محمد قزوینی
علامه محمد قزوینی استاد زبان و ادبیات فارسی و عربی، مصحح متون کهن، کتابشناس، مترجم، متفکر، نویسنده و روزنامهنگار بود.[۲]
محمد قزوینی | |
---|---|
نام اصلی | میرزامحمدبنعبدالوهاب قزوینی |
زمینهٔ کاری | تصحیح، ترجمه، پژوهش و تدریس |
زادروز | ۱۱فروردین۱۲۵۶[۱] تهران محلهٔ دروازه قزوین |
پدر و مادر | ملاعبدالوهاب بن عبدالعلی[۱] |
مرگ | ۶خرداد۱۳۲۸ تهران، خیابان فروردین، کوچهٔ دانش[۲] |
محل زندگی | تهران، لندن، پاریس و برلین |
علت مرگ | بیماری و کهولت سن |
جایگاه خاکسپاری | امامزاده شاهعبدالعظیم جنب مزار شیخابوالفتوح رازی[۳] |
لقب | علامهقزوینی |
بنیانگذار | تصحیح انتقادی متون کهن در ایران |
پیشه | پژوهشگر، مصحح، مترجم، نسخهشناس و مدرس |
سالهای نویسندگی | از نوجوانی تا وفات |
کتابها | یادداشتهای قزوینی، بیست مقالهٔ قزوینی، تصحیح کتب تذکرة لبابالالباب، مرزباننامه، تاریخ جهانگشای جوینی، چهارمقاله، دیوان حافظ و...[۱][۴] |
همسر(ها) | رُزا شیاوی(قزوینی)[۵][۶] |
فرزندان | ناهیدسوزان قزوینی[۶] |
مدرک تحصیلی | علوم متداولهٔ اسلامی در تهران[۱] |
امضا |
مهمترین کار ادبی قزوینی، آموختن روش انتقادی و تحقیقی جدید در زبان و ادبیات فارسی به نسل معاصر است. درواقع او مکتبی را پایهگذاری کرد که در تاریخنویسی، تصحیح آثار ادبی و بهطورکلی انتشار آثار خطی قدیم برای محققان بعد از خود سرمشق شد.[۷]
مطالعه شاید بزرگترین لذت زندگیِ قزوینی بود. چیزی نبود که به دست او بیفتد یا سراغ آن را در جایی بگیرد و تهیه کند و تا آخر بهدقت تمام نخواند. در خواندن هیچ عجله نمیکرد و وقتی به مطالعه مشغول میشد زمان و مکان را فراموش میکرد.[۷]
بیجهت نیست که فضلای معاصر بهاتفاق وی را «علامه» خطاب میکنند. او پدر علم کتابشناسی در عرصهٔ ادبیات پارسی است؛ زیرا ۳۵ سال از عمرش را وقف مطالعه، مقایسه و نسخهبرداری از نسخ خطی در کتابخانههای مشهور جهان کرد. علاقهٔ شدیدی به کتاب و کتابت، کتابداری و کتابشناسی داشت. زبان فرانسه را خوب میدانست و با زبان آلمانی و انگلیسی بهمیزان کافی آشنا بود. زبان سریانی را در اروپا آموخته بود و لغت ترکی مغولی را بهواسطهٔ ممارست بسیار در مآخذ و کتب مربوط به تاریخ مغول کاملاً میشناخت. در زبان و ادبیات عربی احاطهای شگرف و باورنکردنی داشت طوریکه جزئیات صرف و نحو و اشتقاق این زبان چون موم زیر انگشتانش بود. در اخبار و سیر و لغت عرب و رجال و انساب و معرفت کتب و علم عروض، همپایه و در بعضی از آنها حتی برتر از مشاهیر و بزرگان این فنون بود. از علوم قدیم نظیر حساب، هندسه، نجوم و طب بهرهٔ کافی برده و در فقه و اصول سالها کار کرده بود. تاریخ مغول را احیا و تحقیقی کامل در فرقهٔ اسماعیلیه ارائه کرد. احاطهٔ لغوی قزوینی بر زبان فارسی غریب بود و همهٔ استادان و شعرا و نثرنویسان درجهٔ اول، حتی درجهٔ چهارم زبان فارسی را کامل میشناخت. قزوینی بسیاری از کتب ادبی را تصحیح کرد. همکاریِ خوبی با مشرقشناسان در خارج از کشور داشت و زمینهٔ رشد و ارتقای زبان ادبیات پارسی را هم داخل و هم خارجِ کشور گسترش داد.[۷][۲]
از میان یادها
اقربای غربت[۲]
قزوینی طی دوران اولیهٔ اقامت در پاریس، دوستی با علیاکبر دهخدا را که در اوایل استبداد صغیر جزو مهاجران ملی، به پاریس آمده بود، از سر گرفت و بیشتر مواقع با او بود. وی از همنشینی با دهخدا درنهایت احترام چنین یاد میکند:
« | از موانست با آن طبعالطف از ماء زلال و ارق از نسیم صبا و شمال به نهایتِ درجه محظوظ میشدم و فیالواقع تمتعی که من از عمر در جهان بردم یکی همان ایام بود و آرزو میکنم که باز قبل از مرگ، یک بار دیگر این سعادت نصیب من گردد. | » |
از دیگر بزرگانی که قزوینی در همین دوران، با وی آشنایی داشت، سیدنصرالله تقوی(اخوی) بود که هنگام تصحیح «مرزباننامه» کمکهای شایانی به علامه کرد. تقوی نسخهٔ تصحیحشدهٔ خود را بدون سابقهٔ آشنایی و اعتماد قبلی در اختیار قزوینی نهاد که این امر موجب آغاز دوستی عمیق بین آن دو شد.
محمدعلی فروغی نیز که از نوجوانی همدم و مانوس قزوینی بود و بهتعبیر وی دوستیشان «عروةالوثقای مودت» بود در مهلت دوم اقامت قزوینی در پاریس، یار و حامی او بود. علامه درخصوص رابطهٔ صمیمانهٔ یکرنگ فروغی در بلاد غربت مینویسد:
« | ذکاءالملک به همان تجدید عهد و بشاشت وجه و خرمی دل و بوسیدن روی اکتفا نکرده. چون اختلال اوضاع مادی مرا حدس زدند، خواستند گویا معنی دوستی را به ابناء زمانه بیاموزند. بدون درنگ، دامن همت بر کمر زده از هیچگونه جدی و تلاشی کوتاهی نکردند تاآنکه بالاخره بههمراهی جوانمردانهٔ شاهزاده نصرةالدوله فیروزمیرزا و امضای سریع آقای میرزاحسنخان وثوقالدوله رئیسالوزرای وقت، یک مقرری سالیانه از دولت که تا اندازهای اوضاع معیشت مرا مرتب نمود در حق اینجانب برقرار نمودند. | » |
در محضر پرشکوه استاد
« | چندین سال همهساله در تابستان در موقع ییلاق که ایشان (ادیب پیشاوری) عادت داشتند همهروزه به صحن امامزاده صالح تجریش تشریف میآوردند و یک دو سه ساعتی آنجا در گوشهای مینشستند، من بهواسطهٔ ترسی که از تنگی حوصلهٔ ایشان داشتم حیلهها انگیخته و بهانهها اختراع کرده به محضر شریفشان حاضر میشدم و جستهجسته با ترس و لرز، گاهگاه سؤالی از ایشان میکردم و جوابی شافی و کافی میشنیدم و فوراً آن را در خزانهٔ دماغ و دفتر بغل ثبت میکردم. تبحر ایشان در ادبیات عربی و فارسی و حافظهٔ عجیب فوقالعاده که از ایشان در حفظ اشعار عرب مخصوصاً مشاهده میکردم فیالواقع بهاصطلاح محیرالعقول بود. هر وقت و در هر مجلسی که از یک شعر عربی مثلاً صحبت میشد و هیچکس از اهل مجلس نمیدانست آن شعر از کیست و در چه عصر گفته شده ایشان را میدیدم جمیع اشعار سابق و لاحق آن را با تمام قصیده و اسم شاعر و شرححال و تاریخ او و معنی شعر و غیرهوغیره همه را بلاتأمل بیان میکردند. هر وقت من ایشان را میدیدم یاد حکایت معروفی که در کتب ادبی عرب به «حماد راویه» نسبت میدهند، میافتادم که وی فقط از شعرای قبل از اسلام به عدد هریک از حروف مُعجم صد قصیدهٔ بزرگ سوای مقطعات از حفظ داشت تا چه رسد به شعرای بعد از اسلام و ولید از خلفای بنیامیه که این ادعا را باور نمیکرد شخصی را بر او موکل گماشت تا دوهزارونهصد قصیده بهتفصیل فوق از وی تحویل گرفت.[۲] | » |
تاریخ نادانی ما
« | وقتی که علامه محمد قزوینی بعد از عمری تحصیلات حوزوی در ایران و سالها پژوهش در اروپا و حشرونشر با بزرگترین خاورشناسان جهان و نشر آنهمه آثار ادبی و تاریخی فارسی و عربی و فراهمآوردن آن میزان یادداشت به ایران بازگشت، ارادتمندان او نظیر سیدحسن تقیزاده و بدیعالزمان فروزانفر، خواستند برایش ممر معیشتی فراهم سازند که او پیرانهسر از گرسنگی نمیرد. مصلحت در آن دیدند که ایشان را به استادی دانشگاه تهران دعوت کنند. مجلسی برای همین امر در دانشگاه تهران تشکیل شد که در آن تقیزاده و فروزانفر و همهٔ بزرگان عصر جمع بودند. از علامه هم خواهش کردند که به آن مجلس درآید. سرانجام مسئلهٔ استادی ایشان را مطرح کردند و قرار شد شورای دانشگاه این موضوع را تصویب کند. هریک از بزرگان دقایقی چند در فضایل علمی قزوینی و جایگاه جهانی ایشان در حوزهٔ پژوهشهای ایرانی و اسلامی سخن گفت و همگی به دانشگاه تهران تبریک گفتند که علامه چنین افتخاری را به دانشگاه داده و استادی آنجا را قبول کرده است. کار در آستانهٔ تمامشدن بود که یکی از استادان دانشکدهٔ الهیات که در معارف طلبگی، مرد فاضلی بود و نیز معلم صرف و نحو عربی، پرسید: «ایشان استاد چه رشتهای خواهند بود؟» پاسخ دادند: «استاد تاریخ.» آن استاد سادهلوح دانشکدهٔ الهیات گفت: «تاریخ را که بچه خودش میخواند، استاد لازم ندارد!» مرحوم قزوینی با شنیدن این سخن برخاست و گفت: «آری، تاریخ استاد لازم ندارد!» و مجلس را ترک گفت و برای همیشه دانشگاه تهران را از وجود بیمانند خویش محروم کرد.[۸] |
» |
شیرینتر از دیدار یار
« | از میان اینهمه علوم متداوله نمیدانم به چه سبب از همان ابتدای امر، شوقی شدید به ادبیات عرب، گریبانگیر من شد تا اکثر ایام صبی و شباب در شعب مختلفهٔ این فن بهخصوص نحو، صرف گردید و عمر گرانمایه در اشتغال به اسم و فعل و حرف گذشت و اکنون که تأمل ایام گذشته میکنم و بر عمر تلفکرده تأسف میخورم باز یکی از بهترین تفریحات من، مطالعهٔ «شرح رضی» و «مغنیاللبیب» است که برای من «احلی من وصل الحبیب» است. العاده کالطبیعه الثانیه.[۲] | » |
کمیتهٔ ایرانی
طی دوران اقامت قزوینی در آلمان، سیدحسن تقیزاده به مساعدت دولت آلمان، انجمنی تشکیل داده بود با عنوان «کمیتهٔ ایرانی». تقیزاده جمعی از اندیشمندان ایرانی را که در آن روزگار، بهدلیل انقطاع روابط بینالمللی در آلمان ماندگار شده بودند در این انجمن گرد آورده بود. علامه محمد قزوینی، میرزافضلعلیآقا مجتهد تبریزی، نمایندهٔ سابق آذربایجان و صاحب نظر در ادبیات عرب، محمدعلی جمالزاده، میرزاحسین کاظمزاده، مدیر مجلهٔ «ایرانشهر» در برلین، میرزامحمدعلی تربیت، سیدمحمدرضا مساوات و ابراهیم پورداود در شمار اعضای این انجمن بودند.
