فرشید مثقالی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۸۵: | خط ۱۸۵: | ||
====تصویرگر==== | ====تصویرگر==== | ||
=====انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان===== | =====انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان===== | ||
* ''[[مازن]]''،[[فرشید مثقالی]](۱۳۶۳) | * ''[[مازن]]''،[[فرشید مثقالی]] (۱۳۶۳) | ||
* ''[[تو را من چشم در راهم]]''، [[نیما یوشیج]] (۱۳۶۳) | * ''[[تو را من چشم در راهم]]''، [[نیما یوشیج]] (۱۳۶۳) | ||
* ''[[من و خارپشت و عروسکم]]''، «راضیه دهقان سلماسی» (۱۳۶۲) | * ''[[من و خارپشت و عروسکم]]''، «راضیه دهقان سلماسی» (۱۳۶۲) |
نسخهٔ ۲۲ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۵۳
فرشید مثقالی | ||||
---|---|---|---|---|
زمینهٔ کاری | تصویرگر، انیمشنساز، کارگردان و طراح گرافیک | |||
زادروز | ۱۳تیر۱۳۲۲خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهاصفهان | |||
محل زندگی | کالیفرنیا (آمریکا) | |||
بنیانگذار | انیمیشن در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان[۱] | |||
کتابها | تصویرگریِ پسر، ساز و پرنده ماهی سیاه کوچولو آرش کمانگیر و... | |||
اثرپذیرفته از | مرتضی ممیز | |||
وبگاه رسمی | http://www.farshidmesghali.com/ | |||
|
فرشید مثقالی (زادهٔ ۱۳تیر۱۳۲۲، اصفهان) تصویرگر، مجسمهساز، کارگردان، انیمیشنساز، نویسنده و طراح گرافیک موفّق ایرانی است. او در سن ۳۱سالگی و در سال ۱۳۵۳، برندهٔ جایزهٔ معتبر «هانس کریستین آندرسون» برای تصویرگری آثار ادبیات کودکان و نوجوانان شد.
فرشید مثقالی دوران کودکی و نوجوانی خود را در اصفهان سپری کرد و سپس برای ادامهٔ تحصیل در دانشگاه به تهران آمد. او در دانشکدهٔ هنرهای زیبا در رشتهٔ نقاشی به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۴۲ فعالیت حرفهای خود را بهعنوان طراح گرافیک و تصویرگر آغاز کرد. پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، به عضویت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان درآمد.
طی سالهای ۱۳۴۸تا۱۳۵۶ جوایز زیادی را برای تصویرگری، انیمیشنسازی و طرحی پوستر فیلم برای کودکان کسب کرد. در سال ۱۳۵۷ به پاریس رفت و طی چهار سال بهعنوان نقاش و مجسمهساز فعالیت کرد و درنهایت مجموعهٔ کارهایش در گالری «سامیکینگ» در پاریس بهنمایش درآمد.
در سال ۱۳۶۴ به کالیفرنیای جنوبیِ آمریکا رفت و استودیوی طراحی گرافیک شخصی خود با نام «دسکتاپ» را در لسآنجلس افتتاح کرد. فرشید مثقالی در سالهای ۱۳۶۸تا۱۳۷۲ کارهای هنری دیجیتالی براساس اسنپشات (بریدهٔ) عکسهای مختلف، خلق کرد که در برخی گالریها و سپس در موزهٔ هنرهای مدرن لسآنجلس نمایش داده شد. او در سال ۱۳۷۶ به وطن بازگشت و در همایشها و نشستهای گوناگون حضور بهم رساند و درحالحاضر نیز در استودیوی شخصی خود مشغول نقاشی، مجسمهسازی و پروژههای تصویرسازی گوناگون است. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
داستانک
پیک سیاسی
مجلهٔ پیک قرار بود یک منبع مطالعاتی آموزشی برای دانشآموزان در کنار کتابهای درسی باشد. ایدهٔ کار را فیروز شیروانلو که تازه از انگلیس برگشته بود برعهده داشت که برای کار طراحی مجله از سه نفر یعنی بهمن بروجنی، آراپیک باغداساریان و فرشید مثقالی دعوت کرد. مثقالی این کار را خیلی دوست داشت؛ چون برخلاف کارهای قبلی در ازای آن پول دریافت میکرد. چندی نگذشت که به جان شاه سوءقصد شد و عدهای را دستگیر کردند که شیروانلو هم جزو آنها بود. هفتهٔ بعد هم همگی آنان از مجله اخراج شدند!
مثقالی، کیمیایی و کیارستمی
مثقالی چند سالی را هم بهعنوان گرافیست آزاد کار کرد و بعد به «نگاره» رفت؛ شرکتِ جدید شیروانلو که بعد از جریانِ سوءقصد آزاد شده بود. در آنجا بود که با «عباس کیارستمی»، «احمدرضا احمدی»، «فرید فرجام» و «نیکزاد نجومی» همکار شد. آنها بهواسطهٔ روابط شیروانلو سفارشهای زیادی میگرفتند و پوسترهای سینمایی طراحی میکردند. همانجا بود که کیارستمی پوسترهای فیلمهای کیمیایی را طراحی کرد.
نخستین گامها
احتمالاً زمانیکه آتلیهٔ گرافیک «چهلودو» در سال ۱۳۴۸ افتتاح شد، خیلیها نمیدانستند که خروجی آن، چه دستاوردهای مهمی برای کانون و نیز هنر تصویرسازی کشور بههمراه دارد و سرآغاز دوران جدیدی از فعالیتهای هنری این نهاد تاثیرگذار خواهد شد؛ اما امروز با نگاهی به اسامی رفقای پایهگذار آن، فهم این مهم بهسادگی میسر است. آدمهایی همچون: فرشید مثقالی و مرتضی ممیز، علیاصغر معصومی و فرهاد بشارت.
