نیما یوشیج: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده |نام = نیما یوشیج |تصویر = Nima...» ایجاد کرد
 
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۷: خط ۶۷:
|جوایز                  =  
|جوایز                  =  
|گفتاورد                =
|گفتاورد                =
|امضا                    =Signature_of_nima_yushij.jpg
|امضا                    =  
}}
}}
'''نیما یوشیج''' شاعر و نظریه‌پرداز معاصر ایرانی بود. همچنین او را پدر شعر نو ایران می‌دانند.
'''نیما یوشیج''' شاعر و نظریه‌پرداز معاصر ایرانی بود. همچنین او را پدر شعر نو ایران می‌دانند.
<center> * * *</center>
<center> * * *</center>
==داستانک==
==داستانک==
===داستانک‌های انتشار===
===تسخرزدن بر نیما===
[[پرونده:N73-1.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نیما یک دیوانه بود''']]
[[اسماعیل شاهرودی]] در مصاحبه‌ای با روزنامهٔ اطلاعات که در کتاب یادمان نیما از آن نقل شده است، چنین شرح می‌دهد که:
{{گفتاورد تزیینی| نیما تعریف می‌کرد که در «کنگرهٔ نویسندگان» وقتی شعر می‌خواند [[بدیع‌الزمان فروزانفر]] را دیده‌بود که زیر میز رفته و می‌خندد. فروزانفر گفت:« چه‌طور این مرد نمی‌فهمد که شعرش وزن و قافیه ندارد؟»<ref name="yadman">{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لاهوتی|نام = محمدرضا|عنوان = یادمان نیما|ص=۱۶۳}}</ref>}}
===گزارشی از ازدواج===
[[پرونده:ALIEH 0016-2.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''عالیه جهانگیر در یوش''']]
نیما در یادداشت‌هایش، ازواج با عالیه جهانگیر را چنین شرح می‌دهد:
{{گفتاورد تزیینی|برای این‌که به خیال‌های مشوش  و شبگردی‌های خودم که قلبم را خسته کرده‌بود،  خاتمه بدهم، به این‌کار را اقدام کرده‌ام و چون این مواصلت از روی علاقه و میل مفرط طرفین بوده‌، یعنی به طرف توانسته بودم مثل شیطان بی‌رحم با کلمات مرتّب خود افسون بدمم، خیلی ارزان و بی‌تکلف صورت گرفت. اگر یک نگارنده مکالمات شاعر داماد را در حجلهٔ عروسی، وقتی به تنهایی با هم نشسته بودند، به تحریر می‌آورد، معلوم است غیر از مکالمات هر عروس و دامادی بود... این دختر، باهوش، محجوب و فاضل است. در یکی از مدرسه‌های دخترانه درس می‌دهد، سنش از ۲۵ سال متجاوز است. [[میرزاجهانگیر شیرازی|جهانگیرخان صوراسرافیل]]، دایی او محسوب می‌شود. قامت کشیده و رسا، موی بور و طلایی دارد. دیشب با هم روبرو شدیم. خیلی مجلس عقد شاعر به سادگی صورت گرفت.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لاهوتی|نام = محمدرضا|عنوان = یادمان نیما|ص=۴۰}}</ref>}}
===داستان چاپ آثار===
نیما در وصیت‌نامه‌اش، دکتر [[محمد معین]] را وصی خویش اعلام کرد و اشاره به این کرد که در چاپ آثارش، در کنار دکتر معین، [[جلال آل‌احمد]] و [[ابوالقاسم جنتی عطایی]] نیز کمک دست او باشند. آل‌احمد پس از مرگ نیما در یادداشتی چاپ آثار نیما و ورود [[سیروس طاهباز]] را به این کار، چنین شرح می‌دهد: 
