روزگار جلال آلاحمد
جلال آلاحمد در ۲آذر۱۳۰۲ خورشیدی یا ۱۹۲۳ میلادی، به گوشهای از باغوحش این دنیا واقع در تهران نزول اجلال کرد، آنهم در خانوادهای شدیداً مقید به سنن مذهبی. بعد از دوران ابتدایی، دور از چشم پدر، به مدرسهٔ شبانهٔ دارالفنون رفت و از همان مکان و همان زمان با افکار کسروی و اندیشههای چپ آشنا شد. ۱۳۲۳ بهاصرار پدر برای کسب علوم مذهبی به نجف رفت؛ اما چند ماه بیشتر دوام نیاورد و پس از بازگشت به وطن علاوهبر کنارگذاشتن اعتقادات مذهبی، به حزب توده پیوست. دوران سرسپردگی آلاحمد چندان طولانی نبود و بعد از اختلاف بر سر اشغال آذربایجان بین شخصیتهای هستهٔ مرکزی حزب، جلال با خلیل ملکی از توده انشعاب کرد و حزب زحمتکشان را بنا نهاد. آنهم طولی نکشید و بار دیگر بهاتفاق ملکی نیروی سوم را پایهریزی کرد. از نیروی سوم نیز کناره گرفت و مدتها بهدور از فعالیتهای سیاسی و سرسپردگی ایدئولوژیکی، صرفاً به نوشتن پرداخت. تحولات دهه۳۰ یعنی کودتای ۲۸مرداد، اصلاحات ارضی و نپاییدن آزادی نصفهونیمهای که بعد از جنگ جهانی دوم، نسیم خنکش به ایران وزیده بود، آلاحمد را دوباره بهسوی سیاست کشاند؛ اما این بار بهجای پیوستن به حزبهای سیاسی، تأمل در اندیشههای سیاسی را بینان گذارد و کمکم جوانههایی فرضیهای که به نام آلاحمد مهر خورد؛ یعنی غربزدگی با نوشتن یادداشتهای اولیه و انتشارش در کیهان که منجر به توقیف این روزنامه شد، رشد کرد و جزوهها دستبهدست بین مردم گشت و تبدیل شد به اثری ماندگار.[۱]
ازدواج و درسهایش
سیمین که بود
جلال در سال ۱۳۲۷ با دختری آشنا شد که بهقول خودش در خانوادهایی آشنا با تحول و ترقی غرب زاده شده بود. پدر سیمین از پزشکان سرشناس شیراز و مادرش نقاشی حرفهای بود. سیمین تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسهٔ مهرآیین شیراز بهزبان انگلیسی تمام کرده بود و تحصیلات تکمیلی را در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران. دانشور تز دکتری را با عنوان «جمالشناسی» زیرنظر بدیعالزمان فروزانفر گذراند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ازدواج در اوج مخالفت
آشنایی سیمین و جلال که در اتوبوس رخ داده بود، بهرغم تمام تفاوتهای مذهبی، خانوادگی و اجتماعی و حتی خلاف رضایت پدر و مادر جلال بهدلیل بیحجاببودن سیمین، ۱۳۳۰ به ازدواج انجامید و طولی نکشد که هر دو بهشهرت رسیدند؛ جلال با غربزدگی و سیمین با سووشون. اختلاف رفتاری این زوج در تمام طول زندگی مشهود بود. طی ۲۳ سالی که سیمین در کنار جلال بود و شاهد افتوخیزهای تمامنشدنی او هرگز نه راه جلال را رفت و نه سرسپردهٔ حزب و گروه و ایدئولوژی خاصی شد؛ بلکه همواره در نامههایش به جلال، او را از تندرویهای همیشگی برحذر داشت. دانشور در گفتوگویی با مجلهٔ الفبا دربارهٔ آلاحمد چنین گفته:
- جلال البته ایدئولوژی داشت و دمبهدم عوض میکرد. اول مذهبی بود. بعد تودهای شد. بعد انشعاب کرد. بعد رفت در نیروی سوم، بعد در جامعهٔ سوسیالیستها و آخر کار هم دوباره مذهبی شد. من این نوسانات را نداشتم. بااینحال ۲۳ سال آشنایی و عشق و ازدواج با جلال موهبتی بود و مرگش مصیبتی.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد[۲]
توسن خیال با نامنگاری تازید
طی ۲۳ سال زندگی مشترک، این زوج نویسنده چندین بار جدایی از هم زندگی کردند. نخستین مرتبهاش، سال ۱۳۳۱ بود. سالی که سیمین به آمریکا رفت تا از بورس فولبرایت استفاده کند. این سفر دهماهه کمی قبل از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ بهپایان رسید. جلال و سیمین تمام این مدت بهطور مرتب نامهنگاری کردند. جلال از سیمین خواسته بود تمام آنچه هر روز اتفاق میافتد با ریزترین جزییات برایش بنویسد و خود نیز سیمین را از اقدامهایش مطلع میکرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دکان جلال چه بود؟!
