بزرگ علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۰: خط ۵۰:


[[پرونده:ZADGAH ALAVI.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''خانهٔ پدری بزرگ علوی'''</center>]]
[[پرونده:ZADGAH ALAVI.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''خانهٔ پدری بزرگ علوی'''</center>]]
[[پرونده:Kodaki bozorg alavi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''علویِ کودک و پدربزرگش{{سخ}} در جمعی از بازاریان'''</center>]]
[[پرونده:BARADARN ALAVI.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''از راست به چپ تقی علوی، آقابزرگ علوی{{سخ}} و پایین: مصطفی علوی در سال ١٣٠٢ در برلین'''</center>]]
[[پرونده:BARADARN ALAVI.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''از راست به چپ تقی علوی، آقابزرگ علوی{{سخ}} و پایین: مصطفی علوی در سال ١٣٠٢ در برلین'''</center>]]
[[پرونده:Bozorg alavi javani.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در ایام جوانی'''</center>]]
[[پرونده:Bozorg alavi javani.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در ایام جوانی'''</center>]]
خط ۷۵: خط ۷۶:
==از میان یادها==
==از میان یادها==
====دوستی با [[صادق هدایت]]====
====دوستی با [[صادق هدایت]]====
:«من با غلام‌علی فریور دوست بودم. روزی در خانه‌اش دیدم کتاب «پروین دختر ساسان» را دیدم. آن‌ را خواندم و متوجه‌ شدم با کتاب‌های آن دوران هم‌سطح نیست. پرسیدم: «نویسندهٔ کتاب کیست؟» فریور پاسخ داد: «جوان خوب و خوشمزه‌ای است. باید با او آشنا شوی.» بعد از مدتی با فریور، به کتابخانهٔ معرفت در خیابان ناصریه، رفتیم و  هدایت هم آنجا بود. فریور گفت: «این همان آقاست.» و از اینجا دوستی من با هدایت آغاز شد.<ref>{{پک|مومنی|۱۳٨٢|ک=در خلوت دوست|ص=٢۵٧}}</ref>  
:«من با غلام‌علی فریور دوست بودم. روزی در خانه‌اش دیدم کتاب «پروین دختر ساسان» را دیدم. آن‌ را خواندم و متوجه‌ شدم با کتاب‌های آن دوران هم‌سطح نیست. پرسیدم: «نویسندهٔ کتاب کیست؟» فریور پاسخ داد: «جوان خوب و خوشمزه‌ای است. باید با او آشنا شوی.» بعد از مدتی با فریور، به کتابخانهٔ معرفت در خیابان ناصریه، رفتیم و  هدایت هم آنجا بود. فریور گفت: «این همان آقاست.» و از اینجا دوستی من با هدایت آغاز شد.<ref>{{پک|مومنی|۱۳٨٢|ک=در خلوت دوست|ص=٢۵٧}}</ref>»




خط ۱۵۸: خط ۱۵۹:


[[پرونده:Bozorg jamalzade.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نامهٔ [[محمدعلی جمال‌زاده|جمال‌زاده]] به بزرگ علوی'''{{سخ}}وساطت تقی‌زاده برای بازگشت او</center>]]
[[پرونده:Bozorg jamalzade.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نامهٔ [[محمدعلی جمال‌زاده|جمال‌زاده]] به بزرگ علوی'''{{سخ}}وساطت تقی‌زاده برای بازگشت او</center>]]
===اقتباس===
از رُمان معروف و پرطرفدار '''چشمهایش''' بزرگ علوی، اقتباسی موسیقایی شده است. این اقتباس که ''چشمهایش'' نام دارد در قالب قطعه‌ای برای سُلویِ سنتور ساخته شد و به‌صورت زنده در کنسرت تالار فارابیِ دانشگاه هنر تهران اجرا و ضبط شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.aparat.com/v/aOvT0|عنوان =اقتباس موسیقایی چشمهایش}}</ref>
===بزرگ‌علوی به روایت دوربین===
* در سال ١٩٨٩ بزرگ علوی پذیرفت که شرح زندگی‌اش را در برابر دوربین در دو روز متوالی در خانهٔ خودش در برلین شرقی بیان کند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://tamasha.com/v/m53Y|عنوان =بزرگ علوی به روایت دوربین}}</ref>{{سخ}}
* بزرگ علوی دربارهٔ صادق هدایت و آثارش گفت‌وگوی مفصلی در فوریه ١٩٩١ در گوتنبرگ انجام داد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://www.dideo.ir/v/ap/xuADO|عنوان =بزرگ علوی و هدایت}}</ref> 


===بزرگ علوی از نگاه دیگران===
===بزرگ علوی از نگاه دیگران===
خط ۲۰۲: خط ۲۱۱:


==== ناهمراهی با حزب توده====
==== ناهمراهی با حزب توده====
در زمان اقامت علوی در برلین شرقی، به مرور روابط او با حزب توده تیره شد. او در یکی از یادداشت‌هایش در سال ۱۳۵۳ می‌نویسد: «دیروز مراد از لندن آمده بود. دو روز در برلین شرقی بوده. خدا می‌داند چه‌کاری داشت. ظاهراً یکی از حضرات را دیده‌ بود. ایراداتی که به من داشتند این است: در مجلهٔ «کاوه» می‌نویسد، با سفارت آمدوشد دارد، در برلین غربی سخنرانی کرده، وضع خود را با حزب تعیین نمی‌کند. اگر از این کارها دست بردارم، حاضرند اجازه دهند که باز من به خارج مسافرت کنم. مختصر اینکه تا تسلیم نشوم دست از سر من برنمی‌دارند. به مراد گفتم: هرکاری می‌خواهند بکنند، من تسلیم عرق‌خورها، قالی‌فروشان و قماربازان نمی‌شوم. در مجلهٔ کاوه نوشته بودم و بازهم خواهم نوشت، کلمه‌ای خلاف عقیدهٔ خود، خلاف مصالح عمومی ننوشته‌ام. من همیشه تذکره داشته‌ام و همیشه با سفارت تماس داشته‌ام... وضع من با حضرات روشن است...تره هم برایشان خُرد نمی‌کنم...می‌دانم که در پیکاری نابرابر گیر کرده‌ام. چه باید کرد؟ شکست بهتر از تسلیم است.<ref name=''یادداشت‌های بزرگ''/>
در زمان اقامت علوی در برلین شرقی، به مرور روابط او با حزب توده تیره شد. او در یکی از یادداشت‌هایش در سال ۱۳۵۳ می‌نویسد: «دیروز مراد از لندن آمده بود. دو روز در برلین شرقی بوده. خدا می‌داند چه‌کاری داشت. ظاهراً یکی از حضرات را دیده‌ بود. ایراداتی که به من داشتند این است: در مجلهٔ «کاوه» می‌نویسد، با سفارت آمدوشد دارد، در برلین غربی سخنرانی کرده، وضع خود را با حزب تعیین نمی‌کند. اگر از این کارها دست بردارم، حاضرند اجازه دهند که باز من به خارج مسافرت کنم. مختصر اینکه تا تسلیم نشوم دست از سر من برنمی‌دارند. به مراد گفتم: هرکاری می‌خواهند بکنند، من تسلیم عرق‌خورها، قالی‌فروشان و قماربازان نمی‌شوم. در مجلهٔ کاوه نوشته بودم و بازهم خواهم نوشت، کلمه‌ای خلاف عقیدهٔ خود، خلاف مصالح عمومی ننوشته‌ام. من همیشه تذکره داشته‌ام و همیشه با سفارت تماس داشته‌ام... وضع من با حضرات روشن است...تره هم برایشان خُرد نمی‌کنم... می‌دانم که در پیکاری نابرابر گیر کرده‌ام. چه باید کرد؟ شکست بهتر از تسلیم است.<ref name=''یادداشت‌های بزرگ''/>




خط ۲۰۸: خط ۲۱۷:
[[پرونده:Salariha.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''و از همه‌چیز و همه‌کس پیش از همه خبر داشت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://negahpub.com/shop/fictions/iranian-fictions/%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%87%D8%A7/|عنوان =سالاریها}}</ref>'''</center>]]
[[پرونده:Salariha.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''و از همه‌چیز و همه‌کس پیش از همه خبر داشت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://negahpub.com/shop/fictions/iranian-fictions/%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%87%D8%A7/|عنوان =سالاریها}}</ref>'''</center>]]
[[پرونده:Gileh mard.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''داستانی قهرمان‌محور<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://negahpub.com/shop/fictions/iranian-fictions/%DA%AF%DB%8C%D9%84%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF/|عنوان =گیله‌مرد}}</ref>'''</center>'''</center>]]
[[پرونده:Gileh mard.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''داستانی قهرمان‌محور<ref>{{یادکرد وب|نشانی =https://negahpub.com/shop/fictions/iranian-fictions/%DA%AF%DB%8C%D9%84%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF/|عنوان =گیله‌مرد}}</ref>'''</center>'''</center>]]
[[پرونده:Chamedan.png|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]]
[[پرونده:Chamedan.png|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نخستین اثر مستقل ادبی علوی که برخی از داستان‌هایش از [[صادق هدایت|هدایت]] تأثیر پذیرفته است.<ref>{{پک|محمدبهارلو|۱۳٩۶|ک=بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال|ص=١٨}}</ref>'''</center>]]
[[پرونده:Cheshmhayash.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]]
[[پرونده:Cheshmhayash.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''رمانی که تا پیش از انقلاب ممنوع‌الچاپ بود و داشتن آن جرم محسوب می‌شد.'''</center>]]


===سبک و لحن و ویژگی آثار===
===سبک و لحن و ویژگی آثار===
خط ۲۲۴: خط ۲۳۳:
{{بلی}} خاطره‌نویسی{{سخ}}
{{بلی}} خاطره‌نویسی{{سخ}}
{{بلی}} تألیفی به زبان آلمانی{{سخ}}
{{بلی}} تألیفی به زبان آلمانی{{سخ}}
{{بلی}} نامه‌ها
{{بلی}} داستان کوتاه و رمان{{سخ}}
{{بلی}} داستان کوتاه و رمان{{سخ}}


خط ۲۶۵: خط ۲۷۵:
* داستان '''«دیوار سفید»'''  
* داستان '''«دیوار سفید»'''  


====نامه‌ها====
به‌طور کلی می‌توان این نامه‌ها را در ابتدا به دو بخش غیرفارسی و فارسی تقسیم کرد. بخش غیرفارسی اکثراً مربوط به امور دانشگاهی، نامه‌های تبریک  به مناسبت‌های مختلف می‌باشد. بخش فارسی را هم می‌توان به دو قسمت نامه‌نگاری با هواداران و نامه‌نگاری با دوستان نزدیک مثل [[محمدعلی جمال‌زاده| جمال‌زاده]]، [[صادق چوبک|چوبک]] و نوشین تقسیم کرد.<ref name=''یادداشت‌های بزرگ''/>


