محمدابراهیم باستانی پاریزی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۶: خط ۴۶:
|جوایز                  =  
|جوایز                  =  
|گفتاورد                =  
|گفتاورد                =  
|امضا                    =
|امضا                    =Emza.jpg
}}
}}
[[پرونده:Parizi.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''باستانی پاریزی در جوانی در چهارسوق اصفهان در کنار دانش‌پژوه،‌ محیط طباطبایی، [[ایرج افشار]]،‌ [[حبیب یغمایی]] و بسیاری دیگر''']]
[[پرونده:Bastani.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''از راست:‌ باستانی پاریزی،‌ [[محمدعلی جمال‌زاده]] و منوچهر ستوده در ژنو''']]
[[پرونده:Ostad.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''صیاد لحظه‌های تاریخ در کنار [[علی دهباشی]]''']]
[[پرونده:Galery.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''از راست:‌ منوچهر ستوده، ادیب برومند، [[ایرج افشار]]، باستانی پاریزی و [[داریوش شایگان]] در گالری فرش حسین‌جانی''']]
'''محمدابراهیم باستانی پاریزی''' تاریخ‌دان، پژوهشگر، شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و استاد برجستهٔ دانشگاه تهران است. او تاریخ را با شعر و عناصر داستانی، نکات طنزآمیز و ضرب‌المثل درهم آمیخت و شیوه بدیعی را در تاریخ‌نگاری پی انداخت که آثارش را خواندنی و ماندنی کرده است.
'''محمدابراهیم باستانی پاریزی''' تاریخ‌دان، پژوهشگر، شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و استاد برجستهٔ دانشگاه تهران است. او تاریخ را با شعر و عناصر داستانی، نکات طنزآمیز و ضرب‌المثل درهم آمیخت و شیوه بدیعی را در تاریخ‌نگاری پی انداخت که آثارش را خواندنی و ماندنی کرده است.
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
خط ۳۳۲: خط ۳۳۶:


*استاد پورداود تدریس (ایران پیش از اسلام)
*استاد پورداود تدریس (ایران پیش از اسلام)
[[پرونده:Karekator ostad.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''باستانی پاریزی در قاب نقاشی اثر علی نجمی‌نژاد''']]
[[پرونده:Naghashi.jpg |220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تصویر استاد اثر هنرمندِ‌ روس''']]


*[[سعید نفیسی]] تدریس (تاریخ اسلام)
*[[سعید نفیسی]] تدریس (تاریخ اسلام)
خط ۳۳۸: خط ۳۴۴:


*خان‌بابا بیانی تدریس (تاریخ دوران مغول)
*خان‌بابا بیانی تدریس (تاریخ دوران مغول)
[[پرونده:Karekator ostad.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''باستانی پاریزی در قاب نقاشی اثر علی نجمی‌نژاد''']]
[[پرونده:Tandid.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تندیس استاد باستانی اثر شهریار رضائی''']]
[[پرونده:Tandid.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تندیس استاد باستانی اثر شهریار رضائی''']]
[[پرونده:Mojasame.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مجسمه هایپر رئال پاریزی''']]
[[پرونده:Mojasame.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مجسمه هایپر رئال پاریزی''']]
خط ۳۴۵: خط ۳۵۰:
*تولید مستند «از پاریز تا پاریس». این فیلم ساختهٔ «سید جواد میرهاشمی» است که در ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ در  تالار حکمت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به‌نمایش در‌آمد. این مستند، نگاهی به زندگی و یک عمر فعالیت حرفه‌ای باستانی پاریزی دارد.<ref name=''گهواره''>{{یادکرد وب|نشانی https://ana.ir/fa/news/57/7299/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2-%D8%AA%D8%A7-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%A2%DB%8C%D8%AF
*تولید مستند «از پاریز تا پاریس». این فیلم ساختهٔ «سید جواد میرهاشمی» است که در ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ در  تالار حکمت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به‌نمایش در‌آمد. این مستند، نگاهی به زندگی و یک عمر فعالیت حرفه‌ای باستانی پاریزی دارد.<ref name=''گهواره''>{{یادکرد وب|نشانی https://ana.ir/fa/news/57/7299/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B2-%D8%AA%D8%A7-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%A2%DB%8C%D8%AF
|عنوان= مستند «از پاریز تا پاریس»}}</ref>  
|عنوان= مستند «از پاریز تا پاریس»}}</ref>  
===اتفاقات بعد از انتشار آثار===
===اتفاقات بعد از انتشار آثار===
«گل‌ می‌ریخت» یکی از غزلیات معروف باستانی است که آن را در مجموعه‌ای از شعرهای در سال ۱۳۲۷ به‌چاپ می‌‌رساند. این شعر کم‌کم مورد توجه قرار می‌گیرد و بر سر زبان‌ها می‌افتد. یک‌روز صبح که از وارد مدرسه می‌شود دختر خانم‌ها پشت‌سر هم می‌آیند و می‌گویند: آقا! آقا‌!‌ دیشب رادیو شعر شما را خواند. شما شنیدید؟ تعجب می‌کند که چه شده است؟ اما از قضا،‌ آن‌شب برق محله باستانی رفته بود و نتوانسته بود رادیو را بگیرد. فکر کرده بود کسی اتفاقی شعرش را خوانده است. اما بعد متوجه می‌شود که در برنامه «گل‌های جاویدان» که داود پیرنیا تدارک دیده بود و هنرمندان بزرگ در آن شرکت می‌کردند، برای اول‌بار، «ابوالحسن‌خان صبا» ویولن زده و خانمی هم شعر «گل می‌ریخت» را به مناسبت خاصی خوانده است.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۶۰۵ و ۶۰۶}}</ref>
«گل‌ می‌ریخت» یکی از غزلیات معروف باستانی است که آن را در مجموعه‌ای از شعرهای در سال ۱۳۲۷ به‌چاپ می‌‌رساند. این شعر کم‌کم مورد توجه قرار می‌گیرد و بر سر زبان‌ها می‌افتد. یک‌روز صبح که از وارد مدرسه می‌شود دختر خانم‌ها پشت‌سر هم می‌آیند و می‌گویند: آقا! آقا‌!‌ دیشب رادیو شعر شما را خواند. شما شنیدید؟ تعجب می‌کند که چه شده است؟ اما از قضا،‌ آن‌شب برق محله باستانی رفته بود و نتوانسته بود رادیو را بگیرد. فکر کرده بود کسی اتفاقی شعرش را خوانده است. اما بعد متوجه می‌شود که در برنامه «گل‌های جاویدان» که داود پیرنیا تدارک دیده بود و هنرمندان بزرگ در آن شرکت می‌کردند، برای اول‌بار، «ابوالحسن‌خان صبا» ویولن زده و خانمی هم شعر «گل می‌ریخت» را به مناسبت خاصی خوانده است.<ref>{{پک|فیضی|۱۳۹۰|ک=باستانی پاریزی و هزاران سال انسان|ص=۶۰۵ و ۶۰۶}}</ref>
===نام جاهایی که به اسم این فرد است===
===نام جاهایی که به اسم این فرد است===
*خیابانی در شهر کرمان، به نام باستانی پاریزی نامگذاری شده است.
*خیابانی در شهر کرمان، به نام باستانی پاریزی نامگذاری شده است.
خط ۳۵۵: خط ۳۵۷:
===کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند===
===کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند===
شخصیت علمی و در عین حال دوست‌داشتنی و صمیمی استاد باستانی، هنرمندان را به سمت ماندگار کردن شکل و شمایلش سوق داده است. علمی نجمی‌نژاد از جمله کسانی هست که شمایل استاد را نقاشی کرده است.
شخصیت علمی و در عین حال دوست‌داشتنی و صمیمی استاد باستانی، هنرمندان را به سمت ماندگار کردن شکل و شمایلش سوق داده است. علمی نجمی‌نژاد از جمله کسانی هست که شمایل استاد را نقاشی کرده است.
استاد همچنین به دعوت یونسکو و برای ارائه یک سخنرانی در کنگره تاریخ تمدن آسیای مرکزی شرکت می‌کند. بعد از سخنرانی، مردی هنرمند نزد او می‌آید و تصویری به او می‌دهد. این هنرمندِ روس، ظرف چنددقیقه با قلم خودکار، شمایل باستانی را کشید، امضا کرد و به استاد هدیه داد. <ref>{{پک|باستانی پاریزی|۱۳۹۶|ک=یاد و یادبود|ص=۲۲۸}}</ref> 
===مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند===
===مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند===
*تندیس باستانی پاریزی توسط «شهریار رضایی» مجسمه‌ساز کرمانی ساخته شد. این تندیس در فروردین ۱۳۹۵ در پارک ریاضیات و جنب کتابخانه ملی کرمان نصب شده است.<ref name=''تندیس''>{{یادکرد وب|نشانی =http://area1.kermancity.ir/index.php/48-uncategorised/551-2016-03-28-05-48-43|عنوان= تندیس باستانی پاریزی}}</ref>
*تندیس باستانی پاریزی توسط «شهریار رضایی» مجسمه‌ساز کرمانی ساخته شد. این تندیس در فروردین ۱۳۹۵ در پارک ریاضیات و جنب کتابخانه ملی کرمان نصب شده است.<ref name=''تندیس''>{{یادکرد وب|نشانی =http://area1.kermancity.ir/index.php/48-uncategorised/551-2016-03-28-05-48-43|عنوان= تندیس باستانی پاریزی}}</ref>

نسخهٔ ‏۱۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۳۷

محمدابراهیم باستانی پاریزی

صیاد لحظه‌های تاریخ [۱]
زمینهٔ کاری تاریخ، شعر، ترجمه، تصحیح و تدریس
زادروز ۳دی‌ماه ۱۳۰۴خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
روستای پاریز در کرمان
پدر و مادر حاج آخوند پاریزی
مرگ ۵ فروردین‌ماه ۱۳۹۳
تهران
محل زندگی پاریز، سیرجان، تهران، تورنتو
علت مرگ بیماری کبد
جایگاه خاکسپاری بهشت‌زهرا
رویدادهای مهم کودتای ۲۸مرداد
ملی شدن صنعت نفت
انقلاب ۱۳۵۷ ایران
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی
پیشه تاریخ‌نگار، شاعر، مترجم، مصصح، استاد
کتاب‌ها از پاریز تا پاریس، از سیر تا پیاز، اژدهای هفت‌سر، آسیای هفت‌سنگ و ...
دیوان سروده‌ها یادبو من
همسر(ها) حبیبه حائری[۲]
فرزندان حمید و حمیده
مدرک تحصیلی دکتری رشته تاریخ
دانشگاه دانشکده تاریخ دانشگاه تهران
دلیل سرشناسی پی‌ انداختن سبک جدید در تاریخ‌نگاری
امضا
باستانی پاریزی در جوانی در چهارسوق اصفهان در کنار دانش‌پژوه،‌ محیط طباطبایی، ایرج افشار،‌ حبیب یغمایی و بسیاری دیگر
از راست:‌ باستانی پاریزی،‌ محمدعلی جمال‌زاده و منوچهر ستوده در ژنو
صیاد لحظه‌های تاریخ در کنار علی دهباشی
از راست:‌ منوچهر ستوده، ادیب برومند، ایرج افشار، باستانی پاریزی و داریوش شایگان در گالری فرش حسین‌جانی

محمدابراهیم باستانی پاریزی تاریخ‌دان، پژوهشگر، شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و استاد برجستهٔ دانشگاه تهران است. او تاریخ را با شعر و عناصر داستانی، نکات طنزآمیز و ضرب‌المثل درهم آمیخت و شیوه بدیعی را در تاریخ‌نگاری پی انداخت که آثارش را خواندنی و ماندنی کرده است.

* * * * *

به اعتقاد تاریخ‌پژوهان و محققان، باستانی پاریزی تاریخ‌دانِ مشهور و پرکار معاصر است که سبک تازه‌ای را در تاریخ‌نویسی بنیان نهاد. او را مورخی ادیب می‌دانند که با کاربرد انبوهی از عناصر داستانی، شعر، حکایت، کنایه، اصطلاحات و باروهای عامیانه کرمان و پاریز زادگاهش، به آثارش علاوه بر جنبهٔ علمی بودن، رنگ‌وبوی محلی بخشیده است.

این روایت‌گر شیرین تاریخ، اهل پاریز است؛ روستایی کوچک در سیرجانِ کرمان. کودکی‌اش را در همین روستا و در محیطی ساده و بی‌آلایش می‌گذراند و مناعت‌طبع و بلندهمتی را از کوه‌ها، کویر و قنات‌های پاریز می‌آموزد.