بههمت تقیزاده، چهارشنبهشبها، ده پانزده نفر از این فضلا در ادارهٔ «کاوه» جمع میشدند و در انواع مسائل علمی و ادبی و فنی گفتوگو میکردند. مقرر بود که هریک از اعضا در موضوعی بخصوص که خود او از پیش بهدلخواه، معین میکرد مقالهٔ مستندی نوشته در حضور دیگر اعضا بخواند. حاصل این نشستها مجلهٔ «کاوه» بود که سهم بزرگی در پیشبرد پژوهش ادبی در زبان فارسی و اشاعهٔ فرهنگ ایرانی داشت.[۲]
وداع با مادر به شوق پژوهش
در اوایل سنهٔ۱۳۲۲[قمری] برادرم میرزااحمدخان، حالیه مفتش در ادارهٔ مالیات غیرمستقیم، که آنوقت در لندن بود؛ چون شوق مفرط مرا به دیدن نُسخ قدیمهٔ نادره میدانست به من نوشت که بد نیست تا من اینجا هستم، سفری به لندن بکنی و کتابخانهٔ بزرگ اینجا را تماشایی بنمایی و سپس بعد از چند ماه دیگر باهم مراجعت خواهیم کرد.
من نیز بهقول معروف که «کور از خدا چه میخواهد؟ دو چشم بینا» بلاتأمل پس از وداع ابدی با مادر که در بیرون دروازهٔ قزوین با چشمهای پر از اشک وقتی که گاری پستی حرکت کرد به من گفت:
- "«من یقین دارم دیگر روی تو را نخواهم دید.»"
در پنجم ربیعالثانی۱۳۲۲ از طهران حرکت کرده از راه روسیه و آلمان و هلند به لندن سفر کردم. پس از مشاهدهٔ عظمت کتابخانهٔ آن شهر و تأمل آنهمه کتب نفسیهٔ نادره از عربی و فارسی و غیره شوق مطالعهٔ آنها چنان بر من غلبه کرد که بیاختیار، اهل و وطن و خانواده را نمیگویم فراموش کردم؛ ولی موقتاً که این موقتاً تاکنون به بیست سال کشیده است، خیال آنها را به کناری گذاردم.[۲]
پایان شطرنج و آغاز راهی بینهایت
« | ایامی چنان عشق به شطرنج پیدا کرده بودم که حتی در کوچه حین راهرفتن، باز در عالم خیال به حریف شطرنج میباختم و برای مغلوبساختن او طرحها میساختم. وقتی از روی آجرفرشهای مسجدشاه میگذشتم در وهم خود به آنجا رسیده بودم که باید در روی نطع شطرنج حرکت اسب کنم. بیاختیار بهجای آنکه راه را مستقیماً طی نمایم، در همان حال حرکت، بهطرف دست راست متوجه میشدم و با یک جست پا را روی نظامی دوم دست راست میگذاشتم. یکمرتبه به خود آمدم و به منزل برگشتم و شطرنج خود را شکستم. دیدم که اگر این سیره ادامه پیدا کند دیر یا زود من دیوانه خواهم شد و به همان نظر، دیگر به شطرنج دست نبردم.[۷] | » |
مرا با این اوباش سروکاری نیست...
باقر عاقلی در خاطرات خود نقل میکند:
« | روزی در خدمت علامه بودیم. ایشان لباس مشکی پوشیده و چند شاخه گل روی میز قرار داده بودند. وقتی علت را سؤال کردیم، فرمودند:
قزوینی با شنیدن این جمله عبوس شد. یکباره از روی صندلی بلند شد و دست خود را به طرف سرهنگ دراز نمود. گفت:
سرهنگ از جا برخاست و پس از خداحافظیِ سردی منزل علامه را ترک کرد. از قزوینی سؤال کردیم چه شد که او را مؤدبانه از منزل خود اخراج نمودید؟ گفت:
|
» |
میهنپرستی
با آغاز جنگ دوم در سال۱۳۱۸ (۱۹۳۹) و توقف دوبارهٔ کار و نیز خاطرات تلخی که قزوینی از سختیهای دوران جنگ بهیاد داشت، تصمیم گرفت که برای زندگی و ادامه کار به ایران بازگردد. در پاسخ به سفیر ایران که پرسیده بود دلایل مراجعت شما چیست، پاسخ داد:
- «"آقا محاجه ندارد که چرا میرویم و برای چه میرویم. من حاضر نیستم زیر بمب هیتلر بمانم و بعد هم اگر زنده ماندم و اینها فرانسه را تسخیر کردند تحت رژیم نازی بروم."»
زندگی و یادگار
در فراز و نشیب سالیان[۱][۹][۱۰][۱۱][۴][۲]
سالشمار علامه را با استناد به زندگینامهٔ خودنوشت وی در مقدمهٔ «تاریخ جهانگشای جوینی» و بیستمقالهٔ قزوینی، مقدمهٔ او بر «چهارمقاله»، مدخل «محمد قزوینی» در فرهنگ معین و نیز پایگاهکتابخانه ملی چنین فهرست میکنند:
- "'۱۲۵۶"': تولد در تهران، ۱۱ فروردین (۱۵ربیعالاول۱۲۹۴)
- "'۱۲۶۳تا۱۲۸۲"': فراگرفتن علوم اسلامی شامل صرفونحو، اصول فقه، کلام و حکمت قدیم و حضور در محضر استادان بزرگ آن عصر؛ تلمذ زبان فرانسه نزد محمدعلی فروغی
- "'۱۲۸۳تا۱۳۱۸"': سفر به لندن بهدعوت برادرش میرزااحمدخان؛ سفر به پاریس و برلین برای آشنایی و همکاری با خاورشناسان و پژوهشگران ادب فارسی و عربی همچون ادوارد براون، سر دنیزن رس، هرتویک درنبورک، کلمانت هورات، ولادیمیر مینورسکی، پاول کراوس، ادگار بلوشه، لوئی ماسینیون، هانری ماسه، ژوزف مارکوارت و دیگران.
- "'۱۲۸۵"': عضو هیئت رئیسهٔ اوقاف گیب لندن بهپیشنهاد ادوارد بروان؛ تصحیح برخی متون فارسی مانند «تاریخ جهانگشای جوینی»؛ سفر به پاریس و محکمشدن دوستی با علیاکبر دهخدا و محمدعلی فروغی
- "'۱۲۸۷"': تصحیح مرزباننامهٔ سعدالدین وراوینی
- "'۱۲۸۸"': تصحیح چهارمقالهٔ نظامی عروضی سمرقندی
- "'۱۲۹۱"': تصحیح تاریخ جهانگشای جوینی
- "'۱۲۹۳"': سفر به برلین و آغاز مصاحبت چهارپنجساله با سیدحسن تقیزاده
- "'۱۲۹۸"': بازگشت به پاریس
- "'۱۳۰۷"': ترجمهٔ لوایح جامی بهفرانسوی (این ترجمه را وینفیلد بهانگلیسی برگرداند و همراهبا متن اصلی در لندن بهچاپ رساند.)
- "'۱۳۰۸"': چاپ جلد اول «بیستمقالهٔ قزوینی» توسط ابراهیم پورداود در بمبئی
- "'۱۳۱۳"': چاپ جلد دوم «بیستمقالهٔ قزوینی» توسط عباس اقبال آشتیانی
- "'۱۳۱۸"': بازگشت به تهران با شروع آشفتگیهای جنگ دوم جهانی
- "'۱۳۲۰"': انتشار تصحیح دیوان حافظ
- "'۱۳۲۸"': خاموشی ابدی در تهران
از کودکی تا رسیدن به درجهٔ علامه[۲][۱]
قزوینی در ۱۱فروردین۱۲۵۶شمسی در محلهٔ دروازه قزوین تهران دیده به جهان گشود. نامش محمد و نام پدرش عبدالوهاببنعبدالعلی قزوینی است. پدرش یکی از مولفان اربعهٔ «نامهٔ دانشوران» بود و نگارش احوال نحویان و بزرگان لغت، ادب و فقه غالباً به او محول میشد. نام پدر در مقدمهٔ آن کتاب و ترجمهٔ حال مختصری از وی در کتاب «المآثر و الآثار» مرحوم محمدحسن خان اعتمادالسلطنه آمده است و در سال۱۲۶۸شمسی در تهران از دنیا رفت. صرفونحو را نزد پدر و حاجیسیدمصطفی مشهور به «قناتآبادی» فراگرفت. در محضر «قناتآبادی»، «حاجشیخمحمدصادق تهرانی» و «حاجشیخفضلالله نوری» درس فقه را آموخت. کلام و حکمت قدیم را نزد «حاجشیخعلی نوری» در مدرسهٔ خانمروی، اصول فقه را نزد «ملامحمد آملی» در مدرسهٔ خازنالملک و اصول فقه خارج را در محضر «آقامیرزاحسن آشتیانی»، ملقب به افضلالمتأخرین و صاحب حاشیهٔ مشهور بر «رسائل» «شیخمرتضی انصاری»، آموخت. از علمای دیگری چون «حاجشیخهادی نجمآبادی» و «شیخمحمدمهدی قزوینی عبدالربآبادی» علوم دینی و از «سیداحمد ادیب پیشاوری» علوم ادبی را بدون حضور در مجالس درس فراگرفت. از دیگر بزرگانی که به گردن علامه، حق تربیتوتعلیم دارد، «میرزامحمدحسینخان اصفهانی» متخلص به «فروغی» و ملقب به «ذکاءالملک» است که قزوینی حدود ده سال غالب شبها را در مجالست و موانست با وی بهسر میبرد و در تمام این مدت از مصاحبت دو فرزند دانشمند فروغی، یعنی «میرزامحمدعلیخان ذکاءالملک» و «میرزاابوالحسنخان فروغی» بهرهها برد. قزوینی زبان فرانسه را از آنان میآموخت و به آنها عربی میآموخت.
