بحث کاربر:غزلِ بهار

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ابراهیم گلستان

«ریشه‌های کاج حتم زخم‌خورده‌ است.
کاج، کاج پیش نیست. رفتنی است[۱]
نام اصلی سیدابراهیم تقوی شیرازی[۲]
زمینهٔ کاری کارگردانی، داستان‌نویسی، ترجمه، روزنامه‌نگاری و عکاسی
زادروز ۲۶مهر۱۳۰۱[۳]
شیرازخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
پدر و مادر سیدمحمدتقی تقوی شیرازی[۴]
لقب گلستان نفتیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
سال‌های نویسندگی ۱۳۲۳ تاکنونخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
کتاب‌ها آذر، ماه آخر پاییز، مد و مه، خروس، گفته‌ها، اسرار گنج درهٔ جنی و...
فیلم‌نامه‌ها خشت و آینه، تپه‌های مارلیک و...
همسر(ها) فخری گلستان
فرزندان لیلی و کاوه
در دانشکده نفت آبادان
جوانی و...
گلستان و دخترش لیلی
فرخ غفاری، ابراهیم و فخری گلستان
ابراهیم گلستان و همسرش
آل‌احمد و دانشور
گلستان و هوشنگ پزشک‌نیا با همسرش
در عرصه کشتی آب‌های جنوب
من همیشه در هجرت بوده‌ام[۵]
پرونده:Golestan ebrahim.jpg
گلستان در میانسالی
«مأهیت ظلم را بایستی شناخت.»
در کنار مسعود کیمیایی
آدم، آدم اصل کاری، آدم عضو آدمیت،
آدمی است که فرهنگ را ساخته
'کاریکاتوری اثر هادی حیدری'
یادداشت براهنی دربارهٔ گلستان
'
فیلم خشت و آینه

سیدابراهیم تقوی شیرازی، مشهور به ابراهیم گلستان زادهٔ مهر ۱۳۰۱ از شیراز، داستان‌نویس، فیلمنامه‌نویس، مترجم، کارگردان، منتقد، عکاس، روزنامه‌نگار، روشن‌فکر و از پیشگامان موج نو در سینما بود که نخستین جایزهٔ بین‌المللی را برای سینمای ایران به ارمغان آورده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

* * * * *

در مناظره‌ها و جدال‌های قلمی بین منتقدان ادبی و سینمایی ایران، نام گلستان و نوشته‌ها و فیلم‌های او همواره مطرح بود.[۶] آثار مکتوب گلستان از سبکی خاص برخوردار است و بسیاری سبک نویسندگی او را تأثیرپذیرفته از داستان‌های کوتاه «ارنست همینگوی» می‌دانند؛ گرچه او تأثیرپذیری از هیچ نویسنده‌ای را نمی‌پذیرد. گلستان از زمرهٔ نخستین نویسندگان معاصر ایرانی است که به زبان داستانی و استفاده از نثر آهنگین در قالب‌های داستانی نوین، اهمیت داد و به آن پرداخت؛ ازاین‌رو نقش او در سیر پیشرفت داستان معاصر فارسی درخور توجه ‌است. از دیگر ویژگی‌های داستان‌نویسیِ گلستان، خلق مجموعه‌داستان‌های به‌هم مرتبط است. درحالی‌که چنین سبکی در غرب سابقهٔ طولانی‌تری دارد. این نوع داستان‌نویسی در ایران با گلستان آغاز شد؛ اما نکتهٔ مهم در این نوع آثار گلستان، خلق نوعی جدید از داستان‌نویسی است که در ادبیات کلاسیک ایران، مانند «منطق‌الطیر»، ریشه دارد. این نوع داستان‌ها نه براساس درون‌مایه یا شخصیت‌های داستانی، بلکه براساس ساختارهای مشابه به یکدیگر مرتبط می‌شوند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
ابراهیم گلستان در کنار فرخ غفاری و فریدون رهنما، سه کارگردان برجسته و پیشگام سینمای روشن‌فکری و غیرمتعارف ایران‌ بودند که جریان «موج نو» در سینمای ایران را شکل و جهت دادند و به اعتقاد پرویز جاهد، نقش گلستان در این میان، بسیار بارزتر و تاثیرگذارتر از بقیه است. جاهد عقیده دارد با فیلم «خشت و آینه» سینمای روشن‌فکری در ایران موجودیت یافته و همچون سینمایی آلترناتیو در مقابل سینمای فارسی و جریان غالب فیلم‌سازی در ایران مطرح شد. گرچه این نوع سینما قبل از اثر گلستان و با فیلم «جنوب شهر» فرخ غفاری اعلام موجودیت کرده بود، جایگاه ویژهٔ گلستان در میان روشن‌فکران ایرانی و نقش هدایتگر و جهت‌دهندهٔ او در ادبیات و سینما، عامل اصلی تمایز او با غفاری و دیگران به‌شمار می‌رود. ضمن‌اینکه گلستان با قصه‌ها، مقاله‌ها، ترجمه‌ها، مستندها و فیلم‌های بلندش تأثیری انکارناپذیر بر نسلی از نویسندگان، فیلم‌سازان و روشن‌فکران ایرانی گذاشته‌ است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

از میان یادها

چرا «دریا» ناتمام ماند؟خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

گلستان، در سال۱۳۴۱، تصمیم به ساختن فیلم بلندی براساس داستان «چرا دریا توفانی شده بود؟»، نوشتهٔ صادق چوبک می‌گیرد. فروغ فرخزاد نقش اصلی فیلم را ایفا می‌کرد و پرویز بهرام، ذکریا هاشمی، تاجی احمدی، اکبر مشکین و رامین فرزاد دیگر بازیگران فیلم بودند. پس از فیلمبرداری چند سکانس، گلستان از ادامهٔ کار صرف‌نظر می‌کند. گلستان بعدها دلیل توقف ساخت فیلم را فاش کرد: اعتیاد شدید اکبر مشکین و کوشش او برای معتادکردن دیگران!
پرویز بهرام، در خاطرات خود دربارهٔ یکی از صحنه‌های فیلم می‌نویسد:

چرا قصه؟

فکر کردم حالا که نمی‌خواهم مقاله بنویسم و روزنامه اداره کنم، پس چه بنویسم! گفتم قصه بنویسم و با قصه‌نوشتن حرف‌های خود را بزنم. می‌دانستم شنونده‌های من کمتر خواهند بود. می‌دانستم قصه‌نوشتن کار مؤثری نیست؛ اما دیده‌ بودم که مقاله‌نوشتن فقط وسیلهٔ سرگرمی و وقت‌گذرانی روزنامه‌خوان‌های معدود را فراهم‌کردن بود... آن وقت شروع کردم و این قصهٔ «به دزدی رفته‌ها» را نوشتم... می‌خواستم هول‌ووحشت زمانه‌ام را نشان دهم. هول‌ووحشت سطحی زمانه‌ام را که به جان بی‌بته‌ها و تنبل‌ها می‌خورد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

سرِ شاه‌رضا

نخواندن خودش منحرف‌شدن است

دوستی داشتم که رفته بود اروپا. برایش کاغذ نوشتم و ازش مقداری کتاب خواستم که برایم بفرستد. کافکا بود. هرمان‌ هسه و راموز و فاکنر و... . خلاصه درهم بود و بیشتر هم به سفارش و راهنمایی هدایت بود که خودش مشتاق خواندن آن‌ها بود. دورهٔ کتاب‌خوانی این‌ جوری من از تابستان۱۳۲۶ تا اوایل ۱۳۳۰ بود. در این سه چهار سال من عجیب کتاب می‌خواندم؛ به فرانسه و انگلیسی، هرچه گیرم می‌آمد. استاندال را، فلوبر را، و از معاصرها سارتر را همان‌وقت خواندم. حتی مثلاً جیمز تی.فارل و سینکلر لوئیس را. همان سال بود که می‌خواستم داستایوسکی را بخوانم و احسان طبری مرا برحذر می‌داشت. می‌گفت نخوان که منحرف می‌شوی. غافل که نخواندن خودش منحرف‌شدن است. حتی به خانم مریم فیروز که یک «برادران کارامازوف» خیلی خوش‌چاپ و مصور را به‌عنوان عیدی به من داده‌ بود، دعوا کرد که این کتاب را چرا به من داده‌ است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

دیگر به آن نمی‌اندیشم

فروغ و گلستان

هیچی دیگر، تمام بود قضیه!

- فیاد: می‌توانید مجسم کنید آخرین روزی را که فروغ تصادف کرد چه اتفاقی افتاد؟
- گلستان: من نمی‌خواهم تجسم کنم. لازم نکرده‌ است تجسم. من توی استودیو نشسته بودم. صدابرداریِ فیلمی را تمام می‌کردم. باید نوار صدا که رویش ضبط می‌کردیم، پاک بشود از صدای قبلی. دستگاه ما خراب شد آن روز و صدای قبلی را خوب پاک نمی‌کرد و لنگ می‌زد. من تلفن کردم به مرحوم «ابوالقاسم رضایی» گفتم این نوار را می‌فرستم توی استودیوی ایران‌فیلم. تو پاکش بکنی. گفت بفرست. فروغ گفت من می‌برم. گفتم ببر. رفت و دیگر برنگشت، به آن ترتیبی که رفته بود. هیچی دیگر، همین دیگر... تمام شد. توی خانه نبودم. توی استودیو بودم. بیمارستان هدایت هم بیست‌متری استودیوی من بود. آن خانمی که مسئول بود قبول نمی‌کرد. می‌گفت اینجا بیمارستان بیمه‌های اجتماعی کارگران است. آقا بیمارستانه! خب قبول نکرد دیگر. اگر هم می‌کرد شاید فرقی نمی‌کرد. من هم رفتم تجریش بیمارستان... هیچی دیگر. تمام بود قضیه.[۷]


