جمشید خانیان

نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۷ توسط Karbar1 (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

جمشید خانیان داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، منتقد و پژوهشگر ادبی است که به‌ویژه در حوزۀ ادبیات کودک‌ونوجوان فعال است. او اولین نویسندۀ کودک‌ونوجوان است که در سال۲۰۱۸ به فستیوال کلاغ سفید کتابخانۀ بین‌المللی مونیخ رفت و در سال۲۰۱۹ به‌عنوان نامزد جایزۀ جهانی آستریدلیندگرن معرفی شد که بسیاری از آثار او به زبان‌های گوناگونی ترجمه شده‌اند.[۱]

جمشید خانیان

نویسنده‌ای از جنس کودکان‌‌ونوجوانان
نام اصلی جمشید خانیان
زمینهٔ کاری داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس و پژوهشگر
زادروز ۱۷شهریور۱۳۴۰
آبادان
ملیت ایرانی
کتاب‌ها قلب زیبای بابور، عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی، کودکی‌های زمین و ...
* * * * *

جمشید خانیان که فعالیتِ ادبی‌اش را از دهۀ۶۰، با نوشتن دو نمایشنامۀ «یک نیمروز در اتاقِ بازجویی» و «روی نی‌بندی» با نگارش برای بزرگ‌سالان آغاز کرد؛ ناگاه خودش را چنان در فضایی سرشار از سخت‌کوشی، کنجکاوی و بازیگوشی‌های خلاقانه دید که شوقِ نوشتن برای نوجوانان در او به‌ وجود آمد تا پیشرو با فضای سرشار از بالودگی و عرق‌ریزی روح با آفرینشگری‌های ناب این عرصه، ماندن در دنیای کودک‌ونوجوان را ترجیح دهد. [۲][۱] و با اینکه از نسل نویسندگانِ میان‌سالِ(۱۳۴۰) است؛ اما بی‌گمان یکی از پیشروترین نویسندگانِ ایرانی در حوزۀ ادبیاتِ کودکان‌ونوجوانان است که دارای دو ویژگی بارزِ صدای مدرن و نوشتن در سبک‌ِ مدرن است.[۳][۴]
تصاویر در آثارِ خانیان از فضایی آشنا با دنیای نویسنده حکایت دارند؛ زیرا خانیان با آنکه در اصفهان زندگی می‌کند؛ اما همواره یکی از تصاویرِ ثابت کتاب‌هایش، فضاهای بومی زادگاهش، آبادان، است.[۵][۶]
خانیان در انتخاب واژه‌ها کوششی وسواس‌آمیز دارد[۵][۶] و با نگاهی متفاوت به واژه‌های نوساخته از فضای خشک‌وجدی واقعیت‌ اثری رشک‌برانگیز می‌سازد[۷][۸] و همواره جنسی از طراوت و تازگی در معماری آثارش موج می‌زنند به‌گونه‌ای که می‌توان گفت: هر داستان برای او ‌مانند یک بازی است.[۵][۶] خانيان به‌واسطۀ نوشتن بسياری از كتاب‌هايش موفق به كسب جوايز معتبری شده است و چون در نوجوانی شاهد جنگ بوده است، اين واقعه در بیشتر آثارش متبلور شده‌اند و حضورِ موازی و توأمان خشونت و لطافت در كنار موضوع خشنی مثل جنگ، اتفاقی عاشقانه را به‌تصوير می‌كشد تا وجه واقعی زندگی را ترسيم كند و اینگونه دو نوع پايداری را به شيوه‌ای كاملاً رندانه و تمثيلی به‌تصوير می‌كشد؛ پايداری در برابر نفس و پايداری در برابر دشمن متجاوز.[۹]

از میان یادها

آغاز نوجوانی و شروع کار جدی

از یازده‌سالگی وارد کانون شدم. کارم را از آنجا شروع کردم و جذب قصه‌خوانی شدم و کتاب‌های قصه زیاد خواندم.[۷]

دیدار با هنر و ادبیات

اولین دیدارِ جدیِ من با هنروادبیات در سال۵۱ یا ۵۲ و در کانون آبادان به‌طور اتفاقی با کتاب «تیستوی سبز انگشتی» بود. از آن‌ زمان، فراز‌ و نشیب‌های بسیاری را پشت سر گذاشته‌ام. همیشه فکر می‌کنم که آن برخوردِ اتفاقیِ کوچک، سرنوشتم را جور دیگری رقم زده است. من هنر را زندگی کردم و ذره‌ذره آن را آموختم بدون آنکه بدانم چه وقت فرایندِ آموختن را طی کرده‌ام.[۱۰]

میزکار و چیدمان آن

منابعِ هریک از کارهایم را روی میزم قرار می‌دهم. البته هم روی میز و هم روی زمین.

دو جلد فرهنگِ لغتِ عمید که از بس زیاد استفاده کرده‌ام کهنه شده‌اند. روی میزم حق آب‌‌وگل دارند. خودکارِ قرمز که حتماً باید باشد زیرا دور مطالب را با خودکارِ قرمز خط می‌کشم و خودکار مشکی هم هرگز از من دور نیست. پوشه‌ای پر از کاغذها و نوشته‌های نصفه نگه‌می‌دارم که نسخهٔ اول نوشته‌‌هایم را پشتشان می‌نویسم. از کامپیوتر استفاده نمی‌کنم هیچ‌چیز برایم جای خودکار قرمز و مشکی را نمی‌گیرد.[۷]

داستان‌هایم را بلند بلند می‌خوانم

آهنگ کلمه برایم خیلی مهم است و در بیشتر مواقع داستانم را بلندبلند برای خودم یا اطرافیانم می‌خوانم تا آنچه در پس‌ِ ذهنم نهفته بود و نمی‌دیدمش سرانجام درمی‌آید.[۷]

تصویر حاکم‌ بر نوجوانی

در نوجوانی وارد گروه نمایشی کانون شدم. در سال‌های ۵۱و۵۲و۵۳، دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران، طرحی را برای دانشجوهای خود گذاشته بود که در شهرهای خودشان مربی تئاتر شوند. یکی از این دانشجوها با ما شروع به کار کرد. هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که چه تأثیر مثبتی در من داشت و همیشه مدیونش هستم. شکل‌گیری شخصیت هنری‌ام‌ وامدار اوست.[۱۰]

جنونِ نوشتن

در سال‌های اخیر که نوشتن برای کودک‌ونوجوان مسئلۀ اصلی من شده است، گاهی به شکل عجیب‌وغریب، جنونِ نوشتن به سراغم می‌آید. ذهنم و بعد کاغذهای اطرافم پر از طرح‌های داستانی‌ می‌شود که باید آن‌ها را تبدیل به رمان و نمایشنامه کنم. امیدوارم این فرصت را داشته باشم؛ زیرا این مهم‌ترین آرزوی من است.[۱۰]

رنج‌هایی که تجربه می‌شوند

در مسیر دردآورِ «نوشتن» همه‌‌ چیز لذت‌بخش است. از هیچ‌چیز پشیمان نیستم حتی از رنجی که می‌برم. همۀ رنج‌های من تجربه‌های من هستند.[۱۰]

بازی در دنیای ادبیات

ادبیات برای من نوعی بازی‌کردن است. از فرایند نوشتن این بازی آغاز می‌شود تا به خلق اثر منتهی می‌شود. بازی با خودکارهای رنگی را دوست‌دارم و فرآیند نوشتن برایم بسیار مهم‌تر از خود اثر است و آن را دنیای کودکان‌ونوجوانان برایم فراهم می‌کند.[۱۱]

