جلال آلاحمد
جلال آلاحمد | |
---|---|
جلال آلاحمد در جوانی | |
نام اصلی | سیدجلال آلاحمد |
زادروز | ۰۲ آذر ۱۳۰۲ تهران |
مرگ | ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ اسالم، گیلان |
جایگاه خاکسپاری | شهرری، مسجد فیروزآبادی |
سبک نوشتاری | رئالیسم |
کتابها | غربزدگی، مدیر مدرسه، زن زیادی و... |
همسر(ها) | سیمین دانشور |
امضا |
سید جلال آلاحمد روشنفکر، داستاننویس، منتقد ادبی، روزنامهنگار، فعال سیاسی، مستندنگار، جستارنویس، مترجم، معلم و نیز مدرس دانشگاه بود.
از نگاه جمهور اهالی ادبیات، آلاحمد از نویسندگان مؤثر و جریانساز ادبیات معاصر بود. نثر و نظر آلاحمد محل بحثهای پردامنهای بین روشنفکران و نویسندگان بوده است. از همین روی، دیدگاههای آلاحمد و سبک نویسندگی وی، موافقان و مخالفان بسیاری داشت. بخشی از این دیدگاههای متنوع دربارۀ وی در کتاب یادنامۀ جلال آلاحمد بازتاب داده شده است.
آلاحمد در خانوادهای پر جمعیت و پس از تولد هفت دختر به دنیا آمد. پدر وی آیتالله سیداحمد طالقانی از مجتهدان دوران بود. پدر آلاحمد با اصلاحات دورۀ پهلوی اوّل بر سر مهر نبود. به همین خاطر در دستگاه اداری-حقوقی زمان وارد نشد و به تعبیر آلاحمد ترجیح داد «آقای محل» باقی بماند. پدر انتظار داشت که جلال وارد بازار کار شود، ولی آلاحمد دور از چشم پدر به تحصیل پرداخت. در مدرسه شبانه دیپلم گرفت و بعد از دانشسرای عالی دانشآموخته شد. او سالها معلم بود که برخی از داستانهای جلال از تجربههای معلّمی او نیرو میگرفت.[۱]
آلاحمد از ابتدای دهه ۲۰ وارد دنیای ادبیات شد. اولین مجموعه داستان وی دید و بازدید نام داشت. از آن زمان تا لحظه مرگ به سال ۱۳۴۸ آثار آلاحمد به شکلی منظم در قالبهای گوناگون ادبی منتشر میشدند. او همانند بسیاری از همنسلان روشنفکرش جذب حزب توده شد و مدتی نیز سردبیر ماهنامۀ مردم بود. او در التهابات سیاسی دهه سی از این حزب جدا شد و دیگر به طور رسمی فعالیت سیاسی نمیکرد.
پس از انتشار غربزدگی با [امام] روحالله موسوی خمینی دیدار و نسبت به آیندۀ او ابراز خوشبینی کرد.[۲]
آلاحمد در سال ۱۳۲۹ با سیمین دانشور ازدواج کرد و تا پایان عمر بچهدار نشد. او شرح این ماجرا را در کتاب سنگی بر گوری نوشته است. آلاحمد زمانی در اسالم گیلان از دنیا رفت که به تصحیح سفرنامههایش مشغول بود و قصد داشت داستانی بنویسید به نام «نسل جدید».
آثار آلاحمد صدها بار تجدید چاپ شده است. مدیر مدرسه رمان مشهور آلاحمد است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون (مطابق اطلاعات بانک دادههای خانۀ کتاب) ۹۸ بار چاپ شده است. در یک سال اخیر نیز ۹۹ بار آثار آلاحمد چاپ شده است. غربزدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران دو اثر مهم آلاحمد در جستارنویسی است که جمعا ۷۸ بار به چاپ رسیدهاند. با نگاه به میانگین تعداد نسخههای منتشر شده از سفرنامهها، سفرنامههای آلاحمد نیز پرخواننده هستند. خسی در میقات سفرنامۀ حج اوست که پس از انقلاب اسلامی تا کنون ۸۵ بار تجدید چاپ شده است. ترجمه آلاحمد از کتاب قمارباز نوشتۀ داستایفسکی نیز ۸۰ بار چاپ شده است.
گرانترین جایزۀ ادبی حال حاضر ایران به نام این نویسنده ضرب شده است. جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد سالانه به همت بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان مستقر در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در آذرماه -در ایام نزدیک به سالروز تولد جلال آلاحمد- برگزار میشود. در این رویداد ادبی، نشان ویژۀ جلال آلاحمد نیز به برگزیدگان اهداء میشود.