زندگی و یادگار

بهار و خزان گلستان

  • ۲۶ مهر ۱۳۰۱: تولد در شیرازخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۰۹تا۱۳۱۵: تحصیلات ابتدایی در شیراز؛ فراگیری زبان فرانسه و عربی[۸]
  • ۱۳۱۵تا۱۳۲۰: تحصیلات متوسطه در شیرازخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۲۰: سکونت در تهران و آغاز تحصیل در رشتهٔ حقوق در دانشگاه تهرانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۲۱: ازدواج با دخترعمویش فخری گلستان(سفالگر، مترجم و فعال حقوق کودکان)خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ آشنایی با صادق هدایتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۲۲: اولین دیدار گلستان با محمد مصدق در منزل گلستان در تهرانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۲۳تا۱۳۲۵: تولد اولین فرزندش لیلی گلستان (۲۳تیر۱۳۲۳)؛ پیوستن به حزب توده و رهاکردن تحصیل در دانشگاه تهران؛ فعالیت به‌عنوان عکاس و نویسنده در نشریه‌های «رهبر» و «مردم»؛ انتشار مقاله‌ای از گلستان با عنوان «در فارس چه می‌گذرد؟» در چهار شمارهٔ روزنامهٔ رهبر؛ ترجمهٔ این مقاله به روسی و چاپ آن در روزنامهٔ «ترود» شوروی؛ چاپ عکس‌های گلستان در مجلهٔ «عصر نو» شوروی، یکی از پناهگاه‌های افسران فراری حزب توده در این دوره زیر نظر «کیانوری» و «کامبخش»، منزل گلستان بود؛ ادارهٔ کمیتهٔ حزب توده در مازندران به‌مدت ۶ ماه؛ بازگشت به تهران و ادارهٔ روزنامهٔ رهبر و بعد از توقیف این روزنامه درپی شکست فرقهٔ دمکرات آذربایجان؛ ماهنامهٔ «مردم»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

* ۱۳۲۶: مخالفت با انشعاب خلیل ملکی و خروج از حزب تودهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ چاپ نخستین داستان گلستان با عنوان «به‌دزدی رفته‌ها» در ماهنامهٔ «مردم»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد * ۱۳۲۷: انتشار آذر، ماه آخر پاییز[۹] * ۱۳۲۸: ترجمهٔ «زندگی خوش کوتاه فرنسیس مکومبر» از همینگویخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

  • ۱۳۲۹: تولد دومین فرزندش کاوه گلستان در آبادانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۳۲: گلستان به‌عنوان عکاس در دادگاه محاکمهٔ محمد مصدق بعد از کودتا حضور یافت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ بعد از کودتا، گلستان، ادارهٔ امور دایرهٔ تهیهٔ عکس و خبر کنسرسیوم نفت را برعهده گرفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ ساخت فیلم مستند کوتاه «از قطره تا دریا» با استفاده از فیلم‌های خبری که با دوربین شخصی خود گرفته بود.[۱۰]
  • ۱۳۳۴: انتشار شکار سایهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ آشنایی با مهدی اخوان ثالث که بعدها دوست و همکار گلستان در استودیویش می‌شود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۳۶: تأسیس استودیوی سینمایی گلستانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ شروع ساخت مجموعه مستند «چشم‌انداز‌ها» برای شرکت ملی نفت ایران(شامل: «یک آتش» (۱۳۴۰)، «موج و مرجان و خارا»، «آب و گرما» و سه فیلم دیگر) با همکاری بکستر، آلن پندری، فروغ فرخزاد و شاهرخ گلستان به سرپرستی ابراهیم گلستانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۳۷: آشنایی با فروغ فرخزاد در استودیو گلستان[۱۱]؛ شروع فیلم‌برداری فیلم «یک آتش»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۴۰: تدوین «یک آتش» توسط فروغ فرخزادخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ دریافت جایزهٔ مرکور طلایی از جشنوارهٔ ونیز ایتالیا و جایزهٔ شیر سن‌مارکو برای فیلم «یک آتش»(اولین جایزهٔ بین‌المللی تاریخ سینمای ایران)خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ ساخت فیلم مستند کوتاه «خراب‌آباد(ما آدمیم)»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ ساخت فیلم «خواستگاری» به‌سفارش تلویزیون کاناداخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
بیضایی: «یک آتش»، حماسهٔ کار بود.
  • ۱۳۴۱: اتمام ساخت فیلم «موج و مرجان و خارا» به‌کارگردانی مشترک ابراهیم گلستان و آلن پندری (فروغ فرخزاد مدیر تهیهٔ این فیلم بود.)خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ فیلم داستانی «دریا» اثر ابراهیم گلستان و با بازی فروغ فرخزاد ناتمام ماند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ ساخت فیلم «سفید و سیاه» به کارگردانی مشترک ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد(نسخهٔ دیگری از فیلم «آب و گرما»)خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ دریافت پیشنهاد ساخت فیلمی دربارهٔ جذام‌خانهٔ تبریز از سوی انجمن کمک به جذامیان و واگذار کردن کارگردانی فیلم به فروغ؛ نمایش «خانه سیاه است» در کانون فیلم ایران و برگزاری جلسهٔ پرسش‌وپاسخ با حضور گلستان و فروغ؛ ارسال «خانه سیاه است» به جشنوارهٔ کن(گلستان به دلایلی اجازهٔ پخش فیلم در جشنواره را نمی‌دهد)؛ نمایش «خانه سیاه است» در جشنوارهٔ فیلم کوتاه اوبرهاوزن آلمان و کسب جایزهٔ نخست جشنواره(بهترین فیلم مستند)خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۴۲: تهیه‌کنندگی فیلم «خانه سیاه است» به‌کارگردانی فروغ فرخزاد؛ ساخت مستند کوتاه «تپه‌های مارلیک»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۴۳: دریافت جایزهٔ شیر سن‌مارکو جشنوارهٔ ونیز برای فیلم «تپه‌های مارلیک»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۴۴: ساخت مستندهای کوتاه «خرمن و بذر» و «گنجینه‌های گوهر»؛ ساخت اولین فیلم داستانی بلند خود تحت‌عنوان «خشت و آینه»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۴۵: نویسندگی و اجرای متن روایت فیلم «خانهٔ خدا» اثر ابوالقاسم رضاییخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۴۶: انتشار جوی و دیوار و تشنه و ترجمهٔ پنج داستان از پنج نویسندهٔ بزرگ و چاپ آن‌ها در مجموعهٔ «کشتی‌شکسته‌ها»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد؛ مهاجرت موقت به انگلستان
  • ۱۳۴۸: انتشار مد و مه؛ ایراد سلسله سخنرانی در دانشگاه شیراز که با عنوان «حرف‌هایی برای دانشجویان دانشگاه شیراز» منتشرشده در «گفته‌ها»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۴۹: ترجمهٔ «هکلبری فین» اثر مارک تواینخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۵۰: بازگشت به ایرانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۵۲: ساخت فیلم داستانی بلند «اسرار گنج درهٔ جنی»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۵۳: انتشار اسرار گنج درهٔ جنی: یک داستان واقعی از یک چشم‌انداز براساس فیلم «اسرار گنج درهٔ جنی»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۵۴: شروع سکونت در ایالت ساسکس انگلستان؛ ترجمهٔ «دون ژوان در جهنم» اثر جورج برنارد شاوخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۵۶: ترک ایران و اقامت دائم در انگلستانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۶۰: خریداری «سرای وایکهرست» در بخش غربی ایالت ساسکس و اقامت در آنجاخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۶۳: سرای وایکهرست که لوکیشن خوبی برای فیلم‌سازی بود و فیلم‌هایی هم در آنجا ساخته می‌شد، به درخواست ابراهیم گلستان از این سال به بعد به محیطی آرام و شخصی بدل شد.[۱۲]
خانهٔ گلستان در انگلستان: قصری به‌جامانده از عصر گوتیک
  • ۱۳۶۵: بعد از انتشار مطالعهٔ انتقادی «مایکل کریگ هیلمن» دربارهٔ زندگی و آثار فروغ با عنوان «زنی تنها: فروغ فرخزاد و شعر او»، گلستان مقاله‌ای در پاسخ او می‌نویسد و هیلمن در جواب گلستان مقاله‌ای با عنوان «از شاعری نادر نادرپور تا فارسی‌خوانی در قلب تگزاس: جوابیه‌ای به ابراهیم گلستان» انتشار می‌دهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۷۴: انتشار خروسخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۷۷: انتشار گفته‌هاخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۸۲: (فروردین) مرگ کاوه گلستان حین انجام مأموریت تصویربرداری برای شبکه خبری بی‌بی‌سی در جنگ آمریکا و عراق بر اثر انفجار مین(شهر مرزی «کفری» در نزدیکی «کرکوک»)[۱۳]
  • ۱۳۸۳: انتشار «از روزگار رفته حکایت: یک داستان» (ای‍ن‌ داس‍ت‍ان‌ ق‍ب‍لاً در ک‍ت‍اب «م‍د و م‍ه‌» ه‍م‍راه‌ ب‍ا دو داس‍ت‍ان‌ دی‍گ‍ر م‍ن‍ت‍ش‍ر ش‍ده‌‌بود.)خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۹۱: درگذشت فخری گلستان، ۱۶تیر در تهران (او از چند سال قبل، جدا از ابراهیم گلستان زندگی می‌کرد.)خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۹۴: انتشار «از قطره تا دریا»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۹۵: گلستان در مصاحبه با روزنامهٔ گاردین سکوتش را در مورد رابطهٔ عاطفی خود با فروغ شکست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ۱۳۹۶: انتشار «نامه به سیمین»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

از روزگار رفته حکایت

کودکی در شیراز

ابراهیم گلستان در سال ۱۳۰۱ در شیراز متولد شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد پدرش، «محمدتقی تقوی شیرازی» مدیر روزنامهٔ «گلستان» بود و «در شیراز بروبیایی داشت»؛ روزنامه‌نگاری مبارز و جسور و موافق با آزادی و رفع مشکلات حقوقی زنان. نام خانوادگی خانوادهٔ گلستان از همین روزنامه گرفته‌شد.[۱۴] ابراهیم گلستان از همان کودکی در محیطی فرهنگی رشد کرد:

