علی موسوی گرمارودی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
|نام                    = سیدعلی '''موسوی گرمارودی'''
|نام                    = سیدعلی '''موسوی گرمارودی'''
خط ۵۳: خط ۵۱:
[[پرونده:Garmroudi5.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|علی موسوی گرمارودی، یکی از چهره‌های ماندگار ادبی کشور]]
[[پرونده:Garmroudi5.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|علی موسوی گرمارودی، یکی از چهره‌های ماندگار ادبی کشور]]


'''سیدعلی موسوی گرمارودی'''، شاعر، نویسنده، محقق، منتقد و مترجم قرآن و نهج‌البلاغه، در سال ۱۳۲۰ شمسی از پدری الموتی و مادری تنکابنی در قم دیده به جهان گشود. <ref name="ویکی فقه">{{یادکرد وب|نشانی= http://wikifeqh.ir/%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C_%DA%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%AF%DB%8C|عنوان= زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، فروردین ۱۳۹۶}}</ref><ref name="نورمگز">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4615/%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%AF%DB%8C|عنوان= گزیده‌ای از زندگینامهٔ خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۳}}</ref>
'''سیدعلی موسوی گرمارودی'''، شاعر، نویسنده، محقق، منتقد و مترجم قرآن و نهج‌البلاغه، در سال ۱۳۲۰ شمسی از پدری الموتی و مادری تنکابنی در قم دیده به جهان گشود. <ref name="ویکی فقه">{{یادکرد وب|نشانی= http://wikifeqh.ir/%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C_%DA%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%AF%DB%8C|عنوان= زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، فروردین ۱۳۹۶}}</ref><ref name="نورمگز">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4615/%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%AF%DB%8C|عنوان= گزیده‌ای از زندگی‌نامهٔ خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۳}}</ref>


<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>


وی از مشهورترین شاعران نوگرا و سنت‌گرای دههٔ ۵۰ است که به دلیل وجوه آیینی آثارش توانست پس از انقلاب اسلامی به یکی از بنیان‌گذاران [[شعر انقلاب]] بدل شود. <ref name="آفتاب آنلاین">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/literature_verse/c5c1201618496p1.php/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%AF%DB%8C|عنوان= نگاهی به آثار گرمارودی، زمستان ۱۳۸۶}}</ref>
گرمارودی از مشهورترین شاعران نوگرا و سنت‌گرای دههٔ ۵۰ است که به دلیل وجوه آیینی آثارش توانست پس از انقلاب اسلامی به یکی از بنیان‌گذاران [[شعر انقلاب]] بدل شود. <ref name="آفتاب آنلاین">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/literature_verse/c5c1201618496p1.php/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%AF%DB%8C|عنوان= نگاهی به آثار گرمارودی، زمستان ۱۳۸۶}}</ref>
 
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی پس از ورود به دانشگاه تهران، با مبارزان انقلابی آشنا شد. او در سال ۱۳۵۲ توسط ساواک دستگیر حدود ۴ سال در زندان به سر برد.


وی با پیروزی انقلاب اسلامی، همراه [[طاهره صفارزاده]]، [[کانون فرهنگی نهضت اسلامی]] را تأسیس کرد و به سمت دبیری آن منصوب شد. مدتی رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان بود. انتشار [[مجله گلچرخ|مجلهٔ ادبی گلچرخ]]  را نیز بر عهده داشت.  
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی پس از ورود به دانشگاه تهران، با مبارزان انقلابی آشنا شد. او در سال ۱۳۵۲ توسط ساواک دستگیر حدود ۴ سال در زندان به سر برد. وی با پیروزی انقلاب اسلامی، همراه [[طاهره صفارزاده]]، [[کانون فرهنگی نهضت اسلامی]] را تأسیس کرد و به سمت دبیری آن منصوب شد. مدتی رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان بود. انتشار [[مجله گلچرخ|مجلهٔ ادبی گلچرخ]]  را نیز بر عهده داشت. [[در ‏سایه‌سار نخل ولایت]] و [[خط خون]]، از معروف‌ترین دفترهای شعر موسوی گرمارودی است که اولی در بهار ۱۳۵۷ و دومی در سال ۱۳۶۳ منتشر شد. [[شعر سپید]] بلند خط خون‌، مشهورترین [[شعر عاشورایی]] در قالب‌های نوین است‌ که نگرش نوین‌، انقلابی و تاریخی شاعر به واقعهٔ عاشورا و نیز بدایع هنری آن‌ باعث شهرت آن گردید. <ref name="شهرستان ادب ۱" /> دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی منتخب ششمین‌همایش [[چهره‌های ماندگار]] در سال ۱۳۸۵ است. <ref name="ایرانیان موفق" />
 
[[در ‏سایه‌سار نخل ولایت]] و [[خط خون]]، از معروف‌ترین دفترهای شعر موسوی گرمارودی است که اولی در بهار ۱۳۵۷ و دومی در سال ۱۳۶۳ منتشر شد. [[شعر سپید]] بلند خط خون‌، مشهورترین [[شعر عاشورایی]] در قالب‌های نوین است‌ که نگرش نوین‌، انقلابی و تاریخی شاعر به واقعهٔ عاشورا و نیز بدایع هنری آن‌ باعث شهرت آن گردید. <ref name="شهرستان ادب ۱" />
 
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی منتخب ششمین‌همایش [[چهره‌های ماندگار]] در سال ۱۳۸۵ است. <ref name="ایرانیان موفق" />




خط ۷۱: خط ۶۳:


===دلم پُرِ اشک===
===دلم پُرِ اشک===
عاشورا که می‌شد، مثل همه می‌رفت به مجالس سوگواری؛ ولی در جمع گریه‌اش نمی‌آمد، هرگز خالی نمی‌شد. همیشه پُرِ اندوه برمی‌گشت.  
عاشورا در جمع گریه‌اش نمی‌گرفت، هرگز خالی نمی‌شد. همیشه پُرِ اشک برمی‌گشت. یک شب، شبی از شب‌های عاشورا، در مجلسی که سوگواریشان از شب گذشته، به بامداد رسیده بود، ماند. دقایقی بعد آرام، فرورفته در خود، به خانه برگشت... درحالی‌که سنگینی وجودش را نیز با خود به خانه می‌آورد. تنش خشک بود ؛ اما هوای درونش آرام به سمت شبی ابری پیش می‌رفت. دلش پرِ اشک بود، پُرِ باران. در را که باز کرد، ترکید؛ مثل یک بغض هزارساله ترکید، مثل «ابری که پاره‌پاره می‌شود تا آسمانی ببارد». آن شب، آن در، ناپیدای دیگری داشت. آن شب، باران قطره‌هایش را می‌بارید، شاعر کلماتش را: «درختان را دوست می‌دارم که به احترام تو قیام کرده‌اند... .» <ref name="انسانی دات‌آی‌آر">{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20120329125757-2160-110.pdf|عنوان= گفت‌وگو با دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۹}}</ref>
 
تا این ‌که یک شب، شبی از شب‌های عاشورا، در مجلسی که سوگواریشان از شب گذشته و به بامداد رسیده بود، ماند. ۵ دقیقهٔ بامداد بود که آرام، فرورفته در خود، به خانه برگشت... در حالی که سنگینی وجودش را نیز با خود به خانه ‌آورده بود. تنش خشک بود عین کویر؛ اما انگار هوای درونش آرام‌آرام به سمت شبی ابری و طوفانی پیش می‌رفت. دلش پرِ اشک بود، پُرِ باران. در را که باز کرد، ترکید؛ مثل بغض هزارساله، مثل «ابری که پاره‌پاره می‌شود تا که ببارد». آن شب، آن در، ناپیدا نیز باز شده بود. آن شب، مثل باران که قطره‌هایش را می‌بارد، او نیز کلماتش را می‌بارید؛ مثل ابرها که می‌روند و می‌بارند؛ قدم می‌زد و می‌سرود: «درختان را دوست می‌دارم که به احترام تو قیام کرده‌اند...». <ref name="انسانی دات‌آی‌آر">{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20120329125757-2160-110.pdf|عنوان= گفت‌وگو با دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۹}}</ref>




===شجره‌نامه===
===شجره‌نامه===
یادش آمد که پدر می‌گفت: «با آیت‌الله ''مرعشی نجفی'' دربارهٔ شجره‌نامهٔ خانوادگی صحبت می‌کردم.» می‌گفت: «ما از سادات طبرستان هستیم، از روستایی به نام میخ‌ساز در کجور. اجداد ما در زمان قاجاریه، برای فرار از سربازی به روستای اوانک در الموت پناه آوردند. این روستا در یک منطقهٔ صعب‌العبور قرار دارد؛ درست در قلب کوه‌های البرز. بعد از اوانک هم آمدند به گرمارود؛ روستایی در دل یک درّه.
شجره‌نامه
 
یادش آمد که پدر می‌گفت: «با آیت‌الله مرعشی نجفی دربارهٔ شجره‌نامهٔ خانوادگی صحبت می‌کردم.» می‌گفت: «ما از سادات طبرستان هستیم، از روستایی به نام میخ‌ساز در کجور. اجداد ما در زمان قاجاریه، برای فرار از سربازی به روستای اوانک در الموت پناه آوردند. این روستا در یک منطقهٔ صعب‌العبور قرار دارد؛ درست در قلب کوه‌های البرز. بعد از اوانک هم آمدند به گرمارود؛ روستایی در دل یک درّه.
جدّ پدری من که ''سیدعلی‌نقی'' نام داشت، از گرمارود زن می‌گیرد و همان‌جا مقیم می‌شود. پدرم، ''محمدعلی موسوی'' هم همان‌جا به دنیا می‌آید؛ حدود ۱۲ سالگی می‌فرستندش به مدرسهٔ علمیه در مزردشت تنکابن؛ جایی که روحانیت مرکزیت روحانیت داشت.» <ref name="ایرانیان موفق" /> <ref name="آیه‌های انتظار" />
جدّ پدری من که سیدعلی‌نقی نام داشت، از گرمارود زن می‌گیرد و همان‌جا مقیم می‌شود. پدرم، محمدعلی موسوی هم همان‌جا به دنیا می‌آید؛ حدود ۱۲ سالگی می‌فرستندش به مدرسهٔ علمیه در مزردشت تنکابن؛ جایی که روحانیت مرکزیت روحانیت داشت.» <ref name="ایرانیان موفق" /> <ref name="آیه‌های انتظار" />
 


===تحصیلات عالی===
===تحصیلات عالی===
با این‌که سال ۱۳۴۵ در امتحان ورودی دانشگاه در رشته‌ٔ ادبیات نمره‌ٔ ممتازی کسب کرده بود، به دانشگاه ادبیات نرفت؛ چون که دانشكده‌ٔ حقوق تنها دانشكده‌ٔ نصفِ‌ روز بود و این برای دانشجویان غیرِمتموّل فرصت خوبی بود برای کسب معاش. این بود که کارشناسی علوم قضایی گرفت. بعد با دفاع از پایان‌نامه‌ای با موضوع ''جوشش و کوشش در شعر'' با راهنمایی [[سیدضیاءالدین سجادی]]، کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را گرفت و با اخذ دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. موضوع رساله‌ٔ دکتریش، ''زندگی و شعر [[ادیب‌الممالک فراهانی]] '' بود که با راهنمایی [[سیدجعفر شهیدی]] به انجام رسید. این اثر بعدها به صورت کتاب انتشار پیدا کرد. <ref name="انسانی دات‌آی‌آر" />
بااین‌که سال ۱۳۴۵ در امتحان ورودی دانشگاه در رشته‌ٔ ادبیات نمره‌ٔ ممتازی کسب کرده بود، به دانشگاه ادبیات نرفت؛ چون که دانشكده‌ٔ حقوق تنها دانشكده‌ٔ نصفِ‌ روز بود و این برای دانشجویان غیرِمتموّل فرصت خوبی بود برای کسب معاش. این بود که کارشناسی علوم قضایی گرفت. بعد با دفاع از پایان‌نامه‌ای با موضوع جوشش و کوشش در شعر با راهنمایی سیدضیاءالدین سجادی، کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را گرفت و با اخذ دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. موضوع رساله‌ٔ دکتریش، زندگی و شعر ادیب‌الممالک فراهانی بود که با راهنمایی سیدجعفر شهیدی به انجام رسید. این اثر بعدها به صورت کتاب انتشار پیدا کرد. <ref name="انسانی دات‌آی‌آر" />
 
 
 


===گرمارودی در جلسه‌ای مخفی!===
===گرمارودی در جلسه‌ای مخفی!===
یک‌بار به یک جلسهٔ مخفی دعوت شد. مجبور بود از راه پشت بام به آن جا برود. شهید ''رجایی'' گفته بود گرمارودی هم بیاید برای شعرخواندن. مجلس فاتحهٔ یکی از شهدا بود. شهید یک فرزند دوساله داشت. گرمارودی پیش از آن‌ که دهان باز کند برای شعرخواندن، چشم باز کرد به روبه‌رو؛ حدود ۸۰ نفری دستچین شده بودند. وقتی رسید به ابیاتی که بی‌پردهٔ ابهام به شاه تشر می‌زد (رسد روزِ خونِ تو را ریختن...)، از روی کاغذ سر راست کرد تا عکس‌العمل حُضار را ببیند، دید عده‌ای از جمعیت غایبند! <ref name="خبرگزاری مهر">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/1585764/%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D8%B9%D8%B1%D9%85-%D8%B4%D9%84%D8%A7%D9%82-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D9%88-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%AF-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%85|عنوان= به تعداد کلمات شعرم شلاق خوردم/ زندهٔ خوب و مردهٔ بد نداریم، بهار ۱۳۹۱}}</ref>
یک‌بار به یک جلسهٔ مخفی دعوت شد. مجبور بود از راه پشت بام به آن جا برود. شهید رجایی گفته بود گرمارودی هم بیاید برای شعرخواندن. مجلس فاتحهٔ یکی از شهدا بود. شهید یک فرزند دوساله داشت. گرمارودی پیش از آن‌ که دهان باز کند برای شعرخواندن، چشم باز کرد به روبه‌رو؛ حدود ۸۰ نفری دستچین شده بودند. وقتی رسید به ابیاتی که بی‌پردهٔ ابهام به شاه تشر می‌زد (رسد روزِ خونِ تو را ریختن...)، از روی کاغذ سر راست کرد تا عکس‌العمل حُضار را ببیند، دید عده‌ای از جمعیت غایب‌اند! <ref name="خبرگزاری مهر">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.mehrnews.com/news/1585764/%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D8%B9%D8%B1%D9%85-%D8%B4%D9%84%D8%A7%D9%82-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D9%88-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%AF-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%85|عنوان= به تعداد کلمات شعرم شلاق خوردم/ زندهٔ خوب و مردهٔ بد نداریم، بهار ۱۳۹۱}}</ref>
 


