محمد حقوقی: تفاوت میان نسخهها
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲۲: | خط ۱۲۲: | ||
'''* ۱۳۳۷:''' شرکت در کنکور دانشگاه درست در نخستینسال تأسیس دانشکده ادبیات که بیشتر استادان مشهور را که در رشتهٔ ادبی در دانشرای عالی تدریس میکردند، جذب کرده بود. و اگر معدودی از آنان، در کنار تدریس در دانشکدهٔ ادبیات، در دانشرا نیز هنوز تدریس میکردند، بیشتر به دعوت و همت و در واقع پافشاری و سماجت چند نفری از ما دانشجویان بود، امثال استاد [[بدیعالزمان فروزانفر]]، استاد [[سعید نفیسی]]، دکتر [[ذبیحالله صفا]]، دکتر [[صادق کیا]] و دکتر [[ابوالفضل خطیبی]]. این است که من خود کوشیدم که در فرصتهای مختلف از کلاسهای امثال استاد همایی، دکتر معین، دکتر خانلری و دکتر مقدم در دانشکدهٔ ادبیات نیز استفاده کنم. | '''* ۱۳۳۷:''' شرکت در کنکور دانشگاه درست در نخستینسال تأسیس دانشکده ادبیات که بیشتر استادان مشهور را که در رشتهٔ ادبی در دانشرای عالی تدریس میکردند، جذب کرده بود. و اگر معدودی از آنان، در کنار تدریس در دانشکدهٔ ادبیات، در دانشرا نیز هنوز تدریس میکردند، بیشتر به دعوت و همت و در واقع پافشاری و سماجت چند نفری از ما دانشجویان بود، امثال استاد [[بدیعالزمان فروزانفر]]، استاد [[سعید نفیسی]]، دکتر [[ذبیحالله صفا]]، دکتر [[صادق کیا]] و دکتر [[ابوالفضل خطیبی]]. این است که من خود کوشیدم که در فرصتهای مختلف از کلاسهای امثال استاد همایی، دکتر معین، دکتر خانلری و دکتر مقدم در دانشکدهٔ ادبیات نیز استفاده کنم. | ||
* ۱۳۳۸: نخستینسفر به خارج از کشور. سفری با تیم فوتبال دانشگاه و تیم ملی به ترکیه. که در واقع آخرین سال بازیهای من بود. بهدلیل عودت بیماری رماتیسم و گرفتاری تنگی دریچهٔ میترال. | '''* ۱۳۳۸:''' نخستینسفر به خارج از کشور. سفری با تیم فوتبال دانشگاه و تیم ملی به ترکیه. که در واقع آخرین سال بازیهای من بود. بهدلیل عودت بیماری رماتیسم و گرفتاری تنگی دریچهٔ میترال. | ||
* ۱۳۳۹: حضور در چهار شب شعر و داستان در انجمن ایران و آمریکا. شب اول | '''* ۱۳۳۹:''' حضور در چهار شب شعر و داستان در انجمن ایران و آمریکا. شب اول [[نادر نادرپور|نادرپور]]، [[سیمین بهبهانی]] و شب دوم [[سیاوش کسرایی]]، [[هوشنگ ابتهاج]] را معرفی میکرد. و شب سوم که اغلب حاضران برای اولینبار [[منوچهر آتشی]] و کتاب تازهدرآمدهاش، [[آهنگی دیگر]] را میدیدند، [[یدالله رؤیایی]] از آن سخن میگفت. آخرینشب، شب داستان، که [[بهرام صادقی]]، [[جمال میرصادقی]] و [[بهمن فرسی]] هر کدام تازهترینداستان خود را خواندند، من آن سال دانشجو بودم و از میان اینان فقط بهرام صادقی و منوچهر آتشی را میشناختم. آن که همشهریام بود و این که هماتاقیام. | ||
* ۱۳۴۰: فارغالتحصیل از دانشسرای عالی در خردادماه و عازم تدری سدر آذرماه در نجفآباد. سال چاپ چهار شعر به تقلید از اخوان در پیام نوین به مدیریت روحالله خالقی. | '''* ۱۳۴۰:''' فارغالتحصیل از دانشسرای عالی در خردادماه و عازم تدری سدر آذرماه در نجفآباد. سال چاپ چهار شعر به تقلید از [[اخوان]] در پیام نوین به مدیریت روحالله خالقی. | ||
* ۱۳۴۱: انتقال از نجفآباد به اصفهان و تدریس در دبیرستان سعدی که یکی از دو مدرسهٔ مهم اصفهان بود. و باز تابستانی دیگر و با بهرام صادقی همراهبودن، تا اینکه صبح جمعه مرا به انجمن ادبی صائب برد و در راه از شعر و داستان جانانی گفت به نامهای گلشیری، مصدق، مطیعی، کلباسی، ربیعی، رامی که من تنها دو نفر اول را میشناختم. | '''* ۱۳۴۱:''' انتقال از نجفآباد به اصفهان و تدریس در دبیرستان سعدی که یکی از دو مدرسهٔ مهم اصفهان بود. و باز تابستانی دیگر و با [[بهرام صادقی]] همراهبودن، تا اینکه صبح جمعه مرا به انجمن ادبی صائب برد و در راه از شعر و داستان جانانی گفت به نامهای گلشیری، مصدق، مطیعی، کلباسی، ربیعی، رامی که من تنها دو نفر اول را میشناختم. | ||
* ۱۳۴۱و۱۳۴۲: سالهای رونق کافه پارک که دیگر پاتوق ما شده بود. من و فریدون مختاریان و آن میز سنگی که ماه به ماه صندلیهایش زیادتر میشد. دانشآموزان و دانشجویانی که معدودی از بااستعدادهایشان در جلساتی که در خانهٔ ما برگزار میکردند، شرکت میکردند؛ جلساتی که اعضای اولیهٔ آن من و برادران گلشیری، کلباسی، فریون مختاریان و جلیل دوستخواه بودند و حاصل آن فصلنامهای به نام جنگ ادبی اصفهان شد که نخستینشمارهاش تابستان | '''* ۱۳۴۱و۱۳۴۲:''' سالهای رونق کافه پارک که دیگر پاتوق ما شده بود. من و فریدون مختاریان و آن میز سنگی که ماه به ماه صندلیهایش زیادتر میشد. دانشآموزان و دانشجویانی که معدودی از بااستعدادهایشان در جلساتی که در خانهٔ ما برگزار میکردند، شرکت میکردند؛ جلساتی که اعضای اولیهٔ آن من و برادران گلشیری، کلباسی، فریون مختاریان و جلیل دوستخواه بودند و حاصل آن فصلنامهای به نام جنگ ادبی اصفهان شد که نخستینشمارهاش تابستان ۱۳۴۴ درآمد. | ||
* ۱۳۴۷: سالی سخت اما غنی از نظر کار. انتشار دفتر ششم جنگ در بهار این سال، با چاپ مقالهٔ من، «از سرچشمه تا مصب» در کنار شعرها و داستانها و ترجمههایی که هر کدام در ادبیات امروز اهمیت خاص داشت. شعر حمله از شاملو و سنگ آفتاب اکتاویو پاز به ترجمهٔ میرعلایی و مقالههایی از سارتر و داستانهایی از گلشیری و کلباسی و آلن رب گریه به ترجمه ابوالحسن نجفی و سرانجام که اضطراب من به بیتابی رسید، با اتفاق مرگ «رباب» و نوشتن مرثیهٔ او و احتیاج به استراحتی ممتد که با دعوت اورنگ خضرایی به آباده و دو هفته زندگی در سرزمین کوچ امیران قشقایی، امیرتیمور و امیرفرج و مهمانی آنها از خضرایی، خانزاد و دوستان او: ابوالحسن نجفی، گلشیری، موحد و من، که حاصل آن شعر بلند «مرثیهای برای مردمان» شد. | '''* ۱۳۴۷:''' سالی سخت اما غنی از نظر کار. انتشار دفتر ششم جنگ در بهار این سال، با چاپ مقالهٔ من، «از سرچشمه تا مصب» در کنار شعرها و داستانها و ترجمههایی که هر کدام در ادبیات امروز اهمیت خاص داشت. شعر حمله از [[شاملو]] و سنگ آفتاب اکتاویو پاز به ترجمهٔ میرعلایی و مقالههایی از سارتر و داستانهایی از گلشیری و کلباسی و آلن رب گریه به ترجمه [[ابوالحسن نجفی]] و سرانجام که اضطراب من به بیتابی رسید، با اتفاق مرگ «رباب» و نوشتن مرثیهٔ او و احتیاج به استراحتی ممتد که با دعوت اورنگ خضرایی به آباده و دو هفته زندگی در سرزمین کوچ امیران قشقایی، امیرتیمور و امیرفرج و مهمانی آنها از خضرایی، خانزاد و دوستان او: ابوالحسن نجفی، گلشیری، موحد و من، که حاصل آن شعر بلند «مرثیهای برای مردمان» شد. | ||
* ۱۳۴۸: انتشار زوایا و مدارات و فصلهای زمستانی - نامزد بهترینمجموعهشعر آنسال با دفاع یدالله رؤیایی. انتشار شازده احتجاب گلشیری و خبر درگذشت نابههنگام جلال آلاحمد و سفر من و نجفی و گلشیری و غلامحسین ساعدی و جهانگیر منصور به اسالم. | '''* ۱۳۴۸:''' انتشار [[زوایا و مدارات]] و فصلهای زمستانی - نامزد بهترینمجموعهشعر آنسال با دفاع [[یدالله رؤیایی]]. انتشار شازده احتجاب گلشیری و خبر درگذشت نابههنگام [[جلال آلاحمد]] و سفر من و نجفی و گلشیری و [[غلامحسین ساعدی]] و جهانگیر منصور به اسالم. | ||
* ۱۳۵۰: سال سرگردانی در تهران تا گرفتن خانهای در قُلهک و مدرسهای در شمیران. سال به هر در زدن و سر زدن به هرکس و هرجا. همکاری با آیندگان، همراهی با فریدون | '''* ۱۳۵۰:''' سال سرگردانی در تهران تا گرفتن خانهای در قُلهک و مدرسهای در شمیران. سال به هر در زدن و سر زدن به هرکس و هرجا. همکاری با آیندگان، همراهی با [[فریدون رهنما]]، که از من خواست با سفری به یوش با توجه به فضای شعرهای نیما و مرز میان خیال و واقعیت در خاستگاه تصویرها نوشتهای تهیه کنم با بیعانهای قابل توجه برای کسی که حقوقی کمتر از ۸۰۰ تومان داشت. سفری که قرار شد تابستان آن سال انجام گیرد، که به دلیل سفر رهنما به اروپا با بیماری ناگهانیاش که سرانجام به سفر ابدی او انجامید، انجام نگرفت. سال تدریس در دبیرستان مرجان. | ||
* ۱۳۵۲: سال که باز تپش قلب آغاز شد، تا مجبور به سفر به انگستان شدم؛ سفری که چهار پنج ماه به طول انجامید و خوشترینساعاتش روزهایی بود که با دکتر محمدجعفر محجوب و خاطرههای طیبتآمیز او گذشت با یاد حافظهٔ شگفتانگیزش. | '''* ۱۳۵۲:''' سال که باز تپش قلب آغاز شد، تا مجبور به سفر به انگستان شدم؛ سفری که چهار پنج ماه به طول انجامید و خوشترینساعاتش روزهایی بود که با دکتر محمدجعفر محجوب و خاطرههای طیبتآمیز او گذشت با یاد حافظهٔ شگفتانگیزش. | ||
* ۱۳۵۴و۱۳۵۵: سالهای افتتاح انتشارات سروش مربوط به سازمان رادیو و تلویزیون و انتخاب عبدالحسین آلرسول، مدیر «نشر زمان» برای تصدی مدیریت آن و دعوت او از من بهعنوان مشاور. | '''* ۱۳۵۴و۱۳۵۵:''' سالهای افتتاح انتشارات سروش مربوط به سازمان رادیو و تلویزیون و انتخاب عبدالحسین آلرسول، مدیر «نشر زمان» برای تصدی مدیریت آن و دعوت او از من بهعنوان مشاور. | ||
* ۱۳۵۶: دعوت مدرسهٔ عالی مدیریت لاهیجان برای سخنرانی دربارهٔ شعر معاصر که این امر باعث شد که من در سال | '''* ۱۳۵۶:''' دعوت مدرسهٔ عالی مدیریت لاهیجان برای سخنرانی دربارهٔ شعر معاصر که این امر باعث شد که من در سال ۵۷ دو روز از هفته را به تدریس در آنجا اختصاص دهم. سال خوشی بود، هم از نظر کار و استقبال دانشجویان و هم اقامت در مهمانسرای لاهیجان و اتاق من که به دریا اشراف داشت و با خاطرههای بسیار و دیدن اتفاقی [[اکبر رادی]] در رستوران که در حال خواندن روزنامه بود. بعد معلوم شد که رادی سالی یکبار به اینجا میآید و در تنهایی دلخواه خود مینویسد. | ||
* ۱۳۵۷و۱۳۵۸: دعوت به آمل و سخنرانی دربارهٔ پروین اعتصامی و رفتن به لاهیجان برای گذراندن آخرین ترم مدرسهٔ عالی مدیریت و بازگشت به تهران و مواجهه با دعوتنامهای از دکتر علیمحمد بنگاهدارپور برای تدریس در مدرسهٔ عالی ادبیات و زبانهای خارجی، که تدریس عروض را قبول کردم؛ در حالی که روزبهروز کار انقلاب بالا میگرفت تا زمان تعطیلی دانشگاهها. | '''* ۱۳۵۷و۱۳۵۸:''' دعوت به آمل و سخنرانی دربارهٔ [[پروین اعتصامی]] و رفتن به لاهیجان برای گذراندن آخرین ترم مدرسهٔ عالی مدیریت و بازگشت به تهران و مواجهه با دعوتنامهای از دکتر علیمحمد بنگاهدارپور برای تدریس در مدرسهٔ عالی ادبیات و زبانهای خارجی، که تدریس عروض را قبول کردم؛ در حالی که روزبهروز کار انقلاب بالا میگرفت تا زمان تعطیلی دانشگاهها. | ||
* ۱۳۵۹: سال خستگی مفرط از کار زیاد و قلب و ریهای که هر دم به لزوم آرامش و آسایشی ممتد هشدار میداد، تا سرانجام دوست همیشهام فخرالدین شمس مرا به اصرار به سفری چندماهه راضی کرد؛ سفری به ایتالیا و اتریش در بازیافتن سلامت من سخت مؤثر افتاد؛ گردشی که از رم آغاز شد و... | '''* ۱۳۵۹:''' سال خستگی مفرط از کار زیاد و قلب و ریهای که هر دم به لزوم آرامش و آسایشی ممتد هشدار میداد، تا سرانجام دوست همیشهام فخرالدین شمس مرا به اصرار به سفری چندماهه راضی کرد؛ سفری به ایتالیا و اتریش در بازیافتن سلامت من سخت مؤثر افتاد؛ گردشی که از رم آغاز شد و... | ||
* ۱۳۶۰-۱۳۶۲: تدریس در دبیرستان خوارزمی از صبح تا عصر و خواندن روزنامه و شنیدن رادیو و دیدن تلویزیون ازعصر تا شب و خبر شهرزاد در شب هزار و یکم . شب و هول ، شب و اضطراب، شب و عرق ریزی روح و ... سال تدریس در هنرهای زیبای دانشگاه تهران تا اصفهان و دیدار از مادر بیمار و... | '''* ۱۳۶۰-۱۳۶۲:''' تدریس در دبیرستان خوارزمی از صبح تا عصر و خواندن روزنامه و شنیدن رادیو و دیدن تلویزیون ازعصر تا شب و خبر شهرزاد در شب هزار و یکم . شب و هول ، شب و اضطراب، شب و عرق ریزی روح و ... سال تدریس در هنرهای زیبای دانشگاه تهران تا اصفهان و دیدار از مادر بیمار و... | ||
* ۱۳۶۳و۱۳۶۴: سال در بیمارستان زوریخ که معلوم شد دریچهها از حد ترمیم گذشتهاند و به مرز تعویض رسیدهاند و این به استراحت یکساله احتیاج دارد... تا رسیدن به تهران در دی ماه | '''* ۱۳۶۳و۱۳۶۴:''' سال در بیمارستان زوریخ که معلوم شد دریچهها از حد ترمیم گذشتهاند و به مرز تعویض رسیدهاند و این به استراحت یکساله احتیاج دارد... تا رسیدن به تهران در دی ماه ۶۴. | ||
* ۱۳۶۵-۱۳۶۸: فردای ورود به ایران و مواجهه با انبوهی از مجموعههای شعر با توقع نوشتن نقد. درست در همین گرفتاری با اسبابکشی جدید از الهیه به عفرانیه. گاه در فاصلهٔ پیداشدن منزلی دیگر، در خانهٔ دوستان از یک شب تا یک ماه اتراق میکردم؛ خانهٔ شاملو وقتی در ویلای شمالی بود و خانهٔ اخوان وقتی در آبدردار ری و خانهٔ م. آزاد در خیابان ایرانشهر و بیشتر خانهٔ سیروس طاهباز در چهارراه لشکر؛ خانهای با حیاطی با میهمانان گوناگون و خاطرهها... | '''* ۱۳۶۵-۱۳۶۸:''' فردای ورود به ایران و مواجهه با انبوهی از مجموعههای شعر با توقع نوشتن نقد. درست در همین گرفتاری با اسبابکشی جدید از الهیه به عفرانیه. گاه در فاصلهٔ پیداشدن منزلی دیگر، در خانهٔ دوستان از یک شب تا یک ماه اتراق میکردم؛ خانهٔ [[شاملو]] وقتی در ویلای شمالی بود و خانهٔ [[اخوان]] وقتی در آبدردار ری و خانهٔ [[م.آزاد]] در خیابان ایرانشهر و بیشتر خانهٔ [[سیروس طاهباز]] در چهارراه لشکر؛ خانهای با حیاطی با میهمانان گوناگون و خاطرهها... | ||
* ۱۳۶۹: خبر درگشت اخوان و... تا به خانهای در دارآباد رخت کشیدیم. | '''* ۱۳۶۹:''' خبر درگشت [[اخوان]] و... تا به خانهای در دارآباد رخت کشیدیم. | ||
* ۱۳۷۰: سال آغاز دههٔ سیر و سفر، سال نشست عشق و نشست مرگ... | '''* ۱۳۷۰:''' سال آغاز دههٔ سیر و سفر، سال نشست عشق و نشست مرگ... | ||
* ۱۳۷۳: سال شنفتن او و گفتن من. منِ شرمگین از پرستاریی او و اویِ غمگین از بیماریِ من... از فروردین تنگیِ نفس تا شهریورِ گشایش قفس... | '''* ۱۳۷۳:''' سال شنفتن او و گفتن من. منِ شرمگین از پرستاریی او و اویِ غمگین از بیماریِ من... از فروردین تنگیِ نفس تا شهریورِ گشایش قفس... | ||
* ۱۳۸۴-۱۳۸۶: سالهای زجر و بیزاری و صبر و بیماری، باد و خاکستر، یاد و بستر: معده و زخم ناسور، دیده و تاری نابهگاه، ورم ناگهان پا و نفس بیامان تنگ از شبهای اول و کابوسهای تاریک تا شبهای آخر و رؤیاهای مهر یک ماه شبهای ماهتابی و مهر روزهای آفتابی با فانوس انگشتان اشاره او به آکواریوم غبارآلود من که سالهاست همچنان فراموش در پشت انبوه کاغذهاست.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)|صفحه=406-392}}</ref> | '''* ۱۳۸۴-۱۳۸۶:''' سالهای زجر و بیزاری و صبر و بیماری، باد و خاکستر، یاد و بستر: معده و زخم ناسور، دیده و تاری نابهگاه، ورم ناگهان پا و نفس بیامان تنگ از شبهای اول و کابوسهای تاریک تا شبهای آخر و رؤیاهای مهر یک ماه شبهای ماهتابی و مهر روزهای آفتابی با فانوس انگشتان اشاره او به آکواریوم غبارآلود من که سالهاست همچنان فراموش در پشت انبوه کاغذهاست.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)|صفحه=406-392}}</ref> | ||