فعالیت حزبی و شروع داستان‌نویسی

گلستان در ۱۳۲۰ به تهران می‌آید و وارد دانشکدهٔ حقوق می‌شود اما پس از مدتی تحصیل را رها می‌کند و جذب فعالیت‌های سیاسی می‌شود و همکاری‌اش را با حزب تودهٔ ایران آغاز می‌کند. پس از آن به دنبال اختلافی که با سران حزب توده پیدا می‌کند، از این حزب جدا می‌شود؛خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد اما پس از انشعاب از حزب، نه به راه خلیل ملکی و انور خامه‌ای(سوسیالیست‌های مستقل) رفت، نه به راه جلال آل‌احمد.[۱۵] از کارهای سیاسی دست می‌کشد و به کار خبری و عکاسی و فیلم‌برداری برای شبکه‌های تلویزیونی بین‌المللی و آژانس‌های خبری می‌پردازد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
در اوایل سکونت در تهران با صادق هدایت از نزدیک آشنا می‌شود و دوستی عمیقی بین آن‌ها به وجود می‌آید. نخستین داستان ابراهیم گلستان با عنوان «به دزدی رفته‌ها» در ۱۳۲۶ در «ماهنامهٔ مردم» چاپ می‌شود. این داستان بعدها در مجموعهٔ آذر، ماه آخر پاییز منتشر می‌شود. در همین دوران، داستان‌هایی از ارنست همینگوی، ویلیام فاکنر و چخوف را ترجمه کرده و در یک مجموعه منتشر می‌کند. در این دوره، عطشی سیری‌ناپذیر به خواندن و شناختن در فعالیت‌های گلستان قابل پیگیری است؛ از نام‌ها و کسانی که تا آن روز در زبان فارسی کاملا ناشناخته بودند: کافکا، اشتاین‌بک، یوجین اونیل، هرمان هسه، فاکنر و دیگران. در بیشتر قصه‌های دههٔ سی‌اش، گلستان سرگذشت شکست‌ها و سرخوردگی‌های آدم‌هایی را بازگو می‌کند که آرزوهای بزرگی در سر داشتند و برای آن مبارزه کردند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

استودیو گلستان

بعد از انتشار مجموعهٔ شکار سایه، گلستان درگیر ساختن فیلم‌های مستند می‌شود و استودیوی سینمای خود را تحت عنوان «استودیو گلستان» تأسیس می‌کند. مجموعه‌های داستانی و ترجمه‌های دیگری هم از او در این سال‌ها منتشر می‌شود. «مکبث» شکسپیر را هم ترجمه می‌کند که هیچ‌گاه منتشر نمی‌شود. پس از کودتای ۲۸مرداد، ابراهیم گلستان همکاری‌اش را با کنسرسیوم نفت ایران آغاز می‌کند. کنسرسیوم دایره‌ای برای تهیهٔ عکس و خبر ایجاد کرده بود که گلستان طرف قرارداد آن می‌شود. فیلم مستند «از قطره تا دریا» که نخستین فیلم مستند گلستان است، محصول همین دوره است. فیلمی که آن را با کمترین امکانات می‌سازد و سبک کار و نگاه ویژهٔ او به موضوع، خوشایند رئیس فرانسوی کنسرسیوم و «آرتور التون»، مستندساز سرشناس انگلیسی و رئیس بخش فیلم کمپانی شل قرار می‌گیرد. در همین دوران است که مجموعه‌ای از درخشان‌ترین آثار مستند سینمای ایران توسط او و با همکاری افرادی چون شاهرخ گلستان(برادرش)، فروغ فرخزاد، محمود هنگوال و سلیمان میناسیان، در استودیو گلستان ساخته می‌شود. فیلم مستند «یک آتش» از بهترین و درخشان‌ترین فیلم‌های این مجموعه است که در تیر۱۳۴۰ در بخش مسابقهٔ فیلم‌های مستند جشنوارهٔ ونیز به نمایش درآمد و برندهٔ مجسمهٔ مرکور طلایی و مدال شیر سن‌مارکو شد: اولین جایزهٔ یک فیلم ایرانی در یک جشنوارهٔ بین‌المللی.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
مجموعه مستند «چشم‌اندازها» و از میان آن‌ها «موج و مرجان و خارا» نیز در همین سال‌ها ساخته می‌شوند. «موج و مرجان و خارا» به اعتقاد بسیاری، مهم‌ترین کار مستند گلستان و از بهترین آثار مستند تاریخ سینمای ایران است. گلستان در سال۱۳۴۱، ساختن فیلمی دربارهٔ جذام‌خانهٔ تبریز را که از سوی دکتر راجی، رئیس هیئت مدیرهٔ انجمن کمک به جذامیان، به سازمان فیلم گلستان(استودیو گلستان) پیشنهاد شده‌بود، به فروغ واگذار می‌کند. این فیلم بدون تردید یکی از درخشان‌ترین مستندهای تاریخ سینمای ایران است. فیلم مستند بعدی گلستان، «تپه‌های مارلیک» است که برندهٔ جایزهٔ شیر سن‌مارکو در جشنوارهٔ ونیز ۱۳۴۳ شد. با چنین ذهنیت و دریافتی از سینما و بیان شخصی است که گلستان به سراغ ساختن فیلم‌های داستانی می‌رود. «خشت و آینه»، نخستین فیلم داستانی بلند اوست که در سال۱۳۴۴ ساخته شد. پس از این فیلم است که گلستان بیشترین بحث‌ها را در حوزهٔ گفتمان انتقادی فیلم ایران در دههٔ۴۰ برمی‌انگیزد. بعد از «خشت و آینه» چند فیلم مستند دیگر هم می‌سازد و پس از آن در ۱۳۴۶ برای مدتی به انگلستان می‌رود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

توقیف «اسرار گنج درهٔ جنی» و مهاجرت دائم به انگلستان

او در ۱۳۵۰ به ایران بازمی‌گردد تا دومین فیلم داستانی خود یعنی «اسرار گنج درهٔ جنی» را که آخرین فیلم او نیز به شمار می‌رود، بسازد. این فیلم مدت کوتاهی اجازهٔ اکران می‌گیرد؛ اما ناگهان توقیف می‌شود. در پی توقیف فیلم، گلستان از کار سینما فاصله می‌گیرد و برای همیشه به انگلستان مهاجرت می‌کند. در سال‌های اقامت در خارج، تاکنون دو کتاب از گلستان به‌چاپ رسیده‌است: گفته‌ها که گردآوری مقاله‌ها، نقدها، یادداشت‌ها، متن فیلم‌های مستند و گفتگوی بلند او با قاسم هاشمی‌نژاد است و خروس که داستان بلندی است که در اواخر دههٔ ۴۰ نوشته شده و متن کامل آن نخستین بار در لندن منتشر شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

شخصیت و اندیشه[۱۶]

نویسندگی به عقیدهٔ گلستان، گفت‌وگویی است که آدم، در اساس، با خودش دارد. کار نوشتن، در تنهایی صورت می‌گیرد و همین تضمین صادق‌بودنش است، یا باید باشد. به‌نظر او، اگر داستان‌نویس بخواهد واقعا با صداقت کاری را انجام دهد، نفس درگیری با وظیفه‌ای که انتخاب کرده‌است، بزرگترین حد ایفای وظیفهٔ نویسندگی است. گلستان، دید شخصی نویسنده را در اولویت اول قرار می‌دهد و بیان و وارد‌کردن دید متفکران دیگر در کار را فرع می‌داند؛ از راهنمایی و قبول تا رد و ضدیت. اگر هدف نویسنده ربط موفق و فوری با دیگران باشد، جز مطالب معلوم و در حد معمولی چیزی برای گفتن باقی‌ نخواهد ماند و جایی برای هیچ بارقهٔ هوش و هیچ پیغام و رسالتی نخواهد بود. به قول خودش، در این صورت:


گلستان با روند ادارهٔ امور فرهنگی جامعه مشکل داشت و در تمام آثارش این اعتقاد متبلور است. وقتی روال سود مادی و فرمول پول بر جامعه مسلط است، بسیار کارها که به ظاهر جدا از مسائل مادی است اما عیناً بر همان الگوی داد و ستدهای بازاری قوام می‌گیرد.
از منظر گلستان، هنر همیشه فردی است و برون‌ریزی و بیان ذهنی یک فرد؛ «اجتماعی بودن»، حداکثر می‌تواند یک صفت یا یک جهت برای هنر باشد. هنر اجتماعیِ درست و راست هم، هنر فردی است که نظر به سوی افق پاک‌شدهٔ انسانی داشته یا دارد. هنگامی که اجتماع بیمار است، اگر هنرمند از شعور یا دیدی تندتر از دید یا شعور اطرافش بهره‌ای داشته باشد، ناگزیر حرف‌های تازه خواهد زد، با جورهای تازه حرف خواهد زد و کار‌های تازه خواهد کرد که برای دیگران غریبه‌اند و احتمال تخطئهٔ او بسیار بیشتر است تا تحسینش. هنرمند باید حرف خود را بزند صرف نظر از دیگران. «آدم‌بودن» هم یکی از توقعات ما از هنرمند است. در این کار احتمال تنهایی، بی‌اعتنایی دیدن، شاید هم غریبه‌شدن کم نیست. گلستان این تنهایی و تک‌صدایی را یک جور عارضهٔ شغلی و حرفه‌ای برای هنرمند می‌داند: «مانند خون که روی دست جراح می‌ریزد، یا بوی دباغی روی لباس کارگر کارگاه چرم.» یک جست‌وجوگر صبور گاهی حتی تا مرزهای جنون می‌شود منزوی باشد، از اجتماع گریزان، یا کارش در یک نر اصلا ربطی به اجتماع نداشته باشد و یا حتی به رنگ ضداجتماعی بنماید؛ و ای بسا همین کارهایی که ناشناخته می‌مانند، در واقع آبستن نطفهٔ تحول آینده باشند. به اعتقاد گلستان، چیزی که راه را روشن می‌کند، تعاطی اندیشه‌هاست؛ مبادلهٔ فکر بین افراد انسانی و فرهنگ انسانی، بی منع و مانعِ پیشداوری‌ها و سدبندی‌های دستوری. برای جامعه و فرد هیچ چیز خطرناک‌تر از سدّ فکرکردن نیست. با پیش فکر سد بستن شاید برای مدتی بتوان مانع اندیشه شد؛ اما آنچه فدا می‌شود، اجتماع و زندگانی بهتر است که از فکر و فرهنگ محروم می‌شود. یک اجتماع زیرِ زور، دورمانده از اندیشه، روزی هم اگر که نیروی فشرده‌اش بترکد چه چیزی به جانشینی ظلم و دغا برایش می‌توان سراغ کرد؟

زمینهٔ فعالیت

داستان‌نویسی[۱۷]

از آذر، ماه آخر پاییز تا خروس، از ابراهیم گلستان چهار مجموعه داستان کوتاه و دو داستان بلند منتشر شده‌است. گرچه برخی مدعی‌اند شگردهای روایی سینما در ساخت و بافت قصه‌های گلستان موثر بوده‌اند، اما به گمان عباس میلانی، می‌توان ریشه‌هایی تاریخی و اجتماعی برای آن‌ها یافت. این آثار، بیش از هر چیز دربارهٔ ذهن و روان، خلوت و جلوت شخصیت‌هایی است که گرفتار چنبر گریزناپدیر گذار و دگردیسی‌اند. در این قصه‌ها، یکی «از روزگار رفته حکایت» می‌کند و آن دیگری از «بیگانه‌ای که به تماشا رفته بود». انگار انسان‌های داستان‌هایش همه «میان دیروز و فردا» و «مد و مه» معلق‌اند. «تب عصیان» دارند و در «خم راه» به دوپارگی روح و روان دچارند و دایم در «شکار سایهٔ» خویش‌اند.