تکرار نوشتن برای نوجوانان

در سال۱۳۷۶ وقتی می‌خواستم کتاب «کودکی‌های زمین» را بنویسم، شخصیت فانتزیِ این داستان آن‌چنان من را به خود واداشت که نتوانستم از آن جدا شوم و همین موضوع عاملی شد برای تکرارِ نوشتن برای نوجوانان و ماندن در این عرصه.[۱۲]

متعلق به دنیای نوجوانان هستم

می‌دانم که برای گروهِ سنیِ نوجوان می‌نویسم؛ اما به این فکر نمی‌کنم که سنِ نوجوانی سنِ ساده‌اندیشی است. به‌ نظرِ من، نوجوانانِ ما بسیار باسواد، باشعور و فهیم هستند و نوعِ زندگی و آموزش‌هایی که می‌بینند نشان داده است که این گروهِ سنی، بسیار مشتاق و کنجکاو برای کشف جهان هستند. من هیچ‌گاه به‌ این فکر نمی‌کنم که برای نوجوانانی می‌نویسم که کمتر از من می‌دانند و باید جایی برای کشف‌کردن و فکر‌کردن برای آن‌ها بگذارم.[۱۱] من خودم را متعلق به دنیای کودکان‌ونوجوانان می‌دانم.[۸]

نام‌هایی از دلِ داستان

پیدا کردن عنوان برای داستان‌ها اهمیت زیادی دارد و برای من آخرین مرحله‌ای‌ست که اتفاق می‌افتد. بیشتر سعی می‌کنم از دلِ خودِ داستانی که نوشته‌ام و کاراکترهای داستانی‌ام کمک بگیرم و اسمی را بیرون بکشم.[۱۱]

داستان انصراف

وقتی شنیدم انجمن نویسندگانِ كودک‌ونوجوان، من را به‌عنوان نامزد این جایزه انتخاب كرده است، خارج از كشور بودم. ۱۰ روز بعد بازگشتم و فقط ۴۰ روز برای آماده‌كردن پرونده‌ام وقت داشتم و از سویی هیچ‌چیز برایم از نوشتن مهم‌تر نبود. تابه‌حال هیچ جایزه‌ای در پروسۀ نوشتن من اثر نداشته است. من نمی‌دانستم برای كدام بخش از ادبیاتِ كودک‌ونوجوان ایران نامزد شده‌ام. همین دلایل باعث شد تا تصمیم بگیرم از نامزدی جایزه انصراف بدهم.[۵]

طرحی که آناهیتا به‌هم زد

داستان «قلب زیبای بابور» که من آن را طی چهارماه نوشتم، ۲۴ فصل داشت. البته در هیچ مرحله‌ای از آن لذت نمی‌بردم و منتظر بودم تا شاید فصل بعدی جذاب شود؛ اما فصل پایانی هم هیچ تحولی را در من ایجاد نکرد.[۱۳] وقتی آن را برای دخترم، آناهیتا، خواندم با تعجب گفت: «خب، چی شد؟». این حرف باعث شد تا کل اثر را پاره کنم و با هم‌فکری با خودش قلب زیبای بابور را بنویسم. با هم نوشتیم و اغلب نظراتش را در داستان اعمال کردم. زبان و راویِ قصه از او گرفته شده است. هر فصل را برایش می‌خواندم و بعد با تأیید دونفره، آن را نهایی می‌کردیم.[۷]

اقتباس یا سرقت

در پی نمایش تله‌فیلمی به نام «اولین باران پاییزی» با نویسندگی و کارگردانی افسانه منادی، جمشید خانیان این فیلم را اقتباسی از رمانِ «طبقۀ هفتم غربی» خود دانست و نسبت به استفادۀ بدون اجازه از آن اعتراض کرد.
این نویسنده با ارسال متن نامۀ گله‌آمیز خود با اشاره به ناامنی و بی‌اهمیت‌شمردن نویسندگان، نوشت: «وقتی واژه‌ای درست تعریف نشود همین می‌شود. می‌آیند اقتباس کنند، سرقت می‌کنند.»[۱۴]

زندگی و یادگار

شخصیت‌ و اندیشۀ ادبی

اندیشه و راه‌ و رسم هر انسانی مبتنی بر طرز فکر و شیوۀ نگارش اوست و شخصیت هنری و ادبی هر نویسنده‌‌ای همراه با قلمی شناخته و تکمیل می‌شود که بر صفحۀ کاغذ نقش‌آفرینی می‌کند؛ ازاین‌روست که معماری شخصیت جمشید خانیان با تکیه بر آثارش نمایان می‌شود.[۱۵]
شخصیت ادبی و اندیشۀ خانیان در چهارخط و مبتنی‌بر آثار او تجزیه و تحلیل می‌شود که نخستین خط، جادوی رِئالیسمی در آثار اوست که در آثاری مانند: "'«لاک‌پشت فیلی»"'، "'«شبی که جرواسک نخواند»"' و نیز در "'«طبقۀ هفتم غربی»"' یافت می‌شود که بیشتر شخصیت خانیان بر این خط استوار است؛ اما آثار غیررئالیسمی نیز در کارنامۀ او به‌چشم می‌خورد مانند: "'«ناهی»"' و "'«قلب زیبای بابور»"'.[۱۵]
خانیان در آثاری که با سبک رئالیسم ساخته و پرداخته شده‌اند، دیدگاه نمایشی خاصی دارد که مختص‌به خود اوست و شاید این سابقه و نوع نگاهِ اوست که زیرساخت ذهنی او را در نمایشنامه‌هایش نشان می‌دهد. از آثاری که با این نوع نگاه ساخته شده‌اند می‌توان به: "'«شب گربه‌های چشم سفید»"' اشاره کرد.[۱۵]
جزئی‌نگری و ریزبافی آثاری متفاوت را می‌آفرینند و این همان ویژگی‌ای است که آثار خانیان را متفاوت کرده است؛ زیرا هنگامی که جزیی‌نگری و ریزبافی با هم ترکیب شده و بافتی یکدست و هماهنگ بگیرند سازندۀ بهترین لحظات در داستان‌اند و خانیان از این ویژگی شخصیتی به‌خوبی در آثارش بهره برده است.[۱۵]

شهرت و جایگاه ادبی

حدود چهل‌سال زندگیِ خانیان در دنیای متن‌ و داستان، حضور او در عرصه‌های جهانی و انتخابش به‌عنوان نخستین نویسندۀ ایرانی در حوزۀ داستانِ نوجوان در جشنوارۀ کلاغ سفید به‌دعوت کتابخانۀ بین‌المللی کودک‌ونوجوان و دریافت جایزۀ جهانی "'آسترید لیندگرن"'، از جایگاه آثارش نزد منتقدان و پژوهشگران خبر می‌دهد.[۸]

جشن‌های تجلیل و بزرگداشت

 
"'تجلیلی برای نامزدِ برترین جایزه"'

مهرآیینی برای خانیان

در سومین مهرآیین نکوداشت نامزدهای جایزۀ «آسترید لیندگرن»، جمشید خانیان، در حوزۀ ادبیات کودک‌‌و‌نوجوان موفق به دریافت این جایزه شد.[۱۶] گفتنی است این جایزه یکی از معتبرترین جوایز بین‌المللی در حوزۀ ادبیات کودک‌ونوجوان است.[۱۷]

خانیان روی کاناپۀ سفید مونیخ نشست

خانیان با رمانِ «عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی» و «طبقۀ هفتم غربی» میهمان کتابخانۀ بین‌المللی کودک‌‌ونوجوان مونیخ شد. این داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس به‌عنوان اولین نویسندۀ ایرانی در جشنوارۀ «کلاغ‌ سفید» به سخنرانی پرداخت. در این مراسم بخش‌هایی از رمان «عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی» تولید کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان به زبان آلمانی خوانده شد و در ادامه، حاضران در جلسه دربارۀ یونس‌وسارا شخصیت‌های داستانی این رمان سوال‌هایی را با خالق اثر مطرح کردند.[۱۸]

از دریچۀ نگاه دیگران

حسد برده‌ام به خانیان

 
"'عباس جهانگیریان و نقد آثار خانیان"'[۲۰]

گذر پیروزمندانه از آزمون‌های خلاقیت

داستانی که نویسنده‌اش را غافل‌گیر می‌کند.

