ابراهیم گلستان
سید ابراهیم تقوی شیرازی، مشهور به ابراهیم گلستان، داستاننویس، کارگردان، فیلمنامهنویس، مترجم، منتقد، عکاس، روزنامهنگار و از پیشگامان موج نوی سینمای ایران و از چهرههای برجستهٔ روشنفکری ایران است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ابراهیم گلستان | ||||
---|---|---|---|---|
«ریشههای کاج حتم زخم خوردهاست، کاج کاج پیش نیست. رفتنی است.»[۱] | ||||
نام اصلی | سید ابراهیم تقوی شیرازی[۲] | |||
زمینهٔ کاری | کارگردانی، داستاننویسی، ترجمه، روزنامهنگاری و عکاسی | |||
زادروز | ۲۶ مهر ۱۳۰۱[۳] شیرازخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
| |||
پدر و مادر | سید محمدتقی تقوی شیرازی[۴] | |||
لقب | گلستان نفتیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
| |||
سالهای نویسندگی | ۱۳۲۳ تاکنونخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
| |||
کتابها | آذر، ماه آخر پاییز، مد و مه، خروس، گفتهها و ... | |||
فیلمنامهها | خشت و آینه، اسرار گنج درهٔ جنی، تپههای مارلیک و ... | |||
همسر(ها) | فخری گلستان | |||
فرزندان | لیلی گلستان و کاوه گلستان | |||
|
در مناظرهها و جدالهای قلمی بین منتقدان ادبی و سینمایی ایران، نام گلستان و نوشتهها و فیلمهای او همواره مطرح بودهاست.[۵] آثار مکتوب گلستان از سبکی خاص برخوردار است و بسیاری سبک نویسندگی وی را تأثیر پذیرفته از داستانهای کوتاه ارنست همینگوی میدانند؛ گرچه او تاثیرپذیری از هیچ نویسندهای را نمیپذیرد. همچنین وی از زمرهٔ نخستین نویسندگان معاصر ایرانی است که برای زبان داستانی و استفاده از نثر آهنگین در قالبهای داستانی نوین، اهمیت قائل شد و به آن پرداخت. از این جهت نقش او در سیر پیشرفت داستان معاصر فارسی قابل توجه است. از دیگر ویژگیهای داستاننویسی گلستان، خلق مجموعه داستانهای به هم مرتبط است. در حالی که چنین سبکی در غرب سابقهٔ طولانیتری دارد، این نوع داستاننویسی در ایران با گلستان آغاز میشود. اما نکتهٔ مهم در این نوع آثار گلستان، خلق نوعی جدید از داستاننویسی است که در ادبیات کلاسیک ایران، مانند «منطقالطیر»، ریشه دارد. این نوع داستانها نه بر اساس درونمایه یا شخصیتهای داستانی، بلکه بر اساس ساختارهای مشابه به یکدیگر مرتبط می شوند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ابراهیم گلستان در کنار فرخ غفاری و فریدون رهنما، سه کارگردان برجسته و پیشگام سینمای روشنفکری و غیرمتعارف ایران هستند که زمینهٔ شکلگیری و ایجاد جریانی تحت عنوان «موج نو» را در سینمای ایران فراهم کردند و به اعتقاد پرویز جاهد، نقش گلستان در این میان، بسیار بارزتر و تاثیرگذارتر از بقیه بودهاست و در واقع، آثار او شاخصترین آثار روشنفکری در سینمای ایران محسوب میشوند. جاهد عقیده دارد با فیلم «خشت و آینه» است که سینمای روشنفکری در ایران موجودیت یافته و به عنوان یک سینمای آلترناتیو در مقابل سینمای فارسی و جریان غالب فیلمسازی در ایران مطرح شد. اگر چه این نوع سینما قبل از اثر گلستان و با فیلم «جنوب شهر» فرخ غفاری اعلام موجودیت کرده بود، اما جایگاه ویژهٔ گلستان در میان روشنفکران ایرانی و نقش هدایتگر و جهتدهندهٔ او در ادبیات و سینما، عامل اصلی تمایز او با غفاری و دیگران به شمار میرود. گلستان با قصهها، مقالهها، ترجمهها، مستندها و فیلمهای بلندش تاثیری انکارناپذیر بر نسلی از نویسندگان، فیلمسازان و روشنفکران ایرانی گذاشتهاست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
داستانک
چرا «دریا» ناتمام ماند؟خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گلستان، در سال ۱۳۴۱، تصمیم به ساختن فیلم بلندی بر اساس داستان «چرا دریا توفانی شده بود؟»، نوشتهٔ صادق چوبک میگیرد. فروغ فرخزاد نقش اصلی فیلم را ایفا میکرد و پرویز بهرام، ذکریا هاشمی، تاجی احمدی، اکبر مشکین و رامین فرزاد دیگر بازیگران فیلم بودند. پس از فیلمبرداری چند سکانس، گلستان از ادامهٔ کار صرف نظر میکند. گلستان بعدها دلیل توقف ساخت فیلم را فاش کرد: اعتیاد شدید اکبر مشکین و کوشش او برای معتاد کردن دیگران!
پرویز بهرام، در خاطرات خود دربارهٔ یکی از صحنههای فیلم مینویسد:
« | «یادم میآید در صحنهای من و فروغ در باغ قیطریه، مشاجرهمان میشد و من برای آن که بازیها به دلخواه گلستان درآید، شانزده بار به فروغ سیلی زدم؛ با هر بار تکرار این صحنه چشمهای فروغ، درشت و درشتتر میشد. این اصطلاح عامیانه که میگویند «توی گوش فلانی خواباند و برق از چشمش پرید» واقعا آنجا مصداق داشت. نمیدانم که چرا گلستان هر بار میگفت: «تکرار، درنیامد»... بالاخره گلستان شانزدهمین برداشت را قبول کرد و فروغ با فیلمبرداری این صحنه از محوطه دور شد و من واقعا ناراحت شدم.» | » |
چرا قصه؟
فکر کردم حالا که نمیخواهم مقاله بنویسم و روزنامه اداره بکنم پس چه بنویسم؟ گفتم بیایم قصه بنویسم. با قصه نوشتن حرفهای خود را بزنم. میدانستم شنوندههای من کمتر خواهند بود. میدانستم قصه نوشتن کار موثری نیست اما دیده بودم که مقاله نوشتن فقط وسیلهٔ سرگرمی و وقتگذرانی روزنامهخوانهای معدود را فراهم کردن بود... آن وقت شروع کردم و این قصهٔ «به دزدی رفتهها» را نوشتم... میخواستم هول و وحشت زمانهام را نشان بدهم. هول و وحشت سطحی زمانهام را که به جان بیبتهها و تنبلها میخورد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سرِ شاهرضا
« | هدایت کارمند دفتر دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود. وقتی من با اتوبوس به دانشگاه میرفتم، سرچشمه سوار میشدم و او سر شاهرضا سوار میشد. یک روز از رفیقم « اورنگ دانا» که هنرهای زیبا درس میخواند، فهمیدم که او هدایت است و من پول بلیط او را حساب کردم. هدایت زودتر پیاده شد اما صبر کرد تا من پیاده شوم و وقتی پیاده شدم، تشکر کرد و پرسید: «چرا این کار را کردی؟» گفتم که من به کارهای شما علاقه دارم و میخواهم شما را بیشتر ببینم. گفت: «من غروبها کافه فردوسیام، بیا اونجا همدیگر را ببینیم.» و بعد از آن آشنایی ما خیلی نزدیک شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
نخواندن خودش منحرفشدن است
دوستی داشتم که رفته بود اروپا، برایش کاغذ نوشتم و ازش مقداری کتاب خواستم که برایم بفرستد، کافکا بود، هرمان هسه و راموز و فاکنر و ... . خلاصه درهم بود و بیشتر هم به سفارش و راهنمایی هدایت بود که خودش مشتاق خواندن آنها بود. دورهٔ کتابخوانی اینجوری من از تابستان ۲۶ تا اوایل ۳۰ بود. در این سه چهار سال من عجیب کتاب میخواندم؛ به فرانسه و انگلیسی، هر چه گیرم میآمد. استاندال را، فلوبر را، و از معاصرها سارتر را همانوقت خواندم. حتی مثلا جیمز تی. فارل و سینکلر لوئیس را. همان سال بود که میخواستم داستایوسکی را بخوانم و احسان طبری مرا برحذر میداشت. میگفت نخوان که منحرف میشوی. غافل که نخواندن خودش منحرفشدن است. حتی به خانم مریم فیروز که یک «برادران کارامازوف» خیلی خوشچاپ و مصور را به عنوان عیدی به من داده بود، دعوا کرد که این کتاب را چرا به من دادهاست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دیگر به آن نمیاندیشم
« | اکنون فیلم «آتش» از من جداست و من و دوستانم که آن را ساختیم دیگر به آن نمیاندیشیم. خوب یا بد تمام شدهاست، ما آن را برای تجربه ساختیم. شاهرخ گلستان تا این زمان فیلمی را فیلمبرداری نکرده بود و فروغ فرخزاد تاکنون فیلمی را مونتاژ نکردهبود. ما میدانستیم که تصاویر ما گویای یک واقعهٔ گیراست و میخواستیم روی این مشخصه یا مزیت تکیه نکرده باشیم. بسیار چاههای نفت آتش گرفته بود و از بسیاری آتشها فیلم ساخته بودند و ما میخواستیم حالتی و فضایی دیگر بسازیم، برای همین مدتها معطل شدیم تا آن را ساختیم. اکنون تماشای قوس و قزحی که بر آدریاتیک کمانه کشیده، از هر جایزه و پاداشی خوشتر است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
هیچی دیگر، تمام بود قضیه.
