حمیدرضا شاهآبادی
حمیدرضا شاهآبادی | |
---|---|
مردی که میان تاریخ و ادبیات زندگی میکند | |
زمینهٔ کاری | پژوهشگر تاریخ و نویسنده |
زادروز | ۳خرداد۱۳۴۶ تهران |
ملیت | ایران |
سالهای نویسندگی | از ۱۳۶۸تا کنون |
کتابها | «دایره زنگی»، «دیلماج»، «لالایی برای دختر مرده»، «اعترافات غلامان» و... |
نوشتارها | زمینههای تاریخی خلق کتاب «پیتر شلخته»، از آرمان تا واقعیت و... |
مدرک تحصیلی | کارشناسیارشد تاریخ |
وبگاه رسمی | http://hr-shahabadi.ir/ |
حمیدرضا شاهآبادی پژوهشگر تاریخ و نویسندهٔ ادبیات کودکونوجوان و نیز بزرگسال است که بر پردهٔ سینما و تئاتر نیز تجربههای پراکندهای در کولهبارش دارد.
شاهآبادی نویسندهای است که اولین داستانکوتاهش را در بیستودوسالگی برای چاپ به یک مجلهٔ هفتگی سپرد و پس از سی سال تلاش سطرسطر نوشتههایش در حوزهٔ ادبیات کودکونوجوان جایگاه ویژهای بهخود اختصاص داده است. از تقدیر و جایزه در جشنوارههای مختلف تا مدیریت انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. حمیدرضا شاهآبادی، عضو هئیتمدیرهٔ انجمن نویسندگان کودک و نوجوان علاوهبر آنکه قلمش را با روح مخاطب غیربزرگسال و حتی بزرگسالان حرکت داده است با جانمایهٔ تحصیلاتیاش در حوزهٔ تاریخ نیز آن را پرورانده و از خود چهرهای علمی و محققانه به عرصهٔ نویسندگی معرفی کرده است.
از میان یادها
تارزان مرا از گرداب زندگی نجات داد
اول یا دوم ابتدایی بودم. تلویزیون سریالی به اسم «تارزان» نشان میداد. تارزان را خیلی دوست داشتم و هر قسمت یک اتفاق پیش میآمد. سر کوچهٔمان دفترچههای کوچک یکریالی میفروختند. روی هر دفترچه اسم یک قسمت از داستانهای تارزان را مینوشتم و شروع میکردم به نوشتن قصههای مختلف. به آن روزها که فکر میکنم، بهنظرم نوشتن مقولهای است که به من آرامش میدهد میتوانم هویتم را در آن تعریف کنم. شاید بزرگترین ترس زندگیام این باشد که روزی نتوانم بنویسم؛ چون نوشتن از گرداب زندگی نجاتم میدهد.[۱]
درپی آرامش نویسنده شدم
من خودم را طلبهٔ قصهنویسی میدانم. به نوشتن خیلی علاقه دارم. عرصههای مختلفی را از تئاتر گرفته تا سینما تجربه کردم؛ ولی چند سال گذشته احساس کردم که میخواهم نویسنده شوم و هرچه بیشتر میگذرد در رسیدن به این خواست مصر میشوم. یادم میآيد پنچم ابتدایی رمان «بینوایان» را خواندم و بلافاصله سعی کردم با همان زبان کودکانه داستانی با حالوهوای قرن نوزدهم بنویسم. بهياد ندارم کار را تمام کردم یا نه. بههرحال دوست داشتم نویسنده شوم تا حرفهایم را از این طریق به دیگران انتقال دهم. این کار به من آرامش میدهد.
زندگی و یادگار
بر مدار روزگار
- ۱۳۴۶: تولد در تهران، سومخرداد
- ۱۳۶۷: آغاز تحصیل در مقطع کارشناسی تاریخ در دانشگاه تبریز
- ۱۳۶۸: انتشار نخستین داستانکوتاه «قبل از باران»
- ۱۳۷۶: نگارش «تاریخ آغازین فراماسونری در ایران» (دو جلدی)
- ۱۳۸۰: چاپ «دایرهزنگی»، مجموعهداستان کوتاه
- ۱۳۸۲: نشر «نهضت مشروطه»؛ نگارش «مقدمه بر ادبیات کودک»؛ حاصل پژوهش در کتابخانه بینالمللی مونیخ
- ۱۳۸۵: نشر «دیلماج»، رمانِ شایستهٔ تقدیر در جایزهٔ ادبی «واو» و کتابِسال شهیدحبیب غنیپور
- ۱۳۸۶: نگارش «لالایی برای دختر مرده»، رمان نوجوان
- ۱۳۸۷: برگزیدهشدن «لالایی برای دختر مرده» از سوی کتابخانهٔ بینالمللی مونیخ و جایزهٔ اول کتاب کودکونوجوان و دریافت لوح تقدیر شورای کتاب کودک
- ۱۳۸۹: انتشار «اعترافات غلامان»، رمان نوجوان برندهٔ جايزهٔ اول جشنواره سلام بچهها در بخش ادبيات آيينی و دریافت جایزهٔ کتابسال رضوی
- ۱۳۹۱: چاپ «وقتی مژی گم شد»، رمان نوجوان
- ۱۳۹۲: نشر «هیچکس جرئتش را ندارد»، رمان نوجوان
- ۱۳۹۴: انتشار «کافه خیابان گوته»، رمان
- ۱۳۹۷: انتشار جلد اول و دوم «دروازهٔ مردگان»، رمان نوجوان و تصحیح و مقدمهنویسی برای «سفینهٔ طالبی یا کتاب احمد»
شرحی مختصر از زندگی
حمیدرضا شاهآبادی زادهٔ سومخرداد۱۳۴۶ در تهران است. جز دورهٔ لیسانس تاریخ که در دانشگاه تبریز پشتسر گذاشت، بیشتر دوران تحصیلش را در پایتخت گذرانده است. در جوانی به هنر داستاننویسی علاقهمند شد و کاملاً خودآموز، با تکیه بر ذوق و قریحهٔ شخصی به نوشتن داستانکوتاه پرداخت و به دنیای ادبیات پا گذاشت. این ذوق و قریحه بعدها در زمینهٔ سینما و تئاتر نیز بروز یافت که نتیجهاش ساخت چند فیلم کوتاه و نگارش چند نمایشنامه و کارگردانی و بازیگری در چند نمایشنامه دیگر بود. حضور او در فضای ادبیات، از سال۱۳۶۸ با انتشار داستانی کوتاه به نام «قبل از باران» عینیتر شد. انتشار این داستان آغازی بود بر ادامهٔ فعالیتهای وی که به انتشار چندین رمان، مجموعهداستان کوتاه و پژوهشهای تاریخی و ادبی مختلف انجامید. این آثار برای وی جوایز مختلفی نظیر جایزهٔ اول «جشنواره کتاب کودکونوجوان»، جایزهٔ اول جشنواره رشد، «جایزه ادبی واو»، «کتاب سال رضوی»، کتابِسال شهیدحبیب غنیپور و... را بهارمغان آورد.