===مردان نمونهٔ قدیمی===
===مردان نمونهٔ قدیمی===
نام پدرش ''شیخ‌جعفر روحانی'' بود؛ پدرِ والدهٔ موسوی گرمارودی که می‌شود پدربزرگش. ساکن ''شیروان‌محلهٔ'' تنکابن بود. یک روحانی خوش‌پوش، خوش‌روی و خوش‌گفتار که سراسر تنکابن او را برای وعظ دعوت می‌کردند. آن روزها ماشین کم بود؛ ولی شیخ‌جعفر اسب رهوار و زیبایی داشت که با آن به همه‌جا می‌رفت. فقط ۵۴ سالش بود که با یک تب از پای درآمد. زمانی که مُرد، گرمارودی دوساله بود. وقتی هم که پدر گرمارودی به خواستگاری دخترش رفت، موافقت کرد. چون که خودش روحانی بود و پدر گرمارودی هم طلبهٔ فاضل و نجف‌رفته‌ای بود. <ref>{{پک|موسوی گرمارودی|۱۳۸۲|ک= صدای سبز|ص= ۵۷۱-۵۷۳}}</ref>
نام پدرش شیخ‌جعفر روحانی بود؛ پدرِ والدهٔ موسوی گرمارودی که می‌شود پدربزرگش. ساکن شیروان‌محلهٔ تنکابن بود. یک روحانی خوش‌پوش، خوش‌روی و خوش‌گفتار که سراسر تنکابن او را برای وعظ دعوت می‌کردند. آن روزها ماشین کم بود؛ ولی شیخ‌جعفر اسب رهوار و زیبایی داشت که با آن به همه‌جا می‌رفت. فقط ۵۴ سالش بود که با یک تب از پای درآمد. زمانی که مُرد، گرمارودی دوساله بود. وقتی هم که پدر گرمارودی به خواستگاری دخترش رفت، موافقت کرد. چون که خودش روحانی بود و پدر گرمارودی هم طلبهٔ فاضل و نجف‌رفته‌ای بود. <ref>{{پک|موسوی گرمارودی|۱۳۸۲|ک= صدای سبز|ص= ۵۷۱-۵۷۳}}</ref>
 


===مرغ عشق و کبوتر===
===مرغ عشق و کبوتر===
بعد از رفع کدورت از جریان فرانکلین، گرمارودی به خانهٔ [[مهدی اخوان ثالث|اخوان]] رفت و با خودش دو تا مرغ عشق برای زرتشت، پسر اخوان ‌برد. چند تا کبوتر نادر و زیبا به رنگ خاکستری روشن در منزل اخوان بود که نوکشان با نوک شاهین مو نمی‌زد و بالشان خط‌های راه‌راه با رگهٔ سیاه داشت؛ بدجوری نظر میهمان را جلب کرده بودند. میزبان (اخوان) که حواسش به میهمان بود توضیح داد که این‌ها از نوع کبوترهای نامه‌برند؛از زنده‌یاد استاد حسن کسایی گرفته. موقع رفتن یک جفت از آن‌ها را هم به او داد. بعدها میزبان وقتی برای دیدن استاد کسایی رفت، زمانی بود که شاطرآقا دوست استاد کسایی باغچه‌اش را اداره می‌کرد. قفسه‌های باغچه پر از کبوترهای نامه‌بر بود! <ref name= "برترین‌ها">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bartarinha.ir/fa/news/424223/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%85%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D9%BE%D8%B1%D8%AD%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%87|عنوان= ماجرای فرانکلین، پاییز ۱۳۹۵}}</ref>
بعد از رفع کدورت از جریان فرانکلین، گرمارودی به خانهٔ اخوان رفت و با خودش دو تا مرغ عشق برای زرتشت، پسر اخوان ‌برد. چند تا کبوتر نادر و زیبا به رنگ خاکستری روشن در منزل اخوان بود که نوکشان با نوک شاهین مو نمی‌زد و بالشان خط‌های راه‌راه با رگهٔ سیاه داشت؛ بدجوری نظر میهمان را جلب کرده بودند. میزبان (اخوان) که حواسش به میهمان بود توضیح داد که این‌ها از نوع کبوترهای نامه‌برند؛از زنده‌یاد استاد حسن کسایی گرفته. موقع رفتن یک جفت از آن‌ها را هم به او داد. بعدها میزبان وقتی برای دیدن استاد کسایی رفت، زمانی بود که شاطرآقا دوست استاد کسایی باغچه‌اش را اداره می‌کرد. قفسه‌های باغچه پر از کبوترهای نامه‌بر بود! <ref name= "برترین‌ها">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bartarinha.ir/fa/news/424223/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%85%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D9%BE%D8%B1%D8%AD%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%87|عنوان= ماجرای فرانکلین، پاییز ۱۳۹۵}}</ref>
 


===نار زدن===
===نار زدن===
مادر می‌گفت: «پدرت الموتی بود. آن‌زمان فصل کار، الموتی‌ها به تنکابن می‌آمدند؛ اما حساب خانوادهٔ پدرت جدا بود. پدربزرگت در تنکابن وکیل مشهور و مرد باجَنَمی بود. در گرمارود خانه و زندگی داشت.
مادر می‌گفت: «پدرت الموتی بود. آن‌زمان فصل کار، الموتی‌ها به تنکابن می‌آمدند؛ اما حساب خانوادهٔ پدرت جدا بود. پدربزرگت در تنکابن وکیل مشهور و مرد باجَنَمی بود. در گرمارود خانه و زندگی داشت. پدرم نیز یکی از سرشناس‌ترین روحانیان تنکابن بود. عروسی مرا هفت شبانه‌روز مفصل برگزار کرد. بعد مرا سوار بر اسب، از تنکابن، همراه کاروان جهاز، از راه جنگل، به گرمارود بردند. چهار روز طول کشید تا که رسیدیم. پدرت بیرون روستا به پیشواز آمده بود و طبق رسوم، اول «نار زد.» <ref name= "صدای سبز ۲">{{پک|موسوی گرمارودی|۱۳۸۲|ک= صدای سبز|ص= ۵۷۱-۵۷۳}}</ref>
پدرم نیز یکی از سرشناس‌ترین روحانیان تنکابن بود. عروسی مرا هفت شبانه‌روز مفصل برگزار کرد. بعد مرا سوار بر اسب، از تنکابن، همراه کاروان جهاز، از راه جنگل، به گرمارود بردند. چهار روز طول کشید تا که رسیدیم. پدرت بیرون روستا به پیشواز آمده بود و طبق رسوم، اول «نار زد.» <ref name= "صدای سبز ۲">{{پک|موسوی گرمارودی|۱۳۸۲|ک= صدای سبز|ص= ۵۷۱-۵۷۳}}</ref>
 


===احساس خوشبختی===
===احساس خوشبختی===
بعد از عروسی، همان سال، اول پاییز ۱۳۱۸ به قم بازگشتند و یک اتاق اجاره کردند ماهی ۳ قَران. به طلبه‌های متاهل جا نمی‌دادند. همسر جوان، زندگیِ شاهانهٔ خانهٔ پدری را پشت سر جا گذاشته بود و در عوض، زندگیِ گرم و صمیمیِ طلبگی را انتخاب کرده بود. هر سال پوست انارهایی را که شویش ارزان خریده بود، روی پشت بام خشک می‌کرد تا به قالیباف‌ها برای رنگرزی بفروشد برای کمک‌هزینهٔ زندگی‌شان. آن‌ها در خانهٔ استاد علی‌محمد مسگر در محلهٔ چارمردان قم زندگی می‌کردند. زن، احساس خوشبختی می‌کرد؛ صاحبخانه و زنش مردمان خوبی بودند و شویش تحصیلکردهٔ نجف. <ref name= "صدای سبز ۲" />
بعد از عروسی، همان سال، اول پاییز ۱۳۱۸ به قم بازگشتند و یک اتاق اجاره کردند ماهی ۳ قَران. به طلبه‌های متاهل جا نمی‌دادند. همسر جوان، زندگیِ شاهانهٔ خانهٔ پدری را پشت سر جا گذاشته بود و در عوض، زندگیِ گرم و صمیمیِ طلبگی را انتخاب کرده بود. هر سال پوست انارهایی را که شویش ارزان خریده بود، روی پشت بام خشک می‌کرد تا به قالیباف‌ها برای رنگرزی بفروشد برای کمک‌هزینهٔ زندگی‌شان. آن‌ها در خانهٔ استاد علی‌محمد مسگر در محلهٔ چارمردان قم زندگی می‌کردند. زن، احساس خوشبختی می‌کرد؛ صاحبخانه و زنش مردمان خوبی بودند و شویش تحصیلکردهٔ نجف.<ref name= "صدای سبز ۲" />
 


===تولد سیدعلی موسوی گرمارودی===
===تولد سیدعلی موسوی گرمارودی===
آیت‌الله عبدالرحیم مرتجایی تنکابنی و همسرش همسایهٔ آن‌ها بودند. آیت‌الله الهیان، استاد شویش نیز با آن‌ها رفت‌وآمد داشت. تابستان ۱۳۱۹ رفتند گرمارود و اول پاییز به قم برگشتند و در منزل حاجی نصرالله نجار، اتاقی اجاره کردند؛ آدم گدامنش و بدخُلقی بود. می‌گفت: «مهمان زیاد دارید، آجرهای ما ساییده می‌شود! دو هفته نشد که آن‌جا بمانند؛ از آن‌جا به کوچهٔ الوند در محلهٔ عشقعلی نقل مکان کردند. مشهدی علی‌آقا و زنش صاحبخانهٔ مهربانی بودند. زن جوان آن‌جا سیدعلی را حامله شد و بهار ۱۳۲۰ روز یکشنبه ۳۱ فروردین، در بالاخانهٔ همین ساختمان، اول طلوع آفتاب، سیدمحمدعلی و خانم‌آغا صاحب اولین فرزند شدند؛ فرزندی که سال‌ها بعد به نام سیدعلی موسوی گرمارودی مشهور می شد و نامشان را زنده نگه می داشت. <ref name= "صدای سبز ۲" />
آیت‌الله عبدالرحیم مرتجایی تنکابنی و همسرش همسایهٔ آن‌ها بودند. آیت‌الله الهیان، استاد شویش نیز با آن‌ها رفت‌وآمد داشت. تابستان ۱۳۱۹ رفتند گرمارود و اول پاییز به قم برگشتند و در منزل حاجی نصرالله نجار، اتاقی اجاره کردند؛ آدم گدامنش و بدخُلقی بود. می‌گفت: «مهمان زیاد دارید، آجرهای ما ساییده می‌شود! دو هفته نشد که آن‌جا بمانند؛ از آن‌جا به کوچهٔ الوند در محلهٔ عشقعلی نقل مکان کردند. مشهدی علی‌آقا و زنش صاحبخانهٔ مهربانی بودند. زن جوان آن‌جا سیدعلی را حامله شد و بهار ۱۳۲۰ روز یکشنبه ۳۱ فروردین، در بالاخانهٔ همین ساختمان، اول طلوع آفتاب، سیدمحمدعلی و خانم‌آغا صاحب اولین فرزند شدند؛ فرزندی که سال‌ها بعد به نام سیدعلی موسوی گرمارودی مشهور می شد و نامشان را زنده نگه می داشت.<ref name= "صدای سبز ۲"/>
 


===رجایی===
===رجایی===
چند روز قبل از شروع جنگ تحمیلی که از سفر مسکو برگشت، برای ادای گزارش از نخست وزیر وقت خواست. یک روز بین پنج و نیم تا شش صبح را تعیین کرد. دفترش بسیار ساده بود.
چند روز قبل از شروع جنگ تحمیلی که از سفر مسکو برگشت، برای ادای گزارش از نخست وزیر وقت خواست. یک روز بین پنج و نیم تا شش صبح را تعیین کرد. دفترش بسیار ساده بود. وقتی وارد شد، تازه تعقیبات نماز صبح را تمام کرده بود جانمازش را جمع می‌کرد.کُتش را نپوشیده بود. کمربندش کاملا پیدا بود! این همان کمربند نخ‌نمایی است که سال‌های سال پیش در مدرسهٔ رفاه به کمرش دیده بود. <ref name= "صدای سبز ۳">{{پک|موسوی گرمارودی|۱۳۸۲|ک= صدای سبز|ص= ۶۰۱-۶۰۲}}</ref>
وقتی وارد شد، تازه تعقیبات نماز صبح را تمام کرده بود جانمازش را جمع می‌کرد.کُتش را نپوشیده بود. کمربندش کاملا پیدا بود! این همان کمربند نخ‌نمایی است که سال‌های سال پیش در مدرسهٔ رفاه به کمرش دیده بود. <ref name= "صدای سبز ۳">{{پک|موسوی گرمارودی|۱۳۸۲|ک= صدای سبز|ص= ۶۰۱-۶۰۲}}</ref>




===رجایی ۲===
===رجایی ۲===
رجایی وزیر آموزش‌وپرورش بود. یک روز از گرمارودی خواست، یک متن یک صفحه‌ای بنویسم تا در آغاز همهٔ کتاب‌های درسی چاپ شود.
رجایی وزیر آموزش‌وپرورش بود. یک روز از گرمارودی خواست، یک متن یک صفحه‌ای بنویسم تا در آغاز همهٔ کتاب‌های درسی چاپ شود.
یک ماه از توزیع کتاب‌ها در سطح کشور نگذشته بود که رجایی تلفن کرد و گفت: «می‌دانی چه دسته‌گلی به آب داده‌ای؟»
یک ماه از توزیع کتاب‌ها در سطح کشور نگذشته بود که رجایی تلفن کرد و گفت: «می‌دانی چه دسته‌گلی به آب داده‌ای؟»
با شگفتی پرسیدم: «مگر چه شده؟!»
با شگفتی پرسیدم: «مگر چه شده؟!»
گفت: «مرد حسابی، یادت رفته متن صفحهٔ اول کتاب‌های درسی را با این مصراع شروع کردی که: «ماهی از سر گنده گردد نی ز دُم»؟ می‌گویند مصراع دومش می شود: «فتنه از عمامه خیزد نی ز خُم».
گفت: «مرد حسابی، یادت رفته متن صفحهٔ اول کتاب‌های درسی را با این مصراع شروع کردی که: «ماهی از سر گنده گردد نی ز دُم»؟ می‌گویند مصراع دومش می شود: «فتنه از عمامه خیزد نی ز خُم».
گفتم: «آن مصراع ساختهٔ ذهنِ علیل ضدانقلاب است، نه خداوندگار ما مولوی. آنچه من نوشتم خود مصراع دوم است و بیت چنین است:
گفتم: «آن مصراع ساختهٔ ذهنِ علیل ضدانقلاب است، نه خداوندگار ما مولوی. آنچه من نوشتم خود مصراع دوم است و بیت چنین است:
«عقلِ اول راند بر عقلِ دوم/ ماهی از سر گنده گردد نی ز دُم». <ref name= "صدای سبز ۳" />


«عقلِ اول راند بر عقلِ دوم/ ماهی از سر گنده گردد نی ز دُم». <ref name= "صدای سبز ۳" />




==زندگی و تراث==
==زندگی و تراث==


===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، ﺷﺎﻋﺮ، ﻣﻨﺘﻘﺪ، ﻣﺘﺮﺟﻢ و ﻧﻮﻳﺴندهٔ شهیر معاصر، یکشنبه، ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ هجری شمسی (۲۲ ربیع‌الاول ۱۳۶۰ ه ق، برابر با ۲۰ آوریل ۱۹۴۱ م) در محلهٔ ''چهارمردان'' قم به دنیا آمد. نام پدرش ''سیدمحمدعلی''، زادهٔ گرمارودِ الموت قزوین و نام مادرش ''خانم‌آغا''، زادهٔ شیروان‌محلهٔ تنکابن است. او نخستین‌فرزند خانواده است.  
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، ﺷﺎﻋﺮ، ﻣﻨﺘﻘﺪ، ﻣﺘﺮﺟﻢ و ﻧﻮﻳﺴندهٔ شهیر معاصر، یکشنبه، ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ هجری شمسی (۲۲ ربیع‌الاول ۱۳۶۰ ه ق، برابر با ۲۰ آوریل ۱۹۴۱ م) در محلهٔ چهارمردان قم به دنیا آمد. نام پدرشسیدمحمدعلی، زادهٔ گرمارودِ الموت قزوین و نام مادرش خانم‌آغا، زادهٔ شیروان‌محلهٔ تنکابن است. او نخستین‌فرزند خانواده است.
 