در ۲۷سالگی بهدعوت برادرش، میرزااحمدخان وهابی، به لندن سفر کرد و پس از آن در فرانسه و آلمان اقامت گزید. در اروپا با «ادوارد براون» انگلیسی که در کشورمان بهواسطهٔ کثرت آثار خود پیرامون ادب فارسی معروف است آشنا شد. از دیگر خاورشناسانی که قزوینی در این دوره با آنها آشنا شد، «الس» کتابدار موزهٔ بریتانیا، «آمدروز» ناشر «تاریخالوزرا» هلال صابی و «تاریخ دمشق» لابن القلانسی، «سر دنیزن رس» مترجم «تاریخ رشیدی» بهانگلیسی، «هرتویک درنبورک» عربیدان معروف و ناشر کتاب «سیبویه»، «باربیه دومنار» مصحح و مترجم «مُروج الذهب» مسعودی، «میه» زبانشناس معروف و استاد قزوینی در دانشگاه سوربن و «هوارت» نویسندهٔ آثاری درباب علوم زبانفارسی، عربی و ترکی. عدهای از این خاورشناسان و در رأس آنها، ادوارد براون، هیئت امنای ادارهٔ اوقاف گیب لندن را تشکیل میدادند. این اداره به پیشنهاد بروان، امر خطیر تصحیح متن «تاریخ جهانگشای جوینی» را به قزوینی پیشنهاد داد. او با برعهدهگرفتن این وظیفه، لندن را به مقصد پاریس ترک کرد تا از نسخ خطی موجود در کتابخانههای آنجا بهرهمند شود.
در سال۱۲۹۴شمسی، بهدلیل اوضاع نامساعد فرانسه در جنگ جهانی، علامه به پیشنهاد «حسینقلیخان نواب» که در برلین بهسمت وزیر مختار (سفیر) منصوب شده بود، رهسپار آلمان شد و چهار سال و نیم در این دیار بهسر برد. شرح مشقاتی که علامه در این مدت بهعلت قحطی و اوضاع آشفتهٔ آلمان آن زمان تجربه کرد، بسیار تکاندهنده است بهشکلی که همهچیز از خوراک و پوشاک و دیگر وسایل روزمرهٔ زندگی تقریباً نایاب شده بود. در این چند سال، قزوینی در معیت سیدحسن تقیزاده بود و همراهبا جمعی از پژوهشگران همچون «میرزافضلعلیآقا مجتهد تبریزی»، محمدعلی جمالزاده، «میرزامحمدعلیخان تربیت»، «میرزاحسینخان کاظمزاده» و ابراهیم پورداود در مجلهٔ «کاوه» پژوهشهای ارزندهای ارائه کرد. آشنایی قزوینی با خاورشناسان آلمانی مانند «ژوزف مارکوارت»، «زاخائو»، «هارتمن»، «مان»، «میتووخ»، «فرانک» و «سباستین بک» نیز در این دوره اتفاق افتاد.
قزوینی دو سال بعد از جنگ جهانی اول بهمنظور اتمام تصحیح «جهانگشای جوینی» قصد مراجعه به پاریس کرد که بهسبب آشفتگی اوضاع مابین دو کشور، مسافرت از آلمان به فرانسه مقدور نبود. در آن ایام محمدعلی فروغی در سمت یکی از اعضای هیئت مأموران ایران در مجلس صلح پاریس وارد فرانسه شده بود. علامه برای تسهیل سفر، از فروغی مساعدت طلبید و او نیز مقدمات ورود قزوینی به پاریس را فراهم کرد و قزوینی در سال۱۲۹۸شمسی وارد خاک فرانسه شد. او در مدت اقامت مجدد در پاریس، با چند تن دیگر از خاورشناسان آشنا شد و آشنایی دورادور و مکاتبههای او با عباس اقبال آشتیانی و «میرمحمدحسین عبدالملک» شروع شد. در مدت اقامت قزوینی در اروپا تعدادی از کتب کهن به تصحیح او رسالههایی از او در زمینهٔ تاریخ ادبیات منتشر شد.
قزوینی اواخر سال۱۳۱۸شمسی، در آغاز جنگ جهانی دوم، به تهران بازگشت و طی اقامت در ایران، پژوهشهای خود را ادامه داد که بهترین کار او در این دوران، تصحیح دیوان حافظ بهدرخواست وزارت فرهنگ وقت بود. محمد قزوینی، حدود ساعت دهونیم روز جمعه ششمخرداد۱۳۲۸شمسی، در کوچه «دانش» منشعب از خیابان فروردین تهران که بهاحترام اقامت او به این نام آراسته شده بود، چهره در نقاب خاک کشید.
"'----------------"'
اینجانب محمد قزوینی دارای شناسنامهٔ شمارهٔ ۱۲۷۶ صادره از قونسولگری ایران در پاریس ساکن طهران، خیابان فروردین، کوچهٔ دانش از جانب خود جناب آقای سیدحسن تقیزاده را وصیّ شرعی و نایب مناب مطلق خود نمودم که بعد از واقعهٔ اجل محتوم من که آخر کار هرکسی است جزئی ترکهٔ مرا که صورت آن در ذیل مذکور خواهد شد کمافرضالله و آنطورکه خودشان به غبطهٔ ورثهٔ من مصلحت میدانند در مواردی که من ذیلاً معین میکنم برسانند. ترکهٔ من فعلاً عبارت است:
اولاً: از یک آپارتمان ملکی من در پاریس، کوچهٔ گازان (آرّندیسمان چهاردهم پاریس) که در همین ماه جاری مشتری برای آن پیدا شد به مبلغ چهارصدهزار فرانک که نفروختم و قریب پنجاههزار فرانک هم مبل و اثاثیه آنجا دارم.
ثانیاً: ۷۵۰۰۰ (هفتادوپنج هزار) فرانک هم سهام موسوم به Rente francaise31/2 1942, amort دارم که در بانک موسوم به Comptoir National d'Escompte de Paris. Administration Central, 14 Rue Bergér, Paris 9e امانت است و نمره و نشان حساب من در بانک مزبور این است: Relations Etrangéres, D.E. 22.648.
ثالثاً: مبلغ بیستونههزاروچهارصدونه (۲۹۴۰۹) فرانک در همان بانک مزبور پول نقد دارم.
رابعاً: هرساله مبلغ ۲۶۲۵ فرانک منفعت ثابت سهام مزبوره در پاراگراف «ثانیاً» است که هرساله ۳۱دسامبر بر این مبلغ نقد اضافه میشود.
خامساً: در طهران یک خانه دارم که در همین سال جاری ۱۳۲۶شمسی در ماه خرداد خریدهام. به مبلغ سیوششهزار تومان خریدهام و تابهحال قریب دوهزار تومان بل بهطورقطع بیشتر در اصلاحات و تعمیرات و آسفالت کوچه در آن خرج کردهام و اگر برق را هم که به توسط اقدامات وزارت فرهنگ مجاناً در آن برقرار شده؛ ولی معمولاً دوهزار تومان با منّت خرید و فروش میشود بر آن بیفزاییم این میشود درست سیونههزار تومان قیمت فعلی آن.
سادساً: بعضی اثاثیهٔ خانه و قالی و صندلی و غیرها اینجا خریدم که فعلاً هیچ نمیدانم قیمت مجموع آنها چقدر است و حوصلهٔ تفتیش در کاغذجاتم برای تعیین قیمت خرید آن را نداشتم.
سابعاً: قریب سههزار جلد کتاب نیز دارم از هر نوع چاپی و خطی و بزرگ و کوچک که بههیچوجه منالوجوه فعلاً نمیتوانم قیمت آنها را که در عرض چهل سال تمام متدرجاً خریدهام تعیین کنم و قیمت خرید غالب آنها در پشت آنها نوشته شده است؛ ولی آن قیمتها از سیچهل سال قبل تا کنون واضح است که اغلب تا ده مقابل هم ترقی کرده است و بههمان نسبت هم پولهایی از فرانک و قران که در آن زمانها با آن پولها آن کتب خریداریشده پایین آمده است. تعیین قیمت تقریبی آن کتب جز به تقویم چند نفر آدم مطلع کتابشناس اهل خبره ممکن نیست.
اما ورثهٔ من منحصر است به یک زن معقودهٔ شرعی موسومه سابقاً به رزا شیاوی و پس از ازدواج با من رزا قزوینی و یک دختر موسومه به ناهید سوزان قزوینی. چون این زن که فعلاً قریب بیستوهفت سال است که در حبالهٔ نکاح من است و در این مدت تمام زحمات مرا و دخترم را از هر قبیل متحمل شده و از پرتو زحمات و خدمات و دلسوزی اوست که من توانستهام به کارهای طبع و نشر و تصحیح بعضی کتبی که نتیجهٔ عمر من است نایل گردم قصد من و اراده و عزم و تصمیم قطعی من این است که نصف تمام مایملک من از منقول و غیرمنقول، بعد از مرگ من متعلق به او و ملک خاصّ خالص او باشد و نصف دیگر به دخترم سوزان مذکور در فوق، و میدانم که بهنحو وصیّت انجام این امر در مذهب اسلام(شیعه) ممکن نیست. چه انسان در شرع اسلام و فقه مذهب جعفری یعنی شیعهٔ اثنیعشری به بیش از ثلث مال خود نمیتواند برای کسی وصیت نماید؛ ولی آقای تقیزاده مدّظلهالعالی باید انشاءالله مخرجی برای این کار انشاءالله پیدا کنند، یا به این نحو که من در حیات خودم نصف مایملکم را به او هبه نمایم، یا به نحوی دیگر که فعلاً به نظرم نمیآید چه نحو.
