ارشد: گروه زبان و ادبیات فارسی./دانشگاه پیام نور؛ دانشکدهٔ علوم انسانی و زبانهای خارجی، مرکز تبریز، ۱۳۹۴.
- بررسی و تحلیل سفر دکتر علی موسوی گرمارودی./نگارش: فاطمه شکردست. استاد راهنما: محمدرضا سنگری. استاد مشاور: منوچهر تشکری./کارشناسی ارشد: زبان و ادب فارسی./ دانشکدهٔ زبان و ادبیات فارسی دزفول، ۱۳۸۳.
- بررسی خدا و معنویت در اشعار علی موسوی گرمارودی./نگارش: روحالله قنبری. استاد راهنما: مجیر مددی. استاد مشاور: علیاصغر محمودی./کارشناسی ارشد: زبان و ادبیات فارسی./ دانشگاه آزاد اسلامی؛ واحد بابل، دانشکدهٔ علوم انسانی زبان و ادبیات، ۱۳۹۵.
- صور خیال در اشعار موسوی گرمارودی (تشبیه، کنایه و استعاره)./نگارش: جواد غفاری. استاد راهنما: علس عسگری. استاد مشاور: مهدی خادمی کولایی./کارشناسی ارشد: زبان و ادبیات فارسی./دانشگاه پیام نور ساری؛ دانشکدهٔ ادبیات علوم انسانی، گروه زبان و ادبیات فارسی، ۱۳۸۸. [۳۳]
بررسی موردی چند اثر
سیدعباس صالحی، وزیر ارشاد دولت روحانی میگوید:
«زمانی كه آثار گرمارودی را بررسی میكنيم، متوجه میشويم كه او از كودك و نوجوان گرفته تا خواص و فرهيختگان را مخاطب خود قرار داده است.» [۱۱]
ادیب نوگرای معاصر
ضیاءالدین خالقی، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی در روزنامهٔ وطن امروز، یادداشتی بر دفتر شعر تا محراب آن دو ابروی دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی نوشته است که اشعار گرمارودی را در اغلب قالبهایی که کار کرده، به طور اجمال و مختصر بررسی کرده، یا به آنها اشاره میکند. در واقع، منتقد در این نوشته به آن دسته از قالبهایی که شاعر ضعیف عمل کرده اشاره میکند؛ در عین حالی که مقام شاعری و برتری او را در دو قالب شعر سپید و قصیده میستاید:
«دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی از چهرههای ارزشمند و ماندگار تاریخ ادبیات ایران است.
وجه و شأن و مقام استاد موسوی گرمارودی با وی همراه است، نیازی به تعریف و تمجید کسی ندارد و من در مقام احترام و وظیفه عرض میکنم، وی از جمله چهرههای استثنایی تاریخ معاصر ایران است؛ چراکه وی در عین حال که شاعر بزرگی است، محقق و پژوهشگر برجستهای هم هست و نیز در ترجمهٔ قرآن مجید و صحیفهٔ سجادیه، ادیبانه و محققانه دست به قلم برده است. گرمارودی در سرودن قصیده، استاد است، در همان حال دستی توانا در سرودن شعر سپید دارد و از شاعران شاخص این عرصه است.
علاوه بر این، موسوی گرمارودی از جمله شاعرانی است که نهتنها شعرش بین دوستداران شعر آیینی و شیعی پرطرفدار است، بلکه وی در پیش از انقلاب نیز اشعارش، به ویژه اشعار سپیدش در جامعهٔ روشنفکری از جایگاه والایی برخوردار بوده است؛ شاعری که با سربلندی در پیش از انقلاب، در جامعهٔ روشنفکری نیز اشعار مذهبی و شیعی خود را با افتخار و اعتمادبهنفس ارائه میداده و همواره نیز به واسطهٔ اشعار پیشرو و والایش، از احترام یک شاعر مطرح و شاخص برخوردار بوده است.
استاد سیدعلی موسوی گرمارودی از جمله شاعرانی است که از کهنترین قالبهای شعر پارسی تا جدیدترین قالبها و شیوههای شعر پارسی را آزموده و در اغلب این آزمونها سربلند بیرون آمده است. اگر به قصیدههای بالا و والای کوه دماوند و شب شراب و شب خون او بنگریم، باور نمیکنیم این همان سرایندهٔ اشعار سپید مشهور درخت، شعر، خط خون و در سایهسار نخل ولایت است؛ سرایندهٔ همان اشعار مشهور سپیدی که دو نمونهٔ آن برای امیرالمؤمنین (ع) و امام حسین (ع) است؛ همان شاعری که دست از دامان رباعی، مثنوی، چهارپاره و قطعه که هیچ، حتی باید دست از سرودن ترجیعبند، مسمط و مستزاد هم برنداشته باشد!
با این همه، میتوان گفت گرایش و جدیت استاد گرمارودی به سمت ادبیات و شعر پس از جنبش ادبی نیما بیشتر است و در کل، استاد بیشتر به عنوان یک شاعر متعلق به نسلهای بعد از نیما و شاعر جریانهای شعر نو و شعر نیمایی به حساب میآید. بیشترین اشعار خوب گرمارودی را نیز میتوان از اشعار نوِ او انتخاب کرد و مشهورترین اشعار وی نیز اشعار نوِ او هستند؛ هرچند در این یادداشت قرار است مجموعهٔ تا محراب آن دو ابروی استاد که مجموعهای از مثنوی، ترکیب، چهارپاره و رباعی است، مورد بررسی اجمالی قرار بگیرد.