شاهآبادی بهواسطهٔ تحصیل در رشتهٔ تاریخ، در بیشتر داستانهایش نگاهی تاریخی دارد، حتی اگر تمام داستان در دورهٔ معاصر بگذرد. همانطورکه رشتهٔ تحصیلی او به فعالیتهایش سمتوسویی خاص داده است، تجربهٔ پنج سال معلمی و فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز جلوهٔ دیگر به فعالیتهای ادبیاش بخشیده و او را به نوشتن برای کودکانونوجوانان علاقهمند کرده است. وی از مدیران باسابقهٔ نشر با تجربهٔ مدیریت بر انتشارات کانون پرورش فکری و مؤسسه نشر بینالمللی الهدی است و هماکنون نیز در هیئتمدیرهٔ «انجمن نویسندگان کودکونوجوان» عضویت دارد.[۲]
شخصیت و اندیشه
نقد و نظرهایش
انتفاع مالی در پوشش دینی
شاهآبادی نوجوانی را از مراحل بسیار مهم تفکر فلسفی انسان و زمان پدیدآوردن جهانشناختی فرد میداند و در نقد ناشران و نویسندگانی که صرفاً به سود مالی خود میاندیشند، میگوید:
- «... برخی افراد با دادن ظاهر دینی به ادبیات زرد، آن را گریزگاهی میدانند تا مفاهیم غیراخلاقی و زرد را به جامعه تزریق کنند. این اتفاق، نهتنها نمیتواند مشکلی را حل کند؛ بلکه مشکلی بر مشکلات دیگر اضافه میکند. نویسندهٔ ادبیات دینی باید خود، دیندار و معتقد باشد و بعد دستبهقلم برَد. اما در بسیاری از آثار میبینیم افرادی دستبهقلم میشوند که صرفاً قصد انتفاع مالی دارند. ناشر و نویسنده به چیزی فکر میکنند که درواقع ضرورت اصلی نیست و فقط منفعت شخصی و مالی است. اگر بنا باشد به ادبیات دینیِ خوب دسترسی پیدا کنیم قبل از هرچیز باید از کمیت دل بکنیم و اصراری نداشته باشیم که آمارها و تعداد عناوین را بالا ببریم. باید تلاش کنیم تا موقعیتی فراهم شود که این عرصه در دست افرادی معتقد بیفتد که اصیل و ریشهدار به ادبیات دینی فکر میکنند و قلم میزنند. باید امکان سودجویی و منفعتطلبی را از بین ببریم. گمان میکنم امروز ادبیات دینی ما به افرادی مانند مرتضی مطهری و محمود حکیمی بیشتر از هر زمان دیگری نیاز دارد؛ اما متأسقانه آنچه میبینم چنین نیست.»[۳]
برای آنانی مینویسند که سالهاست نیستند!
شاهآبادی با نشانهگرفتن پیکان نقد بهسمت خودی، قیاسش از رماننویس ایرانی و غیرایرانی را چنین بیان میکند:
« | اگر بخواهیم قلم رماننویس ایرانی را در حوزۀ نوجوان و بزرگسال با قلم رماننویس خارجی مقایسه کنیم میتوانیم دو نقد اساسی وارد آوریم:
|
» |
اقتباس ادبی، جدالی دوجانبه و راهحل
در نگاه شاهآبادی اقتباس ادبی هم انکار میشود هم تحمیل، یعنی جدالی است دوسویه بین سینما و ادبیات که باید با دانش و بینش برطرف کرد:
- جدال سینماگران با نویسندگان:
در کشور ما فیلمهای زیادی با مختصر تغییری براساس متون ادبی تولید میشود و بعد تولیدکنندگان منکر هر نوع اقتباس میشوند. گاه حتی از موضع تحقیر با پدیدآورندهٔ اصلی اثر برخورد میکنند و درواقع فرار به جلو دارند. چند سال پیش کارگردان بنامی کار نویسندهٔ جوانی را اقتباس کرده بود و وقتی آن نویسنده معترض شد، کارگردان گفت من نمیدانم چرا بعضی نویسندگان جوان اصرار دارند من را وادار کنند تا داستانهایشان را بخوانم. این همان فرار به جلوست.
- جدال نویسندگان با سینماگران:
نویسندگان ما اغلب انتظار دارند که خطبهخط متنشان در قالب اثر تصویری دیده شود و بههیچوجه به کارگردان اجازهٔ هیچ تغییری را نمیدهند. درحالیکه سینما و رمان دو مدیوم متفاوتاند و شکلگیری داستان در هر دو مدیوم شکلی متفاوت میطلبد. کارگردان بنا نیست همهٔ آنچه در داستان است به فیلم بدل کند.
- بایدهای میانِ معرکهٔ اقتباس:
- وقتی بناست براساس رمانی، فیلمنامه بنویسید، رمان را بخوانید و آن را از پنجره به بیرون پرت کنید و بعد شروع کنید به نوشتن فیلمنامه. این یعنی نویسندهٔ فیلمنامه نباید خود را ملزم به اقتباس سطربهسطر داستان بداند.