یک خواهر بیوه نیز دارم موسومه به مریم عبدالوهّابی که میل دارم وصیّ من قریب یک عشر ترکهٔ مرا یعنی یک عشر قیمت ترکهٔ مرا کمابیش نه عین آنها را به آن زن بدهند که بهکلی فقیر است و هیچ ندارد؛ ولی این مبلغ را یعنی عشر ترکهٔ مرا یا قدری کمتر را یک مرتبه به او ندهند زیرا که چون او عقل معاش ندارد و یک دختر آپارتی طمّاع موسوم به نصرت دارد که فوراً تمام آن مبلغ را از چنگ او بیرون آورده خرج لباس خودش و دختر کوچکش عزّت خواهد کرد. علیهذا جناب آقای آقا سیدحسن تقیزاده آن مبلغ قریب عشر ترکهٔ مرا یا خودشان یا به توسط یک کاسبی یا تاجری از قرار ماهی فلان قدر مثلاً پنجاه تومان یا چهل تومان یا سی تومان به او به اقساط بپردازد که از گرسنگی تلف نشود و تا چند سالی بتواند با آنچه برادر من میرزااحمدخان وهّابی به آن خواهر میدهد به یک نوعی امرار حیات بسیار قانعانهای بنماید.
اما قروض من عبارت است:
اولاً: از دههزار تومان به بانک رهنی که خانهٔ من نزد او گرو است در مقابل این مبلغ، و این قرض به ربح صدی دوازده است به موعد هفتساله که از قرار ماهی ۱۷۷ تومان بهاقساط ماهیانه از خرداد۱۳۲۶ تا هفت سال تمام در ۸۴ قسط (هشتادوچهار) هر ماه مبلغ مزبور را یعنی صدوهفتادوهفت تومان اصل و فرع بهطور استهلاک باید به بانک مزبور بپردازم و تا امروز (۴آبان۱۳۲۶) چهار قسط قرض مزبور را به بانک مذکور پرداختهام [تکرار میکنم قرض مزبور را اصل و فرع که مجموعاً قریب پانزدههزار تومان میشود باید در ۸۴ قسط در مدت هفت سال از خرداد۱۳۲۶ از قرار قسطی ۱۷۷ تومان بهنحو استهلاک بپردازم و تاکنون چهار قسط آن را پرداختهام].
ثانیاً: قریب دوهزاروپانصد تومان به آقای دکتر شایگان مقروضم و ثالثاً: هزار تومان به آقای دکتر غنی مقروضم. دیگر الحمدلله به هیچکس دیگر مقروض نیستم.
- طهران، خیابان فروردین، کوچهٔ دانش
- محمد قزوینی، ۴آبان۱۳۲۶[۵]
- طهران، خیابان فروردین، کوچهٔ دانش
دارایی اندک، نگرانی بسیار و وصیتی مفصل
قزوینی در اواخر سال۱۹۳۹م بههمراه همسرش رزا که ایتالیاییالاصل و مقیم فرانسه بود و دخترش سوزان با قطار به استامبول و از آنجا به خانقین و از راه کرمانشاه و همدان و قزوین به تهران آمد. دوسههفتهای در خانهٔ نوهٔ خواهرش سپری کرد و پس از آن طبقهٔ دوم منزل مسکونی شایگان واقع در کوچه جم را اجاره کرد و تا سال۱۳۲۵ش همانجا سکوت داشت.
از سال۱۳۱۸ش تا ۱۳۲۰ جز واگذاری تصحیح دیوان حافظ و شدالازار، قدرشناسیِ بزرگی از او نشد. پس از جلوس محمدرضاشاه جوان به تخت سلطنت در سال۱۳۲۰ شاه جلسات هفتگی در کاخ مرمر ترتیب داد تا بهقول خودش با همنشینی در کنار چند تن اهل علم و دانش «غذای روح» کند. قزوینی که ابتدا تمایلی به شرکت در این جلسات نداشت با اصرار دوست نزدیکش، قاسم غنی و بههمراه تعدادی دیگر از سرشناسان علم و ادب همچون علیاکبر دهخدا در این جلسات شرکت کردند و هربار در تاریخ ادب و مشاهیر ایران سخن میراندند. در سال۱۳۲۵ شاه به قزوینی مبلغ ۲۰هزار تومان پرداخت کرد که او توانست پس از سالها اجارهنشینی خانهای به مبلغ ۳۶هزار تومان در خیابان فروردین کوچه دانش بخرد. این خانه بهعلت وامی که قزوینی برای پرداخت مابهالتفاوت قیمت از بانک گرفته بود تا آخرین سال عمر او در گرو بانک رهنی بود. قزوینی که تنها سه سال پایانی عمر خود را در این خانه گذرانده بود آنهم در زمانی که بیماری بر او غلبه یافته و هرآن انتظار مرگ را میکشید، همواره در نگرانی برای آیندهٔ زن و فرزندش که اروپایی و غریب بودند، بهسر میبرد. او نگران بود که اگر بمیرد بانک فوراً خانه مسکونی را در ازای طلب خود ضبط و زن و فرزند او بیخانمان و سرگردان میمانند. عباس اقبال آشتیانی مینویسد:
- «"دیدن آن وضع پریشان چنان مرا آشفته کرد که گریه در گلو گره کرده از خانه آن مرحوم بیرون آمدم و در فکر یافتن چاره که فقط تهیه مقداری پول بود برآمدم. حتی به پارهای مقامات هم توسل جستم؛ ولی اعتنایی به استغاثه من نکردند تاآنکه حضرت آقای تقیزاده از قضیه اطلاع پیدا کردند و دقیقهای از پای ننشستند تا از چند نفر صاحب همت مبلغ منظور را در ازای حقالزحمه کتابی که مرحوم قزوینی برای چاپ حاضر کند جمع کردند و خود بهشخصه به بانک رهنی رفتند و خانه آن مرحوم را از گرو بیرون آوردند و پس از ارائه قبوض مفاصا ایشان را به مریضخانه رضانور بردند... ."»
بهاینترتیب علامه قزوینی پس از ده سال زندگی در میهن و بیش از ۵۰ سال خدمت به فرهنگ و ادب این سرزمین در روز جمعه ششمخرداد۱۳۲۸ با خیالی آسوده از بدهی چشم از جهان فروبست.[۱۲]
شخصیت و اندیشه[۷]
بزرگی و نامداری قزوینی صرفاً به دانش و اطلاعات عالمانهٔ او در رشتههای تاریخ و ادب اسلامی نبود؛ بلکه صفت برجستهٔ وی برخورداری از «روح علمی» بود که او را همواره به اندیشیدن درست و ژرفنگری رهبری میکرد و نمیگذاشت که کارها را آسان و خرد بگیرد. بالاتر از همهٔ مراتب تبحر او در پژوهش ادبی، دقت، تعمق، ذرهبینی، اجتناب کامل از مسامحه و درعینحال انصافداشتن بود. علاوهبر این، وی از تحقیقات عالمانهٔ محققان غربی اطلاع کامل داشت که این عامل روشمند و معتبرشدن پژوهشهای او بود.
قزوینی فوقالعاده باانصاف بود و هرکس را در قسمت خوبش میدید. همین که کسی را مستعد، فاضل و عالم مییافت با آغوش گشوده از او استقبال میکرد.
عباس اقبال آشتیانی جنبهای منحصربهفرد شخصیت علامه قزوینی را اینگونه میکاود:
« | نسبت به سلامت املا و انشای فارسی درجهٔ حساسیت و تعصب او تا به آن اندازه بود که گاهی واقعاً برای یک غلط یا یک نوشتهٔ نادرست که از یکی از معاشیرین یا دوستان خود میدید یا بهکلی با او قطع رابطه میکرد و یا به او اولتیماتومی در این باب میداد و اصلاح املا یا انشای غلط را جدا از او خواستار میشد. | » |
قزوینی در عالم مذهب و عقاید، حقیقتپرست بود و نوعی مذهب التقاطی داشت؛ یعنی حرف حساب را در هرجا که بود میپسندید و خرافات و سفسطه را هم در هرکجا بود رد میکرد.
نویسندگان کلاسیک همهٔ ملل را میشناخت، خوب خوانده و فهمیده بود.
به موسیقی خیلی علاقه داشت، موسیقی کلاسیک اروپا را نیک میشناخت.
زمینهٔ فعالیت
یادداشتنویسی
قزوینی از نوجوانی در حاشیهٔ متنهایی که مطالعه میکرد یادداشتهای راهگشا و درخوری مینوشت که این عادت را تا آخر عمر نگه داشت. در میان میراثی که از مکتوبات قزوینی برجای مانده، چمدانی از ورقهها، فیشها و برخی دفاتر یادداشتهای وی بود که به ایرج افشار سپرده شد برای حروفچینی و انتشار. سرنوشت برخی از این دفاتر که قزوینی در دوران اقامت طولانی خود در پاریس فراهم آورده بود، دیگرگونه بود؛ زیرا مطالب این دفاتر در ۱۰جلدی که به نام «یادداشتهای قزوینی» منتشر شد، نیامده است و لازم بود انتشار یابد. افشار موفق شد آنها را در ۴ مجلد، در انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار چاپ کند. در این میان آخرین مجلد از «مسائل پاریسیه» (همان «یادداشتهای قزوینی») در اصل آخرین بخش میراث قزوینی بود که در اختیار افشار قرار گرفت؛ اما اجل مهلت نداد که به دست وی، اصل دفترچه به دانشگاه تهران هدیه شود. سالها بعد مقرر شد با هماهنگی خانوادهٔ افشار، آخرین مجلد یادداشتها به دانشگاه تحویل داده شود. دفترچه بعد از حدود هفتاد سال از درگذشت علامه، به همانجایی بازگشت که حضور نگارندهاش را برنتابید.[۱۳]
تصحیح متون
قزوینی شیوهٔ مناسب تصحیح علمای قدیم اسلامی را با بهترینِ آنچه در کارهای غربیان دیده بود، تلفیق کرد و به ارزیابی نسخهایی که برای تصحیح مقابله میشد، معتقد بود. قزوینی در سالهایی که «ژوزف بدیه» اعتراض خود را به شیوهٔ مدنظر «کارل لاخمان» در تصحیح مطرح میکرد، در پاریس بود. علامه، بهرغم اقبال عمومی مصححان غربی آن دوره از شیوهٔ بدیه مبنیبر پیروی بیقیدوشرط از نسخهٔ اساس، به شیوهٔ خود در تصحیح پایبند ماند. هرگز از تنقیح و تصحیح کتبی که خودش تصحیح و چاپ کرده بود نیز ابا نداشت و هرگاه امکان آن بود که براساس منبع یا سندی که پس از چاپ کتاب در دسترسش قرار گرفته بود، متن مصحح خود را اصلاح کند، از این کار کوتاهی نمیکرد.