===میراث شاعر=== | ===میراث شاعر=== | ||
حقوقی و گلشيری همراه با جليل | حقوقی و گلشيری همراه با [[جليل دوستخواه]]، [[محمد كلباسی]]، [[احمد گلشيری]] و [[فريدون مختاريان]] با فکر جلسات هفتگی و نیت جذب جوانان تا به طرح ادبيات و مسائل روز بپردازند. اين جلسهها تشكيل میشود و با پيوستن [[اميرحسين افراسيابی]]، [[اورنگ خضرايی]]، [[روشن رامی]]، [[مجيد نفيسی]]، [[محمدرضا شيروانی]]، [[رضا فرخفال]]، [[يونس تراكمه]]، [[هرمز شهدادی]]، [[منصور كوشان]]، [[ايرج ضيايی]]، و آمدن [[ابوالحسن نجفی]] از فرانسه و نيز پيوستن [[احمد ميرعلايی]] و [[ضياء موحد]] و در نهايت، همكاری همهٔ اينان با هم، به چاپ مجلهای میانجامد كه به جنگ ادبی اصفهان معروف میشود و نخستينشمارهٔ آن در سال ۱۳۴۳ انتشار میيابد. در واقع از شمارهٔ سوم با فرستادن شعر و داستان و مقالهٔ مشاهير اهل قلم، كمكم جنگ اصفهان جای درخور خود را در ميان مجلهها و ماهنامههای ادبی و هنری پيدا میكند و تا ۱۱ شمارهٔ آن چاپ میشود.<ref name="میراث">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.isna.ir/news/8501-00625/|عنوان=ديدار با محمد حقوقي؛ «حق هيچ شاعري پايمال نخواهد شد» «شعر واقعي به تفكر نياز دارد»}}</ref> | ||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
حقوقی، بعد از انقلاب چند سالی در كارش توقف داشته و عاملی كه او را دوباره به نوشتن واداشت، جنگ تحميلی عراق بود. او بعد از انقلاب مدتها به بهت دچار بود و اضطراب تجزيهٔ وطن. تا سرانجام كه | حقوقی، بعد از انقلاب چند سالی در كارش توقف داشته و عاملی كه او را دوباره به نوشتن واداشت، جنگ تحميلی عراق بود. او بعد از انقلاب مدتها به بهت دچار بود و اضطراب تجزيهٔ وطن. تا سرانجام كه يک شب تا صبح در يک حالت انفجار، شعر بلند خروس هزار بال را نوشت. او اين انفجار و هيجان را در واقع دليل عشق بيش از حد خود به ايران و فرهنگ اين آب و خاک میداند.<ref name="میراث"/> | ||
محمد حقوقی منتقد و شاعر که سالهای پیوسته به شعر اندیشیده و دربارهٔ آن نوشته و شعر شاعران بسیاری را به نقد کشیده، حال در آستانهٔ دری ایستاده که گذر از آن تحول جدیدی در شعر او بهوجود آورده و استقلال و فردیتی جداگانه به او داده است. حقوقی از جمله شاعران مدرنی است که همچون نیما و اخوان از بستر شعر و زبان کلاسیک به شعر نو و شعر نیمایی و سپس شعر سپید رسیده است. او شعر سپید را سختترین و دشوارترین شکل شعر میداند. شعری که تکیه بر افاعیل عروضی و قافیههای معین و قالبهایی از پیش معلوم ندارد و در عین حال متکی بر «ساختی» استوار است.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)|صفحه=۹۵}}</ref> | محمد حقوقی منتقد و شاعر که سالهای پیوسته به شعر اندیشیده و دربارهٔ آن نوشته و شعر شاعران بسیاری را به نقد کشیده، حال در آستانهٔ دری ایستاده که گذر از آن تحول جدیدی در شعر او بهوجود آورده و استقلال و فردیتی جداگانه به او داده است. حقوقی از جمله شاعران مدرنی است که همچون نیما و اخوان از بستر شعر و زبان کلاسیک به شعر نو و شعر نیمایی و سپس شعر سپید رسیده است. او شعر سپید را سختترین و دشوارترین شکل شعر میداند. شعری که تکیه بر افاعیل عروضی و قافیههای معین و قالبهایی از پیش معلوم ندارد و در عین حال متکی بر «ساختی» استوار است.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)|صفحه=۹۵}}</ref> | ||
خط ۱۸۱: | خط ۱۸۱: | ||
{{بلی}} شب محمد حقوقی، ۱۲ خرداد ۱۳۸۷: شب محمد حقوقی، شبهای بخارا ۲ | {{بلی}} شب محمد حقوقی، ۱۲ خرداد ۱۳۸۷: شب محمد حقوقی، شبهای بخارا ۲ | ||
{{بلی}} | {{بلی}} شصتودومین شب مجلهٔ بخارا با عنوان شب محمد حقوقی، عصر یکشنبه ۱۲ خردادماه۱۳۸۷ با همکاری مجلهٔ بخارا ، انتشارات نگاه، فصلنامهٔ پاپریک و مرکز هنر پژوهی نقش جهان در تالار نقش جهان برگزار شد.<ref name="شب">{{یادکرد وب|نشانی=http://bukharamag.com/1387.03.751.html|عنوان=شب محمد حقوقی}}</ref> | ||
{{بلی}} «گروه شعر معاصر» نخستینسالمرگ مراسم يادمان زندهياد محمد حقوقی و شعرخوانی شاعران را با حضور شاعران و نويسندگان روز چهارشنبه | {{بلی}} «گروه شعر معاصر» نخستینسالمرگ مراسم يادمان زندهياد محمد حقوقی و شعرخوانی شاعران را با حضور شاعران و نويسندگان روز چهارشنبه ۶ مرداد برگزار کرد. | ||
فرهنگ و هنر، رسانهٔ خبری فرهنگی هنری شهرداری.<ref name="بزرگداشت">{{یادکرد وب|نشانی=http://fhnews.ir/fa/news/21398/%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82%D9%8A-|عنوان= بزرگداشت حقوقي در «گروه شعر معاصر» برگزار مي شود}}</ref> | فرهنگ و هنر، رسانهٔ خبری فرهنگی هنری شهرداری.<ref name="بزرگداشت">{{یادکرد وب|نشانی=http://fhnews.ir/fa/news/21398/%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82%D9%8A-|عنوان= بزرگداشت حقوقي در «گروه شعر معاصر» برگزار مي شود}}</ref> | ||
{{بلی}} از محمد حقوقی هشتم تیرماه | {{بلی}} از محمد حقوقی هشتم تیرماه ۱۳۸۸ با عنوان «شاعر شاعران» یاد کردهاند. | ||
در اين نشست كه عصر | در اين نشست كه عصر يکشنبه ۴ مرداد از ساعت ۱۷ تا ۱۹ در مركز فرهنگی شهر كتاب برگزار شد، [[ابوالحسن نجفی]]، [[احمد سميعی گيلانی]] و [[ضياء موحد]] بهعنوان سخنران و [[مفتون امينی]]، [[علی موسوی گرمارودی]] و برخی ديگر از اهالی شعر و ادب حضور داشتند.<ref name="جدال">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/report/45985/%D8%AC%D8%AF%D8%A7%D9%84-|عنوان= جدال بزرگان در نقد محمد حقوقی}}</ref> | ||
خط ۱۹۶: | خط ۱۹۶: | ||
====[[علی باباچاهی]]==== | ====[[علی باباچاهی]]==== | ||
دو نقد در ادبيات معاصر ما رواج داشت؛ يكی نقد تهييجی و ديگری نقد تحليلی. اينها در سپيدهدم شعر فارسی از دههٔ | دو نقد در ادبيات معاصر ما رواج داشت؛ يكی نقد تهييجی و ديگری نقد تحليلی. اينها در سپيدهدم شعر فارسی از دههٔ ۴۰ به اينسو رواج يافت. در زمينهٔ نقد تهييجی، [[رضا براهنی]] فعاليت میكرد و در نقد تحليلی، حقوقی. نقد حقوقی در عين تحول و دقت و پيشرفتهبودن، با كمی احتياط در شعر معاصر ما شكل میگرفت.<ref name="اهل"/> | ||
====[[عبدالعلی دستغیب]]==== | ====[[عبدالعلی دستغیب]]==== | ||
حقوقی سال | حقوقی سال ۱۳۳۷ هنوز در مایهٔ غزلها و قصايد كهن شعر میسرود. زمانی هم چهارپاره و اشعار موزون به شيوهٔ [[فریدون تولَّلی|تولَّلی]] و [[نادر نادرپور|نادرپور]] میگفت. بعد با [[احمد شاملو]] و [[اخوان ثالث]] آشنا شد و آنان تأثير زيادی روی او گذاشتند. فضای جنگ ادبی اصفهان سبب شد که حقوقی به طرف شعر مدرنتر حركت كرد؛ البته بعضی از اشعار دورهٔ اخير او مؤانستی با زبان و فرهنگ ما ندارد و بيشتر ترجمهای از شاعران آوانگارد غرب است. او شعر۴۰ يا ۵۰ شاعر را كه در ادبيات شعری حضور يافتند، دوره به دوره بررسی كرده. حقوقی به نظريهٔ ساختارگرايی در شعر توجه داشت و به اين موضوع در بررسی اشعار وفادار ماند. او علاوه بر اينها، خوب صحبت میكرد و سخنش بسيار دلنشين بود.<ref name="اهل"/> | ||
====[[محمود معتقدی]]==== | ====[[محمود معتقدی]]==== | ||
حقوقی علاوه بر تبحر در شعر | حقوقی علاوه بر تبحر در شعر كلاسيک، در حوزهٔ شعر امروز هم تبحر داشت و در كار شاعری و شناخت شعر امروز نيز تلاشهای بسيار كرد. حقوقی در مقدمهٔ کتاب شعر نو از آغاز تا امروز، ويژگیهای شعر نيمايی را بررسی كرده است. معتقدم اگر دو چهره در شعر امروز در نقد و بررسی شعر نيما تأثير داشتند، يكی [[مهدی اخوان ثالث]] است و ديگری محمد حقوقی. | ||
او با ذهن پربار و حافظهٔ قوی توانست مخاطبانش را با نگاههای كه به فضاهای شعر مدرن داشت، آشنا كند. | او با ذهن پربار و حافظهٔ قوی توانست مخاطبانش را با نگاههای كه به فضاهای شعر مدرن داشت، آشنا كند. | ||
وی يكی از ويژگیهای كارهای حقوقی را قصهپردازی در شعر دانست و اين موضوع را نشاندهندهٔ آشنايی و توجهٔ حقوقی به ظرايف شعر | وی يكی از ويژگیهای كارهای حقوقی را قصهپردازی در شعر دانست و اين موضوع را نشاندهندهٔ آشنايی و توجهٔ حقوقی به ظرايف شعر كلاسيک دانست.<ref name="اهل"/> | ||
====[[هوشنگ گلشیری]]==== | ====[[هوشنگ گلشیری]]==== | ||
خط ۲۱۲: | خط ۲۱۲: | ||
====[[جلیل دوستخواه]]==== | ====[[جلیل دوستخواه]]==== | ||
حقوقی یکی از بنیادگذاران و دستاندرکاران شاخص و تأثیرگذار جنگ اصفهان بود که در فرآیند تدوین و نشر یازده دفتر جنگ ( | حقوقی یکی از بنیادگذاران و دستاندرکاران شاخص و تأثیرگذار جنگ اصفهان بود که در فرآیند تدوین و نشر یازده دفتر جنگ (۱۳۶۰-۱۳۴۴) نقش سازندهای ورزید و افزون بر آن، گفتمان نقد فرهیختهٔ شعر را کالبدی استوار و با اعتبار بخشید و راه ورود به هزارتوهای شعر بزرگانی همچون [[نیما یوشیج]]، [[احمد شاملو]]، [[مهدی اخوان ثالث]]، [[فروغ فرخزاد]] و دیگران را گشود و دوستداران شعر را برای دریافت خیال، نقشهای بدیع و نوآورده شعر پویای زمان ما، به ژرفاکاوی فراخواند.<ref name="شاعران"/> | ||
====[[محمدعلی بهمنی]]==== | ====[[محمدعلی بهمنی]]==== | ||
بزرگ بود و از اهالی امروز. من با او آشنايی نزديكی داشتم. حقوقی به شعر و شاعران هم عصرش خدمت بسیار كرد. حرفهای حقوقی سيّال و ادامهدار بود. او جايش خالی است و شرح بيش از اين را دربارهٔ او بايد با مكث و تأمل انجام داد؛ چرا كه برای شاعران و بهویژه جوانان، منبعی آموزشی و راهگشا بود. نگاه حقوقی متفاوتتر از نگاه همعصران خود بود. او هيچگاه نگاه بيرونی به شعر جوانان نداشت و سعی میكرد نوعی كالبدشكافی دقیق از چينش واژگان و نوع تفكری را كه در آن شعر وجود داشت ارایه دهد. او مرا متوجه زاويهای ديدهنشده در شعرم كرد و اينكه چه مكثهايی بر چه واژگانی داشتم كه میبايستی بر روی كليت شعر باشد، نه | بزرگ بود و از اهالی امروز. من با او آشنايی نزديكی داشتم. حقوقی به شعر و شاعران هم عصرش خدمت بسیار كرد. حرفهای حقوقی سيّال و ادامهدار بود. او جايش خالی است و شرح بيش از اين را دربارهٔ او بايد با مكث و تأمل انجام داد؛ چرا كه برای شاعران و بهویژه جوانان، منبعی آموزشی و راهگشا بود. نگاه حقوقی متفاوتتر از نگاه همعصران خود بود. او هيچگاه نگاه بيرونی به شعر جوانان نداشت و سعی میكرد نوعی كالبدشكافی دقیق از چينش واژگان و نوع تفكری را كه در آن شعر وجود داشت ارایه دهد. او مرا متوجه زاويهای ديدهنشده در شعرم كرد و اينكه چه مكثهايی بر چه واژگانی داشتم كه میبايستی بر روی كليت شعر باشد، نه يک واژه.<ref name="کالبد">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/naghli/43948/%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82%D9%8A|عنوان= حقوقي به شعر نسل جوان نگاهي كالبد شكافانه داشت}}</ref> | ||
====[[سمیعی گیلانی]]==== | ====[[سمیعی گیلانی]]==== | ||
حقوقی آثار نقدی عالمانه و منصفانه در شعر امروز داشت. نقد او نقد کسی است كه بر ادبيات | حقوقی آثار نقدی عالمانه و منصفانه در شعر امروز داشت. نقد او نقد کسی است كه بر ادبيات كلاسيک تسلط كامل دارد و بدون حب و بغضهای سياسی همه حوزههای شعر امروز را بررسی میكند. بسياری از شاعران و منتقدان نقش حقوقی را در بازگشايی گرههای شعر امروز بینظير میشمارند. | ||
====[[ابوالحسن نجفي]]==== | ====[[ابوالحسن نجفي]]==== | ||
وقتی حقوقی دربارهٔ شعرهايی كه خوانده بود قضاوت میكرد، آن قضاوت برای من اهميت و تازگی ويژهای داشت. از او آموختم كه با ديد ديگری بايد به مسائل نگاه كنم. | وقتی حقوقی دربارهٔ شعرهايی كه خوانده بود قضاوت میكرد، آن قضاوت برای من اهميت و تازگی ويژهای داشت. از او آموختم كه با ديد ديگری بايد به مسائل نگاه كنم. | ||
حقوقی بهترينتفسيرها را دربارهٔ شعر نو داشت؛ مثلا آهنگهای فراموششده شاملو از آثاری بود كه شاملو خود از انتشارش ناراضی و پشيمان بود؛ اما حقوقی تفسير جالبی از آن داشت و میگفت: «با خواندن اين اثر میتوان فهميد كه چگونه جوانههای شعریِ آن شاعر بزرگ روييده است.» | حقوقی بهترينتفسيرها را دربارهٔ شعر نو داشت؛ مثلا آهنگهای فراموششده [[شاملو]] از آثاری بود كه شاملو خود از انتشارش ناراضی و پشيمان بود؛ اما حقوقی تفسير جالبی از آن داشت و میگفت: «با خواندن اين اثر میتوان فهميد كه چگونه جوانههای شعریِ آن شاعر بزرگ روييده است.» | ||
====[[منوچهر آتشی]]==== | ====[[منوچهر آتشی]]==== | ||
قصايد غَرّا و شعرهای منسجم | قصايد غَرّا و شعرهای منسجم كلاسيک حقوقی نتیجهاش این شد كه در شعر نو قویبُنیه شود و اين خود يک درس است.<ref name="اهل"/> | ||
نام حقوقی با نام شعر ایران، بهویژه شعر مدرن ایران ـ سالهای سال است گره خورده؛ چرا که او سهمی بیش از طاقت فراخ و روان آزردهٔ خود، داوِ قمار هولناک کرده است. آری قمار هولناک! زیرا عرصهٔ شعر معاصر ما، به خاطر نامورونیهای اجتماعی، تک و تاختهای بهمورد و بیمورد، و حضورهای متوازن و نامتوازن و نامداریها و نامفروشیهای مرزشکنی، در جدالهای اغلب خام و بیسرانجام، بهورطهٔ نبردی میان سره و ناسره تبدیل شده، که در این هیر و ویر نمیدانی ـ و نمیگذارند که بدانی ـ که اصل چیست و بدل کدام. شایستگیِ ماندگاری در چه سمت و جایگاه فریبکاری و دکان ناخاله کجاست. | نام حقوقی با نام شعر ایران، بهویژه شعر مدرن ایران ـ سالهای سال است گره خورده؛ چرا که او سهمی بیش از طاقت فراخ و روان آزردهٔ خود، داوِ قمار هولناک کرده است. آری قمار هولناک! زیرا عرصهٔ شعر معاصر ما، به خاطر نامورونیهای اجتماعی، تک و تاختهای بهمورد و بیمورد، و حضورهای متوازن و نامتوازن و نامداریها و نامفروشیهای مرزشکنی، در جدالهای اغلب خام و بیسرانجام، بهورطهٔ نبردی میان سره و ناسره تبدیل شده، که در این هیر و ویر نمیدانی ـ و نمیگذارند که بدانی ـ که اصل چیست و بدل کدام. شایستگیِ ماندگاری در چه سمت و جایگاه فریبکاری و دکان ناخاله کجاست. | ||
محمد حقوقی امروز نه تنها یک شاعر نوپرداز اندیشمند، بلکه همچنان یک منتقد شعرشناس و مورخ ارجمند شعر معاصر نیمایی نیز هست.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)}}</ref> | محمد حقوقی امروز نه تنها یک شاعر نوپرداز اندیشمند، بلکه همچنان یک منتقد شعرشناس و مورخ ارجمند شعر معاصر نیمایی نیز هست.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)}}</ref> | ||