داستانکها
آشنایی در اتوبوس
در تعطیلات عید سال ۲۹ سیمین و ویکتوریا در اصفهان مهمان بودند. بلیط بازگشت پیدا نمیشد. یأسشان نپایید. چند دانشجوی بانشاط برنامهشان را تغییر دادند. آنها تصمیم گرفتند چند روزی بیشتر از بهار بهشتی اصفهان استفاده کنند. بلیطها را به سیمین و ویکتوریا دادند. در اتوبوس جوانی بلندبالا و خوشپوش جایش را به سیمین سپرد. به همین بهانه، با او از کتاب و ادبیات و فرهنگ حرف زد. گره آشنایی افکنده شد و آن دو یکدیگر را پسندیدند و پیوند بستند. آن جوان جلال بود. [۳]
مخالفت با ولایت عزرائیل
وقتی یادداشتهای سفر آلاحمد و دانشور به «ولایت عزرائیل» منتشر شد، صداهای مخالف در فضا طنین انداخت. [آیتالله] سید علی خامنهای که از دوستداران کتابهای آلاحمد بود، این اعتراض را به گوش او رساند. آلاحمد سربالا پاسخ داد، ولی به سال ۴۶ متنی را در نشریه دنیای جدید منتشر کرد با عنوان «آغاز یک نفرت».دنیای جدید برای همیشه تعطیل شد. قمیها همان متن را با تیتر «اسرائیل، عامل امپرالیسم» منتشر کردند. رضایت نسبی کسب شد. [۴]
دیدار با بنیانگذار
احمد واسطه بود و آیتالله در بیرونی خانهاش مهمانها را پذیرفت. آنچه دیده به آن جلب میشد، تشکچهای بود در بالای اتاق. از زیر تشکچه گوشه کتابی بیرون زده بود. جلال جلد غربزدگی را شناخت. به آیتالله گفت: «این پرتوپلاها به دست شما هم رسیده؟» آیتالله پرتوپلا را اباطیل شنید. انکار کرد و ادامه داد: «این حرفها را ما باید میزدیم.» آیتالله از زیر همان تشکچه پاکتی بیرون آورد. آنقدری بود که پیشپرداخت خانهای را تأمین کند که بعدها شمس آلاحمد در آن زندگی میکرد. [۵]
فررزندخواندگان
اولی گزینه لیلی گلستان بود. [۶] بیشتر از آنکه فرزند جلال بودن برایش جدّی باشد، خاطرات شیرین گذشته و محبتهای سیمین و جلال را راوی است. امّا فرزند داشتن مهمترین مسأله زندگی زناشویی سیمین و جلال بود. فرزند هوشیاری را هم در سالهای آخر یافته بودند. احمد یاسمی نامی بود در اسالم. جلال و سیمین هر دو موافق بودند که احمد را به تهران بفرستند. شاید هم فرزندشان باشد؛ این که سنگی بر گور جلال باشد که نه. احمد نپذیرفت همچنان که هیچ کس دیگری هم نپذیرفت.امّا احمد با حسرت از خاطرات گذشته یاد میکند و الان پشیمان است. [۷]
عزادرای نامشروع
اینکه سید محسن امین حق داشته باشد منتقد سنتهای عزاداری حسینی باشد حرفی بود، این که جلال راوی این دیدگاه و مبشّر آن باشد حرفی دیگر. پدر دوّمی را تاب نیاورد. کدورت ایجاد شده بود. بعدها نحوه پوشش سیمین هم بر این کدورت میافزود. امّا اوّلین کتاب منتشر شده جلال خشمی را در پدر افروخت که به گفته بستگان تا آخر باقی ماند.
مذهب مختار
جلال به حج رفت و در آنجا نماز گزارد و بعد از سالها نماز صبح خواند. در غربزدگی به نگاه مذهبی روحانیان امید بست و نوشت پای هیچ قرارداد استعماری امضای یک روحانی نیامده است. با این همه در تکنگاریهایش رفتار مذهبی از خود گزارش نکرده است با اینکه از نوشیدنهایش حرف زده است و گاهی هم از تقیدات همراهان گله میکرد. جناب جیم در سفر فرنگ یکی از آنان بود.
رفیق شفیق
نزدیکترین رفیقش خلیل ملکی بود. ریش توپی عکس آخر جلال هم به خاطر از دست دادن این رفیق دیرین بود. حتی انور خامهای بعید نمیداند مرگ ملکی در سال ۴۸ جلال را از پای انداخته باشد. این اظهار نظر اگر ذوقی هم باشد، حاکی از صمیمیت بین جلال و خلیل ملکیِ نیروی سوّم بود.
با سیمین
مطابق مستند جلال به روایت اسالم که ساخته حسن حبیبزاده است، مردم رابطه بین سیمین و جلال را عاشقانه توصیف کردهاند. نامهها که در چند جلد به همت نشر نیلوفر منتشر شده است گواه همین علاقه است. عبارتهای پر از مهر بین آنها میپایید. نامههای جلال به سیمین در سفر آمریکا از خود سفرنامه آمریکا جلال بیشتر حجم یافته است و نامههای سیمین به جلال از هر دوی اینها بیشتر.
القاب
از مدرسه شروع کرده بود. انتر ساواک و دلقک دربار نخسین خطابها بود. بعدها ادامه یافت. مهربانترش عبارت «دوست پیر شده» بود خطاب به نیما یوشیج و تندترهایش «بار قاطر» برای احسان یار شاطر. «خانلرخان» نصیب پرویز ناتل خانلری شد و البته «سرور» نهایت احترامی بود که میتوانست به «حضرت» احمد فردید هدیه شود. با این همه جلال صراحتا نظرش را درباره دیگران اعلام میکرد. یک بار هم از آمریکا خطاب به سیمین نوشت: «یکی بزن توی سر آن دخترک ترک [...] و بهش حالی کن که این شهر غیر از علیآباد استو این ژلال غیر از شوهر احمق اوست. پدرسوخته! مردهشورش را ببرد.»
با همولایتی
سید محمود اهل طالقان و آیتاللهی جبهه ملّی بود. جلال را میستود و جلال هم دوست داشت که با او صحبت کند؛ درباره اسلام و سیاست. جلال میگفت: «آقا سرم آتش گرفته. این روزها دارم منفجر میشوم.» سید محمود گفت در اوّلین فرصت به کلبه جلال در اسالم خواهد رفت تا اوضاع زمانه بگویند. سید محمود حکمت آتش در سرِ جلال را نیافته بود. اوّلین فرصت هیچگاه پیش نیامد.