در سایه پدری با فضل و اهل دانش رشد می‌کند و از همان خردسالی با مجلات وزین آینده، مهر و شرق آشنا می‌شود. مطالعه «بینوایان» ویکتور هوگو دریچه‌ایست که دنیای خارج را برای او باز می‌کند. خواندن مجلات و کتاب‌ها شوق نوشتن را در نهادش برمی‌انگیزاند. اولین نوشته‌اش با عنوان «تقصیر با مردان است، نه زن‌ها» در سال ۱۳۲۱ در مجله «بیداری کرمان» منتشر می‌شود. نخستین کتابش هم «پیغمبر دزدان» نام دارد که در سال ۱۳۲۴ به‌چاپ می‌رسد، زمانی که هنوز دانش‌آموز دانشسرای مقدماتی کرمان بود. [۳]

برای ادامه تحصیل در رشته «تاریخ» در سال ۱۳۲۶ به تهران می‌آيد. در این ایام، اشعار و مقالاتش گاه با نام «باستانی پاریزی» و گاه بدون‌نام در مجلات طرازاول عصر چون یغما، راهنمای کتاب، کیهان و اطلاعات چاپ می‌شود.

باستانی پاریزی از دریچه دیگری به تاریخ می‌نگرد؛ از دریچه ادبیات، شعر و داستان. می‌خواهد طرحی نو دراندازد و وقایع سرد تاریخی را با چاشنی حکایت، شعر، نکات طنزآمیز، کنایه و... بیاراید تا به مزاج مردم خوش بیاید و تاریخ را بخوانند و بدانند. او می‌خواهد تاریخ را به مردم نزدیک کند و با زبان خودشان از تاریخ بگوید.

مدتی بعد از پذیرفته شدن در دوره دکتری دانشگاه تهران، مدیریت مجله داخلی «دانشکده ادبیات» را از سال ۱۳۳۸ به عهده می‌گیرد و همکاری‌اش با دانشگاه شروع می‌شود. او بیش از ۶۰ سال در دانشگاه تهران درس می‌خواند و درس می‌خواهد. پس از اخذ مدرک دکتری و شروع تدریس در دانشکده ادبیات، تا ۱۳۸۸ استاد تمام‌وقت این دانشکده است.

او در سال ۱۳۴۹ برای فرصت مطالعاتی به پاریس می‌رود. به‌خواست معلم دوران دبستانش آقای «هدایت‌زاده»، بر سر مزار ویکتورهوگو می‌رود و از سوی معلمش فاتحه‌ای بر آن می‌خواند.[۴]

استاد باستانی، تاریخ‌نگاری است که سبکی متفاوتی در آثارش پی می‌گیرد که پیش از او معمول نبود. او در تاریخ‌نگاری به زبان مردم‌عامه نزدیک می‌شود. نوشته‌هایش برخلاف کتاب‌های تاریخی که نثری سنگین و سرد دارد، آکنده از طنز، شوخی، نکته‌سنجی‌های لطیف و حاوی اشعار، حکایات و ضرب‌‌المثل‌ها است. همین شیرینی کلام او، آثارش را خواندنی و جذاب کرده است. می‌گوید: «تاریخ چون قهوه تلخ است که باید با شیر و شکر آمیخته گردد و پس در حلق عموم ریخته شود».[۵]

سبک باستانی در تاریخ‌نگاری البته موافقان و مخالفانی دارد. موافقان معتقدند که او با بهره‌گیری از ادبیات و طنز و شعر و ضرب‌المثل به زبان توده نزدیک شده و مردم را با تاریخ آشنا کرده است. مخالفان اما، تاریخ‌نگاری او را «غیرعلمی» و «عوامانه» می‌خوانند. [۶]

از او بیش از ۶۰ کتاب و صدها مقاله درباره جنبه‌های مختلف تاریخ ایران به ویژه تاریخ جغرافیای کرمان به جا مانده است. نوشته‌های «هفت‌گانه» او که همگی دارای نام هفت هستند، مشهورتر است: «خانون هفت‌قعله»، «آسیای هفت‌سنگ»، «نای هفت‌بند»، «اژدهای هفت‌سر»، «زیر این هفت آسمان»، «سنگ هفت قلم». البته کتاب هشتمی هم به آن اضافه شد که به‌پیشنهاد ایرج افشار «هشت‌‌الهفت» نام ‌گرفت. [۷] آخرین کتاب او به‌نام «کوه‌ها باهمند» نیز بعد از مرگ او منتشر شد. بیشتر تک‌نگاری‌های او بارها تجدیدچاپ شده و بسیاری از آثارش پیوسته به‌چاپ رسیده است؛ از جمله «پیغمبر دزدان» در سال ۱۳۹۵ به چاپ بیست‌ودوم، «یعقوب لیث» در سال ۱۳۹۳ به چاپ دهم و «تلاش آزادی» در ۱۳۹۱ به چاپ نهم رسید.

باستانی قریحه و ذوق سرشاری نیز داشت. اشعار او که شیرین و دلنشین است با چاشنی طنز و شوخ‌طبعی همراه است. اولین مجموعهٔ شعری‌ او با نام «یادبود من» با مقدمه سعید نفیسی در سال ۱۳۲۶ به دست چاپ سپرده شد. پس از ۱۲ سال، کتاب «یاد و یادبود» او در سال ۱۳۴۰ منتشر شد.

داستانک

داستانک‌های انتشار

پسر پیمغبر دزدان آمد!

در دروان تحصیل با بزرگانی که به سیرجان،‌ رفسنجان یا کرمان به پاریز می‌آمد، مراوده داشت. آن‌ها رونوشت‌هایی از نامه‌های پیغمبر دزدان به همراه داشتند. محمدابراهیم آن‌ها را می‌گرفت و رونویسی می‌کرد و پس می‌داد تا اینکه تبدیل به یک جزوه شد. به هنگام تحصیل در دانشسرای کرمان بود که نامه‌ها را تنظیم کرد و راهی بازار وکیل کرمان شد. به کتاب‌فروشی «گلبهار» رسید. به مدیرش سلام کرد و گفت جزوه‌ای برای چاپ دارد. پاسخ شنید: ان‌شاالله چاپ می‌شود. «هرگز فراموش نمی‌کنم نگاه مدیر را که چگونه کنجکاوانه در چهرهٔ این محصل- که می‌خواست خود را جزء مؤلفین قالب بزند- دوخته شده بود.» چاپ کتاب آغاز می‌شود و شخصا برای تصحیح نمونه‌ها هر روز به چاپخانه می‌رود. وقت و بی‌وقت خود را به چاپخانه می‌رساند و دیگر ندیم کارگران می‌شود. یک روز که وارد محوطه می‌شود کارگری به کارگر دیگر می‌گوید:‌ «پسر پیغمبر دزدان آمد!»[۸]

داستانک عشق

کتاب‌هایم هووی همسرم بودند

او نوشتن کتا‌ب‌هایش را از لطف همسرش می‌داند. می‌گوید: «من در بیش از ۴۰ سالی که با همسرم زندگی کرده‌ام، با خیال راحت زندگی کردم. حداقلش این بود که من می‌رفتم و به کرمان و یزد فکر می‌کردم و وقتی برمی‌گشتم، شام و ناهارم در منزل آماده بود تا بتوانم «خاتون هفت قلعه» یا کتاب «از گذار تاریخ» را بنویسم. کتاب‌هایی که در واقع هووی همسرم حساب می‌شدند.» «حبیبه حائری» همسرش درباره او می‌گفت:

«باستانی! اگر بنا باشد شبی بمیری، باید شب یلدا بمیری، چون این شب طولانی است و شاید بتوانی جواب این حرف‌هایی را که در مدت عمرت گفته‌ای، پس بدهی.»[۹]}}

داستانک استاد

مردود شدم

محمدابراهیم در دوره لیسانس در دانشکده ادبیات به علت غیبت زیادی از یک درس محروم می‌شود و امتحان نمی‌دهد. مرسوم بود که اگر دانشجویی مردود می‌شد باید او را کوی امیرآباد بیرون می‌کردند و اتاقش را می‌گرفتند و به دانشجویی دیگر می‌سپردند. محمدابراهیم بی‌دلیل مردود شده بود و عامل آن غیبت زیادی بود نه تنبلی و کم‌کاری. در این زمان است که نامه‌ای شعر‌گونه خطاب به سعید نفیسی استادش که تاریخ اجتماعی اواخر ساسانیان و تاریخ اجتماعی صدر اسلام تدریس می‌کرد،‌ می‌نویسد و تا مانع اخراج او از کوی شود. اینگونه شروع می‌کند:

اوستادا! شرمم آید زین همه خواهش‌گری که می‌دانم دل استاد سنگ‌ خاره نیست
بی‌جهت یا باجهت مردود گشتملیک گویند از امیرآباد هم بیرون روم...

استاد نفیسی موضوع را با مدیر کوی دانشگاه مطرح می‌کند و در نهایت استثنائاً موافقت می‌شود که: چون این دانشجو، دانشجوی بدی نیست و وضع خوبی هم ندارد و شهرستانی است، یک سال دیگر هم در کوی بماند.[۱۰]

داستانک شاگرد

داستانک مردم

مغول، همین ما مردم هستیم

پاریزی تعریف می‌کند آن وقت‌ها که در پاریس بود با یک ایرانی ملاقات می‌کند. او می‌گوید پیش یکی از کلکسیونرها، یکی از اسطوانه‌های قدیمی گرامافون را دیده‌اند که این اسطوانه عبارت است از آواز «عارف قزوینی»، آوازی که به همراه پیانوی «مظفرین‌الدین شاه قاجار» خوانده شده است. آروزی من این است که این شاه‌ترانه روزی پیدا شود. باستانی به این‌ مناسبت گریزی به تاریخ‌ می‌زند و می‌گوید: همه تعجب می‌کنند که چرا کتاب و نوشته‌های قبل از مغول در ایران پیدا نمی‌شود و یا بسیار کم است. تقصیر را به گردن مغول می‌اندازیم. مغول، همین ما هستیم که به دست خود اثری که با مذاق ما سازگار نیست از میان برمی‌داریم.[۱۱]

نامه‌ای از زندان

یک زندانی به‌نام «موسی اسفندیاری» از زندان این‌گونه به باستانی می‌نویسد: « استاد گرمی جناب آقای باستانی پاریزی، ادیبِ محبوب! با نهایت احترام.... من یک زندانی محروم هستم که مدت پنج سال در گوشه زندان زنده‌به‌گور شدم. در زندان تنها سرگرمی من کتاب است، آن‌هم اگر کتابی به‌قلم شیرین شما باشد. من تمام نوشته‌های شما را دوست دارم، و اغلب آن‌ها را با دقت و اشتیاق خوانده‌ام... چند روز قبل، با زحمت زیاد آخرین کتاب شما را به نام «از پاریز تا پاریس» به‌دست آوردم. با زحمت زیاد، درست است: چون من یک فرد زندانی بدون ملاقات هستم. استاد! باور کنید کفش‌هایم را فروختم و ۳۱۰ ریال درست کردم و کتاب «از پاریز تا پاریس» را خریدم و خودم و دوستان زندانی‌ام کتاب شما را خواندیم.» [۱۲] [۱۳] جای دیگر دکتر «حمیدی شیرازی» می‌گوید: چون چشم من درست کار نمی‌کرد یک جوان زندانی مقاله شاهنامه آخرش خوش است را از نای هفت‌بند از اول تا آخر برای من در زندان خواند. باستانی خود می‌گوید:

«اگر جایزه نوبل را هم به من می‌دادند آنقدر اهمیت نداشت که بدانم در یک گوشهٔ‌ تنهایی و نومیدی، کتاب من خواب به چشمان کسی آورده بوده است که چشم امید از همه قطع کرده بود. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

باستانی؟ پاکستانی؟ پاریزی؟

روزی کتاب «مشاعره» چاپ «بنگاه نشریات پروگرس مسکو» به دستش می‌رسد. باستانی خود را جزء شعرای پاکستانی و به‌دنبال نام مرحوم اقبال لاهوری می‌بیند و تعجب می‌کند. اما از شوق در پوست خود نمی‌گنجد.اشعارش تحت عنوان «آلبوم» که مورد قبول خاطر خودش نمی‌شد از ماورای تپه‌های کوهستان پاریز و دشت کرمان عبور کرده و به شوروی رسیده و بالاخره جای خود را در یک «جُنگ شعر» باز کرده است. برخی از رسانه‌ها از جمله «رادیو ایران» و «مجله راهنمای کتاب» این موضوع را تذکر دادند. باستانی که کلامش آکنده از طنز است خود نیز می‌گوید:‌«مهیا شدم که بله، باید توپ‌ها را متوجه مسکو و لنینگراد و تاجیکستان کرد و آماده حمله شد، زیرا بعد از قضایای ۱۷ شهر قفقاز و ولایات شمال شرقی! این تجاوز دیگر قابل تحمل نبود!»[۱۴]

