غلامحسین یوسفی
غلامحسین یوسفی | ||||
---|---|---|---|---|
با سعدی محشور میشوم | ||||
زمینهٔ کاری | تألیف، تصحیح، ترجمه | |||
زادروز | ۲ بهمن ۱۳۰۶ [۱] مشهد | |||
مرگ | ۱۴ آذر ۱۳۶۹ [۱] | |||
محل زندگی | مشهد و تهران | |||
علت مرگ | سرطان ریه | |||
جایگاه خاکسپاری | حرم امام رضا (ع) (دارالعباده) | |||
بنیانگذار | مجلۀ فرهنگ | |||
همسر(ها) | نیکو بازرگان | |||
فرزندان | روشنک و سروش | |||
مدرک تحصیلی | دکتری ادبیات فارسی کارشناس حقوق | |||
امضا | ||||
|
غلامحسین یوسفی نویسنده، مترجم، مصحح، شاعر و استاد ادبیات فارسی بود.
به باور بزرگان ادب و فرهنگ ایران یوسفی گامهای بلندی در راستای ارتقای ادبیات ایران برداشت. یکی از زمینههای مورد علاقۀ او تصحیح متون برپایۀ دقیقترین شیوههای علمی بود. از ویژگیهای وی تسلط بر ادبیات عرب و فرانسه بود که وی را از سایرین ممتاز میکرد.
در دیدگاه وی مهم نبود که مخاطب کیست و زمینهٔ موضوعی نوشتههای او چیست، مهم آن بود که امانت، دقت و متانت در حدّ اعلا رعایت شود. گاهی برای اینکه دریابد دربارۀ کتابی که تصحیح میکند یا مطلبی که مینویسد چه کاری انجام داده است از هرکس و هرجا پرسوجو میکرد. هرکس کوچکترین کمکی به او در نوشتن کتاب یا تحقیقاتش میکرد در مقدمۀ کتاب از او یاد و تشکر میکرد، چنان وسواسی در صحت کارش داشت و نگران بود مبادا اشتباه کند و خواننده دچار خطا شود که تا نگرانیاش بر سر یک نکته کاملاً رفع نمیشد بر سر نکته دیگری نمیرفت[۲].
عرصۀ دومی که دکتر یوسفی در آن ید بیضایی درخور توجه تحسین کرد، نقد ادبی بود. وی با نگارش کتابهای ممتازی چون دیداری با اهل قلم و چشمه روشن نقد ادبی ما را وارد دورهای درخشان و تازه کرد و یک دوره کامل از عالیترین و علمیترین نقد ادبی را به شیفتگان دانش ادبی هدیه داد.
نثر وی خوشتراش، خوشآهنگ و خوشایند است و ترکیبات تازه و حتی معانی و تعابیر تازه به زبان اضافه کرده است؛ اعتقاد داشت که میتوان برای خلق واژههای جدید از لهجههای زبان فارسی مدد گرفت، میگفت چه بسا کلمات مناسب برای مفاهیم گوناگون در این لهجهها موجود باشد[۳].
غلامحسین در سنین کودکی پدرش را از دست میدهد و یتیم میشود،امّا در غیاب پدر، مادر و خواهر نقشی مهم و حیاتی را در زندگیش ایفا میکنند، خواهرش معلم ادبیات بود، یکی از مشوقینش در ادبیات خواهرش بود؛ زمانی که خواهرش را بر اثر سرطان در سال ۱۳۵۲ از دست میدهد برای مدّتی از سفر مطالعاتی که به کلمبیا رفته بود بازمیگردد تا در غم از دست دادن خواهرش مویه کند[۴].
همسر وی به معنای مطلق خود را وقف کرده بود؛ در ابتدای زندگی خانم بازرگان که خود دارای مدرک عالی هنر از دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستند برای اینکه بتواند از نظر مالی کمکی به همسرش کند وسایل دستساز هنری درست میکند و آنها را میفروشد، به مدت یکسال این کار را انجام میدهد تا بتواند نسخهای را که همسرش احتیاج دارد خریداری کند و در سالگرد ازدواجش آن را به همسرش تقدیم کند[۱].
به خواست همسرش بعد از بازنشستگی زندگی خود را به تهران منتقل کرد[۵]. در مدت ۱۱ سال بعد از بازنشستگی تا جایی که در توان داشت با استفاده از قلم پرتوانش در راه گسترش فرهنگ و ادب پارسی تلاش کرد. بنا به وصیتش پیکرش در مشهد به خاک سپرده شد[۶].
داستانک
خط خوب
شادروان اشرفزاده میگفت: «اگر خطّت خوب باشد، خواهی توانست کارنامههای دانشآموزان را بنویسی» و من بدین شوق میکوشیدم هرچه خوشتر بنویسم. چنانکه کارنامۀ سال سوم ابتدایی به خط خودم است[۷].