- در ادبیات مدرن و رماننویسی جدید به سمتی پیش میرویم که گاه اصولاً اقتباس ناممکن است و اثر آنقدر به ادبیات ناب نزدیک میشود و آنقدر تکیهٔ آن بر زبان و کلمات قوت میگیرد که اساساً اقتباس تصویری از آن میسّر نیست. در چنین آثاری، بپذیریم که داستان نه در قالب سینما امکان انتقال دارد و نه هیچ قالب دیگری جز ادبیات.[۵]
شکستخوردگان، در صف نویسندگان کودک
تصوری غلط رایج شده که میگوید کودکان، بزرگسالان رشدنیافتهاند و تنها تفاوت کودک با بزرگسال، در قد، اندازه و میزان توانایی اوست. بر این مبنا وقتی به ادبیات کودک مینگریم، شکل رشدنیافته، ضعیفتر و بیکیفیت ادبیات بزرگسال تلقی میشود. ثمرهٔ این تفکر، انتشار اثر از نویسندگانی است که فکر میکنند نوشتن در حوزهٔ ادبیاتِ کودک کار راحتی است و با نوشتن چند جملهٔ کودکانه میتوان صاحب کتاب شد. این وسط آنانکه در نوشتن برای بزرگسالان شکست خوردهاند تصور میکنند میتوانند وارد حوزهٔ ادبیات کودک شوند و اگر نوع ضعیفتری از ادبیات را برای کودکان عرضه کنند مشکلی وجود ندارد. قطعاً این موضوع به کاهش کیفیت کتابهای کودک میانجامد و کمشدن کیفیت ادبیات کودک هم نتیجهاش این است که کودکان با آنچه برایشان منتشر میشود ارتباط برقرار نمیکنند و به کتابخوانی علاقهمند نمیشوند. درک دنیای کودکی، فهم سلیقهٔ کودکان و فهم مناسباتی که کودکان در ذهن خود با جهان برقرار میکنند کار بسیار مشکلی است که هرکسی توانایی دستیابی به آن را ندارد.[۶]
برآمدن صلح از خاکستر جنگ
برای شناساندن مفهوم جنگ که بخش از واقعیتهای انکارناپذیر زندگی است، نباید بهگونهای عمل کرد در کودک و نوجوان، اضطراب و نگرانی ایجاد شود. کودک باید درک کند که در گذشته چه کسانی با تلاش و فداکاری از میهن دفاع کردند؛ اما این بیان، با شیوهای هنرمندانه باید انجام گیرد آنهم از سوی کسانی که علاوهبر آشنایی با تاریخ جنگ، زبان کودکان بشناسند. متأسفانه آثاری با چنین ویژگیهایی بسیار اندک است و این ضعف در حوزهٔ ادبیات بزرگسال هم دیده میشود. نباید بار خشونتزای جنگ را به کودک منتقل کرد. زبانی که درادبیات کودک استفاده میشود باید کاملاً متفاوت باشد. باید از قالبهای داستانی که ربط مستقیم به جنگ ندارد برای بیان این موضوعها استفاده کرد. کامپیوتر و کتاب دو مقولهٔ مجزاست. در بازیهای کامپیوتری قصد درگیرکردن هیجان کودک است؛ اما در کتاب وجه بازی نیست و کودک به تفکر واداشته میشود. ایجاد وحشت و نگرانی از آنجا ناشی میشود که نویسندگان ما نتوانستهاند در این حوزه هنرمندانه دستبهقلم ببرند.[۷]
بیتوجهی داخلی، شکست خارجی
{{گفتاورد تزیینی|نظر شاهآبادی درخصوص ناموفقبودن نویسندگان ایرانی در کسب جوایز کریستین آندرسن یا آسترید لیندگرن (آلما) چنین است:
- «یک دلیل، تیراژ پایین کتاب است. وضع کتابخوانی در ایران خوب نیست و نویسندگان ایرانی در کشور خود از موقعیت ممتازی برخوردار نیستند. درصورتیکه یکی از معیارهای انواع جوایز ادبی مثل آندرسن، بالابودن شمارگان کتاب و برخورداری از اقبال عمومی گسترده در داخل کشور است. توجه به جایگاه نویسندگان یکی دیگر از متر و معیارهای جوایز جهانی است. برای جایزهای چون آندرسن، مهم است که چند فیلم دربارهٔ یک نویسنده ساخته شده یا چند کارگردان با اقتباس از آثار او به ساخت فیلم پرداختهاند. همچنانکه برای داوران این جایزهها مهم است چه دانشگاههایی برای سخنرانی از فلان نویسنده که نامزد دریافت جایزه شده، دعوت کرده یا به او دکترای افتخاری اعطا کردهاند. یکی از نکات مهم دیگری که باید به آن توجه شود، حضور در بازارهای جهانی کتاب و ترجمهٔ آثار نویسنده به زبانهای گوناگون است. واقعیت ماجرا این است که نگاه صنعتی به نشر در کشور ما وجود ندارد. ما هنوز کپیرایت را بهرسمیت نشناختهایم و بلد نیستیم چطور و چگونه از نویسندگان خوب خود، چهره بسازیم و آنها را در سطح جهانی مطرح کنیم؛ چراکه نتوانستهایم خودشان و کارهایشان را بهدرستی ترجمه و معرفی کنیم.
ما در خاورمیانه و حتی در آسیا از وضع و سطح مقبولی برخورداریم؛ اما در فضای جهانی، نویسندگان بسیاری، جایگاهی بهتر و بالاتر از ما دارند و ما نباید با شعار «هنر نزد ایرانیان است و بس» در جوایز ادبی شرکت کنیم؛ بلکه باید سطح خود را بشناسیم و بدانیم، بسیاری بهتر از ما مینویسند و جهانبینی گستردهتری دارند درحالیکه برخی نویسندگان ایرانی، همچنان برای مخاطبِ فرضی خود مینویسند و دورهٔ کودکیونوجوانی خود را تصویر میکنند، بدون آنکه خوانندهٔ امروز را بشناسند.»[۸]
شاهآبادی در آینهٔ خود
نوشتن برایم سخت است
شاهآبادی معتقد است که آدمی که قدر نوشتن را بداند نوشتن برایش سخت میشود؛ چراکه هر کلمهای دنیایی ویژه است با بار معنایی و احساسی مخصوص بهخود. به اعتقاد او حسکردن بار کلمات، باعث شده تا در خرجکردن آنها وسواسی عمل کند و بهنوعی مینیمالنویسی روی بیاورد. درضمن او در بیانکردن موضوع در آغاز کتابهایش تعمد دارد. گاهی بهظاهر داستان را لو میدهد؛ اما درواقع درحال تعریفکردن داستان است و سعی میکند با طرح پرسشهایی خواننده را مشتاق به خواندن ادامهٔ داستان کند.[۹]
لالایی برای دختر مرده بهتاریخ روزنامه صوراسرافیل
زمانی که تاریخ میخوانم، خواهناخواه در وقایع و شخصیتهای تاریخی چیزهایی میبینم که منقلبم میکند و الهامبخش داستاننویسیام میشود. خواسته یا ناخواسته مثل داستاننویس به موضوعات نگاه میکنم، نه مثل یک مورخ و تاریخنگار. این ویژگی باعث میشود وجوه داستانی تاریخ را پیدا کنم و بعضی از آنها سالها در ذهنم باقی میماند. مثلاً روزی روزنامهٔ «صوراسرافیل» را ورق میزدم از دهخدا شعری دیدم دربارهٔ فروش دختران قوچانی و این ماجرا در ذهنم ماند. دلم میخواست کاری انجام دهم و شاید بیست سال از آن زمان گذشت و روزی شروع کردم به نوشتن رمان «لالایی برای دختر مرده» دربارهٔ فروش دختران قوچانی.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
به سراغ دنبالهدارها نمیروم، چشمهایی منتظرماند
دیگر به سراغ کارهای دنبالهدار نمیروم؛ زیرا این کار فعالیتی حرفهای محسوب میشود و من خیلی حرفهای نیستم و نمیتوانم تماموقت کار کنم. ازاینرو انتظار میرود سهجلدی «دروازهٔ مردگان» ادامه نداشته باشد. من هم مثل هر نویسندهٔ دیگری کارهای نیمهکاره دارم. البته تعداد آنها زیاد نیست؛ بهایندلیل که معتقدم داستان نیمهکاره باعث آشفتگی میشود. هر کاری که شروع شود و به پایان نرسد، مثل پنجرههایی است که روی صفحهٔ کامپیوتر باز گذاشته شده و اگر به آنها رسیدگی نکنیم، گیج میشویم. آدمهای داستانهای نیمهکاره چشمانتظارند که تکلیفشان روشن شود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تنفس تاریخ
داستانها چکیدهٔ تجربهٔ بشر از جهان اطرافاند. همین ویژگی است که ادبیات را به عنصری مهم برای شناخت هویت انسانها و ابزاری مناسب برای انتقال داشتههای فرهنگی و تاریخی به نسلهای آینده تبدیل میکند.