مثنویهای موسوی گرمارودی پیرو زبان و بیان شعر کهن است و پا جای پای مثنویسرایان پیشین گذاشته است؛ پیرو مثنویهایی که تعلیم میدهند:
«جهان چون دستخط کردگار است
خدا خود برترین آموزگار است»
یا
«نوجوان کشتزار پاک خداست
بذر حرف اندر آن مکار، خطاست
خواهی ار حاصلی از آن برداشت
بنگر تا در آن، چه باید کاشت
آب این نونهال، کردار است
وز عمل این گیاه را بار است»
و دیگر اینکه یا بهار را میستاید یا اینکه بهار را بهانه کرده و آن را خونین تصویر کرده برای بیان مبارزه علیه ظلم به کار میبرد یا درصدد است اسطورهای از میان ایشان را بستاید:
«بهارا، سیهپوش و غمگن نشین
میارای بیهوده، چهر زمین»
و شعرهایی که شاعر در سوگ و ستایش امامان بزرگوار حضرت علی (ع) و حضرت مهدی (عج) و نیز شهدای انقلاب یا پدر و خواهرش سروده است. مثنویهای گرمارودی حول همین موضوعات میچرخد و مضمونآفرینی میکند؛ اما ببینیم زبان، این مهمترین عنصر تعیینکنندهٔ شعر و شعریت شعر در این میان چه نقشی دارد و استاد گرمارودی با آن چه نقشی به حیات آنها میزند؛ خاصه که زبان استاد، زبانی فصیح و بلیغ است و در هر قاب و قالب و به هر شیوهای که بسراید، به صورت طبیعی، زبان فصاحت و بلاغت را از دست نمیدهد:
«جهان شد ز کارآفرین چون بهشت
که چون او کسی تخم نیکی نکشت»
یا:
«خدایا سینه مالامال عشق است
دلم آشفتهٔ احوال عشق است
هزارانپارهام کن سنگ در سنگ
برآور جان جانم را فراچنگ
الهی سنگ سامانم بسوزان
مرا با شعلهٔ خود برفروزان»
ناگفته نماند نوگراییهای گرمارودی در مثنویهایش اگرچه آشکار است و قابل بحث، اما با اینهمه، تا حد و اندازهای نیست که بتوان گرمارودی را با آن، از این منظر، شناخت و شناساند.
بخش ترکیب که در ستایش حضرت فاطمهٔ زهرا (س) است، دارای سطرهای روان و پُرتصویر و سرشار از تشبیهات زیباست و در آن تشبیهات، جای پای گفتار و کردار دختر نبی اکرم (ص) نیز پیداست، چراکه شاعر بر تاریخ و احادیث و روایات احاطهٔ کافی دارد. یعنی به این دلیل، این اشارات از گرمارودی بعید نیست:
«پدر به دست تو گر مینهاد بوسه، بجاست
که دست پاک تو و همسر تو، دست خداست
وگر نبود علی، همسرش نبود کسی
که با غزالهٔ دین شیر حق فقط همتاست
چقدر سادگی زندگیت شیرین است
بساط خانهٔ تو لیف سادهٔ خرماست
تمام مهر تو آب است و چند درهم سیم
همان که در نظرت هیچ نیست، این دنیاست
محل زندگیات یک اتاق روشن و سبز
به طول مهر، به ابعاد پاکی و تقواست...»
گرمارودی ۳ چهارپارهٔ پیوستهٔ خود را نیز در این دفتر گنجانده؛ ۳ شعری که نسبت به مثنویها و ترکیبهای کتاب، از سطح نازلتری برخوردار است؛ هم به لحاظ مضمون و محتوا و هم به لحاظ صورت شعر و زبان آن. دو چهارپارهٔ دیگر هم تقریباً از اشعار بیرمق این کتابند که اگرچه تصویرپردازیهای شاعرانه دارند، اما جان بیتاب شاعرانه ندارند و حرف آخرشان بر این پایه و مایههاست:
«ای کاش در جزیرهٔ بینامی
آن دورهای دور، درختی بود
بر آن، دلم چو مرغک آرامی
سر زیر پر گرفته و میآسود»
بخش پایانی، بخش رباعیات است که این بخش هم مثل بخش قبلی کمجان و بیرمق است. به هر حال گویا قرار بر این بوده که کلیات اشعار استاد گرمارودی بر اساس قالبها در چند کتاب، با نامهای مختلف دستهبندی و چاپ شود و این رباعیات هم جزء کارنامهٔ استاد سیدعلی موسوی گرمارودی است که در مجموعهٔ تا محراب آن دو ابرو آمده که دربرگیرندهٔ [[مثنوی]ها، ترکیبها، چهارپارههای پیوسته و رباعیات است.
اگرچه زمان داور و منتقد قهار و بیرحمی است اما با همهٔ اینها، از همه باانصافتر و هوشیارتر هم هست، چون همیشه بزرگی و ارجمندیِ شاعران را بر اساس بهترین اشعارشان میسنجد، نه بر اساس دیگر اشعارشان. از اینرو است که ما بهار، پروین، فرخییزدی، شهریار، نیماّ، اخوان ثالث، سپهری و دیگر بزرگان شعر معاصر را با همان ۱۰، ۲۰ یا ۳۰ شاهکار و شعر خوبشان میشناسیم و ارج مینهیم، نه با دیگر اشعارشان. بالطبع ما نیز همچون زمانه، موسوی گرمارودی را با اشعار سپید درخت و شعر و دو شعر سپید بلند دیگر که برای حضرت علی (ع) و حضرت حسین (ع) سرودهاند با نامهای در سایهسار نخل ولایت و خط خون و دیگر اشعار بلند و ارجمند سنتی و نوینش میستاییم و در پایان نیز با آوردن بهترین رباعی بخش پایانی مجموعهشعر تا محراب آن دو ابروی سیدعلی موسویگرمارودی، این یادداشت را به پایان میبریم:
«دانی دل لاله از چه رو پر خون است
فانوس شقایق ز چه آتشگون است
این یک ز تف عشق علی میسوزد
و آن نیز، ز خون پاک او گلگون است». [۳۴]
سهل و ممتنح
یزدان سلحشور، شاعر و منتقد ادبی، اشعار گرمارودی را اینگونه بررسی و تحلیل کرده است:
گرمارودی شاعری است كه «سهل» میگويد و «ممتنع» توصيف میكند. اگر بزرگان شعر نو -پيش از او– شعر نيمايی و سپيد را با گوشهٔ چشمی به رويكردهای غزل پارسی آزمودند، او به قصيده رو آورد و قصايد نواش هم از لحاظ چشمانداز و هم از نظر برخوردش با زبان، يادآورد سختگی و پختگی قصايد ماضیاند. توصيفات او جاندار است هم به لحاظ تعريف اين كلمه در لغت: تشخصبخشی به اشيا، هم از نظر وجه معنايی اين كلمه در فرهنگ عامه: تأثيرگذاری و روحبخشی به عواطف مخاطب و تدبير شاعرانه در صيد تقدير شاعر به نيكويی. او را میتوان به عنوان شگفتترين محصول «انديشهٔ آیينی» در شعر معاصر به ياد آورد كه اين گزينشش نه به دوران پس از انقلاب كه به عصر همهگيریِ «انسانگرايی» برمیگردد كه او به عنوان محور همهٔ انديشههايش -چه در شعر اجتماعی، چه در شعر سياسی، چه در شعر عاشقانه و چه در شعر آیينی- «خدا» را برگزيد از منظر شيعیِ آن. شعرهای سياسی وی در سالهای پايانی حكومت پهلوی دوم، چنان احساسات عمومی را برمیانگيخت كه انگار اعلاميهای مهم عليه رژيم شاهنشاهی از راديو و تلويزيون آن زمان پخش شده باشد. او يكی از ستارگان شعر دههٔ ۵۰ بود كه استقبال از وی در شعرخوانیهای جمعی، پرشور بود و چنان او را میستودند گويی كه شاعری باستانی از كتابها به درآمده و نقل رستم زمانه را از نو بازمیگويد. شعر حماسه درخت كه در پایيز ۵۷ -در اوج مبارزات مردمی- سروده شده، مؤيد اين استقبال است.