- فیاد: میتوانید مجسم کنید آخرین روزی را که فروغ تصادف کرد چه اتفاقی افتاد؟
- گلستان: من نمیخواهم تجسم کنم. لازم نکردهاست تجسم. من تو خانهام ننشسته بودم. من تو استودیو نشسته بودم. داشتم یک فیلمی را صدابرداریاش را تمام میکردم. باید نوار صدا که رویش ضبط میکردیم، پاک بشود از صدای قبلی. دستگاه ما خراب شد آن روز و صدای قبلی را خوب پاک نمیکرد و لنگ میزد. من تلفن کردم به مرحوم «ابوالقاسم رضایی» گفتم این نوار را میفرستم توی استودیوی ایرانفیلم تو پاکش بکنی. گفت بفرست. فروغ گفت من میبرم. گفتم ببر. رفت و دیگر برنگشت، به آن ترتیبی که رفته بود. هیچی دیگر، همین دیگر... تمام شد. توی خانه نبودم. توی استودیو بودم. بیمارستان هدایت هم بیستمتری استودیوی من بود. آن خانمی که مسئول بود قبول نمیکرد. میگفت اینجا بیمارستان بیمههای اجتماعی کارگران است. آقا بیمارستانه! خب قبول نکرد دیگر. اگر هم میکرد شاید فرقی نمیکرد. من هم رفتم تجریش بیمارستان... هیچی دیگر. تمام بود قضیه.[۶]
زندگی و تراث
بهار و خزان گلستان[۷][۸]خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه[۹]خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- ۲۶ مهر ۱۳۰۱: تولد در شیراز
- ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۵: تحصیلات ابتدایی در شیراز - فراگیری زبان فرانسه و عربی
- ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۰: تحصیلات متوسطه در شیراز
- ۱۳۲۰: سکونت در تهران و آغاز تحصیل در رشتهٔ حقوق در دانشگاه تهران
- ۱۳۲۱: ازدواج با دخترعمویش فخری گلستان(سفالگر، مترجم و فعال حقوق کودکان) - آشنایی با صادق هدایت
- ۱۳۲۲: اولین دیدار گلستان با محمد مصدق در منزل گلستان در تهران
- ۱۳۲۳-۱۳۲۵: تولد اولین فرزندش لیلی گلستان(۲۳ تیر ۱۳۲۳) - پیوستن به حزب توده و رهاکردن تحصیل در دانشگاه تهران – فعالیت به عنوان عکاس و نویسنده در نشریههای «رهبر» و «مردم» - انتشار مقالهای از گلستان با عنوان «در فارس چه میگذرد؟» در چهار شمارهٔ روزنامهٔ رهبر، ترجمهٔ این مقاله به روسی و چاپ آن در روزنامهٔ «ترود» شوروی – چاپ عکسهای گلستان در مجلهٔ «عصر نو» شوروی – یکی از پناهگاههای افسران فراری حزب توده در این دوره، زیر نظر «کیانوری» و «کامبخش»، منزل گلستان بود. – ادارهٔ کمیتهٔ حزب توده در مازندران به مدت ۶ ماه – بازگشت به تهران و ادارهٔ روزنامهٔ رهبر و بعد از توقیف این روزنامه در پی شکست فرقهٔ دمکرات آذربایجان، ماهنامهٔ «مردم»
- ۱۳۲۶: مخالفت با انشعاب خلیل ملکی و خروج از حزب توده - چاپ نخستین داستان گلستان با عنوان «بهدزدی رفتهها» در ماهنامهٔ «مردم»
- ۱۳۲۷: انتشار آذر، ماه آخر پاییز
- ۱۳۲۸: ترجمهٔ «زندگی خوش کوتاه فرنسیس مکومبر» از همینگوی
- ۱۳۲۹: تولد دومین فرزندش کاوه گلستان در آبادان
- ۱۳۳۲: گلستان به عنوان عکاس در دادگاه محاکمهٔ محمد مصدق بعد از کودتا حضور یافت. – بعد از کودتا، گلستان، ادارهٔ امور دایرهٔ تهیهٔ عکس و خبر کنسرسیوم نفت را بر عهده گرفت. – ساخت فیلم مستند کوتاه «از قطره تا دریا» با استفاده از فیلمهای خبری که با دوربین شخصی خود گرفته بود.
- ۱۳۳۴: انتشار شکار سایه - آشنایی با مهدی اخوان ثالث که بعدها دوست و همکار گلستان در استودیویش میشود.
- ۱۳۳۶: تاسیس استودیوی سینمایی گلستان – شروع ساخت مجموعه مستند «چشماندازها» برای شرکت ملی نفت ایران(شامل: «یک آتش» (۱۳۴۰)، «موج و مرجان و خارا»، «آب و گرما» و سه فیلم دیگر) با همکاری بکستر، آلن پندری، فروغ فرخزاد و شاهرخ گلستان به سرپرستی ابراهیم گلستان
- ۱۳۳۷: آشنایی با فروغ فرخزاد در استودیو گلستان – شروع فیلمبرداری فیلم «یک آتش»
- ۱۳۴۰: تدوین «یک آتش» توسط فروغ فرخزاد - دریافت جایزهٔ مرکور طلایی از جشنوارهٔ ونیز ایتالیا و جایزهٔ شیر سنمارکو برای فیلم «یک آتش»(اولین جایزهٔ بینالمللی تاریخ سینمای ایران) – ساخت فیلم مستند کوتاه «خرابآباد(ما آدمیم)» - ساخت فیلم «خواستگاری» به سفارش تلویزیون کانادا
- ۱۳۴۱: اتمام ساخت فیلم «موج و مرجان و خارا» به کارگردانی مشترک ابراهیم گلستان و آلن پندری(فروغ فرخزاد مدیر تهیهٔ این فیلم بود.) – فیلم داستانی «دریا» اثر ابراهیم گلستان و با بازی فروغ فرخزاد ناتمام ماند. – ساخت فیلم «سفید و سیاه» به کارگردانی مشترک ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد(نسخهٔ دیگری از فیلم «آب و گرما») - دریافت پیشنهاد ساخت فیلمی دربارهٔ جذامخانهٔ تبریز از سوی انجمن کمک به جذامیان و واگذار کردن کارگردانی فیلم به فروغ – نمایش «خانه سیاه است» در کانون فیلم ایران و برگزاری جلسهٔ پرسش و پاسخ با حضور گلستان و فروغ – ارسال «خانه سیاه است» به جشنوارهٔ کن(گلستان به دلایلی اجازهٔ پخش فیلم در جشنواره را نمیدهد) – نمایش «خانه سیاه است» در جشنوارهٔ فیلم کوتاه اوبرهاوزن آلمان و کسب جایزهٔ نخست جشنواره(بهترین فیلم مستند)
- ۱۳۴۲: تهیهکنندگی فیلم «خانه سیاه است» به کارگردانی فروغ فرخزاد – ساخت مستند کوتاه «تپههای مارلیک»
- ۱۳۴۳: دریافت جایزهٔ شیر سنمارکو جشنوارهٔ ونیز برای فیلم «تپههای مارلیک»
- ۱۳۴۴: ساخت مستندهای کوتاه «خرمن و بذر» و «گنجینههای گوهر» - ساخت اولین فیلم داستانی بلند خود تحت عنوان «خشت و آینه»
- ۱۳۴۵: نویسندگی و اجرای متن روایت فیلم «خانهٔ خدا» اثر ابوالقاسم رضایی
- ۱۳۴۶: انتشار جوی و دیوار و تشنه – ترجمهٔ پنج داستان از پنج نویسندهٔ بزرگ و چاپ آنها در مجموعهٔ «کشتیشکستهها» - مهاجرت موقت به انگلستان
- ۱۳۴۸: انتشار مد و مه – ایراد یک سلسله سخنرانی در دانشگاه شیراز که با عنوان «حرفهایی برای دانشجویان دانشگاه شیراز» در «گفتهها» منتشر شد.
- ۱۳۴۹: ترجمهٔ «هکلبری فین» اثر مارک تواین
- ۱۳۵۰: بازگشت به ایران
- ۱۳۵۲: ساخت فیلم داستانی بلند «اسرار گنج درهٔ جنی»
- ۱۳۵۳: انتشار اسرار گنج درهٔ جنی: یک داستان واقعی از یک چشمانداز بر اساس فیلم «اسرار گنج درهٔ جنی»
- ۱۳۵۴: شروع سکونت در ایالت ساسکس انگلستان – ترجمهٔ «دون ژوان در جهنم» اثر جورج برنارد شاو
- ۱۳۵۶: ترک ایران و اقامت دائم در انگلستان
- ۱۳۶۰: خریداری «سرای وایکهرست» در بخش غربی ایالت ساسکس و اقامت در آنجا
- ۱۳۶۳: سرای وایکهرست که لوکیشن خوبی برای فیلمسازی بود و فیلمهایی هم در آنجا ساخته میشد، به درخواست ابراهیم گلستان از این سال به بعد به محیطی آرام و شخصی بدل شد.[۱۰]
- ۱۳۶۵: بعد از انتشار مطالعهٔ انتقادی «مایکل کریگ هیلمن» در مورد زندگی و آثار فروغ با عنوان«زنی تنها: فروغ فرخزاد و شعر او»، گلستان مقالهای در پاسخ او مینویسد و هیلمن در جواب گلستان مقالهای با عنوان «از شاعری نادر نادرپور تا فارسیخوانی در قلب تگزاس: جوابیهای به ابراهیم گلستان» انتشار میدهد.
- ۱۳۷۴: انتشار خروس
- ۱۳۷۷: انتشار گفتهها
- ۱۳ فروردین ۱۳۸۲: مرگ کاوه گلستان حین انجام ماموریت تصویربرداری برای شبکه خبری بیبیسی در جنگ آمریکا و عراق بر اثر انفجار مین(شهر مرزی «کفری» در نزدیکی «کرکوک»)[۱۱]
- ۱۳۸۳: انتشار «از روزگار رفته حکایت: یک داستان» (این داستان قبلا در کتاب «مد و مه» همراه با دو داستان دیگر منتشر شدهبود.)
- ۱۶ تیر ۱۳۹۱: درگذشت فخری گلستان در تهران(او از چند سال قبل، جدا از ابراهیم گلستان زندگی میکرد.)