داستانک‌های دشمنی

داستانک‌های دوستی

داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

دوست نداشت بزرگداشت بگیرند

هر وقت می‌خواستند برای استاد باستانی بزرگداشتی بگیرند، ممانعت می‌کرد و به طنز می‌گفت: «من می‌خواهم چند صباحی زنده بمانم، بگذارید سرم را بر زمین بگذارم آن وقت برایم بزرگداشت بگیرید» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

مرگ غزال

داستانک‌های دارایی

رَود لادا ولی با هرچه بادا

باستانی ارتباط نزدیک و فراوانی با فریدون مشیری داشت. او همسایه دیوار به دیوار محمدامین ریاحی بود. وقتی به خانه ریاحی می‌‌رفت، مشیری هم می‌آمد و با هم صحبت می‌کردند و او از شعرهایش می‌خواند. یک‌شب طبق معمول به خانه ریاحی می‌رود. به هنگام برگشت، سوار ماشینش که «لادا»ی روسی بود، می‌شود اما روشن نمی‌شود. ماشین را جلوی درِ خانهٔ ریاحی پارک می‌کند و می‌رود. به او اطلاع می‌دهد که ماشینش خراب است و فردا می‌آید تا فکری به حالش کند. چون ماشین مشترکا جلوی خانه ریاحی و مشیری بود، ریاحی نیز این موضوع را به مشیری می‌گوید تا او هم در جریان باشد. فریدون با شنیدن این داستان، شعر قشنگی می‌سراید. نوشته است: برای لادای باستانی‌ پاریزی:

نباشد اعتباری چون به لادا تو، با لادا مَیا در این بلادا
سفر در نیمه‌شب تا شهرک غربرود لادا- ولی با هر چه بادا
اگر لادا وفادار است از چیست که آن را یاد اربابش ندادا؟
نخواندی گر مرا در جمع یارانمخوان! دوری کن از ما بیسوادا!
ولی از بهر تعمیر قراضه‌تبه درت می‌خوردم روز مبادا[۱۵]

داستانک‌های زندگی شخصی

مقالاتم بوی نفت می‌دهد

مادرش بچه دوست داشت اما تا سال‌ها بچه‌دار نمی‌شد. انواع داروها را استفاده کرده بوده، اما تاثیری‌ نداشت. یک نفر به مادرش گفته بود:‌ «اگر تو کمی نفت بخوری، برایت خوب است.» مادر جوان محمدابراهیم هم که در آرزوی داشتن بچه بود، می‌پذیرد و مقداری نفت می‌خورد. بعد از آن، باردار می‌شود و تصور می‌کند این اتفاق، در نتیجه همین خوردن نفت بوده است. نخستین فرزندش که محمدابراهیم باشد به دنیا می‌آید. پاریزی دراین باره می‌گوید‌: «اینکه می‌بینید مقالات من بوی نفت می‌دهد، به این علت است!». پس از به دنیا آوردن اولین بچه، مادر او هشت بچه به دنیا می‌آورد که البته اغلب در کودکی از دنیا می‌روند.[۱۶]

رضاشاه را دیدم

قرار بود «رضاشاه» به سیرجان بیاید. برای اهالی آنجا و شخص محمدابراهیم عجیب بود که شاه در سیرجان چه کار دارد و چگونه می‌آید. محمدابراهیم با هفت یا هشت تا از دیگر دانش‌آموزان به سمت جاده کرمان حرکت می‌کنند تا زمانی که شاه آمد او را ببینند. عکس رضاشاه را در روزنامه‌ها زیاد دیده بود و چهره‌اش را می‌شناخت. وقتی‌ کاروان ماشین‌ها آمد،‌ شاه را که در داخل یکی از ماشین‌ها بود،‌ می‌بیند و می‌شناسد. می‌گوید: «برای اولین‌بار،‌ تاریخ را به صورت مجسم،‌ در آنجا دیدم». قرار بود او را به موریس تبعید کنند. شب را در سیرجان ماندند و فردا صبح با همان ماشین‌ها به سمت بند‌رعباس به‌ راه افتادند.[۱۷]

همسن ایرج افشارم

از باستانی پاریزی سوال می‌کنند متولد چه سالی هستید؟ می‌گوید: همسن ایرج افشار هستم. درباره همین سن‌وسال داستانی تعریف می‌کند و می‌گوید: «سادات ناصری» استاد و محقق پروهشگر ادبیات فارسی برای شرکت در سمیناری به افغانستان می‌رود. در آنجا متاسفانه در سر میز شام سکته می‌کند و از دنیا می‌رود. پیکر او را به تهران می‌آورند. در این گیرودار شخصی از باستانی می‌پرسد: آقای دکتر سادات ناصری چند سال داشت؟ می‌گوید: او هم‌سن و سال ایرج افشار بود! آن شخص می‌گوید: من می‌خواستم بدانم سادات ناصری متولد چه سالی بود. با این جواب شما، مشکل دو تا شد. حالا ایرج افشار متولد چه سالی است؟ پاریزی در جواب با طنزی شیرین می‌گوید:

نظامیه بغداد می‌سازم

استاد باستانی تعریف می‌کند که «میرزا هادی‌خان حایری» مدیر کل وزارت فرهنگ وقت بود. روزی به کرمان می‌آید و برای بازرسی به پاریز هم سری می‌زند. بیش از یک هفته در پاریز می‌ماند و با پدرم همنشین می‌شود و شعرهای مولانا را با هم می‌خواند. موقع رفتن می‌گوید: «باید مدرسه‌ای در پاریز بسازی که در خور عصر پهلوی باشد». پدر جواب جالبی می‌دهد که حایری نیز از آن خوشش می‌آید. در جواب می‌گوید: «آقای هادی خان حایری! اعتبار ساخت مدرسه جدیدی را به من بدهید، ‌من در اینجا یک نظامیه بغداد برای شما می‌سازم». [۱۸]

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

پس از درگذشت باستانی، شخصیت های سیاسی کشور در پیامی، درگذشت وی را تسلیت گفتند.

آقای حسن روحانی رئیس جمهوری، علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و علی خاتمی رئیس جمهوری پیشین کشورمان در پیام های جداگانه وفات وی را به ایران و ایرانیان تسلیت گفتند. در بخشی از پیام رئیس جمهوری آمده است: «این استاد فرزانه بیشتر عمر گرانمایه خود را با نگاه ستایش آمیز به تاریخ و تمدن ایرانی صرف تبیین ارزش های انسانی فرهنگ کشورمان کرد و ده ها اثر ارزشمند از خود به یادگار گذاشت که همچنان پربار و روشنگر خواهد بود.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

آقای خاتمی نیز در پیامی نوشتند: «درگذشت دانشمند والانگر و پژوهشگر ژرف اندیش حضرت آقای دکتر باستانی پاریزی – که رحمت خداوند بر او باد – فضل و فضیلت را داغدار کرد. فرهنگ پویا و تمدن والای ایران مدیون تلاش ارجمند این عزیز است. مرا در این مصیبت بزرگ با خود هم‌درد و هم‌داستان بدانید.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

داستان‌های دیگر

استاد که دستی در شعر و شاعری دارد، در ایام جوانی غزل‌ها و قطعاتی دلنشین سروده است. در ذیل یکی از اشعارش نوشته است: آن‌ روزها که در مجلهٔ خواندنی‌ها بودم، دخترکی با عصبانیت به بایگانیخواندنی‌ها آمد تا یک شمارهٔ آتش بگیرد. بدین‌ مناسبت، چنین سرود:

تو آتشپاره اندر خواندنی‌ها
زدی آتش که یک «آتش» بگیری
ز آتش‌گیریت آتش گرفتم
الهی دخترک آتش بگیری[۱۹]

از آغاز تا انجام

سال‌شمار

دور پرتکاپوی زندگی باستانی

محمدابراهیم باستانی پاریزی در روز سوم دی سال ۱۳۰۴ ش/ ۱۹۲۵ م به‌دنیا می‌آید.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه «حاج آخوند پاریزی» (ملا علی‌اکبر) که فردی بافضل و باسواد بود، بر سر منبرها تاریخ می‌گفت و با فرهنگ و ادبیات فارسی آشنایی داشت. به زبان عربی هم مسلط بود و صرف‌ونحو را خوب می‌دانست. اهل شعر بود و در شعرهایش، حوادث و اوضاع اجتماعی را هم بیان می‌کرد. او در جنوب ایران شخصیت شناخته‌شده‌ای بود. [۲۰] محمدابراهیم در سایه چنین پدری می‌بالد و از همان سنین کودکی، اقوال و احادیث و اشعار بسیاری از پدر می‌شنود و در لوح وجودش به‌یادگار حک می‌کند.

او عربی را نیز از پدر می‌آموزد و همین آموزه‌ها سبب می‌شود که چند کتاب عربی به فارسی نیز در کارنامه آثارش داشته باشد؛ از جمله کتاب «ذوالقرنین» یا «کوروش کبیر» که مورد توجه شخصی علامه طباطبایی نیز قرار می‌گیرد. [۲۱]

ابتدایی را در مدرسه پاریز گذراند

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌ پاریز می‌گذراند که پدرش حاج آخوند پاریزی مدیر آن بود. دبستانِ روستا در خانه‌ای بود که از «شیخ محمد حسن زیدآبادی» معروف به «نبی‌السارقین» بر جای مانده بود. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه چیزی که دست‌مایه نوشتین اولین کتابش به‌نام «پیغمبر دزدان» می‌شود. او در دوازده‌سالگی برای ادامه تحصیلات دبیرستانی به سیرجان و بعد در سال ۱۳۲۲ به دانشسرای مقدماتی کرمان می‌رود.

شوق باستانی به خواندن و نوشتن

محمدابراهیم از همان دوران کودکی با مجلات مهر و آینده و حبل‌المتین که برای پدرش می‌آوردند، آشنا می‌شود. از طریق قرائت‌خانه‌ای که در پاریز وجود داشت، نیز ‌مجلات و نوشته‌هایی چون کاوه، «گلستان»، «بهارستان»، «استخر شیراز» و «عالم نسوان» را می‌شناسد. پدرش او را به سبب‌ علاقه‌اش به علم‌آموزی و فراگیری دانش "ولیعهد" خطاب می‌کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

مجلات «باستان» و «ندای پاریز» و «نامه هفتواد»

علاقه‌اش به نویسندگی او را به سمت نوشتن در مجلات می‌کشاند. در سال‌های ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ مجله‌‌ای به‌نام «باستان» و بعدتر «ندای پاریز» را در همان پاریز منتشر می‌کند. ندای پاریز تنها سه مشتری داشت که مهمترینش آموزگار دوران کودکی محمدابراهیم بود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

او در سال ۱۳۲۵ در دانشسرای مقدماتی کرمان شاگرد دوم می‌شود و در سال ۱۳۲۶ به تهران می‌آید و ادامه تحصیل در دوره لیسانس رشتهٔ تاریخ و جغرافیا را پی می‌گیرد.

در سال ۱۳۳۰ از دانشسرای عالی (دانشگاه تربیت معلم فعلی) فارغ‌التحصیل می‌شود و برای معلمی به کرمان برمی‌گردد و در همین ایام است که با «حبییه سائری» ازدواج می‌کند. در سال ۱۳۳۳ مدیر دبستان می‌شود و نشریه «نامهٔ هفتواد» را نیز در کرمان مدیریت می‌کند.

