رهش
رهش | |
---|---|
نویسنده | رضا امیرخانی |
ناشر | افق |
تاریخ نشر | ۱۳۹۸ |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۳۵۳۳۹۵۰ |
نوع رسانه | کتاب |
رهش در سال ۱۳۹۶ توسط رضا امیرخانی تالیف شده و در انتشارات افق به چاپ رسید. این کتاب ۲۰۰صفحهای پیرامون شهرسازی و ادبیات نوشته شده است؛ اینکه ما با تهران خود چه کردهایم و چه راهحلی برایش وجود دارد از نظر معماری و ادبیات بهخوبی بررسی شده است.
رهش، رمانی در وصف این روزهای تهران است، تهرانی که بیشتر خانههای قدیمی آن تبدیل به برجهای سر به فلک کشیده شده و به قول «لیا» وقتی از بالا به شهر نگاه کنی برجهایی نصفه میبینی که معلوم نیست کجا به زمین رسیدهاند. این کتاب به روند تغییر در پایتخت پرداخته است که یکی از مشکلات بزرگ آن آلودگی هوا و بروز بیماریهای تنفسی در نسل جدید است. البته لازم به ذکر است که رمان رهش نیز علاوه بر بافت شهری و پیچیدهاش در محمل روستا زاییده میشود. روابط سادهٔ روستایی برای رماننویس یک فضای به مراتب سادهتری است به نسبت روابط پیچیدهٔ شهری، البته این پیچیدگی بخاطر اتومبیل و یا ساختمانهای بلند و یا انواع امکانات آن نیست بلکه بیشتر به جهت روابط انسانی است که موضوعات را در هم آمیخته است. رمان رهش رضا امیرخانی بر عکس دیگر رمانهای او از زبان یک زن روایت شده است. زنی به نام لیا.
رضا امیرخانی در مصاحبهای، کاری که ما با خود و شهرمان میکنیم را به «خودبس» تشبیه کرده که روشی قدیمی برای شکنجه بوده است، روشی که در آن وقتی شخصی محکوم به گناه میشد، اعضای بدنش را میبریدند و به خوردش میدادند تا با رنج و عذاب به زندگی ادامه دهد. حال ما محکومانی هستیم به شکنجه و بناهای قدیمی، تکههای بدن هویتمان هستند که یک به یک آنها را میبلعیم و ساختمانهای بیروح و بیاصالت را در شهر قی میکنیم. رهش، بانگ رهایی انسان از بند شهرسازی و مدرنیته است.
امیرخانی با قصهٔ رهش، داستان زندگی انسانهایی را بیان میکند که با شهرسازی و عواقب آن در تنش هستند. مادری که شهر آلوده را مسبب رنج و عذاب فرزندش میداند و با همسر خود علا، که منصبی در شهرداری دارد درگیر است. لیا متنفر است از برجهای بلند شهر که همچون زندانی نفسکشیدن را برای کودک آسمیاش ایلیا مختل کردهاند و از اینکه میبیند خانهٔ پدری او جز معدود خانههای باقی مانده به سبک قدیمی است، عصبانی و افسرده است.
رضا امیرخانی، این غریو دردمندانه و معترضانه را سر میدهد و از مخاطب میخواهد تا قصهٔ لیا و علا را جدا از داستان زندگی خود نبیند و چشم بر عواقب جبرانناپدیر و مخرب این پدیده شوم اجتماعی نبندد.[۱] او با نوشتن کتاب رهش انتقادات تند خود را نسبت به تغییرات شهر بیان کرده است و با صراحت تهران را شهری ناامن معرفی کرده است.