پدر موسوی گرمارودی، سیدمحمد موسوی گرمارودی از دانشمندان و از مدرسان عالی علوم اسلامی بود. جوان بود که برای تحصیل به قم و بعد به نجف رفت و دوباره به قم بازگشت. وی ۱۲ بهمن ۱۳۷۵، در مشهد و در سن ۸۳ سالگی درگذشت.
پدر موسوی گرمارودی، سیدمحمد موسوی گرمارودی از دانشمندان و از مدرسان عالی علوم اسلامی بود. جوان بود که برای تحصیل به قم و بعد به نجف رفت و دوباره به قم بازگشت. وی ۱۲ بهمن ۱۳۷۵، در مشهد و در سن ۸۳ سالگی درگذشت.
 
موسوی گرمارودی از ۵ تا ۸ سالگی، در قم نزد پدر، قرآن، نصاب‌الصبیان ابونصر فراهی، گلستان و بوستان سعدی،طاقدیس شیخ نراقی و گزیده‌هایی از خمسهٔ نظامی را فراگرفت. <ref name="ایرانیان موفق" /> <ref name="آیه‌های انتظار" /> او با پشتوانه‌ای قوی به دبستان رفت، دو، سه کلاس یکی کرد و از دبستان ملی ''باقريهٔ'' قم پا به دبيرستان ''دين و دانش'' گذاشت؛ جایی که شهيد دکتر ''بهشتی'' مدیریت آن را بر عهده داشت. ۱۷ ساله بود که همراه پدر به مشهد رفت و از محضر بزرگانی چون ''شیخ‌مجتبی قزوینی''، حجج‌الاسلام ''فردوسی‌پور'' و ''واعظ طبسی'' در حوزه‌های دینی بهره‌ها گرفت و از مدرسان بزرگی چون ''[[ادیب نیشابوری]]'' و ''مرحوم نهنگ'' درس‌ها آموخت. پس از ۴ سال بار دیگر به قم بازگشت.  
موسوی گرمارودی از ۵ تا ۸ سالگی، در قم نزد پدر، قرآن، ''نصاب‌الصبیان ابونصر فراهی''، ''گلستان'' و ''بوستان سعدی''، ''طاقدیس شیخ نراقی'' و گزیده‌هایی از ''خمسهٔ نظامی'' را فراگرفت. <ref name="ایرانیان موفق" /> <ref name="آیه‌های انتظار" /> او با پشتوانه‌ای قوی به دبستان رفت، دو، سه کلاس یکی کرد و از دبستان ملی ''باقريهٔ'' قم پا به دبيرستان ''دين و دانش'' گذاشت؛ جایی که شهيد دکتر ''بهشتی'' مدیریت آن را بر عهده داشت. ۱۷ ساله بود که همراه پدر به مشهد رفت و از محضر بزرگانی چون ''شیخ‌مجتبی قزوینی''، حجج‌الاسلام ''فردوسی‌پور'' و ''واعظ طبسی'' در حوزه‌های دینی بهره‌ها گرفت و از مدرسان بزرگی چون '' [[ادیب نیشابوری]] '' و ''مرحوم نهنگ'' درس‌ها آموخت. پس از ۴ سال بار دیگر به قم بازگشت.  


در قم، در واقعهٔ مدرسهٔ ''فیضیه'' دستگیر شد که به ﻛﻮشش آیت‌الله ''رﺑﺎنی شیرازی'' آزاد ﺷﺪ. با هجرت پدر به شهر ری -پس از ۱۵ ﺧرداد ۱۳۴۲- سیدعلی نیز در دبستان ''ﻋﻠﻮی'' و سپس دبیرستان ''ﻋﻠﻮی'' تدریس را آغاز کرد. در سال ۱۳۴۵ در رشتهٔ حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و در همین سال‌ها با شخصیت‌هایی چون شهید ''بهشتی''، شهید ''باهنر'' و ''شهید رجایی'' آشنا شد. در سال ۱۳۴۸ در مسابقهٔ ''ﺷﻌﺮ ﺑﻌﺜﺖ'' [[مجلهٔ یغما]] ﺷﺮﻛﺖ ﻛرد و شعر ''خاستگاه نور'' وی بهترین اثر شناخته شد و جایزه گرفت؛ جایزه‌ای که سبب شهرت او شد. [[جلال آل‌احمد]]، [[سیمین دانشور]]، دکتر ''علی شریعتی'' و به ویژه شهید ''مطهری'' کسانی بودند که گرمارودی از مجالست با ایشان توانست به فضاهای تازه‌تری از اندیشه‌های تشیع و گسترهٔ ادبیات دست پیدا کند. وی [[شرح منظومه]] را به‌طور خصوصی در محضر شهید مطهری گذراند.  
در قم، در واقعهٔ مدرسهٔ ''فیضیه'' دستگیر شد که به ﻛﻮشش آیت‌الله ''رﺑﺎنی شیرازی'' آزاد ﺷﺪ. با هجرت پدر به شهر ری -پس از ۱۵ ﺧرداد ۱۳۴۲- سیدعلی نیز در دبستان ''ﻋﻠﻮی'' و سپس دبیرستان ''ﻋﻠﻮی'' تدریس را آغاز کرد. در سال ۱۳۴۵ در رشتهٔ حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و در همین سال‌ها با شخصیت‌هایی چون شهید ''بهشتی''، شهید ''باهنر'' و ''شهید رجایی'' آشنا شد. در سال ۱۳۴۸ در مسابقهٔ ''ﺷﻌﺮ ﺑﻌﺜﺖ'' [[مجلهٔ یغما]] ﺷﺮﻛﺖ ﻛرد و شعر ''خاستگاه نور'' وی بهترین اثر شناخته شد و جایزه گرفت؛ جایزه‌ای که سبب شهرت او شد. [[جلال آل‌احمد]]، [[سیمین دانشور]]، دکتر ''علی شریعتی'' و به ویژه شهید ''مطهری'' کسانی بودند که گرمارودی از مجالست با ایشان توانست به فضاهای تازه‌تری از اندیشه‌های تشیع و گسترهٔ ادبیات دست پیدا کند. وی [[شرح منظومه]] را به‌طور خصوصی در محضر شهید مطهری گذراند.  

نسخهٔ ‏۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۵۶

سیدعلی موسوی گرمارودی

در دیدار شاعران و اهالی فرهنگ‌وادب با آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای - خرداد۱۳۹۶
نام اصلی سیدعلی موسوی گرمارودی
زمینهٔ کاری شعر، ادبیات و ترجمهٔ قرآن و متون مذهبی
زادروز ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ ه.ش
۲۲ ربیع‌الاول ۱۳۶۰ ه.ق
۲۰ آوریل ۱۹۴۱ م
قم
پدر و مادر سیدمحمدعلی گرمارودی
خانم‌آغا
ملیت ایرانی
محل زندگی قم، مشهد و تهران
پایتخت، شهرهای مذهبی
در زمان حکومت پهلوی دوم، جمهوری اسلامی ایران
رویدادهای مهم کودتای 28 مرداد 1320، سقوط پهلوی دوم در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و استقرار جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۲ بهمن ۱۳۵۷.
بنیانگذار بنیان‌گذار «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» به همراه طاهره صفارزاده [۱] [۲][۳]. از بنیان‌گذاران «شعر انقلاب» [۴]
پیشه استاد دانشگاه، نویسنده
سال‌های نویسندگی از اوایل دههٔ ۱۳۴۰
سبک نوشتاری شعر نو (شعر سپید، شعر نیمایی) و شعر کلاسیک (قصیده) [۳]
کتاب‌ها عبور، چمن لاله، خط خون،در سایه‌سار نخل ولایت، ترجمهٔ قرآن کریم، غوطه در مهتاب و ... [۱] [۲]
نوشتارها قلم‌انداز، معمای حافظ، شیون مهتاب در آب و ...
مدرک تحصیلی دکتری زبان و ادبیات فارسی
دانشگاه دانشگاه تهران، دانشکدهٔ زبان و ادبیات فارسی
حوزه حوزهٔ علمیهٔ دینی مشهد
استاد ادیب نیشابوری، شیخ‌مجتبی قزوینی، دکتر شهیدی، آیت‌الله مطهری و ...
دلیل سرشناسی دو شعر سپید خط خون و در سایه‌سار نخل ولایت و ...
اثرگذاشته بر بر شعر انقلاب و شعر آیینی، به ویژه بر اشعار سپید
اثرپذیرفته از مذهب تشیع، آرا و اندیشه‌های امام خمینی (ره) و آیت‌الله مطهری
علی موسوی گرمارودی، یکی از چهره‌های ماندگار ادبی کشور

سیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر، نویسنده، محقق، منتقد و مترجم قرآن و نهج‌البلاغه، در سال ۱۳۲۰ شمسی از پدری الموتی و مادری تنکابنی در قم دیده به جهان گشود. [۵][۶]

* * * * *

گرمارودی از مشهورترین شاعران نوگرا و سنت‌گرای دههٔ ۵۰ است که به دلیل وجوه آیینی آثارش توانست پس از انقلاب اسلامی به یکی از بنیان‌گذاران شعر انقلاب بدل شود. [۴]

دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی پس از ورود به دانشگاه تهران، با مبارزان انقلابی آشنا شد. او در سال ۱۳۵۲ توسط ساواک دستگیر حدود ۴ سال در زندان به سر برد. وی با پیروزی انقلاب اسلامی، همراه طاهره صفارزاده، کانون فرهنگی نهضت اسلامی را تأسیس کرد و به سمت دبیری آن منصوب شد. مدتی رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان بود. انتشار مجلهٔ ادبی گلچرخ را نیز بر عهده داشت. در ‏سایه‌سار نخل ولایت و خط خون، از معروف‌ترین دفترهای شعر موسوی گرمارودی است که اولی در بهار ۱۳۵۷ و دومی در سال ۱۳۶۳ منتشر شد. شعر سپید بلند خط خون‌، مشهورترین شعر عاشورایی در قالب‌های نوین است‌ که نگرش نوین‌، انقلابی و تاریخی شاعر به واقعهٔ عاشورا و نیز بدایع هنری آن‌ باعث شهرت آن گردید. [۳] دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی منتخب ششمین‌همایش چهره‌های ماندگار در سال ۱۳۸۵ است. [۱]


داستانک‌ها

دلم پُرِ اشک

عاشورا در جمع گریه‌اش نمی‌گرفت، هرگز خالی نمی‌شد. همیشه پُرِ اشک برمی‌گشت. یک شب، شبی از شب‌های عاشورا، در مجلسی که سوگواریشان از شب گذشته، به بامداد رسیده بود، ماند. دقایقی بعد آرام، فرورفته در خود، به خانه برگشت... درحالی‌که سنگینی وجودش را نیز با خود به خانه می‌آورد. تنش خشک بود ؛ اما هوای درونش آرام به سمت شبی ابری پیش می‌رفت. دلش پرِ اشک بود، پُرِ باران. در را که باز کرد، ترکید؛ مثل یک بغض هزارساله ترکید، مثل «ابری که پاره‌پاره می‌شود تا آسمانی ببارد». آن شب، آن در، ناپیدای دیگری داشت. آن شب، باران قطره‌هایش را می‌بارید، شاعر کلماتش را: «درختان را دوست می‌دارم که به احترام تو قیام کرده‌اند... .» [۷]


شجره‌نامه

شجره‌نامه یادش آمد که پدر می‌گفت: «با آیت‌الله مرعشی نجفی دربارهٔ شجره‌نامهٔ خانوادگی صحبت می‌کردم.» می‌گفت: «ما از سادات طبرستان هستیم، از روستایی به نام میخ‌ساز در کجور. اجداد ما در زمان قاجاریه، برای فرار از سربازی به روستای اوانک در الموت پناه آوردند. این روستا در یک منطقهٔ صعب‌العبور قرار دارد؛ درست در قلب کوه‌های البرز. بعد از اوانک هم آمدند به گرمارود؛ روستایی در دل یک درّه. جدّ پدری من که سیدعلی‌نقی نام داشت، از گرمارود زن می‌گیرد و همان‌جا مقیم می‌شود. پدرم، محمدعلی موسوی هم همان‌جا به دنیا می‌آید؛ حدود ۱۲ سالگی می‌فرستندش به مدرسهٔ علمیه در مزردشت تنکابن؛ جایی که روحانیت مرکزیت روحانیت داشت.» [۱] [۲]

تحصیلات عالی

بااین‌که سال ۱۳۴۵ در امتحان ورودی دانشگاه در رشته‌ٔ ادبیات نمره‌ٔ ممتازی کسب کرده بود، به دانشگاه ادبیات نرفت؛ چون که دانشكده‌ٔ حقوق تنها دانشكده‌ٔ نصفِ‌ روز بود و این برای دانشجویان غیرِمتموّل فرصت خوبی بود برای کسب معاش. این بود که کارشناسی علوم قضایی گرفت. بعد با دفاع از پایان‌نامه‌ای با موضوع جوشش و کوشش در شعر با راهنمایی سیدضیاءالدین سجادی، کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را گرفت و با اخذ دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. موضوع رساله‌ٔ دکتریش، زندگی و شعر ادیب‌الممالک فراهانی بود که با راهنمایی سیدجعفر شهیدی به انجام رسید. این اثر بعدها به صورت کتاب انتشار پیدا کرد. [۷]

گرمارودی در جلسه‌ای مخفی!

