محمد حنیف
محمد حنیف رماننویس، منتقد و پژوهشگر ادبیات داستانی است.[۱]
محمد حنیف | |
---|---|
زمینهٔ کاری | رماننویس، منتقد و پژوهشگر |
زادروز | ۱۳۳۹ بروجرد |
ملیت | ایرانی |
پیشه | نویسنده، پژوهشگر مرکز تحقیقات صداوسیما |
مدرک تحصیلی | دکتری تخصصی تاریخ |
دانشگاه | دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات |
دکتر محمد حنیف، داستاننویس قصههای بومی است و پژوهشگری مرکز تحقیقات صدا و سیما را بر عهده دارد.[۲] وی اواخر آبان ماه سال ۱۳۳۹ چشم به جهان گشود. در کودکی و نوجوانی در کنار تحصیل، انواع کارهای یدی را تجربه کرد؛ دیپلم خود را از دبیرستان پهلوی (دکتر علی شریعتی) بروجرد گرفت؛ سپس آموزگار روستاهای بروجرد و ازنا شد. پس از یک دوره اخراج و انقطاع به دانشگاه رفت و دورهٔ کارشناسی دبیری تاریخ را در دانشگاه تربیت معلم تهران، دورهٔ کارشناسی ارشد را در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز و دورهٔ دکتری تخصصی تاریخ را در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران گذراند. از این نویسنده تاکنون علاوه بر چندین رمان، مقالههایی با موضوعات نقد ادبی، تاریخی، فولکلور و کتابهایی در حوزهٔ ادبیات داستانی و پژوهشهای تاریخی و ادبیات عامه منتشر شده است. هر چند حنیف در ابتدا مقالهها و پژوهشهایی در حوزهٔ تاریخ و فرهنگ عامه نوشت اما سالهاست که روی ادبیات داستانی متمرکز شده است. محمد حنیف برگزیدهٔ جوایزی چون کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزهٔ جلال آلاحمد، کتاب سال شهید غنی پور، جشنوارهٔ قلم زرین، کتاب سال دفاع مقدس و جشنوارهٔ تجلیل از پژوهشگران و فناوران برتر کشور است همچنین در دو دوره داور بخش رمان و مجموعه داستان جایزه جلال آلاحمد بوده و در هیئت علمی نیز حضور داشته است.[۳][۱][۴]
از میان یادها
حدیث نفس
معلمهای ما در آن دوران، ما را فلک میکردند و مدام سیلی میزدند. عموما معلمهایی که به مدرسهٔ ابتدایی ما میآمدند کمتر آموزش معلمی دیده بودند و به مسائل تربیتی توجه کمی داشتند. دوم ابتدایی که بودم یک روز معلممان نیامد و یک معلم دیگر سر کلاس حضور پیدا کرد. او سعی کرد کاری کند که ما قطعه شعر معروف سعدی را حفظ کنیم: «گلی خوشبوی در حمام روزی، رسید از دست محبوبی به دستم/ بدو گفتم که مشکی یا عبیری، که از بوی دلاویز تو مستم/ بگفتا من گلی ناچیز بودم، ولیک مدتی با گل نشستم/ کمال همنشین در من اثر کرد، وگرنه من همان خاکم که هستم...» فکر میکنید که جانشین موقتی معلم ما، چرا اصرار داشت ما آن قطعه را بیاموزیم؟ به چشمهای پفکرده و خمارش و به لبهای سیاهش که نگاه میکردی، میفهمیدی که این آموزگار معتاد، دارد حدیث نفس میکند.[۴]
برای دل پدرم
پیش از تمام کردن دورهٔ کارشناسی دبیری تاریخ در دانشگاه تربیت معلم، به این نتیجه رسیده بودم که دانشگاه راه را نشان میدهد و باید خودت ادامه بدهی اما اگر بعد از چند سال به فکر ادامهٔ تحصیل افتادم و به سراغ مدرک گرفتن (نه باسواد شدن) رفتم بیشتر بهخاطر دل پدرم بود. او خوشحال میشد که دیگران به او بگویند پسرتان مدرک دکتری دارند.[۴]
امام من
زیارتهایی که ما هر سال تابستانها به مشهد میرفتیم دلیل دیگری بود برای اینکه خود را از محلهٔ مردابمانندمان بیرون بکشم هرچند با تنی بویناک. حضور در فضای مذهبی پاک و معنوی حرم امام رضا (ع) هنوز هم به من نیرو میدهد و حالم را عوض میکند؛ همچنان که قدم زدن در محوطهٔ دانشگاه تربیت معلم و دبیرستان محل تحصیلم. اصولا نگاه من به چنین مسائلی سنتی است. خدای من مهربان و بخشنده است و امام من ضامن آهوان در بند.[۴]
پسر حاجی
پدر من نسبت به مردم منطقهای که در آن ساکن بودیم، وضع مالی خوبی داشت. اواخر دورهٔ ابتدایی من، پدرم در سال ۱۳۵۴ به حج واجب مشرف شد و از آن به بعد من «پسر حاجی» شدم. بنظرم مقتضیات رعایت چنین القابی تا حدودی میتوانست جهتدهنده باشد.[۴]
بالای درخت
وقتی در امتحانات نهایی کلاس پنجم ابتدایی رد شدم از ترس پدرم صبح تا شب رفتم بالای درختی در بیرون شهر ماندم. خداداد، پسرداییام ناهار را برایم آورد بالای درخت. این اتفاق باعث تحول روحی بزرگی در من شد. بچاقوی دستیام را کنار گذاشتم و ارتباطم را با دوستان سابقم کم کردم.[۴]
اولین شعرها
وقتی با مادر و اولین خواهرم به دیدار اقوام مادرم در روستایی چسبیده به شمال بروجرد میرفتیم، با دیدن لحظهای که خواهرم از روی پل قدیمی روستا عبور میکرد، در ذهنم جملاتی دربارهٔ این صحنه نوشتم. یا اولین شعرم را در کلاس پنجم ابتدایی سرودم؛ یک دوبیتی که تقلیدی بود از ابیاتی در وصف شاه.[۴]
کتابخانهٔ کوچک
از آن به بعد وقتی پدرم به مسافرت میرفت به او میگفتم برایم کتاب بخرد. اولین کتابی که سفارش دادم دایرةالمعارف بود. از همان زمان یک کتابخانهٔ کوچک در خانه درست کرده بودم و به بچهها کتاب کرایه میدادم.[۴]
نجاتیافتگان
در آن دوران در خانوادههایی که در آن مناطق زندگی میکردند اعتیاد رسم غالبی بود که از شدت وفور، قبحش از بین رفته بود. خانوادهٔ ما هم یک خانوادهٔ بزرگ ۱۰ نفره بود و این درگیری برای خانوادهٔ ما هم پیش آمد. جز یکی از برادرانم که در سربازی ترکش خمپارهٔ عراق بغل نخاعش خوابید و از ادامهٔ سربازی معافش کرد و بعدها از شدت اعتیاد اوردوز کرد و به رحمت خدا رفت، بقیه به تحصیلاتشان ادامه دادند. به غیر از من، چند دبیر، یک کارمند بانک، یک پژوهشگر و یک روحانی از دل آن خانواده بیرون آمدند.[۴]
روحیهٔ انقلابی
با چند نفر از دوستان یک گروه سیاسی به نام «آرمان خلق» تشکیل دادیم -بدون آنکه بدانیم همزمان یک گروه معروف و مسلح با همین نام تشکیل شده است- من همزمان به مسجد محله میرفتم و کارهایی مثل پخش اعلامیه و نوشتن شعار و ... را انجام میدادیم. خدا را شکر که دست به اسلحه نبردیم و خود من زود فهمیدم که سرشت من فرهنگی شکل گرفته است.[۴]
رزمندهٔ لرزنده