 

"اقبال‌زاده" داستان‌نویس، مترجم، ویراستار و منتقد

 
"'تجلیل از خانیان و همراهی مریم کهنسال"'[۲۰]

مریم کهنسال

مریم کهنسال از چهره‌های شناخته شده در جریان‌های ادبی است. این نویسنده و مترجم پرکار با مدرک دکترای ادبیات فارسی، استاد دانشگاهِ هنرِ شیراز است که مسئول مستقیم پروندۀ خانیان در دریافت جایزۀ جهانی آستریدلیندگرن نیز می‌باشد.

ادیبان، پژوهشگران و نظراتشان

 
"'خاطره‌انگیز به انتخاب خانیان"'

سه اثرِ راه‌یافته به فهرستِ‌ افتخار

به انتخاب خانیان

 

«میهمانی دیوها»

برای من خاطره‌انگیز است. لحن آن به‌عنوان عنصری از زبان است که عینیت پیدا نمی‌کند؛ اما احساس می‌شود در این کتاب یک امتیاز بسیار مهم است که سطح کیفی روایت را ارتقا می‌بخشد. با اینکه داستان از ساختار افسانه‌ها پیروی می‌کند؛ اما خیلی هم به آن پایبند نیست. آغازِ داستان یعنی واگذارشدن داستان از یکی‌به‌یکی‌‌دیگر و پایان آن هم که مربوط می‌شود به سرنوشتی نامعلوم.[۲۴]
 

«عقرب‌های کشتی بمبک»

هنوز فکر می‌کنم مهم‌ترین اثر فرهاد حسن‌زاده، همین کتاب است. تکنیک مثبتِ زبان، همراه‌ با طنزی درست، برآیندی جز کتابی به‌یادماندنی نخواهد بود. ورودی این کتاب و شکل رفتاری کُنشگرهای این داستان، آدم را به‌یاد «تابستان زاغچه» دیوید آلموند می‌اندازد.[۲۴]
 

«لالایی برای دختر مرده»

این درست است که آنچه به‌شکلِ یک پژوهش و تحقیقِ واقعی و تاریخی شروع می‌شود در ادامه باید به‌صورت قصه دربیاید. این کاری است که شاه‌آبادی با نوشتنِ این داستان انجام داده است. هم‌چنین استفاده از پلیفونیِ روایت به‌عنوان یک تکنیک روایی، امتیاز ویژه‌ای برای این اثر محسوب می‌شود.[۲۴]
 

«شازده کوچولو»

این کتاب یک شاهکار واقعی است.
مدت‌ها بود که دلم می‌خواست این کتاب را از زاویۀ روایت و روایتگری نقد کنم. همیشه این‌طور به نظرم می‌رسید که داستان این کتاب، یک راوی مقتدر دارد و بالاخره این فرصت را دانشکدۀ ادبیات دانشگاه شیراز با برگزاری جشنواره و همایش بازنگاری، تحتِ‌عنوان چندصدایی و گفت‌وگومندی در ادبیات کودک‌‌ونوجوان برایم فراهم کرد.[۲۴]
 

«کابوس»

به نظرم سیدنوید پراز خلاقیت است. او بی‌مهابا با هر کتاب پیشنهاد تازه‌ای به ادبیاتِ کودک‌ونوجوان ارائه می‌دهد. گاهی ادبیات آن را برمی‌تابد و گاهی خیر. کابوس کتاب فوق‌العاده‌ای است. روایت و راوی در حوزۀ زبان و چرخش‌های داستانی خوب کار می‌کنند و در ایجاد فضا و شخصیت‌های تازه موفق است. او آن‌قدر در روایتگری خلاق است که به‌راحتی توانسته است از درونمایۀ دستمالی‌شده ولی بی‌پایانِ «فقر» یک اثرِ تازه بیافریند.[۲۴]
 

«داستان بی‌پایان»

"این کتاب برای من تمام‌نشدنی است." هربار به آن برمی‌گردم تا از غنای فانتزی آن سیراب بشوم و ببینم چطور تخیل، گسترۀ لایتناهی خود را از جهانِ واقع به جهانِ فراواقع می‌کشاند و از آن داستان بی‌پایان می‌سازد.[۲۴]
 
بندانگشتی

«کافکا و عروسک مسافر»

این کتاب براساس یک مقاله نوشته شده است که در آن به ارتباط عجیب کافکا با دختر بچه‌ای که عروسک‌اش را گم کرده است، می‌پردازد. خیلی نوعِ نگاهِ نویسندۀ کتاب و ساختار دستوری روایتش را نمی‌پسندم و دقیقاً نمی‌دانم اشکال از نویسندۀ آن است و یا از مترجم است؛ اما این کتاب یک آن‌ِ انگیزشی دارد که برای تولیدکنندگان ادبیات شاید جالب باشد و آن این است که تخیل کتاب، انگیزۀ نگارش داستانِ کافکا را برای هر نویسنده‌ای فراهم می‌کند.[۲۴]

فیلم ساخته‌شده براساس آثار[۲۵][۱]

  1. "'روزی از روزها، پدر"'، به کارگردانی «اسدالله اسدی»
  2. فیلم‌نامۀ اقتباسی "'زیر آسمان شهر"' براساس داستان بلند "'سُبور"'
  3. نگارش فیلم‌نامهٔ یک مجموعهٔ ۱۳ قسمتی عروسکی، برای صداوسیمای ملیِ ایران، باعنوان "'ضرب‌المثل‌ها برای کودکان‌ونوجوانان"'

وقتی خانیان می‌گوید

ادبیات کودک‌و‌‌نوجوان نیازمند فرم و نگاهِ زیبایی‌شناختی مشخصی است. کتاب‌های ایرانی انتخاب شده، نمونه‌ای از این افقِ آرمانی را نشان می‌دهند و کتاب‌های ترجمه‌ای انتخاب شده هم خاطره‌انگیزند و هم یادآور می‌شوند که ما چقدر «نویسنده» و چقدر «خواننده‌ای خوب» هستیم.[۲۴]
 
"""
 
"'سبک و ویژگی‌های نوشتاری خانیان"'

یک اثر، یک نویسنده

"'گفت‌وگوی محمدهادی محمدی با جمشید خانیان."'

"'نقطۀ اتصال خانیان به اندیشه‌های مدرن در داستان‌ها"'

هر داستان یک بعد شگفت‌انگیز دارد و آن «برساختگی» است. هر آنچه به این کیفیت نزدیک شود، حتی تاریخ، ابعاد واقعی خودش را از دست می‌دهد. بنابراین، آنچه رئالیست‌ها به‌عنوان «ثبت واقعیت عینی» از آن سرسختانه دفاع می‌کردند، وهمی بیش نبوده است؛ چرا که در داستان جایی برای «واقعیت عینی» و «به تمامی معنا واقعی» وجود ندارد. هرآنچه که هست محصول غیرمتعارف تخیل نگارندۀ آن است. پس، نقطه اتصال، « داستان» است. داستان، به‌مثابۀ یک امکان برای نوع دیگری از ساختن .[۲۶]

"'انتخاب نامی پریانی برای داستان گفت‌وگوی جادوگر بزرگ با ملکۀ جزیرۀ رنگ‌ها"'

