سهراب سپهری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جانِ پریش (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
جانِ پریش (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
|نام                    = سهراب سپهری
|نام                    = سهراب سپهری
|تصویر                  =  
|تصویر                  = Sohrabsepehri.jpg
|توضیح تصویر            = من به آغاز زمین نزدیکم...
|توضیح تصویر            = من به آغاز زمین نزدیکم...
|نام اصلی              =  
|نام اصلی              =  

نسخهٔ ‏۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۵۸

سهراب سپهری

من به آغاز زمین نزدیکم...
زمینهٔ کاری شعر، نقاشی و تدریس
زادروز ۱۵مهر۱۳۰۷
کاشان
پدر و مادر اسدالله و مه‌جبین
مرگ ۱ادریبهشت۱۳۵۹
بیمارستان پارس تهران
محل زندگی کاشان، تهران و اصفهان
علت مرگ سرطان خون
جایگاه خاکسپاری امامزاده سلطان‌علی بن محمدباقر(مشهد اردهال)
پیشه شاعر، نقاش و مدرس


سهراب سپهری، شاعر، نقاش و نویسنده معاصر ایرانی.

* * * * *


انتشار دو شعر بلند صدای پای آب و مسافر و نیز مجموعه‌شعر حجم سبز از افتخارات این شاعر بلندآوازه است. [۱]

سپهری دهه اول و دوم زندگی خویش را با علم و هنر به سر آورد. دهه سوم زندگی‌اش را به تجربه‌اندوزی و سفر٬ و دهه چهارم را بیشتر در سفرهای دراز گذراند. در این دوره بود که بارها و بارها به‌: ژاپن‌، فرانسه‌، ایتالیا، هندوستان‌، آمریکا، و بسیاری دیگر از کشورهای شرق و غرب سفر کرد. بسیاری از آگاهان زندگی و شعر وی را تأثیر پذیرفته از تعالیم خاور دور و ادیان هند و بودا می‌دانند. برخی دیگر معتقد شده‌اند که او تحت تأثیر ادیان ژاپن بوده است‌، اما درست این است که او انسانی بود که تعالیم خویش را از زندگی می‌گرفت و هرگز هیچ یک از میراث‌های درست و منطقی زندگی را نفی نمی‌کرد. برای او آنچه مهم بود، قرار داشتن در مدار زندگی بود.

در این میان آشنایی و رفاقت او با ستون‌های بزرگ ادب فارسی و بیش از همه نیما یوشیج و فروغ فرخزاد نشان‌دهنده کشش و ذوق اوست‌. سپهری با همه بزرگان شعری ایران ایام خود دوستی داشت‌، اما در بین آنها استقلال خود را حفظ می‌کرد. در هیچ یک از صفحات زندگی او به نمونه‌ای از تنش و بحران برخورد نمی‌کنیم‌، بلکه راه او راه هنر است و در این راه سکوت را بر هر چیزی ترجیح می‌دهد.

بهترین شاهد این موضوع انتشار آرام و تدریجی آثارش است‌. سپهری آثار خود را در فضایی آرام و در ساکن‌ترین و بی‌جنجال‌ترین بخش‌های دهه ۳۰ و ۴۰ به دست چاپ سپرد و پس از سال ۱۳۴۵ تا مدتهای مدیدی شعر نگفت‌. در هیچ یک از زندگی نامه‌های موجود از علت این موضوع سخن به میان نیامده است که چرا شاعرِ صدای پای آب و مسافر و حجم سبز٬ از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۹ که پای از هستی بیرون کشید، تنها ۱۴ قطعه شعر سرود...