ماهی سیاه کوچولو
مثقالی در سال ۱۳۴۸ تصویرگری اثر منحصربهفرد ماهی سیاه کوچولو را انجام داد که در آن نسبت به کارهای پیشینش در کانون، از تکنیکها متفاوتی مانند کندهکاری و چاپ استفاده میکند که هنوز هم پالت اولیهاش را نزد خود محفوظ داشته است؛ اما نغز آنجاست که نسخهٔ اول این اثر بعدها گم میشود تااینکه پس از انقلاب کسی از آمریکا پیدا میشود و آن را دوباره به کانون میفروشد. این کتاب در دو جشنوارهٔ بولونیا و براتیسلاو جایزه میگیرد و سکوی پرش فرشید مثقالی میشود.
سیرک انیمیشنساز!
فرشید مثقالی خودش به کانون پیشنهاد میدهد که انیمیشن جمشید شاه را بسازد؛ اما بودجهٔ کانون در آن روزها هم محدود بود. بنابراین شیروانلو کار جالبی انجام میدهد. او سیرک مسکو را به تهران دعوت میکند و آنها در هتل لاله بهاجرا میپردازند. عواید فروش این سیرک صرف راهاندازی قسمت تولید و انتشار این فیلم در کانون میشود.
مجسمههای قیمتی
سالهای ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ برای مثقالی سالهای بازگشت به نقاشی است. آتلیهٔ انیمیشنسازی او نیمهتعطیل میشود و او برای مدتی به انگلیس میرود. هشت ماه اقامت انگلیس مساوی میشود با تجربهٔ جدید مجسمهسازی که در ایران هرگز انجام نداده بود؛ اما خودش چنانکه باید و شاید از این تجربه راضی نیست و تصمیم میگیرد انگلیس را به مقصد پاریس ترک کند. موقع جمعآوری وسایل، دو مجسمه از کارهایش را در خیابان کنار سطل آشغال میگذارد. یکیدو ساعت بعد که از همانجا عبور میکند میبیند که مجسمهها نیستند و بعدها خودش با خنده و شوخی تعریف میکند که بعد آن ماجرا متوجه شدم که همهٔ آثار هنری مشتری دارند فقط قیمت آنها مسئله است!
غیرمنتظره
کمتر کسی باورش میشد که فرشید مثقالی ِ جوان جایزهٔ مهم و ارزشمند هانس کریستین آندرسون را از آن خود کند؛ اما انگار داوران بهخوبی معنا و مفهوم عمیق و اشراف والای مثقالی را از پس تصویرسازیهای سادهاش دریافته و به شایستگی او را لایق تقدیر دانسته بودند. مجموعه آثار هنری فرشید مثقالی برای کودکان و نوجوانان درحالی مفتخر به دریافت چنین جایزهٔ ارزشمندی شد که هنوز هیچ تصویرگر ایرانی دیگری آن را دریافت نکرده است.
رویای پاریس
روزگار فرشید مثقالی در پاریس به نقاشی و مجسمهسازی گذشت. نقاشیها و مجسمههایی بههمان سادگی و لطافت تصویرسازیهای کودکانهی او که اغلب از مواد اولیهٔ خلاقانهای مانند چسب، چوب و کاغذ ساخته شدهاند. چند سال پیش یکی از مجسمههای او از سقف موزه هنرهای معاصر تهران آویزان بود. همان اثرى كه او در نمايشگاه «باغ ايرانى» و در كنار مجسمهٔ جنباى «الكساندر كالدر» و بالاى حوض روغن هنرمند ژاپنى شركت داده بود. بعدها کتاب کوچک «مجسمههاى كاغذى» که یادآور دوران تصویرسازی او برای کودکان بود، مجموعهٔ مجسمههایش را در خود جای داد.
آرزوی اسپیلبرگ
استیون اسپیلبرگ کارگردان مطرح هالیوودی در سالهای ابتدای ظهور اینترنت رویایی در سر داشت. دلش میخواست کودکان بیمار سراسر دنیا بتوانند از این طریق با یکدیگر بازی کنند و رنج بیماری را بر خود هموار سازند. اسپیلبرگ این ایده را برای فرشید مثقالی که هنرمندی کارآمد و بهروز بود مطرح ساخت و از او خواست تا پروژهای در این زمینه برای او انجام دهد.
زندگی و تراث
فرشید مثقالی دربارهٔ زندگی خود چنین میگوید:
کودکی
- «کلاس پنجم یا ششم دبیرستان بودم؛ در شهر اصفهان، مدرسهٔ سعدی. مدرسهٔ سعدی پشت عالی قاپو بود. مابین میدان نقش جهان و خیابان استانداری. دو ضلع مدرسه خیابان بود. اولین دورهٔ حیات کاری من در این سالها شروع شد؛ به عنوان نقّاش نشریهٔ دیواری مدرسه. مثل اینکه نشریهٔ ورزشی بود. چون تنها بیستی که من در درسها میگرفتم در ورزش بود که هیچ فعّالیت ورزشی نداشتم. احمد میرعلائی هم در این نشریه قلم میزد. مصفّایی خط مینوشت و من هم با قلم فرانسه و مرکب و آبرنگ نقّاشی میکشیدم.