پر بی‌راه هم نبوده است که ذهن خواننده با اسم کتاب، به سمت فانتزی هدایت شده است و البته داستان از جنس پریانی که مثلا «اندرسن» دارد هم نیست؛ اما عناصری در آن وجود دارد که تداعی کننده نوعی از فانتزی است که سعی می‌کند واقعیت موجود را به نفع خودش نادیده بگیرد. به نظرم این عناصر در کنشگری مثل «رهی» بیشتر است، اما در «خانم پارسا» به دلیل وضعیتی که دارد، عمیق‌تر است. بنابراین، علی‌رغم اینکه فضا و مکان احاطه شده کاملا واقعی است و ابعاد واقعی دارد؛ اما این کیفیت فانتاستیک است که تعیین کنندۀه است. این کیفیت در گفت‌و‌گوی کنش‌گرهای اصلی داستان تبلور پیدا می‌کند و این‌طور به‌نظر می‌رسد که دیگر ما تنها با رهی و خانم پارسا مواجه نیستیم، بلکه با یک «جادوگر» و «ملکه» نیز روبه‌رو هستیم.[۲۶]

"'اگر قرار باشد به کارنامه‌تان نگاه کنید چه می‌گویید"'

داستان «گفت‌و‌گوی جادوگر بزرگ ...» آخرین اثری است که از من چاپ شده است؛ اما اگر در حین نوشتنِ آن، این سوال را از من می‌پرسیدید، حتما پاسخ‌ام این بود: «این داستان مهم‌ترین و زیباترین اثری است که تابه‌حال نوشته‌ام. «اگر احساسی جز این می‌داشتم، امکان نداشت دست به قلم ببرم. همیشه اثری که در حال نوشتن اش هستم، شاهکار من است. این احساس تا زمانی با من است که آخرین و لذت بخش ترین قسمت نوشتن، یعنی بازنویسی‌های مکرر و ویرایش‌ها را انجام می‌دهم و درست زمانی که داستان برای چاپ می‌رود، انگار جای من به‌عنوان «نویسنده»، با جای من به عنوان «خواننده» تغییر می‌کند.[۲۶]

آثار و کتاب‌شناسی

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

کارنامه و فهرست آثار

داستان‌ها برای مخاطب کودک‌ونوجوان[۲۵][۱]

رمان‌ها
  1. "'«ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی‌اش»"' (۱۳۹۸)
  2. "'«گفت‌وگوی جادوگر بزرگ با ملکهٔ جزیرهٔ رنگ‌ها»"' (۱۳۹۷)
  3. "'«امپراتور کوتولهٔ سرزمین لی‌لی‌پوت»"' (۱۳۹۵)
  4. "'«یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهٔ کباب‌شده»"' (۱۳۹۱)
  5. "'«عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی»"' (۱۳۸۹)
  6. "'«غوص عمیق»"' (۱۳۸۸)
  7. "'«طبقهٔ هفتم غربی»"' (۱۳۸۷)
  8. "'«ناهی»"' (۱۳۸۶)
  9. "'«لاک‌پشت فیلی»"' (۱۳۸۵)
  10. "'«قلب زیبای بابور»"' (۱۳۸۲)
  11. "'«کودکی‌های زمین»"' (۱۳۷۶)
سایر داستان‌ها
  1. "'«شبی که جَرواسَک نخوانَد»"' (۱۳۸۲)
  2. "'«آریایی‌ها»"' (۱۳۸۲)
  3. "'«کوسه ماهی»"' (۱۳۸۱)
  4. "'«شب گربه‌های چشم سفید»"' (۱۳۸۰)
  5. "'«خشایارشاه»"'(۱۳۸۰)

داستان‌ها برای مخاطب بزرگسال[۲۵][۱]

رمان
  1. "'«یک نقش برای کاوه»"' (۱۳۷۸)
  2. "'«سُبور»"' (۱۳۷۶)
  3. "'«خداحافظ همفری بوگارت»"' (۱۳۷۶)
  4. "'«او»"' (۱۳۷۶)
سایر داستان‎‌ها
  1. "'«پَرقیچی»"' (۱۳۸۸)
  2. "'«حافظه‌ای برای ناقهٔ گوش شکافته»"' (۱۳۸۷)
  3. "'«فاصله‌های غریب»"' (۱۳۸۶)
  4. "'«گزیدهٔ ادبیات معاصر»"' (۱۳۸۰)
  5. "'«ننه دلاور»"' (۱۳۷۸)
  6. "'«ننه دلاور»"' (۱۳۷۸)
  7. "'«بازی روی خط ممنوع»"' (۱۳۷۵)
  8. "'«همیشه، همین‌ وقت، همین بازی»"' (۱۳۷۲)

نمایشنامه‌ها[۲۵][۱]

  1. "'«نقطه‌های کوچک در فاصله‌ای بسیار دور از خورشید»"' (۱۳۹۴)
  2. "'«مرگ ناصری»"' (۱۳۹۰)
  3. "'«راکب»"' (۱۳۸۹)
  4. "'«پنج‌شنبه»"' (۱۳۸۹)
  5. "'«اسماعیل اسماعیل»"' (۱۳۸۸)
  6. "'«تکرار»"'.(۱۳۸۸)
  7. "'«درون پیراهن یحیی»"' (۱۳۸۸)
  8. "'«روی نی‌بندی»"' (۱۳۸۸)
  9. "'«دهانی پر از کلاغ»"' (۱۳۸۸)
  10. "'«چهارمین نامه»"' (۱۳۸۸)
  11. "'«قتل آقای کاف»"' (۱۳۸۷)
  12. "'«روزی که زمین نان می‌شود»"' (۱۳۸۷)
  13. "'«تردید»"' (۱۳۸۷)
  14. "'«آه از دست این ویکتورهوگو»"' (۱۳۸۲)
  15. "'«حرف‌های عاشقانه»"'.(۱۳۸۲)
  16. "'«غول زنگی قلعهٔ سنگباران»"' (۱۳۸۱)
  17. "'«مثل کوچِ کاکایی‌ها»"' (۱۳۸۱)
  18. "'«جنگ»(مجموعه آثار نمایشی)"' (۱۳۸۰)
  19. "'«مرد کوچولویی پیدایش شد که می‌خندید»"' (۱۳۸۰)
  20. "'«عشق، سال ریکُن»"' (۱۳۷۹)
  21. "'«پرگار»"' (۱۳۷۹)
  22. "'«بازی نامهٔ بابور»"' (۱۳۶۶)
  23. "'«یک نیمروز در اتاق بازجویی»"' (۱۳۶۵)

آثار پژوهشی[۲۵][۱]

  1. "'«جست‌وجو در متن»"'، نقدوبررسی ۱۰ رمان ایرانی.(۱۳۸۰)
  2. "'«از زمینه تا درونمایه»"'، نقدوبررسی ۷ داستان‌ِکوتاه ایرانی.(۱۳۸۳)
  3. "'«وضعیت‌های نمایشی دفاع مقدس»"'، پژوهشی پیرامون تئاتر جنگ در ایران‌وجهان.(۱۳۸۳)

آثار ترجمه‌شده

  1. "'«همیشه، همین وقت، همین بازی»"'، در کتابی به نام «شام سرو و آتش»، توسط «ایونا نوویسکا»، در "آژانس انتشارات ملی کراکو KAW"، به زبان لهستانی ترجمه شده‌است.[۲۷][۲۵][۱]
  2. در کتابی به نام "'«شهر فرنگ ایرانی»"' داستان‌هایی از جمشید خانیان و نادر ابراهیمی، توسط "انتشارات سوتوچ svetoch" به‌روسی ترجمه شده‌ است.[۲۵][۱][۲۸]

فعالیت‌های ادبی[۲۵][۱]