====داستان کوتاه و رمان====
====داستان کوتاه و رمان====
خط ۲۸۵: خط ۲۹۷:
====[[چشم‌هایش]]====
====[[چشم‌هایش]]====
در اردیبهشت ماه ١٣٣١، چاپ رنگینِ تهران رمانی را در ١٨٧ صفحهٔ قطع وزیری، به طبع رساند که سبب تثبیت جایگاه علوی به‌عنوان یکی از نوآوران رمان ایرانی شد. این رمان به زبان‌های آلمانی وانگلیسی و لهستانی بعدها ترجمه شد. قدرت نویسنده در به‌کارگیری شگرد ادبیِ «جست‌وجو برای کشف» و ایجاد تعلیق و کشش داستانی مناسب، چشمهایش را در جایگاه رمانی پرخواننده و یکی از «ده رمان بزرگ ایران» نشانده است. هیچ‌یک از رمان‌های بعدی علوی از نظر هنری و فکری در حد چشمهایش نیست.<ref>{{پک|میرعابدینی|۱۳٩١|ک=پیشهٔ دربه‌دری|ص=١٠٣}}</ref>
در اردیبهشت ماه ١٣٣١، چاپ رنگینِ تهران رمانی را در ١٨٧ صفحهٔ قطع وزیری، به طبع رساند که سبب تثبیت جایگاه علوی به‌عنوان یکی از نوآوران رمان ایرانی شد. این رمان به زبان‌های آلمانی وانگلیسی و لهستانی بعدها ترجمه شد. قدرت نویسنده در به‌کارگیری شگرد ادبیِ «جست‌وجو برای کشف» و ایجاد تعلیق و کشش داستانی مناسب، چشمهایش را در جایگاه رمانی پرخواننده و یکی از «ده رمان بزرگ ایران» نشانده است. هیچ‌یک از رمان‌های بعدی علوی از نظر هنری و فکری در حد چشمهایش نیست.<ref>{{پک|میرعابدینی|۱۳٩١|ک=پیشهٔ دربه‌دری|ص=١٠٣}}</ref>
در آغاز رمان، تهران و خفقان حاکم بر آن توصیف می‌شود. در بخشی از آغاز رمان آمده است: {{سخ}}<span style="color:Black{{{1|}}};background:YellowGreen{{{2|}}}">«شهر تهران خفقان گرفته‌بود، هیچ‌کس نفسش درنمی‌آمد، همه از هم می‌ترسیدند، خانواده‌ها از کسانشان می‌ترسیدند، بچه‌ها از معلمان‌نشان، معلمان از فرّاش‌ها و فرّاش‌ها از سلمانی و دلّاک؛ همه از خودشان می‌ترسیدند، از سایه‌شان باک داشتند...سکوت مرگ‌آسائی در سرتاسر کشور حکم‌فرما بود. همه خود را راضی قلمداد می‌کردند. روزنامه‌ها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند. مردم تشنهٔ خبر بودند و پنهانی دروغ‌های شاخدار پخش می‌کردند. کی جرأت داشت علنی بگوید که فلان چیز بد است، مگر می‌شد که در کشور شاهنشاهی چیزی بد باشد.»</span><noinclude> {{سخ}}نقاش بزرگ، استاد ماکان، در هفتم دی‌ ۱۳۱۷ درحالی که بیش از سه سال در کلات و در تبعید بوده است به‌صورت مشکوکی می‌میرد. رژیم برای سرپوش گذاشتن بر جنایت، نمایشگاهی از آثار او ترتیب می‌دهد ولی به دلیل هجوم مردم به نمایشگاه، آن را تعطیل می‌کند. از ماکان آثار بسیاری برجای مانده و از جملهٔ آن‌ها تابلویی است به نام‌ «چشم‌هایش». راز این تابلو تبدیل به معما شده است. ناظم به‌عنوان راوی داستان که مسئولیت مدرسهٔ نقاشی استاد ماکان را بعد از مرگ او به عهده دارد، درصدد کشف راز تابلوی چشم‌هایش بر می‌آید.<ref>{{پک|عسگری حسنکلو|۱۳۹۴|ک=جامعه‌شناسی رمان فارسی|ص=۱۵۹و۱۶۴}}</ref> از این راه تعلیق مناسبی پدید می آید و خواننده شایق می‌شود که بداند «بعد چه خواهد شد؟»{{سخ}}
در آغاز رمان، تهران و خفقان حاکم بر آن توصیف می‌شود. در بخشی از آغاز رمان آمده است: {{سخ}}<span style="color:Black{{{1|}}};background:LightPink{{{2|}}}">'''«شهر تهران خفقان گرفته‌بود، هیچ‌کس نفسش درنمی‌آمد، همه از هم می‌ترسیدند، خانواده‌ها از کسانشان می‌ترسیدند، بچه‌ها از معلمان‌نشان، معلمان از فرّاش‌ها و فرّاش‌ها از سلمانی و دلّاک؛ همه از خودشان می‌ترسیدند، از سایه‌شان باک داشتند...سکوت مرگ‌آسائی در سرتاسر کشور حکم‌فرما بود. همه خود را راضی قلمداد می‌کردند. روزنامه‌ها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند. مردم تشنهٔ خبر بودند و پنهانی دروغ‌های شاخدار پخش می‌کردند. کی جرأت داشت علنی بگوید که فلان چیز بد است، مگر می‌شد که در کشور شاهنشاهی چیزی بد باشد.»'''</span><noinclude> {{سخ}}نقاش بزرگ، استاد ماکان، در هفتم دی‌ ۱۳۱۷ درحالی که بیش از سه سال در کلات و در تبعید بوده است به‌صورت مشکوکی می‌میرد. رژیم برای سرپوش گذاشتن بر جنایت، نمایشگاهی از آثار او ترتیب می‌دهد ولی به دلیل هجوم مردم به نمایشگاه، آن را تعطیل می‌کند. از ماکان آثار بسیاری برجای مانده و از جملهٔ آن‌ها تابلویی است به نام‌ «چشم‌هایش». راز این تابلو تبدیل به معما شده است. ناظم به‌عنوان راوی داستان که مسئولیت مدرسهٔ نقاشی استاد ماکان را بعد از مرگ او به عهده دارد، درصدد کشف راز تابلوی چشم‌هایش بر می‌آید.<ref>{{پک|عسگری حسنکلو|۱۳۹۴|ک=جامعه‌شناسی رمان فارسی|ص=۱۵۹و۱۶۴}}</ref> از این راه تعلیق مناسبی پدید می آید و خواننده شایق می‌شود که بداند «بعد چه خواهد شد؟»{{سخ}}
در فصل اول، از دید ناظم، با شخصیت استاد ماکان آشنا می‌شویم؛ روشنفکری که در اروپا تحصیل کرده، علاقه‌ای به آداب و رسوم دست‌وپاگیر ندارد، و به مبارزه به دیکتاتوری برخاسته است. در فصل دوم، ناظم با فرنگیس، ملّاک‌زاده زیبا و جسور که درسال‌مرگ استاد به دیدن تابلوهای او آمده است، روبه‌رو می‌شود. علوی حول و حوش این «زن ناشناس» جو افسون‌کننده‌ای از رمز و راز می‌سازد.<ref>{{پک|میرعابدینی|۱۳٩١|ک=پیشهٔ دربه‌دری|ص=١٠۴}}</ref> توصیف گشت‌و گذار فرنگیس و ماکان در کنار رود کرج، که از صحنه‌های رایج ادبیات عاشقانهٔ آن زمان است، رمانتیک‌ترین صفحات چشمهایش را می‌سازد.<ref>{{پک|میرعابدینی|۱۳٩١|ک=پیشهٔ دربه‌دری|ص=١٠۶}}</ref>چشمهایش نخستین رمان فارسی است که نقش اصلی و تعیین‌کننده در آن به یک زن واگذار شده است.<ref>{{پک|میرعابدینی|۱۳٩١|ک=پیشهٔ دربه‌دری|ص=١٠٩}}</ref>  
در فصل اول، از دید ناظم، با شخصیت استاد ماکان آشنا می‌شویم؛ روشنفکری که در اروپا تحصیل کرده، علاقه‌ای به آداب و رسوم دست‌وپاگیر ندارد، و به مبارزه به دیکتاتوری برخاسته است. در فصل دوم، ناظم با فرنگیس، ملّاک‌زاده زیبا و جسور که درسال‌مرگ استاد به دیدن تابلوهای او آمده است، روبه‌رو می‌شود. علوی حول و حوش این «زن ناشناس» جو افسون‌کننده‌ای از رمز و راز می‌سازد.<ref>{{پک|میرعابدینی|۱۳٩١|ک=پیشهٔ دربه‌دری|ص=١٠۴}}</ref> توصیف گشت‌و گذار فرنگیس و ماکان در کنار رود کرج، که از صحنه‌های رایج ادبیات عاشقانهٔ آن زمان است، رمانتیک‌ترین صفحات چشمهایش را می‌سازد.<ref>{{پک|میرعابدینی|۱۳٩١|ک=پیشهٔ دربه‌دری|ص=١٠۶}}</ref>چشمهایش نخستین رمان فارسی است که نقش اصلی و تعیین‌کننده در آن به یک زن واگذار شده است.<ref>{{پک|میرعابدینی|۱۳٩١|ک=پیشهٔ دربه‌دری|ص=١٠٩}}</ref>  
چشمهایش یک نسل خوانندهٔ فرویدنیچه‌ای پس‌انداخت که دخترهایش شلاق‌کِش بودند و پسرهایش بی اعتنا. انتشار این رمان واکنش‌های متفاوتی را برانگیخت. [[جلال آل‌احمد|آل‌احمد]] صفحاتی از این رمان را مشابه مقاله‌های حزبی می‌داند و [[خانلری]] می‌گوید: نخستین نمونهٔ چشمهایش که علوی برای من و [[صادق هدایت|هدایت]] و [[صادق چوبک|چوبک]] خوانده بود «رمانی لطیف و احساساتی» بود که بعداً از اساس دگرگون شد و به‌صورت کتابی حزبی درآمد. اما علوی گفتهٔ خانلری را رد کرده و گفته است نسخهٔ دست‌نویس را برای خانلری نخوانده و آن را تغییر نداده است. ولی شدیدترین حمله‌ها از ناحیهٔ رفقای سیاسی و منتقدان حزبی او صورت گرفت. همچون [[به‌آذین]]، که همدلی نویسنده با شخصیت فرنگیس را مهم‌ترین مشکل رمان می‌داند و علوی را نکوهش می‌کند که چرا استادِ مبارز را به‌حد کافی مثبت تصویر نکرده است.<ref>{{پک|میرعابدینی|۱۳٩١|ک=پیشهٔ دربه‌دری|ص=١٠٧}}</ref>
چشمهایش یک نسل خوانندهٔ فرویدنیچه‌ای پس‌انداخت که دخترهایش شلاق‌کِش بودند و پسرهایش بی اعتنا. انتشار این رمان واکنش‌های متفاوتی را برانگیخت. [[جلال آل‌احمد|آل‌احمد]] صفحاتی از این رمان را مشابه مقاله‌های حزبی می‌داند و [[خانلری]] می‌گوید: نخستین نمونهٔ چشمهایش که علوی برای من و [[صادق هدایت|هدایت]] و [[صادق چوبک|چوبک]] خوانده بود «رمانی لطیف و احساساتی» بود که بعداً از اساس دگرگون شد و به‌صورت کتابی حزبی درآمد. اما علوی گفتهٔ خانلری را رد کرده و گفته است نسخهٔ دست‌نویس را برای خانلری نخوانده و آن را تغییر نداده است. ولی شدیدترین حمله‌ها از ناحیهٔ رفقای سیاسی و منتقدان حزبی او صورت گرفت. همچون [[به‌آذین]]، که همدلی نویسنده با شخصیت فرنگیس را مهم‌ترین مشکل رمان می‌داند و علوی را نکوهش می‌کند که چرا استادِ مبارز را به‌حد کافی مثبت تصویر نکرده است.<ref>{{پک|میرعابدینی|۱۳٩١|ک=پیشهٔ دربه‌دری|ص=١٠٧}}</ref>
خط ۲۹۶: خط ۳۰۸:
====پنجاه‌وسه نفر====
====پنجاه‌وسه نفر====
علوی در این کتاب به شرح ایام مصیبت‌باری که در سال ۱۳۱۵ دستگیر و زندانی شد می‌پردازد. یاران او و وضعیت روحی و روانی آنان هم در این کتاب توصیف شده‌است. سال‌های زندان و رفتار زندان‌بانان و نیز فشارهای روحی ایام زندان به‌روشنی در این کتاب نشان داده شده‌ است و به همین دلیل پس از انتشار استقبال گسترده‌ای پیدا کرد.<ref>{{پک|عسگری حسنکلو|۱۳۹۴|ک=جامعه‌شناسی رمان فارسی|ص=۱۶۳و۱۶۴}}</ref> در این داستان «عنصر زمانی» وابستگی به زمانی معین، یعنی زمانِ عینی سال‌های مبارزه با مرگ و رنج و بدبختی و مصیبت، مشهود است. علوی در این داستان ماجرای توقیف و شکنجه و محاکمه و هول‌وهیجان ایامِ دراز حبس را با زبانی گزارشی و تبلیغی و گاه عبوس نوشته است.
علوی در این کتاب به شرح ایام مصیبت‌باری که در سال ۱۳۱۵ دستگیر و زندانی شد می‌پردازد. یاران او و وضعیت روحی و روانی آنان هم در این کتاب توصیف شده‌است. سال‌های زندان و رفتار زندان‌بانان و نیز فشارهای روحی ایام زندان به‌روشنی در این کتاب نشان داده شده‌ است و به همین دلیل پس از انتشار استقبال گسترده‌ای پیدا کرد.<ref>{{پک|عسگری حسنکلو|۱۳۹۴|ک=جامعه‌شناسی رمان فارسی|ص=۱۶۳و۱۶۴}}</ref> در این داستان «عنصر زمانی» وابستگی به زمانی معین، یعنی زمانِ عینی سال‌های مبارزه با مرگ و رنج و بدبختی و مصیبت، مشهود است. علوی در این داستان ماجرای توقیف و شکنجه و محاکمه و هول‌وهیجان ایامِ دراز حبس را با زبانی گزارشی و تبلیغی و گاه عبوس نوشته است.
پنجاه‌وسه نفر در زمان انتشار خود به‌عنوان خبر و گزارشی داغ از وحشی‌گری و دژخویی زندان‌بانان رضاشاهی غوغایی به‌ پا کرد و در ساختن و بافتن افسانهٔ قهرمانان و رهبران سیاسی سخت مؤثر افتاد. اما سال‌ها است که دیگر کسی آن را نمی‌خواند و حتی نام آن را به زبان نمی‌آورد. خود علوی در اوایل سال ١٣۵٨ در زمان مساعدی که پنجاه‌وسه نفر آزادانه در اختیار نسل جوان انقلابیان قرار گرفته بود، گفت: '''«من این روزها که گه‌گاهی کتاب را وررق می‌زنم تعجب می‌کنم که مردم چه‌طور آن را می ‌خوانند. با تحلیلی که من از آدم‌های این کتاب که بعدها به‌عنوان رجال مملکت معرفی شدند و افتضاح بارآوردند، کرده‌ام شرمنده می‌شوم.»'''<ref>{{پک|محمدبهارلو|۱۳٩۶|ک=بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال|ص=٢٢تا٢٣}}</ref>
پنجاه‌وسه نفر در زمان انتشار خود به‌عنوان خبر و گزارشی داغ از وحشی‌گری و دژخویی زندان‌بانان رضاشاهی غوغایی به‌ پا کرد و در ساختن و بافتن افسانهٔ قهرمانان و رهبران سیاسی سخت مؤثر افتاد. اما سال‌ها است که دیگر کسی آن را نمی‌خواند و حتی نام آن را به زبان نمی‌آورد. خود علوی در اوایل سال ١٣۵٨ در زمان مساعدی که پنجاه‌وسه نفر آزادانه در اختیار نسل جوان انقلابیان قرار گرفته بود، گفت: '''«من این روزها که گه‌گاهی کتاب را ورق می‌زنم تعجب می‌کنم که مردم چه‌طور آن را می ‌خوانند. من از آدم‌های این کتاب که بعدها به‌عنوان رجال مملکت معرفی شدند و افتضاح بارآوردند، تحلیل‌هایی کرده‌ام که حالا شرمنده می‌شوم.»'''<ref>{{پک|محمدبهارلو|۱۳٩۶|ک=بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال|ص=٢٢تا٢٣}}</ref>