داستان بندبازیهای سرگیجهآور جلال از زبان خودش در نامهایی آمده که شب جمعهٔ ۲۱دی۱۳۳۱ به سیمین نوشته است. آن زمان جلال ۲۹ سال داشت و بهعکس سالی که با سر تراشیده و انگشتر عقیق و مقید به نماز جعفرتیار وارد مدرسهٔ دارالفنون شد، زمان نوشتن آن نامه، موهایی کاملاً بلند داشت و از آن انگشتر و نماز هم خبری نبود. این نامه را بعد از برگزاری نخستین جلسه حزب نیروی سوم نوشت:
- این دکان هم راه افتاد و کمکم دارم حس میکنم که یه چیز دیگری ساخته شده است و موقع آن خواهد رسید که دلم را بزند و ولش کنم. مسخره نیست؟ درست مثل بچههایی که با گِل عروسک و خانه میسازند. موقع ساختن آن باهم دعوا میکنند؛ ولی وقتی ساخته و پرداخته شد دلشان را میزند. یا ولش میکنند و میروند یا با یک نوک پا خرابش میکنند. معاملهٔ من با سیاست و حزب، معاملهٔ یک بچه است با اسباببازیهایش، با خانهٔ گِلی که میسازد. ای حماقت!خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی داردخطای یادکرد: برچسب<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ابزارکار حزب از دیدگاه جلال
مصالح خانههای گلی از نگاه جلال در نامهٔ دیگری به سیمین چنین آمده است:
- حزب فقط در صورتی خواهد گرفت که ایمانی مشوق و مؤید آن باشد و هیچ ایمانی نمیتواند بدون سنت و عنعنعات و بدون مذهب پابرجا بایستد. خلاصه برایاینکه این دکان بگیرد طبق نقشه مشغول ساختن ایمان شدیم. تعجب نکن. ساختن ایمان هم مثل ساختن مذهب، وسایل و ابزارکاری میخواهد. اگر ابزارکار مذهب معجزه، قداست، فداکاری، شهید و امثال اینهاست، ایمان به یک حزب یا هر خرابشدهای، عین همینها را اگر داشته باشد میتواند راه بیفتد. این کارها را کردیم. آیه نازل کردیم. مردم را به کشتن دادیم. فداکاری و شهید بهوجود آوردیم. سنت ساختیم. شمر و یزید و ابنملجم و امام حسین آن را مشخص کردیم و من یکمرتبه متوجه شدم که ای بابا یک دگم دیگر بهوجود آمده که نهتنها دیگران را ناراحت میکند (گور پدر دیگران)؛ بلکه قبل از همه خود مرا ناراحت میکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی داردخطای یادکرد: برچسب<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مجموعهٔ چهارجلدی
نامههای سیمین و جلال، مجموعهای است چهار جلدی که پس از اجازهٔ سیمینبانو با ویراستاریِ دقیق و سنجیدهٔ مسعود جعفری در سال ۱۳۸۵ منتشر شده است. جلد اول، نامههای سیمین است جلد دوم و سوم، نامههای جلال و جلد چهارم نامههایی است که طی سفرهایی کوتاهی که جلال به آمریکا و اسرائیل و دیگر کشورها داشته و سیمین نیز از ایران خارج شده، به یکدیگر نوشتهاند. دورهٔ نامهنگاری جلد چهارم زمانی است که ده سال به عمر آن دو اضافه شده و تحولات بسیار زیادی در صحنهٔ فرهنگ و تاریخ و سیاست ایران رخ داده است. ازسویدیگر آلاحمد گریز از خانوادهٔ پدری را فراموش کرده و رجعتی دوباره به سنت دارد و تمام اندیشههایش را در غربزدگی نمایان ساخته است. پیوند بین گزیز از مذهب و بازگشت به آن و نیز طناب وصل این رفتوبرگشت با افکار سیاسی و اجتماعی جلال در این نامه نمایان است:
- برای من فرد و اجتماع دو نقطهٔ مقابل هم نیست؛ مکمل یکدیگر است. من اگر مرد باشم خودم را بهصورت یک فرد هرچه بیشتر بیان کنم، اجتماع را که خراوار این نمونه است بهتر بیان کردهام و افراد دیگر را ایضاً.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی داردخطای یادکرد: برچسب<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اهمیت تحقیق نامههای سیمین و جلال
نامههای این دو نویسنده صرفاً رنگوبوی شخصی ندارد؛ بلکه قرارداشتن آنها در مرکز جریانهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعیِ دستکم دو نسل از جامعهٔ ایران، سبب شده تا مضمون این نامهها گزارشهایی از وقایع روز باشد. نکتهٔ مهم دیگر اینکه، نوشتههای جلال آلاحمد هرگز جدایی از استباطهای شخصی نیست، چه در نامهها و چه در یادداشتها و کتابهایش. درواقع آلاحمد نمینویسد؛ مگراینکه داوری و قضاوت کند و گزارش بدون داوری از نگاه او بیمعناست. نمونهٔ بارزش نامهایی است که به سیمین دربارهٔ دلیل خودکشی صادق هدایت نوشت:
- تو اصلاً میدانی هدایت چرا آن بلا را سر خودش آورد. بزرگترین عامل روحی که باعث خُردشدن و نومیدشدن هدایت شد، این بود که وقتی به پاریس رسید خیال میکرد تمام نویسندگان فرهنگ از او استقبال خواهند کرد و دُمش را داخل بشقاب خواهند گذارد و باد خواهند زد. درصورتیکه تنها عکسالعمل ورود صادق به پاریس این بود که هویدانامی، یکی از دوستان، خبر ورود او را در سه سطر داده در یک روزنامهٔ متوسط هفتگی ادبی چاپ زدهاند؛ آنهم در صفحات وسط، گموگور و ریز.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی داردخطای یادکرد: برچسب<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
رفت؛ اما پایان نگرفت
عمر ۴۶سالهٔ آلاحمد در ۱۸شهریور۱۳۴۸ بهپایان رسد و افکار و اندیشههایش نهتنها زنده ماند که فرامرزی شد و حصار زمان و مکان را شکست. درک بیشتر آنچه در زمان بودنش رخ داد که بر زندگی و آثارش اثرگذاشت و نیز آنچه پس از رفتنش بر پیکر زمان ماند از طریق مطالعهٔ خط سیر زندگی و مرگش امکانپذیر است.