  1. "'(۱۳۸۲تا۱۳۹۸)"'. مدیرداخلی و مسئول شورای بررسی کتاب انتشارات دو رود.
  2. "'(۱۳۹۵تا۱۳۹۸)"'. عضو دفتر تخصصی سینما.
  3. "'(۱۳۸۶تا۱۳۸۸)"'. عضو شورای تخصصی کانون نمایشنامه‌نویسان.
  4. "'(۱۳۸۰تا۱۳۸۴)"'. تدریس در دانشگاه سورۀ تهران و اصفهان.
  5. "'(۱۳۶۶)"'. همکاری با صداوسیما در رابطه با آموزش تئاتر و نگارش ۱۳ قسمت نمایش عروسکی برای نوجوانان، باعنوان «ضرب‌المثل‌ها»

سبک و ویژگی‌های آثار

جمشید خانیان جهان پيرامون و امكانات دنيای داستان را از آن خود می‌كند و این همان چيزی است كه منتقدان و مخاطبان نوجوان‌وبزرگ‌سال را ميخكوب آثار او می‌كند. مخاطبان ایشان خوب می‌دانند که برای ورود به دنيای داستان‌های او، بايد قدم‌به‌قدم با طرح‌واره‌های ذهنی او همراه شوند و در هرسطر و هرصفحه‌ برای رويارویی با شگفتی‌های معماروار داستان‌ها آماده باشند.
خانیان به ادبیاتِ بومی و اقلیمی توجه ویژه‌ای دارد و افسانه‌ها را در قالب‌های جدیدی برای کودکان بیان می‌کند و ارتباط زندگی شهری و همه‌گیرشدن آن بین نسل‌ها در آثار او به‌گونه‌ای است که رنگ و بوی تعلیمی و آموزشی نداشته باشد.
موضوع دیگر، توجه خانیان به ادبیات دراماتیک است که این توجه تأثیرگرفته از فعالیت او در حوزۀ ادبیات نمایشی است. هريک از داستان‌ها و نمايشنامه‌های خانیان دنيای تازه‌ای پيشروی مخاطب قرار می‌دهند. هيچ چيز در قلم و نگاه او تكراری نيست.[۸]

برخی از جوایز و افتخارات[۲۵][۱]

  1. (۱۳۹۳) "'«عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی»"': اثر برگزیدهٔ ibby، مکزیک.
  2. (۱۳۹۲) "'«یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهٔ کباب شده»"': برگزیدهٔ نخست جایزهٔ کتابِ سال «مهرِ طاها».
  3. (۱۳۹۱) "'«عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی»"':برگزیدهٔ نخست جایزهٔ کتابِ سال «مهرِ طاها».
  4. (۱۳۹۱) "'«عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی»"': برندهٔ نشانِ طلای لاک‌پشت پرنده.
  5. (۱۳۹۱) "'«طبقهٔ هفتم غربی»"': اثر برگزیدهٔ ibby (دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان، لندن).
  6. (۱۳۸۹) "'«غوص عمیق»"': برگزیدهٔ کتابِ سال شهیدغنی پور.
  7. (۱۳۸۸) "'«طبقهٔ هفتم غربی»"': برگزیدهٔ کتابِ سال شهیدغنی پور.
  8. (۱۳۸۸) "'«طبقهٔ هفتم غربی»"': برگزیدهٔ چهارمین دورهٔ جشنوارهٔ کتابِ برتر (به مناسبت هفدهمین دورهٔ هفتهٔ کتابِ سال جمهوری اسلامی).
  9. (۱۳۸۸) "'«طبقهٔ هفتم غربی»"': رتبهٔ نخست در هفتمین دورهٔ جایزهٔ ادبی اصفهان.
  10. (۱۳۸۸) "'«چهارمین نامه»"': برگزیدهٔ نخست ربعِ قرنِ کتاب دفاع‌ مقدس در حوزهٔ ادبیات نمایشی.
  11. (۱۳۸۸) "'«وضعیت‌های نمایشی دفاع‌مقدس»"': برگزیدهٔ نخست ربعِ قرنِ کتاب دفاع‌ مقدس در حوزهٔ پژوهش هنری.
  12. (۱۳۸۸) "'«شبی که جرواسک نخواند»"': برگزیدهٔ نخست ربعِ قرنِ کتاب دفاع‌ مقدس در حوزهٔ رمان نوجوان.
  13. (۱۳۸۷) "'«شب گربه‌های چشم سفید»"': برگزیدهٔ ششمین دورهٔ انتخابِ کتابِ سال ماهنامهٔ سلام بچه‌ها و پوپک.
  14. (۱۳۸۷) "'«شب گربه‌های چشم سفید»"': برگزیدهٔ جشنوارهٔ کتاب سال کودک‌ونوجوان کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان.
  15. (۱۳۸۷) "'«طبقهٔ هفتم غربی»"': برگزیدهٔ سال از نظر نویسندگان و منتقدان.

بررسی چند اثر

یک جعبه پیتزا برای ذوزنقۀ کباب شده

=خلاصۀ داستان

داستان دربارۀ خانواده‌ای سه نفره از طبقۀ میانه که پدر و مادر و دخترشان در شهری مانند تهران اجاره‎نشین هستند و البته شخصیت‌های فرعی که همسایگان و مدیر مجتمع‌اند، نیز کمک می‌کنند که این روایت پیش برود. پدر خانواده که دبیر ریاضی است، به‌اجبار و از روی کم‌توانی مالی، یک خانۀ ذوزنقه‌ای شکل پیدا می‌کند و ذوق‌زده این خبر را به همسر و فرزندش می‌دهد و آن‌ها به این آپارتمان اسباب می‌کشند. اما تنها پنج روز دراین خانه دوام می‌آورند. در این پنج روز رخدادهایی برای آن‌ها پیش می‌آید که ترکیبی از زندگیِ روزمره و واقعیت جادویی است. و در این سطح هم نویسنده با گزینش این گونه و سبک نوشتن نشانه‌هایی از روایت مدرن را از ذهن خود بازتاب می‌دهد. خانه‌ای که به ظاهر استوار است با وزیدن یک باد که البته نمی‌تواند باد باشد و آنچنان مرموز است که نشان از جنبه‌های واقعیت جادویی داستان دارد، درهم می‌ریزد. این درهم‌ریختگی برای این خانواده کوچک که یکی از شادی‌های روزمره‌شان می‌تواند خوردن پیتزا باشد، دلهره‌آور است. ریشه و علت درهم ریختگی را نمی‌دانند و کم‌کم با فرو رفتن در بخش‌های میانی داستان این دلهره از جنس دیگری می‌شود...[۲۹]