معلم ریاضی
در سال ۱۳۱۶ مقرّر شد که در ۱۵ بهمن ماه هرسال، که مصادف با جشن تأسیس دانشگاه تهران بود، به شاگردان اول آموزشگاهها جوایزی داده شود. در آن هنگام من دانشآموز سال چهارم دبستان بودم. آن روزها به قدری برف و باران آمده بود که من به واسطۀ خردسالی و کوچک اندامی به هیچوجه نمی توانستم آن راه را طی کنم؛ مرحوم اشرفزاده که دلش نمیخواست یکی از شاگردان او از تشویقی که مقرر بود، محروم شود، در میان آن همه گل و لای مرا چون فرزند خویش در تمام راه بر دوش گرفت، آن روز در ذهن کودکانۀ خود میاندیشیدم و تعجب میکردم که چه طور ممکن است مدیر مدرسهای شاگردش را بر دوش ببرد! و به کلی دست و پای خود را گم کرده بودم[۸].
چهارپایه
در آن ایام چندان خردسال و کوچک بودم که وقتی پشت میز سخنرانی میایستادم، حاضران مرا نمیدیدند و برای رفع این اشکال ناچار چهارپایهای زیر پایم میگذاشتند که سر و گردنم از بالای میز خطابه دیده شود. اشرفزاده برای تقویت روحیۀ من و تشویقم به سخنرانی همواره میگفت: «وقتی میخواهی سخنرانی کنی، فرض کن که ابداً کسی در مجلس ننشسته است؛ هر طور دلت میخواهد منظور خود را بگو و اگر اشتباهی کردی، معذرتی بخواه و آن را تصحیح کن»[۸].
دفتر جلد سبز
یک ماهی بود که به نیویورک سفر کرده بود گفته بود آدرس پستی و نمرۀ تلفنش را از رئیس دفتر دانشکده بگیرم که اگر مشکلی داشتم ازو بپرسم وگرنه در موعد معیّن تکلیفها را برایش ارسال کنم درست به یاد ندارم که رفت و برگشتِ دفترِ چهارصدوچند برگی که یکرویه نوشته شده بود چندماه طول کشید، امّا این را فراموش نکردهام که وقتی دفتر جلد سبزم با یادداشت چشمنواز پایانیاش از طریق پست به دستم رسید از سرعت و دقّت و دلسوزی استاد به شگفت درمانده بودم[۹].
نقطۀ اضافی
آن روزها را هرگز فراموش نمیکنم که دکتر دور نقطهای خط کشید و نوشت: «دخترم –مهدخت- به اصل متن رجوع کن، اگر در داخل متن کلمه غصب است بگذار بماند وگرنه آن را حذف کن». وقتی به اصل متن رجوع کردم دیدم که در متن غصب است و من به اشتباه غضب نوشتهام، ایشان با صعهصدری که داشتند دانشجو را راهنمایی میکردند که خود متوجه اشتباهش بشود[۱].
برادران سحرخیز
رسم بود که بعضی از بزرگان شهر مشهد حوالههایی تهیه میکردند و یک نفر رابط آن را به مستمندان میداد. او نیز یکی از آنها بود. چندباری او را در مغازۀ پدرمان دیده بودیم آنچه در ذهن و حافظۀ روزهای کودکیمان نقش بسته، تواضع و فروتنی او بود[۵].
عنوان دکتر
روزی در منزل ایشان بودم، میخواست با حبیب یغمایی در تهران تماس بگیرد، آن موقع باید با مرکز مخابرات مشهد تماس میگرفت و شمارۀ تلفن تهران را میداد تا شمارۀ مورد نظر را برایش بگیرند. حدود هفت روز در ساعات مختلف به مرکز مخابرات شماره داده بود، اما تلفنچی شمارۀ تهران را نگرفته بود. سرانجام آن روز وقتی خود را با عنوان «دکتر» معرفی کرد چند دقیقه بعد تماس برقرار شد[۵].
ضبط
دکتر عبدالعزیز ساشادینا، استاد ادیان و اسلامشناسی دانشگاه ویرجینیای آمریکا میگوید: حدود سالهای ۴۶ تا ۴۷ وارد ایران شدم، در اوایل صدای استاد را ضبط میکردم؛ گاهی نوارها را از من میگرفت و آنها را گوش میداد متوجه شدم بعد از گوشدادن سخنرانیهای خود، منظمتر و منسجمتر صحبت میکند. معلمی سختگیر و بسیار منظمی بود.
یوسفی از ما امتحان شفاهی میگرفت و این باعث میشد که نوعی ترس و اضطراب بر ما حاکم شود. البته این شیوۀ امتحان برای من لذّت خاصی داشت و بعدها خود من هم در دانشگاه ویرجینیا این شیوه را به کار بردم[۵].
رادیو
استاد برای تشویق دانشجویان ادبیات، از مسئولین رادیو مشهد درخواست کرده بود که مقالات بگزیدۀ دانشجویان با معرفی خود ایشان، از رادیو پخش شود[۱۰].