ازآنجاکه میراث فرهنگی بستری است که میتوان با کمک آن شاخصههای هویتی را پیدا و تفسیر کرد، میتوان با تلفیق آن با ادبیات شاخصههای هویتی را پیدا و تفسیر و در کودکان ایجاد کرد و از این طریق به سؤالهای فرهنگی، اجتماعی و فلسفی کودکونوجوان پاسخ داد. علاوهبر این، اضافهکردن تاریخ و میراث فرهنگی به ادبیات، میتواند باعث جذابیت آثار این حوزه و جذب بچهها به مطالعه شود.
شیوههای غلط آموزشی، کودکان را از تاریخ دلزده میکند و تاریخ را چون حرفهای قدیمی و تکراریِ بیهوده جلوه میدهد. این باعث میشود که کودکان ما مفهوم یک بنای قدیمی، یک سازهٔ باستانی و تنفس زیر یک سقف کهن را درک نکنند و ارتباط حسی لازم را با گذشته نداشته باشند.
استفاده از ادبیات با رویکردهای آموزشی درست میتواند گریزگاه و راهحل مناسبی برای این مشکل باشد. برای مثال استفاده از آثار داستانی تاریخی در کلاسهای درس یا بازنویسی ادبیات کهن در شاخههای مختلف مانند سادهنویسی، خلاصهنویسی و استفاده از بنمایههای نهفته در آثار گذشتگان برای خلق آثار جدید میتواند برای گروههای مختلف مخاطبان مفید باشد. البته انتخاب هرکدام از این شیوهها به تمرکز نویسنده بر اسناد تاریخی، نوع علاقهاش، نیازهای روز و نیز سلیقهٔ مخاطبان بستگی دارد.[۱۰]
طلوع در بعدازظهرِ نویسندگی
یکی از فعالیتهایی که شاهآبادی در بعدازظهرها انجام میدهد تدریس داستاننویسی است که در مؤسسهٔ شهرستان ادب و انجمن کودکونوجوان برگزار میکند. در خاطرهای از برگزاری این دورهها تعریف میکند که در دورهٔ قبلی کارگاهی داشته با ۱۲ نفر شرکتکننده و درنهایت ۴ نفر توانستنهاند دست به خلق رمان بزنند بهشیوهای که گویی شاهآبادی در نوشتههای شاگردانش تکثیر میشده است. بهگفتهٔ خودش: «توانستهام یک اتفاقی را در ذهن دیگران شکل بدهم و احتمالاً این ادامه پیدا خواهد کرد.» چیزی شبیه رابطهٔ پدر و فرزندی. گویی در انتهای شبِ داستاننویسیِ شاگردانش، طلوعی است که خودش را در آن پیدا میکند!
شاهآبادی بر این داستاننویسی قابل آموزش است و میشود فنون داستاننویسی را و هم نگاه داستاننویسانه را آموزش داد؛ زیرا همهٔ ما به عنوان انسانهایی که دارای استعدادهای بالقوهای هستیم، این توانایی را داریم که از اطراف خودمان نگرشها و مهارتهای تازهای را کسب کنیم. قاعدتاً اصول داستاننویسی را میتوان آموزش داد، میشود با انجام تمرینهایی اصول آموختهشده را به مهارت تبدیل کرد و بعد با بحث و گفتوگو و بررسی داستانهای مختلف و بررسی وقایعی که درواقع در اطرافمان رخ میدهد نگاه داستاننویسانه را در کسانی که قرار است داستان بنویسند ایجاد کنیم.
- آموزش نویسندگی در گردونه استادان
«نمیتوان گفت استادان باید حتماً نویسنده باشند اما اگر یک استاد صرفاً نظریهها را بداند و فقط همان را به دانشجوهایش منتقل کند در نهایت میتواند منتقدان خوبی را تربیت کند.»
- آموزش نویسندگی در گردونه نویسندگان
از یک منظر دیگر، انتقال تجربههای نوشتن چیز بسیار مهمی است. انتقال لحظههایی که در حین نوشتن حس میشود و خلاقیتهایی که بهشکل ناگهانی رخ میدهد چیزی است که حتماً باید یک نویسنده از آنها بگوید و دیگران نمیتوانند. یک دریافت کاملاً حسی است و فقط کسی که داستان خلق کرده، میتواند آن خلاقیت و تجربهٔ ناب را به دیگران منتقل کند؛ وگرنه حاصلش میشود کسانی که مبانی نظری را خوب یاد گرفتهاند و در نهایت میتوانند منتقد باشند و سخت میشود از بینشان داستاننویس تربیت کرد.
- آنانکه از بیوقتی مینالند، به حلقهٔ داستان کوتاه در آیند!