«...وقتی به خانه آمد سرباز/مادر گفت:/«جامه ديگر كن/برادرت تير خورده است/بيا او را در باغچه در خاك كنيم.»/سرباز گفت:/«میدانم مادر!/خودم او را زدهام!»/چنگيز هم خونخوارتر از لحظهها نيست/زمان سيریناپذير است/بين شهادت و شقاوت/فاصله/به درازای تفنگیست/تا در كدام سوی آن ايستاده باشی!/دگرباره سلام بر درخت/كه تا، زنده است/ازو قنداق تفنگی/نمیتوان ساخت!...»
شعرهای گرمارودی پس از انقلاب اسلامی، هم در وجه آیينی و هم در وجه پرداختن به حوادث جنگ و ... همواره شعرهايی مورد اقبال عامه و ديگر شاعران بوده كه بسيار تأثير گرفتهاند؛ از شعرهايی كه در پيوستن «شهود» به «روايت زمانه از ديد شاعر» شگفت مینمايند. شعر «چمران» وی از جمله اين شعرهاست كه در عين قصيده بودن، روايت نوعی «ابرانسان» در نگرش آیينی ست:
«مردی به ازای شرف/به تُردی ساقهٔ انجير/صخرهای زير آب:/صلابت آرام مستتر/خشونت در بازوانش/به استراحت مینشست/تا راستتر بايستد/دستهای نوازش او/گربهها را پلنگی میآموخت/با چشمانی صبور و سمور/تنديس عمل و اَمَل/و چون تنديس، آرام/بیادعا چون باران،/به سادگی آب/از ناودان هر دل/جاري بود/بر برج بيداری، شاهين/با پرواز نگاه كبوتران/ميان، بسته/و بازوان، گشاده/در هودج عشقی سرخ/از حرير خون گذشت.»
شعر گرمارودی از لحاظ رويكردهای «قالبی» نيز شايان توجه است. او و شعرش، «پيشنهادی تازه» برای شعر سپيد پارسی بودند كه گمان میرفت عمر آن ديری نپايد چنان كه دكتر شفيعی كدكنی در كتاب طوس در سال ۵۳ نوشت. گرمارودی فخامت زبان را با زبان عامه آميخت و نگرش عامه به جهان را نيز به اين «آميختگی» افزود و حاصلش شعری شد كه بيش از ۴ دهه، نوآمدگان شعر را مجاب میكند كه به آن نظر بردوزند و بياموزند و در كار گيرند. اگر پيشينيان وی در شعر نيمايی و شعر سپيد، زبان خراسانی را چه در شعر و چه در نثر، آموزگار خويش كردند و از شعر فرخی سيستانی و منوچهری و نثر بيهقی و نشانههای ملی-آیينی فردوسی بهرهها گرفتند و اين همه را در زبان محوری شعر سعدی خلاصه ديدند، گرمارودی بيشتر آمد و نثر قائم مقام فراهانی و جلوهٔ آیينی شعر محتشم كاشانی و طنز دهخدا و روان در عين زبانآوریِ شعر ايرج ميرزا را به ميراث گذشتگان افزود. او كه ميراثدار شعر سياسی دههٔ ۵۰ است، تنها شاعری است كه از خيل شاعران سياسی آن دوره به «تشخص زبانی» با «بالاترين بسامد ممكن» رسيد و اكنون اگر مصراعی از وی در جايی خوانده شود، آن مصراع شناسنامهٔ اوست. اين همه دستاورد، هم او، هم خوانندگان شعر وی را مجاب كرده است كه «صنعت كهن مبالغه» را در شعر او پذيرا باشند. پس میتوان او را در كسوت شاعری به ياد آورد كه نه قبل دارد و نه بعد. تنها اوست كه چنين است با اين نگرش، اين زبان، اين شهود و اين كشف كه درهای رويكردهای انقلابی شيعه را رو به زمانهٔ ما گشوده است و آن كرده، كه اگر هزار به «گفتهٔ مرسوم دور از شعر» در صحيفهها میآمد، در دل زمانه كارگر نبود كه شعر او كارگر شد!
«من شعر شيعیام/من پاسدار مرز شرف/خون و همتم/من جام خونفشان سخن را/چون كاسهٔ شفق/بر آستان شامگهان/در دست؛ داشتم/شمشير شعر خود/در خاک رزمگاه/با خون سرخ/-با آيه-/ كاشتم
من شعر شيعیام/در دست من چراغ، فراروی مردمان/تا بردرم به پرتو خود پردههای شب/تاريخ، پابهپای تن از كوچهها گذشت؛/در شهرهای خون و جنون/همراه من سپيدهٔ صادق/همرزم من، شكستهٔ عاشق/همصحبتم، كلام خدا بود/طاغوت را هماره ره از راه من -همه سختی–/بیراهه بود و جدا بود...» [۱۳]
ناشرانی که با او کار کردهاند
کم اتفاق میافتد نویسنده، شاعر، مؤلف یا مترجمی از زمان چاپ نخستینآثارش تا بعد، تنها با یک ناشر کار کرده باشد؛ ولی طبیعی است اگر بیشترین آثارش را نزد یک ناشر به چاپ رسانده باشد. دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ اگرچه اغلب کتابهایش را سه ناشری -که در ذیل، نامشان در ابتدا آمده است- چاپ کردهاند.
