بزرگ علوی
بزرگ علوی | |
---|---|
نام اصلی | سیدمجتبی آقابزرگ علوی |
زمینهٔ کاری | رمان نویسی |
زادروز | ۱٣بهمن۱۲۸۲ تهران |
پدر و مادر | حاج سید ابوالحسن و خدیجه قمرالسادات |
مرگ | ۲۸ بهمن ۱۳۷۵ برلین، آلمان |
علت مرگ | سکتهٔ قلبی |
جایگاه خاکسپاری | برلین |
کتابها | چشمهایش، چمدان، گیلهمرد، پنجاهوسه نفر و... |
همسر(ها) | فاطمه علوی |
شریک(های) زندگی |
گرنرود علوی |
فرزندان | مانی |
مدرک تحصیلی | دیپلم |
سید مجتبی آقابزرگ علوی مشهور به بزرگ علوی نویسندهٔ واقعگرا، استاد زبان فارسی ایرانی و سیاستمداری چپگرا بود.
بزرگ علوی در خانوادهای پرجمعیت متولد شد که سه پسر و سه دختر بودند و او فرزند سوم خانواده بود. پدر او از اعضای حزب دموکرات ایران بود و پدربزرگش حاج سیدمحمد صراف نمایندهٔ نخستین دورهٔ مجلس شورای ملی بود. همچنین مادر او نوهٔ آیتالله طباطبایی بودخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد. او مدتی را برای تحصیل در آلمان میگذراند و سپس به ایران بازمیگردد. در ایران مدتی را بهعلت عقاید سوسیالیستی در زندان میگذراند. بعد از رهایی از زندان مدتی در ارکان حزب توده مترجم بوده و زمانی نیز در «انجمن فرهنگی ایران با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» کار میکرده است و با روشنفکران آن زمان نشستوبرخاست داشته است. علوی همراه با دوستان خود گروهی موسوم به «گروه اصحاب ربعه» را ایجاد میکند. اعضای این گروه شامل صادق هدایت، مسعود فرزاد و مجتبی مینوی بودند. این گروه چندسالی بیشتر دوام نمیآورد. هدایت برای فراگیری زبانهای قدیمی ایرانی به هندوستان رفت، مینوی و فرزاد راهی انگلستان شدند و علوی که تمایلات چپ داشت، در نشر مجلهٔ «دنیا» با «تقی ارانی» همکاری میکردخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد. علوی در ماههای نزدیک به وقایع ۲۸ مرداد برای شرکت در برنامهای مرتبط با نهادی چپ به مجارستان میرود و چون در آن شرایط بازگشت به ایران را بهعنوان یک تودهای جایز نمیداند، از آنجا راهی آلمان شرقی میشود. نزدیک به چهل سال در آلمان میماند و با وجود اینکه تحصیلات دانشگاهی نداشته در دانشگاه هومبولت به عنوان استاد زبان فارسی شروع به فعالیت میکند. او در این مدت چند اثر مینویسد که مهمترین آنها «فرهنگ فارسیآلمانی» با همکاری دو شاگردش لورنس و زوندرمن است که هنوز هم کاربرد زیادی دارد. بعد از مدتی روابط علوی با حزب به تیرگی میگراید و سرانجام او از حزب توده اخراج میشود. علوی با وجود اینکه حداقل سه دههٔ پایانی عمرش فعالیت سیاسی نداشتهاست و خود بارها بر آن تأکید کرده است، در افکار عمومی ایران بهعنوان مردی سیاسی تصور میشود. او در آلمان در برنامههای مختلفی که از طرف سفارت ایران برگزار میشده شرکت میکرده مانند تولد شاه، استقبال از منوچهر اقبال، جشن پیروزی انقلاب، وفات رهبر جمهوری اسلامی و.... بعد از انقلاب او در سفری کوتاه به ایران میرود. همچنین او به خواسته و حمایت مقاممهای دیپلماتیک جمهوری اسلامی چندین سخنرانی برای معرفی فرهنگ و ادب ایران در شهرهای مختلف آلمان انجام میدهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آثار بزرگ علوی به سه دوره تقسیم میشود: دورهٔ اول تا رهایی از زندان است؛ دورهٔ دوم از بعد از رهایی از زندان تا زمان مهاجرت از ایران و دورهٔ سوم از بعد از مهاجرت از ایران آغاز میشودخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه. در این دوران او آثار متعددی مینویسد که معروفترین آنها «چشمهایش» و «پنجاهوسه نفر» است. علوی چند اثر از صادق هدایت را به آلمانی ترجمه کرد. همچنین او ترجمه «هفت پیکر» نظامی را به زبان آلمانی انجام داد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
از میان یادها
دوستی با صادق هدایت
وقتی علوی در سال ۱۳۰۷ از آلمان به تهران بازمیگردد، به جستجوی دوست قدیمی خود «غلامعلی فریور» میرود و او را مییابد. روزی در خانهٔ فریور کتاب «پروین دختر ساسان» میبیند و آن را میخواند و متوجه میشود که با کتابهای موجود آن دوران همسطح نیست. از فریور میپرسد: «نویسندهٔ این کتاب کیست؟» فریور پاسخ میدهد: «جوان خوب و خوشمزهای است. باید با او آشنا شوی.» بعد از مدتی روزی علوی و فریور در خیابان ناصریهٔ آن زمان، به کتابخانهٔ معرفت میروند و بهطوراتفاقی صادق هدایت هم آنجا بوده است که فریور میگوید: «این همان آقاست.» و از اینجا دوستی هدایت و علوی شکل میگیردخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه.