خط ۲۴۳: | خط ۲۴۳: | ||
===تفسیر و نظر حقوقی دربارۀ خود و آثارش=== | ===تفسیر و نظر حقوقی دربارۀ خود و آثارش=== | ||
شاعرانی که در کارشان هیچ دورهٔ متمایزی دیده نمیشود، معمولا شاعرانی هستند که به کارهای خود قانع و چه بسا راضیاند و این رضایت و قناعت، خود مهمترین دلیل توقف و درجازدن آنان است. من نیز دورههای مختلف شعری داشتهام؛ نیما و شاملو و فروغ و آتشی هم این دورهها را داشتهاند. و اصل، همین تفاوتهاست که در دورههای مختلف شعری هر شاعر، از پویایی او و از حساسیت او به مصالح شعر و تفکر او به نفس شعر و توجهٔ او به سنجش امکانات زبان و... حکایت میکند و شما این تفاوت را در نوع شعرهای فصلهای زمستانی و نوع شعرهای از بامداد نقره و خاکستر و شعرهای سپید ده سال اخیر عمر شاعری من بهوضوح ببینید. بنابر این، اگر من به تجربههای شعری از نوع شعرهای موزون روایی از بامداد نقره و خاکستر دست زدم، باید میزدم. البته با توجه به دورههایی که قبل از این طی کرده بودم، تا دورهٔ بعد که به سالهای توجه به شعر سپید میرسد. هفت هشت دورهٔ شعری که نتیجهٔ تفکر و توجه مداوم نسبت به کلمه و کلام و به زبان و زبان شعر و حساسیت بیش از حد من به ابعاد مختلف هر واژه، چه در حوزهٔ زبان و چه در حوزهٔ شعر بوده است.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)|صفحه=۱۰۱}}</ref> | شاعرانی که در کارشان هیچ دورهٔ متمایزی دیده نمیشود، معمولا شاعرانی هستند که به کارهای خود قانع و چه بسا راضیاند و این رضایت و قناعت، خود مهمترین دلیل توقف و درجازدن آنان است. من نیز دورههای مختلف شعری داشتهام؛ [[نیما یوشیج|نیما]] و [[احمد شاملو|شاملو]] و [[فروغ فرخزاد|فروغ]] و [[منوچهر آتشی|آتشی]] هم این دورهها را داشتهاند. و اصل، همین تفاوتهاست که در دورههای مختلف شعری هر شاعر، از پویایی او و از حساسیت او به مصالح شعر و تفکر او به نفس شعر و توجهٔ او به سنجش امکانات زبان و... حکایت میکند و شما این تفاوت را در نوع شعرهای فصلهای زمستانی و نوع شعرهای از بامداد نقره و خاکستر و شعرهای سپید ده سال اخیر عمر شاعری من بهوضوح ببینید. بنابر این، اگر من به تجربههای شعری از نوع شعرهای موزون روایی از بامداد نقره و خاکستر دست زدم، باید میزدم. البته با توجه به دورههایی که قبل از این طی کرده بودم، تا دورهٔ بعد که به سالهای توجه به شعر سپید میرسد. هفت هشت دورهٔ شعری که نتیجهٔ تفکر و توجه مداوم نسبت به کلمه و کلام و به زبان و زبان شعر و حساسیت بیش از حد من به ابعاد مختلف هر واژه، چه در حوزهٔ زبان و چه در حوزهٔ شعر بوده است.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)|صفحه=۱۰۱}}</ref> | ||
شعر من ثبتِ همین حرکات است؛ موضوع خاصی ندارد. اصلا موضوع ندارد. برخلاف خیلی از شعرها اصلا نمیشود در یک سطر گفت شاعر چی گفته. اصلا خلاصهاش نمیتوان کرد. شما مسجدشاه را چهجوری خلاصه میکنید؟ در منارهاش در گنبدش؟ یا در صحناش؟ تشکلی که من همیشه از آن حرف زدهام همین است. در شعری که تشکل و ساختمان دارد، بندها که هیچ، اگر یک سطر یا حتی یک کلمهٔ آن را هم برداریم، به شعر لطمه میخورد. نمونهٔ متعالیش بیتهای شعر حافظ است. من به همین دلیل است که روی کلمات حساس هستم، یا بهتر بگویم، وسواسیام. به راحتی نمیتوانم کلمهای را استخدام کنم؛ هرچند | شعر من ثبتِ همین حرکات است؛ موضوع خاصی ندارد. اصلا موضوع ندارد. برخلاف خیلی از شعرها اصلا نمیشود در یک سطر گفت شاعر چی گفته. اصلا خلاصهاش نمیتوان کرد. شما مسجدشاه را چهجوری خلاصه میکنید؟ در منارهاش در گنبدش؟ یا در صحناش؟ تشکلی که من همیشه از آن حرف زدهام همین است. در شعری که تشکل و ساختمان دارد، بندها که هیچ، اگر یک سطر یا حتی یک کلمهٔ آن را هم برداریم، به شعر لطمه میخورد. نمونهٔ متعالیش بیتهای شعر حافظ است. من به همین دلیل است که روی کلمات حساس هستم، یا بهتر بگویم، وسواسیام. به راحتی نمیتوانم کلمهای را استخدام کنم؛ هرچند تکتک کلمات برای من هیچگاه چندان مهم نبودهاند؛ مهم همنشینیِ آنها بوده و روابط آنها با همدیگر. چون برای من هر کلمه، بهخصوص در ارتباط با دو کلمهٔ دو طرف خود، معنی نو حتی شکل نو و «بار»های تازه پیدا میکند و چهرهٔ دیگر خودش را نشان میدهد.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)|صفحه=۱۲۱}}</ref> | ||
خط ۲۶۲: | خط ۲۶۲: | ||
====[[سیمین بهبهانی]]==== | ====[[سیمین بهبهانی]]==== | ||
با خانم بهبهانی که از نسل ما نبود، خیلی دیر آشنا شدم. نخستینبار در سال | با خانم بهبهانی که از نسل ما نبود، خیلی دیر آشنا شدم. نخستینبار در سال ۶۵ در منزل سپانلو که اخوان هم بود و بیضایی و دیگران هم. بانویی قابل احترام و شاعری شایسته ستایش و صاحب سبک، با چهرهای متشخص؛ آن هم نه تنها در میان زنان که در میان همهٔ غزلسرایان پس از صائب تا امروز.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)}}</ref> | ||
====[[محمدعلی بهمنی]]==== | ====[[محمدعلی بهمنی]]==== | ||
خط ۲۸۸: | خط ۲۸۸: | ||
===نظر حقوقی دربارهٔ دیگر مسایل و موضوعات=== | ===نظر حقوقی دربارهٔ دیگر مسایل و موضوعات=== | ||
====شاعر واقعی==== | ====شاعر واقعی==== | ||
شاعر واقعی، فطرت شاعرانه میخواهد و معرفت تاريخی و پشتوانهٔ فرهنگی، همراه با احساس رنجهای انسانی. او بايد جريان تاريخ را از خود بتواند عبور دهد و تا حد امكان با اسطورهها و حماسهها و تراژدیها درآميزد و در آنها غرق شود. شاعری كه به اين معارف متكی و از اين جواهر معرفتی سرشار نباشد، | شاعر واقعی، فطرت شاعرانه میخواهد و معرفت تاريخی و پشتوانهٔ فرهنگی، همراه با احساس رنجهای انسانی. او بايد جريان تاريخ را از خود بتواند عبور دهد و تا حد امكان با اسطورهها و حماسهها و تراژدیها درآميزد و در آنها غرق شود. شاعری كه به اين معارف متكی و از اين جواهر معرفتی سرشار نباشد، يک شاعر كامل و راستين، شناخته نخواهد شد. دنيای شاعر تنها چارديواری خانه يا محله يا حتی شهر او نيست، بلكه همهٔ آفاق دنياست، آنجا كه آسمان به دريا میريزد و با حافظهای تاريخی و ذهنی نيز با حضوری درخشان و سرشار از بارهای معنايی و موسيقايی كلمهها، و با چنان بصيرتی كه ابعاد هر كلمه را همچون ابعاد يک شئی بتواند نگاه كند؛ چون كلمه در نظر شاعر نه تنها شنيدنی كه ديدنی، لمسكردنی، چشيدنی و بوييدنی است. سخن كوتاه؛ با دست خالی و ذهن تهی و بهوسيله كلمهها، آن هم در حد اسباببازی، هرگز بنای يک «شعر» را نمیتوان گذاشت؛ چون مطمئن باشيد كه اين بنا زودازود فرو خواهد ريخت و تمام مصالح آن را باد با خود خواهد.<ref name="میراث"/> | ||
====تعریف شعر!==== | ====تعریف شعر!==== | ||
خط ۳۰۲: | خط ۳۰۲: | ||
====مخالفتهای سیاسی==== | ====مخالفتهای سیاسی==== | ||
سال | سال ۴۸، سالی که مرا از تدریس محروم کردند و بعد تبعید به Kar-School مدرسهٔ میسونرهای مسیحی که در خارج از شهر قرار داشت. تا سال ۴۸ که سرانجام با این بهانه که من جوانان را به خواندن کتابهای مضر و مضل تشویق کردهام، سازمان ساواک با تأیید اعضای شورای عالی شهر، مرا به سفر اجباری به تهران محکوم کرد.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)|صفحه=۱۳۳}}</ref> | ||
===اشعار=== | ===اشعار=== | ||
زیباست با کلام قدیمی | زیباست با کلام قدیمی | ||
باز از تو عاشقانه سخن گفتن | باز از تو عاشقانه سخن گفتن | ||
بردار شانه را | بردار شانه را | ||
خط ۴۳۷: | خط ۴۳۷: | ||
===سبک و محل زندگی=== | ===سبک و محل زندگی=== | ||
شاعر حتی وقتی به كنار دريای مديترانه، مانش و سياه رفته، به ياد دريای خزر ايران شعر سروده. دوری از وطن هميشه برايش سخت بوده، | شاعر حتی وقتی به كنار دريای مديترانه، مانش و سياه رفته، به ياد دريای خزر ايران شعر سروده. دوری از وطن هميشه برايش سخت بوده، خاک و آسمان ايران برايش رنگ ديگری دارد و ماه با آنكه همهجا يكی است، برای او اما ماه ديگری است، ماه ايران. | ||
من از شاعرانی هستم که زمینهٔ ماندگاریام در خارج همیشه بوده؛ مثلا طولانیترین سفرم به سوییس نزدیک به یک سال طول کشید. من حتی میتوانستم در دانشگاه برن در کنار آشنایانی که مرا میدیدند میگفتند بیا هرچه زودتر برو، داری دیوانه میشوی. و واقعا من داشتم دیوانه میشدم. مثلا پابرهنه میآمدم خیابان؛ میخواستم پاهای برهنهام به خاک بخورد؛ زیرا آنجا فقط آسفالت و چمن بود. تا اینکه به یاری دکتر صادقی، استاد دانشگاه برن، کوراهی یافتیم و من روزی یک ساعت آنجا پابرهنه روی خاک پیادهروی میکردم. همیشه خاک سرزمینم برایم عجیب بوده و این را تجربه کردهام. تمام هنرمندانی که ریشهشان از خاک وطن کنده شده، نهایتا متوقف شدهاند.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)|صفحه=۱۳۲}}</ref> | من از شاعرانی هستم که زمینهٔ ماندگاریام در خارج همیشه بوده؛ مثلا طولانیترین سفرم به سوییس نزدیک به یک سال طول کشید. من حتی میتوانستم در دانشگاه برن در کنار آشنایانی که مرا میدیدند میگفتند بیا هرچه زودتر برو، داری دیوانه میشوی. و واقعا من داشتم دیوانه میشدم. مثلا پابرهنه میآمدم خیابان؛ میخواستم پاهای برهنهام به خاک بخورد؛ زیرا آنجا فقط آسفالت و چمن بود. تا اینکه به یاری دکتر صادقی، استاد دانشگاه برن، کوراهی یافتیم و من روزی یک ساعت آنجا پابرهنه روی خاک پیادهروی میکردم. همیشه خاک سرزمینم برایم عجیب بوده و این را تجربه کردهام. تمام هنرمندانی که ریشهشان از خاک وطن کنده شده، نهایتا متوقف شدهاند.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=بهار ۱۳۸۷|عنوان=پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)|ژورنال= فصلنامهٔ تخصصی شعر|شماره= اول (دوره دوم)|صفحه=۱۳۲}}</ref> | ||
خط ۴۵۸: | خط ۴۵۸: | ||
[[ضیاء موحد]] میگوید: حقوقی تا مدتها گرفتار وزن و سخنوری بود، بعد بین سنت و مدرنيته قرار گرفت و در نهايت به شعر نيمايی نزديك شد، تا اینکه در دفتر زوايا و مدارات و فصلهای زمستانی به زبان و بيان تازهای رسيد. | [[ضیاء موحد]] میگوید: حقوقی تا مدتها گرفتار وزن و سخنوری بود، بعد بین سنت و مدرنيته قرار گرفت و در نهايت به شعر نيمايی نزديك شد، تا اینکه در دفتر زوايا و مدارات و فصلهای زمستانی به زبان و بيان تازهای رسيد. | ||
او از چند منظر به شعرش لطمه میزد؛ يكی بازی با كلمات كه گاهی چشمگير میشد. توجه به واژهها و تصويرهای زيبا و فرامعنايی كه در اشعارش ديده میشود، از ويژگیهای شعر اوست؛ اصولا اين بازی را دوست داشت و به كلمه عشق میورزيد. هر شاعری چنين احساسی را دارد اما كمرنگ و پررنگ دارد. شعر حقوقی را با ويژگیهايی كه بر شمردم، بايد بیجستجوی معنایی خاص زمزمه كرد و از همآوايی واژهها و ناقصماندن جملهها لذت برد. | او از چند منظر به شعرش لطمه میزد؛ يكی بازی با كلمات كه گاهی چشمگير میشد. توجه به واژهها و تصويرهای زيبا و فرامعنايی كه در اشعارش ديده میشود، از ويژگیهای شعر اوست؛ اصولا اين بازی را دوست داشت و به كلمه عشق میورزيد. هر شاعری چنين احساسی را دارد اما كمرنگ و پررنگ دارد. شعر حقوقی را با ويژگیهايی كه بر شمردم، بايد بیجستجوی معنایی خاص زمزمه كرد و از همآوايی واژهها و ناقصماندن جملهها لذت برد. | ||
شعر حقوقی شعری است كه به خود بازمیگردد و چگونگی نوشتن خود را بيان میكند؛ بیدغدغهٔ آنچه نوشته است. بهتريننمونهٔ اين امر شعر | شعر حقوقی شعری است كه به خود بازمیگردد و چگونگی نوشتن خود را بيان میكند؛ بیدغدغهٔ آنچه نوشته است. بهتريننمونهٔ اين امر شعر لاکپشتها است كه شاعر خودش معتقد است با آن به خوشنودی رسيده است. | ||
تفاوت حقوقی با ديگران در همين است. | تفاوت حقوقی با ديگران در همين است. تكنيکهای شعری را در شعر او میبينيد؛ اما احساس و روحی قوی نيز در آن شعرها دميده شده است.<ref name="جدال"/> | ||
====ساختار و موسیقی==== | ====ساختار و موسیقی==== | ||
جواد مجابی میگوید: حقوقی آن قصیدهٔ معروف هزار و یک بیتی را میخواند و بعد خروس هزار بال و یا سرود کیوان علیشاه را خواند. هنگامی که به آن قصیدهها گوش | [[جواد مجابی]] میگوید: حقوقی آن قصیدهٔ معروف هزار و یک بیتی را میخواند و بعد خروس هزار بال و یا سرود کیوان علیشاه را خواند. هنگامی که به آن قصیدهها گوش میکردم، نخست مضمون قصیده برایم جالب بود، اما بعد از مدتی احساس کردم که دیگر زیاد به مضمون توجه نمیکنم، بلکه به موسیقی آن توجه میکنم که از اعماق قصیده عبور میکند و حس کردم هر کلمه مانند یک ملودی است که در یک سمفونی جاری است و در بازیهای خود بهسمت یک ساختار سمفونیک پیش میرود. موسیقی کلام ، دقتهای عجیبی که در بافت کلامی او وجود دارد و گزینش دقیق کلمههای او برایم جالب بود و من غرق آن بودم.<ref name="منتشرنشده"/> | ||
==کارنامه و فهرست آثار== | ==کارنامه و فهرست آثار== |
نسخهٔ ۲۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۲۷
محمد حقوقی | |
---|---|
زمینهٔ کاری | شعر، نقد شعر |
زادروز | ۱۳اردیبهشت۱۳۱۶ |
مرگ | ۸تیر |
علت مرگ | ناراحتی قلبی و کلیوی |
جایگاه خاکسپاری | قطعهٔ نامآوران باغ رضوان |
رویدادهای مهم | ۲۸مرداد۱۳۳۲، انقلاب ادبی نیما یوشیج، انقلاب اسلامی ایران، جنگ ایران و عراق |
لقب | شاعر گنجشکها و گيلاسها |
بنیانگذار | از بنیانگذاران بسیار موثر جُنگ ادبی اصفهان |
پیشه | معلم |
سالهای نویسندگی | از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۸۴ خورشیدی |
سبک نوشتاری | زبانمحور، ساختارمند، سورئالیستی و مدرن |
مدرک تحصیلی | کارشناسی زبان و ادبیات فارسی |
دانشگاه | دانشسرای عالی تهران |
استاد | بدیعالزمان فروزانفر، سعید نفیسی، دکتر ذبیحالله صفا، دکتر صادق کیا، دکتر ابوالفضل خطیبی، جلالالدین همایی، دکتر محمد معین، دکتر پرویز ناتل خانلری و دکتر محمد مقدم |
دلیل سرشناسی | نقد اشعار نیما یوشیج و احمد شاملو و اخوان ثالث و فروغ فرخزاد و سهراب سپهری و جریان شعر بعد از نیما |
اثرگذاشته بر | شعر نو امروز به واسطه نقدهای متعدد و نواندیش |
اثرپذیرفته از | به ترتیب از فریدون تولَّلی و تادر نادرپور، بعد شعر خراسانی و اخوان ثالث، بعد احمد شاملو، بعد شعر غرب |
محمد حقوقی، شاعر و منتقد معاصر ایرانی است.[۱]
محمد حقوقی فعالیتهای ادبیِ خود را از سال ۱۳۴۰ آغاز کرد و در طی بیش از پنج دهه کار مستمر در حوزهٔ شعر و ادب، نام خود را بهعنوان یکی از شناختهشدهترین شاعران و منتقدان معاصر ایران تثبیت کرد.