یک‌بار به یک جلسهٔ مخفی دعوت شد. مجبور بود از راه پشت بام به آن جا برود. شهید رجایی گفته بود گرمارودی هم بیاید برای شعرخواندن. مجلس فاتحهٔ یکی از شهدا بود. شهید یک فرزند دوساله داشت. گرمارودی پیش از آن‌ که دهان باز کند برای شعرخواندن، چشم باز کرد به روبه‌رو؛ حدود ۸۰ نفری دستچین شده بودند. وقتی رسید به ابیاتی که بی‌پردهٔ ابهام به شاه تشر می‌زد (رسد روزِ خونِ تو را ریختن...)، از روی کاغذ سر راست کرد تا عکس‌العمل حُضار را ببیند، دید عده‌ای از جمعیت غایب‌اند! [۸]

مردان نمونهٔ قدیمی

نام پدرش شیخ‌جعفر روحانی بود؛ پدرِ والدهٔ موسوی گرمارودی که می‌شود پدربزرگش. ساکن شیروان‌محلهٔ تنکابن بود. یک روحانی خوش‌پوش، خوش‌روی و خوش‌گفتار که سراسر تنکابن او را برای وعظ دعوت می‌کردند. آن روزها ماشین کم بود؛ ولی شیخ‌جعفر اسب رهوار و زیبایی داشت که با آن به همه‌جا می‌رفت. فقط ۵۴ سالش بود که با یک تب از پای درآمد. زمانی که مُرد، گرمارودی دوساله بود. وقتی هم که پدر گرمارودی به خواستگاری دخترش رفت، موافقت کرد. چون که خودش روحانی بود و پدر گرمارودی هم طلبهٔ فاضل و نجف‌رفته‌ای بود. [۹]

مرغ عشق و کبوتر

بعد از رفع کدورت از جریان فرانکلین، گرمارودی به خانهٔ اخوان رفت و با خودش دو تا مرغ عشق برای زرتشت، پسر اخوان ‌برد. چند تا کبوتر نادر و زیبا به رنگ خاکستری روشن در منزل اخوان بود که نوکشان با نوک شاهین مو نمی‌زد و بالشان خط‌های راه‌راه با رگهٔ سیاه داشت؛ بدجوری نظر میهمان را جلب کرده بودند. میزبان (اخوان) که حواسش به میهمان بود توضیح داد که این‌ها از نوع کبوترهای نامه‌برند؛از زنده‌یاد استاد حسن کسایی گرفته. موقع رفتن یک جفت از آن‌ها را هم به او داد. بعدها میزبان وقتی برای دیدن استاد کسایی رفت، زمانی بود که شاطرآقا دوست استاد کسایی باغچه‌اش را اداره می‌کرد. قفسه‌های باغچه پر از کبوترهای نامه‌بر بود! [۱۰]

نار زدن

مادر می‌گفت: «پدرت الموتی بود. آن‌زمان فصل کار، الموتی‌ها به تنکابن می‌آمدند؛ اما حساب خانوادهٔ پدرت جدا بود. پدربزرگت در تنکابن وکیل مشهور و مرد باجَنَمی بود. در گرمارود خانه و زندگی داشت. پدرم نیز یکی از سرشناس‌ترین روحانیان تنکابن بود. عروسی مرا هفت شبانه‌روز مفصل برگزار کرد. بعد مرا سوار بر اسب، از تنکابن، همراه کاروان جهاز، از راه جنگل، به گرمارود بردند. چهار روز طول کشید تا که رسیدیم. پدرت بیرون روستا به پیشواز آمده بود و طبق رسوم، اول «نار زد.» [۱۱]

احساس خوشبختی

بعد از عروسی، همان سال، اول پاییز ۱۳۱۸ به قم بازگشتند و یک اتاق اجاره کردند ماهی ۳ قَران. به طلبه‌های متاهل جا نمی‌دادند. همسر جوان، زندگیِ شاهانهٔ خانهٔ پدری را پشت سر جا گذاشته بود و در عوض، زندگیِ گرم و صمیمیِ طلبگی را انتخاب کرده بود. هر سال پوست انارهایی را که شویش ارزان خریده بود، روی پشت بام خشک می‌کرد تا به قالیباف‌ها برای رنگرزی بفروشد برای کمک‌هزینهٔ زندگی‌شان. آن‌ها در خانهٔ استاد علی‌محمد مسگر در محلهٔ چارمردان قم زندگی می‌کردند. زن، احساس خوشبختی می‌کرد؛ صاحبخانه و زنش مردمان خوبی بودند و شویش تحصیلکردهٔ نجف.[۱۱]

تولد سیدعلی موسوی گرمارودی

آیت‌الله عبدالرحیم مرتجایی تنکابنی و همسرش همسایهٔ آن‌ها بودند. آیت‌الله الهیان، استاد شویش نیز با آن‌ها رفت‌وآمد داشت. تابستان ۱۳۱۹ رفتند گرمارود و اول پاییز به قم برگشتند و در منزل حاجی نصرالله نجار، اتاقی اجاره کردند؛ آدم گدامنش و بدخُلقی بود. می‌گفت: «مهمان زیاد دارید، آجرهای ما ساییده می‌شود! دو هفته نشد که آن‌جا بمانند؛ از آن‌جا به کوچهٔ الوند در محلهٔ عشقعلی نقل مکان کردند. مشهدی علی‌آقا و زنش صاحبخانهٔ مهربانی بودند. زن جوان آن‌جا سیدعلی را حامله شد و بهار ۱۳۲۰ روز یکشنبه ۳۱ فروردین، در بالاخانهٔ همین ساختمان، اول طلوع آفتاب، سیدمحمدعلی و خانم‌آغا صاحب اولین فرزند شدند؛ فرزندی که سال‌ها بعد به نام سیدعلی موسوی گرمارودی مشهور می شد و نامشان را زنده نگه می داشت.[۱۱]

رجایی

چند روز قبل از شروع جنگ تحمیلی که از سفر مسکو برگشت، برای ادای گزارش از نخست وزیر وقت خواست. یک روز بین پنج و نیم تا شش صبح را تعیین کرد. دفترش بسیار ساده بود. وقتی وارد شد، تازه تعقیبات نماز صبح را تمام کرده بود جانمازش را جمع می‌کرد.کُتش را نپوشیده بود. کمربندش کاملا پیدا بود! این همان کمربند نخ‌نمایی است که سال‌های سال پیش در مدرسهٔ رفاه به کمرش دیده بود. [۱۲]


رجایی ۲

رجایی وزیر آموزش‌وپرورش بود. یک روز از گرمارودی خواست، یک متن یک صفحه‌ای بنویسم تا در آغاز همهٔ کتاب‌های درسی چاپ شود. یک ماه از توزیع کتاب‌ها در سطح کشور نگذشته بود که رجایی تلفن کرد و گفت: «می‌دانی چه دسته‌گلی به آب داده‌ای؟» با شگفتی پرسیدم: «مگر چه شده؟!» گفت: «مرد حسابی، یادت رفته متن صفحهٔ اول کتاب‌های درسی را با این مصراع شروع کردی که: «ماهی از سر گنده گردد نی ز دُم»؟ می‌گویند مصراع دومش می شود: «فتنه از عمامه خیزد نی ز خُم». گفتم: «آن مصراع ساختهٔ ذهنِ علیل ضدانقلاب است، نه خداوندگار ما مولوی. آنچه من نوشتم خود مصراع دوم است و بیت چنین است: «عقلِ اول راند بر عقلِ دوم/ ماهی از سر گنده گردد نی ز دُم». [۱۲]


زندگی و تراث

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، ﺷﺎﻋﺮ، ﻣﻨﺘﻘﺪ، ﻣﺘﺮﺟﻢ و ﻧﻮﻳﺴندهٔ شهیر معاصر، یکشنبه، ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ هجری شمسی (۲۲ ربیع‌الاول ۱۳۶۰ ه ق، برابر با ۲۰ آوریل ۱۹۴۱ م) در محلهٔ چهارمردان قم به دنیا آمد. نام پدرشسیدمحمدعلی، زادهٔ گرمارودِ الموت قزوین و نام مادرش خانم‌آغا، زادهٔ شیروان‌محلهٔ تنکابن است. او نخستین‌فرزند خانواده است. پدر موسوی گرمارودی، سیدمحمد موسوی گرمارودی از دانشمندان و از مدرسان عالی علوم اسلامی بود. جوان بود که برای تحصیل به قم و بعد به نجف رفت و دوباره به قم بازگشت. وی ۱۲ بهمن ۱۳۷۵، در مشهد و در سن ۸۳ سالگی درگذشت. موسوی گرمارودی از ۵ تا ۸ سالگی، در قم نزد پدر، قرآن، نصاب‌الصبیان ابونصر فراهی، گلستان و بوستان سعدی،طاقدیس شیخ نراقی و گزیده‌هایی از خمسهٔ نظامی را فراگرفت. [۱] [۲] او با پشتوانه‌ای قوی به دبستان رفت، دو، سه کلاس یکی کرد و از دبستان ملی باقريهٔ قم پا به دبيرستان دين و دانش گذاشت؛ جایی که شهيد دکتر بهشتی مدیریت آن را بر عهده داشت. ۱۷ ساله بود که همراه پدر به مشهد رفت و از محضر بزرگانی چون شیخ‌مجتبی قزوینی، حجج‌الاسلام فردوسی‌پور و واعظ طبسی در حوزه‌های دینی بهره‌ها گرفت و از مدرسان بزرگی چون ادیب نیشابوری و مرحوم نهنگ درس‌ها آموخت. پس از ۴ سال بار دیگر به قم بازگشت.

در قم، در واقعهٔ مدرسهٔ فیضیه دستگیر شد که به ﻛﻮشش آیت‌الله رﺑﺎنی شیرازی آزاد ﺷﺪ. با هجرت پدر به شهر ری -پس از ۱۵ ﺧرداد ۱۳۴۲- سیدعلی نیز در دبستان ﻋﻠﻮی و سپس دبیرستان ﻋﻠﻮی تدریس را آغاز کرد. در سال ۱۳۴۵ در رشتهٔ حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و در همین سال‌ها با شخصیت‌هایی چون شهید بهشتی، شهید باهنر و شهید رجایی آشنا شد. در سال ۱۳۴۸ در مسابقهٔ ﺷﻌﺮ ﺑﻌﺜﺖ مجلهٔ یغما ﺷﺮﻛﺖ ﻛرد و شعر خاستگاه نور وی بهترین اثر شناخته شد و جایزه گرفت؛ جایزه‌ای که سبب شهرت او شد. جلال آل‌احمد، سیمین دانشور، دکتر علی شریعتی و به ویژه شهید مطهری کسانی بودند که گرمارودی از مجالست با ایشان توانست به فضاهای تازه‌تری از اندیشه‌های تشیع و گسترهٔ ادبیات دست پیدا کند. وی شرح منظومه را به‌طور خصوصی در محضر شهید مطهری گذراند.

بعد از آزادی از زندان در سال ۱۳۵۶ در دﻓﺘﺮ ﻧﺸر و فرهنگ اسلامی با شهید باهنر همکار شد. بین سال‌های ۱۳۵۸ ﺗﺎ ۱۳۶۰ ﺳﺮپرﺳﺖ ﺍﻧﺘشارات انقلاب اسلامیبود و هم‌زمان با آن، سمت ﻣشاور فرهنگی رییس‌جمهور وقت را نیز پذیرفت. در سال‌های ۱۳۶۰ ﺗﺎ ۱۳۷۸ ﻣشاور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و از سال ۱۳۷۸ رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان شد. [۷]


ماجرای فرانکلین

گرمارودی می‌گوید: «انقلاب که پیروز شد، با حکم آقای مهندس مهدی بازرگان، رییس فرانکلین سابق شدم. همان انتشارات «علمی فرهنگی» امروز. همان موقع از اخوان ثالث به عنوان سرویراستار دعوت کردم. اخوان هیچ ممر درآمدی نداشت. آن موقع من ۴ هزار تومان حقوق می‌گرفتم و برای ایشان ماهی ۷ هزار تومان در نظر گرفتم و به او گفتم: «هر جور که راحت هستید به انتشارات تشریف بیاورید. متن‌ها را که به موقع به دست ما برسانید، برای ما مغتنم است، اما دوست داریم گاهی نیز شما را در این‌جا ببینیم.»

یک روز اخوان با حالتی برآشفته به دفتر من آمد و گفت: «همین شعر را بخوان!» گویا در آن زمان در انجمن اسلامی حرف‌‌هایی دربارهٔ اخوان زده شد که روح من از آن‌ها خبر نداشت. شعر با این بیت شروع می‌شود:

«هان ای علی موسوی گرمارودیآلوده به منت مکن این لقمهٔ نان را...»
* * * * *

قطعه استادانهٔ او را خواندم و گفتم: «آقای اخوان واقعاً من سزاوار چنین شعر و نگاهی هستم؟! من خودم خدمت شما آمدم و دعوتتان کردم... در ضمن، تقاضای دیگرتان را دو روز پیش با زحمت به نتیجه رساندم و فقط فرصت نکردم به شما بگویم...»

وقتی این را شنید، همان لحظه کاملاً پشیمان شد. شعرش را برداشت و با چشمان اشک‌آلود گفت: «این شعر تمام نیست.» اخوان به تمام معنا شاعر بود و شاعرانه زندگی می‌کرد. یک ساعت نگذشته بود که با افزودن ۱۲ بیت جدید به ابیات قبلی برگشت.

من به این ماجرا شاعرانه نگاه کردم. آقای اخوان شعر را خطاب به من و من خطاب به دلم آغاز کردم:

«ای سوخته حال ای دلک غمزدهٔ منبشناس کمی بیشتر احوال جهان را...»
* * * * *

«هر دو شعر، هم در کتاب تو را ای کهن‌بوم‌وبر دوست دارم، نوشتهٔ اخوان و هم در کتاب سفر به فطرتِ گلسنگ من آمده است.» [۱۳][۱۴][۱۰][۱۵]


شخصیت و اندیشه

دکتر سید‌علی موسوی ‎گرمارودی به عقیدهٔ بسیاری از صاحب‌نظران، از پیشگامان و معماران شعر انقلاب محسوب می‌‌شود. وی پیش از انقلاب شعر را به خدمت اندیشه‌های دینی و آرمان‌های انقلاب درآورد و سعی کرد از ظرفیت‌های نوین شعر در راستای اهداف انقلاب، با صبغهٔ اسلامی، بهره گیرد. [۳]

سيدعباس صالحی، وزیر ارشاد دولت دکتر روحانی دربارهٔ گرمارودی می‌گوید: «در آن دوران، زمانی که می‌خواستیم برای خود شجره‌ای تعریف کنیم تا زیر سایهٔ آن بهره‌مند باشیم، محمدرضا حکیمی و موسوی گرمارودی به ما سیادت و امنیت می‌دادند. گرمارودی به نوعی ترکیب سنت آموزشی حوزه و دانشگاه است. هم‌چنین سه خصوصیت در او به اوج رسیده است و آن ویژگی‌ها شامل خلاقیت، پرکاری و تنوع است.» [۱۶]

دکتر موسوی ﮔﺮمارودی دیدگاه جالب، ویژه، مشهور و بحث‌برانگیزی دربارهٔ تعهد شعر و تعهد شاعر دارد. او می‌گوید: «ﺑﺎﻳﺪ ببینیم که آیا تعهد و مسئولیت در شعر وجود دارد یا خیر و آیا تعهد صفت شعر است یا صفت شاعر. بنده بارها گفته‌ام که هرگونه مسئولیت و تعهد به شاعر برمی‌گردد، نه به شعر. شعر، ذاتاً هیچ رنگی نمی‌پذیرد ﺟﺰ ﺷﻌریت. اﻳن تعهدات، یعنی انقلابی‌بودن، ﻣﺜﻞ ﺣﻤﺎسی‌بودن، ذاتیِ شاعر است و بعد در شعر نشست می‌کند. ما فردوسی را به عنوان شاعر حماسی می‌شناسیم، نه به اعتبار این ‌که شاهنامه حماسی است، بلکه به اعتبار این‌که قبل از شاهنامه، فردوسی حماسی است.»