در نهایت‌٬ شاعر بزرگ عشق و هنر پس از تحمل یک دوره بیماری که حدود دو سال طول کشید، سرانجام در اول مرداد ۱۳۵۹ در سن ۵۲ سالگی بدرود حیات گفت‌. طبق وصیتش او را به زادگاه کودکی‌اش در مشهد اردهال منتقل کردند و با قطعه‌ای که بر حسب تصادف از حجم سبز انتخاب شد، سنگ قبری برایش نهادند: «به سراغ من اگر می آیید، نرم و آهسته بیایید، مباد که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من‌...» [۲]

داستانک

داستانک‌های انتشار

داستانک عشق

داستانک استاد

داستانک شاگرد

داستانک مردم

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

داستانک‌های دشمنی

داستانک‌های دوستی

داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

«من سال‌ها نماز خوانده‌ام. بزرگترها می‌خواندند من هم می‌خواندم. در دبستان ما را برای نماز به مسجد می‌بردند. روزی در مسجد بسته بود. بقال سر گذر گفت: نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متری به خدا نزدیکتر باشید!... مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد. و من سال‌ها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشم.» [۳]

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

دزدی میوه را زود یاد گرفتم!

«در خانه آرام نداشتم. از هر چه درخت بود بالا می‌رفتم. از پشت بام می‌پريدم پايين. من شر بودم. مادرم پيش‌بينی می‌کرد که من لاغر خواهم ماند. من هم ماندم. ما بچه‌های يک خانه نقشه‌های شيطاني می‌کشيديم. روز دهم مه 1940 موتور سيکلت عموي بزرگم را دزديديم، و مدتي سواري کرديم. دزدي ميوه را خيلي زود ياد گرفتيم.از ديوار باغ مردم بالا مي رفتيم و انجير و انار مي دزديديم. چه کيفي داشت! شب‌ها در دشت صفي‌آباد به سينه می‌خزيديم تا به جاليز خيار و خربزه نزديک شويم. تاريکي و اضطراب را ميان مشت هاي خود مي‌فشرديم. تمرين خوبي بود.هنوز دستم نزديک ميوه دچار اضطرابي آشنا مي شود.» خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد


داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

داستان‌های دیگر

زندگی و تراث

کودکی و نوجوانی

دوران درس آموزی سهراب در دبستان به شکل معمولی سپری شد. مثل همه کودکان مشق می‌نوشت‌، مثل همه کودکان بازیگوش بود، مثل همه کودکان از معلم می‌ترسید، مثل همه کودکان از تعطیلات خوشش می‌آمد و مثل همه کودکان تنبیه می‌شد. اما تفاوت‌هایی با دیگر هم سن و سالانش داشت‌: او عشقی عجیب به نقش داشت. بنابراین مثل همه کودکان نقاشی نمی‌کرد بلکه مثل خودش نقاشی می‌کرد. دیگر آنکه سهراب در خانه شور و شر به پا می‌کرد ولی در مدرسه کودکی معصوم و طفلی بسیار مؤدب بود. بنابراین تنبیه شدن او در مدرسه هیچ وقت به خاطر بازیگوشی یا شلوغی نبود بلکه به این جهت بود که بیش از اندازه نقاشی می‌کرد.

آشنایی با چهره‌های فرهنگی شهر کوچک کاشان این اجازه را به سهراب نوجوان می‌داد که به مسائلی فراتر و بزرگ‌تر فکر کند. از این رو وقتی هنوز پا به جوانی نگذاشته بود٬ در تعدادی از هنرهای رایج و مرسوم دستی بر آتش داشت‌. خط زیبا، نقش زیبا، شعر زیبا و نگاه زیبا... . او در ۱۷ سالگی دیوانی را به چاپ سپرد.


همه چیز در خدمت هنر

جاودانگی سهراب سپهری درست از جوانی‌اش شروع شد. نگاه فراخ او به پدیده‌های ملموس و ناملموس که بعدها عناصر شعر و شعور او را تشکیل دادند٬ همگی میراث بازمانده ایام جوانی اویند. سپهری جوانی خود را به پای هنر نهاد. عرصه‌های بعدی زندگی او٬ که خود را در تحصیلات دانشگاهی و مشغول شدن در کارهای اداری نمایان کرد٬ هرگز نتوانست اشتیاق جدی سهراب را به هنر از بین ببرد. گویا عهد بسته بود همه چیز را به خدمت هنر بیاورد: از درس تا کار و سمت‌های اجتماعی.او حتی در دوره تحصیل در دانشگاه نیز بیش از آن که به کتاب‌های درسی بیاندیشد به شکار جلوه‌های هنری زمان می‌گذاشت‌. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