موسیقی را رها کرد

محمدابراهیم،‌ پدری موسیقی‌دان داشت. موسیقی را خوب می‌شناخت. مقام‌های موسیقایی را می‌دانست و می‌گفت مثلا همایون اولش چنین است، بیداد چنین است، شوشتری چنین است و چکاوک چنان است و امثال آن. از این رهگذر بود که محمدابراهیم نیز با دستگاه‌های موسیقی آشنا شد و در کنار علاقه‌ای که به آن داشت در زمانی که نوجوانی دبیرستانی بود، ویولونی می‌خرد و با آن تمرین می‌کند؛ اما بعدها موسیقی را رها می‌کند.[۲۲]

دوره دکتری استاد در دانشگاه تهران

محمدابراهیم در سال ۱۳۳۷ در دوره دکتری دانشگاه تهران پذیرفته می‌شود و دوباره راه پایتخت در پیش می‌گیرد. در این ایام است که همکاری‌ حرفه‌اش را با مجلاتی چون یغما، راهنمای کتاب، وحید، گوهر و ... شروع می‌کند و مقالاتش در این مجلات به چاپ می‌‌رسد. در اداره باستان‌شناسی نیز مشغول به کار‌ می‌شود و مجله‌ «باستان‌شناسی» را منتشر می‌کند. یک سال بعد، مدیر داخلی مجله «دانشکده ادبیات» دانشگاه می‌شود و بسیاری از نوشته‌هایش هم در این مجله به‌طبع می‌رسد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پس از گذراندن رساله دکتری با عنوان «تاریخ ایران قدم از نظر ابن‌اثیر» زیر نظر سعید نفیسی، تدریس را در گروه تاریخ آغاز می‌کند. همزمان در دانشکده هنرهای دراماتیک نیز تاریخ اجتماعی نیز درس می‌دهد. پس از بازگشت از سفر علمی پاریس همچنان به فعالیت‌های علمی‌اش ادامه می‌دهد و به درجه دانشیاری می‌رسد. او در زمان ریاست پروفسور فضل‌الله رضا بر دانشگاه تهران، درجه استادی دریافت می‌کند و تا سال ۱۳۸۸ که بازنشسته می‌شود، استاد تمام وقت «دانشکده ادبیات» دانشگاه تهران است.

طبع شعری سرشار باستانی پاریزی

محمدابراهیم طبعی لطیف و موزون داشت. او می‌گوید که پدرس نقش مهمی در علاقمندی او به شعر داشت. «پدرم اصولا نامه‌هایی را که به اشخاص می‌نوشت، به‌صورت شعر می‌نوشت.» [۲۳]اولین شعرش را در ده‌سالگی در طلب باران سرود آن‌هم در سال‌های خشک‌سالی پاریز. آن زمان که می‌دید دخترکان را به گورستان‌ها می‌فرستند تا بر سر قبرها آب بریزند و دعا بخوانند. چنین سروده است:

بیا ای برف و باران خداوندکه تا خلق جهان باشند خرسند
بیا تا کشت‌ورزان شاد باشندز هر بند غمی آزاد باشند
بیا تا گل بروید از چمن‌هاهمه پُر گل شود دشت و دمن‌ها
بیا تا باستانی شاد باشدنه اینکه صورتش پُر باد باشدخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمدابراهیم در بهار ۱۳۲۴ شعری درباره «باد صبا» سرود و ذوق شاعری و طبع موزونش را به اثبات رساند. شعری که بعدها توسط «غلامحسین بنان» در مرگ «ابوالحسن خان صبا» خوانده و جاودانه شد.

یاد آن شب
يادِ آن شب كه صبا بر سر ما گل می‌ريختبر سر ما ز در و بام و هوا گل می‌ريخت
سر بدامان من‌ات بود و ز شاخ بادامبر رخِ چون گل‌ات، آرام صبا گل می‌ريخت
خاطرت هست كه آن‌شب همه شب تا دم صبحگل جدا ،شاخه جدا، باد جدا، گل می‌ريخت؟
نسترن خم شده لعلِ تو می‌بوئیدخضر، گوئی به لب آب بقا گل می‌ريخت
زلف تو غَرقه به گل بود و هر آنگاه كه منمی‌زدم دست بدان زلف دو تا گل می‌ريخت
تو فرو دوخته دیده به مه و باد صباچون عروس چمن‌ات بر سر و پا گل می‌ريخت
گيتی آن‌شب اگر از شادی ما شاد نبودراستی تا سحر از شاخ چرا گل می‌ريخت!
شادی عشرت ما باغ گل‌افشان شده بودكه بپای من و تو از همه جا گل می‌ريخت[۲۴]
* * * * *
خستگی
باز شب آمد و شد اول بیداری‌ها من و سودای دل و فکر گرفتاری‌ها
شب خیالات و همه روز تکاپوی حیات خسته شد جان و تنم زین همه تکراری‌ها
در میان دو عدم، این دو قدم راه چه بود؟که کشیدیم درین مرحله بس خواری‌ها
دلخوشی‌ها چو سرابم سوی خود برد، ولیکحیف از آن کوشش و طی کردن دشواری‌ها
نوجوانی به هوس رفت و از آن برجا ماندتنگی سینه و کم‌خوابی و بیماری‌ها
سرگذشتی گنه‌آلود و حیاتی مغشوشخاطراتی سیه از ضبط خطاکاری‌ها
کورسوئی نزد آخر به حیات ابدیشمع جانم، که فدا شد به وفاداری‌ها[۲۵]

استاد رباعی‌های زیبا و در خور دیگری هم دارد که آکنده از طنز و شوخ‌طبعی است و بر جان‌ها خوش‌ می‌نشیند. از آن جمله است:

اولتیماتوم

یا گزارم شِکوه در شورای امن چشم تو
یا دلی کز ما ربودی با «تجاوز»، پس بده
آتش جور تو بگذشت از مدار اعتدال
نازنینا رحم کن فرمان «آتش‌بس» بده!خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پاشنه بلند

بر پاشنهٔ بلندِ کفش تو، بُتا
خواهم که بناگهان شکستی برسد
تا در اثر بلندپروازی و هم
باشد که بدامان تو دستی برسد!خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

اَرمنِ از من

گفتم ز کدام فُرقه‌ای گفت
با لهجهٔ دلربایش: اَرمَن
گفتم که: بیا و رویش امشب
یک نقطه گذار و باش از من

شخصیت و اندیشه

شیفته پاریز است

باستانی، عاشق زادگاهش است. در نظر او کرمان و پاریز «مرکز ثقل تمام اتفاقات عالم» است. هیچ کتابی ننوشته و هیچ سخنرانی نکرده مگر آنکه نامی از پاریز در آن برده شده است. در کتاب «هواخوری باغ» می‌نویسد: من سوگند یاد‌ کرده‌ام که نباشد سمیناری یا محفلی که من در آن شرکت کنم و در آنجا به‌تقریبی یا به‌تحقیقی یاد کرمان به‌میان نیاید».[۲۶]«سرزمینی که آدمی جوانی خود را در آن گذرانده، مانند خود ایام جوانی زیباست». همین عشق و علاقه باعث شد که او تنها چهارده اثر مستقل درباره تاریخ کرمان خلق کند. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

جای پای خدا را در تاریخ می‌بینم

پاریزی جای پای مذهب یعنی «جای پای خداوند» را در تاریخ می‌بیند. می‌گوید: «بااینکه خداوند مجسم نیست و من هم جزو مجسمه نیستم و چیزی که مجسم نیست، نمی‌تواند جای پا داشته باشد، با این حال‌، من جای پای خداوند را در حوادث تاریخی می‌بینم». [۲۷] پاریزی همیشه به‌دنبال یافتن علت‌هاست. عقیده دارد که گاهی‌اوقات، برخی از علت‌ها از حد عادی خارج هستند. نیز برخی از حوادث تاریخی به‌گونه‌ای هستند که یا ما آن‌ها را درک نمی‌کنیم یا از مسائل علمی خارج هستند.

او معتقد است که رابطه ما با خداوند «یک‌طرفه» است. می‌گوید: «خداوند حسابی با ما ندارد و ما هم که به او ارادت داریم. او هیچ‌وقت ما را تنها نگذاشته است و گرفتارمان نکرده است.»[۲۸]

کارِ مورخ، ترمیم است

علاقه به تاریخ که از همان بدو نوجوانی و با خواندن کتاب های متعدد در این زمینه در وجود باستانی ریشه می گیرد، زندگی و راه او می شود. استاد معتقد است که «کارِ مورخ، ترمیم و پر کردن جای بریدگی ها و التیام و جبرِ جراحاتِ تاریخ است.» معتقد است که «در گوشه و کنار تاریخ جاهای تاریک زیاد است، این جاها را باید روشن ساخت. افرادی که، خوب یا بد، در بازی های پیدایش این وقایع دست داشته اند، نمی شود از نقش آنها در تایخ چشم پوشید». در ادامه می گوید: «من رازِ بقا و حفظ یک جامعه را در گیرودارِ حملات گرگها جست و جو می کنم، مقصود من حمایتِ آتیلا و چنگیز و آقا محمدخان نیست، اگر یک قانون کلی- ناچار- جوامع را به طرف شمشیر اینها بکشاند، تقصیر من چیست؟ [۲۹]

یک پیشنهاد

باستانی یک توصیه و پیشنهاد دارد. می‌گوید به‌هنگام تحصیلش آرزو داشت که یک دوره «ایران باستان» داشته باشد. اما کجا ممکن بود؟ یکصدوهشتاد تومان قیمت یک‌دوره ایران باستان (در آن زمان)، مخارج سه‌ماه او در حجره مدرسه شیخ عبدالحسین (مسجد تُرک‌ها) بود. پیشنهاد می‌کند:

پاسخ به خرده‌گیران

عدهٔ زیادی به روش و سبک نویسندگی باستانی خرده می‌گیرند و می‌گویند که او از داستان‌ها و افسانه‌ها به‌وفور در آثارش بهره گرفته است. استاد در کتاب «خودمشت‌ومالی» خود ضمن این‌که، حق را به آنها داده، می‌نویسد: هیچ افسانه‌ای نیست که بخشی از حقیقت را دربرنداشته باشد. این افسانه‌ها یک واکنشِ تدافعیِ آدمی در برابر هرگونه ناتوانی است، و اغلب نمایشِ احساسات و عواطف متضادِ ضعف و عجز و تیره‌روزیِ بشر است. این افسانه‌ها گاهی کمبودِ تاریخ را از جهت دخالت مردم در سرنوشت‌شان، جبران می‌کند. جوامع محروم و اقوام مغلوب را، همین افسانه‌ها گاهگاه، دستگیری روحی و عاطفی می‌کنند. [۳۰]

یادمان و بزرگداشت‌ها

آینه‌دار دوران

پاریزی‌باستانی؛ آینه‌دار دوران
  • برگزاری مراسم نکوداشت استاد پاریزی در ۳ دی ماه ۱۳۹۷ همزمان با سالروز تولد وی در «باغ‌موزه نگارستان». در این مراسم از نشان جایزه «آینه‌دار دوران» رونمایی شد.[۳۱]
  • برگزاری بزرگداشت پاریزی در ۷ مهرماه ۱۳۹۳ در محل انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. مهدی محقق، سید حسن شهرستانی،احسان اشراقی، محمدتقی امامی از جمله کسانی بودند که درباره مقام علمی و شخصیت پاریزی سخنرانی کردند.[۳۲]

باستانی پاریزی در قاب نگاه دیگران

رودی متّی: باستانی پاریزی یک نقال به شیوه سنتی ایران بود

«باستانی پاریزی یک نقال به شیوه سنتی ایران بود یعنی شیوه‌ای از داستان‌گویی که ریشه در این خاک دارد. بنابرین داستان‌ها و افسانه‌های کهن را با سنت‌های محلی وفق می‌داد. کودکی و نوجوانی او در محیطی گذشت که هنوز دور از دسترس تحولات دنیای مدرن بود. از این‌رو آگاهی او از زمین، زندگی روستایی، کشاورزان و باورها و عقاید آنان، آگاهی همدلانه و وابستگی‌اش به این مقولات عمیق بود... تاریخ برای او به منزله وجدان و هوشیاری مورد نیاز جامعه بود و مورخ را طبیبی می‌دانست در جست‌وجوی بیماری‌های جوامع انسانی، کاملا آگاه بود که درمان‌های مورخ لزوما مصون از خطا نیست». این گفته‌های رودی متّی ایران‌شناس آمریکایی و استاد دانشگاه «دلور» است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