شاهآبادی با تشکیل «حلقهٔ تألیف داستان کوتاه»، آن را در جهت رفع کمبودها در این زمینه و رونق فرهنگ مطالعه دانست؛ زیرا داستان کوتاه یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی ست. با توجه به این شرایط اجتماعی که مردم زمان زیادی برای مطالعه ندارند، داستان کوتاه برای آنان شرایطی را مهیا میکند که بتوانند در هر موقعیتی مثل ایستادن در صف اتوبوس از خواندن کتاب لذت ببرند. مضاف بر اینکه ساختار مینیاتوری داستان کوتاه این امکان را فراهم میکند که نویسنده بتواند بیان دقیق و ظریفی را از آنچه در ذهن دارد در اختیار مخاطب خود قرار دهد. داستان کوتاه معمولاً با ضربهای پایانی همراه است که مخاطب را به فکرکردن وامیدارد. علیرغم تمامی این ویژگیها این نوع ادبی در جامعهٔ ما بهویژه در سالهای گذشته بسیار کمرنگ بوده است؛ چه در حوزهٔ ادبیات نوجوانان و چه در حوزهٔ ادبیات بزرگسالان.[۱۱][۱۲]
یافتن اصل خویش
از نظر شاهآبادی تعریف ما از بازنویسی برای کودکان و نوجوانان نادرست است. وقتی ما یک نظم سنگین را بازنویسی میکنیم بنا نیست که تمام این نظم به نثر یا نثر ساده تبدیل شود چرا که یکی از اهداف بازنویس، آشنا کردن مخاطب با متن و زبان اصلی متن انختاب شده است.[۱۳]
زمان آن رسیده است که قاچ سن، هندوانهای شود
ردهبندی کتابهای کودکان و نوجوانان کار لازم و واجبی است. نزدیک ۴۰ سال است که براساس ابداع
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، گروهبندی سنی الفبایی تشکیل شده است و از گروه «الف» تا «ه» ادامه دارد. گروهبندی سنی توسط برخی از ناشران دیگر هم رعایت میشود و برخی از ناشران هم کتابها را براساس دورههای آموزشی تقسیمبندی میکنند مانند انتشارات مدرسه. اما نکتهٔ مهمتر این است که آیا چنین تفکیکیشدنی است یا نه و معیارهایی که داریم تا چه حد میتواند مفید باشد و کارایی لازم را داشته باشد؟
کودکی مفهومی ذهنی و کاملا اعتباری است؛ یعنی کودکی چیزی نیست که براساس سن تقویمی و یا ویژگیهای دیگر بشود آن را دستهبندی کرد و معیار استانداردی را تعیین کرد که برای همهٔ مناطق قابل استفاده باشد. در واقع براساس شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، مفهوم کودکی و توانایی کودکان در حوزههای مختلف و تجربههایشان با هم متفاوت است. به همین دلیل نمیتوانید یک کتاب را برای گروه سنی خاصی در سراسر کشور و مناطق مختلف استاندارد اعلام کنید.
بهنظرم زمان آن رسیده برای طبقهبندی کتابها به شیوههای دیگری متوسل بشویم. روش تقسیمبندی براساس سن شاید در زمانی درست به نظر میرسید؛ اما امروز با گسترش ارتباطات و تحولات مختلفی که در حوزههای مختلف رخ داده، شاهد شکاف بیشتری بین کودکان در مناطق مختلف هستیم.[۱۴]
آثار و کتابشناسی
آثار داستانی
دایرهزنگی، کمان (۱۳۸۵)
اولین مجموعهداستان منتشرشدۀ شاهآبادی، شامل ۷ داستان در فضای جنگ است. داستانهایی سرراست که رنگوبوی خاطره دارند اما متفاوت از داستانهای جنگی معمول، خواننده را به چالش میکشند. این مجموعه با «داستان صادق»، خبر از ظهور نویسندهای قصهگو را میدهد که تلخی تاریخ را با مهارتش در نویسندگی میآمیزد.[۱۵]
دیلماج، افق (۱۳۸۵)
اثری شناختهشده در میان خوانندگان ادبیات داستانی است و جایزۀ ادبیات «واو» و جایزۀ غنیپور را نیز در کارنامۀ خود دارد. رمانی تاریخی که با فاصلهگذاری، مسخ شخصیت اصلیاش را از لابهلای روزنوشتها و حوادث دوران قاجار و مشروطه روایت میکند. دیلماج با طرح داستانی جذاب و تعلیقی که با نثر قجری و ماهرانۀ شاهآبادی در سراسر کتاب پخش شده است، بستن کتاب را برای خوانندهاش سخت میکند.[۱۵]
لالایی برای دختر مرده، افق (۱۳۸۶)
در میان آثار شاهآبادی تا امروز، شاید مهمترین اثر در حوزۀ نوجوان، «لالایی برای دختر مرده» باشد؛ زیرا برگزیدۀ نظرسنجی بهترین رمان نوجوان روزنامۀ اعتماد و برندۀ جایزۀ اول کتاب کودک و نوجوان شده است. خوانندگان نوجوان و بزرگسال این اثر، طرح داستان درخشان و روایت ماهرانهاش را با رفتوبرگشتهای تاریخی، فراموش نخواهند کرد. شاهآبادی بسیار استادانه، قصۀ دختران قوچان را به معضلهای دختران امروز گره میزند و ما را با کامی تلخ، میان تاریخ و فانتزی و ابهام رها میکند تا سایۀ سنگین تاریخ را در همۀ وجوه زندگیمان حس کنیم.[۱۵]
اعترافات غلامان، کانون پرورش فکری (۱۳۸۹)
رمانی خواندهشده که چاپهای متعددش حاکی از آن است که شاهآبادی اینبار هم از پس نوشتن رمانی تاریخی و خواندنی برآمدهاست. شاهآبادی اینبار به سراغ سفر امامرضا (ع) میرود و روایت را از زبان غلامان پی میگیرد. اثری با تمرکز بر مخاطب نوجوان که خواندنش برای دیگر مخاطبان نیز لذتبخش و جذاب خواهد بود. «اعترافات» هم جایزۀ اول جشنوارۀ کتاب کودک و نوجوان و هم کتاب سال رضوی را از آن خود کرده است.[۱۵]
وقتی مژی گم شد، کانون پرورش فکری (۱۳۹۱)