اصحاب ربعه
صادق هدایت، مسعود فرزاد،مجتبی مینوی و بزرگ علوی دیدارهای مرتبی با یکدیگر داشتند و بعدها افراد دیگری هم به آنها پیوستند. در آن روزها بازار ادب در انحصار هفتهشت شخصیت ممتاز بود مثل علیاصغر حکمت، سید حسن تقیزاده، اقبال لاهوری، عارف قزوینی، سعید نفیسی و از این شمار. یک روز همینطور بی مقدمه فرزاد گفت: «ما خودمان هم گروه ربعه هستیم.» بقیه گفتند بابا ربعه که معنا ندارد، فرزاد پاسخ داد: «معنا ندارد و با سبعه(هفت) قافیه دارد.» بهاینترتیب بود که ربعه در مقابل سبعه پیدا شد و نام آن بیشتر زاییدهٔ شوخی بودخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه. این گروه چندسالی بیشتر دوام نیاورد و هرکس به دنبال سرنوشت خودش رفت. بعدها فرزاد نوشتهای چند سطری به نام «پایان ربعه» مینویسدخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد:
هدایت مُرد و فرزاد مردار شد *** علوی زد به کوچهٔ علی چپ و گرفتار شد *** مینوی بهراه راست رفت و پولدار شد
پندجمالزاده به بزرگ علوی
جمالزاده با پدر علوی دوستی داشته و از این رو به خود اجازه میداده که علوی و یا کارش را صریح و بیپرده، از دیدگاه خودش راهنمایی کند. در یکی از نامهها جمالزاده به علوی اینگونه مینویسد: «این کاغذ را برای تو مینویسم تا به تو که موهایت دارد مثل موهای من سفید میشود بگویم که دلم میخواهد که بعضی حقیقتها را بفهمی و از هر تعصبی عاری بشوی و فکر خودت باشی و با توّهم و پندارهای سست عمر خودت را که یکبار بیشتر نداری، ضایع نکنی و حالا در جواب این کاغذ به من ننویس که من به فلان اصل عقیده داشته و دارم و خواهم داشت. عزیزم علوی، یکجو کار واقعی بهتر از صدتا از این حرفهای توخالی است، این حرفها شایستهٔ جوانان خام و نرسیده است که جویای نامند. حالا تو از سخنم پند گیر یا ملال.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جدل بزرگ علوی با عبدالحسین نوشین
دوستی نوشین و علوی بهدلیل اینکه با روشهای سیاسی یکدیگر مخالف بودند همواره همراه با بحث و جدل بوده است. نوشین تودهای وهنرپیشهٔ تئاتر بود که به شوروی پناهنده شده بود. در برخی از این نامهنگاریها آمده است: «آقای علوی عزیز، نامهات رسید و برخلاف پیشگویی و انتظارت به آن جواب میدهم. راستی تو از کجا پیشبینی کردی که "میدانم نامهٔ من بدون جواب خواهد ماند؟" من اخلاق سگ تو را ندارم و دلیلش هم این نامه...» «این موضوع مربوط به اختلاف نظری است که بین ما وجود دارد. تو عدهای را تاج سر میدانی و عدهای را موش و شپش. ولی برای من سگ زرد برادر شغال است...» «فقط میگویم: آقای علوی، خیلی آسان است که آدم بگوید از رفتار تو چِندشم میشود ولی خودش در نوشتهجاتش قهرمان سازی کند! اختلاف سلیقهٔ من و تو از همینجا شروع میشود. تو به اشخاص از جهت حُب و بغض شخصی نگاه میکنی و من این شیوه را نمیپسندم...»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خودکشی پدرم
- «خودکشی پدرم در سال ۱۳۰۷ مرا به دنیای دیگری پرت کرد. زیان فراوان در چند معامله در سالهایی که اقتصاد اروپا روبه زوال بود و غفلت در پیشبینی و زمامداری کسانی در ایران که پدرم آنها را رقاص پای نقاره میدانست و اغوای یک کلاّش اردبیلی او را به خودکشی واداشت و من مجبور شدم به ایران برگردم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد»