زندگی و تراث[۱۱][۵][۱][۶]
در گذر تاریخ
- ۱۳۰۶: متولد دوم بهمنماه در مشهد
- ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۹: تحصیل در دبستان عنصری
- ۱۳۱۹ تا ۱۳۲۵: تحصیل در دورۀ متوسطه و اتمام ششم ادبی در دبیرستان شاهرضای مشهد؛ اخذ یک قطعه مدال علمی درجۀ دوم به دلیل شاگرد اول شدن در پایۀ ششم ادبی؛ همدرس بودن با طلاب علوم دینی در صرف و نحو، معانی و بیان و بدیع و عروض همزمان با تحصیل در مدارس قدیمی
- ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۸: ترک مشهد به مقصد تهران برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی
- ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۰: ادامه تحصیل در دانشگاه تهران تا مقطع دکتری
- ۱۳۲۹: استخدام آموزش و پرورش و تدریس زبان و ادبیات فارسی و عربی در دبیرستانهای مشهد
- ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰: به پایان رساندن دورۀ لیسانس حقوق قضایی و سیاسی دانشکده حقوق دانشگاه تهران
- ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۱: همکاری با کمیسیون ملّی یونسکو، شرکت در انجمن ادبی فرخ، انجمن ادبی خراسان و انجمن نگارنده
- ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲: تأسیس مجلهای به نام ماهنامۀ ادبی و تربیتی نامۀ فرهنگ به مدت دو سال
- ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۳: سفر به آمریکا جهت تکمیل مطالعه در باب امور تربیتی
- ۱۳۳۴: تدریس دروس تاریخ ادبیات با تأسیس دانشکده ادبیات در دانشگاه فردوسی مشهد؛ تصدّی تربیت معلم خراسان
- ۱۳۳۵: اخذ درجه دکتری زبان و ادبیات فارسی با عنوان رسالۀ «وصف طبیعت در شعر فارسی تا قرن هفتم هجری» به راهنمایی استاد بدیعالزمان فروزانفر
- ۱۳۳۶: ارتقاء به مرتبۀ دانشیاری زبان و ادب فارسی در شهریورماه و انتقال به مشهد
- ۱۳۳۷: ازدواج با خانم نیکو بازرگان، برادرزادۀ مهندس بازرگان، در بیست و پنجم آذرماه
- ۱۳۳۸: تأسيس ادارۀ انتشارات و روابط دانشگاهي و انتصاب به عنوان ریاست آن؛ بنیان نهادن نشر کتاب های دانشگاهی و کوشش برای ایجاد چاپخانۀ دانشگاه مشهد؛ تولد نخستین فرزند به نام روشنک در اسفندماه
- ۱۳۴۱: برگزیده شدن کتاب فرخی سیستانی به عنوان کتاب سال
- ۱۳۴۲: ارتقاء به درجه استادی
- ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۳: سفرهای مطالعاتی به کشورهای مختلف از جمله فرانسه و انگلستان
- ۱۳۴۳: تصدّی مديريت گروه آموزش زبان و ادبيات فارسي به مدت ۱۳ سال
- ۱۳۴۴: بنیان نهادن مجلۀ دانشکدۀ ادبیات فردوسی مشهد با همکاری دکتر احمد علی رجایی
- ۱۳۴۵: برگزیده شدن کتاب قابوس نامه به عنوان تصحیح سال
- ۱۳۴۸: تولد دومین فرزند به نام سروش در آذرماه
- ۱۳۴۹: تأسیس دورۀ فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی در مشهد برای نخستین بار پس از تهران
- ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۲: تحقیق و تدریس پارهای از دروس ایرانشناسی در دانشگاه کلمبیا آمریکا
- ۱۳۵۲: فوت خواهرش عصمت، در تابستان
- ۱۳۵۵: تأسیس دورۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی پس از تهران در مشهد
- ۱۳۵۶: تصدّی مدیریت دوره های تخصصی زبانوادبیات فارسی
- ۱۳۵۸: بازنشسته شدن در مهرماه به درخواست خود و انتقال زندگی به تهران
- ۱۳۶۷: انتخاب ترجمۀ کتاب شیوههای نقد ادبی اثر دیوید دیچز به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران
- ۱۳۶۹: نپذیرفتن عضویت فرهنگستان زبانوادب فارسی؛ فوت در ۱۴ آذرماه بر اثر سرطان ریه و انتقال پیکر وی به مشهد و دفن وی در حرم مطهر؛ اهدای جایزۀ ادبی موقوفات افشار پس از درگذشتش
کودکی، نوجوانی، جوانی و پیری
از نگاه دیگران
محمدعلی جمالزاده
هیچ به خاطر ندارم که حتی یک مرتبه از خودش از لحاظ فضل و معرفت و خدمت گرانبهایی که به ادب کرده است سخنی بهمیان آورده باشد[۱۲].
محمدابراهیم باستانی پاریزی
در مراسم بازنشستگی یوسفی، خاطر نشان کرد: با آنکه دستان لرزان او یک استکان چای را به زحمت نگاه میداشت ولی همین دستها، پایهها و ستونهای ادب خراسان را -در زادگاه بهار و فرخ همچنان پایدار و استوار نگه داشته است. او کلام و بیانی دارد که گویی بیهقی و نظامالملک و خواجه نصیر، دُرج کلام خود را به وی به امانت سپرده بودند[۱۳].
ایرج افشار
او دانشمندی بیتکلّف، بیتکبّر، مشوّق علم و شیفتۀ معارف ایرانی و مقام انسانیت است که این ویژگیها کمتر در یک شخص جمع میشوند[۱۴].
بهاءالدین خرمشاهی
تصحیح کتاب گلستان سعدی توسط استاد غلامحسین یوسفی، کاری است کارستان و درجه یک[۱۵].
محمدمهدی ناصح
او معلمی واقعی بود. بسیار به درس اهمیت میداد. درس و دانشجو برایش مقدس بودند تا آنجا که حتی یک ثانیه از کلاس درس را هدر نمیداد و دقت میکرد چیزی از قلم نیفتد. همیشه همراه درس و بحث در حوزه ادبیات منابع و مآخذی نیز معرفی میکرد و از ما میخواست تا آنها را مطالعه کنیم[۱۶].