{{گفتاورد تزیینی|یک سال پس از مرگش -۱۳۳۹- «افسانه و رباعیات» در یک جلد درآمد. در نشریات کیهان. به‌ نظارت استادم محمد معین و داریوش و جنتی و آن یکی دیگر(و این سومین بار بود که چاپ می‌شد) و رباعیات را ما دو تن دیگر. و دکتر معین فقط سرپرستی می‌کرد. و بعد هرکدام ما به‌ علتی سرخوردیم، یکی به علت ولنگاری این دوست در فلان رنگین‌نامه و دیگری به علت مشاغلی که داشت و سومی به وحشتی که از «قائمیان‌بازی» می‌کرد- دکتر محمدمعین هم همان کار «لغت‌نامه» کافی بود از پا بیندازدش. ناچار عالیه خانم به دست و پا افتاد. و چه شوری می‌زد! تا یک روز جمع شدیم با «[[محمود مشرف‌آزاد تهرانی|آزاد]]» و «[[غلامحسی ساعدی|ساعدی]]» و «طاهباز» که تعهد کنیم نشر الباقی آثار پیرمرد را. و حال آن‌که هر کداممان یک سر و هزار سودا. تا عاقبت طاهباز داوطلب شد. و قرارمان بر این‌که عالیه خانم همهٔ کارها را بسپارد به طاهباز تا به کمک خودش و شراگیم نظمی بدهند به‌ دفترها و آن یکی دیگر هم دست طاهباز را بگذارد در دست دکتر معین که اگر ما همت نداشتیم، این دارد. و این کار را کردیم. و طاهباز راه افتاد. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = جنتی عطایی|نام = ابوالقاسم|عنوان = نیما یوشیج؛زندگانی و آثار او|ص=۵}}</ref>}}
===نیمای بهانه‌گیر===
عالیه جهانگیر، همسر نیما، دربارهٔ بهانه‌گیربودن نیما و قهرکردن مداوم او خاطره‌ای را شرح می‌دهد:
{{گفتاورد تزیینی|یکی از شب‌ها سبزی‌پلو داشتیم، باز دیر آمد. همه شام خورده، خوابیده بودند. من آهسته در را باز کردم و شام را از پایین آوردم به بالا. وقتی شام را زمین گذاشتم به بهانهٔ این‌که این غذا دست‌خورده و کثیف است، ظرف پلو را روی فرش ریخت و قهر کرد. اثاثیهٔ خود را که عبارت بود از چندین جلد کتاب در چادرشبی پیچید و روی دوش خود گذاشت و از در بیرون رفت.{{سخ}}
من پشت در حیاط ماندم و در را باز گذاشتم تا کسی در نزند اهل خانه بیدار شوند. مدتی که گذشت از ته کوچه صدایی آمد که ته کوچه دو نفر با هم حرف می‌زنند. صدا نزدیک شد. تا آمدند در بزنند من در را باز کردم و گفتم با کی کار دارید؟ از شکاف در لباس پاسبان به چشمم خورد.{{سخ}}
پاسبان اسم مرا برد. گفتم چه می‌خواهید در این وقت شب؟{{سخ}}
گفت خواهش دارم این آقا را اجازه بدهید بیاید امشب بخوابد و فردا برود. چون با این کوله‌بار فکر می‌کنند سارق است.{{سخ}}
در جواب گفتم خودشان رفته‌اند، من بیرونشان نکرد‌ام.{{سخ}}
بعد معلوم شد به پاسبان گفته عالیه خانم با من نزاع کرده و حالا می‌خواهم بروم منزل مادرم...  <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = اسلامیه|نام = مصطفی|عنوان = زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره|ص=۶۴}}</ref>}}
===دیدار با برادر===
لادبن پس از قریب یازده سال دوری، در سال ۱۳۱۰ پنهانی به ایران سفر کرده بود و پس از ارتباط با حزب کمونیست ایران و دیدار با شخصیت‌های چون دکتر تقی ارانی در راه بازگشت به شوروی به دیدار برادرش آمده بود. عالیه خانم، جزییات این دیدرا ناگهانی و پرمخاطره را، که آخرین دیدار دو برادر بود، چنین بازگفته است:
{{گفتاورد تزیینی|یک شب سروکلهٔ لادبن پیدا شد، با یک لباس دهاتی از یوش آمده بود. چند روزی در خانهٔ ما در آستارا مخفی بود و بالاخره یک شب بعد از خوردن شام، من و نیما و لادبن به نزدیک رودخانهٔ مرز ایران و شوروی رفتیم و نیما و لادبن، یکدیگر را بغل کردند و بوسیدند.[...] لادبن کفش‌هایش را درآورد و از رودخانه گذشت. در آن طرف آب ما سایهٔ سیاهش را در تاریکی می‌دیدیم که کفش‌هایش پوشید و در لابلای درختان انبوه در دل سیاه شب ناپدید شد.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = اسلامیه|نام = مصطفی|عنوان = زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره|ص=۱۶۷}}</ref>}}