در میان آثار شاهآبادی، اثری کوتاه و کمتر دیدهشده اما بسیار درگیرکننده، خواندنی و پرتعلیق است. شاهآبادی مهارت خود را در ترفندهای داستاننویسی، استادانه بهکارمیبرد تا معضلی معاصر در میان دختران نوجوان را بکاود. این اثر، برندۀ جایزه اول جشنوارۀ رشد، با تمپو و ریتم مناسب و با همان عدم قطعیت همیشگی آثار شاهآبادی است. اثری که باید بیش از این، مورد توجه قرار بگیرد.[۱۵]
هیچکس جرأتش را ندارد، کانون پرورش فکری (۱۳۹۲)
روایتی پرتعلیق از ورود به قلعهای مخوف و جنزده که بافاصلهگذاری، حرکت در زمان و تغییر راوی، اثری بهیادماندنی برای هر نوجوانی خواهد بود. استفاده از عناصر وحشت و پایان پیشبینیناپذیر این داستان، ما را مجاب میکند که این اثر را در زمرۀ بهترین آثار شاهآبادی قرار دهیم. اینبار هم سایۀ تاریخ و جنگ، خود را در داستان نشان میدهد تا شاهآبادی خود را بهعنوان نویسندهای صاحبسبک و با جایگاهی ویژه در رمان تاریخی و نوجوان به همگان بقبولاند.[۱۵]
کافۀ خیابان گوته، افق (۱۳۹۴)
خود را برای رمانی سورئال، تاریخی و چالشبرانگیز آماده کنید. شاهآبادی، تاریخ جریان چپ را در قالب روایتی تاریخی از گروهی جوان آرمانخواه، فشرده میکند و با فاصلهگذاریهای برتولتبرشتی، روایتی برپا میکند که برای خوانندۀ خوگرفته به آثار معمول ادبیات داستانی فارسی، غریب مینماید. لحن آیرونیک و طنز گروتسک و عدم قطعیتهای برآمده از نگاه مورخانۀ نویسنده، «کافۀ خیابان گوته» را به اثری متمایز مبدل میکند. کافۀ خیابان گوته، پختگی شاهآبادی در نوشتن رمانی تاریخی را نشان میدهد. جاییکه نویسنده حتی قصۀ مثلث عشقی شخصیتهایش را هم با سردی برگزار میکند و برایتان پایانی سردتر یا نه، پایانی سوزاننده را فراهم کرده است![۱۵]
سهگانهٔدروازهٔ مردگان (دو جلد اول)، افق (۱۳۹۷)
حمیدرضا شاهآبادی در «دروازۀ مردگان» دنیایی خیالین و فانتزی ساخته که در آن مردگان به دنیای زندگان میآیند و زندهها را با خود به جهان مردگان میبرند و حاصل این رفتوآمد، کشف رازهایی است از ناشناختهها؛ ناشناختههایی پیرامون زندگی کودکان قربانی فقر، گرسنگی و کار و ناآگاهی. در رمان دروازۀ مردگان نویسنده موفق میشود همراه با شخصیتهای داستان، من و شمای خواننده را از دروازۀ مردگان عبور دهد. همانطور که رضا و بچههای دیگر عمارت نویان خان، شکور را یک روز بعد از غرق شدن در حوض کنار سفرهی صبحانه میبینند که روی نانش کره میمالد ما نیز این صحنۀ وحشتناک را میبینیم و از تصور آن لرزه به تنمان میافتد.[۱۶]
پژوهشهای تاریخی
- تاریخ آغازین فراماسونری در ایران (دو جلدی). انتشارات سورهٔ مهر، ۱۳۷۶
- مقدمه بر ادبیات کودک (بحثی در تحول تاریخی مفهوم کودکی). کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۸۲ (حاصل پژوهش در کتابخانهٔ بین المللی مونیخ)
- نهضت مشروطه (از مجموعهٔ تاریخ فکر ایرانی). انتشارات افق، ۱۳۸۲
- از آرمان تا واقعیت؛ مقایسهٔ تطبیقی کتاب «احمد» از طالبوف تبریزی و کتاب «امیل» از ژان ژاک روسو (مقاله)
- در فقدان کودکی؛ بررسی وضعیت کودکان ایرانی در دوره قاجار (مقاله)
- زمینههای تاریخی خلق کتاب «پیتر شلخته» اثر هاینریش هافمن (مقاله به زبان انگلیسی، حاصل تحقیق در کتابخانهٔ بین المللی مونیخ)
- سفینهٔ طالبی یا کتاب احمد (تصحیح و مقدمه) انتشارات مدرسه. ۱۳۹۷
جوایز و افتخارات
دیلماج: کاندیدای جایزهٔ روزیروزگاری، برندهٔ لوح تقدیر جایزهٔ ادبی واو، رمان متفاوت، برندهٔ جایزهٔ شهید غنیپور
لالایی برای دختر مرده: برندهٔ جایزهٔ اول جشنوارهٔ کتاب کودکونوجوان، لوح تقدیر شورای کتاب کودک، لوح تقدیر جشنوارهٔ کتاب برتر، کتاب برگزیدهٔ کتابخانهٔ بینالمللی مونیخ، منتخب نظرسنجی روزنامهٔ اعتماد بهعنوان بهترین رمان نوجوان دههٔ هشتاد
اعترافات غلامان: برندهٔ جایزهٔ اول جشنوارهٔ کتاب کودکونوجوان، جایزهٔ اول جشنوارهٔ سلام بچهها، جشنوارهٔ قصههای قرآنی، کتاب سال رضوی، جشنوارهٔ بینالمللی امام رضا(ع)، جشنوارهٔ شهید غنیپور
وقتی مژی گم شد: جایزهٔ اول جشنوارهٔ رشد
نهضت مشروطه: لوح تقدیر شورای کتاب کودک
افسانهٔ تیرانداز جوان: کتاب برگزیدهٔ کتابخانهٔ بینالمللی مونیخ
هیچکس جرئتش را ندارد: جایزهٔ اول جشنوارهٔ کتاب کودکونوجوان، جایزهٔ اول جشنوارهٔ رشد
بررسی چند اثر
دایرهزنگی
«دایرهزنگی» اوّلین و تنها مجموعهداستان حمیدرضا شاهآبادی است که از هفت داستان کوتاه با موضوع جنگ تشکیل شدهاست. داستانهای این مجموعه از زوایا و فواصل مختلف به جنگ و تبعات آن پرداختهاند؛ چنانکه در داستان «رمل و آینه» هر لحظه ممکن است هلیکوپتر راوی، مورد اصابت گلولۀ دشمن قرار بگیرد و در داستان «داستان صادق» از زاویۀ دید اوّل شخص جمع، با جامعهای روبرو هستیم که در سالهای جنگ و پس از آن دربارۀ جوانی که از جبهه برنگشته است قضاوتهای مختلف میکنند و نویسنده از این طریق به کالبدشکافی فرهنگی جامعۀ خودش میپردازد.