کتاب رهش در جایزه ادبی جلال آلاحمد برای بخش رمان و داستان بلند بهعنوان اثر برگزیده انتخاب شد و پس از آن در سال ۱۳۹۷ جایزهٔ سیوششمین جشنوارهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی را از آن خود کرد. این کتاب که توسط نشر افق منتشر شده تاکنون ۱۶ بار تجدید چاپ شدهاستقبال زیادی از آن شده است.[۲] کتاب رهش پس از انتشارش باعث صف کشیدن بسیاری از علاقهمندان به کتابخوانی و نویسنده برای تهیه این کتاب گردید.[۳]
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
خلاصه کتاب
درونمایه کتاب رهش راجع به معماری شهری است که از دیدگاه خانمی به نام لیا بیان میشود که ایشان با همسرش بر سر مدیریت شهر نامتقارن به چالشهایی برخورد میکنند. داستان کتاب رهش را یک زن روایت میکند در حالیکه نویسنده مرد است؛ نکته قابل توجه در رهش همین است. شاید در ابتدای کتاب این امر اشتیاق را برای خواندن زیاد کند و خواننده به دنبال کشف نکتهای تازه باشد، که دلش بخواهد بداند چطور یک مرد خودش را به جای زنی گذاشته و شروع به نوشتن کرده، چطور احساسات زنانه را در خود بهوجود آورده است، یا اینکه اصلا درک درستی از عواطف زنان دارد یا نه؟
کتاب رهش در مورد وصف حال تهران است. در واقع کتاب به صورت رمانی است در مورد چالشهای زندگی یک خانواده معمار از زبان خانم لیا و همسرش علا و فرزند کوچکشان ایلیا. لیا و همسرش بر روی خانههای قدیمی تهران برج میساختند و حال دیگر لیا کار برج سازی نمیکند. چرا که فرزندشان ایلیا به بیماری مبتلا شده است که حاصل همین برج سازیها است. لیا شهر تهران را باعث و بانی بیماری پسرش میداند. آنها در خانهٔ پدری لیا زندگی میکنند، خانهای در محلهی دارآباد که دستنخورده باقی مانده و همراه یک خانهٔ دیگر تنها خانههای محلهاند که شکل قدیمی خود را حفظ کردهاند. لیا در قسمتی از کتاب کودکیاش را اینطور توصیف میکند: «من و مادر دو صندلی تاشو ارج داشتیم که باز می کردیم و مینشستیم زیر درخت بید مجنون. مینشستیم و وسط صبحانه زل میزدیم به مسیر کلک چال. پدر صبح زود میرفت برای کوهنوردی. نمیشد پدر را دید. سر صبحانهٔ ما، پدر که آینهٔ کوچکِ آرایش مادر را برداشته بود از داخلِ جعبهٔ منجوقدوزیشده، مینشست روی سنگی در مسیر و آینهٔ بلژیکی را میگرفت سمتِ خورشید صبح. بعد نور شرق را میانداخت سمتِ خانهٔ ما.»
موضوعِ کتاب رهش تنها در باب آلودگی هوای تهران نیست، بهطورِ کلی روندِ تغییر در پایتخت است که از تبعاتِ آن آلودگیِ وحشتناکِ هوا، بروز بیماری های تنفسی در نسل جدید، از بین رفتن صمیمیتِ میان اهالیِ شهرنشین و بهویژه همسایهها، خیانت میانِ زوجها که مثل آب روان شده است و از آلودگی هوا هم جلو زده!، تظاهر و دوروییِ کارمندان که به منظور حفظ سِمَت و جایگاه در محل کار صورت میگیرد و…که خیلی خوب به همدیگر وصل شدهاند و کتاب رهش را پدید آوردهاند تا ما بخوانیم و آگاه باشیم![۴] ارتباطات عاطفی و صمیمانهٔ هممحلهایها و همسایهها که این روزها از بین میرود و دود و آلودگی که شهر را در خود میبلعد و صدماتی که به نسل جدید وارد میکند، همه از موضوعاتی هستند که از میان سطرهای کتاب رهش در یک داستان بیان شده است. در واقع نویسنده در داستان کتاب رهش مدام به مخاطب نهیب میزند. گویی میخواهد او را نسبت به وضع کنونی که در زیر پردهای از شهرنشینی جذاب ولی بیاصول پنهان شده، آگاهش کند.[۵]
زبان رهش
لحن کتاب رهش ساده و خودمانی است. این کتاب با بیانی شیوا و رسا قابل درک برای تمامی سنین است. در کتاب رهش از واژههای معماری نیز استفاده شده است مانند واژهٔ تاور کرن، که منظور همان جرثقیلهای بزرگ است. اما جای نگرانی نیست واژگان تخصصی به زیبایی معادلسازی شده است. چرا که اغلب افراد بتوانند آن را درک کنند و از مشکلات پیرامون بیشتر آگاهی یابند.[۲][۶]
معرفی نویسنده
رضا امیرخانی داستاننویس، مستندنگار، جستارنویس، روزنامهنگار، مدرس، مدیر فرهنگی، کارآفرین و مدیر اجرایی است. آثار او از پرمخاطبترین آثار ادبی امروز ایران به شمار میرود و در شمارِ برندگان جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد قرار دارد.
نخستین موفقیت امیرخانی نه در جذب مخاطبان ادبیات داستانی که در تصاحب رتبهٔ نخست جشنوارهٔ خوارزمی بود. در سال۱۳۶۹؛ آنهم برای اجرای برنامهٔ پژوهشی «طراحی و ساختنِ هواپیمای یک نفرهٔ غدیر۲۴ در چهارمین جشنوارهٔ اختراعات و ابتکاراتِ خوارزمی» که بهتعبیر امیرخانی «اول شدنِ در آن کمترین فایدهٔ آن پروژه بود.» سال بعد در دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد؛ اما خاک ادبیات برایش «کَش» داشت و این چهرهٔ جوان علمی را بههمراه خود برد. از میانهٔ دههٔ هفتاد، اندکاندک ادبیات، حرفهٔ امیرخانی شد و بعد از انتشار رمانِ «منِ او» بهسال ۱۳۷۸ در ادبیات داستانی نام یافت و بهتعبیر امیرحسین فردی از آیندهداران ادبیات داستانی مملکت خوانده شد. در انتهای دههٔ هفتاد به آمریکا سفر کرد؛ رهاوردِ آن، دو کتاب به نامهای «نشتِ نشا» و «بیوتن» بههمراه نشر مقالههایی در «وبگاه ادبی لوح» بود. مسئولیت انجمن قلم ایران را تجربه کرد و از چهرههای مؤثر جریان ادبی موسوم به جریان متعهد شد. در گفتوگو با «هابیل» خود را «آنارشیست» و «آرمانگرا» نامید و به نقد جریانهای فرهنگی حاکمیت پرداخت. جستار نوشت و با جلال آلاحمد مقایسه شد؛ به ستایش یا به طعن.
صفارهرندی او را از «رویشهای انقلاب اسلامی» نامیده است. امیرخانی از منتقدان محمود احمدینژاد است؛ او سفرنامهٔ آیتالله خامنهای به سیستانوبلوچستان را نوشته و در حیات و ممات حجتالاسلام اکبر هاشمیرفسنجانی از او بهنیکویی نام برده است. وی به بیشتر دولتهای بعد از انقلاب، نقد وارد و تأکید میکند از دریچهٔ فرهنگ به سیاست مینگرد که «فرهنگ، مادر سیاست است» و مباد «فرزندی مادرش را بزاید.» در سالهای میانی دههٔ هفتاد بهدلیل نوشتن رمان «ارمیا» جایزه بیستسال داستاننویسی دفاع مقدس را دریافت کرد. بعدها در جایزه ادبی شهیدحبیب غنیپور قدر دید و در سالهای میانی دههٔ نود، پس از دو دهه حضور فعال و مستمر و مؤثر در دنیای ادبیات، دوباره از سوی کارگزاران فرهنگی دولت به جایگاه جایزه و تجلیل فراخوانده شد. نشان درجهٔ یک هنری گرفت. برای نوشتن «نفحات نفت»، منتخب ده سال ادبیات اقتصادی در دهمین دورهٔ جایزهٔ ادبی جلال شد. در دورهٔ یازدهم جایزهٔ ادبی جلال، جایزهٔ بخش رمان را تصاحب کرد.[۷]
نظر نویسنده درباره اثرش
رضا امیرخانی میگوید بیشتر دارم به این فکر میکنم با دیدگاهی واکاوانه پی شهر بروم و ببینم چه چیزهایی در شهر در حال رخدادن است. به نظر من کلان شهرها در جهان الگوهای توسعه متفاوتی دارند. توسعه کلان شهرها به صورت عبرت بزرگ یادآور میشود. چنانکه در خصوص شهر لسانجلس آمریکا شهر توسعه یافته و اما از دست رفته یاد میشود و همه شهردارها در ایالات مختلف آمریکا میدانند که نباید سایر شهرها مانند لسانجلس شود. اما در ایران ما کلانشهر تهران توسعه مییابد و دچار آلودگی هوا میشود و سایر شهرها نیز سعی دارند مانند تهران بشوند. و در نهایت چنین ذکر میکند که من برای تهران راهحلی ندارم اما مشهد و تبریز و اصفهان نباید مانند تهران میشدند و همچنین شهر کاشان نباید از الگوهای توسعه تهران پیروی مینمود که در نهایت شبیه تهران بشود.[۶]
«رهش» دربارهٔ تهران حرف میزند. بهمعنای رهیدن است و اگر دقیقتر به آن نگاه کنیم بهمعنای شهر برعکس است. شهری که عالی و سافلش عوض و آن طرفی شده است. این کتاب در فضای توسعهٔ شهری است که هم دوستش دارم و هم از آن میترسم. این کتاب درباره یک زن و شوهر معمار است که با هم زندگی میکنند. خانم معمار در شرکتها مشغول است و آقای معمار مجبور است در شهرداری کار کند. بنابراین کارشان قدری با هم تعارض دارد. از آن طرف فرزندی دارند که گرفتار آلودگی هوا است و به این دلیل دچار بیماری شده است.[۸]
انگیزه نویسنده از نوشتن رهش
در اصل دنبال مساله توسعه شهری بودم. بهعنوان کسی که محل زندگیام در حال تغییر بود و آسیبهای «توسعه شهری بیحساب» را در زندگی خودم حس میکردم، حتما توسعه شهری برایم موضوع مهم و درجه یکی بود. دفتر کار قبلیای که داشتم، فاصلهاش تا منزل ما کوتاه بود و هروقت به خانه میرسیدم، میدیدم چای آماده است! بعدا فهمیدم وقتی چراغ دفترم خاموش میشد، همسرم از داخل خانه، میدید و چای را حاضر میکرد ولی بعدتر این اتفاق دیگر نمیافتاد چون ساختمانهای بلندتری ساخته میشد و او دیگر نمیتوانست ببیند که من چه وقت به خانه میآیم.
این موضوع را حس میکردم و افق دید من در کوچههایمان تنگتر و تنگتر میشد و قسمتهای آفتابگیر خانهمان آفتابش کمتر و کمتر میشد و این موضوع همه آدمهایی است که در این فضای توسعه شهری زندگی میکنند. از طرف دیگر مساله آلودگی هوا مساله بسیار مهمی بود که حتی بچههای ما تحتتاثیر آن قرار گرفتهاند. الان همه بچههای ما دچار مشکل ریوی هستند، چه بدانیم و چه ندانیم. بهراحتی میتوانیم به سراغ سایت متوفیان بهشتزهرا(س) برویم و آمار تدفین را در روزهای آلوده بررسی کنیم و ببینیم آیا این مرگومیرها نسبتی با روزهای آلوده دارد یا نه.
متاسفانه نسبت دارد و در روزهای آلوده آمار ایست قلبی تهران بالاتر میرود. موضوع توسعه شهری از اینجا برای من مهم شد. البته که موضوعات دیگری هم هستند مثل مسائل حوزه آموزشوپرورش، ولی موضوع کتاب من نشد. توسعه شهری تهران بهشدت برای من مساله شده بود چون بهعنوان الگوی توسعه به سایر شهرستانها هم تسری پیدا میکرد. شهرها و شهرستانهای ما گرفتار الگوی مدیریتی تهران بودند و به نظرم میآمد که این موضوع خیلی مهمی بود و لازم بود به آن پرداخته شود.[۹]
عنوان کتاب
عنوان کتاب (رهش) هم به معنای رهیدن و هم عکس واژهٔ شهر است.
پذیرش و بازتاب
کتاب رهش رضا امیرخانی با استقبال فراوانی روبهرو شد. جشن امضای کتاب رهش که در ۱۹بهمن۹۶ برگزار شده و با استقبال بینظیری روبهرو شد. برای مثال، صفی طولانی در پیادهروی شرقی خیابان انقلاب برای امضای کتاب رهش توسط رضا امیرخانی تشکیل شده بود. حتی وزیر فرهنگ و ارشاد کشور، عباس صالحی به این اتفاق واکنشی مثبت نشان داد. او در حساب توییتری خود از کتاب رهش به عنوان یک اتفاق خوب یاد کرد.[۵] فضاهای مجازی مرتبط با کتاب، قلم و فرهنگ، اعم از گروهها و کانالهای اجتماعی نیز به یکباره مبدل شدند به رهشنامه و همگی شدند صحنهٔ تبادل نظر و نقد و کامنتگذاری دربارهٔ رهش. دقیقا چیزی شبیه خبر انتقال کریستیانو رونالدو از رئال مادرید به یوونتوس برای علاقمندان.[۱۰]
جوایز
- رهش در سال ۱۳۹۷ جایزهٔ اثر برگزیده بخش رمان و داستان بلند یازدهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد
- برگزیده بخش ادبیات سیوششمین کتاب سال جمهوری اسلامی در سال ۱۳۹۷.
نگاهی به ویژگیهای رهش
اما «رهش» اثری است مابین مقاله و داستان! این چیزی است که خود امیرخانی هم بر آن تأکید میکند و از گفتنش ابایی ندارد؛ حال آنکه منتقدان، این ویژگی را قدحی بر اثر امیرخانی دانستهاند!
اثر امیرخانی، آشکارا اعلام میکند که تهران، شهری ناامن است. امیرخانی توسعه به سبک تهران را به باد انتقاد میگیرد. او جایی یادآوری کرده است که «از توسعه شهرهای بزرگ معمولا به عنوان عبرت بزرگ یا عبرت منفی یاد میکنند.» نقد امیرخانی بر وضعیت آشفته تهران و مناسبات میان آدمها در آن، آمیزهای از جسارت و ریزبینی است.
یکی از نقدهایی که منتقدان بر رهش وارد کردهاند، آن است که محدوده زمانی اختصاص دادهشده به رخدادی که نویسنده روایتش میکند بسیار کوتاه است و شاید به همین علت باشد که داستان جا نمیافتد! رهش، اتفاقا در زمان چرخ میزند و از قضا آنچه که در حال و در زمانی محدود اتفاق میافتد، آنقدر معنادار است که به ماجرا عمق ببخشد تا نگران محدوده زمانیاش نباشیم؛ شاید اغراقآمیز باشد و هست اما رهش مثل یک هایکوی طولانی است!
نشر رهش به لحاظ سیاسی هم پیامدهای فراوانی را به دنبال داشت. امیرخانی در مواضع گوناگونی کوشید به برخی از نقدهای سیاسی پاسخ بدهد اما وقتی بینتیجه بودن تخاطب آرام با منتقدان قانعنشونده(!) را دریافت، زبان خود را به تندی به انتقاد گشود. او با عباراتی تند، مجمع ناشران و سایتهایی نظیر رجانیوز را نواخت. در طول سالهای پیش از رهش، این نهادها از حامیان امیرخانی بودند اما با بگومگوهای سیاسی پیشآمده، امیرخانی آشکارا در مقابل آنها ایستاد.
اما چرا نقد امیرخانی پذیرفتنی است؟ چون او در این سالها، زیر علم کسی، سینه نزده است! مستقل بوده، حتی از حزباللهیها! او خودش یک حزباللهی مستقل است که به این و آن باج نمیدهد! بسیاری از منتقدان، رهش را یکی از ضعیفترین آثار امیرخانی میدانند. حتی وقتی رهش برنده جایزه جلال شد –جایزهای که امیرخانی آن را به یک موسسه آموزشی بخشید- انتقادها از گوشه و کنار شدت گرفت که چرا این اثر؟! اما به قول رکنی، نویسنده باید نوری بر مردمان بتاباند، و رضاخانی و رهش این کار را کرده بودند.[۱۱]
نقدهای مثبت و منفی
علیالله سلیمی، روزنامهنگار و منتقد رمان و داستان
جایگاه رضا امیرخانی در رمان«رهش»، بیشتر در مقام یک منتقد اجتماعی در حوزه شهری است و او خود را موظف میداند در مقابل طرحها و برنامههای مدیران شهری به ویژه در بخشهای شمالی پایتخت واکنش نشان دهد. امیرخانی در این رمان، منتقد جدی تقریبا همه برنامهها و رویکردهای مدیریت شهری است. طرحهای توسعهای مدیران شهرداری را بهمنزله از بینبردن هویت پیشین شهر میداند که پیش از این متکی به آیینهای کهن بوده و آسایش و آرامش شهروندان را در پی داشته است، اما شرایطی فعلی را مانند سم خطرناکی برای حیات شهروندان و مضر میداند. شخصیتهای داستانی امیرخانی در رمان رهش، بیشتر کارکرد ابزاری دارند تا هویت باورپذیر که برخاسته از بطن جامعه باشند. آنها تیپهای آشنایی در جامعه امروز شهری در تهران هستند که هر کدام نماینده قشری هستند. لیا و علا، زوج معمار، شخصیتهای اصلی داستان هستند که مرد روحیه نسبتا منفعلی دارد و فقط به حفظ موقعیت کاری خود به عنوان معاون شهردار میاندیشد اما زن، به عنوان راوی داستان، رویکرد آرمانخواهانه دارد و معتقد است برنامههای مدیریت شهری اشتباه است. او در مقابل بسیاری از ارزشهای هویتی و اجتماعی خود موضع میگیرد و سعی میکند تصویر تازهای از خود و جهانبینیاش نشان دهد. هر چند گذشتهاش متعلق به نگاهی در جامعه امروز است که او حالا از آن گریزان است.[۱۲]
در بخشی از کتاب رهش میخوانیم
تا قبل از ظهر ما مینشستیم زیر درخت همسایه و بعدازظهرها همسایهها مینشستند زیر درخت ما. صبحها سایه میافتاد تو خانهٔ آنها و بعدازظهرها سایه میافتاد تو خانهٔ ما. آقای همسایه صبح زود میرفت سر کار و بعدازظهرها چای را با خانمش زیر سایهٔ درخت بید خانهٔ ما مینوشیدند و ما که دیرتر صبحانه میخوردیم، میز را کمی میکشیدیم آن سمت و صبحانه را زیر سایهٔ درخت بید آنها میخوردیم. صبحانه زیر سایهٔ آنها بود و عصرانه زیر سایهٔ ما. همسایه بودیم دیگر چه فرقی دارد فرزند من با جانباز شیمیایی که در جنگ آسیب دیده است؟ حالا گیرم با رزمندهٔ داوطلب یکی نباشد، چه تفاوتی دارد با کودک حلب چهای؟ علا که میرود و در سمینار آسیبهای شیمیایی چفیه گردن میاندازد و به جانبازان، روی سن سالن شهرداری گل میدهد، نباید به ایلیا هم گل بدهد؟
تازه از کار استعفا داده بودم. کارم شده بود، مهد و دکتر و آزمایش و بیمارستان بردنِ ایلیا، ایلیای بیمار، بیماری که هیچوقت خوب نمیشد. شاید اگر بیماری ایلیا نبود، یک مهد مرتب میتوانست درد سرم را کم کند و حتی میتوانستم یکی دو ساعت اتود هم برای شرکتها بزنم. ذهنم درگیر ایلیا بود.
اولین بار که مریضیش را فهمیدم، همهٔ پنجرههای جنوبی آفتابگیر اولین نقشه را کوچک گرفتم. بعدها وقتی مجبور بودم در ژوژمان شرکت حاضر شوم، فهمیدم در ناخودآگاه تلاش کردهام تا ارتباط فرزندان ساکنان را با هوا قطع کنم! نورگیر غرب را که زیر شش متر فاصله داشت با دیوار روبرو و قانوناً باید با شیشهٔ مشجر طرح میزدم، پنجرهٔ عریض میگرفتم که فرزندان ساکنان، باد غرب را حس کنند.[۲][۶]
پانویس
- ↑ «کتاب رهش اثر رضا امیرخانی».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ «دانلود کتاب رهش اثر رضا امیرخانی - فیدیبو».
- ↑ «کتاب رهش».
- ↑ «معرفی کتاب رهش - دبیرستان سلام فرمانیه».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ «کتاب رهش رضا امیرخانی روایت تازهای از توسعهی شهری - مجله کتابچی».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ «کتاب رهش اثر رضا امیرخانی - کتابچی».
- ↑ «رضا امیرخانی».
- ↑ %D8%B4%D8%A8-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86 «انتقادات صریح رضا امیرخانی به وضعیت کپیرایت در «چشم شب روشن»».
- ↑ «در «رهش» به دنبال آسیبهای توسعه شهری بودم/ «رهش» نمایشگر بنبست کنونی ماست/ سفرنامه کرهشمالی را مینویسم».
- ↑ «[36073 معرفی کتاب رَهِش»].
- ↑ «"رهش"؛ اثری میان رمان و یادداشت!».
- ↑ «امیرخانی».