صادق هدایت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۸: خط ۶۸:
{{گفتاورد تزیینی| هدایت از عصبانیت از تنفری که نسبت به رضاشاه و خاندانش داشت، بدترین فحش‌ها را به شاه و فامیلش می‌داد و فحش‌های آبدار حوالهٔ زن و دخترهای شاه می‌کرد.{{سخ}}
{{گفتاورد تزیینی| هدایت از عصبانیت از تنفری که نسبت به رضاشاه و خاندانش داشت، بدترین فحش‌ها را به شاه و فامیلش می‌داد و فحش‌های آبدار حوالهٔ زن و دخترهای شاه می‌کرد.{{سخ}}
روزی رفقا باز مرا بردند کافه.  صادق هدایت وارد شد. ما را ندیده‌بود. نشست پشت یک میز. با عجلهٔ پول حقوقی که از وزارت گرفته‌بود را درآورد. شروع کرد با عجله روی این اسکناس‌ها نقاشی‌کردن. تا آخرین دانهٔ این اسکناس‌ها را درآورد و روی آن‌ها نقاشی کرد و دیگر راحت شد و بعد شروع کرد به حرف‌زدند با دیگران. اما این نقا‌شی‌های او چه بود؟ قبل از همه سوزنی درآورد و چشم‌های محمدرضاشاه را سوراخ کرد. دوتا شاخ بالای سرش کشید. سیبیل‌های چخماقی برایش درست کرد. <ref>{{پک|دهباشی|۱۳۸۰|ک=یاد صادق هدایت|ص=۸۲۱}}</ref>}}  
روزی رفقا باز مرا بردند کافه.  صادق هدایت وارد شد. ما را ندیده‌بود. نشست پشت یک میز. با عجلهٔ پول حقوقی که از وزارت گرفته‌بود را درآورد. شروع کرد با عجله روی این اسکناس‌ها نقاشی‌کردن. تا آخرین دانهٔ این اسکناس‌ها را درآورد و روی آن‌ها نقاشی کرد و دیگر راحت شد و بعد شروع کرد به حرف‌زدند با دیگران. اما این نقا‌شی‌های او چه بود؟ قبل از همه سوزنی درآورد و چشم‌های محمدرضاشاه را سوراخ کرد. دوتا شاخ بالای سرش کشید. سیبیل‌های چخماقی برایش درست کرد. <ref>{{پک|دهباشی|۱۳۸۰|ک=یاد صادق هدایت|ص=۸۲۱}}</ref>}}  
===ترز: معشوقهٔ هدایت===
[[پرونده:SadeghHedayatTherese.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''هدایت، در سمت چپ او ترز، معشوقه‌اش و در راستش، مادر ترز'''</center>]]
ترز (therèse) همدم صمیمی هدایت در رنس، در زمان تحصیل هدایت در پاریس بوده‌است. پدر او در جنگ بین‌الملل اول در جبههٔ «ماژینو» کشته‌ شده‌بود و مادرش آرزو داشت دخترش با مرد دلخواه خود ازدواج کند و خوشبخت شود. ترز در نامه‌ای به هدایت می‌نویسد:
{{گفتاورد تزیینی|گربهٔ کوچک ایرانی من. تنها یک کارت کوچک، زیرا در مرخصی هستم، در «اترتا» پیش مادرم، و خیلی گرفتار. من چند روز پیش از «پون‌تورسن» رد می‌شدم، خیلی به نخستین ملاقاتمان فکر کردم. مادرم پیر شده و کمی بیمار است؛ این مرا ناراحت کرده. وقتی برگشتم به شما نامه خواهم‌نوشت، نزدیک ۱۵ ژوئن. من را محکوم به بی‌وفایی نکن، شاید تنبلی، و چرا اسم معشوقم را می‌پرسی؟ ترجیح می‌دهی که به شما جواب بدهم چندتا دارم، چیزی که لازم است بگویم این است که من از آن‌ها هیچکدام را دوست ندارم. من به شما نامه‌ای مفصل، تا ده روز دیگر می‌نویسم. من شما را همیشه دوست دارم.<ref>{{پک|بهارلو|۱۳۷۴|ک= نامه‌های صادق هدایت|ص=۲۸۴}}</ref>}}
==زندگی و یادگار==
==زندگی و یادگار==



نسخهٔ ‏۱۰ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۱۱

صادق هدایت

زادروز ۲۸بهمن۱۲۸۱
تهران
پدر و مادر هدایت قلی‌خان اعتضاد‌الملک و زیور‌الملوک
مرگ ۱۹ فروردین ۱۳۳۰
پاریس
علت مرگ خودکشی
جایگاه خاکسپاری گورستان پرلاشز در پاریس
کتاب‌ها بوف کور، سگ ولگرد
نمایشنامه‌ها پروین دختر ساسان
شریک(های)
زندگی
ماری ترز
اثرپذیرفته از ادبیات اروپا، خصوصاً فرانسه
صادق در کنار برادران


صادق هدایت روشن‌فکر، داستان‌نویس، منتقدادبی، مترجم و پژوهشگر زبان پهلوی، و ادبیات فولکلور، روزنامه‌نگار و نمایشنامه‌نویس بود.

* * * * *

از میان خاطره‌‌ها

«ژان دو لاری ویر»

نقل از هدایت:

مریدان احمق و ملت ریقو

به‌ گفتهٔ اردشیر آوانسیان:

فحش‌های آبدار

به نقل از اردشیر آوانسیان:

ترز: معشوقهٔ هدایت

هدایت، در سمت چپ او ترز، معشوقه‌اش و در راستش، مادر ترز

ترز (therèse) همدم صمیمی هدایت در رنس، در زمان تحصیل هدایت در پاریس بوده‌است. پدر او در جنگ بین‌الملل اول در جبههٔ «ماژینو» کشته‌ شده‌بود و مادرش آرزو داشت دخترش با مرد دلخواه خود ازدواج کند و خوشبخت شود. ترز در نامه‌ای به هدایت می‌نویسد:

زندگی و یادگار

سال‌شمار زندگی هدایت

  • ۱۲۸۱: تولد در شب سه‌شنبه ۲۸بهمن در تهران.
  • ۱۲۸۷: آغاز تحصیل در مدرسه علمیه.
  • ۱۳۰۰: اعزام به فرانسه.
  • ۱۳۰۳: نشر کتاب‌های رباعیات عمر خیام و انسان و حیوان.
  • ۱۳۰۴: فارغ‌التحصیلی از مدرسه «سن لوئی».
  • ۱۳۰۵: اعزام به بلژیک در آبان‌ماه و نام‌نویسی در آموزشگاه عالی مهندسین در رشتهٔ راه و ساختمان.
  • ۱۳۰۶: کتاب فوائد گیاه‌خواری در برلن و زنده‌به‌گور در تهران به چاپ رسید.
  • ۱۳۰۷: نخستین اقدام به خودکشی.
  • ۱۳۰۹: بازگشت به ایران پیش از به پایان‌بردن تحصیلات. آغاز خدمت در بانک ملی ایران و انتشار کتاب پروین دختر ساسان و افسانهٔ آفرینش.
  • ۱۳۱۰: انتشار اوسانه و سایهٔ مغول. مرداد‌ماه از خدمت بانک ملی استعفا داد و اصفهان نصف جهان او در تهران به چاپ رسید.
  • ۱۳۱۱: شهریور‌ماه وارد خدمت ادارهٔ کل تجارت شد و مجموعهٔ داستان سه قطره خون او به چاپ رسید.
  • ۱۳۱۲: سایه‌روشن، نیرنگستان، علویه خانم و مازیار منتشر شد.
  • ۱۳۱۳: تشکیل گروه چهار نفری ربعه. (هدایت، مجتبی مینوی، بزرگ علوی و مسعود فرزاد) انتشار ترانه‌های خیام. در شانزدهم دی‌ماه وارد خدمت آژانس پارس شد. انتشار وغ‌وغ ساهاب با مسعود فرزاد در تهران.
  • ۱۳۱۴: از آژانس پارس استعفا داد.
  • ۱۳۱۵: استخدام در شرکت سهامی کل ساختمان. سفر به هندوستان. فراگیری زبان پهلوی. انتشار بوف کور با خط خود به صورت پلی‌کپی.
  • ۱۳۱۶: بار دیگر اشتغال در بانک ملی به سمت متصدی خرید و فروش ارز.
  • ۱۳۱۷: همکاری با مجلهٔ موسیقی به مدیری سرگرد مین‌باشیان تا تعطیل‌شدن آن در سال ۱۳۲۰. استعفا از بانک ملی.
  • ۱۳۱۸: انتشار «گجسته ابالیش» که از متن پهلوی ترجمه کرده‌بود.
  • ۱۳۲۰: آغاز همکاری با دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به عنوان مترجم.
  • ۱۳۲۱: انتشار مجموعهٔ داستان سگ ولگرد در تهران.
  • ۱۳۲۲: انتشار داستان آب زندگی. انتشار گزارش گمان‌شکن و کارنامه اردشیر پاپکان، ترجمه‌شده از متن پهلوی.
  • ۱۳۲۳: انتشار زند وهمن یسن، ترجمه از متن پهلوی. انتشار مجموعهٔ ولنگاری.
  • ۱۳۲۴: عضویت در انجمن روابط فرهنگی ایران با اتحاد جماهیر شوروی. پیوستن به هیئت تحریریهٔ مجلهٔ پیام نو. آبان: برگزاری مجلس بزرگداشت هدایت در انجمن روابط ایران و شوروی. آذر: سفر به شوروی برای شرکت در جشن بیست‌و‌پنجمین سال تأسیس دانشگاه دولتی آسیای میانه به همراه هیئتی از جمله دکتر علی‌اکبر سیاسی.
  • ۱۳۲۵: تشکیل‌شدن کنگرهٔ نویسندگان و گویندگان ایران با شرکت هدایت.
  • ۱۳۲۷: انتشار «گروه محکومین» به‌ اتفاق حسن قائمیان.
  • ۱۳۲۸: دعوت از هدایت برای شرکت در کنگره جهانی هواداران صلح. پاسخ منفی هدایت به این دعوت.
  • ۱۳۲۹: انتشار کتاب «مسخ» به اتفاق حسن قائمیان. عزیمت به فرانسه.
  • ۱۳۳۰: خودکشی در نیمهٔ دوم فروردین در سن چهل‌وهشت‌سالگی، با گاز در پاریس. خاک‌سپاری در ۲۷ فروردین در گورستان پرلاشز پاریس.

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

من همان‌قدر از شرح حال خودم رَم می‌کنم که در مقابل تبلیغات امریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به‌درد چه‌کسی می‌خورد؟ اگر برای استخراج زایچه‌ام است، این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد. اگرچه از شما چه پنهان گرچه از شما چه پنهان، بارها با منجمین مشورت کرده‌ام، اما پیش‌بینی‌ آن‌ها هیچ‌گاه حقیقت نداشته‌. اگر برای علاقهٔ خوانندگان است، باید اول مراجعه به آرای عمومی آن‌ها کرد... از این گذشته شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته‌ای دربرندارد. نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته‌ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام. بلکه برعکس همیشه با عدم موفقیت روبرو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام، همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند، به‌طوری که هر وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده‌است. روی هم رفته، موجود وازدهٔ بی‌مصرف، قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد. [۵]


خاندان هدایت

خاندان و خانوادهٔ هدایت

شجره‌نامهٔ خاندان هدایت
از راست: انتوان‌خان، محمدخان، اسدالله خان، حاجی مشیرخان، لطف‌الله‌خان، میرزا عبدالوهاب‌خان، رضا‌قلی‌خان(جد صادق هدایت)، شعاع‌السلطنه، محمدعلی‌خان فراش‌باشی

صادق هدایت روز ۲۸ بهمن سال ۱۲۸۱، دو سال پیش از جنبش مشروطهٔ ایران، در تهران، خیابان کوشک به دنیا آمد.[۶] پدربزرگش رضاقلی‌خان هدایت از رجال دورهٔ ناصری و پدرش رضا‌قلی اعتضادالملک، رئیس مدرسهٔ نظام بود. مادر او زیورالملک، دختر مخبرالسلطنه بود. [۷] دایی او نصرالملک هدایت بود که در دوران پهلوی ۱۴بار وزیر و سناتور بود. مادر او، فردی تحصیل‌کرده بود و تمام روزنامه‌هایی را که منتشر می‌کردند، می‌خواند و مانند اکثر خانوادهٔ هدایت وابستهٔ به فرهنگ دورهٔ قاجار بود و از دوران پهلوی دل خوشی نداشت. همچنین گفته می‌شود که او از آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها نفرت داشت و همیشه می‌گفت: «آمریکا، آب زیر کاه.»[۶] به‌گفتهٔ بیژن جلالی، پسرخالهٔ صادق هدایت، هدایت «روحیهٔ طنز و تندی زبان و حدت ذهن و کج‌خلقی خود را از مادر به ارث برده‌است.»[۸] نسبت صادق هدایت به رضا قلی‌خان هدایت، شاعر و مورخ قرن سیزدهم هجری قمری بود. مخبرالسلطنه، پدربزرگ مادری او نیز از همین خاندان بود. مخبرالسلطنهٔ هدایت، والی آذربایجان در هنگام قیام شیخ محمد خیابانی و شهادت او بود. او در سال‌های تحصیل صادق هدایت در فرانسه، نخست‌وزیر رضاشاه بود و بارها در اختلافات هدایت با سفارت ایران در فرانسه و مقامات فرهنگی از صادق، به شکل غیرمستقیم حمایت می‌کرد.[۹]
هدایت دو برادر و سه خواهر بزرگ‌تر از خود داشت.[۷]