ارزش علمی و ادبی و تاریخی کتبی که بههمت قزوینی بهطبع رسیده، بر همهٔ طلاب ادب فارسی هویداست؛ اما اهمیت تصحیحهای وی در این است که نمونهٔ فن تصحیح و تنقیح متون است و کسانی که بخواهند در این راه پای بگذارند از مطالعهٔ مدام آنها بینیاز نیستند.[۱۴]
پژوهشهای ادبی و ترجمه
علامه علاوهبر تصحیح انتفادی متون و یادداشتنویسی، درباب متون ادبی و مؤلفان آنها پژوهشهای ارزشمندی نیز انجام داده است. «رسالهای در شرح حال مسعودسعدسلمان»، «دیباچه بر تذکرةالاولیای عطار بهتصحیح نیکلسون» و «رساله در شرح احوال شیخابوالفتوح رازی» و نیز ترجمهای از «لوایح جامی» بهزبان فرانسوی از قزوینی در دست است.[۱]
بزرگداشتی برای علامه قزوینی
شب «علامه محمد قزوینی» که هشتادوششمین شب از مجموعه شبهای مجلهٔ بخارا بود، اول تیر۱۳۹۰ برگزار شد. این بزرگداشت ابتدا با یاد و خاطرهٔ ایرج افشار که یادداشتهای قزوینی را با همت ستودنی بهچاپ رسانده بود، آغاز شد و سپس با سخنرانی علی دهباشی درخصوص زندگی و میراث قزوینی و سخنان مهدی محقق درباب شیوهٔ قزوینی در تصحیح نسخ خطی ادامه یافت. در پایان، فیلم «حکایت سرو غریب» (زندگی علامه محمد قزوینی) بهکارگردانی محمد عاشقی نیز پخش شد.[۱۵]
قزوینی در نظر دیگران
سعید نفیسی
نفیسی، قزوینی را در حوزهٔ تخصصش از همهٔ معاصران خود، داناتر و بهرهبخشتر معرفی میکند و معتقد است خطاهایش یکهزارم فضیلت او نیست؛ اما احاطهٔ کاملی که بر ادب عربی داشت، در زبان فارسی بهدست نیاورده بود، زیرا بیستوهشت سالی که از آغاز عمر، صرف فرورفتن در مسائل دشوار و دریای بیکران زبان عرب کرد به او مجال نداد که همان احاطه را در ادب فارسی هم که قطعاً دامنهٔ آن وسیعتر است بهدست آورد. بهنظر او قزوینی همهٔ همتش را صرف ادبیات پیش از حملهٔ مغول کرده و پس از آن هم در سعدی و حافظ تخصص بهدست آورده بود؛ ولی به ادبیات ادوار دیگر التفاتی نداشت. علت این موضوع شاید مصاحبت و همکاری طولانی قزوینی با خاورشناسان اروپایی بود و شاید دلیلی دیگر داشت. خاورشناسان اروپایی به ادبیات پانصدوپنجاه سال اخیر ایران بهعلت وسعت عجیب آن چندان توجهی ندارند. نفیسی، تسلط قزوینی بر زبانهای انگلیسی و آلمانی را درحد آشنایی میداند و معتقد است که وی در این زبانها آزادی مطلق نداشت و خود علامه هم مدعی تخصص نبوده است.[۷]
مجتبی مینوی
کمتر کسی از ایران و خارج بود که در فن تاریخ و جغرافیا و لغت به مشکلی بربخورد و فوراً حس احتیاج به کمکگرفتن از قزوینی پیدا نکند. از همهٔ نقاط دنیا همهٔ کسانی که او را میشناختند با او مکاتبه میکردند و از بحر علم و اطلاعش بهرهمند میشدند و بیشک متجاوز از هزار مکتوب منتشرشدنی از او در دست مردم عالم است. وی در مساعدت به اهل تحقیق و تتبع و دادن اطلاع و راهنمایی نهتنها ادنی (کمترین) مضایقهای نداشت؛ بلکه از جان و دل به آن راغب بود و آن را در حکم محبتی میدانست که نسبت به او کردهاند.[۷]
ژوزف مارکوارت (Josef Markwart)
"«ایرانی که باز ممکن است از آن دانشمندی مثل میرزامحمدخان قزوینی بهوجود آید هرگز نخواهد مُرد.»"[۱۶]
قاسم غنی
در دنیا شاید کمتر کسی زبان عربی را بهخوبی و جامعیت قزوینی میدانست و به اندازهٔ او در ادب و شعر و نظم و نثرِ تازی غور کرده بود.[۷]
محمدعلی جمالزاده
قزوینی در صحبت و محاوره بهحدی شیرین و جذاب سخن میگفت که شنونده از شنیدن سیر نمیشد. اگر بخواهم کسانی را درنظر بگیرم که فارسی خوب و درست حرف میزنند و کلامشان لطف و ملاحت دارد و در سخنانشان امثال بامغز و بامزه مینشانند در تمام طول زندگانی درازم تنها دو نفر را دیده و شناختهام که یکی از آن دو میرزامحمدخان قزوینی بود. مانند قزوینی حرفزدن، موهبتی است الهی که به هرکس داده نشده است.[۷]
سیدحسن تقیزاده
نظیر ایشان در تمام تاریخ دراز ما با کثرت عظیم، عدهٔ اهل علم و فضل، بسیار کم و نادر است. فضلای محقق معاصر این مملکت، پیرو و شاگرد روحانی و مقلد طریقهٔ اویند... تاآنجاکه میدانم تنها کسی از ایرانیان بود که میتوان او را در محافل علمی مغربزمین پهلوی علمای محقق بزرگ، در فن مخصوص [دانست] و به او افتخار کرد. او ابوریحان و ابنخلدون عصر ماست.[۷]
ذبیحالله صفا
در تاریخ ادبیات هر کشور از میان همهٔ کسانی که در فنون ادبیات رنج بردهاند افراد معدودی را میتوان یافت که منشأ تحول و تنوعی در ادبیات گردیده باشند؛ محمد قزوینی یکی از این افراد است.[۷]
ولادیمیر مینورسکی (Vladimir Minorsky)
مینورسکی دوران مصاحبت خود با علامه را در پاریس، به دانشگاه دوّمی برای خود تشبیه میکند که آنجا زیرنظر «یکی از علمایی که در کتب قطور طبقات به اسامی آنها برمیخورد» به کسب معلومات میپرداخت. بهنظر او قزوینی در زبان عربی دانشمند بزرگی بود و بر حدیث و تفسیر تسلط تمام داشت و بهعلت بیانات مستند و منطقیاش، بحث با او خیلی خوشایند و پرفایده بود. بردباری و مهربانی مرحوم قزوینی را پایانی نبود و عدهٔ زیادی اروپایی و هندی و ترک به او مراجعه میکردند و نظر او را در مباحث علمی میخواستند. خود مینورسکی از صدها نامه و کارتی میگوید که از قزوینی به یادگار نگاه داشته و در آنها مشکلات او را پاسخ میگفته است.[۱۷]
علامه از نگاه علامه
با وجود بار علمی و توانمندی خاصی که قزوینی در انجام امور پژوهشی و تصحیح متون داشت در تمام مکتوباتش با نهایت فروتنی از خود یاد میکند: "«از بزرگوارانی که حق تعلیموتربیت عظیم به گردن این ضعیف دارند...»" و "«دیگر از اعاظم علما که لطف مخصوصی دربارهٔ این ضعیف داشتند...»" نمونههایی از اشارههای علامه به خود در زندگینامهٔ خودنوشت است. نمونهای دیگر از همین اشارهها درباب برعهدهگرفتن کار تصحیح «تاریخ جهانگشای»:
- "«من نیز با وجود قلت سرمایهٔ علمی و صعوبت فوقالعادهٔ این کار، متوکلا علیالله، دل به دریا زده، پیشنهاد مذکور را قبول کردم...»"