- البتّه یک نشریهٔ دیگر هم به دیوار نصب میشد. یک نشریهٔ انگلیسی. جوانی به اسم فریدون حاج رسولی نقّاش آن نشریه بود و اهل ساخت و ساز دقیق. در یک شماره آگهی کوکاکولا را از یک مجلّهٔ خارجی مدل قرار داده بود و بابانوئلی ساخته بود که هوش از سر آدم میرفت. به او حسودیم میشد و میتوانم بگویم آخرین نقّاش رئالیستی بود که حسادت مرا برانگیخت.[۳] »
تأثیرپذیری
- «رابطهٔ من با گرافیک از طریق مجّلات روز برقرار شد. مجّلهٔ تهران مصوّر و اطلاعات بانوان که جزو ملزومات مسلّم خانهٔ ما بود. داستانهای این مجلّات مانند رابعه و آفت نقل مجالس بودند و مثل سریالهای تلویزیونی الان، مردم داستانها و قرهمانهای آنها را دنبال میکردند و به سرنوشت کاراکترهای آنان حسّاس بودند. من شروع کردم به نگاه کردن به تصویرها و نفّاشیهای این مجلّات. علی مسعودی در هر دو این مجلّات کار میکرد و سعی میکرد زنان را زیباتر ترسیم کند. دست محکمی هم داشت. ولی همهٔ کارهای آن زمان به طرز معصومانهای شبیه هم بود. در همین مرحله بود که با ممیّز آشنا شدم که در در مجلّهی ایران آباد شرکت نفت کار میکرد و جذب نگاه و تکنیک او شدم. به تیتر مقالات نگاه تازه داشت و از تصاویر برداشت متفاوت. هر قضیّهای را به روایتی تازه مصوّر میکرد و این شکستن رسوم تصویرگران آن عصر برای من جوان تازه و جذّاب بود. تا آنجا که برای مصّور کردن کار یکی از شعرای مدرسه، عینا کار ممیّز را کپی کردم. من جزو نژادی هستم که از آقای ممیز، زاده شده است. این دوران عملاً دوران درخشان تصویرگری ایران بود و ممیّز کارهای بسیار ارزشمندی در این دوره دارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد»
جوانی
- «در سالهای ۱۳۳۹تا۱۳۴۰ دبیرستان را تمام کردم. در رشتهٔ ریاضی با معدلی کمی بالاتر از مرز قبولی. سه ماهی آمدم تهران برای شرکت در کلاسهای کنکوری که میدانستم هیچ باعث پیشرفت دانشم نخواهد شد. در کنکورهای متعدّد نامنویسی کردم. اوّل دانشکدهٔ فنی بعد دانشکدهٔ معماری. بعد پلیتکنیک و حسابداری [۴]. یکی از بچّهها که با من به تهران آمده بود الکی در دانشکدهٔ مجسّمهسازی هم اسم نوشت. به طور غریزی حس کردم این راه ممکن است به قبولی در یک دانشکده ختم شود و برای دانشکدهٔ هنرهای زیبا اسم نوشتم. کنکورها که شروع شدند همان نیم ساعت اوّل میفهمیدم که مرد میدان نیستم و سریع جلسه را ترک میکردم تا از فرصت حضورم در تهران استفاده کنم؛ سینمایی بروم و ساندویچی بخورم. کنکور نقّاشی از قضا فقط نقّاشی بود. از روی مجسّمهی هرکول. اوّلین بار بود با ذغال روی کاغذ بزرگ کار میکردم ولی اتفّاقا بد نشد. به اصفهان برگشتم. هر شب لیست قبولشدگان دانشکدهها در روزنامه میآمد و مادرم زودتر از همیشه روزنامه میخرید. در درون میدانستم که امیدی به اسم من نخواهد بود اما از میان ۹۰۰ نفر شرکتکنندهٔ کنکور نقّاشی نفر پنجاهودوم شده بودم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد»
دوران دانشکده
- «در دانشکده اسم دو نفری که در مجّلات میدیدم پای تابلوها بودند: ممیّز و آیدین. تا مدّتها نمیدانستم دقیقا کی هستند. هنگام ورودم به دانشکده، ممیز پروژهٔ جالبی داشت. یک مجلس عروسی با حضور اساتید دانشکده که عروس، مجسمهٔ ونوس بود و داماد، خود ممیز! شانس و تصادف بود که او از جلد یکی از کتابهایی که من ساختم خوشش آمد و ترتیب کار کردن من در یک آژانس تبلیغاتی که خود در آن کار میکرد و دفتر داشت، را داد. در آن دوران دانشکده نقّاشی تحت سلطهٔ علیمحمد حیدریان بود . بعدها تغییرات بیشتری داده شد و به محمود جوادیپور و جواد حمیدی میدان بیشتری داده شد. یک مادام فرانسوی هم بود که متاسفانه اسمش را فراموش کردهام.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد»
در مسیر تخصص
آغاز کار حرفهای او در سالهای ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴ و با همکاری با مجلهٔ «نگین» رقم خورد که در آن تصویرگری و تنظیم صفحات را برعهده داشت. پس از آن و با فاصلهٔ چند سال، مثقالی همکاری خود را با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد و برهمیناساس زندگی هنری او برای سنین پایین شکل منسجمی گرفت. تصويرگرى چند كتاب كودک، كه عمو نوروز نخستين آنها بود، حاصل اين دوره از همكارى مثقالی با كانون بود. دورهاى دوسهساله كه تصويرگرى ماهى سياه كوچولو هم در آن جاى میگيرد و جايزهٔ اول نمایشگاه «بولونيا»ى ايتاليا را در سال ۱۳۴۸ نصيب او میكند. جايزهاى كه در همان سال با افتخار نمایشگاه «براتيسلاوا» چكسلواكى و براى همان كتاب همراه میشود.
در سال ۱۳۴۹ همراهبا آراپيک باغداساريان بخش فيلمهاى كارتونى اين نهاد فرهنگی را پایهریزی کرد. فيلمهاى کوتاه «آقاى هيولا» و «سوءتفاهم» نخستین آثاراین هنرمندان جوان بهشمار میآيد كه بازهم به درخشش مثقالی میانجامند و در جشنواره فيلمهاى كودک تهران جايزهٔ مخصوص و ديپلم افتخار را بهارمغان مىآورد. در سال ۱۳۴۹ مثقالی علاوهبر ادامهٔ فعالیتهای قبلی به طراحی پوستر فیلم کودک نیز روی آورد.
پسر، ساز و پرنده، شهر خاكسترى، دوباره نگاه كن، كرم خيلیخيلى خوب، بهتر، بيشتر، يک قطره خون، يک قطره نفت و نیز مجموعه فيلمهاى آيا مىدانيد چطور؟ عنوان ساختههاى سينمايى اين هنرمند اواخر دههٔ پنجاه و در كانون بهحساب مىآيد.