- ۱۳۹۴: انتشار «از قطره تا دریا»
- ۱۳۹۵: گلستان در مصاحبه با روزنامهٔ گاردین سکوتش را در مورد رابطهٔ عاطفی خود با فروغ شکست.
- ۱۳۹۶: انتشار «نامه به سیمین»
از روزگار رفته حکایت
کودکی در شیراز
ابراهیم گلستان در سال ۱۳۰۱ در شیراز متولد شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد پدرش، «محمدتقی تقوی شیرازی» مدیر روزنامهٔ «گلستان» بود و «در شیراز بروبیایی داشت»؛ روزنامهنگاری مبارز و جسور و موافق با آزادی و رفع مشکلات حقوقی زنان. نام خانوادگی خانوادهٔ گلستان از همین روزنامه گرفتهشد.[۱۲] ابراهیم گلستان از همان کودکی در محیطی فرهنگی رشد کرد:
« | «همان سال چهارم پنجم ابتدایی بود که [پدرم] برایم معلم گرفته بود که میآمد به خانهمان درس عربی میداد به من. همان سالها هم بود که معلم زبان فرانسه برایم گرفته بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
فعالیت حزبی و شروع داستاننویسی
گلستان در ۱۳۲۰ به تهران میآید و وارد دانشکدهٔ حقوق میشود اما پس از مدتی تحصیل را رها میکند و جذب فعالیتهای سیاسی میشود و همکاریاش را با حزب تودهٔ ایران آغاز میکند. پس از آن به دنبال اختلافی که با سران حزب توده پیدا میکند، از این حزب جدا میشود؛خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد اما پس از انشعاب از حزب، نه به راه خلیل ملکی و انور خامهای(سوسیالیستهای مستقل) رفت، نه به راه جلال آلاحمد.[۱۳] از کارهای سیاسی دست میکشد و به کار خبری و عکاسی و فیلمبرداری برای شبکههای تلویزیونی بینالمللی و آژانسهای خبری میپردازد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
در اوایل سکونت در تهران با صادق هدایت از نزدیک آشنا میشود و دوستی عمیقی بین آنها به وجود میآید. نخستین داستان ابراهیم گلستان با عنوان «به دزدی رفتهها» در ۱۳۲۶ در «ماهنامهٔ مردم» چاپ میشود. این داستان بعدها در مجموعهٔ آذر، ماه آخر پاییز منتشر میشود. در همین دوران، داستانهایی از ارنست همینگوی، ویلیام فاکنر و چخوف را ترجمه کرده و در یک مجموعه منتشر میکند. در این دوره، عطشی سیریناپذیر به خواندن و شناختن در فعالیتهای گلستان قابل پیگیری است؛ از نامها و کسانی که تا آن روز در زبان فارسی کاملا ناشناخته بودند: کافکا، اشتاینبک، یوجین اونیل، هرمان هسه، فاکنر و دیگران. در بیشتر قصههای دههٔ سیاش، گلستان سرگذشت شکستها و سرخوردگیهای آدمهایی را بازگو میکند که آرزوهای بزرگی در سر داشتند و برای آن مبارزه کردند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
استودیو گلستان
بعد از انتشار مجموعهٔ شکار سایه، گلستان درگیر ساختن فیلمهای مستند میشود و استودیوی سینمای خود را تحت عنوان «استودیو گلستان» تاسیس میکند. مجموعههای داستانی و ترجمههای دیگری هم از او در این سالها منتشر میشود. «مکبث» شکسپیر را هم ترجمه میکند که هیچگاه منتشر نمیشود. پس از کودتای ۲۸ مرداد، ابراهیم گلستان همکاریاش را با کنسرسیوم نفت ایران آغاز میکند. کنسرسیوم دایرهای برای تهیهٔ عکس و خبر ایجاد کرده بود که گلستان طرف قرارداد آن میشود. فیلم مستند «از قطره تا دریا» که نخستین فیلم مستند گلستان است، محصول همین دوره است. فیلمی که آن را با کمترین امکانات میسازد و سبک کار و نگاه ویژهٔ او به موضوع، مورد پسند رئیس فرانسوی کنسرسیوم و «آرتور التون»، مستندساز سرشناس انگلیسی و رئیس بخش فیلم کمپانی شل قرار میگیرد. در همین دوران است که مجموعهای از درخشانترین آثار مستند سینمای ایران توسط او و با همکاری افرادی چون شاهرخ گلستان(برادرش)، فروغ فرخزاد، محمود هنگوال و سلیمان میناسیان، در استودیو گلستان ساخته میشود. فیلم مستند «یک آتش» از بهترین و درخشانترین فیلمهای این مجموعه است که در تیرماه ۱۳۴۰ در بخش مسابقهٔ فیلمهای مستند جشنوارهٔ ونیز به نمایش درآمد و برندهٔ مجسمهٔ مرکور طلایی و مدال شیر سنمارکو شد: اولین جایزهٔ یک فیلم ایرانی در یک جشنوارهٔ بینالمللی.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مجموعه مستند «چشماندازها» و از میان آنها «موج و مرجان و خارا» نیز در همین سالها ساخته میشوند. «موج و مرجان و خارا» به اعتقاد بسیاری، مهمترین کار مستند گلستان و از بهترین آثار مستند تاریخ سینمای ایران است. گلستان در سال ۱۳۴۱، ساختن فیلمی دربارهٔ جذامخانهٔ تبریز را که از سوی دکتر راجی، رئیس هیئت مدیرهٔ انجمن کمک به جذامیان، به سازمان فیلم گلستان(استودیو گلستان) پیشنهاد شدهبود، به فروغ واگذار میکند. این فیلم بدون تردید یکی از درخشانترین مستندهای تاریخ سینمای ایران است. فیلم مستند بعدی گلستان، «تپههای مارلیک» است که برندهٔ جایزهٔ شیر سنمارکو در جشنوارهٔ ونیز ۱۳۴۳ شد. با چنین ذهنیت و دریافتی از سینما و بیان شخصی است که گلستان به سراغ ساختن فیلمهای داستانی میرود. «خشت و آینه»، نخستین فیلم داستانی بلند اوست که در سال ۱۳۴۴ ساخته شد. پس از این فیلم است که گلستان بیشترین بحثها را در حوزهٔ گفتمان انتقادی فیلم ایران در دههٔ ۴۰ برمیانگیزد. بعد از «خشت و آینه» چند فیلم مستند دیگر هم میسازد و پس از آن در ۱۳۴۶ برای مدتی به انگلستان میرود.
توقیف «اسرار گنج درهٔ جنی» و مهاجرت دائم به انگلستان
او در ۱۳۵۰ به ایران بازمیگردد تا دومین فیلم داستانی خود یعنی «اسرار گنج درهٔ جنی» را که آخرین فیلم او نیز به شمار میرود، بسازد. این فیلم مدت کوتاهی اجازهٔ اکران میگیرد اما ناگهان توقیف میشود. در پی توقیف فیلم، گلستان از کار سینما فاصله میگیرد و برای همیشه به انگلستان مهاجرت میکند. در سالهای اقامت در خارج، تاکنون دو کتاب از گلستان به چاپ رسیدهاست: گفتهها، که گردآوری مقالهها، نقدها، یادداشتها، متن فیلمهای مستند و گفتگوی بلند او با قاسم هاشمینژاد است و خروس، که داستان بلندی است که در اواخر دههٔ ۴۰ نوشته شده و متن کامل آن نخستین بار در لندن منتشر شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شخصیت و اندیشه[۱۴]
نویسندگی به عقیدهٔ گلستان، گفتوگویی است که آدم، در اساس، با خودش دارد. کار نوشتن، در تنهایی صورت میگیرد و همین تضمین صادقبودنش است، یا باید باشد. به نظر او، اگر داستاننویس بخواهد واقعا با صداقت کاری را انجام دهد، نفس درگیری با وظیفهای که انتخاب کردهاست، بزرگترین حد ایفای وظیفهٔ نویسندگی است. گلستان، دید شخصی نویسنده را در اولویت اول قرار میدهد و بیان و واردکردن دید متفکران دیگر در کار را فرع میداند؛ از راهنمایی و قبول تا رد و ضدیت. اگر هدف نویسنده ربط موفق و فوری با دیگران باشد، جز مطالب معلوم و در حد معمولی چیزی برای گفتن باقی نخواهد ماند و جایی برای هیچ بارقهٔ هوش و هیچ پیغام و رسالتی نخواهد بود. به قول خودش، در این صورت:
« | «دیگر خداحافظِ کشف هویت و تقطیر فکر و تراش و تبلور ذهن زمانه و این جور چشمداشتها از نویسنده.» | » |
گلستان با روند ادارهٔ امور فرهنگی جامعه مشکل داشت و در تمام آثارش این اعتقاد متبلور است. وقتی روال سود مادی و فرمول پول بر جامعه مسلط است، بسیار کارها که به ظاهر جدا از مسائل مادی است اما عیناً بر همان الگوی داد و ستدهای بازاری قوام میگیرد.