از همین نخستین اثر شاهآبادی مشخّص است با نویسندهای طرف هستیم که به فرم اهمّیّت میدهد؛ چراکه برای تعریفکردن هر قصّه، بهترین فرم ممکن را برگزیده است. همچنین نویسنده، مخاطب را دعوت میکند به لایههای ژرفتر داستانها وارد شود و داستانها را تنها با نظام زیباییشناسی مرسوم «نخواند»؛ مثلاً در یک داستان، شاهد آخرین لحظات عمر رزمندۀ جوانی هستیم که برای خوردن کمپوت گیلاس به سنگر رزمندهٔ دیگری آمدهاست. برای کشف زیبایی موجود در این اثر، مخاطب باید هم ظرفیت کشفوشهود خود را بهکار بگیرد و هم باید نگاه کلیشهای به مفهوم شهید و شهادت را کنار بگذارد.[۱۸]
کافهٔ خیابان گوته
شاهآبادی در رمان بزرگسال خود بهدنبال تاریخ، داستانی را روایت کرده که دست بر رابطههای گروههای اعتقادی و عقیدتی مبارزات گذاشته است؛ هرچند هیچ شواهدی دالِ بر واقعیبودن شخصیتهای تاریخی همراه وقایع و اتفاقهای تاریخی وجود ندارد. رمان، اعتقادات و مبارزههای گروههای چپی را به سخره میگیرد؛ چراکه به نظر نویسنده مبارزهای چپی، اعتقادی واقعی به مبارزۀ خود و درواقع هیچ شناختی از فقر و مردم عامی و عادی روستایی ندارند. مردم بهرامکوه که همگی رنجکشیده و غرقشده در فقری بیپایان هستند و به این مبارزان چپی بیاعتمادند. عنصر عشق، عنصر داستانی و غالب در رمانهای انقلابی همیشه عامل مبارزه بوده و هست. در این رمان هم چالش میان عشق و مبارزۀ اعتقادی آنچنان پررنگ میشود که محوریت پیدا میکند. احتمال وجود خیانت، عشق و مبارزه، شخصیتهای داستان را تغییر میدهد و هرکدام بنا به درونیات خود به سمتی هدایت میشوند؛ انتقام، کینه، بیتفاوتی و تنها عشق است که این میان، دستآویزی برای نجات میشود.
شاهآبادی قصه تعریف میکند، همان که لازمه و پیشبرندۀ یک رمان واقعی است. او داستانش را بیهیچ پیچیدگی تعریف میکند، بدون اینکه مخاطب حس کند که در حال حلکردن معماست. رمان با خردهروایتهای کوچک، راهش را پیدا میکند. جدا از روابط عاشقانۀ نخنما در داستانهای چریکیِ اینچنینی، شاهآبادی داستانش را روی لبۀ تیغ پیش برده و سعی بر آن داشته تا حد امکان از فرورفتن در کلیشهها خودداری کند. استفاده از تکنیک نامهنگاری، تکنیک خاص و جدیدی نیست؛ اما در این رمان جای خودش را باز کرده و خوش نشسته است و حجمی از اطلاعات لازم برای خواننده را دردسترس قرار میدهد. شاهآبادی تعلق خاطری قوی به تاریخ معاصر ایران دارد و از همین روی در استفاده از شخصیتها و وقایع تاریخی همزمان با شخصیتهای خیالی اهتمام ورزیده است، تاآنجاکه مرزهای واقعیت بههم میریزد و مخاطب به همراهِ شخصیتها در تاریخ معاصر قدم میگذارد.[۲۰]
هیچکس جرئتش را ندارد
کانونساز اصلی در این رمان، همان راوی است و همهچیز تحتالشعاع فکر او پیش میرود. او حتی در مقدمۀ کتاب، احتمال میدهد که ممکن است ماجراهایی که برای شخصیتهای کتاب بهوجود میآید، برای مخاطب غیرقابل باور باشد. وقتی وارد داستان میشویم، میبینیم که نویسنده خود را پنهان نمیکند و خواننده در فواصل بین ماجراها از قطع ارتباط هراسی ندارد. او از روش فاصلهگذاری برشت استفاده میکند و قصه را از طریق راوی پیش میبرد. شاهآبادی با انتخاب تکنیک فاصلهگذاری، قصد جلب توجه مخاطب به لایههای دیگر داستان را دارد. انگار که قرار نیست فقط برای مخاطب قصه بگوید یا ایجاد سرگرمی کند. بهاینترتیب مخاطب در کنار نویسنده قرار میگیرد. او برای ایجاد هیجان بیشتر، فصلها را کوتاه نوشته و در بعضی از فصلها نیز سبک گسسته را اعمال کرده است.[۲۱]
لالایی برای دختر مرده
دختران و زنان پیوسته از گذشته در تاریخ، قربانی حوادث تلخ روزگار و جبر حاکمیت زورگو شدهاند. شاید انتخاب دختران قوچانی در دوران مشروطیت که مضمون اصلی رمان «لالایی برای دختر مرده» است، بخشی از ادای دین شاهآبادی به تاریخ این مرز و بوم است. ایدۀ اولیۀ نگارش این رمان به مدد روایت تاریخی و ترجیعبند شعری از دهخدا شکل گرفت، تاآنجا که تبدیل به دغدغهای برای شاهآبادی شد. او که علاوهبر داستاننویسبودن، پژوهشگر تاریخ است، با شنیدن خبری در خصوص دیدهشدن دختری با دستهای سوخته در شهر قزوین، دغدغۀ نوشتن دربارۀ این موضوع برای او پررنگتر شد تا سرانجام بهصورت «لالایی برای دختر مرده» منتشر شد. داستان علیرغم نقب به گذشته و اشارات تاریخی از کشش عجیبی برخوردار است و بههیچوجه خستهکننده نیست. تعلیق پایانی هرفصل، خواننده را به ادامۀ ماجرا فرا میخواند. خواننده با قرارگرفتن در فضای داستان با یک سیر تفکری از ظلم آشکاری که بر دختران نوجوان و جوان این سرزمین رفته، روبهرو میشود تاآنجا که پرسشهای بیشماری در ذهن مخاطب امروز میسازد ازجمله اینکه این ظلم، امروزه به چه شکلی درآمده است؟
حربۀ نویسنده، از رنجی به رنج دیگر رسیدن است. همان تشویشها، همان سرگشتگیها و تنهاییها و احساس بیپناهیها در دو دوره دیده میشود؛ هم در زهره، دختری از نسل حاضر و هم در حکیمه، دختری از نسل صد سال قبل. شاید مقایسۀ کمتوجهی، نادیدهگرفتن و هرگونه اجحاف در حق دختران، بخش دیگری از اهداف نویسنده در لایههای پنهان این رمان باشد، اما نمیتوان این نکته را دور از چشم داشت؛ اینکه شاهآبادی از طریق داستان، گام بلندی را در جهت معرفی تاریخ به نوجوانان برداشته و بهحق از این امر سربلند بیرون آمده است.تصاویر دلهرهآور و وهمبرانگیز، دیالوگهای ساخته شده و توصیفهای بهجایی که در هر فصل، بسته به نوع فضا بهکار گرفته شدهاند، در کمتر رمان نوجوانی بهچشم میخورد. شخصیتهای نوجوان مثل زهره، مینا و حتی حکیمه که متعلق به زمان حاضر نیست، درحد مقبول پرداخت شدهاند تاجاییکه نوجوان خواننده هم با آنها همراه میشود و با اندوه آنها در خود فرو میرود و با ترس آنها میهراسد.