محمد حقوقی در سالهای نخستین شاعریِ خود تحت تاثیر شعرِ خراسانی و زبان شعر اخوان ثالث بود و در قصیدهسرایی تسلط داشت، اما خیلی زود خود را از این تاثیر رهانید و با مطالعهٔ شعر غرب و کار و تلاش روی ساختار کلام و زبان شعر، زبانِ ویژهٔ خود را یافت. حقوقی به حد افراط پایبند فرم است و جاذبهٔ فرم بود، تا آنجا که مضامین و محتوای شعریِ او را تحت تاثیر قرار میداد و آن را دچار نوعی ابهام و پیچیدگی خاص میکرد و ادراکش را سخت و دشوار.
حقوقی از جمله شاعرانی است که در حوزهٔ شعر کلاسیک و شعر معاصر فارسی از اطلاعات وسیع و کاملی برخوردار بود. او اگرچه در شاعری، شکل و شیوهٔ خاص خود را داشت، اما در عین حال، همواره در پی نوجویی و ابداعات کلامی بود که ساختار اشعارش را دچار تحول و تغییر میکرد.[۲]
از طرفی دیگر، حقوقی در فضایی که شعر فارسی در سالهای دههٔ چهل و پنجاه رو به شکوفایی میگذارد و چهرههای مهم و شاخصی را به ادبیات ایران معرفی میکند، قلم خلاق و جدی و روشمند خود را در تبیین و بازخوانی سرودههای شاعران مهم آن سالها بهکار میگیرد و نقدها و نوشتههای او نقش مهمی را در معرفی بیشتر این شاعران به مخاطبان ایفا میکند و همچنین راه را بر حضور گستردهتر شعر در میان مخاطبان شعر مدرن فارسی باز میکند.[۳]
آیینهای از محمد حقوقی
فوتبال در کنار حافظ
سال ۱۳۳۶ اولین سالی بود که شعرش را در سالنامهٔ دبیرستان چاپ میشد؛ یک مثنوی بود. و سالِ نخستین سفرش بود با تیم فوتبال اصفهان به شیراز. زمین مسابقه در میدان حافظیه قرار داشت؛ درست روبهروی آرامگاه حافظ؛ جایی که هر روز مرا بهسوی خود جذب میکرد و موجبِ تعجبِ بازیکنانِ تیم فوتبال ما میشد و گاهی هم سببِ اسبابِ خندهٔ آنان![۴]
یادی از هفتهنامهای با تیراژ بالا!
سال ۱۳۴۶، سالِ آمدن شاملو به اصفهان که تصمیم داشت پیشنهاد هفتهنامهای را بدهد در شکل و هیبتِ روزنامه با تیراژ بالا. البته مساعدتِ امیرقلی امینی، روزنامهنگار معروف در این کار دخیل بود که نشد و درنیامد![۵]
اولیندیدار با اخوان ثالث
اولیندیدارش با اخوان بود؛ با دکتر رحیمی و یک نفر دیگر، رسیدند منزل اخوان. سال ۳۹ بود. اخوان، رحیمی را میشناخت اما حقوقی را بار اول بود که میدید. حقوقی از اخوان خواست که اگر میشود شعری بخواند. اخوان شعر سبز را که تازه گفته بود خواند. حقوقی که پیرو شعر اخوان بود، غرق لذت از خواندن اخوان بود. اخوان و حقوقی به مرور آنقدر به هم نزدیک شدند که گاه اخوان یک ماه نزد حقوقی در اصفهان میماند. سال ۴۱ هم با قاسمیشیرازی آمد و او را با خود به شیراز برد. بعد از آن هم، اخوان سالی ۱۰، ۱۵ روزی را مهمان حقوقی بود و در آنجا دوستان اخوان به دیدارش میآمدند؛ گلشیری و دیگران.[۶]
شاعران را در حالِ شعرگفتن دیدن!
حقوقی، اخوان را بارها در حال شعرگفتن دیده بود؛ آتشی، م.آزاد، اخوان و شاملو را هم. میگفت: «اخوان دو سطر بلند میخواند و بعد مطلبی مینوشت. ابروهایش را تکان میداد و از قوری نصف چای میریخت و کنار دستش میگذاشت و میخورد. سیگار میکشید، خط میزد، بلند میخواند. نگاه کردنش خندهدار بود. اگر کسی در چنان حالی حضور داشت سعی میکرد فضا را تبدیل به شوخی کند. رابطهٔ اخوان با دیگران هم جالب بود. رابطهٔ او با فروغ، گلستان، حسن پستا، طاهباز و...[۶]
نظر اخوان ثالث دربارهٔ فروغ فرخزاد و احمد شاملو
حقوقی تعریف میکرد که: «اخوان رابطهاش با فروغ خیلی خوب بود. فروغ بهصورت استاد به او نگاه میکرد. البته با شعر او خیلی موافق نبود، ولی او را جزو چهار شاعر بزرگ معاصر میدانست. با شاملو اصلا رابطهٔ خوبی نداشتند. اخوان در ابتدا نقدی بر هوای تازه نوشت و بسیار تعریف کرد. بعد وقتی فهمید شاملو به او احترام نمیگذارد، گفت: "شعر بیوزن اصلا شعر نیست."»[۶]
ابوالحسن و جنگ اصفهان
ابوالحسن نجفی که به اصفهان آمد، کارش شده بود ترجمههای جدی و پیادهرویهای عصرانه با حقوقی کنار زایندهرود و بحثهایی دربارهٔ وزن و فردوسی و نیز بحث تعهد و التزام که آنزمان داغترین بحث اهل قلم و محافل روشنفکری بود. حقوقی میگفت: «من اولینبار با توضیحات نجفی احساس کردم که شنیدههایم از فرم و فرمالیست برخاسته از درک نویسندگان سیاستزده بود.» گویا نجفی با طرح نظریات سارتر، اعتقاد خیلیها را به اصل فرم راسختر کرده بود. بعد از خواندن شمارهٔ یک جُنگ ادبی اصفهان، باز از سارتر گفت و مجلهٔ عصر جدید که هر شمارهاش یک شمارهٔ مخصوص بود. بچههای جنگ اصفهان هم پیرو حرفهای نجفی، جنگ را از شمارهٔ ۳ به یک موضوع اختصاص دادیم.»[۷]
اولین دیدار احمد شاملو
شاملو کتابی را ورق میزد و با آقای جهانگیر منصور، مدیر نشر زمان صحبت میکرد. حقوقی هم با فاصله به شاملو نگاه میکرد. دلش میخواست برود جلو و با او حرف بزند، ولی هیبت شاملو این اجازه را به او نمیداد. حقوقی آنروزها با شعر نو مخالف بود و دلش میخواست جرات میکرد از شاملو بپرسد که «آخر این کتاب هوای تازه شما چه ارزشی دارد؟»[۸]
تاثیرپذیریهای حقوقی
از دورهٔ دبیرستان شعرهای کسانی همچون فریدون تولَّلی، نادرپور و مشیری را میخواند و از آنها خوشش میآمد و شعرهاشان را تقلید میکرد؛ اما بعدها اشعار اخوان پلی شد و او را از شعرهای نادرپور و توللی به شعر شاملو و شعر نیما رساند. با اینهمه، فقط یک نفر بود که ـ بهقول حقوقی ـ رفتار شاعرانه و شعرهای تکاندهندهاش بر او بسیار تاثیر گذاشت؛ او منوچهر آتشی بود و کتاب آهنگ دیگرش.[۹]
حقوقی و دستپاچهشدن نزد احمد شاملو
حقوقی با خیلی از شاعران دوستی داشت، با شاملو، اخوان، آزاد، نادرپور، یدالله رؤیایی، سپانلو و... اما از میان همهٔ آنان، برای شاملو یک احترام دیگر قائل بود؛ یکی بهدلیل هیبتش که آدم را مجذوب میکرد و گاهی هم مرعوب؛ یکی هم هوش و حاضرجوابیش. میگفت: «شاملو در هیچ شرایطی درنمیماند و آدم را در جواب نکتههای ظریفش دستپاچه میکرد؛ حتی مرا که خیلی هم بیدستوپا نبودم...»[۱۰]
حقوقی و دیگران در خانهٔ اخوان ثالث
دکتر رحیمی، دکتر دوستخواه، محمد حقوقی و یکی دو نفر دیگر به دیدار اخوان رفته بودند؛ گویا برای حل گرفتاریاش. اخوان در کوچهٔ دردار در خیابان ری در خانهای کوچک با خانواده زندگی میکرد؛ اتاق مخصوصش هم در پشت بام قرار داشت. از اخوان خواستند که تازهترین شعرش را برایشان بخواند. به اطرافش نگاهی کرد، با منّ و منّی زیر لب که البته نفهمیند چه میگوید. بعد قوطی سیگارش را برداشت و سیگاری آتش زد و باز هم سرش را اینطرف و آنطرف گرداند تا سرانجام کتابی را پیش کشید و کاغذی را از لای آن درآورد و گفت: «این شعر هنوز آنطور که میخواهم نشده است، ولی خوب...» باز اندکی مکث کرد و نگاهی هم به یکیک حاضران کرد و خواند: «با تو دیشب تا کجا رفتم...»[۱۱]
زندگی و یادگار
محمد حقوقی در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۱۶ در اصفهان زاده شد. دبستان و دبیرستان را در زادگاهش گذرانده، سال ۱۳۳۷ وارد دانشسرای عالی میشود و از محضر استادانی چون جلالالدین همایی، محمد معین، پرویز ناتل خانلری، محمد مقدم و حسین عریضی بهره میگیرد. نخستين شعرهايش را در قالبهای كهن در نشریات محلی چاپ کرده و از سال ۳۶ تا ۴۰ اشعار نیمایی و چارپارهاش را در مجلههای آرش، جگن، پيام نوين، نگين، بازار رشت، هنر و ادبيات جنوب، دريای شيراز و روزنامههای اطلاعات، كيهان و آيندگان منتشر میکند و در همین سال با نادر نادرپور، سیمین بهبهانی، سیاوش کسرایی، منوچهر آتشی و بهرام صادقی آشنا میشود. پس از فارغالتحصیلی به اصفهان بازمیگردد و مشغول به تدریس در دبیرستان میشود. سپس همراه با دوستان تازهيافتهٔ خود مجلهٔ جنگ ادبی اصفهان را به راه میاندازد.[۱۲]
حقوقی در تابستان ۱۳۴۹ به تهران میآید و دو مجموعهشعر زوايا و مدارات و فصلهای زمستانی را منتشر میکند. بعد به درخواست مؤسسهٔ فرانكلين، كتاب شعر نو، از آغاز تا امروز و به پيشنهاد سازمان كتابهای درسی، كتاب ادبيات معاصر ايران را به رشتهٔ تحرير درآورد و تا سال ۱۳۵۷ جز كتاب چهرههای شعر امروز، سه مجموعهشعر شرقیها، گريزهای ناگريز و با شب با زخم با گرگ را انتشار میدهد؛ تا آغاز دههٔ ۶۰ كه شعر بلند خروس هزاربال را تحت تأثير جنگ و نيز نخستينمجموعه از كتابهای شعر زمان ما را به چاپ میرسانيد.[۳]
حقوقی سال ۶۳ تا ۶۴ را در سوييس بهسر برده و تا پايان دههٔ ۶۰ خروس هزاربال و شعرهای برنی و كتاب شعر و شاعران را كه گردآوردهای از مقالهها و نقدهای اوست به چاپ میرساند. محمد حقوقی در سال ۷۰، در سن ۵۴ سالگی ازدواج كرد و نخستينمجموعهشعرهای عاشقانهٔ سپيد خود را با نام گنجشکها و گيلاسها مینویسد و شوق نوشتن بار ديگر در او نيرو میگیرد، تا آنجا كه دههٔ ۷۰ را سرشارترين و پربارترين سالهای زندگی خود میداند. او در اين سالها جز تكميل كتابهای شعر نو از آغاز تا امروز و ادبيات امروز ايران كه هر كدام در دو مجلد انتشار يافت، چهار جلد ديگر از كتابهای شعر زمان ما را نيز بهترتيب دربارهٔ مهدی اخوان ثالث، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و نيما يوشيج بهدست چاپ میدهد و در كنار آنها، مجموعههای شب مانا شب، دالانهای بلند عصر، از بامداد نقره و خاكستر، سبدها، از دل تا دلتا و اندوهيادها و به دنبال آنها دو مجموعهشعر سطحهای شعر در سطرهای نثر و از صدا تا سكوت را نيز منتشر میکند.[۱۳]
سالشمار زندگی
* ۱۳۱۶: ۱۳اردیبهشت، تولد در یک خانوادهٔ روحانی. در قلعهٔ طبرک اصفهان با ۱۰۰۰ سال سابقهٔ تاریخی. از این قلعه تا زمان نوجوانی من دیوارها و دیوارههای ویرانش هنوز باقی مانده بود. و حال که دیگر تبدیل به محلهٔ فقیرنشین شده است؛ با چشمهٔ بزرگ جوشانی که دورتادور آن جریان داشت و هنوز هم جریان دارد.
* ۱۳۲۱: پنجمینسال زندگی و شنیدن کلمات انگلیسی و روسی و آلمانی برای نخستینبار و سخن از روباه و خرس و ببر و شعری که عمویم با آهنگی خاص میخواند. قطعهای از یک مسمط-ترجیع، که بعدها فهمیدم از وحید دستگردی است که در دورهٔ اشغال ایران بهوسیلهٔ درویشی خوانده شده و بازار را به تعطیلی کشانده است. سالهای نکوهش روباه انگلیس و خرس روس و ستایش ببر آلمان.