از تولد شاه تا سالگرد انقلاب اسلامی
- «رادمنش اصرار داشت که دوشنبه برای شرکت در جشن تولد شاه به سفارت نروم. گفتم خواهم رفت. این نرفتن من تسلیم به توقعهای حضرات، یعنی این باندی که اسم خود را کمیتهٔ مرکزی حزب توده گذاشتهاند است. از دار و دستهٔ اینها باکی ندارم و تسلیم نمیشوم.
بهمناسبت سالگرد انقلاب در مهمانی سفارت ایران در برلین دعوت شدم و شرکت کردم. از ایرانیان فقط من بودم و یک نفر دیگر. رادمنش و نوروزی و شفابخش که دعوت داشتند به سبب توقیف سران حزب توده در ایران یعنی کیانوری و طبری و غیره، معترضانه شرکت نکردند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد»
زندگی و یادگار
بزرگ علوی در گذر زمان
١٢٨٢: تولد در محلهٔ «چاله میدان» تهران
١٣٠١: مهاجرت به آلمان به همراه پدر و برادرش مرتضی
١٣٠۶: خودکشی پدر
١٣٠٧: اتمام تحصیلات و بازگشت به ایران، اقامت در شیراز، تدریس زبان آلمانی در مدرسهٔ صنعتی شیراز، ترجمهٔ بخشهایی از «دوشیزه اورلئان»
١٣٠٨: اقامت در گیلان بهعنوان مترجم نقشهبردار آلمانی و نوشتن داستان «گیله مرد»، چاپ داستان «قلم خونین» در روزنامهٔ پرورش رشت، آشنایی با روشنفکران سوسیالدمکراتی چون «گریگور یقیکیان»، تدریس زبان آلمانی در مدرسهٔ صنعتی تهران و آشنایی با نیما یوشیج
١٣٠٩: آشنایی با صادق هدایت، چاپ مقالهٔ «گوته ایران»، دوستی با تقی ارانی و شرکت در محافل اجتماعیسیاسی آنان
١٣١٠: شرکت در نشستهای ادبی هدایت و دوستانش و تشکیل گروه «ربعه»، ترجمهٔ «شبی در پاییز» اثر گورگی، چاپ «باد سام» و «دیو، دیو»، چاپ مقالهای دربارهٔ معرفی نیچه، آشنایی با محمدعلی جمالزاده
١٣١١: فرار برادرش مرتضی به شوروی
١٣١٢: تشکیل هیئت تحریریهٔ مجلهٔ دنیا و انتشار آن، ترجمهٔ «گلهای سفید» و چاپ آن با نام مستعار «فریدون ناخدا»
١٣١٣: چاپ مجموعه داستانی «چمدان»
١٣١۴: توقف در چاپ مجلهٔ دنیا، آشنایی با «گیتا» دخترآلمانیتبار یهودی که به ایران مهاجرت کرده بود
١٣١۵: ازدواج با «گیتا»
١٣١۶: بازداشت علوی
١٣١٧: محکومیت علوی به هفت سال زندان و آغاز زندگی سرشار از مخاطرات و دربهدریها
١٣١٨: مرگ مشکوک دوستش تقی ارانی در زندان، جدایی از همسرش «گیتا»
١٣٢٠: آغاز داستاننویسی در زندان بهصورت مخفیانه که بعدها تحتعنوان «ورقپارههای زندان» منتشر شد، آزادی از زندان، انتشار روزنامهٔ مردم
١٣٢٢: چاپ داستان «پنجاهوسه نفر»
١٣٢٣: چاپ داستان «رسوایی» در شمارهٔ بهمن مجلهٔ سخن، سردبیری مجلهٔ پیام نو
١٣٢۴: عضویت در کمیتهٔ ایالتی حزب تودهٔ تهران، چاپ داستانهای «دزاشوب» و «اجارهخانه»
١٣٢۵: عضویت در نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران، چاپ داستان«یه ره نچکا»، نقدی بر رمان زیر گنبد کبوداثر شهیدنورایی، ترجمهٔ نمایشنامهٔ «مستنطق»
١٣٢٧: بازداشت در زندان به مدت چهار هفته بهسبب جریان تیراندازی به شاه، چاپ مجموعه مقالههایی دربارهٔ خیام، چاپ سفرنامهٔ «اوزبکها» و انتشار داستان «آب»
١٣٣٠: چاپ مجموعه داستانی «نامهها»، نوشتن نقد ادبی بر کتابهایی چون خوشههای خشم، هفت داستان چخوف و ...