====گیله‌مرد====
====گیله‌مرد====
داستان گیله‌مرد نمونهٔ مناسبب از رئالیسم اجتماعی‌رمانتیک علوی است. دهقانی یاغی دستگیر شده و دو مأمور امنیه، وکیل‌باشی و بلوچ او را از راه جنگل طوفان‌زده، برای بازجویی به شهر می‌برند. نویسنده در حین حرکت سه مرد، نوعِ نگاه متفاوت چهره‌های داستانی را به زندگی می‌نمایاند، رابطهٔ آنها را شکل می‌دهد و از طریق سخنان وکیل‌باشی و بازگشت‌های ذهنی گیله‌مرد، حال‌وهوای اجتماعی دورهٔ طغیان رعیت‌ها را نشان می‌دهد. وصف وقایعِ سفر عینی سه همسفر ِاجباری، با سفر ذهنی گیله‌مرد و بلوچ می‌آمیزد و هویت آنها را شکل می‌دهد. داستان ضمن سخنان امنیه و تفکرات زندانی پرورش می‌یابد و به‌تدریج گره‌هایش باز می‌شود. پس از هجوم دهقانان به مأموران وصول سهم‌اربابی، همسر گیله‌مرد کشته‌شده و او همراه جمعی از دهقانان رانده‌شده از زمین به جنگل زده اما وقتی برای دیدن فرزندش به خانه آمده، دستگیر شده است. علوی با نورها و رنگ‌ها و صداهای جنگل، احساسات و عواطف شخصیت‌ها را نشان داده است و با شرح هیجان‌های درونی که همچون نیرویی آشفته در فوران‌اند، توصیف واقعی بیرونی را رنگ‌آمیزی می‌کند و از آشفتگی طبیعت بهره می‌برد تا راهی به آشوب ذهنی گیله‌مرد بگشاید:
{{سخ}}<span style="color:Black{{{1|}}};background:YellowGreen{{{2|}}}">'''«باران هنگامه کرده بود. باد چنگ می‌انداخت ومی‌خواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجر می‌کشید می‌آمد. غرش باد آوازهای خاموشی را افسارگسیخته کرده بود. رشته‌های باران آسمان تیره را به زمین گل‌آلود می‌دوخت. نهر طغیان کرده بود وآب‌ها از هر طرف جاری بود.»'''</span><noinclude> {{سخ}}
علوی با تأکید بر نوع رابطه‌ای که بین سه مرد شکل می‌گیرد تعلیق داستان را می‌سازد. امنیهٔ بلوچ در غیاب وکیل‌باشی با جلب اعتماد گیله‌مرد، آن دو را درگیر بازی یچیده‌ای می‌کند و با دسیسه‌ای که می‌چیند، آنان را درست در همان زمانی که فکر می‌کنند به پیروزی نزدیک‌اند از پای در می آورد.
''اکبر رادی'' در نقدی معتقد است که گیله‌مرد تمام عناصر مادی و معنوی داستانی «اقلیمی» را دارد. زمان، مکان، آدم‌ها، موضوع، حتی برش‌های نازکی از گویش گیلکی. و به‌رغم درونمایهٔ مسلکی، جهانی‌ترین داستان کوتاهی است که نسل اول داستان‌نویسان ما به فارسی نوشته‌اند.<ref>{{پک|میرعابدینی|۱۳٩١|ک=پیشهٔ دربه‌دری|ص=٨٢تا٨۵}}</ref>


===منبع‌شناسی===
===منبع‌شناسی===
خط ۳۲۱: خط ۳۳۷:


</gallery>
</gallery>
{{شنیدن|نام پرونده= Alavi kodaki.mp3|عنوان= '''علوی از خودش می‌گوید'''}}


==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==

نسخهٔ ‏۲۲ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۲۴

بزرگ علوی

نام اصلی سیدمجتبی آقابزرگ علوی
زمینهٔ کاری داستان نویسی، نقد ادبی، ترجمه، خاطره‌نگاری
زادروز ۱٣بهمن۱۲۸۲
تهران
پدر و مادر حاج سید ابوالحسن و خدیجه قمرالسادات
مرگ ۲۸ بهمن ۱۳۷۵
برلین، آلمان
علت مرگ سکتهٔ قلبی
جایگاه خاکسپاری برلین
نام(های)
دیگر
فریدون ناخدا
کتاب‌ها چشم‌هایش، چمدان، گیله‌مرد، پنجاه‌وسه نفر و...
همسر(ها) فاطمه علوی
شریک(های)
زندگی
گرنرود علوی
فرزندان مانی
مدرک تحصیلی دیپلم
دلیل سرشناسی داستان‌نویسی
اثرپذیرفته از آرتو شیلر، داستایوفسکی، رومن رولان، تسوایک
امضا
خانهٔ پدری بزرگ علوی
علویِ کودک و پدربزرگش
در جمعی از بازاریان
از راست به چپ تقی علوی، آقابزرگ علوی
و پایین: مصطفی علوی در سال ١٣٠٢ در برلین
در ایام جوانی
گیتا، دکتر شاینه سان، بزرگ علوی
تهران ١٣١۴
بزرگ علوی در ماه‌های آغازین
مهاجرت در برلین شرقی
بزرگ علوی و هدایت
بزرگ علوی با هدایت در جمع دوستان
بزرگ علوی، مجتبی مینوی
عبدالحسین زرین‌کوب
بزرگ علوی، مجتبی مینوی
سحر، غلام‌حسین ساعدی، بزرگ علوی
بزرگ علوی و صادق چوبک[۱]
بزرگ علوی، انجوی شیرازی، علی دهباشی
آرامگاه بزرگ علوی
عکسی که بزرگ علوی تکذیبش کردخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
احضار علوی برای تعیین وضع حزبیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
دو خط متفاوت از بزرگ علویخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
گفت‌وگوی با روزنامهٔ رستاخیز
قبل از انقلابخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
گفت‌وگوی با روزنامهٔ آیندگان
پس از انقلابخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
کاریکاتور بزرگ علوی

سید مجتبی آقابزرگ علوی مشهور به بزرگ علوی نویسنده‌ای واقع‌گرا، استاد زبان فارسی، مترجم، پژوهشگر و سیاست‌مداری چپ‌گرا بود.