در برخی از کتابهایم از جنگ نوشتم چون سه ماه داوطلبانه در جبهه حضور داشتم. هرگز ادعا نکردم که رزمنده هستم. به تعبیر یکی از دوستان رزمنده که مجروح و اسیر هم شد؛ من رزمندهٔ ارزنده بودم. سال ۱۳۶۴ بهعنوان قصهنویس و برای ثبت خاطرات به جبهه رفتم. روحیهام جوری بود و هست که اگر اسلحه دستم میدادند و صدام حسین جلویم بود حاضر نبودم به او شلیک کنم.[۴]
غم نان
اگر غم نان میگذاشت به هیچ کاری جز رماننویسی نمیپرداختم. علاقهٔ اول من داستانخوانی و داستاننویسی بوده و هست، اما من این شانس را داشتم که برای گذران زندگی، باید موضوعاتی را برای پژوهش انتخاب میکردم و بابت انجام آنها حقوق میگرفتم. پژوهشها این کمک را به من کردند که اگر به طرف داستاننویسی میروم با نگاه به شیوههای قصهگویی و داستانپردازی کهن بروم.[۴]
نخستین داستان
نخستین داستانم، داستان کوتاه بود دربارهٔ دانشجویی شهرستانی که در تهران درس میخواند و خجالت میکشید با کیف سامسونتش به محلهٔ فقیرشان برود، ناچار کیف را داخل گونی پنهان میکند. این داستان اوایل دههٔ شصت در دورهٔ دانشجوییام در روزنامهٔ «ابرار» منتشر شد.[۴]
جن و پری
در خانهٔ قدیمی که من زندگی میکردم کسانی مثل بیبی طیبه، ننه تاجماه، زنعمو زهرا، عمه عشرت، مادرم و ... همیشه شب ها برای ما قصههای پریان میگفتند، بهگونهای که فکر میکردیم مردآزما یا آل واقعا وجود دارند. انگار اینها را میدیدیم یا جن و پری را حس میکردیم.[۴]
زندگی و یادگار
کودکی و نوجوانی در محلهٔ تگزاس
در محلهٔ کوی دودانگه یا خیابان جعفری بروجرد به دنیا آمدم. محلهٔ ما اسمهای دیگر به نام محلهٔ تگزاس یا زیر ستاره هم داشت. از این اسامی میتوان فهمید که چگونه فرهنگی در آنجا حاکم بوده است. خانهای که ما در آن زندگی میکردیم خانهٔ مادربزرگم بود که انواع و اقسام آدمها با شغلهای مختلف در آن زندگی میکردند. محلهٔ ما شرقیترین منطقهٔ بروجرد و یک منطقهٔ کارگرنشین و فقیرشین بود. آن دوره نه لولهکشی آب شده بود و نه برق داشتیم. شبها چراغ دستی روشن میکردیم و روزها برای آب به چشمهٔ بیرون شهر میرفتیم. من سالهای اول مدرسه را به این شکل گذراندم. منطقهٔ ما زمستانهای سردی داشت و همیشه تا بامها برف میآمد. کابوس افرادی مثل ما، تبدیل شدن به کارگر فصلی بود؛ زحمتکشانی که صبحها به میدان میرفتند و ساعت ۱۱ معمولا دست خالی برمیگشتند. کلاس پنجم ابتدایی که بودم یکی از همکلاسیهایم معتاد شد و فوت کرد. سال بعد از آن دو نفر از بچههای کلاس مشروبات الکلی خورده بودند و ناظم آنها را در کلاس تنبیه کرد تا مستی از سرشان بپرد. در چنین فضایی اصلا کتاب غیردرسی وجود نداشت. بخش اعظمی از فرهنگ لغات خانوادهها عموما فحش و نفرین و حرفهای مستهجن بود. زنده ماندن در چنین مردابی هنر است چه رسد به اینکه نیلوفری شوی و بخواهی سر از گنداب بیرون بیاوری. کودکی اهمیت دارد و همه چیز از کودکی شکل میگیرد. مدرسهٔ ابتدایی ما در سالهای بعد از انقلاب به محل ترک و بازپروری زنان معتاد تبدیل شده است.[۴]
در چنان شرایطی نور امید برای من پدرم بود. پدرم با وجود اینکه صبح زود از خانه میرفت و آخر شب میآمد و با وجود اینکه بخشی از همان محله بود و خالکوبیهای روی شانه و بازوهایش و مشغلههای وقتهای بیکاریاش نشان از نفوذ عمیق فرهنگ همان کوی و برزن در وجود او را داشت، اما آدم بزرگی بود. میدانست که باید آرزوهای بزرگ به فرزندانش بدهد. بهخاطر سفرهایی که رفته بود آدم دنیا دیدهای شده بود. میگفت باید درس بخوانیم، چراکه فکر میکرد تنها راه نجات ما همین است. به همین خاطر وقتی ما را به مغازهٔ کبابیاش میبرد، اجازه نمیداد که آن فن را یاد بگیریم. وجود برخی افراد خطشکن و پیشکسوت در ادامهٔ تحصیل در محلهٔ ما هم از دیگر عواملی بود که به من در خروج از بند تارهای پاگیر محلله دودانگه کمک میکرد؛ پسرعمه ام و دوستش. ادامه تحصیل این دو بزرگوار تاثیرگذار بود، ولی اینطور نبود که مرا به سمت کتاب غیردرسی هل بدهند چون هدف آنها از درس خواندن این بود که زندگی و شغل بهتری داشته باشند. اما اندیشهای که پدر در ذهن من کاشت، از دنیای کتابهای غیردرسی میگذشت. کلاس پنجم ابتدایی، بعد از رفوزه شدن در این پایه، معلمی به نام آقای لک داشتیم که فقط دو سه هفته به کلاس ما آمد و بسیار آدم متفاوتی بود. حضورش اهمیت و طعم داشتن یک انسان دلسوز و مهربان را به عنوان معلم به من آموخت. بعد از او خانمی به نام آزرم آموزگارمان شد. من و بسیاری از دوستان مدیون مهربانیها و دلسوزیهای او هستیم. وقتی از مدرسهٔ ابتدایی محمدرضاشاه به مدرسهٔ راهنمایی مهرگان رفتم، زندگی من کاملا متحول شد. مدرسهای که میرفتیم از خانهٔ خودمان دور و در منطقهٔ متوسط شهر قرار داشت. دبیرهای خوبی داشتیم که واقعا رفتار انسانی داشتند. من یکی از بهترین شاگردها در تمام آن سه سال بودم. آن دوره برای اولین بار بهجای اینکه کتک بخوریم یا وقتمان را با بچههای محل بگذرانیم، روزنامه دیواری درست میکردیم و من مثلا نقاشی میکشیدم، مجسمه درست می کردم یا شعر میسرودم و سر صف میخواندم. سوم راهنمایی را که تمام کردم یک شخصیت دیگر شده بودم. از آن به بعد وقتی پدرم به مسافرت میرفت به او میگفتم برایم کتاب بخرد. اولین کتابی که سفارش دادم دایرةالمعارف بود. از همان زمان یک کتابخانهٔ کوچک در خانه درست کرده بودم و به بچهها کتاب کرایه میدادم.[۴]
جوانی