گرمارودی در باب جوشش و کوشش در شعر نیز نظر مشهور و صائبی دارد و کتاب مستقلی به این نام. او می‌گوید: «بی‌گمان در شعر واقعی، هم جوشش و هم کوشش، سهم خود را دارد. اگر جوشش بیشتر باشد، شاعری بیشتر و سخنوری کمتر خواهد بود؛ مثل باباطاهر، و به عکس اگر سهم کوشش بچربد، سخنوری بیشتر و شاعری کمتر خواهد شد؛ مثل ادیب پیشاوری و اگر این هر دو، برابر و در اوج باشد، شاعری کامل خواهیم داشت؛ چون حافظ و سعدی و خیام.» [۷][۱۷]


بزرگداشت علی موسوی گرمارودی در خانهٔ شعر و ادبیات

یادمان‌ها و بزرگداشت‌ها

  • مراسم نکوداشت علی موسوی گرمارودی در نهمين برنامهٔ ميهمان ماه انجمن شاعران ايران و دفتر شعر جوان در ۳۰ مرداد ۱۳۸۲ در محل خانهٔ شاعران برگزار شد. [۱۸]
  • انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به پاس سال‌ها فعالیت علمی و فرهنگی دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، طی برگزاری مراسم بزرگداشتی در اول شهریورماه ۱۳۹۰، ایشان را به عنوان یکی از مفاخر ایرا‌ن‌زمین معرفی کرد. [۱] [۲] [۱۹]
  • در مراسم بزرگداشت سیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر معاصر، در آبان‌ماه سال ۱۳۹۲، با حضور اهالی شعر و ادب در سرای اهل قلم از مقام علمی و ادبی وی تجلیل شد. [۱] [۲۰]
  • تجلیل از علی موسوی گرمارودی به پاس سال‌ها تلاش در عرصهٔ شعر انقلاب، روز شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ در پنجمین جشنوارهٔ شعر انقلاب مطرح شد. [۲۱]
  • سازمان هنری‌رسانه‌ای اوج، بیست‌وهشتمین شب شاعر خود را روز یکشنبه ۴ مهرماه ۱۳۹۵ به پاسداشت استاد سیدعلی موسوی گرمارودی اختصاص داد. [۲۲]
  • آیین نکوداشت استاد سیدعلی موسوی گرمارودی در مراسمی با عنوان طلوع ماندگار، ۲۴ آذرماه ۱۳۹۵ از سوی مدیریت فرهنگی‌هنری منطقهٔ ۵ در محل فرهنگ‌سرای فردوس برگزار شد. [۲۳]
  • مراسم سوگوارهٔ ملی شعر عاشورایی تحت عنوان «عصر آفتاب» همراه با آیین نکوداشت علی موسوی‌ گرمارودی عصر روز سه‌شنبه ۱۷ مهرماه ۱۳۹۷ در تالار ایوان شمس برگزار ‌شد. [۲۴]
  • مراسم پایانی دومین‌کنگرهٔ ملی دوسالانهٔ شعر آیینی واعظ قزوینی با تجلیل از علی موسوی گرمارودی در قزوین به کار خود پایان داد. این مراسم ۳۰ دی‌ماه ۱۳۹۷ در سازمان تبلیغات اسلامی استان قزوین برگزار شد. [۲۵]


از نگاه دیگران

فاضل نظری

فاضل نظری می‌گوید: «از موسوی گرمارودی به عنوان شاعر تمام قالب‌های شعری یاد کرده است و عنصر عشق را از ویژگی‌های شعر او می‌داند.»


سهیل محمودی

سهیل محمودی می‌گوید: «موسوی گرمارودی یکی از کهن‌ترین قالب‌های شعر فارسی یعنی قصیده را در عرصه‌ای به نام شعر سپید تعریف کرده است. او از کسانی است که با تکیه بر گذشتهٔ شعر فارسی، برای امروز بهره گرفته است. چیزی که متأسفانه امروز در ادبیات ژورنالیست‌زده ما وجود ندارد.اخوان یا سهراب نیز در این راه موفق بوده‌اند و بخشی از این سنت را به شکل پویا درآورده‌اند.»


بهاءالدین خرمشاهی

بهاءالدین خرمشاهی دربارهٔ گرمارودی چنین می‌گوید: «زمان زیادی لازم است که بگویم ایشان چه شاهکاری کردند و چقدر جدی و شیوا و خوش‌خوان و در عین‌حال دقیق قرآن را ترجمه کردند.»


میراحمد میراحسان

میراحمد میراحسان در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵، در نشست تحلیل شعر و اندیشهٔ علی موسوی گرمارودی گفت: «موسوی گرمارودی از پیشگامان شعر مدرن مذهبی قبل از انقلاب اسلامی است. نمادهای بدیعی در اشعار گرمارودی دیده می‌شود. شعر مدرن ما در قبل از انقلاب به خاطر وجود حکومتی که مانع ورود افکار نو و جدید بود، تحت محاصره و سلطهٔ شعر حزبی روشنفکری قرار داشت؛ ولی با این حال افرادی مانند موسوی گرمارودی و صفارزاده توانستند خود را به عنوان یک شاعر مسلمان به همگان معرفی کنند.» [۱][۲]


محمدجواد محبت

محمدجواد محبت می‌گوید: «جناب گرمارودی چند جنبهٔ شاعری دارد. یکی این که از شاعران مبارز سیاسی در سا‌ل‌های پیش از انقلاب بوده‌اند، همراه با شعرهای سیاسی است. جنبهٔ دیگر شعری وی، شعرهای عاشقانه است؛ شعرهایی که صرفاً شعراند و مربوط به احساسات و عواطف شخصی و درک دنیاییِ شاعر از دنیا و موهبت‌های آن. یک جنبهٔ دیگر شعرهای گرمارودی هم شعرهای دینی-آیینی اوست. شعر خط خون اکنون دیگر جزو کلاسیک‌های ادبیات دینی ما شده؛ این‌قدر که خوش جا افتاده.» [۴]


کنایه‌های ضیاء موحد در حضور موسوی گرمارودی دربارهٔ سخنانش در باب هدایت

ضیاء موحد در مراسم جشن تولد ۷۰ سالگیش که ۱۰ دی‌ماه ۱۳۹۷ در مرکز فرهنگی شهر کتاب‌، با حضور جمعی از ادبا، شعرا و فضلا، از جمله موسوی گرمارودی برگزار شد،‌ در گفتاری در کنایه به سخنان اخیر گرمارودی دربارهٔ هدایت گفت: «پدرم زمانی که بچه بودم، یک بار به من گفت: پسر جان آب وقتی حرکت می‌کند،‌ برنمی‌گردد به پشت سرش نگاه کند ببیند چقدر آمده است‌، سرش را پایین می‌اندازد و جلو می‌رود. من راه‌باریکه‌ای در هر کدام (شعر و منطق) برای خود پیدا کردم. حال اگر تا نیمهٔ راهش نرفتم، اما رفیق نیمه‌راه هم نبودم و عقب‌گرد نکردم. بعضی‌ها به خاطر مد روز و از قافله عقب‌نماندن به راه می‌آیند. بعضی از آن‌ها همان اول می‌فهمند و برمی‌گردند، بعضی‌ها هم مقداری راه می‌آیند،‌ برمی‌گردند و حتی توبه و استغفار می‌کنند و حتی به کسانی که آن راه را رفته و موفق شده‌اند، جسارت و اهانت هم می‌کنند.


حمایت زهیر توکلی از لعن موسوی گرمارودی بر صادق هدایت

زهیر توکلی شاعر از لعن موسوی گرمارودی بر صادق هدایت حمایت کرد و گفت: «کسانی که به گرمارودی حمله کردند، بهتر است مشخص کنند که خط قرمزشان کجاست. اگر ایشان از نویسنده‌ای اعلام بی‌زاری کنند که در کتابش (توپ‌مرواری) نه تنها به امام حسین(ع)، بلکه به مولا علی(ع) و حتی حضرت مریم مقدس(س) توهین کرده‌، چرا ما باید ناراحت بشویم؟» [۲۶]


موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

شاعران و شخصیت‌ها از منظر گرمارودی

موسوی گرمارودی از جمله شاعرانی است که با نگرشی به دور از اعتقادات فردی و از منظر هنری و ادبی به شاعران و شخصیت‌ها می‌نگرد. [۱]

خیام

گرمارودی معتقد است: «چهرهٔ اصلی خیام مشوه شده است. برخی خیام را دو گونه دانسته‌اند؛ گفته‌اند خیامی که گفته است: "من مِی خورم و هر که چو من اهل بُوَد/ مِی خوردن من به نزد وی سهل بُوَد، این همان خیام حقیقی است که لائیک هم هست...". البته من این‌گونه رباعی‌ها را از آنِ خیام نمی‌دانم؛ محققان ما هم همین اعتقاد را دارند.» [۷]

سعدی شیرازی

گرمارودی از نبوغ سعدی چنین یاد می‌کند: «بی‌گمان سعدی در برخی از لحظات، لحظه‏‌های هستی را طور دیگری می‌دید. تنها یک نابغه می‌تواند بوستان بیافریند. محال است در زبان فارسی اثری به حجم بوستان سعدی با این درجه از فصاحت بیان شود.»

نیما یوشیج

گرمارودی معتقد است: «عظمت نیمایوشیج به شاعربودن نیست، به ابداع‏گربودن و نجات شعر از دربار است. در واقع نیما جریان شعر را در راستای مردم و نیازهای آن‌ها و مردمی‌کردن شعر قرار داد. عظمت نیما به ابداع و بت‌شکنی اوست.»

سهراب سپهری

گرمارودی دربارهٔ شعر و شخصیت سهراب گفته است: «سهراب سپهری از کسانی است که راه نیما را شناخته و آن را با شخصیت یگانهٔ خویش پیموده است. او خود را با رنگ و کلمه بیان و با هر دو نقاشی می‌کرد.

شعر سپهری دارای چند ویژگی است، یکی این که زبان شعر نو را با زبان محاوره پیوند زد. البته اسماعیل شاهرودی و شاعران دیگری هم هستند که در این کار موفق بوده‌اند؛ اما سپهری موفق‌تر است.»

خسرو احتشامی

خسرو احتشامی غزل‌سرایی است که اولین دفتر شعرش را با عنوان «حماسه در حریر» با مقدمهٔ گرمارودی منتشر کرد. گرمارودی دربارهٔ احتشامی نوشته است: «نگاه خسرو، امروزین است. او تقریباً در تمام غزل‌هایش، همین نگاه را حفظ کرده است.

زبان احتشامی، صراحت و صلابت زبان و چهرهٔ یک سوار ایلیاتی را در خود دارد که همنشین دایم صلابت و صراحت کوه و کمر هونهگان است؛ ولی این صلابت همراه است با ملایمت نگاه پونه‌های حریرپوش، کنار جویبارک‌های نرم‌پویی که از دامنه‌های همان کوه‌ها و در آغوش همان صلابت، راه خود را می‌پویند... پس شعر او، هم حماسه و هم حریر است.»

نوذر پرنگ

نوذر پرنگ از غزل‌سرایان معاصر است که غزلش حساسیت و دقت گرمارودی را سخت برانگیخته است. وی در جلسهٔ نقد و بررسی پرنگ که منوچهر آتشی هم حضور داشت، می‌‏گوید: «پرنگ بی‌گمان یکی از برجسته‌ترین شاعران غزل نو است و تأثیر او در نسل‌های بعد از خودش، بر کسی پوشیده نیست. بی‌گمان پدیدارهای عالم با همه سخن نمی‌گویند؛ اما با شاعرانی همچون پرنگ بیگانه و نامحرم نیستند.» [۱][۲]

علی موسوی گرمارودی در مراسم يادبود نوذر پرنگ در مسجدالرضا نیز دربارهٔ وی چنین گفت: «به قول مولانا، پديده‌های جهان همه هوشيارند، ولی با نامحرمان خاموشند. البته اگر شاعری در تصرف شعر باشد، می‌تواند در پديده‌های طبيعت تصرف كند. نوذر پرنگ نيز از جمله شاعرانی است كه در تصرف شعر است. شعر پرنگ را در هر شرايطی که بخوانيد، تپندگی رنگ آن را احساس خواهيد كرد.»

[۲۷]

طاهره صفارزاده

شاید نزدیک‌ترین شاعر به لحاظ محتوا، مضمون و معنای شعری به موسوی گرمارودی، طاهره صفارزاده باشد. گرمارودی دربارهٔ او می‌گوید: «صفارزاده خود یک صاحب‌نظر بزرگ ادبی است. اصولی که وی در شعرهایشان ارایه کرده، برای نسل‌های آینده راه‌گشاست.»

گرمارودی دربارهٔ تفاوت‌های سبک ادبی و شعری فروغ فرخزاد و طاهره صفارزاده می‌گوید: «در مجلهٔ نگین عنوان یکی از نقدهایم «فروغی برتر در ادبیات ایران» بود. ایهام این عنوان به این دلیل بود که معتقدم فروغ فرخزاد شاعر خوبی است؛ اما صفارزاده شاعری است که به لحاظ اخلاقی و آرمان‌های اجتماعی والاتر و غیرقابل‌مقایسه است.

من صفارزاده را شاعری می‌دانم که حتی بر روشنفکران غیر اهل قبله نیز تأثیر گذاشته است. به نظر من، دلیل کمتر دیده‌شدن آثار طاهره صفارزاده را باید در فنی‌تر بودن شعر صفارزاده از فروغ جستجو کرد. شعری که فنی‌تر باشد، انضباط شعری‌اش بیشتر است و قاعدتاً دایرهٔ دوست‌دارانش نیز کمتر می‌شود. شعر «گنه کردم، گناهی پر ز لذت» را همه می‌فهمند، اما کودک قرن و سفر سلمان صفارزاده را شاید همه متوجه نشوند. [۲۸]

صادق هدایت

موسوی گرمارودی در مراسم رونمایی از کتاب سه کاهن مجید قیصری که ۲۷ آبان‌ماه ۱۳۹۷ در بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد، گفت: «شرم می‌کردم از خودم اگر بر صادق هدایت لعنت نمی‌فرستادم. خداوند صادق هدایت را لعنت کند.»

او دربارهٔ نویسندهٔ توپ‌مرواری توهین‌های زشتی به امام حسین(ع) کرده، گفته: «وظیفهٔ هر قلم‌به‌دستِ اهل قبله می‌دانم که حداقل به جوانان این کشور بفهماند که چه بی‌شرف‌هایی در این کشور قلم زدند که از امویان هم بدتر بودند؛ اسمشان هم صادق بود و هدایت مردم را بر عهده داشتند.»

بعد از این سخنان، واکنش‌های هتاکانه‌ای نسبت به اظهارات گرمارودی ابراز شد. گرمارودی هم در جواب گفت: «شک ندارم که حرف‌زدن دربارهٔ صادق هدایت هزینه‌ دارد. من هم پای آن و اعتقادم ایستاده‌ام و جواب این افراد را به خود امام حسین (ع) واگذار می‌کنم. من با تاج سر بشریت معامله کردم. قسمت این را نداشتم که در دوران حیات امام (ع) زنده باشم و در کربلا در رکابش بجنگم، اما امروز با این روشنگری، در رکابش شمشیر می‌زنم. من حرف خودم را زدم و روی آن هم ایستاده‌ام. توهین و هتاکی به من هم خللی در عقیده‌ام ایجاد نمی‌کند.» [۲۶]


نامه‌های سرگشاده

متن نامهٔ سیدعلی موسوی گرمارودی و سپس پاسخ [مام خمینی|امام]، روح‌الله موسوی خمینی:

«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

محضر مبارک رهبر عالی‌قدر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی مد ظله‌العالی و روحی له‌الفداء

با احترام و بعد التحیات

خاطر مبارک عالی مستحضر است که اینجانب سیدعلی موسوی گرمارودی در جریان بنی‌صدر و پس از دعوت او، برای تصدی مشاورت فرهنگی وی، به صوابدید شهید آیت‌الله صدوقی -رضوان‌الله تعالی علیه- آن سِمت را پذیرفتم؛ اما دو-سه ماه بعد و با دیدن نخستین انحراف‌های وی، در یک شرفیابی کوتاه از محضر مبارکتان استجازهٔ کناره‌گیری کردم، فرمودید: نزد او بمانید و سعی کنید او را از انحراف ا‌‌‌طرافیان آگاه سازید. چند ماه بعد و در شرفیابی کوتاه دوم که جناب حجت‌الاسلام و المسلمین آقای رحمانی مسئول بسیج کل کشور نیز حضور داشتند، باز استدعای کناره‌گیری و استعفا کردم؛ ولی فرمودید: همچنان بمانید و انحرافات او را به مسئولان گوشزد کنید. در شرفیابی سوم به تاریخ ۵۹/۱۰/۲۹ که افتخار شرفیابی خصوصی و طولانی‌تری یافتم و حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین جناب آقای توسلی نیز حضور داشتند، مصراً استدعای اجازهٔ استعفا کردم، با نقل قول به مضمون عرض می‌کنم که فرمودید: آبرو مهم‌تر از خون است. جوانان ما برای این انقلاب الهی خون می‌دهند، شما هم آبرو بدهید. این بنده در تمام مدت این چند سال سعی کردم به ملاحظهٔ این‌که فرمودید آبرویتان را بدهید؛ شکیبایی کنم و قول و امر و فرمان آن رهبر عالی‌قدر را جایی نقل نکنم؛ اما چون اخیراً کتابی درآمده است که در آن ناحق اسم مرا در کنار منحرفان دستگاه بنی‌صدر آورده‌اند و این موضوع ممکن است زمینهٔ مختصر خدمتی را که در دانشگاه و در محافل فرهنگی و ارشاد اسلامی به جمهوری اسلامی و انقلاب مقدسمان می‌کنم از میان بردارد، شرعاً خود را موظف دانستم که با یادآوری موارد مذکور در فوق، از محضر مبارک آن رهبر عالی‌قدر کسب تکلیف نمایم. والامر کله لدیکم والسلام علیکم.