از منظر گلستان، هنر همیشه فردی است و برونریزی و بیان ذهنی یک فرد؛ «اجتماعی بودن»، حداکثر میتواند یک صفت یا یک جهت برای هنر باشد. هنر اجتماعیِ درست و راست هم، هنر فردی است که نظر به سوی افق پاکشدهٔ انسانی داشته یا دارد. هنگامی که اجتماع بیمار است، اگر هنرمند از شعور یا دیدی تندتر از دید یا شعور اطرافش بهرهای داشته باشد، ناگزیر حرفهای تازه خواهد زد، با جورهای تازه حرف خواهد زد و کارهای تازه خواهد کرد که برای دیگران غریبهاند و احتمال تخطئهٔ او بسیار بیشتر است تا تحسینش. هنرمند باید حرف خود را بزند صرف نظر از دیگران. «آدمبودن» هم یکی از توقعات ما از هنرمند است. در این کار احتمال تنهایی، بیاعتنایی دیدن، شاید هم غریبهشدن کم نیست. گلستان این تنهایی و تکصدایی را یک جور عارضهٔ شغلی و حرفهای برای هنرمند میداند: «مانند خون که روی دست جراح میریزد، یا بوی دباغی روی لباس کارگر کارگاه چرم.» یک جستجوگر صبور گاهی حتی تا مرزهای جنون میشود منزوی باشد، از اجتماع گریزان، یا کارش در یک نر اصلا ربطی به اجتماع نداشته باشد و یا حتی به رنگ ضداجتماعی بنماید؛ و ای بسا همین کارهایی که ناشناخته میمانند، در واقع آبستن نطفهٔ تحول آینده باشند. به اعتقاد گلستان، چیزی که راه را روشن میکند، تعاطی اندیشههاست؛ مبادلهٔ فکر بین افراد انسانی و فرهنگ انسانی، بی منع و مانعِ پیشداوریها و سدبندیهای دستوری. برای جامعه و فرد هیچ چیز خطرناکتر از سدّ فکرکردن نیست. با پیش فکر سد بستن شاید برای مدتی بتوان مانع اندیشه شد، اما آنچه فدا میشود، اجتماع و زندگانی بهتر است که از فکر و فرهنگ محروم میشود. یک اجتماع زیرِ زور، دورمانده از اندیشه، روزی هم اگر که نیروی فشردهاش بترکد چه چیزی به جانشینی ظلم و دغا برایش میتوان سراغ کرد؟
زمینهٔ فعالیت
داستاننویسی[۱۵]
از آذر، ماه آخر پاییز تا خروس، از ابراهیم گلستان چهار مجموعه داستان کوتاه و دو داستان بلند منتشر شدهاست. گرچه برخی مدعیاند شگردهای روایی سینما در ساخت و بافت قصههای گلستان موثر بودهاند، اما به گمان عباس میلانی، میتوان ریشههایی تاریخی و اجتماعی برای آنها یافت. این آثار، بیش از هر چیز دربارهٔ ذهن و روان، خلوت و جلوت شخصیتهایی است که گرفتار چنبر گریزناپدیر گذار و دگردیسیاند. در این قصهها، یکی «از روزگار رفته حکایت» میکند و آن دیگری از «بیگانهای که به تماشا رفته بود». انگار انسانهای داستانهایش همه «میان دیروز و فردا» و «مد و مه» معلقاند. «تب عصیان» دارند و در «خم راه» به دوپارگی روح و روان دچارند و دایم در «شکار سایه»ی خویشاند.
فیلمسازیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گلستان را باید از بنیانگذاران سینمای جدید ایران دانست. نه تنها مجهزترین استودیوی خصوصی زمانش را در کشور تاسیس کرد، بلکه«خشت و آینه»اش راهی نو آغازید و «اسرار گنج درهٔ جنی»اش شاید متهورترین فیلم زمان خود باشد. فیلمهای مستندش نیز، چه آنگاه که دربارهٔ جواهرات سلطنتی بود(گنجینههای گوهر)، چه زمانی که از نفت و «موج و مرجان و خارا»یش میگفت، کلامی زیبا و موجز را چاشنی تصاویر بکر میکرد.
روزنامهنگاری و عکاسیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گلستان زمانی سردبیر نشریهٔ حزبی استالینیستی بود که امثال کامبخش و طبری و کیانوری گردانندگان آن بودند. روزنامهنگاری قابل که در ضمن عکاسی ماهر هم بود. برخی از مهمترین تصاویر و فیلمهای خبری مربوط به جامعهٔ پرتبوتاب ایران دکتر مصدق و دههٔ بعدش به او تعلق دارند.
ترجمهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گلستان را شاید بتوان در زمینهٔ ترجمه، جمعی از اضداد دانست. از سویی در دوران فعالیت حزبی بخشهایی از کتاب کذایی «تاریخ مختصر حزب کمونیست شوروی» را، که تجسم خوفانگیز تحریفات تاریخی و کذبیات نظری استالین بود به فارسی برگرداند و از سویی دیگر، درست در زمانی که در شوروی، طرفداران آزادی و یهودیان را به جرم «جهانوطنبودن» به اردوگاه کار اجباری میفرستادند، گلستان، همینگوی ترجمه میکرد و در باب سبک نگارش او در مجلهٔ حزب توده مقاله مینوشت. شکسپیر میخواند و «مکبث» را ترجمه میکرد(که البته هیچگاه انتشار نیافت. او با ترجمههایش، آثار تنی چند از بزرگان داستاننویسی را برای اولین بار به قلمرو زبان فارسی آورد.
مقالهنویسیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تجربهٔ مهاجرت در مفهوم دوگانهٔ سفر جغرافیایی و فاصلهٔ عاطفی با محیط اطرافش، به گلستان فرصت داده تا در عرصهٔ انصاف و انتقاد هم، کمکی به کاستی فرهنگی ایرانیان در این زمینه بکند. او گاه در وصف خویشتن خود هم این فاصله و بعد عاطفی را رعایت میکند. پیشگفتارش بر مجموعه مقالاتش(گفتهها) مصداق گویایی از این مورد است؛ آنجا که ناگهان نقطهنظر روایت که تا آن زمان اول شخص مفرد بود، به سوم شخص غایب بدل میشود.
بزرگداشت و مرور آثار ابراهیم گلستان
در سال ۲۰۰۷، برنامهٔ بزرگداشت و مرور آثار ابراهیم گلستان در دانشگاه شیکاگوی آمریکا برگزار شد. طی این مراسم، «جاناتان رزنبام»، منتقد سرشناس آمریکایی، که قبلا فیلمی از گلستان ندیدهبود و با آثار او آشنایی نداشت، «خشت و آینه» و تعدادی دیگر از فیلمهای گلستان را روی پرده دید و در مقالهای ضمن توجه به ارزشهای سینمای گلستان، بر این غفلت غرب از تاریخ سینمای ایران و پیشگامان واقعی آن تاکید نمود.[۱۶]
گلستان و آثارش زیر ذرهبین صاحبنظران
گلستان از منظر جلال آلاحمد
«گلستان باهوش بود و باذوق. خوب مینوشت و خوب عکس برمیداشت. برای یکی از خرکاریهایی که این قلم کردهاست (شرح حال نوشتن برای اعضای کمیتهٔ مرکزی حزب توده که در شمارههای مجلهٔ مردم مرتب درآمد)، او عکس برداشته بود. قلم هم میزد، ترجمه هم میکرد و اغلب خوب و گاهی بسیار خوب. حسنش این بود که تفنن میکرد و ناچار فرصت مطالعه داشت... و چنین آدمی به هر صورت اورژینال میشود.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بهرام بیضایی دربارهٔ «یک آتش»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
قرار شده بود که گلستان یک فیلم خبری سیاه و سفید در مورد آتشسوزی چاه نفت شمارهٔ شش اهواز بسازد. آتشی که اهل فن میگویند بزرگترین یا یکی از بزرگترین آتشسوزیهای تاریخ نفت(در زمان خودش) بود. گلستان و همکارانش پس از دیدن چاه و آتش، رسیده بودند به آنجا که روی این واقعه میشود فیلمی با ارزش خیلی بیشتر، و حتی یک شاهکار ساخت. فیلم رنگی شد و البته شرکت نفت تغییرات قرارداد را نپذیرفت و اینها با خیال راحت فیلمشان را برداشتند و سه سال هم روی مونتاژ و دیگر کارهایش وقت صرف کردند.
به نظر بیضایی، این فیلم حماسهٔ کار بود، و نمایشدهندهٔ زیبایی وحشتناک آن آتش گردنافراشته، آتشی که هم باشکوه و هم وحشتآور بود، و پای چنین آتشی، کار بود، و قهرمانان گمنام بین ماشین و باروت و آتش، که دیو آتش را مهار میکردند و آتشفشان چاه را دهانه میزدند، و این کار و حماسه بود. میشود گفت که حسن انتخاب موقعیتها توسط فیلمبردار، حسن انتخاب عکسها توسط مونتور(فروغ فرخزاد)، و صداقت در این انتخابها، و گفتاری درخور، «یک آتش» را تبدیل به بینقصترین فیلم ایرانی در آن شرایط کرد. فیلمی که فیلم بود.
بیضایی تنها عیب کار را در تردیدی میداند که ظاهراً در مونتاژ و نوشتن گفتار فیلم دیده میشود و شاید برای نگهداشتن شرکت نفت پای قرارداد بوده که فیلم گاهی نوسانی میکند بین یک اثر گزارشی و یک فیلم ناب.
نامه به یک فیلمساز واقعی: از هوشنگ کاووسی
«شما با دو فیلم اخیرتان که به ما نشان دادید-«موج و مرجان و خارا» و « آب و گرما»- ثابت کردید که در ایران میتوان فیلم خوب ساخت، میتوان شاهکار ساخت، آثاری برجسته در مقیاس جهانی. «موج و مرجان و خارا»ی شما، یک شعر و قصیدهٔ حماسی است، حماسهای از کار آدمها و مبارزهشان با طبیعت سرسخت، همانند فیلمهای «فلاهرتی» بزرگ... حال با خیال راحت میتوانیم بگوییم که کوشش گلستان و همکاران اوست که اساس یک سینمای ایرانی را پیریزی میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دو نظر دربارهٔ «خشت و آینه»[۱۷]
جاناتان روزنبام؛ مقالهٔ «ابراهیم گلستان: شیر سینمای ایران» در روزنامهٔ «شیکاگو ریدر»، ۲۰۰۷:
«خشت و آینه» یک شاهکار تمامعیار است که بر تصویر پژمرده و انسانگریز روشنفکران تمرکز میکند. این فیلم، تهرانی را به ما نشان میدهد که دارای تفاوتی ریشهای با با تهرانی است که در اغلب فیلمهای دورهٔ دوم موج نوی سینمای ایران(سینمای کیارستمی، مخملباف و پناهی) میبینیم. قهرمانهای فیلم، هر کدام بر آستانهٔ اندوهی تسکینناپذیر میایستند و شخصیتهایی فرعی گاه و بیگاه بر پرده ظاهر میشوند و هر کدام داستان خود را میگویند که تکگوییهای آنها به داستانهای داستایوفسکی دربارهٔ محنتهای جهان پهلو میزند.