پا به پای سفر

شخصیت و اندیشه

سپهری از تنهاترین کسانِ زمانه‌ی خود بود. کمتر کسی او را در افتتاحیه‌ی نمایش آثارش دیده است؛ هرگز با مجله یا روزنامه‌ای مصاحبه نکرد؛‌ خیلی زود از کارهای دولتی و زندگی در اجتماع کناره گرفت؛ و برای رسیدن به آرامش جانش رو به عرفان هند آورد. او انزواطلب بود و درون‌گرا. هیچ‌گاه ازدواج نکرد. هیچ‌گاه به صراحت شعری عاشقانه برای یک جفت نسرود.
سهراب در نامه‌ای که به یکی از بهترین دوستان خود٬ صادق بریرانی٬ در دهه ۱۳۳۰ می‌نویسد٬ دلیل نخواستن اجتماع و دوری از مردم را این‌طور می‌پندارد: «... من نمی‌خواهم مثل [آندره] ژید بگویم پست‌تر و کثیف‌تر از انسان٬ اجتماعی از آنهاست. ولی چیزی که برایم روشن است٬ این است که اجتماع کور و خطاکار است. به علاوه٬ ذوق اجتماع همیشه در مرتبه پایین قرار دارد. بنابراین٬ در کارهای ذوقی هم پای اجتماعی بودن درخور هنرمند واقعی٬ که پیشتازی می‌کند٬ نیست؛ و به درد کسی می‌خورد که صاحب یک ذوق معمولی و تلطیف نشده است. هنرمند حقیقی پیوسته پی‌جوی عالی‌ترین شکل هنری است. کار ندارد به این که این عالی‌ترین شکل هنری چقدر از دریافت اجتماعی‌اش دور است.» [۴]


از شاعری تا نقاشی

سپهری٬ تا اوایل دهه ٬۳۰ بیشتر شاعر بود تا نقاش؛‌ اما کناره‌گیری‌اش از تعهد به وزارت فرهنگ و آمدن خودخواسته‌اش به تهران و خصوصاً آشنایی با هنرمندان مهم زمان خود که برخی در دانشکده هنرهای زیبا٬ یا دانشجو بودند یا استاد٬ او را به سمت حرفه‌ای نگریستن به نقاشی سوق داد. سپهری در دوره نقاشی‌های رنگین٬ دیوانه رنگ خاکستری بود. تونالیته همه پرده‌های نقاشی او٬ در همه هفت دوره کاری‌اش٬ خاکستری است. رنگ خاکستری معرف بر هیچ بودن جهان است. در آخرین شعرهایی که قبل از مرگ سروده بود٬ به هیچِ خوش‌رنگ اشاره دارد.

آخرین اصوات...

نقاش متولد مهر ۱۳۰۷ کاشان٬ بعد از پنجاه و یک سال و چند ماه٬ وقتی که در بعداز ظهر اردیبهشت ٬۱۳۵۹ از کمر به پایین فلج شده بود و در بیمارستان پارس تهران داشت به درد سرطان این بدن خاکی را ترک می‌کرد٬ از لای پنجره صدای پایکوبی مردم را برای یک انقلاب مردمی می‌شنید. صدای شلیک‌ها و شعارها آخرین اصواتی بود که از این جهان با خود به جهانی دیگر می‌برد. لحظه‌ای که او با تمام تنهایی‌اش داشت می‌رفت٬ انقلاب با همه خروش داشت می‌آمد... خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد


یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران

سهراب سپهری از دید بسیاری از منتقدان٬ شاعری است با احساس بسیار قوی و اندیشه عرفانی که در بیشتر آثار وی مشاهده می‌شود. عده‌ای نیز، او را شاعری تنها لقب می‌دهند که نسبت به رویدادها و مسائل اجتماعی زمانه‌اش بی‌تفاوت است؛

فرج سواد کوهی

«سهراب سپهری توانایی و شایستگی آن را داشت که یکی از بحث‌انگیزترین و تأثیرگذارترین شاعران زمانه‌ی ما باشد. اما به رغم تأثیر گسترده سبک و زبان و بسامانی و نظام‌یافتگی اندیشه سپهری، محتوای شعر او، تأثیری بر جریان‌های فکری و فرهنگی جامعه به جا نگذاشت.»