١٣٣١: چاپ رمان «چشمهایش»
١٣٣٢: کودتای ٢٨مرداد و مهاجرت به آلمان شرقی، تدریس زبان فارسی در دانشگاه همبودلت آلمان
١٣٢٣: انتشار داستان «ایران رزمنده» به زبان آلمانی
١٣٢۴: ماندن در حزب توده و مسافرت به مسکو برای شرکت در پلنوم چهارم
١٣٢۶: چاپ داستان «گل و بلبل» به زبان آلمانی
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
بزرگ علوی همراه با برادر بزرگترش مرتضی در سال ۱۲۹۰ برای تحصیل روانهٔ آلمان شد و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلف از جمله شهری که که امروزه در لهستان قرار گرفته گذراند[۲]. مرتضی کمونیست و فعال سیاسی بوده و در جراید فارسیزبان آلمان بر ضد پادشاه ایران مقاله مینوشته اما بعد از مدتی بر پایهٔ قانون «اهانت به اعلیحضرت» متهم شناخته شده و از برلین اخراج میشود و به مسکو میرود. در سال ۱۳۰۶ پدرِ بزرگ علوی شکست بزرگ تجاری را تاب نیاورده و خودکشی کرد. یک سال پس از این واقعه علوی از دانشگاه مونیخ فارغالتحصیل شد اما نتوانست تاب بیاورد و به ایران بازگشت و در شیراز بهعنوان معلم شروع به خدمت کرد. در آن سالیان علوی ناآرام بود و به شهرهای مختلفی میرفت و مدتی هم به تهران آمد و سرانجام با استخدام معلمی در هنرستان صنعتی تهران در این شهر ماندگار شد. علوی با دختر دندانپزشکی آلمانی که همراه پدرش و با توصیهنامهای از جمالزاده به ایران پناهنده شده بود ازدواج کرد ولی این ازدواج با دستگیری علوی منجر به طلاق شد. او در سال ۱۳۱۵ به اتهام افکار سوسیالیستی، با جمعی دیگر از همفکرانش که ۵۲ نفر بودند به زندان افتاد و تا برکنارشدن رضاشاه در سال ۱۳۲۰ در زندان ماند. در آن دوران او با «تقی ارانی» همکاری میکرد. ارانی با مرتضی علوی آشنایی داشته و در سفری مرتضی را در مسکو ملاقات میکند و او را از همکاری با بزرگ علوی باخبر میسازد. داستان «پنجاهوسه نفر» را که علوی در کتابی به همین نام آورده نشأت گرفته از همین دوران است. بزرگ علوی در سال ۱۳۳۲ (۱۹۵۳ میلادی) پنج ماه پیش از وقایع ۲۸ مرداد، برای دریافت مدال طلای صلح جهانی که نهادی چپ محسوب میشد به مجارستان رفت و سپس بهعنوان مهمان به چند کشور سوسیالیستی دیگر از جمله به چکسلواکی رفت. از آنجاییکه بازگشت او به ایران بهعنوان تودهای، در آن شرایط خطرناک بود، او به برلین شرقی رفت و در آنجا کارش را با تدریس زبان فارسی آغاز کرد. او در سال ۱۳۳۵ ازدواج کرد و در سال ۱۳۳۷ (۱۹۵۹) در دانشگاه هوموبولت، کرسی استادی گرفت و تا سال ۱۳۴۳ (۱۹۶۵) در این دانشگاه به تحقیق و تدریس پرداخت. او در سال ۱۳۴۱ (۱۹۶۳) رئیس بخش ایرانشناسی شد و در سال ۱۳۴۷ (۱۹۶۹) از ریأست این بخش برکنار شد. او دلیلش را خصومتهای درونحزبی به سرکردگی کیانوری بیان میکندو میگوید: «امروز نامهای دریافت داشتم که از اول سپتامبر دیگر رئیس شعبهٔ ایرانشناسی نیستم، خشک و خالی. چند کلمه تشکر هم نداشت.» همزمان با شروع تدریس علوی در دانشگاه هومبولدت، حزب سرپرستی خانوادههای افسران معدوم سازمان نظامی حزب توده که به آلمان شرقی پناهنده شده بودند را به او واگذار کرد که این وظیفه پس از مدتی به شخص دیگری محول شد. همکاری علوی با سران کمیتهٔ مرکزی به مرور زمان کمرنگ شده و حتی به خصومت کشیده میشود و او در سال ۱۳۴۶ (۱۹۶۸) از کمیتهٔ مرکزی استعفاء میدهد. در انتقادهای علوی به سران حزب توده محتوای سیاسی دیده نمیشود و بیشتر جنبهٔ شخصی دارد. او در یکی از یادداشتهایش مینویسد: « دوسه سال زندگی ارزش ندارد که آدم تسلیم ایرج اسکندی دلقک و کیانوری دیوانهٔ ابله شود.» سرانجام در سال ۱۳۵۶ (۱۹۷۷)، علوی از حزب توده اخراج میشود. او در سال ۱۳۵۸ به تهران میآید و با دوستان خود دیدار میکند. در یکی از یادداشتهایش مینویسد: «ظهر منزل شاملو بودم. ساعدی هم آنجا بود. گفتم: یک سال دیگر برمیگردم، بهشرط اینکه کشوری باشد که بتوان نفس آزاد کشید. شاملو جواب داد: یا ما دیگر نیستیم و یا شما میتوانید بیایید نفس آزاد بکشید.» علوی بعد از مدتی دوباره به آلمان برگشت. در اواخر عمر به دلیل نقلمکان به خانهای کوچکتر ناچار شد کتابخانهٔ خود را بفروشد. بزرگ علوی سرانجام بهعلت سکتهٔ قلبی در بیمارستان فردریش هاین برلین بستری شد و چند روز بعد درگذشت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
یادمان و بزرگداشتها
در یک تصویر او استادیاست فرزانه و پژوهشگری سختکوش و پرتوان، مبارزی با تعهدات ویژهٔ سیاسی، نویسندهای نوگرا و واقعگرا و انسانی نیکوخصال.
در تصویری دیگر، آقابزرگ مبارزی است خسته و گریزان از سیاست، نویسندهای بریده از واقعیت و روکرده به سنت و پژوهشگری که کنشها و واکنشهایش در چندسال پس از انقلاب غمی بیکران بر دل برخیاز دوستدارانش نشانیده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد♦ ♦ ♦ ♦ ♦
پس از فوت بزرگ علوی کتابی در ۸۰۰ صفحه به نام «یاد بزرگ علوی» در تهران چاپ شد که مجموعهای است شامل نوشتههای حدود ۶۰ نفر از دوستداران او. مقدمهٔ مقالهٔ خانم «عفت داداشپور» در این بین جالب توجه است.