شمیم بهار؛ مجلهٔ اندیشه و هنر، اردیبهشت ۱۳۴۵:
«خشت و آینه» فیلم بسیار بدیست؛ با همهٔ عیبها و تظاهرهای هنرمندانهای که اکثرا در فیلم اول یک فیلمساز متوسط به چشم میخورد. یک کل نیست. توانایی گفتن حرفهایش را ندارد. کار فیلمسازیاش خیلی بدیهی است و پر است از دقیقههای زائد طولانی خستهکننده و غلوهای بیهوده و توضیح واضحترین چیزها. «خشت و آینه» روی کاغذ خوب اندیشیده شده است... [اما] از اینکه خوب اندیشیده شده، بهرهای نمیبرد. تمامیتش را از کف میدهد. چنین به نظر میرسد که –به قول تی. اس. الیوت- فیلم در تاریکی بین Conception و Creation درماندهاست.
محمدعلی موحد: در باب «نوشتن با دوربین»
« | «من در خصوص مسائلی که آقای گلستان در کتاب «نوشتن با دوربین» مطرح کردهاند صاحبنظر نیستم، ولی شخص گلستان را بیش از نیم قرن است که میشناسم. او فوقالعاده هوشمند و تیزبین است. اما هر کس صاحب سلیقهٔ خاص خودش است... ولی از این آشفتگی که برخی از دوستان از خود نشان میدهند که چرا اصلا چنین کتابی منتشر شده اصلا خوشم نمیآید. اگر آدمی مثل گلستان اجازه نداشته باشد حرفش را آزادانه بزند ما باید دربارهٔ خودمان جور دیگری فکر بکنیم. رفقایی که در این باره اظهار رنجش کردهاند همیشه از سانسور نالیدهاند. سانسور هم که فقط سانسور دولتی نیست. همین که میگویند چرا چنین کتابی منتشر شده، خودش سانسور است.»[۱۸] | » |
از قاب دوربین گلستان
گلستان در مصاحبهها و برخی نوشتههای خود، با کلام نافذ، برنده و تا حدی نیشدار و گزندهٔ خود به نقد فضای روشنفکری، ادبی و سینمایی ایران پرداخته و با صراحتی کمنظیر و زبانی بیپروا به داوری دربارهٔ بسیاری از چهرههای شاخص روشنفکری، ادبی و هنری معاصر پرداخته است. ممکن است کسانی با آرا و نظرات او موافق نباشند یا سبک داوری او و صراحت کلامش را نپسندند، اما برخی دیگر، شیوهٔ برخورد او را دعوتی برای نقدی سالم، شفاف و به دور از مصلحتاندیشی دانست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
صادق هدایت
«او آدمی بود که در دورهٔ خودش بینظیر بود. بینظیری حسن او نبود، گناه زمانه بود. حسن او در نگهداشتن خودش بود که به رنگ زمانه درنیاید. حسن او این بود که خودش را از دورهاش متفاوت کرده بود اما دورهٔ مستقیم و بلاواسطهاش، دورهٔ جغرافیاییاش. چیزی که درش بینظیر بود، انسانیت و پاکی و درستیاش بود دیگر.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تولّلی یا خانلری؟
- حسن فیاد: صحبت از توللی کردید. ولی او هم با اینکه ابتدا تحت تاثیر نیما بود، بعدها راه خودش را از نیما جدا کرد و مثل خانلری محافظهکار بود؛ در حالی که شما او را آدم فوقالعادهای میخوانید، ولی خانلری را دست کم میگیرید؛ چرا؟
- گلستان: من حرف شما را واقعا نمیفهمم. اگر حتی از یک کسی تعریف کنم باید از کس دیگر هم بکنم؟ اگر در حد او نباشد؟ آیا خانلری چیزی مثل «التفاصیل»های توللی نوشته است؟ آیا خانلری کارهای سیاسی و اجتماعی توللی را کردهاست؟ آیا توللی جلوی کار باستانشناسی دکتر عزت نگهبان را گرفت؟ آیا توللی جلوی کار دوستش محمد بهمنبیگی در آن کوشش عظیم آموزش عشایری را گرفت؟ شما از کدام شعر خانلری میخواهید تعریف کنید؟ از «عقاب»؟ آیا خودتان از شعر بودن این قصه خندهتان نمیگیرد؟ از حتی ضعف و حقارت گویندهای که حسرت اینجوری از مرگ کسی دیگر در خودش سراغ نمیکند روی در هم نمیکشید؟... خانلری کار وزنداری نکرده است. مجلهٔ سخن را میداد دست آدمهای گوناگون که برایش پادویی کنند و از این آن مقاله و شعر بگیرند و با چاپ آنها مجله را بگردانند. حالا نگاه کنید ببینید در آن سالها چه گلی زده است به سر «دانش و هنر امروز» که «سخن» خود را هواخواه و زبان آن مینمایاند.[۱۹]
چوبک و جلال
«آلاحمد قصهنویس نبود. قصههایی که نوشته قصه نیستند. از همهٔ اینها قصهنویستر چوبک بود [که] به عنوان قصهنویس آگاهتر به مسائل مملکت بود. مسائل نه با حساب آنالیزهای جامعهشناسی، نه. تجربهٔ شخصیاش اینجوری بود. کمتر از هدایت تعصب داشت در مورد بعضی چیزها. آدمها را میشناخت، تا حد زیادی... هدایت مرد خیلی فوقالعادهای بود، نجابت درجهٔ اول داشت؛ ولی چوبک زندهتر بود. آلاحمد چیزی نبود. آخر قصه نیست اینهایی که نوشته، چیچی هست؟ اینجا من حالا منقد نیستم؛ به خصوص در مورد آلاحمد که به اندازهٔ کافی میشناسمش. یک کارهایی هم کردهام که به دردش بخورد، نخورده. به اندازهٔ کافی سواد نداشت، آقای من.»[۲۰]
مهدی اخوان ثالث
«من اصلا با اخوان آشنا نبودم. یک مجله درآمده بود و عید هم بود. من هم تو خانه خوابیده بودم. ناخوش بودم، سرما خورده بودم. داشتم این مجله را میخواندم. یک مرتبه برخورد کردم به شعری که مرا «ناک آوت» کرد. شعر «زمستان» اخوان. فکر میکنم سال ۱۳۳۴ یا ۱۳۳۵ بود. بعدش هم کاغذ نوشتم و تعریف شعر را کردم. بعد اخوان با صاحب مجله آمدند دیدن من. با هم رفیق شدیم. بدبختانه مرد. یک مقدار از مکافاتهای بیچارگیاش را هم من از نزدیک میدیدم. آدم درجهٔ اولی هم بود.»[۲۱]
فریدون رهنما
«همین موج نوی سینمای ایران که درست شد. خب، یک کسی هی مرتب میگوید گلستان و غفاری و رهنما این موج را به وجود آوردند. اصلا همچین چیزی نیست. فریدون رهنما نمیتوانست فیلم درست کند. اصلا تئوری میگفت برای خودش. حرفهای خیلی مرتبی میزد. پسر خیلی خوبی هم بود. دربارهٔ شعر هم خوب میدانست. برجستگیهای فکری هم زیاد داشت؛ اما توانایی این را که دوربین را لمس کند، عکس بگیرد با دوربین، میزانسن بکند با دوربین نداشت. نمونهاش هم همین فیلم «تخت جمشید»(سیاوش در تخت جمشید) است که درست کرده، اصلا قابل تحمل نیست. مگر اینکه من احمق باشم و شما هم یک خرده از من کمتر یا بیشتر و بگوییم بهبه.»[۲۲]
نیما و شاملو
«نیما قالب شعر را عوض کرده. از قالب گیرکردهٔ خودش درآورده، به روند و روال حرفزدنهای عادی درآورده و نوتر و عمیقتر دیده و در حد شعر درآورده و نشان داده و این کار را کرده. بعد یک کسی(اشاره به شاملو) میآید همین طوری وِر، وِر، وِر، مینویسد و میگوید این «شعر سپید» است. یعنی چه؟ مگر شعر سیاه هم داریم؟ ترجمهٔ فرانسهٔ «بلان» یا به انگلیسی «بلنک» است. با سفید را سپید نوشتن نه معجزهای کردهایم، نه «جاودانه اَبَرمرد» میشویم... من کاری به آقای شاملو نداشتهام؛ چه وقتی که شعر میگفت چه بعد که چه کارهای دیگری میکرد. برای شعرهایش هم تا حد هوای تازه تحسینهایی کردهام... وزن عروضی حاصل شکل صوتی کلمههاست و وزن کلمهها را کنار گذاشتن کار انقلابی نیست؛ بلکه کار را از حد شعر و موسیقی بیان بیرون میآورد، و این موسیقی است که باید حفظ شود برای این جور بیان، و کنار گذاشتنش آن را به اصطلاح «سپید» نمیکند، میکند همان نثر.»[۲۳]
فروغ فرخزاد
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در موسیقی شعر فرضیهای را مبنی بر تاثیر نثر گلستان بر شعر فروغ(و یا برعکس) مطرح میکند. گلستان وجود این تاثیر و تاثر را به شدت تکذیب میکند:
« | «من هیچ خبر ندارم که چکار کردم، هیچ. مزخرف میگویند. چه جور تاثیری داشتم؟ مزخرف میگویند.» | » |
او نظر کلیاش را دربارهٔ شعر فروغ هیچگاه با صراحت نگفته است ولی از اشارههایش پیداست که کار فروغ را خصوصا در دفترهای تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، «چیزی دیگر» میداند و فروغ را در کنار نیما یوشیج و مهدی اخوان ثالث از قلههای شعر فارسی میداند.[۲۴]
تاثیرپذیری گلستان از دیگران؟!