قبل از حضور جلال[۳]
سال | پیشامدهای فرهنگی | سوانح سیاسی و اجتماعی |
---|---|---|
۱۲۸۵ |
|
|
۱۲۸۶ |
|
|
۱۲۸۷ |
|
|
۱۲۸۸ |
|
|
۱۲۸۹ |
|
|
۱۲۹۰ |
|
|
۱۲۹۱ |
|
|
۱۲۹۲ |
|
|
۱۲۹۳ |
|
|
تا جلال زنده بود[۴]
سال | جلال آلاحمد | پیشامدهای فرهنگی | سوانح سیاسی و اجتماعی |
---|---|---|---|
۱۳۰۲ |
|
|
|
۱۳۲۲ |
|
|
|
۱۳۲۳ |
|
|
|
۱۳۲۴ |
|
|
|
۱۳۲۵ |
|
|
|
۱۳۲۶ |
|
|
|
۱۳۲۷ |
|
|
|
۱۳۲۸ |
|
|
|
۱۳۲۹ |
|
|
|
۱۳۳۱ |
|
|
|
۱۳۳۲ |
|
|
|
۱۳۳۳ |
|
|
|
۱۳۳۴ |
|
|
|
۱۳۳۶ |
|
|
|
۱۳۳۷ |
|
|
|
۱۳۳۹ |
|
|
|
۱۳۴۰ |
|
|
|
۱۳۴۱ |
|
|
|
۱۳۴۲ |
|
|
|
۱۳۴۳ |
|
|
|
۱۳۴۴ |
|
|
|
۱۳۴۵ |
|
|
|
۱۳۴۶ |
|
|
|
۱۳۴۷ |
|
|
|
۱۳۴۸ |
|
|
|
پس از رفتنشخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سال | پیشامدهای فرهنگی | سوانح سیاسی و اجتماعی |
---|---|---|
۱۳۴۹ |
|
|
۱۳۵۰ |
|
--- |
۱۳۵۱ |
|
|
۱۳۵۲ |
|
|
۱۳۵۳ |
|
|
۱۳۵۴ |
|
|
۱۳۵۵ |
|
--- |
۱۳۵۶ |
|
|
۱۳۵۷ |
|
|
پانویس
- ↑ «جلال و سیمین از نامههایشان بشناسیم!».
- ↑ «پای صحبت سیمین دانشور». الفبا، ۱۴۵تا۱۴۷.
- ↑ عاقلی، روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، جلد اول.
- ↑ عاقلی، روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، جلد اول.
منابع
- «پای صحبت سیمین دانشور». الفبا ۱۳۶۲:۱۴۵تا۱۴۷.
- جعفریجزی، مسعود (۱۳۸۴). نامههای سیمین دانشور و جلال آلاحمد: بخش اول نامههای آلاحمد به دانشور در سفر آمریکای دانشور. ۲جلدی. تهران: نیلوفر. ص. ۴۴۸. شابک ۹۶۴-۴۴۸-۲۷۴-۳.
- جعفریجزی، مسعود (۱۳۸۴). نامههای سیمین دانشور و جلال آلاحمد: بخش دوم نامههای آلاحمد به دانشور در سفر آمریکای دانشور. ۲جلدی. تهران: نیلوفر. ص. ۴۵۶. شابک ۹۶۴-۴۴۸-۲۷۵-۱.
- عقلی، باقر (۱۳۸۴). روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی(۲جلدی). اول. تهران: نامک. ص. ۵۸۴. شابک ۹۶۴-۶۸۹-۵۵۱-۴.
- عقلی، باقر (۱۳۸۴). روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی(۲جلدی). دوم. تهران: نامک. ص. ۵۱۴. شابک ۹۶۴-۶۸۹-۵۵۲-۲.
پیوند به بیرون
- یاوری، حوری. «جلال و سیمین را با نامههایشان باید شناخت». یوتویوپ. بازبینیشده در ۸تیر۱۳۹۸.