عباس زریاب‌خویی: با لطایف‌الحیل خواننده را در دل تاریخ رها می‌کند

اگر تاریخ برای عده‌ایی از افراد مملکت ما امری ملال‌انگیز و بی‌فایده باشد، باستانی پاریزی توانسته است این زنگ ملال را از چهرهٔ تاریخ بزداید. خوانندگان آثار او هر چند از تاریخ گریزان باشند، ناخودآگاه به سوی تاریخ کشانده می‌شوند؛ و ناگهان متوجه می‌شوند که چگونه این نویسندهٔ‌ بزرگ، با لطایف‌الحیل و زرنگی‌های خاص خود، او را در میان معرکهٔ‌ تاریخ رها کرده است؟ و چه‌طور نام‌های نامأنوس تاریخی و اسامی دور از ذهن جغرافیای تاریخ بی‌آن‌که خود توانسته باشد، ناگهان در مغز او جای گرفته است؟» این‌ها گفته‌های زریاب‌خوئی درباره پاریزی است. [۳۳]

ایرج افشار: قلمش شبیه چسب "اهو" است

افشار درباره باستانی معتقد است:

احسان اشراقی: تاریخ را با شعر می‌آراید

اشراقی استاد ممتاز گروه تاریخ دانشگاه تهران معتقد است: «دکتر باستانی در آراستن تاریخ با شعر و اسطوره و حماسه و جغرافیا و مضامین شرینی که موردپسند است، مهارت دارد. غالب حواشی کتاب‌هایش خواندنی است و اگر این حواشی را جدا کنند خود کتابی جداگانه به‌وجود خواهد آمد. پای‌بندی دکتر باستانی را به اصول تاریخ‌نگاری از گریزی که در لابه‌لای آثارش زده است به‌خوبی می‌توان مشاهده کرد.» [۳۵]

شیرین بیانی: استاد میان پاریز تا پاریس پل کشید

محمدامین ریاحی: غزلیاتش از دلنشسن‌ترین غزلیات روزگار معاصر است

ریاحی غزلیات باستانی را از لطیف‌ترین و دل‌نشین‌ترین غزل‌های روزگار معاصر می‌داند و معتقد است که تمام آن‌ه سوز و گذار و لطافت خاصصی دارد و برای نمونه غزل‌های «دستبرد شب»، «آن شب در باغ»، «فتانه می‌خواند»، «خمار باده‌پیمای»، «ناله‌های نومیدی» و ... معرف طبع لطیف و خداداد و بیان آتشین و شورانگیز اوست.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

احمدرضا خضری: باستانی، شاعر تاریخ‌نگار اعصار است

سید احمدرضا خضری استاد تمام گروه تاریخ که شاگرد و همکار باستانی پاریزی در دانشگاه تهران بوده است، وی را مورخ، ادیب، سخنور، طنزپرداز، حکیم و متفکر توصیف می‌کند و می‌گوید: «نوآوری و نوآفرینی در فکر و اندیشه استاد پاریزی، به‌ویژه در عرصه تاریخ، یکی از ویژگی‌های بارز ایشان است. ایشان تاریخ را از وقایع‌نگاری صفر به تاریخ اجتماعی تبدیل کرد و با لحن طنز، به کام مردم شیرین ساخت. او تاریخ را با شعر درآمیخت و به حق لقب «شاعر تاریخ‌نگار اعصار» و «صیاد لحظه‌ها» شایسته وی است».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

حجت‌الله جودکی: هنر باستانی، آشتی مردم با کتاب است

جودکی پژوهشگر متون تاریخی و دینی درباره آثار باستانی می‌گوید: «در کویر مطالعاتی ایران‌زمین در دوران معاصر که بسیاری به دلایل مختلف با کتاب قهر کرده‌اند، هنر استاد باستانی عرصه را برای آشتی مجدد مردم با کتاب فراهم می‌کند، کافی است خواننده به یکی از این آثار دست یابد و ب بسم‌الله را بگوید، آنگاه باید تا تای تمت کتاب را همراهی نماید و این را می‌توان معجزه استاد باستانی لقب داد. [۳۶]

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

باستانی اشعار خود را «گناه ایام طفولیت» [۳۷] می‌داند و در جایی می‌نویسد:این شعرهای ما که دو روز پس از مرگ ما فراموش می‌شود برای سنگ قبر خودمان خوبند، ما مثل آن مگس بر بَولِ خر بادبان کشتی افراشته‌ایم و گمان می‌کنیم مردم کشتی‌بان و اهل فن و نوح زمان هستیم. دیگران هزاران کتاب و رساله و شعر گفتند و رفتند و حتی نامی از آن‌ها نماند، این رَطبُ و یابِس‌ها و لاطائلات، ما را چنان در خود فرو برده که گمان می‌کنیم فتح خیبر کرده‌ایم.[۳۸]

رگ طنزی در خود دارم

از همان اول که دست به قلم می‌برد، «رگ طنزی» در خود می‌بیند. می‌گوید شاید این مسئله ارثیه «پیغمبر دزدان» باشد که در پاریز یادداشت‌هایش را جمع می‌کردم. شعرهای اولیه‌‌ام لحن شوخی و طنز داشت که برخی از آن‌ها را برای روزنامه تفریحی و شوخ‌طبع «یویو» در تهران می‌فرستاد تا به‌چاپ برسد.[۳۹]

تفسیر خود از آثارش

باستانی که تاریخ را عین زندگی می‌دید و سال‌های عمرش را صرف نوشتن کتاب‌های تاریخی کرد در جایی می‌نویسد: «من خوب می‌دانم که کاری که در سی چهل سال نویسندگی کرده‌ام ارزشی ندارد، من خود واقف هستم که از همه این بیست سی جلد کتاب و دویست سیصد مقاله، بوی خودخواهی و شهرت‌طلبی و جاه‌پرستی می‌آید. من خیلی خوب آگاهم که «حُسن شهرت» با «باطنِ امر» دوتاست، بیشتر خلق عالم دوشخصیتی هستند.[۴۰]

تقد باستانی پاریزی به‌قلم باستانی پاریسی

باستانی که نویسندگی را از پاریز آغاز کرد، پس از سال‌ها تجربه و نوشتن ده‌ها کتاب، در سفری به پاریس تصمیم به نقد خود می‌گیرد و کتاب «خودمشت‌ومالی» را می‌نویسد. مؤلف در بخشی از این کتابِ خودانتقادی به تصحیح اشتباهات آثارش پرداخته و در بخش دیگری از آن درباره «روش تحقیق تاریخ» سخن گفته است. در جایی از این کتاب می‌نویسد: «چه سهوها و اشتباهات عجیب و غریب داشته‌ام و گاهی چقدر تحقیقاتم بی‌پایه و بی‌اساس و خنده‌آور بوده است. از این نظر بد ندانستم بعضی از این کتاب‌ها را به بادِ انتقاد بگیرم! چه مطمئنم یک روز دیگران خواهند گفت و سخت درشت هم خواهند گفت:

خرده‌بینانند در عالم بسیآگهند از کار و بارِ هر کسی[۴۱]

نان مورخیِ می‌خوریم

باستانی خود و اهالی تاریخ را «ریزه‌خوارِ خوانِ مورخان قبل از خود» می‌داند و می‌نویسد: ما چیزهایی از آنان می‌گیریم و دوباره‌سازی می‌کنیم و در واقع در پرتو آثار آنان «نانِ مورخی» را می‌خوریم و آثاری چند پدید می‌آوریم، و همین آثار، خوب یا بد، باز وسیله نان‌خوردن تنی چند در سال‌های بعد از ما می‌شود.[۴۲]

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

قوام‌السلطنه

«اقدامات قوام همیشه و در همه جهت‌ها مثبت بوده و در جهت حفظ هویت و حیثیت ایران بوده است. او در مسئله آذربایجان، کردستان و چند مورد دیگر از مشکلات دورهٔ پهلوی، از جمله مسئله نفت شمال و بلوچستان وارد شد و در هیچ‌کدام هم، کار منفی و اشتباهی انجام نداد. کارهای او همیشه همراه با هوش و سیاست و کیاست بود.» این‌ها گفته‌های باستانی درباره قوام‌السلطنه است.[۴۳]

عبدالحسین زرین‌کوب

پاریزی می‌گوید: «دکتر زرین‌کوب مرد بی‌نظیری بود و کتاب‌های وی از منابع عمدهٔ اهل تحقیق در مورد تاریخ است. استاد بدیع‌الزمان فروزانفر در جمع‌کردن استادان نامدار در دانشکده الهیات بسیار موفق بود و یکی از استادهای خوب آن دانشکده، مرحوم زرین‌کوب است».[۴۴]

محمدعلی مجتهدی

به‌اعتقاد پاریزی، مجتهدی مدیر مدرسهٔ «البرز»، یکی از بزرگترین خدمتگزاران فرهنگ ایران است که با کوشش وقفه‌ناپذیر و بی‌امانش، پایهٰ تحصیلات دبیرستانی را در ایران محکم کرد. باستانی معتقد است که شهرت مدرسهٔ «البرز» به شهرت مدرسه‌های قدیم پاریس مثل سن‌لوئی می‌رسد. نیز مجتهدی در ایجاد دانشگاه شریف هم بسیار مؤثر بود. بی‌شک او، حق زیادی به گردن فرهنگ ایران دارد.[۴۵]

هوشنگ ابتهاج

پاریزی، سایه را «شاعر بزرگ» و «استاد قوی‌دست غزل» می‌داند و عقیده دارد که غزل‌هایش «قوی» و «لطیف» است. می‌گوید: ابتهاج غزل را از ابتدا خوب می‌گفته است. غزل او در حد استادان زبان ادب فارسی است و تأثیر حافظ بر شعرش مشهود است. [۴۶]

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نامه به محمدمصدق

پدرش بازنشست شده بود اما حقوق بازنشستگی نمی‌گرفت. البته او را زود بازنشست کرده بودند به دلیل فعالیت‌های انتخاباتی‌اش در حمایت از کاندیدای حزب دموکرات. آن‌سال‌ها وضع اقتصادی مردم خوب نبود و پولی از بابت فروش نفت به ایران نمی‌رسید. یعنی دولت درآمدی نداشت. به‌همین جهت هم حقو‌ق‌های حقوق‌بگیران و کارمندان و معلمان هم مرتب نمی‌رسید.آن زمان پدر در پاریز بود و محمدابراهیم در کرمان. تصمیم می‌گیرد به دکتر محمدمصدق تلگرافی بزند.

همان زمان مهندس رضوی - وکیل کرمان- که هم باستانی و هم پدرش را می‌شناخت نزد مصدق بود. تعجب می‌کند و می‌گوید چطور ممکن است که حقوق این مرد محترم را پرداخت نکرده باشند؟ او نزدیک به ۳۰ سال خدمت کرده است.

دکتر مصدق همان‌جا می‌گوید که: پس، بنویسد که حقوق او را پرداخت کنند.

همه طلب پدر پرداخت می‌شود. محمدابراهیم شب عید همه پول‌ها را نزد پدر می‌برد و به او می‌دهد. «تو گویی پیرمرد چشم‌هایش روشن شد و از دیدن آن‌همه پول سرِ حال آمد». رو می‌کند به پسرش و می‌پرسد: چه کار کردی؟ محمدابراهیم هم داستان تلگراف را تعریف می‌کند. پدر می‌خندد و می‌گوید: «بابا خیر از قلمت ببینی». نیز می‌گوید: «تو هیچ وقت محتاج نمی‌شوی». [۴۷]

خطاب به علی‌اکبر ولایتی

باستانی همکار و دوست عبدالحسین زرین‌کوب بود. در دانشگاه تهران اغلب همدیگر را می‌دیدند. زرین‌کوب پیش از انقلاب مشکل قلبی پیدا می‌کند و چون آن‌روزها عمل قلب در ایران انجام نمی‌شد، راهی فرانسه می‌شود. برای همین قالی و اسباب و اثاث خانه را می‌فروشد و تبدیل به پول می‌کند و در بانک می‌گذارد. به دلیل ادامه معاینات و معالجاتش، اقامتش در پاریس طولانی می‌شود. به باستانی که مدتی به پاریس رفته بود، می‌گوید: دکترها گفته‌اند باید قلبم را جراحی کنم و هزینه‌اش ۱۰ هزار دلار است. او همه‌چیز را فروخته بود اما پولش در بانک ایران بود و باید به پاریس منتقل می‌شد. مشکل این بود که زمانهٔ‌ «جنگ ایران و عراق» بود و دولت به‌هیچ‌عنوان اجازهٔ خروج ارز از ایران را نمی‌داد.

باستانی می ماند که چه بکند. بعد از بازگشت به تهران، روزی مقاله‌ای از دکتر ولایتی راجع‌به مشروطه در «روزنامه کیهان» می‌خواند که در آن نظری از زرین‌کوب هم راجع‌به بخشی از تاریخ مشروطه نقل شده بود. دست‌به‌کار می‌شود و نامه‌ای به «علی‌اکبر ولایتی» وزیر امور خارجه وقت ایران می‌نویسد که البته مقداری هم تند است:

باستانی پس از نوشتن این نامه، احساس پشیمانی می‌کند که چرا نامه‌ای به این تندی را به وزیر خارجه وقت که اصلا نمی‌شناسدش، نوشته است.