فیلم‌سازیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

گلستان را باید از بنیانگذاران سینمای جدید ایران دانست. نه‌تنها مجهزترین استودیوی خصوصی زمانش را در کشور تاسیس کرد، بلکه«خشت و آینه»‌اش راهی نو آغازید و «اسرار گنج درهٔ جنی»اش شاید متهورترین فیلم زمان خود باشد. فیلمهای مستندش نیز، چه آنگاه که دربارهٔ جواهرات سلطنتی بود(گنجینه‌های گوهر)، چه زمانی که از نفت و «موج و مرجان و خارا»یش می‌گفت، کلامی زیبا و موجز را چاشنی تصاویر بکر می‌کرد.

روزنامه‌نگاری و عکاسیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

گلستان زمانی سردبیر نشریهٔ حزبی استالینیستی بود که امثال کامبخش و طبری و کیانوری گردانندگان آن بودند. روزنامه‌نگاری قابل که در ضمن عکاسی ماهر هم بود. برخی از مهم‌ترین تصاویر و فیلم‌های خبری مربوط به جامعهٔ پرتب‌وتاب ایران دکتر مصدق و دههٔ بعدش به او تعلق دارند.

ترجمهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

گلستان را شاید بتوان در زمینهٔ ترجمه، جمعی از اضداد دانست. از سویی در دوران فعالیت حزبی بخش‌هایی از کتاب کذایی «تاریخ مختصر حزب کمونیست شوروی» را، که تجسم خوف‌انگیز تحریفات تاریخی و کذبیات نظری استالین بود به فارسی برگرداند و از سویی دیگر، درست در زمانی که در شوروی، طرفداران آزادی و یهودیان را به جرم «جهان‌وطن‌بودن» به اردوگاه کار اجباری می‌فرستادند، گلستان، همینگوی ترجمه می‌کرد و در باب سبک نگارش او در مجلهٔ حزب توده مقاله می‌نوشت. شکسپیر می‌خواند و «مکبث» را ترجمه می‌کرد(که البته هیچ‌گاه انتشار نیافت. او با ترجمه‌هایش، آثار تنی چند از بزرگان داستان‌نویسی را برای اولین بار به قلمرو زبان فارسی آورد.

مقاله‌نویسیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

تجربهٔ مهاجرت در مفهوم دوگانهٔ سفر جغرافیایی و فاصلهٔ عاطفی با محیط اطرافش، به گلستان فرصت داده تا در عرصهٔ انصاف و انتقاد هم، کمکی به کاستی فرهنگی ایرانیان در این زمینه بکند. او گاه در وصف خویشتن خود هم این فاصله و بعد عاطفی را رعایت می‌کند. پیشگفتارش بر مجموعه مقالاتش(گفته‌ها) مصداق گویایی از این مورد است؛ آنجا که ناگهان نقطه‌نظر روایت که تا آن زمان اول‌ شخص مفرد بود، به سوم شخص غایب بدل می‌شود.

بزرگداشت و مرور آثار ابراهیم گلستان

در سال۲۰۰۷، برنامهٔ بزرگداشت و مرور آثار ابراهیم گلستان در دانشگاه شیکاگوی آمریکا برگزار شد. طی این مراسم، «جاناتان رزنبام»، منتقد سرشناس آمریکایی، که قبلا فیلمی از گلستان ندیده‌بود و با آثار او آشنایی نداشت، «خشت و آینه» و تعدادی دیگر از فیلم‌های گلستان را روی پرده دید و در مقاله‌ای ضمن توجه به ارزش‌های سینمای گلستان، بر این غفلت غرب از تاریخ سینمای ایران و پیشگامان واقعی آن تاکید نمود.[۱۸]

گلستان و آثارش زیر ذره‌بین صاحب‌نظران

گلستان از منظر جلال آل‌احمد

«گلستان باهوش بود و باذوق. خوب می‌نوشت و خوب عکس برمی‌داشت. برای یکی از خرکاری‌هایی که این قلم کرده‌ است (شرح حال نوشتن برای اعضای کمیتهٔ مرکزی حزب توده که در شماره‌های مجلهٔ مردم مرتب درآمد)، او عکس برداشته بود. قلم هم می‌زد، ترجمه هم می‌کرد و اغلب خوب و گاهی بسیار خوب. حسنش این بود که تفنن می‌کرد و ناچار فرصت مطالعه داشت... و چنین آدمی به هر صورت اورژینال می‌شود.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

بهرام بیضایی دربارهٔ «یک آتش»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

قرار شده بود که گلستان یک فیلم خبری سیاه و سفید در مورد آتش‌سوزی چاه نفت شمارهٔ شش اهواز بسازد. آتشی که اهل فن می‌گویند بزرگترین یا یکی از بزرگترین آتش‌سوزی‌های تاریخ نفت(در زمان خودش) بود. گلستان و همکارانش پس از دیدن چاه و آتش، رسیده بودند به آنجا که روی این واقعه می‌شود فیلمی با ارزش خیلی بیشتر و حتی یک شاهکار ساخت. فیلم رنگی شد و البته شرکت نفت تغییرات قرارداد را نپذیرفت و اینها با خیال راحت فیلمشان را برداشتند و سه سال هم روی مونتاژ و دیگر کارهایش وقت صرف کردند.
به نظر بیضایی، این فیلم حماسهٔ کار بود و نمایش‌دهندهٔ زیبایی وحشتناک آن آتش گردن‌افراشته، آتشی که هم باشکوه و هم وحشت‌آور بود و پای چنین آتشی، کار بود و قهرمانان گمنام بین ماشین و باروت و آتش، که دیو آتش را مهار می‌کردند و آتشفشان چاه را دهانه می‌زدند و این کار و حماسه بود. می‌شود گفت که حسن انتخاب موقعیت‌ها توسط فیلمبردار، حسن انتخاب عکس‌ها توسط مونتور(فروغ فرخزاد) و صداقت در این انتخاب‌ها و گفتاری درخور، «یک آتش» را تبدیل به بی‌نقص‌ترین فیلم ایرانی در آن شرایط کرد. فیلمی که فیلم بود.
بیضایی تنها عیب کار را در تردیدی می‌داند که ظاهراً در مونتاژ و نوشتن گفتار فیلم دیده می‌شود و شاید برای نگه‌داشتن شرکت نفت پای قرارداد بوده که فیلم گاهی نوسانی می‌کند بین یک اثر گزارشی و یک فیلم ناب.

نامه به یک فیلم‌ساز واقعی: از هوشنگ کاووسی

«شما با دو فیلم اخیرتان که به ما نشان دادید-«موج و مرجان و خارا» و « آب و گرما»- ثابت کردید که در ایران می‌توان فیلم خوب ساخت، می‌توان شاهکار ساخت، آثاری برجسته در مقیاس جهانی. «موج و مرجان و خارا»ی شما، یک شعر و قصیدهٔ حماسی است، حماسه‌ای از کار آدم‌ها و مبارزه‌شان با طبیعت سرسخت، همانند فیلم‌های «فلاهرتی» بزرگ... حال با خیال راحت می‌توانیم بگوییم که کوشش گلستان و همکاران اوست که اساس یک سینمای ایرانی را پی‌ریزی می‌کند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

دو نظر دربارهٔ «خشت و آینه»[۱۹]

جاناتان روزنبام؛ مقالهٔ «ابراهیم گلستان: شیر سینمای ایران» در روزنامهٔ «شیکاگو ریدر»، ۲۰۰۷:
«خشت و آینه» یک شاهکار تمام‌عیار است که بر تصویر پژمرده و انسان‌گریز روشن‌فکران تمرکز می‌کند. این فیلم، تهرانی را به ما نشان‌ می‌دهد که دارای تفاوتی ریشه‌ای با با تهرانی است که در اغلب فیلم‌های دورهٔ دوم موج نوی سینمای ایران(سینمای کیارستمی، مخملباف و پناهی) می‌بینیم. قهرمان‌های فیلم، هر کدام بر آستانهٔ اندوهی تسکین‌ناپذیر می‌ایستند و شخصیت‌هایی فرعی گاه و بی‌گاه بر پرده ظاهر می‌شوند و هر کدام داستان خود را می‌گویند که تک‌گویی‌های آن‌ها به داستان‌های داستایوفسکی دربارهٔ محنت‌های جهان پهلو می‌زند.