ساعتی پس از مرگ
سیمین خودش پشت فرمان نشست تا برود دنبال دکتر شیخ. جلال امّا رفته بود. سرایدار نظام بابایی نام داشت که کنار سیمین نشست. باران آمده بود و باریکه راه از سرِ خلیفآباد تا ساحل آلالان گلی بود. سیمین امّا نمیدانست بر کدام زمین راه میراند. لندرور بین زمین و آسمان و مماس با پرچینها میتازید. نظام گفت: «آن رفته، ما را هم میخواهید مثل او کنید... آرامتر بروید.» سیمین دستش را آورد بالا و گریان گفت: «نظام! جلال رفته.»
ساعدی پس از مرگ جلال
سیدحسینی مترجم نقل میکند، روز مرگ جلال ساعدی حال زاری داشت. به گلسرخی گفت: «هیچ چیز ننویسید.» و بعد گریه سر داد. توی ماشین هم ادامه داد. مثل زنها نوحه میکرد. در خانه صبا به ترکی گفت: «هجده ساعت است گریه میکنم و مثل جغد شدهام.»
نرخها
جلال از عددها نمیگذشت. تکنگاریهای جلال از قیمتهای روز آکنده بود و مثل هر ایرانی دیگری عددها را سبکسنگین میکرد و این سبکسنگین کردنها را هم مینوشت. در سفر فرنگ به سال ۴۱ پالتوی جیر خوب در پاریس ۱۰۰۰ فرانک بود در حالی که حقالزحمه جلال برای هر روزش ۴۵ فرانک. برای ۳۸ روز اقامت در فرنگ ۱۵۵۰ فرانک خرج کرده بود؛ «ساندویچ به سه فرانک، یک حمام در هتل، دو و نیم. و هشت تا برای نهار. یک قهوه و دو تا کنیاک، شش و نیم.» و همین طور دیگر خرجوبرجها را مینوشت در سفر روسیه به روبل و در سفر حجاز به ریال و در دیگر یادداشتها به واحدهای پولی دیگر.
پرخاش به هویدا
در دیدار با امیر عباس هویدا، همراهان دیگری هم داشت. امّا آنکه پرشورتر از باقی به هویدا پرخاش کرد او بود. هویدا از وجود سانسور اظهار بیخبری کرد. او از هیأت نویسندگان خواست تا طرحی برای سانسور بیاورند. آلاحمد گفت: «ما برای اعتراض به سانسور به اینجا آمدهایم حال شما میخواهید از ما مشتی سانسورچی درست کنید؟» هویدا پاسخی نداشت. دستور بررسی دارد. تا امروز گزارشی از آن کمیته مورد نظر هویدا به دست نیامده است.
بنبست ارض
این نام بنبستی بود که به خانه جلال و سیمین در دزاشیب ختم میشد. جلال این اسم را بر روی آن گذاشت. گویی جلال زمین را بنبستی میدانست که او هم در آنجا زندگی میکرد. خانهٔ بنبست ارض در سال ۹۷ تبدیل شد به خانه موزه سیمین دانشور و جلال آلاحمد.
کلاس انشاء
رسم نبود که معلّمان در آن روزگار در انتهای کلاس بنشینند. جلال امّا با دانشآموزان میجوشید. یکبار هم رفت پای تخته و نوشت: «چرا زندهام؟» یکی گفت برای انتقام زنده است. انتقام از «طبقهای که ظلم میکند.» جلال گفت: «انسان نمیتواند برای انتقام زنده بماند.» بلکه برای «پیریزی جامعهای نو» میتواند همه را «به زیستن فرا بخواند.»
پالتوفروشی در مشهد
جلال تازه از حرم بیرون آمده بود. پالتو را روی دوشش انداخته بود. مردی از حرم بیرون آمده بود. رو کرد به جلال: «پالتو را چند میفروشی؟» جلال گفت: «عموجان فروشی نیست.» جلال ذوق کرد. به شریعتی میگفت خیلی خوشحال است از این که میبیند که یک دهاتی او را مثل خودش دیده و فکر نکرده است مثلا «روشنفکری» است که از تهران آمده است. شریعتی به جلال گفت: «او خوب با تو تا کرده، ولی تو خوب جوابش را ندادی. یک آدم معمولی که نمیگوید عموجان فروشی نیست... اصلا نمیگوید عموجان. چون که این یعنی تو بیگانهای، من از طبقه دیگرم.»
زندگی و تراث
سوانح عمر
سالشمار زندگی آلاحمد در پایین ميآید. این سالشمار بر مبنای پژوهش علی دهباشی تهیه شده است: ۱۳۰۲: تولد در محله پاچنار تهران
۱۳۲۲: سفر به نجف که دیری نپایید. بازگشت به ایران و تأسیس انجمن اصلاح. اخذ مدرک دیپلم از دارالفنون.
۱۳۲۳: پیوستن به حزب توده ایران
۱۳۲۴: چاپ اوّلین داستان به نام زیارت. آشنایی با صادق هدایت. انتشار کتاب دید و بازدید عید.
۱۳۲۵: اتمام دورهٔ دانشکدهٔ ادبیات در دانشسرای عالی. آشنایی با نیما یوشیج. مدیریت چاپخانه شعلهور. انتشار گزارشهایی از بازدیدهای کلاسهای دبیرستانی. مدیریت داخلی [[روزنامه بشر]؛ روزنامه هفتگی و ارگان دانشجویان حزب توده. مدیریت داخلی مجله مردم مجلهٔ ماهانهٔ و تئوریک حزب توده ایران.