با وقوع انقلاب اسلامی امتحان آموزگاری دادم. دو سه سال در روستاهای بیاتان بروجرد و رشیدی ازنا آموزگار بودم. بعد از یک دوره اخراج و انقطاع، در کنکور شرکت کردم و در سال ۱۳۶۲ وارد دانشگاه شدم. اولین انتخابم دبیری تاریخ دانشگاه نربیت معلم بود. با وجود اینکه نمرهٔ دانشگاه تهران و دانشگاه شهید بهشتی را هم کسب کرده بودم، ولی دوست داشتم به دانشگاه تربیت معلم بروم. سال ۱۳۶۶ مدرک لیسانس گرفتم و بعد گزینش آموزش و پرورش مرا رد کرد. اتومبیل پیکانی خریدم و مدتی مسافرکشی کردم ولی بعد با کمک یکی از همکلاسیهای دورهٔ دانشگاهم و مدیر کل صداو سیمای مرکز لرستان، که دوست دوستم بود، در رادیو خرمآباد استخدام شدم. در گزینش آنجا هم دو بار بهخاطر مسائل قبلی آموزش و پرورش رد شدم اما با دخالت همان دو بزرگواراستخدام شدم. سال ۱۳۷۶ از خرمآباد به تهران منتقل شدم و اولین کاری که در تهران انجام دادم تغییر شغل از تهیهکنندگی رادیو به پژوهشگری بود. همیشه رسم بوده و هست که از کارهای پژوهشگری به تولید میروند چون پول، شهرت و آزادی رفتوآمد، در تولید است ولی من این مسیر را برعکس رفتم. تهیهکنندگی را اجباری انتخاب کردم ولی نوشتن و پژوهشگری عشق و علاقهام بود. البته در سالهای قبل، مسئول گزینش آموزش و پرورش بروجرد حضوری به خاطر اشتباه صورت گرفته حلالیت طلبید که هم از لطفش تشکر کردم و هم بخشیدم. از سال ۱۳۷۰ درحالیکه رسمی شده بودم، استعفا دادم که به آموزش و پرورش بروم ولی دوباره امکانپذیر نشد. دو سال بیکار شدم. در معاونت پژوهشی حوزهٔ هنری یک دوره «پژوهش در سیاست» معادل فوقلیشانس گذاشتند که در آن دوره شرکت کردم و پذیرفته شدم. استادهای مختلفی مانند دکتر یعقوب آژند و آقای حسن بیگی و مرتضی آوینی و اساتیدی در حوزههای معماری و نمایش به آنجا میآمدند. بعد از دو سال دوباره به صداوسیما برگشتم.[۴]
سرآغاز حرفهای شدن
از همان دورهٔ کودکی چیزهایی را در ذهنم مینوشتم. در کلاس پنجم شعر میسرودم. در دورهٔ دبیرستان هم شعر میخواندم شعر، داستان و قطعات ادبی مینوشتم. دوست شاعری به نام ابراهیم گودرزی نتخلص به نام «شاهد» به من فهماند که اهل شعر نیستم و بهتر است دنبال داستاننویسی باشم. از همان دوران بهطور جدی داستان میخواندم و داستان مینوشتم. اغلب داستانهایی که مینوشتم یا طنز بودند یا دربارهٔ جنگ. بهخاطر همان داستانها بود که آقای سیدرضا حسینی مدیرکل صداوسیما اصرار داشت که من آنجا باشم. او همیشه مرا حمایت میکرد. در سال ۱۳۷۰ که در دورهٔ «پژوهش در سیاست» معاونت هنری شرکت کردم، با حمایت آقای شمسالدین رحمانی معاون پژوهشی حوزهٔ هنری، سه قرارداد پژوهشی با موضوعات «گی دو موپاسان»، «داستاننویسی جنگ» و «ایل بیرانوند» بستم ولی بعد متوجه شدم که از راه پژوهش هم نمیتوانم زندگی کنم. همین قدم زدنها و قلم زدنها در حوزهٔ پژوهش باعث شد که بیشتر با روش پژوهش آشنا شوم. همچنان کتابهای زیادی مطالعه میکردم و هر کتابی را با نگاه داستانی میخواندم. تقریبا بعد از اولین اخراجم از آموزش و پرورش، نگاه سیاسی را کنار گذاشتم و فقط دنبال کار ادبیات بودم. سال ۱۳۷۲ با تلاش و پیگیری آقای فلاحپور و آقای ابراهیم حسنبیگی، اولین کتابم به نام «مراحل خلق داستان» در حوزهٔ هنری منتشر شد. این سرآغازی بود که خودم را جدیتر بگیرم.[۴]
دیدگاه و اندیشه
نویسنده، اثر داستانی، جامعه؛ سه ضلع یک مثلت
بین ادبیات داستانی و جامعه رابطهٔ تنگاتنگی وجود دارد.نویسنده، اثر داستانی و جامعه سه ضلع یک مثلث هستند که از هم تاثیر میگیرند و بر هم تاثیر میگذارند. نویسنده وقتی میبیند وضعیت جامعهاش خراب است آن را خود به خود در اثر داستانی منتقل میکند. وضعیت ادبیات داستانی ما هم تابعی از بقیهٔ وجوه جامعه است. اگر وضعیت اجتماعی و وضعیت اقتصادی جامعه خوب باشد قطعا حال ادبیات داستانی هم خوب میشود و بالعکس.[۱]
مُهر پای اثر
اثر داستاننویس ایرانی بدون اینکه اسمش باشد باید با اثر داستاننویس غربی، شرقی و آفریقایی تفاوتهای بومی و زیستمحیطی خودش را نشان بدهد. در واقع شما مینویسید تا تجربه و برداشت و تلقی خاص خودتان را از مفاهیم مختلف و ... با زبان و فرهنگ خودتان بیامیزید و آن را با هنرتان ارائه بدهید. اگر فقط مقلد کار غربیها یا شرقی ها باشیم مثل این است که مونتاژ میکنیم. البته مهم است که شما از آن ابزار استفاده کنید چون به هر حال ادبیات داستانی از غرب آمده و ما حداقل حدود ۲۲۰ سال از نظر زمانی در این حوزه از آنها عقب هستیم، اما اگر مطالعهٔ خوب و عمیقی از ادبیات کهن، قصهها و افسانههای خودمان داشته باشیم، مسلما میتوانیم با استفاده از آنها اثر بومی بیافرینیم.[۴]
ادبیات و طبقهٔ متوسط
شهرنشینی ما از اواخر دورهٔ قاجار آرامآرام تحول پیدا میکند. مثلا تهران در اوایل دورهٔ پهلوی جمعیت خیلی کمی داشت و آرامآرام با پول نفت و اصلاحات ارضی جمعیت تهران بیشتر شد. مهاجرت روستاییان به شهر باعث تقویت طبقهٔ تازهای از مردم میشود که این بر ادبیات تاثیر میگذارد. رمان و ادبیات داستانی یک پدیدهٔ مختص به زندگی طبقهٔ متوسط و مختص به زندگی شهرنشینی است و برای رشد آن لازم است که طبقهٔ متوسط قدرت خرید کتاب و وقت مطالعه داشته باشند.اما سالهاست که شاهد هستیم طبقهٔ متوسط روز به روز ضعیفتر میشود. طبیعی است که وقتی طبقهٔ متوسط ضعیف و بودجههای فرهنگی کم شود تیراژ کتاب از دوهزار نسخه میرسد به اعداد خیلی کمتر. رادیو و تلوزیون هم آنگونه که شایسته است بهدنبال تشویق مردم به سمت کتاب خواندن نیست. به این دلیل اقبال نسبت به آثار عامهپسند بیشتر میشود و آثاری که باعث برانگیختن احساسات مختلف انسانی در خواننده میشود و او را به فکر وا میدارد و به چرایی و چگونگی سوق میدهد، بسیار کم میشود.[۱]
جنگ
دفاع مقدس
یکی از دلمشغولیهای اصلی محمد حنیف موضوع جنگ و خاصه واقعیت بزرگی به اسم جنگ ایران و عراق است. او در کتاب جنگ از سه دیدگاه، در مورد جنگ و ادبیات میگوید: جنگ همواره با بشر بوده و همین است اگر منابع تاریخی کشورها اغلب شرح جنگهاست و بسیاری از آثار ادبی و هنری نیز مدیون این پدیدهٔ زشتاند، اما شک نیست که این زشتی هرگاه رنگ دفاع گرفته است و به بهانهٔ بیرون راندن متجاوزی از خاک مردمی رخ داده، به عمل مقدس تبدیل شده و زیبایش دانستهاند و شرکت در آن را شجاعت نام نهادهاند... . جنگ حادثهٔ بزرگی است که در تمام عرصهها، جامعه را دگرگون میکند. این دگرگونی شامل موضوعاتی نظیر ایجاد موج مهاجرت میلیونی، تضاد فرهنگی، وحشت در بمبارانها، شهادت، معلولیت و... است. از این روی، یکی از کارکردهای ادبیات این است که این تاثیرات را به صورت عینی و جزئینگارانه ارائه بدهد.[۱] از جنگ جهانی اول و دوم سالهای زیادی میگذرد اما هنوز هم شاهد رمانهای زیادی هستیم که در این بستر نوشته میشود. شاید دلیل این موضوع این باشد که جنگ، وحشتی عمومی به همراه دارد یا تعداد زیادی جان خود را در این راه از دست میدهند؛ اما زلزله و سونامی و آتشفشان هم اینچنین هستند. بنظرم جنگ بر خلاف این موارد مشابه، همهگیر است؛ یعنی تمام آحاد یک ملت را درگیر میکند و البته با غرور و هویت ملی درگیر میشود و به همین دلیل در ذهنها باقی میماند. از طرف دیگر، بعد فرهنگی جنگ، بیش از هر بعد دیگری از آن باقی میماند.[۵]