تاجی احمدی در نقشی که قرار بود فروغ بازی کند(خشت و آینه)

شمیم بهار؛ مجلهٔ اندیشه و هنر، اردیبهشت ۱۳۴۵:
«خشت و آینه» فیلم بسیار بدیست؛ با همهٔ عیب‌ها و تظاهر‌های هنرمندانه‌ای که اکثراً در فیلم اول یک فیلمساز متوسط به چشم می‌خورد. یک کل نیست. توانایی گفتن حرف‌هایش را ندارد. کار فیلم‌سازی‌اش خیلی بدیهی‌است و پر است از دقیقه‌های زائد طولانی خسته‌کننده و غلوهای بیهوده و توضیح واضح‌ترین چیزها. «خشت و آینه» روی کاغذ خوب اندیشیده‌ شده است... [اما] از اینکه خوب اندیشیده شده، بهره‌ای نمی‌برد. تمامیتش را از کف می‌دهد. چنین به‌نظر می‌رسد که به‌قول تی‌.اس.الیوت، فیلم در تاریکی بین Conception و Creation درمانده‌است.

محمدعلی موحد: در باب «نوشتن با دوربین»

از قاب دوربین گلستان

گلستان در مصاحبه‌ها و برخی نوشته‌های خود، با کلام نافذ، برنده و تا حدی نیش‌دار و گزندهٔ خود به نقد فضای روشن‌فکری، ادبی و سینمایی ایران پرداخته و با صراحتی کم‌نظیر و زبانی بی‌پروا به داوری دربارهٔ بسیاری از چهره‌های شاخص روشن‌فکری، ادبی و هنری معاصر پرداخته است. ممکن است کسانی با آرا و نظرات او موافق نباشند یا سبک داوری او و صراحت کلامش را نپسندند، اما برخی دیگر، شیوهٔ برخورد او را دعوتی برای نقدی سالم، شفاف و به دور از مصلحت‌اندیشی دانست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

صادق هدایت

«او آدمی بود که در دورهٔ خودش بی‌نظیر بود. بی‌نظیری حسن او نبود، گناه زمانه بود. حسن او در نگه‌داشتن خودش بود که به رنگ زمانه درنیاید. حسن او این بود که خودش را از دوره‌اش متفاوت کرده‌ بود اما دورهٔ مستقیم و بلاواسطه‌اش، دورهٔ جغرافیایی‌اش. چیزی که درش بی‌نظیر بود، انسانیت و پاکی و درستی‌اش بود دیگر.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

تولّلی یا خانلری؟

- حسن فیاد: صحبت از توللی کردید؛ ولی او هم بااینکه ابتدا تحت‌تأثیر نیما بود، بعدها راه خودش را از نیما جدا کرد و مثل خانلری محافظه‌کار بود؛ درحالی‌که شما او را آدم فوق‌العاده‌ای می‌خوانید؛ ولی خانلری را دست کم می‌گیرید؛ چرا؟
- گلستان: من حرف شما را واقعا نمی‌فهمم. اگر حتی از یک کسی تعریف کنم باید از کس دیگر هم بکنم؟ اگر در حد او نباشد؟ آیا خانلری چیزی مثل «التفاصیل‌»‌های توللی نوشته است؟ آیا خانلری کارهای سیاسی و اجتماعی توللی را کرده‌است؟ آیا توللی جلوی کار باستان‌شناسی دکتر عزت نگهبان را گرفت؟ آیا توللی جلوی کار دوستش محمد بهمن‌بیگی در آن کوشش عظیم آموزش عشایری را گرفت؟ شما از کدام شعر خانلری می‌خواهید تعریف کنید؟ از «عقاب»؟ آیا خودتان از شعربودن این قصه خنده‌تان نمی‌گیرد؟ از حتی ضعف و حقارت گوینده‌ای که حسرت این‌جوری از مرگ کسی دیگر در خودش سراغ نمی‌کند روی در هم نمی‌کشید؟... خانلری کار وزن‌داری نکرده است. مجلهٔ سخن را می‌داد دست آدم‌های گوناگون که برایش پادویی کنند و از این‌وآن مقاله و شعر بگیرند و با چاپ آن‌ها مجله را بگردانند. حالا نگاه کنید ببینید در آن سال‌ها چه گلی زده است به سر «دانش و هنر امروز» که «سخن» خود را هواخواه و زبان آن می‌نمایاند.[۲۱]

چوبک و جلال

«آل‌احمد قصه‌نویس نبود. قصه‌هایی که نوشته قصه نیستند. از همهٔ این‌ها قصه‌نویس‌تر چوبک بود [که] به‌عنوان قصه‌نویس آگاه‌تر به مسائل مملکت بود. مسائل نه با حساب آنالیزهای جامعه‌شناسی، نه. تجربهٔ شخصی‌اش این‌جوری بود. کمتر از هدایت تعصب داشت در مورد بعضی چیزها. آدم‌ها را می‌شناخت، تا حد زیادی... هدایت مرد خیلی فوق‌العاده‌ای بود، نجابت درجهٔ اول داشت؛ ولی چوبک زنده‌تر بود. آل‌احمد چیزی نبود. آخر قصه نیست این‌هایی که نوشته، چی‌چی هست؟ اینجا من حالا منقد نیستم؛ به خصوص در مورد آل‌احمد که به اندازهٔ کافی میشناسمش. یک کارهایی هم کرده‌ام که به دردش بخورد، نخورده. به اندازهٔ کافی سواد نداشت، آقای من.»[۲۲]

مهدی اخوان ثالث

«من اصلاً با اخوان آشنا نبودم. یک مجله درآمده بود و عید هم بود. من هم تو خانه خوابیده بودم. ناخوش بودم، سرما خورده بودم. داشتم این مجله را می‌خواندم. یک‌مرتبه برخورد کردم به شعری که مرا «ناک آوت» کرد. شعر «زمستان» اخوان. فکر می‌کنم سال ۱۳۳۴ یا ۱۳۳۵ بود. بعدش هم کاغذ نوشتم و تعریف شعر را کردم. بعد اخوان با صاحب مجله آمدند دیدن من. باهم رفیق شدیم. بدبختانه مرد. مقداری از مکافات‌های بیچارگی‌اش را هم من از نزدیک می‌دیدم. آدم درجهٔ اولی هم بود.»[۲۳]

فریدون رهنما

«همین موج نوی سینمای ایران که درست شد. خب، یک کسی هی مرتب می‌گوید گلستان و غفاری و رهنما این موج را به وجود آوردند. اصلا همچین چیزی نیست. فریدون رهنما نمی‌توانست فیلم درست کند. اصلا تئوری می‌گفت برای خودش. حرف‌های خیلی مرتبی می‌زد. پسر خیلی خوبی هم بود. دربارهٔ شعر هم خوب می‌دانست. برجستگی‌های فکری هم زیاد داشت؛ اما توانایی این را که دوربین را لمس کند، عکس بگیرد با دوربین، میزانسن بکند با دوربین نداشت. نمونه‌اش هم همین فیلم «تخت جمشید» (سیاوش در تخت جمشید) است که درست کرده، اصلا قابل تحمل نیست. مگر اینکه من احمق باشم و شما هم یک خرده از من کمتر یا بیشتر و بگوییم به‌به.»[۲۴]

نیما و شاملو

«نیما قالب شعر را عوض کرده. از قالب گیرکردهٔ خودش درآورده، به روند و روال حرف‌زدن‌های عادی درآورده و نوتر و عمیق‌تر دیده و در حد شعر درآورده و نشان‌ داده و این کار را کرده. بعد یک کسی(اشاره به شاملو) می‌آید همین طوری وِر، وِر، وِر، می‌نویسد و می‌گوید این «شعر سپید» است. یعنی چه؟ مگر شعر سیاه هم داریم؟ ترجمهٔ فرانسهٔ «بلان» یا به انگلیسی «بلنک» است. با سفید را سپیدنوشتن نه معجزه‌ای کرده‌ایم، نه «جاودانه اَبَرمرد» می‌شویم... من کاری به آقای شاملو نداشته‌ام؛ چه وقتی که شعر می‌گفت چه بعد که چه کارهای دیگری می‌کرد. برای شعرهایش هم تا حد هوای تازه تحسین‌هایی کرده‌ام... وزن عروضی حاصل شکل صوتی کلمه‌هاست و وزن کلمه‌ها را کنارگذاشتن کار انقلابی نیست؛ بلکه کار را از حد شعر و موسیقی بیان بیرون می‌آورد و این موسیقی است که باید حفظ شود برای این جور بیان و کنار گذاشتنش آن را به اصطلاح «سپید» نمی‌کند، می‌کند همان نثر.»[۲۵]

فروغ فرخزاد

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در موسیقی شعر فرضیه‌ای را مبنی بر تأثیر نثر گلستان بر شعر فروغ(و یا برعکس) مطرح می‌کند. گلستان وجود این تأثیر و تأثر را به شدت تکذیب می‌کند:


او نظر کلی‌اش را دربارهٔ شعر فروغ هرگز با صراحت نگفته است؛ ولی از اشاره‌هایش پیداست که کار فروغ را خصوصاً در دفترهای تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، «چیزی دیگر» می‌داند و فروغ را در کنار نیما یوشیج و مهدی اخوان ثالث از قلّه‌های شعر فارسی می‌داند.[۲۶]

تاثیرپذیری گلستان از دیگران؟!

صادق هدایت

با توجه به دوستی صمیمی گلستان با صادق هدایت برخی او را متأثر از هدایت می‌دانند؛ اما به‌نظر می‌رسد خود گلستان با این سخن موافق نیست:
«آن‌وقت من بیست سالم بود و به هر حال چند سالی بود که کتاب می‌خواندم. برای قصه‌نویسی دلیلی نداشت که بیایم و به الگوی او بنویسم؛ به خصوص که روحیه‌ام حکم نمی‌کرد... [انسانیت و پاکی و درستی‌ هدایت] برای من گیرا بود ولی به‌عنوان سرمشق ادبی یا این که بخواهم ازش تقلید بکنم نه.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

همینگوی و فاکنر یا سعدی

حسن میرعابدینی گلستان را پیگیرترین دنباله‌رو داستان‌نویسان آمریکایی در ایران می‌داند. نخستین ترجمه‌ها از این دو نویسنده در زبان فارسی به قلم گلستان است و به نظر میرعابدینی، گلستان خصوصاً در مجموعهٔ آذر، ماه آخر پاییز، موفقیت‌هایی هم در به‌کارگیری صناعت داستان‌نویسی فاکنر داشته است.[۲۷] اما نظر خود گلستان چیز دیگری است:

آثار و کتاب‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

نثر گلستان

گلستان از نخستین نویسندگان معاصر ایران بود که برای زبان داستان اهمیت ویژه‌ای قائل شد و کوشید نثری آهنگین را در قالب داستانی مدرن به کار گیرد. گلستان در خلق فضای شاعرانه در نثر خود تحت‌تأثیر سعدی بوده است. مهم‌ترین موارد تأثیر ابراهیم گلستان از سعدی عبارت‌اند از: کاربرد اوزان عروضی، سجع، جناس، هماوایی، ایهام، تضاد، عکس، تشبیه، مجاز، استعاره و خلق جملات قصار.[۲۸]
YesY وزن عروضی: و نور مرده منفی اتاق را پر کرد. اتاق تنگ پر از ضربه‌ صدای قطار (مدومه، ص ١٣۵)
YesYسجع: با این‌ها نباید ماند. با این‌ها باید راند. (مدومه، ص٨٣)
YesYجناس: قطار قاطرها بار آرد از آسیاب می‌آورد. (مدومه، ص٢٠)
YesYهماوایی: خیش، خاک را می‌خراشانید.(مدومه، ص١٢)
YesYایهام: مردی از سلول خود بیرون آمد.(مدومه، ص۴٨)
YesYتضاد: هوا سرد بود و نفس هایم گرم. (مدومه، ص٢۴)
YesYعکس: هر نقشی چه آسان بر نرمی خاکستر می‌نشست و نرمی خاکستر چه آسان هر نقشی را گم می‌کرد.(مدومه، ص۵٣)
YesYتشبیه: گود مثل چشم کور خیره بود.(مدومه، ص٢٢٠)
YesYاسناد مجازی: نردبان آرام و بهت‌زده در کنار دیوارهٔ مهتابی دراز کشیده بود.(مدومه، ص١۵)
YesYاستعاره: صبح برف نشسته بود ... روی شانه‌های کاج. (مدومه، ص٢٢١)
YesYجملات قصار: در نبش کوچهٔ زندگی نوشته: ورود فرشته ممنوع است.(مدومه، ص١٣١)

در ساختار نثر گلستان معاصریتی وجود دارد که حتی در آثار خیلی از نویسندگان برجسته دو سه دهه پس از او هم دیده نمی‌شود. اگر گلشیری با بارکشی از کلام و کلمات، جهان «شازده احتجاب» را می‌سازد و ساختمانی خوش‌رنگ و لعاب را بنا می‌کند، گلستان همه‌ قصه‌اش را به ساختار نثری واحد نمی‌سپارد و می‌گذارد تا قصه جریان خودش را داشته باشد، هم‌چنان که در کتاب «اسرار گنج درهٔ جنی» این اتفاق می‌افتد. استفادهٔ مکرر گلستان از یک قید طنزی گزنده، اما ظریف را می‌آفریند که نمونه‌اش را حداقل تا دو دهه بعد در ادبیات داستانی ایران نداشتیم: «البته پای قاطر تا زانو در سنگ‌ریزه‌ها می‌رفت، البته شاخه‌های درختان به طبل‌ها می‌خورد و سنج را می‌زد، البته بسته‌های مقوایی بر پشت قاطرها از زور بند یا ضربه‌های شاخ …» (صفحه‌ ۵۸) قید «البته» شش بار در جمله‌ای یازده سطری تکرار می‌شود و این تکرار در کنار طول جمله، پیچیدگی ساختار نثر گلستان را نشان می‌دهد. «اسرار گنج درهٔ جنی» با جمله‌ای ۲۸ سطری آغاز می‌شود. چنین جملات بلندی را در ادبیات داستانی ایران کمتر می‌توان دید و بلندبودن جملات چنان در گفتمان ادبی امروز ایران مذموم شناخته شده، که مترجمان نیز در ترجمهٔ آثار نویسندگان برجسته خارجی، مثل فیلیپ راث، به‌راحتی تحت‌تأثیر این گفتمان، جملات بلند را چندین و چندبار می‌شکنند.[۲۹]


معماری داستان گلستان

گلستان در ادبیات معاصر ایران به‌عنوان نویسنده‌ای پایبند به سبک شهرت دارد. خود او می‌گوید:


گلستان، پس از هدایت و چوبک، از نویسندگان پیشرویی است که داستان ذهنی می‌نویسد. او علاقه‌ای ندارد به شیوهٔ واقع‌گرایان سنتی، واقعیت را به صورت حوادثی که به طور منظم در پی هم می‌آیند و داستان را در زمینه‌ای خاص پیش می‌برند، تصویر کند؛ بلکه به شیوهٔ داستان‌نویسان مدرن، واقعیت محدودی از زمان حال را می‌گیرد و از خلال آن، زمان گذشتهٔ طولانی‌تری را بیان می‌کند.
به‌کارگیری صناعت داستان نو توسط گلستان، صرفا نوآوری فرمالیستی نیست، بلکه نتیجهٔ تغییر در شکل داستان ایرانی هم هست که همراه با تحولات محتوایی ضرورت یافته است. گویی نویسندگان برای دستیابی به ابعاد از نظر پنهان‌ماندهٔ واقعیت، لزوم تجربهٔ تکنیک‌های جدید داستان‌نویسی را احساس کرده‌اند.
ابراهیم گلستان با اثرپذیری از داستان‌نویسان آمریکایی و توجه به موضوع داستان از زاویه‌های گوناگون، سبک مستقلی را عرضه کرد که بیشتر به شیوهٔ نویسندگان صورت‌گرا(فرمالیست) نزدیک است. به همین‌ دلیل بود که وی مورد توجه نویسندگان جوان و متجدد قرار گرفت. او با ترجمهٔ آثار «ویلیام فاکنر» و «ارنست همینگوی» به فارسی، در کارهای داستانی خود به شیوهٔ خاص آنان به سبک نثر و شگرد داستان توجه کرد و در این شیوه، عده‌ای از نویسندگان را به دنبال خود کشاند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد حسن میرعابدینی داستان‌نویسی گلستان را به دو دوره تقسیم می‌کند: دورهٔ اول با آذر، ماه آخر پاییز و شکار سایه و پس از وقفه‌ای طولانی، دورهٔ دوم که با جوی و دیوار و تشنه آغاز و با خروس ختم می‌شود. به‌نظر میرعابدینی، گلستان در دورهٔ دوم، تاثیرپذیری از همینگوی را پشت سر گذاشته، به آفرینش داستان‌های خاطره‌ای‌تمثیلی و تصویری‌ذهنی می‌پردازد. در این آثار از سینما آموخته است که به تعبیر مارکز، با تصویر ببیند. برش ماهرانهٔ این تصاویر و زوایای غیرمعمول دید، ترکیبی زیبایی‌شناختی فراهم می‌آورد که نشانگر حوصله و وسواس در کار نگارش است.[۳۰]

سینماخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

گلستان هیچ‌گونه ارزش و اعتباری برای سینمای موجود فارسی قائل نبود و هرگونه فعالیت در بدنهٔ سینمای ایران را مغایر با اهداف فیلم‌سازی‌اش می‌دانست. در واقع گلستان با عدم وابستگی به جریان تجاری و رایج سینما، در مسیری کاملاً متفاوت با خواست‌های صاحبان سرمایه و تمایلات سطحی و عوامانهٔ توده‌های تماشاگر حرکت می‌کرد. از نظر او، موقعیت موجود سینمای فارسی در آن سال‌ها، فاصله و شکاف بین میراث فرهنگی و شرایط زندگی جمعیت رو به گسترش را عمیق‌تر می‌کرد. نقل برشی از سخنان او در جلسهٔ نمایش فیلم «تپه‌های مارلیک» خالی از فایده نیست:

کارنامهٔ ابراهیم گلستان

داستان و رمانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

  • آذر، ماه آخر پاییز: در سال۱۳۲۷ توسط چاپ‌خانهٔ نقش جهان زیر نطر نشر روزن و چاپ‌های بعدی، تهران: روزن، ۱۳۴۸، ۱۳۵۱ و ۱۳۵۵؛ نیوجرسی: روزن، ۱۳۷۳؛ بازتاب‌نگار، ۱۳۸۴، ۱۳۸۵، ۱۳۸۷ و ۱۳۸۷ با عنوان «آذر، ماه آخر پاییز: هفت داستان.
  • شکار سایه: در سال۱۳۳۴ توسط شرکت چاپ میهن زیرنطر نشر روزن و چاپ‌های بعدی، تهران: روزن، ۱۳۴۴ و ۱۳۴۶؛ نیوجرسی: روزن، ۱۳۷۳؛ بازتاب‌نگار، ۱۳۸۴ با عنوان «شکار سایه: چهار داستان».
  • جوی و دیوار و تشنه: در سال ۱۳۴۶ توسط نشر روزن و چاپ‌های بعدی، تهران: روزن، ۱۳۴۸، ۱۳۵۰، ۱۳۵۵ و ۱۳۷۲؛ نیوجرسی: روزن، ۱۳۷۳ و ۱۳۵۱؛ بازتاب‌نگار، ۱۳۸۴ با عنوان «جوی و دیوار و تشنه: نه داستان».
  • دفترهای روزن و گزارش کتاب: آثاری از ابراهیم گلستان و دیگران: در سال۱۳۴۷ توسط نشر روزن منتشر شد و شامل آثاری از گلستان، عباس نعل‌بندیان، مهشید امیرشاهی، ناصر تقوایی، بهرام اردبیلی، خوان رامون خیمه‌نز، ارنست همینگوی و... است.
  • مد و مه: در سال۱۳۴۸ توسط نشر روزن در تهران و در نیوجرسی: روزن، ۱۳۷۳.
  • اسرار گنج درهٔ جنی؛ یک داستان واقعی از یک چشم‌انداز: در سال۱۳۵۳ توسط انتشارات آگاه و چاپ‌های بعدی با عنوان «اسرار گنج درهٔ جنی: یک داستان از یک چشم‌انداز» در تهران: روزن، ۱۳۵۳ و ۱۳۵۷؛ نیوجرسی: روزن، ۱۳۷۳؛ دیگر، ۱۳۸۱؛ بازتاب‌نگار، ۱۳۸۱، ۱۳۸۵، ۱۳۸۶ و ۱۳۹۷.
  • خروس: در سال۱۳۷۴ توسط نشر روزن در نیوجرسی و چاپ‌های بعدی: اختران، ۱۳۸۴؛ بازتاب‌نگار: ۱۳۹۷. (تکه‌هایی از این داستان ، البته نه به شکل نهایی، در اواخر دههٔ پنجاه در نشریهٔ «لوح» چاپ شده بود.)
  • از روزگار رفته حکایت: یک داستان: یکی از داستان‌های مجموعهٔ مد و مه که به‌صورت جداگانه توسط انتشارات بازتاب‌نگار در سال۱۳۸۳ منتشر شد.
  • در گذار روزگار: هشت داستان از ابراهیم گلستان: بازتاب‌نگار، ۱۳۹۵. آثار این مجموعه قبلاً در دو مجموعهٔ «شکار سایه» و «جوی و دیوار و تشنه» چاپ شده‌بودند.
  • مختار در روزگار [عسرت]، ابراهیم گلستان، منتشر نشده. سه فصل نخست از اولین جلد از کتابی دوجلدی که سال‌ها پیش نوشته شده و تابه‌حال جز یک بخش آن در جایی منتشر نشده‌است.