« | ابراهیم گلستان: صادقانه که به خودم نگاه میکنم برای خودم میبینم که تاثیری واحد از یک نویسنده یا یک سبک داستاننویسی هرگز نگرفتم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
صادق هدایت
با توجه به دوستی صمیمی گلستان با صادق هدایت برخی او را متاثر از هدایت میدانند؛ اما به نظر میرسد خود گلستان با این سخن موافق نیست:
«آنوقت من بیست سالم بود و به هر حال چند سالی بود که کتاب میخواندم. برای قصهنویسی دلیلی نداشت که بیایم و به الگوی او بنویسم؛ به خصوص که روحیهام حکم نمیکرد... [انسانیت و پاکی و درستی هدایت] برای من گیرا بود ولی به عنوان سرمشق ادبی یا این که بخواهم ازش تقلید بکنم نه.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
همینگوی و فاکنر یا سعدی
حسن میرعابدینی گلستان را پیگیرترین دنبالهرو داستاننویسان آمریکایی در ایران میداند. نخستین ترجمهها از این دو نویسنده در زبان فارسی به قلم گلستان است و به نظر میرعابدینی، گلستان خصوصا در مجموعهٔ آذر، ماه آخر پاییز، موفقیتهایی هم در بهکارگیری صناعت داستاننویسی فاکنر داشته است.[۲۵] اما نظر خود گلستان چیز دیگری است:
« | واقعا نادرست خواهد بود که بگوییم این از آنجا سرچشمه گرفته. مثلا فرض کنید، من وقتی بچه بودم قصههایی که خواندم، آدمهایی که پهلوی پدرم میآمدند و با پدرم حرف میزدند، گردشهایی که میکردم... و آن چیزهایی که در داخل خود آدم هست- خوب، فرض کن که بوی خاک شبستان یک مسجد... این را قبل از اینکه همینگوی یا فلان نویسندهٔ دیگر را بخوانم، اینها تجربهٔ شخص خود من است... آخر همهاش دور همینگوی ماندن تا یک حدی کوتهنظری میخواهد. در حد نثر، همینگوی هیچوقت به روانی سعدی نمینویسد در بوستان. وقتی شما قبل از همینگوی، بوستان سعدی را ده مرتبه خیلی بیشتر از اول تا آخرش را خوانده باشید، یک مقدار بالاخره تاثیر میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
ادبیاتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد[۲۶]
گلستان از نخستین نویسندگان معاصر ایران بود که برای زبان داستان اهمیت ویژهای قائل شد و کوشید نثری آهنگین را در قالب داستانی مدرن به کار گیرد. از این جهت نقش او در سیر پیشرفت داستان معاصر فارسی قابل توجه است. او پیگیرترین دنبالهرو داستاننویسان آمریکایی در ایران است. گلستان در ادبیات معاصر ایران به عنوان نویسندهای پایبند به سبک شهرت دارد. خود او میگوید:
« | «برای من نقطهٔ اساسی یک کار، ساختمان است. عقیدهای را که برای ساختمان دارم از همان اول داشتم و رعایت کردم. اگر ساختمان قصه محکم باشد و عقایدش کمونیستی یا فاشیستی، یا کاتولیکی، یا امپریالیستی باشد، در حد این تحلیل فرقی نمیکند.» | » |
گلستان، پس از هدایت و چوبک، از نویسندگان پیشرویی است که داستان ذهنی مینویسد. او علاقهای ندارد به شیوهٔ واقعگرایان سنتی، واقعیت را به صورت حوادثی که به طور منظم در پی هم میآیند و داستان را در زمینهای خاص پیش میبرند، تصویر کند؛ بلکه به شیوهٔ داستاننویسان مدرن، واقعیت محدودی از زمان حال را میگیرد و از خلال آن، زمان گذشتهٔ طولانیتری را بیان میکند.
به کارگیری صناعت داستان نو توسط گلستان، صرفا نوآوری فرمالیستی نیست، بلکه نتیجهٔ تغییر در شکل داستان ایرانی هم هست که همراه با تحولات محتوایی ضرورت یافته است. گویی نویسندگان برای دستیابی به ابعاد از نظر پنهانماندهٔ واقعیت، لزوم تجربهٔ تکنیکهای جدید داستاننویسی را احساس کردهاند.
ابراهیم گلستان با اثرپذیری از داستاننویسان آمریکایی و توجه به موضوع داستان از زاویههای گوناگون، سبک مستقلی را عرضه کرد که بیشتر به شیوهٔ نویسندگان صورتگرا(فرمالیست) نزدیک است. به همین دلیل بود که وی مورد توجه نویسندگان جوان و متجدد قرار گرفت. او با ترجمهٔ آثار «ویلیام فاکنر» و «ارنست همینگوی» به فارسی، در کارهای داستانی خود به شیوهٔ خاص آنان به سبک نثر و شگرد داستان توجه کرد و در این شیوه، عدهای از نویسندگان را به دنبال خود کشاند.
حسن میرعابدینی داستاننویسی گلستان را به دو دوره تقسیم میکند: دورهٔ اول با آذر، ماه آخر پاییز و شکار سایه و پس از وقفهای طولانی، دورهٔ دوم که با جوی و دیوار و تشنه آغاز و با خروس ختم میشود. به نظر میرعابدینی، گلستان در دورهٔ دوم، تاثیرپذیری از همینگوی را پشت سر گذاشته، به آفرینش داستانهای خاطرهای-تمثیلی و تصویری-ذهنی میپردازد. در این آثار از سینما آموخته است که –به تعبیر مارکز- با تصویر ببیند. برش ماهرانهٔ این تصاویر، و زوایای غیرمعمول دید، ترکیبی زیباییشناختی فراهم میآورد که نشانگر حوصله و وسواس در کار نگارش است.
سینماخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گلستان هیچگونه ارزش و اعتباری برای سینمای موجود فارسی قائل نبود و هرگونه فعالیت در بدنهٔ سینمای ایران و تحت حمایت تهیهکنندگان فیلم فارسی را مغایر با اهداف فیلمسازیاش میدانست. به همین دلیل، او بیشتر فیلمهای خود را با سرمایهٔ شخصی ساخت؛ از این نظر شاید گلستان نخستین و تنها فیلمساز مستقل سینمای ایران در آن دوره به مفهوم واقعی آن باشد. شاید بتوان نقش گلستان را در سینمای ایران با نقش فیلمسازان مستقلی مانند «کن لوچ» و «لیندزی اندرسون» در انگلیس، «جان کاساوتیس» در آمریکا و «ژان روش» در سینمای فرانسه مقایسه کرد. فیلمسازانی که سینما برای آنها شانی فراتر از سرگرمی و تجارت داشته و در آثار مستند و داستانیشان، به ارزشهای زیباییشناختی و هنری اندیشیدهاند و با آثارشان، در ارتقای زبان سینمایی کوشیدهاند.
در واقع گلستان با عدم وابستگی به جریان تجاری و رایج سینما، در مسیری کاملا متفاوت با خواستهای صاحبان سرمایه و تمایلات سطحی و عوامانهٔ تودههای تماشاگر حرکت میکند. از نظر او، موقعیت موجود سینمای فارسی در آن سالها، فاصله و شکاف بین میراث فرهنگی و شرایط زندگی جمعیت رو به گسترش را عمیقتر میکرد. نقل برشی از سخنان او در جلسهٔ نمایش فیلم «تپههای مارلیک» خالی از فایده نیست:
« | «من خواستهام سینما بسازم و سینمایی که من میخواهم، فرق دارد با یک رشته عکس برای مصور کردن یک مفهوم. آنهایی که چنین فیلمهایی میسازند، یا احمقاند یا تماشاکنندههای خود را احمق میدانند... البته که میخواهم تماشاگر کار مرا بفهمد اما اگر نفهمید، این دلیل نمیشود که کار فهمیدنی نیست. اگر نفهمید، من باید به فهمیدن کمک کنم، نه که آن کار را عوض کنم. اندیشه در کار من از من است و ریشههای آن باید در اقتضای معنای آن باشد نه در قدرت درک دیگران. شکل از درون معنی آمده است، از بیرون بر آن چسبانده نشدهاست... هنر از درستی میآید، درستی است که مطرح است، نه دشواری.» | » |
کارنامهٔ ابراهیم گلستان
داستان و رمانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- آذر، ماه آخر پاییز: در سال ۱۳۲۷ توسط چاپخانهٔ نقش جهان زیر نطر نشر روزن منتشر شد. (چاپهای بعدی: تهران: روزن، ۱۳۴۸، ۱۳۵۱ و ۱۳۵۵ – نیوجرسی: روزن، ۱۳۷۳ – بازتاب نگار، ۱۳۸۴، ۱۳۸۵، ۱۳۸۷ و ۱۳۸۷ با عنوان «آذر، ماه آخر پاییز: هفت داستان)
- شکار سایه: در سال ۱۳۳۴ توسط شرکت چاپ میهن زیر نطر نشر روزن منتشر شد. (چاپهای بعدی: تهران: روزن، ۱۳۴۴ و ۱۳۴۶ – نیوجرسی: روزن، ۱۳۷۳ – بازتاب نگار، ۱۳۸۴ با عنوان «شکار سایه: چهار داستان»)
- جوی و دیوار و تشنه: در سال ۱۳۴۶ توسط نشر روزن منتشر شد. (چاپهای بعدی: تهران: روزن، ۱۳۴۸، ۱۳۵۰، ۱۳۵۵ و ۱۳۷۲ - نیوجرسی: روزن، ۱۳۷۳– ۱۳۵۱ – بازتاب نگار، ۱۳۸۴ با عنوان «جوی و دیوار و تشنه: نه داستان»)
- دفترهای روزن و گزارش کتاب: آثاری از ابراهیم گلستان و دیگران: در سال ۱۳۴۷ توسط نشر روزن منتشر شد و شامل آثاری از گلستان، عباس نعلبندیان، مهشید امیرشاهی، ناصر تقوایی، بهرام اردبیلی، خوان رامون خیمهنز، ارنست همینگوی و ... است.