تاثیر دفاع مقدس بر ادبیات داستانی
یکی از اولین تاثیرات مهم آن، خلق آثار قابل توجهی با موضوع جنگ و دفاع مقدس در ادبیات داستانی ایران است درحالیکه تا پیش از این، چنین موج بزرگی را نداشتیم. آماری که کتابخانهٔ تخصصی جنگ واقع در حوزهٔ هنری از شهریور ۱۳۵۹ تا آذر ۱۳۹۸ میدهد این است که از مجموع ۱۷۷۰۸ کتاب که با موضوع دفاع مقدس نوشته شده است، ۱۵۶۹ عنوان آن یعنی نزدیک به ۹ درصد آن داستان است. دومین تاثیر آنکه دس از جنگ رخ میدهد این است که ادبیات عامهپسند رو به افول رفته و ادبیات متعهد خصوصا در دههٔ اول انقلاب اوج میگیرد. تاثیر سوم، رواج مفاهیمی نظیر ایثار، از خودگذشتگی، دلاوری، غیرت و ... است. این مسائل تا پیش از این کمتر بیان شده است. اگر جنگ نبود شاید بسیاری از سردارانی که امروز آنان را میشناسیم، هرگز شناخته نمیشدند.[۵]
خدمات ادبیات داستانی بر دفاع مقدس
اولین تاثیر این است که ادبیات داستانی کمک کرد تا آثاری نوشته شود که باعث غرور ملی ماست و از این منظر باعث ماندگاری خیلی از مفاهیم شد. همچنین ادبیات داستانی در بسیاری از هنرهای دیگر نظیر سینما، نمایش، انیمیشن و... متجلی شده است. در حقیقت، ادبیات داستانی از این طریق به ثبت هنری حماسههای جنگ کمک کرد. سومین تاثیر این است که ادبیات داستانی، عوارض جنگ و تاثیرات آن را در جامعه نشان میدهد و از این منظر ادبیات دفاع مقدس صلح را ترویج میکند. این ادبیات به سیاستمداران کمک میکند تا جایی که میتوانند از دیپلماسی استفاده کرده و به آتش جنگ ندمند. همچنین ادبیات داستانی و هنر به تقویت روحیهٔ حماسی در کشور کمک میکند و باعث پالایش روح میشود. تاثیر پایانی نیز این است که ادبیات داستانی دفاع مقدس در مقاطعی میزان مخاطبان کتاب را بالا برد. البته در کنار این تاثیرات مثبت میتوان گفت که بعضی از اشران متاسفانه با اقداماتی غیرحرفهای، ذائقهٔ مخاطب را پایین آوردند و جایگاه ادبیات داستانی ما را تضعیف کردند.[۵]
موضوعات جدید پس از دفاع مقدس
از جمله موضوعات جدیدی که پس از دفاع مقدس داشتیم، مهاجرت و جنگزده است که مثلا در کتاب مهاجر کوچک آقای رهگذر به آن اشاره شده است. یا مثلا حضور کودکان و نوجوانان در جنگ، پیش از دفاع مقدس کمتر در ادبیات ما مطرح شده است اما نمونهٔ این موضوع را در کتاب سفر به گرای ۲۷۰ درجه آقای دهقان میبینید. جنگ شهرها و مردم موضوع جدید دیگری است که پس از دفاع مقدس رنگ و بوی جدیدتری به خود گرفت. برای مثال کتاب دختر لوطی شهریار عباسی از جمله همانهاست. طنز در جنگ یکی دیگر از موضوعات جدید است. این موضوع در کتاب گردان قاطرچیها داود امیریان آمده است. موضوعات ماوراءالطبیعه در جنگ، جانبازان، تاثیر روانی جنگ بر مردم و جامعه و به ویژه زنان، مباحث فلسفی و ... از جمله مباحثی است که پس از دفاع مقدس بیشتر مورد توجه قرار گرفت.[۵]
تغییر مسیر ادبیات نوجوانانهٔ دفاع مقدس
ادبیات داستانی نوجوان دفاع مقدس به ویژه در بخش داستان بلند و رمان از حماسه سرایی، شعارگویی و نگاه تبلیغاتی به سمت توجه به مسائل انسانی و نشان دادن مصائب جنگ گرایش پیدا کرده است. مضمون اغلب داستانهای اولیهٔ جنگ، حماسی است و بیشتر نویسندگان درصدد تشویق مخاطبان خود به شرکت در دفاع مقدس و تقدیس دلاوری های رزمندگان هستند. اما آثار سالهای اخیر بیشتر بر مظلومیت مردم جنگزده و مصائب جنگ در کنار نشان دادن رشادتها تاکید دارند. تقریبا تمامی داستانهای دورهٔ اولیهٔ جنگ واقعگرا بوده، اما جریان داستان نوجوان در دورهٔ بعد متحول شده است. داستانهای معاصر علاوه بر چندلایگی، چندصدایی را نیز به مخاطبانش یاد میدهد. شیوههای شخصیتپردازی فنیتر، نامهای شخصیتهای داستانی و نظرگاههایشان متفاوت و داستان نوجوان از شخصیت آرمانی به سمت شخصیت خاکستری سوق پیدا کرده است. همچنین شاهدیم که در ادبیات جدید حوزهٔ دفاع مقدس عناصر عشق زمینی و طنز هم وارد داستانها شده است.[۶]
انقلاب
مکتب ادبی انقلاب
مکتب ادبی دربارهٔ گروهی از نویسندگان کاربرد دارد که تحت تاثیر امری به یکدیگر نزدیک شده و سر یک سلسله چارچوبها به توافق رسیدهاند. مکتب برخلاف سبک که کاملا شخصی است، بعد عمومی و نقطهٔ شروع و اوج و فرود دارد. مکتب ادبی انقلاب باید گونههای مختلفی اعم از تراژدی، احساسی و نمایشی را دربرگیرد. همچنین داستان انقلاب باید دارای معیارهای مشخصی باشد و نهتنها بر چگونه گفتن بلکه بر چه گفتن نیز نظر داشته باشد. مکتب ادبی انقلاب باید بر اساس نظریهپردازان ادبی تدوین شود. آثار فراوانی با موضوع انقلاب وجود دارد اما هنوز مکتب ادبی انقلاب اسلامی شکل نگرفته است چرا که برای تشکیل این مکتب باید چند گروه آن را تئوریزه کنند؛ نخست افرادی که هم ادبیات و هم فلسفه می دانند و گروهی که تئوریسین های انقلاب بودنند و در نهایت داستاننویسانی که با هناصر داستانی آشنایی دارند.[۷]
ادبیات داستانی بعد از انقلاب
از آنجایی که ذات رمان در خودش یک جریان ضد سنت- ضد قطعیت دارد و حکومت اسلامی دارای یک ایدئولوژی غیرقابلنقد است تناقض در جریان رماننویسی بعد از انقلاب دیده میشود. داستاننویسان ما به شرایط زمانهٔ خود بیاعتنا نبودهاند. رگههایی از اندیشههای اصلاحطلبی و ضداستبدادی، سنتگریزی و تجددخواهی، ترویج مبارزهٔ مسلحانه و عدالتخواهی در جامعهٔ روستایی و شهری از مسائلی است که در داستانهای نویسندگان این دوره به چشم میخورد. اندیشهٔ دینی در ادبیات داستانی قبل از انقلاب ضعیف بود علاوه بر ادبیات سیاسی با موضوع انقلاب، رشد قابلتوجه ادبیات دینی هم از نتایج انقلاب اسلامی است. پس از انقلاب ما درگیر جنگ شدیم، پس نمیشود داستان جنگ و دفاع مقدس را از داستان انقلاب جدا کرد.