کلیهٔ ناشرانی که آثار ایشان را از پیش از سال ۱۳۴۹ شمسی به چاپ رساندهاند، عبارتند از: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، انتشارات قدیانی، انتشارات سورهٔ مهر،انتشارات هرمس، انتشارات زوّار، انجمن قلم ایران، انتشارات توس، انتشارات سروش، انتشارات رواق، نشر راه امام، انتشارات نیستان، انشارات مروارید، انتشارات حوزهٔ هنری، انتشارات محمدی، انتشارات همشهری، نشر تکا، انتشارات میراث مکتوب، خانهٔ کتاب، موسسهٔ مطالعات تاریخ معاصر ایران، نشر معارف و انتشارات انجمن فرهنگی ایتالیا. [۳۰][۳۱]
چند شعر از علی موسوی گرمارودی، از مناظر گوناگون
در انتخاب بهترینشعرهای گرمارودی سعی میکنیم از مناظر و سلیقههای گوناگون و متنوع سود ببریم؛ مناظر و سلایقی که قابل اعتنا، احترام و اعتبار بیشتری هستند. اگرچه از دو شعر سپید بلند خط خون و در سایهسار نخل ولایت نیز بهره خواهیم برد؛ دو شعری که از منظر عموم مردمِ اهل کتاب و شعر تا اغلب فرهیختگان، از شاهکارهای شعر سپید و شعر سپید آیینی به شمار میروند.
ابتدا ۵ شعر از یکی از معتبرترین کتابهای امروز به نام شعر نو از آغاز تا امروز از منتقد و شاعر مشهور معاصر محمد حقوقی.
محمد حقوقی در کتاب دو جلدی مذکور، «موسوی گرمارودی و طاهره صفارزاده را از شعرای فعال و با زبان خاص که از دههٔ ۴۰ و ۵۰ در خدمت تعهد شعری و شعر متعهدانه هستند، میداند و شعرهای کودکم: یاور، نماز و ((دریغا آفتاب]] را در بخش اشعار منتخب دههٔ ۱۳۵۰ تا ۱۳۶۰ و دو شعر باغ معنا و اقیانوس را در بخش منتخب دههٔ ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ انتخاب کرده است. اینک آن ۵ شعر:
کودکم: یاور
«دستانِ کوچکت
کوتاهترین روایتِ پاکی
و زیبایی،
گلیست که در امتدادِ ساقهٔ نگاهت میرویَد
گُلخندههای کوتاهت
نقاشیهای آبرنگی
که هر لحظه رنگ میبازد.
خشونت را در باغِ وجودِ تو راهی نیست
حتی «دندان» به جُرمِ سختی،
در تو نروییدهست
مویت، امواج ایستاییست
که تموّج نور را در خود، جابهجا میکند
و چشمانت
آیینههای سیاهفام
انعکاسِ هیچستانِ هر آرزو، و ساغرهای لبالبِ شادی
که پیش از خود،
بیننده را مست میکند
یگانهای
اما، تَلَوّنِ کثرت در توست
و صدایت
مخملی از موج
که فضا را احساسِ راحتی میانبارد
و تو، امتدادِ منی
امیدک کوچک
در کوچکی رسا.
بُرومَندَک
قندک
عمودک!
چگونه امتدادِ من شکستهای؟!
اقلیدس را برآشفتهای
آه
در کمیِ خویش
دنیایی نهفتهای.»
نماز
«چون به نماز میایستی
بلندتر مینمایی.
چون به نماز میایستی
تمامِ خود را به خدا میسپاری؛
و من تمامِ تو را نماز میبرم
شگفت بُتپَرستا که منم!
تمامِ تو را با خدا در میان نهادم
نمازِ تو، او را
و تو خود مرا.
تو در نماز زیباتری
و نغمهات، از تبارِ ترانههاییست
که جریدگانِ بر گذرگاهِ کوهستانها میخوانند
چادرنمازِ سپیدِ گُلدارت همان بهارِ شکوفاست
بر قامتِ موزونترین ناربُن.
الله اکبر!
نجوای گرم و پاکِ تو هنگامه میکند؛
چندان
که وسوسهٔ «خدای تو» شدن را
در کفرگاهِ دلم برمیانگیزد.
قامتِ تو
خود نمازی دیگر است
- چون رساترین آیه –
به موزونی و بلندی.
از تو جدا نیستم
نمازهایت را به نیّتی دو گانه بهجای آر!
که من در توام
از شدتِ خواستن.
چون به رکوع میروی
با زانوانِ من برخیز
که در تو ایستادهام
به هنگام برخاستن.»
دریغا آفتاب...
اگر نه پیشِ چشم
باری
کنارِ گوشمان
آفتاب را سر بُریدند.
هنوزمان غریوِ ذبح در گوش است
و غـژّاغـژِ دشنه و دندانِ گزمگان.
آفتاب را سر بریدهاند
و ما را دهان، درّهوار
به بهت باز مانده است
و به تاریکیِ خویش، سوگواریم
و شرم را
-چون سایهای ابدی-
در خویش میداریم!
درّههامان را، عقوبتِ بیآفتابی، بس.
باغ معنا
من از باغِ معنا میآیم
از آنجا
که خرسندی،
درست به هیئتِ قرنفل است
و نیکی
چیزی شبیهِ «گَوَن»
کز خود میرویَد.
پاکی،
از بابونهٔ نازک ساقتر
غم:
محبوبهٔ شب
و عشق،
گلِ سرخ.
من از باغِ معنا میآیم
یا جویبارانی از اندیشه
زلال، روان، جوشان
با پرچینی از حسرت
و شاپرکهای تصویر
و پرندگانِ سرود،
و سپیدارهای بلندِ اندیشه.
من از باغِ معنا میآیم
باغی بیخار
بیسایه
بیحصار
پیوندِ گلواژگان
آراسته
پیراسته،
هرچیز با هرچیز در پیوند:
ساقه با گل:
گلستان
گل با چهره:
گلچهر
همهچیز در تفاهم،
دریا با دل:
دریادل
و حتی گل با سنگ:
گلسنگ
باغی انبوه
از گلهای پیوندی.
من از باغِ معنا میآیم
که در آنجا حیات
کاینات
«گیاهی»ست.
خود دیدم:
کبوتر میرویید
چشمه میبالید
من ستاره را در باغ
بر شاخه
و خورشید را
بر ساقه
دیدم
من خنده را دیدم
کز دستانِ پونه
بالا میرفت
و اشک را
کز چشمانِ نرگس
پایین میآمد.
من «خوبی» را دیدم
هزارگونه روییده
من خود
بذرِ شاپرک
کاشتم
و از هر سنبله
هفت پروانه
برداشتم
من از باغِ معنا میآیم
از سفرِ گیاهی
که در آن
خون هیچکس را
نمیتوان ریخت
بگذار بر خاک بگسترم
بر نطعِ حسرت
خونم را بریز
اما
مرا به باغِ معنا
بازگردان.»
