حمیدرضا شاه‌آبادی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
حمیدرضا شاه‌آبادی

مردی که میان تاریخ و ادبیات زندگی می‌کند
زمینهٔ کاری پژوهشگر تاریخ و نویسنده
زادروز ۳خرداد۱۳۴۶
تهران
ملیت ایران
سال‌های نویسندگی از ۱۳۶۸تا کنون
کتاب‌ها «دایره زنگی»،‌ «دیلماج»، «لالایی برای دختر مرده»، «اعترافات غلامان» و...
نوشتارها زمینه‌های تاریخی خلق کتاب «پیتر شلخته»، از آرمان تا واقعیت و...
مدرک تحصیلی کارشناسی‌ارشد تاریخ
وب‌گاه رسمی http://hr-shahabadi.ir/

حمیدرضا شاه‌آبادی پژوهشگر تاریخ و نویسندهٔ ادبیات کودک‌ونوجوان و نیز بزرگسال است که بر پردهٔ سینما و تئاتر نیز تجربه‌های پراکنده‌ای در کوله‌بارش دارد.

* * * * *

شاه‌آبادی نویسنده‌ای است که اولین داستان‌کوتاهش را در بیست‌ودوسالگی برای چاپ به یک مجله‌ٔ هفتگی سپرد و پس از سی سال تلاش سطرسطر نوشته‌هایش در حوزهٔ ادبیات کودک‌ونوجوان جایگاه ویژه‌ای به‌خود اختصاص داده است. از تقدیر و جایزه در جشنواره‌های مختلف تا مدیریت انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. حمیدرضا شاه‌آبادی، عضو هئیت‌مدیرهٔ انجمن نویسندگان کودک و نوجوان علاوه‌بر آنکه قلمش را با روح مخاطب غیربزرگسال و حتی بزرگ‌سالان حرکت داده است با جان‌مایهٔ تحصیلاتی‌اش در حوزهٔ تاریخ نیز آن را پرورانده و از خود چهره‌ای علمی و محققانه به عرصهٔ نویسندگی معرفی کرده است.

حمیدرضا شاه‌آبادی

از میان یادها

تارزان مرا از گرداب زندگی نجات داد

اول یا دوم ابتدایی بودم. تلویزیون سریالی به اسم «تارزان» نشان می‌داد. تارزان را خیلی دوست داشتم و هر قسمت یک اتفاق پیش می‌آمد. سر کوچه‌ٔمان دفترچه‌های کوچک یک‌ریالی می‌فروختند. روی هر دفترچه اسم یک قسمت از داستان‌های تارزان را می‌نوشتم و شروع می‌کردم به نوشتن قصه‌های مختلف. به آن روزها که فکر می‌کنم، به‌نظرم نوشتن مقوله‌ای است که به من آرامش می‌دهد می‌توانم هویتم را در آن تعریف کنم. شاید بزرگ‌ترین ترس زندگی‌ام این باشد که روزی نتوانم بنویسم؛ چون نوشتن از گرداب زندگی نجاتم می‌دهد.[۱]

درپی آرامش نویسنده شدم

من خودم را طلبهٔ قصه‌نویسی می‌دانم. به نوشتن خیلی علاقه دارم. عرصه‌های مختلفی را از تئاتر گرفته تا سینما تجربه کردم؛ ولی چند سال گذشته احساس کردم که می‌خواهم نویسنده شوم و هرچه بیشتر می‌گذرد در رسیدن به این خواست مصر می‌شوم. یادم می‌آيد پنچم ابتدایی رمان «بینوایان» را خواندم و بلافاصله سعی کردم با همان زبان کودکانه داستانی با حال‌وهوای قرن نوزدهم بنویسم. به‌ياد ندارم کار را تمام کردم یا نه. به‌هرحال دوست داشتم نویسنده شوم تا حرف‌هایم را از ‌این طریق به دیگران انتقال دهم. این کار به من آرامش می‌دهد.