تحلیل و بررسی داستان
ناپایداری زندگی مدرن در روایت خانیان

داستانی که خانیان روایت کرده است، یک شاکلۀ اصلی دارد، و آن هم ناپایداری زندگی مدرن است. نویسنده از زبان راوی یعنی دختر خانواده، با کشیدن اشکال هندسی که بخشی از سازه‌های این روایت است، گذار دختر را از کودکی تا نوجوانی در خانه‌های گوناگون به‌نمایش می‌گذارد. حتی آدم‌ها را به سازه‌های هندسی تشبیه می‌کند و بدین ترتیب با این شکل‌های هندسی یکی از وجوه و ویژگی‌های نگاه مدرن و نوآور به داستان را ترسیم می‌کند. در حقیقت در داستان دو زبان، یکی زبان ادبی و دیگری زبان ریاضی با هم تنیده شده‌اند تا این داستان وجهی دیگر از دنیای مدرن را بازنمایی کند.[۲۹]
داستان، تصویرهایی ساده از نمادها و شکل‌های ریاضی و همچنین آدم‌ها و اشیاء پیرامون زندگی انسان‌ها دارد. تصویرها بخش روشنگر برای متن نیستند، بلکه بخشی از سازۀ داستان به‌شمار می‌روند. از جنبۀ احساسی نیز فضای داستان دلهره‌آور است؛ زیرا چیزی پنهان سبب این وضعیت شده است. این پنهان‌بودن، خود درجایی دیگر پنهان شده است. مدیر ساختمان چنین شخصیتی دارد. او می‌داند که این آپارتمان ذوزنقه‌ای شکل چرا وضعیت ناپدار دارد؛ اما به‌سبب منافعی که هرانسان طبقۀ میانه به آن آویزان می‌شود، رازها را همچون سرمایه برای خودش نگه می‌دارد.[۲۹]
همسایه‌ای بسیار مرموزتر که پیرمردی دیوار به دیوار آن‌ها است، بازتابی از تنهایی انسان مدرن است که فردیت یافته است و در ازای آن تنهایی را همزاد خود کرده‌ است، همزادی که تا انتهای دالان مرگ او را همراهی می‌کند. این شخصیت که حضورش در داستان با کلیدهای روایت پیوند خورده است، دلهره‌های وجودی را در این داستان به‌نمایش می‌گذارد و اما شخصیت محوری این داستان که همان روای داستان یا دختر خانواده به نام «آنا» در این جایگاه قرار گرفته تا انسان‌ها، مناسبات انسانی، رنج‌ها، و ناپایداری زندگی در جامعۀ مدرن را به قلم نویسنده به تصویر بکشد. آنا از همان دختران نوجوانی هستند که هر روزه چهره‌های آن‌ها را در شهرهای خود می‌بینیم. دخترانی که یا تک فرزند هستند یا نهایت یکی دو خواهر و برادر هم دارند. رفتارهای همانند هم، مانند عشق به فست فود، موسیقی، کتاب، دوستان دبیرستانی، که بازنمایی یک وجه ساده‌شده و سرگرم‌کنندۀ زندگی است، و مانند شکل‌های ریاضی به روشنی خود را بازتاب می‌دهند. اما آن سوی دیگر زندگی در این داستان، روایت بسیار پیچیده‌ای است که هر کنشی در آن می‌تواند آرامش خانه را به‌هم بریزد. با همه این ظرافت‌ها که در داستان وجود دارد، هنر خانیان این نیست که این رازها و فضای جادویی را به درون داستان کشانده است. هنر او به عنوان یک داستان‌نویس خوش تکنیک این است که روایت‌های خود را گزیده می‌نویسد. واژگان را می‌تراشد و صیقل می‌دهد و بعد در داستان خود به کار می‌گیرد تا داستانی سرشار از معنا و هنر آفریده شود.[۲۹]

قلب زیبای بابور

خلاصۀ داستان

داستان بابور پیش‌از تولد او شروع می‌شود.داستان دربارۀ مردی سیاه‌پوست و فقیر است که عاشق دختر ثروتمند‌ترین مردِ بندر می‌شود. پدر دختر با ازدواج آن دو مخالف است. اما دختر به کهور علاقه‌مند است و ازهمین‌رو شبانه از بندر می‌گریزد. پدرِ دختر وقتی از ماجرا آگاه می‌شود، اهالی بندر را که زندگی آن‌ها وابسته‌ به اوست تحریم می‌کند و این تحریم درصورت آوردن مرواریدی به نام حزبا به پایان می‌رسد. کهور که اینک صاحب دختر و پسری است به قصد یافتن مروارید راهی دریا می‌شود؛ اما هیچ‌گاه بازنمی‌گردد. سال‌های سختی بر مردم ملو می‌گذرد، تااین‌که بابور پسر کهور به دریا رفته و مروارید را پیدا می‌کند و بدین سان، سُرور و آزادی را به بندر ملو باز می‌گرداند.[۳۰][۳۱]

تحلیل و بررسی

قلب زیبای بابور، نوشتۀ جمشید خانیان یک فراداستان است که در پی به‌کارگیری شیوه‌های تازه و گریز از شیوه‌های سنتی است. ماجرای آن، داستانی راز‌آمیز، با موضوع عشق و بن‌مایه‌هایی از محبت و صلح است و حتی عنوان داستان نیز گویای همین عشق می‌باشد که با بیان آن داستان شازده کوچولو در ذهن مخاطبان پررنگ و عمیق خواهد شد.
راوی داستان مخاطبش را آماده می‌کند تا منتظر یک داستان واقعی نباشد؛ بلکه با به‌کارگیری عنصر خیال و توهم در داستان، وجه خیالی داستان را برای مخاطب نمایان می‌کند.
تقدیم‌نامۀ کتاب در حقیقت معرفی کنندۀ راوی داستان است و به این شکل راوی داستان را برای مخاطبان باورپذیرتر می‌کند.
داستان بابور، فراداستانی برای نوجوانان است که اصلی‌ترین شگرد آن استفاده از روابط بینامتنی است.[۳۲]

عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی

خلاصۀ داستان

«عاشقانه‌های يونس در شكم ماهی» روايت‌كنندۀ ماجرای دختر نوجوانی به نام سارا است كه استعداد عجيبی در نواختن پيانو دارد و رمان، مثل يک موسيقی ملايم و عاشقانه‌ای آرام و دوست‌داشتنی پیش می‌رود و ماجرای آن در زمان آغاز جنگ ايران و عراق اتفاق می‌افتد. خانوادۀ سارا درحال فرار از شهری هستند كه چند روزی است که زير آتش خمپاره‌های عراقی‌هاست و در اين مسير با پسری به نام يونس و مادربزگش، بی‌بی آشنا مي‌شوند.
يونس، پسر عجيب و غريب و باهوشی است كه خيلی زود جايش را در دل خانوادۀ سارا و همراهان‌شان باز می‌كند. اما سارا دلِ خوشی از يونس ندارد؛ چون او باعث شده است كه از كوكوی دوست داشتنی‌اش جدا شود؛ اما ماجراهایی در اين داستان اتفاق می‌افتد كه همه‌چيز را تغيير می‌دهد.[۳۳]

تحلیل و بررسی

«عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی»، داستان آدم‌های خاص، تراش‌خورده و استثنایی است و حتی خود داستان نیز خاص است. داستانی که عناصر مختلف آن حساب‌شده در کنار هم جای گرفته‌اند و با بیان انواع عشق و تولدِ آن در زمینۀ جنگ ساخته و پرداخته می‌شود. عاشقانه‌های یونس، نه یک داستان جنگی تمام‌عیار است و نه یک داستان سراسر عشقی، و آمیخته‌شدن جاذبه‌های عشق و جنگ در کنار هم روایت داستان را پیش می‌برد.[۹]
در این داستانِ سراسر تمثیل، یونس از عشق دنیوی خود به عشقی واقعی می‌رسد و عاشقانه در آن ذوب می‌شود. واژه‌ها در این داستان، ایستا و منجمد نیستند بلکه با پویایی خبر از جریان یافتن زندگی می‌دهند. آنچه در این رمان پررنگ است نگاه خانیان به واژه‌های نوساخته است تا نوعی تمثیلِ عاشقانه را در داستان ایجاد کند. یونس در این رمان شخصیتی است که داستان حول او می‌چرخد و برعکس به‌کاربردن واژه‌ها و جملات توسط او چالش ذهنی را برای مخاطبِ نوجوان به‌وجود می‌آورد تا علاوه‌بر جذابیت، رمزآلودگی داستان را نیز افزایش می‌دهد.[۹]
بهره‌مندی از شخصیت یونس آغازی برای تمثیلی کلان در ذهن خانیان است و تبلور واژگانی که از اصطلاحات موسیقی می‌گویند از مانندکردن زندگی به سونات‌های موسیقی خبر می‌دهد که برای هرکسی ریتم و آهنگی خاص دارد؛ گاه تند است و گاه کند. شخصیت‌های داستان خوب و بی‌نقص پرداخته شده‌اند و البته تا حدودی باورناپذیراند و پختگی و تجربۀ شخصیت‌ها با وجود کوچکی از نکات قابل توجه در این اثر می‌باشد.[۹]