طی تمامیِ این سالیان، او همچنان به تصویرسازی كتابهاى كودک ادامه مىدهد و در سال ۱۳۵۰ جايزهٔ افتخار نمایشگاه كتاب «بولونيا» (ايتاليا) را براى تصويرگرى کتاب «قهرمان»، در سال ۱۳۵۱ جايزهٔ «سيب طلا» نمایشگاه «براتيسلاوا» (چكسلواكى) را براى تصويرگرى کتاب «آرش کمانگير» و بالاخره جايزهٔ هانس كريستين اندرسون (نوبل ادبيات كودكان و نوجوانان) را در سال ۱۳۵۳ براى مجموعه آثار تصويرگرى كودكانش دريافت مىكند.
مثقالی در سال ۱۳۶۵ به کالیفرنیا رفت و «دسکتاپ» را در آنجا راه انداخت: استودیوی گرافیکی کوچک شخصی خودش. اما این دوران هم سرانجام در سال ۱۳۷۳ و با نقل مکان به شهر سانفرانسیسکو پایان یافت و مثقالی مشغول فصل دیگری از فعالیتهای هنریاش شد، فصلی که با توليد آثار مالتىمديا و طراحى و ساخت فضاهاى ويرچوال رئاليستى براى اينترنت همراه بود.
یکی از نمایشگاههای انفرادی او در گالری هما در تهران از تاریخ ۲تا۱۳دی۱۳۹۰ برگزار شد.[۵] این هنرمند باتجربه در سال ۱۳۹۶ بههمراه مهدی حجوانی، بهزاد غریبپور و عاطفه ملکیجو موفق به دریافت نشان آبان شد. این نشان قرار است هر ساله در ۱۵آبان، روز تصویرگر، به برندگان اهدا شود. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بریدههایی از زندگی حرفهای هنرمند
بنیانگذاری انیمشین
مثقالی و آراپیک باغداساریان را اساساً بنیانگذاران بخش انیمیشن کانون میدانند که فصل نوینی را در فعالیتهای این نهاد فرهنگی گشود. خود مثقالی در این باره میگوید:
- «برای ساختن فیلم، من فیلمهایی که از آلمان آورده بودند را فریم به فریم نگاه کردم تا بفهمم تفاوت این فریم با آن یکی در چیست؟ چگونه این آدمها را ساختهاند؟ چطوری حرکت میکنند؟ و از همان کار کشف کردم که اینها از یک نقاشی دو یا چهار عکس میگیرند و سپس میزهای انیمیشن را طراحی کردیم.»
آثاری همچون آقای هیولا و «سوءتفاهم» محصول همان فعالیتهاست.[۶]
تصویرگری شعر نیما
فرشید مثقالی تا قبل از تصویرگری تو را من چشم در راهم، یکی دو شعر بیشتر از نیما نخوانده بود و آشنایی چندانی با او نداشت. یک روز «سیروس طاهباز» در «انتشارات امیرکبیر» از فرشید مثقالی میخواهد که تصویرگری کتاب نیما را برعهده بگیرد، از آن پس بود که او با دنیای شاعرانهٔ نیما آشنا شد. این دنیای لطیف از نظر مثقالی قلمی لرزان میطلبید. بههمیندلیل تصویرها پر از خطوط ناپیوسته شدند که مرتب قطع میشوند. درست مثل خود شعر نو که منظم نیست. مدلهایی که فرشید مثقالی برای این کار انتخاب کرد، برداشتی از یک مینیاتور یا کاراکتری از یک مینیاتور بود که در تطبیق با شعر یا قسمتی از آن بهکار گفته میشد. بهطرزی نیماوار، یعنی معاصر، شکسته، پیوسته، درهم و موزون.
رابطهٔ ارگانیک
فرشید مثقالی معتقد است که برای کار باید از بچهها دربارهٔ موضوع تصویرگری، رنگ و کاراکتراها نظرخواهی کرد و بهصورت مستدل و مستند آمار موفقیت یک اثر را بهدست آورد؛ چراکه در همین تحقیقات میدانی است که تواناییهای یک هنرمند خودش را نشان میدهد و باعث میشود که در تصمیمگیریهای بعدی از او در موقعیت مناسب استفاده کرد. حتی اگر اثری با استقبال کم عموم مواجه شود میتوان علل شکست آن را دریافت. او این موضوع را «رابطهٔ ارگانیک» مینامد. رابطهای که در آن همه چیز در ارتباط باهم حرکت میکند.
تأسیس کانون؛ سیاسی یا غیرسیاسی؟
در ششمین نشست نقد آثار تصویری، «محمدعلی کشاورز» خاطرنشان میکند که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با حضور یک انگلیسی تأسیس شد تا کتابخانههایی راه بیندازد و اینکه چه اهدافی پشت تأمین این کتابخانه بود بماند. بعد که کار نشر در کانون راه افتاد، دوستانی که در آنجا حضور پیدا کردند، عوامل اصلی رژیم بودند و برای رسیدن به مطامع و منظورهایی که داشتند، تلاش میکردند. مثقالی در همان نشست پاسخ میدهد که یک انگلیسی دستور تأسیس کانون را نداده؛ بلکه حرف از آقای فیروز شیروانلو بوده که ایشان در انگلیس تحصیل کردهاند.[۷]
بخوانیم و بنویسیم
در پانزدهمین نشست نقد آثار تصویری، یکی از حضار که برای پانزده سال معلم کلاس اول بود و نام فرشید مثقالی را بهعنوان تصویرگر کتاب «بخوانیم و بنویسیم؛ پایهٔ اول» دیده بود دربارهٔ تصویرگری ضعیف کتاب صحبت کرد و نظر مثقالی را جویا شد. او پاسخ داد که اساساً کتاب دارای اشکالهای بنیادی است و همچنین از نظر عرضه اطلاعات بسیار شلوغ و مغشوش است و ترتیب ارزش اطلاعات در ارائهٔ آنها رعایت نشده است. بههمین دلیل من با اینکه یکسالونیم هفتهای سه روز بعدازظهرها بهعنوان ناظر در جلسه شرکت کردم، پس از آن خود را کنار کشیدم و خواستم که نام مرا حذف کنند. [۸]
انتقادهای دلسوزانه
فرشید مثقالی همواره در نشستهایی که داشته به نزدیکشدن تصویرگری کتاب و بالاخص تصویرگری کتاب کودک به فرهنگ عموم جامعه تأکید میکند و به هنرمندان متذّکر میشود که:
- «ما مملکتی هستیم با اختلاف فرهنگی خیلی عجیب و غریب؛ یعنی آدمهایی هستند خیلی مدرن و با دنیای بیرون بسیار مرتبطاند و... از آن طرف آدمهایی هستند که در روستا زندگی میکنند، ما برای اینها هیچ تولیدی نداریم که قشر وسیعی هم هستند. ما کتابی نداریم که برای عموم تولید شود.»