* ۱۳۲۳: سال اول دبیرستان و خشکشدن درخت هلوی حیاط و مرگ نابههنگام خواهر ۱۸ سالهام؛ نخستیناحساس تلخ مرگ و اندیشهٔ نیستی...
* ۱۳۲۶: اولینخاطره از میهمانی عمو از استاد همایی با حضور پدر و دوست همصحبتش حسن صدر، و حسرت از اینکه آن روز چرا جرئت نکردم و چیزی را که به اسم شعر آماده کرده بودم، برای استاد نخواندم.
* ۱۳۲۹: سال آخر دبیرستان و شنیدن کلمات توده و پرولتاریا برای اولینبار و خاطرهٔ نخستین انشامان که موضوع کار داشت. انشایی که من در آخر آن نوشته بودم: چنانکه ملکالشعرا علیهالرحمه میفرماید: «برو کار میکن مگو چیست کار...» که معلممان گفت: «علیهالرحمه درست نیست خطش بزن...» و همین اتفاق بود که مرا به کلمات کنجکاو کرد. و آغازی شد تا بعدها به معنی و بار آنها فکر کنم و به کلمات شاعرانه و آهنگین و ریشههای آنها تا سالهای بعد در کلاسهای دکتر کیا و سالهای بعدتر در کلاس لاتین استفان پانوسی تنها بهمنظور آشنایی با علم اتیمولوژی شرکت کنم.
* ۱۳۳۰: شنیدن خبر مرگ محمدتقی بهار از رادیو و تأسف از اینکه کاشکی معلممان آن موضوع انشا را امسال میداد. سال درگذشت پدر.
* ۱۳۳۱و۱۳۳۲: حضور دائم در خیابانها و میتینگها.
* ۱۳۳۳: اولین سفر به تهران و از آنجا به مشهد و نخستیناحساس از جاده که به شتاب از کنار ما میگذشت و تماشای کویر، که در پایان سفر صفحهٔ تقویم را از همقافیههایش پر کرده بود. سال ابتلا به رماتیسم که بهتدریج بر مفصلها و دریچههای قلب اثر گذاشت تا آنجا که سبب شد ۲ سال دیرتر در سال ۱۳۳۷ در کنکور شرکت کنم.
* ۱۳۳۶: چاپ نخستینشعر در قالب مثنوی در سالنامهٔ دبیرستان و نخستینسفر با تیم فوتبال اصفهان به شیراز.
* ۱۳۳۷: شرکت در کنکور دانشگاه درست در نخستینسال تأسیس دانشکده ادبیات که بیشتر استادان مشهور را که در رشتهٔ ادبی در دانشرای عالی تدریس میکردند، جذب کرده بود. و اگر معدودی از آنان، در کنار تدریس در دانشکدهٔ ادبیات، در دانشرا نیز هنوز تدریس میکردند، بیشتر به دعوت و همت و در واقع پافشاری و سماجت چند نفری از ما دانشجویان بود، امثال استاد بدیعالزمان فروزانفر، استاد سعید نفیسی، دکتر ذبیحالله صفا، دکتر صادق کیا و دکتر ابوالفضل خطیبی. این است که من خود کوشیدم که در فرصتهای مختلف از کلاسهای امثال استاد همایی، دکتر معین، دکتر خانلری و دکتر مقدم در دانشکدهٔ ادبیات نیز استفاده کنم.
* ۱۳۳۸: نخستینسفر به خارج از کشور. سفری با تیم فوتبال دانشگاه و تیم ملی به ترکیه. که در واقع آخرین سال بازیهای من بود. بهدلیل عودت بیماری رماتیسم و گرفتاری تنگی دریچهٔ میترال.
* ۱۳۳۹: حضور در چهار شب شعر و داستان در انجمن ایران و آمریکا. شب اول نادرپور، سیمین بهبهانی و شب دوم سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج را معرفی میکرد. و شب سوم که اغلب حاضران برای اولینبار منوچهر آتشی و کتاب تازهدرآمدهاش، آهنگی دیگر را میدیدند، یدالله رؤیایی از آن سخن میگفت. آخرینشب، شب داستان، که بهرام صادقی، جمال میرصادقی و بهمن فرسی هر کدام تازهترینداستان خود را خواندند، من آن سال دانشجو بودم و از میان اینان فقط بهرام صادقی و منوچهر آتشی را میشناختم. آن که همشهریام بود و این که هماتاقیام.
* ۱۳۴۰: فارغالتحصیل از دانشسرای عالی در خردادماه و عازم تدری سدر آذرماه در نجفآباد. سال چاپ چهار شعر به تقلید از اخوان در پیام نوین به مدیریت روحالله خالقی.
* ۱۳۴۱: انتقال از نجفآباد به اصفهان و تدریس در دبیرستان سعدی که یکی از دو مدرسهٔ مهم اصفهان بود. و باز تابستانی دیگر و با بهرام صادقی همراهبودن، تا اینکه صبح جمعه مرا به انجمن ادبی صائب برد و در راه از شعر و داستان جانانی گفت به نامهای گلشیری، مصدق، مطیعی، کلباسی، ربیعی، رامی که من تنها دو نفر اول را میشناختم.
* ۱۳۴۱و۱۳۴۲: سالهای رونق کافه پارک که دیگر پاتوق ما شده بود. من و فریدون مختاریان و آن میز سنگی که ماه به ماه صندلیهایش زیادتر میشد. دانشآموزان و دانشجویانی که معدودی از بااستعدادهایشان در جلساتی که در خانهٔ ما برگزار میکردند، شرکت میکردند؛ جلساتی که اعضای اولیهٔ آن من و برادران گلشیری، کلباسی، فریون مختاریان و جلیل دوستخواه بودند و حاصل آن فصلنامهای به نام جنگ ادبی اصفهان شد که نخستینشمارهاش تابستان ۱۳۴۴ درآمد.
* ۱۳۴۷: سالی سخت اما غنی از نظر کار. انتشار دفتر ششم جنگ در بهار این سال، با چاپ مقالهٔ من، «از سرچشمه تا مصب» در کنار شعرها و داستانها و ترجمههایی که هر کدام در ادبیات امروز اهمیت خاص داشت. شعر حمله از شاملو و سنگ آفتاب اکتاویو پاز به ترجمهٔ میرعلایی و مقالههایی از سارتر و داستانهایی از گلشیری و کلباسی و آلن رب گریه به ترجمه ابوالحسن نجفی و سرانجام که اضطراب من به بیتابی رسید، با اتفاق مرگ «رباب» و نوشتن مرثیهٔ او و احتیاج به استراحتی ممتد که با دعوت اورنگ خضرایی به آباده و دو هفته زندگی در سرزمین کوچ امیران قشقایی، امیرتیمور و امیرفرج و مهمانی آنها از خضرایی، خانزاد و دوستان او: ابوالحسن نجفی، گلشیری، موحد و من، که حاصل آن شعر بلند «مرثیهای برای مردمان» شد.
* ۱۳۴۸: انتشار زوایا و مدارات و فصلهای زمستانی - نامزد بهترینمجموعهشعر آنسال با دفاع یدالله رؤیایی. انتشار شازده احتجاب گلشیری و خبر درگذشت نابههنگام جلال آلاحمد و سفر من و نجفی و گلشیری و غلامحسین ساعدی و جهانگیر منصور به اسالم.
* ۱۳۵۰: سال سرگردانی در تهران تا گرفتن خانهای در قُلهک و مدرسهای در شمیران. سال به هر در زدن و سر زدن به هرکس و هرجا. همکاری با آیندگان، همراهی با فریدون رهنما، که از من خواست با سفری به یوش با توجه به فضای شعرهای نیما و مرز میان خیال و واقعیت در خاستگاه تصویرها نوشتهای تهیه کنم با بیعانهای قابل توجه برای کسی که حقوقی کمتر از ۸۰۰ تومان داشت. سفری که قرار شد تابستان آن سال انجام گیرد، که به دلیل سفر رهنما به اروپا با بیماری ناگهانیاش که سرانجام به سفر ابدی او انجامید، انجام نگرفت. سال تدریس در دبیرستان مرجان.
* ۱۳۵۲: سال که باز تپش قلب آغاز شد، تا مجبور به سفر به انگستان شدم؛ سفری که چهار پنج ماه به طول انجامید و خوشترینساعاتش روزهایی بود که با دکتر محمدجعفر محجوب و خاطرههای طیبتآمیز او گذشت با یاد حافظهٔ شگفتانگیزش.
* ۱۳۵۴و۱۳۵۵: سالهای افتتاح انتشارات سروش مربوط به سازمان رادیو و تلویزیون و انتخاب عبدالحسین آلرسول، مدیر «نشر زمان» برای تصدی مدیریت آن و دعوت او از من بهعنوان مشاور.
* ۱۳۵۶: دعوت مدرسهٔ عالی مدیریت لاهیجان برای سخنرانی دربارهٔ شعر معاصر که این امر باعث شد که من در سال ۵۷ دو روز از هفته را به تدریس در آنجا اختصاص دهم. سال خوشی بود، هم از نظر کار و استقبال دانشجویان و هم اقامت در مهمانسرای لاهیجان و اتاق من که به دریا اشراف داشت و با خاطرههای بسیار و دیدن اتفاقی اکبر رادی در رستوران که در حال خواندن روزنامه بود. بعد معلوم شد که رادی سالی یکبار به اینجا میآید و در تنهایی دلخواه خود مینویسد.
* ۱۳۵۷و۱۳۵۸: دعوت به آمل و سخنرانی دربارهٔ پروین اعتصامی و رفتن به لاهیجان برای گذراندن آخرین ترم مدرسهٔ عالی مدیریت و بازگشت به تهران و مواجهه با دعوتنامهای از دکتر علیمحمد بنگاهدارپور برای تدریس در مدرسهٔ عالی ادبیات و زبانهای خارجی، که تدریس عروض را قبول کردم؛ در حالی که روزبهروز کار انقلاب بالا میگرفت تا زمان تعطیلی دانشگاهها.
* ۱۳۵۹: سال خستگی مفرط از کار زیاد و قلب و ریهای که هر دم به لزوم آرامش و آسایشی ممتد هشدار میداد، تا سرانجام دوست همیشهام فخرالدین شمس مرا به اصرار به سفری چندماهه راضی کرد؛ سفری به ایتالیا و اتریش در بازیافتن سلامت من سخت مؤثر افتاد؛ گردشی که از رم آغاز شد و...
* ۱۳۶۰-۱۳۶۲: تدریس در دبیرستان خوارزمی از صبح تا عصر و خواندن روزنامه و شنیدن رادیو و دیدن تلویزیون ازعصر تا شب و خبر شهرزاد در شب هزار و یکم . شب و هول ، شب و اضطراب، شب و عرق ریزی روح و ... سال تدریس در هنرهای زیبای دانشگاه تهران تا اصفهان و دیدار از مادر بیمار و...
* ۱۳۶۳و۱۳۶۴: سال در بیمارستان زوریخ که معلوم شد دریچهها از حد ترمیم گذشتهاند و به مرز تعویض رسیدهاند و این به استراحت یکساله احتیاج دارد... تا رسیدن به تهران در دی ماه ۶۴.
* ۱۳۶۵-۱۳۶۸: فردای ورود به ایران و مواجهه با انبوهی از مجموعههای شعر با توقع نوشتن نقد. درست در همین گرفتاری با اسبابکشی جدید از الهیه به عفرانیه. گاه در فاصلهٔ پیداشدن منزلی دیگر، در خانهٔ دوستان از یک شب تا یک ماه اتراق میکردم؛ خانهٔ شاملو وقتی در ویلای شمالی بود و خانهٔ اخوان وقتی در آبدردار ری و خانهٔ م.آزاد در خیابان ایرانشهر و بیشتر خانهٔ سیروس طاهباز در چهارراه لشکر؛ خانهای با حیاطی با میهمانان گوناگون و خاطرهها...
* ۱۳۶۹: خبر درگشت اخوان و... تا به خانهای در دارآباد رخت کشیدیم.
* ۱۳۷۰: سال آغاز دههٔ سیر و سفر، سال نشست عشق و نشست مرگ...
* ۱۳۷۳: سال شنفتن او و گفتن من. منِ شرمگین از پرستاریی او و اویِ غمگین از بیماریِ من... از فروردین تنگیِ نفس تا شهریورِ گشایش قفس...
* ۱۳۸۴-۱۳۸۶: سالهای زجر و بیزاری و صبر و بیماری، باد و خاکستر، یاد و بستر: معده و زخم ناسور، دیده و تاری نابهگاه، ورم ناگهان پا و نفس بیامان تنگ از شبهای اول و کابوسهای تاریک تا شبهای آخر و رؤیاهای مهر یک ماه شبهای ماهتابی و مهر روزهای آفتابی با فانوس انگشتان اشاره او به آکواریوم غبارآلود من که سالهاست همچنان فراموش در پشت انبوه کاغذهاست.[۱۴]
میراث شاعر
حقوقی و گلشيری همراه با جليل دوستخواه، محمد كلباسی، احمد گلشيری و فريدون مختاريان با فکر جلسات هفتگی و نیت جذب جوانان تا به طرح ادبيات و مسائل روز بپردازند. اين جلسهها تشكيل میشود و با پيوستن اميرحسين افراسيابی، اورنگ خضرايی، روشن رامی، مجيد نفيسی، محمدرضا شيروانی، رضا فرخفال، يونس تراكمه، هرمز شهدادی، منصور كوشان، ايرج ضيايی، و آمدن ابوالحسن نجفی از فرانسه و نيز پيوستن احمد ميرعلايی و ضياء موحد و در نهايت، همكاری همهٔ اينان با هم، به چاپ مجلهای میانجامد كه به جنگ ادبی اصفهان معروف میشود و نخستينشمارهٔ آن در سال ۱۳۴۳ انتشار میيابد. در واقع از شمارهٔ سوم با فرستادن شعر و داستان و مقالهٔ مشاهير اهل قلم، كمكم جنگ اصفهان جای درخور خود را در ميان مجلهها و ماهنامههای ادبی و هنری پيدا میكند و تا ۱۱ شمارهٔ آن چاپ میشود.[۱۵]
شخصیت و اندیشه
حقوقی، بعد از انقلاب چند سالی در كارش توقف داشته و عاملی كه او را دوباره به نوشتن واداشت، جنگ تحميلی عراق بود. او بعد از انقلاب مدتها به بهت دچار بود و اضطراب تجزيهٔ وطن. تا سرانجام كه يک شب تا صبح در يک حالت انفجار، شعر بلند خروس هزار بال را نوشت. او اين انفجار و هيجان را در واقع دليل عشق بيش از حد خود به ايران و فرهنگ اين آب و خاک میداند.[۱۵]
محمد حقوقی منتقد و شاعر که سالهای پیوسته به شعر اندیشیده و دربارهٔ آن نوشته و شعر شاعران بسیاری را به نقد کشیده، حال در آستانهٔ دری ایستاده که گذر از آن تحول جدیدی در شعر او بهوجود آورده و استقلال و فردیتی جداگانه به او داده است. حقوقی از جمله شاعران مدرنی است که همچون نیما و اخوان از بستر شعر و زبان کلاسیک به شعر نو و شعر نیمایی و سپس شعر سپید رسیده است. او شعر سپید را سختترین و دشوارترین شکل شعر میداند. شعری که تکیه بر افاعیل عروضی و قافیههای معین و قالبهایی از پیش معلوم ندارد و در عین حال متکی بر «ساختی» استوار است.[۱۶]
حقوقی میگوید: «میگویند مسئولیت، تعهد، التزام و فکر میکنند اگر یک شاعر مدام خبرهای روز را عینا بازگو کند، آنوقت شاعری است متعهد و ملتزم و اهل مسئولیت. نه... یک شعر، یک یا چند تصویر است از یک «موقعیت». شاعری که موقعیت خود را میشناسد، به موقعیت خودش ملتزم است و چون به موقعیت خودش بهعنوان یک انسان، آگاه است و این موقعیت را به زبان خودش که زبان شعر است، ترسیم میکند، پس حتما مسئولیت خودش را احساس میکند.[۱۷]
زمینۀ فعالیت
شعر و ترجمه و... یا فعالیت در نشریات، صداوسیماو...