ادبیات داستانی ایران بعد از انقلاب پیشرفت چشمگیری داشته است. این پیشرفت در تمامی دورهها دارای آهنگ یکسانی نبوده است. ادبیات داستانی بعد از انقلاب تا سال ۱۳۷۶ به نگاهی میرسند که به ذائقهٔ مردم نزدیک است؛ اشرافیگرایی و مستضعفزدایی از مفاهیمی است که در آثار این دوره به ویژخ بامداد خمار دیده میشود. بعد از سال ۱۳۷۶ که وارد دورهٔ تساهل و تسامح میشویم، ادبیات داستانی حتی نسبت به ادبیات قبل از انقلاب فردگراتر میشود. انتخاب موضوعات عامهپسندتر است و موضوعات تعهدگریز و غیراجتماعی میشود. اما در یک پژوهش آماری دیگر دورهٔ سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۷ دورهٔ آرمانگرایی و حرفهای نگفته بوده، از ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ دورهٔ صداهای تازه است. سال ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۴ دورهٔ مطالبهگری و نقد گذشته است. در این دوره که دورهٔ ناامیدی نیز نامیده شده به موضوعات روز پرداخته میشود و تنوع در موضوع و ساختار داستانها را داریم. از سال ۱۳۸۵ تا امروز نویسنده دورهای را انتخاب میکند که حرفش را بزند یا به نماد و سمبل میپردازد. از سال ۱۳۵۷تا ۱۳۵۹ دورهٔ آزادی مطلق را داریم. از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۸شاهد دورهٔ جنگ و انسداد سیاسی هستیم. از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ دورهٔ سازندگی را داریم. در این دوره با توجه به نگاه حاکمیت، سلیقه و نظر وزیر ارشاد و وضعیت جهانی در خلق اثر ویژگیهایی داشتیم. از ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ دورهٔ جدیدی شروع میشود که به نظر من به سمت آرمانگریزی، نقد گذشته و فردگرایی در ادبیات داستانی پیش میرود.[۸]
ادبیات انقلاب از نظر موضوعی
داستاننویسی ما بعد از انقلاب و در این ۴۰ سال از نظر کمیت داستاننویسان زن و مرد رشد داشته است. همچنین از نظر پرداختن به تکنیکهای نو و فضاهای تازه، رشد بسیار خوبی داشته است. از نظر موضوعی باید بگویم که داستاننویسی قبل از انقلاب و بعد از آن، تفاوتهای بسیاری دارد. در ابتدا با داستانهای اجتماعی و سیاسی مواجه هستیم که به آرمانخواهی میپردازد اما از سال ۱۳۷۴ به بعد یک اتفاق بسیار مهم رخ میدهد. در این مقطع، با نشر رمان بامداد خمار افکار جامعهٔ ایرانی دچار تحولات زیادی میشود و فضای داستاننویسی عوض میشود. از سال ۱۳۷۶ به بعد تحولات بسیار وسیعی در داستاننویسی ایران ایجاد میشود و مفاهیم مطرحشده در آن به سمت مطالبهگری، حقطلبی، نقد گذشته و ستیز با حاکمیت میرود. علاوه بر این در این مقطع داستاننویسی ما تابع تابع تحولات اجتماعی جامعهمان میشود. باید دقت داشت که وقوع انقلاب اسلامی در ایران، باعث ایجاد تحول سیاسی در کشور میشود و آزادی وسیعی را ایجاد میکند. این مقطع، در جریان داستاننویسی ما بهشدت تاثیر میگذارد.[۹]
دلایل رشد داستاننویسی پس از انقلاب
ادبیات ما پس از انقلاب رشد چشمگیری داشته است البته آهنگ رشد در مقاطع مختلف متفاوت بوده است. دلیل این رشد این است که رمان معلول جامعهٔ شهری است. بعد از انقلاب، از نظر شهرنشینی پیشرفت کردیم، جمعیت طبقهٔ متوسط افزایش یافت، تعداد دانشگاهها و باسوادها بیشتر شد و ... . در دههٔ ۲۰ و ۳۰ تنها دو داستاننویس خانم داشتیم در حالیکه این روزها تعداد بسیار زیادی داستاننویس زن داریم. در سالهای قبل از انقلاب نسبت زنان به مردان داستاننویس ۱ به ۷ بوده است در حالیکه پس از انقلاب، این رقم به ۱ به ۳ رسیده است. درمورد ادبیات ایران یک نظریهٔ کلی وجود دارد؛ عدهای اعتقاد دارند که داستاننویسی ما در بازهٔ زمانی ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۸ دوران آرمانگرایی و بیان حرفهای نگفته است. در دورهٔ بعد یعنی از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ حرفهای تازه را میشنویم و در دوران سوم، نقد به گذشته و فردگرایی دنبال میشود. در این نظریه گفته میشود که قبل از انقلاب، سه جریان قوی داستاننویسی داشتیم، مارکسیسم، ملی و دینی. البته جریان داستاننویسی دینی در این مقطع بسیار کمرنگتر از دو جریان دیگر بوده است. با اینحال بعد از وقوع انقلاب اسلامی، شاهد تحول در عرصهٔ داستاننویسی در زمینهٔ موضوعگزینی هستیم. در سالهای بعد از انقلاب شاهد رشد ادبیات دینی، اجتماعی و سیاسی هستیم و نویسندگان متعددی در این زمینه ورود پیدا کردند. بیان مفاهیم جدیدی نظیر شهادت، ایثار، دفاع مقدس و ... از جمله دستاوردهای این بخش است. در مجموع، در سالهای پس از انقلاب، ادبیات عامهپسند گسترش بسیار خوبی داشته است و نویسندگان زیادی در این زیمنه قلم زدند.[۹]
ترجمهٔ ادبیات داستانی
در بخش مبانی نظری و ترجمهٔ شاهکارها ما اصلا بهروز نیستیم. مطالعاتمان بهروز نیست که بهروز بنویسیم. مشکل دیگر ما ضعف و کمکاری در بخش ترجمهٔ معکوس است. آثاری که میتوانند حرفهای ما را در سطح جهانی بزنند ترجمه نمیشوند و برنامهای برای ترجمهٔ آنها نیست.[۸]