* * * * *

بزرگ علوی نزدیک به یک‌ قرن زیست. زندگی پرماجرایی داشت و حوادث سهمگینی را از سر گذراند. زندگی‌اش را باید در دو زمینه شناخت. یکی بُعد سیاسی و یکی بُعد ادبی. نامش در ایران با داستان‌نویسی همراه است و در کنار محمدعلی جمال‌زاده ، صادق هدایت، صادق چوبک یکی از چهار پایه‌گذار شیوهٔ داستان‌نویسی در ایران است.[۲]

از میان یادها

دوستی با صادق هدایت

«من با غلام‌علی فریور دوست بودم. روزی در خانه‌اش دیدم کتاب «پروین دختر ساسان» را دیدم. آن‌ را خواندم و متوجه‌ شدم با کتاب‌های آن دوران هم‌سطح نیست. پرسیدم: «نویسندهٔ کتاب کیست؟» فریور پاسخ داد: «جوان خوب و خوشمزه‌ای است. باید با او آشنا شوی.» بعد از مدتی با فریور، به کتابخانهٔ معرفت در خیابان ناصریه، رفتیم و هدایت هم آنجا بود. فریور گفت: «این همان آقاست.» و از اینجا دوستی من با هدایت آغاز شد.[۳]»


گروه رُبعه

«ما چهار نفر با هم دوست بودیم و سازش داشتیم اما از یکدیگر انتقاد می‌کردیم. صادق هدایت در نوشتن قدری بی‌احتیاط بود یعنی گاهی جمله‌ها با هم جور در نمی‌آمد مجتبی مینوی ملالغتی بود و می‌گفت: این جمله غلط است و باید اصلاح کنی اما برای هدایت موضوع مهم بود. مسعود فرزاد یکدنده بود و حاضر نبود به‌آسانی چیزی را تغییر بدهد.[۴] محفل ما در کافه «وکا» یا کافه «لاله‌زار» همواره گرم و شوق‌آور بود و اسم خودمان را گروه رُبعه گذاشتیم؛ در تقابل با گروه سبعه که هفت نفر بودند مانند سعید نفیسی و رشید یاسمی و ... برای خودشان برو بیایی داشتند. آنها ادبیات‌شناس بودند (سبعه) ولی ما (رُبعه) می‌خواستیم ادبیات را برای خودمان بسازیم. بعدها به گروه ما پرویز ناتل خانلری اضافه شد.[۵]هدایت مشوق همه ما بود در تحقیق و تألیف. یکی را به ترجمه تشویق می‌کرد یکی را به نمایش‌نامه‌نویسی و صحنه‌پردازی و یکی را به داستان‌نویسی.[۶]»


عشقی نافرجام

«گیتا دختر دندان‌پزشکی آلمانی و یهودی‌تبار بود که با پدرش پس از حملهٔ هیتلر به ایران مهاجرت کرده بودند. او دختر زیبایی بود و زبان فرانسه و آلمانی می‌دانست و کمی هم روسی یاد گرفته بود. من به‌زودی فریفتهٔ این دختر شدم و پس از چندی متوجه شدم او هم از من رویگردان نیست. هر دو اهل موسیقی بودیم و صفحات شومپن، چایکوفسکی و... گوش می‌دادیم. کتاب فرانسوی می‌خواندیم و من به او زبان فارسی یاد می‌دادم. خانواده‌‌ام به این وصلت بسیار تمایل داشتند و بالأخره ما نامزدی‌مان را اعلام کردیم و مدتی بعد ازدواج کردیم. آن‌موقع من در مدرسهٔ صنعتی درس می‌دادم. این دورانِ خوش زندگی ما حدود یک‌سال طول کشید و پس از آن مرا بازداشت کردند و به زندان قصر بردند. به هفت ‌سال حبس محکوم شده بودم. گیتا به ملاقاتم در زندان آمد. شنیدم... یک‌بار خواستند به او تعرض کنند و برایش پاپوش درست کرده بودند. این گرفتاری‌ها او را از ایران بیزار کرده بود و تصمیم گرفت از ایران بگریزد. در زندان به من هم فشار می‌آوردند. ما توافقی طلاق گرفتیم ودوران خوشبختی من پایان گرفت و اشک و غم و سیه‌روزی من آغاز شد.[۷]»


نویسندگی در زندان

نجمی علوی، خواهر بزرگ علوی که نویسنده و از پایه‌گذاران جنبش زنان ایران بود، می‌گوید: «نوشته‌های آقابزرگ در زندان، روی پارچهٔ ململ نوشته می‌شد و من آن را از زندان بیرون می آوردم! هر هفته به ملاقات او می‌رفتم و لباس‌های چرکش را در بقچه‌ای برای شستن به خانه می‌بردم. داخل بقچه و زیر آستر، پارچهٔ ململی به طول‌وعرض بقچه می‌دوختم و آقابزرگ با مداد جوهری نوشته‌هایش را روی ململ سفید می‌نوشت...[۸]

زندگی و یادگار

بزرگ علوی در گذر سالیان[۹]

١٢٨٢: تولد در محلهٔ «چاله میدان» تهران
١٣٠١: مهاجرت به آلمان به همراه پدر و برادرش مرتضی
١٣٠۶: خودکشی پدر
١٣٠٧: اتمام تحصیلات و بازگشت به ایران، اقامت در شیراز، تدریس زبان آلمانی در مدرسهٔ صنعتی شیراز، ترجمهٔ بخش‌هایی از «دوشیزه اورلئان»
١٣٠٨: اقامت در گیلان به‌عنوان مترجمِ نقشه‌بردار آلمانی و نوشتن داستان «گیله‌مرد»، چاپ داستان «قلم خونین» در روزنامهٔ پرورش رشت، آشنایی با روشنفکران سوسیال‌دمکراتی چون «گریگور یقیکیان»، تدریس زبان آلمانی در مدرسهٔ صنعتی تهران و آشنایی با نیما یوشیج
١٣٠٩: آشنایی با صادق هدایت، چاپ مقالهٔ «گوتهٔ ایران»، دوستی با تقی ارانی و شرکت در محافل اجتماعی‌سیاسی آنان
١٣١٠: شرکت در نشست‌های ادبی هدایت و دوستانش و تشکیل گروه «رُبعه»، ترجمهٔ «شبی در پاییز» اثر گورگی، چاپ «باد سام» و «دیو، دیو»، چاپ مقاله‌ای دربارهٔ معرفی نیچه، آشنایی با محمدعلی جمال‌زاده
١٣١١: فرار برادرش مرتضی به شوروی
١٣١٢: تشکیل هیئت تحریریهٔ مجلهٔ دنیا و انتشار مجله، ترجمهٔ «گل‌های سفید» و چاپ آن با نام مستعار «فریدون ناخدا»
١٣١٣: چاپ مجموعه داستانی «چمدان»
١٣١۴: توقف در چاپ مجلهٔ دنیا، آشنایی با «گیتا» دخترآلمانی‌تبار یهودی که به ایران مهاجرت کرده بود.
١٣١۵: ازدواج با «گیتا»
١٣١۶: بازداشت علوی
١٣١٧: محکومیت علوی به هفت سال زندان و آغاز زندگی سرشار از مخاطرات و دربه‌دری‌ها
١٣١٨: مرگ مشکوک دوستش تقی ارانی در زندان، جدایی از همسرش «گیتا»
١٣٢٠: آغاز داستان‌نویسی در زندان به‌صورت مخفیانه که بعدها تحت‌عنوان «ورق‌پاره‌های زندان» منتشر شد، آزادی از زندان، انتشار روزنامهٔ مردم
١٣٢٢: چاپ داستان «پنجاه‌وسه نفر»
١٣٢٣: چاپ داستان «رسوایی» در مجلهٔ سخن، سردبیری مجلهٔ پیام نو
١٣٢۴: عضویت در کمیتهٔ ایالتی حزب تودهٔ تهران، چاپ داستان‌های «دزاشوب» و «اجاره‌خانه»
١٣٢۵: عضویت در نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران، چاپ داستان «یه ره نچکا»، نقدی بر رمان «زیر گنبد کبود» اثر شهیدنورایی، ترجمهٔ نمایش‌نامهٔ «مستنطق»
١٣٢٧: بازداشت در زندان به‌مدت چهار هفته به‌سبب جریان تیراندازی به شاه، چاپ مجموعه مقاله‌هایی دربارهٔ خیام، چاپ سفرنامهٔ «اوزبک‌ها» و انتشار داستان «آب»
١٣٣٠: چاپ مجموعه داستانی «نامه‌ها»، نوشتن نقد ادبی بر کتاب‌هایی چون خوشه‌های خشمِ فاکنر، هفت داستانِ چخوف و ...
١٣٣١: چاپ رمان «چشمهایش»
١٣٣٢: کودتای ٢٨مرداد و مهاجرت به آلمان شرقی، تدریس زبان فارسی در دانشگاه همبودلت آلمان
١٣٣٣: انتشار داستان «ایران رزمنده» به زبان آلمانی
١٣٣۴: فعالیت در حزب توده و مسافرت به مسکو برای شرکت در پلنوم چهارم
١٣٣۶: چاپ داستان «گل و بلبل» به زبان آلمانی
١٣٣٨: چاپ ترجمهٔ آلمانی «چشمهایش»
١٣٣٩: ترجمهٔ پانزده داستان با عنوان «دیوار سفید» به آلمانی و چاپ آن
١٣۴٠: ترجمهٔ آلمانی «بوف کور» با همکاری هینگر در برلین و و چاپ آن
١٣۴٢: ممنوعیت چاپ آثارش در ایران، ترجمهٔ آلمانی «حاجی آقا» با همکاری وساندرمن
١٣۴٣: چاپ کتاب «تاریخ و تطور ادبیات نوین ایران» به زبان آلمانی در برلین
١٣۴۴: چاپ «فرهنگ لغات فارسی به آلمانی» به همکاری یونکر
١٣۴۶: چاپ کتاب درسی فارسی برای آلمانی‌زبانان، چاپ خاطرات خانلری دربارهٔ بزرگ علوی تحت‌عنوان «این نویسنده صمیمی و احساساتی»
١٣۴٧: ترجمهٔ رباعیات خیام به آلمانی با نام «افسوس که دورهٔ جوانی طی شد»
١٣۵٠: چاپ مقالهٔ «سفر به لنین‌گراد»
١٣۵١: چاپ داستان‌های «احسن‌القصص» و «تحت‌الحنکی» در مجلهٔ کاوهٔ مونیخ، چاپ یادداشت‌های علوی و مانفردلورنس دربارهٔ متون جدید کردی
١٣۵٣: چاپ ویژه‌نامه‌ای به مناسبت هفتادمین سالگرد تولد بزرگ علوی و چاپ داستان «در به در» در مجلهٔ کاوه، تجلیل دانشگاه همبولدت آلمان از بزرگ علوی و برپایی نمایشگاهی از آثارش.
١٣۵۶: ترجمهٔ «هفت پیکر نظامی» با عنوان «هفت شاهزاده خانم» به زبان آلمانی در برلین شرقی
١٣۵٧: با وقوع انقلاب اسلامی آثار بزرگ علوی در ایران مجوز چاپ می‌گیرد.
١٣۵٨: بازگشت به ایران در پانزدهم فرودین واقامت به‌مدت یک‌ماه، شرکت در جلسهٔ «کانون نویسندگان ایران»، مصاحبه با ماهنامهٔ پویا شماره ٢و١، مجلهٔ جوان شماره٢٢، روزنامهٔ صدای معاصر شماره‌های ٧و۶ ، ویژه‌نامهٔ ادبیات و هنر
١٣۵٩: سیزدهم فرودین ماه دوباره به ایران می‌آید و به مشهد، شیراز، اصفهان و شمال سفر می‌کند.
١٣۶٠: چاپ مقالهٔ «دیداری از وطنم پس از بیست‌وشش سال» در مجلهٔ آینده، علوی در این دوره تجدیدنظری اساسی به نگاه ادبی خویش می‌کند و عمدتاً به‌شیوه نقد مألوف دانشگاهی دربارهٔ متون کلاسیک می‌نویسد.
١٣۶١: چاپ مقالهٔ «فرزاد انسان رنجیدیده و ستیزگر»
١٣۶٢:رمان «موریانه» را می‌نویسد که البته تا سال١٣٧٢ امکان چاپ نمی‌یابد.
١٣۶۴:«اندر ترجمهٔ بوستان و گلستان» به زبان آلمانی، شرحی از سیر تاریخی «ترجمهٔ رباعیات خیام» به زبان آلمانی
١٣۶۶:چاپ مقالهٔ «تأثیر نوشته‌های فارسی در ادبیات انگلیسی»
١٣۶٧: ترجمهٔ «چشمهایش» به زبان انگلیسی توسط او. کین
١٣۶٨: نقدی بر رمان «کلیدر»
١٣۶٩: بخشی از زندگی‌نامه خود را به‌عنوان «گذشت‌نامه» در داستان‌های کوتاه ایران و جهان چاپ می‌کند. چاپ مقالهٔ «خانلری فرهنگی و خانلری سیاسی»
١٣٧٠: مصاحبه با آدینهٔ شمارهٔ ۶٧
١٣٧٢: انتشار رمان «موریانه»
١٣٧۵: چاپ نامه‌هایی از بزرگ علوی به علی دهباشی، چاپ مقالهٔ «ایرانی در یونان» ، بیست‌وهشتم بهمن در بیمارستانی آلمانی بر اثر سکته قلبی جان می‌سپارد و در گورستان مسلمانان به خاک سپرده می‌شود.
١٣٧۶:برگزاری یادمان بزرگ علوی در دانشگاه برلین توسط خانهٔ فرهنگی نیما
١٣٧٧: انتشار رمان «روایت»