شاهرخ مسکوب

شاهرخ مسکوب از دیدی دیگر به سپهری می‌نگرد: « سهراب سرنوشت دیگری دارد. او هر چند از اجتماع فاصله گرفته بود، اما درد دل روزگار خود بود. او شاعر روزگار است «از اهالی امروز» او زندگی اجتماعی را از گذرگاه طبیعت می‌نگرد.»

نصرت رحمانی

«آنچه ما را به سوی هم جذب می‌کرد، تمایل هر دوی ما به هنر بود. هر دو به نقاشی سخت شیفته بودیم و خط و رنگ به دوستی ما دامن می‌زد.»

رحمانی « : سهراب سپهری یکی از چهره های شاخص این روزگار بود. با آنکه به هیچ انجمنی دل نبست حرفش در همه مجامع ادبی بود. شیوهء خاصش او را از دیگران متمایز میکرد. سپهری کتاب "آوار آفتاب" را به رحمانی هدیه داد. سپهری عرفان ما را خوب می شناخت ، او مردی جهان گشته و مطلع بود.»

مرتضی ممیز

«سپهری چه نقاش و یا چه شاعر به هر حال مورد ستایش به حق جامعه قرار گرفته است. در واقع جامعه از سپهری شاعر ستایش بیشتری کرده است تا از سپهری نقاش. و سپهری نقاش در فرهنگ و تاریخ ما مهجور و ناشناخته مانده است.»

مهدی اخوان ثالث

«سپهری از فروغ فرخزاد تأثیر گرفته است. ولی در جایی می‌گوید: این چند شعر آخرش خوب است و توانسته برای خود زبان خاصی پیدا کند. با لطافتی که از عرفان بودایی هند مایه می‌گیرد و در تصاویری که از یک نقاش برمی‌آید مطالبی را به صورتی زیبا بیان کرده است ولی بقیه شعرهایش قابل توجه نیست. اشعار سپهری وزن درستی ندارد، معانی را ابلاغ نمی‌کند و خوب از عهده کار کلام بر نیامده است و نمی‌تواند با مردم رابطه برقرار کند.»

رضا براهنی

«سهراب با عرفان سرو کار دارد و شاعری بسیار صمیمی است. اما من با عارف بودن در عصر ما مخالف بودم و معتقد بودم که شاعر باید اجتماعی باشد و شاعری که همیشه در سنگر زندگی کند نمیتواند با مردم ارتباط بر قرار کند. البته اکنون معتقدم که شاعر نباید تنها در یک دوران خاص و در رابطه با یک مطلب خاص شعر بگوید." وی معتقد است : از جهت تکنیک شعر، سپهری به قدرت شعر نیما، اخوان، شاملو و یا فروغ نیست.»

سیمین دانشور

«سهراب را دوست دارم. شعرش یک نوع نقاشی و نقاشی اش یک نوع شعر شد. سهراب از صمیم قلب خود را وقف شعر و نقاشی کرده بود. سهراب تیپ شهودی بود بر خلاف نیما که تیپ فکور بود .طبع شهودی سهراب بی ا ینکه او را متوجه گنجینه گسترده عرفان ایران بکند، به خاور دور و ژاپن کشاندش. ره آورد این سفر هم در نقاشی و هم در شعر سهراب اثر گذاشت. از شعر (هایکو) بسیار خوشش آمده بود. شعر سهراب به نظر من ادامه یافته هایکو است. سهراب فرصت زیادی نداشته تا به مطالعه ادبیات سنتی ما بپردازد. به هر جهت شعر سهراب شعر مطلق است ، شعر ناب است.»