یادمان و بزرگداشتها
شب محمد حقوقی، ۱۲ خرداد ۱۳۸۷: شب محمد حقوقی، شبهای بخارا ۲
شصتودومین شب مجلهٔ بخارا با عنوان شب محمد حقوقی، عصر یکشنبه ۱۲ خردادماه۱۳۸۷ با همکاری مجلهٔ بخارا ، انتشارات نگاه، فصلنامهٔ پاپریک و مرکز هنر پژوهی نقش جهان در تالار نقش جهان برگزار شد.[۱۸]
«گروه شعر معاصر» نخستینسالمرگ مراسم يادمان زندهياد محمد حقوقی و شعرخوانی شاعران را با حضور شاعران و نويسندگان روز چهارشنبه ۶ مرداد برگزار کرد. فرهنگ و هنر، رسانهٔ خبری فرهنگی هنری شهرداری.[۱۹]
از محمد حقوقی هشتم تیرماه ۱۳۸۸ با عنوان «شاعر شاعران» یاد کردهاند. در اين نشست كه عصر يکشنبه ۴ مرداد از ساعت ۱۷ تا ۱۹ در مركز فرهنگی شهر كتاب برگزار شد، ابوالحسن نجفی، احمد سميعی گيلانی و ضياء موحد بهعنوان سخنران و مفتون امينی، علی موسوی گرمارودی و برخی ديگر از اهالی شعر و ادب حضور داشتند.[۲۰]
محمد حقوقی از نگاه دیگران
جواد مجابی
به گمان من، محمد حقوقی شايستهٔ عنوان بقيةالشعراست؛ به اين معنا كه او هم از بازماندگان شاعران بزرگ ايران است و هم يادآور آنهاست. حقوقی جزو شاعران قدرِ اول شعر ايران است. در كتابهای حقوقی سير صعودی در سخنورزی و تركيبهای جديد شعری ديده میشود. دغدغهٔ اصلی او در شعر، سخنورزی و تداعی معانی دقيق است كه ناشی از جريان تخيل مهارنشدنی اوست. من قصايد حقوقی را همانقدر دوست دارم كه كارهای تازهاش را. او در قصايدش شاعری مسلط به زبان فارسی است. در شعرهای نو او نيز تخيل مهارنشدنی شاعری كه ديدگاه جهانی دارد، ديده میشود. جز اينها، او بهعنوان منتقد ادبی مهمی مطرح است كه تاريخنگار ادبی است.[۲۱]
علی باباچاهی
دو نقد در ادبيات معاصر ما رواج داشت؛ يكی نقد تهييجی و ديگری نقد تحليلی. اينها در سپيدهدم شعر فارسی از دههٔ ۴۰ به اينسو رواج يافت. در زمينهٔ نقد تهييجی، رضا براهنی فعاليت میكرد و در نقد تحليلی، حقوقی. نقد حقوقی در عين تحول و دقت و پيشرفتهبودن، با كمی احتياط در شعر معاصر ما شكل میگرفت.[۲۱]
عبدالعلی دستغیب
حقوقی سال ۱۳۳۷ هنوز در مایهٔ غزلها و قصايد كهن شعر میسرود. زمانی هم چهارپاره و اشعار موزون به شيوهٔ تولَّلی و نادرپور میگفت. بعد با احمد شاملو و اخوان ثالث آشنا شد و آنان تأثير زيادی روی او گذاشتند. فضای جنگ ادبی اصفهان سبب شد که حقوقی به طرف شعر مدرنتر حركت كرد؛ البته بعضی از اشعار دورهٔ اخير او مؤانستی با زبان و فرهنگ ما ندارد و بيشتر ترجمهای از شاعران آوانگارد غرب است. او شعر۴۰ يا ۵۰ شاعر را كه در ادبيات شعری حضور يافتند، دوره به دوره بررسی كرده. حقوقی به نظريهٔ ساختارگرايی در شعر توجه داشت و به اين موضوع در بررسی اشعار وفادار ماند. او علاوه بر اينها، خوب صحبت میكرد و سخنش بسيار دلنشين بود.[۲۱]
محمود معتقدی
حقوقی علاوه بر تبحر در شعر كلاسيک، در حوزهٔ شعر امروز هم تبحر داشت و در كار شاعری و شناخت شعر امروز نيز تلاشهای بسيار كرد. حقوقی در مقدمهٔ کتاب شعر نو از آغاز تا امروز، ويژگیهای شعر نيمايی را بررسی كرده است. معتقدم اگر دو چهره در شعر امروز در نقد و بررسی شعر نيما تأثير داشتند، يكی مهدی اخوان ثالث است و ديگری محمد حقوقی. او با ذهن پربار و حافظهٔ قوی توانست مخاطبانش را با نگاههای كه به فضاهای شعر مدرن داشت، آشنا كند. وی يكی از ويژگیهای كارهای حقوقی را قصهپردازی در شعر دانست و اين موضوع را نشاندهندهٔ آشنايی و توجهٔ حقوقی به ظرايف شعر كلاسيک دانست.[۲۱]
هوشنگ گلشیری
محمد حقوقی شعرشناس غريبی بود که ذوقی سليم داشت. او به زبان مسلط و معلمی درخشان بود.[۲۱]
جلیل دوستخواه
حقوقی یکی از بنیادگذاران و دستاندرکاران شاخص و تأثیرگذار جنگ اصفهان بود که در فرآیند تدوین و نشر یازده دفتر جنگ (۱۳۶۰-۱۳۴۴) نقش سازندهای ورزید و افزون بر آن، گفتمان نقد فرهیختهٔ شعر را کالبدی استوار و با اعتبار بخشید و راه ورود به هزارتوهای شعر بزرگانی همچون نیما یوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و دیگران را گشود و دوستداران شعر را برای دریافت خیال، نقشهای بدیع و نوآورده شعر پویای زمان ما، به ژرفاکاوی فراخواند.[۳]
محمدعلی بهمنی
بزرگ بود و از اهالی امروز. من با او آشنايی نزديكی داشتم. حقوقی به شعر و شاعران هم عصرش خدمت بسیار كرد. حرفهای حقوقی سيّال و ادامهدار بود. او جايش خالی است و شرح بيش از اين را دربارهٔ او بايد با مكث و تأمل انجام داد؛ چرا كه برای شاعران و بهویژه جوانان، منبعی آموزشی و راهگشا بود. نگاه حقوقی متفاوتتر از نگاه همعصران خود بود. او هيچگاه نگاه بيرونی به شعر جوانان نداشت و سعی میكرد نوعی كالبدشكافی دقیق از چينش واژگان و نوع تفكری را كه در آن شعر وجود داشت ارایه دهد. او مرا متوجه زاويهای ديدهنشده در شعرم كرد و اينكه چه مكثهايی بر چه واژگانی داشتم كه میبايستی بر روی كليت شعر باشد، نه يک واژه.[۲۲]
سمیعی گیلانی
حقوقی آثار نقدی عالمانه و منصفانه در شعر امروز داشت. نقد او نقد کسی است كه بر ادبيات كلاسيک تسلط كامل دارد و بدون حب و بغضهای سياسی همه حوزههای شعر امروز را بررسی میكند. بسياری از شاعران و منتقدان نقش حقوقی را در بازگشايی گرههای شعر امروز بینظير میشمارند.
ابوالحسن نجفي
وقتی حقوقی دربارهٔ شعرهايی كه خوانده بود قضاوت میكرد، آن قضاوت برای من اهميت و تازگی ويژهای داشت. از او آموختم كه با ديد ديگری بايد به مسائل نگاه كنم. حقوقی بهترينتفسيرها را دربارهٔ شعر نو داشت؛ مثلا آهنگهای فراموششده شاملو از آثاری بود كه شاملو خود از انتشارش ناراضی و پشيمان بود؛ اما حقوقی تفسير جالبی از آن داشت و میگفت: «با خواندن اين اثر میتوان فهميد كه چگونه جوانههای شعریِ آن شاعر بزرگ روييده است.»
منوچهر آتشی
قصايد غَرّا و شعرهای منسجم كلاسيک حقوقی نتیجهاش این شد كه در شعر نو قویبُنیه شود و اين خود يک درس است.[۲۱] نام حقوقی با نام شعر ایران، بهویژه شعر مدرن ایران ـ سالهای سال است گره خورده؛ چرا که او سهمی بیش از طاقت فراخ و روان آزردهٔ خود، داوِ قمار هولناک کرده است. آری قمار هولناک! زیرا عرصهٔ شعر معاصر ما، به خاطر نامورونیهای اجتماعی، تک و تاختهای بهمورد و بیمورد، و حضورهای متوازن و نامتوازن و نامداریها و نامفروشیهای مرزشکنی، در جدالهای اغلب خام و بیسرانجام، بهورطهٔ نبردی میان سره و ناسره تبدیل شده، که در این هیر و ویر نمیدانی ـ و نمیگذارند که بدانی ـ که اصل چیست و بدل کدام. شایستگیِ ماندگاری در چه سمت و جایگاه فریبکاری و دکان ناخاله کجاست. محمد حقوقی امروز نه تنها یک شاعر نوپرداز اندیشمند، بلکه همچنان یک منتقد شعرشناس و مورخ ارجمند شعر معاصر نیمایی نیز هست.[۲۳]
م. آزاد
من از میان معاصرین از شعرا، حقوقی را دوست دارم؛ نه اینکه کامل است، نه، چون مثل خودِ من ناقص است، همیشه امکانی در برابر دارد. تمامیِ وجودش را نشان نمیدهد؛ مثل یخهای قطبی. حقوقی عریانی را دوست دارد و عریان است و از پسند عام گریزان است و به قضاوتهای مضحک و ناقدان کلیشهای اعتنایی ندارد.[۲۴]
عنایت سمیعی
تسلط چشمگیر محمد حقوقی بر ادب کلاسیک فارسی، آشنایی او با شعر جهان و نظریههای ادبی و الگوسازیهای ضمنی برای نقد، هم در دورهای که شمار ترجمهٔ متون نظری در ایران به تعداد انگشتان یک دست نمیرسد و حتی مکاتب ادبی غرب نیز به کثرث و انسجام کنونی خود نرسیده است، به آرای نظریات حقیقی منتقد، جایگاهی ویژه و پیشکسوتانه میبخشد که فارغ از بِدهبِستانهای باب روز، قواعدی برای قرائت شعرهای تبیین کرده تا نوآوران را بهکار آید و شاعران کهنهکار را از پارهای توهمات برهاند.[۲۵]
محمدرحیم اخوت
حقوقی بهدنبال حرفی نبود که خاص و نو باشد؛ ولی صادقانه و منصفانه با شعر برخورد میکرد و بهصورت جدّی آن را بررسی میکرد. بهعنوان نمونه بسامد واژگان را یکی از ویژگیهای شاعران میدانست و در ارزیابیهای خود آن را میگنجاند.[۲۶]
منصور کوشان
محمد حقوقی مرکز ثقل شعر اصفهان بود. حتی برای کهنهسرایان و نظمگرایان، حقوقی یک شاعر مطرح و مورد نظر بود. حقوقی نه تنها یک شاعر خوب یا منتقد خوب که یک شخصیت شاعر بود.[۲۷]
تفسیر و نظر حقوقی دربارۀ خود و آثارش
شاعرانی که در کارشان هیچ دورهٔ متمایزی دیده نمیشود، معمولا شاعرانی هستند که به کارهای خود قانع و چه بسا راضیاند و این رضایت و قناعت، خود مهمترین دلیل توقف و درجازدن آنان است. من نیز دورههای مختلف شعری داشتهام؛ نیما و شاملو و فروغ و آتشی هم این دورهها را داشتهاند. و اصل، همین تفاوتهاست که در دورههای مختلف شعری هر شاعر، از پویایی او و از حساسیت او به مصالح شعر و تفکر او به نفس شعر و توجهٔ او به سنجش امکانات زبان و... حکایت میکند و شما این تفاوت را در نوع شعرهای فصلهای زمستانی و نوع شعرهای از بامداد نقره و خاکستر و شعرهای سپید ده سال اخیر عمر شاعری من بهوضوح ببینید. بنابر این، اگر من به تجربههای شعری از نوع شعرهای موزون روایی از بامداد نقره و خاکستر دست زدم، باید میزدم. البته با توجه به دورههایی که قبل از این طی کرده بودم، تا دورهٔ بعد که به سالهای توجه به شعر سپید میرسد. هفت هشت دورهٔ شعری که نتیجهٔ تفکر و توجه مداوم نسبت به کلمه و کلام و به زبان و زبان شعر و حساسیت بیش از حد من به ابعاد مختلف هر واژه، چه در حوزهٔ زبان و چه در حوزهٔ شعر بوده است.[۲۸]
شعر من ثبتِ همین حرکات است؛ موضوع خاصی ندارد. اصلا موضوع ندارد. برخلاف خیلی از شعرها اصلا نمیشود در یک سطر گفت شاعر چی گفته. اصلا خلاصهاش نمیتوان کرد. شما مسجدشاه را چهجوری خلاصه میکنید؟ در منارهاش در گنبدش؟ یا در صحناش؟ تشکلی که من همیشه از آن حرف زدهام همین است. در شعری که تشکل و ساختمان دارد، بندها که هیچ، اگر یک سطر یا حتی یک کلمهٔ آن را هم برداریم، به شعر لطمه میخورد. نمونهٔ متعالیش بیتهای شعر حافظ است. من به همین دلیل است که روی کلمات حساس هستم، یا بهتر بگویم، وسواسیام. به راحتی نمیتوانم کلمهای را استخدام کنم؛ هرچند تکتک کلمات برای من هیچگاه چندان مهم نبودهاند؛ مهم همنشینیِ آنها بوده و روابط آنها با همدیگر. چون برای من هر کلمه، بهخصوص در ارتباط با دو کلمهٔ دو طرف خود، معنی نو حتی شکل نو و «بار»های تازه پیدا میکند و چهرهٔ دیگر خودش را نشان میدهد.[۲۹]
دیگران از نگاه حقوقی
منوچهر آتشی
از نظر فطرت شاعری و تخيل فوقالعاده، شاعری مثل منوچهر آتشی نداريم.
احمد شاملو
جدابودن از دنیای شعر، تنفر از شعر و شاعری، دلنبستن به شعر گذشته و در نتیجه، عدم تسلط کافی به اوزان و مصالح شعر فارسی و … موجب شده است تا شاملو در نهایت شهامت، به شعرهای آزمایشی آخرینفصل هوای تازه دست زند و به اغلب احتمال تنها از این راه و با این تجربه به راههای تازه و بدیع قدم بگذارد و بر اثر شم و هوش سرشار، تدریجا به راز کلمات و واژهها پی ببرد و اندکاندک قدرت بالقوهٔ خود را در استعمال کلمات و ترکیبات گوناگون و متنوع نشان دهد. تا آنجا که به اعتبار میزان وقوف به اهمیت مصالح شعرش دوره به دوره از نظر زبان و بیان از هوای تازه تا دشنه در دیس به پیش برود.[۳۰]
مولانا و دیوان شمس
مولانا در دیوان شمس از قید و بند آزاد شده. جهان به رقص درمیآید. در واقع بهخاطر ناامیدی بسیار شدیدی که در زمان مولانا بوده، جهان به حالت احتضار درآمده بوده؛ هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ جسمی. مولوی اینها را به رقص واداشته. مولوی بهصراحت به این ناامیدی اشاره نکرده، ولی با شعرش ایران را نجات داده است.[۶]
فروغ فرخزاد
من به فروغِ اسیر مطلقا اعتقادی نداشتم؛ فروغ من، فروغ تولدی دیگر است. فروغ شاعری حقیقتا قابل احترام بود. زنی بسیار با شخصیت و بسیار آگاه و بسیار پاک. دریغا که دیگر نیست که بهقول یدالله رؤیایی: «با نگاه کبوتر و دهان و ماهی حرف بزند». وقتی او حرف میزد و بحث میکرد، یکتنه از پسِ همه برمیآمد؛ ولی من با شاعران نسل خودم خودمانی بودم؛ با سپانلو، آتشی و..[۳۱]
سیمین بهبهانی
با خانم بهبهانی که از نسل ما نبود، خیلی دیر آشنا شدم. نخستینبار در سال ۶۵ در منزل سپانلو که اخوان هم بود و بیضایی و دیگران هم. بانویی قابل احترام و شاعری شایسته ستایش و صاحب سبک، با چهرهای متشخص؛ آن هم نه تنها در میان زنان که در میان همهٔ غزلسرایان پس از صائب تا امروز.[۳۲]
محمدعلی بهمنی
بهمنی اساسا دارای خط فکری نیست، غزلهایش نکتهسنجانه است، مثل «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود». این زیباست، همین، فقط زیباست. خط فکری ندارد. من بهمنی را میشناسم. شاعری نیست که دارای آن فرهنگ و پشتوانهٔ فرهنگی باشد. دختران و پسرانی که در برنامهٔ شعري رادیویی شبکه فرهنگ شرکت میکنند، اسمی از نیما نمیآورند، یا از شاملو. این مسئله حتما تحمیلی است. اصلا شعر نیمایی از میان رفته، یا غزل میگویند، یا شعر سپید. البته به گمان خود. چون اینها نثر شاعرانه است، نه شعر سپید.[۶]
م. آزاد
شعر م. آزاد از همان آغاز با شعر همهٔ شاعران خط نیمایی تفاوت داشت. بدنهٔ بیرونی شعر آزاد نمایی دیگر دارد و فضای درونیاش صدایی دیگر. زنگ کلماتش گوش را با خوشآواترین آهنگها مینوازد. کلامی که اگرچه همواره بر ستونهای قواعد دستوری سوار است، اما هرگز وظیفهٔ «زبانیِ وسیله» را گردن نمیگیرد. هدفِ سودمندی ندارد؛ شعار نیست؛ هدفِ هنری دارد؛ شعر است. مجموعکلمات و ترکیبهای رنگین و آهنگین که در عین عبور از نگاه از سطور شعر، یکیک از معنای نثریِ معمول تهی میشوند و از جوهر شعریِ مطلوب پُر. همرا با جریان اندوهی که مخاطب را با خود میبرد؛ سطرهایی روان با مکثها و وقفهای ناگهان.[۳۳]
اخوان کلیگو و شاملوی جزیینگر
اخوان روزنامه نمیخواند و نمیدانست مثلا خسرو گلسرخی را کشتهاند؛ ولی شاملو نسبت به مسایل روز حساس بود. گلسرخی احترامی در نزد شاملو نداشت، اما وقتی دید که او تا آخر خط رفت و پای حرفش ایستاد و کلک نزد، برایش شعر هم گفت. اخوان کلیگو بود، در حالی که شاملو به جزییات توجه میکرد.[۶]
اخوان ایرانی و شاملوی جهانی!
اخوان یک شاعر صمیمی مسلط به زبان و متوجهٔ فرهنگ از دسترفتهٔ ماست. اخوان در شعرش از فرهنگ گذشته سخن میگوید؛ از فرهنگی که بر باد رفته است... شاملو نگاه جهانی دارد.[۶]
رضا براهنی
طبیعی است که نظر من تا این لحظه نسبت به شعرهای جدید رضا براهنی منفی است. فقط شجاعت و شهامت براهنی را تحسین میکنم. چون به هر حال همیشه دنبال یک راه تازه گشته است و مثلا به اصل اجرای زبان در شعر اندیشیده و بر اساس آن شعرهایی نوشته. اما روی حاصل کار او، من الان قضاوت نمیکنم؛ بهخصوص که جوانان بسیاری را که اغلب از شاگردان او بودهاند، به شیوهٔ کار خود جذب کرده است و آنان را تحت تاثیر منطق خود قرار داده است.[۳۴]
برنامههای رادیویی و...