آقای نویسنده در میان مخاطبانش
برندهٔ جایزهٔ اول جشنوارهٔ رشد

زندگی و یادگار

بر مدار روزگار

  • ۱۳۴۶: تولد در تهران، سوم‌خرداد
  • ۱۳۶۷: آغاز تحصیل در مقطع کارشناسی تاریخ در دانشگاه تبریز
  • ۱۳۶۸: انتشار نخستین داستان‌کوتاه «قبل از باران»
  • ۱۳۷۶: نگارش «تاریخ آغازین فراماسونری در ایران» (دو جلدی)
  • ۱۳۸۰: چاپ «دایره‌زنگی»، مجموعه‌داستان کوتاه
  • ۱۳۸۲: نشر «نهضت مشروطه»؛ نگارش «مقدمه بر ادبیات کودک»؛ حاصل پژوهش در کتابخانه بین‌المللی مونیخ
  • ۱۳۸۵: نشر «دیلماج»، رمانِ شایستهٔ تقدیر در جایزهٔ ادبی «واو» و کتابِ‌سال شهیدحبیب غنی‌پور
  • ۱۳۸۶: نگارش «لالایی برای دختر مرده»، رمان نوجوان
  • ۱۳۸۷: برگزیده‌شدن «لالایی برای دختر مرده» از سوی کتابخانهٔ بین‌المللی مونیخ و جایزهٔ اول کتاب کودک‌ونوجوان و دریافت لوح تقدیر شورای کتاب کودک
  • ۱۳۸۹: انتشار «اعترافات غلامان»، رمان نوجوان برندهٔ جايزهٔ اول جشنواره سلام بچه‌ها در بخش ادبيات آيينی و دریافت جایزهٔ کتاب‌سال رضوی
  • ۱۳۹۱: چاپ «وقتی مژی گم شد»، رمان نوجوان
  • ۱۳۹۲: نشر «هیچ‌کس جرئتش را ندارد»، رمان نوجوان
  • ۱۳۹۴: انتشار «کافه خیابان گوته»، رمان
  • ۱۳۹۷: انتشار جلد اول و دوم «دروازهٔ مردگان»، رمان نوجوان و تصحیح و مقدمه‌نویسی برای «سفینهٔ طالبی یا کتاب احمد»

شرحی مختصر از زندگی

حمیدرضا شاه‌آبادی زادهٔ سوم‌خرداد۱۳۴۶ در تهران است. جز دورهٔ لیسانس تاریخ که در دانشگاه تبریز پشت‌سر گذاشت، بیشتر دوران تحصیلش را در پایتخت گذرانده است. در جوانی به هنر داستان‌نویسی علاقه‌مند شد و کاملاً خودآموز، با تکیه بر ذوق و قریحهٔ شخصی به نوشتن داستان‌کوتاه پرداخت و به دنیای ادبیات پا گذاشت. این ذوق و قریحه بعدها در زمینهٔ سینما و تئاتر نیز بروز یافت که نتیجه‌اش ساخت چند فیلم کوتاه و نگارش چند نمایشنامه و کارگردانی و بازیگری در چند نمایشنامه دیگر بود. حضور او در فضای ادبیات، از سال۱۳۶۸ با انتشار داستانی کوتاه به نام «قبل از باران» عینی‌تر شد. انتشار این داستان آغازی بود بر ادامهٔ فعالیت‌های وی که به انتشار چندین رمان، مجموعه‌داستان کوتاه و پژوهش‌های تاریخی و ادبی مختلف انجامید. این آثار برای وی جوایز مختلفی نظیر جایزهٔ اول «جشنواره کتاب کودک‌ونوجوان»، جایزهٔ اول جشنواره رشد، «جایزه ادبی واو»، «کتاب سال رضوی»، کتاب‌ِسال شهیدحبیب غنی‌پور و... را به‌ارمغان آورد.
شاه‌آبادی به‌واسطهٔ تحصیل در رشتهٔ‌ تاریخ، در بیشتر داستان‌هایش نگاهی تاریخی دارد، حتی اگر تمام داستان در دورهٔ معاصر بگذرد. همان‌طورکه رشتهٔ تحصیلی او به فعالیت‌هایش سمت‌وسویی خاص داده است، تجربهٔ پنج سال معلمی و فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز جلوهٔ دیگر به فعالیت‌های ادبی‌اش بخشیده و او را به نوشتن برای کودکان‌ونوجوانان علاقه‌مند کرده است. وی از مدیران باسابقهٔ نشر با تجربهٔ مدیریت بر انتشارات کانون پرورش فکری و مؤسسه نشر بین‌المللی الهدی است و هم‌اکنون نیز در هیئت‌مدیرهٔ «انجمن نویسندگان کودک‌ونوجوان» عضویت دارد.[۲]

مدیرعامل انتشارات مدرسه

شخصیت و اندیشه

نقد و نظرهایش

انتفاع مالی در پوشش دینی

شاه‌آبادی نوجوانی را از مراحل بسیار مهم تفکر فلسفی انسان و زمان پدیدآوردن جهان‌شناختی فرد می‌داند و در نقد ناشران و نویسندگانی که صرفاً به سود مالی خود می‌اندیشند، می‌گوید:

«... برخی افراد با دادن ظاهر دینی به ادبیات زرد، آن را گریزگاهی می‌دانند تا مفاهیم غیراخلاقی و زرد را به جامعه تزریق کنند. این اتفاق، نه‌تنها نمی‌تواند مشکلی را حل کند؛ بلکه مشکلی بر مشکلات دیگر اضافه می‌کند. نویسندهٔ ادبیات دینی باید خود، دین‌دار و معتقد باشد و بعد دست‌به‌قلم برَد. اما در بسیاری از آثار می‌بینیم افرادی دست‌به‌قلم می‌شوند که صرفاً قصد انتفاع مالی دارند. ناشر و نویسنده به چیزی فکر می‌کنند که درواقع ضرورت اصلی نیست و فقط منفعت شخصی و مالی است. اگر بنا باشد به ادبیات دینیِ خوب دسترسی پیدا کنیم قبل از هرچیز باید از کمیت دل بکنیم و اصراری نداشته باشیم که آمارها و تعداد عناوین را بالا ببریم. باید تلاش کنیم تا موقعیتی فراهم شود که این عرصه در دست افرادی معتقد بیفتد که اصیل و ریشه‌دار به ادبیات دینی فکر می‌کنند و قلم می‌زنند. باید امکان سودجویی و منفعت‌طلبی را از بین ببریم. گمان می‌کنم امروز ادبیات دینی ما به افرادی مانند مرتضی مطهری و محمود حکیمی بیشتر از هر زمان دیگری نیاز دارد؛ اما متأسقانه آنچه می‌بینم چنین نیست.»[۳]
شاه‌آبادی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

برای آنانی می‌نویسند که سال‌هاست نیستند!