کودکی‌های زمین

خلاصۀ داستان

کودکی‌های زمین روایتگر روزهای آغازین اشغال خاک ایران توسط نیروهای بعثی است. داستان دربارۀ نوجوانی به نام چمل است که خواهرش مریمی قرار است به‌زودی به خانۀ بخت برود. چمل، مریمی را بسیار دوست‌دارد و به‌همین‌خاطر، دوری از او برایش سخت است. وقتی مریمی به‌همراه شوهرش کُنار و ننه برای خرید عروسی به بازار می‌روند، چمل از خانه بیرون می‌آید و دود عجیب و غریبی را می‌بیند. دود در ذهن چمل غولی می‌شود و با او به گفت‌وگو می‌نشیند.[۳۴][۳۵]

تحلیل و بررسی

داستان دربارۀ نوجوانی به نام چمل است که با غولی خیالی به نام «کل‌کل‌اشتر» به گفت‌وگو می‌پردازد؛ ورودِ ناگهانیِ این عنصرِ افسانه‌ای، بافت یکدست و مستندگونۀ اثر را درهم می‌ریزد و اثر به‌قالب افسانه‌ای و تخیلی نزدیک می‌شود.این درحالی است که تلاش نویسنده برای بازتاب‌دادن وقایع عینی بیشتر قابل لمس است.[۳۶]
حضور این غول در کنار راوی داستان، به داستان شکلی چندبعدی می‌دهد. نویسنده آن‌چنان این غول را در وادی واقعیت‌ها طبیعی آفریده است که خواننده در چند مرحله احساس می‌کند که به‌راستی راوی در واقعیت بیرونی او را می‌بیند. ذهن پرتلاطم راوی، باعث شده است تا او در دنیای تخیل سیر کند و از موجودی تخیلی اما با قدرتی محدود کمک بگیرد. در بسیاری از مواقع که چمل احتیاج به یک مونس و همدم دارد، کل‌کل‌اشتر در مقابلش ظاهر می‌شود.[۳۶]
نویسنده از این منظر، سعی در نشان‌دادن عمق فاجعۀ جنگ دارد و از این طریق توانسته است که از شخصیت چمل به‌عنوان ابزاری بینا برای ثبت حوادثِ جنگ بهره گیرد. چمل در نیمۀ اول داستان تا حدودی شخصیت فردی خود را دارد؛ با تمام احساسات و معنویات درونی‌اش. و در نیمۀ دوم، یعنی بعد از ناپدیدشدن برادرش، عملاً فردیت خود را از دست می‌دهد و به‌عنوان ابزارِ دستِ نویسنده و در خدمت پیشبردِ اهداف وی قرار می‌گیرد.[۳۶]
جمشید خانیان در این داستان نگاه تازه‌ای به بچه‌ها در جنگ دارد. او حوادث را از دید نوجوانِ داستان، با عنصر باورهای افسانه‌ای و بومی پیوند می‌زند. ارتباط میان چمل و آن موجود خیالی حادثۀ تازه‌ای در ادبیات پایداری‌ است. خیال‌انگیزی، کشش و رمزوارگی داستان از نقاطِ برجسته و بدیع آن است. داستان در آبادان که زادگاه نویسنده است اتفاق می‌افتد و نویسنده شخصیت‌های داستانش را در بافتِ اقلیمی آبادان به‌خوبی پیاده می‌کند.[۳۶] [۳۶]


غوص عمیق

«غوص عمیق» یکی از آثار برگزیدۀ جمشید خانیان است که اساس آن برپایۀ باور و اعتقاد مردم جنوب شکل گرفته است و موضوع اصلی آن، گم‌شدن انگشتری حضرت سليمان است.
به‌اعتقاد جنوبی‌ها، انگشتری حضرت سليمان زمانی که به‌دست شيطان به دريا انداخته می‌شود، به دريای عمان می‌‏رسد و از آنجا به چشمه‏‌هایی سرازير می‌شود که در آن ماهی‌ای به نام «چيزکو» وجود دارد.
خالق «غوص عمیق» می‌گوید: استفاده از شخصيت‌‏ها و فضاهای فانتزی در این اثر مشهود است و تمام تلاشم براین بوده است تا داستانم در فضايی ميان واقعيت و خيال شکل گيرد.
اين رمان نوجوان را کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان به نمايشگاه کتاب تهران آورده است.[۳۷]

طبقۀ هفتم غربی

طنز عنصر تازه‌ای است که حضور کمرنگ خود را در «طبقۀ هفتم غربی» نشان می‌دهد همان طنزی که از دل فرهیختگی، جدیت و روشنفکرانه‌بودن شخصیت داستانی نویسنده می‌آید.[۱۵]
تفاوتِ مهم و قابل توجه در رمان «طبقۀ هفتم غربی»، ساختن موقعیت طنز از دل ترس است. همان چیزی که در هیچ‌یک از آثار خانیان وجود ندارد؛ اما در این رمان است که خانیان گوشه‌چشمی به طنز انداخته است. ساختن موقعیت طنز در رویایی امیرعلی با آسانسور و با نشان‌دادن رگه‌هایی از طنز که از دل ترس بیرون می‌زند و ناشناخته‌بودن این موجود ماشینی برای امیرعلی و حالت‌های او در مقابل آن، در رفت و بازگشت به طبقات مختلف شکل می‌گیرد.[۱۵]

ادسون آرانتس و خرگوش هیمالیایی‌اش

«ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی‌اش» عنوان جدیدترین اثری است که به قلم جمشید خانیان از سوی بخش کودک‌ونوجوان منتشر شده است.
در آغاز با مطالعۀ نخستین صفحات این کتاب، تصور می‌کنیم با داستانی شبیه به «شازده کوچولو» روبه‌رو هستیم اما به‌تدریج با خواندن ادامۀ داستان، تصویر متفاوتی را در آن می‌بینیم.[۳۸]
خانیان در این کتاب، به لحظات نخستینی اشاره می‌کند که یک نویسنده قبل از شروع داستان سپری کرده است؛ لحظاتی که سعی می‌کند ذهنش را متمرکز کند و به تصاویر و موضوعات پراکنده‌‌‌‌‌ای که از فکرش می‌گذرد، انسجام بخشد. جزئیات را کنار هم بچیند و براساس آن داستانش را بنویسد. او می‌خواهد داستانی واقعی از واقعه‌ای هولناک بنویسد. از حادثه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان؛ اما وقتی کاغذ را روبه‌رویش می‌گذارد و به سبک و سیاق همیشگی‌اش با کشیدن یک خط حلزونی سعی می‌کند جزئیات دنیای داستانی‌اش را در ذهنش مجسم کند، سروکله یک پسر سیاه سوختۀ مو فرفری که لهجۀ جنوبی دارد پیدا می‌شود که به دنبال خرگوش هیمالیایی‌اش می‌گردد و اینگونه خیال و واقعیت را درهم می‌آمیزد.[۳۸]
نویسنده که قصد نوشتن یک داستان فانتزی را ندارد، تلاش می‌کند تا آرانتس را از ذهنش دور کند اما پسرک معتقد است که شخصیت اصلی داستان است و اصرار دارد که بماند. نویسنده می‌داند چه داستانی می‌خواهد بنویسد؛ ماجرایی که در سال۱۳۵۷ اتفاق افتاده است. زمانی که او به‌همراه خواهرش لیالی و دوست‌هایش در یک شب گرم نزدیک یک درخت بی‌عار پشت یک کلیسا در آبادان نشسته‌اند و فانتا می‌نوشند. او حتی با خودش قرار گذاشته است که قصه‌اش را با آواز عبدالحکیم حافظ، یک خوانندۀ عرب، آغاز کند اما در واقعیت، سینمایی به آتش کشیده شده و صدها نفر بی‌گناه در آن جان داده‌اند و نویسنده با قهرمانی روبه‌رو است که خواستار تغییر سرانجام ماجراست.[۳۸]

