مرتضی کیوان
مرتضی کیوان شاعر، منتقد ادبی، روزنامهنگار و فعال سیاسی بود. پس از کودتای ۲۸مرداد و در حالی که مسئولیت نگهداری سه تن از افسران حزب توده را برعهده داشت، در خانه بازداشت و به اعدام محکوم شد. او نخ تسبیح بسیاری از حلقههای روشنفکری و جلسات ادبی از جمله انجمن شعر شمع سوخته بود.
مرتضی کیوان | |
---|---|
زمینهٔ کاری | شعر، نویسندگی، نقد ادبی و روزنامهنگاری |
زادروز | فرودین۱۳۰۰ اصفهان |
مرگ | ۲۷مهر۱۳۳۳ |
مرتضی کیوان در فروردین سال 1300 در اصفهان متولد شد. از تاریخ دقیق تولد او اطلاعاتی در دست نیست اما از نام یکی از امضاهای او مشخص است که در فروردین ماه متولد شده و بهاری است. پدر او یک مغازه سقط فروشی داشت و از اجاره آن زندگی می کرد. پدربزرگش ملاعباسعلی کیوان از شیوخ معروف صوفیه دراویش گنابادی اصفهان بود. مجالس وعظ او به کثرت جمعیت مشهور بود و کتاب هایی در مباحث تصوف نگاشته بود. اما بعدها حاشیههایی نوشت و از دراویش جدا شد. چراغ اندیشه را پدربزرگ در ذهن و ضمیر کیوان روشن کرد. تاثیر اندیشه های پدربزرگ و روحیه انتقادی که داشت بعدها در شعر و افکارش نمودار شد، به گونه ای که همسر و دوستان از تاثیر روحی و فکری پدربزرگ و خاطراتی که در نزد آنها بازگو کرده است، روایت کردند.
او از خانواده فقیری بود. در عنفوان جوانی و در زمانی که کلاس نهم بود، پدرش مرد و فقر بیشتر بر خانواده اش سایه افکند. با مرگ پدر مسئولیت های زندگی زودتر گریبان او را گرفت و سرپرست خانواده شد. همزمان کار می کرد و درس می خواند. او در دبیرستان مروی درس خواند و دیپلم را که گرفت . سپس به خدمت دولت درآمد و در وزارت راه مشغول به کار شد. در وزارت راه، زیر نظر آموزشگاه فنی یک دوره تخصصی آموزش دید و برای انجام وظیفه در سال 1323 به شهر همدان اعزام شد.
او بسیار می خواند و می نوشت. یادداشت های شخصی اش که معمولا نقد و تجزیه و تحلیل کتاب هایی بود که خوانده بود کم کم تبدیل به نقد ادبی می شود. این یادداشت ها کم کم از بایگانی شخصی پا به مطبوعات و مجلات گذاشت و حاصل آنها صدها نقد کتاب، نقد ادبی، یاددشت سیاسی، شعر، داستان کوتاه و طرح مسائل اجتماعی شد.
آغاز فعالیت سیاسی کیوان با عضویت در حزب پیکار بود. و سپس مبارزه خود را از طریق روزنامه نگاری و با مقالاتی که می نوشت پی گرفت. او پس از ترور شاه در دانشگاه تهران در 15 بهمن 1327 که حزب غیرقانونی شده بود، به حزب توده پیوست و به زندگی پنهانی روی آورد.
عضویت در پیکار در سال 1323 اولین بازداشت و زندان را به مدت 20 روز برای او به همراه آورد. او در ضمن مبارزاتش بارها دستگیر شد ولی هر بار چند ماهی بیشتر طول نکشید.یک بار در بیجار زندانی است. یک بار در قم زندانی می شود. یک بار به خارک تبعید می شود. او پس از آزادی در نامه ای به ساوش کسرایی می نویسد: «این توقیف و تبعید و زندان مرا از خودم بیرون آورد. روزهایی رسید که دیدم خنده ها و یاوه گویی های ما لعاب چرکین بیهودگی هاست ... دور هم جمع شده ایم، خنده زده ایم و ندانسته ایم که نقد وجود را به عبث با سمباده خنده تراشیده و دور ریخته ایم»
او در مرداد ماه 1323 درخواست انتقال به وزارت راه داد و به تهران آمد. در کنار طی کردن پله های روزنامه نگاری و دغدغه های سیاسی و اجتماعی که داشت، در اداره رییس دفترخانه اداره کل دفتر وزارتی و معاون اداره دفتر وزارت راه در دوران نخست وزیری دکتر مصدق شد.