===داستانک عشق===


===داستانک استاد===


===داستانک شاگرد===
==زندگی و تراث==
 
===داستانک مردم===
 
===ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود===
 
===داستانک‌های دشمنی===
 
===داستانک‌های دوستی===
 
===داستانک‌های قهر===
 
===داستانک‌های آشتی‌ها===
 
===داستانک نگرفتن جوایز===
 
===داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است===
 
===داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا===
 
===داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن===
 
===داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن===
 
===داستانک‌های دارایی===
 
===داستانک‌های زندگی شخصی===
 
===داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)===


===داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده===
===سالنامهٔ زندگی تیما یوشیج===
به نقل از کتاب «زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره»<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = اسلامیه|نام = مصطفی|عنوان = زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره}}</ref> و خاطرات نیما و دیگران، سال‌شمار زندگی نیما به شرح زیر است:{{سخ}}
*'''۱۲۷۶''': تولد در ۲۱ آبان، در یوش.
*'''۱۲۸۳ تا ۱۲۸۸''': تحصیلات در مکتب‌‌خانهٔ یوش. همراهی با پدر در ییلاق و قشلاق‌های روستاییان و شبانان. آموختن سوارکاری و تیراندازی نزد پدر. آشنایی با صفورا، دختری از چادرنشینان ایل کوشکک
*'''۱۲۸۸''': سفر به تهران و آغاز تحصیل در مدرسهٔ حیات جاویدان.
*'''۱۲۹۰''': بازگشت به یوش. دیدارهای دوباره با صفورا.
*'''۱۲۹۱ تا ۱۲۹۶''': تحصیل در مدرسهٔ کاتولیک سن‌لویی. آشنایی با رسام ارژنگی در نگارستان و کارگاه او. نیما در این دوره عاشق دختری به‌نام هلن می‌شود.
*'''۱۲۹۶''':پایان تحصیل در مدرسهٔ سن‌لویی و بازگشت به شوش. ناکامی در ازدواج با صفورا.
*'''۱۲۹۸''': بازگشت به تهران. استخدام در ادارهٔ مالیه.
*'''۱۲۹۹''': پایان سرودن «قصهٔ رنگ‌پریده، خون سرد»
*'''۱۳۰۰''': چاپ  «قصهٔ رنگ‌پریده، خون سرد». ترک خدمت در ادارهٔ مالیه برای پیوستن به ''' جنبش جنگل '''.
*'''۱۳۰۱''': سرودن قطعهٔ «ای شب» و چاپ آن در هفته‌نامهٔ نوبهار. پایان سرودن «افسانه» در دی‌ ماه. چاپ نخستین بخش آن در روزنامهٔ «قرن بیستم».
*'''۱۳۰۳''': چاپ بخش‌های دیگری از «[[افسانه]]» در منتخبات آثار به کوشش [[محمدضیاء هشترودی]].
*'''۱۳۰۴''': دعوت برای شرکت در مجلس مؤسسان برای اصلاح قانون اساسی و تغییر سلطنت، عدم پذیرش نیما. آشنایی با «عالیه جهانگیر» . ازدواج با او.
*'''۱۳۰۵''': چاپ فصلی از رمان «[[آیدین]]» در روزنامهٔ «شفق سرخ». نامه‌های عاشقانه به عالیه. مرگ میرزابراهیم، پدر نیما.
*'''۱۳۰۶''': سرودن منظومهٔ«سرباز پولادین» در اسفندماه همان سال.
*'''۱۳۰۷''': سفر به بارفروش(بابل) همراه عالیه. نگارش «[[سفرنامهٔ بارفروش]]». بازنویسی و تکمیل رمان «آیدین».
*'''۱۳۰۸''': همراهی با عالیه به رشت و لاهیجان. گم شدن رمان «آیدین» در اسباب‌کشی‌ها.
*'''۱۳۰۹ تا ۱۳۱۱''': اقامت در آستارا به‌عنوان معلم مدرسهٔ «حکیم نظامی». درگیری او با مدیر مدرسه و نمایندهٔ معارف آستارا.
*'''۱۳۱۲''': سرودن «[[قلعهٔ سقریم]]»
*'''۱۳۱۵''': نامهٔ صادق هدایت در نقد و بررسی برخی از آثار او.
*'''۱۳۱۶''': سرودن«[[ققنوس]]» در بهمن.
*'''۱۳۱۸''': همکاری با مجلهٔ «موسیقی». سرودن سوگنامهٔ «[[وای بر من]]».
*'''۱۳۱۹''': سرودن منظومهٔ «[[خانهٔ سریویلی]]»
*'''۱۳۲۲''': چاپ «[[امید پلید]]» در «نامهٔ مردم». نامه به [[احسان طبری]] در پاسخ به نقد او.
*'''۱۳۲۵''': برپایی نخستین «[[کنگرهٔ نویسندگان ایران]]».
*'''۱۳۳۰''': سرودن «[[مرغ آمین]]» و چاپ آن در هفته‌نامهٔ ادبی و خبری «اتمیک»، از نشریات هوادار ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق.
*'''۱۳۳۲''': سرودن «[[دل فولادم]]» پس از کودتای ۲۸ مرداد. همسایگی با [[جلال آل‌احمد]] و [[سیمین دانشور]] در محلهٔ شمیران، تجریش.
*'''۱۳۳۸''': سفر به یوش در زمستان، ابتلا به بیماری ذات‌الریه و درگذشت در ۱۳ دی. خاکسپاری در گورستان ابن‌بابویه.
*'''۱۳۷۰''': انتقال بارماندهٔ پیکر نیما به یوش.


===داستانک‌های مشهور ممیزی===
===زندگینامهٔ پیرمرد===
 
[[پرونده:Khane nima v8.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''طوبی مفتاح، مادر نیما''']]
===داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری===
علی نوری اسفندیاری که بعدتر اسم خود را به نیما یوشیج تغییر داد، در ۲۱ آبان ۱۲۷۶، در یوش که دهی سردسیر و دورافتاده و کوهستانی بود و از توابع نور مازندران محسوب می‌شد، به دنیا آمد. پدر وی میرزا ابراهیم نوری اسفندیاری، ملقب به اعظام‌السلطنه، مالکی بلند قامت و تفنگدار بود و مادر وی طوبی مفتاح نام داشت. نیما، برادران و خواهرانی به‌نام‌های بهجت، ناکیتا، ثریا و رضا(لادبن) داشت.{{سخ}}
 
سال‌های نخست کودکی او در یوش سپری شد. در خانهٔ اعیانی با اتاق‌های تودرتو. پدرش در همان سال‌ها غایب شد و تفنگ بر دوش گذاشت و همراه دیگر تفنگداران یوش و در کنار دیگر مازندرانی‌ها برای جنبش نوپای مشروطه به جنگ رفت. همان موقع‌ها بود که پدرش به وی سوارکاری و تیراندازی را آموخت و هر خطایی را که از نیما در یادگیری سرمی‌زد، با شلاق پاسخ می‌داد.{{سخ}}
===عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن===
نیمای تازه به نوجوانی رسیده، در میان غوغای نوجوانی و شور آن سنین، عاشق صفورا می‌شود. صفورا دختری چادرنشین و کوهستانی از اهالی ایل کوشکک بود. پدر صفورا، ایل‌بیگی علی‌جان‌بیگ نام داشت و با پدر نیما نشست و برخاست داشت. نیما هر بار که فرصت دست می‌داد و پدرش به صرف ناهار با ایل‌بیگی علی‌جان‌بیگ دعوت می‌شد، همراه می‌شد تا به بهانهٔ ناهار، صفورا را ملاقات کند. نیما به هر بهانه‌ای از درس مکتب‌خانه می‌گریخت و به اردوگاه ایل کوشکک سر می‌کشید.
 