درعینحال قزوینی پیوسته از ارزش و جایگاه شامخ متون تصحیحشدهٔ خود در ادب فارسی سخن گفته و به اهمیت و دشواری کارش در تصحیح این متون اشاره کرده است.[۲][۱]
دیگران از نظرگاه علامه
شیخهادی نجمآبادی
بهگفتهٔ قزوینی، سادگی اطوار و حرکات و سکنات شیخ و آزادی خیالش بهتمام معنا و خدمتی که در بیداری اذهان و بازکردن چشمها و گوشهای طبقات روشنفکر و عناصر مستعدِ ایران در آن دوره کرد، مثالزدنی بود. قزوینی از غرابت اوضاع مجالس ایشان و حضور پیروان ادیان و مذاهب مختلف از مسلمان، یهود، بابی و غیره میگوید که مباحثههای آنها در انواع مسائل مذهبی در حضور ایشان در کمال آزادی و طنز و استهزا صورت میگرفت. اطاعت و احترام فوقالعاده که اصحاب آن بزرگوار به ایشان اظهار میکردند نیز توجه قزوینی را جلب کرده بود؛ چنانکه تقریباً حرکتی در حضور ایشان از آنها صادر نمیشد. بهنظر قزوینی، برای شرحِ احوال آن مرحوم، میتوان کتابی نوشت.[۲]
شیخفضلالله نوری
شیخفضلالله نوری از استادانی بود که محمد قزوینی در جوانی از محضر او بهرهها برد. استادی که مکاتباتش با شاگرد در دوران اقامت قزوینی در پاریس نیز قطع نشد. علامه قزوینی تعلق خاطر وافری به شیخ نوری داشت و بهنظر او سرانجامِ شیخ و اتفاقهایی که منجر به اعدام وی شد نباید عاملی جهت انکار مقام علمی او باشد؛ هرچند که خود قزوینی نیز با مشرب شیخ در اواخر عمر، چندان موافق نیست.[۲]
سیدحسن تقیزاده
قزوینی، این یار قدیمی خود را «یگانه فاضل علامه» معرفی میکند و خود را از مفاوضات (گفتوگوهای) علمی و ادبی وی بهرهمند میدانسته است. از نظر قزوینی، جمعآمدن عدهٔ کثیری از پژوهشگران ایرانی درجهٔ اول آن دوران در آلمان و مصونماندن آنان از طوفان عالمگیر جنگ جهانی، تنها بخشی از خدمات این مرد بزرگ به فرهنگ ایران بوده است.[۲]
محمدعلی جمالزاده
قزوینی دو سال بعد از انتشار کتاب یکی بود یکی نبود، در یادداشتهای خود، جمالزاده را از امیدهای آیندهٔ ایران معرفی میکند و سبک نگارش این اثر را نموداری از شیوهٔ انشای شیرینِ سادهٔ خالی از عناصر خارجی میداند. قزوینی معتقد است این شیوهٔ نگارش کار آسانی نیست و باید سرمشق «چیزنویسی» هر ایرانی جدیدی باشد که میل دارد بهزبان مادری خودش چیز بنویسد. او همچنین وسعت اطلاعات و قوهٔ انتقادی و باریکبینیِ جمالزاده را در نگارش کتاب «روابط روس و ایران» میستاید.[۲]
ابراهیم پورداود
قزوینی، پورداود را از فضلای مقیم برلین در آن ایام میداند. او را شاعری معرفی میکند با «طرزی بدیع و اسلوبی غریب» که بیشتر متمایل به فارسی خالص است و ضد نژاد عرب و هرچه مربوط به آن است؛ تعصبی مخصوص دارد. علامه باوجوداینکه در تعصبِ ضد زبان عربی، با پورداود همداستان نیست، خلوص نیت و حرارت و شور وی در این خصوص را تحسین میکند.[۲]
ادوارد براون (Edward Granville Browne)
بهنظر علامه، کمتر کسی در ادبیات عرب، بهخصوص شاعران دوران جاهلیت و مخضرمون (شاعرانی حاضر در دو دورهٔ جاهلیت و اسلام)، به پایهٔ پروفسور براون میرسد. وی ادوارد براون را پژوهشگری در نهایت تبحر، دقت، احتیاط و حتی وسواس در حوزهٔ کاری خود معرفی میکند.[۲]
ژوزف مارکوارت (Josef Markwart)
مستشرق آلمانی که قزوینی درجهٔ احاطه، تبحر و دامنهٔ بسیار وسیع اطلاعات وی را از عجایب روزگار میداند و به این نکته اشاره میکند که ارامنه، پیرامون او را گرفتهاند و برای استفادهٔ سیاسی از معلومات او فوقالعاده به وی احترام نشان میدادند؛ ولی ایرانیان بهدلیل ناآشنایی با او از دانش وی استفادهای نمیبردند. در نظر قزوینی، پروفسور مارکوارت دریایی متلاطم از معلومات و محفوظات زبانهای پهلوی، فارسی، عربی، ارمنی و سریانی است.[۲]
تئودور نولدکه (Theodor Nöldeke)
بهزعم قزوینی، نولدکه داناترین و بزرگترین خاورشناس آلمانی در زمان خود بود. او از اینکه در دوران اقامت خود در آلمان به ملاقات این فرزانه، نائل نیامده، تأسف میخورد. او نولدکه را در انواع علوم و فنون به زبانهای عربی، عبری، سریانی، پهلوی و فارسی متبحر میداند و کتاب معروف او درباب تاریخ ساسانیان را از تألیفهای گرانبها در این زمینه برمیخواند.[۲]
لوئی ماسینیون (Louis Massignon) و ادگار بلوشه (Gabriel-Joseph Edgard Blochet)
قزوینی تعداد انگشتشماری از علمای فرنگ، مانند براون، دخویه، مارکوارت و نولدکه را درخور احترام میدانست و عقیدهاش دربارهٔ اکثر مستشرقین منفی بود. نمونهای از آنچه در نامهای به سیدحسن تقیزاده دربارهٔ دو نفر از این خاورشناسان نوشته است:
« | ...[لوئی ماسینیون] را من شخصاً میشناسم. جوانی است بسیار بسیار طالب شهرت و نام و میخواهد که کاری کرده باشد که عالم را مبهوت نماید و جمیع علمای اسلام و مستشرقین فرنگ را انگشت حیرت به دندان تعجب گذارد که این، چه بحر زخاری است که طبیعت یک مرتبه بعد از چندین صد قرن از مبدأ تواریخ به عرصهٔ ظهور آورده است که در هر موجی چند صد خروار در شاهوار و جواهر آبدار بهرایگان بر مخلوقات ضعیف نثار میکند. اگر بخواهید تصور اجمالی از جنم و مشرب و سایر حیثیات او بفرمایید، عیناً تصور بفرمایید مسیو «ب» [منظور ادگار بلوشه است] رفیق و همکار بنده را. اگر نوشتجات او را خواندهاید لابد میدانید که چه جور جنمی است. این شخص هم برادر کوچک یا بزرگ اوست؛ در جهل و تهیدستی و اظهار فضل و مدعیگری و سایر نعوت و صفات سلبیه و ایجابیه. حذو النعل بالنعل بلکه مع شیء زاید دست او را از پشت بسته است.[۱۸] | » |
خلقیات[۷]
مردی با اندامی کوچک، چهرهای باریک، لاغر و نحیف و رنگپریده اما بسیار بسیار پرکار و خستگیناپذیر که بیستوچهار ساعت شبانهروز برای او در اغلب اوقات تنگ بود. علامه قزوینی از هوش سرشار، حافظهٔ تند و نیروی کار برخوردار و در کوشش همیشگی خود شکیبا بود. از نادانان دوری میجست و دانش را از برای خودِ دانش دوست میداشت و آن را مایهٔ روزی و سبب برتری نمیساخت. از شتاب میگریخت و در برتریگذاردن نکتهای بر نکتهٔ دیگر از انصاف بهدور نمیماند. وی شخصیتی فروتن و از لاف و گزاف رویگردان بود. به دانشمندان دیگر رشک نمیبرد و اندوختهٔ علمی خود را بیمِنت و درخواست و با خوشرویی به خواستاران میبخشید.
« | «ولادیمیر مینورسکی» درباب دقتهای علامه قزوینی در انجام امور پژوهشی مینویسد:
|
» |
قزوینی در امور پژوهشی از انصاف بهحد کمال برخوردار بود تاجایکه بر خود نیز سخت میگرفت و اشتباه و سهو خود را نیز نمیپسندید و اگر بهاشتباه میافتاد بهسختی تمام برمیپیچید، با سخنان گوناگون در رفع آن میکوشید تا سبب گمراهی جویندگان نشود. در میان یادداشتهای پرسود و خواندنی او نمونههایی است که انصاف کممانند او را نشان میدهد؛ تابدانجاکه قاسم غنی در این ویژگی اخلاقی علامه میگوید:
- "او پایهٔ دقت را به مقامی میرساند که بالاتر از آن امکانپذیر نیست."
به کسی تملق نمیگفت و حق را به خاطر این و آن دگرگون نمیکرد. هروقت خطایی میکرد و خود به آن پی میبرد با صراحت استعفا میجست و اذعان میکرد. همیشه برای پذیرفتن، دانستن و پیرویکردن هر مطلب و نکتهٔ تازه آماده بود و مردی بهتمام معنی وارسته. یعنی صاحبان جاه و جلال و دنیاداران را بر دانشمند چرکینجامه ترجیح نمیداد. امین، درستگفتار و درستکردار بود. در دوستی پایدار و مُصّر بود و حتی از حق خود میگذشت و به دوستانش بیش از هرچیز تعلقِخاطر داشت. قزوینی بر این عقیده بود که انسان بدون دوست نمیتوان زندگی کند بهخصوص که در گشودن راز دل و چارهجویی مشکلات و سپردن اسرار خاطر، به یارانی محتاج است.
تربیتیافتگان مکتب قزوینی[۷]
ابراهیم پورداود قزوینی را نهتنها مشوق خود در شاعری، بلکه چراغ درخشان و کانون برافروختهای میداند که به همهٔ نزدیکانش، روشنایی و گرمی میبخشید و روح تحقیق و تدقیق را در آنان میدمید. او معلم و راهنمای عدهای از استادان ادب پارسی است که در راه او گام نهادند. عباس اقبال آشتیانی، بدیعالزمان فروزانفر و محمد معین چند تن از این بزرگاناند.
قزوینی بر دوستان همدورهٔ خود نیز گاه حق استادی داشت؛ چنانکه قاسم غنی، سیدحسن تقیزاده را تربیتیافتهٔ شخص محمد قزوینی میداند. تقیزاده خود نیز در این خصوص گفته است که بیش از چهل سال شرف سعادت آشنایی و بهرهمندی از خوان فضایل قزوینی را داشته است.
علامه حتی طی اقامت در اروپا نیز راهنما و مشکلگشای محققان داخل ایران بود؛ چنانکه حبیب یغمایی در سالهایی که با محمدعلی فروغی برای تجدیدچاپ کلیات سعدی همکاری داشته، غالباً از طرف ذکاءالملک، مشکلات خود را با قزوینی درمیان میگذاشته است و او با مطالعهٔ نسخ موجود در کتابخانههای پاریس، آنها را راهنمایی میکرده است.