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

    1. "'نشر روشنگران"'
  1. "'نشر افق"'
  2. "'انتشارات کانون پرورش فکری کودک‌ونوجوان"'
  3. "'انتشارات سوره مهر"'

تجدید چاپ‌ها

در فهرست منتشر شده از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان، «قلب زیبای بابور» که پیش‌تر در چندین چاپ در ۱۷ هزار نسخه منتشر شده بود در لیست تجدید چاپ قرار گرفت که این آمار تنها در سال۹۵ به ۲۰ هزار نسخه رسید تا شمارگان این اثر تا سال۱۳۹۸ به ۳۷ هزار برسد.[۳۹]

منبع‌شناسی

مقالاتی دربارۀ خانیان و آثارش

  1. نقد وبررسی رمانِ "'طبقۀ هفتم غربی"'، نوشتۀ فروغ علی‌شاهرودی، کتاب ماه کودک و نوجوان.نورمگز، اردیبهشت۱۳۸۹، شمارۀ۱۵۱، ۳۷تا۴۲
  2. نمای نزدیک؛ نقد و بررسی آثار جمشید خانیان، پژوهشنامۀ ادبیات کودک و نوجوان.نورمگز، زمستان۱۳۹۰، شمارۀ۵۲، ۸۱تا۸۳
  3. بینامتنیت در فراداستان "'قلب زیبای بابور"'، نوشتۀ نرگس باقری، مطالعات ادبیات کودک، پاییز و زمستان۱۳۹۳، شمارۀ۲، ۱تا۲۴
  4. رشد اخلاقی کودک در ادبیات داستانی و بررسی آثار داستانی خانیان از منظر رشد اخلاقی، نوشتۀ حسین شیخ رضایی، تفکر کودک، بهار و زمستان۱۳۸۹، شمارۀ۱، ۳۸تا۶۲
  5. بررسی مولفه‌های تمثیلی رمان "'عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی"' از جمشید خانیان، نوشتۀ سیداحمد حسینی‌کازرونی، سمیه آورند، محمدرضا شهبازی و سیدجعفر حمیدی، چاپ شده در مجلۀ تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی، پاییز۱۳۹۷، شمارۀ ۳۷، ۱۱۱تا۱۲۷
  6. برادرکشی در نمایشنامۀ "'دهانی پر از کلاغ"'، نوشتۀ نرگس آل‌مومن دهکردی و جهانگیر صفری، چاپ‌شده در مرجع دانش(civilica)، هفتمین همایش ملی متن پژوهی ادبی با عنوان نگاهی تازه به ادبیات کودک و نوجوان، تهران، هستۀ مطالعات ادبی و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی، ۱۳۹۸
  7. واکاوی عنصر زبان در رمان "'شبی که جرواسک نخواند"'، سمانه اسدی، کاووس حسن‌لی، مطالعات ادبیات کودک، سال نهم، پاییز و زمستان۱۳۹۷، شماره۲

پانویس

  1. ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ «جمشید خانیان و ورود به دنیای نوشتن». 
  2. «معرفی شاعران‌ونویسندگانِ کودک‌ونوجوان». 
  3. «جمشید خانیان در صحنۀ ایثار». 
  4. «صداهای مدرن در آثار جمشید خانیان». 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ ۵٫۶ «خانیان نویسنده‌ای است که مخاطب؛ نوجوان را دست‌کم نمی‌گیرد». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ «خانیان معرف جریان‌های داستانی معاصر است». 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ «حرف‌ونقل پدیدآور "قلب زیبای بابور"». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ «جمشید خانیان در همۀ لحظه‌هایش نویسنده است». 
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ «بررسی مولفه‌های تمثیلی عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی». 
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ «حقیقت زندگی را در نمایشنامه‌هایم می‌کاوم.». 
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ «گفت‌وگو با جمشید خانیان، نویسندۀ ادبیاتِ کودک‌ونوجوان». 
  12. «سالروز تولد جمشيد خانيان كه از ادبيات بزرگ‌سال به ادبيات نوجوان رسيد». 
  13. «تقابل افسانه و قصه‌های مدرن». 
  14. «نامۀ اعتراض جمشید خانیان به تلویزیون». 
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ ۱۵٫۴ ۱۵٫۵ http://ensani.ir/file/download/article/20120413153525-3089-229.pdf «شخصیت داستانی جمشید خانیان و آثار ادبی او»]. 
  16. «مهرآیینی برای نکوداشت جمشید خانیان». 
  17. «خانیان تجلیل می‌شود». 
  18. «جمشید خانیان روی کاناپه سفید کتابخانۀ مونیخ نشست». 
  19. «حسد برده‌ام به خانیان». 
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ «مهرآیینی برای نکوداشت جمشید خانیان در کانون». 
  21. «آتوسا صالحی و گفت‌وگوی جادوگر بزرگ با ملکۀ جزیرۀ رنگ‌ها». 
  22. «اقبال‌زاده: خانیان با دیالوگ، تفکر برمی‌انگیزد و مضمون می‌سازد». 
  23. «سه اثر راه یافته به فهرست افتخارِ دفترِ بین‌المللیِ کتاب برای نسل جوان». 
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ ۲۴٫۲ ۲۴٫۳ ۲۴٫۴ ۲۴٫۵ ۲۴٫۶ ۲۴٫۷ «کتاب‌ خاطره‌انگیز برای کودک‌ونوجوان به‌انتخاب جمشید خانیان». 
  25. ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ ۲۵٫۲ ۲۵٫۳ ۲۵٫۴ ۲۵٫۵ ۲۵٫۶ ۲۵٫۷ ۲۵٫۸ «داستان‌های خانیان برای مخاطب نوجوان». 
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ {{یادکرد وب{نشانی=https://ketabak.org/content/13891-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B7%D8%A7%D9%87%D8%A7-%D9%87%D9%85-%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%88%D9%82%D8%B9%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D9%81%D8%AA%7Cعنوان=گفت‌و‌گوی محمدهادی محمدی با جمشید خانیان}}
  27. «خانیان با پرقیچی و قوس عمیق می‌آید». 
  28. «آشنایی با نویسنده‌ای پراثر». 
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ ۲۹٫۲ ۲۹٫۳ «تحلیل و بررسی ‌‌‌داستانی با صدای مدرن». 
  30. «خلاصه‌ای از داستان قلب زیبای بابور». 
  31. «داستان قلبی به زیبایی بابور و شجاعتی فراتر از تصور». 
  32. «بینتامتنی در فراداستان قلب زیبای بابور». 
  33. «عاشقانه‌ای پاک از جمشید خانیان». 
  34. «خلاصه‌ای از داستان کودکی‌های زمین». 
  35. «جمشید خانیان روایتگر کودک‌و‌نوجوان». 
  36. ۳۶٫۰ ۳۶٫۱ ۳۶٫۲ ۳۶٫۳ ۳۶٫۴ «بررسی رمان کودکی‌های زمین روایتگر روزهای جنگ». 
  37. «رمان غوص عمیق و ماجرایی از باور مردم جنوب». 
  38. ۳۸٫۰ ۳۸٫۱ ۳۸٫۲ «روایتی هولناک از یک واقعه به روایت‌گری جمشید خانیان». 
  39. «تجدید چاپ کتاب‌های جمشید خانیان». 

پیوند به بیرون

«یادداشت جمشید خانیان درباره نمایش «چند درجه سوتفاهم در مقیاس اتتلو»». ایران تئاتر، ۲۲ شهریور۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۴دی۱۳۹۸.