سیر ادبیات داستانی ما نزولی نیست
درست است که در دههٔ ۴۰ تا ۷۰ اوج ادبیات داستانی ماست اما در سالهای اخیر هم آثار قوی در حوزههای مختلف منتشر شدهاند، ولی ضعف نقد، نبود منتقد حرفهای، محفلنگری ادبی از جانب طبقههای مختلف فکری، موجب شده بسیاری از کارها دیده نشود. در هر دو طیف روشنفکر و انقلابی نقدها با آثار تناسب ندارند. این امر دو علت دارد؛ نخست اینکه بازار نقد داغ نیست، دیگر اینکه مطالعات عمیق، گسترده و پایه ای وجود ندارد. ما میتوانیم دربارهٔ محتوای رمانها در سالهای اخیر قضاوت کنیم، اما طرح این مسئله که اثر خوبی نداشتهایم، باید بر پایهٔ مطالعات جامع باشد.[۱۰]
محتوای داستانهای ایرانی
هرگاه یک نویسنده موضوع و درونمایهای برایش مهم میشود، در مورد آن مینویسد. گاه آن حرف، حرف کل جامعه است و گاهی نه. این انتخاب برمیگردد به روح زمانه و به ویژگیهایی که در آن برههٔ زمانی وجود دارد. مثلا در دههٔ ۵۰ و ۶۰ تا پایان جنگ این احساس مسئولیت در برابر جامعه وجود داشت و این یک اصل بود که انسان باید جامعه را انتخاب کند بنابراین نویسندگان روشنفکر و غیر روشنفکر اینگونه مینوشتند. اما امروز روح زمانه متفاوت شده است، امروز بین فرد و جامعه بسیاری فرد را انتخاب میکنند. البته نمیتوان گفت که ادبیات متعهد دیگر وجود ندارد، ادبیات متعهد وجود دارد و همچنان به راه خودش ادامه خواهد داد، اما نمود بسیار آشکار ادبیات غیرمتهعد و شخصی در این دوره قابل توجه است.[۱۰]
ادبیات دردمندانه
متاسفانه بسیاری از روشنفکرها اعتقاد دارند اگر نویسندهای از موضوع مورد علاقهٔ آنها ننوشت، کار اشتباهی کرده و یا متعهد نیست. اما اگر به همهٔ انسانها این حق را بدهیم که مستقل بیندیشند، در این صورت موضوع فرق میکند؛ بنابراین بسیاری از رمانهای حال حاضر ادبیات ما دردمندانه است مثل کارهای احمد دهقان، شهریار عباسی، سعید تشکری و ... .[۱۰]
جایزهٔ جلال
بنظرم این جایزه موفق عمل کرده است و میتوان نام ملی روی آن گذاشت. اگر کسی این جایزه را با سایر جوایز ادبی مقایسه کند متوجه میشود که این تنها جایزهای است که به همهٔ سلیقهها و دیدگاهها توجه دارد و به بهترین آثار جایزه میدهد. بهتر است جایزهٔ کتاب سال و جلال یکی شود یا روند بررسی مجزا باشد؛ چراکه فکر میکنم در غیر اینصورت حق سایر افرادی که اثر ادبی تولید میکنند نادیده گرفته میشود.[۳]
اظهارنظر دیگران دربارهٔ او
سعید تشکری
کتابها و مقالات تحلیلی محمد حنیف بسیار منحصر به فرد است که من یکی از خوانندگان آن هستم. کتاب با اعمال شاقه اثری شاق است و البته که برای من هم چنان عقیقی است دردانه.[۱۱]
محمدرضا گودرزی
با اعمال شاقه، متفاوت با دیگر رمانهای ایرانی است که در فضای آپارتمانی روایت میشوند؛ این رمان پاسخی به مشکلات فعلی ادبیات ماست. ژانر این کتاب، ترکیبی است؛ بدین معنی که ترکیبی از چندگونهٔ ادبی است؛ یکی رئالیسم جادویی است، یکی بینامتن است، یکی تمثیل است و دیگری واقعگرای اجتماعی. در این کتاب، راوی نیز مرکب است؛ یعنی نهتنها یک ژانر ندارد بلکه راوی آن نیز تغییر میکند.[۱۲]
حمیدرضا امیدی سرور
پژوهشهای ادبی محمد حنیف، آثار جدی و دقیقی است بهویژه در ادبیات پس از انقلاب.[۱۲]
جوایز
- برگزیدهٔ سیوهفتمین دورهٔ جایزهٔ کتاب سال۱۳۹۸ برای کتاب بومیسازی رئالیسم جادویی در ایران
- برگزیدهٔ دوازدهمین دورهٔ جشنوارهٔ جایزه جلال آلاحمد سال ۱۳۹۸ برای کتاب «بومیسازی رئالیسم جادویی در ایران»
- قلم زرین هفدهمین جشنوارهٔ قلم زرین سال ۱۳۹۸ برای کتاب بومیسازی رئالیسم جادویی در ایران
- قلم زرین پانزدهمین جشنوارهٔ قلم زرین سال ۱۳۹۶ برای کتاب داستان سیاسی، داستان انقلاب
- نامزد بخش رمان بزرگسال هفدهمین جایزهٔ ادبی شهید غنیپور سال ۱۳۹۶ برای کتاب این مرد از همان موقع بوی مرگ میداد
- نامزد بخش رمان بزرگسالان پانزدهمین دورهٔ جشنوارهٔ قلم زرین سال ۱۳۹۶ برای کتاب خرمالوها را به گنجشگها بفروش
- تقدیر چهاردهمین جایزهٔ ادبی شهید غنیپور سال ۱۳۹۳ برای کتاب کلاه جادویی و مجسمه مسی
- تقدیر شانزدهمین دورهٔ جایزهٔ کتاب سال دفاع مقدس سال ۱۳۹۳ برای کتاب آسایشگاه شمارهٔ ۶
- تندیس دهمین جایزهٔ ادبی شهید غنیپور سال ۱۳۸۹ برای کتاب قفس
- تندیس سیزدهمین دورهٔ کتاب سال دفاع مقدس سال ۱۳۸۹ برای کتاب کندوکاوی پیرامون ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس
- برگزیدهٔ یازدهمین جشنوارهٔ تجلیل از پژوهشگران و فناوران برتر کشور وزارت علوم تحقیقات و فناوری سال ۱۳۸۹
- نامزد دریافت بهترین رمان فصل سال ۱۳۸۸ برای کتاب «قفس»
- تقدیر دوازدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس سال ۱۳۸۷ برای کتاب جنگ از سه دیدگاه
- نامزد بخش پژوهش و نقد ادبی پنجمین و ششمین دورهٔ جشنوارهٔ قلم زرین سال ۱۳۸۷ برای کتاب «جنگ از سه دیدگاه»