اقیانوس
چنین است گویی:
که با جامی خالی،
بر ساحلی صخرهای
پیشِ رویِ امواج
ایستادهام
واپاشِ ساحلکوبِ موجها
صخرهٔ زیرِ پایم را میشویَد
و من هر بار
-که موج درمیرسد-
جام بر کف،
خم میشوم
به بوی سهمی
کز کاکلِ موج برگیرم
اما از آن پیش
موج در خود واشکسته است
و من،
عزمی دوباره را
چون پرچمی،
بر صخره واپس میایستم
دگرباره چون موجی پیش میرسد
جام را چون داسی قوس میدهم
تا از سر خوشهٔ آب
دستهای واچینم
اما، باز
جام خالیست
و دریا در موج
و فاصله،
به درازای یک دست
و به دورهٔ یک تاریخ!
شتک خیزابِ امواج،
تنها
یک دو قطره
بر دیوارهٔ شفافِ جام میچکاند؛
و عطارد، در جامِ من است.
نهجالبلاغه را میبندم.
و دو شعر خط خون و در سایهسار نخل ولایت که از مشهورترین اشعار موسوی گرمارودی است:
خط خون
درختان را دوست میدارم
که به احترامِ تو قیام کردهاند
و آب را
که مهرِ مادرِ توست
خونِ تو شرف را سرخگون کرده است:
شفق ، آینهدارِ نجابتت
و فلق محرابی
که تو در آن نمازِ صبحِ شهادت گزاردهای.
در فکرِ آن گودالم
که خونِ تو را مکیده است
هیچ گودالی را چنان رفیع ندیده بودم
در حضیض هم میتوان عزیز بود
از گودال بپرس!
شمشیری که بر گلوی تو آمد
هر چیز و همه چیز را
به دو پاره کرد:
هر چه در سویِ تو حسینی شد
و دیگر سو یزیدی.
اینک ماییم و سنگها
ماییم و آبها
درختان، کوهساران، جویباران، بیشهزاران
که برخی یزیدی
وگرنه حسینیاند
خونی که از گلوی تو تَراوید
همهچیز و هرچیز را در کائنات به دوپاره کرد!
در رنگ!
اینک هرچیز یا سرخ است
یا حسینی نیست!
آه ای مرگِ تو معیار!
مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت
و آن را بیقدر کرد
که مُردنی چنان،
غبطهٔ بزرگِ زندگانی شد!
خونت
با خونبهای حقیقت
در یک طراز ایستاد
و عزمت ضامنِ دوامِ جهان شد
که جهان با دروغ میپاشد –
و خونِ تو امضایِ "راستی" است.
تو را باید در راستی دید
و در گیاه
هنگامی که میرویَد
در آب
وقتی مینوشانَد
در سنگ
چون ایستادگی است
در شمشیر
آن زمان که میشکافد
و در شیر
که میخروشد
در شفق که گلگون است
در فلق که خندهٔ خون است
در خواستن
برخاستن
تو را باید در شقایق دید
در گل بویید
تو را باید از خورشید خواست
در سَحَر جُست
از شب شکوفاند
با بذر پاشاند
با باد پاشید
در خوشهها چید
تو را باید تنها در خدا دید
هرکس هرگاه، دستِ خویش
از گریبانِ حقیقت بیرون آورد
خونِ تو از سرانگشتانش تراواست
ابدیت آینهایست:
پیشِ رویِ قامتِ رسایِ تو در عزم
آفتاب لایق نیست
وگرنه میگفتم
جرقهٔ نگاهِ توست
تو تنهاتر از شجاعت
در گوشهٔ روشنِ وجدانِ تاریخ
ایستادهای
به پاسداری از حقیقت
و صداقت
شیرینترین لبخند
بر لبانِ ارادهٔ توست
چندان تناوری و بلند
که به هنگامِ تماشا
کلاه از سرِ کودکِ عقل میافتد
بر تالابی از خونِ خویش
در گذرگهِ تاریخ ایستادهای
با جامی از فرهنگ
و بشریتِ رهگذار را میآشامانی
هرکس را که تشنهٔ شهادت است-
نامِ تو خواب را بر هم میزند
آب را توفان میکند
کلامت قانون است
خِرَد در مصافِ عزمِ تو جنون
تنها واژهٔ تو خون است، خون
ای خداگون!
مرگ در پنجهٔ تو
زبونتر از مگسیست
که کودکان به شیطنت در مشت میگیرند
و یزید بهانهای
دستمالِ کثیفی
که خِلطِ ستم را در آن تُف کردی
و در زبالهٔ تاریخ افکندی
یزید کلمه نبود
دروغ بود
زالویی درشت
که اکسیژنِ هوا را میمکید
مُخَنَّثی که تُهمتِ مردی بود
بوزینهای با گناهی درشت:
سرقتِ نامِ انسان"
و سلام بر تو
که مظلومترینی
نه از آن جهت که عطشانت شهید کردند
بل از این رو که دشمنت این است
مرگ سرخت
تنها نه نامِ یزید را شکست
و کلمهٔ ستم را بیسیرت کرد
که فوجِ کلام را نیز در هم میشکند
هیچ کلامِ بشری نیست
که در مصافِ تو نشکند
ای شیرشکن!
خونِ تو بر کلمه فزون است
خونِ تو در بستری از آنسویِ کلام
فراسویِ تاریخ
بیرون از راستای زمان
میگذرد
خونِ تو در متنغ خدا جاریست
یا ذبیحالله
تو اسماعیلِ برگزیدهٔ خدایی
و رویایِ به حقیقتپیوستهٔ ابراهیم
کربلا میقاتِ توست
محرم میعادِ عشق
و تو نخستینکسی
که ایامِ حج را
به چهل روز کِشاندی
و اتممناها بعشر-
آه
در حسرتِ فهمِ این نکته خواهم سوخت
که حجِ نیمهتمام را
در استلامِ حجر وانهادی
و در کربلا
با بوسه بر خنجر تمام کردی
مرگِ تو
مبدا تاریخِ عشق
آغازِ رنگِ سرخ
معیارِ زندگیست
خطِ تو با خونِ تو آغاز میشود
از آن زمان که تو ایستادی
دین راه افتاد
و چون فروافتادی
حق برخاست
و تو شکستی و "راستی" درست شد
و از روانهٔ خونِ تو
بنیادِ ستم سست شد
در پاییزِ مرگِ تو
بهاری جاودانه زایید
گیاه رویید
درخت بالید
و هیچ شاخهای نیست
که شکوفهٔ سرخ ندارد
و اگر ندارد
شاخه نیست
هیزمیست ناروا بر درخت مانده
تو رازِ مرگ را گشودی
کدام گِره، با ناخنِ عزمِ تو وا نشد؟
شرف به دنبالِ تو لابهکنان میدود
تو فراتر از حَمیَّتی
نمازی، نیّتی
یگانهای، وحدتی
آه ای سبز!