در شهریور 1323 یعنی دو ماه بعد از انتقال به تهران، در خارج از ساعات اداری، اولین تجربه فعالیت مطبوعاتی را در مجله بانو به مدیرمسئولی و صاحب امتیازی نیره سعیدی به عنوان مدیر داخلی آغاز کرد. او فراتر از یک مدیر و به سرعت در نقش سردبیری ظاهر شد. سپس به مجله جهان نو رفت . تجربه ای که در سال 1330 در هنگام تاسیس مجله کبوتر صلح به اوج رسید. کیوان دیگر نویسنده قوی دست بود و با مقالاتی که نوشت در میان نویسندگان شهره شد.
مرتضی کیوان فردی اجتماعی با دوستان فراوان بود. دوستانی که از او به گونه ای دیگر یاد می کردند. او نویسنده ها و روشنفکران بسیاری را به یکدیگر متصل کرد. محجوب در کتاب خود با اشاره مبسوط به این موضوع اشاره می کند که چگونه او توانست حلقه هایی از روشنفکران و شعرای زمانه خود را تشکیل دهد و بر آثار و اندیشه های آنان اثر گذارد که وی به ارتباط احمد شاملو و فریدون رهنما در شناخت ادبیات فرانسه اشاره می کند. از جمله کارهای او ارتباط بین نویسندگان و ناشران و جراید بود. (کتاب مرتضی کیوان، به کوشش شاهرخ مسکوب)
از مرتضی کیوان اثری جز تعدادی از نامه هایی که به دوستان خود نوشت و مقالاتی که جراید وقت چاپ کرد باقی نمانده است. دست نوشته های او در یورش ماموران به خانه اش به غارت رفت و عمده کارهای او بازگردانده نشد. هرچند همسر وی پوری سلطانی تلاش هایی برای گرفتن تعدادی از آنها کرد، اما انبوه دست نوشته های وی از بین رفت.[۱]
گنجشکهای کیوانیه
انشاء کلاس
هر دو همکلاس بودند. محجوب میگفت انشاء مرتضی خیلی خوب بود و مال من خیلی بد ... حافظ چه می گوید محمود هومن را میدهد به محجوب، بعدا نظر او را میخواهد. محجوب نظر میدهد، مرتضی میگوید همینها را که گفتی بنویس، هر چه محجوب تحاشی میکند؛ او بیشتر اصرار میکند. مقاله نوشته و در مجله جهان نو چاپ میشود؛ اولین مقاله محجوب! میگفت مرتضی قلم به دست من داد وگرنه انشاء من خیلی بد بود و اگر اصرار او نبود شاید هرگز چیز نمینوشتم.
مهرورزیهای بیادعا
یکی از روزها در دقایقی که منتظر آمدن مرتضی بودم، من نامهای را که همان روز از مادرم رسیده بود میخواندم و از اینکه مادر از نامه ننوشتن من گله کرده بود چنان متاثر شده بودم که گویا اشکی بر صورتم نشسته بود. در همین لحظه مرتضی سر رسید و پس از آگاهی از موضوع علت ننوشتن مرا پرسید و من بهانه کردم که فرصت نمیکنم برای خرید تمبر و پاکت به پستخانه بروم. نمی دانم با چه تردستی مرتضی نشانی مادر مرا از پشت پاکت برداشت و در دیدار بعد ده پاکت تمبر شده با نشانی مادرم به دست من داد و گفت دیگر بهانهای برای نامه ننوشتن نخواهی داشت.
داستانک استاد
داستانک شاگرد
داستانک مردم
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
داستانکهای دشمنی
داستانکهای دوستی
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن
انشای کلاس
هر دو همکلاس بودند. محجوب می گفت انشای مرتضی خیلی خوب بود و مال من خیلی بد ... حافظ چه می گوید محمود هومن را می دهد به محجوب، بعدا نظر او را می خواهد. محجوب نظر می دهد، مرتضی می گوید همین ها را که گفتی بنویس، هر چه محجوب تحاشی می کند؛ او بیشتر اصرار می کند. مقاله نوشته و در مجله جهان نو چاپ می شود؛ اولین مقاله محجوب! می گفت مرتضی قلم به دست من ئداد وگرنه انشای من خیلی بد بود و اگر اصرار او نبود شاید هرگز چیز نمی نوشتم. (همان)
زندگی و تراث
سالشمار
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
شخصیت و اندیشه
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ «خودزندگینامهٔ جلال آلاحمد». تبیان، ۱۸ فروردین ۱۳۸۴. بازبینیشده در ۱ بهمن ۱۳۹۷.