بزرگ علوی از نگاه دیگران
ژاله اصفهانی
او در نامهای با سه صفحه ضمن تشکر از دریافت داستان «تحتالحنک» از «رفیق علوی ارجمند» قدرت نویسندگی علوی را ستوده است. اصفهانی در این نامه با اعتمادبهنفس انتقاداتی به این داستان ابراز میدارد. در اینجا مردی خشن که چند زن دارد، توسط همسرش رقیه که سالها با مردی ارتباط داشته، ابتدا با کوفتهٔ آغشته به تریاک مسموم و سپس توسط زن خفه میشود. اصفهانی ضمن یادآوری به اینکه برای ما ایرانیها مزهٔ تریاک در کوفته قابل درک است و آنرا نمیخوریم به جنبهٔ اجتماعی داستان اشاره میکند: «خفه کردن شوهر پس از آنکه او را مسموم کرده است بیشتر شبیه یک گانگستر میشود تا یک زن ایرانی. از طرفی اگر قرار بود که هر زنی در برابر خیانت مشروع یا نامشروع شوهرش خیانتی بکند، ببینید ایران چه «شهرنویی» میشد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بزرگ علوی از خویش و آثارش میگوید
« | من گهگاهی که کتاب پنجاهوسه نفر را ورق میزنم تعجب میکنم که مردم چطور آن را میخوانند، با تحلیلی که من از آدمهای این کتاب کردم که بعدها بهعنوان رجال مملکت معرفی شدند و افتضاح بار آوردند، شرمنده میشوم و بههرحال من پیغمبر نبودم از کجا میدانستم که روزی شاهد چنین صحنههایی خواهم شد. عدهای از آنها بعد از رهایی از زندان جزو همان طاغوتیها شدند، عدهای سرمایهدار شدند، دیگری در آمریکا فرشفروش شده و دیگری بانکدار شدخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
« | مردم پس از انقلاب آنقدر نامه و کتاب اهدایی برایم فرستادهاند که سردرگم شدم. رویم نمیشود به مردم بنویسم آنقدر کتاب برایم نفرستید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
« | من در زمانی که تحتتأثیر حزب توده و استالینیسم بودم و هرچه دانای کل میگفت و مینوشت میپذیرفتم و در صحت آن شک نمیکردم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
دیگران از نگاه بزرگ علوی
پرویز ناتل خانلری
- «این جوانک امروز وزیر فرهنگ شده و بهنام شاه از ریپکا(ایرانشناس اهل چک) دعوت کرده است که به ایران بیاید...یادت بهخیر، هدایت کجاست ببیند نوچهاش چهجور از آب درآمده است.» البته علوی بعدها در مصاحبهها با احترام از ناتلخانلری یاد کرده و پس از انقلاب در مسافرت دومش او را ملاقات کرده و در آغوش کشیده است. ظاهراً علت خشم سابق او از خانلری مربوط به قبول وزارت بوده که با گذشت زمان فروکش کرده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد.»
جلال آلاحمد
- «من با کارهای جلال همیشه آشنایی داشتهام. خواهش میکنم نپرسید نظر من راجع به کارهای آلاحمد چیست؟ بههرحال آلاحمد مطلبی دارد، چیزی دارد. من عقیدهام این است که او همیشه مسئلهای را جلوی خودش گذاشته و بعد داستانش را در اطراف این مسئله نوشتهاست. در هرصورت قبول دارم اثر گذاشته بر خیلی از جوانهای این مملکت. او واقعاً خودش را کشته. منظور من از گفتن اینکه او خودش را کشته با برداشت از حرف خانمش هست که میگوید: «جلال هیچوقت سیگارش ترک نمیشد.» خوب، این کار که به دلخواه نبود، او در این مملکت زندگی میکرده، دردها را میدیده، متأثر میشده، مگر آلاحمد چندسالش بود، چیزی در حدود چهلوپنج سال. من معتقدم در ایران دو نویسنده شاهکار زندگیشان را، که خودشان بودند، ننوشتند: یکی هدایت و دیگری آلاحمد. این حرف را در مقایسه با بعضی از کسانی میزنم که در نیمهٔ راه افتادند توی پول درآوردن و بعد هم فاسد شدند.[۳]»
ملکالشعرا بهار