زندگی و زمانهٔ بزرگ علوی

آقابزرگ علوی، در خانواده‌ای بازرگان و مشروطه‌طلب که سیاست در آن موج می‌زد متولد شد. پدربزرگش، حاج سیدمحمد صراف، مشروطه‌خواه و نمایندهٔ صنف بازرگانان در دورهٔ اول مجلس شورای ملّی بود. پدرش، ابوالحسن، از فعالان جنبش مشروطه، برای تجارت به آلمان رفت و در آنجا به کمیتهٔ ملّیون پیوست.[۱۰] مادرش، خدیجه قمرالسادات نوهٔ آیت‌الله طباطبایی از رهبران مشروطه و از خانواده‌ای ثروتمند و مذهبی بود. بزرگ علوی سومین و کوچک‌ترین فرزند خانواده بود[۱۱] و تحصیلات ابتدایی را در مکتب‌خانهٔ عمه گلین، در بازار کهنه‌چینانِ تهران و مدارس فرهنگ و اقدسیه و دارالفنون گذراند. در همان زمان با شرکت در تظاهراتی به مخالفت با قرارداد ١٩١٩ وثوق‌الدوله با دولت انگلیس، نخستین حرکت سیاسی خود را انجام داد که حادثهٔ بزرگ نوجوانی‌اش بود.[۱۲] پدر علوی غالباً در اروپا به‌سر می‌برد و رابطهٔ سردی با همسرش داشت. مادر علوی، بی‌توجهی به امور مذهبی را بر‌نمی تافت و روزبه‌روز از همسرش دورتر می‌شد و بیش‌ازبیش در پیلهٔ مناسک مذهبی پناه می‌گرفت و سرانجام بر اثر بیماری و دردی که داشت دیگر توان سرپرستی فرزندانش را نداشت. از شوهرش خواست پسرانش را با خود به آلمان ببرد و پدر علوی در یکی از سفرهای پنهانی خود به ایران، آقابزرگ و مرتضی را برای ادامهٔ تحصیل به آلمان برد.[۱۳] پدرش چهار سال بعد خود را زیر قطار شهری برلین انداخت وخودکشی کرد که علوی شکست تجاری را علت خودکشی پدرش می‌دانست. آقابزرگ دلش می‌خواست روزنامه‌نگار شود اما، به توصیهٔ پدر ، در رشتهٔ علوم تربیتی و روان‌شناسی درس خواند تا معلم شود ولی تحصیلات دانشگاه را به‌پایان نبرد و بدون مدرک لیسانس به ایران بازگشت. در طی سال‌های تحصیل آثار نویسندگان اروپایی را خواند و شخصیت ادبی‌اش زیر نفوذ ادبیات رمانتیک آلمان به‌تدریج شکل گرفت. یکی از مشوقان علویِ جوان، حسین کاظم‌زاده بوده است که در آن سال‌ها در برلین کتابخانه‌ای داشت و مجله‌ای به زبان فارسی منتشر می‌کرده است. علوی از طریق او با جهان پوشکین، شکسپیر، مولیر، زولا، تولستوی، چخوف و داستایوفسکی آشنا می‌شود.[۱۴] زندگی او با مرگ‌هایی فاجعه‌بار مقارن گردید که به تأثیر آنها شیفتگی با حالات شوم و مرگ‌اندیشانه در داستا‌هایش بازتاب یافت؛ خودکشی پدر، مرگ برادرش مرتضی که به شوروی پناهنده شده بود و در بحبوحهٔ تصفیه‌های خونین استالین محبوس شد و در زندان جان باخت، مرگ عمویش که در انفجار آزمایشگاه در آلمان کشته شد.[۱۵] او برای تأمین مخارجش مدت کوتاهی مترجم سفارت ایران شد و چون کار در کنسولگریِ ایران در مونیخ را از دست داد و دیگر پولی نداشت ناگریز به وطن بازگشت.[۱۶]


یادمان و بزرگداشت‌ها

پس از فوت بزرگ علوی کتابی در ۸۰۰ صفحه به نام «یاد بزرگ علوی» در تهران چاپ شد که مجموعه‌ای‌ است شامل نوشته‌های حدود ۶۰ نفر از دوستداران او.

نامهٔ جمال‌زاده به بزرگ علوی
وساطت تقی‌زاده برای بازگشت او

اقتباس

از رُمان معروف و پرطرفدار چشمهایش بزرگ علوی، اقتباسی موسیقایی شده است. این اقتباس که چشمهایش نام دارد در قالب قطعه‌ای برای سُلویِ سنتور ساخته شد و به‌صورت زنده در کنسرت تالار فارابیِ دانشگاه هنر تهران اجرا و ضبط شده است.[۱۷]

بزرگ‌علوی به روایت دوربین

  • در سال ١٩٨٩ بزرگ علوی پذیرفت که شرح زندگی‌اش را در برابر دوربین در دو روز متوالی در خانهٔ خودش در برلین شرقی بیان کند.[۱۸]
  • بزرگ علوی دربارهٔ صادق هدایت و آثارش گفت‌وگوی مفصلی در فوریه ١٩٩١ در گوتنبرگ انجام داد.[۱۹]


بزرگ علوی از نگاه دیگران

محمدعلی سپانلو

باقر مومنی

جمال میرصادقی

حسن میرعابدینی

حسین پاینده

علی‌اشرف درویشیان


بزرگ علوی از خویش و آثارش می‌گوید

اهل قلم از نگاه بزرگ علوی

پرویز ناتل خانلری


جلال آل‌احمد


ملک‌الشعرا بهار


علوی و سیاست

بزرگ علوی با تقی ارانی در آلمان آشنا شده بود. ارانی، دوستِ مرتضی برادرِ انقلابیِ علوی بود. بزرگ علوی با ارانی در مجلهٔ دنیا که گرایش‌های مارکسیستی داشت، همکاری می‌کرد و عضو فعال گروه معروف به «پنجاه‌وسه نفر» بود. در سال ١٣١۶ بزرگ علوی به‌همراه ارانی و سایر اعضای گروه دستگیر و زندانی شد. او تقریباً تا دو دهه پس از آزادشدنش از زندان کماوبیش، شخصیت دورهٔ جوانی خود را حفظ کرد.[۳۲]علوی را به‌عنوان مبارزِ اجتماعیِ چپ می‌شناسند اگرچه نوشته و اثری وجود ندارد که استعداد او را در مقامِ اندیشه‌وری سیاسی‌اجتماعی نشان بدهد، و کتاب «پنجاه‌وسه نفر» به‌عنوان اثری سیاسی، فقط شرح مقداری از خاطرات زندان و ماجراهای یاران دربندش است و نویسنده تمایلی به شکافتن دیدگاه‌های سیاسی و تحلیلِ کیفیتِ مرام زندانیانِ سیاسی نداشته است.[۳۳]