درنهایت، داستاننویس علاوهبر تجربۀ زیستی و تخیل و... نیاز به بستری اصیلتر نیز برای روایتهای داستانیِ خود دارد. چه بهتر که این بستر، دغدغۀ ذهنی نویسنده نیز باشد. نمیتوان این نکته را دور از نظر داشت که انسانها در محاصرۀ تاریخ به سر میبرند و همواره متأثر از روایتهای گوناگونی هستند که از تاریخ به آنها میرسد.[۲۲]
نوا، نما، نگاه
پانویس
- ↑ «خاطره و روایت».
- ↑ «روایت شاهآبادی از مدیریت انتشارات مدرسه».
- ↑ «وقتی مسائل غیراخلاقی ظاهر دینی میگیرد».
- ↑ «نوشتن برای مخاطبی که وجود ندارد!».
- ↑ «سینماگران ما حوصله بحث با نویسندگان را ندارند».
- ↑ «شکستخوردگانی که برای کودک مینویسند!».
- ↑ «حمیدرضا شاهآبادی».
- ↑ «استراتژی بینتیجه ایران برای دریافت جوایز جهانی ادبیات کودک».
- ↑ «پنجاهونهمین انجمن ادبی آفتاب با حضور نویسندهٔ «هیچکس جرئتش را ندارد»».
- ↑ «شناخت هویت ملی در گرو تلفیق ادبیات با میراث فرهنگی».
- ↑ «وقتی قصه مشکل داستان میشود».
- ↑ «برگزاری کارگاه آموزشی رمان نوجوانان».
- ↑ «کیفیت نامناسب آثار بازنویسیشده برای بچهها».
- ↑ «بگو چند سالته تا بگم چی بخونی».
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ ۱۵٫۴ ۱۵٫۵ ۱۵٫۶ «زیستن میان تاریخ و ادبیات».
- ↑ «تاریخ و رازهای سر به مهرش».
- ↑ «حمیدرضا شاهآبادی».
- ↑ «با لطافت سخن گفتن درباره خشونت!».
- ↑ «کافه خیابان گوته».
- ↑ «از مبارزه تا انتقام».
- ↑ «قهرمانِ قلعۀ جنی».
- ↑ «داستان در محاصرۀ تاریخ».
منابع
پیوند به بیرون
- «اندرباب معرفی خود». تارنمای شاهآبادی. بازبینیشده در ۵آبان۱۳۹۸.
- «پنجاهونهمین انجمن ادبی آفتاب با حضور نویسندهٔ «هیچکس جرئتش را ندارد». کانون پرورش فکری خراسان رضوی، ۲۰مهر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۵آبان۱۳۹۸.
- «نشر در کشور ما حجرهای است و کاملاً سنتی عمل میکند، بزرگترین ترسم این است که روزی نتوانم بنویسم، روایت حمیدرضا شاهآبادی از داستاننویسی و مدیریت انتشارات مدرسه». ۸اسفند۱۳۹۷. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «وقتی مسائل غیراخلاقی ظاهر دینی میگیرد». ایسنا، ۲۳شهریور۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۰آبان۱۳۹۸.
- «نوشتن برای مخاطبی که وجود ندارد!». ایسنا، ۲۴آذر۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۰آبان۱۳۹۸.
- «سینماگران ما حوصله بحث با نویسندگان را ندارند». ایسنا، ۱۴آبان۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۰آبان۱۳۹۸.
- «شکستخوردگانی که برای کودک مینویسند!». ایسنا، ۲۷اردیبهشت۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۰آبان۱۳۹۸.
- «شناخت هویت ملی در گرو تلفیق ادبیات با میراث فرهنگی». ایسنا، ۳۱شهریور۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۰آبان۱۳۹۸.
- «وقتی قصه مشکل داستان میشود». ایسنا، ۲۵دی۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۰آبان۱۳۹۸.
- «برگزاری کارگاه آموزشی رمان نوجوانان». ایسنا، ۱۹خرداد۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۰آبان۱۳۹۸.
- «کیفیت نامناسب آثار بازنویسیشده برای بچهها». ایسنا، ۲۵مهر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۰آبان۱۳۹۸.
- «بگو چند سالته تا بگم چی بخونی». ایسنا، ۱۸مهر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۰آبان۱۳۹۸.
- «حمیدرضا شاه آبادی». مدرسهٔ رمان. بازبینیشده در ۲۴آبان۱۳۹۸.
- «استراتژی بینتیجه ایران برای دریافت جوایز جهانی ادبیات کودک». خبرگزاری مهر، ۳۱مرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۴آبان۱۳۹۸.
- «زیستن میان تاریخ و ادبیات». شهرستان شهر و ادب، ۱۴مهر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۴آبان۱۳۹۸.
- «تاریخ و رازهای سر به مهرش». شهرستان ادب، ۲۱آبان۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۴آبان۱۳۹۸.
- «از مبارزه تا انتقام». شهرستان ادب، ۴آبان۱۳۹۸. بازبینیشده در ۲۵آبان۱۳۹۸.
- «قهرمانِ قلعۀ جنی». شهرستان ادب، ۶مرداد۱۳۹۸. بازبینیشده در ۲۵آبان۱۳۹۸.
- «داستان در محاصرۀ تاریخ». شهرستان ادب، ۲۶مهر۱۳۹۸. بازبینیشده در ۲۶آبان۱۳۹۸.
- «با لطافت سخن گفتن درباره خشونت!». شهرستان ادب، ۲۷اسفند۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۶آبان۱۳۹۸.
- «کافه خیابان گوته». پاتوق کتاب فردا. بازبینیشده در ۲۶آبان۱۳۹۸.
- «حمیدرضا شاهآبادی». ویکیگفتاورد. بازبینیشده در ۲۶آبان۱۳۹۸.