- «نثر بهار زیباست و در حدّ اعتدالِ سخن قرار دارد. بهار نه به مغلقبافیها و لغتپردازیهای فضلفروشان دلبست و نه مبتذلات تحریرات اداری و ژورنالیستی متداول را گردن نهاد. او فارسی را درست مینوشت. از تکلف و فضلفروشی نابهجا برکنار بود و مقاصد خود را با قلمی روان و سادگی تمام جامهٔ کلام میپوشانید. [۴]»
مخالفتهای سیاسی
ناهمراهی با حزب توده
در زمان اقامت علوی در برلین شرقی، به مرور روابط او با حزب توده تیره شد. او در یکی از یادداشتهایش در سال ۱۳۵۳ مینویسد: «دیروز مراد از لندن آمده بود. دو روز در برلین شرقی بوده. خدا میداند چهکاری داشت. ظاهراً یکی از حضرات را دیدهبود. ایراداتی که به من داشتند این است: در مجلهٔ «کاوه» مینویسد، با سفارت آمدوشد دارد، در برلین غربی سخنرانی کرده، وضع خود را با حزب تعیین نمیکند. اگر از این کارها دست بردارم، حاضرند اجازه دهند که باز من به خارج مسافرت کنم. مختصر اینکه تا تسلیم نشوم دست از سر من برنمیدارند. به مراد گفتم: هرکاری میخواهند بکنند، من تسلیم عرقخورها، قالیفروشان و قماربازان نمیشوم. در مجلهٔ کاوه نوشته بودم و بازهم خواهم نوشت، کلمهای خلاف عقیدهٔ خود، خلاف مصالح عمومی ننوشتهام. من همیشه تذکره داشتهام و همیشه با سفارت تماس داشتهام... وضع من با حضرات روشن است...تره هم برایشان خرد نمیکنم...میدانم که در پیکاری نابرابر گیر کردهام. چه باید کرد؟ شکست بهتر از تسلیم است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
آثار داستانی بزرگ علوی را میتوان به سه دوره تقسیم کرد: نخستین دوره تا ۱۳۲۰ را در برمیگیرد که علاقهٔ نویسنده به طرح مسائل ژرف روانی و پیروی از شیوهٔ نویسندگانی چون «آرتور شینسلر» و «اشتفان تسوایک» آشکار است. اثر نمونهٔ این دوره مجموعهٔ داستان «چمدان» است.
دورهٔ دوم از ۱۳۲ تا۱۳۳۲ است که وی آثاری را به عنوان نویسندهای متعهد مینویسد. در این دوره بزرگ علوی به استقلال هنری میرسد و داستانهایی میآفریند که از نظر محتوا و ساختار نو هستند. در این آثار، دیگر از آدمهای سودایی و روانپریش گذشته اثری نیست بلکه بیشتر قهرمانان او افرادی دلیر و تسلیم ناپذیرند که علیه بیعدالتیهای اجتماعی دست به مبارزه میزنند. اثر نمونهٔ این دوره داستان «گیله مرد» است.
دورهٔ سوم زمانی را در برمیگیرد که بزرگ علوی دور از ایران و زندگی در آلمان مینویسد. در این دوره وی سرخورده از دگرگونیهای سیاسی، داستانهایی مینویسد که در آنها بیشتر زندگی و سرنوشت فراریان سیاسی وصف میشود. اگر قهرمانان او در دههٔ بیست افراد مبارز و تسلیم ناپذیری بودند، اکنون دیگر آدمهای خسته، سرخورده و اندیشناکی هستند که در برابر رویدادهای پیرامون خود خاموش و ناتوان قرار میگیرند و از خود واکنشی نشان نمیدهند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کارنامه و فهرست آثار
آثار بزرگ علوی به چهار دسته تقسیم میشود:خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تألیفی به زبان فارسی
تألیفی به زبان آلمانی
ترجمه از فارسی به آلمانی
ترجمه از زبانهای دیگر به فارسی
تألیفی به زبان فارسی
- پنجاهوسه نفر
- چشمهایش
- چمدان
- سالاریها
- موریانه
- میرزا
- ورق پارههای زندان
- ازبکها
- گیله مرد
- گذشت زمانه
تألیفی به زبان آلمانی
- فرهنگ فارسی-آلمانی
- ایران رزمنده (دربارهٔ ملیشدن نفت)
- کشور گلوبلبل (کتاب نیمه سیاسی)
- دیوار سفید (رمان آلمانی)
ترجمه به زبان آلمانی
- هفتپیکر نظامی
- اشعار خیام
- کتابهایی از صادق هدایت: افسانهٔ آفرینش، بوف کور، حاجیآقا
ترجمه به زبان فارسی
- باغ آلبالو (اثر چخوف)
- دوشیزه اورلئان (اثر شیللر)
- حماسهٔ ملی ایران (اثر تئودور نولدکه)
منبعشناسی