پرویز اتابکی
هنگام مقابلۀ غزلیات سعدی، بارها و بارها به اجمال میگفتم ببین فروغی چه آورده؟ یوسفی کتاب را نگاه میکرد و میگفت: «مرحوم فروغی در متن چنین آوردهاند ولی دلیل این ترجیح را ذکر نکردهاند» گویی شخص فروغی حضور دارند که چنین مؤدبانه از نسخه چاپیِ ایشان سخن میگوید[۱۷].
ابوالقاسم قوام
دکتر قوام استاد ادبیات دانشگاه مشهد، ارزش علمی و آموزش او را علاقه به کار و داشتن رابطهای کاملاً عاطفی و دوستانه با شاگردانش عنوان کرد. دکتر یوسفی به این وسیله خصوصیات و صفات اخلاقی ممتاز خودش را به شاگردانش منتقل کرد[۱۸].
علی دهباشی
سردبیر مجلۀ دهخدا میگوید: اصل اول مجله که «حفظ و توسعه و گسترش زبان فارسی» است از راهنماییهای دکتر یوسفی است[۱۹].
محمدرضا شفیعی کدکنی
معلم بینظیری بود، تمام ساعت درس میداد و پرانرژی بود. تمام منابع در مورد موضوعی که تدریس میکرد معرفی میکرد و شاگردان را وادار میکرد که همۀ آنها را بخوانند[۵].
میلاد عظیمی
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران، بهقول آخوندها رعایت حال «اضعف مأمومین» را میکرد؛ یعنی طوری مینوشت که مخاطب عام و فرهنگ دوست هم از خوان رنگارنگ دانشش بهرهمند گردد. اولین کتابی که از دکتر یوسفی خواندم کتاب روانهای روشن بود، با خواندن این کتاب، ادبیات دوستتر و کتابخوانتر شدم[۱۹].
رامپور صدر نبوی
استاد ادبیات دانشگاه مشهد، ایشان جنبهای داشتند که کمتر کسی از آن برخوردار بود و آن عبارت بود از «کسب علم به معنای نیل به درمان»[۵].
حسین رزمجو
بُعد اول کار یوسفی این است که معلم باسوادی بود. میدانید تنها فضل و علم، یک معلم خوب را نمیسازد. قدرت رهبری، کلاسداری و طرز برخورد خوب او، حسن سلوکی که این مرد با دوستان و شاگردان خودش داشت، شفقت، دلسوزی و فروتنی این مرد، محبوبیتی برای او فراهم کرد[۵].
احسان یارشاطر
در احوال او من عموماً روح بوستان سعدی را ممثّل میدیدم: همان تواضع و قناعت و همان رضا و استغنا که سعدی فضیلت آنها را برشمرده و در حکایات خود آورده است[۲۰].
جامعه از منظر یوسفی
مخالفتهای سیاسی
مبارزات آرام، خردمندانه و دور از تظاهر و هیاهو و شعارِ آن زنده یاد با غربزدگی، بیدینی و فرهنگ وابسته مصرفی که تبلور آن در مقالاتی چون «مرد حق»[۲۱] ،«ایران را بشناسیم»[۲۲] ،«راه کج»[۲۳] ،«افسون تبلیغات»[۲۴] و «لندن میعادگاه تابستانی ایرانیان»[۲۵] قابل درک است، بخشی از زندگی اخلاق مدارانه وی بود[۲۶].
روانشناسی ایرانیان
دکتر یوسفی به روانشناسی ایرانیان هم توجه دارد و بر این خصلت بد انگشت نهاده است، که برخی ایرانیان بویژه درسخواندگان، بر این باورند که کسی ارج و قدر ایشان را نمیداند و به اصطلاح «مجهولالقدر»ند[۲۷]. او با مقایسۀ روش و امکانات زندگی استادان برجسته مغربزمین با بسیاری از مدعیان ایرانی، سادگی و بیپیرایگی آن استادان غربی را میستاید و بر کوتهبینی و کاهلی و تنبلی این مدعیان خرده میگیرد.[۲۶]
در مقالۀ «خطر جهل»[۲۸] از نادانی و جهل فراگیر در میان مردم به فغان آمده و بعضی از مطبوعات را عامل اصلی دامن زدن به جهل مردم دانسته است. تا آنجاکه با ترویج جهل و نادانی، قوّهٔ فکر و استدلال و تعقل و فهم را از جوانان سلب کرده و آنان را افرادی سطحی، قشری، ظاهرپرست، بدبین، پرتوقع و کمکار بار آورده است[۲۶].
دستگاه تعلیم و تربیت
در یادداشتی مسخشدن[۲۹] دستگاه تعلیموتربیت را نیز نشان میدهد و شعر زیر را در که در کتب درسی آن زمان وجود داشته، به تمسخر میگرفت:
- به علی گفت مادرش روزی
- که بترس و کنار حوض مرو
- رفت و افتاد ناگهان در حوض
- بچه جان حرف مادرت بشنو[۲۶]!