علوی؛ تبعیدیِ ذهنی

او به‌عنوان نویسنده «همواره اسیر محدودیت ‌های سیاسی» بوده است. شخصیت علوی تا حد زیادی، نمایندهٔ تناقض دردناک شخصیت ماکان، قهرمان محبوب و تراژیک رمان چشمهایش است و دو طیف ادبیات و سیاست نیز در نزد علوی، رودرروی هم قرار می‌گیرند. در طول بیش از چهل‌وپنج سالی که علوی در مهاجرت به‌سر برد، تا زمان مرگش ، هم‌چنان رابطهٔ شورانگیز و ذهنی خود را با ایران حفظ کرده و اگرچه سال‌ها بود که از صحنهٔ سیاست کنار گرفته بود نسبت به اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ایران کنجکاو بود و کماکان شیفته و شیدای «تاریخ ملی» کشورش باقی ماند. در ایامی که آثارش با سانسور دولتی مواجه بود و نام‌بردن از او در مطبوعات ایران قدغن بود، هیچ‌گاه حاضر نشد که گذرنامهٔ غیرایرانی داشته باشد. در حقیقت او تبعیدی جسمانی بود و تبعید ذهنی نبود و داستانِ ایرانی برای ایرانیان می‌نوشت.[۳۴]

ناهمراهی با حزب توده

در زمان اقامت علوی در برلین شرقی، به مرور روابط او با حزب توده تیره شد. او در یکی از یادداشت‌هایش در سال ۱۳۵۳ می‌نویسد: «دیروز مراد از لندن آمده بود. دو روز در برلین شرقی بوده. خدا می‌داند چه‌کاری داشت. ظاهراً یکی از حضرات را دیده‌ بود. ایراداتی که به من داشتند این است: در مجلهٔ «کاوه» می‌نویسد، با سفارت آمدوشد دارد، در برلین غربی سخنرانی کرده، وضع خود را با حزب تعیین نمی‌کند. اگر از این کارها دست بردارم، حاضرند اجازه دهند که باز من به خارج مسافرت کنم. مختصر اینکه تا تسلیم نشوم دست از سر من برنمی‌دارند. به مراد گفتم: هرکاری می‌خواهند بکنند، من تسلیم عرق‌خورها، قالی‌فروشان و قماربازان نمی‌شوم. در مجلهٔ کاوه نوشته بودم و بازهم خواهم نوشت، کلمه‌ای خلاف عقیدهٔ خود، خلاف مصالح عمومی ننوشته‌ام. من همیشه تذکره داشته‌ام و همیشه با سفارت تماس داشته‌ام... وضع من با حضرات روشن است...تره هم برایشان خُرد نمی‌کنم... می‌دانم که در پیکاری نابرابر گیر کرده‌ام. چه باید کرد؟ شکست بهتر از تسلیم است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد


آثار و کتاب‌شناسی

و از همه‌چیز و همه‌کس پیش از همه خبر داشت.[۳۵]
داستانی قهرمان‌محور[۳۶]
نخستین اثر مستقل ادبی علوی که برخی از داستان‌هایش از هدایت تأثیر پذیرفته است.[۳۷]
رمانی که تا پیش از انقلاب ممنوع‌الچاپ بود و داشتن آن جرم محسوب می‌شد.

سبک و لحن و ویژگی آثار

می‌توان علوی را از نخستین داستان‌نویسان ایرانی شمرد که، در توجه به «دیدگاه» و اینکه چه کسی از چه زاویه‌ای واقعیت را می‌بیند و ماجرا را روایت می‌کند، رویکردی مدرن دارد. انتخاب دیدگاه مناسب نمودار آشنایی او با فنون داستان‌نویسی است. ساختار اغلب داستان‌های علوی براساس حیرت‌زدگی و جست‌وجو برای کشف راز شکل گرفته است.[۳۸] علوی با گنجاندن نشانه‌ای از متن، لایه‌ای زیر سطح بیرونیِ آن تعبیه می‌کند و خواستار تلاش خواننده برای درک دقیق‌تر متن می‌شود: چمدان در داستان چمدان، مجسمهٔ سربی در داستانِ سرباز سربی، عروسک چرخان در داستان عروس هزار داماد نمونه‌ای از این نشانه‌ها هستند. اشیا در داستان‌های او نقش صرفاً تزیینی ندارند، بلکه با درآمدن به خدمت داستان، کارکرد روایی می‌یابند و در ایجاد رابطه میان شخصیت‌ها و دریافت خواننده از داستان سهیم می‌شوند. علوی برخی از داستان‌هایش را در ارتباط بینامتنی با آثار دیگر پدید می‌آورد . او برای تاریخچهٔ اتاق من، که از نخستین نمونه‌های بینامتنیت در داستان‌نویسی ایران به‌شمار می‌رود، داستانی از آرتور شنیتسلر را به‌عنوان «چارچوب ارجاع» بر‌ می‌گزیند. آنگاه، با برقراری رابطه‌ای با قصهٔ شنیتسلر، معنای متن خود را، به‌جای آنکه بیان کند «نشان» می‌دهد و از این راه، به خواننده برای درک متن کمک می‌کند.[۳۹] در دهه ٢٠تا٣٠ بخش‌هایی از ادبیات معاصر تحت‌تأثیر رئالیسم سوسیالیستی روسی قرار گرفت. در این دوره، علوی نویسنده‌ای بود که در عین وابستگی به حزبی چپ‌گرا، شخصیت‌های داستانی خود به‌ویژه زنان را از خانواده‌های مرفه بر‌می‌گزید و ضمن وصف آنان، تصویرهایی گران‌بار از شیفتگی به خانه‌ها ومهمانی‌های اشرافی ارائه می‌داد؛ خانه‌هایی که در آنها از مسائل هنری و اجتماعی گفت‌وگو می‌شد و از پسِ پرده‌های کلفت اتاق نیمه‌تاریک‌شان، آهنگ سمفونی به‌گوش می‌رسید. تجربه‌های خانوادگی و اجتماعی، آشنایی با ادبیات اروپا، روزنامه‌نگاری ادبی و سیاسی، تخیل خلاق، نویسنده‌ای انسان‌گرا به نام بزرگ علوی پدید آورده است. او در مقام نویسنده، چندان که خود می‌پنداشت ناکام نبود: در داستان‌های خود صداهای تازه‌ای از روشنفکران زندان‌دیده و فعالان‌سیاسی مهاجر گرفته تا روس‌ها و لهستانی‌های هجرت‌کرده به ایران را به گوش مخاطبانش رساند و در بازنمایی روابط عاشقانه و شوریده‌حالی‌های رمانتیک، ظرافت نشان داد.[۴۰] علوی پایه‌گذار ادبیات زندان و ادبیات مهاجرت است ، و در پاره‌ای از داستان‌هایش تصویرِ زندگی خشن و زخمت و ناشاد زندانیان و مهاجران مشهود است.[۴۱]

کارنامه و فهرست آثار

آثار بزرگ علوی به چهار دسته تقسیم می‌شود:
YesYترجمه
YesY نقد ادبی
YesY خاطره‌نویسی
YesY تألیفی به زبان آلمانی
YesY نامه‌ها YesY داستان کوتاه و رمان


ترجمه[۴۲]

علوی کار خود را با ترجمه شروع می‌کند. در سال ١٣٠۶، که در شیراز به معلمی اشتغال دارد، پره‌هایی از نمایش‌نامهٔ «دوشیزه اورلئان» اثر شیلر را به فارسی بر می‌گرداند و در روزنامه‌ای محلی چاپ می‌کند و پس از کودتای ١٣٢۵ و زندگی در تبعید، ترجمهٔ آثار داستانی ِ نویسندگان ایرانی را به‌قلم خود و همکاران و شاگردانش در دانشگاه هُمبولت سازمان می‌دهد. علوی به کمک شاگردانش، آثاری از ادبیات کلاسیک ایران را به زبان آلمانی ترجمه می‌کند یا در این باب مقاله‌هایی می‌نویسد. از کارهای مهم او در معرفی ادبیات کلاسیک ایران به آلمانی‌زبان‌ها نگارش مدخل‌هایی از دانشنامهٔ کیندلر است که هنگام تجدیدچاپ این مدخل‌ها، ٢٩ شاعر و داستان‌نویس معاصر را به نویسندگان کلاسیک افزود.

  • نمایش‌نامهٔ «دوشیزه اورلئان» اثر شیلر
  • نمایش‌نامهٔ «کسب‌وکار خانم وارن» اثر برناد شاو
  • رمان «گل‌های سفید» اثر اشتفان تسوایک
  • صفحاتی از «حماسهٔ ملی ایرانیان» اثر نُلِدکه
  • «نخستین عشق من» اثر گورگی
  • «باغ آلبالو» اثر چخوف
  • «گل‌های آبی» اثر واندا واسیلوکایا
  • «دوازده ماه» اثر ساموئل مارشاک
  • نمایش‌نامهٔ «مستنطق» اثر جی. بی . پریستلی
  • «افسانهٔ آفرینش» و مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه هدایت، بوف کور، حاجی آقا، علویه خانم
  • مجموعه داستانی «دو شوهر» که شامل ٢٢ داستان از هفده داستان‌نویس ایرانی از جمله هدایت، نوشین، چوبک، رسول پرویزی، مهشید امیرشاهی، امین فقیری، فریدون تنکابنی، غلام‌حسین ساعدی، بهرام صادقی، جمال میرصادقی و محمود دولت‌آبادی ...
  • «افسوس که نامهٔ جوانی طی شد» ترجمهٔ رباعیات خیام به‌قلم مارتین رمانه؛ با دو مقاله از ریپکا و علوی
  • «هفت پیکر نظامی گنجوی» با عنوان هفت‌ شاهزاده‌ خانم


نقد ادبی

نقد ادبی و پژوهش‌های علوی در سایه مانده است. در سال ١٣١٢ تا ١٣١۴ او و تقی ارانی با نگارش مقاله‌هایی در مجلهٔ دنیا، پایه‌گذار نقد ادبی ِ مارکسیستی‌فرویدی در ایران شدند. «هنر و ماترسالیسم» نوشتهٔ فریدون ناخدا که نام مستعار علوی بود، از نخستین مقاله‌های منتشرشده به زبان فارسی با رویکرد مارکس‌گرا به هنر و ادبیات است. او در مقاله‎های دومین مرحله از کار انتقادی خود، هرچند جانبدار ادبیات طبقاتی است اما به فرم توجه دارد و هنرمند را در آفرینش ادبی آزاد می‌شناسد. البته او با نوشتن این نوع مقاله‌ها در جایگاه فعال حزبی ظاهر می‌شود.[۴۳] پس از مهاجرت، در بررسی آثار و برای مجله‌های فرهنگی به‌ نقد دانشگاهیِ ایران‌شناختی محلق می‌شود.[۴۴] علوی نخستین مورخ ادبی است که علی‌اکبر دهخدا را به‌جهت نگارش چرند پرند، در نشریهٔ صوراسرافیل نویسندهٔ اولین داستان‌های کوتاه فارسی می‌شناساند و رویای صادقهٔ سیدجمال‌الدین واعظ و یارانش را اولین «داستان بلند ادبیات نوین» می‌شمارد.[۴۵]


خاطره‌نویسی

علوی به‌خلاف هدایت و مانند جمال‌زاده گرایش به خاطره‌نویسی داشت و شرح‌حال پرماجرای خود را در چند اثر گزارش کرد. او به‌سرعت از احوال دورهٔ کودکی و نوجوانی خود می‌گذرد و به تصویر اوضاع و حوادث سیاسی دوران بلوغش می‌پردازد که مسیر حیات معنوی ِ خویش را به‌شدت متأثر از آنها می‌شناخته است و بخش عمدهٔ خاطرات او به تفسیرهای سیاسی از رویداهای معاصر بدل شده است.