حمید مصدق

«او چون نقاش بود گاهی در تصویرگر به نوعی نابی و عامی خاص می‌رسید. در کتاب‌های اولیه سهراب نشانه‌ای از وزن نمی‌بینید بیشتر نثر شاعرانه است. در کارهای آخرش وزن‌های نیمایی را به کار می‌بندد. سپهری یک تصویرساز است و کوشش عمده‌اش در بیان تصاویری زیبا از صحنه‌های خاص است بی‌آنکه مطالبش ارتباط چندانی با یکدیگر داشته باشد.»

محمود مشرف تهرانی(م.آزاد)

«نقاشان می‌گویند او شاعر خوبی است و شاعران می گویند او نقاش بهتری است. سپهری شاعر خوبی است ولی البته باید از کارهایش انتخابی کرده شود. شعر سپهری ظریف است ولی محکم نیست. اشعارش را کامل نمی بینم، البته دارای معانی، مضامین و عبارات لطیف است.»

داریوش آشوری

«به نظر من سهراب شاعر خوب و موفقی است او جزو همین چند شاعر موفق دوران ماست، از جهت فکری شاید روشنتر و دقیق تراز اندیشه دیگر شاعران می‌شود در موردش قضاوت کرد. چرا که از اندیشه‌های مشخصی تاثیر پذیرفته است و می تواند آنها را در شعر خود منعکس بکند. او بیانگر نوعی رفان طبیعی در آثارش است.»

علی موسوی گرمارودی

«سپهری از کسانی است که راه نیما را شناخته بود اما آن را با پای خود و با شخصیت یگانه خویش پیمود. او خود را با رنگ و کلمه، بیان می‌کرد. مصالح خلاقیت او، هم رنگ بود وهم کلمه و او با این هر دو نقاشی می‌کرد، یا با این هر دو «ماموریت ادبی« خود را انجام می‌داد. سپهری نخستین کسی یا دست کم مهمترین شاعری است که زبان شعر نو را با زبان محاوره پیوند زد.»

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

متأثر از نیما

سهراب در آغاز کار شاعری تحت تأثیر شعرهای نیما بود و این تأثیر در «مرگ رنگ» به خوبی مشهود است. در آثار بعدی کم کم کارش شکل می‌گیرد و شعرش از دیگر شاعران هم‌دوره خویش متمایز می‌گردد.


استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

اشعار

  1. مرگ رنگ (۱۳۳۰)
  2. ٰزندگی خواب‌ها (۱۳۳۲)
  3. آوار آفتاب (۱۳۴۰)
  4. شرق اندوه (۱۳۴۰)
  5. صدای پای آب (۱۳۴۴)
  6. مسافر (۱۳۴۵)
  7. حجم سبز (۱۳۴۶)
  8. ما هیچ، ما نگاه (۱۳۶۳)
  9. اتاق آبی (۱۳۶۹)

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. شمس لنگرودی، تاریخ تحلیلی شعر نو، ۵۰۸-۵۰۷.
  2. «مقاله‌ای در مورد زندگی‌نامه سهراب سپهری». پایگاه اینترنتی هنر اسلامی، ۱۳ خرداد ۱۳۹۳. بازبینی‌شده در ۱۹اردیبهشت ۱۳۹۸. 
  3. سپهری٬ پریدخت، هنوز در سفرم (شعرها و یادداشتهای منتشر نشده سهراب سپهری)، ۱۰.
  4. اسدی کیارس، داریوش. «تندیس سهراب سپهری». تندیس، ش. ۱۳۵ (۱۳۸۷): ۴-۶. 

منابع

  • شمس لنگرودی، محمد (۱۳۹۷). تاریخ تحلیلی شعر نو. ۱. تهران: نشر مرکز. ص. ۶۴۹ص. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۰۵-۳۵۹-۸. پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)


پیوند به بیرون