محمدابراهیم باستانی پاریزی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
طراوت بارانی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷۰: خط ۱۷۰:
==از آغاز تا انجام==
==از آغاز تا انجام==
===سال‌شمار===
===سال‌شمار===
*۳ دی ۱۳۰ تولد در پاریز
*۱۳۰۹ گذراندن دوره ابتدایی در مدرسهٔ پاریز
*۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ ترک تحصیل و انتشار روزنامه‌ای به‌نام «باستان» و مجله‌ای به‌نام «ندای پاریز»
*۱۳۲۱ چاپ نخستین مقاله باعنوان «تقصیر با مردان است نه زن‌ها» در روزنامه «بیداری کرمان»
*۱۳۲۴ انتشار نخستن کتابش تحت‌عنوان «آثار پیغمبر دزدان» در کرمان
*۱۳۲۵ شاگرد دوم در دانشسرای مقدماتی کرمان می‌شود.
*۱۳۲۶ عزیمت به تهران و قبولی در رشته تاریخِ دانشگاه تهران
*۱۳۲۷ چاپ نخستین مجموعهٔ شعری باستانی باعنوان «مجموعه شعر یادبود من»
*۱۳۳۰ فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، بازگشت به کرمان و ازدواج با «حبیبه حائری»
*۱۳۳۰ ترجمه کتاب «کوروش کبیر: ذوالقرنین»
*۱۳۳۳ عهده‌داری مدیریت دبستان و مدیریت نشریه «نامه هفتواد» در کرمان
*۱۳۳۷ پذیرفته شدن در مقطع دکتری رشته تاریخ 
*۱۳۳۸ عهده‌داری مدیریت مجله داخلی دانشکده ادبیات
*۱۳۴۲ انتشار کتاب «خاتون هفت‌قلعه»
*۱۳۴۹ عزیمت به پاریس برای استفاده از فرصت مطالعاتی و شرکت در کنگره باستان‌شناسی کنستانتزا در رومانی
*۱۳۵۰ انتشار کتاب «شاهنامه آخرش خوش است»
*۱۳۵۱ انتشار کتاب «از پاریز تا پاریس» که شامل دیده‌ها و شنیده‌های باستانی در چند سفر خارجی و داخلی است.
*۱۳۶۳ انتشار کتاب «هشت‌الهفت»
*۱۳۸۸ بازنشستگی از دانشگاه تهران با رتبهٔ استادی تمام
*۵ فروردین ۱۳۹۳ فرو رفتن در سکوتی ناگزیر
===دور پرتکاپوی زندگی باستانی===
===دور پرتکاپوی زندگی باستانی===
محمدابراهیم باستانی پاریزی در روز سوم دی ۱۳۰۴ ش. و ۱۹۲۵م به‌دنیا می‌آید.<ref name=''مصاحبه بااستاد''/> «حاج آخوند پاریزی» پدرش که فردی بافضل و باسواد بود، بر سر منبرها تاریخ می‌گفت و با فرهنگ و ادبیات فارسی آشنایی داشت. به‌زبان عربی هم مسلط بود و صرف‌ونحو را خوب می‌دانست. اهل شعر بود و  در شعرهایش، حوادث و اوضاع اجتماعی را هم بیان می‌کرد. در جنوب ایران شخصیت شناخته‌شده‌ای بود. «تمام اشخاص و رجالی که در سیرجان آن زمان بودند، از اهل معرفت و کتاب تا معلم‌ها و دبیرها و دیگران، اغلب تابستان‌ها به پاریز می‌آمدند، فقط برای‌اینکه پدرم را ببیند و با او صحبت کنند، تاریخ بشنوند و شعر بخوانند».<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۷۸}}</ref> محمدابراهیم در سایه چنین پدری می‌بالد و از همان سنین کودکی، اقوال و احادیث و اشعار بسیاری از پدر می‌شنود و در لوح وجودش به‌یادگار حک می‌کند.  
محمدابراهیم باستانی پاریزی در روز سوم دی ۱۳۰۴ ش. و ۱۹۲۵م به‌دنیا می‌آید.<ref name=''مصاحبه بااستاد''/> «حاج آخوند پاریزی» پدرش که فردی بافضل و باسواد بود، بر سر منبرها تاریخ می‌گفت و با فرهنگ و ادبیات فارسی آشنایی داشت. به‌زبان عربی هم مسلط بود و صرف‌ونحو را خوب می‌دانست. اهل شعر بود و  در شعرهایش، حوادث و اوضاع اجتماعی را هم بیان می‌کرد. در جنوب ایران شخصیت شناخته‌شده‌ای بود. «تمام اشخاص و رجالی که در سیرجان آن زمان بودند، از اهل معرفت و کتاب تا معلم‌ها و دبیرها و دیگران، اغلب تابستان‌ها به پاریز می‌آمدند، فقط برای‌اینکه پدرم را ببیند و با او صحبت کنند، تاریخ بشنوند و شعر بخوانند».<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۷۸}}</ref> محمدابراهیم در سایه چنین پدری می‌بالد و از همان سنین کودکی، اقوال و احادیث و اشعار بسیاری از پدر می‌شنود و در لوح وجودش به‌یادگار حک می‌کند.  

نسخهٔ ‏۲۸ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۵

محمدابراهیم باستانی پاریزی

صیاد لحظه‌های تاریخ[۱]
زمینهٔ کاری تاریخ، شعر، ترجمه، تصحیح و تدریس
زادروز ۳دی‌ماه۱۳۰۴خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
روستای پاریز در کرمان
پدر و مادر حاج آخوند پاریزی
مرگ ۵فروردین‌۱۳۹۳خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
تهران
محل زندگی پاریز، سیرجان، تهران و تورنتو
علت مرگ بیماری کبد
جایگاه خاکسپاری بهشت‌زهرا
رویدادهای مهم کودتای ۲۸مرداد
ملی شدن صنعت نفت
انقلاب۱۳۵۷ ایران
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی
پیشه تاریخ‌نگار، شاعر، مترجم و مصصح
کتاب‌ها از پاریز تا پاریس، از سیر تا پیاز، اژدهای هفت‌سر، آسیای هفت‌سنگ و...
دیوان سروده‌ها یادبو من
همسر(ها) حبیبه حائری[۲]
فرزندان حمید و حمیده
مدرک تحصیلی دکتری رشته تاریخ
دانشگاه دانشگاه تهران
دلیل سرشناسی پی‌انداختن سبک جدید در تاریخ‌نگاری
امضا پرونده:Emzabastani.png
باستانی پاریزی در جوانی در چهارسوق اصفهان در کنار دانش‌پژوه،‌ محیط طباطبایی، ایرج افشار،‌ حبیب یغمایی و بسیاری دیگر
نفر وسط: حاج‌آخوند باستانی پاریزی مدیر مدرسه پاریز با آموزگارانش
با محمدعلی جمال‌زاده و منوچهر ستوده در ژنو
از راست عباس زریاب خوئی، باستانی پاریزی و بزرگمهر ریاحی در کوه‌های شهرستانک
از راست:‌ منوچهر ستوده، ادیب برومند، ایرج افشار و داریوش شایگان در گالری فرش حسین‌جانی
در کنار ایرج افشار و محمدعلی جمال‌زاده
همراه‌با منوچهر ستوده کنار دریاچه لِمان

محمدابراهیم باستانی پاریزی تاریخ‌دان، پژوهشگر، شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار، موسیقی‌پژوه و استاد برجستهٔ دانشگاه تهران است. او تاریخ را با شعر و عناصر داستانی، نکات طنزآمیز و ضرب‌المثل درهم آمیخت و شیوه بدیعی را در تاریخ‌نگاری پی‌انداخت که آثارش را خواندنی و ماندنی کرده است.

* * * * *

به اعتقاد تاریخ‌پژوهان و محققان، باستانی پاریزی تاریخ‌دانِ مشهور و پرکار معاصر است که سبک تازه‌ای را در تاریخ‌نویسی بنیان نهاد. او را مورخی ادیب می‌دانند که با کاربرد انبوهی از عناصر داستانی، شعر، حکایت، کنایه، اصطلاحات و باورهای عامیانه کرمان و پاریز زادگاهش، به آثارش علاوه‌بر جنبهٔ علمی بودن، رنگ‌وبوی محلی بخشیده است.

این روایتگرِ شیرین تاریخ، اهل پاریز است؛ روستایی کوچک در سیرجانِ کرمان. کودکی‌اش را در همین روستا و در محیطی ساده و بی‌آلایش می‌گذراند و مناعت‌طبع و بلندهمتی را از کوه‌ها، کویر و قنات‌های پاریز می‌آموزد.

در سایهٔ پدری شاعر و شیرین‌سخن رشد می‌کند. چیزی که در خانه‌ «حاج‌آخوند» فراوان بود، دیوان شعرا بود و کتاب‌های تاریخ. کودکِ دلبند حاج‌آخوند نیز از این دو نعمت در خانهٔ پدری بهره‌ها می‌برد و به علم تاریخ دل می‌بندد. این دلبستگی او را به دورهٔ دکتری تاریخ می‌کشاند. در کنار تاریخ‌پژوهی‌اش، طبع سرشارش را با مطالعه دیوان شاعران بارور می‌کند تا بدان پایه می‌رسد که منتقدان و اهل ادب او را یکی از شاعران توانای معاصر می‌دانند.[۳]

از همان خردسالی با مجلات وزین آینده، مهر و شرق آشنا می‌شود. مطالعهٔ «بینوایان» اثر ویکتور هوگو در خانهٔ پدری، دریچه‌ای است برای آشنا کردن او با دنیای خارج. خواندن مجلات و کتاب‌ها، شوق نوشتن را در نهادش برمی‌انگیزاند. اولین نوشته‌اش با عنوان «تقصیر با مردان است، نه زن‌ها» در سال۱۳۲۱ در مجله «بیداری کرمان» منتشر می‌شود. نخستین کتابش هم «پیغمبر دزدان» نام دارد که در سال۱۳۲۴ به‌چاپ می‌رسد، زمانی که هنوز دانش‌آموز دانشسرای مقدماتی کرمان بود.[۴]

برای ادامه تحصیل در رشته «تاریخ» در سال۱۳۲۶ به تهران می‌آید. در این ایام، اشعار و مقالاتش گاه با نام «باستانی پاریزی» و گاه بدون‌نام در مجلات طراز اول عصر چون یغما، راهنمای کتاب، کیهان و اطلاعات چاپ می‌شود.

باستانی پاریزی از دریچهٔ دیگری به تاریخ می‌نگرد از دریچه ادبیات، شعر و داستان. می‌خواهد طرحی نو دراندازد و وقایع سرد تاریخی را با چاشنی حکایت، شعر، نکات طنزآمیز، کنایه و... بیاراید تا به مزاج مردم خوش بیاید. تاریخ را بخوانند و بدانند. آن را از کُنج کتابخانه‌ها بیرون می‌آورد و با مردم آشتی‌اش می‌دهد. نثر کتاب‌هایش روان، خودمانی و طنزآگین است و آکنده از حکایت و شعر. همین شیرینی کلام و نزدیکی‌اش به زبان عامه، آثارش را خواندنی و جذاب کرده است. می‌گوید: «تاریخ چون قهوه تلخ است که باید با شیر و شکر آمیخته شود و پَس در حلق عموم ریخته شود».[۵]

این تاریخ‌نگارِ مردمی، مدتی بعد از پذیرفته شدن در دوره دکتری دانشگاه تهران، مدیریت مجله داخلی «دانشکده ادبیات» را از سال۱۳۳۸ به‌عهده می‌گیرد و از آنجا همکاری‌اش با دانشگاه شروع می‌شود. او بیش از ۶۰ سال در دانشگاه تهران درس می‌خواند و درس می‌دهد. پس از اخذ مدرک دکتری و شروع تدریس در دانشکده ادبیات، تا ۱۳۸۸ استاد تمام‌وقت این دانشکده است.

او در سال۱۳۴۹ برای بهره‌گیری از یک فرصت مطالعاتی به پاریس می‌رود. به‌خواست معلم دوران دبستانش آقای «هدایت‌زاده»، بر سر مزار «ویکتورهوگو» می‌رود و از سوی معلمش فاتحه‌ای بر آن می‌خواند.[۶]

سبک باستانی در تاریخ‌نگاری البته موافقان و مخالفانی دارد. موافقان معتقدند که او با بهره‌گیری از ادبیات و طنز و شعر و ضرب‌المثل به زبان توده نزدیک شده و مردم را با تاریخ آشنا کرده است. مخالفان اما، تاریخ‌نگاری او را «غیرعلمی» و «عوامانه» می‌خوانند.[۷]

از او بیش از ۶۰ کتاب و صدها مقاله دربارهٔ جنبه‌های مختلف تاریخ ایران به‌ویژه «تاریخ جغرافیای کرمان» به‌جا مانده است. آثار «هفت‌گانه» او که همگی دارای نام هفت هستند، مشهورتر است: «خانون هفت‌قعله»، «آسیای هفت‌سنگ»، «نای هفت‌بند»، «اژدهای هفت‌سر»، «زیر این هفت آسمان»، «سنگ هفت قلم». البته کتاب هشتمی هم به آن اضافه شد که به‌پیشنهاد ایرج افشار «هشت‌‌الهفت» نام ‌گرفت.[۸] آخرین کتاب باستانی به‌نام «کوه‌ها باهمند» نیز بعد از مرگ او منتشر شد. بیشتر تک‌نگاری‌های او بارها تجدیدچاپ شده و بسیاری از آثارش پیوسته به‌چاپ رسیده است؛ نظیر «پیغمبر دزدان» در سال ۱۳۹۵ به چاپ بیست‌ودوم، «یعقوب لیث» در سال۱۳۹۳ به چاپ دهم و «تلاش آزادی» در ۱۳۹۱ به چاپ نهم رسید.

باستانی قریحه و ذوق سرشاری نیز دارد. اشعار شیرین و دلنشینش نیز مانند تاریخش، با چاشنی طنز و شوخ‌طبعی همراه است. اولین مجموعهٔ شعری‌‌اش با نام «یادبود من» با مقدمه سعید نفیسی در سال ۱۳۲۶ به‌دست چاپ سپرده می‌شود. پس از ۱۲ سال در ۱۳۴۰، کتاب «یاد و یادبود» او منتشر می‌شود.

پسر پیمغبر دزدان آمد!

در دروان تحصیل با بزرگانی که به سیرجان،‌ رفسنجان یا کرمان به پاریز می‌آمد، مراوده داشت. آن‌ها رونوشت‌هایی از نامه‌های پیغمبر دزدان به‌همراه داشتند. محمدابراهیم آن‌ها را می‌گرفت و رونویسی می‌کرد و پس می‌داد تااینکه تبدیل به یک جزوه شد. هنگام تحصیل در دانشسرای کرمان بود که نامه‌ها را تنظیم کرد و راهی بازار «وکیل کرمان» شد. به کتاب‌فروشی «گل‌بهار» رسید. به مدیرش سلام کرد و گفت جزوه‌ای برای چاپ دارد. پاسخ شنید: ان‌شاالله چاپ می‌شود. خود می‌گوید:

«هرگز فراموش نمی‌کنم نگاه مدیر را که چگونه کنجکاوانه در چهرهٔ این محصل که می‌خواست خود را جزء مؤلفان قالب بزند، دوخته شده بود.»

چاپ کتاب آغاز می‌شود و شخصاً برای تصحیح نمونه‌ها هر روز به چاپخانه می‌رود. وقت و بی‌وقت خود را به چاپخانه می‌رساند و گویی دیگر ندیم کارگران آنجا می‌شود. روزی که وارد محوطه می‌شود کارگری به کارگر دیگر می‌گوید، نگاه کن دوباره «پسر پیغمبر دزدان آمد!»[۹]

کتاب‌هایم هَووی همسرم بودند

او نوشتن کتا‌ب‌هایش را از لطف همسرش می‌داند. می‌گوید: «من در بیش از ۴۰ سالی که با همسرم زندگی کرده‌ام، با خیال راحت زندگی کردم. حداقلش این بود که من می‌رفتم و به کرمان و یزد فکر می‌کردم و وقتی برمی‌گشتم، شام و ناهارم در منزل آماده بود تا بتوانم «خاتون هفت قلعه» یا کتاب «از گذار تاریخ» را بنویسم. کتاب‌هایی که در واقع هَووی همسرم حساب می‌شدند.» «حبیبه حائری» همسرش به‌شوخی به او می‌گفت:

«باستانی! اگر بنا باشد شبی بمیری، باید شب یلدا بمیری، چون این شب طولانی است و شاید بتوانی جواب این حرف‌هایی را که در مدت عمرت گفته‌ای، پس بدهی.»[۱۰]

مردود شدم

محمدابراهیم در دوره لیسانس در دانشکده ادبیات به‌علت غیبت زیادی از یک درس محروم می‌شود و امتحان نمی‌دهد. مرسوم بود که اگر دانشجویی مردود می‌شد باید او را کوی «امیرآباد» بیرون می‌کردند و اتاقش را می‌گرفتند و به دانشجویی دیگر می‌سپردند. محمدابراهیم بی‌دلیل مردود شده بود و عامل آن، تنها غیبت زیادی بود نه تنبلی و کم‌کاری. در این زمان است که در نامه‌ای خطاب به سعید نفیسی استادش که تاریخ اجتماعی اواخر ساسانیان و تاریخ اجتماعی صدر اسلام تدریس می‌کرد،‌ می‌نویسد تا مانع اخراج او از کوی شود. این گونه شروع می‌کند:

اوستادا! شرمم آید زین همه خواهش‌گری که می‌دانم دل استاد سنگ‌ خاره نیست
بی‌جهت یا باجهت مردود گشتملیک گویند از امیرآباد هم بیرون روم...

استاد نفیسی موضوع را با مدیر کوی دانشگاه مطرح می‌کند و درنهایت استثنائاً موافقت می‌شود که: چون این دانشجو، دانشجوی بدی نیست و وضع خوبی هم ندارد و شهرستانی است، یک سال دیگر هم در کوی بماند.[۱۱]

مغول، همین ما مردم هستیم

پاریزی تعریف می‌کند آن وقت‌ها که در پاریس بود با یک ایرانی ملاقات می‌کند. او می‌گوید پیش یکی از کلکسیونرها، یکی از اسطوانه‌های قدیمی گرامافون را دیده‌اند که این اسطوانه عبارت است از آواز «عارف قزوینی»، آوازی که به‌همراه پیانوی «مظفرین‌الدین شاه قاجار» خوانده شده است. آروزی من این است که این شاه‌ترانه روزی پیدا شود. باستانی به این‌ مناسبت گریزی به تاریخ‌ می‌زند و می‌گوید: همه تعجب می‌کنند که چرا کتاب و نوشته‌های قبل از مغول در ایران پیدا نمی‌شود و یا بسیار کم است. تقصیر را به گردن مغول می‌اندازیم. مغول، همین ما هستیم که به دست خود اثری که با مذاق ما سازگار نیست از میان برمی‌داریم.[۱۲]

نامه‌ای از زندان

«موسی اسفندیاری» در گوشهٔ زندان به کتاب‌های باستانی پناه می‌برد. خود را با آن مشغول می‌کند تا شاید از این رهگذر رنج زندان تحمل‌پذیر شود. دل به نثر شیرین و دل‌نشین مؤلفش می‌سپرد و در نامه‌ای به او می‌نویسد: « استاد گرمی جناب آقای باستانی پاریزی، ادیبِ محبوب! با نهایت احترام.... من یک زندانی محروم هستم که مدت پنج سال در گوشهٔ زندان زنده‌به‌گور شدم. در زندان تنها سرگرمی من کتاب است، آن‌هم اگر کتابی به‌قلم شیرین شما باشد. من تمام نوشته‌های شما را دوست دارم، و اغلب آن‌ها را با دقت و اشتیاق خوانده‌ام... چند روز قبل، با زحمت زیاد آخرین کتاب شما را به‌نام «از پاریز تا پاریس» به‌دست آوردم. با زحمت زیاد، درست است: چون من یک فرد زندانی بدون ملاقات هستم. استاد! باور کنید کفش‌هایم را فروختم و ۳۱۰ ریال درست کردم و کتاب «از پاریز تا پاریس» را خریدم و خودم و دوستان زندانی‌ام کتاب شما را خواندیم.» [۱۳][۱۴] جای دیگر «حمیدی شیرازی» می‌گوید:

«چون چشم من درست کار نمی‌کرد یک جوان زندانی مقاله شاهنامه آخرش خوش است را از «نای هفت‌بند» از اول تا آخر برای من در زندان خواند.»

باستانی خود می‌گوید:

«اگر جایزه نوبل را هم به من می‌دادند آن‌قدر اهمیت نداشت که بدانم در یک گوشهٔ‌ تنهایی و نومیدی، کتاب من خواب به چشمان کسی آورده بوده است که چشم امید از همه قطع کرده بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد»

باستانی؟ پاکستانی؟ پاریزی؟

روزی کتاب «مشاعره» چاپ «بنگاه نشریات پروگرس مسکو» به دستش می‌رسد. باستانی خود را جزء شعرای پاکستانی و به‌دنبال نام «اقبال لاهوری» می‌بیند و تعجب می‌کند؛ اما از شوق در پوست خود نمی‌گنجد.اشعارش تحت‌عنوان «آلبوم» که مورد قبول خاطر خودش نمی‌شد از ماورای تپه‌های کوهستان پاریز و دشت کرمان عبور کرده و به شوروی رسیده و بالاخره جای خود را در یک «جُنگ شعر» باز کرده بود. برخی از رسانه‌ها از جمله «کیهان‌»، «رادیو ایران» و «مجله راهنمای کتاب» انتقاد کردند و این موضوع را تذکر دادند. باستانی که کلامش آکنده از طنز است خود نیز می‌گوید:‌«مهیا شدم که بله، باید توپ‌ها را متوجه مسکو و لنینگراد و تاجیکستان کرد و آماده حمله شد... زیرا این تجاوز دیگر قابل تحمل نبود!» اما واقعا اگر دویست سال بعد کسی بخواهد تاریخ ادبیات را مطالعه کند و دربارهٔ آن بنویسد باید دنبال اسم و رسم باستانی پاریزی در کجا بگردد؟! از کجا بداند که او اهل پاریز و کرمان است، نه پاکستان![۱۵]

کورش کبیر را هدیه دادم

یکی از روزهای ۱۳۲۹ بود که «مسعود برزین» کارمند سفارت هند، نزد باستانی می‌رود و از وی می‌خواهد کتابی درباره کورش کبیر ترجمه کند. می‌گوید قرار است «ابوکلام آزاد» شاعر و مفسر هندی در بازگشت از لندن به هندوستان در شهریور۱۳۳۰ مهمان دكتر «محمد مصدق» و «آیت‌الله كاشانی» در تهران باشد. آزاد تفسیری بر قرآن دارد و فصلی که مربوط‌به ذوالقرنین بوده را از اردو به‌عربی ترجمه كرده که در مجله‌ای به‌چاپ رسیده است. اگر حالش را دارید آن را ترجمه كنید تا به ابوكلام هدیه دهیم. باستانی نیز که دستی در ترجمه متون عربی هم داشت، شروع به ترجمه کتاب می‌کند و به‌هنگام ورود آزاد به ایران، به او هدیه داده می‌شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

هوا پَس است

باستانی شبی در دفتر مجله یغما بود. مردی شاعر، کتابی زیبا چاپ کرده بود و یک نسخه هم برای یغما آورد. حبیب یغمائی باستانی را به او معرفی می‌کند. مرد با شنیدن نام باستانی، برافروخته می‌شود و می‌گوید: آن باستانی پاریزی که کتاب «پیغمبر دزدان» را چاپ کرده، تویی؟ پاسخ می‌شنود: آری. باستانی که منتظر تعریف و تمجید بود با فریاد مردِ شاعر روبه‌رو می‌شود. «تو این خزعبلات ابن‌دیلاق را در آن چاپ کرده‌ای؟ بازی با ... . باستانی شرایط را نامساعد می‌بیند و می‌گوید دیدم هوا خیلی پَس است. فحش‌ها بود که ظاهراً نثار گویندهٔ اصلی و اولیه می‌شد و باطنا نصیب من. ساعت‌ها طول کشید تا مرد آرام شد و گفت: اگر شعر مرگ «محمد مسعود» را نگفته بودی، هرگز با تو آشتی نمی‌کردم و می‌دیدی آنچه بایست دید.[۱۶]

اهل بزرگداشت نبود

هر وقت می‌خواستند برای باستانی بزرگداشتی بگیرند، ممانعت می‌کرد و به‌طنز می‌گفت: «من می‌خواهم چند صباحی زنده بمانم، بگذارید سرم را بر زمین بگذارم آن وقت برایم بزرگداشت بگیرید».خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

رَود لادا ولی با هرچه بادا

باستانی ارتباط نزدیک و فراوانی با فریدون مشیری داشت. مشیری همسایهٔ دیواربه‌دیوار محمدامین ریاحی بود. وقتی به خانه ریاحی می‌‌رفت، مشیری هم می‌آمد و باهم صحبت می‌کردند و او از شعرهایش می‌خواند. یک‌شب طبق‌معمول به خانه ریاحی می‌رود. هنگام برگشت، سوار ماشینش که «لادا»ی روسی بود، می‌شود؛ اما روشن نمی‌شود. ماشین را جلوی درِ خانهٔ ریاحی پارک می‌کند و می‌رود. به او اطلاع می‌دهد که ماشینش خراب است و فردا می‌آید تا فکری به حالش کند. چون ماشین مشترکا جلوی خانه ریاحی و مشیری بود، ریاحی نیز این موضوع را به مشیری می‌گوید تا او هم در جریان باشد. فریدون با شنیدن این داستان، شعر قشنگی می‌سراید. نوشته است: برای لادای باستانی‌ پاریزی:

نباشد اعتباری چون به لادا تو، با لادا مَیا در این بِلادا
سفر در نیمه‌شب تا شهرک غربرود لادا- ولی با هر چه بادا
اگر لادا وفادار است از چیست که آن را یاد اربابش نَدادا؟
نخواندی گر مرا در جمع یارانمخوان! دوری کن از ما بیسوادا!
ولی از بهر تعمیر قُراضه‌تبه درت می‌خوردم روز مَبادا[۱۷]

مقالاتم بوی نفت می‌دهد

مادرش بچه دوست داشت اما تا سال‌ها بچه‌دار نمی‌شد. انواع داروها را استفاده کرده بوده، اما تاثیری‌ نداشت. یک نفر به مادرش گفته بود:‌ «اگر تو کمی نفت بخوری، برایت خوب است.» مادر جوان محمدابراهیم هم که در آرزوی داشتن بچه بود، می‌پذیرد و مقداری نفت می‌خورد. بعد از آن، باردار می‌شود و تصور می‌کند این اتفاق، در نتیجه همین خوردن نفت بوده است. نخستین فرزندش که محمدابراهیم باشد به‌دنیا می‌آید. پاریزی دراین باره می‌گوید‌: «اینکه می‌بینید مقالات من بوی نفت می‌دهد، به این علت است!». پس از به‌دنیاآوردن اولین بچه، مادر او هشت بچه به‌دنیا می‌آورد که البته اغلب در کودکی از دنیا می‌روند.[۱۸]

رضاشاه را دیدم

قرار بود «رضاشاه» به سیرجان بیاید. برای اهالی آنجا و شخص محمدابراهیم عجیب بود که شاه در سیرجان چه کار دارد و چگونه می‌آید. محمدابراهیم با هفت یا هشت تا از هم‌مدرسه‌‌ای‌هایش به‌سمت جاده کرمان حرکت می‌کنند تا زمانی که شاه آمد او را ببینند. عکس رضاشاه را در روزنامه‌ها زیاد دیده بود و چهره‌اش را می‌شناخت. وقتی‌ کاروان ماشین‌ها رسید،‌ شاه را که در داخل یکی از ماشین‌ها بود،‌ می‌بیند و می‌شناسد. می‌گوید: «برای اولین‌بار،‌ تاریخ را به‌صورت مجسم،‌ در آنجا دیدم». قرار بود او را به موریس تبعید کنند. شب را در سیرجان ماندند و فردا صبح با همان ماشین‌ها به‌سمت بند‌رعباس به‌ راه افتادند.[۱۹]

همسن ایرج افشارم

از باستانی پاریزی سؤال می‌کنند متولد چه سالی است؟ می‌گوید: همسن ایرج افشارم و دربارهٔ همین سن‌وسال داستانی تعریف می‌کند که «سادات ناصری» استاد و محقق پروهشگر ادبیات فارسی برای شرکت در سمیناری به افغانستان می‌رود. در آنجا متأسفانه در سر میز شام سکته می‌کند و از دنیا می‌رود. پیکر او را به تهران می‌آورند. در این گیرودار شخصی از باستانی می‌پرسد: «سادات ناصری» چند سال داشت؟ می‌گوید: او هم‌سن‌و‌سال ایرج افشار بود! آن شخص می‌گوید: من می‌خواستم بدانم «سادات ناصری» متولد چه سالی بود. با این جواب شما، مشکل دو تا شد. حالا ایرج افشار متولد چه سالی است؟ پاریزی در جواب با طنزی شیرین می‌گوید:

نظامیه بغداد می‌سازم

«میرزا هادی‌خان حایری» مدیر کل وزارت فرهنگ وقت بود. روزی به کرمان می‌آید و برای بازرسی به پاریز هم سری می‌زند. بیش از یک هفته در پاریز می‌ماند و با حاج‌آخوند باستانی همنشین می‌شود و شعرهای مولانا را با هم می‌خوانند. موقع رفتن می‌گوید: «باید مدرسه‌ای در پاریز بسازی که در خور عصر پهلوی باشد». پدر جواب جالبی می‌دهد که حایری نیز از آن خوشش می‌آید. می‌گوید: «آقای هادی‌خان حایری! اعتبارِ ساخت مدرسه جدیدی را به من بدهید، ‌من در اینجا یک نظامیهٔ بغداد برای شما می‌سازم».[۲۰]

وداع با پیکر استاد در دانشکده ادبیاتِ دانشگاه تهران
در سوگِ باستانی

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزییات آن

باستانی پاریزی پس از نود سال زندگی پرثمر علمی به‌علت بیماری کبدی در صبح روز سه‌شنبه ۵فروردین۱۳۹۳ راهی دیار خاموشان شد. او را طبق وصیت‌نامه‌اش در قطعه ۲۵۰ بهشت‌زهرا در کنار همسرش به‌خاک سپردند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

در مراسم تشییع پیکر استاد از دانشکده ادبیات، «اسحاق جهانگیری» معاون اول رئیس جمهوری، «فرجی دانا» وزیر علوم، محمدرضا شفیعی‌کدکنی و بسیاری از چهره های فرهنگی و هنری دیگر شرکت داشتند.

پس از درگذشت باستانی، شخصیت های سیاسی کشور در پیامی، درگذشت وی را تسلیت گفتند.

سیدحسن خمینی در منزل باستانی

آقای حسن روحانی رئیس جمهوری، علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و علی خاتمی رئیس جمهوری پیشین کشورمان در پیام‌های جداگانه درگذشت وی را به ایرانیان تسلیت گفتند.
در بخشی از پیام رئیس جمهوری آمده است: «این استاد فرزانه بیشتر عمر گرانمایه خود را با نگاه ستایش‌آمیز به تاریخ و تمدن ایرانی صرف تبیین ارزش‌های انسانی فرهنگ کشورمان کرد و ده‌ها اثر ارزشمند از خود به‌یادگار گذاشت که همچنان پربار و روشنگر خواهد بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

خاتمی نیز در پیامی نوشتند: «درگذشت دانشمند والانگر و پژوهشگر ژرف‌اندیش حضرت آقای دکتر باستانی پاریزی که رحمت خداوند بر او باد، فضل و فضیلت را داغدار کرد. فرهنگ پویا و تمدن والای ایران مدیون تلاش ارجمند این عزیز است.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

سیدحسن خمینی نیز از دیگر شخصیت‌هایی بود که با حضور در منزل استاد باستانی پاریزی با خانواده او در سوگِ استاد، ابراز همدردی کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

آتش‌پاره

استاد که دستی در شعر و شاعری دارد، در ایام جوانی غزل‌ها و قطعاتی دلنشین سروده است:

آن‌ روزها که در مجلهٔ خواندنی‌ها بودم، دخترکی با عصبانیت به بایگانی خواندنی‌ها آمد تا یک شمارهٔ آتش بگیرد. بدین‌‌مناسبت، چنین سرودم:
تو آتشپاره اندر خواندنی‌ها
زدی آتش که یک «آتش» بگیری
ز آتش‌گیریت آتش گرفتم
الهی دخترک آتش بگیری[۲۱]
از آغاز تا انجام

از آغاز تا انجام

سال‌شمار

  • ۳ دی ۱۳۰ تولد در پاریز
  • ۱۳۰۹ گذراندن دوره ابتدایی در مدرسهٔ پاریز
  • ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ ترک تحصیل و انتشار روزنامه‌ای به‌نام «باستان» و مجله‌ای به‌نام «ندای پاریز»
  • ۱۳۲۱ چاپ نخستین مقاله باعنوان «تقصیر با مردان است نه زن‌ها» در روزنامه «بیداری کرمان»
  • ۱۳۲۴ انتشار نخستن کتابش تحت‌عنوان «آثار پیغمبر دزدان» در کرمان
  • ۱۳۲۵ شاگرد دوم در دانشسرای مقدماتی کرمان می‌شود.
  • ۱۳۲۶ عزیمت به تهران و قبولی در رشته تاریخِ دانشگاه تهران
  • ۱۳۲۷ چاپ نخستین مجموعهٔ شعری باستانی باعنوان «مجموعه شعر یادبود من»
  • ۱۳۳۰ فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، بازگشت به کرمان و ازدواج با «حبیبه حائری»
  • ۱۳۳۰ ترجمه کتاب «کوروش کبیر: ذوالقرنین»
  • ۱۳۳۳ عهده‌داری مدیریت دبستان و مدیریت نشریه «نامه هفتواد» در کرمان
  • ۱۳۳۷ پذیرفته شدن در مقطع دکتری رشته تاریخ
  • ۱۳۳۸ عهده‌داری مدیریت مجله داخلی دانشکده ادبیات
  • ۱۳۴۲ انتشار کتاب «خاتون هفت‌قلعه»
  • ۱۳۴۹ عزیمت به پاریس برای استفاده از فرصت مطالعاتی و شرکت در کنگره باستان‌شناسی کنستانتزا در رومانی
  • ۱۳۵۰ انتشار کتاب «شاهنامه آخرش خوش است»
  • ۱۳۵۱ انتشار کتاب «از پاریز تا پاریس» که شامل دیده‌ها و شنیده‌های باستانی در چند سفر خارجی و داخلی است.
  • ۱۳۶۳ انتشار کتاب «هشت‌الهفت»
  • ۱۳۸۸ بازنشستگی از دانشگاه تهران با رتبهٔ استادی تمام
  • ۵ فروردین ۱۳۹۳ فرو رفتن در سکوتی ناگزیر

دور پرتکاپوی زندگی باستانی

محمدابراهیم باستانی پاریزی در روز سوم دی ۱۳۰۴ ش. و ۱۹۲۵م به‌دنیا می‌آید.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه «حاج آخوند پاریزی» پدرش که فردی بافضل و باسواد بود، بر سر منبرها تاریخ می‌گفت و با فرهنگ و ادبیات فارسی آشنایی داشت. به‌زبان عربی هم مسلط بود و صرف‌ونحو را خوب می‌دانست. اهل شعر بود و در شعرهایش، حوادث و اوضاع اجتماعی را هم بیان می‌کرد. در جنوب ایران شخصیت شناخته‌شده‌ای بود. «تمام اشخاص و رجالی که در سیرجان آن زمان بودند، از اهل معرفت و کتاب تا معلم‌ها و دبیرها و دیگران، اغلب تابستان‌ها به پاریز می‌آمدند، فقط برای‌اینکه پدرم را ببیند و با او صحبت کنند، تاریخ بشنوند و شعر بخوانند».[۲۲] محمدابراهیم در سایه چنین پدری می‌بالد و از همان سنین کودکی، اقوال و احادیث و اشعار بسیاری از پدر می‌شنود و در لوح وجودش به‌یادگار حک می‌کند.

محمدابراهیم عربی را نیز از پدر می‌آموزد و همین آموزه‌ها سبب می‌شود که چند کتاب عربی به فارسی نیز در کارنامه آثارش داشته باشد؛ از جمله کتاب «ذوالقرنین» یا «کوروش کبیر» که توجه شخصی علامه طباطبایی را نیز جلب کرد.[۲۳]

ابتدایی را در مدرسه پاریز گذراند

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌ پاریز می‌گذراند که پدرش حاج آخوند پاریزی مدیر آن بود. دبستانِ روستا در خانه‌ای بود که از «شیخ محمدحسن زیدآبادی» معروف به «نبی‌السارقین» بر جای مانده بود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه چیزی که دست‌مایه نوشتین اولین کتابش به‌نام «پیغمبر دزدان» می‌شود. تا کلاس پنجم را در پاریز می‌گذراند؛ اما چون کلاس ششم نداشت در دوازده‌سالگی برای ادامه تحصیلات دبیرستانی به سیرجان و بعد در سال۱۳۲۲ به دانشسرای مقدماتی کرمان می‌رود.

شوق باستانی به خواندن و نوشتن

محمدابراهیم از همان دوران کودکی با مجلات مهر و آینده و «حبل‌المتین» که برای پدرش می‌آوردند، آشنا می‌شود. از طریق قرائت‌خانه‌ای که در پاریز وجود داشت، ‌مجلات و نوشته‌هایی چون کاوه، «گلستان»، «بهارستان»، «استخر شیراز» و «عالم نسوان» را می‌شناسد. پدرش او را به‌سبب‌ علاقه‌اش به علم‌آموزی و فراگیری دانش "ولیعهد" خطاب می‌کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

مجلات «باستان» و «ندای پاریز» و «نامه هفتواد»

علاقه‌اش به نویسندگی او را به‌سمت نوشتن در مجلات می‌کشاند. در سال‌های ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ مجله‌‌ای به‌نام «باستان» و بعدتر «ندای پاریز» را در همان پاریز منتشر می‌کند. «ندای پاریز» تنها سه مشتری داشت که مهمترینش آموزگار دوران کودکی محمدابراهیم بود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

در سال۱۳۲۵ در دانشسرای مقدماتی کرمان شاگرد دوم می‌شود و در سال ۱۳۲۶ به تهران می‌آید تا در رشتهٔ تاریخ و جغرافیا ادامه تحصیل بدهد.

در سال۱۳۳۰ از دانشسرای عالی (دانشگاه تربیت معلم فعلی) فارغ‌التحصیل می‌شود و برای معلمی به کرمان برمی‌گردد و در همین ایام است که با «حبییه سائری» ازدواج می‌کند. در سال ۱۳۳۳ مدیر دبستانی در کرمان می‌شود و نشریه «نامهٔ هفتواد» را نیز مدیریت می‌کند.

موسیقی را رها کرد

محمدابراهیم،‌ پدری موسیقی‌دان داشت. موسیقی را خوب می‌شناخت. مقام‌های موسیقایی را می‌دانست و می‌گفت مثلا همایون اولش چنین است، بیداد چنین است، شوشتری چنین است و چکاوک چنان است و امثال آن. از این رهگذر بود که محمدابراهیم نیز با دستگاه‌های موسیقی آشنا شد و در کنار علاقه‌ای که به آن داشت در زمانی که نوجوانی دبیرستانی بود، ویولونی می‌خرد و با آن تمرین می‌کند؛ اما بعدها موسیقی را رها می‌کند.[۲۴]

دوره دکتری در دانشگاه تهران

باستانی در سال۱۳۳۷ در دوره دکتری دانشگاه تهران پذیرفته و دوباره راهی پایتخت می‌شود. در این ایام است که همکاری‌ حرفه‌اش را با مجلاتی چون یغما، «راهنمای کتاب»، «وحید»، «گوهر» و ... شروع می‌کند و مقالاتش در این مجلات به‌چاپ می‌‌رسد. در اداره باستان‌شناسی نیز مشغول به‌کار‌ می‌شود و مجله‌ «باستان‌شناسی» را منتشر می‌کند. یک سال بعد، مدیر داخلی مجله «دانشکدهٔ ادبیات» دانشگاه می‌شود و بسیاری از نوشته‌هایش هم در این مجله به‌طبع می‌رسد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پس از گذراندن رساله دکتری با عنوان «تاریخ ایران قدیم از نظر ابن‌اثیر» زیر نظر سعید نفیسی، تدریس را در گروه تاریخِ دانشگاه تهران آغاز می‌کند. هم‌زمان در دانشکده هنرهای دراماتیک نیز تاریخ اجتماعی درس می‌دهد. پس از بازگشت از سفر علمی پاریس همچنان به فعالیت‌های علمی‌اش ادامه می‌دهد و به درجهٔ دانشیاری می‌رسد. او در زمان ریاست پروفسور «فضل‌الله رضا» بر دانشگاه تهران، درجه استادی دریافت می‌کند و تا سال ۱۳۸۸ که بازنشسته می‌شود، استاد تمام‌وقت «دانشکده ادبیات» دانشگاه تهران است.

پاریزی در کنار حمیده دخترش در کانادا
پدربزرگ در کنار نوه‌اش اندیشه دانایی

خانواده باستانی

او یک پسر به نام حمید و یک دختر به‌ نام حمیده دارد. پس از درگذشت همسرش، تابستان‌ها را نزد دخترش در تورنتو و زمستان‌ها را نزد پسرش در تهران سپری می‌کرد.

نمونه‌ای از کارهای فرزندان باستانی پس از درگذشت پدر، گردآوری مجموعه‌مقالات استادان و بزرگان درباره پاریزی است. این کتاب تحت‌عنوان «شاعرِ تاریخ» توسط حمید و حمیده باستانی تدوین و در سال۱۳۹۴از سوی نشر علم راهی بازار شد.

کتاب «شاعرِ تاریخ»

طبع شعری سرشار باستانی پاریزی

طبع باستانی لطیف و موزون است. می‌گوید پدرش نقش مهمی در علاقمندی او به شعر داشت. «پدرم اصولاً نامه‌هایی را که به اشخاص می‌نوشت، به‌صورت شعر می‌نوشت».[۲۵]اولین شعرش را در ده‌سالگی در طلب باران سرود آن‌هم در سال‌های خشک‌سالی پاریز. آن زمان که می‌دید دخترکان را به گورستان‌ها می‌فرستند تا بر سر قبرها آب بریزند و دعا بخوانند. چنین سروده است:

بیا ای برف و بارانِ خداوندکه تا خلق جهان باشند خرسند
بیا تا کشت‌ورزان شاد باشندز هر بند غمی آزاد باشند
بیا تا گل بروید از چمن‌هاهمه پُر گل شود دشت و دمن‌ها
بیا تا باستانی شاد باشدنه اینکه صورتش پُر باد باشدخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمدابراهیم در بهار۱۳۲۴ شعری درباره «باد صبا» سرود و ذوق شاعری و طبع موزونش را به‌اثبات رساند. شعری که بعدها توسط «غلامحسین بنان» در مرگ «ابوالحسن خان صبا» خوانده و جاودانه شد.

یاد آن شب
یادِ آن شب كه صبا بر سر ما گل می‌ریختبر سر ما ز دَر و بام و هوا گل می‌ریخت
سر بدامان من‌ات بود و ز شاخ بادامبر رخِ چون گل‌ات، آرام صبا گل می‌ریخت
خاطرت هست كه آن‌شب همه شب تا دم صبحگل جدا، شاخه جدا، باد جدا، گل می‌ریخت؟
نسترن خم شده لعلِ تو می‌بوییدخضر، گویی به لب آب بقا گل می‌ریخت
زلف تو غَرقه به گل بود و هر آنگاه كه منمی‌زدم دست بدان زلف دو تا گل می‌ریخت
تو فرو دوخته دیده به مه و باد صباچون عروس چمن‌ات بر سر و پا گل می‌ریخت
گیتی آن‌شب اگر از شادی ما شاد نبودراستی تا سحر از شاخ چرا گل می‌ریخت!
شادی عشرت ما باغ گل‌افشان شده بودكه بپای من و تو از همه جا گل می‌ریخت[۲۶]
* * * * *
خستگی
باز شب آمد و شد اول بیداری‌ها من و سودای دل و فکر گرفتاری‌ها
شب خیالات و همه روز تکاپوی حیات خسته شد جان و تنم زین همه تکراری‌ها
در میان دو عدم، این دو قدم راه چه بود؟که کشیدیم درین مرحله بس خواری‌ها
دلخوشی‌ها چو سرابم سوی خود برد، ولیکحیف از آن کوشش و طی کردن دشواری‌ها
نوجوانی به هوس رفت و از آن برجا ماندتنگی سینه و کم‌خوابی و بیماری‌ها
سرگذشتی گنه‌آلود و حیاتی مغشوشخاطراتی سیه از ضبط خطاکاری‌ها
کورسوئی نزد آخر به حیات ابدیشمع جانم، که فدا شد به وفاداری‌ها[۲۷]

استاد رباعی‌های زیبا و در خور دیگری هم دارد که آکنده از طنز و شوخ‌طبعی است و بر جان‌ها خوش‌ می‌نشیند. از آن جمله است:

باستانی و دل‌مشغولی‌هایش
حاصل یک‌عمر نوشتن

اولتیماتوم

یا گذارم شِکوه در شورای اَمنِ چشم تو
یا دلی کز ما ربودی با «تجاوز»، پس بده
آتش جور تو بگذشت از مَدار اعتدال
نازنینا رحم کن فرمان «آتش‌بس» بده!خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پاشنه بلند

بر پاشنهٔ بلندِ کفش تو، بُتا
خواهم که بناگهان شِکستی برسد
تا در اثر بلندپروازی و هم
باشد که بدامان تو دستی برسد!خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

اَرمنِ از مَن

گفتم ز کدام فُرقه‌ای گفت
با لهجهٔ دلربایش: اَرمَن
گفتم که: بیا و رویش امشب
یک نقطه گذار و باش از مَن

شخصیت و اندیشه

شیفته پاریز است

باستانی، عاشق زادگاهش است. در نظر او کرمان و پاریز «مرکز ثقل تمام اتفاقات عالم» است. هیچ کتابی ننوشته و هیچ سخنرانی نکرده مگرآنکه نامی از پاریز در آن برده شده است. در کتاب «هواخوری باغ» می‌نویسد: من سوگند یاد‌ کرده‌ام که نباشد سمیناری یا محفلی که من در آن شرکت کنم و در آنجا به‌تقریبی یا به‌تحقیقی یاد کرمان به‌میان نیاید».[۲۸] «سرزمینی که آدمی جوانی خود را در آن گذرانده، مانند خود ایام جوانی زیباست». همین عشق و علاقه باعث شد که او تنها چهارده اثر مستقل درباره تاریخ کرمان خلق کند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

جای پای خدا را در تاریخ می‌بینم

پاریزی جای پای مذهب یعنی «جای پای خداوند» را در تاریخ می‌بیند. می‌گوید: «بااینکه خداوند مجسم نیست و من هم جزو مجسمه نیستم و چیزی که مجسم نیست، نمی‌تواند جای پا داشته باشد، بااین‌حال‌، من جای پای خداوند را در حوادث تاریخی می‌بینم».[۲۹] پاریزی همیشه به‌دنبال یافتن علت‌هاست. عقیده دارد که گاهی‌، برخی از علت‌ها از حد عادی خارج هستند. نیز برخی از حوادث تاریخی به‌گونه‌ای هستند که یا ما آن‌ها را درک نمی‌کنیم یا از مسائل علمی خارج هستند.

او معتقد است که رابطه ما با خداوند «یک‌طرفه» است. می‌گوید: «خداوند حسابی با ما ندارد و ما هم که به او ارادت داریم. او هیچ‌وقت ما را تنها نگذاشته است و گرفتارمان نکرده است.»[۳۰]

کارِ مورخ، ترمیم است

علاقه به تاریخ که از همان بدو نوجوانی و با خواندن کتاب‌های متعدد در این زمینه در وجود باستانی جان می‌گیرد، زندگی و راه او می‌شود. معتقد است که «کارِ مورخ، ترمیم و پر کردن جای بریدگی‌ها و التیام و جبرِ جراحاتِ تاریخ است». می‌گوید: «در گوشه‌وکنار تاریخ جاهای تاریک زیاد است، این جاها را باید روشن ساخت. افرادی که، خوب یا بد، در بازی‌های پیدایش این وقایع دست داشته‌اند، نمی‌شود از نقش آن‌ها در تایخ چشم پوشید». در ادامه می‌گوید: «من رازِ بقا و حفظ یک جامعه را در گیرودارِ حملات گرگ‌ها جست‌وجو می‌کنم، مقصود من حمایتِ آتیلا و چنگیز و آقا محمدخان نیست، اگر یک قانون کلی، ناچار جوامع را به‌طرف شمشیر این‌ها بکشاند، تقصیر من چیست؟[۳۱]

یک پیشنهاد

باستانی یک توصیه و پیشنهاد دارد. می‌گوید به‌هنگام تحصیلش آرزو داشت که یک دوره «ایران باستان» داشته باشد. اما کجا ممکن بود؟ یکصدوهشتاد تومان قیمت یک‌دوره ایران باستان (در آن زمان)، مخارج سه‌ماهٔ او در حجرهٔ مدرسه شیخ عبدالحسین (مسجد تُرک‌ها) بود. پیشنهاد می‌کند:

پاسخ به خرده‌گیران

عدهٔ زیادی به روش و سبک نویسندگی باستانی خرده می‌گیرند و می‌گویند که او از داستان‌ها و افسانه‌ها به‌وفور در آثارش بهره گرفته است. استاد در کتاب «خودمشت‌ومالی» خود ضمن این‌که، حق را به آن‌ها داده، می‌نویسد:

هیچ افسانه‌ای نیست که بخشی از حقیقت را دربرنداشته باشد. این افسانه‌ها یک واکنشِ تدافعیِ آدمی در برابر هرگونه ناتوانی است، و اغلب نمایشِ احساسات و عواطف متضادِ ضعف و عجز و تیره‌روزیِ بشر است. این افسانه‌ها گاهی کمبودِ تاریخ را از جهت دخالت مردم در سرنوشت‌شان، جبران می‌کند. جوامع محروم و اقوام مغلوب را، همین افسانه‌ها گاهگاه، دستگیری روحی و عاطفی می‌کنند.[۳۲]

فعالیت‌های علمی و فرهنگی باستانی

  • عضویت در هیأت تحریریه تاریخِ آسیای مرکزی در یونسکو
  • عضویت افتخاری فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران


آینه‌دار دوران؛ باستانی پاریزی

یادمان و بزرگداشت‌ها

آینه‌دار دوران

  • برگزاری مراسم نکوداشت استاد پاریزی در ۳دی۱۳۹۷ هم‌زمان با سالروز تولد وی در «باغ‌موزه نگارستان». در این مراسم از نشان جایزه «آینه‌دار دوران» رونمایی شد.[۳۳]
  • برگزاری بزرگداشت پاریزی در ۷مهر۱۳۹۳ در محل انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. مهدی محقق، سید حسن شهرستانی،احسان اشراقی، محمدتقی امامی از جمله کسانی بودند که درباره مقام علمی و شخصیت پاریزی سخنرانی کردند.[۳۴]
  • برگزاری نکوداشت نودودومین زادروز استاد باستانی پاریزی در ۹دی‌۱۳۹۵ در فرهنگ‌سرای نیاوران. پروفسور سیدحسن امین، دعایی، محمد سلمانی و سامان احتشامی در این مراسم درباره استاد سخنرانی کردند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • افتتاح نمایشگاه تصاویرِ نوشته‌های باستانی پاریزی باعنوان «آینه‌دار دوران» در شهر سرچشمه رفسنجان در ۱۱دی۱۳۹۵. در این نمایشگاه، ۴۴ اثر از ۲۴ هنرمندِ تصویرساز در نگارخانهٔ مس شهر سرچشمه رفسنجان به‌نمایش گذاشته شد. این هنرمندان دانش‌آموخته ممتاز کارشناسی‌ارشد رشته تصویرسازی هستند که در گروهی به نام «آمیدا» فعالیت می‌کنند‌.[۳۵]

پاریزی در قاب نگاه دیگران

رودی متّی: پاریزی نقالی به‌شیوهٔ سنتی ایران بود

«باستانی پاریزی نقالی به‌شیوه سنتی ایران بود؛ یعنی شیوه‌ای از داستان‌گویی که ریشه در این خاک دارد. بنابرین داستان‌ها و افسانه‌های کهن را با سنت‌های محلی وفق می‌داد. کودکی و نوجوانی او در محیطی گذشت که هنوز دور از دسترس تحولات دنیای مدرن بود. از این‌رو آگاهی او از زمین، زندگی روستایی، کشاورزان و باورها و عقاید آنان، آگاهی همدلانه و وابستگی‌اش به این مقولات عمیق بود... تاریخ برای او به منزله وجدان و هوشیاری مورد نیاز جامعه بود و مورخ را طبیبی می‌دانست در جست‌وجوی بیماری‌های جوامع انسانی، کاملا آگاه بود که درمان‌های مورخ لزوما مصون از خطا نیست». این گفته‌های رودی متّی ایران‌شناس آمریکایی و استاد دانشگاه «دلور» درباره باستانی است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

عباس زریاب‌خویی: با لطایف‌الحیل خواننده را در دل تاریخ رها می‌کند

زریاب‌خویی درباره باستانی معتقد است: اگر تاریخ برای عده‌ایی از افراد مملکت ما امری مَلال‌انگیز و بی‌فایده باشد، باستانی پاریزی توانسته است این زنگ مَلال را از چهرهٔ تاریخ بزداید. خوانندگان آثار او هر چند از تاریخ گریزان باشند، ناخودآگاه به‌سوی تاریخ کشانده می‌شوند؛ و ناگهان متوجه می‌شوند که چگونه این نویسندهٔ‌ بزرگ، با لطایف‌الحیل و زرنگی‌های خاص خود، او را در میان معرکهٔ‌ تاریخ رها کرده است؟ و چه‌طور نام‌های نامأنوس تاریخی و اسامی دور از ذهن جغرافیای تاریخ بی‌آن‌که خود توانسته باشد، ناگهان در مغز او جای گرفته است؟».[۳۶]

ایرج افشار: قلمش شبیه چسب «اهو» است

به‌عقیدهٔ افشار،

احسان اشراقی: تاریخ را با شعر می‌آراید

اشراقی استاد ممتاز گروه تاریخ دانشگاه تهران معتقد است: «دکتر باستانی در آراستن تاریخ با شعر و اسطوره و حماسه و جغرافیا و مضامین شیرینی که موردپسند است، مهارت دارد. غالب حواشی کتاب‌هایش خواندنی است و اگر این حواشی را جدا کنند، خود کتابی جداگانه به‌وجود خواهد آمد. پای‌بندی دکتر باستانی را به اصول تاریخ‌نگاری از گریزی که در لابه‌لای آثارش زده است به‌خوبی می‌توان مشاهده کرد.»[۳۸]

شیرین بیانی: استاد میان پاریز تا پاریس پل کشید

محمدامین ریاحی: غزلیاتش از دلنشین‌ترین غزلیات روزگار معاصر است

ریاحی غزلیات باستانی را از لطیف‌ترین و دل‌نشین‌ترین غزل‌های روزگار معاصر می‌داند و معتقد است که تمام آن‌ها سوزوگذار و لطافت خاصی دارند. غزل‌های «دستبرد شب»، «آن شب در باغ»، «فتانه می‌خواند»، «خمار باده‌پیمای»، «ناله‌های نومیدی» و... از آن‌دست غزل‌ها هستند که معرف طبع لطیف و خداداد و بیان آتشین و شورانگیز اوست.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

احمدرضا خضری: باستانی، شاعر تاریخ‌نگار اعصار است

سید احمدرضا خضری استاد تمامِ گروه تاریخ که شاگرد و همکار باستانی پاریزی در دانشگاه تهران بوده است، وی را مورخ، ادیب، سخنور، طنزپرداز، حکیم و متفکر توصیف می‌کند و می‌گوید: «نوآوری و نوآفرینی در فکر و اندیشه استاد پاریزی، به‌ویژه در عرصه تاریخ، یکی از ویژگی‌های بارز ایشان است. ایشان تاریخ را از وقایع‌نگاری صِفر به تاریخ اجتماعی تبدیل کرد و با لحن طنز، به کام مردم شیرین ساخت. او تاریخ را با شعر درآمیخت و به‌حق لقب «شاعر تاریخ‌نگار اعصار» و «صیاد لحظه‌ها» شایسته وی است».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

حجت‌الله جودکی: هنر باستانی، آشتی مردم با کتاب است

جودکی پژوهشگر متون تاریخی و دینی درباره آثار باستانی می‌گوید: «در کویر مطالعاتی ایران‌زمین در دوران معاصر که بسیاری به‌دلایل مختلف با کتاب قهر کرده‌اند، هنر استاد باستانی عرصه را برای آشتی مجدد مردم با کتاب فراهم می‌کند، کافی است خواننده به یکی از این آثار دست یابد و ب بسم‌الله را بگوید، آن‌گاه باید تا تای تمت کتاب را همراهی نماید و این را می‌توان معجزه استاد باستانی لقب داد.[۳۹]

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

باستانی اشعار خود را «گناه ایام طفولیت»[۴۰] می‌داند و در جایی می‌نویسد: این شعرهای ما که دو روز پس از مرگ ما فراموش می‌شود برای سنگ قبر خودمان خوبند، ما مثل آن مگس بر بَولِ خر بادبان کشتی افراشته‌ایم و گمان می‌کنیم مردم کشتی‌بان و اهل فن و نوح زمان هستیم. دیگران هزاران کتاب و رساله و شعر گفتند و رفتند و حتی نامی از آن‌ها نماند، این رَطبُ و یابِس‌ها و لاطائلات، ما را چنان در خود فرو برده که گمان می‌کنیم فتح خیبر کرده‌ایم.[۴۱]

طنّازی باستانی برای خِضرِ نبی

رگ طنزی در خود دارم

از همان اول که دست‌به‌قلم می‌برد، «رگ طنزی» در خود می‌بیند. می‌گوید شاید این مسئله ارثیه «پیغمبر دزدان» باشد که در پاریز یادداشت‌هایش را جمع می‌کردم. شعرهای اولیه‌‌اش لحن شوخی و طنز داشت که برخی از آن‌ها را برای روزنامه تفریحی و شوخ‌طبع «یویو» در تهران می‌فرستاد تا به‌چاپ برسد.[۴۲]

تفسیر خود از آثارش

باستانی که تاریخ را عین زندگی می‌دید و سال‌های عمرش را صرف نوشتن کتاب‌های تاریخی کرد، در جایی می‌نویسد: «من خوب می‌دانم که کاری که در سی چهل سال نویسندگی کرده‌ام ارزشی ندارد، من خود واقف هستم که از همه این بیست سی جلد کتاب و دویست‌تاسیصد مقاله، بوی خودخواهی و شهرت‌طلبی و جاه‌پرستی می‌آید. من خیلی خوب آگاهم که «حُسن شهرت» با «باطنِ امر» دوتاست، بیشتر خلق عالم دوشخصیتی هستند.[۴۳] باستانی در مقدمهٔ کتاب «هشت‌الهفت» خود می‌نویسد: «من مورخ نبودم، چیزهایی نوشته‌ام که نه ادبیات بود، نه باستان‌شناسی، نه جامعه‌شناسی بود؛ ولی بالاخره چیزی از همه این‌ها بود، خوانندگان لطف کردند و در طبقه‌بندی خود، آن‌ها را جزء تاریخ حساب کردند! مثل بعضی کتاب‌دارها که در تقسیم‌بندی دیوئی، وقتی کتابی جایی نتوانست داشته باشد، آن را در قفسه تاریخ می‌گذارند!»[۴۴]

تقد باستانی پاریزی به‌قلم باستانی پاریسی

باستانی که نویسندگی را از پاریز آغاز کرد، پس از سال‌ها تجربه و نوشتن ده‌ها کتاب، در سفری به پاریس تصمیم به نقد خود می‌گیرد و کتاب «خودمشت‌ومالی» را می‌نویسد. مؤلف در بخشی از این کتابِ خودانتقادی به تصحیح اشتباه‌های تاریخی، جغرافیایی، ادبی، زبان‌شناسی و باستان‌شناسی خود در آثارش پرداخته و در بخش دیگری از آن درباره «روش تحقیق تاریخ» سخن گفته است. در جایی از این کتاب می‌نویسد: «چه سهوها و اشتباه‌های عجیب‌وغریب داشته‌ام و گاهی چقدر تحقیقاتم بی‌پایه و بی‌اساس و خنده‌آور بوده است. از این نظر بد ندانستم بعضی از این کتاب‌ها را به بادِ انتقاد بگیرم! چه مطمئنم یک روز دیگران خواهند گفت و سخت دُرشت هم خواهند گفت:

خُرده‌ بینانند در عالم بسیآگهند از کار و بارِ هر کسی[۴۵]

نان مورخیِ می‌خوریم

باستانی خود و اهالی تاریخ را «ریزه‌خوارِ خوانِ مورخان قبل از خود» می‌داند و می‌نویسد: ما چیزهایی از آنان می‌گیریم و دوباره‌سازی می‌کنیم و درواقع در پرتو آثار آنان «نانِ مورخی» را می‌خوریم و آثاری چند پدید می‌آوریم و همین آثار، خوب یا بد، باز وسیله نان‌خوردن تنی چند در سال‌های بعد از ما می‌شود.[۴۶]

پاریزی و نگاهش به بزرگان

قوام‌السلطنه

«اقدامات قوام همیشه و در همه جهت‌ها مثبت بوده و در جهت حفظ هویت و حیثیت ایران بوده است. او در مسئله آذربایجان، کردستان و چند مورد دیگر از مشکلات دورهٔ پهلوی، از جمله مسئله نفت شمال و بلوچستان وارد شد و در هیچ‌کدام هم، کار منفی و اشتباهی انجام نداد. کارهای او همیشه همراه با هوش و سیاست و کیاست بود.» این‌ نظر باستانی درباره قوام‌السلطنه است.[۴۷]

عبدالحسین زرین‌کوب

«زرین‌کوب مرد بی‌نظیری بود و کتاب‌های وی از منابع عمدهٔ اهل تحقیق در مورد تاریخ است. استاد بدیع‌الزمان فروزانفر در جمع‌کردن استادان نامدار در دانشکده الهیات بسیار موفق بود و یکی از استادهای خوب آن دانشکده، مرحوم زرین‌کوب است».[۴۸]

محمدعلی مجتهدی

به‌اعتقاد پاریزی، مجتهدی مدیر مدرسهٔ «البرز»، یکی از بزرگترین خدمتگزاران فرهنگ ایران است که با کوشش وقفه‌ناپذیر و بی‌امانش، پایهٰ تحصیلات دبیرستانی را در ایران محکم کرد. باستانی معتقد است که شهرت مدرسهٔ «البرز» به شهرت مدرسه‌های قدیم پاریس مثل «سن‌لوئی» می‌رسد. نیز مجتهدی در ایجاد دانشگاه شریف هم بسیار مؤثر بود. بی‌شک او حق زیادی به گردن فرهنگ ایران دارد.[۴۹]

هوشنگ ابتهاج

پاریزی، سایه را «شاعر بزرگ» و «استاد قوی‌دست غزل» می‌داند و عقیده دارد که غزل‌هایش «قوی» و «لطیف» است. می‌گوید: ابتهاج غزل را از ابتدا خوب می‌گفته است. غزل او در حد استادان زبان ادب فارسی است و تأثیر حافظ بر شعرش مشهود است.[۵۰]

نامه سرگشاده به محمد مصدق

پدر باستانی بازنشست شده بود؛ اما حقوق بازنشستگی نمی‌گرفت. البته او را زود بازنشست کرده بودند؛ به‌دلیل فعالیت‌های انتخاباتی‌اش در حمایت از کاندیدای حزب دموکرات. آن‌سال‌ها وضع اقتصادی مردم خوب نبود و پولی از بابت فروش نفت به ایران نمی‌رسید؛ یعنی دولت درآمدی نداشت. به‌همین‌دلیل حقو‌ق‌های حقوق‌بگیران و کارمندان و معلمان هم مرتب نمی‌رسید. آن زمان پدر در پاریز بود و محمدابراهیم در کرمان. تصمیم می‌گیرد به محمد مصدق تلگرافی بزند.

همان زمان مهندس رضوی وکیل کرمان که هم باستانی و هم پدرش را می‌شناخت نزد مصدق بود. تعجب می‌کند و می‌گوید چطور ممکن است که حقوق این مرد محترم را پرداخت نکرده باشند؟ او نزدیک به ۳۰ سال خدمت کرده است.

دکتر مصدق همان‌جا می‌گوید که: پس، بنویسد که حقوق او را پرداخت کنند.

همهٔ طلب پدر پرداخت می‌شود. محمدابراهیم شب عید همهٔ پول‌ها را نزد پدر می‌برد و به او می‌دهد. «تو گویی پیرمرد چشم‌هایش روشن شد و از دیدن آن‌همه پول سرِ حال آمد». رو می‌کند به پسرش و می‌پرسد: چه کار کردی؟ محمدابراهیم هم داستان تلگراف را تعریف می‌کند. پدر می‌خندد و می‌گوید: «بابا خیر از قلمت ببینی». نیز می‌گوید: «تو هیچ وقت محتاج نمی‌شوی».[۵۱]

خطاب به علی‌اکبر ولایتی

باستانی همکار و دوست عبدالحسین زرین‌کوب بود. در دانشگاه تهران اغلب همدیگر را می‌دیدند. زرین‌کوب پیش از انقلاب مشکل قلبی پیدا می‌کند و چون آن‌روزها عمل قلب در ایران انجام نمی‌شد، راهی فرانسه می‌شود. برای همین قالی و اسباب‌واثاث خانه را می‌فروشد و تبدیل به پول می‌کند و در بانک می‌گذارد. به‌دلیل ادامه معاینات و معالجاتش، اقامتش در پاریس طولانی می‌شود. به باستانی که در آن‌ روزها در پاریس بود، می‌گوید: دکترها گفته‌اند باید قلبم را جراحی کنم و هزینه‌اش ۱۰هزار دلار است. همه‌چیز را فروخته‌ام؛ اما پولش در بانک ایران است و باید به پاریس منتقل شود. مشکل این بود که زمانهٔ‌ «جنگ ایران و عراق» بود و دولت به‌هیچ‌عنوان اجازهٔ خروج ارز از ایران را نمی‌داد.

باستانی می‌ماند که چه بکند. بعد از بازگشت به تهران، روزی مقاله‌ای از دکتر ولایتی دربارهٔ مشروطه در «روزنامه کیهان» می‌خواند که در آن نظری از زرین‌کوب هم راجع‌به بخشی از تاریخ مشروطه نقل شده بود. دست‌به‌کار می‌شود و نامه‌ای به «علی‌اکبر ولایتی» وزیر امور خارجه وقت ایران می‌نویسد که البته مقداری هم تند است:

باستانی پس از نوشتن این نامه، احساس پشیمانی می‌کند که چرا نامه‌ای به این تندی را به وزیر خارجه وقت که اصلاً نمی‌شناسدش، نوشته است؛ اما پس از چند روز، از مسئولان وزارت خارجه به خانه باستانی تلفن می‌کنند و می‌گویند وزیر خارجه به ما گفت: «من، هم مقالات دکتر باستانی پاریزی را می‌خوانم و به ایشان علاقمندم و هم به زرین‌کوب احترام دارم». آنگاه دستور داد که هر کاری که از دست ما ساخته است، برای این مرد دانشمند انجام دهیم. باستانی حضوری به وزارتخانه می‌رود تا داستان مشکل زرین‌کوب را تعریف کند. پس از پیگیری‌ها درنهایت قرار می‌شود که ۲هزار دلار به حسابی ریخته شود تا به‌دست زرین‌کوب برسد. پس از ۱۵ روز پول در پاریس به دست زرین‌کوب می‌رسد.[۵۲]

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

از عباراتی که بارها گفته است: متأسفانه، پادشاهان را از مملکت‌ها می‌شود بیرون کرد؛ ولی از تاریخ نمی‌شود بیرون کرد. به‌هرحال، خوب یا بد، در تاریخ حضور دارند و در حکمِ هاونِ سنگی خانه تاریخ محسوب می‌شوند.[۵۳]

جمله‌ای از ایشان

باستانی در کتاب «شاهنامه آخرش خوش» است،‌ می‌نویسد: خدایی هست و بزرگ هم هست و من همه‌جا دنبال جای پای خدای بزرگ در تاریخ هستم.

و باز می‌نویسد:‌ همه ما سنگ‌تراشانی هستیم که سنگ خوبی هم اگر تراشیدیم، در اثر خودخواهی و عُجب باید سنگ مزار خودمان بشود![۵۴]

نحوهٔ پوشش

او همواره با هیئتی بی‌تکلف و آن کلاه و عصای جدایی‌ناپذیر در همه مجامع حضور می‌یافت.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

خلقیات

او را به «بی‌پیرایگی» و «خاکی‌بودن» می‌شناسند و حتی «رودی متّی» ایرانشناس آمریکایی دربارهٔ او می‌گوید: او به‌دلیل طبیعت نرم و ملایمی که داشت محبوب بود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

در برخوردهای رسمی و خصوصی مردم بسیار محجوب بود. آن‌قدر خجالتی و کم‌رو که گاهی مصاحبتش تحمل‌ناپذیر می‌نمود. در عوض لودگی‌ها، رِندی‌ها و شیطنت‌هایش در شعر به‌وضوح تجلی دارد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

«وفا» و «صمیمیت» و «فضلیت» از صفاتی است که درباره باستانی می‌گویند. محمدامین ریاحی درباره او در یادداشتی می‌نویسد: باستانی قیافه‌ای خونسرد و آرام و خاموش دارد که طوفانی از احساسات آتشین پشت آن نهفته است. این روح به‌ظاهر آرام و بردبار هرگز مغلوب محیط نمی‌شود؛ بلکه همواره محیط را تحت‌ تأثیر خود قرار می‌دهد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

باستانی زمانی که دانشجوی دانشگاه تهران بود، ساکنان کوی دانشگاه واقع در امیرآباد شمالی بود. به‌گواه خاطراتش از نخستین ساکنان کوی دانشاگه بوده به‌همین مناسبت شعری دارد که نخستین بیتش چنین است:

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادمساکن ساده‌دل کوی امیرآبادم

او پس از ازدواج برای تحصیل و کار به تهران می‌آید. در همان سال‌ها خانه‌ای در خیابان گرگان رهن می‌کند.[۵۵]

باستانی سال‌ها بعد ساکن خانه‌ای در شهرک غرب می‌شود. خود در جایی می‌گوید:‌ هر موقع ماشینم را از شهرک غرب ول می‌کنم، خودش یک راست می‌رود جلوی دانشگاه تهران می‌ایستد![۵۶]

سیروسیاحت‌های باستانی

باستانی اهل سیروسفر بود و علاوه‌بر شهرهای ایران، به شماری از کشورهای اروپایی نیز سفر کرد و دیده‌ها و شنیده‌هایش را در کتابی به نام «از پاریز تا پاریس» گرد آورد.

پاکستان، ترکیه، قزاقستان، فرانسه، اتریش، ایتالیا، دانمارک، سوئد، سوئیس و انگلستان مانند کشورهایی هستند که استاد سفری به آن‌ها داشته و ضمن شرکت در سمینارهای و مراسم‌های فرهنگی و ادبی، از دانشگاه‌ها و امکان تاریخی و هنری و ادبی آن‌ها دیدن کرده است.

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

  • حضور در ششمین کنگره جهانی «تاریخ هنر و باستانشناسی ایران» در اکسفورد، در شهریور سال ۱۳۵۷.[۵۷]
  • شرکت در کنگرهٔ تاریخ تمدن آسیای مرکزی به دعوت از یونسکو.

استادان باستانی پاریزی

  • وحیدالملک شیبانی، مدرس تاریخ اروپا
باستانی پاریزی در قاب نقاشی اثر علی نجمی‌نژاد
  • عباس اقبال تدریس (تاریخ و جغرافیا)
  • محمدحسن گنجی، مدرس جغرافیا
  • استاد پورداود، مدرس تاریخ ایران پیش از اسلام
شوخی با استاد باستانی[۵۸]
تصویر استاد اثر هنرمندِ‌ روس
  • سعید نفیسی، مدرس تاریخ اسلام
  • علی‌اصغر شمیم، مدرس تاریخ دورهٔ قاجار
  • خان‌بابا بیانی، مدرس تاریخ دوران مغول
تندیس استاد باستانی اثر شهریار رضایی
مجسمه هایپر رئال پاریزی

شاگردان باستانی پاریزی

محسن جعفری‌مذهب، حسن حضرتی و ایرج تنهاتن ناصری از شاگردان باستانی پاریزی هستند که اکنون هرکدام از آن‌ها در حوزه تخصصی خود در عرصهٔ تاریخ، به جایگاهی رسیده و خوش می‌درخشند.

فیلم ساخته‌شده براساس

  • ساخت فیلمِ مستند «یک عمر در گهواره». پژوهش و تصویربرداری این فیلم به‌مدت پنج سال در شهرهای تهران، کرمان، سیرجان و پاریز به‌طول انجامید. فیلم یادشده به‌کارگردانی «سیدحمید میرحسینی» و تهیه‌کنندگی «علی درویشی» ساخته شد. این مستند ۴۰دقیقه‌ای روایت‌گر زندگی پر فراز و نشیب باستانی پاریزی است.[۵۹]
  • تولید مستند «از پاریز تا پاریس». این فیلم ساختهٔ «سیدجواد میرهاشمی» است که در ۱۸اسفند۱۳۹۳ در تالار حکمت پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی به‌نمایش در‌آمد. این مستند، نگاهی به زندگی و عمری فعالیت حرفه‌ای باستانی پاریزی دارد.[۶۰]

اتفاق‌های بعد از انتشار آثار

«گل‌ می‌ریخت» یکی از غزلیات معروف باستانی است که آن را در مجموعه‌ای از شعرهایش در سال۱۳۲۷ به‌چاپ می‌‌رساند. این شعر کم‌کم مورد توجه قرار می‌گیرد و بر سر زبان‌ها می‌افتد. یک‌روز صبح که وارد مدرسه می‌شود دخترها پشت‌سرش می‌آیند و می‌گویند: آقا! آقا‌!‌ دیشب رادیو شعر شما را خواند. شما شنیدید؟ تعجب می‌کند که چه شده است؟ اما از قضا آن‌شب برق محله باستانی رفته بود و نتوانسته بود رادیو را بگیرد. فکر کرده بود کسی اتفاقی شعرش را خوانده است. اما بعد متوجه می‌شود که در برنامه «گل‌های جاویدان» که «داود پیرنیا» تدارک دیده بود و هنرمندان بزرگ در آن شرکت می‌کردند، برای اول‌بار، «ابوالحسن‌خان صبا» ویولن زده و خانمی هم شعر «گل می‌ریخت» را به‌مناسبت خاصی خوانده است.[۶۱]

نام‌گذاری‌های شهری و پاریزی

  • خیابانی در شهر کرمان.
  • کتابخانه‌ای در منطقه هشت تهران افتتاح‌شده در فروردین۱۳۹۷[۶۲]

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

  • اثری از «علی نجمی‌نژاد»
  • نقشی از هنرمندی روسی زمانی که باستانی به دعوت یونسکو و برای ارائه یک سخنرانی در کنگره تاریخ تمدن آسیای مرکزی شرکت کرد. بعد از سخنرانی، هنرمندی از روس، ظرف چنددقیقه با قلمِ خودکار، شمایل باستانی را می‌کشد، امضا می‌کند و هدیه می‌دهد.[۶۳]

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

  • تندیس باستانی پاریزی توسط «شهریار رضایی» مجسمه‌ساز کرمانی ساخته شد. این تندیس در فروردین۱۳۹۵ در پارک ریاضیات و جنب کتابخانه ملی کرمان نصب شده است.[۶۴]
  • مجسمه هایپررئال باستانی پاریزی

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

  • «کریم فیضی» در کتاب «باستانی‌پاریزی و هزاران سال انسان» به مصاحبه و گفت‌وگو با باستانی پرداخته است. این کتاب ۷۸۷ صفحه دارد که نخستین بار ۱۳۹۰ «اطلاعات» آن را منتشر کرد. در ۱۳۹۴ این کتاب برای سومین‌ بار تجدیدچاپ شد.

آثار و کتاب‌شناسی

کارنامهٔ پراثر=

کارنامهٔ مربوط به کرمان

  • ۱۳۲۴: آثار پیغمبر دزدان نخستین کتاب باستانی پاریزی است که چاپ اول آن در کرمان منتشر می‌شود. چ.اول۱۳۲۴، چ.نهم۱۳۵۴، چ.هفدهم۱۳۸۲ و چ. بیست‌ودوم، نشر علم، ۱۳۹۵، جمعِ تیراژ:‌ افزون‌بر ۷۰هزار نسخه.
  • ۱۳۳۳: نشریه فرهنگ کرمان (چاپ کرمان)
  • ۱۳۳۵: راهنمای آثار تاریخی کرمان (چاپ کرمان)
  • ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷: دوره مجله هفتواد (چاپ کرمان)
تاریخ کرمان از آثار باستانی پاریزی
  • ۱۳۴۰: تاریخ کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ وزیری، چ.چهارم۱۳۷۴)؛ منابع و مآخذ تاریخ کرمان.
  • ۱۳۴۳: سلجوقیان و غز در کرمان (چ.دوم۱۳۷۳)
  • ۱۳۴۴: فرماندهان کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ شیخ یحیی، چ.سوم۱۳۷۱)
آسیای هفت‌سنگ
  • ۱۳۴۶: جغرافیای کرمان (تصحیح و تحشیه جغرافی وزیری، چ.پنجم۱۳۸۴)
  • ۱۳۵۳: گنجعلی خان (چ.سوم۱۳۶۷)
هشت الهفت از آثار برجسته شاعر تاریخ‌نگاری اعصار
  • ۱۳۵۵: وادی هفت واد؛ تاریخ شاهی قراختائیان
  • ۱۳۶۹: تذکره صفویه کرمان
  • ۱۳۸۴: صحیه الارشاد (پایان صفویه)

مجموعه هفتی (سبعه ثمانیه)

  • ۱۳۴۲: خاتون هفت قلعه (چ.ششم۱۳۸۰)
  • ۱۳۵۰: آسیای هفت‌سنگ (چ.هفتم۱۳۸۳)
کوروش کبیر ترجمهٔ استاد پاریزی
  • ۱۳۵۳: نای هفت‌بند (چ.ششم۱۳۸۱)
  • ۱۳۵۵: اژدهای هفت‌سر (چ.پنجم۱۳۸۴)؛ کوچهٔ هفت‌پنچ (چ.ششم۱۳۷۰)
  • ۱۳۵۸: زیر این هفت آسمان (چ.پنجم۱۳۶۸)؛ سنگ هفت قلم (چ.سوم۱۳۶۸)
  • ۱۳۶۳:هشت الهفت (چ.دوم۱۳۷۰)

سایر کتب

  • ۱۳۲۷: مجموعه شعر یادبود من
  • کوروش کبیر: ذوالقرنین، ترجمه باستانی پاریزی، ۱۳۸۰، ۳۳۰۰ شمارگان، چ.هفتم،‌ نشر علم؛ ۱۳۸۸، ۳۳۰۰ شمارگان، چ.سیزدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۲، ۳۳۰۰ شمارگان، چ.پانزدهم، نشر علم.
  • ۱۳۳۰: ذوالقرنین یا کورش کبیر (ترجمه‌،‌ چ.نهم۱۳۸۴)
  • ۱۳۴۱: مجموعه شعر یاد و یادبود (چ.دوم ۱۳۶۴)؛ محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله (چ.دوم، جیبی، ۱۳۴۱)
  • ۱۳۴۱: اصول حکومت آتن، ترجمه از ارسطو (با مقدمهٔ غلام‌حسین صدیقی، چ.چهارم ۱۳۸۳)
  • ۱۳۴۴: یعقوب لیث (چ.هشتم۱۳۸۲) این کتاب به‌زبان عربی ترجمه و در قاهره به‌سال۱۹۷۶ چاپ و منتشر شده است.
  • ۱۳۴۷: تلاش آزادی (چ.هفتم۱۳۸۳، برنده جایزه مسکو)
  • ۱۳۴۸: شاه منصور (چ.ششم۱۳۷۷)؛ سیاست و اقتصاد عصر صفوی (چ.پنجم۱۳۷۸)
  • ۱۳۴۹: اخبار ایران از ابن‌اثیر (ترجمه الکامل، چ.دوم۱۳۶۴)
  • ۱۳۵۰: شاهنامه آخرش خوش است (چ.ششم۱۳۸۳)
  • ۱۳۵۱: از پاریز تا پاریس چاپ نخست این کتاب توسط نشر «امیرکبیر» صورت می‌گیرد. چ.هشتم۱۳۸۱، چ.سیزدهم، نشر علم، ۱۳۹۸، جمعِ تیراژ: افزون‌بر ۳۰هزار نسخه.
  • ۱۳۵۶: حماسه کویر (چ.چهارم۱۳۸۲)
  • ۱۳۵۷: تن آدمی شریف است؛ نون جو و دوغ‌گو (چ.پنجم۱۳۸۳)
  • ۱۳۶۳: جامع‌المقدمات (چ.دوم۱۳۶۷)
  • ۱۳۶۴:فرمانفرمای عالم (چ.چهارم۱۳۷۷)
  • ۱۳۶۷: از سیر تا پیاز (چ.سوم۱۳۷۹)
  • ۱۳۶۸: مار در بتکده کهنه (چ.سوم۱۳۸۰)
  • ۱۳۶۹: کلاه گوشه‌ نوشین‌روان (چ.سوم۱۳۸۰)؛ حضورستان (چ.دوم۱۳۷۰)
  • ۱۳۷۱: هزارستان (چ.دوم۱۳۸۲)؛ ماه و خورشید فلک (چ.دوم۱۳۷۶)؛ سایه‌های کنگره (چ.دوم۱۳۷۶)
  • ۱۳۷۳: بازیگران کاخ سبز (چ.دوم،۱۳۸۴)؛ پیر سبزپوشان (چ.دوم۱۳۷۹)؛ آفتابه زرین فرشتگان (چ.دوم۱۳۷۷)
  • ۱۳۷۵: نوح هزار طوفان (چ.دوم۱۳۸۰)
  • ۱۳۷۷: در شهر نی‌سواران (چ.دوم۱۳۷۸)
  • ۱۳۷۸: شمعی در طوفان (چ.دوم۱۳۸۳)؛ خودمشت‌ومالی؛ محبوب سیاه و طوطی سبز
  • ۱۳۷۹: درخت جواهر (چ.دوم۱۳۸۳)
  • ۱۳۸۱: گذار زن از گدار تاریخ (چ.دوم۱۳۸۴)؛ کاسه کوزه تمدن؛ پوست پلنگ
  • ۱۳۸۲: حصیرستان (چ.دوم۱۳۸۴)
  • ۱۳۸۴: بارگاه خانقاه؛ هواخوری در باغ با گوهر شب‌چراغ
فراخوان جایزهٔ «از پاریز تا پاریس»

سبک و لحن و ویژگی آثار

آثار تاریخی=

YesY بهره‌گیری از طنز در قالب و محتوی از ویژگی‌های اصلی آثار باستانی است که نشانهٔ روحیه طنزگرایانهٔ اوست. او از انواع قالب‌های طنزآمیز مانند تحکّم و ریشخند، کودن‌نمایی، کنایه‌زدن، نیشخند، خاطرات طنزآمیز‌، تمثیل و... بهره گرفته است.

YesY نثر آثار باستانی روان و ساده و عامه‌فهم است.

YesY داستان، ضرب‌المثل، حکایت و شعر از جمله عناصری است که به‌وفور در کتاب‌های او دیده می‌شود.

YesY پانویس‌های طولانی و مفصل که گاه از خود متن اصلی مفصل‌تر می‌شود، در اغلب آثار مؤلف به‌چشم می‌خورد.

به‌عقیدهٔ محققان، «سبک نویسندگی و تاریخ‌نویسی باستانی پاریزی بر خلاف نثر بیشتر مورخان معاصر و کتاب‌های آن‌ها که نثری سنگین و سرد دارند، روان‌تر و لذت‌بخش است. دو عامل عمده را در کنار دیگر عوامل باید در خلق این سبک و توفیق آن سهیم دانست. نخست ادیب بودن باستانی در کنار مورخ بودن وی است؛ زیرا شیوهٔ تاریخ‌نویسی او همچون تاریخ‌نویسی و روایتگری مورخان قدیم فارسی است و نوشته‌هایش پر از شعر، داستان، ضرب‌المثل و حکایت است؛ دومین عامل، پانویس‌های کتاب‌های اوست. این پانویس‌ها از شگردهای فنی باستانی و به زبان دیگر بخشی از سبک شخصی شخصی اوست».[۶۵]

رودی متّی نیز لحن «کنایه‌آمیز»، «فروتنانه»، «غیرجانبدارانه» و «انسانی» باستانی را از ویژگی‌های رویکرد تاریخی او می‌داند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

اشعار

YesY اشعارش روان و ساده است.

YesY طنز از اصلی‌ترین مؤلفه‌های شعر باستانی است. قطعات شعری‌اش نیز همانند نثر او آکنده از اصطلاحات و تعابیر طنزآمیز است.

YesYمضامین شعری او اجتماعی، سیاسی، فرهنگی است.

YesY از دیگر مختصات شعری او به‌کارگیری فراوانِ اصطلاحات فرنگی است. به‌عقیده «سعیدی سیرجانی» باستانی در این راه افراط کرده اما گاهی مضمون شعر او آنقدر لطیف و قوی است که خواننده متوجه کلمات شاخ‌دار فرنگی نمی‌شود:

بُتی ز محبت فیزیک خواست تا گویددقیقه اَتم و رادیوگرافی را
گشود تا دهن تنگ، گفتمش کافی است که من معاینه دیدم اَتم شکافی راخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

«سیرجانی» معتقد است که اشعار او گذشته از استواری و روانی، «نمک آمیخته به شیطنتی» و به‌تعبیر دیگر «شیطنت نمکینی» دارد. ازین روست که دوبیتی‌ها و قطعات کوتاه و لوند باستانی در ادبیات فارسی کم‌نظیر است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


جوایز و افتخارات

  • فراخوان تصویرگری از آثار مکتوب باستانی پاریزی با عنوان «از پاریز تا پاریس» به‌عنوان موضوع نخستین دوره جایزه «آینه‌دار دوران» در مردادماه ۱۳۹۸ منتشر شد. قرار است سه هنرمند برگزیده به پاریس اعزام شوند. بنا به‌گفته «سید عباس دعایی» مدیر جایزه آینه‌دار دوران علاقمندان تا دوشنبه ٢٩مهر۱۳۹۸ فرصت دارند با ارائه آثار خود در این رویداد ملی شرکت کنند.[۶۶] خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • مراسم رونمایی از فراخوان «جایزه جهانی استاد باستانی پاریزی»، ۳دی‌۱۳۹۴ همزمان با سال‌روز تولد وی در «دانشگاه آزاد واحد کرمان» برگزار شد.[۶۷]
  • مراسم اعطای «جایزه باستانی پاریزی» در دی۱۳۹۵ در «دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان» برگزار شد و ۱۵ اثر برگزیده در حوزه‌های تاریخی، مردم‌شناسی و ادب و فرهنگ‌عامه موفق به کسب این جایزه شدند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

منبع‌شناسی

کتاب‌های مرتبط با باستانی

  • «دبستان باستانی پاریزی»، احسان میرپاریزی، نشر ماه‌باران، چ.اول، ۱۳۹۷.
  • «زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی زنده‌یاد دکتر محمدابراهیم باستانی‌پاریزی»، به‌ویراستای امید قنبری،انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۲۵۶ص. چ.اول، ۱۳۹۴.
  • «شاعر تاریخ: یادگارنامه محمدابراهیم باستانی پاریزی»، به‌اهتمامِ حمیده و حمید باستانی‌پاریزی، نشر علم، چ.اول، ۱۳۹۴.
  • «محمدابراهیم باستانی پاریزی»، علی جهان‌شاهی‌افشار، نشر یادگاران همایون، ۸۴ص، چ.اول، ۱۳۹۸
  • «واکاوی طنز در آثار باستانی پاریزی»، خشایار احمدی، نشر بید، چ.اول، ۱۳۹۸.

مقالات

  • «بررسی برخی لغات و اصطلاحات محلی کرمان و پاریز در آثار محمدابراهیم باستانی پاریزی»، محمدرضا معصومی و محسن محجوبی؛ مجله:ادبیات و زبان‌های محلی ایران زمین، بهار۱۳۹۸، س ۹، ش ۱، ص ۱۰۹تا۱۴۷.
  • «طبقه بندی قصه های عامه در مجموعه هفتِ باستانی پاریزی و تاریخ کرمانِ محمود همت»، فاطمه امینی‌زاده و زهره زرشناس، مجله مطالعات ایرانی، تابستان۱۳۹۷، س ۷، ش ۳۳.
  • «پارادایم‌شناسی تاریخ‌نگاری باستانی پاریزی»، محمدعلی رنجبر، مجله: پژوهش‌های علوم تاریخی، بهار و تابستان۱۳۹۵، ش۱۳، ص ۳۷تا۵۶.
  • «هویت و انسان ایرانی در تاریخنگاری باستانی پاریزی»،رضا شاه‌ملکی، مجله‌ جندی‌شاپور، تابستان ۱۳۹۴، س ۱، ش ۲.
  • «طنز در اثار باستانی پاریزی»، حسین شول،مجله رودکی، اردیبهشت و خرداد۱۳۸۷، ش ۲۳، ص ۲۶تا۳۷.
  • «نیم نگاهی به طنز در آثار استاد باستانی پاریزی»، مصطفی خلعتبری لیماکی، مجله فرهنگ مردم، زمستان۱۳۸۴، ش ۱۶،‏ص ۱۵۵تا۱۵۷.
  • «نقد و نظر درباره تاریخ‌نگاری محمدابراهیم باستانی پاریزی»، عبدالرسوال خیراندیش، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، دی‌وبهمن۱۳۸۲، ش ۷۵ و۷۶، ص ۳۷تا۴۳.
  • «دکتر باستانی پاریزی و کتاب «کاسه کوزه تمدن»، احمدرضا اکبری، مجلهٔ کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، دی‌وبهمن۱۳۸۲، ش ۷۵ و ۷۶، ص ۴۴تا۴۵.

پایان‌نامه‌ها

  • شاهنامه و متون حماسی در آثار باستانی پاریزی، احمد آین،‌ ۱۳۹۶،‌ کارشناسی ارشد،‌ دانشکده ادبیات و علوم‌انسانی،‌ دانشگاه ولی‌عصر(عج) رفسنجان.
  • سبک‌شناسی آثار باستانی پاریزی (با تکیه بر مجموعه هفتی) اعظم رنجبر زینلی، ۱۳۹۴،‌ کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی،‌ دانشگاه ولی‌عصر(عج) رفسنجان.
  • اشارات ادبی در آثار باستانی پاریزی،‌ سودابه صادقی‌ بهنویه،‌ ۱۳۹۳،‌ کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علوم‌انسانی، دانشگاه یزد.
  • بررسی نقش زبان طنز در آثار تاریخ‌نگاری دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، حسین شول، ۱۳۸۷، کارشناسی ارشد، دانشگاه یزد.

نگاهی به برخی پدیده‌هایش

پیغمبر دزدان

این کتاب مربوط می‌شود به عصر قاجار. «پیغمبر دزدان» لقبی است که «شیخ محمدحسن سیرجانی» ملقب به قارانی، روحانی اهل رفسنجانِ کرمان برای خود برگزیده است. آثار و نامه‌های او که به اواخر عصر فتحعلی‌شاه تا اواخر عصر ناصرالدین‌شاه مربوط می‌شود در این کتاب‌ جمع‌آوری شده است.

نویسنده در ابتدای این کتاب که بارها تجدیدچاپ شده، شرح مفصلی از اوضاع سیاسی و اجتماعی کرمان می‌آورد. سپس به داستان زندگی پیمغبر دزدان یا نبی‌السارقین می‌پردازد. درنهایت نیز نامه‌ها و مکاتبه‌هایی وی را خطاب به پیروانش بیان می‌کند.

پیغمبر، از یک‌سو با حکام مستبد طرف است و ظلم آن‌ها را تخطئه می‌کند. از سوی دیگر می‌خواهد عشایر و قبایل را به راه درست بیاورد. نیز از روحانی‌نمایان بی‌پرهیز و از عالم‌نمایان حامی ظلم و تعدی به‌تنگ آمده و در لباس خودشان، آن‌ها را به باد انتقاد می‌گیرد و طریق آن‌ها را خلاف حکم خداوندی و رأی پیامبر می‌شمارد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

او در دوره‌‌ای ناامن و آشوب‌زده می‌زیست، خود را پیغمبر دزدان گردنه‌گیر و مسلح معرفی کرد تا بتواند با زبان خودشان با آن‌ها گفت‌وگو کند. نامه‌های او به پیروانش سلیس و روان آمیخته با طنز و شعر است. او برای مقابله با ناهنجاری‌های زمانه‌اش این راه را انتخاب کرد و گاه حتی توانست اموال مال‌باختگان را از دزدان یا حکومت‌گران باز پس‌گیرد.

باستانی خود در مقدمهٔ کتاب «آثار پیغمبر دزدان» نوشته که شیخ محمدحسن که در یکی از آشفته‌ترین ایام حکومت کرمان می‌زیست، پیامبر دزدها بود تا بتواند از طریق مکاتبات و مناسبات و مراودات، تا حدی مردم را از خشونت افراد ظالمی مانند فرهاد میرزا که هفتصد دست را در چهار سال حکومت خود در فارس قطع کرد، نجات دهد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

از پاریز تا پاریس

از پاریز تا پاریس شرح سفرهای گوناگون باستانی‌پاریزی به شرق و غرب این عالم خاکی است. استاد که بنا به‌گفته خود روزگارش بیشتر در سفر طی شده، شرح هفت سفرنامه خود را در کتابی با عنوان از «پاریز تا پاریس» یا «هفت‌شهر هفت‌جوش هفت‌رنگ» جمع‌آوری کرده است. نام اصلی کتاب نیز برگرفته از سفرنامهٔ اروپا است. عناوین این هفت سفرنامه به‌این ترتیب است: در کنار فرات (سفرنامه عراق)، جشن هنر (سفرنامه شیراز)، در خاک پاک (سفرنامه پاکستان)، شهر تبریز است و کوی گلستان (سفرنامه تبریز)، پرده‌هایی از میان پرده (سفرنامه رومانی)، هزارهٔ بیقی (سفرنامه مشهد) و از پاریز تا پاریس (سفرنامه اروپا).

استاد در بخشی از سفرنامهٔ پاکستان خود این‌چنین آورده است: در پاکستان نام‌های خیابان‌ها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابان‌های بزرگ دو طرفه را شاه‌راه می‌نامند، همان که ما امروز اتوبان می‌گوییم!... نخستین چیزی که در سر بعضی کوچه‌ها می‌بینید تابلوهای رانندگی است. در ایران اداره‌ی راهنمایی‌و‌رانندگی بر سر کوچه‌ای که نباید از آن اتومبیل بگذرد می‌نویسد: عبور ممنوع و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان می‌کنید تابلو چه باشد؟ راه‌بند! فارسی سره‌ٔ ‌سره و مختصر و مفید، حداکثر سرعت را در آنجا حداکثر رفتار تابلو زده‌اند! و توقف ممنوع را پارکینگ‌بند اعلام کرده‌اند...این مغازه‌هایی را که ما قنادی می‌گوییم و معلوم نیست چگونه کلمه‌ٔ قند صیغه‌ٔ مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته‌اند؟ آری این دکان‌ها را در آنجا شیرین‌کده نامند![۶۸]

پاریزی می نویسد: تاکسی که مرا به قونسل‌گری ایران در کراچی می‌بُرد کمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد، یکی از پشت‌سر به او فرمان می‌داد، در چنین مواقعی ما می‌گوییم: عقب، عقب، عقب خوب! اما آن پاکستانی می‌گفت: واپس، واپس، بس! و این حرف‌ها در خیابانی زده شد که به شاهراه‌ایران موسوم است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

پاریزی در همین فصل درباره قبر صادق هدایت می‌نویسد: روزی به‌همراه «اسماعیل کبیر» همسایه مقیم خانهٔ ایران، به قبرستان یا به‌قول زردشتیان به خاموش‌خانه «پرلاشز» رفتیم، دربان قبرستان عظیم فورا شناخت که اولاً ایرانی هستیم، ثانیاً دنبال قبر صادق هدایت می‌گردیم. این مساله برای مزاربان «پرلاشز» امری عادی شده است. نقشه‌ای به دست ما داد که اگر به دست آدم کور هم می‌دادی یکسر می‌رفت و از میان هزاران قبر گوناگون، قبر هدایت را پیدا می‌کرد. قبر هدایت در محوطه‌ای نسبه کوچک، در میان دیوارکی از شمشاد سبز، قرار دارد و بر سنگ قبر او تصویری از «بوف» (به مناسبت بوف کور، کتاب او) نقش شده و تنها این عبارت کوتاه را دارد: صادق هدایت از آسیبِ خزان و زمستان درامان و همیشه بهار است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

یاد و یادبود

این مجموعه که چهارمین چاپ آن توسط حمید و حمیده باستانی پاریزی و به‌همت نشر علم در سال ۱۳۹۶ راهی بازار شد، شامل ۱۳۹ قطعه شعری است. این کتاب ۳۱۳ صفحه‌ای دربردارنده‌ٔ‌ یادداشت‌های محمدعلی جمال‌زاده، محمدامین ریاحی و علی‌اکبر سعیدی سیرجانی دربارهٔ شعر اوست؛ استاد باستانی این قطعات را در دوران جوانی خود سروده است.

مسائل عاطفی، اجتماعی، سیاسی، تاریخی و رویدادهای دوره دانشجویی از مضامین شعرهای پاریزی است.

سیاههٔ عمر: آلبوم؛ به فرزند خردسالم حمید، کشف جدید، رأی اعتماد، لاله‌زار، هدف از تعلیم و تربیت چیست؟، باج هنر، به وزیر راه، باستانی؟ پاکستانی؟ پاریزی؟ و ... از جمله عناوین قطعات شعری او هستند.[۶۹]

او اشعاری نیز دربارهٔ مرگ دکتر فاطمی، هزاره‌ٔ ابن‌سینا، جنگ، ترمیم کابینه و... دارد.

می‌گوید: «روزی که فاطمی مدیر باختر امروز به‌ضرب کارد مجروح شد، این دو بیت را گفتم.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

در مرگ دکتر فاطمی
صبا بر گو به روشنگر این مُلک ببین رفتار چرخ آدمی‌کُش
چه بندی دل در آن آب و زمینیکه بی‌مُخ‌پرور است و فاطمی‌کُش
* * * * *

به‌عقیده «علی‌اکبر سعیدی سیرجانی» روح تجدّد به‌صراحت در اشعار باستانی جلوه‌گر است. غزل‌سرایی می‌کند؛ ولی غزل‌هایش همه رنگ و حال و نشئه خاصی دارد. مضمون و ترکیب کلمات و تعبرات همه از خود اوست. در دیوان باستانی غزل‌های «تقلیدی»، «انجمنی»‌ و «استقبالی» پیدا نمی‌شود؛ نه اهل استقبال کردن است و نه اهل بدرقه، غزلش احساس خاصّ و خلّص روح خودش است.[۷۰]

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

باستانی برای انتشار کتاب‌هایش با نشرهای بسیاری چون «نگاه»، «سازمان اسناد ملی»، «اطلاعات»، «میرماه»، «علم»، «چکامه»، «مرکز کرمان‌شناسی» و «به‌نگار» همکاری داشت؛ اما طبق داده‌های «سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران» نشر «علم» طی سال‌های اخیر، مسئولیت تجدیدچاپ‌های کتاب‌های باستانی را به‌عهده داشته است.

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

آثار پاریزی بارها به چاپ‌‌های متعدد رسیده است. شماری از آن‌ها براساس داده‌های خانه‌ٔ کتاب آورده می‌شود:

  • آثار پیغمبر دزدان سال۱۳۸۰، ۴۴۰۰ نسخه، چاپ شانزدهم، نشر علم؛ ۱۳۸۲، ۳۳۰۰ نسخه، چاپ هفدهم، نشر علم؛ ۱۳۸۶، ۳۳۰۰ نسخه، چاپ هجدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۵، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ بیست و دوم، نشر علم.
  • آسیای هفت سنگ، ۱۳۷۱، ۳۰۰۰ نسخه، چاپ هفتم، کتاب درنا؛ ۱۳۹۳، ۱۶۵۰ نسخه، چاپ هشتم، نشر علم.
  • از پاریز تا پاریس پاریز، ۱۳۹۲، ۲۲۰۰ نسخه، چاپ دهم، نشر علم؛ ۱۳۹۶، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ دوازدهم، نشر علم.
  • از سیر تا پیاز، ۱۳۹۸، ۵۵۰ نسخه، چاپ هفتم، نشر علم.
  • کتاب اصول حکمت آتن، ترجمه پاریزی، ۱۳۹۳، ۱۱۰۰ شمارگان، چاپ پنجم، نشر علم.
  • یعقوب لیث، ۱۳۸۷، ۲۲۰۰ شمارگان، چاپ دوم، نشر علم؛ ۱۳۹۳، ۱۱۰۰ شمارگان، چاپ دهم، نشر علم.
  • کوچه هفت پنج (مجموعه مقالات)، ۱۳۶۷، ۲۵۵۰ نسخه، چاپ پنجم، مؤسسه انتشارات نگاه؛ ۱۳۹۱، ۱۶۵۰، چاپ هفتم، مؤسسه انتشارات نگاه.
  • کوروش کبیر: ذوالقرنین، ترجمه باستانی پاریزی، ۱۳۸۰، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ هفتم،‌ نشر علم؛ ۱۳۸۸، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ سیزدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۲، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ پانزدهم، نشر علم.
  • هواخوری باغ با گوهر شب‌چراغ، ۱۳۹۴، ۵۵۰ نسخه، چاپ سوم، نشر علم.
  • نای هفت‌بند، ۱۳۶۹، ۴۳۰۰ نسخه، چاپ پنجم، مؤسسه انتشارات عطایی؛ ۱۳۹۵، ۵۵۰ نسخه، چاپ هفتم، نشر علم.
  • گذار زن از گدار تاریخ، ۱۳۹۴، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ چهارم، نشر علم.

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. یادگارنامه باستانی پاریزی: مردی از تبار تاریخ و فرهنگ. . بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴): ۱۵تا۱۷. 
  2. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۱۳.
  3. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۷۳.
  4. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۱۸و۱۹.
  5. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۲۳.
  6. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۲۲.
  7. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۴۱۵.
  8. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۲۱.
  9. باستانی پاریزی، پیمغبر دزدان، ۱۹.
  10. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۱۳.
  11. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۵۸و۷۵۹.
  12. باستانی پاریزی، حماسه کویر، ۸۲۲.
  13. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۲۲۹.
  14. باستانی پاریزی، پیغمبر دزدان، ۱۰.
  15. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۸۱.
  16. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۷۸و۷۹.
  17. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۱۲و۷۱۳.
  18. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۱۰۴و۱۰۵.
  19. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۹۳و۹۴.
  20. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۹.
  21. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۶۳.
  22. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۸.
  23. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۸۲.
  24. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۱۱۱.
  25. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۸۲.
  26. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۶.
  27. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۶۵.
  28. باستانی پاریزی، هواخوری باغ، ۲۶.
  29. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۷۸.
  30. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۷۹.
  31. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۱۱۶.
  32. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۱۱۴.
  33. «برگزاری مراسم نکوداشت پاریزی». 
  34. «برگزاری مراسم بزرگداشت پاریزی». 
  35. «افتتاح نمایشگاه آینه‌دار‌ دوران در سرچشمه رفسنجان». 
  36. گذشته مقدمهٔ حال است. . بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴): ۸۵و۸۶. 
  37. دهباشی، بخارا، ۴۳۷.
  38. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۱۲۷.
  39. نگاهی اجمالی به زندگی محمدابراهیم باستانی پاریزی؛ شعری به بلندای تاریخ. . نامه اتاق بازرگانی ۸۵، ش. ۷۹ (۱۳۹۲): ۳۶. 
  40. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۹.
  41. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۸۲.
  42. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۹۴.
  43. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۴۰.
  44. باستانی پاریزی، هشت‌الهفت، ۱۵.
  45. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۳۸.
  46. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۱۹۴.
  47. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۷۶.
  48. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۵۶۵.
  49. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۹۰و۶۹۱.
  50. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۲۱.
  51. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۱۸تا۷۲۰.
  52. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۵۶۰تا۵۶۴.
  53. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۳۱۵.
  54. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۸۳.
  55. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۲۹.
  56. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۲۸.
  57. باستانی پاریزی، از پاریز تا پاریس، ۵۰۶.
  58. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۲۶۵.
  59. «مستند زندگی باستانی پاریزی تحت‌عنوان «یک عمر در گهواره»». 
  60. «مستند «از پاریز تا پاریس»». 
  61. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۰۵و۶۰۶.
  62. «کتابخانه باستانی پاریزی». 
  63. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۲۲۸.
  64. «تندیس باستانی پاریزی». 
  65. شیخ و فولادی. تحلیلی بر سبک نگارش باستانی پاریزی در پانویس‌هایش سبک شناسی نظام و نثر فارسی. . بهار ادب، ش. ۳۶ (۱۳۹۶): ۱۵۶و۱۵۷. 
  66. «جایزهٔ از پاریز تا پاریس». 
  67. «جایزهٔ جهانی استاد باستانی پاریزی». 
  68. باستانی پاریزی، از پاریز تا پاریس، ۱۳۳.
  69. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۵تا۸.
  70. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۷۵.

منابع

  1. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۶۷). از پاریز تا پاریس. تهران: چاپخانه آسمان. پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  2. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۷۰). هشت‌الهفت. تهران: رخ. پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  3. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۷۸). خودمشت و مالی. تهران: نامک. شابک ۹۶۴-۹۰۵۰۳-۹-۶.
  4. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۸۵). هواخوری باغ. تهران: علم. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۶۱۳-۲.
  5. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۹۳). حماسه کویر. تهران: علم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۰۵-۲۶۴-۴.
  6. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۵۴). پیغمبر دزدان. تهران: امیرکبیر. پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  7. زندیه، حسن (۱۳۹۳). از پاریز تا پردیس. تهران: دانشگاه تهران.
  8. فیضی، کریم (۱۳۹۰). باستانی پاریزی و هزاران سال انسان. تهران: اطلاعات. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۸۳۲-۱.
  9. دهباشی، علی (۱۳۹۳). یادنامهٔ باستانی پاریزی. بخارا.
  10. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۴۰). یاد و یادبود. تهران.
  11. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۹۶). یاد و یادبود. تهران: انتشارات علم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۲۴-۸۲۰-۹.
  12. عباس زریاب‌خوئی. گذشته مقدمهٔ حال است. . بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴). 
  13. رودی مته. او فراموش نخواهد شد؛ به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی. . مجله رشد آموزش تاریخ، ش. ۶۱ (۱۳۹۴). 
  14. محمد شیخ و یعقوب فولادی. تحلیلی بر سبک نگارش باستانی پاریزی در پانویس‌هایش سبک شناسی نظام و نثر فارسی. . بهار ادب، ش. ۳۶ (۱۳۹۶). 
  15. نگاهی اجمالی به زندگی محمدابراهیم باستانی پاریزی؛ شعری به بلندای تاریخ. . نامه اتاق بازرگانی ۸۵، ش. ۷۹ (۱۳۹۲). 

پیوند به بیرون