نمونهٔ نثر علامه قزوینی
نثر قزوینی را در دو حوزه میتوان بررسی کرد:
- "مطالب علمی"
- "نامهها و یادداشتهای شخصی"
مقدمهٔ چهارمقاله
« | در چهارپنج سال قبل که اینجانب محمّدبنعبدالوّهاب قزوینی به لندن رفته و سعادت مرا به خدمت جناب مستطاب فاضل علامه مستشرق پروفسور ادوارد براون دامظلهالعالی معلم السنهٔ شرقیه در دارالفنون کمبریج از ممالک انگلستان رهنمون نمود و تشرّف شناسایی آن بزرگوار حاصل آمد ایشان تصحیح و طبع متن چهار مقاله را که چهارپنج سال قبل در سنهٔ۱۸۹۹مسیحی خودشان آن را بهزبان انگلیسی ترجمه و طبع نموده بودند به اینجانب تکلیف فرمودند. این بنده نیز که منتهای آمال خود را در خدمت به زبان وطن عزیز خود میدانستم و موقعی از این بهتر و مشوّقی از ایشان بزرگتر و بزرگوارتر نمییافتم با کمال منّت این تکلیف را پذیرفتم و فیالفور شروع بهکار نمودم. ابتدا گمان میکردم که در اندک زمانی مثلاً منتهی به پنجشش ماه آن کار بهانجام خواهد رسید؛ ولی بهمحض شروع در عمل معلوم شد که آن تصوّری خام بوده است زیرا که متن کتاب بهواسطهٔ کثرت تصحیفات و تصرّفات نسّاخ که در ایران غالباً از علم و ادب تهیدست میباشند بهمرور زمان از وقت تألیف الی حال که قریب هشتصد سال است بهکلی فاسد و خراب گشته و غالب اعلام رجال و اسماء اماکن و کتب و ارقام سنوات تصحیف و تحریف شده است و معلوم است که مدتر افاده و استفاده از کتب تاریخ فقط در صحّت اعلام و ارقام است و اگر این دو فقره فاسد و طرف وثوق نباشد کتاب تاریخ مانند جسم بیجان و نقش بر ایوان است و جز حکایت افسانهمانند که نه زمان آن معلوم است نه مکان آن و نه اشخاص آن، چیزی دیگر از آن باقی نمیماند.[۱۰] | » |
نامه به سیدحسن تقیزاده، ژوئن۱۹۲۱میلادی
« | ... [خیال] طبع بعضی کتب بسیار خیال خوبی است... ولی این کتب مفروضه را که تصحیح خواهد کرد؟... زیرا که اگر سفرنامهٔ ناصرخسرو و سیاستنامهٔ نظامالملک را... همینطورکه مرحوم شِفر چاپ کرده است دوباره چاپ کنند «زاد فیالطنبور نغمه اخری» خواهد شد؛ زیرا این دو کتاب مثل سایر مطبوعات مرحوم شفر که به مسامحه و مساهله و قل توثق ضربالمثل است، مشحون از اغلاط واضحه بل فاضحه است و مصداق «بیر کلمه و اوچ غلط» است. برای تجدیدچاپ آنها البته از نظر ثانوی و مقابلهٔ آنها با نسخ لازم است... .[۱۹] | » |
آثار و کتابشناسی
کارنامهٔ محمد قزوینی[۷][۱][۴]
- مقدمهنویسیِ «لبابالالباب، محمد عوفی» بهتصحیح ادوارد جی. براون و تصحیحات جدید و حواشی و تعلیقات سعید نفیسی؛ . تهران: هرمس۱۳۸۹ (قزوینی جلد اول کتاب را قبل از رفتن به اروپا تصحیح و منتشر کرده بود و در تصحیح بقیهٔ کتاب هم با ادوارد براون همکاری کرد.)
- تصحیح و حاشیهنویسیِ «مرزباننامه، سعدالدین وراوینی» لیدن: برلین۱۲۸۸ (تجدیدچاپ: کتابخانهٔ طهران۱۳۱۰، کتابفروشی بارانی۱۳۳۷، مؤسسه مطبوعاتی اسلامی۱۳۴۵، فروغی۱۳۶۳، پیامبر۱۳۹۳، دنیای کتاب۱۳۹۵)
- تصحیح «المعجم فی معاییر اشعارالعجم، شمس قیس رازی» بهاهتمام ادوارد براون، بیروت: مطبعه کاتولیکی (تجدیدچاپ: مجلس ۱۳۱۴، دانشگاه تهران، زوار۱۳۶۰، علم۱۳۸۸، ذهنآویز۱۳۹۴)
- تصحیح «چهار مقاله، احمدبنعمر نظامی عروضی» لیدن: اوقاف گیب، قاهره (تجدیدچاپ: زوار۱۳۳۳ و ۱۳۸۸، طهوری۱۳۴۵، اشراقی۱۳۶۸، صدای معاصر۱۳۷۶، جامی۱۳۸۲، دنیای کتاب۱۳۸۳ و...)
- تصحیح و مقدمهنویسیِ «تاریخ جهانگشای، عطاملک جوینی» ۳ج، لیدن (تجدیدچاپ: مجلس ۱۳۱۱، شرکت چاپ خودکار و ایران۱۳۱۷، پدیده۱۳۳۷، بامداد۱۳۶۲، ارغوان۱۳۷۰، هرمس۱۳۸۷، نگاه۱۳۸۸ و...)
- «بیست مقالهٔ قزوینی» ج۱، بهکوشش ابراهیم پورداود. بمبئی: انجمن زردشتیان ایران، ۱۳۰۷ (تجدیدچاپ: ابنسینا۱۳۳۲)
- «بیست مقالهٔ قزوینی» ج۲، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، ۱۳۱۳ (تجدیدچاپ: ابنسینا۱۳۳۲)
- «دورهٔ کامل بیست مقالهٔ قزوینی»، دنیای کتاب۱۳۸۲ (تجدیدچاپ: اساطیر۱۳۸۳)
- تصحیح «دیوان حافظ، شمسالدین محمد حافظ»، با همکاریِ قاسم غنی. تهران: زوار۱۳۲۰ (تجدیدچاپ: نگاه۱۳۷۲، جامی۱۳۷۳، کمال اندیشهٔ تهران۱۳۸۵ و...)
- تصحیح و حاشیهنویسیِ «شدالازار فی حطالاوزار عن زوارالمزار. معینالدین ابوالقاسم جنید شیرازی»، با همکاریِ عباس اقبال آشتیانی. تهران: چاپخانهٔ مجلس۱۳۲۸
- تصحیح، حاشیهنویسی و یادداشتنویسیِ «سیاستنامه، نظامالملک طوسی»، با تصحیح مجدد و تعلیقات و مقدمهٔ مرتضی مدرسی چهاردهی. تهران: زوار۱۳۳۴
- «نامههای قزوینی به تقیزاده»، بهکوشش ایرج افشار، تهران: دانشگاه تهران۱۳۵۳
- «یادداشتهای قزوینی» ۱۰ج، بهکوشش ایرج افشار، تهران: دانشگاه تهران۱۳۳۲ تا ۱۳۵۴
- «مقالات قزوینی» ۴ج، با گردآوری عبدالکریم جربزهدار، تهران: اساطیر۱۳۶۲ و ۱۳۶۳
- تألیف «شرححال ابوسلیمان منطقی سجستانی» با مقدمه راجع به وصف اجمالی از ذیل آن کتاب موسوم به تتمهٔ صوانالحکمه تألیف ابوالحسن بیهقی، نشر شالون سورسون، فرانسه۱۳۱۲
- ترجمهٔ فرانسوی «لوایح جامی» با عنوان «Lawaih: a treatise on Sufism» که ادوارد هنری وینفیلد آن ترجمه را به انگلیسی درآورد و سال۱۳۰۷ش در Royal Artistic Society لندن چاپ کرد.
- تألیف «رساله در تحقیق مؤلف نفثهالمصدور»، بهکوشش عباس اقبال، تهران۱۳۰۸
- تألیف «رساله در شرحِحال مسعود سلمان» که فقط ترجمهٔ انگلیسی آن توسط ادوارد براون بهچاپ رسیده است.
- تألیف «رساله راجع به ممدوحین سعدی و شرح احوال آنان» که سال۱۳۱۷ ابتدا حبیب یغمایی در مجلهٔ تعلیموتربیت چاپ کرد و بعد بهصورت مجزا نیز در تهران به چاپ رسید.
سبک نوشتار و شیوهٔ پژوهش علامه قزوینی
زبان قزوینی هم ساده و هم مختص اهل خبره بود و در بند این نبود که به گوشهای آهنگپسند خوش آید و در نوشتههای خود هم مطالب را تکرار میکرد. در توضیح مطلب، کلمهٔ «یعنی» را زیاد بهکار میبرد تا شایبهٔ شکی نماند. دقت فوقالعادهٔ و تلاش وی در تفهیم مطالب چیزی شبیه به وسواس بود. این مسئله در آثار چاپنشدهٔ او که یادداشتهای شخصی است، بیشتر و بهتر مشهود است. در هر نوشتهٔ او چندین بار قلمخوردگی، فصل و وصل، افزایش و نقصان و حواشی اضافی با مرکبهای مختلف به چشم میخورد.
بهباور مجتبی مینوی سبک انشای قزوینی در مراسلات و یادداشتها با شیوهٔ او در شرح و تعلیق و دیباچهٔ کتابها متفاوت است. یادداشتها و نامهها را بیقید و شبیه مکالمات عادی مینوشت و در اواخر عمر، این شیوه به مقالات و تعلیقات کتب چاپی نیز سرایت کرده بود؛ بنابراین نمیتوان گفت سبک نگارش کل آثارش، بینقص و سرمشق انشای فارسی است. مینوی عقیده دارد انشای قزوینی بهتدریج تحت تأثیر جرایدی که میخواند، تغییر کرده و به مرتبهای رسیده بود که بسیار بد شده بود. آثار این تغییر تدریجی، در دوران معاشرت او با دوستانش در برلین، مشهود است. تقیزاده این ایراد را با قزوینی درمیان میگذارد و جواب میشنود:
- "«در استعمال لغات غلطی که در افواه رایج شده است، عیبی نمیبینم.»"