- رفت و افتاد ناگهان در حوض
- که بترس و کنار حوض مرو
از نگاه یوسفی
محمدتقی بهار
به بینظير بودن او معتقدم، از آن جهت كه او شاعر زندگی بود. همانطور كه شعر حافظ و سعدی و فردوسی و ديگر هنرمندان را همه دوست میدارند و بر چشم هنرشناسان قرار دارد، بدان سبب كه در زمان خود نوای زندگی از خلال كلام خويش را به گوش جهانيان رساندهاند، به همين دليل نيز شعر بهار را همه دوست دارند و دوست خواهند داشت و هميشه ارزش هنری خود را حفظ خواهد كرد[۳۰].
علی اکبر دهخدا
تصادفی شگفتانگیز است که دو نویسندۀ منقد و ظریفِ زبانِ فارسی، عبید زاکانی و دهخدا هردو از شهر قزوین برخاستهاند، هردو با نهایت ژرفبینی، اوضاع روزگار خود را به باد انتقاد گرفتهاند. فکر هردو نکتهیاب و دقیق، و قلمشان شیرین و طنزآمیزست و بسیار پرتأثیر[۳۱].
سیّد محمود فرّخ
فرّخ علاوه بر مراتب علمی و ادبی، مردی شریف و اصیل و جوانمرد بود. امانت و درستکاری و مردمدوستی او به زندگیاش درخششی خاص داده بود و در بین مردم احترام و اعتبار بسیار داشت[۳۲].
ابوالقاسم حبیباللهی
در پس آن قیافۀ آرام، در درون او طوفانی در جوشش بود؛ از اینرو وقتی پیرامون خویش کاستی و فقر و ستم و تیرهروزی میدید، مرگ را از زندگی خوشتر میانگاشت[۳۳]. بر روی هم اندیشۀ پخته و عواطف انسانی و لطف تخیّل و زبان روشن و گیرا، به شعر نوید زیبایی و حسنِ تأثیری بخشیده است که خوانندۀ سخنشناس خود در مطالعۀ دیوان او درمییابد.
سید حسین خدیوجم
نثر فارسی را خوب و روان مینوشت و از زبان عربی مایهور بود ترجمههایش رسا و دلپذیر است؛ او توانست متون علمی و دشوار از زبان عربی را به فارسی ترجمه کند[۳۳].
حبیب یغمایی
مردی که بر خویشتن سخت میگرفت، چندان که وقتی مطّلع شده بود که ارادتمندان وی درصددند یادگارنامهایی به نام او فراهم آورند به اصرار خواست از این کار منصرف شوند. او حتی پشت مجموعۀ اشعار خود به نام سرنوشت نوشت: «بها: چهل تومان (و ارزش ندارد)»[۳۳].
پرویز ناتل خانلری
شعر عقاب در حقیقت افقی بلند و آرمانیزا را فرا روی ما مینهد، میل به رهایی از لجۀ تاریک آلودگی و پستی است و پرواز به آسمان بیکران و نورانی شرف و آزادگی[۳۴].
مجتبی مینوی
با این همه دانش و آگاهی، مینوی، بهشیوۀ علمای حقیقی، بیشتر میگفت: «نمیدانم» یعنی تا چیزی بر او مسلم نبود و در آن باب تحقیق نکرده بود، به اظهار نمیپرداخت [۳۵].
محمدعلی جمالزاده
زندگی او پر از حادثه بود، پیشآمدهای گوناگون سبب شد تا از او پولای آبدیده ساخته، آشنا با فراز و نشیب کار جهان و مردم جهان[۳۱]. ما همه مدیون جمالزادهایم که توانست با استفاده از زبان زندۀ عامّۀ مردم و ترکیب هنرمندانۀ آن با زبان ادبی نثر پرتوان و گرم و حسّاس پدید آورد.
صادق هدایت
علیرغم پرهیز وی از هرگونه خودنمایی و شهرت طلبی، شاید درباب هیچ نویسندهای در ایران این همه بحثهای موافق و مخالف نشده است. چهاثری برتر از آن که نویسنده بتواند نه فقط از نظر هنری در ادبیات کشورش تاثیری بجای نهد، بلکه فکرها را تکان دهد و به ژرفنگری برانگیزد؛ معیارهای ظاهری و پوک را درهم شکند و حکیمانه به زندگی بنگرد و اندیشهها را دگرگون سازد[۳۱].
ابراهیم فیاض
تحقیق و پژوهش در دکتر فیاض انگیزهای جز فهم حقیقت نداشت، به قول محمّد قزوینی وی دوستدار حقیقت بود «من حیث هی هی»[۳۶].
اخوان ثالث
در سردی و پژمردگی و تاریکی فضای پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شعر زمستان را سرود، او زمستانِ اندیشه و پویندگی را احساس میکند و در این میان، غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز در جان او چنگ انداختهاست[۳۴].
فروغ فرخزاد
در برخورد با آثار فروغ با شاعری صاحب ذوق سر و کار داریم، شعر او ما را به عوالم تازهای میبرد. مجموعۀ تولدی دیگر به دلیل تجدد بیشتر و استقلال سبک و به خصوص طرح مسائل اجتماعی بیشتر مورد پسند واقع شده است[۳۴].