- نامزد بخش رمان نوجوانان هفتمین دورهٔ جایزهٔ ادبی شهید غنیپور سال ۱۳۸۶ برای کتاب برفها آب میشوند
- برگزیدهٔ چهارمین جشنوارهٔ بزرگداشت پژوهشگران برگزیدهٔ سال، وزارت علوم تحقیقات و فناوری سال ۱۳۸۲
- تندیس بلورین بهترین برنامهساز رادیویی، بهترین نویسنده و بهترین تهیهکننده رادیویی مراکز صداوسیما شیراز سال ۱۳۷۶
- برگزیده بخش داستان جشنوارهٔ فرهنگی هنری فجر، وزارت ارشاد سال ۱۳۶۶[۱]
آثار و کتابشناسی
رمان و داستان
- با اعمال شاقه، (رمان)، انتشارات کتاب نیستان، ۱۳۹۸
- جادوی گوبتا، (رمان)، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۹۸
- خرمالوها را به گنجشکها بفروش، (رمان)، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ۱۳۹۷
- این مرد از همان موقع بوی مرگ میداد، (رمان)، نشر اسم، ۱۳۹۶
- کلاه جادویی و مجسمهٔ مسی، (رمان)، انتشارات عصر داستان، ۱۳۹۱
- زمانی برای فریاد، (مجموعه داستان)، انتشارات مدرسه، ۱۳۹۱
- قفس، (رمان)، نشر عروج، ۱۳۹۰
- آسایشگاه شمارهٔ ۶، (داستان بلند)، سورهٔ سبز، ۱۳۹۰
- برفها آب میشوند، (داستان بلند)، انتشارات مدرسه، ۱۳۹۰
- شب ماهرخ، (مجموعه داستان)، نشر تکا، ۱۳۸۸
- رویای آهوان، (رمان)، نشر ایدون، ۱۳۸۷
- گلهای یخی، (رمان)، نشر حوزهٔ هنری، ۱۳۷۷[۱]
پژوهشهای ادبی
- دموکراسی روی کرسی، نشر کانون اندیشهٔ جوان، ۱۳۹۹
- بومیسازی رئالیسم جادویی در ایران، (به همراه محسن حنیف)، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۹۷
- انقلاب، جنگ و تحولات اجتماعی در ادبیات داستانی، نشر موزهٔ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، ۱۳۹۷
- نوشتن در سایهٔ جنگ، (به همراه محسن حنیف)، نشر شهرستان ادب، ۱۳۹۶
- از نگاه داستاننویس، (به همراه طاهره رضایی)، نشر سورهٔ مهر، ۱۳۹۵
- داستان سیاسی، داستان انقلاب، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهٔ اسلامی، ۱۳۹۵
- هویت ملی در قصههای عامهٔ دورهٔ صفوی، نشر عصر داستان، ۱۳۹۳
- راز و رمزهای داستاننویسی، انتشارات مدرسه، ۱۳۹۱
- قابلیتهای نمایشی شاهنامه، انتشارات سروش و مرکز تحقیقات صدا و سیما، ۱۳۸۹
- قصهگویی در رادیو و تلوزیون، انتشارات سروش و مرکز تحقیقات صدا و سیما، ۱۳۸۹
- کندوکاوی پیرامون ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس (به همراه محسن حنیف)، انتشارات صریر، ۱۳۸۸
- جنگ از سه دیدگاه (نقد و بررسی ۲۰ رمان و داستان بلند جنگ)، انتشارات صریر، ۱۳۸۶
- چگونه ادبیات داستانی را تحلیل کنیم (به همراه مهرداد ترابینژاد)، انتشارات زیبا، ۱۳۸۰
- مراحل خلق داستان، نشر حوزهٔ هنری، ۱۳۷۲[۱]
مقالات
- داستان سیاسی و داستان انقلاب در ایران، ویژهنامهٔ فرهنگستان، خرداد۱۳۹۳ شمارهٔ ۱.
- قابلیتهای استفاده از نمایشهای بومی در رسانهٔ ملی، فرهنگ مردم ایران، پاییز و زمستان ۱۳۹۳، شمارهٔ ۳۸ و ۳۹.
- آسیبهای کار و تلاش در ادبیات مکتوب و شفاهی ایران، فرهنگ مردم ایران، بهار و ابستان ۱۳۹۱، شمارهٔ ۲۸ و ۲۹.
- قصهگویی و تفاوتهای کاربرد آن در رادیو و تلوزیون، فرهنگ مردم ایران، پاییز ۱۳۹۱، شمارهٔ ۳۰.
- مولفههای هویت ملی در چهار قصهٔ مکتوب دورهٔ صفوی، فرهنگ مردم ایران، بهار ۱۳۹۰، شمارهٔ ۲۴.
- ویژگیهای قصههای عامهٔ فارسی، فرهنگ مردم ایران، تابستان ۱۳۸۸، شمارهٔ ۱۷.
- تحلیلی بر قصههای شفاهی مربوط به شاه عباس صفوی، فرهنگ مردم ایران، زمستان ۱۳۸۷، شمارهٔ ۱۵.
- آواهای کار اقوام و همبستگی ملی، فرهنگ مردم ایران، زمستان ۱۳۸۶، شمارهٔ ۱۱.
- مثلهای منظوم در رمانس امیرارسلان نامدار، نجوای فرهنگ، ۱۳۸۶، شمارهٔ۴.
- اعرابی، شخصیت ماندگار داستانهای مثنوی معنوی، ادیان و عرفان، زمستان ۱۳۸۶، شمارهٔ ۱۴.
- انقلاب مشروطه و ادبیات عامه، نجوای فرهنگ، ۱۳۸۶، شمارهٔ۳.
- آسیبشناسی شبکههای استانی رادیو، رادیو، ۱۳۸۶، شمارهٔ ۳۹.
- رادیو و هنر مخاطبشناسی، رادیو، ۱۳۸۶، شمارهٔ ۳۶.
- تاثیرپذیری و تاثیرگذاری قصههای عامیانه، نجوای فرهنگ، ۱۳۸۶، شمارهٔ۵ و ۶.
- بهار و نوروز در فرهنگ مردم لرستان، نجوای فرهنگ، ۱۳۸۵، شمارهٔ ۲.
- قابلیتهای نمایشی قصهٔ اسکندرنامه، نجوای فرهنگ، ۱۳۸۵، شمارهٔ ۱.
- بازتاب کار و تلاش در ترانههای عامیانه مردم لرستان، فرهنگ مردم ایران، بهار ۱۳۸۳، شمارهٔ ۲.
- ادبی: فردوسی و هنرمندی در خلق قهرمان و ضد قهرمانهای ماندگار، فردوسی، خرداد ۱۳۸۳، شمارهٔ ۱۸.
- امثال و حکم در تاریخ بیهقی، فرهنگ مردم ایران، زمستان ۱۳۸۳، شمارهٔ ۵ و ۶.
- فایدههای قصهگویی، کتاب ماه کودک و نوجوان، فروردین ۱۳۸۳، شمارهٔ ۷۸.
- تاریخچهٔ اقتباس از شاهنامه، تئاتر، ۱۳۸۲، شمارهٔ ۳۶.
- تعریف قصهگویی، کتاب ماه کودک و نوجوان، دی ۱۳۸۲، شمارهٔ ۷۵.
- مقایسهٔ جنبههای دراماتیک داستانهای پهلوانی شاهنامه، ادبیات داستانی، فروردین و اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۰، شمارهٔ ۵۴.
- خانواده ما حرفی از سر درد (بررسی مجموعه داستان خانوادهٔ ما)، ادبیات داستانی، پاییز و زمستان ۱۳۷۹، شمارهٔ ۵۳.