- مد و مه: در سال ۱۳۴۸ توسط نشر روزن در تهران منتشر شد. (چاپهای بعدی: نیوجرسی: روزن، ۱۳۷۳)
- اسرار گنج درهٔ جنی: یک داستان واقعی از یک چشمانداز: در سال ۱۳۵۳ توسط انتشارات آگاه به چاپ رسید. (چاپهای بعدی با عنوان «اسرار گنج درهٔ جنی: یک داستان از یک چشمانداز»: تهران: روزن، ۱۳۵۳ و ۱۳۵۷ – نیوجرسی: روزن، ۱۳۷۳ – دیگر، ۱۳۸۱ - بازتاب نگار، ۱۳۸۱، ۱۳۸۵، ۱۳۸۶، و ۱۳۹۷)
- خروس: در سال ۱۳۷۴ توسط نشر روزن در نیوجرسی به چاپ رسید. (چاپهای بعدی: اختران، ۱۳۸۴ – بازتاب نگار: ۱۳۹۷) (تکههایی از این داستان ، البته نه به شکل نهایی، در اواخر دههٔ پنجاه در نشریهٔ «لوح» چاپ شده بود.)
- از روزگار رفته حکایت: یک داستان: یکی از داستانهای مجموعهٔ مد و مه که به صورت جداگانه توسط انتشارات بازتاب نگار در سال ۱۳۸۳ منتشر شد.
- در گذار روزگار: هشت داستان از ابراهیم گلستان: بازتاب نگار، ۱۳۹۵. (آثار این مجموعه قبلا در دو مجموعهٔ «شکار سایه» و «جوی و دیوار و تشنه» چاپ شدهبودند.)
- مختار در روزگار [عسرت]، ابراهیم گلستان، منتشر نشده. (سه فصل نخست از اولین جلد از کتابی دوجلدی که سالها پیش نوشته شده و تا به حال جز یک بخش آن در جایی منتشر نشدهاست.)
ترجمههاخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- زندگی خوش کوتاه فرنسیس مکومبر، ارنست همینگوی، مقدمه و ترجمهٔ ابراهیم گلستان، تهران: امیرکبیر، ۱۳۲۸.
- کشتیشکستهها: پنج داستان، استیفن کرین، ویلیام فالکنر، استفن وینست بنه، آنتوان چخوف و ارنست همینگوی، گردآوری و ترجمه از ابراهیم گلستان، تهران: چاپحانهٔ نقش جهان، ۱۳۴۶. (چاپهای بعدی: آگاه، ۱۳۵۶- بازتاب نگار، ۱۳۸۶ – کلاغ، ۱۳۹۳ با عنوان «کشتیشکستهها، پنج داستان از پنج نویسنده»)
- هکلبری فین، مارک تواین، ترجمهٔ ابراهیم گلستان، تهران: روزن، ۱۳۴۹. (چاپهای بعدی: آگاه، ۱۳۴۹ – بازتاب نگار، ۱۳۸۷ - کلاغ، ۱۳۹۳)
- دون ژوان در جهنم، جورج برنارد شا، ترجمهٔ ابراهیم گلستان، تهران: آگاه، ۱۳۵۴. (چاپهای بعدی: کلن: انتشارات فروغ، ۱۳۸۱ - بازتاب نگار، ۱۳۹۵)
- مارکس و خلاصهای از اصول مارکسیسم، ولادیمیر ایلیچ لنین، ترجمهٔ ابراهیم گلستان، شرکت چاپ شعلهور.
مصاحبهها، مقالهها، خطابهها و نامههاخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- نوشتن با دوربین: رو در رو با ابراهیم گلستان، پرویز جاهد، تهران: اختران، ۱۳۸۴. (چاپهای بعدی: اختران، ۱۳۸۷ و ۱۳۹۴)
- از روزگار رفته: چهره به چهره با ابراهیم گلستان، یک گفتوگو از حسن فیاد، تهران: ثالث، ۱۳۹۴.
- از قطره تا دریا، ابراهیم گلستان، تهران: بازتاب نگار، ۱۳۹۴. (شامل مصاحبهها و نامههایی از گلستان به پرویز دوایی و کامبیز فرخی)
- گفتهها، ابراهیم گلستان، تهران: بازتاب نگار، ۱۳۸۶. (شامل مقالات و خطابههایی از گلستان – چاپهای دیگر: بازتاب نگار، ۱۳۸۷ –نیوجرسی: روزن، ۱۳۷۷ - کلاغ، ۱۳۹۴)
- نامه به سیمین، ابراهیم گلستان، تهران: بازتاب نگار، ۱۳۹۶.
- برخوردها در زمانهٔ برخورد، ابراهیم گلستان، منتشرنشده. (روایتی از آغاز دوربرداشتن جنبش ملیکردن نفت از زمستان ۱۳۲۹ تا آخر پاییز ۱۳۳۲)
فیلم[۲۷]خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- از قطره تا دریا(۱۳۳۲) (مستند کوتاه)
- مجموعه مستند «چشماندازها»(۱۳۳۶ تا ۱۳۴۱): یک آتش(۱۳۴۰)، موج و مرجان و خارا(۱۳۴۱)، آب و گرما(۱۳۴۱) و سه فیلم دیگر
- خرابآباد(ما آدمیم)(۱۳۴۰) (مستند کوتاه)
- خواستگاری(۱۳۴۰)
- سفید و سیاه(۱۳۴۱) (کارگردانی مشترک با فروغ فرخزاد - نسخهٔ دیگری از «آب و گرما»)
- تپههای مارلیک(۱۳۴۲) (مستند کوتاه)
- خرمن و بذر(۱۳۴۴) (مستند کوتاه)
- گنجینههای گوهر(۱۳۴۴) (مستند کوتاه)
- خشت و آینه(۱۳۴۴) (داستانی بلند)
- اسرار گنج درهٔ جنی(۱۳۵۲) (داستانی بلند)
جوایز و افتخاراتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- مجسمهٔ مرکور طلایی و مدال شیر سن مارکو از جشنوارهٔ ونیز ایتالیا برای فیلم «یک آتش»
- جایزهٔ شیر سنمارکو جشنوارهٔ ونیز برای فیلم «تپههای مارلیک»
منابعی برای تامل بیشتر در آثار گلستان
- صد سال داستاننویسی ایران، حسن میرعابدینی، تهران: چشمه، ۱۳۹۶.
- نویسندگان پیشرو ایران: مروری بر قصهنویسی، رماننویسی، نمایشنامهنویسی و نقد ادبی، محمدعلی سپانلو، تهران: نگاه، ۱۳۸۷.
- نشانهشناسی و نقد ادبیات داستانی معاصر: مجموعه مقالات: نقد و بررسی آثار ابراهیم گلستان و جلال آلاحمد، به کوشش لیلا صادقی، تهران: سخن، ۱۳۹۲.
- کتابشناسی نقد و بررسی ادبیات داستانی معاصر: دفتر دوم جلال آلاحمد، صادق چوبک، سیمین دانشور، ابراهیم گلستان، فاطمه فرهودیپور؛ زیر نظر حسن میرعابدینی، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۵.
- زمانه و آدمهایش: نقد داستانهای ابراهیم گلستان، عسگر عسگری حسنلو، تهران: اختران، ۱۳۹۴.
- خوانش دلوزی آثار ابراهیم گلستان، مرجان میرشمشیری، تهران: نارون دانش، ۱۳۹۸.
بررسی دو اثر از ابراهیم گلستان
آذر، ماه آخر پاییز[۲۸]
« | «تمام این کتاب، یک قصه است؛ منتها جنبههای مختلف یک قصه حتی اگر زمانش فرق بکند، محیطش فرق بکند و ... به هر حال از یک چیز حکایت میکند: حکایت شرایط و واکنشهای انسانی در یک دورهٔ تحول.»[۲۹] | » |
این مجموعه شرح مبارزه و شکنجه و مرگ آدمها در دههٔ ۱۳۲۰ است. فضای این اثر متاثر از فضای شکست حزب توده بعد از خروج نیروهای شوروی، شکست فرقهٔ دموکرات، شکست قیام افسران خراسان و از هم پاشیدهشدن سازمانها و نهادهای نمایندگی حزب در شهرهای مختلف از جمله «شاهی» در مازندران است. در این شرایط خود حزب تا حدی با بحثها و مناقشاتی که دربارهٔ بیکفایتی یران حزب و برخی اعضا درمیگیرد، همنوا میشود. سردرگمی، اندوه و خشم وجه غالب روحیهٔ اعضا و هواداران میشود. حزب آنها را به مدارا و تحمل دعوت میکند. این وضعیت به خوبی در داستانهای این مجموعه منعکس شدهاست؛ اما پاسخ گلستان، مانند پاسخ حزب، کمتر سرراست و بیشتر به صورت هنری در قالب شخصیتها و کنشهای داستان مجسم میشود. بر این اساس، شاید این اثر را بتوان پیشبینیکنندهٔ دورهٔ بعدی زندگی گلستان دانست که پیشگرفتن مسیری جز مبارزهٔ حزبی است.
داستانهای این مجموعه تقریبا به تمامی درگیر دو مسئلهٔ اصلی است: انتخاب میان گذشته و آینده یا فردا. انتخاب میان اقدام یا دستشستن از عمل و انتظار برای رسیدن زمانی که دیگر باید وارد کارزار شد. پاسخ این پرسشها را یک صدای رسا و بیلرزش میدهد که هیچ تردیدی در درستی کلامش ندارد. این صدا پس از شکها و تردیدها و ترسها و وحشتها به طنین درمیآید و شخصیت داستان را راهنمایی میکند. هدف را به او گوشزد میکند؛ خطاها و کجرویهای احتمالیاش را یادآور میشود؛ به او اطمینان میبخشد و خواهان پایداری، استقامت، ایمان و وفاداری به آرمان است. از نظر او برای این آرمان، هر چیزی را میشود فدا کرد. این صدا از قبل پاسخ را میداند و کنش داستان را به سمتی میکشاند که میداند درست است. اگر شخصیت داستان به حرفش گوش نداد، سزای عملش را میبیند. از نظر او رفتار و اعمال قهرمانان داستان یک معنا بیشتر ندارد؛ همان که او میگوید: آنها یا به صوابند یا در خطا. حد میانهای وجود ندارد. آنها یا به گذشته تعلق دارند یا به آینده. قهرمانان آینده نمایندهٔ آن چیزی هستند که باید باشند. آنها نمایندهٔ فردا هستند.