مقالهها و پایاننامههایی که دربارهٔ آثار بزرگ علوی چاپ شده است
بررسی چند اثر
چشمهایش
در آغاز رمان، تهران و خفقان حاکم بر آن توصیف میشود. در بخشی از آغاز رمان آمده است: «شهر تهران خفقان گرفتهبود، هیچکس نفسش درنمیآمد، همه از هم میترسیدند، خانوادهها از کسانشان میترسیدند، بچهها از معلماننشان، معلمان از فرّاشها و فرّاشها از سلمانی و دلّاک؛ همه از خودشان میترسیدند، از سایهشان باک داشتند...سکوت مرگآسائی در سرتاسر کشور حکمفرما بود. همه خود را راضی قلمداد میکردند. روزنامهها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند. مردم تشنهٔ خبر بودند و پنهانی دروغهای شاخدار پخش میکردند. کی جرأت داشت علنی بگوید که فلان چیز بد است، مگر میشد که در کشور شاهنشاهی چیزی بد باشد.» نقاش بزرگ، استاد ماکان، در هفتم دیماه ۱۳۱۷ درحالی که بیش از سه سال در کلات و در تبعید بوده است بهصورت مشکوکی میمیرد. رژیم برای سرپوش گذاشتن بر جنایت، نمایشگاهی از آثار او ترتیب میدهد ولی به دلیل هجوم مردم به نمایشگاه، آن را تعطیل میکند. از ماکان آثار بسیاری برجای مانده و از جملهٔ آنها تابلویی است به نام «چشمهایش». راز این تابلو تبدیل به معما شده است. ناظم بهعنوان راوی داستان که مسئولیت مدرسهٔ نقاشی استاد ماکان را بعد از مرگ او به عهده دارد، در صدد کشف راز تابلوی چشمهایش برمیآید.[۵]
پنجاهوسه نفر
علوی در این کتاب به شرح ایام مصیبتباری که در سال ۱۳۱۵ دستگیر و زندانی شد میپردازد. یاران او و وضعیت روحی و روانی آنان هم در این کتاب توصیف شدهاست. سالهای زندان و رفتار زندانبانان و نیز فشارهای روحی ایام زندان بهروشنی در این کتاب نشان داده شدهاست و به همین دلیل پس از انتشار مورد استقبال گستردهای واقع شد.[۶]
نوا، نما، نگاه
-
از راست: شفيعی كدكنی، گلرخسار (شاعر تاجيكی)، بزرگ علوی، محمود دولتآبادی، هوشنگ گلشيری در برلین ، سال ١٣۶٩[۷] -
جمعی از دانشجویان ایرانشناسی دانشگاه همبولدت برلین
از چپ: زوندرمان، زیمرمان، لوفت، تینا بلیسکه، وپه...
نشسته: علوی ، یونکر، حسین خیرخواهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد -
فرخ غفاری، شاهرخ مسکوب، بزرگ علوی و داریوش شایگان
در مراسم یادگار که مسکوب برای شاهنامه و فردوسی در پاریس برگزار کرد.
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ «بزرگ علوی و یادداشتهایش». مجلهٔ بخارا، ۲۹ بهمن ۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۰ فروردین ۱۳۹۸.
- ↑ «زندگینامهٔ بزرگ علوی». آکاایران، ۲۴ شهریور ۹۲. بازبینیشده در ۲۱ فروردین ۱۳۹۸.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۸۲.
- ↑ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۵۰.
- ↑ عسگری حسنکلو، جامعهشناسی رمان فارسی، ۱۵۹و۱۶۴.
- ↑ عسگری حسنکلو، جامعهشناسی رمان فارسی، ۱۶۳و۱۶۴.
- ↑ «بزرگ علوی در جمع نویسندگان در آلمان». بنیاد هوشنگ گلشیری. بازبینیشده در ١٣دی ۱۳۹۸.
منابع
- اتحاد، هوشنگ (۱۳۹۳). پژوهشگران معاصر ایران. ۲و۱۱. فرهنگ معاصر.
- عسگری حسنکلو، عسگر (۱۳۹۴). جامعهشناسی رمان فارسی. انتشارات نگاه.
پیوند به بیرون
- «بزرگ علوی و یادداشتهایش». https://bukhara-web.com، وبگاه بخارا، ۲۹ بهمن ۱۳۹۶.
- «زندگینامهٔ بزرگ علوی». https://akairan.com، وبگاه آکاایران، ۲۴ شهریور۱۳۹۲.
- «بزرگ علوی؛داستاننویسی واقعگرا». https://irna.ir، وبگاه ایرنا، ۹ بهمن۱۳۹۴.
- «زندگانی بزرگ علوی». https://mandegar.tarikhema.org، وبگاه زندگانی مشاهیر در تاریخ ما، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱.