محمدرضا بایرامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۱: خط ۵۱:
[[پرونده:Mohamad reza bayrami02.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|محمدرضا بایرامی دبیر علمی یازدهمین جایزه ادبی جلال]]
[[پرونده:Mohamad reza bayrami02.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|محمدرضا بایرامی دبیر علمی یازدهمین جایزه ادبی جلال]]
[[پرونده:Mohamad reza bayrami03.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|گفت‌وگو با محمدرضا بایرامی در شماره چهارم ماهنامه «داستان»]]
[[پرونده:Mohamad reza bayrami03.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|گفت‌وگو با محمدرضا بایرامی در شماره چهارم ماهنامه «داستان»]]
'''محمدرضا بایرامی''' داستان‌نویس، داور و دبیر هیئت علمی یازدهمین دوره[[جایزه ادبی جلال آل‌احمد]]است. او نامزد و برنده جوایز مختلف ادبی داخلی و خارجی بوده است.  
'''محمدرضا بایرامی''' داستان‌نویس، برنده، داور و دبیر هیئت علمی یازدهمین دوره [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد]] است. به‌خاطر کتاب‌های داستانی‌اش نامزد و برنده جوایز مختلف ادبی داخلی و خارجی بوده است.  


<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>

نسخهٔ ‏۲ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۵۹

محمدرضا بایرامی

زمینهٔ کاری نویسنده، رئیس خانه داستان ایران
زادروز ۱۳۴۰
روستای لاطران،اردبیل
ملیت ایرانی
محل زندگی اردبیل، تهران
کتاب‌ها کوه مرا صدا زد،به دنبال صدای او و...
مدرک تحصیلی دارای نشان دکترای درجه یک هنری
محمدرضا بایرامی داور دهمین دوره جایزه ادبی جلال
محمدرضا بایرامی دبیر علمی یازدهمین جایزه ادبی جلال
گفت‌وگو با محمدرضا بایرامی در شماره چهارم ماهنامه «داستان»

محمدرضا بایرامی داستان‌نویس، برنده، داور و دبیر هیئت علمی یازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد است. به‌خاطر کتاب‌های داستانی‌اش نامزد و برنده جوایز مختلف ادبی داخلی و خارجی بوده است.

* * * * *

محمدرضا بایرامی آخرین فرزند یک خانواده پنج‌نفری در‌سال ۱۳۴۴ در روستای لاطران در دامنه کوه‌سبلان، استان اردبیل به دنیا آمد. او همراه خانواده‌اش در سال ۱۳۵۱ از روستا به تهران آمدند[۱] و در کرج ساکن شدند. از نوجوانی به خواندن داستان رو آورد و آثار «صمد بهرنگی » و «علی‌اشرف درویشیان» را انتخاب کرد. سال دوم دبیرستان اولین قصه‌اش را برای برنامه آموزشی قصه و قصه‌نویسی رادیو فرستاد. خوانده‌شدن و نقد آن در رادیو باعث شد علاقه‌اش به داستان‌نویسی زیاد شود واز همان سال نویسندگی را به صورت جدی و با رادیو و مطبوعات شروع کرد. سپس با برخی از گاهنامه‌های حوزه‌هنری همکاری می‌کرد. او نویسندگی را با همراهی اساتیدی چون محمد رضا سرشار آغاز کرده‌است.»[۲]

بایرامی در سال ۱۳۶۶ به سربازی می‌رود و تمام دوران خدمت را در مناطق عملیاتی دهلران به سر برده و زمینه‌ای برای نوشتن او در ادبیات جنگ به زیبا‌ترین و ملموس‌ترین وجه فراهم شده‌است. مایهٔ داستان‌هایش را از زندگی و طبیعت روستای زادگاهش و تجربه شرکت در جنگ ایران و عراق می‌گیرد. عمده داستان‌هایش برای نوجوانان است. معروف‌‌ترین آن‌ها رمان کوه مرا صدا زد است که هم به زبان آلمانی ترجمه شده و هم توانست برندهٔ «جایزهٔ کبرای آبی» کشور سوئیس شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

داستانک‌ها

دیدار با سبلان در حضور آلپ

خودش می‌گوید:«درباره آلپ خیلی شنیده و خوانده بودم،اما هیچ نمی‏‌دانستم که به‏ واسطه کوه مرا صدا زد،از مجموعه قصه‏‌های سبلان، روزی این‏ کوه بسیار معروف را از نزدیک خواهم دید.و این اتفاق روی داد.» و بعد می‌گوید: کاملا اتفاقی «فرصتی پیش‏ آمده بود که درست مقابل آلپ قرار بگیرم.»[۳]


ادای احترام به جلال آل‌احمد

انتخاب اسم جلال در کوه مرا صدا زد بخاطر ادای احترام به جلال آل‌احمد بوده چون زمانی خیلی دوستش داشته و در نوجوانی آثار و مقاله‌های او را با اشتیاق می‌خوانده.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


آشنایی از ظهر جمعه

وقتی اولین کار نوجوان خود با عنوان «سپیدار بلند مدرسه ما» را می‌نویسد آن را برای دوستش که نویسنده «ظهر جمعه» می‌فرستد و داستان را از رادیو خوانده می‌شود. کار از همان‌جا به آقای فردی می‌رسد و ایشان ضمن تشویق آن‌را در کیهان بچه‌ها چاپ می‌کند واین شروع آشنایی آن‌ها و چاپ اولین اثر مکتوب بایرامی در حوزه کودک و نوجوان می‌شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

سبلان مرا صدا می‌زند نه آلپ!

بایرامی وقتی مقابل آلپ قرار می‌گیرد سبلان را به آلپ نمی‌فروشد و اصلا معتقد است. «این کوه در مقابل عظمت سبلان، چیز زیادی‏ برای عرضه کردن ندارد. فکر کردم همان‏طور که مردم ما مظلوم هستند، کوه ما هم مظلوم است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد


ماجرای حضرات یا حضرت...!

ماجرا از مراسم رونمایی رمان مردگان باغ سبز شروع می‌شود. وقتی آقای کاوه بیات از او تعبیر به «حضرات» می‌کند.[۱][۴]بایرامی هم ساکت نمی‌نشیند و در دفاع مقاله‌ای می‌نویسد با عنوان«کدام حضرات، حضرت»[۲][۵] کاوه بیات هم در جواب مقاله‌ای می‌نویسد با عنوان«همان حضرات...!»[۳][۶] و این‌گونه ماجرا به قضاوت خواننده‌ها ختم می‌شود.


نگرانی برای خاطرات محمد رضا بایرامی می‌گوید: من نگران این نیستم که خاطرات داستان را به حاشیه ببرد ولی نگران این هستم که خاطرات داستانی به عنوان خاطرات مستند جازده شوند به خصوص در عرصه ادبیات پایداری و دفاع مقدس. ببینید فردی مثل من که سال‎های سال مشغول نوشتن در این حوزه است و حتی حضور در متن جنگ را تجربه کرده است دیگر تفاوت بین خاطرات مستند و داستانی را متوجه می‎شود به این معنی که بعضی از این خاطرات امکان وقوع ندارند ولی متاسفانه امروزه با توجه به اقبال عمومی خیلی از این خاطرات داستانی که به خودی خود هم مشکلی ندارند به عنوان یک خاطره مستند و قابل وقوع به مخاطبین عرضه می‎شود و نتیجه اش این می‎شود که مخاطب تیزهوش نسبت به این حوزه‎ها بدبین می‎شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

زندگی و تراث

سوانح عمر

سال‌شمار زندگی محمدرضا بایرامی

  • ۱۳۴۴: تولد در روستای لاطران استان اردبیل
  • ۱۳۵۱: مهاجرت به تهران
  • ۱۳۶۰: شروع به نوشتن با مجلات و رادیو
  • ۱۳۶۶: رفتن به سربازی در مناطق عملیاتی دهلران
  • ۱۳۶۷: انتشار اولین کتاب با عنوان مرغ مهربان ننه مهتاب
  • ۱۳۷۰: انتشار کتاب شب‌های بمباران؛ انتشار کتاب شب در بیابان؛ انتشار کتاب شاخه شکسته
  • ۱۳۷۲: انتشار کتاب افسانه اژدها و آب
  • ۱۳۷۳: انتشار کتاب آن آدم کوچک
  • ۱۳۷۶: انتشار کتاب به کشتی نشسته؛ انتشار کتاب در ییلاق
  • ۱۳۷۹: جایزه جهانی کبرای آبی و خرس طلایی از کشور سوئیس؛ انتشار کتاب گزیده؛ انتشار کتاب مهربان‌تر از نسیم
  • ۱۳۸۰: سفر به سوئیس و آلمان در راستای ترجمه و کتاب سال شدن کتاب کوه مرا صدا زد
  • ۱۳۸۲: دریافت جایزه شهید حبیب غنی پور؛ انتشار کتاب مرغ‌های دریایی؛ انتشار کتابدره پلنگ‌ها؛ انتشار کتاب هلت‌ها نام تو را می‌خوانند؛ انتشار کتاب پرواز همیشه؛ انتشار کتاب گرگ صفر؛ انتشار کتاب گرگ‌ها از برف‌ها نمی‌ترسند؛ انتخاب رمان پل‌معلق به عنوان کتاب سال دفاع مقدس
  • ۱۳۸۳: دریافت جایزه قلم‌زرین برای رمان پل‌ معلق
  • ۱۳۸۶: کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن؛ انتشار کتاب درمینودر چهار روز با رهبر در سفر؛ انتشار کتاب پرفسور حسابی؛ انتشار کتاب سفرت به خیر؛ انتشار کتاب سه روایت از یک مرد
  • ۱۳۸۷: انتشار کتاب پاییز صحرا؛ انتشار کتابخون‌نوشت
  • ۱۳۸۹: انتشار کتاب غروب خورشید در سامرا؛ انتشار کتاب از پس ابر
  • ۱۳۹۳: سفر به روسیه و سخنرانی در مراکز علمی و فرهنگی؛ انتشار کتاببرخورد نزدیک
  • ۱۳۹۴: انتشار کتاب سنگ سلام
  • ۱۳۹۵: انتشار کتاب خط تماس؛ انتشار کتابلم یزرع
  • ۱۳۹۷: دبیر علمی یازدهمین جایزه ادبی جلال ٰآل‌احمد

شخصیت و اندیشه

محمدرضا بایرامی می‌گوید:

زمینهٔ فعالیت

محمدرضا بایرامی در سال‌های اخیر با نشریات متفاوت کودک و نوجوان، از جمله کیهان بچه‌ها و باران همکاری نموده و به عنوان کارشناس داستان در واحد ادبیات حوزه‌ی هنری و شورای بررسی رمان دفتر هنر و ادبیات ایثار و شورای بررسی کارگاه مفاخر حوزه هنری فعالیت کرده است. در دوره‌ای هم رئیس خانه داستان ایران بود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه در کنار پرکاری در دنیای داستان، داوری چند جشنواره، دبیر علمی یازدهمین جایزهٔ ادبی جلال آل احمد و جوایز جشنواره‌های ادبی در داخل و خارج کشور، را در کارنامه خود دارد.

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

خدابخش اسداللهی، رئیس دانشکده ادبیات و زبان‌های خارجی دانشگاه محقق اردبیلی دربارهٓ او می‌گوید:

محمدرضا سرشار، داستان نویس و منتقدادبی در جلسه ی نقد رمان مردگان باغ سبز دربارهٓ او می‌گوید:

امیرحسین فردی، نویسنده و فعال عرصه ادبیات داستانی در جلسهٓ بررسی آثار محمدرضا بایرامی می‌گوید:

رمان مردگان باغ سبز بهترین اثر محمد رضا بایرامی است اما اجازه انتشار دوباره به آن داده نشده است و این مرا بسیار متأسف کرد. بایرامی اگر به زبانی غیر از زبان فارسی می‌نوشت، معروفیت جهانی می‌یافت و چنین نویسندگانی در ایران بسیار کم‌اند. بسیاری از داستان‌نویسان ما به بیراهه می‌روند و در پی تقلید از رمان‌های دیگر هستند، اما بایرامی اینگونه نبوده است. یک جنبه در آثار او قابل‌توجه است و آن اینکه فضای رمان‌های او غیرشهری و در عین حال مدرن است، بدون توجه به فضای شهری درد انسان مدرن در آن موج می‌زند. [۱۲]