اما پس از چند روز، از مسئولان وزارت خارجه به خانه باستانی تلفن می‌کنند و می‌گویند وزیر خارجه به ما گفت: «من، هم مقالات دکتر باستانی پاریزی را می‌خوانم و به ایشان علاقمندم و هم به دکتر زرین‌کوب احترام دارم». آنگاه دستور داد که هر کاری که از دست ما ساخته است، برای این مرد دانشمند انجام دهیم. باستانی حضوری به وزارتخانه می‌رود تا داستان را مشکل زرین‌کوب را تعریف کند. پس از پیگیری‌ها در نهایت قرار می‌شود که ۲ هزار دلار به حسابی ریخته شود تا به‌دست زرین‌کوب برسد. پس از ۱۵ روز پول در پاریس به دست دکتر زرین‌کوب می‌رسد.[۴۸]

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

از جمله عباراتی که بارها گفته است: متأسفانه، پادشاهان را از مملکت‌ها می‌شود بیرون کرد، ولی از تاریخ نمی‌شود بیرون کرد. به هر حال، خوب یا بد، در تاریخ حضور دارند و در حکمِ هاونِ سنگی خانه تاریخ محسوب می‌شوند.[۴۹]

جمله‌ای از ایشان

باستانی در کتاب «شاهنامه آخرش خوش» است،‌ می‌نویسد: خدایی هست و بزرگ هم هست و من همه‌جا دنبال جای پای خدای بزرگ در تاریخ هستم.

و باز می‌نویسد:‌ همه ما سنگ‌تراشانی هستیم که سنگ خوبی هم اگر تراشیدیم، در اثر خودخواهی و عُجب باید سنگ مزار خودمان بشود![۵۰]

نحوهٔ پوشش

او همواره با هیئتی بی‌تکلف و آن کلاه و عصای جدائی‌ناپذیر در همه مجامع حضور می‌یافت. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

او را به «بی‌پیرایگی» و «خاکی بودن» می‌شناسند و حتی «رودی متّی» ایران‌شناس آمریکایی درباره او می‌گوید: او به خاطر طبیعت نرم و ملایمی که داشت محبوب بود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

در برخوردهای رسمی و خصوصی مردم بسیار محجوب است. آن‌قدر خجالتی و کم‌روست که گاهی مصاحبتش تحمل‌ناپذیر می‌نماید. در عوض لودگی‌ها، رندی‌ها و شیطنت‌هایش در شعر به‌وضوح تجلی دارد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

«وفا» و «صمیمیت» و «فضلیت» از جمله صفاتی است که درباره باستانی می‌گویند. محمدامین ریاحی درباره او در یادداشتی می‌نویسد: باستانی قیافه‌ای خونسرد و آرام و خاموش دارد که طوفانی از احساسات آتشین پشت آن نهفته است. این روح به‌ظاهر آرام و بردبار هرگز مغلوب محیط نمی‌شود بلکه همواره محیط را تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

باستانی ساکنان کوی دانشگاه تهران واقع در امیرآباد شمالی بود و در این‌باره قطعه‌ای شنیدنی دارد.

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

باستانی اهل سیروسفر بود و علاوه بر شهرهای ایران، به شماری از کشورهای اروپایی نیز سفر کرد و دیده‌ها و شنیده‌هایش را در کتابی به نام «از پاریز تا پاریس» گرد آورد.

پاکستان، ترکیه، قزاقستان، فرانسه، اتریش، ایتالیا، دانمارک، سوئد، سوئیس و انگلستان از جمله کشورهایی هستند که استاد سفری به آنها داشته و از دانشگاه‌ها و امکان تاریخی و هنری و ادبی آنها دیدن کرده است.

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

  • حضور در ششمین کنگره جهانی «تاریخ هنر و باستانشناسی ایران» در اکسفورد، در شهریور سال 1357 . [۵۱]
  • شرکت در کنگرهٔ تاریخ تمدن آسیای مرکزی به دعوت از یونسکو.

استادان و شاگردان

  • وحیدالملک شیبانی تدریس (تاریخ اروپا)
  • محمدحسن گنجی تدریس (جغرافیا)
  • استاد پورداود تدریس (ایران پیش از اسلام)
باستانی پاریزی در قاب نقاشی اثر علی نجمی‌نژاد
تصویر استاد اثر هنرمندِ‌ روس
  • علی‌اصغر شمیم تدریس (تاریخ دوره قاجار)
  • خان‌بابا بیانی تدریس (تاریخ دوران مغول)
تندیس استاد باستانی اثر شهریار رضائی
مجسمه هایپر رئال پاریزی

فیلم ساخته شده براساس

  • ساخت فیلمِ مستند «یک عمر در گهواره». پژوهش و تصویربرداری این فیلم به‌مدت پنج سال در شهرهای تهران، کرمان، سیرجان و پاریز به‌طول انجامید. فیلم یادشده به‌کارگردانی «سیدحمید میرحسینی» و تهیه‌کنندگی «علی درویشی» ساخته شد. این مستند ۴۰ دقیقه‌ای روایت‌گر زندگی پر فراز و نشیب باستانی پاریزی است.[۵۲]
  • تولید مستند «از پاریز تا پاریس». این فیلم ساختهٔ «سید جواد میرهاشمی» است که در ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ در تالار حکمت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به‌نمایش در‌آمد. این مستند، نگاهی به زندگی و یک عمر فعالیت حرفه‌ای باستانی پاریزی دارد.[۵۳]

اتفاقات بعد از انتشار آثار

«گل‌ می‌ریخت» یکی از غزلیات معروف باستانی است که آن را در مجموعه‌ای از شعرهای در سال ۱۳۲۷ به‌چاپ می‌‌رساند. این شعر کم‌کم مورد توجه قرار می‌گیرد و بر سر زبان‌ها می‌افتد. یک‌روز صبح که از وارد مدرسه می‌شود دختر خانم‌ها پشت‌سر هم می‌آیند و می‌گویند: آقا! آقا‌!‌ دیشب رادیو شعر شما را خواند. شما شنیدید؟ تعجب می‌کند که چه شده است؟ اما از قضا،‌ آن‌شب برق محله باستانی رفته بود و نتوانسته بود رادیو را بگیرد. فکر کرده بود کسی اتفاقی شعرش را خوانده است. اما بعد متوجه می‌شود که در برنامه «گل‌های جاویدان» که داود پیرنیا تدارک دیده بود و هنرمندان بزرگ در آن شرکت می‌کردند، برای اول‌بار، «ابوالحسن‌خان صبا» ویولن زده و خانمی هم شعر «گل می‌ریخت» را به مناسبت خاصی خوانده است.[۵۴]

نام جاهایی که به اسم این فرد است

  • خیابانی در شهر کرمان، به نام باستانی پاریزی نامگذاری شده است.
  • کتابخانه باستانی پاریزی در فروردین ۱۳۹۷ در منطقه هشت تهران، افتتاح گردید.[۵۵]

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

شخصیت علمی و در عین حال دوست‌داشتنی و صمیمی استاد باستانی، هنرمندان را به سمت ماندگار کردن شکل و شمایلش سوق داده است. علمی نجمی‌نژاد از جمله کسانی هست که شمایل استاد را نقاشی کرده است.

استاد همچنین به دعوت یونسکو و برای ارائه یک سخنرانی در کنگره تاریخ تمدن آسیای مرکزی شرکت می‌کند. بعد از سخنرانی، مردی هنرمند نزد او می‌آید و تصویری به او می‌دهد. این هنرمندِ روس، ظرف چنددقیقه با قلم خودکار، شمایل باستانی را کشید، امضا کرد و به استاد هدیه داد. [۵۶]

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

  • تندیس باستانی پاریزی توسط «شهریار رضایی» مجسمه‌ساز کرمانی ساخته شد. این تندیس در فروردین ۱۳۹۵ در پارک ریاضیات و جنب کتابخانه ملی کرمان نصب شده است.[۵۷]
  • مجسمه هایپررئال باستانی پاریزی

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و کتاب‌شناسی

کارنامه و فهرست آثار

آثار مربوط به کرمان

۱۳۲۴: آثار پیغمبر دزدان (چاپ هفده ۱۳۸۲)

۱۳۳۳: نشریه فرهنگ کرمان (چاپ کرمان)

۱۳۳۵: راهنمای آثار تاریخی کرمان (چاپ کرمان)

۱۳۳۶ و ۱۳۳۷: دوره مجله هفتواد (چاپ کرمان)

۱۳۴۰: تاریخ کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ وزیری، چاپ چهارم، ۱۳۷۴)؛ منابع و مآخذ تاریخ کرمان.

۱۳۴۳: سلجوقیان و غز در کرمان (چاپ دوم ۱۳۷۳)

۱۳۴۴: فرماندهان کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ شیخ یحیی، چاپ سوم، ۱۳۷۱)

۱۳۴۶: جغرافیای کرمان (تصحیح و تحشیه جغرافی وزیری، چاپ پنجم، ۱۳۸۴)

۱۳۵۳: گنجعلی خان (چاپ سوم ۱۳۶۷)

۱۳۵۵: وادی هفت واد؛ تاریخ شاهی قراختائیان

۱۳۶۹: تذکره صفویه کرمان

۱۳۸۴: صحیه الارشاد (پایان صفویه)

مجموعه هفتی (سبعه ثمانیه)

۱۳۴۲: خاتون هفت قلعه (چاپ ششم ۱۳۸۰)

۱۳۵۰: آسیای هفت سنگ (چاپ هفتم ۱۳۸۳)

۱۳۵۳: نای هفت‌بند (چاپ ششم ۱۳۸۱)

۱۳۵۵: اژدهای هفت‌سر (چاپ پنجم ۱۳۸۴)؛ کوچهٔ هفت‌پنچ (چاپ ششم ۱۳۷۰)

۱۳۵۸: زیر این هفت آسمان (چاپ پنجم ۱۳۶۸)؛ سنگ هفت قلم (چاپ سوم ۱۳۶۸)

۱۳۶۳:هشت الهفت (چاپ دوم ۱۳۷۰)

سایر کتب

۱۳۲۷: مجموعه شعر یادبود من

۱۳۳۰: ذوالقرنین یا کورش کبیر (ترجمه‌،‌ چاپ نهم ۱۳۸۴)

۱۳۴۱: مجموعه شعر یاد و یادبود (چاپ دوم ۱۳۶۴)؛ محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله (چاپ دوم، جیبی، ۱۳۴۱)

۱۳۴۱: اصول حکومت آتن، ترجمه از ارسطو (با مقدمه دکتر غلامحسین صدیقی، چاپ چهارم ۱۳۸۳)

۱۳۴۴: یعقوب لیث (چاپ هشتم ۱۳۸۲) این کتاب به زبان عربی ترجمه و در قاهره به سال ۱۹۷۶ چاپ و منتشر شده است.