یادمان و پاسداشتها
شب بخارای غلامحسین یوسفی
سال۱۳۹۶ به مناسبت نودمین سالگرد تولد غلامحسین یوسفی، سیصد و بیست و هفتمین شب از شبهای بخارا با همکاری دانشکدۀ ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، مرکز آثار مفاخر و اسناد دانشگاه، در عصر دوشنبه دوم بهمنماه در تالار فردوسی دانشگاه فردوسی مشهد با حضور گروه کثیری از دانشجویان و استادان دانشگاه با سخنرانی علی دهباشی برگزار شد؛ در پایان جلسه از کتاب روشنان دانشگاه با حضور خانم نیکو بازرگان و سروش یوسفی رونمایی شد[۵].
کتابخانه
افتتاح کتابخانۀ غلامحسین یوسفی در ۱۷ آذرماه ۱۳۸۱ به عنوان کتابخانۀ تخصصی قطب علمی فردوسیشناسی و ادبیات خراسان، دارای ۴۰۰۰ کتاب نفیس.
تندیس
رونمایی از تندیس دکتر یوسفی سال ۱۳۹۶، کار هنرمند هادی عرب نامی در کنار کتابخانه اهدایی ایشان به دانشکدهٔ ادبیات.
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
پروردۀ عشق
به دعوت وزارت فرهنگ افغانستان، از بیست و پنجم مهرماه تا اول آبان ۱۳۵۶ در کنگرهٔ جهانی که به مناسبت ۹۰۰ سال پس از روزگار تولد سنایی غزنوی برای بزرگداشت آن شاعر عارف در کابل برپا بود حضور یافتند و این چکامه را در آن مجلس عرضه داشتند[۳۷].
- با دلی پر شوق من از ملک ایران آمدم
- از دیار جان به سوی شهر جانان آمدم
- با دلی آکنده از مهر و وفا و دوستی
- پرکشان تا سرزمین مهربانان آمدم
- دامنی پر گل ز شعر پارسی آوردهام
- بهر کسب فیض از انوار عرفان آمدم
- آمدم آغوش بگشوده به روی دوستان
- بر فراز ابرها، من از خراسان آمدم
- از دیار پاک فردوسی، به بال آرزو
- تا سنایی را درود آرم فراوان آمدم
- همچنان پروانهای مجذوب نور
- از راه دور دفتر سنایی را ثناخوان آمدم
- من که خود پروردهٔ عشقم به نزد پیر عشق
- نکته آموزان و رهپرسان و شادان آمدم
- زندگی خود چیست، جز مشتی خیال و آرزو
- روزگار خوشخیالیها به پایان آمدم
- رو به سوی عشق بنهادم که نور جان ازوست
- زان تعلقهای جانفرسا پشیمان آمدم
- با دلی پر شوق من از ملک ایران آمدم
نامهٔ فرهنگ
در زمانی که کمتر کسی به فکر انتشار مجله فرهنگی است یوسفی بدون هرگونه شائبه اقتصادی مجلهای مرتبط با نیازهای آموزشی تأسیس میکند و نه تنها برخی مقالات هر شماره را مینویسد بلکه تلاش مینماید مجله با پائینترین قیمت و بهترین کیفیت محتوائی و چاپی ارائه گردد[۳۸].
صاحب امتیاز و مدیر مسئول مجلهٔ نامهفرهنگ نامشخص است اما با توجه به یادداشت مرتضی مدرسی (رئیس فرهنگ خراسان وقت)، ادارهٔ فرهنگ خراسان عهدهدار این دو سمت است. سردبیر مجله یوسفی بود. اولین شمارۀ نشریه در دی ۱۳۳۰ در مشهد منتشر شد. نوبت انتشار آن ماهیانه و محل اداره این نشریه مشهد، دبیرستان شاهرضا قرار داشت. از مجله نامه فرهنگ در طی دو سال جمعاً ۱۸شماره منتشر شد و پسازآن برای همیشه متوقف شد[۳۹].
شاعری گمنام
یوسفی شعر هم میسرود؛ امّا هرگز علاقهای به اینکه شاعر معروفی بشود از خود نشان نداد[۵]. بنابراین شعرهای او را پراکنده باید در نشریات و جنگهای ادبی خراسان و مانند آن پیدا کرد؛ علاوهبر شعر کلاسیک، شعر نو هم گفته است. در دشت ناپیدا کران شب یکی از شعرهای نو استاد است که در ۱۳۵۵ در مشهد سروده شد[۴۰]:
- امشب مرا حالی است دیگ
- با اختران در گفتوگویم
- گویی پیامی آورد از سوی یزدان
- هر پرتوی کز آسمان آید به سویم
- گویی پیامی آورد از سوی یزدان
- با اختران در گفتوگویم
گهگاهی برای دوستانش در خلال نامههایش شعر میسرود. شعر یوسفی برای دوستش احمد گلچین [تهران، اردیبهشت سال ۱۳۶۰][۴۱]
- «گلچین» مگر به لطف بجوید نشان ما
- شاخ گلی فرستد جای گیاه من
- خوش باد وقت آن هنری شاعر ادیب
- آن یار همزبان من و نیکخواه من
- خوش باد وقت آن هنری شاعر ادیب
- شاخ گلی فرستد جای گیاه من
شعر گلچین در رسای یوسفی [۹ اردیبهشت ۱۳۶۰][۴۲]
- جز یوسفی که بود؟ که از نیک فطرتی
- باشد درین زمانۀ بَد، خیرخواه من
- از بَخت بد جلای وطن کرد ناگهان
- پیر من و مراد من و خضر راه من
- پشتم شکست تا زخراسان بتافت روی
- کو بود بیمضایقه پشت و پناه من
- پشتم شکست تا زخراسان بتافت روی
- پیر من و مراد من و خضر راه من
- از بَخت بد جلای وطن کرد ناگهان
- باشد درین زمانۀ بَد، خیرخواه من
هنر و موسیقی
وی به دو هنر خط و موسیقی آراسته بود، در باب آشنایی او به علم موسیقی، مقالهای که محققانه با عنوان «آواز بنان»[۴۳] نوشت؛ یوسفی معتقد بود بنان روح شعر فارسی را خوب درک کرده و فراز و فرود آواز و زیر و بم صدای خود و تحریرها و تکیهها را با تموج معانی و ظرایف سخن کاملاً پیوند میداد. در باب خط وقتی در شورای سردبیری دانشنامۀ ایرانیکا خواستند کسی را برای تحریر مقالۀ «خط و خطاطی»[۴۴] نامزد کنند به اتفاق نام وی به عنوان شایستهترین کس به میان آمد؛ خود او نستعلیق و به ویژه شکسته نستعلیق را شیرین مینوشت[۵].