دستبوس و خدمتگزار بسیار کوچک

علی موسوی گرمارودی

۶۵/۱۲/۱۵»

امام، روح‌الله موسوی خمینی ذیل همان ورقه فرمودند:

«جناب آقای گرمارودی ایده الله تعالی

همانگونه که مرقوم داشتید جنابعالی پس از کشف انحراف بنی‌صدر چند مرتبه نزد اینجانب آمدید، اظهار داشتید که من می‌خواهم از سمتی که نزد بنی‌صدر دارم کناره گیری کنم و اینجانب برای مصالحی که در نظر داشتم با نظر شما مخالفت می‌کردم و شما را با اکراهی که داشتید، از کناره‌گیری بازداشتم و شما را در اعمال خلاف او هیچ‌گاه شریک نمی‌دانم. ان‌شاءالله موفق باشید در خدمت به بندگان خداوند.

والسلام

روح‌الله الموسوی خمینی»

موسوی گرمارودی در منابع مختلف، از جمله کتاب [[صدای سبز)) در ادامه، یادآور می‌شود که:

«روز بعد، هنگامی که متن دستخط مبارک امام در تمام روزنامه‌های صبح و عصر چاپ شد، تا یک هفته، تلفن امان نمی‌داد. همهٔ کسانی که دیده و نادیده، قضاوت نادرست کرده یا آزاری لفظی و غیر آن رسانده بودند، (و حتی اندکی دیرتر، مخملباف و میرشکاک هم) عذرخواهی کردند.»

گرمارودی در ادامهٔ سخنش در همین باب، از کسانی می‌گوید که عوض ستم بسیار، یک عذرخواهی لفظی هم نکردند! [۲۹]

خُلقیات

حسین پاکدل، نمایشنامه‌نویس، در گفتگوی با گرمارودی، خلقیات گرمارودی را این‌گونه بیان می‌دارد:

«موسوی گرمارودی بر اساس باورش می‌زید که در این روزگار متاع با ارزشی است. ایشان هنوز همان خلقیات دههٔ ۴۰ را دارد و با آن‌ها زندگی می‌کند. شرایط امروز او محصول «نه»هایی است که دارد؛ محصول «نه»هایی که پست‌ها و مقام‌های بسیاری در ناگفتنشان بود. یکی از نتایج این نه‌گفتن‌ها، ترجمهٔ قرآن است. ترجمهٔ قرآن شرایط خاصی دارد و فقط به دانستن زبان عربی نیست.» [۸]


برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

گرمارودی در مدت اقامتش در تاجیکستان به جد جریان شعر معاصر آن کشور را دنبال کرد و در این باره مقالات تحقیقی متعدد نوشت. او می‌گوید: «در ۱۰۰ سال اخیر، در شعر تاجیک هنوز کسی ظهور نکرده است و هنوز هم سیدا و شوکت بخارایی، رفیع‌ترین قله‌های ادبی تاجیک‌ها در چند قرن گذشته‌اند. [۱۸]


به اهتمام موسوی گرمارودی تذکره‌ای کامل از شعرای قرن بیستمِ تاجیکستان فراهم آمد با نام از ساقه تا صدر. [۳۰]

گرمارودی می‌گوید: «تاجیک‌ها در مدت ۵۰۰ سالی که با ما بُریدگی داشتند، یعنی از حدود سال ۹۱۶ ه.ق، تذکره‌های متعددی داشته‌اند که آخرینشان تذکرهٔ صدرالدین عینی بوده که در سال ۱۹۲۵ م در مسکو با خط فارسی چاپ شده است. بنده تذکرهٔ شعرای قرن بیستم تاجیکستان را در دو جلد، یک جلد زنده‌ها و یک جلد درگذشته‌ها، آورده‌ام. حدود ۷۰۰ شاعرند. علاوه بر این، بیش از ۶۰ کلاس در ۱۱ شهر تاجیکستان دایر کردم. تاجیک‌ها روی عنوان‌هایی که با خط فارسی می‌گذاشتیم حساس بودند، چون با خط سیریلیک می‌نویسند. من به ایشان می‌گفتم این خط نیاکان شماست و کلاس‌ها را «کلاس‌های خط نیاکان» نام گذاشتیم.» [۷]

گرمارودی از اول تیرماه سال ۱۳۸۲ به عنوان رایزن فرهنگی، به مدت ۴ سال، در تاجیکستان بود. [۵]

تاجیکستان با ایران، دارای تاریخ، فرهنگ و زبان مشترکی استِ اما سال‌ها استیلای فرهنگ روسیه بر این کشور، این مشترکات را کم‌رنگ کرده است.

یزدان سلحشور، شاعر و روزنامه‌نگار در گفتگویی با گرمارودی می‌گوید: «حضور شاعر نام‌آوری چون موسوی گرمارودی در کشور تاجیکستان بانی خیر شد و مسیری که باید طی چند دهه پیموده می‌شد در چند سال به انجامِ نیک رسید.» گرمارودی در گفتگو با یزدان سلحشور می‌گوید: «استراتژی ما باید آن باشد که به آن‌ها کمک کنیم خط‌شان برگردد به خط نیاکان. علاوه بر تشکیل کلاس‌های «خطِ نیاکان»، کار دیگر رایزنی فرهنگی، اتصال «کمیتهٔ اصطلاحات» آن‌جا با فرهنگستان زبان پارسی ما بود. این کمیته در پی جایگزینیِ کلمات پارسی به جای کلمات روسی است. پیامد این دادوستد فرهنگی، عضویت دو تن از فرهیختگان تاجیک در فرهنگستان زبان پارسی، به نام‌های استاد محمدجان شکوری و عبدالقادر مینازف بود. از دیگر کارهای رایزنی فرهنگی، تشکیل جلسات هر ۱۵ روز یک‌بار بود که در آن اشعار شاعران تاجیک را نقد و بررسی می‌کردیم. این جلسات در نزدیک‌شدن ایشان به نوآوری‌های شعر پارسی مؤثر بود. اتفاق دیگر، استفادهٔ فرهیختگان تاجیک از کتابخانهٔ غنی رایزنی بود. همهٔ این‌ وقایع، هم‌زمان بود با تدریس من در دو دانشگاه دوشنبه و خُجند.

در تلویزیون تاجیکستان هم برنامه‌ی «پیوند» پخش می‌شد که در آن، شعر شاعران ایرانی را با حضور فرهیختگان تاجیک بررسی می‌کردیم. برنامهٔ رادیویی «شعر چیست» هم با استقبال بسیار خوبی روبه‌رو شد که در آن نیز سخن از شعر بود. دیگر کارها، چاپ کتاب تاجیک‌ها بود و انتشار مجلهٔ «رودکی» که از آن هم استقبال خوبی شد. [۴]


فیلم ساخته‌شده بر اساس

فیلم مستند زندگی استاد موسوی گرمارودی با نام از ساقه تا صدر، ۲۲ شهریورماه ۱۳۹۴ با حضور امیر مهریزدان کارگردان و هنرمندان و شاعران در موسسهٔ فرهنگی اوج انقلاب اکران شد. در این نشست گرمارودی گفت: گروهی از چهره‌های ماندگار مستندی از من ساختند که خانم رستاخی کارگردان آن بود. آقای یعقوبی هم مستندی برای تلویزیون قزوین ساخت که من در آن‌جا در طبیعت شعرهایم را خواندم. [۳۱]

همچنین مستند «از ساقه تا صدر» به کارگردانی امیر مهریزدان و تهیه‌کنندگی سیدجمال عودسیمین روز دوشنبه، ۲۷ اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۹۵، ساعت ۲۳ روی آنتن شبکهٔ اول سیما رفت. مستند «از ساقه تا صدر» زندگی پُرفراز و نشیب گرمارودی را از بدو تولد تا امروز به تصویر کشیده است. [۳۲]


آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

گرمارودی در قالب‌ها و موضوعات متعدد صاحب اثر است‌ و بسیاری از صاحب‌نظران، وی را هم نوپرداز و هم کهن‌‌سرا می‌‌نامند. هرچند درخشش اصلی گرمارودی در شعر سپید است، اما به عقیدۀ بعضی از منتقدان در قصیده نیز دستی تمام دارد.

او از معدود شاعران نوپرداز هم‌دورهٔ خود است که در سال‌های پیش از انقلاب با گرایش‌های دینی به میدان آمد و آن‌گونه که در یکی از شعرهای خود گفته است: «من شعر شیعی‌ام»، رویکردهای انقلابی شیعی را در شعر وارد کرد و از این ارزش‌ها پاسداری نمود. پیشگامی در نوعی از شعر نوآیینی در شعرهای نیمایی و سپید گرمارودی جلوه‌گر است. [۳]

علی موسوی گرمارودی از پیشتازان شعر مذهبی شناخته می‌شود. از ویژگی‌های شعری او تخیل گسترده و به دام آوردن اندیشه‌ای نو در قالب کهن قصیده است:

مگر چه گفت به گوش درخت، باد خزان

که روی زرد نمود و تکیده شد لرزان

ببر به باغ سبویی شراب شعر و از آن

تف درون به کنار خزان کمی بنشان...

گرمارودی از آن دست شاعرانی است که ضمن توجه به مسیر گذشته، در شعر معاصر راهی تازه می‌جویَد. او در چندین دوره در عرصهٔ شعر و ادبیات کشور حضور مؤثر داشته است. [۱۸]

دکتر بهاءالدین خرمشاهی می‌نویسد: «شعر در سایه‌سار نخل ولایت که در منقبت و مرثیهٔ حضرت علی(ع) است و شعر خط خون دو اوجِ بی‌مانند و قلهٔ رفیع شعر دینیِ عصر ماست؛ یعنی شعری با درون‌مایهٔ مذهبی که در شعر نو سابقه‌ای به این درخشانی و درخششی به این نمایانی ندارد و این دو شعر کم‌نظیر که هم قوت قریحه و هم صلابت ایمانی و غیرت دینی شاعر را نشان می‌دهد، نیز مانند شعرهای بلند دیگر او، به صریح‌ترین وجه، مؤید این است که هنر یعنی نگاه دیگرگون و متفاوت.» [۴]


کارنامه و فهرست آثار

کتاب‌شناسی

شعر

از علی موسوی گرمارودی تا کنون ۶ مجموعهٔ مستقل شعر درآمده و ۹ گزینه‌اشعار.

شش مجموعه‌شعر اصلی عبارتند از:

نُه گزینه‌اشعار عبارتند از:

  • تا ناکجا (گزینهٔ ۶۰ شعر به گزینش و ترجمهٔ ریکاردو ریپولی و جان روبرتو اسکارچیا به ایتالیایی). انتشارات انجمن فرهنگی ایتالیا، ۱۳۶۳.
  • دستچین. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۸.
  • ما کجا، آن خوب، آن زیبا کجا (مجموعه‌شعر برای امام علی علیهم‌السلام). تهران: نشر معارف، دی‌ماه ۱۳۷۲.
  • باران اخم (گزینهٔ شعر دفاع مقدس و جنگ). تهران: انتشارات حوزهٔ هنری، ۱۳۷۳.
  • گزینهٔ گرمارودی (گزینش و پیشگفتار بهاءالدین خرمشاهی). تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول، 1375.
  • گزیدهٔ ادبیات معاصر (مجموعه‌شعر علی موسوی گرمارودی). تهران: انتشارات نیستان، ۱۳۷۸.
  • برخیز واژه‌ای پیدا کن (گزینش و برگردان به خط سیریلیک از نظام قاسم). دوشنبهٔ تاجیکستان: زمستان ۱۳۸۰.
  • باغ معنا (سرسخن و برگردان به خط سیریلیک با انتخاب و پیشگفتار دکتر صفر عبدالله). دوشنبهٔ تاجیکستان، تابستان ۱۳۸۱.
  • باغ سنگ. تهران: انتشارات تکا، چاپ اول، ۱۳۸۶.

به قول گرمارودی: «اگر خویشتنداری می‌کردم و در گزینه‌اشعارها، به تقاضای گزیننده اشعار تازه نمی‌گنجاندم، می‌توانستم دست کم دو مجموعهٔ مستقل دیگر از آن‌ها چاپ کنم.» بنابراین، این اشعار به علاوهٔ اشعار دفترهای مستقل (کل اشعار گرمارودی تا امروز)، پس از آخرین تصحیح، بر مبنای موضوع و قالب شعری، در ۷ دفتر تنظیم شدند که منبع و مأخذ اصلی اشعار وی محسوب می‌شوند. این دفترها عبارتند از:


کتاب‌های ادبی، پژوهش‌های ادبی (نقد و بررسی؛ مقالات و ...)
  • قلم‌انداز (مجموعه‌مقالات؛ سفرنامه‌ها . نقد و بررسی‌های منتشرشده در مطبوعات). تهران: انتشارات سروش،چاپ اول، ۱۳۷۷.
  • دگرخند (بررسی طنز، هزل و هجو در ادب فارسی). تهران: انتشارات توسعهٔ مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۰.
  • صدای سبــز (مجموعه‌اشعار؛ زندگی‌نامهٔ خودنوشت گرمارودی و ...). تهران: انتشارات قدیانی، چاپ اول، ۱۳۸۲.
  • از ساقه تا صدر (تذکرهٔ شعرای قرن بیستم تاجیکستان، به اهتمام علی موسوی گرمارودی). تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۸۴.
  • زندگی و شعر ادیب‌الممالک فراهانی. تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۸۴.
  • غوطه در مهتاب (بررسی و نقد شعر ۳۲ شاعر معاصر). تهران: انجمن قلم ایران، ۱۳۸۸.
  • جوشش و کوشش در شعر. تهران: انتشارات هرمس، ۱۳۹۱. [۳۳][۳۴][۳۵]
تصحیح، منتخب و پژوهش متون
  • اختر چرخ ادب (مقدمه و انتخاب اشعار پروین اعتصامی). تهران: همشهری، ۱۳۸۵.
  • به‌گزین علی‌نامه (کهن‌ترین منظومهٔ شیعهٔ فارسی؛ سرودهٔ ۴۸ هجری قمری). تهران: از سراینده‌ای با تخلص «ربیع»؛ با گزینش و شرح لغات. [۳۳][۳۴][۳۵]
کتاب‌های پژوهش تاریخی
  • زندگانی حاج‌شیخ محمدتقی بافقی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۸. [۳۳][۳۴][۳۵]
داستان
  • پرتو انسان‌ها(دو جلد). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۶.
  • در مسلخ عشق (مجموعه‌داستان). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۸.
  • داستان پیامبران (جلد اول: از آدم(ع) تا عیسی(ع)). تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۷۳.
  • داستان پیامبران (جلد دوم: حضرت محمد(ص)). تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۷۳.
  • بابا تاریخ (داستانی برای نوجوان‌هایی که پیر به دنیا آمده‌اند). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۵.
  • به کوتاهی آه به بلندای ماه (زندگی خاتون کبریا حضرت زهرا (س)). تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۹۲. [۳۳][۳۴][۳۵]
ترجمه‌ها
  • در کرانه با دریا (صد کلمهٔ قصار حضرت علی(ع)). تهران: وزارت ارشاد، چاپ اول، ۱۳۶۲.