او همچنین معتقد است که:
- «تصویرسازیهای ما نمیتوانند طیف کامل نیازهای بازار را پوشش بدهند. ما یا تصویرسازی فوقالعاده بازاری داریم یا تصویرسازی فوقالعاده هنری. درصورتیکه این وسط، طیف وسیعی وجود دارد که این طیف کاملاً خالی است.»[۹]
از نگاه دیگران
مرتضی ممیز در جایی گفته: «آثار فرشید مثقالی راه خود را (در جامعهٔ هنری ایران) چندان راحت باز نکرده است و اگر تأیید جشنوارههای جهانی نبود، همچنان با مخالفتهای زیادی مواجه میشد.»[۱۰]
ساعد مشکی نیز اشاره داشته: «تنوّعطلبی و نوخواهی در زندگی [شخصی] فرشید مقالی زیاد دیده نمیشود. خیلی هم اهل هیاهو و جنجال در اطراف کارهایش نیست.» [۱۱]
حضور در هیئت داوری
فرشید مثقالی در فهرست هیئت داوری جایزهٔ نمایشگاه «سرو نقرهای» است که هر دو سال یکبار، انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران، در آبانماه برگزار میکند. سرو نقرهای یک رویداد مهم در عرصهٔ گرافیک است و چون در سالیان اخیر خلأ برگزاری بیینال گرافیک در جامعه محسوس است، سرو نقرهای توانسته بهخوبی جایگاه خود را میان گرافیستهای ایرانی باز کرده و تاحدودی این خلأ را پرکنید. [۱۲]
نظرات هنرمند
- «راهی بهجز [تأثیر]گرفتن [از آثار دیگران] وجود ندارد. ما میتوانیم به راه دیگران برویم. یا در همان راه میمانیم یا اینکه راه خودمان را مییابیم.»[۱۳]
- «مشکل ما در ایران همواره فقدان رابطهٔ سازمانیافته با مخاطبان است و نتیجهاش تولید یک طرفه از جانب تصویرگر است. انگار بچهها حق انتخاب ندارند.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - «ما آدمهایی بسیار تکرو هستیم و حتی بهقیمت خوب درنیامدن کارمان، نمیخواهیم لذت تکروی را از دست بدهیم.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - «شما چه بخواهید چه نخواهید ایرانی کار میکنید. بهشکل ایرانی کارکردن یا نکردن درست مثل خوابدیدن است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آثار و منبعشناسی
نقد و بررسی سبک آثار
آثار مثقالی همواره مورد توجه منتقدین بوده است. اعتبار خاصّ این هنرمند از طرفی به یمن جوایز مختلف بینالمللی است و از طرفی ریشه در نگاه ژرف و پیشتاز او دارد. شیوهٔ کار و نگاه نوگرای او باعث شد که بسیاری از تصویرگران از کار او الگوبرداری و یا حتّی در این اواخر با کپی ایدههای او به تولید اثر بپردازند. شیوهٔ مثقالی برای تصویرگری بسیار ساده و تاثیرگذار است. بر اساس درونمایه و گونهٔ ادبی متن، منبع الهامی میگزیند و سپس این منبع الهام را از فیلتر ذهن و فکر خود میگذراند و با دستان ماهرش به مدد تکنیکهای گوناگون ورز میدهد تا تبدیل به کاری یگانه شود. او برخلاف برخی هنرمندان که همواره سبکی خاص و منحصربفرد برای خود دارند و گامی به خارج از آن نمینهند، هر سفارش جدیدی را میدانی برای تجربهٔ نو میداند. برخی این موضوع را از نقاط ضعف مثقالی میدانند. به مثابهٔ دانشجوی سردرگمی که در پی یافتن مسیر خود از کار هر استادکاری گرتهبرداری میکند؛ کنجکاوانه از شاخهای به شاخهٔ دیگر میپرد و به هر گوشه سرک میکشد. رهرویی که به هر راه و کورهراه میپیچید تا شاهراه بیابد. اما برای مثقالی این مکاشفهها و تجسّسها در پی یافتن راه نیست بلکه خود راه است.
رجوع به گذشته در آثار مثقالی از جنس تمایلات سفارشی و اسمی برای ارج نهادن به سنّتها نیست بلکه نشانی از علاقهٔ او به جستجوگری در منابع قدیمی است. علاقهای که باعث شده هر کار تازه تبدیل به بستری برای کاوشگریها و جستجوهای او شود؛ که راه حلّ جدیدی بیابد و افق تازهای بگشاید. او در صحبتهایش بارها به حس دوگانهای اذعان میکند که در میان همنرمندان ایرانی از جمله خود او وجود دارد. حسی که باعث میشود بخواهد چیزی را از گذشته با چیزی در حال متصّل سازد او میگوید
- «ضمن اینکه همیشه دوست داشته نو کار کند، همواره این کشش در او وجود داشته که از انبان مینیاتورها و موجودیهای فرهنگ بومی نیز استفاده کند.»