یادنامهها و ویژهنامهها
- ۱۳۶۰: دانشگاه فردوسی مشهد، فرخنده پیام، مجموعه مقالات تحقیقی-علمی، یادگارنامۀ استاد غلامحسین یوسفی، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد.
- ۱۳۶۶: رشد آموزش زبان و ادب فارسی، ش۹
- ۱۳۶۹: آذرماه. ماهنامۀ کلک، ش۸، سردبیر: علی دهباشی؛ پاییز و زمستان. مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، یادنامۀ زندهیاد دکتر غلامحسین یوسفی، سال۲۳، ش۳و۴؛ دیماه. ماهنامۀ خاوران، ش۲، سردبیر: احمد فیلی حقیقی؛ اسفند. ماهنامۀ کلک، سال ۱۱و۱۲، سردبیر: علی دهباشی؛ زمستان. ایرانشناسی، سال دوم، ش۴، به یاد استاد غلامحسین یوسفی، سردبیر: جلال متینی؛ چیستا، ش۸
- ۱۳۷۰: آذرماه. کتاب پاژ، ش۲، زیر نظر دکتر محمّد جعفر یاحقی-محمّد رضا خسروی؛ رشد آموزش زبان و ادب فارسی، ش۲
- ۱۳۷۲: آبان وآذر. بینالود، ش۴۵و۴۶
- ۱۳۷۸: پاییز، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، ویژنامۀ بزرگداشت استاد دکتر غلامحسین یوسفی، سال۳۱، ش۳و۴
- ۱۳۶۳: آذرماه، زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی شادروان استاد دانا و پژوهشگر توانا، دکتر غلامحسین یوسفی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
- ۱۳۸۶: محمّد جعفر یاحقی: ارجنامۀ دکتر غلامحسین یوسفی، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب؛
- ۱۳۹۶: دوم بهمنماه. مرکز آثار و مفاخر و استاد دانشگاه فردوسی مشهد، روشنان دانشگاه، ش۳
جوایز و افتخارات
کتاب فرخی سیستانی در سال ۱۳۴۱ به عنوان کتاب سال، تصحیح قابوسنامه در سال ۱۳۴۵ به عنوان تصحیح سال و ترجمۀ کتاب شیوههای نقد ادبی در سال ۱۳۷۶ به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی برگزیده شد. هفت سکۀ بهار آزادی به یوسفی تعلق گرفت وی طی نامهای به وزیر فرهنگ و ارشاد آن را وقف دانشکدۀ ادبیات فارسی دانشگاه مشهد کرد تا به دانشجویانی که در زمینۀ نقد ادبی تحقیق شایستهای انجام دهد اهدا شود. در سال ۱۳۶۹ دومین جایزۀ تاریخی و ادبی دکتر محمود افشار برای زبان فارسی به وی تعلق گرفت، متأسفانه برنامه زمانی انجام شد که یوسفی دار فانی را واع گفته بود بنابراین همسر نیکونهاد وی بهشیوۀ همسرش آن را در اختیار گروه زبان و ادبیات فارسی نهاد تا به صورت قرضالحسنه به دانشجویان کمبضاعت قرار گیرد. مبلغ این سرمایه بعدها توسط خانم یوسفی تقویت شد و هم اکنون زیر نظر سه تن از اعضای گروه به فعالیت خود ادامه میدهد[۵].
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
نامهنگاری
در نامهنگاری شکیبایی و حوصلهای بیمانند داشت. حتّی در نامههای دوستانهای که مینوشت این نظم و دقت و متانت را در خط و ربط و انشاء و تنظیم مطالب در سطح محدود صفحه کاغذ میشد مشاهده کرد. همیشه با خودنویس و جوهر مینوشت، اعتقاد داشت که خودکار خط و ربط آدمی را خراب میکند[۵].
زبان فارسی
خود را ملزم به پاسداری از زبان فارسی میدانست؛ در این راستا ۱۳ مقاله دربارۀ زبان و نثر فارسی نوشت. در تمامی مقالتش این سه مورد را مهمترین بخش در دانش زبان فارسی میدانست.