اوان کودکی

ادب‌نگاری

زندگی در سفر

روز ۵شهریور۱۳۰۵ خورشیدی، صادق هدایت از راه بندرپهلوی (انزلی) و سپس بندر بادکوبه (باکو)، عازم مسکو می‌شود. از مسکو با ترن، ابتدا به برلین و سرانجام به بروکسل در کشور بلژیک می‌رود. این سفر، از طرف وزارت فواید عامه و از طریق بورسیهٔ تحصیلی برای هدایت و ۱۱۰ نفر از دانشجویان ایرانی میسر می‌شود. هدایت قرار است در بندر «گان» در بلژیک، در رشتهٔ ریاضیات عالی تحصیل کند. سپس به پاریس منتقل می‌شود و چندبار رشتهٔ تحصیلی خود را عوض کرده و معماری به دندان‌سازی، از دندان‌سازی به امور رفاهی و از امور رفاهی به ادبیات تغییر رشته می‌دهد. سرانجام در سال ۱۳۰۹ به ایران باز می‌گرد.[۱۰]
در سال ۱۳۱۴، شین پرتو (علی شیرازپور)، از دوستان صادق هدایت از او دعوت می‌کند که با هم به هند بروند. صادق هدایت به علت اشتیاق به این سفر، از شرکت سهامی کل ساختمان استعفا داده و در تاریخ ۳دسامبر۱۹۳۶ میلادی راهی بمبئی می‌شود. او در بمبئی، در آپارتمان شین پرتو اقامت می‌کند. در شهریور۱۳۱۶ خورشیدی، هدایت به تهران مراجعت می‌کند.[۱۱]
هدایت در آذرماه ۱۳۲۴ خورشیدی، از جانب دانشگاه تاشکند در ازبکستان، همراه با چند شخصیت ایرانی دیگر مانند علی‌اکبر سیاسی، رئیس دانشگاه تهران و فریدون کشاورز، از رؤسای حزب توده، دعوت می‌شوند تا برای مدت ۱۵ روز، به مناسبت ۲۵ساله‌شدن دانشگاه آسیای میانه به آن دیار سفر کنند. مطابق با پاسپورت هدایت، او در ۱۶آذر۱۳۲۴ وارد ازبکستان شده و در تاریخ ۲۹آذر۱۳۲۴ به ایران بازمی‌گردد.[۱۱]

شغل‌ها

خودکشی

شخصیت و اندیشه

وجهات عام شخصیتی هدایت

به نقل از ونسان مونتی:

هدایت کمتر راز درونش را پیش کسی می‌گشود، مگر بعضی مواقع نادر که درددل می‌کرد و یا مواقعی که مطالعهٔ اثر تازهٔ نویسندهٔ دیگری اورا به‌وجد می‌آورد و تا دوستان خود را در شادی‌ای که از یافتن این اثر به او دست داده‌بود سهیم نمی‌کرد، آرام نمی‌نشست. او دوستان بالنسبه زیادی داشت که قادر به فهمیدن او بودند. بسیار فروتن بود و تنفر داشت که کسی بی‌اجازهٔ او، نام او و یا نام آثار او را به‌کار ببرد. بذله‌گو بود، استعداد عجیبی داشت که برخی از صحنه‌های زندگی را مضحک جلوه دهد و نقطهٔ ضعف اشخاص را بیابد. ولی بیشتر وقت‌ها یک دورهٔ گرفتگی و نومیدی وصف ناپذیری را طی می‌کرد. لا وجود ظاهر لا‌ابالی، بسیار منظم بود. اتاق خود را به دقت مرتب می‌کرد. همیشه به نامه‌ها پاسخ می‌داد و می‌دانست چگونه خرج خود را تنظیم کند. یکی از خصایص برجستهٔ او، دلسوزی نسبت به حیوانات بود. معتقد بود که هیچ‌کس حق ندارد آن‌ها را از زندگی محروم کند. شاید به همین سبب بود که گیاهخوار مانده‌بود. به سگ که در سرزمین اسلامی نجس شمرده می‌شود، نان و ماست می‌داد و این حیوان را موضوع داستانی به نام «سگ ولگرد» قرار داده‌است. گربه را بسیار دوست و گرامی می‌داشت و همیشه یک گربه به‌روی میزش بود. موسیقی را بسیار دوست می‌داشت. یکی از داستان‌های او به نام «لاله» به پرویز محمود در تهیهٔ یک سمفونی الهام بخشید.[۱۲]


رویکرد به ایران

دربارهٔ رویکرد هدایت به ایران، عمدهٔ نظرات در تأیید میهن‌دوستی اوست. به باور ونسان مونتی:

صادق هدایت یک ایرانی وطن‌پرست بود، شیفتهٔ این کشور بود و وطنش را بیشتر از هر چیزی دوست داشت. وطن‌پستی او هیچ ارتباطی با هیاهو و خودخواهی نداشت، وطن‌پرستی او به‌ معنای خاصی بود. وطن در نظر او فقط کوه و جنگ و دشت و بیابان و شهرها نبود. او اگر وطنش را دوست داشت، مردمان آن را دوست داشت، مردمی که در این سرزمین زندگی می‌کرد و بی‌گناه در فقر و مذلت و ستم‌کشی به‌سر می‌بردند. هدایت در آثار خود دلش با آن‌هاست و آن‌ها را می‌شناسد، شریک دردشان است و می‌کوشد دردها و کیف‌های آن‌ها را برای خوانندگان خود جلوه‌گر سازد. علاقهٔ او به گذشته نیز از همین نظر است.[۱۳]

اضطراب روحی و زیست خیامی

در رابطه با اضطراب روحی هدایت و زیست خیامی او، باید به حرف خود نویسده رجوع کرد که در کتاب «ترانه‌های خیام» می‌گوید:

راز آفرینش در زندگی از ازل، نوشته، گردش دوران، ذرات گردنده، هرچه باداباد هیچ است، دم را دریابیم.[۱۴]

همچنین او در کتاب «گروه محکومین و پیام کافکا» در رابطه با کافکا چنین باور دارد:

کافکا بیش از دیگران احساس تندی از سردی دنیا دارد، ولیکن نه می‌تواند این سردی را از خود براند و نه به آن خو کند... او به‌جای این‌که از این فضای یخ‌زده بگریزد و در حرارت کانون خانوادگی پناهنده شود، به‌سوی سرمای فلج‌کننده، به‌سوی خاموشی جاودان و تهی بی‌پایان می‌رود و دلیرانه اره خود را می‌پیماید.[۱۵] هرگاه کافکا تن خود را به مرگ می‌سپارد برای این است که از فریب‌های زندگی گمراه نشود و به‌جز ستایش «پوچ» زیر بار چیز دیگر نمی‌رود. آیا چنین نتیجه‌ای می‌ةوان گرفت جز این‌که برای انسان هیچ راه در رو نیست و امیدی هم وجود ندارد؟[۱۶] انسان با جسم خود حس می‌کند که محدود و جداست و گاهی بدبخت می‌باشد. نه‌تنها باید با جسمی هم‌منزل شد، بلکه از همه بدتر یک جسم پست پلید است که پستی آن نسبی نیست، بلکه مطلق می‌باشد و به ما چسپیده است.[۱۷]

هدایت در نامه‌ای به محمدعلی جمال‌زاده به تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۲۷، یعنی کم‌تر سه‌سال پیش از خودکشی‌اش، چنین می‌نویسد:

حرف سر این است که از هرکاری زده و خسته و بیزارم و اعصابم خرد شده. مثل یک محکوم و شاید بدتر از آن شب را به روز می‌آورم و حوصله همه‌چیز را ازدست‌داده‌ام. نه می‌توانم دیگر تشویق بشوم و نه دلداری پیدا کنم و نه خود را گول بزنم. وانگهی میان محیط و زندگی و مخلفات دیگر ما ورطهٔ وحشتناکی تولید شده که حرف یکدیگر را نمی‌توانیم بفهمیم.[۱۸]

به گفتهٔ ونسان مونتی، فکر مرگ همیشه در سر او بود. بیشتر داستان‌هایش با مرگ کسی ختم می‌کرد و در آن پایان غم‌انگیز داستان‌ها که پیش‌بینی هم نشد‌ه‌است، در نظر خواننده امری اجتناب‌ناپذیر جلوه داده‌ می‌شود. [۱۹]