شاه‌آبادی با نشانه‌گرفتن پیکان نقد به‌سمت خودی، قیاسش از رمان‌نویس ایرانی و غیرایرانی را چنین بیان می‌کند:

اقتباس ادبی، جدالی دوجانبه و راه‌حل

در نگاه شاه‌آبادی اقتباس ادبی هم انکار می‌شود هم تحمیل، یعنی جدالی است دوسویه بین سینما و ادبیات که باید با دانش و بینش برطرف کرد:

  • جدال سینماگران با نویسندگان:

در کشور ما فیلم‌های زیادی با مختصر تغییری براساس متون ادبی تولید می‌شود و بعد تولیدکنندگان منکر هر نوع اقتباس می‌شوند. گاه حتی از موضع تحقیر با پدیدآورندهٔ اصلی اثر برخورد می‌کنند و درواقع فرار به جلو دارند. چند سال پیش کارگردان بنامی کار نویسندهٔ جوانی را اقتباس کرده بود و وقتی آن نویسنده معترض شد، کارگردان گفت من نمی‌دانم چرا بعضی نویسندگان جوان اصرار دارند من را وادار کنند تا داستان‌هایشان را بخوانم. این همان فرار به جلوست.

  • جدال نویسندگان با سینماگران:

نویسندگان ما اغلب انتظار دارند که خط‌به‌خط متنشان در قالب اثر تصویری دیده شود و به‌هیچ‌وجه به کارگردان اجازهٔ هیچ تغییری را نمی‌دهند. درحالی‌که سینما و رمان دو مدیوم متفاوت‌اند و شکل‌گیری داستان در هر دو مدیوم شکلی متفاوت می‌طلبد. کارگردان بنا نیست همهٔ آنچه در داستان است به فیلم بدل کند.

  • بایدهای میانِ معرکهٔ اقتباس:
  1. وقتی بناست براساس رمانی، فیلمنامه بنویسید، رمان را بخوانید و آن را از پنجره به بیرون پرت کنید و بعد شروع کنید به نوشتن فیلمنامه‌. این یعنی نویسندهٔ فیلمنامه نباید خود را ملزم به اقتباس سطربه‌سطر داستان بداند.
  2. در ادبیات مدرن و رمان‌نویسی جدید به سمتی پیش می‌رویم که گاه اصولاً اقتباس ناممکن است و اثر آن‌قدر به ادبیات ناب نزدیک می‌شود و آن‌قدر تکیهٔ آن بر زبان و کلمات قوت می‌گیرد که اساساً اقتباس تصویری از آن میسّر نیست. در چنین آثاری، بپذیریم که داستان نه در قالب سینما امکان انتقال دارد و نه هیچ قالب دیگری جز ادبیات.[۵]

شکست‌خوردگان، در صف نویسندگان کودک

تصوری غلط رایج شده که می‌گوید کودکان، بزرگسالان رشدنیافته‌اند و تنها تفاوت کودک با بزرگسال، در قد، اندازه و میزان توانایی اوست. بر این مبنا وقتی به ادبیات کودک می‌نگریم، شکل رشدنیافته، ضعیف‌تر و بی‌کیفیت ادبیات بزرگسال تلقی می‌شود. ثمرهٔ این تفکر، انتشار اثر از نویسندگانی است که فکر می‌کنند نوشتن در حوزهٔ ادبیاتِ کودک کار راحتی است و با نوشتن چند جملهٔ کودکانه می‌توان صاحب کتاب شد. این وسط آنان‌که در نوشتن برای بزرگسالان شکست خورده‌اند تصور می‌کنند می‌توانند وارد حوزهٔ ادبیات کودک شوند و اگر نوع ضعیف‌تری از ادبیات را برای کودکان عرضه کنند مشکلی وجود ندارد. قطعاً این موضوع به کاهش کیفیت کتاب‌های کودک می‌انجامد و کم‌شدن کیفیت ادبیات کودک هم نتیجه‌اش این است که کودکان با آنچه برایشان منتشر می‌شود ارتباط برقرار نمی‌کنند و به کتاب‌‌خوانی علاقه‌مند نمی‌شوند. درک دنیای کودکی، فهم سلیقهٔ کودکان و فهم مناسباتی که کودکان در ذهن خود با جهان برقرار می‌کنند کار بسیار مشکلی است که هرکسی توانایی دستیابی به آن را ندارد.[۶]