دورهای است که نیما کنار گذاشته شده، ولی دوباره به نیما برخواهیم گشت. در برنامههای شعریِ رادیو فرهنگ تاکنون جوانان بسیاری شعرخوانی کردهاند. وقتی از آنان پرسیده میشود تحت تاثیر چه شاعرانی هستند، میگویند استاد محمدعلی بهمنی یا استاد حسین منزوی. این جای تأسف دارد.[۶]
شاعران انقلاب
کامیار عابدی در جواب کسانی که معتقدند که محمد حقوقی چشمش را بر شعر انقلاب بسته، گفته است: «محمد حقوقی در ویرایش گسترشیافته کتاب شعر نو از آغاز تا امروز (ج۱، روایت، ۱۳۷۱، صص ۱۰۷-۱۰۶) به اجمال، و هم در کتاب مروری بر تاریخ ادب و ادبیّات امروز ایران (ج ۲، قطره، ۱۳۷۸، صص۴۵۳-۴۲۳) به تفصیل دربارهٔ جریان شعر انقلاب و جنگ سخن گفته و آثار شاعرانی مانند علی معلم دامغانی، سیدحسن حسینی، سلمان هراتی، قیصر امینپور، علیرضا قزوه و چندین و چند تن دیگر را تحلیل و بررسی کرده است.»[۳۵]
نظر حقوقی دربارهٔ دیگر مسایل و موضوعات
شاعر واقعی
شاعر واقعی، فطرت شاعرانه میخواهد و معرفت تاريخی و پشتوانهٔ فرهنگی، همراه با احساس رنجهای انسانی. او بايد جريان تاريخ را از خود بتواند عبور دهد و تا حد امكان با اسطورهها و حماسهها و تراژدیها درآميزد و در آنها غرق شود. شاعری كه به اين معارف متكی و از اين جواهر معرفتی سرشار نباشد، يک شاعر كامل و راستين، شناخته نخواهد شد. دنيای شاعر تنها چارديواری خانه يا محله يا حتی شهر او نيست، بلكه همهٔ آفاق دنياست، آنجا كه آسمان به دريا میريزد و با حافظهای تاريخی و ذهنی نيز با حضوری درخشان و سرشار از بارهای معنايی و موسيقايی كلمهها، و با چنان بصيرتی كه ابعاد هر كلمه را همچون ابعاد يک شئی بتواند نگاه كند؛ چون كلمه در نظر شاعر نه تنها شنيدنی كه ديدنی، لمسكردنی، چشيدنی و بوييدنی است. سخن كوتاه؛ با دست خالی و ذهن تهی و بهوسيله كلمهها، آن هم در حد اسباببازی، هرگز بنای يک «شعر» را نمیتوان گذاشت؛ چون مطمئن باشيد كه اين بنا زودازود فرو خواهد ريخت و تمام مصالح آن را باد با خود خواهد.[۱۵]
تعریف شعر!
هر شاعر برخورد خاص خودش را با زبان کرده و بهاصطلاح، این برخورد خاص با زبان از صافی حس و اندیشهٔ هر شاعر بهگونهای متفاوت گذشته است؛ از صافی ذهن فردوسی، به شکلی عبور کرده که مثلا آن شکل را در حافظ یا سعدی نمیبینیم. در واقع، هرکسی از ظن خود یار شعر شده است. برای اینکه اسرار درون آن ناشناخته است و در بهترینحالت، پس از سرودهشدن، راه به تأویل و تفسیر میبرد. پس طبیعی است که نمیتوان به تعریف واحدی از شعر رسید.[۶]
شعر سپید یا نثر
شعر سپید پرقاعده است و هر شعر نثری، سپید نیست. در شعر آزاد میتوانیم هرچه میخواهیم بگوییم. شعر سپید باید تمام ریزهکاریهای کلماتش با هم ارتباط داشته باشند، یعنی بتوان شکل هندسی از شعر کشید. در شعر شاملو ما به شکل هندسی میرسیم. من در کتابی که به همین مناسبت فراهم آوردهام نشان دادهام که یک شعر سپید شکل منظم هندسی دارد. البته همه اینها بهطور ناخودآگاه در شاعر اتفاق میافتد. یعنی شکل هندسی در ذهن شاعر نیست، بلکه با شعر متولد میشود. البته رسیدن به چنین هندسهای بهراحتی حاصل نمیشود. باید رها شد تا بتوان شعر گفت. شعرهای حافظ چنین انسجامی دارد. مثلا: بهجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد / زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست. مفهوم شعر این است که هیچکس در دنیا خوشبخت زندگی نکرد، اما نوع گفتن را نگاه کنید.[۶]
شعر سپید
شعری که بتوان برای آن شکل هندسی کشید، دارای وزن است. شعرهای شاملو همه موزون است. او با کلام برخورد موسیقیایی کرده است. منتها برخورد او به شکلی نیست که بتوان با سنجههای عروضی به سراغ آن رفت. بسیاری از شعرهایی که امروز جوانان بهعنوان شعر سپید منتشر میکنند موسیقی ندارد. نمیتوان برای آنها شکل هندسی کشید. خودشان را رها کردهاند هرچه دوست داشتهاند گفتهاند. بسیاری از این شعرها بیمعنی است.[۶]
مخالفتهای سیاسی
سال ۴۸، سالی که مرا از تدریس محروم کردند و بعد تبعید به Kar-School مدرسهٔ میسونرهای مسیحی که در خارج از شهر قرار داشت. تا سال ۴۸ که سرانجام با این بهانه که من جوانان را به خواندن کتابهای مضر و مضل تشویق کردهام، سازمان ساواک با تأیید اعضای شورای عالی شهر، مرا به سفر اجباری به تهران محکوم کرد.[۳۶]
اشعار
زیباست با کلام قدیمی باز از تو عاشقانه سخن گفتن بردار شانه را انبوه گیسوان از شانهها به عشوه بیاویز و باز کن بردار شانه را بشکن شکنج طره هوا ایستادهست بپرکنش بیاکنش از نافه ناز کن رودابهٔ نوازش دل گیسوان رها رودابهٔ نوازش دل با دل و کمند با موج تازیانه و گیسو سمند و باد رودابهٔ نوازش دل گیسوان رها ژرف است ژرف درهٔ دل ؟ تو توسنی مکن از پای شب به خیره مران چشم آهویی زال سپیدمویِ تو اینجاست: پایِ شب آشفته در رکاب شبان باد و باران در موج تازیانه و گیسو سمند و یال رودابهٔ نوازش دل ! گیسوان رها !
و تنها یک واژه بر پشت او نشست که بالهاش به دُور افتاد در هوای آبی با چرخی چند در آسمانهای کوتاه تا فرود بر گلبرگ خواب بستر آب پایان انتظار . و نیمکت جوکنار شاعر آغاز شعر با واژ سنجاقک انبوه ناپیدای مدادهای رنگی و انبوه مدادهای رنگی که بر بالای کاغذ سفید خواهد درخشید .
دلارام ! آرام دل ! همین کلمات جادو در گیسوان جاری توست جز همین کلاله دل آتشفشان را سرپوش مباد که آتشفشان دماوند، همان کلاه برف اوست نه …! واژههای جامانده در دامنه را نگران نباش که بادهای موافق هنوز نوزیدهاند با اینهمه زودا که با یاد تو هجوم کلمات مشتاق را بر بام خواهم ایستاد که همیشه بادها پرچم افراشته را با شوق در میان میگیرند.
میان امشب و فرداست ساعتی دیگر که سایهٔ او پنجرهٔ کوچک سپیدهدمان را آفتاب میکند شادا که پگاهگاه خانه باغ آلبالوست گلهای آتشی که زمستان را آب میکند پیشواز گنجشکها را برخیز و از پنجره خم شو پس شکیبا باش شاعر عاشق! که زودش خواهی دید و در آن دوردست مرگ پیر را نیز که بهدنبال پاییز میگردد زیبا باش عاشق شاعر! که از واپسین بیابان تا آخرینخیابان زندگیِ جوان توست که میآید با گیلاسها و گنجشکها .
نوازش گلهای شیپوری بنفش و رفتار نسیم بر چمن مخملین که کرت به کرت پلکهاش را برمیداشت... این صدای پای صبح «مرا»ست که باز آرام آرام قدم برمیدارد و سکوتها را گام به گام بیدار میکند دیروز در آن دامنه، اینهمه گلهای زرد نبود؟! یا بود. اما نه اینهمه زیبا! حیف که «مهریک» هنوز خوابیدهست چه سپیدهای؟ نگاه! که خورشید چگونه بر بشقاب سپید نیمروز تابیدهست!
و ماه که ماهور به ماهور سرک میکشد تا گرگ و میش بامداد و واژهها که در پشت شاخههای انبوه تپهٔ آهوان هنوز روشن نشدهاند.
جملات مشهور حقوقی
شاعر باید در انتخاب کلمهٔ ادیتور هم باشد. شاملو نسبت به این مسئله حساس بود و با دقت چند بار شعر خود را تصحیح میکرد.[۶]
من و شعر من همیشه با همیم ، همیشه در همیم و هم سایهٔ هم در همهٔ مکانها و همهٔ زمانها.[۶]
سرانجام چشمانداز دیدنی شعر خود را پس از نشستن این گرد و غبارها نشان خواهد داد.[۶]
هیچ شعر خوب را نمیتوان بیست سال دیرتر از زمانش سرود. زیرا چنان شعری منحصرا چنین نشان میدهد که سرایندهٔ شعر، در کتابها، سنن و حرفهای قراردادی به اندیشه پرداخته، نه در زندگی. و این را نه تنها بر شعر آینده، که بر شعر نادرپور، کسرایی و بسیاری دیگر هم میتوان انطباق داد.[۳۷]
سبک و محل زندگی
شاعر حتی وقتی به كنار دريای مديترانه، مانش و سياه رفته، به ياد دريای خزر ايران شعر سروده. دوری از وطن هميشه برايش سخت بوده، خاک و آسمان ايران برايش رنگ ديگری دارد و ماه با آنكه همهجا يكی است، برای او اما ماه ديگری است، ماه ايران.
من از شاعرانی هستم که زمینهٔ ماندگاریام در خارج همیشه بوده؛ مثلا طولانیترین سفرم به سوییس نزدیک به یک سال طول کشید. من حتی میتوانستم در دانشگاه برن در کنار آشنایانی که مرا میدیدند میگفتند بیا هرچه زودتر برو، داری دیوانه میشوی. و واقعا من داشتم دیوانه میشدم. مثلا پابرهنه میآمدم خیابان؛ میخواستم پاهای برهنهام به خاک بخورد؛ زیرا آنجا فقط آسفالت و چمن بود. تا اینکه به یاری دکتر صادقی، استاد دانشگاه برن، کوراهی یافتیم و من روزی یک ساعت آنجا پابرهنه روی خاک پیادهروی میکردم. همیشه خاک سرزمینم برایم عجیب بوده و این را تجربه کردهام. تمام هنرمندانی که ریشهشان از خاک وطن کنده شده، نهایتا متوقف شدهاند.[۳۸]
بنیانگذاری
دکتر جلیل دوستخواه:«حقوقی یکی از بنیادگذاران و دستْاندرکاران شاخص و تأثیرْگذار گروه بود که در فرآیند تدوین و نشر یازده دفتر جُنگ اصفهان (١٣۴۴- ١٣۶٠) نقش سازندهای وَرزید و افزون بر آن، گفتمان نقد فرهیختهٔ شعر را کالبدی استوار و با اعتبار بخشی.»[۶]
تأثیرپذیریها
به ترتیب و به مرور:تاثیرپذیرفته از فریدون تولَّلی، فریدون مشیری، نادر نادرپور، سبک خراسانی، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، شعر غرب.
فیلمها و نگارههای او و دربارۀ او
شصت و دومین شب مجلهٔ بخارا با عنوان «شب محمد حقوقی» عصر یکشنبه ۱۲ خرداد ماه۱۳۸۷ با همکاری مجلهٔ بخارا، انتشارات نگاه، فصلنامهٔ پاپریک و مرکز هنر پژوهی نقش جهان در تالار نقش جهان برگزار شد . فیلم کوتاهی نیز از محمد حقوقی به نمایش درآمد.[۶]
علت شهرت
نقد اشعار شاعران بعد از نیما یوشیج، بهخصوص نیمایوشیج، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، مهدی اخوان ثالث، منوچهر آتشی ، یدالله رویایی و م. آزاد
ویژگیهای شعری
ضیاء موحد میگوید: حقوقی تا مدتها گرفتار وزن و سخنوری بود، بعد بین سنت و مدرنيته قرار گرفت و در نهايت به شعر نيمايی نزديك شد، تا اینکه در دفتر زوايا و مدارات و فصلهای زمستانی به زبان و بيان تازهای رسيد. او از چند منظر به شعرش لطمه میزد؛ يكی بازی با كلمات كه گاهی چشمگير میشد. توجه به واژهها و تصويرهای زيبا و فرامعنايی كه در اشعارش ديده میشود، از ويژگیهای شعر اوست؛ اصولا اين بازی را دوست داشت و به كلمه عشق میورزيد. هر شاعری چنين احساسی را دارد اما كمرنگ و پررنگ دارد. شعر حقوقی را با ويژگیهايی كه بر شمردم، بايد بیجستجوی معنایی خاص زمزمه كرد و از همآوايی واژهها و ناقصماندن جملهها لذت برد. شعر حقوقی شعری است كه به خود بازمیگردد و چگونگی نوشتن خود را بيان میكند؛ بیدغدغهٔ آنچه نوشته است. بهتريننمونهٔ اين امر شعر لاکپشتها است كه شاعر خودش معتقد است با آن به خوشنودی رسيده است. تفاوت حقوقی با ديگران در همين است. تكنيکهای شعری را در شعر او میبينيد؛ اما احساس و روحی قوی نيز در آن شعرها دميده شده است.[۲۰]
ساختار و موسیقی
جواد مجابی میگوید: حقوقی آن قصیدهٔ معروف هزار و یک بیتی را میخواند و بعد خروس هزار بال و یا سرود کیوان علیشاه را خواند. هنگامی که به آن قصیدهها گوش میکردم، نخست مضمون قصیده برایم جالب بود، اما بعد از مدتی احساس کردم که دیگر زیاد به مضمون توجه نمیکنم، بلکه به موسیقی آن توجه میکنم که از اعماق قصیده عبور میکند و حس کردم هر کلمه مانند یک ملودی است که در یک سمفونی جاری است و در بازیهای خود بهسمت یک ساختار سمفونیک پیش میرود. موسیقی کلام ، دقتهای عجیبی که در بافت کلامی او وجود دارد و گزینش دقیق کلمههای او برایم جالب بود و من غرق آن بودم.[۶]
کارنامه و فهرست آثار
دفترهای شعر و کتابها
- زوایا و مدارات، ۱۳۴۸، اصفهان، ناشر: شاعر
- فصلهای زمستانی، ۱۳۴۸، تهران: انتشارات زمان
- چهرههای شعر امروز ، ۱۳۵۱، تهران: انتشارات جوانه
- شرقیها، ۱۳۵۱، تهران: انتشارات زمان
- فارسی سال سوم راهنمایی،۱۳۵2، تهران:سازمان کتابهای جیبی
- ادبیات معاصر ایران،۱۳۵6، تهران:سازمان کتابهای درسی
- با شب، با زخم، با گرگ، ۱۳۵۷، تهران: انتشارات زمان
- گریزهای ناگریز، ۱۳۵۷، تهران:سازمان کتابهای جیبی
- خروس هزار بال، ۱۳۶۸ ، تهران: نشر پرواز
- شعر و شاعران، ۱۳۶۸ ، تهران: انتشارات نگاه
- شب، مانا، شب، ۱۳۷۰ ، تهران: انتشارات نگاه
- شعر نو از آغاز تا امروز ـ 2 مجلد،۱۳۷۰، تهران: نشر ثالث
- شعر زمان ما (1 ـ احمد شاملو)، ۱۳۷1 ، تهران: انتشارات نگاه
- شعر زمان ما (2ـ مهدی اخوان ثالث)، ۱۳۷1 ، تهران: انتشارات نگاه
- شعر زمان ما (3 ـ سهراب سپهری)، ۱۳۷1 ، تهران: انتشارات نگاه
- شعر زمان ما (4 ـ فروغ فرخزاد)، ۱۳۷2 ، تهران: انتشارات نگاه
- دالانهای بلند عصر،۱۳۷2، تهران: نشر ثالث
- از بامداد نقره و خاکستر،۱۳۷6، تهران: نشر فکر روز
- ادبیات امروز ایران ـ 2 مجلد،۱۳۷7، تهران: نشر قطره
- از دل تا دلتا،۱۳۷8، تهران: نشر همراه
- سبدها،۱۳۷8، تهران: نشر علم
- شعر زمان ما (5 ـ نیمایوشیج)، ۱۳۷9، تهران: انتشارات نگاه
- گنجشکها و گیلاسها، ۱۳۸۱، تهران: انتشارات نگاه
- حد همین است،۱۳81، تهران: نشر قطره
- اندوهیادها،۱۳81، تهران: نشر قطره
- تا فضاهای شعر هندسی (شعر ـ جلد اول) ۱۳85، تهران: نشر قطره
- شعرهای ساحلی،۱۳86، تهران: نشر قطره
- سطحهای شعر در طرهای نثر
- از صدا تا سکوت (لاکپشتها)
- اندوهیاد کیوان علیشاه
- شعر زمان ما (6 ـ سیمین بهبهانی)، تهران: انتشارات نگاه
- شعر زمان ما (7 ـ منوچهر آتشی)، تهران: انتشارات نگاه
- شعر زمان ما (8 ـ م. آزاد)، تهران: انتشارات نگاه
- تا فضاهای هندسی شعر (ج: 2 ـ 3 ـ 4)
- مثنوی شهرزاد
- ترانههای بابا[۳۹]
مقالات، نوشتهها و... محمد حقوقی
- واژه: روند فرافکنی در ادبیات پارسی، منبع: فردوسی، مهر و آبان ۱۳۸۷ ، شمارهٔ ۶۹ و ۷۰
- آیا هنوز هم در فکر آن کلاغ باید بود؟!، منبع: گوهران، پاییز و زمستان ۱۳۸۴ ، شمارهٔ ۹ و ۱۰ (ویژهنامهٔ شاملو)
- و نگاهی دیگر: بررسی آراء و نقدهای گوناگون دربارهٔ شعر اخوان ثالث، منبع: آزما، مهر ۱۳۸۳ ، شمارهٔ ۳۲
- آمدنی به «درآمد»، منبع: کارنامه، شهریور ۱۳۸۱، شمارهٔ ۳۰
- شاعران بزرگ و شناخت زمان و زبان، منبع: فرهنگ اصفهان، پاییز و اسفند ۱۳۷۹، شمارهٔ ۱۷ و ۱۸
- ضمیمه ادبی: م. امید از نگاه حقوقی، منبع: گزارش، اسفند ۱۳۷۶ و فروردین ۱۳۷۷، شمارهٔ ۸۵ و ۸۶
- تا سنفونی دهم آتشی، منبع: فرهنگ توسعه، بهمن ۱۳۷۶، شمارهٔ ۳۱
- نقد کتاب: حد همین است...، منبع: کلک، آبان و آذر و دی ۱۳۷۴، شمارهٔ ۶۸ و ۶۹ و ۷۰
- کوتاهی، از دیباچهٔ بلند هزارهٔ شعر، منبع: گلچرخ، فروردین ۱۳۷۱، شمارهٔ ۱
- نقد ادبی: تفسیر شعر خانهام ابریست، منبع: کلک، دی ۱۳۶۹، شمارهٔ ۱۰
- شعر ، جاده و حرکت، منبع: کتاب صبح، بهار ۱۳۶۹، شمارهٔ ۶
- از نشان دادن تا شعر، منبع: فرهنگ و زندگی، سال ۱۳۴۹، شمارهٔ ۲ (ویژهٔ زبان و زبان شناسی)
- کتاب . . .: تولدی دیگر ناقوس هشدار، منبع: آرش، تیر ۱۳۴۳، شمارهٔ ۸[۴۰]
برشی از گفتوگوها
فروغ غیر از نیماست. نیما از اصول وزن عروضی خارج نمیشود. فروغ یک وزن صمیمی را پی میگیرد و در جایی که کلام اقتضا میکند از آن سر میپیچد. یعنی تابع وزن نیست، بلکه این وزن است که تابع شاعر است. اخوان بهلحاظ وزن ارتباط نزدیکی با نیما دارد. همین باعث شده که در صدد تکامل وزن شعر نیما بهزعم خودش برآید. اما او زبان کلاسیک خراسانی را از دست نمیدهد. جز اینکه گاهی از قواعد زبان سرپیچی میکند، که این را هم از نیما گرفته. بهطور کلی نیما شروع یک مکتب است. شاملو هم از نظر فضا شعرش با نیما یکی است. مثلا نگاه کنید به تو را من چشم در راهم. تمام شعرهای عاشقانهٔ شاملو هم همین است. بهنظر من این شعر نیما قشنگتر از دیگر شعرهای اوست، اگرچه وزن به درد آن نمیخورد.