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

شرحی بر سفرهای هدایت

صادق هدایت چهار مسافرت به خارج از کشور، به اروپا، هند و ازبکستان و پنج مسافرت در داخل ایران به اصفهان، شیراز، گیلان، آذربایجان، مازندران و چند گردش کوتاه به قلهک و شهریار داشته که اطلاعات مختصری دربارهٔ آن‌ها دردست‌است. به‌طور کلی مهم‌ترین سفر او همان سفر به اروپا و و اقامت چندساله در فرانسه می‌باشد که نحوهٔ تفکر و مطالعه و برقراری ارتباط و آگاهی از فرهنگ و تمدن غرب برای او بسیار مؤثر بوده‌است. مسافرت به‌ هند نیز برای هدایت دستاورد پرمحتوایی داشته که آشنایی و مطالعهٔ فرهنگ هندی و بودایی و تکمیل «بوف کور» از آن جمله است. به‌جز سفری که صادق هدایت به اصفهان داشته و این مسافرت خود را در کتاب «اصفهان نصف جهان» به تفصیل آورده‌است، دربارهٔ دیگر مسافرت‌های خود سفرنامه‌ای ندارد و در این باره بسیار مختصر در نامه‌هایی که به دوستان خود نوشته‌، این سفرها را مورد اشاره قرار داده‌است و یا هم‌سفرهای او در یادداشت‌های خود، مسافرت با هدایت را شرح داده‌اند.[۱۰]

دستاوردهای سفر به اروپا

هدایت در سفری که از سال ۱۳۰۵ تا ۱۳۰۹ به اروپا داشت، از شهرهای بسیاری مانند هاور، دوویل، پواتیه، فونتن‌بلو، نیس و... بازدید کرد و درمجموع با فرهنگ و هنر اروپا در پاریس که آن زمان مرکز فرهنگ اروپایی بود، آشنا شد. تعداد قابل ملاحظه‌ای از داستان‌ها و گزارش‌های خود را در همین سفر می‌نویسد. او در این سفر با بسیاری از بزرگان و اساتید علمی و ادبی ارتباط برقرار می‌کند. این سفر اولین سفر هدایت به خارج از کشور است و در ساختن و پرداختن او اثرات زیادی داشته‌است.[۱۰]

دستاوردهای سفر به هندوستان

صادق هدایت در بمبئی، در نزد «بهرام گورانکل سریا»، در انستیتو «ک. آر. کاما شرقی»، به تکمیل زبان پهلوی می‌پردازد. همچنین توسط محمدعلی جمال‌زاده به سرمیرزااسماعیل، رییس وزرای ایالت میسور که ایرانی‌الاصل بوده معرفی می‌شود و به میسور مسافرت کرده و به قول خودش ۱۵ روز زندگی اعیانی و اشرافی می‌کند. در همین ایام است که هدایت متن بوف کور را تکمیل کرده و به صورت دست‌نوشته از طریق پلی‌کپی منتشر می‌سازد. هدایت اجازهٔ انتشار این کتاب را در ایران نمی‌دهد و فقط پنجاه نسخه از آن در هند منتشر می‌شود. او علاوه بر آموختن زبان پهلوی و انتشار بوف کور، با فرهنگ و فلسفهٔ و عرفان هندی از نزدیک آشنا شد.[۱۱]

دستاوردهای سفر به ازبکستان

در این مسافرت که از راه زمینی طی شد، هدایت در توس، آرامگاه فردوسی را می‌بیند و از مزار غزّالی بازدید می‌کند. در ازبکستان در شهر نیچرودک، به دیدار مزار و موزهٔ او می‌رود.[۱۱]
هدایت دربارهٔ این سفر به حسن شهیدنورایی می‌نویسد:

باری، جای شما خالی، به‌طور غلط‌انداز به همراهی آقایان دکتر سیاسی و دکتر کشاورز از طرف انجمن فرهنگی برای ۱۵ روز به مناسبت جشن ۲۵ سالۀ دانشگاه تاشکند دعوت به آن صفحات شدیم. من هم دعوت را اجابت کردم و حالا دو هفته می‌گذرد که از مسافرت برگشته‌ام. برای اشخاص کنجکاو و پر از انرژی چیزهای دیدنی و مقایسه‌کردنی بسیار داشت و آئینۀ عبرت به شمار می‌رفت که در مدت ۲۵ سال کم و بیش یک ملت عقب‌مانده در تمام شئونات فرهنگی و اجتماعی چه ترقیاتی کرده بود. روی‌هم‌رفته بسیار خوش گذشت، اما چه فایده که به مصداق مثل «شیخ حسن کشکت را بساب» وقتی که از خواب پریدم باز جلو تغار کشک خودم را دیدم.[۲۰]

هدایت از چشم دیگران

نیما یوشیج

نیما یوشیج، در نامه‌ای به تاریخ زمستان ۱۳۱۵، به هدایت چنین می‌نویسد:

دوست عزیز! چندتا کتابی را که توسط «بزرگ علوی» فرستاده‌بودید، خواندم. شما فقط یک خطای بزرگ مرتکب شده‌اید. این قبیل کتاب‌ها، مثل «چمدان» و «وغ‌وغ ساهاب» به اندازهٔ فهم و شعور ملت ما نیست. این دوره که به ما می‌گویند ابنای آن هستیم، از خیلی جهات، که اساس آن مربوط به شرایط اقتصادی و مادی است، فاقد این مزیت است. شما با این نوول‌ها که انسان میل می‌کند تمام آن را بخواند، برای مرده‌ها، بی‌همه‌چیزها روی قبرشان چیزهایی راجع به زندگی و همه‌چیز ساخته‌اید. گربه را با زین طلا زین کرده‌اید، درصورتی که حیوان از این رَم می‌کند. بدین جهت اظهار نظر در خصوص نوول‌های شما نمی‌کنم. این‌ کار خیلی زود است. فقط برای خود ما می‌تواند بی‌معنی نباشد. به‌طور کلی و اساسی در نوول‌های شما انسان به‌ سلطهٔ قوی و احساسات و فانتزی‌های شخصی برمی‌خورد. فکری که انسان می‌کند در خصوص پیدایش و تحول آن‌هاست. ولی در شکل کامل و سایر موارد مختلف را می‌توان به‌طور دقیق‌تر در تحت‌‌نظر گذاشت.[۲۱]

محمدعلی جمال‌زاده

جمال‌زاده در نامه‌ای به محمود کتیرانی می‌نویسد:

این کندوکاو در جزییات زندگانی نویسندگان از عادات فرنگی‌هاست و در عادات و رسوم ما مشرق‌زمینی‌ها زیاد دیده نشده‌است و شاید بهتر هم همین باشد. من معتقدم که آثار و کتاب‌های هدایت بهترین معرف او هستند و جوهر و چکیده روح او در کتاب‌هایش است و این همه جستجو در جزییات زندگی او زیاد معنی و لزومی ندارد. باید به گفته‌ پرداخت و زیاد در پی گوینده نبود.

من معتقدم اگر در آخرین ایام عمرش، صادق هدایت در پاریس با اشخاص بهتر و مرتب‌تری نشست‌وبرخاست پیدا کرده‌بود، که اهل خمر و دود و غیره نباشند، خودکشی نمی‌کرد(یا شاید نمی‌کرد.)[۲۲]

پرویز ناتل خانلری

صادق هدایت نویسنده‌ای است که بی‌شک از نام‌آورترین نویسندگان این سال‌های اخیر است و آن «شاهکار» آخرین او پرده‌ٔ ابهامی بر زندگانیش کشید که شاید اگر به‌ همین منوال پیش برویم، در فاصله‌ای دورتر، او جز افسانه‌ها قرار گیرد. نام صادق هدایت در پاره‌ای از نقاط گیتی به‌ عنوان معرف شیوهٔ نوین داستان‌سرایی و قصه‌نویسی در ایران نزد همگان شناخته‌ شده‌است.[۲۳]

دیدگاه مجتبی مینوی دررابطه با گروه ربعه و هدایت

صادق هدایت همراه با مجتبی مینوی، شاه عبدالعظیم، ۱۹۳۳ میلادی

بیست‌سال پیش بود که آن دایره در وجود آمد، دایره‌ای که اسمش را ربعه گذاشتیم. این اسم یک نوع دهن کجی بود به آن جماعتی که ایشان را به اسم ادبای سبعه می‌شناختیم. هم آن‌ها از هفت نفر بیشتر بودند و هم ما از چهار نفر، اما آن‌ها هزار و هزار دل داشتند. درحالی که ما یگانه بودیم، هر یک از ما شخصیت خود را داشت و زیر بار رئیس نمی‌رفتیم، اما در حب و هنر هم‌رأی بودیم و در خیلی از جنبه‌ها اشتراک و شباهت داشتیم. اجتماع ما غالباً در قهوه‌خانه‌ها و رستوران اتفاق می‌افتاد و این را از مقولهٔ تجاهر به فسق نشمارید، ماهی مشروب‌های قوی‌تر از آب هم بی‌پرده‌پوشی می‌نوشیدیم... ما شاید آن روزگار گمان می‌کردیم که چون قدر مقام نویسندگی هدایت را می‌شناسیم، او را تشویق می‌کنیم، اما حقیقت مطلب این بود که او موجب تشویق ما بود و در هر یک از ما لیاقتی می‌یافت، آن را به‌کار می‌انداخت.[۲۴]

بزرگ علوی

پس از جمال‌زاده که در سال ۱۳۲۹ هجری قمری، کتاب «یکی بود یکی نبود» را منتشر کرد و در زبان فارسی راه نوینی در داستان‌نویسی باز کرد، صادق هدایت بزرگ‌ترین نویسنده‌ای است که توانست با کشف زبان مخصوص به خود که مستقیماً از زبان سادهٔ مردم و دردمندان ایران مایه گرفته‌است، در داستان‌های کوتاه خود ادبیاتی در وصف زندگی مردم به‌وجودآورد.[۲۵]

غلام‌حسین یوسفی

داستان‌های هدایت را که می‌خوانیم، زندگی در نظرمان دگرگون می‌شود. از روزگار نوجوانی، برخی از ایام زندگانی من نیز مانند بسیاری از افراد نسل ما با خواندن آثار صادق هدایت و تأمل در آن‌ها بارور شده‌است. از این رو له او بسیار به او مدیونیم که به ساعات زیادی از حیات ما روح و معنی بخشیده‌است. اگر امروز برخی از جلوه‌های فریبندهٔ زندگی، برای کسانی از ما چندان جاذبه‌ای ندارد، شاید این حالت تاحدودی نتیجهٔ انس با هدایت است که از آن سال‌ها، چشم ما را به افق وسیع اندیشه، آزادگی، انسان‌دوستی و همت بلند می‌گشود و به‌قدر استعداد خود از آثارش کسب فیض می‌کردیم.[۲۶]

جلال آل‌احمد

جامعه‌ای که هدایت و بوف کور را نفی می‌کند، ناچار در اثر هدایت نفی شده‌است. هدایت نه‌تنها جایی در واقعیت‌ها ندارد، بلکه دنیای حقایق پر از ابتذال و پر از فقر و مسکنت نمی‌تواند جای او باشد. هدایت بوف کور بیگانه است. او ناچار به مرگ می‌گریزد، مرگی که دو سه‌بار او را برای خودکشی به کوشش واداشته‌است. هدایت اگرچه با بوف کور هوای حکومت پیش از شهریور ۱۳۲۰ را ابدی کرده‌است، اما انگار که با فرهنگ اسلامی بریده‌است و حتی با آن کین می‌توزد. علویه خانم، محلل و انیران به‌جای خود؛ در هیچ‌جا از کار وسیع او اثری از دورهٔ اسلامی نمی‌بینیم. کوشش او گاهی در راهی است که به زردشتی بازی دورهٔ پیش از شهریور ۱۳۲۰ مدد می‌دهد. و آیا به این دلیل نیست که خود او دست آخر همان سگ ولگرد را می‌ماند؟[۲۷]

احسان طبری

هدایت از کسانی است که در دوران تحول و تجدد کشور ما، در رشد ادبیات نوین و زبان فارسی نقش عمده‌ای را بازی کرده‌ و در روح زمان خود مؤثر بوده‌است. با این‌که ابتکار به‌کار بردن زبان عامیانه در ادبیات را باید به دهخدا منسوب داشت، ولی کسی که این کار را با قدرت و صلاحیت و مهارت کامل انجام داده و با آثار خود زبان فارسی را دقیق‌تر و بیان‌کننده‌تر ساخته، هدایت است. درواقع هدایت زبان بی‌روح «روزنامه‌ای» را که پر از تعبیرات قالبی و اصطلاحات بخشنامه‌ای و ترکیبات خنک و تشبیهات تکرارشده و کسالت‌آور است، به‌کلی دور انداخته . زبان زنده و دقیق و نافذ مردم را برای بیان زندگی و احساسات آن‌ها انتخاب کرده‌است.[۲۸]

یوسف اسحاق‌پور

«کسانی هستند که از بیست‌سالگی شروع به جان‌کندن می‌کنند.» این حرف صادق هدایت است، بزرگ‌ترین نویسندهٔ ایران نوین، کسی که درست شرح همین جان‌کندن را نوشته‌است. همهٔ جادو و جنبلی که کرده‌اند تا مگر آفت هدایت به‌ جان کسی نزند و خودکشی‌اش یک امر شخصی تلقی شود، برای این‌ بوده که نخواسته‌اند همین نکته را ببینند: از زندگی بیزار بود، وجودش اشکال داشت، دیوانه بود، انحراف داشت، بازماندهٔ گروهی بود که دورانش به سر رسیده‌بود. خوب، که چه؟ هر اثری همین است؛ هر اثری بازتاب طنین غیرشخصی‌ترین عناصر زندگی آدمی در قالب فردی‌ترین و مخفی‌ترین آن‌هاست. منتها هدایت زنده‌به‌گور فردی به معنای دقیق کلمه نبود.[۲۹]

سهیلا شهشهانی

صادق هدایت پایه‌گذار رشتهٔ انسان‌شناسی در ایران بود. او به‌طور منظم شروع به گردآوری ترانه‌های عامیانه و قصه و لالایی و بازی بچه‌ها و عقاید عامیانه و بالاخره تهیه و نشر یک طرح برای گردآوری فولکلور و روش تحقیق کرد. این فعالیت‌ها را هدایت طی چهارده‌سال در سه نوشته‌ٔ مهم به رشتهٔ تحریر درآورد.[۳۰] در درون نوشته‌های هدایت اشاراتی می‌بینیم که نشانهٔ اطلاع او از برخی نوشته‌ها و مکاتب رشتهٔ انسان‌شناسی است. او مستقیماً از «ادوارد تایلر» انگلیسی(پایه‌گذار انسان‌شناسی و مکتب تحول‌گرا) یاد می‌کند و نقل‌قولی از کتاب «فرهنگ بدوی» او راجع‌به بازماندن آداب و رسوم «تمدن پست» در درون «تمدن عالی» می‌آورد.[۳۱]


نگاه هدایت به خود و آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

مجتبی مینوی

متنی که هدایت در ابتدای بوف کور تقدیم‌شده به مجتبی مینوی نوشته‌است.

از گوشت سگ حروم‌ترت. بمبئی ۱۸آوریل۳۷. ۱۰ ماه می واصل شد. لندن. مینوی.

از منظر مصطفی فرزانه، در «گروه ربعه» که هدایت آن را همراه با مینوی، مسعود فرزاد و بزرگ علوی بنیان می‌نهد، مینوی ادیب‌تر و صاحب مطالعات بیشتر بوده‌‌، هدایت محبت و احترام خاصی برای او قائل بوده‌ و در زمینهٔ تحقیقات ادبی و فلسفی نظر او را جدی می‌گرفته‌است. هدایت در نامه‌ای که به‌ تاریخ ۱۲ فوریهٔ ۱۹۳۷ از بمبئی برای مینوی به لندن می‌فرستد، گذشته از این‌که شرح مسافرت و دیده و شنیده‌های خود را با مفصلاً شرح می‌دهد(کاری که کمتر دیده‌ شده‌است که هدایت انجام دهد)، به سبک و لحن خودمانی از او به هند دعوت می‌کند. [۳۲]

البته نظرات گاهی ضد و نقیض می‌شود:

همین دوست و آشنایی‌هایی که در لندن نشسته‌اند... تو بحبوحهٔ جنگ... آقای مینوی. آقای فرزاد. اول مینوی، بعد هم فرزاد... تو مخ لندن بست نشسته‌اند، معنی همکاری با انگلیسی‌ها را هم خوب می‌دانند و تازه سه‌قورت و نیم‌شان هم باقیست... آن‌وقت‌ها مینوی سنگ هیتلر را به سینه می‌زد. وقیحانه مجیز گوبلز را می‌گفت. حالا جیره‌خوار چرچیل شده‌است و چطور توجیه بکنند که چرا تو گُه غلطیده‌اند؟[۳۳]

سیمای صادق هدایت

آن‌طور که در تصاویر مشاهده می‌شود، قامت صادق هدایت متوسط و اندامی بسیار باریک داشت. او عینک می‌زد و همیشه سیگاری بین انگشتانش بود. او حالت خونسرد، قیافهٔ تودار، ضاهر بی‌قید خود را همیشه حفظ می‌کرد، به‌طوری گفته می‌شود «هیچ چیزی که توجه ما را به خود جلب کند، در او نیست. مگر شاید در نظر دوستان صمیمیش که در او نوعی گیرندگی و زیبایی می‌دیدند.»[۳۴]
از نظر پرویز ناتل خانلری، روی‌هم‌رفته، قیافهٔ سمپاتیک و گیرایی داشت. از لحاظ لباس پوشیدن . آرایش ظاهری بدون این‌که هیچ تعمد خاصی در این کار داشته‌باشد یا قیدی را بر خود تحمیل کند، مرد بسیار مرتب و پاکیزه‌‌ای بود. لباس‌هایی که می‌پوشید، لباس شیک نبود، اما لباس مرتبی بود. در لباس پوشیدن نظم و ترتیب خاصی را پیاده می‌کرد که از نظم و ترتیب کلی او در حرکاتش ناشی می‌شد.[۳۵]

منزلی که در آن زندگی می‌کرد

تاثیرپذیری‌ها

آیا هدایت از محمدعلی جمال‌زاده تأثیر پذیرفته‌بود؟

پیش از هدایت، جمال‌زاده، در کتاب «یکیبود یکی نبود» خود، نویسندگان را به به‌کاربردن اصطلاحات عامیانه و نثر حکایتی توصیه کرده‌بود. لذا این فکر در برخی از اهالی ادبیات به‌وجود آمد که صادق هدایت، که در آثارش از این موارد بهره‌ برده‌بود، متأثر از جمال‌زاده است. این در حالی است که آثار هدایت مستقلاً محصول ذوق وابتکار شخصی، توجه او به زندگانی طبقهٔ پایین اجتماع، همدلی او با اکثریت محروم، علاقهٔ باطنی او به ایران و زبان و تمدن ایران باستان، شیفتگی او به زیبایی و سادگی زبان جاری و واکنش او بر ضد خرافات و کهنه‌پرستی اوست.ادب‌پژوهان نشان داده‌اند که هدایت هیچ‌گاه بر آن نبود که به‌طور تصنعی خود را وارد شیوهٔ خاصی از نویسندگی، شیوه‌ای که توسط دیگران توصیه شده‌باشد، کند. همچنین «هانری گریوزلا» صریحاً این فکر را که بین کار صادق هدایت و محمدعلی جمال‌زاده ارتباطی موجود باشد، رد می‌کند و باور دارد که «جمال‌زاده یک نمود کم‌وبیش مجزایی بوده‌است.» سپس هدایت را بنیان‌گذار مکتب نوین داستان نویسی در ایران معرفی می‌کند و نفوذ او را به‌ عنوان تنها عامل مؤثر در روش‌ داستان‌نویسی ایران مسلم می‌شناسد.[۳۶]

بنیان‌گذاری‌ گروه ربعه

گروه ربعه شامل هدایت و سه‌نفر از دوستان نزدیکش یعنی مجتبی مینوی، بزرگ علوی و مسعود فرزاد می‌شد که خواستار تحول در ادبیات بودند. این گروه و هوادارنش به شدت در مقابل گروه سبعه، که به قوالب کهن ادبی پایبند بودند، قرار داشتند. گروه سبعه عبارت بودند از ملک‌الشعرای بهار، بدیع‌الزمان فروزان‌فر، جلال‌الدین همایی، عبدالعظیم قریب، رشید یاسمی، سعید نفیسی و نصرالله فلسفی[۳۷]
اسم این گروه، به‌تعبیر مینوی:

یک دهن‌کجی بود به آن جماعتی که ایشان را به اسم ادبای سبعه می‌شناختیم و هر مجله و کتاب و روزنامه‌ای که به فارسی منتشر می‌شد، از آثار قلم آن‌ها خالی نبود. هم آن‌ها از هفت‌نفر بیشتر بودند و هم ما از چهارنفر. اما آن‌ها هزار رو و هزار دل داشتند، در حالی‌که ما یگانه بودیم.[۳۸]

مسعود فرزاد، دیگر عضو این گروه در این‌باره می‌نویسد:

چهارتا جوان فرنگ‌رفته و زبان‌دان بودیم که در عین حال دست و بال ما در ادبیات فارسی نیز بند بود و چهارتا شوق کار در زمینهٔ ادبیات ایران داشتیم. مورد دیگر، ترکیب جالب گروه بود. هدایت فرانسه می‌دانست، بزرگ علوی آلمانی می‌دانست، من انگلیسی می‌دانستم و مینوی عربی. با این کیفیت هر یک از این گروه در مجموع می‌توانست با اکثر رویدادها و حوادث ادبی جهان آشنا باشد.[۳۹]

فرزاد دررابطه با نام این گروه چنین شرح می‌دهد:

شوخی ربعه‌شدن داستانی هم دارد. آن‌موقع ناشر فعالی در تهران بود به‌نام «آقای محمد رمضانی» که اغلب کتب فارسی را او چاپ می‌کرد. آن‌شب دوست من از قول آقای رمضانی گفت که ایشان معتقد هستند که در ایران هرچیز و هر مقالهٔ ادبی و غیره که نوشته می‌شود، متعلق به یک‌ تن از «گروه سبعه» است. من خندیدم و گفتم خوب، آن‌ها «سبعه» و ما هم از امشب می‌شویم «ربعه»!

البته این یک شوخی «وغ‌وغ ساهابی» بود. تعمداً اربعه را ربعه گفتم بودم که وزن سبعه را داشته‌باشد و این ماجرا پس از آن شب برای هدایت و دو نفر از دوستانم تعریف کردم و همه خندیدیم و از آن شب این اسم، «ربعه»، ماندنی شد.[۴۰]

اما میان ادبای سبعه و ادبای ربعه، تفاوت چشمگیری بود. افراد گروه سبعه، پاسداران ادبیات کلاسیک ایران بودند، در حالی‌که هدایت و یارانش «چشم‌هایشان به ادبیات خارجی باز بود»، به نقل از فرزاد:

تحت هدایتِ «هدایت» به حقایق اصیل‌تری آشنا شده‌بودیم که همهٔ تلاش ما این بود که سنت‌های پیچیده و مهجور و غامض و در عین حال توخالی زمان را شکسته و مفری به‌سوی ادبیات نوین باز کنیم.[۴۱]

همچنین بزرگ علوی در مقاله‌ای در رابطه با گروه ربعه چنین می‌گوید:

مسعود فرزاد در «سرگذشت خود» چنین آورده‌است که «در حدود ۱۳۱۰ شمسی گروه ربعه به پیشوایی صادق هدایت تشکیل شد.» مسعود فروتنی کرده و نخواسته‌است شخص خود را برجسته جلوه دهد. اصطلاح تشکیل‌شدن ربعه، دست‌کم از نظر من، صحیح نیست. اصلاً ربعه‌ای تشکیل نشد. صادق هدایت که از هر گونه گروه‌بندی و سازمان‌دهی بیزار بود و هرگز وارد هیچ گروه و حزبی و دسته‌بندی نشد، نمی‌توانست پیشوا باشد. این لغتی بود که دیگران به ما دادند.

ما سه‌نفر دیگر که هرکدام یک کتاب کوفتی چاپ و منتشر کرده، هنوز غوره نشده چه برسد به مویز، می‌خواستیم خودی نشان بدهیم، پایمان به‌وسیلهٔ مسعود فرزاد، برادر زن سعید نفیسی به این محفل ادبای سبعه باز شد. طبیعی است که حضرات صدرنشین ادبیات آثار ما را، به خصوص سه قطره خون هدایت را به سخره می‌گرفتند. ما را هیچ‌جا راه نمی‌دادند مگر این‌که خود را به یکی از آن‌ها می‌چسپاندیم و خودی نشان می‌دادیم. شبی پس از برگشت از خانهٔ سعید نفیسی، در راه، فرزاد گفت: «خوب اگر آن‌ها ادبای سبعه هستند، ما هم ادبای ربعه هستیم.» گفتم: «آخر ربعه که معنی ندارد!» پاسخ داد: «ده! معنی نداشته باشد، عوضش قافیه که دارد.» [۴۲]

گروه ربعه اقماری مانند عبدالحسین نوشین، نیما یوشیج، غلام‌حسین مین‌باشیان، پرویز ناتل خانلری، محمد مقدم، شین پرتو، ذبیح بهروز، صادق چوبک، محمدضیاء هشترودی، محمدعلی جمال‌زاده، علی‌اصغر سروش نیز داشته‌است. اما قطب گروه ربعه، چنان که مینوی گفته‌، صادق هدایت بوده‌است.[۴۱]

سفر به ازبکستان

فیلم ساخته شده براساس

جایزه‌ای ادبی به نام هدایت

این برنامه به همت نشر هنوز و جهانگیر هدایت از سال 81 آغاز به کار کرد شرکت کنندگان آثار ادبی خود را از اول خرداد تا آخر آبان ماه به دفتر این مراسم ارسال می‌کنند و جوایز نفرات برتر در روز ۲۸بهمن (سالروز تولد هدایت) اهدا می‌شود.

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

سبک نثر هدایت، ادامهٔ طبیعی تکوین نثر فارسی از لحن متون کهن به زبان عهد مشروطه و از زبان این دوره به زبان معاصر بود. سادگی و توجه به زبان عامیانه، ویژگی بارز و برجستهٔ آثار هدایت است. به‌ باور سیروس شمیسا، در کار هدایت، عبارت‌پردازی و جمله‌سازی و هنرنمایی نیست. او به‌کسی اقتدا نمی‌کند، برای پروراندن مطلب، آیه و حدیث و شعر نمی‌آورد. نیک و بد هرچه هست، از خود اوست و آن‌چه را که به گفتن احتیاج دارد، ساده و روشن بیان می‌کند.[۴۳]
به باور پرویز ناتل خانلری، به‌ دلیل همین توجه به سادگی است که در نوشته‌های هدایت به‌ندرت به مترادفات و مکررات برمی‌خوریم. نویسنده در کارهایش می‌کوشد که همان کلمهٔ لازم را پیدا کند و روی کاغذ بیاورد. او معتقد است که وجه تمایز هدایت از دیگر نویسندگان هم‌زمانش، این است که هدایت عبارت‌پرداز نیست. [۴۴]
دیگر ویژگی مهم نثر هدایت، تناسبی است که وی بین درون‌مایه و سبک نثر داستان رعایت می‌کند. به‌عنوان مثال، در داستان طنز «میهن‌پرست»، نخستین بندهای داستان که به معرفی «سیدنصرالله» اختصاص دارد، تدارکی حساب شده‌است، برای لحنی که در سراسر داستان حفظ شده‌است. این وحدت لحن که جنبهٔ روایی داستان را تقویت می‌کند، ذهن خواننده را به زمینه‌های اجتماعی داستان نیز معطوف می‌کند. در این بخش از داستان، هدایت با انتخاب تعابیر کنایی و ترفندهای لفظی و کاربرد مفردات و ترکیبات ادیبانه و عامیانه دربرابر خودنمایی زبان «سیدنصر‌الله» که لغات عربی را با مخرج صحیح و اصیل استعمال می‌کند، «شک و تردید از معلومات خود در ذهن مستمعین باقی نمی‌گذارد»، نوعی بدیل و نقیضه ساخته‌است.[۴۴]
آثار صادق هدایت مملو از لطیفه‌های تند و شوخی‌های نیش‌دار است. در آثار او بیزاری از ابتذال و میل به ردکردن عقاید جاری دیده می‌شود. در آثار او می‌توان حملات کم‌وبیش سختی به مسائلی که عموماً در آن زمان مورد توجهٔ عامهٔ مردم است، استخراج کرد. [۴۵]
به‌طور کلی ویژگی‌های نثر هدایت، چنین است:

  1. هدایت همچون نویسندگان معاصر دیگر، از زبان عامیانه استفاده کرده‌است و به‌خصوص برخی واژگان عامیانه نثرش غرابتی خاص برای خواننده دارد.
  2. شخصیت‌های روشنفکر هدایت بیشتر به‌ زبانی شاعرانه که در آن واژگان فرنگی کم نیست و پر از ابهامات فلسفی و پوچی است، سخن می‌گویند.
  3. توصیفات نثر هدایت بیشتر بر شخصیت و فضاسازی متمرکز است و ویژگی اصلی هر دو تیرگی است.
  4. یکی از ویژگی‌های مهم فکری در نثر هدایت، کاربرد مؤلفه‌های ابهام‌زا است که نشان از تردید‌های ذهنی او دارد.
  5. در نثر هدایت همه‌گونه تکرار از حرف، واژه و جمله و به‌ خصوص عددبه چشم می‌خورد.
  6. نحو نثر هدایت در مجموع ساده، اما نمونه‌های نسبتاً زیادی از نارسایی‌های زبانی به چشم می‌خورد.
  7. نثر هدایت، به‌ خصوص در بوف کور، سه قطره خون و زنده‌به‌گور شاعرانه است. تشبیه، اسناد مجازی، استعاره‌های رمزی و نوعی متناقض‌نما، مهم‌ترین عناصر شاعرانهٔ نثر هدایت است. [۴۶]

آثار

منابع‌شناسی

بررسی چند اثر هدایت

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تجدید چاپ‌ها

با سانسور

تجدید چاپ‌های فراوان

نگاه

پانویس

  1. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۳۴ و ۳۵.
  2. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۸۱۹ و ۸۲۰.
  3. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۸۲۱.
  4. بهارلو، نامه‌های صادق هدایت، ۲۸۴.
  5. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۱۹.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ طاهباز، بوف کور (دربارهٔ زندگی و هنر صادق هدایت)، ۲۵.
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ دهباشی، یاد صادق هدایت، ۷.
  8. طاهباز، بوف کور (دربارهٔ زندگی و هنر صادق هدایت)، ۲۵ و ۲۶.
  9. طاهباز، بوف کور (دربارهٔ زندگی و هنر صادق هدایت)، ۲۶.
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ سفرنامهٔ صادق هدایت. ۲۳. 
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ سفرنامهٔ صادق هدایت. ۲۴. 
  12. مونتی، دربارهٔ صادق هدایت، نوشته‌ها و اندیشه‌های او، ۱۸ تا ۲۱.
  13. مونتی، دربارهٔ صادق هدایت، نوشته‌ها و اندیشه‌های او، ۴۰.
  14. مونتی، دربارهٔ صادق هدایت، نوشته‌ها و اندیشه‌های او، ۴۲.
  15. هدایت، گروه محکومین و پیام کافکا، ۳۳.
  16. هدایت، گروه محکومین و پیام کافکا، ۳۵.
  17. هدایت، گروه محکومین و پیام کافکا، ۳۹.
  18. بهارلو، نامه‌های صادق هدایت، ۲۴۰.
  19. مونتی، دربارهٔ صادق هدایت، نوشته‌ها و اندیشه‌های او، ۴۷.
  20. هدایت، هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورایی، ۵۱.
  21. طاهباز، بوف کور (دربارهٔ زندگی و هنر صادق هدایت)، ۲۲۳ و ۲۲۴.
  22. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۱۹ و ۲۰.
  23. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۲۱۱.
  24. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۲۵۳ و ۲۵۴.
  25. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۲۷۵.
  26. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۱۶۳ و ۱۶۴.
  27. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۶۴۲ و ۶۴۳.
  28. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۲۶۵.
  29. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۱۰۱.
  30. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۵۱.
  31. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۵۵.
  32. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۳۴۰.
  33. فرزانه، آشنایی با صادق هدایت، ۲۴ و ۲۵.
  34. مونتی، دربارهٔ صادق هدایت، نوشته‌ها و اندیشه‌های او، ۱۸.
  35. دهباشی، یاد صادق هدایت، ۲۱۴.
  36. مونتی، دربارهٔ صادق هدایت، نوشته‌ها و اندیشه‌های او، ۲۷.
  37. رضی، احمد و مسعود بهرامی. زمینه‌ها و عوامل نومیدی صادق هدایت. ۱۱۱. 
  38. بهارلو، نامه‌های صادق هدایت، ۲۹۹.
  39. بهارلو، نامه‌های صادق هدایت، ۳۰۰.
  40. بهارلو، نامه‌های صادق هدایت، ۳۰۰ و ۳۰۱.
  41. ۴۱٫۰ ۴۱٫۱ بهارلو، نامه‌های صادق هدایت، ۳۰۱.
  42. فرزاد؛ انسان رنجدیده و ستیزگر. ۱۷۴ تا ۱۷۶. 
  43. آتش‌سودا، محمدعلی. سبک نثر داستانی هدایت. ۱۳ و ۱۴. 
  44. ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ آتش‌سودا، محمدعلی. سبک نثر داستانی هدایت. ۱۴. 
  45. مونتی، دربارهٔ صادق هدایت، نوشته‌ها و اندیشه‌های او، ۳۶.
  46. آتش‌سودا، محمدعلی. سبک نثر داستانی هدایت. ۴۸. 

منابع

  1. فرزانه، مصطفی (۱۹۸۸). آشنایی با صادق هدایت. پاریس: بی‌نا. شابک ۲۹۵۰۱۷۴۴۳۴.
  2. فرزانه، مصطفی (۱۳۷۲). آشنایی با صادق هدایت. تهران: مرکز. شابک ۹۶۴۳۰۵۰۱۹ مقدار |شابک= را بررسی کنید: length (کمک).
  3. مونتی، ونسان (۱۳۳۱). دربارهٔ صادق هدایت، نوشته‌ها و اندیشه‌های او. تهران: دنیای امروز.
  4. دهباشی، علی (۱۳۸۰). یاد صادق هدایت. تهران: ثالث. شابک ۹۶۴۷۲۳۰۶۰۵.
  5. بهارلو، محمد (۱۳۴۲). نامه‌های صادق هدایت. تهران: اوجا.
  6. هدایت، صادق؛ قائمیان، حسن (۱۳۴۲). گرو محکومین و پیام کافکا. تهران: امیرکبیر.
  7. طاهباز، سیروس (۱۳۷۶). بوف کور (دربارهٔ زندگی و هنر صادق هدایت). تهران: زریاب.
  8. هدایت، صاق (۱۳۷۹). هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورایی. پاریس: چشم‌انداز.
  9. آتش‌سودا، محمدعلی. «سبک نثر داستانی هدایت». پژوهش‌های نقد ادبی، ش. ۴ (پی‌درپی ۳۰) (زمستان ۱۳۹۶): ۱۱ تا ۴۸. 
  10. رضی، احمد و مسعود بهرامی. «زمینه‌ها و عوامل نومیدی صادق هدایت». پژوهش‌های ادبی، ش. ۱۱ (بهار ۱۳۸۵): ۹۳ تا ۱۱۲. 
  11. «سفرنامهٔ صادق هدایت». فردوسی، ش. ۶۹ و ۷۰ (مهر و آبان ۱۳۸۷): ۲۲ تا ۲۶. 
  12. «فرزاد؛ انسان رنجدیده و ستیزگر». آینده، ش. ۵ (مرداد ۱۳۶۱): ۱۲۳۷ تا ۲۴۱. 

پیوند به بیرون