به همین دلیل شاید بتوان یکی از ویژگیهای بنیادی و بکر در اغلب آفریندههای فرشید مثقالی را استفاده از توان فرهنگ غنی ایرانی دانست. بهطوریکه او بیشتر این فرهنگ و آرایههای آن را بهعنوان دستمایههای آثار خود برگزیده و در برگردان امروزی آن نیز تا حد زیادی موفق بوده است. [۱۴]
نگاهی به چند چند اثر
تو را من چشم در راهم؛ اکتشاف بصری بیبدیل
کتاب «نیما» مجموعهی بیست تصویر است که فرشید مثقالی در اوایل دههی ۱۳۶۰ بر اساس اشعار نیما یوشیج طراحی کرد و به صورت کتاب دستی توسط «ایبیبوکنس» طراحی شده است. فرشید که کمی زودتر در ۱۳۵۶ مجموعهای از اشعار شاعران معاصر را در کتاب میتراود مهتاب به تصویر کشیده بود، در این مجموعه با تمرکز بر شعر نیما که به اعتقاد او از مهمترین چهرههای مدرنیسم در ایران است، برهمکنشی فرمی بین استتیک نقاشی معاصر و مینیاتور ایرانی ایجاد کرد. کتاب با ساختار لایهای که تصاویر و شعرها در تعامل با یکدیگر ایجاد میکنند، تبدیل به اکتشاف دیداری منحصربفردب در دل شبها و مهتابهای نیما یوشیج میشود.
«نیما» مجموعهی بیست تصویر بر روی کاغذ دستساز و بیست شعر بر روی کاغذ شفاف است که با روش چاپ دستی سیلک اسکرین در ۱۰۰ نسخه تولیده شده و جلد هر کتاب توسط هنرمند، با دست طراحی و نقّاشی شده است. تولید این کتاب از بهار ۱۳۹۵ آغاز شد و در پاییز ۱۳۹۶ توسط سرانجام یافت. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
افسانهٔ آفرینش در ایران؛ بر اساس چاپ سنگی
نخستین و کاملترین مجموعهای که متعلق به دورهٔ کاری اوست تصویرسازی کتاب افسانهٔ آفرینش در ایران، شامل سی تصویر است. این کتاب، که نوشتهٔ مهدخت کشکولی است، درونمایهای اسطورهای دارد و به باور زرتشتیان دربارهٔ آفرینش جهان هستی و موجودات خیر و شر اشاره میکند احتمالا همین درونمایهٔ اسطورههای تاریخی اولین جرقهٔ استفاده از تصاویر چاپ سنگی بوده است. مثقالی به واسطهٔ ایرج افشار که در آن زمان مدیر کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران بود، به منابع چاپ سنگی دست پیدا کرد. بدین ترتیب از تمامی و یا اکثر تصاویر کتابهای سنگی موجود در کتابخانهٔ مرکزی میکروفیلم نگاتیو و پوزیتوی تهیّه شده و در اختیار او قرار گرفت. مثقالی با دستگاههای کپی اولیّه تصاویر چاپ سنگی را از میکروفیلم به روی کاغذ منتقل کرده است. از ویژگیهای این شیوه کپی آن است که تیرگی به حاشیه اشکال و فرمها رانده شده و مرکز شکل خاکستری یا سفید شده است. تصویرسازیهای او فضایی وهمآلوده، افسانهای و غریب داشته باشد که در جهت پرورش متن است. همین نمونهٔ کوچک نشان میدهد که مثقالی تا چه حد شیفتهٔ اکتشافات بصری و تکنیکی به منظور خلق زبانی نو بوده است. این چند نمونه نشان میدهد که مثقالی در آن سالها با چه علاقه و دقّتی با این نقش مایهها کلنجار رفته، آنقدر کم و زیادشان کرده، پیچ و تاب داده که گاهی شناسایی آنها مشکل میشود و بسیاری از پژوهشگران، این تصاویر را برگرفته از تصاویر پردههای قهوهخانه میدانند. در واقع گذشتهٔ فرهنگی و هنری غنی و پربار ایران باعث شده است در بسیاری از هنرمندان و به ویژه تصویرگران، گرایشی به وجود آید که از گنجینهٔ تصویری گذشته برای خلق آثاری بدیع و جدید استفاده کنند. از جمله میتوان به آثار افرادی چون نفیسه ریاحی در کتاب هفت خوان رستم[۱۵]، ملهم از فلزکاری دورهٔ ساسانی و یا آثار نورالدّین زرینکلک در کتاب کوروش شاه[۱۶] با الهام از نقش برجستههای دوران هخامنشی و ساسانی و آثار بسیاری از دیگر تصویرگران معاصر اشاره کرد.[۱۷]
ماهی سیاه کوچولو؛ یک موفقیّت ابدی
فرشید مثقالی دربارهٔ تجربهٔ تصویرسازی این اثر ماندگار چنین میگوید:
- «ماهی سیاه کوچولو یک پدیده است. پدیده به این منظور که کتابی است استثنائی و خاص. صمد بهرنگی گرایشات چپ داشت. او به هر حال در دنیای سیاسی آن موقع نامدار و شناس بود. حتّی هنگامیکه برای شنا به رودخانهٔ ارس رفته بود به علّت ندانستن شنا غرق شده بود. امّا باور عمومی بر این شد که ساواک او را غرق کرده است. بنابراین چاپ آن کتاب به لحاظ سیاسی و امنیتی کاری ساده نبود. من مدّتها بود به چاپ دستی و کندهکاری روی چوب و لینو علاقهمند بودم و فرصت تجربهٔ آن را نداشتم. سادگی و خلاصگی شکل ماهی و عوامل تکرارشونده در داستان به فکرم انداخت که این کار را انجام بدهم. کتاب چاپ شد و بکی از محبوبترین آثار کانون شد. ماهی سیاه کوچولو قهرمان و مبارز کتابخوانان آن زمان شد و همه آن را برای فرزندانشان میخریدند. یک شب روزنامهها نوشتند که ماهی سیاه کوچولو برنده جایزهٔ اوّل بولونیا شد. تصوّر عمومی آن بود که جایزه را صمد بهرنگی برده است. من جوانی ۲۶ ساله و گمنام بودم. یکی دو روز بعد معلوم شد جایزه به تصویرسازی تعلّق گرفته است.