ترجمه‌هاخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

  • زندگی خوش کوتاه فرنسیس مکومبر، ارنست همینگوی، مقدمه و ترجمهٔ ابراهیم گلستان، تهران: امیرکبیر، ۱۳۲۸.
  • کشتی‌شکسته‌ها: پنج داستان، استیفن کرین، ویلیام فالکنر، استفن وینست بنه، آنتوان چخوف و ارنست همینگوی، گردآوری و ترجمه از ابراهیم گلستان، تهران: چاپحانهٔ نقش جهان، ۱۳۴۶. چاپ‌های بعدی: آگاه، ۱۳۵۶؛ بازتاب‌نگار، ۱۳۸۶؛ کلاغ، ۱۳۹۳ با عنوان «کشتی‌شکسته‌ها، پنج داستان از پنج نویسنده»
  • هکلبری فین، مارک تواین، ترجمهٔ ابراهیم گلستان، تهران: روزن، ۱۳۴۹. چاپ‌های بعدی: آگاه، ۱۳۴۹؛ بازتاب‌نگار، ۱۳۸۷ و کلاغ، ۱۳۹۳.
  • دون ژوان در جهنم، جورج برنارد شا، ترجمهٔ ابراهیم گلستان، تهران: آگاه، ۱۳۵۴. چاپ‌های بعدی: کلن: انتشارات فروغ، ۱۳۸۱ و بازتاب‌نگار، ۱۳۹۵
  • مارکس و خلاصه‌ای از اصول مارکسیسم، ولادیمیر ایلیچ لنین، ترجمهٔ ابراهیم گلستان، شرکت چاپ شعله‌ور.

مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، خطابه‌ها و نامه‌هاخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

  • نوشتن با دوربین: رو در رو با ابراهیم گلستان، پرویز جاهد، تهران: اختران، ۱۳۸۴. چاپ‌های بعدی: اختران، ۱۳۸۷و۱۳۹۴
  • از روزگار رفته: چهره‌به‌چهره با ابراهیم گلستان، یک گفت‌وگو از حسن فیاد، تهران: ثالث، ۱۳۹۴.
  • از قطره تا دریا، ابراهیم گلستان، تهران: بازتاب‌نگار، ۱۳۹۴. (شامل مصاحبه‌ها و نامه‌هایی از گلستان به پرویز دوایی و کامبیز فرخی)
  • گفته‌ها، ابراهیم گلستان، تهران: بازتاب‌نگار، ۱۳۸۶. (شامل مقالات و خطابه‌هایی از گلستان، چاپ‌های دیگر: بازتاب‌نگار، ۱۳۸۷، نیوجرسی: روزن، ۱۳۷۷، کلاغ، ۱۳۹۴)
  • نامه به سیمین، ابراهیم گلستان، تهران: بازتاب‌نگار، ۱۳۹۶.
  • برخوردها در زمانهٔ برخورد، ابراهیم گلستان، منتشرنشده. (روایتی از آغاز دوربرداشتن جنبش ملی‌کردن نفت از زمستان ۱۳۲۹ تا آخر پاییز ۱۳۳۲)

فیلم[۳۱]خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

نسخه ترمیم‌شدهٔ «خشت و آینه»
در جشنوارهٔ ونیز ۲۰۱۸ به‌نمایش درآمد.
  • از قطره تا دریا، ۱۳۳۲ (مستند کوتاه)
  • مجموعه مستند «چشم‌اندازها» (۱۳۳۶تا۱۳۴۱): یک آتش (۱۳۴۰)، موج و مرجان و خارا، ۱۳۴۱ و آب و گرما، ۱۳۴۱ و سه فیلم دیگر
  • خراب‌آباد(ما آدمیم)،۱۳۴۰ (مستند کوتاه)
  • خواستگاری،۱۳۴۰
  • سفید و سیاه، ۱۳۴۱ (کارگردانی مشترک با فروغ فرخزاد - نسخهٔ دیگری از «آب و گرما»)
  • تپه‌های مارلیک، ۱۳۴۲ (مستند کوتاه)
  • خرمن و بذر، ۱۳۴۴ (مستند کوتاه)
  • گنجینه‌های گوهر، ۱۳۴۴ (مستند کوتاه)
  • خشت و آینه، ۱۳۴۴ (داستانی بلند)
  • اسرار گنج درهٔ جنی، ۱۳۵۲ (داستانی بلند)

جوایز و افتخاراتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

YesYمجسمهٔ مرکور طلایی و مدال شیر سن مارکو از جشنوارهٔ ونیز ایتالیا برای فیلم «یک آتش»
YesY جایزهٔ شیر سن‌مارکو جشنوارهٔ ونیز برای فیلم «تپه‌های مارلیک»

منابعی برای تأمل بیشتر در آثار گلستان

  • صد سال داستان‌نویسی ایران، حسن میرعابدینی، تهران: چشمه، ۱۳۹۶.
  • نویسندگان پیشرو ایران: مروری بر قصه‌نویسی، رمان‌نویسی، نمایش‌نامه‌نویسی و نقد ادبی، محمدعلی سپانلو، تهران: نگاه، ۱۳۸۷.
  • نشانه‌شناسی و نقد ادبیات داستانی معاصر: مجموعه مقالات: نقد و بررسی آثار ابراهیم گلستان و جلال‌ آل‌احمد، به‌کوشش لیلا صادقی، تهران: سخن، ۱۳۹۲.
  • کتاب‌شناسی نقد و بررسی ادبیات داستانی معاصر: دفتر دوم‌ جلال آل‌احمد، صادق چوبک، سیمین دانشور، ابراهیم گلستان، فاطمه فرهودی‌پور؛ زیرنظر حسن میرعابدینی، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۵.
  • زمانه و آدم‌هایش: نقد داستان‌های ابراهیم گلستان، عسگر عسگری حسنلو، تهران: اختران، ۱۳۹۴.
  • خوانش دلوزی آثار ابراهیم گلستان، مرجان میرشمشیری، تهران: نارون دانش، ۱۳۹۸.

بررسی دو اثر از ابراهیم گلستان

آذر، ماه آخر پاییز[۳۲]


این مجموعه شرح مبارزه و شکنجه و مرگ آدم‌ها در دههٔ۱۳۲۰ است. فضای این اثر متأثر از فضای شکست حزب توده بعد از خروج نیروهای شوروی، شکست فرقهٔ دموکرات، شکست قیام افسران خراسان و از هم پاشیده‌شدن سازمان‌ها و نهادهای نمایندگی حزب در شهرهای مختلف از جمله «شاهی» در مازندران است. در این شرایط خود حزب تا حدی با بحث‌ها و مناقشاتی که دربارهٔ بی‌کفایتی سران حزب و برخی اعضا درمی‌گیرد، همنوا می‌شود. سردرگمی، اندوه و خشم وجه غالب روحیهٔ اعضا و هواداران می‌شود. حزب آن‌ها را به مدارا و تحمل دعوت می‌کند. این وضعیت به‌خوبی در داستان‌های این مجموعه منعکس شده‌است؛ اما پاسخ گلستان، مانند پاسخ حزب، کمتر سرراست و بیشتر به‌صورت هنری در قالب شخصیت‌ها و کنش‌های داستان مجسم می‌شود. بر این اساس، شاید این اثر را بتوان پیش‌بینی‌کنندهٔ دورهٔ بعدی زندگی گلستان دانست که پیش‌گرفتن مسیری جز مبارزهٔ حزبی است.
داستان‌های این مجموعه تقریباً به‌تمامی درگیر دو مسئلهٔ اصلی است: انتخاب میان گذشته و آینده یا فردا. انتخاب میان اقدام یا دست‌شستن از عمل و انتظار برای رسیدن زمانی که دیگر باید وارد کارزار شد. پاسخ این پرسش‌ها را یک صدای رسا و بی‌لرزش می‌دهد که هیچ تردیدی در درستی کلامش ندارد. این صدا پس از شک‌ها و تردیدها و ترس‌ها و وحشت‌ها به طنین درمی‌آید و شخصیت داستان را راهنمایی می‌کند. هدف را به او گوشزد می‌کند؛ خطاها و کجروی‌های احتمالی‌اش را یادآور می‌شود؛ به او اطمینان می‌بخشد و خواهان پایداری، استقامت، ایمان و وفاداری به آرمان است. از نظر او برای این آرمان، هر چیزی را می‌شود فدا کرد. این صدا از قبل پاسخ را می‌داند و کنش داستان را به سمتی می‌کشاند که می‌داند درست است. اگر شخصیت داستان به حرفش گوش نداد، سزای عملش را می‌بیند. از نظر او رفتار و اعمال قهرمانان داستان یک معنا بیشتر ندارد؛ همان که او می‌گوید: آن‌ها یا به ثوابند یا در خطا. حد میانه‌ای وجود ندارد. آن‌ها یا به گذشته تعلق دارند یا به آینده. قهرمانان آینده نمایندهٔ آن چیزی هستند که باید باشند. آن‌ها نمایندهٔ فردا هستند.
اگر داستان «تب عصیان» داستان آدمی هیجان‌زده و رمانتیک است که بدون اندیشه دست به عمل می‌زند و داستان «در خم راه» داستان آدمی صبور و اهل فکر است که دستخوش هیجان نمی‌شود و عاقلانه عمل می‌کند، داستان «میان دیروز و فردا» داستان رویارویی این دو آدم است: داستان غلبهٔ فکر بر احساس و هیجان، غلبهٔ خودآگاهی بر خودانگیختگی.