===داستان‌های دیگر===
 
 
==زندگی و تراث==
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===


===شخصیت و اندیشه===
===شخصیت و اندیشه===
خط ۱۳۸: خط ۱۵۲:
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Khanlariparviz.jpg|60px|بی‌قاب|راست|هیچ]] تأثیر نیما در شعر پارسی کاملاً واضح و نمایان است. او در تحول و تجدد شعر فارسی تأثیر به‌سزایی داشته است. اما آن‌ها که به شعر نیما روی‌آورده‌اند و آن‌ها را از حفظ کرده‌اند و می‌خوانند خیلی زیاد نیستند. این مسلم است که در اشعار او دیگر مضامینی که حافظ، سعدی و یا جامی به‌کار برده‌اند، وجود ندارد. البته از این جنبه شعر نیما دارای تازگی‌هایی است، اما در عین حال آن‌چه را هم که ما از یک شعر لیریک توقع داریم نمی‌توانیم در شعر نیما پیدا کنیم. این اشعار را نمی‌شود از حفظ کرد و در خاطر نگه داشت. اشعاری نیستند که کسی گاه‌گاه بخواند و از آن لذت ببرد، این اشعار از آن‌هایی نیستند که بتوانند همانند اشعار شاعران کهن به ما لذت بدهند. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = حریری|نام = ناصر|عنوان = هنر و ادبیات امروز|صص=۹۰ و ۹۱|}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Khanlariparviz.jpg|60px|بی‌قاب|راست|هیچ]] تأثیر نیما در شعر پارسی کاملاً واضح و نمایان است. او در تحول و تجدد شعر فارسی تأثیر به‌سزایی داشته است. اما آن‌ها که به شعر نیما روی‌آورده‌اند و آن‌ها را از حفظ کرده‌اند و می‌خوانند خیلی زیاد نیستند. این مسلم است که در اشعار او دیگر مضامینی که حافظ، سعدی و یا جامی به‌کار برده‌اند، وجود ندارد. البته از این جنبه شعر نیما دارای تازگی‌هایی است، اما در عین حال آن‌چه را هم که ما از یک شعر لیریک توقع داریم نمی‌توانیم در شعر نیما پیدا کنیم. این اشعار را نمی‌شود از حفظ کرد و در خاطر نگه داشت. اشعاری نیستند که کسی گاه‌گاه بخواند و از آن لذت ببرد، این اشعار از آن‌هایی نیستند که بتوانند همانند اشعار شاعران کهن به ما لذت بدهند. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = حریری|نام = ناصر|عنوان = هنر و ادبیات امروز|صص=۹۰ و ۹۱|}}</ref>}}
====[[نصرت رحمانی]]====
====[[نصرت رحمانی]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Nosratrahmani.jpg|60px|بی‌قاب|راست|هیچ]] تنها و غریب از پشت کوه‌ها به این‌جا آمد، تنها و غریب در مقابل خیل انبوه قرمانبرداران قوانین کهن سینه سپر کرد، تنها و غریب تا دورترین مرز سرزمین کج‌اندیشان و سیاه‌کیشان پیش تاخت و تنها و غریب در پهنهٔ وسیع فتوحاتش شمشیر به دست جان داد. او نه تنها بدعت‌گذار، بلکه شاعر بزرگی بود که تاریخ ادبیات ما تا کنون به خود ندیده است، بلکه انسانی غریب و تنها بود که به ما آموخت قلب‌هایمان را بر سر دست‌هایمان نگه داریم و با شعرهایمان زندگی کنیم. او به ما آموخت شعر اسلحه است.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لاهوتی|نام = محمدرضا|عنوان = یادمان نیما|صص=۱۶۵ و ۱۶۶}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Nosratrahmani.jpg|60px|بی‌قاب|راست|هیچ]] تنها و غریب از پشت کوه‌ها به این‌جا آمد، تنها و غریب در مقابل خیل انبوه قرمانبرداران قوانین کهن سینه سپر کرد، تنها و غریب تا دورترین مرز سرزمین کج‌اندیشان و سیاه‌کیشان پیش تاخت و تنها و غریب در پهنهٔ وسیع فتوحاتش شمشیر به دست جان داد. او نه تنها بدعت‌گذار، بلکه شاعر بزرگی بود که تاریخ ادبیات ما تا کنون به خود ندیده است، بلکه انسانی غریب و تنها بود که به ما آموخت قلب‌هایمان را بر سر دست‌هایمان نگه داریم و با شعرهایمان زندگی کنیم. او به ما آموخت شعر اسلحه است.<ref name="yadman"/>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لاهوتی|نام = محمدرضا|عنوان = یادمان نیما|صص=۱۶۵ و ۱۶۶}}</ref>}}
====سیمین دانشور====
====[[سیمین دانشور]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Simindaneshvar4536.jpg|60px|بی‌قاب|راست|هیچ]]نیما همسایهٔ ما بود و به خانهٔ ما می‌آمد. قیافهٔ پیامبرانه‌ای داشت با موهای سفید و چشم‌های درشت و سیاهش  و حالت طنزی که در قیافه‌اش بود. شعرهایش را می‌خواند و جوری می‌خواند که انگار همهٔ هستی‌اش را نثارمان می‌کرد و من چشم می‌دوختم به شعله‌های آتش و می‌اندیشیدم که شعرهای آتشناک نیما با آن شعله‌ها به بام برمی‌شود. شعر محبوب دیگر نیما«در فروبند» بود. شعرهایش را جوری می‌خواند که انگار آن‌ها همان آن، از ذهنش ببیرون تراویده‌اند. به گمان من «مرغ آمین» و «پادشاه فتح» دو تا از بهترین شعرهای او هستند. ولی راستش خودش خیلی آن‌ها را نمی‌خواند. حتی آن‌ها را ازبرنبود. به‌گمانم از این جهت که این دو شعر ابهام‌آمیز بودند، مخصوصا «پادشاه فتح»، و نیما خودش را محتاج به توضیح می‌دید. وقتی اصرار می‌ورزیدیم این دو شعر را بخواند، از روی نوشته می‌خواند. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = حریری|نام = ناصر|عنوان = هنر و ادبیات امروز|صص=۴۸ و ۴۹|}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Simindaneshvar4536.jpg|60px|بی‌قاب|راست|هیچ]]نیما همسایهٔ ما بود و به خانهٔ ما می‌آمد. قیافهٔ پیامبرانه‌ای داشت با موهای سفید و چشم‌های درشت و سیاهش  و حالت طنزی که در قیافه‌اش بود. شعرهایش را می‌خواند و جوری می‌خواند که انگار همهٔ هستی‌اش را نثارمان می‌کرد و من چشم می‌دوختم به شعله‌های آتش و می‌اندیشیدم که شعرهای آتشناک نیما با آن شعله‌ها به بام برمی‌شود. شعر محبوب دیگر نیما«در فروبند» بود. شعرهایش را جوری می‌خواند که انگار آن‌ها همان آن، از ذهنش ببیرون تراویده‌اند. به گمان من «مرغ آمین» و «پادشاه فتح» دو تا از بهترین شعرهای او هستند. ولی راستش خودش خیلی آن‌ها را نمی‌خواند. حتی آن‌ها را ازبرنبود. به‌گمانم از این جهت که این دو شعر ابهام‌آمیز بودند، مخصوصا «پادشاه فتح»، و نیما خودش را محتاج به توضیح می‌دید. وقتی اصرار می‌ورزیدیم این دو شعر را بخواند، از روی نوشته می‌خواند. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = حریری|نام = ناصر|عنوان = هنر و ادبیات امروز|صص=۴۸ و ۴۹|}}</ref>}}
====[[احمد شاملو]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:A-6744.jpg|60px|بی‌قاب|راست|هیچ]]هم‌زمانی [[محمدتقی بهار|بهار]] و نیما از تصادف‌های آموزنده‌ٔ تاریخ شعر فارسی است. هم‌زمانی دو چهره از دیدنی‌ترین چهره‌های ادب و شعر این مرز و بوم که یکی مظهری از  پیروزی و نام‌آوری است و دیگری نمونه‌ای درخشان از پایمردی و شهادت(که همچنان که خود می‌گفت: در هنر، آن‌که به  کاری تازه دست می‌زند می‌باید مقامی نظیر مقام شهادت را بپذیرد!) و جالب این‌که، آن یک، با خیلی از ستایندگان، مجموعه‌ٔ قطور سرودهایش به‌جز این حاصلی به‌بار نیاورد که چیزی به قطر کتاب کهنی بیافزاید، و این‌ یک درحالی‌که سفیهش می‌خواندند و در رفتار و کردار و حتی چگونگی لباس پوشیدنش نشانه‌های جنون می‌جستند، شهامت و آزادمردی‌اش را به‌ دیوانگی تشبیه می‌کردند و راه نفسش را بسته بودند و به زمانی دراز جایی برای نشر سروده‌های خویش نمی‌یافت و به ماهی یکصد و سی تومان حقوق انتظار خدمت معلمی ساخته بود همین‌قدر که جایی برای نشر یکی دو شعر و مجالی برای تنفسکی یافت، دم معجزه‌آسای مسیحایی‌اش به یکی کرشمه، گورستان کویری را جنگلی پربار و بر کرد! <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = شاملو|نام = احمد|عنوان = از مهتابی به کوچه|ص=۱۱۲}}</ref>}}
====[[محمدحسین بهجت تبریزی| محمدحسین شهریار]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Shahriyar-105.jpg|60px|بی‌قاب|راست|هیچ]]نیما، موقعی که بنده تنها غزلساز بودم و رسیده‌ بودم به حافظ و در حافظ مستغرق، به من رسید. آن موقع -خدا بیامرزد- مرحوم ضیاء هشترودی کتاب «منتخابات آثار»ش را چاپ کرد.  دراین کتاب من برای اولین دفعه با اسم نیما و «[[افسانه]]ٔ» نیما آشنا شدم. من «افسانهٔ» نیما را آن‌قدر که هست دیده‌ام و تفصیلی دارد که من وقتی این را خواندم «افسانهٔ» نیما مرا از حافظ متصرف ساخت. یک ماه، دو ماه من غرق در این «افسانه» بودم. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لاهوتی|نام = محمدرضا|عنوان = یادمان نیما|ص=۹۹}}</ref>}}
====[[داریوش آشوری]]====
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Dariushashouri7544.jpg|60px|بی‌قاب|راست|هیچ]]او بالفطره شاعر است و شاعر بزرگی هم هست. از این جهت که ذهن و حس تند و سرکشی داشت، در نسل خودش آدم بی‌نظیری است. چو او در نسل خودش شاید فقط بشود [[صادق هدایت]] را به‌عنوان مثال ذکر کرد-البته در قلمرو دیگری- دلیل این توفیق او هم شاید این باشد که او به حوزهٔ ادبیات سنتی ما تعلق نداشته است، چراکه از مازندران می‌آید و به مدرسهٔ فرانسوی‌ها قدم می‌گذارد، البته در این میانه با ادبیات فارسی آشنایی پیدا می‌کند، اما این آشنایی در او آن‌قدر قوی نیست که رسوخ کامل خود را اعمال کند. جسارت‌های شخصی او و همین عدم تعلق به حوزهٔ ادبیات فارسی به وی این اجازه را می‌دهد که دست به ادبیات عجیب و غریب و تندی بزند. البته این تجربیات در بعضی از موارد خیلی افراطی به نظر می‌رسد.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = حریری|نام = ناصر|عنوان = هنر و ادبیات امروز|صص=۹۵ و ۹۶|}}</ref>}}