- تصاویر کتاب بسیار ساده و در عین حال قوی، رسا و گیرا هستند. در عین سادگی و خلاصگی در امتداد بیان و روایت داستان، وفاداری و امانتداری لازم را دارند و هیچ ابهامی ندارند. در طیّ چند دههٔ گذشته که با نسلهای مختلفی برخورد داشتهام هنوز اقبال و حساسیّت زیاد به این کتاب را ملاحظه کردهام. موفقیّت کتاب در قبل از انقلاب را به دلیل موقعیت سیاسی و اجتماعی آن زمان میبینم. اما ماندگاری در طی چند نسل برایم سؤال برانگیز و غیرقابل درک است. بعد از بردن جایزهٔ هانس کریستین آندرسون، تقاضا برای چاپ این کتاب همیشه وجود داشت. در ژاپن، آمریکا، ایتالیا، فرانسه، چین و حتی کرواسی. خلاصه اینکه من و ماهی سیاه کوچولو ممزوج شدهایم. چه بخواهم چه نخواهم.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه»
کارنامه و فهرست آثار
تصویرگر
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- مازن،فرشید مثقالی (۱۳۶۳)
- تو را من چشم در راهم، نیما یوشیج (۱۳۶۳)
- من و خارپشت و عروسکم، «راضیه دهقان سلماسی» (۱۳۶۲)
- میتراود مهتاب، «مجموعه شاعران» (۱۳۵۶)
- مارمولک اتاق من، «منصوره فاطمی» (۱۳۵۴)
- پسرک چشم آبی، جواد مجابی (۱۳۵۱)
- آرش کمانگیر، سیاوش کسرایی (۱۳۵۰)
- شهر ماران، «فریدون هدایتپور» (۱۳۴۹)
- قهرمان، «تقی کیارستمی» (۱۳۴۹)
- ماهی سیاه کوچولو، صمد بهرنگی (۱۳۴۷)
- عمو نوروز، م. آزاد و فریده فرجام (۱۳۴۶)
- جمشیدشاه، مهرداد بهار (۱۳۴۶)
سایر انتشاراتیها
- کیش
- افسانه آفرینش در ایران، انتشارات رادیو تلویزیون ملی ایران، «مهدخت کشکولی» (۱۳۵۶)
- کوروش کبیر (۱۳۴۸)
- پرویز و آینه، انتشارات امیرکبیر، عباس یمینی شریف (۱۳۴۸)
- قصههایی از باله ترجمهٔ همایون نوراحمد
- آسیابان و فرزندش
- قصههای خوب برای بچههای خوب، انتشارات امیرکبیر، مهدی آذریزدی (۱۳۴۷)
- امیرارسلان نامدار
- خروس زری، پیرهن پری، انتشارات نیل، شعر و نثر از احمد شاملو (۱۳۴۵)
- کره اسب سیاه، انتشارات پیک (۱۳۴۵)
فیلمنامهنویس و کارگردان فیلمهای کوتاه
- یک قطره خون، یک قطره نفت (۱۳۵۸)
- دوباره نگاه کن (۱۳۵۲)
- پسر، ساز و پرنده (۱۳۴۹)
- آقای هیولا (۱۳۴۸)
- سوء تفاهم (۱۳۴۸)
فیلمنامهنویس و انیمشنساز
- از جهت مخالف (فیلم کوتاه ۱۳۵۶)
کارگردان و انیمشنساز
- کرم ِ خیلیخیلی خوب (فیلم کوتاه ۱۳۵۲)
- شهر خاکستری (فیلم کوتاه ۱۳۵۰)
کارگردان هنری
- دریای مینا (۱۹۷۷)
دیگر آثار مکتوب
- «تایپوگرافی (حروفچینی)» و «تصویرسازی» (۱۳۹۳)
- «مجسمهها» و «مجسمههای فرشید مثقالی» (۱۳۹۱)
- واژهنامهٔ تصویری کودکان و نوجوانان (۱۳۹۰)
- «مقدمهای بر گرافیک دیزاین» (۱۳۸۹)
- «فرشید مثقالی» (۱۳۸۶)
- «باغ ایرانی: حکمت کهن، منظر جدید» (۱۳۸۳)
- «منتخبی از کارهای گرافیک فرشید مثقالی» (۱۳۷۹)
جوایز و افتخارات
جوایز
- «نوا» از ژاپن براى كتاب «من و خارپشت و عروسكم» (۱۳۶۶)
- نمایشگاه پوستر «ورشو» لهستان (۱۳۵۶)
- نمايشگاه كتاب «لايپزيک» براى كتاب «مارمولک اتاق من» (۱۳۵۴)
- هانس کریستین آندرسون نوبل ادبیات کودکان و نوجوانان برای «مجموعه آثار تصویرگری کودکان» (۱۳۵۳)
- جشنوارهٔ فیلم «مسکو»، فیلم کوتاه کودکان برای فیلم «دوباره نگاه کن» جایزهٔ ویژه(۱۳۵۳)
- جشنوارهٔ فیلم «جیفونی» ایتالیا برای فیلم «دوباره نگاه کن» (۱۳۵۳)
- نمایشگاه پوستر فیلم «کن» جایزهٔ ویژه (۱۳۵۲)
- ششمین نمایشگاه کتاب کودکان در بولونیا برای کتاب ماهی سیاه کوچولو نفر اول گرافیک (۱۳۵۱)
- فستیوال فیلم ونیز برای «پسر، ساز و پرنده» جایزهٔ ویژه(۱۳۵۱)
- «سیب طلا» دوسالانه تصویرگری براتیسلاوا چکسلواکی برای تصویرگری کتاب «آرش کمانگیر» (۱۳۴۸)
دیپلم افتخار
- بهترین طراحی کتاب لاپیزیک آلمان براى كتاب «من و خارپشت و عروسكم» (۱۳۶۲)
- دوسالانهٔ تصویرگری براتیسلاوا چکسلواکی برای تصویرگری کتاب «ماهی سیاه کوچولو» (۱۳۵۱)
- نمایشگاه کتاب کودکان در بولونیا برای کتاب قهرمان (۱۳۵۱)
پنجاه سال با هانس کریستین آندرسون؛ گزارشی از یک نمایشگاه
امور بینالملل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چندین اثر از فرشید مثقالی را به نمایشگاه آثار برندگان پنجاه سال جایزهٔ هانس کریستین آندرسون در شهر «کاوهسیانگ» در کشور تایوان ارسال نمود. این آثار شامل جمشید شاه، ماهی سیاه کوچولو، پسرک چشم آبی و... میباشد. این آثار ابتدا در شهر تایپه تایوان از ۲۹شهریور۱۳۹۵ به نمایش درآمد و از آنجا که با استقبال گرم بازدیدکنندگان مواجه شد، در آذر۱۳۹۵ نیز در شهر «کاوهسیانگ» نیز برگزار شد. این تور نمایشگاههی سپس به چین رفت و در شهرهای «شانگهای» و «پکن» نیز ادامه یافت. در طول این تور کاتالوگ از سوی برگزارکنندگان این مسابقه تهیه شد که برای اولین بار تجمیع آثار برندگان این جایزهٔ ارزشمند در آن صورت گرفت و در اختیار هنرمندان، ناشران کتابها و علاقمندان قرار گرفت. [۱۸]
نوا، نما، نگاه
برخی از تصویرسازیهای ماندگار
برخی از مجسّمهها
پانویس
- ↑ غریبپور، تولید یک طرفهٔ تصویرگر.