منشور دادگری (عهدنامهٔ مالک اشتر). تهران: انتشارات جمهوری. چاپ اول، ۱۳۸۳.

  • ترجمهٔ قرآن کریم. تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۸۳.
  • ترجمهٔ صحیفهٔ سجادیه. تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۸۳.
  • ترجمهٔ نهج‌البلاغه. تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۹۴. [۳۳][۳۴][۳۵]


مقالات، نقدها و گفتگوهای گرمارودی

  1. قلم‌انداز/گلچرخ، فروردین ۱۳۷۱، شمارهٔ ۱.
  2. قلم‌انداز (گزارش سفر تاجیکستان)/گلچرخ، اردیبهشت ۱۳۷۲، شمارهٔ ۶.
  3. قلم‌انداز (چنین کردند نیکان بزرگ)/گلچرخ، اردیبهشت ۱۳۷۶، شمارهٔ ۱۶.
  4. قلم‌انداز/گلچرخ، آذر ۱۳۷۶، شمارهٔ ۱۷.
  5. قلم‌انداز/گلچرخ، اردیبهشت ۱۳۷۷، شمارهٔ ۱۹.
  6. قلم‌انداز/گلچرخ، مهر ۱۳۷۷، شمارهٔ ۲۰.
  7. قلم‌انداز/گلچرخ، اردیبهشت و خرداد ۱۳۷۸، شمارهٔ ۲۱.
  8. قرآن می‌تواند اندکی شاعرانه‌تر ترجمه شود/گلستان قرآن، مرداد ۱۳۷۹، شمارهٔ ۱۸.
  9. ادبیات: معمای حافظ/هنر تابستان، ۱۳۷۹، شمارهٔ ۴۴.
  10. ترجمهٔ بسیار قدیمی از قرآن کریم/بینات، ۱۳۸۰، شمارهٔ ۳۱.
  11. من شاعر شیعی‌ام/کیهان فرهنگی، آبان ۱۳۸۱، شمارهٔ ۱۹۳.
  12. گفتگو با دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی: تعهد و التزام صفت شعر نیست، صفت شاعر است/مصاحبه‌کننده: مصطفی محدثی خراسانی/پاییز ۱۳۸۲، شمارهٔ ۳۳.
  13. شعر صد سال اخیر تاجیکان/پاییز ۱۳۸۲، شمارهٔ ۳۳.
  14. گفتگو: سیاست من این است که فرهنگی باشم/ادبیات داستانی، دی و بهمن ۱۳۸۲، شمارهٔ ۷۵ و ۷۶.
  15. ترجمه‌ای تازه/پیام جاویدان، ۱۳۸۳، شمارهٔ ۴.
  16. اصطلاحات خوشنویسی شعر حافظ/حافظ، آبان ۱۳۸۳، شمارهٔ ۸.
  17. ترجمه‌ای جدید از قرآن کریم/رشد آموزش قرآن، ۱۳۸۴، شمارهٔ ۹.
  18. شیون مهتاب در آب: نقد و بررسی شعر نوذر پرنگ/مصاحبه‌شوند: کامیار عابدی. سیدعلی موسوی گرمارودی. منوچهر آتشی/کتاب ماه ادبیات و فلسفه، خرداد ۱۳۸۴، شمارهٔ ۹۲.
  19. طنز در قطعات انوری/فصلنامه‌نامهٔ انجمن، ۱۳۸۵، شمارهٔ ۲۳.
  20. سنجهٔ ترازو/بینات، ۱۳۸۵، شمارهٔ ۴۹ و ۵۰.
  21. سنجش: شعری ملتزم به بیداری (شعر روشن بهزاد کرمانشاهی)/گوهران، خرداد ۱۳۸۷، شمارهٔ ۱۷.
  22. سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)/کلام اسلامی، ۱۳۸۷، شمارهٔ ۶۸.
  23. دیرشکفتن شعر بیدل در ایران/آینهٔ میراث، بهار و تابستان ۱۳۸۸، شمارهٔ ۴۴.
  24. چهار چهره، چهار نظر/ نویسندگان: سیدرضا حسینی. سیدعلی موسوی گرمارودی. یوسفعلی میرشکاک. عباس مشفق کاشانی/مجلهٔ شعر، زمستان ۱۳۸۸، شمارهٔ ۶۸.

[۳۶]


منبع‌شناسی

کتاب

  1. دربارهٔ هنر و ادبیات امروز؛ گفت و شنودی با مهدی اخوان ثالث و علی موسوی گرمارودی، به کوشش ناصر حریری، کتابسرای بابل، ۱۳۶۸.
  2. در بوتهٔ نقد (نگاه منتقدان به شعر گرمارودی، خانهٔ کتاب.
  3. شعر نو از آغاز تا امروز (۱۳۰۱-۱۳۷۰)، انتخاب، درآمد و تفسیر از محمد حقوقی، انتشارات ثالث با همکاری نشر یوشیج، چاپ دوم ۱۳۷۷.
  4. صدای سبز (گزیده‌اشعار، زندگی خودنوشت، نقد و بررسی، گفتگو و ...)، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲.
  5. تاریخ تحلیلی شعر نو، شمس لنگرودی، نشر مرکز.
  6. بزرگداشت‌نامهٔ سیدعلی موسوی گرمارودی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۹۰.
  7. ده شاعر انقلاب، محمد کاظم کاظمی، سورهٔ مهر، ۱۳۹۰. [۳۷]


پایان‌نامه‌ها

  1. بررسی آب و عناصر آن در اشعار نیمایوشیج، سهراب سپهری و علی موسوی گرمارودی./نگارش: فرخنده دلیررویی. استاد راهنما: مهدی پرهام. استاد مشاور: جواد قربانی./کارشناسی ارشد: گرایش محض./دانشگاه آزاد اسلامی اسلامشهر؛ دانشکدهٔ علوم انسانی، گروه زبان و ادبیات فارسی، سال ۱۳۹۵.
  2. بررسی تطبیقی ارزش‌های انسانی در شعر مظفر‌النواب و علی موسوی ‌گرمارودی./نگارش: وفاء محفوظی ‌موسوی. استاد راهنما: حسین چراغی‌وش. استاد مشاور: علی‌اکبر مرادیان‌ قبادی./کارشناسی ارشد: زبان و ادبیات عربی./دانشگاه لرستان؛ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی، گروه زبان و ادبیات عرب. دانشگاه پیام نور؛ واحد بجنورد. ۱۳۹۳.
  3. بررسی غزل‌های روایی در اشعار قیصرامین‌پور و علی موسوی گرمارودی./نگارش: معصومه صابری. استاد راهنما: سیدعلی اکبر شریعتی فرد./کارشناسی ارشد: زبان و ادبیات فارسی./دانشگاه آزاد اسلامی؛ واحد سبزوار، ۱۳۹۳.
  4. بررسی محتوایی و معرفی آثار شعری دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی./نگارش: رضا رجب‌زاده. استاد راهنما: میرنعمت‌الله موسوی. استاد مشاور: معصومه عبدالهی./ کارشناسی ارشد: گروه زبان و ادبیات فارسی./دانشگاه پیام نور؛ دانشکدهٔ علوم انسانی و زبان‌های خارجی، مرکز تبریز، ۱۳۹۴.
  5. بررسی و تحلیل سفر دکتر علی موسوی گرمارودی./نگارش: فاطمه شکردست. استاد راهنما: محمدرضا سنگری. استاد مشاور: منوچهر تشکری./کارشناسی ارشد: زبان و ادب فارسی./ دانشکدهٔ زبان و ادبیات فارسی دزفول، ۱۳۸۳.
  6. بررسی خدا و معنویت در اشعار علی موسوی گرمارودی./نگارش: روح‌الله قنبری. استاد راهنما: مجیر مددی. استاد مشاور: علی‌اصغر محمودی./کارشناسی ارشد: زبان و ادبیات فارسی./ دانشگاه آزاد اسلامی؛ واحد بابل، دانشکدهٔ علوم انسانی زبان و ادبیات، ۱۳۹۵.
  7. صور خیال در اشعار موسوی گرمارودی (تشبیه، کنایه و استعاره)./نگارش: جواد غفاری. استاد راهنما: علس عسگری. استاد مشاور: مهدی خادمی کولایی./کارشناسی ارشد: زبان و ادبیات فارسی./دانشگاه پیام نور ساری؛ دانشکدهٔ ادبیات علوم انسانی، گروه زبان و ادبیات فارسی، ۱۳۸۸. [۳۷]


بررسی موردی چند اثر

سیدعباس صالحی، وزیر ارشاد دولت روحانی می‌گوید:

«زمانی كه آثار گرمارودی را بررسی می‌كنيم، متوجه می‌شويم كه او از كودك و نوجوان گرفته تا خواص و فرهيختگان را مخاطب خود قرار داده است.» [۱۶]


ادیب نوگرای معاصر

ضیاءالدین خالقی، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی در روزنامهٔ وطن امروز، یادداشتی بر دفتر شعر تا محراب آن دو ابروی دکتر سیدعلی موسوی‌ گرمارودی نوشته است که اشعار گرمارودی را در اغلب قالب‌هایی که کار کرده، به طور اجمال و مختصر بررسی کرده، یا به آن‌ها اشاره می‌کند. در واقع، منتقد در این نوشته به آن دسته از قالب‌هایی که شاعر ضعیف عمل کرده اشاره می‌کند؛ در عین حالی که مقام شاعری و برتری او را در دو قالب شعر سپید و قصیده می‌ستاید:

علاوه بر این، موسوی‌ گرمارودی از جمله شاعرانی است که نه‌تنها شعرش بین دوستداران شعر‌ آیینی و شیعی پرطرفدار است، بلکه وی در پیش از انقلاب نیز اشعارش، به ویژه اشعار سپیدش در جامعهٔ روشنفکری از جایگاه والایی برخوردار بوده است؛ شاعری که با سربلندی در پیش از انقلاب، در جامعهٔ روشنفکری نیز اشعار مذهبی و شیعی خود را با افتخار و اعتمادبه‌نفس ارائه می‌داده و همواره نیز به واسطهٔ اشعار پیشرو و والایش، از احترام یک شاعر مطرح و شاخص برخوردار بوده است.

برخلاف آت، مثنوی‌های موسوی ‌گرمارودی پیرو زبان و بیان شعر کهن است و پا جای پای مثنوی‌سرایان پیشین گذاشته است؛ پیرو مثنوی‌هایی که تعلیم می‌دهند:

«جهان چون دستخط کردگار است

خدا خود برترین آموزگار است»

یا

«نوجوان کشتزار پاک خداست

بذر حرف اندر آن مکار، خطاست

با این همه،زبان استاد، زبانی فصیح و بلیغ است و در هر قاب و قالب و به هر شیوه‌ای که بسراید، به صورت طبیعی، زبان فصاحت و بلاغت را از دست نمی‌دهد:


«خدایا سینه مالامال عشق است

دلم آشفتهٔ احوال عشق است

هزاران‌پاره‌ام کن سنگ در سنگ

برآور جان جانم را فراچنگ

الهی سنگ سامانم بسوزان

مرا با شعلهٔ خود برفروزان»

ناگفته نماند نوگرایی‌های گرمارودی در مثنوی‌هایش اگرچه آشکار است و قابل بحث، اما با این‌همه، تا حد و اندازه‌ای نیست که بتوان گرمارودی را با آن، از این منظر، شناخت و شناساند.

بخش ترکیب که در ستایش حضرت فاطمهٔ زهرا (س) است، دارای سطرهای روان و پُرتصویر و سرشار از تشبیهات زیباست و در آن تشبیهات، جای پای گفتار و کردار دختر نبی اکرم (ص) نیز پیداست، چراکه شاعر بر تاریخ و احادیث و روایات احاطهٔ کافی دارد. یعنی به این دلیل، این اشارات از گرمارودی بعید نیست:

«پدر به دست تو گر می‌نهاد بوسه، بجاست

که دست پاک تو و همسر تو، دست خداست

چقدر سادگی زندگیت شیرین است

بساط خانهٔ تو لیف سادهٔ خرماست

تمام مهر تو آب است و چند درهم سیم

همان که در نظرت هیچ نیست، این دنیاست

محل زندگی‌ات یک اتاق روشن و سبز

به طول مهر، به ابعاد پاکی و تقواست...» [۳۸]


سهل و ممتنح

یزدان سلحشور، شاعر و منتقد ادبی، اشعار گرمارودی را این‌گونه بررسی و تحلیل کرده است:

گرمارودی شاعری است كه «سهل» می‌گويد و «ممتنع» توصيف می‌كند. اگر بزرگان شعر نو -پيش از او– شعر نيمايی و سپيد را با گوشهٔ چشمی به رويكردهای غزل پارسی آزمودند، او به قصيده رو آورد و قصايد نواش هم از لحاظ چشم‌انداز و هم از نظر برخوردش با زبان، يادآورد سختگی و پختگی قصايد ماضی‌اند. توصيفات او جاندار است هم به لحاظ تعريف اين كلمه در لغت: تشخص‌بخشی به اشيا، هم از نظر وجه معنايی اين كلمه در فرهنگ عامه: تأثيرگذاری و روح‌بخشی به عواطف مخاطب و تدبير شاعرانه در صيد تقدير شاعر به نيكويی. او را می‌توان به عنوان شگفت‌ترين محصول «انديشهٔ آیينی» در شعر معاصر به ياد آورد كه اين گزينشش نه به دوران پس از انقلاب كه به عصر همه‌گيریِ «انسان‌گرايی» برمی‌گردد كه او به عنوان محور همهٔ انديشه‌هايش -چه در شعر اجتماعی، چه در شعر سياسی، چه در شعر عاشقانه و چه در شعر آیينی- «خدا» را برگزيد از منظر شيعیِ آن. شعرهای سياسی وی در سال‌های پايانی حكومت پهلوی دوم، چنان احساسات عمومی را برمی‌انگيخت كه انگار اعلاميه‌ای مهم عليه رژيم شاهنشاهی از راديو و تلويزيون آن زمان پخش شده باشد. او يكی از ستارگان شعر دههٔ ۵۰ بود كه استقبال از وی در شعرخوانی‌های جمعی، پرشور بود و چنان او را می‌ستودند گويی كه شاعری باستانی از كتاب‌ها به درآمده و نقل رستم زمانه را از نو بازمی‌گويد. شعر حماسهٔ درخت كه در پایيز ۵۷ -در اوج مبارزات مردمی- سروده شده، مؤيد اين استقبال است.

«...وقتی به خانه آمد سرباز/مادر گفت:/«جامه ديگر كن/برادرت تير خورده است/بيا او را در باغچه در خاك كنيم.»/سرباز گفت:/«می‌دانم مادر!/خودم او را زده‌ام!...»

شعرهای گرمارودی پس از انقلاب اسلامی، هم در وجه آیينی و هم در وجه پرداختن به حوادث جنگ و ... همواره شعرهايی مورد اقبال عامه و ديگر شاعران بوده كه بسيار تأثير گرفته‌اند؛ از شعرهايی كه در پيوستن «شهود» به «روايت زمانه از ديد شاعر» شگفت می‌نمايند. شعر «چمران» وی از جمله اين شعرهاست كه در عين قصيده‌ بودن، روايت نوعی «ابرانسان» در نگرش آیينی ست. [۱۸]


چند شعر از علی موسوی گرمارودی، از مناظر گوناگون

می‌شددر انتخاب بهترین‌شعرهای گرمارودی از مناظر و سلیقه‌های گوناگون و متنوع سود برد؛ اما این‌جامجال آن نیست.