۱۳۲۶: تدریس در مدارس تهران. انشعاب از حزب توده به همراه خلیل ملکی. تأسیس حزب سوسیالیست تودهٔ ایران به همراه ملکی. انتشار از رنجی که میبریم. انتشار حزب توده بر سر دو راه به همراه اسحاق پریم. ترجمه و انتشار محمد آخرالزمان از پل کازانوا.
۱۳۲۷: انتشار مجموعه داستان کوتاه سه تار. ترجمه و چاپ قمارباز از فیودر داستایفسکی.
۱۳۲۸: ترجمه و انتشار داستان بیگانه اثر آلبر کامو به همراه علی اصغر خبرهزاده.
۱۳۲۹: مدیریت شاهد به صاحب امتیازی علی زهری و به سردبیری مظفر بقایی. تأسیس [[[حزب زحمتکشان ایران]] به همراه بقایی و ملکی. انتشار نمایشنامهای از کامو به نام سوء تفاهم. ازدواج با سیمین دانشور
۱۳۳۱: همراهی با خلیل ملکی در انتشار مجلهٔ نبرد زندگی. تأسیس نیروی سوم به همراه خلیل ملکی. انتشار مجموعه داستان زن زیادی و ترجمه دستهای آلوده اثر ژان پل سارتر.
۱۳۳۲: همسایگی و همنشینی با نیما یوشیج. کنارهگیری از نیروی سوم. تأسیس بنگاه مطبوعاتی رواق به همراه باقر کمیلی.
۱۳۳۳: انتشار کتاب اورازان و ترجمهٔ بازگشت از شوروی اثر آندره ژید.
۱۳۳۴: انتشار کتاب تاتنشینهای بلوک زهرا. انتشار مائدههای زمینی از آندره ژید به همراه پرویز داریوش. انتشار هفت مقاله.
۱۳۳۶: سفر به اروپا به همراه سیمین دانشور.
۱۳۳۷: انتشار داستانهای مدیر مدرسه و سرگذشت کندوها.
۱۳۳۹: مدیریت مجلهٔ علم و زندگی.
۱۳۴۰: انتشار نون و القلم.
۱۳۴۱: سرپرستی کیهان ماه که به اندازه دو شماره دوام آورد. انتشار کتابهای سه مقاله دیگر و کارنامه سه ساله و غربزدگی. سفر به اروپا.
۱۳۴۳: سفر به حج. سفر به شوروی به دعوت هفتمین کنگره بینالمللی مردمشناسی.
۱۳۴۴: سفر به آمریکا به دعوت سمینار بینالمللی و ادبی سیاسی دانشگاه هاروارد.
۱۳۴۵: انتشار ترجمهٔ کرگردن اثر اوژن یونسکو و انتشار سفرنامهٔ خسی در میقات.
۱۳۴۶: انتشار کتاب نفرین زمین و ترجمهٔ رسالهای از ارنست یونگر به نام عبور از خط.
۱۳۴۷: تشکیل کانون نویسندگان ایران. توقیف کارنامه سه ساله.
۱۳۴۸: مرگ خلیل ملکی در تیرماه. مرگ در بعد از ظهر هفدهم شهریورهاه ۱۳۸ در اسالم گیلان.
روی دور تند
زندگی جلال آلاحمد از سال ۱۳۰۲ که به دنیا آمد تا ۱۳۴۸ که از دنیا رفت، از هیجان آکنده بود و شرح آن زندگانی را جابهجا در داستانها و تکنگاریها و جستارهایش آورده بود. مثلا دوچرخهسواری و سالهای کودکیاش در داستان گلدستهها و فلک نمودار شده بود. سابقه معلمی و مدیر مدرسه بودنش در مدیر مدرسه و نفرین زمین پررنگ بود. چنان مینوشت که چنان میزیست. نوشتههای آلاحمد به حتم کم یا زیاد رد پایی در واقعیت داشتهاند. اهل نوشتن از فضاهای تجربه نشده یا صرفا خیالانگیز نبود. از این رو جلال را نویسندهای واقعگرا نامیدهاند.
آلاحمد روی دور تند میزیست. چنان که گفتهاند ازدواجش را باور نمیکردند. صاعقهوار بود. ظرف چند روز آشنایی و دوستی و دلبستگی و قرار زناشویی بسته شد. سیمین دانشور که آلاحمد «دختر شیرازی» هم صدایش میکرد، به خواستگارهای دیگر جواب رد داده بود و در برابر جذبه جلال آلاحمد تاب نیاورد.
همین زندگی روی دور تند برای آثار جلال هم اتّفاق افتاد. برخلاف بسیاری از نویسندگان و شاعران، جمهور آثار آلاحمد در زمان حیات او به چاپ رسیده بود. عادت نداشت نوشته را پستو پنهان کند. مینوشت. حروفچینی میکرد. به سلیقه خود ویرایش و پیرایش میکرد و به دست چاپ میسپرد. فاصله بین نوشته شدن یک کتاب تا انتشارش برای آلاحمد چندان طولانی نبود.
آلاحمد به نسبت نویسندگان ایرانی پرکار بود. سیاهه آثار آلاحمد در بخش منبعشناسی همین جستار نشان میدهد که آلاحمد از مقالهنویسی تا روزنامهنگاری از نقد تا تکنگاری از داستاننویسی تا نامهنگاری را پرحجم دنبال میکرد. تنها آثار ترجمه شده آلاحمد میتواند برای سبدِ آثار یک مترجم تمام وقت کافی باشد.