نظرها دربارهٔ اخوان متفاوت است. جوانها او را کنار گذاشتهاند، منتقدان او را در کنار مشیری و مصدق قرار دادهاند. شعر مصدق شعارهای دورهٔ دانشجویی دههٔ 40 هست و فراموششدنی. مردم عادی مصدق را بهتر از اخوان میشناسند. بهنظر من اخوان 10 شعر دارد که با زمستان آغاز میشود و میتواند او را جاودانه کند. این 10 شعر بین سالهای 34 تا 44 سروده شدهاند. کسی میتواند 10 شعر جاودانه داشته باشد که دورهٔ مدیدی با زبان کلنجار رفته باشد. در 10سالگی قصیده گفته و از 18سالگی شعرهایش را سروده. دو نوع شعر دارد. اول حسی و دوم با پشتوانهٔ فرهنگی قبل از اسلام. شعرهای نوع دوم برای خود اخوان دارای حساسیت است. مانند سبز، پیوندها و باغ، زمستان، چاوشی، قصهٔ شهر سنگستان... شعرهای اخوان نمونه است، حتی قصیدههایش نشانههای یک شاعر بزرگ را داراست. به هرحال توانسته 10 شعر موفق و ماندگار بگوید و چند مورد استثنا مثل شوش، مار قهقهه... «مار قهقهه» نیز ناتمام ماند. اخوان بعد از سال 44 به سراغ اخوانیات رفت.
من هم لحن شاملو را نمیپسندیدم. اینکه به فردوسی میگفت ابوالقاسمخان، اینکه فردوسی را فئودال میدانست. میگفتم: فردوسی دهقان بوده و ربطی به فئودالیسم - مارکسیسم کنونی ندارد. مشکل شاملو این بود که با ملاکهای امروزی به شاهنامه نگاه میکرد. «شاهنامه» بزرگتر از این است که با مسایل طبقاتی به آن نگاه کرد.
در توجهٔ نیما به عینیت باید گفت، اگرچه نیما زبان فرانسه را میدانست، اما شعر سمبلیک فرانسه عینی نیست. ولی اشعار ایماژیستها در اوایل ربع قرن بیستم عینی بود. ازراپاوند میگوید: «فقط تصویر ایماژ را رعایت کنید، حرف مستقیم نزنید.» شما باید نشان دهید و خواننده احساس را بگیرد. نیما چون به شعر فارسی مسلط بوده است، میدیده که مثلا نظامی میتوانسته لیلی و مجنون را عینی بگوید. نیما میگوید مثل نظامی نگوییم. اخوان به این موضوع فکر کرده و سعی کرده شعرهایش عینی باشد. البته بعضی وقتها در حال و هوایی بوده که عینیت کدر شده.
اخوان، شاملو، خانم بهبهانی این مهارت را دارند و تسلطشان را بر زبان نشان میدهند. نمیتوانند از این مهارت بگذرند. اصلا اخوان مقداری از جوهر شعریاش بسته به همین زبان است.
اخوان نسبت به زبان بسیار حساس است. حساسیت به زبان کلاسیک برای او یک اصل است. در شعر نیما هم ما این حساسیت را میبینیم. اخوان به شعر نیما بسیار فکر کرده بود. زبان در شعر نیما وضعیت و موقعیت ویژهای دارد. البته زبانشکنی و عدول از هنجارهای زبانی در همهٔ ادوار تاریخی ما وجود داشته است. یعنی بهطور کلی همهٔ شاعران با زبان برخوردی غیردستوری داشتهاند. نیما بیشتر از همه این برخورد را داشته است.[۶]
من خیلی زود توانستم کلمهٔ «آقا» را از اول نام اخوان حذف کنم و بگویم اخوان و بعد هم همچون نزدیکترین دوستان او مثل حسن پستا بگویم شاهمهدی؛ ولی در مورد شاملو خیلی طول کشید تا جرأت پیدا کردم کلمهٔ آقا را حذف کنم؛ یعنی او خودش این اجازه را داد؛ با این لحن خاص که «جناب میرزامِمّدخان (با ادای لهجهٔ اصفهانی) ممکن است بنده را از این «آقایی» معاف بفرمایی! با این وصف من هیچوقت او را به نام کوچک صدا نکردم؛ میگفتم: شاملو. گویا جز آیدا هیچکس دیگری هم به نام کوچک با او حرف نزد.
اخوان وقتی شعرمیخواند، کلمات آغاز مصراعها را با صدای بلند بیان میکرد؛ ولی هرچه رو به پایان مصراع میرفت، صدایش ضعیفتر میشد. اگر مصراع بیش از حد بلند بود که اصلا نفسش بند میآمد. دیگر این ما بودیم که باید دنبالهٔ مصراع را حدس میزدیم؛ البته به ضرورت وزن و قافیه. به هر حال شعر را تمام کرد و اندکی هم مکث و بعد هم رو به هرچند نفر ما خیلی آرام گفت: «گرفتید؟» گفتم: «من را که خیلی گرفت.» گفت: «نه، منظورم...» گفتم: «میدانم، میخواستید بدانی متوجهٔ شعر شدیم یا نه.» این را گفتم و بعد هم این مصراع را تکرار کردم: «خانهات آباد ای ویرانهٔ سبز عزیز من!» او با نگاهی زیرچشمی گفت: «اتفاقا نام شعر هم سبز است. متوجه که شدید؟»
من بر خلاف اخوان که سالهای آخر عمرش به اخوانیات توجه داشت و به شعرهای سنتی، از شعر نیمایی به شعر سپید رسیدم. اگر گهگاه در قالبهای سنتی چیزی نوشتم، بیشتر خشم و خروشها و حالات عصبیام باعث آن شد. یعنی حالاتی که در قالب شعر درنمیآمد و در قالب نظم جای میگرفت؛ مثلا مثنوی شهرزاد که هزار و یک بیت دارد در مورد احوال و اوضاع این سالهاست.[۴۱]
برخی از کتابها دربارۀ حقوقی
پاپریک (ویژهنامهٔ محمد حقوقی)، فصلنامهٔ تخصصی شعر، دورهٔ دوم ـ شمارهٔ اول ـ بهار 1387، 406 صفحه. این فصلنامه یا کتاب بهطور کامل به محمد حقوقی اختصاص داده شده است و شاید بهترین منبع برای شناخت و تحقیق دربارهٔ حقوقی و آثار و اشعارش باشد؛ شامل فهرست: شعرهای هفتادسالگی محمدحقوقی، پریزادِ پریزا، قایق یا سرباز، آوارهٔ آرارات، با صدای پای صبح، در هوای گرگ و میش و نمونهمقالات و خاطرات حقوقی دربارهٔ دیگران با نامهای از سرچشمه تا مصب، برخی از جلوههای زبان سعدی، بخشهایی از مصاحبهها، نامه به شاملو، نخستیندیدار با شاملو و اخوان و نمونهمقالهها و نقدهای دیگران دربارهٔ حقوقی از سیمین بهبهانی، محمود نیکبخت، منوچهر آتشی، ضیا موحد، عنایت سمیعی، علی باباچاهی، سیدعلی صالحی، جواد مجابی، قیصر امین پور و...[۴۲]
بررسی چند اثر حقوقی
شعر زمان ما، عنوان مجموعهای است كه سالها پيش محمد حقوقی منتشر میكرد و او قصد داشت در قالب اين مجموعه به شعر شاعران نوپرداز ايرانی بپردازد. مجلد اول اين مجموعه به احمد شاملو اختصاص داشت و حقوقی در سالهای حياتش تنها فرصت يافت چند مجلد ديگر از اين مجموعه را منتشر كند و كارش نيمهتمام ماند. اخوانثالث، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و نيمايوشيج شاعرانی بودند كه حقوقی توانست در قالب اين مجموعه به سراغشان برود. بهتازگی چاپ ديگری از مجلد اول مجموعه كه به شعر شاملو اختصاص دارد در نشر نگاه منتشر شده است. در طرح كلی حقوقی، هر كتاب اين مجموعه شامل سه بخش بوده است: بخش نخست كه در حكم مقدمه است و به همهٔ جوانب كار شاعر میپردازد، بخش دوم كه به موفقترين اشعار شاعر مربوط است و در آخر هم مؤخرهای كه تفسير و تحليل اشعار مهم شاعر را دربر گرفته است. حقوقی در بخشی از مقدمهای كه برای مجلد احمد شاملو نوشته بود، دربارهٔ شيوهٔ تدوين اين مجموعه گفته بود: «و اما آنچه تذكار آن لازم بهنظر میرسد، اين است كه نويسندهٔ اين مجلدات، ارزش كار هر شاعر را صرفا در محدودهٔ آثار همان شاعر بررسی كرده است و نه در مقايسه با فضاهای شعر شاعران ديگر. بهعبارت ديگر، نظريات دقيق نويسنده راجع به مدارج مختلف شعر پيشرفتهٔ اين زمان در دايرهٔ نقد و سنجش، به معنای وسيع كلمه، در كتابی ديگر خواهد آمد.[۴۳]
محمود نیکبخت: مرثیه رباب تنها رهآورد درخشانی است که حقوقی برای شعر به ارمغان آورده است. رباب، همچون هر اثر گرانقدر دیگری آفرینشگر لحظهای است که هنرمند با افکندن طرح و صورتی نو در اثرش بر این سرنوشت گریزناپذیر بشری فراز میآید و آدمی را به رهایی میرساند. بدینگونه رباب مطلوب همهٔ آنهایی است که چهرهٔ آدمی را در آنسوی مرگ میجویند و در پی بازگشت جاویدان انسان هستند. شاعر، برای گذشتن از مرگ، لحظهلحظهٔ مردن را در مرگ رباب بازمییابد. دهان بر دهان عدم و چهره به چهرهٔ مرگ مینهد تا حضوری دوباره برانگیزد. رباب شعری است عاشقانه، زیرا مرگ تنها در عشق چهرهٔ پرمهرش را آشکار میکند و از میان برمیخیزد. حقوقی با ترسیم چهرهٔ مرگپذیر آدمی (تا تجزیهشدنش در خاک و در هیئت رباب) و با یافتن چهرهٔ مرگ گریز و جاودانهٔ او در قلمرو خاطره و ذهن به آفرینش کشاکشی در عرصهٔ حیات پرداخت که از درونمایههای همیشگی هنر بوده است. نخستینبند رباب با آن فضای شبانه و سرشار از خواست و خاطرهاش، درآمد و دریچهای مطلوب بهسوی شبی است که بر تمامی شعر سایه گسترده است و حضور مرگ را در خود دارد.[۴۴]
محمدرحیم اخوت میگوید: شعر محمد حقوقی بهطور کلی به دو فصل شعرهای موزون و شعرهای بدون وزن (سپید) قابل تقسیم است. شعرهای سپید حقوقی به نیمهٔ آخر عمرش مربوط میشود و از کتاب گنجشکها و گیلاسها آغاز شد. اوج شعرهای دورهٔ سپید حقوقی را در شعر بلند منتشرنشده مرثیه برای کیوان علیشاه میتوان دید. شعرهای دورهٔ جوانی حقوقی به سبک نیمایی بود. اوج شعرهای نیمایی ایشان نیز با شعر بلند مرثیه برای رباب بود. اما اگر بخواهیم به مهمترین ویژگی خاص شعرهای حقوقی اشاره کنم باید گفت او در مرثیهسرایی ید طولانی داشت و بهترین کارهایش مرثیهسرایی بودند.او همیشه انگار به مرگ فکر می کرد.[۴۵]
ناشرانی که با او کار کردهاند
زمان، جوانه، جیبی، درسی، پرواز، نگاه، ثالث، فکر روز، قطره، همراه، علم، روایت، یوشیج.
پانویس
- ↑ .
- ↑ «زندگینامه محمد حقوقی».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ «محمد حقوقی؛ شاعر شاعران».
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ ۶٫۰۰ ۶٫۰۱ ۶٫۰۲ ۶٫۰۳ ۶٫۰۴ ۶٫۰۵ ۶٫۰۶ ۶٫۰۷ ۶٫۰۸ ۶٫۰۹ ۶٫۱۰ ۶٫۱۱ ۶٫۱۲ ۶٫۱۳ ۶٫۱۴ ۶٫۱۵ ۶٫۱۶ ۶٫۱۷ «گفتوگوی منتشرنشده با محمد حقوقی/ برگرفته از روزنامهٔ شرق، 14 اسفند 1391».
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «درگذشت محمد حقوقي در 72سالگي نگاهي به زندگي شاعر گنجشكها و گيلاسها».
- ↑ «خبرگزاری ایسنا».
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷): 406-392.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ «ديدار با محمد حقوقي؛ «حق هيچ شاعري پايمال نخواهد شد» «شعر واقعي به تفكر نياز دارد»».
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷): ۹۵.
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷): ۱۲۳.
- ↑ «شب محمد حقوقی».
- ↑ «بزرگداشت حقوقي در «گروه شعر معاصر» برگزار مي شود».
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ «جدال بزرگان در نقد محمد حقوقی».
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ ۲۱٫۳ ۲۱٫۴ ۲۱٫۵ «محمد حقوقی به روایت اهل ادبیات».
- ↑ «حقوقي به شعر نسل جوان نگاهي كالبد شكافانه داشت».
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «شعر نگفته شاعر، مرگ اوست / زادروز محمد حقوقی شاعر و نویسنده».
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷): ۱۰۱.
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷): ۱۲۱.
- ↑ «شاملو از دید دیگران».
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷): ۹۱.
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷): ۱۳۳.
- ↑ «انتقاد از اظهارنظر ۲ شاعر درباره محمد حقوقی».
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷): ۱۳۳.
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷): ۱۳۲.
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷): ۴۰۷و۴۰۸.
- ↑ «پرتال جامع علوم انسانی».
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ «محمد حقوقی و «شعر زمان ما»».
- ↑ «پاپریک (ویژهنامه محمد حقوقی)». فصلنامهٔ تخصصی شعر، ش. اول (دوره دوم) (بهار ۱۳۸۷).
- ↑ [www.imna.ir/news/66351/ «اخوت: محمد حقوقی همیشه به مرگ فکر میکرد»].