  • «پنجاه‌وسه‌ نفر یاران زندانی» علوی در این ٢٩ فصل می‌کوشد تا نشان دهد که چگونه با زندانیان رفتار می‌شد و چگونه آنان را زجر می‌دادند چگونه آنان را می‌گرفتند و نابود می‌کردند.[۴۶]
  • «اوزبک‌ها» که با یادداشت‌های سفر او به تاشکند شکل گرفته است.[۴۷]
  • «گذشت زمانه» حاصل آخرین سال‌های عمر علوی است.[۴۸]
  • «خاطرات بزرگ علوی» این کتاب حاصل گفت‌وگوی حمید احمدی با بزرگ علوی است که در ٢٩ جلسه با او دیدار کرده بود.[۴۹]


تالیفی به زبان آلمانی

علوی چند اثر به زبان آلمانی نوشته است:

  • «ایران مبارز» دربارهٔ صنعت ملی‌شدن نفت و محمد مصدق.
  • «نفت خونین» دربارهٔ نقش صنعت نفت در ساختار اقتصادی ایران.
  • «ایران کشور گل و بلبل» دربارهٔ زندگی و فرهنگ مردم ایران و دگرگونی‌های آن پس از انقلاب مشروطه.
  • «کتاب درسی فارسی» برای آلمانی‌زبان‌ها با کمک مانفرد لورنس.
  • «تاریخ تحول ادبیات جدید ایران»
  • داستان «دیوار سفید»

نامه‌ها

به‌طور کلی می‌توان این نامه‌ها را در ابتدا به دو بخش غیرفارسی و فارسی تقسیم کرد. بخش غیرفارسی اکثراً مربوط به امور دانشگاهی، نامه‌های تبریک به مناسبت‌های مختلف می‌باشد. بخش فارسی را هم می‌توان به دو قسمت نامه‌نگاری با هواداران و نامه‌نگاری با دوستان نزدیک مثل جمال‌زاده، چوبک و نوشین تقسیم کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

داستان کوتاه و رمان

علوی اغلب چهره‌های داستانی خود را از میان روشنفکران حسّاس و گاه مبارزِ طبقهٔ متوسط شهری بر می‌گزیند. سرنوشت آنان که معمولاً گرفتار ماجراهای عاشقانهٔ ناکام یا بیماری‌هایی چون سل می‌شوند، جز جنون و مرگ نیست. آنچه از نخستین آثار علوی تا آخرین آنها درخورِ توجه است ضدیتِ آشکار هرچند نومیدانهٔ قهرمانان داستان‌ها با سنت‌ها و رسم‌های کهنه و پذیرفته‌شده است. به‌رغم دغدغه‌های سیاسی نویسنده، داستان‌هایش عاطفی است و در آن زنان چهره‌ای فداکارتر دوست‌داشتنی‌تر از مردان دارند. زن‌ها نقشی منفعل ندارند و پویا هستند، زبان می‌گشایند و امکان بازگویی هراس‌ها و آرزوهای خود را دارند و این خصلت به داستان‌ها بُعد روانشناختی می‌بخشد.[۵۰]

  1. پنجاه‌وسه نفر
  2. چشم‌هایش
  3. چمدان
  4. سالاریها
  5. موریانه
  6. میرزا
  7. ورق‌پاره‌های زندان
  8. اوزبک‌ها
  9. گیله‌مرد
  10. گذشت زمانه
  11. روایت


بررسی چند اثر

چشم‌هایش

در اردیبهشت ماه ١٣٣١، چاپ رنگینِ تهران رمانی را در ١٨٧ صفحهٔ قطع وزیری، به طبع رساند که سبب تثبیت جایگاه علوی به‌عنوان یکی از نوآوران رمان ایرانی شد. این رمان به زبان‌های آلمانی وانگلیسی و لهستانی بعدها ترجمه شد. قدرت نویسنده در به‌کارگیری شگرد ادبیِ «جست‌وجو برای کشف» و ایجاد تعلیق و کشش داستانی مناسب، چشمهایش را در جایگاه رمانی پرخواننده و یکی از «ده رمان بزرگ ایران» نشانده است. هیچ‌یک از رمان‌های بعدی علوی از نظر هنری و فکری در حد چشمهایش نیست.[۵۱] در آغاز رمان، تهران و خفقان حاکم بر آن توصیف می‌شود. در بخشی از آغاز رمان آمده است:
«شهر تهران خفقان گرفته‌بود، هیچ‌کس نفسش درنمی‌آمد، همه از هم می‌ترسیدند، خانواده‌ها از کسانشان می‌ترسیدند، بچه‌ها از معلمان‌نشان، معلمان از فرّاش‌ها و فرّاش‌ها از سلمانی و دلّاک؛ همه از خودشان می‌ترسیدند، از سایه‌شان باک داشتند...سکوت مرگ‌آسائی در سرتاسر کشور حکم‌فرما بود. همه خود را راضی قلمداد می‌کردند. روزنامه‌ها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند. مردم تشنهٔ خبر بودند و پنهانی دروغ‌های شاخدار پخش می‌کردند. کی جرأت داشت علنی بگوید که فلان چیز بد است، مگر می‌شد که در کشور شاهنشاهی چیزی بد باشد.»
نقاش بزرگ، استاد ماکان، در هفتم دی‌ ۱۳۱۷ درحالی که بیش از سه سال در کلات و در تبعید بوده است به‌صورت مشکوکی می‌میرد. رژیم برای سرپوش گذاشتن بر جنایت، نمایشگاهی از آثار او ترتیب می‌دهد ولی به دلیل هجوم مردم به نمایشگاه، آن را تعطیل می‌کند. از ماکان آثار بسیاری برجای مانده و از جملهٔ آن‌ها تابلویی است به نام‌ «چشم‌هایش». راز این تابلو تبدیل به معما شده است. ناظم به‌عنوان راوی داستان که مسئولیت مدرسهٔ نقاشی استاد ماکان را بعد از مرگ او به عهده دارد، درصدد کشف راز تابلوی چشم‌هایش بر می‌آید.[۵۲] از این راه تعلیق مناسبی پدید می آید و خواننده شایق می‌شود که بداند «بعد چه خواهد شد؟»
در فصل اول، از دید ناظم، با شخصیت استاد ماکان آشنا می‌شویم؛ روشنفکری که در اروپا تحصیل کرده، علاقه‌ای به آداب و رسوم دست‌وپاگیر ندارد، و به مبارزه به دیکتاتوری برخاسته است. در فصل دوم، ناظم با فرنگیس، ملّاک‌زاده زیبا و جسور که درسال‌مرگ استاد به دیدن تابلوهای او آمده است، روبه‌رو می‌شود. علوی حول و حوش این «زن ناشناس» جو افسون‌کننده‌ای از رمز و راز می‌سازد.[۵۳] توصیف گشت‌و گذار فرنگیس و ماکان در کنار رود کرج، که از صحنه‌های رایج ادبیات عاشقانهٔ آن زمان است، رمانتیک‌ترین صفحات چشمهایش را می‌سازد.[۵۴]چشمهایش نخستین رمان فارسی است که نقش اصلی و تعیین‌کننده در آن به یک زن واگذار شده است.[۵۵] چشمهایش یک نسل خوانندهٔ فرویدنیچه‌ای پس‌انداخت که دخترهایش شلاق‌کِش بودند و پسرهایش بی اعتنا. انتشار این رمان واکنش‌های متفاوتی را برانگیخت. آل‌احمد صفحاتی از این رمان را مشابه مقاله‌های حزبی می‌داند و خانلری می‌گوید: نخستین نمونهٔ چشمهایش که علوی برای من و هدایت و چوبک خوانده بود «رمانی لطیف و احساساتی» بود که بعداً از اساس دگرگون شد و به‌صورت کتابی حزبی درآمد. اما علوی گفتهٔ خانلری را رد کرده و گفته است نسخهٔ دست‌نویس را برای خانلری نخوانده و آن را تغییر نداده است. ولی شدیدترین حمله‌ها از ناحیهٔ رفقای سیاسی و منتقدان حزبی او صورت گرفت. همچون به‌آذین، که همدلی نویسنده با شخصیت فرنگیس را مهم‌ترین مشکل رمان می‌داند و علوی را نکوهش می‌کند که چرا استادِ مبارز را به‌حد کافی مثبت تصویر نکرده است.[۵۶]


پادنگ

در این داستان راوی زندانی سیاسی است به هفت‌سال زندان محکوم شده و دو سال از محکومیتش گذشته است، پادنگ حدیث نفس یا ترجمهٔ احوال راوی نیست، بلکه تصویر گرده‌وار یا شماتیک و گذران زندانی عادی، مردی روستایی به نام غلام‌حسین است که به اتهام قتل پسرش یا پسرخوانده‌اش زندانی است. داستان ساختاری نقلی دارد و زبانی تشریحی و مباحثه‌ای. آغاز داستان از آزادشدن غلامحسین از زندان در روز قبل خبر می‌دهد و این افتتاحیه کنجکاوی خواننده را بر می‌انگیزد. نویسنده به معرفی غلام‌حسین می‌پردازد البته به استناد اظهارنظرهای زندانیان دیگر. خواننده از همان ابتدا با یک «مجهول » روبه‌رو می‌شود. راوی اظهارات پراکنده و گاهی ضدونقیض از آنها نقل می‌کند. درواقع علوی ازمنظر راوی، موضعی قاطع دربارهٔ آدم اصلی داستان و آدم‌های پیرامون نمی‌گیرد و خواننده را در موضعی انفعالی قرار نمی‌دهد. و این‌گونه‌ است که داستان را مصرف نمی‌کنیم بلکه آن را بازتولید می ‌کنیم.[۵۷]