===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===
خط ۲۲۴: خط ۲۴۴:


== منابع ==
== منابع ==
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = یوشیج|نام = نیما|عنوان = نیما یوشیح؛ مجموعهٔ کامل اشعار|ناشر = نگاه|شهر = تهران|سال =۱۳۹۵|شابک= ۹۷۸۹۶۴۶۱۷۴۰۲۳}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = یوشیج|نام = نیما|عنوان = نیما یوشیج؛ مجموعهٔ کامل اشعار|ناشر = نگاه|شهر = تهران|سال =۱۳۹۵|شابک= ۹۷۸۹۶۴۶۱۷۴۰۲۳}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = آتشی|نام = منوچهر|عنوان = گزینهٔ اشعار منوچهر آتشی|ناشر = مروارید|شهر = تهران|سال =۱۳۶۵|شابک= ۹۷۸۹۶۴۸۸۳۸۷۳۲}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = آتشی|نام = منوچهر|عنوان = گزینهٔ اشعار منوچهر آتشی|ناشر = مروارید|شهر = تهران|سال =۱۳۶۵|شابک= ۹۷۸۹۶۴۸۸۳۸۷۳۲}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = آرین‌پور|نام = یحیی|عنوان = از صبا تا نیما|ناشر = شرکت سهامی کتاب‌های جیبی|شهر = تهران|سال =۱۳۵۷|شابک= ۹۷۸۹۶۴۴۰۱۰۰۷۱}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = آرین‌پور|نام = یحیی|عنوان = از صبا تا نیما|ناشر = شرکت سهامی کتاب‌های جیبی|شهر = تهران|سال =۱۳۵۷|شابک= ۹۷۸۹۶۴۴۰۱۰۰۷۱}}
خط ۲۳۰: خط ۲۵۰:
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = حریری|نام = ناصر|عنوان = هنر و ادبیات امروز|ناشر = کتابسرای بابل|شهر =بابل|سال =۱۳۶۶|}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = حریری|نام = ناصر|عنوان = هنر و ادبیات امروز|ناشر = کتابسرای بابل|شهر =بابل|سال =۱۳۶۶|}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لاهوتی|نام = محمدرضا|عنوان = یادمان نیما|ناشر = چاپ نیما|شهر =تهران|سال =۱۳۶۸|}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لاهوتی|نام = محمدرضا|عنوان = یادمان نیما|ناشر = چاپ نیما|شهر =تهران|سال =۱۳۶۸|}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = شاملو|نام = احمد|عنوان = از مهتابی به کوچه|ناشر = توس|شهر =تهران|سال =۱۳۵۷|}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = اسلامیه|نام = مصطفی|عنوان = زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره|ناشر = نیلوفر|شهر =تهران|سال =۱۳۹۱|شابک=۹۷۸۹۶۴۴۴۸۵۱۳۸}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = جنتی عطایی|نام = ابوالقاسم|عنوان = نیما یوشیج؛زندگانی و آثار او|ناشر = صفی علیشاه|شهر = تهران|سال =۱۳۴۶}}
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==

نسخهٔ ‏۱۹ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۵۰

نیما یوشیج

تنهای دگر منم که چشمم
طوفان سرشک می‌گشاید.
[۱]
نام اصلی علی اسفندیاری
زمینهٔ کاری سرایش، نویسندگی و نظریه‌پردازی ادبی
زادروز ۲۱ آبان ۱۲۷۶ ه. ش.
یوش
پدر و مادر ابراهیم نوری و طوبی مفتاح
مرگ ۱۳ دی ۱۳۳۸ ه. ش.
تجریش، تهران
محل زندگی یوش، تهران، آستارا
علت مرگ بیماری ذات‌الریه
جایگاه خاکسپاری امام‌زاده عبدالله، سپس یوش
در زمان حکومت قاجار و پهلوی
رویدادهای مهم انقلاب مشروطه، جنگ اول جهانی، جنبش جنگل، جنگ دوم جهانی و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
لقب پدر شعر نو
بنیانگذار شعر نیمایی
پیشه شاعر و معلم
سال‌های نویسندگی از ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۸
سبک نوشتاری مدرنیسم ادبی
کتاب‌ها افسانه، آب در خوابگه مورچگان و...
تخلص نیما
همسر(ها) عالیه جهانگیر
فرزندان شراگیم
مدرک تحصیلی دیپلم
استاد نظام وفا
دلیل سرشناسی انقلاب در شعر کلاسیک فارسی
اثرگذاشته بر مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، منوچهر آتشی و...
اثرپذیرفته از آرتور رمبو، شارل بودلر، پل ورلن و...

نیما یوشیج شاعر و نظریه‌پرداز معاصر ایرانی بود. همچنین او را پدر شعر نو ایران می‌دانند.