۱۳۴۷: تلاش آزادی (چاپ هفتم ۱۳۸۳، برنده جایزه مسکو)

۱۳۴۸: شاه منصور (چاپ ششم ۱۳۷۷)؛ سیاست و اقتصاد عصر صفوی (چاپ پنجم ۱۳۷۸)

۱۳۴۹: اخبار ایران از ابن‌اثیر (ترجمه الکامل، چاپ دوم ۱۳۶۴)

۱۳۵۰: شاهنامه آخرش خوش است (چاپ ششم ۱۳۸۳)

۱۳۵۱: از پاریز تا پاریس (چاپ هشتم ۱۳۸۱)

۱۳۵۶: حماسه کویر (چاپ چهارم ۱۳۸۲)

۱۳۵۷: تن آدمی شریف است؛ نون جو و دوغ‌گو (چاپ پنجم ۱۳۸۳)

۱۳۶۳: جامع‌المقدمات (چاپ دوم ۱۳۶۷)

۱۳۶۴:فرمانفرمای عالم (چاپ چهارم ۱۳۷۷)

۱۳۶۷: از سیر تا پیاز (چاپ سوم ۱۳۷۹)

۱۳۶۸: مار در بتکده کهنه (چاپ سوم ۱۳۸۰)

۱۳۶۹: کلاه گوشه‌ نوشین‌روان (چاپ سوم ۱۳۸۰)؛ حضورستان (چاپ دوم ۱۳۷۰)

۱۳۷۱: هزارستان (چاپ دوم ۱۳۸۲)؛ ماه و خورشید فلک (چاپ دوم ۱۳۷۶)؛ سایه‌های کنگره (چاپ دوم ۱۳۷۶)

۱۳۷۳: بازیگران کاخ سبز (چاپ دوم ۱۳۸۴)؛ پیر سبزپوشان (چاپ دوم ۱۳۷۹)؛ آفتابه زرین فرشتگان (چاپ دوم ۱۳۷۷)

۱۳۷۵: نوح هزار طوفان (چاپ دوم ۱۳۸۰)

۱۳۷۷: در شهر نی‌سواران (چاپ دوم ۱۳۷۸)

۱۳۷۸: شمعی در طوفان (چاپ دوم ۱۳۸۳)؛ خودمشت‌مالی؛ محبوب سیاه و طوطی سبز

۱۳۷۹: درخت جواهر (چاپ دوم ۱۳۸۳)

۱۳۸۱: گذار زن از گدار تاریخ (چاپ دوم ۱۳۸۴)؛ کاسه کوزه تمدن؛ پوست پلنگ

۱۳۸۲: حصیرستان (چاپ دوم ۱۳۸۴)

۱۳۸۴: بارگاه خانقاه؛ هواخوری در باغ با گوهر شب‌چراغ

سبک و لحن و ویژگی آثار

پژوهش‌گران معتقدند که باستانی در آثار تاریخی‌اش سبکی متفاوت و بدیعی را در پیش گرفته که به آن صبغهٔ محلی و ادب عامه بخشیده است. «سبک نویسندگی و تاریخ‌نویسی باستانی پاریزی بر خلاف نثر بیشتر مورخان معاصر و کتاب‌های آن‌ها که نثری سنگین و سرد دارند، روان‌تر و لذت‌بخش است. دو عامل عمده- را در کنار دیگر عوامل- باید در خلق این سبک و توفیق آن سهیم دانست. نخست ادیب بودن باستانی در کنار مورخ بودن وی است؛ زیرا شیوهٔ تاریخ‌نویسی او همچون تاریخ‌نویسی و روایتگری مورخان قدیم فارسی است و نوشته‌هایش پر از شعر، داستان، ضرب‌المثل و حکایت است؛ دومین عامل، پانویس‌های کتاب‌های اوست. این پانویس‌ها از شگردهای فنی باستانی و به زبان دیگر جزو سبک شخصی شخصی اوست»[۵۸]

رودی متّی نیز لحن «کنایه‌آمیز»، «فروتنانه»، «غیرجانبدارانه» و «انسانی» باستانی را از ویژگی‌های رویکرد تاریخی او می‌داند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

جوایز و افتخارات

  • عضویت در هیأت تحریریه تاریخِ آسیای مرکزی در یونسکو
  • عضویت افتخاری فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران
فراخوان جایزهٔ «از پاریز تا پاریس»
  • فراخوان تصویرگری از آثار مکتوب باستانی پاریزی با عنوان «از پاریز تا پاریس» به‌عنوان موضوع نخستين دوره جايزه «آينه‌دار دوران» در مردادماه ۱۳۹۸ منتشر شد. قرار است سه هنرمند برگزیده به پاریس اعزام شوند. بنابه گفته «سید عباس دعایی» مدیر جایزه آینه‌دار دوران علاقمندان تا دوشنبه ٢٩ مهرماه ۱۳۹۸ فرصت دارند با ارائه آثار خود در این رویداد ملی شرکت کنند.[۵۹] خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • مراسم رونمایی از فراخوان «جایزه جهانی استاد باستانی پاریزی»، ۳ دی‌ماه ۱۳۹۴ همزمان با سال‌روز تولد وی در «دانشگاه آزاد واحد کرمان» برگزار شد.[۶۰]
  • مراسم اعطای «جایزه باستانی پاریزی» در دی ماه ۱۳۹۵ در «دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان» برگزار شد و ۱۵ اثر برگزیده در حوزه‌های تاریخی، مردم‌شناسی و ادب و فرهنگ‌عامه موفق به کسب این جایزه شدند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

کتاب‌ها

  • «بررسی برخی لغات و اصطلاحات محلی کرمان و پاریز در آثار محمد ابراهیم باستانی پاریزی»، محمدرضا معصومی و محسن محجوبی؛ مجله:ادبیات و زبان‌های محلی ایران زمین، بهار ۱۳۹۸، س ۹، ش ۱، ص ۱۰۹ تا ۱۴۷.
  • «طبقه بندی قصه های عامه در مجموعه هفتِ باستانی پاریزی و تاریخ کرمانِ محمود همت»، فاطمه امینی‌زاده و زهره زرشناس، مجله مطالعات ایرانی، تابستان ۱۳۹۷، س ۷، ش ۳۳.
  • «پارادایم‌شناسی تاریخ‌نگاری باستانی پاریزی»، محمدعلی رنجبر، مجله: پژوهش‌های علوم تاریخی، بهار و تابستان ۱۳۹۵، ش۱۳، ص ۳۷ تا ۵۶.
  • «هویت و انسان ایرانی در تاریخنگاری باستانی پاریزی»،رضا شاه‌ملکی، مجله‌ جندی‌شاپور، تابستان ۱۳۹۴، س ۱، ش ۲.
  • «طنز در اثار باستانی پاریزی»، حسین شول،مجله رودکی، اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۷، ش ۲۳، ص ۲۶ تا ۳۷.
  • «نیم نگاهی به طنز در آثار استاد باستانی پاریزی»، مصطفی خلعت‌بری لیماکی، مجله فرهنگ مردم، زمستان ۱۳۸۴، ش ۱۶،‏ص ۱۵۵ تا ۱۵۷.
  • «نقد و نظر درباره تاریخنگاری دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی»، عبدالرسوال خیراندیش، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، دی و بهمن ۱۳۸۲، ش ۷۵ و۷۶، ص ۳۷ تا ۴۳.
  • «دکتر باستانی پاریزی و کتاب «کاسه کوزه تمدن»، احمدرضا اکبری، مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، دی و بهمن ۱۳۸۲، ش ۷۵ و ۷۶، ص ۴۴ تا ۴۵.

پایان‌نامه‌ها

  • شاهنامه و متون حماسی در آثار باستانی پاریزی، احمد آین،‌ ۱۳۹۶،‌ کارشناسی ارشد،‌ دانشکده ادبیات و علوم انسانی،‌دانشگاه ولی‌عصر (عج) رفسنجان.
  • سبک‌شناسی آثار باستانی پاریزی (با تکیه بر مجموعه هفتی) اعظم رنجبر زینلی، ۱۳۹۴،‌ کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی،‌دانشگاه ولی‌عصر (عج) رفسنجان.
  • اشارات ادبی در آثار باستانی پاریزی،‌ سودابه صادقی‌بهنویه،‌ ۱۳۹۳،‌ کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه یزد.
  • بررسی نقش زبان طنز در آثار تاریخ‌نگاری دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، حسین شول، ۱۳۸۷، کارشناسی ارشد، دانشگاه یزد.

بررسی چند اثر

پیغمبر دزدان

این کتاب مربوط می‌شود به عصر قاجار. آثار و نامه‌های شیخ محمدحسن سیرجانی کرمانی مشهور به پیغمبر دزدان در آن گردآوری شده است. زندگی سیرجانی کرمانی، روحانی اهل رفسنجانِ کرمان به اواخر عصر فتحعلی‌شاه تا اواخر عصر ناصرالدین‌شاه مربوط می‌شود.

نویسنده در ابتدای این کتاب که بارها تجدیدچاپ شده، شرح مفصلی از اوضاع سیاسی و اجتماعی کرمان می‌آورد. فصل بعدی به داستان زندگی پیمغبر دزدان یا نبی‌السارقین اختصاص دارد. در نهایت نیز نامه‌ها و مکاتبه‌هایی که وی خطاب به روحانیون، حکام و والیان عصر دارد آورده شده است.

پیغمبر دزدان در دورانی زاده شد که سه نیروی بزرگ در جامعه روز ایران فعال بودند: نیروی دولتی که در قالب سازمان اداری، والیان و حکام و گزمه‌ها و قشون ظاهر می‌شد. دوم نیروی روحانیت که در بطن جامعه ریشه داشت و سوم نیروهای خودجوش که اغلب مورد سوءاستفاده قرار می‌گرفتند. تعارض این نیروها با هم در آن روزگار بسیار چشم‌گیر بود.

پیغمبر از یک‌سو با حکام مستبد طرف است و ظلم آن‌ها را تخطئه می‌کند. از سوی دیگر می‌خواهد عشایر و قبایل را به راه درست بیاورد. نیز از روحانی‌نمایان بی‌پرهیز و از عالم‌نمایان حامی ظلم و تعدی به‌تنگ آمده و در لباس خود آن‌ها، آن‌ها را به باد انتقاد می‌گیرد و طریق آن‌ها را خلاف حکم خداوندی و رای پیامبر می‌شمارد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

او خود را پیامبر جناح شر و تاریکی به‌شمار آورده، از زبان شر و اهریمن نیروهای،‌ نیروهای الهی و یزدانی و اهواریی را برجسته و چشم‌گیر می‌سازد. حاکمی را که ظالم است، مرید و پیرو خود می‌داند و بنابرین همه مظالم خود را از دید شخصیت پیغمبری خود – که پیمغبری دزدان است- می‌ستاید، در واقع با برهان خلف، قضیه خلاف را ثابت می‌کند. تو ظالمی و پیرو مَنی، پس دزدی و این مزایا را داری (البته در عالم دزدی) و فلانی متقی است و نمازخوان است و صالح است و ظالم نیست، پس امت پیغمبر دیگری است، و جایش در بهشت است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

شیخ محمدحسن که در یکی از آشفته‌ترین ایام حکومت کرمان می‌زیست، پیامبر دزدها بود تا بتواند از طریق مکاتبات و مناسبات و مراودات، تا حدی مردم را از خشونت افراد ظالمی مانند فرهاد میرزا را که هفتصد دست را در چهار سال حکومت خود در فارس قطع کرد، نجات دهد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پیغمبر دزدان علاوه بر نامه‌هایش به اشرار و ظالمان عصر، نامه‌‌ای نیز خطاب به «شیخ عبدالحسین لحسائی» روحانی عالیقدر سیرجان می‌نویسد. نامه‌های او حاوی انتقادهای طنزآمیز و مطایبه‌گونه در نقد اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه آمیخته به شعرهایی است که خود سروده است.

از پاریز تا پاریس

از پاریز تا پاریس شرح سفرهای گوناگون باستانی‌پاریزی به شرق و غرب این عالم خاکی است. استاد که بنا به گفته خود روزگارش بیشتر در سفر طی شده، شرح هفت سفرنامه خود را در کتابی با عنوان از «پاریز تا پاریس» یا «هفت شهر هفت جوش هفت رنگ» جمع آوری کرده است. نام اصلی کتاب نیز برگرفته از سفرنامه اروپا استاد می باشد. عناوین این هفت سفرنامه به این ترتیب است: در کنار فرات (سفرنامه عراق)، جشن هنر (سفرنامه شیراز)، در خاک پاک (سفرنامه پاکستان)، شهر تبریز است و کوی گلستان (سفرنامه تبریز)، پرده هایی از میان پرده (سفرنامه رومانی)، هزاره بیقی( سفرنامه مشهد) و از پاریز تا پاریس (سفرنامه اروپا).