خروس

داستان خروس را گلستان در ۱۳۴۹ می‌نویسد؛ ولی ۲۶ سال بعد در ۱۳۷۴ منتشر می‌کند. داستان در یک شبانه‌روز می‌گذرد؛ در خانهٔ حاج ذوالفقار کبگابی(بزرگ بندر). در ابتدای داستان، خروس بر روی مجسمهٔ بز، که نشانی از اقتدار صاحبخانه است، فضله می‌ریزد؛ و این پیش‌بینی اتفاقی است که در انتها برای خود صاحبخانه می‌افتد. خروسی که نه از گرمای تن مرغ، بلکه از گرمای ساعتی شماطه‌دار بیرون آمده و می‌توان با همین نشانه، او را فرزند «زمان» دانست.[۳۴]

آرزوی راوی در وجود خروس تداعی می‌شود

به‌عقیدهٔ حسن میرعابدینی آرزوی راوی در وجود خروس تداعی می‌شود: سمبل آگاهی و اخطار که توقع جنبندگی و بیداری را برمی‌انگیزد. راوی داستان در انتظار یک بیدارگر است:


محیط داستان پر از پلشتی و آلودگی و رخوت و جهل است. بوهای گند محیط را در بر گرفته‌است. لحن راوی، لحنی انتقادی و بدبین است. خروس با حرکات خود فرزند حاجی را در مدفوعش می‌اندازد و باعث می‌شود سر از تن بی‌هویت بز، جدا شود. حاجی خروس را می‌کشد اما مرگ خروس پایان گرفتاری‌های او نیست. آیا خروس را از مرگ گریزی بود؟ آری! اما اگر و فقط اگر که جوجه‌هایی مثل خود تولید نمی‌کرد، بر هر چه لازم می‌دید فضله نمی‌کرد، آمدن صبح و پایان شب را دائما اعلام نمی‌کرد و... . اما آیا در این صورت می‌شد آن را «خروس» خواند؟[۳۶]

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

جستارهای وابسته

پانویس

  1. گلستان، جوی و دیوار و تشنه، ۲۲۴.
  2. «زندگینامهٔ ابراهیم گلستان». 
  3. «زندگینامهٔ ابراهیم گلستان». آی.ام.دی.بی.. 
  4. حسینی ارسنجانی. «ناگفته‌های ابراهیم گلستان دربارهٔ محمد بهمن‌بیگی و مکتب تعلیماتی وی». تماشا، ش. ۱۶۶۷، ۴. 
  5. «هجرت». 
  6. جاهد، نوشتن با دوربین: رودررو با ابراهیم گلستان، ۱۷تا۴۳.
  7. فیاد، از روزگار رفته: چهره‌به‌چهره با ابراهیم گلستان، ۷۴.
  8. «مصاحبهٔ مهدی یزدانی‌خرم با ابراهیم گلستان». شهروند امروز، ش. ۶۳. 
  9. «آثار ابراهیم گلستان». 
  10. بیضایی. «کارنامهٔ فیلم گلستان». آرش، ش. ۵، ۵۱تا۵۶. 
  11. «زندگینامهٔ ابراهیم گلستان». آی.ام.دی.بی.. 
  12. «پارک وایکهرست». جئوگراف. 
  13. جعفریان، بودن با دوربین: کاوه گلستان: زندگی، آثار و مرگ، ۵.
  14. فیروزبخش، لیلی گلستان(تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، ۱)، ۱۳.
  15. مرادی. «فرمالیسم در مجموعهٔ «آذر، ماه آخر پاییز» اثر ابراهیم گلستان». رودکی، ش. ۲۱، ۳۲تا۳۹. 
  16. گلستان، گفته‌ها، ۲۵تا۹۰.
  17. میلانی. «صیاد سایه‌ها: گلستان و مسئلهٔ تجدد». ایران‌شناسی، ش. ۲، ۲۴۹تا۲۷۸. 
  18. «خشت و آینه: ابراهیم گلستان». مجلهٔ فرهنگی هنری پتریکور. 
  19. «خشت و آینه: ابراهیم گلستان». مجلهٔ فرهنگی هنری پتریکور. 
  20. جاهد، نوشتن با دوربین: رودررو با ابراهیم گلستان، ۲۹۳.
  21. فیاد، از روزگار رفته: چهره‌به‌چهره با ابراهیم گلستان، ۱۰۰تا۱۰۲.
  22. فیاد، از روزگار رفته: چهره‌به‌چهره با ابراهیم گلستان، ۱۸۶.
  23. فیاد، از روزگار رفته: چهره‌به‌چهره با ابراهیم گلستان، ۱۷.
  24. فیاد، از روزگار رفته: چهره‌به‌چهره با ابراهیم گلستان، ۹۵.
  25. فیاد، از روزگار رفته: چهره‌به‌چهره با ابراهیم گلستان، ۶۶،۶۷و۱۰۸.
  26. فیاد، از روزگار رفته: چهره‌به‌چهره با ابراهیم گلستان، ۷۴و۷۵و۱۳۷.
  27. میرعابدینی، صد سال داستان‌نویسی در ایران، ۱:‎ ۱۸۱.
  28. «نثر سعدی و گلستان». 
  29. «نثر گلستان». 
  30. میرعابدینی، صد سال داستان‌نویسی در ایران، ۲:‎ ۵۴.
  31. «آثار ابراهیم گلستان». آی.ام.دی.بی.. 
  32. بهیان. «اثر ادبی به منزله پاسخی ایدئولوژیک: بررسی جامعه‌شناختی «آذر، ماه آخر پاییز»». جامعه‌شناسی هنر و ادبیات، ش. ۱، ۱۳۵ تا ۱۶۱. 
  33. گلستان، گفته‌ها، ۱۵۹.
  34. بیدلی، طاهری و موسیوند. «بررسی بازتاب کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در آثار داستانی ابراهیم گلستان». متن‌پژوهی ادبی، ش. ۵۰، ۸۱ تا ۱۰۶. 
  35. گلستان، خروس، ۵۵.
  36. آزادگان. «با باد صدای موج می‌آید». کلک، ش. ۷۶تا۷۹، ۵۴۸تا۵۵۳. 

منابع

  1. «مصاحبهٔ مهدی یزدانی‌خرم با ابراهیم گلستان». شهروند امروز، ش. ۶۳ (۱۶دی۱۳۸۶). 
  2. بیضایی، بهرام. «کارنامهٔ فیلم گلستان». آرش، ش. ۵ (آذر۱۳۴۱). 
  3. جعفریان، جبیبه (۱۳۹۲). بودن با دوربین: کاوه گلستان: زندگی، آثار و مرگ. تهران: حرفه هنرمند.
  4. گلستان، ابراهیم (۱۳۷۲). جوی و دیوار و تشنه. روزن.
  5. حسینی ارسنجانی، سیدمحی‌الدین. «ناگفته‌های ابراهیم گلستان دربارهٔ محمد بهمن‌بیگی و مکتب تعلیماتی وی». تماشا، ش. ۱۶۶۷ (۹آبان۱۳۹۷). 
  6. جاهد، پرویز (۱۳۹۴). نوشتن با دوربین: رودررو با ابراهیم گلستان. اختران.
  7. فیروزبخش، امید (۱۳۹۶). لیلی گلستان (تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، ۱). ثالث.
  8. مرادی، لیلا. «فرمالیسم در مجموعهٔ «آذر، ماه آخر پاییز» اثر ابراهیم گلستان». رودکی، ش. ۲۱ (دی‌وبهمن۱۳۸۶). 
  9. میرعابدینی، حسن (۱۳۶۹). صد سال داستان‌نویسی در ایران. تندر.
  10. گلستان، ابراهیم (۱۳۸۶). گفته‌ها. بازتاب نگار.
  11. فیاد، حسن (۱۳۹۶). از روزگار رفته: چهره‌به‌چهره با ابراهیم گلستان. ثالث.
  12. بهیان، شاپور. «اثر ادبی به منزله پاسخی ایدئولوژیک: بررسی جامعه‌شناختی «آذر، ماه آخر پاییز»». جامعه‌شناسی هنر و ادبیات، ش. ۱ (بهاروتابستان۱۳۹۵). 
  13. گلستان، ابراهیم (۱۳۷۴). خروس. روزن.
  14. بیدلی و...، سعید. «بررسی بازتاب کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ در آثار داستانی ابراهیم گلستان». متن‌پژوهی ادبی، ش. ۵۰ (زمستان ۱۳۹۰). 
  15. آزادگان، ژینوس. «با باد صدای موج می‌آید». کلک، ش. ۷۶تا۷۹ (تیرتامهر۱۳۷۵). 
  16. میلانی، عباس. «صیاد سایه‌ها: گلستان و مسئلهٔ تجدد». ایران‌شناسی، ش. ۲ (تابستان۱۳۸۱). 

پیوند به بیرون

  1. «زندگینامه و آثار سینمایی ابراهیم گلستان». آی.ام.دی.بی.. بازبینی‌شده در ۱۰ مهر ۱۳۹۸. 
  2. «پارک وایکهرست». جئوگراف. بازبینی‌شده در ۱۰مهر۱۳۹۸. 
  3. «آثار ابراهیم گلستان». کتابخانهٔ ملی و مرکز اسناد. بازبینی‌شده در ۱۰مهر۱۳۹۸. 
  4. «زندگینامهٔ ابراهیم گلستان». انسان‌شناسی و فرهنگ. بازبینی‌شده در ۱۰مهر۱۳۹۸. 
  5. «خشت و آینه: ابراهیم گلستان». مجلهٔ فرهنگی هنری پتریکور. بازبینی‌شده در ۱۰مهر۱۳۹۸.