پنجاه‌وسه نفر

علوی در این کتاب به شرح ایام مصیبت‌باری که در سال ۱۳۱۵ دستگیر و زندانی شد می‌پردازد. یاران او و وضعیت روحی و روانی آنان هم در این کتاب توصیف شده‌است. سال‌های زندان و رفتار زندان‌بانان و نیز فشارهای روحی ایام زندان به‌روشنی در این کتاب نشان داده شده‌ است و به همین دلیل پس از انتشار استقبال گسترده‌ای پیدا کرد.[۵۸] در این داستان «عنصر زمانی» وابستگی به زمانی معین، یعنی زمانِ عینی سال‌های مبارزه با مرگ و رنج و بدبختی و مصیبت، مشهود است. علوی در این داستان ماجرای توقیف و شکنجه و محاکمه و هول‌وهیجان ایامِ دراز حبس را با زبانی گزارشی و تبلیغی و گاه عبوس نوشته است. پنجاه‌وسه نفر در زمان انتشار خود به‌عنوان خبر و گزارشی داغ از وحشی‌گری و دژخویی زندان‌بانان رضاشاهی غوغایی به‌ پا کرد و در ساختن و بافتن افسانهٔ قهرمانان و رهبران سیاسی سخت مؤثر افتاد. اما سال‌ها است که دیگر کسی آن را نمی‌خواند و حتی نام آن را به زبان نمی‌آورد. خود علوی در اوایل سال ١٣۵٨ در زمان مساعدی که پنجاه‌وسه نفر آزادانه در اختیار نسل جوان انقلابیان قرار گرفته بود، گفت: «من این روزها که گه‌گاهی کتاب را ورق می‌زنم تعجب می‌کنم که مردم چه‌طور آن را می ‌خوانند. من از آدم‌های این کتاب که بعدها به‌عنوان رجال مملکت معرفی شدند و افتضاح بارآوردند، تحلیل‌هایی کرده‌ام که حالا شرمنده می‌شوم.»[۵۹]


گیله‌مرد

داستان گیله‌مرد نمونهٔ مناسبب از رئالیسم اجتماعی‌رمانتیک علوی است. دهقانی یاغی دستگیر شده و دو مأمور امنیه، وکیل‌باشی و بلوچ او را از راه جنگل طوفان‌زده، برای بازجویی به شهر می‌برند. نویسنده در حین حرکت سه مرد، نوعِ نگاه متفاوت چهره‌های داستانی را به زندگی می‌نمایاند، رابطهٔ آنها را شکل می‌دهد و از طریق سخنان وکیل‌باشی و بازگشت‌های ذهنی گیله‌مرد، حال‌وهوای اجتماعی دورهٔ طغیان رعیت‌ها را نشان می‌دهد. وصف وقایعِ سفر عینی سه همسفر ِاجباری، با سفر ذهنی گیله‌مرد و بلوچ می‌آمیزد و هویت آنها را شکل می‌دهد. داستان ضمن سخنان امنیه و تفکرات زندانی پرورش می‌یابد و به‌تدریج گره‌هایش باز می‌شود. پس از هجوم دهقانان به مأموران وصول سهم‌اربابی، همسر گیله‌مرد کشته‌شده و او همراه جمعی از دهقانان رانده‌شده از زمین به جنگل زده اما وقتی برای دیدن فرزندش به خانه آمده، دستگیر شده است. علوی با نورها و رنگ‌ها و صداهای جنگل، احساسات و عواطف شخصیت‌ها را نشان داده است و با شرح هیجان‌های درونی که همچون نیرویی آشفته در فوران‌اند، توصیف واقعی بیرونی را رنگ‌آمیزی می‌کند و از آشفتگی طبیعت بهره می‌برد تا راهی به آشوب ذهنی گیله‌مرد بگشاید:
«باران هنگامه کرده بود. باد چنگ می‌انداخت ومی‌خواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجر می‌کشید می‌آمد. غرش باد آوازهای خاموشی را افسارگسیخته کرده بود. رشته‌های باران آسمان تیره را به زمین گل‌آلود می‌دوخت. نهر طغیان کرده بود وآب‌ها از هر طرف جاری بود.»
علوی با تأکید بر نوع رابطه‌ای که بین سه مرد شکل می‌گیرد تعلیق داستان را می‌سازد. امنیهٔ بلوچ در غیاب وکیل‌باشی با جلب اعتماد گیله‌مرد، آن دو را درگیر بازی یچیده‌ای می‌کند و با دسیسه‌ای که می‌چیند، آنان را درست در همان زمانی که فکر می‌کنند به پیروزی نزدیک‌اند از پای در می آورد. اکبر رادی در نقدی معتقد است که گیله‌مرد تمام عناصر مادی و معنوی داستانی «اقلیمی» را دارد. زمان، مکان، آدم‌ها، موضوع، حتی برش‌های نازکی از گویش گیلکی. و به‌رغم درونمایهٔ مسلکی، جهانی‌ترین داستان کوتاهی است که نسل اول داستان‌نویسان ما به فارسی نوشته‌اند.[۶۰]

منبع‌شناسی

مقاله‌ها و پایان‌نامه‌هایی که دربارهٔ آثار بزرگ علوی چاپ شده است

  1. بررسی ساختار زمانی در «چشمهایش»، نویسندگان: اسماعیل صادقی محمود و آقاخانی بیژنی، مطالعات داستانی سال اول زمستان ۱۳۹۱ شماره ۲
  2. بررسی داستان «اجاره خانه» از «بزرگ علوی» براساس نظریه جامعه‌شناسی محتوا، نویسندگان: میثم زارع و جهانگیر صفری، مطالعات داستانی سال اول تابستان ۱۳۹۲ شماره ۴
  3. بررسی سمبولیسم اجتماعی در داستان «گیله‌مرد»، نویسندگان: نویسنده: مصطفی گرجی و سولماز مظفری، مطالعات داستانی سال دوم زمستان ۱۳۹۲ شماره ۲ (پیاپی ۶)
  4. زوال پدرسالاری در داستان های بزرگ علوی، نویسندگان: میثم زارع و جهانگیر صفری، پژوهش های نقد ادبی و سبک شناسی تابستان ١٣٩٢، سال سوم، شماره١٢
  5. «گیله‌مرد» بزرگ علوی علیه ایدئولوژی یا ابزاری ایدئولوژیک؟ نویسندگان:مهدی جاویدشاد و بهی حدایق، نقد ادبی سال یازدهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۴۳
  6. طبقه‌بندی تشبیهات در دو مجموعه داستان «چمدان» و «ورق پاره‌های زندان» از بزرگ علوی، نویسنده: میثم زارع، علوم ادبی سال هشتم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۴
  7. ساختار زمان در رمان چشمهایش از منظر معنی‌شناسی شناختی، نویسندگان: فرهاد دعوت‌خواه و محمدامین صراحی و بهزاد برکت، نقد و نظریه ادبی سال اول بهار و تابستان ۱۳۹۵ شماره ۱
  8. انتروپی در طبیعت و جامعه در داستان «گیله‌مرد»، نویسنده: زهرا پارساپور، ادبیات پارسی معاصر سال چهارم زمستان ۱۳۹۳ شماره ۴ (پیاپی ۱۲)

نوا، نما، نگاه





جستارهای وابسته

پانویس

  1. «یادداشت‌های بزرگ». 
  2. دهباشی، یاد بزرگ علوی، ٩.
  3. مومنی، در خلوت دوست، ٢۵٧.
  4. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ١٧٣.
  5. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ١۶٨.
  6. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ١٧٣.
  7. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ١٩۴تا٢٠٣.
  8. احمدی، ما هم در این خانه حقی داریم، ٣٩تا۴٢.
  9. دهباشی، یاد بزرگ علوی، ١١تا٣٨.
  10. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١۵.
  11. محمدبهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٧.
  12. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١۶.
  13. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٧.
  14. محمدبهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٨.
  15. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٨.
  16. احمدی، خاطرات بزرگ علوی، ١١۵.
  17. «اقتباس موسیقایی چشمهایش». 
  18. «بزرگ علوی به روایت دوربین». 
  19. «بزرگ علوی و هدایت». 
  20. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٢.
  21. مؤمنی، در خلوت دوست، ٢٩٣.
  22. «بزرگ علوی و میرصادقی». ایبنا. 
  23. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠١.
  24. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٣.
  25. «بزرگ علوی و پاینده». 
  26. «علوی و پاینده». 
  27. بزرگ علوی، بزرگ‌مرد ادبیات ستیز و تعمق. ۴۶. 
  28. بزرگ علوی: ستایش زندگی. ۴٢. 
  29. بزرگ علوی: ستایش زندگی. ۴٠. 
  30. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۸۲.
  31. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۱۵۰.
  32. محمدبهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١١.
  33. محمدبهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١۶.
  34. محمدبهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١٣.
  35. «سالاریها». 
  36. «گیله‌مرد». 
  37. محمدبهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١٨.
  38. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٩٩.
  39. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠٠.
  40. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٢٧.
  41. محمدبهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ١٢.
  42. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٢٩تا٣١.
  43. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٣١.
  44. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٣٩.
  45. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۴١.
  46. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۴٣.
  47. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۴۵.
  48. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۴٧.
  49. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۵١.
  50. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ۶٠.
  51. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠٣.
  52. عسگری حسنکلو، جامعه‌شناسی رمان فارسی، ۱۵۹و۱۶۴.
  53. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠۴.
  54. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠۶.
  55. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠٩.
  56. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ١٠٧.
  57. محمدبهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٢٧تا٢٩.
  58. عسگری حسنکلو، جامعه‌شناسی رمان فارسی، ۱۶۳و۱۶۴.
  59. محمدبهارلو، بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال، ٢٢تا٢٣.
  60. میرعابدینی، پیشهٔ دربه‌دری، ٨٢تا٨۵.
  61. «بزرگ علوی در جمع نویسندگان در آلمان». بنیاد هوشنگ گلشیری. 

منابع

  1. اتحاد، هوشنگ (۱۳۹۳). پژوهشگران معاصر ایران. ۲و۱۱. فرهنگ معاصر.
  2. عسگری حسنکلو، عسگر (۱۳۹۴). جامعه‌شناسی رمان فارسی. انتشارات نگاه.
  3. علی دهباشی، علی (۱۳۹۶). یاد بزرگ علوی. تهران: ثالث. ص. ۸۳۰.
  4. میرعابدینی، حسن (۱۳۹۶). پیشهٔ دربه‌دری زندگی و آثار بزرگ علوی. تهران: چشمه. ص. ۱۴۸.
  5. بهارلو، محمد (۱۳۹١). بزرگ علوی نویسندهٔ سانتی‌مانتال یا روشن‌اندیش. تهران: به‌نگار. ص. ۹۲.
  6. احمدی، حمید (۱۳٧٧). خاطرات بزرگ علوی. تهران: به‌نگار. ص. ۴۹۸.
  7. مومنی، باقر (۱۳٨٢). در خلوت دوست (نامه‌های بزرگ علوی به باقر مومنی). تهران: عطائی. ص. ۲۹۹.
  8. احمدی، حمید (۱۳٨٣). ما هم در این خانه حقی داریم(خاطرات نجمی علوی). تهران: اختران. ص. ۲۲۴.
  9. «بزرگ علوی، ستایش زندگی». دنیای سخن، ش. ٧٣ (اسفند۱۳٧۵): ۴٠. 
  10. «بزرگ علوی، بزرگ‌مرد ادبیات‌ستیز و تعمق». دنیای سخن، ش. ٧٣ (اسفند۱۳٧۵): ۴۶. 

پیوند به بیرون

  1. «بزرگ علوی و یادداشت‌هایش». بخارا وب، اسفند١٣۹۶. بازبینی‌شده در ١۵دی۱۳۹٨.