استاد در بخشی از سفرنامه پاکستان خود اینچنین آورده است: در پاکستان نام های خیابان‌ها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابان های بزرگ دو طرفه را شاهراه می نامند، همان که ما امروز اتوبان می گوییم!... نخستین چیزی که در سر بعضی کوچه‌ها می بینید تابلوهای رانندگی است. در ایران اداره‌ی راهنمایی و رانندگی بر سر کوچه‌ای که نباید از آن اتومبیل بگذرد می نویسد: عبور ممنوع و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان می کنید تابلو چه باشد؟ راه بند! فارسی سره‌ی ‌سره و مختصر و مفید، حداکثر سرعت را در آنجا حداکثر رفتار تابلو زده اند! و توقف ممنوع را پارکینگ بند اعلام کرده اند...این مغازه‌هایی را که ما قنادی می گوییم( و معلوم نیست چگونه کلمه‌ی قند صیغه‌ی مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته اند؟) آری این دکانها را در آنجا شیرین‌کده نامند! [۶۱]

پاریزی می نویسد: تاکسی که مرا به قونسلگری ایران در کراچی می برد کمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد، یکی از پشت سر به او فرمان می داد، در چنین مواقعی ما می گوییم: ، عقب،عقب، عقب خوب! اما آن پاکستانی می گفت: واپس، واپس، بس! و این حرفها در خیابانی زده شد که به شاهراه ایران موسوم است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

در فصل سفرنامه اروپا در بخشی آمده است: نخستین برخورد هر ایرانی با شهرهای اروپایی، با یک تعجب همیشگی آمیخته است. انسان دو چیز را یا اصلا نمی بیند یا به زحمت می تواند پیدا کند: نخستین آن گداست. در هیچ جا گدایی نخواهید دید که دامن شما را بچسبد و تا حق خود را نستاند رها نکند....خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پاریزی در همین فصل درباره قبر صادق هدایت می نویسد: یک روز به همراه آقای اسماعیل کبیر، همسایه مقیم خانه ایران، به قبرستان یا به قول زردشتیان به خاموش خانه «پرلاشیز» رفتیم، دربان قبرستان عظیم فورا شناخت که اولا ایرانی هستیم، ثانیا دنبال قبر صادق هدایت می گردیم. این مساله برای مزاربان پرلاشز امری عادی شده است. یک نقشه به دست ما داد که اگر به دست آدم کور هم می د ادی یک سر می رفت و از میان هزاران قبر گوناگون، قبر هدایت را پیدا می کرد. قبر هدایت در محوطه ای نسبه کوچک، در میان دیوارکی از شمشاد سبز، قرار دارد و بر سنگ قبر او تصویری از «بوف» (به مناسبت بوف کور، کتاب او) نقش شده و تنها این عبارت کوتاه را دارد: صادق هدایت از آسیبِ خزان و زمستان در امان و همیشه بهار است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

یاد و یادبود

این مجموعه که چهارمین چاپ آن توسط حمید و حمیده باستانی پاریزی و به همت نشر علم در سال ۱۳۹۶ راهی بازار شد، شامل ۱۳۹ قطعه شعری است. این کتاب ۳۱۳ صفحه‌ای دربردارنده‌ٔ‌ یادداشت‌های محمدعلی جمال‌زاده، محمدامین ریاحی و علی‌اکبر سعیدی سیرجانی درباره شعر اوست؛ استاد باستانی این قطعات را در دوران جوانی خود سروده است.

مسائل عاطفی، اجتماعی، سیاسی، تاریخی و رویدادهای دوره دانشجویی از جمله مضامین شعرهای پاریزی است.

سیاههٔ عمر: آلبوم؛ به فرزند خردسالم حمید، کشف جدید، رأی اعتماد، لاله‌زار، هدف از تعلیم و تربیت چیست؟، باج هنر، به وزیر راه، باستانی؟ پاکستانی؟ پاریزی؟ و ... از جمله عناوین قطعات شعری او هستند. [۶۲]

او اشعاری نیز درباره مرگ دکتر فاطمی، هزاره‌ٔ ابن‌سینا، جنگ، ترمیم کابینه و ... دارد.

می‌گوید: «روزی که دکتر فاطمی مدیر باختر امروز به ضرب کارد مجروح شد، این دو بیت را گفتم.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

در مرگ دکتر فاطمی
صبا بر گو به روشنگر این مُلک ببین رفتار چرخ آدمی‌کُش
چه بندی دل در آن آب و زمینیکه بی‌مُخ‌پرور است و فاطمی‌کُش
* * * * *

اشعار او گذشته از استواری و روانی، «نمک آمیخته به شیطنتی» و به تعبیر دیگر «شیطنت نمکینی» دارد. ازین روست که دوبیتی‌ها و قطعات کوتاه و لوند باستانی در ادبیات فارسی کم‌نظیر است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

نشرهای نگاه، سازمان اسناد ملی، اطلاعات، میرماه، علم، چکامه، مرکز کرمان‌شناسی و به‌نگار از جمله نشرهایی هستند که آثار باستانی را منتشر کرده‌اند. اما در سال‌های اخیر بیشتر آثار منتشرشده استاد، توسط نشر علم صورت گرفته است.

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

آثار پاریزی بارها به چاپ‌‌های متعدد رسیده است. شماری از آن‌ها بر اساس داده‌های خانه‌ٔ کتاب آورده می‌شود:

  • آثار پیغمبر دزدان سال ۱۳۸۰، ۴۴۰۰ نسخه، چاپ شانزدهم، نشر علم؛ ۱۳۸۲ ، ۳۳۰۰ نسخه، چاپ هفدهم، نشر علم؛ ۱۳۸۶، ۳۳۰۰ نسخه، چاپ هجدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۵، ۱۱۰۰ نسخه ، چاپ بیست و دوم، نشر علم.
  • آسیای هفت سنگ، ۱۳۷۱، ۳۰۰۰ نسخه، چاپ هفتم، کتاب درنا؛ ۱۳۹۳، ۱۶۵۰ نسخه، چاپ هشتم، نشر علم.
  • از پاریز تا پاریس پاریز، ۱۳۹۲ ، ۲۲۰۰ نسخه، چاپ دهم، نشر علم؛ ۱۳۹۶، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ دوازدهم، نشر علم.
  • از سیر تا پیاز، ۱۳۹۸، ۵۵۰ نسخه، چاپ هفتم، نشر علم.
  • کتاب اصول حکمت آتن، ترجمه پاریزی، ۱۳۹۳، ۱۱۰۰ شمارگان، چاپ پنجم، نشر علم.
  • یعقوب لیث، ۱۳۸۷، ۲۲۰۰ شمارگان، چاپ دوم، نشر علم؛ ۱۳۹۳، ۱۱۰۰ شمارگان، چاپ دهم، نشر علم.
  • کوچه هفت پنج (مجموعه مقالات)، ۱۳۶۷، ۲۵۵۰ نسخه، چاپ پنجم، موسسه انتشارات نگاه؛ ۱۳۹۱، ۱۶۵۰، چاپ هفتم، موسسه انتشارات نگاه.
  • کوروش کبیر: ذوالقرنین، ترجمه باستانی پاریزی، ۱۳۸۰، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ هفتم،‌ نشر علم؛ ۱۳۸۸، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ سیزدهم، نشر علم؛ ۱۳۹۲، ۳۳۰۰ شمارگان، چاپ پانزدهم، نشر علم.
  • هواخوری باغ با گوهر شب‌چراغ، ۱۳۹۴، ۵۵۰ نسخه، چاپ سوم، نشر علم.
  • نای هفت‌بند، ۱۳۶۹، ۴۳۰۰ نسخه، چاپ پنجم، موسسه انتشارات عطایی؛ ۱۳۹۵، ۵۵۰ نسخه، چاپ هفتم، نشر علم.
  • گذار زن از گدار تاریخ، ۱۳۹۴، ۱۱۰۰ نسخه، چاپ چهارم، نشر علم.


نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. یادگارنامه دکتر محمد ابراهیم باستانی پایزی: مردی از تبار تاریخ و فرهنگ. . بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴): ۱۵ تا ۱۷. 
  2. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۱۳.
  3. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۱۸ و ۱۹.
  4. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۲۲.
  5. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۲۳.
  6. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۴۱۵.
  7. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۲۱.
  8. باستانی پاریزی، پیمغبر دزدان، ۱۹.
  9. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۱۳.
  10. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۵۸ و ۷۵۹.
  11. باستانی پاریزی، حماسه کویر، ۸۲۲.
  12. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، 229.
  13. باستانی پاریزی، پیغمبر دزدان، ۱۰.
  14. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۸۱.
  15. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۱۲ و ۷۱۳.
  16. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۱۰۴ و ۱۰۵.
  17. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۹۳ و ۹۴.
  18. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۹.
  19. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۶۳.
  20. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۸.
  21. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۸۲.
  22. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۱۱۱.
  23. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۸۲.
  24. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۶.
  25. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۶۵.
  26. باستانی پاریزی، هواخوری باغ، ۲۶.
  27. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۷۸.
  28. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۳۷۹.
  29. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۱۱۶.
  30. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۱۱۴.
  31. «برگزاری مراسم نکوداشت پاریزی». 
  32. «برگزاری مراسم بزرگداشت پاریزی». 
  33. گذشته مقدمهٔ حال است. . بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴): ۸۵ و۸۶. 
  34. دهباشی، بخارا، ۴۳۷.
  35. زندیه، از پاریز تا پردیس، ۱۲۷.
  36. نگاهی اجمالی به زندگی استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی؛ شعری به بلندای تاریخ. . نامه اتاق بازرگانی ۸۵، ش. ۷۹ (۱۳۹۲). 
  37. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۹.
  38. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۸۲.
  39. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۹۴.
  40. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۴۰.
  41. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۳۸.
  42. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، ۱۹۴.
  43. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۷۶.
  44. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۵۶۵.
  45. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۹۰ و ۶۹۱.
  46. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۴۲۱.
  47. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۷۱۸ تا ۷۲۰.
  48. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۵۶۰ تا ۵۶۴.
  49. باستانی پاریزی، خودمشت‌ومالی، 315.
  50. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۱۸۳.
  51. باستانی پاریزی، از پاریز تا پاریس، ۵۰۶.
  52. «مستند زندگی باستانی پاریزی تحت‌عنوان «یک عمر در گهواره»». 
  53. «مستند «از پاریز تا پاریس»». 
  54. فیضی، باستانی پاریزی و هزاران سال انسان، ۶۰۵ و ۶۰۶.
  55. «کتابخانه باستانی پاریزی». 
  56. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۲۲۸.
  57. «تندیس باستانی پاریزی». 
  58. شیخ و فولادی. تحلیلی بر سبک نگارش باستانی پاریزی در پانویس‌هایش سبک شناسی نظام و نثر فارسی. . بهار ادب، ش. ۳۶ (۱۳۹۶). 
  59. «جایزهٔ از پاریز تا پاریس». 
  60. «جایزهٔ جهانی استاد باستانی پاریزی». 
  61. باستانی پاریزی، از پاریز تا پاریس، ۱۳۳.
  62. باستانی پاریزی، یاد و یادبود، ۵ تا ۸.

منابع

  1. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۶۷). از پاریز تا پاریس. تهران: چاپخانه آسمان. ص. ۵۶۸. پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  2. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۷۸). خودمشت و مالی. تهران: نشر نامک. ص. ۳۶۹. شابک ۹۶۴-۹۰۵۰۳-۹-۶.
  3. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۸۵). هواخوری باغ. تهران: انتشارات علم. ص. ۵۰۶. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۶۱۳-۲.
  4. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۹۳). حماسه کویر. تهران: انتشارات علم. ص. ۸۶۴. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۰۵-۲۶۴-۴.
  5. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۸۵). هواخوری باغ. تهران: انتشارات علم. ص. ۵۰۶. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۶۱۳-۲.
  6. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۵۴). پیغمبر دزدان. تهران: انتشارات امیرکبیر. ص. ۳۶۷. پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  7. زندیه، حسن (۱۳۹۳). از پاریز تا پردیس. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. ص. ۴۶۰.
  8. فیضی، کریم (۱۳۹۰). باستانی پاریزی و هزاران سال انسان. تهران: انتشارات اطلاعات. ص. ۷۸۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۸۳۲-۱.
  9. دهباشی، علی (۱۳۹۳). یادنامهٔ باستانی پاریزی. بخارا.
  10. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۴۰). یاد و یادبود. تهران.
  11. باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۹۶). یاد و یادبود. تهران: انتشارات علم. ص. ۳۱۳. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۲۴-۸۲۰-۹.
  12. عباس زریاب‌خوئی. گذشته مقدمهٔ حال است. . بخارا، ش. ۴۶ (۱۳۸۴). 
  13. رودی مته. او فراموش نخواهد شد؛ به یاد محمدابراهیم باستانی پاریزی. . مجله رشد آموزش تاریخ، ش. ۶۱ (۱۳۹۴). 
  14. محمد شیخ و یعقوب فولادی. تحلیلی بر سبک نگارش باستانی پاریزی در پانویس‌هایش سبک شناسی نظام و نثر فارسی. . بهار ادب، ش. ۳۶ (۱۳۹۶). 
  15. نگاهی اجمالی به زندگی استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی؛ شعری به بلندای تاریخ. . نامه اتاق بازرگانی ۸۵، ش. ۷۹ (۱۳۹۲). 

پیوند به بیرون