ای سبزِ سرخ!
ای شریفتر از پاکی
نجیبتر از هر خاکی
ای شیرینِ سخت
ای سخت شیرین!
تو دهانِ تاریخ را آب انداختهای
ای بازوی حدید
شاهینِ میزان
مفهومِ کتاب، معنای قرآن!
نگاهت سلسله تفاسیر،
گامهایت وزنهٔ خاک
و پشتوانهٔ افلاک
کجای خدا در تو جاریست
کز لبانت آیه میتراود؟
عجبا!
حیرانی مرا با تو پایانی نیست
چگونه با انگشتانهای از کلمات
اقیانوسی را میتوان پیمانه کرد؟
بگذار بگریم
خونِ تو در اشکِ ما تداوم یافت
و اشکِ ما صیقل گرفت
شمشیر شد
و در چشمخانهٔ ستم نشست
تو قرآنغ سرخی
خونآیههای دلاوریت را
بر پوستِ کشیدهٔ صحرا نوشتی
و نوشتارها
مزرعهای شد
با خوشههای سرخ
و جهان یک مزرعه شد
با خوشه، خوشه، خون
و هر ساقه:
دستی و داسی و شمشیری
و ریشهٔ ستم را وجین کرد
و اینک
و هماره
مزرعه سرخ است
یا ثارالله
آن باغِ مینوی که تو در صحرای تفته کاشتی
با میوههای سرخ
با نهرهای جاریِ خوناب
با بوتههای سرخِ شهادت
و آن سروهای سبزِ دلاور،
باغیست که باید با چشمِ عشق دید
اکبر را
صنوبر
بوفضایل را
و نخلهای سرخِ کامل را
حُرّ، شخص نیست
فضیلتیست،
از توشهبارِ کاروانِ مهر جدامانده
آن سویِ رود پیوستن
و کلام و نگاهِ تو
پلیست
که آدمی را به خویش بازمیگرداند
و توشه را به کاروان
و اما دامنت:
جمجمههای عاریه را
در حسرتِ پناهیافتن
مشتعل میکند
از غبطهٔ سرِ گلگونِ حرّ
که بر دامنِ توست
ای قتیل!
بعد از تو
خوبی سرخ است
و گریه سوگ
خنجر
و غمت توشهٔ سفر
به ناکجاآباد
و رَدِ خونت
راهی
که راست به خانهٔ خدا میرود...
تو از قبیلهٔ خونی
و ما از تبارِ جنون
خونِ تو در شن فرو شد
و از سنگ جوشید
ای باغِ بینش
ستم، دشمنی زیباتر از تو ندارد
و مظلوم، یاوری آشناتر از تو
تو کلاسِ فشردهٔ تاریخی
کربلای تو
مصاف نیست
منظومهٔ بزرگغ هستی است
طواف است
پایانِ سخن
پایانِ من است
تو انتها نداری...
در سایهسار نخل ولایت
خجستهباد نامِ خداوند، نیکوترین آفریدگاران
که تو را آفرید.
از تو در شگفت هم نمیتوانم بود
که دیدن بزرگیت را، چشمِ کوچک من بسنده نیست:
مور، چه میداند که بر دیوارهٔ اهرام میگذرد
یا بر خِشتی خام.
تو، آن بلندترین هِرَمی که فرعونِ تخیّل میتواند ساخت
و من، آن کوچکترین مور، که بلندای تو را در چشم نمیتواند داشت
پایی را به فراغت بر مریّخ، هِشتهای
و زلالِ چشمان را با خونِ آفتاب، آغشته
ستارگان را با سرانگشتان، از سرِ طیبَت، میشکنی
و در جیبِ جبریل مینهی
و یا به فرشتگانِ دیگر میدهی
به همان آسودگی که نانِ توشهٔ جوینِ افطار را به سحر میشکستی
یا، در آوردگاه،
به شکستنغ بندگانِ بت، کمر میبستی
چگونه این چنین که بلند بر زَبَرِ ما سِوا ایستادهای
در کنارِ تنورِ پیرزنی جای میگیری،
و زیرغ مِهمیزِ کودکانهٔ بچّگکانِ یتیم،
و در بازارِ تنگِ کوفه...؟
پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمیشناختم
که عمود بر زمین بایستد...
پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم
که پایافزاری وصلهدار بهپا کند،
و مَشکی کهنه بر دوش کشد
و بردگان را برادر باشد.
آه ای خدای نیمهشبهای کوفهٔ تنگ.
ای روشنِ خدا
در شبهای پیوستهٔ تاریخ
ای روحِ لیلهالقدر
حتّی اذا مَطلعِ الفجر
اگر تو نه از خدایی
چرا نسلِ خداییِ حجاز «فیصله» یافته است...؟
نه، بذرِ تو، از تبارِ مُغیلان نیست...
خدا را، اگر از شمشیرت هنوز خونِ منافق میچکد،
با گریهٔ یتیمکانِ کوفه، همنوا مباش!
شگرفیِ تو، عقل را دیوانه میکند
و منطق را به خودسوزی وامیدارد
خِرَد به قبضهٔ شمشیرت بوسه میزند
و دل در سرشکغ تو، زنگارِ خویش، میشویَد
اما:
چون از این آمیزهٔ خون و اشک
جامی به هر سیاهمست دهند،
قالب تهی خواهد کرد.
شب از چشمِ تو، آرامش را به وام دارد
و توفان، از خشمغ تو، خروش را.
کلامِ تو، گیاه را بارور میکند
و از نـَفـَست گل میرویَد
چاه، از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است.
سحر از سپیدهٔ چشمانِ تو، میشکوفد
و شب در سیاهیِ آن، به نماز میایستد.
هیچ ستاره نیست که وامدارِ نگاهِ تو نیست
لبخندِ تو، اجازهٔ زندگیست
هیچ شکوفه نیست کز تبارِ گلخندِ تو نیست
زمان، در خشمِ تو، از بیم سِترون میشود
شمشیرت به قاطعیّتِ «سِجیّل» میشکافد
و به روانیِ خون، از رگها میگذرد
و به رساییِ شعر، در مغز مینشیند
و چون فرود آید، جز با جان بر نخواهد خاست
چشمی که تو را دیده است، چشمِ خداست.
ای دیدنیتر
گیرم به چشمخانهٔ عَمّار
یا در کاسهٔ سرِ بوذر
هلا، ای رهگذارانِ دارالخلافه!
ای خرمافروشانِ کوفه!
ای ساربانانِ سادهٔ روستا!