- ده سال رمان و داستان بلند جنگ، ادبیات داستانی، تابستان و پاییز ۱۳۷۸، شمارهٔ ۵۱.[۱۳]
ویژگی آثار
در اغلب آثار محمد حنیف نوعی از رئالیسم جادویی بومی خود را نشان میدهد. در واقع پایهٔ مطالعاتی وی، شناخت اسطورهها و شخصیتهای حماسی و قهرمانهای ملی است. توجه زیاد به اسطوره و تاریخ و خانوادهٔ کلاسیک ایرانی و قصهپردازی بومی را در آثار حنیف میتوان دید.[۴]
معرفی تعدادی از آثار
دربارهٔ رمان با اعمال شاقه
این رمان با مرور خاطرات زندگی قهرمانش مانوش شروع میشود در حالیکه در هواپیمایی در حال سفر است و در همین حین در سفری اودیسهوار خود را در خاطراتش غرق میکند و داستانش را از دل این خاطرات روایت میکند. طنز نهان پیچیده در تار و پود این روایت در کنار تعلیق متوازن موجود در نثر رمان و نیز ایجاد کشش روایی به واسطهٔ تلفیق متن و تصویر و نیز سادهنویسی منحصربهفردی که در آثار دیگر او نیز میشود از آن سراغ گرفت دست در دست هم «با اعمال شاقه» را به یک رمان قابل اعتنا و خواندنی مبدل کرده است. نویسنده در این کتاب اصرار زیادی برای نمایش جهانبینی خاص خود در دل داستانهایش دارد، جهانبینی که بر پایهٔ نگاه منتقدانه بر ساختارهای رایج شده و در زیست بوم خانوادهٔ ایرانی و فرهنگ حاکم بر آن ساخته و پرداخته شده است. این کتاب با چنین رویکردی مخاطب خود را با سبکبالی به درون ساختارهای زیستی خانوادههای کلاسیک ایرانی برده و صرفنظر از موقعیت اقتصادی و به قصد نقد نگاه فکری آنها، تصویری اغراقنشده و در عین حال بسیار رئال از بافت رفتاری و ذهنی آنها را به نمایش میکشد و از این رهگذر سعی میکند داستان خود را به سرمنزل مقصود خود هدایت کند.[۱۴]
دربارهٔ رمان خرمالوها را به گنجشگها بفروش
داستان این رمان دربرگیرندهٔ ماجراهایی از عشق و نیرنگ، وفا و خدعه و عزت و ذلت است. «خرمالوها را به گنجشگها بفروش» داستان زندگی دختر و پسری است که سرنوشتشان به رسم خویشاوندی به نام هم خورده اما طمع و زیادهخواهی، این رابطه را وارد چالشهای جدیدی میکند. چالشهایی که همگی از حرامخواری و بیمبالاتی آدمها سرچشمه میگیرد. در این داستان به حکم عشق و طمع شخصیتها، داستانهای هر کدام را با هم پیوندی میخورد و در مسیر جدیدی قرار میگیرند.[۱۵]
دربارهٔ این مرد از همان موقع بوی مرگ میداد
این رمان، رمانی است که در ادامهٔ سیر خلق رمان کلاه جادویی و مجسمهٔ مسی نوشته شده است. یعنی اثری است پستمدرن که میکوشد مولفههای رائالیسم جادویی را با شیوههای قصهگویی کهن فارسی در هم آمیزد. به همین خاطر است که هم اغلب شاخصههای رئالیسم جادویی در آن مشاهده میشود و هم برخی از عناصر برجستهٔ داستانسرایی ملی. نویسنده در این اثر تلاش کرده تا ضمن عبور از ساختار سنتی رمان کلاسیک و در ارائهٔ پیرنگی نسبتا پیچیده، مخاطبان عام را نیز متقاد کند. از اینرو در این رمان ضمن اینکه به مخاطب نخبهٔ خود احترام میگذارد و او را با سوالهای پیچیدهای دربارهٔ مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روبهرو میکند، با تمرکز بر حرکت داستانی و کشمکشهای زندگی شخصیت اصلی رمان یعنی سیما، جذابیتهای مورد نظر مخاطب عام را نیز فراهم میآورد.[۱۶] این رمان با نثری پیراسته و مستحکم، تقریبا تمامی اسلوب روایت سنتی را در سطح ساختاری به بازی گرفته است. هنر مرکززدایی نویسنده آنچنان در تاروپود داستان تنیده شده که بخشهای مختلف رمان همچون کالبد موجود زنده ای به هم پیوسته و وابسته به نظر میرسد. هیچ شخصیت ناسره و اضافه ای در داستان سر بر نمیآورد. این رمان، داستانی است با شخصیتهای همتراز که تقریبا همه آنچنان خوشتراشند که خواننده میتواند هر یک را به میل خود قهرمان داستان فرض کند. نویسنده نیز یکی از همین ضدقهرمانهای داستان است. او نیز رازی سر به مهر را به دوش میکشد که جایی بهتر از این داستان برای اعتراف به آن پیدا نمیکند. از دیگر ویژگیهای ساختاری رمان، متنی شدن است. متنی شدن یکی از تکنیکهای باورپذیری در رمانهای رئالیسم جادویی است. نویسنده با این شگرد، مرز میان خود و شخصیتهای داستانی و حتی مخاطب را برمیدارد و بدینگونه واقعیت و تخیل در هم میآمیزند. بهکارگیری چنین تکنیکی سبب میشود که آنچه تا لحظهٔ مطالعهٔ داستان برای خواننده خلاف عادت جلوه میکرده، عادی شود.[۱۷]
دربارهٔ دموکراسی روی کرسی
در این کتاب به مباحث متنوعی دربارهٔ داستان سیاسی پرداخته شده است که برخی از آنها بدین قرارند: سیر ورود ادبیات داستانی به ایران و تاثیر دورههای سیاسی در تحول آن، تعریف داستان سیاسی، داستان انقلاب، داستان انقلاب اسلامی و ارائهٔ تاریخچه و سیر بررسی آکادمیک آن، گونهبندی داستان سیاسی و بیان ویژگیهای زیرگونههای داستان انقلاب و داستان سیاسی، معرفی مهمترین داستاننویسان ایرانی که به موضوعات سیاسی پرداختهاند، روند تحول داستان سیاسی در ایران و مسائل مربوط به داستان انقلاب و معرفی آثار برجسته و برگزیده در این حوزه. در این کتاب، نگارنده کوشیده است پژوهشی بیطرفانه و مستند ارائه دهد؛ از اینرو گاه برخی موضوعات از نظرگاههای مختلف بررسی شده است.[۱۸]
منبعشناسی
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ ۱٫۷ «محمد حنیف».
- ↑ «محمد حنیف/ داور بخش داستان کوتاه».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ «محمدحنیف: جایزه جلال و کتاب سال باید یکی شود».
- ↑ ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ ۴٫۱۲ ۴٫۱۳ ۴٫۱۴ ۴٫۱۵ ۴٫۱۶ ۴٫۱۷ ۴٫۱۸ ۴٫۱۹ «وضعیت ادبیات داستانی ما تابعی از بقیه وجوه جامعه است».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ «دفاع مقدس، ادبیات متعهد را به اوج محبوبیت رساند».
- ↑ «محمد حنیف از تغییر مسیر ادبیات نوجوانانه دفاع مقدس گفت».
- ↑ «آیا چیزی به نام ادبیات انقلاب داریم».
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ «انتشار داستان انقلاب با ممیزیهای غیر کارشناسانه دشوار شده است».
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ «ادبیات ایران پس از انقلاب به تکنیک و فضاهای تازه ای دست پیدا کرد».
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ «ادبیات غیرمتعهد و شخصی در سالهای اخیر نمود آشکاری دارد».
- ↑ «عقیقی دردانه با اعمال شاقه».
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ««با اعمال شاقه» رمان آپارتمانی نیست/ تجربه فضای جدید در رمان محمد حنیف».
- ↑ «مقالات محمد حنیف».
- ↑ «رمانی تازه از محمد حنیف منتشر شد».
- ↑ ««خرمالوها را به گنجشکها بفروش» به چاپ چهارم رسید».
- ↑ «انتشار رمانی تازه از محمد حنیف/ اعترافات تلخ خودم را نوشتم».
- ↑ «دو کتاب جدید از محمد حنیف منتشر شد».
- ↑ «دموکراسی روی کرسی: داستان سیاسی در ایران اثر محمد حنیف».