* * *

داستانک

تسخرزدن بر نیما

نیما یک دیوانه بود

اسماعیل شاهرودی در مصاحبه‌ای با روزنامهٔ اطلاعات که در کتاب یادمان نیما از آن نقل شده است، چنین شرح می‌دهد که:

گزارشی از ازدواج

عالیه جهانگیر در یوش

نیما در یادداشت‌هایش، ازواج با عالیه جهانگیر را چنین شرح می‌دهد:

داستان چاپ آثار

نیما در وصیت‌نامه‌اش، دکتر محمد معین را وصی خویش اعلام کرد و اشاره به این کرد که در چاپ آثارش، در کنار دکتر معین، جلال آل‌احمد و ابوالقاسم جنتی عطایی نیز کمک دست او باشند. آل‌احمد پس از مرگ نیما در یادداشتی چاپ آثار نیما و ورود سیروس طاهباز را به این کار، چنین شرح می‌دهد:

نیمای بهانه‌گیر

عالیه جهانگیر، همسر نیما، دربارهٔ بهانه‌گیربودن نیما و قهرکردن مداوم او خاطره‌ای را شرح می‌دهد:

دیدار با برادر

لادبن پس از قریب یازده سال دوری، در سال ۱۳۱۰ پنهانی به ایران سفر کرده بود و پس از ارتباط با حزب کمونیست ایران و دیدار با شخصیت‌های چون دکتر تقی ارانی در راه بازگشت به شوروی به دیدار برادرش آمده بود. عالیه خانم، جزییات این دیدرا ناگهانی و پرمخاطره را، که آخرین دیدار دو برادر بود، چنین بازگفته است:


زندگی و تراث

سالنامهٔ زندگی تیما یوشیج

به نقل از کتاب «زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره»[۷] و خاطرات نیما و دیگران، سال‌شمار زندگی نیما به شرح زیر است:

  • ۱۲۷۶: تولد در ۲۱ آبان، در یوش.
  • ۱۲۸۳ تا ۱۲۸۸: تحصیلات در مکتب‌‌خانهٔ یوش. همراهی با پدر در ییلاق و قشلاق‌های روستاییان و شبانان. آموختن سوارکاری و تیراندازی نزد پدر. آشنایی با صفورا، دختری از چادرنشینان ایل کوشکک
  • ۱۲۸۸: سفر به تهران و آغاز تحصیل در مدرسهٔ حیات جاویدان.
  • ۱۲۹۰: بازگشت به یوش. دیدارهای دوباره با صفورا.
  • ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۶: تحصیل در مدرسهٔ کاتولیک سن‌لویی. آشنایی با رسام ارژنگی در نگارستان و کارگاه او. نیما در این دوره عاشق دختری به‌نام هلن می‌شود.
  • ۱۲۹۶:پایان تحصیل در مدرسهٔ سن‌لویی و بازگشت به شوش. ناکامی در ازدواج با صفورا.
  • ۱۲۹۸: بازگشت به تهران. استخدام در ادارهٔ مالیه.
  • ۱۲۹۹: پایان سرودن «قصهٔ رنگ‌پریده، خون سرد»
  • ۱۳۰۰: چاپ «قصهٔ رنگ‌پریده، خون سرد». ترک خدمت در ادارهٔ مالیه برای پیوستن به جنبش جنگل .
  • ۱۳۰۱: سرودن قطعهٔ «ای شب» و چاپ آن در هفته‌نامهٔ نوبهار. پایان سرودن «افسانه» در دی‌ ماه. چاپ نخستین بخش آن در روزنامهٔ «قرن بیستم».
  • ۱۳۰۳: چاپ بخش‌های دیگری از «افسانه» در منتخبات آثار به کوشش محمدضیاء هشترودی.
  • ۱۳۰۴: دعوت برای شرکت در مجلس مؤسسان برای اصلاح قانون اساسی و تغییر سلطنت، عدم پذیرش نیما. آشنایی با «عالیه جهانگیر» . ازدواج با او.
  • ۱۳۰۵: چاپ فصلی از رمان «آیدین» در روزنامهٔ «شفق سرخ». نامه‌های عاشقانه به عالیه. مرگ میرزابراهیم، پدر نیما.
  • ۱۳۰۶: سرودن منظومهٔ«سرباز پولادین» در اسفندماه همان سال.
  • ۱۳۰۷: سفر به بارفروش(بابل) همراه عالیه. نگارش «سفرنامهٔ بارفروش». بازنویسی و تکمیل رمان «آیدین».
  • ۱۳۰۸: همراهی با عالیه به رشت و لاهیجان. گم شدن رمان «آیدین» در اسباب‌کشی‌ها.
  • ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۱: اقامت در آستارا به‌عنوان معلم مدرسهٔ «حکیم نظامی». درگیری او با مدیر مدرسه و نمایندهٔ معارف آستارا.
  • ۱۳۱۲: سرودن «قلعهٔ سقریم»
  • ۱۳۱۵: نامهٔ صادق هدایت در نقد و بررسی برخی از آثار او.
  • ۱۳۱۶: سرودن«ققنوس» در بهمن.
  • ۱۳۱۸: همکاری با مجلهٔ «موسیقی». سرودن سوگنامهٔ «وای بر من».
  • ۱۳۱۹: سرودن منظومهٔ «خانهٔ سریویلی»
  • ۱۳۲۲: چاپ «امید پلید» در «نامهٔ مردم». نامه به احسان طبری در پاسخ به نقد او.
  • ۱۳۲۵: برپایی نخستین «کنگرهٔ نویسندگان ایران».
  • ۱۳۳۰: سرودن «مرغ آمین» و چاپ آن در هفته‌نامهٔ ادبی و خبری «اتمیک»، از نشریات هوادار ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق.
  • ۱۳۳۲: سرودن «دل فولادم» پس از کودتای ۲۸ مرداد. همسایگی با جلال آل‌احمد و سیمین دانشور در محلهٔ شمیران، تجریش.
  • ۱۳۳۸: سفر به یوش در زمستان، ابتلا به بیماری ذات‌الریه و درگذشت در ۱۳ دی. خاکسپاری در گورستان ابن‌بابویه.
  • ۱۳۷۰: انتقال بارماندهٔ پیکر نیما به یوش.