چیزی که سبب می‌شود آثار بایرامی را هر بار که اثر جدیدی چاپ می‌شود بخوانم، تجربه جدیدی است که او در کتاب‌هایش ارائه می‌دهد. رمان مردگان باغ سبز را بهترین رمان رضا می‌دانم، اما رمان لم‌یزرع با محتوای بسیار روشنفکرانه نوشته شده است. رفتن او به عراق مهم است و نوشتن رمان در جغرافیایی غیر از جغرافیایی عراق امکان‌پذیر نیست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

رمان لم‌یزرع چند ویژگی دارد. اول اینکه از فرم جدیدی برخوردار است و تکراری نیست. می‌توانست کلاسیک باشد، اما دارای فرمی مدرن است. برهه زمانی در آن شکسته شده است. دوم اینکه رمان شخصیت‌های زیادی دارد. سوم اینکه کار بر روی تضادها و جزئیات این تضادها قابل‌توجه است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

  • دیدگاه محمدعلی باشه آهنگر

به محمدرضا بایرامی غبطه می‌خورم، زیرا او در فضای ادبیات آسان‌تر از ما می‌تواند حرف خود را بزند. ما در سینمای خیلی تلاش می‌کنیم و فیلمی می‌سازیم اما بعد انگ سیاسی به آن می‌چسباند. با عدم انتشار مجدد کتاب مردگان باغ سبز دانستم که در عرصه ادبیات نویسندگان مانند ما دچار مشکلاتی هستند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

نویسنده خوب بهتر از رمان خوب است، چرا که نویسنده خوب می‌تواند رمان‌های خوب و بسیار بنویسد و این برای اهل کتاب یک غنیمت است. محمدرضا بایرامی از نویسندگان خوب در کشورمان است. نویسندگی در حوزه ادبیات که به آن چندان بها داده نمی‌شود، کار ارزشمندی است زیرا چنین کاری نشان از عشق نویسنده به ادبیات است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

احمد دهقان، داستان‌نویس و پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس دربارهٓ او می‌گوید:

تفسیر خود از آثارش

  • کتاب «آتش به اختیار» قرار بود بهترین کارم باشد که نشد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • در «پل معلق» می‎خواستم اصلا دیالوگی وجود نداشته باشد و فضای سکون و عدم تحرک بر داستان وجود داشته باشد و این هم به خاطر شخصیت اصلی داستان بود که در آستانه افسردگی قرار داشت که به نظرم فقط در سی چهل صفحه اول این فضا به خوبی رعایت شد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • من یک مدت کار کودک کردم ولی بعد دیدم که این حوزه کاری من نیست.
  • یکی از موفق ترین کتاب هایم کتاب «هفت روز آخر» خاطرات من در هفت روز آخر جنگ است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • من در همه‎ی کارهایی که تا به حال در حوزه‎های مختلف انجام داده‌ام سعی کرده‌ام نوشته هایم دارای ذات داستانی باشد به قول آن مثل معروف که نقل می‎کنند افلاطون بر سر آکادمی خود نوشته بود: «هرکس هندسه نمی‎داند وارد نشود» من هم به تمام مضمون هایی که به ذهنم می‎رسد می‎گویم: «اگر داستان نیستید بر قلم جاری نشوید»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • به طور طبیعی فضای داستان نوجوان در مقایسه با داستان بزرگسال دلپذیرتر است چرا که امری تحمیلی در این حوزه وجود ندارد و مشکلاتی که در داستان بزرگسال هست در این حوزه نیست و فضا فضای امیدوار کننده و ساده تری است ولی به عکس در داستان بزرگسال همه چیز خشک و جدی است. هرچند داستان نوجوان برای من دلچسب تر است ولی نمی‎توانم نسبت به مسائل و مشکلاتی که در اطرافم وجود دارد بی تفاوت باشم به همین خاطر تمام داستان هایی که در حوزه بزرگسال نوشتم داستان‎های تلخی است یعنی یاد ندارم داستان شیرینی در این حوزه نوشته باشم.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • شهر را دوست ندارم. نمی‌گویم که این خوب است. برای همین داستان‌هایم عموما در محیط روستایی شکل می‌گیرند. یک شیطنت و وسوسه نیز در درون من وجود دارد که می‌خواهم برخی حوادث تاریخی را دستکاری کنم که کتابم تاریخی نشود و بیشتر مناطق نیز ساختگی هستند.[۱۴]

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

بایرامی در توصیف نثر او می‌گوید:

گلابدره‌ای ادبیات ویژه و زندگی ویژه خود را داشت. ادبیات و زندگی‌اش کاملا شبیه هم بود. او در هر دو حوزه با فراز نشیب بسیار روبرو بود و اگر بپذیریم هنر محصول بی‌قراری و بی‌ثباتی است، به‌گمانم گلابدره‌ای به اندازه کافی این ویژگی‌ را در زندگی خود داشت. فراز و فرودی که در کتاب‌هایش هم مشهود است. لجام‌گسیختگی نثر گلابدره‌ای به اندازه‌ای مؤثر بود که می‌توانست تبدیل به یک سبک شود. التهابی که در نوشته‌های او وجود داشت، بعدها در زندگی و کارش هم نمود پیدا کرد.[۱۷]

از همان وقتی که ارمیا منتشر شد، خوانندگان رضا امیرخانی دریافتند نویسنده توانایی متولد شده، گویی از جنس سالینجر؛ که می‌تواند دغدغه‌هایی مثل رستگاری را با قوت و قدرت و بدون شعارزدگی و کاملا خلاقانه و داستانی، به وادی ادبیات بکشاند. البته دغدغه رستگاری در من او و بیوتن و سایر آثار امیرخانی عمده‌تر و پررنگ‌تر است تا وقتی که برسد به رهش؛ آن‌هم وقتی که نویسنده، در حال تبدیل شدن بیشتر از آرمان‌گرا به واقع‌گراست؛ و دقیقا به همین دلیل، هم تلخ‌تر است و هم کم‌حوصله‌تر. شاید هم این ویژگی آدم‌هایی است که زیادی بزرگ شده‌اند. یعنی کاملا آدم بزرگ محسوب می‌شوند و دل‌شان می‌خواهد حرف‌شان را رک بزنند؛ به‌جای حاشیه رفتن. شاید برای همین است که سیر داستان‌نویسی امیرخانی روزبه‌روز به سمت سادگی بیشتر می‌رود. از «من او» تا «رهش» فاصله زیادی است از این منظر. فرق رهش با آثار قبلی نویسنده شاید در این باشد که در آثار قبلی ، او سعی در ساخت دنیای مطلوب خود دارد و در رهش، سعی در ویران کردن دنیایی که ساخته‌شده اما مطلوب نیست. بنابراین با شدت بیشتری، گام در وادی ادبیات اعتراضی می‌گذارد.[۱۸]

  • درباره داستایفسکی

در جوانی کتاب‌های عده‌ای از نویسندگان کمک زیادی به من کردند. یکی از نویسندگان، داستایفسکی است. زندگی و نوشته‌هایش رگه های غنی دارد و به مسأله‌هایی که زندگی انسان را از پا درمی‌آورد، متفاوت نگاه می‌کندمثلا رنج می‌تواند انسان را خرد کند یا موجب رشد او شود. اینها را در کتاب‌های داستایفسکی پیدا کردم. این نویسنده گاهی به رنج تقدس می‌بخشد. شخصیت کتاب‌هایش متفاوتند و مثل دیگران رفتار نمی‌کنند. مثل شاهزاده میشیکین در رمان «ابله.» [۱۹]

من هم جزو اولین خواننده‌های چاپ اول یا دوم «داستان پیامبران» علی موسوی گرمارودی بودم. خوشبختانه برای نویسندگانی که داستان پیامبران می‌نویسند، این کتاب می‌تواند جزو منابع باشد. اتفاقا حسنش این است که موسوی گرمارودی در آن کتاب، داستان‌نویس نبوده. این شکلو شیوه نوشتن به درد ما داستان‌نویس‌ها می‌خورد. یعنی من اگر بخواهم درباره کودکی حضرت رسول (ص) دوباره چیز بنویسم، «سه کاهن» مجید قیصری را نمی‌خوانم. البته به آقای قیصری تبریک می‌گویم چون کار خوبی انجام داده و کسی که داستان‌نویس است بهتر متوجه می‌شود، تمرکز روی یک مقطع تاریخی، سخت است، چون داستان تا حد زیادی و گاهی کاملا لو رفته. این دانستن، به همه این حق را می‌دهد که بر مسند نقد و قضاوت بنشینند.[۲۰]

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

  • ایشان در راستای ترجمه و کتاب سال شدن کتاب کوه مرا صدا زد ابتدا به سوییس و سپس به آلمان در سال ۱۳۸۰ سفر کرده است.
  • پس از ترجمه کتاب مردگان باغ سبز بایرامی به روسی ایشان به دعوت بنیاد مطالعات اسلامی روسیه، برای حضور و سخنرانی در مراکز علمی و فرهنگی، در سال ۱۳۹۳ به روسیه سفر کرده است.


تأثیرپذیری‌ها

محمدرضا بایرامی در آثار خود به زیبایی فضای روستا را نشان داده و خودش درباره این فضاسازی هنرمندانه می‌گوید: «در مورد تمام داستان‎های روستایی که تا به حال نوشته‌ام وامدار آن هفت هشت سالی هستم که در دوران کودکی به همراه خانواده ام در روستا زندگی می‎کردم. و آن نگاه کودکی تاثیر بسیار زیادی در کارهایم گذاشت. در واقع کودکان نگاه فوق العاده دقیقی دارند در حالی که بزرگسالان این طور نیستند و خیلی از وقایع اطرافشان را نمی‎بینند و دچار نوعی کوررنگی هستند. من سال هاست که به این موضوع اعتقاد دارم که ما نویسنده‎ها از مصالح کودکیمان که همان خاطراتمان هستند استفاده می‎کنیم.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

سبک و لحن و ویژگی آثار

  • بررسی محتوای گفتگوها و توصیف‌ها و نیز شخصیت‌های داستان‌هایش همگی ایجاد کننده فضایی مساعد برای جذب طیف سنی خاص هستند. در‌کل می‌توان گفت: درون‌مایه و دست‌مایه و زبان آثار به گونه‌ای انتخاب و پرداخته شده‌است که به خوبی می‌تواند با طیف سنی مخاطبان خود ارتباط برقرار کند. برای مثال در رمان عقابهای تپه۶۰ که برای گروه سنی نوجوان نوشته‌ شده، این گروه به خوبی با اثر ارتباط برقرار می‌کنند و جذب اثر می‌شوند.[۲۱]
  • استفاده از زبانی ساده و با واژگانی متناسب مخاطب و همچنین اسفاده از روایتی یک دست توانسته جذابیت خاصی در خوانش آثارش ایجاد نماید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • ایشان توانسته در آثار خود صمیمیت و اصالت را به خواننده منتقل کند. به عبارت دیگر استفاده از تجربیات شخصی منبع اصلی کار اوست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • آثار او دارای زبان بسیار قوی، محکم، جاافتاده و همیشه قابل فهم است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • آثار او دارای پیام‌های اخلاقی است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

کارنامه و فهرست آثار

رمان و مجموعه‌داستان‌ها

  • عقابهای تپه۶۰، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹
  • شب در بیابان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰
  • رعد یک‌بار غرید، مجموعه داستان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۱
  • شاخه شکسته، مجموعه داستان، انتشارات زلال، ۱۳۷۰
  • بادهای خزان، رمان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۴
  • به کشتی نشسته، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶
  • پل معلق، نشر افق، ۱۳۸۱
  • بر لبه پرتگاه، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
  • عبور از کویر، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
  • فصل درو کردن خرمن، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
  • هفت روز آخر، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
  • مردگان باغ سبز، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
  • آتش به‌اختیار، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰
  • همسفران، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰
  • برخورد نزدیک، مجموعه داستان، کتاب نیستان،۱۳۹۳
  • خط تماس، رمان، نشر فاتحان، ۱۳۹۵
  • سنگ سلام، رمان،انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۹۴
  • لم یزرع، رمان، کتاب نیستان، ۱۳۹۵
  • ویلای کاکایی ها، نشر شهرستان ادب، ۱۳۹۶

برای کودکان و نوجوانان

  • مرغ مهربان ننه مهتاب،انتشارات سروش، ۱۳۶۷
  • سپیدار مدرسه ما، کتاب جوانه، ۱۳۶۸
  • وقتی‌‌که کولی‌ها برمی‌گردند، مجموعه داستان، نشر دانش‌آموز، ۱۳۶۹
  • شب‌های بمباران، آثار کودکان و نوجوانان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰
  • کوه مرا صدا زد، داستان‌ کودکان و نوجوانان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۱
  • تفنگ، نشر دانش‌آموز، ۱۳۷۱
  • افسانه اژدها و آب، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۲
  • آن آدم کوچک، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۳
  • بعد از کشتار، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۴
  • دود پشت تپه، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۵
  • در ییلاق، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶
  • سایه ملخ، رمان نوجوان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۷
  • پیش رو، مجموعه داستان نوجوان، سوره مهر، ۱۳۸۱
  • به دنبال صدای او، مجموعه داستان نوجوان، سوره مهر، ۱۳۸۱
  • گزیده، مجموعه داستان، کتاب نیستان، ۱۳۷۹
  • گرگ صفر، گرگ سفر داستانی برای فیلم، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲
  • گرگ‌ها از برف‌ها نمی‌ترسند، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲
  • از پس ابر، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۸۹
  • فصل پنجم:سکوت، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۹۰

سایر

  • هفت‌روز آخر، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹
  • دشت شقایق‌ها، خاطره ادبی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹
  • مهربان‌تر از نسیم، قصه‌های زندگی امام خمینی ره، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۷۹
  • مرغ‌های دریایی، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
  • دره پلنگ‌ها، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
  • هلت‌ها نام تو را می‌خوانند، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
  • پرواز همیشه، انتشارات همشهری، ۱۳۸۲
  • درمینودر چهار روز با رهبر در سفر، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۶
  • سفرت به خیر، اما...: سه روز با رهبر در سفر به استان زنجان، قدیانی، ۱۳۸۶
  • پرفسور حسابی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۶
  • سه روایت از یک مرد، نشرشاهد، ۱۳۸۶
  • پاییز صحرا، نشر توسعه کتاب ایران، ۱۳۸۷
  • خون‌نوشت، معرفی رمان‌های برگزیده ایرانی، انتشارات همشهری، ۱۳۸۷
  • در باد آمد، در باران رفت، انتشارات علم، ۱۳۸۸
  • غروب خورشید در سامرا، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۹

جوایز و افتخارات

  • دیپلم افتخار از جشنواره مطبوعات برای مجموعه مقالات «چگونه داستان بنویسیم» و دیپلم افتخار از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای«عقاب‌های تپه شصت».

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

  • گفتند آتش

محمدرضا بایرامی در فصلی از رمان «گفتند آتش»، زوایای دیگری از جنگ را می‌کاود که پیش از این کمتر مورد توجه قرار گرفته بود. داستان براساس ذهنیات یک رزمندهٔ زخمی و تنها بازماندهٔ دسته‌ای منهدم پیش می‌رود. او که شاهد فرو افتادنِ دوستان بوده، تلاشی دردناک برای رهاندن جان خود از مهلکه دارد. نگران زنجیرهٔ مورچه‌هایی است که «همه‌جا هستند و تکه‌های مغز» از پای درآدمدگان را می‌برند: «داشتند می‌بردند آن‌هم در یک صف طولانی که گویی تا بی‌نهایت...» ادامه داشت. ضعف داستان در گزارشی بودن آن است، هر آینه اگر فضا نمایشی می‌شد، خواننده موقعیت سرباز را بهتر درک می‌کرد و همدلی بیشتری با او می‌یافت.[۲۲]

کتاب حاضر، دربر دارنده یادداشت‌های یک سرباز وظیفه ‏درباره ایام حضور وی در جبهه‌‏های جنگ می‌باشد. وی بعد از دوره آموزش سربازی، به منطقه جنگی فرستاده می‏‌شود.در آن‏جا ابتدا برای آموزش تکمیلی به آموزشگاه نزاجا در نزدیکی ‏شهر شوش رفته و سپس به منطقه جنگی شرهانی فرستاده شده ودر قسمت مخابرات دسته دوم مشغول به خدمت می‌شود. مدتی بعد به پشت جبهه، منطقه «بنه» منتقل شده، اما دوباره به منطقه جنگی ‏باز می‌گردد. خاطرات وی نشان دهنده، زندگی روزمره رزمندگان و نحوه تقابل ‏آن‏ها با مشکلات و سختی‌های منطقه جنگی است. بخش عمده‏ خاطرات مربوط به حضور این رزمنده در مخابرات جبهه و چگونگی برقراری ارتباط بین سنگرهای مختلف است. خاطراتی از روزهای دوره آموزشی تکمیلی، کندن کانال، انجام کارهای هنری در زمان‏ فراغت مثل ساختن لوستر و ماکت با سیم‏‌های کابل‌‏ها توسط سربازان، ارتباط با سنگرهای دیگر، تعمیر خطوط تلفنی، شوخی وگفتگوهای بین رزمندگان، خاطراتی از ایام مرخصی، حال و هوای ‏سربازان و ارتشی‌ها به هنگام انجام عملیات، برگزاری مراسم سال نو،وصف محیط زندگی سربازان و… از موارد مطرح شده در این کتاب‏ است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

مجموعه شامل ۶ داستان کوتاه برای نوجوانان با عناوین‏ «به دنبال صدای او»، «قربانی»، «عیدی مادربزرگ»، «وقتی کولی‏‌ها برگشتند»، «کلاغ‏‌ها» و «تفنگ» با مضامین اجتماعی و مذهبی است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

این کتاب، قصه زندگی دو پلنگ نر و ماده‏‌ای است که همراه ‏با توله‏‌هایشان در ارتفاعات «کوه کور» در «ایلام» زندگی می‌کند وقصه زندگی آنها بهانه‌‏ای برای پرداختن به حمله عراق به شهر ایلام‏ در سال ۱۳۵۹ است. در روزهای آغاز جنگ، با حمله عراق به ایلام، پلنگ ماده همراه با خانواده‌‏اش از محل زندگی ‏خود در کوه کور در اطراف ایلام فرار کرده و به «پیش کوه» می‏‌رود. درحین فرار، پلنگ نر بر اثر آتش گرفتن درخت گردو، از بین رفته و پلنگ ماده و توله‏‌هایش به دره‏‌ای پناه می‌‏برند. وقتی شب، پلنگ‏ ماده برای تهیه غذای توله‌‏هایش از لانه خارج می‌شود، صدای ‏گفت‌وگوی چند انسان را می‌‏شنود که در مورد جنگ صحبت می‌کردند:«عراقی‌ها در «چوار» از «نی‌خضر» و «هلاله» و «انجیرک» گذشته وارتفاعات «میمک» را تصرف کرده‏‌اند. آنها حتی نام میمک را به«سیف سعد» تغییر داده‌‏اند، اما رزمندگان ایرانی حمله بزرگی که‏ کار شناسایی آن آغاز شده، چند ماه دیگر انجام خواهند داد که هدف ‏آن پس گرفتن میمک است. بزرگان ایل «خزل» و «شوهان» فرمان‏ بسیج عمومی داده‏‌اند، تا مردم بومی برای این حمله آماده باشند» … در انتهای داستان، وقتی پلنگ ماده لاشه گوسفندی را برای توله‏‌های خود می‌برد، با گله گوسفندان روبه‏‌رو می‌شود، تصمیم به ‏شکار می‌گیرد اما وقتی در پس گله، مردم روستاهای اطراف ایلام را می‏‌بیند که در حال کوچ هستند، می‌فهمد این شکاری نیست که ‏بتوان به آن نزدیک شد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

این کتاب توانسته جوایز بسیاری را در داخل و خارج کشور به خود اختصاص دهد. از جمله این جوایز می‌توان به جایزه کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان، وزارت فرهنگ وارشاداسلامی، مجله سوره نوجوان و… در داخل و جایزه‌ ‌خرس طلایی استان “برن” و کتاب سال “سوییس” (جایزه مار عینکی آبی)اشاره کرد. قابل ذکراست این کتاب توسط مترجم برجسته آلمانی، خانم ” یوتا هیمل رایش” به زبان آلمانی با عنوان «جلال همچنان می‌ تازد» ترجمه شده و ترجمه آن مورد توجه منتقدان و مطبوعات آلمانی زبان قرار گرفته و جایزه‌ای از محافل ادبی سوییس را نیز برای مترجم فراهم آورده است. داستان درباره نوجوانى به نام «جلال» است که در دهکده‏‌ای در کوه‌های سبلان زندگی می‌کند. جلال با اسب خود «قاشقا» به‏ دهکده همسایه می‌رود تا برای پدر بیمارش حکیم بیاورد. به توصیه ‏حکیم، عمو اسحق پدر را برای معالجه به شهر می‌‏برد. اما حکیم و پزشکان شهر نمی‏‌توانند پدر را نجات دهند و او می‌‏میرد. جلال ‏تصمیم می‌گیرد بنا به توصیه پدر جای خالی او را در خانواده پر کند. یکی از روزها، وقتی عمو اسحق برای گرفتن «کبک» به کوهستان‏ می‌‏رود، جلال که نتوانسته رضایت او را جلب کند، پنهانی به دنبالش‏ روانه می‌‏شود. در بین راه عمو متوجه حضور جلال شده و از سردلسوزی او را هم با خود همراه می‏‌کند. آنها موفق می‌‏شوند در کوهستان کبکی را شکار کنند. وقتی عمواسحق به دنبال کبک دیگری می‌‏رود، گرفتار بهمن می‏‌شود. جلال ‏عمو را نجات می‌دهد و به دهکده باز می‌گرداند. عمواسحق جریان را برای مادر جلال تعریف می‌‏کند، او باور می‌کند که پسرش دیگر میتواند کارهای مردانه خانه را انجام دهد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

این کتاب روایتی است دست اول و ناب از این نویسنده که شرح حضور خود در هفت روز پایانی جنگ تحمیلی را روایت می‌کند. روایتی که بخش نخست از آن با رشادت جمعی از رزمندگان ایرانی و مقاومت آنها در مقابل تهاجم سراسری عراق در این مقطع از جنگ شروع می‌شود و در ادامه شرحی از نبرد تن به تن او و جمعی از همرزمانش در مقابل با مرگ آن هم نه با آتش و گلوله، که در مقابل تشنگی است. شرح پیاده‌روی‌های او و گروهی از رزمندگان در بیابان‌های جنوب غرب ایران و شرح چکونگی مواجهه با تهاجم سراسری عراق به ایران در روزهای پایانی هشت سال دفاع مقدس، ازاین گتاب گزارشی ناب و دست اول از مقطعی حساس از دفاع مقدس ساخته است که کمتر منبعی جز این اثر تا پیش و حتی پس از آن، از عهده بازگویی آن بر آمده است و با وجود شیوه روایت‌گون و خاطره‌محور خود، بیانی بسیار قابل لمس و تصویری و توام با تعلیقی مثال‌زدنی دارد که صحنه‌های نفس‌گیر‌ و پرهیجان و در عین حال قابل تأملی را برای پژوهشگران، نویسندگان و حتی فرماندهان آن مقطع از دفاع مقدس به همراه دارد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

این کتاب در زمره یکی از موفق‌ترین تلاش‌های محمدرضا بایرامی برای خلق رمان نوجوان و در مختصات جنگ است. او برای خلق این اثر به مانند بسیاری از آثار داستانی خود به روستا می‌رود؛ به جایی که مختصات زیستی آن را به خوبی می‌شناسد و قهرمانش را نوجوانی چوپان انتخاب می‌کند که به خاطر کم‌سو شدن چشم‌های پدر خود به تنهایی به مراقبت از گوسفندان مشغول است. داستان در ادامه با تمثیل هجوم ملخ‌ها به محصولات زراعی روستا ادامه و پس از آن ماجرای مفقود شدن گوسفندان روستاییان و کشف دزدیده شدن آنها توسط نیروهای عراقی آماده شده در مرزهای دو کشور برای حمله به ایران به اوج می‌رسد و درست در همینجاست که قهرمان نوجوان او و داستانش به ناگاه رشد کرده و خود را در صحنه‌ای تازه و نادیده از زندگی می‌بییند. بایرامی در این رمان تلاش بسیاری کرده است تا هم به مختصات بومی و روستایی‌نویسی در ادبیات داستانی ایران وفادار باشد و اسلوبی تازه و دست اول برای آن ترسیم کند. همچنین با شخصیت پردازی‌های استادانه، این کتاب را می‌توان یکی از موفق‌ترین نمونه‌های این مهم در تاریخ ادبیات داستانی جنگ در ایران برشمرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بایرامی در این کتاب به تلفیقی تازه دست زده است. راوی نوجوان، فضای روستایی، داستانی از حوادث پیش از پیروزی انقلاب، توصیف‌های او از پاییز روستا و فصل خرمن و نیز به کار بردن ظریف اصطلاحات و عبارت‌های محلی آذری که در کار درو و خرمن به کار برده می‌شود از رمان او یک اثر بلند فولکلور و در عین حال یک تریلر داستانی با حل و هوای انقلاب اسلامی خلق کرده است. اثری که مخاطب آن هم می‌تواند نوجوان ایرانی خواهان متن داستانی جذاب باشد، هم علاقه‌مندان پیگیر به داستان‌هایی که کشف و نگاه تازه‌ای به انقلاب اسلامی دارند و هم علاقه‌مندان به داستان فولکلور. «باد و کاه» از جمله معدود آثاری است که این روزها در ادبیات ایران در قالب مرکز گریز و خارج از پایتخت و با محوریت یک روستا نوشته می‌شود؛ روستایی که رفته رفته هویت خود را در ساختار اجتماعی و شهری ایران از دست داده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

این کتاب افتخاراتی چون جایزهٔ ادبی جلال آل‌احمد، جایزهٔ شهید حبیب غنی پور را در کارنامه خود دارد. این رمان با رویکرد ترسیم چهره غیرانسانی جنگ نوشته شده و همچنین برای انتخاب راوی، به سراغ غیر ایرانی‌ها رفته. و سعی کرده به نوعی مظلومیت شیعیان عراق در هشت سال دفاع مقدس را نیز به تصویر بکشد. شیعیانی که اگر در جنگ حضور داشتند ناچار از فشار حزب بعث بوده است. «لم‌یزرع» با چنین تمی به سراغ ماجرای کشتار شیعیان منطقه دجیل در عراق رفته است. شیعیانی که به خاطر سوءقصد و ترور ناکام صدام در روستایشان و نه توسط خودشان حتی، حزب بعث تمامی خانه و کاشانه و زمین‌های کشاورزی‌شان را نابود می‌کند. این رمان با هوشمندی نویسنده از چند زاویه دید بهره می‌برد. راوی اصلی رمان سربازی جوان با نام سعدون است که از شیعیان دجیل است و دلباخته احلی دختری از اهل سنت این منطقه است و سنت‌های قبیله‌ای اجازه وصلت به آنها نمی‌دهد. سعدون در بن بست این رویداد تصمیم می‌گیرد داوطلبانه عازم جبهه شود و این آغاز فرجامی عجیب برای اوست. بایرامی با تکنیکی که پیش از این در آثار سینمایی دیده می‌شد، روایت‌های داستانی موازی با خط اصلی داستان را با فلاش بک‌هایی داستانی و با تغییر موقعیت و فضای روایت و زاویه دید و راوی صورت داده است. به عبارت دیگر او به جای انتخاب دیالوگ صرف و روایت از زبان قهرمان داستان، داستانی حاشیه‌ای را در فضای دیگر روایت می‌کند و این اتفاق ساده در تعادل و شناور بودن فضای داستانی و دور شدن از یکنواختی آن بسیار مؤثر است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بایرامی این مجموعه را که برخی کارهای قدیمی و تاکنون منتشرنشده‌اش نیز در آن درج شده‌اند، کارنامه داستانی‌اش می‌داند. داستان‌های کوتاه این کتاب در دو مجموعه کتاب اول و کتاب دوم نامگذاری شده‌اند. در بخش کتاب اول داستان‌هایی با نام‌های «برخورد نزدیک»، «به دنبال صدای او»، «رعد یک بار غرید!»، «بابارحیم»، «برف»، و «دل‌شوره»، و چند داستان دیگر منتشر شده است. «سپیدار بلند مدرسه ما»، «عیدی مادربزرگ»، «صدای جنگ»، «همراهان»، «کلاغ‌های عصر»، «فلوت»، «تعقیب»، و «آواز گم شده» نیز داستان‌هایی‌اند که در بخش «کتاب دوم» آمده‌اند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

ناشرینی که با او کار کرده‌اند

  • انتشارت سوره مهر
  • انتشارات قدیانی
  • انتشارات علمی و فرهنگی
  • انتشارات شهرستان ادب
  • انتشارات علم
  • انتشارات افق
  • انتشارات همشهری
  • موسسه نشر و تحقیقات ذکر
  • انتشارات زلال
  • انشارات دانش آموز
  • انتشارات شاهد
  • انتشارات سروش
  • کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
  • کتاب نیستان
  • نشر توسعه کتاب ایران

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

بیشتر آثار ایشان بارها تجدید چاپ شده، برای نمونه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: «هفت روز آخر» به چاپ سیزدهم، «بادهای خزان»و«دشت شقایق‌ها» به چاپ یازدهم، «پل معلق» به چاپ دهم، «کوه مرا صدا زد» به چاپ نهم، «فصل پنجم:سکوت» و «دود پشت تپه» به چاپ هفتم، «مردگان باغ سبز»،«سایه ملخ »، «گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند» و «عقابهای دره۶۰» به چاپ ششم، «شب‌های بمباران» و «افسانه اژدها و آب» به چاپ پنجم، رسیده اند.

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. «گفت‌وگو با محمدرضا بایرامی». ماهنامه ادبیات و داستان، ش. ۴ (۱۳۹۱). 
  2. ««درباره بی‌حاصلی و دیگر هیچ» درباره= «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶. 
  3. ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲). 
  4. «مردگان کدام باغ؟». مجله جهان کتاب، ش. ۲۵۳و۲۵۴ خرداد و تیر (۱۳۸۹). 
  5. «کدام حضرات، حضرت». مجله جهان کتاب، ش. مرداد و مهر (۱۳۸۹). 
  6. «همان حضرات». مجله جهان کتاب، ش. آبان و آذر (۱۳۸۹). 
  7. ««دل پر محمدرضا بایرامی از نوشتن درباره‌ی جنگ» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاه‌اطلاع‌رسانی فرهنگ ایثار و شهادت، ۸خرداد۱۳۹۰. 
  8. ««گفت‌ و‌گو با محمد رضا بایرامی نویسنده ادبیات داستانی و برگزیده جایزه جلال» درباره= «محمدرضا بایرامی»». مرکز دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی، ۶بهمن۱۳۹۵. 
  9. ««محمدرضا بایرامی: در ایران جایزه‌های ادبی نقشی در موفقیت اثر ندارند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری قطره، ۱۹ آذر ۱۳۹۷. 
  10. ««زیبایی‌های آثار محمدرضا بایرامی بررسی می‌شوند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری بین المللی قران(ایکنا)، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴. 
  11. ««نقد 'سرشار' از رمان 'بایرامی» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاه رسمی محمدرضا سرشار، چهارشنبه ۱۵ دیماه ۸۹. 
  12. ‏ «محتوای لم‌یزرع روشنفکرانه است». 
  13. ««محمدرضا بایرامی اولین رمان روستایی غیرچپ ما را نوشت» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، ۲۷ مهر ۱۳۹۲. 
  14. ««روایت تحول یک نوجوان در باد و کاه» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، ۲۹ آبان ۱۳۹۷. 
  15. ««بایرامی: فردی، اهل سپید و سیاه کردنِ مطلق نبود» درباره= «امیرحسین فردی»». خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ۱۴اسفند ۱۳۹۷. 
  16. ««زندگینامه و شرح آثار محمد رضا سرشار مکتوب شد» درباره= «محمدرضا سرشار»». تبیان، ۱۲تیر ۱۳۹۵. 
  17. گلابدره‌ای، محمود. خداحافظ بچه شمرون. 
  18. بایرامی، امیرخانی. آیا رهش امکان دارد؟. 
  19. بایرامی، محمدرضا. نزدیک بود بمیرم. 
  20. بایرامی، محمدرضا. نزدیک بود بمیرم. 
  21. سیفی، زینب. ««بررسی تطبیقی محتوای آثار کامل کیلانی و محمدرضا بایرامی»». پایان نامه کارشناسی ارشد (دانشگاه محقق اردبیلی)، ۱۳۹۵، ۱۴و۱۵. 
  22. میرعابدینی، حسن. صد سال داستان‌نویسی ایران.

منابع

  1. «گفت‌وگو با محمدرضا بایرامی». ماهنامه ادبیات و داستان، ش. ۴ (۱۳۹۱). 
  1. میرعابدینی، حسن (۱۳۸۶). فرهنگ داستان‌نویسان ایران. نشر چشمه. ص. ۵۳.
  1. «بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی/صدای سبلان به آلپ رسید». کتاب ماه کودک نوجوان، ش. اسفند (۱۳۸۱). 
  1. ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲). 
  1. «مردگان کدام باغ؟». مجله جهان کتاب، ش. ۲۵۳و۲۵۴ خرداد و تیر (۱۳۸۹). 
  1. «کدام حضرات، حضرت». مجله جهان کتاب، ش. مرداد و مهر (۱۳۸۹). 
  1. «همان حضرات». مجله جهان کتاب، ش. آبان و آذر (۱۳۸۹). 
  1. سیفی، زینب. ««بررسی تطبیقی محتوای آثار کامل کیلانی و محمدرضا بایرامی»». پایان نامه کارشناسی ارشد (دانشگاه محقق اردبیلی)، ۱۳۹۵، ۱۴و۱۵. 
  1. میرعابدینی، حسن (۱۳۸۷). صد سال داستان‌نویسی ایران. ۴. تهران: نشر چشمه. ص. ۱۳۰۱. شابک ۹۶۴۶۱۹۴۴۹۴. پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
  1. گلابدره‌ای، محمود. «خداحافظ بچه شمرون». ماهنامه ادبیات و داستان (تهران) اول، ش. پنجم (۱۳۹۱): ۱۶. 
  1. {{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = بایرامی|نام = امیرخانی|عنوان = آیا رهش امکان دارد؟| ژورنال = روزنامه فرهیختگان | مکان = تهران| شماره =۲۴۵۸|سال =۲۲ اسفند ۱۳۹۶| ص= ۴}
  1. بایرامی، محمدرضا. «نزدیک بود بمیرم». ماهنامه ادبیات و داستان (تهران) اول، ش. دوازده (۱۳۹۲): ۳۰. 
  1. بایرامی، محمدرضا. «نزدیک بود بمیرم». ماهنامه ادبیات و داستان (تهران) اول، ش. هفتم (۱۳۹۱): ۵۹. 

پیوند به بیرون

  1. ««درباره بی‌حاصلی و دیگر هیچ» درباره «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶. 
  1. ««آثار محمدرضا بایرامی»». آکادمی داستان نیستان. 
  1. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  1. ««زیبایی‌های آثار محمدرضا بایرامی بررسی می‌شوند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری بین المللی قران(ایکنا)، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴. 
  1. ««بایرامی: فردی، اهل سپید و سیاه کردنِ مطلق نبود» درباره= «امیرحسین فردی»». خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ۱۴اسفند ۱۳۹۷. 
  1. ««نقد 'سرشار' از رمان 'بایرامی» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاه رسمی محمدرضا سرشار، چهارشنبه ۱۵ دیماه ۸۹. 
  1. ««زندگینامه و شرح آثار محمد رضا سرشار مکتوب شد» درباره= «محمدرضا سرشار»». تبیان، ۱۲تیر ۱۳۹۵. 
  1. ««محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکی‌ام و زندگی در روستا هستم» درباره= «محمدرضا بایرامی»». شهرستان ادب، ۱۸شهریور۱۳۹۳. 
  1. ««روایت تحول یک نوجوان در باد و کاه» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، ۲۹ آبان ۱۳۹۷. 
  1. ««مدل پر محمدرضا بایرامی از نوشتن درباره‌ی جنگ» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاه‌اطلاع‌رسانی فرهنگ ایثار و شهادت، ۸خرداد۱۳۹۰. 
  1. ««گفت‌ و‌گو با محمد رضا بایرامی نویسنده ادبیات داستانی و برگزیده جایزه جلال» درباره= «محمدرضا بایرامی»». مرکز دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی، ۶بهمن۱۳۹۵. 
  1. ««محمدرضا بایرامی اولین رمان روستایی غیرچپ ما را نوشت» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، ۲۷ مهر ۱۳۹۲. 
  1. ««محمدرضا بایرامی: در ایران جایزه‌های ادبی نقشی در موفقیت اثر ندارند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری قطره، ۱۹ آذر ۱۳۹۷. 
  1. ‏ «محتوای لم‌یزرع روشنفکرانه است». www.tasnimnews.com، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ۲ مهر ۱۳۹۸.