شرقشناس پارسیخوان
تأکید برخی از پژوهندگان معاصر در بهرهگیری از زبانوادبیات فصیح پیشین بهجای آنکه گرهگشا باشد بر اثر تفریط طرفداران این سلیقه به حالتی میرسد که گاه مانند آن پاسخ شرقشناس میماند که وقتی کسی ازو به فارسی پرسید: «حال شما چه طورست؟» جواب داد: «منّت خدای را عزّوجلّ» و به خیال خود پاسخی بسیار به جا داده بود[۴۵].
اهلیّت زباندانی
برای احراز توانایی در ترجمۀ تعبیرات خارجی به زبان فارسی انس داشتن با روح و شیوۀ بیان طبیعی این زبان است و این اهلیّت جز با فارسی آموختن و آثار فصیح پیشینیان و معاصران را به دقّت خواندن و تأمّل کردن و بهرهبردن دست نمیدهد[۴۶].
ترجمه
در مقالۀ فعل معلوم بهجای مجهول مینویسد، ساخت جملۀ فارسی را تابع بافت جملات بیگانه کردن زیانش به مراتب بیش از ورود لغات بیگانه است[۴۷]. تلاش وی موجب شد که با پیشنهاد وی درس فارسی عمومی به عنوان دو واحد درسی اجباری در برنامۀ درسی دانشکدههای غیر ادبیات و علوم انسانی گنجانده شود[۵].
کارنامهٔ و فهرست آثار
تألیف
نام کتاب | توضیحات | ||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
«تمرین فارسی اول ابتدایی» |
۱۳۳۳، کمک درسی، مشتمل بر تمریناتی برای تقویت دانشآموزان در یادگیری زبان فارسی | ||||||||||||
«فرخی سيستانی» | ۱۳۴۱، شرححال فرخی به علاوه مطالبی راجع به حکومت غزنویان به ویژه محمود غزنوی | ||||||||||||
«نامه اهل خراسان» | ۱۳۴۶، علل و عوامل ظهور و سقوط قیام ابومسلم خراسانی | ||||||||||||
«دیداری با اهل قلم» | دو جلد، ۱۳۵۵ و ۱۳۵۷، نقد و تحلیل بیست اثر برگزیدۀ نثر فارسی از ادبیات کهن و معاصر؛ نگاه تازه به ادبیات قدیم با بینشی نقدآمیز به آثار نویسندگان و شاعران[۵] | ||||||||||||
«برگهایی در آغوش باد» | دوجلد، ۱۳۶۵، مجموعۀ مقاله، یادداشت، نقد و پژوهش | ||||||||||||
«کاغذ زر» | ۱۳۶۳، مجموعه مقالات ادبی و تاریخی، بعضی از این مقالات ابتدا در دانشنامۀ ایران و اسلام به چاپ رسیده بود | ||||||||||||
«روانهای روشن» | ۱۳۶۳، بیست مقالۀ جداگانه، معرفی یکی از انسانهای کامل در هر بخش | ||||||||||||
«چشمه روشن» | ۱۳۶۹، هفتاد و دو مقالۀ جداگانه در نقد و تحلیل یک شعر برگزیده از هریک از هفتاد شاعر از رودکی تا دوران معاصر؛ در برخی موارد در تجزیه و تحلیل اشعار و شاعران از نظریههای نقادان شرق و غرب بهره جسته و در برخی موارد نیز وارد حوزه ادبیات تطبیقی شده است
ترجمه
تصحیح
سعدی پژوهیبا سعدی از دوران کودکی خو گرفته بود روزی که در مدرسه معلمش به او بوستان را هدیه داد. اهداکنندگان خود توجهی به این نداشتند که رفیق صمیمی را که از آن پس با او مشحور خواهد شد را به او اهدا کردند. مقالاتکتاب برگهایی در آغوش باد و چشمه روشن مجموعهای از مقالات فارسی و انگلیسی یوسفی است؛ علاوه بر این کتاب یادداشتها (مجموعهای از مقالات) و کتاب یادداشتهایی در زمینۀ فرهنگ و تاریخ (مجموعۀ مقالات چاپ شده در دانشنامۀ ایرانیکا) در سال ۱۳۷۰ و ۱۳۷۱ چاپ شد. روش تصحیح یوسفییوسفی در تصحیح شیوهای نو اختیار کرد، به این معنی که نه همانند قزوینی خود را به امانتداری وسوسهآمیز نسبت به نسخه اساس مقید کرد و نه همانند برخی دیگر صرفاً شیوۀ ذوقی را ملاک قرار داد و خود را از تکیه به نسخهای خطی بینیاز دید. او شیوۀ بینابین را اختیار کرد[۵] یعنی «روش علمی اجتهادی» را برگزید[۴۸]؛ به عبارتی کار وی را میتوان نوگرایی خواند[۴۹]. او در تصحیح بعضی از آثاری که قبلاً چاپ شده بود تاکید میکند که تصحیح تازه از ارج زحمات پیشینیان نمیکاهد و سعی هریک در حدّ خود محترم و مشکور است[۵]. بررسی چند اثرتعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابهافهرست پایاننامههایی که دکتر غلامحسین راهنمایی کرده به ترتیب مقطع تحصیلی و تاریخ دفاع
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)نوا، نما، نگاهخواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)پانویس
منابع
پیوند به بیرون |