زندگینامهٔ پیرمرد

طوبی مفتاح، مادر نیما

علی نوری اسفندیاری که بعدتر اسم خود را به نیما یوشیج تغییر داد، در ۲۱ آبان ۱۲۷۶، در یوش که دهی سردسیر و دورافتاده و کوهستانی بود و از توابع نور مازندران محسوب می‌شد، به دنیا آمد. پدر وی میرزا ابراهیم نوری اسفندیاری، ملقب به اعظام‌السلطنه، مالکی بلند قامت و تفنگدار بود و مادر وی طوبی مفتاح نام داشت. نیما، برادران و خواهرانی به‌نام‌های بهجت، ناکیتا، ثریا و رضا(لادبن) داشت.
سال‌های نخست کودکی او در یوش سپری شد. در خانهٔ اعیانی با اتاق‌های تودرتو. پدرش در همان سال‌ها غایب شد و تفنگ بر دوش گذاشت و همراه دیگر تفنگداران یوش و در کنار دیگر مازندرانی‌ها برای جنبش نوپای مشروطه به جنگ رفت. همان موقع‌ها بود که پدرش به وی سوارکاری و تیراندازی را آموخت و هر خطایی را که از نیما در یادگیری سرمی‌زد، با شلاق پاسخ می‌داد.
نیمای تازه به نوجوانی رسیده، در میان غوغای نوجوانی و شور آن سنین، عاشق صفورا می‌شود. صفورا دختری چادرنشین و کوهستانی از اهالی ایل کوشکک بود. پدر صفورا، ایل‌بیگی علی‌جان‌بیگ نام داشت و با پدر نیما نشست و برخاست داشت. نیما هر بار که فرصت دست می‌داد و پدرش به صرف ناهار با ایل‌بیگی علی‌جان‌بیگ دعوت می‌شد، همراه می‌شد تا به بهانهٔ ناهار، صفورا را ملاقات کند. نیما به هر بهانه‌ای از درس مکتب‌خانه می‌گریخت و به اردوگاه ایل کوشکک سر می‌کشید.

شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

نیما در نگاه دیگران

منوچهر آتشی

یحیی آرین‌پور

فریدون توللی

پرویز ناتل خانلری

نصرت رحمانی

سیمین دانشور

احمد شاملو

محمدحسین شهریار

داریوش آشوری

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. یوشیج، نیما. نیما یوشیح؛ مجموعهٔ کامل اشعار. ص. ۶۸۰.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ لاهوتی، محمدرضا. یادمان نیما. ص. ۱۶۳.
  3. لاهوتی، محمدرضا. یادمان نیما. ص. ۴۰.
  4. جنتی عطایی، ابوالقاسم. نیما یوشیج؛زندگانی و آثار او. ص. ۵.
  5. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۶۴.
  6. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۱۶۷.
  7. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره.
  8. آتشی، منوچهر. گزینهٔ اشعار منوچهر آتشی. ص. ۳۶.
  9. آرین‌پور، یحیی. از صبا تا نیما. دوم. ص. ۴۷۰.
  10. توللی، فریدون. شگرف. ص. ۱۸.
  11. حریری، ناصر. هنر و ادبیات امروز. صص. ۹۰ و ۹۱.
  12. حریری، ناصر. هنر و ادبیات امروز. صص. ۴۸ و ۴۹.
  13. شاملو، احمد. از مهتابی به کوچه. ص. ۱۱۲.
  14. لاهوتی، محمدرضا. یادمان نیما. ص. ۹۹.
  15. حریری، ناصر. هنر و ادبیات امروز. صص. ۹۵ و ۹۶.

منابع

  1. یوشیج، نیما (۱۳۹۵). نیما یوشیج؛ مجموعهٔ کامل اشعار. تهران: نگاه. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۱۷۴۰۲۳.
  2. آتشی، منوچهر (۱۳۶۵). گزینهٔ اشعار منوچهر آتشی. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۸۳۸۷۳۲.
  3. آرین‌پور، یحیی (۱۳۵۷). از صبا تا نیما. تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی. شابک ۹۷۸۹۶۴۴۰۱۰۰۷۱.
  4. توللی، فریدون (۱۳۵۳). شگرف. تهران: انتشارات جاویدان.
  5. حریری، ناصر (۱۳۶۶). هنر و ادبیات امروز. بابل: کتابسرای بابل.
  6. لاهوتی، محمدرضا (۱۳۶۸). یادمان نیما. تهران: چاپ نیما.
  7. شاملو، احمد (۱۳۵۷). از مهتابی به کوچه. تهران: توس.
  8. اسلامیه، مصطفی (۱۳۹۱). زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. تهران: نیلوفر. شابک ۹۷۸۹۶۴۴۴۸۵۱۳۸.
  9. جنتی عطایی، ابوالقاسم (۱۳۴۶). نیما یوشیج؛زندگانی و آثار او. تهران: صفی علیشاه.

پیوند به بیرون