آلاحمد پیری و فرتوتی را به چشم ندید. اوّلین بار که به طور جدّی مریض شد، آخرین بارش بود و از دنیا رفت. همین شد که لیلی گلستان با شنیدن خبر درگذشت آلاحمد غش کرد و سیمین نمیتوانست آن رفتن روی دور تند را باور کند. مرگ آلاحمد شبیه زندگیاش بود. دفعی، آنی، چنان که هزاران بار دربارهاش گفتهاند: سخت «تلگرافی.»
از نگاه دیگران
دیدگاههای مثبت و منفی درباره آلاحمد فراوان است. برخی از این دیدگاهها چکیدهوار در ادامه میآیند. کتاب دیدگاههای آل احمد به اندازه آثار آلاحمد حجیم و پرحاشیه است.
دیدگاه طاهره صفارزاده
صفارزاده مینویسد: «نثر آلاحمد شباهتی با شخصیتی دارد. متحرکت و تندرو و تیزو نافذ.» به نظر او آلاحمد نویسنده با «تعهد» بود که «خلاقیت» خود را هم برای «دفاع از حق و حقیقت» به کار میگرفت. صفارزاده دیدگاههای آلاحمد در غربزدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران را نقد میکند و بر این باور است که راهحلهای آلاحمد بیشتر راهحلهایی «سیاسی» هستند و او با فاصله از «قدرت و عملکرد درونی مذهب ایستاده» است.
دیدگاه مهدی اخوان ثالث
نثر آلاحمد در نظر اخوان ثالث یک نثر «ممتاز و درخشان» است. او آلاحمد را نویسندهای «با استعداد پرشور و حساس و فعالی» میدید که با حساسیت فوقالعادهای با «مسائل و امور تازه» درگیر میشد. به نظر اخوان ثالث مسائلی در جامعه ایرانی مطرح نمیشد مگر آن که آلاحمد در آن مسأله «داوری پرشور و شجاعانه و انسانی» نکرده باشد.
دیدگاه علی شریعتی
شریعتی میگفت بعد از «سه سال» روحش از عزای آلاحمد بیرون نیامده بود. او جلال را «روشنفکری» میدانست که «بازگشت به خویش را تمرین» میکرد. او «جرأت» داشتن آلاحمد را میستود و این «گستاخی» را ارج مینهاد. از نگاه شریعتی، آلاحمد مسئول و بیدار و «آگاه» بود.
دیدگاه بزرگ علوی
علوی بر این باور بود که همان احترامی را برای آلاحمد قائل میشد که نسلی از روشنفکران برای صادق هدایت قائل میشد. با این همه علوی معتقد بود که این دو نویسنده -آلاحمد و هدایت- که تقریبا هماندازه هم عمر کردهاند، «شاهکار» خود را ننوشتهاند.
دیدگاه داریوش آشوری
داریوش آشوری مینویسد: «همه را وا میداشت که در برابر او موضع بگیرند» چرا که «هیچ کس نمیتوانست او را ندیده بگیرد.» به نظر آشوری، آلاحمد «حضوری شدید داشت که تمام فضا را پر میکرد.» او ادبیات آلاحمد را پس از ادبیات هدایت تحلیل میکرد. آشوری مینویسد: «ادبیات سرخورده، غمگین، و رنگپریدهٔ بوف کور جایش را به ادبیاتی ستیزنده و شتابنده و جهنده و پر غوغا داد.» به نظر آشوری نثر آلاحمد به او این امکان را میداد که بتواند «ضعف»هایش را بپوشاند. آشوری که از منتقدان غربزدگی آلاحمد بود، با جمله «باری، یادش بخیر، این برادر بزرگ» مقالهاش در او را به پایان میبرد.
دیدگاه جواد طباطبایی
در برنامه پروهشی طباطبایی نقد دو کتاب آلاحمد دیده میشود؛ یکی غربزدگی و دیگری در خدمت و خیانت روشنفکران. طباطبایی، آلاحمد را گرفتار در «پرده پندار ایدئولوژی» میداند و «التقاط»نویسی آل احمد را به بلندپروازیهای ایدئولوژیک او نسبت میدهد و پیگیری پیکاری سیاسی را غایت کوششهای «نظری» آل احمد میداند. طباطبایی این دو کتاب آل احمد را بر «ضابطهای» استوار نمیبیند مگر «موضعگیری خاص در مناسبات قدرت.» به تعبیر طباطبایی، آل احمد در «دام نوعی مشروعهنویسی» گرفتار آمد که «اعتقادی به آن نمیتوانست داشته باشد.» چه آنکه آل احمد در میدان سیاسی در جستوجوی «پرچمی» بود که به نشانه «استیلای غربزدگی» برافراشته باشد. در واقع به زعم طباطبایی، آل احمد به دنبال صدور «بیانیهای سیاسی» بوده است. طباطبایی در زوال اندیشه سیاسی در ایران پایه تحلیل خود درباره آل احمد را چنین توضیح میدهد: «اگر تذکرهنویس تاریخ نباشیم، نمیتوان نظریه نداشت، اما اگر نتوان نظریه را به محک مواد و دادههای تاریخی زد، و مفاهیم و مقولات آن نظریه را با ارجاع به دادههای تاریخی دقیقتر کرد، تاریخ و نظریهای وجود نخواهد داشت. نظریه تاریخی زمانی نظریه است که بتوان بر مبنای آن تاریخ نوشت وگرنه نظریه به عنصری در ایدئولوژی تبدیل خواهد شد که جز در مناسبات قدرت به کار نمیآید.»
دیدگاه شاهرخ مسکوب
مسکوب، آلاحمد را بیش از هر چیزی «جستارنویس» میدانست و «گزارشگری چیرهدست». به نظر مسکوب، شخصیت اجتماعی آلاحمد از شخصیت ادبیاش «نمایانتر» بود. مسکوب معتقد بود آلآحمد در «مرکز اجتماع خود ایستاده بود» و «در گرانیگاه رویدادها.» مسکوب آلاحمد را «وجدان مظطربی» بود که میتوانست «خواب خوش هر که را میتوانست آشفته کند.»
دیدگاه [آیتالله]سید علی خامنهای
«بهترین سالهای جوانی» [آیتالله] خامنهای «با محبت و ارادت به» آلاحمد «گذشته است.» او معتقد است: «در نظر من، آلاحمد، شاخصهی یک جریان در محیط تفکر اجتماعی ایران است. تعریف این جریان، کار مشکل و محتاج تفصیل است. امّا در یک کلمه میشود آن را «توبهی روشنفکری» نامید. با همهی بار مفهوم مذهبی و اسلامی که در کلمه «توبه» هست.»
دیدگاه احمد شاملو
یک آل احمد و دو شاملو. شاملوی اوّل به سال ۴۸ شعری سرود که به آلاحمد تقدیم شد؛ گفت: «مردی با گردشِ آب مردی مختصر که خلاصهی خود بود.» شاملو بعدها از آلاحمد انتقاد کرد و غربزدگی را کتابی «یاوه» نامید. او آلاحمد را «بچه آخوند» نامید که تا آخر عمر هم «بچه آخوند» مانده بود.
دیدگاه محمود دولتآبادی
دولتآبادی خود را منتقد آثار آلاحمد مینامد و نفرین زمین را «سطحی» نامید. با این همه، دولتآبادی «مردم دوستی» آلاحمد را میستود. او معتقد است که آلاحمد با «صمیمیتی باطنی» مینوشت ولی قلم او از عهده تحلیل «عمیق و همهجانبه تاریخی» برنمیآمد.
دیدگاه محمدعلی جمالزاده
جمالزاده، آلاحمد را «مرد مردانهای» میدانست که تنها یک بار بیشتر نتوانست ببیندش. با اینکه پیشتر بر سر مدیر مدرسه نامهنگاری انتقادی بین این دو نفر رقم خورده بود، ولی دیدار با «صفا و محبت» همراه بود. جمالزاده با خواندن کتاب غروب جلال نوشته سیمین دانشور بر این موضوع اشاره میکند که «جلال چه وجود نادر و فیاض و سرمشق سعی و کوشش و نمونه خدمتگزاری و مردمدوستی بوده است.»
دیدگاه محمدعلی همایون کاتوزیان
«جلال آنچنان که از نامش برمیآید، روشنی بود و شکوه. باغبان بود و بیش از همه انسانی مهربان. دریغ که عمر کوتاهی داشت و نتوانست تمامی آنچه را میاندیشید و به آن دل بسته بود را عرضه کند.» این گفتههای همایون کاتوزیان درباره آلاحمد است.
دیدگاه سیمین دانشور
دانشور در کتاب غروب جلال دیدگاههای خود درباره آلاحمد را شرح داده است. این کتاب مشحون از ستایشهای دانشور است. او زندگی و مرگ جلال را «زیبا» توصیف میکند.او میگوید که آلاحمد تحمل «دستهای آلوده» را نداشت. «تحمل نوکری و نان به نرخ روز خوردن» هم. دانشور مینویسد: «جلال خوب میبیند و خوب هم نشان میدهد. سر نترسی دارد.» دانشور بر این باور است که کوششهای آلاحمد در فضای ادبیات در حد «فداکاری» بود. سیمین میگفت کمتر زنی در جهان اقبال او را داشته است که جفتی مناسب خودش پیدا کند.
دیدگاه پرویز خرسند
«بزرگترین اثر جلال خود جلال بود. کتابی که نزدیک به پنجاه سال در حال نوشتنش بود... برجستهترین صفت جلال را وجودش میگفت. وجودی که تجسم کامل یگانگی بود. یگانگی جسم و روح. ماده و معنی. واژه و مفهوم. آدم و عمل. جلال تصویر روشن نویسنده بود و مانیفست ادبیات و مقاومت. بیجلال ادبیات هجرت بيمعنی است.»
دیدگاه رضا داوری اردکانی
داوری اردکانی صفت «دردمندی» را در بین نوشتههای جلال برجسته میبیند. او بر این باور است که آلاحمد «حاضر بود از هر کس که چیزی میدانست یاد بگیرد و سخن درست را از زبان هر کس که میشنید، تصدیق میکرد.» داوری اردکانی تحلیل سید احمد فردید درباره غربزدگی را میپسندید و درست میپنداشت. با این حال، معتقد است آلاحمد «وجه سیاسی» این پدیده را به خوبی توضیح داده است. داوری اردکانی، آلاحمد را از بسیاری از «ملامتگران» او «بزرگتر و خوشذوقتر و فاضلتر» میدانست.
دیدگاه مایکل هیلمن
هیلمن استاد ایرانشناسی دانشگاه آستین در ایالت تکزاس است. او معتقد است آلاحمد «معروفترین روشنفکر ایرانی» در روزگار خود بود. او در مقالهای بلند به تحلیل شخصیت آلاحمد میپردازد و وجوهی از «تضاد» را درباره شخصیت او بیان میکند. او بر این باور است که جلال نماینده روشنفکران «ضد رژیم پهلوی» بود. هیلمن کوشید در مقالهاش به معضلات فرهنگی این «شخصیت ادبی» اشاره کند.
یادمانها
جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد
این رویداد ادبی که به پشتوانه مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی تأسیس شده است، سالانه همزمان با روزهای تولد جلال آلاحمد برگزار میشود. این جایزه ادبی ابتدا با تعیین اهداء ۱۱۰ سکه بهار آزادی آغاز به کار کرد و پس از دوره دهم، جایزهای حداکثر ۳۰ سکهای معادل جایزه کتاب سال به برگزیدگان اهداء شد.
شب بخارای جلال آلاحمد
در سال ۹۲، صد و سی و دومین برنامه شب بخارا ویژه جلال آلاحمد برگزار شد. در این بزرگذاشت علی دهباشی، عبدالله انوار، محمدعلی همایون کاتوزیان، آیدین آغاداشلو و غلامرضا امامی صحبت کردند.
از زبان خود
آلاحمد متن خودزندگینامهاش را در دیماه ۴۳ منتشر کرد. آلاحمد درباره زندگیاش صحبت کرده است. از «نزول اجلالش به باغ وحش این عالم» گفته است تا جایی که دربارهٔ تک تک آثارش صحبت کرده است. امّا دربارهٔ روزهایی که پیشرو داشت نوشته است: «و می بینی که تنها آن بازرگان نیست که به جزیره کیش شبی ترا به حجره خویش خواند و چه مایه مالیخولیا که به سرداشت...»
بنیانگذاری
کانون نویسندگان ایران
آلاحمد از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران بود. او از امضاء کنندگان بیانیه ما نویسندهایم بود. جلسه اول این کانون در منزل آلاحمد تشکیل شد.
زمینه فعالیت
زمینههای فعالیت آلاحمد در هر کدام از شاخههای ادبی پر تعداد و قابل توجه است.
داستاننویسی
اوّلین نوشتههای آلاحمد داستان بودند. داستان کوتاههایی منبعث از فضای واقعی جامعه که در دهه بیست خورشیدی منتشر میشد. آلاحمد بعدها به رماننویسی روی آورد و بیشتر داستانهای آخر عمر جلال، داستان بلند و رمان بودند.
جستارنویسی
آلاحمد از جستارنویسی ابایی نداشت؛ او بیشتر از آن که مقیّد به داستاننویسی باشد، به فعل نوشتن اهتمام داشت. جستارهای جلال جزء پر سر و صداترین نوشتههایش بودند. غربزدگیاش توقیف بود و دیگر نوشتههایش هم دردسرساز بود.
مستندنگاری
از اورازان آغاز کرد و تا آخر عمر به طور مرتب سفرنامهها و تکنگاریها و شرح توصیفهایش را مینوشت. عدّهای جلال را اساسا جلال مستندنویس میدانند و برجستگی او را در مستندنگاریهایش میدانند. جلال آنقدر در این کار اهتمام داشت که به تعبیر غلامرضا امامی حتی در گورستانها به روی سنگ قبرها به دنبال گذشتهها میگشت و یادداشت برمیداشت.
ترجمه
آلاحمد هم داستان ترجمه میکرد، هم نمایشنامه. برخی از ترجمههای آلاحمد به طور مشترک صورت میپذیرفت.
از نگاه جلال
افراد، نحلهها، کتابها و کنشها در معرض داوری آلاحمد بودند.
صادق هدایت
ابراهیم گلستان
نیما یوشیج
جملات ماندگار
نحوه پوشش
تکیه کلامها
حضرت و رییس دو واژه پرتکرار آلاحمد بود خطاب به دیگران. در مورادی هم از «مرد ناحسابی» هم استفاده میکرد.
خلقیات
گزارش از سفرها
مطابق یادداشتهای به دست آمده از آلاحمد میتوان به سفرهای او نیز اشاره کرد.
در دیگر کشورها
برنامههای ادبی آلاحمد در دیگر کشورها هم گزارش شدهاند.
ناشران
تأثیرپذیریها
استادان=
تأثیرات مستقیم
فیلمهای مستند
بعداز نشر
خیابانهای جلال
کاریکاتورها
طرحها
مجسمهها و نگارهها
مصاحبهها
گفتوگو با شمیم بهار
آثار و منبعشناسی
کتابشناسی
داستان
- پنج داستان (۱۳۵۰) (۵ داستان کوتاه)
- نفرین زمین (۱۳۴۶) (یک داستان بلند)
- سنگی بر گوری (نوشتهٔ ۱۳۴۲، چاپ ۱۳۶۰) (یک داستان بلند)
- نون والقلم (۱۳۴۰) (یک داستان بلند)
- مدیر مدرسه (۱۳۳۷) (یک داستان بلند)
- سرگذشت کندوها (۱۳۳۷) (یک داستان بلند)
- زن زیادی (۱۳۳۱) (۹ داستان کوتاه)
- سه تار (۱۳۲۷) (۱۳ داستان کوتاه)
- از رنجی که میبریم (۱۳۲۶) (۷ داستان کوتاه)
- دید و بازدید (مجموعه داستان) (۱۳۲۴) (۱۲ داستان کوتاه)
جستارها
- «گزارشها» (۱۳۲۵)
- «حزب توده سر دو راه» (۱۳۲۶)
- غرب زدگی (۱۳۴۱)
- «کارنامه سه ساله» (۱۳۴۱)
- ارزیابی شتابزده (۱۳۴۳)
- یک چاه و دو چاله (۱۳۵۶)
- در خدمت و خیانت روشنفکران (۱۳۵۶) (انتشار پس از مرگ)[۸]
- مکالمات
- نیما چشم جلال بود
- در خدمتیم
- اسرائیل، عامل امپریالیسم (چاپ کتاب در تاریخ مهر ۱۳۵۷)
مشاهدات و سفرنامهها
- اورازان (۱۳۳۳) - مشاهداتی است که پس از بازدید از این منطقه - که سرزمین اجدادی او بودهاست، نگاشته شده.
- تاتنشینهای بلوک زهرا (۱۳۳۷)
- جزیرهٔ خارک درّ یتیم خلیج فارس (۱۳۳۹)
- خسی در میقات (۱۳۴۵)
- سفر به ولایت عزرائیل (۱۳۶۳)
- سفر روس (۱۳۶۹)
- سفر آمریکا
ترجمه
- تشنگی و گشنگی اثر اوژن یونسکو (۱۳۵۱)(در حدود پنجاه صفحه این کتاب را جلال آلاحمد ترجمه کرده بود که مرگ زودرس باعث شد نتواند آن را به پایان ببرد، پس از آلاحمد دکتر منوچهر هزارخانی بقیه کتاب را ترجمه کرد)
- چهل طوطی، قصههای کهن هندوستان (با سیمین دانشور، ۱۳۵۱)
- عبور از خط اثر ارنست یونگر (با محمود هومن، ۱۳۴۶)
- مائدههای زمینی اثر آندره ژید (با پرویز داریوش، ۱۳۴۳)
- کرگدن اثر اوژن یونسکو (۱۳۴۵)
- بازگشت از شوروی اثر آندره ژید (۱۳۳۳)
- دستهای آلوده اثر ژان پل سارتر (۱۳۳۱)
- سوء تفاهم اثر آلبر کامو (۱۳۲۹)
- بیگانه اثر آلبر کامو (با خبرهزاده، ۱۳۲۸)
- قمارباز (رمان) اثر فئودور داستایفسکی (۱۳۲۷)[۹]
- عزاداریهای نامشروع اثر محسن امین (از عربی، ۱۳۲۲)
سبک، لحن و ویژگی آثار
منبعشناسی
کتاب=
ویژهنامهها
پایاننامهها
بررسی چند اثر
سرگذشت کندوها
این کتاب درباره کندوداری به اسم کمند علیبک است که کار و بارش در کندوداری رونق میگیرد. داستان از آنجا آغاز میشود که زنبورها خود را گرفتار بلا میبینند و این بلا سرانجام به جان کندودار هم میافتد.
نقد سرگذشت کندوها نوشتهٔ غلامعلی سیار
سیار، سرگذشت کندوها را بهترین اثر آلاحمد میداند. او این کتاب را «بهترین نمونه توصیف طبیعت در نثر جدید» فارسی میشمارد. او معتقد است که «روش سادهنویسی» آلاحمد ستودنی است. سیار مینویسد: «هر نویسندهای ممکن است سالها خودش را گم کند و ناگهان در کتابی قسمتی از استعداد باطنی و زوایای نامکشوفی از روحیه خود را بدون اینکه بداند بروز بدهد.»
مدیر مدرسه
داستان از زبان مدیری است که داستان معلمان و دانشآموزان یک مدرسه را روایت میکند. در ابتدای داستان، مدرسه بر روالی طبیعی اداره میشود. کم کم مسائلی اندک اندک پدید میآید.
نقد مدیر مدرسه نوشتهٔ محمدعلی جمالزاده
به عقیدهٔ جمالزاده معتقد است کتاب مدیر مدرسه چندان دربارهٔ درس و مشق نیست و مدیر و ناظم و معلمین عموماً در فکر کارهای دیگری هستند. با این حال، نویسنده توانسته است از جزئیات مدارس را به خوبی توضیح و «شمهای از گرفتاریها و بدبختیها»ی مدیران و معلمین را شرح دهد. ولی جمالزاده ایراداتی را به نثر این کتاب وارد ساخته است. او مینویسد: «چندان لزومی ندارد که کلمات را با املاء عوامانه بنویسیم.» جمالزاده در ادامه این نقد به برخی از این کلمهها اشاره میکند و فراتر از این موضوع، برخی از ترکیبهای ساخته شده در کتاب را نامأنوس و غریب میپندارد.
پرمخاطبها
نوا، نما، نگاه
پانویس
- ↑ [۱]
- ↑ شمس آلاحمد، از چشم برادر.
- ↑ «آشنایی جلال با سیمین». مشرقنیوز، ۱۶ شهریور ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱ ژانویه ۲۰۱۹.
- ↑ ولایت عزرائیل، جلال آلاحمد
- ↑ کیهان فرهنگی، ش. ۲۲۲ (فروردین ۱۳۸۴): ۱۰-۱۱.
- ↑ یادآور، ش. سوم (۱۳۸۶): ۱۴۸-۱۵۰.
- ↑ «فرازهایی از تاریخ ایران». تاریخنگار، ۲۸ شهریور ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۱۷ دی ۱۳۹۷.
- ↑ کانون نویسندگان ایران ۱۳۵۸، ص ۲۲۹
- ↑ کانون نویسندگان ایران ۱۳۵۸، ص ۲۳۰
منابع
- گلشیری، هوشنگ، جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور. چاپ اول، تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۶. شابک ۹۶۴‐۴۴۸‐۰۳۵‐X.
- نامهٔ کانون نویسندگان ایران. شماره اول، چاپ اول، تهران: مؤسسه انتشارات آگاه، ۱۳۵۸
- نقد و تحلیل و گزیده داستانهای جلال ال احمد - حسین شیخرضایی
- سایههای روشن در داستانهای جلال - جواد اسحاقیان
- غربزدگی؛ جلال آلاحمد؛ تهران؛ انتشارات مجید؛ چاپ چهارم: ۱۳۸۸. شابک ۵-۰۷۰-۴۵۳-۹۶۴. ص ۹۱.