تمام بصیرتم برخیِ چشمِ شمایان باد
اگر به نیمروز، چون از کوچههای کوفه میگذشتهاید:
از دیدگان، معبری برای علی ساخته باشید
گیرم، که هیچ او را نشناخته باشید.
چگونه شمشیری زهراگین
پیشانیِ بلندِ تو، این کتابغ خداوند را، از هم میگشاید
چگونه میتوان به شمشیری، دریایی را شکافت!
به پای تو میگریم
با اندوهی، والاتر از غمگزاییِ عشق
و دیرینگیِ غم
برای تو با چشمِ همهٔ محرومان میگریم
با چشمانی: یتیم ندیدنت
گریهام، شعرِ شبانهٔ غمِ توست...
هنگام که به همراهِ آفتاب
به خانهٔ یتیمکانِ بیوهزنی تابیدی
و صَولتِ حیدری را
دستمایهٔ شادیِ کودکانهشان کردی
و بر آن شانه، که پیامبر پای ننهاد
کودکان را نشاندی
و از آن دهان که هَرّای شیر میخروشید
کلماتِ کودکانه تَراوید،
آیا تاریخ، به تحیّر، بر دَرِ سَرای، خشک و لرزان نمانده بود؟
در اُحُد
که گلبوسهٔ زخمها، تنت را دشتِ شقایق کرده بود،
مگر از کدام بادهٔ مهر، مست بودی
که با تازیانهٔ هشتاد زخم، بر خود حدّ زدی؟
کدام وامدارترید؟
دین به تو، یا تو بدان؟
هیچ دینی نیست که وامدارِ تو نیست
دَری که به باغِ بینشِ ما گشودهای
هزار بار خیبریتر است
مرحبا به بازوانِ اندیشه و کردارِ تو
شعرِ سپیدغ من، روسیاه ماند
که در فضای تو، به بیوزنی افتاد
هر چند، کلام از تو وزن میگیرد
وسعتِ تو را، چگونه در سخنِ تنگمایه، گنجانم؟
تو را در کدام نقطه باید به پایان برد؟
تو را که چون معنیِ نقطهٔ مطلقی.
الله اکبر
آیا خدا نیز در تو به شگفتی درنمینگرد؟
فتبارکالله، تبارکالله
تبارکالله احسنالخالقین
خجستهباد نامِ خداوند
که نیکوترین آفریدگاران است
و نامِ تو
که نیکوترین آفریدگانی.
پانویس
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ ۱٫۱۳ «معرفی کوتاهی از نویسندگان، ادبا و شعرا (علی موسوی گرمارودی)، بهار ۱۳۹۵».
- ↑ ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ ۲٫۱۰ «سیدعلی موسوی گرمارودی».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ {«پنجرهای به شعر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۹۳».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ ۴٫۷ «نگاهی به آثار گرمارودی، زمستان ۱۳۸۶».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ «زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، فروردین ۱۳۹۶».
- ↑ «گزیدهای از زندگینامهٔ خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۳».
- ↑ ۷٫۰۰ ۷٫۰۱ ۷٫۰۲ ۷٫۰۳ ۷٫۰۴ ۷٫۰۵ ۷٫۰۶ ۷٫۰۷ ۷٫۰۸ ۷٫۰۹ «گفتوگو با دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۹».
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ «به تعداد کلمات شعرم شلاق خوردم/ زندهٔ خوب و مردهٔ بد نداریم، بهار ۱۳۹۱».
- ↑ موسوی گرمارودی، صدای سبز، ۵۷۱.
- ↑ «علی موسوی گرمارودی و گفتوگو با وی دربارهٔ مهدی اخوان ثالث، پاییز ۱۳۹۵».
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ «ويژگی آثار «گرمارودی»؛ تركيب ماهرانهٔ تفكر اسلامی و ايرانی، پاییز ۱۳۹۲».
- ↑ موسوی گرمارودی، جوشش و کوشش در شعر.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ ۱۳٫۴ «پایان سخن ابتدای شعر، دربارهٔ علی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۵».
- ↑ «مراسم بزرگداشت علی موسوی گرمارودی، مترجم قرآن و صحیفهٔ سجادیه از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کشور در نمایشگاه قرآن برگزار میشود، تابستان ۱۳۹۰».
- ↑ «بزرگداشت موسوی گرمارودی برگزار شد، پاییز ۱۳۹۲».
- ↑ «تجلیل از علی موسوی گرمارودی به پاس سالها تلاش در عرصهٔ شعر انقلاب، زمستان ۱۳۹۴».
- ↑ «تجلیل بیستوهشتمین شب شاعر از سیدعلی موسوی گرمارودی، پاییز ۱۳۹۵».
- ↑ «آیین نکوداشت سیدعلی موسوی گرمارودی در «طلوع ماندگار» فرهنگسرای فردوس، پاییز ۱۳۹۵».
- ↑ «آیین نکوداشت علی موسوی گرمارودی، پاییز ۱۳۹۷».
- ↑ «تجلیل از موسوی گرمارودی در کنگرهٔ «واعظ قزوینی»، زمستان ۱۳۹۷».
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ «حمایت زهیر توکلی از لعن موسوی گرمارودی بر صادق هدایت، پاییز ۱۳۹۱».
- ↑ «برخی از شعرهای نوذر پرنگ برگی از تاريخ معاصر است، تابستان ۱۳۸۵».
- ↑ «صفارزاده حتی بر روشنفکران غیر اهل قبله هم مؤثر است، پاییز ۱۳۹۳».
- ↑ موسوی گرمارودی، از ساقه تا صدر، ۳۵-۳۶.
- ↑ موسوی گرمارودی، صدای سبز، ۵۸۵.
- ↑ موسوی گرمارودی، صدای سبز، ۶۰۳.
- ↑ موسوی گرمارودی، صدای سبز، ۵۷۸-۵۸۰.
- ↑ «مستند زندگی استاد موسوی گرمارودی در موسسهٔ اوج اکران شد، تابستان ۱۳۹۴».
- ↑ «بازخوانی زندگی موسوی گرمارودی در مستندی تلویزیونی، بهار ۱۳۹۵».
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ ۳۰٫۲ ۳۰٫۳ ۳۰٫۴ ۳۰٫۵ موسوی گرمارودی، صدای سبز، ۲۱-۲۲.
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ ۳۱٫۲ ۳۱٫۳ ۳۱٫۴ ۳۱٫۵ «فهرست کتابها و آثار علی موسوی گرمارودی».
- ↑ «فهرست مقالات، نقدها و گفتگوهای علی موسوی گرمارودی».
- ↑ ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ «منبعشناسی علی موسوی گرمارودی».