- ↑ اکرمی، تصویرگران عالی؟ داریم، صنعت تصویرسازی؟ نداریم.
- ↑ مثقالی، ممیّز اعتبار گرافیک ایران.
- ↑ صفینیا، از پشت سالهای کودکی.
- ↑ «فرشید مثقالی». گالری لیلیت. بازبینیشده در ۱۲بهمن۱۳۹۷.
- ↑ غریبپور، تولید یکطرفهٔ تصویرگر.
- ↑ حجوانی، کتاب ماه کودک و نوجوان، ۸۰.
- ↑ مثقالی، یا خیلی بازاری، یا خیلی هنری، حد وسط غایب است، ۵۵.
- ↑ اکرمی، تصویرگران عالی؟ داریم، صنعت تصویرسازی؟ نداریم.
- ↑ آفتاب آنلاین
- ↑ «گفتگوی ساعد مشکی با فرشید مثقالی». وبگاه مجلّهٔ رنگ، ۲۸آبان۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۲بهمن۱۳۹۷.
- ↑ «سرو نقرهای برای گرافیستها». وبگاه تبیان، ۲۸آبان۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۱بهمن۱۳۹۷.
- ↑ غریبپور، تولید یک طرفهٔ تصویرگر، ۳۹-۴۲.
- ↑ «خطوط سادهٔ نقاشی دربارهٔ فرشید مثقالی». وبگاه هنر اسلامی، ۲۳آذر۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۱بهمن۱۳۹۷.
- ↑ آزاد، هفت خوان رستم.
- ↑ پسیا، کوروش شاه.
- ↑ بوذری، آفرینش به شیوهٔ فرشید مثقالی، ۶۳-۷۳.
- ↑ «نمایشگاه تصویرگریهای فرشید مثقالی در تایوان برگزار میشود». وبگاه خبرگزاری مهر، ۳آذر۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۲بهمن۱۳۹۷.
- ↑ «پسرک چشم آبی». وبگاه کتابناک، ۲۰شهریور۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۲بهمن۱۳۹۷.
- ↑ «عمو نوروز و جمشید شاه برای بچههای فرانسوی قصّه میگویند». وبگاه خبرگزاری مهر، ۱۵اردیبهشت۱۳۸۸. بازبینیشده در ۱۲بهمن۱۳۹۷.
- ↑ «معرفی استاد فرشید مثقالی». وبگاه پرشین جیافایکس، ۲۸فروردین۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۲بهمن۱۳۹۷.
منابع
- صفینیا، کوروش. «از پشت سالهای کودکی». هفت، ش. ۴۷ (۱۳۸۳).
- حجوانی، مهدی و پرویز کلانتری. «بررسی تصویرگری دههٔ چهل-۱». کتاب ماه کودک و نوجوان، ش. ۵۱ (دی۱۳۸۰).
- غریبپور، بهزاد، نسرین خسروی و محمدعلی بنیاسدی. «تولید یک طرفهٔ تصویرگر». چهرهبهچهره؛ پژوهشنامهٔ ادبیات کودک و نوجوانان، ش. ۱۱-۱۲ (۱۳۷۷): ۳۵-۴۷.
- مثقالی، فرشید. «یا خیلی بازاری، یا خیلی هنری، حد وسط غایب است». کتاب ماه کودک و نوجوان، ش. ۶۲ (آذر۱۳۸۱): ۴۵-۵۵.
- اکرمی، جلالالدین، فرشید مثقالی، سیروس آقاخانی و نسرین خسروی. «تصویرگران عالی؟ داریم، صنعت تصویرسازی؟ نداریم». کتاب ماه کودک و نوجوان، ش. ۹۴ (مرداد۱۳۸۴): ۱۸-۳۱.
- آزاد، م (۱۳۵۵). هفت خوان رستم. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
- پسیا، کوروش (۱۳۵۶). کوروش شاه. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
- بوذری، علی. «آفرینش به شیوهٔ فرشید مثقالی». خطخطی، ش. ۲ (زمستان۱۳۸۶): ۶۳-۷۳.
- مثقالی، فرشید. «ممیّز اعتبار گرافیک ایران». کلک، ش. ۳۰ (شهریور۱۳۷۱).
پیوند به بیرون
- «نمایش آثار تصویرگران برندهٔ نشان آبان». خبرگزاری صداوسیما، ۱۰آبان۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۱بهمن۱۳۹۷.
- «سرو نقرهای میزبان دو گرافیست مطرح دنیا شد». وبگاه هنرآنلاین، ۲۸مهر۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۱بهمن۱۳۹۷.
- «زندگینامهی فرشید مثقالی (۱۳۲۲-)». وبگاه همشهری آنلاین، ۱مرداد۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۲بهمن۱۳۹۷.
- «نشست تاپ دیزاین با حضور فرشید مثقالی». وبگاه دنیای اقتصاد، ۹بهمن۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۲بهمن۱۳۹۷.
- «فرشید مثقالی در اصفهان». وبگاه کانون عکس اصفهان. بازبینیشده در ۱۳بهمن۱۳۹۷.