ابتدا از ۵ شعری که در یکی از معتبرترین کتاب‌های امروز به نام شعر نو از آغاز تا امروز از منتقد و شاعر مشهور معاصر محمد حقوقی چاپ شده، سه شعر انتخاب کردیم و در پایان نیز بُرشی از دو شعر مشهور خط خون و در سایه‌سار نخل ولایت می‌آوریم.

محمد حقوقی در کتاب دو جلدی مذکور، «موسوی گرمارودی و طاهره صفارزاده را از شعرای فعال و با زبان خاص که از دههٔ ۴۰ و ۵۰ در خدمت تعهد شعری و شعر متعهدانه هستند، می‌داند و شعرهای کودکم: یاور، نماز و دریغا آفتاب را در بخش اشعار منتخب دههٔ ۱۳۵۰ تا ۱۳۶۰ و دو شعر باغ معنا و اقیانوس را در بخش منتخب دههٔ ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ انتخاب کرده است. ابتدا از ۵ شعری که در یکی از معتبرترین کتاب‌های امروز به نام شعر نو از آغاز تا امروز از منتقد و شاعر مشهور معاصر محمد حقوقی چاپ شده، سه شعر انتخاب کردیم و در پایان نیز بُرشی از دو شعر مشهور خط خون و در سایه‌سار نخل ولایت می‌آوریم. [۳۹] اینک آن ۵ شعر:

کودکم: یاور

«دستانِ کوچکت

کوتاه‌ترین روایتِ پاکی

و زیبایی،

گلی‌ست که در امتدادِ ساقهٔ نگاهت می‌رویَد

گُل‌خنده‌های کوتاهت

نقاشی‌های آبرنگی

که هر لحظه رنگ می‌بازد.

خشونت را در باغِ وجودِ تو راهی نیست

حتی «دندان» به جُرمِ سختی،

در تو نروییده‌ست

مویت، امواج ایستایی‌ست

که تموّج نور را در خود، جابه‌جا می‌کند

و چشمانت

آیینه‌های سیاه‌فام

انعکاسِ هیچستانِ هر آرزو، و ساغرهای لبالبِ شادی

که پیش از خود،

بیننده را مست می‌کند


یگانه‌ای

اما، تَلَوّنِ کثرت در توست

و صدایت

مخملی از موج

که فضا را احساسِ راحتی می‌انبارد

و تو، امتدادِ منی

امیدک کوچک

در کوچکی رسا.

بُرومَندَک

قندک

عمودک!

چگونه امتدادِ من شکسته‌ای؟!

اقلیدس را برآشفته‌ای


آه

در کمیِ خویش

دنیایی نهفته‌ای.»

* * * * *


نماز

«چون به نماز می‌ایستی

بلندتر می‌نمایی.

چون به نماز می‌ایستی

تمامِ خود را به خدا می‌سپاری؛

و من تمامِ تو را نماز می‌برم

شگفت بُت‌پَرستا که منم!


تمامِ تو را با خدا در میان نهادم

نمازِ تو، او را

و تو خود مرا.


تو در نماز زیباتری

و نغمه‌ات، از تبارِ ترانه‌هایی‌ست

که جریدگانِ بر گذرگاهِ کوهستان‌ها می‌خوانند

چادرنمازِ سپیدِ گُلدارت همان بهارِ شکوفاست

بر قامتِ موزون‌ترین ناربُن.

الله اکبر!

نجوای گرم و پاکِ تو هنگامه می‌کند؛

چندان

که وسوسهٔ «خدای تو» شدن را

در کفرگاهِ دلم برمی‌انگیزد.


قامتِ تو

خود نمازی دیگر است

- چون رساترین آیه –

به موزونی و بلندی.

از تو جدا نیستم

نمازهایت را به نیّتی دو گانه به‌جای آر!

که من در توام

از شدتِ خواستن.

چون به رکوع می‌روی

با زانوانِ من برخیز

که در تو ایستاده‌ام

به هنگام برخاستن.»

* * * * *


دریغا آفتاب...

اگر نه پیشِ چشم

باری

کنارِ گوشمان

آفتاب را سر بُریدند.

هنوزمان غریوِ ذبح در گوش است

و غـژّاغـژِ دشنه و دندانِ گزمگان.


آفتاب را سر بریده‌‌اند

و ما را دهان، درّه‌‌وار

به بهت باز مانده است

و به تاریکیِ خویش، سوگواریم

و شرم را

-چون سایه‌ای ابدی-

در خویش می‌‌داریم!


درّه‌هامان را، عقوبتِ بی‌‌آفتابی، بس. [۴۰]

* * * * *


و دو شعر خط خون و در سایه‌سار نخل ولایت که از مشهورترین اشعار موسوی گرمارودی است:


خط خون

درختان را دوست می‌دارم

که به احترامِ تو قیام کرده‌اند

و آب را

که مهرِ مادرِ توست

خونِ تو شرف را سرخ‌گون کرده است:

شفق ، آینه‌دارِ نجابتت

و فلق محرابی

که تو در آن نمازِ صبحِ شهادت گزارده‌ای.

در فکرِ آن گودالم

که خونِ تو را مکیده است

هیچ گودالی را چنان رفیع ندیده بودم

در حضیض هم می‌توان عزیز بود

از گودال بپرس!


شمشیری که بر گلوی تو آمد

هر چیز و همه چیز را

به دو پاره کرد:

هر چه در سویِ تو حسینی شد

و دیگر سو یزیدی.

اینک ماییم و سنگ‌ها

ماییم و آب‌ها

درختان، کوهساران، جویباران، بیشه‌زاران

که برخی یزیدی

وگرنه حسینی‌اند

خونی که از گلوی تو تَراوید

همه‌چیز و هرچیز را در کائنات به دوپاره کرد!

در رنگ!

اینک هرچیز یا سرخ است

یا حسینی نیست!

...............

تو از قبیلهٔ خونی

و ما از تبارِ جنون

خونِ تو در شن فرو شد

و از سنگ جوشید

ای باغِ بینش

ستم، دشمنی زیباتر از تو ندارد

و مظلوم، یاوری آشناتر از تو

تو کلاسِ فشردهٔ تاریخی

کربلای تو

مصاف نیست

منظومهٔ بزرگغ هستی است

طواف است


پایانِ سخن

پایانِ من است

تو انتها نداری... [۴۱]

* * * * *


در سایه‌سار نخل ولایت

خجسته‌باد نامِ خداوند، نیکوترین آفریدگاران

که تو را آفرید.

از تو در شگفت هم نمی‌توانم بود

که دیدن بزرگیت را، چشمِ کوچک من بسنده نیست:

مور، چه می‌داند که بر دیوارهٔ اهرام می‌گذرد

یا بر خِشتی خام.

تو، آن بلندترین هِرَمی که فرعونِ تخیّل می‌تواند ساخت

و من، آن کوچک‌ترین مور، که بلندای تو را در چشم نمی‌تواند داشت


پایی را به فراغت بر مریّخ، هِشته‌ای

و زلالِ چشمان را با خونِ آفتاب، آغشته

ستارگان را با سرانگشتان، از سرِ طیبَت، می‌شکنی

و در جیبِ جبریل می‌نهی

و یا به فرشتگانِ دیگر می‌دهی

به همان آسودگی که نانِ توشهٔ جوینِ افطار را به سحر می‌شکستی

یا، در آوردگاه،

به شکستنغ بندگانِ بت، کمر می‌بستی


چگونه این چنین که بلند بر زَبَرِ ما سِوا ایستاده‌ای

در کنارِ تنورِ پیرزنی جای می‌گیری،

و زیرغ مِهمیزِ کودکانهٔ بچّگکانِ یتیم،

و در بازارِ تنگِ کوفه...؟


پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی‌شناختم

که عمود بر زمین بایستد...

پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم

که پای‌افزاری وصله‌دار به‌پا کند،

و مَشکی کهنه بر دوش کشد

و بردگان را برادر باشد.

آه ای خدای نیمه‌شب‌های کوفهٔ تنگ.

ای روشنِ خدا

در شب‌های پیوستهٔ تاریخ

ای روحِ لیله‌القدر

حتّی اذا مَطلعِ الفجر

..............

تو را در کدام نقطه باید به پایان برد؟

تو را که چون معنیِ نقطهٔ مطلقی.

الله اکبر

آیا خدا نیز در تو به شگفتی درنمی‌نگرد؟

فتبارک‌الله، تبارک‌الله

تبارک‌الله احسن‌الخالقین

خجسته‌باد نامِ خداوند

که نیکوترین آفریدگاران است

و نامِ تو


که نیکوترین آفریدگانی. [۴۲]

* * * * *


پانویس

  1. ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ «معرفی کوتاهی از نویسندگان، ادبا و شعرا (علی موسوی گرمارودی)، بهار ۱۳۹۵». 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ «سیدعلی موسوی گرمارودی». 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ {«پنجره‌ای به شعر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۹۳». 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ «نگاهی به آثار گرمارودی، زمستان ۱۳۸۶». 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ «زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، فروردین ۱۳۹۶». 
  6. «گزیده‌ای از زندگی‌نامهٔ خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۳». 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ «گفت‌وگو با دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۹». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ «به تعداد کلمات شعرم شلاق خوردم/ زندهٔ خوب و مردهٔ بد نداریم، بهار ۱۳۹۱». 
  9. موسوی گرمارودی، صدای سبز، ۵۷۱-۵۷۳.
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ «ماجرای فرانکلین، پاییز ۱۳۹۵». 
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ موسوی گرمارودی، صدای سبز، ۵۷۱-۵۷۳.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ موسوی گرمارودی، صدای سبز، ۶۰۱-۶۰۲.
  13. «علی موسوی گرمارودی و گفت‌وگو با وی دربارهٔ مهدی اخوان ثالث، پاییز ۱۳۹۵». 
  14. «اخوانیهٔ موسوی گرمارودی با مهدی اخوان ثالث، بهار ۱۳۹۰». 
  15. موسوی گرمارودی، تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم.
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ «ويژگی آثار «گرمارودی»؛ تركيب ماهرانهٔ تفكر اسلامی و ايرانی، پاییز ۱۳۹۲». 
  17. موسوی گرمارودی، جوشش و کوشش در شعر.
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ «پایان سخن ابتدای شعر، دربارهٔ علی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۵». 
  19. «مراسم بزرگداشت علی موسوی گرمارودی، مترجم قرآن و صحیفهٔ سجادیه از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کشور در نمایشگاه قرآن برگزار می‌شود، تابستان ۱۳۹۰». 
  20. «بزرگداشت موسوی گرمارودی برگزار شد، پاییز ۱۳۹۲». 
  21. «تجلیل از علی موسوی گرمارودی به پاس سال‌ها تلاش در عرصهٔ شعر انقلاب، زمستان ۱۳۹۴». 
  22. «تجلیل بیست‌وهشتمین شب شاعر از سیدعلی موسوی گرمارودی، پاییز ۱۳۹۵». 
  23. «آیین نکوداشت سیدعلی موسوی گرمارودی در «طلوع ماندگار» فرهنگسرای فردوس، پاییز ۱۳۹۵». 
  24. «آیین نکوداشت علی موسوی‌ گرمارودی، پاییز ۱۳۹۷». 
  25. «تجلیل از موسوی گرمارودی در کنگرهٔ «واعظ قزوینی»، زمستان ۱۳۹۷». 
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ «حمایت زهیر توکلی از لعن موسوی گرمارودی بر صادق هدایت، پاییز ۱۳۹۱». 
  27. «برخی از شعرهای نوذر پرنگ برگی از تاريخ معاصر است، تابستان ۱۳۸۵». 
  28. «صفارزاده حتی بر روشنفکران غیر اهل قبله هم مؤثر است، پاییز ۱۳۹۳». 
  29. موسوی گرمارودی، صدای سبز، ۵۹۹ و ۶۰۰.
  30. موسوی گرمارودی، از ساقه تا صدر، ۳۵-۳۶.
  31. «مستند زندگی استاد موسوی گرمارودی در موسسهٔ اوج اکران شد، تابستان ۱۳۹۴». 
  32. «بازخوانی زندگی موسوی گرمارودی در مستندی تلویزیونی، بهار ۱۳۹۵». 
  33. ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ ۳۳٫۲ ۳۳٫۳ ۳۳٫۴ ۳۳٫۵ موسوی گرمارودی، صدای سبز، ۲۱-۲۲.
  34. ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ ۳۴٫۲ ۳۴٫۳ ۳۴٫۴ ۳۴٫۵ «فهرست کتاب‌ها و آثار علی موسوی گرمارودی». 
  35. ۳۵٫۰ ۳۵٫۱ ۳۵٫۲ ۳۵٫۳ ۳۵٫۴ ۳۵٫۵ به کوشش بخش‌علی قنبری، بزرگداشت علی موسوی گرمارودی، ۱۷۵.
  36. «فهرست مقالات، نقدها و گفتگوهای علی موسوی گرمارودی». 
  37. ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ «منبع‌شناسی علی موسوی گرمارودی». 
  38. «ادیب نوگرای معاصر، یادداشتی بر دفتر شعر «تا محراب آن دو ابرو»ی دکتر سیدعلی موسوی‌ گرمارودی، تابستان ۱۳۹۷». 
  39. انتخاب، درآمد و تفسیر از حقوقی، شعر نو از آغاز تا امروز، ۲ جلدی (۱۳۰۱-۱۳۷۰)، ۱۱۰.
  40. انتخاب، درآمد و تفسیر از حقوقی، شعر نو از آغاز تا امروز، ۲ جلدی (۱۳۰۱-۱۳۷۰)، ۷۷۳-۷۷۷.
  41. موسوی گرمارودی، خط خون.
  42. موسوی گرمارودی، در سایه‌سار نخل ولایت.


منابع

  • موسوی گرمارودی، سیدعلی (۱۳۸۲). صدای سبز. تهران: مؤسسه انتشارات قدیانی. ص. ۶۰۴ص. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۱۷-۷۵۸-۳. پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
  • قنبری، بخش‌علی (۱۳۹۰). بزرگداشت علی موسوی گرمارودی. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۲۸-۲۱۳-۲. پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
  • موسوی گرمارودی، سیدعلی (۱۳۹۱). جوشش و کوشش در شعر. تهران: انتشارات هرمس. ص. ۱۳۵ص. شابک ۹۷۸-۹۴۶-۳۶۳-۸۲۵-۲ مقدار |شابک= را بررسی کنید: checksum (کمک). پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
  • موسوی گرمارودی، سیدعلی (۱۳۸۴). از ساقه تا صدر. تهران: مؤسسه انتشارات قدیانی. ص. ۸۲۴ص. شابک ۹۶۴-۴۱۷-۳۷۴-۰. پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
  • حقوقی، محمد (۱۳۷۷). شعر نو از آغاز تا امروز، ۲ جلدی (۱۳۰۱-۱۳۷۰). تهران: انتشارت ثالث با همکاری نشر یوشیج. شابک ۹۴۱-۶۴۰۴-۲۵-۱ مقدار |شابک= را بررسی کنید: checksum (کمک). پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
  • موسوی گرمارودی، سیدعلی (۱۳۶۳). خط خون. تهران: انتشارت زوّار. پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
  • موسوی گرمارودی، سیدعلی (۱۳۵۷). در سایه‌سار نخل ولایت. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی. پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)


پیوند به بیرون