قزوینی در جایی دیگر نیز گفته است: - "«چرا به شاعران و نویسندگانی مثل سعدی و حافظ اجازه میدهید الفاظی را که مطابق مقیاس عربی غلط است در نوشتهٔ خود بهکار ببرند؛ ولی ما اجازه نداریم چنین کاری بکنیم؟»"
او نخستین قدم علمی را در تصحیح متون برداشت و دیگران شیوه و اسلوب جدید را از او فراگرفتند. قزوینی در معرفی نسخ خطی و تنظیم و تحقیق احوال شعرا و رجال مهم علم و ادب قدیم، آثار متعدد انتشار داد که نمونهٔ کامل دقت نظر است و بهحق باید او را معلم اول در رشتههای ادبی و تاریخی ایران اسلامی دانست. از خصایص بسیار مهم قزوینی، رعایت امانت علمی در انجام امور پژوهشی بود بهشکلی که تا از موضوعی اطلاع قطعی حاصل نمیکرد بههیچوجه آن را نمیپذیرفت و به طالبان علم عرضه نمیکرد. اگر در جریان کار چیزی را محل شک و تردید میدید، فوراً به مآخذ مختلف مراجعه میکرد و از کتابی به کتابی میپرید و سریعاً آن را مییافت.[۷]
قطرهای از دریا: تأملی در آثار
تصحیح تاریخ جهانگشای جوینی
تصحیح این متن از شاهکارهای بینظیر تتبع و دقت و نمایندهٔ دقیقترین روش تحقیق اروپایی جدید است. این کار از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۳۷م طول کشید و بیستوپنج سال از عمر قزوینی را به آن گذشت. پس از انتشار دو جلد اول این اثر، تصحیح جلد سوم حدود پانزده سال بهتأخیر افتاد. اعضای اوقاف گیب که تصحیح کتاب را به قزوینی محول کرده و از انتظار بهستوه آمده بودند، عاقبت برآن شدند که اتمامِحجتی با او بکنند. تقیزاده در توجیه این تأخیر میگوید قزوینی برای یافتن اصل و متن کامل یک بیت عربی که قطعهای از آن در جهانگشا آمده، پنج سال تمام مشغول جستوجو بوده است.[۷]
قزوینی از ابتدای کار تا تصحیح کامل متن، صدها کتابِ عربی و فارسی مطالعه و جهت یافتن تاریخ دقیق وقایع موجود در این اثر، وقت زیادی صرف کرده است. او حکایات تاریخی مختلفی دربارهٔ خاندان عطاملک جوینی، وقایعی مربوط به مغولان و نیز وقایع مذکور در «تاریخ جهانگشای» استخراج کرده و در مقدمهٔ کتاب آورده است. بررسی خصایص نحوی و صرفی در زبان جوینی و توضیح کامل ویژگیهای نسخ استفادهشده از دیگر نکاتی است که مقدمهٔ مصحح را به پژوهشی جامع و نمونه تبدیل کرده است. با وجود زحمات بیحد و حصر در تصحیح این متن، قزوینی در گاهی که در ترجیح ضبطی بر ضبط دیگر، تردید داشته است یا به کنه مطلب مدنظر مؤلف پینبرده است، در نهایت تواضع علمی به آن اذعان داشته و درهای پژوهش در آن خصوص را به روی محققان آینده باز نگه داشته است.[۲۰]
تصحیح دیوان حافظ
نسخهٔ خطی مورخ ۸۲۷قمری (حدود سیوپنج سال پس از درگذشت حافظ) اساس چاپ عبدالرحیم خلخالی از دیوان حافظ بود. این نسخه تا ۱۳۴۹شمسی قدیمیترین نسخهٔ شناختهشده از دیوان حافظ بهشمار میرفت. خلخالی این نسخه را با سه نسخهٔ متأخر مقابله کرد. این چاپ حاوی اشتباههای زیادی بود. همین نسخهٔ خطی مبنای تصحیح قزوینی قرار گرفت که در مقدمهٔ آن، علامه به بسیاری از اغلاط اصلاحنشده در چاپ خلخالی و اشتباههای چاپی غیرمندرج در غلطنامه تصریح کرده است.
چاپ دیوان حافظ محمد قزوینی و قاسم غنی (تهران، ۱۳۲۰شمسی) که بهخط «حسن زرینخط» خوشنویسی شده است، نقطهٔ عطفی در تاریخ چاپهای اشعار حافظ بود؛ گرچه خالی از نقصهایی هم نیست. این چاپ مبتنیبر مقابلهٔ نسخهٔ خلخالی با هفده نسخهٔ متأخرتر است. بااینهمه، قزوینی و غنی تفاوتهای کار خود را با نسخهٔ خلخالی در حواشی یادداشت نکردهاند و منابع ابیات اضافی و قرائاتی را نیز که در نسخهٔ خلخالی پیدا نمیشود، یادآور نشدهاند. بهگفتهٔ سلیم نیساری کار قزوینی و غنی نمیتواند ویرایشی رضایتبخش از نسخهای واحد باشد یا یک چاپ واقعاً انتقادی بهدست دهد.[۲۱]
منابعی درباب آثار و احوال علامهقزوینی[۴]
- «زندگینامه و خدمات علمیوفرهنگی علامهمحمد قزوینی» تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۵.
- «یادنامهٔ علامهمحمد قزوینی» بهکوشش علی دهباشی با مقدمهٔ عبدالحسین زرینکوب، تهران: کتاب و فرهنگ، ۱۳۷۸.
- «سیری در اشعار حافظ» (کشف و استخراج سیوهشت غزل الحاقی و چهلوسه بیت بیگانه در حافظ قزوینی) دانشفر همدانی، همدان: میهننو، ۱۳۸۱.
- «ایرانشناسان و خاورشناسان» (بهروایت علامهمحمد قزوینی)، بهکوشش علی رفیعی جیردهی، رشت: نشر بلور، ۱۳۹۲.
- «بهیاد علامهمحمد قزوینی» بهکوشش ایرج افشار، تهران: بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار، ۱۳۸۶.
- «حافظ از دیدگاه علامهمحمد قزوینی» (بهانضمام مقالاتی دربارهٔ احوال و آثار علامهمحمد قزوینی) بهکوشش اسماعیل صارمی، تهران: علمی، ۱۳۶۷.
- «محمدبنعبدالوهاب القزوینی رائد الادب الفارسی المعاصر فی النقد و التصحیح» نوشتهٔ علی منتظمی، تهران: مؤسسه صادق الطباعه و النشر، ۱۳۸۵.
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ ۱٫۷ ۱٫۸ جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی، پانزده تا بیستوسه.
- ↑ ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ ۲٫۱۰ ۲٫۱۱ ۲٫۱۲ ۲٫۱۳ ۲٫۱۴ ۲٫۱۵ ۲٫۱۶ ۲٫۱۷ ۲٫۱۸ «احوال و آثار علامهقزوینی».
- ↑ «مشاهیر قزوین».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ «آثار محمد قزوینی».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ «تمام آنچه از دارایی برای وصیتکردن داشت».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ «یادی از قزوینیِ علامه».
- ↑ ۷٫۰۰ ۷٫۰۱ ۷٫۰۲ ۷٫۰۳ ۷٫۰۴ ۷٫۰۵ ۷٫۰۶ ۷٫۰۷ ۷٫۰۸ ۷٫۰۹ ۷٫۱۰ ۷٫۱۱ ۷٫۱۲ ۷٫۱۳ ۷٫۱۴ ۷٫۱۵ ۷٫۱۶ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱: ۵۲تا۵۳.
- ↑ شفیعی کدکنی، درویش ستیهنده: از میراث عرفانی شیخ جام، ۱۰۳و۱۰۴.
- ↑ «هنر اسلامی: مرزباننامه». هنر اسلامی. بازبینیشده در ۱۵مرداد۱۳۹۸.
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ نظامی عروضی سمرقندی، مجمعالنوادر معروف به چهار مقاله، ۹تا۳۲.
- ↑ معین، فرهنگ فارسی، ۱۴۶۳.
- ↑ «گریه در گلو گره کردم».
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ «یادداشتهای دستنویس علامه قزوینی به دانشگاه تهران سپرده شد».
- ↑ امیدسالار. «علامه قزوینی و فن تصحیح متن». نامهٔ بهارستان، ش. ۱۱و۱۲، ۱۸۹تا۲۰۶.
- ↑ «شب قزوینی».
- ↑ «نظر مارکوارت دربارهٔ قزوینی».
- ↑ مینورسکی. «به یاد قزوینی». یغما، ش. ۶۹.
- ↑ امیدسالار. «تاریخچهای از تصحیح متن در مغرب زمین و در میان مسلمین». آینهٔ میراث، ش. ۳۳و۳۴، ۷تا۳۲.
- ↑ امیدسالار. «علامه قزوینی و فن تصحیح متن». نامهٔ بهارستان، ش. ۱۱و۱۲، ۱۸۹تا۲۰۶.
- ↑ جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی، ۳تا۱۱۰ و ۳۳۵تا۳۵۴ و ۶۱۳تا۶۳۴.
- ↑ سعادت، دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی، ۶۵۹.
منابع
- جوینی، علاءالدین عطاملک (۱۳۸۷). تاریخ جهانگشای جوینی. تهران: هرمس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۶۳-۱۲۴-۶.
- نظامی عروضی سمرقندی، احمدبنعمربنعلی (۱۳۸۸). مجمعالنوادر معروف به چهارمقاله. تهران: زوار. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۰۱-۳۵۲-۲.
- معین، محمد (۱۳۸۸). فرهنگ فارسی. ۶. تهران: امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۳۷۵-۶.
- امیدسالار، محمود. «تاریخچهای از تصحیح متن در مغرب زمین و در میان مسلمین». آینهٔ میراث، ش. ۳۳و۳۴ (تابستان و پاییز۱۳۸۵).
- اتحاد، هوشنگ (۱۳۷۸). پژوهشگران معاصر ایران. ۱. فرهنگ معاصر. شابک ۹۶۴-۵۵۴۵-۴۳-۹.
- مینورسکی، ولادیمیر. «به یاد قزوینی». یغما، ش. ۶۹ (فروردین ۱۳۳۳).
- امیدسالار، محمود. «علامهقزوینی و فن تصحیح متن». نامهٔ بهارستان، ش. ۱۱و۱۲ (۱۳۸۴تا۱۳۸۵).
- سعادت، اسماعیل (۱۳۸۷). دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی. ۲. تهران: فرهنگستان زبانوادب فارسی. شابک ۹۶۴-۷۵۳۱-۶۲-۱.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۹۳). درویش ستیهنده: از میراث عرفانی شیخ جام. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۶۷۲-۰.
پیوند به بیرون
- «احوال و آثار علامهقزوینی». انسانشناسی و فرهنگ. بازبینیشده در ۱۵مرداد۱۳۹۸.
- «مشاهیر قزوین». شهرداری قزوین. بازبینیشده در ۱۵مرداد۱۳۹۸.
- «آثار محمد قزوینی». کتابخانه ملی و مرکز اسناد. بازبینیشده در ۱۵مرداد۱۳۹۸.
- «شب قزوینی». مجله بخارا. بازبینیشده در ۱۵مرداد۱۳۹۸.
- «تمام آنچه از دارایی برای وصیتکردن داشت». ایرانبوم، ۱۰آذر۱۳۹۱. بازبینیشده در ۱۴فروردین۱۳۹۹.
- «یادی از قزوینیِ علامه». خبرگزاری جمهوری اسلامی. بازبینیشده در ۱۵مرداد۱۳۹۸.
- «نظر مارکوارت دربارهٔ قزوینی». فیسبوک. بازبینیشده در ۱۵مرداد۱۳۹۸.
- «هنر اسلامی: مرزباننامه». هنر اسلامی. بازبینیشده در ۱۵مرداد۱۳۹۸.
- «یادداشتهای دستنویس علامهقزوینی به دانشگاه تهران سپرده شد». همشهریآنلاین. بازبینیشده در ۱۵مرداد۱۳۹۸.
- «گریه در گلو گره کردم». رادیو زمانه، ۱۵دی۱۳۸۵. بازبینیشده در ۱۴فروردین۱۳۹۹.