اگر داستان «تب عصیان» داستان آدمی هیجانزده و رمانتیک است که بدون اندیشه دست به عمل میزند و داستان «در خم راه» داستان آدمی صبور و اهل فکر است که دستخوش هیجان نمیشود و عاقلانه عمل میکند، داستان «میان دیروز و فردا» داستان رویارویی این دو آدم است: داستان غلبهٔ فکر بر احساس و هیجان، غلبهٔ خودآگاهی بر خودانگیختگی.
خروس[۳۰][۳۱]
داستان خروس را گلستان در ۱۳۴۹ مینویسد ولی ۲۶ سال بعد در ۱۳۷۴ منتشر میکند. داستان در یک شبانهروز میگذرد؛ در خانهٔ حاج ذوالفقار کبگابی(بزرگ بندر). در ابتدای داستان، خروس بر روی مجسمهٔ بز، که نشانی از اقتدار صاحبخانه است، فضله میریزد؛ و این پیشبینی اتفاقی است که در انتها برای خود صاحبخانه میافتد. خروسی که نه از گرمای تن مرغ، بلکه از گرمای ساعتی شماطهدار بیرون آمده و شاید بتوان با همین نشانه، او را فرزند «زمان» دانست.
به عقیدهٔ حسن میرعابدینی آرزوی راوی در وجود خروس تداعی میشود: سمبل آگاهی و اخطار که توقع جنبندگی و بیداری را برمیانگیزد. راوی داستان در انتظار یک بیدارگر است:
« | «آیا چه وقت، کی، یک بار دیگر، از روی اتفاق یا تصادف و حتی به اشتباه، تخمی کنار ساعت پیوسته تیکتاککننده گذاشته خواهد شد تا کی خروسی از آن سر بیاورد بیرون؟»[۳۲] | » |
محیط داستان پر از پلشتی و آلودگی و رخوت و جهل است. بوهای گند محیط را در بر گرفتهاست. لحن راوی، لحنی انتقادی و بدبین است. خروس با حرکات خود فرزند حاجی را در مدفوعش میاندازد و باعث میشود سر از تن بیهویت بز، جدا شود. حاجی خروس را میکشد اما مرگ خروس پایان گرفتاریهای او نیست. آیا خروس را از مرگ گریزی بود؟ آری؛ اما اگر و فقط اگر که جوجههایی مثل خود تولید نمیکرد، بر هر چه لازم میدید فضله نمیکرد، آمدن صبح و پایان شب را دائما اعلام نمیکرد و ... . اما آیا در این صورت میشد آن را «خروس» خواند؟
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ گلستان، جوی و دیوار و تشنه، ۲۲۴.
- ↑ «زندگینامهٔ ابراهیم گلستان».
- ↑ «زندگینامهٔ ابراهیم گلستان». آی.ام.دی.بی..
- ↑ حسینی ارسنجانی. «ناگفتههای ابراهیم گلستان دربارهٔ محمد بهمنبیگی و مکتب تعلیماتی وی». تماشا، ش. ۱۶۶۷، ۴.
- ↑ جاهد، نوشتن با دوربین: رودررو با ابراهیم گلستان، ۱۷ تا ۴۳.
- ↑ فیاد، از روزگار رفته: چهره به چهره با ابراهیم گلستان، ۷۴.
- ↑ «زندگینامهٔ ابراهیم گلستان». آی.ام.دی.بی..
- ↑ «آثار ابراهیم گلستان از سایت کتابخانهٔ ملی ایران».
- ↑ بیضایی. «کارنامهٔ فیلم گلستان». آرش، ش. ۵، ۵۱تا۵۶.
- ↑ «پارک وایکهرست». جئوگراف.
- ↑ جعفریان، بودن با دوربین: کاوه گلستان: زندگی، آثار و مرگ، ۵.
- ↑ فیروزبخش، لیلی گلستان(تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، ۱)، ۱۳.
- ↑ مرادی. «فرمالیسم در مجموعهٔ «آذر، ماه آخر پاییز» اثر ابراهیم گلستان». رودکی، ش. ۲۱، ۳۲تا۳۹.
- ↑ گلستان، گفتهها، ۲۵تا۹۰.
- ↑ میلانی. «صیاد سایهها: گلستان و مسئلهٔ تجدد». ایرانشناسی، ش. ۲، ۲۴۹تا۲۷۸.
- ↑ «خشت و آینه: ابراهیم گلستان». مجلهٔ فرهنگی هنری پتریکور.
- ↑ «خشت و آینه: ابراهیم گلستان». مجلهٔ فرهنگی هنری پتریکور.
- ↑ جاهد، نوشتن با دوربین: رودررو با ابراهیم گلستان، ۲۹۳.
- ↑ فیاد، از روزگار رفته: چهره به چهره با ابراهیم گلستان، ۱۰۰تا۱۰۲.
- ↑ فیاد، از روزگار رفته: چهره به چهره با ابراهیم گلستان، ۱۸۶.
- ↑ فیاد، از روزگار رفته: چهره به چهره با ابراهیم گلستان، ۱۷.
- ↑ فیاد، از روزگار رفته: چهره به چهره با ابراهیم گلستان، ۹۵.
- ↑ فیاد، از روزگار رفته: چهره به چهره با ابراهیم گلستان، ۶۶،۶۷و۱۰۸.
- ↑ فیاد، از روزگار رفته: چهره به چهره با ابراهیم گلستان، ۷۴،۷۵و۱۳۷.
- ↑ میرعابدینی، صد سال داستاننویسی در ایران، ۱: ۱۸۱.
- ↑ میرعابدینی، صد سال داستاننویسی در ایران، ۲: ۵۴.
- ↑ «آثار ابراهیم گلستان». آی.ام.دی.بی..
- ↑ بهیان. «اثر ادبی به منزله پاسخی ایدئولوژیک: بررسی جامعهشناختی «آذر، ماه آخر پاییز»». جامعهشناسی هنر و ادبیات، ش. ۱، ۱۳۵ تا ۱۶۱.
- ↑ گلستان، گفتهها، ۱۵۹.
- ↑ بیدلی، طاهری و موسیوند. «بررسی بازتاب کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در آثار داستانی ابراهیم گلستان». متنپژوهی ادبی، ش. ۵۰، ۸۱ تا ۱۰۶.
- ↑ آزادگان. «با باد صدای موج میآید». کلک، ش. ۷۶تا۷۹، ۵۴۸تا۵۵۳.
- ↑ گلستان، خروس، ۵۵.
منابع
- «مصاحبهٔ مهدی یزدانی خرم با ابراهیم گلستان». شهروند امروز، ش. ۶۳ (۱۶ دی ۱۳۸۶).
- بیضایی، بهرام. «کارنامهٔ فیلم گلستان». آرش، ش. ۵ (آذر ۱۳۴۱).
- جعفریان، جبیبه (۱۳۹۲). بودن با دوربین: کاوه گلستان: زندگی، آثار و مرگ. تهران: حرفه هنرمند.
- گلستان، ابراهیم (۱۳۷۲). جوی و دیوار و تشنه. روزن.
- حسینی ارسنجانی، سیدمحیالدین. «ناگفتههای ابراهیم گلستان دربارهٔ محمد بهمنبیگی و مکتب تعلیماتی وی». تماشا، ش. ۱۶۶۷ (۹ آبان ۱۳۹۷).
- جاهد، پرویز (۱۳۹۴). نوشتن با دوربین: رودررو با ابراهیم گلستان. اختران.
- فیروزبخش، امید (۱۳۹۶). لیلی گلستان(تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، ۱). ثالث.
- مرادی، لیلا. «فرمالیسم در مجموعهٔ «آذر، ماه آخر پاییز» اثر ابراهیم گلستان». رودکی، ش. ۲۱ (دی و بهمن ۱۳۸۶).
- میرعابدینی، حسن (۱۳۶۹). صد سال داستاننویسی در ایران. تندر.
- گلستان، ابراهیم (۱۳۸۶). گفتهها. بازتاب نگار.
- فیاد، حسن (۱۳۹۶). از روزگار رفته: چهره به چهره با ابراهیم گلستان. ثالث.
- بهیان، شاپور. «اثر ادبی به منزله پاسخی ایدئولوژیک: بررسی جامعهشناختی «آذر، ماه آخر پاییز»». جامعهشناسی هنر و ادبیات، ش. ۱ (بهار و تابستان ۱۳۹۵).
- گلستان، ابراهیم (۱۳۷۴). خروس. روزن.
- بیدلی و ...، سعید. «بررسی بازتاب کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در آثار داستانی ابراهیم گلستان». متنپژوهی ادبی، ش. ۵۰ (زمستان ۱۳۹۰).
- آزادگان، ژینوس. «با باد صدای موج میآید». کلک، ش. ۷۶تا۷۹ (تیر تا مهر ۱۳۷۵).
- میلانی، عباس. «صیاد سایهها: گلستان و مسئلهٔ تجدد». ایرانشناسی، ش. ۲ (تابستان ۱۳۸۱).
پیوند به بیرون
- «زندگینامه و آثار سینمایی ابراهیم گلستان». آی.ام.دی.بی.. بازبینیشده در ۱۰ مهر ۱۳۹۸.
- «پارک وایکهرست». جئوگراف. بازبینیشده در ۱۰ مهر ۱۳۹۸.
- «آثار ابراهیم گلستان از سایت کتابخانهٔ ملی ایران». کتابخانهٔ ملی و مرکز اسناد. بازبینیشده در ۱۰ مهر ۱۳۹۸.
- «زندگینامهٔ ابراهیم گلستان». انسانشناسی و فرهنگ. بازبینیشده در ۱۰ مهر ۱۳۹۸.
- «خشت و آینه: ابراهیم گلستان». مجلهٔ فرهنگی هنری پتریکور. بازبینیشده در ۱۰ مهر ۱۳۹۸.