- ↑ «ادیب نوگرای معاصر، یادداشتی بر دفتر شعر «تا محراب آن دو ابرو»ی دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، تابستان ۱۳۹۷».
منابع
- موسوی گرمارودی، سیدعلی (۱۳۸۲). صدای سبز. تهران: مؤسسه انتشارات قدیانی. ص. ۶۰۴ص. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۱۷-۷۵۸-۳. پارامتر
|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - موسوی گرمارودی، سیدعلی (۱۳۹۱). جوشش و کوشش در شعر. تهران: انتشارات هرمس. ص. ۱۳۵ص. شابک ۹۷۸-۹۴۶-۳۶۳-۸۲۵-۲ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - موسوی گرمارودی، سیدعلی (۱۳۸۴). از ساقه تا صدر. تهران: مؤسسه انتشارات قدیانی. ص. ۸۲۴ص. شابک ۹۶۴-۴۱۷-۳۷۴-۰. پارامتر
|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک)
پیوند به بیرون
- «معرفی کوتاهی از نویسندگان، ادبا و شعرا (علی موسوی گرمارودی)». پایگاه خبری ایرانیان موفق، ۲۹ خرداد ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «سیدعلی موسوی گرمارودی». وبگاه آیههای انتظار. بازبینیشده در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «پنجرهای به شعر سیدعلی موسوی گرمارودی». وبگاه مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب، ۱۳ بهمن ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «نگاهی به آثار علی موسوی گرمارودی». پایگاه خبری آفتاب آنلاین، ۹ بهمن ۱۳۸۶. بازبینیشده در ۱۰ ژانویه ۲۰۱۹.
- «زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، نرمافزار جامعالتفاسیر، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور)». وبگاه دانشنامه حوزوی ویکیفقه، ۱۴ فروردین ۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۴ ژانویه ۲۰۱۹.
- «گزیدهای از زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، نشریه گلستان قرآن، شماره ۱۹۴، ص ۱۸». پایگاه مجلات تخصصی نور، نیمهٔ اول دی ۱۳۸۳. بازبینیشده در ۱۴ ژانویه ۲۰۱۹.
- «گفتوگو با دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی (مصاحبهکننده: دکتر محمدرضا سنگری)، مجله رشد آموزش زبان و ادب فارسی ویژهٔ ادبیات معاصر و انقلاب». وبگاه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۲۰ دی ۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۰ ژانویه ۲۰۱۹.
- «به تعداد کلمات شعرم شلاق خوردم/ زندهٔ خوب و مردهٔ بد نداریم (در گفتگو با حسین پاکدل، نویسنده و نمایشنامهنویس)». خبرگزاری مهر، ۶ اردیبهشت ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۵ ژانویه ۲۰۱۹.
- «علی موسوی گرمارودی و گفتوگو با وی دربارهٔ مهدی اخوان ثالث (هفتهنامهٔ کرگدن)». وبگاه نیکصالحی، ۲۸ آذر ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۳۱ ژانویه ۲۰۱۹.
- «ويژگی آثار «گرمارودی»؛ تركيب ماهرانهٔ تفكر اسلامی و ايرانی». وبگاه مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب، ۸ آبان ۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۵ ژانویه ۲۰۱۹.
- «پایان سخن ابتدای شعر، دربارهٔ علی موسوی گرمارودی، روزنامهٔ ایران، شمارهٔ ۳۵۶۰، صفحهٔ ۱۱ (مهرگان)». پایگاه اطلاعات نشریات کشور، ۱۱ بهمن ۱۳۸۵. بازبینیشده در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «مراسم بزرگداشت علی موسوی گرمارودی، مترجم قرآن و صحیفهٔ سجادیه از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کشور در نمایشگاه قرآن برگزار میشود». نسیمآنلاین، ۱۲ مرداد ۱۳۹۰. بازبینیشده در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «بزرگداشت موسوی گرمارودی برگزار شد». خبرگزاری فارس، ۶ آبان ۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «تجلیل از علی موسوی گرمارودی به پاس سالها تلاش در عرصهٔ شعر انقلاب». نسیمآنلاین، ۲۴ بهمن ۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «تجلیل بیستوهشتمین شب شاعر از سیدعلی موسوی گرمارودی». وبگاه سازمان هنریرسانهای اوج، ۴ مهر ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «آیین نکوداشت سیدعلی موسوی گرمارودی در «طلوع ماندگار» فرهنگسرای فردوس». خبرگزاری برنا، ۲۲ آذر ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «آیین نکوداشت علی موسوی گرمارودی». خبرگزاری کتاب ایران، ۱۶ مهر ۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «تجلیل از موسوی گرمارودی در کنگرهٔ «واعظ قزوینی»». خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، ۳۰ دی ۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۵ ژانویه ۲۰۱۹.
- «برخی از شعرهای نوذر پرنگ برگی از تاريخ معاصر است». وبگاه سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، ۲۸ مرداد ۱۳۸۵. بازبینیشده در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۹.
- «صفارزاده حتی بر روشنفکران غیر اهل قبله هم مؤثر است». نسیمآنلاین، ۳ آبان ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۹.
- «حمایت زهیر توکلی از لعن موسوی گرمارودی بر صادق هدایت». خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، ۱۳ آذر ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۹.
- «مستند زندگی استاد موسوی گرمارودی در موسسهٔ اوج اکران شد». خبرگزاری رسا، ۲۲ شهریور ۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲۶ ژانویه ۲۰۱۹.
- «بازخوانی زندگی موسوی گرمارودی در مستندی تلویزیونی». خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۶ ژانویه ۲۰۱۹.
- «فهرست کتابها و آثار علی موسوی گرمارودی». وبگاه سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملی جمهوری اسلامی ایران. بازبینیشده در ۲۷ ژانویه ۲۰۱۹.
- «فهرست مقالات، نقدها و گفتگوهای علی موسوی گرمارودی». وبگاه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. بازبینیشده در ۲۹ ژانویه ۲۰۱۹.
- «منبعشناسی علی موسوی گرمارودی». وبگاه سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملی جمهوری اسلامی ایران. بازبینیشده در ۳۱ ژانویه ۲۰۱۹.
- «ادیب نوگرای معاصر، یادداشتی بر دفتر شعر «تا محراب آن دو ابرو»ی دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی (ضیاءالدین خالقی)، روزنامهٔ وطن امروز، شمارهٔ ۲۴۸۲، صفحهٔ ۱۳». روزنامهٔ وطن امروز، ۲۹ تیر ۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۹ ژانویه ۲۰۱۹.